بازدید آلمانی‌ها از موزه هنرهای معاصر

معاون وزیر علوم، تحقیقات و هنر ایالت بادن ورتمبرگ آلمان به همراه گروه فرهنگی – هنری این ایالت ضمن دیدار با رییس موزه هنرهای معاصر تهران از نمایشگاه آثار تونی کرگ بازدید کردند.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی موزه هنرهای معاصر تهران، پترا اولشوفسکی ـ معاون وزیرعلوم،تحقیقات و هنرایالت بادن ورتمبرگ آلمان ـ به همراه گروهی از مقامات فرهنگی هنری ، خبرنگاران و هنرمندان این ایالت ازجمله کریستیانه لانگه رییس گالری اشتوتگارت، پیا مولر تام رییس گالری ایالتی کارلسوهه، یوهان هولتن رییس گالری هنر ایالتی بادن بادن و … به موزه هنرهای معاصر آمدند و از نمایشگاه تونی کرگ هنرمند انگلیسی-آلمانی دیدن کردند.

در این دیدار علی محمد زارع ـ رییس موزه هنرهای معاصر تهران ـ ضمن معرفی این مکان، اساس و اهداف برگزاری نمایشگاه ها و آثارگنجینه اظهار کرد: موزه هنرهای معاصر تهران به عنوان تنها بنیاد فرهنگی،هنری موزه ای است که کارکرد معاصر دارد و تنها موزه مهم در خاورمیانه است/

او بر اهمیت پژوهش در زمینه نمایشگاه های این موزه و تاثیر برگزاری این نمایشگاه ها را بر وضیعت هنری منطقه تاکید و گفت: موزه هنرهای معاصر تهران به اسم خود مفتخر است و خوشبختانه اسم خود را از جایی وام نگرفته و همچنان بزرگترین آثار هنرغربی در کنار هنر منطقه را در گنجینه خود نگهداری می کند.

رییس موزه هنرهای معاصر تهران از تبادلات فرهنگی هنری و همچنین از برگزاری نمایشگاه بین ایران و آلمان استقبال کرد.

در این دیدار پترا اولشوفسکی معاون وزیر علوم، تحقیقات و هنر ایالت بادن ورتمبرگ گفت: وظیفه اولیه نهادهایی مثل این گروه اعزامی از آلمان و موزه های ایران، امکان سنجی هرچه بیشتر و تعامل فرهنگی و هنری بین دو کشور است و دنیا مشتاق دیدن آثار گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران است.

همچنین کریستیانه لانگه رییس گالری اشتوتگارت با توجه شناخت اروپایی ها از هنر معاصر غربی گفت: شناخت اروپایی ها از هنر معاصر غربی قطعاً عمیق تر و بیشتر است تا شناختشان از هنر معاصر خاورمیانه و بخصوص ایران و این خود دلیل اشتیاق موسسات و بنیادهای هنری اروپایی برای تعامل با موسسات هنری و خاورمیانه است.

پیا مولر تام رییس گالری ایالتی کارلسوهه با تاکید بر این نکته که موزه هنرهای معاصر تهران در سطح بین المللی بسیار شناخته شده است، بیان کرد: با توجه با این شناخت و اعتبار است که کنجکاوی و شوق زیادی برای دیدن این آثار در بین اهالی هنر در اروپا وجود دارد.

یوهان هولتن رییس گالری هنر ایالتی بادن بادن نیز در این جلسه گفت: فضایی که من مدیریت آن را به عهده دارم بر خلاف فضاهای موزه ای، از مجموعه خاصی نگهداری نمی کند اما با رویکرد فراگیر جهانی ،علاقه‌مند به برگزاری نمایشگاه‌ها و پرژه‌های مطالعاتی با همکاری موسساتی مانند موزه هنرهای معاصر تهران هستیم.

رییس موزه هنرهای معاصر تهران در این دیدار کتاب گنجینه آثار خارجی موزه، کتاب آثار ایرانی و خارجی گنجینه ( نمایشگاه مسافران برلین و رم) و کتاب آثار نمایشگاه کارنامه را به این هیات آلمانی اهدا کرد.

در این دیدارعلی اکبر صادقی از هنرمندان پیشکسوت و معاصر کشورمان به همراه تعدای از نمایشگاه گردان ها،با گروه آلمانی دیدار و به تبادل اطلاعات هنر معاصر و مدرن پرداختند.


منبع: عصرایران

ایران، مهمان ویژه نمایشگاه صنایع‌دستی میلان

به گفته معاون صنایع دستی کشور، برای نخستین بار، ایران، مهمان ویژه نمایشگاه صنایع‌دستی و هدایای میلان در سال ۲۰۱۷ است.

بهمن نامورمطلق در گفتگو با مهر گفت: بیست‌ودومین نمایشگاه بین‌المللی صنایع‌دستی و هدایای میلان ۱۱ تا ۱۹ آذر در محل نمایشگاه‌های بین‌المللی میلان با حضور ۱۲۰ کشور خارجی از ۵ قاره جهان در مساحتی بالغ بر ۱۵۰هزار مترمربع برگزار می‌شود.

به گفته معاون صنایع دستی کشور، نمایشگاه میلان، یکی از بزرگ‌ترین نمایشگاه‌های صنایع‌دستی جهان محسوب می‌شود و با دارا بودن بخش‌های متنوعی چون صنایع‌دستی، هدایا، غذاهای سنتی و سوغات با حضور ۲۹۰۰ شرکت خارجی به یکی از پربازدیدکننده‌ترین نمایشگاه های صنایع‌دستی جهان در قلب اروپا تبدیل شده است.

نامورمطلق به این که هنرمندان ایرانی فعال در رشته های مختلف در نمایشگاه میلان امسال مشرکت می کنند اشاره و بیان کرد: معاونت صنایع‌دستی با هنرمندان استان‌های مختلف کشور در رشته‌های متفاوتی چون زیورآلات سنتی، سفال و سرامیک، پته‌دوزی، سوزن‌دوزی، نقاشی پشت‌شیشه، چاپ باتیک، سراجی‌سنتی و… مشارکت دارد و از آنجا که این نمایشگاه، یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین رویدادهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در زمینه صنایع‌دستی در جهان است، شرکت در آن به هنرمندان و صنعتگران ایرانی در جذب مخاطبان خارجی و ارتقای سطح کارهاشان کمک می کند.

معاون صنایع دستی کشور با اشاره به این که، ایران، مهمان ویژه نمایشگاه صنایع دستی میلان است گفت: امسال جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان مهمان ویژه این نمایشگاه در فضایی بالغ بر ۹۸۰ مترمربع با مشارکت شرکت‌های مختلف نسبت به عرضه سوغات ایرانی و فرش دستباف در این نمایشگاه می پردازد و این اتفاق خوشایندی برای ماست چراکه به دیده شدن صنایع دستی مان کمک می کند.


منبع: عصرایران

نقش هایی که سلامت روانی بازیگران را به خطر انداختند (۲)

این روزها همه جا صحبت از فیلم ترسناک «IT» است که توانسته به فروشی خارق العاده دست یابد و همزمان بیننده را تا مرز دیوانگی بترساند. روی هم رفته فیلم های ژانر وحشت روز به روز ترسناک تر شده و سعی می کنند روش های وحشتناک تری را برای ترساندن بیننده پیدا کنند. اما فیلمی که تنها با یک بار تماشا ما را تا مرز جنون می برد چطور می تواند برای بازیگرانش که مجبور بوده اند بارها و بارها صحنه ای را تکرار کنند قابل تحمل بوده است؟

بدون شک چنین فیلم هایی دستکم تاثیرات کوتاه مدتی را بر جسم و روح بازیگران فیلم وارد خواهد کرد. در قسمت اول این مطلب شما را با تعدادی از این فیلم ها و نقش های آزار دهنده موجود در آن ها آشنا کردیم. در ادامه ی این مطلب قصد داریم تعدادی دیگر از بازیگرانی که بازی در فیلم های ترسناک آن ها را به شکلی منفی تحت تاثیر قرار داد آشنا کنیم. با ما همراه باشید.

۱۰- ویرا فارمیگا در فیلم احضار روح (۲۰۱۳)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]

ویرا فارمیگا قبل از امضای قرارداد بازی در فیلم «احضار روح» (The Conjuring) چیزی از داستان واقعی پشت این فیلم نمی دانست و حضور در این فیلم را فرصتی تکرار نشدنی برای خود قلمداد می کرد. وی گفته که بعد از خواندن بخش هایی از فیلمنامه و صحبت کردن با جیمز وان، کارگردان فیلم، قبل از شروع فیلم برداری، وی لپ تاپش را باز کرده و ناگهان رد ناخن هایی را از بالا تا پایین صفحه نمایش آن دیده است. همین اتفاق به نحوی دیگر تنها یک روز پس از اتمام فیلم برداری فیلم «احضار روح» برای وی در آپارتمانش رخ داد. به گفته ی فارمیگا، صبح روز بعد از اتمام فیلم برداری که وی از خواب بیدار می شود شکل خراش هایی را روی ران خود می بیند. وی گفته که این رد ناخن ها بسیار واقعی بنظر می رسیدند. اگر چه وی سعی کرد این موضوع را نادیده بگیرد اما عنوان کرده که این موضوع تنها یک نمونه از اتفاقات عجیبی بوده که برای عوامل ساخت «احضار روح» اتفاق افتاده است.


۱۱- پاتریک ویلسون در فیلم «احضار روح ۲»

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]
وقتی پای ژانر ترسناک مربوط به احضار روح به میان می آید، پاتریک ویلسون جزئی جدایی ناپذیر از آن خواهد بود. در کارنامه ی بازیگری او می توان فیلم های ترسناک زیادی را دید؛ از «حیانت آمیز» (Insidious) گرفته تا «آبنبات سخت» (Hard Candy) و البته فیلم های «احضار روح». به نظر ویلسون، دومین قسمت از فرانچایز «احضار روح» بیش از هر فیلم ترسناک دیگری او را ترسانده است. وی گفته در طول فیلم برداری چنان اتفاقات ترسناکی رخ داده که کشیشی به منظور خواندن دعای سلامتی برای اعضای تیم تولید فراخوانده شد.

وی در این باره می گوید:” یک پرده ی بسیار بزرگ بود که از کف اتاق به سمت سقف رفت و به شدت تکان می خورد در حالی که نه دری باز بود و نه پنکه ای روشن، هیچی نبود. این اتفاق بسیار غیرطبیعی بود زیرا نه چیز دیگری تکان می خورد و نه بادی می وزید. هیچ صدایی شنیده نمی شد اما پرده به شدت تکان می خورد. وی گفته که به شدت انسان شک گرایی است اما از زمان بازی در این فیلم ادعا کرده که فکر می کند خانه اش جن زده شده است و بارها از افراد دیگر شنیده که در خانه ی او صدای خنده ی بچه به گوش می رسد.


۱۲- ورونیکا کارترایت در فیلم «بیگانه» (۱۹۷۹)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]
صحنه ی منفجر شدن سینه در فیلم «بیگانه» (Alien) در میان غیرمنتظره ترین و ترسناک ترین صحنه های فیلم های علمی تخیلی طبقه بندی می شود و شاید دلیل این موفقیت این باشد که بازیگران حاضر در این صحنه نیز نمی دانستند که قرار است چه اتفاقی رخ بدهد، به همین دلیل عکس العمل و تعجب آن ها از این صحنه کاملاً واقعی است. ریدلی اسکات در مورد این که چرا تصمیم گرفته این اتفاق رخ دهد گفته است: “قرار بود که عکس العمل ها بسیار ترسناک باشد. اگر بازیگری تنها ادای ترسیدن را دربیاورد، نمی توانید ظاهر ترسناک واقعی یک موجود وحشی را متصور شوید”. بدون شک این حربه ی ریدلی اسکات در واقعی درآمدن این صحنه و عکس العمل بازیگران سهم زیادی داشته است.

ورونیکا کارترایت، از بازیگران فیلم، در این باره گفته است:” ما می دیدیم که چیزی دارد بیرون می آید پس همه ی ما به شدت ترسیده بودیم، همه به جلو خم شدیم تا آن را بررسی کنیم… ناگهان به یکباره بیرون آمد. به شما بگویم که هیچ کدام از ما انتظارش را نداشتیم. بیرون آمد و شروع به چرخیدن در اطراف کرد”. سیگورنی ویور، بازیگر دیگر این فیلم، نیز در این صحنه کاملاً شوکه شده بود. وی در این باره گفته است:” من فقط به جان [هرت] فکر می کردم. حتی به این فکر نمی کردم که داریم فیلم می گیریم”. در این میان کارترایت عکس العمل ترسناک تری نسبت به بقیه داشت و به گفته ی یکی از عوامل ساخت فیلم “وقتی خون به صورت او پاشید، بیهوش شد”.


۱۳- شلی دووال در فیلم «درخشش» (۱۹۸۰)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]
استنلی کوبریک در طول ساخت فیلم «درخشش» (The Shining) از روی رمانی به همین نام نوشته ی استفن کینگ، شلی دووال را تا مرز دیوانگی پیش برد. از بدرفتاری هایی که کوبریک با دووال در این فیلم داشت می توان به این موضوع اشاره کرد که وی به دیگر بازیگران گفته بود هر وقت دووال ناراحت یا افسرده است با او همدردی نکرده و سعی نکنند رنج او را تسکین دهند. صحنه ها به صورت کاملاً مرتب از لحاظ زمانی و بر اساس ترتیب زمانی، فیلم برداری شد و می توان فروپاشی روحی که شخصیت دووال در طول داستان نشان می دهد را به خوبی حس کرد، مشکلات روحی که وی در زندگی شخصی اش نیز با آن ها روبرو شد. دووال خود در این باره گفته است:” از ماه می تا اکتبر من همیشه بین بیماری و سالم بودن در نوسان بودم زیرا استرس این نقش بسیار زیاد بود. استنلی چنان مرا تحریک و تهییج می کرد که تا به آن زمان تجربه نکرده بودم.

این سخت ترین نقشی بود که در تمام عمرم بازی کرده بودم”. وی در تمام طول زمان فیلم برداری چنان خسته شده بود که باید مقدار زیادی آب می نوشید تا به خاطر گریه کردن های متوالی در طول فیلم برداری صحنه های ترسناک و اصلی فیلم، بدنش دچار کمبود آب نشود. حتی وی موهایش که به شدت دچار ریزش شده بود را به کارگردان نشان داد. اما همه ی این رنج ها باعث نشد که کوبریک صحنه ی چوب بیسبال را ۱۲۷ بار تکرار نکند و رکورد دار این موضوع در تاریخ سینما شود. بعدها جک نیکلسون در مورد بازی دووال در این فیلم گفت:” سخت ترین کاری که از یک بازیگر دیده بودم زیرا در بیش از ۴۰ درصد فیلم وی در ترس و وحشت مطلق قرار دارد”. اما او روش های کوبریک برای بازی گرفتن از دووال را موفق و مفید دانسته و گفته است که وی دووال را به سمت نقش هل می داده و اگر او جای دووال بود واقعاً نمی دانست چکار کند”.


۱۴- جیمز برولین در فیلم وحشت امیتی ویل (۱۹۷۹)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]

جیمز برولین از همان ابتدا برای بازی در اقتباس سینمایی جی آنسون در رمان «وحشت امیتی ویل» (The Amityville Horror) مردد بود زیرا زمانی که از وی برای بازی در این فیلم دعوت گردید هنوز فیلمنامه آماده نشده بود و رمان مذکور به وی داده شد تا بخواند. برولین از اتفاقاتی که در حین خواندن کتاب برایش رخ داد چنان وحشت کرد که نزدیک بود بازی در این فیلم را نادیده بگیرد. وی در این باره گفته است:” داشتم کتاب را می خواندم و ساعت دو صبح بود. خب من شلوارم را روی در اتاق خوابم آویزان می کنم، در واقع آن را گوشه ی بالای درب اصلی منتهی به اتاق خواب می اندازم. ناگهان شلوارم سر خورد و روی زمین افتاد. چطور کله ام به سقف نخورد، واقعا نمی دانم، زیرا من در یکی از ترسناک ترین قسمت های کتاب بودم. این اتفاق چنان مرا شگفت زده کرد که بعد از مدتی که حالم بهتر شد کلی خندیدم و با خودم گفتم من باید در این فیلم بازی کنم”.


۱۵- رایان رینولدز در فیلم وحشت امیتی ویل (۲۰۰۵)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]
جیمز برولین تنها بازیگر نقش اول فیلم «وحشت امیتی ویل» نبود که تاثیرات فراطبیعی این فیلم گریبانگیر او شد. بازسازی این فیلم در سال ۲۰۰۵ نیز شاهد اتفاقات ترسناک و ناخوشایندی بود از جمله این که زمانی که فیلم برداری در روزهای آغازین خود بود جنازه ی یک ماهیگیر در منطقه ی فیلم برداری به ساحل آمد. اما برای رینولدز کابوس بعد از پایان فیلم برداری فیلم آغاز شد زیرا تنها چند روز قبل از آماده سازی تور تبلیغ فیلم، رونالد دفوئه جونیور که داستان فیلم بر اساس جنایت وی ساخته شده بود درگذشت. وی در این باره گفته است:” فکر می کنم که خیلی از افراد برای فروش فیلم هایشان از این کارها انجام می دهند اما اتفاقات عجیبی در این مورد رخ داد. بسیاری از اعضای تیم تولید ساعت ۳:۱۵ از خواب بیدار شدند و هر بار که این مشکلات در خانه پیش می آمد اتفاق مشابهی رخ می داد. به نظرم مربوط به ناخوداگاهمان بود. فیلم نامه را می خوانید و ناگهان ساعت ۳:۱۵ از خواب بیدار می شوید”.

وی در مورد خانه ای که بازیگران در آن سکونت داشتند نیز گفته است:” بیدار می شدید و همه چیز غمناک بود. چیزی در مورد خانه وجود داشت که غم انگیز بود. مسئله به رنگ های اطراف خانه مربوط می شد و همه چیز کمی غیرطبیعی جلوه می کرد”.


۱۶- ساندرا پیبادی در فیلم آخرین خانه سمت چپ (۱۹۷۲)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]
ساندرا پیبادی بازیگر فیلم تریلر «آخرین خانه سمت چپ» (The Last House on the Left) ساخته ی وس کراون در سال ۱۹۷۲در داخل و خارج از فضای فیلم بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود و همبازی هایش سعی داشتند با تهدیدهای واقعی او را در درون نقشش فرو ببرند.

مارک شفلر، از بازیگران فیلم در این باره چنین گفته است:” او در صحنه فیلم برداری نبود، او در درجه ای از نگرانی که باید می بود نبود. بنابراین ما این کار را بارها و بارها انجام دادیم. همه دلزده شده بودند. پس من به وس [کراون] گفتم که یک دقیقه مرا با او تنها بگذار. کاری که من با او کردم و شما نمی توانید در فیلم ببینید این بود که او را به لب صخره بردم و او را به انتهای صخره بردم و در حالی که او را گرفته بودم گفتم اگر این سکانس لعنتی را همین الان اجرا نکنی تو را پرت خواهم کرد و وس این صحنه را فیلم برداری کرد و در واقع ما صحنه ی متفاوتی را ضبط کردیم. اما این روش کار کرد زیرا باید بعضی اوقات کسی را خرد کنید”. یکی دیگر از همبازی های او در این فیلم به نام دیوید هس به او گفته بود که برای این که پیبادی عکس العمل واقعی تری داشته باشد او را خواهد کشت.


۱۷-  گریگوری پک در فیلم طالع نحس (۱۹۷۶)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]
فیلم ترسناک «طالع نحس» (The Omen) ساخته ریچارد دانر در سال ۱۹۷۶ شاهد اتفاقات ناخوشایندی بود که برای گریگوری پک تبدیل به یک فاجعه شد. پسرش جاناتان پک تنها دو ماه قبل از آغاز فیلم برداری این فیلم حودکشی کرده بود و هواپیمایش نیز مورد اصابت صاعقه قرار گرفت. این اتفاقات ناگوار چنان اعضای تیم تولید را تحت تاثیر قرار داد که تهیه کننده فیلم با فراخواندن یک کشیش سعی کرد اوضاع را آرام کند و گفت:” این کارها کار شیطان است و او نمی خواهد که این فیلم ساخته شود”. اما اتفاقات بعدی باعث شد که افراد زیادی ادعای تهیه کننده فیلم را باور کنند. یکی از اعضای تیم تدارکات که مسئولیت حیوانات را بر عهده داشت روز بعد از فیلم برداری صحنه ی گردش در پارک حیوانات توسط یک ببر مورد حمله قرار گرفت.

یکی از دستیاران تیم جلوه های ویژه در یک تصادف رانندگی در نزدیکی محل فیلم برداری جان خود را از دست داد (سرش از تنش جدا شد). از همه مهم تر این که بسیاری از اعضای تیم تولید قرار بود سوار هواپیما شده و صحنه ای را فیلم برداری کنند اما  با تغییر برنامه تنها تعدادی از افراد دیگر سوار ان هواپیما شده و البته در نتیجه ی سقوط همه ی آن ها کشته شدند.


۱۸- جفری دین مورگان در فیلم تسخیر (۲۰۱۲)

 نقش های ترسناکی که صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیری به بازیگران وارد کردند [قسمت دوم]
شاید جفری دین مورگان در سریال زامبی محور آخرالزمانی «مردگان متحرک» نقش یک انسان شرور قاتل را بازی کند اما دستکم در فیلم «تسخیر» (The Possession) شرایط برای وی کاملاً متفاوت بود. مورگان گفته است که او و همبازی هایش چنان از داستان ترسناک فیلم و جعبه ی مرموز آن وحشت زده شده بودند که بسیاری از موارد یادشان می رفت دارند فیلم بازی می کنند. ” ببینید، من آدم شکاکی هستم و دروغ نمی گویم. یعنی اتفاقات عجیبی در سر صحنه فیلم برداری این فیلم رخ داد. بسیاری از لامپ های صحنه منفجر می شدند. همه نوع اتفاقات ترسناکی رخ می داد. بارها می شنیدیم که خیلی ها می گفتند جعبه را مسخره نکنید.”. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده بود و بدین ترتیب این جعبه ی مرموز در واقعیت نیز وجود داشت.

وی در این باره نیز چنین گفته است:” من نمی خواستم بترسم. اما راستش را بخواهید شاید مرا کمی بیش از حد حیرت زده کرده باشد. یکی می خواست جعبه واقعی را سر صحنه بیاورد. من شدیداً با این ایده مخالفت کردم.اگر بروید و ببینید برای کسانی که با این جعبه روح سرگردان در تماس بوده اند چه اتفاقی رخ داده، حس جالبی نخواهد بود. چرا باید این ریسک را متحمل شد؟”.


منبع: برترینها

«۱۳ دلیل برای این‌که…»؛ حکایت از خود رفتگان و د‌ر خود مردگان

دختری نوجوان و دبیرستانی خودکشی کرده است. در حالی‌ که همه دبیرستان درگیر این اتفاقات هستند، مشخص می‌شود او هفت نوار کاست ضبط کرده که در آن‌ها ۱۳ دلیل خودکشی خود را بیان می‌کند. همین یک خط داستانی و ایده کافی است تا مخاطب را مجذوب این سریال کند.

«۱۳ دلیل برای این‌که…» ویژگی‌های متفاوتی دارد که می‌توان آن را به همین دلیل یکی از پدیده‌های بزرگ سال ۲۰۱۷ دانست؛ سریالی که شبکه «نت‌فلیکس» آن را مانند اغلب سریال‌هایش یک‌جا منتشر کرد و تا همین لحظه با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو بوده است. از یک سو در دنیای واقعی بسیاری از کارشناسان، والدین و معلمان از پخش چنین سریالی برای نوجوانان دبیرستانی ابراز نگرانی کرده‌اند و از سوی دیگر بسیاری از دانش‌آموزان پس از دیدن آن تحت‌تأثیر قرار گرفتند. اما داستان در «۱۳دلیل برای این‌که» فارغ از تأثیراتی که بر بسیاری از مخاطبان خود داشته است، همچنان می‌تواند در قامت جزئی از صنعت سرگرمی بررسی شود. تحلیلی که به‌خوبی نشان می‌دهد می‌توان از زوایای مختلفی در برابر این پدیده قرار گرفت؛ زوایایی که نشان از روبه‌رو بودن با یکی از پدیده‌های سال دارد.

 از خود رفتگان و د‌ر خود مردگان

۱٫ «۱۳ دلیل برای این‌که…» یکی از پدیده‌های دنیای سریال‌های تلویزیونی بود؛ به‌این دلیل که داستان دختری را از زبان خود او بازگو می‌کرد. سریال با روایت هانا بیکر (با بازی کاترین لانگفورد) از زندگی‌اش آغاز می‌شود. از همان ابتدا تماشاگر متوجه می‌شود که قرار است داستان زندگی هانا را که خودکشی کرده است بشنود. اما چرا از زبان او؟ شخص دومی که در این بین در متن ماجرا قرار می‌گیرد کلی جنسن (با بازی دیلان مینت) هم‌کلاسی و همکار هانا است؛ پسری از جنس پسرهای آرام و ساکت دبیرستان که مشخصا تحت‌تأثیر مرگ هانا قرار دارد. اما داستان از همان قسمت اول با تماشاگر به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که باید متوجه ضرورت‌های آن بود. «۱۳ دلیل برای این‌که…» به‌طور مشخص از لحظه‌ای آغاز می‌شود که نوارهای هانا به دست کلی می‌رسد.

قرار است تماشاگر برای فهمیدن دلایل مرگ هانا با کلی همراه شود و این درست‌ترین انتخابی است که سازندگان سریال آن را در اختیار مخاطب گذاشته‌اند. به‌تدریج متوجه می‌شویم هانا در هر طرف کاست‌های خود داستان یکی از دانش‌آموزان دبیرستان را روایت می‌کند و آن‌ها را یکی از دلایل خودکشی خود می‌داند. نوارها دست‌به‌دست بین کسانی که هانا آنان را دلیل خودکشی‌اش دانسته، چرخیده و اکنون به دست کلی رسیده است.

به این ترتیب، ما با پسری روبه‌رو هستیم که او نیز جزئی از داستان است، اما هر چه در زندگی کلی پیش می‌رویم کمتر می‌توانیم باور کنیم او یکی از این دلایل باشد. به هر ترتیب، داستان قرار است راوی دلایل مرگ یک دختر دانش‌آموز باشد. اما این پایان‌دادن به خود به‌تدریج در هانا شکل می‌گیرد و این همان لحظه‌ای است که سریال را به پدیده‌ای بزرگ تبدیل می‌کند.

۲٫ «۱۳ دلیل برای این‌که…» یکی از پدیده‌های دنیای سریال‌های تلویزیونی بود؛ به این دلیل که به شما حق انتخاب می‌داد چگونه مراحل رسیدن یک دختر دانش‌آموز به خودکشی را تماشا کنید. تماشاگر به طرز عجیبی در میانه یک انتخاب قرار می‌گیرد. مانند هانا، کلی، ۱۱ نفر دیگر که دلیل خودکشی معرفی شده‌اند و تمامی دانش‌آموزان دبیرستان و والدین آن‌ها. قرار است شما انتخاب کنید که این سریال را چگونه تماشا می‌کنید. سریال از یک تئوری مشخص سخن می‌گوید؛ تئوری اعجاب‌آوری که همانند خود داستان زمان تماشای آن را هم به عهده مخاطب می‌گذارد. کلی، بر خلاف سایر کسانی که نامشان در نوارها آمده است، واکنش متفاوتی دارد.

او با شنیدن داستان هر نفر (هر طرف یک نوار کاست) که اپیزودهای سریال نیز بر اساس آن طراحی شده است، لحظات زندگی هانا را زندگی می‌کند؛ به مکان‌هایی که او در نوارها آن‌ها را روایت می‌کند سرمی‌زند و در جواب این سوال که چرا این‌قدر کند پیش می‌رود، از ناتوانی‌اش سخن می‌گوید. این دقیقا همان حالتی است که برای تماشاگران اتفاق می‌افتد. سریال کاملا در دسترس مخاطب قرار گرفته است. می‌توان مانند آدم‌هایی که در سریال به آن‌ها ارجاع داده می‌شود، کل اپیزودها را پشت سر هم دید یا این‌که مانند کلی با لحظات زندگی هانا زندگی کرد. آن‌گاه است که عمق خراشی را که داستان به روح وارد می‌کند نمی‌توان به‌سادگی پشت‌سر گذاشت.

 از خود رفتگان و د‌ر خود مردگان

انتخاب درست رنگ‌بندی‌ها و چرخش‌های دوربین در تدوین موازی بین قبل و بعد از مرگ هانا به این رویکرد کمک شایانی می‌کند. در این بین کلی در همان قسمت اول تصادف می‌کند و زخم روی پیشانی او به معیاری برای داستان هانا و داستان کلی تبدیل می‌شود. سُر خوردن در داستان «۱۳ دلیل برای این‌که…»، ساخته‌شده براساس رمانی به همین نام، نوشته جی اشر، این فضا را برای مخاطب به وجود می‌آورد که تجربه‌ای از زندگی به مرگ را تجربه کند؛ تجربه‌ای دردناک که به این زودی‌ها از خاطر نخواهد رفت.

۳٫ «۱۳ دلیل برای این‌که…» یکی از پدیده‌های سریال‌های تلویزیونی بود؛ اما این پدیده با توجه به آن‌چه در کتاب می‌گذرد، مانند اکثر تئوری‌های سال‌های اخیر هالیوود، پایانی درخور نداشت. هرچند مشخص است سریال در نقطه‌ای به پایان رسیده که می‌تواند فصل دومی هم داشته باشد، اما مانند بسیاری از فیلمنامه‌هایی که در سینمای بدنه اتفاق می‌افتد قرار نیست داستان، همچون رمان، با کشف حقیقت از سوی کلی جنسن به پایان برسد.

معمولا در صنعت سرگرمی، با وجود همه سنت‌شکنی‌های شبکه «نت‌فلیکس»، چندان قابل‌قبول نیست که داستان با این درجه از دردناکی (صحنه خودکشی به‌طور کامل و با جزئیات در قسمت آخر سریال نشان داده می‌شود) و هشداری که برای نوجوانان دارد، همین‌گونه پایان یابد.

هرچند کلی می‌خواهد داستان مرگ هانا و مقصران آن را به هر شکلی که شده فریاد بزند، او بر خلاف سایر هم‌کلاسی‌هایش در مقابل دوربین تحقیقات مرگ هانا قرار نمی‌گیرد. جلسه‌ای که وکیل خانواده هانا برپا کرده است و هریک از افراد حاضر در نوارها درباره هانا سخن می‌گویند، نوع واکنش آن‌ها و حرف‌هایی که می‌زنند داستان را تلخ‌تر از گذشته می‌کند و خودکشی یکی دیگر از کسانی که در این ماجرا نقش داشته‌اند بر تلخی سریال می‌افزاید.

اما سریال مجبور است درنهایت عشق تازه‌ای برای کلی به میان آورد و در میان موسیقی و فضای سنتی، کلی را روانه آرمانشهری کند که فضایش روشن‌تر از روزهای پیشین باشد. «۱۳ دلیل برای این‌که…» مانند همه آن‌چه در سینمای بدنه می‌تواند بگذرد، ضمن شکستن بخش مهمی از کلیشه‌هایی که در فیلم‌ها و سریال‌های دبیرستانی از آن سراغ داریم، به پایانی امیدبخش در جامعه فردا بازمی‌گردد. در طول سریال به جای تصویر کردن محیط دبیرستانی شاد و پرزرق‌وبرقی که در این ژانر سراغ داریم، دائما درباره دوران عجیب دبیرستان سخن گفته می‌شود؛ ماجراهایی که در پایان باید به گونه‌ای از آرامش برسد و سریال این کار را انجام می‌دهد.

درنهــایت مــی‌تــوان گفــــت «نت‌فلیکس» با سریال «۱۳دلیل بــرای این‌که…»، مانند همه سریال‌هایی که در سال‌های اخیر روانه بازار صنعت سرگرمی کرده است، پدیده‌ای تازه را مقابل مخاطب قرار می‌دهد؛ مجموعه‌ای از اتفاق‌های تلخ و دنیای خاکستری که می‌تواند نشان تازه‌ای از دوران تازه‌ای باشد که می‌توان در آن حرف‌های تازه زد و دنیای رمان‌های هشداربرانگیز را به‌طور جدی‌تر در قالب سریال‌های تلویزیونی نمایش داد. «۱۳ دلیل برای این‌که…» با ترکیبی از بازی‌های چشم‌نواز و موسیقی فوق‌العاده‌اش یکی از نمونه‌های مهم دنیای سریال‌سازی است و شاید به همین دلیل باشد که می‌توان آن را اتفاقی تازه با بازیگران نوجوان و انبوه اتفاقات هشدار‌دهنده دانست؛ داستانی درباره مرگ، خودکشی و البته زندگی در دنیایی که مرده و زنده آن چندان مشخص نیست.

 از خود رفتگان و د‌ر خود مردگان

گفت‌وگو با برایان یورکی، نویسنده و طراح سریال «۱۳ دلیل برای این‌که…»

بیان بی‌پرده مشکلات وظیفه ماست

شبکه «نت‌فلیکس» این‌بار با سریال درام «۱۳ دلیل برای این‌که…» دوربین‌هایش را رو به دوران نوجوانی و غم‌های دوران بلوغ در قرن ۲۱ چرخانده است.  این درام نوجوانانه از رمان جِی اَشِر با همین نام گرفته شده و داستان هانا بیکر ۱۷ساله را روایت می‌کند که بعد از متحمل شدن بلایای متعدد از جانب همکلاسی‌ها و دوستانش دست به خودکشی می‌زند. بیکر ۱۳ نوار کاست از خود به جای می‌گذارد که در آن نقش کسانی را که او را در تصمیمش مصمم کردند، شرح می‌دهد.

  این درام به وقایعی می‌پردازد که به مرگ هانا منجر می‌شود و به مسائل اجتماعی‌ای که در جهان امروز نمود دارند: مثل آزار و اذیت در مدرسه، تهدید و تجاوز.  یورکی به «هالیوود ریپورتر» گفته است: «ما نگاهی بیرحمانه به مسائل بسیار سختی که نوجوانان با آن دست به گریبان هستند انداخته‌ایم.» ۱۳ کاستی که هانا از خود به جای گذاشته به اضافه نقش‌هایی که دوستانش پیدا می‌کنند، راهگشای داستان زندگی هانا هستند.  در گفت‌وگوی «هالیوود ریپورتر» با یورکی، او درباره مسئله خودکشی نوجوانان، علت مهم بودن این پروژه برای سلنا گومز، خواننده و بازیگر مشهور هالیوودی و پیام اخلاقی‌ای که این کارگردان امیدوار است نوجوانان از سریالش دریابند، صحبت کرده است.

 از خود رفتگان و د‌ر خود مردگان

چطور کتاب را به فیلمنامه‌ای مناسب تلویزیون تبدیل کردید؟

می‌خواستم تا آن‌جا که بشود به کتاب وفادار بمانم، اما می‌دانستم هر اقتباس موفقی بالاخره دست به ابتکاراتی هم می‌زند. ما زمان بیشتری برای داستان عاشقانه کلِی و هانا گذاشتیم. چیزی که مرا بسیار شیفته کتاب می‌کند این است که کلِی داستانگویی نیست که بشود تماما به او اعتماد کرد چرا که جمله آغازین کتاب را این‌گونه می‌نویسد: «من دختری را می‌شناختم به نام هانا.» در انتهای کتاب مخاطب متوجه می‌شود که او در واقع عاشق هانا بود و دلش می‌خواست زندگی‌اش را با او بگذراند. این یک داستان عاشقانه‌ای است که می‌تواند یک فصل تمام را به خود اختصاص دهد. این نخستین نکته قابل توجهی است که فیلمنامه را از کتاب جدا می‌کند. ما وقایع روزهای بعد از مرگ هانا را بسط داده و حال بچه‌هایی را که به این کاست‌ها گوش می‌دادند نشان دادیم که با نقش خود در خودکشی هانا مواجه می‌شدند.

هانا و کلِی شخصیت‌های اصلی هستند، اما شما زمان زیادی صرف معرفی شخصیت‌های مکمل کردید. چقدر روایت داستان زندگی آن‌ها برایتان مهم بود؟

پیامی که جِی در کتابش منعکس می‌کند، این است که اتفاقاتی در زندگی آدم‌ها می‌افتد که ما اصلا از آن‌ها آگاهی نداریم. تیم ما به این نتیجه رسید که این فرصت مناسبی است که در واقعیت این پیام را نشان دهیم و زندگی هر کدام از شخصیت‌ها را روایت کنیم. به نظر می‌رسید تا به حال تعداد کمی دست به چنین کاری زده‌اند. امیدوارم در انتهای فصل مخاطب به شخصیت‌های داستان توجه نشان دهد. هرچند که به نظر می‌رسد بعضی از آن‌ها لاابالی هستند. کاراکترهایی در این سریال هستند که به هیچ عنوان نمی‌توان از آن‌ها دفاع کرد، اما امیدوارم بتوانیم انسان بودن آن‌ها و انسانی بودن شرایط آن‌ها را به مخاطب نشان دهیم.

کیت والش (بازیگر درام تلویزیونی «درمانگاه خصوصی») در این سریال نقش مادری سوگوار را بازی می‌کند. شما به او توضیحات خاصی داده بودید که چطور باید از پس نقشش بربیاید؟

او برایش مهم نبود که زیبا دیده شود یا نه. او با والدینی که فرزندانشان را بر اثر خودکشی از دست داده بودند صحبت کرد. ما، هم قبل و هم بعد از سریال زیاد درباره نقش خانم بیکر صحبت کردیم. این‌که چطور تأثیر این اتفاق را بر زندگی‌اش نشان دهیم و این‌که چطور زندگی‌اش دستخوش تغییر می‌شود. فکر می‌کنم والش برای همیشه تغییر کرده باشد. روح آدم جریحه‌دار می‌شود. در کتاب به والدین هانا فقط اشاره‌ای گذرا می‌شود، اما ما می‌دانستیم اگر قرار باشد اقتباسی از این کتاب صورت بگیرد باید وقایع قبل و بعد از خودکشی هانا را بررسی کنیم و این به این معنی بود که باید شناخت کافی از والدین هانا به دست مخاطب می‌دادیم.

چطور شبکه پخشی مثل «نت‌فلیکس» زمینه را برای طرح مسائلی تلخ مثل خودکشی آماده می‌کند؟

ما جایگاه خاصی در «نت‌فلیکس» داشتیم تا بتوانیم این داستان‌ها را صادقانه بیان کنیم. درام‌هایی که برای جوانان ساخته می‌شود به هر دلیلی از آن بازمانده‌اند. شاید برای این‌که می‌خواستند در شبکه پخش خاصی باشند و کمتر مورد انتقاد قرار بگیرند. ما خود را مرهون برنامه‌هایی مثل «مثلا زندگی من» و سریال «دیوانه‌ها و مخ‌ها» می‌دیدیم که به یک استانداردی برای برخورد صادقانه با کودکان رسیده بودند. ما فکر کردیم باید برخوردی صریح با مسائل و سختی‌هایی داشته باشیم که نوجوانان تجربه می‌کنند. این مسئولیت بر عهده ما بود که از سریال‌هایی که توان بیان این مسائل را داشتند ولی از این وظیفه سر باز زدند، بی‌پرده‌تر مسائل را نشان دهیم. ما باید در مورد این مسائل صادق باشیم و نشان‌شان دهیم.

شما امیدوارید سریال چه گفتمانی را در مورد آزار، تمسخر، افسردگی و دیگر مسائل جدی میان نوجوانان آغاز کند؟

امیدوارم گفت‌وگوهایی میان نوجوانان شکل بگیرد، به‌ویژه میان نوجوانان و والدینشان. اتفاقاتی که در سریال می‌افتد هر روز برای نوجوانان در سراسر دنیا می‌افتد و مطمئنا ایالات متحده مستثنا نیست. کمک خواستن کاری است که برای نوجوانان بسیار سخت است، صحبت کردن درباره احساساتشان و حتی گزارش دادن چیزهایی که بر سرشان آمده هم سخت است. ما امیدواریم مردم به تکاپو بیفتند. رسالت برنامه تلویزیونی خوب باید چنین باشد. اگر مردم می‌توانند درباره اتفاقاتی که بر سر هانا و جسیکا که هر دو مورد آزار قرار گرفتند صحبت کنند و موضوع بحث‌شان اتفاقاتی باشد که بر سر این نوجوانان می‌آید، پس می‌توانند درباره اتفاقاتی که در زندگی خودشان می‌افتد هم صحبت کنند. قبل از هر چیز باید گفت‌وگو شکل بگیرد تا تغییری صورت پذیرد.

قسمت‌هایی در این سریال بود که شبیه به اعلان خدمات عمومی بود. چرا برایتان آن‌قدر مهم بود که چنین پیام‌هایی را در سریال بگنجانید؟

یکی از اپیزودها نامش «فرای دلایل» بود که تعدادی از ما که این سریال را ساختیم- بازیگران در کنار دکترها، حامیان و روان‌شناسانی که ما با آن‌ها مشورت می‌کردیم- به گفت‌وگو نشستیم که چطور این سریال رگه‌هایی از زندگی حقیقی مردم را نشان می‌دهد.

این قسمت درست بعد از اپیزود آخر داستان پخش شد. ما امیدواریم که مخاطبان بعد از دیدن این قسمت اطلاعات دقیقی درباره نحوه درخواست کمک به دست بیاورند تا بتوانند به خودشان یا به کسی که می‌شناسند که درگیر چنین اتفاقاتی است یاری برسانند. سلنا گومز هم در این‌جا نقش پررنگی داشت و این نقطه قوتی برای ما بود چرا که او هم کمی از تجربیات شخصی‌اش گفت. من واقعا به این قسمت افتخار می‌کنم. این بخش تقریبا نیم ساعت طول می‌کشد و حتی اگر مخاطب در شرایط بحرانی نباشد اطلاعات خوبی دستگیرش می‌شود و راه خوبی پیش پای مخاطب می‌گذارد تا جلوی چنین اتفاقاتی گرفته شود.

سلنا گومز چقدر در این سریال درگیر بود؟

من برای شروع ساختن این سریال با سلنا صحبت کردم. ما با هم درباره این‌که چرا می‌خواهیم چیزی بسازیم که توجه نوجوانان را به خود جلب کند و ضرورت ساخت چنین سریالی با هم صحبت کردیم. سلنا بین میلیون‌ها نوجوان محبوب است و به کیفیت زندگی این نوجوانان اهمیت زیادی می‌دهد. برای ما داشتن چنین پشتیبانی در کنارمان دلگرمی خوبی بود، چرا که «۱۳دلیل برای این‌که…» چنان برای سلنا مهم بود که نمی‌توانست به راحتی از کنار چنین مسائل مهم و چالش‌برانگیزی بگذرد.

سلنا سنش بالاتر از آن بود که بتواند در این سریال نقش‌آفرینی کند، ولی باز هم ترجیح داد در پروسه ساخت شرکت کند و این برای ما بسیار لذت‌بخش بود. اگر ما بتوانیم چیزی بامفهوم بسازیم و سلنا با محبوبیتش بتواند توجه مخاطبان را به آن جلب کند، ما شانس آن را خواهیم داشت تا سریال را به دست مخاطبان بیشتری برسانیم. این همیشه انگیزه ما بوده. در قسمت «فرای دلایل» سلنا درباره تجربیات نوجوانی‌اش حرف می‌زند و این‌که چرا ساخت چنین سریالی او را چنان جذب کرده است. سلنا و مادرش درباره روابط‌شان با هم و نوع ارتباط‌شان با هم نیز صحبت می‌کنند.

 از خود رفتگان و د‌ر خود مردگان

صحنه خودکشی هانا به لحاظ بصری خیلی تند بود. چطور توانستید دیگران را متقاعد کنید تا بتوانید صحنه خودکشی را با چنان جزئیاتی نمایش دهید؟

فیلمبرداری این صحنه خیلی دشوار بود حتی متقاعد کردن دیگران برای فیلمبرداری این صحنه با چنان جزئیاتی سخت بود. ما با جزئیات کامل این صحنه را تصویر کردیم. به‌نظر خیلی دم‌دستی می‌آمد که خودکشی هانا را باشکوه و آرام به تصویر بکشیم. کاترین لنگفورد (بازیگر نقش هانا) یکی از زیباترین آدم‌های این کره خاکی است. خیلی راحت می‌شد مرگش را با تکنیک‌های سینمایی زیبا و تراژیک نشان داد. حتی دم‌دستی‌تر از شکوهمند جلوه دادن خودکشی‌اش، می‌شد به راحتی با نشان دادن جرقه‌های شکل‌گیری خودکشی تصویر را آرام سیاه کرد.

ما می‌خواستیم نشان دهیم خودکشی کثیف و زشت است و درد بسیار دارد. هیچ چیز شکوهمند و زیبایی در این‌باره وجود ندارد. چنین تجربه‌ای دردناک است و از آن دردناک‌تر آدم‌هایی است که مجبورند با غم خودکشی یکی از عزیزانشان دست به گریبان شوند. می‌خواستیم این داستان را صادقانه به تصویر بکشیم. در واقع تماشای چنین صحنه‌ای همان‌قدر باید تلخ و سخت باشد که در واقعیت چنین است. اگر از لحاظ بصری دیدن چنین تصویری را آسان می‌کردیم، دیگر چیزی که می‌خواستیم ارائه کنیم ارزش نداشت.

آیا پایان این فصل راه را برای گفتن داستانی فرای فصل اول باز می‌گذارد؟

ما امیدواریم که فرصتی در اختیارمان قرار بگیرد تا بتوانیم این داستان‌ها را بگوییم. خیلی چیزها ناتمام باقی مانده‌اند. همه این کاراکترها هنوز با اندوه از دست دادن و پذیرفتن این واقعه کنار نیامده‌اند. هنوز دادگاه والدین هانا که از مدرسه شکایت کرده‌اند مانده، داستان شکایت والدین از مدارس بیشتر از آن‌که فکرش را بکنید اتفاق می‌افتد.

این‌که چه کسی در تصمیم هانا به خودکشی مقصر است داستان جالبی است. این مسئله هم وجود دارد که متجاوزی در این مدرسه حضور دارد که هنوز شناخته نشده و عدالت در مورد او برقرار نشده است و یکی از قربانیانش که ما از وجودش خبر داریم، هنوز زنده است و با این واقعیت مواجه شده که یکی از نجات‌یافتگان تجربه تجاوز است. این هم یک داستان مهم دیگر برای روایت است. دوست دارم وقت بیشتری برای این کاراکترها بگذارم.

آیا کاراکتر هانا باز هم بخشی از این داستان خواهد بود؟

فکر می‌کنم. خیلی از چیزهایی که الان برشمردم حول داستان هانا می‌چرخد. یکی از عناصر اصلی این سریال تقابل بین گذشته و حال است. داستان هانا هنوز به پایان نرسیده. هانا شخصیت اصلی و محوری هر داستانی است که در فصل آینده خواهد گذشت.


منبع: برترینها

موفقیت فیلم ایرانی «کوپال» در جشنواره فیلم مکزیک

کوپال بهترین فیلم سینمایی جشنواره‌ی فیکمای مکزیک شد.

به گزارش عصرایران، “فیلم سینمایی کوپال” به نویسندگی و کارگردانی «کاظم ملایی» توانست در بخش بین‌الملل دومین جشنواره‌ی فیکمای مکزیک عنوان بهترین فیلم سینمایی این رویداد را بدست آورد.

جشنواره‌ی de Cine con Medios Alternativos که با عنوان FICMA شناخته می‌شود، امسال برای دومین دوره با تمرکز بر رسانه‌های تکنولوژی‌های جدید در عرصه سینما از تاریخ ۲۲ تا ۲۵ نوامبر در شهر مکزیکوسیتی پایتخت مکزیک برگزار شد و در مراسم اختتامیه‌ی این جشنواره به غیر از فیلم “کوپال” که عنوان بهترین فیلم سینمایی این جشنواره را بدست آورد، فیلمهای “سلفی” به کارگردانی «دیوید لورنز» از آلمان عنوان بهترین فیلم کوتاه داستانی، “آمازونیا سفر در سرزمین های بومی” به کارگردانی «آنا بیجیو» از فرانسه عنوان بهترین فیلم مستند بلند و “Ishinomaki Rock’n Roll City” به کارگردانی «فدریکو آلتا» از آرژانتین عنوان بهترین فیلم مستند کوتاه این جشنواره را بدست آوردند.

موفقیت فیلم ایرانی «کوپال» در جشنواره فیلم مکزیک

کوپال هفته‌ی آینده در بخش چشم انداز سینمای آسیا در دوازدهمین جشنواره‌ی آسیایی جوگجا-نتپک و همچنین در بخش سینمای جهان ششمین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم دهلی به نمایش درمی آید.

بعضی از عوامل اصلی فیلم کوپال عبارتند از تهیه کننده و کارگردان: کاظم ملایی / مجری طرح: سیامک کاشف آذر / مشاور هنری و طراح صحنه: محمد اکبری / مدیر فیلمبرداری: مجید گرجیان / طراح چهره ‌پردازی: محمود دهقانی / مدیر تولید: میترا مهتریان / مدیر صدابرداری: حامد صمدزاده / طراحی و ترکیب صدا: حسین قورچیان / موسیقی متن: بابک میرزاخانی / تدوین: عماد خدابخش و کاظم ملایی / جلوه‌های تصویری و عنوان بندی: امیر مهران / بازیگران: لوون هفتوان، نازنین فراهانی، پوریا رحیمی سام، شارون و …

دومین دوره جشنواره‌ی فیلم FICMA، ۲۵ نوامبر مصادف با ۴ آذر در مکزیکوسیتی به کار خود پایان داد و برگزیدگان رشته‌های مختلف جوایز خود را دریافت کردند.


منبع: عصرایران

حضور نوازنده مشهور فرانسوی در زاهدان

معاون گردشگری اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان گفت: فیلیپ باژه نوازنده معروف فرانسوی برای اجرای کنسرت مشترک با گروههای موسیقی این استان به زاهدان سفر کرده است.

مجتبی میرحسینی روز چهارشنبه در گفت و گو با ایرنا اظهار داشت: این هنرمند فرانسوی از ۶ تا ۱۱آذر همراه دختر خود در زاهدان حضور دارد تا علاوه بر بازدید از جاذبه های دیدنی و گردشگری مرکز سیستان و بلوچستان با گروههای موسیقی این استان کنسرت مشترک برگزار کند.

وی ادامه داد: این نوازنده فرانسوی بعد از پایان یافتن حضورش در زاهدان به همراه گروههای موسیقی سیستان و بلوچستان به تهران سفر می کند و در آنجا نیز به اجرای کنسرت موسیقی مشترک با هنرمندان این استان می پردازد.

معاون گردشگری اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان گفت: این نوازنده فرانسوی با وجود تبلیعات خلاف واقع سفارت کشورش به این استان سفر کرده است.

میرحسینی اظهار داشت: این هنرمند فرانسوی گفته بعد از بازگشت به کشورش، خود سفیر فرهنگی سیستان و بلوچستان برای جذب گردشگر خواهد شد.

حضور نوازنده مشهور فرانسوی در زاهدان


منبع: عصرایران

سه فیلم و یک داور ایرانی در جشنواره دبی

چهاردهمین جشنواره بین‌المللی فیلم دبی از ۶ تا ۱۳ دسامبر ۲۰۱۷ در امارات برگزار می‌شود.

چهاردهمین جشنواره بین‌المللی فیلم دبی میزبان نمایش سه فیلم ایرانی در بخش سینمای جهان است.

به گزارش ایسنا به نقل از سایت رسمی جشنواره فیلم دبی، «آذر» به کارگردانی محمد حمزه‌ای، «بدون تاریخ، بدون امضاء» ساخته وحید جلیلوند و ««لِرد» از محمد رسول‌اُف سه فیلم ایرانی هستند که در بخش “سینمای جهان” این رویداد سینمایی به روی پرده می‌روند.

در فیلم «آذر» به تهیه‌کنندگی نیکی کریمی و کارگردانی محمد حمزه‌ای علاوه‌بر نیکی کریمی، حمیدرضا آذرنگ، فرید سجادی حسینی، هستی مهدوی، مهران نائل، شیرین آقاکاشی، مائده طهماسبی، پریسا هاشم پور، مانیا علیجانی و لیلا زارع با حضور پژمان جمشیدی و هومن سیدی به ایفای نقش می‌پردازند.

فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء» نیز تاکنون موفق به کسب جایزه بهترین کارگرانی و بازیگری (نوید محمدزاده) از بخش افق‌های جشنواره ونیز، هوگوی طلایی بهترین فیلم از پنجاه و سومین دوره جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو و جایزه ویژه هیئت داوران و جایزه فیپرشی از جشنواره تسالونیکی یونان شده است و«لرد» نیز چندین جایزه از جمله بهترین فیلم بخش نوعی نگاه جشنواره فیلم کن را کسب کرده است.

سحر دولتشاهی، بازیگر ایرانی نیز امسال به عنوان یکی از اعضای هیئت داوران جشنواره فیلم دوبی انتخاب شده است.

چهاردهمین جشنواره بین‌المللی فیلم دبی از ۶ تا ۱۳ دسامبر ۲۰۱۷ (۱۵ تا ۲۲ آذر) در امارات برگزار می‌شود و امسال میزبان نمایش بیش از ۱۴۰ فیلم از سراسر جهان است.


منبع: عصرایران

«بابای بد» در راس پرفروش‌های بریتانیا

یک کتاب در ژانر ادبیات کودک و نوجوان موفق شد تا با کنار زدن کتاب‌های پرفروشی چون کتاب «منشاء» دن براون مکان نخست پرفروش‌های بریتانیا را تصرف کند.

«بابای بد» کتاب جدیدی از مجموعه کتاب‌های دیوید ویلیامز در راس پرفروش‌های بریتانیا در این هفته ایستاد.

به گزارش مهر به نقل از بوک نیوز، «بابای بد» درباره پسری به نام فرانک است که پدرش راننده یک اتومبیل برای سرقت بانک بوده و به زندان افتاده است. فرانک نقشه‌ای می‌کشد تا پدرش را از زندان بیرون بیاورد تا بتوانند پول‌های دزدی را برگردانند، اما در این میان مستر بیگ رییس جنایتکاران قصد متوقف کردن آنها را دارد.

این کتاب در جلد سخت و نیز به صورت کتاب شنیداری منتشر شده و نسخه شنیداری آن با صدای خود نویسنده عرضه شده‌است.

این کتاب که ۲ نوامبر ۲۰۱۷ به بازار آمده، در ۴۶۴ صفحه مناسب کودکان ۹ تا ۱۲ سال است.

«بابای بد» که اکنون در راس کتاب‌های کودک آمازون بریتانیا قرار دارد، از سوی بخش کودکان انتشارات هارپرکالینز منتشر شده است.

دیوید ویلیامز نویسنده این کتاب از نویسندگان موفق و پرفروش است و آثارش به بیش از ۵۰ زبان ترجمه و بیش از ۱۴ میلیون نسخه از آنها در سراسر جهان فروخته شده است. این کتاب‌ها از سوی منتقدان نیز با نقدهای مثبتی روبه رو شده و چند عنوان از کتاب‌های وی موفق به کسب جایزه کتاب سال کودکان شده‌اند.

«بابای بد» که دوازدهمین رمان نویسنده‌اش است، با تصویرهایی که تونی راس خلق کرده، منتشر شده است.

دیوید ویلیامز ۴۶ ساله و متولد لندن است. او از ملکه بریتانیا نشان «اوبی» دریافت کرده و در عین حال بازیگر و کمدین هم هست.


منبع: عصرایران

افتتاح یازدهمین دوسالانه کاریکاتور تهران

یازدهمین دوسالانه کاریکاتور تهران عصر سه شنبه هفتم آذرماه در موسسه فرهنگی، هنری صبا افتتاح شد.

یازدهمین دوسالانه کاریکاتور تهران عصر سه شنبه هفتم آذرماه با حضور مجید ملانوروزی مدیر کل اداره امور هنرهای تجسمی، سید مسعود شجاعی طباطبایی دبیر دوسالانه، جواد علیزاده، غلامعلی لطیفی، کامبیز درمبخش، احمد عربانی، داود شهیدی، بهرام عظیمی، جمال رحمتی، اسماعیل عباسی و علاقمندان در موسسه فرهنگی، هنری صبا در حالی افتتاح شد که دبیر این دوره از دوسالانه تنها به بیان سخنان کوتاهی اکتفا کرد و بلافاصله نمایشگاه این رویداد افتتاح شد.

به گزارش مهر، مسعود شجاعی طباطبایی دبیر یازدهمین دوسالانه کاریکاتور تهران گفت: این دوسالانه از مهمترین رویدادهای هنری در کشور است. در این رویداد هنرمندان در معرض رویدادی جهانی قرار می گیرند و برای هنرمندان کارتونیست تجربه بسیار ارزشمندی است.

وی با بیان اینکه امسال این دوسالانه در سه بخش کارتون موضوعی با موضوع ایمنی و امنیت، کارتون آزاد و کاریکاتور با موضوع افراد مشهور دنیا اعم از بازیگر، ورزشکار، سیاستمدار و … برگزار شده است، بیان کرد: ۴۹۸ اثر از کارتونیست های ایران و ۷۳ کشور در این دوره به نمایش گذاشته شده است که ۱۲ کارتونیست خارجی در روزهای پایانی مهمان ما خواهند بود و تعدادی ورک شاپ نیز برگزار خواهند کرد.

در ادامه شجاعی طباطبایی از رونمایی کاتالوگ دهمین و یازدهمین دوسالانه کاریکاتور تهران در اختتامیه این دوره دوسالانه که ۲۴ آذرماه در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار می شود، خبر داد.


منبع: عصرایران

۵ فیلم پرفروش هفته (اینفوگرافیک)

سپرده‌های موسسات غیر مجاز چند درصد سود می‌گیرند؟ مانور مقابله با زلزله در مدارس (عکس) تایمز: پوتین در خاورمیانه، آمریکا را فریب داده تونل های زیر زمینی لندن (+عکس) وزیر علوم: فرزندم را در حادثه تصادف از دست دادم/ تکذیب تصویر منتسب به فرزند غلامی اتاق مخصوص شکمو‌ها (عکس) روحانی ۱۱ آذر به دانشگاه سیستان و بلوچستان می‌رود عارف: جای پسرم بودم، “ژن خوب” را مطرح نمی‌کردم/ انقلاب ما آمد که مسئله آقازادگی را حل کند صندلی با پاهای انسانی (عکس) وزیر ارتباطات: گوشی‌های فعال شده تا ۱۴ آذر مجاز هستند

کاش روسری سر کردن مرد تایلندی در ایران دروغ بود  (۲۵ نظر)

۲۶ هدیه ایران به اسرائیل!  (۲۰ نظر)

زالوهایی که به مردم زلزله زده رحم نمی‌کنند  (۱۸ نظر)

حکم حبس سعید مرتضوی/ خون‌خواهی پدرِ روح‌الامینی، خاطره خون‌خواهی دخترِ تیمور‌تاش  (۱۳ نظر)

تهدید نتانیاهو علیه بشار اسد: ایران در سوریه پایگاه نظامی بزند حمله می کنیم  (۹ نظر)

لعنت به اسراییل؛ فکری به حال ورزش ایران بکنید!  (۸ نظر)

ازدواج دوباره با یک مطلقه آمریکایی در خاندان سلطنتی بریتانیا(+عکس)  (۷ نظر)

نذر طبیعت؛ از اهدای تانکر آب به حیات وحش تا ساخت لانه برای پرندگان و تهیه لوازم محیط بانی  (۷ نظر)


منبع: عصرایران

طاهر یارویسی؛ میراث‌دار و راوی مقامات تنبور

ماهنامه هنر موسیقی: تنبور از جمله سازهای زخمه ای به شمار می رود که قدمت نوازندگی آن در منطقه گوران- که جزئی از منطقه کردنشین غرب ایران است- به بیش از هزار سال پیش می رسد. این ساز مقدس در زمان شاه خوشین لرستانی (قرن پنجم هجری) که یکی از بزرگان یارسان است، رونقی دوباره گرفت و از آن زمان تاکنون مردم یارسان منطقه گوران و توابع آن تا قسمت هایی از عراق، سوریه، ترکیه و در ایران تا استان های لرستان، تبریز و همدان، حافظ و پاسدار این موسیقی اصیل و بکر ایرانیان بوده اند.

تنبور مرسوم این منطقه دارای کاسه ای گلابی شکل است که جنس چوب کاسه و صفحه آن از چوب توت و جنس دسته از چوب گردو ساخته می شود و روی دسته آن بین ۱۳ تا ۱۴ پرده که دستان نامیده می شود، قرار دارد که از روده فرآوری شده حیوانات تهیه شده و امروزه تعداد این پرده ها به ۱۷ عدد افزایش یافته است.

 طاهر یارویسی؛ میراث‌دار و راوی مقامات تنبور

 
تنبور یک خرک از جنس چوب روی کاسه و خرک دیگری از جنس شاخ حیوانات در امتداد و بالای دسته دارد. سه گوشی چوبی که در بالای دسته و بعد از خرک قرار دارند برای بستن، نگهداری و کوک کردن سیم ها استفاده می شوند. سیم گیری نیز از جنس شاخ ته کاسه قرار می گیرد.

تنبور سازی است مربوط به موسیقی نواحی مقامی و ۷۲ مقام دارد که منحصر به این ساز است و تمامی این مقام ها به صورت باکلام اجرا می شوند. نواختن تنبور در مراسم مختلف با همراهی اشعاری از دفاتر مکتوب یارسان یا سایر شعرای بزرگ کُرد همراه می شود. این ساز فاصله موسیقایی یک اکتاو و نیم (با توجه به ۱۷ پرده بودن آن) را دربر دارد و فاصله پرده های آن به صورت کروماتیک تعیین شده است.

نواختن تنبور به صورت پنجه و با مضراب های بسیار متنوع و زیبایی اجرا می شود که از آن میان می توان به مضراب ریز، گلریز، دراب، غنچه و… اشاره کرد. در حال حاضر تنبور دارای سه سیم از جنس آلیاژ فولاد یا مس و برنج است که در قدیم ابریشم خام تابیده شده به جای آن به کار می رفته و در وتر آن بسته می شده است، سیم بالایی (واخوان) به صورت تکی و دو سیم هم کوک که معمولا سفید هستند.

 تنبور دو کوک اصلی دارد که ته رز (پایین) و برز (بالا) نامیده می شوند. در کودک «ته رز» دو دسته سیم فاصله چهارم درست کوک می شوند (دو فا) که دلیل این نام گذاری مقام «سه ر ته رز» است که از شاخص ترین مقاماتی است که در این کوک نواخته می شود و شاید بتوان گفت سخت ترین، تکنیکی ترین و یکی از زیباترین در بین مقامات است که در کوک پنج (ته رز) نواخته می شود و در کوک برز دو دسته سیم به صورت فاصله پنجم درست (دو سل) کوک می شوند.

در کل رپرتوار موسیقی تنبور شامل ۷۲ مقام است که منحصر به ساز تنبور بوده و نزد طایفه یارسان تقدس خاصی دارد. می توان چنین اذعان داشت که این قوم در طول تاریخ و با وجود همه ناملایمات و سختی هایی که با آن مواجه بوده اند، این فرهنگ موسیقایی را زنده نگه داشته اند و همچنان بکرترین، اصیل ترین و درست ترین شکل این نوع موسیقی را به دلیل ویژگی های خاص منطقه گوران از جمله، دسترسی سخت به منطقه، اعتقادات آیینی مذهبی و مردم و وجود بهترین استادان ۳۰۰ سال گذشته در منطقه، با مرکزیت گهواره از زبان مردم ساکن این منطقه می توان شنید؛ به طوری که تک تک مردم گوران تمام این نغمات را با حسی درونی و به تعبیری ناخودآگاه در تمامی اوقات با خود زمزمه می کنند و چون تنها نوایی که از طفولیت به گوششان رسیده همین مقامات تنبور بوده است، با این نواهای روحانی عجین شده اند.

 طاهر یارویسی؛ میراث‌دار و راوی مقامات تنبور

با توجه به روند پیشرفت تکنولوژی در تمام دنیا و کم رنگ شدن اغلب فرهنگ های کهن در حوزه میراث ناملموس، این فرهنگ موسیقایی نیز روز به روز بیشتر در معرض خطر از بین رفتن قرار گرفته است و جلوگیری از این روند اقدامات اساسی تری را از سوی مسئولان حوزه میراث فرهنگی و موسیقی طلب می کند.

 در این میان تنها راه حل این مشکل ثبت، ضبط و حمایت از بازماندگان این میراث های کهن است که می تواند باعث ماندگاری فرهنگ های کهن و اصیل آن شود.

در این منطقه تنبورنوازان و مقام دانان بسیاری رشد و نمو کرده اند که امروزه به جز نام نیک و چند آلبومی که در محافل خصوصی از صدای ایشان ضبط شده است، آثار دیگری از داشته های ارزشمند آن ها در دسترس نیست.

در این میان طاهر یارویسی را می توان یکی از استادان متبحر در زمینه موسیقی مقامی تنبور و نیز در زمینه تحلیل و تفسیر مقامات، نوازندگی و خوانندگی دانست که متاسفانه به دلیل کهولت سن و بیماری در شرایط مناسبی به سر نمی برد. استادی پیر و کهن سال که از کهولت سن، بیماری های متعدد و مشکلات معیشتی رنج می برد؛ ولی همچنان به آب و خاک اجدادیش وابسته و دلگرم مانده و بعد از گذشت هفت دهه از عمر گران مایه اش هنوز در این منطقه زندگی می کند.

در گفتار پیش رو به فعالیت های هنری او نگاهی داریم و برایش آرزوی سلامتی می کنیم.

طاهر یارویسی؛ میراث‌دار و راوی مقامات تنبور

طاهر یارویسی متولد دهم دی ماه ۱۳۱۹ در گوران کرمانشاه و روستای گهواره از توابع شهرستان دالاهو است که نواختن تنبور را از سنین جوانی آغاز کرده و از محضر استادان بزرگ تنبور زمان خویش مانند: سید ولی حسینی، چنگیز فرمانی و لالوبه یه ر خان زرده ای بهره های فراوان برده است.

وی در حال حاضر نزدیک ترین صدا و سبک را به صدای استاد مسلم تنبور صد سال اخیر، سید ولی حسینی دارد. وی طی پنج دهه گذشته همنشین استادان منطقه از جمله سید ولی حسینی، کاکی اله مراد حمیدی، سید محمود علوی، کاکی مهدی خان شفیعی، میرزا سید علی کفاشیان، درویش مرادخانه نظری، سید صفر رسایی و دیگر استادان مقام دان گوران بوده که توسط علاقه مندان به صورت خصوصی از این مجالس نوارهایی ضبط شده و با بررسی این نوارها، تبحر و استعداد فراوان ایشان در اجرای این نوع موسیقی مقامی آشکار است.

طاهر یارویسی تمام طول عمر خود را در روستای گهواره ساکن بوده است و سبک و فرم اجرایش، چه در کلام خوانی و چه در نوازندگی همچنان بکر و دور از فرم موسیقی شهری باقی مانده است. گفتنی است که هم دوره ای های او هیچ یک در قید حیات نیستند؛ بنابراین وی مسن ترین استادی است که در موسیقی مقامی تنبور بنا بر شیوه و اصول پیشینیانش در منطقه گهواره، نغمه ها را می خواند و می نوازد.

 
او ۷۲ مقام تنبور را در دهه ۴۰ از استادان خود فراگرفته و این نغمه های کهن را تا به امروز در ذهن و ضمیر خویش حفظ کرده است. ایشان طی چند سال اخیر شاگردانی را در سراسر ایران تربیت کرده و در جشنواره ها و همایش های فراوانی برای معرفی موسیقی مقامی تنبور در داخل و خارج ایران شرکت داشته است و همچنین منبع پژوهشی قابل ارجاعی برای بسیاری از پژوهشگرانی است که از دیگر نقاط جهان در این منطقه حضور یافته اند.

در این میان می توان به کتاب های «زمینه شناخت تنبور» از حیدر کاکی، «تبنور از دیرباز تاکنون» از سید خلیل عالی نژاد و «پایان نامه دکتر پرتو هوشمند راد» از دانشگاه برکلی آمریکا اشاره کرد. یارویسی از سال ۱۳۴۵ در کنار نوازندگی تنبور شروع به فراگیری ساخت این ساز در کارگاه استاد چنگیز فرمانی کرد. این کارگاه با قدمت بیش از ۲۵۰ سال در حال حاضر توسط استاد اسدالله فرمانی، نوه استاد چنگیز اداره می شود و تنبورهایی با شهرت جهانی به نام «اسدالله گهواره» در این مکان ساخته می شود (بازگیر، ۱۳۹۵: ۴۹-۴۷).

طاهر یارویسی جزو نخستین شاگردان این کارگاه است که از شیوه غنی نوازندگی استاد چنگیز نیز بهره برده است و از آن زمان تاکنون تنبورهایی با الگوی تبنورهای این کارگاه می سازند. وی همچنین در کنار نوازندگی و کلام خوانی و ساخت تنبور به حرفه های مختلفی از جمله نمدمالی، نجاری و مسگری برای گذران زندگی مشغول بوده که در حال حاضر مغازه و کارگاهش در منزل شخصی برقرار است و با وجود کهولت سن و بیماری های مختلف، همچنان مشغول کار در کارگاه و مغازه است.

با توجه به اینکه استعدادها و استادان صاحب سبک و حاذق این موسیقی طی سده های اخیر در این منطقه رشد و نمو کرده اند، اما هیچ گاه صدا یا اثری از ایشان ثبت و ضبط نشده است به جز یک اثر مقامی از طاهر یارویسی به نام «مجنونی» که با مشقت های فراوان منتشر شده است. در این آلبوم می توان صدایی زیبا و پخته و همچنین نوازندگی دل نشین در عین سادگی را شنید و گفت که صدای ناب او طی نیم قرن اخیر الگویی برای جوانان و علاقه مندانی بوده که رهرو یادگیری این موسیقی کهن بوده اند.۱

از نگاهی دیگر طاهر یارویسی تنها نماینده تنبورنوازان نسل خویش است که به همان سبک و سیاق استادان صد سال پیش خود چه از نظر خوانندگی و چه از نظر شیوه نوازندگی در جایگاه خود، در قید حیات است و آشنایی وی با دفاتر مقدس یارسان و نحوه تفسیر و ویرایش این دفاتر در منطقه گوران به عهده ایشان است.

طاهر یارویسی؛ میراث‌دار و راوی مقامات تنبور (چک شود) 

در نهایت با توجه به آثاری که طی پنج دهه اخیر توسط علاقه مندان در مجالس مختلف به همراه اغلب استادان صد سال اخیر منطقه گوران از ایشان ضبط شده است می توان چنین نتیجه گیری کرد که:

• طاهر یارویسی چه از نظر کلام خوانی (نواختن و خواندن مقام های تنبور توسط نوازنده و نوع بیان آن) و چه از نظر سبک و سطح نوازندگی والای ایشان می توان به عنوان تنها راوی باقی مانده استادان نسل گذشته تنبور معرفی شود که از ایشان هیچ اثر یا آلبوم رسمی منتشر نشده است.

• با توجه به اینکه در این منطقه هنوز کلام خوانان دیگر هم‌سن و هم‌‎‌دوره ایشان هستند، اما هیچ یک از نظر سطح نوازندگی قابل قیاس با ایشان نیستند،۲ و توانایی و سطح موسیقایی ایشان را ندارند؛ اگرچه به دلیل غنا و ارزش این موسیقی در منطقه می توان نمونه های زیادی که توانایی مقبولی در خواندن مقامات تنبور دارند، مشاهده کرد.

• ایشان مسن ترین استاد در زمینه موسیقی مقامی تنبور هستند که طبقه شیوه و اصول استادان قدیم خود و نیز منطقه گوران این نغمه ها را بیان می کنند و کل ۷۲ مقام تنبور را در دهه ۴۰ از استادان خود فراگرفته و این نغمه ها را بیان می کنند و کل ۷۲ مقام تنبور را در دهه ۴۰ از استادان خود فراگرفته و این نغمه های کهن را تا به امروز در ضمیر خود از حفظ دارند. طاهر یارویسی راوی درست سبک و شیوه قبلی استادان نامبرده شده نسل قبل خود است و به این دلیل که از محضر دیگر آن استادان بهره های فراوانی کسب کرده (سایر استادانِ حال حاضر به جز ایشان از حضور دو یا سه استاد استفاده کرده اند)، می توان ایشان را میراث دار و راوی اصل این مقامات دانست.

• به اعتقاد دیگر استان و مردم منطقه، یارویسی بهترین کلام خوانِ حال حاضر نسل خویش است. خصوصیت اصلی ایشان این است که نزدیک ترین سبک و صدا را به مرحوم سید ولی حسینی۳ دارد.

• یکی از دلایل درک و یادگیری و در نهایت اجرای منحصر به فرد طاهر یارویسی در مقام خوانی، تسلط و درک والای وی در تحلیل و تفسیر دفاتر یارسان و دیگر شعرای کُردزبان است و با توجه به اینکه در مقام خوانی از این اشعار استفاده می شود، در طی چهار دهه گذشته اغلب نویسندگان این دفاتر از ویراستاری ایشان بهره برده اند.

• در کنار نوع خوانندگی خاص و صاحب سبک ایشان، نوازندگی تنبور ایشان نیز سبک خاصی دارد که دیگر هنرجویان و مردم منطقه از آن بهره می گیرند. نحوه اجرای ریزها توسط ایشان۴ از خصوصیات نوازندگی طاهر یارویسی است.

بنابراین ثبت و ضبط و انتشار آثار این هنرمند کهنسال با ساز تنبور و روایات کهن آن به ماندگاری شیوه قدیم استادان ایشان و این ساز آیینی، کمک شایانی خواهدکرد.

پی نوشت ها:

۱٫ گفتنی است که آثار منتشرشده علی اکبر مرادی تنها آثار ضبط شده از مقامات تنبور هستند که در دسترس علاقه مندان و پژوهشگران قرار دارد.

۲٫ به دلیل اینکه طی سالیان گذشته در این منطقه هدف از کلام خوانی و تنبورنوازی اغلب بیان اشعار دفاتر کهن یارسان بوده و نوازندگان این ساز از تعلیمات صحیح بهره نبرده اند، معمولا بیشتر مقام خوانی و بیان کلام بر نوازندگی این ساز اولویت داشته است؛ ولی طی چند دهه اخیر با تلاش ها و زحمات تنبورنواز برجسته کشورمان علی اکبر مرادی، در آموزش این ساز و تالیف کتاب ارزشمند صد درس توسط ایشان برای تدریس تنبور، سطح نوازندگی علاقه مندان کیفیت بهتری پیدا کرده است.

۳٫ سید ولی حسینی از بهترین و قابل ارجاع ترین استاد مقام دان و مقام خوان طی صد سال گذشته بود که در سال ۱۳۷۷ دار فانی را وداع گفت.

۴٫ ریز در تنبور یکی از مضراب های دست راست است که به وسیله پنجه نواخته می شود.

منابع:

۱٫ بازگیر، فرزاد، (۱۳۹۵)، «کارگاه عشق؛ کارگاه تنبورسازی اسداله گهواره (فرمانی)»، هنر موسیقی، سال ۱۹، شماره ۱۶۱، آبان، ص ۴۹-۴۷٫

۲٫ گفت و گوی نگارنده با طاهر یارویسی.


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۴۱)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با ترجمه جدیدی از ریچارد سوم شکسپیر، رمانی از اوژن یونسکو، داستانی از پاتریک مودیانو و… آشنا شوید.

ریچارد سوم

  • ویلیام شکسپیر
  • ترجمه ی عبدالله کوثری
  • نشر نی
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (141)

مایشنامه‌ی ریچارد سوم که در سال ۳-۱۵۹۲ نوشته شده، از همان آغاز با استقبال فراوان خوانندگان و تماشاگران روبرو شد، چندان که آن را در کنار هملت و رومئو و ژولیت در شمار محبوب‌ترین آثار شکسپیر جای داده‌اند.

این نمایشنامه داستان برآمدن و فروافتادن شاهی منفور را بازمی‌گوید. اما شکسپیر سیمای این مرد زشت‌صورت و زشت‌سیرت را چنان تصویر کرده که حضورش بر صحنه، همه‌ی شخصیت‌های دیگر را به محاق می‌برد. این هیولای بی‌شفقت که در راه رسیدن به تاج و تخت انگلیستان از هیچ دروغ و خدعه و جنایتی رویگردان نیست، با هوشی اهریمنی و نگاهی ژرفکاو تا اعماق وجود قربانیانش نفوذ می‌کند و آز و شهوت این یک یا عقل سست‌پای دیگری را آماج خود می‌گیرد. از این روست که جملگی را به‌آسانی می‌فریبد و سرانجام به نابودی می‌کشاند. اما فزون‌خواهی و غرور بی‌حدش سرانجام او را نیز قرین رسوایی و تباهی می‌کند.


گوشه نشین

  • اوژن یونسکو
  • ترجمه ی بهاره مرادی
  • انتشارات ققنوس
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (141)

رمانِ گوشه‌نشین چگالیده‌ای عالی از تمام شخصیت‌های برجسته یونسکو در نمایشنامه‌هایش است. وی در این رمانِ فلسفی‌ـ‌روانشناختی، به نفوذی عمیق‌تر در روان شخصیت‌های خود و کاوشی دقیق‌تر در حیطه‌های پوچِ زندگی پرداخته است. ارثیه ناگهانی این امکان را به قهرمان رمان می‌دهد که شغل بی‌اهمیت و کسل‌کننده‌اش در اداره‌ای گمنام را ول کند. او دیگر کاری ندارد جز این‌که سعی کند از زندگی لذت ببرد. این اتفاق برای او تبدیل می‌شود به روند آشنایی با تجربه مرگ.

او در جستجوی فراموشی است. اندوهش از دانستن این‌که قوی‌ترین احساس ما احساس ضعف ماست، و این‌که در هر چیزی قدرت معجزه‌ای نهفته است، وجهه‌ایی صوفیانه به او می‌بخشد. این اثر هم قصه است، هم رمانی که خوب می‌داند چگونه داستان انسان‌هایی را که اصلاً داستانی ندارند، و وصیتنامه روحی نویسنده اثرِ قاتلِ بی‌مواجب (یکی از نمایشنامه‌های یونسکو) را نقل کند.


کیک عروسی و داستان های دیگر

  • گروه نویسندگان
  • ترجمه ی مژده دقیقی
  • انتشارات نیلوفر
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (141)

کوچکی امتیازاتی دارد. چیزهای بزرگ اغلب بی در و پیکر، ناپخته و ناشیانه‌اند؛ کوچکی قلمروی وقار و زیبایی است. قلمرو کمال هم هست. رمان در ذات خود فراگیر است. داستان کوتاه، در مقابل، ذاتاً گزینشگر است. از آن‌جا که تقریباً همه چیز را کنار می‌گذارد، می‌تواند به آنچه باقی می‌ماند شکل کاملی ببخشد. حتی می‌تواند مدعی نوعی کمال باشد. چیزی که برای رمان اهمیت دارد بزرگی است، قدرت است.

تهِ دلش داستان کوتاه را به خاطر قناعتش تحقیر می‌کند. کمال، دلخوشیِ آنهایی است که هیچ چیزِ دیگری ندارند. در دنیایی که رمان‌های متکبر بر آن حکم می‌رانند، کوچکی یاد گرفته راهش را با احتیاط باز کند. داستان کوتاه به دگرگونی باور دارد. به نیروهای پنهان باور دارد. روش داستان کوتاه کشف و شهود است. کوچکی‌اش عامل قدرت اوست. از کوتاه بودن خود شادمان است. می خواهد باز هم کوتاه‌تر باشد. فقط یک کلمه باشد. اگر بتواند آن کلمه را پیدا کند، تمام جهان با غریوی از درونش زبانه خواهد کشید. آرزوی عجیب داستان کوتاه همین است؛ باورِ عمیقش، بزرگیِ کوچکی‌اش همین است.


زیبایی شناسی فهم انسان (معنای بدن)

  • مارک جانسون
  • ترجمه ی جهانشاه میرزابیگی
  • نشر آگاه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (141)

در زیبایی‌شناسی فهمِ انسان؛ معنای بدن، مارک جانسون کار پیش‌گام خود در مورد ارتباط میان علوم شناختی، زبان و معنا را که نخستین‌بار در اثر کلاسیک استعاره‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم مطرح شد ادامه می‌دهد. جانسون از پژوهش‌های اخیر در مورد رشته‌ی جوان روان‌شناسی استفاده می‌کند تا نشان بدهد که چه‌گونه بدن، حتی پیش از تکوین خودآگاهی، معنا تولید می‌کند.

از این‌جا، او برای کاوش بیش‌تر خاستگاه‌های بدنی معنا، اندیشه، و زبان به علم عصب‌پایه‌ی شناختی روی می‌آورد و ابعادِ فراوان معنا ـــ از جمله تصویرها، کیفیت‌ها، عواطف، و استعاره‌ها ـــ را که همه در برهم‌کنش‌های فیزیکی بدن با جهان ریشه دارند به بررسی می‌گیرد. جانسون، با برداشت از روان‌شناسی هنر و فلسفه‌ی عمل‌گرا، استدلال می‌کند که همه‌ی این جنبه‌های معناسازی اساساً زیبایی‌شناسانه هستند. او نتیجه می‌گیرد که هنرها اوج تلاش‌های انسان برای یافتن معنا هستند و مطالعه‌ی ابعاد زیبایی‌شناسانه‌ی تجربه‌ی ما برای کشف مبنای بدنی معنا حیاتی است.


فراتر از فراموشی

  • پاتریک مودیانو
  • ترجمه ی منوچهر رستمی
  • نشر چشمه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (141)

فراتر از فراموشی برای اولین‏بار در سالِ ۱۹۹۵ منتشر شد. رمانی که پاتریک مودیانو مثلِ همیشه در آن گم‌ شدن و رؤیاها را به‏هم پیوند زده است. مودیانو که متولد آخرین سال جنگِ دوم جهانی یعنی سالِ ۱۹۴۵ است و جوایز متعددی از جمله جایزه‌ی نوبلِ ادبیات ۲۰۱۴ را از آنِ خود کرده است، در رمان‌هایش حال‏وهوایی پروستی را تعقیب و بازنمایی می‌کند با ته‌رنگی پلیسی. فراتر از فراموشی داستانی ا‌ست که بخشِ عمده‌ای از آن در دهه‌ی شصت میلادی می‌گذرد.

مردی در جست‌و‌جوی نام‌هایی ازیادرفته پرتاب می‌شود به روزهای جوانی و ولگردی‌اش در پاریس، زمانی که او با زنی زیبا آشنا می‌شود، زنی که دل از او می‌رباید و آن‌ها کافه‌ها و خیابان‌های پاریس را وجب‏به‏وجب تجربه می‌کنند. البته این زن مرموز است و در پی چیزی پنهانی و معماگونه. آن‌ها به لندن هم می‌روند و مودیانو برای اولین‏بار جغرافیای این شهر را نیز در رمان خود ترسیم می‌کند. اما همه‏چیز به این سادگی پیش نمی‌رود و اتفاق‌هایی در راه است…

سبکِ رواییِ مودیانو که با تکیه بر جزئیات، کشف مکان‌ها و زمان‌های گم‏شده و رنگ‌ها و بوها و مهم‌تر از همه «جوانی» ا‌ست، مؤلفه‌ی اصلی آثارش است. رمان‌نویسی که زمان را می‏شکافد تا برای لحظه‌ای نوری مُرده ما را ببرد به جایی دور در پاریس زیرِ برف یا آفتاب.


منبع: برترینها

پناه بردن به سِلبریتی‌ها از روی ناچاری

در این میان پیش‌قدم شدن چهره‌های مشهور برای کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان موجب شد که بسیاری از مردم کمک‌های خودشان را از طریق این افراد به دست آسیب‌دیدگان برسانند، موضوعی که به عقیده رییس سابق انجمن جامعه‌شناسی ایران به بی‌اعتمادیِ به وجود آمده در جامعه بیشتر دامن می‌زند.
محمد امین قانعی راد – جامعه‌شناس – در گفت‌وگو با ایسنا، درباره این موضوع اظهار کرد: ما باید به بحران‌ها به عنوان محملی توجه کنیم که از طریق آن بتوان اعتماد اجتماعی را شکل داد و بازسازی کرد. زلزله زیان‌های جانی و مالی زیادی به بار می‌آورد، نباید اجازه داد که اعتماد اجتماعی هم در این بحران از بین برود.  
او ادامه داد: بلایای طبیعی ناخواسته پیش می‌آیند، اما در عین حال مردم و مسوولان باید از هر رخدادی به عنوان فرصت استفاده کنند و این موضوع را عرصه‌ای برای تقویت اجتماعی و نه تخریب آن بدانند. ما در حال پیشروی به سمتی هستیم که به جای اعتماد به نهادها و سازمان‌ها، به افراد اعتماد می‌کنیم و این امر می‌تواند دلایلی داشته باشد.   
این مدرس دانشگاه اضافه کرد: آدم‌ها کم‌اعتماد هستند و از طرفی افراد سعی می‌کنند در رخدادهای اجتماعی با ویژگی‌های شخصی خود حضور داشته باشند. مردم تمایل چندانی برای مشارکت در فعالیت‌های گمنام کمک‌رسانی ندارند. فعالیت‌های گمنام یعنی اینکه ازسوی دولت شماره حسابی برای کمک اعلام شود و مردم مبلغی را به آن حساب واریز کنند. مردم تمایل دارند کل فرآیند را پیگیری و کمک کردن خود را به یک داستان یا روایت تبدیل کنند که خودشان هم در آن حضور دارند. به همین دلیل از طریق سازمان‌ها و گروه‌های نزدیک خود کمک‌رسانی می‌کنند و در موارد خاص سراغ سلبریتی‌هایی که به آنها علاقه دارند، نیز می‌روند.قانعی‌راد افزود: افراد از نظر عاطفی با سلبریتی‌ها پیوند دارند، بنابراین اگر کمکی صورت بگیرد همراه با بارِ عاطفی بیشتری است و نوعی احساس رضایت و خرسندی بیشتری به افراد دست می‌دهد. هرچند گفته می‌شود شائبه تظاهر و ریا نباید در این کمک‌ها باشد، اما افراد تمایل چندانی ندارند که به صورت پنهان پولی را به حساب واریز کنند، دوست دارند در یک ماجرا شرکت کنند. مردم با کمک به شخصیت‌های مشهور خودشان را وارد داستانی می‌کنند که یک قهرمان دارد. چه بسا این اقدام نقد به وضعیت موجود هم باشد.  
او در پاسخ به این پرسش که آنچه ما از کمک‌خواهی در فرهنگ ایرانیان شنیده‌ایم بیشتر به صورت پنهانی بوده، اما چرا در حال حاضر مردم تلاش می‌کنند این امر خیرخواهانه خود را برجسته کنند و آن را نشان دهند؟  بیان کرد: اینکه انسان‌ها احساس دیده شدن در حین کمک را داشته باشند یک اتفاق طبیعی است. افراد با همین انگیزه گروه‌های خانوادگی را فعال می‌کنند. این گروه‌ها می‌توانند در محل کار یا مسجد محل زندگی هم شکل بگیرد و در عین حال هم فعالیت خیریه را انجام می‌دهند و هم دیده می‌شوند.

این پژوهشگر ادامه داد: مردم در سطح بالاتر سراغ یک هنرپیشه یا قهرمان می‌روند که در ارتباط با او بیشتر دیده شوند تا پدیده کمک به یک روایت تبدیل ‌شود، روایتی که افراد در درون آن نقش بیشتری دارند. به همین ترتیب مردم هم کمک می‌کنند و هم علائق خود را در مشارکت با آن هنرپیشه یا قهرمان برجسته‌تر می‌کنند.  افراد با ارسال کمک‌های خود به شخصیت‌های مشهور به بهتر دیده شدن او نیز کمک می‌کنند.
قانعی‌راد درباره اینکه اگر با ضعف مدیریت بحران مواجه نبودیم، شخصیت‌های مشهور نیز وارد عمل نمی‌شدند گفت: به عقیده من اینکه شخصیت‌های مشهور برای کمک شماره حساب اعلام می‌کنند، بیانگر ناپختگی آنهاست. به این دلیل که با این کار آموزش بدی به مردم می‌دهند. در کشوری که همه چیز فردگرایانه و شخص گرایانه است، ما باید به مردم یاد بدهیم که مدنی‌تر فکر کنند و مدنی‌تر عمل کنند، کانون و پل‌های اعتماد به یکدیگر را تقویت کنند. اما با پیشرو شدن برای کمک‌رسانی به گستردگی این بی‌اعتمادی دامن می‌زنیم.
او افزود: اگر من به جای شخصیت‌های معروف بودم، شماره حساب یک نهاد را اعلام می‌کردم. برای مثال یک هنرپیشه می‌توانست به جای اعلام شماره حساب خود، شماره خانه هنرمندان یا خانه سینما را اعلام کند و بگوید من هم عضوی از این خانه هستم و توصیه می‌کنم که کمک‌هایتان را به این نهاد واریز کنید. یعنی یک نهاد و سازمان قابل اعتمادتر را به مردم معرفی می‌کردند.
این جامعه‌شناس درباره اینکه شاید بی‌اعتمادی‌ها فراتر از این موضوع است؟ توضیح داد: ما نمی‌توانیم برای انجام دادن یک کار خوب یا ساختن یک وضعیت مثبت یک وضعیت منفی ایجاد کنیم. ما نمی‌توانیم به صرف کمک به مردم بی‌اعتمادی را در جامعه تقویت کنیم. ما نهادهای دولتی هم داریم که وظایف خود را به درستی انجام می‌دهند. برای مثال مردم باید به جایی مثل هلال‌احمر اعتماد کنند، حتی اگر در مواقعی این اعتماد خطا باشد باید نسبت به اصلاح آن اعتراض کنند.
قانعی راد بیان کرد: مسوولان ما می‌توانند نظارت مردمی بر چنین نهادهایی را تقویت و به افزایش اعتماد اجتماعی به سازمان‌ها نهادها کمک کنند. بخش زیادی از این نهادها غیردولتی هستند که در طول سال‌ها امتحان خود را پس داده‌اند و می‌توان به آنها اعتماد کرد. اگر در نهادی اختلاسی رخ می‌دهد، نباید درِ آن را بست؛ بلکه باید دید که چگونه ساز و کارهای نظارتی بر این نهادها را می‌توان تقویت کرد که این پدیده دوباره اتفاق نیفتد. متاسفانه به دلیل اختلاس‌ها و فسادهای سازمانی متعددی که اتفاق افتاده، باید به مردم برای بی اعتماد بودن از نظر عاطفی حق داد.
او با بیان اینکه من به عنوان یک جامعه‌شناس معتقدم نمی‌توان با ساز و کارهای فردگرایانه جامعه را اداره و کنترل کنم، گفت: اگر برخی افراد از پول‌هایی که برای این اتفاق جمع شده سوءاستفاده کنند، چه نظارت و کنترلی وجود دارد؟ چرا این افراد خودشان را مرکز جذب کمک‌ها قرار می‌دهند؟ چه انگیزه‌ای دارند؟ فرض کنید پنج میلیارد تومان هم در حساب یک فرد جمع شد، چه ساز و کارها و برنامه‌ریزی‌هایی برای اداره این مبلغ و تشخیص هزینه آن وجود دارد؟
این پژوهشگر اضافه کرد: من برای آنکه افراد محوریت جذب کمک‌های مردمی قرار بگیرند مخالفم. اینکه شخصیت‌های مشهور با همفکران خود انجمن شناسنامه‌دار و ثبت شده‌ای را برای همیاری مردم تشکیل دهند، ایده خوبی است، اما اینکه یک فرد به تنهایی دست به چنین کاری بزند به معنای دعوت مردم به تفکر پیشامدرن و فردی است که در بهترین حالت به آن هیئتی می‌گویند. البته فعالیت‌های هیئتی، جمعی و گفت‌وگویی بود.
قانعی‌راد بیان کرد: سازماندهی کردن هزینه‌های جذب شده زمان‌بر و نیازمند فکر، ایده و تیم است. از طرفی این وضعیت تا چه زمانی می‌تواند ادامه داشته باشد؟ ممکن است ساخت خانه برای زلزله‌زدگان سال‌ها زمان ببرد. اگر قرار است افراد جامعه را اداره کنند، پس باید سازمان‌های دولتی و غیر دولتی را تعطیل کرد. ما باید به شیوه‌های افزایش مشارکت مردم در نهادهای دولتی پیش برویم.
او درباره اینکه آیا نظارت مردمی بر نهادها در کشور ما وجود دارد؟ گفت: ساز و کار آن پیش بینی نشده است. برای مثال اتاق بازرگانی می‌تواند روی اقلام کمکی نظارت کند یا سازمانی مثل دفاع از حقوق مصرف کننده یا سازمان‌ها و نهادهای غیردولتی که برای بهداشت و سلامت جامعه کار می‌کنند در این زمینه نظارت داشته باشند.
اگر برخی چهره‌های معروف از پول‌هایی که جمع شده سوءاستفاده کنند، چه کنترلی وجود دارد؟ آنها چه انگیزه‌ای دارند؟ اگر پنج میلیارد تومان در حساب یک فرد جمع شد، چه برنامه‌ریزی‌ برای هزینه‌کردِ آن وجود دارد؟
این پژوهشگر ادامه داد: من سال‌ها به عنوان رییس انجمن جامعه شناسی و عضو هیئت مدیره آن کار کردم، یک بار  یک نهاد دولتی نگفت شما که حدود دو هزار عضو هیئت علمی، پژوهشگر و دانش آموخته جامعه شناسی دارید، دو نفر را به عنوان جامعه شناس و برای حضور در کمیته نظارت به سازمان بهزیستی بفرستید تا روی عملکرد و برنامه‌های بهزیستی نظارت کنند. متاسفانه چنین همکاری وجود ندارد به همین دلیل مردم هم بی اعتماد هستند زیرا تجربه مشارکت در سازمان‌ها را ندارند.
قانعی راد اضافه کرد: مسوولان ما در این زمینه با هشدار مواجه شدند تا بعد از این اتفاق از فرصت‌های پیش رو برای اعتمادسازی استفاده کنند. راه حل این موضوع پناه بردن به افراد نیست. ما در ظاهر این اتفاق شاهد شکوه و همبستگی اجتماعی هستیم که واقعا هم این طور هست اما وقتی پیش می‌رویم متوجه چالش‌هایی درون آن می‌شویم. حرکت‌های خودجوش مردمی پدیده همدلی را با شیوه‌های پوپولیستی پیوند می‌دهد. از این حرکت بارها ‌نقد ‌شده است زیرا در عرصه سیاست، فرهنگ و کمک رسانی جوابگو نیست.
این جامعه شناس گفت: ما شاهد این اتفاق  در ساختمان پلاسکو تهران هم بودیم. هجوم مردم برای کمک موجب شده بود تا امداد رسانی با مشکل مواجه شود. بنابراین این موارد برای نهادهای دولتی دست و پا گیری ایجاد می‌کند. میل در صحنه بودن در ما ایرانی‌ها وجود دارد و میل قوی است.   
 
منبع: بهارنیوز

پشت پرده نام‌های «قاتل اهلی»

همین آغازِ مطلب باید گفت که به باور نگارنده می‌توان «قاتلِ اهلی» را با وجود ضعف‌هایی که دارد، در میان چند فیلم اخیرِ مسعود کیمیایی، یعنی فیلم‌های «حکم»، «رئیس»، «محاکمه در خیابان»، «جُرم» و «متروپل» بهترین و پویاترین فیلم به‌شمار آورد. «قاتل اهلی» در مقایسه با این چند فیلمِ یادشده ، «همگانی‌تر» است . بدین معنی که در این فیلم نیز کیمایی همان آرما‌های‌ همیشگیِ فیلم‌هایش، همچون مردانگی و ایستادگی و رفاقت و پرداختن بهای آن‌ها را به ‌تصویر کشیده، اما در گستره‌یی عمومی‌تر و صد البته امروزی‌تر.جهان فیلمِ «قاتل اهلی» بسیار وسیع‌تر است از عوالم شخصیِ دو رفیق یا مناسباتِ خطرناک یک خرده‌مافیا یا به آب و آتش زدنِ یک پدر برای پسرش و یا حتی غیرت دو دوست در ایستادن پای یک زن. «قاتل اهلی» حکایتِ گذشتنِ یک قهرمان از «همه» سرمایه‌اش برای یک «ملت» است.رفاقت نیز اگر در «جُرم» یا «متروپل»، رفاقتِ بینِ دو رفیقِ هم‌سن و هم‌دوره و هم‌نسل و در یک کلام، حکایت دوستیِ دو رفیقِ برادر است، در «قاتل اهلی»، رفاقتی است بینِ دو نسل و دو دوره و دو روزگارِ متفاوت و روایتی است از رفاقت پدر با پسر و پسر با پدر.«جلال سروش»، «سیاوش»، «زاهدی»، «بهمن» و «مهتاب»؛ این‌ها نام شخصیت‌های اصلی تازه‌ترین فیلم مسعود کیمیایی به نام «قاتل اهلی» است.
«قاتل اهلی» داستان یکی از فعالانِ بخشِ خصوصی است به نام حاج جلال سروش (با بازی پرویز پرستویی). او که از بازماندگانِ روزهای جبهه و دفاع مقدس است، به جُرمِ ایستادن جلو «پیسارو»، مافیایی که تنها یکی از جنایت‌هایش، وارد کردنِ داروی فاسد به کشور و کشتن شماری بیمارِ بی‌گناه است، باید به سختی تاوان بدهد؛ و «تنها شدنِ» سروش، تنها یکی از عواقب درافتادنِ او با پیسارو است.

** جلال سروش / میزان تسلیم
نام‌هایی که کیمیایی برای شخصیت‌های اصلی فیلم خود برگزیده، هر یک عقبه‌یی پُرمعنا دارد که با هویت شخصیت‌های فیلم گره خورده است. لغت‌نامه دهخدا ذیل مدخل «سروش» که در اوستا به شکل «سرئوشه» به‌کار رفته، نوشته است:«سرئوشه در اوستا به معنی اطاعت و فرمانبرداری و مخصوصاً پیروی از اوامر خداوندی است و آن، از ریشه اوستایی ‘سرو’ به معنی شنیدن آمده است… . وی [یعنی سروش یا همان سرئوشه] مظهر اطاعت و نماینده صفت رضا و تسلیم در برابر اوامر اهورایی است… . در ادبیات متأخر زردشتی، سروش از فرشتگانی است که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد؛ و از گات‌ها نیز برمی‌آید که این فرشته در اعمال روز جزا دخالت دارد (یسنا ۴۳، قطعه ۱۲)».در «سروشِ» فیلم کیمیایی نیز به خوبی می‌توان اطاعت و تسلیم و رضا در برابر قادرِ مطلق متعال را دید. سروشِ «قاتل اهلی» تا پایان بر سر حرفش می‌ایستد و پا پس نمی‌کشد. او مقابل مافیایی شناخته‌ شده اما ناشناس قد علم می‌کند و سینه سپر، تا نگذارد داغی که داروی فاسدِ وارداتیِ پیسارو بر دلش نشانده و همسرش را از او گرفته، بر سینه دیگران بنشیند و نیز نگذارد پیسارو با باندبازی‌ها و وارداتش، حیات صنعت و کار و تولیدِ این مملکت را بخشکاند. بنابر این باید هزینه بدهد؛ از آبرو گرفته تا فرزند و فرزندخوانده و همه هستی‌اش. اما جلال سروش می‌ایستد و در برابر هرچه در راه این ایستادگی برایش رقم می‌خورد، صبر می‌کند و رضامند است.

در سکانسی از فیلم می‌بینیم که جلال سروش وقتی در خانه می‌خواهد نماز بخواند، روبری علامتِ هفت تیغه‌یی قامت می‌بندد و بعد هم اینسرت یکی از تیغه‌های علامت، گل‌درشت می‌شود که روی آن نام مبارک قمر بنی‌هاشم (ع) نوشته شده است. این تأکید فیلمساز بر اینکه قهرمانش تنها زیر علم «خداییان» سینه می‌زند، بخشی دیگر از شخصیت‌پردازیِ تصویریِ جلال سروش است که در ضمن آنکه تسلیم و مطیعِ محض بودن علمدارِ کربلا را به یاد می‌آورد، به اطاعت و بندگیِ این مرید آن حضرت، یعنی جلال سروش، نیز اشاره دارد.کیمیایی نامِ کوچکِ «سروشِ» فیلمش را هم «جلال» گذاشته تا به خوبی تکمیل‌کننده شخصیت قهرمان دلخواه او باشد. جلال سروش تنها در برابر خالق یکتا صفت تسلیم را نمودار است؛ اما در برابر ظلم و ظالم، گردن‌کلفت است و زورمند، پس باید نامش «جلال» باشد. لحن نیمچه ‌لاتیِ پرویز پرستویی برای این نقش نیز شاید هم تمهیدی بوده در جهتِ برجسته کردنِ این «اَشدّاء علی الکفار» بودنِ شخصیت و هم اقدامی برای فاصله‌گذاری با دیگر شخصیت‌های این‌چنینی که پرستویی تاکنون بازی کرده است (همچون حاج کاظمِ «آژانس شیشه‌یی» یا حیدرِ «بادیگار»). البته همین جلالِ سروشِ استوار، دلی دارد شکننده و چشمی که اشکش را فرونمی‌خورد (از ویژگی‌های بازی پرستویی)؛ چه در برابر دخترش، چه آنجا که پسرش را گرفتار می‌بیند، یا وقتی به یاد همسرش می‌افتد و یا آن‌گاه که در محبس افتاده و خود را تنهای تنها می‌بیند و پای تلفن با بغض به حاج آقا نور (با بازی پرویز پورحسینی) می‌گوید: «خدا نکنه که آدم، بی‌گناه بی‌آبرو بشه…».

افزون بر این‌ها، چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، طبق آنچه در ادبیات زرتشتی آمده، «سروش» از فرشتگانی است که در روز رستاخیز به کار حساب و میزان گماشته خواهد شد. در «قاتل اهلی» نیز با یک سروش روبروییم که نوع عملکردش، میزان و معیاری است برای سنجش راستی یا ناراستی هم‌روزگارانِ امروز و دیروزش.
معرفی جلال سروش، قطره‌ چکانی و تا حدی گول‌زننده است. سکانس افتتاحیه فیلم، بیانیه‌یی است که به شکل مونولوگ و در قالب سخنرانیِ در یک جمع عمومی از زبانِ جلال سروش بیان می‌شود؛ چیزی از جنس همان بیانیه‌های غلیظِ «بگیرید جلو این دزدانِ بیت‌المال را». این بیانیه وقتی با آن لحن لات‌منشانه پرستویی آمیخته می‌شود و پس از پایانِ مونولوگ کات می‌خورد به نشستن او روی صندلی عقب ماشین شاسی‌بلند و نمایش راننده و محافظ و دوروبری‌ها و بعد، آن خانه و زندگی شمال‌ شهریِ او را به همراه دارد، این ظن را در بیننده تقویت می‌کند که این بار هم قرار است با یکی دیگر از آن نورچشمی‌هایی روبرو شود کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند و چون به خلوت می‌روند، آن کار دیگر می‌کنند. دامن زدن فیلم و فیلمساز به این گمان تا حدود بیست دقیقه اول فیلم ادامه دارد و بعد از مکالمه زاهدی (حمیدرضا افشار) با سیاوش (امیر جدیدی) است که کم‌کم شخصیت اصلی حاجی (جلال سروش) رخ عیان می‌کند.

** سیاوش / سوختن در آتش
امیر جدیدی، بازیگر توانمند و جوان خوش‌آتیه سینمای ایران در فیلم «قاتل اهلی» خوش درخشیده و هم صدا و هم بدنِ او به درستی در خدمت نقش قرار گرفته است. جدیدی نقش پسر جوانی به نام «سیاوش» را بازی می‌کند که حکم فرزندخوانده جلال سروش و معتمد و امین او را دارد. سیاوش پسر یتیمی است که سروش او را از یتیم‌خانه نزد خود آورده و زیر بال و پرش را گرفته و همه سرمایه خود را به دست او سپرده است.در شخصیت‌پردازی سیاوش نیز کیمیایی به‌شکل غیرمستقیم روی حافظه داستانی و تاریخی مخاطب حساب باز کرده است. همچنان‌که می‌دانیم، «سیاووش» نام پسر جوان و رشید و پاک‌نهاد کی‌کاووس (پادشاه کیانی ایران) است که کاملاً تحت تربیت و پرورش رستم بزرگ می‌شود و حکم پسرخوانده رستم را دارد. در شاهنامه حکیم فردوسی می‌خوانیم که وقتی سودابه، همسرِ فتنه‌انگیز کاووس، سیاووش را می‌بیند، دل به او می‌بازد و در پی آن برمی‌آید تا آتش هوس خود را با وصال سیاووش فروبنشاند. اما سیاووش، تن به خیانتِ به پدر نمی‌دهد. ازاین‌رو به اغوا و تحریک سودابه، ناگزیر می‌شود که برای اثبات بی‌گناهی‌اش درون آتش رود و جان خود را به خطر افکند؛ و صدالبته که از این آزمایش سربلند بیرون می‌آید.در فیلمِ کیمیایی نیز کار برای سیاوش به جایی می‌رسد که وی برای اثبات وفاداری‌اش به جلال سروش، باید خطر کند، تا گمانِ نادرستِ نمک‌نشناسی را که دیگران (زاهدی) از او در ذهن سروش ساخته‌اند، پاک کند. اینجا نیز سیاوش سربلند است. کیمیایی طوری سیاوش را نوشته که بخشی از شخصیتِ وفادارِ او با وجود شخصیت احمد (با بازی حمیدرضا آذرنگ) کامل می‌شود. درواقع به موجب حکمتِ «تُعرف الأشیاء بأضدادها» (هر چیز با ضدّ خود شناخته می‌شود)، در «قاتل اهلی» حضورِ هرچند کوتاه و به‌ظاهر بی‌ربط احمدِ بی‌وفا که نمک جلال سروش را خورده اما نمکدان شکسته، صرفاً برای این است که عیار وفاداری و مردانگیِ سیاوش بهتر مشخص شود.

کیمیایی بارها نشان داده که چه ارزش ولالیی برای رفاقت قائل است؛ و رفاقت «جونی و خونیِ» این فیلم تازه‌اش نیز در رابطه جلال سروش و سیاوش جلوه‌گر شده است. آنچه از کلِ فیلم برمی‌آید، این است که سیاوش همان جلال سروش است؛ جلال سروشِ دهه ۹۰٫ سروش و سروش‌ها دیروز و امروز انقلاب را حفظ کرده‌اند و سیاوش و سیاوش‌ها قرار است امروز و فردای انقلاب را حفاظت کنند؛ از این‌رو خار چشمِ پیسارو و پیساروها هستند و باید هرطور شده، از سر راه برداشته شوند. جلال و سیاوش، حکم پدر و پسر را دارند؛ و آن‌قدر که سیاوش به جلال شبیه است، پسرِ جلال، سرِ سوزنی از این شباهت را به پدرش ندارد. شجاعت، حواس‌جمعی و ایستادگی سیاوش درست مانند جلال سروش است؛ پس باید عاقبتشان هم مانند هم باشد.افزون بر این، به نظر می‌رسد که سیاوش به دخترِ سروش، یعنی «مهتاب» (با بازی پگاه آهنگرانی)، علاقه‌مند است؛ و این را از همان سکانس کنسرت و بعد، حضور این دو در خودرو و گفتگویشان می‌فهمیم. سیاوش مهتاب را دوست دارد، درحالی که مهتاب عاشقِ «بهمنِ» خواننده (با بازی پولاد کیمیایی) است. این، یعنی اینکه بستر فراهم بوده که پای فیلم و فیلم‌ساز بلغزد و یک مثلث عشقیِ سبک و نامربوط در وسطِ ماجرای اجتماعی – سیاسی – وجدانی فیلم شکل بگیرد و کمر فیلم را بشکند؛ اما خدا را شکر این‌طور نشده است. سیاوش با بهمن نمی‌جنگد و به ‌ظاهر تلاشی برای رقابت با او در عشق به مهتاب ندارد، اما تا پایان فیلم به شکلی زیرپوستی شاهد مسابقه عاشقی و اثباتِ عاشقی بهمن و سیاوش هستیم.

** بهمن و مهتاب / حرمتِ هنرمند
در سکانسی که بهمن به دفتر سروش می‌آید تا ضمن اولین دیدارش با پدرِ مهتاب، علاقه‌مندی‌اش به مهتاب را به سروش اعلام کند، بحثی بین او و سروش درمی‌گیرد که ناراحتی و دل‌شکستگی مهتاب را رقم می‌زند؛ چیزی که مسبب آن، بهمن است. او در توجیه رفتار خود، به مهتاب می‌گوید که «من حرمت نشکستم؛ نگذاشتم حرمت هنرمند شکسته بشه». بهمن نشان می‌دهد که مهتاب را دوست دارد، حرف‌های قشنگی هم به او می‌زند (مانند اینکه وقتی به بالین می‌رود به او می‌گوید که «اگر آدم یه نفر را داشته باشد، اون یه نفر براش می‌شه مردم»)، اما به هیچ روی حاضر نمی‌شود برای مهتاب ذره‌یی از حیثیتِ هنری خود خرج کند. در عوض سیاوش که هم مهتاب را دوست دارد و هم پدرش را، این دوست داشتن را در عمل و با حراج گذاشتنِ هستی خود نشان می‌دهد.
«بهمن»، پسر اسفندیار، در تاریخ اسطوره‌یی ما یادآور کینه‌یی عمیق است؛ اسفندیار به نیرنگ گشتاسپ، رودروری رستم می‌ایستد تا در جنگی که یا او باید بمیرد یا رستم، اعتبار و بزرگی رستم را به بند کشد. رستم نیز برخلاف خواستِ دلش، ناگزیر می‌شود که اسفندیار را بکشد. اسفندیارِ زخم‌خورده، لحظه‌یی قبل از مرگ، پسر خود را به رستم می‌سپارد تا زیر نظر او پرورش یابد. بهمن نیز مانند سیاوش، زیر دست رستم بزرگ می‌شود، اما با داغ و کینه پدر. پس از آنکه رستم می‌میرد، بهمن سرانجام انتقام پدرِ خود را از زال و خاندان رستم می‌ستاند.
در فیلم مسعود کیمیایی نیز بهمن، همانند سیاوش و مانند همه نسل بچه‌های بعد از انقلاب، حکم فرزندی را دارد که نسل و تفکر جلال سروش او را پرورش داده است؛ اما این بهمن، بسیاری از مسائل امروزش، همچون برهم خوردن کنسرتِ مجوزدارش را از چشم سروش می‌بیند، پس بر خود لازم می‌داند که جلو سروش بایستد. با این نگاه می‌توان بهمن را یک توده برف بزرگ (بهمن) دانست که در آغاز گوله‌ برفی کوچک بوده و امروز بهمنی شده تا انتقامِ همه کمبودهایش را از جلال سروش بگیرد و بر سر زندگی او خراب شود.
در این میان، مهتاب، همچون نامش که نوری است در تاریکی شب، در هر موقعیتی به دنبال روشنی است؛ حتی شغلش نیز کتاب‌فروش است. او پدرش را دوست دارد، برادرش را دوست دارد، بهمن را هم دوست دارد؛ اما در کشمکش بین بهمن و پدر، هر جا که لازم می‌بیند، تمام قد از پدر خود دفاع می‌کند و از قالب کلیشه‌یی دخترِ مخالف‌خوانِ چنین پدرهایی در می‌آید.

** زاهدی و پیسارو / شنیدن به جای دیدن
در بسیاری از فیلم‌های مسعود کیمیایی، نامِ بدمنِ فیلم از خود او بزرگ‌تر است. عادت کرده‌ایم که در فیلم‌های بسیاری که او ساخته، بیش و پیش از آنکه آدم بدِ فیلم را ببینیم، وی را بشنویم؛ زیرا شنیدن، همواره در دل خود، جادوی خیال و بزرگ‌پنداری را نهفته دارد؛ چیزی که دیدن از آن بی‌بهره است.در «قاتل اهلی» آنتاگونیست یا ضدقهرمان فیلم را بیشتر «می‌شنویم». همه جا صحبت از «پیسارو» است و در آغاز اصلش نمی‌دانیم که این پیسارو چیست. آدم است؟ تشکیلات است؟ چه است، نمی‌دانیم. این پیسارو که شنیده‌هایمان او را چون دیوی هفت سر در ذهنمان تصویر می‌کند، ناگزیر است نمودی عینی داشته باشد و فیلم‌ساز «زاهدی» (با بازی حمیدرضا افشار) را جلوه‌یی از پیسارو معرفی کرده است؛ اما جلوه‌یی به شدت کم‌عمق و درسطح مانده. مهم‌ترین ویژگیِ معرِف زاهدی، همین نام او است. اینجا نیز فیلمساز از حافظه فرامتنیِ مخاطب یاری گرفته است؛ هر یک از مخاطبانِ فیلم که اندکی شعر حضرت حافظ را خوانده باشد، می‌داند که «زاهد» در شعر حافظ، اغلب معنایی ضدِ زهد و پارسایی دارد و شخصی ریاکار و دورو را معرفی می‌کند. در فیلم کیمیایی نیز این نام برای «زاهدی» انتخاب شده تا تأکیدی باشد بر دورویی او و خنجر از پشت زدنش به جلال سروش.

داستان فیلم، ماجرای جلال سروش و سیاوش و پیسارو است. در این میان، حضور بهمن، به‌ تمامی حاشیه‌یی و الصاقی است، که متأسفانه حجم زیادی از فیلم نیز به کلیپ‌های خوانندگی او و شعرهای انتقادی گل‌درشتی که می‌خواند، اختصاص یافته؛ که البته همه این بزک‌ها نیز نتوانسته اضافی بودنِ این نقش و ماجرایش و چسبانده شدنش به کل فیلم را پنهان کند. ای کاش فیلمساز به جای پرداختن به بهمن، روی نقش زاهدی و روابط پیسارو بیشتر کار می‌کرد تا همپای رُلِ مثبتِ پُر و پیمانِ فیلم، رُلِ منفی پیچیده‌تر و قوی‌تری را نیز شاهد باشیم. اگر این‌طور می‌شد، شاید نیازی نبود فیلمساز در سکانسِ تماس تلفنی سیاوش با زاهدی (در اواخر فیلم) دست به دامانِ تصادف شود و در حین مکالمه، خدمتکاری به ‌شکلی بچگانه لو بدهد که زاهدی در استخر است.
از همه این‌ها که بگذریم، «قاتل اهلی» که شاید امروزی‌ترین فیلم در میان چند فیلم اخیر مسعود کیمیایی باشد، فیلمی است که اشتیاق دیدن و یا حتی دوباره دیدنش نمی‌تواند دست از سرِ مخاطبِ اهل سینما بردارد؛ «قاتل اهلی» فیلمی است که «قهرمانِ» اصیل، یعنی کیمیای این سال‌های ایران، را در خود دارد و از این دید غنیمتی است در میان انبوه فیلم‌های شبیه به هم که می‌خواهند عکس قهرمان را روی دیوار اتاق خواب و یا هال چهاردیواری‌های قوطی کبریتی نقاشی کنند.
 
منبع: بهارنیوز

نامزدهای «گرمی» ۲۰۱۸ معرفی شدند

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت: در شصتمین دوره جوایز «گرمی» که به اسکار دنیای موسیقی شهرت دارد، خوانندگان رپ و R&B از دیگر هنرمندان پیشی گرفتند.امسال کارهای خواننده‌هایی چون «اد شیران» و «تیلور سوییفت» که از ستاره‌های دوره‌های پیشین بودند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. آلبوم جدید «شیران» که «جدا شدن» نام دارد، در بخش بهترین آلبوم نامزد نشده و در بخش بهترین آلبوم پاپ با آثاری از «کلد پلی»، «کشا»، «لیدی گاگا» و «ایمجین دراگونز» رقابت می‌کند. ترانه «ببین مجبورم کردی چه کار کنم» سوییفت حتی به مرحله نامزدی هم نرسیده است.در این میان «جی ـ زی»، «کندریک لامار»، «چالدیش گمبینو» و «برونو مارس» همگی در دو بخش بهترین ضبط سال و بهترین آلبوم سال به مرحله نهایی راه پیدا کردند. «جی ـ زی» در کل هست نامزدی به دست آورد و از دیگر هنرمندان پیشی گرفت و «کندیک لامار» با هفت نامزدی دومین رتبه را دارد.

در بخش بهترین آلبوم سال، «بیدار شو، عشق من!» از «چایلدیش گمبینو»، «۴:۴۴» کاری از «جی ـ زی»، «لعنتی» آلبوم «کندریک لامار» و «جادوی ۲۴K» از «برونو مارس» نامزد دریافت «گرمی» هستند.«دسپاسیتو» ترانه معروف «لوییس فونسی» خواننده اهل پورتو ریکو که با همراهی «ددی یانگی» رپر خوانده شده، در بخش‌های بهترین رکورد سال، بهترین ترانه و بهترین اجرای گروهی پاپ نامزد شده است.در بخش بهترین اجرای تک‌نفره پاپ، نام «کلی کلارکسون»، «کشا»، «لیدی گاگا»، «پینک» و «اد شیران» به چشم می‌خورد.نام «لئونارد کوهن» خواننده مطرح کانادایی که سال گذشته درگذشت هم در بخش بهترین اجرای راک دیده می‌شود. اثر این هنرمند فقید در این بخش با کارهایی از «کریس کورنل»، «فو فایترز»، «کالیو» و «ناتینگ مور» رقابت می‌کند. «متالیکا»، «کی. فلی»، «ناتینگ مور»، «فو فایترز» و «اونجد سِوِن‌فولد» هم نامزدهای بخش بهترین ترانه راک این دوره «گرمی» هستند. نام «متالیکا» و «ناتینگ مور» در فهرست نامزدهای بهترین آلبوم راک هم تکرار شده است.نامزدهای جایزه بهترین آلبوم رپ «جی ـ زی»، «کندریک لامار»، «میگوس»، «رپسودی» و «تایلر، خالق» هستند.برندگان «گرمی» ۲۰۱۸ روز ۲۸ ژانویه طی مراسمی که در نیویورک برگزار می‌شود، به برندگان بخش‌های مختلف اعطا خواهد شد.
منبع: بهارنیوز

قاتل، از اهالی سینماست

روزنامه بهار: «قاتل اهلی» ساخته مسعود کیمیایی که به تازگی به اکران درآمده است، پروسه پرحاشیه‌ای را پشت سر گذاشت تا به سر در سینماها برسد. آخرین ساخته کیمیایی در دو روز اول اکران حدود ۲۰۰ میلیون تومان فروخت اما ظاهرا پروسه پرحاشیه این فیلم همچنان ادامه دارد و گویا قرار نیست حواشی این فیلم به اتمام برسد. این فیلم که آخرین ساخته کیمیایی در پرونده پرو پیمان فیلمسازی او محسوب می‌شود، از آن ابتدا با حواشی همراه بود تا جایی که حواشی آن در جشنواره فیلم فجر گذشته، یکی از پرسروصداترین نشست‌ها را داشت و این حواشی حتی بعد از توافق ضمنی بین کارگردان و تهیه کننده به پایان نرسید. در این گزارش سوای از نقد ساختاری آخرین فیلم کیمیایی، نگاهی به پروسه پرحاشیه این فیلم شده است که گویا تمامی ندارد.
***
اختلاف بین تهیه کننده و کارگردان از ابتدا
آخرین ساخته مسعود کیمیایی در حالی خبری شد که به پای ساخت رسیده است که بازیگران چهره‌های محبوبی از گذشته و جدید یعنی پرویز پرستویی و امیر جدیدی در آن ایفای نقش داشتند. انتشار این خبر و در ادامه عکسی از پرویز پرستویی در کنار کیمیایی به شدت از سوی علاقه مندان سینمای کیمیایی و دوست داران پرستویی، خبری شد اما در ادامه تولید فیلم سینمایی «قاتل اهلی» به کارگردانی مسعود کیمیایی با بروز اختلافاتی با تهیه کننده در هاله‌ای از ابهام قرار گرفت. این در حالی بود که بعد از مدت‌ها کیمیایی با حضور یک تهیه کننده می‌توانست فیلمی بدون دغدغه بسازد و این برای دوست‌داران سینمای او اتفاق خوشایندی بود که در آن روزها کسی از سرانجام پرحاشیه آن خبر نداشت. در ادامه در حالی که همه چیز مهیا بود تا این کارگردان پشت دوربین جدیدترین ساخته خود برود، اختلاف میان تهیه کننده و کارگردان بالا گرفت. بهار سال گذشته مسعودکیمیایی در راهروهای ارشاد به کرات دیده شد زیرا او به نوع رفتار تهیه کننده درباره نحوه فعالیتش معترض بود. در ادامه این دو سینماگر با هم به نتیجه رسیدند و فیلم به مرحله ساخت رسید.
آغاز ساخت فیلم پرماجرا
«قاتل اهلی» بعد از خاموش کردن اختلافات پیش آمده بالاخره با یادی از عباس کیارستمی کلید خورد. هنرمندی که در بسیاری از آثار کیمیایی با او همکاری داشته و تیتراژ به یادماندنی فیلم «قیصر» را ساخته بود، همزمان با آغاز این فیلم مدتی بود که از این دنیا رفته بود و داغ رفتن او بر دل دوست‌دارانش مانده بود. پیش از این در آخرین فیلم کیمیایی یعنی «متروپل» عکس‌هایی از حضور کیارستمی در صحنه فیلم از دویار قدیمی به یادگار مانده بود اما در هنگام آغاز این فیلم این اسطوره سینمایی دیگر در این جهان نبود. چندی از ساخت فیلم پرجاذبه کیمیایی که به دلیل بازیگران خوش نام و نام غیر متعارف فیلم، نوید اثری متفاوت در کارنامه این کارگردان می‌داد، زمزمه‌هایی از بروز اختلاف بین تهیه کننده و کارگردان به گوش رسید. زمزمه‌ای که گفته می‌شد عمده مشکلات آن بیشتر بر سر بازی پسر آقای کارگردان یعنی «پولاد کیمیایی» در فیلم است. حاشیه از آنجا شروع شد که کیمیایی اعتقاد داشت هنوز چند سکانس از فیلم که اتفاقا مربوط به پسرش می‌شود، باقی مانده و لشکری قوچانی فیلم را تمام شده می‌دانست. شنیده‌ها حاکی از آن بود که در ادامه مشکلات کیمیایی و لشکری قوچانی، کارگردان «قاتل اهلی» از لشکری قوچانی شکایت کرده و قصد دارد که فیلمش را در جشنواره نمایش ندهد. لشکری قوچانی هم در مصاحبه‌ای اعلام کرد: من هیچ اطلاعی از اینکه قرار است فیلم در جشنواره به نمایش در نیاید، ندارم. باوجود محافظه کاری تهیه‌کننده در عدم تایید اخبار حاشیه ای، این اختلافات به اتمام نرسید و در حالی فیلم که جشنواره رفت که بحث ارائه دو نوع تدوین این فیلم مطرح شد که واکنش‌هایی بسیاری از سوی مخالفان و موافقان را برانگیخت. در طی اکران فیلم در جشنواره در زمان نمایش این فیلم خنده‌های سازمان‌دهی شده در سالن صورت گرفت و این واکنش پولاد کیمیایی را به دنبال داشت.
نشست پرحاشیه‌ در جشنواره فجر
سرانجام فیلم «قاتل اهلی» که همه منتظرش بودند و در روزهای گذشته، حاشیه‌ها و جنجال‌های زیادی پیرامون آن درست شد، در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. در روزهایی که جشنواره سی و پنجم فیلم فجر به آرامی طی می‌شد، این فیلم این روند را بر هم زد. بامداد هفدهم بهمن‌ماه پس از پایان نمایش فیلم «قاتل اهلی» در برج میلاد، برخلاف انتظار عده‌ای، نشست پرسش و پاسخ فیلم «قاتل اهلی» به کارگردانی مسعود کیمیایی با حضور تهیه کننده و کارگردان که از مدت‌ها قبل جدل‌ها و حاشیه‌های زیادی بین‌شان به وجود آمده بود، برگزار شد.
این نشست در طول مدت زمان برگزاری هم با حرف‌های گاهی تند کیمیایی دنبال شد اما در پایان به بحث و جدل میان مسعود کیمیایی، پولاد کیمیایی، منصور لشکری قوچانی و اشک‌های دختر تهیه کننده «قاتل اهلی» کشیده شد. مسعود کیمیایی در ابتدای صحبت‌های خود خطاب به اهالی رسانه اظهار کرد: این آمدن و نشستن با شما تبعات دارد که بخشی از آن را در سالن دیدیم. یک اتفاق مهمی که افتاده این است که با دنیای مزدوری در سینما و هنر آشنا می‌شویم و این مزدوری یعنی اینکه جنس خندیدن‌ها، ترسیدن‌ها و حتی قیمت‌ها را از آن می‌فهمیم.
او گفت: فیلم «قاتل اهلی» برای نترس‌ها است. کسی که این فیلم را می‌بیند نترس است مثل سازنده‌اش. دو سال ساخت این فیلم طول کشید. من برای تو فیلم ساختم و برای تو هم اینجا نشسته‌ام چیز دیگری هم مهم نیست. پس از دو سال فقط این فیلم باقی می‌ماند و دسیسه‌ها و هیچ چیز دیگری باقی نخواهد ماند. او در پاسخ به این سوال که قرار است تدوین دیگری از این فیلم انجام شود، گفت: مگر می‌شود یک کتاب دارای دو مولف باشد. این فیلم آن‌قدری که قرار است بشود خواهد شد. چون حجم داربست و اسکلت آن در حدود ۱۰۶ دقیقه جا می‌گیرید. الان به قول قدیمی‌ها فقط یک کیسه کشی می‌خواهد. کارگردان فیلم «قاتل اهلی» در پاسخ به سوالی درباره اینکه با توجه به یادداشت داریوش مهرجویی، بدهی نسل شما از چه کسی باید طلب شود، اظهار کرد: این حجم بی‌اخلاقی از داخل خود فیلم که یکی از مهم‌ترین عنصرهای فیلم است، می‌آید.
ادامه جدل‌ها بعد از نشست
در پایان این نشست، محمود گبرلو که به عنوان مجری و اداره کننده جلسه حاضر بود و بارها مجبور به آرام کردن جو سالن شده بود، از فریدون جیرانی به عنوان تاریخ شفاهی سینمای ایران خواست تا برای اتفاقات پیش آمده در جلسه اظهار نظر کند.
جیرانی هم با ابراز تاسف از آن‌چه در نشست پیش آمده و نیز ابراز تاسف از نامه پرویز پرستویی و طوسی، تاکید کرد: نمی‌خواهم نقش تهیه کننده را کم کنم اما کارگردان فیلم مولف اثر بود. نمی‌خواستم این مشکلات به این‌جا کشیده شود و بیشتر وارد بحث نمی‌شوم اما به احترام مسعود کیمیایی تعظیم می‌کنم. در پایان صحبت‌های فریدون جیرانی، مجری نشست هنگام اعلام تمام شدن برنامه رو به عکاسان خواست که مسعود کیمیایی و منصور لشکری قوچانی یکدیگر را ببوسند تا کدورت‌ها برطرف شود اما طرفین تمایلی برای این کار نشان ندادند و این بحث‌ها و حاشیه‌ها بیرون از سالن نشست در چند گروه ادامه یافت.
و حواشی همچنان ادامه دارد
بالاخره بعد از حکمیت خانه سینما و رفع اختلافات بین تهیه کننده و کارگردان فیلم بر سر ارائه دو نسخه از فیلم، «قاتل اهلی» با کمی تاخیر به اکران رسید اما حواشی به اتمام نرسید. گویی ماجراهای «قاتل اهلی» حتی در روزهای اکران تمامی ندارد. حذف صدای «پولاد کیمیایی» از این فیلم که به عنوان خواننده در آن حضور داشت، جایگزینی بی‌سر و صدای «امیرعباس گلاب» به‌عنوان خواننده در فیلم بدون هماهنگی با کارگردان و دیگر عوامل، اختلاف تهیه‌کننده اثر با مسعود و پولاد کیمیایی و از همه مهم‌تر فضاسازی‌های عجیب و غریبی که در فضای مجازی علیه مسعود و پولاد کیمیایی به وجود آمد؛ در رسانه‌ها بازتاب داده شدند. اما به این حواشی برخی فضاسازی‌ها علیه یغما گلرویی را نیز باید افزود. ترانه‌سرایی که نامش به عنوان بازیگر در پوستر و تیتراژ فیلم قاتل اهلی درج شد ولی به عنوان ترانه‌سرا همچنان ممنوع‌الکار است. در ادامه کیمیایی تاکید کرد که صدای خواننده منتخب معترض نیست و از طرفی پولاد کیمیایی هم در واکنش به گلایه یغما گلرویی از حذف نامش از تیتراژ «قاتل اهلی» به عنوان ترانه سرا، از لشگری قوچانی به شدت انتقاد کرد.گلرویی نیزی اخیرا درباره تغییر خواننده و حواشی پیش آمده اظهار داشت: من و باقی عوامل، خبری از این ماجراها نداشتیم تا چند هفته پیش که اول کلیپی از فیلم – بدون اسم من و عوامل موسیقی – با صدای آقای گلاب منتشر شد و بعد هم خبر تعویض خواننده که من مجبور شدم بعد از چند ماه جواب ندادن تلفن اس‌ام اسی به تهیه‌کننده بزنم و بگویم اگر با این روند جلو بروند من ماجرا را خبری خواهم کرد که ایشان مثل همیشه سعی کردند این اتفاق را گردن دیگران بیندازند و نوشتند ارشاد با صدای پولاد مخالفت کرده که حرف در کل نادرستی‌‌ است. ببینید وقتی در کلیپی که نیازی به مجوز هیچ کسی ندارد، به شکل سرخود نام عوامل را حذف می‌کنند و هیچ احترامی برای پدید آورنده قائل نیستند، دیگر چه جای حرفی باقی می‌ماند.
گویا قاتل، اهلی است
همان طور که از نام فیلم برمی آید، قاتل این فیلم نیز اهلی سینما و از خود عوامل است و با این تفاسیر حواشی موجود به دلیل خودسری‌ها و عدم توافقات به پایان نخواهد رسید.
منبع: بهارنیوز

مهناز افشار: در دوران دبیرستان وقتی به من می گفتند شبیه خانم گوگوش هستی (فیلم)

ماساژ به سلامتی بدن چه کمکی می کند؟ آلبوم «شهریار عشق» منتشر می‌شود واشنگتن پست: بشار اسد تا اطلاع ثانونی روی کار است نرخ دلار صعودی شد/ آخرین قیمت سکه (+جدول) دانلود نرم افزار تعمیر ویندوز (TweakBit PCRepairKit) ناصر الدین شاه و ملیجک دوم (عکس) تکرار سرقت خودرو حامل نوزاد شیرخوار در تهران/ سارق با پلیس تماس گرفت قدرت «قطر» ؛پشت پرده حکم AFC در مورد لیگ قهرمانان آسیا دوچرخه سواری در کنار ماهی‌ها (عکس) طرز تهیه سوپ لیمو و مرغ

کاش روسری سر کردن مرد تایلندی در ایران دروغ بود  (۲۳ نظر)

زالوهایی که به مردم زلزله زده رحم نمی‌کنند  (۱۸ نظر)

حکم حبس سعید مرتضوی/ خون‌خواهی پدرِ روح‌الامینی، خاطره خون‌خواهی دخترِ تیمور‌تاش  (۱۳ نظر)

تهدید نتانیاهو علیه بشار اسد: ایران در سوریه پایگاه نظامی بزند حمله می کنیم  (۹ نظر)

لعنت به اسراییل؛ فکری به حال ورزش ایران بکنید!  (۸ نظر)

ازدواج دوباره با یک مطلقه آمریکایی در خاندان سلطنتی بریتانیا(+عکس)  (۷ نظر)

نذر طبیعت؛ از اهدای تانکر آب به حیات وحش تا ساخت لانه برای پرندگان و تهیه لوازم محیط بانی  (۷ نظر)

علیرضا کریمی: اسراییل ظالم است اما زحمات من را نادیده می‌گیرند/وقتی گفتند باید ببازی دنیا روی سرم خراب شد  (۶ نظر)


منبع: عصرایران

آلبوم «شهریار عشق» منتشر می‌شود

آلبوم «شهریار عشق» با آهنگسازی مازیار شاهی و خوانندگی علیرضا گلبانگ به زودی از سوی موسسه فرهنگی هنری «آوای چکاد» روانه بازار نشر موسیقی می‌شود.

مازیار شاهی آهنگساز و نوازنده تار و سه‌تار درباره آلبوم «شهریار عشق» گفت: در این آلبوم آیدین آغداشلو اشعاری از شهریار را دکلمه کرده‌ و علیرضا گلبانگ نیز به عنوان خواننده برخی از قطعات حضور دارد. ارسلان کامکار، حسن ‌ناهید، محمد فیروزی، مسعود حبیبی، سینا جهان‌آبادی، احمد مستنبط، رضا آبایی، پاشا هنجنی، هوشمند عبادی هنرمندانی هستند که در این آلبوم به عنوان نوازنده ما را یاری کردند.

به گزارش مهر، وی درباره رویکرد آهنگسازی این آلبوم تاکید کرد: سعی کرده‌ام نگاهی خاص به اشعار استاد شهریار داشته باشم ضمن اینکه شنیدن این اشعار با صدای آیدین آغداشلو کمک بسیاری به درک جان‌مایه کلام شهریار کرده است.

این آهنگساز در پایان بیان کرد: این آلبوم با صدابرداری حسن عسگری و مهدی اردستانی ضبط شده و به زودی توسط موسسه فرهنگی هنری «آوای چکاد» در دسترس علاقه‌مندان قرار می‌گیرد.

مازیار شاهی از جمله هنرمندان فعال در عرصه نوازندگی و آهنگسازی است که در ۲ گروه «عارف» به سرپرستی زنده‌یاد پرویز مشکاتیان و گروه «شیدا» به سرپرستی زنده‌یاد محمدرضا لطفی به عنوان نوازنده تار حضور داشته و جزو نوازندگانِ جوانی است که با این ۲ استاد موسیقی ایرانی همکاری داشته است.

آلبوم‌های «مشق عشق»، «در مکتب عشق» و «قافله‌ سالار عشق» جزو آثار شخصی مازیار شاهی و نوازندگی در آلبوم‌های «وطنم ایران»، «یادواره عارف»، «سایه جان» و «هنر گام زمان» در گروه «شیدا» محمدرضا لطفی بخشی از فعالیت‌های هنری وی هستند,


منبع: عصرایران

خشونت خانگی زنان ایرانی از نگاه تهمینه میلانی

تهمینه میلانی، فیلمساز مهمی است و از همان نخستین روزهای ورودش به سینما این اهمیت را داشته و روزبه‌روز و فیلم‌به‌فیلم افزوده است. می‌توان مهمترین دلیل اهمیت تهمینه میلانی در سینمای ایران را در این نکته خلاصه کرد که او زبان گویای هم‌جنسانش است…

در سینمایی که فیلمسازان زن این نکته را که «توجهی به جنسیت و مسائل زنانه ندارد» تعریف و تمجید محسوب می‌کنند، تهمینه میلانی همیشه داستان‌های زنان سرزمینش را فیلم کرده، از کمبودها و ضعف‌ها گفته، بی‌عدالتی‌های جنسیتی را فریاد کشیده و البته راه مقابله با بی‌عدالتی‌ها را یادشان داده است. این را در تمام روند کاری این فیلمساز حساس و جسور به وضوح می‌بینیم. فیلمسازی که از نخستین فیلمش «بچه‌های طلاق» تا همین امروز که «ملی و راه‌های نرفته» را بر پرده دارد، در مسیری که اعتقاد دارد حرکت کرده و بر خواسته‌هایش پا فشرده است و در این راه از ملامت مخالفان و دشمنی دشمنان نهراسیده و البته تاوانش را هم داده است.

بترسید از روزی که زنی به انفجار برسد! 

این فیلمساز درحال حاضر ملی و راه‌های نرفته را بر پرده دارد. فیلمی با موضوع خشونت خانگی که در سینمای امروز که اپیدمی کمدی‌های نازل و نسخه‌های ژنریک اصغر فرهادی نفس سینما را گرفته، غنیمتی است. با تهمینه میلانی درباره آخرین فیلمش حرف زده‌ایم که می‌خوانید.

 خانم میلانی عزیز می‌توانید اول از همه این پرسش را جواب دهید که آیا انتظاری را که از بازتاب رسانه‌ای و فروش فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش داشتید، برآورده شده است یا نه؟

پاسخ چنین پرسشی به این راحتی‌ها نیست. در شرایط طبیعی اکران شاید فروش یک فیلم بتواند معیار مناسبی برای ارزیابی استقبال از یک فیلم باشد، اما در مورد فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش نه. به این فیلم خیلی ظلم کردند. درواقع عمدی در کار بود تا این فیلم در گیشه شکست بخورد، تا فروش نامناسب آن را به حساب عدم‌استقبال تماشاگران بگذارند.

 باوجود این‌که فروش خیلی بالایی نداشتید، اما ملی شکست هم نخورد.

شاید با توجه به مجموعه شرایط، حق با شما باشد، این معجزه مردم بود. همین میزان فروش فیلم مدیون تبلیغات مردمی است وگرنه آزارهایی که دیدیم و آسیب‌هایی که به ما زدند، هر فیلمی را می‌توانست در همان دو سه هفته نخست اکران زمین بزند، ولی می‌بینید که نمایش فیلم به هفته هشتم رسیده است.

 چه آزارهایی؟

نخست این‌که قرار بود فیلم اول مرداد اکران شود و با جایگزینی یکی از فیلم‌های خودی، زمان اکران فیلم را تغییر دادند و به ماه‌محرم انداختند و به دلایلی که هنوز معلوم نیست بلیت سینما‌ها را برای سه هفته نیم‌بها اعلام کردند! طبعا آغاز اکران فیلم ما مصادف شد با پنج شش روز تعطیلی و این عمل به معنای هزینه گزاف مجدد برای ما بود. برای تبلیغات تلویزیونی که حق تمامی فیلم‌های روی اکران است، اقدام کردیم و مسئولان بخش بازرگانی فیلم را دیدند و گفتند اگر من و همسرم تعهد محضری به ایشان بدهیم، تیزر‌ها را پخش خواهند کرد، اما بعد از پخش چند تیزر سانسورشده، از پخش آن جلو‌گیری کردند، آن‌هم در شرایطی که فیلم‌های اکران همزمان ۲۰۰ تا هزاران تیزر داشتند! یعنی ظلم مضاعف! این رفتارها و اعمال در کنار هم آیا جز آسیب رساندن عمدی به یک فیلم مستقل است؟

 اصلا چه شد که نتوانستید فیلم را در تابستان اکران کنید؟

وقتی سازمان‌ها و ارگان‌ها فیلم می‌سازند، طبعا باید فروش نسبتا خوبی کنند تا حفظ ظاهر شود و چه زمانی بهتر از اکران بهار و تابستان، حتی اگر سینمادار فیلم آنها را نخواهد، بیشتر این ارگان‌ها، هم سالن‌های خوبی در اختیار دارند و هم رسانه ملی را در کنترل خود. در مورد فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش، نیم‌بهاکردن بلیت‌ها موضوعیت نداشت، چراکه فیلم ما برای جلب تماشاگر نیازی به نیم‌بهاشدن نداشت و همگان می‌دانند فیلم‌های ما تماشاگر خود را دارد.

 
 نمی‌توانستید نپذیرید؟

اعتراض کردیم، اما بی‌جواب ماند. شورای صنفی به جای یاری رساندن به سینماگران مستقل کاملا جهت‌دار یا در خوشبینانه‌ترین حالت بدون کارشناسی عمل کرد. حال آن‌که تهیه‌کننده فیلم همسرم بود و باید با او مشورت می‌شد که آیا مایل است کالای فرهنگی خود را نیم‌بها ارایه کند یا نه. در مجموع، برخوردهایی که با فیلم‌های مستقل انجام می‌شود، غم‌انگیز است. گویی عزمی وجود دارد تا سینماگران مستقل ورشکست شوند و فیلمسازی به‌طور کامل در اختیار ارگان‌ها قرار بگیرد.

نوعی کنترل اندیشه در سینمافیلم‌هایی که قرار است در جهت تبلیغ سیاست‌های خاصی حتی تاریخ دوره‌ای از ایران را هم وارونه جلوه دهد. به نظر می‌رسد عده‌ای عامدانه برای موفقیت ظاهری این نوع فیلم، عرصه را خالی می‌خواهند و با اختصاص بهترین فصل به اکران فیلم‌های خود تلاش دارند به هدف خود برسند.

 زمان ساخت فیلم هم آیا مانع‌تراشی‌هایی شده بود؟

بله، هزاران سنگ سر راه ما انداختند که پشیمان شویم و فیلم را نسازیم. به‌صراحت می‌توانم بگویم بعد از این همه‌ سال فیلمسازی، ساختن ملی و راه‌های نرفته‌اش سخت‌ترین کاری بود که کردم. فیلم را در شرایط روحی نامناسب و زجر زیاد ساختم. طبعا اگر باوری که در من برای ساخته‌شدن این فیلم وجود داشت، نبود، در همان نیمه‌راه ساخت فیلم را متوقف می‌کردیم، اما چیزی در درونم مرا تشویق به ساخت این فیلم به‌خصوص می‌کرد. به‌هرحال عزمی وجود دارد که سینمای مستقل حضور قدرتمندی نداشته باشد، البته تا افرادی مثل من و همسرم وجود دارند، موفق نخواهند شد.

 بترسید از روزی که زنی به انفجار برسد!

 خشونت خانگی

سینمای فرمایشی در هیچ کجای جهان موفق نبوده و نیست، چون عشق کافی برای ساخته‌شدن آنها در فیلمسازان‌شان وجود ندارد، حتی اگر ده‌ها برابر هزینه ساخت فیلم در اختیارشان باشد. گواه من فیلم‌های سفارشی چند دهه اخیر است. البته صدمه را خواهند زد، کما این‌که زده‌اند و این اصلا خوب نیست. شورای صدور پروانه ساخت با تصمیم‌هایی که می‌گیرد و پروانه‌هایی که می‌دهد و مهمتر از آن با پروانه‌هایی که نمی‌دهد، سینمای کشور را در جهتی انداخته است که به سود سینما و فرهنگ مردم ایران نیست، خصوصا سنگ‌اندازی در راه فیلم‌های اجتماعی منتقد.

 موانعی که سر راه ملی و راه‌های نرفته‌اش چیده شده بود، چه بود؟

از طرف شورا به فیلمنامه ملی و راه‌های نرفته‌اش آن‌قدر اصلاحیه‌های جورواجور و بی‌منطق دادند که اگر به آنها عمل می‌شد، یک شیر بی‌بال و اشکم به جا ماند.

 مثل؟

گفتند شخصیت نیر در فیلم باید حذف شود، چون چنین موردی در جامعه وجود ندارد و قبح خیانت را می‌ریزد. نمی‌دانم اعضای شورا واقعا این‌قدر بی‌اطلاعند یا سیاست حذف صورت‌مسأله مشکلات اجتماعی همچنان به کار خود مشغول است؟! به‌هرحال فرقی نمی‌کند در هر دو صورت به سینمای اجتماعی ضربه سنگینی وارد می‌کند. بعد‌ها هم که حضور نیر را با توضیحات من پدیرفتند، گفتند باید او را در فیلم گوشمالی سختی بدهم.

اسم قهرمان مرد فیلم که میلاد کی‌مرام آن را بازی کرد، عباس بود، گفتند چون او مرد خشنی است، نام مذهبی نباید داشته باشد. پدر خانواده که آقای جمشید‌ هاشم‌پور نقش آن را بازی می‌کرد و مردی پدرسالار و خشن بود، باید تبدیل به مردی مهربان می‌شد و پسر او که شخصیت اصلی داستان بود، به جای قربانی چرخه خشونت خانگی به یک بیمار روان‌پریش پارانویید تنزل می‌کرد. کار با شورا به درازا کشید و چندین‌بار فیلمنامه رد شد تا بالاخره فیلمنامه را با نظر ایشان تغییر دادم که پروانه ساخت بگیرم، اما چون نظرات ایشان کارشناسی نشده بود و من فیلمنامه را زیر نظر سه کارشناس روانی، اجتماعی و حقوقی نوشته بودم، همان فیلمنامه اولیه را ساختم، یعنی مجبور شدم.

 ظاهرا یکی از مهمترین دلایل مخالفت‌هایی که با فیلم شد، در تصویری بود که شما در فیلم از ادامه و بازتولید چرخه خشونت ترسیم کرده‌اید.

دلیل اصلی همین بود و البته قصه نیر…

 با این اوصاف نباید این برخوردها برای‌تان تازگی داشته باشد، چون موضوعات فیلم‌های شما هیچ‌کدام در جهت حفظ نظم موجود نیستند…

بله، اما به نفع جامعه رو‌به‌رشد ما هستند. گرچه پیشتر هم رفتار مناسبی با ما از طرف شوراها نمی‌شد، اما با گذشت زمان اوضاع به جای آن‌که بهتر شود، روزبه‌روز بدتر می‌شود و در عمل هرچه زمان گذشته و جلو رفته‌ایم، اوضاع سخت‌تر و بر سخت‌گیری‌ها افزوده شده است. اما با این حال، حق با شماست. من از همان نخستین فیلمم با این برخوردها مواجه بوده‌ام. فراموش نکرده‌ام روزهایی را که می‌خواستم بچه‌های طلاق را بسازم و ناچارم کردند فیلمنامه بچه‌های طلاق را هشت بار بازنویسی کنم. یا «دو زن» که ساخته‌شدنش هفت‌سال طول کشید. در کل در تمام ۳۰سالی که از عمر فیلمسازی من گذشته، من با صدها مشکل و هزاران سنگ که پیش پایم انداخته‌اند، فیلم ساخته‌ام، اما سختی‌های «ملی و راه‌های نرفته‌اش» حقیقتا چیز دیگری بود.

 دلیلش از دید خودتان چیست؟

واقعا نمی‌دانم. شاید همان ایستادگی در مقابل تغییر و شاید چون تلاش کرده‌ام در هجوم آسیب‌های اجتماعی بسیار به جامعه اخطار دهم.

 کاراکتر نیر را برای نخستین‌بار در یک فیلم ایرانی می‌بینیم و بسیار عجیب است که بالاخره یک فیلمساز سراغ این موضوع رفت. چطور شد که تصمیم گرفتید خیانت زن شوهردار به همسرش را آن هم در ارتباط با مردی متأهل مطرح کنید؟

جامعه امروز ما در زمینه ارتباط انسانی بسیار پیچیده است و مرحله بحرانی و خطرناکی را تجربه می‌کند. یکی از این نوع ارتباطات، داستان نیر است که در فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش به آن اشاره می‌شود. نیر در جامعه امروز ما پدیده‌ای است که اغلب در خانواده‌های طبقه متوسط سنتی دیده می‌شود. منظورم اقشار سنتی است. نیر و نیرها در خانواده خود، دایره بسته‌ای از ارتباطات دارند و اگر در زندگی زناشویی خود موفق نباشند، ممکن است در همان حریم بسته ارتباطات خانوادگی ابتدا به دنبال فردی برای رفع نیاز‌های عاطفی‌شان بگردند و در ادامه حتی ممکن است این رابطه به ارتباط جنسی برسد.

البته همیشه و در هر زمان، این نوع ارتباطات ویرانگر در خانواده‌ها به شکل محدود وجود داشته است، اما در این روزگار و تحت‌تأثیر بسیاری از عوامل ازجمله وسایل ارتباط جمعی ساده و گسترده چون اینترنت و سریال‌های به‌ویژه ترک تبدیل به یک آسیب مهم اجتماعی شده است.

اغلب این زنان شوهردار که وارد ارتباط با مردی متاهل یا مجرد می‌شوند، در زندگی زناشویی خود دچار مشکل هستند و به دلیل نیاز اقتصادی قادر به ترک خانه و همسر خود نیستند، از سوی دیگر، پای نیازهای روانی و جنسی ایشان هم مطرح است. گاه پیش می‌آید که این زنان از طریق فامیلی و خواستگاری ازدواج می‌کنند، ولی وقتی وارد زندگی زناشویی می‌شوند، همسر آنها مردی نیست که در رویاها و تخیل‌شان تصور می‌کردند؛ این امر در مورد مردها هم صادق است.

اما یافتن شریک روحی و جنسی در بیرون از خانواده برای مردان، قبح همین عمل در مورد زنان را ندارد. آشنایی و ایجاد علاقه‌مندی میان این زنان و مردان، ابتدا با درددل، شوخی و حرف‌زدن با جنس مخالف در فامیل، دوست و آشنا آغاز می‌شود و کم‌کم در این دایره بسته خانوادگی به هم علاقه‌مند می‌شوند، البته همه این نوع علاقه‌مندی با تمایلات جنسی و تصمیم به برقراری ارتباط جنسی همراه نیست و گاه صرفا عاطفی و برقراری دیالوگ است. یعنی شنیدن کلام خوش از مردی دیگر یا تعریف و تمجید از آشپزی از طرف همان مرد؛ این تعریف و تمجید چون هیچ‌گاه از جانب شوهر زن موردنظر اتفاق نمی‌افتد، طبعا این زن، به سادگی تحت‌تأثیر مردی که از او تعریف می‌کند، قرار می‌گیرد. اغلب این نوع ارتباط از همین رفتار بسیار ساده شروع می‌شود و لزوما با قصد و نیت خیانت نیست.

 یعنی الزاما خیانت جنسی هم اتفاق نمی‌افتد؟

ممکن است به آن مرحله نرسد و پیش از این مرحله رابطه به دلایل متنوع تمام شود، ولی اگر این ارتباط ادامه پیدا می‌کند، به احتمال زیاد به رابطه جنسی می‌رسد.

 می‌توانید به صراحت بگویید که دلیل ساخته‌شدن فیلمی مثل ملی در این مقطع زمانی چه می‌تواند باشد؟

برای جواب شما نقل‌قولی از یک پزشک آسیب‌شناس اجتماعی به نام آقای دکتر صابری می‌آورم. ایشان در کانال چهار صداوسیما هنگام صحبت درباره فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش عنوان کردند که دو‌ سوم زنان این جامعه در زندگی زناشویی مورد خشونت خانگی قرار می‌گیرند. آیا این بهترین دلیل برای ساخت این فیلم و ده‌ها فیلم دیگر از این قبیل نیست؟

 و شما برای چنین موضوعی داستان ساختید؟

بله، کانسپت اصلی ملی و راه‌های نرفته‌اش خشونت خانگی و تأثیرات مخرب آن روی خانواده است و همان‌طور که در فیلم می‌بینید می‌تواند به یک فاجعه ختم شود. فراموش نکنید شکل‌دادن به داستانی که در فیلم بتوانیم کانسپت با اهمیتی چون خشونت خانگی را شکل دهیم و از طریق آن روایت شود، کار بسیار سختی بود، به‌خصوص که ما در تمام فیلم‌های‌مان می‌خواهیم از منظر علم موضوع را نشان دهیم و بررسی کنیم که کار دشواری است. فیلمنامه ملی و راه‌های نرفته‌اش گرچه ظاهر ساده‌ای دارد، اما از این نظر برخلاف ظاهر ساده‌اش یک روند بسیار دشوار شکل‌گیری را پشت‌سر گذاشت که پر بود از مطالعات و تحقیقات مفصل میدانی و تحلیل اجتماعی و البته شکل‌گیری آن در یک روایت دراماتیک.

 بترسید از روزی که زنی به انفجار برسد!

 در تحقیقات‌تان می‌توانید بگویید به چه نتیجه‌ای رسیدید؟ آیا موارد خشونت خانگی علیه زنان با همان حجم و غلظتی که درباره‌اش صحبت می‌شود وجود دارد، یا اغراق هم در برجسته‌کردن آن وجود داشته؟

خشونت علیه زنان خیلی بیشتر از آنچه درباره‌اش صحبت می‌شود و من فیلم ساخته‌ام، وجود دارد. گرچه ممکن است برخی از زنان خشونتی که در فیلم به نمایش گذاشته می‌شود را تجربه نکرده باشند، اما همان زنان، قطعا در جامعه خشونت را بارها و بارها به‌وفور تجربه کرده‌اند. شما اگر زن باشید همه روزه با خشونت مواجه می‌شوید. موقع رانندگی مورد خشونت کلامی واقع می‌شوید و رانندگی‌تان مسخره می‌شود، چون سبیل ندارید.

موقع راه رفتن آماج متلک‌های زشت قرار می‌گیرید، چون زن هستید. این نوع خشونت‌ها در تاروپود این جامعه رسوخ کرده و متاسفانه تبدیل به فرهنگ بخشی از جامعه شده است. فکر می‌کنید چرا باید تمام فحش‌های ناموسی درباره مادر و خواهر باشد و نه درباره پدر و برادر. مگر نه این است که این نوع گفتار و رفتار، از یک فرهنگ ضدزن ریشه می‌گیرد؟ این رفتارهای سخیف اجتماعی، زندگی را برای زنان دشوار می‌کند، البته ناگفته نماند گاه این رفتار چنان نهادینه شده است که بخشی از زنان به آن عادت کرده‌اند و آن را بخشی از شخصیت و واقعیت‌های مردانه می‌دانند!

 فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش برای کسانی که با دقت بیشتری کارنامه شما را دنبال کرده‌اند، نشان از یک تغییر عمده دارد. شما در فیلم‌های قبلی‌تان دوگانه زن و مرد را شکل می‌دادید و در این دوگانه مرد همواره مقصر ماجرا و مسبب بدبختی‌هایی بود که کاراکتر زن را آزار می‌داد. در ملی اما برای نخستین‌بار زنان مقصر هم وجود دارند و کارشان به ضرر زن دیگری تمام می‌شود. درست است؟

هر فیلم یا داستانی کانسپت خودش را دارد، خب داستان این فیلم این نوع پرداخت را ایجاب می‌کرد. موضوع این فیلم چرخه خشونت و انتقال آن به نسل بعد است. نیر و مادر او نیز از قربانیان این چرخه هستند و طبعا رفتار‌های نادرست و خشنی با آدم‌های پیرامون خود دارند. یکی از اهداف ما هنگام ساخت فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش جلب توجه خانواده‌هایی چون خانواده مَلی است که تنها به این دلیل ‌که ملی خودش همسرش را انتخاب کرده است، در خانه را بر روی او می‌بندند، غافل از این‌که خود آن خانواده، مَلی را چنین سطحی و بدون اتکابه‌نفس بار آورده‌اند و با راندن او از خانه، علاوه‌بر صدمات بیشتری که به فرزند خود وارد می‌کنند، به فجایعی که به دلیل عدم‌حمایت ایشان ممکن است رخ دهد، دامن می‌زنند.

 پاسخ‌تان به کسانی که معتقدند شما در این فیلم با نشان‌دادن کاراکتر ملیحه درحال زدن شوهرش با قفل فرمان، خشونت علیه مردان را ترویج کرده‌اید، چیست؟

پاسخی برای کسانی که با چنین ذهنیتی با یک اثر هنری مواجه می‌شوند، ندارم. اما برای کسانی که شاید سوالی برای‌شان ایجاد شده است، می‌گویم که رفتار ملی در آن صحنه درواقع انفجار یک عمر سکوت است. ما در فیلم هم می‌بینیم که ملی حرف نمی‌زند. او درواقع چند ‌سال است که حرف نزده و تحمل کرده است و برای همین خشم در وجود او انباشته شده، تا در لحظه زدن سیامک تخلیه شود.

یک بار دیگر در جایی هم این را گفته بودم کسانی که فکر می‌کنند سکوت زن به نفع آنهاست، درواقع دارند جامعه را برای یک انفجار آماده می‌کنند. می‌دانید، زنی که می‌تواند خود و نظراتش را ابراز کند، کمتر پیش می‌آید که به چنین انفجاری برسد، چون دارد به ‌مرور خود را تخلیه می‌کند. اما زنانی مثل ملی به این دلیل که ناچار بوده‌اند خشم خود را انبار ‌کنند، بعید نیست روزی به جایی برسند که جز تخلیه ناگهانی خشم چاره دیگری نداشته باشند و این خطرناک و بشدت آسیب‌زاست.

 حرف بسیار است در این چنین موارد و مسائلی، اما برای آخرین پرسش می‌خواهم بپرسم تهمینه میلانی از جایگاه خودش در سینمای ایران راضی است؟

البته که نه، چه داستان‌هایی که نوشتم و هرگز فیلم نشد. اما پذیرفته‌ام که در جامعه مردسالاری زندگی می‌کنم و می‌دانم که در چنین شرایطی یک زن برای نشان‌دادن کاربلدی خود ‌باید چند برابر مردان انرژی بگذارد و تلاش کند تا در دل این همه تبعیض فیلم خود را بسازد و به نمایش بگذارد. اما در پاسخ به پرسش شما من به‌عنوان یک کارگردان زن همین که توانسته‌ام ١۴فیلم سینمایی در یک سیستم مردسالار بسازم، آن هم فیلم‌هایی که بیشترشان از سوی تماشاگران داخل و خارج از کشور مورد استقبال قرار گرفته است، لابد در کارم ناموفق نبوده‌ام.


منبع: برترینها

انتقاد مجری اسبق «هفت» از افخمی

محمود گبرلو در یک نشست خبری درباره برنامه «شب های شفاهی» صحبت کرد و از «هفت» با اجرای افخمی گفت که باعث تخریب سینمای ایران شد.

محمود گبرلو مجری و کارشناس اسبق برنامه «هفت» در یک نشست خبری به توضیح برنامه «شب های شفاهی» که آن را برای شبکه شما تدارک دیده است، گفت: من به شبکه شما و علی دارابی معاون امور استان ها پیشنهاد دادم که با نگاه جدید به سینما این برنامه را راه بیندازیم که در وهله اول یک مجله فرهنگی و هنری است. البته ما این مجله را با سینما شروع می کنیم و به تدریج به حوزه های دیگر می پردازیم.

به گزارش مهر، گبرلو با اشاره به اینکه این برنامه در ایام سی و ششمین جشنواره ملی فیلم فجر فعالیت خواهد داشت، عنوان کرد: در دوران جشنواره فیلم فجر برنامه خواهیم داشت که تعداد شب های برگزاری برنامه به تعامل با مدیران بازمی گردد و حتی اگر امکان داشته باشد در جشنواره تئاتر و موسیقی هم برنامه را روی آنتن می بریم. ما به بررسی مسایل روز سینما می پردازیم و دنبال موضوعات تعیین شده از قبل نیستیم.

وی با اشاره به رویکرد خود در برنامه «هفت» اظهار کرد: حضور من در «هفت» در دورانی شروع شد که منتقدان بسیاری داشت و حتی خود سینماگران هم مخالف این برنامه بودند. در مقطعی که من به «هفت» آمدم منتقدانی از جریان های مختلف با «هفت» قهر کرده بودند و ۲۴ جریان سینمایی به ضرغامی پیام دادند که «هفت» دیگر پخش نشود. در آن مقطع من به سینماگران پیام دادم و خواستم سینماگران و تلویزیونی ها و هم جریان های سیاسی با هم وحدت داشته باشند بنابراین سراغ افرادی مثل علیرضا پناهیان، ابراهیم حاتمی کیا، رخشان بنی اعتماد، مسعود کیمیایی و… رفتم.

این منتقد اظهار کرد: خوشحالم در زمانی که من بودم همه جریان ها آرام شدند اما «هفت» بعد از من و در دوره افخمی دوباره تنش ایجاد کرد و همه چیز را تخریب کرد.

وی با اشاره به تعاملی که در «هفت» با سینماگران داشت، یادآور شد: زمانیکه من در خبرگزاری فارس بودم سینماگری بود که سال ها رابطه ام با او قطع بود اما برای برنامه «هفت» سراغ او رفتم و گفتم من گبرلوی دیگری هستم.

گبرلو با اشاره به این برنامه یادآور شد: «شب های شفاهی» درباره رونق صنعت سینماست و توجه به فرهنگ بومی و ملی در راس کار ما قرار می گیرد و من خیلی مایل نیستم به موضوع سینما برای سینما بپردازم.

وی اضافه کرد: ما جمعیت زیادی از اهل سینما داریم که خلاق هستند اما زمینه کار برایشان فراهم نیست و در این سال ها حرکت رو به رشدی برای آنها نبوده است. در «شب های شفاهی» تصمیم گرفتیم به مطالبه گری مردم، مسئولان و هنرمندان سینما بپردازیم. آنچه که در وهله اول برای ما مهم است رونق صنعت سینماست. بسیاری در عرصه سینما حرف زده اند اما در عمل چیزی درباره صنعت سینما ندیده ایم. مسئولان چون وابسته میزهای خود هستند ما شاهد رونق صنعت نیستیم بلکه شاهد عوامل بیکار هستیم. روز به روز سینماگران جوانی وارد سینما می شوند اما چون نقص های جدی در پخش و تولید وجود داد نمی توانند کار کنند.

گبرلو با بیان اینکه حلقه بین سینماگران و مسئولان و منتقدان و روزنامه نگاران دچار پراکندگی شده است، تصریح کرد: ما یک انتقاد جدی به مسئولان سینمایی همه دوره ها داریم و فکر می کنم بعد از سیدمحمد بهشتی و محمد انوار هیچ مدیری موفق عمل نکرده است. سینمای ایران به مرور زمان دچار افت شد و اکنون می بینیم که با شکست جدی مواجه است. اکثریت اهالی سینما دچار تنگدستی و فقر در امکانات و حتی فکر و اندیشه شده اند.

وی با اشاره به رویکرد این برنامه تصریح کرد: «شب های شفاهی» قرار است به فرهنگ بومی و ملی بیشتر توجه کند زیرا یکی از نقص ها در سینمای ایران این است که به فرهنگ بومی کمتر توجه می شود. مردم زمانی جذب سینما می شوند که خود را در این سینما ببینند درحالیکه فیلم های ما آثار آپارتمانی شده است و به همین دلیل در شهرستان ها از آنها استقبال نمی شود.

گبرلو اضافه کرد: ما به نیازها و خواسته های فیلمسازان ایرانی توجه داریم و زمینه ای را فراهم می کنیم تا مطالبات بیان و مسئولان سینمایی با سینماگران رو به رو شوند. البته اگر مسئولی در برنامه حضور یابد حتما فیلمسازی مقابل او خواهد بود که چالش کند نه اینکه فقط آن مسئول آمار و ارقام ارایه کند.

این مجری تلویزیون درباره رویکردش نسبت به سینما در این برنامه از «هفت» مثال زد و گفت: یک برنامه تلویزیونی زمانی موفق است که نظرهای شخصی خود را کنار بگذارد و من معتقدم به عنوان مجری نباید نظر شخصی خود را در برنامه اعمال کنم. متاسفانه بهروز افخمی از طریق رویکردی که از طرف سیاستگذاران پشت پرده اعمال شد به سینمای ایران ضربه زد. من رویکرد افخمی را به هیچ وجه در این برنامه دنبال نمی کنم و او را در برنامه به مناظره دعوت می کنم.

گبرلو اضافه کرد: جریان سینمایی این تفکر هم بیشتر با حمایت های دولتی و نهادی فیلم می سازد و می بینیم که این فیلم ها شکست می خورند.

گبرلو در بخش دیگری از سخنانش درباره حضور منتقدان در «هفت» نیز یادآور شد: من نزدیک به ۴۰ منتقد به برنامه آوردم و بعد به این نتیجه رسیدم که منتقدان نیاز به ارتقای دانش دارند. فکر می کنم انجمن منتقدان در این سال ها خاصیت و فعالیت رسمی نداشت جز مراسم هایی که شبیه شو بود. انجمن باید افراد را بالا می کشید و سواد و دانش آنها را ارتقا می داد تا اینگونه نمی شد که امروز هرکسی خود را منتقد بداند.

وی ادامه داد: در این برنامه هم سعی می کنم از کارشناسان حوزه های مختلف استفاده کنم؛ کسانی که تحلیلی صحبت می کنند و ممکن است یک استاد دانشگاه، روانشناس و یا جامعه شناس باشند.

مجری اسبق «هفت» با اشاره به سیاست های صداوسیما در این برنامه عنوان کرد: هر برنامه ای در تلویزیون باید تابع سیاست های صداوسیما باشد و حتی وقتی این سیاست ها با تفکر ما سازگار نباشد ما برای حضور مهمان و آیتم ها و موضوعات باید تابع سیاست های مدیران باشیم و در عین حال من به دنبال تعامل نیز هستم و تلاش می کنم که همفکری داشته باشم. در برنامه «هفت» هم چنین کاری انجام شد و برای حضور مهمانان در برنامه تلاش کردم و دیدیم که مهمانانی از جریان های مختلف در برنامه حضور یافتند.

وی در بخش دیگری از صحبت هایش درباره نگاه مسئولان به فیلم های اجتماعی اظهار کرد: اجازه دهیم فیلمسازان آثار خود را بسازند و معترض نشویم که چرا فلانی فیلم (مورد پسند) مرا نمی سازد. به زعم بسیاری از مسئولان فیلم اجتماعی تلخ و بد است درحالیکه از همین فیلم ها استقبال می شود و اینها نشان می دهد که آن مسئول از جامعه خود خبر ندارد.

گبرلو اضافه کرد: عده ای ناخودآگاه مایلند سینما را همچنان سینمای قبل از انقلاب بدانند درحالیکه سینما دچار تحول شده است.

وی در پایان این نشست خبری بیان کرد: «شب های شفاهی» اسمی است که صالح علا برای برنامه جدیدم انتخاب کرد و از آنجایی که ما در همه حوزه ها بحث می کنیم خودم به این نتیجه رسیدم که از اسمی بهره بگیریم که صرفا عناوین سینمایی نداشته باشد چراکه این مجله فرهنگی و هنری همانطور که گفته شد به مباحث دیگر نیز می پردازد.


منبع: عصرایران