جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها؛ میمون‌ها آدم‌ترند یا آدم‌ها؟

هفته نامه همشهری جوان – علی مسعودی نیا: سرانجام پازل مجموعه «سیاره میمون ها» با ساخته شدن قسمت سوم آن تکمیل شد. «جنگ برای سیاره میمون ها» به کارگردانی «مت ریوز» پایان این قصه کلاسیک و محبوب را رقم زد. در ابتدای این قسمت سزار و افرادش که در قلب جنگل ها به سر می برند، مورد شبیخونی سخت قرار می گیرند.

ارتش انسان ها به دنبال دستگیری سزار هستند. تعداد زیادی از میمون ها در این درگیری کشته می شوند اما افراد سزار بالاخره ارتش انسانی را به عقب نشینی وادار می کنند و سربازهای اسیر شده را نیز زنده به سمت اردوگاهشان روانه می کنند تا پیام حاکی از پرهیزشان از وحشیگری و علاقه شان به صلح را به کلنل برسانند.

سزار اما به فکر انتقامی سخت است. بعد از فراز و نشیب بسیار سرانجام سزار و کلنل رو در روی یکدیگر قرار می گیرند و نبردی بسیار سنگین، سرنوشت سیاه میمون ها را معلوم می کند.

 جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها؛ میمون‌ها آدم‌ترند یا آدم‌ها؟

مت ریوز که بیشتر عمرش را صرف ساخت آثار تلویزیونی کرده، همانند قسمت قبلی، این قسمت را نیز کارگردانی کرده است. او در نوشتن فیلمنامه نیز با «مارک بامبک» همکاری داشته است، البته این فیلم نیز همانند تمامی اقتباس هایی که از این داستان انجام شده، براساس رمان «سیاره میمون ها» اثر «پی‌یر بول» ساخته شده است و شخصیت پردازی آن نیز همان چهارچوب کاراکترهای خلق شده توسط «ریک جافا» و «آماندا سیلور» را داراست.

از ابتدای دهه ۷۰ میلادی اقتباس های متعدد تلویزیونی و سینمایی از این داستان به تصویر کشیده شده است و جذاب نگه داشتن داستانی که حالا نزدیک به نیم قرن از قدمتش می گذرد، کار آسانی نیست.

«اندی سرکیس»، «وودی هارلسون» و «استیو زان» بازیگران اصلی فیلم هستند. کمپانی فاکس قرن بیستم آن را تهیه کرده است. این فیلم ۱۴۰ دقیقه ای با بودجه ای ۱۵۰ میلیون دلاری تهیه شد و به فروشی ۴۹۰ میلیون دلاری دست یافت. IMDb امتیاز ۷٫۶ را برای فیلم ثبت کرده است و متاکریتیک هم امتیاز ۸۲ به آن داده است.

میمون ها آدم ترند یا آدم ها؟

اگر می خواهید احساساتتان را علیه نوع بشر و جنایاتی که در دنیای واقعی و خیالی مرتکب می شود برانگیخته شود، حتما این فیلم را ببینید. شگفت آور است که در طول داستان به تدریج مدام حس همراهی ما با سزار و افرادش افزون تر می شود و از کلنل و آدم های زیردستش متنفر می شویم.

جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها؛ میمون‌ها آدم‌ترند یا آدم‌ها؟ 

در دنیای عجیب و آخرالزمانی این فیلم، از میان آدم ها تنها کودکان هستند که نشانه هایی از تمدن و مهر و انسانیت از خود بروز می دهند. فیلم به شدت به مفاهیم کلاسیک داستان وفادار است: یادآوری بحران محیط زیست و حیات وحش، کنایه به امپریالیسم و استعمارگری، کنایه به تولید سلاح های کشتار جمعی و… بشر انگار دنیا را به دوزخی بدل کرده برای تمام موجودات زنده از جمله خودش.

درعوض میمون ها پر از شور زندگی و تمدن و شعور هستند. سزار همه کار می کند تا نشان دهد توحش مختص حیوانات نیست و انسان اگر پایش بیفتد از همه وحشی تر است.

فیلم یک سکانس معرکه دارد: جایی که سزار و کلنل با هم رو به رو می شوند و کلنل خودش هفت تیر توی دست سزار را آماده شلیک می کند و روی پیشانی اش می گذارد.

افق های نوین بازیگری

اندی سرکیس نقش سزار را بازی می کند و وودی هارلسون، کلنل است. دو بازیگر کهنه کار و بسیار ماهر مقابل هم، صحنه هایی را پدید می آورند که گاه ما را به یاد رویارویی دنیرو و پاچینو در «مخصمه»ی مایکل مان می اندازد.

اندی سرکیس زیر آن گریم سنگین میمونی واقعا غوغا کرده است. در حالی که تنها چشم ها و صدایش را برای انتقال احساس در اختیار داشته، کاری کرده است کارستان.

جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها؛ میمون‌ها آدم‌ترند یا آدم‌ها؟ 
ای. او. اسکات، منتقد مشهور نیویورک تایمز به همین دلیل نوشته که بازی سرکیس یکی از نبوغ آسان ترین پرفرمنس های روزگار و معنای شیوه درست بازیگری در سینمای مدرن و سرشار از جلوه های بصری است. هارلسون هرچند باید کلیشه یک نقش منفی قصی القلب را احیا می کرده و اتفاق در این کار هم بسیار خبره است، بازی بسیار کنترل شده و درخشانی از خود بروز داده است.

نظر انسان ها درباره میمون ها

اما نظر منتقدان درباره فیلم چیست؟ اکثرا به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفته اند. بیشتر منتقدان صاحب‌نام، کارگردانی، بازی ها و موسیقی فیلم را مورد ستایش قرار داده اند؛ مثلا همان آقای اسکات که پیش تر هم از او نقل قولی داشتیم، معتقد است فیلمنامه بسیار درست نوشته شده است و موسیقی فیلم نیز کاملا با روح حماسی اثر تطبیق دارد.

منتقدان دیگری هم بوده اند که فیلم را با آثار کلاسیک تاریخی، مثل «ده فرمان» و «ال سید» قیاس کرده اند. جیمز براردینلی معتقد است؛ باورپذیری شخصیت سزار برگ برنده فیلم است و رویارویی او با وودی هرالسون لحظات درخشانی را رقم زده. او حتی کاراکتر هارلسون را با کاراکتر مارلون براند. در «اینک: آخرالزمان» کاپولا قیاس می کند.

منتقدان دیگر بیشتر به کارگردانی ریوز اشاره داشته اند و این که تا چند ناامیدانه سراغ این فیلم آمده اند، چرا که طبق سنت هالیوود قسمت آخر سه گانه های مبتنی بر فرنچایزهای مشهور و بزرگ، معمولا توزرد از آب در می آید و این بار چنین نشده است.

همچنین خشونت کنترل شده و بسیار معقول فیلم را ستوده اند. برخی گفته اند با اتفاقی که در مورد فیلم «لوگان» و «جنگ برای سیاره میمون ها» افتاده مشخص شده که فیلم های ابرقهرمانی می توانند چیزی بیش از جادوی جلوه های ویژه و صحنه های اکشن محیرالعقول باشند، البته دنیای هر دو فیلم بسیار تاریک است و بدبینانه اما خود فیلم ها یک سر و گردن از آثار آبکی ابرقهرمانی بالاترند.

جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها؛ میمون‌ها آدم‌ترند یا آدم‌ها؟ 

جنگ بدون جنگ

اما انتظاری که از فرانچایزی چون «سیاره میمون ها» می رود این است که یک اکشن ماجرایی باشد که تماشاگران علاقه مند به بلاک باستر ها را راضی نگه دارد. با این همه «جنگ برای سیاره ی میمون ها» اصلا خصلت بلاک باستری ندارد؛ در آن از جلوه های ویژه سنگین و حیرت انگیز خبری نیست. گاهی در لانگ شات ها جنگ میان آدم ها و میمون ها شبیه بازی های پیش پا افتاده کامپیوتری جلوه می کند.

راستش اگر به هوای یک فیلم بزن و بکش تمام عیار می خواهید این اثر را ببینید، حسابی ناامید خواهید شد. در کل زمان دو ساعت و ۲۰ دقیقه ای فیلم شاید حدود ۲۰ دقیقه به صحنه های جنگ اختصاص دارد. شاید به همین خاطر است که فیلم حتی به فروش قسمت دوم نزدیک هم نشده است.

این جا با یک فیلم خوش ساخت و خوب طرف هستید که دنیای دوزخی این داستان را با تمرکز روی شخصیت سزار اشغال کرده است و تنها در ابتدا و انتهای آن رگبار مسلسل آغاز می شود و انفجارهای عظیم رخ می دهد. درست است که سزار قرار است از آدم ها انتقام بگیرد، اما حتی شاید بشود گفت فیلم بیشتر یک اثر فلسفی است.

سزار بسیار تنها و افسرده است. خودش را در موقعیتی قرار داده که ناچار است به خاطر هم‌نوعانش فداکاری کند. او حتی آن قدرها هم در نبرد خبره نیست و به همین دلیل به دست انسان ها اسیر می شود و به شکل تحقیرآمیز در برابر دیدگان سایر میمون ها شلاق می خورد.

پس اگر می بینید هرچه منتقدها فیلم را تحویل  گرفته اند، تماشاگران معمولی زیاد با فیلم حال نکرده اند، دلیلش همین هاست. «جنگ برای سیاره میمون ها» یک فیلم درخشان و خوش ساخت است اما بلاک باستر نیست.

کامنت شخصی

من خیلی بدبینانه و بی حوصله به سراغ دیدن فیلم رفتم. زمان طولانی اش هم مرا ترسانده بود و کلا زیاد اهل تماشای این جور فیلم ها نیستم اما از همان صحنه اول چنان درگیرش شدم که گذر زمان را نفهمیدم. نه این که بخواهم بگویم یک شاهکار بلامنازع بود اما خیلی از آن چیزی که انتظار داشتم بهتر بود.

شخصیت سزار واقعا دوست داشتنی است و کلنل هم حقیقتا دوست نداشتنی و رویارویی این دو نیروی خیر و شر خیلی جذاب و حسابی و کلاسیک از کار درآمده است.

اگر فیلم های کلاسیک زیاد دیده باشید، هر سکانس فیلم تداعی کننده آثار مهم و بزرگ و شاخص تاریخ سینماست و فکر می کنم ایجاد این مکانیسم تداعی تصادفی نبوده است.

 

جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها؛ میمون‌ها آدم‌ترند یا آدم‌ها؟

استاد بازی در نقش های عجیب

اندی سرکیس واقعا خبره ترین بازیگر فیلم هایی است که بازیگر زیاد در آن ها نمی تواند نقشی داشته باشد. سرنوشت این بازیگر با بیشتر پروژه های متفاوت و فانتزی هالیوود پیوند خورده است.

از مجموعه فیلم های ارباب حلقه ها بگیر و بیا تا «کینگ کنگ» و صداپیشگی کاپیتان هادوک در «ماجراهای تن تن» و بعد هم «هابیت: یک سفر غیرمنتظره» و سرانجام «طلوع سیاره میمون ها»، «جنگ ستارگان: نیرو بر می خیزد» و حالا جنگ برای سیاره میمون ها».

خودش درباره نقش آفرینی اخیرش می گوید: «دو سال پیش قبل از این که فیلمنامه ای در کار باشد، متر یوز داستان فیلم را برای من تعریف کرد. در کالیفرنیا توی یک هتل نشسته بودیم و تازه قسمت دوم اکران شده بود. او گفت که من درباره فیلم بعدی این طوری فکر می کنم. قصه را برایم تعریف کرد و به نظرم دیوانه کننده بود. او گفت تمرکز داستان را می خواهد روی سزار بگذارد تا بتواند قسمت پایانی سه گانه را جمع کند. او می خواست یک حماسه بسازد؛ یک سفر افسانه ای که سزار در آن برای دستیابی به آزادی گام بر می دارد.»

او درباره سختی های بازی در این نقش با آن گریم سنگین نیز چنین می گوید: «هنرپیشگی، هنرپیشگی است اما بازی در چنین نقش هایی نیازمند آن است که هراسی از ایفایشان نداشته باشی. نمی توانی ناامیدانه به سراغشان بروی و نتیجه درخشانی بگیری. باید در آن لباس و جلد فرو بروی و نگران این نباشی که چه شکل و شمایلی پیدا کرده ای. حتما بازی در چنین نقشی دستت را کثیف خواهدکرد. این همان معنای رهاشدن است. ترکیب تمام آن حس ها امر هیجان آوری است.»

او از نتایج این همکاری درازمدت با ریوز بسیار راضی است و معتقد است: «همه عوامل فیلم مثل یک خانواده بودند. چیزی که در این فیلم از من خواستند این بود که رها باشم و چیزی را پنهان نکنم. باید خودت را به جای آن میمون بگذاری و وقتی این کار را می کنی، آدم ها و میمون ها را به چشم  دیگری می بینی.»

اطلاعات فوری

•    نام فیلم: جنگ برای سیاره میمون ها / War for the Planet of the Apes

•    کارگردان: مت ریوز
•    فیلمنامه: مارک بامبک/ مت ریوز
•    تدوین: ویلیام هوی
•    مدیر فیلمبرداری: مایکل سرسین
•    موسیقی: مایکل جاکینو
•    بازیگران: اندی سرکیس/ وودی هارلسون/ استیو زان/ گابریل چاواریا/ جودی گریر
•    تهیه کننده: پیتر چرنین/ دیلن کلارک/ ریک جافا
•    محصول: کمپانی فاکس قرن بیستم
•    نمره در «IMDb»: ۷٫۶ از ۱۰
•    امتیاز متاکریتیک: ۸۳
•    سال و کشور تولیدکننده: ۲۰۱۷ آمریکا
•    بودجه تولید: ۱۵۰ میلیون دلار


منبع: برترینها

نامزدهای گلدن گلوب مشخص شدند

به گزارش ایرنا به نقل از رادیو عمومی ملی آمریکا، شکل آب در گروه فیلم‌های درام، در هفت رشته بهترین فیلم، بهترین بازیگر زن نقش اول، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل، بهترین بازیگر زن نقش مکمل، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین موسیقی متن نامزد کسب جایزه شده است.این فیلم به کارگردانی گیرمو دل تورو، خالق آثاری همچون «هزارتوی پن» و «پسر جهنمی»، ماجرایی تخیلی از یک آزمایشگاه مخفی دولتی و وقایع مرتبط با آن را به تصویر می کشد.پس از «شکل آب»، سریال «دروغ‌های کوچک بزرگ» با نامزدی در شش رشته، در رتبه بعدی از لحاظ تعداد نامزدی قرار دارد.
فهرست نامزدهای مراسم امسال به شرح زیر است:
** بهترین فیلم ژانر درام
مرا به نامت صدا بزن
دانکرک
پست
شکل آب
سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری

** بهترین فیلم ژانر کمدی یا موزیکال
هنرمند فاجعه
برو بیرون
بزرگترین شومن
من، تانیا
لیدی برد

** بهترین انیمیشن
بچه رئیس
نان آور
کوکو
فردیناند
ونسان دوست داشتنی

** بهترین فیلم خارجی زبان
یک زن شگفت‌انگیز
اول پدرم را کشتند
در حال محو
بی‌عشق
مربع

** بهترین کارگردانی
گیرمو دل تورو (شکل آب)
مارتین مک دوناد (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)
کریستوفر نولان (دانکرک)
ریدلی اسکات (تمام پول‌های جهان)
استیون اسپیلبرگ (پست)

** بهترین فیلمنامه
شکل آب
لیدی برد
پست
سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری
بازی مالی

** بهترین بازیگر زن نقش اول درام
جسیکا چستین (بازی مالی)
سالی هاوکینگ (شکل آب)
فرانسیس مک دورمند (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)
مریل استریپ (پست)
میشل ویلیامز (تمام پول‌های جهان)

** بهترین بازیگر مرد نقش اول درام
ایموتی شلمی (مرا به نامت صدا بزن)
دنیل دی لویس (موضوع فانتوم)
تام هنکس (پست)
گری اولدمن (تاریک‌ترین ساعت)
دنزل واشنگتن (رومن جی اسرائیل)

** بهترین بازیگر زن نقش مکمل درام
مری جی بلاژ (مادباند)
هونگ جائو (کوچک کردن)
الیسون جنی (من، تونیا)
لوری مکتاف (لیدی برد)
اوکتاویا اسپنسر (شکل آب)

** بهترین بازیگر مرد نقش مکمل درام
ویلیام دفو (پروژه فلوریدا)
آرمی همر (مرا به نامت صدا بزن)
ریچارد جیکینز (شکل آب)
کریستوفر پلامر (تمام پول‌های جهان)
سم راکول (سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری)

** بهترین بازیگر زن نقش کمدی یا موزیکال
جودی دنچ (ویکتوریا و عبدل)
هلن میرن (در جست وجوی فراغت)
مارگو رابی (من، تونیا)
سیرشا رونان (لیدی برد)
اما استون (نبرد دو جنس)

** بهترین بازیگر مرد نقش کمدی یا موزیکال
استیون کارل (نبرد دو جنس)
انسل الگورت (بیبی راننده)
جیمز فرانکو (هنرمند فاجعه)
هیو جکمن (بزرگ‌ترین شومن)
دنیل کلویا (برو بیرون)

** بهترین موسیقی متن
دانکرک
سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری
جامه شبح
پست
شکل آب

** بهترین ترانه
خانه (فردیناند)
روخانه قدرتمند (مادباند)
مرا به یاد داشته باش (کوکو)
ستاره (ستاره)
این منم (بزرگ‌ترین شومن)

** بهترین سریال ژانر درام
تاج
بازی تاج و تخت
کنیزنامه
چیزهای عجیب
این ما هستیم

** بهترین سریال ژانر کمدی
سیاه طور
خانم میزل شگفت انگیز
استاد هیچ
اسمیلف
ویل و گریس

** بهترین مینی سریال یا تله‌فیلم
دروغ‌های کوچک بزرگ
فارگو
عداوت (اپیزود جون و بت)
گناهکار
بالای رود (اپیزود دختر چینی)

** بهترین بازیگر مرد در سریال درام
استرلینگ کی براون (این ما هستیم)
فردی هایمور (دکتر خوب)
باب آدنکرک (بهتره با ساول تماس بگیری)
لیو شرابیر (ری داناوان)
جیسون بیتمن (اوزارک)

** بهترین بازیگر زن در سریال درام
کریستیفا بلفی (غریبه)
کلر فوی (تاج)
مگی جیلنهال (بدبیاری)
کاترین لانگفورد (۱۳ دلیل)
الیزابت ماس (سرگذشت ندیمه)

** بهترین بازیگر مرد برای سریال کمدی یا موزیکال
آنتونی اندرسون (سیاه طور)
عزیز انصاری (استاد هیچ)
کوین بیکن (من دیک را دوست دارم)
ویلیام اچ میسی (بی شرم)
اریک مک کورمک (ویل و گریس)

** بهترین بازیگر زن برای سریال کمدی یا موزیکال
پاملا ادلون (چیزهای بهتر)
الیسون بری (گِلو)
ریچل برانسون (خانم میسل شگفت انگیز)
ایسا ری (متزلزل)
فرانکی شاو (اسمیلف)

** بهترین بازیگر نقش مکمل زن در یک سریال
لورا درن (دروغ‌های کوچک بزرگ)
آن دود (سرنوشت ندیمه)
کریسی متز (این ما هستیم)
میشل فایفر (جادوگر دروغ)
شایلن وودلی (دروغ‌های کوچک بزرگ)

** بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در یک سریال
دیوید هاربر (چیزهای عجیب)
آفرد مولینا (عداوت – اپیزود جون و بت)
الکساندر اسکورشگارد (دروغ‌های کوچک بزرگ)
دیوید تولیس (فارگو)
کریستین اسلیتر (آقای روبات)

** بهترین بازیگر زن مینی‌سریال یا تله فیلم
جسیکا بیل (گناهکار)
نیکول کیدمن (دروغ‌های کوچک بزرگ)
جسیکا لنگ (عداوت – اپیزود جون و بت)
سوزان ساراندون (عداوت – اپیزود جون و بت)
یس ویترزپون (دروغ‌های کوچک بزرگ)

** بهترین بازیگر مرد مینی‌سریال یا تله فیلم
رابرت دنیرو (جادوگر دروغ)
جود لاو (پاپ جوان)
کایل مک‌لاکلن (توئین پیکس)
اون مک‌گرگور (فارگو)
جفری راش (نبوغ)

هفتاد و پنجمین مراسم سالانه اعطای جوایز گلدن گلوب هفتم ژانویه (۱۷ دی) برگزار خواهد شد. مجری این مراسم «ست مایرز» مجری شبکه تلویزیونی ان‌بی‌سی خواهد بود.در مراسم سال گذشته، «لا لا لند» ساخته «دیمین شزل» کارگردان جوان هالیوود، با کسب جایزه در هفت رشته، برنده بزرگ گلدن گلوب بود.سال گذشته فیلم «فروشنده» ساخته «اصغر فرهادی» از ایران هم جزو نامزدهای نهایی بخش بهترین فیلم خارجی بود که موفق به کسب این جایزه نشد؛ گرچه دو ماه بعد اسکار همین رشته را به دست آورد.مراسم گلدن گلوب گذشته همچنین تحت تاثیر پیروزی «دونالد ترامپ» در انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفت و حواشی سیاسی بسیاری را به همراه داشت.از جمله این موارد، انتقادهای «مریل استریپ» از اظهارات ترامپ بود؛ اقدامی که وی به آن واکنش تندی نشان داد.
منبع: بهارنیوز

فیلم «ویند ریور»، تریلری رمزآلود با دیالوگ‌های شاعرانه

ماهنامه همشهری ۲۴ – ترجمه مونا مجد: تیلور شریدان می گوید به عنوان کودکی که در تگزاس بزرگ شده، دلش می خواسته گاوچران باشد. در عوض اما به بازیگر غیر ثابت برنامه های تلویزیونی «ورونیکا مارس و فرزندان آشوب» بدل شد. حالا بعد از یک تغییر مسیر، فیلمنامه نویسی است که نامزد اسکار بوده و فیلمنامه «سیکاریو»، «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» و «ویند ریور» را در کارنامه دارد؛ سه گانه جمع و جوری از تریلرهای جشنواره ای که به بررسی سرحدات جامعه آمریکایی می پردازند.

 تیلور شریدان از تبدیل شدن به یکی از استعدادهای جدید هالیوود می گوید

«ویند ریور» آخرین فیلم در مجموعه شریدان است و تنها فیلمی است که تصمیم گرفته خودش آن را کارگردانی کند. فیلم جدیدش که در یکی از مناطق دور افتاده مختص بومیان آمریکا در زمستان سختی در وایومینگ می گذرد، درباره یک تجاوز و قتل وحشیانه است – جدیدترین قتل از جنایت های خشونت آمیز همه گیر در مناطق حاشیه ای که جهان بیرون ترجیح می دهد نادیده بگیردشان. جرمی رنر و الیزابت اولسن بازیگرهای اصلی اند؛ در نقش یک شکارچی حیات وحش و یک مامور اف بی آی که می خواهند از ماجرای قتل سر در بیاورند.

وقتی بچه بودید فیلم های زیادی تماشا می کردید؟

– فقط یکسری فیلم ها را بارها و بارها تماشا می کردم. ما در مناطق حومه ای زندگی می کردیم و تلویزیون کابلی نداشتیم. پدر و مادرم از تگزاسی های قدیمی بودند و شنبه ها روی وی اچ اس وسترن می دیدند. یا فیلم های دهه ۶۰ و ۷۰ مثل «فارغ التحصیل» و «در گرمای شب». بعضی از این فیلم ها واقعا برایم تاثیرگذار بوده اند. فیلم ها را ده باره و بیست باره و سی باره تماشا می کردم، چون فقط حدود پانزده نوار وی اچ اس داشتیم و پنج تای شان را اصلا دوست نداشتم. عجیب اینجاست که این کار کمک زیادی بهم کرد؛ چون باید می نشستم و صحنه ها را موشکافی می کردم. حتی با این که آن موقع نمی دانستم دارم چه کار می کنم.

چه زمانی تصمیم گرفتید فیلمنامه نویس شوید؟

– این تصمیم را بعد از بیرون آمدن از سریال «فرزندان آشوب» گرفتم. اما نزدیک به یک سال طول کشید تا عملی شود. ایده «سیکاریو» مدام در ذهنم خیس می خورد. نمی دانستم دقیقا چه چیزی است اما جرقه اش زده شده بود. وقتی از سریال بیرون آمدم توانستم کمی سفر بروم و تحقیق کنم و کم کم ماجرا دستم آمد و بعد نشستم و سعی کردم بفهمم چطور می توانم تعریفش کنم.

 تیلور شریدان از تبدیل شدن به یکی از استعدادهای جدید هالیوود می گوید

از بازیگری احساس رضایت نمی کردید، یا بیشتر قضیه این بود که به نقطه خاصی رسیده بودید و می خواستید چیز متفاوتی را تجربه کنید؟

– مسلما ناراضی بودم. آدم به بعضی از بازیگرهای بزرگ پانزده – بیست سال گذشته که نگاه می کند می بیند که خودش فرصت های مشابهی نداشته است. از این فرصت ها برایم پیش نیامد چون لایق شان نبودم. یعنی شکایتی ندارم. متوجه این موضوع بودم. با خودم گفتم «به عنوان یک بازیگر همینم و به لحاظ هنری راضی کننده نیست و پولش هم به جایی نمی رسد. برای همین راه دیگری را برای داستانگویی انتخاب می کنم».

وقتی سیکاریو را شروع کردید، فکر یک سه گانه را در سر داشتید؟

– نه، تازه وسط های کار بودم که این موضوع برایم روشن شد. درونمایه هایی بود که در حال کندوکاوشان بودم و در حوزه های دیگری هم وجود داشتند، و به این فکر کردم که شاید یک راه جذاب سینمایی برای پیوند دادن شان، جوری که قبلا ندیده بودم، وجود داشته باشد. با این که خیلی بلندپروازانه بود اما کاملا صادقانه می گویم که فکرش را هم نمی کردم کسی خریدار هیچ کدام شان باشد و این بود که حس می کردم می توانم آزادانه هر کاری دلم می خواهد بکنم. شگفت انگیز است که فیلم ها را به همین ترتیبی که بیرون آمد نوشتم، اگرچه فیلمنامه «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» که عنوانش «کومانچریا» بود اول فروش رفت. تقریبا سه سال پیش از سیکرایو فروخته شد. تازه وقتی «سیکاریو» در جشنواره کن به نمایش درآمد بالاخره کارگردانی برای «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» پیدا کردیم.

 تیلور شریدان از تبدیل شدن به یکی از استعدادهای جدید هالیوود می گوید

شما سه گانه تان را درباره سرحدات آمریکا می دانید. چه شد که آخرین قسمت سه گانه تان را در منطقه اختصاصی بومیان آمریکا انتخاب کردید؟

– صادقانه فکر می کنم نمی توانید درباره سرحدات آمریکا حرف بزنید و به طریقی بحث سیستم مناطق اختصاصی را وسط نکشید. من منطقه اختصاصی سرخپوست ها در ویند ریور را به خاطر مسئله خشونت و تاثیری که روی آن منطقه داشت انتخاب کردم. سراغ زمستان رفتم چون بیشترین فشار را در گلِ سال روی مردم آن منطقه وارد می کند. در تاریخ منطقه، بعضی از مردم در زمستان ها به مناطق خوش آب و هواتر کوچ می کردند اما عده ای از آنها در این فصل در این منطقه محصور می شدند که شکست ایده مناطق اختصاصی را نشان می دهد.

می دانم که پیش از نوشتن فیلمنامه مدتی را در این مناطق گذرانده اید. اصلا چه شد که سراغ این مناطق رفتید؟

– مسئله ای شخصی بود. من قصد تحقیق نداشتم. برای دیدن دوستانی به منطقه سرخ پوستان رفتم و بعد دوستان بیشتری پیدا کردم و ماندم. دهه بیست زندگی ام بود و دنبال کشف خودم بودم و می خواستم جایم را در جهان پیدا کنم و از جهانی که در آن زندگی می کنیم سر در بیاورم.

«ویند ریور» درباره جنایات گزارش نشده در مناطق اختصاصی و مشخصا ناپدید شدن زن های جوان حرف می زند. این مسئله چیزی بود که شخصا با آن روبرو شده باشید؟

– بله، از نزدیک شاهدش بودم. مسئله ای است که روی زندگی تک تک آدم های منطقه اختصاصی تاثیر می گذارد و در فرهنگ عمومی مان حرفی از آن زده نمی شود. هیچ آگاه سازی عمومی صورت نمی گیرد. کاملا ناشناخته است. رسانه ها نادیده اش می گیرند. داد رؤسای این قبیله ها در آمده اما کسی بهشان گوش نمی دهد. یکی از جنبه های بی نظیر فیلم همین است که می توانیم صدایی برای کسانی باشیم که صدای شان شنیده نمی شود.

 تیلور شریدان از تبدیل شدن به یکی از استعدادهای جدید هالیوود می گوید
 
منطقه ویند ریور در فیلم زیر بار اتفاقاتی که افتاده، کاملا کمر خم کرده. وقتی مشغول نوشتن بودید، آیا فراتر از پایان فیلم هم رفتید؟ به پیامدها و این که جلوتر چه بر سر ساکنان آن منطقه می آید هم فکر کردید؟

– دلیلی ندارد که تصور کنم بعد از نسخه داستانی من از ماجراها، چه اتفاقی می افتد. مسئله بیشتر امیدی است که برای نسخه واقعی دارم؛ این که گفتگویی را آغاز کرده باشیم و توجه ها جلب شود. خصوصا حالا که وزارت کشور دارد بودجه شان را ۱۰ درصد کاهش می دهد. کمبود این ۱۰ درصد در اینجا بیشتر از هر جای دیگری حس خواهد شد. به هیچ وجه نباید از بودجه ها کاسته شود. یک مسئله درباره بومیان آمریکا در سیستم مناطق اختصاصی این است که جمعیت متراکمی ندارند. حرف سی میلیون آدم نیست. فایده ندارد بنشینیم اینجا و بگوییم: «بیایید فقر در آمریکا را ریشه کن کنیم.» باید برای این کار تلاش صورت بگیرد. اما مشکل عظیم تر از این حرف هاست. چطور می خواهید به همه اش رسیدگی کنید؟

 
به بیمه بهداشت و سلامت آمریکایی ها نگاه کنید. حتی در آن مورد هم از درک موضوع و رسیدگی به آن عاجزیم. اما در این مورد با وجود بزرگ بودن مشکل، جمعیت درگیر چندان بزرگ نیست. کمی افزایش و تزریق بودجه تغییرات زیادی ایجاد می کند. با چنین بودجه ای هیچ جای دیگر از کشور نمی شود به تغییراتی واقعی دست زد اما درت حال حاضر در مسیر مخالف پیش می رویم و داریم همین پول را هم از آنها می گیریم، که معنایش فرصت های کمتر، ناامیدی بیشتر، تحصیلات کمتر، بالا رفتن استعمال مواد مخدر و خشونت بیشتر است.

 تیلور شریدان از تبدیل شدن به یکی از استعدادهای جدید هالیوود می گوید (فوری)

دقیقا کی تصمیم گرفتید خودتان فیلم را کارگردانی کنید؟

– از اول می دانستم که این یکی را خودم کارگردانی می کنم. ترجیح می دادم ساخته نشود تا این که آدم دیگری کارگردانی اش کند. کارگردان های بهتر از من زیادند و اولین بار است که من کاری در این مقیاس انجام داده ام. اما می دانستم که اگر خودم انجامش بدهم همان طوری خواهد شد که به دوستانم در این مناطق قولش را داده بودم و تصاویر آبکی از آب در نمی آید و پیام فیلم تغییری نمی کند. این موضوع برایم مهم تر از هر چیز دیگری بود.

این فیلم برای تان از «سیکاریو» و «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» شخصی تر بود.

– به دلایل زیادی این فیلم برایم خیلی شخصی بود. «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» جنبه خود زندگینامه ای ندارد اما درباره منطقه ای که از آن می آیم و اعضای خانواده ام است. به همین خاطر درباره چیزی است که برایم ریشه در واقعیت دارد. به شکل خیلی خاصی شخصی است. در حالی که جنس شخصی بودن این فیلم چیزی نیست که راحت بشود بیانش کرد.

 
گفتید که هیچ وقت تا به حال در این مقیاس دست به کارگردانی نزده بودید، و خیلی جاها «ویند ریور» را اولین کارگردانی تان دانسته اند، اما شما پیش از این، تجربه کارگردانی داشته اید. آیا ریور حس کار اول را برای تان دارد؟

– چیزی که قبلا کارگردانی کرده ام فیلمی دانشجویی بود که یکی از دوستانم قرار بود کارگردانش باشد. خودش آن را نوشته بود، در آن بازی می کرد و تهیه کننده اش هم بود، و بعد وقتی کار را شروع کرد وحشت زده شد چون فهمید لقمه بزرگ تر از دهانش برداشته. ازم خواست که بروم و فیلم را هدایت کنم. کاری که انجام دادم این بود. من را کارگردان کار خواند اما هیچ جور تولیدی حرفه ای به حساب نمی آمد و این که اسم کارگردان رویم گذاشت گشاده دستی بود. به هیچ وجه آن را کار اولم نمی دانم.

 تیلور شریدان از تبدیل شدن به یکی از استعدادهای جدید هالیوود می گوید

آیا از «ویند ریور» رضایت کامل دارید؟ شبیه فیلمی هست که از اول در ذهن داشتید؟

– بله، شبیه است. البته بدم نمی آمد اگر برای گرفتن فلان صحنه یکی دو روز بیشتر وقت داشتم و پشیمانم که سر یکی دیگر وقت زیادی صرف کردم که اصلا در فیلم نیست. اینها درس هایی است که آدم یاد می گیرد. اما به کاری که کردیم افتخار می کنم. به بازیگرهایم واقعا افتخار می کنم. به نظرم موسیقی نیک کیو و وارن الیس نفسگیر است. به نظرم تصویربرداری بن ریچاردسون نظیر ندارد. با امکانات کم، کاری کردیم که بی اندازه به آن افتخار می کنم و بابتش قدردان هستم.


منبع: برترینها

برنده نخل طلای کن از «مربع» و مصائب مرد بودن می‌گوید

«روبن اوستلوند» (Ruben Östlund)، کارگردان سوئدی، در آخرین فیلم خود به نام «مربع» که برنده جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن ۲۰۱۷ شد، علاقه‌اش را به مسائل روانی و رفتارهای اجتماعی از دریچه نگاه یک مرد جلوی دوربین برده است. در اینجا باز هم مصائب مردبودن موضوع اصلی است. آثار اوستلوند مردانی را به تصویر می‌کشند که گاهی قادر نیستند بفهمند اطرافشان چه می‌گذرد، اما همچنان احساس می‌کنند قدرتمندند و خودشان به‌تنهایی می‌توانند از پس مشکلاتشان بربیایند.

این مفاهیم در قالب ساختاری اپیزودیک و غیرخطی روایت می‌شوند که معمولا هر بخش برای خودش به طور مستقل عمل می‌کند. هدف این است که از شیوه روایت کلاسیک که در آن تمام اجزا لزوما باید با یکدیگر در ارتباط باشند، فاصله گرفته شود. نتیجه آن اثری تأثیرگذار است که اوستلوند در آن مسئله‌ای فلسفی/ انتقادی را همراه با شوخ‌طبعی مطرح می‌کند. در مقایسه با فیلم قبلی او، «فورس‌ماژور»، نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسی گلدن‌گلوب در سال ۲۰۱۵، اینجا اوستلوند به نظر بیشتر به کمدی و طنزِ آمیخته با هجو روی آورده است. آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگوی ما است با این کارگردان سوئدی. متن این گفت‌وگو ابتدا به زبان انگلیسی پیاده شد و علی قزل‌حصاری ترجمه فارسی آن را انجام داده است.

 شوکه‌کردن هدف من نيست

برای ساخت این فیلم، منبع الهام شما چه بود؟

صحنه‌ها بیشتر از تجربیات خودم الهام گرفته شده بود، اما گاهی هم می‌توانید تغییراتی در آنها ایجاد کنید که با فکر شما هم‌خوانی بیشتری پیدا کند.

این‌طور که معلوم است شما به مقولاتی از قبیل ضعف‌های انسانی و رفتار آنها در ارتباط با یکدیگر علاقه وافری دارید؛ مثلا اینکه چرا ما زمانی به کسی ترحم می‌کنیم و زمان دیگری به مشکلات همان شخص می‌خندیم. گویی تجربیات رفتارگرایان، منبع الهام مهمی در آثار شما محسوب می‌شوند.

یکی از مهم‌ترین منابع الهام من جامعه‌شناسی و تجربیات جامعه‌شناسانه است. این، هم موضوع و هم زمان رویکرد بسیار جذابی برای بررسی انسان‌هاست. اینکه ما با علم به اینکه رفتار ما بسته به شرایط ممکن است فرق کند، به این رفتارها همچنان از منظری رفتارگرایانه می‌نگریم بسیار جالب است. برای اینکه بتوانیم رفتار انسان‌ها را تشریح کنیم، باید همان‌گونه که به روان‌شناسی افراد می‌پردازیم، کمی هم کلی‌تر بنگریم. باید به روان‌شناسی اجتماعی و اینکه ما در ارتباط با یکدیگر چگونه عمل می‌کنیم، توجه کنیم. خلاصه اینکه من از جامعه‌شناسی الهام می‌گیرم، به‌خصوص از تجربیات جامعه‌شناسانی مثل «سالومون اَش» و «استنلی میلگرام».

یکی از چیزهایی که من در مورد فیلم‌های شما دوست دارم این است که درون‌مایه‌هایی پیرامون بحران مردانگی دارند. در آنها مردانی را می‌بینیم که بعضا خودشان هم نمی‌دانند اطرافشان چه می‌گذرد، اما همچنان به‌نوعی احساس قدرت می‌کنند. آیا زمانی که شروع به نوشتن فیلم‌نامه می‌کنید، به این مسائل فکر می‌کنید؟

احساس می‌کنم در این فیلم می‌خواستم شخصیت‌ها را واسازی کنم، درست به همان شکلی که شخصیت اصلی هم به بقیه شخصیت‌ها نگاه می‌کند. برایم جالب است که با نگاه‌کردن به او می‌توان به این پی برد که خود ما تا چه اندازه آسیب‌پذیر هستیم. حتی گاهی تلاش می‌کنم وجوهی از خودم را به نمایش بگذارم و ببینم چگونه با انتظاراتی که از من به‌عنوان یک مرد می‌رود، کنار می‌آیم. لب کلام آنکه به‌عنوان یک مرد این مقوله برایم بسیار جالب است.

بازی‌ها را خیلی دوست داشتم، به‌خصوص بازی «کلیس بنگ». چطور شد که فکر کردید او برای نقش اصلی فیلمتان مناسب است؟

راستش را بخواهید، من این فیلم را با احتیاط و ملاحظه‌کاری بالایی ساختم. به این شکل که یکی از سکانس‌ها را که فکر می‌کردم مهم‌ترین صحنه آن اپیزود است، با بازیگران موردنظرم امتحان می‌کردم؛ برای مثال ما این کار را با «الیزابت ماس» و «کلیس بنگ» برای سکانس معاشقه آنها کنار آن چیدمان طبقه‌طبقه و گفت‌وگوی بعد از آن تمرین کردیم. بعد من آن را با سکانس آزمایشی دیگری که بازیگر دیگری در آن ایفای نقش کرده بود، مقایسه کردم. این کار به من این امکان را می‌دهد که ببینم کدام‌یک کارایی بهتری دارد و اثرگذارتر است. این اتفاق برای من یک روند آزمون و خطاست؛ انجامش می‌دهم، می‌گویم «نه، این خوب نشد»، دوباره تلاش می‌کنم، می‌گویم «بله، خوب شد». این‌گونه شما پنج بازیگر دارید و می‌توانید متوجه شوید که چه کسی برای نقش مناسب‌تر است.

با توجه به نقش کریستین، آیا برای پرداختن به آن تحقیقات خاصی درباره موزه‌دارها انجام دادید یا بر اساس تجربیات خود و دوستانتان این کار صورت گرفت؟

شخصیت کریستین بر اساس تحقیقاتی که من درباره موزه‌ها و آدم‌هایی که در آنها کار می‌کنند و همچنین به کمک تجربیات شخصی خودم و دوستانم خلق شد. البته باید بگویم که بیشتر بر اساس تجربیات شخصی خودم بوده است. بسیاری از صحنه‌ها به کارهایی که خودم انجام داده‌ام مرتبط می‌شوند.

فیلم‌های شما شخصیت‌های جالبی دارند؛ به‌طورمثال، در «فورس‌ماژور» شخصیت براداک کربت؛ آن پسر مذهبی، یا آن زنی که همراهش بود یا مثلا فکر می‌کنم کلارا وتاراگون خیلی بامزه است.

اینجا هم ما شخصیتی مثل اَن، آن زن آمریکایی را داریم. شما این شخصیت‌های بامزه را معرفی می‌کنید، اما گاهی به نظر می‌رسد چندان به اینکه چه اتفاقی برایشان می‌افتد علاقه‌ای ندارید.

یک لحظه وارد فیلم می‌شوند و سپس از داستان خارج می‌شوند و نمی‌دانیم سرنوشتشان چه می‌شود. چه چیزی شما را ترغیب می‌کند که آنها را وارد داستانتان کنید؟

به نظرم این شخصیت‌ها در فیلم حضور دارند تا ما بتوانیم از منظری دیگر به کلیت داستان نگاه کنیم. حضور آنها به این منظور نیست که ما آنها را به عنوان یک شخصیت دنبال کنیم و ببینیم چه اتفاقاتی برایشان می‌افتد. درعوض آنها شاید به این خاطر حضور دارند که شخصیت اصلی به چیزی نیاز دارد، باید به شکل خاصی با آنها روبه‌رو شود یا با موقعیتی خاص دست‌وپنجه نرم کند.

اینجاست که این شخصیت‌ها دست‌به‌کار می‌شوند؛ اما ما وارد داستانشان نمی‌شویم. می‌خواهم بگویم آنها حضور دارند تا شخصیت اصلی را به چالش بکشند و زمانی که این کار را انجام دادند و من به قدری که می‌خواهم از وجودشان بهره بردم، می‌توانند به زندگی خود ادامه دهند.

 شوکه‌کردن هدف من نيست

آن سکانسی که «تری نوتاری» نقش شخصی را بازی می‌کند که ظاهری حیوان‌گونه دارد، بسیار جالب است. چگونه او را پیدا کردید و اگر امکان دارد اندکی درباره آن صحنه صحبت کنید؟

در اینترنت عبارت‌هایی را مثل بدل میمون و بازیگرانی که نقش میمون را بازی می‌کنند، جست‌و‌جو کردم و در یوتیوب ویدئویی از او دیدم که درباره بازی‌اش در «سیاره میمون‌ها» توضیح می‌داد. او آن‌قدر بااستعداد بود که من فورا کار را به او پیشنهاد دادم.

او تنها بازیگری بود که نیازی به مصاحبه نداشت بلکه دیدن آن ویدئو در یوتیوب کافی بود که  نقش را از آن خود کند. فکر می‌کنم او به‌واقع الهام‌بخش این احساس بود که وقتی ما ادای یک میمون را درمی‌آوریم آدم به یاد جنبه حیوانی خود می‌افتد. اینکه ما درحقیقت حیواناتی هستیم که تلاش می‌کنیم با این ایده که ما متمدن هستیم، با عریانی، غرایز و احتیاجاتمان مقابله کنیم. در این تقابل، رویدادهای فراوانی به وقوع می‌پیوندد که به توضیح اینکه بشر واقعا چیست، کمک می‌کند.

بسیاری از صحنه‌های فیلم بسیار تأثیرگذارند، به گونه‌ای که آدم بعد از ترک سالن سینما نیز به آنها فکر می‌کند. دوست دارم درباره روند نگارش فیلم‌نامه بیشتر بدانم. آیا ایده خلق تصاویر یا صحنه‌های تأمل‌برانگیز در ساخت فیلم برای شما مفهومی اساسی است؟

من فکر می‌کنم این صحنه‌های تأثیرگذار باعث می‌شوند کمی بیشتر بیندیشیم و بعضی مسائل را به شکلی مؤثرتر لمس کنیم. اگر این‌گونه صحنه‌ها به محتوای مورد علاقه‌ام مربوط نباشند، هرگز از این محرک‌های احساسی استفاده نخواهم کرد. بنابراین در واقع خودشوکه‌کردن هدف من نیست. بااین‌حال تا زمانی که این اتفاق باعث شود به چیزی که به زندگی امروز ما مربوط می‌شود بیندیشیم، ارزشمند است. برای مثال، من به مسئله نژاد و رنگ پوست علاقه‌مند هستم و از این طریق سعی می‌کنم مخاطب را به اندیشیدن حول این موضوع ترغیب کنم. من قطعا دوست دارم از این شوک‌ها برای جذب مخاطب استفاده کنم.

فیلم ساختاری اپیزودیک دارد؛ چگونه اپیزودها را انتخاب و آنها را به هم مرتبط کردید؟

از نظر من در فیلم، دو داستان به موازات یکدیگر در حال وقوع است؛ یکی از آنها داستانی است که در موزه برای آن اثر هنری «مربع» و آژانس خبری اتفاق می‌افتد. داستان دیگر، داستانی است که در زندگی خصوصی کریستین رخ می‌دهد. فیلم، روایت یک هفته است و پایان هفته، زمانی است که او سراغ آن پسر می‌رود. شاید قدری هم دیرتر باشد، مثلا دو هفته یا بیشتر. شروع فیلم همان روزی است که قرار است آنها درباره نحوه معرفی و تبلیغ این اثر هنری به مخاطبان، با آن آژانس خبری ملاقات کنند. بعد از آن من تلاش می‌کردم صحنه‌هایی را که به نظر خودم با موضوع و زمینه اثر همخوانی دارند، جمع‌آوری کنم. بعضا سعی می‌کردم آنها را در داستان، روایت یا گفت‌وگوها گرد هم آورم؛ اما گاهی نیز کمی بی‌ربط بودند. من فکر می‌کنم هسته اصلی تمام صحنه‌ها به زمینه داستان مرتبط است و من تلاش کردم فقط از چیزهایی بهره ببرم که همین زمینه را هرچه بیشتر از وجوه مختلف، برجسته می‌کنند. بعد از آن اگر هم می‌توانستم آنها را در داستان یا روایت گرد هم آورم، در اولویت دوم قرار داشت.

گاهی به نظر می‌رسد هر بخش برای خودش کار می‌کند. گویی شما دنبال خلق روایتی کلاسیک نیستید که در آن، تمام اجزا به هم مرتبط باشند…

دقیقا، من فکر می‌کنم خیلی اوقات یک داستان کلاسیک بیشتر دنبال داستان‌گویی است و به نظر من در این شیوه ما امکانات تصاویر متحرک را از دست می‌دهیم. قدرتمندترین تصاویر متحرکی که من از ۱۵ سال گذشته دیده‌ام، در اینترنت و به‌خصوص یوتیوب بوده است. تصاویر متحرک توانایی زیادی در توصیف انسان و رفتار او دارند، حتی اگر به هیچ داستانی متصل نباشند. آنها اغلب به موقعیتی بسیار ساده مربوط می‌شوند. من فکر می‌کنم امروزه کارگردان‌بودن بسیار چالش‌برانگیز است؛ چراکه جالب‌ترین تصاویر ممکن روی اینترنت در دسترس است. ما باید سعی کنیم لحظات و موقعیت‌هایی فراموش‌نشدنی خلق کنیم که در آنها انسان و چگونگی رفتار او را در سینما و در بستر فیلم‌ها نمایش دهیم.

معماری و به‌ویژه معماری آن کاخ سلطنتی در فیلم بسیار حائز اهمیت است.

موزه‌ای که در فیلم می‌بینیم، در کاخ سلطنتی استکهلم قرار دارد، هرچند در واقعیت اصلا شبیه آن چیزی که در فیلم می‌بینیم نیست. این مسئله به این خاطر است که حوادث فیلم در سوئدی اتفاق می‌افتد که دیگر نظام پادشاهی در آن حاکم نیست. ازاین‌رو من از فرانسه بعد از انقلاب الهام گرفتم. در آن زمان مسئله این بود، حالا که دیگر پادشاهی وجود ندارد، با این همه قصر چه باید کرد و این‌گونه بود که آنها تبدیل به موزه‌های هنری شدند. هم ورسای و هم لوور، کاخ‌های سلطنتی بودند که نمونه‌های درخشانی از معماری آن دوران‌اند. درباره سوئد نیز وینگارد، یکی از مشهورترین معماران کشور، بسیاری از طراحی‌ها را انجام داد.

بعد از پیام تهدیدی که برای مستأجرها ارسال شد، موسیقی بامزه‌ای داخل خودرو پخش می‌شد که درباره انتقام بود.

خواننده این آهنگ «بابی مک فرین» است که قطعه «آوه ماریا» را به گونه‌ای اجرا می‌کند که صدایش بسیار جذاب و در عین حال ضعیف می‌شود و به این خاطر قدری طنزآمیز می‌شود. من خیلی این آهنگ را دوست دارم، نه فقط به این خاطر که موسیقی غمناکی است، بلکه از این رو که روی بلاتکلیفی زندگی انگشت می‌گذارد. علت اینکه آن را انتخاب کردیم هم همین بود. به مرور از شیوه خوانندگی او خوشم آمد.

او صدای منحصربه‌فردی دارد و البته به شکل منحصربه‌فردی هم بداهه‌خوانی می‌کند. به همین دلیل دو تا از بداهه‌های او را نیز در سکانس پایانی استفاده کردیم. چیزی در صدای انسان هست که من واقعا دوست دارم و آن نه شعر و ترانه بلکه چیز دیگری است که به ما تمایز نوع بشر را یادآوری می‌کند. درست همانند موسیقی داخل خودرو، چیزی به او تلنگر می‌زند. البته موسیقی همچنین کمک می‌کند کمی انرژی به فضا اضافه شود.

در فیلم هر وقت می‌خواستید یک مسئله فلسفی را مطرح کنید، از طنزی استفاده می‌کردید که در آن شخصیت‌های مختلف نظرهایشان را درباره مسائل مختلف با یکدیگر در میان می‌گذاشتند. چرا در یک بحث فلسفی از طنز استفاده کردید؟

بله من در فیلم بسیاری از ایده‌های فلسفی را از طریق طنز بیان می‌کنم. رویکرد من به فیلم‌هایم این‌گونه است که آنها کمدی‌های تراژیک یا تراژدی‌های کمدی هستند. در یک لحظه می‌توانند طنز باشند و سپس در لحظه‌ای دیگر به تراژدی بدل می‌شوند. من عاشق وضعیتی هستم که در آن، یک صحنه می‌تواند در چند ثانیه از حالت خنده به وضعیتی که مخاطب احساس کند نباید خندید، تغییر کند و این باعث تزکیه می‌شود. تماشاگر باید تصمیم بگیرد چه واکنشی نشان دهد و من این را دوست دارم. این رویکرد من است که با حجم وسیعی از انواع حس و حالت‌ها همراه است.

شما درباره عناصر کمدی-تراژیک کارتان صحبت کردید. وقتی من این فیلم را با کار قبلی شما یعنی «فورس ماژور» مقایسه می‌کنم، فیلم قبلی بسیار واقع‌گرایانه‌تر و کمتر کمدی به نظر می‌رسد. هرچند به‌خصوص با توجه به این فیلم‌ها، گویی شما روزبه‌روز بیشتر به کمدی و شوخی‌های هجوآمیز علاقه‌مند می‌شوید. می‌توانید کمی درباره تحولاتی که در کارتان دیده می‌شود، به ما بگویید؟

نمی‌دانم، شاید همه‌اش درباره احساس برآمده از محتوای طنز باشد. شاید این یکی از دلایل باشد اما من فکر می‌کنم «مربع» در مورد موضوع بسیار مهمی درباره جامعه و اینکه ما چگونه به نقش خودمان به عنوان بشر می‌نگریم، صحبت می‌کند. من هیچ تعارضی در استفاده از شوخی و نمودهای کمدی برای پرداختن به یک مطلب مهم نمی‌بینم. این خود شیوه جالبی برای ادغام آنهاست.

 شوکه‌کردن هدف من نيست

به نظر می‌رسد شما در فیلم‌هایتان به برداشت‌های طولانی علاقه‌مندید. چرا فکر می‌کنید این ساختار به موضوعی که در فیلم به آن می‌پردازید، مرتبط است؟

من فکر می‌کنم رویکرد زمان واقعی در تصاویر متحرک خیلی جالب است، چراکه در این صورت شما مجبور می‌شوید همان‌گونه که با موقعیتی در زندگی واقعی ارتباط برقرار می‌کنید، با این تصاویر ارتباط برقرار کنید. به محض اینکه فیلم‌برداری را قطع می‌کنید این رویکرد زمان واقعی به هم می‌خورد و شما احساس آن شکل خاص از ارتباط را از دست می‌دهید، خصوصا این احساس که تجربه زمان واقعی در فیلم، بسیار بیشتر با زندگی واقعی قابل‌قیاس است.

این یکی از دلایلی است که به برداشت‌های طولانی علاقه‌مند هستم و همین‌طور فکر می‌کنم رویکرد زمان واقعی، این امکان را فراهم می‌کند که متوجه شویم تا چه اندازه یک موقعیت می‌تواند در یک لحظه عجیب و در لحظه‌ای دیگر خنده‌دار باشد و سپس در لحظه بعدی ناگهان بدل به چیزی هولناک شود. رویکرد زمان واقعی در عین حال نشان می‌دهد سختی‌های زندگی به واقع چگونه‌اند. بنیادی‌ترین اتفاقات گاه چیزی بسیار انسانی به همراه دارند. این رویکردی است که من احساس می‌کنم بسیار قدرتمند است.


منبع: برترینها

معرفی ۱۰ مرکز پرفروش طرح پائیزه کتاب تاکنون

با باقی ماندن تنها یک روز تا پایان طرح پائیزه کتاب در مراکز استان ها بیش از ۵۰۰ هزار نسخه کتاب فروش رفته است.

عصرایران – در حالی که تنها یک روز از طرح پاییزه کتاب در چند استان باقی مانده است مراکز پرفروش کتاب معرفی شدند.

کتابفروشی های «پردیس کتاب» از خراسان رضوی، «نشرثالث» از تهران، «شهرکتاب ساری» از ساری، «شهرکتاب مرکزی» از تهران، «نمایشگاه و فروشگاه محام» از اهواز، «شهر کتاب رشت» از رشت، «رشد(شعبه نادری)» از اهواز، «کتاب آبان» از خراسان رضوی، «رشد» از اهواز، «شهرکتاب هفت حوض» از تهران از بین ۸۲۴ کتابفروشی تاکنون جزو پرفروش ترین کتاب فروشی های طرح پائیزه کتاب شناخته شدند.

با باقی ماندن تنها یک روز تا پایان طرح پائیزه کتاب در مراکز استان ها بیش از ۵۰۰ هزار نسخه کتاب به بیش از ۲۱۲ هزار نفر فروخته شد. این طرح در مراکز بیست استان تا ۲۲ آذرماه و در شهرستان ها و مراکز یازده استان تا دوم دی همچنان ادامه دارد.

طرح پائیزه کتاب در تهران و مراکز ۲۰ استان تا یک روز دیگر به پایان می رسد اما در مراکز استان های سیستان و بلوچستان، کهگیلویه و بویراحمد، ایلام، کردستان، خراسان جنوبی، خراسان شمالی، آذربایجان غربی، قزوین، زنجان، لرستان و سمنان تا دوم دی ماه همچنان به کار خود ادامه می دهد.

استان های تهران، اصفهان، قم، خراسان رضوی، فارس، کردستان، کرمان، آذربایجان شرقی، مازندران و یزد از بین ۳۱ استان مشارکت کننده در طرح پائیزه کتاب در فهرست برترین استان ها به لحاظ مشارکت تعداد بالایی از کتابفروشان معرفی شدند.

طرح «پائیزه کتاب» با شعار «هر ورقش دفتریست…» از دوم آذرماه همزمان با چهارمین دوره کتابگردی آغاز شده است. علاقه مندان و خریداران کتاب با همراه داشتن کارت ملی می‎توانند با مراجعه به کتابفروشی‎های عضو طرح تا دوم دی‎ماه در شهرستان ها و مراکز استان‎های نام برده شده از تخفیف ۲۰ تا ۲۵ درصدی خرید کتاب در این طرح تا سقف ۱۰۰ هزار تومان استفاده کنند.

پیش از این طرح «تابستانه کتاب» در سال ۹۶ با فروشی ۱۰ میلیارد تومانی از ۱۵ مردادماه تا ۱۳ شهریور در شهرستان ها و تا ۳ شهریور در مراکز استان ها برگزار شد که ۸۱۳ کتابفروشی از سراسر کشور در این دوره مشارکت کردند. در این طرح ۴۹۸ هزار و ۷۴۹ نسخه کتاب به ۲۰۳ هزار و ۷۶۱ نفر فروخته شد. از بین ۸۱۳ کتابفروشی فعال در طرح تابستانه کتاب، ۶۱۸ کتابفروشی در مراکز استان و ۱۹۵ کتابفروشی در شهرستان‎ها کتاب‎های بخش کودک و نوجوان را با ۲۵درصد تخفیف و کتاب‎های بخش عمومی را با ۲۰ درصد تخفیف عرضه کردند.


منبع: عصرایران

پخش انیمیشن جدید در نوروز

فصل جدید انیمیشن «روبی و جوجه‌ها» نوروز سال آینده از تلویزیون پخش خواهد شد.

انیمیشن «روبی و جوجه‌ها» به کارگردانی بابک و بهنود نکویی که از تولیدات مرکز صباست، نوروز سال ۹۷ از تلویزیون پخش می‌شود.

داستان این سریال انیمیشنی درباره کشمکش‌های بین یک روباه و خانواده خروس است که در یک مزرعه در همسایگی هم زندگی می‌کنند و روباه در تلاش است به هر حیله و ترفندی خروس و خانواده‌اش را از مزرعه بیرون کند. البته همیشه جوجه‌ها، مرغ و خروس و سگ نگهبان مزرعه همه نقشه‌های روباه را نقش بر آب می‌کنند.

شش قسمت از این انیمیشن نوروز امسال (۱۳۹۶) از شبکه دو پخش شد و سپس در شبکه پویا به نمایش درآمد. فصل جدید این انیمیشن نیز برای نوروز سال ۱۳۹۷ تولید شده است.

انیمیشن «روبی و جوجه‌ها» در دهمین جشنواره پویانمایی تهران در دو بخش ملی و بین‌المللی جایزه بهترین انیمیشن تلویزیونی را به دست آورد.


منبع: عصرایران

همنشینی تار و کمانچه در اهواز

منتخبی از نوازندگان پروژه‌های «چند شب تار» و «چند شب کمانچه»، روزهای پنجشنبه و جمعه ٢٣ و ٢۴ آذر در اهواز به اجرای برنامه می‌پردازند.

به گزارش خبرآنلاین، منتخبی از نوازندگان پروژه‌های «چند شب تار» و «چند شب کمانچه» در قالب پروژه «چند شب تار و کمانچه» بعد از برپایی این پروژه در شهرستان رشت، روزهای پنجشنبه و جمعه ٢٣ و ٢۴ آذر در تالار «آفتاب» شهر اهواز به اجرای برنامه می‌پردازند.

پویان بیگلر، طینوش بهرامی، حامد فکوری، بهزاد رواقی، سامر حبیبی، حسام اینانلو، رضا پرویززاده و شروین مهاجر به عنوان منتخب نوازندگان پروژه‌های «چند شب تار» و «چند شب کمانچه» در این دو شب به اجرای برنامه خواهند پرداخت.

تا کنون سه دوره از مجموعه کنسرت‌های «چند شب» با نام‌های «چند شب تار»، «چند شب کمانچه » و «چند شب گیتار» از سوی موسسه فرهنگی هنری نغمه حصار در تالار رودکی تهران، میزبان علاقه‌مندان موسیقی ایرانی بوده است، این در حالی است که حین اجرای این پروژه در شهرستان‌ها، چهارمین پروژه چند شب با عنوان «چند شب عود» از بیست و ششم تا بیست و هشتم آذر در تهران برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

نمایش «ائو» در آسیاتیکا رم

هجدهمین جشنواره فیلم‌های آسیایی رم از ٢۶ تا ٢٩ آذر برابر با ١٧ تا ٢٠ دسامبر در کشور ایتالیا برگزار خواهد شد.

فیلم سینمایی «ائو» به کارگردانی و تهیه‌کنندگی اصغر یوسفی‌نژاد به‌عنوان فیلم افتتاحیه هجدهمین جشنواره فیلم‌های آسیایی رم موسوم به آسیاتیکا، به نمایش درخواهد آمد.

به گزارش ایسکانیوز، «ائو» (خانه) که این روزها در گروه سینمایی هنروتجربه در حال اکران است، پس از نمایش در دو جشنواره فیلم توکیو (ژاپن) و جشنواره شب‌های سیاه تالین(استونی)، به‌عنوان فیلم افتتاحیه هجدهمین جشنواره فیلم‌های آسیایی رم موسوم به آسیاتیکا به نمایش درخواهد آمد و کارگردان از طریق ارتباط اینترنتی پیام خود را برای مخاطبان جشنواره ارسال خواهد کرد.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «سایه که به‌خاطر ازدواج، از شش سال پیش ارتباطش را با خانواده‌ قطع کرده است، زمانی به خانه برمی‌گردد که طبق وصیت پدرش مأموران جسد او را به اتاق تشریح دانشگاه منتقل می‌‌کنند. اما سایه نمی‌تواند با این وصیت نامتعارف کنار بیاید».

محدثه حیرت، رامین ریاضی، غلامرضا باقری، صدیقه دریانی، نرجس دل‌آرام، پریناز پاشازاده، سیروس مصطفی، اکبر شریعت، میثم ولی‌خانی، فریبا سهرابی، وحیده نویدی، رضا محمودی، حامد غفارپور، حسام کاظمی بازیگران فیلم «ائو» (خانه) هستند.

هجدهمین جشنواره فیلم‌های آسیایی رم از ٢۶ تا ٢٩ آذر برابر با ١٧ تا ٢٠ دسامبر در کشور ایتالیا برگزار خواهد شد.


منبع: عصرایران

اخلاق در محاق

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
نمایش «یک زندگی بهتر» به کارگردانی شهاب حسین‌پور که سابقه نمایش‌های  موفقی را در کارنامه خود دارد، فضایی متفاوت دارد که تلفیقی از فضایی سورئال و بازی هایی رئال و سینمایی است. این نمایش در تماشاخانه پالیز روی صحنه رفته و برگرفته از داستانی واقعی است. با کارگردان این اثر درباره طراحی نمایش، پدیده مخاطبان جدید در حوزه تئاتر و کمرنگ شدن ارزش‌ها گفت‌وگو کرده ایم که در  ادامه می خوانید.
***
 بازخورد مخاطبان به نمایش «یک زندگی بهتر» چگونه است؟ آیا از واکنش‌های مردمی رضایت دارید؟
این نمایش مورد علاقه مخاطبان بوده و برای شخص من هم این تجربه متفاوتی بود زیرا در اجرای صحنه کاملا سورئال و در مقابل بازی‌ها را کاملا رئال و سینمایی طراحی کرده‌ام و مخاطبان هم به خوبی با این سبک ارتباط می‌گیرند و راضی از سالن تئاتر بیرون می‌روند. این در حالی است که تئاتر به سمت و سویی رفته است که با وجود مخاطبان فرهنگی، شرایط ایجاد شده مخاطبان جدیدی به سمت تئاتر آورده است که برای ملاقات و پیدا کردن سلبریتی‌ها در سالن‌های تئاتر می آیند و دنبال تئاتر خوب دیدن نیستند.
 به بحث مخاطبان جدید تئاتر برمی‌گردیم اما مایلم درباره چند وجهی بودن داستان نمایش توضیح بدهید چون داستان نمایش حول محور یک خانواده است که دچار یک چالش و بهره برداری از یک موقعیت خاص با اشاره به بحث جنگ تحمیلی می شوند. شما به عنوان کارگردان روی کدام تم تکیه داشتید؟
دغدغه من این بود که اثرات جنگ حتی مدت‌ها بعد از اتمام تا چه اندازه می تواند مخرب باشد و خانواده‌ها را متاثر کند. نمایش ما روی بحث جنگ به طور خاص تکیه ندارد ولی یک جنبه اجتماعی آن را که اثرات عمیقی در بنیان یک خانواده و رویکردهای اجتماعی می گذارد را به اجرا در می آورد. این نمایش نقدی است بر رفتار یک خانواده متاثر از جنگ تحمیلی که بحث شرافت انسانی و مهاجرت و مسائلی از این دست را مطرح می کند.
 در طی سال‌های اخیر داستان‌های مختلفی درباره جنگ و آسیب‌های اجتماعی پس از آن ساخته شده است. ظاهرا اثرات پس از جنگ تمامی ندارند.
به نظرم جنگ اصلی بعد از اتمام جنگ شروع می شود. وقتی دردهای ناشی از آن زبان باز می کنند و خود را نشان می دهند. نمایش ما بدون هیچ گونه شعارزدگی، یک قصه ساده اما دردناک را مطرح می کنیم که تراژدی است اما رگه‌های گروتسک هم دارد. خنده‌های تلخ در این نمایش وجود دارد. نمایش «یک زندگی بهتر» یک قصه ساده درباره یک خانواده است که دچار بحران مالی شده است و از سر ناچاری تصمیم می گیرند که از جایگاهی که پدر در جبهه‌های نبرد داشته است، سواستفاده کنند. در این راستا پدر را به کاری که دوست ندارد، مجبور می کنند. در نهایت این تصمیم نابخردانه شرایط اسفناکی را برای خانواده ایجاد می کند.
 قبول دارید که در زمانه ای زیست می کنیم که ارزش‌های اخلاقی و انسانی رو به افول هستند و نمایش شما به خوبی این ضعف اخلاقی را نمایش می دهد.
ارزش هایی وجود دارند که به راحتی روی آنها پا می گذاریم. می توانیم به انسان‌ها و به ارزش‌ها توجه کنیم. در این اثر، جنگ عاملی اصلی چالش نیست اما به سابقه حضور پدر خانواده در جبهه‌های جنگ اشاره دارد و در شرایط پیش آمده، ارزش‌های اخلاقی نادیده گرفته می شود.
 متاسفانه ضعف اخلاقی در جامعه ایرانی رو به افزایش است و این روند برای هویت اجتماعی ما خطرناک خواهد بود.
نه اینکه ارزش‌ها از بین رفته باشند بلکه اولویت خود را از دست داده‌اند و ارزش‌های بنیادین انسانی کمرنگک شده و ارزش‌های درجه دو و سه در اولویت قرار گرفته است. این ضعف اخلاقی در خانواده ها، در مشاغل و صنوف مختلف رخ داده و شاهد آن هستیم. این وضعیت را هر جور که رصد کنیم و به این جمع بندی برسیم که از ماست که برماست اما کلیت امر به مسئولین و مدیران فرهنگی برمی‌گردد. آنها در این سال‌ها برنامه ریزی فرهنگی برای نسل‌های جدید نکرده‌اند و پیامد آن هم پدید آمدن ضعف اخلاقی است.
 آیانمایش «یک زندگی بهتر» با عریان کردن واقعیت امر تلنگری بر مخاطب می‌زند؟
تلاش مان این بوده که این اتفاق بیفتد. سابقه تئاتری من بیشتر در زمینه آثار کمدی و گروتسک بوده است و اولین بار است که اثری تراژدی روی صحنه برده‌ام در آثارم نهادینه بحث انتقاد و اعتراض وجود داشته است البته نه اعتراض به عنوان تخریب که اعتراض به عنوان عاملی برای آگاهی. در این نمایش هم علاقه‌مند بودم واکنش‌های مردمی را ببینم و باید بگویم که این نمایش پر از خنده‌های تلخ است و تماشاگر در طی اجرا در حال خنده است اما در پایان فکرش درگیر ماجرا می شود. گاهی شاهد بوده‌ام در پایان اجراها، چندین نفر در حال گریه شدید هستند چون متوجه می شوند که به یک اتفاق اسفناک خندیده اند. من نه معلم هستم و نه در جایگاه یک نصیحت کننده، تنها به عنوان یک راوی مایلم تلنگری به مخاطب بزنم که ما باید حواس مان به اخلاقیات باشد چون برای به دست آوردن منافع مان از موارد مهمی می گذریم.
 چقدر این نمایش در طی اجرا شکل گرفت؟ چه چیزهایی به آن اضافه شد و چه تغییراتی داشت؟ چقدر از واقعیت وام گرفته است؟
متن اصلی توسط هاشمی نژاد، نویسنده نمایش و با همکاری محمد امیریار احمدی دراماتورژ چندین نسخه بازنویسی شد و این نمایش با اجرایی که در جشنواره تئاتر فجر داشتم، نود درصد تغییر داشته است. جمع بازیگران تغییر کرد، متن و طراحی‌ها تغییر کرد و به دلیل اینکه می خواستم بازی‌های ناتورالیستی را با دنیایی متفاوت از واقعیت و کاملا سورئال تلفیق کنم، در نتیجه به بازیگران فضا دادم تا اجراها غریزی و حسی صورت بگیرند. فکر اصلی را با گروه به اشتراک گذاشتم و توسط همه عوامل این نمایش شکل گرفت و در تمرین‌ها جان گرفت. در واقع به شیوه ای کارگاهی پیش رفتیم.
 شما از معدود کارگردان هایی هستید که به عوامل خود فضا می دهد تا خلاقانه‌تر عمل کند.
من کارگردانی را این طوری یاد گرفتم و جواب هم گرفتم. نمایش «بیوه‌های غمگین…» با گلاب آدینه برگزیده شد. همچنین نمایش «طپانچه خانم» و «سرآشپز پیشنهاد می کند» هم برگزیده شدند. منتخب شدن این آثار به دلیل خرد من تنها ایجاد نشده بلکه به دلیل پرورش و همکاری همه‌جانبه ایده من با همکارانم بوده است. همیشه یک تیم به طور خلاقانه روی ایده کار کرده‌ایم و تجربه هم نشان داده چند فکر بهتر از یک فکر عمل می کند.
 هدف تان از تلفیق فضای سورئال با بازی ناتورالیستی چه بود؟ دنبال چه تاثیری روی تماشاگر و برآیند کلی اثر بودید؟
تئاتر برای من عین به عین واقعیت نیست و این طور پذیرفته‌ام که تئاتر مابه ازایی از واقعیت است. برای همین دوست ندارم تماشاگر شاهد یک اجرای نزدیک به واقعیت و عین به عین آن باشد. قصدم ایجاد یک جهان ویژه جهت گفتن محتوای مورد نظرم بوده است و مایل بودم تماشاگر در فضایی طراحی شده این محتوا را تجربه کند و از سالن بیرون برود. همه نمایش‌های من، دنیاهای عجیب و غریبی دارند که از دل نمایشنامه بیرون کشیده شده‌اند و به عنوان کارگردان سعی کرده‌ام منحصر به فرد عمل کنم، چه در فرم و اجرا، چه در لباس و گریم و همه موارد. وقتی با متن که برگرفته از داستانی واقعی بود مواجه شدم، به این فکر افتادم که مگر می شود خانواده ای با پدرش چنین رفتاری کند؟ در نهایت تصمیم گرفتم که این واقعیت را در فضای واقعی نشان ندهم و از جهان دیگری این آدم‌ها و داستان شان را معرفی کنم.
 به بحث مخاطبان جدید تئاتر برگردیم. کسانی که برای دیدن سلبریتی‌ها به تئاتر می‌آیند اما به نظرم خیلی به تئاتر و سینما منتهی نمی‌شود و شاهد بروز این پدیده حتی در مراحل کمک رسانی به زلزله‌زدگان کرمانشاه هم بودیم. خوب یا بد، فضای جامعه به این سمت رفته است. به نظرتان این روند ناشی از چیست و چه آسیب‌ها و چه راهکارهایی دارد؟
بهتر است که من درباره فضای کار خودم یعنی تئاتر نظر بدهم چون جامعه شناس نیستم که نظر کلی بدهم. در زمینه تئاتر، سالن‌ها افزایش پیدا کرده‌اند و این افزایش به تئاتر کمک کرده است اما این سوال ایجاد می شود که این سالن‌ها استاندارد هستند؟ آیا صاحبان این سالن‌ها حمایت کافی می شوند تا به هنرمندان هجمه وارد نکنند؟ آیا من در یک سالن خصوصی احساس آرامش دارم و اگر احساس امنیت شغلی نداشته باشم، می توانم بی‌دغدغه و آرام، یک اثر خلاقه و موثر تولید کنم؟ آیا مدیران ما برنامه ریزی فرهنگی دارند؟ آیا مدیران ما برای این همه سالن هایی که در تهران در حال ظهور هستند (که جای خوشحالی هم دارد زیرا هنوز برای جمعیت موجود با کمبود سالن مواجه هستیم) تلاشی برای تربیت مخاطب فرهنگی هم انجام داده اند؟ آیا تماشاگر ما می‌داند که از تئاتر یا سینما یا گالری‌های هنری چه چیزی می خواهد؟ سرگرمی در اولویت است اما آیا اولویت‌های دیگر برای مخاطب و توجه به این نیاز ضروری مشخص شده است؟ من هر روز بدون استثنا با کامنت هایی روبه‌رو می‌شوم که درخواست‌شان این است مهمان شب اجرا از قبل معرفی شود. من هم تک تک پاسخ می دهم که خود تئاتر در اولویت است و نه مهمانان.
 پس دوباره همان بحث کمرنگ شدن ارزش‌ها و جایگاه‌ها مطرح می شود. این طور نیست؟
بله. این اتفاق در جامعه باب شده است و مردم برای دیدن چهره‌های شناخته به دیدن تئاترها و آثار هنری می روند. من حاضرم هر شب سالن خالی باشد ولی این کار را نکنم و اگر کسی به سالن می آید، برای دیدن نمایش بیاید و از آن کیف کند و نه کیف دیدن سلبریتی‌ها. از نظر شخص من حضور سلبریتی‌ها در نمایش‌ها اشکال ندارد و حتی بسیار هم عالی است ولی اگر دلیل انتخاب آنها در آن نقش یا اثر، ایجاد کیفیت آن باشد و نه پر کردن سالن به واسطه آنها. از همه مخاطبان و علاقه مندان تئاتر دعوت می کنم برای دیدن این نمایش و یقین دارم که از دیدن آن هیجان‌زده خواهند شد.
منبع: بهارنیوز

آخرین وضعیت ساخت فیلم «کوروش»

مسعود جعفری جوزانی در پایان سخنانش تأکید کرد: علی‌رغم ناملایمات و شرایط نامطلوب، کار تولید فیلم سینمایی «کوروش بزرگ» را کُند اما بی‌توقف پیش می‌برد.

مسعود جعفری جوزانی گفت: علی‌رغم ناملایمات، کار تولید فیلم سینمایی «کوروش بزرگ» کُند اما بی‌توقف پیش می‌رود.

به گزارش ایسنا، این کارگردان سینما در مراسم بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر در تهران گفت: انسان مقید به فرهنگ است و کوروش بزرگ پایه‌گذار فرهنگ بالنده ایرانی است. علیرغم ناملایمات و شرایط نامطلوب، کار تولید فیلم سینمایی «کوروش بزرگ»؛ کُند اما بی‌توقف پیش می‌رود.

مسعود جعفری جوزانی که چندین سال درباره کوروش تحقیق کرده و در پی ساخت فیلم سینمایی به نام «کوروش بزرگ» است، یکی از سخنرانان مراسم بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر بود که روز گذشته یکشنبه ۱۹ آذر ماه جاری در محل کانون وکلای دادگستری
مرکز برگزار شد، وی در آغاز با ابراز تأسف از اینکه پس از گذشت شصت و نه سال از عمر اعلامیه جهانی حقوق بشر در سرتاسر دنیا حتی نمی‌توان از یک کشور نام برد که در آن این حقوق رعایت شده باشد؛ گفت: حداقل نیاز انسان آن است که بتواند در پناه قانونی عادلانه، احساس امنیت کند. قانونی که نه فقط در نوشته و کتاب، بلکه در عرصه رفتار و کردار جامعه، افراد را علی‌رغم، رنگ پوست، نژاد، مذهب، ملیت و جنسیت برابر بداند. قانونی که به دارا و ندار امکان برابر آموزش و کسب دانش بدهد تا هر کس بتواند در آرامش تلاش کند و به نسبت استعداد خود به سعادت و خرسندی برسد.

جوزانی از قانون عادلانه‌ای که به انسان آزادی بیان اندیشه و امکان برابردر عرصه کسب دانش بدهد به عنوان تنها وسیله همدلی و پیشرفت ملت‌ها نام برد، سپس به اهمیت پاکدستی و امانت داری مسئولین حکومت‌ها پرداخت و با اشاره به حکایت پیل بچگان از دفتر سوم مثنوی معنوی مولانا گفت: کسانی که برای مدتی کوتاه، بیت‌المال را در ید اختیار دارند همان مسافرانی هستند که در حکایت پیل بچگان مولانا به جنگل رسیده‌اند. آنها می‌توانند از میوه‌ها استفاده کنند، اما باید از هلاک کردن و خوردن پیل بچگان که همان بیت‌المال است برحذر باشند. چرا که اگر دست به این جنایت نابخشودنی بزنند، مادر پیل بچگان، که در واقع همان ملت است، صدها فرسنگ از پی آنها خواهد رفت و تقاص خون فرزند خود را خواهد گرفت. این مادر، این ملت، این وطن، این پیل به ظاهر آرام، هنگامی که بو ببرد فرزندش را خورده‌اند، چنان غضب می‌کند که آتش و دود از خرطومش برخواهد خاست و اختلاس گران را زیر پا له خواهد کرد. اگر پیلی با این قدرت و عظمت پشت حضرت موسی نمی‌ایستاد، او چگونه می‌توانست با یک عصای چوبین حکومت فرعون را زیر و زبر کند؟

 جوزانی سپس با اشاره به اینکه دوازده سال از عمر خود را در راه پژوهش و ساخت فیلم سینمایی «کوروش بزرگ» صرف کرده است، افزود: در اهمیت شخصیت کوروش بزرگ که در همه کتاب‌های مقدس ادیان ابراهیمی از او به نیکی یاد شده، همین بس که در جنگی سپاهیان او زنی به نام «پانته‌آ» از اهالی شوش که به گفته مورخین زیباترین زن زمان بوده به اسارت می‌گیرند و قصد دارند او را به کوروش هدیه کنند. وقتی آراسپ، که از کودکی در کنار کوروش بزرگ شده، وصف پانته‌آ و قصد سپاه را به او می‌گوید و کوروش پی می‌برد که پانته‌آ همسری دارد، غضب می‌کند و آراسپ را وا می‌دارد که همراه گروهی تا بازگشت همسرش «ابراتس» از او پاسداری کند. جالب است بدانید که ابراتس، همسر پانته‌آ، به پاس جوانمردی کوروش بزرگ وفادارترین سردار او شد و در جنگ بزرگ در مصر کشته شد.

سازنده فیلم «شیر سنگی» پس از برشمردن خصیصه‌های انسانی خردگرایانه و جوانمردی کوروش اظهار داشت: ما ایرانیان، کوروش را «پدر» و یونانیان اورا «قانونگذار» می‌دانند. افلاطون درباره او می‌گوید: «هنگام پادشاه»کوروش ایرانیان آزادی داشتند و آزاد بودند از این روی، سرور و فرمانروای سرزمین‌های بسیاری شدند … اگر در بین آنها فرزانه خردمندی بود، چنان می‌کردند که همه بتوانند از اندرزهای او بهره ببرند. چرا که در میان آنان محبت بود و همه مردم با هم حس خویشاوندی داشتند، این بود که پیشرفت کردند و بزرگ شدند.»

نویسنده و کارگردان مجموعه تلویزیونی «در چشم باد»، با اشاره به اینکه انسان مقید به فرهنگ است و کوروش بزرگ پایه‌گذار فرهنگ بالنده ایرانی است، اعلامیه جهانی حقوق بشر را با منشور کوروش بزرگ مقایسه کرد که حداقل در هفت بند مشترک بودند، از جمله:
۱ـ من برده‌داری را برانداختم و به بدبختی آنان پایان دادم.
۲ـ فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند.
۳ـ فرمان دادم هیچکس مال اهالی شهر را نگیرد و او را از هستی ساقط نکند و ….

کار تولید فیلم سینمایی «کوروش بزرگ» کُند اما بی‌توقف پیش می‌رود

مسعود جعفری جوزانی کارگردان سینما و تلویزیون در پایان سخنانش تأکید کرد: علی‌رغم ناملایمات و شرایط نامطلوب، کار تولید فیلم سینمایی «کوروش بزرگ» را کُند اما بی‌توقف پیش می‌برد.

در پایان مراسم بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر که با همت کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای دادگستری مرکز برگزار شد؛ به مناسب تولد مسعود جعفری جوزانی کیک تولدی فراهم شده بود که این فیلمنامه نویس و کارگردان سینمای ایران آن را فوت کرد و لوح تقدیر کانون وکلای دادگستری مرکز؛ توسط بهمن کشاورز وکیل پایه یک دادگستری و عضو این کانون، به جعفری جوزانی اهدا شد.

تکنوازی تار رضا مازندرانی در این مراسم نیز که دکتر میرجلال‌الدین کزازی استاد دانشگاه، نویسنده،شاهنامه‌پژوه و پژوهشگر به ایراد سخنرانی پرداخت؛ هارون یشایایی تهیه‌کننده سینما، حسین هدایتی سرمایه‌دار و مدیر ورزشی، فتح‌اله جعفری جوزانی بازیگر و تهیه‌کننده سینما، سحر جعفری جوزانی بازیگر سینما و تلویزیون،حسین نجف‌زاده خوشنویس و اقتصاددان، محمد ابراهیمیان نمایشنامه نویس و منتقد تئاتر، حسین دلیر کارگردان، علی روئین‌تن کارگردان سینما، مقصود جباری تهیه کننده سینما، سمیه نجومی بازیگر سینما، مهناز محمدی مستندساز و تعدادی از وکلای پایه یک کشور حضور داشتند؛ رضا مازندرانی نوازنده تار به تکنوازی پرداخت و قطعاتی از موسیقی سنتی ایران را با ساز خود اجرا کرد.


منبع: عصرایران

جشن تولد یک میلیون دلاری بازیگر زن

به گزارش مهر، بازیگر کهنه‌کار سینمای آمریکا جشن ۸۰ سالگی‌اش را در حالی برگزار کرد که برای بنیاد خیریه‌اش نیز پول قابل توجهی جمع شد.گرامیداشت این بازیگر که دو جایزه اسکار در کارنامه دارد در مراسمی با عنوان «هشت دهه جین فوندا» در هتلی در آتلانتا برگزار شد.این منطقه جایی است که او موفقیت‌های زندگی‌اش را با راه‌اندازی یک بنیاد غیرانتفاعی پیش برد و در این بنیاد بر سلامت نوجوانان تمرکز کرد.جین فوندا از مراسم تولد هشتاد سالگی‌اش برای جمع‌آوری پول استفاده کرد و مبلغ ۱.۳ میلیون دلاری را که به دست آمد در اختیار همین بنیاد خیریه قرار داد.

 

این بنیاد در سال ۱۹۹۵ تاسیس شده است و تاکنون میزبان بیش از ۲۲۸ مهمان بوده که برای دیدن تلاش‌های آن از آنجا بازدید کرده‌اند.دالی پارتون، کری واشنگتن و اپرا وینفری از جمله چهره‌هایی بودند که از راه دور و با پیام ویدیویی تولد این بازیگر کهنه کار را به وی تبریک گفتند.فوندا امسال در کنار رابرت ردفورد با دریافت جایزه یک عمر دستاورد هنری از هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم ونیز مورد تجلیل واقع شد.وی چندی پیش ترامپ را خطاب قرار داد و از محیط زیست به عنوان بزرگترین نگرانی‌اش در مورد حضور ترامپ در کاخ سفید یاد کرد. وی گفت: ترامپ خطرات بسیاری را با خود می‌آورد، اما ما وقت نداریم چون نقطه اوج تغییرات اقلیمی در راه است.فوندا بازیگر سریال تلویزیونی «گریس و فرانکی» با لیلی تاملین بوده و یک فعال سیاسی جدی است.وی از سال ۱۹۷۲ یعنی همان سالی که نخستین اسکار بازیگری اش را برد، با سفر به هانوی برای اطلاع رسانی از آسیبی که بمباران آمریکا طی جنگ ویتنام به وجود آورد در سطح جهانی شناخته شد.دختر هنری فوندا در عین حال عضو گروهی غیرانتفاعی واقع در نیویورک است که از حقوق زنان در سراسر جهان حمایت می‌کند و کمپینی با سازمان مخصوص زنان نیجریه به راه انداخته بود تا بتواند به نجات ۲۰۰ دختر جوانی ربوده شده توسط گروه شورشی بوکو حرام کمک کند.
منبع: بهارنیوز

«عصبانی نیستم» اکران می‌شود

غلامرضا فرجی افزود: دو فیلم سینمایی «آپاندیس» و «حریم شخصی» هم از چهارشنبه در گروه آزاد اکران خواهند شد. همچنین قرارداد اکران فیلم «پسر عمو دختر عمو» بعد از اکران فیلم «شکلاتی» ثبت شد. فرجی درباره دیگر مصوبات امروز شورای صنفی نمایش اظهار داشت: قرارداد اکران فیلم «سد معبر» در گروه ماندانا بعد از اکران فیلم «ثبت با سند برابر است» به ثبت رسید.

 

وزیر ارشاد: درباره اکران فیلمی نظر ندادم 
روز گذشته نصرالله پژمانفر، عضو جبهه پایداری و نایب رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس از قول وزیر ارشاد اعلام کرده بود فیلم سینمایی «عصبانی نیستم» اکران نخواهد شد اما سید عباس صالحی، وزیر ارشاد در حاشیه مراسم تودیع و معارفه معاون هنری وزارتخانه، هرگونه ورود و اظهارنظر شخصی وزیر برای توقیف ها را خلاف واقع اعلام کرد.
منبع: بهارنیوز

درگذشت خواننده زن موسیقی سنتی ایران

به گزارش ایلنا، ناهید دایی‌جواد که از خوانندگان موسیقی سنتی کشورمان بود، شب گذشته بر اثر سانحه رانندگی دار فانی را وداع گفت.ناهید دایی، جواد فرزند عبدالباقی در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۲۱ در شهر اصفهان به دنیا آمد و مدرک لیسانس خویش در رشته ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان گرفت.ناهید دایی جواد در سال ۱۳۴۲ به استخدام آموزش و پرورش استان اصفهان درآمد و از سال ۱۳۵۵ تا سال ۱۳۷۴ که بازنشسته شد؛ در دبیرستان‌های شهر اصفهان به تدریس ادبیات و زبان فارسی و عربی مشغول بود. وی نه سال پیش از انقلاب از رادیو استعفا داد و از سال ۱۳۷۴ تاکنون مشغول تدریس آواز ایرانی در آموزشگاه‌ها بوده است.ناهید دایی جواد در سال ۱۳۸۱ سه کنسرت در تهران و در تالارهای وحدت، اندیشه و فرهنگ با مشارکت کیان علی‌نژاد اجرا کرد و پس از آن به همراه «گروه ایراندخت» تور کنسرتی را در شرق ایالات متحده داشت. آخرین اجرای او در خارج از کشور در بزرگداشت پیرنیا در لندن بود.
منبع: بهارنیوز

"بیست و یک روز بعد" در شبکه نمایش خانگی

فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی سیدمحمدرضا خردمندان به شبکه نمایش خانگی آمد.

فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی سیدمحمدرضا خردمندان از صبح امروز ۲۰ آذرماه توسط موسسه هنرهای تصویری سوره در شبکه نمایش خانگی توزیع شد.

در نسخه شبکه نمایش خانگی این فیلم برای نخستین بار پشت صحنه تولید فیلم و نماهنگ «بیست و یک روز بعد» با صدای مهدی یراحی عرضه شده است.

همچنین زیرنویس انگلیسی فیلم، نسخه اصلی نماهنگ اختصاصی فیلم، تصاویر صحنه و پشت صحنه از دیگر بخش های لوح فشرده این فیلم است.

در این فیلم ساره بیات، حمیدرضا آذرنگ، امیرحسین صدیق، جلال فاطمی، رضا استادی، سینا رازانی به همراه دو بازیگر نوجوان سینمای ایران مهدی قربانی و حسین شریفی نقش آفرینی می کنند.

در خلاصه داستان «بیست و یک روز بعد» آمده است: مرتضی نوجوانی پرشور و ماجراجوست که آرزوی فیلمساز شدن دارد. او به دنبال تحقق آرزویش، دست به نگه داشتن قطار می زند! اما بیماری ناگهانی مادرش، سرنوشت آرزویش را تغییر می دهد…

این فیلم نامزد بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر، برگزیده ۵ پروانه زرین از سی امین جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان اصفهان، نامزد جایزه خلاقیت و استعداد درخشان یازدهمین جشن انجمن منتقدان سینما شده و دیپلم افتخار بخش فیلم های سینمایی دومین جشنواره فیلم سلامت را نیز دریافت کرده است.

«بیست و یک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان و تهیه کنندگی محمدرضا شفاه تولید شده در باشگاه فیلم سوره، تازه ترین محصول سازمان سینمایی سوره حوزه هنری است.


منبع: عصرایران

کشف دو گور ۳۵۰۰ ساله در مصر

مقامات مصری امیدوارند با این اکتشاف جدید بتوانند سر و سامانی به اوضاع گردشگری خود بدهند.

باستان شناسان موفق به کشف دو جسد مومیایی در دو گور بزرگ با قدمت ۳۵۰۰ سال در پایتخت امپراطوری مصر باستان شدند.

به گزارش ایسنا به نقل از فاکس‌نیوز، «خالد الانانی»، وزیر آثار باستانی کشور مصر از کشف دو مومیایی با قدمت چند هزار سال در شهر جنوبی اقصر خبر داد که درون دو گور و در پارچه‌ای از جنس کتان پیچید شده بودند و درون یکی از گورها نام “توتمس یکم”، یکی از فراعنه سلسله هجدهم مصر باستان حکاکی شده است.

وزیر آثار باستانی مصر افزود: این یک اکتشاف بسیار مهم است، چرا که درون هر دو گور مجموعه‌ای بسیار غنی از اشیاء تدفینی قرار دارد و یکی از آنها شامل یک مجسمه رنگ شده یک زن و به شکل ازیریس الهه زندگی پس از مرگ در مصر باستان است.

این گورها در کرانه باختری رود نیل و در گورستان نجیب زادگان و مقامات قرار دارد و جدیدترین اکتشاف در شهر اقصر است که برای داشتن معابد و گورهای باستانی مربوط به سلسله‌های گوناگون تاریخ مصر باستان معروف است.

باستان‌شناسان همچنین موفق به کشف سکه‌های مخصوص مراسم تدفین، ماسک‌های رنگ‌شده مخصوص این مراسم، ظروف گلی و مجموعه‌ای از ۴۵۰ مجسمه در این دو گور شدند.

مقامات مصری امیدوارند با این اکتشاف جدید بتوانند سر و سامانی به اوضاع گردشگری خود بدهند که پس از حملات تروریستی و ناآرامی‌های سیاسی در این کشور از سال ۲۰۱۱ به بعد، صدمات جدی متحمل شد است.


منبع: عصرایران

موسیقی خیابانی؛ سرگردانی نُت‌ها در غبار خیابان‌ها

خیابان، محوطه خط‌کشیده‌شده‌ای با بی‌نهایت فلش‌ که هر یک به سمتی امر می‌کنند، محل تردد و توقف ماشین‌ها و آدم‌ها…، گاه‌گاه میزبان میهمانان ناخوانده‌ای است با سازی در دست… میهمانانی که اتمسفر چندمتری را که اشغال می‌کنند با موسیقی به تعلیق درمی‌آورند. منطقه‌ای از خیابان با چنین تصرف نیرومندی رنگ عوض می‌کند، تغییر ماهیت می‌دهد و لحظاتی درنگ می‌کند و دیگری می‌شود.

 موسیقی خیابانی؛ سرگردانی نت ها در غبار خیابان ها

موسیقی در خیابان…

با این همه چنین هنر یا شغلی در ایران محل تردید و ابهام است. قاعده‌ای برای آن تعریف نشده است و مرز مشخصی ندارد. گاه زیرمجموعه دستفروشی قرار می‌گیرد، گاه هنر. گاه به‌عنوان سد معبر دستمایه اعتراض و شکایت می‌شود، گاه فرهنگساز و آراینده محیط شهری است. در جای‌جای شهر هنرمندان و دوستداران موسیقی‌ای را می‌توان دید که لحظه به لحظه برای گریز از ممانعت‌ها جایشان را تغییر می‌دهند.
موسیقی در خیابان موضوع پرونده‌ای است که اکنون پیش رو دارید.

‌این‌که نوازندگان در خیابان‌ها با چه انگیزه و دلایلی می‌نوازند، سؤالی است که به باور آهنگساز و رهبر ارکستر، لوریس چکناواریان، اگر از صد نوازنده پرسیده شود شاید صد جواب متفاوت داشته باشد؛ بااین‌حال او دلایل مالی و اعتراض را از سایر دلایل پررنگ‌تر می‌داند. جدا از مسئله مالی، مهم‌ترین دلیل برای یک نوازنده خیابانی ممکن است این باشد که چون با هر تلاشی به جایی نرسیده، اکنون برای اعتراض دست به چنین کاری زده است؛ دلیل دیگر عرضه کردن هنر برای دیده‌شدن و شناخته‌شدن است. گاه نیز با هدف آمادگی برای اجرا، در خیابان تمرین می‌کنند تا عکس‌العمل مردم را ببینند.

این هنرمند مردمی که بین خود و مردم هیچ‌گونه دیواری قائل نیست، می‌گوید: «در اروپا (وین، لیون و…) گروه‌هایی هستند که فوق‌العاده‌اند؛ خیلی از مردم دورشان جمع می‌شوند و به آنان پول می‌دهند. شاید در روز ۲۰۰ دلار درآمد داشته باشند. این‌ها نه برای جایی که در آن ساز می‌زنند اجاره‌ای می‌دهند و نه مالیاتی پرداخت می‌کنند…»‌

رازمیک اوحانیان، آهنگساز و رهبر گروه کر، کاربرد واژه «موسیقی خیابانی» را نازیبا می‌داند و می‌گوید: «به جای این‌که بگوییم موسیقی خیابانی، بهتر است بگوییم موسیقی در پارک‌ها. در شادی‌ها و اعیاد هم می‌توان موسیقی اصیل، کلاسیک و فاخر را در محل عبور مردمی که روزهای تعطیل به پارک‌ها می‌روند نواخت. مسلما چنین اجراهایی می‌تواند به ترغیب خانواده‌ها به سمت موسیقی (این هنر آسمانی) کمک کند.» او پارک‌ها و فرهنگسراها را محل مناسب عرضه چنین موسیقی‌هایی می‌داند.

اوحانیان در نسبت پارادوکسیکال میان زمختی آشکار پرهیاهوی خیابان و اجرای موسیقی در آن نیز می‌گوید که هر کاری را باید بر طبق معیارهای جامعه انجام داد: «آیا خیابان‌های شلوغ ما چنین کششی دارند؟ آیا می‌شود در چنین سرسام و آلودگی‌ای موسیقی اجرا کرد؟» به باور او، ارزش موسیقی در تلاقی سروصدای ماشین‌ها، رفت‌وآمد مردم، دستفروش‌ها و… از بین خواهد رفت: «شنوندگان چطور می‌توانند بایستند، تمرکز کنند و گوش بدهند؟» او جلوی متروها را برای ساز زدن مناسب نمی‌داند و از آن‌جا که پارک‌ها خوش‌آب‌وهوا هستند و خانواده‌های ایرانی معمولا به این محیط‌ها علاقه‌مندند، استفاده از آن‌ها را صلاح می‌داند.

چهره پیشکسوت موسیقی کلاسیک ایران، شاهین فرهت، نیز با مرور کوتاهی بر تاریخچه تروبادورها در قرن‌های ۱۳،۱۲ و ۱۴ میلادی و با اشاره به منشأ اروپایی این نوع موسیقی همگانی، آن را صاحب فرهنگی می‌داند که به دلیل ورود مهاجران رنگ و بویش تغییر کرده است. این آهنگساز موسیقی کلاسیک درباره نوازندگان خیابانی در ایران می‌گوید: «هرچند نوزانده‌های خوب هم هستند، اما اگر فقط انگیزه پول درآوردن باشد، پیشرفتی نمی‌کنند. بعضی‌ها خیلی ضعیف‌اند. و به‌طور کلی در ایران نمی‌توان تعریفی ارائه کرد. ایران کشور شعر است و به دلیل کمبود موزیسین، نوازنده با تکنیک بالا نمی‌تواند در خیابان ساز بزند.» او درباره نوازندگانی که در خیابان می‌نوازند اظهار امیدواری می‌کند که این کار را فقط برای پول نکنند و در آن‌چه به مردم ارائه می‌دهند وجدان هنری داشته باشند.

گفته می‌شود در مهد موسیقی دنیا، وین، ساز زدن در ایستگاه‌های مترو ممنوع است و ساز زدن در بعضی مناطق از خیابان‌ها نیز به مجوز نیاز دارد که البته گرفتن آن سخت نیست. و آن‌چه در سایر کشورهای اروپایی نیز مورد توجه است در عین آزاد گذاشتن هنرمند، تعریف چارچوب‌هایی است که یکی از آن‌ها شاید عدم مزاحمت برای شهروندان و عبور و مرورشان باشد؛ آن‌چه نتیجه نبودش در خیابان‌های تهران را می‌توان در قالب چالشی آرام و خاموش زیر صداهای سرکوبگر شهری شنید.

مهرداد مهدی از تجربه نواختن در خیابان می‌گوید

ما خنیاگر نیستیم خودرَسانِشگریم

مهرداد مهدی، متولد شهریور ١٣۶۴ و بزرگ‌شده شهر تهران، پیانیست، آهنگساز و تنظیم‌کننده و نوازنده تخصصی آثار پیاتزولا در ایران است که سطح پیشرفته نوازندگی آکاردئون را در ارمنستان نزد گئورگ گاسپاریان فراگرفته است.

 موسیقی خیابانی؛ سرگردانی نت ها در غبار خیابان ها

او با بیش از ۱۰ هزار ساعت پرفورمنس فضای شهری، مبدع و پیشرو موسیقی شهری و محیطی در تهران است و تنها کسی است که آلبوم تکنوازی آکاردئون با نام «والس‌های تهران» را در ایران منتشر کرده است. قطعه «والس تهرانِ» او به‌عنوان موسیقی متن و تیتراژ پایانی فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی استفاده شده است.

آهنگساز آلبوم «دُرنادِئون» همچنان در خیابان ساز می‌زند، اما کمتر از قبل؛ هفته‌ای یکی‌دو بار.  او می‌گوید: «سال‌های قبل هیچ نوازنده آکادمیکی در خیابان‌ها ساز نمی‌زد و اغلب مردم به دید تکدی‌گری به نوازندگی در خیابان نگاه می‌کردند.» اما او در همان سال‌ها به خیابان آمد، ساز به دست گرفت و به‌تدریج آکاردئون را تشخص بخشید.

مهرداد مهدی ۱۰ سال پیش نوازندگی این ساز را در خیابان، به قصد کسب درآمد، شروع کرد. «بعدها این به هدف تبدیل شد. من بسیار خجالتی و منزوی بودم، بعد از یک سال به پیشنهاد یک کارگردان تئاتر برای بازی در تئاتر وارد دانشکده سینما و تئاتر شدم؛ بنابراین با خودم روبه‌رو شدم و این روبه‌رویی باعث شد خودم را از درون به بیرون پشت ‌و رو کنم… این کنش در من سبب شد کلاهی را که قبلا پایین کشیده بودم تا مردم مرا نبینند، بالا بکشم و به مردم لبخند بزنم. خیلی حرف‌ها شنیدم که بعدا فهمیدم دارم حال شهر را خوب می‌کنم. به‌موازات مطالعاتی که از پرفورمنس‌آرت، بازیگری، جنبش‌های هنرهای خیابانی در غرب و آوانگاردیسم فرانسه داشتم، فهمیدم این کاری که من دارم می‌کنم یک کنش اجتماعی است که واکنشی را در مخاطب ایجاد می‌کند و در این فرایند حال شهر دارد بهتر می‌شود؛ بنابراین در پیاده‌رو‌ها یک آشنای غیرمعمول می‌دیدید که محصولی که به شما ارائه می‌داد صرفا شادی و حال خوب بود.

این نوع محصول متفاوت برای مردم جایگاه متفاوتی ایجاد کرده بود. این کم‌کم برایم به نقش اجتماعی تبدیل شد.»
او درباره ضرورت این کار می‌گوید: «لازمه حیات اجتماعی، شادی اجتماعی است. ما در تعریف قانون می‌گوییم ضرورت، قانون را تعریف می‌کند و قانون ضروری است. من می‌گویم شادی برای حیات اجتماعی ضروری است؛ پس شادی می‌تواند قانون باشد. شهر را مهم پنداشتن؛ شهر فقط محلی برای گذر نیست؛ محلی است برای زندگی.»

مهرداد مهدی در مقطعی تصمیم می‌گیرد ساعت هفت صبح در خیابان‌ها ساز بزند. او از این‌که باعث شده مردم روزشان را با رنگی متفاوت شروع کنند خوشحال است؛ مردمی که از اتمسفری که او آفریده است شاد و راضی به نظر می‌رسند. او از کشفی می‌گوید که با نوازندگی در این ساعت از روز ممکن شده است: «کشف من شگفتی میزان انرژی‌ای بود که می‌توانی صبح زود به مردم بدهی.»
او درباره ممانعت‌های موجود بر سر راه این شغل، می‌گوید: «ممانعت‌ها برای من مطرح نیست. این مسئله‌ای انسانی است. وقتی مسئله‌ای هست که ممانعتش مربوط به توافق چند انسان است، می‌شود برایش تلاش، گفت‌وگو و پافشاری کرد و سرتق بود… من ممانعت‌ها را به رسمیت نمی‌شناختم، هیچ‌وقت.»

مهرداد مهدی درباره قانونی بودن یا نبودن چنین شغلی با اشاره به خاطراتش می‌گوید: «مرا بازداشت هم کرده‌اند، اما رک به من گفته‌اند در قانون اساسی بند و ماده‌ای نیست که به جرمش تو را در بازداشتگاه نگه داریم؛ مگر این‌که شاکی خصوصی داشته باشی… تنها بحثی که مطرح است، قانون سد معبر شهرداری است. شهرداری دارد این را اعمال می‌کند و حق هم دارد. این‌که شما چقدر سد معبر می‌کنید یا نه، تجربی است. باید تجربه شود.»

آیا سطح موسیقایی ما با دیگر کشورها قابل‌مقایسه است؟

«ما گذشته همسانی نداریم که بتوانیم، در مقام مقایسه، خودمان و آن‌‌ها را در یک ترازو بگذاریم. خاستگاه اولیه موسیقی در شهرها، آیین‌ها و قوم‌ها به یک اندازه قدیمی است. عاشیق‌های ما همان‌قدر قدیمی‌اند که مثلا تروبادورهای اروپا یا شمن‌های اسکیمو یا طبال‌های آفریقایی، سرخپوستی، هندی و چینی… وقتی که شهر و تمدن شهری به وجود آمد، پیاده‌رو را طراحی کردند که مردم از آن رد شوند، ولی نگفتند این گودی برای آن است که مردم این‌جا ساز بزنند. در جهان مدرن این قضیه قدیمی و پذیرفته‌شده است، خیلی هنری و آوانگارد و به‌روز است، ولی در تهران بسیار نوپاست.»

مهرداد مهدی خود را اولین کسی می‌داند که موسیقی را به شکل آکادمیک به خیابان آورده است.

«اولین کسی که این را به شکل آکادمیک بنا کرد خودم بودم. دومین نفر را خودم آوردم، نفر دوم بقیه را آورد؛ چند تا گروه شدیم و یواش‌یواش گروه‌ها زیاد شدند. الان از وسط شهر به بالا همه‌جا می‌توانید نوازنده پیدا کنید. پس در ایران پدیده نوپایی است. این‌جا بچه است، آن‌جا بالغ. این بچه هم شکننده است، هم در حال گذار و تجربه؛ ممکن است اشتباهات زیادی مرتکب شود. این پویاتر است؛ چون نوتر است و پر از تغییر، ولی به لحاظ سطح کیفی از آن‌ها خیلی پایین‌تر است؛ چون سطح موسیقی در ایران همه‌جوره از کشورهای دیگر پایین‌تر است؛ مگر در موسیقی سنتی‌مان که فضای بسته آن باعث می‌شود نوازنده‌های خوب کشور اصلا در سطح شهر ساز نزنند. آسیب‌شناسی فنی موسیقی شهری‌محیطی ایران، نبود کیفیت آن است؛ برای این‌که نوازنده‌های خوب هیچ‌وقت نمی‌آیند ساز بزنند؛ چون هنوز تابو است. پس از نظر کیفی سطح‌مان بسیار پایین‌تر است، اما خیلی ارزشمند است؛ چون کودک است و پر از پویایی.»

آهنگساز «والس تهران» لزوم حضور نوازنده‌های آکادمیک در خیابان را پیشرفت سطح شنیداری مردم و نیز از بین بردن دیوار جدایی میان هنرمندان خوب و مردم می‌داند و معتقد است: «هنرمندان زیاد نزدیک و قابل لمس نیستند؛ مردم باید ساز را از نزدیک ببینند و اگر سؤالی دارند بپرسند.»

نوازنده آلبوم «دُرنادِئون» درباره رده‌بندی نوازنده‌های سطح شهر تهران و ارتباط رودرروی هنرمندان با مردم می‌گوید: «دسته اول نوازنده‌های کولی هستند؛ چه مهاجرهایی که از شمال ایران می‌آیند و آکاردئون می‌زنند و چه زاغه‌نشینانی که آکاردئون و داربوکا می‌نوازند و آواز هم می‌خوانند. گروه دوم نوازنده‌های سنتی‌اند که در سطح خیلی پایینی اجرا می‌کنند. دسته دیگر نوازنده‌های غربی هستند که خیلی جوان‌اند و سبک‌های تلفیقی تجربی بسیار عالی و پویایی اجرا می‌کنند. عده دیگر هم نوازندگان گیتار و آوازخوان‌هایی هستند که دم در متروها پاپ‌های دم‌دستی می‌خوانند و نیز گروه‌های پاپی که لس‌آنجلسی و غربی می‌خوانند و تا حدودی خوب هم می‌خوانند.»

او معتقد است ارتباط بی‌واسطه و رودرروی هنرمند و مردم می‌تواند به هنردرمانی منجر شود. «درمان هنرمند، درمان مردم؛ درمان تنهایی‌های هنرمند، مخاطب‌نداشتن‌هایش، گذر از فیلترهای تولید، اسپانسرینگ، تبلیغات و چیزهایی که واقعی نیستند؛ چون شما هنرمندید تا مستقیما هنرتان را به مردم ارائه بدهید. خیلی مسخره است که سی‌دی را بگذارند در ویترین. این خوب هست، اما اولویت نیست. اولویت چیز دیگری است که فراموش شده است؛ ما باید از این در بیرون برویم و ساز بزنیم.

ما خنیاگر نیستیم؛ ما «خودرَسانِشگریم». این واژه‌ای است که من ساخته‌ام؛ یعنی مفاهیمی را که کشف می‌کنم شخصا به مردم انتقال می‌دهم، بدون هیچ فیلتر و کمکی. من کنسرت هم می‌دهم. همه پلتفرم‌ها را باید استفاده کرد و نباید تابو داشت.»

او درباره تجربه دونوازی آکاردئون و ویولن توضیح می‌دهد: «تجربه ویولن برای من دو شاخه دارد؛ یک شاخه‌اش این است که ما به تجربه صوتی جدیدی در ایران رسیدیم با طعم موسیقی‌ای که تو آهنگسازی‌‌اش می‌کنی، که نه ایرانی سنتی است و نه غربی؛ چیزی نیست که در رپرتوار ما وجود داشته باشد. آلبوم تک‌نوازی آکاردئون من تنها آلبوم تک‌نوازی آکاردئون، و «درنادئون» نیز تنها آلبوم دونوازی آکاردئون و ویولن در تاریخ ایران است. چنین ترکیب صوتی‌ای در ایران هیچ‌وقت ضبط نشده است.»

مهرداد مهدی در پاسخ به این سؤال که نواختن در خیابان به مجوز نیاز دارد یا نه و اگر نه، این آنارشی‌ای را که در دود و سروصدای شهر اتفاق می‌افتد چطور می‌توان کنار یک جرعه موسیقی قرار داد، (با توجه با این‌که گاهی پیش می‌آید دو گروه نوازنده در فاصله کوتاهی از هم می‌ایستند و با سبک‌های مختلفی ساز می‌زنند،) می‌گوید: «بحث این‌که فاصله ایمنی چقدر باید باشد، مجوز لازم است یا نه، ذات این کار اصلا آنارشیگری هست یا نیست، همه این‌ها نظر شخصی نمی‌طلبد و باید طی سال‌ها تجربه شود و این تجربه‌ها باید به‌عنوان مستندات و فکت در اختیار باشند و تحت پروپوزالی به کمیسیون مصلحی- متشکل از نمایندگان موسیقی، اجتماعی، شهری، فلسفه، علوم انسانی، وزارت بهداشت، محیط زیست، دستگاه قضایی و قوه مجریه- کارشناسی شود؛ حتی باید درباره مشروعیتش که مهم‌تر از همه است حرف بزنند، محدوده‌اش را مشخص کنند و به تفاهم برسند. و بر اساس آن، سختگیری نکنند که ذاتش آزادبودن است.

ما انسان‌های متمدن عاشق جامعه مدنی هستیم؛ می‌خواهیم هر کار می‌کنیم در چارچوب مدنی اتفاق بیفتد. همه‌ چیز باید در چارچوب صلح‌آمیزش اتفاق بیفتد. به نظر من خاستگاهش اصلا اعتراض نیست. حرف خوب برای گفتن، زیاد دارد. وقتی حرف خوبی می‌زنی خود به خود حرف‌های بد را نقض کرده‌ای.باید حرف خوب بزنی و چیزی برای مردم داشته باشی. من صدایی دارم برای شنیدن که خود به خود صداهای آزاردهنده را ناشنیدنی‌تر می‌کند. این اتفاق باید خود به خود بیفتد.»

 موسیقی خیابانی؛ سرگردانی نت ها در غبار خیابان ها

ویولنیست تنها

نوازندگی خیابانی پرفورمنس است

متولد ۷۴ است. ۱۵ سال سابقه تحصیل در موسیقی آکادمیک و سه سال سابقه نواختن در خیابان دارد. اغلب تنهاست و گاهی با دوستانش ساز می‌زند. او این کار را برای شناساندن موسیقی به مردم، تقویت گوش شنوندگان و ارتقای فرهنگ موسیقایی کشور انجام می‌دهد و چندان دغدغه پول ندارد. در ادامه گفت‌وگو با این موزیسین ۲۲ساله را می‌خوانید.

الان مهم‌ترین چیزی که می‌خواهم بدانم این است که چرا این‌قدر جابه‌جا می‌َشوید و تغییر مکان می‌دهید؟

در ایران نمی‌توانند از نظر قانونی به ما ایراد بگیرند، اما چون خیلی جاها سلیقه‌ای برخورد می‌َشود، نیروی انتظامی، پلیس امنیت و شهرداری هر جا بتوانند با ما برخورد می‌کنند‌. تنها ارگانی که می‌تواند به ما چیزی بگوید سد معبر شهرداری است، ولی ما سد معبر هم محسوب نمی‌شویم. در قانون سد معبر چیزی به‌عنوان ساز زدن و نوازنده خیابانی وجود ندارد، ولی خیلی سلیقه‌ای برخورد می‌شود و سعی می‌کنند ما را جابه‌جا کنند و نگذارند ساز بزنیم. نمی‌توانند به ما ایراد بگیرند؛ چون نوازنده جنسی ندارد که بتواند بفروشد. جنس او سازَش است و طبق قانون نمی‌توانند آن را ببرند. تا چند سال پیش می‌بردند؛ الان بیشتر سعی می‌کنند تذکر بدهند؛ خیلی وقت‌ها هم ساز را می‌برند، ولی مجبورند پس بدهند.

چرا مجبورند؟

چون ما جنس فروختنی نداریم که بشود روی ما اسم دستفروش گذاشت.

 
ولی نوایی که از این جنس (ساز) بیرون می‌آید، قابل فروش است؛ از این نظر که دارید از طریق آن امرارمعاش می‌کنید و به‌عنوان شغل به آن نگاه می‌کنید. درست است؟

بله.

پس یک‌جور ابزار تلقی می‌شود…؟

روی قانون و قاعده خاصی نیست.

چقدر درآمد دارید؟

درآمد خیابان برای هر نوازنده متفاوت است؛ به توانایی او و مدت‌زمانی که در خیابان ساز می‌زند بستگی دارد. قاعده روتینی ندارد. نوازنده‌های خیابانی به چند دسته تقسیم می‌شوند؛ یکی افرادی مثل من که تحصیلات موسیقی دارند و هدف‌شان از ساز زدن در خیابان صرفا کسب درآمد نیست. دوم، آدم‌هایی که مثل قدیم فقط برای یک لقمه نان به خیابان‌ها می‌آیند و فلوت، نی، تنبک و تار می‌زنند. طی چند سال گذشته موسیقی خیابانی مثل کشورهای دیگر در ایران هم دارد جا می‌افتد. نوازنده‌های خوب و تحصیلکرده موسیقی، آن‌ها که ساز تخصصی بلدند و آهنگسازند، می‌آیند در خیابان آهنگ‌های خودشان را می‌زنند و می‌خوانند. این فرهنگ کم‌کم دارد در خیابان‌های ایران و بین مردم جا می‌افتد.

من جدا از این‌جا در ماه چند میلیون تومان از موسیقی درآمد دارم؛ در دو آموزشگاه درس می‌دهم، در ارکسترهای مختلف کار می‌کنم و کنسرت می‌دهم… اصلا این‌طور نیست که از روی ناچاری و برای دیده‌شدن به خیابان بیایم.

پس انگیزه شما از این‌که در خیابان ساز می‌زنید چیست؟

من به این تجربه پرفورمنس می‌گویم. آدم‌هایی که دارند از پیاده‌رو رد می‌شوند اصلا انتظار ندارند این موسیقی را بشنوند. آن‌ها دارند با دنیا و افکار خودشان رد می‌شوند. بعضی‌ها چند لحظه، بعضی‌ها چند دقیقه و تعدادی هم می‌ایستند و گوش می‌دهند و می‌پرسند چرا در خیابان ساز می‌زنید؟ این اتفاق برای من خیلی بزرگ است. این‌که بتوانم در طول روز با توضیحی که می‌دهم‌ نگاه چند نفر را  به موسیقی خیابانی تغییر دهم. متأسفانه سلیقه مردم ما خوب نیست و از موسیقی ارزشی (موسیقی‌ای که محتوا داشته باشد؛ نه صرفا خواننده و شعر داشته یا وکال‌دار باشد. از نظر محتوا و ساختار کیفیت بالایی داشته و اصل موسیقی در آن رعایت شده باشد) شناخت زیادی ندارند؛ ساز زدن من در خیابان می‌تواند نگاه و گوش موسیقی حداقل صد نفر را در روز تغییر دهد.

 موسیقی خیابانی؛ سرگردانی نت ها در غبار خیابان ها

پس به‌عنوان رسالت به آن نگاه می‌کنید.

بله، و فکر می‌کنم خیلی از نوازنده‌های خوب هم وظیفه دارند در خیابان ساز بزنند؛ چون در ایران جاهایی مثل وزارت ارشاد برای تغییر فرهنگ ما و لااقل حفظ آن زیاد تلاش نمی‌کنند، ولی وظیفه آدم‌هایی مثل من این است که با دو ساعت ساز زدن در خیابان حداقل روی گوش موسیقی صد نفر تأثیر بگذارند.

آدم‌هایی که در خیابان ساز می‌زنند، درواقع خودشان را از یک‌سری معیارها و نگاه‌های قضاوتگرانه رها کرده‌اند؛ از چارچوب‌هایی که معمولا بر عرصه هنر، ازجمله موسیقی، حاکم است… آیا این جماعت به نوعی خودشان را ایزوله نکرده‌اند؟… و البته در کنار آن خطرهایی را به جان خریده‌اند؛ از جمله این‌که شما باید مرتب نگران و پاسبان سازتان باشید که یک وقت آن را نبرند… جدا از این، انگار خودشان را آزاد کرده‌اند برای به دست آوردن تجربه‌هایی که شما هم به بعضی از آن‌ها اشاره کردید.

به نظر من آدم‌هایی که در خیابان ساز می‌زنند (نه آن‌ها که صرفا برای امرارمعاش این کار را می‌کنند) جدا از تعارف آدم‌های بزرگی‌اند، چون یک‌سری ساختارها را شکسته‌اند. در کشورهای دیگر این موضوع جا افتاده است؛ در آن‌جا هنرمندان بزرگ به خیابان‌ها می‌آیند (چه موسیقی، چه نقاشی و چه هنرهای دیگر) و هنرشان را ارائه می‌دهند؛ نه صرفا برای پول؛ برای این‌که مردم‌شان را از نزدیک ببینند. و این اتفاق واقعا باارزش است. چیزهایی در مملکت ما تابو شده‌اند و باید بشکنند. در سال‌های اخیر خانم‌هایی هستند که در خیابان کارهای صنایع‌دستی انجام می‌دهند. چنین انسان‌هایی برای عوض کردن فرهنگ از برخی چیزها گذشته‌اند؛ در آینده نزدیک هم قدرشان دانسته خواهد شد.

شما روی صحنه هم ساز می‌زنید؟

بله، در خیلی از استیج‌ها ساز زده‌ام.

این دو تجربه چقدر با یکدیگر قابل‌مقایسه هستند؟

برای هر نوازنده حرفه‌ای این‌که بتواند روی استیج ساز بزند، یک رؤیاست. من استیجی در تهران و دو اجرا در کشورهای خارجی داشته‌ام. ۱۵ سال است که به‌طور حرفه‌ای و آکادمیک ویولن تخصصی می‌زنم و از این نظر هیچ ضعفی ندارم، حتی از نظر مالی. بزرگ‌ترین حسی که می‌گیرم از خیابان است؛ چون دیدن لبخند آدم‌ها از نزدیک و در فاصله خیلی کم، احساس بسیار قشنگ‌تری دارد تا روی استیج از ارتفاع؛ به‌خصوص دیدن آدم‌هایی که بلیت نخریده‌اند و موزیسین نیستند و شاید علاقه‌ای هم به موسیقی ندارند، ولی وقتی عبور می‌کنند، یک لحظه علاقه‌مند می‌شوند و نگاه‌شان عوض می‌شود. این خیلی باارزش‌تر از استیج است.

هنرمندی که روی استیج می‌نوازد با مخاطب خاص در ارتباط است؛ بنابراین مجبور است یک‌سری از معیارهای موسیقایی را رعایت کند، ولی با توجه به این‌که مخاطب خیابانی لزوما گوش و هوش موسیقی ندارد، نوازنده مجبور نیست آکادمیک ساز بزند. آیا این قضیه دست نوازنده را باز نمی‌گذارد تا هرجور که خواست بنوازد، عیب‌های کارش را بپوشاند و موسیقی ضعیفی ارائه بدهد؟

به نظر من این‌طور نیست؛ چون گوش آدم‌ها هر قدر هم که موسیقی را نشناسد، آن را می‌فهمد و مردم فرق میان نوازنده حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای را تشخیص می‌دهند.

با توجه به شناخت‌تان، نوازنده‌های خیابانی را در سطح شهر چطور رده‌بندی می‌کنید؟

ما رده‌های عالی داریم که کارهایشان جدا از خیابان خیلی معروف است و حتی آثار جهانی دارند و در استیج و موسیقی حرفه‌ای و… نام‌های بسیار شناخته‌شده‌ای هستند.

می‌خواهید اسم ببرید؟

مهرداد مهدی. دو تا آلبوم دارد. او از موسیقی خیابانی بالا آمده است.

معیارتان برای انتخاب قطعات چیست؟

قطعاتی که از نظر ساختار و کیفیت بالا باشد. ۹۹ درصد قطعاتی را می‌زنم که زاده دل و سواد شخصی‌ام باشد. سعی می‌کنم کارهای خودم را در خیابان اجرا کنم.

آیا برای هریک از اجراهای روزانه از قبل برنامه مدونی دارید؟

نه، برنامه‌ریزی نمی‌کنم و چیزی را که به ذهنم برسد می‌زنم.

برای خودتان رقیبی متصور هستید؟

من زیاد به رقیب فکر نکرده‌ام. دوست دارم همه نوازنده‌ها در خیابان باشند؛ چه خیابان و چه جای دیگر. تعریف رقیب برای من انگیزه برای تلاش بیشتر است.

درباره سبک‌هایی که زیر پوست شهر جریان دارد بگویید.

همه سبک‌های موسیقی در خیابان هست: سنتی، کوچه‌بازاری، اصطلاحا خالتور، موسیقی تلفیقی، کلاسیک، پاپ، جز، راک و…

 موسیقی خیابانی؛ سرگردانی نت ها در غبار خیابان ها

از بهترین و بدترین خاطرات‌تان در خیابان بگویید.

من توی این خیابان‌ها عاشق شده‌ام، عشق واقعی‌ام را از دست داده‌ام، زندگی کرده‌ام، پول درآورده‌ام،… خیابان‌ها و پیاده‌روها برای من پر از خاطرات خوب و بد است. به من توهین شده، لبخند دیده‌ام، گل گرفته‌ام، هزاران اتفاق خوب، هزاران اتفاق بد، لبخند بچه‌ها و دست‌های کوچک‌شان وقتی من را به مادر و پدرشان نشان می‌دهند و خیلی اتفاقات دیگر. در این سه سالی که موزیک خیابانی کار می‌کنم، به معنای واقعی کلمه زندگی کرده‌ام. بهترین و بدترین خاطرات زندگی‌ام در همین خیابان‌ها رقم خورده است.


منبع: برترینها

«رکورد»، آغاز جدایی میثاق از فردوسی پور

روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: «رکورد» اولین برنامه ای است که محمدحسین میثاقی مستقل از عادل فردوسی پور تهیه و اجرا می کند. آیا فصل جدایی شاگرد و استاد فرارسیده؟ میثاقی با ترافیک کاری می تواند کیفیت «فوتبال ۱۲۰» و «نود» را حفظ کند؟ در این گزارش امروز ضمن واکاوی این نکات، «رکورد» آنالیز شده است.

پیش درآمد

«رکورد» نام برنامه جدید شبکه سه است که جمعه شب روی آنتن رفت و قرار است به طور هفتگی پخش شود. قرار گرفتن این برنامه در کنداکتور از چند منظر قابل تامل است؛ اول این که باکس جمعه شب شبکه سه بعد از مدت ها شاهد یک برنامه خوب شده و از رخوت بیرون آمده. بارها به این مسئله اشاره کرده بودیم که چرا شبکه سه فکری به حال این تایم طلایی نمی کند. از آن سو «رکورد» را محمدحسین میثاقی تهیه و اجرا می کند که پیش از این به عنوان مجری مستر در شبکه سه برنامه ای نداشت. وانگهی بعد از سال ها همکاری با عادل فردوسی پور «رکورد» را شکل مستقل روی آنتن برده. خود برنامه هم جای بحث دارد؛ برنامه ای که به گفته میثاقی قرار است به «ورزش هایی که کمتر درباره آنها صحبت شده» بپردازد و اتفاقات ورزشی هر هفته را مرور کند. همین ابتدا بگوییم «رکورد» در گام نخست نشان داد برنامه ای جذاب است و می توان هر هفته بعد از خبر ساعت ۲۲ منتظر آن بود.

جدایی میثاق از عادل 

آنالیز «رکورد» اول

اولین قسمت از برنامه «رکورد» امیدوارمان کرد که می توان شاهد یک برنامه ورزشی جذاب و موفق بود. آنچه مشخص است این که محمدحسین میثاقی به واسطه سال ها همکاری با عادل فردوسی پور و نیز با تکیه بر توانایی خود، حواسش بوده چطور برنامه را پی ریزی کند که عنصر جذابیت وجه غالب آن باشد. نکته مثبت اول «رکورد» دکور جذاب آن است. برای میثاقی و تیم عادل فردوسی پور همیشه داشتن دکور خوب اولویت داشته. از آن سو تصویربرداران و کارگردان برنامه حواس شان بوده تم برنامه «هیجان» است و به تناوب از شات های سریع استفاده می کنند. آیتم های برنامه هم سر و شکل دار بودند؛ از متن ها گرفته تا مصاحبه ها. رد پای «نود» را می شد در آیتم ها دید که البته این امتیاز است. در برنامه نخست دو موضوع محور «رکورد» بود؛ یکی وزنه برداری و دیگری جودو. در بخش اول میثاقی از کوروش باقری سرمربی سابق تیم وزنه برداری میزبانی کرد و در بخش دوم با سعید ملایی که بعد از ۱۰ سال برای جودو کشورمان مدال آورد، گفت و گویی انجام داد.

روزهای شلوغ میثاقی

از برنامه «رکورد» فاصله بگیریم و به فرامتن بپردازیم. مهم ترین نکته به محمدحسین میثاقی بر می گردد: با وجود «فوتبال ۱۲۰» و «نود» و حالا «رکورد» کیفیت کار میثاقی پایین نمی آید؟ حتما می دانید که او پنجشنبه ها «فوتبال ۱۲۰» را روی آنتن شبکه ورزش دارد؛ یک برنامه موفق و در عین حال سخت. برنامه سازها می دانند تولید و گردآوری این همه آیتم چه کار زمان بری است و مجریان می دانند کاری که میثاقی می کند فراتر از پاس دادن صرف است. او باید تمام طول هفته همه متن و حاشیه لیگ های معتبر اروپایی را رسد کند و با اطلاع کامل جلوی دوربین قرار بگیرد. از آن سو آیتم ویژه نود برعهده اوست و برای انجام گفت و گو نیاز به تمرکز دارد. تازه این آیتم بخش کوچکی از فعالیت اوست. میثاقی در شلوغی باید به «رکورد» هم فکر کند که غالبا به ورزش های غیرفوتبالی یعنی رشته هایی که تخصص اصلی اش نیستند می پردازد. نکته جالب این که پخش «رکورد» و بازپخش «فوتبال ۱۲۰» همزمان شده بود. این مسئله ای است که باید مسئولان شبکه سه و ورزش راهکاری برایش پیدا کند.

کارخانه عادل

میثاقی حاصل اطمینان عادل فردوسی پور به یک جوان بااستعداد است. او به حمید محمدی هم میدان داد و باعث شد برچسب گوینده خبر از او برداشته شود و حالا به عنوان یک گوینده تراز و حتی مجری کاربلد معرفی شود. کاری که انتظار می رود عادل بیش از پیش انجام دهد؛ درست مثل مهران مدیری که از دوران «ساعت خوش» تا حالا کلی بازیگر و نویسنده از کنار او معرفی شده اند. او کاهلی تلویزیون برای نیروهای متخصص را جبران کرده و فردوسی پور حالا چنین رسالتی دارد. حتما اگر تلویزیون مجری کاربلد داشت اجازه می داد محمدحسین میثاقی بر «فوتبال ۱۲» و «نود» متمرکز شود. متاسفانه برنامه های این چنینی غالبا فاقد ایده های جذاب بوده اند ولی میثاقی و تیمش نشان دادند می توان ورزش هایی غیر از فوتبال را پربیننده کرد. او گفت و گوهایی قابل فهم در عین تخصصی بودن با مهمان ها انجام داد. ماجرا را جور دیگر هم می توان دید، میثاقی ایده ای داشته و خواسته به عنوان یک برنامه مستقل از عادل روی آنتن ببرد.

جدایی میثاق از عادل 

همپوشانی با نود؟

آن طور که محمدحسین میثاقی در برنامه اول وعده داد، «رکورد» قرار است به ورزش هایی بپردازد که کمتر دیده می شوند. او پسوند افتخارات جهانی را هم به این جمله اضافه کرد و البته نگفت چه نسبتی با فوتبال خواهدداشت. شاید عدم اشاره به فوتبال بازگذاشتن راهی است که در صورت نیاز سراغ آن هم برود. به هر حال نام محمدحسین میثاقی با فوتبال پیوند خورده و بحث فوتبال ملی هم که همیشه مشتری دارد. از قضا ورود به فوتبال حکم چاشنی برای برنامه دارد و حتما بیننده آن را زیادتر می کند. قصد داشتیم در این باره از او بپرسیم اما موفق به برقراری دیالوگ نشدیم. اگر چنین اتفاقی بیفتد شاهد همپوشانی «رکورد» و «نود» هستیم؛ به عبارتی رو به رو شدن استاد و شاگرد. از نظر حرفه ای اما گاهی گریزی نیست. چه بسا بازی هایی آخر هفته برگزار شود و طبعا «رکورد» نمی تواند از آن چشم پوشی کند. «نود» رقبای دیگری دارد از جمله برنامه های شبکه ورزش و «ورزش و مردم» که کمی بعد از «رکورد» روی آنتن شبکه یک می رود. پس اینجا تعارف زدن به «نود» کاری حرفه ای نیست.

«رکورد» برای تعطیلی «هفت»؟

بلافاصله بعد از پخش اولین برنامه «رکورد»، سایت کافه سینما با اشاره به این نکته که در ساعت پخش «هفت» روی آنتن رفته، احتمالا پرونده برنامه سینمایی شبکه سه برای همیشه بسته شده: «هفت به خاطره ها پیوست؟!/ شبکه سه، ساخت برنامه زنده ورزشی در زمان برنامه سینمایی هفت را آغاز کرد.» از یک منظر می توان به این پیش بینی اصالت داد اما وقتی بدانیم شبکه سه برای پخش «هفت» در ایام جشنواره فجر تقاضای استودیو کرده است، این فرضیه رنگ می بازد. ولی می دانیم که عزم شبکه سه جدی است و در شب های جشنواره «هفت» روی آنتن است. هفته پیش درخواست استودیوی اختصاصی به دست روابط عمومی جشنواره رسیده اما هنوز مجری قطعی نشده است. از آن سو پخش «رکورد» ساعت ۲۳:۳۰ تمام می شود و «هفت» می تواند بدون مشکل روی آنتن برود. در سال های پیش شبکه سه «نود» را هم روی آنتن داشت که به جز  چند مورد به جای «هفت» در شب های جشنواره پخش می شد. احتمال دیگری هم هست که «رکورد» در ایام جشنواره موقتا تعطیل شود.


منبع: برترینها

بزرگترین معبد باستانی ایران کجاست؟ (+فیلم)

امیر کویت حکم تشکیل کابینه جدید را صادر می‌کند/ کابینه فردا سوگند می‌خورد انتصاب سرپرست مدیریت امور تحقیق و توسعه بانک ایران زمین طبیعت برفی ماسوله (عکس) حمله فیل به وسایل نقلیه در استان یون نان چین (فیلم) نوبخت: بر بخش خاکستری اقتصاد تمرکز کردیم/ درآمد مالیاتی ۶٫۷ درصد رشد کرد ​تشکیل کارگروه ویژه برای بررسی مسائل دانشگاه صنعت نفت پولی که کره‌شمالی از بیت کوین به جیب زد همه کوهنوردان ایرانی که این سال ها در برف آرام گرفتند (فیلم) آتش بازی کریسمس در لبنان (عکس) وزیر دفاع: پس از اعلام پایتختی قدس، مسئولیت هرگونه درگیری در منطقه ‌ متوجه آمریکاست‌

سحر قریشی و لیلا اوتادی نباشیم!  (۵۷ نظر)

جُرمی به نام سفر خارجی: چرا از “دنیا گردی مردم” می ترسند؟!  (۵۱ نظر)

بحرانی به نام توالت  (۴۱ نظر)

“مالیات سرگردنه” دولت برای سفر به خارج از کشور!  (۳۹ نظر)

حسن بیادی: احمدی نژاد آسیب‌هایی که در زمان دولتش به او زدند را سند کرده است/ کروبی الان راحت‌تر دکتر می‌رود  (۱۶ نظر)

دانش‌آموزانی که برای گرم شدن، نیاز به ۲۰ هزار تومان دارند/ در برخی مدارس نقاط سردسیر کشور چه می‌گذرد؟ (+فیلم)  (۱۵ نظر)

تیشه ترامپ بر ریشه آمریکا  (۱۳ نظر)

باهنر درباره احمدی نژادی ها: رفتار ۳ نفر این است که بیایید ما را دستگیر کنید/ باید توضیح دهند درآمد نفتی چگونه هزینه شد  (۱۲ نظر)


منبع: عصرایران

مستند "پندوم" ساخته اردوان زینی سوق (فیلم)

امیر کویت حکم تشکیل کابینه جدید را صادر می‌کند/ کابینه فردا سوگند می‌خورد انتصاب سرپرست مدیریت امور تحقیق و توسعه بانک ایران زمین طبیعت برفی ماسوله (عکس) حمله فیل به وسایل نقلیه در استان یون نان چین (فیلم) نوبخت: بر بخش خاکستری اقتصاد تمرکز کردیم/ درآمد مالیاتی ۶٫۷ درصد رشد کرد ​تشکیل کارگروه ویژه برای بررسی مسائل دانشگاه صنعت نفت پولی که کره‌شمالی از بیت کوین به جیب زد همه کوهنوردان ایرانی که این سال ها در برف آرام گرفتند (فیلم) آتش بازی کریسمس در لبنان (عکس) وزیر دفاع: پس از اعلام پایتختی قدس، مسئولیت هرگونه درگیری در منطقه ‌ متوجه آمریکاست‌

سحر قریشی و لیلا اوتادی نباشیم!  (۵۷ نظر)

جُرمی به نام سفر خارجی: چرا از “دنیا گردی مردم” می ترسند؟!  (۵۱ نظر)

بحرانی به نام توالت  (۴۱ نظر)

“مالیات سرگردنه” دولت برای سفر به خارج از کشور!  (۳۹ نظر)

حسن بیادی: احمدی نژاد آسیب‌هایی که در زمان دولتش به او زدند را سند کرده است/ کروبی الان راحت‌تر دکتر می‌رود  (۱۶ نظر)

دانش‌آموزانی که برای گرم شدن، نیاز به ۲۰ هزار تومان دارند/ در برخی مدارس نقاط سردسیر کشور چه می‌گذرد؟ (+فیلم)  (۱۵ نظر)

تیشه ترامپ بر ریشه آمریکا  (۱۳ نظر)

باهنر درباره احمدی نژادی ها: رفتار ۳ نفر این است که بیایید ما را دستگیر کنید/ باید توضیح دهند درآمد نفتی چگونه هزینه شد  (۱۲ نظر)


منبع: عصرایران

ارزش سینماگر به جایزه نیست!

نخستین تجربه‌ کارگردانی هر فیلمسازی همان قدر که ممکن است به خاطره‌ای خوشایند تبدیل شود، ‌می‌تواند یادآور روزهای سخت و پر استرس هم باشد. در سال‌های اخیر اما راه برای فیلم اولی‌ها به اندازه‌ای هموار شده که کفه ترازو برای‌شان به سمت اتفاق‌های خوب سنگینی کند. مصطفی تقی‌زاده، کارگردان «زرد» هم از این قاعده مستثنی نیست. او سینمای بلند را بعد از تجربه ساخت هشت فیلم کوتاه و دو اثر نیمه بلند تجربه کرد و در ظاهر راضی به نظر می‌رسد.

این فیلمساز جوان با سوژه فیلم «زرد» برای نخستین بار سال ٩٢ برخورد کرد و بعد از نوشتن فیلمنامه دست به کار شد و در نهایت فیلم را به جشنواره سی و پنجم رساند. نخستین فیلم تقی‌زاده در نهایت از رقابت با دیگر فیلم‌های جشنواره بازماند و سال ٩۶ روی پرده رفت. کارگردان در نخستین قدم بلندش در سینما، توانست با گروهی حرفه‌ای کار کند و به ایده‌آلش نزدیک شود. در این گپ‌وگفت، مهرداد صدیقیان یکی از بازیگران اصلی فیلم، تقی‌زاده را همراهی کرد و از تجربه‌های اخیر خود در سینما گفت. او سال ٩۶، علاوه بر «زرد»، دو فیلم «ماجرای نیمروز» و «مادر قلب اتمی» را روی پرده داشت و توانست تا اندازه‌ زیادی جایگاه خود را در سینما محکم کند.

 ارزش سينماگر به جايزه نيست

فیلم «زرد» با وجود همه شایستگی‌ها از حضور در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر بازماند. این محرومیت برای برخی فیلم اولی‌ها در تمام دوره‌های جشنواره کمابیش اتفاق افتاده است؛ فکر می‌کنید در سال‌های اخیر و با درخشش فیلمسازان جوان، مانعی از داخل سینما برای خودنمایی بیشتر آنها وجود دارد؟

مصطفی تقی‌زاده: نمی‌توانم درباره این مساله به صورت قاطع اظهارنظر کنم. به هر حال این اتفاق برای فیلم ما افتاد و من هم هیچ‌وقت اعتراض و شکایتی برای عدم حضور در فجر نکردم. حالا فیلم اکران شده و من باز هم هیچ قضاوتی نمی‌کنم! فقط از واکنش‌های مردم بعد از تماشای فیلم می‌شود فهمید این فیلم شایستگی حضور در جشنواره فجر را داشت یا خیر؟ به هر حال مردم بهترین قاضی هستند.

یعنی هیچ‌وقت دلیل پذیرفته نشدن فیلم در جشنواره فجر را پیگیری نکردید؟!

تقی‌زاده: من پیگیری نکردم اگر هم به تهیه‌کننده حرفی زده باشند در جریان نیستم.

مهرداد صدیقیان: سوالی که شما پرسیدید این روزها برای خیلی از مخاطبان «زرد» ایجاد شده است. من هم به عنوان بازیگر فیلم در مواجهه با چرایی عدم حضور در جشنواره فجر تنها لبخند می‌زنم!

حتما حضور در مهم‌ترین رویداد سینمایی کشور برای شما به عنوان بازیگر باید مساله مهمی باشد!

صدیقیان: مهم در این اندازه که اگر در این رویداد جایزه بگیرم به واسطه تشویق‌هایی که می‌شوم و مبلغ مالی‌ای که دریافت می‌کنم، خوشحال می‌شوم. یک شب یک سالن برای شما دست می‌زند و این خوشحال‌کننده است. تا یکی، دو ماه بعد از این اتفاق هم آدم‌ها یادشان می‌ماند چه کسانی در جشنواره فجر جایزه گرفتند اما بعد از آن جایزه هم اهمیتش را از دست می‌دهد.

یعنی جشنواره فجر به خودی خود برای شما اعتبار ندارد؟

صدیقیان: من می‌گویم اعتبارش تاریخ انقضای دو‌ماهه دارد؛ یعنی اگر آن شب من بازیگر در مقابل همکارانم جایزه بگیرم هم خوشحال می‌شوم و هم خوش می‌گذرد! اما این خوشحالی زودگذر است و در یاد کسی نمی‌ماند. فکر نمی‌کنم کسی در اعتبار کاری آقای علی نصیریان شک ندارد اما تا جایی که یادم می‌آید ایشان تا حالا سیمرغ نگرفته و به این واسطه هم کسی نمی‌تواند اعتبارشان را زیر سوال ببرد. یا خیلی از آنهایی که از جشنواره فجر جایزه گرفتند، امروز معلوم نیست کجای سینمای ایران ایستاده‌اند! به همین خاطر جایزه گرفتن خوشحال‌کننده است اما گرفتن آن چیزی به کسی اضافه نمی‌کند، کما اینکه نگرفتن جایزه ارزش هیچ سینماگری را زیر سوال نمی‌برد. با این همه من به عنوان بازیگر خوشحال می‌شوم از جشنواره فجر جایزه بگیرم.

با وجود همه اتفاق‌هایی که در جشنواره فیلم فجر سال گذشته افتاد، اما به نظرم در مرحله ساخت، کار چندان سختی نداشتید. اصولا در سال‌های اخیر سینماگران درها را برای ورود فیلمسازان جوان باز کرده‌اند و خیلی از مشکلات و موانع مرتفع شده است، اینطور نیست؟!

تقی‌زاده: بله اما فکر می‌کنم این اتفاق حاصل یک جریان و نوع نگاه متفاوت به سینمای ایران است. الان هر بازیگری به تنهایی و با استناد به تجربیات خود می‌تواند تشخیص دهد فیلمنامه‌ای که می‌خواند می‌تواند حرف تازه‌ای در سینما داشته باشد یا خیر. به همین خاطر چهره‌های مطرح بازیگری همکاری با فیلم اولی‌ها را می‌پذیرند. سینما برای همنسلان من در سال‌های اخیر مقوله جدی، مهم و جزو لاینفک زندگی‌شان است و به همین خاطر تلاش می‌کنند سطح خودشان را بالا ببرند.

درهای سینما در سال‌های اخیر به روی بازیگران جوان و تازه نفس هم باز شده یا همچنان با ورود این نسل به دنیای بازیگری مقاومت می‌شود؟!

صدیقیان: به نظرم این اتفاق در عرصه بازیگری هم افتاده است. در چند سال اخیر کمبود بازیگر در نسل جدید احساس شد و به تبع آن افرادی وارد شدند و به شایستگی هم اتفاق افتاد اما پیش از این ورود بازیگران به سینما سخت و تقریبا غیرممکن بود.

این امر غیرممکن منطقی و از درون سینما بود یا…

صدیقیان: به نظرم هر اتفاقی که در سینما می‌افتد از سمت خود سینمایی‌هاست. اگر سینماگران بستر مناسب را فراهم کنند بازیگران تازه‌وارد و جوان هم می‌توانند خودشان را نشان دهند. پیش از این سرمایه‌گذاران ترجیح می‌دادند کمتر ریسک کنند چون تصورشان این بود عامل فروش فیلم فقط بازیگر است اما الان به این نتیجه رسیدند که فروش یک فیلم صرفا به حضور بازیگران چهره مرتبط نیست. شاید به همین خاطر راه را برای ورود جوانان باز کردند.

جالب اینجاست که شما هم برای ساخت فیلم اول‌تان سراغ بازیگران چهره رفتید! اقتضای فیلمنامه‌تان حضور بازیگران مطرح بود یا به گیشه هم فکر می‌کردید؟

تقی‌زاده: شما همیشه به برداشت محصول‌تان هم فکر می‌کنید! بازیگر نیروی کمکی است که قطعا در مورد توجه قرار گرفتن فیلم موثر است. وقتی نوشتن فیلمنامه تمام شد، مطمئن شدم، برای اینکه فیلم آن طور که مورد پسندم است دربیاید‌، به بازیگر نیاز دارد. هم می‌خواستم از همان فیلم اول چهره‌های بازیگری را بشناسم و هم فیلمنامه قابلیت این را که به فیلم جذابی تبدیل شود. مخاطبی که به برخی بازیگرها علاقه‌مند است، وقتی قصه خوبی می‌بیند، به خاطر بازیگر مورد علاقه‌اش فیلم را بهتر به یاد می‌سپارد. او آدم‌هایی را روی پرده می‌بیند که فیلم‌های قبلی‌شان را هم پیگیری کرده است. نمی‌گویم به غیر از بازیگرانی که در فیلم بودند انتخاب دیگری وجود نداشت، اما کار کردن با این تیم، ایده‌آلم بود که به آن رسیدم.

با این تفاسیر شما همچنان بازیگر را عامل فروش فیلم در گیشه می‌دانید!

تقی‌زاده: بازیگر لزوما نمی‌تواند عامل فروش فیلم باشد، ما بازیگرهایی را داریم که فیلم‌های موفق و ناموفقی در گیشه داشته‌اند. اما خب قصه خوب و بازیگر چهره به نظرم مکمل هم هستند. بازیگر دوست دارد نقش خوب بازی کند، کارگردان هم دوست دارد با بازیگر خوب کار کند و در نهایت مخاطب هم دوست دارد یک فیلم خوب با بازیگرهایی که دوست دارد ببیند. اینها زنجیروار به هم وصل است و همدیگر را کامل می‌کنند.

صدیقیان: اینکه من می‌گویم بازیگر به تنهایی عامل فروش نیست، به این معنا نیست که بودن و نبودنش اهمیتی نداشته باشد. بازیگران در وهله اول به جذب مخاطب کمک می‌کنند اما در ادامه تبلیغ دهان به دهان مردم باعث فروش فیلم می‌شود و خود فیلم به فروشش کمک می‌کند. طرفداران یک بازیگر ممکن است یک هفته، ١٠ روز اول اکران به سینما بروند و بعد از آن همه‌چیز به قصه بازمی‌گردد.

جایی گفته بودید به بررسی روابط انسانی علاقه دارید، می‌خواهم بدانم چطور می‌شود نویسنده داستانی را بنویسد و موضع خودش را در فیلمنامه وارد نکند. چطور می‌شود بدون قضاوت کردن از روابط انسانی حرف زد؟!

تقی‌زاده: کار سختی است که نویسنده موضعش را وارد فیلمنامه نکند اما درستش همین است. شاید به همین خاطر در «زرد» بیشتر شخصیت‌ها خاکستری هستند و اجازه می‌دهیم مخاطب درباره کاراکترها تصمیم بگیرد. هر کسی می‌تواند روایت خودش را از آدم‌های فیلم داشته باشد. شما نمی‌توانید به هیچ شخصیتی خرده بگیرید چون همه ایده‌آل و آرمانی به سمت هدف‌شان پیش می‌روند. به خاطر همین مخاطب آدم‌های فیلم را باور می‌کند.

صدیقیان: به نظرم قضاوت کردن یک ضعف فرهنگی است و ما باید سعی کنیم تا جایی که می‌توانیم آدم‌ها را قضاوت نکنیم. این اتفاق در فیلمنامه هم افتاده است. شما خودتان را جای هر کاراکتری قرار دهید، به او بابت انتخاب و تصمیمش حق می‌دهید. تن ندادن به موضع شخصی کار سختی برای فیلمنامه‌نویس و بازیگر است. اینکه بازیگر بخواهد نقشی را اجرا کند که مخاطب با آن همذات‌پنداری کند، کار راحتی نیست.

تقی‌زاده: من خودم بارها در زندگی شخصی‌ام مورد قضاوت بی‌رحمانه قرار گرفتم و می‌دانم این مساله واقعا آزاردهنده است. به همین واسطه می‌خواهیم غیرمستقیم به مخاطب بگوییم این عادت بد فرهنگی را فراموش کند.

یعنی به دنبال دادن پیام اخلاقی بودید؟

تقی‌زاده: به نظرم هیچ فیلمی بدون پیام اخلاقی ساخته نمی‌شود، اگر مخاطب این پیام را گرفته باشد منِ کارگردان خوشحال می‌شوم. اما در کنار قضاوت نکردن، ما می‌خواستیم درباره خیلی مشکلات جامعه حرف بزنیم. مصائب زن ایران، مشکلات جوانان امروز، فرصت‌طلبی آدم‌ها و… .

با وجود این همه دغدغه اصلا «زرد» چطور در ذهن شما شکل گرفت؟!

تقی‌زاده: سال ٩٢ مطلبی خواندم با این مضمون که فردی در حال مرگ بود و نجات جانش به آدم دیگری بستگی داشت و حالا دومی برای نجات جان اولی شرط گذاشته بود. این اتفاق از نظر من بی‌شباهت به فاجعه انسانی نبود و از همین جا هم ایده «زرد» در ذهنم شکل گرفت.

صدیقیان: اگر تمام کاراکترهای فیلم «زرد» آدم‌های اخلاق‌مداری بودند گره فیلم به سادگی باز می‌شد و به جای یک اثر بلند سینمایی با فیلم کوتاه روبه‌رو بودیم. اما به نظرم این فیلم نقدی به اخلاق‌گرایی است. اینکه ما چقدر راحت می‌توانیم جان یک انسان را نجات بدهیم یا این کار را نکنیم و چیزی که بین این دو فاصله می‌اندازد اخلاق است.

آن طور که از صحبت‌ها‌ی‌تان مشخص است شما هم درباره یکی از کاراکترهای فیلم به نام «رحیم» قضاوت می‌کنید. در حالی که قرار بود موقعیت و شرایط هیچ کس را قضاوت نکنیم!

تقی‌زاده: نمی‌شود هیچ کسی را در جهان قضاوت نکرد! حرف من این است قضاوت بیجا نکنیم آن هم زمانی که آگاهی‌مان نسبت به مسائل کامل نیست.

صدیقیان: یک چیزهایی باید اولویت زندگی همه آدم‌ها باشد. وقتی یک نفر در شرف مرگ است، بدهی مالی دیگری مهم نیست. نجات جان یک انسان از هر چیزی مهم‌تر است. کاری که رحیم نمی‌کند! این همان اخلاق است. ما از فیلتر اخلاق اگر بگذریم آن موقع می‌توانیم بگوییم قضاوت‌مان بجاست یا بیجاست.

البته اگر اخلاق را امری نسبی ندانیم! به هر حال مطلق‌گرایی درباره مصادیق اخلاقی خیلی وقت‌ها سبب بروز اختلاف می‌شود.

تقی‌زاده: برخی از نکات استانداردهای انسانی است. در همه جای دنیا قتل یک عمل غیراخلاقی است. یک چیزهایی اما سلیقه انسانی است. با این همه نمی‌توانیم این موضوع را نادیده بگیریم که «رحیم» نسبت به بحران پیش آمده آگاهی ندارد، او می‌خواهد بحران را به شیوه خودش حل کند و طبقه اجتماعی متفاوتی نسبت به دیگر شخصیت‌های فیلم دارد.

من صادقانه بگویم که خیلی روی جزییات فیلمنامه فکر کردم و می‌توانم پاسخگوی هر سوال گنگی باشم. تلاش کردم همه حفره‌های ذهنی مخاطب را پر کنم. به جرات می‌گویم فیلمنامه «زرد» را به هر بازیگری در سینما دادیم پذیرفت در آن بازی کند. اسم نمی‌برم اما این حرف را صادقانه می‌گویم. تمام پنج بازیگر اصلی فیلم بدون حرف پیش با من همکاری کردند.

آقای صدیقیان حرفی که آقای تقی‌زاده می‌زند حتما درباره شما هم به عنوان یکی از بازیگران اصلی فیلم، صدق می‌کند. می‌خواهم بدانم در سال چند فیلمنامه مطلوب مثل «زرد» به دست‌تان می‌رسد؟

صدیقیان: فیلمنامه «زرد» پل ارتباطی من و مصطفی شد اما درباره فیلمنامه خوب باید بگویم شاید در یک‌سال و نیم یک فیلمنامه خوب دستم برسد. من بعد از بازی در فیلم «ماجرای نیمروز» تا حالا فیلمی کار نکردم چون فیلمنامه‌ها مطلوبم نبوده است. قاعدتا دوست ندارم کار نکنم و خانه‌نشین باشم، اما خب این اتفاق افتاده است. به همین خاطر فکر می‌کنم چنین فیلمنامه‌هایی برای سینمای ایران غنیمت است.

ظاهرا تمایل‌تان به کار کردن با کارگردان‌های جوان هم بیشتر است؟

صدیقیان: در کل ترجیح می‌دهم فیلمنامه قابل تاملی کار کنم اما احساس می‌کنم جوان‌ترها به سلیقه‌ام نزدیک‌ترند. با این همه این به آن معنا نیست که با کارگردان‌های باسابقه کار نکنم.

«ماجرای نیمروز» را نقطه عطف کارنامه کاری‌تان می‌دانید؟

صدیقیان: به نظرم یکی از مهم‌ترین فیلم‌های کارنامه کاری‌ام است.

یعنی فیلمی مشابه این کار را در سینما داشتید؟ اگر باز هم از سمت محمدحسین مهدویان، کارگردان «ماجرای نیمروز» پیشنهاد داشته باشید، می‌پذیرید؟

صدیقیان: فیلم‌هایی بوده که به واسطه آن بازی‌ام مورد توجه قرار بگیرد. روی هم رفته اگر بخواهم سال‌های بعد به کارهای خوبم فکر کنم حتما یکی از آنها «ماجرای نیمروز» است. مهدویان نشان داده خیلی آدم قابل اعتمادی است و «ماجرای نیمروز»هم فیلم نویی در سینمای ایران بود. من با استناد به این فیلم باز هم به مهدویان اعتماد می‌کنم.

برای حضور در «ماجرای نیمروز» خودتان هم تلاش کردید؟

صدیقیان: واقعیتش این است که به من پیشنهاد شد و من هم با کمال میل پذیرفتم. اما به واسطه علاقه‌ای که به «ایستاده در غبار» نخستین فیلم مهدویان داشتم یک بار در یک جلسه خصوصی ابراز تمایل کردم دوست دارم با او کار کنم.

حالا که بحث قضاوت کردن به میان آمد، بعد از بازی در «ماجرای نیمروز» به دلیل حساسیت موضوع مورد قضاوت مخاطبان قرار نگرفتید؟

صدیقیان: تا حدی بله. اما ماجرای نیمروز دو نکته داشت. یکی اینکه موضوعی انسانی را مطرح می‌کرد و نکته دوم هم این بود که فیلم با الهام از یک واقعه تاریخی ساخته شده بود. مساله‌ای که در توضیح ابتدایی فیلم به آن اشاره شده بود و ظاهرا کسی به آن توجه نکرد. الهام گرفتن از یک ماجرای واقعی به شما اجازه می‌دهد شخصیت‌هایی به فیلم اضافه یا از آن کم کنید. مثلا شخصیتی که من نقش آن را بازی کردم زاییده ذهن نویسنده بود. به همین دلیل نمی‌توانیم به بخشی از فیلم برچسب دروغ بزنیم یا به آن استناد کنیم.

ما اگر بخواهیم تحقیق تاریخی کنیم نمی‌توانیم به «ماجرای نیمروز» مراجعه کنیم به همین خاطر من فکر می‌کنم تمام کسانی که به فیلم خرده گرفتند، در واقع کاراکترها، نویسنده و کارگردان را قضاوت کردند. ما فیلم ساختیم و واقع‌نگاری نکردیم. این فیلم از دید کارگردانی چون محمدحسین مهدویان بود. ما قصه گفتیم، این قصه می‌تواند ساختگی یا واقعی باشد. بنابراین یک مقدار بی‌معرفتی است که با دیدن یک فیلم بخواهیم آدم‌ها را قضاوت
کنیم.

موقعیتی در بازیگری هست که تشنه به دست آوردن آن باشید؟

صدیقیان: من از ابتدای ورودم به بازیگری سعی کردم نقش‌هایم را متفاوت بازی کنم. شاید یکی بگوید بازی من را دوست ندارد اما ادعا می‌کنم نمی‌تواند بگوید نقش‌هایم را تکراری بازی می‌کنم. همیشه دوست داشتم سینمایی‌ها هم متوجه بازی‌های متفاوت من باشند. در سینمای ایران بارها اتفاق افتاده که یک بازیگر بعد از تکرار چندباره نقش‌هایش در فیلم‌های مختلف، بازی متفاوتی انجام می‌دهد و به چشم می‌آید و مورد توجه قرار می‌گیرد. این بازیگر جایزه می‌گیرد و همه درباره‌‌اش حرف می‎زنند. اما کسی که همیشه سعی کرده این اصل را در بازیگری رعایت کند، چندان به چشم نمی‌آید. این مساله خیلی من را اذیت کرده است. با این همه خیلی دوست دارم با کسی مثل آقای اصغر فرهادی کار کنم. خیلی دوست داشتم یکی از کاراکترهای فیلم «درباره الی» بودم چون این فیلم یکی از فیلم‌‌های محبوبم است اما خب پیش نیامده و امیدوارم در آینده پیش بیاید. می‌دانم بازیگری، حرفه بی‌انتهایی است و در آینده خیلی اتفاق‌ها می‌تواند برایم بیفتد.

آقای تقی‌زاده، کارگردانی هم بی‌انتهاست از دید شما؟! من که فکر می‌کنم در سینمای ایران فیلمسازی سن دارد.

تقی‌زاده: این مساله نسبی است و در مورد همه صدق نمی‌کند. مثلا من یک فیلم بسیار خوب از آقای فریدون جیرانی به نام «خفگی» دیدم که این روزها روی پرده است. ممکن است فیلم گیشه نباشد و مخاطب عام نداشته باشد اما سینمای درستی است. زمانی که آقای جیرانی کارشان را در سینما شروع کردند من تازه به دنیا آمده بودم. ممکن است بگویید این تنها یک مثال است اما همین مثال هم قید گذاشتن سن برای فیلمسازی را نسبی می‌کند. البته قبول دارم در مورد درصد کمی این مساله صدق نمی‌کند.

صدیقیان: من فکر می‌کنم هر کارگردانی اگر فیلمی بسازد که به سلیقه خودش نزدیک باشد، اثرش قابل قبول است اما زمانی که ملاحظات دیگر را در نظر بگیرد، فیلمش قابل دفاع نیست!

اصلا چرا یک فیلمساز باید با در نظر گرفتن ملاحظات دیگر فیلم بسازد؟!

صدیقیان: به خاطر اینکه واقعیت این حرفه همین است. مگر یک فیلمساز یا بازیگر در سینمای ایران چقدر درآمد دارد که بخواهد فقط به سمت ایده‌آل‌هایش برود؟ این مساله واقعا غیر ممکن است. حالا در نظر بگیرید این فشار روی بازیگر بیشتر است چون باید در زندگی‌اش نجومی خرج کند، تیپ قیافه‌اش را حفظ کند، دکتر برود، ورزش کند و طراوت خودش را برای مخاطب نگه دارد و اگر این کارها را نکند، نمی‌تواند به کارش ادامه دهد. برای همین ممکن است شما بازیگران خوبی در سینمای ایران ببینید که فیلم‌های نه چندان خوشایندی در کارنامه کاری‌شان دارند. شما فکر می‌کنید یک بازیگر با خواندن فیلمنامه متوجه نمی‌شود این فیلم خوب از کار درنمی‌آید یا نه؟! او می‌فهمد! حالا در حوزه فیلمسازی و کارگردانی هم این اتفاق با شدت و ضعف مختلف می‌افتد.

برای شما به عنوان بازیگر این اتفاق افتاده است؟

صدیقیان: بله، بارها. من فیلم‌هایی دارم که صرفا برای درآمد بازی کردم. یک سریال و سه فیلم سینمایی که بازی کردم را در همین دسته‌بندی قرار می‌دهم.

آقای تقی‌زاده فکر می‌کنید در ادامه به خاطر امرار معاش به ساختن فیلم‌هایی تن بدهید که از ایده‌آل‌تان فاصله داشته باشد؟!

تقی‌زاده: هیچ آدمی دوست ندارد به خودش ضربه بزند.

اما اگر قرار باشد سینما را به عنوان حرفه اصلی‌تان انتخاب کنید این اتفاق با توجه به توضیحاتی که دادید برای‌تان می‌افتد!

تقی‌زاده: من معتقدم هر کس کارش را درست انجام دهد و ضریب خطایش را پایین بیاورد کمتر پیش می‌آید به کاری که خلاف میلش است دست بزند.

صدیقیان: اما مصطفی این اتفاق بالاخره می‌افتد.

تقی‌زاده: بله، چون بعضی چیزها دست ما نیست. مثل امرار معاش. شما هر روز که در تهران زندگی کنید هزینه‌های ثابت و متغیری دارید و باید آنها را تامین کنید. من نمی‌توانم پیش‌بینی کنم در چنین شرایطی قرار می‌گیرم یا خیر اما مثل همه آدم‌ها تلاش می‌کنم کارم را درست انجام دهم با این همه تن دادن به شرایط امری اجتناب ناپذیر است.

با توجه به این حرف‌‌ها می‌توانیم سینما را به عنوان حرفه‌ای درآمدزا معرفی کنیم که گاهی هم شرایط مطلوبی برای اهالی‌اش ایجاد می‌کند؟

صدیقیان: ممکن است کارگردان خاصی با تکیه بر استعدادش بیش از دیگران به این مطلوب دست پیدا کند اما این استثناست. در مورد درآمدزایی هم باید بگویم ما شغل‌های پردرآمدتری داریم که چندان به چشم نمی‌آیند! اما از آنجایی که بازیگرها در همه جای دنیا ویترین سینما هستند، بیش از بقیه دیده می‌شوند. این را هم بگویم که اساسا در ایران یک فرهنگی به غلط جا افتاده و آن هم این است که ما از پولدار بودن آدم‌ها غمگین می‌شویم؛ اینکه چرا، نمی‌دانم!

تقی‌زاده: اقشار مختلفی در جامعه ما هستند که باواسطه یا بی‌واسطه درآمدهای نجومی می‌گیرند. به طوری که درآمد بازیگری و سینما مقابل این درآمدها شوخی است؛ اتفاقا خیلی هم راحت و بدون حاشیه کارشان را پیش می‌برند و کسی هم کاری به کارشان ندارد! اما سلبریتی‌ها ناخواسته توی چشم هستند و مردم دوست دارند سر از زندگی‌شان دربیاورند. مردم مدام می‌خواهند درباره آنها بیشتر بدانند.

این کنجکاوی خیلی وقت‌ها از سلبریتی ناشی می‌شود! بعضی‌ها زندگی شخصی‌شان را با مردم به اشتراک می‌گذارند و بعد از تحریک شدن کنجکاوی و پیش آمدن سوال، بحث حریم شخصی را پیش می‌کشند و از مردم می‌خواهند در زندگی‌شان دخالت نکنند!

صدیقیان: من با حرف شما مخالفم. جذابیت زندگی سلبریتی‌ها برای مردم طبیعی است. این تقاضا وجود دارد سلبریتی‌ها مردم را در بخشی از زندگی‌شان شریک کنند. اما وقتی این درخواست جلوتر می‌رود، زندگی چهره‌ها تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. به نظرم یک سلبریتی خودش می‌تواند تعیین کند مردم تا کجا در زندگی‌اش جلو بروند چون مردم می‌خواهند بیشتر و بیشتر بدانند.

یعنی سلبریتی این حق را دارد بخشی از زندگی‌اش را با مردم به اشتراک بگذارد و بخشی از آن را برای خودش نگه دارد.

صدیقیان: این حق طبیعی هر آدمی است.

بله اما نمی‌توانیم پرسش ایجاد کنیم و آن را بدون جواب بگذاریم و در نهایت مخاطب را به وارد شدن در حریم شخصی‌مان متهم کنیم!

صدیقیان: چرا نمی‌توانیم؟

چون سطح درک و فهم افراد یک جامعه با هم متفاوت است.

تقی‌زاده: پس مشکل از همه جامعه است

شما می‌خواهید همه را تربیت کنید؟!

تقی‌زاده: نه، اما یکی صلاح می‌بیند بخشی از زندگی‌اش را در صفحه شخصی‌اش بگذارد، اینکه ما چطور با این مساله برخورد می‌کنیم دیگر به فرهنگ‌مان برمی‌گردد.

صدیقیان: شما اجازه می‌دهید دوستان‌تان تا حدی درباره زندگی شخصی‌تان بدانند حالا مخاطب سلبریتی عموم مردم جامعه است و او هم می‌خواهد مردم تا حدی درباره زندگی شخصی‌اش اطلاعات داشته باشند. نمی‌دانم منظورتان از سوال ایجاد کردن چیست اما…

وقتی بازیگری روی آنتن تلویزیون از همسرش حرف می‌زند و از طریق فضای مجازی با مردم در ارتباط است و در آنجا هم نمایی از زندگی خصوصی‌اش را به نمایش می‌گذارد، راه را برای سوال کردن مردم باز کرده است. در عین حال ما سلبریتی‌هایی داریم که به هیچ‌وجه زندگی خصوصی‌شان را در معرض دید عموم قرار نمی‌دهند. به نظر من حریم شخصی تعریف دارد و نمی‌توانیم قواعد آن را زیر پا بگذاریم و بعد از مردم انتظار داشته باشیم قاعده بازی را رعایت کنند. این اتفاق غیرممکن نیست اما با واقعیت فاصله دارد.

صدیقیان: من فکر می‌کنم حریم شخصی آن چیزی است که شما تعیین می‌کنید چقدر دیوارش بلند باشد، یکی دیوار این حریم را سه کیلومتر می‌چیند و دیگری کوتاه‌تر. این تعریف می‌تواند برای هر کسی متفاوت از دیگری باشد.

تقی‌زاده: تعریف به نظر من هم حریم شخصی آن چیزی است که خودت دوست داری دیگران در جریان آن قرار بگیرند نه آن چیزی که دیگران دوست دارند درباره آن بدانند.

بگذریم چون ظاهرا سر این موضوع به تفاهم نمی‌رسیم! آقای تقی‌زاده چطور به این نتیجه رسیدید بعد از ساخت ١٠ فیلم، کوتاه و نیمه‌بلند، آمادگی ساخت فیلم بلند سینمایی را دارید؟

تقی‌زاده: این ناشی از یک تصمیم از پیش تعیین شده نبود. شما باید از نظر روانی، معلومات و نگرش به نقطه‌ای برسی که احساس کنی الان وقت ساخت فیلم است. اگر این محاسبات را غلط رفته باشی به ضرر خودت کار کردی اگر هم درست باشد که برده‌ای، به همین سادگی.

بعد از ساخت «زرد» خودتان را برنده دیدید یا بازنده؟!

تقی‌زاده: کیفیت فیلم برایم خیلی راضی‌کننده بود.

کار کردن با عوامل حرفه‌ای در نخستین قدم، کار ساده‌ای بود؟

تقی‌زاده: ما یک ماه کامل در کنار همه عوامل پیش‌تولید فشرده‌ای را پشت سر گذاشتیم، ٢٢ جلسه دورخوانی داشتیم و همه حتی صدابردار و فیلمبردار با مهربانی در این جلسات شرکت کردند. فکر می‌کنم این یک ماه خیلی در تولید به ما کمک کرد؛ با نگاه همدیگر با اتفاقات آشنا شدیم و همدیگر را بیشتر شناختیم. همه هم درباره بخش‌های مختلف فیلمنامه نظر می‌دادند. من هم تلاش کردم دگم برخورد نکنم و همه نظرات را می‌شنیدم.

صدیقیان: از نظر من کسی که مشورت می‌کند و به نظرات بقیه گوش می‌دهد، آدم باهوشی است. مصطفی نظر همه را می‌شنید و اگر حرف و پیشنهادی منطقی بود آن را اعمال می‌کرد.

برای دومین فیلم بلند سینمایی‌تان باز هم به جشنواره فجر فکر می‌کنید؟!

تقی‌زاده: نمی‌دانم! ببینید «زرد» در عرصه بین‌الملل با اقبال خوبی مواجه شد و همین برایم بسیار ارزشمند است. اما به نظرم وقتی قرار است برای نخستین بار با پدیده‌ای روبه‌رو شوی و طوری برخورد می‌کنند که توقع ندارید و حق خودت نمی‌دانی، خب طبیعی است که دلسرد شوی. به همین خاطر صادقانه می‌گویم دومین فیلمم را می‌سازم که فیلم خوبی شود نه اینکه به جشنواره فجر برسد.

فکر می‌کنید اگر فیلم اولی نبودید این برخورد باز هم با فیلم شما می‌شد؟

تقی‌زاده: فکر می‌کنم اگر فیلم اولم را دو سال پیش به جشنواره سی و چهارم ارایه می‌کردم، چنین برخوردی با فیلم نمی‌شد! به عنوان یک فیلم اولی به معتبرترین جشنواره کشور، بی‌اعتماد شدم و امیدوارم جشنواره فجر همیشه به درستی پیش رود، اما معیار همیشه باید کیفیت باشد!


منبع: برترینها