سلبریتی ها و چیزی به نام "مسؤولیت"

فعالان عرصه فرهنگ و رسانه و همچنین فاتحان قلوب مردم که اغلب از ورزشکاران و سینماگران و موزیسین ها تشکیل می شوند، در گذشته چیزی به جد مخل خواب و خوراک شان می شد که “مسؤولیت” نام داشت.

مسؤولیت در قبال چه؟ در قبال اهداف و مسیری که جامعه باید به آن سمت برود. مسؤولیت در قبال ذهنیت مردم ، در قبال فرهنگ ، در قبال جایگاه آرمانی بشر و … که همین احساس مسؤولیت باعث می شد که از خیلی از مسائل شخصی و حقوق خود ، برای جلوگیری از کج شدن ذهن و مسیر درست جامعه ، چشم بپوشند.

سلبریتی ها و چیزی به نام
                                 امیر وزان در صحنه ای از فیلم “زندگی بدون زندگی”

شخصیت های محبوب و معروف گذشته، زندگی خصوصی شان هر چه بود برای خودشان بود اما احساس مسؤولیتشان اجازه نمی داد که این زندگی خصوصی به بیرون درز پیدا کند؛ چرا؟ چون خود را مبلغ می دانستند؛ مبلغ چه؟ مبلغ فرهنگ و هنر والا . رفاقت هایشان، عقایدشان و در کل روش زندگی شان را در جای خود حفظ می کردند و آنرا علنی نمی کردند که خدای نکرده لطمه ای به فرهنگ جامعه وارد نشود.
آنها می دانستند چشم ملتی به آنهاست و تاثیر گذاری اعمال آنها به مراتب بیشتر از رسانه هاست. پس مطالعه می کردند ، تحقیق می کردند ، می خواندند تا بد را از خوب تشخیص دهند. اگر هم سلیقه شان چیزی را که در آن تخصصی نداشتند خوب می پنداشت ، حرف چند نفر اهل آن فن را می شنیدند و به حرف آنها اقتدا می کردند نه اینکه با یک خواننده درجه ۶٨ ام مملکت عکس بگیرند و به قولی حجت را بر خیل عظیمی از افراد تمام کنند!

احساس مسؤولیت در نسل جدید به اصطلاح سلبریتی های ایران به شدت دچار تغییر مفهوم شده است. حواس شان معلوم نیست کجاست؟!
به هر گوشه ای از شهرمان که نگاه می کنیم، آثار ناهنجاری های فرهنگی را می بینیم؛ از معماری ساختمان هایمان که سر ستون هخامنشی و تاج های یونانی و طاق های اسلامی و سر میکی موس در یک بنا روی هم سوار شده تا البسه تن مردم که شبیه ترکیبی بی معنی از هیپی های دهه ۷۰ میلادی و درشکه چی های قجری شده، همه و همه نشان این از هم گسیختگی فرهنگی است که یکی از عوامل آن عدم آگاهی جامعه به واسطه تزریق خوراک مریض از طریق رسانه و مدعیان ترویج هنر و فرهنگ است.

احساس مسؤولیت مدت زیادی است که جایگاهی در دل عده ای از ما ندارد.


منبع: عصرایران

صدور جدیدترین مجوزهای نمایش‌ خانگی

موافقت با ساخت هشت فیلم در شبکه نمایش خانگی و مجوز ورود ۱۱ فیلم در این شبکه،جدیدترین مجوزهای صادر شده از سوی وزارت ارشاد است.

شورای پروانه نمایش خانگی با ساخت هشت فیلمنامه موافقت کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی سازمان امور سینمایی،سمعی و بصری،بر اساس جلسات آذر ماه شورای پروانه نمایش خانگی که با حضور اکثر اعضا برگزار شد، با ساخت فیلم‌نامه‌های “درخت شیطان” به تهیه‌کنندگی سید محمد صادق سجادیان و کارگردانی پوریا اشتهاردی ، ” یک” به تهیه کنندگی حسن ظاهری عبده وند و کارگردانی علیرضا بدخشان مهر ،” خلسه” به تهیه‌کنندگی مهدی ایل بیگی و کارگردانی آرش رحمانی،” قفس” به تهیه‌کنندگی و کارگردانی عابدین مهدوی ، ” نگهبان تاریکی” به تهیه کنندگی و کارگردانی مهدی علمی نیا،” خاطره” به تهیه کنندگی و کارگردانی حسن احمدی ،” دزد و طلبه” به تهیه کنندگی رحمان رضایی و کارگردانی علی بنکدار جهرمی و ” ماده ۲۲- بدون تبصره” به تهیه کنندگی و کارگردانی مهران مهدویان موافقت به عمل آمد.

 موافقت با عرضه یازده فیلم برای شبکه نمایش خانگی

شورای صدور پروانه نمایش خانگی با عرضه یازده عنوان موافقت کرد.

به گزارش روابط عمومی سازمان سینمایی،در جلسات آذر ماه شورای پروانه نمایش خانگی که با حضور اکثریت اعضاء برگزار شد با عرضه فیلم‌های” قلب سفید قاصدکها ” به تهیه‌کنندگی علی روئین تن و کارگردانی افشین محمودی، “دریاچه ماهی”به تهیه‌کنندگی سعید سعدی و کارگردانی مریم دوستی ،” قهرمانان کوچک” به تهیه کنندگی بیتا منصوری و کارگردانی حسین قناعت،” اعتراف” به تهیه‌کنندگی سهیلا امینی و کارگردانی شهاب حسینی ،” نوجوانی” به تهیه کنندگی و کارگردانی سعید نوری،” زندگی بدون زندگی” به تهیه کنندگی جعفر محمدی و کارگردانی کاوه معین فر،”چهل و هفت” به تهیه کنندگی ناهید دل آگاه و کارگردانی مشترک احمد اطراقچی/ علیرضا عطاالله تبریزی،” کوپال” به تهیه کنندگی و کارگردانی کاظم مولایی،”هورام”به تهیه کنندگی نشوان عطاپور و کارگردانی حسین گنج خانی ،” بدلکار” به تهیه کنندگی علی مردمی و کارگردانی کیومرث صمدی طاری و” عینک” به تهیه‌کنندگی عبدالله باکیده و کارگردانی رضا آقائی موافقت شد.

همچنین در این جلسه با عرضه هفت عنوان فیلم خارجی، ۴ عنوان فیلم مراکز فرهنگی ،کوتاه و جشنواره‌ها و پنج عنوان فیلم مستند و آموزشی موافقت به عمل آمد.


منبع: عصرایران

حس دیشلمه روزنامه

روزنامه سینما به خاطر گرانی کاغذ و دوبرابر شدن قیمت کاغذ، یک هفته روی کیوسک های روزنامه فروشی دیده نشد و شاید این آغازی بر سونامی تعطیلی روزنامه ها باشد.

عصر ایران؛ روح الله صالحی- (روزنامه…روزنامه…خبر مهم…) صدای پسرک روزنامه فروش که می پیچید توی خیابان، مردها روزنامه به دست تیترها را چک می کردند.

از چاپ نخستین روزنامه ایران توسط میرزا صالح شیرازی در ۲۵ محرم سال ۱۲۵۳ ق به نام کاغذ اخبار یا اخبار وقایعِ دارُالخِلافه ۱۸۶ سال و برپایه سال خورشیدی ۱۸۱ سال از روزی که روزنامه نگاری ایرانی در جنوب سرای همایون در میدان ارگ تهران متولد شد، می گذرد.

دو قرن برای رسیدن به جایگاه محکم در شفافیت دموکراسی کافیسا تاهیچ تند بادی تاب خم به ابرو آوردنش نداشته باشد.

شبکه های اجتماعی که وارد گود اطلاع رسانی شدند بسیاری گفتند عمر روزنامه ی کاغذی به سر آمده است.

هرچند رفتن سمت فضای مجازی لازمه ی مدرنیزمی است که جهان را در بر گرفته، در حالی که نگرانی از مرگ ناخواسته روزنامه ها ،پاشنه آشیل جریان تفکر و معادلات سیاسی است و دو حالت را پیش روی اهل قلم گذاشته، یا قلم را زمین بگذارند و یا هم چنان به هوای بوی روزنامه کنار فنجان چای صبح گاهی علاقه مندان بنویسند.

جریان دموکراسی و عدالت خواهی ایران در این دو قرن بر دوش روزنامه چی ها بوده است و تصور این که روزنامه ای نباشد نه به نوستالژی ربطی دارد نه ژست روشن فکرانه ای که روزنامه را چهارتا زیر بغل بزند و به دنبال کافه نادری راه بیفتد به گز کردن خیابان.

روزنامه نگاری به پرسش گری در مسیر شفاف سازی و دیدن پیکره ی طلا کوب عدالت است که سرب را به شش فرو می کشد و زنده می ماند.

روزنامه نگاری در کنار شبکه های اجتماعی که سرعت تبادل اخبار را به کمتر از سه دقیقه رسانده دقیقا از بعد خبر رسانی خارج شده است و به جای فریاد پسرک روزنامه فروش که می گفت:(خبرهای مهم…خبرهای مهم)باید بر تحلیل های که در مسیر دانایی اتفاق می افتد، متمرکز شود.

سرانه مطالعه ی جامعه ما به قدر چند ثانیه از دو یا سه دقیقه اعلام شده مرهون روزنامه است حالا اگر قرار باشد این را هم کسر کنیم که کلاه مان پس معرکه است.

البته از زاویه ای دیگر توپ را توی زمین فضای مجازی انداختن که باعث کم فروغی این روزگار روزنامه ها هستند چندان درست نیست.بلکه تاثیر گذاری روزنامه ها در تحلیل هایی است که جامعه به آن نیاز دارد.

اما در این ۱۸۶سال هم این غم مستتر کاغذهای چاپ سنگی و افست و… اما هیچ کس فکرش را نمی کرد تا این حد نبود کاغذ و گرانی کمر شکن شود.

روزنامه سینما به خاطر گرانی کاغذ و دوبرابر شدن قیمت کاغذ، یک هفته روی کیوسک های روزنامه فروشی دیده نشد و شاید این آغازی بر سونامی تعطیلی روزنامه ها باشد.

هرچند معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از اتخاذ تصمیماتی برای برگشت ثبات به کاغذ خبر داده بود.اما با تصویب ثابت ماندن تعرفه ی واردات کاغذ و اعطای ارز مبادله ای هنوز التهاب از روی دوش بازار کاغذ برداشته نشده است و این در حالی است که پیشتر،در جلسه ی بخش تولید، توزیع و مصرف حوزه کاغذ در وزارت صنعت ،موضوع افزایش تعرفه از دستور کار،خارج شد.

این ها در حالی است که اعلام شد شکل ظاهری ۱۲۰۰ کیوسک روزنامه فروشی در سطح شهر تهران، روزنامه ها به صورت عمودی روی میله قرار می گیردکه تنها تیتر و لید برای مخاطب قابل رویت خواهد بود که معلوم نیست چه قدر با ندیدن رنگ و طراحی و…در جلب آنی وگذری بر فروش مستقیم روزنامه ها تأثیر بگذارد.

روزنامه ها در حال نوسان ضربان قلب هستند و حیات کیوسک ها با روزنامه هایست که همین حالا اگر سیگار و شارژ تلفن همراه نفروشند کلاهشان پس معرکه است و طبق قانون حق فروش دخانیات از کیوسک ها سلب شده است.

تصور دکه های روزنامه فروشی که ناچار چیپس و سیگار و آب معدنی بفروشد آزار دهنده است و نسلی که نمی داند روزنامه چه تأثیری در جریان روشنفکری و مدرنیته ایران داشته بیشتر نمک بر زخم می پاشد.
نسلی که با روزنامه دیواری دست نویس روی تابلو اعلانات مدرسه بزرگ شده است می داند که ذوق جماعتی که پای تابلو می ایستادند و آخر شناسنامه روزنامه دیواری را می خواندند چه ذوقی زیر سرانگشتان و خودکار می دواند.

حذف نرم دالان و هشتی و رف از معماری را جدی نگرفتیم این یکی را جدی بگیریم که جدی گرفتنش تولد تفکر است و مسیر دانایی، و روزنامه برای همیشه روزنامه باقی بماند تا حس قلم تازه بماند مثل نان سنگک تازه و چای دیشلمه روی میز کافه به وقت خواندن روزنامه.


منبع: عصرایران

وزیر ارشاد به سیلی‌خوردن تهدید شد!

گروه هنری: سینما هفت نوشت: نامه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) به وزیر ارشاد در اعتراض به اکران «عصبانی نیستم» او را تهدید کرد که «چنانچه وزارت ارشاد از اکران فیلم مذکور جلوگیری نکند، از جنبش دانشجویی سیلی خواهد خورد!»

حال با این تهدید آشکار، به نظر می‌رسد آزمونی دیگر برای دولت روحانی در زمینه عمل به وعده‌هایش از جمله رفع توقیف از فیلم‌های سینمایی که بخاطر نگاه متفاوتشان با یک طیف سیاسی،‌ سالهاست اکران نشده‌اند، فراهم آمده است. آیا وزیر از این نامه و تهدیدها، پا عقب خواهد نهاد…؟
منبع: بهارنیوز

نویسندگان ما حرفی برای گفتن ندارند

این نویسنده و منتقد ادبی در گفت‌وگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه گفت: این موضوع که  تمایل و گرایش مخاطبان ایرانی به ادبیات ترجمه بیشتر است یا ادبیات بومی، نیازمند رصد و ارزیابی میدانی است و در این رابطه باید یک تحقیق جامع و کامل صورت بگیرد و  بر اساس این تحقیق به این اصل برسیم که در کل مخاطبان ادبیات داستانی بیشتر به کدام سمت و سو نظر دارند. چنین تحقیقی در کشور ما انجام نشده و یا من ندیده‌ام، بنابراین نمی‌توانم بگویم مخاطبان ایرانی به سمت ترجمه گرایش دارند یا ادبیات بومی.
او سپس درباره دلیل این‌که ادبیات بومی ما مخاطب خود را از دست داده اظهار کرد: ادبیات داستانی ما دچار ایست و سکون  شده است. یکی از عمده‌ترین مسائل بروز این اتفاق این است که نویسندگان ما حرفی برای گفتن ندارند. یکی از دلایل این که دستِ نویسندگان صاحب نام‌ و نویسندگان جدید خالی شده، این است که  ادبیات داستانی ما مورد توجه و عنایت متولیان  امور فرهنگی نیست و چون به این موضوع  اهمیت داده نمی‌شود، داستان ایرانی دچار افت شده است.
پارسی‌نژاد در ادامه افزود: ادبیات روسیه پیش از انقلاب بلشویکی ادبیات غنی بود، اما بعد از انقلاب این ادبیات غنی خشک می‌شود و از بین می‌رود، زیرا دولتمردان شوروی به جریان‌های ادبی اهمیت نمی‌دادند و ادبیات را کنار گذاشته بودند. در ایران هم  این بی‌توجهی به ادبیات وجود دارد و مسئولان هیچ‌گونه نگاه عمیق و کاونده‌ای نسبت به این مسئله ندارند. اگر این بینش که ادبیات تا چه حد می‌تواند به امنیت جامعه، برطرف کردن مشکلات و مسائل سیاسی و اقتصادی کمک کند در کشور حاکم شود حمایت هم صورت می‌گیرد.
او خاطرنشان کرد: حمایت از نویسندگان باعث می‌شود نویسندگان پویاییِ خود را به دست بیاورد و تجارب بیشتری کسب کنند و به دنبال کار تحقیقی بروند و دامنه مطالعه خود را افزایش دهند و امکان سفر پیدا کنند. در ایران حتی امکان این‌که نویسنده به سفر برود وجود ندارد و همه این‌ها باعث می‌شود نویسندگان توانمندی لازم را نداشته باشند و در نهایت آثارشان کم بها و کم ارزش شود. اگر مخاطب ببیند حرف‌ها تکراری و کلیشه‌ای در آثار زده شده و آنچه را  که می‌داند نویسنده همان را منتقل می‌کند، ممکن است با نگاه بدبینانه‌ای سراغ ادبیات داستانی برود.
این داستان‌نویس تأکید کرد: زمانی مخاطب به ادبیات بومی علاقه‌مند می‌شود که تجارب جدیدی را به دست بیاورد که خود به دست نیاورده است، اگر مخاطب آنچه را طالبش است در کتاب پیدا کند، به داستان بومی علاقه‌مند می‌شود. اگر ببیند که نویسنده دستش خالیست و حرفی برای گفتن ندارد، ممکن است به سمت ادبیات ترجمه برود.
او دلیل  این‌ را که مخاطب ایرانی تمایلی به ادبیات داستانی بومی ندارد، این‌گونه بیان کرد: یک فرهنگ نادرستی که بین نویسنده‌ها وجود دارد این است که گمان می‌کنند کار نویسندگی در دانستن فنون نویسندگی خلاصه می‌شود؛ در صورتی که نویسنده‌ ایده‌آل نویسنده‌ای است که بر تمام حوزه‌های علوم انسانی اشراف داشته باشد، دامنه مطالعاتش به‌ قدری وسیع باشد که در حوزه سیاست، دین، عرفان و فلسفه اطلاعات زیادی داشته باشد و بتواند آن‌ها را با استنباط‌های فردی‌ خود درهم تنیده و تجارب ناب و ارزشمندی را مطرح کند.
 پارسی‌نژاد خاطرنشان کرد:‌ نویسندگان ما حادثه‌محور هستند… داستان‌هایشان عمق و ریشه ندارند و  بازگوکننده مفاهیم ارزشمند نیستند. البته این به معنای این نیست که نویسنده، داستان را کنار بگذارد و فقط به مسائل  فلسفی و اجتماعی بپردازد، بلکه باید در زیرساخت داستانش یک اندیشه ناب قرار داشته باشد، نوعی نگرش عمیق، که نشان دهد نویسنده برای چه حوادث را در کنار هم قرار داده و قصد و نیت بازگو کردن چه حقایقی را دارد. 
او درباره معضل اساسی ادبیات ترجمه نیز اظهار کرد: برخی از مترجمان آشنایی کامل با فن ترجمه ندارند و با زبان مبدا و مقصد آشنا نیستند که این موضوع بر ترجمه آثار غربی تأثیر می‌گذارد و  باعث می‌شود با عبارات و جملاتی مواجه شویم که قابل درک نیستند. ما در گذشته‌ی نه چندان دور شاهد مترجمان حرفه‌ای بودیم، آثاری که آن‌ها ترجمه کرده‌اند همچنان ارزشمند و قابل تأمل است. متأسفانه توجه نکردن به فن ترجمه تأثیر مخربی بر ادبیات داستانی در آینده می‌گذارد .
پارسی‌نژاد با بیان این‌که میان ادبیات بومی و ادبیات ترجمه یک پل ارتباطی وجود دارد، گفت: ادبیات ترجمه می‌تواند به نویسندگان ما کمک کند. ممطالعه آثار معاصر غرب تأثیر عمیقی بر کار نویسندگان ما می‌گذارد، اما متاسفانه این اتفاق نمی‌افتد و نویسندگان ما با ادبیات غرب آشنا نیستند،  البته آثار برای ترجمه به درستی انتخاب نمی‌شود، زیرا مترجمان با جریان ادبی غرب آشنا نیستند.  
 او با بیان اینکه ادبیات کلاسیک ما غنی بوده است، یادآور شد: ما ادبیات داستانی و حکایت عارفانه داشته‌ایم، «شاهنامه» فردوسی و «مثنوی معنوی» مولوی همه داستان هستند، هرچند قالب بیان‌شان شعر است، اما روایت داستانی را منسجم و لطیف پیش می‌برند. یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که نویسندگان ما به ادبیات کلاسیک‌مان اشراف ندارند. نویسندگان غربی مانند مارکز  و ویکتور هوگو به صراحت گفته‌اند که از کلیله و دمنه و داستان‌های هزار و یک شب بهره‌ برده‌اند و بدون این آثار نمی‌توانستند روایت‌گر داستان باشند، این در حالی است که این ارتباط بین نویسندگان ما با ادبیات کلاسیک وجود ندارد و به خاطر این‌که نویسندگان ما در حوزه ادبیات کلاسیک‌ مطالعه ندارند، بنابراین شیوه روایت داستان را بلد نیستند. 
 این داستان‌نویس خاطرنشان کرد: ‌نویسندگان در کشورهای دیگر با یکدیگر تعامل دارند و یا از سوی دولت‌شان برای آموزش به کشورهای دیگر فرستاده می‌شوند، اما نویسندگان ما چنین ارتباطی با هم ندارند. این موضوع این استنباط را به ذهن من می‌آورد که هیچ حمایت و سرمایه‌گذاری بر روی نویسندگان ما نمی‌شود تا بتوانیم از توانمندی‌ نویسنده‌ها استفاده کنیم و کار را تا  جایی پیش ببریم که ادبیات جهانی‌ای داشته باشیم. از طرف دیگر، باید ادبیات خودمان را ترجمه کنیم و به کشورهای دیگر بفرستیم.  
او  درباره نقش رسانه‌ها در استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه گفت: رسانه‌ها رسالت خود را به درستی ایفا می‌کنند. رسانه‌ها با دقت ادبیات داخل و خارج را رصد می‌کنند و پوشش می‌دهند، هرچند کامل نیست. رسانه‌ها می‌توانند در شناسایی آثار نویسندگان تأثیرگذار بگذارند.  
منبع: بهارنیوز

دعوا بر سر بازخوانی ترانه‌ای قدیمی

به گزارش ایلنا، «ترانه‌های قدیمی: پیکان جوانان» نمایشی موزیکال به نویسندگی و کارگردانی محمد رحمانیان است که رضا یزدانی، احسان کرمی و هانا کامکار خوانندگانش هستند و مهتاب نصیرپور، افشین هاشمی، هومن برق‌‌نورد، مهدی ساکی، احسان کرمی، هانا کامکار، سینا رازانی، سانیا سالاری، سعید توکلی، نوشین اعتماد، آلاله زارع‌طلب و مانیا علیجانی در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند. این نمایش از دوشنبه ۲۹ آبان روی صحنه رفته و قرار است تا پنجشنبه ۳۰ آذر به اجرایش ادامه دهد اما رحمانیان می‌گوید شایعات و دروغ‌پردازی‌ها پیرامون این اثر نمایشی، اجرای آن را در هفته پایانی با مشکلاتی مواجه کرده است.رحمانیان درباره حاشیه‌هایی که پیرامون نمایشی که روی صحنه برده است، گفت: حدود یک هفته‌ای است که چند سایت خبری شروع به پخش شایعه‌ای درباره «ترانه‌های قدیمی: پیکان جوانان» کرده‌اند؛ می‌گویند رحمانیان در کارش از ترانه‌های خواننده حامی منافقین استفاده کرده است! و می‌گویند این نمایش با این کار دوباره منافقین را احیا می‌کند!

کارگردان «ترانه‌های قدیمی» تصریح کرد: در پاسخ باید بگویم اولا بازخوانی یک ترانه ربطی به خواننده‌ی آن ندارد؛ مربوط به ترانه‌سرا و آهنگساز است برای همین هم ترانه‌ای را بارها و بارها بازخوانی می‌کنند. در سال‌های اخیر ترانه‌های خوانندگان قبل از انقلاب؛ بارها و بارها بازخوانی شده و بهترین‌هایش را هم علیرضا قربانی و علیرضا افتخاری بازخوانی کرده‌اند. همگی هم مجوز وزارت ارشاد را داشته و آلبوم‌هایشان پرفروش بوده است پس اصل، بازخوانی ترانه مشکل نیست.رحمانیان ادامه داد: مشکل بزرگتر این است که ما اصلا از آثار این خواننده در این کار استفاده نکرده‌ایم! یعنی کل داستان غلط است و مغرضانه و دروغ نوشته‌اند. ترانه‌ای که مدنظر این دوستان است متعلق به خواننده دیگری  است. به علاوه در فیلمی که آنها گرفته‌اند؛ هم‌خوان را حذف کرده و روی دور تند گذاشته و نمایش می‌دهند. می‌گویند خانمی در کار تک‌خوانی کرده است. نمی‌دانم این سایت‌ها به کجا وصل هستند اما دروغگو و مغرضند و کمر همت بسته‌اند تا برخی تئاترهای روی صحنه را با مشکل مواجه کنند و به آنها فشار بیاورند.او گفت: درحالی ترانه «درد عشق و انتظار» را به یک خواننده سیاسی منتسب کردند که اصلا ربطی به آن خواننده ندارد. اما به این امر نیز بسنده نکردند و در کنارش داستان‌سرایی هم کرده‌اند که این خواننده؛ ترانه‌ای که ما انتخاب کرده‌ایم را به منافقان تقدیم کرده است! در صورتی که چنین ترانه‌ای اصلا توسط این خواننده خوانده نشده که بخواهد به کسی تقدیم شود.رحمانیان خاطرنشان کرد: این ترانه متعلق به خواننده‌ای است است که در ایران زندگی می‌کنند و اصلا خارج از کشور نرفته است و با یک جستجوی ساده می‌توان حقیقت را فهمید.او با اظهار تاسف از تاثیر این شایعات روی مسئولان وقت گفت: متاسفانه این شایعات روی مدیران نمایشی هم اثر گذاشته و باعث شده ما در هفته آخر اجرا با شرایط سختی مواجه شویم.
منبع: بهارنیوز

باید فکری به حال سینمای مستند کرد

عاطفه محرابی- روزنامه بهار
سام کلانتری فعالیت هنری خود را با عکاسی و ساخت فیلم کوتاه آغاز کرد. شاید به دلیل همین پیشینه عکاسی‌اش بود که ابتدا قصد داشت مستند «مانکن‌های قلعه حسن‌خان» را به شکل یک پروژه عکاسی پیش ببرد. ولی به گفته خودش رفته‌رفته فضا را برای تبدیل شدن این اثر به یک فیلم مستند مناسب دید و خط تازه‌ای را برای این ایده پیش گرفت. مستند «مانکن‌های قلعه حسن‌خان» روند خلق مانکن‌ها را با آفرینش انسان‌ها و سرنوشت آن‌ها مورد مقایسه قرار داده است. در ادامه گفت‌وگوی ما با کلانتری را درباره این مستند و ویژگی ساختاری آن می‌خوانید.
***
 ایده ابتدایی ساخت فیلمی درباره مانکن‌ها و سرنوشت آن‌ها از کجا آمد؟
این ایده برمی‌گردد به چند سال پیش که سر یک پروژه فیلم‌برداری بودم. در آن پروژه لوکیشن ما جایی بود که مغازه‌های زیادی اطرافش قرار داشت و من به این واسطه مانکن‌های زیادی در آنجا می‌دیدم. تا این‌که این نکته ذهنم را مشغول کرد که این مانکن‌ها از کجا آمده‌اند و چطور ساخته شده‌اند. در ابتدا که تصمیم گرفتم مسیر ساخت این مانکن‌ها را ثبت کنم، به عنوان یک پروژه عکاسی به آن نگاه می‌کردم ولی رفته‌رفته برایم موضوع جالب شد و احساس کردم روند خلق این مانکن‌ها و سرنوشت‌شان خیلی شبیه خلقت ما انسان‌ها است.
 در این مستند سه سرنوشت مختلف برای مانکن‌ها در نظر گرفته شده است. یکی از آن‌ها به شمال و دیگری به جنوب شهر می‌رود. تعدادی از آن‌ها نیز به یک کارگاه هنری رفتند. آیا این سرنوشت را شما برای آن‌ها طراحی کردید و در فیلم‌نامه آوردید؟
بله، خودم در فیلم‌نامه این را نوشته بودم که این مانکن‌ها به سه جای مختلف بروند. دقیقا مثل ما انسان‌ها که هر کدام‌مان یک عاقبت داریم، مانکن‌ها هم هر کدام‌شان می‌توانند عاقبتی داشته باشند و مقصدشان متفاوت با دیگری باشد. برای ایجاد تعادل در ریتم این فیلم تمام تمرکز را روی باند صوتی گذاشتیم. سعی کردیم به باند صوتی و هر صدایی که از آن شنیده می‌شود به مثابه یک دیالوگ با اهمیت نگاه کنیم. بنابراین به مجموعه صداهایی که می‌شنویم به گونه‌ای توجه می‌کردم که انگار همه افکت‌های صوتی در باند صدا حکم دیالوگ‌ها را دارند و باید وظیفه دیالوگ‌گویی را برعهده بگیرند.
 شما در میانه خلق مانکن‌ها به p.o.v آن‌ها کات می‌زنید، انگار دارند جان می‌گیرند و می‌توانند مثل انسان‌ها نظاره‌گر اطراف باشند. ولی این پلان را قبل از آنکه چشم این مجسمه‌ها کامل شود قرار دادید. بهتر نبود این ایده را بعد از بیرون آمدن مانکن‌ها از کارگاه و وقتی برایشان چشم کشیده می‌شود، به‌کار می‌بردید؟
منظورم از چنین پلانی این بود که انگار روح تازه‌ای درون مانکن‌ها دمیده شده است. وقتی برای آن‌ها در کارگاه چشم کشیده می‌شود، انگار تازه دارند تشخص پیدا می‌کنند ولی قبل از پیدا کردن این تشخص هم روح در آن‌ها دمیده شده است. مثل این می‌ماند که وقتی جنین در شکم مادر است روح در او دمیده شده و درکی نسبی نسبت به اطرافش پیدا کرده است ولی هنوز چشم و گوشش شکل نگرفته که بتواند همه چیز را ببیند و بشنود.
 شما در پلان‌های P.O.V از لنز فیش‌آی استفاده کرده‌اید و با این ایده نگاه متفاوتی برای مانکن‌ها به نسبت انسان‌ها قائل شده‌اید ولی به نظر می‌رسد در باند صوتی برای اینکه مانکن‌ها صدایی متفاوت‌تر به نسبت ما بشنوند خیلی ایده شاخصی به کار نرفته است.
اتفاقا این تفاوت صدا به کار رفته و وقتی به P.O.V مانکن‌ها کات می‌زنیم صدا نسبت به صدای باقی پلان‌ها تشدید شده‌تر است. این تمهید به‌کار رفته ولی به شکل اغراق شده از آن استفاده نشده است. باند صوتی این فیلم تشخص خاص خودش را دارد.
 با توجه به این‌که فیلم هیچ دیالوگی ندارد و شخصیت‌ها مانکن‌های بی‌تحرکی هستند این نگرانی وجود نداشت که ریتم فیلم تکراری شود و مخاطب آن را پس بزند؟
برای ایجاد تعادل در ریتم این فیلم تمام تمرکز را روی باند صوتی گذاشتیم. سعی کردیم به باند صوتی و هر صدایی که از آن شنیده می‌شود به مثابه یک دیالوگ با اهمیت نگاه کنیم. بنابراین به مجموعه صداهایی که می‌شنویم به گونه‌ای توجه می‌کردم که انگار همه افکت‌های صوتی در باند صدا حکم دیالوگ‌ها را دارند و باید وظیفه دیالوگ‌گویی را برعهده بگیرند. به نظر خودم باند صوتی در فیلم ما توانسته است این کارکرد را به خوبی داشته باشد. از روز اولی که ساخت این مستند شروع شد به صداگذاری آن به شکل جدی فکر می‌کردم. ذات این فیلم مستند بود و در طول حرکت ممکن بود اتفاقاتی غیرقابل پیش‌بینی رخ دهد و یک سری ایده‌ها را جابه‌جا کند ولی در مورد صداگذاری از همان اول راهم را می‌دانستم و با صداگذارم آن چیزی که مدنظرم بود را تست کرده بودم.
 فیلم شما در حال حاضر با مستند «والسی برای تهران» در یک سانس اکران می‌شود. قرار گرفتن این دو مستند در یک سانس را چگونه ارزیابی می‎کنید؟
مستند «والسی برای تهران» را دیده‌ام. این فیلم یک مستند اجتماعی شهری در مورد اتفاقاتی است که در شهر تهران رخ می‌دهد. به لحاظ موضوعی این دو فیلم با هم هم‌خوانی ندارند و در یک باکس قرار گرفتن آن‌ها نه برای فیلم من و نه برای فیلم خانم تبریزی ایده‌آل نیست، ولی مگر چقدر می‌شود منتظر ماند تا فیلمی با حال وهوای فیلم‌های ما ساخته شود تا مدیران هنروتجربه بتوانند آن را در کنار فیلم ما در یک سانس اکران کنند؟ پس از این نظر دست ما بسته است. اگر بخواهیم از زاویه دیگری به ماجرا نگاه کنیم باید بگویم هم فیلم من و هم فیلم خانم تبریزی از تولیدات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی هستند و این اتفاق خوبی‌ است که دو فیلم با حال وهوای متفاوت ولی از یک مرکز تولید شده‌اند و در یک سانس کنار هم نمایش داده می‌شوند. بنابراین از این نظر کنار هم بودن این دو مستند خوب است و قابلیت‌های مرکزی که تولید این فیلم‌ها را به عهده داشته است را نشان می‌دهد.
درخصوص تجربه اکران در هنروتجربه  بگویید.
هنروتجربه به هرحال محدودیت‌های خودش را دارد. این را می‌دانم که خیلی‌ها دوست دارند فیلم‌شان در این گروه اکران شود ولی دست هنروتجربه بسته است و نمی‌تواند بیشتر از این به فیلم‌ها سانسی را اختصاص بدهد. ولی در کل فکر می‌کنم برای اکران مستند در سینمای ایران باید فکر دیگری بکنیم تا منتظر گرفتن اکران گسسته‌ای که در هنروتجربه می‌تواند داشته باشد، نماند. باید از این شیوه اکران فاصله بگیریم و سالن‌هایی را صرفا مخصوص فیلم‌های مستند داشته باشیم. گرچه پایگاه اصلی سینمای مستند، تلویزیون است ولی متاسفانه تلویزیون ما از استانداردهای روز دنیا دور است و خیلی هم علاقه‌ای به ایجاد تغییر در خط و مشی‌اش ندارد.
منبع: بهارنیوز

باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

ماهنامه اندیشه پویا – علیرضا اکبری: باران کوثری برخلاف دیگر بازیگران هم نسلش مثل ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی نتوانست با نخستین نقش آفرینی مهمش – در زیر پوست شهر – نظرها را به خود جلب کند. او در نُه سالگی برای نخستین بار جلوی دوربین رفته بود و تا هنگام بازی در «زیر پوست شهر» یکی، دو بار دیگر هم جلوی دوربین رخشان بنی اعتماد بازی کرده بود اما در «زیر پوست شهر» باران کوثری نقشی مکمل را ایفا می کرد که طبعا زیر سایه درخشش محمدرضا فروتن سوپراستار نوظهور آن روزهای سینمای ایران، شانس چندانی برای دیده شدن نداشت. سال ها باید می گذشت تا باران کوثری در شاه نقش سارا در «خون بازی» حق خودش را از سینمای ایران بگیرد.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

اما باران کوثریِ بازیگر چهره دیگری هم داشت، این چهره انگار داشت در همان سکانس های ملتهب از مستند «روزگار ما» بر ما عیان می شد؛ در همان سکانس هایی که دوربین بی قرار رخشان بنی اعتماد، باران و هم نسلانش را در کمپین انتخاباتی محمد خاتمی در دومین دور نامزدی اش برای ریاست جمهوری دنبال می کرد.

 
چهره دیگر باران کوثری چهره یک فعال سیاسی – اجتماعی است که معتقد است در فضای سیاسی – اجتماعی ایران بر هر هنرمندی واجب است به عنوان شهروند در بزنگاه های سیاسی موضع روشن بگیرد؛ چه موضع نگرفتن در این بزنگاه ها، خود نوعی موضع گیری است. چنین موضع گیری هایی در این سال ها باعث شده باران کوثری حواشی مختلفی را پشت سر بگذارد؛ از ممنوعیت از کار تا درگیر شدن در بحث های سیاسی پردامنه. با این همه سیمای واقعی باران کوثری چیزی نیست جز همین سیمای دووجهی بازیگری که خود را گزیده کار نمی داند و در عین حال توانسته معتبرترین جوایز بازیگری را در سینمای ایران در این دو دهه به دست بیاورد و در ملتهب ترین آثار سینمای سیاسی – اجتماعی این سال ها نقش آفرینی کند.

یکی از این آثار فیلم بحث برانگیز «عصبانی نیستم» است که پس از چند سال ممنوعیت در این روزها بالاخره مجوز اکران گرفت اما مشکلات اکران این فیلم همچنان باقی است. رفع توقیف «عصبانی نیستم» بهانه ای شد تا در گفتگویی که پیش رو دارید کارنامه بازیگری باران کوثری در این دو دهه را با او مرور کنیم.

خانم کوثری! شما متعلق به نسلی از بازیگران سینمای ایران هستید که در اوایل دهه هفتاد قدم به عرصه سینما گذاشت و مهم ترین چهره های این نسل به جز شما، ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی، نگار جواهریان و پگاه آهنگرانی هستند. اما شما در مقایسه با این چهار نفر تنوع بیشتری را در انتخاب نقش های تان رعایت کرده اید و بیش از این چهار نفر فیلم بازی کرده اید. در حالی که مثلا انتخاب های ترانه علیدوستی نشان می دهد که او می خواهد پرسونای تثبیت شده ای در بازیگری برای خودش بسازد ولی نوع نقش شما در فیلم بعدی تان معمولا قابل پیش بینی نیست. این بالا بودن تعداد و تنوع نقش ها هم ممکن است به حرفه ای گری شما تعبیر شود و هم به گزیده کاری دیگر بازیگران هم نسل تان؛ نظر خودتان چیست؟

– من حتی به معنای عام کلمه بازیگر گزیده کاری نیستم؛ من بازیگر سختگیری نیستم. من می پذیرم در یک فیلم متوسط رو به بالا جذاب بازی کنم به شرط این که آن فیلم با آرمان ها و اصولم منافاتی نداشته باشد. گزیده کاری اگر من بازیگر را تبدیل کند به موجودی محافظه کار که فقط در موقعیت هایی قرار دهد که می دانم در آنها می درخشم، به نظر من گزیده کاری نیست، بلکه خودخواهی است.

من تصمیم می گیرم بخشی از یک فیلم باشم، حتی اگر نقش من در آن فیلم دیده نشود. مهم این است که نقش برایم جذاب باشد و به آن گروه هم اعتقاد داشته باشم. من این توصیف از روند کاری ام را به حساب لطف شما می گذارم و خوشحال می شوم که این قضاوت را در مورد کارم بشنوم چون من در بازیگری به دنبال همین بوده ام که تماشاگر نداند در فیلم بعدی چه جور نقشی را بازی خواهم کردم. من متنفرم از این که تماشاگر بتواند حرکت بعدی من را پیش بینی کند. حتی اگر نقشی تکراری را بازی می کنم، مثلا اگر نقش یک معتاد را برای بار دوم بازی می کنم، دلم می خواهد برای تماشاگر این سوال پیش بیاید که این بار باران می خواهد از کدام جهت به این نقش تکراری حمله کند.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

من اصلا گزیده کار نیستم ولی برای تمام فیلم هایی که بازی کرده ام دلایل موجهی دارم. وقتی می گویم دلیل موجه لزوما منظورم دلیل مالی نیست، یا دلایل شخصی و اعتقادی داشته ام یا به دنبال جریانی بوده ام که توی آن فیلم دنبال می شده. باز هم تاکید می کنم که برای من نفس بازیگری و شکستن شمایل هایی که تا پیش از این در بازیگری از خودم ساخته ام، جذاب است.

ولی در عوض شما در تئاتر خیلی گزیده کار بوده اید، از سال ۱۳۷۲ تا امروز شما در بیش از پنجاه فیلم بازی کرده اید ولی کمتر از ده تئاتر در این مدت در کارنامه دارید، انگار عرصه گزیده کاری برای شما بیشتر تئاتر است تا سینما.

– تنها چیزی که می توانم بگویم این است که در تئاتر من خیلی خوش شانس بوده ام. توی سینما من مجبور بودم مراحلی را پله پله طی کنم برای این که بتوانم هویت مستقل خودم را به عنوان یک بازیگر جدا از خانواده ام ثابت کنم. بعد هم من در اوایل کارم در سینما هیچ وقت این موقعیت را نداشتم که با یک فیلم ناگهان دیده شوم. من چندین فیلم بازی کردم تا به نقش «خون بازی» رسیدم که برای من یک نقطه عطف بود ولی حتی نقشم در «خون بازی» هم تا حدودی زیر سایه مادرم می رفت که البته من خیلی مشکلی با آن ندارم. در سینما مرحله تثبیت برای من خیلی طول کشید ولی در تئاتر این شانس را داشتم که در همان اوایل کارم با امیر رضا کوهستانی کار کنم و در موقعیت خیلی خوبی قرار بگیرم که بتوانم در تئاتر دیده شوم.

قرار گرفتن زیر سایه مادر و خانواده قطعا کار شما را در اثبات بازیگری تان سخت می کرده ولی بزرگ شدن در خانواده ای سینمایی قطعا مزایایی هم داشته است.

– قطعا! اصلا همه اش مزیت بوده است. اصلا بیشتر بازیگرانی که در نسل من شروع به کار بازیگری کردند از خانواده های سینمایی بودند. مهم ترین مزیت زندگی در خانواده ای سینمایی برای من این بوده که اگر مادر من به عنوان یکی از پنج کارگردان مهم سینما نقشی در فیلمش داشته باشد که به سن و جنس بازیگری من بخورد، انتخاب اولش قطعا من هستم چون با من راحت تر کار می کند اما من واقعا در مورد بازیگری نسل خودم مدعی هستم و فکر می کنم نسل من توانسته در بازیگری جریان سازی کند. دلیلش این که ما در سینما هیجان زده نبودیم و نگاه جدی به سینما داشتیم. اگر هیجان جایزه گرفتن بخواهد تبدیل به هدف بازیگر شود، لذت بازیگر از فعل بازیگری کمتر می شود. من نمی گویم جایزه گرفتن یا فکر کردن به جایزه بد است ولی نباید تبدیل به هدف بشود.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

انگیزه شخصی خود شما در آغاز کار چه بود؛ مثلا در پانزده سالگی که در زیر پوست شهر بازی کردید، گرفتن جایزه و تایید دیگران برای تان مهم نبود؟

– قطعا مهم بوده و هنوز هم برایم مهم است. نمی توانم دروغ بگویم. ولی راستش را بگویم هیچ وقت گرفتن جایزه و تایید دیگران در بازیگری برای من هدف نبوده است. من در دوازده سالگی در اولین تئاترم به کارگردانی آزیتا حاجیان بازی کردم که شش ماه برای تمرین آن هر روز به سالن می رفتم یا در پانزده سالگی در «زیر پوست شهر» بازی کردم و سه ماه تمرینات فشرده ای را با گلاب آدینه پشت سر گذاشتم. پس حتی در همان سن هم می دانستم وارد چه عرصه جدی شده ام. شانس من این بود که ورودم به سینما را در محیط های بسیار مناسبی تجربه کردم. چیزی که در بازیگری برای من جذاب است، لذت همین تمرین ها و بعد دیدن نتیجه نهایی است. این لذت منحصر به فرد را در هیچ حرفه دیگری نمی توان تجربه کرد.

در اوایل کارتان گفته بودید دل تان می خواهد در فیلمی از مهرجویی بازی کنید ولی این موقعیت هرگز برای تان پیش نیامد. یکی از ویژگی های نسل شما این بود که زمانی کارش را آغاز کرد که دوره اوج کارگردان هایی مثل کیمیایی و مهرجویی گذشته بود، در حالی که مثلا لیلا حاتمی و هدیه تهرانی از نسل قبلی این شانس را داشتند که کارشان را با فیلم های مهمی از مهرجویی و کیمیایی آغاز کنند. از این بابت متاسف اید؟

– راستش را بخواهید نه! چون من این شانس را داشتم که با بهترین کارگردان های نسل جدید کار کنم. خیلی ها را می توانم نام ببرم مثل رضا درمیشیان، عبدالرضا کاهانی یا دو کارگردانی که امسال با ایشان همکاری کردم، مجید مصطفوی و سهیل بیرقی. من فکر می کنم لذتی که از کار با این کارگردان ها بردم احتمالا شبیه به مان لذتی است که از کار با داریوش مهرجویی نصیب من می شد. البته هستند کارگردان های جوانی که به واسطه پیشرفت تکنولوژی و ساده شدن فیلم سازی با تکنولوژی دیجیتال اسم خودشان را می گذارند کارگردان اما به جز تسلط تکنیکی چیزی در چنته ندارند و مؤلف نیستند و تفکری در فیلم های شان نمی بینیم.

هنوز دوست دارید در فیلمی از مهرجویی بازی کنید؟

– ترجیح می دهم به این سوال پاسخ ندهم.

معمولا در آغاز کار بازیگری همیشه بازیگرانی هستند که برای بازیگر تازه کار، الگو و الهام بخش اند. این بازیگران برای شما چه کسانی بودند؟

– واقعا نمی خواهم تظاهر کنم ولی هیچ وقت دلم نخواسته جای بازیگر دیگری باشم یا شبیه بازیگر دیگری بشوم. از همان اول کارم در پانزده شانزده سالگی می خواستم مسیر منحصر به فردی را طی کنم. اگر چه جنس کار یا نگاه برخی ها به بازیگری برایم هیجان انگیز بود. مثلا گلاب آدینه یا مهدی هاشمی، یا عزت الله انتظامی، یا علی نصریان، دیرتر به بازی فرهاد اصلانی هم علاقه مند شدم.

در سینمای جهان چطور؟

– من هم مثل خیلی های دیگر تحت تاثیر مریل استریپ هستم. بازی و کاراکتر اَنِت بنینگ را خیلی دوست دارم و همچنین بازی کوین اسپیسی را. همیشه فکر کرده ام که «زیبایی آمریکایی» از نظر بازیگری فیلمی بی نقص است. در نسل جوان تر ناتالی پورتمن و جنیفر لارنس را هم خیلی دوست دارم. این جنس بازیگری گرم را و بازیگرانی را که سعی می کنند در هر فیلم تصویر قبلی شان را بشکنند، می پسندم.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«بهترین بابای دنیا» (داریوش فرهنگ – ۱۳۷۰)

زمانی که شما وارد سینما شدید بسیاری از بازیگران و فیلم سازان مهم سینما را از روی معاشرت های خانوادگی می شناختید. در آن سال های آغازین چه چیزهایی در زندگی بازیگران قدیمی تر می دید که دل تان نمی خواست برای تان اتفاق بیفتد؟

– این که درگیر حاشیه های بازیگری نشوم. منظورم البته اصلا فعالیت های سیاسی – اجتماعی بازیگران نیست. اتفاقا در کشوری مثل ایران با اتفاقاتی که می افتد شما به عنوان یک آدم مشهور وظیفه داری که موضع بگیری، چون موضع نگرفتن گاهی در واقع نوعی موضع گرفتن است. من اسم این موضع گیری ها را حواشی بازیگری نمی گذارم. منظورم از حواشی، حواشی مبتذل بازیگری است. این ابتدال مثل قارچ می تواند کنار هر چهره معروفی و به خصوص بازیگرها پیدا شود. منظورم از درگیر شدن در حواشی شرکت کردن در بعضی مراسم یا مهمانی هاست که مثلا برای یک کمپانی برگزار می شود. آدم ها در این جور مراسم درگیر این می شوند که کی چی پوشیده و دغدغه های سخیفی را دنبال می کنند.

می دانم همه جای دنیا این اتفاق می افتد ولی این دلیلی بر حقانیت این اتفاق ها نزد من نیست. من طرف بازیگری هستم مثل مریل استریپ که این همه سال کاندیدای اسکار بوده ولی یک بار لباسش بهترین لباس مراسم اسکار نشده. من طرف بازیگری هستم مثل انت بنینگ که با کت دامن می رود روی رد کارپت اسکار. من ترجیح می دهم آن آدمی باشم که ترجیح می دهد موضع داشتن اش نسبت به این قواعدِ از پیش تعیین شده کمی معلوم باشد و توی ذوق بزند!

اولین تجربه جدی شما در بازیگری، بازی در فیلم «روسری آبی» بود. در مصاحبه ای گفته بودید این فیلم را دوست ندارید چون «هندی است». چرا فکر می کنید «روسری آبی» هندی است. ظاهر فیلم داستان پیرمردی را روایت می کند که به دلیل انحراف از معیارهای صُلب اجتماع توسط عزیزانش طرد می شود و زیر فشار اجتماعی فرجامی تراژیک می یابد. فیلم نگاهی جامعه شناختی به شخصیت رسول رحمانی دارد. چرا فکر می کنید این فیلم به قول خودتان هندی است؟

– [با خنده] واقعا این حرف را زده ام؟ احتمالا این حرف را در میان حرف هایی دیگر گفته ام. ولی راستش را بخواهید بین فیلم های مادرم، «روسری آبی» فیلم محبوب من نیست. شاید «روسری آبی» با معیارهای من زیادی عاشقانه بوده است. من «نرگس» را دیوانه وار دوست داشتم. البته الان که سن ام بالاتر رفته «روسری آبی» را بیشتر از قبل دوست دارم ولی هنوز محبوب ترین فیلم رخشان بنی اعتماد برای من «نرگس» است.

در «روسری آبی» خیلی کم سن و سال بودید که با عزت الله انتظامی هم بازی شدید. آن موقع متوجه بودید که چه بازیگری در مقابل تان است؟

– من موقع بازی در «روسری آبی» نه ساله بودم و خیلی چیزها را می فهمیدم. عزت الله انتظامی برای من یک غول بازیگری بود و می دیدم که چقدر رها از اعتبار و شهرتی که داشت به تمرین تن می داد. فاطمه معتمد آریا هم همین طور بود. من با این که فقط چند سکانس کوتاه بازی داشتم باید مدام می رفتم سر تمرین و آقای انتظامی و مادرم و دیگران آن قدر جدی با من برخورد می کردند که برای خود من هم این کار جدی می شد. مهم ترین چیزی که از آقای انتظامی آموختم این بود که چقدر بازیگری امری جدی است.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«کوچه بی نام» (هاتف علیمردانی – ۱۳۹۳)

از «روسری آبی» تا «خون بازی» روند تمرینات شما چه تغییری پیدا کرد؟

– به نظرم بازیگری امری شخصی نیست. همه اتفاقات در گفتگو و در بحث و بده بستان بین شما با بازیگران دیگر و کارگردان در تمرین ها به دست می آید. در «خونبازی» به دلیل بیشتر شدن تجربه من در بازیگری، مادرم کمتر از تجربیات شخصی و مشترک مان برای هدایت من استفاده می کرد اما در «زیر پوست شهر» مشخصا مرا به خاطرات و تجربیات شخصی و خانوادگی مان ارجاع می داد. مثلا در سکانسی که من و گلاب آدینه در مینی بوس داریم از زندان بر می گردیم، مادرم آمد و در گوشم خاطره ای گفت که مربوط به موقع فیلمبرداری «شهرک فاطمیه» بود و آن خاطره حس صحنه را برایم روشن کرد. من را در موقعیتی قرار می داد که با توجه به تجربیات شخصی ام بتوانم حس صحنه را بگیرم. از این گذشته در یکسری از رفتارهایی که برای شخصیت محبوبه ساختیم، مثل راه رفتن و حرف زدن و … واقعا نمی توانم نقش گلاب آدینه را نادیده بگیرم. منی که آن موقع تجربه کمی داشتم و تکنیک بازیگری را به اندازه امروز نمی شناختم با کمک خانم آدینه توانستم ابعاد جدیدی از توانایی های بازیگری خودم را کشف کنم.

شما معمولا از مدت ها قبل از فیلمبرداری در جریان پروژه های رخشان بنی اعتماد هستید. با توجه به این موضوع نوع هدایت شما توسط رخشان بنی اعتماد چه تفاوتی با هدایت دیگر بازیگران دارد؟

– مادرم کمی بیشتر از دیگران نسبت به من سختگیری دارد اما هر چه بیشتر جلو آمده ایم، بده بستانی که سر صحنه داریم کمتر شده چون بازدهی بحث ها و تمرین های مان در پیش تولید بیشتر شده. دیگر سر صحنه، دیالوگ کمتری بین ما برقرار می شود چون دقیقا می دانیم که هر طرف از طرف مقابل چه می خواهد. موقع فیلمبرداری «خون بازی» در آن صحنه ای که من توی مرداب دارم دنبال هروئین می گردم، مادرم پشت دوربین گریه می کرد و آقای عبدالوهاب من را هدایت می کرد. مادر جلو نمی آمد چون نمی خواست حس مادرانه اش روی بازی من تاثیر بگذارد.

نوع و مدت زمان تمرین در پیش تولید فیلم های رخشان بنی اعتماد معمولا سنگین و زیاد است، این تجربه را با کارگردان های دیگر هم داشته اید؟

– این تجربه با اصغر فرهادی تکرار شد. با رضا درمیشیان تکرار شد. با سهیل بیرقی هم تکرار شد و همین طور با عبدالرضا کاهانی و هاتف علیمردانی. جالب این که تجربه تمرین مستمر با کارگردان های جوان تکرار شد اما بارها پیش آمد که سر صحنه کارگردان های باتجربه تر حداقل تمرین و آماده سازی قبل از اجرا هم رعایت نمی شد که من را شگفت زده می کرد. من در کارم خیلی وابسته به تمرین هستم. فیلمنامه های فیلم های من مثل دفتر مشق است چون خیلی کنار فیلمنامه یادداشت می نویسم ولی وقتی فیلمبرداری شروع می شود می توانم بدون فیلمنامه بروم سر صحنه.

وقتی تمرین و دورخوانی کم باشد یا اساسا وجود نداشته باشد اعتماد به نفسم کمی می شود و تاثیرش روی کارم هم دیده می شود. بیشتر این کارگردان ها از این نداشتن تمرین به عنوان یک امتیاز مثبت کارشان حرف می زدند و می گفتند تمرینی در کار نیست و «می خواهیم برویم و در لحظه قرار بگیریم». حرفی که من اصلا نمی فهمم. مثل این است که یک ورزشکار حرفه ای بدون گرم کردن وارد مسابقه شود.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«زیر پوست شهر» (رخشان بنی اعتماد – ۱۳۷۹)

یکی از تجربیات منحصر به فردی که در «زیر پوست شهر» داشتید هم بازی شدن با محمدرضا فروتن بود که در آن زمان تازه در «مرسدس» و «قرمز» بازی کرده بود و سوپراستاری تمام عیار بود. محمدرضا فروتنی که پشت صحنه «زیر پوست شهر» شناختید چقدر با تصویری که از قبل از او در ذهن داشتید همخوانی داشت؟

– بله. محمدرضا فروتن آن موقع واقعا یک سوپراستار بود و در فیلم دو زن هم بازی کرده بود. من با پدرم سر صحنه «دو زن» زیاد می رفتم. برای همین قبل از این که «زیر پوست شهر» آغاز شود آقای فروتن را پشت صحنه دیده بودم. کمی استرس و هیجان داشتم از این که قرار است در مقابلش بازی کنم ولی این استرس و هیجان، موقع تمرینات طولانی قبل از فیلم، کاملا از بین رفت. از این گذشته هیچ ستاره ای توی خانواده ما آن قدرها ستاره به نظر نمی رسد و برای همین هم من خیلی این هیجان ها را حتی تجربه نکردم. من خیلی به این که کنار او بازی می کردم فخر می فروختم. بعدها ندیدم که بازیگری محبوبیتی را به دست بیاورد که محمدرضا فروتن در آن دوره به دست آورده بود.

یک روز یکی از همکلاسی هایم را که از طرفداران محمدرضا فروتن بود آوردم خانه مان چون می دانستم فروتن آن روز خانه ماست و به این دوستم هم نگفتم که قرار است محمدرضا فروتن را ببیند. شاید باورتان نشود، این دوستم همین که وارد خانه شد و فروتن را دید، درجا توی بغل من غش کرد! اما من موقع کار پشت صحنه «زیر پوست شهر» وجه ستاره وار فروتن را اصلا نمی دیدم چون فروتن خودش را مثل بقیه اعضای گروه سپرده بود به تمرینات و اصلا به واسطه حضور مادرم و گلاب آدینه تمام گروه همین طور یکدست شده بود. هیچ کس نت خارج نمی زد و همه هم کوک بودند.

پس هیچ وقت چنان هیجانی نداشتید؟

– اولین باری که هیجان دیدن یک بازیگر را تجربه کردم وقتی بود که با مادرم در ونیز رفتیم با انت بنینگ چایی بخوریم. از ذوق داشتم غش می کردم ولی این حس را بعدا هرگز تجربه نکردم.

 

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«بغض» (رضا درمیشیان – ۱۳۹۰)

بعد از بازی در «زیر پوست شهر» به فاصله کوتاهی در «رقص در غبار» و «گیلانه» بازی کردید که در آنها هم نقش دختری روستایی یا از طبقات محروم را داشتید. نمی ترسیدید در آغاز کار با این چند انتخاب در این نوع نقش ها کلیشه شوید؟

– آن موقع برای من نفس بازی کردن مهمتر از این بود که نقش هایم شبیه به هم نباشند. می خواستم خودم را به عنوان بازیگر سینما ثابت کنم و فقط برایم مهم بود که فیلمی که در آن نقشی به عهده می گیرم فیلم قابل دفاعی باشد. البته من کمی در به کار بردن کلمه کلیشه خسیس هستم و معتقدم که به سختی می شود گفت فلان نقش کلیشه شده است. من بعد از «خون بازی» در «بغض» هم نقش یک معتاد را بازی کردم ولی معتادی که در «بغض» نقشش را بازی کردم متفاوت بود با معتاد «خون بازی». این که دو نقش در یک طبقه باشند نمی تواند معیاری باشد برای این که این دو نقش شبیه به هم بوده اند.

پس بگذارید بپرسم که بازی شما در «جامه دران» یا «حیران» که حتی ضعیف تر از نمونه های قبلی همین نقش در کارنامه شما مثل بازی در «رقص در غبار» یا «گیلانه» بوده، چه دستاوردی در کارنامه باران کوثری است؟

– من این قضاوت را نمی پذیرم. من بازی در «جامعه دران» را اساسا به خاطر سکانسی پذیرفتم که بچه های گوهر را از او می گیرند. گوهر زنی روستایی است که همه انگیزه اش در زندگی، بچه هایش هستند. کمتر بازیگر باهوشی بازی در این لحظه را صرفا به خاطر این که بازی در نقش های دیگری از این طبقه اجتماعی را تجربه کرده، رد می کند. برای منی که اصلا نمی خواهم در این سینما بازیگر کم کاری باشم و اصلا به کم کاری اعتقادی ندارم مگر چند نقش متفاوت نوشته می شود که بخواهم به راحتی به نقش هایی مثل گوهر در «جامه دران» نه بگویم و منتظر بمانم تا نقش هایی بازی کنم که از زمین تا آسمان با هم متفاوت باشند.

 
این که می گویید نمی خواهم کم کار باشم نگاهی مالی پشتش است یا نگاهی حرفه ای؟

– نه! نگاهم مالی نیست، نگاهم حرفه ای است. من آن قدر برای یک فیلم خوب پول می گیرم که با سالی یک فیلم یا دو سالی یک فیلم اموراتم بگذرد ولی به نظرم این جرزنی است که من سه سال بروم خودم را قایم کنم و همه منتظر دیدنم باشند و بعد بیایم یک نقش بازی کنم و دیده شوم و همه نگاه ها را به سمت خودم برگردانم. الگوی من مریل استریپ است که سالی دوتا فیلم بازی می کند و هنوز می تواند شمای تماشاگر را شگفت زده کند. نمی گویم من مریل استریپ هستم، می گویم الگویم مریل استریپ است. دلم می خواهد در عین پر کاری جنس بازی ام را تر و تازه نگه دارم. مثل نجاری که زیاد میز و صندلی می سازد ولی خوب می سازد.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«عصبانی نیستم» (رضا درمیشیان – ۱۳۹۲)

برگردیم به ادامه مسیر بازیگری شما، بعد از «زیر پوست شهر» مهم ترین تجربه شما بازی در «رقص در غبار» اولین فیلم سینمایی اصغر فرهادی بود. گفتید که روش فرهادی در تمرین به روش مادرتان نزدیک بود.

– بله. روش کار اصغر فرهادی خیلی نزدیک به مادرم بود. به خصوص در نزدیک کردن بازیگر به نقش، روش هایی شبیه به هم به کار می گرفتند. من فقط چند سکانس در فقیلم آقای فرهادی بازی داشتم ولی حدود دو ماه مدام توی دفتر تمرین می کردیم، بعد می رفتیم توی شهر قدم می زدیم، بعد می رفتیم لباس می خریدیم، و دوباره … خیلی برایم جالب بود که باید برای نقش لباس می خریدیم. وقتی شما برای نقش خرید می کنید اصلا از جنبه ای دیگر به آن نگاه می کنید.

فکر می کنید این نوع کارها مثل لباس خریدن برای نقش بیشتر بوی آماتوریسم می دهد یا حرفه ای گر؟ امروز آیا اصغر فرهادی می تواند از بازیگران بین المللی اش بخواهد که مثلا توی خیابان های مادرید با او همراه شوند و لباس های نقش را خودشان بخرند؟

– نشانه نوعی حرفه ای گری بود چون من آن موقع بازیگری حرفه ای نبودم و شاید به همین دلیل آقای فرهادی می خواست من این تجربه ها را داشته باشم. از این گذشته حتی اگر دیگر فرهادی تمرین هایی مثل لباس خریدن را با بازیگر انجام ندهد اما اعتقادش به تمرین زیاد سر جایش است. توی مطبوعات خواندم که ماریون کونیار به خاطر این که نمی توانست در پروسه تمرین طولانی شرکت کند نتوانست در فیلم گذشته بازی کند. شاید امروز اگر فرهادی با من کار کند، با تجربه ای که من در این سال ها کسب کرده ام دیگر من را نفرستد برای خرید لباس ولی بگذارید یک راز را اینجا فاش کنم. تجربه ای که در آن فیلم سر خرید لباس برای نقش ریحانه داشتم آن قدر به من در رسیدن به نقش کمک کرد و آن قدر حال و هوای عجیبی به من داد که هنوز هم که هنوز است، من این کار را برای نقش های دیگرم می کنم. البته با طراح لباس حتما مشورت می کنم ولی در نهایت ماسک آن شخصیت را به چهره ام می زنم و برایش لباس می خرم.

تفاوت های کار فرهادی با رخشان بنی اعتماد چه بود؟ چه چیز منحصر به فردی در اصغر فرهادی دیدید که بعضا در فیلم ساز دیگری ندیدید؟

– جدیت! آن موقع آقای فرهادی فقط یک سریال ساخته بود و نتوانسته بود برای فیلم اولش سرمایه عجیبی حذف کند. من هم به این دلیل بازی در فیلم را پذیرفتم که هم خودم و هم مادرم از طرفداران آن سریال بودیم. مادرم می گفت فرهادی جوان خوش فکری است ولی با این حال کسی به نتیجه کار مطمئن نبود و آقای فرهادی با اعتماد به نفس و جدیتی که من قبلا ندیده بودم انگار یک قدم جلوتر از همه گروه راه می رفت.

 

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«قصه ها» (رخشان بنی اعتماد –  ۱۳۹۰)

فرامرز قریبیان هم بازیگری بود که در «رقص در غبار» بعد از سال ها دوباره بازی در نقش متفاوتی را تجربه می کرد. او از گذشته ای پر شکوه آمده بود و فیلم هایی مثل «گوزن ها» و «خاک» را در کارنامه داشت.

– چیزی که در فرامرز قریبیان می دیدم نوعی پرنسیپ کاری بود که در نسل های بعدی کمیاب است. در نسل ما اگر آدم این جور پرنسیپ ها را رعایت کند متهم می شود به ادا در آوردن.

در نسل خودتان کدام بازیگران را سراغ دارید که این پرنسیپ ها را رعایت می کند؟

– در نگار جواهریان این پرنسیپ ها را دیده ام. فکر می کنم نتیجه کار ترانه علیدوستی نشان می دهد که او هم این پرنسیپ ها را دارد.

کمی بعد از «رقص در غبار» در فیلم «نسل جادویی» از ایرج کریمی بازی کردید. کریمی منتقدی مشهور بود و رو به فیلمسازی آورده بود و قبل تر هم فیلم خوبی مثل «از کنار هم می گذریم» را ساخته بود ولی این فیلم به دلیل فضای فانتزی اش دیده نشد. تجربه همکاری با منتقدی که فیلمساز شده بود و هم بازی شدن با هدیه تهرانی چه تفاوتی با تجربه های قبلی تان داشت؟

– همکاری با هدیه تهرانی خیلی دلپذیر بود. او در این فیلم طراح صحنه و لباس هم بود و دائم پشت صحنه حضور داشت و فضا را برای کار امن می کرد اما ایرج کریمی وجه تئوریکش خیلی بارزتر از وجه عملی اش بود. خیلی چیزها برای ما به عنوان بازیگر مبهم بود، چه در شخصیت پردازی، چه در ایده های فیلمنامه و چه حتی در طراحی لباس، و وقتی در موردشان از ایرج کریمی سوال می کردیم او توضیح تئوریکی می داد و ما قانع می شدیم که این عناصر باید در فیلمنامه به همین شکل باشد، ولی بدون این توضیحات ابهامات سر جای خودش باقی می ماند. نمی دانم این طور سینما که این قدر نیاز به رمزگشایی دارد چقدر مورد علاقه من است.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«خون بازی» (رخشان بنی اعتماد – ۱۳۸۵)

پس چرا بازی در آن را پذیرفتید؟

– خب خیلی فیلم ها در کارنامه من هست که به عنوان تماشاگر ممکن است برایم جذاب نباشد ولی به عنوان بازیگر بازی در آن فیلم برایم جذابیت ها و چالش هایی داشته است که بازی در آن را پذیرفته ام اما ممکن است اگر خودم حق انتخاب داشته باشم آن فیلم را برای سینما رفتن انتخاب نکنم.

می شود چندتا از این فیلم ها را نام ببرید؟

– بله، مثلا «روز سوم».

«توفیق اجباری» چطور؟

– در «توفیق اجباری» کمی در بستن قرارداد عجله کردم چون کار با گروهی که قبلا هم با هم کار کرده بودیم خیلی به من اعتماد به نفس می داد. از طرفی هم همکاری قبلی من با آقای لطیفی نتیجه داده بود. نمی خواهم توجیه کنم. من می دانستم که دارم توی یک فیلم «بفروش» بازی می کنم ولی واقعا قرارهای دیگری هم قبل از فیلمبرداری داشتیم که موقع کار عملی نشد. من عجله کردم و آن موقع به شدت دنبال این بودم که در یک کمدی بازی کنم اما اگر می دانستم چند ماه بعدش «دایره زنگی» به من پیشنهاد می شود در «توفیق اجباری» بازی نمی کردم.

با این که خودتان «روز سوم» را چندان دوست ندارید ولی این فیلم در بین مخاطبان عام بازخورد خوبی داشت و زوج شدن شما با حامد بهداد هم در همین فیلم شکل گرفت که بعدها هم در فیلم های دیگری تا «سدمعبر» تکرار شد.

– حامد از قبل دوست من بود و من پیشنهاد دادم که حامد آن نقش را بازی کند. اول آقای لطیفی حامد را با یک بازیگر تلویزیونی اشتباه گرفته بود و زیر بار نمی رفت ولی بعد که فهمید دارم از کی حرف می زنم پذیرفت. آن موقع حامد در «بوتیک» و «این زن» حرف نمی زند بازی کرده بود. خوشبختانه حامد سریع پذیرفت و با کلی ایده آمد سر صحنه. اصولا من همیشه می گویم که حامد با انگیزه همچنان یکی از بهترین بازیگران سینماست. میزان انرژی و انگیزه ای که حامد با خودش پشت صحنه می آورد و حمایت و دلسوزی اش برای بازیگر مقابلش هم در «روز سوم» و هم در «دندون طلا» و «هفت ماهگی» و «سدمعبر» برای من آموزنده بود. حامد به عنوان شریک در بازی بسیار مهربان است. شاید به خاطر رفاقت مان این حالت را فقط با من داشته است ولی او در همکاری مشترک بسیار دلسوز است. روزهای زیادی بود که او بازی هم نداشت اما پشت صحنه می ماند. حامد یک روز سر بازی در «سدمعبر» آن قدر برای پلان من انرژی گذاشت که دیگر برای پلان خودش انرژی نداشت و مجبور شدیم پلان او را فردایش بگیریم. حامد هم مثل من این شانس را نداشته که یک دفعه با یک نقش گل کند و بدون این که پاس گلی دریافت کند، به مرور خودش را ثابت کرده است.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«توفیق اجباری» (محمد حسین لطیفی – ۱۳۸۶)

گفتید حامد بهدادِ «باانگیزه» هنوز هم یکی از بهترین بازیگران این سینماست. حامد بهداد هم مثل خسرو شکیبایی یک پرسونای بازیگری منحصر به فرد را با آمدنش به سینمای ایران اضافه کرد ولی برخی انتخاب های اخیر او این نگرانی را دامن می زند که او هم مثل خسرو شکیبایی در نهایت به مسیری بیفتد که گذشته قابل دفاعش را زیر سوال ببرد. ظاهرا شما هم این نگرانی را در مورد او دارید.

– من فکر می کنم همه بازیگرهایی که موقعیت ستاره بودن را تجربه می کنند، دچار این بی انگیزگی می شوند. مهم این است که به سلامت از این مرحله بیرون بیایی. حامد با بازی در سدمعبر به سلامت از این بحران می گذرد و حالا سر کار دیگری نمی رود تا دوباره کاری در همان سطح به او پیشنهاد شود. انگیزه ای که من در سدمعبر از حامد دیدم سال ها بود ندیده بودم. حامد بهداد تمام نشده است.

یکی از دلایل بی انگیزگی بازیگران در سینمای ایران این است که بازیگر ایرانی در چشم انداز کاری اش آینده بین المللی روشنی نمی بیند و خود سینما هم فرصت تجربه های متنوع زیادی را به بازیگر نمی دهد. این است که بعد از دو، سه جایزه ممکن است هر بازیگری دلسرد شود. مسیری که منتقدها برای بازیگران در نوشته های شان ترسیم می کنند هم عامل دیگری است در بی انگیزه شدن بازیگرها. انگار منتقدها مسیر کلیشه شدن را به بازیگرها نشان می دهند. با دو جایزه ای که لیلا حاتمی به خاطر بازی در فیلم «من» و حامد بهداد به خاطر بازی در فیلم «سدمعبر» گرفت، من کمی امیدوارم شدم که این عرف ها در نقد سینماییِ ما دارد پوست می اندازد.

بهترین نقدی که بر کار خود خوانده اید کدام بوده؟

– نمی توانم از یک نقد نام ببرم ولی کسانی هستند که نقدهای شان برایم مهم است و لزوما هم طرفدار بازی من نیستند. مثل مهرزاد دانش یا کیوان کثیریان. ولی نقشی که مفیدترین بازخوردها را از آن گرفتم، نقشم در «خون بازی» بود.

سه فراز در کارنامه شما، بازی در این سه فیلم است: «خون بازی»، «اسب حیوان نجیبی است» و «قصه ها». در این سه فیلم باران کوثری شمایل شکنی می کند و چهره هایی جدید از خودش ترسیم می کند. نظرتان در مورد این سه نقش چیست؟

– قبول دارم که در این سه فیلم عملکرد متفاوتی داشته ام و چقدر خوشحالم که از «اسب حیوان نجیبی» است نام بردید چون بازی من در «اسب حیوان نجیبی» است به خاطر حواشی اش دیده نشد. کم پیش می آید که از کار خودم راضی باشم و اصولا سخت گیرترین منتقد خودم، خودم هستم. ولی بازی ام در اسب حیوان نجیبی است یکی از آن بازی هایی است که تا حد زیادی رضایت خودم را جلب می ند. من به این سه فیلم «جامه دران» و «حیران» و «کوچه بی نام» را هم اضافه می کنم. پلان سکانس مشترک من و پیمان معادی در «قصه ها» نتیجه ماه ها تمرین بود. ما آن شب سکانس را چند بار اجرا کردیم و هر بار عینا اجرای مان مثل دفعه قبل بود. من معجزه تمرین و کارگردانی را در آن صحنه دیدم.

 

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«رقص در غبار» (اصغر فرهادی – ۱۳۸۱)

برای نوشتن فیلمنامه «خون بازی»، رخشان بنی اعتماد مستندی از زندگی یک معتاد واقعی ساخته و روزها با او در خانه شان زندگی کرده بود. شما هم این مستند را دیده بودید و در مورد اعتیاد تحقیق کرده بودید ولی جایی گفته اید سعی نکردید هیچ معتاد خاصی را در بازی تان بازسازی کنید، چون به تعداد معتادان حالت های مختلف نشئگی و خماری وجود دارد. این مرز ظریف میان تاثیر گرفتن از واقعیت و ساختن واقعیتی جدید را چطور در بازی تان می سازید؟

– این فرآیند چند مرحله دارد. مرحله اول تحلیل نقش است. در این مرحله به این فکر می کنم که کارگردان برای چه می خواهد این فیلم را بسازد. بعد از مرحله تحلیل که در آن ذهن شما از شخصیت انباشته می شود و شخصیت را می سازید، مرحله فیزیکی شروع می شود. من خیلی از شخصیت ها را از روی راه رفتن شان پیدا می کنم. در «جامه دران» با آن حرکت خاراندن پشت دست شخصیت یا آن حرکتی که موهایم را زیر روسری می کنم، شخصیت را برای خودم ساختم. در مورد سارای «خون بازی» من تحقیقات زیادی کردم. مثلا در مورد این که موقع خماری برای جسم آدم چه اتفاقی می افتد. عوارض خماری چیزهایی است مثل درد، خارش، عطسه، سنگین شدن پلک، فین فین کردن و رفتارهایی از این قبیل. وقتی این رفتارهای ظاهری را پیدا کردم، نشستم با خودم فکر کردم که اگر منِ باران بخواهم این رفتارها را بازی کنم چه شکلی می شود. بعد با توجه به رفتارهای فیزیکی خودم، سعی کردم این حرکات را برای خودم درونی کنم. می خواهم بگویم برای من نقطه سخت و در عین حال نقطه جذاب بازیگری آن جایی است که باید این تحلیل ها را بالفعل کنم؛ یعنی جایی که فیزیک و جسم بازیگر وارد عمل می شود.

در مصاحبه ای گفته بودید از یکی، دو سال قبل از «خون بازی»، بازیگری را جدی گرفتم. در این دو سال چه اتفاقاتی افتاد که بازیگری برای تان جدی شد؟

– دلیلش به طور مشخص بازی در «رقص در غبار» بود که باعث شد بفهمم در کار با کارگردانی به جز مادرم هم می توانم موفق باشم و در ضمن بازی در «خوابگاه دختران» که در گیشه فیلم موفقی از آب در آمد و کمی به من در آغاز راه بازیگری قوت قلب داد، چون در آن فیلم، من نقش اول را بازی می کردم.

بعد از بازی در خون بازی گفته بودید از این به بعد سعی می کنم حرمت نقش «سارا» را نگه دارم. در این سال ها در این مورد موفق بوده اید؟

– اگر این حرف را این طور سفت و سخت زده ام باید اذعان کنم که این حرف نتیجه هیجان زدگی ام در آن برهه و جوّی بوده که بعد از «خون بازی» به وجود آمده بود چون اصلا سینما این شرایط را برای بازیگر فراهم نمی کند که یک نقش را بازی کنی و بعد پای آن نقش بمانی. بالاخره یک جایی گیر می افتی، توی چاله ای که فکرش را هم نمی کردی. یک بازیگر حرفه ای از همه موفقیت ها و جایزه ها و تاییدها باید انرژی بگیردت و این انرژی باید تبدیل به یک بنزینی شود که مسیرش را ادامه دهد. بعد از سارا خیلی نقش ها بوده که بازی کرده ام. در «حیران» و «جامه دران» و «هیچ» و «قصه ها» و «بغض» و «عصبانی نیستم» و «عرق سرد» که به نظرم نقش های قابل دفاعی در فیلم هایی مهم بوده اند.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«خوابگاه دختران» (محمد حسین لطیفی – ۱۳۸۳)

شما در سه فیلم «تقاطع» و «گیلانه» و «خون بازی» با رادان هم بازی بودید اما هرگز مقابل هم بازی نکردید.

– خیلی جالب است! من خودم هم واقعا فکر می کردم چون در سه فیلم با بهرام هم بازی بوده ام، در مقابل هم بازی داشته ایم ولی الان که شما می گویید می بینم درست است. ما هرگز مقابل هم بازی نکرده ایم. بهرام از دوستان قدیمی من است که موفقیت های مدلِ خودش را دارد و اصرار دارد نقش های مختلف بازی کند. در «تقاطع» قرار نبود نقش منفی را او بازی کند بلکه بازیگر مقابلش قرار بود آن نقش را بازی کند ولی بهرام با اصرار آن نقش را گرفت چون می گفت می خواهم یک نقش بدمن را تجربه کنم. بهرام وسوسه بازی کردن نقش های مختلف و متنوع را دارد.

 
بعد از «خون بازی» یکی از مهم ترین تجربه های شما بازی در «هیچ» و «اسب حیوان نجیبی است» به کارگردانی عبدالرضا کاهلی تجربه متفاوتی بود؟

– روش کاهانی هم مبتنی بر تمرین فراوان بود؛ ما دو ماه قبل از فیلمبرداری دورخوانی داشتیم و بخش زیادی از فیلمنامه بر اساس این تمرین ها و بداهه های بازیگران نوشته می شد. موقع فیلمبرداری هم روز به روز چیزهایی در فیلمنامه تغییر می کرد. یعنی سبک کاهانی نسبت به رخشان بنی اعتماد یا فرهادی کمی بداهه و متکی به بازیگری بود. منتها بداهه ها قبل از اجرا روتوش می شد و مقابل دوربین کسی بداهه پردازی نمی کرد. من با تمام علاقه ای که به بازی ام در «اسب حیوان نجیبی است» دارم، از بازی ام در «هیچ» راضی نیستم. بعد از «خون بازی» می خواستم از آن طبقه اجتماعی دور شوم و بازی در «هیچ» را برای همین پذیرفتم که یک شاه نقش دیگر مثل «خون بازی» از آب در بیاید ولی به دلایلی که نمی دانم، این نقش در نیامد.

 
شخصت های فیلم «اسب حیوان نجیبی است» یک عده آدم مشنگ و گیج و گنگ اند که معلوم نیست از کجا افتاده اند وسط داستان این فیلم. این فیلم در سال ۱۳۸۹ درست در اوج وقایع بعد از انتخابات ساخته شده در حالی که جامعه هم در گیجی و سردرگمی به سر می برد. شرایط بیرونی چقدر روی ساخت این فیلم تاثیر گذاشت.

– نمی دانم. این را ترجیح می دهم خود کاهانی توضیح دهد. ولی در مورد خودمان باید بگویم که ما طبیعتا از شرایط بیرون متاثر بودیم. همه بحث های پشت صحنه در نهایت منجر می شد به وقایع سیاسی روز. جالب است! حالا که این سوال را پرسیدید و بر می گردم به عقب نگاه می کنم می بینم این پیشنهاد من بود که نسترن توی این فیلم دختری باشد که همه اش دروغ می گوید. پس انگار شرایط بیرون به شکل ناخودآگاه بر من اثر کرده بود. آن روزها دغدغه دائمی من «دروغ» بود. نسترن دختری بود که با وقاحت توی چشم هر کسی نگاه می کرد و دروغ می گفت و نه تنها طرد نمی شد بلکه همه آدم های دور و بر و حتی تماشاگران هم به عنوان دختری شیرین و بامزه دوستش داشتند. کل آن جمع مشنگی که به آن اشاره کردید، همه دروغگو هستند و هیچ کدام آن تخصصی را که می گویند ندارند.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«اسب حیوان نجیبی است» (عبدالرضا کاهانی – ۱۳۸۹)

ظرفیت بازی طنز در شما با «اسب حیوان نجیبی است» نمایان شد و در تئاتر هم در «خشکسالی و دروغ» توانایی تان در این زمینه را نشان دادید. خودتان به توانایی تان در بازی طنز اشراف داشتید؟

– اشراف و اعتماد به نفس نداشتم ولی خیلی علاقه داشتم نقش طنز بازی کنم. کمی در «توفیق اجباری» این موقعیت برایم فراهم شد و کمی هم در «دایره زنگی» ولی در «اسب حیوان نجیبی است» بهتر این وجه از بازی خودم را شناختم. هنوز هم دوست دارم کمدی بازی کنم ولی یک کمدی خیلی خوب؛ تا آن موقع صبر خواهم کرد.

شما بعد از «خشکسالی و دروغ» با جدیت بیشتری کار در تئاتر را ادامه دادید. مهم ترین کارگردانانی که در تئاتر با آنها کار کردید، امیررضا کوهستانی و محمدرضا راد بوده اند که خیلی با هم متفاوت اند. رضایی راد دستیار بیضایی بوده و علاقه مند به فضاهای کلاسیک در تئاتر و نمایش است و کوهستانی به طور خاص نسبت به بیضایی و آثارش موضع انتقادی دارد.

– بله! واقعا همان طوری است که می گویید. این دو کارگردان خیلی با هم متفاوت اند ولی برای من در مقام بازیگر کار کردن با هر دو لذت بخش بوده است.

 
چه چیزی بازیگری در تئاتر را برای تان جذاب می کند؟

– نظم و دیسیپلینی که در بازیگری تئاتر لازم است برای من جذاب است. حتی در نمایشنامه های امیررضا کوهستانی که به نظر می رسد برای بازیگر چارچوب خاصی تعیین نشده این چارچوب ها جدی است. بازی در درون این خطوط از قبل ترسیم شده، چه در کار با رضایی راد و چه در کار با کوهستانی، برای من جذاب است. کوهستانی کمی بازیگر را آزادتر می گذارد ولی لحن کار را در همان نمایشنامه می سازد و شما به جز درست خواندن نمایشنامه، لازم نیست کار بیشتری روی صحنه انجام دهید. تفاوت دیگر امیررضا کوهستانی این است که او معمولا غلظت حسی بازی شما را به مرور کم و کمتر می کند.

و این برای شما که به بازی های حسی پر رنگ مثل آن نوع بازی در «کوچه بی نام»، علاقه مندید سخت نیست؟

– دقیقا همین طور است ولی این باعث می شود که من مجبور شوم یک بخش وحشی از بازیگر درونم را که مدام می خواهد بیرون بزند کنترل کنم. همین چالش بازی در کارهای کوهستانی را برایم جذاب می کند. در «کوارتت نود دقیقه» نشسته بودیم و مونولوگ می گفتیم، این قدر خودم را کنترل می کردم که وقتی نمایش تمام می شد خیس عرق بر می گشتم پشت صحنه. اما از این تجربه که بگذرم، محمد رضایی راد در زندگی من آدم تعیین کننده ای است. برای من بازیگری به دو دوره تقسیم می شود؛ قبل از آشنایی با رضایی راد و شکل گیری گروه «خانه» و بعد از آشنایی با رضایی راد.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

 «لانتوری» (رضا درمیشیان – ۱۳۹۴)

 
من قبل از بازی در «بر اساس دوشس ملفی» به کارگردانی رضایی راد، گمان می کردم برایم سخت است بازی در آن نقش. آن نقش ژست محور بود و من تجربه بازی در چنین نقشی را نداشتم. تک تک حرکات روی صحنه از قبل تعیین شده بود و نوعی نظم ریاضی وار داشت. هیچ حرکتی را نمی شد با حرکتی دیگر جایگزین کرد. چهار ساعت روی صحنه بودیم و بازی در عین این که کاملا کنترل شده بود در جاهایی خیلی حسی می شد. حفظ این نظم در طول چهار ساعت سنگین بود. من خوشم می آید که وقتی از صحنه بیرون می آیم، مثل یک کارگر خیس عرق باشم و این بازی هم چنین بود.

 
با وجود تردیدهای جدی که در بازی در «بر اساس دوشس ملفی» داشتید، ریسک کردید و حالا از نتیجه کار راضی هستید. جایی هم بوده که این ریسک به شکست منجر شده باشد؟

– بله! به جز فیلم «هیچ» که قبلا از آن نام بردم، در «هفت ماهگی» هم ریسکی کردم که منجر به شکست شد. هر چند که قبلا من تجربه بسیار موفق «کوچه بی نام» را با هاتف علیمردانی داشتم ولی در «هفت ماهگی» اصلا از بازی خودم راضی نیستم.

جایی گفته بودید همیشه می خواسته اید دو نقش اعدامی و معتاد را بازی کنید. به نقش معتاد اشاره کردیم، و این فرصت در «من مادر هستم» نصیب تان شد که نقش یک محکوم به اعدام را هم بازی کنید. دیگر چه نقش هایی هست که دوستشان دارید و هنوز بازی نکرده اید؟

– راستش «من مادر هستم» آن قدر برای من تجربه تلخی شد که اصلا دیگر از این جور خیال بافی ها نمی کنم. در ویراست اول فیلمنامه، آوا اعدام نمی شد. من وقتی فیلمنامه را خواندم به آقای جیرانی گفتم خیلی خوب است که آوا اعدام نمی شود و این به تماشاچی امید می دهد؛ اما من به شرطی نقش را بازی می کنم که او اعدام شود!

این اوج خودخواهی من بود ولی می دانستم که از فریدون جیرانی می توانم چنین خواهشی بکنم چون جیرانی هم از آن کارگردانانی است که وسوسه ایجاد موقعیت های ویژه و متفاوت را برای بازیگر دارد و او هم پذیرفت که او اعدام شود ولی در نهایت ممیزی باعث شد پایان فیلم عوض شود چون گفته بودند شما سیاه نمایی کرده اید؛ حرفی که من هنوز هم معنی اش را نمی فهمم. من تک تک سکانس های آن فیلم، صحنه اعدام را پیش چشمم داشتم و با آن دید هر صحنه را بازی می کردم. آن سه شبی که صحنه اعدام را می گرفتیم آن قدر سرد بود، من آنقدر تحت فشار بودم که مادرم برخلاف همیشه، خودش من را می رساند سر فیلمبرداری.

خیلی به آقای جیرانی گله کردم و گفتم شما سال ها در برنامه هفت به کسانی که اعتبار نداشتند اعتبار دادید و حالا باید آن را خرج می کردید تا این فیلم ممیزی نشود ولی به رغم تلاش آقای جیرانی و تهیه کننده، پایان فیلم عوض شد. حذف آن سکانس آن قدر من را دلسرد و سرخورده کرد و آن قدر در کارنامه کاری من تعیین کننده بود که بعد از آن تصمیم گرفتم دیگر هرگز در مورد نقشم رویاپردازی نکنم. البته وقتی این اواخر نقش یک فوتبالیست را در «عرق سرد» بازی کردم به این فکر افتادم که همیشه دوست داشتم این نقش را بازی کنم.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«هفت ماهگی» (هاتف علیمردانی – ۱۳۹۴)

فکر می کنید تجربه متفاوتی که برای لیلا حاتمی در «من» اتفاق افتاد در «عرق سرد» برای شما تکرار شود؟

– بله. سهیل بیرقی شخصیت های جذابی در فیلمنامه هایش خلق می کند. لیلا حاتمی در «من» توانست از آن قالبی که از آن تایید می گرفت در بیاید و در نقشی کاملا متفاوت و دور از ذهن، باز هم تایید مردم و منتقدان را بگیرد. البته به نظر من همه بازی های آن فیلم درخشان است. فکر می کنم این اتفاق در «عرق سرد» هم برای من و بقیه بازیگران افتاده است.

جایی گفته بودید دلم نمی خواهد در فیلم های خنثی بازی کنم. فکر می کنم منظورتان فیلم هایی است که موضوعات ملتهب اجتماعی ندارند. چهار، پنج فیلمی که در این چند سال بازی کرده اید یعنی «عصبانی نیستم»، «لانتوری»، «کوچه بی نام» و «خانه دختر» احتمالا طبق تعریف خودتان فیلم هایی خنثی نیستند، چون روی مسائل اجتماعی دست گذاشته اند. سوالم این است که اگر بازی در فیلمی مثل «درخت گلابی» مهرجویی یا همین فیلم «پترسون» از جیم جارموش که این اواخر ساخته شد و با تعریف شما احتمالا فیلمی خنثی هستند به شما پیشنهاد شود، نمی پذیرید؟

– منظور من این نیست که هر فیلمی که به موضوعات حساس اجتماعی و سیاسی نپردازد، خنثی است. منظورم از فیلم خنثی فیلمی است که کسالت و پوچ گرایی نسل جوان را به گردن خود این نسل می اندازد. منظورم فیلم هایی است که قلاب شان به هیچ جا نمی گیرد مگر شخصیتی که دارند در مورد آن حرف می زنند. «پترسون» دارد راجع به سردی روابط انسانی حرف می زند. قلابش دارد بالاخره به یک جایی می گیرد. منظورم از فیلم خنثی به طور دقیق فیلم هایی است که وقتی می بینم شان نمی فهمم کارگردان با چه دغدغه ای فیلم را ساخته است و چه مشکلی با کجای این جامعه یا هستی داشته که خواسته با ساخت این فیلم آن را بیان کند. فیلم هایی که دغدغه مند نیستند، از نظر من خنثی هستند.

پس احتمالا بازی در فیلم «شیرین» را صرفا به دلیل نام کیارستمی پذیرفتید؟

– بله. فقط و فقط به خاطر عباس کیارستمی بازی در آن فیلم را پذیرفتم. حتی روزی که رفتم برای فیلمبرداری، کلیت کار را برای من توضیح ندادند و خود آقای کیارستمی هم سر صحنه نبود؛ فقط هدیه تهرانی بود و برای من توضیحاتی داد. بعد هم از من فیلم را گرفتند و تمام شد.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

عباس کیارستمی و باران کوثری

به شما برنخورد که کیارستمی خودش سر صحنه نبود؟

– نه، چون حس می کردم که عباس کیارستمی دارد تجربه ای می کند و خوب است که من در این تجربه به او کمک کنم ولی واقعا آدم های زیادی در این سینما نیستند که حاضر باشم این کار را برای شان بکنم.

یکی از فیلم هایی که به قول خودتان دغدغه مندی که جایزه ای هم برای تان به ارمغان آورد، «کوچه بی نام» بود که در موردش گفته بودید غفلت احساسی نقش تان را دوست داشتید. بازی در این جور نقش هایی که از نظر احساسی این قدر به قول خودتان غلیظ اند، چرا برای تان جذاب اند؟

– دلیل اش این است که بازی در این نقش باعث می شود یک نوع برونریزی احساسی را تجربه کنم که خارج از دنیای بازیگری هرگز شانسش را ندارم. قبول نقش هایی مثل محدثه در «کوچه بی نام» ریسک بزرگی است. یا نباید قبول شان کرد یا اگر قبول کردید باید تا ته خط بروید. این جور نقش ها تعارف بردار نیست. من متنفرم از بازیگرانی که این نقش ها را قبول می کنند و بعد تا ته خط نمی روند و از یک جایی می ترسند جلوتر بروند. اگر بازیگری چنین تردیدی دارد نباید این جور نقش ها را بپذیرد. اگر ما به بازی رئالیستی معتقدیم باید بدانیم که بعضی وقت ها همین غلظت در اجراست که بازی را رئالیستی می کند چون واقعیت آن شخصیت این غلظت احساسی را در خود دارد. البته مهم است که در کنار چه کارگردانی چنین تجربه ای می کنید و خوشبختانه هاتف با وسواس، زیاد و کم لحظه های بازی ام را چک می کرد.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«سدمعبر» (محسن قرایی – ۱۳۹۵)

فکر می کردید بازی تان در «کوچه بی نام» دیده شود، اما در «قصه ها» دیده نشود؟

– بله، چون واقعا داوری جشنواره ها بر آمده از سلیقه داوران است. خانواده ام به من کمک کرده در این مواقع واقع بین باشم. من خیلی به خاطر جایزه هایی که گرفته ام خوشحالم اما به خاطر نگرفتن هیچ جایزه ای به هم نریخته ام. ممکن است غمگین شده باشم اما آشفته نشده ام.

«عصبانی نیستم» هم مثل «کوچه بی نام» از آن دسته تجربیات شماست که موضوعات ملتهب اجتماعی و این بار بیشتر سیاسی را موضوع خود قرار می دهد. در مورد رضا درمیشیان گفته بودید که او و کاهانی را جزو کارگردان های صاحب سبک در میان فیلمسازان جوان می دانید. این صاحب سبک بودن چه نمودی در کار با بازیگر دارد؟

– رضا درمیشیان با آدم مثل نابازیگر برخورد می کند. همیشه به شوخی به او می گویم که تو آدم را تحقیر می کنی. گاهی بعد از یک جلسه دو ساعته او هنوز راجع به نقش حرفی نزده ولی در همان حین حرف زدن، دائم یادداشت بر می دارد. او شما را در موقعیتی قرار می دهد که چیزی را که می خواهد از شما شکار کند. همین یادداشت ها بعدا موقع فیلمبرداری مبنای او برای هدایت بازیگر می شود. من و رضا درمیشیان و نوید محمدزاده روزهای منتهی به فیلمبرداری، دیگر تقریبا با هم زندگی می کنیم و این طور نیست که دو ساعت توی دفتر همدیگر را ببینیم بلکه از صبح با هم هستیم تا شب و در مورد همه چیز فیلم حرف می زنیم و کلی لحظه و نکته پیدا می کنیم.

بعضی ها معتقدند «عصبانی نیستم» عصاره و برگرفته از همان روزهای ملتهبی است که در آن زندگی می کردیم. ما مثل یک کار چریکی فیلمبرداری را انجام می دادیم چون خیلی اصرار داشتیم که فیلم توی آن روزها فیلمبرداری شود نه دیرتر.

شما نقش سارا را در این فیلم بازی می کردید اما نقش ستاره در این فیلم به خود واقعی شما نزدیک تر بود. به نظر شما ستاره شخصیتی منفعل و محافظه کار بود یا شرایط این طور خودش را به او تحمیل می کرد؟

– ستاره بیشتر از این که به من نزدیک باشد به دور و بری های من نزدیک بود اما من خیلی خوب درکش می کردم. نقش سارا متانتی داشت که کمی از من دور بود.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«دایره زنگی» (پریسا بخت آور – ۱۳۸۶)

نقش «بارون» که در فیلم بعدی درمیشیان یعنی «لانتوری» بازی کردید درست نقطه مقابل سارا بود. بارون دختری بی آرمان و در هم شکسته است که دیگر نور زندگی در چشمانش نیست و تنها تکیه گاهش رابطه ای یکطرفه با پاشاست؛ پاشایی که او را وسیله ای می کند برای رسیدن به مریم. بارون شخصیتی است که فقر و فشارهای اجتماعی چنان او را در هم شکسته که نیازهایش چیزی فراتر از نیازهای روزمره برای زنده ماندن نیست. ظاهرا اول قرار بود نقش مریم را به جای مریم پالیزبان، شما بازی کنید.

– نه! من قرار نبود نقش مریم را بازی کنم. این فقط در حد حرف مطرح شده بود. در عمل رضا درمیشیان آن شخصیت را از اول با نام بارون برای من در فیلمنامه نوشت ولی توصیفی که شما از شخصیت ها به دست دادید درست است. برای من بارون درست نسخه معاصر شخصیت آفاق در «نرگس» بود که هیچ نداشت و همان هیچ را هم حاصر بود به خاطر عشق عادل ببازد. نمی خواهم بگویم که من به خوبی فریماه فرجامی از عهده نقش بر آمده ام ولی بارون برای من مدام آفاق را زنده می کرد. درصد زیادی از کار من در این فیلم با گریم و لباس پیش رفت.

نوید محمدزاده از آن دست بازیگرانی است که بازی کردن در مقابل او برای بازیگر مقابل می تواند خطرناک باشد چون در بازی اش یکسری کدها را در رفتار و میمک بروز می دهد که باعث می شود در مقابل هر بازیگری برجسته شود و بازی اش به چشم بیاید. این ممکن است بازیگر مقابل هم به رغم این که جنس بازی دیگری دارد، سعی کند کدهای رفتاری مشابهی از خود بروز دهد که عملا به جای برجسته کردن بازی، به بازی اش لطمه بزند. بده بستان شما با نوید محمدزاده چطور بود؟

– اولین بار من در تئاتر زمستان ۶۴ با نوید هم بازی شدم. رفاقت ما از همان زمان شروع شد، برای همین هم مقابل نوید خیلی راحتم. همان طور که موقع بازی جلوی حامد بهداد یا مثلا سحر دولتشاهی خیلی راحتم چون با همه این آدم ها رفاقت دارم. اگر بازیگری تحت تاثیر بازیگر مقابلش قرار بگیرد، بازیگر کم هوش و کم اعتماد به نفسی است. بزرگ ترین اشتباه در بازی این است که طراحی را که خودتان برای نقش داشته اید، به خاطر بازیگر مقابل تان کنار بگذارید. نوید، بازیگر پر انرژی است و مدام به شما انرژی می دهد و این باعث می شود که اگر شما خودتان باشید اتفاقا بهتر دیده شوید.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

«عرق سرد» (سهیل بیرقی – ۱۳۹۶)

اگر بخواهیم نگاهی کلی به کارنامه شما داشته باشیم و «خون بازی» را کنار بگذاریم فکر می کنید کدام صحنه ها در بازی شما در این دو دهه امضای خاص شما را بر خود دارد؟

– یک صحنه اش قطعا صحنه زایمان در «جامه دران» است. صحنه معرفی من در «اسب حیوان نجیبی است» را هم خیلی دوست دارم و همین طور سکانسی که در «صاحبدلان» جلوی آقای کاسبی بازی می کنم.

در پایان می خواهم بدانم که زندگی باران کوثری خارج از سینما چطور می گذرد. جایی خواندم که گفته بودید داستایفسکی و ماریوبارگاس یوسا نویسندگان محبوب تان هستند. ادبیات چقدر برای تان جدی است؟

– خارج از سینما خیلی کارها می کنم. سفر می روم، آشپزی می کنم، رمان می خوانم. رمان، دایره تجربه آدم را گسترش می دهد و به نظرم فرق بازیگرانی که رمان می خوانند با بازیگرانی که رمان نمی خوانند آشکار است. به جز اینها معاشرت با دوستانم برایم دلپذیر است و چند سالی هست که سعی می کنم بیشتر با خانواده ام وقت بگذرانم در صورتی که وقتی جوان تر بودم این دغدغه را نداشتم.

در مورد فیلم های محبوب تان در یک مصاحبه از «زیبایی آمریکایی» و «نزدیک تر» نام برده بودید. فیلمسازان محبوب تان چه کسانی هستند؟

– به واسطه پدرم که فیلم های وسترن را خیلی دوست دارد، از بچگی فیلم وسترن هم زیاد می دیدم. فیلمسازان محبوبم سام مندز، الکساندر پین، مایک نیکولز، کوروساوا، سام پکین پا و جان فورد هستند.

فیلمسازان ایرانی چطور؟

– کیانوش عیاری، مادرم و خیلی از فیلمسازان جوانی که با آنها کار کردم ولی بهتر است از کسی اسم نبرم.

 باران کوثری: مثل مریل استریپ هستم که اسکار نگرفته

اگر روزی بخواهید بین بازیگر بودن و اکتیویست سیاسی بودن یکی را انتخاب کنید کدام را انتخاب می کنید؟ اصلا استراتژی دارید که به این نقطه نرسید؟

– بستگی به زمان و شرایط دارد. مثلا در سال نود انتخابم بازیگری نبود ولی امروز بازیگری را انتخاب می کنم چون شرایط آن قدرها بحرانی نیست. آن روز نمی توانستم برای حفظ کردن کارم به عقایدم پشت کنم. امروز می توانم با حفظ عقایدم بازی کنم و از این هم بدم می آید که چون به آقای روحانی رأی دادم سکوت کنم و هیچ انتقادی از دولت او نکنم. اصلا من به کسی رأی می دهم که در دولت او بتوانم راحت نقد کنم و مطالباتم را پیگیری کنم. من هم ممکن است به عملکرد دولت در این صد و چند روز نقد جدی داشته باشم اما همچنان معتقدم در آن شرایط و با توجه به بقیه نامزدها رأی به روحانی درست ترین انتخاب بود.

بعضی ها جواب کم کاری های دولت را از من یا بقیه چهره های معروفی که در انتخابات اعلام موضع کردند می خواهند. من هم یک شهروندم و مثل بقیه شهروندان حق دارم اعلام کنم که به چه کسی رأی می دهم و این دلیل نمی شود من پاسخگوی عملکرد دولت باشم اما به هر حال مطمئنم با انتخاب نامزدهای دیگر، شرایط بهتر نمی شد.


منبع: برترینها

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟

هفته نامه چلچراغ: سینمای ژاپن سبقه قابل توجهی در سینمای وحشت دارد. این طور نیست که بشود با قاطعیت تمام بهترین هایش را مشخص کرد. ولی در این لیست پیشنهادی تقریبا برای هر سلیقه ای یک فیلم هست. همان طور که در لیست هم خواهید دید، سینمای ژاپن حتی در سال های اخیر هم فیلم خوب داشته است و هر چند لایو اکشن های مبدل از انیمه به سینما خیلی ناموفق بوده اند، هنوز امید هست که سینمای وحشت ژاپن به حیاتش به قدرت قبل ادامه دهد و سایر سینماهای وحشت شرق دو را متاثر کند و چنین هم به نظر می رسد.

در همین جا در ضمن بگذارید پیشنهاد کنم که به هیچ وجه سراغ فیلم های بازسازی شده آمریکایی از این فیلم ها نروید، چون ناامید خواهیدشد. چون به تصدیق منتقدان، این بازسازی ها دقیقا همان عناصری را از فیلم می گیرند که در مرحله اول آن ها را وحشتناک می کرده است.

۱۰- Kwaidan

کوایدان یک آنتالوژی داستان کوتاه ترسناک است. ساخته ۱۹۶۴ به کارگردانی ماساکی کوبایاشی که چهار داستان را بازگو می کند. تم غالب داستان ها، وحشت ماوراءالطبیعه به خصوص وحشت از اشباح است. به خصوص در دو داستان اول می توانید اولین نمونه های وحشت از زنان سرکش و ارواح زنان انتقام جو را ببینید. در ضمن می توانید ریشه همه آن فیلم هایی را که در آن ها یک سری خانم با موهای آشفته دراز و سیاه به مردم حمله می کنند، ببینید.

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 


۹- Noroi

فیلم ساخته ۲۰۰۵ به کارگردانی شوی شیراییشی است. این فیلم یکی از بهترین نمونه های فیلم های مثلا مستند است که نمونه های بسیاری از آن را در سینمای وحشت هالیوودی دیده ایم، مثل بلیرویچ پراجکت. فرق این فیلم با نمونه های ژاپنی اش، نفوذ شدید ایده های لاوکرفتی و به خصوص ایده احضار هیولایی دگرجهانی و عظیم به واسطه پیروان یک کیش شیطانی باستانی است. در ضمن این فیلم برخلاف بلیروپیچ پراجکت ترسناک است و ایده وحشتش را به آسانی منتقل می کند. فقط کافی است کمی دل به دل داستان بدهید و مقهور ظاهر ساده داستان نشوید.

 
یک کارگردان در پی خبر دزدیده شدن و غیب شدن عده ای، به شهری می رود که می گویند مردمش به ترتیبی با این ناپدیدشدن ها در ارتباط هستند. خیلی زود کارگردان متوجه کیشی باستانی می شود که گفته می شود پیروانش با اجرای مراسم قربانی اهریمنی باستانی را زیر یک دریاچه حبس کرده اند. ولی سال ها از آخرین اجرای مراسم قربانی می گذرد و اهریمن در شرف بیدار شدن است.

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 


۸- Kairo

در آمریکا این فیلم را به اسم پالس می شناسند و در ۲۰۰۱ ساخته شده. کارگردانش کیوشی کوروساواست و یکی از تکنوفوبیک ترین فیلم های سینمای ژاپن است. قول می دهم وقتی این فیلم را ببینید، برای همیشه نگاهتان به اینترنت فرق خواهدکرد. به شرطی که قسم بخورید بازسازی آمریکایی اش را نبینید. در این فیلم ارواح سعی می کنند از طریق امواج اینترنتی خودشان را به دنیای زنده ها بکشانند. بدون لو دادن داستان از توضیح باقی داستان معذورم!
 

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 


۷- Dark Water

ساخته هیدئو ناکاتا در سال ۲۰۰۲ است و یکی از فیلم های متاخرتر سینمای ماوراءالطبیعه ژاپن است. درواقع اوج این سینما همان سال های دهه ۹۰ است و نمی شود گفت که این فیلم لزوما فیلمی نوآور و خلاق است. ولی این فیلم در استفاده از هیولایش به قدری ماهرانه عمل می کند و به قدری در قرار دادن دوربین در زاویه های وحشت انگیز موفق است که در این لیست پیشنهادی قرار گرفته است. اگر به فیلم های هنری علاقه دارید و به دنبال فیلم های غریب و غیرمعمول کشورهای دیگر می گردید، به هیچ وجه این اثر هنری را از دست ندهید.

 
در این داستان یک زن و کودکش در ساختمانی نیمه متروک ساکن می شوند و خیلی زود متوجه می شوند که در طبقه بالای سرشان اتفاقات وحشت انگیزی رخ داده است. کشف رمز جنایت و صداهایی که از طبقه بالا می آیند، احتمالا می تواند جانشان را نجات دهد… نه؟

 کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟

۶- Marebito

مارییتو ساخته ۲۰۰۴ تاکاشی شیمیزو، احتمالا مهم ترین اقتباس آزاد از آثار اچ پی لاو کرفت، نویسنده سردم دار ادبیات دهشت اگزیستانسیالیستی پساساختارگرایانه (و یک سری کلمات قلمبه سلمبه دیگر) است. لاوکرفت به خصوص امروزه به خاطر نوع وحشتی که موفق به خلقش شده، در مرکز توجه بیشتری است و تعداد آثار هنری، بازی ها و فیلم ها و انیمیشن هایی که به او عرض ادب و اشاره می کنند، دیگر از حد گذشته است. ماربیتو در این میان شاخص است، چون ترکیبی از وحشت جهان تکنولوژی و ایزولاسیون فردی در جامعه سایبرپانک ژاپن و وحشت باستانی فیلیپ  کی دیکی/ لاوکرفتی است.

وحشت رگرسیون و وحشت ناشناخته در این فیلم دست در دست هم هستند. در این فیلم هیچ اثری از هیولا نیست. وعده هیولا همیشه در سکانس بعدی داده می شود. سکانسی که هرگز نمی آید. تعلیقی که هرگز به پایان نمی رسد. مردی که خبرنگار آزاد است، در مترو به مردی در محاصره پلیس بر می خورد که دارد سعی می کند با خودکار چشمانش را دربیاورد. چون دوست ندارد آن چیزی را که دیده، هرگز مجددا ببیند. مرد کنجکاو می شود آن چیز را به چشم خود ببیند. غافل از این که به قول انگلیسی ها کنجکاوی بلای جان گربه است.

 کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟


۵- Hausu

هائوسو یا خانه ساخته ۱۹۷۷ نابوهیکو اوبایاشی است. این فیلم در واقع پارودی یا هجو سینمای وحشت ژاپن است و از قضا خودش هم به شدت ترسناک است، هر چند در عین حال احمقانه و دیوانه وار به نظر برسد و در کل یک سری جوک مسخره هم دارد که برای ما غربی های بربر خیلی بیش از حد ظریف است و ظرفیت درکش را نداریم.

حالا از شوخی های بی مزه فیلم که بگذریم، هر سکانس این فیلم یک حقه تازه برای نمایش دارد و به نظرم اگر به سینمای پارودی علاقه دارید، به هیچ وجه این فیلم را از دست ندهید. یک گروه دختر دبیرستانی به دیدن خاله یکی از دخترها می روند. غافل از این که خاله خیلی وقت است که مرده و هیولایی پوست خاله را پوشیده و قرار است یکی یکی دخترها را بخورد و هی جوان و جوان تر شود.

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 

۴- Ugetsu

ساخته ۱۹۵۳ کنجی میزوگوجی گوهر تاج سینمای ژاپن است. این فیلم از نظر بصری به قدری زیباست که باید فارغ از تعلق به سینمای وحشت دیده شود. هر چند با تعاریف سنتی وحشت نیست. ولی حرکت فرشته وار دوربین بر فراز بینندگانی نادیدنی که با مه غلیظ تعلیق همراه می شود و صحنه های هیپنوتیزکننده سرشار از سکوت و موسیقی خام و ناآزموده فیلم، فضای ذهنی و بصری خاصی می سازند که با پایان فیلم از شما جدا نمی شوند.

این همان چیزی است که سینمای وحشت آزمندانه در پی ایجادش است و میزوگوجی به زیبایی تصویرش می کند. اوگتسو به معنی واقعی  کلمه ترکیبی هارمونیک از درونی و بیرونی، ذهنی و عینی و طبیعی و فراطبیعی به دست می دهد. توضیح داستان فیلم کاری عبث است. فیلم را ببینید و به خانواده و دوستان هم پیشنهاد کنید. باشد که رستگار شوید.

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 


 
۳- Ringu

حلقه ساخته ۱۹۹۸ هیدئو ناکاتاست و دقیقا مثل فیلم قبلی (درواقع از نظر زمانی بعدی اش) از تم نفرین و مرگ نافرجام پیروی می کند. یک بار دیگر هیولایی ماوراءالطبیعی شروع به کشتن می کند و پروتاگونیست ها سعی می کنند با کشف رمز جنایت، هیولا را متوقف کنند. غافل از این که توقفی در کار نیست.

این فیلم با استفاده از فرمول ساده دخترک عجیب و غریب، فیلمی اضطراب آور به معنی واقعی کلمه ایجاد می کند. در این فیلم هر کسی که یک نوار وی اچ اس عجیب و غریب را ببیند، نفرین می شود و تنها یک هفته وقت دارد که این فیلم را به یک نفر دیگر نشان دهد که نفرین از رویش برداشته شود، وگرنه به طرز وحشتناکی کشته خواهدشد. اضطرار دیگر بیشتر از این؟
 

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 

 

۲- Ju  On

مهمترین ساخته تاکاشی شیمیزو، جوئن یا کینه است. این فیلم تقریبا ۱۰ قسمت دارد و همه قسمت هایش به اندازه اولین فیلم ترسناک هستند و بعضی وقت ها فیلم های بعدی از قبلی ها ترسناک تر هم می شوند. این فیلم ایده بسیار ساده ای دارد. قتلی صورت گرفته که همراه با کینه ای عمیق بوده است. به همین خاطر روح مقتول به هیولایی تبدیل می شود که به هر کسی که سر راهش قرار بگیرد، حمله می کند و نفرینش می کند. این نفرین مثل ویروس پخش می شود و قربانیانش طعمه آن مقتول نخستین می شوند.

هر فیلم جوئن بازی های ژانری و فرمی جذابی دارد که به صورت آنتالوژی در کنار هم قرار می گیرند. این فیلم احتمالا معروف ترین فیلم سینمای وحشت ژاپن است و بازسازی آمریکایی اش توسط خود شیمیزو انجام شده است. تقریبا هیچ کس نیست که آن زنی را که افتان و خیزان به سراغ قربانیانش می رود، در یک فیلم وحشت، ندیده باشد.

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 

 

۱- Onibaba

اونی بابا ساخته ۱۹۶۴ کانتو شیندو احتمالا معروف ترین فیلم دهه ۶۰ ژاپن است. اما این که چرا در صدر لیست قرار دارد، به خاطر این است که بگوییم سینمای ژاپن چقدر می تواند در روایت و در نقطه وحشتش عجیب عمل کند. این فیلم هیچ اتفاق ماوراءالطبیعه به معنی واقعی کلمه ندارد. آن چه در نهایت به عنوان نفرین و گذشته ای که همیشه در تعاقب ما به شکارمان است معرفی می شود، می تواند تعبیری ماوراءالطبیعه داشته باشد و می تواند هم تنها تصور ما باشد. سوراخی در زمین که به جهنم باز می شود. زن های تنهایی که در خلنگ زاری مخوف زندگی می کنند.

موسیقی تیزی که تا استخوان آدم را از وحشت سرد می کند و بازی با نور و سایه که شنیدو به مهارتی مثال زدنی در برابر ما می گسترد. این ها در کنار هم قرار می گیرند و شاهکاری بی مانند رقم می زنند. این فیلم تنها به خاطر تعلقش به ژانر وحشت نیست که مهم است. این فیلم را هر علاقه مند به سینمایی باید چند بار ببیند.

کدام فیلم های ترسناک ژاپنی را ببینیم؟ 


منبع: برترینها

کتاب‌هایی که سال ۲۰۱۷ فیلم شدند

در سال ۲۰۱۷ بازار اقتباس سینمایی از آثار ادبی کاملا داغ بود .

سال ۲۰۱۷ سالی غنی از نظر اقتباس سینمایی از آثار ادبی بود و کتاب‌های متعددی با اقتباس سینمایی راهی پرده‌های نقره‌ای شدند.

به گزارش مهر به نقل از آسوشیتدپرس، در سال ۲۰۱۷ بازار اقتباس سینمایی از آثار ادبی کاملا داغ بود و فیلم‌های زیادی با تمرکز بر آثار ادبی شکل گرفتند.

این فیلم‌ها عبارتند از:

«برج تاریک» بر مبنای مجموعه‌ای از کتاب‌های استیون کینگ شکل گرفت. نقش اصلی این فیلم را ادریس البا بازی کرده است. نقش مردی در لباس سیاه نیز توسط متیو مک‌کانهی بازی شده است.

«قلعه شیشه‌ای» برمبنای کتاب خاطرات جانت والز به همین نام ساخته شد. در این فیلم نویسنده به دوران کودکی‌ زندگی‌اش پرداخته و زندگی سخت خانوادگی‌اش را توصیف کرده است. بری لارسون در نقش اصلی فیلم بازی کرده است.

«تب لاله» بر مبنای رمانی از دبرا موگاچ به همین نام، داستان هنرمندی را روایت می‌کند که قصد دارد با زن جوانی که نقاشی‌اش را کشیده ازدواج کند. در این فیلم که نامزد اسکار شده آلیسیا ویکاندر در نقش این زن قرن هفدهمی بازی کرده است.

فیلم «آن» که ماه سپتامبر اکران و به فیلمی پرفروش بدل شد با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته استیون کینگ ساخته شد. این داستان ترسناک درباره قاتلی با لباس دلقک است که بچه‌های شهر را شکار می‌کند. بیل اسکارسگرد در نقش اصلی بازی کرده است.

«آدم‌کش آمریکایی» فیلم دیگری بود که سپتامبر اکران شد . این فیلم با بازی دیلن اوبرایان از فیلم‌های اکشنی است که برمبنای مجموعه کتاب‌های وینس فلین به نام «‌آدم‌کش آمریکایی» ساخته شده است. این فیلم اکشن و مهیج ‌به کارگردانی مایکل ونتسا ساخته شده است.

«کوه میان ما» فیلمی رمانتیک ماجراجویی آمریکایی به کارگردانی هانی ابواسعد است که ۶ اکتبر ۲۰۱۷ از سوی فاکس قرن بیستم در آمریکا اکران شد. این فیلم با بازی ادریس البا و کیت وینسلت با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته چارلز مارتین ساخته شد. شخصیت کیت وینسلت فتوروزنامه‌نگاری است که با البا در نقش یک جراح از سقوط هواپیما در کوهستانی یخ‌زده زنده می‌مانند. اما آنها باید راه خود را تا پایین پیدا کنند.

«بیگانه» به کارگردانی مارتین کمپل بر مبنای فیلمنامه دیوید مارکونی ساخته شده است. جکی چان و پیرس برازنان بازیگران این فیلم هستند که با اقتباس از رمان جاسوسی «مرد چینی» نوشته استفان لتر ساخته شده است.

جولین مور در فیلم «شگفت‌زده» در نقش زنی بازی کرده که از بدو تولد ناشنوا بوده است. این فیلم به کارگردانی تاد هینز بر مبنای فیلم‌نامه برایان سلزنیک و با اقتباس از رمان «شگفت‌زده» که خودش نوشته، ساخته شده است. میشل ویلیامز و ایمی هارگریوس دیگر بازیگران فیلم هستند.

«تشکر به خاطر خدمت‌تان» با بازی میلز تلر در نقش شخصیتی واقعی به نام آدام شومان، سربازی که از عراق به خانه‌اش در آمریکا باز می گردد ساخته شد. کارگردان فیلم جیسون هال، فیلم را بر مبنای کتابی غیرداستانی نوشته دیوید فینکل ساخته است. این کتاب زندگی چند سرباز را که در آن سوی آب‌ها خدمت سربازی را می‌گذرانند تصویر کرده است. هیلی بنت، جو کول، و ایمی شومر دیگر بازیگران فیلم هستند.

«قتل در قطار اکسپرس شرق» فیلمی به کارگردانی کنت برانا بر پایه رمان مشهور آگاتا کریستی ساخته شد. جانی دپ و جاش گد در کنار شماری از بازیگران مطرح، در این فیلم نقش‌آفرینی کردند.

«شگفت» فیلمی که اکنون روی پرده سینماهاست، با بازی جولیا رابرتز و اوون یولسون بر مبنای کتابی به قلم آر.جی.پالاچیو به نام «اوگی پولمن»‌ساخته شده است. این فیلم بر داستان پسری تمرکز دارد که با از ریخت افتادگی صورت متولد شده و هیچ آرزویی ندارد جز این که زندگی نرمالی داشته باشد.

«مرا به نامت صدا کن» با بازی تیموتی شالامه و آرمی همر بر مبنای رمانی به قلم آندری آسیمن ساخته شده است و داستان تجربیات یک پسر نوجوان در تابستان ۱۹۸۳ را در مرکز توجه دارد.

«فردیناند» با بازی جان سنا که صداپیشگی یک گاو بزرگ نر را برعهده دارد که دوست ندارد بجنگد در قالب یک فیلم انیمیشن ساخته شده است. یک کتاب کودک به قلم مونرو لیف به همین نام منبع اقتباس این فیلم بود.

نیکول کیدمن در تریلر انتقام‌جویانه با عنوان «فریب خورده» برمبنای رمانی از سال ۱۹۶۶ نوشته توماس پی.کولینان به کارگردانی سوفیا کاپولا راهی پرده‌های نقره‌ای شد. در این فیلم کالین فارل در نقش یک سرباز در جنگ‌های داخلی آمریکا ظاهر شده که به دنبال زخمی شدن در مدرسه‌ای دخترانه نگه‌داری می شود.

ریچل وایس در اقتباس جدید از رمان «دختر عمو راشل من» نوشته دافنه دوموریه بازی کرده است. این فیلم به کارگردانی راجر میشل بر مبنای این رمان که سال ۱۹۵۱ نوشته شده، ساخته شده است. سم کلفلین دیگر نقش اصلی فیلم را برعهده دارد.

«کاپیتان زیرشلواری: اولین فیلم حماسی» به کارگردانی دیوید سورن بر مبنای فیلم‌نامه راب لترمن و با اقتباس از مجموعه رمان‌های کودکانه به همین نام نوشته داو پیلکی ساخته شده است. کوین هارت، اد هلمز، توماس میدلتیچ از صداپیشگان این انیمیشن هستند.

«دیو و دلبر» نسخه زنده از انیمیشن والت دیزنی بر مبنای داستانی از گابریله-سوزان باروت دو ویلنو ساخته شده است. دن استیونز و اما واتسون در این فیلم در نقش‌های اصلی بازی کردند.

«همسر نگهبان باغ‌وحش» فیلمی در سبک درام-جنگی به کارگردانی نیکی کارو است که داستان آن بر اساس کتابی به همین نام و به نویسندگی دیان آکرمن ساخته شد. فیلم درباره زوجی به نام‌های آنتونیا و جان زابینسکی است که نگهبانان باغ وحش ورشو هستند. این دو در تلاشند تا در دوران اشغال لهستان توسط آلمان جان هزاران نفر از مردم و حیوانات را نجات دهند.

«همه چیز، همه چیز» برمبنای رمانی نوجوانانه به همین نام نوشته نیکولا یون ساخته شده است. در این فیلم آماندلا اشتنبرگ در نقش مدی و نیل رابینسون در نقش اولی بازی کرده‌اند.

در «خاطرات بچه چلمن: راه طولانی» چارلی رایت، جیسون دروکر، آلیشیا سیلوراستون و اورت اسکات بازی کرده‌اند. این فیلم برمبنای رمانی به همین نام از مجموعه داستان‌های بچه چلمن نوشته جف کینی ساخته شده است. در این فیلم خانواده با داستان‌های غیرمنتظره‌ای در طول یک سفر روبه‌رو می شوند.

«دایره» بر مبنای رمانی به همین نام از دیو ایگرز که سال ۲۰۱۳ منتشر شد ساخته شده است. اما واتسون و تام هنکس بازیگران این فیلم هستند. فیلم داستان تسلط شبکه‌های اجتماعی بر زندگی انسان‌ها را در مرکز توجه دارد.

چارلی هانام بازیگر فیلم «شهر گمشده زد» است که بر مبنای کتاب غیرداستانی دیوید گران به همین نام ساخته شده است و درباره ماجراهایی در منطقه آمازون است. رابرت پتینسون از بازیگران فیلم است.

«پنجاه طیف تیره‌تر» بر مبنای رمان‌عامه‌پسندی به همین نام نوشته ای.ال.جیمز ساخته شد. این فیلم دومین قسمت از این سه‌گانه است.

دنیس کویید در کنار بادی در فیلمی به نام «هدف یک سگ» که برمبنای رمانی از دبیلو.بروس کامرون ساخته شد، بازی کرد. این فیلم درباره تجربیات یک حیوان از زندگی در کنار خانواده است.

آدام درایور و اندرو گارفیلد بازیگران فیلمی از مارتین اسکورسیزی به نام «سکوت» بودند که بر مبنای رمانی نوشته شوساکو اندو ساخته شد. لیام نیسن در این فیلم در نقش نماینده‌ای مذهبی از پرتغال بازی کرد.

«تا شب زنده بمان» با بازی بن افلک در نقش جو کولین بر مبنای کتابی به همین نام نوشته دنیس لهان در سال ۲۰۱۲ ساخته شد. سینا میلر و برندان گلیسون دیگر بازیگران فیلم هستند که از دزدهایی ساده به گانگستر بدل می‌شوند.

فیلم «لیون» با بازی دیو پاتال در نقش اصلی بر مبنای کتاب خاطراتی نوشته بریرلی با عنوان «راه طولانی تا خانه» ساخته شد. این کتاب داستان واقعی زندگی پسر بچه‌ای است که خانواده‌اش را در هند گم می‌کند و سال‌ها بعد از استرالیا سعی می‌کند تا دوباره خانواده هندی‌اش را پیدا کند.


منبع: عصرایران

پایان فیلمبرداری «شاه کش» با بازی مهناز افشار

فیلم‌برداری پروژه سینمایی «شاه کش» با بازی مهناز افشار به پایان رسید و این اثر در مراحل پایانی فنی قرار دارد.

به گزارش ایرنا، تصویربرداری فیلم سینمایی «شاه کش» به نویسندگی و کارگردانی وحید امیرخانی و تهیه کنندگی عباس نادران که از اویل آبان کلید خورده بود در ارتفاعات کوهستانی تهران به اتمام رسید.

تدوین این فیلم نیز که همزمان با فیلم‌برداری توسط حسن ایوبی درحال انجام بود به مراحل پایانی خود نزدیک می شود.
همچنین طراحی جلوه های ویژه بصری توسط فرید ناظر فصیحی در حال انجام است. بدین ترتیب با پایان یافتن دیگر مراحل فنی، باید منتظر نمایش فیلم در سی و ششمین جشنواره‌ فجر بود.

با توجه به فضای متفاوت شاه کش، که تاکنون کمتر در سینمای ایران شاهد آن بوده‌ایم، می توان پیش بینی کرد که این فیلم جزو فیلم های بحث برانگیز جشنواره فجر امسال باشد.
مهناز افشار، هادی حجازی فر، فرید سجادی حسینی، مهدی کوشکی، علیرضا کمالی نژاد، پیمان مقدمی و مجید صالحی بازیگران فیلم سینمایی «شاه کش» هستند.

در خلاصه داستان «شاه کُش» آمده است: «گوزنِ قرمز از پشتِ صخره‌ی یخ‌زده، نگاهی به مرد شکارچی که سیگاری دود می‌کند می‌اندازد. گرگ، مچاله از سرما سرفه‌ای می‌کند. گوزنِ قرمز: می‌خواد چی کار کنه؟ گرگ: نمیدونه می‌خواد چی کار کنه. گوزنِ قرمز: اینایی که نمی‌دونن می‌خوان چی کار کنن خطرناک‌ترن…»


منبع: عصرایران

«من یوسفم، مادر» بهترین فیلم جشنواره‌ فیلم‌های مستقل برزیل

فیلم سینمایی «من یوسفم، مادر» به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا فرطوسی، با بازی «عباس غزالی» جایزه بهترین فیلم بخش رقابتی دومین دوره جشنواره‌ فیلم‌های مستقل برزیل را ار آن خود کرد.

به گزارش بانی فیلم، فیلم سینمایی «من یوسفم، مادر» (أنا یوسف یا اُمی) Mother,I’m Joseph نخستین اثر سینمایی محمدرضا فرطوسی در دومین اکران جهانی خود به نمایندگی از سینمای ایران در بخش رقابتی دومین دوره جشنواره‌ فیلم‌های مستقل برزیل روی پرده رفت و از طرف اعضای هیئت داوران این جشنواره، جایزه بهترین فیلم به این اثر سینمایی به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا فرطوسی از ایران اهدا شد.

جشنواره فیلم‌های مستقل برزیل تحت عنوان «باهیا» که با حمایت شهرداری این شهر برگزار می‌شود؛ دومین دوره آن با نمایش فیلم‌هایی از کشوهای مختلف از جمله؛ ژاپن، استرالیا، اسپانیا، آلمان، مکزیک، بلژیک، نپال، پرو، هنگ کن، فرانسه و … در اواخر نوامبر و هفته اول دسامبر در شهر ساحلی سالوادور از ایالت باهیا؛ چهارمین ایالت بزرگ کشور برزیل برگزار شد.

فیلم سینمایی «من یوسفم، مادر» در نخستین اکران جهانی خود در ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم دهلی در هندوستان روی پرده رفت؛ این دوره از جشنواره با نمایش فیلم‌هایی از کشورهای مختلف؛ در بخش‌های رقابتی و غیررقابتی از جمله؛ «فیلم‌های انیمیشن»، «سینمای مرزها»، «تمرکز بر سینمای عرب»، «فیلم‌های مستند»، «فیلم‌های سبز»، بخش «نمایش ویژه هند»، «سینمای جهان»، «فیلم‌های کوتاه»، «فیلم‌های دانشجویی»، سمینار و کارگاه‌های تخصصی در روزهای ۱۳ تا ۱۸ آذر ماه جاری (۴ تا ۹ دسامبر ۲۰۱۷) در شهر دهلی در کشور هندوستان برگزار شد.

عوامل فیلم سینمایی «من یوسفم، مادر» عبارتند از: نویسنده و کارگردان : محمدرضا فرطوسی، تهیه‌کننده: رزاق موسی‌پور و محمدرضا فرطوسی، نویسنده دیالوگ‌های عربی: احمد حیدری، مدیر فیلمبرداری: رضا عبیات، دستیاران فیلمبردار: مجید خمیس‌آبادی، سهیلا منصوریان، تدوینگر: فرید دغاغله، دستیار تدوین: سمیرا کاملی، دستیار کارگردان و برنامه‌ریز: پیام پارسافر، صداگذار: حسین قورچیان، صدابردار: علی علوی، طراح صحنه: سمیه پناهی، دستیار صحنه: محسن خندستان، گریم: حسنا خان‌محمدی، دستیاران گریم: زهره احمدی و هادی لطفی، ناظر پروژه: ارکان موسوى، تهیه کننده اجرایی: میثم نورانی، مدیر تولید: نصیر نبهانیان، مدیر تدارکات: حسین فرطوسی، تصحیح رنگ و نور: سهراب نوربخش، جلوه‌های ویژه: جواد مطوری، مشاور عربی: مصطفى الشوکی، گرافیست: طاها ذاکر، عکاس: جاوید تفضلی، فیلمبردار پشت صحنه: مهدی قنواتی، ترجمه: حسن شرف‌الدین، مشاور رسانه‌ای: منصور جهانی و بازیگران: زهرا الربیعی (بازیگر مطرح سینمای عرب)، عباس غزالی، حمیده موسوی، احمد حیدری، حمید حمیدی.


منبع: عصرایران

تیزر نمایش "مرثیه ای برای دراکولا" با حضور سیامک صفری (فیلم)

رئیس سازمان امور مالیاتی: مالیات علی‌الراس را حذف می کنیم وزیر کشور: سمن قوی در حوزه مدیریت بحران نداریم ادعای روزنامه کویتی: اسرائیل کارخانجات نظامی ایران در سوریه را بمباران کرده ظریف: ۴۰ سال است که هیچ کس با ما همراه نبوده است مدیر انجمن فضای مجازی: فیلتر کردن و بستن فضای مجازی دیگر فایده‌ای ندارد کواکبیان: در انتخابات “کاندیدای اصلاح‌طلب” نداشتیم/ روحانی هیچ‌گاه نگفت “من اصلاح‌طلبم” لغو ویزای عمان برای تجار ایرانی؛ به زودی لومبرگ: کاخ سفید در حال بررسی اجازه استمرار توافق بوئینگ با ایران است سفارت آمریکا: دخالت واشنگتن در انتخابات روسیه دروغ است نامه کودک کرمانشاهی و درخواست کمک (عکس)

من پشیمانم، تو پشیمانی، آنها خوشحالند!  (۱۳۷ نظر)

ما و داستان روحانی/ نقد آری، پشیمانی نه  (۱۰۱ نظر)

بیت کوین، پولِ داغ این روزها!  (۱۴ نظر)

اولویت استراتژیک برای ایران: تعریف منافع اقتصادی در عراق و سوریه بعد از داعش  (۱۰ نظر)

شبی در چادر زلزله زدگان بخوابید  (۶ نظر)

عینک فروشی در مطب!  (۶ نظر)

گفت و گو با خانواده ٢ دانش آموز و معلمی که در حادثه واژگونی اتوبوس راهیان نور جان باختند: نیمکت های خالی « زهرا» و «فائزه»  (۵ نظر)

محمد هاشمی: هنوز اعلام نکرده اند علت ایست قلبی آیت الله هاشمی چه بوده است  (۵ نظر)


منبع: عصرایران

تفکیک جنسیتی در گورستان ظهیرالدوله!

گروه فرهنگی_رسانه ها: روزنامه قانون نوشت:‌«مگر مردم این سرزمین در یک قبرستان که هنرمندان این کشور در آنجا به خاک سپرده شده‌اند، چه کار می‌کنند که باید زنان‌شان از مردان‌شان جدا باشند؟ چه کسی و با کدام مقرره قانونی به خود این اختیار را می‌دهد که برای مردم که ولی‌نعمتان این کشور هستند تعیین‌تکلیف کند؟ تفکیک جنسیتی در قبرستان ظهیرالدوله، علاوه بر آن که خلاف منافع ملک موقوفه است، توهین آشکاری به ملت ایران محسوب می‌شود.»«سربالایی‌های دربند خط‌ونقشی از «فروغ»، «ابوالحسن‌ صبا»، «روح‌ا… خالقی»، «قمرالملوک وزیری» و صدالبته رنگ‌وبوی «محمدتقی بهار» را به‌ یادگار دارد. وقتی میدان قدس را بالا برویم، به‌ خیابانی به‌ نام «ظهیرالدوله» می‌رسیم؛ خیابان باریکی که در گوشه‌اش گورستانی کوچک را با همین نام در خود جای داده است؛ قبرستانی که اکنون بیش از آن که محل دفن بزرگان فرهنگ‌ و هنر این مرز و بوم باشد، به مخروبه‌ای دلگیر تبدیل شده است و ظهیرالدوله‌ای که روزگاری پذیرای اهالی فرهنگ‌ و هنر بود، اکنون حتی درش برای خواندن یک فاتحه به روی عموم مردم نیز باز نیست و مسئولان ذی‌ربط با تحقیر مردم، قاعده غیر قانونی تفکیک جنسیتی را بر این محل بار کرده‌اند و نه سازمان میراث فرهنگی و نه سازمان اوقاف هیچ‌ یک برای ترمیم و بازسازی این مکان تاریخی اقدام مثبتی نمی‌کنند تا شاید در آینده‌ای نه‌ چندان دور شاهد از بین رفتن بخشی از هویت تهران و بلکه ایران باشیم. در مورد تاریخچه این آرامگاه گفته‌اند که پس از دفن «علی‌خان ظهیرالدوله» در سال۱۳۰۳، این گورستان نامش را از مهمان مدفون خود گرفت. علی‌خان فرزند یکی از وزرای ناصرالدین‌شاه قاجار بود که به‌ دلیل روحیات خاص خود، اغلب ساعات حیاتش را در قبرستانی عمومی می‌گذراند. وقتی او از دنیا رفت، یکی از مریدانش به‌نام «مولوی رشتی» وی را غسل داد و در قبرستان کنار باغش، او را به خاک سپرد. بعدها انجمن «اخوت»، این قبرستان را محصور و به‌ نام علی‌خان نامگذاری کرد. از این‌ روایت کوتاه تاریخی، می‌توان نتیجه گرفت که بنای تاریخی ظهیرالدوله متعلق به شخص خاص و حتی خاندان قاجار نبوده است و وقتی ملکی متعلق به ایشان نبوده است نمی‌توان پذیرفت که توسط آنها به وقف رسیده است.
 
وضعیت حقوقی ملک موسوم به ظهیرالدوله
در باب وضعیت حقوقی ملک موسوم به ظهیرالدوله، چند حالت متصور است. نخست آن که بگوییم مالک این ملک معلوم نیست و آن را در زمره اموال مجهول‌المالک شناسایی می‌کنیم. اموال مجهول‌المالک با اموال بدون مالک تفاوت دارد. در اموال مجهول‌المالک، مالک وجود دارد اما معلوم و معین نیست و در اموال بدون مالک، از ابتدا مالکیت هیچ‌ شخص حقیقی یا حقوقی بر ملک احراز نشده است. ماده۲۸ قانون مدنی در باب اموال مجهول‌المالک مقرر داشته است: «اموال مجهول‌المالک با اذن حاکم یا ماذون از قِبَل او به مصارف فقرا می‌رسد.»
حال اگر پیش از حضور انجمن اخوت، مالک خاصی، ملک مذکور را به حالت قبرستان درآورده باشد و اکنون مالک آن معلوم نباشد که بتوان وقف‌ بودن یا نبودن آن را احراز کرد، باید ملک به‌ مصرف فقرا برسد اما اگر این ملک از ابتدا دارای مالک نبوده است، متعلق به عموم مردم است و هیچکس حق بهره‌برداری شخصی از آن را ندارد. ملاک تشخیص اموال و مشترکات عمومی در این است که طبیعت اموال عمومی با به ملکیت خصوصی‌ درآمدن این اموال منافات دارد و اموالی هستند که مورد استفاده عموم مردم قرار می‌گیرند و به همه مردم اختصاص دارند؛ مانند ساحل دریا و رودخانه‌های قابل کشتیرانی. معیار دیگر، مصرفی است که دولت برای این گونه اموال معین کرده است و باید دید اموال دولتی به چه منظور مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد و به تناسب این منظور نوع مال را تشخیص داد. اموال عمومی ‌به دو صورت مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند: نخست آن که بعضی از آنها به‌ طور مستقیم و بی‌واسطه در دسترس عموم قرار گرفته است و هر کس با رعایت نظامات مخصوص، می‌تواند استفاده مطلوب کند. مثل پل‌ها، باغ‌ها، کاروانسراها و راه‌های عمومی. اما دولت از نظر اختیاری که در اداره مشترکات دارد، می‌تواند امتیاز بهره‌برداری از این اموال را برای مدت محدودی به شخص معین واگذار کند.

دوم آن که به یکی از خدمات عمومی ‌اختصاص یافته باشد و تنها بنگاه خاصی حق دارد از آن بهره‌برداری کند؛ مانند راه‌آهن و سیم‌های تلفن و تلگراف که از مشترکات عمومی ‌است و به سود عموم مورد استفاده قرار می‌گیرد. پس تمام اموالی که به‌ طور مستقیم یا با واسطه از طرف دولت برای رفع نیازمندی‌های عمومی ‌اختصاص داده شده، از اموال عمومی ‌است و سایر اموال دولتی، ملک دولت محسوب می‌شود. این تحلیل موافق مواد ۲۳ تا ۲۷ قانون مدنی است. چنان که این‌ گونه در این مواد آمده است. ماده۲۳: «استفاده از اموالی که مالک خاص ندارد، مطابق قوانین مربوطه به آنها خواهد بود.» ماده۲۴: «هیچ‌کس نمی‌تواند طرق و شوارع عامه و کوچه‌هایی را که آخر آنها مسدود نیست، تملک نماید.» ماده۲۵: «هیچ‌کس نمی‌تواند اموالی را که مورد استفاده عموم است و مالک خاص ندارد از قبیل پل‌ها وکاروانسراها و آب‌انبارهای عمومی و مدارس قدیمه و میدان‌گاه‌های عمومی تملک کند و همچنین قنوات و چاهایی که مورد استفاده عموم است.» ماده۲۶: «اموال دولتی که معد است برای مصالح یا انتفاعات عمومی مثل استحکامات، قلاع، خندق‌ها، خاکریزهای نظامی، قورخانه، اسلحه و ذخیره و سفاین جنگی و همچنین اثاثه و ابنیه و عمارات دولتی و سیم‌های تلگرافی دولتی و موزه‌ها و کتابخانه‌های عمومی و آثار تاریخ و امثال آنها و بالجمله آن چه از اموال منقوله و غیر منقوله که دولت به عنوان مصالح عمومی و منافع ملی در تحت تصرف دارد، قابل تملک خصوصی نیست و همچنین اموالی که موافق مصالح عمومی به ایالت و ولایت یا ناحیه یا شهری اختصاص یافته باشد.» ماده۲۷: «اموالی که ملک اشخاص نیست و افراد مردم می‌توانند آنها را مطابق مقررات مندرجه در این قانون و قوانین مخصوصه مربوطه به هر یک از اقسام مختلفه آنها تملک کرده یا از آنها استفاده کنند مباحات نامیده می‌شود. مثل اراضی موات یعنی زمین‌هایی که معطل افتاده و آبادی و کشت و زرع در آنها نباشد.»

پس اگر ملک ظهیرالدوله بدون مالک نباشد، به نفع عموم مردم استفاده می‌شود و اکنون که این ملک به‌ صورت قبرستان درآمده، مسئولیت اداره‌اش با نهاد متبوع، یعنی سازمان اوقاف و امور خیریه است. اما اگر ملک مزبور مالک خاص داشته باشد و او آن را برای قبرستان وقف کرده باشد، باید به وقفنامه یا اراده ضمنی واقف رجوع شود. گفته می‌شود که این ملک در اختیار انجمن اخوت بوده و آخرین بازمانده این‌ انجمن یعنی درویش‌رضا، سال‌ها پیش از دنیا رفته و پس از او همسر وی اداره ظاهری این ملک را در اختیار داشته که چند سالی است از همسر وی نیز خبری در دست نیست؛ هر چند در ملکیت این مکان ابهام وجود دارد زیرا معلوم نیست که چگونه ملکی که سابق قبرستان بوده، به‌ ملکیت افراد خاص درآمده است. حالت آخری که بر این‌ ملک می‌تواند مترتب باشد، به وقف عام رسیدن آن است. اگر این ملک برای قبرستان وقف عام شده باشد، اداره آن با سازمان اوقاف و امور خیریه است، زیرا اصل بر این است که متولی قبرستان‌های موقوفه سازمان مذکور است.

مسئولیت نگهداری از قبرستان
موضوع قابل بحث دیگر در خصوص قبرستان ظهیرالدوله، مسئولیت رسیدگی به وضعیت ملک است. اگر این مکان را ملک موقوفه خاص بدانیم، باید بپذیریم که اداره‌اش با متولی تعیین‌ شده از سوی واقف بوده اما اگر اداره‌اش با سازمان اوقاف باشد، موقوفه عام است، زیرا ورود این سازمان در اداره یک محل، خود قرینه‌ای بر وقف عام‌ بودن است. از سوی دیگر شاید گفته شود که اداره قبرستان مذکور با نهادهای شبه‌دولتی و امنیتی است. حتی اگر چنین باشد نیز نمی‌توان پذیرفت که متولی تعیین‌ شده در وقف خاص اداره را به چنین نهادهایی واگذار کرده باشد. پس به‌ نظر می‌رسد به دلیل وقف عام‌ بودن این محل سازمان اوقاف و امور خیریه متولی حقیقی این محل است؛ هر چند برخی بگویند که متولی شخص دیگری است.

یکی از نتایجی که از این بحث حاصل می‌شود، مسئولیت نگهداری از این مکان تاریخی است. قبرستان ظهیرالدوله در سال۱۳۷۷ به‌ عنوان یکی از میراث فرهنگی کشور ایران در سازمان میراث فرهنگی به‌ ثبت رسید. وقتی مکانی در این سازمان به ثبت می‌رسد، وظیفه نگهداری آن با سازمان تخصصی یعنی میراث فرهنگی است. یعنی در تزاحم مسئولیت متولی خاص مثل اشخاص حقیقی یا حقوقی و متولی عام که در خصوص قبرستان‌ها سازمان اوقاف است با سازمان میراث فرهنگی، سازمان اخیرالذکر مقدم است. اکنون که قبرستان ظهیرالدوله که هم از جهت قدمت تاریخی و هم از حیث افراد مدفون در آن محل بسیار اهمیت دارد، باید از مسئولان سازمان میراث فرهنگی پرسید که به چه دلیل موجه قانونی و بر اساس کدام مجوز این مکان با ارزش رها شده است؟ گورستان ظهیرالدوله که روزگاری محل گرد هم‌ آمدن بزرگان ادب و هنر ایران بود، اکنون شبیه به یک مخروبه شده است؛ به نحوی که عموم سنگ قبرهای تاریخی در معرض نابودی قرار دارند. بهروز جلالی، معاون ‌اداره‌ میراث‌ فرهنگی استان تهران‌ چند سال پیش در گفت‌وگو با یکی از خبرگزاری‌ها در خصوص وضعیت نابه‌سمان این قبرستان گفته بود: «طرح مطالعاتی بررسی و شناسایی آثار تاریخی فرهنگی و مشاهیر گورستان ظهیرالدوله در سال‌های ۸۴-۸۵ انجام شده است. همچنین طرح ساماندهی و مرمت احیای این گورستان نیز از طرف اداره کل میراث فرهنگی استان تهران تهیه شده که در آن، این گورستان دارای حریم حفاظتی مصوب است.»وی با اشاره به این که بودجه مورد نیاز و برنامه‌هایی را برای حفظ و احیای این گورستان در نظر گرفته است، اضافه کرده بود: «سازمان میراث فرهنگی از محل اعتبارات دور سوم سفر ریاست‌جمهوری، اعتباراتی را برای حفظ و احیای این گورستان بر اساس طرح ساماندهی و مرمتی آن در سال۸۵ پیش‌بینی کرده است که در صورت تصویب و اختصاص اعتبارات، سازمان میراث فرهنگی استان تهران مرمت و احیای این گورستان را در سال ۱۳۹۰ آغاز خواهد کرد.»گر چه این مقام سازمان میراث فرهنگی وعده ترمیم این مکان را داده بود اما تا امروز نه‌ تنها وضعیت قبرستان ظهیرالدوله بهبود نیافته است بلکه هر روز در معرض تخریب بیشتر قرار می‌گیرد. سخن این مقام رسمی سازمان میراث فرهنگی نشانه‌ای از این موضوع است که میراث از حیث اجرایی قدرت نظارت بر این‌ محل تاریخی را دارد اما اگر نهادهای مختلف اعم از سازمان اوقاف یا دیگر نهادهای امنیتی اذن تصمیم‌گیری سازمان میراث فرهنگی را نمی‌دهند، مسئول جبران خسارت، نهادهای ممانعت‌کننده هستند زیرا هنگامی که یک ملک جزو آثار ملی محسوب می‌شود، وظیفه ترمیم و نگهداری آن با سازمان میراث فرهنگی است.

تفکیک جنسیتی و محدودیت زمانی برای بازدیدکنندگان
موضوع به‌ شدت تاسف‌باری که در چند سال اخیر بر گورستان ظهیرالدوله پیش آمده، تفکیک جنسیتی قبرستان و تعیین زمان بازدید است. متولی اعم از متولی خاص یا سازمان اوقاف، حق ندارند اعمالی را انجام دهند که بر خلاف منافع موقوفه است. رفتارهای خلاف منافع موقوفه همواره تحت عنوان تغییر کاربری ملک تعبیر نمی‌شود و حتی اگر ملک از کارکرد اصلی خود تهی شود، رفتار خلاف منافع موقوفه قلمداد می‌شود. وقتی نهادهای ذی‌ربط از ورود مردم به یک قبرستان ممانعت می‌کنند، در عمل، خلاف هدف اصلی موقوفه رفتار کرده‌اند و چنین حالتی خلاف نص صریح قانون است. یا آن که معلوم نیست چه نهادی و با کدام مجوز قانونی در یک قبرستان شرایط تفکیک جنسیتی قایل شده است؟ تمام قبرستان‌های کشور بر اساس یک قاعده مشخص اداره می‌شوند و حتی قبرستان‌های داخل در محوطه امام‌زاده‌ها نیز با تفکیک جنسیتی روبه‌رو نیست. مگر مردم این سرزمین در یک قبرستان که هنرمندان این کشور در آنجا به خاک سپرده شده‌اند، چه کار می‌کنند که باید زنان‌شان از مردان‌شان جدا باشند؟ چه کسی و با کدام مقرره قانونی به خود این اختیار را می‌دهد که برای مردم که ولی‌نعمتان این کشور هستند تعیین‌تکلیف کند؟ تفکیک جنسیتی در قبرستان ظهیرالدوله، علاوه بر آن که خلاف منافع ملک موقوفه است، توهین آشکاری به ملت ایران محسوب می‌شود.

ضرورت پاسخگویی مسئولان
شرایط قبرستان تاریخی ظهیرالدوله، آن‌ قدر بغرنج و بحرانی است که ضرورت دارد مسئولان ذی‌ربط در اسرع وقت به آن رسیدگی کنند. نمی‌توان پذیرفت که بودجه‌های میلیاردی در بسیاری از موضوعات باربط یا بی‌ربط تعیین شود اما محلی که عموم ملت ایران بخشی از فرهنگ خود را در آن می‌بینند، در معرض نابودی کامل قرار بگیرد. عدم رسیدگی مسئولان این شایبه را ایجاد می‌کند که شاید مسائلی فرای سهل‌انگاری در میان است به‌ گونه‌ای که چند سال پیش مسئولان مانع برگزاری مراسم خاص برخی افراد در این مکان شدند و پس از آن بازدید مردم از گورهای این محل را محدود کردند. شیوه برخورد مسئولان در دودهه اخیر در خصوص این مکان علاوه بر آن که مصداق بارز رفتارهای فراقانونی است، وجهی از سیاسی‌کاری را با خود به همراه دارد که چنین سیاسی‌کاری‌هایی نتیجه‌ای را جز نابودی تاریخ این سرزمین در پی نخواد داشت. از این رو لازم است که دولتمردان به جای کشمکش‌های بیهوده سیاسی، منفعت‌طلبی و انحصارطلبی اقدام عاجلی برای زنده‌ نگه‌ داشتن پیکر نیمه‌جان گورستان ظهیرالدوله کنند تا بتوانیم قدری به مسئولیت‌پذیری ایشان امیدوار باشیم.»
منبع: بهارنیوز

گردنبند ثریا برگردن ستاره هالیوود

گروه فرهنگی: کایرا نایتلی، ستاره هالیوود، گردنبند جواهرنشان ۲میلیون دلاری ثریا، همسر پیشین محمدرضا شاه پهلوی را بر گردن خود آویخت.
منبع: بهارنیوز

روایت هویدا، محمدرضا شاه و منتظری در سینما حقیقت

روایت رویدادهای «سیاسی»،«چهره‌های سیاسی» و «اجتماعی» در ایران همواره متأثر از سیاستگذاری‌های رسمی و مصلحت‌ها بوده است. سینمای مستند از آغاز شکل‌گیری در جهان تاکنون عمده دغدغه‌اش روایت ِ موثق، بی‌طرفانه و مستند از سوژه‌های مختلف بوده است. سیاست‌های رسمی و سینمای مستند در جشنواره‌ «سینما حقیقت» برای یازدهمین بار در ایران به هم رسیدند. جمع میان سیاست‌های رسمی و مستند بودن، دشوار‌ی‌ها و چالش‌های متعددی را رقم می‌زند، چالش‌ها و محدودیت‌ها می‌تواند منجر به خلاقیت سینما‌گران یا ممیزی آنها شود.

در این پرونده هفت مستند سیاسی  «آقای دادستان؛ روایت اسدالله لاجوردی»، «ادوارد؛ روایت عضو جدا شده سازمان مجاهدین خلق»، «ارثیه پدری؛ روایت محمدرضا شاه پهلوی»، « رزم آرا، یک دوسیه مسکوت؛ روایت  علی رزم آرا»، «قائم مقام؛ روایت آیت‌الله حسینعلی  منتظری»، «هویدا؛ روایت  عباس هویدا» و «عشق شمعدانی‌ها؛ روایت حسین فاطمی» را بررسی کردیم. از کارگردان‌ها خواستیم به  این پرسش‌ها پاسخ دهند.

  • آیا در روایت مستند درباره آن شخصیت قبل و بعد از تولید فیلم دیدگاه‌تان نسبت به آن شخصیت تغییر کرد؟
  •  چگونه به ایده ساخت فیلم رسیدید و در روایت مستند از دیدگاه موافق آن شخصیت هم بهره گرفتید؟
  • فرآیند تولید مستند چگونه پیش رفت، با چه چالش‌ها و جذابیت‌هایی در تولید این اثر روبه‌رو شدید؟
  •  سرمایه‌گذاری بخش دولتی اعم از تلویزیون و دیگر نهادهای دولتی در سینمای مستند بر رویکرد و منظر کارگردان اثر می‌گذارد، آیا می‌توان گفت استقلال کارگردان در ارائه روایتش را تحت الشعاع قرار می‌دهد؟
  •  با توجه به ریسک سرمایه‌گذاری بالا در سینمای مستند و غیرتجاری بودن آن، ورود نهاد‌های دولتی به این عرصه مانع ارائه روایت مستقل و بی‌طرفانه از رویداد‌های سیاسی – اجتماعی وچهره‌های سیاسی نمی‌شود؟
  •  ارزیابی از حضور مستند پرتره‌ها و رویداد‌های سیاسی در جشنواره مستند حقیقت چیست؟!
  •  در این دوره از سینما حقیقت مستند‌های پرتره و سیاسی متعدد از چهره‌های مختلفی ارائه شده، دیدگاه شما در این‌باره چیست؟
  • دلیل اقبال سینماگران مستند از رویداد‌های سیاسی و پرتره‌های سیاسی چیست؟
  •  پرداختن به برخی چهره‌‌های سیاسی در ایران تابو است، آیا ساخته شدن فیلم‌هایی از سوی نهادهای دولتی با روایت رسمی از این چهره‌ها مثبت ارزیابی می کنید؟
  •  رؤیای شما برای سینمای مستند چیست؟ 

همواره روایت‌های سیاسی ایران دستخوش تصمیم‌های سیاسی و مصالح است، مصلحت بر آن نبود «بانوی قدس ایران؛ روایت  زن امام خمینی» در مراسم افتتاحیه سینما حقیقت نمایش داده شود، «عروج فیلم» تهیه‌کننده‌ فیلم چند ساعت مانده به مراسم افتتاحیه خواستار کنار گذاشتن این فیلم شدند و برگزارکنندگان و تهیه‌کننده اثر هم توضیح ندادند چرا؟!  مصطفی رزاق کریمی هم با جمله‌ «من بی‌اطلاعم و تهیه‌کننده تصمیم گرفته است» بسنده کرد. آیا  تهیه‌کننده‌ها  فقط در نمایش یا عدم نمایش فیلم اعمال نظر می‌کنند و دنبال روایت‌های پسند خودشان از رویداد‌ها و چهره‌های سیاسی نیستند؟!

  مستند‌ساز‌ها میلاد محمدی، محسن اسلام‌‌زاده اسکستانی، محمدباقر شاهین، مهدی نقویان، حسن عمادی، سیدمحمدعلی صدری‌‌نیا و مصطفی شوقی در کشف «حقیقت» بی‌طرفی در تولید آثار مستند با پاسخ به پرسش‌ها ما را یاری دادند. فیلم‌های « ترور سرچشمه؛ روایت بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی» به کارگردانی محمدحسین مهدویان و «اشرف همزاد شاه؛ روایت اشرف پهلوی» با کارگردانی سعیده نیک‌اختر دو فیلمی بود که نتوانستیم دیدگاه‌های کارگردان‌های آنها را داشته باشیم. این دو مستندساز در دسترس نبودند.

گفت وگو با عمادالدین باقی درباره مستند «قائم مقام»

مخاطب‌های مستند <قائم مقام> از مرده‌باد و زنده‌باد پرهیز کنند

 حقیقت یا مصلحت؛ مسأله این است
عماد‌الدین باقی
سال‌ها محضر آیت‌الله حسینعلی منتظری را از نزدیک درک کرده است. او به
پرسش‌های ما درباره‌ مستند «قائم مقام» پاسخ داد. این پژوهشگر معتقد است:
«بخش‌های زیادی از واقعیات تاریخی در این مستند حذف شده که یا به دلیل
محدودیت زمانی آنهاست که در ۱۰۰ دقیقه می‌خواستند فیلم را جمع کنند  یا به
دلیل اینکه اگر همه واقعیت گفته می‌شد فیلم تبدیل به دفاع از آیت‌الله
منتظری می شد چنانکه همین الآن هم حتی فرازهای ضدیت با ایشان در افکار
عمومی به سود آیت‌الله منتظری تمام می‌شود.» خبرنگار «ایران» برای گفت‌وگو
با سید محمدعلی صدری‌نیا  کارگردان مستند «قائم مقام» مکرراً تماس گرفت و
پرسش‌هایی را برای او ارسال کرد، اما کارگردان این اثر اعلام کرد به دلیل
محدودیت زمان فرصت پاسخ دادن به پرسش‌ها را ندارد.

دلیل حضور‌تان در مستند «قائم مقام»  چه بود، در شرایطی که عوامل تولید فیلم نگاه یکسانی با شما درباره آیت‌الله منتظری ندارند؟

دلیل
حضورم اول این بود که شروط من پذیرفته شد و برای اطمینان دادن به من آن را
به صورت کتبی روی سربرگ شان با مهر و امضا ارائه کردند. یکی از شروط این
بود که مستند را پیش از انتشار ببینم و دیگر اینکه چون فقط چند دقیقه از
گفت‌و‌گوی من در مستند استفاده می‌شود متن کامل گفت‌و‌گوی من جدای از مستند
انتشار عمومی پیدا کند که به هر دو وعده وفا کردند. دلیل دوم اینکه
مهم‌ترین وظیفه ما این است که از هر فرصتی برای روشنگری استفاده کنیم. حتی
با وجود این احتمال قوی که مستند جهت دار خواهد بود اما وظیفه خود
می‌دانستم با شرکت در این گفت‌و‌گو تا جایی که ممکن است با ارائه توضیحات
خود از طرح مطالب نادرست پیشگیری کنم. گرچه این مستند بر اساس داستان مشخصی
نوشته شده بود اما چنانکه در نشست اکران خصوصی به من گفتند بر اثر توضیحات
من دو بحث درباره مدارس آیت‌الله منتظری و کتابخانه سیاسی قم از مستند حذف
شده است و گفتند توضیحات ارائه شده، دست اول و اقناع کننده بود.

دلیل سوم
اینکه حق انتقاد و مخالفت با آیت‌الله منتظری را برای سازندگان مستند به
رسمیت می‌شناختم هرچند من با تمام دیدگاه‌های آنان در این موضوع مخالف بودم
و برای آن پاسخ داشتم و اساساً متن کامل گفت‌و‌گوی من پاسخ بیشتر مواضع
مستند قائم مقام است. هنگامی که خود آیت‌الله منتظری نخستین شخصی است در حد
مرجعیت که کتاب انتقاد از خود می‌نویسد یا با مخالفان خود مهربانانه
برخورد می‌کند چرا ما باید با مخالفان ایشان به گونه دیگری برخورد کنیم؟
عده‌ای با نفس گفت‌و‌گوی ما با کسانی که می خواستند علیه آیت‌الله منتظری
فیلم تهیه کنند مخالفت کرده‌اند.

شگفتی من از این است که چطور ما از مذاکره
با امریکا و هر حکومت و گروه دیگری در دنیا دفاع می‌کنیم که می‌دانیم آنها
در پی منافع و اغراض خودشان هستند ولی به بعضی موارد که می‌رسیم انعطاف
ناپذیر می‌شویم. چهارم اینکه در نشست اکران خصوصی هم به این بزرگواران عرض
کردم که گرچه با دیدگاه‌های مستند مخالفم اما از آن استقبال می‌کنم چون به
بهانه نقد و پاسخ به مستند، فرصتی برای بحث و گفت‌و‌گو و روشنگری درباره
آیت‌الله منتظری و مسائل دهه اول تا سوم انقلاب فراهم می‌کند و این همان
چیزی است که مورد نیاز ماست.

ارزیابی شما از «قائم مقام» چیست؟!

مستند
در راستای هدف خود بسیار موفق‌تر از صدا و سیما بوده اما در برابر
پاسخ‌هایی که به آن داده خواهد شد دور است که پاسخ محکمی داشته باشد. نکته
دیگر اینکه در این ارزیابی از نظر من، مهم رویکرد مستند نیست. نباید انتظار
داشته باشیم هرکس در این زمینه کاری انجام می‌دهد موافق نظر ما باشد بلکه
آنچه مهم است رعایت شرط عدالت است. عدالت یعنی فرصت برابر برای همه و اینکه
هیچ کس ترجیح بلامرجح نداشته باشد. یعنی اگر مستندی مخالف آن هم ساخته شد
بتواند مجوز بگیرد و اکران شود و تلویزیون به همین اندازه آن را تبلیغ کند.
آنچه به مستند قائم مقام در وجدان عمومی ضربه می‌زند فقدان این فرصت برابر
است که ناشی از سیاست‌های کلان است.

نکته مهم مغفول مانده در روایت فیلم قائم مقام چیست؟!

مغفول
مانده‌ها یک نکته نیست. بخش‌های زیادی از واقعیات تاریخی حذف شده که یا به
دلیل محدودیت زمانی آنهاست که در ۱۰۰ دقیقه می‌خواستند فیلم را جمع کنند
یا به دلیل اینکه اگر همه واقعیت گفته می‌شد فیلم تبدیل می‌شد به دفاع از
آیت‌الله منتظری چنانکه همین الآن هم حتی فرازهای ضدیت با ایشان در افکار
عمومی چه بسا به سود ایشان تمام می‌شود. مثلاً خاطره مربوط به برخورد ایشان
با مرحوم حکیم که از زبان آقای ناطق نوری نقل شده یا گزیده‌های فایل صوتی 
یا نامه به امام، با هدف تضعیف آیت‌الله منتظری آمده چون از دیدگاه
سازندگان مستند، ضعف به شمار می‌آمده اما برعکس شاید دیدگاه بخشی از مردم
مثبت باشد.

پرتره محبوب تلویزیون حسین فاطمی فریب‌خورده از امریکاست

میلاد محمدی کارگردان عشق شمعدانی‌ها

 حقیقت یا مصلحت؛ مسأله این است

شخصیت سیاسی و فردی دکتر حسین فاطمی همیشه در زیر سایه افراد و رویدادهای مهم تاریخی بوده است. سایه سنگین دکتر مصدق، ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد دکتر فاطمی را مانند تکه پازلی در تکمیل این موارد قرار داده. با مطالعه دقیق‌تر روی زندگی و شخصیت حسین فاطمی اما رویه‌های پوشیده مانده از او روشن‌تر شد و لحظه‌های دراماتیک زندگی، عادت های شخصی و ضعف‌هایش دیده شد. از کنار هم قرار دادن منابع مختلف در کنار هم متوجه تنهایی‌ها، سختی‌ها و گاهی اشتباه هایش شدم. چیزهایی که تا قبل از آن در دکتر فاطمی ندیده بودم.

همیشه این سؤال برای من وجود داشت که در شهری که نامی و تابلویی از محمد مصدق وجود ندارد چگونه خیابانی به نام وزیر خارجه او هست؟ مردی که در ملی‌گرایی گوی سبقت راحتی از مصدق هم می‌ربود و در اختلاف نظر با آیت‌الله کاشانی هم همین‌طور. این سؤال کم کم به تحقیق در مورد شخصیت حسین فاطمی منجر شد. از طرف دیگر در هنگام ساخت فیلم‌های قبلی‌ام که به کودتای ۲۸ مرداد و قیام ۳۰ تیر می‌پرداختند، در جریان مطالعه مصاحبه‌ها و تماشای آرشیو‌های تصویری متوجه یک پارادوکس عجیب در مورد حسین فاطمی شدم. مردی که توسط فدائیان اسلام ترور می‌شود، مردی که مورد نفرت شاه و فرماندهان ارتش است، مردی که منفور حزب توده است مردی که مورد انتقاد اکثر رهبران جبهه ملی است و مردی که نزدیکترین یار دکتر مصدق است. جذاب نیست؟ مردی که در ۳۰ سالگی به اندازه یک عمر ماجراجویی و مبارزه کرده. مرد جوانی که وزیر امور خارجه شده. درپاسخ به سؤال دوم کوتاه می‌گویم که سعی من نگاه بی‌طرفانه و فارغ از سیاست به دکتر فاطمی بوده. دنبال تأیید یا رد نظرات و اعمالش نبودم. همه منابع را مطالعه کردم و از آن چیزی که به حقیقت نزدیکتر بود استفاده کردم.

ساختن پرتره از مردی که بیش از ۶۰ سال پیش از این زندگی می‌کرده کار ساده‌ای نبود. حسین فاطمی مانند دکتر مصدق یا شاه یک شخصیت محوری نبود و همیشه در حاشیه آنها قرار می‌گرفت و به همین دلیل با مشکل منابع تصویری روبه‌رو بودیم. شاهدان دکتر فاطمی یا از دنیا رفته بودند یا از ایران. از طرف دیگر نه علاقه‌ای به بازسازی به شیوه رایج داشتم و نه امکانات آن را. برای جبران این کمبود به‌دنبال مکان‌ها گشتم. مکان‌هایی که در آنها وقایع حادث شدند و حالا بعد از گذشت سال‌ها انگار خاطرات از دلشان بیرون می‌آیند. کاری شبیه احضار ارواح. جالب‌ترین اتفاقی که در این ماجراجویی برایمان پیش آمد پیدا کردن ساختمان روزنامه باختر امروز و بعد مخفیگاه دکتر فاطمی در تجریش بود و حالا احضار روح حسین فاطمی در آنجا.

بهتر است اینگونه عنوان شود که سرمایه‌گذاری بخش دولتی و صدا و سیما در سینمای مستند عملاً فرصت کار کردن را از عده‌ای می‌گیرد و تقدیم به عده‌ای دیگر می‌کند. نهادهای دولتی و صداسیما سرفصل‌ها و موضوعات مطلوب خودشان را دارند و بر اساس آنها هزینه می‌کنند. برای مثال اگر من می‌خواستم این فیلم را در تلویزیون بسازم باید از علاقه فاطمی به مصدق و جبهه ملی کم می‌کردم و بر استعمار ستیزی‌اش می‌افزودم و در آخر از اینکه فریب امریکا را خورده هم شرمسارش می‌کردم. من ترجیح دادم فیلم خودم را بسازم ولی با هزینه محدود و سختی‌های خودش.  این امکان شاید برای هر فیلمساز ناشناخته و تازه کاری مثل من به وجود نیاید.

مستند سازان سفارشی، کار خودشان را می‌کنند و مستند سازان مستقل هم کار خودشان را. اولی‌ها دستمزد خوب می‌گیرند و دومی‌ها معمولاً از جیب‌شان هزینه می‌کنند و البته هیچ وقت دسته اول مقبولیت و دیده شدن دسته دوم در بین مخاطبان را نداشته‌اند و نخواهند داشت. مخاطب فیلم مستند با مخاطب سریال‌های تلویزیونی متفاوت است. جانبداری و یک طرفه بودن فیلم تأثیر بسیار منفی در جلب نظر آنها دارد و مخاطب را پس می‌زند به علاوه اینکه تاریخ مصرف آن را کوتاه می‌کند.

حضور فیلمسازان با سلیقه‌های متنوع سیاسی در یک رقابت برابر، بیشتر از همه فرصت بی‌نظیری برای مخاطبان است که حداقل سالی یک بار حرف همه را به یک اندازه بشنوند. فرصتی که در سایر رسانه‌ها وجود ندارد. البته در همین جشنواره هم متأسفانه فرصت حضور از بعضی سلیقه‌ها گرفته شد.

در تاریخ معاصر ما هنوز سؤالات بسیاری بی‌پاسخ مانده‌اند. هنوز آدم‌های زیادی هستند که معلوم نیست خائن بوده‌اند یا قهرمان، میهن پرست یا مزدور، ساده لوح یا صادق. تا بخواهی تحلیل‌های جانبدارانه و یکطرفه و اغراق‌آمیز از آدم‌ها وجود دارد که هیچ یک پاسخ سؤالات موجود را نمی‌دهد. آدم‌هایی که هنوز آنقدر از ما دور نشدند و تأثیر حرف‌ها و اعمال‌شان در زندگی ما هست. آدم‌هایی که برخی هنوز در ابهام‌اند. من و بسیاری دیگر از هم نسلان من به‌دنبال پاسخ به این سؤالات تاریخ را ورق می‌زنیم.

من به‌عنوان فیلمساز به‌دنبال درام می‌گردم. به‌دنبال ماجرا و داستان و مخاطب دوست دارد داستان جذاب و پر از تعلیق و کشمکش بشنود. طبیعتاً ماجراهای افراد شناخته شده‌تر جذاب‌تر است. هنرمندان، ستاره‌های ورزش و سیاستمداران. البته جذابیت با خبر شدن از پشت پرده قدرت و خلوت قدرت مردان همیشه جذاب بوده. شاید به همین دلیل است که در قصه‌های قدیمی هم همیشه شاه و شاهزاده و وزیر قهرمان‌های داستان بوده‌اند.

ماجراهای قدرت و قدرت مردان همیشه برای توده‌های مردم جذاب بوده و نقل محافل‌شان. مثلاً داستان‌های خیالی ثروت افسانه‌ای آقای رفسنجانی! کارهای عجیب و غریبی که به رضاشاه نسبت می‌دهند. به همین دلیل پرداختن به این چهره‌ها برای مخاطب جذاب است. از طرفی روایت رسمی و دولتی از این چهره‌ها شاید تمام ابعاد زندگی و جذابیت‌های شخصیتی سوژه را در بر نگیرد اما همین صرف پرداختن به این موضوع باعث شکسته شدن این تابو و شکل‌گیری گفت‌و‌گو در اطراف آن سوژه می‌شود. نظرات موافق و مخالف به نقد هم می‌پردازند و از میان این گفت‌و‌گوهای خارج از فیلم، مخاطب برداشت خودش را می‌کند.

 
رؤیای من دیده شدن فیلم‌های مستند است. هزاران مستند جذاب ایرانی از صدها فیلمساز با هزاران حرف زیبا در آرشیو‌ها خوابیده‌اند. مستند‌هایی که هرکدام از دردی حرف زده‌اند و شاید راهی نشان داده‌اند و احتمالاً هرگز دیده نخواهند شد.


 

بی‌طرفی در مستند‌های سیاسی معنا ندارد

محمدباقر شاهین کارگردان ادوارد

 حقیقت یا مصلحت؛ مسأله این است

چند سالی است روی مستند جنگ تمرکز دارم اما آنچه باعث شد «ادوارد» سوژه این مستند شود شخصیت او بود. من برای نخستین‌بار ادوارد را در بی‌.بی‌.سی دیدم. از آنجا سرگذشت زندگی‌اش مرا درگیر کرد. بعد از چند ماه به جشنواره برلین دعوت شدم و تصمیم گرفتم که هر طور شده ردی از او پیدا کنم و بتوانم او را ببینم به همین ترتیب بعد از پرس و جوهایی که با دوستان فیلمساز و خبرنگارم در شهر کلن آلمان داشتم شماره‌ای از ادوارد پیدا کردم.نخستین باری که ادوارد را دیدم متوجه شدم که نمی‌شود این فیلم را با یک سفر و به تنهایی ساخت به همین دلیل ارتباطم را با او بیش‌تر کردم و در نهایت این کار نزدیک به سه سال طول کشید. او اقلیت مذهبی و نخستین اسیر ارمنی جنگ ایران و عراق است. ۹  سال اسیر جنگ بوده و پس از آن ۱۲ سال در گروه مجاهدین خلق فعالیت کرد. امروز هم جدا از هر گروه و فرقه‌ای زندگی جدیدی در غربت آغاز کرده است.

  اما هیچ‌کدام این‌ها به اندازه تفکر و نگاه او به زندگی برایم جذاب نبود. یکی از موضوع‌های مهم مستند «ادوارد» این است که او شخصی از اقلیت‌های مذهبی است، مسأله‌ای که چندین سال است ما آن را فراموش کرده‌ایم و به واسطه همین کم توجهی تاکنون تعدادی از اقلیت‌ها از کشور مهاجرت کرده‌اند. برای مثال در حالی که ادوارد یک شخص ارمنی بوده که برای این کشور جنگیده و اسیر شده اما فراموش شده و همه عوامل دست به دست هم داده که او در برهه‌ای از زمان عضوی از این سازمان تروریستی شود.

همیشه برای من پژوهش، جذاب‌ترین بخش تولید یک اثراست و  در حین نگارش فیلمنامه دوست دارم با رعایت اصول سینمای مستند، فیلم را روی کاغذ بسازم. قبل از شروع فیلمبرداری باید  بدانم فیلم از کجا شروع می‌شود و به کجا ختم می‌شود اما بزرگترین چالش روایت زندگی «ادوارد» برای تیم تولید این بود که تمام اتفاق‌های مهم ادوارد در گذشته رخ داده. ما باید تلاش می‌کردیم واژه‌های جنگ، اسارت، مهاجرت، عشق و… را بازنمایی کنیم؛ اتفاقاتی که زندگی ادوارد را تحت الشعاع قرار داده. این سخت‌ترین قسمت کار ما بود و با توجه به این‌که تمام فیلم در شهر کلن آلمان تولید شده بود مشکلات زیادی را به همراه داشت.

مرکز مستند سوره حوزه هنری با من همکاری داشت و محسن یزدی با اعتمادی که به من کردند دستم را در پرداخت جامع به این سوژه باز گذاشتند و این شانس را داشتم که نخستین تجربه تهیه کنندگی خودم را در این مرکز داشته باشم. سینمای مستند در تمام دنیا به خاطر قدرت تأثیر گذاری، جنبه آموزشی و تولید سند تاریخی زمانه‌اش بخش‌های دولتی حضور پر رنگی دارند اما تا چه اندازه می‌توانند تأثیرگذار باشند؟ این مسأله به نظرم بستگی به فیلمساز و قدرتش در روایت کردن دارد. همیشه تلاش کردم سرگذشت زندگی انسان‌هایی را که جلوی دوربینم می‌آیند مصادره به مطلوب نکنم و در بازنمایی واقعیت زندگی شان وفادار باشم.

همه سفارش دهنده‌های مستند اعم از  خصوصی و دولتی در تمامی دنیا رویکرد خاص خودشان را دارند. به نظرم در مستندهای سیاسی روایت بی‌طرفانه معنی ندارد و فیلم را خنثی می‌کند اما باز هم بستگی به فیلمساز دارد. اگر قائل به این باشیم که ورود نهادهای دولتی به این نوع سوژه‌ها باعث شده روایت مستقلی نداشته باشیم، باید بگویم تمامی فیلم‌های ساخته شده در این چند دهه نگاه بی‌طرفانه نداشته‌اند، در حالی که  اصلاً این‌طور نبوده است.

جشنواره سینما حقیقت ویترین سینمای مستند ایران است و بخشی از این جشنواره هم به  مستند پرتره و رویدادهای سیاسی اختصاص دارد. چند سالی هست که به مستند سیاسی اقبال خیلی خوبی می‌شود، امسال هم مثل سال‌های گذشته فیلم‌های مهمی در جشنواره حضور دارند. خیلی دوست داشتم فیلم «بانوی قدس ایران» را ببینم اما تهیه کننده فیلم را از جشنواره در آورده است. موضوع‌های سیاسی همیشه جنجالی است. بعد از تولید یک اثر فیلم طرفداران و دشمنان زیادی پیدا می‌کند و همین امر باعث می‌شود برای فیلم‌ها حاشیه‌های زیادی به وجود بیاید و همین حاشیه‌ها بهترین تبلیغ برای دیدن یک اثر سیاسی است.

به نظرم دیده شدن همیشه به معنای جایزه گرفتن نیست. من جشنواره سینماحقیقت را از سال ۸۷ دنبال می‌کنم در سال ۹۳ دو جایزه از جشنواره سینما حقیقت برای مستند «مالکیه» بردم،  اما هیچ‌وقت برای جشنواره فیلم نساختم ونخواهم ساخت. به نظر من جایزه ملاک خوب یا بد بودن فیلم نیست .  
سینما حقیقت باید از بخش رقابتی در بیاید و بیشتر جنبه نقد و بررسی و رونمایی بگیرد. چون ویترینی از سینمای مستند ایران است. ای کاش به جای رقابت و جایزه گرفتن، کمی به فکر این باشیم در این جشنواره آثار همکاران‌مان را خوب تماشا کنیم اما متأسفانه بیشتر نگاه رقابتی در این جشنواره حکمفرماست و ما را از این نگاه دور می‌کند. به نظرم لازم است نگاه‌مان را به جشنواره کمی اصلاح کنیم.

 یک مأموریت کارآگاهی جذاب

 
احسان عمادی کارگردان «رزم‌آرا، یک دوسیه مسکوت»

 حقیقت یا مصلحت؛ مسأله این است

قبل از ساخت این فیلم، من چیز زیادی درباره رزم‌آرا نمی‌دانستم. شاید فقط همان جمله معروف «ایرانی لولهِنگ نمی‌تواند بسازد» بود و این‌که به خاطر مخالفت با ملی شدن نفت، کشته شد. در واقع ناخواسته و به خاطر این کم‌اطلاعی یا حتی بی‌اطلاعی، بدون پیشداوری سراغش رفتم و قضاوتی که امروز درباره او دارم -که چکیده‌اش در روایت فیلم هم دیده می‌شود- طی همین فرآیندِ تحقیقات در ذهن من شکل گرفته است.

ایده ساخت این فیلم، در مراحل پایانی ساخت فیلم قبلی یعنی «محاکمه» (درباره دادگاه دکتر مصدق) شکل گرفت. این‌که یک مجموعه فیلم درباره چند نفر از نخست‌وزیران محمدرضا بسازیم.  رزم‌آرا هم یکی از آن نخست‌وزیران بود. راستش من در این چند مستند تاریخی‌، تا حد ممکن در پروسه ساخت سراغ مورخان و پژوهشگران نرفته‌ام. البته که در مرحله تحقیق، همیشه از مشورت و راهنمایی آنان -از طیف‌های مختلف فکری با جهت‌گیری‌های گوناگون- بهره برده‌ام، اما برای حضور در فیلم، ترجیح داده‌ام تا حد ممکن، از شاهدان دست‌اول یا نهایتاً دست‌دوم استفاده کنم، که فارغ از موافقت یا مخالفت‌شان، صرفاً بناست آنچه را که دیده‌اند، روایت کنند. در این فیلم نیز، هم منتقدان رزم‌آرا حضور دارند هم همراهانش.

مثل هر مستند تاریخی دیگر، پیدا کردن شاهدان زنده و جلب‌نظرشان برای حضور در فیلم و دسترسی به آرشیو عکس‌ و فیلم‌های مستند مربوط به آن برهه تاریخی، چالش اولیه تولید بود. اما در این مستند، پرونده مرموز قتل رزم‌آرا- که تا امروز حرف و حدیث‌های ضد و نقیض فراوانی درباره آن زده شده و همین هم دستیابی به حقیقت ماجرا را دشوار کرده-، چالش تازه و منحصربه‌فردی بود که به خاطر لذت حل معما و تبدیل مرحله تحقیق به یک مأموریت کارآگاهی، تولید مستند را جذاب هم می‌کرد.

البته فکر نمی‌کنم این بحث، صرفاً به بخش دولتی یا تلویزیون محدود ‌شود. اصولاً هر سرمایه‌گذاری، به خاطر نگاه شخصی و توقعاتی که دارد، «می‌تواند» بر رویکرد و منظر کارگردان اثر بگذارد. در واقع تا وقتی کارگردان با سرمایه شخصی‌اش فیلم نسازد، احساس استقلال کامل نخواهد کرد. با این حال، به نظرم این حرف درست باشد که هم نهادهای دولتی (غالباً) قدرت بیشتری از سرمایه‌گذاران خصوصی دارند، هم جهت‌گیری‌ها و خواسته‌های «سیاسی»، بیشتر روی نگاه‌ و توقع‌شان اثر می‌گذارد. با توجه به این شرایط، به نظرم راه‌حل منطقی مسأله این است که کارگردان تنها در سوژه‌هایی با سرمایه‌گذار دولتی همکاری کند که نگاه‌ دو طرف به موضوع، نزدیک به هم باشد، یا دست‌کم تفاوت بنیادی و ریشه‌ای نداشته باشد، یا این‌که کارگردان بتواند به نحوی رضایت سرمایه‌گذار دولتی را جلب کند که درنهایت، فیلم از نگاه و رویکرد شخصی خودش هم خالی نباشد.

به نظرم اول باید کمی بیشتر در به کار بردن تعابیری مثل «مستقل و بی‌طرفانه» احتیاط کنیم. حتی کارگردانی که تمام مخارج فیلمش را از جیب خودش پرداخت می‌کند هم بعید است «بی‌طرف» باشد. راستش حتی شخصاً تردید دارم که این برچسب «بی‌طرفی» در مستندسازی -به شرط قابل تحقق بودنش-ویژگی مثبتی باشد. شما به‌عنوان مستندساز تاریخی، بالاخره یک طرف ماجرا ایستاده‌اید. حالا یکی رندانه‌تر و هوشمندانه‌تر قضاوتش را مطرح می‌کند، یکی صریح‌تر و بی‌ظرافت‌تر. با این حال و گذشته از این حرف‌ها، با هر دو سمت سؤال شما موافقم؛ از یک طرف سینمای مستند، غیرتجاری و گران است و همین هم حضور سرمایه‌گذاران دولتی در آن را اجتناب‌ناپذیر می‌کند، از آن طرف حضور سرمایه‌گذار دولتی، در هر حال جهت‌گیری سیاسی اثر را در راستای خواسته‌های سرمایه‌گذارش پررنگ می‌کند. راستش در این شرایط، راه دیگری جز آنچه در پاسخ سؤال قبلی‌تان گفتم، به نظرم نمی‌رسد. مگر این‌که کلاً تعطیل کنیم و به انتظار روزی بنشینیم که سینمای مستند در کشورمان، بتواند خرج خودش را دربیاورد و به سوددهی برسد و کاملاً از دولت مستقل شود!

نقل معروفی هست که می‌گوید: «ملتی که تاریخ نخوانَد، محکوم به تکرار آن است.» از این منظر، این حجمِ گسترده از پرداختن به سوژه‌های تاریخی و سیاسی در سینمای مستند چند سال اخیر ما، اتفاق مبارکی است (اگر اشتباه نکنم، مطابق آماری که مسئولان برگزاری جشنواره سینماحقیقت اعلام کردند، امسال ۱۱۸ مستند تاریخی متقاضی شرکت در جشنواره‌ بوده‌اند). اما من بدون این‌که در این باره مطالعه مشخصی کرده باشم، صرفاً به‌عنوان یک برداشت و قضاوت شخصی و از دور (که ممکن است اشتباه هم باشد)، حدس می‌زنم فعالیت‌ شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان در ساخت مستندهای تاریخی طی سال‌های اخیر، نقش مؤثری در ایجاد و توسعه این موج داشته، که البته جای تأسف دارد. در واقع بعد از چند دهه نمایش یک‌‌جانبه و بشدت سیاست‌زده تاریخ در آثاری که با عنوان «مستند» از تلویزیون ما پخش می‌شد، به‌ناگاه و ظرف مدت کوتاهی، مستندهایی درباره تاریخ معاصر از شبکه‌هایی مثل «بی‌بی‌سی فارسی» و «من و تو» روی آنتن رفت که در بین خیل انبوه پرسشگرانِ علاقه‌مند به تاریخ در جامعه ما، «مخاطب» -و نه لزوماً «مقبولیت»- فراوانی یافت.

البته گفت‌وگو ندارد که آن مستندها هم تاریخ را از دریچه سیاست و به‌موازات خواسته‌های سیاسی سرمایه‌گذاران‌شان روایت می‌کردند، اما چون زاویه نگاه‌شان به موضوع متضاد با روایت‌های قبلی بود و از چیزهایی سخن می‌گفتند که بیننده بعضاً آن‌ها را نشنیده و ندیده بود، در جذب مخاطب موفق شدند. همین هم شاید باعث شد که سرمایه‌گذارانِ اغلب دولتی سینمای مستند ما، به این نتیجه برسند که «مستندسازی» به شیوه قدیم -شیوه‌ای که به قول عزیزی، از ابتدا به دنبال «آبروبَری» یا «آبروخَری» است- دیگر جواب نمی‌دهد و در پی تولید مستندهایی با کیفیت به‌مراتب بالاتر و حرفه‌ای‌تر بربیایند تا جلوی آن موج فزاینده بایستند. البته که این جریان به شکل فعلی‌اش، آفت‌ها و آسیب‌هایی هم دارد که در این مجال کوتاه، فرصت پرداختن به آن فراهم نیست.
به نظرم ساخت فیلم مستند تاریخی باکیفیت و استاندارد، از سوی هر نهادی و با هر جهت‌گیری و روایتی، اتفاق مبارکی است. یک فیلم خوب، فارغ از این‌که چه حرفی می‌زند، مخاطب را بر سر شوق می‌آورَد و باعث می‌شود او هم دلش بخواهد درباره آن حرف بزند.

همین هم باب مباحثه و مناظره بین نظرات موافق و مخالف با مضمون و محتوای فیلم را باز می‌کند؛ جریانی که اگر استمرار داشته باشد، بی‌تردید در گذر زمان اثرش را روی مخاطب خواهد گذاشت و خیلی از نقاط مبهم و تاریک ذهنش را روشن خواهد کرد. ای بسا یک فیلم خوب، بهانه‌ای برای صحبت‌هایی شود که درنهایت مخاطب را به نتیجه‌ای غیر از نتیجه‌گیری خود فیلم برساند. بخصوص ‌که امروز به لطف شبکه‌های اجتماعی، دیگر مسیرهای گفت‌وگو قابل محدود کردن به نظر نمی‌رسند و تمام آرا و ایده‌ها، به سادگی و سرعت، امکان ابراز و انتشار و رسیدن به دست مخاطبان را دارند. نه، من نگرانی‌ای از این بابت احساس نمی‌کنم.

صادقانه‌اش این‌که رؤیای خاصی ندارم. در واقع شاید برای ما که همیشه در «شرایط حساس کنونی» زیسته‌ایم، خیلی مجالی برای آرزو و خیالبافی و رؤیاپردازی باقی نمانده باشد. شما ببینید همین امسال، بخش مستند از جشنواره فیلم فجر حذف شده است. به نظرم همین که بتوانیم وضعیت موجود را حفظ کنیم و در آن دوردست‌ها، امیدوار باشیم که‌ ای بسا طی چند سال آینده، شرایط یکی دو قدمی بهتر شود، خودش به اندازه کافی جای شکر دارد!

   به هر حال ساخت فیلم مستند تاریخی باکیفیت و استاندارد، از سوی هر نهادی و با هر جهت‌گیری و روایتی، اتفاق مبارکی است. یک فیلم خوب، فارغ از این‌که چه حرفی می‌زند، مخاطب را بر سر شوق می‌آورَد و باعث می‌شود او هم دلش بخواهد درباره آن حرف بزند. همین هم باب مباحثه و مناظره بین نظرات موافق و مخالف با مضمون و محتوای فیلم را باز می‌کند؛ جریانی که اگر استمرار داشته باشد، بی‌تردید در گذر زمان اثرش را روی مخاطب خواهد گذاشت و خیلی از نقاط مبهم و تاریک ذهنش را روشن خواهد کرد.

ای بسا یک فیلم خوب، بهانه‌ای برای صحبت‌هایی شود که درنهایت مخاطب را به نتیجه‌ای غیر از جهت‌گیری خود فیلم برساند. بخصوص ‌که امروز به لطف شبکه‌های اجتماعی، دیگر مسیرهای گفت‌وگو قابل محدود کردن به نظر نمی‌رسند و تمام آرا و ایده‌ها، به سادگی و سرعت، امکان ابراز و انتشار و رسیدن به دست مخاطبان را دارند. اما از سمت دیگر، ما با مخاطبان زیادی مواجهیم که بیش از تماشای یک فیلم، علاقه و حوصله‌ای برای پیگیری تاریخ ندارند و اغلب آنچه در یک فیلم گفته شده را به‌عنوان حقایق خدشه‌ناپذیر تاریخی یا به قول معروف «اصل ماجرا» می‌پذیرند. برای چنین مخاطبی، آن قبیل فیلم‌ها -که از ابتدا با جهت‌گیری مشخص سیاسی و برای ساختن تصویری هدف‌دار و معوج به نیت شکل‌دهی ذهن بیننده ساخته شده‌اند-، این آفت را با خود دارند که باور عمومی غلطی را در جامعه رواج می‌دهند و حتی تثبیت می‌کنند.

سعی کردم قاضی هویدا نباشم

مصطفی شوقی کارگردان  مستند «هویدا»

 حقیقت یا مصلحت؛ مسأله این است

هویدا چهره متفاوتی در میان کارگزاران عصر پهلوی است. او در زندگی شخصی مردی روشنفکر، هنردوست و کتابخوان حرفه‌ای بود که در جوانی تحت تأثیر روشنفکران‌فرانسوی قرار داشت. به همین دلیل در میان رجال عصر پهلوی یگانه است. اما در عرصه دولت ما هیچ کدام از اینها را نمی‌بینیم و او در خدمت استبداد و دیکتاتوری است و تسهیل‌کننده آن. در واقع هویدا سطح دولت در عصر پهلوی دوم را به نازل ترین سطح خود رساند. اتفاقاً در میان محافل سلطنت طلب هم او یکی از متهمان سقوط شاه به همین دلیل است. در واقع روایت این فیلم نیزهمین نکته است. طبیعی است روایت هویدا ابعاد جدیدی برای من و مخاطبان باز کرد. حجم بالایی از فیلم‌ها و اسناد کمتر منتشر شده و حتی مثل فیلم دادگاه هویدا تاکنون منتشر نشده است.

سعی کردم قاضی هویدا نباشم بلکه راوی او باشم. نوع اعدام او هاله‌ای از افسانه سرایی را در موردش به وجود آورد. به همین دلیل کار سختی بود. ما برای شناخت هویدا ، ساخت دولت در عصر پهلوی دوم، برنامه توسعه‌ای دهه چهل، بالا رفتن قیمت نفت و به تبع آن شتاب حرکت به سوی تمدن بزرگ شاهانه، سقوط قیمت نفت و از بین رفتن رؤیای شاه و نقش دولت هویدا را بررسی کردیم. در واقع هویدا بازیگر این تحولات است. در این مستند سعی کردم از روایت جاری فاصله بگیریم و با شخصیت‌ها و کارشناسان بعضاً مخالف هم گفت‌و‌گو کردیم. در واقع همان‌طور که گفتم ما روایت کردیم. در داستان دادگاهی شدن و مرگ او هم از مرحوم یزدی تا هادی غفاری حضور دارند و قطعاً روایتشان با هم متفاوت است.

 هویدا همان‌طور که گفتم مخالفان و موافقان جدی در میان حتی رجال سلطنت طلبان دارد چه برسد به روایت رسمی و مردم عادی و خب همین تناقض منازعه‌ای را در طول این سال‌ها برپا کرده است.
فیلم‌های منحصر به فردی از آرشیو مرکزی صدا و سیما در اختیارمان‌بود. مجموعه اسنادی خوبی هم به دست آوردیم ضمن اینکه بیش از ۵۰ قطعه عکس  راکه برخی از آنها اصلاً منتشر نشده است استفاده کردیم. همه روایت‌ها در این فیلم وجود دارد و قضاوت با مخاطب است.

یکی از چالش برانگیز‌ترین قسمت‌های مستند، دادگاه اوست. بعد از تلاش زیاد متوجه شدم فیلم دادگاه هویدا وجود دارد؛ دادگاه دوم او که ۴ ساعت به طول انجامید. به دست آوردن این فیلم خودش یک فیلم مستند است اما خوشبختانه این فیلم در مستند کار شد، برخی از افراد در دادگاه حضور داشتند که زنده بودند اما به رغم تلاش من جلوی دوربین نیامدند. یکی از آنها آقای صفی‌زاده مدیر مسئول روزنامه ابرار هستند که به رغم تلاش من و قول اولیه نیامدند. ایشان در آن زمان معاون اجرایی دادگاههای انقلاب بودند. از همین جا از ایشان دوباره خواهش می‌کنم که آنچه  را دیده‌اند بگویند. اما آقای غفاری که گفته می‌شود به هویدا شلیک کرده، روایت خودشان را در فیلم می‌گوید که در این‌ رابطه با مرحوم‌ یزدی مباحثه‌ای در فیلم شکل می‌گیرد.

البته من‌ تنها در یک مورد خاص مجبور بودم که به قول معروف تحفظ کنم که متأسفانه انجام دادم.

امروز در حوزه مستند‌های تاریخی و سیاسی با شکل دیگری از روایت مواجه هستیم‌. روایتی که لزوماً روایت رسمی نیست. این مسأله مهمی است چرا که آن روایت سابق دیگر خریدار ندارد. ما با هجمه‌ای از روایت‌های مخدوش ویکی پدیایی با تصاویر جذاب که سال‌هاست در تلویزیون نشان داده نشده بود، در شبکه‌های ماهواره‌ای مواجه بودیم.  اما خدا را شکر امروز ورق برگشته و همین مستند هویدا در زمانی که به صورت مینی سریال مستند از تلویزیون پخش شد، برخی از شبکه‌های ماهواره‌ای ضد حکومت ایران برای آن میزگرد و تفسیر برپا کردند. مستندهای خوبی در همین جشنواره حقیقت  وجود دارد که روایتی مستند و مستقل دارد. باید حقیقت را گفت.

طبیعی است سرمایه‌ای که منجر به تولید محتوا می‌شود در مسیر اهداف مجموعه‌های سرمایه‌گذار است. اما آنچه مشخص است استراتژی تولید اثر است چرا آن را می‌سازیم. چرا هویدا ساخته شد؟! مستندی که ارزش افزوده و چیز جدید نداشته باشد، مخصوصاً در روایت‌های تاریخی به درد هم نمی‌خورد. این ارزش افزوده می‌تواند یک فیلم منتشر نشده یا صدا و روایتی منتشر نشده و سند تاریخی منتشر نشده‌ای باشد. حضور این‌نهادها باید ارزش افزوده‌ای داشته باشد اگر چنین نباشد خود مخاطبان آن را پس می‌زنند.

من روزنامه نگارم و این نخستین کارم در حوزه سینمای مستند است. نسل من به برکت شهید آوینی و حقیقتی که او در مسیر زندگی‌اش به آن رسید، رشد کرده. اتفاقاً خوشحالم و این را به فال نیک می‌گیرم .
من‌دو تا دختر دارم و دوست دارم که به بچه‌هایم نظر خودم را درباره وقایع و رخدادها و آدم‌ها بگویم تا خودشان وقتی بزرگ شدند به‌دنبال حقیقت بروند و درکی تحقیقی از تاریخ و ایران عزیز داشته باشند. همان کاری که پدرم کرد. البته خب این کمی آرمانگرایانه است و نسل ما هم نسل آرمان‌هاست.


دوره تحمیل نظر به سر آمده است

محسن اسلام‌زاده کارگردان «دادستان»

 حقیقت یا مصلحت؛ مسأله این است

در ابتدای کار با توجه به اینکه هیچ وابستگی جناحی یا حزبی نداشتم سعی در جست‌وجو و روایت مستند از اتفاقات دهه شصت داشتم. البته فرآیند تولید مستند شهید لاجوردی بسیار پیچیده بود. چالش و مشکل اصلی اینجا بود که برخی دوست نداشتند حرف‌هایی را پس از سه و نیم دهه مطرح کنند. برخی را اصلاً نمی‌توانستیم پیدا کنیم و اسناد تصویری به سختی پیدا می‌شد. برای تک تک مصاحبه‌ها باید هفته‌ها و بعضاً ماه‌ها پیگیری و اعتمادسازی می‌کردیم و بعضاً قرارها کنسل می‌شد. این اتفاق‌ها مشکلاتی برای ارائه روایت مستند به وجود می‌آورد.

ژانر تخصصی بنده مستند بحران در کشورهای مختلف است، ولی دوست داشتم مستندی از تاریخ انقلاب کار کنم. البته باید اعتراف کنم در هنگام تولید این مستند متوجه شدم چقدر کار سخت و پیچیده‌ای است، چیزی که در ابتدای کار اصلاً فکرش را هم نمی‌کردم. پیشنهاد این کار از طرف آقای سید سلیم غفوری، رئیس شبکه مستند به بنده بود و شرط من برای پذیرفتن کار، اعتماد به سیر تحقیقات و احترام به فیلم نهایی‌ام بود.

در ابتدا خیلی کار کند پیش می‌رفت ولی آشنایی با آقای خلیل فخرایی که محقق کار بودند روند تحقیقات را سرعت بخشید. البته مهم‌ترین چالش اولاً پیدا کردن اشخاص خاص و ثانیاً جلب اعتماد و نظر آنها برای مصاحبه بود. چهره‌های خاصی در این فیلم پای دوربین آمدند و اشخاصی نیز با ما مصاحبه نکردند و بعضاً شروع به جوسازی علیه فیلم کردند و سعی داشتند کار را متوقف کنند. برخی هم با شرط مخفی ماندن هویت‌شان مصاحبه کردند. تمام این اتفاق‌ها کار را برای رعایت انصاف سخت می‌کرد. به همین دلیل وارد برخی مسائل و اتفاق‌های دهه شصت نشدم، چون هنوز هم ابهام‌های آن اتفاق‌ها و درگیری‌ها زیاد است و طرفین حاضر به صحبت در این موارد نیستند. هرگونه ورود من به این مسائل، ارائه بحثی ابتر و بی‌نتیجه بود. بعد از تولید هم با دنیای اطلاعات و حرف‌های مختلف روبه‌رو بودیم و رسیدن به یک روایت روان برای رسیدن به یک قصه خوب سخت‌ترین مشکل ما به لحاظ فرمی بود.

سابقه تجربه‌اندوزی بنده در حوزه مستند حدود یک و نیم دهه است. به نظرم امروز اکثراً به این نتیجه رسیده‌اند مستندی جدی گرفته می‌شود که دیدگاه‌های مختلف در آن مطرح شود. حتی این رویه بعضاً باعث شده در برخی موارد مستندهایی با نگاه‌هایی تند نسبت به برخی شخصیت‌ها ساخته شود و مدیران با انتقادهای بسیاری مواجه شوند.

برای خودم حضور این تعداد مستند سیاسی در جشنواره بسیار جالب بود. البته این ژانر هنوز هم در جشنواره سینما حقیقت در حاشیه قرار دارد و ظاهراً بیشترین ضریب به مستندهای اجتماعی داده می‌شود. اکثر این فیلم‌ها در بخش مسابقه ملی حضور ندارند و جوایز احتمالی آنها در بخش شهید آوینی خواهد بود. ولی خب ساخت این تعداد مستند با نگاه‌های مختلف و بعضاً فرم‌های خلاق را به فال نیک می‌گیرم.
با توجه به نگاه حاکم بر این جشنواره و هیأت انتخاب، مستند حوزه انقلاب اسلامی خیلی باید خاص باشد تا به بخش مسابقه ملی راه پیدا کند. در سال‌های گذشته مستندهای بسیاری با استانداردهای به مراتب پایین‌تری در حوزه اجتماعی دیده‌ام که به جشنواره و بخش مسابقه راه پیدا کرده است. خلاصه حدس می‌زدم چنین اتفاقی بیفتد و به بخش مسابقه راه پیدا نکنم.

فکر می‌کنم اکثراً به این نتیجه رسیده‌اند که باید روایت خودشان را از اتفاقات دهه شصت داشته باشند. سکوت و پاسخ ندادن به پرسش‌هایی که هر روز ذهن مردم را درگیر می‌کند بر فضای بی‌اعتمادی دامن می‌زند.

 درباره استقبال از فیلم‌های سیاسی از سوی مستند‌ساز‌ها و مخاطب‌ها باید بگویم شاید همان قانون عرضه وتقاضا دلیل اصلی باشد. یعنی سؤال‌هایی در ذهن مردم شکل می‌گیرد بعد تبدیل به دغدغه اجتماعی می‌شود و فیلمسازها هم راغب می‌شوند در این زمینه فیلم بسازند. بعضاً این فیلم‌ها موقع اکران جنجالی می‌شوند و بخوبی دیده می‌شوند و ضریب می‌گیرند. هیچ چیز برای فیلمساز بهتر و خوشایندتر از دیده شدن اثرش نیست.

فیلم‌های امسال را ندیده‌ام ولی در سال‌های گذشته فیلم‌هایی با بودجه دولتی ساخته شد که دیدگاه‌های بسیار تندی داشت و انتقادهای بسیاری هم از سازندگان شد. این نشان می‌دهد مدیران مجبورند به نگاه کارگردان احترام بگذارند و دوره تحمیل یک نظر به سر آمده است. هر چند شخصاً با بعضی از این نگاه‌ها مشکل دارم ولی معتقدم فضای باز باعث می‌شود کسی که حرفی برای گفتن دارد بتواند غالب شود. 

قربانی نگاه محتوا زده هیأت انتخاب

مهدی نقویان کارگردان «ارثیه پدری»

 حقیقت یا مصلحت؛ مسأله این است

چون کارم تحلیلی نیست و روایت تاریخ است، برای همین مشکلی در طرفداری و بی‌طرفی با سوژه نداشتم.

محمدرضا شاه یکی از افراد مهم تاریخ معاصر ماست و برای فیلم ساختن درباره او احتیاجی به فکر کردن و رسیدن به ایده نیست. سعی شده تمام اقدامات سیاسی و اقتصادی مهم پهلوی دوم از قلم نیفتد و تماماً روایت شود.

برای ساخت فیلم کاملاً مستقل بودم. کار کردن با مرکز مستند سوره و آقای یزدی کاملاً لذت‌بخش است.
تمام سینمای ایران از بودجه دولتی ارتزاق می‌کنند. مگر سینمای داستانی به غیر از استثناها پول خود را درمی‌آورد؟ درباره مستند هم همین‌طور می‌تواند باشد و بدون ورود سرمایه‌گذار دولتی امکان ساختن مستند کمرنگ می‌شود. به نظر بنده باید حمایت‌های دولتی از مستند بسیار پررنگ‌تر شود چرا که تأثیر مستند در رفع مشکلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بسیار تأثیرگذارتر از سینمای داستانی است.
احساسم این است که فیلم من بیشتر از نظر محتوایی مطابق میل داوران قرار نگرفت و به بخش مسابقه ملی راه پیدا نکرد. از داوران گله دارم و ان‌شاءالله روزی برسد که همان طور که هنرمندان از مدیران توقع دارند آثارشان را سانسور نکنند، خود جامعه هنرمندان هم این ظرفیت را در وجودشان تقویت کنند.

کلاً سینمای مستند ما با سینمای مستند دنیا برابری می‌کند و از این نظر مستند از سینمای داستانی ما جلوتر است. لذا تولیدات مستند مخصوصاً پرتره و سیاسی می‌تواند مخاطبان جهانی داشته باشد و این مخاطبان از ایران آشنایی بیشتری پیدا کنند.

اولاً به‌دلیل کم کاری در این زمینه طبعاً پرداختن به این موضوعات در چند سال اخیر بیشتر شده. دوم به‌دلیل نیاز جامعه است که خیلی جامعه پویا و بانشاطی از این منظر داریم.
 تابو هم از کلماتی است که خود ما برای خودمان درست می‌کنیم رؤیای من این است که روزی برسد فیلم‌هایی با موضوع انقلاب اسلامی و دغدغه‌های آن، اگر قابلیت کیفی داشتند، از فیلتر محتوا زده هیأت انتخاب عبور کند تا خودشان ببینند چقدر این فیلم‌ها مورد استقبال مخاطب قرار می‌گیرد. امسال فیلم بی‌نظیر «پرزیدنت آکتور سینما» به جشنواره راه پیدا نکرد. قطعاً دلیلی وجود ندارد برای حذف این فیلم بی‌نظیر مگر اینکه قربانی نگاه محتوا زده هیأت انتخاب شده باشد. 


منبع: برترینها

«دورهمی» جدید؛ مدیری بدون تغییری!

از چهارشنبه شب و با پخش اولین قسمت از سری جدید «دورهمی»، مهران مدیری بعد از حدود سه ماه و نیم، دوباره به قاب تلویزیون برگشت. در این مدت با توجه به آن که «خندوانه» هم روی آنتن نبود، جای خالی چنین برنامه هایی در کنداکتور تلویزیون به شدت احساس می شد و مخاطبان با علاقه، انتظار شروع این برنامه را می کشیدند، برنامه ای با اجرای قدرتمند مهران مدیری که هم درس های اخلاقی دارد، هم خنده را روی لب مخاطب اش می آورد و هم از عنصر جذابیت به خوبی بهره می برد. با تحلیل قسمت های هفته اول «دورهمی» همراه ما باشید:

 مدیری بدون تغییری! (فوری

۱-ساختار

سری سوم «دورهمی» در این سه قسمت پخش شده، عملاً تفاوتی با سری های قبلی ندارد. برنامه حول یک موضوع اجتماعی می چرخد، شاهد شوخی های مهران مدیری هستیم، نمایشی اجرا می شود، مخاطبی روی صحنه می آید و مهمانی که حضورش در برنامه، جذاب است. این ها دقیقاً همان بخش هایی هستند که در سری قبلی «دورهمی» هم وجود داشت و هیچ آیتمی به برنامه اضافه نشده است. در صورتی که از مهران مدیری و گروه پروپیمان برنامه ساز، توقع می رود بعد از چند ماه فرصت برای بازنگری، بخش های جذاب تر یا حداقل جدیدتری به این برنامه اضافه کنند.
 
۲-نمایش

در قسمت های ابتدایی، نمایش های روی صحنه که بدون حضور سیامک انصاری و مه لقا باقری اجرا می شود، کیفیت و جذابیت گذشته را ندارد. تنها نقطه قوت، حضور سروش جمشیدی است که حداقل نسبت به سری قبل، افتی نداشته. هرچند باید به سحر ولدبیگی هم فرصت داد تا به مرور زمان در نمایش های «دورهمی» جا بیفتد اما تا این جای برنامه، این بازیگر باسابقه، شروع موفقی نداشته است. در خور ذکر است که سیامک انصاری و مه لقا باقری بعد از اعلام این که سری سوم دورهمی ساخته نخواهد شد، درگیر پروژه های سینمایی و تلویزیونی دیگری شده اند و امکان حضور در دورهمی را ندارند.
 
۳-گفت وگو با مهمان

یکی از نقاط قوت مهران مدیری، سؤالات ویژه ای ا ست که از مهمان های برنامه می پرسد. ولی در این چند قسمت، خلاقیت و ایده نویی در آن ها دیده نشد. پرسش هایی همچون «عاشق شدی یا نه؟» و «واقعاً احساس خوشبختی می کنی؟» که از همه مهمان ها پرسیده می شود، در سری های قبل هم بود. دیگر نکته قابل توجه، درباره کلاس مهمان های «دورهمی» است. به طور طبیعی با توجه به وزن شخصیت مهران مدیری، از او توقع می رود تا بتواند چهره های مشهورتری را که کمتر در تلویزیون حاضر می شوند به عنوان مهمان به برنامه اش بیاورد. نکته ای که تنها در برنامه اول عملی شد و مهمان های دو شب دیگر، در سطح شریفی نیا نبودند.
 

 مدیری بدون تغییری! (فوری

۴- تماشاچی ها

صحبت درباره موضوعاتی همچون خودسانسوری و شایعه، احتیاج به آمادگی قبلی دارد اما انتخاب شانسی تماشاچی ها برای حضور روی صحنه، باعث می شود تا شاهد یک سری دیالوگ های بی معنی و غیرجذاب در این برنامه باشیم. با نگاهی بدبینانه به این ماجرا، می توان گفت افرادی هم که روی صحنه می روند، فارغ از تلاش برای دادن پاسخ های صحیح، فقط و فقط به دنبال تبلت اهدایی حامی مالی برنامه هستند! به همین دلیل است که شاهد یک سری ادابازی و رفتارهای عجیب وغریب هستیم تا شخص بتواند تماشاگران حاضر در سالن را بخنداند و از آن ها رأی بگیرد.

۵-جمع بندی

هرچند پخش تنها سه برنامه از سری جدید «دورهمی»، زمان کمی برای ارزیابی این برنامه است اما آن چه که در این قسمت ها پخش شد، افق روشن و امیدوارکننده ای برای جذاب تر شدن نشان نمی دهد. به نظر می رسد برخلاف وعده مدیری که گفته بود: «سعی کردیم تا سری سوم برنامه نسبت به سری های قبلی از لحاظ ساختار، ریتم، حضور مهمان ها و دکور، متفاوت و جذاب تر باشد» فقط تغییر دکور ملموس است! با این حال باز هم می توان به سابقه مدیری اعتماد کرد و منتظر ایده های نو بود. باید همچنان صبر کنیم تا ببینیم آیا مهران مدیری باز هم برگ برنده ای رو خواهد کرد یا خیر؟


منبع: برترینها

تندیس بهترین کارگردانی جشنواره دهلی نو برای فیلم گمیچی (فیلم)

ناشناخته‌ترین کشور دنیا (+عکس) پاساژ علاء الدین در آستانه تعطیلی/ آتش‌نشانی: ۵۰ واحد تجاری مسیر فرار مراجعه‌کنندگان را اشغال کرده‌اند حروف و اعداد روی بال پروانه‌ها! (+عکس) گزارش یورونیوز از کارتن خواب های تهران (فیلم) زیباکلام: عبور از روحانی خطاست/ سال ۸۴ تکرار خواهد شد مرگ ۶ دانش‌آموز در برخورد قطار با اتوبوس مدرسه در فرانسه (+عکس) تندیس بهترین کارگردانی جشنواره دهلی نو برای فیلم گمیچی (فیلم) برف بازی سنجاب‌ها (عکس) درگیری لفظی نظامی اسرائیلی با خبرنگار صداوسیما در کرانه باختری (فیلم) ترامپ برندگان قرعه‌کشی لاتاری اقامت در آمریکا را “زباله” خواند!

ما و داستان روحانی/ نقد آری، پشیمانی نه  (۱۰۰ نظر)

من پشیمانم، تو پشیمانی، آنها خوشحالند!  (۸۲ نظر)

اولویت استراتژیک برای ایران: تعریف منافع اقتصادی در عراق و سوریه بعد از داعش  (۱۰ نظر)

شبی در چادر زلزله زدگان بخوابید  (۶ نظر)

گفت و گو با خانواده ٢ دانش آموز و معلمی که در حادثه واژگونی اتوبوس راهیان نور جان باختند: نیمکت های خالی « زهرا» و «فائزه»  (۵ نظر)

عذرخواهی و حلالیت طلبی علی کریمی برای رای به روحانی (عکس)  (۴ نظر)

عینک فروشی در مطب!  (۴ نظر)

محمد هاشمی: هنوز اعلام نکرده اند علت ایست قلبی آیت الله هاشمی چه بوده است  (۳ نظر)


منبع: عصرایران

غزاله سلطانی: با مهراوه دلم قرص شد

هفته نامه دیده بان: من
قبل از این فیلم خانم مهراوه شریفی نیا را از نزدیک نمی شناختم و شناختم
نسبت به او مثل بقیه و از دور بود. وقتی می خواستم برای این فیلم بازیگر
انتخاب کنم چند تن دیگر از بازیگران هم برای بازی در این نقش آمدند اما
شرایط طوری پیش رفت که ما با هم به توافق نرسیدیم یا نشد که همکاری کنیم.
خیلی برایم مهم بود که بازیگری که این نقش را بازی می کند شرایط و فضای ۳۰
سالگی را درک کرده باشد و بتواند با آن همزادپنداری کند.

 غزاله سلطانی؛ با مهراوه دلم قرص شد

خانم شریفی
نیا که آمد دیدم این اتفاق افتاده و ما کلی حرف مشترک داشتیم که در مورد
این فضا و زنانگی و ۳۰ سالگی با هم بزنیم. در کنار آن قدرت بازیگری اش و
شناخت درستی که از شخصیت داشت و کنسه های خیلی خوبی که سر کار می داد، همه و
همه کمک کرد که نقش سایه شکل بگیرد و واقعا هم فکر می کنم این نقش یکی از
بهترین کارهای خانم شریفی نیاست.

نقش سایه، یکی از بهترین کارهای خانم شریفی نیا

الان
که فیلم شما ساخته و بازی مهراوه شریفی نیا برای آن مورد تحسین قرار گرفت،
نظر شما درباره این حسن انتخاب چیست و اساسا راجع به این که ایشان را برای
بازی در نقش سایه انتخاب کردید، چه احساسی دارید؟

– من قبل از این
فیلم خانم مهراوه شریفی نیا را از نزدیک نمی شناختم و شناختم نسبت به او
مثل بقیه و از دور بود. وقتی می خواستم برای این فیلم بازیگر انتخاب کنم
چند تن دیگر از بازیگران هم برای بازی در این نقش آمدند اما شرایط طوری پیش
رفت که ما با هم به توافق نرسیدیم یا نشد که همکاری کنیم. خیلی برایم مهم
بود که بازیگری که این نقش را بازی می کند شرایط و فضای ۳۰ سالگی را درک
کرده باشد و بتواند با آن همزادپنداری کند.

خانم شریفی نیا که آمد
دیدم این اتفاق افتاده و ما کلی حرف مشترک داشتیم که در مورد این فضا و
زنانگی و ۳۰ سالگی با هم بزنیم. در کنار آن قدرت بازیگری اش و شناخت درستی
که از شخصیت داشت و کنسه های خیلی خوبی که سر کار می داد، همه و همه کمک
کرد که نقش سایه شکل بگیرد و واقعا هم فکر می کنم این نقش یکی از بهترین
کارهای خانم شریفی نیاست.

 غزاله سلطانی؛ با مهراوه دلم قرص شد

خودش هم اینجوری فکر می کند. بار اولی که با هم قرار گذاشتید تا وقتی که متوجه شدید او همان کسی است که دنبالش هستید چقدر طول کشید؟

-
راستش خیلی طول نکشید. همیشه وقتی که کار اولت را می کنی و خیلی با
بازیگران مراوده نداری و برای کار عوامل را دعوت می کنی و بعد کم کم وارد
کار می شوی، ۷۰-۶۰ درصد مطمئن هستی و اما ۴۰-۳۰ درصد هم هست که ته دلت
نگران است که کار چگونه از کار در می آید. این حالت برای همه عواملی که می
آمدند وجود داشت و برای بازیگران، مخصوصا بازیگر نقش اول یک ذره بیشتر. اما
خدا را شکر عوامل این کار همه آدم های حرفه ای و باتجربه تر از من بودند.
در مورد مهراوه هم تقریبا قبل از این که ما وارد تولید بشویم و داشتیم
تمرین می کردیم دلم قرص شد و احساس کردم که چه گزینه خوبی است. به خاطر این
که در تمرین هایی که داشتیم دیدم آن سمت و سویی که من دلم می خواست
کاراکتر سایه داشته باشد، دارد شکل می گیرد.

در شرایط یکسانی بزرگ شدیم

در
این مورد و همیشه دو حالت وجود دارد. یکی قدرت بازیگری بازیگر و یکی هم
شخصیت و خصوصیت فردی او. فکر می کنید در این که خانم شریفی نیا این نقش را
اینقدر خوب در آورده کدام یک بیشتر دخیل بوده؟

– فکر می کنم هر دو
اینها مکمل هم است تا بازیگر این شخصیت را خلق کند. بازیگری جدا از حس و
حال و تجربه زیستی که هر بازیگر می تواند داشته باشد نیست. ضمن آن، تکنیک و
توانایی بازیگر هم مطرح است. یعنی هر بازیگری که موقعیتی را بازی می کند
دلیلی ندارد که آن شرایط را خودش هم تجربه کرده باشد، اما اگر رگه هایی از
زندگی شخصی بازیگر در نقش هم باشد می تواند نقش را باورپذیرتر و بازی در آن
را برای خودش ساده تر کند.

من و مهراوه به عنوان دو خانم که با هم
در آن سن و سال بودیم و چیزهای مشترک زیستی هم داشتیم، به ما برای این
گفتگوهای قدیمی درباره نقش سایه کمک کرد. ما قبل از همه پلان ها با هم حرف
می زدیم و مهراوه با توجه به قدرت بازی اش و تکنیک درستی که دارد آنها را
به سمت یک بازی خیلی بهتر سوق می داد.

فیلم شما دارد بحران ۳۰ سالگی
را نشان می دهد و این نقش در شرایط زمانی الان این ویژگی را هم دارد که
سایه قاعدتا باید دهه شصتی هم باشد که الان ۳۰ ساله است. بنابراین این فیلم
برای دهه شصتی ها هم هست که سال های ویژه ای در ایران بود. یعنی ممکن بود
که شما این فیلم را ۱۰ سال دیگر بسازید و ۳۰ ساله های آن موقع دهه هفتادی
بودند و این شرایط ویژه دهه شصتی ها را نداشتند و این حالت ها را نداشته
باشند. قبول دارید؟

– بله. به هر حال شرایطی که بچه هایی که الان ۳۰
ساله و حدود این سال ها سن دارند درک می کنند ویژه است. ما جنگ و شرایط
ویژه اجتماعی را درک کردیم و در شرایط یکسانی بزرگ شدیم که خیلی در درک
ویژه از آن دخیل است و مطمئنا بچه هایی که در دهه ۷۰ یا حتی دهه ۵۰ بالیدند
شرایط شان متفاوت است. آنها بحران های متفاوتی داشته اند، چون شرایط زندگی
و زیست شان تفاوت های اساسی دارد.

 غزاله سلطانی؛ با مهراوه دلم قرص شد

مهراوه با همه ستاره ها فرق دارد

الان
با خانم مهراوه شریفی نیا رفیق شده اید. در جایگاه کارگردان و بازیگر نه،
در جایگاه دو دوست هم سن و سال شخصیت او را چگونه ارزیابی می کنید؟

-
بله، واقعا با هم رفیق شدیم. این که مهراوه اینقدر خاکی و فروتن است و
اصلا المان و فضای ذهنی آن سوپراستار بازیگرها را ندارد، خیلی برایم با
ارزش است. این مردمی بودنش هست که اینقدر متفاوتش می کند. موقعی هم که سر
کار می آمد اصلا این گونه نشان بدهد با بقیه فرق دارد و من از این غذاها
نمی خورم و مرا باید اینطوری بیاورید و اینطوری ببرید و … فضاهایی که
برخی ستاره ها ایجاد می کنند را اصلا نداشت. آنقدر خاکی و همراه و همدل بود
که حد نداشت. این چیزی بود که همه گروه در موردش دوست داشتند و خیلی به او
به خاطر اخلاق و منش بالایی که داشت، احترام می گذاشتند. همین ها باعث شد
که جدا از این که با هم همکار بودیم، دو دوست خوب برای هم باشیم. همراهی
هایش برای فیلم هم خیلی برای من با ارزش بود. دوستان دیگری که قبلا با هم
کار کرده بودیم می گفتند ما اصلا فکر نمی کردیم که بازیگری در این حد برای
فیلم تو که یک فیلم اول لوباجت هست اینقدر همراهی کند و انرژی و وقت
بگذارد. من واقعا برای همه چیز از او ممنونم.

فیلم اول شما هم بود و
فکر می کنم این رفتارها و وجود چنین بازیگری خیلی به شما کمک می کرد و
استرس ها را از شما دور می کرد. درست است؟

– خیلی زیاد. در موقعیت
اکران هم حضور او خیلی موثر بود و هست چون او خیلی خیلی از من شناخته شده
تر است و طرفداران زیادی در فضای مجازی و فضای واقعی دارد و اطلاع رسانی اش
برای فیلم خیلی به ما کمک کرد.

 غزاله سلطانی؛ با مهراوه دلم قرص شد

پرسش و پاسخ با مخاطبان

فکر
می کنید بانوانی که در سن حدود ۳۰ سالگی هستند و دغدغه های سایه را دارند
با دیدن این فیلم چه حسی خواهند داشت؟ احساس خوبی دارند یا راه زندگی شان
را پیدا می کنند یا چه چیزی؟ آیا اتفاق مثبتی برای شان می افتد؟


والله من این را نمی دانم. باید از خود مخاطب پرسید. اما با توجه به فیدبک
هایی که من گرفتم هر مخاطبی که در این حال و هوا بوده نه با همه اتفاقات
فیلم که حداقل با بخش هایی از آن همزادپنداری کرده است. توی اکران های
مردمی و برنامه های پرسش و پاسخ با مخاطبان صحبت کرده ام و دیده ام با خیلی
چیزهای این فیلم ارتباط برقرار کرده اند. به ویژه خانم ها. آقایان هم
بیشتر از این منظر با این فیلم مواجه می شدند که می گفتند ما حالا متوجه
شدیم خانم هایی با این موقعیت چگونه فکر می کنند. یعنی شاید فضای فیلم خیلی
مردانه نباشد اما آقایان را هم جلب می کرد که زندگی خصوصی و درونی یک زن
را درک می کردند. البته من نمی دانم این چقدر می تواند راهگشا باشد و دنبال
این نیستم که فیلمم حتی پیام مشخص داشته باشد. من فقط یک علامت سوال یا
دغدغه ذهنی را که خودم هم با آن درگیر بودم را سعی کردم که قصه اش بکنم و
فیلمش را بسازم.

و چون زنی در این شرایط هستید شاید فیلم تان زنانه شده است. این را قبول دارید؟

-
بالاخره فیلم به حال و هوا و درونیات یک زن می پردازد و یک دغدغه زنانه
دارد اما این که اسمش زنانه هست یا نه را نمی دانم و معتقد با این دسته
بندی زنانه یا مردانه هم نیستم.

 غزاله سلطانی؛ با مهراوه دلم قرص شد

اولین جشنواره ای که شرکت کردید جشنواره ماربیای اسپانیا بود. استقبال در آنجا چگونه بود؟

-
خیلی خوب بود. اولا که ایرانی هایی که در آنجا بودند آمدند و فیلم ما را
دیدند و خیلی از ما حمایت کردند که از آنها ممنونم. همچنین فیلمسازان
انگلیسی و هندی و فیلمسازان دیگر کشورها که آنجا بودند همه می آمدند و در
مورد این فیلم با من حرف می زدند و خیلی فیلم را دوست داشتند همچنین بازی
خانم شریفی نیا را. همه هم متفقا معتقد بودند ایشان جایزه بهترین بازیگر
جشنواره را می گیرد و مهراوه کاندید هم شد اما چون فیلم های دیگری که
بازیگران آن رقیبش بودند، هم فیلم ها و هم بازیگران شان بازیگران خیلی مطرح
انگلیسی بودند و فیلم ها هم بیک پروداکشن بودند این اتفاق نیفتاد. ما همین
که در بین آن فیلم ها با بودجه های زیاد مطرح شدیم خیلی خوب بود.

بعد هم که جایزه یونان را برد و شما هم آنجا نبودید.

– نه متاسفانه.

پول های تان تمام شد که برگشتید؟

– (خنده) تقریبا. من همه اش فکر می کنم که کاش آن را نمی رفتیم و این را می رفتیم. آدم نمی داند که چه اتفاقی می افتد.


منبع: برترینها

کاش کتاب خواندن ممنوع بود

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا، درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه اظهار کرد: برخی دوستان نویسنده من تنبلی می‌کنند و آثار خوبی نمی‌نویسند. در درجه دوم ناشران اگر بخواهند کاری را به یک نویسنده ایرانی بدهند باید با او قرارداد ببندند و حق تألیف بدهند؛ اما در بخش کودک و نوجوانان ناشران به مترجم تازه‌کار کتابی می‌دهند تا ترجمه کند و نه پول تصویرگری می‌دهند و نه پول کپی‌رایت،  کمی پول ترجمه می‌دهند و کتاب برای آن‌ها می‌شود.او با بیان این‌که چاپ کتاب ترجمه برای ناشران به‌صرفه‌تر است، افزود:  به خاطر این موضوع در نمایشگاه‌های بین‌المللی مانند بلونیا،  بلگراد و نمایشگاه‌های دیگری که برگزار می‌شود ناشران مسابقه می‌گذارند و کتاب‌هایی را که با خود آورده‌اند سریع ترجمه می‌کنند تا زودتر از ناشران دیگر آن‌ها را چاپ کنند. این موضوع باعث می‌شود ترجمه در بازار بیشتر باشد و فکر کنیم از آثار ترجمه استقبال می‌شود.  

امیریان با اشاره به رایج شدن ژانر فانتزی و وحشت در ادبیات کودک و نوجوان بیان کرد: زمانی ژانر فانتزی مد شد و بعد نوبت ژانر وحشت و ترس شد. کارهای بسیار بی‌ارزشی به بازار آمده و  بازار کتاب کودک و نوجوان از ژانر فانتزی و وحشت اشباع شده است. این کتاب‌ها بدون این‌که کارشناسی شوند منتشر می‌شوند که می‌تواند تأثیرات مخربی به همراه داشته باشد.او درباه تأثیر نویسنده‌ها بر استقبال مخاطبان از آثار ترجمه نیز اظهار کرد: نویسنده‌های ما باید به‌روز باشد، برخی از نویسنده‌های ما هنوز نوستالژیک و درباره گذشته کار می‌کنند. در گذشته می‌گفتند هر ۲۰ سال یک‌بار نسل عوض می‌شود اما الان به چهار – پنج‌ سال هم نمی‌کشد. نویسنده باید مخاطب را بشناسد و ذائقه و نیازهای  او را بداند. متأسفانه بحث سانسور هم مطرح است. یک‌سری  از موضوعات خط قرمز حساب می‌شوند مانند بلوغ نوجوانی، که کمتر اجازه می‌دهند راجع به این‌ موضوعات کار شود. البته برخی از ممیزی‌ها نیز خودسانسوری است. ما فکر می‌کنیم یک‌سری مسائل خط قرمز هستند و سراغ آن‌ها نمی‌رویم.

این داستان‌نویس با اشاره به استقبال از آثار طنز گفت: به نظرم در بخش بزرگسالان که طنزنویس نداریم و در بخش کودک و نوجوان معدود نویسنده‌هایی هستند که بتوانند طنز کار کنند؛ این مسئله  باعث مخاطب‌گریزی می‌شود و به سمت ترجمه پیش ‌می‌روند. او همچنین درباره تأثیر رسانه‌ها بر استقبال از آثار ترجمه گفت: بهتر است درباره رسانه‌ها اصلا حرف نزنیم. متأسفانه در تلویزیون و رادیو زمانی که درباره کتاب‌ خواندن صحبت می‌شود، فکر می‌کنند باید کتاب تبلیغ کنند درحالی که باید جریان‌سازی کنند.داوود امیریان تاکید کرد: کتاب‌ خواندن باید به یک باور، بت و ارزش و جزو موضوعات اصلی زندگی ما تبدیل شود. زمانی که یک سیاستمدار ما کتاب‌ نمی‌خواند چه انتظاری از مردم می‌توانید داشته باشید؟ چند وقت پیش گزارشی تهیه کرده بودند از نمایندگان مجلس درباره آخرین کتابی‌ که خوانده‌اند، برخی از آن‌ها آخرین کتابی که خوانده بودند مربوط به  دوران  دبیرستان‌شان بود؛ سال‌هاست کتاب نخوانده‌اند و سینما نرفته‌اند. شما چه توقعی می‌توانید داشته باشید؟

او افزود: حالا فرض کنید از آن‌ها بخواهید درباره کتاب حرف بزنند، معلوم است که شروع به شعار دادن می‌کنند؛ «کتاب خواندن خوب است»، «سفارش امام علی (ع) است»، «بر روی کودکان  کار کنید، زیرا مانند کاشتن گندم است که در آینده درو خواهید کرد» و… . کتاب‌ خواندن در حد شعار و حرف است.این نویسنده در عین حال گفت: جزو معدود مسئولین کشور ما که کتاب‌خوان هستند، رهبر مملکت است. ایشان از همه کتاب‌خوان‌ترند و بر روی این موضوع تأکید و توصیه می‌کنند. اما مسئولین فرهنگی به توصیه‌های ایشان اصلا گوش نمی‌کنند. فقط  منتظر هستند تا ایشان از کتابی تعریف کنند و آن‌ها شروع به هیاهو کنند. این‌طور که  نمی‌شود ما دست به سینه بنشینیم تا ایشان از کتابی تعریف کنند؛ شاید رهبری نخواهند از کتابی تعریف کنند. کتاب خواندن این نیست.
او با بیان این‌که در مدرسه‌های ما هنوز کتاب ممنوع است، گفت: زمانی که تحصیلات دبیرستان یک دانش‌آموز اروپایی تمام می‌شود، تقریبا ادبیات کلاسیک کشور خود را خوانده است، اما در مدارس ما هنوز کتاب ممنوع است. اگر کتابی را بخواهید به کتابخانه مدرسه اهدا کنید، باید کتاب از ۴۰ گذرگاه و صافی رد شود. به طور مثال دوستان نویسنده در هفته کتاب رفتند با مدیران مدرسه صحبت کردند که کتاب هدیه دهند، اما قبول نکرده و گفته‌اند باید برود فلان‌جا تأیید شود. کتابی که از وزارت ارشاد مجوز گرفته چرا باید از مجرای  دیگری هم تأیید شود؟ وقتی جلو کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و انتشارات مدرسه که به آموزش و پروش وابسته است گرفته می‌شود وای به حال ناشران دیگر.او افزود: زمانی که به یک ناشر اجازه نمی‌دهند، تیراژ کتاب‌هایش را پایین می‌آورد. تیراژ ۵۰۰ و ۱۰۰۰ نسخه برای کشوری که ادعای تمدن چندهزارساله دارد، تف سربالا، فاجعه و دشنام است.
منبع: بهارنیوز