«کینگزمن: محفل طلایی»؛ فیلمی بیش‌ازحد هیجانی

روزنامه آسمان آبی – لیدا صدرالعلمایی: فیلمسازان اندکی هستند که کارنامه ای به تنوع «متیو وان» داشته باشند. او کارش را به عنوان تهیه کننده آغاز کرد و فیلم های مقبول متعددی از جمله تریلر جنایی «کیک لایه ای»، فانتزی ماجراجویانه «استار داست»، کمدی سیاه «کیک- اس»، بلاک باستر ابرقهرمانی «مردان ایکس: کلاس اول» و البته «کینگزمن: سرویس مخفی» را کارگردانی کرده است. با این حال وان تا پیش از «کینگزمن: حلقه طلایی»، زیر بار ساختن دنباله برای فیلم هایش نرفته بود و «کینگزمن: محفل طلایی» نخستین بازگشت کارگردان به یک فرنچایز است.

در «کینگزمن: سرویس مخفی» با سازمان جاسوسی مستقل و جهانی رو به رو شدیم که با بالاترین سطح اختیارات، هدف نهایی اش حفظ امنیت در سراسر جهان است. در «محفل طلایی» قهرمانان قسمت اول با چالشی جدید رو به رو می شوند. با تخریب مرکز فرماندهی کینگزمن در قسمت اول، با سازمان جاسوسی دیگری در آمریکا به نام استیت من آشنا می شوند. در ماجراجویی جدیدی این دو سازمان مخفی برای نجات دنیا با هم متحد می شوند تا دشمن مشترک را از بین ببرند.

متیو وان در گفت و گو با «ایندیپندنت»، «ایندی وایر» و «ددلاین» از جزییات ساخت قسمت دوم «کینگزمن»، ترس ادامه دادن قصه قبلی و ساخت یک دنباله، سینمای اکشن و موضع هنر در دنیای تلخ امروز گفته است.

 پای حرف های متیو وان، کارگردان «کینگزمن: محفل طلایی»
آن چه می خوانید گوشه هایی از روایت او به عنوان نویسنده و کارگردان پروژه ای است که به نظر می رسد کمپانی فاکس قرن بیستم برای تبدیل آن به یک فرنچایز، سرمایه گذاری های زیادی کرده است. موفقیت قسمت دوم هم با آن که تا این جا به پای محبوبیت قسمت اول نرسیده، اما باز هم از تمایل تماشاگران به دنبال کردن سرنوشت شخصیت های کینگزمن خبر می دهد. شخصیت هایی که به گفته خود وان تنها نقطه قوت یک فیلم دنباله دار هستند.

ترس ساختن دنباله فیلم و سندرم آلبوم دوم

برای ساختن دنباله ای برای «کینگزمن: سرویس مخفی» ترس های زیادی داشتم و با اطمینان می گویم که این دشوارترین فیلمی است که ساخته ام. تنها از این جهت که دنباله قسمت قبلی است. به حالتی شبیه به سندرم آلبوم دوم دچار شده بودم و اصلا اطمینان نداشتم که آیا می توانم فیلمی بسازم که در وهله اول خودم از آن راضی باشم.

شخصیت های کینگزمن را خیلی دوست داشتم و می خواستم خط داستانی را با دنبال کردن قصه های هر یک از شخصیت ها دنبال کنم و جهانی که ساخته بودیم را گسترده تر کنم، اما در عین حال می خواستم فیلمی بسازم که ارزش ساخته شدن به عنوان یک فیمل مستقل را داشته باشد نه آن که صرفا یک دنباله باشد.

همه دنباله های موفق و البته ناموفق تاریخ سینما را تماشا کردم و متوجه شدم که فقط دنباله هایی که ادامه قصه قبل بوده اند توانسته اند به موفقیت برسند؛ یعنی بخشی از آن چه در قسمت دوم می بینید باید آشنا باشد؛ ولی در عین حال مسیر هر یک از شخصیت ها ادامه پیدا کند و جهان شان وسیع تر شود؛ چرا که کلید موفقیت یک فرنچایز و منحصر به فرد بودنش در داشتن شخصیت های دوست داشتنی ای است که قصه ای برای گفتن دارند، نه انفجار و استفاده بیش از اندازه از CGI (تولید شخصیت ها و صحنه های کامیپوتری).

بهترین و موفق ترین دنباله هایی که در سینما ساخته شده و در حد و اندازه یک شاهکار ظاهر شده اند، به نظرم چهار فیلم بیشتر نیست: «پدرخوانده ۲»، «امپراتوری ضربه می زند»، «بیگانه ها» و «ترمیناتور ۲»، یکی از لذت بخش ترین تجربه ها برای سینمادوستان این است که در سالن سینما با آن دلهره پیش از تماشای دنباله فیلم محبوب شان بنشینند و بعد از تماشای آن احساس کنند ناامید نشده اند. از طرفی هم فکر می کنم اساسا دنباله را باید فقط برای کسانی ساخت که فیلم اول را دوست داشته اند و جذب مخاطبی که قسمت اول را ندیده، هدر دادن وقت است.

وقتی جهان خوش است، هنر تلخ می شود

وقتی قسمت اول «کینگزمن» را ساختم همه آن را با «آستین پاورز» و «باند» مقایسه کردند، اما کنیگزمن هیچ کدام از این ها نیست. من اگر می خواستم فیلم جیمز باند بسازم خب همان را می ساختم. کینگزمن صرفا فیلمی مفرح و سرگرم کننده است. فیلمی در ستایش سینمای جاسوسی، فرهنگ انگلیسی و همه چیزهایی که شخصا به آن علاقه دارم. صحنه های زیادی در این دو فیلم وجود دارد که حتی موقع فیلمبرداری آن ها نمی توانستم جلوی خنده ام را بگیرم؛ با خودم فکر می کردم تا به حال کسی چنین صحنه هایی نساخته است.

 پای حرف های متیو وان، کارگردان «کینگزمن: محفل طلایی»

این روزها آنقدر همه چیز در دنیا بیهوده و تکراری است که من به این راضی بودم که فقط چند دقیقه بتوانم مخاطب را بخندانم یا متعجب کنم. در دهه گذشته فیلمسازان تحت تاثیر جهان سینمایی نولان تمایل زیادی به خلق فضاهای تاریک و تلخ پیدا کرده اند. حتی سینمای ابرقهرمانی- ژانری که به تمامی متعلق به شخصیت های کمپ و ماسک پوش بود- هم جدی تر و واقع گراتر شده است.

وقتی نولان- که خودم یکی از طرفداران پر و پا قرص اش هستم- به شهرت رسید یعنی زمانی که «کازینو رویال» اکران شده بود، دنیا وضعیت خوبی داشت. هنر معمولا خلاف جهت اتفاقات روز جهان پیش می رود. وقتی اوضاع و احوال دنیا خوش باشد، هنر جدی و تلخ می شود. وقتی اوضاع دنیا مثل این روزها وخیم شده باشد، هنر سعی می کند موضع مخالف را انتخاب کند. چون انسان به تجدید قوا نیاز دارد. به اندازه کافی به تاریکی و تلخی پرداخته ایم دیگر کافی است.

اکشن می بینیم یا مسابقه فوتبال؟

این روزها هالیوود فیلم های کمتری می سازد، در عین حال تولیداتش پرخرج تر از قبل است و جلوه های ویژه بیشتر و سنگین تری دارد. من وقتی سکانس های اکشن فیلم های جدید را می بینم، احساس می کنم در حال تماشای مسابقه فوتبالم، همه چیز مدیوم شات است و دوربین روی دست این طرف و آن طرف می شود. بعد از مدتی احساس می کنم حوصله ام سر رفته است.

حس کلی صحنه را می گیرم، اما دیگر نمی فهمم توپ کجاست، چه کسی در حال برنده شدن است یا چقدر به پایان کار مانده. بزرگ ترین مشکل سینمای اکشن این روزها به نظر من ناشی از فیلمنامه است. اکشن باید کاملا با روایت پیوند خورده باشد تا بتواند مخاطب را از نظر حسی درگیر کند. گاهی به سادگی با کم کردن سرعت اکشن می توان به تاثیرگذاری بیشتری رسید. کافی است سرعت را کمتر کنیم تا هر حرکت به خوبی دیده شود و بیننده بتواند همه چیز را دنبال کند.

اگر CGI نداشتیم

با این که در «کینگزمن: محلف طلایی» از CGI و امکاناتی که در اختیار ما می گذاشت استفاده زیادی کردیم و ابزارهای فناوری را وارد داستان فیلم کردیم که تا اندازه ای غیرواقعی است، اما برای من بزرگ ترین نکته مفید CGI پیدا کردن زاویه مناسب و نمای دقیق صحنه های اکشن است. هر وقت که می خواهیم از CGI استفاده کنم اول از خودم می پرسم اگر می خواستیم این صحنه را به شکلی واقعی بسازیم چه سر و شکلی پیدا می کرد.

مرز بین درگیر کردن مخاطب و سر بردن حوصله اش در صحنه های اکشن، نظم است. مثلا یک سکانس اکشن به شما نشان می دهم که ۴۰ ثانیه بیشتر نیست و پر از انفجار و مشت و لگد است ولی احساس می کنید یک سکانس پنج دقیقه ای دیده اید در مقابل ممکن است یک سکانس پنج دقیقه ای ببینید که آنقدر منظم و دقیق چیده شده است و قصه در آن جاری است که احساس می کنید فقط ۴۰ ثانیه طول کشیده است.

موقع ساخت «محفل طلایی» دقیقا همین اتفاق افتاد. وقتی تدوین تمام شد، زمان فیلم به ۱۴۱ دقیقه رسیده بود که به نظرم کمی طولانی بود به همین دلیل برگشتم و ۶ دقیقه از فیلم را حذف کردم. ولی بعد که دوباره آن را تماشا کردم احساس کردم یک فیلم سه ساعته دیده ام. علت این که طولانی تر به نظر می رسید این بود که با حذف شدن آن ۶ دقیقه، همه چیز سردرگم شده بود و بیننده را گیج می کرد. وقتی سردرگم شوید کمتر تحت تاثیر قرار می گیرد. در نتیجه آن ۶ دقیقه را دوباره به فیلم اضافه کردم و متوجه شدم مشکل حل شده است.

پای حرف های متیو وان، کارگردان «کینگزمن: محفل طلایی»

جولیان مور فیلم بد ندارد

نقش جولیان مور در «شب های بوگی» الهام بخش من برای انتخاب او برای بازی در «محفل طلایی» بود. نقش آفرینی درخشان او در این فیلم واقعا تاثیرگذار است، از یک زن معتاد به یک مادر دوست داشتنی تبدیل می شود. رابطه اش با آن دو بچه و مارک والبرگ و هدر گراهام خارق العاده است. در آن واحد سرسخت، صمیمی، ضعیف و سرد است. البته که او تا به حال در فیلمی بد بازی نکرده است.

بازی او در «هانیبال» هم به شدت من را تحت تاثیر قرار داد. چه کسی جرئت می کرد بعد از جودی فاستر نقش کلاریس استرلینگ را بازی کند؟ مور به شیوه خودش شخصیت را تغییر داد و به خوبی فاستر در این نقش ظاهر شد. من در «محفل طلایی» به بازیگری نیاز داشتم که هم عجیب و غریب باشد و هم در عین حال ترسناک، سرد و بیمارگونه. نه تنها مور که همه بازیگران فیلم خارج از حد تصور من درخشان بودند.

امکان ساخت قسمت سوم «کینگزمن»

همزمان با نوشتن فیلمنامه قسمت دوم ایده هایی هم برای قسمت سوم به ذهنم می رسید. الان فقط امیدوارم که قسمت دوم به موقعیتی که باید، دست پیدا کند. اگر به پایان بندی قسمت دوم هم توجه کنید، می بینید که امکان ادامه پیدا کردن قصه وجود دارد. در پایان محفل طلایی، همه شخصیت های اصلی قصه در مرز ورود به ماجراجویی جدید و متفاوتی قرار می گیرند.

پایان بندی «امپراتوری ضربه می زند» از این جهت به نظرم بی نظیر است. یادم می آید که وقتی در سینما نشسته بودم و فیلم تمام شد آن قدر سوال بی جواب داشتم که از همان لحظه در انتظار «بازگشت جدایی» بودم. البته می دانم که پایان «محفل طلایی» به خوبی «امپراتوری ضربه می زند» نیست، اما از آن جا که این انتظار به شدت روی من تاثیر گذاشته بود، سعی کردم تا جای ممکن حس دنباله دار بودن و امکان ادامه پیدا کردن قصه را در پایان فیلم بگنجانم.


منبع: برترینها

«تتلو» مجوز کنسرت گرفت

گروه فرهنگی: امیر تتلو خواننده پرحاشیه مدعی شد وزارت ارشاد حدود شش ماه پیش به او مجوز فعالیت رسمی داده و او با اینکه اکنون می‌تواند در تهران نیز کنسرت برگزار کند!
منبع: بهارنیوز

نفسِ سینما در آلودگی هوا گرفت

به گزارش ایلنا، محمد قاصد اشرفی در گفت‌وگویی با ایسنا بیان کرد: بحران آلودگی هوا در روزهای گذشته بر میزان فروش فیلم‌های در حال اکران، تاثیر گذاشته و این مسئله در صورت ادامه یافتن باید به شکل دیگری بررسی شود.وی در این‌باره به سینمای تحت مدیریت خود اشاره کرد و افزود: در سینما ماندانا شاهد کم شدن میزان مخاطب و فروش فیلم‌ها در روزهای گذشته بوده‌ایم و اطلاع دارم که در پردیس‌های سینمایی هم همین وضعیت بوده است، البته در روز سه شنبه که بلیت سینماها نیم بهاست وضعیت بهتر بود اما نسبت به هفته‌های گذشته فروش قبلی را نداشتیم.

اشرفی همچنین درباره فیلم‌های کودک که در سینماها اکران می‌شوند و به نظر می‌رسد وضعیت بدتری نسبت به دیگر فیلم‌ها داشته باشند گفت: در حال حاضر سه فیلم «قهرمانان کوچک»، «دم دراز حقه باز» و «شکلاتی» را روی پرده داریم که مدارس زیادی برای حضور دانش آموزان در سینماها و تماشای این فیلم‌ها اعلام آمادگی و سانس‌هایی را رزرو کرده بودند که متاسفانه این برنامه‌ریزی و هماهنگی‌های انجام شده کنسل شد. او گفت: بنابراین بحرانی بودن هوا بر رفت و آمد خانواده‌ها نیز تاثیر گذاشته و برای فیلم‌های کودک هم با کاهش مخاطب روبرو شده‌ایم.رئیس انجمن سینماداران با اشاره به اینکه شاید بهتر بود دولت به جز مدارس، ادارات را هم تعطیل اعلام می‌کرد تا آلودگی هوا هر چه سریعتر برطرف شود، گفت: با توجه به اینکه در شورای صنفی نمایش هم عضویت دارم به نظرم می‌رسد که میزان کم فروش فیلم‌ها باید در جلسه شورای صنفی بررسی شود تا اگر به دلیل آلودگی، میزان فروش به اندازه فاحشی پایین آمده و فیلم‌ها در معرض خطر قرار گرفته باشند، تصمیم گیری جدیدی صورت گیرد.
منبع: بهارنیوز

تهدید کمدین زن ایرانی به اسیدپاشی!

به گزارش خبرآنلاین، زینب موسوی، به عنوان زن ۲۸ ساله‌‌ی متولد شده در استان قم دارد موانع زیادی را از پیش رویش بر می‌دارد تا به اولن استند آپ کمدین معروف و البته از سویی بدنام ایران تبدیل شود.موسوی در این مدت که کار می‌کند گروهی از طرفداران هم پیدا کرده ولی در کشوری که استند آپ کمدی در آن نو است او منجر به عصبانیت افراد زیادی هم شده است، در واقع یک کمدین زن بودن در این کشور هنوز برای افراد زیادی تابو است.
 
او در رابطه با شرایط کاریش گفت: یک استندآپ کمدین زن بودن در ایران مثل رقابت در یک مسابقه شنا است در حالی شما ۳ متر از خط شروع عقبتر هستید و دست و پای شما هم بسته است.    موسوی افزود: با در نظر گرفتن وضعیت فرهنگی و اجتماعی ایران متوجه می‌شوید که اجرای استندآپ در اینجا واقعا سخت است و به عنوان یک کمدین زن وضعیت بدتر هم شد.در واقع موسوی تا قبل از اینکه ویدئو خود را به تلویزیون و یک مسابقه استندآپ بفرستد اصلا شناخته شده نبود، اما بعد از آنکه برای اجرا در این برنامه تلویزیونی انتخاب شد میان جوانان ایرانی محبوب و برای تندروهای ایرانی منفور شد. ژانر استندآپ کمدی مدتی است که در برنامه محبوب تلویزیونی خندوانه وارد ایران شده است، این برنامه به افرادی مثل موسوی فرصتی برای اجرا می‌دهد.
 
او در رابطه با اجرا خود در برنامه خندوانه می‌گوید: واکنش‌ها فوق‌العاده بود، اجرای اول من موجی را درست کرد که نشان می‌داد که زنان می‌توانند کمدین‌های موفقی باشند.در تلویزیون ایران، انجام شوخی‌های جنسی اقدامی بی سابقه است ولی موسوی یک بار به شوخی در استندآپ خود گفته بود: « مردم دارند اسم بچه‌های خود را همه چیز می‌گذارند و بعید نیست که تا چند سال دیگر کسی اسم بچه خود را برجام بگذارد، ولی برجام یعنی یک برنامه جامع مشترک، چطور ممکن است شما اسم بچه خود را برجام بگذارید در حالی که بچه نتیجه یک عمل مشترک و جامع بدون برنامه است؟»
 
اینها دقیقا دلایلی هستند که زینب موسی الان تهدید می‌شود، اخیرا در ویدئویی که در آپارات منتشر شده او گفته است که تحت فشار است، او را تهدید به اسیدپاشی کرده‌اند. موسوی قرار است ماه بعدی به توری در مناطق مختلف ایران برود او در این رابطه می‌گوید: سخت ترین کار این است که روی صحنه بروید و به بینندگان بگویید من به عنوان یک زن، یک مسلمان، یک ایرانی و یا حتی یک فرد زیبا برنامه اجرا نمی‌کنم. من یک کمدین هستم فقط به برنامه کمدی من نگاه کنید.او در پایان گفت: من به یک چیز اعتقاد دارم و آنهم این است که هیچ غروری در مظلوم بودن وجود ندارد، من خودم را پشت اینکه بسیاری چیزها برای ما زنان سخت است و بسیاری کارها را نمی‌توانیم انجام دهیم مخفی نمی‌کنم ولی هنوز هم شما می‌توانید کارهایی زیادی انجام دهید، هنوز هم می‌توانید خاص باشید.

 
منبع: بهارنیوز

قضاوت تاریخی «هانا آرنت»

هفته نامه کرگدن – هومان دوراندیش: اگرچه در زندگی هانا آرنت وقایع و فراز و فرودهای زیادی دیده می شود که می توانند دستمایه یک درام باشند، مارگارته فون تروتا، درامش را مبتنی کرده است بر نقش آیشمن در زندگی آرنت. فیلم «هانا آرنت»، اثر مارگارته فون تروتا، به یکی از مهم ترین وقایع زندگی سیاسی هانا آرنت می پردازد: گزارش جنجال برانگیز آرنت از دادگاه آیشمن در اورشلیم. آدولف اتو ایشمن در سطوح بالای تشکیلات امنیتی رژیم آدولف هیتلر، مسئول «اداره مربوط به امور یهودیان» بود. از زمانی که هیتلر و یارانش به این نتیجه رسیدند که «راه حل نهایی مسئله یهودیان» نه تبعید آن ها به خارج از اروپا، بلکه سر به نیست کردن آن هاست، ابتدا یهودیان غیرآلمانی و سپس یهودیان آلمانی به دستور آیشمن روانه «اردوگاه های بیگاری و مرگ» شدند.

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

آیشمن تا ۱۹۵۰ قاچاقی در آلمان زندگی می کرد و سپس با هویتی جعلی به آرژانتین رفت. او در آرژانتین همراه با همسر و فرزندانش روزگار می گذراند تا این که در ۱۹۶۰ توسط کماندوهای موساد ربوده شد. دادگاه آیشمن در ۱۹۶۱ در اسراییل برگزار شد و او گرچه گناهکار بودنش را نپذیرفت، به اتهام ارتکاب جرائمی چون «جنایت علیه قوم یهود» و «جنایت علیه بشریت» محکوم به اعدام شد. آیشمن را در ۱۹۶۲ دار زدند و خاکسترش را هم در دریا به آب دادند تا آیینه عبرتی باشد برای آیندگان. زمانی که آیشمن دستگیر شد، هانا آرنت فیلسوف سیاسی برجسته ای بود که کتاب مهم توتالیتاریسم را هم نوشته بود، اما اهمیت آیشمن در دی بود که آرنت از برج عاج فیلسوف بودن پایین آمد و به عنوان گزارشگر مجله «نیویورکر» به دادگاه آیشمن رفت. نتیجه حضور آرنت در دادگاه و تأملات وی در احوال آیشمن، گزارش فلسفی مفصلی از آب درآمد که انتشارش واکنش منفی یهودیان امریکا و اسراییل را برانگیخت. گزارش آرنت کمی بعد در قالب کتابی با عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر» منتشر شد.

اگرچه در زندگی هانا آرنت وقایع و فراز و فرودهای زیادی دیده می شود که می توانند دستمایه یک درام باشند، از رابطه عاشقانه اش با هایدگر تا رابطه دخترانه اش با یاسپرس یا رابطه شاگردانه اش با هوسرل یا حضورش در اردوگاه های مرکز رژیم هیتلر، مارگارته فون تروتا، که فیلمنامه «هانا آرنت» هم برای اوست، درامش را مبتنی کرده است بر نقش آیشمن در زندگی آرنت. البته هایدگر را هم در پنج سکانس فیلم می بینیم و حضورش پررنگ و محوری نیست، ولی در حکم نوعی دینامیسم برای درام است. در فیلم درباره حضور آرنت در یکی از اردوگاه های نازی ها در فرانسه اشغال شده نیز گفت و گوهایی بین آرنت با همسر و شاگردانش در می گیرد که نقش مهمی در شخصیت پردازی هانا آرنت در فیلم فون تروتا دارند (به ویژه گفت و گوی آرنت با همسرش).

به نظر می رسد فون تروتا شناخت عمیقی از هانا آرنت داشته است، چرا که هانا آرنت فیلمی بسیار باورپذیر است. آرنت در فیلم فون تروتا زنی محکم و متفاوت و مغرور و مردپسند است که از تلاطم های عاشقانه ایام جوانی عبور کرده و نگاهی لیبرال و عاقلانه به عشق دارد. هنگام حرف زدن از هایدگر یا یادآوری رابطه عاشقانه اش با او، طمانینه ای توام با خردمندی دارد. نزدیک ترین دوستش کنجکاوی غبطه آلودی دارد به عشق او و بزرگ ترین فیلسوف قرن بیستم؛ ولی هانا آرنت در مقام حرف زدن از هایدگر، درونگرا و بی تلاطم است. همچنین فون تروتا، آرنت را در کلاس درس نشان می دهد که در مقام یک فیلسوف سیاسی لیبرال، توتالیتریسم را برای دانشجویان نقد می کند؛ اما لیبرالیسم آرنت فقط محدود به حوزه اندیشه سیاسی نیست. او بوسه های شوهرش و یکی از زنان حاضر در میهمانی شبانه شان را به راحتی نادیده می گیرد و در پاسخ به واکنش متعجبانه نزدیک ترین دوستش، لبخندی می زند و شانه هایش را به نشانه بی اهمیت بودن این «تبادل تنانه» بالا می اندازد؛ گویی که «آزادی فردی» همسرش را مهم تر از هر چیز دیگری می داند و با به رسمیت شناختن این آزادی برای همسرش، شاملووار به او می گوید: «در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم/ در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست می دارم.»

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

هانا آرنت کتاب «ریشه های توتالیتریسم» را در ۱۹۵۱ نوشت؛ زمانی که هیتلر به تاریخ پیوسته بود و از استالینیسم هنوز بقیتی باقی بود. درواقع آرنت مهم ترین چهره نسل اول نظریه پردازان توتالیتریسم بود و همین موجب شد که او برخی از ویژگی های عرضی نظام های توتالیتر را ویژگی های ذاتی این نظام ها قلمداد کند. مثلا آرنت معتقد بود در حکومت های توتالیتر، «ارعاب» از طریق جوّ ایدئولوژیک و حضور پلیس مخفی در جامعه نقشی اساسی دارد؛ اما تحولات بعدی اتحاد جماهیر شوروی نشان داد که ارعاب استالینیستی، جزو ضروریات تداوم حکومت شوروی نبود. در دوران خروشچف و برژنف و آندروپوف و چرنینکو، میزان ارعاب مردم از طریق پلیس مخفی، در قیاس با دوران استالین به شدت کاهش یافت ولی حکومت شوروی همچنان ماهیت توتالیتر خودش را حفظ کرد. یعنی تک حزب حاکم بر جامعه با تکیه بر ایدئولوژی فراگیرش، درصدد خلق انسان و جامعه و جهانی تازه بود ولی برای رسیدن به این هدف، ارعاب وحشتناک دوران استالین را ضروری نمی دید.

دومین اشتباه آرنت در کتاب «ریشه های توتالیتریسم» این بود که می پنداشت حکومت توتالیتر پس از نابودی دشمنان آشکار و پنهان (مرحله اول) و دشمنان فرضی اش (مرحله دوم)، کار سلطه بر جامعه و کنترل شهروندان را به جایی می رساند که هر فردی خود جاسوس پلیس مخفی می شود (مرحله سوم یا مرحله کاملا توتالیتر)؛ اما در دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی، نتایج پژوهش های تاریخی درباره آلمان هیتلری و شوروی استالین نشان داد که کنترل این رژیم های توتالیتر بر جامعه و افراد- به خصوص بر ذهن افراد- به هیچ وجه فراگیر نبوده و میزان این کنترل حتی بر رفتار افراد- چه رسد به نگرش های آنان- به ویژه در مناطق روستایی، بسیار کمتر از آن چیزی بود که هانا آرنت تصور می کرد. همچنین آرنت توتالیتریسم را «حکومت قواعد کلی» می دانست اما در مقام تبیین جایگاه هیتلر و استالین در ساختار سیاسی آلمان و شوروی، نوعی «شخصی شدن قدرت» را در رژیم های توتالیتر پذیرفت؛ امری که البته مبتنی بر انگیزه های ایدئولوژیک بود، نه استبداد و خودکامی فردی.

تحقیقات مورخین سیاسی در دهه ۸۰ این واقعیت را هم آشکار ساخت که رهبران رژیم های توتالیتر، کنترل سیاسی مطلق و فراگیری بر اطرافیان خود و نهادها یا سازمان های حکومت نداشتند. درواقع باید گفت که هانا آرنت به علت تقرب زمانی به مهم ترین نمونه های توتالیتریسم در قرن بیستم، دچار نوعی «هراس و اغراق تئوریک» درباره سرشت و ساختار کارکرد رژیم های توتالیتر شده بود. تاکید آرنت بر این نکته که حکومت توتالیتر انسان را از انسان بودن به کلی تهی می کند، موجب این گرایش در روانشناسی سیاسی او شده بود که اکثریت مردم در حکومت های توتالیتر، قدرت تفکر را از دست می دهند و در نتیجه بدون این که شرارتی مبتنی بر انگیزه های خاص داشته باشند، اعمال شرورانه را به مثابه اعمالی عادی و معمولی مرتکب می شوند و این یعنی ابتذال شر.

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

هانا آرنت در جریان دادگاه آیشمن، با دیدن سیما و رفتار کاملا نرمال و انسانی آیشمن، به چنین رایی رسید اما زمینه تئوریک این نتیجه گیری، پیشاپیش در اندیشه آرنت وجود داشت؛ زیرا او حکومت توتالیتر را حکومتی می دانست که بر رفتار و حتی افکار مردم عمیقا سلطه دارد. بدیهی است که در صورت تحقق چنین سلطه ای، حکومت قدرت «تفکر مستقل» را از مردم می گیرد، اما آن که می ترسد، لزوما قدرت تفکرش را از دست نداده است. فون تروتا در فیلمش آرنت را نشان می دهد که در مقام دفاع از گزارش منتشر شده اش در مجله نیویورکر، تاکید می کند که آیشمن نه برای رسیدن به منافعی ویژه و نه از سر انگیزه های ایدئولوژیک یا شخصی خاص، بلکه از سر اطاعت پذیری و تعهدی که ناشی از فقدان «قدرت تفکر» بود، دستور اعزام میلیون ها یهودی به اردوگاه های مرگ را صادر کرده است. مارک لیلا، روزنامه نگار و استاد علوم انسانی دانشگاه کلمبیا، در نقد دیدگاه آرنت درباره آیشمن به این نکته مهم اشاره کرده است که اسناد تاریخی به دست آمده از مناسبات درونی حکومت هیتلر در دهه های اخیر، نشان می دهد آیشمن برخلاف تحلیل آرنت، صرفا یک موجود مطیع و متعهد و بی فکر و بوروکرات صفت نبوده؛

بلکه منافعش اقتضا می کرد یهودیان را روانه اردوگاه های مرگ کند تا از این طریق، پا بر پله های بالاتر ساختار قدرت هیتلری بگذارد. این مدعا البته خلاف دفاعیات آیشمن است که مدعی بود اطاعتش از هیتلر در ماجرای نابودی یهودیان، به ارتقای موقعیت او در رژیم هیتلر منتهی نشده است. آیشمن دو روز پیش از اعدامش در نامه ای به رییس جمهور وقت اسرائیل نوشت: «اگر من، آن طور که قاضی ها گمان می برند، یکی از نیروهای محرکه در تعقیب یهودیان می بودم، می بایست به این دلیل ترقی می کردم و به گونه های دیگر ذی نفع می شدم اما به من هیچ گونه امتیازی تعلق نگرفته است.»

حرف اصلی مارک لیلا این است که آیشمن در دفاعیاتش راست و دروغ را به هم آمیخت و نقش یک مامور معذور وفادار و خنگ را ایفا کرد تا دادگاه را فریب دهد، اگرچه او نتوانست دادگاه را بفریبد، دست کم موفق شد آرنت را گمراه کند و یکی از مهم ترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم را به وکیل مدافع خودش در «صحنه تاریخ» بدل سازد؛ وکیلی که البته با تحقیر آیشمن از او دفاع کرد. درواقع مارک لیلا معتقد است آیشمن نه تنها قدرت تفکر داشت، بلکه آن قدر فکور بود که می دانست ایفای نقش «مامور بی فکر» بهترین راه نجاتش است و با تن دادن به این بازی، آرنت را بازی داد. شاید تحلیل مارک لیلا از بازی خوردن آرنت درست باشد، ولی چنانکه گفته شد تحلیل کلان هانا آرنت از کارکرد توتالیتریسم، زمینه تئوریک لازم را در اندیشه او پدید آورده بود تا نقش آفرینی احتمالی آیشمن در دادگاه را باور کند.

قضاوت تاریخی هانا آرنت 

کتاب آیشمن در اورشلیم

برخی از منتقدان آرنت نکته ای روانکاوانه را هم در چرایی نگارش کتاب «آیشمن در اورشلیم» مطرح کرده اند: هانا آرنت دچار «خودبیزاری» بود. یعنی آرنت به علت تحقیر سیستماتیک و مستمر یهودیان در تاریخ اروپا، از یهودی بودن خودش بیزار بود و به همین دلیل به جای این که قصاب یهودیان (آیشمن) را بی رحم و قسی القلب ترسیم کند، او را ماموری معرفی کرد که از سر بی فکری به وادی معذوریت افتاده بود. مارک لیلا هم جزو کسانی است که موضوع خودبیزاری آرنت را پیش می کشد و احتمال می دهد رابطه عاشقانه او با هایدگر نیز اساسا برآمده از احساس منفی آرنت نسبت به «خود»ش بوده باشد. نقدهایی از این دست عموما آبشخوری یهودی دارند؛ به این معنا که خود این نقدها برآمده از بیزاری یهودیان نسبت به هانا آرنت است که در سال ۱۹۶۲ همرنگ جماعت نشد و به جای ترسیم تصویر یک غول بی شاخ و دم از آیشمن، درست یا غلط، تحلیل مستقل خودش از علل کار و کردار آیشمن را تحویل مجله نیویورکر داد.

جدا از منتقدین سیاسی آرنت، فیلم هانا آرنت هم از این حیث با انتقاد مواجه شده است که فون تروتا در فیلمیش به ورطه بزرگنمایی افتاده و آرنت را همانند یک «فمنیست ستایش ندیده» ترسیم کرده است، ولی این انتقاد از فیلم فون تروتا منصفانه به نظر نمی رسد؛ چرا که هانا آرنت قطعا شخصیت ممتازی داشت که توانسته بود سه تن از فیلسوفان بزرگان قرن بیستم را مجذوب خودش کند: هایدگر و هوسرل و پاسپرس. آرنت شاگرد و معشوق هایدگر و شاگرد ممتاز یاسپرس بود و با هوسرل هم رابطه شاگردانه ویژه ای داشت. عمق تفکر و برجستگی شخصیت آرنت در حدی بود که یاسپرس تا پایان عمر با او نامه نگاری عمیق و جدی داشت. متهم کردن فون تروتا به بزرگنمایی آرنت دقیقا شبیه این است که کسی فیلمی درباره زین الدین زیدان بسازد و زیدان را بزرگ نشان دهد و منتقدانش او را به بزرگنمایی زیدان متهم کنند!

هانا آرنت و جان رالز، احتمالا مهم ترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم بودند. بنابراین باید گفت پیش از این که فیلم فون تروتا کلید بخورد، شخصیت اصلی فیلمش اسباب بزرگی را آماده کرده بوده. هانا آرنت را حداکثر می توان به پیرپسندی متهم کرد! اما کدام زن اهل تأملی را می توان یافت که مجذوب «پیر دانا» یا «پدر خرمند» نشود؟ درباره میزان و عیار فمنیست بودن آرنت، ارائه نظر دقّی در صلاحیت فمنیست ها است اما آرنت قطعا از حیث سبک زندگی، از یک زندگی فمنیستی چندان دور نبود. اندرو هیوود در کتاب «سیاست»، فمنیست ها را به سه دسته مارکسیست و لیبرال و رادیکال تقسیم می کند. آثار و سلوک عملی هانا آرنت نشان می دهد که او دست کم با فمنیست های لیبرال و رادیکال قرابت هایی داشته است. از حیث سبک زندگی، لیبرال بود و نظراً هم با تفسیرهای مردسالارانه از اخلاق، که مدلولی جز سرکوب زنان ندارند، همدلی نداشت؛

اما برخلاف فمنیست های رادیکال، فاقد «همجنسگرایی سیاسی» بود. شباهت آرنت به فمنیست های رادیکال در رویکرد او به لیبرالیسم (یعنی شباهت از حیث «منظر نقد») بود. فمنیست های رادیکال، لیبرالیسم را از موضعی دموکراتیک و با هدف «بسط حداکثری دموکراتیزاسیون» نقد می کنند. آرنت هم لیبرالیسم یا دست کم جوامع لیبرال را از موضعی دموکراسی خواهانه نقد می کرد و به همین دلیل یکی از مهمترین نظریه پردازان «شوراها» در قرن بیستم بود. درواقع او با پیش کشیدن مفهوم «اقدام شورایی» خواستار دموکراتیک تر شدن جوامع لیبرال غربی بود. فیلم هانا آرنت، برخلاف نظر برخی از منتقدین غربی اش درصدد جذاب نشان دادن «یک زندگی روزمره به شیوه ای به شدت احساساتی» نبود. زندگی هانا آرنت البته آمیخته به وقایع جذابی بود که پیش تر ذکرش رفت؛ ولی مگر زندگی روزمره یک فیلسوف چگونه باید باشد؟ فیلسوف در گوشه اتاقش کتاب می خواند و فکر می کند. جذابیت های زندگی یک فیلسوف، معمولا خصلتی زیرپوست و دیریاب دارند. اتفاق فیلم فون تروتا برای کسانی جذاب است که اهل حوصله اند و مختصری هم آگاهی و علاقه تاریخی و سیاسی در چنته دارند. این فیلم مناسب تماشاگر هیجان خواهی نیست که اهل تأمل نیست.


منبع: برترینها

«تارانتینو»‌ی دیوانه و داستان‌های عامه‌پسند‌اش

در چند وقت اخیر بسیار درباره جدیدترین فیلم کوئنتین تارانتینو گفته و نوشته شده است. جدیدترین فیلم کارگردانی که با هر متر و معیاری شماری از بهترین و جذاب‌ترین فیلم‌های دو دهه اخیر را ساخته و جزو معدود کارگردانان دنیای سینماست که فارغ از ستارگان و بازیگران آثارش، خود بزرگترین ستاره و عامل جذابیت فیلم‌هایش به شمار می‌آید.

کارگردانی که از همان نخستین فیلمش سگدانی و سپس پالپ فیکشن یا همان داستان‌های عامه‌پسند شکل و زبان خاص خود را بنیان نهاد و بعد گرچه فیلم‌به‌فیلم از آن لحن و زبان آغازین فاصله گرفته و شروع کرد به پررنگ کردن فیلم‌به‌فیلم مایه‌های فانتزی در دل خشن آثارش؛ اما این تغییر و تفاوت یا تکامل هم دلیلی نشده برای دوری و رویگردانی طرفداران اولیه‌اش از فیلمسازی که هنوز که هنوز است با انتشار خبر ساخت یک فیلم می‌تواند ولوله‌ای در دنیای سینما ایجاد کند.

 داستان‌های عامه‌پسند آقای دیوانه!
تارانتینو چه می‌خواهد بگوید؟

از همان نخستین روزی که خبر آمد تارانتینو می‌خواهد فیلم جدیدی را جلوی دوربین ببرد، شایعات و گمانه‌های فراوانی درباره موضوع و داستان فیلم جدید این کارگردان در نشریات مطرح شد. بیشتر شایعات و گمانه‌زنی‌ها هم در این مورد با هم مشترک بودند که تارانتینو می‌خواهد درباره چارلز منسن، قاتل بدنام سریالی که شاید بتوان مهمترین و شناخته‌شده‌ترین جنایتش را قتل شارون تیت همسر رومن پولانسکی و مهمانانش در آخرین روزهای دهه شصت میلادی نامید، فیلم بسازد.

چارلز منسن سرکرده یک باند جنایتکار آمریکایی موسوم به خانواده منسن بود که به جرم ارتکاب قتل به حبس ابد محکوم شده و در زندان به سر می‎برد و اتفاقا همین روزها بود که خبر مرگ او در ۸۳ سالگی در بیمارستان منتشر شد. این موضوع می‌توانست اتفاقی جذاب برای دوستداران تارانتینو باشد که می‌توانستند روایت این کارگردان بزرگ را از یکی از حساس‌ترین و کنجکاو‌برانگیزترین رخدادهای مرتبط با سینما به تماشا بنشینند. اما گام‌به‌گام که پیش رفتیم و اطلاعات جدیدی که بیرون آمد، دوستان تارانتینو‌ فهمیدند که قرار نیست ساخته جدید استاد درباره چارلز منسن باشد…

در واقع حالا که به اخبار پرحجم این فیلم نگاه می‌اندازیم، می‌شود به این نتیجه رسید که سینمادوستان چندی است باخبر شده‌اند، داستان نهمین فیلم بلند کوئنتین تارانتینو در لس‌آنجلس اواخر دهه‌ ۱۹۶۰ می‌گذرد و قتل‌های منسن نه به‌عنوان مایه‌های اصلی روایت داستان که به‌عنوان پس‌زمینه‌ داستانی در نظر گرفته‌شده‎است. نخستین کسی هم که دراین‌باره هواداران را مطمئن کرد، خود کوئنتین تارانتینو بود که در جدیدترین گفت‌وگویش داستان فیلم تازه‎اش را از منسن جدا کرد و درباره‌اش چنین توضیح داد: این فیلم درباره چارلز منسن نیست، درباره‌ سال ۱۹۶۹ است.

اتفاقی که خود می‌تواند اتفاق جذابی در سینما باشد. اواخر دهه شصت به‌عنوان یکی از مهمترین، جنجالی ترین، پرآشوب‌ترین و مغشوش‌ترین دوران تاریخ معاصر هر گاه روی پرده سینما آمده حاصل کار فیلمی تماشایی و دیدنی بوده است که شاید یکی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های مرتبط با این روزها را بتوان دریمرز یا رویازدگان برتولوچی عنوان کرد. حالا روایت تارانتینو از آن دوران می‌تواند ورسیونی دیگر و البته دیوانه‌وار‌تر از مقطع پراغتشاشی باشد که نسخه روشنفکرانه‌اش را برتولوچی روایت کرده؛ نسخه متعهد و چپگرایانه‌اش را خیلی از اروپایی‌های سیاست‌زده ازجمله نسل موج نویی‌های فرانسه؛ نسخه‌ هالیوودی آن را البته با اندک تفاوتی در تاریخ وقوع رخدادها در دیترویت کاترین بیگلو شاهد بوده‌ایم و در این میان تارانتینو هم می‌تواند نسخه دیوانه‌وار خودش را از ماجراها روایت کند…

داستان چیست؟!

نیازی نیست فقط روی گفته‌های خود جناب کارگردان تکیه کنیم. رسانه‌ها و نشریات سینمایی گوناگون هم در این چند وقت هر کدام به سهم خود کوشیده‌اند در مورد جدیدترین فیلم تارانتینو اطلاعات و اخبار جدیدی را رو کنند؛ ازجمله ونیتی فیر که در جدیدترین شماره منتشر شده‌اش جزییات داستانی جدیدی از این پروژه سینمایی برملا کرده است. به‌عنوان مثال به لطف ونیتی فیر و به نقل از منبع آگاهی که این نشریه ادعا می‌کند فیلمنامه جدید کوئنتین تارانتینو را خوانده است، داستان قرار است در تابستان ۱۹۶۹ در لس‌آنجلس بگذرد و داستان یک بازیگر تلویزیونی مردی را روایت کند که روزگاری در سریالی پربیننده و معروف ایفای نقش کرده بود و حال در تلاش است به صنعت فیلمسازی راه پیدا کند.

وی از طریق دوست و همکارش که نقش بدل‌کار وی را نیز دارد، به پروژه‌ای ملحق می‌شود، ولی گویا دوست قدیمی این بازیگر فکرهای دیگری نیز برای خود در سر دارد. همان‌طور که پیشتر در اخبار اعلام شد، داستان قتل‌های چارلز منسن هم بخش فرعی و درواقع پس‌زمینه داستان را تشکیل خواهد داد و احتمالا شارون تیت، همسر رومن پولانسکی، این دو بخش داستانی را به یکدیگر مرتبط خواهد کرد.

با این‌که نشریات گوناگون نخستین سوال و نکته‌ای که پس از خواندن این داستان مطرح کرده‌اند، به شباهت خط اصلی این فیلمنامه به نقص ذاتی ساخته پل تامس اندرسن برمی‌گردد؛ فیلمی که داستانش در همان دوره با پس‌زمینه‌ای مشابه اما نامحسوس‌تر روی می‌دهد؛ اما کیست که این نکته را نداند که ویژگی و خصیصه فیلم‌های تارانتینو نه در انتخاب موضوع و خط داستانی که اتفاقا در حرکت ضدجریان در مواجهه با آن خط داستانی تعریف می‌شود.

درواقع اعتبار تارانتینو را داستان فیلم‌هایش رقم نمی‌زنند، بلکه نوع نگاه او به موضوع است که فیلمی را تارانتینویی می‌کند و گرنه اگر بسان بقیه سینماگران معمولی می‌شد او را با داستان‌هایش به تعریف نشست، با کدام متر و معیار می‌شد غش و ضعف دوستداران فیلم «بیل را بکش» را در مواجهه با فیلمی که انتقامی گام‌به‌گام و به غایت کلیشه‌ای را روایت می‌کند، توجیه کرد؟

 داستان‌های عامه‌پسند آقای دیوانه!
انتقام یا خشونت؟ مسأله این است!

سال‌هاست به فانتزی‌های انتقامی تارانتینو عادت کرده‌ایم و پس از جکی براون بارها به تماشای‌شان نشسته‌ایم: بیل را بکش، حرامزاده‌های گمنام، ضدمرگ، جانگوی زنجیرگسسته و هشت نفرت‌انگیز.
با این‌حال سینمادوستان و به‌خصوص علاقه‌مندان پروپاقرص تارانتینو هنوز هم به خاطر دارند که سه فیلم نخست تارانتینو چه آثار خوبی بودند؛ سگدانی یا سگ‌های انباری، داستان عامه‌پسند و جکی براون که هر سه فیلم‌های جنایی بسیار خشنی هستند، اما از عاملی بهره‌مندند که فیلم‌های بعدی تارانتینو آن را در خود ندارند: حس و مفهومی از واقعیت. به عبارت دیگر، پنج فیلم آخر تارانتینو همه چیز دارند، اما این طور به نظر می‌رسد که از دنیای واقعی گریزان هستند و در عوض، بر فانتزی‌های تمام‌عیاری تمرکز کرده‌اند که با وجود سرگرم‌کنندگی، ‌بشدت از حال‌وهوای آثار دهه۱۹۹۰ او فاصله گرفته‌اند.

 
آیا کوئنتین تارانتینو با فیلم نهم خود به سال‌های آغاز فعالیت‌های سینمایی‌اش برمی‌گردد؟ هرچه هست تا این‌جا که شواهد گویای حال‌وهوایی نزدیک‌تر به داستان عامه‌پسند است تا دیگر آثار متأخر تارانتینو. پس شاید این فیلمساز برجسته‌ ۵۴ساله دوباره می‌خواهد به اصل و اساس سینمای خود بازگردد و این دفعه قصد دارد چیزی جز آثار انتقامی خونین و آشنایی را به سینمادوستان عرضه کند که در این سال‌ها طرفدارانش را در آنها غوطه‌ور کرده بود.

اسکرین‌رنت در این مورد گزارش داده که طبق خبرها و شایعات زیادی که از نهمین ساخته کوئنتین تارانتینو منتشر شده بود؛ آخرین اخبار حکایت از این موضوع دارند که قرار است در فیلم جدید تارانتینو از قبل روایت داستانی در کنار اتفاقات‌ سال ١٩۶٩ و فرهنگ مرسوم آن دوره که داستانی درباره ‌هالیوود دهه ۶۰ را نیز شامل است، روایتی پالپ فیکشنی را شاهد باشیم که در وضع و حال امروز سینما خبری بهتر از این نمی‌تواند هواداران تارانتینو را سر شوق آورد…

ماجرای رسوایی پرهزینه‌ هاروی

بعد از رسوایی‌ هاروی واینستاین که تارانتینو تقریبا تمام فیلم‌هایش را در کنار او ساخته بود، بعد از گذر از سکوت ابتدایی تارانتینو درباره رسوایی که اتفاقا عکس‌العمل‌های منفی زیادی را هم موجب شد، تصمیم این کارگردان مبنی بر انتخاب تهیه‌کننده و پخش‌کننده‌ای جدید، ماراتونی عجیب را به‌وجود آورد و استودیوهای بزرگ در خط آغاز مسابقه‌ای حساس قرار گرفتند تا اگر بشود در پایان مسیر شانس همراهی تارانتینو را در سفر حساسش به دست آورند که به‌هرحال مسابقه هم برگزار شد و درنهایت نیز اعلام شد که سونی پیکچرز در جنگ سر تصاحب حقوق پخش فیلم پیروز شده و تولید فیلم را با بودجه‌ای صد‌میلیون دلاری شروع کرده ‌است.

در حقیقت در شرایطی که به دلیل رسوایی‌های اخلاقی‌ هاروی و باب واینستین، تارانتینو جدایی از استودیوی سابقش را اعلام کرد که تا امروز تهیه‌کننده‌ تمام فیلم‌های او بوده است؛ پس از اعلام این تصمیم فیلمنامه فیلم جدید به تمامی استودیوهای بزرگ فیلمسازی به‌جز استودیوی دیزنی که با فیلم‌های درجه سنی R سروکار ندارد، ارسال شد و تمام استودیوها نیز مایل و راغب به همکاری با تارانتینو بودند، اما درحالی‌که تا روزهای آخر هنوز تکلیف روشن نشده بود و سه کمپانی پارامونت، سونی و برادران وارنر به‌عنوان گزینه‌های نهایی باقی مانده بودند، ناگهان اعلام شد که این رقابت را کمپانی بزرگ سونی برنده شده که برای تامین بودجه و پخش این فیلم اعلام آمادگی کرده و آزادگی کامل را در تمام مراحل کار به تارانتینو اعطا کرده بود. بدین ترتیب ساخت نهمین فیلم بلند کارنامه‌ کوئنتین تارانتینو به‌عنوان نخستین فیلم او که خارج از کمپانی‌های میراماکس یا واینستین تولید می‌شود، رسما آغاز شد…

ستارگان تابناک تارانتینو

از این نظر نیز فیلم جدید تارانتینو پروژه‌ای جذاب برای مطبوعات و رسانه‌ها بوده است. درواقع از همان نخستین روزی که خبر تولید قریب‌الوقوع این فیلم منتشر شد، حجم فراوان اخبار و شایعات درباره بازیگرانی که می‌توانند در این فیلم حضور یابند مطبوعات را تسخیر کرد که بیشترشان نیز به کنجکاوی‌برانگیزترین کاراکتر مجموعه رخدادهای دستمایه این فیلم یعنی شارون تیت مربوط می‌شد؛ که در این مورد بسیار نوشته شد که بیشترش به حضور مارگو رابی در نقش شارن تیت می‌پرداخت؛ خبری که تقریبا قطعی می‌نماید که از همان نخستین روزی که خبر ساخت فیلم تارانتینو به بیرون درز کرد، مشخص شد که تارانتینو علاقه‌مند است مارگو رابی را به هر نحوی که شده است برای ایفای نقش شارون تیت، همسر رومن پولانسکی استخدام کند. در کنار مارگو رابی گفته شده که تارانتینو بسیار امیدوار است بتواند ستارگانی همچون لئوناردو دی‌کاپریو، برد پیت، جنیفر لارنس و رفیق دیرینه‌اش ساموئل ال.جکسون را نیز به پروژه جدیدش اضافه کند.

سایت ددلاین در گزارشی احتمال داده فیلم جدید کوئنتین تارانتینو دو نقش اصلی داشته باشد و یکی از این دو نقش برای تام کروز در نظر گرفته شده است. احتمالا نقش دیگر نیز به لئوناردو دی‌کاپریو یا برد پیت خواهد رسید. البته هنوز نمی‌توان با قطعیت از این موضوع سخن گفت و شاید در خوشبینانه‌ترین حالت شاهد حضور هر سه این بازیگران سرشناس در کنار یکدیگر باشیم. به هر شکل که چینش بازیگران این فیلم به نتیجه رسد، نمی‌شود انکار کرد که تکرار بی‌حدواندازه نام‌های جذابی چون تام کروز، برد پیت و لئوناردو دی‌کاپریو برای ایفای نقش‌ کاراکترهای مرد فیلم یک معنا بیشتر نمی‌تواند داشته باشد و آن این است که جذابیت این فیلم برای دوستداران تارانتینو و سینما صرفا به نام کارگردان یا ایده اصلی سناریو و موعد وقوع داستان و… خلاصه نمی‌شود و کوئنتین تارانتینو در این پروژه بی‌نام بسیار چیزها برای غافلگیرکردن هواخواهانش دارد.

 داستان‌های عامه‌پسند آقای دیوانه!
دوباره شهر فرشتگان دوباره داستان‌های عامه‌پسند

کوئنتین تارانتینو مدت زیادی است که به لس‌آنجلس سر نزده است و سه ساخته اخیرش یعنی فیلم‌های حرام‌زاده‌های لعنتی، جانگوی رها شده و هشت نفرت‌انگیز همگی در فضایی متفاوت از نخستین فیلم‌هایش به تصویر کشیده شده بودند.
با احتساب این‌که فیلم جدید کوئنتین تارانتینو نهمین فیلم این کارگردان به حساب می‌آید و او قبلا گفته بود که با رسیدن شمار فیلم‌هایش به عدد ۱۰، باید شاهد خداحافظی تارانتینوی بزرگ از سینما باشیم؛ برخی از رسانه‌های دوستدار این کارگردان از این زاویه به جدیدترین فیلم تارانتینو نگاه کرده و نوشته‌اند که چه پایانی بهتر از این‌که فیلم یکی مانده به پایانی او همچون دو فیلم نخستش، یعنی فیلم‌های سگ‌های انباری یا سگدانی و پالپ فیکشن یا داستان‌های عامه‌پسند بازگشت دوباره‌ او باشد به لس‌آنجلس که این می‌تواند مقدمه‌ای باشد بر این اتفاق ارزشمند که شاید حتی فیلم آخر تارانتینو نیز در این شهر
روایت شود.

به هرحال با توجه به این‌که کمپانی سونی برای ساخت و پخش فیلم جدید کوئنتین تارانتینو انتخاب شده است، انتظار می‌رود از اواسط ‌سال ۲۰۱۸ میلادی کار فیلمبرداری آغاز شود و به نظر شاهد اکران آن در ‌سال ۲۰۱۹ میلادی خواهیم بود و بعید نیست که نخستین نمایش این فیلم در جشنواره کن دو‌سال بعد باشد. این ماه‌ها قطعا برای دوستداران این کارگردان به سرعت نخواهد
گذشت!

بهترین‌های کارنامه تارانتینو در یک نگاه

نخستین فیلم بلند کوئنتین تارانتینو ساخته شده در ‌سال ۱۹۹۲؛ با بازی ‌هاروی کایتل، تیم راث، استیو بوشمی و… ماجرای قبل و بعد از یک سرقت مسلحانه و داستان ۶سارق را که از طرف گنگستری به نام جو کپت و پسرش ادی برای سرقت از یک فروشگاه الماس‌فروشی اجیر می‌شوند، روایت می‌کند. فیلمی بشدت موفق…

موفق‌ترین فیلم تارانتینو که عمده شهرتش به دلیل به نمایش درآوردن ترکیبی کنایه‌آمیز از خشونت و شوخ‌طبعی، داستان غیرخطی، اشاره‌های سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و دیالوگ‌های آن است. این فیلم که نخل طلای جشنواره کن و نامزدی هفت جایزه اسکار را به دست آورد، با بازی‌های به‌یاد‌ماندنی بازیگرانی چون اوما تورمن، جان تراولتا و بروس ویلیس به یاد می‌آید…

بعد از فیلم نه‌چندان موفق جکی براون، بیل را بکش حماسه‌ای انتقام‌جویانه و دراماتیک است درباره عروسی که توسط داماد و مهمانان یک مراسم عروسی هدف قرار ‌رفته، اما زنده می‌ماند و سپس در چهار ساعت و دو فیلم پرتحرک شاهد انتقام او هستیم که چگونه گام‌به‌گام به داماد یا درواقع همان بیل نزدیک می‌شود. اوما تورمن در این فیلم بی‌نظیر است.

فیلم تاریخی تارانتینو حوادث و ماجراهایی کاملا خیالی را در بستر تاریخ جنگ جهانی دوم در پاریس اشغال‌شده به تصویر می‌کشد و راوی تلاش یک گروه شگفت‌انگیز برای ترور هیتلر است. تارانتینو که خود نویسندگی فیلم را هم برعهده داشته، گفته است که ایده ساخت این فیلم را از مدت‌ها پیش در سر داشته و فقط ۱۰‌سال روی شخصیت آلدو (برد پیت) در فیلم فکر می‌کرده…

آخرین فیلم به نمایش درآمده تارانتینو وسترنی سیاه با مایه‌های کمیک است به نویسندگی خود تارانتینو؛ که با حضور بازیگرانی چون ساموئل ال.جکسون، کرت راسل، جنیفر جیسن‌لی، تیم راث و مایکل مدسن داستانی را در دوران پس از جنگ داخلی آمریکا روایت می‌کند. داستان هشت فرد که مجبور می‌شوند برای مدتی در یک مهمانسرا در کنار هم بمانند…


منبع: برترینها

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از معرفی سه گالری تا نمایش فیلم کیانوش عیاری در سینماها

هر پنجشنبه در عصرایران منتخبی از رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. این هفته از تئاتر شروع کردیم و شما را به دیدن فیلم، نمایشگاه و… دعوت کرده ایم.

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

خودکار بیکار در پایتخت

نمایش «خودکار بیکار» به نویسندگی و کارگردانی سامان ارسطو تا ۱۲ دی ساعت ۱۷:۳۰ در مجموعه تئاتر پایتخت به نشانی میدان فلسطین، خیابان طالقانی، بین خیابان سرپرست و فریمان، پلاک ۵۴۲ روی صحنه می رود.

مرده شور روی صحنه

نمایش «مرده شور» به نویسندگی مهرداد رایانی مخصوص و کارگردانی سینا نورائی تا ۸ دی ماه ساعت ۱۸:۳۰ در خانه نمایش دا واقع در میدان فاطمی، ابتدای شهید گمنام، خیابان جهانمهر، پلاک ۲۶ اجرا می شود.

بعد از این در تالار مولوی

نمایش «بعد از این» کاری از ندا شاهرخی، ژان لویی اکل و یاسمن خواجه ای تا ۶ دی ساعت ۲۰:۳۰ در تالار مولوی به نشانی خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، سالن اصلی باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران روی صحنه می رود.

نمایش فیلم شهرام مکری در مشهد

نشست نمایش و بررسی فیلم «هجوم» ساخته شهرام مکری روز ‌شنبه دوم دی‌ماه در سینما هویزه مشهد برگزار می‌شود. در این برنامه ابتدا در ساعت ۱۶ این فیلم نمایش داده شده و پس از آن با حضور شهرام مکری کارگردان و علیرضا برازنده مدیر فیلمبرداری «هجوم» نقد وبررسی انجام می شود. «هجوم» سومین فیلم بلند شهرام مکری است که در گروه هنروتجربه اکران می‎شود.

کنسرتی ویژه بانوان

کنسرت گروه «آوای آریانا» پنجشنبه ۷ دی ساعت ۱۳ در تالار وحدت به نشانی خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار برگزار می شود.

نمایشگاه انفرادی نقاشی‌خط

نمایشگاه انفرادی نقاشی‌خط شامل آثار علی آزاد از ۱ تا ۶ دی ساعت ۱۶ تا ۲۰ در گالری شَلمان به نشانی میرداماد، نرسیده به شریعتی، رودبارغربی (جنوبی)، کوچه کاووسی، پلاک ۲۷ برگزار می شود.

نمایشگاه حجم های کاغذی

نمایشگاه حجم‌های کاغذی شامل آثار آزاده حسینی از ۱ تا ۱۳ دی در گالری سیحون دو به نشانی خیابان مقدس اردبیلی، خیابان پسیان، خیابان سینایی، پلاک ۲۴ برگزار می شود.

نمایشگاه نقاشی نگهبانان

نمایشگاه نقاشی های امیرناصراخلاقی با عنوان نگهبانان از ۱ تا ۱۲ دی در گالری هما به نشانی خیابان کریم خان زند، خیابان سنایی، کوچه چهارم غربی، پلاک ۸، واحد یک برگزار می شود.

اکران فیلم کیانوش عیاری پس از سالها

فیلم سینمایی «بیدار شو آرزو» به کارگردانی کیانوش عیاری و بازی بهناز جعفری، مهران رجبی،‌ مهدی جعفری، محمدحسین اکبری، احسان رضوانی، ‌سحر سالاری و زینب زمانی که در سال ۱۳۸۳ ساخته شده است این روزها به تازگی در گروه هنر و تجربه اکران شده است. این فیلم داستان آموزگار جوان روستایی در حاشیه شهر بم را روایت می کند که پس از بیرون آمدن از زیر آوار پی می برد همکارش جان سپرده است.


منبع: عصرایران

ناگفته‌هایی از زندگی «خانم بازیگر»

به گزارش ایسنا، این‌ها بخشی از اظهارات حامد احمد ـ همسر فاطمه معتمدآریا ـ است که درباره دوران ممنوع‌الکاری این بازیگر سینما و تئاتر و تاثیرات آن بر زندگی‌ مشترک‌شان مطرح کرده است.
 او در گفت‌گویی که در ماهنامه «پاراگراف» منتشر شده در پاسخ به اینکه «دوران ممنوع‌الکاری فاطمه معتمدآریا چه تاثیری روی زندگی مشترکتان گذاشت؟» می‌گوید: هر بار متناسب با علت ممنوع الکاری، تاثیرش متفاوت بود. اولین بار است که در این مورد صحبت می‌کنم و نمی‌خواهم این فرصت را از دست بدهم. شاید سخنرانی پانزده، شانزده سال پیش ایشان در دانشگاه مریلند شروع خوبی باشد. موضوع سخنرانی سه نسل بازیگری زن در سینمای ایران بود؛ بخشی از حرف‌های ایشان را که تبدیل به جنجال و برگه ثابتی در پرونده و دلایل ممنوع الکاری شان شد عینا نقل می‌کنم؛ قدری طولانی است ولی گمان می‌کنم لازم است.
طبق اشاره احمد صحبت‌های معتمدآریا در آن دانشگاه به این ترتیب بوده است: «سینمای بعد از انقلاب با حذف تمامی آثار و شاخص‌های قبل آغاز شد. سینمایی که دیگر در آن جایی برای بسیاری از بازیگران و ستاره‌های قبل به ویژه زنان وجود نداشت. در آغاز این دوره سینمای ایران با نسل جدیدی از بازیگران به ویژه زنان بازیگری رو به رو شد که عمدتا ریشه و پیشینه تئاتری داشتند؛ تئاتری‌هایی که در دوره قبل نگاهی تحقیر آمیز به جریان حاکم سینما داشتند و به آرمان‌هایی فراتر از سینمای تجاری فکر می‌کردند. این نسل به دنبال شهرت و ستاره شدن هم نبودند و ستاره بودن را در هنر بازیگری می‌دانستند و نماینده تفکر ناب هنری بودند که از یک سو با مقاومت تفکر باقی مانده از دوره قبل که به دنبال حفظ حداقل‌های مطلوب گیشه و استفاده از بازیگرانی با ظاهری مطلوب و … بود رو به رو و از سوی دیگر با تفکرات و معیارهای دولتی درگیر بود. حضور و نفوذ یکباره عوامل تحصیل کرده سینما در تمامی رشته‌ها اعم از کارگردانی و فیلمبرداری و صحنه و لباس و حتی تهیه کنندگی سینمای ایران را در محاصره دانش خود قرار داد و عملا جریان و تفکر غالب سینمای دوره قبل تاب مقاومت نیافت و از صحنه خارج شد (هر چند موقت) ولی نحوه حضور زن در سینما با توجه به خواسته‌ها و دریافت‌های دینی هنوز روشن نبود. حذف عناصری چون سکس و خشونت و کاباره و الکل و آواز از سینما عملا جاذبه‌های پیشین حضور زن در سینما را برای مخاطب از بین برده بود و با حذف اینها جایگاه زن در سینمابه عنوان بازیگر نیز باید حذف و یا معنای دیگری پیدا می‌کرد ولی سینمای نوپای ایران هنوز زن را به عنوان محور و عامل پیش برنده داستان در فیلم قبول نداشت و یا نمی‌شناخت، برای همین در سال‌های آغازین این دوره زنانی را در سینما می‌بینیم که صرفا در حال بچه‌داری و یا چای آوردن و غذا دست کردن و … هستند و نمونه‌های بسیار کم و معدودی هستند که به حضور اجتماعی زنان در جامعه پرداخته باشند. اما نسل نو برای خواسته‌های دیگری به میدان آمده بود و خود را آرام آرام و به تدریج به این خواسته نزدیک می‌کرد و این فقط مختص زنان بازیگر نبود. زنان در بسیاری از زمینه‌ها با شکستن قبح کار و حضور در فعالیت‌های اجتماعی وارد صحنه شده بودند ولی زمان، زمان جنگ و مردانه بود و دوره فیلم‌های جنگی که نقش زنان در آنها ناچیز بود. کم کم جایگاه و چگونگی حضور زن در سینما مثل بخش‌های دیگر روشن می‌شد و به این ترتیب حضور زن در سینما نه تنها حذف نشد، که معنا پیدا کرد فقط بازی و هنر بازیگری …»

وی ادامه می‌دهد: این قسمتی از متن سخنرانی ایشان (معتمدآریا) در آن دانشگاه است، اما جمله‌ای که چند روز بعد تیتر یکی از روزنامه‌های معروف شد و به یکی از اتهامات و دلایل ثابت برای ممنوع الکاری همواره بدل شد این بود که شما از حذف سکس و خشونت و الکل (یا همان کاباره) در سینما ابراز تاسف کرده‌اید! و ایشان هر بار باید این موضوع را توضیح می‌دادند تا فرد سوال کننده جدید متوجه منظورشان شوند.
حامد با بیان اینکه «در تمام موارد ممنوع الکاری، چیزی که بیش از همه مرا آزار می‌داد بی عدالتی، دروغ و ظلم در مورد کسی بود که می‌دانستم و می‌دانم روح ظریف و شکننده‌ای دارد و تا چه حد صادقانه برای حضور اندیشمندانه نقش زن در سینما زحمت کشیده است» می‌گوید: اوایل که در زمینه ممنوع الکاری ایشان حرفه‌ای نشده بودم کاغذ و قلم بر می‌داشتم و به نیت این یا آن مسئول نامه می‌نوشتم و سعی می‌کردم اتهامات بی اساس و توهین‌های آزار دهنده را جواب دهم و بگویم که مثلا فلان عکس در فلان جای خصوصی برداشته شده و فلان حرف را ایشان نگفته‌اند و … البته این نامه‌ها غالبا به دستشان نمی‌رسید؛ یعنی ارسال نمی‌کردم. بعدتر که حرفه‌ای شدم حس کردم که انگار تعمد و اراده‌ای وجود دارد برای اینکه سینما از تفکر و اندیشه ورزی دور شود و بدتر از این احساس کردم که طرح چنین موضوعاتی بی ارزش و تحریف و نسبت دادن حرفه‌هایی مثل تاسف معتمدآریا از حذف سکس و خشونت در سینما، از سر دلسوزی برای سینمای متفکر و اصیل نیست؛ شاید تفکری است که دوست دارد امثال ایشان واقعا حرف‌ها را زده باشند تا او را هم در مجموعه سینمای مورد علاقه خود، یعنی سینمای مبتذل و فاقد تفکر و اندیشه و بی اعتبار نزد مردم قرار دهند. البته می‌دانم در مورد ایشان موفق نبودند ولی در مورد من موفق شدند، چون نامه نویسی را تعطیل کردم و این تاثیر ممنوع الکاری‌ها در زندگی ما بود.

به گزارش ایسنا، این گفت‌وگو که بخشی از آن در اینجا بازنشر می‌شود به بهانه انتشار دوازدهمین شماره ماهنامه هنرهای نمایشی «پاراگراف» به سردبیری محمدرسول صادقی که به طور ویژه به فاطمه معتمدآریا اختصاص دارد.
در این شماره با توجه به سابقه و فعالیت معتمدآریا و جایگاه این بازیگر در سینما و تئاتر و نیز  فعالیت‌های اجتماعی هنرمندان متعددی درباره او مطالبی را نوشته‌اند.
رخشان بنی‌اعتماد، سیروس الوند، محمد مهدی دادگو، ناصر ملک‌مطیعی، سیف‌الله صمدیان، مرضیه برومند، ابوالحسن داودی، علیرضا رئیسیان، رضا بابک، تورج منصوری، بهرام شاه‌محمدلو، مجید مدرسی، ابراهیم وحیدزاده، محمدعلی سجادی، رضا فیاضی و مسعود کرامتی و همچنین نریمان حامد  (پسر این بازیگر )بخشی از اسامی افرادی است که به بیان خاطره و مطلبی از آشنایی و همکاری خود با معتمدآریا پرداخته‌اند.
منبع: بهارنیوز

حذف ناصر ملک‌مطیعی از آنتن سیما!

قرار بود شامگاه چهارشنبه ۲۹ آذر مصاحبه ناصر ملک مطیعی در شبکه شما و در برنامه “من و شما” و همچنین در برنامه دورهمی شبکه نسیم پخش شود اما هیچکدام از این مصاحبه‌ها پخش نشد. برنامه من و شما از شبکه شما از ساعت ۱۹ آغاز شد اما در ابتدای برنامه و در آغاز معرفی برنامه ناگهان برنامه قطع شد و اعلام شد که قطع این برنامه به دلیل نقص فنی بوده است. به دنبال این امر مصاحبه ناصر ملک مطیعی در برنامه دورهمی نیز پخش نشد و قسمت دیگری از این برنامه پخش شد.

در همین زمینه کانال برنامه کات نوشت: بنا بر اطلاعات موثق، ماجرا از این قرار بوده که آرش ظلی‌پور مجری برنامه من و شما چند روز پیش با همراهی عوامل برنامه‌اش، از مدیران تلویزیون مجوز حضور ناصر ملک‌مطیعی در تلویزیون را می‌گیرد. او سپس این بازیگر کهنه‌کار و سرشناس را به برنامه‌اش دعوت می‌کند و ملک‌مطیعی دعوتش را می‌پذیرد و به شبکه شما می‌رود. برنامه به طور کامل ضبط و آماده‌ی انتشار می‌شود.

 طبق کنداکتور رسمی تلویزیون، برنامه من و شما هر هفته جمعه ساعت۱۴  از شبکه شما پخش می‌شود. به همین خاطر ظلی‌پور و گروهش منتظر روز جمعه می‌ماند تا “آس” خود را رو کنند اما در این میان اتفاق عجیبی رخ می‌دهد و آن هم اینکه خبر این ماجرا به گوش مشاور، دوست و همراه مهران مدیری می‌رسد و او در اقدامی غیرحرفه‌ای به مدیری پیشنهاد می‌دهد حالا که تا جمعه چند روزی باقی است و مجوز حضور ملک‌مطیعی در تلویزیون هم چند روز قبل صادر شده، بهتر است آنها سریع ملک‌مطیعی را به برنامه‌ی خود دعوت کنند و به برنامه‌ی من و شما رودست بزنند!

عجیب‌تر آنکه مدیری پیشنهاد همکارش را می‌پذیرد و ملک‌مطیعی را به سرعت برنامه خود دعوت می‌کند تا افتخار اولین حضور ملک‌مطیعی در تلویزیون به نام او و برنامه‌اش ثبت شود. عوامل برنامه‌ی من و شما که متوجه این ماجرا میشوند تصمیم می‌گیرند همان‌طور که پیش از مدیری، ملک‌مطیعی را به برنامه‌ی خود آوردند، با هماهنگی مدیران شبکه شما برنامه‌ی خود را این هفته به طور استثنا جلو بیندازند و روز چهارشنبه ساعت ۱۹ روی آنتن ببرند تا برنامه‌ی روز جمعه‌شان تحت تاثیر دورهمی قرار نگیرد.
منبع: بهارنیوز

زلزله، سینماها را تعطیل نکرد

با وجود وقوع زمین لرزهِ شب گذشته در تهران، سالن‌های سینما، امروز میزبان علاقه‌مندان و مخاطبان هستند.

در پی وقوع زمین لرزه ۵.۲ ریشتری شب گذشته در تهران، سخنگوی انجمن سینماداران اعلام کرد، سالن‌های سینما، امروز پنجشنبه ۳۰ آذرماه باز هستند و به کار خود مانند روزهای دیگر ادامه می‌دهند.

زمین لرزه شب گذشته در تهران با این‌که باعث وحشت شهروندان شد، اما با گذشت زمان، شهر از ساعات اولیه امروز در حالت عادی به سر می‌برد.


منبع: عصرایران

احتمال ارسال پرونده یلدا به یونسکو ۲۰۱۹

تلاش‌های ایران در این خصوص ادامه دارد و باید تلاش شود تا این میراث مهم در ایران تقویت و حفظ شود.

یک پژوهشگر تهران قدیم می‌گوید: اصالت یلدا حفظ شده است، دورهمی‌ها در قالب انتقال تجربیات یکی از مهمترین جلوه‌های فرهنگِ ایرانی است.

به گزارش ایسنا، آئین «یادمان یلدا» پاسداشتِ میراث ناملموس بشری چهارشنبه ۲۹ آذر پیشکسوت با همکاری ایکوم ایران و شبکه انجمن‌های دوستی ایران با سایر کشورها در مجموعه فرهنگی تاریخی و نیاوران برگزار شد.

سیداحمد محیط ‌طباطبایی رئیس ایکوم ایران در این آئین از یلدا به‌عنوان نماد امید و روشنی یاد کرد و گفت: هر چیزی که قرار است به‌خوبی ختم شود به روز و روشنی ختم می‌شود، یلدا نمونه‌ای از این امید و آرزو است که به‌روشنی و روز ختم می‌شود و نوید روشنی و امید است.

او با تأکید بر حفظ سنت‌ها و آیین‌های یلدا اظهار کرد: شاید شکل گرامی‌داشت یلدا از نشستن دور کرسی و جمع شدن در خانه بزرگ‌ترهای فامیل به جمع شدن در رستوران‌ها و اماکن اجتماعی و عمومی تبدیل شده است، اما آنچه مهم است این است که اصالت یلدا حفظ شده و این میراث ناملموس و غنی ایرانی گرامی داشته می‌شود.

وی به آیین‌های یلدا اشاره کرد و افزود: جمع شدن افراد فامیل دور هم و انتقال تجربیات یکدیگر در قالب قصه‌گویی و بیان خاطرات و احترام به بزرگ‌ترها یکی از مهم‌ترین و زیباترین جلوه‌های فرهنگ و آیین‌های ایرانی است.

محیط‌طباطبایی با بیان این‌که میراث معنوی زیبا باید به‌شکل مناسبی حفظ شود و به نسل‌های بعدی به‌خوبی منتقل شود تا این آیین زیبا برقرار بماند.به سفره یلدا اشاره کرد و افزود: سفره در شب یلدا مفهومی خاص پیدا می‌کند و همه در این شب دور هم و سر یک سفره جمع می‌شویم و حرف‌ها و تجربیات خود را در قالب خاطرات و قصه‌هایی شنیدنی بیان می‌کنیم.

می‌توانیم یلدا را ۲۰۱۹ به یونسکو بفرستیم

محمدحسن طالبیان، معاون میراث‌فرهنگی سازمان میراث‌فرهنگی صنایع‌دستی و گردشگری نیز این ائین را یکی از کهن‌ترین مواریث ناملموس ایران دانست که در دل خود آیین‌ها و ارزش‌های فراوانی را جای داده است و گفت: شب یلدا رویدادی است که آیین‌های آن مانند دور هم جمع شدن خانواده‌ها و قرائت اشعار حافظ و احترام به بزرگ‌ترها، نمونه‌ای از رفتارهای زیبای جامعه ایرانی است که تداوم آن‌ها می‌تواند به استحکام بنیان خانواده‌ها و تقویت ارتباطات اجتماعی کمک کند.

او یلدا را میراث ناملموس و غنی ایرانی است که انتقال‌دهنده ارزش‌های فراوانی است و افزود: در گذشته نقش مهمی در بین خانواده‌ها داشته و این شب به‌شکلی بسیار ویژه گرامی داشته می‌شود و اکنون نیز باید یلدا را به‌خوبی پاس داشت.

وی با بیان این‌که در صورت تمایل و آمادگی کشورهای مختلف، ایران آماده ثبت جهانی پرونده یلدا به‌صورت مشترک است، گفت: یلدا یکی از سنت‌های ماندگار ایرانی است که کشورهای حوزه نوروز نیز این شب را گرامی می‌دارند. این میراث ناملموس در سال ۱۳۸۷ در ایران ثبت ملی شده است.

او همچنین با بیان این‌که این پرونده در سال ۲۰۱۵ از سوی ایران در سایت یونسکو قرار داده شده و فراخوان آن برای پیوستن کشورهای مختلف از جمله کشورهای حوزه نوروز اعلام شده است و آمادگی داریم که این پرونده را به‌ صورت مشترک در یونسکو به ثبت برسانیم.

طالبیان با بیان این‌که این پرونده می‌تواند در سال ۲۰۱۹ از سوی ایران و به‌صورت مشترک ثبت شود افزود: تا ۱۰ فروردین برای تکمیل و اعلام نهایی پرونده ایران برای ارائه به یونسکو فرصت داریم و اگر تا آن تاریخ کشورهای دیگری اعلام آمادگی کنند این پرونده می‌تواند به‌ صورت مشترک به یونسکو ارسال شود در غیر این‌صورت آمادگی داریم که پرونده «یلدا» یا پرونده «عود» را به‌ صورت ملی برای ثبت به یونسکو ارسال کنیم.

سید رحمت‌الله رئوف‌حنان، مدیر مجموعه فرهنگی‌تاریخی نیاوران نیز در این آئین، پاسداشت یلدا را پاسداشت فرهنگ اصیل ایرانی دانست و افزود: همه باید کمک کنیم تا این میراث ناملموس به‌ خوبی حفظ شود و پاسداشت یلدا می‌تواند به تقویت ارتباطات و استحکام روابط خانواده‌ها کمک کند.

او با اشاره به تلاش ایران برای ثبت جهانی پرونده یلدا در یونسکو افزود: تلاش‌های ایران در این خصوص ادامه دارد و باید تلاش شود تا این میراث مهم در ایران تقویت و حفظ شود.


منبع: عصرایران

واکنش مهدی پاکدل به عدم اکران عصبانی نیستم: وزارت ارشاد را به پارک تبدیل کنید!

پس از اینکه فیلم سینمایی «عصبانی نیستم» بار دیگر اجازه اکران در سینماهای کشور را بدست نیاورد، برخی از سینماگران از جمله عبدالرضا کاهانی و حمید فرخ‌نژاد به این موضوع واکنش منفی نشان دادند. اما امروز مهدی پاکدل با انتشار متنی در صفحه اینستاگرام خود به تندی از عدم نمایش این فیلم انتقاد کرد و پیشنهاد داد منطقه وزارت ارشاد به پارک تبدیل شود تا در این هوای آلوده مردم از آن استفاده ببرند!

آی سینما نوشت: از روز دوشنبه که شورای صنفی نمایش به بهانه تراکم فیلم‌های در حال اکران، اجازه نمایش به فیلم «عصبانی نیستم» نداد، موج نا امیدی بسیاری بر فضای سینمای ایران حکفرما شد و سینماگران هم به تندی از این موضوع انتقاد کردند.

مهدی پاکدل بازیگر فیلم سینمایی «محمد رسول الله» امروز در واکنش به عدم اکران «عصبانی نیستم» با انتشار متنی به تندی از وزارت ارشاد انتقاد کرد و نوشت: «عاجزانه خواهش می‌کنم منطقه وزارت ارشاد در میدان بهارستان را به یک بوستان تبدیل کنید تا مردم حداقل استفاده‌ای از این فضای سبز در این هوای آلوده بکنند.»

او در ادامه با کنایه نوشت: « (وزارت ارشاد) مسائل فرهنگی را هم بسپارد به گروه‌های خودسر، حداقل آنها حرفشان با عملشان یکی است. از قدیم گفتن تصمیم غلط از بی تصمیمی و مردد بودن بهتر است!»


منبع: عصرایران

سینمای ایران، بیگانه با یلدا

روزنامه آسمان آبی – گلاویژ نادری: سابقه پرداختن به شب یلدا، این آیین باستانی در سینمای ایران چندان پروپیمان نیست. تقریبا می‌توان گفت به آیین‌های دینی و مذهبی در سینمای ما بیشتر پرداخته شده و آیین‌های باستانی و ملی نادیده گرفته شده‌اند. حال یا سینماگران دغدغه پرداختن به این مراسم و آیین‌ها مانند نوروز، شب یلدا، چهارشنبه‌سوری و… را ندارند یا این‌که چندان روی خوشی در این‌باره از سوی مدیران به آن‌ها نشان داده نمی‌شود و سینماگران ترجیح می‌دهند به این موضوعات نپردازند.

داریوش مهرجویی و اصغر فرهادی از طلایه‌داران پرداختن به آیین‌های و سنت‌های مذهبی و ملی هستند. مهرجویی که در فیلم‌هایش مراسم نذری‌پزان و سفرهای رنگارنگ و هفت‌سین و نوروز دارد و فرهادی هم در «چهارشنبه‌‌سوری» بخشی از مراسم معاصر این روز را به تصویر کشیده، اما سهم دیگر سینماگران در این‌باره اندک است. کیومرث پوراحمد در دهه ۸۰ «شب یلدا» را ساخت که در فیلمش اشاره‌ای ضمنی به این آیین می‌کند، اما شبی طولانی به درازای یلدا، برای کاراکترش می‌سازد که در نهایت به صبح و سپیدی برف می‌رسد. ساموئل خاچیکیان فیلمی با نام «قصه شب یلدا» دارد که یلدا، نام شخصیت اصلی این فیلم است و هیچ ربطی به این شب ندارد. آن‌چه از این شب بیشتر در یادمان مانده، تصاویری از سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی است که به دورهمی خانواده‌ها در این شب پرداختند و گشودن دیوان حافظ را از ملزومات این شب به نمایش گذاشتند.

 سینمای ایران بیگانه با یلدا

در سینما، اما تصویر ماندگاری از آیین‌ها در خاطر علاقه‌مندان باقی نمانده است. چراکه پرداختن به آیین و این‌گونه مراسم، نه به شکل دستوری محقق می‌شود و نه توصیه‌ای و سفارشی. روایت‌هایی تاثیرگذار و ماندگار است که هنرمند بی هیچ سفارشی دست به‌کار شده باشد. چنان‌چه هنوز فیلمنامه «روز واقعه» بهرام بیضایی از مهم‌ترین آثاری است که در هنر ایرانی درباره واقعه عاشورا نوشته شده است.

در این سال‌ها ارگان‌های رسمی آثار زیادی را در ارتباط با روز واقعه ساخته‌اند، اما چیز زیادی از آن‌ها در یاد‌ها نمانده است ولی در ارتباط با آیین شب یلدا اگر بخواهیم خیلی هم مته به خشخاش نگذاریم، می‌توانیم بیشترین تکیه را روی «شب یلدا»ی پوراحمد داشته باشیم که حالا بیش از ۱۶ سال از ساخت آن می‌گذرد و با این‌که امروز جذابیت سابق را برای تماشاگران سینما ندارد، اما تماشای آن خاطره‌ای دلنشین برای تماشاگر آن سال‌های فیلم است.

در سال ۱۳۸۰ شنیدن ترانه‌هایی از ویگن دِردِریان و کوروس سرهنگ‌زاده برای مخاطب، هیجان‌انگیز و دوست‌داشتنی بود. هرچند تماشای این فیلم در این روزها مانند بسیاری از فیلم‌های دو دهه پیش، جذابیت سابق را ندارد، اما خالی از لطف هم نیست. چراکه فیلم هرچه نداشته باشد، بازی بازیگری همچون محمدرضا فروتن را دارد که در آن زمان در دوران درخشان بازیگری خود بود؛ بازیگری که اتفاقا با بازی در یک قسمت از سریال «سر نخ» به کارگردانی کیومرث پوراحمد به مخاطبان و جامعه سینمایی معرفی شد. تنها اتکای فیلم و کارگردانش به بازیگری است که یک‌تنه باید جور همه را بکشد. نه بازیگر شاخصی مقابل اوست که نگاه را بدزدد، نه طراحی صحنه چشمگیری برای فیلم در نظر گرفته شده و نه لوکیشن خاصی دارد. فیلم، ترانه‌هایی از ویگن و کوروس سرهنگ‌زاده داشت که با تنظیم پری ملکی از قطعاتی از حشمت سنجری و مهدی خالدی در آن دوره، تماشاگر سینمای ایران را مشعوف می‌کرد. تمام فیلم در یک خانه اتفاق می‌افتد و پوراحمد، بازیگرش را از ابتدا تا انتهای فیلم در همین خانه حبس می‌کند. حالا تنها بازیگر است که باید به داد فیلم برسد و الحق و الانصاف که به‌خوبی از عهده این کار برمی‌آید.

او تنها کسی است که قاب کارگردان را باید پر کند و به‌جز چند تصویر ویدئویی از یکی، ‌دو بازیگر نصفه‌ونیمه کسی به او کمک نمی‌کند. فیلم داستان پدری است که همسر و دختر خردسالش را برای جست‌وجوی زندگی بهتر به خارج از کشور برای دریافت اقامت می‌فرستد، اما همسرش با خیانت به او برای پناهندگی اقدام می‌کند و این مرد که با بحران بزرگی در زندگی‌اش روبه‌رو شده در شب یلدایی خودساخته فرومی‌رود تا این‌که با ورود زنی تازه به زندگی‌اش، این شب برای او به پایان می‌رسد.

هرچند ما نشانه‌ای از آیین شب یلدا در فیلم پوراحمد نمی‌بینیم، اما او موفق می‌شود شب تنهایی شخصیتش را در مقابل شلوغی و جشن مورد انتظار از شب یلدا قرار دهد و این‌گونه تنهایی شخصیتش را یلدایی کند. تنها اثری که در سینمای ایران، ما را به‌یاد این شب می‌اندازد، همین یگانه فیلم است. فیلمی که در کارنامه کارگردان و بازیگرش، یکی از تاثیرگذارترین‌هاست. تا این‌جا که سهم سینمای ایران از «شب یلدا»ی ایرانیان، چیزی بیش از یک فیلم نبوده است.

ارزیابی عملکرد سه‌دهه اخیر تلویزیون در بلندترین شب‌سال

چرا سیما با یلدا مهربان نیست؟

شب یلدا یکی از مهم‌ترین جشن‌های ایرانیان است.حتی بعضی از خانواده‌های ایرانی به این مراسم در حد و اندازه عید نوروز و تحویل سال‌نو اهمیت می‌دهند. اما مسئله‌ای که جالب توجه است، برخورد عجیب تلویزیون با این رسم کهن ایرانی است. قرار بود به مناسب شب یلدا پرونده‌ای از عملکرد تلویزیون در این تهیه کنیم. اما هرچه بیشتر پیش رفتیم به‌نتایج ناامید کننده‌تری رسیدیم. در سه‌دهه اخیر هیچ شبکه‌ای سریال یا مجموعه تلویزیونی که مستقیم با موضوع شب چله و آداب و رسوم آن در ارتباط باشد، تهیه و تولید نشده و فقط در این مدت یک تله فیلم با نام «هندوانه شب یلدا» تولید و پخش شده است. درست است که در دهه اخیر شبکه‌های مختلف تلویزیون در شب یلدا ویژه برنامه‌هایی را در قالب تاک شوهایی با افراد مشهور تدارک می‌بیند. اما جای خالی یک‌سریال یا حتی مینی‌سریال برای پرداختن به این موضوع و بیان دراماتیک یک رسم‌کهن و محبوب در تلویزیون احساس می‌شود. در ادامه چند مجموعه تلویزیونی که چند دقیقه‌ای را به شب یلدا پرداخته‌اند و همچنین تله فیلمی که از آن صحبت رفت را مرور می‌کنیم.

زیر آسمان شهر ۱۳۸۰

کارگردان: مهران غفوریان

سینمای ایران بیگانه با یلدا 

خلاصه سریال: زیر آسمان شهر مجموعه اپیزودیک طنز به کارگردانی مهران غفوریان بود.این مجموعه در قالب سریال‌های کمدی ۹۰ شبی تولید شد که در اواسط دهه ۷۰تا ابتدای دهه ۸۰ به قالبی محبوب در میان مردم تبدیل شده بود. ماجراهای سریال حول چند خانواده که در یک آپارتمان زندگی می‌کردند، می‌گذشت.

پرداختن به شب یلدا: همیشه همسایه‌ها برای صحبت‌ها و اجتماعشان در حیاط آپارتمان دور هم جمع می‌شدند و خوراکی می‌خوردند و از اتفاقات روزشان تعریف می‌کردند. چون «زیر آسمان شهر» به‌صورت روزانه فیلم‌برداری و به پخش می‌رسید، در یکی از قسمت‌ها با شب یلدا تداخل پیدا کرده بود که به سبک همیشه در حیاط خانه دور هم جمع شدند. در آن قسمت همه فال حافظ گرفتند، انار و هندوانه خوردند و…


شهریار ۱۳۸۶

کارگردان: کمال تبریزی

سینمای ایران بیگانه با یلدا 

خلاصه سریال: سریال شهریار در قالب زندگینامه و براساس زندگی، عشق و سرنوشت محمدحسین بهجت تبریزی ساخته شده‌است.در این مجموعه تلویزیونی شهریار؛ شاعر مشهور آذری‌زبان که میان مردم شهرت فراوانی دارد و تمام فراز و نشیب‌های زندگی‌اش را می‌بینیم.

پرداختن به شب یلدا: شهریار معمولا در نشست‌ها و شب شعرهایی در زمان خود شرکت می‌کرد. در بسیاری از این محافل شعرا بزرگ آن زمان مانند ملک شعرای بهار، ایرج میرزا و… حضور داشتند. در یکی از قسمت‌های سریال شهریار با نشان‌دادن یکی از این شب‌نشینی‌ها بیننده متوجه می‌شود که میهمانی به‌مناسبت شب یلدا برگزار شده است و همه در کنار هم با خواندن اشعار مختلف این شب را سپری می‌کنند.


در چشم باد ۱۳۸۸

کارگردان: مسعود جعفری‌جوزانی

سینمای ایران بیگانه با یلدا 

خلاصه سریال: «در چشم باد» قصه زندگی خانواده‌ای است که رویدادها و لحظات تلخ و شیرین زندگی‌شان از دوره قیام میرزا کوچک جنگلی تا آزادسازی خرمشهر در آن به تصویر کشیده‌می‌شود. پدر خانواده معروف به «ایرانی» از یاران میرزا کوچک‌خان جنگلی است. پس از کشته‌شدن میرزا، ایرانی همراه خانواده‌اش به تهران کوچ می‌کند و با دایر کردن یک چاپخانه فعالیت‌های سیاسی‌اش را پی می‌گیرد.سریال سه دوره تاریخ ایران یعنی قاجار، پهلوی، جمهوری اسلامی را بازگو می‌کند.

پرداختن به شب یلدا: خانواده ایرانی وقتی به تهران می‌آیند با یک خانواده دیگر ارتباطات نزدیک خانوادگی پیدا می‌کنند و همیشه در کنار هم هستند.یکی از قسمت‌های این سریال به برگزاری مراسم شب یلدا در سال‌های ابتدایی حکومت پهلوی دوم می‌پردازد.خانواده زیر کرسی می‌نشینند، حافظ می‌خوانند و انار می‌خورند.


تله فیلم هندوانه شب یلدا ۱۳۸۶

کارگردان: سعید آقاخانی

سینمای ایران بیگانه با یلدا 

خلاصه فیلم: این تله فیلم با چند قصه متقاطع می‌خواهد روایتی متفاوت از شب یلدا در چند خانواده مختلف تهرانی را نشان دهد. خط واصل این داستان‌ها هندوانه‌ای است که دست به دست می‌شود و از بالاترین نقطه شهر به پایین شهر می‌رسد.فیلم از جایی شروع می‌شود که هندوانه فروشی با وانت همه هندوانه‌های خود را به فروش می‌رساند و یک هندوانه بسیار بزرگ باقی می‌ماند. مردی برای خریدن هندوانه سراغش می‌آید اما چون پول کافی ندارد دست خالی بازمی‌گردد. بعد از او پیرمردی آمده و هندوانه را می‌خرد. وقتی به خانه می‌رود بر اثر نزاع با همسرش و از شدت عصبانیت هندوانه را از پنجره به بیرون پرتاب می‌کند هندوانه به داخل وانتی می‌افتد و به این ترتیب سفر عجیب این هندوانه شروع می‌شود.

پرداختن به شب یلدا: شاید بتوان این تله فیلم را تنها کاری دانست که در تمام این سال‌ها به‌صورت اختصاصی به موضوع شب یلدا پرداخته است.بازیگران زیادی در این فیلم بازی کرده‌اند و هر یک از خرده داستان‌ها نشان می‌دهد که خانواده‌های ایرانی با تمام مشکلات و گرفتاری‌ها چقدر به دورهمی و حال‌خوش شب یلدا معتقد و پایبند هستند.


منبع: برترینها

تذکر به وزیر برای «عصبانی نیستم»

حجت الاسلام احمد مازنی نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس به همراه علی مطهری درخصوص اینکه علت عدم عقب نشینی از اکران قانونی فیلم “عصبانی نیستم” به وزیر ارشاد تذکر دادند که این تذکر به امضای ۱۱ نماینده دیگر رسیده است.

گفتنی اینکه، در پی تهدیدهای صورت گرفته توسط گروه‌های فشار رسمی و غیررسمی، وزارت ارشاد بار دیگر پای مجوزهای صادره و همچنین تصمیمات شورای نمایش خود نایستاد و اکران فیلم سینمایی «عصبانی نیستم» را تا زمان نامعلوم به تعویق انداخت! {جزییات بیشتر}
منبع: بهارنیوز

مسعود کیمیایی: حالا دیگر دیر شده

با این‌که شب گذشته قرار بود در یک برنامه تلویزیونی، ناصر ملک‌مطیعی حضور یابد اما در میان تعجب بینندگان بلافاصله پس از شروع برنامه و اظهارات اولیه مجری برنام (آرش ظلی‌پور) پخش آن قطع شد! مسعود کیمیایی در یادداشتی به دعوت از این بازیگر پیشکسوت واکنش نشان داد. او نوشت: «شنیدم که از ناصر ملک مطیعی دعوت شده تا بعد از سال‌ها میهمان یک برنامه تلویزیونی (دورهمی) شود. اتفاقی که شاید می‌بایست خیلی پیشتر از اینها می‌افتاد و حالا دیگر دیر است. دیری که همیشه هست و انگار قرار نیست هیچ وقت تمام شود.


 


 نخستین فیلمی که ملک مطیعی بازی کرد در سال ۱۳۲۷ بود اما در سال ۱۳۲۹ بود که به شکل جدی وارد سینما شد و با فیلم «ولگرد» واقعاً بازیگری را وارد سینمای ملی کرد. او در «ولگرد» تحول و حتی افسون بازیگری را وارد سینما کرد. همچنان که تا قبل از عباس جوانمرد و گروه تئاتر ملی، ما تئاتر نداشتیم، ملک مطیعی هم بازیگری را وارد سینما کرد و این، بسیار نکته باریکی است چون او چشم‌انداز تازه‌ای از بازیگری را نشان سینمای ایران داد. این سال‌ها بسیاری از غیبت او در سینمای ایران گفته‌اند اما من می‌خواهم از وجه دیگری به این ماجرا بپردازم. اگر ملک مطیعی نبود چه اتفاقی برای سینمای ایران می‌افتاد؟ او حاصل تصمیم سینمای دوره خود است، همان طور که سینمای امروز ما تصمیم دوره خودش است. سینما در ایران همیشه دولتی بوده، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب.


بخش عظیمی از آنچه که در سینمای ما اتفاق افتاده همیشه دیکته حکومت‌ها بوده به همین جهت است که ما همیشه خیلی سخت فیلم ساخته‌ایم. بازیگر هم از این قاعده مستثنی نیست، او هم به نوعی باید این روند را ادامه دهد مگر اینکه سازنده و مؤلف باشد. اگر نقش‌های خوبی بازی نمی‌کند، آیا پیشنهاد خوبی بوده و او رد کرده؟ مگر چقدر حق انتخاب داشته؟ مگر سینمای ما سالی چهار فیلم خوب تولید می‌کند که حالا بازیگر بخواهد از بین آنها نقشی را انتخاب کند یا نکند؟ برای همین مؤلف بودن ناصر ملک مطیعی در چنین وضعیتی است که اهمیت پیدا می‌کند. نباید در قبال غیبت این هنرمند بی اعتنا باشیم. او در تمام این سال ها فرصتی نیافت تا هنرش را دوباره عیان کند. باید بگویم استعداد ناصر ملک مطیعی تمام این سال‌ها در تنگناها و محدودیت‌ها پنهان ماند. حالا بعد از گذشت این همه سال، چه مدالی می‌خواهید بر گردن او بیاویزید؟ متأسفم، بغض امانم نمی‌دهد که ادامه دهم…»
منبع: بهارنیوز

سوپراستار بودن در شعر، بد است یا خوب؟

شاعر، خلوت‌نشین است! شاعر ماندنی، دنبال
سرودن «شعری خواندنی» برای مخاطب نیست! «شاعر خوب»، شاعری‌ست که فقط خواص
او را می‌شناسند نه مردم کوچه و بازار! شاعر، که آکتور نیست! شاعر، که
خواننده نیست! شاعری که برای آیندگان می‌سراید شمارگان کتاب‌هایش اندک است و
گاهی حتی همسایه‌اش هم نمی‌داند که او شاعر است! این‌‌ها، جمله‌های آشنایی
هستند که نه مثل حالا در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده باشند، که در نشریات
تخصصی، کتاب‌های تخصصی و نشست‌های ادبی تخصصی، نوشته یا به زبان آورده
شده‌اند گاه توسط کسانی که خود در زمان نوشتن و گفتن‌شان مشهور نبوده‌اند و
پس از آن مشهور شده‌اند، یا مشهور بوده‌اند و خود را از شهرت بری
می‌دانسته‌اند، یا اصلاً پایان عمرشان مشهور نبوده‌اند و در گمنامی به دیار
باقی شتافته‌اند و برخی‌شان هم البته شاعران خوبی بوده‌اند.

این تصور که
سوپراستاری به شاعرجماعت نیامده، چنان تئوریزه و در چندنسل نهادینه شده که
با آغاز دهه نود و کسادی رونق انتشار شعر، ناشران بسیاری که ناامید از
شاعران و بازار کتاب شعر بوده‌اند دست به دامان کارگردانان و بازیگران و
خوانندگان و حتی پزشکان مشهوری شده‌اند که دلنوشته‌هاشان را به نام شعر
منتشر کنند و به توفیق اقتصادی دست یابند! و البته، دست یافته‌اند! و در
مقابل، اندک‌شمارشاعران مشهور و محبوب و سوپراستار، مورد هجوم روشنفکرانه
قرار گرفته‌اند با نمک انواع ناسزا، در شبکه‌های اجتماعی و حتی در نشریات و
رسانه‌های اینترنتی! واقعاً این چه قصه‌ای‌ست که ما داریم در دومین دهه
قرن بیست و یکم؟!

پرآوازه بودن زندگان!

در شعر هزارساله، بسیاری
از شاعران، پرآوازه بوده‌اند نه فقط در یک اقلیم که در اقلیم‌های بسیار و
البته در زمان حیات‌شان! وگرنه مرگ، یکی از دلایل پرآوازه بودن می‌تواند
باشد که در شعر هزارساله، مثال‌هایش کم نیست و شاید مشهورترین‌شان فردوسی و
حافظ باشند که شهرت چشم‌گیرشان، پس از درگذشت‌شان رقم خورد اما در مورد
سعدی و مولانا چنین نمی‌توان گفت و در مورد بخش اعظم مفاخر ادبیات کلاسیک.

در
دوران نو که با مشروطه آغاز می‌شود شهرت دیرپای میرزاده عشقی و فرخی یزدی،
پس از مرگ‌های سیاسی‌شان اتفاق افتاد؛ نه اینکه پیش از آن مخاطب نداشتند و
مشهور و محبوب نبودند اما مرگ‌شان که حاصل درافتادن‌شان با حاکم زمانه
بود، این شهرت را وسعت عظیمی بخشید.

با این همه اگر بخواهیم نخستین
سوپراستار شعر دوران نو را نام ببریم که تنها و تنها، شعرش موجب
سوپراستاری‌اش بود، کسی نیست جز محمد تقی بهار.[گرچه یکی از مشهورترین
تصنیف‌های دوران نو نیز سروده اوست؛ تصنیف «مرغ سحر»] ایرج میرزا به‌دلیل
توجهش به طنز و مضامین فرهنگ کوچه و عارف به‌دلیل ورود به حوزه موسیقی و
تصنیف و خوانندگی، در این انتخاب در حاشیه قرار می‌گیرند نه به این دلیل که
شاعران موفقی نبودند بلکه بر این اساس که شهرت‌شان صرفاً به‌دلیل شعرشان
نبود.

بهار، در فاصله ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۰، به مدت ۳۰سال، تنها شاعری‌ست که نه
تنها محبوب است و مشهور که شعر زمانه با آثار او اندازه و توسط عامه قبول
یا رد می‌شود. شهرت وی، تا دهه‌های پس از مرگش نیز ادامه می‌یابد اما این
شهرت، دهه به دهه در میان مخاطبان عام بشدت کاهش یافته و در دهه‌های اخیر
حتی به دست فراموشی سپرده شده است که محتملاً این روند حاصل کمتر همراه
بودن شعر بهار، با احساسات عمومی مخاطبان نظیر عشق، تنفر، درد یا رنج زمانه
یا رنج ازلی و ابدی‌ست و در این میان، بر شهرت ایرج میرزا دهه به دهه
افزوده شده، به دلایلی عکس غیاب تشدید آن احساسات در شعر بهار و اضافه بر
آن، به‌دلیل زبان راحت و امروزی ایرج‌میرزا. بهار البته تنهاشاعری نیست که
با‌وجود زبان قدمایی‌اش، در زمان حیاتش، به سوپراستار بدل شده.

 سوپراستار بودن در شعر، بد است یا خوب؟

ای دیو سپید پای در بند!
ای گنبد گیتی‌ای دماوند!
از سیم به سر یکی کله‌خود
زآهن به میان یکی کمربند
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران
وین مردم نحس دیومانند
با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی، تو‌ای دماوند…
تغزل، شما را محبوب می‌کند!

همزمان
با شهرت بهار، شاعر دیگری هم هست که قصیده‌گوست اما زبان نرم‌تری را به
کار می‌گیرد و حس‌آمیزی در شعرهایش هم بیشتر از بهار است و در فاصله
سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۹ [سال درگذشتش]، از شهرت ویژه‌ای در جامعه برخوردار
است اما به‌دلیل شاعر دربار پهلوی بودن، اندک‌اندک در زمانه سیاسی شدن
جامعه، از محبوبیتش کاسته می‌شود و پس از مرگش هم کاملاً به فراموشی سپرده
می‌شود و نامش –مگر در تذکره‌ها- به زبان نمی‌آید.

صادق سرمد، از شاعران
بسیار مشهور دوران حیات خویش است که در سال‌های پایانی عمرش به‌دلیل سرودن
شعرهایی انتقادی از دربار رانده می‌شود. شاید بتوان او را پس از بهار،
مشهورترین شاعر عرصه قصیده در دهه‌های متلاطمی دانست که دوام شهرت هر شاعر،
به سال و دهه بود اما شهرت وی، سه دهه به طول انجامید. باور عموم این بود
که وی پس از سرودن قصیده‌ای خطاب به محمدرضاشاه پس از اعدام‌های ۲۸ مرداد
سال ۳۲ مغضوب شده است. من این روایت را از محمود شاهرخی نیز در همین باب
شنیدم.

 سوپراستار بودن در شعر، بد است یا خوب؟

شهریارا، بگو دگر نکشند
زآنچه کشتند، بیشتر نکشند
بس بُوَد آنچه پیش ازین کشتند
باز گو بعد ازین دگر نکشند
گر چه خیر بشر به دفع شر است
بشر از بهر دفع شر نکشند
ما که ضد رژیم کشتاریم
دوست داریم بی‌ثمر نکشند
این جگرگوشه‌گان پدر دارند
پیش چشم پدر، پسر نکشند
این پدرمردگان پسر دارند
پیش چشم پسر، پدر نکشند…

اما غزل‌های سرمد هم در جان و دل مردم سخت خوشایند بود:

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می‌خواری و مستی ره و رسم دگری داشت
 پیمانه نمی‌داد به پیمان‌شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
 بیدادگری شیوه مرضیه نمی‌شد
این شهر اگر دادرس و دادگری داشت
 یک لحظه بر این بام بلاخیز نمی‌ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال و پری داشت
 در معرکه عشق که پیکار حیات است
مغلوب ٬ حریفی که بجز سر سپری داشت
 سرمد، سر پیمانه نبود این همه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

پس
از ورود متفقین به ایران و سقوط حکومت پهلوی اول، جامعه، هم سیاسی می‌شود
هم عمیقاً دچار رویکردهای رمانتیک البته بازار شعر طنز نیز داغ است و
شاعران فکاهه‌گو، اغلب بازتولید شاعری همچون نسیم شمال‌اند گرچه برخی از
ایشان در دستیابی به عناصر شهودی و برخورداری از تخیل، بسیار موفق‌ترند مثل
محمدعلی افراشته که چندسالی نامش بر سر زبان‌هاست اما زمان نشان می‌دهد که
در شعر گیلکی موفق‌تر است تا در شعر فارسی. این گروه از شاعران، همچون
نسیم شمال، بیشتر روزنامه‌نگاری می‌کنند تا شاعری و نام‌شان با روزنامه‌ها و
هفته‌نامه‌ها بر سر زبان‌هاست و به‌دلیل «روزانه بودن مضامین»، با بسته
شدن یک نشریه، شهرت ایشان نیز به فراموشی سپرده می‌شود.

افراشته من معتقدم شعر نسازی
حیف از ادبیات که شد مسخره‌بازی
یک رشته اراجیف و اباطیل زننده
یک سلسله لاطائل مسموم کننده
می‌شعری و می‌خوانی و می‌چاپی، انگار
در نیمه دی ماه یخی آمد بازار
گویند گرت «شاعر مردم» عجبی نیست
در خلق کسی عامل شعر و ادبی نیست…

شاعرانی
هم هستند که هم سیاسی‌گویند هم اهل کنایه و فکاهه و هم تغزل‌گو و هم
نوآور؛ یکی از ایشان به شهرتی افسانه‌ای دست می‌یابد در دو زبان: ترکی و
پارسی و بدل به مشهورترین شاعر مشروطه به این سو می‌شود و حتی با‌وجود
کلاسیک‌گو بودنش، آثارش بیشتر از دیگران ترجمه و در خارج از مرزهای ایران
منتشر شده است. شهریار همچنین، در زمینه تغییر حال و هوای قدمایی غزل، از
پیشروان است.

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز میهمان توام فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا؟…

از
شاعرانی که با تغزل و شعرهای رمانتیک و البته زبان نرم و قابل درک برای
مخاطبان عام، پرآوازه می‌شوند، یکی رهی معیری‌ست و دیگری مهدی حمیدی و سومی
فریدون توللی، که سومی اساساً شاعری نوگراست که با نیما، هم رفیق است و هم
رقیب و زبانی را که به کار می‌گیرد مثلاً در شعر معروف «کارون»اش، زبانی
به مراتب امروزی‌تر از زبان نیماست و البته بیانش هم تغزلی‌تر است. مهدی
حمیدی هم نوگراست اما به‌دلیل عداوت با نیما، نوگرایی را به لسان، خوار
می‌شمارد با این همه مشهورترین شاگرد نیما [احمد شاملو] نخست شاگرد مکتب
شعر او بوده و اگر حاصل کار، به اندازه دوران شاگردی نیما موفقیت‌آمیز
نبوده، به‌دلیل خامی شاگرد بوده نه عدم موفقیت استاد!

[شاملو البته چنانکه
گفته شد پس از رها کردن مدل شعر حمیدی، به مشهورترین شاعر دوران مدرن بدل
می‌شود و شهرتش پس از مرگ وی، نه تنها نمی‌کاهد بلکه بر آن افزوده می‌شود]
رهی معیری، البته بخش مهمی از شهرتش را مدیون بر سر زبان افتادن
تصنیف‌هایی‌ست که برای اجرا در فضای موسیقی سنتی و ملی سروده با این همه
زبان و بیان وی که سعدی را سرمشق قرار داده به ذهن و زبان مردم آن قدر
نزدیک است که نامش تا دهه‌ها بر سر زبان‌ها می‌ماند.

 سوپراستار بودن در شعر، بد است یا خوب؟

احمد شاملو

چون زلف «تو»ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی‌سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم تو را مانم تو اشک مرا مانی…

شهرت
مهدی حمیدی نیز در زمان حیاتش ماناست گرچه شاگردان نیما بسیار می‌کوشند تا
وی را مغضوب افکار عمومی سازند تا انتقام آن ناسزاگویی و سیلی زدن به نیما
در کنگره نویسندگان سال ۲۵ را بگیرند اما حریف قدرت شعری وی نمی‌شوند.

 
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند که موجی
رود گوشه‌ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل می‌سراید
که خود در میان غزل‌ها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی از آغوش دریا بر آید
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می‌خواهد این قوی زیبا بمیرد

دو
شاعر دیگری که در اواخر دهه۲۰ و اوایل دهه ۳۰، شهرتی خارق‌العاده دارند هر
دو از نوگرایانند اما به‌دلیل چهارپاره‌سرایی و استفاده از صنایع لفظی و
معنوی در حد زیاد و به شکلی استادانه، در واقع در طیف کلاسیک‌گویان نوگرا
طبقه‌بندی می‌شوند؛ نصرت رحمانی که شاگرد بسیار محبوب نیماست چنان مشهور
است که پیش از کودتای سال ۳۲، با‌وجود جوانی و البته طغیانگری‌اش، در
خاندان سلطنتی نیز او را می‌شناسند و میان ایرانیان خارج از کشور هم شاعری
محبوب و پرآوازه است.

شهرت رحمانی بعدها در دهه‌های پایانی عمرش رو به افول
می‌نهد اما شعرهای اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ او، هنوز هم آن قدر به‌روز
و‌ تر و تازه‌اند که انگار برای دهه ۹۰ سروده شده‌اند.شاعر دوم و البته
جوان‌تر، اهل تغزل هم هست اما شهرتش بیشتر به‌دلیل برخورداری شعرش از تخیل
شگفت‌انگیزی‌ست که مخاطبان آن دوره را سرمست می‌کند. نادر نادرپور، به
درجه‌ای از شهرت می‌رسد که به روایت مفتون امینی، در پایتخت، او را نه به
نام شناسنامه‌ای‌اش که «پرنس تهران» می‌خواندند! آن هم در سنین ۲۲-۲۳
سالگی‌اش.شهرت نادرپور در این دوره، غبطه‌برانگیز است و حتی شاعری بزرگ چون
اخوان، در نامه‌ای که به دوستی خارج از ایران می‌نویسد در سال ۳۸، از خاک
خوردن کتاب‌های خود در قفسه کتابفروشی‌ها و پرمخاطب بودن شعر نادرپور شکوه
می‌کند.

کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود
زنبورهای نور ز گردش گریخته
در پشت سبزه‌های لگدکوب آسمان
گلبرگ‌های سرخ شفق تازه ریخته
کف‌بین پیر باد درآمد ز راه دور
پیچیده شال زرد خزان را به گردنش
آن روز میهمان درختان کوچه بود
تا بشنوند راز خود از فال روشنش
در هر قدم که رفت درختی سلام گفت
هرشاخه دست خویش به سویش درازکرد
او دست‌های یک یکشان را کنار زد
چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد
آنقدر خواند و خواند که زاغان شامگاه
شب را زلا به لای درختان صدا زدند
از بیم آن صدا به زمین ریخت برگ‌ها
گویی هزار چلچه را درهوا زدند
شب همچو آبی از سر این برگ‌ها گذشت
هر برگ همچو پنجه دستی بریده بود
هر چند نقشی از کف این دست‌ها نخواند
کف‌بین باد، طالع هر برگ دیده بود
شعر استعاری-سیاسی و روزهای رادیو

سیاوش
کسرایی در سال‌های پس از کودتای سال ۳۲، به‌دلیل مضمون کنایی-سیاسی شعر
«آرش کمانگیر» چنان مشهور می‌شود که سفیر امریکا در ایران، در گزارشش به
وزارت خارجه کشورش، از او و میزان محبوبیتش می‌نویسد و این محبوبیت را میان
چند دلیلی که می‌تواند بنیان‌های حکومت پهلوی را تهدید کند، می‌گنجاند.
حکومت پهلوی سعی می‌کند آگاهانه، جریان شعری ایران را به سمت غیر سیاسی شدن
سوق دهد و از رادیو و برنامه‌های موسیقایی‌اش نیز استفاده می‌کند با این
همه مردم، آنچه را که خود می‌خواهند از تصنیف‌های رادیویی می‌شنوند و در
نتیجه، تصنیف «مرا ببوس» که رویکردی تغزلی دارد، با یک بار پخش شدن از
رادیو، بدل به واگویی احوال سرهنگی اعدامی می‌شود خطاب به دخترش در واپسین
لحظات عمرش و فوراً هم از پخش مجددش جلوگیری می‌شود اما مردم این افسانه را
که از ساعت ۱۱ صبح و هنگام پخش تصنیف، ساخته و منتشر شده، چنان باور
می‌کنند که تا عصر، کل پایتخت از آن سخن می‌گویند و حتی با گذشت دهه‌ها،
این افسانه هنوز در شبکه‌های اجتماعی به جای تاریخ نقل می‌شود.
رادیو و
برنامه‌های موسیقایی‌اش بعدها به چند شاعر خوب کمک می‌کند که پرآوازه شوند
که از جمله ایشان هوشنگ ابتهاج است. شاعرانی نیز هستند که تصنیف‌سازانی
بهترند مثل معینی کرمانشاهی.

 سوپراستار بودن در شعر، بد است یا خوب؟

شاعرانی هم هستند که با یک شعر شهرتی زیاد به
کف آورده‌اند و با تصنیف‌سازی، آن شهرت را قوام و دوام بخشیده‌اند همچون
فریدون مشیری. در فاصله ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰، دو شاعر از شهرتی شگفت‌انگیز میان
عامه مردم برخوردارند: «کارو» و «مهدی سهیلی». هر دو شاعر، به کمک رادیو،
محبوب شده‌اند اولی به‌دلیل تصنیف‌سازی و ترانه‌سرایی مشهور می‌شود و البته
برادر «ویگن» خواننده بسیار محبوب در آن سال‌ها نیز هست اما شعرهایش، در
مقایسه با شعرهای شاعران هم‌عصرش-از منظر نقد ادبی- در سطحی پایین‌تر
ارزیابی می‌شود با این همه کتاب‌هایش مخاطبان بسیاری دارد.

مهدی سهیلی نیز
به‌دلیل برنامه مشاعره رادیو که یکی از موفق‌ترین برنامه‌های تاریخ این
رسانه در ایران است به شهرتی افسانه‌ای دست می‌یابد شهرتی که با توجه به
کیفیت آثارش، اگر چنین برنامه‌ای نبود، محتملاً به آن دست نمی‌یافت چنانکه
در دهه‌های بعد این شهرت دیرپا نیست و او حتی برای دوام و قوام بخشیدن به
شهرتش، دست به انتشار کتاب‌های لطیفه نیز می‌زند و هنگامی که در مجلدهای
بعدی، اداره ممیزی حکومت پهلوی از انتشارشان جلوگیری می‌کند، او این
کتاب‌ها را که پر است از الفاظ مغایر با اخلاق اجتماعی، مثل کتاب‌های سیاسی
و به شکل پشت‌سفید و زیرمیزی به کتابفروشی‌ها عرضه می‌کند!

با پیروزی
ناگهانی شاگردان نیما بر رقبای کهن‌سرای خود در دهه چهل، اخوان ثالث به
شهرتی معادل فردین-بازیگر بسیار محبوب آن سال‌ها- در پایتخت دست می‌یابد با
این همه شهرت، شمارگان کتاب‌هایش را به شکلی چشمگیر افزایش نمی‌دهد و این
نشاندهنده آن است که شعر حتی در موفق‌ترین سال‌های خود قادر به رقابت با
قدرت اقتصادی سینما و موسیقی نبوده است. شعر اخوان با‌وجود زبان قدمایی‌اش
در این سال‌ها بسیار محبوب است و البته پر است از کنایات و اشارات سیاسی،
بی‌آنکه به شعر تک‌لایه سیاسی بدل شود.

 سوپراستار بودن در شعر، بد است یا خوب؟

مهدی سهیلی

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است…

نیما
آن قدر زنده نمی‌مانَد تا شاهد موفقیت شاگردانش باشد اما پس از مرگ مشهور
می‌شود و کتاب‌هایش پرخواننده، گرچه این پرخواننده بودن بیشتر متأثر است از
تبلیغات غالب رسانه‌ای تا درک مخاطبان از شعر دشوار او. دهه چهل، دهه «جوّ
شعر نو» است و پر است از شاعران سوپراستار، برای چند ماه یا چند سال.
رسانه-رادیو، تلویزیون و نشریات- در خدمت این جوّ است و در نتیجه، اگر کسی
«ناقوس» نیما را نخوانده باشد، یعنی سواد شعری ندارد!

یعنی شعرهای نیما،
خوانده اما اغلب فهمیده نمی‌شوند! دهه چهل همچنین یک سوپراستار تازه را به
خوانندگان معرفی می‌کند سوپراستاری که در دهه سی، شاعری‌ست که مخاطبان نامش
را می‌شناسند اما نه در آن حد که سرتر از بقیه معرفی شود اما مرگ ناهنگام،
از او چهره‌ای می‌سازد که نه تنها بازار کتاب تا دهه‌ها از آثارش رونق
می‌گیرد که شاعران جوان نیز دنباله‌رو  وی می‌شوند. مرگ فروغ فرخزاد نیز
همچون مرگ «پروین اعتصامی»، به شهرت وی دوام و قوام می‌بخشد.

دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می‌روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می‌کشم
چراغ‌های رابطه تاریکند
چراغ‌های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
دهه پنجاه و تلاطم در همه عرصه‌ها

دهه
۵۰، دهه شهرت به‌دلیل شعرهای سیاسی‌ست که اگر آمیخته با تغزل هم باشند،
بسیار محبوب می‌شوند. خسرو گلسرخی، سعید سلطانپور، حمید مصدق، محمدرضا
شفیعی کدکنی از پرآوازه‌ترین شاعران این دهه‌اند. گلسرخی البته با مرگش که
توسط جوخه اعدام دادگاه نظامی صورت می‌پذیرد به این شهرت دست می‌یابد.
سلطانپور هم شاعری شکنجه‌ شده است در زندان‌ کمیته مشترک اما شهرت دو نفر
دیگر چنان بالا می‌گیرد که کتاب‌های شعرشان بالاترین شمارگان تاریخ نشر را
حتی تا همین امروز و در دهه ۹۰ به خود اختصاص می‌دهند. کتاب‌های شعر کدکنی
با شمارگان ۵۵ هزار نسخه، یک ماهه به چاپ دوم می‌رسد.

-‌ به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید.
-‌ دل من گرفته زینجا،
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
– همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم…
-‌به کجا چنین شتابان؟
-به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم…
-سفرت به خیر اما، تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه‌ها، به باران،
برسان سلام ما را.

اواخر
دهه ۵۰ است که بار دیگر مرگ، شاعری خلوت‌نشین را بدل به سوپراستار می‌کند.
این بار یکی از شاگردان نیما که سال‌ها در انزوا بوده، چنان محبوب می‌شود
که «هشت کتاب»اش را مثل برگ زر می‌برند و علاوه بر آن، شاعری که سال‌ها در
تذکره‌های مدرن، حتی در میان چهل شاعر پس از نیما نیز جای نمی‌گرفت ناگهان
نامش توسط منتقدان و مخاطبان خاص، در کنار نیما و شاملو و اخوان و فروغ
می‌نشیند.

… و به آنان گفتم
 هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهدماند
 هر که با مرغ هوا دوست شود
 خوابش
آرامترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
 می‌گشاید گره پنجره‌ها را با آه
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم گفتم
چشم راباز کنید آیتی بهتر از این می‌خواهید؟
می شنیدم که بهم می‌گفتند
سحر می‌داند سحر…

دهه ۶۰ و پس از آن

سیمین
بهبهانی، محمدعلی بهمنی، حسین منزوی، قیصر امین‌پور، سیدعلی صالحی و شمس
لنگرودی از ستارگان شعر و پرخوانندگان دهه شصت به این سو هستند البته در
این میان می‌توان از سهیل محمودی، ساعد باقری، علی‌رضا قزوه، محمدرضا
آقاسی، عبدالجبار کاکایی، مهدی موسوی و فاضل نظری نیز اسم برد که
کتاب‌هایشان پرخواننده است اما شهرت‌شان در بازار کتاب، به اندازه آن چند
تن نخست نیست البته شعر ایشان نیز حتی در مقایسه با همین طیف از شاعران، از
کیفیت یک‌سانی برخوردار نیست چنانکه شعر آقاسی از منظر نقد ادبی، در کنار
شاعران یادشده نخواهد نشست اما شهرت وی در زمان حیات‌اش، در مقطعی کوتاه،
گاه حتی از شاعران گروه نخست نیز بیشتر بوده که بیشتر به‌دلیل حس‌انگیزی
آیینی آثار اوست و اجرای منحصر به فردش؛ که پس از مرگش، توسط دیگرشاعران
بسیار مورد بازتولید قرار گرفت. در میان این شاعران، فاضل نظری با بیانی
قدمایی‌تر در غزل، از محبوبیت ویژه‌ای در بازار کتاب برخوردار است که
همچنان تداوم دارد.

 سوپراستار بودن در شعر، بد است یا خوب؟

از باغ می‌برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن‌های زمستانی ات کنند
پوشانده‌اند صبح تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای‌ست که قربانی ات کنند


منبع: برترینها

یادداشت دکتر میرجلال‌الدین کَزّازی درباره شب یلدا بدون استفاده از حتی یک کلمه غیرفارسی

روزنامه اعتماد یادداشت میرجلال‌الدین کَزّازی در باره سب یلدا را منتشر کرد.

در این یادداشت که با تیتر:”ایران چیست؟ ایرانی کیست؟” منتشرشده، آمده است:

رویکرد گسترده‌تر و پرشورتر ایرانیان به جشن و آیین یلدا در این سالیان تنها به این آیین و جشن بازنمی‌گردد. ما همین رویکرد را در پیوند با دیگر جشن‌ها و آیین‌های باستانی ایرانی می‌توانیم دید. حتی در این سالیان جشن‌هایی در ایران در نهادهای فرهنگی، دانشگاهی برگزار می‌شود که سده‌هاست در ایران بدان‌ها پرداخته نمی‌شده است. من در چندین جشن از این‌گونه هنباز بوده‌ام، سخن رانده‌ام. بیشینه‌ی این جشن‌ها هم با تلاش و پایمردی جوانان فرهیخته، دانشجویان برگزارده می‌آید. اگر بخواهم نمونه‌وار از این جشن‌ها یاد کنم، می‌توانم از جشن سپندارمزگان، تیرگان، اردیبهشتگان و خردادگان سخن بگویم.

این جشن‌ها حتی در سده‌های نخستین از تاریخ مهگانی (قمری) برگزار نمی‌شده است. در آن سالیان جشن‌هایی مانند مهرگان و سده و بهمن‌گان را نیاکان ما برمی‌گزارده‌اند که گزارش آنها به‌ویژه در دیوان‌های سخن پارسی آورده شده است. جشن و آیین شب یلدا هم در پی رویاوری افزون‌تر در ایران امروز به جهان باستانی ایرانی و پیشینه‌ی نیاکانی با تب و تاب و شور و شراری بیشتر برپای داشته می‌شود. در شب این جشن و روزهای نزدیک به آن جنب و جوشی در شهرهای ایران آشکارا دیده می‌شود. بسیار کسان در پی آنند که بایسته‌های این جشن را فراهم بیاورند و خوان آیینی آن را در سرای خویش بگسترند. از نگاهی فراخ اگر بدین پدیده‌ی فرهنگی و هازمانی[١]یا هوزمانی[٢](اجتماعی) بنگریم، می‌توانیم آن را نشانه‌ای برجسته و آشکار بدانیم از تکاپوی ایرانیان به‌ویژه جوانان ایرانی در شناخت ژرف‌تر و به‌آیین‌تر خویشتن که تنها با شناخت فرهنگ ایرانی و پیشینه‌ی نیاکانی بدان می‌توان رسید و دست یافت.

دو پرسش بنیادین، ساختاری، فراگیر، به همان سان ناگزیر هم‌اکنون فراپیش جوانان دانش‌آموخته و هوشمند و آگاه ایرانیست: ایران چیست؟ ایرانی کیست؟ رفتارها و هنجارهایی از گونه‌ی آنچه گفته آمد، نمودها و نشانه‌هایی است در تلاش برای پاسخ‌گفتن به این پرسش‌ها.

[١] هازمان در کردی سورانی: جامعه
[٢] هوزمان در کردی و پارسی کرمانشاهی: جامعه


منبع: عصرایران

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند

روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: این نخستین بار نیست که یک فیلم در آستانه اکران مهر توقیف می خورد. همه شرایط برای نمایش عمومی آن مهیا است اما در نهایت اجازه نمایش نمی یابد. برخی فیلم ها بعد از یک یا چند بار تعویق، بالاخره رنگ پرده می بینند و برخی نه. از میان فیلم هایی که شورای بازبینی حکم به اکران آنها داده بود، فعلا «خانه دختر» به نمایش در آمده، اکران «عصبانی نیستم» به تعویق افتاده و زمان نمایش «آشغال های دوست داشتنی»، «پارادایس» و «خانه پدری» نامعلوم است.

 فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند

برای ورود به مطلب لازم است اتفاقات اخیر که برای «عصبانی نیستم» افتاد را مرور کنیم. فیلم در جشنواره سی و دوم رونمایی شد و همزمان حاشیه ها کلید خورد. در این مدت خبرهای ضد و نقیضی درباره اکران آن به گوش می رسید تا این که در نهایت ۲۹ آذر به عنوان اکران قطعی آن اعلام شد، اما دو روز مانده به اکران عمومی فیلم، با وجود تبلیغات و پخش تیزرهای آن در شبکه های اجتماعی، نام آن در فهرست فیلم های شورای صنفی که قرار است از امروز اکران شوند، نبود.

با نزدیک شدن به زمان اکران این فیلم، بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) طی نامه ای تند خطاب به وزیر ارشاد، در اعتراض به اخبار اکران «عصبانی نیستم» اعلام کرد جنبش دانشجویی با وجود استقبال از بیان دیدگاه ها و سلایق مختلف در عرصه سینما به هیچ وجه نسبت به یکی از مهم ترین خط قرمزهای انقلاب اسلامی یعنی فتنه ۸۸ عقب نشینی نمی کند.

 فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند

کمی قبل تر خبری آمد که کمیسیون فرهنگی مخالف اکران فیلم است اما طیبه سیاوشی این شایعه را رد کرد و گفت: «وظیفه کمیسیون فرهنگی بازبینی فیلم ها نیست.» فعلا معلوم نیست چه کسی مخالف فیلم است. ابراهیم داروغه زاده، معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی هم در توئیترش نامی از مخالفان نبرده: «فیلم سینمایی «عصبانی نیستم» دارای پروانه نمایش قانونی است و با توجه به اصلاحات انجام شده هیچ مشکلی برای اکران عمومی نداشته و ندارد و حتما در زمان مناسب اکران خواهد شد. مخالفان فیلم نیز حتما پس از نمایش عمومی متوجه اشتباه در قضاوت زودهنگام شان خواهند شد.»

در این مطلب سرنوشت «عصبانی نیستم» و شش فیلم دیگر را که در آستانه اکران با مشکل روبرو شدند، مرور کرده ایم. به این جمع می توان فیلم های دیگری اضافه کرد اما سراغ مشهورترین شان رفته ایم.

عصبانی نیستم (رضا درمیشیان – ۱۳۹۶)

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند 

اولین نمایش

«عصبانی نیستم» نخستین بار در جشنواره سی و دوم فجر رونمایی شد. این فیلم ۱۷ دقیقه کوتاه تر از نسخه اولیه بود.

کی قرار بود اکران عمومی شود؟

روز گذشته مقدمات اکران فیلم فراهم شده بود اما در نهایت این اتفاق رخ نداد. چند ماه پیش خبر رفع توقیف «عصبانی نیستم» رسانه ای شد؛ در این مدت بارها شاهد اخبار ضد و نقیض بودیم اما شورای صنفی نمایش اعلام کرد پای امضای خود می ماند. زور این شورا به مخالفان اکران «عصبانی نیستم» نرسید و زمان نمایش آن نامشخص است.

این نخستین بار نیست که فیلم از اکران باز می ماند؛ «عصبانی نیستم» بعد از جشنواره سی و دوم فجر برای اکران دورخیز کرد. حتی قرارداد آن در سرگروه سینما آفریقا ثبت شد و قرار بود شهریور سال ۹۲ روی پرده برود. با این حال کمیسیون فرهنگی مجلس طی نامه ای از سازمان سینمایی خواست فیلم اکران نشود. مدتی بعد علی جنتی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد «عصبانی نیستم» با اعمال اصلاحیه ها اکران می شود.

چرا اکران نشد؟

فحوای کلی حرف مخالفان این است که «عصبانی نیستم» سیاه نمایی می کند و حامی جریان به اصطلاح فتنه است. شاید بر بخش هایی، فیلم نقدی گزنده داشته باشد اما واقعیت این است که «عصبانی نیستم» گرفتار حساسیت های کاذب شده. مشابه حرف آن در خیلی از فیلم ها و حتی سریال های تلویزیونی زده می شود، از جمله «معراجی ها» مسعود ده نمکی که پای دانشجویان ستاره دار را وسط کشید.

سرنوشت فیلم

فعلا که خبری از اکران آن نیست و درمیشیان باید دلخوش به وعده دوباره معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی باشد.

تاثیر روی عوامل

نوید محمدزاده خوش شانس بود که بازی اش در «عصبانی نیستم» لااقل توسط سینمایی ها دیده شد. اگر این اتفاق رخ نمی داد، استعدادی که توسط درمیشیان کشف شده بود، برای مدتی بلااستفاده باقی می ماند. محمدزاده به خاطر حواشی پیش آمده، سیمرغ اش در جشنواره را از دست داد اما توانایی اش در اذهان ثبت شد.


خانه دختر (شهرام شاه حسینی – ۱۳۹۶)

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند
اولین نمایش

«خانه دختر» نخستین بار در جشنواره سی و سوم به نمایش در آمد.

 

کی قرار بود اکران عمومی شود؟

چندین بار برای اکران اقدام کرد اما هر بار با سد مواجه می شد. ابتدا قرار بود «خانه دختر» نوروز ۹۴ اکران شود که اجازه نیافت. بعد از آن، سازندگان برای اکران دوم عید دورخیز کردند ولی کمیسیون فرهنگی مجلس معترض شد و فیلم در آخرین لحظه از اکران باز ماند. مدتی بعد «خانه دختر» در نوبت اکران و در گروه اریکه ایرانیان قرار گرفت اما علی جنتی، وزیر وقت ارشاد در نامه ای به سازمان سینمایی اعلام کرد فیلم اکران نشود.

چرا اکران نشد؟

داستان «خانه دختر» ساده است و در ظاهر مشکلات یک دختر را روایت می کند اما تفسرهایی که از آن شد، دستاویز رسانه ها برای انتقاد از سازندگان و مسئولان سینمایی قرار گرفت؛ مثلا گفته می شد فیلم به خانواده های مذهبی نیش می زند و قداست رابطه دختر و پدری را زیر سوال می برد و …

سرنوشت فیلم

«خانه دختر» با اعمال چند اصلاحیه کوتاه و فیلمبرداری مجدد اجازه نمایش گرفت. این فیلم ۱۹ مهر امسال روی پرده رفت و سه میلیارد تومان فروش کرد. نسخه خانگی آن هم به تازگی وارد بازار شده است. فیلم برخلاف جشنواره فجر، در بازه اکران حساسیتی به همراه نداشت و رسانه های مخالف این بار ساکت بودند. در مقابل روزنامه ای چون شرق که مخالف توقیف فیلم بود، تحلیل فنی بر «خانه دختر» نوشت و آن را فیلمی دانست که بیهوده توی بوق و کرنا رفته است.

تاثیر روی عوامل

اگر «خانه دختر» اکران نمی شد بیشترین ضرر متوجه شهرام شاه حسینی می بود که پیش از این سه فیلم بازار ساخته بود و «خانه دختر» وجهی دیگر از علاقه مندی های شهرام شاه حسینی را در کارگردانی سینما نشان می دهد. طبعا عدم نمایش فیلم برای بازیگران ناخوشایند می بود اما درباره این فیلم شاید طور دیگری باشد چون بازی های حامد بهداد، رعنا آزادی ور، پگاه آهنگرانی و باران کوثری در فیلم خانه دختر آن قدرها هم درخشان نیست که از دیده نشدن متضرر شوند.


صد سال به این سال ها (سامان مقدم – ۱۳۹۶)

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند 
اولین نمایش

«صد سال به این سال ها» سال ۱۳۸۶ تولید شد اما مهر توقیف خورد و نهایتا در جشنواره بیست و نهم فجر برای اصحاب رسانه به نمایش در آمد.

کی قرار بود اکران عمومی شود؟

چندین بار خبر اکران آن رسانه ای شد اما هیچ کدام قطعیت نداشتند تا این که مردادماه امسال مرتضی شایسته اعلام کرد مشکلات برطرف شده و فیلم آبان ماه روی پرده می رود که نرفت. در دولت دهم رئیس وقت سازمان سینمایی قول داده بود مشکل «صد سال به این سال ها» را حل کند اما بعد از آن اعلام کرد به این فیلم اجازه نمایش عمومی نخواهد داد. با تغییر دولت، فیلم همچنان در کمد مانده و خود مقدم برخلاف تهیه کننده امید چندانی به نمایش آن ندارد «نظر دوستان فرق چندانی با نظر قبلی ها نمی کند.»

چرا اکران نشد؟

ظاهر داستان «صد سال به این سال ها» می گوید با فیلمی روبرو هستیم که سرگذشت یک زین را در سه دهه روایت می کند. قصه او از دوره پهلوی شروع می شود و تا جنگ تحمیلی ادامه دارد. بر اساس روایت های غیر رسمی، خوشبختی قهرمان قصه در دوره گذشته و زجرهای او پس از انقلاب مشکل اصلی فیلم است. گفته می شود مرجعی بیرون از ارشاد باید اجازه نمایش آن را بدهد.

سرنوشت فیلم

فعلا که «صد سال به این سال ها» همچنان پشت صف اکران است و به رغم اعلام تهیه کننده خبری از آن نیست.

تاثیر روی عوامل

«صد سال به این سال ها» یک درام تاریخی است که فارغ از مضمون، نمی توان به راحتی از زحمتی که سامان مقدم برای آن کشیده گذشت. طبعا سازنده اش بیشترین ضرر را از عدم اکران فیلم می بیند. بعد از آن سامان مقدم فیلمی نساخت که مطلوب سخت پسندها باشد. بازی پرویز پرستویی، فاطمه معتمد آریا، رضا کیانیان و مهناز افشار هم در فیلم سامان مقدم جزو درخشان های کارنامه شان است و قاعدتا دیده نشدن فیلم توسط مخاطب انبوه به شکل اکران عمومی برای این بازیگران مساوی است با خسران معنوی.


خیابان های آرام (کمال تبریزی – ۱۳۹۰)

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند 
اولین نمایش

«خیابان های آرام» نخستین بار در جشنواره بیست و نهم فجر رونمایی شد.

کی قرار بود اکران عمومی شود؟

سال ۹۰ خبری در رسانه ها منتشر شد که نشان می داد فیلم مشکلی برای نمایش عمومی ندارد: «فیلم سینمایی «خیابان های آرام» ساخته کمال تبریزی بعد از فیلم «سعادت آباد» در گروه سینمایی آزادی اکران عمومی می شود.»

چرا اکران نشد؟

سال ۸۸ چند فیلم درباره ماجراهای پساانتخابات ساخته شدند اما دستپخت کمال تبریزی یک تفاوت با بقیه دارد و آن جنس کمدی «خیابان های آرام» است. او به ارمنستان رفت و اتفاقات داخل ایران را در این کشور روایت کرد. ماجرای فیلم داستان چند دیوانه است که از آسایشگاه فرار کرده و شهر را به هم ریخته اند. رسما اعلام نشده اما شوخی با ماجرای ۸۸ دلیل بایگانی شدن فیلم است.

سرنوشت فیلم

«خیابان های آرام» همچنان بایگانی است. بعد از این که در سال ۸۹ فیلم در زمان اعلام شده روی پرده نرفت، شایعه توقیف آن رسانه ای شد اما محمود رضوی، تهیه کننده فیلم آن را رد کرد: «بنا به پیشنهاد خودمان، «خیابان های آرام» در اولین فرصت بعد از ایام عزاداری ماه محرم و صفر اکران می شود. این فیلم اصلا توقیف نیست و پروانه نمایش دارد و اکران خواهد شد. با توجه به این که «خیابان های آرام» مضمونی طنز دارد، با آقای شمقدری وارد مذاکره شدیم تا فیلم در ایام محرم و صفر اکران نشود. ظاهرا آقای شمقدری با این پیشنهاد موافقت کردند و احتمالا در جلسه این هفته شورای صنفی نمایش این موضوع مطرح می شود و فیلم دیگری جایگزین «خیابان های آرام» می شود.»

در نهایت معلوم شد نهادی بیرون از وزارت ارشاد گفته به صلاح نیست فیلم اکران شود. بعد از آن هم یک بار دیگر اعلام شد فیلم اکران می شود ولی فعلا خبری نیست.

تاثیر روی عوامل

بیش از همه کمال تبریزی آسیب دید. او یک کمدی جذاب ساخته و به قاعده با مسائل روز شوخی کرده، بعد از آن دیگر نتوانست فیلمی همپای «خیابان های آرام» بسازد. هر چه بگذرد جذابیت فیلم از بین می رود چرا که ارجاع شوخی ها معطوف به زمان است.


درباره الی… (اصغر فرهادی – ۱۳۸۸)

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند 
اولین نمایش

«درباره الی…» نخستین بار در جشنواره بیست و هفتم فجر به نمایش در آمد و تحسین خاص و عام را برانگیخت.

 

کی قرار بود اکران عمومی شود؟

استقبال از فیلم در جشنواره فجر نوید موفقیت آن را در گیشه می داد. به همین خاطر «درباره الی…» بلافاصله جزو پنج فیلم اکران نوروز سال ۸۸ قرار گرفت و اعلام شد از ۲۸ اسفند ۸۷ اکران عمومی آن در گروه سینمایی آفریقا آغاز می شود. در آخرین لحظه اما «درباره الی…» از فهرست خارج شد.

چرا اکران نشد؟

شنیده می شد شخص معاون سینمایی وقت وزارت ارشاد خواستار کنار گذاشته شدن فیلم از اکران نوروز ۸۸ بوده. این اتفاق در حالی رخ داد که بلیت های «درباره الی…» پیش فروش شده بود و برخی جلوی سینما نسبت به عدم نمایش آن معترض بودند. دلیل رسمی این تصمیم اعلام نشد اما می توان حدس زد به خاطر جلوگیری از حساسیت ها بوده. بعد از بازی گلشیفته فراهانی در فیلم «مجموعه دروغ ها» و حضور نامتعارف در مراسم فرش قرمز، شایعه شد «درباره الی…» توقیف می شود.

سرنوشت فیلم

«درباره الی…» دو پیچ خطرناک را به سلامت پشت سر گذاشت. ابتدا با پیگیری جواد شمقدری که آن زمان مشاور هنری رئیس جمهور بود، به جشنواره راه یافت و بعد از این که از اکران نوروزی باز ماند، نیمه خرداد ۸۸ اکران عمومی شد. فیلم در هیاهوی داغ تبلیغات انتخاباتی فروش موفقی داشت و گیشه اش از دو میلیارد تومان فروش عبور کرد.

تاثیر روی عوامل

حتما اگر «درباره الی…» اکران نمی شد همه عوامل دچار خسرانی جبران ناپذیر می شدند. اصغر فرهادی با این فیلم چهره ای جهانی لقب گرفت و مخاطب ایرانی اش هم بر توانایی او صحه گذاشت. از آن سو فیلم سرآغاز جهش شهاب حسینی در بازیگری شد. مانی حقیقی و پیمان معادی استعدادشان در بازیگری را به رخ کشیدند و دیگر بازیگران مثل ترانه علیدوستی، رعنا آزادی ور، مریلا زارعی و صابر ابر هم از فرصت پیش آمده برای عرض اندام بهره بردند.


سنتوری (داریوش مهرجویی – ۱۳۸۶)

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند (فوری) 
اولین نمایش

«سنتوری» در جشنواره سی و پنجم به نمایش در آمد و مورد توجه قرار گرفت. «سنتوری» سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را به دست آورد و بهرام رادان سیمرغ بهترین بازیگر مرد را از آن خود کرد.

 کی قرار بود اکران عمومی شود؟

قرار بود «سنتوری» در تاریخ سوم مرداد ۱۳۸۶ اکران شود. در حالی که سینماها به استقبال آن رفته بودند و حتی آفیش های آن نصب شده بود، جلوی اکران آن گرفته شد.

چرا اکران نشد؟

روایت های مختلفی درباره دلیل عدم اکران «سنتوری» شنیده می شد. ابتدا گیر اصلی به صدای محسن چاوشی بود که آن زمان مجوز نداشت. بهرام رادان یک بار دیگر ترانه ها را خواند اما مشکل حل نشد. گیر دیگر به اسم فیلم بود که ابتدا علی سنتوری نام داشت. در نهایت شمایل کاراکتر علی و خانواده مذهبی اش مسئله شد.

سرنوشت فیلم

تهیه کننده و کارگردان «سنتوری» بارها مصاحبه کردند و اعتراض اما بی فایده بود. هفت ماه بعد نسخه قاچاق آن بیرون آمد. تهیه کننده از مردم خواست فیلم را نخرند و در مقابل مسئولان، عوامل فیلم و تهیه کننده را مقصر اصلی توزیع غیرمجاز فیلم دانستند. بعد از آن شماره حسابی از سوی تهیه کننده و کارگردان فیلم اعلام شد تا کسانی که «سنتوری» را می خرند، معادل قیمت بلیت فیلم را به آن واریز کنند. همزمان اعلام شد عواید حاصل از این طرح صرف امور خیریه شود. بالاخره سال ۸۹ نسخه خانگی فیلم توزیع شد.

تاثیر روی عوامل

تاثیر سوء حاشیه های این اتفاق را به وضوح می شود روی روند کاری داریوش مهرجویی دید. «سنتوری» یک فیلم سرگرم کننده بود اما بعد از آن ساخته هایش دچار افت شدند. تهیه کننده فیلم (فرامرز فرازمند) دیگر کار نکرد و حتی اجل مهلت نداد شاهد توزیع نسخه قانونی «سنتوری» باشد. بهرام رادان و گلشیفته فراهانی هم شانس رویارویی با مخاطب انبوه در سینماها را از دست دادند، در حالی که بازی شان در جشنواره مورد پسند مخاطبان قرار گرفته بود و این فیلم در آرای مردمی «اخراجی ها» را پشت سر گذاشته بود.


مارمولک (کمال تبریزی – ۱۳۸۳)

فیلم هایی که در لحظه اکران توقیف شدند (فوری) 

اولین نمایش

«مارمولک» در جشنواره به نمایش در آمد و موافق به دریافت سه جایزه شد. پیمان قاسم خانی سیمرغ گرفت و پرویز پرستویی جایزه ویژه هیات داوران. دیگر جایزه آن، سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران است.

کی قرار بود اکران عمومی شود؟

قرار بود «مارمولک» جزو فیلم های اکران نوروزی سال ۸۳ باشد. مقدمات نمایش آن فراهم شده بود اما در آخرین لحظه اکران آن به تعویق افتاد.

چرا اکران نشد؟

از زمان جشنواره فجر زمزمه هایی درباره این که فیلم، وهن روحانیت است شنیده می شد. با اعلام اکران نوروزی اعتراض هایی به گوش رسید و همین حساسیت ها مسئولان سینمایی را مجبور به تاخیر در اکران فیلم کرد.

سرنوشت فیلم

«مارمولک» اردیبهشت سال ۸۳ به پرده آمد. فیلم در مشهد تنها یک روز فرصت نمایش پیدا کرد و به تدریج در دیگر شهرهایی که اکران شده بود، از پرده پایین آمد. نسخه غیرقانونی آن کمی بعد دست به دست چرخید و اعتراض تهیه کننده هم چاره ساز نبود. چند سال پیش شایعه شد قسمت دوم آن ساخته می شود اما تکذیب شد.

هدف اصلی «مارمولک» نمایش چهره روحانیت واقعی است؛ پس شوخی های شکل گرفته پوسته ظاهری را شکل می دهد. پیمان قاسم خانی (فیلمنامه نویس) و کمال تبریزی برای نشان دادن این منظور یک دزد به نام رضا مثقالی را در موقعیتی قرار می دهند که لباس روحانی می پوشد. او به منطقه ای که روحانی اصلی قرار بوده برود، رهسپار می شود. با گذشت زمان مشخص شد «مارمولک» نه تنها قصد توهین به روحانیت را نداشته که هدفش نشان دادند چند مفهوم مهم از جمله محبوبیت این قشر میان مردم، ارزش والای لباس روحانیت و … بوده است.

تاثیر روی عوامل

نتیجه کار نویسنده، کارگردان و بازیگران «مارمولک» دیده شد. آن هم به دلیل توزیع گسترده نسخه غیرقانونی فیلم. از نظر مادی اما سازندگان متضرر شدند چرا که «مارمولک» در دو هفته نمایش با استقبال فراوان مواجه بود و اگر توقیف نمی شد چه بسا پرفروش ترین فیلم سینمای ایران لقب می گرفت.


منبع: برترینها

فیلم «محوشدگی» فاتح آکین؛ عاشقانه‌ای در دل نفرت

فاتح آکین، دیر به مصاحبه می‌رسد. مدیر برنامه‌هایش جایی را نزدیک رودخانه برای مصاحبه انتخاب کرده و می‌گوید: «آکین دارد با دوچرخه می‌آید.» وقتی می‌رسد، از او می‌پرسم سوار دوچرخه بودید؟ می‌گوید: «بله، من عاشق دوچرخه‌ام.» چند لحظه تأمل می‌کنم تا تصویر او را مجسم کنم: کارگردان آلمانی که چند روز پیش افتتاحیه فیلمش در کن بود و در انتهای جشنواره توانست جایزه بهترین بازیگر زن را برای دایان کروگر از کن بگیرد سوار بر دوچرخه می‌شود و به جلسه مصاحبه‌ می‌آید.

بنا به گفته خود آکین، این سریع‌ترین فیلمی است که تابه‌حال ساخته است. در عرض پنج ماه، کل پروسه ساخت فیلم انجام شده و از این پنج ماه، دو ماه صرف فیلمبرداری شده است. «از سال ۱۹۹۰ می‌خواستم فیلمی درباره نئونازی‌ها بسازم، اما نمی‌دانستم چه قصه‌ای را باید انتخاب کنم. وقتی ایده داستان به ذهنم رسید، کار زیادی باقی نمانده بود و فیلم را به‌سرعت ساختم.»

 عاشقانه‌ای در دل نفرت

راست افراطی علیه مهاجران

«محو شدگی» که در بخش رقابتی جشنواره کن امسال حضور داشت، درباره مهاجران در اروپا و موج تازه قدرت‌گرفتن راست افراطی است. آکین به مسئله پذیرفته‌شدن مهاجران در جوامع و تهدید بزرگی به‌نام ملی‌گرایی افراطی پرداخته است که مانعی برای یکپارچه‌شدن جامعه است. قصه فیلم که در آلمان امروز می‌گذرد، درباره حملات تروریستی شبکه نئونازی‌ها و قربانیان این حملات یعنی شهروندان غیرآلمانی است. زنی آلمانی که با مردی مسلمان و کرد ازدواج کرده است، به‌دنبال قاتلان نئونازی می‌گردد که در حمله‌ای تروریستی، همسر و فرزندش را کشته‌اند.

آکین می‌گوید: «این فیلم، فراتر از یک داستانی انتقامی ساده است. درامی است که براساس کاراکترها ساخته می‌شود، یک قصه عاشقانه است. قصه مادری است که فقط و فقط خانواده‌اش را دارد، نه شغلی دارد و نه هیچ‌چیز دیگر و وقتی مادرانگی را از او بگیرید، دیگر چه چیزی برایش باقی می‌ماند؟» آکین که در آلمان اما از پدر و مادری ترک به‌دنیا آمده، این قصه عاشقانه را در دل نژادپرستی، نفرت و کشتار بازگو می‌کند.

آکین کارگردانی است با فیلم‌هایی چون «در مقابل دیوار» و «لبه‌بهشت» در کارنامه‌اش؛ قصه‌هایی که همه به مفهوم دیگری و زندگی ترک‌های مهاجر در آلمان می‌پردازند و این‌بار او در «محو شدگی» بزرگ‌ترین خطاهای یک جامعه معاصر را تصویر می‌کند که در آن ریشه آلمانی زن و اصالت کُرد مرد، مانعی برای ساختن یک زندگی سعادتمندانه نیست، اما نه پدر و مادرشان از این وصلت راضی ‌هستند و نه به‌اصطلاح وطن‌پرستان.

آکین که چندی‌پیش نامش در فهرست اهداف تروریستی نئونازی‌ها آمده بود، درباره خشونت این قشر از جامعه آلمان و آمارهای مربوط به آن توضیح می‌دهد و می‌گوید: «از تعداد کسانی که هدف حمله و سوءقصد نئونازی‌ها قرار می‌گیرند، اطلاعی در دست نیست. وقتی کسی شما را کتک می‌زند، پلیس عمل مجرمانه، یعنی کتک‌زدن را ثبت می‌کند و اغلب نسبت به علت و انگیزه پشت این اعمال مجرمانه، یعنی نژادپرستی، توجهی ندارد.» او درباره منتشر شدن نامش در فهرست هدف‌های آتی نئونازی‌ها می‌گوید: «من هم در این کشور به‌نوعی بیگانه به حساب می‌آیم، چون اصالتا آلمانی نیستم. موهایم سیاه است و پدر و مادرم ترک هستند. از این نظر هدف مناسبی برای این حملات هستم.

چند سال پیش در سایتی به نام «نورنبرگ ۲٫۰» نام تعدادی از هنرمندها و سیاستمداران منتشر شد و نام من هم در این فهرست بود. در واقع این اتفاق موجب شد قصه این فیلم را بنویسم، چون من هم به‌نوعی یک هدف احتمالی برای نئونازی‌ها هستم. در واقع با ساختن فیلم به آن‌ها جواب دادم. راستش را بخواهید، احساسم نسبت به این کارشان این است که انگار کسی من را تحسین کرده. چون وقتی این آدم‌ها نسبت به من خشم و نفرت دارند به این معنی است که کارم را درست انجام داده‌ام. کار من آن‌ها را آزار داده و کار من در واقع آزار دادن آن‌هاست.»

با این‌حال آکین احساس امنیت می‌کند چون قانون از او حمایت می‌کند، «اما قانون هم محدودیت‌های خودش را دارد. اگر افراطی‌ها شما را به‌عنوان هدف‌شان انتخاب کنند و برای رسیدن به مقاصدشان مصمم باشند، قانون کاری برای حمایت از شما نمی‌تواند بکند. من یک هنرمندم و فیلم‌های من بازتابی از جهان اطرافم است. من خطر را دوست دارم، شاید به همین خاطر است که همیشه سوار دوچرخه می‌شوم.» «محوشدگی» از سیستم قضایی آلمان هم فراتر می‌رود تا نشان دهد پلیس تا چه اندازه از این‌که گروه‌های نئونازی را جزء مظنونین احتمالی اعمال خشونت‌آمیز به‌شمار بیاورد، دوری می‌کند، حتی در مواقعی که مدارک کافی، حاکی از گناهکار بودن آن‌ها موجود است. آکین که «رد شدن از پل: صدای استانبول» (۲۰۰۵) را کارگردانی کرده است، می‌گوید از اصطلاح «فیلم سیاسی» خوشش نمی‌آید: «فیلم‌های من همیشه با سیاست سر و کار دارند، اما دوست ندارم از اصطلاح فیلم سیاسی استفاده کنم چون به نظرم این عبارت، ذهنیت نادرستی ایجاد می‌کند. من تلاش می‌کنم انگیزه‌ها و اهداف سیاسی همیشه در پس‌زمینه داستان باشند.

در این فیلم هم سعی داشتم همین کار را بکنم، با این‌که نیت من این بود که درباره نئونازی‌ها در آلمان بنویسم تا این مقوله به فراموشی سپرده نشود.»
آکین از وضعیت آلمان امروز می‌گوید و از گسترده‌شدن فعالیت‌های گروه‌های راست افراطی و نئونازی‌ها پس از ورود مهاجران جدید به اروپا: «به‌تازگی رسوایی جدیدی افشا شده که مربوط به گروه‌های نئونازی و شاخه راست افراطی در ارتش آلمان است. تعدادی از سربازان آلمانی که عقبه سیاسی راست افراطی داشتند، هویت‌شان را جعل کردند و شخصیت‌های غیرواقعی برای خودشان ساختند، وانمود کردند که مهاجر سوری هستند و تصمیم داشتند بمب‌گذاری کنند و انگ تروریست‌بودن به مهاجران بچسبانند تا دولت دیگر جلوی ورود مهاجران را بگیرد. هدف‌ نهایی‌شان این بود. این اتفاق همین هفته گذشته افتاد.»

 عاشقانه‌ای در دل نفرت

مادری علیه نئونازی‌ها

آکین تأکید می‌کند که فیلم جدیدش به همان اندازه که درباره یک بازمانده حملات تروریستی است، قصه یک مادر هم هست. «در فیلم می‌بینیم که پدر قاتل می‌گوید او بچه خوبی بود و قرار بود به بلژیک برود. از شخصیت قاتل‌ها شناخت کافی پیدا می‌کنیم، اما قربانیان فقط عدد هستند. قربانی شماره ۲۲، قربانی شماره ۱۵۰، فقط در اعداد خلاصه می‌شوند. هیچ چیزی درباره‌شان نمی‌دانیم، درباره زندگی‌شان و خانواده‌هایشان و این‌که چطور با کشته‌شدن آن‌ها کنار می‌آیند.»

نقش مادر عزادار و انتقام‌جوی «محو شدگی» را دایان کروگر، بازیگر آلمانی ایفا می‌کند و جالب این‌جاست که این نخستین فیلم آلمانی‌زبانی است که کروگر در آن بازی کرده است. آکین درباره انتخاب او برای این نقش می‌گوید: «من کروگر را در سال ۲۰۱۲ در جشنواره فیلم کن دیدم. خیلی زود با هم صمیمی شدیم. در آلمان او را به‌عنوان بازیگر نمی‌شناسند، برای‌ آلمانی‌ها کروگر، مدل برند کارل لاگرفلد است. انتخاب او برای بازی در فیلم در آلمان، کار غیرعادی‌ای بود. با این‌که آلمانی است، اما این‌جا مثل یک بیگانه است؛ در نتیجه احساس کردم انتخاب جذابی است چون باعث می‌شود آلمانی‌ها کنجکاو شوند. ظاهر عجیبی هم دارد. صورتش کاملا آلمانی است، بلوند با چشمانی آبی، یک صورت آریایی کامل و این ایده به نظرم جالب بود که در فیلم یک چهره کاملا آریایی با نئونازی‌ها بجنگد. در واقع لایه عمیق‌تری به داستان می‌دهد.»
آکین همیشه در انتخاب موسیقی برای فیلم‌هایش خوش‌سلیقه بوده و این بار هم در «محو شدگی» با همکاری جاش هوم، از اعضای گروه راک آمریکایی «کویینز آف استون‌ایج»، موسیقی اوریجینالی برای فیلم ساخته که به قصه عمق معناداری می‌دهد.

او درباره همکاری با جاش هوم می‌گوید: «اتفاق جالبی بود. وقتی داشتم فیلمنامه را می‌نوشتم، به آثار گروه کویینز آف استون‌ایج گوش می‌کردم و کم‌کم احساس کردم این می‌تواند موسیقی‌ای باشد که شخصیت اصلی آن را گوش می‌کند چون به‌نوعی حال‌وهوای موسیقی‌شان خودتخریبی است و فیلم هم از جهاتی درباره خودتخریبی است. برای جاش هوم، یک نسخه خام و ابتدایی از فیلم فرستادم و او هم به‌سرعت با من تماس گرفت و گفت که فیلم را بسیار دوست داشته و به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفته و می‌خواهد با ما همکاری کند. شاید چهار یا پنج بار با هم تلفنی حرف زدیم و در کل طی ۱۰ ایمیل، کار را دنبال کردیم و بعد موسیقی را برای من فرستاد. همکاری بسیار خوبی بود که خیلی هم آسان و بی‌دردسر پیش رفت.»

فردای بهتری در راه است

آکین امیدوار است فیلمش بحث درباره ملی‌گرایی راست افراطی را دوباره بر سر زبان‌ها بیندازد: «به نظرم باید این بحث دوباره از سر گرفته شود چون فکر نمی‌کنم به اندازه کافی درباره‌اش حرف زده باشیم. مردم فراموش می‌کنند. اتفاقی را که هفته گذشته افتاده مردم به‌سرعت فراموش می‌کنند و از آن می‌گذرند. درباره نئونازی‌ها هم همین وضع است. این معضل بزرگ و رسوایی هولناکی است و من فقط بخش کوچکی از آن را نشان داده‌ام.»

با وجود نفرت و خشونت شدیدی که در جوامع مختلف به‌ویژه آلمان وجود دارد، آکین به آینده امیدوار است و می‌گوید: «با این‌که محو شدگی فیلم خشمگینی است و سناریوی بسیار تند و تیزی دارد، اما من آدم خوش‌بینی هستم. من فرزند عصر جهانی‌شدن هستم، همسرم هم دورگه آلمانی، مکزیکی است. یکپارچگی و اتحاد پدیده‌ای است که در شهرهای بزرگ ذره‌ذره اتفاق می‌افتد. من گمان می‌کنم روزی می‌رسد که در صلح و آرامش کنار هم زندگی کنیم و همه‌چیز را با هم سهیم شویم، اما تا آن روز راهی دراز و پر از درد و رنج در پیش داریم.»

 عاشقانه‌ای در دل نفرت

۲ گاه به فیلم ضدنژادپرستی «محوشدگی» به‌کارگردانی فاتح آکین

درامی فراتر از انتظار یا بی‌اهمیت

ترجمه از لیدا صدرالعلمایی: آخرین نمای «محوشدگی» فاتح آکین، فیلمساز ترک-آلمانی، به نوعی مهم‌ترین صحنه فیلم است؛ کلیدی برای بازشدن رمز اصلی قصه. نمایی وارونه از دریا که بستر صحنه آخر فیلم در کناره ساحل را واژگون می‌کند و زاویه دیدی را که به قصه داشتیم به چالش می‌کشد و در نتیجه همه آن المان‌های به ظاهر معمولی فیلم را – زنی که خواهان اجرای عدالت برای مرگ همسر و فرزندش است- تخریب می‌کند. این نمای وارونه شاید می‌خواهد بگوید در همه این مدت آن‌چه می‌دیدیم، دنیایی وارونه بود.

آکین که با فیلمش در بخش رقابتی جشنواره کن حضور یافت، نتوانست به جوایز مهمی دست پیدا کند، اما یک‌بار دیگر همه را تحت‌تاثیر قرار داد. او طی این سال‌ها گاهی به‌خوبی توانسته زاویه دید خودی-غیرخودی و تجربه تعلق‌داشتن به دنیاهای متفاوت را به نمایش بگذارد، حتی در فیلم‌هایی که با محوریت ترک‌ها نساخته، اما در عین حال گاهی به‌سادگی به ورطه ساده‌انگاری و کلیشه می‌افتد و سقوطش هم برگشت‌ناپذیر است.

  «محوشدگی» در بعضی لحظات به همین فضای کلیشه نزدیک می‌شود، اما تصمیم قطعی را باید پس از دیدن دوباره فیلم گرفت. بعد از تماشای فیلم در جشنواره، هر چه بیشتر می‌گذرد، احساس می‌کنم شاید این یکی از بهترین‌ ساخته‌های آکین باشد. نیمه اول فیلم از نظر احساسی آزاردهنده است، کاتیا می‌فهمد که همسر ترکش، نوری و پسرشان روکو در یک بمب‌گذاری در محل کار نوری کشته شده‌اند. همه فراز و فرودهای احساسی کاتیا و دقایق هولناک و عذاب‌آورش با جزئیات تمام تصویر شده است.

آکین هیچ‌چیز را نگفته نمی‌گذارد و کروگر اندوه، خشم و رنج کاتیا را زندگی می‌کند، نه اغراق می‌کند و نه آن را تقلیل می‌دهد. فیلم در واقع سه بخش دارد؛ پس از خانواده، به بخش عدالت می‌رسیم که ماجرای پر از تعلیق دادگاه یک زوج نئونازی است که به اتهام بمب‌گذاری دستگیر شده‌اند. در این فصل، «محوشدگی» به یک درام دادگاهی استاندارد تبدیل می‌شود که البته به زیبایی نوشته شده و در اجرا هم تاثیرگذار است.

فیلم به همین ترتیب قصه را پیش می‌برد و هیچ بخشی از آن به نظر نابجا و بی‌معنا نیست؛ روندی آرام و نرم است که در ژانرهای مختلف با مهارت هرچه تمام‌تر حرکت می‌کند. شاید به نظر بیاید ایده نئونازی‌های مسئول بمب‌گذاری و شبکه بین‌المللی فاشیستی که بنا بر اطلاعات فیلم، از آن‌ها حمایت می‌کند، صرفا یک ساختار روایی خیالی است، اما در انتهای فیلم، آکین در توضیحی یادآوری می‌کند سازمانی زیرزمینی با گرایش راست به‌نام سوسیالیست‌های ملی زیرزمینی در اوایل سال ۲۰۰۰ با هدف کشتار ترک‌ها در آلمان فعالیت می‌کردند. اما اگر صحنه پایانی فیلم را دوباره به یاد بیاوریم، می‌فهمیم «محوشدگی» فراتر از این‌هاست. در نمای پایانی آکین از ما می‌خواهد دنیایی را تصور کنیم که در آن تروریست یک زن سفیدپوست زیبا نیست، بلکه کسی است که به ما آموخته‌اند نباید با او همدردی کرد.

 عاشقانه‌ای در دل نفرت

درام انتقامی بی‌مایه فاتح آکین، در بهترین حالت یک فیلم تلویزیونی است؛ ضعیف، خنثی و دور از مسائل روز. «محوشدگی» قصه زنی آلمانی است که همسر ترک و پسر کوچکش را در بمب‌گذاری تروریستی از دست می‌دهد. وقتی سیستم قضایی مزخرف نمی‌تواند گناهکاران بی‌شرم و گستاخ را به سزای اعمال‌شان برساند، زن دست به کار می‌شود و خالکوبی سامورایی نیمه‌کاره‌اش را کامل می‌کند و آستین‌ها را بالا می‌زند تا کار را تمام کند؛ خانواده همسرش و اطرافیان هم به‌دلیل خط قرمزهای قانونی یا غیرقانونی ترجیح می‌دهند سکوت کنند. آن‌ها از قصه کنار گذاشته می‌شوند و میدان را برای بلوند انتقام‌جو خالی می‌کنند.

 
آکین فیلم را با الهام از حملات نژادپرستانه نازی‌ها به اقلیت‌ها در آلمان بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ ساخته است؛ موضوعی که تا وقتی ادامه دارد، می‌توان به آن پرداخت، زنده‌بودن راست افراطی در اروپا و عادی‌سازی مسئله بیگانه‌هراسی و ترغیب به آن در سیاست جریان اصلی هنوز هم مسئله روز است، اما در سال ۲۰۱۷ به نظر می‌رسد فیلم با این خط داستانی به نوعی می‌خواهد از اشاره‌کردن به مسئله آشکارتر و مهم‌تر حملات داعش و اسلام‌هراسی فزاینده پرهیز کند. فیلم از زیر بار این‌ مسائل شانه خالی می‌کند و در نهایت، رنج و دغدغه درونی نینجا (قهرمان داستان)، درامی لیبرال، مضحک و بی‌اهمیت می‌سازد.

سکانس افتتاحیه فیلم که ازدواج نوری و کاتیا را در زندان نشان می‌دهد، سبک ویژه‌ای دارد، اما بعد حمله تروریستی اتفاق می‌افتد. آکین درماندگی احساسی را به‌خوبی منتقل می‌کند و همین‌طور عداوت بین مادر کاتیا، آنه‌ماری و والدین نوری، علی و هولیا. در ادامه کاتیا ذره‌ذره به شک می‌افتد که پلیس قصد دارد با مقصر جلوه‌دادن همکاران قدیمی نوری (که قبلا فروشنده موادمخدر بوده) پرونده را ببندد، اما ناگهان خبر می‌رسد چند نازی دستگیر شده‌اند و همه این ماجراها کنار گذاشته می‌شود، نوعی ساده‌انگاری که فیلمنامه آکین به‌سادگی به آن تن داده است.
بخش محاکمه در دادگاه، با بازی خوب یوناس کریش، کنترل‌شده و قابل‌باور است.

دنیس موچیتو هم در نقش وکیل کاتیا خوب ظاهر شده است. شاید اگر فیلم یک درام دادگاهی معمولی بود، نتیجه بهتری حاصل می‌شد. بعد از اعلام حکم دادگاه، اکشن قصه آغاز می‌شود و از این‌جا به بعد فیلم به‌شکل عجیبی باورناپذیر و سطحی می‌شود. کروگر همه تلاشش را کرده، اما نمی‌توان گفت نقش‌آفرینی‌اش خوب است؛ البته فیلمنامه و کارگردانی هم چیز زیادی در اختیارش نگذاشته است. اکشن به فداکاری مضحکی ختم می‌شود که باید در مرحله ویرایش فیلمنامه دور ریخته می‌شد. «محوشدگی» نه بهترین تصویری است که از کروگر دیده‌ایم، نه بهترین اثر آکین.


منبع: برترینها

موسیقی‌های دلنشین برای شب یلدا

فردا، آخرین روز و شب فصل پاییز، اولین شب زمستان، شب یلداست. طولانی‌ترین شب سال که بهانه‌ای است برای با هم بودن، شادی و خاطره‌سازی. شبی که بیشترمان تلاش می‌کنیم با برنامه‌ریزی برای ترتیب دادنِ دورهمی‌های خانوادگی و دوستانه، از آن یک شب خاص بسازیم. بعضی‌هایمان در خانه بزرگ ترهای فامیل جمع می‌شویم، برخی ترجیح می‌دهیم همراه با رفقا در برنامه شب‌چله‌ای که سفره‌خانه‌ها و کافه‌های شهر ترتیب می‌دهند شرکت کنیم و البته تعدادی هم، به دلایلی مثل کار و سفر و دوری از خانواده، تنهاییم و سعی می‌کنیم از همین سکوت و تنهایی لذت ببریم.

منتها برای بسیاری از ما  یلدا، به هر شکلی که برگزار شود، غیر از خوراکی‌های سنتی و تنقلات زمستانی، نیاز به یک بسته متنوع موزیک برای پاسخ به سلیقه‌های مختلف دارد تا حال مان را خوب‌تر کند. اگر شما هم امروز دربه‌درِ تعدادی موسیقی یلدایی برای پخش در جمع فامیل، کافه یا حتی خودروی شخصی‌تان هستید، بسته پیشنهادیِ ما می‌تواند کمکتان کند. در کنارِ معرفی هر ترانه و تصنیف، یک کیوآرکُد وجود دارد که می‌توانید با استفاده از اپ کیوآرکُدخوانِ تلفن همراه تان، به فایل صوتیِ موزیک معرفی شده، دست پیدا کنید.

 

نام قطعه: یــلدا

خواننده: محمد معتمدی

سبک: پاپ‌سنتی

مناسب برای: دونفری‌های عاشقانه

 بسته پیشنهادی موزیک یلدایی

یک قطعه شنیدنی از یک خواننده کاربلد که زیر نظر محمدرضا لطفی، فرهاد فخرالدینی و حسین علیزاده فعالیت داشته؛ در کنار سالار عقیلی، اجرا در ارکستر موسیقی ملی را تجــربه کرده و در اپرای عروسکی مولوی، ایفاگر نقش مولوی بوده و بده بستان‌های آوازی‌اش با همایون شجریان در نقش شمس، از موفق‌ترین سکانس‌های این اپرای عروسکی است  و مهم این که «یلدا»، یک قطعه پراحساس و دلنشین از این خواننده جوان و موفق از آب درآمده است.
 


 

نام قطعه: تاریکم ای یلدا

خواننده:  احسان خواجه‌امیری

سبک: پاپ‌

مناسب برای: جمع‌های جوانانه

 بسته پیشنهادی موزیک یلدایی

 

برخی هنرمندان از جمله احسان خواجه‌امیری، به واسطه کاراکتر کاریزماتیک و آثار باکیفیت، معمولا همیشه طرفدارانِ ثابت و وفادار خودشان را دارند و تقریبا همه آثارشان، فارغ از شاد یا غمگین بودن، کم و بیش شنیده می‌شود و دریافت تندیس طلایی بهترین آلبوم به انتخاب مردم، در بخش آلبوم موسیقی پاپِ جشنواره اخیر موسیقی ما، موید همین نکته است.
قطعه «تاریکم ای یلدا…» هم هرچند جزو قطعاتِ غمگینی است که این خواننده اجرا کرده اما چه ایرادی دارد وقتی قطعات آرام و حزینِ این هنرمند هم، به اندازه قطعات شاد و پرانرژی‌اش، تاثیرگذار است؟ قطعه «سلام آخر» و کاری را که با دل و جانِ آدمیزاد می‌کند، از
 یاد نمی بریم!
 


نام قطعه: زنــدگی کن

 

خواننده: علی زندوکیلی

 سبک: پاپ‌سنتی

مناسب برای: جمع رفقــای اهل دل

 بسته پیشنهادی موزیک یلدایی

قطعه بسیار حال‌خوب کُنی از خواننده شیرازی موفق که طرفداران زیادی بین چهره‌ها و مردم عادی دارد. علی زندوکیلی از آن‌هاست که از کودکی با موسیقی مانـوس بوده و تجربه همکاری با گروه‌های موسیقی معتبری همچــون زندبنــد، دنگ‌شو و گلبانگ را دارد. محتوای قطعه زندگی کن، کنایه به آن‌هاست که رنــج و ناکامی‌ها را مثلِ یک شب یلدا کش می‌دهند و قدر لحظاتی را که از دست می‌دهند،
 نمی‌دانند.
 


 

نام قطعه: آواز شب

اجرا: گروه دنگ‌شو

سبک: تلفیقی

مناسب برای: جمع رفقای اهل مُداقه

 بسته پیشنهادی موزیک یلدایی

حالا نزدیک به ده سال از شکل گرفتن گروه دنگ‌شو توسط طاهاپارسا و رضاشایا، فرزندان بازیگر خوشنام کشورمان علیرضا شجاع‌نوری می‌گذرد. دنگ‌شو، جزو اولین گروه‌های جوانانه، خلاق و پیشرو بود که قدم‌های روبه‌جلویی در زمینه موسیقی‌ترکیبی برداشت و با انتشار آلبوم‌های خاطره‌انگیزی چون «شیراز چهل‌ساله»، «دلتنگ شو» و «اتاق گوشواره»، حسابی ترکاند. قطعه آواز شب که یادآوری می‌کند باید بی‌خیال غم‌ها شد و دَم را غنیمت شمرد، قطعه‌ای یلدایی است که شب چله دو سال پیش از سوی این گروه به طرفداران شان تقدیم شد.
 


 

نام قطعه: شب یلدا

خواننده:  رضـا صادقی

 سبک: پاپ‌

مناسب برای: تنها، پشت فرمان، توی اتوبان

 بسته پیشنهادی موزیک یلدایی

چاره‌ای نیست. زندگی است و هزار بالا و پایین و فراز و نشیب دارد و گاهی تنها شدن و تنها ماندن و خلوت کردن با خود هم، بخشی از مسیر زندگی است. اگر شب یلدا تنهایید و از طرفدارانِ حال و هوای معمولا حُزن‌آلـــود قطعات رضاصادقی هستید، ترانه شب یلدای این هنرمند، حسابی می‌چسبد.


نام قطعه:یــلدا

خواننده: مازیار فلاحی

 سبک: پاپ

مناسب برای: تنها،  چای در دست، روی تراس

 بسته پیشنهادی موزیک یلدایی

طرفدارانِ صدا و آثار فلاحی، می دانند که سبک کار این خواننده، اجرای قطعاتی به لحاظ ترانه و ملودی بسیار احساسی است. روی همین حساب، مناسب هر جا و هر لحظه‌ای نیست؛ چون اگر توی مودش نباشید، ممکن است نه‌تنها لذت نبرید، بلکه حالتان هم گرفته شود. اما اگر به دنبال چند دقیقه خلوت و فکر و مرور خاطرات در شب یلدا هستید، این قطعه انتخاب بسیار
دلنشینی است.


منبع: برترینها