دنیا فنی‌زاده درگذشت

دنیا فنی‌زاده هنرمند تئاتر عروسکی و عروسک‌گردان «کلاه قرمزی» که از سرطان رنج می‌برد،سرانجام صبح امروز ۸ دی ماه در بیمارستان از دنیا رفت.نزدیکان این هنرمند ضمن تایید این خبر اعلام کردند؛ دقایقی قبل از دنیا رفته است.


منبع: baharnews.ir

نامه انتقادی اصغر فرهادی به روحانی

گروه فرهنگی: به دنبال انتشار گزارشی در روزنامه شهروند باعنوان «زندگی در گور» که گزارشی از گورخواب‌های نصیرآباد و حکایت زندگی ۵٠ زن، مرد و کودک است که شب‌ها در گور می‌خوابند، اصغر فرهادی نامه‌ای سرگشاده و تند خطاب به حسن روحانی؛ رییس‌جمهور نوشت و در آن از فقر حاکم بر زندگی بخش وسیعی از مردم کشور گلایه کرد. متن این نامه به نقل از ایلنا، به شرح زیر است:آقای دکتر حسن روحانیرئیس‌جمهور محترمسلامامروز گزارش تکان‌دهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستان‌های اطراف تهران شب‌های سرد را به صبح می‌رسانند خواندم و اکنون سراسر وجودم شرم است و بغض. به بهانه این نامه به شما، قصد دارم همه آنانکه در این سرزمین و در این سی و چند سال مسئولیتی داشته و دارند را سهیم این شرمساری کنم. می‌دانم که عده‌ای سیاست‌باز اینگونه گزارش‌ها و خبر‌ها را دستاویزی خواهند کرد برای گرم کردن تنور بازی‌های فرساینده سیاسی و انتخاباتی اما افسوس که گرمای این تنور، تن رنجور کودکان، زنان و مردانی را که شب‌ها در گوشه قبر‌ها، لابه‌لای درختان پارک‌ها و زیر پل‌ها به خواب می‌روند گرم نخواهد کرد.در این گزارش نام یکی از کسانی که شب‌های سرد استخوان‌سوز را در گوشه گوری نشسته به صبح می‌رساند و به تعبیر تلخ گزارشگر مرگ را زندگی می‌کند، «آرمان» است. این نام مرا‌‌ رها نمی‌کند. «آرمان» گم شده‌ای که در گور پیدایش کرده‌اند. شرم بر ما. در تاریخ خوانده‌ایم که گاهی حاکمان با لباس مبدل به میان مردمان می‌رفته‌اند تا به دور از محافظان و ملازمان و متملقان گوشه‌ای از درد و رنج مردم را بی‌واسطه درک کنند. پیشنهاد می‌دهم لااقل برای تنوع در نگارش تاریخ امروز که آیندگان بهت‌زده خواهند خواند، گاهی صاحب منصبان بی‌همراه و نا‌شناس به میان مردم بروند.به روستا‌ها و شهرهای دور افتاده. اگر ناشدنی‌ست به همین حوالی، محله‌های حاشیه تهران تا ببینند صورت‌های سرخ از سیلی آبرومندان بی‌بضاعتی که بیش از هر صاحب قدرتی جان و جوانیشان را برای این سرزمین قربانی داده‌اند. اگر باز ناشدنی‌ست یک روز به اورژانس شهر سری بزنند و مخفیانه سوار بر آمبولانسی شوند که قرار است بیماری بی‌رمق را به بیمارستانی برساند و از نزدیک شاهد باشند چگونه در مسیر، به جای راه باز کردن برای نجات جان یک بیمار، مسابقه‌ای تلخ بین دیگران است برای پیشی گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل یک هموطن رو به مرگ جای بگیرند و از این موقعیت برای زود‌تر رسیدن به مقصد ‌‌نهایت استفاده را ببرند. این مثالی ساده، تلخ و تکراری‌ست اما خلاصه‌ای‌ست از وضعیت امروز ما. چه کسی پاسخگوی این بی‌رحمی پنهان است؟ ما چرا و کی چنین شدیم؟ ما مردمانی که دیگر دوست داشتن هم‌وطن را از یاد برده‌ایم، ما که خشونت‌های پنهان و ریز در رفتار و گفتار روزمره‌مان ابزاری شده است برای بیرون کشیدن گلیم فردیمان از اجتماع. ما که دروغ را به عنوان مهارتی برای زیستن دوگانه در بیرون و درون خانه می‌آموزیم و به کودکانمان می‌آموزانیم.ما که تنها نظاره‌گر و شنونده فراموشکار رنج‌هائیم. چه کسی امروز از آن پدری که خود را از پل عابر پیاده خیابان میرداماد به دار کشید و در یادداشتی که از جیب خالی‌اش پیدا شد نوشت «هزینه درمان بیماری چشم‌هایم را نداشتم» سخنی می‌گوید؟ آن اندک کسانی نیز که دلسوزانه می‌گویند با انگ سیاه‌نمایی مورد هجمه‌اند. انگ سیاه‌نمایی فراری‌ست رو به جلو از سوی مسئولان برای عدم پذیرش مسئولیت سیاهی‌ها. این است شهر نوید داده شده؟ این است شهر آرمان‌ها؟


منبع: baharnews.ir

مشکل اکران «مشکل گیتی» حل می‌شود

غلامرضا فرجی درباره وضعیت اکران فیلم «مشکل گیتی»، اظهار داشت: این فیلم که نمایش‌ آن به دستور دادستانی به دلیل پخش تیزر از شبکه‌های ماهواره‌ای متوقف شده بود، با رفع توقیف بار دیگر اکران در سرگروه پردیس «زندگی» را سر گرفت. وی با اشاره به آغاز اکران فیلم «ماه همه گناهکاریم» از ۸ دی‌ماه در این مجموعه سینمایی افزود: فیلم «ما همه گناهکاریم» قرار است به صورت آزاد نمایش داده شود و بعد از اینکه فیلم «مشکل گیتی» به کف فروش خود برسد، در سالن اصلی جایگزین آن می‌شود.فرجی درباره وضعیت روزهای اکران این فیلم با توجه به توقف یک هفته ای آن نیز توضیح داد: این مسئله باید مجددا در شورای صنفی نمایش بررسی شود و نتیجه آن هفته آینده اعلام خواهد شد. فیلم سینمایی «مشکل گیتی» از سوم آذرماه در سینماهای کشور اکران شد و اول دی‌ از سوی دادستانی دستور توقف نمایش آن صادر شد.در این فیلم هنرمندانی چون رویا نونهالی، حمید فرخ‌ نژاد، یکتا ناصر، امیرحسین رستمی، بهنوش بختیاری، رامین ناصرنصیر، امید روحانی، پانته آ مهدی نیا، فریبا نادری، حسن اسدی، علی عبادت طلب ایفای نقش می کنند. در خلاصه داستان «مشکل گیتی» آمده است: زوجی به نام ایرج و گیتی که در آستانه فروپاشی زندگی مشترکشان هستند، توهمی که بر اثر زندگی اینترنتی گیتی، سایه بر زندگی واقعی این دو انداخته است و …


منبع: baharnews.ir

واکنش کیانی به وضعیت تبلیغات تئاتر

حسین کیانی که این روزها نمایش «تئاتر سعدی تابستان ۳۲» را در سالن اصلی تئاترشهر روی صحنه دارد، در گفتگویی با ایسنا درباره میزان استقبال تماشاگران از نمایش جدیدش گفت: استقبال تماشگر از تئاتر معمولا به چند عامل بستگی دارد و تنها یکی از آن‌ها کیفیت نمایش عرضه شده است؛ در واقع در گذشته شاید تنها عامل استقبال تماشاگر، کیفیت نمایش بود اما الان تعدد آثار روی صحنه، گرانی بلیت و البته اشتغال بیش از اندازه مخاطب نسبت به قبل در استقبال مخاطب تاثیر گذار است. او گفت: بنابراین با وجود اینکه نمایش «تئاتر سعدی تابستان ۳۲» کیفیت قابل قبولی دارد، اما شاهد استقبال زیادی از طرف مخاطبان نیستیم و به نظرم  یکی از دلایل این مسئله نداشتن توان مالی بالا برای تبلیغی است که نتوانسته‌ایم در مدیاهای مختلف تبلیغی به خوبی داشته باشیم و اکنون مجبوریم منتظر باشیم که کار از طریق خود تماشاگران تبلیغ شود. کارگردان نمایش «مضحکه شبیه قتل»  ادامه داد: در حال حاضر کمتر از یک هفته از شروع این نمایش گذشته است و در این زمان کوتاه به نتیجه دلخواه نرسیده‌ایم، چون تبلیغ از طریق تماشاگر به زمان اجرای طولانی نیاز دارد که در این هوای سرد و با ۳۰ شب اجرا کاری سخت است. کیانی همچنین در پاسخ به اینکه آیا انتظار تبلیغات را فقط از گروه خود دارد یا سالن‌های اجرایی نیز باید در این راستا کمک کنند؟ بیان کرد: یکی از نقاط ضعف مدیریتی تئاتر ما تبلیغات ضعیف در تئاتر است در حالی که مدیریت می‌تواند با تعامل با نهادی مثل شهرداری، تعدادی بیلبورد ثابت برای نمایش‌ها بگیرد یا اینکه با رسانه‌ پر مخاطبی مثل تلویزیون تعامل کند تا باکس‌های تبلیغاتی برای تئاتر داشته باشند. او اضافه کرد: بنابراین بخشی از این مسئله به مدیریت کلان تئاتر و امور فرهنگی مربوط می‌شود و بخشی بر عهده توان تبلیغی گروه‌های‌ تئاتری است که اگر مثلا تهیه‌کننده‌ای داشته باشند، می‌توانند با صرف هزینه، تبلیغ گسترده‌ای انجام دهند و خیلی وقت‌ها تبلیغ گسترده در صورت بی‌کیفیت بودن کار هم مخاطبان زیادی را به سالن می‌کشاند. نویسنده و کارگردان نمایش‌های «اهل قبور» و «همه فرزندان خانم آغا» همچنین در پاسخ به اینکه برخی مخاطبان ثابت او انتظار دیگری از کارهایی که او اخیرا اجرا کرده است داشته و معتقدند آنچه از حسین کیانی روی صحنه می‌رود در مقایسه با آثار قبلی کیفیت کمتری دارد، اظهار کرد: شاید خیلی نتوانتم درباره‌ی این نظرات حرفی بگویم، اما دو نمایشی که امسال روی صحنه بردم باز تولید دو اثر قدیمی بودند؛ یکی «مضحکه شبیه قتل» که در سالن اصلی تئاترشهر و تئاتر باران به صحنه رفت و دیگری «همسایه آقا» که ۴۵ شب در سالن باران اجرا شد و این دو نمایش در مجموعه ۱۲ هزار نفر مخاطب داشتند. کیانی ادامه داد: بنابراین بر اساس آمار نمی‌توان گفت که از کارهای اخیرم استقبالی صورت نگرفته است اما در مورد نمایش جدیدم باید بگویم این کار محصول شرایط جدید و در ادامه تجربیات من است، یعنی چیزی جز دغدغه‌های همیشگی من نیست. وی گفت: «تئاتر سعدی تابستان ۳۲» جزو قصه‌هایی است که زندگی اهل نمایش و ادبیات را در آمیختگی‌ با شرایط تاریخ معاصر و یکی از مقاطح حساس تاریخی روایت می‌کند. حال ممکن است دوستانی آن را ببیند و به لحاظ فرم و شکل روایی اجرا نقطه نظراتی داشته باشند اما این طور نبوده که من خواسته باشم کاری جدا از کارهای خودم به دور از اهدافی که دارم و صرفا برای جذب مخاطب ارائه کنم. کیانی بیان کرد: در جریان هنری دنیا هم اینگونه است که وقتی یک مولف خودش کارگردانی هم می‌کند، آثاری دارد که همه آن را دوست ندارند و این یک روند طبیعی است که عده‌ای آثاری را بیشتر یا کمتر دوست داشته باشند، چون هر اثر محصول زندگی و شرایط  روز آن هنرمند است و آنچه می‌گویید به هر حال قابل بررسی است. او افزود: اما نکته جالب برای من در این‌باره این است که دوستان نگاه نمی‌کنند، هر کدام از این آثار درامی است که به درام نویسی ایران اضافه می‌شود یا اصلا چطور نوشته شده است و به جای آن خیلی خوب توجه می‌کنند که کدام بازیگر در کدام اثر دیگر کار می‌کند یا میزان فروش یک اثر چقدر است. نویسنده و کارگردان در «شوره‌زار» در پایان درباره سرانجام نمایش «مرگ در حمام بنفش» هم گفت:برای اجرای این نمایشنامه دوسال پیاپی تلاش کردم اما به نتیجه نرسیدم و برای همین دیگر این اثر به بایگانی رفته و فعلا به آن فکر هم نمی‌کنم. به گزارش ایسنا، نمایش «مرگ در حمام بنفش» که تاکنون مجوز اجرا نگرفته است، طبق گفته‌ کیانی درباره‌ی یک حمام قدیمی است که کاربری حمام ندارد و مالکانش آن را به افراد فقیر و بی‌سرپناه اجاره ‌می‌دهند. این حمام که داستان آدم‌های ساکن در آن روایت می‌شود فاضلابی در زیر خود دارد که تخلیه‌ی آن تمام شدنی نیست و صاحبان این مکان در صدد بازسازی و سروسامان دادن آن هستند.


منبع: baharnews.ir

مختاباد: «وکیل شهرداری » نیستم

عبدالحسین مختاباد روز سه شنبه در سیصد و شانزدهمین جلسه علنی شورای اسلامی شهر تهران با اشاره  اظهار کرد: من در آن مصاحبه در خصوص ترافیک تهران از شهرداری انتقاد کردم، اما متاسفانه به گونه ای دیگر آن را بازتاب دادند در حالیکه من نه وکیل الدوله هستم و نه وکیل شهرداری؛ بلکه وکیل مردم تهران هستم.وی اظهار کرد: خبرنگاران باید اخلاق حرفه ای را رعایت کنند و دست به تحریف نزنند؛ حتی توئیت یکی از اعضای شورای شهر را نیز اخیرا تحریف کردند.وی افزود: اکنون ۳۰ سال است نمایشگاههای تهران در محل دائمی(خیابان سئول – بزرگراه چمران) برگزار می شود که در این خصوص نظرهای مختلفی وجود دارد اما من معتقدم کسی حق ندارد بخاطر مسائل سیاسی، مردم تهران را وجه المصالحه قرار دهد زیرا در ترافیک خسارت هایی از بابت افزایش مصرف سوخت و هدررفتن وقت شهروندان وجود دارد که متوجه منافع ملت است.مختاباد گفت: ما نباید وکیل شهرداری شویم، این نهاد باید پاسخگوی برخی ابهامات باشد زیرا ترافیک در ماههای اخیر به گونه ای غیرواقعی افزایش یافته که بخشی از آن متوجه عدم مدیریت راهور و مسئولان ترافیک شهری است اما معتقدم شهرداری در کف خیابان ها و ایجاد ترافیک، اختیار چندانی ندارد.ترافیک سنگین معابر اصلی و بزرگراهی تهران، امروز نیز در جلسه علنی شورای اسلامی شهر مطرح و برخی از اعضا با بیان تذکراتی ، خواستار توجه جدی به این موضوع شدند.در ۲ ماه اخیر موج سنگینی از ترافیک، خیابان ها و بزرگراههای شهر تهران بخصوص در نواحی شمالی را در برگرفته که در این خصوص عده ای از اعضای شورای شهر با توئیت ها و اظهارات رسانه ای خود، مواضعی در خصوص سیاسی و تعمدی بودن ترافیک پایتخت را مطرح می کنند.


منبع: baharnews.ir

جناب خان از ایران می‌رود؟!/کاریکاتور

گروه فرهنگی: حواشی بازگشت و یا خداحافظی جناب خان از خندوانه، سوژه حامد بذرافکن در روزنامه قانون شده است.


منبع: baharnews.ir

نوابغی که سینما را تنها گذاشتند

با مروری بر فهرست سینماگرانی که در سال ۲۰۱۶ از میان ما رفتند به این نکته برمی‌خوریم که امسال درگذشت عباس کیارستمی نه تنها برای سینمای ایران بلکه برای سینمای جهان ضایعه‌ای بزرگ بود تا جایی که اغلب جشنواره‌ی معتبر جهان،ویژه برنامه‌های برای این کارگردان سرشناس برپا کردند. این کارگردان، فیلمنامه‌نویس، شاعر و عکاس ایرانی که به واسطه مجموعه آثارش از جمله فیلم برنده نخل طلای «طعم گیلاس» و نگاه خاص‌اش از شناخته‌شده‌ترین چهره‌های سینمای ایران در عرصه جهانی به شمار می‌رفت، چند عمل جراحی در ناحیه روده در ایران داشت و سپس برای مراحل درمان به فرانسه رفت و در تاریخ ۴ جولای ۲۰۱۶ (۱۴ تیر) در سن ۷۶ سالگی در فرانسه از دنیا رفت. عباس کیارستمی کیارستمی در کارنامه‌ی فیلم‌سازی‌اش ساخت فیلم‌های کوتاه «نان و کوچه»، «زنگ تفریح»، «تجربه»، «دو راه حل برای یک مساله» و .. و فیلم‌های بلند «گزارش» ۱۳۵۶، «اولی‌ها» ۱۳۶۲، «خانه‌ی دوست کجاست؟» ۱۳۶۵، «مشق شب» ۱۳۶۶، «کلوزآپ، نمای نزدیک» ۱۳۶۸، «زندگی و دیگر هیچ» ۱۳۷۰، «زیر درختان زیتون» ۱۳۷۳، «طعم گیلاس» ۱۳۷۶، «باد ما را خواهد برد» ۱۳۷۷، «ABC آفریقا» ۱۳۷۹ را دارد. وی در طول دوران فعالیت هنری خود بیش از ۸۰ جایزه بین‌المللی دریافت کرد و مورد تمجید منتقدین بین‌المللی قرار گرفت و کمتر از یک هفته پیش از درگذشتش از سوی آکادمی اسکار برای عضویت در شاخه کارگردانی این نهاد سینمایی دعوت شده بود. «آندری وایدا»، فیلمساز سرشناس لهستانی در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۱۶ (۱۹ مهر) بر اثر نارسایی ریوی و پس از چند روز کما، در سن ۹۰ سالگی درگذشت. او را از برجسته‌ترین اعضای مکتب فیلم‌سازی لهستان، می‌دانند که در سال ۱۹۹۹ جایزه اسکار افتخاری را برای «پنج دهه کارگردانی درخشان» دریافت کرد، چهار فیلم این کارگردان نام‌آور «سرزمین موعود» (۱۹۷۵)، «دوشیزگان ویلکو» (۱۹۷۹)، «مرد آهنین» (۱۹۸۱) و «کاتین» (۲۰۰۷) نامزد بهترین فیلم خارجی اسکار شده‌اند و امسال نیز با فیلم «پس‌تصویر» اخرین ساخته این کارگردان کهنه‌کار نماینده لهستان در اسکار خارجی است. «کانال»، «خاکستر و الماس»، «چشم‌انداز پس از جنگ»، «عروسی»، «مرد مرمرین»، «رهبر ارکستر»، «دانتون» و «کورژاک» از جمله دیگر آثار برجسته این کارگردان برجسته سینمای جهان است. آندری وایدا «اتوره اسکولا» استاد سینمای ایتالیا و از پیشگامان سینمای ایتالیا طی سه دهه اخیر روز ۱۹ ژانویه ۲۰۱۶ (۲۹ دی) در سن ۸۹ سالگی به سبب مشکلات قلبی و عروقی در شهر رم درگذشت. از مهمترین آثار این کارگردان مطرح ایتالیایی می‌توان به فیلم «یک روز بخصوص» محصول سال ۱۹۷۷ با بازی «مارسلو ماستریانی» و «سوفیا لورن» اشاره کرد که موفق به کسب جایزه گلدن گلوب و نامزدی در جوایز اسکار شد.  وی همچنین کمدی درام «ما همگی همدیگر را خیلی دوست داشتیم» را در سال ۱۹۷۴ درباره مبارزه سه پارتیزان برای آزادی ایتالیا نویسندگی و کارگردانی کرد که این فیلم موفق به کسب جایزه اصلی جشنواره مسکو شد و پس از آن فیلم «خوب، بد و زشت» در جشنواره فیلم کن جایزه بهترین کارگردانی را برای این سینماگر ایتالیایی به ارمغان آورد. اتوره اسکولا «باد اسپنسر»، بازیگر ایتالیایی که به «پا گنده» معروف بود نیز امسال در تاریخ ۳۱ اکتبر (۱۰ آبان) در سن ۸۶ سالگی درگذشت. «اسپنسر» بیشتر به خاطر حضور در فیلم‌های سبک وسترن اسپاگتی همراه با «ترنس هیل» شهرت داشت، وی که مدرک دکترای حقوق داشت، در ایران با لقب «پا گنده» که نام یکی از فیلم‌های مشهور اوست، شناخته می‌شود. او پیش از روی آوردن به سینما، ‌شناگری حرفه‌ای بود. «اسپنسر» با حضور در رشته‌های شنا و واترپولو توانست به المپیک‌های ملبورن و هلسینکی راه یابد. او اولین ایتالیایی بود که توانست شنای صدمتر آزاد را در کمتر از یک دقیقه طی کند. باد اسپنسر «مایکل چیمینو» کارگردان فیلم معروف «شکارچی گوزن» نیز روز دوم جولای ۲۰۱۶ (۱۲ تیر) در سن ۷۷ سالگی درگذشت. وی کار خود را در سال ۱۹۷۴ با ساخت فیلم «تاندربولت و لایتفوت» (رعد و برق) با بازی «کلینت ایستوود» و «جف بریجز» آغاز کرد و سپس در سال ۱۹۸۷ معروف‌ترین فیلمش را با عنوان «شکارچی گوزن» که به موفقیت فراوانی نزد منتقدین و در گیشه دست یافت، پنج جایزه اسکار شامل جایزه بهترین فیلم و کارگردانی را برای او به ارمغان آورد و نام «چیمینو» را در میان برترین کارگردانان موج نوی سینمای آمریکا سرزبان‌ها انداخت. از دیگر ساخته‌های «چیمینو» می‌توان به «ساعات ناامیدی»، «سیسلی‌ها» و همچنین  «دروازه بهشت» اشاره کرد، فیلمی که در ابتدا توجهی به آن نشد اما به مرور مورد توجه منتقدان قرار گرفت. مایکل چیمینو «ژاک ریوت» از مهمترین چهره‌های موج نوی سینمای فرانسه روز ۲۹ ژانویه ۲۰۱۶ (۹ بهمن) در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت. وی به همراه چهره‌هایی چون «فرانسوا تروفو»، «ژان-لوک گدار»، «اریک رومر» و «کلود شابرول» از پیشگامان موج نوی سینمای فرانسه بودند که همگی فعالیت خود را با نوشتن نقد در مجله معروف «کایه دو سینما» که از آن به عنوان معرف و بنیان‌گذار سینمای موج نوی فرانسه یاد می‌شود، آغاز کردند. ژاک ریوت «گای همیلتون» کارگردان انگلیسی چهار قسمت از مجموعه فیلم‌های «جیمز باند» نیز یکی دیگر از چهره‌های سینمایی بود که امسال در سن ۹۳ سالگی از دنیا رفت. «همیلتون» بیشتر برای ساخت چهار فیلم «پنجه طلایی»، «زندگی کن و بگذار بمیرد»، «مردی با تپانچه طلایی» و «الماس‌ها ابدی هستند» از سری فیلم‌های «جیمز باند» شناخته می‌شود. وی روز ۲۰ اوریل (اول اردیبهشت) درگذشت. گای همیلتون «آلن ریکمن» بازیگر معروف فیلم‌های مانند «هری پاتر» از مهمترین چهره‌های عرصه بازیگری بود که امسال در ۶۹ سالگی درگذشت. وی برای بازی در نقش‌ شخصیت‌هایی چون پروفسور اسنیپ در «هری پاتر» و هانس گروبر در «جان سخت» یکی از محبوب‌ترین بازیگران سینمای بریتانیا محسوب می‌شد. از دیگر آثار این بازیگر سرشناس می‌توان به «عقل و احساس» و «مایکل کالینز» اشاره کرد که برای هر دو فیلم نامزد جایزه بفتا شد. آلن ریکمن مرگ «آنتوان یلچین» بازیگر ۲۷ ساله هالیوودی متولد روسیه یکی از عجیب‌ترین مرگ‌های امسال بود، این بازیگر جوان که در فیلم «پیشتازان فضا» (محصول ۲۰۰۹) و «پیشتازان فضا، به سوی تاریکی‌» (۲۰۱۳) نقش «پاول چخوف» را بازی می‌کرد، بر اثر خلاص شدن اتومبیلش روی شیب تند جاده کنار خانه‌اش در منطقه استودیو سینی لس‌انجلس، به تیرک پستی و حصارها کوبیده شد و به فاصله کوتاهی درگذشت. آنتوان یلچین از دیگر سینماگران برجسته‌ای که امسال نقاب در چهره خاک کشیدند می‌توان به «مدلین له‌بو» بازیگر فرانسوی فیلم معروف «کازابلانکا»، «داگلاس اسلوکام»، فیلمبردار نامزد اسکار سه فیلم اول مجموعه «ایندیانا جونز»، «ایب ویگودا» بازیگر آمریکایی نقش «سالواتوره تسیو» در فیلم «پدرخوانده»، «رابرت وان» بازیگر نامزد اسکار آمریکایی، «بیل نون» بازیگر مجموعه فیلم‌های «مرد عنکبوتی»، «شارمین کار» بازیگر فیلم «اشک‌ها و لبخندها»، «جرج کندی» بازیگر کهنه‌کار هالیوودی فیلم «لوک خوش دست» و «میشله مورگان» اولین برنده جایزه بازیگری جشنواره کن اشاره کرد.


منبع: baharnews.ir

تلویزیون متکی به افراد شده است

اوی  درباره‌ی تفاوت‌های مدیوم تلویزیون و سینما و میزان علاقمندی به هر کدام، گفت: واقعیت این است که چون در هر دو مدیوم سینما و تلویزیون همزمان با هم کار کردم، خیلی نمی‌توانم بگویم که به کدام یک دلبستگی بیشتری دارم. هر کدام برایم ویژگی‌های خاص خودشان را دارند؛ البته منظورم از ویژگی بیشتر ساختار است تا بازتاب یا مخاطب. طبیعی است جذابیت‌هایی که تلویزیون دارد، قابل مقایسه با سینما نیست و سینما هم جذابیت‌های متفاوتی با تلویزیون دارد. کارگردان سریال «تنهایی لیلا» درباره‌ی کارهایی که برای تلویزیون دارد، بیان کرد: برای تلویزیون چند طرح داریم که منتظریم هر وقت به نتیجه رسید، کار کنیم؛ حدود بیش از یک سال است که سریال طولانی مدتی به نام «اقیانوس آرام» را به تلویزیون ارائه کرده‌ایم که هنوز به نتیجه قطعی و به مرحله اجرا نرسیده و در شوراهای مختلف می‌چرخد؛ البته بیشتر پیگیری‌ها از سمت آقای رضوی (تهیه‌کننده) است و فعلاً منتظریم بینیم که چه پیش ‌می‌آید. قاعدتاً هر چقدر تلویزیون فاصله بیاندازد، ما هم مجبوریم یا در سینما کار کنیم یا به سراغ طرح‌های دیگر برویم. شعیبی با بیان اینکه هیچ‌وقت در این سال‌ها خیلی معطل تصویب نشده است، گفت: یعنی تلویزیون اگر برای ساخت فیلمنامه‌ای راغب بوده، ما هم به سرعت برای ساخت آن اقدام کرده‌ایم و زمانی هم که گفتند کار نکنید یا فعلاً صبر کنید، ما مشغول کار دیگری شدیم. الان هم از زمانی که متوجه شدم که برای سریال «اقیانوس آرام» ممکن است به زودی به جواب قطعی نرسیم، مشغول فیلمنامه «دارکوب» شدیم و امیدوارم امسال بتوانیم این متن را به عنوان فیلم سینمایی بسازیم. این بازیگر ادامه داد: منظورم این است که خیلی اهل گله نیستم بالاخره یک جریان مدیریتی در تلویزیون وجود دارد که با توجه به معذوریت‌هایی که دارد، تصمیم‌گیری می‌کند که این موضوع می‌تواند به مدیریت‌های بخش‌های مختلف یا به مشاورهایی که در شوراهای مختلف حضور دارند برگردد؛ وقتی تلویزیون راجع به موضوعی دوری می‌کند، قاعدتاً ما که نمی‌توانیم آنها را به انجام کاری مجبور کنیم، ولی می‌توانم خودمان را سرگرم کارهای دیگر کنم؛ البته این به هیچ عنوان به این معنی نیست که بخواهم از تلویزیون فاصله بگیرم. چون معتقدم که تلویزیون صنایع مهم نمایش و سریال‌سازی هست. کارگردان سریال «پرده‌نشین» درباره‌ی آثار نمایشی تلویزیون در سال‌های اخیر با بیان اینکه «در این سال‌ها تلویزیون افت و خیزهای زیادی دارد»، یادآور شد: به طور کلی مدیران ما از جریان‌سازی‌هایی که سال‌های قبل و دهه‌های قبل در تلویزیون بوده، دور شده‌اند. قبلاً می‌دیدم که مدیری با حضورش جریانی را به وجود می‌آورد که این جریان باعث می‌شد تا فیلم‌سازها بهترین سریال‌هایشان را کار کنند یا افراد خوب از نظر حرفه‌ای که بیرون از گود بودند به کار دعوت شوند و در مجموع سعی می‌کردند برآیند خوبی در کارشان داشته باشند. او ادامه داد: اما امروز تلویزیون متکی به افراد است؛ یعنی اگر سریالی ساخته شود و نتیجه آن خوب شد، ببیننده پیدا می‌کند؛ ولی ممکن است بعد از آن سریال دیگر تلویزیون ببینده نداشته باشد. فکر می‌کنم در تلویزیون راجع به این قضیه باید کاری زیر بنایی انجام شود. یعنی اینکه شبکه‌ها برای خودشان هویت قائل شوند،  آنگاه وقتی مدیر عوض می‌شود، دیگر نمی‌تواند عملکرد و برآیند کار شبکه را تغییر دهد؛ بلکه وقتی روی کار می‌آید باید در چهارچوب قوانین و اهداف آن شبکه مشخص فعالیت کند تا شبکه از نظر کیفی افول نکند؛ این اتفاقی است که در سال‌های اخیر نیافتاده است. شعیبی گفت: امروز بعضاً شبکه‌ها هویتشان را از دست داده‌، بعضاً فعالیتشان دچار اختلال شده و بیننده‌هایشان را از دست داده‌اند. من اصلا نمی‌توانم این موضوع را آسیب‌شناسی کنم، چون در جریان فعالیت مدیریتی تلویزیون نیستم و نمی‌دانم که این مشکلات صرفاً به مسائل مالی برمی‌گردد یا به مدیریت.


منبع: baharnews.ir

واکنش بهمن کیارستمی به اظهارات وزیر بهداشت

در متن بهمن کیارستمی – فرزند عباس کیارستمی – که در پی اظهارات اخیر وزیر بهداشت در اختیار ایسنا قرار گرفته، آمده است: «سرانجام نتیجه کمیسیون پزشکی قانونی هم صادر شد، این گزارش به دادسرای جرائم پزشکی ارائه خواهد شد و رای نهایی توسط این دادسر صادر می‌شود. اما یک جمله از متن این گزارش برایم تامل برانگیز است: «پس از جراحی اول و بروز خونریزی، عمل جراحی دوم با تاخیر صورت گرفته است. هرچند این تاخیر صورت گرفته در درمان عوارض، تاثیری در فوت بیمار نداشته، اما در تشدید و بروز مشکلات بعدی از جمله عفونت‌های مکرر و طولانی شدن مدت بستری موثر بوده است.»در عین حال به تازگی دکتر هاشمی وزیر بهداشت چنین گفته‌اند: «متاسفیم که شخصیت ارزشمندی چون کیارستمی را از دست دادیم و می‌توانست این اتفاق نیفتد. درباره پرونده آقای کیارستمی هم اینکه آیا واقعلا تخلف انجام شده یا خیر را قانون باید تعیین کند و این موضوع هم که آیا نسبت جرم با مجازاتی که در نظر گرفته شده، متناسب است یا خیر را هم قانون باید در موردش اظهار نظر کند.»اگر اظهار نظر قانون را به اظهار نظر وزیر اضافه کنیم به چنین عبارتی می‌رسیم: «این اتفاق می‌توانست نیفتد هرچند قصور پزشک معالج در فوت بیمار بی‌تاثیر بوده است.» حالا پرسش این است که این اتفاق چگونه می‌توانست نیفتد اگر قصور پزشک معالج در فوت بیمار بی‌تاثیر بوده.جواب این سوال را دکتر حاجی میر اسماعیل رییس دانشگاه علوم پزشکی ایران در شانزدهم تیرماه یعنی ده روز بعد از مرگ کیارستمی و پیش از آغاز بررسی پرونده توسط نظام پزشکی یا پزشکی قانونی به بنده داده‌ است و حالا نزدیک به ۶ ماه بعد از بررسی علت مرگ کیارستمی توسط این دو سازمان، وزیر بهداشت نیز با تشخیص اولیه ایشان هم‌نظر است که نوشته‌ بودند: «به یقین دیدارتان با وزیر بهداشت را در دفتر ایشان به خاطر دارید. همان موقع که درخواست حضور پزشکی از فرانسه را بر بالین پدر داشتید و دکتر هاشمی شخصا این موضوع را پیگیری کردند و برای بار دوم با سفر استاد به فرانسه مخالفت کردند. ما همچنان باور داریم اگر مرحوم کیارستمی در ایران می ‌ماندند، مانند بسیاری از بیمارانی که چنین سیر درمانی را طی می‌کنند و گاهی اوقات هم عارضه‌ای برایشان پیش می‌آید و رفع می‌گردد، به سلامت از بیمارستان مرخص می‌شدند. شما اما تصمیم متفاوتی گرفتید، پس تبعاتش را نیز بپذیرید و انگشت اتهام را به سوی دیگران نگیرید.»با اظهار نظر سازمان پزشکی قانونی و البته با اشاره وزیر بهداشت، علت اصلی مرگ کیارستمی مشخص شد، این پرونده مختوم شد و این فیلم به سکانس پایانی رسید. برای خطوط پایانی این یادداشت هم از بخش‌هایی از همان نامه دکتر حاجی میر اسماعیل استفاده می‌کنم: «در هر صورت خوب است بدانید موضوع درمان مردم کشور نه یک فیلم است؛ نه پایانی دارد و نه تماشاچی می‌خواهد اما ملت شریف ایران، بهترین قاضی این عرصه هستند.»هاشمی وزیر بهداشت به تازگی در گفت‌وگویی با ایسنا درباره ناگفته‌ها از درگذشت کیارستمی، گفته است: «درباره آقای کیارستمی نکته جدیدی وجود ندارد و هرچه که بوده، گفته شده است. البته ترجیح می‌دهم در این زمینه خانواده‌شان صحبت کنند. در عین حال همه ما به قانون تمکین می‌کنیم.ما از اولین روزهایی که مشکل برای مرحوم کیارستمی پیش آمد تا کنون، در کنار خانواده آقای کیارستمی بودیم و فکر می‌کنم این کار وظیفه‌مان بوده است. البته متاسفیم که شخصیت ارزشمندی چون “کیارستمی” را از دست دادیم و می‌توانست این اتفاق نیفتد.»وی درباره خطای پزشکی نیز معتقد است:« البته نمی‌توان گفت که در حوزه سلامت تخلف یا خطایی صورت نمی‌گیرد، بلکه خطا یا تخلف از هر کسی و در هر لباسی به هر دلیلی ممکن است اتفاق افتد؛ چرا که هیچکس معصوم نیست و هرکسی در هر حرفه‌ای اعم از مهندس، پزشک و مدیر ممکن است خطا کند، اما مهم این است که از تخلف حمایت نکنیم و اگر کسی واقعا تخلفی انجام داد، او را به دست قانون بسپاریم.درباره پرونده آقای کیارستمی هم اینکه آیا واقعلا تخلف انجام شده یا خیر را قانون باید تعیین کند و این موضوع هم که آیا نسبت جرم با مجازاتی که در نظر گرفته شده، متناسب است یا خیر را هم قانون باید در موردش اظهار نظر کند.»عباس کیارستمی کارگردان سرشناس سینمای ایران و هنرمند عکاس که از اسفند سال ۹۴ تا اوایل اردیبهشت ۹۵ به دلیل انجام چند عمل جراحی در ناحیه روده در بیمارستان بستری شده بود، سرانجام ۸ تیر ماه برای تکمیل مراحل درمان به پاریس رفت و ۱۴ تیر ماه از دنیا رفت.این هنرمند در کارنامه‌ی فیلم‌سازی‌اش ساخت فیلم‌های کوتاه «نان و کوچه»، «زنگ تفریح»، «تجربه»، «دو راه حل برای یک مساله» و .. و فیلم‌های بلند «گزارش» ۱۳۵۶، «اولی‌ها» ۱۳۶۲، «خانه‌ی دوست کجاست؟» ۱۳۶۵، «مشق شب» ۱۳۶۶، «کلوزآپ، نمای نزدیک» ۱۳۶۸، «زندگی و دیگر هیچ» ۱۳۷۰، «زیر درختان زیتون» ۱۳۷۳، «طعم گیلاس» ۱۳۷۶، «باد ما را خواهد برد» ۱۳۷۷، «ABC آفریقا» ۱۳۷۹ را دارد.


منبع: baharnews.ir

گریم متفاوت هومن سیدی در یک فیلم

بهنام خاکسار این روز‌ها تمام وقت مشغول اجرای جلوه‌های ویژه طراحی شده برای «کمدی انسانی» است تا آخرین مرحلهٔ تصویری پست پروداکشن قبل از تصحیح رنگ، کامل شود و فیلم به اتالوتاژ برسد.«کمدی انسانی» یک کمدی-تراژدی در بستر تاریخ معاصر است و ماجرای شخصیتی را روایت می‌کند که تلاش برای همرنگ شدن با پیرامونش سرنوشتی عجیب را برای او رقم می‌زند.«کمدی انسانی» که به لحاظ تنوع لوکیشن و گستردگی داستان از جمله آثار متفاوت سینمای ایران است، نیمه مردادماه در تهران کلید خورد و فیلمبرداری آن تا اواخر مهرماه ادامه داشت. پس از آن نیز فیلم در مراحل فنی پس از تولید قرار گرفت.چهار نسل بازیگری در «کمدی انسانی» حضور داشته‌اند و اغلب با ظاهر ی متفاوت در فیلم حضور یافته‌اند که نوید خرق عادت نسبت به کاراکترهایی است که پیش‌تر از آن‌ها دیده شده است.از پیشکسوتانی مانند علیرضا شجاع نوری، نیکی کریمی و فرخ نعمتی گرفته تا نسل جدید بازیگران سینما مانند هومن سیدی، لیلا زارع و بهاره کیان افشار و چهره‌هایی که در آغاز راه توانمندی خود را به اثبات رسانده‌اند مانند آرمان درویش و نسل چهارم نوآمده و نوجوان بازیگری نظیر ایلیا نصراللهی که سال گذشته در جشنواره تئا‌تر فجر مورد توجه قرار گرفت از جمله باریگران «کمدی انسانی» هستند.فهرست عوامل» کمدی انسانی» به شرح زیر است:نویسنده، کارگردان، تدوینگر و تهیه کننده: محمدهادی کریمی، مدیر فیلمبرداری: مرتضی غفوری، صدابردار: بابک اردلان، صداگذار: علیرضا علویان، طراح گریم: شهرام خلج، موسیقی: بهزاد عبدی، طراح صحنه و لباس: علی نصیری‌نیا، جلوه‌های ویژه: بهنام خاکسار، مدیر تولید و مجری طرح: محمدباقر طسوجی، جانشین تولید، برنامه ریز و دستیار اول کارگردان: حمید غفاریان، عکس: حبیب مجیدیبازیگران: علیرضا شجاع‌نوری، هومن سیدی، آرمان درویش، لیلا زارع، فرخ نعمتی، هستی مهدوی‌فرد، مهوش افشارپناه، عباس احمدی‌مطلق، سعیده عرفان، زینب قادری، حمیدرضا سام‌خانیان، فتاح نظریان، بابک جعفریه، عطا مرادی و بهاره کیان‌افشار با حضور نیکی کریمی/بازیگران نوجوان: ایلیا نصراللهی، سام غفوری


منبع: baharnews.ir

شهرام ناظری و رکود موسیقی سنتی ایرانی

روزنامه شهروند نوشت: «بناست در کنسرت شهرام و حافظ ناظری که ششم دی ماه (امروز) در بوشهر برگزار می‌شود از این استاد آواز به خاطر تلاش‌هایش تجلیل شود. شنیده‌های «شهروند» حاکی از آن است که مردم بوشهر در کنسرت پیش رو تندیس صلح را به شوالیه آواز ایران تقدیم خواهند کرد. به همین بهانه  سراغ او رفتیم و پای صحبت‌هایش نشستیم. او معتقد است موسیقی سنتی ما در رکوردی دایمی فرورفته و باید برای این شرایط فکری کرد. گزیده این گفت‌وشنود در ادامه آمده است: – موسیقی ایران‌زمین، چه محلی و چه انواع دیگر آن، چنان به ادب پارسی وابسته و به آن پیوسته است که نمی‌توان تفکیک چندانی بین آنها قایل شد. – فراقی بودن ادبیات ایران موضوعی است که نمی‌توان آن را کتمان کرد. در ادبیات ما این موضوع سابقه بسیار طولانی دارد. اساسا روح شاعر ایرانی در سال‌های دور و در گذشته‌ای که ادبیات در این مرز و بوم بر قله و صدر بود، روحی ناآرام و شاکی است. – در ادبیات پارسی گاهی چنان شاعر به این نوع گلایه‌مندی دچار می‌شود که اشعارش هوش از سر می‌برد و گاهی هم به حیرانی دچار می‌شود. این موضوع در اشعار خیام به وفور هست. – خیام از نظر من چکیده ایران‌زمین است، یعنی اگر قرار باشد ایران را فشار دهیم تا عصاره‌اش را بیرون دهد، فردی مانند خیام از آن بیرون خواهد آمد که وجهه دانش و اندیشگی خاصی دارد و همین موضوع باعث این نوع نگاه است والا هیچ تعصبی روی او وجود ندارد اما متاسفانه تاکنون کسی به‌طور واقعی او را نشناخته است و حتی در داخل کشور هم گویا قرار نیست او شناخته شود. – موسیقی اصیل ایران موسیقی‌ای است که نه همه آن ‌که بخش غالبش موسیقی غم است و اندوه. این موضوع را برخی عامل ضعف می‌دانند که به نظر غیر واقعی می‌رسد، زیرا درست است که بخشی از موسیقی ما با الهام از ادبیات‌مان غمگنانه است اما در بخش‌های دیگر موسیقی محلی و ملی، موسیقی جشن‌ها و پایکوبی‌های دسته‌جمعی و از این دست مایه‌های شاد داریم. – برخی از افراد که سودای دیگر در سر دارند، با سری کاری و تولید آثار کم‌محتوا و کم‌کیفیت، به‌راحتی کارهای نازلی به خورد مردم می‌دهند. آن‌ طور که تجربه این سال‌ها به ما نشان داده، برخی از خوانندگان پاپ از این فضا که به وجود آمده (و از قضا ما اهالی موسیقی سنتی و ملی ایران نیز در رقم خوردن آن سهمی داریم)، سوءاستفاده و طرفداران ویژه‌ای نیز برای خود دست‌وپا کرده‌اند. – به گمانم درباره مولانا این نظر بسیاری از اهالی این مرز و بوم باشد که شعر او گاهی انسان را زیر و رو می‌کند. او با انسان کاری می‌کند که نمی‌تواند یک‌جا ساکت و ساکن بنشیند. هنوز که هنوز است پس از سال‌ها وقتی حرف او در میان باشد، بسیاری از ایرانی‌ها خواب از چشم شان می‌پرد. اندیشه و کلام مولانا، نو به‌ نو  و در هر زمان، منشأ حرکت است. – شاعران دیگری مانند حافظ و سعدی هم هستند که هر کدام اشعار لازمان و لامکان دارند. بنابراین این نظر که چون موسیقی سنتی بر پایه چنین اشعاری بنا شده نمی‌تواند به نیاز مخاطب امروز پاسخ دهد و همین عامل موسیقی ایرانی را کم‌فروغ ساخته است، نظری بسیار ساده و سطحی است. – اصلا می‌توانید تصور کنید محو نو یعنی چه؟ به گمان ما محوشدن، نو و کهنه ندارد اما مولانا می‌گوید محو شدن هم نو و کهنه دارد. او باز هم دارد از جهان دیگری که به تازگی وارد آن ‌شده سخن می‌گوید. به بیانی می‌شود گفت این مفهوم دقیقا خود مفهوم فراعقلی است و در هیچ قالب پیشینی و کلیشه‌ای نخواهد گنجید. به بیان عقل قالب و پیشینی محو شدن آخر هر چیزی است اما مولانا باز هم داشته‌ها و باورهای غالب را درهم‌ می‌شکند و می‌گوید پس از محو تازه آغاز ماجراست. – با تأسف باید گفت خبری از کار کردن بر اشعار مولانا نیست و آوازخوانان ما سراغ مولانا نرفته‌اند. در این میان همان تجربه‌های محدود خواندن مولانا طوری بوده که نتوانستند شعرش را درک کنند. – خواننده وقتی شعری را برای خواندن انتخاب می‌کند می‌خواهد جان کلام و پیام کلام شاعر را به بهترین وجه و البته چون همراه آواز و موسیقی است با تأثیر بیشتر انتقال دهد تا مخاطب لذت و حظ معنایی ببرد. مخاطب، شعر فارسی را می‌فهمد و لذت می‌برد و اگر موسیقی و شعر درست انتخاب شود این لذت دوچندان خواهد شد. – بگذارید همین‌جا سنگ‌مان را با برخی وابکنیم. از نظر من موسیقی صرف‌ نظر از این‌که متعلق به کدام گونه باشد، مزایا و معایبی دارد. در این میان این‌ که از مزایای یک نوع موسیقی خاص استفاده شود یا معایبش به نمایش درآید، به افرادی بستگی دارد که دست بر آتش آن نوع خاص موسیقی دارند. موسیقی ایرانی محلی، ملی و سنتی ما نیز از این قاعده مستثنی نیست. – باید این واقعیت را نیز بپذیریم که موسیقی سنتی ما اگر نگوییم فشل است اما قطعا دچار رکود دایمی شده است. – ما به‌ عنوان افرادی که در حوزه موسیقی فعالیت می‌کنیم باید به فکر روزآمدشدن باشیم. – باید واقع‌بین بود و خطرهایی که موسیقی سنتی را به کمین نشسته، شناخت. باید توجه داشته باشیم که موسیقی سنتی، قابلیت یک‌بعدی کردن و خشک بار آوردن هنرمند را دارد. –  چون از ریشه و پایه قوی خبری نیست، نیت ارایه کار نو مساوی است با سردرآوردن از جاهای بد و خطرناک. متاسفانه اکنون با این وضع به‌ طور نسبی دچار هستیم، یعنی نگاه بی‌‌ریشه و بدون مبنا توسط برخی افراد به اصطلاح نوگرا که بی‌سوادی زیادی هم دارند و وارد عرصه هم شده‌اند، وضع موسیقی ایرانی را اسفناک خواهد کرد. متاسفانه در این موارد وقاحت هم دیده و توسط این افراد ادعاهایی طرح می‌شود که نشان از پررویی آنها دارد و این برای موسیقی ایرانی بسیار خطرناک است. – باید توجه داشته باشیم موسیقی ایرانی گنج بزرگی است که باید از آن صیانت کرد. – ما برای روزآمدکردن موسیقی سنتی و محلی دست‌مان را باید به طرف ادبیات نوین ایران نیز دراز کنیم و از آن مدد بگیریم. ما می‌توانیم حتی از آثار بدون کلام هم استفاده کنیم. نگاه محدود و غیر واقع‌بینانه را کنار بگذاریم و موسیقی سنتی‌ای که متعلق به امروز است، ارایه کنیم. – من در بخشی از کارها سراغ شعر نو رفتم و نخستین کسی بودم که شعر  نو را با سازوکار آواز ایرانی اجرا کردم. زمانی که من شعر نیما را با آواز اجرا کردم چند نفر از هنرمندان، مجلس را ترک کردند. به‌ طور دقیق‌تر زمانی که شنیدند من دارم آن بند «می‌ترواد مهتاب می‌درخشد شب تاب را می‌خوانم» قهر کردند، زیرا کار من برایشان خیلی عجیب بود. البته شعر نو در موسیقی ایرانی قبل از آن یکی دو تجربه صورت تصنیف داشت اما برای نخستین بار من  بودم که شعر نو را به صورت آواز و ریتم آزاد خواندم. – صدای خوب واقعا وجود دارد اما باید پشتش درک، نگاه و شعور هوشمندانه باشد که این بسیار مهم است. اگر آن نباشد هنرمند خالی می‌شود و حتی صدای خوبش هم به کاری نمی‌آید. – نسل ما، نسلی آرمان‌خواه بود که می‌خواست عقاید انسانی در مورد بشریت داشته باشد. این البته یک رویکرد حسی فراگیر در دنیای آن روزها بود. خیلی‌ها با این رویکرد جان‌شان را دادند. هر کس با وجود تمایلات فکری و سیاسی که داشت در مورد ارزش‌های انسانی و رعایت و احترام به آن با دیگران تفاهم داشت، یعنی ممکن بود یکی کمونیست و چپ باشد یا مائویست باشد یا با باورهای  اسلامی زندگی کند یا این‌ که هیچ‌کدام از این گرایشات را نداشته باشد که من جزو همین دسته آخر بودم. با این وجود ما با هم تفاهمی کلی داشتیم و نگاه‌مان به مسأله انسان با هم نزدیکی فراوانی داشت. این تفاهم و عشق فضایی می‌ساخت پر از همدلی، بنابراین شرایط مثل امروز نبود که همه یکدیگر را بکوبند. – امروز از نظر روابط اجتماعی در شرایط نامناسبی به سر می‌بریم. – آن چه دوره ما را از این دوران متمایز می‌کند این است که امروز افراد دیگر مانند آن روزگار آرمان‌خواه نیستند و ایده‌آلی هم ندارند، هدف مشترکی ندارند و هر کس به فکر خودش است. منم‌منم‌زدن‌ها یا گروه‌بندی و دسته‌بندی‌های مختلف، آن زمان نبود و مثل امروز این تفکر وجود نداشت که اگر جزو دسته ما هستی، آدم خوبی هستی وگرنه بی‌ارزشی. خیلی به‌ ندرت پیش می‌آمد که رفتار خودخواهانه از بزرگان سر بزند. – خواننده جوانی که معروفیتی هم دست‌وپا کرده، این تصور را دارد که هر پیشنهادی که به او شد باید بپذیرد. مثلا می‌گویند شعری از  فردوسی را بخوان! او هم به جای آن‌ که روی موضوع دقیق شود و به این دلیل که تجربه کافی ندارد، آن را نپذیرد، چون خام است و جوان وارد گود می‌شود و از سویی چون شایستگی خواندن شعر فردوسی را ندارد، کاری سخیف ارایه می‌دهد. – تأکید می‌کنم امروز موسیقی سنتی ما در رکودی خاص فرو رفته و نیازمند هوای تازه‌ای است که باید در فضای آن دمیده شود.


منبع: baharnews.ir

ناصر تقوایی: سینمای ایران مدعی است

این فیلمساز پس از پایان نمایشنامه‌خوانی «شب هزارویکم» نوشته بهرام بیضایی که شامگاه پنجم دی‌ماه در سالن کنفرانس تئاترشهر برگزار شد، در سخنانی اظهار کرد: برخی آدم‌ها هستند که چند حرفه‌ای کار می‌کنند و بهرام بیضایی یکی از آن ها بود که هم در تئاتر و سینما فعالیت می‌کرد و هم خوب می‌نوشت و نمی‌دانم در عرصه هنر دیگر چه کارهایی مثل او باید انجام داد. او با اشاره به اینکه بیضایی در همه زمینه‌ها کارهای خوبی را تولید کرده است، افزود: او از همان ابتدا شیفته تئاتر و بعد سینما بود و در نمایشنامه‌هایش خیال‌پردازی غریبی داشت. من اولین بار در آبادان و زمانی که برای اجرای یک نمایش به همراه عباس جوانمرد به این شهر سفر کرده بود، با او آشنا شدم که همان دیدار سرآغاز یک دوستی دیرینه شد. تقوایی با بیان اینکه در یک دوره‌ای جنبشی از هنرهای مدرن آغاز شد، گفت: سینما از همه هنرها استقبال می‌کند و اصلا خالص نیست. سینما مثل یک جامعه می‌ماند که هنرهای دیگر به شکل تکنیکی در آن قابل استفاده هستند و در این بین بهرام نه فقط نمایشنامه‌های خوبی می‌نوشت بلکه باعث تحرکی هم در نمایشنامه‌نویسی ایران شد، هر چند متأسفانه ما تاریخ معاصر خود را خیلی عمیق نگاه نمی‌کنیم و گاهی برخی افراد قربانی یکسری روابط خصوصی فردی می‌شوند و به جای اینکه شناخته شوند گمراه‌کننده می‌شوند. کارگردان فیلم «کاغذ بی‌خط» در ادامه با بیان اینکه در میان نسل او عده‌ای چند حرفه‌ای بودند و این ویژگی نسل آن‌ها را رشد داد، خاطر نشان کرد: هیچ کس مخترع چنین دوره و زمانه‌ای نیست چون به ضرورت پیش می‌آید، همان‌طور که نیما یوشیج پس از هزار سال شعر ایران را با زبان تازه‌ای عوض کرد و بعد یک نسل شاعر به قدرت شاعران دوره غزنوی پیدا شد. این فیلمساز درباره نیما یوشیج گفت: این شاعر مرد جامعی بود که با کلیت ادب ایرانی آشنایی داشت و اگر سیروس طاهباز نبود ما نه نیما یوشیج را به درستی می‌شناختیم و نه آثار کاملی از او داشتیم. ناصر تقوایی همچنین با اشاره به نقش منتقد در رشد هنرمندان ادامه داد: هرگاه در همه رشته‌های هنری منتقدان خوب و درشتی پیدا شدند هنرمندان بزرگی هم رشد کردند. سینمای ما با وجود اینکه شاید اولین هنر باشد که در سطح بین‌الملل شناخته شده است امیدوارم نگاه منتقدانه در آن رشد کند و عرصه زد و بند تسویه حساب نباشد چرا که نقد باید باعث رشد شود. او گفت: سینمای ما امروز با پیدا کردن مسیر خود یک مدعی محسوب می‌شود و دیگر نسل فیلم‌های بد و سردستی در ایران از بین رفته است. این موضوع رشد سلیقه اجتماع را نشان می‌دهد و البته اگر از آن نوع فیلم‌ها هم در سینمای ما پیدا شود استثنا هستند. امروز سینمای ما جای شعر را گرفته و توانسته موفق باشد. کارگردان «ای ایران» اظهار کرد: نسل ما و افرادی مثل من، کیمیایی، مهرجویی و حاتمی ناگهان پیدا نشدیم. هر کسی کار خود و راه خود را پیدا کرد و شاید سازمان‌های دولتی این روزها باید این نقش را ایفا کنند تا راه را برای استعدادها باز کنند. ما در سال‌هایی به تولید بالای ۱۰۰ فیلم رسیدیم و وقتی تعداد سازنده زیاد می‌شود تعدادی هنرمند شاخص هم معرفی می‌شود، اما ببینید یکی مثل بهرام بیضایی یا فرهادی پس از سال‌ها پیدا شدند. دقت کنید که بین نسل بیضایی و فرهادی چقدر فاصله است. تقوایی گفت: ما از آنجا که ادبیات خوبی داشتیم در سینما هم شاهد رشد بودیم و من اگر بودجه‌اش را داشتم ساخت فیلمی از نیما (یوشیج) را به مسابقه می‌گذاشتم. با این حال امیدوارم روزی فیلمسازان ما فیلمی از این شاعر بسازند. در این مراسم گلاب آدینه، شیرین بینا،احمد مسجد جامعی، بهزاد فراهانی و پیمان شریعتی مدیر تئاتر شهر هم حضور داشتند که گلاب آدینه‌ی هم درباره‌ی حضورش در آثار بهرام بیضایی سخنانی را مطرح کرد.


منبع: baharnews.ir

نگرانی​عیاری برای یک فاجعه‌ قریب‌الوقوع

کارگردان فیلم «کاناپه» که آخرین روزهای فیلمبرداری اثر جدیدش را پشت سر می‌گذارد، سال ۱۳۸۳ همزمان با وقوع زلزله مهیب بم، ساخت سریال «روزگار قریب»‌اش را نیمه کاره رها کرد و به بم رفت تا فیلمی را بسازد که «بیدار شو آرزو» نام گرفت؛ فیلمی که به دلیل تلخی زیاد، خود عیاری هم در آن‌ سال‌ها دل به اکرانش نبست و بارها  تاکید کرد که این فیلم را برای جشنواره‌ها یا اکران عمومی نساخته است، بلکه نیت‌اش از ساخت «بیدار شو آرزو» این بوده که آب خوش از گلوی هیچ یک از مسئولین مرتبط با زلزله پایین نرود. او چند سال قبل با اشاره به اینکه «سال‌ها است وظیفه‌ی خود می‌دانم که به دلیل تلخی و ناخوشایند بودن این فیلم از بینندگان آن معذرت‌خواهی کنم» گفته بود:‌ «بیدار شو آرزو» به نیت جلب توجه مسئولان ساخته شد چون ما در کشوری هستیم که می‌دانیم روی گسل است و سال‌هاست اطلاع داریم که احتمالا روزی در تهران هم چنین اتفاقی خواهد افتاد.حالا پس از گذشت ۱۳ سال از ساخت این فیلم و به بهانه‌ی سالروز وقوع زلزله بم، کیانوش عیاری با بیان اینکه «بیدار شو آرزو» لااقل در گروه «هنر و تجربه» می‌تواند اکران شود، در گفت‌وگویی با ایسنا و در پاسخ به اینکه آیا به هدفی که از ساخت این فیلم داشته رسیده و مسئولان توجهی را که انتظار داشت، به مقوله زلزله داشته‌اند؟ اظهار کرد: سال گذشته هشداری خیلی جدی را از آقای دکتر عکاشه در روزنامه شرق خواندم مبنی بر اینکه گسل‌های تهران و شمال تبریز فعال‌ترین و خطرناک‌ترین گسل‌های ایران هستند و جالب است که این مطلب را به عنوان یک خبر بسیار کوچک در حد یک قوطی کبریت در صفحه آخر روزنامه خواندم و الان می‌بینم که هنوز اتفاق خاصی درباره خطری که بیخ گوش کشور ماست رخ نداده است. کارگردان فیلم «خانه پدری» افزود: تصور من این بود که پس از گزارشی که حدود چند سال قبل درباره احتمال زلزله‌ی تهران به ژاپنی‌ها داده شد و آن‌ها هم هشدار ترسناکی دادند، دست کم اتفاق خاصی بیفتد، چون آن موقع صحبت از انتقال ۲۶۰ هزار کارمند به خارج از تهران بود که به همراه خانواده‌هایشان ممکن بود به جمعیت یک میلیون نفری برسند ولی نه این اتفاق افتاد و نه اتفاق دیگری را شاهد بودیم. عیاری ادامه داد: من همیشه فکر می‌کنم مهمترین اتفاقی که در تهران می‌تواند بیفتد کنار گذاشتن گاز است چون در زلزله‌ی تهران، کشنده‌تر، مرگبارتر و خطرناک‌تر از خود زلزله انفجارهای ناشی از گاز است. بنابراین به جای هر کاری می‌شد تهران را به سمت و سوی جایگزینی گاز  با برق برد و این ممکن است زمان و هزینه ببرد اما به هر حال از هر موقعی شروع شود به سود این شهر است. وی گفت:‌ آرزوی من همیشه این است که گاز به روی تهران بسته و برق جایگزین آن شود. گرچه کاری هزینه‌بر، پرزحمت و وقت‌گیر خواهد بود اما بسیار لازم است که هر چه زودتر این اتفاق شروع شود؛ چون به سود آینده‌ی محتوم تهران است. این کارگردان سینما با اشاره به اینکه چند سال پس از زلزله‌ی بم بار دیگر به آن شهر رفته و مردم را دیده که با وجود برخی اقدامات انجام شده هنوز در کانکس زندگی می‌کنند، درباره‌ی اکران فیلم «بیدار شو آرزو» بیان کرد:‌ مخالفتی با اکران عمومی این فیلم ندارم، چون فیلم در اختیار بنیاد سینمایی فارابی است و اگر حداقل در گروه هنر و تجربه اکران شود، دست کم چند هزار نفری هم که آن را ببینند باز بهتر از دیده نشدن آن است و شاید سرسوزنی توجه را به فاجعه‌ی قریب الوقوع تاریخ بشر جلب کند.  فیلم «بیدارشو آرزو» که در سال ۸۲ پس از زلزله بم ساخته شد، درباره معلم جوانی است که در یکی از روستاهای نزدیک بم زندگی می‌کند، صبح زلزله خود را از زیر آوار بیرون می‌کشد و می‌بیند همه اهالی روستا زیر آوار مانده‌اند، پس پای پیاده به سمت بم راه می‌افتد، اما در بم با صحنه‌های مهیب‌تری برخورد می‌کند و ناچار برای کمک در شهر می‌ماند. «بیدار شو آرزو» که یکی از فیلمهای تاثیرگذاری بود که در آن بازیگرانی چون مهران رجبی و بهناز جعفری حضور داشتند، در جشنواره فجر چند سال قبل به نمایش درآمد و توانست برای عیاری سیمرغ بهترین دستاوردهای فنی و هنری را به ارمغان آورد.


منبع: baharnews.ir

اولین بانک سفال ایران گشایش یافت

بانک سفال ایران در سال ۱۳۷۶ به منظور گسترش پژوهش های باستان شناسی به عنوان یک طرح ملی در موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران پایه گذاری شده بود که به دلیل محدودیت های بودجه ای، راه اندازی آن به تاخیر افتاد.این مجموعه پژوهشی پس از تکمیل سخت افزاری، نرم افزاری و ورود مجموعه های سفالی، حاصل کاوش و بررسی های باستان شناسی جدید به مرحله بهره برداری رسید و مراسم گشایش آن بعد از ظهر امروز، یکشنبه، با حضور دکتر ‘محمد رحیمیان’ معاون پژوهش و فناوری دانشگاه تهران برگزار شد.رئیس مؤسسه باستان شناسی دانشگاه تهران در این مراسم از سفالگری به عنوان قدیمی صنعت ایران زمین یاد کرد و گفت: قدیمی ترین سفال های این مجموعه مربوط به ۹۵۰۰ سال قبل است که از محوطه تپه گنج دره در حوالی هرسین کشف شده است.تپه گنج دره در فاصله ۷ کیلومتری شهر هرسین قرار دارد و کاوش های باستان شناسی آن با نظارت پروفسور اسمیت باستان ‌شناس کانادایی سال ۱۹۶۵ آغاز شد و تا ۱۹۶۹ ادامه داشت. ساکنان ابتدایی گنج دره در هزاره نهم قبل از میلاد، یکجانشین و شهرنشین بودند و با اهلی کردن حیوانات، کاشتن غلات و جمع ‌آوری آن زندگی‌ می گذراندند.در ضمن انجام کاوش‌ ها و حفاری ‌ها در بعضی از لایه‌ ها، آثار ساختمانی و معماری تقریباً سالم کشف شد که امتیاز گنج ‌دره را نسبت به مکان‌های تاریخی دیگر که متعلق به مرحله پارینه سنگی بودند، مشخص می ‌کند. اشیای به دست آمده از گنج ‌دره، متعلق به دورانی است که هنوز چرخ کوزه‌ گری اختراع نشده بود.رئیس موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران در مراسم گشایش بانک سفال این مجموعه، سابقه ابداع چرخ سفالگری توسط بشر را حدود ۶ هزار سال قبل عنوان کرد و گفت: چرخ سفالگری برای اولین بار در فلات ایران ابداع شده و به مناطق پیرامونی گسترش یافت و تا قبل از آن، سفال را به وسیله دست شکل می دادند که کار بسیار دشواری بود.دکتر ‘حسن طلایی’ افزود: در بانک سفال ایران، قطعات سفالی مربوط به دوره های قبل و بعد از ابداع چرخ سفالگری نگهداری می شود که بخشی از این سفال ها از بررسی سطحی تپه های تاریخی و برخی از طریق حفاری های روشمند به دست آمده است و تعدادی نیز به این مجموعه اهدا شده اند.وی تاکید کرد: یکی از نکات مورد توجه این است که جمع آوری سفال های این مجموعه سال ۱۳۳۸ هجری شمسی آغاز شد و از آنجا که بسیاری از محوطه ها به دلیل توسعه های شهری، سال ها قبل از بین رفته است و امکان دسترسی به آنها وجود ندارد، نگهداری آنها در یک مجموعه، کار بسیار ارزشمندی به شمار می آید.طلایی افزود: سفال های این مجموعه براساس شیوه ساخت، گونه و نقوش، ثبت و ضبط شده اند و هر یک از قطعات، شناسنامه دارند که قدمت، محل کشف و دیگر ویژگی های آنها را مشخص می کند و در صورت بروز هرگونه حادثه احتمالی همچون زلزله، هویت این قطعات محفوظ خواهد ماند.وی به اختصاص فضای کارگاهی برای آموزش دانشجویان رشته باستان شناسی در کنار این بانک سفال اشاره کرد و گفت: دانشجویان باستان شناسی دانشگاه تهران، روزهای دوشنبه برای گذراندن چهار واحد درسی عملی در محل موسسه باستان شناسی و بانک سفال حضور می یابند و آموزش های لازم را به صورت کاربردی و عملیاتی فرا می گیرند.رئیس موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران درباره نحوه اهدای سفالینه و آثار باستانی به این مجموعه نیز گفت: هموطنان در صورت تمایل می توانند اشیای قدیمی خود را به موسسه اهدا کنند که با نام فرد اهداکننده در محل موزه موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران قرار خواهد گرفت.


منبع: baharnews.ir

نگاهی​به آثار برگزیده و تقدیری جایزه جلال

مراسم پایانی نهمین دوره جایزه ادبی «جلال آل‌احمد» چهارم دی‌ماه برگزار شد و این جایزه، برندگان و شایستگان تقدیر را از میان نویسندگان آثار حوزه رمان و داستان بلند، داستان کوتاه و مستندنگاری در سال ۹۴ معرفی کرد. در اینجا نگاهی داریم به پنج کتاب برگزیده و تقدیری این جایزه. «لم‌یزرع»؛ داستان عشق ممنوعه کتاب «لم‌یزرع» محمدرضا بایرامی و نشر نیستان در بخش رمان و داستان بلند نهمین جایزه ادبی جلال آل‌احمد به عنوان اثر برگزیده شناخته شد. این کتاب، داستان زندگی سعدون را روایت می‌کند که نوجوانی شیعه و از طایفه دجیل عراق است. سعدون که کشاورز و روستازاده است، یک روز و به صورت تصادفی «احلی» را می‌بیند و عاشق او می‌شود. اما دختر اهل تسنن است و این پیوند با مشکل جدی روبه‌رو خواهد بود. سعدون برای فراموش کردن موضوع، داوطلبانه راهی خدمت می‌شود. حتی به مرخصی هم نمی‌آید تا بلکه بتواند او را فراموش کند. یاد «احلی» چنان او را از آرام و قرار می‌اندازد که برگه مرخصی جعلی درست می‌کند. محاکمه می‌شود. چند جرم ناخواسته هم به اشتباهش اضافه و سرانجام به منطقه‌ای ناجور تبعید می‌شود. در راه همه سربازان همراهش بر اثر تصادف کشته می‌شوند؛ اما او زنده می‌ماند. خبر شهادتش را به خانواده‌اش می‌دهند. «سعدون» برای دیدن خانواده و «احلی» به زادگاهش می‌رود و خبردار می‌شود پدرش هم به جرم کشاورزی در زمین‌هایی که از طرف صدام منع کشت داشته‌اند، راهی زندان شده و پدر دختر برای رهایی او ضمانتش را به عهده گرفته است. پدرش با دیدن او جا می‌خورد. از او می‌خواهد که هرچه سریع‌تر خود را معرفی کند. «سعدون» می‌گوید او را اعدام می‌کنند. این بگو مگو منجر به قتل ناخواسته پسر به دست پدر می‌شود و … اگر «لم‌یزرع» از چند امتیاز برخوردار باشد، یکی از آنها، موضوع داستان است و البته تأثیر و تجربه جنگ عراق علیه ایران روی دو خانواده عراقی است. جنگ مسأله اصلی داستان نیست؛ بلکه در پس زمینه قرار دارد، اما از همین منظر تأثیر و کارکردش را در سرزمین عراق می‌بینیم. نویسنده به بهانه جنگ، تصویری از جامعه‌ای که صدام رییس آن است خلق می‌کند که در آن عشق و عاطفه می‌میرد. نویسنده: اگر ویژگی‌ها و خصایص کاری محمدرضا بایرامی را فشرده کنیم و تعداد آنها را خلاصه کنیم، به نظر می‌رسد «روستا»، «جنگ» و «نوجوانی» سه عبارتی هستند که در این خصوص به شکل چشمگیری در آثار او حضور دارند. بی‌شک او داستان غیرجنگی یا مثلاً برای مخاطب کودک و بزرگسال هم دارد؛ اما وجه غالب آثار بایرامی در ویژگی‌های سه‌گانه که بیان شد می‌گنجد. «لم‌یزرع» هم از این دسته‌بندی جدا نیست. او اکنون ۴۹ سال دارد و زاده اردبیل است. نویسندگی را از دهه ۶۰ شروع کرده و اولین اثرش در رادیو پخش شده است. این بازتاب به تشویق بایرامی انجامید و پس از آن با امید و انرژی بیشتر به فعالیت پرداخت. در همین دوره با حوزه هنری و نویسندگانی که در آنجا بودند آشنا شد. حاصل سال‌ها تلاش این نویسنده آثار فراوانی است که برخی از آن‌ها از این قرارند: «قصه‌های ساوالان»، «عقاب‌های تپه شصت»، «هفت‌روز آخر»، «کوه مرا صدا زد»، «دود پشت تپه»، «سایه ملخ»، «شاخه شکسته»، «پل معلق»، «آتش به اختیار»، «سنگ سلام»، «مردگان باغ سبز» و … . در کلکسیون افتخارات بایرامی جوایز زیادی را می‌توان دید که مهم‌ترین آنها جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی است در سال ۱۳۸۷ است که به کتاب «گرگ‌ها از برف می‌ترسند» تعلق گرفت. وی همچنین موفق شده است در سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۱ دو جایزه از کشور سوئیس نیز به دست آورد. این دو عبارتند از: «خرس طلایی» و «کبرای آبی» که به «قصه‌های سبلان» تعلق گرفته‌اند به غیر از این دو جایزه، کتاب «مردگان باغ سبز» این نویسنده هم برنده نشان نقره جایزه ادبی «اوراسیا» شده است. همچنین کتاب «کوه مرا صدا زد» بایرامی را یوتا همیل رایش به آلمانی ترجمه کرده است. «بازار خوبان»؛ قصه‌هایی از دنیایی ملموس مجموعه داستان «بازار خوبان» آرش صادق‌بیگی، در نهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد در بخش داستان کوتاه به عنوان اثر برگزیده معرفی شد. «بازار خوبان» مجموعه داستانی است با هشت داستان کوتاه با نام‌های «باران تابستان»، «چشمان باز»، «از طرف ما»، «عرض یک حال»، «زن دو دنیا»، «گرمابه زیبا»، «عریضجات» و «نقشه ختایی مینا» در ۹۶ صفحه که توسط مؤسسه انتشارات نگاه منتشر شده است. نویسنده در این مجموعه داستان، نثری منحصر به فضای داستان‌هایش دارد. جملات و دیالوگ‌های کوتاه، توصیفات سریع و البته لحنی که داستان به داستان تغییر می‌کند. او در داستان‌هایش به دنبال قصه است و قصه‌گویی می‌کند و از نثر هم برای روایت داستانش و البته بالا بردن تم قصه بهره می‌برد. قصه‌های داستان‌های صادق‌بیگی همگی به نوعی منشعب از دنیایی است که نویسنده آن را لمس کرده است. آدم‌های قصه‌های او نه سیاه‌اند و نه سفید. نه عام‌اند و نه روشنفکر. در این مجموعه ما با شخصیت‌هایی از طیف‌های مختلف روبه‌رو هستیم؛ از شروری که تازه به ایران بازگشته، جوان خطاطی که برای هر بار نوشتن وضو می‌گیرد تا زندانی‌ای که بعد از پایان دوره حبس، زندگی جدیدی را آغاز کرده است. اما با این حال این آدم‌ها، شخصیت به حساب نمی‌آیند و در حد تیپ باقی می‌مانند؛ یعنی در داستان‌ها ما عموما با شخصیت‌های داستانی قوام‌یافته روبه‌رو نیستیم. به عبارتی این آدم‌ها هیچ مزیت فردی یا شخصی‌ ندارند تا بتوان آنها را در دایره شخصیت تأثیرگذاری قرار دارد. نویسنده: آرش صادق‌بیگی متولد ۱۳۶۱ و زاده اصفهان، از دانشگاه هنر، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی گرفته است. او در کنار نوشتن داستان کوتاه، فیلمنامه‌های «دایره راز» و «چشمان باز» را هم نوشته که دو تله فیلم بر اساس آنها ساخته شده است. از این نویسنده جوان تاکنون یک کتاب در حوزه کودک و نوجوان با عنوان «خاطرات یک سرتق» منتشر شده و «بازار خوبان» هم نخستین مجموعه داستان و دومین اثر او به حساب می‌آید. کسب جایزه اول جشنواره ادبی «بوشهر»، رتبه دوم جایزه «داستان تهران»، تقدیری جایزه ادبی «اصفهان»، برگزیده جشنواره «داستان‌های ایرانی»، برگزیده دوسالانه ادبی دانشجویان و … از جمله افتخارات این نویسنده به حساب می‌آیند. «روباه شنی»؛ انسان‌ و درونیات‌ انسانی مجموعه داستان «روباه شنی» محمد کشاورز، در نهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد در بخش داستان کوتاه به عنوان اثر برگزیده معرفی شد. «روباه شنی» مجموعه‌ای است در ۱۱۲ صفحه و ۹ داستان کوتاه با عنوان‌های «روز متفاوت»، «پرنده‌باز»، «گلدان آبی، میخک‌های سفید»، «آهنگ پلنگ صورتی را سوت بزن»، «زمین بازی»، «هشتِ شب، میدان آرژانتین»، «راه رفتن روی آب»، «غار را روشن کن» و «روباه شنی». این مجموعه داستان کوتاه صدوبیست‌وپنجمین مجموعه داستان از سری «جهان تازه داستان» است که توسط نشر چشمه منتشر می‌شود. عنصر مکان در مجموعه داستان «روباه شنی» خیلی به چشم می‌آید. اغلب داستان‌ها در جغرافیای شیراز اتفاق می‌افتد و شخصیت‌های داستان هم در این جغرافیا زیست و کنش دارند. این تعمد روی یک مکان خاص از طرف نویسنده به این دلیل است که خود محمد کشاورز، زاده شیراز است؛ اما نکته‌ای که در این بین باید به آن اشاره کرد، این است که اگر نویسنده در فرآیند روایت از عناصر زبانی و لحنی این منطقه استفاده می‌کرد، داستان‌ها هویتی متناسب با مکان پیدا می‌کردند و عنصر بومی‌نویسی به تقویت کار در حوزه روایت کمک می‌کرد. با این اوصاف هرچند اغلب داستان‌ها در شیراز اتفاق می‌افتند، اما جهان داستانی به هیچ عنوان وابسته به مکان نیست؛ یعنی اگر به جای شیراز، تهران یا مشهد یا هر جای دیگر را جایگزین کنید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد؛ چون نویسنده در نوشتن اثرش به انسان و درونیات انسانی توجه دارد نه شهر و دیارش. نویسنده: محمد کشاورز ۵۸ ساله و اهل شیراز است. بیشتر او را به داستان‌های کوتاهش می‌شناسند؛ اما کار مطبوعاتی هم کرده و مدتی سردبیری مجله‌ ادبی «عصر پنجشنبه» را بر عهده داشت. از او تاکنون دو مجموعه داستان «پایکوبی» و «بلبل حلبی» منتشر شده و داستان‌هایی از او هم در ماهنامه «همشهری داستان» به چاپ رسیده‌اند. کسب جایزه ادبی «گردون» برای داستان «شهود» در سال ۱۳۷۴ و جایزه «منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی»، جایزه ادبی «اصفهان» و جایزه «فرهنگ پارس» برای مجموعه‌ «بلبل حلبی» در سال ۱۳۸۴ از افتخارات این نویسنده محسوب می‌شوند. «ر»؛ روایتی داستانی از رسول «ر» (درباره شهید رسول حیدری) به قلم مریم برادران، در بخش مستندنگاری نهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد، شایسته تقدیر شناخته شد. این کتاب مجموعه خاطرات شهید رسول حیدری، یکی از رزمندگان سپاه قدس است که در دوران جنگ بالکان و به منظور دفاع از مردم مسلمان بوسنی عازم این کشور می‌شود و به عنوان اولین ایرانی در بوسنی به شهادت می‌رسد. این کتاب را نشر آرما در سه فصل منتشر کرده است. موضوعی که این کتاب را به نسبت سایر کتاب‌های تاریخ شفاهی متمایز می‌کند، نوع روایت نویسنده از زندگی شهید رسول حیدری است. نویسنده سعی دارد در روایتش از شیوه داستانی استفاده کند. فصل اول اوج این نوع روایتگری است. یعنی نویسنده برشی از زندگی رسول را روایت می‌کند و با استفاده از عناصر همان برش، فلاش‌بک می‌زند و روایت را به گذشته می‌برد و آن را پیش می‌گیرد. در ابتدا شاید خواننده کمی گیج شود؛ اما با خواندن ادامه متن و پیدا کردن ربط و بست‌های روایی انگار دست به کشف جدیدی می‌زند که همین فرآیند، مخاطب را برای خواندن متن ترغیب می‌کند. استفاده نویسنده از شیوه‌های روایی داستانی در بیان زندگی شهید رسول حیدری بر جذابیت متن افزوده و مخاطب را با کتابی روبه‌رو می‌کند که از خواندن آن لذت می‌برد. نویسنده: مریم برادران، متولد ۱۳۵۵ و نویسنده‌ای است که بیشتر در حوزه تاریخ شفاهی جنگ کار می‌کند و البته آثار زیادی در این حوزه دارد. «نیمه پنهان ماه»، «اینک شوکران»، «محله‌های زندگی»، «دوره درهای بسته»، «یادگاران»، «حتی یک قطره اشک نریختم» و «زمانی برای آسودن»، از جمله کتاب‌های برادران در حوزه تاریخ شفاهی جنگ هستند. همچنین از وی یک داستان بلند به نام «حنانه» منتشر شده است. «پیغام ماهی‌ها»؛ شهید حسین همدانی و باقی ماجرا… «پیغام ماهی‌ها» به قلم گلعلی بابایی در بخش مستندنگاری نهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد، شایسته تقدیر شناخته شد. این کتاب به عنوان «سرگذشت‌نامه اسناد جنگ‌های نامتقارن محور مقاومت، پرچمدار رشید سپاه حضرت محمد رسول‌الله (ص)، شهید حسین همدانی» در ۵۱۲ صفحه و ۴۳ بخش نوشته شده است. «پیغام ماهی‌ها» پنجمین کتاب از مجموعه «بیست و هفت در ۲۷» است که آن را نشر بیست و هفت منتشر کرده است. «پیغام ماهی‌ها» زندگی سردار شهید همدانی را به صورت کامل روایت می‌کند. روایتی که نویسنده سعی دارد آن را از زبان خود راوی بیان کند. حضور نویسنده در متن حضور ملموسی نیست و انگار تمام خاطرات و اتفاقات دارد از زبان خود شهید روایت می‌شود. نکته‌ای که درباره این کتاب وجود دارد، آن است که چرا با وجودی که کتابی مانند «مهتاب خین» درباره شهید همدانی توسط حسین بهزاد نوشته شده ولی باز بابایی سراغ روایتی دوباره می‌رود؟ جواب سئوال مشخص است؛ چون نویسنده در «پیغام ماهی‌ها» از اطلاعات دست اولی استفاده می‌کند که برخی از آنها در کتاب «مهتاب خین» استفاده نشده است. برای این‌کار، بابایی به مجموعه‌ای از آرشیو صوتی که دست اول بوده‌اند، دسترسی داشته که از طریق آن توانسته زندگی شهید را از بدو تولد تا سال ۱۳۶۴ روایت کند. از بخش‌های جذاب این کتاب، بخش سوریه آن است که البته بسیار کم و محدود به آن پرداخته شده است. به غیر از این شهید همدانی در آن بخش‌ها چیزی درباره خاطرات خود به شکل دقیق نمی‌گوید و صحبت‌ها بیشتر تحلیلی هستند. شاید یکی از دلایل اهمیت این کتاب، همین بخش کوتاه است. چون شهید همدانی در این بخش صریحاً صحبت می‌کند و  همین‌جاست که خاطرات شفاهی بخشی از تاریکی‌ها و خلأهای تاریخ را برای مخاطب خود روشن می‌کند. با اینکه این بخش خیلی کوتاه است، اما اطلاعات دقیق و جامعی درباره حضور ایران و شرایط سوریه به مخاطب می‌دهد. در این بین البته مقداری شتاب‌زدگی دیده می‌شود. چون خاطرات شفاهی به غیر از خود راوی، گاهی از گفته‌ها و خاطرات افراد نزدیک به آن شخص هم استخراج می‌شود. نویسنده: گلعلی بابایی متولد ۱۳۳۹ در شهر شمالی چالوس است. اما سرنوشت او را در جوانی به هور و بیابان غرب برد تا آثاری چون «غ‍رب‍ت ه‍ور»، «از الوند تا قراویز»، «ح‍ک‍ای‍ت م‍ردان م‍رد»، «نبردهای جنوب اهواز»، «ح‍ک‍ای‍ت م‍ردان م‍ه‍ر»، «ن‍ق‍طه ره‍ای‍ی»، «کالک‌های خاکی» و … را خلق کند. بسیاری از آثار مستند و تاریخ‌شفاهی جنگ، محصول تلاش‌های مستقیم یا غیرمستقیم گلعلی بابایی است.


منبع: baharnews.ir

چاقوی زنجان را چطور تشخیص دهیم؟

محمدرضا جرجیسی – رییس اتحادیه و اصناف چاقوسازان زنجان – در گفت‌وگو با ایسنا درباره تفاوت چاقوهای زنجان با شهرهای دیگر که در این زمینه فعالیت دارند، توضیح داد: چاقوها به صورت تخصصی و با تنوع بالا در زنجان تولید می‌شوند. چاقو به صورت دست‌ساز از ابتدا در زنجان و آلمان تولید می‌شده است. او با بیان اینکه تاریخچه ساخت چاقو در زنجان به دوره هخامنشیان برمی‌گردد، افزود: در زنجان معدنی به نام نمک چهرآباد پیدا شد و مردان نمکی در آن کشف شدند که همه‌ آنها داس و ابزار جنگی انسان‌های اولیه را به کمر داشتند و همین موضوع تاریخچه این ابزار در زنجان را به شش‌هزار سال عقب‌ برد. زنجان حتی پایتخت سلاح‌سازی در زمان هخامنشیان بوده است. در کل این صنعت در استان زنجان قدمت دیرینه‌ای دارد. رییس اتحادیه اصناف چاقوسازان زنجان ادامه داد: ما در راین کرمان، غرب کرمانشاه، قم و همدان نیز برندهای معروف چاقوسازی داریم اما هیچ‌کدام از آنها به زیبایی و با کیفیت چاقوهای زنجان نیستند به همین دلیل قدرت رقابت با چاقوهای زنجان را ندارند. جرجیسی درباره اینکه چطور می‌توان چاقوی زنجان را از چاقوی راین تشخیص داد؟ گفت: دسته‌ چاقوهای کرمان از استخوان ساخته می‌شود و چهره‌ای سنتی دارد اما چاقوهایی که در زنجان تولید می‌شوند به‌روز و با بازارهای خارجی قابل مقایسه هستند بنابراین از مواد اولیه‌ای مثل دسته‌های نشکن و نسوز و تیغه‌های ضدزنگ که در کشورهای اروپایی کاربرد دارند، استفاده می‌شود. او بهترین مشخصه را برای شناخت چاقوهای زنجان، دسته و تیغه دانست و بیان کرد: دسته‌سازی چاقو یک هنر تخصصی محسوب می‌شود. دسته‌ها در چاقوهای آشپزخانه ساخت زنجان به صورت سه‌تکه ساخته می‌شوند و ساخت آنها مراحل متعددی دارد اما دسته چاقوهایی را که در کرمان و شهرهای دیگر تولید می‌شوند داغ و با فشار جزئی به تیغه پیچ می‌کنند که کار تخصصی محسوب نمی‌شود. جرجیسی بیان کرد: استفاده از استخوان در چاقوسازی  بهداشتی نیست زیرا بعد از مدتی استفاده از آن، بو می‌گیرد. ما هم در زنجان چاقوهایی داریم که دسته آنها را با شاخ گوزن یا گاومیش می‌سازند و قیمت آن‌ها هم ۳۰۰ هزار تومان است  که صرفا در چاقوهای کلکسیونی و ضامن‌دار تزئینی، قلم‌تراشی، شکاری و پیوندزنی استفاده می‌شوند. او با اعلام اینکه کاربرد چاقوها نیز متفاوت است، توضیح داد: برای مثال جنس تیغه و دسته چاقویی که از آن برای پیوندزنی در کشاورزی استفاده می‌شود متفاوت است و باید تیغه آن حتما از جنس زنگ‌بزن باشد در غیر این صورت لبه‌های چاقو برمی‌گردد. رئیس اتحادیه اصناف چاقوسازان زنجان اعلام کرد: شاید در زنجان بیش از ۲۰۰ مدل چاقو داشته باشیم که هر کدام تعریف خاص خودشان را دارند. چاقوهای آشپزخانه هم برای خودشان دنیایی دارند که شامل انواع مختلفی از جمله چاقوی سرآشپز، گوشت خردکنی، استخوان پاک‌کنی، دم دستی و غیره می‌شود.     او همچنین درباره جنس فلزی که در چاقوسازی زنجان استفاده می‌شود، اظهار کرد: تمام مواد اولیه‌ای که ما از آن در چاقوسازی استفاده می‌کنیم متاسفانه وارداتی است و در ذوب آهن اصفهان و آذربایجان هم قابل تولید نیست. استیلی که ما از آن استفاده می‌کنیم به دلیل نبود فن‌آوری آن در کشور ما از کشورهای روسیه، اوکراین و آلمان وارد می‌شود. جرجیسی گفت: ما نمی‌توانیم در کشورمان استیلی را که از لحاظ برندگی، تیغه‌ آن آب‌دیده باشد، ببرد و زنگ نزند، تولید کنیم. بخش عمده‌ای از مواد اولیه که آن را به چاقو تبدیل می‌کنیم وارداتی است و دسته‌های آن نیز از کائوچو است که از هند وارد می‌شود. در زمان قدیم هم از ضایعات تولیدات قاشق و چنگال‌، کارخانه‌های خودروسازی، ضایعات شاه‌فنرهای ماشین‌ها، بدنه‌ داخلی قطارها و اتوبوس‌ها برای تولید چاقو استفاده می‌کردیم.


منبع: baharnews.ir

انتقاد روزنامه شرق از مهران مدیری

اما از وقتی این موقعیت طلایی را وانهاد و به انواع سفارش‌ها گردن نهاد، تبدیل شد به یک «شومن سفارشی» و زینت‌المجالس برخی میهمانی‌های سیاسی و تا آنجا درمانده شد که وقتی خواست به جایگاه پیشینش بازگردد، حاصلش شد «در حاشیه ١ و ٢» که نه آقایان سفارش‌دهنده را راضی کرد و نه تماشاگران مشتاق مدیری را.در پس این دو مجموعه، نوعی سفارش جناحی تتق می‌زد؛ اینکه مثلا «این بار پوز پزشکان و بیمارستان‌های خصوصی را بزنید. سفارش‌هایی از این دست که مدیری پذیرفت و یک هنرمند کارکشته و به قول لمپن‌ها کاربلد، تبدیل شد به شومن برنامه دورهمی که چون قرار است در هر برنامه، منویات آقایان را برآورده کند، کارش رسیده است به توهین و بددهنی و شعار‌های سطحی.من باورم نمی‌شود مدیری که ادب و نزاکتش زبانزد همگان بود، کارش به آنجا رسیده باشد که جلوی دوربین رسانه مثلا ملی، خطاب به برخی مسئولان- احتمالا مقامات دولت فعلی- بگوید «بتمرگ سر جات».گیریم که برخی مسئولان شایسته انتقاد تندوتیز هم باشند که حتما هستند، اما شایسته است هنرمندی مثل مدیری، بشود زبان گویای جناحی که مخالف دولت مستقر است؟ یعنی تا این حد کارش گیر کرده که با پرت‌وپلاگویی و بیان مسائل خاله‌زنکی، بخواهد مقرب درگاه مدیران سیاسی سیما شود؟ آخر آقای مدیری، ما شما را به عنوان یک نمایشگر موفق و مستقل می‌شناسیم یا بهتر است بگویم می‌شناختیم؛ اما شما پاک آبروی خود و همکارانت را به بازی گرفته‌ای. شما را چه به شومنی؟ شما نمایشگری. حیف آن سابقه درخشان نیست؟پیشنهاد می‌کنم گاهی نگاهی به پشت سر بینداز. شب‌های برره را ببین، قهوه تلخ را ببین و بعد مقایسه کن با کارهای پیش‌پاافتاده‌ای مثل آن مجموعه که درباره شبکه‌های خارجی مخالف نظام ساختی یا مجموعه عطسه و همین دورهمی که ساختنش از هر تازه از راه رسیده‌ای برمی‌آید. به گمان من این تله‌ای است که سال‌های سال گرفتارش خواهی بود.دوستی می‌پرسید من نمی‌دانم چرا مجموعه مهمی مثل «معمای شاه» را داده‌اند به یک جوان تازه از‌راه‌رسیده و نداده‌اند مثلا به تقوایی یا کارگردان‌هایی در آن حد و اندازه. پاسخ دادم کارگردان‌های کارکشته و نخبه، هرگز زیر بار ساختن متون سطحی و شعاری نمی‌روند، مگر کسانی که جویای نام و البته پول هنگفت هستند. حالا خطابم به جناب‌عالی است. آیا مهران مدیری باید در جایگاه این جوانان سوسول‌مسلکی که شومن برنامه‌های سفارشی هستند قرار گیرد و با آنها در یک ترازو قضاوت شود؟


منبع: baharnews.ir

فارسی در میان ۱۰ زبان ماندگار باستانی

صحبت از اهمیت حفظ و پاسداری از «زبان» حالا دیگر یک دغدغه جهانی محسوب می‌شود و هر یک از کشورها به فراخور عقبه تاریخی و موقعیت فرهنگی خود در جهان امروز تلاش دارد میراث کلامی خود را در تلاطم پرسرعت تحول ابزارهای ارتباطی و رسانه‌ای جدید از هر خدشه‌ای مصون نگاه دارد. همین واقعیت هم پرداختن به «زبان» را اندکی از فضاهای صرفا آکادمیک خارج کرده و حالا در محافل و گزارش‌های رسانه‌ای هم می‌توان رد و نشانی از این میراث بشری پیدا کرد. در ایران نیز بیش از یک دهه است که کارنامه نهادهای متولی و ذی‌ربط زیر ذره‌بین رسانه‌ها قرار گرفته‌ تا سهم هر یک در حفظ و یا آسیب‌رسانی به زبان فارسی مشخص شود. خبرگزاری مهر هم در همین راستا و در تیرماه امسال گزارشی را با عنوان «وضعیت گسترش زبان فارسی در جهان» منتشر کرد تا بر مبنای آن تصویری از تلاش‌های امروز برای رسیدن به جایگاهی ایده‌آل برای زبان فارسی در آینده ترسیم شود. زبان‌های مسلط امروز در جهان کدامند؟ بازخوانی بخشی از آن گزارش برای پرداختن به گزارشی که به تازگی مجله معتبر «کالچر» آن را منتشر کرده است، خالی از لطف نیست؛ مطابق گزارش سایت مرجع معتبر دنیا در حوزه زبان‌­ها «Ethnologue: Languages of the World»، در حال حاضر زبان چینی با ۱.۳ میلیارد سخنور، اسپانیایی با ۴۲۷ میلیون، انگلیسی با ۳۳۹ میلیون، عربی با ۲۶۷ میلیون، هندی با ۲۶۰ میلیون، پرتغالی با ۲۰۲ میلیون، بنگالی با ۱۸۹ میلیون و روسی با ۱۷۷ میلیون سخنور در جهان، جایگاه اول تا هشتم را از نظر تعداد گویشور در میان زبان­‌ها دارند. نشریه کالچر در ابتدای گزارش خود می‌نویسد: «غیرممکن است که بگوییم زبانی از زبان دیگر قدیمی‌تر است چون همه آن‌ها به اندازه خود بشر قدمت دارند.»همچنین در آن گزارش تأکید شده بود که براساس نتایج بررسی شرکت W3Techs در ماه می ‌۲۰۱۶ (اردیبهشت ۹۵) ۵۳.۵  درصد سایت‌­های اینترنتی، انگلیسی زبان هستند، از این رو زبان انگلیسی در منابع اینترنتی جایگاه نخست را دارد. ۶.۴ درصد سایت‌­های اینترنتی هم به زبان روسی هستند و جایگاه سوم هم از آنِ زبان آلمانی (۵/۵ درصد سایت‌­ها) است. آمارهای جهانی در خصوص آموزش زبان دوم (غیر از زبان مادری) هم نشان می‌دهد که ۹۰ درصد زبان‌آموزان جهان مشغول آموزش زبان انگلیسی هستند. علت این مسئله هم تا حدود زیادی مشخص است؛ زبان انگلیسی هم زبان علم است و هم تجارت و هر کسی که بخواهد در هر یک از این دو عرصه فعالیتی داشته باشد، لازم است این زبان را یاد بگیرد. این نتایج و گزارش‌های آماری از این دست حالا تبدیل به یک اصل پذیرفته در میان همه کشورهای دنیا شده اما قیاس این فراگیری‌ها با آنچه به تازگی از سوی نشریه کالچر به عنوان فهرست ۱۰ زبان ماندگار باستانی منتشر شده است می‌تواند جالب توجه باشد. ۱۰ زبانی که از دوران باستان تاکنون زنده‌اند نشریه معتبر کالچر مقدمه مهمی برای گزارش خود درج کرده و براساس آن و پیش از فهرست کردن زبان‌های باستانی ماندگار آورده‌است: «تحول زبان مثل تحول بیولوژیکی است؛ با دقت بسیار و نسل با نسل رخ می‌دهد بنابراین هیچ نقطه جدایی متمایزی بین یک زبان و زبان بعدی که از آن شکل می‌گیرد وجود ندارد.» فارسی زبانان امروز می‌توانند نوشته‌ای متعلق به سال ۹۰۰ را دست بگیرند و آن را با سختی بسیار کمتری نسبت به یک انگلیسی زبان که شکسپیر می‌خواند، بخوانند.این نشریه برهمین اساس نتیجه می‌گیرد: «غیرممکن است که بگوییم زبانی از زبان دیگر قدیمی‌تر است چون همه آن‌ها به اندازه خود بشر قدمت دارند. با گفته شدن این، هر یک از زبان‌هایی که در زیر به آن‌ها اشاره شده چیزی خاص دارند – چیزی باستانی – که آن‌ها را از بقیه متمایز می‌کند.» آنچه در ادامه فهرست‌وار مرور می‌شود روایت نشریه کالچر از این ۱۰ زبان باستانی و شرایط امروز آن‌ها در کشورهای مختلف است. تامیلی تامیلی زبانی که حدود ۷۸ میلیون نفر از آن استفاده می‌کنند و به‌عنوان زبان رسمی سری لانکا و سنگاپور شناخته می‌شود، تنها زبان کلاسیکی است که از تمام بازه‌های دنیای مدرن جان سالم به در برد. این زبان که بخشی از خانواده زبان‌های دراویدی را شکل می‌دهد که شامل تعدادی زبان بومی جنوب و شرق هندوستان می‌شود، زبان رسمی ایالت تامیل نادو هند هم هست. محققان سنگ نوشته‌هایی متعلق به قرن سوم پیش از میلاد مسیح کشف کرده‌اند و این زبان از همان موقع تا به حال مورد استفاده بوده است. بر خلاف سانسکریت، دیگر زبان باستانی هندی که از حدود سال ۶۰۰ میلادی دیگر به طور روزمره مورد استفاده قرار نگرفت و بیشتر به زبانی برای عبادت تبدیل شد، تامیلی به پیشرفت خود ادامه داد و در حال حاضر بیستمین زبان رایج دنیاست. لیتوانیایی بیشتر زبان‌هایی اروپایی به خانواده زبان‌های هندو-اروپایی متعلق هستند، اما احتمالا حدود سال ۳۵۰۰ پیش از میلاد مسیح شروع به جدا شدن از یکدیگر کردند. آن ها به ده‌ها زبان دیگر از جمله آلمانی، ایتالیایی و انگلیسی تبدیل شدند و به تدریج شاخصه‌های مشترک‌شان را از دست دادند. با این حال یک زبان از شاخه بالتیک خانواده هندو-اروپایی بیشتر از بقیه آن شاخصه‌ای را حفظ کرد که زبان شناسان آن را پروتو-هندو-اروپایی (PIE) می خوانند؛ زبانی است که آن‌ها پذیرفته‌اند حدود سال ۳۵۰۰ پیش از میلاد صحبت می‌شد. به هر دلیلی، لیتوانیایی بیشتر از تمام زبان‌های مرتبطش صداها و قوانین گرامری PIE را حفظ کرده و در نتیجه می‌توان گفت یکی از قدیمی‌ترین زبان‌های دنیاست. فارسی فارسی زبانی است که امروزه بیشتر در ایران، افغانستان و تاجیکستان صحبت می‌شود. فارسی نواده مستقیم زبان فارسی باستان یعنی زبان شاهنشاهی ایران است. فارسی مدرن حدود سال ۸۰۰ بعد از میلاد شروع به شکل گرفتن کرد و یکی از چیزهایی که آن را نسبت به بسیاری از زبان های مدرن متمایز می‌کند این است که از آن موقع تا به حال، این زبان تغییرات نسبتا اندکی داشته است. فارسی زبانان امروز می‌توانند نوشته‌ای متعلق به سال ۹۰۰ را دست بگیرند و آن را با سختی بسیار کمتری نسبت به یک انگلیسی زبان که شکسپیر می‌خواند، بخوانند. ایسلندی ایسلندی هم یک زبان هندو-اروپایی است که از شاخه ژرمنی شمالی نشات می‌گیرد (فقط برای مقایسه: انگلیسی هم یک زبان ژرمنی است، اما از شاخه ژرمنی غربی). بسیاری از زبان‌های ژرمنی خودشان را ساده تر کرده‌اند و تعدادی از شاخصه‌هایی که دیگر زبان های هندو-اروپایی دارند را از دست داده‌اند، اما زبان ایسلندی با محافظه کاری بسیار بیشتری تحول پیدا کرده و بسیاری از این شاخصه‌ها را حفظ کرده است. اینکه هلندی‌ها بین قرن‌های چهاردهم تا بیستم هدایت این کشور را بر عهده داشتند هم تاثیر بسیار کمی بر این زبان گذاشت، بنابراین از وقتی که مهاجران اسکاندیناویایی آمدند و این زبان را با خودشان آوردند تغییر زیادی نکرده و سخنگویان ایسلندی می توانند به راحتی ماجراهایی که قرن‌ها پیش نوشته شده را بخوانند. عبری عبری مورد جالبی است چون استفاده روزمره از این زبان حدود سال ۴۰۰ متوقف شد و بعد به‌عنوان زبانی برای عبادت یهودیان سراسر دنیا محفوظ باقی ماند. با این حال با ظهور صهیونیسم در قرن‌های نوزدهم و بیستم، عبری به‌عنوان زبان رسمی رژیم صهیونیستی نام گرفت. با وجود اینکه نسخه مدرن این زبان با نسخه انجیلی آن فرق می‌کند، سخنگویان بومی عبری می‌توانند کاملا چیزی که در کتاب عهد عتیق و متن های مرتبط به آن نوشته شده را بفهمند. زبان‌ها به رغم تحول بیولوژیکی که نشریه کالچر به درستی برآن صحه گذاشته همواره در تلاش برای بقا و گسترش نفوذ خود در میان فرهنگ‌ها بوده‌اند و این تلاش برای بقا همچنان نیز ادامه دارد.از آنجا که سخنگویان اولیه عبری مدرن اغلب از ییدیش به عنوان زبان بومی استفاده می‌کردند، عبری مدرن به شیوه های مختلفی تحت تاثیر این زبان دیگر یهودی بوده است. مقدونی خانواده زبانی اسلاوی که شامل زبان‌های روسی، لهستانی، چک و کرواسی می شود، در مقایسه با زبان‌های دیگر نسبتا جوان است. این زبان‌ها فقط وقتی شروع به جدا شدن از جد مشترک شان یعنی پروتو-اسلاوی کردند که کیریل و متودیوس یونانی این زبان را استاندارد کردند و چیزی را به وجود آوردند که حالا به‌عنوان اسلاوی کلیسای قدیم شناخته می‌شود و برایش الفبا هم خلق کردند. بعد در قرن نهم و در حالیکه آن ها سعی داشتند اسلاوها را مسیحی کنند، این زبان را با خودشان به سمت شمال بردند. آن‌ها از جایی در شمال یونان، احتمالا جایی که اکنون مقدونیه نامیده می‌شود آمدند و مقدونی (همراه فامیل نزدیکش بلغاری) زبانی است که بیشتر از همه به اسلاوی کلیسای قدیمی امروز نزدیک است. باسکی زبان باسکی یک راز زبانی کامل است. تعدادی از مردم باسک که در اسپانیا و فرانسه زندگی می‌کنند این زبان را بومی صحبت می‌کنند، اما هیچ ارتباطی با زبان‌های رومنی (مانند فرانسوی و اسپانیایی) ندارد و در حقیقت هیچ ارتباطی با هیچ یک از دیگر زبان‌های دنیا هم ندارد. زبان‌شناسان طی قرن‌های گذشته تلاش کرده‌اند تا به وضوح بگویند این زبان ممکن است به چه خانواده‌ای مرتبط باشد، اما به نتیجه‌ای نرسیدند. تنها چیزی که واضح است این است که این زبان پیش از ورود زبان های رومنی در آن منطقه وجود داشت؛ یعنی پیش از اینکه رومن ها با لاتینی که در نهایت به فرانسوی و اسپانیایی تبدیل شد به آنجا بروند. فنلاندی فنلاندی تا قرن شانزدهم به صورت نوشته درنیامد، اما مانند بسیاری از زبان‌ها، گذشته آن به مدت‌ها پیش از این باز می‌گردد. این زبان عضوی از خانواده زبان‌های فین و اوگری است که شامل استونیایی، مجاری و چند زبان کوچکتر دیگر متعلق به گروه‌های اقلیت سراسر سیبری می‌شود. با وجود این، فنلاندی حاوی کلمات قرض گرفته شده زیادی است که طی قرن ها از دیگر خانواده‌های زبانی وارد فنلاندی شدند. در بسیاری از موارد، فنلاندی این کلمات قرض گرفته شده را در مقایسه با زبانی که از آن نشات می‌گرفتند، نزدیک تر به مدل اصلی شان نگه داشت. مثلا کلمه معادل پادشاه یعنی «kuningas» از کلمه ژرمنی قدیمی «kuningaz» نشات می گیرد که دیگر در زبان ژرمنی وجود ندارد. گرجی منطقه قفقاز یک سرچشمه واقعی برای زبان شناسان است. زبان‌های اصلی سه کشور جنوبی قفقاز یعنی ارمنستان، آذربایجان و گرجستان از سه خانواده زبانی کاملا متفاوت می‌آیند؛ به ترتیب هندو-اروپایی، ترکی و کارتولی. گرجی بزرگترین زبان کارتولی و تنها زبان قفقازی است که یک سنت ادبی باستانی دارد. الفبای زیبا و خاص آن هم بسیار قدیمی است و تصور می‌شود در حدود قرن سوم پس از میلاد مسیح از زبان آرامی اقتباس شده باشد. با وجود اینکه این زبان مثل باسکی یک جزیره نیست، تنها چهار زبان کارتولی وجود دارد که تمام شان توسط اقلیت‌های داخل گرجستان صحبت می‌شوند و همه هم هیچ ارتباطی با دیگر زبان‌های دنیا ندارند. ایرلندی بومی با وجود اینکه ایرلندی بومی تنها توسط اقلیتی کوچک از مردم ایرلندی امروز صحبت می‌شود، گذشته دور و درازی پشت خود دارد. این زبان عضوی از شاخه سلتیک زبان‌های هندو-اروپایی است و بسیار پیش از اینکه فاکتورهای تاثیرگذار ژرمنی از راه برسند در جزایری که حالا بریتانیای کبیر و ایرلند هستند، وجود داشت. ایرلندی بومی زبانی بود که اسکاتلندی بومی و مانکس از آن نشات گرفتند، اما حقیقتی که آن را وارد این لیست می‌کند این است که این زبان بیشتر از هر زبان دیگری در اروپای غربی، ادبیات بومی قدیمی دارد. در حالی که بقیه اروپا زبان‌های خودشان را صحبت می‌کردند و به لاتین می‌نوشتند، ایرلندی‌ها تصمیم گرفتند که به جای این کار به زبان خودشان بنویسند. بازخوانی گذشته و قصه‌ای که هنوز ادامه دارد آنچه در تطبیق گزارش‌های آماری از وضعیت پراکندگی زبان‌ها درجهان امروز و نیز سرگذشت تاریخی زبان‌های باستانی جالب توجه است، تفاوت سهم فرهنگ‌های مختلف در دوره‌های تاریخی متنوع از این میدان تبادل و رقابت است. به تعبیر ساده‌تر، زبان‌ها به رغم تحول بیولوژیکی که نشریه کالچر به درستی برآن صحه گذاشته همواره در تلاش برای بقا و گسترش نفوذ خود در میان فرهنگ‌ها بوده‌اند و این تلاش برای بقا همچنان نیز ادامه دارد. در ابتدای همین گزارش به سیطره و فراگیری ابزارهای ارتباطی نوین و تأثیر آن‌ها بر «زبان» اشاره شد و این واقعیتی است که تلاش و رقابت برای تثبیت فرهنگ کلامی در کشورهای مختلف را جدی‌تر از قبل کرده است. بازخوانی آنچه بر «زبان» انسان‌ها با فرهنگ‌های مختلف در ادوار مختلف تاریخ گذشته، علاوه‌بر جذابیت‌های ژورنالیستی حاوی نکات جذابیت و تأمل برانگیز به ویژه برای دو گروه مشخص است؛ اول زبان پژوهان که طبیعتا بی‌یادآوری رسانه‌ای ما هم در فضای آکادمیک خود به بازخوانی این تجربه‌های تاریخی می‌پردازند. گروه دیگر اما همان مدیران و متولیانی هستند که در تابستان گذشته سراغ کارنامه‌شان رفتیم تا از وعده‌ها وبرنامه‌های آینده خود برای «حفظ زبان فارسی» بگویند؛ امروز بخشی از آن آینده تبدیل به گذشته شده‌است و… این قصه سر دراز دارد.


منبع: baharnews.ir

جرج مایکل درگذشت

مدیر برنامه‌های جرج مایکل گفته او در کمال آرامش در منزلش فوت کرده است. جرج مایکل که ابتدا در دهه ۸۰ میلادی کار خود را با گروه وَم شروع کرد و به شهرت رسید، در سال‌های بعد به تنهایی به فعالیت هنری خود ادامه داد و توانست بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه از آثارش را به فروش برساند. خانواده او همزمان با اعلام این خبر از رسانه‌ها خواستند به حریم خصوصی آنها احترام بگذارند. در بیانیه خانواده جرج مایکل آمده: “با کمال تاسف و تالم خبر درگذشت پسر عزیزمان، برادر و دوست گرامی‌مان جرج را اعلام می‌کنیم. او در کمال آرامش در روز کریسمس فوت کرد.” جرج مایکل در شمال لندن به دنیا آمده بود. یکی از ترانه‌های مشهور او “آخرین کریسمس” نام داشت و جالب اینکه درگذشت او هم در ایام کریسمس به وقوع پیوست. جرج مایکل در دهه ۸۰ میلادی و هم زمان با ستارگانی چون مدونا و مایکل جکسون به شهرت رسید. او یکی از موفق‌ترین خواننده‌های مرد در دنیا بود که ۱۲ تک‌آهنگ انگلیسی و ۹ آلبوم انگلیسی و ده تک‌آهنگ آمریکایی و ۲ آلبوم آمریکایی داشته و همه او را با اثر مشهورش نجوای بی‌پروا (Careless Whispers) می‌شناسند.


منبع: baharnews.ir

علی نظری خواننده قدیمی درگذشت

گروه هنری: یکی از خواننده‌های قدیمی ایرانی مقیم آمریکا درگذشت.علی نظری متولد ۱۳۱۴ در اهواز، آهنگساز، ترانه سرا و خواننده که با آهنگهای ریتم جنوبی و عربی در دهه ۴۰ در لاله‌زار معروف شد، او از معدود خوانندگان موسوم به سبک کوچه بازاری بود که قبل از انقلاب به شوهای تلویزیونی دعوت می‌شد. او بعدها کم کم از نظرها پنهان ماند، دیگر نه در محفلی ظاهر شد و نه حتی در رادیو تلویزیون ها حضور پیدا نکرد تا اینکه سرانجام هفته گذشته در سن ۸۱ سالگی بر اثر کهولت سن در لس‌آنجلس درگذشت. از معروف ترین ترانه های او می‌توان آهنگ‌های: برمزار مادر، نماز، روزه دارم ، قسم به آه بی نوایان، دختر دردانه من، تاپ تاپ نازی نازی، سوگند و سنگ صبور را می توان نام برد. او در فیلمی به نام « خانه به دوشان» هم ایفای نقش کرد.


منبع: baharnews.ir