انتقاد تند ستاره زن هالیوود از ترامپ

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت: «کیت بلانشت» بازیگر استرالیایی سینمای هالیوود که اخیرا در برنامه «شوی امشب» به مجری‌گری «جیمی فالون» حضور پیدا کرده بود،‌ بارها با کنایه‌های تند از «دونالد ترامپ» رئیس جمهور جدید آمریکا یاد کرد.  در بخشی از این مصاحبه که حالتی طنز داشت، از بازیگر «هوانورد» و «مورد عجیب بنجامین باتن» خواسته شد تا یک توصیه بد به مخاطبان بکند و او در جواب گفت: همه پس‌اندازتان را به «ترامپ» بدهید.  «بلانشت» سپس درباره کار نمایشی جدید خود در تئاتر «برادوی» گفت: این روزها روی صحنه هستم و خیلی فوق‌العاده‌ است که در بحران میالنسالی کاری انجام دهی. چون این دوره خیلی پوچ و مسخره است، ‌درست به همان اندازه که مردی با سابقه ورشکستی در چهار شرکت بزرگ، بزرگترین بازار اقتصاد جهان را به دست بگیرد. منظورم این است این به همان اندازه دیوانه‌کننده است.  «جیمی فالون» پس از این، درباره حس خنثای خود درباره ریاست جمهوری «ترامپ»،‌ گفت: حس یک زرافه در فضا را دارم.  «کیت بلانشت» تاکنون هفت بار نامزد کسب اسکار شده که یک بار در سال ۲۰۱۳ با فیلم «وودی آلن» موفق به کسب جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن شد و بار دیگر نیز در سال ۱۹۹۰ برای نقش‌آفرینی در فیلم «هوانورد» جایزه بهترین بازیگر مکمل را به دست آورد.  «بلانشت» در اسکار ۲۰۱۶ برای بازی در فیلم «کارول» نامزد اسکار بازیگری شد و سه جایزه انجمن بازیگران فیلم، سه جایزه «گلدن گلوب» و سه جایزه «بفتا» از جمله دیگر افتخارات سینمایی او محسوب می‌شود.


منبع: baharnews.ir

جای «باربد مردمی» در فجر خالی است

به گزارش ایسنا، اگر نگاهی به جوایز موسیقایی در ایران بیندازیم، با توجه به اهمیت و دولتی بودن جشنواره موسیقی فجر، جایزه باربد بیشتر از بقیه به چشم می‌آید. جایزه‌ای نوپا که دو سال است به سیستم جشنواره اضافه شده و قرار است به آلبوم‌هایی که طی یک سال منتشر می‌شوند، اهدا شود.حمیدرضا نوربخش که این جایزه در دوران مدیریت او در جشنواره، به این رویداد اضافه شده، در این‌باره معتقد است که «جای سیمرغ سینما، در موسیقی خالی است و هنرمندان باید احساس کنند در جایی رصد می‌شوند.» او همچنین هدف اولیه از اضافه کردن این جایزه را به ساختار جشنواره این‌گونه توضیح می‌دهد: «هدف اولیه ما این بود که جایزه باربد جایگاه و اهمیت خود را پیدا کند، به این دلیل که خلأ آن محسوس بود. ما جایزه‌ای در این زمینه نداشتیم که با اهمیت باشد و بتواند فعالیت‌های موسیقی را تحت تأثیر قرار دهد. هدف اولیه‌ ما این است این جایزه بتواند هرچه بیشتر جذاب و با اهمیت شود.»مدیر این جشنواره پس از اتمام دوره سی‌ودوم (سال ۱۳۹۵) نیز اظهار کرد: «ریل‌گذاری جدید موسیقی فجر تا کنون دو دوره را پشت سر گذاشته است و تمام تلاش خود را خواهیم کرد تا در دوره جدید بتوانیم نقایص دوره‌های قبل را برطرف کنیم و به سمتی برویم که جایزه باربد اعتبار ویژه‌تری در میان هنرمندان موسیقی داشته باشد.» یکی از برداشت‌هایی که می‌توان از حرف نوربخش داشت، این است که باربد از سیمرغ جشنواره فیلم الهام گرفته شده یا می‌خواهند این جایزه مانند سیمرغ دارای اعتبار شود؛ اما با توجه به این‌که موسیقی یک کالای فرهنگی و هنری پرمصرف در میان مردم است، در حالی که سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در جشنواره فیلم وجود دارد، ولی باربد چنین بخشی را ندارد. شاید دادن جایزه باربد مردمی در مقایسه با سیمرغ مردمی، آسان‌تر هم باشد، زیرا آرای مردمی در جشنواره فیلم فجر براساس نظر افرادی است که در دوران جشنواره فجر، فیلم‌ها را دیده‌اند و باربد به آلبوم‌هایی داده می‌شود که در طول یک سال در سبک‌های مختلف موسیقی منتشر می‌شوند. اگر بخش آرای مردمی به جشنواره موسیقی فجر اضافه شود، برگزارکنندگان می‌توانند با بالا بردن میزان مشارکت مردم در این رویداد، آن را فراگیرتر کنند. با این حساب، جشنواره‌ای که مورد اقبال عموم قرار گیرد و بتواند برای آن‌ها جذاب باشد، اعتبار  بیشتری نیز خواهد داشت.نتایج این کار نیز می‌تواند جمع‌بندی مناسبی از سلیقه موسیقایی مردم و سطح آن ارائه کند و نتیجه آن در کارهای پژوهشی و تدوین چشم‌اندازهای موسیقی مورد استفاده قرار گیرد. شاید هنرمندان نیز با در نظر گرفتن این‌که هم از طرف مردم و هم از طرف متخصصان رصد و ارزیابی می‌شوند، به ارائه آثار بهتر فکر کنند. در مجموع، به‌نظر می‌آید جای نظرهای مردمی در جشنواره موسیقی فجر خالی است، هرچند اضافه شدن بخش آرای مردمی با داوری‌های تخصصی منافاتی ندارد، حتی نامزدهای کسب این جایزه می‌توانند از سوی داوران و کارشناسان انتخاب و سپس برای رای‌گیری معرفی شوند.


منبع: baharnews.ir

​اسکار بخاطر علیدوستی تعطیل می‌شود!

به گزارش ایسنا، علیدوستی در مصاحبه‌ای که از طریق ایمیل با این نشریه انجام داده، گفته است: حتی اگر بتوانم در مراسم اسکار شرکت کنم نیز این کار را نخواهم کرد چون از این‌که می‌بینم مردم عادی کشورم از حق قانونی‌شان برای ملاقات با فرزندانشان در خارج از کشور محروم می‌شوند، عمیقاً آزرده شدم.بر اساس این گزارش، «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرده که این هفته دستوری اجرایی برای تعلیق حداقل ۳۰ روزه مهاجرت اتباع ۳۰ کشور از جمله ایران، عراق، لیبی، سومالی، سودان، سوریه و یمن را به آمریکا صادر خواهد کرد. ترانه علیدوستی نیز در واکنش به اظهارات «ترامپ» امروز در صفحه توئیتر خود نوشت ممنوعیت صدور ویزا برای ایرانیان نژادپرستانه است، چه این ممنوعیت رویدادهای فرهنگی را شامل شود یا نشود، من به نشانه اعتراض در مراسم اسکار ۲۰۱۷ شرکت نخواهم کرد.بازیگر فیلم «فروشنده» در ادامه مصاحبه با نیویورک تایمز عنوان کرد درباره تصمیمش با اصغر فرهادی صحبت نکرده و نمی‌داند چه کسی به نمایندگی از فیلم «فروشنده» در مراسم اسکار حضور خواهد یافت. وی همچنین گفت فرهادی معمولا بازیگران اصلی فیلم‌هایش را در مراسم خارجی با خود همراه می‌کند. وی ادامه داد: آمریکا در ایران سفارت ندارد و ایرانی‌ها معمولا برای دریافت ویزا به کشورهای همسایه سفر می‌کنند. بسیاری از این مردم موارد پزشکی اورژانسی دارند و من مطمئنم همه مردم ایران تنها برای تعطیلات به آمریکا سفر نمی‌کنند و ممکن است موارد جدی‌تری داشته باشند.علیدوستی و شهاب حسینی در جشنواره کن سال ۲۰۱۶ نیز اصغر فرهادی را همراهی می‌کردند و این فیلم در نهایت جایزه بهتری بازیگر مرد و فیلمنامه را از این رویداد سینمایی کسب کرد. سخنگوی آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار فعلا در این رابطه اظهارنظری نکرده است.«فروشنده» به نمایندگی از سینمای ایران به جمع نامزدهای نهایی شاخه بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان راه یافته و باید با آثاری از کشورهای آلمان، دانمارک، سوئد و استرالیا در این بخش رقابت کند.


منبع: baharnews.ir

ادبیات در گرداب حلقه‌های هرمی

علی فاطمیروزنامه بهارامروزه در هر شهر چندین انجمن ادبی، تعداد بسیار زیادی کلاس داستان نویسی و تعداد غیر قابل شمارشی مدرس داستان نویسی و منتقد ادبی وجود دارد. انجمن‌ها و کلاس هایی که شبیه ماشین آلات تولیدی در حال تولید کردن فعالین ادبی و روانه کردن آنها به فضای ادبیات کشوراند و با اینکه مدت زمانی طولانی از این روند تولید فعالین حوزه‌ ادبیات می‌گذرد نه تنها شاهد اتفاقی مثبت در ادبیات نبوده‌ایم که بیشتر شاهد نوعی فساد فرهنگی، درون بافت ادبیات هستیم. شاید بد نباشد پیش از اینکه به بررسی کارکرد این انجمن‌ها و دورهمی‌های ادبی بپردازیم، نگاهی بکنیم به چگونگی شکل گیری و گسترش شان و روندی که طی کرده‌اند تا رسیده‌اند به اینجا. نشست شعرا و ادبا و محفل‌های ادبی شان به همین چند دهه‌ی اخیر خلاصه نمی‌شود، این دست محافل در ایران و اکثر کشورهایی که ریشه‌های غنی ادبیات را دارا هستند به چندین سده قبل برمی‌گردد. محافلی که کارکرد اصلی شان به همنشینی و خوشگذرانی‌های منفعلانه ختم می‌شد. بعد از رنسانس و ظهور گفتمان‌های جدید هنری‌اندیشه‌ای، هویت این نوع محافل به شکلی اساسی دچار دگرگونی شد. کارکرد این محافل از آن پس کاملا در خدمت گفتگو و خلق آثار مرتبط با سبک‌های نوین هنری و گفتمان‌های اندیشه‌ای اختصاص یافت و از معنای همنشینی به شکل سابق فاصله گرفت. نقطه بلوغ این محافل اما در قرن بیست است که شکل می‌گیرد. محافلی که رفته رفته کارکردی به دور از انفعال پیدا می‌کنند و تحت تاثیر جنگ جهانی دوم و حکومت‌های بلشویکی و گفتمان‌های سیاسی، فرهنگی، مذهبی، و. . . تبدیل به حوزه‌های بسیار مورد توجه و تعیین کننده می‌شوند، و این باعث می‌شود تا داستان نویسان و شاعران و آثارشان جایگاه بسیار مهمی در تعاریف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و. . . پیدا کنند. از همین دوران است که اهل قلم با نگرشی نو به مقوله‌ی نوشتن، محافل جدید را تشکیل می‌دهند. نویسندگان و شعرا با توجه به اشتراکات فکری و جهان بینی‌‌هنری، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و. . . محافلی را تشکیل می‌دهند که از دل آن‌ها جنبش هایی جهانی در حوزه‌ ادبیات سر می‌زند. برای نمونه می‌توان به گروه ادبی ۴۷ در اروپا اشاره کرد. این گروه که تجربه‌ زیستن در دوران فاشیست و جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده، به همت چند نویسنده بزرگ آلمان و در سال ۴۷ پدید آمد و گرایشی ضد جنگ داشت. نگاه انتقادی؛ تعیین عنصر غالب متن بعضی از شاخص‌ترین چهره‌های این گروه افرادی چون آلفرد اندریش، هانریش بل، زیگفرید لنتس، گونترگراس و والتر ینس بودند. گروهی که هرچند پس از گذشت سه، چهار دهه فروپاشید ولی با این همه آثار بسیار ارزشمند و درخور توجه‌ از خود باقی گذاشت. یکی از مهمترین آثار این گروه را می‌توان رمان شاخص (زنگ انشاء) نوشته زیگفرند لنتس دانست، رمانی که گفتمان کلی اندیشه‌ هنرمندان گروه چهل و هفت را بازنمایی می‌کند، رمانی که نگاه انتقادی به جنگ، خفقان، فاشیسم و… دارد. عنصر غالب متن را تعیین می‌کند. نمونه‌ دیگر از این گردهمایی‌ها جنبش ادبی« بیت» است. در آمریکا و پس از جنگ جهانی دوم نیز جنبش‌های بسیاری در ادبیات سر بر آوردند، که جنبش بیت از شاخص‌ترین آنهاست. نیل کسدی، آلن کینزبرگ، جک کرواک و. . . افرادی بودند که با نگرشی ساختارشکنانه نسبت به هنجارهای اجتماعی و ارزش‌های نهادینه شده شروع کننده‌ این گفتمان ادبی شدند. جنبش بیت تلاش داشت تا با کشیدن خط ابطال بر مفاهیم سنتی، جهان بینی خودش را استوار و ارائه کند. تاثیرگذاری جنبش بیت چنان گسترده بود که دهه‌ها پس از آن و در سراسر جهان این گفتمان ادبی‌اندیشه‌ای دائما در آثار هنرمندان جهان بازتولید می‌شود. دو جنبش ادبی ۴۷ و بیت تنها دو نمونه از جنبش‌هایی هستند که از دل گردهمایی‌ها و نشست‌های ادبی  بیرون آمده‌اند. گردهمایی‌هایی که همان‌طور که توضیح داده شد مفهوم‌شان نسبت به گردهمایی‌های ادبی در گذشته دچار تغییر اساسی شد. باتوجه به توضیحات ارائه شده حالا می‌توانیم برگردیم سر بحث اول و نگاهی بیندازیم به گردهمایی‌هایی که در در ایران و در فضای ادبیات شکل گرفته. شاید بتوانیم مهمترین و شروع‌کننده این دست نشست‌ها را (جُنگ اصفهان) بدانیم. جُنگ اصفهان حلقه‌ای از نویسنده‌های جوان بود که در ابتدای دهه چهل در اصفهان شروع به کار کرد. اعضای این حلقه‌ ادبی افرادی بودند که با نگاهی نو به ادبیات فعالیت می‌کردند و پس از مدتی برخی از اعضای این گروه تبدیل به نویسنده ها، منتقدین و نظریه‌پردازانی شدند که تاثیر بسیار چشمگیری بر ادبیات ایران گذاشتند، افرادی چون گلشیری، بهرام صادقی، احمد میرعلایی، محمد حقوقی، ابوالحسن نجفی و. . . برخی از اعضای این گروه بودند. جُنگ اصفهان نگاهی نواندیش به ادبیات داشت، نگاهی که صد البته مختص به ادبیات نشد و بعدها در آثاری که حاصل این نشست‌ها بود، همین نواندیشی و نگاه نقادانه‌ خود به فرهنگ، تاریخ، و. . . را رونمایی کرد. برای مثال می‌توان به رمان (شازده احتجاب) گلشیری اشاره کرد که جدای از نگرش مدرن داستانی، به تحلیل و نقدِ ساختار قدرت الیگارشی حکومت قاجار در چند دهه قبل از آن می‌پردازد. پس از مهاجرت گلشیری از اصفهان به تهران، شکل جدیدی از این نوع نشست‌ها رونمایی می‌شود، گلشیری کلاس‌های داستان و نشست‌های ادبی برگزار می‌کند و در موازات با آن نشست‌های دیگری با همین کارکرد توسط افراد دیگری نیز برگزار می‌شود که از مهمترین آن می‌توان به کارگاه‌های رضا براهنی اشاره کرد و البته پس از مدتی تعداد بسیار زیادی نویسنده و منتقد و نظریه پرداز از دل این دست نشست‌ها به ادبیات معرفی می‌شود. شاید تا اینجای کار روند حرکت ادبیات را بتوان روندی مثبت ارزیابی کرد، آنچه اما پس از آن و در دهه‌ هشتاد اتفاق می‌افتد جور دیگری است. بازتولید گفتمان مدرس ادبی در دهه هشتاد در دهه‌ هشتاد و به یکباره سراسر ایران پر می‌شود از کلاس‌های داستان نویسی که شباهت آنچنانی با نشست‌های ادبی ندارند. در این کارگاه‌ها که روز به روز در حال افزایش‌اند نه تنها گردهمایی‌ها بر اساس اشتراکات ادبی‌اندیشه‌ای صورت نمی‌گیرد که عموما کارکردی جز دیکته‌کردن اندیشه‌ مدرس به هنرجوها در آن دیده نمی‌شود. آنچه از خروجی این دست کارگاه‌ها قابل مشاهده است حلقه‌هایی ادبی است که عموما تشکیل دهنده‌ نوعی هِرم ادبی برای سر برآوردن و ابراز هویت‌اند. مدرس‌های کارگاه‌ها دائما نویسنده تولید می‌کنند و نویسنده‌های تولید شده به باز تولید گفتمان مدرس می‌پردازند. مدرس کارگاه، داور جشنواره‌های داستان می‌شود و شاگردهایش را در جشنواره برگزیده می‌کند. مدرس کارگاه، داستان‌های به بلوغ نرسیده‌‌ شاگرد‌هایش را با استفاده از آشنایی با ناشرها به چاپ می‌رساند، مدرس کارگاه از دوستی با مدیر مجلات و صفحات ادبی روزنامه استفاده می‌کند و مطالب شاگردهایش را به چاپ می‌رساند، در عوض تعداد هنرجوهای کلاس هایش افزایش می‌یابند، در عوض جایگاه خودش را در ساختار قدرت ادبیات تثبیت کرده و نفوذش را افزایش می‌دهد. مدرس به شاگرد تازه کار مشروعیت می‌دهد و توده‌ شاگردها به مدرس مشروعیت می‌دهند و این روند آنقدر ادامه پیدا می‌کند تا به وضعیت فعلی دچار شویم، به هر طرف که نگاه می‌کنیم یک هِرم ادبی می‌بینیم که یک نفر در بالای آن ایستاده و تعداد بسیار زیادی در رده‌های بعدی و به هوا خواهی نشسته اند. هر صفحه‌ای از مجلات ادبی را که ورق می‌زنیم شبه نقدهای پیش پا افتاده‌ای را می‌خوانیم که در هواخواهی و تعریف و تمجید یکی از اعضای هرم، توسط یکی دیگر از اعضای هرم نوشته شده. تازه‌های نشر را که می‌خوانیم با حجم وسیعی از مجموعه داستان‌های لاغر و بسیار ضعیف مواجه می‌شویم. ادبیات داستانی امروز به شکلی ملوک‌الطوایفی در حال حرکت است، ادبیات داستانی امروز جنبش‌خیز نیست، چرا که گردهمایی‌ها و نشست‌ها بر اساس جهان‌بینی و گفتمان ادبی شکل نمی‌گیرند، ادبیات امروز جنبش پذیر نیست چرا که دائما نویسنده هایی تولید می‌شوند که استقلال فکری در آنها دیده نمی‌شود و هر چه را در کلاس‌های داستان به آنها دیکته شده باز تولید می‌کنند. ادبیات داستانی امروز جنبش‌‌پذیر نیست چرا که نویسنده‌های جوان یاد گرفته‌اند برای جایزه بردن، برای چاپ شدن داستان‌هایشان، برای چاپ‌شدن مطالبشان به حلقه‌های هرمی ادبیات پناه ببرند و اگر نگاهی به کلیت نشست‌های ادبی بیندازیم متوجه می‌شویم که هرچند هنوز کارگاه‌ها و نشست‌های سالم در فضای ادبیات داستان ایران هم وجود دارد، هرچند هنوزنویسنده ها، منتقدین، مجلات و روزنامه‌هایی هستند که دچار این وضعیت نشده باشند، با اینهمه تعدادشان زیاد نیست. به این نتیجه می‌رسیم که شاید این کارگاه‌ها در ابتدا شروعی امیدوار‌کننده داشته اند، اما به نظر می‌آید رفته رفته به به روشی جهت انحصار‌طلبی در بدنه‌‌ ادبیات تبدیل شده‌اند، و متاسفانه سرانجام منتهی به نوعی از ادبیات شده‌اند که نویسنده اش را به استثمارپذیری و ادبیات را به طرف گفتمانی ملوک الطوایفی سوق داده است.


منبع: baharnews.ir

درآمد گیشه سینمای ژاپن رکورد زد

به گزارش ایرنا، این رقم با توجه به اینکه در مقایسه با سال ۲۰۱۵ میلادی نشان دهنده رشد ۸٫۵ درصدی است، یک رکورد جدید برای سینمای ژاپن به حساب می آید.انجمن تولید کنندگان فیلم و انیمیشن ژاپن روز پنجشنبه در تارنمای خود گزارش کرد که این بالاترین درآمد سینما در این کشور از سال ۲۰۱۰ میلادی به حساب می آید.این درآمد مختص فیلم های ساخت ژاپن و فیلم های خارجی است و همزمان اعلام شده که یکی از پرفروش ترین فیلم ها در این کشور در سال قبل انیمیشن «یور نیم» (نام تو) بوده است.همزمان گزارش این انجمن نشان می دهد که در سال گذشته میلادی ۱۸۰ میلیون نفر به سینما رفته اند که بالاترین رقم در ۴۲ سال گذشته به حساب می آید.نزدیک به ۶۳٫۱ درصد از این درآمد مختص فروش فیلم های داخلی اعلام شده که با این حساب برای نهمین سال متوالی میزان فروش فیلم های ژاپنی بیش از فیلم های خارجی بوده است.


منبع: baharnews.ir

اصغر فرهادی به رویترز چه گفت؟

به گزارش ایسنا، فیلم «فروشنده» پس از کسب دو جایزه در جشنواره کن در نهایت توانست به جمع ۵ نامزد نهایی شاخه بهترین فیلم خارجی جوایز سینمایی اسکار راه یابد تا فرهادی پس از فیلم «جدایی» در سال ۲۰۱۲ بتواند برای دومین بار به عنوان نامزد اسکار به این رویداد سینمایی بازگردد.فرهادی در گفتگو با رویترز گفت: ” از لحاظ ساخت فیلم هیچ مشکلی نداشتم، اما زمانی که فیلم اکران شد با توجه به استقبال بسیار فوق‌العاده مردم از فیلم، اقلیت بسیار کمی تلاش کردند موانعی ایجاد کنند. این افراد حتی تصور می‌کنند که این نامزدی نیز نوعی توطئه است”.فیلم «فروشنده» برای کسب جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی باید با فیلم‌های «تونی اردمن» (آلمان)، «سرزمین مین» (دانمارک)، «مردی به نام اُو» (سوئد) و «تنا» (استرالیا) رقابت کند.مراسم اعطای جوایز هشتادونهمین دوره جوایز سینمایی اسکار  روز ۲۶ فوریه ۲۰۱۷ (یکشنبه ۸ اسفندماه) در دالبی تئاتر لس‌آنجلس برگزار می‌شود.


منبع: baharnews.ir

جوایز سزار نامزدهایش را شناخت

به نقل از اسکرین دیلی، آکادمی هنرها و علوم سینمایی فرانسه با اعلام نامزدهای سزار، «او» ساخته پل ورهوفن و درام «فرانتس» ساخته فرانسواز اوزون را در راس جوایز سزار جای داد.درام «خلیج اسلک» ساخته برونو دومون، نیز دیگر پیشتاز نامزدهای این دوره از جوایز سزار است. این نامزدها به شیوه سنتی جوایز سزار در کنفرانس مطبوعاتی که در رستوارن فوکو برگزار می‌شود و صبح امروز (چهارشنبه ۲۵ ژانویه) اعلام شدند.«او» با نامزدی در ۱۱ بخش که شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری برای ایزابل هوپر می‌شود نامزد شده و «فرانتس» نیز با همین تعداد نامزدی هم‌پای «او» پیش می‌رود. «خلیج اسلک» نیز در ۹ بخش نامزد دریافت جایزه شده است.اهدای این جوایز با انتخاب رومن پولانسکی به عنوان رییس مراسم با جنجال‌هایی روبه رو شد که در نهایت با رد این دعوت از سوی پولانسکی همراه شد.وایزسزار از سال ۱۹۷۶ اهدا می‌شود و بیش از ۴ هزار عضو دارد که از بدنه صنعت فیلم فرانسه گردآمده‌اند. این جایزه بزرگ‌ترین جایزه از نظر چنین پیکره بندی بزرگی پس از اسکار محسوب می‌شود.  در مجموع ۴۲۸۷ عضو این آکادمی با آرای خود نامزدهای این دوره را انتخاب کرده‌اند.فهرست نامزدها بدین شرح است:بهترین فیلم:«خدایان» ساخته بنیامینا هدا، «او» ساخته پل ورهوفن، «فرانتس» ساخته فرانسوآز اوزون، «از سرزمین ماه» ساخته نیکول گارسیا، «در تختخواب با ویکتوریا» ساخته جاستین تریه، «خلیج اسلک» ساخته برونو دومون، «بی‌گناهان» ساخته آن فونتینبهترین کارگردان:هدا بنیامینا برای «خدایان»، پل ورهوفن برای «او»، فرانسواز اوزون برای «فرانتس»، آن فونتین برای «بی‌گناهان»، خاویر دولان برای «این تنها آخر جهان است»، برونو دومون برای «خلیج اسلک»، نیکول گارسیا برای «از سرزمین ماه»بهترین بازیگر زن:ایزابل هوپر برای «او»، سیدی بابت نودسن برای «۱۵۰ میلیگرم»، ویرجین افیرا برای «در تختخواب با ویکتوریا»، ماریون کوتیار برای «از سرزمین ماه» ، ماریان فویی برای «غیرقابل ملامت» ، سوکو برای «رقصنده»بهترین بازیگر مرد:پی یر نیوی برای «فرانتس»، گاسپار اولیل برای «این تنها آخر جهان است»، فابریس لوچینی برای «خلیج سالک»، نیکلاس دوواشل برای «مرد شایسته»، پی‌یر دلادونشامپ برای «پسر جان»، عمر سای برای «شکلات» ، فرانسواز کلوزه برای «غیرقابل ملامت»مراسم چهل و دومین دوره جوایز سزار ۲۴ فوریه (۶ اسفند) برگزار می‌شود


منبع: baharnews.ir

برنامه رشیدپور فردا پخش نمی‌شود

اردوان رحیمی دستیار رضا رشیدپور در برنامه «حالا خورشید» در گفتگو با ما درباره وضعیت فعلی این مجری که صبح امروز ۶ بهمن در برنامه زنده از هوش رفت، گفت: وی هم اکنون در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری است ولی حال عمومی اش خوب است.رحیمی درباره اینکه رشیدپور تا چه زمانی باید بستری باشد، بیان کرد: ابتدا قرار بود بعد از معاینه مرخص شود ولی پزشکان می گویند بهتر است تا ۴۸ ساعت در بیمارستان بماند. البته او اکنون حرف می زند و همانطور که گفته شد وضع عمومی اش خوب است.وی درباره پخش برنامه «حالا خورشید» برای فردا هفتم بهمن اظهار کرد: پزشکان اگر هم زودتر رشیدپور را مرخص کنند، گفته اند که باید استراحت کند و فردا نمی تواند برنامه را اجرا کند.


منبع: baharnews.ir

اصغر فرهادی، بازوی جامعه مدنی

احمد ابوالفتحیروزنامه بهارفیلمی از ایران، نامزد نهایی جایزه اسکار شد. سومین‌بار است که این اتفاق رخ می‌دهد. بار اول در سال ۱۳۷۷، «بچه‌های آسمان» اثر «مجید مجیدی»، یکی از پنج نامزد نهایی دریافت جایزه «بهترین فیلم خارجی» اسکار شد. دومین بار، در سال ۱۳۹۰، اصغر فرهادی با فیلم «جدایی نادر از سیمین» نامزد نهایی و سپس برنده این جایزه شد و حالا نوبت به «فروشنده» رسیده است، فیلم دیگری از اصغر فرهادی. راه یافتن «بچه‌های آسمان» به جمع نامزدهای نهایی اسکار، عجیب و بهت‌آور و هیجان‌انگیز بود. کمتر کسی انتظار این موفقیت را داشت و برای همین مواجهه با آن در سردرگمی گذشت. هنوز تکلیف نهادهای فرهنگی با جایزه‌ای که نماد استکبار جهانی محسوب می‌شد، مشخص نبود و البته فراگیری رسانه‌ای به‌گونه‌ای نبود که بتوان صدای «جامعه مدنی» را از راه فضای مجازی شنید. اما راه‌ یافتن «جدایی» به جمع نامزدهای نهایی و سپس انتخاب آن به عنوان بهترین فیلم خارجی سال ۲۰۱۲ جهان به یک شعف عظیم اجتماعی دامن زد که از جمله ثمره‌های آن این بود که جامعه اصغر فرهادی را به یک «شخصیت ملی» تبدیل کرد.  بر لغت «جامعه» تاکید دارم. چرا که از همان ابتدای شکل‌گیری «پدیده فرهادی»، او در جایگاه فردی که نسبت مستقیم با قدرت ندارد تعریف شده است. به‌خلاف «مجید مجیدی»، فرهادی هیچ‌گاه نامزد ساختن کلان‌پروژه‌های سینمایی، به سفارش نهادهای حکومتی نبوده است و هیچ‌ یک از فیلم‌هایش پشتیبانی دولتی نداشته است. به‌عکس، فیلم‌های فرهادی در مواقعی ابزار جامعه‌مدنی برای ابراز وجود بوده است. نمود این موضوع را در زمان اکران فیلم «درباره الی» مشاهده کردیم. به همین دلیل است که باید گفت فرهادی «شخصیتی ملی» است که اعتبارش را سراسر از مردم گرفته است. اصغر فرهادی در مسیر حرفه‌ای‌اش حالا به مرحله‌ای رسیده است که انتخاب شدن اثرش به عنوان نامزد نهایی اسکار یک اتفاق ساده و طبیعی و پیش‌بینی‌پذیر محسوب می‌شود و این اتفاق عظیمی است. فرهادی حالا دیگر «پدیده» نیست، فرد موفقی است که توانسته موفقیتش را تداوم بخشد. به جایگاهی رسیده است که پخش‌کننده با اطمینان از استقبال عمومی، فیلمش را در اولین روز نمایش، در ساعت ۶ صبح اکران می‌کند و تمام صندلی‌های سینما پر می‌شود. به‌جایی رسیده است که ابرستاره‌های جهانی ایفای نقش در فیلمش را برای خود افتخاری بزرگ می‌دانند و پیام چند سطری‌اش به رئیس‌جمهور، درباره یک ماجرای غم‌انگیز ملی (ماجرای گورخواب‌‌ها) بلافاصله پاسخ می‌گیرد. همه این‌ها نشان می‌دهد که فرهادی حالا یک «شخصیت ملی» است و در جامعه ایران می‌توان او را حامل «سرمایه اجتماعی» محسوب کرد، چرا که میزان مقبولیت او در شبکه روابط ایرانیان او را در جایگاهی قرار داده است که می‌تواند تاثیر مستقیم و ویژه در روند امور داشته باشد. این جایگاهی است که باید از آن حراست کرد. هم خود فرهادی و هم تک‌تک ما در روند حراست از این جایگاه مسئولیت داریم. از منظر اندیشمندان جامعه‌شناسی، سرمایه اجتماعی علاوه بر اینکه در «جامعه مدنی» شکل می‌گیرد، از جمله عناصری است که به «جامعه مدنی» قوام می‌بخشد و در روند نیل به دموکراسی و حفظ و حراست از آن عنصری بسیار موثر محسوب می‌شود. فارغ از این‌که درباره فیلم‌های فرهادی و از جمله درباره آخرین اثر او چه نظری داریم، فارغ از این‌که سبک‌زندگی او مورد پسند ماست یا نه، فارغ از این‌که او را خاضع می‌دانیم یا مغرور، بسیار اهمیت دارد که از فرهادی در مقام فردی که حامل «سرمایه اجتماعی» است و می‌تواند در بزنگاه‌های حساس به کمک جامعه مدنی بیاید حراست کنیم و البته خود او نیز باید در حفظ و نیز افزایش اعتباری که حاصل آن یافتن امکان ایفای نقش‌های ویژه اجتماعی است کوشا باشد و به عنوان بازوی جامعه مدنی از اعتبارش استفاده‌های ویژه کند. به همین دلیل است که بهترین خبر هشتم اسفند ماه برای ما می‌تواند خبر انتخاب فیلم «فروشنده» به عنوان بهترین فیلم خارجی در جایزه اسکار باشد. منتظریم.


منبع: baharnews.ir

مردم به شوخی‌های تکراری نمی‌خندند

با وجود تلاش‌های مدیریان تلویزیونی برای تجربه دوباره طمع خوش روزهای اوج طنز تلویزیون، مدتی است که حال و روز اغلب مخاطبان برنامه‌های طنز در مصراع «خنده تلخ من از گریه غم‌انگیزتر است» خلاصه شده است. تجربه چند سال اخیر هم نشان می‌دهد که بهره‌گیری از برخی از هنرمندانی که روزی طنز تلویزیون را به نوعی قبضه کرده بودند، چندان پاسخگو نیست.  به نظر می‌رسد مخاطبان به راحتی و فقط با فشردن یک دکمه و تغییر شبکه به خوبی ثابت کرده‌اند که اگر هنرمند همان هنرمند هم باشد، اما حرفی برای گفتن نداشته باشد، ارزش تماشا ندارد. از سوی دیگر برخی از هنرمندان نیز بر این باورند که اگر آثار نمایشی طنز نمی‌تواند همانند گذشته در جذب مخاطب موفق باشد، به این خاطر است که فضای تلویزیون همانند سال‌های گذشته باز نیست و مدیران تلویزیون دل و جرات سال‌های گذشته را ندارند. به همین منظور خبرنگار ایسنا در گفت‌وگو با مهراب قاسمخانی که تجربه سال‌ها حضور در تیم نویسندگان سریال‌های طنز را دارد، این پرسش را مطرح کرده است که چرا آثار طنز تلویزیونی با وجود حضور همان تیم‌های قبلی، همچون گذشته در جذب مخاطب موفق نیستند؟   مدیران تلویزیونی هر روز محافظه‌کار تر  می‌شوند او با اشاره به سریال‌های «پاورچین» و «شب‌های برره»، اظهار کرد: این مجموعه‌ها بالای ۹۰ درصد بیننده‌ای داشتند که بالای ۸۰ درصد از آنها هم راضی بودند؛ اما امروز شرایط تغییر کرده است.  عوامل بسیاری در رخ دادن این اتفاق دست به دست هم داده‌اند که فکر می‌کنم مهمترین آنها به مدیران صداوسیما برمی‌گردد که هر روز بیشتر از گذشته محافظه‌کار تر می‌شوند و ریسک‌پذیری آنها کاهش پیدا می‌کند. قاسمخانی ادامه داد: بچه‌هایی که امروز به عنوان قدیمی‌ها در تلویزیون مشغول به کار هستند، روزی این فرصت را پیدا کرده‌اند که در این عرصه حضور پیدا کنند و بعد دیده و شناخته شوند؛ ولی الان مدت‌ها است که ما این اتفاق را در تلویزیون ندیده‌ایم. ترسی میان مدیران و حتی تهیه‌کنندگان به‌وجود آمده که از همان ابتدا به سراغ مهره‌هایی می‌روند که امتحان خود را پس داده‌اندو در نتیجه خیلی کم اتفاق می‌افتد که گروه‌ها و افراد جدیدی وارد این حوزه شوند و بدنه اصلی کار را تشکیل دهند. در واقع عملاً بار اصلی بر دوش همین قدیمی‌ترها است؛ البته ممکن است چند جوان این فرصت را پیدا کنند که چند نقش کوچک را در مجموعه‌های طنز ایفا کنند، اما معمولاً  دیده‌ نمی‌شوند. این نویسنده که معتقد است «عدم ورود جوان‌ها به عرصه طنز در تلویزیون اتفاق بدی است»، گفت: این در حالی است که در سریال‌های خارجی در هر مجمومه‌ای که تولید می‌شود، تقریباً یک گروه جدیدی وارد می‌شوند که همه از استانداردهایی خوبی هم برخوردارند و کاملاً مشخص است که برای آنها زمان گذاشته شده است؛ اما الان مدت‌ها است که تلویزیون به این موضوع خیلی ساده نگاه می‌کنند و برای تولید آثار به سراغ اسامی ثابتی که در لیست وجود دارند، می‌روند. چرا قدیمی‌ها دیگر موفق نیستند؟  نویسنده سریال‌های «مرد هزار چهره» و  «پاورچین» در پاسخ به این پرسش که چرا قدیمی‌های عرصه طنر هم دیگر در جذب مخاطب چندان موفق نیستند، گفت: عوامل مهمی در این اتفاق تاثیرگذارند. یک نکته مهم این است که دسترسی مردم به آثار خارجی زیاد شده است و از طرفی هم تلویزیون رقابت کردن را بلد نیست و فقط نشان می‌دهد که فلان شبکه یا فلان برنامه چقدر بد است؛ در واقع می‌خواهیم با زدن بقیه، خودمان را بالا ببریم. این درحالی است که در کار فرهنگی، اصلاً مسیر این نیست و باید کار بهتری برای پیشرفت انجام دهیم. اگر آن سریال‌ها و برنامه‌ها بد هستند، ولی موفق شدند که مخاطب را جذب کنند، بنابراین نمی‌توان در برابر آنها به این شیوه مقابله کرد. دیگر نمی‌شود دیش‌ها را از بالا به پایین انداخت و فکر کرد که موضوع حل شده است. قاسمخانی با بیان اینکه «ما باید بتوانیم مخاطب جوان و نیازهای او را بشناسیم» یادآور شد: این اتفاقی است در تلویزیون نمی‌افتد. از طرفی هم فضای مجازی به شدت به‌ روز شده و الان شوخی‌های بسیار جذاب‌تری در توئیتر پیدا می‌شود تا در تلویزیون؛ شوخی‌هایی که برای نسل دیگری است و ما هنوز آنها را نشناخته‌ایم و حتی تلاش هم نکرده‌ایم که بشناسیم؛ حتی مقاومت هم می‌کنیم و می‌خواهیم آنها را نادیده بگیریم. بنابراین کاملاً طبیعی است که جوان‌ها هم دیگر تلویزیون نگاه نکنند. وقتی هم که مخاطب نباشد، انگیزه در میان گروه‌های سازنده کاهش پیدا می‌کند، چون به عنوان مثال فقط برای ۲۰ درصد از مخاطبان کار می‌کنند. دیگر آن هیجان انگیزه سابق  وجود ندارد که برای حجم زیادی از مخاطبان برنامه‌ می‌ساختیم. الان این تصور به وجود آمده که من دستمزدم را می‌گیرم و سایر آثار تلویزیون هم خیلی بهتر از برنامه ما نیستند. او در پاسخ به این پرسش که آثار طنز تلویزیونی را تماشا می‌کند، بیان کرد: من دیگر آنچنان بیننده تلویزیون نیستم و از هر مجموعه فقط چند قسمت را می‌بینم. دیگر در تلویزیون آن احترامی که باید به مخاطب گذاشته نمی‌شود.  زمانی که در برنامه «دورهمی» حضور داشتم، شاهد بودم که یک مقاومت جدی برای اینکه برنامه دیده نشود، وجود دارد. خیلی ساده است، وقتی قرار است در برنامه‌ای مهمانی حضور داشته باشد، باید کسانی باشند که مردم آنها را دوست دارند؛ این در حالی است که از لیست مهمان‌هایی که به تلویزیون داده می‌شود، افرادی را که مردم بیشتر دوستشان دارند، حذف می‌شوند. نویسنده سریال «دزد و پلیس» ادامه داد: به نظرم تلویزیون باید از افرادی که مردم دوستشان دارند، خواهش کند تا در برنامه‌ای حضور پیدا کنند. موفقیت تلویزیون نیاز به حضور این افراد دارد، چراکه مردم این ستاره‌ها را دوست دارند. هنوز برخی از مدیران تلویزیونی متوجه نشده‌اند که باید از برخی از هنرمندان در عرصه‌های  مختلف خواهش کنند تا در تلویزیون حضور یابند؛ چون مفهوم تلویزیون مردمی همین است و باید به مردم و علایق آنها احترام گذاشته شود. نمی‌شود در تلویزیون از حضور افرادی که با مجوز در عرصه‌های گوناگون فعالیت می‌کنند به صرف اینکه با سلیقه برخی جور در نمی‌آید، جلوگیری شود؛ من فکر می‌کنم این شکلی از قلدری است؛ یعنی من قدرت دارم و به جای همه شما تصمیم می‌گیرم که این اصلاً کار درستی نیست. مردم دیگر به شوخی‌های تکراری نمی‌خندند قاسمخانی با بیان اینکه «رویکرد غلط تلویزیون و گسترش فضای مجازی تنها دلایل موفق نبودن مجموعه‌های طنز تلویزیونی در سال‌های اخیر نیستند»، گفت: بخشی هم به خود ما هنرمندان برمی‌گردد؛ به عنوان مثال من ۴۵ سالم است و ۲۰ سال است که در این حوزه فعالیت می‌کنم و طبیعی است که دیگر آن انرژی سابق را نداشته باشم. دیگر برایم این فرصتی پیش نمی‌آید که در پروژه‌ای حضور داشته باشم که مثل «پاورچین» دوستش داشته باشم. در واقع من اوج سریال‌های طنز تلویزیونی را تجربه‌ کرده‌ام و دیگر به آن میزان، هیجان‌زده نمی‌شوم. او اضافه کرد: الان قطعاً یک مجموعه هر شبی با نصف بینندگان سریال «پاورچین»، برای یک نویسنده جوان بسیار جالب و پُرهیجان خواهد بود. ما نسلی هستیم که انگیزه‌هایمان را از دست داده‌ایم؛ بخشی از ما هم بدون تعارف آنطور که باید به‌روز نیستند و سعی می‌کنند که با همان تکنیک‌های سابق مردم را بخندانند؛ اما این تکرارها تکراری می‌شود و مردم دیگر به شوخی‌های تکراری نمی‌خندند. تلویزیون باید سرمایه‌گذاری جدی برای کمدی تلویزیونی بکند تا نیروی تخصصی در این عرصه پرورش بدهد. نویسنده سریال «شب‌های برره» در پاسخ به این پرسش که چقدر برای شناسایی استعدادهای طنز تلاش کرده است، بیان کرد: در این سه سالی که در تلویزیون ممنوع‌الکار هستم و هنوز هم علت آن را نمی‌دانم، فرصت داشتم که با تیمی کار کنم و به سراغ افرادی بروم که استعداد داشتند؛ از طنزنویسان مطبوعاتی گرفته تا افرادی که از طریق فراخوان خودشان را معرفی کردند و با امتحان قبول شدند. الان از آن گروه ۱۵ نفره، ۶ نفر مشغول به کار هستند. این کاری است که باید تلویزیون انجام بدهد، ولی هنوز این نیاز را احساس نکرده است. مدیران میانه تلویزیون نگران میز خود هستند قاسخانی با اشاره به حضور خود در اوایل برنامه «دورهمی» یادآور شد: ساختار و شکل اولیه  برنامه «دورهمی» پیسنهاد من بود؛ طرحی توسط تهیه‌کننده و بر اساس یک تاک شوی هندی در شبکه نسیم تصویب شده بود و از من برای کارگردانی و سرپرستی نویسندگان دعوت شد و قرار بود دقیقاً همان برنامه ساخته شود که برای من جذاب نبود. ما شخصیت‌ها را تغییر و شخصیت‌پردازی جدیدی انجام دادیم و شکل متفاوتی برای پلاتو ها در نظر گرفتیم که قرار بود مجری برنامه نقش اصلی بخش‌های نمایشی را هم بازی کند. پس از پیوستن آقای مدیری به گروه بازیگران، ایشان تمایلی به مشارکت در بخش نمایشی نداشتند و ترجیح می‌دادند فقط در نقش مجری در برنامه حضور داشته باشند و همین مسئله باعث شد که تا انتها ارتباط درستی بین بخش نمایش و پلاتو شکل نگیرد و تلاش و اصرار من برای چسباندن این در بخش به هم از همان ابتدا اشتباه بود و کار با آن شکل یکدست نمی‌شد. او درباره برنامه‌های تالک‌شو با محوریت طنز که مدتی است در تلویزیون باب شده است، گفت: ما خیلی افراد توانمندی نداریم که بتوانند یک برنامه تاک‌شو را بگردانند؛ غیر از مهران مدیری و رامبدجوان مگر چند نفر دیگر می‌توانند برنامه تاک‌شوی طنز  را بگردانند؟ من فکر می‌کنم کلاً چهار یا پنج نفر دیگر هم هستند که شاید برایشان جذاب نباشد یا دلشان نخواهد این کار را انجام دهند. نویسنده سریال «مسافران» افزود: تالک‌شو موفقی برنامه‌ای است که بتواند مهمانی را که مردم دوست دارند، دعوت کنند و حرف‌هایی که مردم دوست دارند را بزند. به عنوان  مثال وقتی ما مجید مظفر ی را برای حضور در برنامه «دورهمی» دعوت کردیم، این گفت‌وگو برای پخش کامل حذف شد. اینکه چرا مردم از دیدن یک گفت‌وگوی خوب محروم شدند، سوالی است که من هیچ گاه جواب آن را متوجه نشده‌ام. یا مصاحبه امیر آقایی که بخش‌های جذاب آن گفت‌گو حذف شد. متاسفانه من فکر می‌کنم خط قرمزها  مرتب تغییر می‌کنند. قاسمخانی با بیان اینکه «فکر می‌کنم مدیران میانه به شدت ترسو شده‌اند و بسیار نگران میز خود هستند»، گفت: بعد از ۲۰ سال فعالیت ما دیگر خط قرمزها را می‌شناسیم. الان موضوع این است که نکند برنامه‌ای پخش شود و بعد دچار مشکل شویم؟ و این رویکرد که سری را که درد نمی‌کند دستمال ببندیم  وجود دارد؛ برخی خیلی علنی می‌گویند که این مشکلی ندارد ولی نه! او همچنین در بخشی از سخنانش به سریال «لیسانسه‌ها» و «همسایه‌ها» که این روزها پخش می‌شوند، گفت: سریال سروش صحت را می‌بینم و خیلی کار خوبی هم هست. فکر می‌کنم اگر تلویزیون هم در دوارن اوج مخاطب خود بود، سریال «همسایه‌ها» هم بیشتر از الان دیده می‌شد.


منبع: baharnews.ir

همه فرانسه را هم بدهند، سازم را نمی‌دهم

استاد پهلوان رسول بخش زنگشاهی – هنرمند پیشکسوت موسیقی بلوچستان – با حضور در ایسنا، بعد از پنج سال که از برگزاری آخرین کنسرتش می‌گذرد، دست به ساز ‌شد و برای خبرنگاران ایسنا نواخت. در این نشست، ندیم زنگشاهی، فرزند او و حاتم بلوچ‌زهی، از دوستان آن‌ها، استاد پهلوان را همراهی کردند و جاهایی که لازم بود، صحبت‌های استاد را از زبان بلوچی به فارسی ترجمه کردند.استاد پهلوان همان‌طور که قیچک‌اش را برای نواختن آماده می‌کند، می‌گوید: دو ساز قیچک دارم؛ اما این را از پدرِ پدرم به ارث برده‌ام و خودم تزیین‌اش کرده‌ام، چون این‌طور زیباتر به‌نظر می‌رسد. تا کنون هم آن را سه‌بار تعمیر کرده‌ام. از ساز قیچک‌اش کیسه‌ای را با نخ آویزان کرده است، وقتی دلیل آن را می‌پرسم، توضیح می‌دهد: در این کیسه ماده‌ای به نام رِیال می‌گذارم که با آن، آرشه را که از دُم اسب است، تیزتر و روان‌تر کنم.ندیم زنگشاهی دنباله صحبت استاد اظهار می‌کند: دیگر نوازنده‌ها در بلوچستان این کار را از استاد یاد گرفته‌اند.استاد زنگشاهی با بیان این‌که هشت نسل است در خانواده او ساز می‌نوازند، می‌گوید: من از ۱۴ سالگی قیچک را در دست گرفتم و نواختن آن را از پدرم یادم گرفته‌ام  و حالا ۶۱ سال است که می‌نوازم. حاتم بلوچ‌زهی که همراه استاد و ندیم آمده است و بیشتر صحبت‌های استاد را به فارسی ترجمه می‌کند نیز می‌افزاید: در حال حاضر در بلوچستان طایفه‌های بسیاری زندگی می‌کنند و در هر ۲۰ طایفه دو تا سه طایفه، ساز را به‌صورت ارثی می‌نوازند. حتا اگر کسی از یک طایفه دیگر بخواهد نوازندگی یاد بگیرد فضایی برای آموزش این کار وجود ندارد. استاد رسول بخش، قدیمی‌ترین نوازنده در طایفه زنگشاهی است. کسانی که استاد را می‌شناسند او را به خانه‌ می‌برند تا به آن‌ها آموزش دهد، در غیر این صورت فضایی برای این کار وجود ندارد. او ادامه می‌دهد: موسیقی بین برخی طایفه‌ها رونق بسیاری داشته است. زمانی که عده‌ای در بلوچستان دور هم جمع می‌شدند از نوازنده‌ها می‌خواستند در دورهمی‌ها برای‌شان بنوازند. این کار را بیشتر برای شاد بودن انجام می‌دادند. البته در مجالس عروسی هم از نوازنده‌های بلوچی زیاد استفاده می‌شد. در واقع هنرمندان موسیقی بلوچی فقط از طریق نوازندگی روزگار می‌گذراندند. بلوچ‌زهی اضافه می‌کند: در حال حاضر استاد پهلوان هیچ منبع درآمدی به‌جز همان مبلغ ۱۳۰ هزار تومانی که از وزارت ارشاد به او می‌پردازد، ندارد. این مبلغ را هم حدود دو سال است که واریز می‌کنند. با خبری که از وضعیت استاد در ایسنا منتشر شد، مردم بلوچ هم به یاد او افتادند و برای شرکت در چند مجلس از استاد دعوت کردند. او ادامه می‌دهد: شاعرانی مثل «مُلا غلام قادر رحمانی» و «کمال خان» که همراه استاد بودند، فوت کرده‌اند. استاد همیشه در کنار خواننده‌اش بود و زمانی که آن‌ها فوت کردند، دیگر کسی برای ساز خالی پول نمی‌داد. در حال حاضر هم کسانی هستند که شاعری کنند، اما خواننده‌هایی که فوت کردند برای خودشان شخصیت و جایگاه والایی داشتند. بلوچ‌زهی اضافه می‌کند: در استان ما این‌طور نیست که استادی کاری را به شاگردش آموزش دهد. اگر پسر، برادر یا عموزاده‌ای برای یادگیری نزد استادی بیاید و تمایل به یادگیری داشته باشد، آن هنر را یاد می‌گیرد، در غیر این صورت وزارت فرهنگ و ارشاد از هنر این اساتید استفاده نمی‌کند و آن هنر برای همیشه از یاد می‌رود.او بیان می‌کند: به کسی که در بلوچستان ساز می‌زند، می‌گویند کم نسل است، یعنی او کارهای جهنمی انجام می‌دهد. متاسفانه وزارت ارشاد هم در این زمینه فرهنگ‌سازی نکرده است. البته بسیاری از افراد هم در این منطقه، موافق موسیقی هستند. ندیم زنگشاهی، فرزند استاد پهلوان نیز می‌گوید: من و سهیل – دیگر فرزند استاد – خودمان به یادگیری نوازندگی ساز تمایل داشتیم. استاد ۲۲ فرزند و سه همسر دارد که من و برادرم سهیل، از میان همه آن‌ها نوازندگی می‌دانیم. من ۳۰ ساله هستم و از ۱۰ سالگی نوازندگی را از استاد آموختم، سهیل نیز که ۱۱ سال دارد از ۸ سالگی نواختن ساز را یاد گرفته است. ندیم زنگشاهی او ادامه می‌دهد: حدود هفت سال است که استاد به‌دلیل بیماری دیابت بی‌کار شده است. من نیز در حال حاضر موسیقی سنتی را با پاپ تلفیق و اجرا می‌کنم، یعنی موسیقی سنتی را با اُرگ تلفیق کرده‌ام. یک‌بار که برای اجرا به تهران آمدیم، برنامه را به سه زبان فارسی، بلوچی و زابلی اجرا کردیم که در شبکه هامون پخش شد و چون کار خوبی بود، بچه‌های گروه در ایرانشهر جمع شدند و اُرگ و دستگاه‌های موسیقی جدیدتر را وارد موسیقی سنتی بلوچ کردیم. اکنون نیز در مراسم عروسی از همین موسیقی تلفیقی بلوچی استفاده می‌کنیم. فرزند استاد زنگشاهی می‌گوید: اجرای موسیقی تلفیقی به موسیقی اصیل بلوچستان آسیب می‌زند، اما چون موسیقی سنتی بین جوانان طرفدار ندارد، ما هم مجبوریم موسیقی تلفیقی اجرا کنیم. در یک ماه، در سه مراسم عروسی شرکت می‌کنیم و برای هر عروسی ۴۰۰ هزار تومان می‌گیریم و این مبلغ را هم بین اعضای گروه تقسیم می‌کنیم. استاد زنگشاهی در ادامه صحبت‌های پسرش می‌گوید: جوانان امروز چون موسیقی سنتی بلوچ را نمی‌شناسند، بیشتر به سازهای اروپایی گرایش دارند. هر چیزی را که نوتر باشد، بیشتر می‌پسندند. نسل جوان هم از سازها استقبال نمی‌کند. پسر کوچکم سهیل می‌گوید، تو چه جایگاهی داری که من هم راه تو را ادامه دهم؟!این پیشکسوت موسیقی نواحی بلوچستان با بیان این‌که شاگردانی از فرانسه داشته ‌است، اظهار می‌کند: در فرانسه، سوئد، بلژیک، آلمان، سوئیس و ایتالیا اجراهایی داشتم و دانشگاه پاریس نیز مدرک دکتری افتخاری به من داده است. در سال ۱۹۹۸ میلادی حتی پیشنهاد کردند که همراه اعضای خانواده‌ام به فرانسه مهاجرت کنم، اما چون هیچ کجا، ایران نمی‌شود و از طرفی چون فرهنگ ما با کشورهای دیگر متفاوت است، نپذیرفتم. البته زمانی که فرانسوی‌ها این پیشنهاد را به من دادند، هنر در کشور ما ارزش داشت.   او درباره این‌که چرا فرانسوی‌ها به موسیقی بلوچی توجه نشان می‌دهند؟ توضیح می‌دهد: تعدادی از بلوچستانی‌ها به فرانسه مهاجرت کردند و چند بلوچی در سازمان فرهنگ فرانسه کار می‌کنند. رستم میرلاشاری، خواننده بلوچی نیز که در سوئد کار می‌کند، گروهای موسیقی بلوچی را برای اجرا در این کشور معرفی می‌کند. مردم این کشورها از این نوع موسیقی استقبال می‌کنند و بلیت‌های اجرا را با قیمت بسیار بالایی می‌خرند. بلوچ‌زهی که در طول این گفت‌وگو از سوی استاد زنگشاهی به برخی از پرسش‌ها پاسخ می‌دهد، درباره این‌که چه تعداد سازنده ساز در منطقه سیستان و بلوچستان هستند؟ می‌گوید: تنها یک سازنده سازهای سنتی در منطقه بلوچستان وجود دارد که او هم در خاش است. بیشتر نوازنده‌ها خودشان سازهای‌شان را تعمیر می‌کنند. استاد هم خودش سازهایش را تعمیر می‌کند. در سی‌ودومین جشنواره موسیقی فجر از استاد پهلوان رسول‌ بخش زنگشاهی تجلیل شد. فرزند او درباره هدیه نقدی که از سوی جشنواره دریافت کرده‌اند، بیان می‌کند: سه سکه تمام بهار به‌عنوان هدیه در مراسم اختتامیه سی‌ودومین جشنواره موسیقی فجر به استاد دادند.ندیم زنگشاهی همچنین می‌گوید: طی ملاقاتی که با دبیر جشنواره موسیقی فجر داشتیم، درباره مشکلات استاد صحبت کردیم و او گفت سعی می‌کند با رایزنی که انجام می‌دهند، وام قرض‌الحسنه‌ای از صندوق حمایت از هنرمندان پیشکسوت برای استاد دریافت کنند، اما درباره مبلغ آن صحبتی نکردند. او درباره انتظارهای‌شان از نهادهای دولتی برای استاد نیز بیان می‌کند: انتظار ما این است که برای استاد سرپناهی تهیه کنند تا او دغدغه کرایه خانه نداشته باشد. مستمری‌اش را بیشتر کنند که بتواند هر ماه با آن مبلغ روزگار بگذراند. نامه‌ای برای دستیار ویژه رییس‌جمهور و نیز معاون هنری وزیر ارشاد نوشتیم و انتظارات‌مان را در آن نامه مطرح کردیم. ما سعی کردیم تا درباره مشکلات استاد با یکی از مسوولان مثل وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یا معاونش صحبت کنیم، اما شرایط چنین کاری پیش نیامد.   فرزند استاد زنگشاهی همچنین درباره آخرین وضعیت پای مصنوعی که قرار بود برای استاد ساخته شود، اظهار می‌کند: قبل از حضور در مراسم اختتامیه موسیقی فجر، برای گرفتن پای مصنوعی استاد به مرکز هلال احمر زاهدان مراجعه کردیم؛ اما پا حاضر نبود. گفتند دوباره اندازگیری کرده‌اند تا پای جدیدی بسازند، چون جنس پای قبلی که قرار بود تحویل ما بدهند، خوب نبوده است.


منبع: baharnews.ir

به دلدادگی از «شرحِ‌ اسم» آمده‌ام

به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، در آیین پاسداشت هدایت‌الله بهبودی که عصر سه‌شنبه پنجم بهمن‌ماه در دومین برنامه «اوج هنر» و با حضور چهره‌های فرهنگی، ادبی و هنری در نخلستان سازمان اوج برگزار شد، مرتضی سرهنگی درباره شخصیت هدایت‌الله بهبودی گفت: همیشه و همه جا از نوشته‌های بهبودی صحبت کرده و شنیده‌ایم، اما من می‌خواهم این بار از چیزهایی بگویم که او خط زده است. هرگاه نوشتم که نوشتن را از بهبودی یاد گرفته‌ام، او خط زد. هرگاه نوشتم اگر او نبود، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی اصلاً تشکیل نمی‌شد او خط زد. هرگاه نوشتم قلم او به ادبیات پیداری و ادبیات جنگ تشخص ادبی، مردمی و ساده‌ای داد او خط زد. اما نگاه او به انقلاب و جنگ همواره صادقانه و درست بوده است و ما تا جایی که بتوانیم از این نگاه تبعیت می‌کنیم. سرهنگی ادامه داد: او به آنچه در این مملکت هست، وفادار بوده و مانده و در میان این همه سخن، بهبودی فقط یک جمله را خط نزد و آن برادری با من بود. زائری: صداقت و تعارف نداشتن در قلم بهبودی موج می‌زند در ادامه مراسم حجت‌الاسلام محمدرضازائری گفت: باید بگوییم در بعضی مباحث شخص رهبری انقلاب به اندازه تمام دستگاه‌های فرهنگی این کشور جریان‌ساز بوده‌اند. و ارزش جریان‌سازی ایشان با میزان اثرگذاری سایر دستگاه‌ها قابل مقایسه نبوده و نیست. او در ادامه اظهار کرد: اکنون و با گذشت حدود چهار دهه از انقلاب اسلامی باید سئوال کنیم در بسیاری از مقوله‌های فرهنگی توانسته‌ایم به آرمان انقلاب اسلامی دست یابیم؟ من خیلی اوقات خجالت می‌کشم که در صف برخی فیلم‌های سینمایی کشورمان بایستم، خجالت می‌کشم که برخی مطبوعات کشور را با آرمان‌های انقلاب اسلامی مقایسه کنم، و این اتفاق در بسیاری دیگر از مقوله‌های فرهنگی نیز وجود دارد. اکنون با گذشت حدود ۴۰ سال از انقلاب، آیا وقت آن نرسیده که در فضای فرهنگی هم به ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب دست یابیم؟ و سئوال اینجاست که فرضا کشوری نظیر آمریکا هم در نیل به ارزش‌های خود در فضای فرهنگی چنین تسامحی به خرج می‌دهد؟ زائری درباره هدایت‌الله بهبودی هم گفت: قلم ایشان بی‌نظیر است و صداقت و تعارف نداشتن به وضوح در قلم او موج می‌زند. ضمن آن‌که جریان‌سازی و تاثیرگذاری ایشان هم به نوبه خود منحصر به فرد و قابل توجه است. کمره‌ای: «شرحِ‌ اسم» نقطه اوج بهبودی است همچنین علیرضا کمره‌ای تجلیل از بهبودی را اتفاقی مبارک برای گذشته و حال و آینده ادبیات کشور دانست و گفت: دو بهره همواره از بهبودی در ذهن من بوده است: ویژگی‌های شخصیتی و اندیشه و عمل او. او ادامه داد: اگر کسی که بهره‌ای از اخلاقیات نبرده است وارد ادبیات پایداری شود، طبعا اثر او فاقد میزان اثرگذاری لازم خواهد شد و کار او در قلب‌ها نفوذ نمی‌کند. اما من بهبودی را متخلق به اخلاق حسنه یافته‌ام و همواره وقار، نجابت، کم‌حرفی، بی‌حاشیه بودن و احتیاط پرهیزکارانه از مطرح شدن از حضور در جمع و همچنین اغتنام فرصت‌ها را در رفتار و منش او دیده‌ام. و بارها شده است که شاهد بوده‌ام که سکوت همراه با مدارای او به حل و فصل غائله منجر شده است. کمره‌ای درباره اندیشه بهبودی خاطرنشان کرد: در باب اندیشه و تاملات او جای حرف بسیار است. اما اگر به اجمال بخواهم اشاره کنم باید بگویم از مختصات ادبیات پایداری آمیختگی آن با تاریخ است. بهبودی هم دانش‌آموخته تاریخ اما دارای طبع ادبی است و این در هم تنیدگی همچون تار و پود میان تاریخ و ادبیات در آثار او مشهود و ملموس است. او در پایان گفت: اگر بخواهیم برای آثار بهبودی نقطه اوجی را متصور باشیم یقینا نقطه اوج کتاب «شرحِ‌ اسم» (زندگی‌نامه آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای) است و این کتاب تابلو تمام‌قد ادبیات بهبودی است. چرا که تشخیص تاریخی، توان قلمی و تلفیق تاریخ و ادبیات در این کتاب به اوج خود رسیده است. بهبودی و نگارش «شرحِ‌ اسم» مربوط به امام خمینی (ره) سپس نوبت به حجت‌الاسلام خزایی مسئول موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی رسید که وی درباره بهبودی گفت: آشنایی من با بهبودی به ۲۰ سال قبل بازمی گردد. و از روزی که ایشان به جمع ما در موسسه پیوستند شاهد تاثیر و تاثر دوطرفه موسسه و ایشان بودیم. یادم می‌آید روزگاری اسنادی از تاریخ رضاخان به دستمان رسید که قصد کردیم پیرامون آن اسناد تاریخ‌نگاره‌ای را تولید کنیم. اما هرکس که به‌عنوان پژوهشگر وارد این کار شد، کار را آغاز کرد ولی نیمه کاره‌رها کرد. و این هدایت‌الله بهبودی بود که توانست با ممارست مثال‌زدنی این کار را به پایان برساند. خزایی درباره کتاب «شرحِ‌ اسم» گفت: تبدیل اسناد متعدد به یک نثر روان و لطیف ادبی و تبیین شخصیتی مهم و حساس نظیر رهبر انقلاب کار بسیار مشکلی بود و اکنون با اثری طرف هستیم که به گواه بهبودی حتی یک سطر بدون استناد هم در آن پیدا نمی‌شود و ابایی ندارم اگر بگویم بهبودی از چهره‌های صاحب سبک و ماندگار تاریخ‌نگاری نوین کشورمان هستند. او در پایان ضمن اعلام خبرِ اثر تازه بهبودی تصریح کرد: جدیدترین همکاری موسسه و بهبودی کتابی مشابه «شرحِ‌ اسم» با محوریت زندگانی حضرت امام خمینی است که سال آینده تکمیل و منتشر می‌شود. بهبودی: ارزش «شرحِ‌ اسم» به قهرمانش است، نه نویسنده‌اش در پایان این مراسم نیز هدایت‌الله بهبودی در سخنان کوتاهی گفت: بیش از آن که به خاطر تجلیل از خود به این‌جا بیایم به دلدادگی از «شرحِ‌ اسم» آمده‌ام و کسانی که به این‌جا آمده‌اند و تیر مخالفت با «شرحِ‌ اسم» را به جان خریدند و دم نزدند. بهبودی با بیان این‌که «ارزش والای شرحِ‌ اسم به خاطر قهرمانش است نه نویسنده‌اش.» به ارزش بالای مهربانی اشاره کرد و گفت: خدا کند در این گذر با هم مهربان باشیم. در پایان این مراسم از همسر هدایت‌الله بهبودی و همچنین تلاش‌های این نویسنده و پژوهشگر تجلیل شد. سلسله برنامه‌های «اوج هنر» که به نکوداشت و تجلیل از هنرمندان انقلاب اسلامی اختصاص دارد در برنامه قبلی خود از گلعلی بابایی تجلیل کرد.


منبع: baharnews.ir

انتشار شعرهای مظاهر مصفا در چند کتاب

گردآورنده «نسخه اقدم» شامل منظومه‌های مظاهر مصفا که به تازگی منتشر شده است در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: این‌ کتاب منظومه‌های استاد مظاهر مصفا در قالب چهارپاره است که از بین دست‌نوشته‌ها و نسخه‌هایی که  از او داشتم و خانواده‌شان به من سپرده بودند گردآوری کرده‌ام و در فرهنگ نشر نو چاپ شده است.او با بیان این‌که بقیه شعرهای مظاهر مصفا در مجلدهای بعدی منتشر می‌شود، افزود: حدود شش جلد از آثار استاد بر اساس قالب‌بندی در آینده توسط فرهنگ نشر نو چاپ می‌شود. جلد آخر آن که قصیده‌هاست و از سایر قالب‌ها مفصل‌تر است شاید در دو جلد منتشر شود.  عیدگاه همچنین گفت: کار همه قالب‌های شعری را همزمان ادامه می‌دهیم و احتمالا غزل‌های او زودتر منتشر می‌شود. عنوان دفتر غزل‌های مظاهر مصفا «دیگر چه می‌توان گفت» است که این عنوان از روی یکی از غزل‌های او انتخاب شده است. انتظار می‌رود دفتر غزل‌ها در نیمه اول سال ۱۳۹۶ منتشر شود. اما فعلا عنوان سایر کتاب‌ها مشخص نیست.مظاهر مصفا زاده سال ۱۳۱۱ در اراک، شاعر و مصحح است. او سال‌های متمادی به‌عنوان استادتمام رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران به تدریس مشغول بود. تاکنون چند مجموعه شعر از مصفا به چاپ رسیده که از آن جمله است: ده فریاد، سی سخن، پاسداران سخن، توفان خشم، سپیدنامه و سی‌پاره. همچنین تصحیحات او بر دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی، مجمع‌الفصحاء رضاقلی‌خان هدایت، نزاری قُهستانی، سنایی، سعدی، نظیری نیشابوری و جوامع‌الحکایات عوفی منتشر شده‌ است.


منبع: baharnews.ir

رضا رشیدپور در برنامه زنده از حال رفت

به گزارش ایسنا، صبح امروز (چهارشنبه) رضا رشیدپور هنگام اجرای برنامه صبحگاهی «حالا خورشید» ناگهان تعادل خود را از دست داد و بر روی زمین افتاد.رشیدپور در حال صحبت درباره مراسم تشییع شهدای آتش‌نشان در روز پنجشنبه بود که به روی زمین افتاد.روابط عمومی برنامه تلویزیونی “حالا خورشید” در این رابطه اعلام کرد، «رشیدپور» به دلیل افت فشار در بیمارستان بستری شده و حالا وی رو به بهبودی است.وی تیرماه امسال نیز به دلیل آنچه “فشار کاری” اعلام شد، در بیمارستان بستری شده بود.


منبع: baharnews.ir

واکنش​فرهادی​به نامزدی​فروشنده در​اسکار

این کارگردان برگزیده اسکار در پی اعلام خبر راه یافتن «فروشنده» به فهرست ۵ نامزد نهایی اسکار نوشت: «افتخار بزرگی‌ست که نام ایران را در جمع کشورهای سازنده بهترین فیلم‌های غیر انگلیسی زبان می‌بینم. آرزو می‌کردم این خبر خوشحال کننده را در روزهایی می‌شنیدم که مردم ایران غرق در اندوه حادثه تلخ فرو ریختن ساختمان پلاسکو و جان باختن تعدادی از هموطنان‌مان و همچنین قهرمانان بزرگوار و فروتن آتش‌نشانی نبودند. برای خانواده‌های این عزیزان از صمیم قلب آرزوی بردباری دارم. به همه همراهانم در ساخت فیلم «فروشنده» تبریک می‌گویم و به این بهانه یاد می‌کنم از دوست و همکار نازنینم یدالله نجفی که سال گذشته در چنین روزهایی ما را برای همیشه ترک کرد،روحش أرام.» در حالی فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی در لیست پنج نامزد نهایی اسکار خارجی قرار گرفت که این کارگردان ایرانی پیش از این با فیلم «جدایی نادر از سیمین» برای اولین‌بار سینمای ایران را صاحب اسکار کرد و تاکنون فیلم‌های «گذشته» و «درباره الی» اصغر فرهادی نیز از سوی ایران به آکادمی اسکار معرفی شده است.


منبع: baharnews.ir

فیلم فروشنده نامزد نهایی اسکار شد

«فروشنده» فرهادی در لیست نهایی کاندیداهای بهترین فیلم خارجی زبان اسکار قرار گرفت.رقبای فروشنده «سرزمین من»،‌ از دانمارک،‌ «مردی به نام اون» از سوئد، «تانا» از استرالیا  و «تونی اردمن» از آلمان است.پیش از این، «فروشنده» موفق به کسب جوایز زیادی از جمله جایزه بهترین فیلمنامه و بازیگر از جشنواره کن شده است.


منبع: baharnews.ir

شما​​ که​ به​​میزتان ​چسبیده‌اید​ قهرمان ​ما ​نیستید

علیرضا عصار که آخرین کنسرت خود را سال ۱۳۸۹ در سالن وزارت کشور روی صحنه برد، پس از شش سال به عرصه اجرای زنده بازگشت. او از سه‌شنبه تا جمعه، پنجم تا هشتم بهمن هر روز در دو نوبت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰ در سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی تهران روی صحنه می‌رود. شامگاه گذشته سه‌شنبه پنجم بهمن، عصار نوبت دوم اجرای خود را در صحنه‌ای با رنگ‌های گرم و چشم‌نواز و با قطعه «با قدسیان آسمان» آغاز کرد. سه پرده پارچه‌ای بلند به رنگ قهوه‌ای روشن که هر کدام از وسط جمع شده بودند در کنار سه لوستر قهوه‌ایِ به ظاهر قدیمی و نورپردازی متشکل از رنگ‌های گرم، فضایی دلچسب برای کنسرت این خواننده به وجود آورده بود که حاصل تلاش همسرش نسترن پاکباز بود. علیرضا عصار متولد چهارم بهمن ۱۳۴۸ که به تازگی وارد چهل‌و‌هفتمین سال زندگی  خود شده است پس از خواندن قطعه اول خطاب به حاضران گفت: «شش سال است که به این لحظه فکر و خودم را برای آن آماده می‌کنم. بارها با خود تصور کرده‌ام که در این لحظه چه خواهم گفت و احساسم را چگونه بیان خواهم کرد اما با توجه به حادثه تلخ ساختمان پلاسکو هیچ کدام از تصوراتم را برای این لحظه مناسب نمی‌دانم.» عصار ادامه داد: «قطعه «با قدسیان آسمان» را در ابتدا برای امیرالمومنین (ع) خواندم اما اکنون گمان می‌کنم این قطعه می‌تواند پیشکشی به همه قهرمانان و پهلوانان ما باشد. من نه علاقه‌ای به سیاست دارم و نه می‌خواهم حرف سیاسی بزنم و این‌ها تنها نظریات یک شهروند است. ما قهرمانان‌مان را از میان کسانی که به میزهایشان چسبیده‌اند، دروغ می‌گویند و دزدی می‌کنند انتخاب نخواهیم کرد. قهرمانان ما کسانی هستند که در حادثه ساختمان پلاسکو پرپر شدند. می‌خواهم به احترام این قهرمانان ۳۰ ثانیه سکوت کنیم.» خواننده آلبوم «نهان مکن» در ادامه افزود: «قطعه بعدی هم بی‌ارتباط با آن‌چه گفتم نیست و امیدوارم صدای همخوانی‌ها بلندتر شود.» او سپس قطعه «انسانم آرزوست» را خواند. آن‌چه علیرضا عصار را از اغلب خوانندگانی که در سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی تهران روی صحنه می‌روند متمایز می‌کرد صدای پرقدرت و پرطنین او، آرامش و متانت تماشاگرانش و رعایت تعادل در نورپردازی بود. عصار پیش از آغاز قطعه سوم به نام «بوی بارون» بر این که امیدوار است در این قطعه صدای تماشاگران را با وضوح بیشتری بشنود تاکید کرد و مخاطبان با همخوانی ترجیع‌بند «ابری‌ترین هوا رو تو چشم تو می‌بینم/ شبا به زیر بارون با یاد تو می‌شینم» همراهی‌اش کردند. او در ادامه قطعات «عشق الهی» و «آیه‌های عاشقانه» را خواند. علیرضا عصار در پایانِ قطعه پنجم در پاسخ یکی از تماشاگران که نام فواد حجازی را فریاد زد، گفت: «جای فواد حجازی خالی است. من همان قدر که برای خودم آرزوی موفقیت می‌کنم برای او نیز چنین آرزویی دارم.» خواننده آلبوم «کوچ عاشقانه» پیش از آغاز ششمین قطعه افزود: «امشب شاعر قطعه‌ای که یکی از پل‌های عاطفی میان من و شما است مهمان ماست؛ بابک روزبه شاعر ترانه «حال من بی تو». » علیرضا عصار پس از اجرای این قطعه، از امید نعمتی خواننده گروه پالت دعوت کرد تا روی صحنه برود. نعمتی که حضورش روی صحنه با تشویق مخاطبان همراه بود قطعه «ای عاشقان» را به صورت مشترک با علیرضا عصار اجرا کرد. امید نعمتی در پایان این قطعه گفت: «برای من باعث افتخار است که امشب در کنار یکی از اسطوره‌های دوران نوجوانی‌ام هستم.» قطعه هفتم «زیر باران» بود و در پایان آن علیرضا عصار از ارکستر کُر نامیرا به رهبری فرهاد هراتی که از ابتدا روی صحنه حضور داشتند و در این قطعه نیز او را همراهی کردند تشکر کرد و در ادامه قطعه «چنگ و عود» از آلبوم «ای عاشقان» را خواند. نهمین قطعه کنسرت شامگاه سه‌شنبه علیرضا عصار اثری تاکنون شنیده نشده بود. او در توضیحی کوتاه گفت: «این قطعه در آلبوم جدیدم خواهد بود که امیدوارم به زودی منتشر شود. شعر این قطعه را روزبه بمانی سروده است و ترجیح می‌دهم توضیح زیادی در موردش ندهم چون بعد از شنیدنش متوجه می‌شوید که به قدر کافی گویا هست.» او برای اجرای این قطعه تازه، پشت پیانو نشست و این گونه خواند: «با سختیِ بت‌ها چه باید کرد؟/ با این تَشَتُت‌ها چه باید کرد؟/ گیرم تفاوت‌ها نمایان شد/ با بی‌تفاوت‌ها چه باید کرد؟/ با مردمی که سیل را هر سال/ بر گردنِ قسمت می‌اندازند/ دنیای‌شان را می‌دهند اما/ قبل از دعا یک سد نمی‌سازند.» او در میان تشویق ممتد تماشاگران با صدایی رسا ادامه داد: «ما مردمانی عاشق کوروش/ ما قومِ در تاریخ جا مانده/ جداً کدام از ما فقط یک بار/ یک خط از آن تاریخ را خوانده؟/ ما فخرمان فرهنگ دیروز است/ انکار هر یک درد تسکین است/ باید پذیرفت این حقیقت را/ امروز ما فرهنگ‌مان این است.» عصار ادامه داد: «تا زخم را گردن نمی‌گیریم/ این زخم‌های کهنه پابرجاست/ ما بیشتر دنبال توجیه‌ایم/ این فرق ما با مردم دنیاست/ جداً اگر ما فخر دنیاییم/ از مردم دنیا چه باید گفت؟/ من می‌پذیرم که بدبینم/ تو جای من، از ما چه باید گفت…» این قطعه با تشویق‌های ادامه‌دار تماشاگران همراه شد و عصار در میان استقبال آن‌ها گفت: «متاسفم که می‌توان برای بسیاری از این ابیات در جامعه امروز مصداق‌هایی یافت و امیدوارم همه ما و مخصوصا خودم به فکر راه چاره‌ای برای آن باشیم.» قطعه بعدی نیز براساس ترانه‌ای از روزبه بمانی و بخشی از آلبوم هنوز منتشر نشده عصار بود و او بعد از آن «دیوونگی» را اجرا کرد. او پیش از اجرای قطعه دوازدهم خطاب به تماشاگران گفت: «این آهنگ را از طرف خودم و شما به آن دسته از هم وطنانمان تقدیم می‌کنم که با وجود زندگی در کشوری سرشار از ثروت، در گور می‌خوابند، به کسانی تقدیم می‌کنم که شریف‌اند، فامیل وزیر و وکیل، آقازاده و رانت‌خوار نیستند و برای حداقل دستمزد، روزانه بسیار بیش از هشت ساعت کار می‌کنند. به جوانانی تقدیم می‌کنم که تحت فشار مالی ناچار به فروش کلیه‌شان می‌شوند و امیدوارم روزی فرا برسد که نیازی به خواندن این گونه ترانه‌ها برای توصیف ایران عزیزمان نباشد.» علیرضا عصار پس از این توضیحات قطعه «خیابان خواب‌ها» را اجرا کرد که با استقبال مخاطبان همراه شد. عصار در ادامه گفت: «یکی از بزرگترین افتخارات دوران فعالیت هنری‌ام، کار کردن با یکی از بزرگان موسیقی ایران است که در سطوح بین‌المللی هم موجب افتخار ماست؛ شهرداد روحانی.» او سپس قطعه «نهان مکن» را از آلبومی به همین نام که با همکاری روحانی ضبط و منتشر شد خواند و سپس به سراغ «بن‌بست» رفت. عصار در ادامه از محمدعلی بهمنی شاعر معاصر که یکی از مهمانان این کنسرت بود بابت حضورش تشکر کرد و مجدداً با نشستن پشت پیانو قطعه «سهم من» را خواند. او پس از این قطعه خطاب به حاضران گفت: «از اعماق وجودم از تک تک‌تان ممنونم. از روز اولی که «معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا…» را خواندم تا همین امروز شما همیشه همراهم بوده‌اید و به کیفیت حضورتان افتخار می‌کنم.» کسانی که در این کنسرت عصار را همراهی می‌کردند عبارت بودند از؛ پویا نیک‌پور (سرپرست گروه و رهبر ارکستر)، آرش مقدم (درامز)، دارا دارایی (گیتارباس)، همایون نصیری و حسام متولی (پرکاشن)، ماکان حافظی (گیتار الکتریک)، امیر شهابی (کیبورد)، میلاد عالمی (رهبر سازهای زهی) و فرهاد هراتی (رهبر کُر). تهیه‌کنندگی این کنسرت نیز بر عهده شرکت آوای هنر بود. قطعه پایانی این کنسرت «خیال نکن» بود که با هم‌خوانی حاضران در سالن همراه شد. کنسرت علیرضا عصار تا جمعه هشتم بهمن هر روز در دو نوبت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰ اجرا خواهد شد و بلیت فروشی آن از طریق سایت «۸۴۲۰۰» انجام می‌شود.


منبع: baharnews.ir

امیدواری‌ کدکنی‌به ظهور شاعران‌ بزرگ

به گزارش ایسنا، استادان دانشگاه‌های افغانستان که برای گذراندن دوره دانش‌افزایی زبان فارسی میهمان بنیاد سعدی بودند، با محمدرضا شفیعی کدکنی در دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه تهران دیدار کردند.بر اساس خبر رسیده از بنیاد، در این دیدار صمیمانه، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ضمن خوش‌آمدگویی و استقبال از حضور این میهمانان، مردم فارسی‌زبان منطقه را متعلق به یک واحد فرهنگی مشترک و از یک خانواده دانست و گفت: اقوامی که در طول تاریخ با شعر فارسی دری زندگی کرده‌اند همچون جویبارهایی هستند که به رودخانه زبان فارسی وارد شده‌اند و شط پرشکوه شعر فارسی را به وجود آورده‌اند و ظرف همدلی اقوام منطقه، همواره شعر فارسی بوده و هست. این شاعر و استاد  دانشگاه ادامه داد: من معتقدم امروزه نیز فرزندان سنایی و مولانا و فردوسی و سعدی و حافظ و نظامی و خیام، قطعاً وارث نبوغ نیاکان خود هستند و ما ناامید نیستیم از این‌که در عصر حاضر و در آینده نیز شاعران و نویسندگان ممتاز و بزرگی در قلمرو زبان فارسی دری ظهور کنند.شفیعی کدکنی ضمن آرزوی توفیق برای این استادان یادآور شد: ما همه به عنوان معلمان زبان و ادب فارسی دری، مسئول پاسداری از این فرهنگ و زبان هستیم و هرچیزی را که به ارتقای آن کمک برساند باید مورد حمایت قرار دهیم و با هرآن‌چه باعث افت و ابتذال آن شود برخورد انتقادی داشته باشیم. او افزود: موهبتی که خداوند به اقوام منطقه عطا کرده است به هیچ قومی در روی کره زمین نداده و آن این است که آنان وارث بزرگانی همچون مولانا جلال‌الدین بلخی هستند؛ شاعری که امروز تازه بشریت دارد او را کشف می­‌کند.در ادامه این دیدار، استادان دانشگاه‌های افغانستان نیز ضمن معرفی خود و فعالیت‌های علمی‌شان پرسش‌هایی را با شفیعی کدکنی مطرح کردند که استاد نیز به سؤال‌های آن‌ها پاسخ داد. دوره ده‌روزه دانش‌افزایی زبان و ادبیات فارسی ویژه استادان دانشگاه‏‌های کشور افغانستان با حضور ۱۹ استاد از دانشگاه‌های کابل، البیرونی کاپیسا، پروان، بامیان و جلال‌آباد افغانستان، در محل بنیاد سعدی برگزار شد.


منبع: baharnews.ir

حمله تند «فیلیپ راث» به «ترامپ»

«فیلیپ راث» ۸۳ ساله در این نامه‌ها چهل‌وپنجمین رئیس‌جمهور کشورش را فردی «نادان و کلاه‌بردار که چیزی از دولت، تاریخ، علم، فلسفه و هنر نمی‌داند» خطاب کرده است. این داستان‌نویس که دو جایزه ملی کتاب آمریکا، سه جایزه «پن/فاکنر» و جایزه‌های «پولیتزر» و «فرانتس کافکا» را در کارنامه‌اش دارد، از سال ۲۰۱۲ نویسندگی را کنار گذاشته است. «رئیس‌جمهور ما»، «خداحافظ کلمبوس»، «خشم» و «یکی مثل همه» از جمله کارهای «راث» هستند. او در نامه‌هایی که برای «نیویورکر» نوشته، «ترامپ» را فردی خوانده که «از ابراز و تشخیص نکات باریک و جزییات دقیق ناتوان است.» او همچنین نوشته است: ترامپ عاری از هرگونه شایستگی است. او با دایره لغتی ۷۷ کلمه‌ای بازی می‌کند که بهتر است آشغالی خوانده شود تا انگلیسی. «راث» در سال ۲۰۰۴ رمانی به نام «توطئه علیه آمریکا» را منتشر کرد که در آن «چارلز لیندبرگ» ـ خلبان آمریکایی که افکاری موافق با نازی‌ها داشت ـ در زمان جنگ جهانی دوم رئیس‌جمهور آمریکا می‌شود و حکومتی فاشیستی را شکل می‌دهد. او در نامه‌های خود ارتباط بین قصه خود و رئیس‌جمهور شدن «ترامپ» را رد کرده و نوشته است:  «لیندبرگ» یک خلبان بزرگ و قهرمان بود که در عبور از اقیانوس اطلس در سال ۱۹۲۷، شجاعت فیزیکی و نبوغ هوانوردی زیادی از خود نشان داد. او با وجود طرفداری از نازی‌ها، شخصیت و جوهره داشت و در کنار «هنری فورد»، از مشهورترین آمریکایی‌های زمان خود در جهان بود. اما «ترامپ» یک هنرمند کلاه‌بردار است. کتاب مربوط به او، «شیاد» نوشته «هرمن ملویل» است. این اثری سیاه و منفی‌گرایانه و رمانی مبدعانه است که می‌توانست «هنر کلاه‌برداری» هم نام بگیرد. «راث» همچنین در ادامه نوشته است: «ترامپ» به عنوان یک شخصیت، یک نوع بشری، یک ملاک، شخصی ناشی و سرمایه‌داری سنگدل و قاتل که از مرزهای تخیل جلوتر رفته، غیرقابل باور نیست. آن‌چه باورپذیر نیست، این است که «ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکاست. «فیلیپ راث» یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان زنده‌ آمریکا محسوب می‌شود. او متولد سال ۱۹۳۳ در نیوجرسی آمریکاست که پس از اتمام تحصیلاتش در دانشگاه شیکاگو، در همان دانشگاه به تدریس ادبیات مشغول شداو ا. ز سال ۱۹۷۵ عضو موسسه‌ ملی هنر و ادبیات آمریکا بوده‌ است. همچنین تا سال ۱۹۸۹ به عنوان ویراستار آثار ادبی با انتشارات «پنگوئن» همکاری می‌کرد، اما از سال ۱۹۹۲ وقت خود را فقط صرف نویسندگی کرد و سال ۲۰۱۲ با رضایت کامل، این حرفه را کنار گذاشت. «راث» نخستین نویسنده‌ زنده‌ آمریکایی است که مجموعه‌ آثارش از سوی کتابخانه‌ آمریکا منتشر شده‌ است.


منبع: baharnews.ir

این‌جا «بازار کار زبان فارسی» داغ است

سعید صفری – استاد زبان فارسی دانشگاه بلگراد – در یادداشتی که با موضوع «پناهجویان، صربستان و زبان فارسی» در اختیار ایسنا گذاشته نوشته است: موضوع پناهجویان به اروپا از جنبه‌های مختلف قابل بحث و بررسی است. اما آن‌چه برای من قابل توجه و تامل است، نقش و کاربرد «زبان فارسی» برای کمک به پناهجویانی است که در پشت دیوارهای بلند اتحادیه اروپا، در صربستان متوقف شده‌اند. صربستان آخرین مرحله از حرکت پناهجویانی است که عمدتا از سوریه و افغانستان به سوی قلب اروپا و به‌دنبال سرنوشتی نامشخص در حرکت‌اند. با افزایش تعداد ایشان و بسته شدن مرزهای مجارستان و کرواسی، تعداد بسیاری در صربستان گیرافتاده‌اند و از همین‌رو، سازمان‌های بین‌المللی و مردم‌نهاد زیادی با کمک‌های سازمان ملل و سایر نهادهای خیریه و غیره! طی یک سال اخیر کار خودشان را در این کشور آغاز کرده‌اند تا به پناهجویان خدمات مختلفی ارائه کنند. در این بین، ارتباط با زبان اصلی پناهجویان، که عمدتا نیز با زبان‌های خارجی از جمله انگلیسی آشنایی ندارند، یکی از مهم‌ترین اولویت‌های این سازمان‌ها برای ارائه خدمات است و بدین ترتیب، به استخدام مترجمان به زبان‌های عربی، فارسی، پشتو، اردو و ترکی اقدام کرده‌اند. زبان فارسی عمدتا برای ارتباط با افغان‌ها مورد نیاز است و البته پناهجویان ایرانی‌ هم در این میان هستند که چنان‌که افتد و دانی، خود را در سیل پناهجویان و آوارگان انداخته‌اند تا شاید در آمال و آرزوهای خود به سرزمین موعود برسند! شرح برخی از ایشان را بعدا خواهم نوشت.  بدین ترتیب، به ناگاه، فرصت شغلی بسیار خوبی برای کسانی پیش آمد که پیش‌تر زبان فارسی را آموخته بودند. زبان فارسی در صربستان در دانشگاه بلگراد به صورت واحد اختیاری و در رایزنی فرهنگی به صورت دوره‌های آزاد ارائه می‌شود و بیش‌تر فارسی‌آموزانی که در سطوح پیشرفته هستند، محصول کلاس‌های آزاد رایزنی فرهنگی هستند. در مدت کم‌تر از چند ماه از بهار سال گذشته، بیشتر ایشان به استخدام این سازمان‌ها در سراسر کشور درآمده‌اند و چنان تراکم کاری برای‌شان به وجود آمده است که بعضی‌ها دیگر حتی فرصت ادامه دوره‌های زبان فارسی برای‌شان نیست. از آن‌جایی‌که تعداد کسانی که فارسی می‌دانند محدود است، «بازار کار زبان فارسی» داغ داغ است و حقوقی که این سازمان‌ها به آن‌ها پرداخت می‌کنند نسبت به میانگین حقوق در صربستان (۴۰۰ یورو) بسیار قابل توجه است: به طور متوسط حدود ۸۰۰ یورو! برخی از فارسی‌آموزانی که استخدام این سازمان‌ها شده‌اند با کار کردن در شیفت‌های اضافی و نهادهای دیگر تا میزان ۲۰۰۰ یورو نیز درآمد دارند. کار آن‌ها عمدتا اطلاع‌رسانی، کمک به ارائه خدمات رفاهی، بهداشت و سلامت و مشکلاتی است که پناهجویان دارند. بیش‌تر آن‌ها از نوع کاری که دارند رضایت ندارند، چون عمدتا در محیط‌ کمپ‌ها و مکان‌هایی هستند که پناهجویان اقامت دارند و به بیماری‌ها و مشکلات خاصی آلوده هستند که موجب پریشانی و ناراحتی است. با این حال، حقوق خوب ماهانه و مشکل اشتغال فرصتی برای فکر کردن به این چیزها نمی‌دهد. آن‌ها هرگز فکر نمی‌کردند که روزی از زبان فارسی بتوانند پول دربیاروند! افغانستان، پاکستان و ایران؛ پناهجویانی که زبان آن‌ها دری، پشتو و فارسی است، از این کشورها و به امید رسیدن به قلب اروپا به صربستان رسیده‌اند. اتباع افغان بیش‌ترین جمعیت پناهجویان را تشکیل می‌دهند. دلیل مهاجرت افغان‌ها که مشخص است، اما ایرانیان! چه گروهی از ایرانیان خود را در این موج پرخطر انداخته‌اند؟ آن‌ها چه‌ کسانی هستند؟ چه هدفی دارند؟ این سوال‌ها را همیشه و در مواجهه با دانشجویان و فارسی‌آموزان‌مان که هم‌اکنون به عنوان مترجمان فارسی به استخدام نهادهای بین‌المللی خیریه درآمده‌اند، از سر کنجاوی، می‌پرسم. سرجمع پاسخ‌ها چنین است: «بیش‌تر آن‌ها مرد، جوان و در محدوده سنی ۲۳ تا ۴۰ سال هستند. تحصیل‌کرده نیستند، مشخص است که از سطح اجتماعی – فرهنگی پایین جامعه هستند، خیلی اهل درگیری و نزاع هستند و هدف‌شان عمدتا رسیدن به آلمان و اخذ پناهندگی است!». «م.ن» یکی از دانشجویان ایرانی است که در صربستان مشغول به تحصیل است و او هم این فرصت کاری (حقوق ماهی ۸۰۰ یورویی) را غنیمت دانسته و برای کمک‌خرجی‌اش با یکی از این نهادهای بین‌المللی به عنوان مترجم فارسی کار می‌کند. وقتی از او این سوال‌ها را می‌پرسم بلافاصله می‌گوید «این‌ها اکثرا یه مشت آدم لات و سابقه‌دار هستند! اصلآ آدم حسابی بین‌شون نیست!» از شرایط بسیار بد زندگی آن‌ها در کمپ می‌گوید و این‌که چون چیزی برای باخت ندارند، به این راه تن داده‌اند. با خودم می‌گویم، قضاوت سختی است! و  یاد ماجرایی افتادم که فکر می‌کنم ذکر آن جالب باشد. سال گذشته رئیس دانشکده مرا فراخواند و گفت خبرنگاری از روزنامه بیلتس به دانشکده مراجعه کرده و خواسته است که با استاد زبان فارسی برای ترجمه متنی فارسی که در ارتباط با پناهجویان است گفت‌وگو کند. ای‌میل او را به من داد. تماس گرفتم. خبرنگار گفت، ما در یکی از مکان‌هایی که پناهجویان اقامت کرده‌اند، «گرافیتی» (نقاشی دیوارنوشته) دیدیم که برای‌مان جالب بوده و فهمیدیم که فارسی است، اگر ممکن است کمک کنید آن‌ها را ترجمه کنید تا در گزارش‌مان استفاده کنیم. کنجکاو شدم، برای من هم جالب بود که بدانم گرافیتی، آن‌ هم به زبان فارسی در بلگراد چه می‌تواند باشد! تصورم از گرافیتی، یک کار هنری بود! خواستم برایم ای‌میل کنند. وقتی عکس‌ها به دستم رسید (چنان‌که در پایین ملاحظه و مشاهده می‌فرمایید) حسابی ناامید شدم! تازه فهمیدم که این‌ها چه جماعتی و از چه طبقه اجتماعی – فرهنگی هستند! از ترجمه آن‌ها و ارسال برای خبرنگار اکراه داشتم، اما بنا به قولی که داده بودم انجام دادم. از دید من و مطابق معیارهای فرهنگی – اجتماعی که با آن‌ها زندگی‌ کرده‌ام، چنین نوشته‌هایی علاوه بر آن‌که سطح فرهنگی فرد را سریعا مشخص می‌کند، عمدتا تلاش فرد برای «ابراز هویت»  محسوب می‌شود، هویتی که خصوصا برای این افراد، تنها جای ابراز آن دیوارهای فروریخته در خرابه‌های کشوری غریب بوده‌ است!  اما وقتی با خبرنگار صحبت کردم او روی دیگر سکه را می‌دید که هرگز به فکر و ذهن من خطور نکرده بود! با هیجان گفت: «آن‌ها انسان‌های مصممی هستند که برای رسیدن به هدف‌شان می‌جنگند و این نوشته‌ها بیانگر عزم و انگیزه آن‌هاست!»  بعدا فکر کردم شاید درست می‌گوید! برای او چنین نوشته‌هایی از معنایی ضمنی که من استنباط می‌کنم تهی است زیرا در فرهنگ او، کسی برای ابراز هویت، نام و شهر و محل زندگی و آرزویش را بر روی دیوار حک نمی‌کند یا این‌که کسی روی درخت و آثار تاریخی – باستانی «یادگاری» نمی‌نویسد!  اساسا مولفه‌های فرهنگی‌ما در این خصوص با هم متفاوت است و برای همین این دیوارنوشته برایش حکم «گرافیتی» دارد، آن هم گرافیتی مفهومی و بیانگر عزم انسان‌هایی راسخ و پراستقامت برای رسیدن به هدفی بزرگ! یاد شعر مولانا افتادم «از نظرگاه است ای مغز وجود /  اختلاف مومن و گبر و جهود». خلاصه آن‌که هموطنان ایرانی ما که در این مسیر پا نهاده‌اند، چنین افرادی هستند! سرمای شدید زمستان امسال که به گفته منابع مطبوعاتی صربستان حداقل در پنج سال اخیر بی‌سابقه بوده است، بر سختی زندگی پناهجویان گیرافتاده در این کشور می‌افزاید. حالا سردی استخوان‌سوز هوا هم بی‌رحمانه بر جان و تن این پناهجویان بی‌پناه می‌تازد تا درد آوارگی، جنگ و بی‌پناهی‌شان را صدچندان کند. نوشتن و خواندن درباره چنین انسان‌هایی که برای رسیدن به اندکی امنیت و رفاه و آینده امیدبخش چندهزار کیلومتر را با مشقت و سختی پیموده‌اند، راحت است، اما آن‌چه را بر آن‌ها می‌گذرد، فقط خودشان و خدا می‌دانند. اما به قدر خود می‌نویسیم و می‌خوانیم تا هم شکر عافیت کنیم، هم دعایی برای دردمندان و هم این‌که بی‌تفاوت نباشیم که این بی‌تفاوتی درد بزرگ‌تری است. به قول مرحوم استاد مهرداد اوستا «از درد سخن گفتن و از درد شنیدن، با مردم بی‌درد ندانی که چه دردی‌ست!».  رایکو، دانشجوی ما در کلاس‌های سطح پیشرفته زبان فارسی رایزنی فرهنگی بلگراد است که علاوه بر کار در یک شرکت مطبوعاتی، برای یک سازمان بین‌المللی کمک به پناهجویان کار می‌کند. چندی پیش معنی دقیق عبارت «دیگر هیچ طاقت ندارم» را پرسید، کنجکاو شدم که از کجا چنین عبارتی را شنیده یا خوانده است و برایم گفت که یک پناهجوی افغان در کمپ است و از طریق وایبر گاهی با هم در ارتباط هستند. او در شرح وضعیتش برای رایکو این جمله را نوشته و برایش درد دل کرده بود. این جوان افغان به نام رضا، ۲۲ سال دارد و با همسر ۱۸ ساله و نوزاد یک‌ماهه‌اش که این‌جا به‌دنیا آمده در کمپ کرنیاچا زندگی‌می‌کنند. با آن‌که نوزادی دارد اما شرایطی مثل بقیه پناهجویان در اردوگاه دارد: تنها سه وعده غذا و جای خواب، آن هم اتاق‌های جمعی و سرد! این کمپ بزرگ‌ترین کمپ داخل بلگراد است، به گفته رایکو، ۱۲۰۰ پناهجو، عمدتا سوری و افغان، در آن‌جا زندگی می‌کنند، فاصله آن تا مرکز شهر حدود ۵ کیلومتر است. شیوع آنفلوانزای شدید در سطح شهر، که برخی آن را به حضور پناهجویان نسبت می‌دهند! مشکلات زندگی‌شان را دوصدچندان کرده‌ است. آن‌ها به این امید «طاقت می‌آورند» که بالاخره درهای ستبر و بسته اروپا در مرز مجارستان به روی‌شان باز شود و به سرزمین رویاهاشان برسند اما اتحادیه اروپا سهمیه  قانونی ورود را روزانه تنها ۱۰ تا ۲۰ نفر قرار داده و با این وضع، خدا می‌داند آن‌ها تا کی و چه زمانی در چنین وضعیتی باید بمانند. فارسی‌آموزانی که به عنوان مترجم به پناهجویان افغان و ایرانی خدمات می‌دهند، با آشنایی‌ای که از فرهنگ مهمان‌نوازی و غریب‌دوستی ایرانیان دارند، احساس نزدیکی و قرابت خاصی با آن‌ها می‌کنند و بارها از کمک‌هایی که به ایشان کرده‌اند برایم تعریف می‌کنند. از این جهت خوشحالم که فارسی‌آموزان ما گره‌گشای بسیاری از مشکلات آن‌ها هستند و به واقع این پناهجویان هم که مدت‌ها و ماه‌هاست در این کمپ‌ها اسیر و گرفتار شده‌اند، امیدشان به همین فارسی‌آموزانی است که می‌توانند حلقه اتصال آن‌ها برای رفع احتیاجات پزشکی، غذا، پوشاک و سایر نیازهای شخصی‌ باشند تا در این غربت سرد و گرفته و غمگین، حداقل کسانی باشند که حرف آن‌ها را بفهمند!


منبع: baharnews.ir