حاشیه‌ای که برای «پاسارگاد» ایجاد شد

به گزارش ایسنا، «انجام هر نوع احداثات و دخالت در عرصه‌ محوطه‌ها و نقاطی که یک اثر ثبت جهانی یا حتی ملی وجود دارد، خلاف قانون است. به عنوان یک مقام رسمی اعلام می‌کنم تا امروز هیچ مجوزی از سوی ما به عنوان دفن در عرصه انجام نشده است.»با خاکسپاری دو شهید گمنام درحریم درجه دو محوطه جهانی پاسارگاد در روز شهادت حضرت زهرا (س)، معاون میراث فرهنگی سازمان میراث‌فرهنگی و گردشگری در ۱۴ اسفند اعلام کرد: «خاکسپاری شهدا در حریم درجه ۲ پاسارگاد محدودیت قانونی ندارد و براساس ضوابط در این شرایط خطر برای (خارج شدن از) ثبت جهانی این محوطه وجود ندارد.»حتی اعلام شد اگر از این به بعد مکان‌یابی دفن شهدا به درستی و در نقاط مناسبی انجام شود، امکان ثبت معنوی این مکان‌ها در فهرست آثار ملی وجود دارد و از سوی دیگر ساخت هرگونه یادمان و اِلمان برای آرامگاه شهدایی که در حریم مجموعه‌های تاریخی و جهانی قرار گرفته‌اند، نیازمند هماهنگی با سازمان میراث فرهنگی است. طالبیان به عنوان یکی از تدوین‌کننده‌های پرونده‌های ثبت جهانی ایران،درباره‌ی احتمال تکرار این اقدام در آینده با توجه به اعلام نبود منع برای دفن شهدا در حریم درجه دو پاسارگاد توضیحات بیشتری داد.هر نوع دخالت در عرصه‌ محوطه‌های جهانی و ملی غیرقانونی استمعاون میراث فرهنگی انجام هر نوع احداثات و دخالتی در عرصه‌ی محوطه‌ها و نقاطی که یک اثر ثبت جهانی یا حتی ملی وجود دارد، را خلاف قانون دانست و تاکید کرد: ممکن است حریمِ محوطه‌های تاریخی براساس ضوابط متفاوت باشد، اما در عرصه به هیچ عنوان اجازه‌ی ساخت و ساز داده نمی‌شود. او ادامه داد: در حریم نیز با توجه به این‌که آن اثر کجا قرار دارد، ضابطه‌ها متفاوت هستند؛ به عنوان مثال ضابطه‌ ساخت و ساز در یک روستا براساس ارتفاع و معماری مشخص است و همیشه تاکید می‌شود این نوع ارتفاع و معماری و بعد از آن کوریدورهای دید و غیره چگونه باید رعایت شوند. این‌ نوع موارد معمولا در طرح‌های هادی و تفصیلی مشخص می‌شوند، بنابراین این ضوابط با ضابطه عرصه کاملا متفاوت است.وی با تاکید بر این‌که رابطه‌ی حریم درجه یک و عرصه با یکدیگر متفاوت است، بیان کرد: ضوابط حریم درجه دو کاملا متفاوت با عرصه است. هر کاری می‌کنیم باید براساس ضوابط باشد. ضابطه حریم درجه یک و دو کاملا روشن است. در این ضوابط هیچ جا بیان نمی‌شود که ساخت‌وساز یا دخالت نکن، می‌گوید اگر برای انجام هر کاری باید تائیدیه سازمان میراث فرهنگی را بگیرید.اگر خاکسپاری در عرصه رخ می‌داد، پاسارگاد به خطر می‌افتاداو از تلاش مسئولان کشوری و محلی برای تغییر مکان انتخاب موقعیتِ خاک‌سپاری شهدا در عرصه و حریم درجه یک به حریم درجه ۲ حمایت کرد و توضیح داد: اگر این خاک سپاری در عرصه یا حریم درجه یک انجام می‌شد، در خطر افتادن پاسارگاد برای خروج از ثبت این محوطه‌ی جهانی حتمی بود، اما در حریم درجه دو دیگر این خطر وجود ندارد. از سوی دیگر معماری مقبره شهدا در حریم درجه ۲ آثار تاریخی حتما باید تائیدیه از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور بگیرد.معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، نداشتن برنامه‌ی روشن برای به خاک سپردن شهدا را خوب ندانست و اظهار کرد: شهدا برای ما اهمیت دارند، ما به اصل مطلب که دفن شهدا با برنامه‌ریزی درست انجام نمی‌شود اعتراض داریم، حتی اگر این اقدام با برنامه‌ریزی و سازماندهی و مناسب انجام شود، این مکان‌ها را در فهرست‌ آثار ملی به ثبت می‌رسانیم، مانند گذشته که تا کنون تعدادی از مزارهای شهدا را به ثبت رسانده‌ایم.او ادامه داد:‌ مهم است که برای حرمت گذاشتن به شهدا برنامه‌ریزی داشته باشیم و اتفاقا لازم است که یک طرح کلی برای کشور باشد، ما از این اقدام که با طرح و برنامه‌ریزی و همکاری همراه باشد استقبال می‌کنیم، کاری که روح شهدا نیز شاد شود. وی تاکید کرد: اگر درست برنامه‌ریزی نشده باشد و شهدا را در یک اثر ثبت ملی به خاک بسپارند، ما وارد این قصه نمی‌شویم، این برای کشور پسندیده نیست. برای کشوری که همیشه از دوره‌ی باستان تا امروز نظم داشته است.تا گرفتن جواب از نیروهای مسلح پیگیر هستیمطالبیان درباره‌ی نامه‌نگاری‌های این معاونت ریاست جمهوری برای احتمال به خاکسپاری شهدا در عرصه‌ها و محوطه‌های تاریخی در آینده ادامه داد: در حال مکاتبه با ستاد کل نیروهای مسلح هستیم که نخست باید برای این اتفاق برنامه‌ریزی داشته باشند و از سوی دیگر اگر طرحی نیز در آینده دارند، حتما سازمان میراث فرهنگی باید در آن دخالت داشته باشد و کنترل کند، اما هنوز جوابی نگرفته‌ایم، با این وجود حتما برای گرفتن جواب پیگیری می‌کنیم. وی تاکید کرد: اما درباره‌ی پاسارگاد آن‌چه که حقیقت دارد، ضابطه برای خروج از ثبت جهانی پاسارگاد است. اصلا بحث دفن دو شهید در حریم اثر جهانی نیست. ما حالا باید تلاش کرده و معماری را کنترل کنیم.معاونت میراث فرهنگی هیچ مجوزی برای دفن شهدا در پاسارگاد صادر نکردهوی همچنین درباره‌ی صحبت‌های مطرح شده مبنی بر صدور مجوز از سوی میراث فرهنگی برای به خاک‌سپاری شهدا در این محوطه‌ی جهانی گفت: به عنوان یک مقام رسمی در حوزه‌ی معاونت میراث فرهنگی اعلام می‌کنم تا امروز هیچ مجوزی از سوی ما به عنوان دفن در عرصه انجام نشده است.او تاکید کرد: هیچ مجوزی برای دفن در عرصه آثار ملی و جهانی از سوی میراث نه تنها صادر نشده، بلکه در آینده نیز نخواهد شد. معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با تاکید بر این‌که مسئولان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تمام قد از مسئولان میراث فرهنگی استان گلستان برای محوطه‌ی تاریخی «سرخنکلاته»حمایت می‌کنند، نیز گفت: این حمایت به پشتوانه قانون است، بر اساس قانون در عرصه‌ی اثر تاریخی هر گونه دخالت ممنوع است، فقط بحث موضوع به خاک سپاری شهدا نیست.طالبیان ادامه داد: چطور برای همه مسایل کشور طرح و برنامه کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت می‌ریزیم، این پروژه نیز باید برنامه‌ریزی داشته باشد. این یکی از مسائل ماست، پاسارگاد از ثبت جهانی خارج نمی‌شود، اما اصل مطلب این است که برنامه‌ریزی باشد.


منبع: بهارنیوز

گوگوش به ۱۶ سال زندان محکوم شد!

همچنین همین شعبه، برای «سعید کریمیان» مدیر تلویزیون GEM به اتهام اقدام علیه امنیت ملی ۶ سال حکم حبس غیابی و برای «نیک آهنگ‌کوثر» کارتونیست ایرانی به اتهام توهین به امام و رهبری و تشویش اذهان عمومی حکم ۴ سال حبس غیابی صادر کرده است. آگهی این احکام غیابی که ظاهرا در نشریات کشور منتشر شده، توسط یکی از سایت‌های خارج از کشور باز نشر داده شده است. با توجه شماره کلاسه موجود در این احکام، به نظر می‌رسد تاریخ تشکیل پرونده‌های مذکور سال ۱۳۹۴ می‌باشد.


منبع: بهارنیوز

جای خالی تفکر در کتب درسی

روزنامه بهارفریاد ناصریاگر بپذیریم ما با کلمات است که می‌اندیشیم آنگاه باید این نتایج را هم بپذیریم که آنکه درست سخن می‌گوید می‌تواند، شکل درستی از اندیشه را داشته باشد چرا که اندیشه شکلی از سخن گفتن در درون است و آنکه مغشوش سخن می‌گوید پس آشفته و مغشوش هم می‌اندیشد. پس به تبع این مقدمات فارسی زبانی ا‌ست که ملتی  قرن‌هاست که با آن می‌اندیشد. براساس همین جمله آموزش زبان فارسی اهمیتی چنان پیدا می‌کند که اندیشیدن به آن در جهان امروز با وضعیت‌های بحرانی پیش آمده از هر کاری واجب‌تر است. مهم‌ترین برنامه‌ آموزشی زبان فارسی در مدارس اجرا می‌شود آن هم براساس کتاب‌های آموزشی‌ای که برای این‌کار تدوین شده‌اند اما آیا واقعاً این کتاب‌ها کاری از پیش می‌برند؟ گمان نگارنده این است که این کتاب‌ها موفقیت نداشته و ندارند چرا که هدف پشت آن‌ها این است که گروهی نمی‌دانند و گروهی دانای این کار باید بسته‌ای از اطلاعات را به آن‌ها از طریق آموزگاران انتقال دهند. این شیوه و روش آموزش براساس تفکری محافظه‌کارانه ارائه شده است و کماکان بر همان روش هم ایستاده است اما دیگر بر همگان مسجل شده است که به‌جز تفکر منطقی و محافظه‌کار، تفکر انتقادی و خلاقه هم داریم. باور نگارنده این است که درست‌ترین شکل تدوین کتاب‌های آموزشی علی‌الخصوص در درس‌های خلاقه‌ای چون ادبیات باید مبتنی بر روش خلاقه باشد؛  نه این‌که بسته‌ای از داده‌ها و اطلاعات آماده شود و بر دانش‌آموزان ارائه شود. جالب این‌که بسیاری از اساتید مدام در حال تغییر شیوه  تدریس هستند اما یک لحظه نمی‌اندیشند که بحث بر سر محتوایی‌ است که آموزش داده می‌شود. اثبات ضعف این محتوا با یک آزمون و تحقیق میدانی محقق می‌شود. می‌شود گروهی از دبیران؛  نه تحصیل‌کردگان بلکه دبیران رشته‌های مختلف را انتخاب کرد و بر اساس کتاب‌های ادبیاتی که برای‌شان تدریس شده است، آزمونی از آنها گرفت. نتیجه ناامید کننده خواهد بود چرا که آنچه به آن‌ها آموخته‌ایم چیزی نبوده است که آن‌ها هر روز با آن درگیرند و حتی نتوانسته‌ایم اهمیت این متون تاریخی را به آن‌ها نشان دهیم تا بعدها خودشان با آن‌ها درگیر شوند. آن‌ها این درس‌ها را خوانده‌اند و بعد فراموش کرده‌اند چرا که با زیست‌شان هیچ سنخیت و درگیری نزدیکی نداشته است. ما در چیزی متبحر و ماهر می‌شویم که با آن هر روز کار می‌کنیم. نه این آرایه‌ها و نه این حکایات و نه هیچ کدام از مسائل زبانی و دستوری، درگیری روزانه‌  مردم امروز نیست، پس باید هم فراموش شود.  اما اگر بخواهیم بر اساس همین مقدمات و نتایج روشی را پیشنهاد بدهیم آن روش چیست؟ دانستیم که درست سخن گفتن است که می‌تواند یکی از پایه‌های درست‌اندیشی باشد. برای یادگرفتن درست سخن گفتن نیازمند این هستیم که دانش ادبی خوبی داشته باشیم اما این دانش ادبی در گام اول از طریق تکه‌های متون کهن و بعضی مسائل دستوری و زبانی حاصل نمی‌شود بلکه باید در تفکری خلاقه دانش‌آموزانی را که در سن یافتن و کشف هستند با متونی مناسب روز و احوالات‌شان مواجه کنیم که  این امر سبب علاقه‌مندی آنها به این رشته خواهد شد چرا که مزه شیرین و کاربردی‌اش را چشیده‌اند. نه اینکه بر عکس با تحمیل متونی که برای آنها هیچ جذابیت و کاربردی ندارد آنها را از ادبیات دلزده کنیم. بعد از این‌که آن‌ها با متونی مناسب سن و احوالات‌شان مواجه شدند ما موفق شده‌ایم که آنها را وارد جهان ادبی کنیم. آن‌وقت در دل همین متونی که بر‌اساس تفکر خلاقه برای دانش‌آموزانی در سن و حال و هوای جستن و یافتن تدوین شده است، می‌شود با راه‌ها و روش‌هایی متناسب، نکات دستوری و زبانی را هم آموخت.  این نقد البته نه حرف امروز است که سابقه زیادی در بحث آموزشی ما دارد. می‌خواهم نقل قول‌هایی از نیما یوشیج -شاعر و اندیشمندی- بیاورم که به بدترین شکلی در کتاب‌های ادبیات معرفی می‌شود. نیما یوشیج در نامه‌ای به خواهرش برای کمک به او در‌تربیت فرزندانش کتاب «امیل» ژان‌ژاک روسو را معرفی می‌کند و می‌نویسد: «به آنها حرکت، غذای مناسب، هوای صاف، بازی و تفریح را عجالتاً یاد بدهید. این در رأس همه‌ ‌تربیت‌هاست. بگذارید به عبور از جاهای تاریک و هولناک عادت کنند. آنها را نترسانید. از سؤالات آنها خسته نشوید. . . مخصوصاً وسائلی فراهم بیاورید که دقیق و کنجکاو و پرطاقت بار بیایند.» (نیما، ۱۳۷۶: ۴۳۱) نیما معتقد است که به جز شاعری موفق به اصلاحاتی در مسائل آموزشی شده است و از این‌که او را شاعر شعر افسانه بدانند دلخور است (همان: ۳۸۹) و در این سخن هم محق است. نیما با درک روز و روزگار و شرایط موجود مدام از شرایط آموزشی، کتاب‌ها و کلاس‌ها و شیوه‌های آموزشی انتقاد می‌کند، انتقادهای او به‌تقریب همه هنوز قابل طرحند و هیچ‌کدام اصلاح و برطرف نشده‌اند. نیما یوشیج به‌واسطه  مدیریت همسرش در مدارس دخترانه و تدریس گاه‌به گاه خود، با اوضاع مدارس و آموزش آشناست برای همین از تدوین بی‌دقت دروس انتقاد می‌کند حتی از شکل مرسوم مدارس و کلاس‌ها (همان: ۲۶۱) می‌شود حتی  انتقاد را کمی بالاتر برد. ما اگر پیگیر تولید اندیشه‌ایم چگونه می‌توانیم در ساختارها و فرم‌های غربی مثل خودمان بیندیشیم؟ آیا کلاس‌های مدارس و دانشگاه‌های ما بازتولید همان فرم و ساخت کلیسایی نیست، در حالی که آموختن در تاریخ ما شکل گردهم نشستن داشته است. گردآمدن و دانش را در میان نهادن و گردآوردن. خوشه چیدن و خرمن ساختن. برای درازنشدن سخن می‌خواهم دامن سخن را برچینم و بگویم باید شیوه تدوین کتاب‌ها متناسب با سن دانش‌آموزان و براساس تفکر خلاقه باشد و نه براساس تفکر منطقی و محافظه‌کارانه. تنها بعد از این گام است که می‌شود امیدوار بود این امانت با ارزش را به دست کسانی سپرده‌ایم که به ارزشش واقف شده‌اند و به آن عشق می‌ورزند و از آن نگهداری می‌کنند وگرنه هر روز باید معلمان در مدارس به این سؤال تکراری دانش‌آموزان پاسخ دهند که این‌ها به چه درد ما می‌خورند؟  شیوه تدوین مورد نظر نگارنده کتابی ا‌ست با شعر و داستان‌هایی معاصر و نو و متناسب با سن و افکار دانش‌آموزان که معلمان با تکیه بر این دروس و چرایی زیبایی و جذابیتشان برای دانش‌آموزان بتوانند نکات دستوری و زیبایی‌شناسانه چون آرایه‌ها را به آنان بیاموزند و از آنها بخواهند تلاش کنند، خودشان نیز چنین متون زیبا و جذابی خلق کنند.


منبع: بهارنیوز

حماسه در نمایشی عاشقانه

 روزنامه بهار – حمید باباییدر ابتدا کمی در مورد فضای ذهنی تان برای مخاطب‌های ما بگویید و این که این چندمین کار تئاتر شماست؟  من کارم را سال‌ها پیش از روی صحنه تئاتر آغاز کردم؛ اولین تجربه‌ام در هفت‌سالگی بود  و بازی در نمایش «تصنیف‌های روز» به نویسندگی و کارگردانی محمد رحمانیان. تمام این سال‌ها با کسب تجربه‌های ناب دیگر، قدردان استاد محمد رحمانیان بوده‌ام. در کنار ایشان بود که در چهارده سالگی سعادتی دیگر نصیبم شد و آن دیدار با مرشد ولی‌الله‌ ترابی بود. نخستین بار که کنارشان آموختم،  نقل سهراب کشی را دیدم. آن روزها مشغول ضبط جُنگ ادبی دوستانه به نویسندگی و کارگردانی محمد رحمانیان برای شبکه دو سیما بودیم و من در آن مجموعه‌‌ بیست و شش قسمتی در کنار مرشد‌ترابی می‌آموختم و نقل‌هایشان را به جان حفظ می‌کردم.  این آموخته‌ها با من ماند و  تا امروز فرصت این را داشته‌ام که بارها نمایش‌ها و نقالی‌هایی را با اجرای خودم یا شاگردانم در شهرهای مختلف ایران و چند کشور به روی صحنه ببرم.  چرا به سراغ داستان بیژن و منیژه رفتید؟  داستان‌های کهن فارسی در هر شکلی برای من جذاب هستند. آنچه مرا وا داشت که سراغ منیژه بروم این است که در نگاه نخست منیژه را زنی عاشق می‌بینیم که دست آخر هم به عشقش می‌رسد. اما نگاه متفاوتی که در این اثر به  شخصیت مـنیــژه داشتـــه‌ام رنج‌هایی ا‌ست که منیژه در روزهای فراق با آنها زندگی را  گذرانده است. امید وصال تمام روزهایش را پر می‌کند و نکته آنجاست که بعد از رهایی بیژن از چاه هم وصال سهم منیژه نمی‌شود. داستان بیژن و منیژه فراز و فرودهای زیادی دارد. عناصری همچون عشق، فریب، جنگ، نفرت، بخشش، تدبیر و. . . باعث شده است این داستان روایتی متفاوت‌تر از دیگر داستان‌های شاهنامه داشته باشد.  به نظر شما چقدر شاهنامه می‌تواند در فضای امروزی ما برای نسل جدید جذابیت داشته باشد؟  خوشبختانه در یکی،  دو سال گذشته توجه بیشتر و بهتری به داستان‌های حماسی فارسی شده است. این را بیش از هر چیز در میزان علاقه‌  والدین به برگزاری دوره‌های آموزش شاهنامه و نقالی به فرزندانشان می‌بینم. من در طول سه سال گذشته شاگردان زیادی داشته‌ام که با علاقه و اشتیاقی که شوق مرا هم افزوده‌اند مشغول یادگیری شاهنامه و اساطیر و حماسه‌های ایران هستند. اما در همین راستا باید بپذیریم که اگرچه داستان‌های جذاب بسیاری داریم، اما از آن محصول جذابی تولید نکرده‌ایم که بتواند در رقابت با محتوای جذاب تصویری که در جهان تولید می‌شود مخاطب فارسی زبان و به ویژه کودکان و نوجوانان را راضی نگه دارد.  فیلم‌ها و نمایش هایی ساخته شده بر اساس پیشینه‌  غنی ادبیات و فرهنگ ایران در بازار بین المللی امروز می‌تواند محصول فرهنگی ناب و صادراتی‌مان باشد. چرا که در اجراهای بین‌المللی علاقه و اشتیاق زیادی در میان فرهنگ دوستان دیگر سرزمین‌ها دیده‌ام. به همین خاطر معتقدم داستان‌های ناب ایرانی می‌توانند بیش از این در جوامع بین‌المللی امروز جایگاه داشته باشند.  در شاهنامه زنان بسیاری هستند که سرنوشت‌های غم انگیزی دارند آیا آنها نمی‌توانستند دست مایه نمایش قرار بگیرند؟  شاهنامه پر است از شخصیت هایی که هر‌کدام جذابیت خودشان را دارند. با تلخی‌ها و شادمانی‌هایی که سهم هر کدام است. زنان شاهنامه زنانی هستند که خوب یا بد سرنوشت داستان‌های زیادی را در دست دارند. شاید اگر بخواهیم سراغ زنانی با سرنوشت غم انگیز در شاهنامه برویم تهمینه نخستین توجه را به خود جلب کند. داستان جریره و مرگ فرود و سیاوش هم همین طور است. در داستان زال و سیمرغ، رنج مادر زال را در فقدان و فِراق فرزند نوزادش می‌بینیم. موضوع این است که هر کدام از این قصه‌ها در چهارچوب خود قصه‌ای جذاب هستند و البته که گروه چامه در اجراهای بعدی خود به طرح پرسش‌ها و بیان نگاه تازه‌ای در زندگی و شخصیت دیگر زنان شاهنامه خواهد پرداخت.  تئاتر امروز ایران چقدر از بن‌ مایه‌های  ایرانی در اجـرا بهـــره می‌برد؟ و شما چــــقدر کوشــیده‌اید این بن‌مایـه‌هــــای نمــایش ایرانی  را  در کارهایتان داشته  باشید؟  من کارشناس تئاتر نیستم، اما دانش آموخته‌ای این رشته و البته تماشاگر تئاتر هستم. این بن مایه‌ها در نوشته‌ها و اجراهای اساتید زیادی دیده می‌شود. من این فضا و علاقه‌ام به نمایش ایرانی را مرهون آموخته هایم از آثار آقایان بهرام بیضایی، محمد رحمانیان و حمید امجد می‌دانم. آنچه تلاش می‌کنم به آن دست یابم هم در همین فضا می‌گنجد. زبان فاخر استاد بیضایی وقتی اساطیر و حماسه‌ها را باز می‌نویسند بهترین کلاس درس است. بازآفرینی داستان‌هایی در فضای نمایش‌های ایرانی، از سیاه بازی و روحوضی تا نقالی و تعزیه چیزی است که بسیار در آثار اجرایی آقایان امجد و رحمانیان دیده‌ام و سعی کرده‌ام در این نخستین تجربه هایم شاگرد خوبی برای این آموخته‌ها باشم.    در نمایش خود کدام بخش‌های این داستان را برای کار صحنه انتخاب کردید؟  آنچه در طول یکی دو سال گذشته در مورد داستان بیژن و منیژه دریافته‌ام این است که بیشتر افراد کلیتی از این داستان شنیده اند؛ دختر و پسری به هم دل می‌بازند، مورد خشم پدر دختر قرار می‌گیرند و پسر به چاه می‌افتد، دست آخر هم نجات می‌یابند. از آنجا که می‌خواستم به واسطه‌ این قصه و جزییاتش چالشی و پرسشی مطرح کنم باید که مخاطب نمایش تمام داستان را بشنود. از آنجا که نقالی را برای این کار انتخاب کرده ام، باید شیوه مکملی برای روایت داستان انتخاب می‌شد تا مخاطب کم حوصله‌‌ امروز هم داستان را بشنود و هم شنونده چالش‌ها و پرسش‌ها باشد. این شد که در گروه چامه با همکاری نازلی بخشایش (سرپرست گروه موسیقی مهرنوا) و ایده ابوطالبی (طراح حرکت و بازیگر) این تصمیم را گرفته‌ایم که این اثر تلفیقی از نمایش و حرکت و موسیقی باشد. بنابراین مخاطب نمایش «منیژه» نه تنها تمام داستان را از زبان نقال می‌شنود، بلکه نظاره گر و شنونده‌‌ سه وجه منیژه بر روی صحنه است. روی صحنه‌ این نمایش در قالب یک تک گویی تفکر منیژه را می‌شنویم، در قالب حرکت جسمش را می‌بینیم و در قالب موسیقی گوش به آوایش می‌سپاریم.  چه کسانی در این پروژه با شما همکاری می‌کنند؟  هسته‌  اولیه‌  گروه چامه متشکل از اینجانب، خانم‌ها نازلی بخشایش و ایده ابوطالبی ست. شکل نمایشی مورد نظرمان یک نقال نیاز داشت. ویانا پرویزیان دختر ده ساله‌ای است که از سال ۱۳۹۳ با او همکاری می‌کنم و از شاگردان با استعداد من در زمینه‌‌ آموزش نقالی ا ست. ایده ابوطالبی در این اثر علاوه بر طراحی حرکت یکی از بازیگران روی صحنه است. نازلی بخشایش هم که سرپرستی گروه موسیقی مهرنوا را بر عهده دارد، در این کار نوازنده‌ی چنگ و پیانوست. به صلاحدید و انتخاب ایشان سه نوازنده‌ی دیگر در گروه با ما همکاری می‌کنند. حسنا پارسا نوازنده‌‌ کمانچه و آهنگساز دو قطعه‌  موسیقی مورد استفاده در نمایش،‌ترگل خلیقی نوازنده‌‌ تار و رباب و سحر صفاری نوازنده‌‌ سازهای کوبه ای. نیکا افکاری، دختر با استعداد دیگری  است که با همخوانی شهرزاد یوسفی آوای منیژه را به گوشمان می‌رساند. همچنین علیرضا افکاری آهنگساز قطعه‌‌ پایانی این نمایش است که با شعری از محمدسعید میرزایی و تنظیم حمید اردوخانی به روی صحنه می‌رود. یکی دیگر از قطعات این نمایش، قطعه‌‌ «فروغ زندگی» است که شعر آن سروده‌ی بامداد جویباری است و با آهنگسازی سامان احتشامی در این نمایش مورد استفاده قرار گرفته است.  دیگر عزیزانی که ما را در به ثمر رساندن نمایش منیژه همراهی کردند، عبارتند از: مهدی خسروی: مسئول روابط عمومی و امور رسانه، زهرا احمدلو و ستاره صمدی: گروه کارگردانی، رامبد رستگار، تینا جهان پرست و محسن حسینی: عکاس، هاله قربانی تهرانی: طراح گرافیک، فرزین نیک پور تهرانی: طراح نشان چامه، اسماعیل جعفری: سرپرست گروه فیلمبرداری و ساخت تیزر.


منبع: بهارنیوز

احمد عزیزی (شاعر) از دنیا رفت

برادر این شاعر که از ۱۵ اسفندماه سال ۱۳۸۶ و در پی کاهش سطح هوشیاری در حالت اغما و در بیمارستان امام رضا (ع) کرمانشاه بستری بود، در گفت‌وگو با ایسنا، خبر درگذشت او را اعلام کرد. احمد عزیزی متولد ۴ دی‌ماه ۱۳۳۷ در سرپل ذهاب کرمانشاه بود. با آغاز جنگ به همراه خانواده به تهران نقل مکان کرد و برای مدتی ساکن شهرستان نور شد. سپس در تهران اقامت گزید و به همکاری با روزنامه «جمهوری اسلامی» پرداخت. او سرودن شعر را از سال‌های جوانی با مجله «جوانان» آغاز کرد. عزیزی آثار شعر و نثر ادبی متعددی دارد و سبک شعر گفتن او به‌صورت مثنوی در «کفش‌های مکاشفه» نمود دارد. عرفان اسلامی و مدح اهل بیت (ع) از جمله مضامین آثار اوست.


منبع: بهارنیوز

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از اکران فیلمی با بازی کیانیان و عطاران تا یک نمایشگاه نقاشی

هر پنجشنبه در عصرایران منتخبی از رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. این هفته از تئاتر شروع کردیم و شما را به دیدن فیلم، نمایشگاه و… دعوت کرده ایم.

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

گالیله در باران

نمایش «گالیله» بر اساس متنی از برتولت برشت و به کارگردانی نازنین زهرا رفیعی تا ۲۰ اسفند ساعت ۱۶:۳۰ در تماشاخانه باران به نشانی خیابان فلسطین، پایین تر از خیابان انقلاب، پلاک ۲۹۲ اجرا می شود.

خبرگو در ارغنون

نمایش «خبرگو» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا میرزایی نژاد تا ۲۲ اسفند ساعت ۱۹:۳۰ در سالن ارغنون به نشانی خیابان حافظ، نوفل لوشاتو، بعد چهارراه رازی، نرسیده به خیابان ولیعصر، کوچه زیبا، پلاک ۱ روی صحنه می رود.

خانه هنرمندان میزبان یک نمایش

نمایش «فریدون فرمانی فراهانی» به نویسندگی و کارگردانی حمید پاک ‌نیا تا ۲۳ اسفند ساعت ۱۸ در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان به نشانی خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، ضلع جنوبی باغ هنر، بام خانه هنرمندان اجرا می شود.

مهدی یراحی در نمایشگاه

کنسرت «مهدی یراحی» پنجشنبه ۱۹ اسفند در دو سانس در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران به نشانی بزرگراه چمران شمال، خیابان سئول، درب جنوبی نمایشگاه بین المللی برگزار می شود.

عالیم قاسم اُف و پرواز همای در وزارت کشور

کنسرت «عالیم قاسم اُف و پرواز همای» ۱۹ اسفندماه ساعت ۲۱ در تالار وزارت کشور به نشانی میدان فاطمی، ابتدای خیابان گمنام، سالن وزارت کشور اجرا می شود.

پرفورمنس موسیقی، خط و نقاشی

پرفورمنس موسیقی، خط و نقاشی، بداهه‌خوانی و بداهه‌نوازی و بداهه‌نگاری همراه با نمایش جدیدترین آثار گما و بر اساس اشعار مولانا، ۱۹ اسفند در فرهنگسرای ابن سینا به نشانی شهرک غرب، خیابان ایران زمین، فرهنگسرای ابن سینا اجرا می شود.

نمایشگاه گروهی در گالری طراحان آزاد

نمایشگاه «کاش اینجا بودی» با آثاری از سمیرا اسکندرفر، حامد صحیحی، فاطمه پاشا و پریا صحیحی از جمعه ۱۳ الی ۱۸ اسفندماه در در گالری طراحان آزاد به نشانی میدان فاطمی، میدان گلها، میدان سلماس، پلاک ۵۵ میزبان علاقه مندان است.

گالری گلستان میزبان یک نمایشگاه نقاشی

نمایشگاه نقاشی های آسیه رمضانی از ۱۳ تا ۱۸ اسفندماه در گالری گلستان واقع در خیابان دروس، خیابان کماسایی، پلاک ۳۲ به نمایش درمی آید.

نشست فرهنگی: آیدین آغداشلو از تاریخ معماری رنسانس می‎گوید

مجموعه پنج جلدی «تاریخ معماری رنسانس» نوشته‌ی لئوناردو بنه‌ولو با ترجمه‌ی علی‌محمد سادات‌افسری به همت انتشارات نیلوفر منتشر شده است. مولف در این اثر کوشیده از زوایای مختلف شکل‌گیری و تداوم معماری رنسانس پرده بردارد. نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه ۱۷ اسفند ساعت ۱۶:۳۰ به نقد و بررسی کتاب «تاریخ معماری رنسانس» اختصاص دارد که با حضور آیدین آغداشلو، ایرج کلانتری و علی‌محمد سادات‌افسری در مرکز فرهنگی شهر کتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر(بخارست)، نبش کوچه سوم برگزار می‌شود و ورود برای علاقه‌مندان آزاد است.

اکران فیلمی با بازی کیانیان و عطاران در هنر و تجربه

فیلم سینمایی «هفت و پنج دقیقه» به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور و با بازی رضا کیانیان و رضا عطاران و چند بازیگر فرانسوی در سال ۱۳۸۷ در فرانسه ساخته شد و به تازگی در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران شده است. در خلاصه داستان آن آمده است: سه زن در شهر کوچکی در فرانسه، هر کدام در مواجهه با جامعه و خانواده خود دست به انتخاب‎هایی می‌زنند که زندگی آن‎ها را تحت الشعاع قرار می‎دهد.


منبع: عصرایران

دو مسئول مراسم اسکار اخراج شدند

برایان کالینان و مارتا رویز دو عضوی هستند که دیگر در برنامه‌های بعدی آکادمی هیچ مسئولیتی بر عهده آنها نخواهد بود.

دفتری که طی دهه‌ها مسئولیت اهدای جوایز مراسم اسکار را برعهده داشت اعلام کرد با ۲ نفری که در شب مراسم اسکار در یکشنبه شب موجب اشتباه پیش آمده شدند، قطع همکاری کرده است.

به گزارش مهر به نقل از ورایتی، شریل بون ایزاکس رییس آکادمی اسکار اعلام کرد به دنبال اشتباهی که سر اعلام اسم فیلم برنده اسکار در مراسم اهدای جوایز اسکار هشتاد و نهم پیش آمد دو فردی که از سوی دفتر «پرایس‌واترهاوس‌کوپرز» مسئولیت رساندن پاکت‌های اسامی برندگان به افراد اهدا کننده جوایز را داشتند و موجب این اشتباه شدند، برای همیشه از همکاری با این دفتر اخراج شدند.

برایان کالینان و مارتا رویز دو عضوی هستند که دیگر در برنامه‌های بعدی آکادمی هیچ مسئولیتی بر عهده آنها نخواهد بود.

در بیانیه این دفتر نیز اعلام شده بود کالینان پاکت اشتباه را به دست وارن بینی و فی داناوی داد که در واقع پاکت رزرو اعلام اسم بهترین بازیگر زن برای فیلم «لالالند» بود و موجب شد تا وارن بیتی و فی داناوی نیز به اشتباه نام فیلم برنده را «لالالند» اعلام کند. این در حالی بود که فیلم برنده «مهتاب» بود و اصلا پاکتی که نام «مهتاب» روی آن نوشت شده بود به دست اعلام کنندگان جایزه داده نشد.

گفته شده اشتباه از سوی کالینان پیش آمده که به جای تمرکز روی وظیفه خود مشعول توییت کردن تصاویر پشت صحنه اسکار بود و در همان لحظه تصویری از اما استون با جایزه اسکار را توییت کرده بود.


منبع: عصرایران

منشاء خشونت، احساس تحقیر است

به نوشته خبرگزاری افه، حضور نیافتن فرهادی در مراسم اسکار بازتاب زیادی داشت و این سر و صدا نشان می داد که او به حق، موفق به کسب جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار شده است. کارگردان ایرانی پژواک جدید و غیر منتظره ای به داستان ‘فروشنده’ داده است. این رسانه ادامه داد: وی در این فیلم به بازتاب خشونت و مشکل درک دیگران می پردازد. این کارگردان در سفر اخیرش به مادرید در مصاحبه با خبرگزاری افه گفت، منشاء همه گونه خشونت، احساس تحقیر است. سفر وی به اسپانیا مربوط به تولید فیلم دیگری در این کشور در سال جاری (میلادی)، با «پنه لوپه کروث» و «خاویر باردم» به عنوان شخصیت های اصلی فیلم است. افه یادآور شد که داستان ‘فروشنده’ بیانگر مردی با تمایلات غیر منتظره برای انتقامجوئی است و عنصر مشترکی که با فیلم «جدایی نادر از سیمین» دارد این است که همه چیز در فضای خانواده اتفاق می‌ افتد. فرهادی در این باره گفت: فکر می کنم که فیلم های سیاسی تاثیر ضعیفی بر مردم دارد. فیلم می بایست بینش عمیق تری به جامعه بدهد تا از آن طریق درک سیاسی مردم افزایش یابد. به نوشته افه، فرهادی در باره سانسور اظهار داشت: «سانسور، بخشی از فرایند ایجاد و خلاقیت در بسیاری از کشورها است. سال ها پیش نیز در اسپانیا چنین محدودیت هایی وجود داشت». وی می گوید «سانسور دارای اثری مضاعف است. محدودیت باعث ایجاد زبان جدید و بیان خلاقانه ای می شود که به خودی خود می تواند جالب باشد». وی ادامه داد: ایده هایی‌ می‌ توانند برای من مطرح شوند که توسعه آنها در ایران آنقدر دشوار خواهد بود که در آخر چیزی از فیلم باقی‌ نخواهد ماند و به این منظور آنها را برای آینده ای با سانسور کمتر و یا کشورهای دیگر ذخیره می کنم. در ایران، به دنبال موضوعاتی هستم که بشود در آن کار کرد و به رغم محدودیت ها، کشف خلاقیت جالب است. افه افزود: در فیلم اسپانیایی وی که قرار است در ماه سپتامبر تولیدش شروع شود، از سوی شرکت تولید «ال دسئو» و «ممنتو فیلم» تهیه خواهد شد. این فیلم در باره خانواده روستایی تولید کننده محصولات انگور در اسپانیا است. فرهادی می گوید، کار کردن با کروث و باردم باعث می شود تا شور و شوق زیادی به من دست دهد.وی می افزاید: آن دو بازیگرهای بزرگی هستند، کار آن ها را سال هاست پیگیری می کنم و علاوه بر این رابطه عاطفی بین ما بوجود آمده است. آدم های بسیار خون گرمی هستند.


منبع: بهارنیوز

تئاتر مستند، تئاتر فریاد است

: این روزها سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر میزبان نمایشی مستند درباره زنان کارتن‌خواب است. نمایش‌مستند «شلتر»، نوشته ساناز بیان، با کارگردانی امین میری از ۲۵ بهمن‌ماه ساعت ۱۷:۳۰ به تالار قشقایی آمده است و در این مدت بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. به این بهانه با ساناز بیان درباره این نمایش و شرایط تئاتر مستند گفت‌وگو کرده‌ایم.

تئاتر مستند، تئاتر فریاد است

ابتدا کمی درباره پروسه نگارش نمایشنامه «شلتر» بگویید.

«شلتر»، حاصل مصاحبه‌های حضوری امین میری با شخصیت‌های واقعی بود. امین میری نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» که تئاتر مستند درباره سه زن قاتل بود که اولین‌بار در سال ۹۲ اجرا شد و بعد سال ۹۴ در تئاتر باران روی صحنه رفت را دیده بود و از این جهت نمایشنامه «شلتر» را به من پیشنهاد کرد. اوایل تابستان امسال میری درباره این نمایش با من صحبت کرد و تحقیقات را به من داد. در آن زمان آمادگی این کار را نداشتم چون چشمم مشکلی داشت که نباید مدت طولانی به مونیتور نگاه می‌کردم البته این مشکل هنوز وجود دارد و فرصت نداشتم درمان لازم را انجام دهم.

حتی خواندن مطالب برای من دشوار بود اما وقتی امین میری تحقیقات را برای من فرستاد، حسی داشتم که انگار فرزند گم‌ شده‌ام را پیدا کرده‌ام! نمی‌توانستم این کار را رد کنم چون بسیار به دغدغه‌های من نزدیک بود. درنتیجه فایل‌های صوتی بسیار زیادی در این زمینه گرفته شده بود که به‌مرور پیاده می‌شدند و در اختیار من قرار می‌گرفتند. حدود ۵۰ یا ۶۰ نفر در این تحقیقات حضور داشتند اما امین میری ۱۴ شخصیت را انتخاب کرد و به من گفت نمایشنامه‌ای را نیاز دارد که این افراد در آن حضور داشته باشند.

این تحقیقات، شامل مصاحبه‌ها و تحقیقات میدانی، حدود شش‌هزار صفحه بود و خواندن این گزارش‌ها چندین ماه به‌طول انجامید. امین میری و گروهش حدود دوسال با این شخصیت‌ها زندگی کرده بودند. علاوه‌بر این گزارش‌هایی که در دست داشتم، با چند جامعه‌شناس و روان‌شناس صحبت کردم. همچنین شروع به مطالعه جدی در این حوزه کردم. این تحقیقات بسیار طول کشید. بعد از طیکردن این مراحل، به یک نگاه رسیدیم.

برای من بسیار مهم بود که صرفا به‌سمت جلب‌ترحم نرویم و فکر نکنیم که اگر تماشاگران گریه کنند، کار ما بسیار موفق بوده است. شاید در برخی از آثار، تاثر تماشاگر بتواند نشان از موفقیت اثر باشد اما باور من این است که در کار مستند اجتماعی این کار، هنر نیست! بعد از این مرحله، طبق شیوه کاری خودم که پس از نگارش متن، یک‌بار تمرین را به‌صورت کامل می‌بینم و سپس آن را بازنویسی می‌کنم، به‌همین شکل عمل کردم.

در نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» هم دیدگاه شما همین بود.

البته منظور من این نیست که نباید لحظات تاثربرانگیز در کار وجود داشته باشد؛ این لحظات هم در «شلتر» حضور دارد و هم در «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» بود، منظور من این است که ما با این هدف، کار تولید نکرده‌ایم. درنهایت می‌خواستیم یک پرسش بسیار بزرگ طرح کنیم. به‌همین‌دلیل باید همه‌چیز درست چیده می‌شد تا این پرسش در ذهن تماشاگر باقی بماند و او با این طرح پرسش از سالن بیرون برود.

برای این منظور، تکنیکی داشتیم؛ از لمس و تجربه یک رویداد به پذیرفتن، درک کردن و زندگی‌کردن آن، می‌رسند. ما باید به‌شیوه‌ای نمایش «شلتر» را می‌چیدیم که تمام اتفاق‌ها لمس شوند تا جذبِ وجود و جان آن کسی که کار را می‌بیند شود و درنهایت سوال اتفاق بیفتد و او با این سوال، سالن را ترک کند. روان‌درمان‌گرهایی که از سیستم شناخت‌درمانی استفاده می‌کنند، هم این کار را می‌کنند.

تئاتر مستند، تئاتر فریاد است

پروسه نگارش نمایشنامه «شلتر» تفاوت‌های بسیار زیادی با «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» دارد چون از یک‌سو درهم‌تنیدگی داستان‌ها در نمایش «شلتر» بیشتر از «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» است و از سویی دیگر شیوه تحقیق این دو اثر، با یکدیگر متفاوت است و «شلتر» تحقیقات میدانی داشته است. کمی در این‌باره توضیح می‌دهید؟

زمانی‌که «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» را روی صحنه بردم، نگران بازخوردها بودم چون تا آن‌جا که اطلاع دارم، پیش از این نمایش، چنین کاری اجرا نشده بود، نمی‌دانستم آیا از لحاظ حقوقی برای من مشکلی پیش می‌آید یا نه. در آن نمایش قرار بود درباره انعکاس این اتفاق‌ها در رسانه‌ها صحبت کنیم و نقش رسانه‌ها پررنگ بود. طبیعتا در آن کار سراغ متریال‌های چاپ‌شده‌ای که وجود داشت رفته بودم. نمی‌خواستم با خانواده‌ها صحبت کنم چون واقعیت ماجرا برای من مهم نبود، آنچه از اتفاق‌ها منعکس شده بود، برای من مهم بود.

دلیل دیگری که در آن نمایش به‌سراغ متریال چاپ‌شده رفتم، تجربه نشدن این نوع تئاتر بود چون فکر می‌کردم اگر به‌سمت مطالب چاپ‌شده بروم، خطر توقیف اجرا را کم‌تر می‌کند. البته برای «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» نیز در سال‌های ۸۹ تا ۹۲ تحقیق کرده بودم. «شلتر» هدف دیگری را دنبال می‌کند و درنتیجه شیوه تحقیقاتی متفاوتی را می‌طلبید و تحقیقات به‌صورت میدانی پیش رفت.

در «شلتر» به مسائل زیادی پرداخته شده است اما مسائل زنان کارتن‌خواب بسیار بغرنج است و در هر تئاتری می‌توان با محوریت یک بخش از این مسائل به تئاتر پرداخت. آیا از دید شما جا دارد که تئاترهای بیشتری به این بحث بپردازند؟

فکر می‌کنم «شلتر» یک کار کامل است. این نمایش حاصل نگاه و انتخاب ماست. ما این بخش از زندگی زنان کارتن‌خواب را برای نشان دادن به مخاطبان انتخاب کرده‌ایم. شاید هنرمندان دیگر، درباره کارتن‌خواب‌ها با نگاه دیگری اثر تولید کنند که می‌تواند اتفاق فرخنده‌ای باشد. هیچ‌وقت یک اثر نمی‌تواند همه معضلات یک پدیده اجتماعی را درخود جای دهد چون در این صورت تبدیل به یک اقیانوسی با عمق یک سانتی‌متر می‌شود و تلاش بیهوده‌ای است. البته امیر میری قصد دارد در بخش دوم، به‌سراغ مردان کارتن‌خواب برود. ابتدا قرار بود زنان و مردان کارتن‌خواب در یک تئاتر حضور داشته باشند اما من پیشنهاد دادم در دو تئاتر مجزا به آن‌ها پرداخته شود.

از دید شما مخاطبان اصلی «شلتر» چه افرادی هستند؟ کارتن‌خواب‌ها، افرادی که باید دیدشان نسبت به این مسئله اصلاح شود یا…

همواره تلاش کرده‌ام درباره تمام آثاری که نوشته‌ام، از پاسخ دادن به این سوال فرار کنم و جواب مشخصی برای این سوال نداشته باشم؛ چون هر فردی و با هر جهانی می‌تواند با بخشی از هر نمایشی ارتباط برقرار کند و باید با خود چیزی بیرون ببرد، اما می‌توانم بگویم دوست دارم مخاطبان «شلتر» چه افرادی باشند؛ دوست دارم قشری که اصولا تئاتر را برای سرگرمی انتخاب می‌کنند و البته قشر محترمی هستند، «شلتر» را ببینند.

خوشحالم که این قشر جدید که سینماروهای قبلی بوده‌اند به تئاتر اضافه شده‌اند. درواقع دوست دارم مخاطبان «شلتر» افرادی باشند که اصلا انتظار دیدن چنین کاری را ندارند و از فضای ذهنی بسیار دور، وارد قصه‌ای شوند که حتی چند بازیگر آن، خانم‌هایی هستند که در دورانی آسیب‌دیده اجتماعی بوده‌اند و اکنون بهبود یافته‌اند. تماشاگر با دیدن نمایش این حس را پیدا می‌کند که شاید برخی از بازیگران واقعا بازیگر نیستند.

تئاتر مستند، تئاتر فریاد است

آیا می‌توان به این فکر کرد که بهبودیافتگانی که در این نمایش حضور یافته‌اند، تئاتر را ادامه دهند؟

فکر می‌کنم کاملا می‌توانند تئاتر را ادامه دهند. در مواجهه با این بازیگران، استعداد‌های عجیبی دیدم. این افراد حرف‌هایی به من می‌زدند که تعجب می‌کردم، یکی از این بازیگران در روز اول اجرا، صدای خود را با من چک می‌کرد! از من خواست که در ردیف آخر بنشینم تا بفهمد آیا صدا به انتهای سالن می‌رسد یا نه!

این کار را بازیگران حرفه‌ای انجام می‌دهند درحالی‌که این عزیزان فقط یک نمایش حرفه‌ای دیده‌اند. آن‌ها را دعوت کردم که نمایش «ترن» را ببینند و تا پیش از آن، اصلا تئاتر ندیده بودند. افرادی که ما با آن‌ها کار کردیم، کاملا هوش روی صحنه بودن را دارند. البته من به هیچ کارگردانی پیشنهاد نمی‌کنم که در این راه قدم بردارد چون کارگردان‌های انگشت‌شماری می‌توانند کاری که امین میری با بازیگرانش در مدت دوسال تولید این نمایش انجام داد را پیش ببرند.

تئاتر مستند، شرایط خاص خود را دارد. پروسه تحقیقات طولانی و… سبب می‌شود این نوع تئاتر بسیار پرهزینه و دشوار باشد. از دید شما میزان حمایت از این تئاتر، مناسب است؟

البته تمام آثار در این حد تحقیق ندارد و شاید برخی از آثار ساده‌تر نوشته شوند. تئاترمستند نه‌تنها در ایران بلکه در تمام جهان شکل متفاوت‌تری دارد و البته طرفداران بسیار زیادی هم دارد. در «آف‌برادوی» بسیار موفق و محبوب است. خود من انتظار حمایت ندارم و مورد حمایت قرار گرفتن این نوع تئاتر را دوست ندارم چون این اتفاق، از استقلال و انتقادی بودن تئاتر مستند کم می‌کند. تئاتر مستند تئاتر فریاد و اعتراض است و همه را به نقد می‌کشد. این انتظار که افرادی که نقدشان کرده‌ایم از ما حمایت کنند، انتظار بعیدی است. خود من هیچ حمایتی نداشتم و این استقلال را دوست داشتم.

البته این مسئله باعث شد واقعا به‌لحاظ مالی متضرر شوم اما استقلال، سبب شد قدرت من در مانوردادن روی چیزی که به آن اعتقاد و باور دارم، بیشتر شود. البته این، نظر شخصی من است و نمی‌خواهم برای کسی نسخه بپیچم.

تئاتر مستند، تئاتر فریاد است 

«با برخوردهای سلیقه‌ای افراد را جابه‌جا نکنیم»

زمانی‌که تصمیم گرفتم «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» را اجرا کنم، دو سال جنگیدم تا مجوز این اجرا را بگیرم. افتخار من این است که توانستم در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد مجوز اجرای این نمایش را بگیرم. البته باید کمی درباره تئاتر مستند و مفهوم آن بیشتر صحبت کرد؛ هر تئاتری که بر اساس افراد یا رویدادها و رخداد‌های واقعی نگاشته شده باشد، تئاتر مستند نیست؛ تئاتر مستند، تئاتر استنادات است؛ یعنی برای تک‌تک اتفاق‌ها باید سند وجود داشته باشد. هم نمایش «شلتر» و هم نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»، تئاتر مستند هستند؛ یعنی برای کلمه به کلمه حرف‌هایی که در نمایش زده می‌شود، سند وجود دارد و حتی یک واو جابه‌جا نشده است. ما تئاترهای زیادی می‌بینیم که ادعای تئاتر مستند بودن را دارند اما بسیاری از این آثار، تئاتر مستند نیستند بلکه تصور ما از تئاتر مستند هستند.

زمانی‌که برای اجرای «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» می‌جنگیدم، آرزو داشتم که بیشتر به تئاتر مستند پرداخته شود، چون این نمایش، اعتراض من به همکارانم بود که چرا حواسشان به اتفاق‌هایی که در پیرامونشان می‌افتد، نیست. در آن زمان آثار اجتماعی انگشت‌شماری روی صحنه می‌رفتند. البته با دشواری و مصیبت فراوانی کارگردان‌ها اثر اجتماعی می‌ساختند. همه برای این‌که باقی بمانند، به اجرای متن‌های خارجی روی آورده بودند اما اکنون اجرای تئاتر مستند بیشتر شده است. بخشی از این اتفاق، به دلیل راه افتادن موج اجرای تئاتر مستند است. در بسیاری از این آثار، دغدغه چندانی وجود ندارد و صرفا یک نمایش اشک‌انگیز احساس‌برانگیز هستند اما در برخی از آن‌ها دغدغه و پرداخت درست وجود دارد که می‌توان به نمایش «مانوس» به کارگردانی نازنین سهامی‌زاده که حالا در تالار قشقایی اجرا می‌شود و… اشاره کرد.

در این ۱۵ سالی که تئاتر کار می‌کنم، بهترین خاطراتم به‌عنوان یک تئاتری را از پیمان شریعتی؛ مدیر کنونی تئاتر‌شهر و مهدی شفیعی؛ مدیر اداره کل هنرهای نمایشی دارم. اکنون بعد از مدت‌ها می‌بینیم که تئاترشهر رونق پیدا می‌کند، مدیریت اداره کل هنرهای نمایشی چقدر دقیق و دل‌سوز رفتار می‌کند و دردآشناست و تئاتر را می‌شناسد. البته برخورد با نمایش «شلتر» را معیار قرار نداده‌ام، تمام کارهایی که در این چند سال درگیر آن‌ها بوده‌ام را مورد اشاره قرار می‌دهم. به‌عنوان یک عضو کوچک از جامعه تئاتر، امیدوارم تغییراتی که بعد از انتخابات اتفاق می‌افتد، درباره مدیران لایق و شایسته اتفاق نیفتد. پس از هر دوره انتخابات ریاست جمهوری، تغییراتی اتفاق می‌افتد که برخی از آن‌ها بی‌دلیل است. به‌عنوان یک تئاتری از صمیم قلب امیدوارم این دو مدیر برای تئاتر باقی بمانند. اگر دل‌مان برای تئاتر می‌سوزد، با برخوردهای سلیقه‌ای افراد را جابه‌جا نکنیم.


منبع: برترینها

صاحبان «بساط» هم کارگزاران فرهنگی‌اند؟

: وقتی چشم‌تان به بساط کتاب فروش‌ها می‌خورد چه حسی به شما دست می‌دهد؟ آن‌ها از عناصر فرهنگی جامعه ما به حساب می‌آیند؟

 بساطی‌های کتاب دیگر خیلی وقت است که جزو یکی از مهمترین عناصر فرهنگی این محدوده جغرافیایی به حساب می‌آیند. شاید که نه، حتما جاهای دیگری در تهران و شهرهای دیگر سراغ داریم که کسی یا کسانی بساط کتاب می‌کنند اما حضور مستمر بساطی‌ها در محدوده انقلاب از آنها شمایلی ساخته است که هیچ باد و طوفانی چهره آنها را تغییر نداده است؛ گرمای تابستان، سرمای زمستان و بساط برچین‌های شهرداری را می‌توان از مصادیق این باد و طوفان برشمرد.

صاحبان

اما در میان بساطِ این کتاب‌فروش‌ها خیلی وقت است که دیگر صرفا میوه ممنوعه به فروش نمی‌رود. انگار میوه ممنوعه برای قدیمی‌ها بود. حالا بساط کتاب به میمنت گل باران ارشادی‌ها در دوره‌های گذشته پراست از کتاب‌هایی که پیشتر چاپ شده‌اند و اکنون مخاطبان کتاب به چاپ دوم یا چندم آن‌ها دسترسی ندارند. به عبارت دیگر نسخه ثانی یا ثالث کتاب از پیش چاپ شده همچنان در ارشاد است و در حال خاک خوردن و نسخه افست آن نیز در دست بساطی‌هایی که دیگر مخاطبان ثابت خود را پیدا کرده‌اند.

امر فرهنگی یا غیر فرهنگی؟

مشغولان به شغل با مسمای “بساطی” کار فرهنگی می‌کنند یا غیر فرهنگی؟ آن‌ها خطر به حساب می‌آیند یا فرصت؟بدیهی است مایی که مخاطب ژورنالیسم ادبی هستیم باید از دریچه ادبیات و فروعات همین مقوله به این موضوع توجه کنیم.

خب در ابتدای امر به نظر کاری عمدتا فرهنگی به حساب می‌آید:

یک) به این دلیل که اگر کتاب و کتاب‌خوانی از مقولات ایجابی فرهنگ به حساب آیند، پس می‌توان صاحبان “بساط” را نیز از کارگزاران فرهنگی این امر به حساب آورد.

دو) در سرزمین و زمانه‌ای که جارچیان فرهنگی، تره هم برای کتاب و کتاب‌خوانی خرد نمی‌کنند، بساطی‌های کتاب به واسطه نحوه فروش بی واسطه‌شان و پهن کردن سفره‌ای که کاملا در معرض عموم قرار دارد و خیابان را به معبری فرهنگی بدل می‌‌کند، به راحتی جزو مبلغان کتاب و فرهنگ کتاب‌خوانی قرار می‌گیرند.

سه) بساطی‌ها عمدتا کتاب‌هایی که در کتاب‌فروشی‌ها وجود دارد را جزو اقلام فروشی خود نمی‌دانند. کتاب‌های موجود در بازار کتاب مغازه‌ها کتاب‌های تازه منتشر شده‌ای است که خیلی از زمان چاپ‌شان گذشته باشد، یک دهه است و دیگر موارد را نیز می‌توان در قالب استثنائات قرار داد. از این جهت می‌توان گفت نه تنها این قشر در کار هم صنف خودشان در فروشگاه‌های کتاب دخالت نمی‌کنند بلکه در امر خطیر کتاب‌فروشی و ترویج آن نیز به آنها کمک می‌کنند.

اما آیا تمامی ماجرا به همین خصیصه‌های مثبت ختم می‌شود؟ به نظر این طور نمی‌آید. اگر از بحث سد معبر و از این دست مباحث شهری که به ما دخلی ندارد و در تخصص ما هم نیست، بگذریم باید اذعان کنیم که تمام کتبی که در بساط‌ها به فروش می‌رود، کتاب‌هایی هستند که یک قرانش هم جیب ناشر و از آن مهمتر نویسنده‌اش نمی‌روند. برای مثال کتاب‌های هوشنگ گلشیری را مثال می‌زنیم.

هوشنگ گلشیری و کتاب‌هایش چند سالی می‌شوند که دیگر در فروشگاه‌های کتاب پیدایشان نیست. شاید در این دوره پیدایشان بشود اما آنچه در سال‌های اخیر شاهدش بودیم این بود که کتاب‌های این نویسنده را صرفا باید با رجوع به منابع زیرزمینی کتاب تهیه کنیم. در این حالت تنها اتفاقی که می‌افتد این است که آثار گلشیری، همچنان که بسیاری از آثار، به فروش می‌روند بی آن که منافع مادی آن در جیب کسانی برود که باید برود. با این حساب این بار بیشتر از دیگر موارد محصولات بساطی‌ها را می‌توانذیل “میوه ممنوعه” و متفرعاتش بررسی کرد.

نویسنده‌های معترض

مهمترین کسانی که به شیوه فروش کتاب به صورت زیرزمینی اعتراض دارند، نویسنده‌ها هستند؛ نویسندگانی که در حالت معمول ۱۲ درصد از حق فروش آثار به عنوان حق التالیف به آن‌ها اختصاص دارد. این حالت معمول البته به شرطها و شروطها بالا می‌رود؛ از جمله چهره و بنام بودن مولف. یعنی نویسنده‌ای که شناخته شده است قرار دادش تا ۲۰ یا ۲۵ درصد هم افزایش پیدا می‌کند که باز هم نوع قرار دادش به این بستگی دارد که کتاب‌های قبلی‌اش فروش خوبی داشته یا خیر؟

اما در هر صورت آنچه مشخص است این است که تنها امید نویسنده‌ها بعد از چاپ اثر، فروش کتاب‌شان است؛ آن هم در صورتی که به چاپ‌های مجدد برسد.

صاحبان

بعد از تجدید چاپ است که سود به زعم مولفان “بخور نمیری” عاید خالقان اثر می‌شود. اما بعد از بذل عنایت ارشاد به از این دست کتاب‌ها نویسندگان صرفا می‌توانند آثارشان را در بساطی‌های کتاب زیارت کنند. گاه این کتاب‌ها به چاپ می‌رسد، منتها با فاصله زمانی بسیار. در این جور موارد بساطی‌ها به واسطه آنچه که می‌توان شم فرهنگی خواندش، از نیاز بازار مطالع می‌شوند و نسخه افست کتاب مورد نظر را وارد بازار کتاب می‌کنند.

 در این جور موارد بدیهی است که دیگر قصه حسرت خوردن مولفان باقی می‌ماند، وَ دیگر هیچ.

روایت یک بساطی

به سراغ یک بساطی رفتیم که مهندس صدایش می‌کردند. با رفیقش ص.م روی جدول خیابانی نشسته‌اند و در حال گپ زدن‌اند. توی بساط‌شان از میوه ممنوعه خبری نیست اما شعرِ شاعران معاصر، داستان و تئوری زیاد است و همین طور افست‌ کتاب‌هایی که چند وقتی می‌شود ازشان خبری نیست. می‌گوییم فروش‌شان چطور است؟ که می‌گوید شکر. می‌پرسم:”شکر، یعنی چقدر؟” و اصرار می‌کنم اما پاسخ روشنی دستم را نمی‌گیرد. اما خب در آن نیم ساعتی که پیش‌اش بودم بیست-سی هزارتومانی فروخت که نمی‌دانم دقیقا چقدرش می‌شود سود.

می‌پرسم کتاب‌ها را از کجا تهیه می‌کند. توضیح می‌دهد که بخش عمده کتاب‌هایش را از اشخاص می‌خرد. به این صورت که یا دیگرانی هستند که کتاب‌های شخصی‌شان را می‌آورند سر بساط تا قیمتی رویش بگذارند و بخرند، یا خودش می‌رود به سراغ مشتری و کتاب‌خانه‌شان را می‌خرد. این دفعه صداقت به خرج می‌دهد و می‌گوید “سود خوبی هم دارد اگر بتوانیم چنین معامله‌هایی بکنیم.” پس یادداشت می‌کنم که بخش عمده سودشان از همین فروش کتاب‌های به قولی مجاز و دست دوم است که از کتاب‌خانه‌های شخصی می‌خرند.

دوستش اشاره می‌کند که بخش دیگر فروش‌شان فروش کتاب‌های معروف به افست است. چند تایی را نشانم می‌دهد سر بساط. یکی‌ش “سفربه انتهای شب” لویی فردینان سلین بود، ترجمه مرحوم فرهاد غبرایی. گذاشته بود یازده هزار تومان. پرسیدم چند می‌خرد خودش که جوابی دستم را نگرفت. اما گویا فقط بخش‌های مربوط به مادیات را سانسور می‌کرد. پرسیدم معمولا بساطی‌ها این کتاب‌ها را از کجا تهیه می‌کنند ؟ جواب داد که منابع اصلی این کتاب‌ها مغازه‌هایی هستند که دیگر برای‌ فروشندگان کتاب‌های بساطی شناخته شده به حساب می‌آیند و “کم هم نیستند توی همین انقلاب.”

اما در میان گفته‌های این دو بساط فروش به قسمت‌های دزد و پلیسی هم رسیدیم.

مهندس در جواب سوالم که همیشه به همین راحتی اینجا بساط می‌کنید و کسی کاری به کارتان ندارد، می‌گوید: به همین راحتی‌ها هم نیست.

توضیح می‌دهد که سد معبر شهرداری دشمن شماره یک‌شان به حساب می‌آید که گویا سرزدن‌هایشان به صورت منظم نیست و خود بساطی‌ها هم دقیقا نمی‌دانند چه موقع باید گوش به زنگ باشند. اما از آنجا که باز پس گرفتن کتاب‌هایشان از شهرداری دیگر به راحتی قابل انجام نیست؛ حتی الامکان بساطی‌ها خودشان را از کارمندان شهرداری دور نگه می‌دارند. رفیق مهندس هم می‌گوید: همین موضوع باعث شده خیلی‌ها دیگر بی خیال این کار شوند!

حکم صادره!

قصه کتاب‌هایی که بساط می‌شود، صاحبان بساط و همین طور مشتریان همیشگی‌‌شان دیگر قصه‌ای کلاسیک به حساب می‌آید که زیر و بم آن را همه می‌دانند. بد و خوب ماجرا را نیز به نوعی می‌توان واکاوی کرد اما اینکه بتوان از آن نتیجه‌ای گرفت و نهایتا حکم صادر کرد کار هر کسی نیست. دست کم این نتیجه گیری در قد و قواره این گزارش نمی‌گنجد.

شاید معایبی که بر این کار وارد باشد خیلی‌ها را بر این گمان استوار دارد که برچیدن بساط بساطی‌ها به نفع جامعه فرهنگی و اصحاب قلم باشد اما نمی‌‍توان به این مقوله نیز بی اعتنا بود که در این بازار راکد کتاب و کتاب‌خوانی، فروشندگان دست فروش به هر ترتیب رونقی به این بازار می‌دهند که فروشگاه‌های کتاب نمی‌کنند و به نظر می‌آید که از انجام آن نیز قاصرند.

شکل و شمایل فروش آثار در بساط دست‌فروش‌ها و بدل کردن عبور و مرور عادی شهروندان به عبور مروری با چاشنی فرهنگی و بنا بر آنچه گفته شد رونق خرید کتاب و کتاب‌خوانی، مواردی است که نمی‌توان به سادگی از کنارشان رد شد.


منبع: برترینها

پروانه نمایش«گشت ارشاد۲»صادر شد

گروه هنری: سایت فیلم نیوز نوشت: جدیدترین ساخته سعید سهیلى سرانجام پروانه نمایش گرفت. این فیلم در جلسه آخر شوراى پروانه نمایش بازبینى و مجوز اکرانش در سینماها صادر شده است تا اکران پنجمین فیلم نوروز ٩۶ هم قطعى شود. بعد از حضور مسعود فراستى در کمیسیون فرهنگى مجلس و حواشى بوجود آمده براى فیلم خیلى ها نگران وضعیت اکران “گشت ارشاد ٢” بودند. در این فیلم حمید فرخ نژاد، ساعد سهیلی، پولاد کیمیایی، بهاره افشاری، ترلان پروانه، سارا سهیلی، ساناز طاری، امید روحانی، اسدا… یکتا، صفر کشکولی، محمد الهی، محمد رجایی، افشین اخلاقى، فاطمه شکری، داوود مقدادی، رضا شمس الدین، علی رحیمی، فاطمه مرتاضی، منصور نوبخت، ابوالفضل تُهرابی، ملیحه جلیلی، محمدعلی نقلی لو، هادی افضلی، محمدکریم ولدخانی، سید محسن میر اسماعیلی،شهرام احمدنیا ومهدی ماهانی به ایفای نقش می پردازندداستان سری دوم این فیلم از زمانی آغاز می شود که عباس و حسن پس از پنج سال از زندان آزادشده وبه سراغ عطا میروند. عطا در این مدت در کما بوده و به تازگی به هوش آمده و به زندگی عادی بازگشته. این سه رفیق دوباره با هم همراه شده و در پی کاری شرافتمندانه می گردند، اما پس از تلاش هاى بسیار سرانجام ناچار می شوند دوباره …


منبع: بهارنیوز

خط فارسی زیر تازیانه انگلیسی نویسی

به گزارش ایرنا، رومن نویسی یا نوشتن اعداد و اسامی انگلیسی در نگارش فارسی و در فضاهای عمومی همچون پلاک خانه ها، شماره های طبقات در آسانبرها و چراغ های راهنمایی و رانندگی یا حوزه های خصوصی مانند استفاده از حروف انگلیسی در امضاها، کارت های عروسی یا کارت های معرفی بیشتر به چشم می خورد.  این تشتت در خط فارسی با وجود آن است که هیات دولت در سال ۱۳۷۵ قانون ممنوعیت بکارگیری اسامی، عناوین و اصطلاحات بیگانه را در یک ماه و هشت تبصره تصویب کرد و بر اساس این قانون نهادهای دولتی و غیردولتی برای کلمات بیگانه باید از واژه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی استفاده کنند، مگر اینکه فرهنگستان هنوز برای آن واژه مصوبی را تعیین نکرده باشد.ماده ۱۴ آیین نامه اجرایی این قانون (مصوب سال ۷۸) استفاده از تابلو یا نوشته‌ ها و نشانه هایی که منحصراً به خط غیر فارسی تنظیم شده باشد را به استثنای نشانه‌های بین المللی ممنوع می شمارد و نیروی انتظامی را ضابط اجرای قانون دانسته است.  اما چرا با وجود این قانون، شاهد استفاده روزافزون از خط انگلیسی هستیم و چه نهاد یا سازمانی مسوول صیانت از خط فارسی است.** زبان و خط فارسی در گستره تاریخ و جغرافیازبان فارسی یکی از زبان ‌های شاخه هندواروپایی است که مردمان از حدود چهار هزار سال پیش در بخشی از جغرافیایی که اکنون به نام ایران می شناسیم، با آن سخن می گفته اند.  این زبان در گذر زمان، مراحلی را پشت سر گذاشته که شامل فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو است.  زبانی که امروزه به آن سخن می گوییم در کتب تاریخ ادبیات و دستورهای تاریخی «فارسی دری» خوانده می شود و دنباله فارسی میانه زرتشتی است و به نوشته ذبیح الله صفا، ‌مورخ ادبی مطرح، در جلد اول تاریخ ادبیات ایران از زمان حکومت صفاریان در قرن سوم هجری قمری (۲۵۶ ه. ق) در ایران پا گرفت. هر چند این زبان شباهت زیادی از نظر دستوری و لغوی با زبان فارسی میانه زرتشتی دارد از نظر خط شباهتی ندارد. زیرا بعد از ورود اسلام به ایران و در دو قرن اول هجری که عربی زبان دربارها و دیوان ها بود، الفبای عربی جای خود را در دفاتر باز کرد و فارسی دری با الفبای عربی ولی اندکی تغییر یعنی اضافه شدن چهار حرف در الفبا، نوشته می شود. امروزه در مجموع بیش از یکصد و ۱۰ میلیون نفر در سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان به زبان فارسی البته با لهجه های مختلف صحبت می کنند، البته در تاجیکستان زبان فارسی و خط سیرلیک است. ** خط فارسی؛ زیر تازیانه رومن نویسیغیر از مخاطرات پیش روی زبان فارسی که ورود نه، هجوم همه جانبه لغات و اصطلاحات بیگانه در حوزه های تخصصی و عمومی است و در این مجال توان پرداختن به آن را نداریم، امروزه خط فارسی با مشکل عمده ای مواجه شده که در همه حوزه ها ریشه دوانده؛ طوری که تقریبا از چشم فرهنگ دوستان، ادبا، اهالی فرهنگستان و… جا مانده یا اگر نمانده کمتر مطرح و برای آن چاره ای اندیشیده شده است. استفاده از خط انگلیسی در بسیاری نمادهای شهری و عمومی مانند چراغ های راهنمایی و رانندگی، نشان های آسانبرها، پلاک خانه ها و بعضی حوزه های خصوصی تر مانند کارت های عروسی، اعلان همایش های ملی یا امضای افراد دیده می شود که می توان از آن به رومن نویسی تعبیر کرد.انگلیسی نویسی غیر از تضعیف، آشنا کردن و عادت دادن چشم بینندگان به خط انگلیسی و کاربرد بیشتر در زمینه های خصوصی، اشکالات دیگری نیز دارد از جمله اینکه ارتباط عده ای از گویشوران ایرانی را با این نوشته ها قطع می کند. برای نمونه پدربزرگ یا مادربزرگ هایی را تصور کنید که زبان و خط فارسی را بلد هستند اما خط انگلیسی را نمی دانند، چطور باید نشان های آسانبرها یا پلاک در خانه ها را بخوانند.** مسئولان چه می گویند؟ رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این مورد به خبرنگار ایرنا می گوید: فرهنگستان قانون لازم را در این زمینه قبلا تهیه کرده و این قانون به تصویب مجلس رسیده است.غلامعلی حداد عادل ادامه می دهد: در قانون ممنوعیت استفاده از لغات بیگانه در زبان فارسی، موضوع خط فارسی هم به عنوان جزئی از زبان فارسی مطرح است و اعداد و ارقام هم جزء خط فارسی هستند و بر اساس آن نباید از اعداد لاتین استفاده کرد.رییس بنیاد سعدی می افزاید: اشکالی که اخیرا در مورد ارقام فارسی رخ داده و اشکال مهمی هم هست، این است که در برنامه های رایانه ای پیش بینی های لازم برای جانشینی ارقام فارسی به ارقام فرنگی نشده است.اما معاون علمی و پژوهشی فرهنگستان در مورد اینکه اخیرا شاهد رواج بیشتر لاتین نویسی به ویژه در مورد اعداد و ارقام هستیم، می گوید: در بسیاری موارد اعلان همایشی را می بینیم که بین المللی نیست و بخشی از اعلان به انگلیسی نوشته شده است؛ نمی دانیم مخاطب آن کیست و گویی یکجور کسب اعتبار فرضی هدف از این کار است. محمد دبیر مقدم می افزاید: وضع زبان و خط فارسی در این عرصه ها همواره دلمشغولی فرهنگستان بوده است ولی اینکه حقیقتا چه می شود کرد.وی تاکید می کند: فرهنگستان پیشتر اقداماتی در شورای عالی فضای مجازی انجام داده بود و سهم قابل توجهی (حداقل به استنباط خود ما) با شرکت در جلسات ایفا می کرد؛ اما ارتباط فرهنگستان با شورا اخیرا کمتر شده که شاید به دلیل سیاستگذاری های مدیریتی باشد و روندی را که پیشتر تبدیل به توافقنامه ای شده بود قصد داشتیم ادامه دهیم اما اخیرا کمتر بازخورد دریافت کردیم.نویسنده کتاب «پژوهش‌های زبان‌شناختی فارسی» در پاسخ به این سووال که آیا قانون لازم برای جلوگیری از این رومن نویسی (لاتین نویسی) و صیانت از خط فارسی وجود دارد، می گوید: ممکن است مشکل قانونی داشته باشیم اما مشکل عزم هم داریم، شاید بعضی از این موارد قبلا اصلا مورد توجه و مطرح نبوده و قبلا اصلا لازم نبوده است اما حالا که مشهود است می توان قانونی را برای آن تدوین کرد.هدی قوامی پور کارشناس معاونت محتوا در مرکز ملی فضای مجازی که دبیرخانه شورای عالی فضای مجازی به شمار می آید در مورد تلاش های این مرکز می گوید: به طور کلی بحث فضای عمومی از بیلبوردهای شهری تا کالاها و … حوزه فضای مجازی نیست، گرچه آسیب در فضای فیزیکی به فضای مجازی هم منعکس می شود.وی می افزاید: در کمیسیون محتوای مرکز ملی فضای مجازی برنامه ملی خط و زبان فارسی را با کمک نمایندگان دستگاه های مربوط تدوین کرده ایم و این برنامه ملی در کمیسیون عالی تولید و ارتقای محتوا زیر نظر مرکز تصویب شده و باید به تصویب شورای عالی فضای مجازی برسد.این کارشناس مرکز ملی فضای مجازی در خصوص محتوای این برنامه می افزاید: در برنامه اشاره شده هر دستگاهی چه وظیفه ای را برای صیانت از زبان فارسی در فضای مجازی برعهده دارد؛ محورهای برنامه شامل آگاهی بخشی عمومی، جایگاه خط و زبان فارسی، فرهنگسازی، ایجاد نهضت عمومی برای حفظ خط فارسی، بسترهای اجتماعی زبان فارسی، آموزش زبان فارسی و… است. قوامی پور درمورد کمرنگ شدن نقش فرهنگستان زبان و ادب فارسی در جلسات تصویب این برنامه نیز پاسخ می دهد: کارشناسان و نمایندگان فرهنگستان به عنوان مشاور ملی با مرکز همکاری می کردند، اما اکنون در مرحله ای هستیم که برنامه که از حدود یک سال قبل آماده است باید در شورای عالی فضای مجازی تصویب و بعد از آن اجرا شود. وی در نهایت تاکید می کند: این مرکز تنها سیاست های کلی را تدوین و راهکار اجرایی برای دستگاه های مرتبط استخراج می کند ولی وظیفه اجرایی ندارد.اما شاید مهمترین نقش در اجرای قانون ممنوعیت استفاده از لغات بیگانه که تنها قانون موجود برای صیانت از خط فارسی است برعهده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران باشد که متاسفانه ناجا به تماس های پی در پی خبرنگار ایرنا در مورد چرایی اجرا نشدن این قانون یا حتی نقض آن توسط نیروی انتظامی پاسخی نداد. ** برنامه ملی خط و زبان فارسی و سند گسترش زبان فارسی در انتظار!غیر از برنامه ملی خط و زبان فارسی که در مرکز ملی فضای مجازی تدوین شده است و هنوز به تصویب شورای عالی فضای مجازی است؛ سند گسترش ملی خط و زبان فارسی نیز که فرهنگستان تدوین کرده در انتظار تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی است.دبیر مقدم در این مورد می گوید: تدوین این سند از حدود سه سال قبل به فرهنگستان واگذار و در جلسه های متعددی با بهره گیری از دیدگاه های نمایندگان وزارتخانه های مرتبط مانند وزارتخانه های علوم، آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان ارتباطات اسلامی، صدا وسیما و برخی دانشگاه ها و سازمان ارتباطات اسلامی تنظیم و تدوین شد.وی ادامه می دهد: نسخه غیرقابل استناد سند برای شورای عالی انقلاب فرهنگی ارسال شد و از نزدیک به یک سال قبل، فرهنگستان منتظر قرار گرفتن آن در دستور کار شورای یاد شده است و هنوز در این شورا در دستور قرار نگرفته است. از آنجا که محتوای سند ملی گسترش زبان فارسی و برنامه ملی خط و زبان فارسی هنوز معلوم نیست و همچنین نمی دانیم ضمانت اجرایی هر یک از این برنامه ها چقدر خواهد بود، شاید باید به قانون موجود استناد کرده و ضمن اجرای دقیق آن و نظارت بر موارد تخطی برای رفع مشکل زیرساختی رایانه ها که اجازه نوشتن اعداد و ارقام را به زبان فارسی نمی دهد، چاره ای بیاندیشیم. یقینا آموزش، فرهنگسازی و جلوگیری از استفاده از خط انگلیسی در فضاهای عمومی استفاده از آن را در حوزه های خصوصی تا حدی کاهش می دهد.


منبع: بهارنیوز

کیمیایی و اسکار دوم فرهادی

گروه فرهنگی_رسانه‌ها: مسعود کیمیایی در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: «برای اصغر فرهادی می‌نویسم. ما… عاشقان نوجوان فقیری بودیم که هر آن چه داشتیم رؤیا بود. پول‌های خرد برای ما پول بود. پول‌های فلزی برای سلمانی، حمام. جوراب. لباس که سالانه بود و فقط برای عید بود و آن دستبرد بی‌گناه از جیب پدر و آن پول‌های خرد که میان پاشنه‌کش و ناخن‌گیر میان دو انگشت باید ماهرانه و بی‌صدا گیر می‌کرد که پدر را از خواب بعدازظهر بیدار نکند. پدر سال‌های بعد گفت همه را می‌دانسته حتی برای سینما.  سه تومان کافی بود.  حالا لاله‌زار، سینما رکس، ماجرای نیمروز، سینما مایاک که سقفش با دیوارهایش چادر بود.  دوازده تا گری کوپر «سکار برده». می‌نوشتند سکار الف آن کنار دو می‌شد دوازه سکار. گری کوپر رفت میان رؤیاها.  اسپنسر تریسی دو سال پشت هم ٣٨-٣٩ اسکار برد.  دوتایی‌ها خیلی کم بودند.  کاترین هپبورن، چرا فردریک مارچ دواسکاری با بوگارت در فیلم ساعات ناامیدی نقش دوم بازی کرد؟  ارنست بورگناین سیاهی‌لشگر فیلم ورا کروز، یک نقش خوب، ١٩۵۵، مارتی قصاب را بازی کرد. اسکار یک گرفت داره می‌ره برای دومیش و حالا خیلی‌های دیگر  اما داستان ما ادامه داشت  باز همان لاله‌زار بود و سینما رکس راه‌رفتن و راه‌رفتن  و بلیت یک تومان و هشت ریال  اسکار و اسکار  ما بزرگ‌تر شدیم، من دستیاری کردم، به رؤیاها می‌خواستم نزدیک شوم، جان‌کندن بود و همان فقر و رؤیا  دواسکاری‌ها را چندتایی در مولن‌روژ دیدم.  گری کوپر، ویلیام وایلر، بیلی وایلدر، رؤیاهای من به اندازه یک سلام به آنها به این دنیا می‌آمد و باز رؤیا می‌شد.  حالا… اصغر فرهادی دواسکاره شد  اصغر فرهادی خودمون، خودم، یک دواسکاری رفیق ما شد.  حالا می‌فهمم آن‌ همه رؤیا و راز در آسمان بی‌ستاره ما، یک جایی، در آستانه پیری من از راز بیرون آمد و شد اصغر فرهادی، من هم همراه دوستانم که ساختیم، جون کندیم تا سهم من شد گوزن‌ها و سرب و جرم… و قاتل اهلی  این راه پر از تیغه‌های حسادت است، باید روی آنها راه رفت و لبخند زد، احترام آنهایی که راه گشودند که اصغر فرهادی این معرفت‌ها و دانستگی‌ها را خوب دارد و کار کرده و کار کرده یک سینماگر بلد و پاکیزه که در هر دستش یک اسکار دارد.  همان «سکار» روزگاری که از ذهن ما با تیغ هم تراشیده نشد.  اصغر فرهادی را حسادت نکنیم… عشق کنیم. آزار ندهیم  حتی بازی را از ترامپ بردن خوش است.اصغر فرهادی جای عزیزی را در آسمان راز و رؤیای من گرفت و گفت رؤیا همیشه رؤیا نمی‌ماند، من هستم.  اسکارت را دادی به کسانی بگیرند که زمین را بسیار کوچک دیدند.  زمین را نقطه‌ای در جهان دیدند که انسان در آن گم بود.  حالا تو با من در لاله‌زاری… با هم راه رفته‌ایم… پول‌هایمان را روی هم شمردیم، من با لهجه تهرانی و تو اصفهانی، چه خوشیم.  هر دو داریم از انگلیسی حرف‌زدن دور می‌شیم.  می‌گن خیلی به‌ درد‌ بخوره.  حالا تو با من در لاله‌زاری، چرا هنوز هم آن رؤیا را داریم، من از اسکار می‌گویم  تو می‌گویی با من.  اصغر معرفت میگه یکی از اونایی‌رو که بردی بده به من.»


منبع: بهارنیوز

تاثیر خودسانسوری بر ادبیات

این نویسنده در گفت‌وگو با ایسنا درباره تاثیر خودسانسوری بر ادبیات اظهار کرد: خودسانسوری دو نوع است؛ یکی این‌که ما مجبوریم طبق چهارچوب مشخص‌شده حرف‌هایی برای بیان کردن انتخاب کنیم. چرا؟ برای این‌که این حرف‌ها بتوانند به دست مخاطب برسند. نوع دیگری از خودسانسوری هم هست که نویسنده با آن‌ها بزرگ شده و خود به آن‌ها توجه کرده است، اما دوست ندارد دیگران به آن‌ها توجه کنند. اما خودسانسوری گاهی برای نویسنده یک فضای مورد توجه ایجاد می‌کند که گاه از طریق آن به نوعی از زیبایی‌شناسی می‌رسد. ولی این زیبایی‌شناسی هم از بیرون به او تحمیل نمی‌شود؛ بلکه سعی نویسنده قوام بخشیدن به فکر و ساختار اثرش است، که در نهایت به مهندسی و معماری قابل قبول در داستان تبدیل می‌شود. او افزود: این‌که ما گاهی به‌خاطر خودسانسوری دچار مشکل می‌شویم و آزاردهنده است به این مسئله برمی‌گردد که نویسنده در چه ژانری قلم می‌زند و می‌خواهد آن ژانر را نگه دارد اما گاه این خودسانسوری به نوعی زیبایی‌شناسی تبدیل می‌شود. مثلا جیمز جویس وقتی  اولین‌بار کتاب «اولیس» را نوشت و آن را برای چاپ به ناشر سپرد، ممیزی یک بخش از کتاب را حذف کرد و اعلام کرد این بخش از کتاب باید اصلاح شود. جویس هم مجبور شد این فصل را دوباره بنویسد. پس از این‌که این فصل را تغییر داد خودش اقرار کرد که بخش تغییریافته بهتر از قبل شده است. آرام در ادامه گفت: در جامعه‌ بسته که نمی‌توان تمام مسائل را عریان مطرح کرد، نویسنده باید راه‌هایی برای بیان حرف‌ها و افکارش پیدا کند و از نمادها و نشانه‌هایی بهره بگیرد و طبق سبک نوشتاری خودش از آن‌ها استفاده کند. خودسانسوری به نویسنده و ترفندهای نویسنده در نویسندگی بستگی دارد. این داستان‌نویس درباره خودسانسوری در بین نویسندگان ایرانی و رویکردهای آن‌ها نسبت به این مسئله بیان کرد: ما در کشورمان دو نوع نویسنده داریم؛ یک دسته نویسندگانی که نمی‌توانند پیرایه‌های سیاسی را از بدنه‌ متن خود دور کنند؛ در نتیجه نظرگاه‌های سیاسی باعث می‌شود متن‌های آن‌ها به دست خواننده نرسد. دسته دیگری از نویسندگان هستند که راه میانه را در پیش گرفته‌اند؛ نه افراط می‌کنند و نه تفریط. این دسته کسانی هستند که می‌خواهند با استفاده از  نمادها و نشانه‌ها حرف‌های خود را در  آثارشان بزنند و آن را به دست مخاطب برسانند. این دسته اغلب نویسندگانی هستند که برآمده از دهه ۴۰ هستند و تجربیات آن‌ها از جوان‌ها خیلی بیش‌تر است. آرام همچنین گفت: در بحث خودسانسوری نویسندگانی که به جامعه تعهد دارند کارشان سخت‌تر است چون می‌خواهند به جامعه تعهدی داشته باشند که در آن تنگناها و مشکلات زیادی وجود دارد و نویسنده باید از آن‌ها گذر کند. این کار برای نویسنده متعهد کار بسیار سختی است و بر همین مبنا  این دسته از نویسندگان به نماد و نشانه روی می‌آورند. احمد آرام یک مجموعه داستان جدید با نام«جعبه سیاه ماشین تحریر» و رمانی با نام«باغ استخوان‌های نمور» را آماده انتشار دارد. به گفته او، روایت در این رمان با آثار دیگرش متفاوت است و سویه‌های مدرن در پرداخت آن مشهود است. تم این رمان به زندگی اجتماعی امروز مربوط است که در آن سایه تروریسم جهانی هم وارد شده است. احمد آرام تا کنون سه رمان و شش مجموعه داستان منتشر کرده است.


منبع: بهارنیوز

کنایه میترا حجار به احمدی‌نژاد

گروه فرهنگی: «میترا حجار» بازیگر سینما به مناسبت حضور و نوع پوشش انوشه انصاری به عنوان نماینده ی اصغر فرهادی کارگردان فیلم فروشنده در مراسم اسکار، در یادداشتی اینستاگرامی نوشت: اولین چیزی که همیشه با شنیدن نام خانم انصاری به یاد می آورم زمانی ست که برای سفر به فضا آماده می شدند بر روی یک آستین لباس فضانوردی به طبع پرچم آمریکا قرار داشت و خانم انصاری درخواست کردند روی آستین دیگر پرچم ایران باشد. نخست با درخواست ایشان مخالفت شد اما خانم انصاری در پاسخ به سادگی گفتند که به سفر نخواهند رفت و به ناچار خواسته شان پذیرفته شد.تکرار آن اتفاق به نوعی با عدم حضور آقای فرهادی و ترانه عزیزم در مراسم شب گذشته نشانگر شکل تازه ای از سیاست است که در آن نه با تهدید و ارعاب و خشونت بلکه با اندکی زیرکی و در کمال خونسردی و احترام سیاستمداران را در موقعیتی قرار می دهد که تمام دنیا از جمله مردم کشورشان به واهی بودن تصمیمات و اعمالشان پی ببرند. این پیروزی را می بایست به مردم ایران تبریک گفت که با تمام مصائب چنین هوشمندانی را در خود پرورش می دهند و آرزو کرد ای کاش کسانی که افتخارات ما را به مردم دنیا نشان داده اند در جایگاه بین المللی نماینده مردم ایران بودند یا حداقل ای کاش سیاستمداران بر اساس توانایی های خارق العاده شان انتخاب می شدند…(البته این رویایی بیش نیست چون کسانی که به چنین جایگاهی می رسند به مقام احتیاجی ندارند).پ ن: شنیدم ترامپ در جواب نامه نوشته:Salt in salt cellar does not have SalinityMy heart can not bear distanceمی گم حالا که به آرزوی بالا نمی رسیم کاش حداقل یک سری سیاستمداران را پس از بازنشستگی به استند آپ دعوت کنیم که استعدادشون به فنا نره ?


منبع: بهارنیوز

تأثیر اسکار فرهادی برجامعه مدنی ایران

یاسر مختاریروزنامه بهارنخستین ساعات بامدادین روز دوشنبه دومین اسکار سینمای ایران و اصغر فرهادی کارگردان صاحب سبک و  برجسته فیلم‌هایی چون رقص در غبار، شهر زیبا، چهارشنبه سوری و درباره الی و همچنین جدایی نادر از سیمین این بار برای فیلم فروشنده به دست آمد. دومین اسکار فرهادی همچون صعود ایران به جام جهانی ۹۸، شکست آمریکا در همان جام جهانی، تصویب برجام و بسیاری از وقایع دیگری همچون این به سرعت واکنش مثبت جامعه ایرانی را برانگیخت.اگر در آذر ۷۷  همه مردم برای پیروزی ایران برابر استرالیا یا فرجام برجام به خیابان آمدند این‌ بار تنها طبقه متوسط ایرانی تنها که عموما در همه مناسبت‌ها به آن بی توجهی شده در شبکه مجازی واکنش نشان داده و از غرور ایرانی سخن گفتند.  اتفاقا این بار طبقه متوسط ایرانی احساس غرورشان را به پای کسی می‌ریزند که امید را چند سالی است نه در عرصه سیاست یا ورزش که در عرصه هنر به ویژه سینما به آنان باز می‌گرداند، سینمایی از دل طبقه متوسط برای آنان و استقبال همین طبقه از آن و ابراز شعف و شادمانی از موفقیت آن. استوارت هال از متفکران به‌نام مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام در مدل رمزگذاری و رمزگشایی پیام رسانه‌ای خود مناسبات اجتماعی فرآیندهای ارتباطی را  به مثابه یک کل در نظر گرفته که با یکدیگر در ارتباط‌اند در این فرآیند زیست جهان، طبقه اقتصادی و اجتماعی و… تولیدکننده متن بر رمزگزاری پیام تأثیر دارد و به همان نسبت این مؤلفه‌ها بر رمزگشایی پیام رسانه‌ای نیز اثر گذاشته و چنانچه این مؤلفه‌ها به هم نزدیک یا همسان باشند خوانش مرجح پیام صورت می‌گیرد، از دیدگاه استوارت هال، این مجموعه معانی رمزگذاری‌شده هستند که تأثیر می‌گذارند، سرگرم می‌کنند، آموزش می‌دهند و یا وسوسه می‌کنند و دارای پیامدهای ادراکی پیچیده شناختی، عاطفی، ایدئولوژیک یا رفتاری هستند. این رمزگذاری و رمزگشایی در یک رابطه دیالکتیکی بوده و دائما به همدیگر موقعیت‌هایی را برای خلق فرم معنا به هم هدیه می‌دهند.اگر از این منظر به ارتباط اسکار فروشنده و طبقه متوسط بنگریم واکنش‌ آنان قابل درک خواهد بود، اصغر فرهادی در میان کارگردانان ایرانی (رمزگذار بر اساس مدل هال) جزء معدود افرادی است که آثارش بازنمایی زیست‌جهان خود است، فرهادی از طبقه متوسط برای طبقه متوسط (رمزگشا) فیلم می‌سازد و اتفاقا کدهای رمزگذاری‌ شده برای این مخاطب همان دغدغه‌های نادیده گرفته شده آنان از سوی دیگران و بارگذاری و بازگشت امید طبقه متوسط است؛ آنها پای این رمزگذاری و خوانششان ایستاده و به هرگونه تأیید متن از سوی هر گروه دیگر (مانند آکادمی اسکار) یا طبقه دیگر به مثابه تأیید دغدغه‌های آنان است و که منجر به شادی و احساس غرور شود. این ممکن است همان پیامد عاطفی از این خوانش مرجح باشد. فارغ از این نوع واکنش نمی‌توان غلیان احساسات میهن دوستانه و غرور ملی که با مطرح شدن نام کشور در عرصه‌های هنری مانند اسکار، گولدن گلوپ، ونیز، کن و برلین که معتبرترین جشنواره‌های سینمایی در جهان هستند را نادیده گرفت البته این واکنش‌ها نیز هربار منجر به بازآفرینی امید شده و تعدادی را به در پیش گرفتن راه این هنرمندان تشویق می‌کند. اتفاقا این نوع احساسات محدود به یک طبقه نشده و تمامی اعضای جامعه را درگیر خود می‌کند این احساس غلیان با امیدی که به وجود آورده زمینه ساز نشاط در جامعه به ویژه در میان گروه‌‌های هنری شد.


منبع: بهارنیوز

هرچه درباره اسکارفرهادی بگوییم کم است

چهره‌های مطرح زیادی پس از برنده شدن فیلم «فروشنده» در اسکار خوشحالی خود را از این اتفاق خوشایند برای سینمای ایران ابراز کردند. کیانوش عیاری کارگردان سینما نیز در گفتگویی که با سینما سینما داشته از خرسندی‌اش بابت دریافت این جایزه ارزشمند گفته است.فرهادی برای دومین بار و این دفعه برای ساخت فیلم « فروشنده» توانست جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان مراسم اسکار را کسب کند. او به دلیل منع صدور ویزا برای هفت کشور مسلمان از سوی دولت آمریکا حضور در این مراسم را تحریم کرد؛ نمایندگان فرهادی در این مراسم انوشه انصاری و فیروز نادری بودند که اسکار فرهادی را دریافت کردند. کیانوش عیاری کارگردان سینما درباره کسب دومین اسکار اصغر فرهادی برای فیلم «فروشنده» گفت: «کسب اسکار آن هم برای دومین بار برای اصغر فرهادی را به فال نیک می‌گیرم. اتفاق مهمی است که هر چه درباره آن صحبت کنیم، کم است. مهم نیست که چه کسی از کسب این جایزه خوشحال می شود یا ناراحت، در نهایت اصغر فرهادی جایزه اسکار را کسب کرده و باید به او افتخار کنیم. تمام این اتفاقات و کسب چنین جایزه‌ای به سود سینمای ایران است و ما باید این موضوع را به خوبی درک کنیم. کسانی هم که نمی دانند و متوجه نیستند باید درک کنند که فرهادی کمک بزرگی به سینمای ایران کرده است.» او ادامه داد: «بیانیه فرهادی به اندازه جایزه‌ای که برد اهمیت داشت. زیرا ما اکنون در شرایط ویژه ای هستیم. این شرایط را آمریکا به وجود آورده است؛ و فرهادی با موضوعاتی که در این مراسم ابراز کرد نشان داد که درک و فهم بالایی از شرایط دارد و مسائل به خوبی تجزیه و تحلیل کرده است.» کارگردان فیلم «کاناپه» درباره مورد توجه قرار گرفتن فیلم های اصغر فرهادی در جشنواره های بین المللی گفت: «سینمای ایران طی سه دهه اخیر ویژگیهای زیادی داشته است؛ همین موضوع باعث شده که مورد توجه مخاطبان غیر ایرانی قرار بگیرد. البته بعضی اوقات در فیلم های اجتماعی افراط بیداد می کند. اما نمونه ملایم تر و واقع گرایانه آن در فیلمهای فرهادی به خوبی دیده می شود. به همین دلیل، سینمای ایران طی سالهای اخیر از اهمیت بالایی برخوردار شده و نزدیک به سی سال است که سینمای ایران مورد توجه بسیاری از جشنواره های خارجی قرار گرفته.» عیاری درباره فرهادی گفت: «به آقای فرهادی تبریک ویژه می گویم. البته تبریک من کاملا دو آتیشه است. به فرهادی افتخار می کنیم و امیدوارم که این راه را به خوبی دنبال کند.»


منبع: بهارنیوز

بی اعتنایی ها و شگفتی های اسکار ۸۹

اعطای جایزه اسکار بهترین فیلم به «مهتاب» و نادیده گرفته شدن دنزل واشنگتن در بخش بهترین بازیگر مرد، از نکات عجیب هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار بود.

جوایز اسکار امسال بزرگ‌ترین شوک را وارد کرد، نه تنها به خاطر به زمین زدن «لا لا لند» بلکه برای اعلام اشتباه برنده اسکار بهترین فیلم.

به گزارش ورایتی، در حالی که همه، سال‌ها درباره جوایز اسکار امسال حرف خواهند زد، بزرگ‌ترین شب هالیوود چند شگفتی دیگر هم داشت.

شگفتی: بهترین فیلم، «مهتاب»

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

چه چیز دیگری می‌توان درباره تکان‌دهنده‌ترین لحظه تاریخ جوایز آکادمی گفت؟ «مهتاب» برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد و «لا لا لند» را که شانس اصلی دریافت این جایزه بود، شکست داد، اما نام فیلم برنده به اشتباه اعلام شد، ولی در باکلاس‌ترین لحظه شب مراسم، جردن هوروویتس تهیه‌کننده «لا لا لند» گفت: با افتخار این جایزه را به دوستانم در فیلم «مهتاب» تقدیم می‌کنم.


بی‌اعتنایی: دنزل واشنگتن، «حصارها»

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

خیلی‌ها اعتقاد داشتند دنزل واشنگتن برای بازی در اقتباس سینمایی از شاهکار آگست ویلسن برای سومین بار برنده جایزه اسکار می‌شود، بخصوص بعد از پیروزی او در جوایز انجمن بازیگران آمریکا، اما در انتها جایزه بهترین بازیگر مرد به کیسی افلک، برنده جوایز بفتا و گلدن گلوب برای «منچستر کنار دریا» رسید تا واشنگتن تنها برنده جایزه SAG امسال باشد که در بخش خود جایزه اسکار نگرفت.


شگفتی: دو جایزه اصلی برای «منچستر کنار دریا»

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

در حالی که فیلم تحسین‌شده کنت لونرگان در بخش بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی پیشتاز بود، اما به خاطر رقبای سرسخت خود در هر دو بخش، موفقیتش به هیچ عنوان قطعی نبود. بخصوص بعد از پیروزی واشنگتن در جوایز SAG، نمی‌شد با قاطعیت گفت که افلک اسکار می‌گیرد، اما «منچستر کنار دریا» در نهایت هر دو جایزه اصلی را به خود اختصاص داد.


شگفتی: کالین آتوود، بهترین طراحی لباس برای «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها»

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

هرچند کالین آتوود تا پیش از این سه بار برنده جایزه اسکار بهترین طراحی لباس شده بود، اما پیشتازان این بخش در جوایز اسکار امسال «لا لا لند» یا «جکی» بودند، اما آتوود چهارمین جایزه آکادمی خود را برد که اولین جایزه اسکار برای یک فیلم «هری پاتر» هم هست.


بی‌اعتنایی: شرکت لایکا و «کوبو و دو سیم»

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

انیمیشن استاپ-موشن «کوبو و دو سیم» با وجود نامزدی نه تنها در بخش بهترین فیلم بلند انیمیشن بلکه در بخش بهترین طراحی صحنه، مراسم اسکار امسال را دست خالی ترک کرد. این یعنی شرکت بلندپرواز لایکا استودیوز با وجود نامزدی تمام فیلم‌هایش – «کورالاین»، «پارانورمن» و «ترول‌های جعبه‌ای» هنوز برنده جایزه آکادمی نشده است.


شگفتی: دو بخش تدوین صدا و صداگذاری

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

نه تنها برنده دو بخش صدا دو فیلم متفاوت بودند، بلکه هیچ یک از آن‌ها پیشتاز نبودند. برعکس از «لا لا لند» به عنوان برنده این دو بخش یاد می‌شد. در بخش بهترین تدوین صدا، فیلم «رسیدن» پیروز شد و جایزه بخش بهترین صداگذاری به «هکساو ریج» رسید. کوین اوکانل برای کار خود در «هکساو ریج» بعد از ۲۰ نامزدی بالاخره اسکار گرفت.


بی‌اعتنایی: «شیر»، «اعداد و ارقام پنهان» و «اگر از آسمان سنگ هم ببارد»

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

هر سه فیلم تحسین‌شده در بخش بهترین فیلم نامزد بودند و در بخش‌های دیگر هم شانس دریافت جایزه را داشتند («شیر» با شش نامزدی، «اعداد و ارقام پنهان» با چهار نامزدی و «اگر سنگ از آسمان ببارد» با سه نامزدی) اما همگی مراسم را دست خالی ترک کردند.


بی‌اعتنایی: جیمز لاکستن، فیلمبردار، «مهتاب»

بزرگ‌ترین بی‌اعتنایی‌ها و شگفتی‌های جوایز اسکار 89

هرچند «لا لا لند» و فیلمبردارش لینوس ساندگرن گزینه اصلی برای دریافت جایزه بهترین فیلمبرداری بودند، اما خیلی از ناظران در توئیتر عقیده دارند که «مهتاب» به خاطر ظرافت‌های بصری از فلوریدای دهه ۱۹۹۰، انتخاب بهتری بود.


منبع: برترینها

گفت و گو با استیو کارل، پرکارترین کمدین ۲۰۱۷

– ترجمه از سمیرامیس بابایی: استیو کارل در این چند ساله به‌خوبی نشان داده است که نمی‌توان حرکت بعدی‌اش را پیش‌بینی کرد. او در آثار کمدی و جدی با همان انرژی که کار خود را آغاز کرد حضور یافته و موفقیت‌های چشمگیری را کسب کرده است. شاید کمتر کسی فکر می‌کرد شخصی که در فیلم «بروس قدرتمند» نقش کوتاهی در برابر جیم کری بازی کرد تنها با فاصله چند سال به کمدینی مشهور مبدل شده و سپس برای حضور در نقشی جدی و چالش برانگیز در «فاکس کچر» نامزد جایزه اسکار شود.

کارل با همین رویکرد کارنامه قابل ملاحظه‌ای برای خود ساخته است و در سال‌های پیش رو نیز با حضور در آثاری چون «آخرین پرچم افراخته»، «مبارزه با تبعیض جنسیتی» و «ماینکرافت: فیلم سینمایی» راه پرفراز و نشیبش را ادامه خواهد داد.

نظر کسی را عوض نمی‌کنم! 

 او سال آرامی را پشت سر گذاشت و تقریبا اکثر ماه‌های گذشته را به استراحت پرداخت. تنها اثری که در ابتدای سال ۲۰۱۶ از وی شاهد بودیم «کافه سوسایتی» اثر وودی آلن بود. این استراحت کوتاه با توجه به پرکاری سال‌های گذشته‌اش سوال‌های زیادی را برای طرفداران وی به‌وجود آورد که تاکز در مصاحبه اخیرش با کارل سعی در برطرف کردن این ابهامات دارد.

استیو کارل جزو مطرح‌ترین کمدین‌های قرن اخیر محسوب می‌شود و در کنار آن با حضور در آثاری بی‌نهایت جدی و چالش‌برانگیز چون «خانم سان‌شاین کوچک»، «بیگ شورت» و «فاکس کچر» آوازه خوبی برای خود در آثار غیر کمدی به‌وجود آورده است.

این نشان می‌دهد کارل از هر چالش بزرگ و کوچکی در مسیر زندگی‌اش استقبال می‌کند و حتی در سال ۲۰۱۴ و درحالی که نامزد اسکار بود در فیلم کوتاهی نقش مردی که روی نیمکت است را ایفا کرد، به عبارتی دیگر؛ یعنی در زمانی که به اوج کارنامه‌اش رسید در نقشی کوتاه در فیلمی کوتاه نیز نقش‌آفرینی کرد. این خصیصه‌ها جذابیت لازم را برای خواندن مصاحبه‌ای که پیش رو دارید در اختیار شما می‌گذارد.

آیا هرگز نگران بوده‌اید که شما را تنها به‌عنوان یک کمدین بشناسند و این امر باعث شود در بازیگری خود محدود شوید؟

علاقه‌ای ندارم نظر کسی را در مورد کاری که می‌کنم یا توانایی که دارم عوض کنم. فکر می‌کنم کاری که آدم می‌کند و آنچه انتخاب می‌کند شخصیت هنری او را شکل می‌دهد. می‌دانید اگر در صدد این برآیید که چیزی را به کسی ثابت کنید هیچ سودی به حال خودتان ندارد. بنابراین اگر مردم مرا به‌عنوان بازیگر کمدی،یا بازیگر رمانتیک یا هر مورد دیگری در نظر دارند خوب این به خودشان مربوط است! من در مورد شغل و حرفه‌ام حس خوشبختی دارم، بنابراین مردم می‌توانند هر فکری که می‌خواهند داشته باشند.

به‌نظر نمی‌رسد بخواهید خود را به کسی ثابت کنید؟

حتی خیلی بیشتر از این. اهمیتی نمی‌دهم که مردم من و کارم را پیش‌بینی کنند. در این مورد که چه اتفاقی قرار است در مشاهدات افراد رخ بدهد و این‌که مردم به‌عنوان یک بازیگر چطور من را تفسیر می‌کنند نمی‌توانم انتخابی داشته باشم که کمکی به من بکند و دلم هم نمی‌خواهد که خودم را در این مورد دخیل کنم.

منظورتان موضعی است که در انتخاب کاراکترهایتان می‌گیرند ؟

درست است، در بیشتر داستان‌های جدی که بازی کردم کاراکترها دارای نواقصی بودند. نمی‌خواهم بگویم که این کمی‌ها و کاستی‌ها وجود نداشتند ولی موقع انتخاب فقط به این فکر می‌کردم که فیلمنامه‌های جالبی داشتند و آدم‌های جالبی برای به تصویر کشیده‌شدن بودند. بعضی وقت‌ها به تصویر کشیدن پرتره‌ای از زندگی واقعی شخصی و رویداد تاریخی همزمان با هم قابل وصول است و شکلی از مسئولیت در ساخت آن به‌وجود می‌آید که من آن را دوست دارم.

نظر کسی را عوض نمی‌کنم!

چطور می‌شود که بین مسئولیت صداقت داستانی و مسئولیت داستانگویی توازن ایجاد کرد؟

هر فیلمی که براساس داستان واقعی ساخته می‌شود بازیگر تمام تلاشش را می‌کند زندگی آن شخص را به‌خوبی تشریح کند. اما درنهایت پژواکی و تخمینی از فرد در بازی ارائه‌ می‌شد و نه خود اصلی‌ آن شخص. شما سعی می‌کنید که آن را صادقانه و تا آن‌جایی که امکانات اجرایی اجازه می‌دهد درست در بیاورید. در واقعیت احتیاجی نیست که زیاد بر واقعیت شخصیتتان وقت صرف کنید چرا که واقعیت بیرونی از اول وجود دارد.

این امر چقدر بر آماده‌سازی نقشتان تاثیر می‌گذارد؟ و در این مورد کار را راحت‌تر می‌کند؟

همیشه سعی می‌کنم که خیلی بهتر از آن باشم که در فیلم‌های قبلی‌ام بوده‌ام. وقتی که قرار است تصویر یک شخصیت واقعی را بازی کنم، اگر بتوانم حتما با شخص واقعی ملاقات می‌کنم. به نوارهایی از او گوش می‌کنم تا دریابم که به چه شیوه‌ای سخن می‌گوید و می‌گردم ببینم در مورد او فیلمی ساخته شده است یا نه و اگر کتابی در این باره نوشته شده باشد حتما می‌خرم و می‌خوانم. به‌طور کلی همیشه سعی می‌کنم که درک و فهم درستی از کاراکترهایم داشته باشم و همه این‌ها را با خودم سر فیلمبرداری می‌برم.

این امر در سریالی مثل «دفتر کار» جایی که شما نقشی را بازی می‌کنید که شوی اصلی‌اش به‌نام ریکی گروایس است، چگونه تحقق پیدا کرد؟

می‌دانید قبل این‌که بخواهم برای «دفتر کار» تست بدهم تقریبا پنچ دقیقه از نسخه بریتانیایی آن را تماشا کردم فقط برای این‌که با حال‌وهوای او ارتباط برقرار کنم. اما وقتی دیدم که ریکی چه می‌کند و چه شخصیت ویژه و بزرگی دارد… مردم عاشق او هستند، مردم فکر می‌کنند او بمب خنده است! می‌دانستم اگر بیشتر نگاه کنم مبتلا به بیماری جعل هویت خواهم شد و فقط سعی می‌کنم بیشتر ادا باشم تا بازی و فکر کردم که نمی‌توانم چنین چیزی را با خود به‌همراه ببرم. اما آن‌جا دریافتم که آن‌ها دنبال یک نسخه جدید هستند؛ نسخه آمریکایی‌اش. آن‌ها دنبال کاربن کپی نسخه اصلی نبودند. به‌هر حال من عاشق کاوش و عاشق کار کردن با کارگردان‌ها برای توسعه دادن کاراکتر هستم. شما فیلم «ترومن شو» را دیده‌اید؟

نظر کسی را عوض نمی‌کنم!

بله؛ البته.

صحنه‌ای دارد که در آن او سوار بر قایق پیش می‌راند و به سمت افق می‌رود آن‌قدر می‌رود و می‌رود تا ناگهان به ته آسمان یا آنچه که انتهای مرز استودیو یا آخر شهرقصه اوست برخورد می‌کند و با خود می‌گوید؛ یعنی دیگر بیشتر از این نیست؟ این حرف خیلی جالبی است. به این عبارت در مغز خود فکر کنید. من همیشه به آن فکر می‌کنم. برای وقتی‌هایی خوب است که موانع محدودیت، انتهای توانمندی‌هایتان را برای شما تعیین کرده است.

کارگردان است که به شما این مجوز را می‌دهد تا به مکان‌های دیگر بروید که شاید اصلا برای شما ساخته نشده باشد و اجازه می‌دهد یک جورهایی ساختارشکنی کنید و محدودیت‌هایی که می‌تواند حرفه شما را مختل ‌سازد از بین ببرید. فکر می‌کنم با یک کارگردان درست است که می‌توان فکر و توانمندی‌ها را گسترش داد.

چه کارگردانی را به طور اخص مد نظر خود دارید؟

در هر زمان متفاوت است. آدام مک‌کی که هم «اخبارگو» و هم «بیگ شورت» را کارگردانی کرد یکی از آن‌هاست. او واقعا فضایی را خلق کرد که افراد در آن‌جا برای امتحان کردن چیزهای جدید و تجربه‌های مشابه کاملا احساس آزادی می‌کردند. راهی که به‌عنوان مثال در فیلم «بیگ شورت» در پیش گرفت از شیوه کاری فیلم دیگرش کاملا متفاوت بود. در فیلم «اخبارگو» شما به‌دنبال چیزهای خنده‌دار هستید، حرف‌های خنده‌داری که گفته می‌شود، بی‌منطقی‌ها… ولی در «بیگ شورت»، رویکرد کاملا متفاوتی در کاراکترها و اشارات و همین‌طور بخش داستانی وجود دارد و وجه خنده‌دارش الزامی پیش‌بینی‌شده و مورد توقع نیست.

این دو فیلم فصل مشترک زیادی ندارند یکی از آن‌ها کمدی عجیب و غریبی است و دیگری در مورد بحران مالی ۲۰۰۸. آیا آدام مک کی در دومین فیلم کارگردان متفاوتی بود؟

خیر؛ آدام همان آدام همیشگی بود. اشکالی نداشت که خراب می‌کردید، دچار اشتباه می‌شدید، البته با او واقعا هیچ اشتباهی در کار او نبود. او اعتقاد دارد که وقتی افراد توسط قرارداد‌ها موجود منع نشوند می‌توانند به بهترین وجه کار می‌کنند و به‌شدت هم از این عقیده‌اش حمایت می‌کند. او محیط بسیار امنی را برای کارش درست می‌کند. من اخیرا با وودی آلن هم کار کردم… اوکارگردانی است که انتظار دارد که بازیگر بیاید، آماده شود و کارش را به‌عنوان یک بازیگر انجام دهد و برود. جالب بود. از این هم لذت بردم.

به‌نظر غافلگیر‌کننده می‌آید.

(می‌خندد) نمی‌دانم که چه انتظاری داشتم… او خیلی دوست‌داشتنی و باهوش است ولی در عین حال اغلب هم ساکت است. آدم خیلی زیاد اجتماعی نیست ولی بسیار روشمند است و واقعا به بازیگران احترام می‌گذارد. از آن کارگردان‌هایی است که سوالی ازش نمی‌پرسید ولی در عین حال آدمی است که دستتان را باز می‌گذارد. او به ما اجازه می‌داد که کاری را که می‌خواهیم با نقش‌هایمان بکنیم انجام دهیم و این خیلی جذاب است و برای من غنیمت که فرصتی پیش بیابید و با کسی شبیه به او کار کنم. آدم باید قدر زمانی را که با او می‌گذارند به اندازه یک جواهر پربها بداند.


منبع: برترینها