هفته پایانی اجرای «۹۶۳+» در موج نو

نمایش « ۹۶۳+» این روزها در تماشاخانه موج نو روی صحنه می رود.

این نمایش بر اساس متنی از نرگس فرشی و به کارگردانی محسن قرایی تا ۲۳ اسفند روی صحنه است و باران کوثری در آن به عنوان بازیگر ایفای نقش می کند.

در خلاصه داستان این نمایش آمده است: «حتی اگه تو بندر لاذقیه به دریا خیره بشی، باز گوشه چشمت جنگ رو می بینه. از لاذقیه تا حلب چقدر راهه؟ از درعا تا حلب چقد راه بود؟ چند توقف؟ چند پناهگاه؟ چند تا چایی گرم تا حلب راه هست؟ برگرد… برگرد عزیز من!»

قرایی پیش از این درباره این نمایش نوشته بود: »جنگ سوریه شاید متفاوت‌ترین جنگ همه‌ی تاریخ باشد. گلوله‌ها همان است که قبلا شلیک می‌شدند، موشک‌ها همان است که در جنگ‌های قبلی بر سر مردم ریخته می‌شد، بدن‌ها به همان شکل قبل شکافته و پاره پاره شدند، دست‌ها و پاها از بدن‌ها تکراری تفریق شدند. تفاوت در اینجاست، اینجا در سوریه همه چیز مخدوش است. این جنگ نه تاریخ شروع دارد، نه آغاز کننده، نه ادامه دهنده و نه کسی که آن را پایان دهد. کاش پایانی بود.»

نمایش «۹۶۳+» تا ۲۳ اسفند ساعت ۱۸ در تماشاخانه موج نو به نشانی نمایش خیابان شریعتى، خیابان میرداماد، خیابان رودبار شرقى(شمالى)، بعد از خیابان فلسفى، پلاک ۵۷روی صحنه می رود.


منبع: عصرایران

از کپی «بوف کور» تا پیف پیف به جلال!

به گزارش ایسنا، رمان «چیدن باد» محمد قاسم‌زاده در شانزدهمین دوره جایزه مهرگان ادب به دلیل آن‌چه “زبان ساده و روان، چندصدایی بودن اثر و بازگویی تاریخ از دیدگاه همه لایه‌ها و طبقات موثر اجتماع” عنوان شده به عنوان بهترین رمان فارسی این جایزه انتخاب شده است. این داستان‌نویس در گفت‌وگویی با ایسنا، در پاسخ به این‌که چرا در رمان «چیدن باد» به سراغ تاریخ رفته‌ است، گفت: تاریخ همیشه دغدغه من بوده است. در رمان «توراکینا» هم به سراغ تاریخ رفته بودم. اما در رمان «چیدن باد» فکر کردم باید به سراغ تاریخ معاصر بروم. در زمان تحصیلم در دانشگاه هم همیشه از کلاس‌های خودم می‌زدم و بر سر کلاس‌های تاریخ  و استادانی مثل عباس زریاب خویی می‌نشستم. بنابراین تاریخ همیشه دغدغه من بوده است. معتقدم نویسنده‌ای که گذشته اوضاع کشور خودش را نمی‌داند، موفق نخواهد بود. به همین خاطر در این سال‌ها هر کتاب جدی‌ای که راجع به تاریخ معاصر منتشر می‌شد، می‌خواندم. پس از خواندن این کتاب‌ها متوجه شدم چهار شاه آخر این سرزمین همگی از سلطنت خلع و از کشور اخراج شده‌اند و این مسئله در تاریخ ایران بی‌نظیر است. برایم این سوال مطرح شد که چرا این اتفاق افتاده است؟ ضمن این‌که دو شاه قبل‌تر از این شاهان هم یکی بیمار بود و دیگری کشته شد. این نویسنده در ادامه متذکر شد: دلیل این سرنوشت برای این شاهان این است که وقتی به جهان مدرن می‌رسیم حاکم سنتی دیگر نمی‌تواند مثل قدیم حکومت کند و این حاکم مستبد در برابر جهان مدرن شکست می‌خورد؛ چرا که دیگر در آن جهان باستانی زندگی نمی‌کند. جهان مدرن این نوع استبداد را نمی‌پذیرد. شکست این چهار شاه هم به همین دلیل است. البته ندانم‌کاری‌های خودشان هم باعث این شکست می‌شود. من با این نگاه به سراغ این چهار شاه رفتم. به مدت چهار سال خاطرات و کتاب‌هایی را که راجع به آن‌ها نوشته شده بود، خواندم و در «چیدن باد» دو داستان موازی را روایت کردم؛ یکی روایت این چهار شاه و دیگری روایت خانواده‌ای در سه نسل که با این شاهان مبارزه می‌کنند. این خانواده ساخته ذهن من است؛ البته با الهام از زندگی بعضی از آدم‌ها. بنابراین قسمت‌هایی از رمان را خودم ساختم که از مطالعات و مشاهداتم نشأت می‌گیرد. او اظهار کرد: ما نسلی بودیم که میراث از این نوع خانواده‌ها برده‌اند؛ اما سوال این است که چرا ناموفق بودند؟ فکر می‌کنم برای این‌که مبارزه با استبداد نیاز به شناخت جامعه و مردم آن جامعه دارد. من متوجه شدم که گروه‌های سیاسی ما هم در زمان مبارزه خود با این شاهان و حاکمان، شناخت کاملی از جامعه نداشتند و همواره درگیر دسته‌بندی‌ها، باندبازی‌ها و نوچه‌پروری‌ها بودند و به همین دلیل هم باختند. به این دلیل رمان «چیدن باد» یعنی درو کردن باد. من در این رمان از این منظر به جهان معاصر خودم نگاه کرده‌ام. قاسم‌زاده افزود: «چیدن باد» ۱۳ راوی دارد. من در این رمان تنها یک راوی قرار ندادم چون یک راوی نمی‌تواند یک محدود ۸۰ ساله را روایت و شخصیت‌های مختلف را کندوکاو کند. در این رمان من به صورت اول‌شخص راوی را محمدعلی شاه قرار داده‌ام و آخرین راوی فرح پهلوی است که مرگ شاه را روایت می‌کند. این ۱۳ راوی از طیف‌های مختلفی‌ هستند که در جریان‌ها و وقایع مختلف سیاسی و اجتماعی دخیل بوده‌اند. یکی از آن‌ها شاه است و دیگری مبارز. حتی یکی از راوی‌ها شخصی است به نام «صنیع حضرت» که یکی از اوباش بوده و مشروطه‌خواهان را در میادین شهر تهران دار می‌زده  و به نفع استبداد قمه‌کشی می‌کرده است. این شخصیت دیدگاه اوباش قمه‌کش را نسبت به وقایع می‌گوید. این ۱۳ راوی باعث شدند حرف‌هایی را که می‌خواهم بزنم راحت‌تر بیان کنم. این داستان‌نویس در ادامه بیان کرد: در صفحه اول کتاب حرفی از قول محمدعلی شاه آورده‌ام که اخیرا می‌بینم عده‌ای از مورخان هم آن را تکرار می‌کنند و آن این‌که اگر انقلابیون با حکومت مصالحه می‌کردند، این‌قدر کشتار به راه نمی‌افتاد. من این حرف را از میان یکی از دیالوگ‌های خصوصی محمدعلی شاه با یکی از نزدیکانش پیدا کردم و در این اثر آورده‌ام. او می‌گوید، من می‌خواستم با مشروطه‌خواهان آشتی کنم اما آن‌ها خودشان نمی‌خواستند. آن‌ها هر شب شب‌نامه‌ای به داخل منازل می‌انداختند و مادر من را فاحشه می‌خواندند. شاید پدر و پدربزرگ من مستبد بودند اما مادرم دختر امیرکبیر بود. چرا آن‌ها این کار را می‌کردند؟ این یعنی این‌که مشروطه‌خواهان هم شرایط را نمی‌شناختند و همین تندروی‌های خودسرانه باعث شد صالحان جامعه نتوانند درست کار کنند. اصلا مگر مسئله ما در آن زمان مادر شاه بود؟ من با این نیت به سراغ تاریخ رفته‌ام. چهار سال تحقیق کردم و سه سال هم «چیدن باد» را نوشتم که در مجموع در ۷۵۰ صفحه و در دو جلد به چاپ رسید. قاسم‌زاده در بخش دیگری از گفت‌وگو با ایسنا در پاسخ به این‌که در زمان گرفتن جایزه مهرگان از  عاشقان بی‌عار ادبیات و مرگ نقد ادبی سخن گفته و منظورش از این حرف چیست، اظهار کرد: ما در کشورمان نقد ادبی نداریم به دو دلیل؛ اول این‌که نقد باید حامی داشته باشد. در کشورهایی که ادبیات در آن‌ها موثر است نقد حامی دارد. مثلا روزنامه‌ای شما را استخدام می‌کند، ماهیانه به شما پول می‌دهد، برای شما کتاب می‌فرستد و شما هم برای آن کتاب‌ها نقد می‌نویسید. این روزنامه‌ها یا نشریات آن‌قدر به منتقد پول می‌دهند تا زندگی‌اش تأمین شود. چون منتقد باید کتاب بخواند و نقد بنویسد. اما در ایران هیچ روزنامه و نشریه‌ای این کار را نمی‌کند. اگر هم پولی به شما بدهند حتی به اندازه‌ای نیست که بتوانید خودتان را با آن اداره کنید، چه برسد به خانواده‌تان. او همچنین گفت: دغدغه روزنامه‌ها هم ادبیات نیست. اما ممکن است این روزنامه‌ها برای مسائل سیاسی به شخصی پول بدهند که برای آن‌ها بنویسد. یا در غرب ناشران  دو، سه ماه قبل از انتشار یک کتاب نسخه‌ای از آن را برای منتقد می‌فرستند، حق‌الزحمه‌اش را می‌پردازند و از او می‌خواهند که نقدی بر کتاب بنویسد تا کتاب مطرح شود. اما ناشران در ایران این کار را انجام نمی‌دهند و حتی گاهی زورشان می‌آید که یک نسخه کتاب به منتقد بدهند. بنابراین ادبیات نه در بین روزنامه‌ها و مجلات حامی دارد و اصلا دغدغه آنان است و نه ناشر حرفه‌ای عمل می‌کند و به منتقدی پول می‌دهد که کتاب‌هایی را که منتشر می‌شود نقد کند. نکته دوم هم این‌که بعضی مجلات و روزنامه‌ها هم آن‌قدر تنگ‌نظر هستند که جز کتاب‌های طیف خودشان را نقد نمی‌کنند. در دانشگاه‌ها هم همین‌طور است. کسی از نویسنده حمایت نمی‌کند. این‌گونه است که نقد می‌میرد. نهادهای فرهنگی ما هم هیچ‌کدام دغدغه نقد ندارند. این نویسنده درباره تأثیر نبود نقد بر روی نویسنده و آثار ادبی گفت:‌ تأثیر نبود نقد این است که بسیاری از کتاب‌های خوب دیده نمی‌شوند و نقدهای بد نوشته می‌شوند. خود نویسندگان پول می‌دهند که برایشان نقد بنویسند و این یعنی نقد بد. به من هم از این پیشنهادها شده است، اما من حاضرم کتابم دفن شود اما به منتقدی پول ندهم تا کتابم را نقد کند؛ چون در این صورت یا نقد مثبت مثبت برای کتابم نوشته می‌شود و اگر پول ندهم نقد منفی و در این‌جاست که همه ضرر می‌کنند، حتی کسی که برای کتابش نقد نوشته می‌شود و دود این به چشم ادبیات می‌رود. او در پاسخ به این‌که چقدر از خوانده نشدن آثار ادبی و بی‌تأثیری آن در جامعه کنونی ایران متأثر از خود نویسندگان و آثاری است که می‌نویسند، گفت:‌ دلایل زیادی دارد. بسیاری از نویسندگان ما کتاب نمی‌خوانند و از ادبیات جهان بی‌خبرند. به طور کلی سطح سواد در ایران پایین است. قاسم‌زاده افزود: زمانی در ایران میلان کوندرا و زمانی ساراماگو مد بود و الان همه موراکامی می‌خوانند. الان دیگر کسی ساراماگو یا کوندرا نمی‌خواند و کتاب‌های آن‌ها خریدار ندارد. معتقدم نباید این‌قدر سست باشیم که یک نویسنده ما را تکان بدهد. شاید قابل قبول باشد که در دوره‌ای خواننده‌ها تحت تأثیر یک نویسنده قرار بگیرند، اما این اتفاق نباید برای نویسنده‌ها بیفتد. او با اشاره به کتاب «چرا باید کلاسیک‌ها را خواند» نوشته ایتالو کالوینو گفت: در این کتاب از کتاب سرگذشت کوروش کوچک تا آثار مدرن غربی مدنظر نویسنده قرار گرفته است. نویسنده این کتاب  می‌گوید شگفت‌انگیزترین کتاب جهان «هفت پیکر» نظامی است. اما نویسنده‌های ما چقدر از این میراث گذشته می‌خوانند و می‌دانند؟ آن‌ها نه ادبیات جهان را می‌خوانند و نه ادبیات کلاسیک خودمان را. گاه به گاه به این کتاب و آن کتاب سرک می‌کشند. آیا آن‌ها همه کتاب‌های فاکنر را خوانده‌اند؟ وقتی از آن‌ها سوال می‌کنیم اکثرا می‌شنویم یک یا دو کتاب. معتقدم ما نویسنده‌ها باید ۱۰۰ صفحه کتاب بخوانیم تا بتوانیم یک صفحه بنویسیم، اما متأسفانه گرفتار مد شده‌ایم. فوئنتس زمانی که در ۱۶ سالگی وارد کشورش می‌شود یک نویسنده به او می‌گوید تو تولستوی، داستایوفسکی یا شکسپیر را خوانده‌ای؟ و وقتی با جواب منفی فوئنتس مواجه می‌شود به او می‌گوید جهان از دو روز قبل که تو به این کشور آمده‌ای به وجود نیامده‌، باید بسیار بخوانی. اما در این‌جا نویسنده دو کتاب می‌خواند و ناگهان می‌شود نویسنده پست‌مدرن؛ در صورتی که چیزی از آن نمی‌داند. در آمریکا کسانی که در این‌باره می‌نویسند، از تضادهای طبقاتی، حقوق اقلیت‌های دینی، جنسی و قومی، از زنان و محیط زیست آگاهند و این موضوعات در آثارشان پیداست؛ اما در آثار نویسندگان ما کدام یک از این مسائل مطرح است؟ تنها چیزی که یاد گرفته‌اند روایت نامتعارف است که نوعی مدزدگی است و گریبانگیر ادبیات ما شده است. این داستان‌نویس افزود: نبود ارتباط نویسنده و خواننده دیگر علت خوانده نشدن آثار است. در دهه ۴۰ در ایرانِ ۲۵ میلیونی تیراژ کتاب‌ها ۱۰ هزار نسخه بود، اما امروز با جمعیت ۸۰ میلیونی تیراژ ۴۰۰ نسخه است. این نشان می‌دهد که نویسنده و خواننده با هم ارتباط ندارند. علت دیگر این است که مثلا وقتی راجع به تاریخ می‌نویسم آن را تخیل می‌کنیم و تحقیق نمی‌کنیم. در صورتی که وقتی یوسا «سور بز» را نوشت گفت، نیمی از کتاب برگرفته از وقایع تاریخی است و نیم دیگرش را خود او تخیل کرده است. او برای این کتاب سال‌ها تحقیق می‌کند. وقتی «جنگ آخرالزمان» را نوشت مدت‌ها جامعه برزیل را مطالعه کرد اما نویسندگان ما بیشتر تخیل می‌کنند. تخیل البته رکن اصلی ادبیات است، اما این تخیل باید براساس آگاهی باشد. در این‌جا نویسنده «بوف کور» می‌خواند و قسمتی از آن را حفظ می‌کند تا در جاهای مختلف از آن استفاده کند. اما نه ساعدی می‌خواند و نه چوبک. به آل احمد هم می‌گوید پیف پیف! در صورتی که ما حتی وقتی با یک نویسنده مخالفیم باید آثار او را هم بخوانیم. اصلا مگر می‌شود نخواند؟ همه این‌ها باعث شده که آثار دلچسبی در ایران تولید نشود. ضمن این‌که در ذهن ایرانی نوعی کاپیتالیسم وجود دارد و به همین خاطر مرغ خارجی برای او غاز است. او در ادامه بیان کرد: به دلیل وجود سانسور نوعی بی‌اعتمادی هم در بین خواننده به‌وجود آمده که فکر می‌کند هر کتابی که منتشر می‌شود سانسور شده و این بلایی است که دستگاه ممیزی بر سر ادبیات آورده است. قاسم‌زاده در پاسخ به این‌که آیا تمام مشکلات ادبیات به سانسور مربوط است، گفت:‌ نه. سانسور به تنهایی این‌قدر نابودکننده نیست. سانسور نابودکننده است، اما فقط یک دلیل است. ما نویسنده‌های زیادی داریم که از کشور رفته‌اند، اما چرا نمی‌بینیم ادبیات بهتری تولید کنند؟! در خارج از کشور که مسئله سانسور حذف می‌شود. پس نتیجه می‌گیریم دلایل دیگری وجود دارد که همچنان باقی است. من سانسور را موثر می‌دانم، اما تنها مسئله ادبیات ما نیست. تیشه را به سمت خودم می‌گیرم و از خودم به عنوان نویسنده انتقاد می‌کنم و می‌گویم تا از خودمان انتقاد نکنیم و به تن خودمان چوب نزنیم، نمی‌توانیم به تن دیگران چوب بزنیم. او سپس درباره اهمیت جایزه‌های ادبی و همچنین تأثیر آن‌ها گفت:‌ بر سر جوایز ادبی هم همان بلایی آمده است که بر سر نقد. دولتی‌ها دوست ندارند جوایز خصوصی برگزار شود؛ می‌خواهند همه چیز در اختیار خودشان باشد تا ادبیات را کنترل کنند. دوم این‌که همان افرادی که روزنامه‌ها را اداره می‌کنند، جوایز ادبی  را هم اداره می‌کنند. خود من دو دوره داور یک جایزه بودم. بعضی از داوران قبل از جلسه هیأت داوران می‌گفتند نظر من روی فلان نویسنده است و وقتی من می‌گفتم که نظرت را به من نگو و در جلسه مطرح کن، همان فرد وقتی در جلسه حضور پیدا می‌کرد حرف دیگری می‌زد. وقتی دلیل آن را می‌پرسیدم می‌گفت فلان نویسنده امانم را بریده بس که تلفن زده است! او در عین حال گفت: با این‌که با یکی دو داور جایزه مهرگان دوست بودم اما به این خاطر که کتابم در داوری قرار داشت هیچ‌گاه به آن‌ها زنگ نزدم. نویسنده رمان«چیدن باد» گفت: باید بدانیم در هر جایزه‌ای آثاری برگزیده می‌شوند و آثار دیگری نه. مثل مسابقه فوتبال که یک تیم قهرمان می‌شود و تیم‌های دیگر نمی‌توانند قهرمان بشوند. اما در جایزه ادبی وقتی افراد آثارشان برگزیده نمی‌شود دیگر آثار را زیر سوال می‌برند. البته می‌توان نقد کرد، اما نه این‌که کلیت آن را زیر سوال برد. به این دلیل می‌گویم نباید به جایزه‌ها بد گفت. جایزه‌ها باید از سوی نویسنده‌ها حمایت شوند و بمانند. الان جایزه گلشیری تعطیل شده است. من علت آن را نمی‌دانم ولی مقداری به عملکرد داوران آن هم ربط دارد. او همچنین اظهار کرد: این نیست که همه آثار نوشته‌شده توسط نویسندگان بد باشد. نسبی است. بین آثار تولیدشده آن سال مسابقه برگزار می‌شود که شما به عنوان داور باید به بهترین آن‌ها جایزه بدهید. اما اگر دیدگاه شما به عنوان داور آن‌قدر کمال‌گراست چرا آثار خودتان کمال‌گرا نیست؟ و اگر این‌گونه نیست جایزه را باید به بهترین اثری که در آن سال نوشته شده است داد نه این‌که با نگاهی کمال‌گرا آثار را بررسی کرد. معتقدم با همه این‌ها همه جوایز را باید نقد کرد و در عین حال باید جایزه‌ها دوباره سر کار بیایند و بدانند که باید بمانند.


منبع: بهارنیوز

گله از بی‌مهری‌ها نسبت به هنرمندان

نادر قشقایی در گفت‌وگو با ایسنا، درباره آرزو و خواسته هنرمندان حوزه تجسمی در سال ۹۶، اظهار کرد: چیزی که مورد نظر همه هنرمندان است، اعتماد و ایمانی است که باید مانند کشورهای دیگر نسبت به هنرمندان و تخصص ویژه آن‌ها وجود داشته باشد. اگر قرار باشد هر کاری از هنرمندان را با شک و بدون داشتن تخصص رد کنند، آثاری که شاخصه‌های هنری بالا دارند به‌دست مخاطب نمی‌رسند. او ادامه داد: دریافت حمایت‌های ویژه مالی که در دیگر جریان‌ها وجود دارد، از خواسته‌های هنرمندان است. باید بودجه مشخص و کاملی را برای NGO‌ها و انجمن‌های هنری رشته‌های مختلف اختصاص دهند. کل جامعه رشته‌های هنری از پیشکسوت گرفته تا جوانان، به این حمایت‌ها نیاز دارند. این مجسمه‌ساز همچنین گفت: به‌جز حمایت مالی، هنرمندان به نوع دیگری از حمایت هم نیاز دارند؛ همان‌طور که وزیر و نمایندگان شعار می‌دهند که فرهنگ و هنر باید سرلوحه کار فکری در جامعه باشد، باید به تحقق آن نیز اهمیت بدهند. این موضوع در کشورهای دیگر مورد توجه قرار گرفته و آثارش را در بخش‌های مختلف شاهد هستیم. قشقایی با بیان این‌که در حال حاضر شاید ۹۰ درصد هنرمندان پیشکسوت ما بیمه نباشند، اظهار کرد: باید برای هنرمندان با بیش از ۵۰ سال سن، شرایطی‌ را در نظر گرفت که حداقل‌هایی که دیگران از آن برخوردارند، برای هنرمندان فراهم شود. این کارها خیلی ساده است، اما متاسفانه با جریان‌های سیاسی ترکیب می‌شود و اثرهای بدی در نگرش هنرمندان و کسانی که خارج از این دایره، شرایط را رصد می‌کنند، ایجاد می‌کند. او افزود: وقتی فوتبالیست‌ها و ورزشکاران، با غرور و افتحار موفقیتی را در عرصه بین‌المللی کسب می‌کنند، مورد لطف قرار می‌گیرند، اما وقتی هنرمندی در عرصه کار هنری جایزه بین‌المللی می‌گیرد با بی‌مهری روبه‌رو می‌شود.


منبع: بهارنیوز

«ایوبی» رفت، «حیدریان» آمد

حیدریان که طی چند ماه گذشته از سوی صالحی امیری به عنوان مشاور ارشدش در وزارت ارشاد، حکم گرفته بود، زمزمه‌هایی مبنی بر حضور دوباره‌اش در سازمان سینمایی شنیده می‌شد. او چهاردهمین مدیری است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در این سمت حکم می‌گیرد. او در زمان وزارت احمد مسجدجامعی دو سال و نیم معاون سینمایی وزارت ارشاد بود؛ در آن مقطع معاونت سینمایی هنوز به سازمان تبدیل نشده بود.حیدریان در شهریور سال ۸۴ مسوولیت‌اش را به جعفری جلوه واگذار کرد و حالا در اسفند ماه سال ۹۵ ، ۱۰ سال بعد دوباره به عرصه‌ی سینما برگشت.سمت‌های اجرایی حیدریان بدین شرح بوده است: – مدیر کل همکاری‌های سمعی بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (یک سال) – مدیر کل نظارت و ارزشیابی امور سینمایی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (یازده سال) – مدیر عامل سیما فیلم (صدا و سیما) (شش سال) – مدیر شبکه جهانی جام جم (سه سال) – رئیس گروه تخصصی سینما در فرهنگستان هنر (از شش سال قبل ادامه دارد) – معاون ریاست فرهنگستان هنر (در حوزه موسیقی ـ تئاتر و ادبیات نمایشی ـ‌ سینما ـ چندرسانه‌ای از سال ۱۳۸۴ تاکنون)حیدریان در مقام مشاوره با رئیس سازمان صدا و سیما، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس رادیو فعالیت همکاری داشته است.- رئیس هیأت امنا انجمن سینمای جوانان،بنیاد سینمایی فارابی و عضو شورای ارزشیابی مشاغل هنری، عضو شورای فرهنگ و صنعت وزارت صنایع و معادن، عضو شورایعالی معماری و شهرسازی،عضو هیأت امنا مؤسسه نمایشگاههای فرهنگی،عضو هیأت امنا و هیأت مدیره مؤسسه توسعه فرهنگ و هنر،عضو هیأت امنا و هیأت مدیر مؤسسه توسعه فرهنگ و هنر،عضو هیأت امنا صندوق حمایت از هنرمندان،عضو شورای برنامه‌ریزی و طرح و برنامه کودک و نوجوان (صدا و سیما)،عضو هیأت مدیر مؤسسه آفرینش‌های هنری (آستان قدس رضوی)،عضو شورای فرهنگ و هنر سازمان زیباسازی شهرداری تهران، عضو هیأت امناء موزه ملی قرآن کریم و… از جمله دیگر فعالیت‌های رزومه‌ی کاری رییس جدید سازمان سینمایی است.تولید فیلم مستند جنگی و پخش از تلویزیون در سال ۱۳۶۰،- تولید چندین فیلم مستند از جهاد سازندگی پخش از تلویزیون در سال ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ و تولید فیلم بلند (۶۰ دقیقه‌ای) اصحاب فیل در موضوع حادثه طبس (پخش از تلویزیون در سال ۱۳۶۰) از فعالیت‌های هنری محمد مهدی حیدریان است.حجت‌الله ایوبی رئیس پیشین سازمان سینمایی وزارت ارشاد بود که طی چند روز گذشته شایعه‌های مبنی بر استعفایش شنیده می‌شد اما او شایعات را تکذیب کرده بود.او از ابتدای دولت تدبیر و امید در شهریور ماه سال ۹۲ حکم ریاست سازمان سینمایی را از علی جنتی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی گرفته بود.


منبع: بهارنیوز

۱۳سکان‌دار سینمایی چه کسانی بودند

خبرنگار ایسنا در پی حکم اخیر به محمد مهدی حیدریان در مقام ریاست سازمان سینمایی وزارت ارشاد،مروری دارد بر اسامی تمامی مدیرانی که تاکنون سکان هدایت سینمای ایران را برعهده داشته‌اند.حسین ترابی، محمد علی نجفی، مهدی کلهر، کمال حاج سید جوادی، فخرالدین انوار، مهدی فریدزاده، عزت‌اله ضرغامی، زنده‌یاد سیف‌الله داد، محمد حسن پزشک، محمد مهدی حیدریان و محمدرضا جعفری جلوه و جواد شمقدری در دولت‌های گذشته در راس مدیریت سینمای کشور بوده‌اند. حجت‌الله ایوبی نیز از سال ۱۳۹۲ و با روی کار آمدن دولت سیدحسن روحانی، ریاست سازمان سینمایی را برعهده گرفت که مسوولیت‌اش تا روز گذشته ۱۶ اسفند ماه سال ۹۵ ادامه داشت. در ادامه مروری داریم بر اسامی مدیران سینمایی کشور: حسین ترابی مستندساز و کارگردان سینما که در اوایل انقلاب فیلم «تو آزادی» را با موضوع انقلاب اسلامی ساخته بود به عنوان اولین سرپرست مرکز امور سینمایی کشور زمام سینما را در دست گرفت و تا سال ۵۸۸ و دوران وزارت حسن حبیبی در وزارت علوم عهده‌دار این مسئولیت بود. محمد علی نجفی کارگردان سینما به عنوان رئیس اداره نظارت بر نمایش فیلم در شورای انقلاب حکم گرفته و بنا بر گفته خودش فروردین سال ۵۸۸ حضرت امام(ره) ومهندس بازرگان در قم او را وادار به پذیرش این مسئولیت کرده‌اند و تا مرداد ۵۹ عهده‌دار این سمت بوده است. مهدی کلهر هم از سال ۵۹ تا ۶۲ در مسند معاونت سینمایی حاضر بود. کمال حاج سید جوادی هم که مسئولیت معاونت هنری را بر عهده داشت طی چند ماه در سال ۶۲ سرپرستی معاونت سینمایی را نیز عهده‌دار شد. فخرالدین انوار با یک دهه معاونت، بیشترین حضور را در راس سینمای کشور داشته و از ۶۲ تا ۷۲ معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خاتمی و لاریجانی بوده است. مهدی فریدزاده هم از سال ۷۲ تا ۷۴ معاون سینمایی مصطفی میرسلیم بوده است. عزت‌الله ضرغامی هم در دو سال پایانی وزارت میرسلیم طی سال‌های ۷۴ تا ۷۶ در معاونت سینمایی حضور داشت. زنده‌یاد سیف‌الله داد در دولت اصلاحات معاون سینمایی عطاالله مهاجرانی شد و این کارگردان که فیلم انتخاباتی خاتمی را نیز ساخته بود از سال ۷۶ تا ۸۰ در این سمت حضور داشت. محمد حسن پزشک که مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی بود طی سال‌های ۸۰ و ۸۱ در کنار احمد مسجد جامعی  سکاندار سینمای ایران شد که بصورت غیرمنتظره در آستانه برپایی جشنواره فیلم فجر در حالیکه کاتالوگ جشنواره نیز با پیام او چاپ شده بود به دلیل بیماری جایش را به معاون بعدی داد. محمد مهدی حیدریان مدیر سیما فیلم از سال ۸۱ تا ۸۴ معاون سینمایی،وزارت مسجد جامعی بود. محمدرضا جعفری جلوه مدیر شبکه یک سیما با آغاز به کار دولت محمود احمدی نژاد معاون سینمایی صفارهرندی شد و از سال ۸۴ تا ۸۸ این مسئولیت را برعهده داشت. جواد شمقدری در دولت دهم به عنوان معاون سینمایی که در این دوره به سازمان سینمایی تبدیل شد، حضور داشت.  این کارگردان سینما که فیلم انتخاباتی احمدی نژاد را طی دو دوره ساخته بود به عنوان مشاور هنری رئیس جمهور فعالیت داشت و از سال ۸۸ در کنار حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در راس سینمای ایران حضور دارد و تا نیمه اول سال ۹۲ این مدیریت را برعهده داشت که پس از آن حجت‌الله ایوبی حکم ریاست سازمان سینمایی را گرفت. از ۱۳ نفری که طی ۳۴ سال گذشته مسئول سینمای ایران بوده‌اند، چهار نفر کارگردان بوده‌اند که از میان آنها، سینماگران از دوران سیف‌الله داد به نیکی یاد می‌کنند. مدیرانی هم میان سینما و تلویزیون در رفت و آمد بوده‌اند که می‌توان به ضرغامی، حیدریان و جعفری جلوه اشاره کرد.


منبع: بهارنیوز

کلهر در فهرست ۵۰ موسیقیدان مهم دنیا

به گزارش ایلنا، نیویورک تایمز نوشت: علاوه بر کیهان کلهر نوازنده کمانچه از ایران، کینان عزما کلارینت سوری  هم در این فیلم حضور دارد. این مستند روی سنت‌های مورد تهدید در کشورهای این افراد متمرکز بوده و جایگاه  موسیقی را در جهان خشن کنونی و تنش‌هایی که وفاداری به سنت هنری در حال توسعه ممکن است به‌وجود آورد متمرکز شده است. کن جاووروسکی، منتقد مشهور هنری، در این زمینه در روزنامه نیویورک‌تایمز نوشت که اگر در زمان پخش این مستند نمایشگر شما قطع شود،‌ بسیار جای تأسف است. اما اگر صدای آن قطع شود با یک تراژدی روبرو شده‌اید.وی می‌افزاید:‌ درحالیکه این مستند برای دیدن بسیار شگفت‌انگیز است، شگفت‌انگیزتر این است که شما به صداهای آن گوش فرا دهید.این مستند بخشی از مجموعه‌ای است که درباره ۵۰ موسیقدان عضو گروه جاده ابریشم ساخته می‌شود.


منبع: بهارنیوز

رقص شمشیر نوبهار

زهرا بزی شادی و رقص شمشیر مردان زابلی همزمان با وزش نخستین باد بهاری پلپلاسی(پرستو)، نوید سال نو در سیستان را می‌دهد. نوروز گستره عظیمی دارد و در هر منطقه‌ای سال نو با یک پیش  ‌درآمد طبیعی آغاز می‌شود، یعنی طبیعت به گونه‌ای به انسان‌ها آمدن سال نو را بشارت می‌دهد این پیش درآمدها گاهی همراه با وزش باد ملایمی است که آمدن بهار را مژده می‌دهد و گاهی حضور بلبل یا مرغان زیبایی است و در گوشه‌ای دیگر نیز گرم شدن زمین، ذوب شدن برف‌ها و آغاز شکوفه درخت‌ها، اما در سیستان حضور پرستوها و وزش دو باد همراه با رقص شمشیر آمدن نوروز را بشارت می‌دهند. مسلم این است که تمامی این پهنه عظیم دارای پیوندهای مشترک فرهنگی است که در طی سالیان دراز و با وجود فشارهای سیاسی و اجتماعی، ماندگاری این سنت عظیم فرهنگی را به خوبی حفظ و همبستگی قومی را نیز محکم‌تر کرده است. آیین‌های نوروزی در سیستان آیین‌های نوروزی سیستان برگرفته از آیین زرتشت است که از میان آنها می‌توان به روشن کردن آتش در چهارشنبه سوری اشاره کرد که امروز با آتش زدن پارچه‌های روغن مالی شده جایگزین شده است. نوید بهار با وزش باد پلپلاسی (پرستو) و باد پنجکه در سیستان حضور پرستوها پس از سرمای زمستان در اوایل اسفند ماه نشانگر اعتدال هوا در سیستان است، پرستوها در اوایل زمستان سیستان را ترک و به نقاط گرمسیر کوچ می‌کنند و در اسفند هر سال به سیستان بازمی‌گردند اما باد پنجکه در فاصله ۲۴ تا ۲۸ اسفندماه می‌وزد و اصولاً یک روز بیشتر طول نمی‌کشد. آیین کهن نوروزی در سیستان رسم اوشیدر: یکی از رسوم و باورهای دیر پای بومیان سیستان که در اطراف‌هامون مسکن داشته‌اند این است که در شب نوروز (شبی که فردای آن نوروز است) دختر جوان و زیبایی را که ۱۵۵ سال داشت، لباس نو می‌پوشاندند و بر شتر آذین شده سوار می‌کردند و بر کنار آب هیرمند یا‌هامون می‌بردند و در آنجا گروه مردان و زنان از هم جدا می‌شدند؛ مردان دور از اجتماع زنان به شادی و سرور می‌پرداختند و دهل و سرنا می‌نواختند و پایکوبی می‌کردند. آن طرف‌تر زنان؛ دختر جوان و باکره را که (اوشیدر) نام نهاده‌، برهنه داخل آب کرده و بعد با دف و دهل تا نیمه‌های شب به شادی و نشاط می‌پرداختند، نزدیک سپیده دختر را از آب بیرون می‌آوردند و لباس پوشیده و باز بر همان شتر آذین شده سوار کرده و به خانه بازمی‌گشتند.بی‌گمان این رسم از باورهای زرتشتی است که تاکنون در میان برخی از مردم سیستان باقی مانده است. بنا بر روایات مذهبی زرتشتیان؛ عالم از بدو خلقت تا پایان به ۱۲ هزاره تقسیم می‌شود که دهمین هزاره؛ هزاره اوشیدر و سپس هزاره اوشیدر ماه و در آخر هزاره سوشیانس که از این آخری جهان راستی و جاودانه برپا خواهد شد. اینان نطفه‌ها یا نبیره‌های زرتشت هستند که از کنار آب‌های‌هامون از مادر ۱۵ ساله؛ هر یک به فاصله هزار سال از همدیگر ظهور خواهند کرد و جهان را از کژی و بدی و نادرستی و زشتی و دروغ پاک خواهند کرد. بدین‌سان گویا سیستانیان هنوز هم باور دارند که ممکن است نطفه زرتشت از آب‌هامون در بطن دختر زیبای باکره نفوذ کند و سرانجام افتخار مادر شدن یکی از موعودها را پیدا کند.زرتشتیان معتقدند در دریاچه کیانسه (هامون) سه تخم از زرتشت به یادگار مانده، ۹۹،۹۹۹ فره‌وشی یا فرشته نگهبان از تخم‌ها حراست می‌کنند؛ هر هزار سال دختر باکره‌ای از مردم سیستان که در این آب شنا کنند از این تخم بارور و مولود سوشیانس و یا نجات‌دهنده هست. اولی را کیخسرو دانسته و دومی یا سومین گویا هنوز نیامده است. بی‌دلیل نیست که پیروان زرتشت؛ سیستان و دریاچه‌هامون را مقدس و سرزمین موعود می‌دانند و باور دارند که روزی نجات‌دهنده آنها از آب‌های مقدس‌هامون بیرون می‌آید. احترام به درگذشتگان مـردم سیستـان در روزهـای آخـر اسفند ماه هر سال برای خواندن فاتحه و یاد درگذشتگان به گورستان‌ها می‌روند و این رسم از سال‌های دور در این منطقه مرسوم بوده و این احترامی برای درگذشتگان است. در روزهای پایانی سال مردم به قبرستان‌ها می‌روند تا یادی از گذشتگان خود داشته باشند و اگر کسی تا یک ماه قبل از عید یا در همان سال فوت کرده باشد یاد او را در آخر سال گرامی داشته و اقوام و آشنایان بعد از برگزاری مراسم سالگرد برای برگزاری هر جشنی آزاد می‌شدند و اصولاً اینگونه عمل می‌کردند که در یک شب جمعه نزدیکان خود را برای صرف شام دعوت کرده که این از سنت‌های بسیار دور ایرانیان و به ویژه سیستانی‌ها است. علاوه بر این قبل از عید نوروز یعنی در روز تولد حضرت مهدی (عج) برای نذر برای درگذشتگان خود نان روغنی می‌پختند و تقسیم کرده و چراغ روشن می‌کردند. نان سال، نماد برکت و روزی در سیستان سفره عید در منطقه سیستان شکل مخصوص به خود را دارد، به طوری که در شهر تقریباً همان هفت‌سین است اما در روستا شامل قرآن، نان سال که جزو جدا نشدنی از سفره عید است، قتلمه، تجگی (سمنو)، یک آیینه که روی آن یک تخم مرغ خام می‌گذارند و کلوچه است.نان سال و کلوچه از واجبات سفره سیستانی است خمیر آن همانند کلوچه آماده و نانی بزرگ در داخل تنور پخته می‌شود و همان تافتون سیستانی است برای هر خانواده فقط یک عدد و در سفره موقع تحویل سال باید داخل سفره باشد. مردم معتقدند؛ (بی‌بی نوروز) هنگام تحویل سال به همه خانه‌ها سر می‌زند تا ببیند که آیا نان در سفره هست یا خیر؟ و آن را نماد برکت و روزی صاحب‌خانه می‌دانستند، نان سال برکت را برای مدت یکسال در خانه حفظ خواهد کرد. پخت سمنو نیز برای سفره تحویل سال برای بعضی خانواده‌ها که امکان آن را داشتند لازم بود.در سیستان بیشتر کارها به صورت گروهی انجام می‌شد و روحیه تعاون و همکاری در روح مردم سیستان عجین شده است، سیستان به دلیل داشتن غله زیاد و تنوع غلات در یک دوره انبار غله ایران نام گرفته بود. زیادی گندم باعث شده بود تا خانم‌های سیستانی بهترین نان‌ها و شیرینی‌های محلی را بپزند همچنین زیادی غله باعث تنوع و کیفیت نان سیستانی شده و چون کلوچه هم از آرد گندم تهیه می‌شود کلوچه سیستانی (شیرینی مخصوص نوروز) هم از تنوع و کیفیت مطلوبی برخوردار است. نان سال و کلوچه از واجبات سفره سیستانی‌هاست، مردم سیستان با هر وضعیت مالی نان و کلوچه را هنگام تحویل سال داخل سفره‌های خود می‌گذاشتند زیرا اعتقاد مـردم سیستان در صبح روز عید این بود که بی‌بی‌نوروز به تمام خانه‌ها سر زده و سفره را بازدید می‌کند. نان سال، نماد برکت و روزی صاحب‌خانه بود و کسی که نان سال را بزرگ‌تر و بهتر در سفره داشت به اعتقاد مردم سیستان به همان نسبت در طول سال، برکت به خانه‌اش بیشتر می‌آمد. سمنو و قتلمه: نان دیگری که پخت آن در شب عید مرسوم بود و مردم سیستان در همه اوقات از آن استفاده می‌کنند، قتلمه نام دارد، در گذشته مردم سیستان انواع قتلمه و سمنو را در روزهای عید با خود به زیارتگاه‌ها می‌بردند و از آن به جای ناهار ظهر استفاده می‌کردند. پخت قتلمه نیز از دیگر نمونه‌ها بود، اول قتلمه تنوری و دوم قتلمه دیگی، قتلمه تنوری را داخل تنور و آرد را پیچ پیچ با روغن مخلوط و لایه لایه روی هم گرد و کمی خمیر آرد را از بالا و پایین کلاف مانند تافتون در تنور می‌پختند. قتلمه دیگی یا قلیفی بهترین نوع آن است وقتی خمیر به اشکالی که گفته شد آماده می‌شود داخل دیگ روغن می‌ریزند و خمیر لایه لایه و پیچ پیچ در آن قرار داده و سر دیگ بسته می‌شد و آنگاه تمامی دیگ را زیر آتش سرخ شده می‌کردند. تخم مرغ و آینه: مردم سیستان اعتقاد دارند که کره زمین بر روی شاخ‌های گاو قرار دارد و گاو هم روی نهنگ،  موقع تحویل سال گاو زمین را روی شاخ دیگرش می‌برد بنابراین زمین تکان می‌خورد و این حرکت باعث چرخش تخم مرغ بر روی آینه می‌شود. شب قبل از عید در سیستان مردم سیستان و بلوچستان، آداب و رسوم خاصی برای استقبال از آیین بزرگ نوروز داشته‌اند که هنوز هم برخی از آنها را به خوبی حفظ کرده‌اند، به ویژه سنت شب‌های قبل از عید را، در آن شب‌ها زنان کارهای ناتمام چون دوخت و دوز را انجام می‌دادند و مردان منتظر فصل درو بودند، شب‌ها زود نمی‌خوابیدند و دور هم می‌نشستند و ظروف تخمه، خرما، لندو (مخلوطی از خرمای بدون هسته و گندم برشته، کنجد یا کنجد و خرما) و گندم بریان، پر و خالی می‌شد و صدای قلیان در اتاق طنین‌انداز بود. علفه و روز گرامی داشتن بی‌بی نوروز در منطقه سیستان روز قبل از عید را «علفه» می‌گویند شاید این علفه همان عرفه باشد یا اینکه به دلیل چسبانیدن دسته‌ای جوی خوشه نداده بر سر در اتاق‌هاست. شب قبل از عید، مردان و زنان حنابندان دارند و صبح روز علفه می‌شویند، روز علفه کمتر خانه‌ای است که بوی کلوچه ندهد در این روز همه چیز بوی تازگی می‌دهد و زمان جوان می‌شود، روز علفه در سیستان روز گرامی داشتن بی‌بی نوروز است در این روز بی‌بی به همه خانه‌ها سرک می‌کشد تا ببیند برای استقبال از او چه کرده‌اند، خانه تمیز و پاکیزه است، لباس نو دارند، نان سال را پخته‌اند، جلوی اتاق‌ها علف چسبانده‌اند، دخترکان دست‌هایشان را حنا بسته‌اند، یا از خانه بوی کلوچه می‌آید! بی‌بی با خاموش شدن آخرین تنور به خانه‌اش می‌رود او هم فردا وقتی می‌آید باید شسته و تمیز باشد و به ابر دستور باریدن می‌دهد وقتی در شب‌های عید و روزهای قبل از آن باران ببارد حتی یک نم نم، می‌گویند بی‌بی نوروز سرش را می‌شوید همچنین این باران نشانه‌ای است از وضعیت مالی خوب، کمی اندوه و گرفتاری برای مردم چون بی‌بی مردمش را بسیار دوست می‌دارد. صبح نخست عید با بوسیدن دست پدر و مادر آغاز می‌شود موقع باران در ایام عید به ویژه روز قبل و سه روز نخست، خانم‌ها و دختر خانم‌ها آب باران را می‌گیرند و با آن موهایشان را می‌شویند و بر این اعتقادند که آب باران موهایشان را رشد می‌دهد. صبح عید، اول به سبزه نگاه می‌کنند چون سبزه در این روز نور چشم را زیاد می‌کند، صبح عید به صورت بچه‌ای نگاه می‌کنند که خوش رو و خوش قدم باشد و هنگامی که اهل خانواده از خواب بیدار می‌شوند پس از شستن دست و صورت، دست پدر و مادر را می‌بوسند. صبح زود مادر از خواب بیدار می‌شود و پس از نماز برای فرزندان و همسر و بستگانش دعا کرده و سفره را پهن می‌کند، پدر هم بعد از دعا سر سفره می‌نشیند. از اول صبح عید در تمام زیارتگاه‌ها دهل و سرنا نواخته می‌شد و مردان برای رقص آماده بودند. در سیستان که از مراکز قدیمی ناهیدپرستی بود، شب عید، دختران به کنار‌هامون می‌رفتند نارگیل می‌خوردند و آواز می‌خواندند. دور کردن ارواح پلید با شکستن ظروف سفالی: در سپیده دم تحویل سال نو بر اساس یک سنت قدیمی ایرانی  و سیستانی، تمام ظروف سفالی که در عرض یک سال از آنها بهره‌برداری شده است از کاسه و کوزه شکسته می‌شد و تکه ‌پاره‌های آنها بر پشت‌‌بام جای می‌گرفت یا آنها را بالای بام می‌بردند و همان‌جا می‌شکستند این کار تقدس داشت و معتقد بودند اگر این کار صورت نگیرد، ارواح پلید که درون آنها جای گرفته‌اند، خانواده و اعضای آنها را ناخوش و زرد روی می‌کنند.فتیله روشن کردن و استقبال از نور و روشنایی: به کمک پنبه و چوب فتیله‌هایی می‌ساختند به اندازه قد یک  مداد و پنبه آغشته به روغن و در پشت بام و رف ساختمان آتش می‌زدند که هم به تعبیر آنها شگون داشت و هم روشنایی و نور را استقبال و احترام می‌کردند؛ در حقیقت می‌توان گفت آنها به جای شمع‌های امروزی بودند و به تعداد اعضای خانواده نیز درست می‌شد. بعضی یک شاخه خشکیده گز را به آن پنبه پیچیده و به روغن آغشته و آتش می‌زدند و در پشت بام و به اصطلاح لبه رف ساختمان قرار می‌دادند.بخت گشایی دختران با رفتن به کوه خواجه: در ایام سال نو، مردم سیستان لباس نو می‌پوشند و به دیدار یکدیگر می‌روند و برای بزرگداشت نوروز در روز ۱۳ (سیزده بدر) به کوه خواجه رفته، جشن گرفته و شادی می‌کنند.در گذشته در این روز (۱۳ فروردین) گره زدن سبزه به این شکل بـود کـه دختران دسته جمعی و با هم سبزه‌ها را گره می‌زدند و جلو می‌رفتند و به یکی از دختران مأموریت می‌دادند تا هنگامی که آنها دور شدند گره سبزه‌ها را باز کند و این نوعی بخت گشایی در سیستان بوده است.زیارت کوه خواجه و زیارت خواجه غلطان: در سیستان در ایام نوروز و سیزدهم فروردین به کوه خواجه و زیارت خواجه غلطان مى‌روند و به اجراى مراسم مذهبى و جشن و سرور مى‌پردازند.این مراسم احتمالاً ملهم از عبادت مذهب مزدیستى بوده است که هنوز دو هفته بعد از نوروز اجرا مى‌شود.


منبع: بهارنیوز

«میشایل ‌هانکه» از کار، زندگی و نوشتن می‌گوید

چند روز دیگر هفتادوپنجمین سالروز تولد میشایل‌ هانکه است. او که مادری اتریشی و پدری آلمانی دارد، در رشته‌های روانشناسی، فلسفه و درام تحصیل و تا آغاز فعالیت سینمایی‌اش در چهل‌وشش سالگی مشاغل گوناگونی را تجربه کرده است.‌ هانکه در نخستین فیلمش قاره هفتم، داستان خانواده‌ای را می‌گوید که بعد از ناکام شدن در رویای مهاجرت به استرالیا پولی را که برای سفر کنار گذاشته بودند در توالت ریخته و خودکشی می‌کنند. بعد از آن، همه فیلم‌های ‌هانکه تکامل این فیلم در جهات گوناگون بوده‌اند، به نحوی که بازشماری خصایص سینمایی این فیلم و نیز بازشماری خصایص سینمایی آثار‌ هانکه تقریبا راه به پاسخ‌هایی همسان می‌برد…

تمام قهرمانان زندگی 

هانکه، بسته به دیدگاه و نگاه هر منتقدی، استاد هراس، سلطان ترس، بزرگترین مولف اروپا یا به سادگی یک سادیست خوانده شده است. با این‌که فیلم‌های او خشن به شمار می‌آیند، اما تقریبا در تمام آثار‌ هانکه خشونت در بیرون از پرده رخ داده و به جای آن روی خشونت روزمره تأکید می‌شود. دوربین‌ هانکه همچنین کلیشه‌های شکنجه و خشونت هالیوودی را به بازی گرفته و از این طریق زبان و لحنی مختص به خود این سینماگر بزرگ پدید می‌آورد.

فیلم‌های اولیه ‌هانکه چون ویدیوی بنی، بازی‌های خنده‌دار و یکی دو فیلم دیگرش توجهی جلب نمی‌کنند. تازه در‌ سال ٢٠٠١ است که ‌هانکه در حوالی شصت سالگی با ساخت فیلم معلم پیانو جایزه بزرگ هیأت داوران کن را گرفته و بدل به سینماگری شناخته‌شده می‌شود. پنهان، بازسازی آمریکایی بازی‌های خنده‌دار، روبان سفید و عشق فیلم‌های بعدی ‌هانکه هستند که این دو فیلم آخری نخل طلای کن و نیز اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را به دست می‌آورند.‌ هانکه علاوه بر کارگردانی سینما تدریس در آکادمی سینمای وین و کارگردانی اپرا را نیز انجام می‌دهد…

پاریس ریویو که در انجام مصاحبه‌های موضوعی درباره نوشتن با بزرگان ادب و هنر شهرت دارد- و در همین صفحات گفت‌وگوهای این نشریه با وودی آلن و گابریل گارسیا مارکز را خوانده‌ایم- در گفت‌وگو با ‌هانکه که از طریق‌ ایمیل و در ١٠ ماه به انجام رسیده، درباره مسیر حرفه‌ای این مولف نامدار و نیز شیوه نوشتن سناریو پرسیده و البته پاسخ‌های میشایل ‌هانکه را همچون یک کلاس درس نامیده است…

 
هانکه و نویسندگی

  از گفت‌وگوهای‌تان با نشریات مختلف پیداست که هنوز هم باوجود این‌که فیلمساز شناخته‌شده‌ای هستید، اما به دنیای نویسندگی اشتیاق بیشتری دارید…

بله؛ من خودم را بیشتر نویسنده می‌دانم. فرانسوی‌ها واژه زیبای مولف را برای فیلمسازانی که مضمون فیلم‌های‌شان را خود شکل می‌دهند، ابداع کرده و به کار می‌برند. من هم در تمام دوران کاری‌ام هیچ‌وقت علاقه‌ای به کارگردانی سناریوهای دیگران نداشته‌ام.

تمام قهرمانان زندگی 

  پس آن‌وقت تکلیف معلم پیانو که در ‌سال ٢٠٠١ از رمان ژلینک اقتباس کردید، چه می‌شود؟

فیلمنامه‌اش را خودم نوشتم. این برای من تبدیل به نوعی اصول شده که فقط فیلمنامه خودم را بسازم و حتی در تلویزیون هم این‌گونه کار کرده‌ام. البته چند بار در تلویزیون فیلمنامه‌هایی من را تحت‌تأثیر قرار دادند و خواستم بسازم‌شان اما آن‌قدر تغییرشان دادم که نویسندگان‌شان شاکی شدند. آن‌جا بود که فهمیدم من آدم همکاری در زمینه نوشتن نیستم. کسانی مثل برادران کوئن بلدند چگونه با هم کار کنند؛ اما من نه…

  علاوه بر معلم پیانو، شما قلعه کافکا را هم در تلویزیون اقتباس کرده‌اید. کمی درباره روند اقتباس از ادبیات در سینما بگویید…

معلم پیانو تنها مورد اقتباس در کارنامه سینمایی من است و البته آن هم تصادفی پیش آمد. درواقع فیلمنامه آن کار را برای یکی از دوستانم نوشته بودم اما او بعد از این‌که حدود ١٠سال در یافتن سرمایه‌گذار موفق نشد، از من خواست آن را بسازم و من هم فقط به این شرط که ایزابل هوپر نقش اصلی‌اش را بازی کند، موافقت کردم. در پاسخ سوال‌تان باید بگویم اقتباس برای سینما و تلویزیون با هم متفاوتند. به نگاه من اقتباس برای تلویزیون باید وفادارانه‌تر باشد. در قصر که برای تلویزیون ساختم، به دشواری می‌توان حتی یک خط دیالوگ پیدا کرد که در کتاب نوشته نشده باشد. درواقع حداقل در تلویزیون‌های آلمانی اقتباس باید با این هدف باشد که تماشاگر را ترغیب به خواندن اصل رمان کند. این با کار سینمایی تفاوت دارد. در سینما رمان تبدیل می‌شود به زمین بازی روشنفکرانه و هنرمندانه فیلمساز…

  وقتی سکانس اول فیلمنامه‌ای را می‌نویسید، آیا دقیقا می‌دانید که در سکانس پایانی چه اتفاقی رخ خواهد داد؟

من حتی خیلی‌خیلی بیشتر از آن را هم می‌دانم. درواقع فقط زمانی شروع به نوشتن می‌کنم که فیلم نهایی در سرم شکل گرفته باشد. نوشتن برای فیلم از یک جهت با رمان‌نویسی متفاوت است و آن این‌که در فیلمنامه شما باید جای هر جزییاتی را به دقت رعایت کنید، اما رمان‌نویس دست بازتری در نوشتن دارد…

  درباره تفاوت فیلمسازی و رمان‌نویسی بیشتر می‌گویید؟

در سینما زمان‌بندی دقیق خیلی مهم است. زمان‌بندی در سینما یعنی همه‌چیز. در رمان می‌شود روی توصیف کوچکترین جزییاتی مانور داد اما در فیلم شما باید داستان‌تان را در یک زمان نهایتا دوساعته روایت کنید. در این فریم زمانی حتی یک دقیقه را هم نباید هدر داد و این یعنی هنر فیلمسازی، یعنی داشتن این بینش که چیزی در این قالب می‌گنجد یا نه…

تمام قهرمانان زندگی 

  چگونه؟

برای یک مولف، ایده‌های گوناگونی که به ذهنش می‌رسند مثل عزیزانش هستند. به این دلیل هم من ازجمله «عزیزانت را بکش» خیلی خوشم می‌آید و آن را مدام به شاگردانم می‌گویم. این یعنی که نگذار ایده‌ها مستت کنند، بلکه خودت را به جای تماشاگر بگذار. اگر می‌خواهی فیلمی رئالیستی بسازی، باید تمرکزت روی باورپذیری و امکان‌پذیری رخدادها باشد. این از همان مرحله نخست کار آغاز می‌شود که آیا طرح داستانی کار باورکردنی است یا نه. بعد بازی‌هاست که باید واقعی و طبیعی به‌نظر برسند که اگر نباشند، تماشاگر درگیر صحنه‌ها و کل فیلم نخواهد شد؛ هر قدر هم فیلمنامه را خوب نوشته باشی. درواقع دشواری کار واقعگرا این است که در هر لحظه فیلمساز باید با واقعیت موجود در ذهن تماشاگران رقابت کند. تماشاگر می‌داند که یک نفر در مواقع گوناگون چه رفتاری دارد؛ بنابراین براساس تجارب زندگی‌اش حس می‌کند که آیا صحنه‌ای درست ساخته شده یا نه…

  اگر طبق گفته‌هایت نوشتن مرحله پایانی کار شماست؛ پس مرحله نخست چیست؟ به عبارت بهتر ایده‌ها از کجا پیدا می‌شوند؟

گفتنش سخت است. منبع الهام هرکدام از فیلم‌های من با دیگری متفاوت است. درواقع قانونی کلی دراین‌باره وجود ندارد. مثلا در روبان سفید همه چیز از یک تصمیم شروع شد که بیست‌و‌پنج‌سال پیش گرفته بودم و می‌خواستم درباره بچه‌های بلوند شمال آلمان فیلم بسازم.  

  درباره پنهان چه؟ آن هم مثل روبان سفید همیشه فیلمی سیاسی تلقی شده. آیا ایده اولیه آن از منازعات فرانسه- الجزایر آمد یا منبع الهام دیگری داشتید؟

واقعا نمی‌شود گفت دقیقا چه چیزی الهام‌بخش ساخته‌شدن فیلمی بوده. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که بیشتر فیلم‌های من با مفهوم گناه و چگونگی کنار آمدن افراد گوناگون با احساس گناه سروکار دارند. در زمان نگارش پنهان می‌خواستم فیلمی بسازم درباره مردی که با احساس گناهی که از بچگی با او است، مقابله می‌کند. در این فیلم کاراکتر اصلی به دوست کودکی‌اش خیانت می‌کند و این باعث عواقب وحشتناکی برای دوستش می‌شود…

هانکه و آثارش

  اگر اشتباه نکنم بزرگترین دلمشغولی شما روانشناسی کاراکترهای‌تان باید باشد. درست است؟

قطعا و این تنها چیزی است که درباره‌اش می‌دانم و البته آگاهانه در کارهایم دنبالش می‌روم. من هیچ‌وقت تصمیم نمی‌گیرم یک فیلم سیاسی یا ایدئولوژیک بسازم. البته امیدوارم فیلم‌هایم کیفیتی روشنگر و تاثیر‌برانگیزاننده داشته باشند که این تأثیر می‌تواند سیاسی هم باشد اما آگاهانه دنبال این هدف نمی‌روم. باید بگویم از فیلم‌های تبلیغاتی که می‌خواهند به تماشاگر بگویند آنچه آنها می‌گویند درست است، بیزارم. اصولا ایدئولوژی از نظر هنری جذاب نیست. من همیشه گفته‌ام شخصیتی که بتوان او را در یک مفهوم یا عمل یا هر چیز دیگر تقلیل داد، از نظر هنری مرده است. اصلا به همین دلیل است که من بلد نیستم سیناپس بنویسم. واقعا اگر می‌شد یک فیلم را در سه جمله خلاصه کرد، دیگر چه نیازی به ساختن آن بود؟ خب در آن صورت آن سه جمله کار را کرده بودند دیگر. ببینید، زندگی موضوع هنر است و باید یک زندگی موازی در رمان یا فیلم ساخته شود. اگر این را همیشه در نظر داشته باشیم بیشتر مشکلات حل می‌شود.

تمام قهرمانان زندگی 

  اغلب شخصیت‌های آثار شما هنرمندان یا روشنفکران به اصطلاح بورژوا هستند. آیا این طیف از نظر جامعه‌شناختی برای‌تان جذاب هستند یا به دلیل دیگری مدام سراغ‌شان می‌روید؟

تنها دلیلش این است که من از بچگی در چنین خانواده‌ای زندگی کرده‌ام، بنابراین آنها را خوب می‌شناسم. من فقط می‌توانم درباره چیزهایی بنویسم که می‌شناسم‌شان. درواقع از آن فیلمسازانی نیستم که می‌توانند در حوزه‌های مختلف کار کنند. من عمرا نمی‌توانم درباره یک کارگر راه‌آهن فیلم بسازم، چون هیچ آشنایی با روانشناسی چنین فردی ندارم. علاقه و اشتیاق من، کار در زمینه مسائل عادی انسان از قبیل گناه، بی‌فکری، ارتباطات روزمره آدم‌ها با هم و نیز بیرحمی است که در زندگی روزمره با آنها بسیار سروکار داریم…

  آیا تکیه یک هنرمند فقط روی تجربیات خودش را خوب و حتی شاید ضروری می‌دانید؟

هیچ‌گاه در ارتباط با افرادی که درباره چیزهایی که نمی‌دانند حرف می‌زنند، به نتیجه خوبی نرسیده‌ام. مردمی که درباره افغانستان، کودکان آفریقا و هر چیز دیگری که در تلویزیون دیده‌اند، حرف می‌زنند و حتی خودشان هم باورشان شده که می‌دانند چه می‌گویند. من اما خودم به این نتیجه رسیده‌ام که جز درباره مسائلی که تجربه کرده‌ یا در اطراف من رخ داده و ارتباط هر روزه با آنها داشته‌ام، درباره چیزهای دیگر چیزی نمی‌دانم. آدم ممکن است درباره خیلی ‌چیزها خوانده یا شنیده باشد اما معلوماتی که ریشه در تجربه زندگی نداشته باشند، عمق ندارند.

  جایی گفته‌اید عشق شخصی‌ترین فیلم‌تان است…

تمام فیلم‌های من شخصی هستند. گفتم که من فقط می‌توانم درباره چیزهایی که تجربه کرده‌ام، فیلم بسازم. هم متجاوز و مهاجم و هم قربانی فیلم‌های من هستند و در من وجود دارند. شخصیت‌های عشق هم از این قاعده مستثنی نیستند. من عمه‌ای داشتم که در نودوسه سالگی خودکشی کرد. او سال‌ها بود که می‌خواست این کار را بکند و حتی از من خواسته بود که بعد از این‌که قرص‌ها را خورد، کنارش باشم و موقع مرگ دستش را بگیرم. اما من قبول نکردم و تحمل آن لحظه را نداشتم، حتی در نخستین خودکشی‌اش او را به بیمارستان رسانده و نجاتش دادم. یادم می‌آید وقتی هوشیاری خود را بازیافت، رو کرد به من و گفت چرا این کار را با او کردم که پاسخی نداشتم. بار دوم وقتی در یک فستیوال خارج از اتریش بودم، این کار را کرد و موفق هم شد. البته در فیلم عشق این چیزها به همین شکل تصویر نشده‌اند و پیچیده‌ترند..

تمام قهرمانان زندگی 

  لحن فیلم‌های‌تان را چه چیزی تعیین می‌کند؟

برای من مهم لحن فیلم نیست؛ بلکه آن منازعه و برخوردی که می‌توان عصاره درام نامیدش، اهمیت بیشتری دارد. کلا دو فرم دراماتیک بیشتر وجود ندارد: کمدی و تراژدی. کمدی هم منازعه دارد و حتی کمدی‌های خوب تکان‌دهنده‌تر از تراژدی هستند. فکر می‌کنم وظیفه هنرهای دراماتیک نمایش منازعات درونی و بیرونی انسان است. شیوه نمایش این منازعات هم به ذهنیت هنرمند بستگی دارد. برای خود من همیشه نشان دادن نیمه‌خالی لیوان مهم‌تر از نیمه پرش بوده و کلا سویه منفی و تاریک چیزها توجه مرا بیشتر به خود جلب می‌کند.

  جایی گفته‌اید فرم فیلم حتی به داستان هم اولویت دارد…

خوبی یا بدی فیلم به فرمش بستگی دارد. هر چیزی می‌تواند داستان بسازد؛ از هولوکاست بگیر تا بی‌اهمیت‌ترین رخدادها. اما در این میان مهم این است که چگونه به‌عنوان هنرمند داستان خودت را تعریف کنی و این یعنی فرم. فرم، هنر بودن یا نبودن یک اثر را مشخص می‌کند. تقریبا تمام نقاشان نقشی از زن را تصویر کرده‌اند، اما این فرم است که زن ولاسکوئز را از زن پیکاسو و زن یک نوآموز نقاشی تمایز می‌بخشد. در سینما نیز همین‌طور است. می‌شود بدترین فیلم ممکن را درباره مهم‌ترین رخداد ساخت و می‌توان درباره خاطره مادربزرگ بهترین فیلم را حاصل آورد. اتفاقا هرچه موضوع و مضمون غنی باشند، بار مسئولیت روی دوش هنرمند برای اتخاذ فرمی مناسب برای انتقال آن مضمون مهم سنگین‌تر می‌شود.  

تمام قهرمانان زندگی 

  جایی از شما خوانده‌ام که گفته گدار را نقل کرده‌اید که سینما یعنی بیست‌وچهار دروغ در ثانیه…

و حالا مشتاقم خودم هم چیزی به آن بیفزایم: سینما یعنی بیست‌وچهار دروغ در ثانیه- در خدمت حقیقت…

  یعنی چه؟

سینما دروغی بیش نیست اما فراموش نکنیم که این فرم هنری بیش از بقیه فرم‌های هنری تأثیر واقع‌نمایانه بر تماشاگرش می‌گذارد…

  سینمای واقعگرا دیگر؟

واقعگرایی ساخته‌شده البته. واقعیت سینمایی نوعی توهم واقعیت است و اصلا به خاطر همین توهم است که تماشاگر پول بلیت می‌دهد. این واقعیت توهمی به او اجازه می‌دهد روی صندلی راحت سالن فرصت تجربه‌کردن ماجراهایی را که نمی‌تواند یا نمی‌خواهد در واقعیت تجربه کند، به دست آورد.

هانکه پیش از سینما

  آیا در سنین کودکی و نوجوانی رویای کارگردانی سینما را داشتی یا این‌که تمرکزت روی هنرهای دیگر بود؟

من هم مثل هر نوجوان در آستانه بلوغ با شعر نوشتن آغاز کردم. اما همیشه میل بازیگری در من بود و حتی می‌خواستم مدرسه را رها کرده و دنبال بازیگری بروم. از آن‌جا که مادر و پدرم بازیگر بودند، حس می‌کردم چند گام از بقیه علاقه‌مندان جلوترم. اما وقتی برای حضور در این رشته تست دادم و  با این‌که اساتید من و پدر و مادرم را می‌شناختند، ردم کردند، آن‌جا بود که حس کردم باید به راهی دیگر بروم. بعد از این اتفاق به‌طور جدی‌تر روی نوشتن تمرکز کردم. در رادیو و چند مجله هم نقد فیلم و ادبیات می‌نوشتم؛ با این‌که الان می‌دانم اصلا آن موقع از این مقولات آگاهی عمیق و کاملی نداشتم. در همان زمان نوشتن داستان کوتاه را هم آغاز کردم. وقتی پسرم متولد شد، والدینم تصمیم گرفتند دیگر حمایت‌شان را از من قطع کنند،

بنابراین باید دنبال شغلی می‌رفتم تا بتوانم زندگی‌ام را بچرخانم. اولویتم یافتن کاری به‌عنوان ویراستار در یک انتشاراتی بود اما در این کار هم موفق نشدم و با این‌که در آن زمان از این بابت عصبانی بودم اما فکر می‌کنم این حسن را داشت که باعث شد نوشتن را ادامه دهم…

تمام قهرمانان زندگی

    قهرمانانت در ادبیات چه کسانی بودند؟

نام پسر من دیوید است. می‌دانید چرا؟ چون خدای من در ادبیات نویسنده‌ای به نام دیوید هربرت لارنس بود. فکر می‌کردم او نابغه‌ای بی‌بدیل است و هر چه می‌نوشت می‌بلعیدم. همزمان با تولد پسرم کار روی یک رمان را آغاز کردم که همین چند وقت پیش دست‌نویس آن را در چمدانی در انباری خانه روستاییم پیدا کردم و وقتی خواندمش اصلا باورم نمی‌شد آن را من نوشته باشم. رمان البته به آن بدی که فکر می‌کردم نبود، رمان ظریف و بااحساسی بود، اما مشکلش این بود که بسیار شبیه آثار لورنس شده بود…

 
    شما در ۴۶سالگی سینما را آغاز کردید. برای یادگرفتن تکنیک سینما آیا جایی تحصیل کردید؟

در سنین جوانی برخلاف این‌روزها، یک سینماروی حرفه‌ای بودم و چند شب هر هفته سینما می‌رفتم. می‌توانم بگویم که هر چه از سینما می‌دانم در آن روزها از طریق فیلم دیدن یاد گرفته‌ام. من اغلب به دانشجویان می‌گویم قدر نعمتی را که این‌روزها در دسترس‌شان است بدانند. الان در خانه می‌شود لم داد و یک فیلم را نما‌به‌نما دید و هر کات فیلم را تحلیل کرد. اما آن زمان اگر چیزی را نمی‌فهمیدیم باید یک‌بار دیگر به سینما می‌رفتیم و فیلم را از اول می‌دیدیم؛ شده بود فیلمی را ١٠بار در سینما ببینم تا متوجه شوم کارگردان در یک صحنه خاص چه کرده است. به‌هرحال خلاصه می‌کنم که یک معتاد به تمام معنای سینما بودم.

تمام قهرمانان زندگی 

    پس جایی در این رشته‌ها تحصیل نکردید؟

کارگردانی و ارتباط برقرار کردن با عوامل، چیزی است که به تجربه نیاز دارد، نه کتاب. مدرسه، دانشگاه و کتاب ممکن است یک چیزهای ظاهری به آدم یاد دهند، اما این را نباید فراموش کرد که بهترین شیوه یادگیری نوشتن، نوشتن است و بهترین شیوه یادگیری کارگردانی، کارگردانی‌کردن. هیچ کتابی نمی‌تواند به کسی یاد بدهد که چگونه بنویسد یا کارگردانی کند. آنها شاید فقط به این درد بخورند که آدم فرق نوشته یا کارگردانی خوب و بد را بداند؛ اما هنر در همه اشکالش با تمرین و ممارست است که تکامل پیدا می‌کند…

هانکه و کارگردانی

  درباره نوع کار با بازیگران حرف نزدیم. آیا دست آنها برای بداهه‌پردازی باز است یا کارگردان دیکتاتوری هستید که همه باید فقط‌وفقط در خدمت ایده‌های شما باشند؟

من با استوری‌بورد دقیق سر صحنه می‌روم و تقریبا نودوپنج‌درصد فیلم‌هایم همان است که در استوری‌بوردها کشیده‌ام. البته همیشه احتمال تغییرات کوچک در زمان فیلمبرداری وجود دارد اما زمانی این کار را می‌کنم که راه دیگری وجود نداشته باشد. اگر بازیگری نتواند جمله‌ای را درست بگوید، خب قطعا تغییردادن جمله بهتر از آن است که او جمله مدنظر مرا بد ادا کند.

 
  درست است که بازیگران‌تان از شما می‌ترسند؟

قاعدتا نباید این‌گونه باشد، چون اگر آنها از من می‌ترسیدند، دوباره با من همکاری نمی‌کردند. اما این را می‌دانم که آنها هم مثل من مازوخیست هستند. بازیگران برای من بیشترین اهمیت را دارند. عوامل فنی را می‌شود تغییر داد اما با بازیگر باید کنار آمد. من اصولا آدم عصبی و کله‌شقی هستم اما جز به نجوا جور دیگری با بازیگرانم حرف نمی‌زنم و هیچ‌کس صدای داد مرا بر سر بازیگرانم نشنیده است. باید تمام عوامل فیلم بدانند که همه دارند کار می‌کنند تا بازیگران بدرخشند. درواقع عوامل فیلم هستند که دارند فرش قرمز را زیر پای بازیگران می‌اندازند. شاید یکی از دلایلی که موجب می‌شود بازیگران من خوب بدرخشند، این است که با آنها با احترام رفتار می‌شود.  

تمام قهرمانان زندگی 

  چه نگاهی به فیلم‌های اول‌تان دارید؟

فقط زمانی که مجبور باشم فیلم‌های اول خودم را می‌بینم؛ چون هیچ‌چیز جذابی در تماشای دوباره آنها نمی‌یابم. فکر نمی‌کنم کارگردانی در دنیا یافت شود که در تماشای مجدد آثارش روی اشتباهاتش در آن فیلم تمرکز نکند و آزار نبیند. البته این به این معنا نیست که من از آن فیلم‌ها خوشم نمی‌آید یا از ساخت‌شان خجالت می‌کشم. نه؛ فقط درباره آنها جزییاتی که رعایت نکرده‌ام آزارم می‌دهد و فکر می‌کنم تمام هنرمندان این احساس را درباره آثار سابق‌شان داشته باشند…

  تاکنون به بازنشستگی فکر کرده‌اید؟

قصد بازنشستگی ندارم. آن‌وقت نمی‌دانم باید چگونه زندگی کنم. فکر نمی‌کنم بتوان سینماگری را یافت که به بازنشستگی فکر کند. مگر این‌که مجبور باشد. در زندگی من فقط سینما اهمیت دارد و البته تا حدی هم همسرم. همسرم و همسران قبلی‌ام همیشه گفته‌اند که جز کارم چیزی برای من مهم نیست. من هم حرف آنها را رد نمی‌کنم…


منبع: برترینها

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید

: دنیای سینمایی DC تصمیم دارد به تدریج جایگاه واقعی خود را در صنعت فیلمسازی هالیوود پیدا کند. در عین حال، آینده فیلم‌های ابرقهرمانی این استودیو نیز روشن به نظر می‌رسد. فیلم‌های «لیگ عدالت» (Justice League) و «زن شگفت انگیز» (Wonder Woman) در سال ۲۰۱۷ به روی پرده سینما خواهند رفت. فیلم «آکوامن» (Aquaman) نیز در تاریخ ۵ اکتبر ۲۰۱۸ (۱۳ مهر ۱۳۹۷) به نمایش عمومی در خواهد آمد. با این اوصاف، انتظار می‌رود که دنیای سینمایی DC بعنوان یکی از پرطرفدارترین فرانچایزهای هالیوود، به موفقیت قابل توجهی دست یابد. البته لازم به توضیح است که فیلم‌های بعدی DC در مراحل مختلف تولید به سر می‌برند.

برخی از آثار سینمایی DC قطعاً طی چند ماه‌ آینده اکران خواهند شد، در حالی که وضعیت سایر آنها از زمان انتشار خبر تولیدشان تاکنون مسکوت مانده است. به هر حال، همه این فیلم‌ها پتانسیل درخشش و موفقیت را دارند. در این مقاله فهرستی از فیلم‌های آینده این استودیو را در اختیار شما قرار می‌دهیم و وضعیت کنونی هر یک از آنها را تشریح می‌نماییم.

شزم (Shazam)

تاریخ اکران: ۱۶ فروردین ۱۳۹۸

تیم کاملاً متفاوتی از افراد مبتکر و خلاق بر روی پروژه تولید فیلم «شزم» کار می‌کنند، به همین خاطر این فیلم پتانسیل آن را دارد که به یکی از جذاب ترین آثار دنیای سینمایی DC تبدیل شود. سازندگان فیلم «شزم» تاکید می‌کنند که جذابیت این فیلم از سایر آثار DC بیشتر خواهد بود. ابهت شخصیت بلک آدام (با بازی دواین جانسون) موفقیت این پروژه را تا حدود زیادی تضمین می‌کند.

وب سایت IMDB تایید کرده است که بیل برچ مسئولیت نگارش فیلمنامه «شزم» را بر عهده خواهد داشت. با تمام این اوصاف، درخشش و موفقیت این فیلم به هیچ وجه دور از انتظار نخواهد بود.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

دواین جانسون در مصاحبه‌های مختلف خاطر نشان کرده است که نقش شخصیت بلک آدام را برعهده خواهد داشت، اما هنوز DC رسماً اعلام نکرده است که چه کسی در نقش این ضدقهرمان نام‌آشنای کتاب‌های کمیک ظاهر خواهد شد. فعلاً حتی معلوم نیست که چه کسی سکان هدایت پروژه تولید فیلم «شزم» را در اختیار خواهد داشت.


حوریان شهر گاتهام (Gotham City Sirens)

تاریخ اکران: نامشخص

با وجود اینکه خبر مربوط به پروژه تولید فیلم «حوریان شهر گاتهام» به تازگی منتشر شده است، هنوز اطلاعات چندانی در مورد این فیلم در اختیار علاقمندان سینما قرار نگرفته است. هارلی کوئین با بازی مارگوت رابی، یکی از شخصیت‌های اصلی این فیلم خواهد بود. ظاهراً رابی مسئولیت تهیه کنندگی اجرایی این پروژه را نیز برعهده خواهد داشت.

در فیلم «حوریان شهر گاتهام»، هارلی کوئین با پویزن آی‌وی و زن گربه‌ای متحد می‌شود تا در برابر گروهی از ابرقهرمانان زن (موسوم به پرندگان شکاری) صف آرایی کند. دیوید آیر کارگردان فیلم «جوخه انتحار»، سکان هدایت این پروژه را در اختیار خواهد داشت. نگارش فیلمنامه «حوریان شهر گاتهام» نیز برعهده جنیوا رابرتسون دورت می‌باشد.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

در حال حاضر مشخص نیست که چه کسانی قرار است نقش اعضای تیم پرندگان شکاری و همدستان هارلی کوئین را بازی کنند. همچنین، در مورد احتمال حضور بتمن و جوکر در این فیلم سخنی به میان نیامده است.


فلش (The Flash)

تاریخ اکران: ۲۵ اسفند ۱۳۹۶

مسلماً مراحل تولید هیچ یک از پروژه‌های DC به اندازه فیلم «فلش» با فراز و نشیب همراه نبوده است. در شرایطی که ست گراهام اسمیت و ریک فامویوا از کارگردانی این فیلم ابرقهرمانی کناره گیری کرد‌ه‌ اند، جای خالی یک کارگردان خلاق در تیم تولید این پروژه به وضوح قابل مشاهده است و آینده آن در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

به هر حال، هنوز همه امیدها نقش بر آب نشده است. ست گراهام اسمیت هنوز بعنوان فیلمنامه نویس با این پروژه همکاری می‌کند و بازیگران توانمندی همچون ازرا میلر، کیرسی کلمنز، بیلی کروداپ و ری فیشر در آن به هنرنمایی می‌پردازند.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

همانطور که قبلاً اشاره شد، فیلم «فلش» به دلیل فقدان کارگردان در وضعیت بلاتکلیفی به سر می‌برد. بنابر این، DC باید هر چه سریع‌تر برای برطرف کردن این مشکل چاره‌ای بی‌اندیشد. هنوز اطلاعاتی در مورد خط داستانی این فیلم ارائه نشده است. حضور نسبتاً کوتاه شخصیت فلش در فیلم «جوخه انتحار»، احتمال ورود ضد قهرمانان گروه The Rogue به خط داستانی فیلم «فلش» را تقویت می‌کند.


مرد پولادین ۲ (Man Of Steel 2)

تاریخ اکران: نامشخص

یکی از هیجان انگیزترین اخبار مربوط به فیلم‌های DC در تابستان سال ۲۰۱۶ منتشر شد. در آن زمان اعلام شد که این استودیو با همکاری کمپانی برادران وارنر، مراحل تولید قسمت دوم فیلم «مرد پولادین» را آغاز کرده است. اطلاعات ارائه شده در مورد این فیلم حاکی از آن است که هنری کویل یک بار دیگر در نقش سوپرمن ظاهر خواهد شد.

ماجراهای فیلم «مرد پولادین ۲» پس از رویدادهای فیلم «لیگ عدالت» اتفاق می‌افتد. در این فیلم، ظاهر و رفتار سوپرمن با آنچه که در کتاب‌های کمیک به نمایش در آمده، انطباق بیشتری دارد.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

گذشته از اینکه می‌دانیم مراحل تولید این پروژه چندی پیش آغاز شده است، فعلاً اطلاعات دیگری در مورد آن در دسترس نیست. در حال حاضر، با توجه به اطلاعات ارائه شده در وب سایت IMDB به این نتیجه می‌رسیم که حتی عنوان «مرد پولادین ۲» نیز می‌تواند پیش از نمایش این فیلم در سینماها تغییر کند.


بتمن (The Batman)

تاریخ اکران: نامشخص

در شرایط کنونی، فیلم مستقل «بتمن» (با حضور بن افلک) مورد انتظارترین فیلم DC به حساب می‌آید. ظاهراً بن افلک علاوه بر بازی در نقش اصلی این فیلم، مسئولیت نگارش فیلمنامه و کارگردانی آن را نیز بر عهده خواهد داشت. ناگفته نماند که جف جانز در نوشتن فیلمنامه «بتمن» او را یاری خواهد کرد.

بر اساس گزارش‌ها، ضد قهرمانی به نام دث استروک (با بازی جو مانگالینو) نقش مهمی را در خط داستانی این فیلم برعهده خواهد داشت. ظاهراً او پس از فرار از تیمارستان آرکهام، مجموعه‌ای از رویدادها را رقم خواهد زد. احتمالاً جرمی آیرونز و جی. کی. سیمونز، نقش‌های مکمل این فیلم را بر عهده خواهند داشت.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

فعلاً در مورد جزئیات داستان این فیلم و هویت سایر شخصیت‌هایی که نقش مهمی را در آن ایفا می‌کنند، هیچ اطلاعاتی ارائه نشده است. این احتمال هم وجود دارد که عنوان این فیلم ابرقهرمانی در آینده نه چندان دور تغییر کند.


سایبورگ (Cyborg)

تاریخ اکران: سال ۱۳۹۹

یکی از نکاتی که با قاطعیت در مورد این فیلم می‌توانیم بگوییم این است که ری فیشر مجدداً در نقش سایبورگ ظاهر خواهد شد. به احتمال بسیار زیاد، جو مورتون نیز یک بار دیگر نقش سیلاس استون را بازی خواهد کرد. البته این اتفاق در صورتی می‌افتد که استون از رویدادهای فیلم‌های قبل از «سایبورگ» جان سالم به در ببرد.

ری فیشر در مصاحبه‌های مختلف اعلام کرده است که یکی از دغدغه‌های بزرگ سایبورگ این است که هویت انسانی خود را حفظ کند. با این اوصاف به نظر می‌رسد که در این فیلم، سایبورگ تمام تلاش خود را بکار خواهد گرفت تا کنترل اعضای رباتیک بدن خود را در اختیار بگیرد.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

تا فرا رسیدن موعد اکران فیلم «سایبورگ» زمان زیادی باقی مانده است. در حال حاضر، هیچ نویسنده ‌ای برای نگارش فیلمنامه «سایبورگ» اعلام آمادگی نکرده و هیچ کارگردانی مسئولیت هدایت این پروژه را بر عهده نگرفته است. بدین ترتیب، این فیلم بعنوان یکی از کم سروصداترین فیلم‌های در حال ساختِ DC شناخته می‌شود.


سپاه فانوس سبز (Green Lantern Corps)

تاریخ اکران: ۳ مرداد ۱۳۹۹

پس از یک سکوت خبری نسبتاً طولانی، DC بالاخره در اوایل ماه ژآنویه سال جاری میلادی اطلاعات ناچیزی را در مورد فیلم «سپاه فانوس سبز» در اختیار علاقمندان قرار داد. ظاهراً در این فیلم، هال جوردن و جان استوارت با یکدیگر همراه می‌‍شوند تا از فعال شدن یک سلاح مرگبار در فضا جلوگیری کنند.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

با وجود اینکه در حال حاضر، یک تصویر نه چندان دقیق از موضوع کلی فیلم «سپاه فانوس سبز» در ذهن طرفداران سینما شکل گرفته، هنوز هیچ اطلاعاتی در مورد بازیگران اصلی آن منتشر نشده است.

فعلاً هیچ کس برای کارگردانی این فیلم اعلام آمادگی نکرده، اما اخیراً دیوید گویر و جاستین رودز مسئولیت نگارش فیلمنامه آن را بر عهده گرفته اند. تا موعد اکران فیلم «سپاه فانوس سبز» مدت زمان زیادی باقی مانده است. بنابر این، انتظار می‌رود که سکوت خبری در مورد آن تا مدتی ادامه پیدا کند، مگر آنکه این فیلم زودتر از موعد مقرر به نمایش عمومی در آید.


جوخه انتحار ۲ (Suicide Squad 2)

تاریخ اکران: نامشخص

پس از انتشار خبر مربوط به آغاز مراحل تولید فیلم «حوریان شهر گاتهام» در انتهای سال ۲۰۱۶، DC اعلام کرد که بر روی قسمت دوم فیلم «جوخه انتحار» کار می‌کند. انتشار این خبر چندان دور از انتظار نبود، زیرا قسمت اول این فیلم با وجود نقدهای نه چندان مثبت منتقدان، به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های سینمایی سال میلادی گذشته تبدیل شد. در حال حاضر، DC مراحل تولید این پروژه را آغاز کرده است، اما به نظر نمی‌رسد که اکران عمومی آن را در اولویت برنامه‌های خود قرار دهد.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

فعلاً هیچ نویسنده و کارگردانی برای همکاری با این پروژه اعلام آمادگی نکرده است. بدین ترتیب، اگر DC سکان هدایت این فیلم را نیز به دیوید آیر بسپارد، شگفت‌زده نخواهیم شد. به هر حال، فعلاً هیچ اطلاعاتی در این باره در دسترس نیست.

اسامی هیچ یک از قهرمانان و ضدقهرمانان این فیلم نیز رسماً اعلام نشده است. در حال حاضر، بازگشت آماندا والر (با بازی ویولا دیویس) به قسمت دوم «جوخه انتحار» بیش از حضور هر شخصیت دیگری محتمل به نظر می‌رسد. هر چند که DC صحت این احتمال را نیز رسماً تایید نکرده است.


ددشات (Deadshot)

تاریخ اکران: نامشخص

در شرایط کنونی، تنها اطلاعات موثقی که در مورد فیلم «ددشات» ارائه شده این است که این فیلم قطعاً ساخته خواهد شد. احتمالاً ویل اسمیت یک بار دیگر نقش این تک تیرانداز سرسخت را بازی خواهد کرد و رابطه او با دخترش تاثیر بسزایی را در خط داستانی این فیلم خواهد داشت. به هر حال، موفقیت این پروژه غیرقابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت!

شواهد امر حاکی از آن است که به غیر از ویل اسمیت، بازیگر سرشناس دیگری در این پروژه حضور نخواهد داشت. در حال حاضر، مراحل تولید فیلم «ددشات» در DC آغاز شده است، اما در ابتدایی ترین فاز اجرایی خود قرار دارد. فعلاً باید منتظر بمانیم تا اسامی کارگردان و فیلمنامه نویس و تاریخ اکران این فیلم اعلام شود.


لیگ عدالت ۲ (Justice League 2)

تاریخ اکران: نامشخص

در حال حاضر، تقریباً هیچ اطلاعات دقیقی در مورد این پروژه ارائه نشده است. البته با توجه به دنباله دار بودن داستان قسمت اول فیلم «لیگ عدالت» (به کارگردانی زک اسنایدر) می‌توان نتیجه گرفت که احتمالاً بسیاری از المان‌های داستانی این فیلم را در قسمت دوم آن نیز مشاهده خواهیم کرد. در ابتدا قرار بود که فیلم «لیگ عدالت ۲» در سال ۲۰۱۹ به نمایش عمومی در آید، اما در پی تصمیم اسنایدر مبنی بر پیگیری سایر پروژه‌های سینمایی، تاریخ اکران این فیلم به زمان دیگری موکول شد.

با فیلم‌های در حال ساخت دنیای کمیک‌های DC آشنا شوید - از بتمن تا لیگ عدالت! 

ماهیت فیلم «لیگ عدالت ۲» برای بسیاری از طرفداران دنیای سینمایی DC، به یک معمای بزرگ تبدیل شده است. هنوز معلوم نیست که آیا زک اسنایدر مسئولیت کارگردانی این فیلم را بر عهده خواهد داشت یا خیر. هویت ابرقهرمان‌ها و شخصیت‌های شرور این فیلم نیز فعلاً در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. در پایان قسمت اول فیلم «لیگ عدالت»، استپن‌ولف شکست سختی را متحمل می‌شود. بسیاری از طرفداران کمیک‌های DC بر این باورند که ضدقهرمانی به نام دارک‌ساید، در فیلم «لیگ عدالت ۲» جای او را می‌گیرد. به هر حال، هنوز خیلی زود است که بخواهیم صحت این احتمالات را تایید کنیم.


منبع: برترینها

طرح عیدی کتاب به‌نفع کودکان معلول

طرح خرید و هدیه‌ بسته‌های فرهنگی کتاب در آستانه‌ نوروز باستانی، به نفع آسایشگاه کودکان معلول، برای دومین سال اجرا می‌شود.

«عشق و آینه» نام طرح خرید و هدیه‌ کتاب انتشارات آرادمان در حوزه‌ فرهنگ، هنر و روان‌شناسی بود که سال گذشته در آستانه‌ نوروز، با همراهی جامعه‌ فرهنگی، شهروندان علاقه‌مند، حامیان اقتصادی و روزنامه‌نگاران و رسانه‌های مکتوب، دیجیتال و صوتی و تصویری کشور، به شکل چشمیگیر و موفقی اجرا شد.
 
در پی این توفیق، طرح یادشده در طول سال ۹۵ نیز با مشارکت و همراهی چهره‌های فرهنگی و هنری، به‌طور متناوب تداوم یافت. اکنون طرح مزبور برای دومین‌بار از ۱۵ تا پایان اسفندماه جاری اجرا خواهد شد.
 
در این طرح، مخاطبان علاقه‌مند، با خرید رقمی بیش از یکصدهزار تومان از کتاب‌های آرادمان (به‌انتخاب خود) و هدیه‌ آن‌ها در طول ایام نوروز، علاوه بر مشارکت در توسعه‌ فرهنگ کتاب‌خوانی، به میزان ۵۰ درصد از کل مبلغ پرداختی، به‌طور مستقیم در تهیه‌ اقلام بهداشتی و غذایی (طبق فهرست مورد نیاز آسایشگاه) برای کودکان معلول ساکن در مرکز تامین و توسعه خدمات درمانی نارمک، مشارکت می‌کنند.

علاقه‌مندان برای دریافت اطلاعات بیشتر و دسترسی به اخبار و مستندات پیشینه‌ی طرح، از روش‌های زیر می‌توانند اقدام کنند:
www.aradman.ir
aradman.pub@gmail.com
instagram: @aradmanpub
telegram: @aradmanpub
و شماره تلفن ۰۹۱۲۲۲۴۲۹۰۲


منبع: عصرایران

کیهان کلهر در فهرست ۵۰ موسیقیدان مهم دنیا

زندگی اعضای گروه جاده ابریشم در یک مستند نمایش داده می شود.

به تازگی مستندی با کارگردانی مورگان نویل به بررسی عملکرد و زندگی‌ چندین عضو گروه موسیقی جاده ابریشم پرداخته که یکی از آنها کیهان کلهر است.

به گزارش ایلنا، نیویورک تایمز نوشت: علاوه بر کیهان کلهر نوازنده کمانچه از ایران، کینان عزما کلارینت سوری  هم در این فیلم حضور دارد. این مستند روی سنت‌های مورد تهدید در کشورهای این افراد متمرکز بوده و جایگاه  موسیقی را در جهان خشن کنونی و تنش‌هایی که وفاداری به سنت هنری در حال توسعه ممکن است به‌وجود آورد متمرکز شده است.

کن جاووروسکی، منتقد مشهور هنری، در این زمینه در روزنامه نیویورک‌تایمز نوشت که اگر در زمان پخش این مستند نمایشگر شما قطع شود،‌ بسیار جای تأسف است. اما اگر صدای آن قطع شود با یک تراژدی روبرو شده‌اید.

وی می‌افزاید:‌ درحالیکه این مستند برای دیدن بسیار شگفت‌انگیز است، شگفت‌انگیزتر این است که شما به صداهای آن گوش فرا دهید.

این مستند بخشی از مجموعه‌ای است که درباره ۵۰ موسیقدان عضو گروه جاده ابریشم ساخته می‌شود.


منبع: عصرایران

رونمایی از عروسک های جدید خندوانه، امشب (عکس)

چهار عروسک‌ جدید که به عنوان جایگزین جناب خان معرفی میشوند، امشب در برنامه‌ی «خندوانه» رونمایی خواهند شد.

به گزارش ایسنا، عروسک‌های جدید «خندوانه» چهار برادر هستند و محمدرضا علیمردانی، هادی کاظمی، هومن حاجی‌عبداللهی و مجید آقا کریمی به عنوان صداپیشگان این عروسک‌های جدید مطرح هستند.

نام محمد بحرانی – صداپیشه‌ جناب خان – به دلیل حضور در برنامه‌ «کلاه قرمزی»، در میان این صداپیشگان دیده نمی‌شود.

از نام هما ساداتیان به عنوان طراح عروسک‌های جدید «خندوانه» یاد می‌شود.

سینا حجازی نیز به عنوان مهمان ویژه در برنامه خندوانه حضور خواهد داشت.

رامبد جوان پیش از این درباره‌ی عروسک‌های جدید مطرح کرده بود، طراحی، ساخت، عروسک‌گردانی و صداپیشگی این عروسک‌ها توسط یک گروه کاملا حرفه‌ای انجام می‌شود و از روند تمرین‌ها کاملا پیداست که حضور آنها در برنامه، اتفاقات جذابی را رقم خواهد زد.

سازنده خندوانه مطرح کرده بود، متن‌های خیلی خوبی نوشته شده و شخصیت‌پردازی‌ها بسیار جذاب است، اما بهتر است صبر کنیم و اجازه بدهیم مخاطبان برنامه را ببینند.

جوان این عروسک‌ها را اتفاق بزرگی برای خندوانه و حتی برای تلویزیون دانسته است.


منبع: عصرایران

کشف نسخه خطی ۷۰۰ ساله غزلیات حافظ در هند

پژوهشگران انجمن آسیایی کلکته، نسخه خطی تازه و ناشناخته ای به قدمت ۷۰۰ سال از دیوان غزلیات خواجه حافظ شیرازی را به صورت تصادفی پیدا کردند.

به گزارش ایرنا به نقل از رسانه های ایالت بنگال ، این نسخه دست نوشته که گفته می شود بسیار گرانبها و نادر است به هنگام بررسی نسخ خطی انجمن آسیایی کلکته بدست آمد.

روزنامه تایمز آو ایندیا روز دوشنبه در مطلبی نوشت اکنون کارشناسان وایرانشناسان زیادی برای دیدن این اثر مهم و ارزشمند راهی کلکته مرکز ایالت بنگال غربی شده اند.

گفته می‌شود که این نسخه خطی نه تنها به خطی خوش و با آرایش و تذهیب زیبا نوشته شده، بلکه‌ در آن غزلی هست که در سایر نسخه‌ها وجود ندارد.

این نسخه حاوی امضا و مهر طلایی شاه‌جهان ،پادشاه نامی و با شکوه سلسله مغولان هند است.

 این پادشاه چند قرن پس از حافظ زندگی می‌کرد،‌ اما به نظر کارشناسان ‘انجمن آسیایی’، مهر دربار او نشان می‌دهد که این پادشاه هنردوست این نسخه را برای کتابخانه شخصی خود تهیه کرده است.

موزه انجمن آسیایی در کلکته نسخه نو یافته را در ویترینی برای تماشای عموم به نمایش گذاشته اند اما می‌گوید که به زودی به خزانه‌ای مخصوص منتقل می شود.

کارشناسان انجمن آسیایی در جستجوی آثار خطی باقیمانده از میرزا غالب، به شکلی کاملا تصادفی دست‌ نوشته‌ای با اوراق زرد و کهنه یافته‌اند که متوجه شدند نسخه ناشناخته‌ای از دیوان حافظ است.

‘رامکریشنا چاترجی’، مشاور تاریخی انجمن آسیایی، به تایمز آو ایندیا گفته است: ‘وقتی همکاران ما به این نسخه برخوردند،‌ حیرت کردند، زیرا حافظ ۵۰۰ سال قبل از میرزا غالب زندگی می‌کرده است. در تماس و مشاوره با پژوهشگران ایرانی کم‌کم روشن شد که این نسخه چطور به اینجا رسیده است.’

او توضیح می‌دهد که در دیوان نویافته غزلی هست با مطلع ‘بحمدالله که بازم دیدن رویت میسر شد’ که در نسخه‌هایی که تا کنون می‌شناسیم وجود ندارد.

سید اختر حسین، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه جواهر لعل نهرو،‌ اعتقاد دارد که کشف این نسخه خطی خبری شوق‌انگیز برای ایران‌شناسان و دوستداران شاعر بزرگ ایرانی است. به گفته او نسخه‌ای شبیه این نسخه خطی در کتابخانه خدابخش شهر پتنا نگهداری می‌شود.

احمد کریمی حکاک، پژوهشگر و استاد رشته ادبیات فارسی در دانشگاه مریلند، ضمن تاکید بر اهمیت نسخه نویافته گفته است که سلسله مغولان هند از زمان همایون شاه، علاقه زیادی به شعر و ادب فارسی داشتند و آثار سخن‌سرایان ایرانی را گردآوری می‌کردند یا به امرا و پادشاهان دیگر هدیه می‌دادند.

نکته جالب دیگر این است که دیوان غزلیات حافظ برای اولین بار بیش از دویست سال پیش در همین شهر کلکته،‌ به روش چاپ سنگی منتشر شد.

کلکته مرکز ایالت بنگال غربی در یک هزار و ۳۰۴ کیلومتری دهلی نو پایتخت هند قرار دارد که پیش از این پایتخت این کشور بوده است.


منبع: عصرایران

رونمایی از عروسک های جدید خندوانه، امشب

چهار عروسک‌ جدید که به عنوان جایگزین جناب خان معرفی میشوند، امشب در برنامه‌ی «خندوانه» رونمایی خواهند شد.

به گزارش ایسنا، عروسک‌های جدید «خندوانه» چهار برادر هستند و محمدرضا علیمردانی، هادی کاظمی، هومن حاجی‌عبداللهی و مجید آقا کریمی به عنوان صداپیشگان این عروسک‌های جدید مطرح هستند.

نام محمد بحرانی – صداپیشه‌ جناب خان – به دلیل حضور در برنامه‌ «کلاه قرمزی»، در میان این صداپیشگان دیده نمی‌شود.

از نام هما ساداتیان به عنوان طراح عروسک‌های جدید «خندوانه» یاد می‌شود.

سینا حجازی نیز به عنوان مهمان ویژه در برنامه خندوانه حضور خواهد داشت.

رامبد جوان پیش از این درباره‌ی عروسک‌های جدید مطرح کرده بود، طراحی، ساخت، عروسک‌گردانی و صداپیشگی این عروسک‌ها توسط یک گروه کاملا حرفه‌ای انجام می‌شود و از روند تمرین‌ها کاملا پیداست که حضور آنها در برنامه، اتفاقات جذابی را رقم خواهد زد.

سازنده خندوانه مطرح کرده بود، متن‌های خیلی خوبی نوشته شده و شخصیت‌پردازی‌ها بسیار جذاب است، اما بهتر است صبر کنیم و اجازه بدهیم مخاطبان برنامه را ببینند.

جوان این عروسک‌ها را اتفاق بزرگی برای خندوانه و حتی برای تلویزیون دانسته است.


منبع: عصرایران

فیلم «حلول»، ظهور شیطانی تازه و قدرتمند

: آرون اکهارت از نمونه های جالب هنر بازیگری طی ۱۵ سال اخیر است. شاید بازی او در رل کاراکتر نیم سوخته اما کلیدی «شوالیه تاریکی» دومین افسانه از سه گانه بت منی کریستوفر نولان محصول ۲۰۰۸ یک چیز فانتزی و توقعات موجود از آن اندک بوده باشد اما او در فیلم های بعدی اش مانند «برای این خون ریزی کن» و «سالی» نشان داده بود که درام اصیل را می شناسد و حیف است وقتش را روی موضوعات سطحی و بی پایه بگذارد.

ظهور شیطانی تازه و قدرتمند

حضور ارون اکهارت در فیلم کم هزینه تازه دیگری از شرکت بلوم هاوس که از ژانر هارور (وحشت) و یک فیلم رده «B» (درجه دوم) است و دو ماه و نیم از شروع نمایش نه چندان موفق آن در آمریکا، اروپا و آسیا می گذرد،‌ نشان می دهد اکهارت موضوع فوق را درک نکرده و یک بار دیگر در فیلمی بازی کرده که چیزی به ارزش های او نمی افزاید.

این فیلم که «حلول» (Incarnate) نامیده می شود، به جمع فیلم های بیشماری تعلق دارد که طی سالهای طولانی پس از اکران فیلم افسانه ای «جن گیر» (۱۹۷۲) عرضه شده و همچون آن اثر سینمایی تم به تملک در آمدن روح و جان افراد توسط شیاطین و جن ها را تعقیب و ارائه می کنند و بدیهی است که توفیقی بزرگ در این امر ندارند و به حد و حدود آن فیلم کلاسیک نمی رسند. ناکامی «حلول» نیز به حدی است که نه فیلم جان و روحی دارد و نه آرون اکهارت نبض قوی و پرشتابی که این گونه فیلم ها در وجوه کاراکترهای اصلی خود به شدت به آنها نیازمند است.

پزشک پریشان

ظهور شیطانی تازه و قدرتمند

اکهارت در این فیلم ست امبر است و ابر پزشک پریشان و ویلچر نشینی است که گذشته تراژیک او حتی با نگاهی گذرا به موهای آشفته، ظاهر به هم ریخته و البته رفتار نامهربانانه اش به آسانی قابل تشخیص و لمس است. کار و شغل غیر رسمی امبر رها کردن افراد اسیر و تسخیر شده توسط شیاطین از شر وجود این موجودات است و او را به این سبب جن گیر می نامند اما امبر از این لقب خوشش نمی آید و بر این نکته تاکید دارد که کارش علمی و متکی بر اکتشافات پزشکی و دانش روان شناسی است و دو دستیارش در این کار را که آدم های غریب دیگری از همین دست (و با بازی امیلی جکسون و کایر اودانل) هستند،‌به همین دلیل تحسین می کند.

از واتیکان

جدیدترین مشتری دکتر ست امبر از واتیکان می آید و پول کلان نقدی که در کیف بزرگ دستی اش حمل می کند، اولاً نشان از سختی ماموریت در نظر گرفته شده برای امبر دارد و ثانیاً سندی غیر رسمی بر تخلفات متعددی است که طی سالهای اخیر در زمینه کج روی های مالی و اخلاقی به کلیساها در غرب وارد شده است.

این نماینده (با بازی کاتالینا ساندینو موره نو) به امبر می گوید برای نجات پسرکی ۱۱ ساله به نام کامرون (دیوید مضروز) که روحش توسط یک شیطان مخوف به بند کشیده شده، به نزد او آمده و این شیطانی است که دکتر امبر در گذشته هم چند بار با او ستیز کرده است.

ظهور شیطانی تازه و قدرتمند 
عجیب و جالب است که امبر این شیطان قدرتمند را با اسم مگی صدا می زند و این نام همسر سابق وی است که امبر چند سال پیش همراه با پسرش در یک تصادف مرگبار رانندگی از دست داد.

روش های متفاوت

یکی از معدود نکات جالب و تازه سناریوی رانی کریستنسن که دستمایه کار بردپیتون کارگردان «Incarnate» قرار گرفته، روش ها و متدهای متفاوتی است که امبر برای انجام کارهای جن گیری و به نتیجه رساندن ماموریت های محوله به وی به کار می گیرد و خطیرترین قسمت آن، فرو رفتن به حالتی شبیه به مرگ کامل و سپس ورود به مخیله و زنجیره افکار افراد تسخیر شده توسط شیاطین به قصد شکستن این قفل و رهایی بخشیدن آنها از این اسارت است.

بنابراین صحنه های مربوطه در یک دنیای کاملاً مبتنی بر توهم شکل می گیرد و در نتیجه امبر را نیز در حالی در این صحنه ها می بینیم که بر خلاف ظاهر فعلی اش مرتب و نظیف و خوش منظر است.

توصیه امنیتی

برد پیتون که پیشینه ساخت فیلم هایی مثل «آندریاس» را دارد تا می تواند صحنه ها را تاریک و همراه با نورپردازی های دلهره آور می گیرد تا مجبور به خرجی کلان تر برای تامین اسپشیال افکت های گران تر نشود اما قضایا چنان شلوغ و فضا آن قدر مبهم است که از درون آن هرگز تعلیقی «جن گیر»وار بیرون نمی آید و به رغم تلاش مجدانه کاراکترها و هنرپیشه های ایفا کننده رل آنها دقیقاً معلوم نیست که چه اتفاقاتی در این فضای روحی ـ روانی در حال شکل گیری است.

 ظهور شیطانی تازه و قدرتمند

شاید هم توصیه اولیه امبر به مادر کامرون (یا بازی کاریس فان هوتن) مبنی بر این که درب اتاق کامرون را بسته نگه دارد،‌ توصیه ایمنی موثرتری از کارهای غریب جن گیری این پزشک محتاج رسیدگی سایرین در فیلمی جمع و جور (۸۶ دقیقه ای) و با تدوینگری قدری مغشوش جاناتان چیب نال و تادای میلر و با موسیقی متن نه چندان جالب توجه اندرو لاکینگتون باشد.


منبع: برترینها

ثبت نام "آشغالهاي دوست داشتني" در جشنواره جهانی فجر

فیلم سینمائی «آشغال‌های دوست داشتنی» به کارگردانی محسن امیریوسفی برای اولین‌ بار در جشنواره جهانی فیلم فجر ثبت نام شد.

محسن امیریوسفی کارگردان و تهیه‌کننده «آشغال‌های دوست داشتنی» در حالی برای اولین‌بار اقدام به ثبت نام آخرین ساخته‌اش در جشنواره جهانی فیلم فجر کرد که در چهار دوره گذشته از نمایش فیلمش در جشنواره ملی فیلم فجر خودداری شده بود.  

بازیگران این فیلم به ترتیب ورود عبارتند از: شیرین یزدانبخش، حبیب رضائی، هدیه تهرانی، نگارجواهریان، اکبرعبدی، صابر ابر و شهاب حسینی.

داستان “آشغالهای دوست‌داشتنی” در مورد خانواده‌ای است که یک شب فرصت دارند، مشکل مادر خانواده را حل کنند.»


منبع: عصرایران

اعلام جزییات نخستین جشنواره تلویزیونی مستند

به گزارش عصرایران به نقل از روابط عمومی شبکه مستند سیما، غفوری در ابتدای نشست ضمن تقدیر از همکاری و همراهی خبرنگاران با شبکه مستند، در سخنانی گفت: در اواخر سالجاری شبکه مستند تصمیم به برگزاری جشنواره ای گرفت که از جمله اهداف آن می توان به شناسایی و جذب استعدادهای جوانی که خارج از تهران به مستندسازی مشغول هستند، اشاره کرد. مستندسازان خوبی را در شهرهای دور از مرکز داریم که متاسفانه فضایی برای عرضه تولیداتشان ندارند و آثارشان کمتر دیده شده است.

وی افزود: قصد داریم با برگزاری جشنواره به دیده شدن کار این هنرمندان و بروز و ظهور بیشتر توانمندی هایشان کمک کنیم. هدف بعدی ما تعامل بیشتر شبکه با مخاطبان است. چرا که جشنواره به گونه ای طراحی شده که در دو بخش داوری می شود. به این ترتیب مستندها در یک زمان مشخص در جدول پخش شبکه به نمایش درمی آیند و مخاطبان می توانند به آثار رای بدهند و ما در بخش مردمی نیز آثار منتخب خواهیم داشت.

۶ جایزه برای مستندهای برتر در هر فصل

مدیر شبکه مستند ادامه داد: بخش دوم داوری، کارشناسی است و اساتید حوزه مستند آثار را مورد ارزیابی قرار خواهند داد. آثار در سه بخش کوتاه زیر ۳۰ دقیقه، نیمه بلند ۳۰ تا ۶۰ دقیقه و بلند بیش از ۶۰ دقیقه پذیرفته می شود و درهر بخش دو جایزه مردمی و هیات داوران به برگزیدگان تعلق میگیرد که تعداد جوایز هر فصل را به ۶ جایزه می رساند.

غفوری تأکید کرد: بنا داریم جشنواره به صورت فصلی برگزار شود. اولین دوره در بهار خواهد بود و امیدواریم کار در فصول بعدی استمرار داشته باشد و در تعامل با مخاطبان شبکه و مستندسازان به خوبی جشنواره را برگزار کنیم.

تا سقف ۲۰۰ میلیون تومان حمایت از تولید اثر بعدی در جشنواره

وی درباره جوایز جشنواره توضیح داد: جوایز هر بخش در قالب حمایت از تولید اثر بعدی به برگزیدگان تعلق می گیرد. به این نحو که از آثار کوتاه تا سقف ۲۰ میلیون، آثار نیمه بلند ۳۰ میلیون و آثار بلند تا سقف ۵۰ میلیون تومان حمایت خواهد شد. شرط حضور در جشنواره نیز نمایش آثار در شبکه است تا مورد داوری مردم قرار گیرد.

غفوری در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران، درباره موضوعات آثار بیان کرد: در فصل اول موضوع جشنواره آزاد است و مستندها در همه موضوعات به دبیرخانه ارسال خواهد شد. آرای مردمی نیز به فیلمی تعلق می گیرد که بیشتر از همه مورد توجه و رضایت مخاطبان قرار گرفته باشد. در حوزه کارشناسی تخصصی نیز آنچه مورد داوری قرار میگیرد؛ ساختار مستند، شیوه روایت، متن خوب، تحقیق خوب و… است. ممکن است پس از فصل اول جشنواره، به سمت موضوعی برگزار کردن آن برویم.

پخش آثار از تلویزیون و رقابت مستندسازان با انتخاب مردم

مدیر شبکه مستند افزود: این جشنواره اساسا تلویزیونی است و کل رویدادهای آن از رقابت آثار گرفته تا اختتامیه در تلویزیون انجام می شود، از همین رو آن را اولین جشنواره تلویزیونی مستند نامگذاری کرده ایم. بنا است برنامه ای در ساعت مشخص به صورت یک روز در میان روی آنتن برود و آثار در این برنامه نمایش داده شود. مردم نیز از طریق پیامک یا با استفاده از بستر شبکه های اجتماعی می توانند آراء خود را اعمال کنند.

وی در پایان اعلام کرد: برای مخاطبانی که در آرا مردمی شرکت میکنند نیز جوایزی درنظر گرفته شده که به قید قرعه به آنها تعلق خواهد گرفت.

در ادامه این نشست مهدی میرتیموری دبیر جشنواره نیز در سخنانی گفت: انشالله  با برگزاری جشنواره در شبکه مستند اتفاقات خوبی در این حوزه رخ خواهد داد و تعامل مخاطبان شبکه با آنتن به نحو مطلوب شکل خواهد گرفت.

۱۵ فروردین آخرین مهلت ارسال آثار به جشنواره

وی یادآور شد: فراخوان از دو هفته گذشته منتشر شده و تیزر معرفی جشنواره نیز مرتب روی آنتن می رود. آخرین مهلت ثبت نام در فصل اول جشنواره ۱۰ فروردین و آخرین مهلت ارسال آثار نیز ۱۵ فروردین ۹۶ است. آثار از ۲۱ فروردین روی آنتن می روند و اختتامیه جشنواره را نیز خرداد ماه خواهیم داشت.

میرتیموری همچنین خطاب به مستندسازان گفت: از مستندسازان درخواست می کنم آثار خود را به جشنواره بفرستند. اتفاقات خوبی در راه است و به همه نوید خبرهای خوب را می دهم.

در پایان این نشست از سایت جشنواره به نشانی festmostanad.ir رونمایی شد.


منبع: عصرایران

تلویزیون واقعا مخاطبانش را از دست داده

این بازیگر در گفت‌و گو با ایسنا، درباره عملکرد تلویزیون در کارهای طنز و کمدی مطرح کرد: من هم تلویزیون نگاه نمی‌کنم، البته بخشی از علت آن به دلگیریم بر می‌گردد که اکنون با تلویزیون آشتی کرده‌ام. اما بخشی هم به انتظاری که از تلویزیون دارم بر می‌گردد. اینکه دوست‌دارم اگر کاری در تلویزیون می‌بینم، من را حداقل به عنوان یک مخاطب عادی پای تلویزیون نگه دارد که اینگونه نیست. سلطانی در ادامه ضعف مجموعه‌های تلویزیون را مشکل نبود فیلمنامه دانست و گفت: مسئولان انتخاب در تلویزیون باید به دنبال متن خوب، کارگردان خوب و بازیگران خوب باشند. متاسفانه در حال حاضر بسیاری از بازیگرانی که مردم با آنها خاطره داشتند دیگر در  تلویزیون نیستند. این بازیگر در عین حال گفت: نگاه و انتظار ما از یک کار طنز و کمدی باید بدانیم چیست. اینکه طنز را در چه می‌بینیم آیا فقط می‌خواهیم مخاطب را به هر قمیتی که شده بخندانیم و یا فکر می‌کنیم که اگر لودگی و هجو بگوییم هر طور شده باعث خنده مخاطب می‌شویم بنابر این یک کار  طنز و کمدی خوب، ابتدا به متن خوب بر می‌گردد، سپس به نگاه کارگردان و بعد به قابلیت‌های بازیگران. متاسفانه این اتفاق برای من خیلی تلخ است که یک مجموعه‌ای ضعیف با بازیگران موفق مجموعه‌های طنز تلویزیون روی آنتن می‌رود. سلامت کاری در خوب دیده شدن یک آثار طنز مهم است. سلطانی در پاسخ به این که آیا علت ضعف مجموعه‌های تلویزیونی به کم کاری بازیگران هم برمی‌گردد؟ اظهار کرد: من هر زمانی که سر پروژه‌ای می‌روم، با تمام و کمال در آن پروژه کار می‌کنم اما زمانی که هیچ‌ چیزی متقابل نباشد، مطمئنا بازیگر هم در حد و اندازه‌ای که مقابلش کار می‌شود کار می‌کند. این بازیگر در پایان درباره مجموعه پنچری و همکاریش با مهران مهام و بروز نیک‌نژاد گفت: امیدوارم اتفاق خوبی در این مجموعه صورت بگیرد.به مهارت‌ها و توانایی‌های هر یک از این دوستان واقف هستم و امیدوارم با این تیمی که چیده شده است مخاطبان را به تلویزیون برگردانیم. تا کنون دوازه قسمت از مجموعه به دستمان رسیده است و کلیات قصه را می‌دانیم. شهره سلطانی  که در فیلم سایه‌های رعنا ایفای نقش کرده است، یادآور شد: ‌امیدوارم این فیلم  که برای هنر و تجربه‌ است، دیده شود.


منبع: بهارنیوز

یک پیشکسوت دوبله درگذشت/عکس

شهراد بانکی مدیر روابط عمومی انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم در گفت‌وگو با ایسنا این خبر را تایید کرد. وی توضیح داد: مهین کسمایی دوبلور پیشکسوت بعد از مدت‌ها بیماری پنج‌شنبه، ۱۲ اسفندماه در آمریکا از دنیا رفت.به گفته وی، مهین کسمایی چند سال پیش از ایران رفته بود و اخیرا هم در آمریکا زندگی می کرد و امشب بعد از تحمل مدت ها بیماری بر اثر سرطان درگذشت.این گوینده عنوان‌بندی کارتن «بابا لنگ‌دراز» برادرزاده علی کسمایی بود که به پدر دوبله ایران ملقب است.وی در سال ۱۳۱۷ متولد شد و سال ۱۳۳۱ کار خود را در حوزه دوبله آغاز کرد.کسمایی دوبلور نقش هایی چون آدری هیپورن، دایان کیتون، الیزابت تیلور و همچنین گوینده نقش فریماه فرجامی در فیلم «مادر» بوده است.


منبع: بهارنیوز

آرزوهایی ریتمیک در کف خیابان!

یک صحنه آشنا پسر بچه ۱۰ – ۱۱ ساله همراه با دو کودک دیگر که تقریبا هم‌سن و سال خودش هستند، به سمت چند هنرجوی جوان رشته موسیقی می‌رود، فال‌هایش را نشان می‌دهد و از آن‌ها می‌خواهد از او فال بخرند. یک گیتار و یک دفترچه نت روی زمینی که آن جوان‌ها نشسته‌اند، به چشم می‌خورد. هنرجوها برخلاف بسیاری از مردم که حوصله ندارند با فال‌فروش‌ها سر و کله بزنند، با روی خوش از کودکان استقبال می‌کنند. کمی بعد، صدای خنده و در ادامه آن، صدای زخمه‌های ناشیانه‌ای بر سیم‌های گیتار شنیده می‌شود. اگرچه دست‌هایی که تلاش می‌کند سیم‌های این ساز را به صدا درآورد، ناوارد است، اما ریتمیک می‌نوازد. پسرک فال‌فروش کنار آن چند جوان نشسته، ساز را به دست گرفته و برای خودش می‌زند و می‌خواند. فال‌فروشی که موسیقی را دوست دارد به گزارش ایسنا، در چهره‌اش چیزی بیش از یک کنجکاوی معمولی برای بازی با ساز به چشم می‌خورد؛ شاید نوعی علاقه و اشتیاق! از طرف دیگر، تلاش می‌کند تا مبادا دوستانش گیتار را از او بگیرند یا نوعی که ساز را در آغوش گرفته، این گمان را ایجاد می‌کند و انگیزه‌ای می‌شود برای گفت‌وگو با پسرک فال‌فروشی که موسیقی را دوست دارد. خودت رو معرفی می‌کنی؟ اسمم رازقه و ۱۱ سالمه. رازق! موسیقی رو دوست داری؟ چه سازی دوست داری بزنی؟ آره، من به موسیقی علاقه دارم. همه سازها را هم دوست دارم بزنم. بیشتر چه آهنگی گوش می‌دی؟ (کمی برای پاسخ به این پرسش دچار مشکل می‌شود و فکر می‌کند) بیشتر رپ گوش می‌دم. یعنی موسیقی رپ رو دوست داری؟ نه، همه موسیقی‌ها رو دوست دارم، فقط رپ که نمیشه! برایم گیتار می‌زنی؟ (به دفترچه نت اشاره می‌کند) سواد ندارم، نمی‌تونم بخونم و از روش بزنم. مدرسه نمی‌ری؟ مدرسه؟ نه، افغانی هستم دیگه! نمی‌ذارن مدرسه بریم. (دو کودکی که همراه رازق بودند، به میان حرف‌مان می‌پرند و خودشان را معرفی می‌کنند. اولی می‌گوید نامش آرش است، علاقه‌ای به موسیقی ندارد و دوست دارد فوتبالیست شود، دومی هم خودش را رامین معرفی می‌کند و می‌گوید کمی موسیقی را دوست دارد، اما او نیز بیشتر دلش می‌خواهد فوتبالیست شود؛ اما رازق تاکید می‌کند که خیلی به موسیقی علاقه دارد). رازق کمی برایم می‌خونی؟ سواد ندارم که بخونم. (رو به آرش می‌کند و می‌گوید بیا «یه روزی مال من می‌شی» رو بخونیم. با هم می‌خوانند و هنرجوهای موسیقی بلند می‌خندند). تموم شد دیگه خانم! ببخشید! خیلی قشنگ خوندی! می‌دونستی خیلی‌ها کلاس نرفتن و خودشون موسیقی رو یاد گرفتن؟ چونکه اونا بزرگن عقلشون می‌کشه! ما بچه‌ایم و عقلمون نمی‌کشه؛ من مدرسه نرفتم. جای دیگه‌ای غیر از مدرسه خوندن و نوشتن یاد نگرفتی؟ فقط بلدم اسمم رو بنویسم. (در این میان رامین می‌گوید، من چهار سال در افغانستان مدرسه رفتم. رزاق هم گیتار می‌زند و با ریتم می‌خواند). می‌دونستی خیلی‌ها بدون این‌که ساز بخرن واسه خودشون ساز درست می‌کنن؟ من اگه روزی ۴۰ کار کنم، می‌تونم یه کاری بکنم و برای خودم گیتار بخرم. یعنی اگه روزی ۴۰هزار تومن کار کنی، می‌تونی گیتار بخری؟ اگه شد گیتار بخرم، می‌ذارمش خونه هر موقع اومدم واسه خودم گیتار می‌زنم. الان روزی چقدر کار می‌کنی؟ روزی ۳۰ تا ۴۰.  پس می‌تونی گیتار بخری! نه خاله! فردا یا پس فردا باید کرایه خونمون رو بدیم. (رزاق رو به آرش که ساز را از دستش گرفته می‌کند و می‌خواهد که گیتار را پس بدهد). چند تا خواهر برادر داری؟ سه تا داداشیم و یه خواهر. رامین برادرته؟ چطور اون مدرسه رفته و تو نرفتی؟ من داخل افغانستان تنبل بودم و مدرسه رو دوست نداشتم، اما الان دوست دارم برم. چرا نمی‌ری پیش کسانی که تو خیابون ساز می‌زنن، باهاشون دوست بشی و ازشون یاد بگیری؟ چون باید ۴۰ تومن کار کنم و زود برم خونه. چند ساعت در روز کار می‌کنی؟ ساعت ۱۱ صبح میام و ساعت ۹ شب می‌رم. اگه یه روزی موسیقی یاد بگیری چی‌ کار می‌کنی؟ آدم باید بره دنبال کار و زندگیش دیگه. اگه یه روزی موسیقی یاد بگیری حاضری به بقیه مجانی یاد بدی؟ بله! من از خدامه یاد بگیرم به یکی دیگه یاد بدم، اونم بره یه‌ذره کار کنه.


منبع: بهارنیوز