ایرانی‌ها چند دقیقه در هفته کتاب می‌خوانند؟

به گزارش ایرنا از سازمان اسناد و کتابخانه ملی، اشرف بروجردی در مراسم افتتاح کتابخانه مرکزی دانشگاه الزهرا (س) افزود:کتابخانه ملی محل طرح و ارائه تفکر و نظرات اندیشمند است و از همه متفکران دعوت می‌کنیم تا در کتابخانه ملی به بیان اندیشه‌ها خود بپردازند.وی افزود: کتابخانه ملی محل تضارب آرا است و همه متفکران و منتقدان آنان برای بحث می‌توانند از همه امکانات موجود کتابخانه ملی بهره ببرند.بروجردی با اشاره به اینکه کتاب و کتاب‌خوانی و نوشته و نوشتن در دین مبین اسلام بارها و بارها مورد تکریم قرار گرفته است، گفت: معجزه دین ما کتاب قرآن است و این اهمیت امر مکتوب را نشان می‌دهد.رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی خاطرنشان کرد: در قرآن کریم به قلم و آنچه می‌نگارد قسم یاد شده که اهمیت نگاشتن، حفظ و نشر دانش بشری را نشان می‌دهد.
وی با اشاره به اینکه امروز کتابخانه‌ها حافظه بشری هستند و آثار چندین هزار ساله تمدن بشر در آن‌ها حفظ می‌شود، گفت: محافظت از دانش بشری در قالب اسناد و کتاب به یک سرمایه ملی تبدیل‌شده است که کشورها به این جمع‌آوری و حفاظت مباهات می‌کنند.بروجردی افزود: در کشور به غیر سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران دو سه نهاد دیگر نیز به دنبال حفظ نسخه های خطی و میراث ملی و بشری هستند و کتابخانه ملی افتخار حفاظت از ۳۸ هزار نسخه کتاب خطی را دارد.رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی انتشار دانش را یکی از مهم‌ترین اقدامات فرهنگی دانست و گفت: کتابخانه محل انتشار دانش است و باید برای ایجاد این فضا به دانشگاه الزهرا و دکتر ملانظری تبریک گفت.وی افزود: کتابخانه ملی برای برگزاری و برپایی نشست‌ها و کارگاه‌های مشترک با دانشگاه الزهرا و دیگر دانشگاه و نهادهای علمی و پژوهشی آمادگی کامل دارد.

**افتراق خانواده و وابستگی جوانان به فضای مجازی به مرحله‌ نگران کننده ای رسیده است
بروجردی یکی از مشکلات و آسیب‌های اجتماعی امروز را جدایی نسل‌ها و حتی افراد خانواده از هم دانست و گفت: افتراق خانواده و وابستگی جوانان به فضای مجازی به مرحله‌ای رسیده است که باید راهکاری جدی برای آن اندیشید، قطعاً یکی از این راه‌حل‌ها گسترش فرهنگ کتاب‌خوانی و بهره‌مندی از کتاب است. وی تاکید کرد: کتاب‌خوانی در خانواده عامل گفت و گوی جمعی است و این عامل خود در ارتباط و انتقال دانش بشری مؤثر است.
بروجردی به سابقه تدریس خود در دانشگاه الزهرا (س) در سالهای دهه ۷۰ اشاره و خاطرنشان کرد: این دانشگاه موقعیت ممتازی در جهان دارد چرا که تماماً زنانه و تجربه‌ای خاص است و امیدواریم برای جامعه زنان موجب توفیقات بیشتر و اثربخشی باشد.مراسم افتتاح کتابخانه مرکزی دانشگاه الزهرا (س) بعد از ظهر امروز، پنجم دی ماه با حضور اشرف بروجردی رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، مهناز ملانظری رئیس دانشگاه الزهرا و جمعی از استادان و دانشجویان این دانشگاه برگزار شد.
منبع: بهارنیوز

«فروشنده» در جمع برترین‌های سال ۲۰۱۷

فیلم «فروشنده» در این فهرست با امتیاز ۸۵ از سوی ۳۶ منتقد در رتبه سی‌وسوم قرار گرفته است.

آخرین ساخته اصغر فرهادی از نگاه دو مرجع معتبر سینمایی در جمع برترین آثار سینمای سال ۲۰۱۷ قرار گرفت.

به گزارش ایسنا، «برو بیرون» ساخته «جردن پیل» با امتیاز ۹۹ درصد از میان ۲۹۵ نقد نوشته شده در رتبه نخست برترین فیلم‌های سال ۲۰۱۷ از نگاه سایت «راتن تومیتوز» قرار گرفته و پس از آن «بیمار بزرگ» با امتیاز ۹۸ درصد و «دانکرک» با ۹۲ درصد در مکان‌های دوم و سوم قرار گرفته‌اند.

رتبه‌های چهارم تا دهم نیز به ترتیب به «زن شگفت‌انگیز» (۹۲)،‌ «لیدی برد» (۹۹)،‌ «لوگان» (۹۳)،‌ «جنگ ستارگان: آخرین جدای» (۹۱)، «بچه راننده» (۹۳)، انیمیشن «کوکو» (۹۷) و «ثور: راگناروک» (۹۲) اختصاص یافت است.

رتبه فیلم‌ها بر اساس امتیاز کسب شده به نسبت تعداد نقد نوشته درباه آنها محاسبه شده است.

در این فهرست فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی و برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی سال ۲۰۱۷ با امتیاز بالای ۹۶ از میان ۱۷۰ نقد نوشته شده در وب‌سایت «راتن تومیتوز» در مکان نوزدهم برترین‌ فیلم‌های سال جای گرفته است.

سایت سینمایی «متاکریتیک» نیز در فهرست برترین‌های سال ۲۰۱۷، مستند «چهره‌ها مکان‌ها» به کارگردانی «آنیس واردا» و «جی.آر» با امتیاز ۸۵ در رتبه نخست جای گرفته و پس از آن «زن شگفت‌انگیز»، «دانکرک»، «لیدی برد»، «مرا به نامت صدا کن»، «فاکس‌ترات»، «پروژه فلوریدا»، «ماجرای فانتوم»، «کتابخانه عمومی نیویورک» و «به او مورگان می‌گوئیم» در رتبه‌های بعدی قرار گرفته‌اند.

فیلم «فروشنده» در این فهرست با امتیاز ۸۵ از سوی ۳۶ منتقد در رتبه سی‌وسوم قرار گرفته و مستند «رویاهای دم صبح» ساخته مهرداد اسکویی نیز یا همین امتیاز از ۹ منتقد سینمایی در جایگاه سی‌ونهم برترین فیلم‌های سال ۲۰۱۷ قرار گرفته است.


منبع: عصرایران

«در من هوا سرد است» منتشر شد/ روایتی ظریف از زیست زنانه

«در من هوا سرد است» به این اعتبار روایتی است به‌روز و عمومی از نوعی زیست ایرانی، زیستی که این رمان نشان از عمومیت آن می‌دهد و به مخاطب امکان همذات پنداری درباره آن را می‌دهد.

انتشارات کتاب نیستان رمان «در من هوا سرد است» نوشته طیبه نجیب را منتشر و راهی بازار کرد.

به گزارش مهر، رمان «در من هوا سرد است» از زبان زنی روایت خود را شروع می‌کند که در زندگی حل شده است. زیر و بم زندگی، از او که سال‌ها پیش حتی سودای نوشتن و شعر را در سر داشته، موجودی ساخته که بیش از هر چیز سعی در رتق و فتق و به روی ریل آوردن روال طبیعی زندگی‌اش دارد. از خیره‌سری‌ها و شور و لطافت جوانی‌اش در او خبری نیست و تنها به وقت شنیدن سرگذشت دوستان و آشنایانی چون خودش از زبان دوستان و نزدیکانش است که نوعی بازآفرینی و یادآوری را در ذهن خود شکل می‌دهد تا گذشته‌ای که روزگاری به آن تعلق داشته و امروزه خود را از آن بسیار دور می‌بیند در ذهن او تداعی شود.

نجیب در این رمان در قامت یک نویسنده زن به خوبی نشان داده است که به ظرافت‌های رفتار طبقه‌ای از زنان که در این رمان از آن‌ها روایت می‌کند آشناست. او به درون ذهن و زندگی زنان طبقه میانه اجتماع رفته است. فکر و نوع نگاه آن‌ها به المان‌های زیستی همچون ازدواج، زندگی خانوادگی، عشق، جوانی، مطالعه و ادامه تحصیل و موضوعاتی مشابه را واکاوی می‌کند و در قالب یک داستان بلند که در طول آن شرح زندگی چند زن از این طبقه که به نوعی با یکدیگر در ارتباط هستند را شرح می‌دهد و از دل آن فرجام چند سبک فکری به زندگی را در کنار برخی از روایت‌های محتوم از زندگی زنان در جامعه ایرانی به تصویر می‌کشد.

«در من هوا سرد است» به این اعتبار روایتی است به‌روز و عمومی از نوعی زیست ایرانی، زیستی که این رمان نشان از عمومیت آن می‌دهد و به مخاطب امکان همذات پنداری درباره آن را می‌دهد.

انتشارات کتاب نیستان رمان «در من هوا سرد است» را در ۲۱۲ صفحه و با قیمت ۱۶۰۰۰ تومان منتشر کرده است.


منبع: عصرایران

فیلم‌های دیدنی برای شب‌های طولانی کریسمس

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: در ایام کریسمس یکی از چیزهایی که خانواده ها از آن لذت خواهند برد تماشای فیلم هایی است که با این تعطیلات هماهنگی داشته باشد. در طول تاریخ سینما فیلم های زیادی با حال و هوای کریسمس و بابانوئل ساخته شده است که هر یک ویژگی های خاص خود را داشته اند. در این میان برخی فیلم ها بهتر، دیدنی تر و جذاب تر بوده اند. در این مطلب قصد داریم شما را با ۲۰ مورد از بهترین فیلم هایی که با موضوع کریسمس ساخته شده اند آشنا کنیم.

۱- اِلف (۲۰۰۳)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم «اِلف» (Elf) از آن دسته فیلم های مربوط به کریسمس است که هیچ گاه کهنه نشده و هر سال از جوک ها و لحظه های جذاب آن گفته می شود. بدون شک از تماشای این فیلم لذت خواهید برد. این فیلم داستان یکی از اِلف های بابا نوئل را روایت می کند که ناگهان در می یابد یک انسان است و برای پیدا کردن پدرش به نیویورک می رود و این موضوع در عید کریسمس اتفاقاتی را برای وی در پی دارد.


۲- داستان کریسمس (۱۹۸۳)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

شبکه ی تی بی اس فیلم «داستان کریسمس» ( A Christmas Story) را هر ساله به مدت ۲۴ ساعت پخش می کند و بدین ترتیب هر کسی که در خانه اش تلویزیون دارد دستکم یک بار این فیلم را دیده است. این فیلم موزیکال داستان پسر بچه ای را روایت می کند که برای هدیه کریسمس خود تقاضای یک تفنگ خاص را دارد اما همه و حتی بابانوئل با این درخواست او مخالفت می کنند.


۳- عشق واقعی (۲۰۰۳)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم «عشق واقعی» (Love Actually) از ده داستان عاشقانه تشکیل شده که با هم در ارتباط هستند. در هنگام تماشای این فیلم هم خواهید خندید و هم خواهید گریست اما در نهایت متوجه می شوید که عشق همه جا در اطراف ما حضور دارد. این فیل کمدی رمانتیک ده داستان عاشقانه را هفته ها قبل از شروع تعطیلات کریسمس دنبال کرده و در نهایت به روز عید کریسمس می رسد و جنبه های متفاوتی از عشق را به تصویر می کشد.


۴- قطار سریع السیر قطبی (۲۰۰۴)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

خواندن داستان «قطار سریع السیر قطبی» (The Polar Express) در دوران کودکی شاید جذابیت چندانی نداشته باشد اما تماشای نسخه انیمیشن آن شما را شگفت زده خواهد کرد. این انیمیشن پرهزینه داستان پسربچه ای را روایت می کند که به وجود بابائوئل اعتقادی ندارد و در عصر روز کریسمس سوار بر قطاری پر از بچه می شود که به سمت قطب شمال می رود و در این مسیر اتفاقاتی باورنکردنی برای وی رخ می دهد.


۵- معجزه در خیایان سی و چهارم (۱۹۹۴)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم های متعددی در مورد باور به وجود بابانوئل ساخته شده است اما فیلم «معجزه در خیابان سی و چهارم» (Miracle On 34th Street) یکی از معدود فیلم های این ژانر است که هر بار که می بینید زیبایی بیشتری برای شما دارد. این فیلم داستان دختر بچه ای را روایت می کند که می خواهد مادرش را قانع کند که باب نوئل واقعی است و وجود دارد.


۶- تعطیلات (۲۰۰۶)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم «تعطیلات» (The Holiday) که ستاره های بسیاری مانند جود لا، کامرون دیاز، کیت وینسلت و جک بلک در آن حضور دارند ترکیبی از کمدی و احساسات عاشقانه است. این فیلم داستان دو زن در ایام کریسمس را روایت می کند که به دلیل مشکلاتی که با شوهرشان دارند به طرز باورنکردنی با هم روبرو می شوند.


۷- سرود کریسمس (۲۰۰۹)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم فانتزی «سرود کریسمس» (A Christmas Carol) که با بازی جیم کری و با اقتباس از کتابی نوشته چارلز دیکنز ساخته شده داستان مردی را روایت می کند که بسیار خسیس و بدرفتار شده است و شب کریسمس همسر متوفایش به خوابش آمده و به او هشدار می دهد که باید با اطرافیانش رفتار بهتری داشته و دست از خساست بردارد. این فیلم سه بعدی از آن دسته فیلم هایی است که در ایام کریسمس باید حتما تماشا کنید.


۸- چگونه گرینچ کریسمس را دزدید (۲۰۰۰)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

این فیلم لایو اکشن که بازسازی داستا کلاسیک کریسمس دکتر زئوس است به نماد اصلی کریسمس و یکی از شاهکارهای جیم کری تبدیل شد. این فیلم داستان مردی بدذات و زشت را روایت می کند که از جامعه طرد شده و در ایام کریسمس در صدد انتقام از مردم شهر بر می آید. فیلم «چگونه گرینچ کریسمس را دزدید» (How the Grinch Stole Christmas) یکی از بهترین آهنگ های کریسمس را در خود دارد که شنیدنی است و نشان می دهد که حتی انسان های بد نیز کریسمس را دوست دارند.


۹- تنها در خانه (۱۹۹۰)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

این فیلم باعث می شود که به ماندن در خانه در ایام تعطیل علاقه بیشتری نشان دهید. فیلم «تنها در خانه» (Home Alone) داستن یک پسر بچه هشت ساله را روایت می کند که در ایام تعطیلات کریسمس در خانه تنها مانده و در این حین دو دزد ناشی و احمق برای سرقت وارد خانه می شوند و این پسر بچه با هوش و استعدادی که دارد آن ها را از خانه فراری می دهد. اگر از دیدن این فیلم لذت بردید به سراغ قسمت دوم و سوم آن نیز بروید.


۱۰- رودولف گوزن بینی قرمز (۱۹۶۴)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم «رودولف گوزن بینی قرمز» (Rudolph, the Red-Nosed Reindeer) یکی دیگر از آن فیلم های دوست داشتنی و کلاسیک با محوریت کریسمس است که بسیاری از بهترین آهنگ های کریسمس را در خود دارد. این فیلم انیمیشن تلویزیونی داستان روز کریسمس و چگونگی نجات آن توسط یک گوزن بینی قرمز افسانه ای را شرح می دهد.


۱۱- بابانوئل (۱۹۹۴)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

بدون بابا نوئل کریسمسی وجود ندارد. فیلم فانتزی و کمدی «بابا نوئل» (The Santa Claus) داستان مردی را روایت می کند به علت پایین افتادن بابا نوئل از سقف خانه اش باید بابا نوئل شده و بدین ترتیب وی و پسرش راهی سفری جادویی به قطب شمال می شوند. مشکل اینجاست که هیچ کس باور نمی کند او بابا نوئل است حتی خودش. این فیلم چنان مورد استقبال قرار گرفت که دو دنباله دیگر نیز از آن ساخته شد.


۱۲- چه زندگی شگفت انگیزی (۱۹۴۶)

 12 فیلم برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

 پیام واقعی و زیبای این فیلم در مورد زندگی بامعنای انسان ها آن را به یک کلاسیک دوست داشتنی با محوریت کریسمس تبدیل کرده است که گریه نکردن از شادی در پایان این فیلم کار سختی است. فیلم «چه زندگی شگفت انگیزی» (It’s a Wonderful Life) داستان مردی با شخصیت و دوست داشتنی را روایت می کند که به دلیل ورشکستگی تصمیم به خودکشی می گیرد اما فرشته ای در قالب یک زن برای نجات او و بازگرداندنش به زندگی شاد به زمین فرستاده می شود.


۱۳- کریسمس چارلی براون (۱۹۶۵)

 فیلم های برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

 اگر چه فیلم کارتونی «کریسمس چارلی براون» (A Charlie Brown Christmas) برای اولین بار در سال ۱۹۶۵ از تلویزیون پخش شد اما پیام آن هنوز هم به گوش می رسد. این انیمیشن داستان پسر بچه ای به نام چارلی را روایت می کند که از توجه بیش از حد مردم به مادیات در طی دوران جشن کریسمس ناراحت است و تصمیم می گیرد این اوضاع را به بدست گرفتن مدیریت جشن کریسمس در مدرسه خود تغییر دهید.


۱۴- کابوس پیش از کریسمس (۱۹۹۳)

 فیلم های برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

این انیمیشن استاپ موشن موزیکال و فانتزی با همکاری تیم برتون و استودیو والت دیزنی است تنها فیلمی است که دو جشن را در یک فیلم به تصویر می کشد: جشن هالووین و کریسمس. فیلم «کابوس پیش از کریسمس» (The Nightmare Before Christmas) داستان جک اسکلینگتون را روایت می کند که پادشاه کدویی شهر هالووین است و بعد از کشف شهر کریسمس تلاش می کند که کریسمس را از آنِ خود کند. بدین ترتیب بابا نوئل را دزدیده و خودش را جای او جا می زند اما اوضاع آن طور که او می خواهد پیش نمی رود.


۱۵- فراستی آدم برفی (۱۹۶۹)

 فیلم های برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

اولین انیمیشن «فراستی آدم برفی» (Frosty the Snowman) در سال ۱۹۶۹ ساخته شد و از آن زمان هر ساله در روز عید سال نو از تلویزیون پخش می شود. این کارتون سیاه و سفید با هر بار آب شدن آدم برفی خود شما را دچار نگرانی می کند اما از شنیدن ترانه های آن لذت خواهید برد. این انیمیشن داستان دانش آموزان یک مدرسه را روایت می کند که در روز قبل از عید کریسمس در حیاط مدرسه یک آدم برفی ساخته و اسم آن را فراستی می گذارند. با گذاشتن کلاه یک جادوگر روی سر این آدم برفی او زنده می شود و در ادامه اتفاقاتی برای آن ها رخ می دهد.


۱۶- فیلم های هری پاتر

 فیلم های برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

اگر چه هیچ کدام از فیلم های «هری پاتر» مشخصاً و صرفاً به عید کریسمس تعلق ندارند اما در هر صورت ارتباطاتی با این عید دارند. در روزهای تعطیل سال نو نیز فیلم های «هری پاتر» (Harry Potter) به طور مستمر از شبکه های مختلف پخش می شوند تا ارتباط این مجموعه فیلم با عید کریسمس را به طرفداران هری پاتر یادآوری نمایند.


۱۷- الهه کریسمس (۲۰۱۰)

 فیلم های برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم تلویزیونی «الهه کریسمس» (Christmas Cupid) داستان یک مدیر تبلیغاتی برای اکران فیلمی در روز کریسمس برای یکی از مشتریانش را روایت می کند که با مشکلاتی روبرو می شود. اما این تبلیغات چی بیچاره باید این ماموریت را چنان بی نقص انجام دهد که علیرغم دست و پا چلفتی بودن به جای نامزد سابقش به عنوان معاون رییس کمپانی خود انتخاب شود. وی در این مسیر تنها به خود فکر می کند و به احساسات دیگران توجهی ندارد و این موضوع مشکلاتی را در انتها برای وی بوجود می آورد.


۱۸- بهترین هدیه کریسمس (۲۰۰۰)

 فیلم های برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم تلویزیونی «بهترین هدیه کریسمس» (The Ultimate Christmas Present) در مورد دو دختر ۱۳ ساله اهل لس آنجلس است که از کریسمس تنها برف فراوان می خواهند. از این رو وقتی که یک ماشین برف ساز را به صورت اتفاقی در جنگل پیدا می کنند از آن برای دادن یک برف سنگین کریسمسی به شهر خود استفاده می کنند. تنها مشکل این است که این دستگاه به بابا نوئل تعلق داشته و خیلی زود خراب می شود و بدین ترتیب برف و بوران شدیدی اتفاق می افتد. بدین ترتیب این دو دختر باید قبل از این که عید کریسمس به یک کابوس بزرگ تبدیل شود به بابا نوئل کمک کرده و آن را تعمیر کنند.


۱۹- جک فراست (۱۹۹۸)

 فیلم های برتر مربوط به کریسمس تاریخ سینما

فیلم «جک فراست» (Jack Frost) داستان پدری را روایت می کند که هیچ گاه نمی تواند روی قول هایش بماند تا این که در اثر یک سانحه رانندگی جانش را از دست داده و روحش در قالب بابا نوئل به زمین باز می گردد تا قبل از این که برای همیشه از این دنیا برود به قول هایی که قبلاً به پسرش داده جامه عمل بپوشاند.


۲۰- وقتی تو خواب بودی (۱۹۹۵)

 فیلم‌های دیدنی برای شب‌های طولانی کریسمس

فیلم «وقتی تو خواب بودی» (When You Were Sleeping) داستان دختری بلیت فروش و درمانده از زندگی سخت و تکراری را روایت می کند که به یکی از مشتریانش که هر روز از برابر او می گذرد علاقمند می شود. علی رغم این که وی در تمام طول عمرش تنها بوده اما یک روز که زندگی آن مرد را نجات می دهد زندگیش برای همیشه دچار تغییر می شود زیرا خانواده آن مرد او را با نامزد پسرشان اشتباه می گیرند. مرد مورد نظر در اثر حادثه ی قطار به کما رفته است و در این مدت که ایام کریسمس نیز هست این دختر جوان باید با خانواده او زندگی کند و در این بین عاشق برادر مرد می شود و این شرایط اوضاع را برای او پیچیده تر از قبل می کند.


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۴۴)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با اثری از یک مترجم نابینا در وصف نابینایان، مقدمه ای بر علوم شناختی، رمانی مهیج از ادبیات امریکا و… آشنا شوید.

از چشم نابینایان

  • گروه نویسندگان
  • ترجمه ی اسکندر آبادی
  • نشر ماهی
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (144)

از چشم نابینایان کتابی است درباره نابینایی و شامل چهار بخش می‌شود. بخش اول رساله‌ای است از دنی دیدرو فیلسوف نامدار دوران روشنگری، که در آن به شکل ویژه به نابینایی و جوانب مختلف آن پرداخته است. بخش دوم داستان سقوط کوران است نوشته گرت هوفمان، که گوشه‌ای از تاریخ هنر را دستمایه قرار داده و روند شکل‌گیری تابلوی معروفی از پیتر بروگل را با ظرافت بازگو کرده است. سپس داستان سمفونی پاستورال آندره ژید آمده که قصه زندگی دخترکی نابیناست و از مشهورترین آثار این نویسنده فرانسوی به شمار می‌رود. بخش پایانی کتاب نیز مصاحبه‌ای مفصل با اسکندر آبادی، گردآورنده این کتاب، است که خود نابیناست و در این مصاحبه از نابینایی و از تجربیات و زندگی شخصی‌اش می‌گوید.


مقدمه ای فلسفی بر علوم شناختی

  • رم هره
  • ترجمه ی حسین شیخ رضایی و مجید داودی نبی
  • نشرنو
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (144)

این کتاب نخستین متن اساسی در ارائهٔ یک بررسی جامع از علوم شناختی در معنای کامل آن است. رویکرد ویژۀ هره به علوم شناختی، رویکردی ترکیبی است: میان دو قطب اصلی موجود در علوم شناختی، یعنی رویکرد گفتمانی محض از یک سو و رویکرد عصب‌زیست‌شناختی محض از سوی دیگر، رویکردی میانه وجود دارد که در آن سه دستور زبان شخص‌بنیاد، اندامواره‌بنیاد و ملکول‌‌بنیاد با یکدیگر همساز می‌شوند. برای رسیدن به چنین تعادلی، هره در فصول مختلف کتاب نخست می‌کوشد هستی‌شناسی واقع‌گرایانه و قابل‌دفاعی برای روان‌شناسی و علوم شناختی فراهم آورد.

آنگاه از خلال معرفی ابزارهایی مفهومی، مانند مدل، دستور زبان، معنا، جهت‌مندی، هنجارمندی و موضع‌مندی، نوعی مطالعۀ غیرتقلیل‌گرایانه و غیرشیء‌انگارانه از قلمرو انسان و جهان اجتماعی او پیشنهاد می‌کند. دست آخر، نشان می‌دهد که این برنامۀ پیشنهادی چگونه می‌تواند با نمونه‌ها و مسائل انضمامی و ملموس روبه‌رو شود و در کجا از رویکردهای رایج فاصله می‌گیرد.


زنی در کابین ۱۰

  • روث ور
  • ترجمه ی زهرا هدایتی
  • نشر نون
  • چاپ اول:۹۶
خواندنی ها با برترین ها (144) 
در این داستان جذاب و منسجم که یادآور رمان‌های آگاتا کریستی است، لو بلک لاک، خبرنگار نویسنده مجله سفر، ماموریتی کم‌نظیر نصیبش می‌شود: مسافرتی یک‌هفته‌ای با کشتی تفریحی لوکسی که تنها چند کابین دارد. آسمان صاف است، آب آرام و میهمانان خاص و خوش‌پوش کشتی سرمست از آغاز سفرشان با آن کشتی اختصاصی در دریای دل‌انگیز شمال. کابین‌هایش مجلل است و میهمانی‌های شام پر از شر و شور. اما روزهای هفته که می‌گذرد، بادهای سردی عرشه کشتی را شلاق می‌زنند، آسمان خاکستری می‌شود و لو چیزی می‌بیند که آن را فقط می‌توان کابوسی عجیب تلقی کرد… روث ور با تمسک به اتفاقاتی غیرمنتظره، پیچش‌هایی که لرزه بر اندام می‌اندازد و فضایی که از قرار معلوم، به اندازه زیبایی عجیبش، ترسناک هم هست، داستان مهیج دیگری به نام زنی در کابین ۱۰ خلق کرده است، داستانی که وقتی تمام می‌شود، حتی قدرترین خوانندگان را هم تا مدت‌ها بی‌قرار می‌گذارد.


مغزتان را دوباره سیم کشی کنید

  • جان بی. آردن
  • ترجمه ی ابراهیم شایان
  • انتشارات ققنوس
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (144)

این کتاب راهنما که به قلم دکتر جان آردن، یکی از افراد پیشرو در حوزه درمان مغزی، نوشته شده، از یافته‌های اخیر در حیطه عصب‌شناسی بهره می‌گیرد و به دقت توضیح می‌دهد که چگونه می‌توانید این یافته‌ها را در بخش‌های خاصی از حیات روزانه‌تان به کار بگیرید. شما با خواندن این کتاب پی خواهید برد که: چگونه می‌توانید ارتباطات مغزی‌‌ای پدید آورید که در شما عادات پسندیده پدید آورند و از عادات ناپسند مصون‌تان دارند.

با خواندن این کتاب پی خواهید برد که:

چه تغییرات عمده‌ای در زمینه علم اعصاب رخ داده است.

بخشی از مغزتان به نام آمیگدال می‌تواند بدون هیچ ضرورتی ترس ایجاد کند. چگونه این بخش از مغز را آرام کنید تا بتوانید با جرئت با زندگی روبه‌رو شوید و به آن طراوت بخشید.

چگونه مثبت بمانید و با خوش‌بینی از زندگی‌تان لذت ببرید.

چگونه به بهترین وجه، مهارت‌های حافظه‌ای‌تان را به کار گیرید.

چگونه می‌توانید ارتباطات مغزی‌ای پدید آورید که در شما عادات پسندیده پدید آورند و از عادات ناپسند مصونتان دارند.

چگونه روابط خود را توسعه دهید و آن را سرزنده کنید.


صدای آرچر

  • میا شریدن
  • ترجمه ی منا اختیاری
  • نشر آموت
  • چاپ اول:۹۶

 خواندنی ها با برترین ها (144)

 
رمان «صدای آرچر» داستان زنی‌ست که به کابوس یک شب وحشتناک زنجیر شده و مردی که عشقش کلید آزادی زن است. همچنین داستان مرد بی‌صدایی است که‌ با جراحتی طاقت‌فرسا زندگی می‌کند و زنی که به او کمک می‌کند تا صدایش را بازیابد. این کتاب، داستان رنج، تقدیر، و قدرت دگرگون‌کننده‌ی عشق است.

هنگامی که «بری پریسکات» وارد شهر ساحلی و آرام پیلاین می‌شود، با تمام وجود امیدوار است این شهر همان جایی باشد که بالاخره آرامش ازدست‌رفته‌اش را در آن بیابد. در اولین روز اقامتش با آرچر هیل برخورد می‌کند؛ مرد منزوی و گوشه‌گیری که همچون بری، اسیر عذابی پنهان است. مردی که هیچ‌کس دیگری حاضر به دیدنش نیست.

میا شریدن نویسنده‌ی پرفروش نیویورک‌تایمز، یواس‌ای تودی و وال استریت ژورنال است. شور و اشتیاق او درهم‌تنیدن داستان‌های عاشقانه درباره‌ی آدم‌هایی است که مقدر شده باهم باشند. عمده شهرت او به خاطر سری کتاب‌های «نشان عشق» است که شامل عناوینی چون «لیو»، «کیلند»، «یافتن بهشت» و «صدای آرچر» می‌شود.


منبع: برترینها

«هنرمند فاجعه»؛ فیلمی خاص که در بدی بی‌همتاست

«هنرمند فاجعه»، ساخته جیمز فرانکو، فیلمی است درباره ماجرای ساخت فیلمی به دست کسی دیگر که زندگی‌اش پیش از قرار گرفتن پشت دوربین هم اثری خلاقانه است. فیلم روایتی است از قصه زندگی تامی وایزو، با بازی جیمز فرانکو، بازیگر بلندپروازی در سان‌فرانسیسکو در اواخر دهه ۹۰ که با دوستش، گرگ سسترو (دیو فرانکو)، در آرزوی ستاره‌شدن به لس‌آنجلس می‌رود.

در سال ۲۰۰۲ در شرایطی که هیچ آینده روشنی در انتظارشان نبود، تامی به کمک گرگ فیلمی به نام «اتاق» ساخت که مضحکه‌ای از خطاهای سینمایی است. پس از نخستین نمایش، فیلم سوژه خنده و تمسخر شد و پس از مدت کوتاهی، به دلیل بی‌همتابودنش در بدی، به کالتی کلاسیک تبدیل شد.

 خیالبافانی در سودای هالیوود

تامی وایزوی حقیقی مرد مرموزی است. از لهجه و زبان انگلیسی پرغلطش که در «اتاق» هم به‌خوبی مشهود است، به نظر می‌رسد اهل اروپای شرقی باشد. تامی وایزوی حقیقی بنا به روایت فیلم فرانکو ادعا می‌کند اهل نیو اورلئان است، اما همان‌طور که در توضیحات ابتدایی فیلم فرانکو می‌خوانیم، هیچ‌کس نمی‌داند او اهل کجاست، چند سال دارد و این پول هنگفت را از کجا آورده است.

بعضی‌ها می‌گویند سال ۱۹۵۵ در لهستان به دنیا آمده است و روایت‌های مختلفی درباره ثروتش وجود دارد. (یکی می‌گوید از فروش ملک و دیگری از تجارت پوشاک.) «هنرمند فاجعه» بر اساس کتاب خاطرات سسترو ساخته شده و به همین دلیل از نعمت تصویر کردن شخصیت تامی وایزو، پیش از رفتن جلوی دوربین، هم بهره‌ برده است.

تصور او از کلاس بازیگری فریاد زدن‌های مکرر، خرد کردن صندلی‌های روی سن و بالا رفتن از بلندی و پایین پریدن بدون ترس است. روش بازیگری اختراعی تامی نمایشی متظاهرانه فقط برای جلب‌توجه است.

در رستورانی شلوغ گرگ را وادار می‌کند با تمرکز دیالوگ‌هایش را تکرار کند و این تمرین را برای جلب‌توجه مشتریان رستوران به برون‌ریزی احساسی شدیدی تبدیل می‌کند. درنتیجه می‌فهمیم تامی – بنا به گفته گرگ- حتی پیش از آن‌که دست‌به‌کار ساختن فیلم شود، به سوژه مضحکه و تمسخر تبدیل شده بود. تامی شومنی است که زندگی‌اش به نمایشی ناخواسته که همراه با کاریزمای گروتسک و در عین حال خالی از تکنیک اوست، تبدیل شده است.

همه چیز در راستای تم دنیای او شکل می‌گیرد: او یک ستاره است، هر جا می‌رود مرکز توجه است، قهرمان دنیای خودش است و ناتوانی دنیا در درک این‌ها برایش معنایی جز بی‌عدالتی محض ندارد. وایزو اگر فیلمش را نساخته بود، می‌توانست ستاره یک رئالیتی‌شو باشد و این همان چهره‌ای است که فرانکو در «هنرمند فاجعه» از او ساخته است.  قسمت عمده «هنرمند فاجعه» در لوکیشن و پشت صحنه فیلم «اتاق» اتفاق می‌افتد و این همان جایی است که فیلم فرانکو همزمان هم اوج می‌گیرد و هم سقوط می‌کند؛ فیلم‌درفیلمی که تامی نوشته، تهیه و کارگردانی کرده و علاوه بر این‌ها در آن بازی کرده است.

سوژه اصلی «هنرمند فاجعه» ترکیبی از جهل، خودپسندی و ثروت است که منتهی به قدرت می‌شود و به استفاده نادرست یا حتی سوء‌استفاده از آن. ذات این قدرت در آن صحنه‌ای آشکار می‌شود که تامی و گرگ به محل اجاره وسایل فیلمبرداری می‌روند: به تامی یک پکیج استاندارد دوربین برای اجاره پیشنهاد می‌دهند، اما او تصمیم می‌گیرد برای ساخت فیلمش دوربین بخرد، هم یک دوربین ۳۵ میلی‌متری و هم یک دوربین ویدئویی با کیفیت بالا. تأمین‌کنندگان ابزارآلات فیلمسازی وقتی شانسی پیش‌رویشان‌ می‌بینند، استودیویشان را برای ساخت فیلم به وایزو می‌دهند که تیم حرفه‌ای هم آن را اداره می‌کند.

درواقع تامی با رقمی هنگفت موفق می‌شود امکانات استودیویی هالیوودی را به خدمت بگیرد تا فیلمنامه‌ای ملودراماتیک بسازد که ناخواسته هم عقب افتاده و هم به شکل مضحکی ناهماهنگ است. به همین دلیل «اتاق» تجربه وصف‌ناپذیری است؛ چون برخلاف فیلم‌های کم‌‌بودجه، طراحی گریم، لباس و نورپردازی حرفه‌ای دارد؛ حتی اگر در حد استاندارد سریال‌های آبکی تلویزیون باشد.  «هنرمند فاجعه» این فرصت را برای فرانکو فراهم کرده که تقلیدی کمدی و مفرح از وایزو ارائه کند، اما «اتاق» با آن سادگی ظاهری و خام‌دستی هنری‌ به هر حال چشم‌اندازی به روی دنیاست. تجسم جهان‌بینی‌ای که آشکارا فقط یک موجود غیرعادی می‌‌تواند به نمایش بگذارد؛ هر چند متظاهرانه و پرمدعا.

جیمز فرانکو، کارگردان «هنرمند فاجعه»، از این فیلم می‌گوید:

نگران نبودیم فیلمی به بدی «اتاق» بسازیم

جیمز فرانکو هرگز فیلمی به بدی «اتاق» نساخته است؛ فیلمی که ماجرای ساخته‌شدنش، سوژه جدیدترین فیلم او «هنرمند فاجعه» است، اما فرانکو به‌عنوان یک بازیگر کمدی که این روزها بیشتر وقتش را پشت دوربین می‌گذراند، می‌داند تلاش برای جدی گرفته‌شدن در هالیوود چه دشواری‌هایی به همراه دارد. از این جنبه باید گفت جیمز فرانکو با «هنرمند فاجعه» به جایگاه مهمی در هالیوود رسید: با دو نامزدی در گلدن‌گلوب، برای بخش بهترین فیلم کمدی یا موزیکال و همین‌طور بهترین بازیگر مرد نقش اول.

این نخستین نامزدی در کارنامه فرانکوی کارگردان است که حرفه کارگردانی خود را با ساخت فیلم‌های کوتاه آغاز کرد.

پس از اعلام نامزدهای گلدن‌گلوب با جیمز فرانکو درباره آخرین ساخته‌اش صحبت کردیم و او گفت از شنیدن خبر نامزدی در گلدن‌گلوب بسیار خوشحال است به‌ویژه به این‌خاطر که «هنرمند فاجعه» را با همراهی برادرش دیو فرانکو و دوست صمیمی و نزدیکش سث روگن ساخته است. فرانکو و سث روگن، نخستین نقش جدی کارنامه‌شان را در سریال کمدی کالت کلاسیک «فریکس‌ اند گیکس» (۱۹۹۹) ایفا کردند.

چه چیزی موجب شد سراغ ساخت «هنرمند فاجعه» بروید؟

من فیلم «اتاق» را ندیده بودم، اما کتاب «هنرمند فاجعه» نوشته بازیگران فیلم «اتاق»، گرگ سسترو و تام بیسل درباره خاطرات‌شان از ساخت این فیلم که چهار سال پیش منتشر شد را در «نیویورک‌تایمز بوک ریویو» دیدم و به‌سرعت آن را خواندم. تقریبا به نیمه کتاب رسیده بودم که فیلم را تماشا کردم و به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفتم. کاملا می‌توانستم با این قصه ارتباط برقرار کنم، با این‌که واقعا دیوانه‌و‌ار بود. چون در واقع این کتاب ماجرای خیال‌بافانی است که تقلا می‌کنند در هالیوود نامی برای خود دست‌وپا کنند. خیلی زود سراغ تامی وایزو، کارگردان فیلم «اتاق» و گرگ سسترو رفتم تا حق امتیاز اقتباس از قصه زندگی‌شان را بگیرم. من پیش از این فیلم‌های عجیب‌وغریب و به‌نوعی مستقل ساخته بودم ولی احساس کردم که این یکی با وجود ویژگی‌های عجیب‌وغریب داستانش که به سلیقه من نزدیک بود، می‌توانست برای گستره وسیعی از مخاطبان جذاب باشد و سث و بقیه دوستانم می‌توانند به من کمک کنند فیلمی بسازم که مخاطب بیشتری را هدف گرفته باشد.

 خیالبافانی در سودای هالیوود

چرا فکر کردید فیلم می‌تواند مخاطب داشته باشد؟ صرفا به این‌خاطر که کمدی است؟

یکی از دلایلش این است ولی علت اصلی به گمانم این است که تامی وایزو با دل و جان این فیلم را ساخته است. همه‌چیزش را وقف این فیلم کرده است. بله، «اتاق» یک «بدمووی» است ولی می‌توانید احساس کنید که چقدر برای ساخت آن تلاش کرده‌اند. نکته مهم هم این بود که ما نباید لحن تمسخرآمیزی در روایت ایجاد می‌کردیم. ما در تصویر کردن شخصیت تامی و گرگ، همذات‌پندارانه پیش رفتیم و همین‌طور در روایت‌کردن قصه زندگی‌شان. تلاش کردیم بگوییم این قصه را به قصه زندگی همه رؤیاپردازهای هالیوود تبدیل کنیم.

حالا که به عقب برمی‌گردید، فکر می‌کنید کدام جنبه تجربه ساخت این فیلم برای‌تان استثنایی بوده است؟

دو هفته اول فیلم‌برداری صرف بازسازی صحنه‌های فیلم «اتاق» و ماجراهای پشت صحنه آن شد و به همین دلیل بخش اصلی و مهم کار همین دو هفته بود. تقریبا هر روز صبح دو ساعت و نیم وقت، صرف گریم می‌شد و من در این مدت به نوارهای ضبط‌شده صدای تامی وایزو گوش می‌کردم تا برای رسیدن به لهجه او آماده شوم. بعد فیلم‌برداری را شروع می‌کردیم. صحنه فیلم‌برداری ما دقیقا شبیه به فیلم «اتاق» بود. همه بازیگرها هم آماده می‌شدند و در قالب بازیگران فیلم، سر صحنه فیلم‌برداری می‌آمدند. واقعا فضای عجیب‌وغریبی بود.

من هم این فضای عجیب را به‌نوعی تشدید کردم چون در پشت صحنه و موقع کارگردانی هم در کاراکتر تامی باقی می‌ماندم؛ البته نه تا آن‌جا که شبیه به تامی کارگردانی کنم. «هنرمند فاجعه» همان فیلم «اتاق» نیست. من همان جیمز فرانکو هستم ولی خود واقعی‌ام را از فیلتر صدا و ظاهر تامی به نمایش می‌گذارم. شاید هیچ فیلم دیگری را پیدا نکنید که کارگردان آن فیلم، نقش کارگردان فیلم دیگری را بازی کند که در واقع در فیلم خودش بازی کرده است و همزمان موقع کارگردانی هم در نقش بماند.
روند بازسازی صحنه‌های فیلم «اتاق» قطعا کار دشواری بوده، به‌ویژه از این جهت که محور اصلی فیلم است.

بله، دقیقا. در پشت صحنه به کمک یک آی‌پد صحنه‌های مختلف فیلم «اتاق» را به بازیگرها نشان می‌دادیم و همه با دقت آن را بررسی می‌کردیم چون می‌خواستیم تک‌تک جزئیات آن را بازسازی کنیم، دقیقا همان‌طور که در فیلم «اتاق» دیده‌ایم حتی در جزئیاتی مثل کج‌کردن سر، نفس‌کشیدن و تمام کارهایی که بازیگران کرده‌اند. هر کدام از بخش‌های مختلف تولید، درگیر بازسازی صحنه‌ها بودند؛ مثلا نورپرداز ما تلاش می‌کرد در تک‌تک صحنه‌ها همان نورپردازی افتضاح فیلم «اتاق» را تقلید کند. یادم هست که اتفاقا نورپرداز با مشکلات زیادی روبه‌رو شد چون سایه‌هایی در فیلم «اتاق» هست که اصلا معلوم نیست از کجا می‌آیند، پیدا کردن زاویه‌ای برای تکرار آن، حسابی دردسرساز شده بود.

نکته جالب هم این‌جا بود که اساسا ایده بازسازی دقیق صحنه‌ها از این‌جا شکل گرفت که من و سث روگن قبلا این کار را کرده‌ بودیم. یک‌بار یک موزیک‌ویدئو از کانیه وست را نما به نما بازسازی کردیم. وقتی داشتیم آن را می‌ساختیم، موزیک‌ویدئو تازه منتشر شده بود و ما سر فیلم‌برداری فیلم «مصاحبه» بودیم که سث گفت بیا فردا سر تایم ناهار، بخشی از آن را بازسازی کنیم. وقتی شروع کردیم فهمیدیم که می‌توانیم به تمام معنا همه‌چیز حتی نورپردازی را بازسازی کنیم. خلاصه که آدم‌ها ویدئو را دیده بودند و با موزیک‌ویدئوی اصلی مطابقت داده بودند و خوش‌شان آمده بود. ما هم با خودمان فکر کردیم اگر با فیلم «اتاق» هم همین کار را بکنیم قطعا مردم استقبال می‌کنند.

 خیالبافانی در سودای هالیوود

آیا بازسازی صحنه‌های فیلم «اتاق»، احساس شما را نسبت به فیلم تامی وایزو تغییر داد؟

نمی‌توانم بگویم قطعا کار بازسازی بود که نگاه من را تغییر داد ولی در کل این مسیری که طی کردیم بدون شک زاویه دید من به فیلم را عوض کرده است. فیلم بد در تاریخ سینما کم ساخته نشده است، اما این‌که این فیلم هنوز هم بعد از گذشت ۱۴ سال و اندی روی پرده می‌رود و مردم آن را می‌بینند، حتما دلیل خاصی برایش وجود دارد. مثلا بدمووی‌هایی مثل «شارکنادو» یا «بردمیک» را در نظر بگیرید، این‌‌ها خودشان می‌دانند که بد‌مووی هستند و نسبت به احمقانه‌بودن و بی‌کیفیت‌بودن‌ خودشان آگاه هستند، اما در «اتاق» با کارگردان-بازیگری مواجهیم که می‌خواهد یک درام تأثیرگذار بسازد. برای تامی، قصه فیلمش یک قصه کاملا شخصی است که با همه وجودش آن را بازگو می‌کند و وقتی بیننده فیلم را می‌بیند، چه نسبت به این موضوع آگاه باشد چه نباشد، باز هم تحت تأثیر آن حس شور و شوق نهفته در لایه زیرین فیلم قرار می‌گیرد.

یعنی در بازی تامی وایزو، چیزی وجود دارد که روی آدم‌ها تأثیر می‌گذارد؟

بله، قطعا. هزاران هزار فیلم بد ساخته می‌شود که ما هیچ‌کدام‌ را دوبار نمی‌بینیم ولی مردم نزدیک به ۱۵ سال است که این فیلم را دوباره و چندباره تماشا می‌کنند. یکی از چیزهایی که به ماندگاری فیلم کمک کرده، این است که تامی از واکنش‌هایی که نسبت به فیلمش ابراز شد استقبال کرد و سعی کرد با آن همراه شود؛ به این معنی که می‌گفت بله، همه این‌هایی را که می‌گویید من از قصد انجام داده‌ام و این یعنی به مردم اجازه می‌داد که به فیلم بخندند. اگر به یکی از نمایش‌های فیلم بروید، می‌بینید که در سالن همه می‌خندند ولی خنده‌های‌شان خنده بی‌رحمانه نیست و وقتی تامی خودش به این اکران‌ها می‌آید، همه از آمدنش استقبال می‌کنند و هیجان‌زده می‌شوند.

طی ساخت فیلم آیا لحظاتی پیش ‌آمد که نگران فیلم‌تان شوید. فیلمی درباره بدترین فیلم تاریخ سینما ساختید، نترسیدید که فیلم شما هم به سرنوشت مشابهی دچار شود؟

نه، هرگز نگران این نبودیم که ممکن است فیلمی به بدی «اتاق» بسازیم. علتش هم این بود که منبع فیلم‌نامه خارق‌العاده بود. کتاب گرگ سسترو، کتاب شگفت‌انگیزی است؛ کتابی است درباره هالیوود. یکی از تصمیمات هوشمندانه گرگ در نوشتن کتاب، کمک‌گرفتن از تام بایسب، برای نوشتن این قصه بود؛ چیزی که می‌توانست مجموعه ماجراهای کوتاه و مضحکی درباره ساخت فیلم «اتاق» باشد، به کتابی بسیار تأثیرگذار تبدیل شد.

برادر و همه دوستان‌تان در «هنرمند فاجعه» با شما همکاری کردند، احساس نکردید که قصه تامی و گرگ به‌نوعی قصه خود شما هم هست؟

چرا، دقیقا قصه خود من است. از گفتنش خجالت نمی‌کشم. این قصه برای من به‌شدت شخصی است. تامی وایزو در نخستین اکران فیلمش گفته بود این قصه من است، زندگی من است. حالا هم من می‌گویم «هنرمند فاجعه» قصه زندگی من است. من هم وقتی به هالیوود آمدم برای بازیگر شدن تلاش و تقلای زیادی کردم. فیلم‌های زیادی ساختم که بلندپروازانه بودند و هیچ‌کس آنها را دوست نداشت. هیچ‌کدام‌شان هم فیلم کالت نشدند، ولی من، تامی و گرگ شباهت‌های زیادی به‌هم داریم. تقریبا همزمان وارد هالیوود شدیم.

گرگ در کتابش نوشته که یک‌بار برای نقشی در فیلم «رترو پاپت مستر» تست داده و موفق شده نقش را بگیرد. من هم برای این فیلم تست دادم و در واقع گرگ موفق شده بود من را کنار بزند. سرنوشت ما بارها با هم تلاقی داشته است. وقتی داشتیم دنبال لوکیشن فیلم‌برداری می‌گشتیم با خودم گفتم وای همه این لوکیشن‌ها همان جاهایی است که وقتی تازه بازیگری را شروع کرده بودم، پاتوقم بود. از این‌ها گذشته، اینکه سث روگن، جاد آپاتو و برادرم در این فیلم کنارم بودند، اهمیت بسیار زیادی داشت. این آدم‌ها در حرفه من نقش مهمی داشته‌اند و حضورشان در این پروژه، همه‌چیز را به مراتب برای من شخصی‌تر کرد.

آیا تجربه‌تان در ساخت «هنرمند فاجعه»، الهام‌بخش پروژه‌های آینده‌تان شده است؟ می‌دانید قرار است برای کار بعدی‌تان سراغ چه چیزی بروید؟

بعد از «هنرمند فاجعه» حجم کارم را کم کردم چون مدت زیادی حسابی سرم شلوغ بود. کار زیاد از یک جنبه به‌خاطر این بود که می‌خواستم یاد بگیرم و تجربه کنم و علت دیگرش هم این بود که با کار کردن سعی می‌کردم از چیزی فرار کنم. ساختن فیلمی که مورد توجه قرار بگیرد این خوبی را دارد که با خودتان می‌گویید خب، تا این‌جا توانستم به نتیجه خوبی برسم. حالا بد نیست کمی عجله را کنار بگذارم و با آرامش بیشتری به سراغ کار بعدی‌ام بروم. روند کاری من از این به بعد به لطف توجهی که به «هنرمند فاجعه» شد، احتمالا همیــن خواهد‌بود.


منبع: برترینها

کارگردان هایی که به «جنگ ستارگان» نه گفتند!

رایان جانسون با «جنگ ستارگان: آخرین جدای» اعتبار بسیار خوبی  کسب کرده و به فیلمسازانی پیوسته که  سکان این فرنچایز بزرگ را در دست گرفته و کشتی را از طوفان منتقدان و نوستالژی طرفداران عبور داده‌اند. امثال جی. جی. آبرامز و گرت ادواردز پیش از این موفق به انجامش شده بودند.

در تاریخ نام‌های زیادی برای ساخت فیلمی از «جنگ ستارگان» به میان آمده بود که این وسوسه را با دلایل خودشان رد کرده بودند. در ادامه یازده کارگردان سرشناس را بررسی می‌کنیم  که هر کدام به دلایلی ساخت پیشنهاد ساخت «جنگ ستارگان» را رد کرده‌اند.

براد برد

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
بِرَد بِرد یکی از گزینه‌های اصلی برای کارگردانی «نیرو بیدار می‌کند» بود. چون دیزنی لوکاس‌فیلم را خریده بود و این کارگردان بعد از «شگفت‌انگیزان» و «راتاتویی» به نور چشمی دیزنی تبدیل شده بود. اما این کارگردان تصمیم داشت تمام تمرکزش را برای «سرزمین فردا» نگه دارد. «اصلا امکان نداشت تا توجهی را که دو فیلم لایقش بودند همزمان به آن‌ها بدهم. خیلی نادر است که دو فرصت این چنینی همزمان برایت پیش آید!»


نیل بلومکمپ

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
کارگردانی که با ساخت «منطقه ۹» نامش سر زبان‌ها افتاده بود، وقتی با سایمون کینبرگ «الیسیوم» را می‌ساختند، کینبرگ از او پرسید که علاقه‌ای به ساخت پروژه‌ای که بعدها نامش «نیرو بیدار می‌کند» شد دارد یا نه، پاسخ داد که علاقه‌ای به کار روی موضوعات تکراری ندارد.


دیوید کراننبرگ

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
«به من تلفن شد و پرسیدند که دوست داری ادامه‌ی “جنگ ستارگان” را بسازی؟ به‌جای اینکه بگویم وای خدای من، حتما، بله، گفتم علاقه‌ای به سوژه دستمالی شده دیگران ندارم، بعدش تلفن را قطع کردم، نمی‌دانم حرف‌هایشان ادامه داشت یا نه، ولی برای من همان جا تمام شد.» یکبار هم که خود جرج لوکاس برای ساخت «بازگشت جدای» از او دعوت کرده بود، پیشنهادش را رد کرد و به ساختن «ویدئودروم» مشغول شد.


 
دیوید فینچر

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
فینچر در سال ۲۰۱۲ با کاتلین کندی، مدیر لوکاس‌فیلم برای ساخت «نیرو بیدار می‌کند» مذاکره کرده بود. «من با کتی صحبت کردم، اما راستش اصلا درست نفهمیدم دیزنی-لوکاس‌فیلم چیست؟! خیلی گنگ بود، فیلمی که من از این سری دوست داشتم “امپراطوری ضربه می‌زند” بود. ساخته‌ی من هم شباهت زیادی به این فیلم پیدا می‌کرد، اما مطمئنم واکنش مردم این می‌شد که تو نمی‌توانی آن فیلم را بسازی! ما موجودات جدید می‌خواهیم!»


ران هاوارد

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!

جرج لوکاس برنامه «تهدید شبح» را ریخته بود اما خودش نمی‌خواست کارگردانی کند. «او به من گفت که با زمه‌کیس و اسپیلبرگ حرف زده و آن‌ها قبول نکردند، من سومین فرد مدنظرش بودم. به او گفتم که خودت باید فیلم را بسازی، فکر نکنم کس دیگری هم می‌خواست کار استاد را ادامه دهد. افتخار بزرگی بود اما ورطه ترسناکی هم بود.» اما چند سال بعد وقتی فیل لرد و کریستوفر میلر را از سر صحنه فیلم فرعی «سولو» بر اساس کاراکتر هان سولو اخراج کردند، ران هاوراد آمد و پروژه را تمام کرد.


اروین کرشنر

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
اروین کرشنر فیلم محبوب مجموعه یعنی «امپراتوری ضربه می‌زند» را ساخته، لوکاس از او خواسته بود که با قبول کارگردانی «بازگشت جدای» پرونده سه‌گانه اصلی را ببندد. «بعد از دو سال و نه ماه کار روی “امپراتور” دیگر توان انجام دوباره چنین کاری نداشتم. خیلی از زندگی‌ام صرف “جنگ ستارگان” شده بود. ماجراجویی‌ام را انجام داده بودم، از این وسوسه گذشتم.»


دیوید لینچ

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
«به دیدن جرج لوکاس رفته بودم و پیشنهاد داد که “بازگشت جدای” را بسازم، من واقعا هیچ وقت علمی-تخیلی را دوست نداشتم. عناصر این فرانچایز برایم جذاب بود ولی ژانر کاری‌ام چیز دیگری است. به‌نظرم “جنگ ستارگان” کار خود لوکاس است.» در همان زمان لینچ برای ساخت «مرد فیلنما» نامزد بهترین کارگردانی اسکار شد، او پیشنهاد ساخت «بازگشت جدای» را رد کرد و مشغول ساخت فیلم بدنامش یعنی «تل‌ماسه» شد.


گیرمو دل تورو

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
لوکاس‌فیلم از دل تورو برای ساخت «نیرو بیدار می‌کند» دعوت به همکاری کرد. «درخواستشان از من خیلی خوش‌حال کننده بود. اما باورتان می‌شود یا نه، سرم خیلی شلوغ است.»


استیون اسپیلبرگ

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
بارها در دنیای «جنگ ستارگان» صحبت از کارگردانی اسپیلبرگ به میان آمده است، اما هیچ وقت این اتفاق عملی نشده. در حالی که او گزینه اصلی برای ساخت «بازگشت جدای» بود اما به دلیل عضویت او در انجمن کارگردانان آمریکا و مشکلات این انجمن با جرج لوکاس مجوز حضور در این پروژه را بدست نیاورد.

«من می‌خواستم، اما لوکاس نگذاشت. من ۱۵ سال پیش از جرج خواستم که یکی از فیلم‌های سه‌گانه دوم را بسازم اما او خودش می‌خواست همه‌شان را بسازد. متوجه می‌شوم که چرا “جنگ ستارگان” برای جرج مثل بچه‌اش می‌ماند. چون برایش این یک کسب‌و‌کار خانگی محسوب می‌شود که اصلا میراث خودش است. او می‌دانست که من “پارک ژوراسیک” و “ایندیانا جونز” را دارم، جرج هم “جنگ ستارگان” را می‌خواست، نمی‌خواست که در اعتبار “جنگ ستارگان” شریک شوم.»


متیو وان

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!
این کارگردان «اردنگی» را ساخت و بعدش با «ایکس-من: کلاس اول» توانایی خود را در ساخت اکشن اثبات کرد. لوکاس‌فیلم بعد اینکه بِرد پیشنهاد ساخت «نیرو بیدار می‌کند» را رد کرد به سراغ وان رفت، اما وان نتوانست به درک مشترکی با دیزنی برسد و پروژه را رد کرد.


رابرت زمه‌کیس

 آنها به «جنگ ستارگان» گفتند نه!

به روایت ران هاوارد، لوکاس اولش نمی‌خواست خودش «تهدید شبح» را بسازد، و سه تا از رفقای کارگردانش را دعوت کرد ولی هیچ کدام قبول نکردند. زمه‌کیس در آن دوره به طور همزمان درگیر ساخت «دور افتاده» و «آنچه در زیر است» بوده است.


منبع: برترینها

دعوت به کتابخانه‌گردی در ۱۷ اسفندماه

اد: ۱۷ اسفند، سالروز تأسیس کتابخانه‌های عمومی در کشور، فرصت مناسبی است تا مسئولان سراسر کشور با حضور در کتابخانه‌ها و دیدار و گفت‌وگو با اعضا و کتابداران، نسبت به آخرین تحولات کتابخانه‌ها کسب اطلاع کنند.

محمد اللهیاری پیشنهاد کرد: روز ۱۷ اسفندماه همزمان با سالروز تأسیس نهاد کتابخانه‌های عمومی، «کتابخانه‌گردی» در کتابخانه‌های عمومی کشور برگزار شود.

به گزارش ایسنا، معاون توسعه کتابخانه‌ها و کتابخوانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور گفت: توجه به موضوع کتاب و کتابخوانی در طول سال به مناسبت‌های مختلف صورت می‌گیرد؛ برپایی نمایشگاه کتاب در اردیبهشت‌ماه که با مراجعه  مردم و عرضه و فروش آثار ناشران به اقتصاد نشر توجه دارد و همچنین ایام هفته کتاب در آبان‌ماه که با محوریت توجه به کتاب، کتابخوانی، ناشران، کتابفروشان، نویسندگان و به طور کلی اهالی قلم برگزار می‌شود.

او با اشاره به  سالروز تأسیس نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور  در ۱۷ اسفندماه، از این روز به عنوان مناسبت‌ دیگری در حوزه کتاب و کتابخوانی یاد کرد و گفت: کتابخانه‌ها امروز به عنوان مراکز ارائه‌دهنده خدمات اجتماعی، نسبت به سایر مراکز ارائه‌کننده کتاب به مردم نزدیک‌تر هستند و دسترسی‌های محلی برای برطرف کردن نیازهای مطالعاتی و نیازهای اجتماعی مردم را فراهم می‌کنند؛ از این حیث توجه به کتابخانه‌های عمومی می‌تواند قابل توجه باشد.

اللهیاری ادامه داد: ۱۷ اسفند، سالروز تأسیس کتابخانه‌های عمومی در کشور، فرصت مناسبی است تا مسئولان سراسر کشور از جمله فرمانداران، استانداران، شهرداران، بخشداران، دهیاران، اعضای شورای شهر و روستا، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، ائمه محترم جمعه و جماعت، اعضای انجمن‌های کتابخانه‌های عمومی استان‌ها و شهرستان‌ها و همه علاقه‌مندان به کتاب، با حضور در کتابخانه‌ها و دیدار و گفت‌وگو با اعضا و کتابداران، نسبت به آخرین تحولات کتابخانه‌ها کسب اطلاع کنند.

معاون توسعه کتابخانه‌ها و کتابخوانی نهاد کتابخانه‌های عمومی این اقدام را فرصت مناسبی برای آشنایی با ظرفیت‌های کتابخانه‌های عمومی دانست و گفت:  طرح کتابخانه‌گردی امسال برای اولین بار روز پنجشنبه ۱۷ اسفندماه، مصادف با شب میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) در سراسر کشور برگزار خواهد شد و از سوی دیگر فرصت خوبی خواهد بود تا گروه‌های مرجع شامل هنرمندان، ورزشکاران و نخبگان در کتابخانه‌ها حضور پیدا کنند و با تشویق و ترغیب قشرهای مختلف مردم، به خصوص کودکان و نوجوانان، به تقویت فرهنگ مراجعه به کتابخانه، مطالعه در کتابخانه، امانت گرفتن کتاب و همین‌طور بهره‌مندی از خدمات اجتماعی کتابخانه‌ها در کشور کمک کنند.


منبع: عصرایران

آثار نمایشگاه سیلا و پارس به کره بازگشت

آثار نمایشگاه سیلا و پارس شامگاه پنجشنبه ۳۰ آذر از ایران خارج شد و شامگاه جمعه به موزه کیان‌جو رسید.

مدیر موزه ملی ایران اعلام کرد که آثار نمایشگاه سیلا و پارس به سلامت به موزه ملی کیان‌جو باز گردانده شد.

به‌گزارش روابط‌عمومی موزه ملی، جبرئیل نوکنده مدیر موزه ملی ایران به دنبال پایان یافتن این نمایشگاه گفت: «نمایشگاه سیلا و پارس: خاطره مشترک با ۲۰هزار و ۳۸ بازدیدکننده (شامل ۴۴۵۸ غیرایرانی) توانست تصویر روشنی از فرهنگ کهن کره و ارتباط فرهنگی آن با کشورمان را ارائه کند. این نمایشگاه توانست نگاه بازدیدکنندگان را نسبت به کشور کره را تغییر دهد و آن‌ها با فرهنگ غنی این کشور در شرق آسیا آشنا کند.»

او افزود: «با وجود اشتراکات فرهنگی و ارتباط کهن بین شرق و غرب آسیا، مردم کشور ما آشنایی چندانی با فرهنگ‌های کهنسال شرق آسیا ندارند و موزه‌ها در این میان می‌توانند بین این فرهنگ‌ها ارتباط ایجاد کنند. موزه ملی ایران امیدوار است با برگزاری نمایشگاه‌های متقابل از شرق آسیا و در شرق آسیا بتواند به شناخت و گفت‌وگوی فرهنگ‌ها کمک کند.»

آثار نمایشگاه سیلا و پارس شامگاه پنجشنبه ۳۰ آذر از ایران خارج شد و شامگاه جمعه به موزه کیان‌جو رسید.


منبع: عصرایران

رسوایی جهانی عکاس ایرانی (فیلم)

ثبت سفارش خودرو آغاز می‌شود وزیر کشور: هیچ یک از دستگاه ها حق ندارند وارد حریم خصوصی مردم شوند ۱۰ راه‌کار برای آن‌که نوجوان‌مان معتاد نشود (+فیلم) تجمع آلاینده هوا در کلانشهرها از پنجشنبه مراسم نکوداشت استاد علی‌اکبر صنعتی (عکس) افشاگری شهردار سنندج از ۲۳ قرارداد واگذاری غیرقانونی سازمان مدیریت بحران: اسکان موقت مردم تهران‌ به ۳ برابر تهران زمین نیاز دارد‌ آتش‌سوزی چاه نفتی رگ سفید خاموش شد شوخی مهراب قاسم‌خانی درباره لایحه منع خشونت علیه زنان: همسرم را کتک بزنم یا نه؟ سرطان اولین عامل مرگ و میر در ایران تا ۱۵ سال دیگر!

ای کاش کسی در دنیا متوجه این ماجرا نشود/ به دختر بچه ۱۰ ساله چه کار دارید؟!  (۳۷ نظر)

“جاخالی” دادن ایران در حمایت عملی از مسلمانان میانمار!  (۳۷ نظر)

آقای بطحایی! نگذارید بچه های ما بردگان دنیای فردا شوند  (۳۴ نظر)

جشنواره وب ایران؛ اگر تمایل دارید می توانید به عصر ایران رأی دهید (+لینک)  (۳۳ نظر)

آزادی زنان در عربستان؛ مقدمه خشونت بیشتر آل سعود در خاورمیانه  (۲۸ نظر)

پلیس تهران: دستگیری ۲۱۶ نفر در طرح مقابله با اراذل و اوباش (+عکس)  (۱۵ نظر)

اصلاح‌طلبان به هوش، اعتدال‌گرایان به گوش  (۱۲ نظر)

زندگی به سبک جدید در جامعه عربستان (+آلبوم تصویری)  (۱۱ نظر)


منبع: عصرایران

مراسم نکوداشت استاد علی‌اکبر صنعتی (عکس)

ثبت سفارش خودرو آغاز می‌شود وزیر کشور: هیچ یک از دستگاه ها حق ندارند وارد حریم خصوصی مردم شوند ۱۰ راه‌کار برای آن‌که نوجوان‌مان معتاد نشود (+فیلم) تجمع آلاینده هوا در کلانشهرها از پنجشنبه مراسم نکوداشت استاد علی‌اکبر صنعتی (عکس) افشاگری شهردار سنندج از ۲۳ قرارداد واگذاری غیرقانونی سازمان مدیریت بحران: اسکان موقت مردم تهران‌ به ۳ برابر تهران زمین نیاز دارد‌ آتش‌سوزی چاه نفتی رگ سفید خاموش شد شوخی مهراب قاسم‌خانی درباره لایحه منع خشونت علیه زنان: همسرم را کتک بزنم یا نه؟ سرطان اولین عامل مرگ و میر در ایران تا ۱۵ سال دیگر!

ای کاش کسی در دنیا متوجه این ماجرا نشود/ به دختر بچه ۱۰ ساله چه کار دارید؟!  (۳۷ نظر)

“جاخالی” دادن ایران در حمایت عملی از مسلمانان میانمار!  (۳۷ نظر)

آقای بطحایی! نگذارید بچه های ما بردگان دنیای فردا شوند  (۳۴ نظر)

جشنواره وب ایران؛ اگر تمایل دارید می توانید به عصر ایران رأی دهید (+لینک)  (۳۳ نظر)

آزادی زنان در عربستان؛ مقدمه خشونت بیشتر آل سعود در خاورمیانه  (۲۸ نظر)

پلیس تهران: دستگیری ۲۱۶ نفر در طرح مقابله با اراذل و اوباش (+عکس)  (۱۵ نظر)

اصلاح‌طلبان به هوش، اعتدال‌گرایان به گوش  (۱۲ نظر)

زندگی به سبک جدید در جامعه عربستان (+آلبوم تصویری)  (۱۱ نظر)


منبع: عصرایران

اکران مردمى «سدمعبر» برگزار می‎شود

حامد بهداد و محسن کیایى در اولین روز اکران عمومى این فیلم سینمایى به کارگردانى محسن قرایى و تهیه کنندگى بهمن کامیار، چهارشنبه ۶ دى با مخاطبان به تماشاى فیلم خواهند نشست.

«سدمعبر»، حامد بهداد و محسن کیایى در اولین روز اکران عمومى این فیلم سینمایى به کارگردانى محسن قرایى و تهیه کنندگى بهمن کامیار، چهارشنبه ۶ دى به همراه دیگر عوامل فیلم در پردیس آزادى و همراه با مخاطبان به تماشاى فیلم خواهند نشست.

به گزارش روابط عمومى فیلم سینمایى حضور بازیگران و عوامل فیلم ساعت ١٨:٣٠ و شروع اکران ساعت ١٩ خواهد بود.

«سدمعبر» به نویسندگى سعید روستایى از فیلم هاى مورد توجه منتقدان و اهالى رسانه در سى و پنجمین جشنواره فیلم فجر بود که در چند رشته کاندید دریافت جایزه از هیات داوران شد و بازى حامد بهداد بعنوان نقش اول مرد این فیلم تحسین منتقدان را برانگیخت.

این فیلم که پیش از این در دو حضور بین المللى خود در جشنواره پوسان کره جنوبى و گلدن گلوبال مالزى درخشیده است، داستان قاسم کارمند اداره سد معبر شهرداری را روایت می کند که براى تغییر وضعیتِ زندگیِ خود بهبود با نرگس همسرش اختلافِ نظر دارد و در این مسیر با چالش مواجه مى شود.

در فیلم سینمایی «سد معبر» حامد بهداد، باران کوثری، نادر فلاح، اکبر رحمتی، آوا شریفی، عرفان ناصری، مرتضی آقاحسینی، بهرام سروری نژاد، سجاد رحیمی، غلامعلی رضایی، فتح الله طاهری، مهدی میری و نگار عابدی، علیرضا کمالی، گیتی قاسمی، حسام محمودی و محسن کیایی به ایفای نقش پرداخته‌اند همچنین بازیگر خردسال این اثر رونیکا نعمت الله است.

اسامی کامل عوامل این فیلم سینمایی عبارتند از کارگردان: محسن قرایی، تهیه کننده: بهمن کامیار، نویسنده : سعید روستایی، مدیر تولید: سجاد رحیمی، مدیر فیلمبرداری: مرتضی هدایی، تدوین: سپیده عبدالوهاب، مدیر صدابرداری: سعید بجنوردی، صداگذاری: حسین ابوالصدق، طراح صحنه: حجت اشتری، طراح لباس: نگار نعمتی، طراح چهره پردازی: محمود دهقانی، مدیر تدارکات: محمد ابراهیمی، مدیر برنامه ریزی: امین قوامی، منشی صحنه: حمیرا نعمت الله، دستیار اول کارگردان: کریم امینی، مدیر تبلیغات: میثم میرزایی، تبلیغات مجازی: آریان امیرخان، سرمایه گذاران: بهمن کامیار، علی کرمانیان، سید محمد احمدی، دستیاران تهیه: علی کرمانیان، بابک گودرزی نژاد، مشاور امور سرمایه گذاری: بابک گودرزی نژاد و مشاور رسانه‌ای و روابط عمومی: میثم محمدی.


منبع: عصرایران

نگاهی به فیلم سینمایی " آذر"

کارگردانی فیلم چند گام جلوتر از فیلمنامه سرشار از حفره آذر است که نشان می دهد حمزه ای از تجربه سالها دستیاری و ساخت فیلم کوتاه نهایت استفاده کرده است .

محسن جعفری راد، منتقد سینما در سایت “سینماسینما” نوشت: آذر نمونه مناسبی برای تشریح این مسئله است که چطور کیفیت کار یک کارگردان، می تواند فدای حواشی ساخت فیلم و زیاده خواهی های تهیه کننده / بازیگر فیلم شود. طبق شنیده ها و دیده ها! نیکی کریمی به عنوان تهیه کننده و بازیگر نقش آذر، چنان عرصه را برای کارگردان تنگ کرده که محمد حمزه ای به عنوان کارگردان، صرفا به فکر به پایان رساندن فیلمبرداری فیلم بوده و از هر گونه جاه طلبی و کمال گرایی به قیمت تمام شدن این مرحله فاصله گرفته است. هر چند برای نقد یک فیلم چنین موارد فرامتنی و مربوط به زمان ساخت فیلم، مورد نظر قرار نمی گیرد اما در مورد آذر می توان برخی از ضعف های روایی و ساختاری را به این حواشی مربوط دانست. از اصرار نیکی کریمی به گرفتن کلوزآپ از چهره اش بدون تناسب با ساختار کلی فیلم که اغلب عوامل پشت صحنه و بازیگران – به خصوص حمیدرضا آذرنگ- به آن تاکید داشته اند تا موارد فنی دیگر که محل مجادله تهیه کننده و کارگردان بوده است.

اما به نقد خود فیلم بپردازیم. در فیلمنامه آذر برای تبیین گره افکنی در روایت، از موقعیت قتل های اتفاقی در یک جدال لفظی استفاده شده که در سینما و تلویزیون ایران بارها نمونه اش را شاهد بوده ایم. از جمله زیر تیغ،دهلیز،خانه ای در خیایان چهل و یکم و … اما مشکلی که آذر دارد پرداخت نه چندان عمیق و بسط یافته این قتل اتفاقی و پیامد آن است. وقتی از کلیشه ها استفاده می کنیم و در واقع از آنها به عنوان کاشت در روایت استفاده می کنیم باید برداشت مناسبی نیز از آن داشته باشیم که در آذر از این کاشت،برداشت دقیقی صورت نگرفته و همه چیز در خدمت لحن شعاری فیلم مبنی بر تنگنا ماندن یک زن فداکار خانواده خلاصه شده است، درصورتی که می شد با نسبی نگری و دقت در چفت و بست مناسب در فیلمنامه،پرداخت بهتری از شخصیت ها و موقعیت های دراماتیک ارائه کرد و به عنوان مثال همه مردان داستان از شوهر آذر تا مشتری هوسران رستوران با بازی پژمان جمشیدی را سیاه مطلق ندید و کمی به غلطت خاکستری آدمها اضافه کردکه نبود این رنگ خاکستری مهمترین ضعف فیلمنامه است.

وقتی نام فیلمی را آذر می گذاریم ، پیش فرض این است که این اسم زنانه به عنوان قهرمان داستان،هم همدلی و هم همذات پنداری مخلاطب را برانگیزد اما در شکل فعلی از آذر کمتر فردیت غنی و قوام یافته ای می بینیم. او صرفا زنی است که می خواهد به امرار معاش خانواده سرو و سامان ببخشد اما عموی شوهر او که مخالف ازدواج بوده، مدام سنگ می اندازد و در نهایت پسر عمو هم زیر قولش می زند تا با دستگیری شوهر، آذر تنها تر از قبل شود. جز این موقعیت و مهارتی که از او در موتور سواری در ابتدای فیلم دیده می شود- هرچند در صحنه های دیگر به دلیل بازی ضعیف کریمی،مصنوعی جلوه می کند- هیچ شناسه ای از یک قهرمان نمی بینیم. از طرفی دیگر شخصیت ضد قهرمان فیلم هم ناکارآمد جلوه می کند. اگر عمو با بازی فرید سجادی حسینی را مهمترین مخالف آذر در مسیر تحقق خواسته اش بپنداریم ،هیچ گاه دلیل این مخالفت و این حجم از کینه توزی مشخص نمی شود تا در نهایت آدمها به جای شخصیت پردازی درست ،صرفا حضور فیزیکی در روایت فیلم داشته باشند و مدام به گره های کور در روایت اضافه شود.

از نظر ساختاری، کارگردانی و اجرای محمد حمزه ای نمره قبولی می گیرد. در طراحی میزانسن و دکوپاژ تناسب خوبی میان صحنه های داخلی و خارجی برقرار شده و برای ترسیم موقعیت قهرمان داستان و رابطه او با معضلات پیرامونش ، از فرم بصری استفاده درستی شده است،به خصوص در صحنه های حضور آذر در شهر. یا ریتم و ضرباهنگ مناسب فیلم -البته غیر از مقدمه پردازی که خیلی دیر سراغ داستان اصلی می رود- که نشان می دهد تدوینگر و کارگردان، نمودار حسی فیلم را نسبتا قابل قبول ترسیم کرده اند. در هدایت بازیگران نیز غیر از کریمی،بقیه کم و بیش موفق ظاهر شده اند. هر چند که پرسونای قبلی خود را تکرار کرده اند. به خصوص آذرنگ که در کارنامه اش بیشتر شخصیت حیله گر و متظاهر و منفعت طلب را بازی کرده و در آذر هم همین را تکرار کرده است. اما بازی نیکی کریمی پاشنه آشیل اجرای فیلم را رقم زده است.

نیکی کریمی که در کارنامه فیلمسازی اش، هیچ گاه نتوانسته همتراز با بازی های ماندگارش در فیلم هایی مثل عروس،پری،سارا،دو زن و …ظاهر شود،به دنبال آن است که جایگاه از دست رفته خود را به عنوان ستاره این بار در پشت صحنه نیز بازیابد و به همین خاطر به عنوان تهیه کننده ظاهر می شود غافل از اینکه تهیه کنندگی در سینما نیاز به یک مدیریت قوی دارد که بیشتر از همه به کار تیمی فکر می کند نه مثل کریمی که به تکنیک فردی اش دل بسته است. تمایل بازیگران سینما به حضور در پشت صحنه فیلم به عنوان تهیه کننده و کارگردان به اندازه تاریخ سینما ،قدمت دارد و از آخرین و موفق ترین نمونه ها می توان به براد پیت،شان پن و راسل کرو اشاره کرد،اما آنها کجا و این کجا؟! از طرفی دیگر این که چرا باید کریمی در قالب نقش آذر ظاهر شود ، جای سوال دارد.

اگر برای موفقیت فیلم در گیشه این انتخاب صورت گرفته که سالهاست برگ فروش کریمی در اکران فیلم ها سوخته است. اگر هم به خاطر قابلیت بازی کریمی است که خیلی وقت است که از او جز بازی در سینمای تجاری و فیلم های معمولی بازی جذابی سراغ نداریم.ضمن اینکه اصرار او به حفظ زیبایی چهره اش باعث شده که بر عکس نمونه هایی مثل حضور نبوغ آمیز لیلا حاتمی در بی پولی و رگ خواب، کریمی ظاهر شیکش را فدای تناسب با شخصیت آذر کرده است. به این ترتیب که اثری از استیصال و درماندگی و رخوت و نگرانی در چهره و ظاهر نیکی کریمی چه هنگام سوار شدن بر موتور و پرسه در شهر هراسناک مد نظر فیلم و چه هنگام متاثر شدن از تنگناها، دیده نمی شود و بیشتر قراردادی و مکانیکی بازی کرده تا اینکه به عنوان قهرمان دستان،موتور محرکه درام را به خوبی روشن و هدایت کند. در واقع مشخص نمی شود که انگیزه نیکی کریمی از ایفای نقش آذر چبست و البته شاید علت اختلاف گسترده در پشت صحنه آذر و انصراف کارگردانان قبلی نیز به همین قضیه بر می گردد که نتوانستند دلیل روشنی برای این انتخاب پیدا کنند.

به این ترتیب غیر از بازی کریمی و البته اجرای دم دستی صحنه هل دادن و قتل اتفاقی که می شد ایده های بهتری را برای تبیین اتفاق در نظر گرفت و از اجرای تکراری پرهیز کرد ، در بقیه موارد،کارگردانی فیلم چند گام جلوتر از فیلمنامه سرشار از حفره آذر است که نشان می دهد حمزه ای از تجربه سالها دستیاری و ساخت فیلم کوتاه نهایت استفاده کرده است . اما حیف که این رعایت حداقل ها در کارگردانی شسته و رفته فیلم ، با فیلمنامه ضعیف و از آن مهمتر حواشی پشت صحنه فیلم نتوانسته به فیلمی خوب و جذاب منجر شود. می توان منتظر کارهای بعدی حمزه ای ماند البته اگر کمی بیشتر به استقلال فکری و عملی در کارگردانی توجه کند و در انتخاب فیلمنامه نیز جاه طلبی لازم را داشته باشد.


منبع: عصرایران

سریال‌سازی با طعم سینما

درباره کارگردانی، بازی، کست و جمیع جهات فنی این سریال که برگ برنده آن هم هستند بسیار می‌توان گفت،

محمدرضا مقدسیان، منتقد سینما در روزنامه شرق نوشت: «سایه‌بان» دست‌کم از چند منظر سریال قابل‌تأملی است؛ اول اینکه برادران محمودی بعد از پشت‌سرگذاشتن نقطه عطف مهمی مثل «چند مترمکعب عشق» و «رفتن» که منجر به موفقیت‌های بسیاری برای آنها در میان منتقدان داخلی و خارجی و البته مخاطبان سینما شد، سراغ ساخت سریال تلویزیونی آمده‌اند. این دو اساسا فعالیت تصویری‌شان را با تلویزیون آغاز کرده‌اند اما این بازگشت از جنسی دیگر است. نکته مهم دیگر درباره این سریال اهمیت قائل‌شدن برای فرم و شیوه قاب‌بندی و کارگردانی است.

بر کسی پوشیده نیست که نقطه اتکای غالب سریال‌های تلویزیونی فیلم‌نامه و متن است و در نگاهی عمیق‌تر این پیام‌ها و نکات دستوری از قبل دیکته شده است که ‌باید در دل فیلم‌نامه گنجانده شود تا تولید آن را میسر کند و تأیید سرمایه‌گذار اصلی یعنی تلویزیون را فراهم آورد. مراد این قلم بررسی خوب یا بدبودن این خصلت نیست (در این مجال نمی‌گنجد) بلکه تأکید اصلی بر متن و معنامحوربودن سریال‌هاست.

در این مسیر تیم تهیه تولید سریال‌ها به دلیل کاهلی یا کاهش هزینه‌ها یا هر دلیل دیگری در مرحله تصویری‌کردن متن چندان مجاهدتی به خرج نمی‌دهند و در نهایت مجموعه‌ای از نماهای بسته و مدیوم از بازیگر و آپارتمان محل سکونت و اندکی هم خیابان‌های منتهی به محل کار یا منزل را دست‌مایه کار قرار می‌دهند و باقی می‌شود متنی که از سوی بازیگران قرائت می‌شود و پیامی که منتقل می‌شود و مدیری که رضایت‌خاطر پیدا می‌کند و مخاطبی که سریالی شبیه به سایر سریال‌ها را تحمل می‌کند. اما همان‌طور که برادران محمودی پیش‌تر در آثار سینمایی‌شان نشان داده‌اند، شیوه قاب‌بندی، استفاده از نور و ضدنور، تلاش برای تازه‌بودن و رسیدن به فرم و قاب‌بندی‌های نه‌چندان تکراری جزء دغدغه‌های اصلی‌شان است. این دو در «سایه‌بان» هم همان مسیر را طی کرده‌اند و برخلاف سنت سریال‌سازی برای تلویزیون، تلاش کرده‌اند اندازه نماها و زوایای دوربین‌شان را نزدیک به استانداردهای سینما حفظ کنند. برادران محمودی پیش‌تر هم نشان داده بودند که توان اینکه از دل خرابه‌ها و لوکیشن‌های به‌ظاهر نه‌چندان زیبا که به‌اصطلاح «تصویر‌خور خوبی ندارد» تصاویر خوش‌آب و رنگ، گرم و قاب‌های چشم‌نواز بیرون بکشند را دارند. در «سایه‌بان» هم این ویژگی به چشم می‌خورد و به‌طور مشخص نماهای درون کارگاه نجاری و مبل‌سازی نمونه‌ای برای این مدعاست.

ویژگی دیگر «سایه‌بان» که البته بسیار مهم هم هست، شیوه چینش بازیگران در این سریال است. شاید مهم‌ترین نکته در این حوزه ظاهرشدن «هستی مهدوی‌فر» در نقشی کاملا متفاوت با نقش‌ها پیشینش است. مهدوی‌فر که پیش از این بیشتر در نقش دختران یاغی و سرکش ظاهر شده بود، این‌بار در نقش دختری معقول و متین اما فعال و مستقل ظاهر شده و البته نوع پوشش و گریمش از او شمایلی تازه را به نمایش گذاشته است. از سوی دیگر معرفی جدی «مجتبی پیرزاده» در این سریال و موفقیت او در نقشی که برعهده گرفته است، نوید ظهور یک بازیگر مرد استاندارد را به سینمای کم‌چهره و کم‌قهرمان ما می‌دهد. از دیگر سو باید به «محمدرضا غفاری» اشاره کرد که مسیر رو به رشد را با سرعت خوبی طی می‌کند و می‌رود که پخته و پخته‌تر شود و حرف‌های زیاد‌تری در سینما و تلویزیون ما بزند.

درباره کارگردانی، بازی، کست و جمیع جهات فنی این سریال که برگ برنده آن هم هستند بسیار می‌توان گفت، اما شاید بهتر باشد تحلیل‌های جدی‌تر و عمیق‌تر را به بعد از پایان پخش سریال موکول کنیم. در پایان باید گفت سریال سایه‌بان اتفاق مهمی در حوزه سریال‌سازی در سیما از منظر کیفیت کارگردانی است هرچند پاشنه‌آشیلش به سیاق سایر سریال‌های تلویزیونی متن و فیلم‌نامه نه‌چندان با قوام و دوام و چگالی پایین رخدادها به‌ازای زمان پخش سریال است. به بیان دیگر باید گفت «سایه‌بان» در عین اینکه ایده‌ای باب مخاطب امروز و دغدغه‌مند داشته، به سیاق سایر تولیدات سینما در حوزه فیلم‌نامه دست به عصا پیش رفته و به دلایل تولیدی متنی کوتاه را در زمانی بلند‌تر از ظرفیت متن تصویری کرده است. این همه اما به این معناست که «سایه‌بان» فراتر از استانداردهای رایج تلویزیون تولید شده و این به‌تنهایی قدمی مثبت تلقی می‌شود.


منبع: عصرایران

تولد بهرام بیضایی؛ بیش بمانید و در آرامش

برایند اینهاست که موجب می‌شود عرض کنم آقای بیضایی، عمرتان دراز و آرامشتان پایدار.

امیر پوریا، منتقد سینما در روزنامه شرق نوشت: بسیاری از هنرمندا‌نمان را از این بابت می‌ستاییم که هرچند ممنوع یا دچار موانعی بوده‌اند، اما در این مرزها مانده‌اند. اما این‌بار با یا بی‌اجازه مخاطب محترم و هر مدیر فرهنگی، می‌خواهم تولد هفتادونهم آقای بهرام بیضایی را همراه با سپاس از اینکه ترک وطن گفتند، تبریک عرض کنم. شاید شگفتی به‌همراه داشته باشد این مبارک‌شمردنِ مهاجرت هنرمندی که اثر هر روز کارش در هنرهای نمایشی ما ماندگار بوده است؛ درسی برای درام‌دانستن یا انسان‌شناختن کسی، مصالحی برای اجرای آموزشی یا حرفه‌ای کسی دیگر و میدانی برای کشف قابلیت‌های بیانی هنر به طور کلی و برای کلی هنرشناس.

همچنین، یک دستاورد جانبی دیگر آنچه خلق کرده و نگاه به تاریخ هرکدام، می‌تواند این باشد که بسیاری از ما با دچار‌بودن به خودباوری کاذب، شاید تصمیم بگیریم دست به خلق اثر نمایشی نزنیم، وقتی می‌بینیم ایشان زیر ٣٠ سال داشته وقتی متن سترگ «کارنامه بندار بیدخش» را نوشته؛ یا ۴٠ ساله بوده که فیلم همچنان یگانه «مرگ یزدگرد» را ساخته یا برای کسانی با روحیه و رویکردی متفاوت، درست در نقطه مقابل، می‌تواند انگیزه‌ای باشد برای بازنایستادن، خواندن، دانستن، کوشش و تجربه در خلق و خودآزمایی. چندی پیش نمایشی در تهران بر صحنه بود با عنوان «شب دشنه‌های بلند»، کار علی شمس که در آن نمایش‌نامه‌نویس جوان و نوآمده‌ای با نام عجیب مجدد سختکوش در سال ۴٩ با طرح وقایعی از آینده آن زمان مواجه می‌شد. به او می‌گفتند که هشت سال بعد انقلاب خواهد شد و اختیار می‌دادند که میان چند متن نمایشی که بعدها از قله‌های درام‌نویسی ایران خواهد شد، یکی را انتخاب کند تا به نام خود چاپ بزند. بزرگ‌ترین انتخاب ممکن، «مرگ یزدگرد» بود و تندترین حرص و حسرت را هم آن جوان نسبت به آقای بیضایی داشت. این موقعیت نمونه‌ای برای درام‌پرداز ایرانی هر دوره است: به بیضایی که نمی‌توانم رسید. پس کار خودم را بکنم (یا همان‌گونه که در صورت اول گفته شد، پس بهتر است هیچ کاری نکنم).

با تمام اینها، چگونه می‌توان تولد چنین بزرگی را همراه با غربت‌نشینی او، مبارک انگاشت؟ ساده است: دهه‌های به‌جامانده از عمر پرنتیجه‌اش را در آرامش می‌گذراند. وامی که تاریخ هنر و حتی تاریخ پژوهش در باب هنر در سرزمین ما به او دارد، چنان است که بااطمینان می‌شود گفت با ماندن یا نماندن او در ایران، با هر میزان حرمت و نکوداشت و آیین که به فرض اینجا می‌ماند و بجا می‌آوردیم، ادا نمی‌شد. از نکوداشت حرف می‌زنم، چون برای آقای ناصر تقوایی هم فقط همین کار را بلدیم. آقایان داریوش مهرجویی و بهمن فرمان‌آرا به میزانی کمتر و آقای مسعود کیمیایی به میزانی بیشتر، بهره از سختکوشی و پایمردی خود برده‌‌اند و از طاقت بی‌پایانشان خرج کرده‌‌اند که چندی یک فیلم می‌سازند و کتابی می‌نویسند یا به فارسی برمی‌گردانند.

این طاقت هم بی‌نهایت نیست و روزی به بی‌حوصلگی آقای تقوایی و پرهیز از سروکله‌زدن با آن مدیر و این ناظر خواهد رسید وگرنه، میدانی برایشان فراخ نمی‌شود. آقای عباس کیارستمی هم دیگر چندین‌سال بود که اینجا فیلم نمی‌ساخت و باز هم خود و همه‌چیز را آماده کرده بود که بعدی را در چین‌وماچین بسازد که طب ایرانی آماده نبود و با بقای او راه نیامد. بنابراین اگر آقای بیضایی را برای ماندن می‌خواستیم، از میدانی که او را سر شوق بیاورد و به خلق اثری برآمده از ذهن سرشارش بینجامد، خبری نبود.

اثری «در واکنش» به آنچه بیرون از ذهن هنرمند است که شوقی ندارد؛ نه برای خلق و نه برای تماشا؛ همچون فیلم آخری که با نام «وقتی همه خوابیم» ساخت و برآشفتگی از آن را هنوز میان اتهامات نگارنده به حساب می‌آورند. برایند اینهاست که موجب می‌شود عرض کنم آقای بیضایی، عمرتان دراز و آرامشتان پایدار. تا همین چندی پیش که به سرخوشی شما در هر تصویر ثابت یا متحرکی در این سال‌های ینگه‌دنیا در قیاس با سال‌های تهران و کارهای شمال و جنوب ایران فکر می‌کردم، تازه بیم زلزله در این اوج نبود و آلودگی همیشگی که دو، سه فیلمتان نگرانی‌اش را طرح می‌کرد، به این بحران نرسیده بود. اگر جامی جهان‌نما می‌داشتید- چون آنچه بندار شما برای جم شاه ساخته بود- و از استانفورد در آن به مردمان امروز و اینجا می‌نگریستید، کلام بندار از پس قرن‌ها بار دیگر با همان واژگان بر زبانتان جاری می‌شد: «… و این مردمان‌اند در کوشش؛ که سزاوار ِ بهترند». شما هم اگر می‌ماندید، مدام باید می‌گفتیم ایشان سزاوار بهترند. حرمت بیشتر، میدان عمل گسترده‌تر و فیلم‌هایی آزادانه‌تر و کنشگرانه‌تر. بر من ببخشایید که چنین گستاخ می‌گویم زنده باد که نماندید. در آسودگی بمانید و بیش بمانید.


منبع: عصرایران

آیدین آغداشلو: کافه نادری حالمان را خوب می کند

هفته نامه صدا – بهاره بوذری: خدا را شاکریم که ترک وطن نکرده و با تمام ناملایمات در ایران مانده است؛ اما چه کرده ایم که او خدا را شکر می کند که آینده ایران را نخواهد دید… گفتگو با روشنفکر و منتقدی همچون آیدین آغداشلو واقعیت پیرامون را بهتر از دیگران پیش چشممان می آورد.

 گفتگو با آیدین آغداشلو درباره کافه نادری، میعادگاه اهل معنا

آغداشلو کافه نادری را محلی برای قوت قلب هنرمندان دهه سی و چهل می داند. مکان شریفی که به عنوان پایه گذار بخشی از فرهنگ معاصر ایران حرمت بسیاری دارد. به گفته آغداشلو، پشت پرده هرگونه تخریب یادمان های فرهنگی چیزی جز منفعت طلبی نیست و اگر نه تخریبگران سودجو اساسا درکی از فرهنگ و هویت ملی ندارند.

آقای آغداشلو به بهانه خطر تخریبی که بخشی از حیاط کافه نادری را تهدید کرده بود می خواهیم بدانیم ما در قبال یک بنای تاریخی مانند کافه نادری به عنوان حافظه بصری دوره ای از تاریخ چه وظیفه ای داریم؟ اصلا پاتوقی را که در دورانی محل گرد آمدن روشنفکران و هنرمندان ما بوده، می توانیم به عنوان یکی از نشانه های مهم تاریخ معاصر ایران معرفی کنیم؟

– در پاسخ باید بگویم وظیفه هر ملتی است که یادمان های تاریخی خود را نگه دارد. مگر نمی توانند به جای برج ایفل سلسله ای آپارتمان بسازند؟ یادمان های تاریخی یا هر چه که بخشی از حافظه یک ملت را در خودش جای داده می تواند اصلا نباشد اما ملتی که شروع کند به عمد خودش را به آلزایمر بزند و این بیماری را در خود رشد بدهد که حافظه خود را از کار بیندازد، ملتی که حافظه ندارد، چه خواهد شد؟ ملت بدون حافظه یکی از ملت های مرده می شود. مردمی می شود مانند سومالیایی ها، مردم سومالی آدم های بدی نیستند ولی حافظه تاریخی ندارند. وقتی ملت ما دارد با یادمان تاریخی این طور برخورد می کند، تنها این را می توانم بگویم که من ۷۷ سال عمر کرده ام و شکر خدا آینده ای را که این ملت دارند می سازند، نخواهم دید.

اما چرا کافه نادری مهم است. چرا یادمان فرهنگی ما است. به خاطر این که شاید قدیمی ترین کافه ای باشد که در تهران باقی مانده است. یادم نمی آید که کافه قدیمی تری داشته باشیم که همچنان سرپا مانده باشد. همین ماندگاری حرمت دارد؛ چرا که تا زمان حال جنگیده و جان به در برده است.

گفتگو با آیدین آغداشلو درباره کافه نادری، میعادگاه اهل معنا 

هتل نادری (تهران)

پس شما کافه نادری را به عنوان پاتوق فرهنگی قبول دارید. چون نظراتی هم مطرح می شود که کافه نادری مکان خاصی نبوده و اتفاق خاصی در آن نیفتاده است، تنها کافه مشهوری بوده که نویسندگانی هم در آن رفت و آمد می کردند.

– مگر در عهد روشنفکران فرهنگی قرار است چه اتفاقی بیفتد. باید جایی مانند مجلس باشد که لیاخوف آن را به توپ ببندد؟! اتفاقی که در این محافل می افتد، بسیار ظریف و تدریجی است. کافه نادری جایی مانند کافه فلور پاریس بود که آدم های مهم فرهنگی در آنجا رفت و آمد می کردند، دور هم جمع می شدند، بحث می کردند، تاثیر می گذاشتند و تاثیر می گرفتند. به جایی که این اتفاق شریف در آن می افتد، باید حرمت گذاشت و نسبت به آن ادای احترام کرد.

مگر در مجلس مملکت چه اتفاق می افتد، عده ای جمع می شوند و روی سرنوشت مملکت شان تاثیر می گذارند. حتی ممکن است وکلای مجلس هم با هم کتک کاری کنند، این موضوع ربطی به اهمیت و تاثیرگذاری آن مجلس ندارد. کافه نادری جای مراودات اهل معنا و فرهیختگان بود. به این ترتیب، شاید اهمیت بلافاصله نداشته باشد، اما اهمیت زمینه ای دارد. کافه نادری اهمیتی دارد که شاید نشود به طور مستقیم روی آن انگشت گذاشت اما آرام آرام به پایه گذاری یک فرهنگ کمک کرده است. همین نقش، اهمیت بسیاری دارد.

اصلا خود نگه داشتن خاطره و نوستالژی دلپذیر است. مگر در شهرهای بزرگ از جاهایی جز به خاطر نوستالژی یا حس غم غربت یا حس تعلق نگهداری نمی شود؟ از این اماکن نگهداری می شود چون حس نوستالژی را در آنها می توان پیدا کرد. آدم می تواند از دنبال کردن این حس نوستالژی، احساس شادی و خوشبختی کند. اصلا اهمیت این موضوع آن قدر واضح است که نمی دانم چرا دارم توضیح واضحات می دهم.

درست است اما متاسفانه گاه برای صاحب اختیاران باید از بدیهیات سخن گفت. حال جدا از این موضوع، خود شما چه خاطراتی از حضور در کافه نادری دارید؟

– کافه نادری در دهه چهل و پیش از آن، در دهه سی، محل دیدار یک طبقه فرهنگی بود. میعادگاه بود. هنرمندان به آنجا می رفتند و مطمئن بودند که برخی از دوستان شان را در آنجا خواهند دید. نیاز به قرار گذاشتن هم نداشت و یک قرار از پیش تعهد شده بود. من هم در آن دوران، جوانکی بودم که هم نقاش بودم و هم می نوشتم. من هم به کافه نادری می رفتم تا بزرگانم را در آنجا ببینم.

گفتگو با آیدین آغداشلو درباره کافه نادری، میعادگاه اهل معنا 

کافه نادری (تهران)

شخصا با چه هنرمندانی در کافه نادری ملاقات داشتید؟

– همه می آمدند. احمد شاملو، جلال آل احمد، فروغ فرخزاد، شعرای مهم همه به کافه نادری می آمدند. این دیدارها هم مسئله کافه نشینی و مشروب خوری و این جور مسائل نبود. ما همیشه از این دیدارها جواب می گرفتیم چون افرادی را که دوست داشتیم می دیدیم و این هم نشینی ها به ما قوت قلب می داد که تنها نیستیم چون مثل همیشه تاریخ فرهیختگان میان آدم های بی اعتنا و قدرنشناس احاطه می شود و تنها می مانند؛ میان مردمانی که اصلا ماهیت وجودی آنها را نمی پذیرند و به هنرمند و روشنفکر به چشم مسخره نگاه می کنند. وقتی که حکم رایج این باشد که بود، که هست، این روشنفکران دور هم و کنار هم از وجود هم قوت قلب می گیرند و احساس می کنند تنها نیستند. این گونه کافه ها، این جور جاهایی بود.

به نظر شما، اکنون در تهران شبیه آن میعادگاه ها را هنوز هم می توانیم ببینیم؟

– الان مدت هاست که من دیگر کافه نشینی نمی کنم اما این قدر می دانم که تهران به شهر کافه ها تبدیل شده است.

بله؛ کافه زیاد شده ولی شاید کافه های امروزی آن کارکردی که شما از آن یاد می کنید نداشته باشند.

– باید مجال داد. نسل روشنفکر جدید ما دقیقا دارد جای پای روشنفکران قدیمی می گذارد؛ در نتیجه،اندوهگین است، سیگار می کشد، حرف فلسفی می زند، خودش را به بی اعتنایی می زند، مردم عادی را نمی پذیرد و نمی پسندد؛ همه ادا و اصول هایی که در گذشته هم بود. اما در کنار همه این ادا و اصول ها که همیشه بوده و خواهد بود، کارهای شان باقی خواهد ماند.

 گفتگو با آیدین آغداشلو درباره کافه نادری، میعادگاه اهل معنا

از همه اداهایی که صادق هدایت در می آورد، خیلی هایش بامزه است. خیلی هایش مردم گریز و ضد عوام است ولی فقط به این ادا و اصول ها که اکتفا نکرد؛ آل احمد یا ابراهیم گلستان هم همین طور. تک تک آنها در کنار همه ادا و اصول های شان اثری از خودشان باقی گذاشته اند. من اگر وجه اشتراکی بین روشنفکران گذشته و امروز ببینم دقیقا در مورد همین ادا و اصول هاست. جوانان امروزی هم که شال گردن بلند می اندازند و موی آشفته و ژولیده دارند، من را به یاد جوانی خودم می اندازند؛ البته موهای من آشفته نبود. البته درست نمی دانم که جوانان روشنفکر امروزی چقدر کار می کنند و حاصل کارشان چیست و آثارشان باقی خواهد ماند یا نه.

می شود امیدوار بود که روشنفکران جوان امروز هم اثر ماندگاری از خود به جای بگذارند؟

– من همیشه امیدوارم.

به نظر شما، چرا نمی گذارند این سنت کافه نشینی باز هم مثل گذشته شکل بگیرد و مدام در پی تخریب و نابودی چنین پاتوق های فرهنگی هستند؟

– اقتصاد، اقتصاد! الان در مملکت ما پول حرف اول و آخر را می زند. برای انقلابی که همه آرمانش تعالی دادن به معنویات بود، باید خیلی ناگوار باشد وقتی که ببیند بعد از گذشت چند دهه ملتی فراهم آمده اند که فقط و فقط به پول فکر می کنند. بنابراین، این رویکرد تخریب کافه ها هم بخشی از همان تفکر است. دیگر زمین خالی وجود ندارد، پس خانه های بااررزش، کافه ها و بناهای ذی قیمت مثل حمام خسرو آقا در اصفهان را که مربوط به دوره صفویه است خراب می کنند تا در آن برج بسازند.

ما نمی توانیم سرنخ را طوری بیرون بکشیم که اصل قصه را فراموش کنیم. این کلاف یک نخ بیشتر ندارد و آن هم پول است. دنبال این سرنخ در هر کدام از این مصائب بگردید. مثل این که در کنار میدان نقش جهان اصفهان برج می سازند و آن را از ریخت می اندازند. عده ای این قدر پول برای شان مهم است که به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند. فکر نکنید که می خواهند هویت ملی کشوری را تخریب کنند، به خدا اصلا این طور نیست؛ چون اصلا به این مسائل فکر نمی کنند. اصلا نمی دانند هویت ملی چیست، فرهنگ چیست، حافظه تاریخی چیست. فقط پول می خواهند و برای رسیدن به آن حاضرند هر چیزی را خراب کنند، کافه نادری که جای خود دارد.

گفتگو با آیدین آغداشلو درباره کافه نادری، میعادگاه اهل معنا 

میدان نقش جهان (اصفهان)

اتفاق مثبتی که در مورد کافه نادری افتاد این بود که فعالان حوزه میراث فرهنگی هشیار بودند. خیلی زود پای کار آمدند و اجازه ندادند که آن تصمیم عملی شود. فکر می کنم در شرایط فعلی، تنها راه همین است که مردم خودشان برای دفاع از یادمان های ارزشمند و تاریخی در مقابل سودجویان بایستند و در مقابل تخریب های از این دست مقاومت کنند.

– این که خبر خوشی است. دمشان گرم! هنوز افراد و جوانانی هستند که احساس تکلیف می کنند، احساس تکلیف در وجودشان از بین نرفته و کرخت نشده اند. اما این که چقدر زورشان برسد، باید بنشینیم تماشا کنیم. ببینیم آیا این بازوهای مصمم قادرند جلوی چرخ عظیم دوار و چرخان پول را در جاهایی بگیرند. عمر من که قد نمی دهد ولی انشاءالله شما نگاه کنید.


منبع: برترینها

بهرام خان بیضایی، کارگردان غربت نشین سینمای ایران

بهرام بیضایی در رشته ادبیات دانشگاه تهران تحصیل و فعالیت سینمایی را سال ۱۳۴۹ با کارگردانی فیلم کوتاه «عمو سیبیلو» آغاز کرد. او اولین فیلم بلندش را به فاصله دو سال بعد ساخت و در کارنامه سینمایی او تا امروز ۱۰ فیلم به چشم می‌خورد.
 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش
بیضایی علاوه بر سینما در تئاتر نیز فعالیت‌های تأثیرگذار داشته و نمایشنامه‌های متعدد را به نگارش درآورده و کارگردانی کرده است. وی همچنین واجد نقطه دیدی خاص به زن در آثارش است و هر چند با فاصله زمانی فیلم می‌سازد، آثارش ماندگار می‌شوند.

رگبار

«رگبار» محصول سال ۵۱ نخستین فیلم بلند بیضایی است. فیلمی که هنوز هم در فهرست معدود آثار ارزشمند سینمای قبل از انقلاب ایران قرار گرفته و نقش‌آفرینی هنرمندانی چون مرحوم پرویز فنی‌زاده، محمدعلی کشاورز، پروانه معصومی و … را خاطره‌ساز کرده است.

.این فیلم با محوریت زندگی یک معلم تازه‌وارد که سادگی خاص در رفتار و شخصیتش دارد، تأثیرگذاری او را در محیط و موقعیت جدید مورد توجه قرار می‌دهد. زوایای پنهان و جذاب این شخصیت بخصوص در روند عشق او به خواهر یکی از شاگردانش به تصویر درمی‌آید و در انتها تلخی که خاص نگاه بیضایی است به کار پایان می‌دهد.

نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش

دیالوگ ماندگار از فیلم:

آدم از طعنه دستپاچه نمیشه، مگه اینکه واقعا یه چیزی باشه!


غریبه و مه

«غریبه و مه» محصول سال ۵۳ است و «کلاغ» سال ۵۶ ساخته شد که شخصیت یک معلم زن با بازی پروانه معصومی در آن محوریت دارد. داستان این فیلم تداخل دنیای ذهنی و واقعی این زن است که با حضور مادر شوهری که دچار فراموشی شده به آن دامن زده می‌شود. «کلاغ» یکی از فیلم‌های خاص سینمای قبل از انقلاب بود که یادآور فضای مستقل آثار آن دهه است.

 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش
دیالوگ ماندگار فیلم:

آیت(خسرو شجاع زاده): شنیدم تو به کسی لبخند نمی زنی!این داس رو از کجا آوردی؟ آره آره می دونم از تو قایق من، تو با من چه دشمنی داری زن؟ ده تا لنگه این تو بازار اینجا هست! / رعنا(پروانه معصومی): لنگه این؟ / آیت:صد تا اونجا ریخته برو تماشا کن! / رعنا: با همین علامت؟ / آیت: علامت!؟ علامت دیگه چیه؟ / رعنا: این فرق داره، روی این داس یه علامت هست، درست نگاه کن، من که قبلا همچین علامتی ندیدم، این علامت روی هیچ چیز دیگه ای نیست، مثل اینکه اسم صاحبش کنده شده، یا مثلا همچین چیزی، گفتم شاید ببینی بشناسی!


چریکه تارا

«چریکه تارا» محصول سال ۵۷ است و «مرگ یزدگرد» سال ۶۱ بر اساس نمایشنامه‌ای از این فیلمساز ساخته شده که اجرای صحنه‌ای هم داشته است.

دیالوگ ماندگار از فیلم:

 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش

تارا (سوسن تسلیمی): چرا دیشب در حیاط منزل من راه می رفتی؟ / مرد تاریخی (منوچهر فرید) : زخم ها آزارم می دادند. / تارا: باید می بستی. / مرد تاریخی: این زخمها بسته شدنی نیست. می شنوی؟! کهنه است اما مرهم ناشدنی است. هر روز از آن خون تازه بیرون می آید. / تارا: از کی؟ / مرد تاریخی: از دمی که تو را دیده ام!


باشو غریبه کوچک

«باشو غریبه کوچک» سال ۶۵ ساخته شد که اثری تأثیرگذار درباره پیامدهای جنگ ایران بین اقوام است. الگوی مهاجرت اجباری یک بچه جنگ‌زده به شمال ایران که بعدها در مجموعه «گل پامچال» هم به گونه‌ای دیگر استفاده شد، در این فیلم محور تقابل و تعامل دو فرهنگ و سنت است.

سوسن تسلیمی با حضور در این فیلم به همکاری‌های خود با بیضایی بسط داد و تبدیل به بازیگر زن برجسته آثار او تا زمان مهاجرتش به خارج شد. او با نقش‌آفرینی در نقش نایی زن شمالی که باشو را با جهان و طبیعت اطرافش پیوند می‌دهد، حضورش را در سینمای ایران ماندگار کرد.

 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش
دیالوگ ماندگار از فیلم:

باشو:ما از یک آب و خاک هستیم، ما فرزندان ایران هستیم!


شاید وقتی دیگر

«شاید وقتی دیگر» محصول سال ۶۶ و ادامه همکاری بیضایی با تسلیمی است. فیلم داستان دو خواهر دوقلوی جداافتاده است که این بار از زاویه‌ای خاص روایت می‌شود تا در یکی از پیچش‌های روایی، سوءتفاهم روانپریشی و خیانت به حضور یک همزاد و خواهر دوقلو تغییر پیدا کند.

تسلیمی در سه نقش مادر و خواهران دوقلو ظاهر می‌شود که از نظر خاستگاه با هم متفاوت هستند. مادری که در کودکی دو فرزندش را سر راه گذاشته و از سرنوشت آنها بی‌خبر مانده، زنی که دچار کابوس‌های تکرارشونده و باور روانپریشی است و شوهرش به او شک دارد و یک زن نقاش با روحیه‌ای آرام.

 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش
دیالوگ ماندگار از فیلم:

مدبر(داریوش فرهنگ): اگه خودت ماشین داشتی دلت می خواست چجوری بود؟ چه رنگی؟ / کیان (سوسن تسلیمی): رنگ ماشین چه اهمیتی داره؟ / مدبر: حرف زدن با من خسته کننده است! / کیان: تو چته؟ / مدبر:من؟ من چمه؟ / کیان: سرت بهتر نشد! / مدبر: دلت نمی خواست رنگش قرمز بود!ها؟ چطوره لگن خودمونو بفروشیم یه پیکان قرمز رنگ بخریم ها؟ / کیان: فرقش چیه؟ / مدبر: ها پس بله، پس فرقش در کسیه که پُشت فرمون نشسته! / کیان: من که نمی فهمم! / مدبر: از کی تا حالا حرف منو نمی فهمی ها؟ هیچی، فعلا من هیچی نمیگم!


مسافران

«مسافران» سال ۷۰ همچون دیگر آثار بیضایی با فیلمنامه‌ای از خودش ساخته شد. این فیلم با نگاهی خاص به عینیت‌بخشی به باور جمعی، پیش‌آگاهی درباره مرگ را نیز محور قرار می‌دهد. در واقع آگاهی مادربزرگ از تصادف جمعی از خانواده در راه سفر، با تکثیر باور او از بازگشت آنها ادامه می‌یابد.

در پایان وقتی مردگان آینه به دست به میهمانی زندگان می‌آیند، این باور برای همگان عینیت پیدا می‌کند. مژده شمسایی در این فیلم با حضور در نقش دختری که خواهرش در راه سفر برای شرکت در مراسم عروسی او تصادف می‌کند، به عنوان بازیگر زن آثار بیضایی معرفی شد که این محوریت و همکاری در فیلم‌های بعد نیز ادامه پیدا کرد.

 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش
دیالوگ ماندگار از فیلم:

خانم بزرگ(جمیله شیخی): خوبه گاهی به این جور بهونه ها می شه قوم و خویش رو دید. بفهمیم کی هست و کی نیست. بچه ها رو نمی شناسی،چون بزرگ شدن،بزرگا رو نمی شناسی، چون پیر شدن


سگ کشی

«سگ‌کشی» محصول سال ۷۹ درباره زنی است که در گیر و دار رفع مشکلات مالی همسرش با چهره‌ای سیاه از حضور زن در اجتماع مواجه می‌شود. مژده شمسایی این بار هم ایفاگر نقش زنی مستقل است که برای نجات شوهرش تصمیم می‌گیرد چک‌های او را از بین طلبکارانش جمع کند.

این عزم او را در موقعیتی قرار می‌دهد که نقدی بر موقعیت آسیب‌پذیر زن در اجتماع و مناسبات مردانه وارد می‌کند. در انتها وقتی زن زخم‌خورده، آخرین ضربه را هم از خیانت شوهرش دریافت می‌کند دیدگاه خاص این نویسنده و فیلمساز به موقعیت زن در روزگار معاصر برجسته می‌شود.

 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش
دیالوگ ماندگار از فیلم:

عیوض باغبان (باقر صحرارودی): با زخم باید ساخت، طول میکشه ولی خوب میشه. (صدای شلیک می آید) /گلرخ(مژده شمسایی): پس آخرش این بود. آخرِ سگ کشی. / عیوض: گریه می کنی گلرخ خانم؟ اعتناش نکن. / گلرخ: آره عیوض طول میکشه، ولی خوب میشه.


وقتی همه خوابیم

«وقتی همه خوابیم» محصول سال ۸۷ جدیدترین فیلم بهرام بیضایی پس از هشت سال است که به مسائل پشت صحنه سینمای ایران می‌پردازد. این فیلم در فیلم همچنین ورود طنز را به آثار این فیلمساز ثبت می‌کند که خاص وی است. مژده شمسایی، علیرضا جلالی‌تبار، مجید مظفری، شقایق فراهانی، هدایت هاشمی و حسام نواب‌صفوی بازیگران این فیلم هستند.

فیلم «وقتی همه خوابیم» در بیست و هفتمین جشنواره فجر سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه مخاطبان در بخش بین‌الملل، سیمرغ بلورین بهترین تدوین و همچنین طراحی صحنه و لباس و چهره‌پردازی را از بخش مسابقه سینمای ایران (سودای سیمرغ) دریافت کرد.

 نگاهی گذرا به کارنامه بهرام بیضایی به مناسبت تولد ۷۹ سالگی‌اش
دیالوگ ماندگار از فیلم:

زندان بان (حسن پور شیرازی): نجات شکوندی مرخص. اسباب ها جمع، چیزی جا گذاشتی مسئولیت خودت. شنیدی نجات شکوندی؟ تکرار کن. / شکوندی (علیرضا جلالی تبار):مسئولیت خودم. / زندان بان: که چی؟ / نجات شکوندی:چیزی جا نذارم. / زندان بان: چیزی جا نمیذاری. / نجات شکوندی: چیزی جا نمیذارم. / زندان بان: از خریت، من جای تو بودم چیزی از اینجا با خودم نمی بردم.نجات شکوندی! یه عکس زده بودی سینه تیفال؟! / نجات شکوندی: زنم. / زندان بان: بذار باشه!


منبع: برترینها

رونمایی از چهره‌های نوجوان فیلم «دِرِساژ»اولین ساخته پویا بادکوبه (فیلم)

شی نورانی در شمال غرب کشور (عکس) صعب العبور بودن منطقه رگ سفید خوزستان و سختی عملیات مهار چاه ۱۴۷ (فیلم) تیزر برنامه “ویدئو چک” (فیلم) طرز تهیه ساندویچ بستنی آناناسی کارمندان چندبرابر کاسب‌ها مالیات می پردازند؟ بازدید رییس قوه قضاییه از مناطق زلزله زده کرمانشاه (عکس) رونمایی از چهره‌های نوجوان فیلم «دِرِساژ»اولین ساخته پویا بادکوبه (فیلم) آتش سوزی عمدی جان دختربچه یزدی را گرفت دلار کاهشی و سکه افزایشی شد (+جدول) ارگ بم ١۴ سال پس از زلزله (عکس)

آقای بطحایی! نگذارید بچه های ما بردگان دنیای فردا شوند  (۳۴ نظر)

جشنواره وب ایران؛ اگر تمایل دارید می توانید به عصر ایران رأی دهید (+لینک)  (۳۳ نظر)

ای کاش کسی در دنیا متوجه این ماجرا نشود/ به دختر بچه ۱۰ ساله چه کار دارید؟!  (۳۲ نظر)

“جاخالی” دادن ایران در حمایت عملی از مسلمانان میانمار!  (۳۲ نظر)

آزادی زنان در عربستان؛ مقدمه خشونت بیشتر آل سعود در خاورمیانه  (۲۸ نظر)

پلیس تهران: دستگیری ۲۱۶ نفر در طرح مقابله با اراذل و اوباش (+عکس)  (۱۵ نظر)

چه کسی ما را نجات خواهد داد؟  (۱۳ نظر)

زندگی به سبک جدید در جامعه عربستان (+آلبوم تصویری)  (۱۱ نظر)


منبع: عصرایران

تیزر برنامه "ویدئو چک" (فیلم)

شی نورانی در شمال غرب کشور (عکس) صعب العبور بودن منطقه رگ سفید خوزستان و سختی عملیات مهار چاه ۱۴۷ (فیلم) تیزر برنامه “ویدئو چک” (فیلم) طرز تهیه ساندویچ بستنی آناناسی کارمندان چندبرابر کاسب‌ها مالیات می پردازند؟ بازدید رییس قوه قضاییه از مناطق زلزله زده کرمانشاه (عکس) رونمایی از چهره‌های نوجوان فیلم «دِرِساژ»اولین ساخته پویا بادکوبه (فیلم) آتش سوزی عمدی جان دختربچه یزدی را گرفت دلار کاهشی و سکه افزایشی شد (+جدول) ارگ بم ١۴ سال پس از زلزله (عکس)

آقای بطحایی! نگذارید بچه های ما بردگان دنیای فردا شوند  (۳۴ نظر)

جشنواره وب ایران؛ اگر تمایل دارید می توانید به عصر ایران رأی دهید (+لینک)  (۳۳ نظر)

ای کاش کسی در دنیا متوجه این ماجرا نشود/ به دختر بچه ۱۰ ساله چه کار دارید؟!  (۳۲ نظر)

“جاخالی” دادن ایران در حمایت عملی از مسلمانان میانمار!  (۳۲ نظر)

آزادی زنان در عربستان؛ مقدمه خشونت بیشتر آل سعود در خاورمیانه  (۲۸ نظر)

پلیس تهران: دستگیری ۲۱۶ نفر در طرح مقابله با اراذل و اوباش (+عکس)  (۱۵ نظر)

چه کسی ما را نجات خواهد داد؟  (۱۳ نظر)

زندگی به سبک جدید در جامعه عربستان (+آلبوم تصویری)  (۱۱ نظر)


منبع: عصرایران

نمایش «آبجی»، گذار از سنت به مدرنیته با آبجی مظفر!

سیدعلی تدین صدوقی به عنوان منتقد ایرانی تئاتر، نمایش« آبجی»، برگرفته از داستان کوتاهی از صادق هدایت را به نام آبجی بررسی کرده است. آبجی، دختر یک خانواده کارگر از طبقه پایین جامعه است. خواهر کوچک‌تر او به نام ماهرخ، دختری زیبا و شیرین اما آبجی زشت‌رو و تندخوو تنها حسنش، گیسوهای بلند و مشکی او است.آبجی هرچند که دختر بزرگ‌تر خانواده است اما به خاطر زشتی هیچ خواستگاری ندارد؛ در عوض ماهرخ خواستگار دارد. درنهایت مادر آن‌ها سنت شوهر کردن دختر بزرگ‌تر را شکسته و اول دختر کوچک‌تر، یعنی ماهرخ را شوهر می‌دهد. در شب زفاف ماهرخ، آبجی از حسادت خود را در آب‌انبار انداخته و غرق می‌شود.آبجی خودکشی می‌کند.

 نمایش «آبجی »به کارگردانی مهدی شاه پیری نقد و بررسی شد
داستانی رئالیستی از نویسنده ای کافکایی

این‌یک داستان رئالیستی از صادق هدایت است. برعکس بیشتر آثار او که فضایی کافکایی و سوررئال با رگه‌هایی از اکسپرسیونیست دارد، این داستان او به طورکامل رئالیستی است.برداشت‌ها و تحلیل‌های مختلفی از این داستان کوتاه هدایت صورت پذیرفته است. بعضی‌ها با رویکردی فمینیستی به داستان نگاه کرده‌اند. اینکه هدایت می‌خواسته ظلم و ستمی راکه به زنان ایران در جامعه‌ای مردسالارانه می‌رود، نشان دهد. آن‌هم درزمانی که این داستان نوشته‌شده، یعنی حدود ۸۷ سال پیش که درواقع حقوق زنان در جامعه و خانواده بسیار اسفبارتر از امروز بوده است. اینکه به زنان به‌عنوان جنس درجه‌دو نگاه می‌شده است؛ ضعیفه‌هایی که کارشان خانه‌داری و بچه‌دار شدن و برآوردن خواسته‌ها و تمایلات جنسی مردان است، همین و بس.

بعضی‌ها با نگاهی جامعه‌شناسانه به تحلیل این داستان نشسته‌اند و آن را جدال میان سنت و مدرنیته دانسته‌اند؛ درواقع گذار ایران به‌سوی جهان مدرن و مشکلات و چالش‌هایی که در این راه با آن روبه‌رو است. بعضی‌ها نشان دادن خرافات و باورهای غلط را در این داستان دیده‌اند. اینکه هدایت خواسته عمق فجایعی را که باورها، خرافات و سنت‌های غلط در پی دارد و مانع رشد فکری، فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی جامعه می‌شود و آزادی‌های مدنی، اجتماعی و فردی را سلب کرده و موجب عقب‌افتادگی آن را فراهم می‌آورد ،گوشزد کند.

آبجی و تم سیاسی داستان

بعضی‌ها زیر متن و ارجاع‌های سیاسی را در این داستان دیده‌اند؛ اینکه آبجی درواقع نماد مظفرالدین‌شاه قاجار بوده است. چون آبجی لقبی بوده که مردم تهران آن زمان به مظفرالدین شاه داده و حتی اشعاری نیز در این خصوص برایش سروده بودند. پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه، اوضاع مملکت به هم‌ریخت. نان و گوشت و دیگر ارزاق کمیاب و بسیار گران شده بود.

مردم دل‌خوش می‌داشتند که وقتی مظفرالدین شاه به تهران بیاید و به تخت بنشیند، همه‌چیز خوب خواهد شده و اوضاع درست می‌شود و سامان می‌گیرد؛ اما اوضاع تغییری که نکرد هیچ بلکه بدتر نیز شدکه درنهایت به نهضت مشروطه ختم شد. آن اوضاع‌واحوال موجب شد که مظفرالدین شاه بین مردم به آبجی مظفر ملقب شود. توضیح آنکه به دلیل خواجه بودن سرسلسله قاجار، یعنی آغا محمدخان قاجار، آبجی بدترین لقبی بود که مردم به این خاندان داده بودند؛ لقبی که توهینی بزرگ برای آنان به‌حساب می‌آمد. به همین دلایل و به خاطر نابسامانی اوضاع، مردم اشعاری هم برای مظفرالدین شاه قاجار نیز سروده بودند.

 آبجی مظفر، چرا نون گرونه

آبجی مظفر، چرا گوشت گرونه

آبجی مظفر اومد

بلگ چغندر اومد

دودور، دودور، دورش ببین

امیر بهادرش و ببین

چادر و چاقچورش کنین

 از شهر بیرونش کنین

با این حساب، آبجی خانم می‌تواند مظفرالدین‌شاه قاجار باشد. درواقع آبجی خانم روایت پیروزی دنیای مدرن بردنیای سنتی است، نه فقط خودکشی یک خواهر زشت و حسود.

 نمایش «آبجی »به کارگردانی مهدی شاه پیری نقد و بررسی شد
بازی با فرضیه زشتی و زیبایی

اما چنانکه به توصیف‌های هدایت در خصوص آبجی خانم توجه کنیم، می‌بینیم که او چندان زشت هم نیست. آیا قد بلند در برابر قد کوتاه ماهرخ، زشت است؟ یکی از امتیازات دخترها همیشه خوش‌قدوبالا‌بودن آن‌ها بوده است. پس قدبلند بودن آبجی، یک حسن است. آیا گیسوان بلند و چون شبق آبجی زشت است؟ گیسوان بلند و سیاه ،یکی از عناصر زیبایی برای دختران است و یک حسن به‌حساب می‌آید. این را در ادبیات تغزلی می‌توانیم به‌راحتی پیدا کنیم. آیا ابروهای پرپشت و پیوسته زشت است؟ آیا روی گندم گون و سبزه زشت است؟ همیشه صورت گندم گون و سبزه جزو حسن یک دختر به‌حساب می‌آمده؛ حتی بابت این ضرب‌المثل هم داریم.  « سفید میخوای یا سبزه، البته سبزه سبزه» و… آیا صورت کشیده زشت است و…با این اوصاف حتی می‌توانیم تصور کنیم که آبجی از ماهرخ سرتر نیز بوده است.

پس هدایت چه می‌خواسته بگوید؟ منظورش چه بوده است؟ شاید آبجی و ماهرخ هردو قربانی‌های این اوضاع بلبشو و هردمبیل بوده‌اند. خانواده‌ها و جامعه‌ای به شدت سنتی ،خرافی و کم‌سواد که موجب ظلم و ستم بیش‌ازحد به زنان و دختران می شده‌اند. شاید منظور زشت و زیبا نبوده، چون سرنوشت ماهرخ که زیباست، بهتر از آبجی‌خانم نیست که به‌ظاهر زشت است. سرنوشت ماهرخ حتی بدتر نیز می‌نماید. ماهرخ به کلفتی خانه ارباب می‌رود.کلفتی اشراف‌ و بورژواها،در آنجا توسط یکی از کارگران خانه اربابی مورد تجاوز قرار می‌گیرد و مجبور به این ازدواج می‌شود. این از لایه‌های زیرین داستان به طورکامل مشهود است. در این جامعه عقب‌افتاده یا عقب نگه‌داشته شده با تفکرات خرافی و سنت‌های غلط و پوسیده که موجب بخشی از مشکلات و معضل های این جامعه است، زشت و زیبا چندان تفاوتی باهم ندارند.

طبقه محروم، کارگر ، فرودست و زحمتکش جامعه همیشه مورد استثمار، استعمار و بهره‌کشی قرار می‌گیرند. شاید ارباب یا پسر او به ماهرخ تجاوز کرده و عباس، کارگر خانه اربابی، مجبور شده تا او را به زنی بگیرد. درواقع ازدواج با ماهرخ را به گردن او انداخته‌اند؛ هرچند که ماهرخ از سر او زیاد است. این مورد رانیز می‌توان از لایه‌های زیرین متن کشف کرد.چون ارباب‌ها همواره خدمتکاران زیبا را همیشه برای خود نگه می‌داشته‌اند و ابتدا خود از آن‌ها کامیاب می‌شده‌اند، خدمتکاران دختر برای کارهای اندرونی می‌رفتند؛ به‌خصوص آن‌هایی که زیبا بودند. این دختران خدمتکار مخصوص، خانم خانه و ارباب خانه می‌شدند‌ و خدمتکاران مرد نمی‌توانستند با آنان راحت در ارتباط باشند؛ چه برسد به اینکه جرات تجاوز به آن‌ها را به خود بدهند. آن‌ها حتی اجازه عاشق شدن هم نداشتند.

در داستان‌های فولکلور به طور فراوان از این سرنوشت‌ها را شاهد هستیم ؛مانند قصه رعنا در گیلان و… پس می‌توان نتیجه گرفت که ماهرخ توسط ارباب مورد تجاوز قرارگرفته و عباس را مجبور به ازدواج با او کرده‌اند وگرنه پدر ماهرخ که یک کارگر گچکار است، از کجا پول آورده که برای عروسی دخترش که به خواست زنش جشن مفصل بگیرد، جهیزیه مفصل تهیه کند و خیمه‌شب‌بازی و… به راه بیندازد. معلوم است که ارباب با پول و تهدید آن‌ها را تطمیع کرده تا دم برنیاورند.

درواقع و درنهایت این زن بودن آبجی است که موجب خفگی او می‌شود و نه آب « گیسوانش چون ماری به دور گردنش پیچیده شده بود و او را خفه کرد ه بود». باید گفت تمام این آدم‌ها، قربانی هستند؛ مردمانی که غیبت می‌کنند و پشت سر هم حرف می‌زنند. به هم تهمت می‌زنند، برای یکدیگر حرف درمی‌آورند، دروغ می‌گویند و… جالب اینکه به‌ظاهر همه آن‌ها افراد سنتی و باورمندی هستند. افراد معتقدی که برخلاف آنچه اعتقادات دینی‌شان گفته، عمل می‌کنند. هدایت می‌خواهد بگوید عدم آگاهی، بی‌سوادی، خرافات و خرافه گرایی، پذیرفتن ظلم و ستم ، بی عدالتی مفرط ، سنت‌های غلط و پوسیده، انفعال، عدم پیشرفت فکری، فرهنگی، سیاسی، علمی و… استثمار و استعمار جامعه توسط کشورهای بیگانه و استکباری، موجب عقب نگه‌داشته شدن مردم و جامعه شده است .

حضور دولتمردان بی‌کفایت و حکومت‌های سرسپرده که به دنبال منافع و اربابان خویشند ، مردم را رعیت و خود را ولی‌نعمت آنان می‌دانند، آزادی آن‌ها را سلب کرده‌اند، ثروت‌های ملی‌شان را به غارت برد ه ا ند و… باعث تمام این فجایعی می‌شود که شاهد آن هستیم. این‌ها همواره به دنبال جامعه و مردمی خمود بوده‌اند تا بتوانند به‌راحتی به مطامع و اهداف شوم‌شان برسند.

در این میان داستان آبجی خانم ،یکی از آن فجایع است. هدایت این بیماری مهلک و کشنده جامعه و مملکت را تشخیص داده است. پس برای رسیدن به رهایی و بسامان شدن اوضاع مملکت و مردم و رفتن به‌سوی مدرنیته، تجدد و پیشرفت ابتدا آبجی خانم که نماد سنت‌های پوسیده است، باید به کناری گذاشته شود.

شاید آبجی و ماهرخ، دوروی یک سکه و دو وجه از یک شخصیت باشند. آبجی می‌تواند درون ماهرخ باشد. ظاهری زیبا اما درونی آشفته و به‌هم‌ریخته، غمگین و ناامید و دلسرد از زندگی، خرافی و سنتی که مذهب و باورها را وسیله تمسک خود و رفتارش قرار داده است؛ فردی با افکاری منفی که درنهایت خودکشی می‌کند و… .

این هردو، یعنی ماهرخ و آبجی یکی هستند و درمجموع نمونه‌ای از زنان و یا افراد جامعه آن زمان که اکثریت مردم را تشکیل می‌دادند. نویسند ه، فرهاد امینی اما چند عنصر روایی دیگر را به داستان هدایت افزوده است. درواقع نمایش را از رویه رئالیستی آن جدا کرده و به سمت سوررئال با رگه‌هایی از اکسپرسیونیسم سوق داده است. از نمادها و نشانه‌هایی چون ماه ، تمساح و … استفاده کرده و داستان را گسترش داده است.

 به عبارت دیگر، از واقعیت جامعه آن را دور کرده و در یک فضای کافکایی و توهم‌انگیز به فرا واقعیت برده؛ چیزی که شاید مورد نظر هدایت نبوده است. هرچند که اندیشه و ایده امینی ستودنی است اما باید همسو با مفاهیم زیر متن، تحلیل‌ها ی درست و ارجاع‌های متنی باشد.

 حال‌آنکه هدایت داستانی سرراست و رئال را نوشته است. برداشتی این‌گونه که در نمایش صورت پذیرفته،شاید با زیرمتنی که مورد نظر هدایت بوده، به‌نوعی مغایرت داشته باشد. با این اوصاف، آبجی فردی درونگرا با حالاتی شبه‌عرفانی و شاعرانه از آب درآمده است. او چیزهایی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند؛ با ماه حرف می‌زند و… .

خودکشی اما نه در پایان نمایش

درواقع داستان هدایت با خودکشی آبجی تمام می‌شود؛ اما داستان نمایش ادامه پیدا می‌کند. مردی او را نجات می‌دهد و سپس عاشق آبجی می‌شود؛ مانند قصه‌های شاه و پریان. مردی که موجودی مادی نیست و به‌اصطلاح ازمابهتران است. او تمساحی است که در برکه زندگی می‌کند و یا از جایی به برکه آمده، شب‌ها با بدر کامل تبدیل به یک مرد و روزها در برکه پنهان می شود. او با دیدن اولین تار موی سپید آبجی باید برای همیشه ازآنجا برود. از اینکه آن مرد عاشق آبجی شده، همه به او حسودی کرده و باز شروع به حرف درآوردن پشت سر آبجی می‌کنند.خب، باید پرسید چرا تمساح آن‌هم در برکه یک‌خانه، چرا بدر کامل ماه، چرا تار موی سپید، این‌ها نشانه چیست و چه ربطی با اصل داستان هدایت دارد؟

داستان مرده‌زایی زن‌های روستا، نشانه چیست؟ شومی شوهر آبجی برای چیست؟ چرا او شوم است؟ او که به‌ظاهر آدم مهربان و فهمیده‌ای است. این‌ها البته به فضای سوررئالیستی و اکسپرسیونیستی نمایش کمک می‌کند اما باید گفت که این داستان هدایت فضایی سوررئال ندارد. اینکه با پیدا شدن مرد و ازدواج آبجی با او، زن‌های روستا بچه‌های‌شان مرده به دنیا می‌آید، باید واجد مفهومی دراماتیک همسو با متن و لایه‌های زیرین آن به لحاظ دیدگاه‌های هرمنوتیک باشد.

شخصیتی هم به نام گلنسا به داستان اضافه‌شده است که مردم پشت سرش حرف می‌زنند و او را شوم می‌دانند. او زنی زیبا و دلرباست. از دید زنان وگاهی بعضی از مردان، او زنی روسپی است که باید از شهر بیرونش کنند چون شوم است و گناهکار.

 نمایش «آبجی »به کارگردانی مهدی شاه پیری نقد و بررسی شد
نماد مدرنیته مقابل نماد سنت

گلنسا مجبور می‌شود که به شهری دیگر برود. اگر برفرض گلنسا نمادی از مدرنیته باشد، برای مثال آبجی باید از او بخواهد که به درون برکه او را هل دهد یا گلنسا خودش این کار را بکند برای رهایی آبجی. البته این‌ها همه فرض است، به همین دلیل گلنسا در ترکیب قصه به‌نوعی زیاده می‌نماید. چون باید حضورش در بافت قصه منطقی باشد. مردی که تمساح می‌شود نشانه قدرت است. تمساح نماد قدرت در عهد باستان بوده است.

درحالی‌که آبجی اصولاً با عشق و عاشقی و ازدواج مخالف است و همه را به آخرت واگذار کرده او خود را قدرتمند می‌بیند چون اعتقادات را مستمسک خویش قرار داده. پس حضور مرد و عاشق شدن آبجی باشخصیتش مغایرت دارد. ماه نیز نماد نرینگی در ایران باستان، هند و تمدن‌های باستانی بوده است. هرچند که در چین ماه مادینه و منفی یا «یین» است در برابر خورشید که نرینه است و مثبت یعنی « یانگ است».درحالی‌که موی بلند یا گیسوان بلند که صادق هدایت آبجی را به آن متوصف می‌کند نشانه قدرت است و همین به نظر کافی است. چون همان‌طور که گفته شد قدرت آبجی درنهایت موجب کشته شدنش می‌شود ونیازی به دیگر نمادها ندارد.

گلنسا برای آبجی از سرنوشتش می‌گوید و آبجی را تشویق می‌کند که اشتباه او را تکرار نکند و با شوهرش یعنی تمساح به درون آب برود و برای همیشه از شر این مردم واین شهرو این همه بی عدالتی خلاص شود. یکی از مفاهیم زیر متنی که هدایت می خواهد بگوید بی‌عدالتی است چه از نظر اجتماعی وچه هستی شناسی.این اضافات به‌نوعی هدف زیر متن داستان هدایت را مغشوش می‌کند و آن را به بی‌راهه می‌برد. به‌سوی یک داستان سوررئالیستی و وهم‌آلود با رگه‌هایی از اکسپرسیونیست که فضایی کافکایی و گاهی هراس‌آور را موجب می‌شود؛ برداشت‌ها و تحلیل‌های درستی از آن به دست نمی‌دهد.کارگردانی نیز بر این منوال است.

مهدی شاه‌پیری سعی کرده فضای سوررئال را به‌نوعی حفظ کند و اجرایی مدرن را نشان‌مان دهد؛ اجرایی با به‌کارگیری و تلفیق شیوه‌های متنوع تئاتری از عروسکی گرفته تا بازی در بازی و عناصر نمایش‌های آیینی سنتی و… . او با استفاده از سه بازیگر دختر که نقش‌های مختلف را با بازی در بازی ایفا می‌کنند، می‌خواهد بگوید که همه زنان مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرند و اوضاع برای همه دختران و زنان همین است.مردان در اینجا با کلیدی که به گردن زنان است، نشان داده می‌شوند. درواقع زنان در جامعه‌ای مردسالارانه بدون این کلید راه به‌جایی نمی‌برند. مردانی که خشن هستند و کمتر با زنان‌شان صحبت می‌کنند. بخش‌هایی از نمایش که به‌صورت عروسکی زند‌ه اجرا می‌شود نیز از نقاط قابل‌توجه کار است.

ماکت روستا، لحافی که آسمان پرستاره را می‌سازد، عروسک‌های آبجی وهمسرش، تنگ‌های آبی که برکه را نشان می‌دهند، مانند تشت آبی که در تعزیه نشانه فرات است، تمساحی که تن‌پوش است و بسیار خوب ساخته‌شده و حرکت داده می‌شود ؛ همه و همه حاکی از خلاقیت و هوشمندی کارگردان است. بازی‌ها نیز به ‌نوبه خود روان و تاثیرگذار صورت پذیرفته است.از نسیم تاجی که نقش چهار زن را به طورمتفاوت بازی می‌کند، گرفته تا داریوش فائزی که نقش مرد را با تفکری درونی به صحنه می‌کشد.

میزان و حرکات نیز به‌نوبه خود با توجه به پرداخت‌ها، خواست متن و زیر متن صورت پذیرفته است. شاید اگر ریتم‌ها کمی بهتر ‌بود، به زمان مناسب‌تری نیز دست می‌یافتیم. می‌توان برای رسیدن به این مطلوب، حرکاتی را که درجاهایی تکراری است، حذف کرد.اما درهرحال شاهد نمایش قابل‌تاملی بودیم. به نویسنده، فرهاد امینی بابت برداشتی خلاق و کارگردان، مهدی شاه‌پیری و گروه خسته نباشید می‌گوییم.


منبع: برترینها