دفاع فرمان‌آرا از اصغر فرهادی

گروه فرهنگی_رسانه ها: بهمن فرمان‌آرا، کارگردان پیش‌کسوت در یادداشتی در روزنامه «شرق» نوشت: «سال‌ها پیش وقتی در جشنواره کان، جایزه روسیلینی را به عباس کیارستمی اهدا کردند، در یک میهمانی یک کارگردان جوان که در آنجا حضور داشت به من گفت: «شنیده‌ام که دولت ایران به رئیس جشنواره پنج‌ هزار دلار رشوه داده که این جایزه را به عباس کیارستمی بدهند». من هم پرسیدم: «آیا آمریکا نمی‌توانست ۱۰ هزار دلار بدهد یا خود مملکت فرانسه؟ این آلوده‌ کردن هر موفقیت ایرانی با شایعه‌سازی‌های مزخرف، باعث شد آن زمان یادداشتی برای مجله فیلم بنویسم با تیتر «خدایا بز همسایه بمیرد.» اخیرا همه به جان اصغر فرهادی افتاده‌اند که چرا دومین اسکارش را برده و یک عده نظر‌تنگ می‌گویند که شیخ فلان جزیره، پارتی‌بازی کرده یا از لج دونالد ترامپ این جایزه را به فرهادی داده‌اند. این که اصغر فرهادی کارگردان بسیار خوبی است و دست به قلمش هم حرف ندارد، باید برای همه ما کافی باشد و افتخار کنیم. چرا باید این موفقیت را با مزخرفات صدتا یک غاز آلوده کنیم برایم قابل درک نیست! شبی که «شازده احتجاب» جایزه اول جشنواره بین‌المللی فیلم تهران را برد، خانم منتقدی مرا در مراسم دید و گفت: «خب شما به قاجار فحش دادید، پهلوی هم به شما جایزه داد!» این بانو کار به این نداشت که ژوری بین‌الملل آن سال آلن روب‌گریه، جیلو پونتو کورو، نیکلاس پانچو، شادی عبدالسلام، روبین مامولیان و… را در میان خود داشت. این که اتفاقات سیاسی گاهی بر نظر رأی‌دهندگان آکادمی تأثیر می‌گذارد به جای خود، ولی فرهادی موقعی که فیلمش را می‌ساخت هنوز هیچ‌کس دونالد ترامپ را حتی جدی هم نمی‌گرفت. پس فرهادی در این فعل و انفعالات سیاسی آمریکا هیچ نقشی نداشت و نمی‌توانست داشته باشد اگر حتی دلش چنین می‌خواست.
 شما اگر نگاهی به سابقه کاری این فیلم‌ساز مهم مملکت ما بیندازید، از اولین فیلمش «رقص در غبار» نشانه‌های بارز استعداد را خواهید دید، پس این اراجیف را ادامه ندهید. افتخار هر فیلم‌ساز یا هنرمند ایرانی متعلق به همه ملت است. خدایا ما را از گزند حاسدان و ناقدان مصون بداین اتفاقات را شرارت حاسدان دانسته ار!»


منبع: بهارنیوز

مجیزگو نبودن "معلم" در این زمانه نایاب بود

این کارگردان سینما در پی درگذشت علی معلم در گفت‌وگویی با ایسنا بیان کرد: امیدوارم این آخرین تلخی سال ۹۵ باشد که با آن روبرو شدیم. سالی که شروع آن با فوت عباس کیارستمی بزرگ همراه بود و پایانش با رفتن شوک‌آور و نابهنگام علی عزیز؛ دو نفری که یکی از آن‌ها سینمای ایران را در جهان پرآوازه کرد و دیگری در ایران زحماتی کشید که با هیچ متر و معیاری نمی‌شود از آن قدردانی کرد.او با اشاره به اینکه علی معلم به تنهایی یک سینمای کامل بود، یادآور شد: آشنایی من با او به سال ۶۸ و زمانی که دانشجو بود برمی‌گردد. آن موقع برای مصاحبه درباره فیلم «ریحانه» و برای مجله «فرهنگ و هنر» صحبت کردیم که بعد از آن اشتراکات قلبی ما زیاد شد و تا همین آخر که روز گذشته یک پیام تلفنی میان ما رد و بدل شد این ارتباط ادامه داشت. معتقدم او قلبا به کاری که انجام می‌داد و حرفی که می‌زد، مومن بود.

رئیسیان خاطرنشان کرد: علی معلم این قدرت و توانایی را داشت که مجیزگو و جیره‌خوار هیچ دولت و مدیری نباشد که این، در زمانه ما نایاب است. برای همین فکر می‌کنم او تکرار ناشدنی است.کارگردان فیلم‌های «دوران عاشقی» و «چهل سالگی» با بیان اینکه علی معلم به شدت عاشق سینما بود و چیستی قدرت سینما را درک می‌کرد، ادامه داد: او در تمام جهات مختلف سینما درگیر بود یعنی هم می‌نوشت، هم فیلم می‌دید، هم نقد می‌کرد و هم در تولید سینما حضور داشت.

وی گفت: او جشن حافظ را به گونه‌ای برگزار می‌کرد که اگر سال‌ها بگذرد هم کسی درک نمی‌کند چطور یک نفر می‌تواند چنین برنامه‌ای را سازماندهی کند و من امسال شاهد بودم که حسودان با او چه کردند و چطور خون به دلش کردند. ای داد و ای داد از این ناملایمتی‌ها و حسادت‌ها که آفت سینمای ایران شده و تمامی هم ندارد. متأسفانه همین افراد در بزنگاه‌ها  چهره عوض می‌کنند، عده‌ای غم‌خوار می‌شوند و عده‌ای اشک می‌ریزند.رئیسیان با اشاره به اینکه همسر علی معلم (آذر معماریان) تنها یار غارش بود، گفت: علی بسیار پرانرژی، جذاب، خوش برخورد و سخنور بود و از آنجا که شاید من به اندازه انگشتان یک دست هم  رفیق شفیق نداشته باشم، هیچ دلیلی ندارد که صحبت‌هایم طور دیگری برداشت شود، چون هدفم مدح گفتن نیست اما حیف که او اینقدر نابهنگام و مظلوم رفت. هنوز باور رفتنش برایم سخت است اما باید تقدیر را پذیرفت و با آن روبرو شد. شاید به قول مولوی باید این تقدیر را تبدیل معنا کرد و مطمئن هستم که مرگ تبدیل بزرگی برای او خواهد بود.


منبع: بهارنیوز

اظهارات اصغر فرهادی درباره روحانی

به گزارش خبرنگار ایلنا، روزنامه تایمز لندن به تازگی مصاحبه‌ای منتشر نشده از اصغر فرهادی را منتشر کرد. متن کامل این مصاحبه که روز گذشته، ۱۳ مارس۲۰۱۷، منتشر شده به روایت خبرنگار تایمز به شرح زیر است: من در تابستان سال ۲۰۱۶ در یک قایق تفریحی در کن با «اصغر فرهادی» کارگردان ایرانی دیدار کردم. وی که از سوی «مایک لیگ» منتقد فیلم، به‌عنوان «یکی از بزرگترین فیلمسازان جهان» نامیده شده است، هم‌اینک در فستیوال کن است تا آخرین فیلم خود با عنوان فروشنده را به نمایش بگذارد. این فیلم به داستان زندگی زیرپوستی و بحث‌برانگیز یک معلم در تهران اشاره دارد که ارزش‌های لیبرالش در زمانی که همسرش از سوی یک مرد غریبه مورد هجوم قرار می‌گیرد را زیر سوال می‌برد.



اگر فیلم در این اسکار نامزد شود، همه‌ چیز تغییر می‌کند. درصورتی که این فیلم در اسکار موفق به کسب جایزه شود، دومین اسکاری خواهد بود که وی تاکنون کسب کرده است. البته این مراسم تحت‌الشعاع ممنوعیت مسافرت شهروندان چندین کشور ازسوی «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهوری آمریکا قرار گرفته است. فرهادی با اعلام عدم حضور در این مراسم؛ از «انوشه انصاری» که یک مهندس و فضانورد زن ایرانی متولد آمریکا است، خواسته با خواندن بیانیه وی در این مراسم، جایزه را تحویل بگیرد. کارگردان ایرانی در این بیانیه اعلام کرد «به دلیل احترام» به کسانی که «تحت تاثیر این قانون غیرانسانی»‌ قرار دارند، قانونی که «جهان را به آمریکا و دشمنانش تقسیم می‌کند» در این مراسم غایب است.

وی افزوده است: «این قانون منجر به ایجاد ترس و دلهره بوده و توجیهی فریبکارانه برای جنگ و تجاوز است. فیلمسازان می‌توانند از دوربین خود برای ثبت مشخصه‌های زندگی مشترک انسان‌ها و شکستن برچسب‌ها و انگ‌ها استفاده کند.» تنها چند ساعت قبل از آنکه مراسم اسکار شروع شود، «صادق خان» شهردار لندن در میدان ترافالگار فیلم فروشنده را به نمایش گذاشت. خان به مردمی که در این میدان گرد‌هم آمده بودند، گفت: «ترامپ نمی‌تواند مرا ساکت کند. ما در کنار اصغر فرهادی، یکی از بزرگترین کارگردانان جهان ایستاده‌ایم.» قایقی که در آن به دیدار فرهادی رفته‌ایم توسط آرته، کانال تلویزیونی فرانسوی آلمانی که این فیلم را تامین مالی کرده است، کرایه شده است. حتی پیش از انتخاب ترامپ نیز احتمال اسکار بسیار برای فرهادی زیاد بود. “فروشنده” نامش را از نمایش «آرتور میلر» با نام مرگ فروشنده گرفته است که در آن عماد، «شهاب حسینی» و همسرش رعنا، «ترانه علیدوستی» در آن حضور دارند. فرهادی فکر می‌کند که رابطه‌ای بین آمریکای پس از جنگ جهانی در نمایش میلر و ایران امروز پس از تحریم‌ها وجود دارد. هر دو دوره نمایش‌گر امید و تلاطم هستند.

وی می‌گوید: «رابطه بسیار قوی‌ای بین تحولات تهران در این روز‌ها و تحولات نیو‌یورک در زمان این نمایش وجود دارد. این تحولات سریع و شگرف بوده و همه‌چیز بدون اینکه بدانیم در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، تخریب شده است. مرگ فروشنده با این تغییرات روبرو می‌شود و به آنها می‌پردازد. تغییراتی که در آمریکا و در جریان جنگ جهانی دوم رخ داده است. آخرین حرف‌های این نمایش این است: «ما آزادیم … ما آزادیم.» برخی ممکن است بگویند که آمریکا هم اینک کمتر آزادی دارد اما ایران هم اینک نسبت به گذشته بسیار آزادتر است.» فروشنده به عرصه‌های مشابهی می‌پردازد، ماهیت در حال تغییر ازدواج در ایران و بروز تمایلات به غرب. فرهادی فیلم جدایی را در ایران ساخت و فیلم گذشته را نیز بیرون از سرزمین مادری خود ساخته است.

هر‌چند در فیلم فروشنده، ایران فضایی است که ارزش‌های لیبرالی در آن ریشه دوانده است و جایی نیست که باید از آن گریخت یا برحسب وظیفه به آن بازگشت. فرهادی می‌گوید: «دولت «حسن روحانی» که میانه‌رو است و از سال ۲۰۱۳ قدرت را به دست گرفته بسیار “بهتر” از دولت قبلی است.» فرهادی می‌گوید که تهران درحال تغییر است اما این تغییرات مدرنیزاسیونی نیست که به راحتی بتوان در رابطه با آن سخن گفت. سرعت و شور این تغییرات آنقدر دیوانه‌‌کننده است که نمی‌توان گفت به کجا ختم خواهد شد. وی می‌افزاید که در فروشنده؛ عماد معلمی با ذهنی باز و لیبرال است و هنگامی که کشف می‌کند که همسرش مورد حمله قرار گرفته بسیار حساس و زودرنج می‌شود. واکنشی که وی از خود بروز می‌دهد برای کسی که احساس می‌کند همسرش در خطر است، بسیار محافظه‌کارانه است. به همین دلیل است که من می‌گویم که این مدرنیزاسیون بسیار سطحی‌ست و سنت همچنان پابرجاست.»

فرهادی می‌گوید که عماد مانند یک «لیام نیسون» ایرانی خشمگین نمی‌شود و انتقام نمی‌گیرد. خشونتی که وی بروز می‌دهد، میانه‌روانه است، البته همچنان شوکه‌کننده است. تم فیلم به گفته فرهادی «خشونتی است که شخصی که مرتکب آن می‌شود خود را مستحق این عمل دانسته و احساس می‌کند حق داشته است.» البته فرهادی نمی‌خواهد چنین تشبیهی در فیلم ارائه دهد. وی کارگردان ریزه‌کاری‌ها و نشانه‌هاست و شعار نمی‌دهد و پتک نمی‌کوبد (زمخت حرف نمی‌زند). به نظر می‌رسد که این رویه و منشی است که به واسطه بودن در ایران کسب کرده است. وی در این خصوص می‌گوید: «سانسور همیشه در اطراف ما بوده است. این سانسور‌ها همیشه زبان ما را تحت تاثیر قرار داده است. ما روش سخن گفتنی داریم که همیشه به ما اجازه می‌دهد تا مطالب را غیرمستقیم بیان کنیم.»

به‌طور قطع به همین دلیل است که وی فیلم‌های سیاسی می‌سازد. «دو طریق برای ارائه یک بیانیه و مانیفست اجتماعی وجود دارد: شما یا باید قدرت را نقد کنید یا اینکه جامعه را. من نمی‌خواهم در رابطه با اینکه کدام بهتر است قضاوت کنم اما فکر می‌کنم که دومی بهتر است. به نظر من فیلم سیاسی فیلمی است که در آن سیاست و سیاست‌ورزی به روشنی و شفافیت بیان نشود.»
به واسطه اینکه وی در چنین شرایطی قرار گرفته است، دیگر به نظر می‌رسد عجله‌ای برای خروج از ایران ندارد. وی می‌گوید: «به‌رغم همه این سختی‌ها چیزی صادقانه‌تر و آسان‌تر برای فیلم ساختن به زبان مادری وجود دارد.» در حال حاضر ساختن فیلم کمتر نگران‌کننده و استرس‌زاست، «چراکه من راحت‌تر بودجه دریافت کرده و افراد بیشتری تمایل دارند تا با من کار کنند. البته درعین حال برخی بیشتر نسبت به من حساس هستند و آنها می‌دانند که فیلم‌های من در سراسر جهان دیده می‌شود. بنابراین به نوعی می‌توان گفت که این موضوع پیچیده‌تر شده است.»

در هر حال نفوذ و گستره بین‌المللی این کارگردان در حال گسترش است و برای پروژه بعدی خود قرار است با «خاویر باردم» و «پنلوپه کروز» در اسپانیا کار کند. این فیلم که هنوز نامی برای خود دریافت نکرده است در رابطه با یک خانواده کارگران معدن است و قرار است ازسوی شرکت «پدرو آلمودوار» تهیه و تولید شود. «الکساندر مالت گای» یکی از تهیه‌کنندگان این اثر می‌گوید: «‌این اثر یک تریلر روان‌شناسانه است که تم‌های آگاتا کریستی در آن وجود دارد.»


منبع: بهارنیوز

فریدون جیرانی: ما تنها شدیم

گروه هنری: فریدون جیرانی در پی درگذشت علی معلم گفت:« با رفتن او ما تنها شدیم.» این فعال قدیمی عرصه مطبوعات و کارگردان سینما نوشت: «تلخ‌ترین سال بود. سالی که با عمل جراحی عباس کیارستمی شروع شد و با مرگ علی معلم تمام شد که هنوز تمام نشده است. هفت روز دیگر هست.
خبر تلخ مرگ معلم را در خیابان شنیدم، درمیشیان(کارگردان) آنقدر ناراحت بود که قادر نبود، خبر را به من درست بدهد. کلماتی را پیدا نمی‌کرد که یک دفعه مرا شوکه نکند و بالاخره گفت.

دقایقی بی‌هدف راه رفتم ، اصلا بهت زده بودم. همین چند روز پیش بود که تلفنی مفصل با هم حرف زدیم. دیروز بود که مجله‌اش روی کیوسک آمد با عکس فیلم «گشت دو» و هنوز تُن صدایش و حرف زدن مسلطش در استفاده‌ی درست از کلمات در ذهنم هست. سخنور بی‌نظیری بود. کاریزما داشت و در مصاحبه‌ها می‌توانست همه را ساکت و مجذوب کند. سواد داشت،سواد سینمایی، سواد اجتماعی، سواد سیاسی و اصلا می‌شد گفت؛ در دو حرفه‌ای که کار می‌کرد تک بود. تک بود و این تک بودن فقط به سواد و سخنوریش برنمی‌گشت، رفیق باز هم بود. باندباز هم نبود. مجله‌اش با همه بود و اصلا مجله‌اش که آمد در کنار «گزارش فیلم» قرار بود، تک صدایی را به چندصدایی تبدیل کنند، البته «دنیای تصویر» مجله جریانی خاص نبود، خودش یک جریان بود و می‌خواست جریان سومی بسازد وسط روشنفکری و سینمای مردمی و توانسته بود مجله‌اش را با این خط تفکر نگه دارد.

وقتی با او در «فیلم نت» مصاحبه کردم، میزان بازدید کننده از این مصاحبه حکایت از میزان محبوبیت‌اش داشت. من از آغاز کارش در مطبوعات و در اولین شماره‌ی مجله‌اش آمدم کنارش تا فضای سینما را از تک صدایی خارج کند. قرار بود باهم یک کار سینمایی بکنیم که نشد و آن کار را فتحی انجام داد. من در آغاز راه افتادن «هفت» پیشنهادم برای اجرا معلم بود که اصلا او شروع کننده‌ی برنامه‌های سینمایی بود.
مهمان آخرین قسمت «جُنگ هنر» من بودم که به خاطر فیلمنامه‌ی «در آرزوی ازدواج» شرکت کرده بودم.
برنامه ضبطی بود. وقتی برنامه پخش شد به دلیل پخش قسمتی از فیلم، برنامه تعطیل شد. تهیه‌کننده‌ی برنامه چند سال پیش مُرد
و حالا………
معلم بهترین دوست من بود  و دوست تمامی سینمایی‌هایی که گله‌های‌شان را از مسایل و مشکلات، پیش او می‌بردند که او به همه‌ی آنها دلگرمی می‌داد و کمک‌شان می‌کرد. او یاور سینمای مردمی و خوب روشنفکری بود و یاور مدیرانی که گوش می‌دادند به انتقادات  و همراهی می‌کردند با همه‌ی سینما نه بخشی از سینما. سال تلخی بود از مرگ کیارستمی تا مرگ علی معلم. به همسر خوبش و پسران باشعورش تسلیت می‌گویم. با رفتن او ما تنها شدیم.»


منبع: بهارنیوز

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر، با نگاهی به زندگی حضرت فاطمه؛ شاید توصیف خوبی از جدیدترین نمایش محمد رحمانیان باشد. «نام تمام مادران» تجربه‌ای است که رحمانیان در آن سراغ موضوعی مذهبی رفته و قصه‌های زندگی حضرت فاطمه را به عنوان یک زن فعال اجتماعی در ظرف امروز زنان ایرانی روایت کرده است.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

محمد رحمانیان با نمایشنامه‌هایی که نوشته و آثاری که اجرا کرده نشان داده به موضوعات مذهبی علاقه‌مند است؛ در کنار این علاقه‌مندی به تاریخ و مذهب، او مسائل اجتماعی را هم چاشنی کار خود می‌کند. «نام تمام مادران» آخرین تجربه او در مقام نویسنده و کارگردان است که در تماشاخانه پایتخت کنش معاصر روی صحنه رفته است. به بهانه‌ی اجرای این نمایش که بار دیگر رنگ موسیقی‌نمایش‌های اخیر او را با خود دارد گفتگو کرده‌ایم؛ رحمانیان در این گفتگو از زنانگی و مادرانگی این اثر و خط‌قرمزها و سانسورهایی که با پرداخت به موضوعات اجتماعی و روز عجین است، صحبت می‌کند.

امسال، سالِ پرکاری داشتید و با فواصل کوتاه چند کار روی صحنه آوردید. زمان‌بندی این کارها از ایده تا اجرا چطور بود؟ به‌خصوص این چند کار آخر فاصله کمی باهم داشند…

اگر منظورتان نمایش قبلی یعنی «بیست نمایش کوتاه درباره سلفی» است، باید بگویم آن حاصل یک کار کلاسی دوساله است. یعنی حدود یک سال و نیم با بچه‌ها تمرین می‌کردیم و بالاخره باید یک زمانی اجرایش می‌کردیم که با پایان یافتن دوره کلاسی آنها، کارمان آماده شد. از اول قرار نبود زیاد وقت سالن‌ها را بگیریم. حدود ۱۰ شب اجرا داشتیم که دو شب نمایش به خاطر فوت آیت‌الله رفسنجانی تعطیل شد و هشت شب اجرا کردیم. در مجموع کار فی‌البداهه‌ای نبود؛ بیش از یک سال و نیم رویش کار کرده بودیم تا هنرجویانی که نود درصدشان اولین بار بود که روی صحنه می‌آمدند این آمادگی را پیدا کنند که در یک نمایش از اول تا آخر در صحنه حضور داشته باشند.

درمورد نمایش «نام تمام مادران» هم باید بگویم از سال گذشته با من صحبت کرده بودند و قرار بود نمایش دیگری را در این زمان یعنی در اسفند ۹۵ برای تماشاخانه‌ای که آن موقع اسمش کنش معاصر بود و الان شده پایتخت، کار کنم. داستانش مفصل است؛ اولین نمایشی که انتخاب کردم «از پشت شیشه‌های» آقای اکبر رادی بود که بنا به دلایلی نتوانستیم آن نمایش را کار کنیم. اختلافاتی با بنیاد رادی به وجود آمد و ترجیح دادم تا زمانی که این اختلافات وجود دارد نمایشی از آقای رادی را کار نکنم. این دومین باری است که من می‌خواستم «از پشت شیشه‌ها» را کار کنم و نشد؛ یک‌بار بعد از مرگ آقای رادی بود و یک‌بار هم الان.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

این اختلافات چه بود؟ قبلا نقدی هم به بنیاد رادی راجع به تلخیص نمایشنامه آقای رادی وارد کرده بودید.

بله. البته این اختلاف ربطی به آن موضوع ندارد اما خب به عملکرد بنیاد رادی ربط داشت. هیچ‌کس در هیچ‌کجای دنیا حق ندارد در غیبت نویسنده، کارش را تلخیص یا کوتاه کند. می‌شود نمایشنامه‌ای را برای اجرا دراماتورژی کرد اما اینکه آن را تبدیل به نمایشنامه‌ای مستقل کرد دیگر اینطور سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. اینجوری پس فردا کار «بوف کور» هدایت را هم بنیادش می‌خواهد نصف کند چون ممکن است بعضی‌ها خسته شوند با خواندنش یا مثلا اشعار نیما؛ چون «افسانه» طولانی است بیاییم کوتاهش کنیم؟ نه. این اشعار، داستان‌ها و نمایشنامه‌ها، خوب یا بد، هرچه هستند میراث معنوی یک نویسنده برای یک ملت‌اند و ما حق دخل و تصرف در آنها را نداریم. آنهم اینکه به این شکل تلخیص شده به بهانه بلند بودن چاپ کنیم. فرض کنید «به سوی دمشق» استریندبرگ را بخواهیم کوتاه کنیم چون اجرایش ۹ ساعت طول می‌کشد.

ولی خب حتما کسانی هستند که آن را اجرا می‌کنند؛ مثلا آقای حمید سمندریان این نمایش را با همه طولانی بودنش دوباره دراماتورژیی و برای تلویزیون اجرا کرد. دراماتورژی حق کارگردان است و باید این کار را بکند. می‌خواهد رادی باشد یا شکسپیر یا سوفوکل. اما اینکه ما به بهانه‌ای نمایشنامه را کوتاه کنیم به نظر من محل ایراد است و اینجوری سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و هیچ‌چیزی مفهوم واقعی خودش را پیدا نمی‌کند.

اما اختلاف من با بنیاد رادی بر سر مسائل مالی بود و ترجیح دادم که کار نکنم. چون ما در یک تماشاخانه کوچک داشتیم کار می‌کردیم و هم از نظر تعداد بازیگران و هم از نظر مبالغی که می‌توانستیم از تماشاگر برای هر صندلی بگیریم، آنقدر درآمدزا نبود که بتواند آن شرایطی که بنیاد رادی از ما طلب می‌کرد را پرداخت کنیم. به علاوه اینکه از هر کاری حدود ۲۵ تا ۳۵ درصدش متعلق به نهادهای دیگر است؛ شامل بلیت‌فروشی و سالن. بستگی به این دارد که قرارداد چطور تنظیم شده باشد. بنابراین حدود ۲۵ تا ۳۵ درصد از فروش هر صندلی تعلق می‌گیرد به کسی غیر از گروه هنری. بنابراین ترجیح دادم نمایشی را از خودم کار کنم.

در همین حین، نمایشنامه دیگری را هم به نام «پدر» با ترجمه خانم ساناز فلاح‌فرد خواندم اما بازیگر مناسبی پیدا نکردم و کنارش گذاشتم. اولین پیشنهاد «نام تمام مادران» را حسین پارسائی به من داد، البته نه به این شکل. اما وقتی تقویم را نگاه کردم دیدم برای اولین باری که من یادم می‌آید، امسال تولد حضرت فاطمه، یعنی بیستم جمادی‌الثانی که در فرهنگ شیعه ایرانی یک نوع جشن و عید محسوب می‌شود با عوض شدن سال جلالی یکسان شده است. یادمان نرفته که بسیاری از آئین‌هایی که مربوط به حضرت فاطمه است همان آئین‌های باروری زمین است که اینها باهم تداخل پیدا کرده است؛ مثل سمنوپزان که من در نمایش اشاره کوچکی به آن کردم.

یکجور تطابق و هم‌زمانی بین زهره یا اسطوره زهرا و اسطوره آناهیتا به عنوان بانوی آب شکل می‌گیرد و بسیاری از این داستان‌ها از نظر تقویم باهم منطبق خواهند شد. یک‌بار دیگر هم من این کار را کرده بودم؛ در نمایش «شب سال نو». این تقویم برایم خیلی مهم بود که آن را درست شب سال نو در ونکور کار کردم. اگر به تاریخ‌هایی که در نمایش اشاره می‌شود دقت کنید متوجه می‌شوید که داستان نمایش «نام تمام مادران» دقیقا در همین روزها می‌گذرد و این فرصت خیلی خوبی بود. کار را با کمی با عجله شروع کردم اما چون گروهی حرفه‌ای داشتم توانستیم کار را به مرحله اجرا برسانیم.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

محوریت اصلی کار زنان هستند و شما هم هر شب آن را به مادران تقدیم می‌کنید. روی این زن-مادر بودن خیلی دست گذاشته می‌شود و زنانگی کاراکترها با مادر بودن مترادف شده. به طوری‌که نقطه اتصال این زن‌ها باهم یا آرزوی‌شان برای مادری است یا بچه‌هایی که از دست داده‌اند. این را خود شما چقدر مترادف می‌دانید؟

اصلا این کار راجع به مادران است و قرار بود راجع به مادران نوشته شود. چون قرار است با آئین‌های باروری زمین در بهار که فصل‌اش دارد می‌رسد، تلفیق کنیم. این تطابق عقیدتی و ایدئولوژیک با تطابق تقویمی و جغرافیایی یکسان شده و بنابراین من از همه آن چیزی که مربوط به زنان است مفهوم باروری را استخراج کردم و روی این مفهوم کار کردم. درواقع نمایش «نام تمام مادران» در مورد جنین است. در مورد جنین به عنوان نطفه و محصولی که مادران به بار می‌آورند؛ گفتگوی با جنین و حس ارتباط با جنین و البته شکل تلخ‌اش یعنی سقط جنین. راجع به سقط جنین یکی دوتا فیلم خوب در سینما ساخته شده اما در تئاتر من هنوز چیزی ندیده‌ام.

یکی فیلم «نازنین» آقای داودنژاد است که من در نمایش به او ادای دینی هم کردم و یکی هم فیلم «یکبار برای همیشه» سیروس الوند. اما در تئاتر و به این شکل که خود جنین نطفه‌ی اصلی حرکت و نقطه‌ی شروع باشد و اصلا به بهانه گفتگو درباره جنین این آدم‌ها گرد هم جمع شوند را من ندیده بودم. یک کار از فالاچی به نام «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» هست که در زمینه ادبیات این تنها کاری بود که من دیدم اما در زمینه ادبیات نمایشی لااقل در ایران، این کار انجام نشده بود.

خیلی دلم می‌خواست این کار را بکنم و بنویسم و نه نگاه جانب‌دارانه‌ای دارم به این قضیه نه نگاه غیرجانب‌دارانه. سعی کردم نگاه منصفانه‌ای به آنچه که در شرایط حال حاضر بین زنان و مادرانی که در سال ۱۳۹۵ در شهری به نام تهران زندگی می‌کنند داشته باشم و سعی کردم اشتراکات و در ضمن تفارق‌شان را کنار همدیگر بگذارم و از این اشتراکات و تفارق مفهوم سومی پیدا کنم؛ اینکه چرا همه‌چیز در ارتباط با زنان نادیده گرفته می‌شود؟ در ضمن هفت قصه از قصه‌های مربوط به حضرت فاطمه زهرا (س) را در قالب هفت داستانی که زنان نمایش تعریف می‌کنند در داستانم گنجانده‌ام و یک قصه مذهبی ساخته‌ام.

البته این کارم با مخالفت مرکز هنرهای نمایشی و اداره نظارت هم روبرو شد اما با گفتگو حل‌اش کردیم. اما آنها صحبت‌شان این بود که داستان‌های حضرت زهرا با این زن‌هایی که هرکدام مشکلی در زندگی‌شان دارند منطبق نیست و من جوابم این بود که اگر نتوانیم این انطباق‌های تاریخی را پیدا کنیم پس آن اسطوره برای چه در زندگی ما بوده؟ اینکه همین‌جوری الکی برای این اسطوره روضه بگیریم که معنی ندارد.

از نظر من فاطمه زهرا یک زن به معنای کامل خودش است و زنی است که وارد مسائل اجتماعی می‌شود و احقاق حق می‌کند و حتی قوانین اسلامی بر علیه او تمام می‌شود؛ در ماجرای فدکیه اگر او می‌توانست دو شاهد مرد پیدا کند آن خانه و باغچه را از دست نمی‌داد که من داستانش را در قصه شخصیت خانم بالا در این نمایش آوردم. اما در مورد داستان فدکیه به حضرت فاطمه گفتند که چون یکی از شاهدهایش یک زن است و نمی‌توانند به او استناد کنند بنابراین شاهدها یکی و نصفی حساب شد. خود حضرت فاطمه اتفاقا در برابر قانون‌ها اولین کسی است که لطمه دیده به خاطر اینکه شهادت زن نصف مرد است و همین باعث می‌شود که خانه و زندگی‌اش را از دست بدهد.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر 
خب باید این داستان‌ها را تعریف کنیم. باید ماجرای خطبه‌ی بعد از ماجرای «سقیفه بنی‌ساعده» (انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه‌ی پس از پیامبر توسط انصار) را بگوییم. نمی‌شود که همه‌اش کلی‌گویی کنیم که فاطمه زهرا زن خوبی بود. بهر‌حال فاطمه زهرا به عنوان یک فعال اجتماعی و یک آدمی که مدام در دهن قدرت می‌رفته و حق‌اش را می‌خواسته و برخورد می‌کرده مهم و مطرح است. یا مثلا حضورش در ماجرای صلح حدیبیه. اینها را باید یادآوری کرد. همینجوری به صورت کلی نمی‌شود درباره کسی صحبت کرد. خوشبختانه این مشکل نمایش با گفتگو حل شد. ولی اینجوری بود. تلفیق اتفاقاتی که شاید آنقدر کهنه شده که بعد از هزار و ۴۰۰ سال کسی بهش توجه نکند اما همین اتفاقات به صورت روزمره و دائمی دارد در زندگی زنان ما یا لااقل بخشی از زنان ما رخ می‌دهد و فکر می‌کنم باید در جایی ثبت شود.

به‌نظر می‌رسد در اولین قدم، خود پرداختن ریشه‌ای به مسائل مربوط به زنان به نوعی خط قرمز است. شاید راه دور زدن این خط قرمزها پیدا شده باشد اما به‌هرحال انگار سخت‌گیری‌های زیادی می‌شود.

اینها هست. اما من می‌خواهم یک به علاوه دیگری هم به آن اضافه کنم؛ اینکه اصلا بخواهی راجع به ایران و تهران معاصر و زندگی دور و برت بنویسی با خط قرمز مواجهی. رومئو و ژولیت بخواهی کار کنی، چخوف و برشت و کار فرنگی و ابزورد کار کنی کسی با تو کاری ندارد. اما تا مسائل اجتماعی دوران خودمان در یک نمایش اتفاق می‌افتد ناگهان تعداد بازبینی‌ها از یکی به دو تا، از دو تا به چهارتا و… اضافه می‌شود و مدام بازبینی می‌کنند و می‌خواهند اصلاح کنند.

این اتفاق خیلی بدی است که در حوزه فرهنگ می‌افتد. یکجورهایی دارند اعلام می‌کنند ما به متن فارسی و به خصوص متنی که به مشکلات حال حاضر مردم می‌پردازد کاری نداریم بروید همان نمایش‌های فرنگی را کار کنید که ساختمان بهتری هم دارد که راست هم می‌گویند. بنابراین در دوره عجیب غریبی زندگی می‌کنیم. از یک طرف صحبت نمایش ملی و فرهنگ خودی و از این حرف‌ها می‌شود و از طرف دیگر مستقیما جلوی کسانی که می‌خواهند همین فرهنگ را در بطن جامعه امروز ایران بررسی کنند گرفته می‌شود. این تناقض حیرت‌انگیزی است که هیچ وقت نتوانستم هضم‌اش کنم و با آن کنار بیایم. فکر می‌کنم این میزان ریاکاری دیگر خیلی حیرت‌انگیز است که از یک سو مدام درباره فرهنگ خودمان و شیعه و ایران صحبت می‌کنیم و از طرفی این سخت‌گیری‌ها و ممیزی‌ها اتفاق می‌افتد.

در نمایش «مجلس ضربت زدن» نوشته بهرام بیضایی که آن را امسال کار کردم، کار به آنجایی رسید که خود وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برای بازبینی آمد! یعنی آقای جنتی با دوستان و مشاوران و ۷۵ نفر حلقه همراه آمدند برای بازبینی؛ دیگر صندلی‌های تئاترشهر جا نداشت بنشینند. اما خوشبختانه این نمایش بدون کمترین اصلاحات اجرا شد. به‌هر‌حال این شکایت من از این دوران است.

دورانی که نمایش‌های خارجی تقریبا تمام سالن‌ها را تصرف کرده‌اند و اشکالی هم ندارد؛ یاسمینا رضا و چخوف و میلر خیلی هم خوب‌اند. کسی با این آدم‌ها مشکلی ندارد اما زمانی که این آدم‌ها باعث شوند نمایشنامه‌نویسی مثل محمد یعقوبی نتواند کارش را انجام دهد یا من به جرم اینکه دارم درباره همین امروز زنان ایران می‌نویسم این همه دچار مشکل شوم، حق دارم اعتراض کنم که لااقل این شعارهای فرهنگ خودی را ندهید. اجازه دهید که مردم، رویه واقعی آن چیزی که شما فکر می‌کنید را به درستی تشخیص دهند.

در این کار داستان‌های حضرت فاطمه امروزی شده؛ داستان‌هایی که کماکان وجود دارد. در کنارش دست می‌گذارید روی یکسری معضل و بحران. مثلا درباره زنی می‌گویید که برادرش می‌خواهد او را بفروشد یا پدرش او را می‌فروشد. یا زنی که همسرش وقتی او حامله است وادار به سقط جنین‌اش می‌کند و… درباره اینها بگویید؛ این بحران‌هایی که در لایه‌های زیرین جامعه وجود دارند. انتخاب اینها به عنوان داستان‌های اصلی‌تان باتوجه به اینکه ممکن بود داستان‌های بی‌شماری وجود داشته باشد چطور اتفاق افتاد؟

پایه‌ی نمایش داستان‌هایی بود که از حضرت فاطمه زهرا جمع‌آوری کرده بودم و بر این اساس آدم‌های مختلف داستان را پیدا می‌کردم. به علاوه تجربه خودم و رفتن سراغ پرونده‌هایی بود که به شدت زیادند. تعداد زیادی از داستان‌ها را تعریف نکردم چون موضوعیت‌اش و ارتباطش را با مفاهیم باروری پیدا نکردم. اما در ضمن هم می‌دانستم که به‌طور کامل امکان اجرایش وجود ندارد. ممیزی نمی‌شود، بلکه کاملا حذف می‌شوند؛ بنابراین یکسری از داستان‌ها را کاملا کنار گذاشتم.

الان در محاکم قضایی پرونده‌هایی می‌بینید که بسیار قابل تامل است؛ این رقم عجیب و غریب زنای محسنه با محارم را نمی‌توانید درک کنید. در کشوری که به‌هرحال این همه قوانین بازدارنده وجود دارد این میزان هتک حرمت کودکان، زنان و خواهران و مادران حیرت‌انگیز است و امیدوارم یک نفر بیاید روزی راجع به اینها کار کند. اصلا این به عنوان پرسش اصلی باید مطرح باشد: که چرا این‌همه پرونده قضایی داریم؟ تازه این مساله چیزی نیست که هرکسی بتواند آن را به صدای بلند اعلام کند. ببینیم چقدر از این دست مسائل هست که یک درصد مختصرش هم که به محاکم قضایی رسیده این‌همه آمار بالایی دارد. من داستان‌هایم را از بین زنانی که دیده یا شنیده بودم یا داستان‌های روزنامه‌ای انتخاب کردم.

به علاوه اینکه مدتی را از طریق دستیارم «پدیده جمال‌ها» امکان رفت و آمد به خانه خورشید داشتم که بسیاری از معضلات زنان فقر، بزه و فحشا آنجا جمع هستند. در همان اتاقک‌های کوچک تعداد زیادی قصه نهفته است. تعداد چهار، پنج قصه‌ام را از زنانی که آنجا دیدم گرفتم و سعی کردم یکجوری در قالب داستان بگنجانم. اما هیچ‌چیزی غیراسنادی وجود ندارد. لازم نیست این اسناد را با عکس و تفصلات نشان دهیم، خود تماشاگر از ما جلوتر است و می‌داند این رذائل در مورد زنان وجود دارد؛ فروختن زن، فروختن بچه و…

چه در تهران و چه در شهرستان‌ها به شدت زیاد است و داستانی که برای آن زن فروشنده مو (با بازی بهنوش طباطبایی) انتخاب کردم را مستقیما و حتی بسیاری از دیالوگ‌هایش را (چون من صدای این زن‌ها را ضبط می‌کردم) از تعدادی از زنان خانه خورشید گرفتم. به‌هرحال بازهم می‌گویم تماشاگر جلوتر از ماست چون اینها را قبلا شنیده. من تنها کاری که توانستم بکنم این بود که آنها را دراماتیزه کردم؛ در قالب یک داستان واحد قرار دادم تا از طریق پکیجی که فراهم می‌شود از مجموعه این زنان، تصویری از بخشی از زنان جامعه را که در فقر و منازعات اجتماعی بیشترین بلا سرشان می‌آید ارائه دهم.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

این معضلات صرفا مختص به تهران نبود هرچند لوکیشن نمایش تهران بود. تهران مثل همین چیزی که الان هست، محلی است که همه این زن‌ها را از کردستان و شهرهای شمالی و دیگر جاها دور هم جمع کرده است.

بله. مساله ازدواج کودکان و دختربچه‌ها در سن پایین، در ۱۰ سالگی و ۱۲ سالگی به خصوص در شهرستان‌ها خیلی زیاد است. نمی‌دانم چه زمانی قرار است به این معضل رسیدگی شود. به اعتقاد من ارجاعات فقهی کافی نیست باید در هر مورد دانه به دانه و براساس شرایط خاص آمد و به عنوان یک قانون جلوی این بی‌عدالتی را گرفت؛ دختری را که با عروسک بازی می‌کرده عروسک‌اش را ازش می‌گیرند و حالا ازش طلب می‌کنند به عنوان زن خانه حضور داشته باشد؛ در واقع کودکی و نوجوانی برای آنها وجود ندارد و از کودکی به زنانگی پرتاب می‌شوند آنهم با خشونتی که می‌دانیم.

داستان دختر ۱۰-۱۱ ساله‌ای که عقد می‌شود به آدمی که معمولا ۲۰-۳۰ سال بزرگتر از خودش است خیلی در شهرستان‌ها به خصوص در روستاها رواج دارد. کودکی در این سن مگر چه درکی از مرد و مردانگی و جنسیت دارد که با این بی‌رحمی این بچه‌ها پرتاب می‌شوند به جهان خبیث مردانه؟ اینها بیشتر مربوط به شهرستان‌هاست و در تهران کمتر این مساله را می‌بینید. یا فروختن بچه؛ در شهرهای کوچک به خصوص در شهرهای مرزی فروش دخترکانی که هنوز به مرحله تکلیف هم نرسیده‌اند خیلی چیز عجیب غریبی است که نمی‌توان هضم‌اش کرد. به نظر می‌رسد داریم درباره یک جهان دیگر حرف می‌زنیم اما اینها واقعا کنار گوش‌مان اتفاق می‌افتد.

اشاره کردید «نام تمام مادران» درمورد حقیقتی درباره زنان است که کتمان می‌شود. به نظر می‌رسد شیوه مونولوگ نمایش هم همین حس را القا می‌کرد که انگار باید فرصتی این چنین ایجاد شود تا زنی بتواند از حقیقت کتمان شده‌اش حرف بزند. تازه همان فرصت هم در نمایش در مرز بین خیال و واقعیت است.

اصلا در عالم خیال است؛ چون وقتی دیالوگ ها ادامه پیدا می‌کند می‌بینیم که به دیالوگ قبلی اشاره می‌شود انگار که این اتفاق نیفتاده و اینها در یک سکوت این جمله‌ها از ذهن‌شان می‌گذرد انگار که این زن، در یک لحظه ناگهان همه‌ی گذشته‌اش را به یاد می‌آورد. کلمه‌ای و جمله‌ای گفته می‌شود که یکباره آدم را به گذشته می‌برد و برمی‌گرداند. این رفت و برگشت از گذشته ممکن است برای ما در چند فریم و زیر یک ثانیه اتفاق بیفتد. ولی خب در عالم نمایش مجبوری این را نشان دهی. این فریم‌های گمشده‌ای است که کتمان شده.

با اینکه اصلا دلم نمی‌خواست این کار را مونولوگ بنویسم و اصلا نمایش را با قالب دیالوگ شروع کردم اما به‌هرحال به جایی رسیدم که دیگر نمی‌شد و فکر کردم هیچ‌کس محرم نیست جز تماشاگر. از این نظر من فقط تماشاگر را محرم می‌دانم. بنابراین قهرمان‌های اصلی خودشان متوجه نیستند که چه اتفاقی در طول نمایش افتاده و فقط تماشاگر است که تا انتها داستان را می‌داند و می‌فهمد چه فاجعه‌ای رخ داده است. آخرین جمله‌ای که از قول حضرت فاطمه در نمایش نقل می‌شود می‌گوید «من پایان کار را نگرانم»؛ هیچ‌کدام از ما نمی‌دانیم پایان کار کجاست اما می‌توانیم حدس بزنیم چه فاجعه‌هایی در حال رخ دادن یا در جریان است.

این زن‌ها با همه مشکلاتی که پشت سر گذاشتند نماینده زنانی هستند که در اجتماع حضور دارند و فعال‌اند. طیف وسیعی از زنان ما با اینکه در سال ۹۵ هستیم هنوز در خانه‌ها هستند یا همان زنانی که هنوز در شهرستان‌ها پایشان به فضای گسترده‌تری بازنشده است.

بله. حتی دیده نمی‌شوند که ما بدانیم چه‌شان است، اصلا نیستند. اصلا قایم و پنهان هستند و نمی‌توانی ببینی کجا پنهان شده‌اند. اصلا نمی‌توانی دردشان را بفهمی چون خودشان را نمی‌فهمی. یک عالمه قصه در این پستوها و چهاردیواری‌ها خوابیده که نمی‌دانیم و نمی‌شناسیم. مساله‌ای مثل ختنه زنان که در نمایشنامه «ترانه‌های محلی» به آن پرداختم، هنوز دارد قربانی می‌گیرد؛ نه فقط در مناطق عرب‌نشین، بلکه در کردستان هم قربانی می‌گیرد. یعنی مناطق آن دارد گسترده می‌شود. اضافه می‌شود به جای اینکه کم شود و کم‌کم تبدیل به یک معضل جهانی شده.

مطلقا هم هیچ ربطی نه به شرع دارد نه به عرف؛ چون مساله ختنه زنان مربوط به قبل از اسلام است و الان با دیدگاه‌های اسلامی مخدوش شده است. خب این داستان‌ها در خفا اتفاق می‌افتد و اگر چند گزارشگر نبودند و این داستان‌ها را تعریف نمی‌کردند ما اصلا با فاجعه‌ای مثل ختنه زنان اصلا روبرو نبودیم چون اصلا کسی که این اتفاق برایش افتاده حاضر نیست آن را بگوید چون مثل یک نقص عضو تلقی می‌شود و هرکسی نمی‌تواند بیاید جلوی تلویزیون، رادیو و بگوید من کسی هستم با یک نقص عضو عجیب در بین زنان. خب، اینها همان اتفاقاتی است که در پستوها رخ می‌دهد.

زن‌های این نمایش در عرصه هنر و سینما حضور دارند. دیدگاه‌های نسبتا عمومی و رایج و بدبینانه‌ای وجود درباره پشت صحنه سینما و تئاتر وجود دارد که هرچند وقتی درباره این فضای کلی پشت صحنه سینما و تئاتر حرف هم زده می‌شود و این نمایش هم آن را نفی نمی‌کند. شاید این حرف‌ها هم در هرجایی که کمی آزادی بیشتری برای زنان وجود دارد باشد و شاید ناشی از همان خط قرمزهایی باشد که عرف برای زنان گذاشته. در نمایش کاراکترهایی که می‌بینیم که با مشکلات قبلی آمده‌اند اما با هم متفاوت‌اند. راجع به کابوس زن‌هایی که در عرصه هنر هستند بگویید.

بله، یک‌جور خودزنی به حرفه محسوب می‌شود. ابتدای نمایش یک نور موضعی داریم که شخصیتی روی یک تخت نشسته و دیالوگ‌های حضرت فاطمه را می‌گوید. این دیالوگ‌ها بعد از ماجرای «سقیفه بنی‌ساعده» است؛ از رنج‌های خودش می‌گوید و بعد کات می‌شود به اینکه ما می‌فهمیم اینجا پشت صحنه یک فیلم است. بعدا همان صحنه و لوکیشن به‌عنوان یک صحنه نمایشی برای گفتگو و مونولوگ‌های زنان نمایش استفاده می‌شود. همه روی آن تخت و در آن جایگاه می‌نشینند و رنج‌های خودشان را می‌گویند؛ رنج‌های معاصر خودشان را. برای من این جهان نمایش بسیار جذاب بود و کتمان نمی‌کنم که بسیار تحت تاثیر نمایشی بودم که چند ماه قبل از آقای بهرام بیضایی کار کرده بودم؛ یعنی «مجلس ضربت زدن». آنجا هم پشت صحنه یک تئاتر است که با مشکلات اجرایی مواجه هستند.

تئاتر «نام تمام مادران»؛ رنج‌نامه‌هایی از زنان معاصر

اساسا پشت صحنه نمایش برای من خیلی جذاب است و چندین نمایش در مورد پشت صحنه دارم. از «شهادت‌خوانی قدم‌شاد مطرب» تا «مجلس‌نامه» و کارهایی از این دست دارم که در آنها به آن چیزی که اجرا نمی‌شود می‌پردازم؛ به چیزهایی که پشت صحنه دارد اتفاق می‌افتد رجوع می‌دهم. اینجا هم در واقع قصدم هیچ توهین و بی‌احترامی به اهالی نمایش و فضای فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی نبود. اساس هیچ توهینی در کار نبود. اما در ضمن به یاد بیاوریم که در این مملکت دارد چه اتفاقاتی می‌افتد. در این کشور میلیاردها تومن خرج می‌شود تا فیلمی درباره حضرت محمد ساخته شود. خیلی هم خوب است. اما در واقع ما هرگز این رسالت را برای خودمان قایل نیستیم که گوشه‌ای از آن رفتاری که متعلق به نبی‌اکرم است را وارد زندگی خودمان کنیم. پرسش اصلی که آنجا هست این است که ساختن فیلمی درباره حضرت فاطمه لابد برای ما خیلی آسان است.

اما چرا ما نمی‌توانیم از زنان خودمان به عنوان فرزندان معنوی حضرت فاطمه حمایت کنیم؟ چرا آنها را در گیرودار سخت‌ترین و بدترین شرایط قانونی و شرایط غیرانسانی قرار می‌دهیم؟ چرا همه قوانین ما در دادگاه‌ها و محاکم کیفری علیه زنان است؟ در دادگاه‌ها و محاکم کیفیری و در شهادت و گواهی دادن همواره زنان ما حقوق‌شان نقض شده است. اگر الگوی زنان اسلامی حضرت فاطمه زهراست، که به عقیده‌ی من هست، و مهم‌ترین زن در تاریخ اسلام است و نه در اسلام که در کل مذاهب هیچ زنی به اندازه حضرت فاطمه آنقدر خودش را با مسائل اجتماعی اطرافش درنیامیخته است.

هیچ کدام از زنانی که اسامی‌شان را می‌شنوید آنقدر پابه‌پای مردان یا خودش شخصا به عنوان فعال اجتماعی حرکت نکرده و با جامعه‌اش تنیده نشده. اگر این الگوی ماست، چرا پس کمک نمی‌کنیم که زنان ما به چنین جایگاهی بروند یا لااقل به آن سمت نگاه کنند؟ چرا آنقدر زنان‌مان را تحقیر می‌کنیم؟ چرا آنقدر جامعه مردسالار است؟ چرا خانم‌های ما تا از خانه بیرون می‌آیند تا زمانی که به خانه یا محل کارشان برسند ده‌ها بار مورد آزار جنسی فیزیکی یا کلامی قرار می‌گیرند؟ چرا مجموعه فحش‌هایی که در فرهنگ خودمان داریم این‌همه توهین به زنانگی و تنانگی زن است؟ چرا جلوی این توهین‌ها و بی‌عدالتی‌ها را نمی‌گیریم؟ چرا جلوی این موقعیت‌های ناخوشایندی که برای زنان به وجود می‌آید را نمی‌گیریم؟

 فیلم ساختن در مورد حضرت فاطمه، حضرت خدیجه یا حضرت محمد خیلی کارهایی خوب است اما باید روی بقیه قوانین هم تاثیر بگذارد. ما کلمه‌ای داریم به نام «اخلاق محمدی»؛ این عبارت یعنی چه؟ یعنی اخلاقی که تاثیرپذیرفته از حضرت محمد است. اما چه کسی امروز در این جامعه اخلاق محمدی دارد؟ همه فحش می‌دهند و بی‌ادبی و بداخلاقی می‌کنند. نگوییم هم‌اش تقصیر احمدی‌نژاد بوده؛ او هشت سال آمد و رفت و با خودش فرهنگی آورد اما نمی‌شود گفت همه چیز تقصیر اوست. این چه اخلاقیاتی است که وجود ندارد؟ فیلم می‌سازیم که رکورد فروش را جابه‌جا می‌کند اما تاثیری روی زندگی ما ندارد.

اشکال من به همین است. ارگان‌های دولتی می‌خواهند که کارهایی درباره ائمه کنند اما خودشان فرسنگ‌ها از آن دورند. قوانین و شرایط اجتماعی که می‌آفرینند و روابطی که بر زندگی زنان حاکم می‌کنند بسیار دور از این زندگی ائمه است. لازم هم نیست کتاب‌های متعددی از صدر اسلام بخوانیم تا از زندگی حضرت فاطمه بدانیم؛ کتاب آقای جعفر شهیدی جمع‌آوری خوب و سالمی کرده و نثر درخشان و ترجمه‌ای عالی از خطبه‌های حضرت فاطمه داشته است. برای کسانی که می‌خواهند شکل‌های دیگری بخوانند کتاب‌های دیگری هم هست اما به نظر من همین یک کتاب کافی است تا بدانیم ما با چه شخصیت مهمی در تاریخ اسلام روبرو هستیم.


منبع: برترینها

گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

سالنامه شرق:

عسل عباسیان: بهرام بیضایی در این سال های دور از وطن سکوت کرده و کمتر تن به گفت و گو داده است. یکی از موثرترین نمایشنامه نویسان تئاتر ایران که نمایشنامه نویسی را از سال های دبیرستان آغاز کرد و در سال های نخست دهه پنجاه نیز با ساخت فیلم «رگبار» به عرصه سینما آمد؛ هنرمندی چندوجهی که با پژوهش هایی ارزنده در تئاتر، با ایجاد موج نوی نمایشنامه نویسی در ایران، با نگارش فیلمنامه هایی ماندگار در تاریخ سینمای ایران، با کنش و واکنش هایش به عنوان یک هنرمند مستقل در همه ایام و… از خود استادی تمام عیار ساخته است.

هنگامی که بهرام بیضایی در نخستین روزهای شهریور ۸۹، همراه با همسرش مژده شمسایی و فرزندشان نیاسان تهران را به مقصد کالیفرنیا ترک کرد تا تنها برای یک سال تدریس در مرکز ایرانشناسی دانشگاه استنفورد از وطن دور باشد. هیچکس فکرش را نمی کرد این سفر کاری، آن هم برای تدریس در دانشگاهی که بر پیشانی اش نوشته شده: «نسیم آزادی می وزد» بیش از شش سال ادامه یابد.

 گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن
آنچه در سالیانِ بیش از نیم قرن کوشش بیضایی برای فرهنگ ایران برجا مانده، چنان سترگ و یگانه است که هر دم، دوری اش از وطن و محرومیت هرچه بیشتر ما از گنجینه ای که اوست، تبدیل به آه و افسوسی شود. و چنان از او بی خبر باشیم که فرصت را مغتنم بدانیم و از شاگرد او فرهاد مهندس پور که امروز خود نیز استاد دانشگاه است، بخواهیم تا با استاد خود از راه دور گفت و گو کند و حاصل آن، اکنون در آستانه بهار نو، مقابل دیدگان مشتاق شما باشد. به امید سال و سالیانی که دیگر بار بتوانیم نمایشی از او را در وطن روی صحنه ببینیم و در دانشگاه های ایران تدریس کنند.

فرهاد مهندس پور: برای کسانی که پیگیر کارها و نگرش های بهرام بیضایی هستند، این گفت و گو می توانست پربارتر از این باشد. شاید برای اینکه این گفت و گو در هنگامی درست و سنجیده به انجام نرسیده است یا پرسش ها درست و سنجیده نبوده اند. به هر روی اگر بخواهم برهانی بر کوتاهی پاسخ ها بیاورم، به رای من، بیشتر از این روست که گفت و گو رودررو نبوده و زنده روی نداده است. با این همه غنیمت است. با گرم ترین درودها و بهترین آرزوها برای بهرام بیضایی و همه هنرمندان و تولیدگران هنر و اندیشه.

برای شما که دلبسته و بالنده ایران و زبان فارسی هستید، پیوندهای اجتماعی در جغرافیای جدید برای شما چگونه بوده است؟ زبان و شعر نمایشی که می سرایید چگونه جایش را می یابد؟

همان جور که در ایران، و نه مشکل تر. ایرانیان اینجا مردم دیگری نیستند و به اندازه ساکنان ایران، فرهنگ و سرزمینشان را دوست دارند و من تصادقا در جای درستی افتادم؛ در فضای دانشگاهی و ایران شناسی. نه آرزو و نه هرگز خیال بیرون از ایران زیستن، داشتم. زندگی مرا با خود برد تا نشانم بدهد که ناچار نیستم همه عمرم را چون محکوم مادرزاد سر کنم!

برای ما که می دانیم شما در تهران، کتابخانه بزرگ و غنی خود را داشته اید، جالب است بدانیم چه کتاب هایی را با خودتان برده اید و دسترسی شما به کتاب هایی که می خواهید، اکنون چگونه است؟

راستش کتابخانه ام دنبال من آمد! ضمنا دسترسی به کتاب در اینجا آبِ خوردن است!

گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

تجربه اجرا برای تماشاگران بیرون از ایران، برای نمونه اجرایی که از «طربنامه» و «ارداویراف نامه» داشته باید، چگونه بوده و در شرایط اجتماعی و اجرایی آنجا به رای شما، چه ویژگی هایی وجود داشته یا نداشته که برای شما اهمیت داشته اند؟

ایرانیان جایی که من هستم مِهر و پذیرش و گنجایش فرهنگی ایران دوستانِ ایران را دارند ولی تنش سازی و مانع افکنی ایران ستیزان را ندارد!

در کار با بازیگران با چه کمبودها یا توانایی هایی رودررو شده اید؟

فقط تفاوت شرایط. بازیگران اینجا حرفه ای و حقوق بگیر هیچ مرکز تئاتری نیستند. علاقه مندان این کارند. هفته ای پنج روز کار می کنند و آن هم سخت و در رشته های دیگر، و تنها دو روز آخر هفته را فرصت تمرین دارند که درواقع وقت استراحت و سرگرمی هفتگی شان است. پس مثلا تمرین «طربنامه» عملا بوده چهار بار، دو روزِ بریده بریده در هر ماه که می شود ماهی هشت جلسه و جمعا شصت و چهار روز طی هشت ماه. بریدگی ها دشمنِ بالندگیِ پیگیر است و فقط شورِ خودآزمایی بازیگران و پیوند دوباره با فرهنگ مادری و لطف به من بود که نمایش را سامان داد.

زندگی در جایی دیگر، هوایی دیگر، آیا توانسته تاثیرهای ذهنی، یا تصورات و تصویرهایی تازه از زندگی و زیست بشری برای شما به همراه داشته باشد؟ چیزی که در داستانی برای فیلم یا نمایش بخواهید نشانش بدهید، یا احساسی از زندگی؟

اول اینکه می شده این نمایش ها به آزمایش و اجر درآیند و جهان اصلا به هم نرید. دوم تلخی و تاسف اینکه چرا نباید در ایران این نمایش ها دیده می شوند که زادگاه این نمایش هاست؟ و چه بسیار اندیشه هاست که در نمایش ایران جان نیافته مُرده است! من این متن ها را نومیدانه دور ریخته بودم که سختگیران وطن، تاب آن ندارند. این متن ها که سال ها چون اوراق باطله ای در اسباب کشی ها برگ هایی از آنها گم می شد، اینجا و با گرد آمدن این همه استعداد و اشتیاق پراکنده از نو زنده شدند و من ناباورانه شاهد جان گرفتن دوباره و سرزندگی آنها بودم. گرچه جواب این آزمون های صحنه خیلی خیلی دیر به من می رسید، ولی می توانست در شرایط دیگر به کلی ناشناس و نادیده نابود شده باشد.

در آنجا احساس امنیت یا تنهایی یا دلتنگی، یا هر حس دیگری که بیشتر با شماست، چیست؟

احساس می کنم که در ایرانم- ایران آرمانی ام؛ سرزمینی به بزرگی آرزوهایی که برایش در اتاق کار کوچکی در ایران داشتم و از آن پُرم!

اگر دوست دارید ازبرنامه روزانه تان بگویید. و از کارهای آینده.

صبح بیدار می شوم به امید کارهای آینده، بر کاغذ، بر صحنه، بر نوار، و به امید گریز از کابوس هایی که پی ام می آیند، کابوس هایی که آرزو دارم دیر یا زود به تصویر درآورم و از هر حقیقتی واقعی ترند.

 گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

هر از چندگاهی به یاد کتابخانه و دفتر کارتان در تهران می افتید؟

هر روز و هر ساعت.

نسخه چاپ نشده مجلس «ارداویراف نامه» را کم کسانی خوانده اند، آیا برای چاپ آن کاری انجام شده است؟

نه تنها «گزارش ارداویراف» که «جانا و بلا دور» و «طربنامه» هم قرار است چاپ و منتشر بشود، و همچنین ضبط تصویری اجرای آنها هم دربیاید- و نیز ضبط تصویری اجرای دونفره «آرش» و اجرای یک نفره «شب هزار و یکم»  [داستان یکم]- و نیز متن داستان های دوزخمی که برگ های ناخوانده «گزارش ارداویراف» است و هنوز اجرا نشده. این روزها به خودم فرصتی داده ام به این کارها برسم!

پژوهش یا ایده های نوشتاری در آنجا برای شما با چه سختی یا گشایش هایی رو به روست؟

سختی کار نوشتن است که نمی توانم جلوی آن را بگیرم. اما سختی کار پژوهش این است که بیشتر عمر صرف کشف نادرستی های برخی پژوهش های ایرانی و فرنگی نامدار پیشین می شود که نمی دانی از غفلت است یا عمدی و از سر تعصب. راستی که هر فاجعه ای از دانش ناقص است!

احساسی که نسبت به گذران زمان در این دوره دارید با همین احساس در تهران چه همانندی یا ناهمانندی برای شما داشته است؟

احساس گذر تندِ زمان همواره با من است، هر جا که باشم!

می دانید که بسیاری از جوانان و دانشجویان و کسانی از چند نسل ایرانی، پیگیر پیشنهادهای شما و کارهایتان هستند، پس از نیم سده کوشش فرهنگی و هنری. و این همه تجربه و فراز و نشیب  در تولید اندیشه و تامل و احساس در فیلم و تئاتر و نمایشنامه، چه دوست دارید به آنها بگویید؟

نه پندگوی خوبی هستم و نه شما پند بشنوید. به جای هر پندی دست کم آرزو دارم سینما و نمایش و خبررسانی ها پاک شوند هر چند اگر بُرد در غیر آن باشد.

گفت و گو با بهرام بیضایی؛ نابغه دور از وطن

در پایان اگر دوست دارید برای ما بگویید، بهرام بیضایی چگونه بهرام بیضایی شد؟

اتفاق خودش نمی افتد!

و اگر حرفی باقی مانده که مایلید در پایان بزنید…

به خیلی ها سپاسگزاری بدهکارم. هر کس در این مدت از راه دور لطفی به من داشته. سپاسگزارم از تک تک اهل نمایش و صحنه، از دانشگاهیان و ناشران و اهل قلم، از سینماگران، منتقدان و سینمادوستان. و سازمان های فرهنگی و سینمایی و نمایشی که با یادآوری ام مرا شرمنده خود کرده اند؛ و آنان که در برابر بدگویانِ خردستیزم خاموش نماندند؛ و باید ببخشند که وقت کم می آورم اگر گاهی پاسخ لطف خود را به موقع از من نمی گیرند. نوروز همه شاد و به امید بهاری دیگر.


منبع: برترینها

ادیب برومند، شاعر درگذشت

عبدالعلی ادیب برومند – شاعر در سن ۹۲ سالگی از دنیا رفت.

شهریار برومند فرزند این شاعر با اعلام این خبر به ایسنا گفت: ایشان بعد از ظهر امروز در منزل و به علت کهولت سن از دنیا رفت.

او افزود: مراسم تشییع و خاکسپاری ایشان روز پنجشنبه در زادگاهشان در شهر گز برخوار اصفهان تشییع و در محل فرهنگسرای ادیب برومند به خاک سپرده می شود.

عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر نامه های وطن، روزگار دژم، پیام آزادی، حاصل هستی، گلهای موسمی و راز پرواز است. تصحیح دیوان حافظ، تصحیح و بازنویسی داستان های رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، به پیشگاه فردوسی، هنر قلمدان و تراز سخن از دیگر آثار اوست. ادیب برومند متولد سال ۱۳۰۳ در شهر گز برخوار اصفهان بود و از فعالان سیاسی جبهه ملی بود.


منبع: عصرایران

حضور هنرمندان در منزل مرحوم علی معلم (+عکس)

جمع کثیری از اهالی سینما در منزل مرحوم علی معلم حضور یافتند.

به گزارش ایلنا ، از ساعت ۱۸ امروز  دوشنبه ۲۳ اسفند  جمع زیادی از هنرمندان سینما همچون مهران مدیری، افخمی، علی رضا اعصار، کمند امیرسلیمانى، منوچهر شاهسواری، سعید راد، رضا داودنژاد، امیر پوریا، مجید توکلی، ابوالحسن داودی، فرشته طائرپور، ستاره و  لاله اسکندری، الهام حمیدی، مهدی کرم‌پور، گوهر خیراندیش، عزل بدیعی، کمند امیر سلیمانی، الیکا عبدالرزاقی، امیر قادری، هادی کاظمی، میلاد کی‌مرام، حسام نواب‌صفوی، نفیسه روشن و همچنین جمع زیادی از نمایندگان صنوف سینمایی، کامران ملکی، علیرضا تابش، سید جمال ساداتیان، شهاب‌الدین عادل، رضا رخشان ،میلاد کی مرام،حسام نواب صفوی ،… در منزل علی معلم حضور یافتند تا با آذر معماریان همسر این سینماگر فقید ابراز همدردی کنند.

همچنین گواهی فوت مرحوم علی معلم را محمد هادی کریمی پزشک و کارگردان شناخته شده سینما امضا کرد.

علی معلم تهیه کننده سینما عصر امروز به دلیل سکته مغزی  دار فانی را وداع گفت.

حضور هنرمندان در منزل مرحوم علی معلم (+عکس)
حضور هنرمندان در منزل مرحوم علی معلم (+عکس)


منبع: عصرایران

علی معلم از دنیا رفت

سایت دنیای تصویر در اطلاعیه‌ای نوشت: خانواده «دنیای تصویر» پدرش را از دست داد. سینما به ما یاد داده که زندگی یعنی لحظات توامان شادی و غم، ولی هرگز  فکر نمی‌کردیم روزی برسد که قرار باشد بدترین خبر ممکن را در «دنیای تصویر» منتشر کنیم. دقایقی قبل علی معلم، مدیر مسئول و سردبیر نشریه دنیای تصویر، بنیان‌گذار جشن سینمایی تلویزیونی حافظ، مدرس، مجری و برنامه‌ساز و تهیه‌کننده‌ی سینما در سن ۵۴ سالگی و در پی حملۀ قلبی، دار فانی را وداع گفت. علی معلم سال ۱۳۴۱ در دامغان متولد شد. در رشته‌ی سینما تحصیل کرد، در دهه‌ی شصت فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز کرد و در سال ۷۱ با تاسیس ماهنامه «دنیای تصویر» فصل تازه‌ای را در مطبوعات و رسانه‌های سینمایی رقم زد.

معلم که به واسطه‌ی تولید و اجرای برنامه‌هایی چون «جنگ هنر»، «از واژه تا تصویر»، «سینمای اندیشه» و …به چهره‌ای شناخته شده برای مخاطبان تبدیل شده بود، اولین جشن سینمایی و تلویزیونی خصوصی ایران را تاسیس کرد و تندیس حافظ را به منظومه‌ی سینمای کشور افزود. فعالیت معلم فقط به عرصه‌ی مطبوعات و رسانه‌ها محدود نمی‌شد «شوکران»، «گاوخونی»، «ازدواج به سبک ایرانی» و «آل» از جمله تجربیات موفق او در مقام تهیه‌کنندگی بود. دریافت مدرک دکتری افتخاری به پاس فعالیت‌هایش در عرصه‌ی فرهنگ و هنر نیز یکی دیگر  از عناوین  متعدد او به شمار می‌رفت. گرچه هنوز نتوانسته‌ایم این خبر تلخ را باور کنیم،  درگذشت علی معلم را به خانواده‌ی فرهنگ و هنر ایران تسلیت می‌گوییم.

علی معلم (تولد: آذر ۱۳۴۱ در تهران) نویسنده، ناشر، منتقد، تهیه‌کننده، کارگردان، مجری تلویزیون و بازیگر ایرانی‌ است. او سردبیر و مدیرمسئول ماهنامه دنیای تصویر بود که در هیئت‌های داوری و انتخاب جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم فجر (هفت دوره)، جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم کشورهای غیرمتعهد (پیونگ یانگ)، جشنوارهٔ سینمای جوان، جشنوارهٔ فیلم‌های دانشجویی، جشنوارهٔ فیلم‌های خانوادگی، نخستین جشنوارهٔ فیلم و کیفیت، جشنوارهٔ فیلم جوان، جشنواره فیلم رویش و جشنواره بین‌المللی فیلم شهر (دو دوره)، نخستین جشنوارهٔ فیلم‌های ویدئویی تهران، جشنوارهٔ فیلم زنان (پروین اعتصامی) عضویت داشته است. وی همچنین سه دوره عضویت در هیئت انتخاب فیلم ایران برای آکادمی اسکار را بر عهده داشته است. او مجری، تهیه کننده و پایه‌گذار جشن سینمایی/ تلویزیونی دنیای تصویر (تندیس حافظ) بود که نخستین جشنوارهٔ سینمایی بخش خصوصی در ایران بود.

* مدیریت و پرسنل پایگاه خبری بهارنیوز درگذشت این چهره فرهنگی – هنری را به جامعه سینمایی و هنری ایران و همچنین خانواده داغدار آن مرحوم تسلیت عرض می‌کند.

 


منبع: بهارنیوز

«فروشنده» در آمریکا دو میلیون دلاری شد

فروش فیلم تازه اصغر فرهادی در آمریکا در هشتمین هفته اکران از مرز دو میلیون دلار عبور کرد. «فروشنده» که دو هفته پیش اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان را از آن خود کرد در هشتمین هفته اکران بیش از ۱۷۰ هزار دلار فروش داشت. این فیلم هفته گذشته در ۱۰۵ سینمای آمریکای شمالی اکران شد.

به گزارش خبرآنلاین، هفته گذشته کینگ کونگ افسانه‌ای به سینمای آمریکا بازگشت و به حکمرانی «لوگان» به گیشه پایان داد. «کونگ: جزیره جمجمه» در افتتاحیه‌ای گسترده به فروشی برابر با ۶۱ میلیون دلار دست پیدا کرد.

کمپانی برادران وارنر امید بسیاری به بازیابی دوران باشکوه کینگ‌کونگ در سینما بسته است و از هم اکنون برای ساخت دنباله‌ای از فیلم‌ها با این حضور این کاراکتر افسانه‌ای برنامه‌ریزی کرده است. کار ساخت یکی از این دنباله‌های سینمایی با عنوان «کونگ علیه گودزیلا» آغاز شده است.

با در نظر گرفتن بودجه ۱۸۵ میلیون دلاری «کونگ: جزیره جمجمه» که البته شامل هزینه‌های بازاریابی نمی‌شود، فیلم برای سوددهی باید در سراسر جهان بیش از ۵۰۰ میلیون دلار فروش داشته باشد. «کونگ: جزیره جمجمه» به غیر از آمریکا در ۶۵ کشور دیگر نیز به نمایش درآمد و در آن‌ها بیش از ۸۱ میلیون دلار بلیت فروخت. به این ترتیب «کونگ» هفته گذشته نه تنها در آمریکا بلکه در گیشه‌ بین‌الملل هم پرفروش‌ترین اثر سینمایی بود.

از سال ۲۰۰۵ که پیتر جکسون فیلم «کینگ کونگ» را با صرف ۲۰۰ میلیون دلار هزینه ساخت، دیگر فیلمی با حضور این موجود افسانه‌ای بر پرده سینمای آمریکا نرفته بود.

این بار داستان فیلم در جزیره محل سکونت کینگ کونگ و در دوران انتهای جنگ ویتنام روی می‌دهد. در آن جزیره علاوه بر کونگ مخلوقات غول پیکر دیگری نیز زندگی می‌کنند. جردن وت رابرتس کارگردان این اثر پرهزینه‌ سینمایی است و بازیگرانی چون تام هیدلستون، جان گودمن و ساموئل ال‌جکسون در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند. بری لارسن بازیگر برنده اسکار فیلم «اتاق» نیز در این فیلم حضور دارد.

دومین فیلم پرفروش هفته گذشته «لوگان» بود که با افت فروش ۵۷ درصد نسبت به هفته گذشته، در سومین هفته اکران ۳۷ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار فروخت. این فیلم که با بودجه‌ای پایین‌تر از ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شده، تا کنون تنها در آمریکا بیش از ۱۵۰ میلیون دلار بلیت فروخته است. فروش جهانی فیلم بیش از ۴۳۷ میلیون دلار است.

در هیاهوی اکران «کونگ: جزیره جمجه»، فیلم «بر بیرون» به کارگردانی جردن پیل با فروش ۲۱ میلیون دلاری در سومین هفته اکران عملکرد بسیار خوبی داشت. بودجه ساخت این فیلم کمتر از ۵ میلیون دلار است.  

هواداران فیلم‌های مذهبی نیز این هفته به تماشای فیلم «کلبه» با بازی اکتاویا اسپنسر رفتند و سبب شدند که فیلم در رده چهارم پرفروش‌های قرار گیرد. این فیلم با افت فروش ۳۸ درصد در سه روز پایانی هفته به فروشی برابر با ۱۰ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار دست پیدا کرد.

«بتمن لگویی» که چند هفته پیش صدرنشین جدول فروش بود، هفته گذشته با فروش ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار دلاری پنجمین اثر سینمایی پرفروش در آمریکا بود. فروش جهانی این انیمیشن بیش از ۲۷۵ میلیون دلار است.

از فیلم‌های با اکران گسترده که بگذریم هفته گذشته اثر تحسین شده الیویه آسایاس به صورت محدود اکران شد. در «خریدار شخصی» که سال گذشته در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد، کریستن استوارت ایفاگر نقش اصلی است. این فیلم از اکران در چهار سینمای نیویورک و لس‌آنجلس به فروشی برابر با ۹۲ هزار و ۵۱۶ دلار دست پیدا کرد.

فیلم «احساس یک پایان» به کارگردانی ریتش باترا نیز هفته گذشته به صورت محدود در چهار سینمای نیویورک و لس‌آنجلس اکران شد و با فروشی برابر با ۴۲ هزار دلار هفته را به پایان رساند. این فیلم با بازی شارلوت رمپلینگ و جیم برادبنت با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته جولین بارنز ساخته شده است.

«مهتاب» فیلم برنده جایزه اسکار نیز هفته گذشته در ۹۸۷ سینما اکران شد و به در این تعداد سینما یک میلیون دلار بلیت فروخت. این فیلم هفته گذشته در بیش از ۱۵۰۰ سینما نمایش داده شد و بیش از ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار بلیت فروخت. از آنجا که این فیلم به شبکه نمایش خانگی راه یافته است، افت فروش و تعداد سینماهای محل اکران آن قابل پیش‌بینی بود. تا اینجای کار فروش «مهتاب» در سینما به بیش از ۲۷ میلیون دلار رسیده است که برای یک فیلم مستقل کم‌هزینه رقم بسیار بالایی است.


منبع: عصرایران

علی معلم، تهیه کننده سینمای ایران درگذشت

علی معلم تهیه‌کننده و مدیرمسوول و صاحب امتیاز مجله «دنیای تصویر» از دنیا رفت.

علی معلم ساعاتی قبل به دلیل ایست قلبی از دنیا رفت.

کانال تلگرامی دنیای تصویر در اطلاعیه‌ای نوشت:

«خانواده «دنیای تصویر» پدرش را از دست داد

 سینما به ما یاد داده که زندگی یعنی لحظات توامان شادی و غم، ولی هرگز  فکر نمی‌کردیم روزی برسد که قرار باشد بدترین خبر ممکن را در «دنیای تصویر» منتشر کنیم. دقایقی قبل علی معلم، مدیر مسئول و سردبیر نشریه دنیای تصویر، بنیان‌گذار جشن سینمایی تلویزیونی حافظ، مدرس، مجری و برنامه‌ساز و تهیه‌کننده‌ی سینما در سن ۵۴ سالگی و در پی حملۀ قلبی، دار فانی را وداع گفت.

علی معلم سال ۱۳۴۱ در دامغان متولد شد. در رشته‌ی سینما تحصیل کرد، در دهه‌ی شصت فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز کرد و در سال ۷۱ با تاسیس ماهنامه «دنیای تصویر» فصل تازه‌ای را در مطبوعات و رسانه‌های سینمایی رقم زد.

معلم که به واسطه‌ی تولید و اجرای برنامه‌هایی چون «جنگ هنر»، «از واژه تا تصویر»، «سینمای اندیشه» و …به چهره‌ای شناخته شده برای مخاطبان تبدیل شده بود، اولین جشن سینمایی و تلویزیونی خصوصی ایران را تاسیس کرد و تندیس حافظ را به منظومه‌ی سینمای کشور افزود.

فعالیت معلم فقط به عرصه‌ی مطبوعات و رسانه‌ها محدود نمی‌شد «شوکران»، «گاوخونی»، «ازدواج به سبک ایرانی» و «آل» از جمله تجربیات موفق او در مقام تهیه‌کنندگی بود. دریافت مدرک دکتری افتخاری به پاس فعالیت‌هایش در عرصه‌ی فرهنگ و هنر نیز یکی دیگر  از عناوین  متعدد او به شمار می‌رفت.

گرچه هنوز نتوانسته‌ایم این خبر تلخ را باور کنیم،  درگذشت علی معلم را به خانواده‌ی فرهنگ و هنر ایران تسلیت می‌گوییم.»


منبع: عصرایران

سریال های پیشنهادی منتقدان ایرانی برای نوروز

– بهناز شیربانی: معمولا در سال، کمتر زمانی برای دیدن فیلم‌ها یا سریال‌های مورد علاقه‌مان پیدا می‌کنیم و ایام نوروز فرصت مناسبی است که سریال‌هایی را که اطرافیانمان دیده‌اند و دیدنش را پیشنهاد داده‌اند، دنبال کنیم. برخی از منتقدان سینمای ایران نیز از بین سریال‌های ایرانی و خارجی پیشنهادهایی برای شما دارند که در ادامه می‌خوانید.

احمد طالبی‌نژاد: پیشنهاد سریالی من برای تعطیلات نوروز دیدن سریال‌های «ماجراهای مرداک»، «پولادارک» و «نظم و قانون» است. ماجراهای مرداک از جمله سریال‌هایی است که فیلم‌نامه بسیار خوبی دارد و قصه جذابی را روایت می‌کند که تصور می‌کنم برای عموم مردم جذاب خواهد بود.

معرفی سریال

ماجراهای مرداک: مجموعه‌ای تلویزیونی و یک درام کانادایی است. یانیک بیسون به‌ عنوان شخصیت اصلی در نقش کارآگاه ویلیام مرداک، هلن جوی، توماس کریگ، جانی هریس، جورجینا ریلی از دیگر بازیگران مجموعه هستند. اتفاق‌های مربوط به این سریال در سال ۱۸۹۵ در شهر تورنتو کانادا رخ می‌دهد و کارآگاه ویلیام مرداک به عنوان مأمور شهربانی در حال حل معماهای مختلفی است که روش‌های تشخیص وی با استانداردهای آن زمان متفاوت است. روش‌هایی مانند انگشت‌نگاری (در این سریال با عنوان علائم انگشت از آن نام برده می‌شود)، آزمایش خون، استفاده از دوربین‌های مداربسته و ردیابی شواهد که در آن زمان استفاده نمی‌شد.

پیشنهاد سریالی منتقدان ایرانی برای نوروز 

پولدارک: مجموعه‌ای تلویزیونی و یک درام بریتانیایی-آمریکایی است که بر‌اساس رمان تاریخی «پولدارک»، نوشته وینستون گراهام و با اقتباس دبی هورسفیلد و به کارگردانی ادوارد بازالگت و ویل مک گریگور ساخته شده است. داستان این سریال در سال ۱۷۸۳ روایت می‌شود، وقتی راس پولدارک از جنگ استقلال آمریکا به خانه بازگشته است. خانه‌ای که در بحران و رکود فرو‌رفته است. پولدارک پس از بازگشت با شرایط ناامیدکننده‌ای روبه‌رو شده و در غیاب او پدرش فوت کرده، خانه و معادنش ویران شده و نامزدش که از دوران کودکی او را دوست داشته با عمویش نامزد کرده است. او احساس می‌کند هر آنچه دوست داشته از بین رفته است و بعد از آن دست به کارهای دیگری می‌زند. ایدن ترنر، النور تامیلنسون و روبی بنتال نقش‌های اصلی این مجموعه تلویزیونی را بازی می‌کنند.

پیشنهاد سریالی منتقدان ایرانی برای نوروز 

نظم و قانون: سریالی آمریکایی است که دیک وولف کارگردانی کرده است و ماجراهای پلیسی را به تصویر می‌کشد. این سریال در۴۵۶ قسمت و با بازی گئورگ دزوندزا، گریس نوث، سام واترسون و جری اورباک ساخته شده است.

پیشنهاد سریالی منتقدان ایرانی برای نوروز 

آنتونیا شرکا: پیشنهاد من دیدن سریال ماجراهای مرداک است، به این دلیل که معمولا سریال‌های پلیسی جذابیت‌های خاص خودش را دارد. این سریال در فضای یک قرن پیش روایت می‌شود و جذابیت‌های دوره تاریخی خودش را دارد. از طرف دیگر فصل دوم سریال «شهرزاد» هم در حال ساخت است. جذابیت‌های فصل اول و به‌تصویر‌کشیدن داستانی عاشقانه در بستر تاریخی باعث شد «شهرزاد» به یکی از موفق‌ترین سریال‌های ایرانی تبدیل شود و ایام نوروز زمان خوبی است تا فصل نخست این سریال را ببینیم.

تهماسب صلح‌جو: سریال «دندون طلا»، از جمله سریال‌هایی است که دیدنش را پیشنهاد می‌کنم. این سریال از آثار خوب داوود میرباقری است. داوود میرباقری سال‌ها پیش این قصه را روی صحنه تئاتر برد و «دندون طلا» نسخه‌ای طولانی‌تر از آن نمایش است. به نوعی می‌توان این سریال را مجموعه‌ای درباره نمایش محسوب کرد، درام فوق‌العاده این سریال جذابیت‌های بسیاری برای مخاطب دارد و تراژدی‌ای را که در جوهره کمدی است، به تصویر می‌کشد. موسیقی کوچه و بازاری این سریال، یکی از نقاط قوت آن است.

معرفی سریال

دندون طلا: «نیر» دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی‌آبادهای حاشیه شهر تهران است که مشغول دوره‌‌گردی و دست‌فروشی است. او با پاسبانی به جرم سدمعبرکردن درگیر شده و پا به فرار می‌گذارد و به قهوه‌خانه‌‌ای پناه می‌برد که پاتوق عده‌ای از لات‌های شهر است، صاحب قهوه‌خانه که شخصی است به نام قنبر دیزلی (ملقب به «دندون طلا») به نیر پناه می‌دهد و دندون طلا از شجاعت و پاکدامنی و زحمت‌کشی نیر خوشش می‌آید و نیر از جوانمردی و حق‌طلبی قنبر. این آشنایی منجر به عشقی آتشین شد. قهوه‌چی بعد از آنی که عشقش فروکش کرده است پشیمان شده و منکر بچه می‌شود.

پیشنهاد سریالی منتقدان ایرانی برای نوروز 
 

مهدی فخیم‌زاده، حامد بهداد، ستاه اسکندری، باران کوثری، حمیدرضا آذرنگ از جمله بازیگران این مجموعه هستند.

خسرو دهقان: «شاهگوش» و «دندون طلا» تجربه‌های موفق داوود میرباقری در حوزه شبکه نمایش خانگی است که دیدن دوباره این سریال‌ها خالی از لطف نیست.

معرفی سریال

شاهگوش: کله‌پزی که عشقش به استقلال را با هیچ چیز دیگر جایگزین نمی‌کند، دختری دارد که خواستگاری پرسپولیسی دارد و همین تعلق رنگی است که با مخالفت پدر روبه‌رو می‌شود. در ادامه یک تصادف منجر به فوت کله‌پز و بازگشایی پرونده یک قتل می‌شود؛ کله‌پزِ داستان، حین عبور از عرض خیابان با پژوی سبزرنگی تصادف کرده و در پی این تصادف می‌میرد! تنها شاهد اتفاق مردی است تک‌چشم که فقط رنگ و نوع ماشین را تشخیص داده است. این طوری است که تمامی پژوهای سبزرنگ داخل شهر فراخوانده می‌شوند و این چنین است که داستان وارد فاز کلانتری می‌شود. افسر پرونده و چند نفر از مأموران کلانتری به دنبال قاتل می‌گردند. تا اینکه… .

پیشنهاد سریالی منتقدان ایرانی برای نوروز 

 
فرهاد اصلانی، محسن تنابنده، مرجانه گلچین، طناز طباطبایی، اکبر عبدی و رضا کیانیان، از جمله بازیگرانی هستند که در این سریال ایفای نقش کرده‌اند.

کیوان کثیریان: پیشنهاد من برای ایام نوروز تماشای سریال «دائی‌جان ناپلئون» است.

معرفی سریال

دایی جان ناپلئون: این سریال به کارگردانی ناصر تقوایی سال ١٣۵٧مقابل دوربین رفت و یکی از ماندگارترین سریال‌های ایرانی است. این سریال با اقتباسی از کتابی به همین نام، نوشته ایرج پزشکزاد ساخته شد. مجموعه‌ای از بازیگران مطرح ایرانی از‌جمله، پرویز فنی‌زاده، سعید کنگرانی، اسماعیل داورفر و… در دایی‌جان ناپلئون ایفای نقش کردند.

پیشنهاد سریالی منتقدان ایرانی برای نوروز 


منبع: برترینها

مفیستو؛ از ادبیات تا پرده سینما و صحنه تئاتر

–  بهارسادات بنی‌جمالی*: انتشار رمان «مفیستو» (۱۹۳۶) کلاوس مان (ترجمه فرزانه شجاعی‌آزاد، نشر مروارید) و سپس انتشار نمایشنامه‌های اقتباسی آن، «مفیستو» (۱۹۷۹) اثر آریان منوشکین (ترجمه ناصر حسینی‌مهر، نشر روزبهان) و «مفیستو برای همیشه» (۲۰۰۶) از تُم لانوی (ترجمه محمدرضا خاکی، نشر بیدگل) بار دیگر همه نگاه‌ها را به سمت رمان «مفیستو» کشاند؛ رمانی که به‌جز اقتباس‌های نمایشی از آن، استفان زابو کارگردان مجارستانی را نیز قانع کرد تا فیلمی به همین نام در سال ۱۹۸۱ بسازد؛ فیلمی که عنوان بهترین فیلم خارجی‌ اسکار را به خود اختصاص داد، همچنین جایزه فیبرشی (منتقدان بین‌المللی فیلم) و جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم کن را. آنچه می‌خوانید نگاهی است به نیم قرن حضور «مفیستو» در عرصه ادبیات، تئاتر و سینمای جهان.

رمان «مفیستو»

رمان «مفیستو» شانزدهمین رمان کلاوس مان نویسنده برجسته آلمانی و فرزند توماس مان بزرگ است که در سال ۱۹۳۶ هنگامی که او در تبعیدگاهش، آمستردام به سر می‌برد منتشر شد؛ آنطور که خودش می‌گفت: «راه بازگشتی نبود، نکبت ما را می‌کشت؛» همین نکبت نیز موجب شد تا انتشار این رمان در آلمان- برلین شرقی، هفت سال بعد از مرگش اتفاق بیفتد: یعنی سال ۱۹۵۶. کلاوس مان در ۲۱ می‌۱۹۴۹ در شهر کن فرانسه درمی‌گذرد.

مفیستو؛ از ادبیات تا پرده سینما و صحنه تئاتر

در بیان معنای مفیستو باید گفت که این نام تعبیری است بر نمود برونی ابلیس در ادبیات آلمانی، این نام آشنا در آثار ادبی بسیاری نمود خارجی پیدا کرده که البته معروف‌ترین این نمودها، شخصیت مفیستوفلس در نمایشنامه «فاوست» اثر ولفگانگ گوته است. در این رمان مان، مفیستو مهم‌ترین نقش بازیگری است که شخصیت اصلی رمان را بر عهده دارد.

یکی از اتفاقات مهم در نوشتن این رمان، زندگی گوستاو گروندن، بازیگر توانا و دوست صمیمی کلاوس مان است. این بازیگر بی‌‌نظیر همان بازیگری است که در آلمان نازی می‌ماند و برای نازی‌ها کار می‌کند و منبع الهام نوشتن این رمان برای کلاوس مان می‌شود. مفیستوفلس یکی از نقش‌های فراموش‌نشدنی گوستاو گروندن بوده که در نمایش «فاوست» به ایفای آن پرداخته و کلاوس مان تحت‌تاثیر افکار و اعمال وی دست به خلق این رمان می‌زند.

رمان «مفیستو» اثر مان خود نیز دارای اقتباس درونمایه‌ای و تماتیک از اثر «فاوست» گوته است. در این اثر همچون «فاوست» گوته، شخصیت اصلی، هندریک‌هافگن بدون در نظرگرفتن وجدانش و سرکوب‌کردن آن و انجام اعمالی که او را مورد لطف و عنایت یکی از سران نازی قرار می‌دهد باعث رشد و پیشرفت روز‌افزون وی می‌گردد. کلاوس مان نویسنده این رمان در سال ۱۹۳۳ برای در امان‌ماندن از آزارها و اذیت‌های رژیم هیتلر تبعید را به ماندن در آلمان ترجیح می‌دهد و در آمستردام فعالیت مطبوعاتی برای یک مجله‌ تبعیدی با نام «مجموعه مرگ» را آغاز می‌کند که به سوسیالیسم ملی آلمانی حمله می‌کرد.

این رمان زندگی یک بازیگر تئاتری به نام هندریک‌هافگن را در طول سیزده سال یعنی بین سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ به تصویر می‌کشد. پس از به قدرت‌رسیدن نازی‌ها او و همسرش توسط یکی از دوستانشان متوجه می‌شوند که اسم آنها در لیست سیاه نازی‌ها قرار دارد. در ابتدا‌هافگن به دلیل گذشته کمونیستی خود و به قدرت‌رسیدن نازی‌ها به فرانسه فرار می‌کند، اما مدتی بعد از طریق دعوتنامه‌ای که توسط لوته ویندنتال، همسر ژنرال لوفت وافل نوشته می‌شود، برای شرکت در یک کار تئاتر به برلین دعوت می‌شود و به واسطه‌ همین ارتباط، بازیگر مورد عفو ژنرال وافل قرار می‌گیرد.

با بازگشت موفقیت‌آمیز‌هافگن به برلین او با حمایت‌های ژنرال وافل و همسرش لوته به سرعت مسیر رشد و تعالی را در شغلش بازیگری پیش می‌گیرد و این موفقیت با گرفتن نقش مفیستو در نمایش «فاوست» به اوج خود می‌رسد.‌

هافگن با گرفتن نقس مفیستو در نمایش «فاوست» متوجه می‌شود که او نیز همچون دکتر فاوست با شیطان پیمان بسته و تمام ارزش‌های انسانی‌اش را از دست داده است. در این رمان لحظاتی دو‌گانه وجود دارد که در آن‌هافگن تلاش می‌کند به دوستان خود کمک کند یا از شرایط سخت اردوگاه‌ها با نخست‌وزیر صحبت کند؛ اما او همیشه نگران از دست‌دادن حمایت‌ها و پشتیبانی‌های نازی‌هاست. بنابراین شخصیت‌هافگن در این رمان دارای دوگانگی‌های فراوانی است. به عبارت دیگر او یک فرد دمدمی‌مزاج است.

برای مثال او در موقعیت‌های مختلفی که در رمان وجود دارد سعی می‌کند تا به دوستانش کمک کند. هرچند که این تلاش‌ها در حد حرف باقی می‌ماند و‌هافگن همیشه از اینکه دیگر مورد لطف و مرحمت نازی‌ها نباشد می‌ترسد و به شدت محافظه‌کارانه برخورد می‌کند.

در طول داستان او مدام از دوستانش فاصله می‌گیرد و این فاصله حتی بین خود و خودش نیز محسوس و قابل درک است. اما او این احساسات را طبیعی می‌داند و مدام برای توجیه خودش می‌گوید:«آنها از من چه کار می‌توانند بخواهند که بکنم؟ من فقط یک بازیگرم!» جمله‌ معروفی که بارها در سرتاسر رمان تکرار می‌شود، همچنین فیلم اقتباسی آن (مفیسو، استفان زابو، ۱۹۸۱) نیز با همین جمله به پایان می‌رسد.

نمایشنامه «مفیستو برای همیشه»

«مفیستو برای همیشه» (۲۰۰۶) نوشته تم لانوی یکی از اقتباس‌های موفقی است که از رمان «مفیستو»ی کلاوس مان شده است. لانوی متولد ۱۹۵۸ یکی از محبوب‌ترین و مورد احترام‌ترین نویسندگان فنلاند و همچنین کشورهای هم‌زبان خودش است. او در تمامی حوزه‌های نویسندگی از جمله رمان‌نویسی، مقاله نویسی و شاعری فعالیت دارد، اما در خارج از کشورش با عنوان نمایشنامه‌نویس شناخته می‌شود. «مفیستو برای همیشه» نمایشنامه اقتباسی کاملا آزاد از رمان «مفیستو»ی مان است؛ در این نمایشنامه هیچ‌یک از نام‌ها آشنا نیستند؛ تمامی نام‌ها توسط لانوی تغییر کرده‌اند، و البته این تغییر بسیار بیشتر از تغییر نام‌هاست.

کل نمایش در یک صحنه‌ تئاتر اتفاق می‌افتد و بارها در طول نمایش قطعات مختلفی از نمایشنامه‌های متعدد و مطرح تاریخ تئاتر توسط شخصیت‌ها اجرا می‌شود که البته بی‌ارتباط با درونمایه‌ نمایشنامه‌ حاضر هم نیست. در هر نمایشنامه بازیگران در نقش‌های مختلف و متعددی حاضر می‌شوند و مجموعه‌ای از خصوصیات شخصیتی مربوط به هر شخصیت برای خواننده نمودار می‌گردد. این نمایش نموداری از انعکاس آثار قرن‌ها ادبیات نمایشی است.

مفیستو؛ از ادبیات تا پرده سینما و صحنه تئاتر 
نمایش‌نامه‌های ماندگاری همچون هکوب اثر اوریپید، هملت، ژولیوس سزار، مکبث، رومئو و ژولیت، ریچارد سوم آثاری از شکسپیر، دون‌کارلوس اثر شیلر، باغ آلبالو، دایی وانیا، مرغ دریایی اثر چخوف، مرگ دانتون اثر جورج بوخنر، فاوست اثر گوته به دلیل داشتن نقش مفیستو، از جمله نمایشنامه‌هایی هستند که در طول نمایشنامه قطعاتی از آنها اجرا می‌شود.

«مفیستو برای همیشه» نمایشنامه‌ای درباره یک گروه تئاتری است که پس از به قدرت‌رسیدن نازی‌ها از هم می‌پاشد و کورت کوپلر کارگردان آن سعی می‌کند که این گروه را حفظ کند. کوپلر معتقد است که حفظ گروه تئاترش به هر قیمتی هم که باشد خود نوعی مبارزه‌طلبی است؛ چون تئاتر در مفهوم اصلی‌اش کارش نمایش حقیقت است.

کورت کوپلر در این نمایشنامه نمود جاه‌طلبی و زیاده‌خواهی هندریک‌هافگن در اثر کلاوس مان است. کورت یک بازیگر جاه‌طلب است که افکار سیاسی‌اش را در خدمت هنر‌ش پنهان کرده. او تلاش می‌کند تا خود و دیگران را با این جمله «من از درون به مبارزه می‌پردازم» متقاعد کند که البته در ابتدا موفق هم می‌شود. کورت در زندگی پرپیچ‌و‌خم و تودرتویی که برای خودش می‌سازد گرفتار می‌شود.

او تلاش می‌کند و سعی می‌کند با تمام ذهنیت مخالفش ارتباط با قدرتمندان را حفظ کند و از این ارتباطات استفاده کند و سود ببرد. او به حدی دلمشغول دستکاری‌کردن حقیقت است که در انتها حتی خودش هم به‌درستی نمی‌داند که نقطه‌ شروع و پایان چنین کاری چه کسی بوده یا اینکه دقیقا از چه زمانی در راه جاه‌طلبی‌هایش به فریفتن خود پرداخته است. درنهایت نیز در برابر این قدرت و نظام شکست می‌خورد.

به گفته‌ تُم لانوی، «مفیستو برای همیشه» نوعی مبارزه‌جویی و رجز‌خوانی بین بازیگرهایی است که ناگزیر در موقعیتی قرار گرفته‌اند که می‌بایست مثل سیاست‌بازان و سیاست‌پیشه‌ها عمل کنند، و از ابزار کاری‌شان که کلمات است، مانند وسایل واقعی نبرد استفاده کنند و باهم بجنگند. برای آنها صحنه‌ تئاتر، میدان جنگ و کلمات، جنگ‌افزار نبرد است. در این نمایشنامه بیش از پیش تئاتر و سیاست به یکدیگر تشبیه شده‌اند و دقیقا همان بازی‌ها در حال وقوع در واقعیت است.

نمایشنامه «مفیستو»

نمایشنامه «مفیستو»ی آریان منوشکین، کارگردان تئاتر مطرح فرانسویی نیز همچون نمایشنامه «مفیستو برای همیشه»ی لانوی و همچنین فیلم «مفیستو»ی زابو اقتباسی آزاد از رمان «مفیستو»ی کلاوس مان است. اگرچه این نمایشنامه به نسبت نمایشنامه «مفیستو برای همیشه» قرابت بیشتری با فیلم «مفیستو» دارد، اما بااین‌حال بیشتر از تمرکزات فردی، یک گروه در مرکز توجه قرار دارد و داستان حول محور این گروه در جریان است.

این نمایشنامه نیز داری تمرکزی دوگانه است و این‌بار یکی از نقاط تمرکز خود نویسنده رمان «مفیستو» یعنی کلاوس مان با نقش نویسنده در نمایش و دیگری هندریک‌هافگن بازیگر است. نمایشنامه با نامه‌ای از طرف یک ناشر آلمانی در جهت رد رمان کلاوس مان آغاز می‌شود.

مفیستو؛ از ادبیات تا پرده سینما و صحنه تئاتر 
ناشر آلمانی دلیل رد نوشته‌ مان را یکی از کاراکترهای نمایشنامه می‌داند و می‌گوید داستان زندگی یک بازیگر که وفاداری سیاسی خود را برای پیشبرد کار خود تغییر می‌دهد بسیار شبیه به زندگی واقعی بازیگر آلمانی به نام گوستاو گروندن است و ممکن است به طرح دعوی در دادگاه منجر شود؛ بنابراین تنها راه‌حلی که برای مان باقی می‌ماند این است که کتابش را در آمستردام به چاپ برساند.

شخصیت اصلی در این نمایشنامه نیز همچون رمان، و البته نمایشنامه «مفیستو برای همیشه»ی لانوی و فیلم «مفیستو»ی زابو، هندریک‌هافگن است. وی در این نمایشنامه هم از ابتدای پرده‌ نخست تا انتها میان تضادهایی درگیر است که او را به ناچار در بن‌بستی می‌گذارند که باید انتخاب کند؛ انتخابی که انسانیت و وجوه انسانی را در مقابل مفیستوی معروف آلمانی به حراج می‌گذارد. انتخابی بین فروش روحش به ارکان نازی و پیشرفت و شهرت روزافزون یا رفتن به بازداشتگاه‌ها و مرگ فجیع، اما درنهایت او به علت داشتن جاه‌طلبی بیش از حد جهتی مخالف با راهی را که در گذشته مدعی اعتقاد به آن بوده است برمی‌گزیند.

کلاوس مان در این نمایشنامه راوی نمایش است و سپاستین بوخنر نیز با عنوان نمایشنامه‌نویس یکی دیگر از سی‌وشش نقش نمایشنامه است که نمایندگی هم‌کیشان خود یعنی نمایشنامه‌نویسان را بر عهده دارد. در طی گذشت چندین صحنه از نمایشنامه، خواننده شخصیتی به نام هندریک‌هافگن با حرفه‌ بازیگری را از زمانی که در آغاز راه شهرت در‌هامبورگ قرار دارد تا زمان خروج و مهاجرتش و موفقیت‌هایش در برلین، دنبال می‌کند.

معروف‌ترین نقشی که او عهده‌دارش می‌شود مفیستو در نمایشنامه «فاوست» گوته است. در ابتدا او به‌عنوان یک بازیگر وفادار به حزب کمونیست با دیگر بازیگران کمونیست در شرکت بازیگری درمی‌آمیزد تا به مقابله با تورم بیکاری و ظهور ملی حزب سوسیالیست بپزدازد. وی مشتاق است تا از یک بازیگر ساده در صحنه‌های‌هامبورگ به بازیگری توانا و درخشنده در صحنه‌های تئاتر برلین رشد و پیشرفت داشته باشد.

و برای تحقق‌بخشیدن به این رویا لازم است مطابق با دستورات نازی‌ها عمل کند و دوستان سابق خود و محبوب غیرآریایی‌اش ژولیت را رها کند؛ درنتیجه‌ این کارهایش، او به موفقیت می‌رسد و در نظام نازیسم برای ترویج درام برتر آریایی مورد استفاده قرار می‌گیرد. اما درعوض خود را جدا از دوستان، تنها و مورد تنفر آنها می‌یابد. یکی از زیباترین و مناسب‌ترین کنایات این نمایشنامه، مشهورترین نقش هوفگن در قالب مفیستو است که گوته از آن با عنوان «سلب روح و وجدان» نام می‌برد. هوفگن مدام در تلاش است تا فرصت‌طلبی‌اش را حتی نسبت به خودش انکار کند. اما مان/ بروکنر بر آن هستند تا حقیقت را آشکار کنند و هوفگن درست برخلاف آنها در تلاش است تا حقیقت را پنهان کند.

آریان منوشکین و نمایشنامه‌اش «مفیستو»، به نوعی یادآور تئاتر حماسی برشت است؛ داستانی حماسی به پهنا و گستردگی سیزده سال از زندگی یک بازیگر، با وجود این، اگرچه منوشکین خودش داری افکار چپ است، اما در نمایشنامه‌اش معضل هر یک از شخصیت‌ها را کاملا بی‌طرفانه و بی‌غرضانه معرفی می‌کند.

*پژوهشگر و مدرس دانشگاه


منبع: برترینها

«فروشنده» در آمریکا دو میلیون دلاری شد

به گزارش خبرآنلاین، فروش فیلم تازه اصغر فرهادی در آمریکا در هشتمین هفته اکران از مرز دو میلیون دلار عبور کرد. «فروشنده» که دو هفته پیش اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان را از آن خود کرد در هشتمین هفته اکران بیش از ۱۷۰ هزار دلار فروش داشت. این فیلم هفته گذشته در ۱۰۵ سینمای آمریکای شمالی اکران شد.هفته گذشته کینگ کونگ افسانه‌ای به سینمای آمریکا بازگشت و به حکمرانی «لوگان» به گیشه پایان داد. «کونگ: جزیره جمجمه» در افتتاحیه‌ای گسترده به فروشی برابر با ۶۱ میلیون دلار دست پیدا کرد.کمپانی برادران وارنر امید بسیاری به بازیابی دوران باشکوه کینگ‌کونگ در سینما بسته است و از هم اکنون برای ساخت دنباله‌ای از فیلم‌ها با این حضور این کاراکتر افسانه‌ای برنامه‌ریزی کرده است. کار ساخت یکی از این دنباله‌های سینمایی با عنوان «کونگ علیه گودزیلا» آغاز شده است.

با در نظر گرفتن بودجه ۱۸۵ میلیون دلاری «کونگ: جزیره جمجمه» که البته شامل هزینه‌های بازاریابی نمی‌شود، فیلم برای سوددهی باید در سراسر جهان بیش از ۵۰۰ میلیون دلار فروش داشته باشد. «کونگ: جزیره جمجمه» به غیر از آمریکا در ۶۵ کشور دیگر نیز به نمایش درآمد و در آن‌ها بیش از ۸۱ میلیون دلار بلیت فروخت. به این ترتیب «کونگ» هفته گذشته نه تنها در آمریکا بلکه در گیشه‌ بین‌الملل هم پرفروش‌ترین اثر سینمایی بود.از سال ۲۰۰۵ که پیتر جکسون فیلم «کینگ کونگ» را با صرف ۲۰۰ میلیون دلار هزینه ساخت، دیگر فیلمی با حضور این موجود افسانه‌ای بر پرده سینمای آمریکا نرفته بود.

این بار داستان فیلم در جزیره محل سکونت کینگ کونگ و در دوران انتهای جنگ ویتنام روی می‌دهد. در آن جزیره علاوه بر کونگ مخلوقات غول پیکر دیگری نیز زندگی می‌کنند. جردن وت رابرتس کارگردان این اثر پرهزینه‌ سینمایی است و بازیگرانی چون تام هیدلستون، جان گودمن و ساموئل ال‌جکسون در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند. بری لارسن بازیگر برنده اسکار فیلم «اتاق» نیز در این فیلم حضور دارد.دومین فیلم پرفروش هفته گذشته «لوگان» بود که با افت فروش ۵۷ درصد نسبت به هفته گذشته، در سومین هفته اکران ۳۷ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار فروخت. این فیلم که با بودجه‌ای پایین‌تر از ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شده، تا کنون تنها در آمریکا بیش از ۱۵۰ میلیون دلار بلیت فروخته است. فروش جهانی فیلم بیش از ۴۳۷ میلیون دلار است.

در هیاهوی اکران «کونگ: جزیره جمجه»، فیلم «بر بیرون» به کارگردانی جردن پیل با فروش ۲۱ میلیون دلاری در سومین هفته اکران عملکرد بسیار خوبی داشت. بودجه ساخت این فیلم کمتر از ۵ میلیون دلار است.  هواداران فیلم‌های مذهبی نیز این هفته به تماشای فیلم «کلبه» با بازی اکتاویا اسپنسر رفتند و سبب شدند که فیلم در رده چهارم پرفروش‌های قرار گیرد. این فیلم با افت فروش ۳۸ درصد در سه روز پایانی هفته به فروشی برابر با ۱۰ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار دست پیدا کرد.«بتمن لگویی» که چند هفته پیش صدرنشین جدول فروش بود، هفته گذشته با فروش ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار دلاری پنجمین اثر سینمایی پرفروش در آمریکا بود. فروش جهانی این انیمیشن بیش از ۲۷۵ میلیون دلار است.

از فیلم‌های با اکران گسترده که بگذریم هفته گذشته اثر تحسین شده الیویه آسایاس به صورت محدود اکران شد. در «خریدار شخصی» که سال گذشته در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد، کریستن استوارت ایفاگر نقش اصلی است. این فیلم از اکران در چهار سینمای نیویورک و لس‌آنجلس به فروشی برابر با ۹۲ هزار و ۵۱۶ دلار دست پیدا کرد.فیلم «احساس یک پایان» به کارگردانی ریتش باترا نیز هفته گذشته به صورت محدود در چهار سینمای نیویورک و لس‌آنجلس اکران شد و با فروشی برابر با ۴۲ هزار دلار هفته را به پایان رساند. این فیلم با بازی شارلوت رمپلینگ و جیم برادبنت با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته جولین بارنز ساخته شده است.

«مهتاب» فیلم برنده جایزه اسکار نیز هفته گذشته در ۹۸۷ سینما اکران شد و به در این تعداد سینما یک میلیون دلار بلیت فروخت. این فیلم هفته گذشته در بیش از ۱۵۰۰ سینما نمایش داده شد و بیش از ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار بلیت فروخت. از آنجا که این فیلم به شبکه نمایش خانگی راه یافته است، افت فروش و تعداد سینماهای محل اکران آن قابل پیش‌بینی بود. تا اینجای کار فروش «مهتاب» در سینما به بیش از ۲۷ میلیون دلار رسیده است که برای یک فیلم مستقل کم‌هزینه رقم بسیار بالایی است. 



ردیف
نام فیلم
هفته اکران
فروش آخر هفته / میلیون دلار
فروش کل(در آمریکای شمالی) / میلیون دلار
 
بودجه
(میلیون دلار)


۱
کونگ: جزیزه جمجه
 
۶۱
۶۱
۱۸۵


۲
لوگان
 
۳۷.۹
۱۵۲.۷
۹۷


۳
برو بیرون
 
۲۱.۱
۱۱۱.۱
۴.۵


۴
کلبه
 
۱۰.۱
۳۲.۳
۲۶


۵
بتمن لگویی
 
۷.۸
۱۵۹
۸۰


۶
پیش از آنکه بمیرم
 
۳.۱
۹
۵


۷
چهره‌های پنهان
 
۲.۸
۱۶۲.۹
۲۵


۸
جان ویک: فصل دو
 
۲.۷
۸۷.۴
۴۰


۹
لالا لند
 
۱.۸
۱.۸
۳۰


۱۰
پنجاه پرده تاریک‌تر
 
۱.۸
۱۴۸.۴
۵۵


منبع: بهارنیوز

کیهان هنوز از «فروشنده» عصبانی است: برخی افراد ساده اندیش به اصغر فرهادی تبریک گفتند / نماینده فرهادی در اسکار هویت ضددینی و ضدایرانی دارد

کیهان نوشت:

درحالی که هنرمندان آزادی‌خواه و مستقل جهان در بایکوت رژیم صهیونیستی و رسانه‌های وابسته به آن رقابت می‌کنند و معمولا امکان نمایش یا اجرای آثار خود در فلسطین را ندارند، اصغر فرهادی هنوز هیچ واکنشی به خبر استقبال اسرائیلی‌ها به فیلم «فروشنده» نشان نداده است. 

در روزهایی که برخی افراد ساده اندیش سرگرم تبریک گفتن به جایزه اسکار اصغر فرهادی هستند و این نشان را نشانه موفقیت هنر ایرانی در جهان معرفی می‌کنند، رژیم صهیونیستی هم خریدار «فروشنده» شد!روز گذشته سایت‌های صهیونیستی به تبلیغ فیلم «فروشنده» پرداختند و اعلام کردند که پیش فروش بلیط‌های این فیلم از روز ۱۶ مارس در اسرائیل آغاز می‌شود. 

پس از افشای هویت ضدایرانی و ضد دینی نماینده اصغر فرهادی در مراسم آمریکایی اسکار، استقبال اشغالگران قدس تازه‌ترین دستاورد این فیلم در آن سوی مرزهاست! اما واضح است که رژیم صهیونیستی از این فیلم به عنوان تبلیغی علیه ملت ایران استفاده خواهد کرد. 

البته این اولین بار نیست که فیلمی از اصغر فرهادی در اسرائیل اکران می‌شود. پیش از این فیلم «جدایی نادر از سیمین» هم با استقبال این رژیم اشغالگر قدس مواجه شد و اسفند سال ۹۰ روی پرده سینماهای اسرائیل رفته بود. 

متأسفانه اصغر فرهادی، نه موقع اکران «جدایی…» و نه الان که «فروشنده» قرار است در اسرائیل به نمایش در بیاید هیچ واکنشی نشان نداده است. این درحالی است که معمولا هنرمندان آزادی خواه و مستقل جهان، امکان اجرا یا نمایش آثار هنری خود در فلسطین را ندارند. برخی منابع رایزنی تهیه کننده قطری فیلم را در نمایش فروشنده در سرزمین‌های اشغالی بی‌تأثیر نمی‌دانند. این تهیه کننده؛ «دوحه فیلم» متعلق به دختر امیر قطر است.


منبع: عصرایران

ترامپ، بزرگترین دشمن گردشگری آمریکا

رئیس‌جمهور آمریکا همواره در دوران رقابت‌های انتخاباتی از اهمیت رسیدگی به اقتصاد داخلی و احیای دوباره آمریکا سخن گفته بود. با این حال، به نظر می‌رسد که او به ۳ موضوع مرتبط با گردشگری توجهی ندارد.

عصرایران – فرانسه در سال‌های گذشته همواره بیشترین گردشگران جهان را جذب کرده و ایالات متحده بیشترین درآمدهای گردشگری را به دست آورده است. با این وجود تضعیف گردشگری فرانسه به دنبال حملات تروریستی ۲۰۱۶ و ناامنی‌های ناشی از آن باعث شده تا آمریکا به تنهایی در قله گردشگری جهان قرار بگیرد. اما به نظر می‌رسد که دونالد ترامپ توجهی به این موضوع نداشته و قصد دارد تا گردشگری کشور خود را فلج کند.

رئیس‌جمهور آمریکا همواره در دوران رقابت‌های انتخاباتی از اهمیت رسیدگی به اقتصاد داخلی و احیای دوباره آمریکا سخن گفته بود. با این حال، به نظر می‌رسد که او به ۳ موضوع توجهی ندارد. نخست آنکه ۸ درصد از کل تولید ناخالص داخلی آمریکا به طور مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به گردشگری است. دوم آنکه گردشگری و صنایع وابسته نزدیک به ۵٫۹ درصد از مشاغل آمریکا را تامین می‌کنند. مورد آخری که مورد غفلت قرار گرفته آن است که گردشگری یکی از شکننده‌ترین حوزه‌های اقتصادی کشورها است و به راحتی از سیاست‌های خارجی آسیب می‌بیند.

ترامپ از همان آغاز دوران ریاست‌جمهوری خود جنجال‌آفرین شد و فرمان محدودیت ورود شهروندان ۷ کشور مسلمان را صادر کرد. هر چند این تلاش با مخالفت دادگاه‌های فدرال و ایالتی خنثی شد، شوک بزرگی به گردشگری و اقتصاد آمریکا بود. با این وجود، شواهد نشان می‌دهد که این وضعیت ادامه خواهد داشت و رئیس جمهور آمریکا تنها به دنبال آن است که با تجدیدنظر در فرمان مهاجرتی خود، افکار و نظرات خود را به هر صورت پیاده کند. او فقط قصد دارد که نام عراق را از فهرست مذکور خارج کند و آگاهی ندارد که هر گونه تلاش در محدود کردن سفرهای داخلی به زیان خود این کشور می‌شود.

دبیر کل سازمان جهانی گردشگری (وابسته به سازمان ملل متحد) در این باره می‌گوید: «مردم به مکان‌هایی که احساس راحتی نکنند، سفر نخواهند کرد. گردشگران به مقاصدی سفر می‌کنند که از آنها استقبال شده و مورد احترام قرار بگیرند.»

طالب ریفاعی توضیح می‌دهد که «اهمیتی ندارد چه کشورهایی در فهرست سیاه ایالات متحده قرار بگیرند. داشتن اینگونه نگرش‌های منفی درباره شهروندان کشورهای دیگر می‌تواند تمام آنها را از سفر به کشور شما بازدارد.»

با وجود چنین هشدارهای روشنی، هنوز هم رئیس‌جمهور آمریکا به فکر پیشگیری از فاجعه پیش رو برای اقتصاد کشورش نیست. او در حالی که وعده مبارزه با بیکاری و افزایش درآمدهای داخلی را داده است، ۵٫۵ میلیون شغل و بیش از ۴٫۱ تریلیون دلار درآمد داخلی ایالات متحده را به خطر انداخته است. در این حالت نه تنها گردشگری آمریکا، بلکه کل اقتصاد آنها باید نگران شکل‌گیری یک رکود باشند.


منبع: عصرایران

جای خالی آنان با هیچ‌چیز پر نمی‌شود

به گزارش ایسنا، سال ۱۳۹۵ مانند سال‌های دیگر، با داغ از دست دادن هنرمندانی از رشته‌های مختلف تجسمی همراه بود. درگذشت عباس کیارستمی که علاوه بر فیلمسازی، هنرمندی صاحب‌سبک در زمینه عکاسی و گرافیک به‌شمار می‌رفت و همچنین پرویز کلانتری که با تصویرگری‌هایش، خالق بسیاری از خاطرات کودکان این سرزمین بود، سنگینی این داغ را بیشتر هم کرد.

پرویز کلانتری
نخستین اتفاق تلخ در سال ۹۵ و در حوزه تجسمی، با درگذشت پرویز کلانتری – نقاش، تصویرگر و نویسنده پیشکسوت – رقم خورد. کلانتری شامگاه جمعه، ۳۱ اردیبهشت‌ماه درپی عارضه مغزی و قلبی که در سال ۱۳۹۳ برایش اتفاق افتاده بود و به‌دلیل ضعف بدنی، از دنیا رفت.
کلانتری در سال ۱۳۳۰ به دانشکده هنرهای زیبای تهران وارد شد و در سال ۱۳۳۸ در رشته هنرهای تجسمی دانش‌آموخته شد. این هنرمند خالق بسیاری از تصویرهای کتاب‌های درسی کودکان بود. همچنین آثارش در حراجی‌های داخلی و بین‌المللی جزو آثار مطرح به‌شمار می‌رفت و با قیمت‌های بالا به فروش می‌رسید.
کلانتری در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) دفن شده است. او در زمان مرگ، ۸۵ سال سن داشت.

کاظم معمار ضیاء
کاظم معمار ضیاء – کارشناس معماری مسکونی و تکنولوژی ساخت – از دیگر هنرمندان درگذشته‌ی ۹۵ است. او ۱۹ خردادماه براثر سکته مغزی در بیمارستان نمازی شیراز دار فانی را وداع گفت و در مسجد دارالرحمه شیراز این شهر به خاک سپرده شد.
معمار ضیاء مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه علم و صنعت ۱۳۴۲ و دکتری معماری‌اش را در سال ۱۳۷۴ از دانشگاه یورک انگلستان گرفت. از جمله فعالیت‌های آکادمیک او می‌توان به عضویت در هیات علمی و ریاست بخش معماری دانشکده هنر و معماری دانشگاه شیراز، عضویت در هیات علمی و مدیریت گروه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی شیراز در ۱۲ سال گذشته، تدریس در دوره دکتری معماری مرکز علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد تهران، مشاور و داور در پروژه‌های تحقیقاتی مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن وزارت مسکن و شهرسازی در تهران اشاره کرد.

اصغر بیچاره
دیگر هنرمندی که در سال ۹۵ جامعه هنری را ترک کرد، اصغر بیچاره – قدیمی‌ترین عکاس سینمای ایران – بود. این هنرمند که در چند فیلم نیز ایفای نقش کرده بود، در چند سال پایانی عمرش در آمریکا زندگی می‌کرد. مرگ او ناشی از عوارض بیماری سرطان حنجره بود.
اصغر بیچاره با نام مستعار «علی‌اصغر ژوله» در سال ۱۳۰۹ در تهران متولد شد. او کار خود را به‌عنوان عکاس و کپی‌کار عکس فیلم‌های خارجی برای ویترین سینماها، از سال ۱۳۲۵ آغاز کرد. شروع فعالیت او در سینما نیز با عکاسی از فیلم «دستکش سفید» (پرویز خطیبی، ۱۳۳۰) بود. او همچنین به‌جز بازیگری و عکاسی، مسئولیت‌های دیگری را مانند مدیر تهیه، طراحی صحنه و مدیر تدارکات برعهده داشته است.
پیکر بیچاره پنجم مردادماه به ایران منتقل و هفتم این ماه به همت معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. انتقال پیکر بیچاره به ایران و خاکسپاری‌اش در سکوت خبری انجام شد.

محمد رفیع ضیایی
محمد رفیع ضیایی – محقق و کارتونیست – سوم تیرماه امسال به علت حمله قلبی در خانه‌اش درگذشت. او از پرکارترین کارتونیست‌ها در حوزه تئوری کارتون و کاریکاتور بود. ضیایی بیش از ۳۰ سال فعالیت مستمر مطبوعاتی داشت و علاوه بر آثار بی‌شماری که چاپ کرده، یک کارتونیست بسیار خوش‌قریحه بود.
پیکر این هنرمند پنجم تیرماه تشییع و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

نظام عامری
نظام عامری – معمار پیشکسوت – از دیگر هنرمندان درگذشته در سال ۹۵ بود. او در طراحی بناهایی مانند سینما بهمن، بیمارستان‌های پارس و سینا شرکت داشت و در ۹۰ سالگی از دنیا رفت.
«نظام عامری» سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد و دیپلم خود را در انگلستان گرفت. او پس از مدتی تصمیم گرفت برای ادامه‌ی تحصیلات دانشگاهی راهی آمریکا شود، او ابتدا در رشته هنر در آمریکا شروع به تحصیل کرد، سپس به معماری علاقه‌مند شد و تغییر رشته داد. زمانی که عامری به ایران بازگشت، موسسه‌ای را در ایران تأسیس کرد و به‌واسطه آن، بیش از ۹۰ پروژه را در ایران انجام داد.

عباس کیارستمی
شاید بتوان درگذشت عباس کیارستمی – فلیمساز، عکاس و گرافیست – را بزرگترین شوک برای جامعه هنری ایران در سال ۹۵ دانست. این اتفاق با واکنش‌های جهانی نیز همراه بود.
این کارگردان سرشناس سینمای ایران و هنرمند عکاس که از اسفندماه سال ۹۴ تا اوایل اردیبهشت‌ماه ۹۵ به‌دلیل انجام چند عمل جراحی در ناحیه روده در بیمارستان بستری بود، هشتم تیرماه برای تکمیل مراحل درمان به پاریس رفت، اما در ۷۶ سالگی در فرانسه از دنیا رفت.
عباس کیارستمی هشت سال پیش توانست با یک منظره‌ی برفی، رکورد فروش گران‌ترین عکس در خاورمیانه را به نام خود ثبت کند؛ مردی که اگرچه او را بیشتر با سینمای خاص و فیلم‌های متفاوتش می‌شناسند، اما توانست چهره‌ای متفاوت از خود را با دوربین‌اش به‌نمایش بگذارد. جای خالی گران‌قیمت‌ترین عکاس خاورمیانه برای همیشه در ایران خالی است و هیچ‌چیز نمی‌تواند آن را پر کند.
پیکر عباس کیارستمی ۲۰ تیرماه از مقابل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با حضور مردم، هنرمندان و برخی چهره‌های سیاسی و فرهنگی تشییع و در آرامستان لواسان به خاک سپرده شد.

ضیاءالدین جاوید
ضیاءالدین جاوید – نقاش و معمار – نیز ۲۲ مردادماه براثر ایست قلبی درگذشت. پیکر او ۲۴ مردادماه از مقابل منزلش به سمت بهشت زهرا (س) تشییع و به خاک سپرده شد.
ضیاءالدین جاوید متولد ۱۳۲۲ در همدان بود. در سال ١٣٣٩ در آزمون ورودی دانشکده معماری و هنرهای زیبای دانشگاه تهران شرکت کرد. در سال‌های اول ورود به دانشگاه، سفرهای فراوانی به بیشتر نقاط ایران داشت و با آشنایی‌ای که از دوران نوجوانی با شعر و ادبیات ایران‌زمین داشت، نقاشی را وسیله‌ای برای پیوند شعر و فرهنگ و معماری یافت. او سال‌ها در زمینه‌ تدریس به دانشجویان علاقه‌مندان به هنر معماری فعالیت کرد.

علی‌اصغر شعرباف
علی‌اصغر شعرباف – مرمت‌کار تزیینات بناهای تاریخی و استادکار معمار – نیز از دیگر هنرمندان درگذشته‌ی امسال بود که دوم شهریورماه در سن ۸۵ سالگی از دنیا رفت.
شعرباف سال ۱۳۱۰ در تهران متولد شد. او از سن ۱۰ سالگی به امر پدرش، استاد حاج محمد شعرباف به کار تزیینات معماری که حرفه خانوادگی آن‌ها بود، پرداخت. او در زمان جوانی از تجربه استادان ماهر و زبردستی مانند استاد حسین لرزاده، استاد حاج محمد معمار کاشانی و نیز پدرش، کاشی‌تراش‌ها و کاشی‌کارها از جمله ابراهیم کاظم‌پور، تجربه‌های بسیار کسب کرد.
از جمله فعالیت‌های معماری او می‌توان به مسجدجامع ساوه، مسجد اعظم قم، مسجد سپهسالار، مدرسه عالی شهید مطهری، امامزاده زید تهران، مسجد حضرت ابراهیم، نمایشگاه بین‌المللی تهران، بقعه شیخ صفی در اردبیل، مسجد دانشگاه صنعتی شریف، بازار مبل یافت‌آباد، بنای شهدای هفت‌ تیر در بهشت زهرای تهران و زیرزمین تالار الماس کاخ گلستان اشاره کرد.

علی‌اکبر صارمی
علی‌اکبر صارمی – نقاش و معمار ایرانی – نیز دوم بهمن‌ماه امسال به علت بیماری سرطان در سن ۷۳ سالگی درگذشت. صارمی متولد ۱۳۲۲ در زنجان بود. او در سال ۱۳۴۷ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته معماری فارغ‌التحصیل شد و تحصیلات خود را در دانشگاه پنسیلوانیا تا گرفتن درجه دکتری دنبال کرد.
رساله دکتری او زیر نظر استادش «لویی کان» نوشته شد. صارمی پس از بازگشت به ایران، در دفتر معماری سردار افخمی مشغول به کار شد و از سال ۱۳۵۹ دفتر شخصی خود را تأسیس کرد. او علاوه بر تدریس دانشگاهی تهران، مقالاتی نیز در مجلات معماری معتبر دنیا منتشر کرده است.
از جمله آثار معماری علی‌اکبر صارمی می‌توان به ساخت ویلای صارمی در سال ۱۳۵۲ در نوشهر، خانه افشار در سال ۱۳۵۵ در زعفرانیه تهران، ساختمان سفارت جمهوری اسلامی ایران در الجزایر سال۱۳۸۱، ساختمان سفارت جمهوری اسلامی ایران در تیرانا آلبانی سال ۱۳۸۳ اشاره کرد.
مراسم تشییع او پنجم بهمن‌ماه در خانه هنرمندان ایران برگزار شد و پیکرش را در منطقه کردان به خاک سپردند.

مسعود معصومی
مسعود معصومی ـ عکاس قدیمی ـ نیز شامگاه پنج‌شنبه، ۱۲ اسفندماه جامعه تجسمی ایران را ترک کرد. معصومی با چند بیماری مانند نارسایی قلبی، دیابت و کلیه مواجه بود و سرانجام به‌دلیل ایست قلبی درگذشت.
پیکر این هنرمند ۱۴ اسفندماه در قبرستان امامزاده ابوطالب واقع در فرحزاد تشییع و به خاک سپرده شد.
مسعود معصومی متولد سال ۱۳۱۶ حدود ۵۰ سال قبل برای ادامه تحصیل به آلمان رفت و در سال‌های ۱۹۶۹-‌ ۱۹۵۵ تحصیل در رشته عکاسی را در مدرسه دولتی عکاسی مونیخ آلمان به پایان رساند. او حدود سی و چند سال قبل به ایران برگشت و از آن سال‌ها عکاسی صنعتی – تبلیغاتی را با برپا کردن آتلیه ‌لورکا شروع کرد.
علاوه بر برپایی کارگاه عکس لورکا، او به‌عنوان مدرس در دانشکده‌های عکاسی ایران در سال‌های مختلف تدریس کرده ‌است. معصومی تدریس را در دانشکده روزنامه‌نگاری (علوم ارتباطات) آغاز کرد و تا سال قبل در دانشگاه شهید ‌بهشتی، دانشکده صداوسیما، دانشگاه تهران، دانشگاه هنر، دانشگاه آزاد رشته‌های مختلف خبری، معماری، ‌صنعتی، تبلیغاتی را آموزش می‌داد.


منبع: بهارنیوز

موافقت با مراسم تبلیغاتی در چهل‌ستون!

به گزارش ایسنا، باغ چهل‌ستون در دوره شاه عباس یکم احداث شد و در میانه‌های آن عمارتی ساخته شد که هسته اولیه کاخ را تشکیل می‌داد و تالار میانی کاخ چهل ستون و غرفه‌های چهارگوش آن را در برمی‌گرفت. در سلطنت شاه عباس دوم ساختمان تکمیل شد و در ساختمان موجود مرکزی، تغییرات کلی داده شد؛ تالار آینه، تالار ۲۰ ستون، دو اتاق بزرگ شمالی و جنوبی تالار آینه، ایوان‌های طرفین سالن پادشاهی و حوض بزرگ مقابل تالار با تمام تزیینات نقاشی و آئینه کاری و کاشی کاری دیوارها و سقف‌ها افزوده شدند. ارزش این بنا در حدی حتی در دوره‌ی معاصر در حدی بود که بود یکی از ۹ باغ ایرانی زنجیره‌ای ثبت شده در فهرست میراث جهانی انتخاب و سال ۸۹ جهانی شد.
و حالا با وجود داشتن این همه ارزش‌های تاریخی در این بنای جهانی و ارزشمند، عرصه و حریم درجه یکِ این بنا با امضای تفاهم‌نامه‌ای میان شهرداری اصفهان، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، صدا و سیما و یک شرکت کره‌ای قرار است میزبان چهار شب جشنواره با عنوان «جشنواره فرهنگی جاده ابریشم ایران و کره‌جنوبی ۱۳۹۵- دیدار دوباره پارس و شیلا» باشد.
مهدی جعفری، عضو انجمن میراث‌بانان زنده‌رود اصفهان در این زمینه به ایسنا توضیح داد: از شنبه شب (۲۱ اسفند) چهل‌ستون اصفهان میزبان این جشنواره شده، تا به اندازه‌ای که بخشی از فضای ورودی چهل‌ستون و یک‌چهارم حوض آن به طور کامل از دید گردشگران پوشانده شده و سن برنامه را روی آن (حوض) سوار کرده‌اند.

نصب سازه‌های فلزی و سن روی جداره عمارت جهانی چهل‌ستون اصفهان
وی با بیان این‌که‌ سازمان میراث فرهنگی در تعامل با شهرداری اصفهان در عرصه و حریم کاخ چهل‌ستون مجوز اجرای این جشنواره را امضا کرده و حتی لوگوی سازمان نیز زیر آن است، بیان کرد: قرار است برنامه‌هایی مانند پخش تیزر و موسیقی با استفاده از سیستم نور وصدای حجیم در این فضای تاریخی که سازه‌ی آن از چوب است، اجرا شود. البته شنبه‌شب به دلیل بارش باران، این برنامه کنسل شد و از یکشنبه (۲۲ اسفند) نمایش تیزر آغاز شد.
او با بیان اینکه در حالی از ۱۲ سال گذشته برنامه‌های این چنینی در عرصه و حریم درجه یک کاخ چهل‌ستون در حال برگزاری است که از سال‌های گذشته و بطور مداوم از سوی دوستداران و کارشناسان میراث فرهنگی هشدارهایی در این زمینه داده می‌شد، ادامه داد: متأسفانه میراث فرهنگی تنها توجیهی که در این زمینه دارد، مدت زمان کمِ اجرای برنامه و پایین بودن درجه صدای بلندگوهاست.
وی ادامه داد: این در حالیست که بر اساس تجهیزات نصب شده در عرصه و حریم این بنا برای اجرای این چهار روز، چیزی که دیده می‌شود یک سن جلوی ایوان تا یک‌چهارم استخر چهل ستون را پوشانده است و سیستم صوتی بسیار قوی در کنار پرده‌های پراژکتوری که حتی بخشی از دید گردشگران را برای دیدن بنا گرفته است، نصب کرده‌اند.
جعفری با بیان اینکه بنای چهل ستون متفاوت از میدان نقش جهان، ‌تخت‌جمشید یا کاخ‌های نیاوران و سعدآباد است که در آن‌ها نیز چنین برنامه‌هایی انجام می‌شود، ‌گفت: در آن بناهای تاریخی دست‌کم فضای اجرا قدری با بنای تاریخی فاصله دارد، از سوی دیگر سازه‌ی ایوان چهل ستون چوبی است و پوشش این اجرا روی سازه‌ی چوبی نصب می‌شود، در این شرایط کمترین ارتعاشات سازه‌ای و لرزه‌ای به بنا آسیب وارد می‌کند.
 

پوشاندن بخشی از استخر باغ چهل‌ستون
وی با اشاره به مرمت و ساماندهی جزئی که در طول یک سال و نیم گذشته روی عمارت چهل‌ستون انجام شده است، گفت: جالب است که چهل ستون را برای کشوری مانند کُره که تاکنون هیچ تبادل تاریخی در طول سال‌های گذشته با یکدیگر نداشته‌ایم به سمت نابودی می‌برند.
او ادامه داد: در سال‌های گذشته قرار بود شهرداری اصفهان، یک معاونت با نام «میراث فرهنگی» و زیر نظر خود ایجاد کند تا با میراث فرهنگی یک تعریف داشته باشند و به یک سمت حرکت کنند و قدری از خطرات این سازه بکاهند، اما شهرداری بیشتر به سمت تغییر بناها و بافت‌های تاریخی می‌رود و می‌توان گفت؛ امروز متأسفانه میراث فرهنگی اصفهان نیز به معاونت شهرداری تبدیل شده است.
این دوستدار میراث‌فرهنگی اصفهان تاکید کرد: شهر تاریخی اصفهان پتانسیل‌های زیادی در مکان‌های روباز، پارک‌ها و فرهنگی دیگر مانند پارک صفه، باغ گلها و حتی پارک‌های حاشیه رودخانه که از قضا برای هر کدام مکانی برای اجرای برنامه تعریف شده، دارد. حتی میدان کهنه (میدان امام علی(ع) ) که خود شهرداری به سبک قدیم آن را ساخته است، می‌تواند نقطه‌ای همیشگی برای چنین برنامه‌هایی در نظر گرفته شود، اما جای تعجب است که چرا باید در این بنای ثبت جهانی، با توجه به حساسیت‌های موجود برای صدا و نور که می تواند تاثیرات جبران ناپذیری بر بنا بگذارد، این نوع اقدامات برنامه‌ریزی شوند؟

به هم ریختگی فضای باز چهل‌ستون اصفهان
ظهر یکشنبه (۲۲ اسفند)
به گزارش ایسنا، این اتفاق و استفاده از فضای تاریخی «چهل ستون» که نه تنها ملی، بلکه فراملی است و نهادهای جهانی نیز روی آن کنترل دارند، در فضای کوچک چهل‌ستون یک اتفاق متفاوت نسبت به محوطه‌های تاریخی مانند نیاوران، سعدآباد و حتی تخت‌جمشید است، نبود هیچ فاصله بین سن، بلندگوها و بنای تاریخی و استفاده از بلندگوهایی که به قول دوستداران میراث فرهنگی حجم زیادی از فضا را پُر می‌کند، می‌تواند این بنای جهانی را در معرض خطر زیادی قرار دهد.
از سوی دیگر ایجاد این فضا و به هم ریختگی فضای باز چهل‌ستون در شرایطی که گردشگران هم در فضا حضور دارند، وجهه‌ی خوبی به این بنای تاریخی نمی‌دهد!

داربست‌ها ، بهم‌ریختگی و پوشش‌های مختلف در عمارت چهل‌ستون اصفهان
ظهر یکشنبه (۲۲ اسفند)


بنر معرفی جشنواره فرهنگی جاده ابریشم ایران و کره جنوبی
در چهل‌ستون اصفهان


منبع: بهارنیوز

تغییرات مثبت ادبیات در سال ۹۵

این مترجم در گفت‌وگو با ایسنا درباره وضعیت ادبیات ایران در سال جاری اظهار کرد: به نظرم تغییراتی در حوزه ادبیات و کتاب داشته‌ایم که این تغییرات مثبت بودند. من امسال هم تألیف خوب خواندم و هم ترجمه‌های خوبی در بازار کتاب وجود داشت، بویژه از مترجمانی که در کار ترجمه جدی هستند و هدف‌شان شناساندن نویسنده خارجی به مخاطب است. مترجمانی را که منتظرند ببینند چه کتابی پرفروش می‌شود و یا نویسنده معروف چه کتابی نوشته که ترجمه کنند از این دایره کنار می‌گذارم.
او افزود: اتفاق فرخنده‌ دیگری که افتاد این بود که امسال درباره ترجمه صحبت می‌شد و از ترجمه‌های تکراری انتقاد می‌کردند در حالی‌که سال‌های قبل در این‌باره سکوت می‌شد و کسی حرفی نمی‌زد.
میرمعزی درباره ترجمه‌های تکراری که در بازار به صورت همزمان منتشر می‌شوند، گفت: خیلی از مترجمان از ترجمه دیگرِ کتاب خبر ندارند. به طور مثال زمانی من در اتاقم در حال ترجمه کتاب هستم و همکارم نیز در حال ترجمه همان کتاب است و از هم خبر نداریم و خواه ناخواه متوجه نمی‌شویم. مترجمانی که در امر ترجمه اخلاقی و حرفه‌ای می‌بینم‌شان زمانی که متوجه می‌شوند کتاب‌شان ترجمه می‌شود کار خود را رها می‌کنند، یا زمانی که پیشنهاد ترجمه تکراری می‌شود قبول نمی‌کنند و این به نظرم اتفاق فرخنده‌ای است و تعداد کسانی که این کار را می‌کنند دارد بیشتر می‌شود.
این مترجم با بیان این‌که مترجمان در ترجمه‌ها دقت بیشتری به خرج می‌دهند خاطرنشان کرد: زمانی که مخاطبان آثار خوب بخوانند سطح توقع‌شان بالا می‌رود و زمانی که سطح توقع‌شان بالا برود نمی‌توان هرچیزی را به عنوان کتاب اعم از ترجمه داستان، شعر، تحقیق و تألیف در اختیارشان گذاشت.
میرمعزی یادآور شد: برخی می‌گویند تعداد آثار ترجمه نسبت به تألیف بیشتر است اما به نظرم هرکدام از آن‌ها جایگاه خودشان را دارند. شاید مخاطبان تمایل‌شان به ترجمه بیشتر شده است و آن‌ها را مطابق سلیقه‌شان می‌بینند. نمی‌خواهم بگویم که آن‌ها درباره تألیف سرخورده شده‌اند. البته مسئله‌ای که در همه‌جای دنیا وجود دارد این است که بعضی از کتاب‌ها بعد از مدتی به دست فراموشی سپرده می‌شوند؛ از کتاب‌های معمولی تا کسانی که نوبل گرفته‌اند.
او درباره وضعیت انتشار کتاب نیز گفت: مجوز کتاب‌ها در این دوره نسبت به دوره‌های قبل سریع‌تر صادر می‌شد و ایرادهای بنی‌اسرائیلی کمتری گرفته می‌شد که به نظرم خیلی خوب است.
این مترجم همچنین درباره بهترین و بدترین خبری که در حوزه ادبیات شنیده است گفت: امسال خبر خوب زیاد شنیدم، خبر منتشر شدن کتاب‌های دوستانم، موفقیت‌های آن‌ها و این‌که کتاب‌های‌شان به چاپ‌ مجدد رسیده است. این یعنی این‌که مخاطب این کتاب‌ها را خوانده است. درباره بدترین خبر باید بگویم از دست دادن هرکدام از عزیزان – حتی اگر سن‌شان زیاد باشد – ناراحت‌کننده است و آدم از نبودن‌شان افسوس می‌خورد. خبر بد ادبی برای من دادن جایزه نوبل به باب دیلن بود و از شنیدن آن واقعا شوکه شدم. میلان کوندرا را از باب دیلن برای گرفتن جایزه مسحق‌تر می‌دانم و آرزو دارم نوبل ادبیات به ایران بیاید؛ امیدوارم  این کار را هم از محمود دولت‌آبادی شروع کنند.
مهشید میرمعزی اظهار کرد: زمانی که نویسنده ایرانی خیلی خوب ادبیات را می‌داند و به زبان کتاب‌هایش می‌رسد و به آن اهمیت می‌دهد، کتابش را با شوق فراوان می‌خوانم‌ و آن را به دیگران پیشنهاد می‌کنم. گاهی اتفاق افتاده کتابی خریده‌ام اما چون غلط املایی و «ه کسره» معروف را دارد (مثلا ماله من به جای مالِ من) آن را کنار می‌گذارم زیرا وقت برای من خیلی ارزشمند است و وقتم را بر روی کتابی که نویسنده آن غلط املایی دارد و ناشر غلط دیکته‌ای نمی‌گیرد و ویراستاری نمی‌کند، نمی‌گذارم.
این مترجم‌ کتاب‌هایی را هم برای مطالعه پیشنهاد کرد: «هیولاهای خانگی» از فرشته احمدی به نظرم داستان خوبی دارد. رمان «مارون» نوشته بلقیس سلیمانی زبان خوبی دارد و خیلی آن را دوست داشتم. کتاب «آن‌ها که ما نیستیم» از محمد حسینی خوب بود. همچنین مجموعه شعر «منطقه عبور حیوانات وحشی» از آرش معدنی‌پور که تعدادی از شعرهایش خوب بود، درباره مجموعه شعر این‌طور است که از همه شعرها خوش‌تان نمی‌آید و تعدادی از آن‌ها حس‌تان را برمی‌انگیزد. کتاب «زنی با سنجاق مرواری‌نشان» از رضیه انصاری که چند روز پیش منتشر شده است. بخشی از این کتاب را انصاری برای من خواند که داستانی جنایی – پلیسی است و زمانی که او روند تحقیقات خود را برای به دست آوردن زبان کتاب و اتفاقات تاریخی آن زمان برای این‌که بتواند داستانش را بر پایه آن‌ها بنویسد، بیان می‌کرد بیشتر مشتاق خواندن کتاب شدم. این اتفاق فرخنده‌ای است که یک نویسنده برای نوشتن کتاب تحقیق می‌کند تا زبان آن را به دست بیاورد. همچنین ترجمه‌ شعرهایی که از احمد پوری بود و ترجمه‌های علی عبداللهی از زبان آلمانی را پیشنهاد می‌کنم.


منبع: بهارنیوز

رویین؛ برترین روستای پلکانی ایران

به گزارش مهر، روستای رویین اسفراین با دارا بودن قدمتی بیش از ۵۰۰ سال و تپه‌های زیبای باستانی با سکونتگاهی بسیار زیبا، به سبب داشتن باغات سیب به روستای شکوفه‌های سیب نیز شهرت دارد.این روستای پلکانی در ۲۶ کیلومتری شمال شهر اسفراین و ۵۲ کیلومتری جنوب شرقی شهر بجنورد و بافاصله هفت کیلومتری از جاده اسفراین به بجنورد، در ارتفاع یک هزار و ۶۷۰ متری از سطح دریا و در منتهی‌الیه دره رودخانه‌ای رویین در رشته‌کوه‌های آلاداغ قرارگرفته است.

این روستا ازجمله روستاهای سرسبز و خوش آب‌وهوای شهرستان اسفراین محسوب می‌شود که در سمت جنوبی کوه‌های الاداغ و دریکی از دره‌های مصفای آن واقع‌شده و کوچه‌های پیچ‌درپیچ و بافت سنتی و پلکانی خانه‌ها در کنار باغات زیبای سیب که اندک‌اندک در این زمان از سال به گل نشسته‌اند، گردشگران بی‌شماری را به خود فرامی‌خواند.آنچه در مورد تاریخچه و علل پیدایش روستای رویین بر زبان‌ها جاری است این است که بنیاد این روستا را شخصی به نام میر غیاث‌الدین، فرزند یکی از امرای سلسله سربداران سبزوار (معروف به میر سیف‌الدین)، برپا کرده است.
گویا وی پس از شکست در مقابل لشکر تیمور به ناحیه اسفراین رفته و در آنجا با دره سرسبز و پر آب رویین برخورد می‌کند و دلداده طبیعت زیبای این منطقه می‌شود. پس‌ازآن میر غیاث‌الدین همواره منتظر فرصتی بوده تا اراضی این دره را به مالکیت خود درآورد و این فرصت گویا زمانی که شاه اسماعیل صفوی در سفری به مشهد از ناحیه اسفراین می‌گذشته، فراهم می‌شود.میر غیاث‌الدین در این سفر سند مالکیت اراضی رویین را از شاه دریافت می‌کند و با اجیر کردن گروهی از مردمان از صنوف و حرف مختلف از قبیل کشاورز، آهنگر، نجار، پارچه‌باف، بنا و روحانی بنیاد روستای رویین را می‌نهد.

اما به نظر می‌رسد که روایت فوق از بنیاد شدن رویین، روایتی درست و کامل نیست و علاوه بر اینکه سلطنت شاه اسماعیل با حمله لشکر تیمور مقارن نبوده و رویین باید قدمتی بیش از عهد صفوی داشته باشد.قدمت روستای رویین بیش از عهد صفوی است و به‌احتمال‌زیاد به‌پیش از اسلام بازمی‌گردد، بااین‌حال اگر قدمت پیش از اسلام رویین محل بحث و سؤال واقع شود؛ به دلیل مدفون بودن امام‌زاده اسحاق (شاهزاده اسحاق) در این روستا، نمی‌توان دیرینگی آن را به اوایل دوره اسلامی چندان موردشک قرارداد.
رویین روستایی توریستی و ارزشمند است به همین دلیل، در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

با تلاش اداره کل میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری خراسان شمالی، این روستا در سال ۹۱ و با موافقت سازمان مرکزی میراث فرهنگی به‌عنوان منطقه نمونه ملی گردشگری ارتقاء یافت.با ارتقای روستای هدف گردشگری رویین اسفراین به منطقه نمونه ملی گردشگری، توسعه امکانات زیرساختی این منطقه با بهره‌گیری از ظرفیت بخش خصوصی برای ماندگاری گردشگر در روستا و ایجاد اشتغال برای ساکنان آن شتاب گرفت.
علاوه بر این، روستای رویین پیش‌تر به‌عنوان نخستین دهکده نساجی ایران به ثبت رسیده و افزون بر ۲۰۰ خانوار ساکن در آن در بخش نساجی سنتی ازجمله بافت چادرشب مشغول هستند و صنعت نساجی سنتی آن مهر اصالت یونسکو نیز دریافت کرده است.همچنین یکی از صنعت‌های رایج در روستای تاریخی روئین «تنور سازی» و «کوندی سازی» بوده که افرادی همچون «حاجی هانی غلامی»، «حسین غلام نبی» و «قدرت حسین» این صنعت را زنده نگه‌داشته بودند اما متأسفانه با رواج نانوایی‌های صنعتی به‌مرور این صنعت به فراموشی سپرده‌شده است.همچنین وجود بارگاه امام‌زاده اسحاق و تپه‌های باستانی و طبیعت سرسبز این منطقه زیبایی این روستا را چند برابر کرده است.


منبع: بهارنیوز