کنایه آنجلینا جولی به دونالد ترامپ

آنجلینا جولی اعتقاد دارد سازمان ملل کامل نیست و در عین حال نیاز به اصلاح و پشتیبانی دارد.

به گزارش خبرآنلاین، بازیگر برنده اسکار و نماینده ویژه سازمان ملل در امور پناهندگان موج تازه ملی‌گرایی با نقاب پوپولیسم و سیاست‌های ترس و نفرت از دیگران را تقبیح کرد و خود را فردی فراملی‌گرا خواند.

او بدون نام بردن از ترامپ گفت: «برخی سیاست‌مداران بر پایه رد کردن سازمان‌ها و توافقات بین‌اللملی به قدرت رسیده‌اند.» این در حالی است که در چند وقت اخیر صحبت‌های بسیاری از نارضایتی ترامپ از کارکرد سازمان ملل و برخی توافقات بین‌المللی آمریکا به میان آمده است.

جولی در ادامه افزود: «باید آگاه باشیم که در صورت تضعیف سازمان ملل و استفاده انتخابی و موردی از آن چه خسارت‌هایی به وجود خواهد آمد.»

بازیگر «دختر ازهم‌گسیخته» در ادامه افزود: «سازمان ملل نهادی ناکامل است چون ما کامل نیستیم. این نهاد جدای از ما نیست.»

او با اشاره به سرجیو ویرا دی‌ملو سفیر سازمان ملل در عراق که سال ۲۰۰۳ در جریان بمب‌گذاری کشته شد، گفت: «دی‌ملو باور داشت که سازمان ملل باید قاطع‌تر و کمتر بوروکراتیک باشد، اما هیچگاه نگفت که این سازمان بیهوده است و هیچ‌گاه تسلیم نشد.»

منبع: آسوشیتد پرس / ۱۵ مارس


منبع: عصرایران

علت لغو کنسرت محسن یگانه: مجوز نداشت

‌رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان گفت: کنسرت محسن یگانه برای برگزاری در کاشان اصلا مجوزی نداشته که بخواهد لغو شود.

‌مصطفی جوادی مقدم در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: شرکت برگزارکننده کنسرت محسن یگانه در مرحله اولیه برای دریافت مجوز بوده که اقدام به تبلیغات و بلیط‌فروشی از طریق سامانه اینترنتی کرده است.

او افزود: متولیان برگزارکننده کنسرت به دلیل فروش بلیط بدون مجوزهای لازم تخلف کرده‌اند و باید پول مشتریان خود را پس بدهند.

جوادی مقدم گفت: براساس قانون برای برگزاری کنسرت نیاز به داشتن مجوز است و تنها در صورت زمان کم و مراحل نهایی دریافت مجوز می‌توانند نسبت به تبلیغات و بلیط‌فروشی اقدام کنند.

پیش‌تر اعلام شده بود کنسرت محسن یگانه شامگاه چهارشنبه در کاشان برگزار می‌شود و علی‌رغم فروش بلیط به مشتریان، این برنامه لغو شد.


منبع: عصرایران

کنایه آنجلینا جولی به دونالد ترامپ

بازیگر برنده اسکار و نماینده ویژه سازمان ملل در امور پناهندگان موج تازه ملی‌گرایی با نقاب پوپولیسم و سیاست‌های ترس و نفرت از دیگران را تقبیح کرد و خود را فردی فراملی‌گرا خواند.او بدون نام بردن از ترامپ گفت: «برخی سیاست‌مداران بر پایه رد کردن سازمان‌ها و توافقات بین‌اللملی به قدرت رسیده‌اند.» این در حالی است که در چند وقت اخیر صحبت‌های بسیاری از نارضایتی ترامپ از کارکرد سازمان ملل و برخی توافقات بین‌المللی آمریکا به میان آمده است.جولی در ادامه افزود: «باید آگاه باشیم که در صورت تضعیف سازمان ملل و استفاده انتخابی و موردی از آن چه خسارت‌هایی به وجود خواهد آمد.»
 

بازیگر «دختر ازهم‌گسیخته» در ادامه افزود: «سازمان ملل نهادی ناکامل است چون ما کامل نیستیم. این نهاد جدای از ما نیست.»او با اشاره به سرجیو ویرا دی‌ملو سفیر سازمان ملل در عراق که سال ۲۰۰۳ در جریان بمب‌گذاری کشته شد، گفت: «دی‌ملو باور داشت که سازمان ملل باید قاطع‌تر و کمتر بوروکراتیک باشد، اما هیچگاه نگفت که این سازمان بیهوده است و هیچ‌گاه تسلیم نشد.»


منبع: بهارنیوز

۳۰ اسفند شروع نمایش سریال های نوروزی (فیلم)

اختلال کم توجهی-بیش فعالی چیست؟ (فیلم) وانت فیات در تابستان وارد بازار می شوند (+عکس) درخواست آنجلینا جولی برای تعهد به سازمان ملل «نامطلوب» وضعیت سرهنگ و سرباز پس از پرتاب ترقه به داخل خودرو پلیس (عکس) ۳۰ اسفند شروع نمایش سریال های نوروزی (فیلم) آمریکا ۱۰۰۰ نظامی دیگر به سوریه می‌فرستد جک استرا: درک سیاسی ترامپ محدود است/ به‌صورت غیررسمی به ایران مشورت می‌دهم جذب ۱۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار سرمایه خارجی ظریف: رژیم صهیونیستی بزرگ‌ترین خطر اتمی برای همه است دیدنی های امروز

صداوسیمای ۹۵، نامحبوب مثل سال‌های قبل  (۵۷ نظر)

۵ نکته درباره یک تحصن: شادی حق مسلم ایرانی هاست  (۳۴ نظر)

مرگ، گاهی ریحان می چیند…  (۲۴ نظر)

بی‌شعوری  (۱۹ نظر)

باور نمی کنید اما چهارشنبه سوری این طور بود!  (۱۷ نظر)

یک کشته در حوادث چهارشنبه سوری تهران/ مرگ نوجوان ۱۴ ساله به دلیل مصدومیت شدید/ قطع دست و پای جوانی در خیابان پیروزی/ توقیف ۵۴ خودروی هنجار شکن/ ۴۱ مصدوم در تهران تا ساعت ۲۴  (۱۶ نظر)

چرا مرگ هاشمی را باور نکردیم  (۱۶ نظر)

افشین یداللهی شاعر و ترانه‌سرا درگذشت  (۱۲ نظر)


منبع: عصرایران

حفره‌ها بیشتر به چشم می‌آیند و شاعران در نبودن چشم‌گیر‌ترند…

شاعر که بمیرد، صدایی از جهان کم می‌شود و رازهایی پنهان می‌ماند و حرف‌هایی نگفته؛ مرگِ شاعر پایانِ بخشی ازخوشی‌های جهان است…

عصرایران؛ عبدالجبار کاکایی*- سهم هنرمند از زندگی آدم‌ها، لحظات مغتنم یگانگی روح و جسم است…وقتی بی‌اختیار دستت را روی قلبت می‌گذاری یا به پیشانی‌ات نزدیک می‌کنی و یا با انگشتانت ضرب‌آهنگ صدای نت را همراهی می‌کنی، در حقیقت سهم شاعر را به حساب زندگی‌ات می‌ریزی؛ سهمی که در جهان تو مجهول است، نه احصا و نه ابتیاع می‌شود، نه در شماره می‌آید و نه نقدا محاسبه می‌شود، اما جریان دارد: مثل زمان، مثل هوا، مثل زندگی که نزدیک توست و تو فکر می‌کنی باید باشد…

ترانه‌ها، زمزمه‌ی کلماتی‌ست که آدم‌های معمولی از کنار هم چیدن‌شان عاجزند، اما هیجانِ هم‌نوایی با آنها روح و جسم‌شان را ممزوج می‌کند…

شاعر از خوشی‌های عالم توست، از لذایذ زیست زمان‌مند و معین تو. روح ناتوان تو اگر کلماتِ شاعر نبود، در عسرت و رنج و بی‌تکلیفی رها بود.

شاعر که بمیرد، صدایی از جهان کم می‌شود و رازهایی پنهان می‌ماند و حرف‌هایی نگفته؛ مرگِ شاعر پایانِ بخشی ازخوشی‌های جهان است…

شاعری که دیروز بین آهن‌پاره‌های ابزارِ زیست در جهانِ مدرن له شد، بخشی از خاطرات شما بود: ملایم و طناز، آرام و امن، مالک لبخند اولِ پیش از سلام و تبسم آخرِ پیش از وداع، صلح‌بان و آشتی‌جو، نازک و ظریف و راه‌گشا و چاره‌گر.

از او جز نیکی نشنیدم و ندیدم، از شاعری رفته‌رفته به ضرورتِ تصنیف و ترانه در حیات بشر امروز پی برد و در علم عروض و ایقاع مجرب شد؛ تلفیق و آراستن کلام و چاشنی عرفانی کم‌رنگ در ترانه‌های معنوی -نه‌چندان که پیچیده و عامه‌گریز باشد- و غنای تغزل و حماسه در وطنیات و جوشِ عاطفه در عاشقانه‌ها.

معلم و مربی و مدیر و مرجع جوانان جویای ترانه و تصنیف بود و امین خانه‌ی ترانه و دوست من در میدانی که آشفته و پررهرو بود، فانوسی که اطراف و اطرافیانش را به نظر می‌آورد و روحِ پذیرنده‌ای که سبک بود و سبکبار.

حفره‌ها بیشتر به چشم می‌آیند و شاعران در نبودن چشم‌گیرترند…

* شاعر و ترانه سرا


منبع: عصرایران

جشن نوروز در ۳۱ کشور جهان

به گزارش تسنیم به نقل از اداره‌کل روابط عمومی و اطلاع‌رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، در راستای برنامه‌ها و فعالیت‌های اداره‌کل امور فرهنگی ایرانیان خارج از کشور این سازمان و با مشارکت ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان‌های آذربایجان، فارس، بوشهر، مازندران، کهکیلویه و بویراحمد، اصفهان، زنجان و خوزستان و نیز مؤسسه هنرهای معاصر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تعدادی از گروه‌های فرهنگی و هنری، جشنواره نوروزی سال ۱۳۹۶ با اعزام گروه‌های فرهنگی و هنری در کشورهای مختلف جهان، برگزار می‌شود. این جشنواره که هر سال به مناسبت آغاز سال جدید از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به اجرا در می‌آید، در سال ۱۳۹۶ نیز برای تعدادی از کشورهای ایرانی‌نشین برنامه‌ریزی شده و بر اساس آن اعزام ۲۸ گروه موسیقی، طنز، فرهنگی و هنری و مجری، به ۳۱ کشور از جمله سوئد، دانمارک، فنلاند، نروژ، بوسنی، آفریقای جنوبی، فیلیپین، قزاقستان، تایلند، فیلیپین، آذربایجان، هند، ترکیه، روسیه  و … انجام می‌شود.

اداره‌کل ایرانیان خارج از کشور سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با ارسال اقلام فرهنگی نوروزی و حمایت از برگزاری جشن نوروز در دیگر کشورها، تلاش کرده تا زمینه بهره‌برداری و برگزاری جشن‌های متنوع ویژه این ایام را برای ایرانیان خارج از کشور فراهم کند. گروه‌های موسیقی اعزامی از سوی این اداره‌کل در برنامه‌های ویژه غیرایرانیان نیز در کشورهای مورد نظر به اجرای برنامه‌های متنوع خواهند پرداخت. رایزنی‌های فرهنگی ایران در کشورهای‌ مختلف و همچنین تعدادی از سفارتخانه‌های کشورمان در اجرای هر چه با شکوه‌تر این برنامه‌ها همکاری دارند.


منبع: بهارنیوز

پیکر افشین یداللهی جمعه تشییع می‌شود

پیکر افشین یداللهی – ترانه‌سرا – روز جمعه ۲۷ اسفندماه تشییع می‌شود.

به گزارش ایسنا؛ عباس سجادی – مدیر بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران و از دوستان یداللهی – درباره مراسم تشییع و خاک‌سپاری این ترانه‌سرا به ایسنا گفت: پیکر افشین یداللهی ساعت ۸:۳۰ روز جمعه ۲۷ اسفندماه از مقابل تالار وحدت تشییع و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده می‌شود.

به گفته او، مراسم ترحیم یداللهی نیز از ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰ روز یکشنبه ۲۹ اسفندماه در مسجدجامع شهرک غرب برگزار می‌شود.

افشین یداللهی ترانه‌سرا در سن ۴۸سالگی و در پی سانحه تصادف در ۲۵ اسفندماه درگذشت. در راه برگشت از هشتگرد کامیون با ماشین‌ او تصادف کرد که در پی این موضوع، یداللهی ضربه مغزی شد و از دنیا رفت. همسر او نیز هم‌اکنون در کماست.

دکتر افشین یداللهی متولد ۲۱ دی‌ماه ۱۳۴۷ در اصفهان و بزرگ‌شده تهران، پزشک متخصص اعصاب و روان و از ترانه‌سرایان معروف بود. او فعالیت‌ حرفه‌ای ترانه‌سرایی خود را در سال ۱۳۷۶ در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. نخستین ترانه‌هایش با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی و با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا می‌شد.

یداللهی برای تیتراژ بسیاری از سریال‌های تلویزیونی ترانه‌هایی سروده و از جمله آثارش در این زمینه ترانه‌های سریال‌های شب آفتابی، غریبانه، شب دهم، میوه ممنوعه، مدار صفردرجه و معمای شاه است.

کتاب‌های «روزشمار یک عشق»، «امشب کنار غزل‌های من بخواب»، «جنون منطقی»، «حرف‌هایی که باید می‌گفتم و… تو باید می‌شنیدی» و «مشتری میکده‌ای بسته» از افشین یداللهی به جا مانده است.


منبع: عصرایران

برادر مرحوم افشین یداللهی: برادرم با هیچ‌کس مشکل نداشت/ فوت او تنها یک تصادف بود نه قتل

برادر مرحوم افشین یداللهی گفت: این اتفاق تنها یک تصادف بوده و هیچ موضوع دیگری مطرح نیست. از همه دوستداران دکتر یداللهی خواهش می‌کنم به مطالبی که در فضای مجازی مطرح می‌شود به هیچ وجه توجهی نکنند.

به گزارش فارس؛ آرش یداللهی برادر مرحوم افشین یداللهی (شاعر و ترانه‌سرا) ضمن تشریح حادثه تصادف این هنرمند گفت: ساعت ۵ برای نماز آماده بودم که تلفن زنگ خورد و متوجه شدم که برادرم تصادف کرده است. حوالی ساعت ۳ صبح افشین به همراه همسر و برادر همسرش در حال بازگشت از هشتگرد به تهران بودند که مشخص نیست می‌خواستند راننده را تعویض کنند و یا به هر دلیلی در کنار اتوبان ایست داشتند که تریلی حامل شکلات که از تبریز به مقصد مشهد در حرکت بود از پشت به شدت با ماشین آنها برخورد می‌کند.

وی افزود: شدت تصادف به حدی بوده که برادرم در جا ضربه مغزی می‌‌شود و همسر و برادر همسرشان به بیمارستان یاس منتقل می‌شوند. با اینکه از صبح تا به حال جراحی‌های روی آنها صورت گرفته اما متأسفانه تا این لحظه در کما هستند.

یداللهی ادامه داد: از طرفی راننده تریلی نیز به همراه همسر و خواهر همسرش برای زیارت به مشهد می‌رفتند که در حین تصادف به بیرون از ماشین پرتاب می‌شوند که هنوز وضعیت جسمانی آنان نیز مشخص نیست. این اتفاق تنها یک تصادف بوده و هیچ موضوع دیگری مطرح نیست. من از همه دوستداران دکتر یداللهی، هنردوستان و شعر دوستان خواهش می‌کنم که به مطالبی که در فضای مجازی مطرح می‌شود به هیچ وجه توجهی نکنند چرا که همه این موارد از پایه غلط است و این اتفاق تنها یک تصادف مشخص بوده است.

وی بیان کرد: موبایل‌های افشین و همسرش که هر دو له شده بودند نیز در ماشین پیدا شده و تنها می‌توانم بگویم که افشین به دیدار جدش حسین بن علی رفته است و از مردم انتظار دارم که اگر احترامی برای دکتر یداللهی قائل هستند شرایطی ایجاد کنند تا مراسم تشییع در شأن ایشان برگزار شود.

یداللهی در پایان گفت: بار دیگر تأکید می‌کنم که افشین با هیچ‌کس مشکلی نداشت و هیچ قتل یا موضوع دیگری در کار نبوده است. از مردم هم می‌خواهم که برای شفای همسر و برادر همسر افشین یداللهی و همچنین خانواده راننده تریلی دعا کنند.


منبع: عصرایران

تئاتر «تنها راه ممکن»؛ یک خودزنی رادیکال

: محمد یعقوبی می‌گوید دست به بازتولید می‌زند تا ببیند آیا نمایشنامه‌اش یک بار مصرف است یا قابلیت اجرای تازه را دارد.

محمد یعقوبی نمایشنامه‌نویس طبقه متوسط است. نویسنده‌ای که در نمایشنامه‌های خود شخصیت انسان ایرانی را در تنش‌ها، تناقضات و تحولات فرهنگی و جمعی بازنمایی کرده است. تجربیات شکلی و متفاوت او در بستر واقعیت سبب شده است که یعقوبی واقعیت را روی صحنه تئاتر به شکلی تجربه‌گرا و متفاوت اجرایی کند.

این یک خودزنی رادیکال است

بازآفرینی (بازتولید) “تنها راه ممکن” آخرین تجربه یعقوبی است که با تعدادی از هنرجویان بازیگری خود بعد از یازده سال ما را دوباره در مقابل مهران صوفی نمایشنامه‌نویس ناکام این متن در تالار سایه تئاترشهر قرار داده است. نمایشنامه‌نویسی که با وجود خیالی‌بودن، شاید تمثیلی است از ناکامی تاریخی نمایشنامه‌نویسی، تمثیلی از ناکامی آخوندزاده و مقدم تا نعلبندیان و فرسی. آنچه در ادامه می‌آید گفت‌و‌گوی هنرآنلاین با محمد یعقوبی است در خصوص جدیدترین کارش “تنها را ممکن” و اندیشه‌های این روزهای یعقوبی درباره کارنامه خود و تئاتر ایران.

چرا در این مرحله از بازتولید کارهای‌تان “تنها راه ممکن” را انتخاب کردید که یکی از متن‌های خاص شماست و وجوهی غیرعامه‌پسند دارد؟

از سال نود که شروع کردم به بازتولید کارهایم دل‌م می‌خواست “تنها راه ممکن” و “قرمز و دیگران” را هم دوباره اجرا کنم اما نمی‌رفتم سراغ‌شان چون این دو نمایش‌نامه کارهای پربازیگری‌اند. از طرف دیگر تا همین دو سال پیش این‌همه سالن خصوصی در تهران وجود نداشت به همین دلیل کارگردان فرصت بیش از یک کار نداشت.

اگر کارگردانی بیش از یک کار در سال اجرا می‌کرد دیگر کارگردان‌ها صدای‌شان درمی‌آمد که چرا فلانی دو کار اجرا کرده و  دیگران فرصت اجرا ندارند. سال ۹۳ هم که من و دو سه کارگردان دیگر توانستیم بیش از یک نمایش به صحنه ببریم باعث اعتراض و دل‌خوری یکی از کارگردانان فعال تئاتر شد. شگفت‌انگیز است که بعد از دو سال حالا با وجود چندین سالن‌ خصوصی در تهران برای همه فرصت اجرا هست و خیلی‌ها هستند که سالانه بیش‌ از یک نمایش اجرا می‌کنند. این بسیار نزدیک است به ایده‌ای که من چند سال پیش مطرح کردم؛ این‌که درست این است که هر کارگردان در هر فصل یک نمایش اجرا کند، یعنی هر سال چهار تئاتر اجرا کند.

چرا به نظرتان این ایده درست است؟

فکرش را بکنید که به شما بگویند فقط می‌توانید سالی یک نقد بنویسید، مسخره نیست؟ به نظر من ایده‌آل این است که شما روزی یک نقد بنویسید تا این حرفه‌ شما محسوب شود. برای تئاتر هم همین‌طور است. تئاتر زمانی در این کشور حرفه‌ای خواهد شد که کارگردان تئاتر یا بازیگر تئاتر ناگزیر نباشد برای گذران زندگی به کار دیگری مشغول باشد. فقط در این صورت تئاتر حرفه‌ای شکل خواهد گرفت. تنها در این صورت دست‌اندرکاران تئاتر خواهند توانست همه‌ زمان و زندگی خود را به تئاتر اختصاص دهند. این نسخه را فقط درباره‌ نمایش‌نامه‌نویس نمی‌توان پیچید.

باورش سخت است که نمایش‌نامه‌نویس هر فصل یک نمایش‌نامه‌ قابل‌اعتنا بنویسد، ولی دیگر دست‌اندرکاران تئاتر ماهیت کارشان طوری است که می‌توانند هر فصل یک کار به روی صحنه ببرند. چون زمان آماده‌سازی یک نمایش معمولاً با جمیع شرایط و زمانی که بازیگران و دیگر دست‌اندرکاران تئاتر باید به کار اختصاص دهند اغلب کم‌تر از سه ماه است. حالا با وجود سالن‌های خصوصی دست‌اندرکاران تئاتر می‌توانند بیش از یک کار در سال به روی صحنه ببرند و وقت‌شان را فقط برای اجرای تئاتر صرف کنند و تئاتر به معنای واقعی حرفه‌شان باشد. حالا دیگر می‌توان بی‌‌‌اعتنا به غرولند دیگران کار کرد. هر کسی بخواهد می‌تواند برود با مدیر یکی از سالن‌های خصوصی مذاکره کند و کارش را به صحنه ببرد.

پس اگر کسی به پرکاری دیگری ایراد بگیرد فقط خودش را ضایع کرده است. دیگر کسی نمی‌تواند بنالد که به او فرصت اجرا نمی‌دهند و به فلانی فرصت اجرا می‌دهند. مدیر سالن خصوصی تشخیص می‌دهد سالن‌ش را به یکی بدهد و به دیگری ندهد. در این وضعیت راحت‌تر می‌توان کارهای گذشته را دوباره اجرا کرد. من هم تصمیم گرفتم هم‌زمان با اجرای “ماه در آب” با هنرجویانم “تنها راه ممکن” را تمرین و اجرا کنم.

این یک خودزنی رادیکال است

چه شد که حالا این متن را با هنرجویان بازیگری خود اجرا کردید؟

“تنها راه ممکن” با توجه به تعدد و تنوع شخصیت‌ها بهترین فرصت است برای یک کار کارگاهی.

به نظر من این متن شما نسبت به دیگر آثارتان هم کمتر دیده شده است و هم اینکه نمایشنامه خاص و متفاوتی است و شاید نوع تماشاگر و ارتباط او با اثر هم متفاوت است. با توجه به این مسئله انتظار می‌رفت که این متن سخت‌تر و دیر‌یاب‌تر را با بازیگرانی اجرا کنید که نام‌شان تماشاگر بیش‌تری را جذب کند.

در وضعیت کنونی تئاتر ما اجرای چنین کاری با بازی‌گران حرفه‌ای سخت است، جمع‌کردن این تعداد بازیگر حرفه‌ای دیگر آسان نیست، اما این جوانان که پر از انگیزه و نیازمند دیده‌شدن هستند اجرای “تنها راه ممکن” را ممکن کردند. من از سال هشتاد دارم درس می‌دهم اما هیچ‌وقت فرصت به این اندازه مهیا نبوده تا با هنرجویان‌م تئاتر اجرا کنم. من همیشه دلم می‌خواست با هنرجویان خودم کاری اجرا کنم. دلم نمی‌خواهد کلاسی برگزار کنم که سرانجامی نداشته باشد. حس خوبی ندارم که چند جلسه کلاس برگزار کنم و بعد هم پولم را بگیرم و خداحافظی کنم. نتیجه‌ همه‌ حرف‌ها و آموزش‌ها باید روی صحنه دیده شود. به نظر من بچه‌ها بازیگری را وقتی خواهند آموخت که جلوی تماشاگران بازی کنند. به همین دلیل تلاش کردم این فرصت را برای‌شان ایجاد کنم. من در این اجرا نسبت به اجرای سال‌های پیش از این متن، تجربه‌گراتر هستم.

در کار با این جوان‌ها من آزادی بیشتری احساس می‌کردم که چیزهای متفاوتی از آن‌ها بخواهم. چیزهایی را که از آنان‌ها در این اجرا خواستم اگر از حرفه‌ای‌ها می‌خواستم شک ندارم نگران می‌شدند. “تنها راه ممکن” متنی است که می‌‌توان متفاوت اجرایش کرد. حضور این جوانان ناشناخته این آزادی را به من می‌داد که کار را  به شکلی متفاوت و رادیکال اجرا کنم. “تنها راه ممکن” متنی است که امکان تجربه‌ورزی‌ را می‌دهد اما با بازیگرانی که ریسک‌پذیرتر باشند، نترسند از انجام کاری که ازشان می‌خواهم. این جوانان بی‌واهمه کاری را که ازشان خواسته‌ام انجام می‌د‌‌هند چون چیزی برای از دست‌دادن ندارند و تشنه‌ به‌دست‌آوردن‌اند.

در یک نقش و قالب کلیشه نشده‌اند و از این نظر رها هستند و آماده‌ پذیرش و انجام هر چه که از آنان خواسته بودم. این ایده که چند بازیگر هم‌زمان یک نقش را بازی کنند هم در دل یک همچین شکل اجرایی بود که به ذهنم رسید و پخته شد. من قبلاً هم در یکی دو کارم این را تجربه کرده بودم که دو نفر یک نقش را در یک اجرا بازی کنند اما این‌که سه نفر هم‌زمان یک نقش را بازی کنند چیز جدیدی در نمایش‌هایم بود که با فرم این کار سازگار بود.

فارغ از امکانی که برای اتخاذ این شیوه اجرایی مهیا شد، علت این ایده که چند نفر یک نقش را بازی می‌کنند چه بود؟

این ایده در متن‌های من همواره وجود داشته، این‌که احتمال‌ها و امکان‌های مختلف از یک موقعیت یا شخصیت نشان داده شود. به نظر من در هر حال ذات تئاتر لانگ‌شات است، پس این امکان را به تماشاگر می‌دهد که هم‌زمان از یک صحنه شکل‌های مختلف را ببیند. تماشاگر در تئاتر مختار است هر گوشه‌ تئاتر را که دل‌ش می‌خواهد ببیند. وقتی یک صحنه و یک نقش با دو یا سه بازیگر، دو میزانسن و طراحی  و دو لحن مختلف اجرا شود در حقیقت از امکان ویژه‌ تئاتر به خوبی بهره‌برداری شده است.

این یک خودزنی رادیکال است

نمایش با ریتم بسیار تندی اجرا می‌شود و به این تکنیکی که می‌گویید خیلی تأکید نمی‌شود در عین حال می‌شد با نور و تمهیداتی به این شکل این تکنیک را برجسته‌تر کرد.

بخشی از این ماجرا به ماهیت کارگاهی این کار مربوط است. البته ما چون ابتدا این نمایش را برای تماشاخانه‌ باران آماده کرده بودیم و امکان نور آن‌جا کم بود طبیعتاً به طراحی نور ویژه‌ای فکر نکردیم. وقتی هم که با اجرای ما در تئاترشهر موافقت شد چون هم‌زمان با گروهی دیگر اجرا داریم تصمیم گرفتم اجرای کار را به همین شکل ادامه دهم.

کمی درباره پروسه آموزشی بگوید که به این اجرا منتهی شد. آیا از اول جنس آموزش به بازیگران را با جنس بازیگری مورد نیاز نمایشنامه “تنها راه ممکن” پیش بردید؟

من وقتی می‌خواستم کارگاه را شروع کنم تصمیم خود را برای اینکه “تنها راه ممکن” را اجرا کنم گرفته بودم. به هنرجویان گفتم که ما دوازده جلسه داریم تنها یک راه برای اجرای این نمایش ممکن است و آن این‌که شما تا جلسه‌ هشتم کل متن را حفظ کنید و بچه‌ها متن را حفظ کردند. خب طبیعی بود که من دیگر به آن‌ها احساس دین کنم و زمان خیلی بیش‌تری برای کار با آنان صرف کردم. 

بچه‌ها حدود سه ماه مشغول تمرین این کار بودند و یک ماه آخر روزی هشت ساعت من با آنان کار کردم. حتی این روزها هم‌زمان با اجرا ما هم‌چنان دو ساعت پیش از اجرا تمرین می‌کنیم. دلیل این‌که هنوز هم تمرین می‌کنیم این است که بازیگران در اجرای نقش‌های‌شان هر روز تغییر می‌کنند، جابه‌جا می‌شوند و در نقش‌های مشترک تغییراتی ایجاد می‌شود که این خودش حال و هوای اجرا را دگرگون و جذاب می‌کند.

 چه تغییراتی در متن ایجاد کردید؟

یک اپیزود به متن سال ۸۳ اضافه کردم. اپیزود “کلاغ‌ها و آدم‌ها” که سال ۸۸ نوشتم‌‌اش. یک اپیزود هم به نام “ایپدمی خنده” در متن قبل بود که در اجرای تئاتر شهر حذف‌‌اش کردم ولی در سالن باران اجرای‌اش کردیم. تغییرات دیگر در جزئیات متن است.

شما الزامات و دلایل اجرایی، به صحنه آوردن “تنها راه ممکن” را گفتید اما در ساحت متن چه فکر می‌کنید؟ این نمایش چه قرابت‌هایی با زمانه ما دارد و چرا به لحاظ محتوا و پیشنهادات دراماتیک می‌تواند جالب توجه باشد؟

در هر کاری که بازتولید می‌کنم دارم خودم و متن خودم را محک می‌زنم. این شبیه به نوعی خود‌زنی رادیکال است. همان زمان که بازتولید را با “زمستان ۶۶” شروع کردم گفتم که می‌خواهم ببینم آیا نمایش‌نامه‌ام یک بار مصرف است؟ می‌خواهم ببینم متن‌هایم قابلیت اجرای تازه را دارند یا خیر؟ من فقط به این فکر کردم که می‌خواهم متن‌ام را اجرا کنم انگار که اصلاً آن را اجرا نکرده‌ام و حالا دوباره شروع کنم روی متن کار کردن.

نمی‌‌خواهم فلسفه ببافم که تنها راه ممکن را به فلان دلیل سیاسی یا اجتماعی تصمیم گرفتم اجرا کنم.  در حقیقت دلیلی محتواگرایانه برای اجرا این کار نداشتم. ولی بدون شک اگر ذره‌ای شک داشتم “تنها راه ممکن” مناسب اجرا در این روزها نیست وقت خودم و دیگران را برای تمرین و اجرای این کار تلف نمی‌کردم. اضافه‌کردن اپیزود “کلاغ‌ها و آدم‌ها” به کار هم تلاش من برای متفاوت‌شدن این اجرا با اجرای گذشته حتی در حیطه‌ متن است. این تمایل‌‌ام به متفاوت بودن با اجرای گذشته برآمده از میل‌ عمیق و مهارناپذیرم به تغییر است، که می‌توان این میل عمیق را به جنون تغییر، تعبیر کرد.

این یک خودزنی رادیکال است

چرا شخصیت اصلی این نمایش یک نویسنده ناکام است؟

چون ناکام بودن باورپذیرترش می‌‌کند. بسیاری از تماشاگران در اجرای پیشین و برخی در این اجرا از ما درباره مهران صوفی می‌پرسیدند. این ناکام بودن سبب شده که خیلی‌ها فکر کردند او وجود داشته و آن‌ها نمی‌شناسندش.  برخی فکر می‌کردند چون اهل لنگرود است لابد یک نمایش‌نامه‌نویس مهجور هم‌شهری من بوده و من او را می‌شناختم و تلاش کرده‌ام به دیگران هم بشناسم‌اش.

در اجرای یازده سال پیش که من حتی عکس‌هایی از کودکی خودم و بزرگ‌سالی دیگران را کولاژ کرده بودم و به عنوان عکس‌های مهران صوفی در پایان نمایش با ویدیو پروژکتور به تماشاگران نشان دادم تا شکاک‌ترین تماشاگران را هم قانع کنم مهران صوفی شخصیتی واقعی است.

من قبل از نوشتن این نمایش‌نامه به سرم زده بودم تکه‌هایی از نمایش‌نامه‌های ساعدی را با این ساختار اجرا کنم ولی مطمئن نبودم اجازه‌ اجرا بدهند بعد فکر کردم این ساختاری گیرا و متفاوت برای نگارش چندین خرده‌نمایش‌نامه به بهانه‌ بررسی آثار یک نمایش‌نامه‌نویس فرضی است.

نوع ساختار نمایشنامه‌های مهران صوفی را چگونه و بر چه مبنایی انتخاب کردید؟

ما در هر دوره‌ای از تئاترمان مدها و جریان‌هایی غالب داشته‌ایم. من نمایش‌نامه‌های صوفی را بر این اساس نوشتم و در امتداد هم قرار دادم انگار که او از روزگار خود تاثیر می‌گرفت و نمایش‌نامه می‌نوشت. بر همین اساس و با نگاهی به روند نمایش‌نامه‌نویسی دهه‌ پنجاه به بعد نمایش‌نامه‌هایی برای مهران صوفی نوشتم. برای مثال در یک دوره‌ای گفتمان برشت جریان غالب تئاتر بود در دوره‌ای گفتمان ابزوردها، در دوره‌ای هم گفتمان رئالیستی. نمایش‌نامه‌ پایانی مهران صوفی هم پیش‌بینی من در مورد سرانجام نمایش‌نامه‌نویسی چون مهران صوفی در یک نظام بسته است، نمایش‌نامه‌نویس با ساختار بیانیه یا سخن‌رانی بنویسد.

بازتولید شما را به عنوان نمایش‌نامه‌نویس متوقف نکرده است؟

چرا صادقانه باید بگویم که فرصت نمی‌کنم نمایش‌نامه‌ جدیدی بنویسم. ولی من میل‌‌ام به نوشتن را جوری دیگر ارضا می‌کنم. من کارهایم را فقط بازتولید نمی‌کنم، بازنویسی هم می‌کنم. کارگردانی دوباره‌ این نمایش‌نامه‌ها فرصتی برای من نمایش‌نامه‌نویس فراهم کرده که نمایش‌نامه‌هایم را بازنویسی کنم. به هر حال آدم تغییر می‌کند و من حالا که به نمایش‌نامه‌های گذشته‌ام نگاه می‌کنم مدام دلم می‌خواد تغییرشان بدهم ولی تا زمانی که کارگردانی‌شان نمی‌کنم برای تغییرشان وقت نمی‌گذارم. اجرای دوباره‌ کارهایم فرصتی است برای تغییر. این امکان تغییر و بازنگری در حقیقت امتیاز و موهبت تئاتر است.

اگر فیلم بود دیگر نمی‌شد تغییرش داد که خیلی دردناک است. من این نمایش‌نامه‌ها را زمانی نوشته‌ام که اغلب به دلیل وضعیت ناجور تئاترمان ناگزیر بوده‌ام شتاب‌زده بنویسم‌شان، یا الزام اجرا در جشنواره وجود داشته و یا الزام اجرا و… این آثار فقط بازتولید نیستند، بازنویسی هم هستند. در حقیقت بازتولید این جنبه را یعنی توان بازنویسی را در من تقویت کرده. واقعیت این است که این بازنگری و بازنویسی میل نویسنده‌گی‌ام را ارضا می‌کند. احساس می‌کنم متن‌هایم تکمیل و پخته‌تر می‌شوند.

مهاجرت طبقه متوسط شهری که شما به نوعی نمایش‌نامه‌نویس آن طبقه محسوب می‌شوید مسئله بسیار مهمی در فضای سیاسی و اجتماعی ماست و ابعاد این اهمیت و تأثیراتش در آینده هم بیشتر آشکار می‌شود با توجه به اینکه خود شما هم مدتی است که مهاجرت کرده‌اید آیا در همین زمینه و درباره مهاجرت طبقه متوسط متنی ننوشته‌اید؟

چرا، من نویسنده‌ای هستم که از محیطی که در آن نفس می‌کشم تأثیر می‌گیرم. مهاجرت حالا وارد سوژه‌های من شده است. وقتی سال ۹۳ از ایران رفتم  اولین سوژه‌ای که به ذهن‌ام رسید درباره دو مهاجر بود که یادداشت‌اش کردم تا روزی بنویسمش. از آن زمان تا امروز سوژه‌های زیادی را یادداشت کرده‌ام که در فضای مهاجرت می‌گذرد. اما نکته‌ای که در ارتباط با مهاجرت باید بگویم این است که مخاطب من این‌جاست و تا وقتی که بتوانم به کشورم برگردم مهاجرت فرصت خوبی است برای تغییر حال و هوای نمایش‌نامه‌هایم، فرصت خوبی است برای ایده‌های تازه. نگاه غالب درباره‌ مهاجرت نگاهی کهنه است.

در دنیای تکنولوژیک‌ امروز دیگر شما با مهاجرت ارتباط‌‌تان با کشورتان قطع نمی‌شود. پس مهاجرت مانع ارتباط هنرمند با مردم‌ کشورش نمی‌شود. در ضمن دیگر مهاجرت رفتار سیاسی نیست. در دهه‌ تاریک شصت بیش‌تر مهاجران ناگزیر به مهاجرت بودند، ‌مهاجرت‌شان رفتاری سیاسی تلقی می‌شد. ولی من ناگزیر به مهاجرت نبودم.  مهاجرت برای من فرصتی است برای انزوایی خودخواسته. خودم خواستم زندگی در دنیایی دیگر را تجربه کنم. آن‌جا که هستم خلوت و انزوایی دارم که این‌جا برای‌‌ام مهیا نیست و این به من امید و توان نوشتن می‌دهد و خروجی آن‌چه که آن‌جا می‌بینم و تجربه می‌کنم این‌جاست که معنی پیدا می‌کند.   


منبع: برترینها

آواز خوانی مرحوم افشین یداللهی در برنامه خندوانه (فیلم)

دومین انفجار در دمشق ۴۲۲ تن از مصدومان چهارشنبه‌سوری همچنان در بیمارستان بستری‌اند تاسک: اتحادیه اروپا از تهدیدهای انگلیس نمی‌ترسد سکه ۱۰ هزار تومان ارزان شد رئیس ستاد انتخابات کشور: ۲۳۶ داوطلب انتخابات میان دوره‌ای مجلس تایید و ۳۳ نفر رد صلاحیت شدند شماره تلفن رسیدگی به شکایات سفر اعلام شد + تلفن‌های ضروری ۱۰ رویداد مهم گردشگری سال ۹۵ ضیافت ناهار ترامپ برای جانشین ولیعهد عربستان سعودی (+عکس) تکنولوژی های جالب و مفید ژاپنی در نمایشگاه سبیت (فیلم) تولید نفت ایران: ۳٫۸ میلیون بشکه در روز

صداوسیمای ۹۵، نامحبوب مثل سال‌های قبل  (۵۴ نظر)

۵ نکته درباره یک تحصن: شادی حق مسلم ایرانی هاست  (۳۴ نظر)

مرگ، گاهی ریحان می چیند…  (۲۴ نظر)

حمایت اصلاح طلبان از روحانی؛ شرط لازم اما نه کافی  (۲۱ نظر)

بی‌شعوری  (۱۹ نظر)

بهروز نعمتی: خدا با روحانی است  (۱۹ نظر)

باور نمی کنید اما چهارشنبه سوری این طور بود!  (۱۷ نظر)

یک کشته در حوادث چهارشنبه سوری تهران/ مرگ نوجوان ۱۴ ساله به دلیل مصدومیت شدید/ قطع دست و پای جوانی در خیابان پیروزی/ توقیف ۵۴ خودروی هنجار شکن/ ۴۱ مصدوم در تهران تا ساعت ۲۴  (۱۶ نظر)


منبع: عصرایران

۱۰ رویداد مهم گردشگری سال ۹۵

دنیای اقتصاد نوشت: صدور ویزای الکترونیک، برگزاری کنوانسیون جهانی راهنمایان گردشگری، برگزاری دو همایش بین‌المللی سرمایه‌گذاری در هتلداری و گردشگری، از سرگیری پروازهای ۳ ایرلاین اروپایی ایرفرانس و بریتیش و KLM، تغییر رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، تسهیل روادید با چند کشور از جمله روسیه و آذربایجان و ارمنستان، قرار گرفتن نام ایران در لیست مقاصد پیشنهادی ۲۰۱۷ نشریه بلومبرگ، اضافه شدن ایرباس به ناوگان هوایی ایران، امضای تفاهم‌نامه گردشگری با ترکیه و چین و ثبت جهانی بیابان لوت و قنات‌های ایران ۱۰ رویداد مهمی بودند که در سال ۹۵ در گردشگری ایران به‌وقوع پیوستند.

در این بین شمار گردشگران ورودی به کشور نیز همچنان رو به افزایش است؛ گرچه به باور کاشناسان و فعالان این صنعت، موج ورود گردشگران خارجی به ایران به ثبات رسیده و همچون یکی، دوسال قبل با افزایش‌های ناگهانی همراه نبوده است. اما هر کدام از این رویدادهای مهم چگونه برگردشگری کشور اثر گذاشته‌اند؟

ویزای الکترونیک

صدور ویزای الکترونیک در فرودگاه‌ها برای تسهیل ورود گردشگران ۱۹۰ کشور جهان، یکی از وعده‌هایی بود که در سال ۹۵ محقق شد. باتوجه به مصوبه هیات وزیران، دفاتر گذرنامه و روادید وزارت امورخارجه در فرودگاه‌های امام‌خمینی‌(ره)، مهرآباد، مشهد، شیراز، تبریز، ارومیه و بندرعباس به دارندگان گذرنامه‌های عادی معتبر ۱۹۰ کشور، ویزای الکترونیک گردشگری ارائه می‌شود. همچنین در مرداد ماه سال جاری، معاون امور کنسولی وزارت امور خارجه اعلام کرده بود مرحله آزمایشی صدور الکترونیک از مبدا آغاز شده و فعلا در اختیار یکی از آژانس‌های مسافرتی است. پیش از این، یکی از چالش‌های عمده ورود گردشگران خارجی به کشور دشوار بودن فرآیند دریافت ویزا بود.

کنوانسیون جهانی راهنمایان گردشگری

بزرگ‌ترین گردهمایی دو سالانه راهنمایان گردشگری سراسر دنیا، امسال و در آغاز سال ۲۰۱۷ میلادی در تهران برگزار شد و بیش از ۳۰۰ راهنمای بین‌المللی از جاذبه‌های گردشگری تهران، یزد، اصفهان، شیراز، همدان، زنجان و قزوین دیدن کردند. کنوانسیونی که با شعار «ایران، مردمانی مهربان با آغوشی باز/ فرهنگی کهن، پررمز و راز» و با تلاش دوساله ۴۰۰ نفر از راهنمایان گردشگری کشورمان در قالب کانون انجمن‌های صنفی راهنمایان سراسر کشور شکل گرفت، سعی کرد علاوه بر معرفی مقاصد متنوع سفر در ایران، از راهنمایان بین‌المللی سفیرانی برای گردشگری ایران بسازد. در این گردهمایی همچنین، دبیر ایران این کنوانسیون به هیات‌مدیره فدراسیون جهانی راهنمایان راه یافت.

دو همایش سرمایه‌گذاری

۱۱و۱۲ مهرماه، تهران میزبان نمایندگانی از ۱۷برند معتبر هتلداری جهان بود که آمده بودند پاسخ برخی ابهامات خود را پیرامون سرمایه‌گذاری در بخش گردشگری ایران به‌ویژه صنعت هتلداری دریافت کنند. رئیس سازمان گردشگری، وزیر راه و شهرسازی، رئیس بانک مرکزی، رئیس سازمان سرمایه‌گذاری خارجی و معاون وزیر کار و تعاون در این نشست با توضیحات خود، سعی کردند به سرمایه‌گذاران خارجی برای ورود به بازار گردشگری ایران اطمینان خاطر بدهند. حرکت به سوی آزادسازی نرخ هتل‌ها و ایجاد سازوکار عملی آن، تلاش بانک مرکزی برای ممکن ساختن استفاده از کارت‌های اعتباری خارجی در ایران، درنظر گرفتن راهکارهایی برای نقل‌و‌انتقالات مالی سرمایه‌گذاران خارجی، نحوه فروش زمین برای احداث هتل در کشور به خارجی‌ها و… بخشی از نکاتی بود که مسوولان دولتی در پاسخ به ابهامات مطرح کردند. حضور معاون اول رئیس‌جمهوری نیز در آن همایش، تلاشی در راستای متقاعد کردن سرمایه‌گذاران خارجی درباره اهمیت گردشگری برای دولت ایران بود؛ گرچه نتایج قطعی این همایش همچنان مبهم است و بسیاری معتقدند این همایش نتوانست به جذب هرچه بیشتر سرمایه‌گذاران خارجی بینجامد.۱۹-۱۸ بهمن ماه نیز، پایتخت کشور همایشی را میزبانی کرد که با همکاری یک شرکت انگلیسی برگزارکننده کنفرانس‌های جهانی برپا شد. سرمایه‏گذاران خارجی فعال در زمینه‏های گردشگری و هتلداری، نمایندگانی از شرکت‌هایی همچون هتل‏های آکور، هتل‏های روتانا، لینک‏می، عربیا مانیتور، دوتچه هاسپیتالیتی، اینکوبما، TRI هاسپیتالیتی، گروه ZAS، هتل‏های ملینا و… گرد هم آمده‏اند تا تجارب خود را درباره بازار ایران با یکدیگر به اشتراک بگذارند، چالش‏های این بازار را بررسی و در راستای امکان‏سنجی سرمایه‏گذاری در این بازار اقدام کنند. فعالان گردشگری می‌گویند برگزاری این نوع همایش‌ها می‌تواند سرمایه‌گذاران خارجی را هرچه بیشتر با بازار ایران آشنا کند و در برخی موارد به جذب سرمایه نیز منجر خواهد شد؛ آن هم در شرایطی که گردشگری ایران از ضعف در زیرساخت‌هایش رنج می‌برد.

از سرگیری پروازهای ۳ ایرلاین اروپایی

اجرای برجام، شرکت‌های هواپیمایی خارجی را به از سرگیری پروازهایشان تشویق کرد. فروردین‌ماه، شهریور ماه و آبان‌ماه به ترتیب ماه‌های بازگشت ایرفرانس، بریتیش ایرویز و KLM به آسمان ایران بودند؛ هواپیمایی‌هایی که روند ورود گردشگران اروپایی را به ایران تسهیل کردند. شرکت هواپیمایی ایرفرانس پس از ۸ سال، KLM پس از ۵ سال و بریتیش ایرویز پس از ۴ سال دوباره همکاری‌ خود را به شرکت‌های ایرانی از سرگرفتند.

تغییر رئیس سازمان گردشگری

امسال نیز سازمان متولی گردشگری، دستخوش تغییر مدیریتی شد؛ اتفاقی که از آن به‌عنوان آفت نام برده می‌شود و همواره پاشنه آشیل این سازمان بوده است؛ کمااینکه در ادوار پیشین نیز تغییر مدیریتی به کرات رخ داده. زهرا احمدی‌پور درحالی در میانه آبان‌ماه پا به ارگ سازمان میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری گذاشت که طی یکی، دو هفته قبل از آن فعالان سه حوزه میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری در قالب نامه‌هایی جداگانه، نظرات خود را در مورد ویژگی‌های شخصی که می‌تواند در رأس سازمان قرار بگیرد ارائه کرده، مطالباتشان را از این شخص بیان و همگی بر انتخاب فردی که بر سه حوزه اشراف نسبی داشته، از توان مدیریتی و سازماندهی بالایی برخوردار باشد، تاکید کرده بودند. با این همه اما رئیس جدید از اداره تقسیمات کشوری وزارت کشور و با مدرک دکترای جغرافیای سیاسی آمد.

تسهیل روادید با چند کشور

یکی دیگر از رویدادهایی که امسال در راستای سهولت ورود و خروج گردشگران انجام گرفت. مذاکرات تسهیل ویزا بود. این مذاکرات در برخی موارد مانند ارمنستان به لغو ویزا انجامید؛ موضوعی باعث رشد سفر ایرانی‌ها به ارمنستان شد. در برخی موارد دیگر نظیر جمهوری آذربایجان نیز به تسهیل صدور ویزا و آغاز به‌کار ویزای الکترونیک جمهوری آذربایجان برای ایرانی‌ها منجر شد.در مذاکرات با روسیه نیز مقدمات برای لغو ویزای گروهی گردشگری فراهم شده، اما هنوز به مرحله اجرا درنیامده است.

ایران در لیست مقاصد بلومبرگ

همچون سال‌های گذشته، ایران در برخی لیست‌های مقاصد سفر راه یافت. بلومبرگ مهم‌ترین نشریه‌ای بود که در آستانه سال ۲۰۱۷میلادی مردم را به دیدن ایران دعوت کرد. این نشریه دست به انتشار ۲۰ مقصد سفر عمده در جهان زد و ایران را نیز در کنار کشورها و شهرهایی همچون پرتغال، مصر، ماداگاسکار، لندن، کیپ‌تاون و… در این فهرست جای داد. در این لیست به آن دسته از کشورهای جهان که در سال جدید میلادی مورد توجه قرار خواهند گرفت، اشاره شده بود.

ایرباس‌ها در آسمان ایران

یکی دیگر از اتفاقات خوبی که امسال در حوزه حمل و نقل برای کشور به وقوع پیوست، ورود دو هواپیمای ایرباس از مجموع ۱۰۰ فروند هواپیمای سفارش‌داده‌شده به کشور بود؛ امری که با اطمینان‌بخشی به گردشگران درباره امنیت پروازها، به توسعه سفرهای هوایی کمک خواهد کرد.

امضای تفاهم‌نامه با ترکیه و چین

در اردیبهشت ماه سال جاری بود که مقامات گردشگری کشورمان تفاهم‏نامه‏‌ای را در راستای توسعه همکاری‏های گردشگری، با ترکیه به امضا رساندند. ساخت ۱۰هتل در شهرهای مختلف ایران یکی از مهم‏ترین بندهای این تفاهم‌نامه بود. اگرچه همچنان با وجود شرایط مذکور جریان تبادل گردشگر بین دو کشور به نفع ترکیه مثبت است، اما طرفین در تفاهم‏نامه مذکور بر گسترش تلاش‏ها برای افزایش تعداد گردشگران ترکیه‏ای که ایران را به‌عنوان مقصد سفر خود انتخاب می‏کنند، تاکید کردند. ایران با چین نیز بر سر ایجاد تاسیسات و زیرساخت‏های گردشگری و همچنین بهبود امکانات خدمات عمومی گردشگری در امتداد جاده ابریشم تفاهم‏نامه امضا کرد. در این تفاهم‏نامه مسائلی چون بازاریابی و تبلیغات، سرمایه‏گذاری، خدمات و امنیت، آموزش، تبادل دانش و تجربیات گردشگری و همچنین همکاری در پروژه گردشگری جاده ابریشم مورد تاکید قرار گرفت.

ثبت جهانی لوت و قنات‌ها

اواخر تیرماه سالجاری، کویر لوت به‌عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در یونسکو به ثبت رسید. یکی دو روز قبل از آن نیز ۱۱ قنات‌ ایرانی در فهرست جهانی این سازمان بین‌المللی جا خوش کردند؛ ثبت‌هایی که آثار ثبت‌شده از ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو را به عدد ۲۱ رساند. استان‌هایی که در حاشیه کویر لوت واقع شده‌اند و روستاها و شهرهای دربردارنده قنات‌های ثبت‌شده، با استفاده از این ثبت جهانی می‌توانند فرصت مناسبی برای جذب گردشگران به‌دست آورند؛ امری که می‌تواند محرومیت اقتصادی این مناطق را کاهش دهد.

بد قولی‌های مهم

با اینهمه برخی موضوعات نیز وعده‌اش داده شده بود و محقق نشد؛ استقرار سیستم حساب‌های اقماری گردشگری یکی از این موارد بود.طرح راه‌اندازی و استقرار نظام یکپارچه آمار گردشگری که تا پیش از این قرار بود تا انتهای سال ۹۵ به پایان برسد، به گفته مدیرکل دفتر برنامه‌ریزی و حمایت از توسعه گردشگری سازمان میراث فرهنگی، به‌دلیل طولانی شدن فرآیند تامین اعتبار، همچنان در دست بررسی است. محمدکاظم خلدی‌نسب پیش از این در شهریورماه به «دنیای اقتصاد» گفته بود که مهلت نهایی برای اجرایی کردن طرح حساب‌های اقماری گردشگری تا پایان اولین سال برنامه ششم تمدید شده و تعیین بودجه و مشخص کردن شرح وظایف دستگاه‌ها برای تحقق این پروژه از الزامات محقق‌شدن این برنامه هستند.

تعلل در استقرار حساب‌های اقماری درحالی رخ می‌دهد که به باور کارشناسان عدم دسترسی به اطلاعات آماری دقیق از عمده موانع موجود در مسیر برنامه‌ریزی، سیاست‌گذاری‌های خرد و کلان و سرمایه‌گذاری در حوزه گردشگری کشور به‌شمار می‌رود و طراحی سیستمی برای محاسبه میزان درآمدهای حاصل از این بخش چه در حوزه گردشگری داخلی و چه در حوزه گردشگری خارجی، یکی از الزامات پذیرفتن گردشگری به‌عنوان صنعت است. دومین بد قولی مسوولان نیز تدوین برنامه جامع گردشگری است. پیش از این قرار بود تا پایان سال ۹۴ این برنامه تدوین شود و پس از آن نیز مسوولان قول داده بودند این اتفاق تا پایان سال‌جاری رخ دهد اما در جریان تهیه پیش‌نویس برنامه ششم مقرر شد این اتفاق تا پایان سالِ اولِ اجرای قانون برنامه ششم توسعه به وقوع بپیوندد.


منبع: عصرایران

معمایی به‌ اسم «نوام چامسکی»

– محمد معماریان: کرونیکل آو هایر اجوکیشن — می‌توانید مجسمۀ آدمک نوام چامسکی را برای باغچه‌تان به قیمت ۱۹۵ دلار (با هزینۀ حمل) خریداری کنید. پانزده دلار هم بدهید تا فنجان قهوه‌خوری «نوام چه می‌کرد؟» بگیرید. «ایده‌های سبز بی‌رنگ، عصبانی می‌خوابند»۱، مثال معروف نوام از اینکه کلمات می‌توانند از لحاظ دستورزبانی صحیح اما بی‌معنا باشند، در قالب استیکر پشت ماشین و قاب آیفون موجود است.

نوام چامسکی آن‌قدر معروف شده که روی یادگاری‌ها حک می‌شود.

همین اتفاق‌ها رخ می‌دهد وقتی «بتوان گفت مهم‌ترین متفکر زندۀ امروز» هستید، تعبیری که نیویورک‌تایمز برای مُرور کتاب او در سال ۱۹۷۹ آورد و از آن زمان به بعد در شکل و شمایل‌های مختلف، برای توصیف خلاصۀ مردی به کار می‌رود که خلاصه‌نویسی‌اش دشوار است. مورخ دانشگاه استنفورد، پُل رابینسون، در ادامۀ همان مرور کتاب از «مسئلۀ چامسکی» می‌گوید: «مسئلۀ اینکه مورخی خودرأی همپای زبان‌شناسی درخشان و زیرک در یک کالبد نشسته است.»

معمایی به‌ اسم نوام چامسکی

یکی نوام چامسکی است، پدر زبان‌شناسیِ مُدرن که نظریۀ «دستورزبان همگانیِ» او به‌دنبال تبیین زبان انسان است و دیگری نوام چامسکی است، کنشگر سیاسی و مؤلف، که همچنان در زمرۀ پروپاقرص‌ترین منتقدان اقدامات نظامی امریکاست.

سعی تام وُلف در کتاب جدیدش آن است که این شخصیت دوجانبه را تبیین کند. (بله، همان تام وُلف که آتش‌بازی خودپسندی‌ها۲ و ال.‌اس.‌دی.‌پارتی‌های پرهیجان۳ را نوشته است.) او این شکاف را با همان نشاط خاص خودش شرح می‌دهد: «سیاست‌ورزی چامسکی اعتبار او در مقام زبان‌شناسی بزرگ را بهبود بخشید و اعتبار او در مقام زبان‌شناسی بزرگ، اعتبارش به‌عنوان منتقدی سیاسی را بهبود بخشید و اعتبارش به‌عنوان منتقدی سیاسی اعتبار او را از زبان‌شناسی بزرگ تا نابغه‌ای همه‌جانبه بزرگ کرد و آن نبوغ هم منتقد سیاسی را به یک وُلتر جدی تبدیل کرد و وُلتر جدی نیز از نابغۀ همۀ نوابغ، غولی فلسفی ساخت… نوام چامسکی.»

همین‌که چامسکی خوب بزرگ شد، وُلف سوزنی به بادکنکش می‌زند. پادشاهی سخن۴ یکی از دو کتاب جدیدی است که پرتره‌ای ناخوشایند از این استاد بازنشستۀ نرم‌سخن هرچند نه همیشه ملایمِ زبان‌شناسی در دانشگاه ام.‌آی.‌تی تصویر می‌کند. تألیف کتاب دیگر، رمزگشاییِ چامسکی؛ علم و سیاست‌ورزی انقلابی۵ به‌قلم کریس نایت یک دهه طول کشیده است و شاید عمیق‌ترین تأمل دربارۀ «مسئلۀ چامسکی» باشد که تاکنون منتشر شده است. نایت نیز مانند وُلف، چامسکی را تقدیس می‌کند و می‌گوید که او هشتمین اندیشمند علوم‌انسانی از جهت تعداد ارجاعات به آثارش است (یعنی همپای نام‌دارانی مانند فروید و افلاطون) و سپس خانۀ او را آتش می‌زند.

آیا این شیوۀ درستِ برخورد با کسی است که می‌توان گفت مهم‌ترین متفکر زندۀ امروز است؟

حداقل چامسکی به این برخوردها عادت کرده است. چامسکی که در ۸۷سالگی هنوز هم با سرعت شگفت‌آوری کتاب تولید می‌کند (او بیش از یک‌صد کتاب نوشته که چندتایش همین پارسال بوده است)، در مواجهه با مخالفین سیاسی و علمی‌اش چندین دهه سابقه دارد. رودولف بوتا در کتاب به مبارزه طلبیدنِ چامسکی۶ (۱۹۸۹) سابقۀ او را مستندسازی کرد و به مدعیان احتمالی هشدار داد مبادا سرانجامِ آن‌ها نیز تلخ باشد: «بسیاری از طبقۀ متفکرین به نبرد ایده‌های این استاد دربارۀ زبان و ذهن رفته‌اند که مع‌الاسف برایشان پیامدهای اسفناکی داشته است.»

دنیل اِوِرِت به این هشدار توجه نکرد. این انسان‌شناس، زبان‌شناس و هوادار سابق چامسکی به این باور رسیده بود که برخی مشخصه‌های زبانِ یکی از قبایل بدوی آمازون به‌نام پیراها نظریۀ «دستورزبان همگانی» چامسکی را رد می‌کند. او استدلالش را در کتاب نخواب، مار هست؛ زندگی و زبان در جنگل آمازون۷ (۲۰۰۸) طرح کرد که ترکیبی ماجراجویانه از خاطرات و زبان‌شناسی بود. روایت جذاب اورت توانست جریان اصلی توجهات را به ایده‌هایی جلب کند که معمولاً محدود به ژورنال‌های داوری‌شده و همایش‌های کم‌تعداد علمی‌اند. جان کُلاپینتو برای نوشتن یادداشتش دربارۀ اورت و پیراها در نیویورکر (۲۰۰۷) به آمازون سفر کرد. با انتشار کتاب بعدی اورت با عنوان زبان؛ ابزار فرهنگی۸، من هم یادداشتی دربارۀ نزاع اورت و چامسکی نوشتم.

معمایی به‌ اسم نوام چامسکی

تام وُلف هم تاب مقاومت نداشت. او بر پایۀ آن یادداشت‌ها، مقالات دانشگاهی و مصاحبه‌ها با اورت، شخصیتی «موخرمایی، ریش‌خرمایی» ترسیم کرد که ابایی از مقابله با آناکونداهای۹ بزرگ و شهرت‌های سترگ ندارد. پروژۀ «پادشاهی سخن» چندان به سیاق اسطوره‌ای ادبی و شیک‌پوش نمی‌آید که روزی‌روزگاری با کِن کِسی۱۰ می‌گشته و بعداً رمان‌های پرفروشی در ژانر رئالیسم اجتماعی نوشته است. ولی با دو کتاب دیگر از مجموعه آثار وُلف خوب جور در می‌آید: نقاشی کلمات۱۱ و از باوهاوس تا خانه‌مان۱۲ که رساله‌هایی مطول از فخرفروشی در دو دنیای هنر و معماری است. روی جلد نسخۀ کاغذی‌ام از نقاشی کلمات چنین تقریظ شده است: «ضربه‌ای دیگر به حقه‌بازها.»

“وُلف اینجا نیز به شکار حقه‌بازها آمده است. در نیمۀ اول کتاب، دوران پس از اوج چارلز داروین را هدف می‌گیرد که «شصت‌ساله و بیش از همیشه فردی ناامید و بدخُلق یا سودازده بود. سه‌چهار بار استفراغ در روز برایش عادی شده بود. آب از چشم‌هایش به‌روی آن سیبیل‌های فیلسوفی جاری می‌شد.» وُلف داروین را تمسخر می‌کند؛ چون فکر می‌کرد زبان شاید تاحدی ناشی از تقلید انسان‌ها از آواز پرندگان باشد و این گمانه‌زنی را با روایت‌های رودیارد کیپلینگ در کتاب معروف قصه‌هایی ازاین‌قرار۱۳ مثل «چطور پلنگ خال‌دار شد» برابر می‌داند. (صرفاً جهت اطلاع: یک شکارچی خال‌ها را روی پلنگ کشید تا در محفل بقیۀ حیوان‌ها مثل زرافه و گورخر جا داشته باشد.)

به‌گفتۀ وُلف: «هدف کیپلینگ از اول آن بود که بچه‌ها را سرگرم کند؛ ولی داروین، ذیل پرچم علم و کیهان‌شناسی‌اش، جدی و کاملاً صادق بود. هیچ‌کدام هم شواهدی برای دفاع از قصه‌شان نداشتند.» (خُب، شاید. در ماجرای پرندگان شاید حق با داروین باشد: در سال ۲۰۱۳، محققان ام‌.آی.‌تی نتیجه گرفتند که «در یادگیری آوا توسط پرندگان و انسان، تناظرهای شگفت‌آوری وجود دارد.»)

وُلف پس از فراغت از داروین، سراغ چامسکی می‌رود. او اصالت آن چهرۀ پُرمو و شبه‌جنگلی اورت را با چامسکی و دستیاران تکیدۀ ریش‌تراشیده‌اش مقایسه می‌کند: «زبان‌شناس‌های نشسته روی صندلی‌های دسته‌دار، با نور کم‌رنگی که از نمایشگر آبی‌رنگ رایانه روی صورتشان افتاده و پیراهن‌های یقه‌باز شبه‌مردانه.» در روایت وُلف، چامسکی نه‌تنها شبه‌مردانه، که ازخودراضی و بی‌تفاوت است: «آن خُرده‌زبان‌های ناچیز که ذره‌بین‌های ازمُدافتاده‌ای مثل اورت از حاشیه می‌یابند و به میدان می‌آورند، حوصلۀ ذهن چامسکی را سر می‌برند.»

وُلف قدری به جوهرۀ حرف اورت می‌پردازد که تقریباً از این قرار است: نوام چامسکی معتقد است همۀ زبان‌ها مشخصه‌های معینی دارند (که همان «همگانی» در «دستورزبان همگانی» است) و مؤلفۀ بی‌چون‌وچرای آن «بازگشت‌پذیری»۱۴ است، یعنی توانایی درج نامتناهی عبارات؛ مثلاً «دَن ماری را کشت» بیان سادۀ رویدادی مجزاست؛ اما «دَن، انسان‌شناس اهل ایالات متحده، پاک‌دین سابق، که ریش قرمز هم دارد، ماری را کشت» نشان می‌دهد می‌توان ایده‌های متعدد را در عبارتی اصلی و ساده گنجاند.

مردمِ پیراها، آن‌هایی که اورت چند دهه درموردشان مطالعه کرده است، گویا اهل درج عبارات در میان هم نیستند. انگار که بدونِ این قابلیت هم اموراتشان می‌گذرد. پس بازگشت‌پذیری، عنصری همگانی نیست. لذا چامسکی اشتباه می‌کند. پس به‌تعبیر وُلف، اورت «نظریۀ چامسکی را ضربه‌فنی کرده است».

تقریباً همۀ محتوای دو پاراگراف پیشین، به‌جز ریش قرمز اورت، اساساً محل مناقشه است. جهت اطلاع مبتدیان، ادعای «نقش محوری درج عبارات» در نظریۀ چامسکی، بر پایۀ خوانشی محدود از مقاله‌ای در مجلۀ ساینس (۲۰۰۲) به‌قلم چامسکی و همکارش است. چامسکی و متحدان سرسختش این خوانش را رد می‌کنند، همان‌ کسانی که وُلف به‌طعنه «جوخۀ حقیقت‌یاب» می‌نامد.

مقاله‌ای منتشرشده در سال ۲۰۱۴، به‌قلم چامسکی و فردی دیگر، این تفسیر را رد می‌کند یا چنین به نظر می‌رسد؛ چون تلاش برای رمزگشایی از حرف‌های چامسکیْ کم از دردسر ندارد. فارغ‌ازاین، چامسکی در ایمیلی به من گفت اهمیتی ندارد که زبانی خاص فاقد برگشت‌پذیری باشد: «جهت قیاس، اگر قبیله‌ای پیدا کنیم که مردمش نمی‌ایستند، هرچند قادر به ایستادن هستند، این یافته هیچ ‌چیزی دربارۀ دوپابودن انسان به ما نمی‌گوید.»

معمایی به‌ اسم نوام چامسکی

همان‌طور که انتظار می‌رفت، زبان‌شناسان به گزیده‌ای از کتاب وُلف، که در مجلۀ هارپر منتشر شد، واکنش تندوتیزی نشان دادند. نوربرت هورنشتین، یکی از مدافعان دائمی چامسکی و استاد زبان‌شناسی دانشگاه مریلند، در پستی وبلاگی آن مقاله را «لجنِ تهِ بُشکه» نامید. یکی دیگر در توییتر گفت که وُلف «دونالد ترامپِ عرصۀ زبان‌شناسی است». فردریک دی‌بوئر، زبان‌شناس مستقل و وبلاگ‌نویس، با پستی چهارهزارکلمه‌ای واکنش نشان داد. او گفت: «شاید دنبال تجدیدنظر در ایده‌های چامسکی باشم؛ ولی تام وُلف آدم این کار نیست.»

فارغ از تشبیه به لجن و ترامپ، وُلف در روایت عریض‌و‌طویل خود چندان مُبادی آداب نیست؛ مثلاً می‌نویسد که مردمانِ پیراها «پیشامفهوم‌ساز» و «ناتوان از تفکر انتزاعی» هستند. حرف او درست است که زبان و فرهنگ پیراها اکیداً در زمان حال ریشه دارد و از شمارش پایۀ یک-دو-سه هم پرهیز دارند؛ اما اینکه بگوییم «ناتوان» از تفکر انتزاعی‌اند، حرف دیگری است. حتی اورت، که بیش‌وکم قهرمان کتاب وُلف است و مؤلفش را به‌خاطر «درک درست» زبان‌شناسی می‌ستاید، از این حرف جا خورده است. او ادعای ناتوانی پیراها در تفکر انتزاعی را «منتهی‌الیه خطا» نامید.

به‌علاوه، خوانندۀ کتاب وُلف شاید گمان کند که پاسخ نهایی برای مسئلۀ بازگشت‌پذیری در زبان پیراها مشخص است؛ ولی این‌طور نیست. در مقاله‌ای که سال گذشته منتشر شد، اورت و هم‌قلمان او پذیرفتند که پس از سال‌های تحقیق، هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید پیراها هرگز عبارات را در هم درج نمی‌کنند؛ یعنی همان چیزی که ستون اصلی چالش اورت برای نظریۀ چامسکی بود، محل سؤال است. ادوارد گیبون، زبان‌شناسی رایانشی۱۵ در ام.‌آی.‌تی و یکی از هم‌قلمان اورت، اخیراً به من گفت: «داده‌های کافی نداریم که به پاسخی جامع و قاطع برسیم.»

وُلف در شرح کنشگری‌های چامسکی هم چندان لحن تمجیدآمیزی ندارد. او همه ‌چیز می‌گوید الا آنکه چامسکی را «شیک‌رادیکال»۱۶ بنامد، واژه‌ای که وُلف برای آدم‌های مشهوری ساخته است که آرمان‌های اجتماعی را پی می‌گیرند تا برحق و به‌دردبخور جلوه کنند. بنا به روایت وُلف، چامسکی تحت «فشار» بود که در زمرۀ «متفکرین شجاع» (تأکید از وُلف است) معترض به جنگ ویتنام باشد. وُلف می‌نویسد در آن دوران، متفکر «چهره‌ای» بود که «شمه‌هایی (حداقل شمه‌هایی) از سیاست‌ورزی چپ‌گرا و یک‌جور ازخودبیگانگی را نشان دهد». این یعنی چامسکی و علاوه‌براین، او می‌دانست چطور از جنگ ویتنام برای ارتقای جایگاه و ترویج ایده‌هایش «بهره ببرد».

پس جایگاه برجستۀ چامسکی به‌عنوان کنشگر و دستاوردهای او در مقام زبان‌شناس، از او تمثالی عینک‌به‌چشم از خوش‌فکری ساختند. وُلف می‌نویسد: «حتی در دانشگاه هم موافقت یا مخالفت با نظرات پژوهشی یا سیاسی چامسکی اهمیتی نداشت؛ چون شهرت مانند زره طلایی او را احاطه کرده بود.»

در «رمزگشایی چامسکی» نیز کریس نایت ظهور چشمگیر دو چهرۀ به‌ظاهر مجزا را حکایت می‌کند «که هریک به‌قدر دیگری فوق‌العاده است». نایت، انسان‌شناس و پژوهشگر ارشد کالج دانشگاه لندن، رد پول را می‌گیرد و بر بودجه‌ای تمرکز می‌کند که حامی تحقیقات آغازین چامسکی در ام.‌آی.‌تی بود. طنز ماجرا آنجاست که این بودجه را ارتش ایالات متحده تأمین می‌کرد، همان نهادی که چامسکی در کتاب‌هایش یکی پس از دیگری وقایعش را شرح داده و نقد کرده است. در پیشگفتار ساخت‌های نحوی۱۷، رساله‌ای که نام چامسکیِ بیست‌وچندساله را سر زبان دانشگاهیان انداخت، خودش گفته است که بخشی از هزینۀ کار او را ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی ایالات متحده داده است.

چرا پنتاگون باید از تأملات نظری زبان‌شناسی خوش‌آتیه حمایت کند؟ نایت چنین توضیح می‌دهد: افسران ارتش امیدوار بودند که بتوان «فهمِ» انگلیسی ساده را به رایانه‌های زمخت آن دوران آموخت تا برای برنامه‌ریزی عملیات‌ها مفیدتر باشند. پژوهش چامسکی در راستای همان هدف به نظر می‌آمد؛ هرچند شاهدی در دست نیست که کارهای چامسکی در آن زمان یا پس‌ازآن حتی به‌تصادف برای اجرای حتی یک سورتی پرواز هم به درد ارتش خورده باشند.

نایت هم خلاف این نمی‌گوید؛ ولی به‌نظر او همین کمک آغازینْ کلید درکِ آن به‌اصطلاح «مسئلۀ چامسکی» است: «چامسکی برای آنکه حرفۀ علمی‌اش همسوی وجدان سیاسی‌اش باشد، از همان ابتدا مصمم به پرهیز از تبانی سیاسی یا عملی» با اهداف حاکمیت بود. به‌گفتۀ نایت، این نکته شکافی دائمی در اندیشۀ او پدید آورد. او چامسکی را به دورویی متهم نمی‌کند؛ بلکه درصدد عیب‌یابی روان‌شناختی از مأموریت‌های دوگانه‌ای است که او برای خود قائل بود.

خواه راه‌حل نایت برای مسئلۀ چامسکی را بپذیرید یا خیر، مطالعۀ کتابش جذاب است. به‌واقع هدف دیگر نایت آن است که به‌شیوۀ خودش، اعتبار علمی چامسکی را بمباران کند. تصویر نجیبانه و فرهیختۀ چامسکی روی جلد کتاب و عنوان کلی علم و سیاست‌ورزی انقلابی، به‌غلط تصوری خوش‌خیم از محتوا ایجاد می‌کند. نایت برای دفن چامسکی آمده است، نه تقدیر از او.

معمایی به‌ اسم نوام چامسکی

نایت از ماجرای بازگشت‌پذیری (همان بحثی که محور کتاب وُلف بود) می‌گذرد. درعوض، چامسکی را متهم به خلق نوعی زبان‌شناسی مدرن می‌کند که باتلاقی از «نقب‌های متشکل از پیچیدگی نظری و فهم‌ناپذیری، و خشم و عداوت‌های میان‌فردیِ متناظر با آن» است که «در هیچ حوزۀ علمی دیگری نظیر ندارد». او ایده‌های کلیدی چامسکی را غیرمستدل می‌داند و رد می‌کند. همچنین استدلال می‌کند که پیشرفت‌ها در حوزۀ روان‌شناسیِ تکاملی و زبان‌شناسی رایانشی مدت‌هاست نظریه‌های او را منسوخ کرده‌اند. مجموعۀ کارهای چامسکی «نه دانش‌پژوهی باوجدان که حقه‌های انحرافی و ماکیاولیستی است که بنا به نوع طراحی‌شان، با جابه‌جاکردن تیرهای دروازه یا شیب‌دارکردن تخته، تضمین پیروزی‌اند یا به‌بیان‌دیگر، مصداق بازی ناجوانمردانه‌اند».

نگاه تحقیرآمیز نایت به چامسکیِ دانشمند همان‌قدر گل‌درشت است که تمجید او از چامسکیِ کنشگر. او می‌نویسد: «به‌سختی می‌توان چهرۀ دانشگاهی برجستۀ دیگری را یافت که این‌قدر برای کشاندن مردم به خیابان‌ها تلاش کرده باشد، خطر دستگیری را به جان بخرد، پابه‌پای رویدادهای روز پیش بیاید، حقیقت را چشم‌درچشمِ صاحبان قدرت بگوید و در طی این فرایند، خصومت سیاسی وحشیانه‌ای که به جان خریده است، همتای حمایت مشتاقانۀ مردمی از او باشد.» این تصویر «قهرمان مردم» متضاد آن حکیم وارسته‌ای است که وُلف ترسیم می‌کند: از آن جنس آدم‌هایی که به‌گفتۀ وُلف «فقط زمانی اقامتگاهشان را ترک می‌کنند که باید به فرودگاه بروند تا به دانشگاهی دیگر پرواز کنند تا مدرک افتخاری دیگری بگیرند.»

وُلف کنشگری چامسکی را خوار می‌دارد؛ اما نایت او را می‌ستاید.

اگر به چامسکی ایمیل بزنید، جوابتان را می‌دهد. همهْ این ویژگی‌اش را می‌شناسند… حتی اگر غریبه‌ای باشید با سؤالی بی‌هدف، حتی اگر روزنامه‌نگاری باشید که نظرش را دربارۀ دو کتابی بپرسید که ثمرۀ زندگی‌اش را بدنام می‌کنند و خلوص انگیزه‌هایش را زیر سؤال می‌برند.

چامسکی هنوز کتاب وُلف را نخوانده بود و بعید می‌دانست آن را بخواند. گزیدۀ مجلۀ هارپر را خوانده بود و آن را «رسوایی اخلاقی و فکری» می‌دانست. او فهم وُلف از این حوزه را زیر سؤال می‌برد و می‌گفت: «خطاهای او چنان شگفت‌آورند که برای مُرورشان باید یک رساله نوشت.»

به‌گفتۀ چامسکی، یکی از آن خطاها این ادعاست که او به زبان‌های نامشهور مانند پیراها بی‌علاقه است (یا به‌تعبیر وُلف «حوصلۀ ذهنش را سر می‌برند»). چامسکی می‌نویسد: «پنجاه سال است که ام.‌آی.‌تی یکی از مراکز بزرگ جهان در زمینۀ پژوهش دربارۀ زبان‌های بومی بوده است… من و دیگران در تلاش برای تبیین و فهم دامنۀ پدیده‌های شناسایی‌شده، دائماً از این کشفیات بهره بُرده‌ایم.»

نظر او دربارۀ کتاب نایت هم همین‌قدر بد بود، هرچند فقط چند صفحۀ آغازینِ آن را خوانده بود. لابد همین‌قدر بس بوده است. چامسکی گفت به‌محض اینکه یک نسخۀ پیش‌ازانتشار کتاب به دستش رسید، متوجه «خطاهای فاحش» شد و به نایت اطلاع داد؛ اما، به‌گفتۀ چامسکی، او سرسختانه از اصلاح آن‌ها امتناع کرد. چامسکی می‌نویسد: «آنجا بود که مکاتبه را رها کردم.»

نایت هم روایت خود را از این تعامل دارد. آن‌ها به ردوبدل ایمیل ادامه دادند؛ ولی آنچه چامسکی خواستار تصحیحش بود، به‌نظر نایت فقط یک خطا نبود: چامسکی کمابیش با اساس کل کتاب مخالف بود و هرگونه «تصحیح» به‌معنای حذف همه‌ چیز جز جلد کتاب بود. نایت می‌گوید: «طبعاً مایل به انجام کاری نبودم که او می‌خواست.»

چامسکی این نظر نایت را که سرمایه‌گذاری حکومت بر اندیشه یا رفتارش تأثیری داشته است، به‌کل رد می‌کند. چامسکی می‌نویسد: «نکتۀ اصلیِ مدنظر او بر پایۀ سوءتفاهمی کلی دربارۀ سرمایه‌گذاری دولتی در تحقیقات است. در آن سال‌ها، نوددرصد بودجۀ ام.‌آی.‌تی را پنتاگون می‌داد. فشار آن‌ها تقریباً صفر بود.»

گویا آنچه واقعاً مایۀ دلخوری چامسکی است (و آن را «افتراآمیز» می‌داند) آن است که پادشاهی سخن تلقین می‌کند که کنشگری سیاسی چامسکی صرفاً برای ظاهرسازی یا به‌خاطر میل به انگشت‌نماشدن بوده است. چامسکی می‌نویسد: «در دنیای کودکانۀ کوچک وُلف، همۀ این‌ها ژست‌های شیک‌رادیکال است. البته که باید همچنان این لغت را جار بزند؛ چون تنها سهم او در تحلیل مدرن اجتماعی/سیاسی است. ولی کنش‌های من کاملاً جدی بودند.»

با تام وُلف تماس گرفتم و نظرات چهره‌ای هشتادساله را به چهرۀ هشتادسالۀ دیگر منتقل کردم (وُلف ۸۵ سال دارد). او گفت از اینکه سوژۀ کتاب استقبال گرم‌تری از این اثر نداشته، تعجب کرده است. او یک ‌بار تلفنی با چامسکی حرف زده بود و به‌نظرش چامسکی اهل همکاری و تعامل بود. وُلف می‌گوید: «اگر جای او بودم، از شخصیتی که در کتابم مطرح شده است خوشم می‌آمد. نفوذ او گسترده و اندیشه‌‌اش بزرگ است. او مصداق زبان‌شناس برجسته در تاریخ این حوزه است.»

معمایی به‌ اسم نوام چامسکی

وُلف می‌گوید به‌نظرش مخالفت چامسکی با جنگ ویتنام نمونه‌ای از شیک‌رادیکال‌بازی نبوده است (هرچند این برچسب را کاملاً مناسب حال نورمن میلر می‌داند که مدت کوتاهی هم‌سلولی چامسکی بود؛ این هم از آن خُرده‌داستان‌هایی است که باید فیلم‌نامه‌اش را نوشت). وُلف می‌گوید: «به‌نظرم آن تعبیر ‘اثر ضربدری’ را کاملاً درست گفته‌ام: اینکه هرچقدر به‌خاطر مخالفتش با جنگ ویتنام مشهورتر شد، اهمیت نظریه‌های زبان‌شناسی‌اش در نگاه بسیاری از متفکران افزایش یافت… رتبۀ او در هر دو حوزه، در ترکیب با هم، جایگاه کلی‌اش را ارتقا داد.»

وُلف می‌پذیرد کارشناس نیست که بگوید کدام نظریه‌های زبان‌شناختیِ چامسکی از بیخ‌وبُن مخدوش‌اند. ولی ناظری بوده و هست که گاه ملیح و گاه طناز است: «من در جایگاه تماشاچیان نشسته‌ام. آن‌قدر از زبان‌شناسی سردرنمی‌آورم که خودم قضاوتی بکنم و مدعی اعتبار حرفم شوم.»

شاید چامسکی به‌نظر وُلف از مصادیق شیک‌رادیکال نباشد؛ ولی متهم به جُرم کاریزماست که از «سلوک» استاد و «قطعیت او دربارۀ گفته‌هایش» ناشی می‌شود. این یکی از مؤلفه‌های نظریۀ نایت نیز هست. از نگاه او، زبان‌شناسی ذیل سایۀ چامسکی بیش از آنکه علم جدی باشد، به الهیاتی بدل شده که خدایگانش چامسکی است.

شاید نسخۀ اصلی «مسئلۀ چامسکی» را باید مسئلۀ حوزه‌ای علمی دانست که شخصیت قدرتمندِ بنیان‌گذارِ آن حوزه و خود آن حوزه چنان پابه‌پای هم رشد کردند که درهم‌تنیده شدند. به‌سختی می‌توان گفت آیا این وضعیت تقصیر چامسکی است یا نتیجۀ ناگزیر حدود نیم ‌قرن شهرت اوست. شاید خود چامسکی بهترین تعبیر را از قضیه داشته باشد (هرچند اشاره‌اش در این تعبیر نه به دانشمندان، که به رؤسای جمهور است): «ما نباید دنبال قهرمان بگردیم. باید به‌دنبال ایده‌های خوب بگردیم.»

و بی‌شوخی، همین نقل‌قول را هم روی تی‌شرت‌ها زده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

* این مطلب در تاریخ ۲۵ آگوست ۲۰۱۶ با عنوان The Chomsky Puzzle در وبسایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن منتشر شده است.

[۱] Colorless green ideas sleep furiously

[۲] Bonfire of the Vanities

[۳] Electric Kool-Aid Acid Test

[۴] Kingdom of Speech – (Little, Brown and Company)

[۵] Decoding Chomsky: Science and Revolutionary Politics – (Yale University Press)

[۶] Challenging Chomsky

[۷] Don’t Sleep, There Are Snakes: Life and Language in the Amazonian Jungle

[۸] Language: The Culturl Tool

[۹] نوعی مار عظیم الجثه

[۱۰] Ken Kesey: رمان‌نویس امریکایی و از چهره‌های ضد جریان اصلی فرهنگی این کشور.

[۱۱] The Painted Word

[۱۲] From Bauhaus to Our House

[۱۳] Just So Stories

[۱۴] Recursion

[۱۵] computational

[۱۶] Radical Chic

[۱۷] Syntactic Structures


منبع: برترینها

این «رستاک» است، می‌خواهد تغییر کند

– علی نامجو: «میان خورشیدهای همیشه» نام آلبوم جدید گروه رستاک است که پس از ۴‌سال روانه بازار شده است. گروه رستاک را می‌توان موفق‌ترین گروه فعال در حوزه موسیقی نواحی و موسیقی مناطق ایران زمین دانست که توانسته توجه مخاطب امروزی و نسل جوان را به قطعات کردی، آذری، بلوچی و… جلب کند. این گروه همراه با نوار صوتی، ویدیوهایی را هم همراه با آلبوم جدید خود منتشر کرده و با نشان دادن سازهای ایرانی و غربی، گامی متفاوت در زمینه موسیقی برداشته است و توانسته پیوندی میان ساز و مردم مخصوصا کودکان ایجاد کند.

 این رستاک است که می‌خواهد تغییر کند
سپهر سعادتی، بهزاد مرادی و فرزاد مرادی در گفت‌وگو با ما می‌گویند که خودشان هم انتظار چنین اقبالی را از سوی عموم نداشته‌اند و در جریان مصاحبه تأکید می‌کنند که سعی اعضای گروه بر احترام به شعور مخاطب متمرکز است. رستاک در آلبوم جدید خود تغییرات قابل توجهی را ایجاد کرده که سیامک سپهری سرپرست گروه از آنها به‌عنوان نیاز مخاطب یاد می‌کند و البته خودشان را نخستین مخاطب گروه رستاک می‌داند. گفت‌و‌گوی ما با بهزاد مرادی (خواننده و نوازنده سازهای کوبه‌ای)، فرزاد مرادی (خواننده و نوازنده دوتار، سه‌تار و تنبور) و سپهر سعادتی (نوازنده کنترباس) را در ادامه می‌خوانید:  

به‌نظر می‌رسد رستاک شبیه معلم مهد کودکی است که کودکان ناآشنا با نوعی از گفتمان و زبان را آهسته‌آهسته جلو می‌برد. مخاطب جوان امروز با این نوع از موسیقی فاصله‌ای داشت که با کار گروه رستاک تقریبا یک آشتی نسبی اتفاق افتاد. شما در ابتدا مبنا را بر موسیقی نواحی قرار دادید اما در آلبوم اخیرتان کمی از آن مبنا فاصله گرفته شده است. متر و معیارتان چیست و تا کجا ادامه خواهید داد؟ هرچند تنوع‌طلبی مخاطبان امری اجتناب‌ناپذیر است اما اگر مسیر شما بخواهد از سوی سلیقه مخاطب دگرگون بشود، تکلیف چه خواهد شد؟

سپهر سعادتی: این سوال در ٢ حوزه مختلف برای من چالش‌برانگیز است. تفسیری مانند معلم مهدکودک برای من یک تعریف است و تعریف بزرگی هم محسوب می‌شود. من به هیچ‌وجه نه از ابتدا و نه درحال حاضر فکر نمی‌کنم بتوانیم چنین ادعای بزرگی داشته باشیم. از صمیم قلب می‌گویم که فکر می‌کنم اگر وقتی هم این‌طور بوده، پس اتفاق خوبی را ایجاد کرده است. هرچند این اتفاق نسبت به دنیای پهناور موسیقی که در آن هستیم، خیلی کوچک است. فقط می‌توانم بگویم اتفاقی بوده که باعث افتخار ما است.

من و همه بچه‌ها به اتفاقی که افتاده، افتخار می‌کنیم. شما در جایگاه یک منتقد و خیلی از دوستان در جایگاه مخاطب، متوجه تغییر رستاک در آلبوم اخیر در نحوه تنظیم و انتخاب و درنهایت خروجی آلبوم شده‌اید اما یک ماجرای مهم وجود دارد و آن هم این است که این مسأله دقیقا برای خود ما هم وجود دارد. فکر می‌کنم اصراری که یک گروه یا فعالیت هنری بخواهد بر ایجاد تغییر در محتوا، ماهیت یا حتی شکل کارش داشته باشد، طبعا در بلندمدت راه را به ناکجا آباد می‌برد. هر چند این تغییر در شکل کار شاید یک مقدار پذیرفتنی باشد ولی در محتوا صرفا به خاطر اعتقادی که به نگاه مخاطب دارد، قابل‌قبول نیست.

مسأله دیگر این است که ما خودمان که درحال شکل‌دادن محصول نهایی هستیم، به تعبیری مخاطب آن کاریم، بنابراین اگر تغییری می‌دهیم، این تغییر در ابتدا مربوط به نگاه مخاطبانه خود رستاک به آن کار است. اگر این حس را دارید که مثلا مخاطب می‌خواهد که رستاک تغییر کند، خیر این‌طور نیست. این رستاک است که می‌خواهد تغییر کند. ما هستیم که نمی‌خواهیم به ورطه تکرار بیفتیم. نمی‌خواهم حکم صادر کنم ولی حس می‌کنم مخاطب هم همین‌طور است. در مورد خودمان می‌توانم به‌صراحت بگویم تغییری که ایجاد می‌شود خواسته خود رستاک است برای این‌که به ورطه تکرار نیفتد. بنابراین مسأله بعد به طریق اولی حذف می‌شود. این طور نیست که ما بخواهیم با نگاه مخاطب جلو برویم، چون این مسأله واقعیت ندارد.

یعنی مبنا خودتان هستید و کاری که گروه به اجماع می‌رسد را انجام می‌دهید؟

بهزاد مرادی: دقیقا ولی یک نکته هم در این میان وجود دارد، تمام کار ما در این راستاست که به شعور مخاطب احترام بگذاریم. این‌طور نیست که بخواهیم خیلی راحت یک چیزی را تخطئه کنیم و مثلا خودمان را در یک حد خیلی بالایی قرار دهیم. همان‌طور که گفتم محصول هنری خودمان را در جایگاه مخاطب می‌بینیم. اگر بپذیریم که می‌خواهیم به آن شعور احترام بگذاریم طبعا به سایر مخاطبان هم احترام می‌گذاریم. بنابراین اول خودمان نخستین مخاطب خودمان هستیم، پس باید از آن لذت ببریم، چون نمی‌خواهیم به ورطه تکرار بیفتیم. تکرار برای هیچ‌کسی جذاب نیست.

نه‌تنها مخاطب از تکرار لذت نمی‌برد، بلکه موسیقیدان هم از تکرارگریزان است. دوم این‌که می‌خواهیم به شعور خودمان و باقی مخاطبان هم احترام بگذاریم. همان‌طور که گفتم ما نخستین مخاطب کارهای رستاک هستیم. زمانی که بتوانیم به شعور خودمان به‌عنوان مخاطب احترام بگذاریم، طبیعتا به شعور دیگر مخاطبان هم احترام گذاشته‌ایم.

این رستاک است که می‌خواهد تغییر کند 

آلبوم دوم شما با یک فاصله زمانی ۴ساله نسبت به آلبوم قبلی روانه بازار شد. با توجه به توضیحاتی که ارایه دادید، اثر جدید شما چه تفاوتی با آلبوم قبلی دارد؟ چه المان‌هایی در این اثر رعایت شده که پیش از آن در کارهای رستاک وجود نداشته است؟

بهزاد مرادی: ٢ نکته‌ای که عرض کردم به صورت همزمان باعث می‌شود در رستاک و کاری که تولید می‌کند، تغییراتی ایجاد شود تا در ورطه تکرار نیفتد. اتفاقی که برای ما افتاده در همین راستا بوده است. آلبوم نخست ما ‌سال ١٣٩١ بیرون آمد و آلبوم بعدی‌سال ١٣٩۵ منتشر شد و شاید مخاطب تصور می‌کند همه چیز در این ۴‌سال فاصله زمانی رخ داده اما واقعیت این است که پروسه تولید این کارها از ٢‌سال قبلش یعنی نزدیک به ۶‌سال پیش آغاز شده است.

در طول این ۶‌سال خودمان می‌خواستیم از آن فضایی که برای خودمان ایجاد کرده‌ایم، فاصله بگیریم، چون دایما داشتیم اجرا می‌کردیم و با قطعات و نگاه‌ها برخورد داشتیم. خودمان نخستین کسانی بودیم که می‌خواستیم فضا را تغییر دهیم. در این ۶‌سال به‌عنوان مخاطب با قطعه‌ها برخورد می‌کردیم تا ببینیم آیا ما را راضی می‌کند یا خیر. البته در جریان این تغییر ما باز هم به اصولی برای خودمان پایبند بودیم.

اگر بخواهم اصول را در شکل و نه در محتوا بگویم، به ٢ اصل ثابت نگه داشتن اساس ملودی به لحاظ خط ملودی و فنی و همچنین مسأله کلام همچنان به‌شدت پایبند هستیم. تغییر فضا با حفظ اصول اولویت کاری ما بوده است. ممکن است یک جایی در کلام مثلا مخاطب یا منتقدی چنین صحبتی را مطرح کند که این‌جا آنی نبوده که هست. مطمئنا ما از روی یکی از ورژن‌هایی که به دستمان رسیده و در تحقیقاتی که کرده‌ایم به این نتیجه رسیده‌ایم که این ورژن عمومیت بیشتری دارد و سعی کرده‌ایم به سمت آن برویم، چون به‌هرحال ممکن است از یک قطعه معروف محلی، اجراهای متفاوتی وجود داشته باشد.

طبیعتا برخی یک اجرا را دوست دارند و بعضی دیگر امکان دارد به اجرای متفاوتی علاقه‌مند باشند. ما سعی کردیم سراغ ورژنی از اثر برویم که بین مردم محبوب‌تر است. این ٢اصل برای ما همچنان ثابت است ولی اتفاقی که افتاده این است که به لحاظ اتمسفری که سعی می‌کنیم در اطراف ملودی ایجاد کنیم، خودمان کمی گرایش‌های متفاوتی پیدا کرده‌ایم و نگاه‌مان متفاوت شده است.

فرزاد مرادی: کمی سعی کرده‌ایم جسورانه‌تر برخورد کنیم. این تغییری است که ایجاد شده، البته ما به شکل کارگاهی کار می‌کنیم و فکر می‌کنم یکی از جذابیت‌های تفکر انسان این است که قابلیت تغییر دارد. هیچ وقت در مورد خودم نمی‌توانم بگویم که می‌دانم ۵‌سال بعد در مورد این فضای کاری به چه فکر می‌کنم. ما باید بپذیریم که مدام درحال تغییر هستیم. شاید برخی فکر کنند زمانی که از یک کار استقبال شده باید تا ابد آن مسیر را ادامه داد ولی ما معتقدیم باید تغییر کرد. بنابراین فکر می‌کنم کلیت فضا همین است. با نگاه به این فیلد به‌عنوان سوژه‌های بالقوه‌ای که بی‌نهایت گسترده و پویاست، همچنان می‌توانیم با همین نگاه از همان اصل تا جایی که ممکن است بهره ببریم و طوری رنگ‌آمیزی کنیم که اول از همه خودمان لذت ببریم.

در کنار آن چقدر باعث افتخار است که مخاطبانی هم وجود دارند که از آن لذت می‌برند. درواقع این مخاطبان هستند که به کار ما معنا می‌دهند. زمانی ما می‌توانیم به لذت واقعی از کار خود برسیم که لذت مخاطبان خود را ببینیم و حس رضایت را از سمت آنها دریافت کنیم. شاید در نگاه نخست این‌طور به نظر برسد که ممکن است تغییر از سوی مخاطب پذیرفته نشود، چراکه او مسیر قبلی را دوست دارد و تغییر را برنمی‌تابد اما خوشبختانه نشان دادیم که این‌طور نبوده است. ادامه یک مسیر قطعا تکرار را در پی دارد ولی با تغییر می‌توان تفاوت ایجاد کرد.

به‌نظر می‌رسد مبنا همان موسیقی نواحی است که از اول بود، یعنی در پس زمینه آن را با برداشت خودتان حفظ و به‌نوعی رستاکیزه می‌کنید و از فیلتر خودتان می‌گذرانید و قرائتی نو ارایه می‌دهید. با این توضیح، ویدیویی در اثر جدید دیدیم که ابهام داشت. اگر موسیقی نواحی مبنای کار شماست چرا آقای سپهری باید در بیابان، ساز کنترباس روی شانه‌اش باشد و دوتار نباشد؟ آیا این کار با تعریف مبنایی، تعارض ایجاد نمی‌کند؟ چون عجیب‌ترین ساز گروه را روی دوش گرفته‌اید و در بیابان می‌روید…

سپهر سعادتی: موقعی که این ویدیو را داشتیم آماده می‌کردیم به این مسائل فکر می‌کردیم. شاید واقعیت این است که اگر کسی بخواهد عادی به قضیه نگاه کند، متوجه نکات ریز نشود ولی وقتی می‌بینید یک منتقد خیلی حرفه‌ای دارد کار گروه را تأیید می‌کند، خوشحال می‌شوید. وقتی چیزی برای شما چالش‌برانگیز است و مدت‌هاست با آن دست‌وپنجه نرم کرده‌اید، زمانی که یک فرد آگاه بیرونی سریعا روی همان نکته انگشت می‌گذارد، یک نفس راحت می‌کشید و حس خوبی پیدا می‌کنید.

از سوالی که شما کردید حس خوبی به من دست داد، چون می‌بینم موضوعی برای ما دغدغه بوده و شما هم به‌عنوان یک منتقد حرفه‌ای چقدر موشکافانه همان موضوع را دیده‌اید. ما درباره این ویدیوها با همین نگاه‌ها ۵، ۶‌سال فکر کردیم و بعد خواستیم این موارد را برای‌مان اجرایی کنند. این‌طور نبود که به یک‌باره تصمیم بگیریم ویدیویی بسازیم و صرفا ویدیوهایی همراه با آلبوم باشد.

این رستاک است که می‌خواهد تغییر کند 

ما روی همین قضیه فکر کردیم که چه سازی را باید بگیریم و به بیابان ببریم. همان حالت آفرودی که شما دیدید و فردی با خودرویی آنچنانی آن‌طور وارد فضا شد، ‌این یکی از نمونه‌های جامعه مدرن است. یک فضایی است که انگار یک کسی، مدرنیته‌ای در خودش دارد و از فرهنگ دیگری می‌رود تا چیزهایی را برای خودش کشف و تجربه کند، پس طبعا این فرد یک فرد محلی نبوده که در بیابان می‌رفته است. ‌انگار این یک کشف بوده از جنس کشفی که خود رستاک دارد انجام می‌دهد. از این جهت که من متعلق به فرهنگ بلوچستان یا کرمان نیستم. هر کدام از اعضای گروه نهایتا یک فرهنگی را تجربه کرده‌اند و می‌شناسند. هر یک از بچه‌های گروه متعلق به بخشی از این کشور هستند و فرهنگ خاص خود را دارند. ما تلاش داشتیم ویدیوی ما فارغ از هر فرهنگی باشد.

 
بهزاد مرادی:  وقتی که «سپهر» کنترباس را گرفت و از خودرو خارج کرد، ‌این ساز کاملا نشان داد متعلق به هیچ‌کدام از این فرهنگ‌ها نیست. ما اگر به قول شما دوتار در دست می‌گرفتیم، ممکن بود یک مخاطب بیرونی فکر کند این ساز مربوط به موسیقی همان منطقه است و شاید فکر می‌کرد دوتار برای کرمان است. ما نمی‌خواستیم این اتفاق رخ دهد، درحالی‌که کنترباس کاملا از بدنه این موسیقی جدا بود.

وقتی که «سپهر» با این ساز به بیابان رفت، من فکر می‌کنم کمی طنزآلود به نوعی خود حرکت رستاک را نشان می‌داد که یک فرد الزاما متعلق به هیچ‌کدام از این فرهنگ‌ها نیست ولی دنبال این است که یک تجربه جدیدی را با فرهنگ شنیداری متفاوت شکل دهد. دقیقا دلیلش همین بود که فرمودید. شاید اگر امکانش بود که مثلا ساز دیگری هم همین قدر نشان می‌داد که متفاوت است، شاید می‌شد آن ساز را استفاده کرد. اصراری به استفاده از کنترباس نداشتیم ولی همان‌طور که عرض کردم یک نگاه دوسویه بود، هم این‌که این ساز خیلی واضح دیده شود و هم این‌که نگاه طنزآلودی در آن بود، چون می‌دیدید چنین سازی با این هیبت در صحرا حرکت می‌کند.

رستاک احتمالا یکی از منحصربه‌فردترین گروه‌ها در ارایه آلبوم است، زیرا همیشه آلبوم را با تصویر همراه می‌کند. با وجود این‌که بسیاری از مردمان ما شاید اصلا رخ ساز را به چشم ندیده‌اند، رستاک چگونه در شرایط اجتماعی کنونی و آیا اصلا دانسته این پادزهر را ایجاد کرده برای این‌که مردم بتوانند با این سازها آشنا شوند یا این‌که مبنای دیگری در ذهن داشته است؟ می‌بینیم که کودکان حالا می‌توانند اسم سازها را بگویند. در مورد تصویر و برای اکت‌های بچه‌ها از منابع مکتوب و کلاس‌ها استفاده کردید یا خیر؟

فرزاد مرادی: بدون هیچ ادعایی باید خدمت شما عرض کنم که ما هیچ ذهنیتی در مورد اتفاقی که قرار است بعد از نخستین آلبوم تصویری بیفتد، در رابطه با موجی که ایجاد کرد و خیلی از دوستان و حتی بچه‌ها یک‌دفعه جلب موسیقی شدند و کمی عالمانه‌تر در مورد دیده‌شدن ساز، نداشتیم. این اتفاقی بود که همان‌طور که در مورد سوال قبل عرض کردم باعث افتخار ما است.

ما سعی کردیم تنها روی کار خود تمرکز کنیم و کاری ارایه دهیم که در ابتدا خودمان را راضی کند و قضاوت را به مخاطب بسپاریم. درواقع به نحوی علاقه شخصی ما هم این بود که هر هنری وقتی تبدیل به یک مجموعه هنری می‌شود، اثرگذاری‌اش خیلی بیشتر می‌شود، یعنی وقتی شما به کنسرتی می‌روید صرفا دنبال این نیستید که صدا را بشنوید. شاید در دوره‌ای که امکانات امروزی نبود تا شما کاست یا سی‌دی داشته باشید، شرایط این‌گونه بود ولی درحال حاضر داستان خیلی متفاوت است. درواقع احساسم این است که به این دلیل خیلی از این هنرها در کنار هم قرار می‌گیرند که نیاز به این است تا اثرگذاری را بیشتر کنند. فکر می‌کنم هر هنر و هنرمندی خواسته‌اش این است که هنرش اثرگذارتر شود.

فرزاد مرادی: ماجرایی که اتفاق افتاد این بود که می‌خواستیم مجموعه‌ای تصویری آماده کنیم و حتی خودم فکری در این مورد نداشتم که شاید این کار نتواند بیرون بیاید، البته خوشبختانه بدون مشکل خاصی اجازه تولید به آن داده شد. چیزی که در مورد اکت‌ها فرمودید ٢ ماجرا را شامل می‌شد. صحبت شد که ما چطور به مقوله‌ای شبیه سوژه‌ای که از آن بهره می‌بریم، نگاه می‌کنیم. درواقع یکی از مشکلات خود من این بود که چرا عمدتا نوازنده‌هایی که می‌آمدند کاری را اجرا می‌کردند، حس‌وحال فوق‌العاده درون‌گرایانه‌ای داشتند. با توجه به هر قطعه‌ای که داشت اجرا می‌شد، به ندرت اتفاق می‌افتاد که بتوانم حس‌وحال نوازنده را احساس کنم و همان حس را در وجود و چهره او ببینم. نوازنده باید حس‌وحال قطعه را درک کند تا بتواند آن را انتقال دهد. در غیراین صورت مخاطب با قطعه ارتباطی برقرار نمی‌کند.

یک پرسش از سیامک سپهری سرپرست گروه رستاک

این رستاک است که می‌خواهد تغییر کند

بسیاری از آهنگسازان یا سرپرستان گروه صرفا به اجرای صحیح قطعات توسط نوازندگان توجه می‌کنند. چه مسأله‌ای باعث می‌شود شما حس‌وحال نوازنده را هم در درجه اهمیت قرار دهید؟

سیامک سپهری: رهبری ارکستر همیشه برای من فوق‌العاده جذاب بوده است. شاید احساس می‌کردم آن لحظه رهبر ارکستر، حسی را که نسبت به آن قطعه در جان و وجودش جاری است، به نوازنده‌ها منتقل می‌کند و آنها هم به مخاطب انتقال می‌دهند. از همان وقتی که صحبت شد تا کنسرت بگذاریم و مجموعه تصویری آماده کنیم، به شکل جدی از بچه‌ها خواستم که قطعه را درک کنید و اگر قطعه‌ای مثلا کُردی داریم و اساس آن قطعه بر تحرک است، سعی کنیم همان تحرک را در وجودمان نشان دهیم.

اگر فرضا یک قطعه خراسانی می‌زنیم و قطعه خیلی درون‌گرایانه‌تری است، نمی‌توانیم همان حس را داشته باشیم که مثلا در قطعه آذری داریم. این تلاشی بود که از اول با تمام بچه‌ها انجام دادیم، برای این‌که همان حس تا جایی که ممکن است منتقل شود. حس انسان در هر لحظه ممکن است به بسیاری از عوامل بیرون و درونی خود مربوط باشد ولی به‌هرحال وقتی این کار انجام می‌شود، بزرگترین محرک همان قطعه موسیقی است که اجرا می‌کند.

بنابراین حس می‌کردم باید آن محرک موسیقایی، همان حس را به وجود آن آدم منتقل کند، بنابراین اکت‌ها این‌طور شکل می‌گرفت. وقتی کار گروهی انجام می‌دادیم براساس این‌که کار یک کار گروهی است، باید همان حس به صورت گروهی هم منتقل می‌شد، نه این‌که حالا ١٠، ١۵نفر کنار هم نشسته‌اند و تنها برای این موضوع به همدیگر نگاه کنند که چطور قطعه‌ای را با هم شروع کنند و بعد هرکسی در فضای خودش باشد. خیر، کار گروهی بود و این نیاز احساس می‌شد که این بده‌وبستان به صورت فعالانه در تمام قطعه جاری باشد.

اعضای گروه رستاک همیشه سعی کردند به معنای واقعی کلمه، یک گروه باشند. فکر می‌کنم استقبال مخاطبان نشان می‌دهد خوشبختانه این اتفاق رخ داده است.


منبع: برترینها

وداع هنرمندان با علی معلم

گروه فرهنگی: صبح امروز چهارشنبه پیکر مرحوم علی معلم سینماگر و صاحب امتیاز مجله دنیای تصویر با حضور اهالی سینما و مطبوعات از خانه سینما تشییع شد. جمشید مشایخی، سعید راد، مسعود جعفری جوزانی، فرهاد توحیدی، علیرضا تابش، منوچهر شاهسواری، جواد نوروزبیگی، حبیب رضایی، عبدالله اسکندری، رضا ناجی، داریوش فرهنگ، علیرضا خمسه، بهرام عظیمی، سیروس الوند، رمضانعلی حیدری خلیلی، امیر اسفندیاری، حبیب دهقان‌نسب، ابوالحسن داودی، سامان مقدم، همایون اسعدیان، حسین پاکدل، حسن فتحی، محمد مهدی حیدریان، رییس سازمان سینمایی، محمد حیدری مدیر موزه سینما و منوچهر محمدی از جمله هنرمندان حاضر در این مراسم بودند. علی معلم که ۲۳ اسفند به طور ناگهانی براثر حمله قلبی و در سن ۵۴ سالگی درگذشت. 




































































منبع: بهارنیوز

چون همسفر عشق شدی، مرد سفر باش

سید آریا قریشی-روزنامه بهار

«- مگه نگفتی جدی نیست؟
  – جدی شد.» (جدایی نادر از سیمین)
هنوز نمی‌دانم این مطلب قرار است توسط کدام وجه از وجود من به نگارش در آید: یک علاقه‌مند به سینما که در ابتدای راه نوجوانی – اواخر دهه ۱۳۷۰ – با نشریه «دنیای تصویر» آشنا شده، شماره‌های مختلف این مجله را با ولع مطالعه می‌کرد و همین امر تأثیر غیر قابل انکاری در ایجاد عشقی وصف ناشدنی در او نسبت به سینما داشت؛ جوانی که سعی می‌کرد تفاوت رویکرد نشریات مختلف را نسبت به سینما درک کند؛ یا نویسنده‌ای که این فرصت را پیدا کرد تا ۷ سال – از فروردین ۱۳۸۹ تا تازه‌ترین شماره نشریه که یک روز پیش از درگذشت علی معلم منتشر شد – در نشریه «دنیای تصویر» ، و نزدیک به چهار سال – از سال ۸۹ تا ۹۳ – در سایت «کافه‌سینما» زیر نظر علی معلم فعالیت کند. راستش خیلی هم فرق نمی‌کند: هر کدام از این زوایا را که در مورد شخصیت علی معلم (حق بدهید که در فاصله اندکی از انتشار خبر شوکه کننده درگذشت او، استفاده از الفاظی همچون «زنده‌یاد» از سوی نگارنده سخت باشد) در نظر بگیریم، دلایل مختلفی برای ستایش او پیدا می‌کنیم.

 «دنیای تصویر» مجله‌ای برای دوران جدید سینمای ایران پس از پایان جنگ تحمیلی بود. درست در زمانی که به نظر می‌رسید فضای ایمن‌تری برای طرح مسائل جدید فراهم شده است، علی معلم با «دنیای تصویر» آمد تا تک‌صدایی را در عرصه مطبوعات سینمایی از بین ببرد. رویکرد نشریه «دنیای تصویر» از همان ابتدا مشخص بود و در طول این سال‌ها هیچ گاه تغییر نکرد به طوری که گزاف نیست اگر بگوییم هر کسی که با «دنیای تصویر» آشنایی داشت می‌دانست در درجه اول باید سراغ چه طیفی از فیلمسازان را در این نشریه بگیرد: کارگردان‌هایی که موفق به ایجاد تعادل میان رویکردهای پیچیده فلسفی یا روانشناختی از یک سو و مؤلفه‌های صنعتی جریان اصلی سینما از طرف دیگر شده بودند. به عنوان مثال، می‌توان به فیلمسازانی نظیر استیون اسپیلبرگ، مارتین اسکورسیزی، کلینت ایستوود، کوئنتین تارانتینو و کریستوفر نولان اشاره کرد. توجه به همین نگرش در قبال سینمای جهان، می‌تواند دریچه‌ای برای درک بهتر دیدگاه آقای معلم در مورد جایگاهی باشد که – از دید او – سینمای ایران باید به آن می‌رسید. علی معلم بارها در سرمقاله «دنیای تصویر» به لزوم دیدگاه صنعتی و‌ترکیب آن با عناصر اندیشمندانه اشاره کرد و این را نه فقط در حرف، که در عمل نشان داد. به فیلم‌هایی نگاه کنید که توسط او تهیه شدند. شاید بتوان گفت به جز «گاوخونی» همه آنها تحت قواعد و الگوهای سینمای ژانر ساخته شده‌اند: «شوکران»، «ازدواج به سبک ایرانی» و «آل». به این توجه کنید که او هیچ گاه خود را از بدنه سینمای ایران جدا نکرد (همان طور که مدت‌ها در صدا و سیما برنامه داشت و بارها در جشنواره‌های مهم دولتی به عنوان داور حضور یافت) اما نگرش خودش را با راه‌اندازی جشن حافظ – اولین جشن خصوصی سینمای ایران – نشان داد. این منش، برای نگارنده، قابل ستایش‌ترین جنبه از شخصیت علی معلم بود: کسی که – علی‌رغم تمام انتقاداتی که نسبت به شرایط حاکم بر سینمای ایران داشت و آنها را بارها اعلام کرده بود – هیچ گاه ژست اپوزیسیون نگرفت و هرگز سعی نکرد ادبیات صریح و خاص خود را محدود به زخم زبان زدن‌های بی‌ثمر کند. او نمی‌خواست عالِم بی‌عمل باشد. علی معلم با سواد و دانشی بسیط در زمینه‌های مختلف و با ادبیات خاصی که داشت، به سادگی می‌توانست به یکی از روشنفکر نماهایی تبدیل شود که در مورد همه چیز حرف می‌زنند و انتقاد می‌کنند و مورد ستایش طیفی قرار می‌گیرند که صرف «غرزدن» را ارزش می‌دانند. اما آقای معلم به جای دوری از نهادهای کنترل‌کننده سینما، سعی کرد در میانه میدان حضور داشته باشد تا شرایط را در حد توانش از درون اصلاح کند. به همین دلیل بود که بارها در نهادها و جشنواره‌های مختلف در مقام تصمیم‌گیرنده حضور یافت تا بتواند نگاه‌های رادیکال – از جناح‌های مختلف – را اصلاح و تعادل را برقرار کند؛ و مگر آگاهی و دانش، پیشرو و راه‌بلد بودن و عملگرایی، همگی از ویژگی‌های یک روشنفکر واقعی نیستند؟ طبیعتاً در این مسیر، علی معلم ناچار شد ناملایمات بسیاری را تحمل کند، از برخی از ایده‌آل‌هایش بگذرد و برخی از عقایدش را با صراحتی کمتر از آن چه واقعاً اعتقادش بود بیان کند. اما در شرایط فرهنگی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، چه راهی را بهتر از این می‌توان برای اصلاح یک نظام معیوب فرهنگی از درون خود آن سیستم پیدا کرد؟ در سکانس معروفی از فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» – شاهکار میلوش فورمن – شخصیت اصلی (آر. پی. مک‌مورفی با بازی جک نیکلسون) با اهالی تیمارستان شرط می‌بندد که می‌تواند آبخوری تیمارستان را از جا بکند و موفق به انجام این کار نمی‌شود. اما زمانی که با تمسخر و کنایه‌های اطرافیانش مواجه می‌شود، فقط می‌گوید: «اما سعیمو کردم، نکردم؟ لعنت بهش، لااقل سعیمو کردم». او موفق نشد اما همین کار مقدمه‌ای برای انتهای فیلم شد؛ جایی که شخصیتی دیگر با از جا کندن آبخوری تیمارستان، از آنجا فرار کرد. وضعیت سینمای ایران هنوز پر از ابهام است. می‌توان خیلی راحت فهرست بلند بالایی از مشکلات متنوع سینمای ایران فراهم کرد. اما بعید می‌دانم کسی بتواند ادعا کند که علی معلم تلاشی در راه اصلاح این وضعیت نکرد. اگر در سال‌های بعد اتفاقات دیگری رخ داد؛ اگر کسانی بودند که توانستند تغییری در وضعیت پر از مشکل سینمای ایران ایجاد کنند، نباید فراموش کنیم که علی معلم یکی از افرادی بود که سعی کرد این آبخوری را از جا بکند.

با این همه، علی معلم هیچ گاه خودش را محدود نکرد. گفتن‌اش ساده است اما آقای معلم واقعاً سعی می‌کرد بدون غرض به همه ابعاد سینما نگاه کند و باور کنید رسیدن به این جایگاه اصلاً ساده نیست. بخشی از این رویکرد همه‌جانبه پیش از این ذکر شده است: این که او تنها جشن خصوصی سینمای ایران را راه‌اندازی کرد اما می‌دانست که با نادیده گرفتن جشنواره‌های دولتی به جایی نمی‌رسد. حالا می‌توان همین نگرش را تعمیم داد: هیچ‌گاه علاقه‌اش را به سینمای آمریکا انکار نکرد اما از آن سو پیگیر انواع و اقسام جشنواره‌های اروپایی – از جشنواره فیلم کن گرفته تا مثلاً جشنواره کوچکی در تفلیس – هم بود؛ ایستوود و اسپیلبرگ را بسیار تحسین می‌کرد اما این تحسین قرار نبود به طرد و لعن – مثلاً – آندری تارکوفسکی منجر شود؛ فیلم‌ها و سریال‌های روز دنیا را با پشتکاری قابل ستایش دنبال می‌کرد اما از آن سو اطلاعات ناب و دقیقی هم از سینمای صامت داشت و. . . این فهرست را می‌توان باز هم ادامه داد. این رویکرد همه‌جانبه، لااقل دو ویژگی مثبت برای او به ارمغان آورد: اول این که باعث شد علی معلم همیشه قدرت تغییر در پیش‌فرض‌هایش را داشته باشد، و دوم این که جایگاه او را، فراتر از یک منتقد، به عنوان یک استراتژیست و تئوریسین برای سینمای ایران تثبیت کند. علی معلم آشکارا دیدگاهی شفاف و روشن نسبت به مسیر لازم‌الاجرا در سینمای ایران داشت و همین، او را به چهره‌ای خاص و مهم تبدیل می‌کرد. حتی در زمان حیات علی معلم هم کمبود آدم‌هایی با این رویکرد بی‌غرض و این دیدگاه شفاف و روشن در سینمای ایران احساس می‌شد. حالا که دیگر معلوم نیست جای خالی خود او قرار است چگونه پر شود.


منبع: بهارنیوز

آخرین فیلم «اورسن ولز» اکران می‌شود

کمپانی «نتفلیکس» اعلام کرد قصد دارد با سرمایه‌گذاری‌ فیلم «روی دیگر باد» آخرین ساخته «اورسن ولز»، کارگردان افسانه‌ای تاریخ سینما را ۴۰ سال پس از ساخت، ترمیم و اکران کند.

به گزارش ایسنا به نقل از گاردین، این پروژه سینمایی با نظارت «فرانک مارشال» انجام خواهد شد که در فیلم اصلی «روی دیگر باد» نیز حضور داشته است. «مارشال» در این‌باره گفت: نمی‌توانم باور کنم، اما پس از ۴۰ سال تلاش از عشق، علاقه و پشتکار کمپانی «نتفلیکس» تشکر می‌کنم که پس از سال‌ها این امکان را فراهم ساخت تا دوباره در اتاق تدوین بنشینیم و آخرین ساخته «اورسن ولز» را تکمیل کنیم.

«ولز» ساخت این فیلم را در سال ۱۹۷۰ آغاز کرد و مراحل فیلمبرداری آن تا شش سال به دلیل تغییر بازیگران و فیلمنامه و همچنین مسائل مالی به طول انجامید، اما پس از پایان فیلمبرداری، نگاتیوها بایگانی شدند و منازعات حقوقی بر سر این که مالک اصلی فیلم چه کسی است «اورسن ولز» را از ادامه کار و نهایی کردن فیلمش بازداشت و او تنها ۴۰ دقیقه از فیلم را تدوین کرد.

در این فیلم «جان هوستون» در نقش کارگردانی کهنه‌کار بازی می‌کند که در تلاش است آخرین فیلم خود را تکمیل کند و در عین حال با دسته‌ای از کارگردانان جوان نیز رقابت زیادی دارد. در این فیلم «دنیس هوپر» و «پیتر بوگدانویچ» نیز بازی کرده‌اند که در پروژه ترمیم و تکمیل این فیلم پس از ۴۰ سال نیز همکاری خواهند کرد.

«بوگدانویچ» پیش از این تلاش کرد در قالب یک کمپین جمع‌آوری سرمایه و با حمایت «کلینت ایستوود» و «جی‌جی آبرام» مقدمات اکران فیلم «روی دیگر باد» را فراهم کند و در نهایت ۴۰۰ هزار دلار نیز جمع‌آوری کرد اما این اقدام ظاهرا با بروز اختلافاتی پیرامون مالکیت نگاتیوها به سرانجام نرسید.

ساخت این فیلم در دهه ۱۹۷۰ میلادی نیز با مشکلات مالی فراوانی همراه بود، بویژه این که «اورسن ولز» نیز فرآیند تدوین بلندپروازانه‌ای در سرداشت و قصد داشت همزمان پنج تدوین گوناگون از فیلم ایجاد کند.

«اورسن ولز» تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۵ موفق شد ۴۰ دقیقه از فیلم را تدوین کند و ظاهر یادداشت‌های بسیاری را برای ادامه کار به جا گذاشته است .با این وجود این که بتوان درست همان فیلمی را که مد نظر «اورسن ولز» بوده را در نسخه نهایی شاهد باشیم امری غیرممکن است اما کمپانی فیلمسازی «نتفلکیس» در تلاش است تا جای ممکن به دیدگاه «ولز» در این اثر پایبند باشد.

«ولز» در زمان حیات خود همواره بر سر مسائل مالی با هالیوود دچار چالش بود و برای حمایت از فیلم‌هایش خودش در آن‌ها به ایفای نقش می‌پرداخت.

از جمله افتخارات «اورسن ولز» که ساخت فیلم‌هایی چون «همشهری کین» و «امبرسون‌های باشکوه» را در کارنامه سینمایی درخشان خود دارد می‌توان به کسب جایزه بزرگ جشنواره کن در سال ۱۹۵۲ برای «اتللو»، جایزه بهترین بازیگر کن در سال ۱۹۵۹ و دریافت جایزه بیستمین سال تاسیس جشنواره کن و جایزه بزرگ دستاورد فنی این جشنواره در سال ۱۹۶۶ اشاره کرد.

او همچنبن در سال ۱۹۷۰ شیر طلای افتخاری ونیز را به خانه برد و در سال ۱۹۷۱ جایزه اسکار افتخاری گرفت.

وی در ادامه موفقیت‌هایش در سال ۱۹۸۳ جایزه «لوکینو ویسکونتی» را از جوایز «دیوید دوناتلو» معروف به اسکار سینمای ایتالیا کسب کرد و در سال ۱۹۸۴ جایزه یک عمر دستاورد هنری را از انجمن کارگردانان آمریکا دریافت کرد.

اورسن ولز روز دهم اکتبر ۱۹۸۵ در سن ۷۰ سالگی در لس‌آنجلس درگذشت. وی با وجود آن‌که در زمان خود کمتر مورد توجه قرار گرفت، امروزه یکی از کسانی است که از لحاظ جنبه‌های بصری سینما بسیار مورد تحسین است و فیلم «همشهری کین» او “عنوان بهترین فیلم اول” یک کارگردان در تاریخ سینما را در اختیار دارد.


منبع: عصرایران

افشین یداللهی شاعر و ترانه‌سرا درگذشت

همسر و برادر همسر این هنرمند در این سانحه به‌شدت دچار جراحت شده‌اند.

افشین یداللهی شاعر و ترانه سرای کشور بر اثر تصادف درگذشت.

به گزارش عصر ایران به نقل از مهر، یداللهی شب گذشته سه شنبه ۲۴ اسفند در مسیر بازگشت از هشتگرد به سمت تهران به دلیل برخورد شدید یک دستگاه کامیون با خودرویش، به شدت مجروح شده و درگذشت.

همسر و برادر همسر این هنرمند در این سانحه به‌شدت دچار جراحت شده‌اند.

عباس سجادی مدیرعامل بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران  این خبر را تأیید کرد.

یداللهی از جمله ترانه سراهای شناخته شده کشور بود که بسیاری از آثارش به عنوان تیتراژ سریال های تلویزیون توسط خوانندگانی چون علیرضا قربانی خوانده شد. در این میان می‌توان به ترانه سریال محبوب «شب دهم» اشاره کرد.


منبع: عصرایران

پیام فرهادی برای درگذشت علی معلم

گروه هنری: اصغر فرهادی کارگردان سینما در پیامی درگذشت علی معلم را تسلیت گفت.

 پیام اصغر فرهادی برای درگذشت معلم بدین شرح است: على جان، ناباورانه خبر سفرت را شنیدم و با حسرت و افسوس تلاش دارم آخرین دیدارمان را که همین چند هفته پیش بود مرور کنم شاید در لابه‌لاى گفته‌ها و رفتارت نشانه‌اى بیابم براى تعبیر آن به رفتن زودهنگام و بى‌بازگشتت ولى هر آنچه به یاد مى‌آورم نه تنها از دیدار آخر که از همه دیدارهایمان همه نشانه‌هایى هستند از میل به زندگى. عشقت به خانواده، مهرت به دوستان، لبخند شیرین گره خورده‌ات بر چهره، شور و هیجان سخن گفتن‌هایت، رنگ‌هاى زنده لباس‌هایت، آبى فیروزه‌اى انگشترهایت، شعر سعدى و حافظ در میان گفته‌هاى حتى روزمره‌ات و همه نشانه‌هاى زندگى که از دل صاف و بى کینه‌ات بر مى‌آمد. آذر خانم عزیز، امید و ایمان دوست‌داشتنى برایتان آرزوى بردبارى دارم در برابر این اندوه فراموش ناشدنى.


منبع: بهارنیوز

بسیاری شهرها از برپایی کنسرت ابا دارند

این آهنگساز و رهبر ارکستر ملی در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: من در طول زندگی‌ام در زمینه موسیقی، فعالیت‌های متفاوتی داشته‌ام و در زمینه آهنگسازی، ساخت موسیقی فیلم و سریال، موسیقی‌های بدون کلام و موسیقی‌های باکلام برای خوانندگان مختلف کار کرده‌ام؛ اما دل‌مشغولی‌هایی برای مطالعه دارم و صرفا فقط کارم این نیست که آهنگسازی کنم.او ادامه داد: در زمینه آهنگسازی، از من کار کم می‌شنوید، اما کارهایی را می‌شنوید که با فکر انجام داده‌ام و پیش از آن، نقشه‌اش را کشیده بودم. من همیشه فکرم مشغول انجام کاری بوده که در میان کارهایم شاخص باشد و مردم آن را دوست داشته باشند. خوشبختانه از این نظر به خودم می‌بالم که توانستم آثاری را پدید آورم که همه‌ی آن‌ها مورد توجه مردم بوده است. حتی یک اثر هم ندارم که مردم به آن اقبال نشان نداده باشند و این سعادتی است که نصیب هر آهنگسازی نمی‌شود. من ذائقه مردم را می‌شناسم و می‌دانم چگونه می‌توانند از اثری لذت ببرند و یادشان بماند.
شهبازیان تاکید کرد: در طول عمرم، یکی از آرزوهایم رهبری ارکستری بوده که زیر نظر خودم باشد، تا بتوانم آثار خودم و  آهنگسازان مطرح کشور را اجرا کنم. این اتفاق در سال‌های گذشته نیفتاد، اما خوشبختانه اکنون من ارکستری را در اختیار گرفته‌ام که اداره آن برعهده من است و به‌عنوان مدیر هنری و رهبر ارکستر، آن را هدایت می‌کنم. من سه روز در هفته تمرین می‌کنم و بقیه روزها در تلاش هستم که بتوانم رپرآتوار و قطعات ارکستر را آماده کنم.

مشغول نوشتن چند آلبوم هستم
او گفت: در این شش‌ماه که ارکستر ملی ایران زیر نظر من فعالیت می‌کند، توانستیم به موفقیت‌های خوبی برسیم؛ اما من کارهای خودم را فراموش نکرده‌ام، مشغول نوشتن چند آلبوم هستم، از طرفی صحبت‌های اولیه انجام شده و روی موسیقی یکی – دو فیلم نیز کار می‌کنم. این آهنگساز با اشاره به آهنگسازی چند اثر، توضیح داد: این آثار بیشتر در زمینه موسیقی ایرانی و همکاری با خوانندگانی است که بیشتر، خودم صدای آن‌ها را دوست دارم. در زمینه موسیقی مقامی و محلی ایران هم فعالیت دارم و آن‌ها را جمع‌آوری می‌کنم و می‌خواهم روی آن‌ها تحقیق کنم و ملودی‌های خوبی را پیدا کنم، بویژه در زمینه موسیقی دستگاهی و موسیقی ردیف که موسیقی اصیل ایرانی است، فعالیت می‌کنم که در آنجا نیز خوراک و تم‌هایی را درآورم که برای نوشتن موسیقی در ژانر موسیقی ملی مناسب باشد، زیرا موسیقی ملی ما برگرفته از موسیقی بومی، مقامی و ردیف موسیقی ایران است که با آشنا شدن با این موسیقی‌ها، هنرمند به خلاقیت می‌رسد و آثاری را که خلق می‌کند، براساس همین جذابیت‌ها و موسیقی‌های سرزمین ماست. شهبازیان گفت: موسیقی بلوچی، لری بختیاری یا موسیقی جنوب ایران، با یکدیگر تفاوت دارند و خیلی خوب است هنرمند با همه این زمینه‌ها آشنا باشد، در آن‌ها فعالیت کند و آن‌ها را به درون آثار خود بیاورد و بتواند این کارها را به‌عنوان موسیقی ملی اجرا کند. وی همچنین بیان کرد: در حال حاضر که پارتیتور آثاری را که برای ارکستر آماده می‌کنیم، به‌صورت کامپیوتری می‌نویسیم تا خوانا باشد. در آینده نیز قصد انتشار آن‌ها را به‌صورت کتاب دارم.

بسیاری از شهرستان‌ها از برگزار کردن کنسرت ابا دارند
رهبر ارکستر ملی ایران اظهار کرد: متاسفانه موسیقی ما در سال‌های گذشته دچار تحولات و مشکلات فراوانی شد، زیرا عکس‌العمل‌هایی درباره آن وجود دارد و عوامل بازدارنده در آن زیاد است. بسیاری از شهرستان‌ها از برگزار کردن کنسرت ابا دارند و این موضوع سال‌هاست ادامه دارد. در سال‌های اولیه انقلاب، اجرای کنسرت خیلی محدودتر و کمتر بود؛ اما در حال حاضر که تقریبا همه نوع موسیقی‌ای اجرا می‌شود، بویژه موسیقی پاپ، که من از مخالفان سرسخت آن در کشور هستم. من کسی بودم که موسیقی پاپ برایم جذاب بود و آثار زیادی را در این زمینه دارم، اما متاسفانه موسیقی پاپ ما به سمتی پیش می‌رود که به ماهیت موسیقی لطمه خواهد زد. ما داریم جا پای موسیقی خارج از کشور می‌گذاریم و این خیلی بد است.

این آهنگساز گفت: در موسیقی پاپی که اکنون اجرا می‌شود، خوانندگان بسیار ضعیفی هستند که کار می‌کنند، بیشتر ترانه‌ها بد است، البته ترانه‌سراهای بسیار خوبی در کشور داریم که کارهای درخشان ترانه‌سرایی در موسیقی پاپ انجام می‌دهند که بسیار هم زیباست؛ اما بیشتر آثار پاپ از نظر ترانه‌سرایی، بی‌هویت و بی‌ارزش است. البته من به‌عنوان یک موسیقیدان به‌صورت تفننی به موسیقی گوش نمی‌دهم و با دید پژوهش و بررسی موسیقی را می‌شنوم. البته من نمی‌خواهم همه آثار موسیقی پاپ را رد کنم و در این زمینه کارهایی هم انجام می‌شود که بد نیستند.

هر کسی که امکان مالی دارد نباید به موسیقی پاپ وارد شود
او همچنین بیان کرد: در سال ۹۵ در ژانر موسیقی پاپ، خوب‌ها و بهترین‌ها خیلی انجام نشدند و کارها متوسط و دست پایین بودند، فقط در زمینه موسیقی ملی و بعضی آثار موسیقی اصیل ایرانی، آثار قابل شنیدنی تولید شدند. امیدوارم به این موضوع پرداخته و بررسی شود تا هر کسی که امکان مالی دارد، نتواند به موسیقی پاپ وارد شود و این کار یک ضوابطی را پیدا کند و کسی بتواند این کار را بکند که از صدای خوشی برخوردار باشد. بسیاری از خوانندگان حتی در تلفظ زبان فارسی مشکل دارند و مردم ما هم به‌دلیل این‌که دسترسی کمتری به آثار دارند، این کارها را گوش می‌کنند.شهبازیان تاکید کرد: ما کسی هستیم که باید گوش مردم را تربیت کنیم و سلیقه آن‌ها را بالا ببریم. نباید به سلیقه مردم توهین شود. مردم دل‌شان می‌خواهد با موسیقی اخت باشند و شاد شوند. بنابراین به دیدن این کنسرت‌ها می‌روند و نباید کار بی‌ارزش به آن‌ها داده شود تا در سال‌های آینده بتوانیم به خودمان ببالیم که موسیقی ارزشمندی داریم.


منبع: بهارنیوز

اهل قلمی که سال ۹۵ از دنیا رفتند

به گزارش ایسنا، در سالی که گذشت، چهره‌های بسیاری از دنیا رفتند. در این بین نویسندگان، شاعران و مترجمان هم بودند و یا اهل سیاست و هنرهای دیگر که به نوشتن کتاب هم پرداخته بودند.
قاسم هاشمی‌نژاد نویسنده و روزنامه‌نگار پیشکسوت روز ۱۳ فروردین به علت عفونت ریه درگذشت. او از دهه ۴۰ در مطبوعات نقد می‌نوشت و در سال ۱۳۵۸ رمانی پلیسی را با نام «فیل در تاریکی» منتشر کرد. «نمایش منظوم» اثر تی. اس. الیوت «بشنو، آدمک!» از ویلهلم رایش، «خوابگران» از ریموند چندلر و «من منم: کتابی درباره خودکاوی» اثر راتان لعل، از آثار ترجمه‌ای هاشمی‌نژاد است. «خیرالنساء» ،«سیبیّ و دو آینه»، «رساله در تعریف» و «تبیین و طبقه‌بندی قصه‌های عرفانی» نیز از دیگر آثار او هستند.

حسن نجفی شاعر و مترجم که به زبان انگلیسی‌ شعر می‌گفت و عمده شعرهایش را در مدح ائمه اطهار (ع) سروده است روز ۱۷ فروردین‌ماه در سن ۸۳ سالگی از دنیا رفت. شعرهای او در مناسبت‌های مختلف مذهبی در رسانه‌های انگلیسی‌زبان داخلی و خارجی منتشر شده است که از جمله این رسانه‌ها می‌توان به کیهان اینترنشنال اشاره کرد. از این شعرها سه جلد کتاب نیز منتشر شده است. حسن نجفی علاوه بر ترجمه کتاب‌های مختلف، قرآن کریم را به انگلیسی ترجمه کرده است.

جابر عناصری پژوهشگر تعزیه و فرهنگ عامه، ۲۸ فروردین در سن ۷۱ سالگی از دنیا رفت. او در آثار خود از نگاهی جامعه‌شناسانه و مردم‌شناسانه به تئاتر و تعزیه ایرانی می‌نگریست. عناصری استاد ممتاز دانشگاه‌های تهران بود و در کنار پژوهش‌های فراوان بیش از ۴۰ کتاب در زمینه فرهنگ ایران به رشته تحریر درآورده است که از آن جمله به «شناخت اساطیر ایران بر اساس طومار نقالان»، «شبیه‌خوانی کهن‌الگوی نمایش‌های ایرانی»، «مردم‌شناسی و روانشناسی هنری»، «عاشق‌ترین عاشقان فرهنگ»، «فرهنگ و پژوهش» و «نسیم خاطرات» می‌توان اشاره کرد. مجموعه مقالات «نسیم خاطرات» دربردارنده ۱۵۰ مقاله درباره تاریخ شفاهی اردبیل و گریزهایی به فرهنگ محلی ایران است.

 
حسن حاتمی نویسنده و شاعر کازرونی ۱۴ اردیبهشت در سن ۸۲ سالگی به لیلی کهولت سن و عفونت ریوی از دنیا رفت. حاتمی از جمله شخصیت‌های انقلابی بود که در دهه ۵۰ با گرایش چپ به مبارزه با رژیم پهلوی می‌پرداخت و به همین دلیل بارها تبعید و زندانی شد. از او آثار متعددی از جمله «باورها و رفتارهای گذشته مردم کازرون»، «به خاطر یک تکه نان سنگک»، «»بازیهای محلی کازرون»، «جغرافیای طبیعی کازرون»، «زمانه خاکستر و منظومه زخم»، «سرود مردی که به خلیج پیوست»، «غذاهای سنتی کازرون»، «ما بسیاریم»، «محرم در کازرون»، «هزار سال شعر کازرون»، و مجموعه مقالات «کازرونیه» باقی مانده است. از حاتمی به عنوان شاعر قطعه معروف «گنجشکک اشی‌ مشی» که با صدای فرهاد مهراد و پری زنگنه ماندگار شده یاد شده است.

پرویز کلانتری هنرمند نقاش و داستان‌نویس روز ۳۱ اردیبهشت‌ماه در پی عارضه مغزی و قلبی درگذشت. او  متولد یکم فروردین ۱۳۱۰، نقاش، طراح، نویسنده و روزنامه‌نگار بود. در سال ۱۳۳۰ وارد دانشکده هنرهای زیبای تهران شد و در سال ۱۳۳۸ در رشته هنرهای تجسمی دانش‌آموخته شد. کلانتری در دانشکده با همایون صنعتی‌زاده، رئیس دانشکده هنرهای زیبا آشنا شد و این آشنایی موجب راهیابی او به مؤسسه انتشاراتی فرانکلین، ناشر کتاب‌های درسی و نشریه پیک شد. به این ترتیب او به تصویرگری کتاب‌های درسی روی آورد. «مرغابی‌ها و لاک‌پشت»، «روباه و خروس»، «چوپان دروغ‌گو»، «حسنک کجایی» و «روباه و زاغ» از آثار کلانتری است. همچنین کتاب‌های «ولی افتاد مشکل‌ها»، «مرگ پایان کبوتر نیست»، «چهار روایت» و «نیچه نه، فقط بگو مشد اسماعیل» از جمله آثار این نویسنده است.

نصرت‌الله بختورتاش نویسنده، ایران‌شناس و پژوهشگر در سن ۹۳ سالگی و بر اثر سکته مغزی ۴ خردادماه درگذشت. بختورتاش که به «چهره درخشان پرچم» معروف بود آثاری را مانند «نشان اسرارآمیز»، «حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت»، «عشق و سربازی»، «نبردهای محمد (ص)»، «پرچم و پیکره شیر و خورشید» و «استراتژی نظامی هخامنشی» منتشر کرده است.

محمدعلی شعاعی قرآن‌پژوه و عضو شورای مشاوران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روز ۷ خردادماه بر اثر عارضه سکته از دنیا رفت. او معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره احمد مسجدجامعی بود و قبل از بازنشستگی، مشاور امور فرهنگی در دوره محمدحسین صفارهرندی، سیدمحمد حسینی و علی جنتی بود. «کتابشناسی آثار ناشران ایرانی به زبان‌های خارجی» از جمله آثاری است که زیر نظر شعاعی تدوین شده است.

حمید سبزواری شاعر شعرهای مشهور دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس،  ۲۲ خردادماه در سن ۹۱ سالگی در بیمارستان آسیای تهران از دنیا رفت. سبزواری زاده ۱۳۰۴ در سبزوار بود که قبل از مدرسه، قرآن را در خانه و نزد مادرش آموخته بود. از آثار حمید سبزواری می‌توان به «دیوان اشعار»، «کاروان سپیده»، «یاد یاران»، «سرود درد»، «گزیده ادبیات معاصر» و «سرود سپیده» اشاره کرد. او برای انقلاب شعر و شعار می‌ساخت که در راهپیمایی‌ها و نمازجمعه خوانده می‌شد؛ برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو»، «خمینی ای امام» و « الله اکبر خمینی رهبر».

فیروز حریرچی استاد زبان و ادبیات عرب  ۲۲ خردادماه بر اثر عارضه مغزی از دنیا رفت. او سال ۱۳۲۰ در تبریز متولد شد و در سال ۱۳۵۴ دکترای زبان و ادبیات عرب خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد. حریرچی صاحب ده‌ها تألیف، ترجمه و مقالات متعدد در حوزه ادبیات و تاریخ است. او به عنوان چهره ماندگار رشته زبان و ادبیات عرب در چهارمین دوره همایش چهره‌های ماندگار برگزیده شد.

امیر عشیری نویسنده داستان‌های پلیسی روز ۲۷ خرداد بر اثر ایست قلبی درگذشت. از این نویسنده که متولد سال ۱۳۰۳ بود به عنوان پایه‌گذار ادبیات پلیسی در ایران نام برده می‌شود. عشیری همچنین در موضوعات تاریخی می‌نوشت. نخستین اثر او در سال ۱۳۲۸ به صورت پاورقی در مجله «آسیای جوان» چاپ شد. محمدعلی جمالزاده پس از خواندن کتاب «سیاه‌خان»، او را “الکساندر دوما”ی ایران می‌نامد. عشیری بیش از ۵۰ عنوان داستان نوشته‌ است از جمله: «اعدام یک جوان ایرانی در آلمان»، «جای پای شیطان»، «تصویر قاتل»، «لبخند در مراسم تدفین»، «جاسوس دو بار می‌میرد»، «معبد عاج»، «پرتگاه»، «دیوار اقیانوس»، «قطار نیمه‌شب»، «سحرگاهی خونین»، «شب‌زنده‌داران» و «قلعه قهقهه.»

مصطفی ذاکری پژوهشگر و استاد زبان‌شناسی ۵ تیرماه به علت ایست قلبی از دنیا رفت. او  در حوزه نقد متون ایران‌شناسی، دیوان‌های شعر و ادبیات فارسی، عروض، قافیه و بیان پژوهش‌های متعددی داشت. ذاکری  یک فرهنگ مفاهیم زبان فارسی نیز تألیف کرده بود که به دلیل حمایت نشدن منتشر نشد و برای چاپ این اثر شش‌جلدی که چیزی بین دانشنامه و فرهنگ لغت است به دنبال ناشر بود. او همچنین کتابی درباره زندگی شیخ بهایی و کتابی درباره نقد مسیحیت منتشر کرده بود. بیشتر فعالیت‌هایش در حوزه نگارش مقاله‌هایی بود که در مرکز پژوهشی میراث مکتوب منتشر می‌شد.

عباس کیارستمی  کارگردان سینما، فیلم‌نامه‌نویس، شاعر و عکاس ۱۴ تیرماه در پی یک دوره بیماری در سن ۷۶ سالگی درگذشت. او فیلم‌سازی تأثیرگذار در سینمای جهان به‌شمار می‌آید و برنده نخل طلای کن بود. کیارستمی کتاب‌هایی را از جمله «حافظ به روایت عباس کیارستمی»، «سعدی از دست خویشتن فریاد»،  «باد و برگ»،  «آتش» (جزیی از کلیات شمس)، «گرگی در کمین»، «همراه با باد»،  «آب» (نیما یوشیج به روایت عباس کیارستمی) و «شب» (گزیده اشعار شاعران کلاسیک و معاصر ایران با موضوع شب) منتشر کرده است. 

مهدیه الهی قمشه‌ای شاعر، محقق و مولوی‌پژوه در روز ۱۹ تیرماه  بر اثر  مشکلات تنفسی و ریوی درگذشت. او به تحقیق در مثنوی مولوی و تحلیل و تفسیر ادبیات عرفانی و تطبیق آن‌ها با موضوعات قرآنی می‌پرداخت و بیت‌های بسیار زیادی از مثنوی را از حفظ بود، و خود هم طبع شعری و ذوق ادبی داشت و «آتش» تخلص می‌کرد. از الهی قمشه‌ای آثاری چون «بهار عشق؛ منتخب اشعار»، «معبد عشق؛ مجموعه اشعار»، «کربلا وادی عشق؛ سروده مهدی الهی قمشه‌ای، بازسرایی مهدیه الهی قمشه‌ای» و «خاطرات من با پدرم» به جا مانده است.

جواد درهمی فرهنگ‌نویس ۲۵ مردادماه در ۹۱ سالگی دار فانی را وداع گفت. او  از همکاران دکتر محمد معین بود و عمر خود را وقف تالیف و تدوین «لغت‌نامه دهخدا» و همکاری با مرحوم دکتر معین در جهت تالیف فرهنگ شش‌جلدی «معین» کرد.

داوود رشیدی بازیگر  تئاتر، سینما و تلویزیون و کارگردان تئاتر روز ۵ شهریور ماه در سن ۸۳ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. او  زاده ۲۵ تیر ۱۳۱۲  بود. در کنار نقش‌آفرینی‌های بسیار، آثار نمایشی داوود رشیدی در چهار جلد  منتشر  شده است. جلد اول و دوم شامل نمایشنامه‌هایی می‌شود که او از هنگام ورود خود به ایران ترجمه و اجرا کرده است. جلد اول از این مجموعه با عنوان «درخت تبریزی دوم و چند نمایشنامه‌ دیگر» و جلد دوم  با عنوان «بازی کشتار و چند نمایشنامه دیگر» منتشر شده است. جلد سوم کتاب به ترجمه نمایشنامه «در انتظار گودو» و اجرای آن و جلد چهارم نیز به گفت‌وگوی محمدعلی منصوری با داوود رشیدی، علاقه‌مندی به تئاتر، اولین اجراهای رشیدی، اسناد و … اختصاص یافته است.

حمید یزدان‌پناه شاعر و مترجم روز ۱۱ شهریور در اثر سکته مغزی درگذشت. او ترجمه آثار برخی نویسندگان سرشناس دنیا ازجمله «میگل آنخل استوریاس»، «جویس کارول اوتس» و «یوسا» را در کارنامه خود داشت. همچنین آثاری را چون «به خاتون خیابان شماره ۶۶» تالیف کرده است. از جمله آثار این شاعر و مترجم می‌توان از  «راهی به سوی بهشت»، «الیزابت کاستلو»، «یادداشت‌های سال بد»، «دیوانگی»، «جانورها»، «باد سهمگین» و «امینا» نام برد.

محمدحسن شفیعیان از داوران گروه فقه و تصحیح متون جایزه کتاب سال، روز  ۲۷ شهریورماه بر اثر سکته قلبی درگذشت. شفیعیان در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در شهر قم متولد شد. او سال‌‎ها همکاری‌های علمی و پژوهشی با گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران را نیز در کارنامه خود داشت. بیش از ۱۰ سال داوری کتاب فصل و کتاب سال و یک دوره داوری جشنواره فارابی از جمله فعالیت‌های او بود. همچنین از آثار به‌جامانده از این محقق علوم اسلامی به کتاب «سیر نگارش قواعد فقهی در فقه شیعه» می‌توان اشاره کرد.

سعید آذین مترجم زبان اسپانیولی روز ۲ مهرماه بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت. ترجمه‌ آثاری از «لورکا»، «خوآن رامون خیمنس»، «اکتاویو پاز» و «پابلو نرودا» و کارشناسی و مجری‌گری برنامه‌ رادیویی «جهان ترجمه» شبکه‌ فرهنگ رادیو در کارنامه او به چشم می‌خورد.

محسن شریف داستان‌نویس روز ۸ مهرماه در سن ۸۰ سالگی بعد از تحمل بیماری سرطان حنجره درگذشت. شریف متولد پنجم آذرماه ۱۳۱۵ در روستای چاهکوتاه از توابع بوشهر بود که پس از سال‌ها نوشتن، نخستین کتابش را با نام «فصل‌های تکراری» در ۵۴ سالگی منتشر کرد.  «آس نحس»، «سال‌های صبر»  و «ورار» از دیگر آثار او هستند.

قدرت‌الله مهتدی نویسنده و مترجم روز ۱۲ مهرماه در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت. مهتدی بیش‌تر در حوزه ترجمه فعال بود و از جمله آثار منتشرشده او می‌توان به «لئو آفریقایی»، «سقراط، عیسی، بودا» و «جلد دهم تاریخ بزرگ جهان» اشاره کرد.

سیف‌الدین نجم‌آبادی استاد ایران‌شناسیِ دانشگاه «هایدلبرگ» آلمان ۲۲ مهر در سن ۹۴ سالگی درگذشت. او که متولد هشتم فروردین ۱۳۰۱ شمسی در تهران بود چندین اثر را به زبان آلمانی برگرداند که از جمله این آثار می‌توان به «قابوس‌نامه کیخسرو»، «سفرنامه ناصرخسرو» و «کلیله و دمنه» اشاره کرد. نجم‌آبادی  در جمع‌آوری و شناسایی نسخ خطی ایرانی در دانشگاه هایدلبرگ زحمات فراوانی کشید و حاصل تلاش خود را به صورت یک کتاب جمع‌آوری کرد. از او کتاب «توصیف جغرافیای ایران در زمان صفویه» باقی مانده است. سیف‌الدین نجم‌آبادی در سکوت خبری درگذشت و اول آبان‌ماه در شهر هایدلبرگ آلمان به خاک سپرده شد.

عزیز طویلی نویسنده و مورخ ۳ آبان‌ماه در سن ۸۴‌سالگی درگذشت. او متولد اول اسفندماه ۱۳۱۱ در بندرانزلی و بازنشسته ارتش بود. اولین کتاب خود را در سال ۱۳۵۰ چاپ کرد که شامل ۲۸۵ مخمس از سروده‌هایش بود. طویلی با تالیف هفت عنوان کتاب به موضوع ریشه‌یابی شهرهای طالش، بندرانزلی، رشت، فومن، شفت، صومعه‌سرا و لنگرود با استفاده از اسلوب علمی و زبان‌شناسی پرداخته است. کتاب‌های «بازگشت»، «به دنبال روشنایی»، «شهرهای شمالی ایران به زیر آب می‌روند؟»، «گشتای ایران (خلاصه‌ای از تاریخ انزلی)»، «عبرت»، «کلید»، «رازی که هرگز فاش نشد» (داستان پلیسی)، «جنگ‌های ایران و روس»، «قتل در تالاب»، «عملیات افتخارآمیز» (داستان قدیمی ایرانی) و  «دریای کاسپین» از این نویسنده گیلانی به جا مانده است.

محسن بخشی بنیان‌گذار نشر آگاه در روز  ۱۳ آبان  بر اثر کهولت سن و بیماری ریوی دار فانی را وداع گفت. او بیش از ۵۰ سال در حرفه کتاب‌فروشی و نشر کتاب اشتغال داشت. بخشی از سال ۱۳۲۰ در انتشاراتی‌های مختلفی مانند صفی‌علیشاه، معرفت، نیل و آگاه فعالیت کرد.

کاظم رضا نویسنده و پژوهشگر حوزه ادبیات داستانی روز  ۱۶ آبان به دلیل عارضه قلبی درگذشت. او در سال‌های پیش از انقلاب، جُنگ «لوح» را که مجموعه‌ای از آثار داستان‌نویسان ایرانی بود، منتشر کرد. رضا در طی این سال‌ها آثار داستانی‌ای را نیز تالیف کرد که هیچ اثر کامل و مستقلی از وی مجوز و مجال انتشار نیافت. تنها در روزهای آخر و در شرایطی که در بیمارستان بستری بود داستان «هما»ی او موفق به کسب مجوزِ انتشار شد و به‌چاپ رسید. سوای این اثر بعضی از داستان‌های کوتاه کاظم رضا در برخی مجلات ادبی نظیر «نوشتا» و «این شماره با تاخیر» منتشر شده است.

توران میرهادی پیشکسوت ادبیات کودک و آموزش و پرورش بر اثر سکته مغزی ۱۸ آبان در سن ۸۹ سالگی از دنیا رفت. او استاد ادبیات کودکان، نویسنده، متخصص آموزش و پرورش و یکی از شخصیت‌های برجسته فرهنگی بود. میرهادی یکی از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک بود و از سال ۱۳۵۸ نیز سرپرستی تدوین و تالیف «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» را برعهده داشت. از آثار او می‌توان به: دو گفتار درباره کتابخانه‌های آموزشگاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه، کتاب کار مربی کودک، برنامه کار سالانه مربی در مهد کودک و کودکستان، جستجو در راه‌ها و روش‌های تربیت، تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، راهنمای تدریس کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، دو گفتار (کتابخانه آموزشگاهی و نقش آن در ایجاد عادت به مطالعه)، و آنکه رفت، آنکه آمد، اشاره کرد. او همچنین این کتاب‌ها و مقاله‌ها را ترجمه کرده است: افسانه چینی برای کودکان، گنجشک کوچولو، رفتار والدین ما باید چگونه باشد، تفاهم بین‌المللی به وسیله کتاب‌های کودکان و نوجوانان و در باب افسانه‌ها و اسطوره‌ها برای کودکان و نوجوانان (با همکاری ثریا قزل‌ایاغ).

سیروس نیرو شاعر و پژوهشگر که از نسل شاگردان یوشیج بود ۲۵ آبان‌ماه از دنیا رفت. نیرو متولد سال ۱۳۰۹ و از شاعران سال‌های دور بود که محضر نیما را درک کرده بود. سَحر، رود، جاده، بهار از پنجره و… از جمله مجموعه شعرهای منتشرشده این شاعر هستند. سیاه‌مشق (شرح مخزن‌الاسرار نظامی)، در یتیم (شرح خسرو و شیرین نظامی)، دون ژوان (شرح هفت پیکر نظامی)، پیامبر نامرسل (شرح اسکندرنامه نظامی)، گوهرفروشان مهتاب (شرح لیلی و مجنون) و گنج مراد (شرح غزل­‌های حافظ) از دیگر کتاب‌های نیروست که در زمینه شعر کلاسیک فارسی منتشر شده است. او کتاب «نیما» را هم منتشر کرده است.

آیت‌الله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی از مراجع تقلید جهان تشیع ۳ آذرماه در سن ۹۱ سالگی بر اثر عارضه قلبی و ریوی دار فانی را وداع گفت. او زاده  ۸ بهمن‌ماه ۱۳۰۴ و از پیشگامان انقلاب اسلامی بود که از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ ریاست دیوان عالی کشور را بر عهده داشت. او در سال‌های پایانی عمرش ریاست دانشگاه مفید را بر عهده داشت. آیت‌الله موسوی اردبیلی افزون بر ده‌ها مقاله، کتاب‌های تألیفی نیز دارد که از جمله آن‌ها به «جمال ابهی»، «فقه القضا»، «فقه الحدود و التعزیرات»، «فقه الشرکـﺔ»، «فقه الدیات»، «فقه القصاص» و «فقه المضاربـﺔ» می‌توان اشاره کرد.

علی باقرزاده (بقا) شاعر ۱۸ آذر ماه دچار ایست قلبی شد و درگذشت. شعرهای او در قالب جرایدی مثل یغما، وجید، مشکوه و مجله فرهنگ و آموزش و پرورش و نیز برخی کتاب‌های درسی چاپ شده است. همچنین چندین کتاب به نام‌های «لطیفه‌ها در باب حاضرجوابی‌های شاعران»، «تراز یزدی در باب زندگی عبدالوهاب تراز»، «چهل حدیث» که ترجمه منظوم چهل حدیث رضوی است که در کتاب سال مشهد چاپ شد، «نسیمی از دیار خراسان» که گزیده شعرهای اوست، «یاد مادر» شامل برترین آثار اندیشمندان درباره مادر ، «زلال بقا» که دیوان شعر است، «سفری به مسکو و سن پترزبورگ» به همراهی دکتر رزم‌جو، «سیر آفاق» در باب سفر به کشورهای آسیا و اروپا و آفریقا و آمریکا و «بزم محبت» در مدایح و مراثی و کلمات ائمه اطهار (ع) را منتشر کرده است.

پوران فرخزاد نویسنده و پژوهشگر روز ۹ دی‌ماه بر اثر ایست قلبی از دنیا رفت. او متولد بهمن‌ماه سال ۱۳۱۲ بود و از جمله آثارش به «زن از کتیبه تا تاریخ» (دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان در دو جلد)، «اوهام سرخ شقایق» (گزیده‌ای از اشعار زنان جهان)، «نیمه‌های ناتمام؛ سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ»، «زن شبانه موعود» (نشان زن در آثار سهراب سپهری)، «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» درباره فروغ فرخزاد، مجموعه شعر «خوشبختی در خوردن سیب‌های سرخ»، مجموعه داستان «دیداری در پاییز»، مجموعه‌ رباعی «جنگ مشوش»، داستان‌های بلند «در پس آینه» و «آتش و باد»، رمان «در انتهای آتش و آیینه‌» و فرهنگ «کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز» می‌توان اشاره کرد.

آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی چهره مطرح سیاست و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ۱۹ دی‌ماه به علت عارضه قلبی در بیمارستان شهدای تجریش از دنیا رفت. او آثار گوناگونی به صورت کتاب منتشر کرده است که از مهم‌ترین آن‌ها خاطراتش از دوران انقلاب و پس از آن است.  آز آثار هاشمی رفسنجانی و کتاب‌های مربوط به او به این عنوان‌ها می‌توان اشاره کرد: «سرگذشت فلسطین» ، «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» ،«روحانیت و لیبرالیسم شریعتی»، «نقش روحانیت در انقلاب»، «ه‍راس‌ دنیای‌ اس‍ت‍ک‍ب‍اری»، «فرهنگ قرآن: کلید راهیابی به موضوعات و مفاهیم قرآن کریم» ، «معجم موضوعات و مفاهیم قرآن»، «سیر مطالعه در قرآن»، «جایگاه مساجد در نظام اسلامی از منظر قرآن»، «زن‌ و ع‍دال‍ت‌ اج‍ت‍م‍اعی»، «‌آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی»، «دوران مبارزه» (مقطع تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی)، «انقلاب و پیروزی» (مقطع سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸)، «انقلاب در بحران» (۱۳۵۹)، «عبور از بحران» (۱۳۶۰)، «پس از بحران» (۱۳۶۱)، «آرامش و چالش» (۱۳۶۲)، «به سوی سرنوشت» (۱۳۶۳)، «امید و دلواپسی» (۱۳۶۴)، «اوج دفاع» (۱۳۶۵)، «دفاع و سیاست» (۱۳۶۶)، «پایان دفاع، آغاز بازسازی» (۱۳۶۷)، «بازسازی و سازندگی» (۱۳۶۸)، «اعتدال و پیروزی» (۱۳۶۹)، «سازندگی و شکوفایی» (۱۳۷۰)، «رونق سازندگی» (۱۳۷۱)، «صلابت سازندگی» (۱۳۷۲)، «هاشمی در سال ۸۸»،  «آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی»، «در آینه» (چهار گفت‌وگوی صریح و صمیمی با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی) و «هاشمی بدون روتوش».

علی شریعتمداری عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی روز ۲۰ دی ماه  در سن ۹۳ سالگی به علت کهولت سن درگذشت. او در سال ۱۳۰۲ شمسی در شهر شیراز به دنیا آمده بود.  شریعتمداری مدتی در سمت وزیر فرهنگ و آموزش عالی در دولت موقت مهدی بازرگان مشغول فعالیت بود. از  جمله آثار مکتوب او به کتاب‌های «آموزش در حوزه و دانشگاه»، «روشنفکر کیست؟»، «تعلیم و تربیت اسلامی»، «جایگاه علوم انسانی در تولید علم»، «چگونگی ارتقاء سطح علمی کشور»، «نقد و خلاقیت در تفکر»، «نقد آرای برخی از دانشمندان معاصر» ، «تعلیمات حضرت علی (ع) و نظر شهید مطهری» و «سیاست و خردمندی» می‌توان اشاره کرد.

عباس ماهیار استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی و خاقانی‌شناس، ۲۱ دی‌ از دنیا رفت. او متولد هشتم دی ۱۳۱۶ در شهرستان عجب‌شیر استان آذربایجان‌شرقی بود. «عروض فارسی»، «صرف و نحو عربی»، «مرجع‌شناسی ادبی و روش تحقیق»، «مالک ملک سخن: شرح قصاید خاقانی»، «گزیده اشعار خاقانی»، «خاقانی: شاعر بلورین شکسته‌دل»، «شرح مشکلات خاقانی در ۶ مجلد»، «سحر بیان خاقانی» و «نجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی» نام شماری از آثار منتشرشده عباس ماهیار است.

محمدحسن سجودی مترجم و روزنامه‌نگار قدیمی ۲۳ دی‌ماه  در روستای زادگاهش در توابع گلپایگان درگذشت. از سجودی مقالات و کتاب‌هایی مانند «گیتار من» (سرودها و ترانه‌های ویکتور خارا)، «در ستایش و نکوهش آزادی»، «تئاتر در آسیا» و «چشمان دفن‌شدگان»/ میگل‌ آنخل آستوریاس به جا مانده است.

جمشید گیوناشویلی ایرانشناس گرجستانی  ۵ بهمن‌ماه در سن ۸۶ سالگی در تفلیس درگذشت. او  از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ به عنوان اولین سفیر گرجستان در ایران حضور داشت. جمشید گیوناشویلی طی بیش از ۶۰ سال حضور در عرصه‌های علمی، خدمات ارزشمندی در حوزه زبان و ادبیات فارسی و توسعه و تعمیق روابط دو کشور انجام داده و حاصل زحمات او بیش از صدها کتاب و مقاله علمی در این زمینه است از جمله: کتاب «بن‌واژه شناسی زبان فارسی» ، «متون فارسی قرن‌های ۱۰ تا ۱۸ م»، «دستور زبان فارسی» و «نسخه خطی تاریخ سیستان». 

پری‌دخت سپهری خواهر سهراب سپهری  ۱۸ بهمن‌ماه در سن ۸۶ سالگی بر اثر سکته مغزی درگذشت. از او  کتاب‌های «سهراب، مرغ مهاجر»، « هر کجا هستم باشم» که برگرفته‌ای از قصه‌زندگی خود اوست و «هنوز در سفرم» و «جای پای دوست» شامل نامه‌های سهراب سپهری و نوشته‌ها و نامه‌های دوستان سهراب به این شاعر و نقاش شهیر ایرانی‌ به جا مانده است.

احمد عزیزی شاعر آیینی ۱۶ اسفندماه پس از ۹ سال اغما، از دنیا رفت. او متولد ۴ دی‌ماه ۱۳۳۷ در سرپل ذهاب کرمانشاه بود. عزیزی سرودن شعر را از سال‌های جوانی با مجله «جوانان» آغاز کرد. او آثار شعر و نثر ادبی متعددی دارد و سبک شعر گفتن او به‌صورت مثنوی در «کفش‌های مکاشفه» نمود دارد. عرفان اسلامی و مدح اهل بیت (ع) از جمله مضامین آثار اوست. «کفش‌های مکاشفه»، «شرجی آواز»، «خوابنامه و باغ تناسخ»، «ترجمه زخم»، «باران پروانه»، «رودخانه رؤیا»، «ناودان الماس»، «ترانه‌های ایلیایی»، «غزالستان»، «قوس غزل»، «ملکوت تکلم»، «سیل گل سرخ»، «روستای فطرت» و «رویای رویت» از آثار به‌جامانده از احمد عزیزی هستند.

خبر درگذشت ویکتور الکک شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه‌های لبنان ۲۳ اسفندماه در ایران منتشر شد. ویکتور الکک سال ۱۳۳۶ میلادی در خانواده‌ای فرهنگی در لبنان متولد شد. او به ایران آمد و رساله دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۹۶۰ میلادی و زیر نظر بدیع‌الزمان فروزانفر نوشت. الکک از رساله خود با موضوع «منوچهری و ادبیات عرب» با رتبه عالی دفاع کرد به گونه‌ای که همه استادانش او را در همه جهات ممتاز می‌دانستند و خواهان ماندن او در دانشگاه تهران بودند. اما او به لبنان بازگشت تا زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه‌های لبنان گسترش دهد. از این ادیب لبنانی بیش از ۲۰ کتاب از جمله «تاثیر فرهنگ عربی بر شعر منوچهری دامغانی» و «بدیعیات الزمان» منتشر شده است.

عبدالعلی ادیب برومند شاعر ۲۳ اسفندماه در سن ۹۲ سالگی به علت کهولت سن از دنیا رفت. ادیب برومند متولد سال ۱۳۰۳ در شهر گز برخوار اصفهان و از فعالان سیاسی جبهه ملی بود. او شاعر دفترهای شعر «نامه‌های وطن»، «روزگار دژم»، «پیام آزادی»، «حاصل هستی»، «گلهای موسمی»، «راز پرواز»، «دردآشنا»، «سرود رهایی» و «مثنوی اصفهان» است.  همچنین «تصحیح دیوان حافظ»، «تصحیح و بازنویسی داستان‌های رستم و اسفندیار»، «سیاوش و سودابه»، «به پیشگاه فردوسی»، «هنر قلمدان» ، «تراز سخن» و  «فاجعه مرداد» از  دیگر آثار اوست.


و سرانجام علی معلم؛ فعال هنری-سینمایی و رسانه‌ای کشورمان که همین هفته در سن ۵۴ سالگی بار سفر آخرت بست و دوستداران و اهالی سینما و هنر را شوک زده کرد. او بنیانگذار مجله دنیای تصویر بود که بیش از دو دهه مدیریتش را بر عهده داشت و آخرین شماره اش چند روز قبل از درگذشت ناگهانی‌اش به چاپ رسیده بود.


منبع: بهارنیوز