این برنامه، پاتوق «کتاب باز»هاست

محمدرضا رضائیان ۲۹ ساله و دانش آموخته ارتباطات از دانشگاه امام صادق(ع) کارگردان و تهیه کننده برنامه «کتاب باز»، این روزها یکی از جذاب ترین برنامه های تلویزیونی مرتبط با کتاب را در شبکه نسیم درحال پخش دارد و با استفاده از سروش صحت به عنوان مجری برنامه، توانسته است برنامه ‌ای متفاوت درباره کتاب و کتاب خوانی را که نگاهی غیرکلیشه ‌ای به مقوله کتاب‌خوانی دارد روی آنتن ببرد. برنامه ای که مخاطبان زیادی را از شنبه تا چهارشنبه از ساعت ۲۰ پای شبکه نسیم می نشاند تا درباره لذت کتاب خوانی حرف بزند. با او درباره «کتاب باز» گفت وگوی جذابی را انجام داده ایم که خواندنش خالی از لطف نیست.

 این جا پاتوق کتاب بازهاست

ساختن برنامه های جذاب با موضوع کتاب خوانی چه سختی هایی دارد؟

از آن جایی که شعار شبکه نسیم «نشاط و سرگرمی» است، به کتاب از پنجره سرگرمی نگاه کردیم و سعی‌ مان این بود که از مباحث آماری و کارشناسانه دوری کنیم. به مدیر وقت، آقای کرمی و به مدیر فعلی، آقای احسانی هم عرض کردم که من در وهله اول دنبال یک برنامه سرگرم کننده هستم، چون اگر خود برنامه سرگرم کننده باشد مخاطب با آن همراهی می‌کند و بعد می شود نکات و ظرافت های دیگری را هم درباره کتاب مطرح کرد.

چرا نام برنامه را «کتاب باز» گذاشتید؟

کتاب باز! شاید در ابتدا که این نام را می شنوید یاد جمله معروف «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» بیفتید. این که این جمله چطور خوانده شود بستگی به خواننده دارد که ویرگول برای جمله بگذارد یا نه! و باید تصمیم بگیرد که این ویرگول کجا باشد تا جمله معناهای متفاوتی بدهد. «کتاب باز» را هم هر جور بخوانید یک معنا می دهد فقط کافی است لحن گفتارتان را کمی عوض کنید آن وقت با سه معنی مختلف به شکل اپن بوک، خوره کتاب و دوباره کتاب مواجه می شوید.

شاید همین دلیل خوبی باشد برای نام برنامه که طیف های مختلفی از کتاب خوان ها را شامل می شود.هم اکنون چند برنامه دیگر نیز درباره کتاب و مطالعه از دیگر شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شود مهم‌ ترین تفاوت «کتاب باز» را با این برنامه ها بیان کنید.

تفاوت اصلی ما در نوع نگاه‌ مان به کتاب است. ما نمی ‌گوییم که کتاب الزاما برای فرهیخته ‌ها و روشنفکر‌هاست ولی معتقدیم هر کسی که کتاب می‌ خواند به سمت فرهیختگی حرکت می ‌کند. سعی کرده‌ ایم که در برنامه سراغ آمار‌ها و ارقام کتاب نخواندن‌ ها نرویم. قبول داریم مردم کتاب خوانی نیستیم اما این آرزو را داریم و در هر برنامه هم تکرار می ‌کنیم که روزی برسد که مردم ایران کتاب خوان ‌ترین مردم دنیا شوند.

چرا به مسائل و مشکلات مرتبط به حوزه کتاب مثل قیمت و شمارگان پایین کتاب نمی پردازید؟

ما خواسته ‌ایم که به کتاب از دریچه سرگرمی نزدیک شویم و به جای نقد و آسیب‌ شناسی، محتوای برنامه را به این سمت ببریم که بیننده ما مجاب شود کتاب بخواند. شاید این برنامه نتواند همه پدر و مادرهای جامعه را کتاب خوان کند ولی می ‌خواهیم آن ها به این باور برسند که اگر فرزندشان کتاب خوان شود، فردای بهتری خواهد داشت. در واقع دغدغه اصلی ما خواندن کتاب است ما سعی کرده ایم راه هایی را در برنامه به مخاطب گوشزد کنیم که از خواندن لذت ببرد ما اصراری بر افشای آشفتگی های بازار کتاب نداریم و نمی خواهیم از مسائلی بگوییم که بهانه ای شود برای سراغ کتاب نرفتن! تلاش مان این است که برنامه پاتوقی باشد برای کتاب بازها!

از پیام هایی که به شبکه می آید، تعداد مخاطب راضی کننده بوده است؟

امیرحسین صدیق در فصل اول طبق گفته خودش، در ذهن مردم از بابای زی زی گولو تبدیل شد به مجری کتاب باز. می گفت قبلا که به شهرستان می رفتم می گفتند بابای زی زی گولو آمد، ولی حالا که می روم می گویند کتاب باز آمد.

بخش نما داستان را که به نوعی کلاس داستان نویسی است برای ارتباط با مخاطب راه اندازی کردید آیا بازخوردها خوب بوده است؟

در هر دو فصل راه هایی را برای تعامل با مخاطب در نظر داشتیم در فصل اول مهمان یک خط از شروع داستان را می نوشت و بقیه داستان را مخاطب برای ما ارسال می کرد در این فصل نیز چون دغدغه نوشتن مردم را داشتیم و دوست داریم مردم طعم لذت بخش نوشتن را تجربه کنند سعی کردیم به مخاطبان برنامه که اکثرا دارای صفحه یا کانال در فضای مجازی هستند یاد بدهیم که چگونه در چند خط توضیح خوب و زیبایی درباره عکس هایی که منتشر می کنند ارائه کنند که خوشبختانه بازخوردهای خوبی هم داشتیم و از چهارشنبه منتخب نما داستان های ارسالی توسط سروش صحت در برنامه خوانده می شود.

 آیا مهمان هایی که دعوت می کنید برنامه را دنبال می کنند؟

بالای ۹۰ درصدشان دیده اند. درصد جدی از این ها آدم هایی هستند که به این راحتی ها به تلویزیون نمی روند و برای شان مهم است که کجا دارند می روند. بعضی های شان وقتی به این جا می آیند می گویند برنامه تان دارد دیده می شود. در فصل دوم با حضور سروش صحت، این فضا ناگهان یک جهش جدی هم داشته است.

چرا در دو فصل این برنامه از مجری هایی استفاده کرده اید که سابقه مجری گری نداشتند؟

جذابیت مجری یک بخشی از قضیه است، در ابتدای شروع فصل اول برای این که برنامه مخاطبش را پیدا کند باید یک حرکت جدیدی انجام می دادیم تا مخاطب را غافلگیر کند. سعی کردیم با انتخاب مجری این شوک را وارد کنیم در فصل اول آقای صدیق به دلیل این که چند وقتی در تلویزیون حضور نداشت و چهره محبوبی هم بود اتفاق خوبی برای برنامه به حساب می آمد و در فصل دوم سروش صحت را انتخاب کردیم که در کنار محبوبیت، بر فضای کتاب احاطه کامل دارد و به شدت کتاب باز و بین هنرمندان به کتاب خوانی زبانزد است. معروف است که می گویند اگر می خواهی سروش صحت را پیدا کنی، باید بروی کتابخانه ملی. به همین دلیل کسی که می آید و مقابل سروش صحت می نشیند، نگرانی این را ندارد که در مقابل یک آدم غیر کتابی نشسته است. این ویژگی سروش صحت هم خیلی به جذابیت برنامه کمک می کند وطبیعتا مخاطب هم این نکته را خوب دریافت می کند.

 این جا پاتوق کتاب بازهاست

الان عمده ترین مشکلات شما در تهیه برنامه تلویزیونی چیست؟

اول پول و بودجه متأسفانه در تلویزیون به دلیل مشکلات مالی که سازمان با آن درگیر است، طبیعتا دست مان بسته است. می خواهیم کارهایی بکنیم، ولی بودجه محدود است. «کتاب باز ۲» منوط شد به آوردن حامی مالی، انگار که این یک ادبیات جاافتاده در تلویزیون شده که اگر می خواهی برنامه بسازی و تهیه کنندگی کنی باید خودت حامی مالی بیاوری، ولی من این کار را جزو وظایف تهیه کننده نمی دانم، بلکه سازمان باید بگوید بیا و این را بساز و من چه با حامی مالی چه بدون حامی مالی، هزینه ساخت برنامه را تأمین می کنم. این یک بار اضافی روی دوش تهیه کننده است و کار راسخت تر می کند.

به دلیل همین مشکلات مالی است که از مهمان می‌خواهید به شما کتاب هدید بدهد؟

(می خندد) این هم دلیل خوبی می توانست باشد اما دلیل مان این بود که می خواستیم در کنار معرفی کتاب، فرهنگ کتاب هدیه دادن را هم ترویج بدهیم و با تلفیق این دو توانستیم یک بخش جذاب را که خیلی هم خوشمزه است به برنامه اضافه کنیم.

برای تبلیغ کتاب هایی که می کنید از ناشرها پولی دریافت می کنید؟

با این وضع آشفته بازار نشر و به ویژه گرانی کاغذ در این روزها ما باید به ناشرها پولی هم بدهیم تا بتوانند به نشر ادامه بدهند.

آیا برنامه مشابه خارجی دارد؟

ما در جلساتی که در شورای کتاب شبکه نسیم برای معرفی برنامه داشتیم  خیلی تلاش کردیم تا راهکاری پیدا کنیم که بتوانیم مواردی که در ذهن داریم نشان بدهیم اما برنامه‌ای را پیدا نکردیم. البته با توجه به این که اکثر شبکه های خارجی خصوصی هستند و سیاست هیچ شبکه تلویزیونی خصوصی حمایت از یک کالایی که سود اندکی دارد نیست،  «کتاب باز» با این قالب یک برنامه منحصر به فرد محسوب می‌شود.

کتاب باز تا چه زمانی پخش می شود؟

برنامه ما برای ۱۲۰ قسمت برنامه ریزی شده است، اما در مقطعی به دلیل مشکلات مالی خواستیم به ۹۰ قسمت تقلیل دهیم ، بازهم تمام تلاشمان را می کنیم تا ۱۲۰ قسمت را بسازیم. بودجه برنامه خیلی زیاد نیست اما به هرحال بودجه نیاز دارد که در گروِ حمایت مدیران است.

 این جا پاتوق کتاب بازهاست

منتظر فصل سوم این برنامه باشیم؟

اگر اختیارش دستِ دست اندرکاران برنامه باشد باید منتظر فصل دهم آن هم باشیم.

صحبت پایانی

کتاب بخوانید. کتاب باز هم ببینید.


منبع: برترینها

«جنگ‌های ستاره‌ای: آخرین جدای»، رویای چند نسل رویازده!

: در این قسمت از جنگ‌های ستاره‌ای: آخرین جدای؛ ری (دیسی ریدلی) تصمیم دارد با کمک و راهنمایی‌های لوک اسکای واکر (مارک همیل) استعدادها و قدرت‌های جدیدی را که به‌تازگی آنها را کشف کرده، توسعه و پرورش دهد.

از طرف دیگر اسکای واکر هم کمی بابت قدرتی که اسعدادهای او دارد ذهنش مشغول شده است. در عین حال هم نیروی مقاوت سعی دارند تا خود را آماده و همه چیز را مهیا کنند تا بتوانند هرچه زودتر به مبارزه با فرست اوردر بروند.

 رویای چند نسل رؤیازده!

فیلم جنگ‌های ستاره‌ای: آخرین جدای به‌عنوان جدیدترین فیلم علمی – تخیلی نوجوانانه سینمای آمریکا یا به عبارت بهتر تازه‌ترین اکشن ماجراجویانه که در بستری علمی – تخیلی به شیوه‌ای هیجان‌انگیز و نگاهی فانتزی داستانش را روایت می‌کند، جلوه آشکاری است از سینمایی که امروز جریان غالب سینمای‌ هالیوود را شکل می‌بخشد.

محصولی عظیم از استودیوی سینمایی والت دیزنی با تمامی خصایص و ویژگی‌هایی که عنوان دیزنی در خود آشکار و نهان دارد که به‌دست ریان جانسون محبوب ساخته شده است. همان کارگردانی که پیش از این فیلم با فیلم‌هایی چون برادران بلوم و نیز لوپر؛ به همراه سریال حیرت‌انگیزی چون برکینگ بد نشان داده می‌تواند یکی از قابل اتکاترین سینماگران این روزهای دنیای سینما باشد.

جنگ ستارگان: آخرین جدای هم چنین آسمانی پرستاره دارد؛ فیلمی با بازیگران بااستعداد و محبوبی چون مارک همیل در نقش لوک اسکای واکر، کری فیشر در نقش ژنرال/ شاهزاده لِیا اورگانا، آدام درایور در نقش کایلو رن، دیسی ریدلی در نقش ری، جان بویگا در نقش فین، اسکار آیزاک در نقش پو دامرون، اندی سرکیس در نقش رهبر محفل- اسنوک، لوپیتا نیونگو در نقش ماز کاناتا، دومهنل گیلسون در نقش ژنرال‌ هاکس، آنتونی دنیلز در نقش C-٣PO، گوئندولین کریستی در نقش کاپیتان فازما، کلی مری ترن در نقش رز، تیکولورا درن در نقش معاون آدمیرال امیلین هولدو و بنیچیو دل تورو در نقش DJ و چند هنرپیشه دیگر که فیلم را برای تماشاگران گذری و تصادفی فیلم، یعنی آنهایی که دلبسته همیشه فیلم‌های علمی – تخیلی نبوده و با دلایلی دیگر به تماشای فیلم‌ها می‌نشینند، نیز جذاب می‌کند.

جنگ ستارگان: آخرین جدای در حدود دو هفته‌ای که از آغاز اکرانش می‌گذرد، البته موفقیتی بیش از انتظاراتی که ایجاد کرده بود به دست آورده است که البته بیشتر این امر مربوط می‌شود به فروشی که توقعش از چنین فیلمی می‌رفت که اکنون گام‌ها و کیلومترها با آن توقعات ابتدایی فاصله گرفته و به اصطلاح می‌توان گفت از رویاهایش نیز پیشی گرفته است. از نظر انتقادی نیز این فیلم موقعیت و جایگاه غبطه‌برانگیزی به دست آورده که نمونه‌اش را می‌شود در نتیجه رأی‌گیری منتقدان سایت متاکریتیک به‌عنوان یکی از دو سایت معتبر نقد فیلم دنیای سینما دید که توانسته تا روز نوشته شدن این مطلب امتیاز ۸۶ را از بین ۵۰ نقد فیلم و سریال منتشرشده در این سایت به دست آورد.

با چنین امتیازی می‌توان جنگ‌های ستاره‌ای: آخرین جدای را فیلم فوق‌العاده خوبی دانست که جمع کثیری از منتقدان و بینندگان آن راضی و خشنود از سینما خارج شده‌اند و همچنین رضایت بینندگان را همچنان به دست آورده که توانسته در سه روز اول نمایش به رقم رویایی چهارصد و پنجاه‌میلیون دلار برسد. در حقیقت این فیلم رتبه دوم جدول بهترین افتتاحیه‌های تاریخ سینما را در اختیار دارد و جالب است بدانید که رتبه نخست این جدول نیز در اختیار قسمت هفتم از مجموعه جنگ ستارگان یعنی فیلم نیرو برمی‌خیزد است.

نکته مهم دیگر درباره افتتاحیه حیرت‌انگیز این فیلم این‌که در تاریخ ایالات متحده فقط ۴ فیلم توانسته‌اند در روز ابتدایی اکران بیشتر از ٢٠٠‌میلیون دلار بفروشند. به‌جز آخرین جدای؛ نیرو برمی‌خیزد با ٢۴٨,٨‌میلیون دلار، انتقام‌جویان با ٢٠٧.۴‌میلیون دلار و دنیای ژوراسیک با ٢٠٨.٨‌میلیون دلار سه فیلمی هستند که در این فهرست قرار می‌گیرند. جالب این‌که از میان این ۴ فیلم، ٣ اثر محصول کمپانی دیزنی است. نکته جالب دیگر این‌که گفته می‌شود کل بودجه‌ای که کمپانی دیزنی برای ساخت این فیلم هزینه کرده بود، ٢٠٠‌میلیون دلار بوده که به این معناست که فیلم با سه روز فروش توانسته به مرحله سودآوری برای استودیوی تهیه‌کننده برسد.

درباره کارگردان فیلم جنگ ستارگان: آخرین جدای باید این نکته را مورد اشاره قرار داد که ریان جانسون علاوه بر کارگردانی، نویسندگی فیلمنامه این فیلم را نیز برعهده داشته است؛ با کاراکترهایی که از همان ابتدا که شخصیت‌های این مجموعه توسط جورج لوکاس خلق شدند، داستان تمامی قسمت‌های سری فیلم جنگ ستارگان با محوریت همین کاراکترها پیش رفته و حول محور همین‌ها چرخیده است.

ریان جانسون که در رزومه کاری نه چندان بلندبالای خود کارگردانی آثاری همچون فیلم آجر، برادران بلوم، فیلم لوپر و فیلم یک سرکش: داستانی از جنگ‌های ستاره‌ای را دارد؛ علاوه بر آثار سینمایی، کارگردانی سه قسمت از سریال برکینگ بد و دو قسمت از سریال بوجک هورسمن را نیز برعهده داشته است. او برای کارگردانی فیلم‌های آجر، لوپر و سریال برکینگ بد موفق به دریافت جایزه‌های مختلفی شده است. کاتلین کندی و رام برگمن هم وظیفه تهیه‌کنندگی را در این تیم برعهده دارند.

 رویای چند نسل رؤیازده!

 عشق و هراس همزمان به میراث آقای لوکاس!

جنگ‌های ستاره‌ای از زبان کارگردان فیلم

حسین بوذری:  نیرو برمی‌خیزد در جایی به پایان رسید که بار دیگر شاهد رودررویی با دشمن قدیمی کهکشان و همچنین با شخصیت قدیمی و آشنای سه‌گانه ابتدایی این فرانچایز روبه‌رو شدیم. پس از آن‌که جی جی آبرامز از نبرد و پیروزی بر دشمن قدیمی گفت، اکنون نوبت به رودررویی با قهرمانی قدیمی و ملاقات با آن رسیده است و آخرین جدای نیز با حضور و بازگشت شخصیت لوک اسکای‌ واکر همراه است.

در حال حاضر اگرچه با لوک اسکای‌ واکر روبه‌رو هستیم ولی او در جزیره‌ای دورافتاده ساکن است که سعی دارد از هرگونه درگیری بین دو نیروی کهکشان دوری کند. شخصیت مهم و دوست‌داشتنی که توسط مارک همیل بازی شده است. همیل در مصاحبه خود عنوان کرده هنگامی که در ‌سال ۱۹۷۷، برای اولین‌بار فیلمنامه فیلم به دستش رسید، از عظمت و شکوه داستان بسیار سوپرایز و شگفت‌زده شده بود. این بازیگر اما اکنون بعد از سال‌های بسیار طولانی برای برگشت به داستان این فیلم پرطرفدار حتما باید دلیلی مشخص و منطقی داشته باشد.

در این راستاست که همیل در ادامه به حضور شخصیت ری با بازی دیزنی ریدلی اشاره می‌کند که کلیت داستان بر مبنای خواسته و اراده او روایت می‌شود. دیزی ریدلی در نسخه قبلی فرانچایز جنگ ستارگان در نقش ری به‌عنوان شخصیتی که درنهایت توانست کایلو رن را شکست دهد، شناخته می‌شود. ریدلی در ادامه توضیح داده است که آخرین جدای بیشتر توضیحی بر علت بازگشت و موانع حضور لوک اسکای‌ واکر است و او باور دارد که نقش خود را در زمانی مشخص بازی کرده و دوران او دیگر به پایان رسیده است.

ریدلی ادامه می‌دهد که شخصیت او مسیری طولانی را طی و زمان بسیاری را صرف کرده تا آخرین مبارز حقیقی کهکشان را پیدا کند ولی هنگامی که شخصیت او با قهرمانش روبه‌رو می‌شود، به‌طور کامل توسط او طرد می‌شود. این‌که او هیچ دلیلی برای بازگشت به جهان ری نمی‌بیند. در ادامه ریدلی اضافه می‌کند که هیچ شخصیتی ازجمله ری دوست ندارد تا در کنار پیرمردی بدخلق و درهم‌شکسته، همچون لوک اسکای ‌واکر قرار بگیرد و روزها را صرف متقاعد کردن چنین شخصیتی کند.

کارگردان فیلم، ریان جانسون هم درباره فیلمش حرف‌هایی دارد. او می‌گوید که آخرین جدای با محوریت مبارزه تمام‌عیار با نیروی شرور کهکشان نیست و بیشتر بر حضور قهرمان این فرانچایز تکیه زده است و سعی در بیان حضور و تقابل با او دارد. جانسون اضافه می‌کند که در آخرین جدای شاهد یک‌سری موجودات تازه و جدیدی هستیم که برای اولین‌بار در این سری وارد می‌شوند و سعی شده تا موجودات جدید داستان در حد موجودات جورج لوکاس، جذاب، شگفت‌انگیز، عجیب و نوستالژیک باشند.

کارگردان این کنجکاوی‌برانگیزترین فیلم‌ سال درخصوص شخصیت لوک اسکای‌ واکر هم بیشتر توضیح می‌دهد و عنوان می‌کند که شخصیت بازی شده توسط مارک همیل بیشتر به دنبال دلیلی برای بازگشت خود است: این شخصیت شکسته و از دور خارج شده به نظر می‌رسد و مخاطب فکر می‌کند که دوران او به پایان رسیده است؛ ولی آیا این چنین است؟ حقیقت توسط خود لوک و ری که به او باور دارد، مشخص می‌شود ولی باید بدانیم که تمامیت این قسمت بر حضور و باور لوک به شخصیت‌های اطرافش استوار شده است. این‌که گروهی جدید از مبارزان جنگ‌های ستاره‌ای شکل گرفته و این گروه عجیب و شاید ناآشنا، همانند گذشته سعی دارند تا مانع از اتفاقات شرورانه در کهکشان شوند. گروهی که در آن ری و فین سبب شکل‌گیری آن شده‌اند و در تلاش برای بازگرداندن قهرمان از یادبرده‌شده داستان جنگ ستارگان هستند.

 رویای چند نسل رؤیازده!

جانسون در توضیحات خود اضافه کرده است که تیم نویسندگان فیلم سعی داشته‌اند تا با بیان بازگشت لوک اسکای‌ واکر و علت حضور مجدد او یا این‌که او چرا در یک جزیره دورافتاده ساکن شده است را توضیح دهند: به‌طور مشخص می‌دانیم که قهرمان داستان‌های جورج لوکاس، ترسو نیست بنابراین شخصیت اسکای‌ واکر داستان، از روی ترس و دوری از مرگ خود را مخفی نکرده است. ولی باید در عین حال، به شکلی داستان را ادامه دهیم و شخصیت لوک را توصیف کنیم که مخاطب بتواند درک کند که لوک باید متوجه خطری که دوستانش را تهدید می‌کند، باشد. یا متوجه این‌که کهکشان بار دیگر به او نیاز دارد. ما سعی کردیم تا برای چنین چالش‌هایی پاسخی مشخص و منطقی پیدا کنیم و مخاطب را با چنین سوالاتی و پاسخ‌دهی به آن، مسیر مشخص جنگ ستارگان را به تصویر بکشیم.

در پایان، کارگردان فیلم آخرین جدای اضافه می‌کند: از دوران کودکی یکی از طرفداران بزرگ اپرای فضایی جورج لوکاس بوده‌ام و همیشه فیلم‌های او به منبعی از الهام و رویه‌ای جهت مسیر سینمایی برایم محسوب می‌شده است و اکنون که به نقطه‌ای از دوران سینماگری خود رسیده‌ام که می‌توانم میراث لوکاس را زیر نظر استودیوی او روایت کنم؛ به شکل دیوانه‌واری خوشحالم.

با این حال جانسون اضافه کرده اگرچه سینمای لوکاس برایش بی‌نظیر و عالی بوده و به نوعی الهام‌بخش دوران کارگردانی او نیز بوده است، ولی آخرین جدای قرار نیست تا روایتی دقیق و کپی شده از آثار لوکاس باشد و فیلم جدید فرانچایز جنگ ستارگان که در حقیقت فاز سوم این سری است، فضایی نوستالژیک ولی تازه‌ای دارد که سبب می‌شود تا بین آخرین جدای و دیگر ساخته‌های مربوط به سینمای لوکاس تفاوت قایل شویم.


منبع: برترینها

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از نمایشگاه نقاشی هنرمندان معاصر تا اجرای همای در رشت

هر پنجشنبه در عصرایران منتخبی از رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. این هفته از تئاتر شروع کردیم و شما را به دیدن فیلم، نمایشگاه و… دعوت کرده ایم.

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

عمارت ارغنون میزبان یک نمایش

نمایش «فورتونا» بر اساس متنی از مهدی معماری و به کارگردانی مبین سپاس زاده تا ۲۵ دی ساعت ۱۷:۳۰ در عمارت ارغنون به نشانی حافظ، نوفل لوشاتو، بعد چهارراه رازی، نرسیده به خیابان ولیعصر، کوچه زیبا، پلاک ۱ روی صحنه می رود.

اندر هدایت نسل جوان در مکتب تهران

نمایش «اندر هدایت نسل جوان» به نویسندگی جلال تهرانی و کارگردانی نسیم عرفانی تا ۲۵ دی ساعت ۲۰ در مکتب تهران به نشانی خیابان کریمخان زند٬ خیابان شهید عضدی(آبان جنوبی)، کوچه کیوان، پلاک ۸، زنگ یک، سالن مکتب تهران روی صحنه می رود.

پردیس تئاتر شهرزاد میزبان یک نمایش

نمایش «قدم زدن با اسب» به نویسندگی و کارگردانی مسعود شاه محمدى تا ۲۵ دی ساعت ۱۹ در پردیس تئاتر شهرزاد به نشانی خیابان نوفل‌لوشاتو، تقاطع خیابان رازی اجرا می شود.

کنسرت همای در رشت

همای، جدیدترین کنسرت خود را در روزهای ۱۱ و ۱۲ دی ماه ساعت ۲۱ در سالن نامجو در رشت برگزار می کند.

نمایشگاه نقاشی

نمایشگاه نقاشی با عنوان «گذر در خیال دوردست» از ۸ تا ۱۳ دی در گالری شکوه به نشانی فرمانیه.بلوار شهید اندرزگو.خیابان سلیمی شمالی.کوچه امیر نوری.پلاک ۱۹ برگزار می شود.

نمایشگاه گروهی عکس

نمایشگاه گروهی عکس تهران از ۸ تا ۱۳ دی در گالری شَلمان واقع در میرداماد، نرسیده به شریعتی، رودبارغربی (جنوبی)، کوچه کاووسی، پلاک ۲۷ برگزار می شود.

نمایشگاه گروهی نقاشی هنرمندان معاصر

نمایشگاه گروهی نقاشی هنرمندان معاصر ۸ تا ۱۴ دی در گالری آیریک به نشانی اتوبان ستاری بلوار فردوس شرق نبش وفا اذر مجتمع ایریک سنتر جنوبی طبقه ۳ واحد ۱۰۲ برگزار می شود.

نمایش یک فیلم در گروه هنر و تجربه

فیلم سینمایی «شاید عشق نبود» به کارگردانی سعید ابراهیمی فر و با بازی سعید ابراهیمی‌فر، ،پانته آ بهرام،سعید پورصمیمی ،نیکی کریمی، مهتاب کرامتی ،هنگامه قاضیانی، حسن پورشیرازی ،مهدی احمدی، لاله اسکندری، سحر ذکریا ، حمید رفیعی ،سیروس همتی، سیامک انصاری، محسن شریفی ،سیاوش درخشی ، پوریا آذربایجانی، هوشنگ مرادی کرمانی ،قربان نجفی،سمانه وفایی و پدرام شریفی این روزها در سینماهای گروه هنر و تجربه اکران شده است.

در خلاصه داستان این اثر آمده است: «عروسک فروشی در پارک، ماجراهایی را که بر سر دوست سینماگرش آمده‌ است برای دختر جوانی بازگو می‌کند. دختر جوان که از عوامل فیلمی است که در آن‌سوی پارک مشغول فیلمبرداری آن هستند در انتها به هویت مرد عروسک فروش پی می‌برد.»


منبع: عصرایران

مریم حیدرزاده از ممنوع‌الفعالیتی خود می‌گوید

 هشت‌ سال حذفم کردند؛ حذفی به شدت ناعادلانه. خیلی متاسفم که بگویم بر خلاف اصطلاح «همه در برابر قانون یکسان هستند» آن روزگار همه در برابر قانون یکسان نبودند. من به ایرادهایی محکوم شدم که خیلی‌ها آن ایرادات را داشتند؛ مثلا به من گفتند که با خواننده‌های خارج از کشور کار کرده‌ام، این در حالی است که دیگران هم با خواننده‌هایی حتی از نظر دوستان مطرودتر کار کردند و برای سریال‌های ماه رمضانی تلویزیون هم شعر گفتند. انگار می‌خواستند من آینه عبرت بقیه شوم.

به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «آنهایی که اولین سال‌های زندگی دوباره موسیقی پاپ را در سال‌های آغازین دهه هشتاد یادشان است، قطعا فراموش نکرده‌اند آن روزهایی را که شاعری به نام مریم حیدرزاده چگونه قلب‌ها را تسخیر کرده بود و چگونه با ترانه‌هایی که می‌سرود، نوارهای شعرخوانی که منتشر می‌کرد و البته کتاب‌های شعرش نبض مخاطبان آن روزها را در دست داشت. مخاطبانی که خسته از دوران جدی دهه شصت و آغازین سال‌های دهه هفتاد، عشق را در آثار هنری جسته و یافته بودند و آن سال‌ها مریم حیدرزاده تجسم واژه عشق بود. شاعر کم ‌سن‌و‌سال نابینایی که با معصومیتی نوجوانانه از عشق می‌گفت و دل‌ها را تسخیر می‌کرد.

آن روزها مریم حیدرزاده یکی از چهره‌های مشهور زمان بود. یکی از بین انگشت‌شمار شاعرانی که چهره‌شان نیز چون کلمات‌شان برای مردم آشناست. برای این ‌که بدانید او چه موقعیت و جایگاهی در آن روزگار داشت، باید به این نکته توجه کنید که همکاری او با خشایار اعتمادی در آلبوم مثل هیچ‌کس فروشی میلیونی داشت. یا میلیون‌ها هواخواهی که با شنیدن اشعار و صدای او در آن آلبوم داشتند عشق را در خاکستری زمان تجربه می‌کردند.

مریم حیدرزاده اما به واسطه شعر نبود که چهره آشنای مردمش شد. او اولین مواجهه‌اش را با مردم چنین تعریف می‌کند: ‌سال ٧۴ که جزو المپیاد ادبیات بودم، در برنامه شب‌های تابستان به واسطه آقای سیدرضا صفدری شرکت کردم و پس از آن هم اجرای بخش ادبی برنامه صبحگاهی همین شبکه را با نام با طراوت بر عهده گرفتم. قسمت ادبی این برنامه یک جُنگ اجتماعی – فرهنگی بود که سه روز در هفته اجرا و در آن اشعاری خوانده و به نامه‌های مربوط به بخش ادبی پاسخ داده می‌شد.

آنهایی که آن برنامه را یادشان است قطعا فراموش نکرده‌اند که مریم حیدرزاده در آن برنامه اشعاری را از خودش، حافظ و دیگر شعرا می‌خواند.

بعد از آن یک دوره پرکاری فرا رسید. دوره‌ای که مریم حیدرزاده در آن کتاب‌های پروانه‌ات خواهم ماند و مثل هیچکس را عرضه کرد. پروانه‌ات خواهم ماند اشعار کاملا کلاسیک از جمله غزل، مثنوی، اشعار نیمایی و چهارپاره شاعر را شامل بود و مثل هیچکس هم همراه با آلبوم خشایار اعتمادی منتشر شد. مریم حیدرزاده وضع و حال آن روزها را چنین تعریف کرده است: شاید چون اولین دختری بودم که با مجوز قانونی توانستم این کار را انجام بدهم، کار بسیار موفق شد. در آن زمان جز آلبوم‌های استاد شاملو با آهنگسازی زنده‌یاد بابک بیات دکلمه زیاد مرسوم نبود و بنابراین آن کار خیلی شنیده شد؛ شاید چون کمتر به زبان محاوره ترانه به صورت دکلمه اجرا می‌شد و شاید هم آدم‌های آن دوره نسبت به الان بااحساس‌تر بودند. به ‌هر حال مثل یک پازل تمامی این موارد در کنار هم قرار گرفت تا این کارها شنیده شود.

بعد از موفقیت مثل هیچکس، آلبوم به خاطر تولدت و سپس یا تو یا هیچکس به بازار آمد که هر دو موفق بود و سپس ساز مخالف. روزهای موفق و پرکاری بود. آن روزها اما زیاد دوام نیاورد. روزها گذشتند و گردونه چرخید و بازی عوض شد. وقتی مریم حیدرزاده با پیشنهادهای پرشمار خوانندگان مواجه شد، عکس‌العمل منطقی او به‌ عنوان ترانه‌سرا استقبال از هنرمندانی بود که هر کدام خاطره نسلی را ساخته بودند و یا در مسیر خاطره‌سازی بودند. مریم هم چنین کرد و با چند خواننده ایرانی خارج از کشور همکاری کرد. غافل از این‌که این راه به ممنوع‌الفعالیتی ختم می‌شود که شد و این ممنوع‌الفعالیتی او را بیش از هشت‌سال از فضای هنری جامعه دور کرد؛ هشت ‌سال دوری که به گفته خودش در دولت یازدهم به خط پایان رسید.

مریم حیدرزاده درباره هشت ‌سال ممنوع‌الکار بودنش می‌گوید: هشت‌ سال حذفم کردند؛ حذفی به شدت ناعادلانه. خیلی متاسفم که بگویم بر خلاف اصطلاح «همه در برابر قانون یکسان هستند» آن روزگار همه در برابر قانون یکسان نبودند. من به ایرادهایی محکوم شدم که خیلی‌ها آن ایرادات را داشتند؛ مثلا به من گفتند که با خواننده‌های خارج از کشور کار کرده‌ام، این در حالی است که دیگران هم با خواننده‌هایی حتی از نظر دوستان مطرود‌تر کار کردند و برای سریال‌های ماه رمضانی تلویزیون هم شعر گفتند. انگار می‌خواستند من آینه عبرت بقیه شوم.

اما ظاهرا این همه دوری فاصله چندانی میان مریم حیدرزاده و هوادارانش ایجاد نکرده است و شاید هم او حتی در چنین اوضاعی هم برای خود هواداران جدیدی تربیت کرده است. خود این شاعر در این مورد می‌گوید: در اینستاگرام می‌بینم که دوستانی بیست ساله و یا در آن حد و حدود در جریان کارهای من هستند و از آلبوم آخرم آبرنگ هم خوششان آمده است. من هر شب صفحه‌ام را با دقت چک می‌کنم و می‌بینم که می‌شود امیدوار بود که خیلی‌ها در هوای کسی و به هوای کسی نفس می‌کشند. این‌ که عشق منقرض شود، نگران‌کننده است اما این بازخوردها امیدوارم می‌کند که چنین اتفاقی قرار نیست رخ دهد.

آن سال های ممنوعیت باعث شد تا مریم حیدرزاده در آن سوی آب ها پرکارتر شود. شاعری که بارها و بارها در آن زمان گفته بود که اگر حق انتخاب بین داخل و خارج را داشت، بی‌شک کار در ایران را انتخاب می‌کرد؛ وقتی به قول خودش دید که این جا کمترین روزنه ای برایش وجود ندارد، حضورش را در موسیقی ایرانی آن سوی آب ها پررنگ تر کرد. خود حیدرزاده درباره آن روزها می گوید: من کارهایی آن جا انجام دادم و انکارش هم نمی کنم. اما دلیلش این بود که به عنوان یک هنرمند حس می کردم اگر کاری انجام ندهم از دست می روم و نابود می شوم و این جا راه امیدی برای من باز نبود. آن دوره دغدغه مدیران این عرصه اصلا فرهنگ و هنر نبود و تبعیض و بی‌عدالتی موج می‌زد. تا این که دولت تدبیر و امید روی کار آمد و دیدم اوضاع و مواضع مدیران تغییر کرده و فرهنگی تر شده است. بنابراین نامه‌ای به وزیر ارشاد نوشتم و اتفاقات را از آغاز شرح دادم و سپس دیداری با هم داشتیم و از آن به بعد، یعنی از زمان آغاز رسمی ریاست‌جمهوری آقای روحانی با هیچ خواننده خارج از کشور کار نکردم.

در دوره جدید فعالیت‌هایش؛ مریم حیدرزاده در ایران کتاب «تو را در حضور همه دوست دارم» را منتشر کرده است و البته آن گونه که می گوید کارهای نهایی روی کتابی به نام چشمم به تو چشمم به نقاشی است را دارد انجام می‌دهد. در این بین مریم حیدرزاده در این دوره وجهی دیگر از توانایی‌هایش را نیز به معرض نمایش گذاشته است؛ نقاشی. نقاشی به عنوان یک شاعر نابینا؛ که می تواند کنجکاوی برانگیز باشد. خود شاعر درباره این جنبه از کارش می گوید: ایده هایم در نقاشی ایده هایی کاملا ذهنی هستند. در حقیقت می توانم بگویم که در نقاشی هایم حس اشعارم را ترسیم می کنم…

اما چه می شود که شاعر محبوب ترانه های عاشقانه این سرزمین رو به نقاشی می‌آورد؟ مریم حیدرزاده این را پاسخ به حسرتی همیشگی می‌داند. داستان نقاش شدن مریم حیدرزاده را از زبان خود شاعر می شنویم: وقتی بچه بودم می‌دیدم. این را دقیق به یاد دارم. حتی یاد دارم که پلنگ صورتی را با عینک ذره بینی می دیدم و آن را به خوبی به یاد دارم. از تصاویر دیگری که به ذهن دارم یکی هم رنگ قرمز دسته گل عروسی خاله‌ام است. پس رنگ ها در ذهن من تعریف دارند. در حقیقت مشکل چشم من جز آب مروارید چیزی نبود. من از یک و نیم سالگی تا سه و نیم سالگی در این دو سال سه بار چشم هایم را جراحی کردم. اما داستان حسرت نقاشی به جایی دور برمی گردد. به روزهای سه سال و نیمی‌ام؛ که یکی از دوستان پدرم برای من از کیش یک بسته آبرنگ هدیه آورده بود. آن موقع خیلی ذوق و شوق داشتم که آبرنگ را باز کنم و با آن نقاشی بکنم. اما آن عمل جراحی…

داستان از زبان حیدرزاده ادامه دارد: بعداز عمل جراحی حسرت نقاشی با من ماند؛ قد کشید؛ بزرگ شد. هیچ چیزی هم آن جای خالی را پر نکرد. آن حسرت همیشه همراهم بود و همیشه هم از این حسرت می گفتم؛ تا این که هشت سال پیش استادی بهم گفت که به جای این که مدام از حسرت نقاشی بگویی، شروع کن و نقاشی بکش! و چنین شد که آن کودک سه ساله بعد از چند سال حسرت بالاخره بسته آبرنگش را به دست گرفت…

سخنان شاعری که در گذشته نشان داده بود رگ خواب مخاطب را در دست دارد و به عبارت بهتر نبض مردم را می شناسد درباره وضع و حال موسیقی به خصوص موسیقی پاپ در این روزگار می تواند خواندنی باشد. او انگار از این وضعیت دل خوشی ندارد؛ و می گوید: در این عرصه بسیار ضعیف شده ایم. هم سلیقه ترانه ها افت کرده و نازل است و هم وضعیت ادبیات حاکم بر موسیقی، یا همان واژه گزینی و حتی قافیه و وزن؛ که انگار در ترانه های امروزمان به امان خدا رها شده است. برخی اوقات می بینیم که در یک قطعه محبوب که مورد استقبال همگان قرار گرفته است حتی نمی شود قافیه را نیز یافت؛ و این نگران کننده است. یک بار در جایی دیگر هم گفته بودم که ترانه‌سرایان و آهنگسازانی که در رأس هرم موسیقی ایستاده‌اند، با این سهل‌گیری‌ها دارند هوش موسیقایی مردم را تضعیف می‌کنند.

اما چه باید کرد؟ جمله پایانی مریم حیدرزاده می تواند پاسخ این پرسش باشد: به جای آن که حساسیت ممیزی روی چند کلمه به خصوص باشد، دوستان روی بخش‌های فنی حساس باشند. می بینیم که آثاری که بیرون می آیند، گاه بسیار پرغلط هستند…


منبع: عصرایران

دوبلورهای خوش‌صدا بیکار هستند

هفتم دی ماه سالروز تولد خسرو خسروشاهی (دوبلور و مدیر دوبلاژ پیشکسوت سینمای ایران) است. خسروشاهی در طول سال‌ها فعالیت در دوبله؛ به‌جای شخصیت‌ها و بازیگران شناخته شده سینمای جهان و البته ایران صحبت کرده است. آلن دلون، آلپاچینو و داسین هافمن معرفترین شخصیت‌های خارجی هستند که با صدای خسروشاهی به ایرانیان شناسانده شده‌اند و می‌توان گفت بسیاری از علاقمندان سینما با صدای او، با فیلم‌های روز دنیا آشنا شده‌اند.خسروشاهی در آستانه ۷۶ سالگی در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، با اشاره به وضعیت امروز دوبله گفت: امروز تلویزیون فیلم‌های خوبی ندارد که بتواند نمایش بدهد. بیشتر آثار تکراری هستند. فیلم‌های خوبی برای دوبله آورده نمی‌شود و بیشتر دوبلورهای باسابقه بیکار هستند.وی ادامه داد: من سال‌هاست که هیچ پیشنهادی برای دوبله ندارم و سالهاست فیلمی برای تلویزیون دوبله نکرده‌ام. البته در این سال‌ها برخی فیلم‌ها به فارسی دوبله شده‌اند که بعضا آثار خوبی نیز در میان آن‌ها وجود دارد اما بسیاری از افرادی که امروز کار می‌کنند؛ دریافت درستی از فیلم ندارند.

وی ادامه داد: تا چهار سال پیش با صداوسیما همکاری می‌کردم اما این اواخر می‌دیدم مدیرانی که برای واحد دوبلاژ سازمان درنظر گرفته می‌شوند؛ شناخت خوبی از دوبله ندارند و این حرفه را نمی‌شناسند. می‌توان گفت بیشتر کسانی به عنوان مدیر این واحد انتخاب می‌شوند، فقط چند سال از دوران خدمتشان باقی مانده و می‌خواهند به زودی بازنشسته شوند.خسروشاهی ادامه داد: اکثر مدیران واحد دوبله صداوسیما حرفه‌ دوبله را نمی‌شناختند و حتی برخی از آن‌ها با فیلم و سینما نیز آشنا نبودند. مثلا من زمانی که فیلم در جستجوی ریچارد را دوبله می‌کردم و خودم بجای آلپاچینو صحبت می‌کردم، سه روز برای دوبله این فیلم وقت گذاشتم. در این فیلم بیش از سی گوینده صحبت کردند. این فیلم براساس یکی از کارهای شکسپیر ساخته شده بود.

وی ادامه داد: من برای دوبله این فیلم چندین ترجمه نمایشنامه ریچارد سوم را خریداری و مطالعه کردم تا دوبله فیلم کیفیت لازم را باشد اما زمانی که مدیر واحد دوبله اثر را دید؛ سوال کرد که دوبله این فیلم چه تفاوتی با دوبله یک فیلم وسترن دارد؟ من هم از همین زمان همکاری خودم را با این واحد قطع کردم.وی ادامه داد: مشکل دیگر دوبله عملکرد سایت‌هایی است که به تازگی راه‌اندازی شده‌اند. امروز شاهدیم که فیلم‌های روز دنیا به سرعت وارد ایران می‌شود و بدون هیچ مانعی دوبله شده و روی سایت‌های مختلف قرار می‌گیرد.گوینده نقش آلن دلون ادامه داد: در بیرون از صداوسیما هم وضعیت آشفته‌ای در دوبله حاکم است. همه چیز در دست چند سایت است که فیلم‌های روز را دوبله می‌کنند. البته برخی از فیلم‌ها خوب اما بیشترشان بد دوبله می‌شوند و جالب این است که گاهی مشاهده می‌کنیم یک فیلم به‌صورت همزمان در پنج استودیو دوبله می‌شود.وی ادامه داد: در آخرین مورد شاهد بودم که فیلم دانکرک همزمان با چند دوبله مختلف عرضه شد و بسیاری از سایت‌ها برای آنکه از رقابت جا نمانند دوبله‌های بی‌کیفیتی از این فیلم را عرضه کردند. علاوه بر اینکه بسیاری از نقش‌هایی که بجای آن گویندگان فارسی مختلف صحبت کرده‌اند، کیفیت خوبی ندارد و ترجمه دیالوگ‌ها و متن فیلم‌ها نیز گاها درست نیست.

خسروشاهی ادامه داد: متاسفانه امروز یک فیلم ظرف سه روز ترجمه و ظرف یک روز دوبله می‌شود. من شخصا شاهد بودم که مثلا یک گوینده در زمان استراحت خود بجای آنکه تمرکز کرده و به شخصیتی که بجای آن می‌خواهد صحبت کند، فکر کند به دنبال سینک زدن و هماهنگ کردن صدا در فیلم دیگری بود.وی ادامه داد: امروز برخی افراد که حتی توانایی گفتن یک نقش اصلی را در فیلم ندارند به عنوان مدیر دوبلاژ برای برخی از همین سایت‌ها فعالیت می‌کنند. آنها گاه در طول هفته ۵ فیلم را همزمان دوبله می‌کنند. فیلمی که در بهترین حالت سه روز یا دو روز دوبله آن طول می‌کشد در دست این آقایان؛ ظرف یک نصف روز دوبله می‌شود و کسی هم نیست که به این مساله رسیدگی کند. گویا گروهی کمر به نابودی حرفه دوبله بسته‌اند.خسروشاهی با بیان اینکه امروز بسیاری از شبکه‌های خارجی نیز آثار سینمایی را به فارسی دوبله می‌کنند و نمایش می‌دهند، گفت: بار‌ها به من پیشنهاد شد به خارج بروم و با این شبکه‌ها همکاری کنم اما هرگز نپذیرفتم.

گوینده نقش‌ آلپاچینو ادامه داد: هنر دوبله در کشورهای صاحب سینما مثل آلمان، ایتالیا و فرانسه بسیار مهم است. در این کشور‌ها دوبلور‌ها دو گروه هستند: کسانی که فقط در فیلم‌های سینمایی کار می‌کنند و گروهی نیز فقط سریال دوبله می‌کنند که دوبله‌های آن‌ها بسیار عالی است و تمام ضوابط و مقررات را رعایت می‌کنند. در این کشورها اینطور نیست که هر فردی اجازه داشته باشد یک فیلم در دست بگیرد و دوبله کند.خسروشاهی با بیان اینکه امروز بسیاری از دوبلورهای پیشکسوت و خوش‌صدا بیکار هستند، گفت: در بیشتر بخش‌های سینما و هنر از بلیت‌فروشی تا کارگردانی؛ میزان دستمزدها سامان گرفته و افزایش پیدا کرده اما همچنان دستمزد دوبلور‌ها پایین است و به اندازه تورم افزایش پیدا نکرده.وی ادامه داد: من بیمه بازنشستگی صداوسیما را ندارم و از طریق خانه سینما بیمه شده‌ام آنهم به شکلی که هزینه بیمه را خودم پرداخت می‌کنم و حقوق بازنشستگی نیز ندارم.
منبع: بهارنیوز

مراسم رونمایی از تصحیح استاد محمدعلی موحد از مثنوی معنوی: آغاز مسیری تازه در مولوی پژوهی

دومین مراسم رونمایی از تصحیح مثنوی معنوی به‌کوشش استاد محمدعلی موحد بدون حتی یک روز وقفه و با حضور جمع قابل توجهی از پیشکسوتان عرصه ادبیات برگزار شد. موحد در این مراسم ضمن اشاره به ضرورت تصحیح دوباره این کتاب بزرگ آن هم پس از تصحیح «رینولد نیکلسون» خود را مدیون تک تک افرادی دانست که هر یک به طریقی او را در این مسیر یاری رسانده‌اند.

ایران نوشت: همان طور که در صفحه خبر گروه فرهنگ و ادب روز گذشته خواندید نخستین مراسم رونمایی این اثر سترگ، ظهر دوشنبه در فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار شد و تنها یک روز بعد، مراسم دیگری در مؤسسه مرکزی شهر کتاب برگزار شد و این بار تعداد مشتاقان ادبیات و مولوی پژوهان به قدری بود که بخشی از حاضران موفق به حضور در سالن نشدند. ابتدای مراسم با اجرای موسیقی «سعیدرضا دوست» شاعر و نوازنده همراه بود، او قطعه نی نامه را به استاد مولوی پژوه خود تقدیم کرد و انجام نخستین رونمایی کتاب که همزمان با سالروز درگذشت مولانا بوده را هم به فال نیک گرفت.

مولانا معلمی بزرگ است

«مصطفی ملکیان»، پژوهشگر و فیلسوف قبل از آنکه در ارتباط با تصحیح تازه‌ای که از مثنوی معنوی به کوشش موحد انجام شده بگوید به این نکته اشاره کرد که در روزگار فعلی اصلاً چه نیازی در پرداختن به مولانا و آموزه‌های او احساس می‌شود. به گفته ملکیان مخاطبان عادی اشعار مولانا کاری به دیدگاه‌های هویت‌جویانه مطرح شده درباره او ندارند و تنها به‌دنبال این هستند که آیا می‌توان نکته‌ای از خلال آثار مولانا کشف کرد که به درد انسان معاصر بخورد

. او با تکیه بر همین مسأله گفت:«نباید نگاهمان به مولانا یا هر بزرگ دیگر نگاه مرید و مراد باشد بلکه باید او را همچون معلمی بدانیم که آموزه‌های بسیاری برای زندگی‌مان دارد. مولانا گفته‌هایی دارد که در ترازوی انسان شناسی، معرفت شناسی و از سویی اخلاق جایگاه قابل تأملی دارد.از همین رو بسیار اشتباه است که به مولانا و تفکراتش پشت کنیم و خود را از آن محروم کنیم.»

تصحیح کامل موحد

«توفیق سبحانی» از دیگر پیشکسوتان و اساتید ادبیات حاضر در مراسم شب گذشته که خود از مثنوی پژوهان معاصر هم به شمار می‌آید هم درباره کاری که استاد موحد با تصحیح مثنوی مولانا انجام داده گفت:«چندین سال قبل از اینکه نسخه قونیه، قدیمی‌ترین نسخه منسوب به مثنوی از میان برود نگران بودیم، بنابراین برای انتشار آن تلاش کردیم و از قضا موفق شدیم زودتر از خود ترکیه که نسخه مذکور آنجا نگهداری می‌شود آن را در ایران منتشر کنیم.» آن طور که سبحانی گفت با وجود ارزشمند بودن نسخه قونیه، استاد موحد موفق به برطرف کردن برخی از مشکلات نسخه مذکور شده است.

البته سبحانی هم علاقه‌مند به انجام تصحیحی از مثنوی بوده که حالا بواسطه کامل بودن تصحیح موحد از انجام آن صرفنظر کرده است. این پیشکسوت ادبیات ادامه داد:«سال‌ها قبل استاد موحد با تصحیح دیوان شمس، روحی به مولوی پژوهی دمید و حالا با انتشار تصحیح مثنوی نیمه باقی مانده روح آن را کامل کرده است. به گمانم با توجه به کار ارزشمندی که ایشان انجام داده از این به بعد مولوی پژوهی برای تمام مولوی پژوهان ایرانی، فارسی زبان و حتی علاقه‌مندان خارجی مسیر تازه‌ای در پیش خواهد گرفت.»

نیاز به تصحیح دوباره

«نصرالله پورجوادی»، فیلسوف و استاد دانشگاه اما نگاه متفاوتی به تصحیح استاد موحد داشت، او ضمن تقدیر از تصحیح مذکور همچنان تأکید بسیاری داشت که تصحیح نیکلسون از مثنوی آنقدر کامل است که لزوم چندانی به تصحیح‌های دوباره نیست. او در همین رابطه گفت:«نزدیک به یکصد سال است که تصحیح مثنوی با نام نیکلسون عجین شده چراکه او برای تألیف تصحیح خود دست به جست‌و‌جوی بسیاری برای جمع‌آوری نسخ معتبر از مثنوی زد.

کار مصحح از این نظر که باید به درک کلمه به کلمه اثر مورد نظر برسد بسیار مشکل است، این در حالی است که ما وقتی به‌عنوان خواننده به سراغ کتابی می‌رویم خیلی راحت از کلمات عبور می‌کنیم و دربند کلمات نمی‌شویم.» پورجوادی به این نکته اشاره کرد که بعد از تصحیح خوبی که نیکلسون انجام داد این سؤال مطرح شد که آیا دیگر به تصحیح دوباره‌ای از مثنوی نیاز است؟ اصلاً چه کسی می‌خواهد آن را انجام بدهد! کاری که نیکلسون انجام داد مبنایی برای انجام تصحیح‌های اصولی از متون کلاسیک فارسی است که تا قبل از آن در ایران اصولی انجام نمی‌شد.» به گفته پورجوادی نیاز به تصحیح دوباره متون ادبی کلاسیک زمانی احساس می‌شود که منابع جدیدی کشف شده و در اختیار محققان قرار بگیرد. او تأکید کرد که این تصحیح دوباره علاقه‌مندان را از تصحیح نیکلسون بی‌نیاز نمی‌کند.

مقدمه کتاب گویاست

محمد علی موحد در پاسخ به گفته‌های پورجوادی همچون مراسم روز دوشنبه که به نخستین رونمایی از این تصحیح تعلق داشت از برگزار‌کنندگان مراسم گلایه کرد که چرا از قبل نسخه‌ای از کتاب را در اختیار سخنرانان قرار نداده‌اند که برای آنان چنین سؤالاتی مطرح نشود. او گفت:«اگر آقای پورجوادی کتاب تصحیح را خوانده بود در مقدمه کتاب به چرایی و ضرورتی که در انتشار آن احساس کرده‌ام پی می‌برد. متأسفانه تصحیح من در شرایطی رونمایی شده که نسخه‌هایی از آن به دست افرادی که باید نرسیده است.» موحد در سخنانش از ضرورت انجام این تصحیح گفت و دوباره به خواسته زنده یاد مجتبی مینوی اشاره کرد که ۴۰ سال قبل از لزوم تصحیح دوباره مثنوی می‌گوید.

البته آن طور که در سخنانش گفت جلسه‌ای که چندین سال قبل برای خوانش دوباره مثنوی با چند نفر از ادبا می‌گذارند هم تأثیر بسیاری در آغاز این کار و پی بردن به ضرورت چرایی‌اش داشته است. این محقق ادبی و عرفان پژوه ادامه داد:«با وجود تصحیح دوباره‌ای که از مثنوی انجام داده‌ام همچنان کار نیکلسون را اقدامی ارزشمند در تصحیح دیوان مولانا می‌دانم. تلاشم بر این بود که تصحیح قابل فهم از مثنوی معنوی ارائه بدهم که برای مردم کاربردی باشد، وقتی انجام این تصحیح را احساس کردم که متوجه شدم مثنوی به انتشار متنی معیار و تثبیت شده از آن نیاز دارد.»

علی اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی بین‌المللی مؤسسه شهر کتاب هم یکی دیگر از سخنرانان این مراسم بود. او نیز ضمن اشاراتی به تلاشی که محمد علی موحد برای تصحیح مذکور انجام داده اظهار امیدواری کرد که علاقه مندان به ادبیات فارسی امکان بهره گرفتن از حاصل چندین دهه مولانا پژوهی یکی از مطرح‌ترین مولوی پژوهان ایران و جهان را پیدا کرده‌اند.


منبع: عصرایران

انتقاد امیر آقایی از فروش فیلم های عامه پسند و پاسخ منوچهر هادی

روز گذشته بسیاری از هنرمندان و کاربران شبکه‌های اجتماعی تولد بهرام بیضایی را تبریگ گفتند اما متن تبریک امیر آقایی بحث برانگیز شد. او در متن تبریک خود خطاب به بهرام بیضایی یه فیلم های «خالتور» و «آینه بغل» طعنه زد. این نوشته واکنش تند منوچهر هادی کارگردان «آینه بغل» را برانگیخت و او در صفحه اینستاگرام خود به امیر آقایی توصیه کرد به جای توهین به مخاطبان میلیونی «آینه بغل» و همکارانش، با خونسردی دلیل نفروختن فیلم‌هایی که در آن بازی کرده را پیدا کند.

آی سینما نوشت: امیر آقایی در متنی که به مناسبت تولد بهرام بیضایی، منتشر کرده آورده است: «بهرام جان بیضایی، استادِ نازنین، زادروزتان خجسته و مبارکمان باشد. تنِ تان سالم و اندیشه تان تا ابد پویا، اینجا اما هیچ جایتان خالی نیست، اینجا «خالتور» ها میفروشند و «آینه بغل» ها. اینجا هنوز بر مدار گیشه ایم و اندیشه نه. چه خوش گفت آن شاعرِ تبعیدی: سرزمینِ من جائیست، که نانِ شبم را ارزانی ام میدار.»

پس از انتشار یادداشت کنایه آمیز امیر آقایی، منوچهر هادی کارگردان «آینه بغل» در صفحه اینستاگرام خود ضمن تبریک تولد بهرام بیضایی خطاب به این بازیگر نوشت: «فرهیخته گرامی! شما که فیلمهایتان بر مدار اندیشه است چرا به مخاطب میلیونی و تفکر همکارت اینقدر واضح توهین میکنی؟ اینجا «فروشنده» و «ابد و یک روز»ها هم می‌فروشند و من میبینم و یاد میگیرم و لذت می‌برم. فیلم‌های وحید جلیلوند با بازی زیبا و حیرت انگیز شما را میبینم و لذت میبرم بدون بغض .»

منوچهر هادی همچنین امیر آقایی را به خونسردی دعوت می‌کند و در پایان می‌نویسد: « با اندیشه درستی که از شما سراغ دارم مطلب بنویس . بدون توهین بدون قضاوت بدون بغض … دلیل نفروختن فیلمهایت را پیدا کن . من هم چندی پیش فیلم کارگر ساده نیازمندیم را ساختم و نفروخت ولی تقصیر را گردن دیگری نینداختم و به اساتیدم گله نکردم . همچنان دوستت دارم امیر جان و این مطلب و یادداشت احساسیت را به دل نمیگیرم ولی توهین به شعور و انتخاب مردم و عذرخواهی از ایشان را خودت پاسخ گو باش»


منبع: عصرایران

افتتاحیه هشتمین دوره جشنواره عمار (عکس)

وزیر ارتباطات: بهره‌گیری از ظرفیت قوه مقننه برای حل موضوع واگذاری غیردقیق مخابرات بارش سنگین برف در آمریکا (فیلم) ۵ ویژگی مهم رهبران آینده پوتین: حمله سن‌پترزبورگ اقدامی تروریستی بود تخریب ۸۰ درصدی تکیه درکه بر اثر آتش‌سوزی/ عناصر خرابکار از داخل تکیه را آتش زدند (+عکس) معاون ظریف: به ‌۱۰ کشور ویزای فرودگاهی نمی‌دهیم میل مردم به خرید طلا کم می‌شود؟ مقام معظم رهبری: «سلوک انقلابی» از ویژگی‌های ممتاز مرحوم آقانجفی همدانی است مراسم کلنگ زنی بیمارستان امام رضا (عکس) بارش برف در آمریکا‎ همزمان با تعطیلات کریسمس (عکس)

جشنواره وب ایران؛ اگر تمایل دارید می توانید به عصر ایران رأی دهید (+لینک)  (۴۰ نظر)

ای کاش کسی در دنیا متوجه این ماجرا نشود/ به دختر بچه ۱۰ ساله چه کار دارید؟!  (۳۷ نظر)

“جاخالی” دادن ایران در حمایت عملی از مسلمانان میانمار!  (۳۷ نظر)

عادت می‌کنیم  (۳۲ نظر)

اصلاح‌طلبان به هوش، اعتدال‌گرایان به گوش  (۲۵ نظر)

چرا اینقدر اشتباه می کنیم؟  (۲۳ نظر)

زلزله احتمالی تهران؛ از ساختمان‌ها فرار نکنیم  (۲۱ نظر)

تلویزیون منهای فرّ دانایی؟  (۲۰ نظر)


منبع: عصرایران

ادامه تخریب سنگ‌قبرهای نویسندگان و شاعران/ سنگ قبر مدیا کاشیگر را هم شکستند

روزنامه ایران نوشت: «سنگ قبر مدیا کاشیگر را شکستند.» پیشتر هم این گزاره در تخریب سنگ قبر احمد شاملو، فریدون فروغی و محمدعلی سپانلو به کار رفته بود، بدون این‌که معلوم شود فاعل فعل «شکستند» چه کس یا کسانی هستند؟

مدیا کاشیگر، شاعر، نویسنده و مترجم هفتم مرداد ۱۳۹۶ درگذشت و در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع و خاکسپاری آقای شاعر بسیاری از چهره‌های فرهنگی و هنری، فارغ از هرگونه نگاه و منظر سیاسی و عقیدتی حضور داشتند، همچنان که مدیا کاشیگر در روزگار حیات‌اش با آدم‌های مختلفی معاشرت داشت و نه تنها از گفت‌وگو با منتقدان‌ و مخالفان‌اش پرهیز نمی‌کرد بلکه استقبال می‌کرد. الآن هم اگر این خبر را می‌شنید، ابرو بالا می‌انداخت و لبخند می‌زد و می‌گفت، درست می‌شود. مشی و منش آن نویسنده فقید در مواجهه با تخریب‌ها، بردباری و گفت‌وگو و روشنگری بود.

تخریب‌ها از اعتبار نویسنده نمی‌کاهد

قطعه ۲۵۵ ردیف ۴۲ قبر ۱۷ تا همین چند روز پیش مثل باقی سنگ قبر‌ها، سالم بود و عکس مدیا کاشیگر هم حک شده بر سنگی سفید بالای سرش بود ولی حالا آن عکس تخریب شده است. اما آیا واقعاً یک نویسنده با این کار‌ها آسیب می‌بیند؟! جمال میر‌صادقی داستان‌نویس پیش‌کسوت از اواخر دهه پنجاه با مدیا کاشیگر آشنا بوده و تا واپسین روز‌های عمر او این دوستی و آشنایی ادامه پیدا می‌کند. او از تخریب سنگ قبر مدیا کاشیگر عمیقاً ابراز تأسف می‌کند و می‌گوید:«با تخریب نمی‌توان اعتبار و چهره نویسنده را نزد مردم مخدوش کرد. نویسنده وجدان بیدار جامعه است. مدیا کاشیگر نویسنده‌ای خلاق و به معنای واقعی کلمه روشنفکر بود. همه تلاش او مانند بسیاری از نویسندگان پرهیز از تخریب بود و از این اتفاق متأسفم.او با ذهنیت روشن، به دنبال روشن کردن ذهن مردم بود. سزاوار نیست با نویسنده‌ای که عمرش را بر سر افزایش آگاهی عمومی گذاشته است این‌گونه رفتار شود و با تخریب سنگ قبرش هتک حرمت شود.»

شاعر تهران و قایق شکسته

دوم مهر ۱۳۹۵ همراه جمعی از دوست‌داران محمدعلی سپانلو به مزار شاعر تهران رفته بودیم و در قطعه نام‌آوران به جست‌وجوی قبر آقای شاعر بودیم و نمی‌یافتیم. سنگ قبر محمدعلی سپانلو تخریب و سیمان شده بود و به همین دلیل قبر شماره سه ردیف سی و چهار مدفن شاعر تهران معلوم نبود. یک سال از آن روز می‌گذرد و این‌بار نسبت به مدیا کاشیگر بی‌حرمتی می‌شود. بر سنگ قبر محمدعلی سپانلو قایقی متلاطم و پلکانی به نشان قایق‌سواری روی آسفالت تهران حک شده بود. شبنم سپانلو در واکنش به تخریب قبر عموی‌اش گفته بود:« آقای مسجدجامعی!شما گفتید جای شاعر تهران، در تهران است، اما همین تهران حتی یک لوح نام و نشان را برای مردی به بزرگی محمدعلی سپانلو تحمل نکرد.»

با خاکسپاری محمدعلی سپانلو در امامزاده طاهر کنار احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و… به دلیل حساسیت‌هایی موافقت نشد و پیکر او در قطعه‌نام آوران بهشت زهرا تهران آرام گرفت. جایی که نظم و سازمان بهتری دارد و انتظار نظارت و مراقبت بیش‌تری می‌رود. فرزانه طاهری مترجم و همسر نویسنده فقید هوشنگ گلشیری در این‌باره می‌گوید:«وقتی سنگ قبر هوشنگ گلشیری تخریب شد، می‌گفتند امامزاده طاهر مکان چندان امنی نیست و افراد ناباب در این محدوده زیاد است.»

اما کمتر کسی باور ‌کرد تخریب سنگ قبر نویسندگان آرام گرفته در امامزاده طاهر کار افراد معتاد باشد. سنگ قبر احمد شاملو و هوشنگ گلشیری در امامزاده طاهر چند بار شکسته شده و علی‌رغم اعتراض خانواده این دو نویسنده این بی‌حرمتی‌ها پیگیری نشد.

فرزانه طاهری با اظهار تأسف از تخریب سنگ قبر مدیا کاشیگر می‌گوید:«کار زشتی انجام داده‌اند، من نمی‌دانم چه کسی و با چه انگیزه‌ای این کار را کرده است. قطعاً کار زشتی انجام داده و نباید به کسی که از دنیا رفته است، هتک حرمت شود. این تناقض اصلاً قابل درک نیست از طرفی مدیا کاشیگر در قطعه‌ نام‌آوران بهشت‌زهرا به خاک سپرده شده است و از سویی می‌بینیم این‌گونه سنگ قبرش تخریب می‌شود. انتظار می‌رود مسئولان بهشت‌ زهرا و قطعه نام‌آوران نظارت بیش‌تری داشته باشند تا شاهد این اتفاق‌ها نباشیم.»

بگذارید شاعر بی‌سنگ قبر بماند

احمد شاملو شاعر و نویسنده فقید نخستین چهره ادبی بود که بار‌ها سنگ قبر او تخریب شد و نخستین‌بار اوایل دهه هشتاد این اتفاق رخ داد و بعد از آن سه بار دیگر هم قبر احمد شاملو را تخریب کردند. سیاوش شاملو سال ۱۳۸۵ به روزنامه شرق گفته بود:« نیمه شب ۱۱ فروردین مقبره احمد شاملو شاعر ملی کشورمان را با دیلم از جا کنده‌اند و چند متر دورتر برده‌اند و با پتک خرد کرده‌اند.

مسئول آستان امامزاده طاهر روز بعد از این اتفاق با من تماس گرفت و ضمن عذر خواهی گفت که سنگ قابل ترمیم است و فقط دو ترک برداشته اما کسانی که همان روز سر مزار رفتند گفتند که سنگی باقی نمانده و قطعات آن در جاهای مختلف امامزاده پخش شده است. تنها امضای شاملو روی سنگ قبر گیرش آمده که آن را هم با خود به خانه برده است.» فرزندان احمد شاملو در اعتراض به این تخریب‌ها گفته بودند، «بگذارید مردم ما شاعری داشته باشند که قبرش سنگ ندارد.»

سهراب و چینی نازک تنهایی‌اش که هر سال می‌شکند

نه تنها شاعران و نویسندگان روشنفکر بلکه سهراب سپهری شاعر معاصر هم که شعر‌های عمدتاً مضمون عرفانی دارد،سنگ قبرش از گزند تخریب‌ها در امان نمانده است. مهر ۱۳۹۵ علی‌رضا مجابی از تغییر و تخریب سنگ قبر سهراب سپهری خبر داد و به ایسکا نیوز گفته بود:« سنگ قبر جدید چند روز پیش نصب شده و من با کمال تأسف دیدم که حتی عکس سهراب هم از روی این سنگ حذف شده است.»

این هنرمند نقاش می‌گوید:«متأسفانه وقتی هم از یکی از خدام آنجا پیگیر شدم گفت سنگ‌های کف امامزاده را می‌خواستند عوض کنند و سنگ سهراب را هم عوض کردند.» پروانه سپهری خواهر این هنرمند نقاش و شاعر به اعتماد درباره این تخریب و تغییر سنگ مزار سهراب گفته بود:«واقعا نمی‌دانم چرا این اتفاقات می‌افتد. خیلی سال پیش، برای نخستین بار بولدوزر روی سنگ سهراب رفت و آن را تخریب کرد و آقای سیدمحمد خاتمی گفتند نامه داده‌ایم که خیلی زود سنگ تازه‌ای بگذارند. اما حالا هم ظاهراً مشکلاتی برای این سنگ تازه پیش آمده است. به هر حال کار هر کسی که هست، هنرمندان را دوست ندارد.»

این نخستین‌بار نبود سنگ قبر سهراب سپهری با تصمیم متولیان امامزاده تغییر می‌کرد. اولین سنگ مزار سهراب کاشی فیروزه‌ای رنگ بود. بعدتر زنده‌یاد رضا مافی از پیشگامان نقاشیخط، سنگ قبری را برای مزار سهراب نوشت و آماده کرد اما بر اثر بی‌دقتی در ساخت و سازها، یک ماشین خاور از روی آن رد شد و سنگ شکست.

سنگ‌ قبر نشان آدمی‌ست از دنیا رفته برای آن‌ها که هنوز زنده‌اند. اعتبار سنگ‌ها، مکان‌ها، خانه‌ها و خیابان‌ها و شهر‌ها و یک سرزمین به آدم‌های هنرمند و نویسنده‌ای است که در آن زیسته‌اند و نفس کشیده‌اند و برای رشد آگاهی و تحقق برابری و رفع محدودیت و ظلم تلاش کرده‌اند. با شکستن سنگ‌ها نام‌ حک شده بر آن بی‌اعتبار نمی‌شود. آن‌ها که فکر بی‌اعتبار کردن نویسندگان و هنرمندان هستند بهتر است، طرفی دیگر ببندند و آب در هاون نکوبند.


منبع: عصرایران

کنسرت همایون شجریان در پاریس لغو شد

کنسرت همایون شجریان که قرار بود در شهر پاریس فرانسه برگزار شود، لغو شد.

به گزارش ایلنا، به دلیل مشکلات هماهنگی با سالن و عدم هماهنگی برنامه‌گذار با مدیریت ارکستر سیمرغ برگزاری کنسرت همایون شجریان در پاریس به زمان دیگری موکول شد.

همایون شجریان که با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش خبر از لغو کنسرتش در پاریس داد، در صفحه‌اش نوشت: «دوستان و علاقمندان گرامی، متأسفانه باید به اطلاعتان برسانیم، کنسرت سیمرغ، که قرار بود در سالن یونسکوی پاریس برگزار بشود، باوجود آمادگی گروه برای حضور و اجرای این کنسرت به دلیل مشکلات هماهنگی با این سالن و عدم هماهنگی برنامه‌گذار با مدیریت ارکستر سیمرغ، جهت انتخاب سالنی جدید و مناسب و در شأن شما عزیزان، برگزار نخواهد شد.»


منبع: عصرایران

بازگشتی به «عصر ادب» در «عصر آشوب»

ماهنامه اندیشه پویا – علی فردوسی، استاد تاریخ دانشگاه نوتردام امریکا: جایی خواندم که بدترین کاری که یک نویسنده می تواند بکند این است که با «من» شروع کند. راست یا دروغ، با این جمله شروع کردم. چون نمی خواستم نوشته ام با این جمله شروع شود که «من یک معلم ام». موضوع این نوشته ده کتابی است که به نظرم هر ایرانی ای باید بخواند، و در این ارتباط است که شغل شریف معلمی (یعنی شغلی که به جای پول به آن شعار می پردازند) مطرح می شود. خلاصه مطلب این است. در حالی که به نظر می رسد باید معرفی ده کتاب برای معلمی که عمرش را در ارتباط با کتاب گذرانده کار ساده ای باشد، بعد از کمی درنگ ناگزیرم اعتراف بکنم این طور نیست.

یک معلم در سطح دانشگاه باید هر ترمی برای هر یک از درس هایی که آن ترم تدریس می کند چند کتاب معرفی کند. اما برای این کار باید پیش از تعیین کتاب برای شاگردانش به چند پرسش پاسخ بدهد. یکی از اولین پرسش ها این است که اصلا چرا کتاب؟ و نه چیز دیگری؟ من خودم با این که اهل کتابم اصلا متقاعد نشده ام که کتاب خواندن برای همه دانشجویان کار لازم و یا حتی مفیدی است. کتاب یک تکنولوژی یا وسیله تاریخی است؛ مثل کتیبه، یا نوار کاست، یا سی.دی، یا فلش درایو که می شود در آن محتواهای گوناگونی ریخت. فرض کنید شاگردی می خواهد بسکتبالیست یا نوازنده گیتار بشود. چرا باید کتاب بخواند؟ از حداقلی که بگذریم، یعنی کتاب هایی که به درد کار و حرفه او می خورند، آیا بهتر آن نیست که به جای خواندن برود تمرینش را بکند؟

 بازگشتی به «عصر ادب» در «عصر آشوب»

 علی فردوسی

من یک بار از اردشیر محصص خواستم درباره طرحی که کشیده بود توضیحی بنویسند. گفت اگر می توانستم با نوشتن حرفم را روشن تر از کشیدن بیان کنم، آن گاه از همان ابتدا آن را می نوشتم. من خودم از کسانی هستم که در زبان انگلیسی به او می گویند «هَندی مَن»، یعنی کسی که اگر ماشین لباس شویی خراب شد خودش درستش می کند، واشر شیر آب را خودش عوض می کند، سیم کشی را خودش می کند. برای همین سال ها بود که دو قفسه کتاب در منزل ما پر بود از کتاب های راهنما با عنوان هایی از قبیل «سیم کشی برای مبتدیان»، «سیم کشی پیشرفته برای منزل و دفتر کار»، «چگونه گاراژ یا انباری منزل را تبدیل به دفتر کار کنیم؟»، «اتاق دومنظوره: دفتر کار در روز، اتاق خواب در شب»، «تمام دیوارهای تان را قفسه کتاب کنید، بی آن که همسرتان شمار ا طلاق دهد»، و از این قبیل.

اما الان چند ماهی می شود که اغلب این کتاب ها را در کارتن بسته بندی کرده ام و به تبعید انباری فرستاده ام. آنچه اجازه داده است که این کتاب ها از وضعیت اشرافی دم دست بودن بروند توی وضعیت فقیرانه جعبه کارتن اینترنت است. هر که خودش یک بار آشپزی کرده باشد می داند که دیدن یک کلیپ توی یوتیوب به مراتب کار را آسان تر می کند، تا خواندن یک دستور آشپزی. همین طور است هر تعمیری، از جمله قفسه بندی و سیم کشی انباری. حالا که دیگر یوتیوب آمده است کتاب های راهنمایی از این دست دیگر برای خوانندگان عادی نه تنها از فایده افتاده اند، بلکه علاوه بر جا گرفتن، حالت قشنگی هم به خانه نمی دهند. هر که آن ها را ببیند فکر می کند یکی از آن پرولترهای عصر انقلاب صنعتی این جاست! اما در این مورد کتاب های طباخی صادق نیست.

با استفاده یکی از آن کتاب های تبعیدی، یک قفسه کتاب شیک در آشپزخانه زده بودم برای کتاب های آشپزی، که به آشپزخانه ما حالت یک کارگاه جدی داده است. در این قفسه از کتاب های «آشپزخانه مامان در توسکانی»، «روش پخت و پز چینی باواک»، «خوراکی های محلی ژاپن» دیده می شود تا کتاب هایی مانند «زندگی بهتر با خوراک های گیاهی»، «چگونه کلسترول را با رژیم غذایی کنترل کنیم»، «وزن خود را کم کنید و کم نگه دارید»، «سیر و پُر بخورید و وزن کم کنید». قفسه به هر مهمانی ثابت می کند که در این مکان آشپزی جدی گرفته می شود و آن مردی که پیش بند بسته است نه تنها یک مرد مردن اهل آشپزخانه است بلکه یک آدم حرفه ای است مشغول یک کار به شدت مطالعه شده که هم جنبه های پزشکی دارد و هم انترناسیونالیستی.

برای همین است که کتاب های آشپزی هنوز سر جای شان هستند. آن ها حال و هوا و پرستیژ و افه به آشپزخانه می دهند. بسیاری از کتاب ها برای «خواندن» نیستند، هرگز نبودند، بلکه چون خواندن تنها راه دسترسی به محتوای آن ها بود به این تکنولوژی تاریخی تحمیل شده بودند. فرهنگ لغات و دائره المعارف از این قبیل اند. اگر جز این بود من چند دوره دانش نامه معرفی می کردم. شاید همین درک بود که تا همین اواخر استادان برخی از رشته ها را ترغیب می کردند مهارت و فن عملی را سینه به سینه نقل کنند. سال ها پیش ایوان ایلیچ کتابی نوشته بود به اسم «مدرسه زدایی از جامعه». تز بی حکمتی نبود. تز «کتاب زدایی از جامعه» هم خالی از حکمت نیست. آیا می شود گفت که مدرسه و کتاب هیچ کدام قداست خاصی ندارند؟

بازگشتی به «عصر ادب» در «عصر آشوب» 

خدای موسی ترجیح داد وحی اش را روی لوح بنویسد. مردم بعدها شدند «اهل کتاب». آیا رابطه خدا با انسان بعد از کتاب دگرگون شد؟ از طرف دیگر، در بسیاری از منازل یک جلد قرآن کریم و اغلب همراه آن یک دیوان حافظ روی رَف می گذاشتند که با این که کتاب بودند به واقع برای خواندن آن جا گذاشته نشده بودند، به ویژه که در اکثر موارد هیچ کس در خانه نبود که خواندن بداند، به ویژه عربی؛ حتی خیلی وقت ها اهل خانه فارس زبان هم نبودند. این کتاب ها به منزل «حرمت» می دادند. می گفتند این خانوار یک جماعت فرهنگی هم هست؛ نمادهای آن را دارد، که یعنی ارزش فرهنگی را قبول دارد، مثل خیلی چیزهای دیگر که خودش نمی تواند انجام دهد، مثلا شکسته بندی یا صیغه عقد. می گفتند این منزل را باید در مقیاس فرهنگی جدی گرفت.

این مرد خاک آلود نه تنها یک رعیت، بلکه یک موجود فرهنگی است. انسجام فرهنگی در نهایت همین انسجام به واقع موجود. فرهنگ فقط وقتی وجود دارد که جمعی خودشان را در نسبت با ایده ای یک سوژه جمعی ببینند. فرهنگ در نهایت یک مقوله آمپریک نیست. یک مقوله استعلایی است. هیچ مفهومی از فرهنگ نیست که یک بُعد آرمانی و آرزوپندارانه نداشته باشد. درست در نقطه مقابل آن نوع کتاب ها که خواندن محدود و مشخصی می طلبند، نوعی از کتاب را داریم که کمدین معروف استیو مارتین آن را به طنز در نوشته ای که سال ها پیش در نیویورکر چاپ شد حاصل «نوشتن محض» می خوانَد. نوشتن محض، به گفته مارتین، «باارج ترین نوعِ نوشتن است، زیرا مدام با این آوار مکرر همراه است که “اصلا چرا دارم این را می نویسم؟”

آن گاه، و تنها آن گاه است که نویسنده می تواند به نوشتن درخشان ترین اثرش امید ببندد. زیرا آوای خواننده، پرسش مکمل آن را تکرار می کند که “اصلا چرا دارم این را می خوانم؟”» این البته یک فانتزی کمیک است، و بیش تر نشان دهنده حد امکان نوشتن و حامل آن کتاب است. نوشتن بی هیچ منظوری، یعنی نوشتن برای نوشتن به همان اندازه یک وضعیت سرحدی است که مکمل آن خواندن برای خواندن، درست به همان معنایی که راجع به هنر برای هنر می شود گفت. این امور تنها به عنوان یک وضعیت سرحدی قابل تصورند. به هر حال، ما با کتاب خیلی کارها می کنیم، که بهتر است حالا که تکنولوژی جدید آمده است، کتاب را از خدمتکاری آن ها معاف کنیم.

پرسشی که می ماند این است که پس از این معافیت ها و تفریق ها آیا هنوز چیزی، تتمه ای، باقی می ماند که نازدودنی است، و بنابراین در خور نام «کتاب»؟ می شود این تامل، یا به زبان حافظ «وابینی» را ادامه داد. دست آخر بر می گردیم به پرسشی که از همان ابتدا پرسشی بود که در همه پرسش هایی که من به عنوان یک معلم در بالا مطرح کردم خودش را می پرسید، نشانگر همه چیزها، به قول آگامبن، یا پرسشگر جمله پرسش ها در این جا. این پرسشی است راجع به چیستی کتاب، نه به مثابه یک مقوله آمپریک، بلکه به مثابه یک خویشکاری اندرباشانه. چیست آنچه کتاب به مثابه کتاب انجام می دهد که مختص کتاب است، یا به هر صورت کارکردی است که کتاب، در مقایسه با دیگر وسایل حمل محتوا آشکارا در آن ارجحیت دارد؟ آیا می شود تعریف ایجابی تر و متعیّن تری از کتاب به دست داد؟

 بازگشتی به «عصر ادب» در «عصر آشوب»

یک نسخهٔ خطی گورکانی گلستان سعدی

فکر می کنم این همان کاری است که هارولد بلوم در یکی از کتاب های معروفش می کند؛ کتابی که در ۱۹۹۴ به طبع رسیده و بر خلاف انتظار، به رغم هیبت دانشگاهی آن، مورد استقبال عمومی واقع شد. عنوان کتاب به انگلیسی این است The Western Canon: The Books and Schools of the Ages، که شاید بتوان آن را به این شکل بسانارسا ترجمه کرد: «کتاب های مرجع سنت غربی: کتاب ها و مکاتب اعصار»، ولی من از این پس آن را «کانون» خواهم خواند. در این کتاب بلوم پس از پژوهش در باب ۲۶ نویسنده در سنت ادبی غرب، فهرستی بلندبالا از کتاب هایی به دست می دهد که هر کس خودش را در فرهنگ غرب باسواد می داند باید بخواند.

کتاب های یک کانون با میان کنش و هم افزایی مجموعه یا به واقع کلیتی را تشکیل می دهند که نسلی پس از نسلی آن ها را طوری می خواند که انگار زنده اند، و هنوز همچنان به جهان آن نسل نوعی معنا و وحدت می دهد. آنچه این کتاب ها را کانون می کند، و بنا به تعریفی که ما دنبالش بودیم «کتاب»، این است که این کتاب ها راجع اند به نوع سوژه به مثابه سوژه، به این معنا که «کانون» برسازنده سوژه است و به این حساب نه یکی از ابزار او. به یان آگامبنی، کتاب به مثابه کتاب در نسبت با سوژه «constitutive» است و نه «constitited». یک تمدن تاریخی بدون «کانون»اش فهم پذیر نیست. پرداختن به تفصیلات کار او این نوشته را بسا طولانی خواهدساخت.

آنچه بلافاصله از آن به کار ما می خورد، اصل کار بلوم است که می شود به شکل این پرسش مطرح ساخت: آیا مجموعه ای از کتاب ها وجود دارند که بشود گفت کلیتی را تشکیل می دهند که می توان آن را «کانون سنت ایرانی» خواند؟ من فکر می کنم چنین مجموعه ای وجود دارد و حتی از دیرگاه نامی هم به خودش داده است، و آن نام «ادب» است که در آن ما از یک بافتار صحبت می کنیم که ادبیات فارسی به آن ارجاع می دهد، و شامل رویکرد، رفتار، ارزش ها، و طبع و سلیقه های خاص خودش است (مثلا ظرافت در رفتار، خوش سخنی در گفتار، انسان گرایی در ارزش ها، زهدپرهیزی در معاش و…). لیکن این «کانون» ایرانی به دلیل های گوناگون، از جمله بغرنجی ساختار فرهنگی ما و ناتوانی اش در تاریخی کردن خویش بی رمق و کمسو می تابد.

این بحثی است که ما را به جاهای دور خواهدبرد، فقط در گذر بگویم بلوم به دنبال ویکو، چهار عصر برای سنت غربی تشخیص می دهد: عصر تئوکراتیک، عصر اریستوکراتیک، عصر دموکراتیک و عصر آشوب، که یعنی عصر حاضر، و می بینیم که ویژگی شرایط ما در ارتباط با این الگو همزمانی چند عصر است با هم. بدیهی است که اوضاع ما پیچیده تر هم شده است. ما اکنون در یک دوران گذار به سر می بریم، در جهانی که در حال گذار از عصر آشوب خویش است. این که این لیست پیشنهادی به عنوان لیست نهایی پذیرفته شود یک خوش خیالی خام است. نباید انتظار داشت که یک لیست ده کتابی مورد قبول کسی قرار بگیرد که از پیش آن را قبول نداشته است. با این مقدمه، در این جاده کتابی را که به نظر من در هر لیستی از کانون ایرانی، یا «ادب»، باید لحاظ شوند فهرست می کنم.

بازگشتی به «عصر ادب» در «عصر آشوب» 

مثنوی معنوی مولانا

از این ده کتاب، هشت کتاب متعلق به دوران کلاسیک اند و دو کتاب متعلق به دورانی که تازه آغازیده ایم. در این میان یک دوره هم هست (از تیموریان تا قاجاریه) که چیزی جز تکرار سراغ ندارم. ناگفته پیداست که جای بسیاری از نام ها و کتاب ها در این جا خالی است: برادران غزالی، عطار، روزبهان بقلی شیرازی، کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی، در «عصر ادب»؛ و ملک خان، آخوندزاده، هدایت در عصر آشوب. آنچه در این میان به خوبی پیداست کوشش این سنت است برای حفظ اعتدال زرین میان اندیشه و زبان، میان حکمت و حالت، و در نهایت میان روح و تن، دقیقا از آن رو که «ادب» خود اندرباشانه متضمن این نسبت زرین است: چگونه باشیم (وجود) و چگونه بنمایانیم (نمود).

۱٫ شاهنامه فردوسی: اُوئِر باخ در کتاب محاکمات اش می نویسد ادبیات غرب دیالوگی است، و نه لزوما موافقتی، با دو کتاب: انجیل و «هومر». می شود به همین سیاق گفت ادبیات کلاسیک فارسی دیالوگی است با دو کتاب: قرآن و شاهنامه. شاهنامه در حرکتی آرکائیک، به زبان فارسی رسمیت می بخشد. زین پس زبان فارسی خود محل بروز اوریژینال حقایق فرهنگی می شود.

۲٫ دیوان ناصر خسرو: نمونه بارز نشاندن حکمت فلسفی در درون شعر فارسی است؛ کوششی برای جلوگیری از لغزش شعر فارسی به شعر راح و روح خالی.

۳٫ دیوان سنایی: با شاهنامه زبان فارسی مرکزیت خودش را اعلام می کند که فرمول بیان محتاطانه آن توسط نظامی عروضی این است: او «سخن را به آسمان علِّییّن برد»! عربی زبانی بود از آسمان به زمین آمده، فارسی زبانی بود که از زمین به آسمان می رفت. با سنایی زبان فارسی خودش را به زبان اوریژینال بیان حقایق سرمدی تبدیل می کند. از آن پس حقایق شرعی به زبان عربی، و حقایق روحانی به زبان فارسی و در لحنی شاعرانه بیان می شوند. این فهم جدیدی است از چالش اعجاز.

۴٫ تمهیدات و مکاتیب عین القضات همدانی: مخاطره اندیشه را درونی زبان فارسی می کند و نشان می دهد چگونه زبان فارسی بر لبه هراس و امید می گذرد، و درخشش زبانی خود را از این مخاطره می گیرد. عین القضات پس از محاکمه اش در فارسی پنهان می شود.

بازگشتی به «عصر ادب» در «عصر آشوب»

نسخه فارسی از رباعیات خیام توسط دبیر کنسول گری سوئد به نام آلبرت الوف ایر در قسطنتنیه خریداری شده

۵٫ رباعیات خیام: دانش نامه علایی ابن سینا، در سخن آخر، نتوانسته بود زبان فارسی را به زبان فلسفی تبدیل کند و همچنان یک «ترجمه» باقی مانده بود. خیام به مانند دو معاصر دیگرش، سنایی و عین القضات، دنبال زبانی می رود که در آن حقایق فلسفی به زبانی جز زبان رسمی فلسفه بیان می شود. خیام هم به شعر فارسی پناه می برد.

۶٫ مثنوی مولانا: گستاخانه ترین عزم زبان فارسی برای توالی یک کتاب آسمانی است که به زبان عربی نازل شده بود. نه تاویل قرآن، بلکه بازتولید نقطه به نقطه آن با ساز و کارها و مصالح زبان فارسی که اینک خود را به خداوندگاری از هر زبان دیگری نزدیک تر می یافت.

۷٫ گلستان سعدی: اوج خودآگاهی زبان فارسی به عنوان زبان حامل «ادب» است؛ گنجینه شکل کاملی از حضور انسان در جهان. بی تردید سعدی به معنای فلسفی کلمه جهان شهری ترین شاعر زبان فارسی است. بلوم شکسپیر را در قلب «کانون غربی» قرار می دهد. اگر به الگوبرداری مان ادامه دهیم، شاید بشود گفت که سعدی کانون آن بافتاری است که ما به عنوان «سنت ادب» می شناسیم.

۸٫ دیوان حافظ: رسیدگی و پختگی کامل سنت ادب است و در عین حال، نشانه پایان عصر کلاسیک آن، نشانه آغاز فصل سرد. پس از حافظ ما به جای «کلاسیک» فقط «کلاسیسم» داریم.

۹٫ کسروی: تمام تولیدات فکری و ادبی عصر صفویه بیانگر این ماندگاری در عصر خزانی است که نیم هزاره به طول انجامید. به مفهومی این دوران در تاریخ ما معادل معنایی همان دورانی است که در غرب به آن می گویند «عصر تاریک». با آخوندزاده، ملکم و میرزاآقاخان کرمانی عصر نوزایی شروع می شود، و با کسروی و زبان درخشانش، به دنبال آنان، فرهنگ ایرانی سربلند می کند و جسارت وابینی تاریخی خود را باز می یابد، و به نقد سنت خویش بر می خیزد. کسروی بنیان گذار ذهن «وابین» است.

۱۰٫ نیما: با او چنبره تاریخی دوباره در سطحی دیگر به فردوسی باز می گردد. نیما اعلام امکان یک پیکربندی جدید است. با نیما ما از این سو و از فراز عصر خزانی با عصر ادب رابطه برقرار می کنیم، نه به عنوان تقلید و تکرار، بلکه به عنوان سنتی زنده، سنتی که دوباره به سخن آمده و حرف های تازه برای زدن دارد.

این نام ها هم خودشان را نمایندگی می کنند و هم نمادین اند. باید پیدا باشد که این فهرست، و توضیحی که بر هر یک از کارها نوشته ام، خود ناشی است از خوانشی قوی- یک کژخوانی قوی که در عین ترانوردی تاریخ با ماده آمپریک آن برابر نیست. این فهرست تنها یک لیست نیست، بلکه از آن مهم تر دعوتی است به نوعی خواندن.


منبع: برترینها

ایرانی‌ها چنددقیقه درهفته کتاب می‌خوانند؟

به گزارش ایرنا از سازمان اسناد و کتابخانه ملی، اشرف بروجردی در مراسم افتتاح کتابخانه مرکزی دانشگاه الزهرا (س) افزود:کتابخانه ملی محل طرح و ارائه تفکر و نظرات اندیشمند است و از همه متفکران دعوت می‌کنیم تا در کتابخانه ملی به بیان اندیشه‌ها خود بپردازند.وی افزود: کتابخانه ملی محل تضارب آرا است و همه متفکران و منتقدان آنان برای بحث می‌توانند از همه امکانات موجود کتابخانه ملی بهره ببرند.بروجردی با اشاره به اینکه کتاب و کتاب‌خوانی و نوشته و نوشتن در دین مبین اسلام بارها و بارها مورد تکریم قرار گرفته است، گفت: معجزه دین ما کتاب قرآن است و این اهمیت امر مکتوب را نشان می‌دهد.رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی خاطرنشان کرد: در قرآن کریم به قلم و آنچه می‌نگارد قسم یاد شده که اهمیت نگاشتن، حفظ و نشر دانش بشری را نشان می‌دهد.
وی با اشاره به اینکه امروز کتابخانه‌ها حافظه بشری هستند و آثار چندین هزار ساله تمدن بشر در آن‌ها حفظ می‌شود، گفت: محافظت از دانش بشری در قالب اسناد و کتاب به یک سرمایه ملی تبدیل‌شده است که کشورها به این جمع‌آوری و حفاظت مباهات می‌کنند.بروجردی افزود: در کشور به غیر سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران دو سه نهاد دیگر نیز به دنبال حفظ نسخه های خطی و میراث ملی و بشری هستند و کتابخانه ملی افتخار حفاظت از ۳۸ هزار نسخه کتاب خطی را دارد.رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی انتشار دانش را یکی از مهم‌ترین اقدامات فرهنگی دانست و گفت: کتابخانه محل انتشار دانش است و باید برای ایجاد این فضا به دانشگاه الزهرا و دکتر ملانظری تبریک گفت.وی افزود: کتابخانه ملی برای برگزاری و برپایی نشست‌ها و کارگاه‌های مشترک با دانشگاه الزهرا و دیگر دانشگاه و نهادهای علمی و پژوهشی آمادگی کامل دارد.

**افتراق خانواده و وابستگی جوانان به فضای مجازی به مرحله‌ نگران کننده ای رسیده است
بروجردی یکی از مشکلات و آسیب‌های اجتماعی امروز را جدایی نسل‌ها و حتی افراد خانواده از هم دانست و گفت: افتراق خانواده و وابستگی جوانان به فضای مجازی به مرحله‌ای رسیده است که باید راهکاری جدی برای آن اندیشید، قطعاً یکی از این راه‌حل‌ها گسترش فرهنگ کتاب‌خوانی و بهره‌مندی از کتاب است. وی تاکید کرد: کتاب‌خوانی در خانواده عامل گفت و گوی جمعی است و این عامل خود در ارتباط و انتقال دانش بشری مؤثر است.
بروجردی به سابقه تدریس خود در دانشگاه الزهرا (س) در سالهای دهه ۷۰ اشاره و خاطرنشان کرد: این دانشگاه موقعیت ممتازی در جهان دارد چرا که تماماً زنانه و تجربه‌ای خاص است و امیدواریم برای جامعه زنان موجب توفیقات بیشتر و اثربخشی باشد.مراسم افتتاح کتابخانه مرکزی دانشگاه الزهرا (س) بعد از ظهر امروز، پنجم دی ماه با حضور اشرف بروجردی رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی، مهناز ملانظری رئیس دانشگاه الزهرا و جمعی از استادان و دانشجویان این دانشگاه برگزار شد.
منبع: بهارنیوز

بازمانده دوره طلایی کمدی تلویزیون

امیر کاظمی که کاراکتر مازیار در «لیسانسه‌ها» را ایفا می‌کند، درباره همکاری‌اش با سروش صحت و بازخوردهای این سریال در بین مخاطبان با ایسنا گفت‌و گو کرد.
او توضیح داد: اولین همکاری من با سروش صحت در مجموعه «شمعدونی» شکل گرفت که خودم آن سریال را خیلی دوست داشتم. در اوایل تصویربرداری شمعدونی آقای صحت پیشنهاد بازی در سریال «لیسانسه‌ها» را به من دادند؛ البته «لیسانسه‌ها» پیش از این عنوانش «دایره، مربع، مثلث» بود و قرار بود داستان سه جوانی باشد که مدل کاراکترهایش همان مسعود و حبیب بود اما کاراکتر مازیار قرار بود در داستان مهاجرت داشته باشد که در نهایت به این نتیجه رسیدیم که در کاراکتر مازیار تغییراتی صورت بگیرد. اینکه خانواده داشته باشد، پدرش و مادرش از هم جدا باشند و پدرش معتاد باشد. بنابراین پس از چندین ماه که متن بازنویسی شد و ما نیز در جریان نگارش متن بودیم و آقای صحت به ما لطف داشتند و پیشنهادات ما را در قبال کاراکترها می‌پرسیدند، همکاری دوباره شکل گرفت.


این بازیگر درباره مجموعه «لیسانسه‌ها» و بازخوردی که در بین مخاطبان داشته است، به ویژگی‌های سری جدید این مجموعه که نسبت به سری قبل علیرغم سریال‌هایی که به سری چندم می‌رسند و موفقیت سری اول را ندارند، اشاره کرد و توضیح داد: ماجرا این است که «لیسانسه‌ها» از ابتدا ۶۰ قسمت بود و قرار نبود که بخش ۱، ۲ و ۳ باشد. زمانی که کار را شروع کردیم حدود ۲۴ قسمت تولید شده بود که تلویزیون تصمیم گرفت آن را پخش کند و پایان‌بندی جزئی برای آن در نظر گرفتیم و همان گونه که دیده شد هیچ داستانی برای پایان آن در بخش اول در نظر گرفته نشد و از همان ابتدا هم قرار بر ۱، ۲ و ۳ نبوده است. به هر حال ممکن است برای سریال‌هایی این اتفاق بیفتد که مورد استقبال قرار بگیرند. این‌ها سریال‌هایی هستند که مشکلات و معضلات جامعه را مطرح می‌کنند، به طور مثال اگر «پایتخت» محبوب است به خاطر این است که موضوع آن به گونه‌ای است که مردم با آن همذات‌پنداری می‌کنند و مشکلات جوانان را مطرح می‌کنند و همچنان قابلیت ادامه‌دار بودن را دارند.
‎او درباره اینکه آیا مجموعه «لیسانسه‌ها» با وجود تکیه‌کلام‌ها و موضوعات انتقادی که مطرح کرده، مورد نقد هم واقع شده است؟ توضیح داد: در ارتباط با موضوعات انتقادی، ماجرایی که در فصل اول پیش آمد این بود که لیسانسه‌ها با بسیاری از مشاغل، آدم‌ها و معضلات جامعه توانست شوخی کند و هیچ اعتراضی هم نسبت به این شوخی‌ها نشد. این برای ما دلگرمی بزرگی بود. نویسندگان ما توانستند در فصل دوم با غلظت بیشتری به بخش شوخی و طنز توجه کنند تا جایی که این سریال حتی با خود صداوسیما هم شوخی کرد و این نشان می‌دهد که صداوسیما چقدر انتقادپذیر است. با وجود اینکه می‌دانستیم ممکن است یکسری حواشی به وجود آید، حتی خودمان هم سورپرایز شدیم.
‎کاظمی یادآور شد: تاکنون هیچ اعتراضی نسبت به شوخی‌های «لیسانسه‌ها» وجود نداشته است و این بسیار لطف است که شما بتوانید با مسائل مختلف جامعه شوخی کنید.


ایفاگر نقش مازیار در «لیسانسه‌ها» در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود با اشاره به شخصیت مازیار که نسبت به دو شخصیت حبیب و مسعود کاملا متفاوت‌تر و جدی‌تر است و کمتر جای خنده برای این شخصیت وجود دارد، اظهار کرد: زمانی که متن نوشته می‌شد همان موقع که متن‌ها را می‌خواندم خیلی از بخش‌ها می‌خندیدم و این خنده‌ها یا به خاطر شخصیت حبیب و یا مسعود بود که بسیار شیرین بودند، هیچ کجا برای شخصیت مازیار نخندیدم. مازیار این خصوصیات را نداشت و آدم بانمکی نبود. در بخش اول «لیسانسه‌ها»، به غیر از سکانس مربوط به وکالت در هیچ بخش دیگری به مازیار نخندیدم. شخصیت مازیار آنقدر تلخ و مشکلاتش آنقدر زیاد بود که جایی برای خندیدن نداشت. از هر قسمتی که نگاه کنیم هیچکدام از مشکلاتش بانمک نیست. واقعیتش درباره شخصیت مازیار کمی می‌ترسیدم که مخاطب آن را پس بزند. اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و به نظرم یکی از هوشمندی‌های نویسندگانی بود که مازیار را آفریدند.
‎او با بیان اینکه مثل زندگی، متن بر روی شخصیت مازیار و خانواده‌اش سوار بود، اظهار کرد: ‌این کاراکتر در مقایسه با کاراکتر حبیب و مسعود جدی و تلخ بود اما خوشحال‌کننده است که مخاطب آن را پس نزد و مطمئن هستم که مردم این کاراکتر را دوست دارند.
‎کاظمی با اشاره به کاراکتر حبیب که هوتن شکیبا نقش آن را ایفا می‌کند، اظهار کرد: هوتن شکیبا نقش حبیب را آنقدر خوب ایفا می‌کند و آنقدر جذاب است که حتی در صفحه شخصی خودم در اینستاگرام متنی برای او نوشتم بدین شرح که عکس کاملا گویای حس درونی من به هوتن شکیباست …؛ به نظرم بازیگر اگر از یه حدی بهتر بازی کنه، ارزش زنده موندن نداره! چون بازی بقیه همکارانش رو زیر سوال میبره ! دقیقا همین حس رو به کاظم سیاحی هم دارم اما انگار در هدف اصلی جفتمون اولویت با حذف هوتن شکیباست !

وی در پایان درباره ادامه‌دار بودن مجموعه «لیسانسه‌ها» گفت: قرارداد نگارش جدید مجموعه «لیسانسه‌ها» نوشته شد اما همچنان فکر می‌کنم که این اتفاق قطعی نیست. باید دید مردم تا چه میزان این کار را دوست دارند تا پس از آن تصمیم به ادامه ساخت گرفته شود. در حال حاضر نیمی از قسمت دوم پخش شده است و همچنان ۲۰ قسمت دیگر برای پخش باقی مانده است که در این ۲۰ قسمت که جذاب‌تر از بخش اول است اتفاقات جالبی برای شخصیت‌های قصه می‌افتد.
بازیگر نقش مازیار در «لیسانسه‌ها» درباره سروش صحت یادآور شد: سروش صحت تنها بازمانده دوره طلایی کمدی تلویزیون است. بسیاری از کارگردانان مطرح همچون رضا عطاران، مهران مدیری و … دیگر کار کمدی برای تلویزیون نمی‌سازند و در حال حاضر کارگردان جوانی هم به تلویزیون معرفی نشده است.
***
او که پیش از این مجری تلویزیون هم بوده است درباره اجرای زنده و همچنین اجراهای ضبطی تلویزیون اظهار کرد: اجرای زنده کار من نیست چرا که حساسیت‌های بالایی دارد و تو باید در همه زمینه‌ها متخصص و مشرف باشی اما اجرای ضبطی را همچنان دوست دارم و در این سال‌ها پیشنهادهایی برای اجرا داشته‌ام اما این پیشنهادها به نوعی بوده است که کلیت برنامه خوب نبوده است.
امیر کاظمی از سال ۸۸ تا ۹۱ مجموعه «مثبت من» را در شبکه تهران برای نوجوانان اجرا می‌کرد.
وی همچنین برنامه «سفید پررنگ» را به همراه سارا رسول‌زاده اجرا کرد و درباره آن گفت: زمانی که تفکیک جنسیتی در تلویزیون پررنگ‌تر بود اجرای ما به گونه‌ای بود که یک روز من اجرای برنامه را بر عهده داشتم و روز دیگر سارا رسول‌زاده برنامه را اجرا می‌کرد.
منبع: بهارنیوز

بنیامین بهادری در اردبیل روی صحنه می‌رود

بنیامین بهادری منتخبی از آثار خود را در کنسرتی که نیمه دی ماه در اردبیل برگزار می‌شود روی صحنه خواهد برد.

به گزارش ایلنا، کنسرت بنیامین بهادری و گروه‌اش قرار است ۱۵ دی در شهر اردبیل و در سالن فدک این شهر برگزار شود.

این در حالی است که طی ماه‌های گذشته حرف و حدیث‌های بسیاری پیرامون مهاجرت این خواننده موسیقی پاپ به امریکا در محافل موسیقی جریان داشت.

بنیامین همچنین خرداد ماه امسال قطعه‌ای مذهبی را با عنوان «کبیر» ضبط و فضای مجازی منتشر کرد که واکنش‌های تند برخی از مذهبیون و مداحان را به دنبال داشت.

حال پس مدتی نسبتا طولانی از آخرین کنسرت بنیامین بهادری در داخل کشور، این خواننده در حالی در اردبیل کنسرت برگزار خواهد کرد که بلیت‌های اجرایش از ۴۵ هزار تومان تا صد و ده هزار تومان قیمت گذاری شده است.


منبع: عصرایران

انیمیشن ایرانی بهترین اثر جشنواره آمریکایی شد

انیمیشن «چشم‌انداز خالی» جایزه بهترین اثر و تقدیر ویژه بهترین موسیقی متن را از جشنواره فصلی کسب کرد.

به گزارش ایرنا، انیمیشن «چشم‌انداز خالی» به نویسندگی و کارگردانی علی زارع قنات نوی در جشنواره بین‌المللی که همه ساله در لس‌آنجلس برگزار می‌شود، برنده جایزه بهترین انیمیشن شد.

این جشنواره که ویژه فیلمسازان و استعدادهای برتر آسیایی است همچنین لوح تقدیر بهترین موسیقی متن (محمدرضا علیقلی) از این رویداد سینمایی شد.

برندگان این جشنواره سینمایی در پایان هر فصل اعلام می‌شود و برندگان در نهایت به عنوان نامزدهای جشنواره سال ۲۰۱۸ در شاخه‌های گوناگون رقابت می‌کنند.

انیمیشن «چشم‌انداز خالی» محصول مدرسه کارگاهی سینما و شرکت سینمایی گلبرگ فیلم است که به تازگی پخش بین المللی اش را آغاز کرده است.

«چشم انداز خالی» داستانِ چشم انتظاری های مادری است که امیدوار است که پسرش از جنگ بازگردد.

این انیمیشن طی دو سال و نیم طراحی و ساخته شده و سبک آن روتوسکوپی و تلفیقی از انیمیشن دو بعدی و سه بعدی است که برای اولین‌بار با چنین حجمی در ایران به اجرا درآمده است.


منبع: عصرایران

تیزر "سد معبر" با بازی حامد بهداد (فیلم)

جهانگیری: عزم دولت بر استحکام بخشی بافت فرسوده و مراکز مهم جمعیتی است کشف “تریاک” در بار “پرتقال”! وزیر ورزش: تحت فشار زیادی هستیم/ امیدوارم خادم جلوی تعلیق را بگیرد آلودگی هوا با پوست چه می‌کند؟ معافیت مالیاتی واردات کاغذ ابلاغ شد اعلام تعرفه جدید واردات خودرو (+جزئیات) افزایش قیمت جهانی نفت در پی انفجار لوله انتقال نفت در لیبی آتش‌سوزی سنگین در یک انبار کفش در اهواز کسب مجوز GSO برای خانواده محصولات دناپلاس و رانا دلایل ناشنوایی (+فیلم)

ای کاش کسی در دنیا متوجه این ماجرا نشود/ به دختر بچه ۱۰ ساله چه کار دارید؟!  (۳۷ نظر)

“جاخالی” دادن ایران در حمایت عملی از مسلمانان میانمار!  (۳۷ نظر)

جشنواره وب ایران؛ اگر تمایل دارید می توانید به عصر ایران رأی دهید (+لینک)  (۳۳ نظر)

آزادی زنان در عربستان؛ مقدمه خشونت بیشتر آل سعود در خاورمیانه  (۲۸ نظر)

اصلاح‌طلبان به هوش، اعتدال‌گرایان به گوش  (۲۵ نظر)

عادت می‌کنیم  (۲۵ نظر)

زلزله احتمالی تهران؛ از ساختمان‌ها فرار نکنیم  (۲۱ نظر)

تلویزیون منهای فرّ دانایی؟  (۲۰ نظر)


منبع: عصرایران

«دو دلقک و نصفی» در خدمت عقاید جلال تهرانی

جلال تهرانی رپرتواری از «دودلقک‌ونصفی» را با تغییرات بسیار زیادی این شب‌ها در تالار اصلی تئاتر شهر روی صحنه می‌برد؛ نمایشی که فضایی ابزورد دارد و در نقد بوروکراسی است. با نویسنده و کارگردان این اثر درباره این اجرا و فضای امروز تئاتر گفت‌وگویی داشته‌ام.

ما از دهه ۴٠، دوران طلایی تئاتر ایران، کارگردان- مؤلف‌هایی داشتیم که شاخصه آثارشان نه اجراها که متن‌هایشان بود؛ مثلا اسماعیل خلج، عباس نعلبندیان، بهرام بیضایی، محمد رحمانیان، حمید امجد و…، اما به نظر می‌رسد در کارهای شما همان‌قدر که متن اهمیت دارد، اجرا هم مهم است؛ یعنی همان‌قدر که ادبیات نمایشی در تئاترهای شما پررنگ است، کارگردانی و شیوه و سبک اجرائی هم در تئاترهای شما مهم است. چه‌چیزی باعث می‌شود در آثار شما متن از اجرا پیشی نگیرد و هر دو به یک اندازه برای شما حائز اهمیت باشند؟

مهم‌ترین منظر ما به کارگردانی، قاعدتا باید این باشد که در کارگردانی متن حرف اول و آخر را نمی‌زند. حرف اول را می‌زند. متن از یک طرف وارد می‌شود، بازیگرها و طراحی‌ها و تاریخ و جغرافیا و سایر عوامل هم از اطراف وارد می‌شوند و به‌هم می‌خورند و چیز ثانویه‌ای شکل می‌گیرد که هیچ‌یک از اینها نیست. به خاطر همین، من موقع کارگردانی هرگز به دنبال رعایت نعل‌به‌نعل همه دستورات متن نیستم، حتی اگر آن متن را خودم نوشته باشم، چون من از متنی که نوشته‌ام برداشت خودم را دارم و بازیگر برداشت خودش را دارد و من نمی‌توانم به‌هیچ‌وجه برداشت خودم را به بازیگر تحمیل کنم. نه‌اینکه نمی‌خواهم این کار را بکنم، توان این کار را ندارم. ما حداکثر امکانی که برای مفاهمه در اختیار داریم، زبان است و من در این سال‌ها فهمیده‌ام که زبان، از به‌مفاهمه‌رساندن دو نفر در مواجهه با یک پدیده خاص قاصر است. به همین خاطر اصالت پروژه‌های من با درک تک‌تک عوامل و به‌خصوص، بازیگران از متن است و برای اینکه بازیگرها و سایر عناصر بتوانند در نقطه پیک قابلیت‌هایشان ظاهر شوند، خیلی‌وقت‌ها لازم است متن به نفع درک بازیگر تغییراتی کند که اگر نکند البته ایده‌آل است.

 «دو دلقک و نصفی» در خدمت عقاید جلال تهرانی

  چرا وقتی متن‌های خودتان را کارگردانی می‌کنید، اجراهای موفق‌تری از شما می‌بینیم؟ مثلا اجراهای «فصل شکار بادبادک‌ها» یا «هی مرد گنده گریه نکن» به‌مراتب موفق‌تر از اجرای «سونات پاییزی» هستند؟

فکر کنم این‌طور خط‌کشی‌ها خیلی باب طبع ذهن باشد. درباره کارگردانی آثار من هم از این نوع داوری‌ها زیاد است. شما الان به یک موردش اشاره کردید که احتمالا این هم سلیقه شما باشد. ممنونم که آن کارها را پسندیدید، اما بچه‌ها ساعت‌ها فیلم دارند از انواع مخاطبان که نظرات مثبت و هیجان‌انگیزی بعد از دیدن سونات پاییزی داشته‌اند؛ یعنی دست‌کم آمار این نظر شما را تأیید نمی‌کند.

  طراحی صحنه در اجراهای شما شاخص است. مشخصا درباره اجرای «دودلقک‌ونصفی» بگویید چطور درعین‌حال که صحنه پر از تیرآهن‌هایی است که همه فضا را پر کرده‌اند، ما یک طراحی مینی‌مال می‌بینیم، یعنی چشم ما درگیر تنوع آکسسوار و اشیا در صحنه نمی‌شود. چطور به چنین طراحی‌ای رسیدید؟

در طراحی صحنه به‌طور اخص، در همه زمینه‌های طراحی کارگردانی، آنچه یاد گرفتم و حواسم به آن هست این است که مواد و مصالح، حجم‌ها، خطوط و امکانات صحنه، همیشه در حدی حضور داشته باشند که من بتوانم مدیریتشان کنم. هر چیزی که وارد اجرا می‌شود، اگر احساس کنم از پس مدیریتش برنمی‌آیم، حذفش می‌کنم. ممکن است دکور خلاصه شود یا نشود؛ مثلا اگر بخواهم دری را طراحی کنم، این در باید سرجایش قرار بگیرد و از کلیت کار بیرون نزند و در هیچ صحنه‌ای اضافه به نظر نیاید. مجموعه این فکرها باعث می‌شود فقط در صورتی‌ که اشراف و سلطه کامل به جاگیری آن در روی صحنه دارم، آن را به صحنه اضافه کنم، والا آن را حذف می‌کنم.

  در اجرای اخیرتان، یک‌جور معنازدایی از اشیا یا آشنایی‌زدایی از معنای اشیا رخ می‌دهد. خودتان کدام را تأیید می‌کنید؟ چطور به چنین خوانشی از اشیا رسیدید؟

با تعبیر آشنایی‌زدایی از معنای اشیا موافقم و این آشنایی‌زدایی اتفاقی است که از مرحله نوشتن در کار من آغاز می‌شود؛ یعنی اگر قرار باشد هر شیء یا واژه‌ای با معنای خودش حضور پیدا کند، آن‌وقت واژه‌های آفرینش، خلاقیت یا بداعت در این حرفه زیر سؤال می‌روند. کار ما این است که تا جایی که زورمان می‌رسد، مفهوم هر چیزی را که وارد صحنه می‌کنیم توسعه دهیم و آن را در نهایت به پدیده‌ای تبدیل کنیم که معنای آن را به‌سادگی در لغت‌نامه نشود پیدا کرد. همه‌چیز پیش از ما وجود داشته و ما در صورتی می‌توانیم آن را بکر کنیم که آن را از معنای موجود قراردادی بیرون بکشیم و معنایی تازه به آن بدهیم.

  نمایشی که می‌توانست در سالنی مثل سالن چهارسو هم اجرا شود، چرا آن را در سالن اصلی روی صحنه بردید؟ این سالن به شما چه امکانی می‌داد که سایر سالن‌ها نمی‌دادند؟

هیچ امکاناتی؛ من این سالن را برای اجرای مکبث ٢٠٠١ گرفته بودم. برنامه‌های تئاترشهر به‌گونه‌ای پیش رفت که دیگر زمان کافی برای تمرین مکبث ٢٠٠١ نداشتم. دودلقک‌ونصفی را اما می‌توانستم در بازه زمانی‌ای که برایم مانده بود، به تئاتر قابل دفاعی تبدیل کنم.

  در این اجرا شما از نابازیگرانی مثل سهراب حسینی و مازیار تهرانی استفاده کرد‌ه‌اید. دلیل این انتخاب چه بوده؟

از آنجا که کار ما یک وجه ماجراجویانه دارد و تکرار پروژه‌ای است که قبلا هم اجرایش کرده‌ایم، اجرا با همان مواد و مصالح و همان آدم‌ها، جذابیتی برایم نداشت. به‌طور‌طبیعی همواره دنبال پرسش‌ها و چالش‌های تازه‌ای برای خودم هستم تا احساس نکنم عمرم تلف شده است. در این پروژه، در تداوم سال‌هایی که تکنیک‌های بازیگری را تدریس می‌کنم، و پرسش‌هایی که در این زمینه برایم تولید شده، تصمیم گرفتم این اجرا را با کمترین تکنیک بازیگری به نتیجه برسانم.

«دو دلقک و نصفی» در خدمت عقاید جلال تهرانی 

  این اواخر از بازیگرهای چهره استفاده کرده‌اید که حضورشان بر گیشه هم مؤثر است؛ مثلا گلاب آدینه و بهنوش طباطبایی در «سیندرلا»، بهنوش طباطبایی در «فصل شکار بادبادک‌ها»، بهاره رهنما در «سونات پاییزی». به چه علت این‌بار که اتفاقا در سالن بزرگی مثل سالن اصلی تئاتر شهر هم اجرا دارید و حضور بازیگران چهره می‌تواند به فروش کار هم کمک کند، از بازیگران چهره استفاده نکردید و نابازیگر را ترجیح دادید؟

همین اتفاق کنونی و همین تجربه در سالن اصلی با نابازیگران، سندی است بر این ادعا که من هیچ‌وقت به‌خاطر گیشه یا فروش هیچ انتخابی در تئاتر نداشته‌ام. آمار فروش همه این پروژه‌ها هم نشان می‌دهد که حضور انواع بازیگران در گیشه تئاتر من تأثیری نداشته و آمار و ارقام فروش این آثار و آثار قبل و بعدشان هم موجود است. دلم می‌خواست درباره علت و شرایط گزینش بازیگران در هر پروژه توضیح بدهم، اما فکر کنم این‌طور و از این منظر حرف‌زدن درباره بازیگران کمی توهین‌‌آمیز باشد و نتایج ماه‌ها تمرین هر یک از ایشان را بی‌اعتبار کند. بگذارید این حرف‌ها برای منتقدانی باقی بماند که جز اینها حرفی درباره تئاتر ندارند.

  چطور شمایی که اجراهایی بزرگ در سالن‌های بزرگ داشتید، به سمت کارهای تجربی با هنرجوها مایل شدید؟ کارهایی مثل همین «دودلقک‌ونصفی»، «دور دنیا در هشتاد روز» و…  . آیا تغییر رویکردی داشته‌اید؟ چه فکر و اندیشه‌ای پشت این  تغییر مسیر هست؟

تغییر مسیری اتفاق نیفتاده است. «هی مرد گنده گریه نکن»، در سالن اصلی با تیمی کار شده که اگر پانته‌آ بهرام را از آنها جدا کنیم، متوسط سنشان بیست‌ودو،سه سال بوده. در تالار مولوی، پنج پروژه اجرا کردم. این کار، چهارمین پروژه من در سالن اصلی است. یک کار در ناظرزاده و یک کار در سمندریان داشتم و دو کار هم در سالن مکتب تهران. در همه این سالن‌ها هم با همه‌جور بازیگر کار کرده‌ام. در کارهایم خط‌کشی ندارم. تئاتری که سال‌هاست دنبالش هستم، حتی دیگر تئاتر تجربی هم نیست؛ تئاتری است که خودم آن را «تئاتر آماتور» صدا می‌کنم. واقعا فرقی هم نمی‌کند با چه بازیگری و در چه سالنی اجرا شود.

  تئاتر آماتور برای شما به چه معناست؟

عمده‌ترین مؤلفه تئاتر آماتور این است که هر پروژه‌ای را که شروع می‌کنی، مثل یک آماتور مبنا را بر این بگذاری که هیچ‌چیز بلد نیستی و مجموعه مهارت‌ها و تجارب گذشته‌ات را کنار بگذاری. تمام بازیگران و عوامل اجرا باید همین کار را بکنند. ما مثل کسانی که برای اولین‌بار در زندگی‌شان می‌خواهند تئاتر کار کنند، مهارت‌های مربوط به آن پروژه تازه را کشف می‌کنیم و این جریانی است که چند سالی است آن را و آموزش آن را شروع کرده‌ام. برای همین در اغلب موارد بازیگرانم حتی با لباس تمرین اجرا را شروع می‌کنند. چون دلیل و انگیزه‌ای برای طراحی لباس وجود ندارد. پیش آمده که کم‌کم در طول اجرا لباس اضافه شده است.

 باید بند ناف تئاتر را از لوله‌های نفت برید

  توجه ویژه‌ای که شما به آموزش تئاتر با راه‌اندازی مکتب تهران نشان داده‌اید و به گسترش تئاتر از طریق انتقال تجارب‌تان اهمیت می‌دهید، چه دلیلی برای شما دارد؟

من تقریبا چهار سال، سال ٧٩ تا ٨٣، با قراردادهایی که با مرکز هنرهای نمایشی می‌بستم، تئاتر کار کردم. از آن تاریخ به این نتیجه قطعی رسیده‌ام که تئاتری که من به رسمیت می‌شناسم، اگر بخواهد به حیات خودش ادامه دهد، اولین کارش باید این باشد که بند ناف خودش را از لوله‌های نفت ببُرد و بتواند مستقل روی پای خودش بایستد و در نتیجه تا به امروز حمایت مالی از دولت نگرفته‌ام و طبعا برای سالن‌های دولتی هم که در اختیار داشته‌ام، ٢٠ تا ٣٠ درصد گیشه را برای اجاره پرداخت کرده‌ام. بعد از این دلیل، مهم‌ترین چیزی که باعث شده من مکتب تهران را راه‌اندازی کنم، این بوده که در آنچه به‌عنوان تئاتر به رسمیت می‌شناسم، تعدادی همفکر و هم‌زبان پیدا کنم. آدم‌هایی که بتوانم با علاقه به دیدن کارهایشان بروم و آنها با علاقه به دیدن کارهای من بیایند.

  در مجموعه کارهای شما، خاصه همین کار آخرتان، مسئله هویت و دغدغه اگزیستانسیال و در کنار آن یک جور پوچ‌گرایی و ابزوردیته را شاهدیم. دلیل توجه شما به این دو مقوله چیست؟

با اطمینان می‌توانم بگویم که به این چیزها موقع کارکردن فکر نمی‌کنم. اگر اینها وجود دارد، جزء وجوهی است که من از آن بی‌خبرم. نمی‌دانم چرا این‌گونه است. با پرسش‌های دیگری تئاتر کار می‌کنم؛ پرسش‌هایی که اغلب در حوزه فرم هستند.

  پرسشی که در «دودلقک‌ونصفی» برای شما مطرح بود، چه بود؟

مهم‌ترینش تولید تئاتری بود که حتی‌الامکان از انواع تکنیک‌های آکادمیک خالی باشد؛ چون در روند تئاتر آماتور کم‌کم متوجه می‌شوی که تکنیک‌ها و مهارت‌های موجود به سادگی رهایت نمی‌کنند.

  تئاتر برای شما اصولا از کجا شروع می‌شود؟ پروسه آغاز در هر کار متفاوت است یا همیشه یک روند را طی می‌کند؟ از متن به سمت اجرا می‌روید یا چیزی دیگر؟

برای من اجرا، از تصمیم برای کارکردن شروع می‌شود. با ذهنی کاملا خالی، بسته به اینکه در سال چه برنامه‌هایی دارم، تصمیم می‌گیرم تئاتر کار کنم. وقتی تصمیم در من شکل گرفت، آن‌وقت به اطرافم نگاه می‌کنم ببینم چه متن‌هایی هست، چه سالن‌هایی هست که می‌توان در آن کار کرد و…؟ من آدم ایده نیستم.

  سوژه‌هایی که در کارهایتان پررنگ‌تر هستند، مثلا در همین «دودلقک‌ونصفی» مسئله نقد بوروکراسی و مناسبات قدرت، موتیفی که تکرار می‌شود: «یا خودت را اداره می‌کنی، یا یکی اداره‌ات می‌کند!»، این سوژه‌ها چطور به سمت شما می‌آیند؟ آیا شما مثلا تصمیم می‌گیرید تئاتری در نقد بوروکراسی بسازید؟ براساس مسائل روز سوژه انتخاب می‌کنید؟

اساسا سوژه انتخاب نمی‌کنم. عرض کردم که من آدم ایده نیستم. تا امروز هیچ نمایش‌نامه‌ای را بر پایه هیچ ایده اولیه‌ای ننوشته‌ام و هیچ تئاتری را بر پایه هیچ ایده‌ای اجرا نکرده‌ام. من آدم پرداختم، آدم ساختار و شکل‌دادن به هر نوع ایده‌ای هستم. تا امروز پیش نیامده که بگویم تئاتری کار کنم با فلان سوژه. نوشتن با یک کلمه و جمله شروع می‌شود و بعد چیزهای دیگر به آن وارد می‌شود، در کارگردانی هم همین‌طور.

  در پایان درباره اوضاع امروز تئاتر صحبتی ندارید؟

ما جوان که بودیم، درباره هر تئاتری که روی صحنه می‌رفت، یادداشت و مطلب می‌نوشتیم و می‌خواندیم. چیزی که برای من خیلی عجیب است، این است که چرا هیچ‌کس امروز درباره تئاترها نمی‌نویسد. حداکثر یادداشت‌هایی کوتاه درباره استقبال مخاطب را ما می‌خوانیم. یادداشت‌هایی که به حواشی می‌پردازند. سال‌هاست ندیده‌ام کسی راجع‌ به نور، شخصیت، صحنه، دیالوگ و… به‌عنوان منتقد و روزنامه‌نگار بنویسد و برایم این موضوع جای سؤال دارد.

 نقد نمایش «دو دلقک و نصفی» به کارگردانی جلال تهرانی

این اسمش نمایش بود؟!

به اعتقاد سامرست موام،نمایشنامه نویس و نویسنده نامدار انگلیسی، رمان باید سرگرم کننده باشد زیرا بدون برخورداری از این ویژگی، سایر وجوه آن رنگ خواهند باخت و کارایی نخواهند داشت.او «سرگرم کنندگی» را خاصیت اصلی و اساسی رمان دانسته است.آنچه که موام درباره رمان گفته به بسیاری از گونه ها و آثار ادبی و هنری از قصه، فیلمنامه و نمایشنامه گرفته تا فیلم،رقص و تئاتر قابل تعمیم است به ویژه در روزگاری که «عصر شتاب» نام گرفته و مشتری و مصرف کننده تولیدات ادبی و هنری،دیگر مثل گذشته وقت کافی را برای مواجهه کامل با این قبیل آثار ندارد و همه چیز را آماده،فشرده و کنسرو شده می خواهد. بسیاری از رمان ها و نمایشنامه های کلاسیک مثل«بینوایان»،«کنت مونت کریستو»،«هملت»،«خسیس» و…از قالب کاغذی و نوشتاری خارج شده و به صورت فایل رایانه ای و صوتی عرضه،خوانده و شنیده می‌شوند. در چنین شرایطی نمایشنامه و نمایش «دو دلقک و نصفی» با محتوای تکراری و اجرا و ساختار شلخته اش همه چیز را از پیش باخته است.

نمایش ایستادگی

این متن و اجرا حتی نیم قرن پیش هم اگر نوشته و اجرا می‌شد، از فرط ایستایی و گریز از «سرگرم کنندگی» با خواننده و تماشاگر ارتباط برقرار نمی‌کرد. تمام تلاش نمایشنامه‌نویس مصروف نقد ارکان قدرت و تحلیل جامعه طبقاتی از طریق رو در رو کردن دو دلقک،یکی بالادست(رییس) و آن دیگری پایین دست(زیتو/کارمند) شده است بی آنکه به لزوم غیرقابل انکار اصل «سرگرم کنندگی» توجه شود.وقتی چنین متنی به مرحله اجرا می رسد،از پیش محکوم به شکست خواهد بود زیرا نمی تواند تماشاگر را در همان دقایق ابتدایی با خود همراه کند.نسبت نمایش با تماشاگر مثل نسبت ماهیگیر و ماهی است؛ اگر طعمه خوشمزه به قلاب باشد،صید به دام خواهد افتاد اما اگر آنچه به نوک قلاب وصل شده،جذاب نباشد به احتمال زیاد صیاد بی صید خواهد ماند.

طعمه آویخته شده به قلاب «دو دلقک و نصفی» آن قدر گندیده،بدمزه و متعفن است که رغبتی برای تک زدن در ماهی ها برنمی انگیزد.اگر چه از «دو دلقک و نصفی» در این نقد،طبق روال جاری و مرسوم و برای تقریب به ذهن و روانی نوشتار،به عنوان «نمایشنامه» و «نمایش» یاد می شود اما متنی که جلال تهرانی نوشته،نمایشنامه نیست و آنچه که بر صحنه برده است، در استاندارد «تئاتر» نمی گنجد. مناسبات آدم‌های نمایش در پرتو قدرتی که ریشه در سیاست دارد،در نهایت به پایانی تراژیک ختم می شود که با طنز بی ظرافت و من درآوردی جاری در طول نمایش جور نیست.نمایش در نقد قدرت و به زیر ذره بین بردن بوروکراسی ناتوان است،کم می‌آورد،در جا می زند و آخر هم به همان نتیجه ای می‌رسد که از قبل مشخص یا قابل حدس است.

اینکه همه شخصیت‌ها چون عروسک های خیمه شب بازی،بازیچه دست های برتر نامریی پشت پرده هستند و منشأ و خاستگاه قدرت در جایی خارج از دایره تصورات آدم های نمایش است،حرف تازه ای نیست و بارها در تئاتر(نمایشنامه «آسایشگاه» نوشته هارولد پینتر)،ادبیات(رمان «سران و سلاطین» به قلم تایلور کالدول) و سینما(فیلمنامه «همه مردان رییس جمهور» نوشته ویلیام گولدمن) به این سوژه پرداخته شده است.

اجرایی با پیش درآمد غلط

«پیش درآمد» نمایش «دو دلقک و نصفی» از حوزه تئاتر خارج است. شکل اجرایی «پیش درآمد» غلط است؛سه نفر به ترتیب روی سن می آیند و پشت میکروفون می ایستند تا حرف های شاعرانه بزنند.تهرانی دم دست ترین ترفند ممکن را برای بیان عقاید خود برگزیده است. حال آنکه «پیش درآمد» را حتی در نمایش های دانشجویی و آماتوری هم این قدر ساده و بی بنیان اجرا نمی کنند!

صحنه تئاتر زمین تا آسمان با سالن برگزاری شب شعر تفاوت دارد.حرف هایی که بر زبان سه سخنران جاری می‌شود،مناسب شب شعر است نه تئاتر. متنی که برای سخنران ها نوشته شده، حکم «قطعه ادبی» دارد؛این متن نه واگویه و درد دل است نه منولوگ(تک گویی).«پیش درآمد» ارتباط محکمی،چه از لحاظ تماتیک چه از نظر فرم،با خود نمایش ندارد. وقتی سخنران ها اکت چندانی ندارند و همان اندک اکت نیز بر مفهوم خاصی دلالت نمی‌کند،دیگر چه فرقی می‌کند که صحبت ها را در قالب نوشته در بروشور نمایش بخوانیم یا آنکه فقط صدای گویندگان را بشنویم؟این‌ها مجری مراسم هستند؟گوینده رادیو و تلویزیون؟ یا بازیگر تئاتر؟چه چیزی از تئاتر در لحن و بیان آن ها قابل ردیابی است؟

هیچ.از جنسیت و تعداد سخنران ها مشخص است که آن ها معادل سه کاراکتر نمایش فرض شده‌اند اما هر چه نمایش پیش می رود،این فرض بیشتر باطل می شود چون ارتباط هویتی،تماتیک حتی نمادین محکمی بین سه نفر سخنران و سه نفر بازیگر وجود ندارد.«پیش درآمد» نه راه را برای ورود به جهان نمایش هموار می سازد،نه کمکی به درک و فهم داستان و شخصیت ها می کند.تلاش نمایشنامه نویس برای پنهان کردن آشفتگی محتوای نوشتاری «پیش درآمد» با واژه ها،کلمات،اصطلاحات و جملات گوشنواز، در نهایت ابتر مانده و به نتیجه نمی رسد زیرا با این همه بازی با کلمات،لفاظی و آراستن و پیراستن کلام،زمینه لازم برای شناخت شخصیت ها،خلق موقعیت‌های نمایشی و پیش برد داستان حتی فضاسازی فراهم نمی‌آید.تماشاگر می‌تواند نمایش را بدون «پیش درآمد» ببیند و چیزی را از دست ندهد.

 باید بند ناف تئاتر را از لوله‌های نفت برید
نمایش رادیویی

«دو دلقک و نصفی» نمایشی متکی بر کلام با ساختار رادیویی است.ادبیات نمایش قوی نیست،پشتوانه ندارد و درجا می‌زند.نمایش با دیالوگ پیش می رود نه با ژست و اکت.متن، تهی از جذابیت های بصری بالقوه است.تهرانی اصرار دارد با تخطی از روال جاری،زبان نمایش را متفاوت جلوه دهد اما به هدف خود نمی رسد و جریان گفت و گو ها از یک حرافی شلخته و گسسته فراتر نمی‌رود.طرح پرسش های کلیشه ای نظیر «اینجا کجاست؟ من کی ام؟» و تکرار بی نتیجه جملات،حداقل در این نمایش، ذهن را به اندیشیدن عمیق وا نمی دارد و از حد یک ادا و پز فلسفی فراتر نمی‌رود. با مبهم حرف زدن و پرهیز بی‌هدف از داستان گویی،نمی توان نمایش را به وادی فلسفه کشاند و پز روشنفکری داد.

نمادها باید قابل رمزگشایی و همخوان و مرتبط با داستان یا خط داستانی نمایش باشند نه آنکه از فرط ابهام،نامکشوف بمانند و فقط اجرا را پیچیده تر کنند.تهرانی بیشتر از آنکه در پی خط و ربط داستان باشد، می‌خواهد عقاید و علایقش را بر زبان بازیگران جاری کند. نقش های چند لایه «دو دلقک و نصفی» نه همدلی برانگیزند نه قابل باور.کاراکترها باید ذهن تماشاگر را به وادی داستان و چشمان وی را به عمق صحنه هدایت کنند نه آنکه خود بر ابهام ماجرا بیفزایند.خلق شخصیت سمبلیک چند لایه آسان نیست. هر سه نفر(رییس،منشی و زیتو) بدون رفتارپردازی،روی کاغذ و وسط صحنه رها شده‌اند. وقتی صحبت از نقد قدرت به میان می آید، زمان و نحوه ورود و خروج شخصیت ها، جای ایست‌ها و نوع ژست هنرپیشه ها باید بسیار حساب شده باشد چون یک جاگیری باری به هر جهت،موقعیت اشتباه یا ژست غلط،نقد ساختار قدرت بر مبنای فرم و حرکت را از تب و تاب انداخته و از تاثیر آن می‌کاهد.

جا به جایی قدرت بین رییس و زیتو متکی بر دیالوگ است و از محل و نحوه ایست بازیگران قابل دریافت نیست؛ به‌عنوان مثال در موارد قابل توجهی که رییس از موضع برتر و به عنوان نماینده قدرت صحبت می کند،کارمند به اشتباه بالاتر از او در صحنه ایستاده است همچنین در بخش هایی که کارمند به طور موقت صاحب قدرت می شود، همسطح با رییس می‌ایستد؛ البته قانون و قاعده خاصی تهرانی را ملزم به رعایت تفاوت سطح استقرار بازیگران در صحنه نمی کند اما اتکای بیش از حد او بر کلام،ایجاب می کند تا به اکت،ایست و ژست بهای بیشتری داده شود تا نمایش از قالب رادیویی خارج و به جوهره تئاتر نزدیک شود. رفت و آمدهای منشی در موارد بسیاری زائد است حتی گاهی حضورش در صحنه لازم نیست.

نوسان بازی آذین رئوف در نقش منشی آزار دهنده است.تغییرات حالت پیش‌بینی شده برای منشی بیش از حد ناگهانی و انفجاری است و با چنین تمهیدات ناشیانه ای نمی توان تماشاگر را غافلگیر کرد.بازی اشتباه رئوف، حاصل قلم و کارگردانی ضعیف تهرانی است. مازیار تهرانی و سهراب حسینی بازی دشواری پیش رو داشته‌اند چون باورپذیرکردن دو نقش زیتو و رییس، مستلزم بیان قوی و ادای مناسب و شمرده کلمات و جملات گاه بی‌ربط نمایشنامه است.خوشبختانه هر دو نفر موفق شده‌اند حداقل در حوزه گفتاری از پس ایفای نقش محوله برآیند.کاربرد ماسک در نمایش «دو دلقک و نصفی» صحیح نیست.

طراحی چهره ای بی دلیل

موضوع نمایش،درونمایه سیاسی متن و تاکید بر نمادها ایجاب می کند که ماسک بر صورت رییس باشد در حالی که این زیتو است که در طول اجرا ماسک زده است!شخصیت مبهم ماجرا،‌ رییس است نه زیتو.نمایان شدن صورت پنهان شده زیر ماسک یکی از بزنگاه های حساس در نمایش است اما ماسک زیتو در «دو دلقک و نصفی»،زمانی کنار گذاشته می شود که به‌هیچ وجه لازم نیست!ضمن آنکه مواجهه رییس و منشی با زیتو پس از برداشته شدن ماسک،کنش دراماتیک قابل توجه و تاثیرگذاری ایجاد نمی کند. صحنه بی روح نمایش،تماشاگر را پس می زند. سن شیب دار نماد موقعیت لغزان آدم های نمایش است و به جز این مفهوم نمادین،هیچ کارکرد محتوایی و اجرایی در نمایش ندارد.آن همه میله موجود در صحنه نمی توانند تداعیگر زندان و نمایانگر اسارت کاراکترها باشند زیرا ثابت نیستند و برای هنرپیشه ها نیز حکم مانع ندارند.عناصر نمایشی و امکانات صحنه،بدون کارکرد در حاشیه می مانند.

تهرانی در متن «پیش درآمد» از تاثیر جادویی موسیقی و آواز یاد می کند اما کاربرد صحیح موسیقی را حین اجرا به فراموشی می‌سپارد در این زمینه می‌توان اشاره کرد به موزیک مزاحم و قابل حذفی که روی صحبت‌های سخنران اول(سیاوش انصاری) شنیده می‌شود و مخل ارتباط بین تماشاگر با او است.موسیقی عاریه ای نمایش فقط فاصله صحنه‌ها را پر می‌کند و از ورود به دنیای کاراکترها باز می ماند.تهرانی که خود نورپردازی نمایش را بر عهده داشته،در کار با نور موضعی و تک رنگ به فراخور موضوع و نقش‌ها،موفق است اما از نور تختی که صحنه را روشن می‌کند،بهره برداری هدفمند نمی کند.

انتخاب زوایای نوری مناسب در صحنه بارش برف مصنوعی برای تاکید بر سایه سنگین قدرت و خرد شدن آدم ها در نظام کاپیتالیستی از درایت و مهارت نورپرداز نمایش خبر می‌دهد. در طراحی پوشش و گریم هنرپیشه‌ها سعی شده هر گونه نشانه بومی حذف شود تا تعلق شخصیت‌ها به جغرافیایی خاص رنگ باخته و پیام نمایش به کل کشورهای دارای نظام کاپیتالیستی و شبه کاپیتالیستی تعمیم داده شود.پوشش زیتو آمیزه‌ای از طنازی و تلخی مستتر در شخصیتش است.

لباس رییس بیش از حد خنثی و از نقش دور است؛برای او باید پوشش مناسب تر و رسمی و کلیشه‌ای که معرف و برازنده یک صاحب قدرت یا مقام بالادست باشد،انتخاب می‌شد. نمایش، خسته‌کننده و ملال آور است زیرا کشش داستانی و ریتم هدفمند ندارد.متن مبهم،گفت و گوهای مطول و ریتم کند «دو دلقک و نصفی» تشخص آفرین نیست.خلأ مدیریت زمان در نمایش بسیار محسوس است.ساده لوحانه است اگر فکر کنیم که خسته کردن و آزردن روان تماشاگر دلیل محکمی برای تاثیرگذار بودن نمایش و جایگاه والا و خاستگاه روشنفکرانه نمایشنامه نویس و کارگردان است.

متاسفانه برخی منتقدان تئاتر از ترس آنکه به بی‌سوادی متهم نشوند،این گونه آثار را می‌ستایند بی آنکه قادر به رمزگشایی باشند و درک نمایش را برای تماشاگر آسان کنند. همین ستایش‌های بدون استدلال است که نمایشنامه نویسان و کارگردان‌ها را فریفته و سبب افزایش تعداد نمایش‌های روشنفکرنمایانه می‌شود.«دو دلقک و نصفی» حاصل همین دیدگاه غلط است،دیدگاهی که سال هاست بر تئاتر ایران حکم‌فرماست.

 *عضو انجمن منتقدان و نویسندگان تئاتر


منبع: برترینها

انتقال اشیاء کاخ گلستان از بیم زلزله

مدیر مجموعه جهانی کاخ گلستان اعلام کرد: تعدادی از آثار موزه‌ای کاخ جهانی گلستان که احتمال خطر برای آنها در هنگام وقوع حوادث طبیعی مانند زلزله وجود دارد، به مخازن امن منتقل می‌شوند.

به گزارش ایسنا، به دنبال وقوع زلزله ۵.۲ ریشتری ۳۰ آذر در تهران، کمیته پدافند غیرعامل میراث تهران تشکیل جلسه داد تا «آسیب‌های احتمالی به اشیای موزه‌ای بررسی شوند و از سوی دیگر پیشنهاد برگزاری دوره‌ی آموزشی توانمندسازی مدیریت بحران و برگزاری مانور زلزله به دستگاه‌های ملی و استانی، در صورت موافقت آن‌ها توسط این کمیته اجرایی شوند.» هرچند هنوز هیچ موافقت رسمی در این زمینه صورت نگرفته است، اما با بروز پس‌لرزه‌ی سه‌شنبه ۵ دی در تهران، به نظر می‌رسد باید هرچه زودتر نسبت به این اتفاق یک برنامه‌ریزی شود، هرچند برخی از موزه‌های قرار گرفته در سطح تهران برنامه‌ریزی‌های اولیه برای حفاظت از آثار تاریخی خود را در دستور کار قرار داده‌اند.

مسعود نصرتی، مدیر مجموعه جهانی کاخ گلستان اعلام کرد: تعدادی از آثار موزه‌ای کاخ جهانی گلستان که احتمال خطر برای آنها در هنگام وقوع حوادث طبیعی مانند زلزله وجود دارد، برای جلوگیری از آسیب دیدن، در مکان‌های مناسب جانمایی، مستحکم شده یا در صورت لزوم پس از بررسی کارشناسی و در صورت نیاز به مخازن امن منتقل می‌شوند.

او با اشاره به قرار گرفتن تعداد زیادی از آثار تاریخی کشور روی کمربند زلزله، بیان کرد: نگهداری و مستندسازی آثار در برابر وقوع حوادث طبیعی مانند زلزله ضروری است.

به گفته‌ی وی، به نقل از روابط عمومی مجموعه جهانی کاخ گلستان، مجموعه میراث جهانی کاخ گلستان برای احتمال وقوع حوادث طبیعی مانند زلزله از یک ماه گذشته نشست‌های تخصصی با موضوع «مدیریت بحران و آسیب شناسی زلزله» با همکاری پژوهشکده حفاظت و مرمت میراث فرهنگی هر هفته به مدت دو ساعت در این مجموعه برگزار می‌کند تا اقدامات پیشگیرانه در این زمینه انجام شود.

مصوبه برای حفظ آثار تاریخی در برابر حوادث طبیعی

مدیر مجموعه میراث جهانی کاخ گلستان بیان کرد: بعد از وقوع زلزله تهران در هفته گذشته همه‌ی آثار و اشیای تاریخی کاخ گلستان بررسی شدند که خوشبختانه هیچ یک از این آثار آسیبی ندیده بودند، همچنین دو کارگروه تخصصی در بخش کالبدی بنا و اموال فرهنگی و تاریخی برای حفاظت پیشگیرانه از وقوع حوادث احتمالی در این مجموعه فرهنگی و تاریخی تشکیل شده و هر دوهفته یک بار با برگزاری نشست‌های تخصصی، تعدادی مصوبه برای حفظ این آثار تصویب می‌شود، که بخشی از این مصوبات اگر نیاز به بودجه نداشته باشد به سرعت عملی و سایر مصوبات نیز بعد از تأمین اعتبار اجرایی می‌شوند.

او با تاکید بر لزوم مستندسازی همه‌ی‌ آثار بیان کرد: تا کنون بخشی از این مستندسازی تخصصی انجام شده و اکنون نیز این اقدامِ تخصصی ادامه دارد.

انتقال آثار آلبوم‌خانه کاخ گلستان به مکان‌های امن

نصرتی تاکید کرد: بخشی از آلبوم خانه کاخ گلستان که یکی از مهمترین بخش‌های کاخ بوده و شکنندگی آثار در آن زیاد است و از سوی دیگر کپی این آثار نیز در همان مکان نگهداری می‌شود، ضروری است کپی آثار به مکان‌های امن منتقل شوند.


منبع: عصرایران

نویسنده‌ها مقصر نیستند

این مترجم در گفت‌وگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه اظهار کرد: به نظر من این موضوع به نوع سانسور آثار تالیفی بازمی‌گردد؛ نویسندگان ایرانی مجبورند به یک شکل و قاعده پیش بروند و این به آن‌ها اجازه رشد نمی‌دهد. اما حساسیت‌ در ترجمه کمتر است. همچنین در ترجمه تنوع در نگارش بیشتر و مرزها مشخص‌تر  است.او درباره تأثیر خود نویسندگان در استقبال مخاطبان از آثار ترجمه نیز اظهار کرد: فکر نمی‌کنم نویسنده‌ها مقصر باشند بلکه فضای حاکم بر جامعه منجر به این موضوع شده است. می‌توان گفت در دهه‌های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ نویسندگان ایرانی مستقل‌تر بودند و خودسانسوری نداشتند. نویسندگان به کار خود قائل بودند و بر سر آن می‌ایستادند، حتی در بدترین اوضاع مقاومت می‌کردند و حرف‌شان را می‌زدند، اما امروز سانسور و خودسانسوری و بدل شدن فرهنگ به صنعتی صرف جای آن ایستادگی را گرفته است. هر چند که موقتی باشد.
نوید درباره این‌که رسانه‌ها و منتقدان  بر استقبال مخاطبان از آثار ترجمه چقدر تأثیرگذار هستند، گفت: مسلماً رسانه‌ها و منتقدان تأثیر زیادی خواهند داشت، اما آن‌چه وجود دارد این است که ما رسانه مستقل و منتقدانی که بخواهند در این زمینه کار کنند بسیار کم داریم. تا اوایل یا اواسط دهه ۸۰ بخش اعظم رسانه‌های مستقل و مجلات تخصصی ادبیات قلع و قمع شدند. بسیاری از نویسندگان خوب ما مهاجرت کردند و منتقدان مستقل کمتر جایی پیدا می‌کنند تا نظرات‌شان را بی‌کم‌وکاست نشر دهند.

این مترجم افزود: طی این سال‌ها نیز آثار درخشان و قابل تأمل معدود بوده و همین باعث شده است که بحث و جدل در جامعه ادبی به پایین‌ترین حد خود برسد. در صفحات نشریات خیلی کم می‌بینیم که در مورد آثار درخور حرف زده شود، که باز هم همه این‌ها به خاطر سانسور و البته کالایی‌شدن فرهنگ است.  او با بیان این‌که تا ۱۰ سال پیش ترجمه آثار نویسندگان تراز اول دنیا مقبول بود، گفت: به طور مثال کتاب‌های یوسا و فوئنتس و دوراس و نویسندگانی از این دست ترجمه می‌شد و پرفروش بود و دیده می‌شد و از این رهگذر فضای جامعه ادبی را درگیر خودش می‌کرد، اما اکنون کتاب‌های عامه‌پسند با برچسب ادبیات جدی جای آن‌ها را گرفته است. به همان موازات که شکل آثار تألیفی بر اثر شرایط تغییر کرده، آثار ترجمه نیز دست‌خوش تغییر شده است.
مهدی نوید در ادامه با بیان این‌که ناشران و رسانه‌ها نیز به این موضوع دامن می‌زنند، افزود: در واقع رونق اقتصادی که در زمینه این کتاب‌ها  وجود دارد، دلیلی برای توجه به این‌گونه آثار است. از طرف دیگر مرزبندی‌ بین ادبیاتی که پرسشگر است و همه چیز را مسئله‌دار می‌کند با ادبیات عامه‌پسند از بین رفته و یا کمتر دیده می‌شود و فقط خواننده‌های جدی تمیزشان می‌دهند. همین امر بر سر ادبیات تألیفی هم آمده است. در این حوزه هم آثاری درخور خلق می‌شود که اگر از سد سانسور بگذرد و به بازار کتاب راه پیدا کند توفیق چندانی در بازار کتاب نخواهد داشت.
این مترجم خاطرنشان کرد: اصل توجه به آثار عامه‌پسند چه در حوزه تألیف و چه در حوزه ترجمه بیشتر به خاطر شرایط جامعه و کالایی‌شدن است. گذشته این را ثابت کرده که هر گاه تحولی در جامعه رخ بدهد، مردم به آثار فلسفی، جامعه‌شناسی و تاریخی و ادبیات نقاد روی می‌آورند و این پویایی جامعه را نشان می‌دهد. الان دوره‌ای است که جامعه در شکلی از سکون و اختگی است و مردم در روزمرگی به سر می‌برند.
منبع: بهارنیوز

فروشنده در جمع ۲۰ فیلم برتر اکران ۲۰۱۷

گروه فرهنگی: وبسایت معتبر «روتن توماتوس» فیلم اصغر فرهادی را بر اساس نقدهای نوشته شده در کنار فیلم هایی چون دانکرک و جنگ ستارگان در جمع ۲۰ فیلم برتر اکران ۲۰۱۷ قرار داد.
منبع: بهارنیوز