قاسمخانی: انتظار این استقبال را نداشتم

به گزارش ایسنا، اولین ساخته پیمان قاسمخانی در مقام کارگردان که به عنوان اکران نوروزی به سینماها آمد با استقبال خوبی از سوی علاقه‌مندان به سینما همراه شد و این فیلم کمدی که کارگردانش بارها تاکید کرده، قصد داشته یک فیلم مفرح بسازد تاکنون به فروش بیش از ۱۱ میلیارد تومان رسیده است.
اما یک نکته جالب توجه درباره این فیلم پایان بندی‌ای است که بسیاری از تماشاگران آن را یا متوجه نشده‌اند یا پایانی دیگر برای خود ساخته‌اند، چون «خوب، بد، جلف» تیتراژ پایانی متفاوتی دارد که جمع‌بندی داستان فیلم هم در بخش‌ آخر آن مشخص می‌شود اما از آنجا که بیشتر تماشاگران ایرانی عادت دارند با شروع تیتراژ سالن را ترک می‌کنند، خیلی‌ها متوجه اتفاق پایانی نمی‌شوند.
این اتفاق بهانه‌ای برای یک گفت‌وگوی تازه با پیمان قاسمخانی شد و او درباره این مسئله و اینکه چرا اصلا پایان قصه را به تیتراژ کشانده است، به خبرنگار ایسنا گفت: راستش را بخواهید دوست داشتم تماشاگر فکر کند فیلم تمام شده و از جایش بلند شود تا برود. اصلا از این ایده خوشم می‌آمد که عده‌ای در حالی که سرپا ایستاده و قصد خارج شدن از سالن را دارند، ناگهان ببینند داستان فیلم همچنان ادامه دارد و بعد مجبور شوند بایستند و پایان فیلم را تماشا کنند. یعنی از آنجا که جمع‌بندی فیلم هم کمی سرِکاری است، دوست داشتم این سر کاری بودن در ذات ماجرا هم وجود داشته باشد.
او درباره اینکه به هرحال عده‌ای از تماشاگرانش به این شکل پایان فیلم را اصلا متوجه نشده‌اند، ادامه داد: روزهای اول اکران من هم این موضوع را شنیدم که عده‌ای با شروع تیتراژ بلافاصله از سالن بیرون رفته‌ و متوجه آخر داستان نشدند. دوستانی هم می‌گفتند شاید بهتر بود زمان قسمت ابتدایی تیتراژ از حدود ۳۰ ثانیه کمی کمتر می‌شد که زودتر به فینال برسد. ممکن است این موضوع درست باشد ولی من این کار را دوست داشتم.
لطفا با شروع تیتراژ از جای خود بلند نشوید
نویسنده و کارگردان «خوب، بد، جلف» اضافه کرد: البته بعد به چند سالن‌ سینما رفتم و دیدم که برخلاف روزهای ابتدایی اغلب مردم با شروع تیتراژ سالن را ترک نمی کنند و حتی در دو سالن وقتی فیلم به تیتراژ رسید، یک نفر هم از جای خود بلند نشد و انگار همه از ماجرا خبر داشتند. می‌دانم که خیلی‌ها فیلم را دو بار و بیشتر دیده‌اند و احتمالاً به دوستان و اطرافیان خود هم گفته‌اند که فیلم را تا انتها ببینند.
قاسمخانی تاکید کرد:‌ با این حال اگر دوستانی هنوز فیلم را ندیده‌اند و می‌خواهند آن را تماشا کنند، از همین طریق می‌گویم که لطفا با شروع تیتراژ از جای خود بلند نشوید!
این فیلمنامه‌نویس که سابقه بازیگری در سینما را هم دارد، در پاسخ به اینکه آیا قصد دارد کارگردانی را ادامه دهد؟ گفت: چنین قصدی ندارم و همچنان نویسنده هستم. الان فقط یک فیلم هست که دوست دارم آن را بسازم و نوشتن فیلمنامه آن هم یک پروسه طولانی دارد. در حال حاضر هم قراردادی برای نوشتن فیلمنامه یک سریال برای رسانه خانگی دارم که باید آن‌ را به اتمام برسانم و بعد سراغ ساخت آن یک فیلم خودم بروم.
«بد و جلف» ادامه دارد
پیمان قاسمخانی همچنین درباره اظهارنظری از سوی همایون اسعدیان مبنی بر اینکه دو شخصیت اصلی «خوب، بد، جلف» می‌توانند ادامه‌دار باشند چون چنین کاراکترهایی در سینما به این شکل نداشته‌ایم، هم اظهار کرد: از آقای اسعدیان شنیدم که فیلم را دوست داشتند و این برایم قوت قلب زیادی بود. همچنین دوستان دیگری مثل آقایان افخمی و داودی هم ابراز لطف کردند که نظرشان برایم خیلی مهم است. نظر همه این دوستان بر این بود که حیف است این دو شخصیت “بد و جلف” ادامه پیدا نکند و این موضوع خود مرا هم به فکر برده است.
او گفت: بنابراین احتمال دارد این را ادامه دهم و حتی داستانی هم در ذهنم هست که فکر می‌کنم بد هم نیست که امیدوارم در وسط کارهایم بتوانم فیلمنامه‌اش را بنویسم، ولی ترجیح می‌دهم فرد دیگری آن را بسازد و من به عنوان فیلمنامه‌نویس فقط تماشا کنم که چه طوری ساخته می‌شود.
انتظار این استقبال را نداشتم
پیمان قاسم‌خانی در پایان درباره استقبال از فیلمش نیز بیان کرد: واقعیت این است که انتظار این استقبال را نداشتم و سقف پیش‌بینی خوش بینانه‌ام برای فروش فیلم ۱۰ میلیارد تومان بود. برایم جالب است که در این چند روز بعد از تعطیلات باوجود از دست دادن سالن‌های اصلی و بزرگ‌مان فروش فیلم از قبل عید هم بالاتر رفته و این مرا خوشحال و هیجان‌زده  می‌کند، البته نه فقط بخاطر این فروش عالی، بلکه بخاطر موفق شدن فیلم در برقراری ارتباط خوب با مردم و اینکه آن‌ها را راضی و خوشحال از سالن‌ها بیرون می‌فرستد.


منبع: بهارنیوز

شورجه: از سریال‌های بی‌محتوا رنج بردم

این کارگردان در گفت‌وگو با ایسنا درباره سریال‌های نوروزی اظهار کرد: رنج بردم که این سریال‌ها بی‌محتوا و بدون جذابیت محتوایی بودند. درست است که مجموعه‌ها نیاز به جذابیت بصری دارند و گاهی هم این جذابیت به وجود آمده بود، اما از آنجا که صداوسیما برای جامعه دانشگاه است، این مجموعه‌ها باید پیام و حرفی برای گفتن داشته باشند. در حالی که اینگونه نبود و سریال‌ها نه پیامی، نه حرفی و نه اندرزی اخلاقی داشتند و من پیامی دریافت نکردم.
او در ادامه با اشاره به سریال «علی‌البدل» مطرح کرد: شنیدم که این سریال بازتاب‌های منفی داشته است و خود محسن تنابنده مطرح کرده است که دچار سانسور شده‌اند. این سریال حالا که سانسور شده است، این وضع را داشته است، اگر سانسور نمی‌شد قرار بود چه بشود.
این کارگردان درباره سریال «علی‌البدل» گفت: این مجموعه به جامعه ایرانی و روستایی اهانت کرد؛ چرا که همه شخصیت‌های این داستان از مردم عادی گرفته تا بقیه کودن هستند. در حالی که روستاییان ما زحمت‌کش هستند و افراد فرهیخته در این قشر وجود دارند. این گونه نشان دادن قشر روستایی ظلم و جفا است. اتفاقا زمان انتخابات که می‌شود همه عازم روستاها می‌شوند اما در آثار نمایشی این افراد بی‌فرهنگ و بی‌سواد با لهجه‌های غلیظ معرفی می‌شوند. به نوعی یک نوع بازگشت تحقیرآمیز به فرهنگ طاغوت است که شهر و شهرنشینی را در بوق و کرنا می‌کردند.
شورجه با اعتقاد بر اینکه باید دقت بیشتری بر مطالب و محتوای قصه صورت بگیرد، اظهار کرد: در ساختارهای سریال‌ها باید نظارت بیشتری صورت بگیرد و ناظران، ناظران کِیفی باشند نه کیفی که به محتوا و درون‌مایه و پیام آثار نظارت نداشته باشند. در مقایسه‌ای، محتوای فیلم‌های سینمایی که کنترل شده است، در این وضعیت قرار دارد و خود، مشکلات و معضلاتی دارد و از عناوین فیلم‌ها می‌توان پی برد که چه فرهنگی را به مخاطبان القاء می‌کنند که صرفا نباید سینما را به خاطر گیشه ببینیم و آمار و ارقام فروش افتخار برای سینما، معیار باشد؛ بنابراین به نهادهای مختلف فرهنگی و صداوسیما باید در قبال ابزار و امکاناتی که در دست ماست، پاسخگو باشیم و مدیری که مسؤولیت پذیرفته است فکر نکند که این مسؤولیت به او رها شده است.

او ادامه داد: وقتی شما پیام غلطی را به مخاطب منتقل می‌کنید مگر می‌شود آن را جمع کرد. متأسفانه وضعیت فرهنگی جامعه ما که تحت عنوان ولنگاری فرهنگی از آن یاد می‌شود ناشی از همین اتفاقات است. زمانی که شما یک غلطی را در جامعه نشر می دهید علی‌الابد در نگاه مخاطب آن فیلمساز و نویسنده آن غلط آلوده می‌شود. بنابراین آب رفته را نمی‌توان برگرداند و باید دقیق‌تر به آثاری که ساخته می‌شوند توجه کرد. الان متأسفانه مسئولیت یعنی طعمه و گوشت قربانی آماده پز و پخته که همه می‌خواهند به آن چنگ بزنند و بخورند.
شورجه در ادامه درباره برنامه‌های تلویزیون در ایام نوروز اظهار کرد: برنامه‌های تلویزیون آن طور که باید جذابیت داشته باشند نبودند و حداقل من را پای تلویزیون نتوانستند نگه دارند. چه در فرم و چه در ساختار، این آثار با ضعف‌هایی روبرو بوده است.
او درباره محتوای سریال‌های نوروزی اظهار کرد: همه سریال‌ها باید در خدمت محتوایی باشند. شما اگر بهترین بازیگر را هم که بیاورید و زحمت زیادی هم که بکشید این مهم است که در نهایت چه محتوا و چه فرهنگی را قرار است به مخاطب منتقل کنید. چقدر سیمای ما در ارتقای فرهنگی جامعه نقش داشته و چقدر به جامعه ما رفعت داده است. چه میزان اعتلای فرهنگ ایجاد شده و چه میزان بینش فرهنگی بالا رفته است که متأسفانه روز به روز بدتر می‌شود.
شورجه سپس درباره برنامه‌های تحویل سال اظهار کرد که این برنامه‌ها به ویژه «محله گل و بلبل» دارای آرایش صحنه و رنگ‌آمیزی خوبی بوده است اما همه این‌ها باید در خدمت فرهنگ نوروز باشد. اینکه صرفا از حضور هنرپیشه‌ها در این برنامه‌ها استفاده شود کافی نیست.
این کارگردان در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود درباره پروژه «موسی (ع)» و آخرین خبرها از این مجموعه توضیح داد: هنوز اتفاق خاصی برای «موسی (ع)» نیفتاده است و ایشان همچنان در دوران سرگردانی تیغ بنی اسرائیل به سر می‌برند و شیاطین انسی و جنی به دنبال این هستند که این کار متوقف و ساخته نشود؛ البته برخی فرشته‌های انسی و جنی هم موافق ساخت این پروژه هستند و تلاش‌های زیادی برای ساخت آن می‌کنند. اما به طور کلی شیاطین هم بیکار ننشستند. ما امیدواریم این توفیق شامل حال ما شود و به این لیاقت برسیم که پروژه را جلوی دوربین ببریم.
او در ادامه یادآور شد: منتظر این پروژه هستم که به عنوان تکلیف آن را به سرانجام برسانم. اگر این کار را رها کنم زمانی خواهد بود که از من ساقط شود و به دنبال کار دیگری بپردازم. چشم‌هایی پشت این پروژه بوده است از جمله مقام معظم رهبری اما اینکه چرا کلید نمی‌خورد این سوال را باید از مسؤولان پرسید. هر چند پروژه‌های قبلی از جمله «یوسف پیامبر(ع)» و «مردان آنجلس» نیز با این وضعیت صعب کار خود را شروع کردند و دچار همین اوضاع شدند. آن موقوع ریش‌هایمان سفید نبود و این دو کار تجربه شگرفی برای ما بود. اما متأسفانه مسؤولان ما در حال حاضر این خودباوری را قبول ندارند که دوستان ما تجربه دارند و این تجربه‌ها پیش از این ثابت شده است هرچند خیلی‌ها هم بوده‌اند که نه در مدیریت بودجه و نه در مدیریت انتقال مفاهیم ارزشی موفق نبوده اند.
جمال شورجه در پایان درباره علت تأخیر در ساخت پروژه تاریخی «موسی (ع)» یادآور شد: شاید مشکلات دیگری وجود دارد که ما از آن بی‌خبر هستیم. امیدواریم مسؤولان تلویزیون به این باور برسند که این توانمندی برای ساخت این پروژه وجود دارد. پس از «مردان آنجلس» بود که مقام معظم رهبری فرمودند که این گروه می‌توانند کارهای بزرگ‌تری انجام دهند. از همان موقع این تشخیص داده شد. منتها مسؤولان تلویزیون یا دوست ندارند و یا به این باور نرسیده‌اند و علیرغم اینکه ما بودجه را تأمین کرده بودیم و برآوردی هم نسبت به بودجه داشتیم اعلام کردند که این بودجه بسیار زیاد است و یا در محتوای داستان اختلاف نظر داشتند. اینکه چه لزومی دارد همه معجزات پیامبر نشان داده شود که ما اگر بخواهیم زیر بار این سلایق برویم داستان چیز دیگری می‌شود؛ بنابراین باید تلاش شود این پروژه از نگاه‌های سطحی و زودگذر به دور باشد و اگر این گونه باشد اثرگذار نخواهد بود.


منبع: بهارنیوز

زوج های کمدی و محبوب سینمای ایران

روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: استقبال و موفقیت از «خوب، بد، جلف» اگرچه حاصل فیلمنامه و کارگردانی پیمان قاسم خانی است اما نمی توان نقش حضور یک زوج کمدی در آن هم با سابقه ای ملموس را نادیده گرفت.

پژمان جمشیدی و سام درخشانی در سریال «پژمان» محبوب شدند و حالاحالاها می توانند بار جذابیت سریال ها و فیلم ها را به دوش بکشند. فروش خیره کننده «خوب، بد، جلف» بهانه ای شد تا پرونده سینما و تلویزیون در سالیان اخیر را باز کنیم و سری بزنیم به زوج های موفق. زوج هایی که محبوبیت و موفقیت فیلم و سریال ها را رقم زده اند و همچنان با یادآوری نامشان لبخندی گوشه لب مان نقش می بندد. زوج های کمدی از طریق دوقطبی سازی شخصیتی، درام را شکل می دهند و از طریق ایجاد تضاد و کنتراست شخصیتی و پارادوکس های رفتاری برای خلق موقعیت کمدی، بسترسازی می کنند. این امکانی است که سینما و تلویزیون آن چنان که باید از آن بهره نمی برد.

کما/ ۱۳۸۲

محمدرضا گلزار/ امین حیایی

خاستگاه: گلزار و حیایی، اوایل دهه هشتاد، جزو مهم ترین سوپراستارهای سینمای ایران بودند. حضور هرکدامشان کافی بود تا یک فیلم با استقبال رو به رو شود و فروش زیادی داشته باشد. حالا قرار گرفتن این دو نفر کنار هم، چنان اشتیاقی در مخاطبان ایجاد کرد که فیلم همان روزهای اول به فروش بالایی دست پیدا کرد. گرچه گلزار اصولا بازیگر کمدی نبود اما همه او را در چنین جایگاهی به خوبی پذیرفتند.

 زوج های کمدی و محبوب سینمای ایران

چرا موفق بودند: «کما» قصه جذاب و درجه یکی نداشت اما در مقایسه با فیلم های کمدی آن دوره، اثر قابل قبولی بود. درواقع می شود گفت که آرش معیریان، بهترین اثرش را خلق کرد و بعد از آن، هیچ وقت نتوانست به چنین موفقیتی دست پیدا کند. بخش مهمی از جذابیت فیلم به بازی این زوج و ترکیب جذابی که پدید آورده بودند بستگی داشت.

امین حیایی در قالب یک پسر پایین شهری به نسبت بی سواد ظاهر شده بود که مثل لات ها راه می رفت و آداب و معاشرت نمی دانست؛ قالبی که بعدها بارها و بارها آن را تکرار کرد و به نتیجه خاصی نرسید. گلزار آن طور که باید کمدی بازی نکرد اما همان جدیت و شخصیت به نسبت سطح بالایی که داشت در کنار کاراکتر غیراجتماعی حسن با بازی حیایی به شدت به چشم آمد

موفقیت فیلم: فورش کما در زمان اکران بسیار بی نظیر بود. در سال ۱۳۸۳ موفق شد در کمال ناباوری، یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان بفروشد. آن سال «مهمان مامان»، یک میلیارد و صد میلیون تومان فروش کرد. البته اگر فیلم «مارمولک» اکران طبیعی اش را طی می کرد شاید می توانست در آن سال رکورد کما را بزند.

تداوم همکاری: موفقیت فیلم کما باعث شد که گلزار و حیایی در «مهمان» و «شیش و بش» و «ساخت ایران» هم همبازی باشند اما هیچ وقت نتوانستند در هیچ اثر دیگری آن موفقیت را مجددا تکرار کنند.


چارچنگولی/ ۱۳۸۷

رضا شفیعی جم و جواد رضویان

خاستگاه: رضا شفیعی جم و جواد رضویان تا پیش از «چارچنگولی» فقط در سریال «جایزه بزرگ» مهران مدیری با هم همکاری داشتند که البته در همین سریال هم زوج نبودند. جذابیت این زوج، به موفقیت هر کدام از این بازیگران در پروژه های قبلی شان بر می گشت. هر کدام از این دو نفر، در مجموعه های مختلف تلویزیونی موفقیت های زیادی به دست آورده بودند و به شدت مورد توجه مردم قرار داشتند. طبیعتا سعید سهیلی خوب می دانست که کنار هم قرار گرفتن این دو نفر، چقدر می تواند استقبال مخاطبان از فیلمش را بالا ببرد.

 زوج های کمدی و محبوب سینمای ایران

چرا موفق بودند: چارچنگولی فیلم خوبی نبود. یعنی نمی شود آن را جزو کمدی های قابل قبول سینمای ایران به حساب آورد اما کمدی شفیعی جم و رضویان، ترکیب جالبی به وجود آورده بود که می توانست مخاطب را تا پایان همراه کند. درواقع بخش مهمی از موفقیت فیلم به بازی این دو نفر و تضاد شدیدی که میانشان شکل گرفته بود بر می گشت اگر نه خود فیلم از سطح یک سوژه ساده فراتر نرفته بود و پرداخت درستی نداشت.

شهرام و بهرام، دو برادر هستند که از ناحیه کتف بهم چسبیده اند منتها به دلیل اثر پذیرفتن از دو الگوی فکری مختلف، طرز فکر کاملا متفاوت دارند. یکی از آنها به شدت مذهبی شده و دیگری به شدت طرفدار جشن و مهمانی و خوش گذرانی. حالا تضادی که میان این دو نفر شکل می گیرد، کمدی بامزه ای را ایجاد می کند.

موفقیت فیلم: فیلم «چارچنگولی» در سال ۱۳۸۷ موفق شد به باشگاه میلیاردی ها دست پیدا کند و با یک میلیارد و هفتصد میلیون فروش، به عنوان پرفروش ترین فیلم سال نام بگیرد. آن هم در شرایطی که یک سال قبل از آن، فیلم «اخراجی ها» توانسته بود به چنین جایگاهی دست پیدا کند.

تداوم همکاری: با وجود موفقیت فراوانی که در این فیلم نصیبشان شد، هیچ وقت در هیچ پروژه دیگری، همکاری نکردند.


نیش زنبور/ ۱۳۸۸

رضا کیانیان و رضا عطاران

خاستگاه: خب طبیعتا رضا کیانیان به عنوان بازیگری که ید طولایی در فیلم های جدی دارد و رضا عطاران که کمدین مطرح سینمای ایران است هیچ وقت پیش از «نیش زنبور»، به عنوان زوج کنار هم قرار نگرفته بودند. به هر حال گزینه هایی بسیار  متفاوت هستند و امکان قرار گرفتن شان کنار هم اصلا زیاد نیست. مسئله دیگر این که هیچ کدام از این ها به تنهایی هم هیچ وقت در هیچ فیلمی با بازیگر دیگری زوج نبوده اند.

 زوج های کمدی و محبوب سینمای ایران

رضا عطاران با اینکه تجربه زیادی در فیلم ها و سریال های کمدی دارد اما هیچ وقت کنار زوج دیگری قرار نگرفته و معمولا بازی خودش به تنهایی به چشم می آید. با این حال اما از آنجایی که هرکدام از این دو نفر، بازیگران درجه یک سینمای ایران هستند، طبیعتا کنار هم قرار گرفتن شان هم می توانسته جذاب به نظر برسد.

چرا موفق بودند: فیلم «نیش زنبور»، اثر موفقی میان آثار کمدی سینمای ایران نبود. شاید اگر عطاران و کیانیان کنار آن قرار نگرفته بودند، حتی با اقبالی هم از سوی مخاطبان رو به رو نمی شد. این دو نفر، دو خلافکار بودند که با همکاری هم زنان پولدار بی شوهر مسن را اغفال می کردند و با ترفندی پول هایشان را به جیب  می زنند تا اینکه نهایتا یکی از آنها به دیگری نارو می زند و… موقعیتی که قرار بوده این دو نفر در آن قرار بگیرند می توانست موقعیت جذابی باشد اما در واقعیت این چنین نیست. حتی شوخی ها یا کمدی جذابی هم میان آنها شکل نمی گیرد. با این حال فیلم فقط روی جذابیت این دو نفر دست می گذارد و به همین منوال جلو می رود و اتفاق موفق هم می شود.

موفقیت فیلم: فیلم سال ۱۳۸۸، یک میلیارد و هشتصد میلیون تومان فروش کرد و بعد از «اخراجی های ۲»، «دو خواهر»، «زندگی شیرین»، «درباره الی»، «پسر ایرونی» و «خروس جنگی»، به عنوان هفتمین فیلم پرفروش آن سال شناخته شد.
تداوم همکاری: هیچ وقت همکاری دیگری نداشتند.


سن پطرزبورگ/ ۱۳۸۸

پیمان قاسم خانی و محسن تنابنده

خاستگاه: وقتی پیمان قاسم خانی و محسن تنابنده رو به روی هم قرار گرفتند کمتر کسی فکر می کرد این نویسنده ها بتوانند یکی از بهترین زوج های کمدی سال های اخیر سینما را به نام خود رقم بزنند. قاسم خانی پیس از این در «عاشقانه» بازی کرده بود و نگارش کلی فیلم و سریال طنز در کارنامه دارد. محسن تنابنده اما در سالی که «سن پطرزبورگ» را بازی کرد حتی به سیمرغ بازیگری هم رسیده بود. در تلویزیون با «مامور بدرقه» بازیگری شناخته شده بود اما در «سن پطرزبورگ» گریمی متفاوت داشت و از شمایل پیشین بیرون آمده بود.

 زوج های کمدی و محبوب سینمای ایران

چرا موفق بودند: کل کل ناتمام کاراکتر قاسم خانی و تنابنده برای رسیدن به گنجی با کلید عقاب دوسر، مخاطب را نود دقیقه سرگرم می کند و می خنداند. تضاد طبقاتی و شخصیتی این زوج ویژگی مهم شان بود که از قبل آن موقعیت های خنده داری ایجاد می شد. یکی متعلق به طبقه فرودست و آن یکی مردی از طبقه متوسط جامعه که خیلی خوب بلد است ادای پز جنتلمن به خود بگیرد و کارش را پیش ببرد. تکیه کلام های این دو هنوز در شوخی های محاوره مورد استفاده قرار می گیرد که نشان از فیلمنامه جذاب پیمان قاسم خانی و شخصیت پردازی درست بهروز افخمی به عنوان کارگردان دارد.

موفقیت فیلم: «سن پطرزبورگ» سال ۸۸ اکران شد و با فروشی نزدیک ۶۲۸ میلیون تومان رتبه چهارم پرفروش ترین فیلم های سال را به خود اختصاص داد. فیلم اگر اسیر اختلاف تهیه کننده و کارگردان نمی شد حالا با یکی از اصولی ترین کمدی های سینمای ایران مواجه بودیم ولی در همین حد هم مخاطبان آن را پسندیدند و هنوز جزو فیلم های کمدی خوب به حساب می آید.

تداوم همکاری: قرار بود زوج قاسم خانی و تنابنده در «سن پطرزبورگ ۲» باز هم کنار هم باشند که فیلم همچنان در مرحله حرف مانده است! اگر این دو کاراکتر در فیلمی دیگر هم مورد استفاده قرار گیرند شک نکنید موفقیت گیشه آن تضمین است.


بارکد/ ۱۳۹۴

بهرام رادان و محسن کیایی

خاستگاه: بهرام رادان پیش از کمدی «بارکد» تجربه فیلم فانتزی «آتش بس ۲» را داشت و در «آدم کش» به نوعی با حامد بهداد یک زوج را تشکیل داده بودند اما در «بارکد» با محسن کیایی  یک زوج به تمام معنا را تشکیل دادند. کیایی برخلاف رادان نقش های کمدی زیاد بازی کرده بود. نمونه مشهورش «خط ویژه» است که سهم این بازیگر و هومن سیدی از «بامزه بودن» بیش از دیگران است.

 زوج های کمدی و محبوب سینمای ایران

چرا موفق بودند: حاصل دنیای فانتزی و تخیلی فیلم های مصطفی کیایی خلق شخصیت های بامزه است. او برای فیلمی کاملا جدی مثل «عصر یخبندان» هم این مهم را فراموش نمی کند و برادرش محسن می شود نماینده ایجاد موقعیت های خنده دار. در «بارکد» این مفهوم به اوج می رسد؛ کیایی و رادان یکی از زوج های بامزه و موفق سینما را خلق می کنند که با ورود پژمان بازغی مثلث موفقی تشکیل می شود.

کیایی و رادان دوستانی هستند که برای رسیدن به زندگی بهتر و البته گرفتن انتقام از مفسدان دانه درشت اقتصادی، دست به هر کاری می زنند. در این حیص و بیص دوئل آن ها برای رسیدن به جایگاه بهتر لحظات مفرحی را رقم می زند. از آن طرف آن یکی قصد دور زدن دیگری را دارد و بازی «موش و گربه»واری بین شان ایجاد می شود که از مخاطب خنده می گیرد.

موفقیت فیلم: «بارکد» در جشنواره سی و چهارم فجر رتبه سوم آرا مردمی را به دست آورد. در اکران عمومی هم با استقبال بالا مواجه شد و نزدیک به ۱۲ میلیارد تومان فروش داشت. غالب مخاطبان راضی از سالن خارج می شدند و از آن به عنوان فیلمی مفرح یاد می کردند. بار کمدی «بارکد» بر دوش کیایی و رادان بود که نشان از موفقیت این زوج دارد.

تداوم همکاری: چیزی از اکران «بارکد» نگذشته است اما خبری مبنی بر تداوم همکاری این دو شنیده نشده. اگر ادامه یابد می توان به موفقیتش امید داشت.


خوب، بد، جلف/ ۱۳۹۵

پژمان جمشیدی و سام درخشانی

خاستگاه: اولین بار سال ۱۳۹۲ در سریال «پژمان» با زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی رو به رو شدیم. همان طور که می دانید سریال سروش صحت، با زندگی فوتبالی پژمان جمشیدی شوخی کرده بود. داستان از وقتی شروع شد که این بازیکن بدون تیم مانده بود و مدیر برنامه اش سام درخشانی نمی توانست برای او کاری کند. «پژمان» اولین تجربه جمشیدی و درخشانی با این سریال شکل گرفت.

 زوج های کمدی و محبوب سینمای ایران

چرا موفق بودند: اولین دلیل موفقیت زوج جمشیدی و درخشانی، به فیلمنامه پیمان قاسم خانی و طراحی کاراکتری باز می گردد که برای این دو شخصیت انجام داده بود. این دو کاراکتر، به ظاهر آدم های عاقلی هستند اما در عمل، رفتار و بیان شان از نوعی «توهم» و «بلاهت» نشات می گیرد و همین تضاد عامل اصلی محبوبیت شان است. کل کل ناتمام بخش دیگری از دلیل موفقیت این زوج است. سروش صحت در مقام کارگردان به خوبی توانست به این دو شخصیت جان دهد و حالا شخصیت شان جزو زوج های محبوب سینما و تلویزیون ما محسوب می شود. بعد از آن پیمان قاسم خانی تصمیم گرفت این زوج را شخصیت اصلی اولین فیلم سینمایی خود قرار دهد که نتیجه اش این روزها روی پرده سینما است.

موفقیت فیلم: «خوب، بد، جلف» بر روی وجه دیگری از زوج جمشیدی و درخشانی تمرکز کرده و داستان ارتباط مستقیم با سریال «پژمان» ندارد. همین باعث می شود مخاطب قصه ای تازه از این زوج شاهد باشد و ذهنش خسته از کلیشه ها نشود. فیلم هم در جشنواره مورد استقبال مردم قرار گرفت و هم در اکران عمومی. «خوب، بد، جلف» بعد از یک هفته اکران بیش از یک میلیون فروش داشت.

تداوم همکاری: بعد از سریال «پژمان» استفاده بهینه ای از جمشیدی و درخشانی در فیلم «خوب، بد، جلف» شده است و هیچ بعید نیست همکاری این زوج تداوم داشته باشد؛ چرا که این قابلیت وجود دارد.


منبع: برترینها

نقش اول زنان در شاهکارهای ادبی قرن ۱۹

: «افی بریست» از اکتبر ۱۸۹۴ تا مارس سال بعد که به شکل پاروقی در آلمان منتشر می‌شود، چنان تاثیر شگرفی بر ادبیات آلمان می‌گذارد که صاحب‌نظران به اتفاق، شاخص‌ترین اثر ادبی در فاصله یک‌صد ساله ۱۸۰۹ تا ۱۹۰۵ را «افی بریست» می‌دانند. اقبال عمومی نیز در همان سال انتشار و سپس تا ۱۹۰۵، موجب می‌شود این رمان شانزده بار تجدید شود. «افی بریست» بعد از یک قرن که از انتشار آن می‌گذرد، و اکنون توسط کامران جمالی ترجمه و از سوی نشر «نیلوفر» منتشر شده، همچنان در کنار «مادام بوواری» می‌درخشد.

 

نقش اول زنان در شاهکارهای ادبی قرن نوزدهم

تاثیرات توماس مان و گونتر گراس از این رمان، گویای این نکته است، و البته تدریس این رمان در مدارس و دانشگاه‌های آلمان. جز اینها، اقتباس‌های سینمایی متعددی که از ۱۹۳۹ تا ۲۰۰۹ از این رمان شده نیز نشان‌دهنده اهمیت این رمان است. به فهرست ۱۰۰۱ کتابی که پیش از مرگ باید خواند هم باید این رمان را افزود. آنچه می‌خوانید درنگی است بر رمان «افی‌ بریست» با نگاهی به سه شاهکار دیگر سده نوزدهم، «مادام بوواری» گوستاو فلوبر، «آنا کارنینا»ی لئو تولستوی و «نانا»ی امیل زولا.

از میان چهار شاهکار ادبی کلاسیک قرن نوزدهم که درونمایه مشابهی دارند، خواننده فارسی‌زبان با دو رمان «مادام بوواری» و «آنا کارنینا» به‌خوبی آشناست و اگر رمان «نانا»ی امیل زولا را هم نخوانده باشد، بدون شک با نویسنده‌اش بیگانه نیست، اما برای نخستین‌بار است که فرصت خواندن «افی بریست» شاهکار تئودور فونتانه را به دست می‌آورد؛ آن‌هم درحالی‌که رمان و نویسنده‌اش سال‌های مدید، نه‌تنها در ادبیات آلمان، بلکه در جهان، جایگاهی ویژه داشته و دارد؛ به‌طوری‌که که «افی بریست» موضوع بسیاری از پژوهش‌های دانشگاهی قرار گرفته و چندین اقتباس سینمایی بر اساس آن ساخته شده که مهم‌ترین‌شان اثر کارگردان بزرگ سینمای آلمان راینر فاسبیندر (۱۹۷۴) و جدیدترین آنها کاری از هرمینه هونتگه بورث (۲۰۰۹) است.

نقش اول زنان در شاهکارهای ادبی قرن نوزدهم

کاراکترهای اصلی همگی این آثار را زنانی می‌سازند که نارضایتی و اضطراب ناشی از یک ازدواج ناهماهنگ و تلاش برای رسیدن به وضعیت مطلوب، آنها را در موقعیتی ویژه قرار می‌دهد؛ زنانی که بابت نادیده‌گرفتن هنجارها و عبور از کلیشه‌های جنسیتی، غرامت سنگینی می‌پردازند. به‌رغم شباهت‌های محتوایی در سرنوشت کاراکترها، باورهای غالب جامعه پیرامون و جبر گریبان‌گیر طبقاتی، تفاوت‌های عمده‌ای به لحاظ شخصیت و رفتار وجود دارد؛ گرچه این معضل یکی از قدیمی‌ترین و ریشه‌دارترین آسیب‌های حیات بشری است و ادبیات هیچ‌گاه از چنین مضامینی خالی نبوده، اما نگاه عمیق و موشکافانه همراه پرداختی دقیق، موجب حفظ تازگی این شاهکارها پس از گذشت یک قرن است.

تئودور فونتانه پس از سال‌ها فعالیت در زمینه روزنامه‌نگاری، شعر روایی، مقالات تاریخی و گزارشگری جنگ، در میانسالی به نقد تئاتر می‌پردازد و به‌عنوان منتقد پیشرو تاثیر بسزایی در فضای هنری روزگار خود برجای می‌گذارد. در دهه شصت زندگی‌اش که دوران کمال حرفه‌ای اوست به سمت داستان‌نویسی گرایش پیدا می‌کند. حاصل دو دهه پایانی عمرش چهارده نوول و رمان است و «افی بریست» در این دوران نگاشته و چاپ می‌شود تا فونتانه به آنچه که عمری را در انتظارش سپری کرده دست یابد. تاجایی‌که توماس مان در تمجید این شاهکار بگوید: «در سخت‌گیرانه‌ترین شیوه گزینش، اگر قرار باشد به شش تا ده رمان بسنده کنیم، «افی بریست» را نباید از نظر دور داریم.» به جز مان، گونتر گراس هم تحت‌تاثیر فونتانه قرار داشته‌اند، تاجایی‌که گراس در کتاب «قرن من» خود، دو داستان را بر اساس کارهای فونتانه نوشته است. به‌علاوه او رمانی دارد با عنوان «رشته‌ای با سر دراز» که ملهم از جمله‌ای است که بارها توسط پدر «افی» در رمان تکرار می‌شود.

«افی بریست» اثری است رئالیستی که جامعه سنت‌گرای پروس و محدودیت‌هایش را تصویر می‌کند. به همان اندازه تضادهای فکری فونتانه در این اثر قابل جست‌وجو است. او با صداقت به ارزش‌های قدیمی جامعه می‌تازد و با اینکه هنوز کاملا از معیارها و سنت‌های کهنه پروس دل نکنده، واقع‌بینانه آنها را به چالش می‌کشد. زبان اثر، پیچیده و ادبی است و طبق سنت رئالیسم از توصیفات مفصل و ادبی استفاده شده و گاه لحن شاعرانه می‌گیرند که از ویژگی‌های نثر اوست. این تغییرات لحن به خوبی در ترجمه لحاظ شده و در عین پایبندی به نثر کهن با زبان امروزی بیگانه نبوده و عاری از تصنع است. ارجاعات فرامتنی بسیار هم کمک شایانی به درک رویدادهای تاریخی و فرهنگی دارند. رمان فونتانه جدا از قدرت روایی و پردازش شخصیت‌ها، زمانه و تاریخ را به طرزی شگفت وصف می‌کند تا خواننده‌ حقایقی را از دل جامعه و کاراکترها بیرون بکشد که هرگز از طریق مجاری مستند قابل دسترسی نیست و اینجاست که ارزش وجه حقیقت‌گوی ادبیات (رئالسیم) بر وجوه فرمی پیشی می‌گیرد تا نشان دهد چگونه میراث کهن با حقی که در قالب سنت به دست آورده، قادر است رویای زندگی را به کابوس زوال بدل کنند. افی فرزند بازرگانی آلمانی است؛ دختری هفده ساله با احساسات شورانگیز و سرشار از انرژی حیاتی. او با مردی آریستوکرات به نام اینشتتن ازدواج می‌کند که دوبرابر او سن دارد و به‌این‌ترتیب قدم به دنیای سرد یک زندگی مملو از قوانین و قراردادهای رسمی می‌گذارد که خارج از آستانه تحمل اوست.

نقش اول زنان در شاهکارهای ادبی قرن نوزدهم

تنهایی و انزوای احساسی او به شکل‌گیری رابطه عاطفی با یکی از دوستان همسرش، کرامپاس، می‌انجامد، که البته از حد معاشرت و نامه‌نگاری تجاوز نمی‌کند. سال‌ها بعد زمانی که این ماجرا فراموش شده، اینشتتن با پیداکردن نامه‌ها در جریان این ماجرای قدیمی قرار می‌گیرد. غرور اشرافی جراحت‌دیده او، باعث می‌شود کرامپاس را به دوئل دعوت و افی را از خانه طرد کند… درست است که «مادام بوواری» را کتاب مقدس رئالیسم می‌دانند، اما پردازش دنیای درونی قهرمانان فونتانه هم محصول مشاهدات دقیق روانشناختی است. او کلیات و جزئیات زندگی کاراکترها را به گونه‌ای تصویر می‌کند که عقاید و عملکردهایشان کاملا ملموس و باورپذیر باشد؛ قرائت جامعه‌ای سنت‌گرا از آنچه هنجار محسوب می‌شود، اما حاصلی جز استحاله عشق به ملالی مدام ندارد و می‌تواند کارکرد مثبت هر رابطه عاطفی و تمایل زنده و پویا را فلج کند. باید توجه داشت این نگاه مردانه و منتقد در قرن نوزده اروپا، مصادف با سلطه سنت‌های مذکر و خشک طبقاتی و نزدیک یک سده قبل از جریاناتی است که غرب تحت‌عنوان «انقلاب جنسی» از آن یاد می‌کند، سال‌ها پیش از آنکه «جنس دوم» سیمون دوبوار با پیشنهادهای جسورانه و بلندپروازانه‌اش نوید مرگ اندیشه‌های جزم‌گرا و تقدس‌یافته هزاران ساله را مطرح کند.

وقتی تولستوی یا فلوبر و یا فونتانه می‌نویسند هنوز بسیاری از کنش‌های اجتماعی – فرهنگی اروپا از برزخ سنت گذر نکرده است. آیینی مختل و آسیب‌رسان که اغلب، ازدواج را هم مثل هر پدیده اجتماعی دیگر در بستری از تضاد و تعارض قرار می‌دهد. باید صد سال از نگارش این شاهکارها و حقایق عریان بگذرد تا نویسندگانش به گزاف‌گویی و کج‌اندیشی متهم نشوند تا خرد جمعی دریابد مفهوم زن یا مرد بودن بیش از اینکه یک صفت بیولوژیک باشد، در مجموعه‌ای از باورها و تعاملات تعریف می‌شود و آن‌زمان است که انسان به عنوان موجودی فرهنگی، جنسیت پیدا می‌کند و صاحب نقشی می‌شود که اجتماع برای او تعریف یا به او تحمیل کرده است. حتی گاه می‌تواند با عملکردی خلاف انتظار در جایگاه فرهنگی متفاوت با جنسیت فیزیولوژیک خود قرار بگیرد؛ چیزی که در «مادام بوواری» اتفاق می‌افتد. «اما» در موقعیت غالب و تعیین‌کننده، عملکردی مردانه دارد و شارل با ضعف سرشتی، در موقعیت مغلوب و منفعل قرار می‌گیرد.

طبیعی است که هر ماجرا در آن واحد معلول چندین علت در سطوح مختلف باشد. درجه رضایتمندی در یک رابطه جز فاکتورهای بیرونی، به شرایط درونی نظیر تیپ شخصیتی افراد هم بسیار وابسته است و به‌تبع آن تفاوت تعبیر و تفسیرهای فردی از پدیده‌ها، ظرفیت پذیرش ثبات یا ریسک ایجاد تغییر و تابوشکنی. این فرایندها آنقدر پیچیدگی دارد که نتوان با یک نتیجه‌گیری خطی به تحلیل مطلوب رسید. دقیقا همین تفاوت‌هاست که در مقایسه «افی بریست» با سه اثر دیگر – مادام بوواری، آنا کارنینا و نانا- جلب توجه می‌کند. با اینکه این آثار به لحاظ شرایط بیرونی تشابهاتی دارند که باعث اشتراک محتوایی‌شان شده، مسیر نهایی داستان با تفاوت کاراکترها تعریف می‌شود.

فونتانه را امیل زولای آلمان می‌دانند؛ زولای بزرگ، خالق سبک، تابوشکن و استاد مسلم ادبیات روایی و ممنوعه. اما در این بین، افی کمترین شباهت را به شخصیت «نانا» دارد و درست نقطه مقابل اوست. جایگاه اجتماعی افی بیشتر قابل مقایسه با آنا کارنینا است و شرایط زندگی خصوصی و ملال‌انگیزش با اما بوواری همخوانی دارد. افی نه مثل آنا تمناهای آتشین و رفتارهای جسورانه و نمایشگر دارد و نه مثل اما با خیالپردازی و انتظاراتی مخدوش و تحریف‌شده از دیگران به فرافکنی یا چرخش‌های پرشتاب خلقی دست می‌زند. استنباط‌های افی سطحی نیست. تفکرش عمیق است. به‌رغم سن کم، محتوای ادراکاتش را به تجزیه و تحلیل می‌کشاند. عزت نفس دارد. هیچ خیانتی در بطن او پنهان نیست، هیچ ابتذال و حقارتی آلوده‌اش نمی‌کند. با تمام استیصال و خلأ عاطفی‌اش، احساسات رمانتیک او را به بن‌بست نمی‌کشاند.

 
نقش اول زنان در شاهکارهای ادبی قرن نوزدهم 
برای همین رمان فاقد فرازوفرودهای احساسی است، اما بدین معنا نیست که عاری از جذابیت باشد. هنر نویسنده در پرداخت یک موضوع معمول و در دسترس، همچنین کاوش دقیق او در بازنگری زوایای درونی شخصیت و وجدان فردی، از افی کاراکتری خارج از کلیشه‌های شخصیتی زنان در ادبیات ساخته است. این خصایص در اما به مرزهای یک اختلال نزدیک شده و در آنا در حد ویژگی باقی می‌ماند، اما افی، کاراکتری نرمال و برونگراست که تنها در یک ازدواج نامتعادل و مصلحتی به تنگ آمده که جدایی در آن حتی قبل از وصال عاقبتی محتوم و قابل پیش‌بینی است. او برخلاف دو همتای دیگر خود قربانی سرشتی سرکش نمی‌شود. آنچه افی را از پای درمی‌آورد عدم شناخت دیگران نسبت به اوست. افی تاوان گناه مرتکب‌نشده را می‌پردازد؛ او حتی عاشق کرامپاس هم نبوده و از احساس کشش خود به او شرمسار است؛ احساسی که سال‌هاست با خنجر زمان نابود شده است.

رئالیسم فونتانه در سطح گرته‌برداری سطحی از ظواهر متوقف نمی‌شود. در بُعد مردانه هم پرداخت دقیق و روانکاوانه‌ای از کاراکترهای اصلی و فرعی‌اش به دست می‌دهد. به‌رغم شباهت‌های کنت موفات «نانا» با رودولف «مادام بوواری» و در حد کمتری با ورونسکی «آنا کارنینا» که مردانی بهره‌جو هستند، کرامپاس، معشوق افی (اگر بشود نامش را معشوق گذاشت)، شخصیتی دلپذیر و موجه است، دوست داریم به او حق بدهیم حتی اگر محق نباشد. نگاه او به دنیا زیباتر از بقیه است. موجودی که بیش از همه استحقاق زیستن دارد.

از دیگر سو، مخاطب از اینشتتن هم بیزار نیست. حتی پس از کشتن کرامپاس! چالش‌های ذهنی اینشتتن با ظرافت تمام، ما را با او تا اتخاذ تصمیم نهایی همراه می‌کند، درنهایت فونتانه واقعیت آرمانی را کنار نهاده و کاراکترش را با واقعیت‌های حاضر و حاکم به پایان مسیر می‌رساند. اینشتتن مثل شارل ساده‌لوح، در خود فرو رفته و ترحم‌بر‌انگیز نیست، خشکی کارنینا را هم ندارد. اما جایگاه اجتماعی و پرنسیبش را چرا. او برازنده و از هر لحاظ دلخواه است. به افی عشق می‌ورزد اما به مناسبات شغلی و شان اجتماعی‌اش بیشتر. برملاشدن نامه‌ها آنقدر اتفاقی و ناگهانی است که حس اعاده حیثیت سوار بر هر منطق و گذشت و تفکری بر وجود او چیره می‌شود. با علم به اینکه می‌داند مصیبت آنچه قصد انجامش را دارد به مراتب بیشتر از چیزی است که از آن آگاهی یافته است: «اگرچه خودم را نگون‌بخت احساس می‌کنم، دل‌آزرده و خیانت‌دیده، بااین‌حال هیچ نفرتی در من نیست، تشنگی انتقام در من نیست…

بشر می‌تواند هر گناهی را ببخشد… در مورد همسرم: گفتنش عجیب است، اما هنوز دوستش دارم، گرچه اتفاقات به نظرم وحشتناک است، بازهم آنقدر مسحور مهربانی‌اش هستم، مسحور دلربایی بانشاط و مخصوص‌به‌خودش که به‌رغم افکارم در آخرین زوایای قلبم گرایش به بخشیدنش دارم… اما با تمام این حرف‌ها، این اتفاق (دوئل) باید بیفتد. آدم یک انسان یگانه و تنها نیست، آدم به کلیت تعلق دارد و ما مجبوریم مدام به این کلیت توجه داشته باشیم، اگر می‌شد در گوشه عزلت زندگی کرد، می‌توانستم از این موضوع بگذرم… در همزیستی با انسان‌ها چیزی پدید آمده… آن چیز اجتماعی است که اراده خود را تحمیل می‌کند، در بند عشق نیست. ما بر اساس بندها و مفاد آن داوری می‌کنیم. دیگران را و خودمان را. تخطی از آن ممکن نیست؛ جامعه تحقیرمان می‌کند… راهی ندارم، مجبورم. تقصیر اگر تقصیر باشد مقید به مکان و ساعت وقوع جرم نیست.»


منبع: برترینها

امین حیایی به تایلند رفت (+عکس)

فیلمبرداری اثر جدید عبدالرضا کاهانی که هنوز نام آن اعلام نشده است به عنوان محصول مشترک ایران و تایلند آغاز شده است.

پس از حضور حمید فرخ‌نژاد و رضا عطاران در تایلند برای فیلمبرداری تازه‌ترین اثر عبدالرضا کاهانی، امین حیایی هم به آن‌ها پیوست.

به گزارش خبرآنلاین، امین حیایی با انتشار عکسی از خود در کنار حمید فرخ‌نژاد و رضا عطاران از پیوستنش به فیلم جدید عبدالرضا کاهانی خبر داد.

او در صفحه اینستاگرامش نوشت: «همراه با رضا و حمید عزیز در تایلند، پشت صحنه فیلم جدید عبدالرضا کاهانی که هم اکنون مراحل فیلمبرداری را سپری می‌کند.»

ظاهرا فیلمبرداری اثر جدید عبدالرضا کاهانی که هنوز نام آن اعلام نشده است به عنوان محصول مشترک ایران و تایلند آغاز شده است. 

دوم فروردین ۹۶ بود که رضا عطاران با انتشار عکسی از خود و حمید فرخ‌نژاد در صفحه اینستاگرامش نوشت: «با حمید خان فرخ‌نژاد… سر فیلم کاهانی…»

دوم فروردین 96 بود که رضا عطاران با انتشار عکسی از خود و حمید فرخ‌نژاد در صفحه اینستاگرامش نوشت: «با حمید خان فرخ‌نژاد... سر فیلم کاهانی...»

یک هفته پیش از آن (۱۵ مارس) حمید فرخ‌نژاد نیز با انتشار عکسی در صفحه اینستاگرامش از حضور در تایلند همراه با گروه فیلمبرداری خبر داد.

یک هفته پیش از آن (15 مارس) حمید فرخ‌نژاد نیز با انتشار عکسی در صفحه اینستاگرامش از حضور در تایلند همراه با گروه فیلمبرداری خبر داد.

فرخ نژاد همچنین حدودا سه هفته پیش از آن (ششم مارس) عکسی سه نفره از خود، رضا عطاران و عبدالرضا کاهانی با کپشن «فیلم جدید عبدالرضا کاهانی، تایلند» منتشر کرده بود.

فرخ نژاد همچنین حدودا سه هفته پیش از آن (ششم مارس) عکسی سه نفره از خود، رضا عطاران و عبدالرضا کاهانی با کپشن «فیلم جدید عبدالرضا کاهانی، تایلند» منتشر کرده بود.


منبع: عصرایران

«رستاخیز» مهمان ویژه جشنواره فیلم کربلا

سومین جشنواره بین‌المللی فیلم «نهج» با حضور فیلم‌های مستند، داستانی و انیمیشن از ۱۴ فروردین ۱۳۹۶ به مدت چهار روز در شهر کربلا برگزار شد.

منتخب آثار برگزیده کشورهای عراق، انگلستان، مصر، برزیل، هند، ایتالیا، آلمان، استرالیا و ایران در جشنواره یادشده به‌ نمایش و داوری گذاشته شد.

فیلم سینمایی «رستاخیز» ساخته احمدرضا درویش به‌عنوان مهمان ویژه در آخرین روز جشنواره به‌نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت.

دکتر سیدحیدر – مدیر شبکه تلویزیونی کربلا و دبیر جشنواره بین‌المللی فیلم نهج – در اختتامیه این جشنواره، ضمن ارج‌گذاری بر آوازه جهانی سینمای ایران، لوح تقدیر و نشان ویژه سومین جشنواره بین‌المللی فیلم «نهج» را به احمدرضا درویش – کارگردان فیلم رستاخیز – اهدا کرد.

فیلم رستاخیز در سی‌ودومین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در ۱۱ بخش نامزد دریافت سیمرغ بلورین بود و در نهایت در ۸ بخش از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی برنده سیمرغ بلورین شد. رستاخیز همچنین بهترین فیلم‌نامه بخش بین‌الملل (جایزه ویژه – مصطفی عقاد) بیرق طلایی را از آن خود کرد.

رستاخیز در کشور عراق، در چند بخش بین‌الملل به‌عنوان میهمان دعوت شده که مورد استقبال چشمگیری قرار گرفته و از طرف مسئولان و برگزارکنندگان این جشنواره‌ه ، جوایزی به این فیلم اهدا شده است که از جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: بهترین فیلم در جشنواره بین‌المللی «فیلم بغداد» ۲۰۱۵، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در جشنواره بین‌المللی «فیلم بغداد» ۲۰۱۵، جایزه ویژه بهترین کارگردانی در جشنواره بین‌المللی فیلم «غدیر» در شهر نجف ۲۰۱۶، لوح تقدیر و نشان ویژه سومین جشنواره بین المللی فیلم «نهج» در شهر کربلا ۲۰۱۷٫


منبع: عصرایران

سفر ۱٫۵ میلیون گردشگر به شوش خوزستان در نوروز

فرماندار شوش گفت:بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در تعطیلات نوروز ۹۶ از جاذبه‌های تاریخی ، گردشگری ، طبیعی و همچنین منطقه عملیاتی فتح المبین و فکه این شهرستان دیدن کردند.

رضا نجاتی روز پنجشنبه در گفت و گو با ایرنا اظهار داشت: از ابتدای تعطیلات نوروزی بیش از ۳۰۰ گردشگر خارجی نیز از کشورهای سوئد،آمریکا،آفریقا،هند، پاکستان و عراق از یادمان عملیاتی فتح المبین در شوش دیدن کردند.

وی گفت:این گردشگران خارجی از اواخر اسفند ۹۵ تا ۱۵ فروردین ۹۶ در سفر به خوزستان از این منطقه عملیاتی دوران دفاع مقدس دیدن کردند.

فرماندار شهرستان شوش بیان کرد: در ایام نوروز بیش از۲۰ هزار نفر در مراکز اقامتی شهرستان نیز اسکان داده شدند.

نجاتی عنوان کرد:حرم حضرت دانیال نبی(ع)، حرم دعبل خزاعی، معبد چغازنبیل، موزه و محوطه های باستانی ،کاخ آپادانا و همچنین زیارتگاه شهدای فتح المبین از مهمترین مکان های مورد بازدید مهمانان نوروزی و کاروان های راهیان نور در سفر به شهرستان شوش بوده است.

وی افزود:خدمات خوبی در ورودی های شهرستان از سوی جمعیت هلال‌احمر، شهرداری ها ، اورژانس ۱۱۵، نیروی انتظامی و نیروهای بسیج به مسافران نوروزی ارائه شد.

شهرستان شوش با وجود گنجینه های میراث فرهنگی، باغ موزه، آثار تاریخی، آپادانا، کاخ داریوش، شهر شاهی، شهر پانزدهم، قلعه شوش، معبد جهانی چغازنبیل و مقبره حضرت دانیال نبی (ع)و دعبل خزاعی شاعر اهل بیت(ع) ویادمان های فتح المبین وفکه، یکی از معروف ترین شهرهای دنیای کهن است که زمانی پایتخت حکومت ایلام و پایتخت زمستانی پادشاهی هخامنشی بود. 

شوش با آثار باستانی منحصر بفرد و ۲ اثر جهانی چغازنبیل و محوطه باستانی شوش به بهشت گردشگران معروف است.

زیگورات چغازنبیل که نخستین اثر باستانی ایران است که به ثبت جهانی رسیده در فاصله ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی شوش و ۲۰ کیلومتری هفت تپه در شمال خوزستان واقع است. 

این سازه در سال ۱۹۷۹ میلادی در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت. 

قلعه شوش که به قلعه فرانسوی ها نیز شهرت دارد از دیگر جاذبه های گردشگری این شهرستان است که در سال ۱۸۹۷ میلادی روی بلندترین نقطه شهر شوش با استفاده از آجرهای به دست آمده از حفاری شوش و آجرهای منقوش به خط میخی چغازنبیل بنا شده است. 

محوطه باستانی شوش به عنوان هجدهمین اثر جمهوری اسلامی ایران در فهرست میراث جهانی به ثبت رسید. 


منبع: عصرایران

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از نمایشگاه آثار چند نسل هنرمندان معاصر تا تماشای دو فیلم در سینماها

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

پپرونى براى دیکتاتور در پالیز

نمایش «پپرونى براى دیکتاتور» به کارگردانی علی احمدی و بازی محسن کیایى، خسرو احمدى، نسیم ادبى، پژمان جمشیدى، على احمدى، سوگل قلاتیان و با حضور افتخاری فریده سپاه‌منصور در تماشاخانه پالیز به نشانی خیابان کریمخان، خیابان عضدی جنوبی (آبان)، خیابان سپند، پلاک ۶۹ روی صحنه می رود. این نمایش تا ۱۶ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ اجرا می شود.

تالار مولوی میزبان یک نمایش

نمایش «ماراساد» بر اساس متنی از پیتر وایس و به کارگردانی مریم برزگر و با بازی شکیب شجره و همایون حیدر زاده در تالار مولوی به نشانی خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، سالن اصلی باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران روی صحنه می رود. این نمایش تا ۳۱ فرورین ساعت ۱۹:۳۰ اجرا می شود.

مافیا در باران

نمایش «مافیا» به نویسندگی و کارگردانی افروز فروزند و با بازی نگارعابدی، حمیدرضا فلاحی، علی تاجمیر، میثاق زارع، غزاله نظر، اِروین گالستیان، تنی آواکیان و با صدای گلچهر دامغانی در تئاتر باران به نشانی خیابان فلسطین، پایین تر از خیابان انقلاب، پلاک ۲۹۲ روی صحنه می رود. این نمایش تا ۳۱ فروردین ساعت ۲۱ روی صحنه می رود.

موسیقی کردی در خانه هنرمندان

کنسرت گروه هانا، موسیقی کردی (مقامی) روز پنجشنبه ۲۴ فروردین ساعت ۱۸ در خانه هنرمندان – تالار استاد شهناز به نشانی خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، ضلع جنوبی باغ هنر اجرا می شود.

کنسرت خواجه امیری در تبریز

احسان خواجه امیری کنسرت خود را روز دوشنبه ۲۱ فروردین در دو سانس در تبریز برگزار می کند.

نگارخانه والی میزبان آثار یک هنرمند

مجموعه آبرنگ‌های طنزآمیز بهمن رضایی نامقی که به موضوعاتی درباره مرگ، جهان قبر و جهان پس از مرگ می‌پردازد به همراه آثار منتخب او تا ۲۹ فروردین در نگارخانه والی به نشانی میدان ونک، خیابان خدامی، پلاک ۷۲ برگزار می شود.

نمایشگاه فروش آثار چند نسل هنرمندان معاصر ایران

ششمین نمایشگاه فروش آثار چند نسل هنرمندان معاصر ایران تا ۲۸ فروردین ماه در گالری لاله به نشانی خیابان دکتر فاطمی، ضلع شمالی پارک لاله، روبروی پارکینگ طبقاتی برگزار می شود. در این رویداد که با مشارکت ۷۹ هنرمند برگزار شده، بیش از ۲۰۰ اثر تجسمی در قالب نقاشی، طراحی و چاپ دستی با نگاه‌های مدرن و معاصر ارائه شده است.

یک روز بخصوص در سینماها

فیلم سینمایی «یک روز بخصوص» به کارگردانی همایون اسعدیان این روزها در سینماهای کشور اکران عمومی شده است. در این فیلم مصطفی زمانی، فرهاد اصلانی، پریناز ایزدیار، محسن کیایی، شیرین آقا کاشی، شیرین یزدان بخش و…به عنوان بازیگر حضوردارند. در خلاصه داستان این فیلم آمده است:«حامد باید برای عمل قلب خواهرش دست به یک انتخاب بزند، انتخابی که در آینده مسیرهای متفاوتی را پیش روی او قرار داده است.»

آوانتاژ در هنر و تجربه

مستند «آوانتاژ» به کارگردانی محمد کارت این روزها در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران عمومی شده است. در توضیحات این فیلم آمده است: « روایتی از زندگی تعدادی کارتن خواب رو به بهبود، که مسیر تلاش برای بهتر زندگی کردن را طی می‌کنند. آن‌ها همه برخاسته از گورند…»


منبع: عصرایران

کشف آثار باستانی ۲۰۰۰ ساله در گرمی

آثار باستانی ۲۰۰۰ ساله با قدمت و اصالت تاریخی در گرمی کشف و ضبط شد.

در پی کسب خبر مبنی بر اینکه فردی در باغ خود اقدام به نگهداری اشیای عتیقه می کند، بررسی موضوع به صورت ویژه در دستور کار مامورین پلیس قرار گرفت.

پس از انجام تحقیقات لازم و احراز صحت و سقم موضوع، با هماهنگی قضایی، اشیاء قدیمی را که داخل کیسه ای به صورت ماهرانه داخل باغ مدفون و جاسازی شده بود کشف و ضبط شد.

در این عملیات یک عدد گوشواره برنزی، النگوی مفرقی و سنجاق کشف و تحویل اداره میراث فرهنگی شد.

به گفته کارشناسان اداره میراث فرهنگی در معاینه و بررسی اقلام مشکوفه، قدمت آنها را ۲۰۰۰ سال قبل و احتمالاً متعلق به دوران اشکانیان عنوان کردند.



منبع: عصرایران

تاک‌ شوهای موفق و غیرموفق ایرانی

در روزگاری که تلویزیون با مردم رفیق‌تر بود و هنوز ماهواره و دنیای مجازی در خانه‌های مردم رسوخ پیدا نکرده بود، برنامه‌هایی از تلویزیون پخش می‌شدند که فارغ از جنبه سرگرم گونه‌شان، قصد داشتند انگیزه گفت‌وگو و بحث کردن را در میان مردم پرورش دهند. این نوع برنامه‌سازی که تا اواسط دهه ۸۰ به یکی از داغ‌ترین و پربحث‌ترین برنامه‌های تلویزیونی تبدیل شده بود، به دلیل تغییر رویکرد رسانه ملی و کاهش گفت‌وگوی شفاف در فضای رسانه‌ای، یک‌باره کم‌رنگ شد.

حتی برنامه‌هایی هم که با هدف نزدیک شدن به این امر ساخته می‌شدند، به دلیل ممیزی و خط قرمز‌های بیش از اندازه تلویزیون، فقیرتر از آن چیزی بودند که با تاک شوهای قدیمی تلویزیون مقایسه شوند. در این مطلب قصد داریم به تاک ‌شوهای موفق و غیرموفق تلویزیونی و هم‌چنین تاک شوهای موفقی که این روزها در فضای مجازی حسابی سروصدا کرده‌اند، بپردازیم.

صندلی داغ

نخستین تاک شوی تلویزیون ایران

زمانی که برنامه‌های تاک شو جایگاه خاصی در تلویزیون پیدا نکرده بودند، «صندلی داغ» شیوه خاص و جدیدی از مدل برنامه‌سازی را در تلویزیون به جریان تبدیل کرد. «صندلی داغ» از نخستین برنامه‌های گفت‌وگومحور تلویزیون است که اولین بار نوروز ۸۳ به روی آنتن شبکه دو رفت.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر!

 

این برنامه در زمان پخش طرفداران پروپاقرص زیادی داشت و تقریبا اغلب مخاطبان تلویزیونی جمعه‌ها برنامه‌هایشان را طوری تنظیم می‌کردند که رأس ساعت ۹ حتما در خانه‌هایشان باشند و تماشای این برنامه را از دست ندهند. دعوت از چهره‌های مطرح سیاسی و هنری و ورزشی با تکیه بر توانمندی مجری‌های کاربلدی همچون داریوش کاردان، احمد نجفی و منوچهر نوذری و مطرح کردن دغدغه‌های اجتماعی، سیاسی، هنری و… به شکلی کاملا شفاف، یکی از دلایل موفقیت این برنامه بود.


کوله پشتی

عبور از خط قرمزها

 
«کوله‌پشتی» اولین برنامه جـوان‌پسندی بود که از شبکه سه پخش می‌شد. شاید لحن جسور و بی‌محابا و پرطمطراق فرزاد حسنی و عبور او از خط قرمزها بود، که «کوله‌پشتی» را به یک برنامه جذاب و داغ تلویزیونی تبدیل می‌کرد.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر! 

البته شیوه‌ای که حسنی در این تاک شو به کار گرفت و به‌خاطر آن ممنوع‌الکار شد، موجب تقلید بسیاری از مجری‌های جوان‌ تازه‌نفس شد؛ شیوه‌ای که طبق آن، احسان علیخانی هم به شکلی کاملا استریلیزه در «ماه عسل» قصد داشت خط قرمزها را دور بزند، اما خیلی زود از طرف تلویزیون کارت زرد گرفت!


ماه عسل

مطرح کردن سوژه‌های داغ اجتماعی

«ماه عسل» یکی از برندهای موفق تلویزیونی و از معدود برنامه‌هایی است که در برابر فشارها و بحران‌های مختلف تلویزیون توانسته دوام بیاورد و هم‌چنان به فعالیت خود ادامه بدهد.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر! 

«ماه عسل» از ‌سال ۸۶ در ذهنیت مخاطبان عمق پیدا کرد و به‌تدریج به‌عنوان یک برنامه موفق شناخته شد. برنامه اثبات‌شده و موجهی که به‌شدت موضوع و اجرامحور است و یکی از دلایل استقبال از آن به نحوه پرداخت مستقیم به موضوعات و دغدغه‌های مهم اجتماعی برمی‌گردد. خیلی‌ها معتقدند «ماه عسل» شباهت بسیاری با معیارهای تاک شوهای جهانی دارد.


امشب

تقلید همیشه خوب نیست!

«امشب» یکی از برنامه‌هایی بود که بنا به ادعای عوامل سازنده‌اش قصد داشت شیوه متفاوتی از برنامه‌سازی را با اتکا به اجرای علی ضیا به جریان بکشد. اما این برنامه جدا از این‌که فاقد هر نوع جذابیتی در شیوه و مدل اجرایش بود، بلکه اشاره به موضوعات تکراری و فضای سرد و یکنواخت برنامه، «امشب» را به یکی از بی‌هویت‌ترین تاک شوهای تلویزیونی تبدیل کرد.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر! 

«امشب» به مدت سه ماه از شبکه یک سیما پخش شد و با توجه به این‌که شنیده می‌شد فصل دوم این برنامه هم قرار است ساخته شود، اما شباهت فراوان این برنامه به «ماه عسل» احسان علیخانی و الگوبرداری از دکور کنسرت خواننده انگلیسی باعث شد تا خود فضل‌الله شریعت پناهی، مدیر گروه اجتماعی شبکه یک هم تمایلی به ادامه پیدا کردن آن نداشته باشد.


ستاره شو

برنامه‌سازی در فضایی غیرمتعارف

این برنامه سال ۹۳ و با اجرای محمد سلوکی از شبکه یک سیما پخش شد. ستاره شو از همان ابتدا قرار بود ساختار متفاوتی نسبت به دیگر برنامه‌های تاک شو تلویزیونی داشته باشد. مطرح کردن ایده‌های نو و کشف استعدادیابی از محوریت‌های اصلی این برنامه بود.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر! 

برنامه‌ای که می‌توانست با نگرش عمیق‌تر به جریان استعدادیابی، مدل جدیدی از یک تاک شوی تلویزیونی را به جریان تبدیل کند، اما توقف یک‌باره و عدم ارتباط مخاطب با فضای جدید و غیرمتعارف این برنامه، مهم‌ترین دلایل برای عدم دسترسی به موفقیت و ادامه پیداکردنش شد.


هفت

سقوط آزاد

«هفت» که ابتدا با شعار تحلیل مشکلات و بحران‌های سینمای ایران و معرفی درست تولیدات سینمایی و با اجرای فریدون جیرانی آغاز به کار کرد، اما رفته رفته و با اجرای محمود گبرلو و بهروز افخمی فاصله‌اش با سینما بیشتر و دچار یک‌سری تناقض‌ها در رسالت خود شد.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر! 

گفت‌وگوهای ضعیف و سطحی محمود گبرلو و هم‌چنین نگاه و نقد منفی مسعود فراستی نسبت به تولیدات سینمای ایران (در سری سوم این برنامه) و عدم ارتباط اغلب سینمایی‌ها با این برنامه، «هفت» را به سقوط هر چه بیشتر نزدیک کرد.


سی و پنج

بحث‌های داغ و جان‌دار سینمایی

«سی و پنج» به کارگردانی و اجرای فریدون جیرانی، یکی از تاک شوهای شسته رفته و شکیل اینترنتی است.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر! 

فیلم‌ساز و مجری کاربلد برنامه‌هایی سینمایی، با دعوت از ستاره‌ها و دست‌اندرکاران سینما و مطرح کردن سوال‌های داغ و جذاب از آن‌ها، توانست یک برنامه سینمایی پرچالش و جان‌دار را در فضای مجازی تولید کند. هرچند تبلیغات و کلیپ‌های معرفی مهمانان هر هفته‌اش از کانال تلگرام سینما و اینستاگرام کمک شایانی به دیده شدن این برنامه کرده است.


دید در شب

چالش در فضای مجازی!

برنامه «دید در شب» با تهیه‌کنندگی و اجرای رضا رشیدپور، اولین برنامه تاک شو در فضای مجازی (هارد تاک‌شو) بود که از طریق پلت‌فرم اشتراک‌گذاری ویدیوی آپارات پخش می‌شد. رضا رشیدپور در این برنامه و با همان برند معروف و همیشگی خود (چالش در فضای رسانه‌ای)، در این برنامه به گفت‌وگو با اهالی هنر، سیاست و ورزش می‌پرداخت. گفت‌وگوی پرچالش و بدون رودربایستی و اعمال سلیقه و موقعیت زمانی و مکانی مجری یکی از علت‌های موفقیت این برنامه بود.

 

 با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر!

«دید در شب» تا حدودی توانست کمبودها و انتظارات مخاطب را از یک برنامه تاک شو که مدت‌هاست در تلویزیون نمی‌تواند ببیند و بشنود، برآورده کند. رشیدپور پیش از «دید در شب»، تاک شوهای موفق «عبور شیشه‌ای» و «شب شیشه‌ای» را برای تلویزیون ساخته بود و در هر یک از این برنامه‌ها به گفت‌وگو و چالش با هنرمندان و سیاسیون و ورزشکاران می‌پرداخت.


سلفی

گفت‌وگویی ساده و صمیمی با ستاره‌ها

برنامه‌ای ۲۱ قسمتی که علی میرمیرانی در جایگاه مجری برنامه، با همان لحن ساده و در عین حال متفاوت و صمیمی‌اش، به گفت‌وگو با چهره‌های آشنای سینما، تلویزیون و ادبیات می‌پردازد. هم‌چنین ژانر و دکور ساده این برنامه نیز به سهل‌الوصول شدن گفت‌وگوها کمک بسزایی کرده است.

با «کوله‌پشتی» من «سلفی» نگیر! 

میرمیرانی هر از گاهی در طول برنامه با سوالات غافل‌گیرکننده، نقبی هم به زندگی خصوصی آن‌ها می‌زند. گفت‌وگو با شهاب حسینی بعد از دریافت نخل طلای کن و سوالات متفاوت او از این بازیگر که در نخستین قسمت برنامه پخش شد، تبلیغ مهمی بود تا این برنامه را به مخاطبانی که مدت‌هاست دنبال گفت‌وگوی پر از تیتر با چهره‌های سینمایی می‌گردند، معرفی کند.


منبع: برترینها

«ماهی قرمز» بدهید «کتاب قصه» بگیرید

طرح مبادله ماهی قرمز سفره هفت‌سین با کتاب به میزبانی فرهنگ‌سرای گلستان با عنوان «ماهی حوض قصه‌ها» برگزار می‌شود.

طرح  «ماهی حوض قصه‌ها» در راستای حفظ محیط زیست و جلوگیری از تلف شدن ماهی‌های قرمز سفره‌های هفت سین و ترویج فرهنگ مطالعه برگزار می شود.

طرح مبادله «ماهی قرمز سفره هفت‌سین با کتاب» از  روز دوشنبه ۱۴ فروردین در فرهنگسرای گلستان و بوستان فدک آغاز شده است و تا ۳۱ فروردین ماه میزبان شهروندان بویژه کودکان خواهد بود.

این طرح علاوه بر ترویج فرهنگ کتابخوانی و مطالعه میان کودکان حاوی پیام‌های زیست‌محیطی، دوستی با طبیعت و حفظ آن است، چرا که ماهی‌های قرمز در حوض‌های بسته که جاری نباشند، عمر بسیار بیشتری خواهند داشت. اجرای این طرح در ادامه ویژه‌برنامه‌های «استقبال از بهار» انجام می‌شود.

علاقه‌مندانی که قصد شرکت در این طرح را دارند تا پایان فروردین‌ماه ۹۶ می‌توانند به کتابخانه فرهنگسرای گلستان واقع در نارمک، میدان هلال احمر، خیابان گلستان، جنب پارک فدک فرهنگ سرای گلستان مراجعه کنند. و یا جهت کسب اطلاعات بیشتر با تلفن ۷۷۸۲۷۷۳۰ تماس بگیرند.


منبع: عصرایران

مستندهای ایرانی در راه لیتوانی

دو فیلم مستند «ناخدا سلیمان» و «سوزنگرد» به بخش مسابقه جشنواره «تور فیلم؛ ریگا» لیتوانی راه یافتند.

دهمین دوره جشنواره بین‌المللی توریستی «تور فیلم، ریگا» در تاریخ ۹ اردیبهشت ۹۶ در کشور لیتوانی برگزار خواهد شد و فیلم‌های مستند «ناخدا سلیمان» ساخته سعادتعلی سعیدپور و «سوزنگرد» به کارگردانی معصومه نورمحمدی، که هر دو توسط مرکز گسترش تولید شده‌اند، در بخش رقابتی این جشنواره روی پرده می‌روند.

در این جشنواره بیش از ۱۰۰ فیلم از کشورهای آلمان، فرانسه، ایران، چین، مکزیک، پرتغال، رومانی، هند، یونان، ترکیه، اوکراین، بلغارستان، عربستان و… با موضوع مقاصد توریسم، فرهنگ توریسم، توریسم و محیط زیست به نمایش درمی‌آیند.

در خلاصه فیلم مستند «ناخدا سلیمان» آمده است: «سلیمان ناخدای کشتی به نمک نشسته در دریاچه ارومیه است که پس از خشک شدن تدریجی دریاچه، کار خود را از دست داده است. او پس از بیکار شدن به کشاورزی روی می‌آورد؛ اما این شغل هم تحت تاثیر بحران دریاچه ارومیه، از آینده‌ای برخوردار نیست.»

مستند «سوزنگرد» نیز درباره‌ی فرشی منحصر به فرد از عصر صفویه است که به کشور ژاپن برده شده و در مراسمی ۱۰۰۰ ساله با نام «گیون ماتسوری»، به عنوان نماد زیبایی و قدرت به نمایش گذاشته می‌شود.


منبع: عصرایران

«من و تو» آیینه‌ای در برابر من و تو!

صادق صدرایی
از جمله رقبای رسانه‌ای در برابر سازمان عریض و طویل صداوسیما شبکه فارسی زبان «من و تو» است. با نگاهی به دیدگاه‌های مختلف در خصوص عملکرد این شبکه تلویزیونی می‌توان به این نتیجه رسید که جامعه هدف «من و تو» و سایر شبکه‌های تلویزیونی فارسی زبان که وجه غالب برنامه هایشان سرگرمی و نه سیاسی است مردم حاضر در متن جامعه است. این شبکه و رسانه‌های مشابه آن با دست گذاشتن بر روی برخی موضوعات که در برخی موارد مورد پسند جریان رسمی در ایران نیست خیل عظیمی از مخاطبان را برای خود تدارک دیده است.

واکنش صداوسیمای ما به موفقیت نسبی این شبکه تلویزیونی در جذب مخاطب بیش از آن که بر مبنای بررسی نقاط ضعف و علت یابی دوری مردم از رسانه ملی و استقبال از شبکه‌های فارسی زبان خارجی باشد بر اساس نوعی مچ گیری و رفتار کودکانه قرار گرفته است. بزرگنمایی برخی شایعات و واقعیات در خصوص افراد مشغول به کار در «من و تو» و سایر شبکه‌های فارسی زبان رقیب صداوسیما و نگاهی سیاسی-امنیتی به عملکرد این قبیل رسانه‌ها از جمله رویکردهای مدیران صداوسیما در مواجهه با رقیب بوده است.

به نظر می‌آید که تصمیم گیران در رأس صداوسیما هنوز این واقعیت تلخ را درک نکرده‌اند که این بازی را سالهاست که به رقبایشان باخته‌اند و هرچه بیشتر دست روی دست بگذارند فاصله شان با رقیب بیشتر و استقبال مخاطب از رقبای رسانه‌ای افزون‌تر می‌گردد. شاید بتوان علل این شکل از «بیخیالی» از سوی مدیران صداوسیما را در این سه مورد عنوان کرد:

۱- ساختار نفتی-دولتی
حقیقت آن است که دست صداوسیما در جیب دولت (به معنای حاکمیت) است و از همین جهت بود و نبود مخاطب برایش یکسان است. قطعا اگر رابطه مخاطب – صداوسیما ارتباط مستقیمی با بودجه این سازمان می‌داشت آنگاه شاهد تلاش صدچندان مدیران و برنامه سازان رادیو و تلویزیون برای جذب مخاطب بودیم.

۲- جناح گرایی
با نگاهی به عملکرد صداوسیما و همچنین تبار سیاسی مدیران ارشد این سازمان سیاسی – رسانه‌ای با این واقعیت روبرو می‌شویم که اکثریت قریب به اتفاق مدیران و کسر قابل توجهی از عملکرد این رسانه سمت و سوی جناحی داشته است. شوربختانه باید گفت این سمت و سو هیچ نسبتی با خواست و اراده اکثریت هم نداشته است، در نتیجه کاملا طبیعی ست که هنگامی که اکثریت مخاطب رسانه را در نقطه مقابل خود می‌بینند از آن روی برگردانند.

۳- عدم پاسخگویی و نظارت
با نگاهی به ساختار مدیریت صداوسیما شاهد آنیم که کمترین نظارتی از بیرون سازمان به عملکردهای آن حداقل به شکل عیان مشاهده نمی‌شود. عدم نظارت در فضایی غیر رقابتی قاعدتا منجر به نتیجه خوشایندی نیز نخواهد شد.


منبع: بهارنیوز

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم

: نشریات و رسانه های سینمایی و کلا فرهنگی بازی جذابی دارند که می‌توان از آن به عنوان بازی پیش بینی نام برد. بازی خاصی که رخدادها و آثار را پیش از وقوع یا نمایش به داوری نشسته و به اصطلاح می کوشند آینده را پیش بینی کنند. این پیش بینی ها اگرچه قطعیت صد در صدی ندارد، اما به این دلیل که روی پایه های محکمی چون سابقه کارگردان یا دیگر عوامل اصلی فیلم، نوع داستان و روایت و… به انجام می رسد، همواره تا حد زیادی با واقعیت قرین بوده است.

این سری پیش بینی ها که البته در بین برخی از کارشناسان از آن به عنوان بخشی از بازی های تبلیغاتی کمپین تبلیغ فصل جوایز برای برخی از آثار یاد شده، در واقع بهترین کارکردی که دارند معرفی افراد و آثار بالقوه مهم سینما در ماه های آتی است- که در حکم دفترچه راهنما برای شماری از علاقمندان نیز می تواند کاربرد داشته باشد. امسال نیز این بازی درست یک ماه بعد از برگزاری مراسم اسکار آغاز شده است.

در نگاه به آثار مهم امسال آنچه در وهله اول به ذهن می رسد این است که ظاهرا امسال فیلم های مهم زیادی حداقل روی کاغذ وجود دارند که می‌توانند پتانسیل نامزدی در بخش های مختلفی را داشته باشند. فیلم‌های زیر تنها بخشی از آثار مهم امسال خواهند بود که اگر پیش بینی‌ها درست باشد می‌توانند در روزهای ابتدایی سال آینده میلادی خودشان را نامزد جوایز مهم سال ببینند.

سیاه‌ترین ساعت

 
فیلم جدید جو رایت بعد از فیلم‌هایی چون تاوان و آنا کارنینا از حضور گری الدمن، جان‌هارت، لیلی جیمز و…  در مقام بازیگر بهره مند است.  این درام زندگینامه‌ای- تاریخی که روایتگر روزهای ابتدایی جنگ جهانی دوم و تقابل سر وینستون چرچیل و آدولف هیتلر است، از بهترین فیلم‌های احتمالی‌سال آتی سینمایی قلمداد می‌شود.  جو رایت از آن دست کارگردانان بریتانیایی است که آثارش به نسبت مورد توجه منتقدین قرار می‌گیرند اما خود او چندان سهمی از تحسین‌ها نبرده است. 

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم 

غرور و تعصب در‌سال ٢٠٠۶ نامزد ۴ جایزه اسکار شد، تاوان در ٢٠٠٨ شانس بردن ٧ اسکار را داشت و یک جایزه در بخش موسیقی به خودش اختصاص داد و آنا کارنینا هم کاندیدای دریافت ۴ جایزه اسکار شد که فقط یک مجسمه را در بخش طراحی لباس برد.  سهم رایت از این نامزدی‌ها اما صفر است.  سیاه‌ترین ساعت با نگاهی به زندگی وینستون چرچیل می‌تواند ادامه‌ای بر کارنامه محترمانه جو رایت باشد. از طرفی هم شاید ازجمله آثاری باشد که هر بازیگری دوست دارد در آن ایفای نقش کند. فیلم‌های بیوگرافی عموما مشتریان خوبی در بردن اسکار‌های بخش بازیگری هستند.


دانکرک

کریستوفر نولان همیشه یکی از بهترین‌های ‌هالیوود بوده و به نظر می‌رسد دانکرک هم از این قضیه مستثنی نباشد. این تریلر جنگی با بازی تام‌هاردی، کیلن مرفی، مارک رایلنس، کنت برانا، هری استایلز و… که اوایل تابستان روی پرده خواهد آمد، داستان روزهایی را روایت می‌کند که  سربازان متفقین توسط ارتش آلمان محاصره شده‌اند و تمام تلاششان را می‌کنند تا از منطقه دانکرک، بزرگترین فرار تاریخ را انجام دهند…

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم 

درباره کریستوفر نولان باید نکاتی را مدنظر قرار داد.  او یکی از کارگردان‌هایی است که منتقدین اسکار، نام او را به‌عنوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما که جایزه اسکار را نبرده اند، کنار استنلی کوبریک و آلفرد هیچکاک می‌گذارند. مردی که تاکنون فقط ٣ بار نامزد اسکار شده و این نامزدی‌ها هم دوبار به خاطر فیلمنامه‌های تلقین و ممنتو بوده و یک بار هم به خاطر تهیه تلقین. ساخته قبلی او در میان ستارگان در عین ناباوری نامزد هیچ‌کدام از جوایز اصلی نشد تا حالا طرفداران بزرگترین کارگردان انگلیسی دهه اخیر، نا امیدانه‌تر از قبل به فصل جوایز نگاه کنند.  

بهترین  اتفاق برای دانکرک همان اتفاقی است که برای تلقین رخ داد.  تا پیش از دانکرک خیلی‌ها دلیل دیده نشدن نولان در اسکار را کارگردانی فیلم‌هایی می‌دانستند که سابقه تاریخی نشان داده که اعضای آکادمی چندان علاقه‌ای به آن ندارند.  سه‌گانه کامیک بوکی شوالیه تاریکی و دو فیلم علمی- تخیلی تلقین و در میان ستارگان دقیقا چوب همین موضوع را خوردند. اما فیلم‌های جنگی همیشه مورد علاقه آکادمی بوده که این می‌تواند شانس دانکرک را به نسبت آثار قبل نولان در اسکار بالاتر ببرد.  با این حال نکته حایز اهمیت این است که اعضای آکادمی بعید است مهم‌ترین جایزه سینمایی کشورشان را به اثری در مورد حماسه جنگی یک کشور دیگر (بریتانیا)  اهدا کنند.  مگر این‌که دلیل منطقی و قابل توجهی پیدا شود که تا پیش از دیده شدن دانکرک نمی‌توان روی این موضوع صحبت قابل توجهی کرد.


ربودن ادگاردو مورتارا

این فیلم به‌عنوان جدیدترین ساخته استیون اسپیلبرگ اثری تاریخی است و به همین نسبت هم قابلیت موفق شدن را دارد.  هنوز فهرست شیندلر و مونیخ و حتی لینکلن را به‌عنوان فیلم‌هایی از کارهای تاریخی اسپیلبرگ که تحسین دوست و دشمن را به دست آورده‌اند فراموش نکرده‌ایم. ربودن ادگاردو مورتارا در بلونیای‌ سال ١٨۵٨ روایت می‌شود؛ با داستان پسری یهودی که از خانواده‌اش گرفته می‌شود تا مسیحی بزرگ شود.

استیون اسپیلبرگ در سال‌های اخیر، بعد از هر چند فیلمی که برای فصل جوایز آماده می‌کند، اثری خانوادگی یا ماجراجویانه می‌سازد.  او در سال‌های اخیر هم پس از اسب جنگی، لینکلن و پل جاسوس‌ها، غول بزرگ دوست داشتنی را براساس کتابی از رولد دال برای کودکان ساخت و حالا دوباره نوبت حضور در اسکار فرا رسیده.

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم 

  این بار کارگردان نجات سرباز ریان سراغ یک پروژه تاریخی رفته.  پروژه‌ای که اگر فقط نام این کارگردان بزرگ تاریخ سینما را یدک می‌کشید هم می‌توانست به خودی خود اهمیت پیدا کند.  چه رسد به الان که موضوعش هم پتانسیل جایزه بردن دارد.  خصوصا اگر روایت آن همان طوری باشد که تهیه کنندگان یهودی‌هالیوود توقع دارند کارگردان مونیخ از زندگی یک خانواده یهودی مظلوم قرن نوزدهم نشان دهد.

اسپیلبرگ برای فیلم جدیدش دوباره سراغ همکاری با تونی کوشنر رفته.  نویسنده‌ای که به‌خاطر لینکلن و مونیخ دوبار نامزد جایزه اسکار شد و شاید امسال برای سومین بار با ربودن ادگاردو مورتارا شانس خودش را برای بردن مجسمه طلایی امتحان کند.  به جز همکاری مجدد با کوشنر، اسپیلبرگ در بخش موسیقی مثل همیشه با جان ویلیامز همکاری کرده و فیلمبرداری اثرش را هم به یانوش کامینسکی سپرده.  افرادی که روی کاغذ فقط اسمشان مساوی نامزدی در اسکار است.

ویلیامز ۵٠ بار نامزد اسکار شده و ۵ بار هم این جایزه را برده و کامینسکی هم شش بار نامزدی در اسکار را تجربه کرده که نتیجه‌اش دو مجسمه طلایی بوده. هر دوی این جوایز هم برای فیلم‌های اسپیلبرگ به دست آمده است. کارگردان فهرست شیندلر فیلم جدیدش را برای تدوین باز هم به مایکل کان سپرده است. فردی که هشت بار نامزدی در اسکار را تجربه کرده که هفت بار آن به خاطر فیلم‌های گذشته اسپیلبرگ بوده.  او هم از میان این هشت نامزدی سه مجسمه طلایی برده که هر سه مدیون فیلم‌های اسپیلبرگ بوده است.  جمیع این شرایط را که کنار هم می‌گذاریم به نظر می‌رسد ربودن ادگاردو مورتارا پتانسیل قرار گرفتن در میان بزرگترین آثار تاریخ سینما را دارد.  آیا این اتفاق رخ می‌دهد؟!


پروژه بدون نام دیترویت

فیلم جدید کاترین بیگلو که در آن جان کراسینسکی، کیتلین دور،‌هانا ماری، ویل پولتر، جان بویگا، آنتونی مکی و…  ایفای نقش کرده اند، درامی است در ژانر تاریخی- جنایی که به ماجرایی رخ داده در دیترویت دهه شصت می‌پردازد: ‌سال ١٩۶٧ در دیترویت پلیس به یک مِیخانه بدون مجوز حمله می‌کند. درگیری نیروهای پلیس با شاهدین، مردم و مشتریان میخانه، این اتفاق را تبدیل به یکی از وحشیانه‌ترین اعمال پلیس آمریکا در تاریخ این کشور می‌کند.  این واقعه باعث موج اعتراضات مردمی به خشونت پلیس می‌شود.  اتفاقی که سوژه فیلم جدید کاترین بیگلو است.

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم 

کاترین بیگلو که با ساخته‌های اخیرش خصوصا محفظه رنج و ٣٠ دقیقه پس از نیمه شب تحسین منتقدین و نیز اعضای آکادمی را به دست آورد، به‌عنوان اولین زن برنده اسکار بخش کارگردانی موقعیتی یگانه در‌هالیوود دارد.  او در فیلم جدیدش نیز ظاهرا با هدف تکرار موفقیت‌های دو فیلم قبلیش پشت دوربین رفته است.  نوع روایت در ساخته جدید بیگلو بسیار پر اهمیت است.  نزدیک شدن به هر کدام از طرفین دعوا می‌تواند عواقب جبران ناپذیری برای او با خود به همراه آورد.  با توجه به بازیگران سیاه‌پوست بسیاری که در فیلم حضور دارند، ساخته بیگلو بعید است که چندان آب در آسیاب نیروهای پلیس ریخته باشد.  درحال حاضر اعتراض به مردان قانونمند جدید‌هالیوود است. باید دید آیا تا‌سال آینده، باز هم این مسأله پا بر جا می‌ماند، یا بیگلو و فیلمش از رقابت اسکار کنار می‌روند؟ اگر این فیلم بدون نام و نشان، بتواند کارکردی علیه رئیس‌جمهوری فعلی آمریکا و سیاست‌هایش داشته باشد، اما چه بسا شانس خوبی برای اسکار‌سال بعد داشته باشد.


کوچک کردن

الکساندر پین کارگردان معتبر و محترمی در‌هالیوود است.  او که همیشه مورد علاقه اعضای آکادمی بوده، هفت فیلم سینمایی را در کارنامه خودش دارد و تاکنون هفت بار هم نامزدی در اسکار را تجربه کرده و دو مجسمه طلایی هم به خانه برده.  او آخرین بار به خاطر نبراسکا در‌سال ٢٠١۴ نامزد جایزه بهترین کارگردانی شده بود.  پنج فیلم آخر پین مجموعا نامزد ١٩ جایزه اسکار شده اند. 

پین در جدیدترین فیلمش که در آن مت دیمون، کریستن ویگ، کریستوف والتز، الک بادوین، نیل اتریک هریس، جیسون سودکیس و… ایفای نقش کرده اند، داستان یک زوج که هیچ راهی در زندگی برایشان نمانده را روایت می‌کند؛ که تصمیم می‌گیرند خودشان را به صورت داوطلبانه کوچک کنند.  با این حال زن در آخرین لحظات نظرش را تغییر می‌دهد…

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم

کارشناسان سینمایی از همین حالا این ساخته الکساندر پین را یکی از نامزدهای برنده شدن در فصل جوایز سینمایی ٢٠١٧ می‌دانند. خصوصا این‌که موضوع جدید اثر او به نظر کمی شبیه فیلم او اسپایک جونز می‌آید؛ و می‌دانیم که آن فیلم چقدر توانست موفق قلمداد شود.  کوچک کردن اگر پرداخت خوبی هم داشته باشد چه بسا اتفاقات بهتری هم برایش بیفتد. اگرچه تهیه‌کننده فیلم جدید پین، مارک جانسون است که‌سال ١٩٨٩ با مرد بارانی توانست اسکار بهترین فیلم‌سال را بگیرد اما به نظر نمی‌رسد کوچک کردن در آن حد و اندازه‌ها باشد.  خصوصا در این سال‌ها که اعضای آکادمی نشان داده‌اند فقط فیلمی را انتخاب می‌کنند که کارکرد سیاسی – اجتماعی مناسبی برایشان داشته باشد و بعید به نظر می‌رسد با وجود دونالد ترامپ‌سال آینده هم از این خصیصه برای فیلم برتر اسکار کوتاه بیایند.  مگر این‌که کوچک کردن حاوی مفاهیمی هم باشد که آکادمی، طالب آن است.


مادر!

دارن آرانوفسکی را خیلی‌ها نابغه می‌دانند و خیلی‌ها هم یک کارگردان عادی.  تفاوت کیفیت کارهای اوست که درواقع جایگاه او را در زمان میان نبوغ و معمولی بودن مشخص می‌کند.  و حالا به نظر می‌رسد دوباره نوبت نبوغ آرانوفسکی فرا رسیده است.  مادر در خیلی از زمینه‌ها این شانس را دارد نظر مثبت منتقدین و کارشناسان را به خود جلب کند.  

فیلم جدید دارن آرانوفسکی که از بازی بازیگرانی چون جنیفر لاورنس، خاویر باردم، میشل فایفر، اد هریس و…  بهره‌مند است، تریلر رازآلودی است درباره حضور یک غریبه در زندگی آرام یک زوج جوان.  درواقع در سایت فیلم خلاصه داستان آن چنین نقل شده:   آرامش یک زوج جوان، با آمدن میهمانی ناخوانده دگرگون می‌شود و رابطه شان با هم در آزمونی سخت قرار می‌گیرد. . .

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم

دارن آرانوفسکی از آن دست کارگردان‌هایی است که در طول کارنامه کاریش کم و بیش مورد توجه آکادمی قرار گرفته اما هیچ وقت نتوانسته اتفاق بزرگی را رقم بزند.  خود او فقط یک بار به خاطر قوی سیاه نامزدی در اسکار را تجربه کرده است اما فیلم‌های او بعضا نامزد ۵ مجسمه طلایی هم شده‌اند.  تا کنون بازیگران صاحب نامی مقابل دوربین آرانوفسکی قرار گرفته‌اند.  از این بین ماریسا تومی، میکی رورک، الن برستین و ناتالی پورتمن توانسته‌اند به خاطر بازی در فیلم‌های کارگردان پی، نامزدی در اسکار را تجربه کنند و پورتمن حتی برای قوی سیاه موفق به کسب جایزه هم شد.

  تفاوتی که حداقل روی کاغذ، مادر! با آثار پیشین آرانوفسکی دارد اول از همه در تیم عوامل خودش را نشان می‌دهد.  به جز چهار بازیگر اصلی این پروژه که همه یا اسکار را برده‌اند و یا حداقل سه بار نامزد آن شده اند، بقیه عوامل پشت دوربین هم از میان کسانی هستند که آکادمی به آنها علاقه نشان داده است.  در کل اگر فکر می‌کنید که آرانوفسکی فقط به مسائل تکنیکی توجه دارد، احتمالا او را نمی‌شناسید.  منتظر نباشید که یک ملودرام خانوادگی ببینید.  بلاخره پای صحبت‌های سیاسی، مذهبی و اجتماعی هم به میان خواهد آمد. از ما فعلا نشنیده بگیرید اما به نظر می‌رسد فیلم ارتباطی هم با بحران پناهجویان داشته باشد.


شگفت‌زده

تاد هینز در جدیدترین فیلمش بعد از فیلمی چون کارول دست روی یک درام تکان دهنده گذاشته و در این راه از حضور بازیگرانی چون جولین مور، میشل ویلیامز، امی‌هارگریوز و… نیز بهره برده است.  داستان شگفت زده در دو مقطع روایت می‌شود. ‌سال ١٩٢٧ رز، از خانه‌اش در نیوجرسی فرار می‌کند تا بتواند شبیه اسطوره‌اش لیلین میهیو شود. ۵٠‌سال بعد در ١٩٧٧ بن، بعد از مرگ مادرش خانه شان در مینه سوتا را رها می‌کند و به نیویورک می‌آید.  جایی که یادداشت رازآلودی منتظر اوست…
درباره این فیلم نام برایان سلزنیک از بقیه اسامی فیلم مهم‌تر است.

او که نویسنده رمان منبع اقتباس این فیلم بوده، سابقه روشنی در این زمینه دارد و در یکی از نزدیک‌ترین موارد در‌سال ٢٠١١ یک تجربه موفق اقتباس از رمان‌هایش را پشت‌سر گذاشته است.  در آن‌سال مارتین اسکورسیزی فیلم تحسین بر انگیز هوگو را براساس کتاب اختراع هوگو کابره از سلزنیک ساخت که نامزد ١١ جایزه اسکار شد و درنهایت ۵ جایزه را هم به خودش اختصاص داد.

بهترین فیلم‌هایی که امسال منتظرشان هستیم

 سلزنیک به‌عنوان نویسنده کارهای قابل دفاعی داشته اما به‌عنوان فیلمنامه‌نویس هنوز نمی‌توان با قطعیت در موردش صحبت کرد. ‌سال گذشته یک تجربه بد از جی.  کی.  رولینگ فیلمنامه نویس را در قالب جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آنان روی پرده سینما دیدیم.  باید دید آیا سلزنیک هم در راه رولینگ قدم می‌گذارد یا درنهایت می‌تواند ابتدای‌سال آینده نامزدی در اسکار را جشن بگیرد.  از طرف دیگر تاد هینز هم که با فیلم کارول دو‌سال پیش توجهات زیادی را در جشنواره کن و فصل جوایز به خودش اختصاص داده بود حالا تجربه جدیدی را پیش رو دارد که ظاهرا ارتباطی با موضوع شنیع مذکور ندارد. باید دید بدون استفاده از چنین موضوعاتی آیا هینز می‌تواند موفقیت‌های فیلم قبلش را تکرار کند یا خیر.


منبع: برترینها

همچنان باید با «فروید» دست‌وپنجه نرم کنیم

– ترجمه از علی امیری: زندگی‌نامه فروید تاکنون موضوع چند دوجین کتاب بوده است. موافقان و مخالفانش هر لحظه از زندگی او را به‌انحای مختلف تفسیر کرده‌اند. پس اصلاً چرا باید نیازمند زندگی‌نامه‌ای جدید از فروید باشیم؟ دقیقاً به همان دلیلی که الیزابت رودینسکو کتاب جدیدش را نوشته است. زیرا افسانه‌ها و شایعاتْ واقعیت این متفکر را به‌نحوی کامل پوشانده است. به‌علاوه رودینسکو، نخستین زندگی‌نامه‌نویسی است که به بایگانی زیگموند فروید در کتابخانۀ کنگره آمریکا، با تعداد زیادی از مکاتبات و اسناد، دسترسی داشته است.

همچنان باید با فروید دست‌وپنجه نرم کنیم

ویک‌لی استاندارد — زیگموند فروید که هنوز به‌عنوان «مشهورترین و جنجال‌برانگیزترین متفکر قرن بیستم» ستوده می‌شود طی عمر طولانی‌اش بیست کتاب و بیش از سیصد مقاله منتشر کرد. او همچنین پیش‌نویس‌ها، یادداشت‌ها، خاطرات و حاشیه‌نویسی‌های بسیاری در کتابخانۀ بزرگش بر جای گذاشت که، به‌هنگام نقل‌مکان اجباری‌اش از وین به لندن، یک سال پیش‌از مرگ، با باج‌دهی شاهزاده ماری بُناپارت، از چنگ نازی‌ها آزاد شد.

از بیش‌از بیست‌هزار نامه‌ای که فروید نوشت، تقریباً نیمی باقی مانده است. این مرد پیش‌ازاین موضوع چند دوجین زندگی‌نامه بوده است. درواقع، همان‌طور که تاریخ‌نگار و روان‌کاو فرانسوی، الیزابت رودینسکو۱، مشاهده کرده است «هر لحظه از زندگی فروید مورد بحث قرار گرفته و هر خط از آثارش به‌انحای مختلف تفسیر شده است». مقالات بی‌شماری دربارۀ «فروید و… مذهب، فروید و زنان، فروید در مطب، فروید مردِ خانواده، فروید و سیگارهایش، فروید و نورون‌ها، فروید و سگ‌ها، و…» وجود دارد و البته درآن‌سو نیز مخالفان سرسختِ فروید قرار دارند که در میانشان تعابیر بیشتری نیز می‌توان یافت: «فرویدِ طماع، فرویدْ سازمان‌دهندۀ یک گولاگِ۲ درمانی، فرویدِ جن‌زده، اهل زنای با محارم، دروغ‌گو، متقلب، فاشسیت.» چنان‌که رودینسکو متذکر می‌شود،
«دیدگاه‌ها دربارۀ فروید در هر شکلِ بیانی و روایی‌ای ظاهر شده‌اند: کاریکاتورها، داستان‌های مصور، کتاب‌های هنری، پرتره‌ها، طراحی‌ها، عکس‌ها، رمان‌های کلاسیک، رمان‌های هرزه‌نگارانه، داستان‌های کارآگاهی، روایت‌های تخیلی در فیلم‌ها، فیلم‌های مستند، سریال‌های تلویزیونی».

پس اصلاً چرا باید نیازمند زندگی‌نامه‌ای جدید از فروید باشیم؟

دقیقاً به همان دلیلی که رودینسکو این کتاب جدید برجسته را نوشته است: زیرا زیگموند فروید، علی‌رغم تعداد دفعاتِ بی‌شماری که مرده اعلام شده، هنوز زنده است و، علی‌رغم فراوانیِ عظیم نوشته‌ها به‌قلم او و دربارۀ او یا شاید به‌خاطر همین فراوانی، «برای شناختِ اینکه فروید واقعاً که بود، با دشواری زیادی روبه‌روییم، زیرا تفاسیر، تخیلات، افسانه‌ها و شایعاتْ واقعیت این متفکر را در زمانۀ خودش و ما به‌نحوی کامل پوشانده است» و هم‌اکنون این نیاز حتی شدیدتر است، زیرا بایگانی زیگموند فروید در کتابخانۀ کنگره -با تعداد زیادی از مکاتبات، اسناد خانوادگی، پرونده‌های بیماران، دفاتر یادداشت، عکس‌ها، سوابق تحصیلی، مصاحبه‌ها و…- سرانجام، پس‌ از نزدیک به هفتاد سال جمع‌آوری مداوم، به‌طور کامل برای پژوهشگران گشوده شده است.

همچنان باید با فروید دست‌وپنجه نرم کنیم

رودینسکو که پیش‌ازاین آثار زیادی دربارۀ روان‌کاوی نوشته از این گنجینۀ عظیم استفادۀ گسترده‌ای کرده و کتاب فروید؛ در زمانۀ خودش و ما۳ اوجِ زندگیِ کاری اوست. مهم نیست که دربارۀ فروید چقدر زیاد یا کم می‌دانید؛ خواندن آنْ روشنگر و عمیقاً رضایت‌بخش است.

رودینسکو با استفادۀ موشکافانه و جامع از هر منبع قابل‌تصوری، با آشکارکردن چند دوجین خطا، اسطوره، کاریکاتور و شایعه، که مدت‌ها پیرامون فروید در چرخش بوده است، خدمت عظیمی به عموم می‌کند. همچنین زندگی فروید را به‌طور صحیحی درون نظام‌های فلسفی و جریانات سیاسی‌ای قرار می‌دهد که به برآمدن اندیشه‌های او یاری رساندند، و از این راه از تکرار مکرر جزئیات اجتناب می‌کند، جزئیاتی گسترده دربارۀ اینکه او در هر لحظه از زندگی مشغول چه کاری بوده است. درعوض، چراییِ نوشته‌شدن هر اثر فروید را در هر برهه از زندگی او توضیح می‌دهد. رودینسکو به‌جای یک جدول زمانیِ رویدادها در انتها، تا جایی که می‌توان از منابع موجود گردآوری کرد، لیستی کامل از تمام بیماران فروید و شجره‌نامه‌ای با پنج نسل فراهم می‌آورد.

به نظر می‌رسد که رودینسکو مطلقاً همه‌چیز را، منتشرشده و نشده، خوانده و در موارد نادری هم که مستقیماً به منبعی مراجعه نکرده آن را با صراحت اعلام کرده است. آرشیو فروید که روان‌کاو تبعیدی، کِرت آیسلر، در سال ۱۹۵۱ در نیویورک آن را بنیان گذاشت کارش را به‌عنوان تلاشی برای مستندکردن جهانِ وینی‌ای آغاز کرد که فروید، توسط زندگی‌نامه‌نویس رسمی‌اش، یعنی ارنست جونزِ لندنی و زیرک، از آن تا حدود زیادی بیرون کشیده شده بود. طی دوره‌ای سی‌ساله، آیسلر با وسواس به‌دنبال هر نامه، سند، عکس یا مصاحبه‌ای بود که به‌وسیلۀ یا دربارۀ فروید به وجود آمده بود. او همۀ روان‌کاوانِ نزدیک به فروید، و نیز اکثر اعضای خانوادۀ گستردۀ او را راضی کرد که اسناد و شهادت‌های خود را اهدا کنند.

همچنان باید با فروید دست‌وپنجه نرم کنیم

سپس آیسلر کنترل هژمونیک خود را بر تمام این آرشیو تحمیل کرد و اجازۀ دسترسی تاریخ‌نگاران حرفه‌ای به آن را نداد. او تنها به آن دسته از روان‌کاوانی اجازۀ دسترسی داد که عضو انجمن بین‌المللی روان‌کاوی بودند. رودینسکو، نخستین زندگی‌نامه‌نویسی که به آرشیو کامل دسترسی داشته، قادر است فروید را به جهانی بازگرداند که عملاً در آن زیسته بود.

رودینسکو در میان راه‌های زیادی که برای گذاشتن فروید در بافتِ تاریخی‌اش برگزیده است -در فرهنگش، خانواده‌اش، در میان دوستان روشن‌فکر و مخالفینش- با طراوت «به‌عنوان نقطۀ تضاد، داستان‌های بیمارانی گزیده‌ با زندگی‌هایی موازی را نیز آورده است که هیچ ربطی به بازنمایی ’پرونده‌هایشان‘» توسط روان‌کاوان نداشت. تفاسیر آن‌ها نیز در نوع خود جالب‌اند.

او با نثری زیبا و خیال‌انگیز ما را به‌درون «جامعه‌ای می‌برد که، در آن، زنان برای بیان اشتیاق به آزادی هیچ ابزار دیگری به‌جز نمایش بدن‌های رنجورشان نداشتند». این زنان، که «هیستریک» تشخیص داده شده بودند و مدت‌ها به‌عنوان متمارض و فریب‌کار سرسری گرفته شده بودند، در خلوت دفتر فروید، بدل شدند به «بازیگران اصلی در ساختن رویکردی مبتنی‌بر شنیدن: عملی که تمرکزِ آن بر وضعیت‌های درونی بود نه بیرونی… اضطراب وجودیِ آن‌ها به دانشمندان مرد اجازه داد تا به بسط تئوری جدیدی دربارۀ سوژگی۴ بپردازند». رودینسکو می‌نویسد در این جهان جدید فقط دکتر حرف نمی‌زد: «روان‌کاویْ سخن‌گفتن را به سوژه بازگردانده»، و دکتر فهمید که «این بیمار است، و نه پزشک، که قدرت کنارآمدن با رنج‌های روانی را دارد».

همچنان باید با فروید دست‌وپنجه نرم کنیم

رودینسکو، با بررسی دقیق شواهد و برگزیدن راهی از میان مسیرهایی پوشیده از جدل و کنایه، مواضع روشنی دربارۀ موضوعات جنجالی اتخاذ می‌کند. برای مثال، علی‌رغم انتقادات زیادی که از فروید به‌دلیل کنارگذاشتن تئوری اغوا۵ صورت گرفت، رودینسکو استدلال می‌کند که فروید «مدافع سرسخت بیماران رنجور» در برابر «اتهامات آن‌هایی بود که معتقد بودند اعترافات بیماران هیستریک قابل‌اعتماد نیست یا آنکه خود دکترها باعث‌وبانی آن هستند». فروید با ابداع نظریه‌ای که «وجود هم‌زمانِ فانتزی (تخیل) و تروما (آسیب روانی) را می‌پذیرفت» بر پیچیدگی‌های زندگی روانی اصرار می‌ورزید. رودینسکو ما را به درون ذهن ناخودآگاه فرومی‌برد، جایی که ابهام و تناقض به‌وفور در آن یافت می‌شود و پاسخ‌های بله یا خیرِ جلسات دادگاه -آیا این اتفاق دقیقاً همین‌گونه رخ داد؟- دیگر تنها داور درستی یا نادرستیِ آن چیزی نیست که تجربه می‌شود.

سوابق بیماران فروید با ظرافت و تحریک‌آمیز پرداخته شده بودند. این سوابقْ «شرح‌های زنده و نامعمولی از نمایش‌های روزمرۀ دیوانگی خصوصی و پنهان در زیر ظواهر عادی‌بودنی تمام‌وکمال» به دست می‌دادند. او که در سال ۱۹۳۰ جایزۀ ادبی گوته را دریافت کرد در حال «ابداع روایتِ آفرینشیِ جدیدی بود که، در آن، سوژۀ مدرن نه قهرمان یک نابهنجاری ساده بلکه قهرمان یک تراژدی بود». فروید در هریک از پرونده‌های مشهورش از اساطیر یونان، مردم‌شناسی، تاریخ و ادبیات استفاده کرد و «با استعداد روایی شگرف، شرحی می‌نوشت که می‌شد همچون یک رمان آن را خواند».

رودینسکو به‌نحوی متقاعدکننده نشان می‌دهد که، علی‌رغم تلاش مصممِ ارنست جونز برای بازنمایی فروید صرفاً در قامت یک دانشمند، [فروید] مجذوب امور خفیه، اسطوره و افسانه و البته رؤیاها باقی ماند. کوکایین مصرف می‌کرد، دفتری مخصوص رؤیاها و نشانگانش داشت، در لحظات تله‌پاتی و مجامع احضار روح شرکت می‌کرد و مقالۀ مشهوری نیز نوشت دربارۀ «امر مرموز۶».

فروید همچنین بین شانزده تا هجده ساعت در روز کار می‌کرد، به وعده‌های غذایی در ساعات مقرر اعتقاد داشت و ‌«همیشه مستقیم به چشم ملاقات‌کنندگان نگاه می‌کرد، گویی در پی این بود که نشان دهد هرگز چیزی از دستش در نمی‌رود». او به هشت زبان روز یا باستانی می‌خواند یا حرف می‌زد، «هیچ تحملی در برابر هیچ نوع سهل‌انگاری نداشت»، شب‌های شنبه‌ با دوستان قدیمی ورق‌بازی می‌کرد و هر روز صبح ریشش را اصلاح می‌کرد. او هرگز آثار هنری سورئالیسم، جنبش آوانگارد یا اکسپرسیونیسم را ندید و، به‌تعبیر دوستش اشتفان زوایگ، دل‌بستۀ «جهان دیروز» باقی ماند.

همچنان باید با فروید دست‌وپنجه نرم کنیم

رودینسکو می‌پذیرد که «فروید همانند بسیاری دیگر از بنیان‌گذاران تصمیم گرفت محافظ درنده‌خوی مفاهیم و ابداعاتش باشد». او همچنین، در برابر «جنگ قدرت بی‌معنا»ی میان فروید و یونگ، به‌صورتی قابل‌درک بی‌تابی نشان می‌دهد، جنگی که آن دو سعی داشتند با آن برتری نسخه‌های خودشان بر تئوری و روش تحلیلی را تثبیت کنند. به‌نظر او «هریک از آن‌ها، برای به‌کارگیری ابزارهایِ کاوش در روان، شیوۀ خود را داشت، به‌نحوی که باعث آزار دیگری می‌شد». در آغاز جنگ جهانی اول، زمانی که درمانگران از کشورهای مختلف دیگر نمی‌توانستند به‌راحتی دور هم جمع شوند یا مکاتبه کنند، لازم بود به این «جنگ مضحک» میان فروید و یونگ پایان داده شود.

بعدها، زمانی که جنگ جهانیِ دیگری تهدید به نابودی همۀ اقدامات فروید می‌کرد، لجوجانه بر این ایده پای فشرد که روان‌کاوی می‌تواند در برابر تغییرات اجتماعی «’خنثی‘ و درنتیجه ’غیر سیاسی‘ باقی بماند». رودینسکو پوچیِ «تعصب کور» فروید را آشکار کرد، تعصب دربارۀ اینکه این رویکرد می‌تواند تحت سیطرۀ نازیسم دوام آورد. او با عباراتی مصالحه‌ناپذیر هم‌دستی یونگ و جونز با نازی‌ها را نشان می‌دهد، آن‌هم نه با دست‌مایه قراردادن کلیشه‌ها و اتهاماتِ ناگفته، بلکه با نقل‌قول کلمات واقعی آن‌ها.

فروید هرگز انتظار این را نداشت که روان‌کاوی در آمریکا با استقبال چندانی مواجه شود. پس‌ از تنها سفرش به این کشور برای سخنرانی در کنفرانس مشهور کلارک یونیورسیتی در وُرسِستر در سال ۱۹۰۹، محرمانه به دوستی گفت: «موفقیت من کوتاه خواهد بود. رفتار آمریکایی‌ها با من مثل رفتار کودکی است با یک اسباب‌بازی جدید: بازی با آن خوشایند است، اما خیلی زود با اسباب‌بازی جدید دیگری جایگزین خواهد شد.» همان‌طور که رودینسکو یادآور می‌شود، طنز داستان در این است که:
درواقع آمریکایی‌ها روان‌کاوی را با تحسین فراوان به‌خاطر چیزی که نبود، یعنی درمانی برای رسیدن به خوش‌حالی، پذیرفتند و شصت سال بعد به‌این‌دلیل که به این وعدۀ محال جامۀ عمل نپوشانده بود آن را رد کردند.

عملکرد رودینسکو در کشف و نقدِ نقاط کور فروید، بدون بدنام کردن او در زمینه‌ای کلی‌تر، عالی است. او به فروید اجازه می‌دهد شخصی جایزالخطا باشد که در لحظه‌ای تاریخی زندگی می‌کند، نه یک نماد. همچنین ضعف‌های شخصی او را نیز، بدون انکارِ شهامت روشن‌فکرانه‌اش، تصدیق می‌کند: «علی‌رغم سال‌ها کار بر روی خودش، فروید مثل همیشه روان‌رنجور بود.» این نظری است که رودینسکو دربارۀ مردی می‌دهد که در ۶۱سالگی کماکان از دردهای جسمی و روانی گوناگون در رنج بود و، به‌رغم نخستین نشانه‌های چیزی که بعدها سرطان دهان تشخیص داده شد، با اشتیاق سیگار می‌کشید. سرطان دهان همان مرضی بود که، پس از یک دوجین عمل جراحی و سال‌ها رنج و ازریخت‌‌افتادگی، عاقبت فروید را به کشتن داد.

رودینسکو، با روایتی تروتازه، چندین نمونۀ صریح می‌آورد از آنچه به‌نظر پشت‌پازدن تکان‌دهندۀ فروید به رفتار «صحیح» روان‌کاوانه است: قرض‌دادن پول به بیماران، تحلیل دخترش و… . او این رفتارها را به همان جهانی بازمی‌گرداند که در آن واقعاً به وقوع پیوسته‌اند. فروید بسیاری از مشخصات و مرزهایی را که اکنون شاخص انگاشته می‌شوند به‌ندرت رعایت می‌کرد، مشخصات و مرزهایی که درواقع گاهی به‌عنوانِ کاریکاتور شخص روان‌کاو مطرح می‌شوند: عمدتاً سکوت‌کردن، موضعی بی‌طرف داشتن، هرگز نصیحت‌نکردن و… .

بیماران او، به‌خصوص در سال‌های اولیه و پیش‌ از آغاز نهادینه‌شدن این رشته در دهۀ ۱۹۲۰، اکثراً مثل خودش از همان جامعۀ یهودی بورژوای وینی برخاسته بودند. برای کسی که فروید درمانش کرده بود، طبیعی بود که پسرخاله، معشوقه یا کودکش را نیز به او ارجاع دهد. از همان موقع تا حالا، آدم‌های زیادی هستند که ترجیح می‌دهند به پزشک‌هایی مراجعه‌ کنند که با موفقیت به یکی از آشنایانشان کمک کرده باشند. پیش‌ از جنگ جهانی دوم، روان‌کاوی رشته‌ای منزوی و (از لحاظ نزدیکی روابط) بسته بود. در این رشته، به‌ندرت بیش از یک یا دو درجه جدایی۷ میان همکاران، عشاق، بیماران و دوستان وجود داشت.

همچنان باید با فروید دست‌وپنجه نرم کنیم

فروید که «عاشق شایعه» بود «همواره تمایل داشت در ماجرا‌های عاشقانۀ شاگردانش مداخله کند» و تاریخِ روزهای آغازین این رشته سرشار از پیامدهای رندانۀ آن است. قوانین رفتار روان‌کاوانه را، که امروزه با آن‌ها آشناییم، همکاران فروید در اولین نسل درمانگران ابداع کرده‌اند. هدف از آن قوانینْ پیروی درمانگران دهه‌های آینده بود نه خودشان.

رودینسکو در سراسر کتابش درگیر دیالوگی زنده با فروید و آثار او و نیز یک دوجین مفسر، درمانگر و مورخ دیگر می‌شود. او با همه، به‌جز آن‌هایی که اشتباهات جدی کرده‌اند یا صرفاً به تکرار شایعات پرداخته‌اند، با احترام رفتار می‌کند و از پذیرش بینش‌های دیگران خرسند است، بااین‌حال از تفاسیر خودش جانانه دفاع می‌کند. با این کار، او مردی را ازنو به جهان ارزانی می‌کند که بیش‌ از هرکسی در قرن بیستم راه‌های فهم خود را پدید آورد. هیچ اسکن مغزی‌ای هرگز قرار نیست اعتقاد ما به سوژگی خود را از بین ببرد. عاشقش باشید، از او بیزار باشید یا یک بار دیگر مرگش را اعلام کنید؛ فروید نیرویی باقی می‌ماند که باید با او دست‌وپنجه نرم کرد.

به‌نفعمان است که زیگموند فروید را به خاطر بسپاریم، آن‌هم درحالی‌که رویدادهای جهان و کشور خودمان باعث می‌شود از خود بپرسیم که آیا هرگز زندگی بشر آن‌قدر پیشرفت خواهد کرد که به جایی برسد که از بی‌رحمی و خشونت عاری شود. تباهی مطلق جنگ جهانی اول و محوشدن مرزهای میان مبارزان و شهروندان توسط آنْ شیوۀ اندیشیدن او را به‌میزان زیادی شکل داد. حضور توأمان شریرانه‌ترین و خیرخواهانه‌ترین انگیزش‌ها در هر فرد باعث می‌شود جامعهْ تناقضی ذاتی باشد. فروید مجبورمان می‌کند که با این واقعیتِ عمیقاً اضطراب‌آفرین رویارو شویم. برای همین است که هرگز نمی‌گذاریم او بمیرد.

اطلاعات کتاب‌شناختی:

Roudinesco, Élisabeth. Freud In His Time and Ours, Harvard University Press, 2016

پی‌نوشت‌ها:

* این مطلب در تاریخ ۲۳ ژانویه ۲۰۱۷ با عنوان The Doctor Is In در وب‌سایت ویک‌لی استاندارد منتشر شده است .

* گِیل اِی. هورنشتاین (Gail A. Hornstein)، استاد روان‌شناسی در ماونت هولیوک، نویسندۀ نجات یک نفر نجات بشریت است؛ زندگی فریدا فروم رایشمان است.

[۱]Élisabeth Roudinesco

[۲] اردوگاه‌های کار اجباری در اتحاد جماهیر شوروی که بین سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۵ فعالیت می‌کردند و موجب ازدست‌رفتن جان افراد بسیاری بودند.

[۳] Freud: In His Time and Ours

[۴] subjectivity

[۵] seduction theory

[۶] the uncanny

[۷] a degree or two of separation / six degrees of separation «شش درجه جدایی» نام نظریه‌ای است که از طریق آن اثبات می‌شود که هر دو شخص دلخواه بر روی کره زمین با شش واسطه یا کمتر به هم مربوط می‌شوند.


منبع: برترینها

در مراسم اعطای نوبل دیلن چه گذشت؟

به گزارش ایسنا، «اسپین» نوشت: جایزه نوبل ادبیات پس از جنجال‌های بسیار، بالاخره چند روز پیش در دستان «باب دیلن» قرار گرفت، اما برپایی تقریبا خصوصی این مراسم باز هم حس کنجکاوی بسیاری را برانگیخت.
بنا به درخواست «دیلن»، این مراسمِ «کوچک و خودمانی»، تنها با حضور برنده و ۱۲ عضو آکادمی سوئدی نوبل برگزار شد. اما آن‌چه از این رویداد درز کرده، نشان می‌دهد حال و هوای خوب و پرنشاطی بر آن حکم‌فرما بوده.
مراسم اعطای نوبل ادبیات ۲۰۱۶ در استکهلم برگزار شد و «دیلن» که برای تور کنسرت‌هایش در این شهر حضور داشت، در آن شرکت کرد. در آن روز عکسی هم منتشر شد که فردی را نشان می‌داد با کت چرمی کلاه‌دار که قصد ورود به سالن را داشت. گفته می‌شود این فرد «دیلن» بوده که برای جلوگیری از شناسایی شدن، با این لباس وارد مراسم شده است. با این حال هیچ منبع موثقی این ادعا را ثابت نکرد.
«دیلن» در این مراسم چند ترانه برای اعضای آکادمی نوبل اجرا کرد. به گفته «سارا دانیوس» دبیر دائمی آکادمی، ‌آن‌ها بیشتر درباره خودِ جایزه صحبت کردند و همه حال خوشی داشتند.
«دانیوس» در این‌باره نوشت: زمان کمی به تماشای مدال طلای نوبل که پشت آن به زیبایی حکاکی شده بود، سپری شد. پشت این مدال،‌ نقش پسری جوان است که زیر درخت برگ‌بو نشسته و به صدای موسیقی الهه‌ای گوش می‌دهد.

«دانیوس» همچنین اذعان داشته که به همراه چند تن از اعضای آکادمی در اولین‌ اجرای استکهلم «باب دیلن» حضور پیدا کرده است. او گفته که خواننده و ترانه‌سرای برنده نوبل ادبیات در حین کنسرت، تنها به اجرای ترانه‌ها می‌پرداخته و هیچ حرفی درباره جایزه نوبل نزده است.
جالب است که «دیلن» هنوز هم سخنرانی خود را به آکادمی نوبل تحویل نداده و قرار است نسخه ضبط‌شده آن‌ را پیش از دهم ژوئن که آخرین مهلتش است، برای آن‌ها بفرستد.
«باب دیلن» از نگاه بسیاری، تاثیرگذارترین چهره در تاریخ موسیقی آمریکاست. برخی از ترانه‌های او توسط خوانندگان مشهور دوباره‌خوانی شده‌ که از جمله آن‌ها می‌توان به «از فراز برج دیدبانی» که توسط «جیمی هندریکس» اجرا شده است، اشاره کرد. او در پدیدار شدن سبکی در موسیقی به نام «راک بومی» در اواسط دهه ۶۰ بسیار تاثیرگذار بود و به «شکسپیر» هم‌نسلان خود شهرت یافت. «دیلن» در پنج دهه‌ اخیر در موسیقی آمریکا یک پدیده بوده است. این هنرمند اواخر سال گذشته جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۶ را از آن خود کرد و اعطای این جایزه به یک خواننده و ترانه‌سرا، پاسخ ندادن «دیلن» به تماس‌های مکرر آکادمی نوبل و حضور نداشتنش در مراسم رسمی اعطای جوایز نوبل، حواشی بسیاری را به‌ دنبال داشت.


منبع: بهارنیوز

انتشار ردیف آوازی محمدرضا شجریان

مدیر موسسه «ماهور» ضمن معرفی برخی از محصولات در آستانه انتشار این مجموعه از عرضه دو آلبوم با عنوان «ردیف آوازی استاد محمدرضا شجریان» به روایت محسن کرامتی و علی جهاندار خبر داد.

سیدمحمد موسوی مدیر موسسه فرهنگی هنری «ماهور» در گفتگو با مهر با اشاره به محصولات جدیدی که قرار است در سال جاری روانه بازار موسیقی شود، توضیح داد: «ردیف آوازی استاد محمدرضا شجریان» به روایت و اجرای محسن کرامتی و علی جهاندار عنوان دو مجموعه مجزا است که در ماه های ابتدایی سال جاری روانه بازار موسیقی می شود.

وی افزود: آلبوم «ردیف دوره عالی چپ کوک» استاد فرامرز پایور با اجرای سنتور مینا نیزاری عنوان دیگر محصول موسسه ماهور است که به زودی در دسترس علاقه مندان موسیقی قرار می گیرد.

موسوی به انتشار «مجموعه های ایرانی» از «آرشیو فونوگرام برلین» اشاره کرد و گفت: این اثر مربوط به فعالیت چند ماه گذشته موسسه ماهور و همکاری تعدادی از هنرمندان کشورمان از جمله علیرضا شلویری و محمدرضا شرایلی است که برای اولین بار در ایران استوانه های فونوگراف موسیقایی توسط نماینده آرشیو فونوگراف موزه مردم شناسی برلین تبدیل به مجموعه های دیجیتال شد. بر این اساس آلبرشت ویدمن تکنسین صدا و مدیر آرشیو فونوگراف موزه مردم شناسی برلین با حضور در موسسه فرهنگی هنری ماهور تعدادی از استوانه های فونوگراف موسیقایی به جای مانده از دهه های پیشین موسیقی ایرانی از جمله کلنل علینقی وزیری را برای اولین بار در ایران مجهز به سیستم دیجیتال کرد.

مدیر موسسه فرهنگی هنری «ماهور» درباره فعالیت های دیگر این موسسه بیان کرد: انتشار آثاری چون «ردیف میرزاعبدالله» به روایت نورعلی برومند، «ردیف آوازی» به روایت و اجرای استاد حاتم عسگری، «آوانگاری و تجزیه و تحلیل» تالیف حسین مهرانی، «آموزش نی – دوره ابتدایی» نوشته عبدالنقی افشارنیا، «ردیف استاد ابوالحسن صبا برای سه تار» با تنظیم و اجرای حسین مهرانی و «خط پرگار» با تک نوازی تار علی کاظمی در دستگاه راست پنجگاه و آواز بیات اصفهان نیز جزو برنامه های دیگر ماست که طی ماه های آینده برای علاقه مندان موسیقی ایرانی عرضه می شود.


منبع: عصرایران

در مراسم اعطای نوبل «دیلن» چه گذشت؟

آخر هفته اخیر «باب دیلن» سرانجام در مراسمی کوچک جایزه نوبل را دریافت کرد و به حواشی چند ماه گذشته پایان داد.

جایزه نوبل ادبیات پس از جنجال‌های بسیار، بالاخره چند روز پیش در دستان «باب دیلن» قرار گرفت، اما برپایی تقریبا خصوصی این مراسم باز هم حس کنجکاوی بسیاری را برانگیخت.

به گزارش ایسنا، «اسپین» نوشت: بنا به درخواست «دیلن»، این مراسمِ «کوچک و خودمانی»، تنها با حضور برنده و ۱۲ عضو آکادمی سوئدی نوبل برگزار شد. اما آن‌چه از این رویداد درز کرده، نشان می‌دهد حال و هوای خوب و پرنشاطی بر آن حکم‌فرما بوده.

مراسم اعطای نوبل ادبیات ۲۰۱۶ در استکهلم برگزار شد و «دیلن» که برای تور کنسرت‌هایش در این شهر حضور داشت، در آن شرکت کرد. در آن روز عکسی هم منتشر شد که فردی را نشان می‌داد با کت چرمی کلاه‌دار که قصد ورود به سالن را داشت. گفته می‌شود این فرد «دیلن» بوده که برای جلوگیری از شناسایی شدن، با این لباس وارد مراسم شده است. با این حال هیچ منبع موثقی این ادعا را ثابت نکرد.

«دیلن» در این مراسم چند ترانه برای اعضای آکادمی نوبل اجرا کرد. به گفته «سارا دانیوس» دبیر دائمی آکادمی، ‌آن‌ها بیشتر درباره خودِ جایزه صحبت کردند و همه حال خوشی داشتند.

«دانیوس» در این‌باره نوشت: زمان کمی به تماشای مدال طلای نوبل که پشت آن به زیبایی حکاکی شده بود، سپری شد. پشت این مدال،‌ نقش پسری جوان است که زیر درخت برگ‌بو نشسته و به صدای موسیقی الهه‌ای گوش می‌دهد.

«دانیوس» همچنین اذعان داشته که به همراه چند تن از اعضای آکادمی در اولین‌ اجرای استکهلم «باب دیلن» حضور پیدا کرده است. او گفته که خواننده و ترانه‌سرای برنده نوبل ادبیات در حین کنسرت، تنها به اجرای ترانه‌ها می‌پرداخته و هیچ حرفی درباره جایزه نوبل نزده است.

جالب است که «دیلن» هنوز هم سخنرانی خود را به آکادمی نوبل تحویل نداده و قرار است نسخه ضبط‌شده آن‌ را پیش از دهم ژوئن که آخرین مهلتش است، برای آن‌ها بفرستد.

«باب دیلن» از نگاه بسیاری، تاثیرگذارترین چهره در تاریخ موسیقی آمریکاست. برخی از ترانه‌های او توسط خوانندگان مشهور دوباره‌خوانی شده‌ که از جمله آن‌ها می‌توان به «از فراز برج دیدبانی» که توسط «جیمی هندریکس» اجرا شده است، اشاره کرد. او در پدیدار شدن سبکی در موسیقی به نام «راک بومی» در اواسط دهه ۶۰ بسیار تاثیرگذار بود و به «شکسپیر» هم‌نسلان خود شهرت یافت. «دیلن» در پنج دهه‌ اخیر در موسیقی آمریکا یک پدیده بوده است. این هنرمند اواخر سال گذشته جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۶ را از آن خود کرد و اعطای این جایزه به یک خواننده و ترانه‌سرا، پاسخ ندادن «دیلن» به تماس‌های مکرر آکادمی نوبل و حضور نداشتنش در مراسم رسمی اعطای جوایز نوبل، حواشی بسیاری را به‌ دنبال داشت.


منبع: عصرایران

فیلمی که تنها یک بلیت در سینما فروخت

فیلم «سقوط مرد» با بازی «شیا لابوف» در اولین هفته اکران خود در سینماهای بریتانیا تنها یک بلیت معادل هفت پوند فروخت.

به گزارش ایسنا به نقل از ورایتی، این فیلم جنگی با بازی «شیا لابوف»، «گری اولدمن» و «کیت مارا» و به کارگردانی «دیتو مونتیل» اولین نمایش جهانی خود را در بخش افق‌های هفتادودومین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز تجربه کرد اما در اولین هفته نمایش در بریتانیا در یک سالن سینمایی به روی پرده رفت و در عین ناباوری تنها یک بلیت فروخت و حالا می‌تواند رکورد گینس کم‌فروش‌ترین فیلم تاریخ سینما در هفته اول اکران را به نام خود ثبت کند.

«شیا لابوف» بازیگر اصلی این فیلم پس از بازی در فیلم‌های معروف و پرهزینه‌ای چون «ترانسفورمرها» و «ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین» حالا بیشتر در فیلم‌های مستقل و کم‌هزینه بازی می‌کند و سال گذشته فیلم «عزیز آمریکایی» از او با تحسین منتقدین روبه‌رو شده بود.

فیلم «سقوط مرد» در جشنواره فیلم ونیز و و تورنتو نیز با بازخوردهای منفی مواجه شد اما در نهایت در آمریکا به فروش ۴۵۴ هزار دلاری دست یافت.

این اولین باری نیست که حضور ستاره‌های هالیوودی در فیلم‌های مستقل با فروش بسیار ناچیز همراه می‌شود. سال گذشته فیلم «کولونی» با بازی «اما واتسون» نیز با موجی از نقدهای منفی همراه شد و در نهایت فروش آغازین ۴۷ پوندی را در بریتانیا رقم زد و فیلم «نیکوکار» با بازی «ریچارد گر» نیر در اوایل سال ۲۰۱۶ آغازی بسیار ناامیدکننده داشت و ۲۵ پوند در بریتانیا فروخت.


منبع: عصرایران

چرا پخش سرود "خمینی ای امام" را صداوسیما 2 سال ممنوع کرد؟/ آهنگساز: دليلش اين بود که با کلمه «مجاهد» شروع مي‌شد!

حمید شاهنگیان از موسیقیدانهای کشور که از ابتدای پیروزی انقلاب تا سال ۶۰ در صداوسیما کار می کرده در مصاحبه با روزنامه وقایع اتفاقیه در باره تاریخچه موسیقی آن دوران مطالبی را مطرح کرده است.

وی در بخشی از مصاحبه اش گفته است:سرود «خمینی ای امام» برای دو سال غیرقابل پخش بود! یعنی مگر از «خمینی ای امام» سرودی انقلابی‌تر سراغ دارید؟ دلیلش این بود که با کلمه «مجاهد» شروع می‌شد! این دستور را یک آدم نفهمی که هنوز هم زنده است و آن زمان در صداوسیما بود، صادر کرد. او اختیار داشت بنویسد با توجه به اینکه با کلمه‌ مجاهد شروع می‌شود، غیرقابل پخش است. بر همین اساس، صداوسیما دو سال آن را پخش نکرد. من به‌دلیل اینکه خودم این سرود را ساخته‌ام، روی این موضوع حساسیت دارم. 

خب، همین تفکر است که در جایی دیگر می‌نویسد نشان‌دادن ساز ممنوع است. با شبکه «افق» مصاحبه‌ای داشتم(که نمی دانم پخش شد یا نه). اولین حرفی که زدم این بود که من نمی‌فهمم،‌ سازی که ساختش حلال است، حملش مجاز است، دیدن، آموزش و نواختنش اشکالی ندارد و تمام کارهای انقلابی و غیرانقلابی که می‌شنویم محصول آن است؛ چگونه دیدنش از قاب تلویزیون اشکال دارد؟ آخر این‌ چه منطقی پشتش دارد؟ این منطق ندارد یا اگر هم دارد، منطقش اعلام نشده و ما نمی‌دانیم، جامعه نمی‌داند. باید منطقش اعلام شود و بگویند به این دلیل دیدن ساز از تلویزیون حرام است. بعد از اینکه ضبط تمام شد، همه عواملی که آن پشت بودند دست زدند. گفتند خدا پدرت را بیامرزد، بالاخره یک نفر پیدا شد که این حرف را بزند. 


منبع: عصرایران