در تلویزیون ایران، به‌جای «ساز» مرغابی نشان می‌دهند!

عاشیق احد ملکی علیشاه (خواننده، نوازنده قپوز و سرپرست گروه عاشیلار) در گفتگو با  ایلنا گفت: آنچه ما در گروه عاشیلار اجرا می‌کنیم مربوط به موسیقی فولکلور آذربایجان است. اعضای این گروه در اجراهای خود از سازهایی مانند قوپوز، بالابان، سورنا، قاوال، ناقاره، گوشاناقاره و برخی سازهای دیگر مانند دهل استفاده می‌کنند.
این پژوهشگر موسیقی آذربایجان درباره واژه «عاشیق» در فرهنگ موسیقی آذری زبان‌ها گفت: روایت تاریخی در مورد واژه «عاشیق» به این صورت است که اسم اصلی «عاشیق» یا همین نوازنده قوپوز در گذشته «اوزان» بوده است. تا سلسله صفویه به این صورت بوده و از آنجا که صفویان بسیار به عاشیق‌ها بها می‌دادند؛ رفته رفته «اوزان»ها به «عاشیق» تغییر نام می‌دهند بعدها نیز نام ساز قوپوز به «عاشیق سازی» تغییر می‌کند. شما اگر در تبریز یا اردبیل یا ارومیه و هر جای دیگری که آذری زبان باشند، بگویید ساز می‌خواهم برای شما همین ساز قوپوز را می‌آورند.
وی همچنین عنوان کرد: برخی می‌گویند اگر «عاشیق» را با «آ» بنویسید از «آشماخ» به معنای “بازگو رن” می‌آید. در واقع می‌گویند این «عاشیق» یا «آشیق» یک داستان یا حقیقتی را برای مردم بازگو می‌کند ولی پروفسور طهماسب که یکی از محققان شناخته شده در این حوزه است، می‌گوید «عاشیق» از همان عشق عربی می‌آید.
عاشیق احد ملکی علیشاه ضمن انتقاد از نوع نگاهی که به موسیقی نواحی به ویژه در صداوسیما وجود دارد، گفت: موسیقی کشورهای دیگر هر لحظه از ماهواره‌ها و شبکه‌های تلویزیونی آنها پخش می‌شود اما در ایران، موسیقی کشورمان که برآمده از فرهنگ خودمان است حتی در رسانه‌های ملی و ایرانی خودمان به ویژه در تلویزیون نمایش داده نمی‌شود. در صداوسیما ساز ما را نشان نمی‌دهند حتی در تبریز هم این اتفاق نمی‌افتد، تنها در تلویزیون کردستان بود که حدود یک ساعت اجرا داشتم و آنجا بدون محدودیت اجرا را به‌طور کامل با نشان دادن ساز پخش کردند.
وی با بیان این مطلب که “موسیقی فولکلور یا نواحی مانند گنج است”، افزود: امروزه وقتی یک استاد در این حوزه سرش را زمین می‌گذارد و از دنیا می‌رود، این گنج را هم با خودش می‌برد و هیچ بازمانده‌ای به جا نمی‌گذارد. دلیلش هم این است که آنقدر به این عرصه بی‌مهری و بی‌توجهی صورت گرفته که این گنج هرگز فرصت پیدا نکرده به نسل‌های بعدی منتقل شود. حال آنکه داستان‌ها و آهنگ‌های محلی ما تنها به‌صورت سینه به سینه منتقل می‌شوند و این گنجینه باید با سرمایه‌گذاری دولت گردآوری و حفظ شود. اما الان وضع به گونه‌ای است که موسیقی‌هایی از فرهنگ‌های غیر ایرانی در کشور رشد کرده و موسیقی خودمان فراموش شده است. یعنی موسیقی ما اصلا در دسترس فرزندانمان نیست.
عاشیق احد ملکی علیشاه با انتقاد از عملکرد تلویزیون‌های محلی و شبکه‌های استانی گفت: برای مثال در همین تلویزیون تبریز؛ چرا یکی از عاشیق‌ها روزی نیم ساعت اجازه ندارد یکی از داستان‌های این فرهنگ موسیقایی را برای مردم روایت کند تا مردم و به خصوص نسل جوان و نوجوان با فرهنگ خودشان آشنا شوند؟ چرا نباید مردم و دست‌کم شهروندان تبریز ساز فرهنگی خودشان را ببینند و با آن آشنا شوند؟ من بارها پرسیده‌ام که چرا وقتی اجرایم گهگاه از تلویزیون پخش می‌شود به‌جای نمایش ساز ما که نماد فرهنگ و گذشته تاریخی ما هست، تصویر مرغابی نشان می‌دهند؟ با رویه‌ای که در پیش گرفته شده از نسل آینده چه انتظاری داریم؟ وقتی در شهر خودم ساز قوپوز که به فرهنگ خودمان ارتباط دارد را از ساز سه تار تشخیص نمی‌دهند، تقصیر چنین غفلت فرهنگی به غیر از صداوسیما برعهده کیست؟ صداوسیما مسئول بیگانگی نسل جدید با فرهنگ موسیقی گذشته ایران است.
این پژوهشگر همچنین عنوان کرد: مشکل دیگری که ما به شدت با آن درگیر بوده‌ و هستیم؛  انتصاب افراد غیرمتخصص و ناآشنا به حوزه فرهنگ و هنر در سازمان‌ها و نهادهایی است که قرار است کار فرهنگی انجام بدهند و در این عرصه تصمیم‌گیری کنند.
ملکی گفت: “عاشیق تقی” اهل مرند بود که من در جوانی ایشان را در مجلسی در حال اجرا دیدم. ایشان وقتی داستان عاشیق عباس را روایت می‌کرد؛ اشک می‌ریخت. عاشیق تقی که فهمید من ساز می‌زنم، گفت یک ضبط صوت با چند نوار است بیاور که من این داستان را برای شما بگویم تا ضبط کنی و بعدها اجرا کنی. یک وقفه‌ای در این کار پیش آمد که مصادف با فوت کردن عاشیق تقی شد. او با اینکه بی‌سواد بود اما ۸۸ داستان را به‌طور کامل می‌دانست که وقتی عاشیق فوت کرد، آن گنجینه را با خودش به زیر خاک برد. ما هرقدر کتاب بنویسیم آیا باز می‌توانیم آن ۸۸ داستان عاشیق تقی را دوباره زنده کنیم؟!
عاشیق احد ملکی علیشاه درباره نحوه‌ی قرارداد جشنواره موسیقی فجر با گروه‌های محلی گفت: چند روز قبل جایی خواندم که گفته‌اند این جشنواره حدود یک میلیارد و هشتصد میلیون تومان بودجه برای برگزاری دارد. اگر چنین بودجه‌ای وجود دارد، چرا قرارداد ما را براساس بلیت‌فروشی تعیین می‌کنند؟ آیا به همین صورت با موزیسین‌های سایر ژانرها نیز برخورد می‌شود؟ یعنی آیا با موزیسین‌ها محترم پاپ یا کلاسیک یا سنتی یا موزیسین‌های خارجی به همین شکل قرارداد می‌بندند؟!
سرپرست گروه موسیقی «عاشیقلار» در ادامه افزود: من از مسئولان جشنواره موسیقی فجر بسیار تشکر می‌کنم که به فکر موسیقی نواحی نیز هستند و من همیشه قدردان این دوستان بوده و هستم؛ ولی همچنان معتقدم که باید از موسیقی نواحی حمایت جدی‌تری شود تا این اصالت‌ها رفته رفته از بین نرود و ما بتوانیم این داستان‌ها و مقام‌ها را به نسل‌های بعدی منتقل کنیم.
عاشیق احد ملکی علیشاه درباره قطعاتی که گروه «عاشیقلار» قرار است در سی و سومین جشنواره موسیقی فجر اجرا کند، گفت: از آنجا که موسیقی«عاشیق»ها موسیقی نقالی محسوب می شود و با موسیقی مقامی یا همان موقام تفاوت دارد، نوازنده دایره یا قاوال در گروه «عاشیق»ها همان کار موسیقی موقام را انجام می‌دهد و دستگاه‌ها و مقام‌ها را مانند سه گاه و ماهور و ترانه‌ها را اجرا می‌کند. «عاشیق»ها به سختی ترانه‌ها را می‌خوانند. ما در گروه «عاشیقلار» اجرایی تلفیقی از موسیقی عاشیقی و موسیقی موقامی را در جشنواره موسیقی فجر امسال روی صحنه می‌بریم.
این خواننده و نوازنده موسیقی عاشیقی در ادامه افزود: ما قطعه لشگری را که مخصوص منطقه هشترود و یک قطعه حماسی محسوب می‌شود را اجرا می‌کنیم. همچنین آهنگ‌های «آنا ماهنیسی»، «جنگی کور اغلو سی»، «اوردوبادی»، اووساری»، «سیزه سلام گتیر میشم» و بسیاری قطعات دیگر را اجرا خواهیم کرد.
وی در مورد اعضای گروه «عاشیقلار» نیز گفت: عاشیق ستار بابایی (نوازنده قوپوز و خواننده) عباس رسول‌زاده (خواننده و نوازنده دایره)، فرامرز گلزارفر نوازنده بالابان)، باقر حیدری (نوازنده بالابان)، فرید ارس گری و وحید ارس گری (گوشا ناقاره)، تاروردی حیدری (همخوان و نوازنده دایره) و خود من به عنوان نوازنده و خواننده آهنگ‌های فولکور عاشیقی گروه «عاشیقلار» را در سی و سومین جشنواره موسیقی فجر همراهی می‌کنیم.
منبع: بهارنیوز

خانه نیما از فهرست آثار ملی خارج شد!

به گزارش  ایلنا، خانه نیما یوشیج در سال ۱۳۸۰، مصادف با سالمرگِ شاعر در فهرست آثار ملی کشور ثبت شد. حال، پس از گذشت ۱۶ سال، خبر‌ها حاکی از آن است که این خانه از فهرست آثار ملی ایران خارج شده و در وضعیتِ نامساعدی به سر می‌برد.سپیده سیروس‌نیا ضمن اعلام این خبر گفت: متأسفانه اخیراً مالکان خانهٔ نیما، به دیوان عدالت اداری شکایت کرده‌اند مبنی بر اینکه هیچ سند و مدرکی در خصوص اینکه این خانه متعلق به نیمایوشیج است، وجود ندارد و از دیوان خواسته‌اند تا این خانه از فهرست آثار ملی کشور خارج شود. دادگاه هم به‌رغمِ دفاعیات سازمان میراث فرهنگی و موارد مندرج در پروندهٔ ثبتی و دیگر اسنادی که نشان می‌دهد این خانه، عملاً خانهٔ نیماست؛ متأسفانه به درخواستِ مالکان رأی مثبت داده و این خانه را در تاریخ ۱۵ آبان‌ماه ۱۳۹۶ از فهرستِ آثار ملی کشور خارج کرده است. معاون سازمان میراث فرهنگی استان تهران ادامه داد: در رأی دیوان اینگونه آمده است که هیچ‌گونه سندِ ثبتیِ واجد ارزش قضایی در نسبتِ خانه مورد نظر، با نیما وجود ندارد و با توجه به آن، حکم خروج از ثبت صادر شده است. البته ما هنوز نمی‌دانیم که آیا دیوان عدالت اداری، پروندهٔ ثبتیِ خانه را استعلام کرده است یا خیر. این مسئله‌ مهمی است که باید مشخص شود و دیوان عدالت اداری باید به آن پاسخ دهد.

وی دربارهٔ اقداماتی که سازمان میراث فرهنگی برای جلوگیری از خروج این خانه از فهرست آثار ملی انجام داده نیز گفت: ما دفاعیات خود را به دیوان عدالت اداری ارائه دادیم و از آن‌ها خواستیم که در رأی خود تجدیدنظر کنند، ولی درخواست ما رد شد. درنهایت به‌رغمِ موجودیت اسناد کافی در این‌باره، این حکم صادر شده است. دیوان عدالت اداری تنها به شرعیات تکیه کرده تا بندهای قانونیِ سازمان میراث فرهنگی. وی در پاسخ به این سؤال که آیا مالکِ خانه از ورّاث نیما (و به‌طور خاص، پسر او)ست یا خیر؛ گفت: اسامی مالکان خانه به گونه‌ای است که به نظر نمی‌رسد از اقوام نیما باشند. در پرونده‌ای که پیش ماست، «شریف‌نیا» به وکالت از مالک خانه «سهرابی» به دیوان شکایت برده‌است. 

سیروس‌نیا گفت: خانه‌ای که از ثبت خارج می‌شود به این معنا نیست که مالک می‌تواند آن را تخریب کند. این ملک قاعدتاً به دلیلِ شخصیت مهمی که در آن حضور داشته، بنایی ارزشمند است و مالک حق تخریب آن را ندارد. 
وی با اشاره به دلایل احتمالی این اقدام از سویِ مالک خانه گفت: زمین این خانه بزرگ است و در منطقه ۱ تهران واقع شده است. به همین خاطر شاید مالکان، پیگیر این موضوع هستند تا با خارج کردنِ خانه از فهرست آثار ملی، مجوز تخریب و نوسازی را از شهرداری بگیرند.  وی دربارهٔ وضعیت فعلی این خانه گفت: چند باری یگان‌ حفاظت میراث خواسته از خانه بازدید کند اما چون کسی نبوده که در را باز کند، نتوانسته‌اند به خانه ورود کنند. با این حال، گویا خانه‌‌ رها شده است، اصلاً به آن رسیدگی نمی‌شود و در وضعیت بدی به سر می‌برد.خانه نیمایوشیج واقع در محلهٔ تجریش تهران (خیابان دازشیب، خیابان رمضانی، کوچه رهبری) است. اهالی محل می‌گویند این خانه، محل رفت‌و‌آمد معتادان شده است.
وضعیت کنونیِ خانه نیما در دزاشیب

عالیه خانم (همسر شاعر) و نیما در خانه‌ی دزاشیب

نیما، بهمن محصص و نیکولا بوویه در خانه دزاشیب

 نیما و پسرش (شراگیم) در خانه دزاشیب
منبع: بهارنیوز

همایون شجریان؛ آرزویم سلامتی پدر است

گروه فرهنگی: «اگر شرایط پدر طوری شود که بتوانند و بخواهند که به صحنه بازگردند، من در مقابل صحنه، خاک‌های پای ایشان را تمیز می کنم.» این بخشی از صحبت‌های همایون شجریان در گفتگو با شبکه یورونیوز است. او در این مصاحبه درباره مسیری که تا کنون طی کرده و نیز مشکلات دنیای موسیقی در ایران می‌گوید.  همایون شجریان، نوازنده و خواننده ایرانی در چند ماه گذشته بسیار پر کار بوده است. وی فرزند محمدرضا شجریان موسیقیدان، آهنگساز و خواننده شهیر ایرانی است که به دلیل بیماری مدت‌ها از صحنه اجرا دور مانده است. شهرت همایون صرفا به دلیل همراه داشتن نام خانوادگی شجریان نیست بلکه قوه ابتکار در زمینه موسیقی تلفیقی و نیز قدرت بالای صدا در جذب گوش و هوش مخاطبان از وی خواننده‌ای توانمند ساخته است که مخاطبان سنتی پسند و علاقمندان به موسیقی سبک جدید را مجذوب خود می‌کند.

کنسرت «ایران من» در تالار وزارت کشور و کنسرت نمایش «سی» که با استقبال بی‌نظیر علاقمندان به مدت سی شب در کاخ سعدآباد تهران برگزار شد، آخرین اجراهای همایون شجریان در تهران بود. جواد منتظری، خبرنگار یورونیوز گفت‌و‌گویی اختصاصی را با همایون شجریان در دفتر کارش در تهران انجام داده است.

* آقای شجریان از فرصتی که در اختیار یورونیوز قرار دادید تشکر می کنم. شما مسیر طولانی را پشت سر گذاشتید و به گفته بسیاری از کارشناسان و اهالی فن، برای اینکه به صورت مستقل وارد عرصه هنر شوید، صبوری زیادی کردید. دوران متمادی صرفا ساز نواختید، با پدر همراه بودید و همخوانی داشتید و پس از آن اجرای مستقل خود را آغاز کردید. برای ما از مسیری که پشت سر گذاشتید توضیح دهید.
– «من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و ممنون که تشریف آوردید و خوشحالم که در خدمتتان هستم. مسیری که من آمدم، مسیری بوده که خیلی عجله‌ای در آن نباشد. با تنبک شروع کردم و کنسرت می دادم در کنار پدر، کمانچه را بصورت خیلی جدی با آقای اردشیر کامکار کار کردم. دوره‌ای در هنرستان موسیقی بودم که در آنجا شادروان کامران داروغه معلم ما بودند. بین سازهای مختلف می‌چرخیدم، کمی کمانچه، کمی تار، کمی سنتور، کمی پیانو و تنبک و… خودم را سرگرم می‌کردم. اما همچنان آواز را در حاشیه کار حرفه‌ای ادامه می دادم و هر از گاهی کلاسی با بابا داشتم و ایرادهای خودم را با ایشان مطرح می کردم. از آن شاگردهایی هم نبودم که مثلا هفته‌ای یکبار مدام با استاد سر کلاس بروم.»

* جایی از شما خواندم که در کل بیشتر از شانزده جلسه با ایشان کلاس نداشتید.
– «بله چون من آدم سمج و پیگیری در کارهای خودم بودم و همه چیز را خودم دائم تست میکردم. مطلبی را که پدر آموزش می‌دادند، من می‌رفتم و سه مدل دیگر آن را نیز امتحان می کردم تا مطالبی که پدر می‌گفتند را بهتر درک کنم.»
* شما در خانواده‌ای اهل موسیقی بودید. در جمع خانواده این کلاس‌ها برگزار می شد؟
– «قبل از اینکه به سن بلوغ برسم چرا، در جمع خانواده این کلاس‌ها را داشتیم. من و همه خواهرها بودیم، هر سه خواهرم. از این میان من و مژگان جدی تر کار را پیگیری کردیم. تا اینکه در کنسرتی پدر سرماخورده بودند و من پیشنهاد کردم که می‌توانم شما را همراهی کنم تا این کنسرت را کنسل نکنید و کمتر از صدای خودتان استفاده کنید. جاهایی از آن را به من بسپارید تا زمانی که به صدایتان احتیاج دارید سرحال تر باشد. بابا به طور جدی می خواستند کنسرت را لغو کنند و چون کنسرت مهمی هم بود برای بزرگداشت گوته در آلمان، ایشان از پیشنهاد من خیلی جا خوردند و پرسیدند مگر شما آمادگی‌اش را داری؟ مگر کارها را بلدی؟ پاسخ دادم که در جلسات تمرین که با هم داریم و تمرین می‌کنیم همه خط‌های شما را من حفظ کرده‌ام. ایشان گفتند در تمرین بعدی بخوان تا ببینم چطور است. تمرین بعدی را خواندم و دیدم بابا خیلی با لبخند رضایت گفتند همین کار را می‌کنیم. تعیین می‌کنم کجاها را شما بخوانی و کجاها را خودم که دو نفری باهم کنسرت را اداره کنیم.»
* این اولین اجرای شما شد؟
– «بله اولین اجرای من بود که خیلی اتفاقی و با پیشنهاد خودم صورت گرفت. بعد از آن بود که پدر امر کردند که در همه کنسرت‌ها بخشی را با ایشان بخوانم، می‌خواستم از دو سه سال بعد شروع کنم که ایشان گفتند شما همین الان هم می‌توانید بخوانید.»



 



* شما فرصت زیادی هم حتما برای آموزش داشتید. شاید بتوان گفت که از نظر اساتید هم انسان خوش شانسی بودید. طی سالیانی که دوستان پدر شما که همه جزء اساتید موسیقی بودند، با شما رفت و آمد داشتند، به غیر از همنشینی با این بزرگان، از کدامیک مکتب آموزی کردید یا شاگرد آنها بودید. بصورت خاص از چه کسانی می توانید نام ببرید؟
– « بصورت مستقیم فقط کمانچه را با آقای اردشیر کامکار، تنبک را با آقای ناصر فرهنگ فر و جمشید محبی کار کردم. به قطعات شادروان پرویز مشکاتیان خیلی علاقمند بودم اما نه اینکه پیش ایشان کار کرده باشم. سعی می کردم برای خودم بزنم و خودم را با این ساز تخلیه بکنم و دوست داشتم با این ساز نوازندگی کنم ولی از آنجایی که فضای خانه و خانواده و منزل پدری فضایی هنری و فرهنگی بود، این کمک می کرد که کشش و رغبت زیادی به سمت موسیقی وجود داشته باشد.»
* مصاحبه‌ای از استاد شجریان هست که در آن گفته شده شما از دوران طفولیت صدای خوبی داشتید و خوب می‌شنیدید اما به مراحل بلوغ که رسیدید نگران صدای شما شدند گویا صدای شما تغییر کرده بود، در مورد آن دوران توضیح می دهید؟
– «بله، قبل از دوران بلوغ، در همان جلسات اندک خانوادگی، پدر به هر یک از ما کوکی را به عنوان درس و تمرین می‌دادند، مثلا “بیات اصفهان” استاد طاهرزاده را برای یادگیری به صورت خانوادگی کار می‌کردیم. کوک را می‌دادند به یکی از خواهرانم و می‌گفتند شما از اینجا بخوان. یکی دیگر از خواهران که صدایش بم‌تر بود را می‌گفتند از جای دیگرش بخواند. یادم هست که همیشه کوکی بالاتر از خواهرانم را به من می‌دادند چون صدا خیلی اوج نیاز داشت. در دوران بلوغ تغییرات در من خیلی شدید بود تا جایی که بابا یک بار بعد از گذراندن آن دوران به من گفتند آن موقع که تو در دوران بلوغ به کوه می‌رفتی و تمرین می‌کردی، من نگران شده بودم که از همایون ممکن است دیگر خواننده در نیاید. صدای من تغییرات جوانی کرده بود و دو رگه می‌شد و تا آواز می‌خواندم سرفه‌ام می گرفت. خیلی تغییرات هورمونی ایجاد شده بود و تاثیرات شدیدی گذاشته بود. آن دوره گذشت و خیال پدرم راحت شد که می‌توانم دوباره شروع کنم به یادگیری و کار کردن.»
* شما در مکتب استاد شجریان بزرگ شدید و به هرحال سبک کار ایشان سبک سنتی بود. امروز شاهد یک نوع و سبک خاص کار از شما هستیم که عرضه می‌شود. شما با سبک سنتی شروع کردید ولی الان سبک کار شما چیست؟
– «من باید یک مسئله را توضیح بدهم تا شاید سوالی که برای سال‌ها در ذهن افرادی مطرح بوده رفع شود. موسیقی صرف سنتی برای من مثل آب خوردن است، آب خوردن از این حیث که از بچگی آنقدر با آن انس داشته‌ام و با آن بزرگ شده‌ام که الان با چشم بسته می‌دانیم که چه چیز آن کجاست. اینکه آدم بخواهد وارد تجربیات جدید شود و این دغدغه را داشته باشد که آیا نسل امروز که جوان است، با حجم عظیمی از موسیقی‌های جدید و این تغییرات فراوان، آیا من به عنوان همایون شجریان با موسیقی ۲۰ سال پیش جایی نزد آن‌ها دارم؟ آیا اگر روی موسیقی ۲۰ سال پیش پافشاری کنم، معنایش این نیست که من این موسیقی را فنا کرده‌ام و آن وقت فقط می رود روی طاقچه ها. صرفا به عنوان یک چیز موزه‌ای از آن یاد شود؟ یا اینکه من بیایم از توانایی خودم، از سلیقه خودم، دوستانم، همکاران، آهنگسازهای خلاق استفاده کنم و نوع موسیقی را تغییر بدهم و آن را به شکلی در آورم که هم خودم آن را دوست دارم، چون به هرحال خود من هم نسبت به ۲۰ سال پیش تغییر کرده ام، هم نسل امروز می‌تواند با آن رابطه برقرار کند، جذب آن شود و بگوید موسیقی ایرانی یعنی این. بببیند یکی هنوز هست که در موسیقی جدید تحریر(چهچه در آواز) می‌زند. اگر بخواهیم روی روش صرفا سنتی پافشاری کنیم این موسیقی گم می شود. نسلی مثل نسل پدر من یا استاد مشکاتیان، استاد علیزاده و کسانی که در آن دوره بودند چون موسیقی زمانه ی خودشان را ارائه می دادند کار با ارزشی ارائه کردند و مردم آن را پذیرفتند. اگر مردم نباشند، واقعا موسیقی به چه دردی می خورد؟ اصلا موسیقی به چه درد می خورد اگر شنونده‌ای برایش نباشد. خارج از هر نوع دسته بندی در موسیقی و فکر کردن به آن، اولویت برای من این است که موسیقی که اجرا می کنم به درد جامعه امروز من بخورد.
من باید تلاش کنم، از همه چیزهایی که در توانم هست و یاد گرفته‌ام استفاده کنم و فرم جدیدی را امتحان کنم و ببینم جامعه آن را دوست دارد یا نه؟ بدون اینکه بخواهم فکر کنم آیا این موسیقی درآمد بیشتری دارد یا الان این موسیقی محبوبیت بیشتری برای من ایجاد می کند؛ وبدون اینکه فکر کنم الان این موسیقی من را در فلان جایگاه می‌نشاند یا به عنوان یک آدم اهل فرهنگ معرفی می‌کند یا بعنوان یک آدم سیاسی مطرح می کند. بدون اینکه به این چیزها فکر کنم فقط باید در درجه اول بر اساس نیازهای خودم، دغدغه‌های خودم و اینکه این موسیقی باید به هرحال به درد جامعه بخورد، عمل کنم.»

* برای همین است که رنگ و بوی مسائل اجتماعی در کارهای شما زیاد دیده می شود؟
– «بله باید به درد جامعه بخورد. یک جا می گویند که جوان ده ساله شور و نشاط احتیاج دارد. آرایش غلیظ (فیلم آرایش غلیظ به کارگردانی حمید نعمت الله و صدای همایون شجریان) را انتخاب می کنیم. این تنها یک نمونه است ممکن است ده نفر دیگر بیایند خیلی بهتر از این را اجرا کنند. نگاه من به کارها اینطور بوده است.»

* از کارهای جدید گفتید، می توان گفت که شما این چند وقت خیلی پر کار بودید. کنسرت نمایش «سی» را داشتید که فکر کنم چیزی حدود ۴۰ شب اجرا داشت.
– «سی شب اجرا داشتیم. فکر می کردیم ۱۵ تا۲۰ شب اجرا باشد. اما ۳۰ شب اجرا داشتیم و ۳۰ شب هم تقاضا داشتیم که جمعا می شد ۶۰ شب. اما چون به ایام محرم و صفر می خوردیم در نهایت دقیقا ۳۰ شب اجرا شد.»
* دقیقا بعد از آن کنسرت «ایران من» را در تالار وزارت کشور داشتید. برخی از کارشناسان این انتقاد را به شما وارد می کنند که شاید این حجم از پرکاری باعث شود که از تولیدتان کاسته شود. همچنین شاید با نگاهی خیرخواهانه به این مساله می پردازند که اگر یک خواننده سی یا چهل شب متوالی آن حجم سنگین از صدا را در کنسرت اجرا کند به خودش و حنجره‌اش فشار وارد می‌شود. پاسخ شما به این انتقادات چیست ؟
– «فکر می کنم نزدیک یکی دوسالی می شود که در تهران کنسرت نداده بودم و برای همین هم ما این حجم از کار را اجرا کردیم. اینکه ما هر سال یا هر دوسال یکبار پانزده تا سی اجرا داشته باشیم چیز غیرطبیعی نیست و پرکاری به حساب نمی آید. شهرستان‌ها جای خودش را دارد. چیزی که باعث شد اینطور به نظر بیاید استقبال خوب از کنسرت نمایش “سی” بود که ۳۰ شب پشت سر هم اجرا شد. ما از قبل برنامه داشتیم که یک کنسرت موسیقی مثل کنسرت “ایران من” را هم داشته باشیم. ولی خب چون اجرای “سی” پرمخاطب شد وبا اجرای “ایران من” پشت سر هم قرار گرفت، ما خیلی پرکار به نظر آمدیم. اگر احساس کنم جایی قرار است به من فشار بیاید آن کار را قبول نمی کنم و اینکه من خودم جوری این حنجره را تربیت کردم که اگر دو سانس پشت سر هم و هر سانس دوساعت بخوانیم فشاری به حنجره نیاید. حنجره باید توان این را داشته باشد و اگر توان نداشته باشد یک سانس اجرا می کنیم. ولی من حنجره و صدایم را به سمتی برده‌ام که وقتی ما سانس دوم را اجرا می کنیم ، تازه یک جاهایی صدا گرمتر و تو دست تر هم می شود برای من.»

از نظر شما وضعیت موسیقی در ایران به چه صورت است؟
– «در موسیقی و به ویژه در تولید موسیقی، خوشبختانه هنرمندان و آدم‌های با استعداد، با انگیزه زحمت کشیده‌اند، صاحب سلیقه و پرانرژی هستند و می خواهند کارهای متفاوت انجام دهند و اجراهای خوب داشته باشند و تلاش دارند برای خودشان وزنه‌ای باشند. خوشبختانه الان زیاد هستند و پر انگیزه اند. این خیلی چیز خوبی است و باعث شده است که ما کمبودی حس نکنیم. اما بخش دیگری هست و آن اینکه خود موسیقی وقتی به تولید رسید از نظر انتشار و پخش وضعیتش چطور است؟ عدم رعایت کپی رایت در موسیقی بزرگترین آسیب را به موسیقی زده است. موسیقی از نظر اقتصادی چرخه قوی ندارد مگر در کنسرت‌ها که آن هم تعداد معدودی هنرمند هستند که سالن‌هایشان با استقبال بیشتری از سوی مردم مواجه می شود و می توانند این چرخه را مدیریت کنند. بطور کلی اگر بحث کپی رایت حل شود موسیقی شکوفایی عجیبی پیدا خواهد کرد.»

* شما مدت‌ها با پدرهمکار و همراه بودید و با ایشان نواختید و خواندید. دوست ندارید یک بار دیگر بتوانید در کنار ایشان این تجربه را داشته باشید؟
– «اگر شرایط ایشان طوری شود که بتوانند و بخواهند که به صحنه بازگردند، من در مقابل صحنه، خاک‌های پای ایشان را تمیز می کنم. ایشان بتوانند به صحنه برگردند، این مهمترین آرزویی هست که می‌توانم بکنم؛ و اینکه در کنار ایشان نشستن همیشه افتخار من بوده است.»
* مخاطبان ما حتما و همه ایرانیان دوست دارند از صحت و سلامت ایشان باخبر شوند. می توانید مختصری در باره وضعیت فعلی ایشان توضیح دهید؟
– «پدر به دلیل آن چیزی که پارسال دچارش شدند، مجبور شدند به شدت به سرشان اشعه درمانی و رادیوتراپی کنند و این باعث می شود بافت‌های سالم هم آسیب ببیند. این ضمن اینکه مریضی را کنترل می کند موجب یکسری اشکالات می شود. اما نسبت به روزهای اول حالشان خیلی بهتر است. ما در مقطعی قرار گرفتیم که دو راه بیشتر پیش روی نداشتیم. یا اینکه ایشان باید با فیزیوتراپی به سمت بهتر شدن شرایط جسمی می‌رفتند یا اینکه مریضی پیشرفت کند و ایشان را به سمت بدتر شدن پیش ببرد. متاسفانه به سمت بهبود نرفته‌ایم اما در عین حال خوشبختانه الان۷-۸ ماه است وضعیت بدتر نشده و ما هنوز سر آن دوراهی مانده‌ایم. یعنی ایشان نه بدتر شده اند و نه بهتر.
بالاخره مریضی در ایشان ممکن است فعالیتش را آغاز کند که این برای ما خیلی نگران کننده است. بخشی که ما دوست داشتیم با فیزیوتراپی بهتر شود متاسفانه برای ۷-۸ ماه هست که در همان مرحله‌ مانده و ما را مقداری ناامید کرده است. اما حضور ایشان و وجود ایشان برای ما نعمت است و هنوز ایشان مثل همیشه هوشیاریهای خاص خودشان را دارند و گاهی اوقات سوالاتی از من می‌کنند که با خودم می‌گویم بابا چطور این‌ها را هنوز به خاطر دارند. خاطرم هست یک بار ایشان را به باغ خودشان بردیم. خب خیلی مسائل رو نشان نمیداد که یادشونه از جمله جزییات و دستوراتی را قبلا داده بودند. اما همان اول که رسیدند گفتند آن شش تا نهال گردو که من گذاشتم توی گلخونه کجاست؟ و این موضوع من را اینقدر خوشحال کرد که هنوز این جزییات رو هوشیارانه دنبال میکنند و به یادشان هست. همیشه آرزو میکنیم و امیدواریم که ایشون بهتر بشوند و مردم هم که همه لطف دارند و دعا میکنند.»
منبع: بهارنیوز

تخریب بناهای تاریخی کوهبنان

به گزارش ایسنا، محمدحسن طالبیان، معاون میراث‌فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با اشاره به پس لرزه‌ها بعد از وقوع آن زلزله، هنوز در این منطقه رخ می‌دهند، افزود: امیدواریم به سرعت و قبل از تخریبِ بیشتر توسط پس لرزه‌های بعدی با مرمت‌های اضطراری از تخریب بیشتر جلوگیری کنیم.او با اشاره به اینکه ۲۰ تا ۸۰ درصدِ بناهای تاریخی منطقه کوهبنان دچار آسیب شده‌اند، گفت: در حال حاضر اولویت‌ها شناسایی و قرار شده است تا از هفته آینده هیاتی با همکاری کارشناسان محلی، شهرداری، فرمانداری، همراهی نمایندگان مردم منطقه و مدیری با سابقه در امر مرمت، با ارایه طرح مرمت، ساماندهی و بازسازی مناطق آسیب دیده پس از زلزله را به فوریت آغاز کنند، اما اقدامات اضطراری پیش از ارائه طرح انجام می‌شوند.

وی با بیان این که در کوهبنان بیش از ۲۵۰ اثر تاریخی با ظرفیت‌های میراث فرهنگی وجوددارد، می‌گوید: تلاش می‌کنیم تا با بازسازی و مرمت بناهای تاریخی مانند بازار، خانه‌ها و بناهای یادمانی این اماکن را به منظور ارائه هنرهای سنتی، صنایع دستی و سایر کاربری‌های عمومی و جاذبه‌های گردشگری به موزه و نمایشگاه تبدیل کنیم تا  مورد بهره‌برداری و استفاده عموم و گردشگران فرهنگی قرار گیرد.او منطقه کوهبنان را مرکزی تاریخی ـ فرهنگی و منحصر به فرد دانست و افزود: پیش بینی می‌شود با همکاری‌های انجام شده، هر چه سریعتر ظرفیت‌های فرهنگی تاریخی و گردشگری این منطقه معرفی شود تا این شهر به منطقه‌ ای جذاب برای علاقمندان و گردشگران فرهنگی تبدیل شود.به گزارش روابط عمومی معاونت میراث فرهنگی، معاون میراث‌فرهنگی کشور همچنین در سفر به کرمان از پایگاه میراث جهانی بم دیدن کرده و گفت:  خوشبختانه اقدامات خوبی بر اساس طرح مدیریتی مصوب منظر فرهنگی بم در زمینه مرمت و بازسازی ابنیه تاریخی در بم اتفاق افتاده که تجربه بسیار خوبی برای کارشناسان و استادکاران برای مقاوم‌سازی بناهای خشتی است
منبع: بهارنیوز

شکست‌های تجاری سینما در ۲۰۱۷

به گزارش ایسنا به نقل از انترتینمنت ویکلی، در زیر نگاهی خواهیم داشت به فیلم‌هایی که در سال ۲۰۱۷، بزرگ‌ترین شکست‌های تجاری را برای کمپانی‌های سازنده رقم زدند:
«شاه آرتور: افسانه شمشیر»
هزینه تولید: ۱۷۵ میلیون دلار- فروش جهانی: ۱۴۸ میلیون دلار
پروژه سینمایی پرهزینه «شاه آرتور: افسانه شمشیر» ساخته «گای ریچی» که با بودجه ۱۷۵ میلیون دلاری ساخته شده بود در همان اولین هفته اکران جهان به فروشی بسیار پائین‌تر از حد انتظار ۱۴٫۷ میلیون دلاری دست یافت تا یک شکست بزرگ برای کمپانی برادران وارنر شکل گیرد.
این فیلم حماسی و فانتزی با بازی بازیگرانی چون «چارلی هونام» در نقش شاه آرتور، «جود ل»، «آسترید برژه-فریسبه»، «جایمن هانسو» و «اریک بانا» و همچنین نقش‌افرینی کوتاه «دیوید بکهام» در نهایت به فروش ۱۴۸٫۷ میلیون دلاری در گیشه جهانی دست یافت تا حتی هزینه تولید خود را نیز به دست نیاورده باشد.

«والرین: شهر هزار سیاره»
هزینه تولید: ۱۹۷ میلیون دلار- فروش جهانی: ۲۲۵ میلیون دلار
«والرین: شهر هزار سیاره» از شکوه بصری خاص فیلم‌های ساخته «لوک بسون» بهره‌مند است اما از منبع مبهم (یک کامیک بوک فرانسوی) و همچنین عدم تعامل و هماهنگی میان بازیگران اصلی رنج می‌برد. هزینه تولید این فیلم که ۱۹۷ میلیون دلار اعلام شده با پرهزینه‌ترین قسمت‌های مجموعه فیلم‌های هالیوودی «ترانسفورمرها» و «مردان ایکس» برابری می‌کند تا ساخته «لوک بسون» که اقتباسی از یک رمان مصور است، عنوان پرهزینه‌ترین فیلم تاریخ سینمای فرانسه را به خود اختصاص دهد. مجموعه کتاب‌های مصور «والرین» اثر «پی‌یرکریستین» و «ژان کلود مزیره که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد،‌ به ماجراهای سفر در زمان و مکان مامور «والرین» و همکارش «لورلین» می‌پردازد.

«مادر»
هزینه تولید: ۳۰ میلیون دلار- فروش جهانی: ۴۴٫۵ میلیون دلار
امسال بسیاری برای دیدن فیلم ترسناک «مادر» جدیدترین ساخته «دارن آرنوفسکی» کنجکاو بودند. فیلمی که در نهایت با بازخوردهای متفاوتی رو به رو شد و عده‌ای آن را دوست داشتند و عده‌ای دیگر انتقادات فراوانی به آن وارد کردند. «مادر» که در جشنواره فیلم ونیز و سپس تورنتو رونمایی شد در سینماهای آمریکا نمره کم‌سابقه (F) از سوی مخاطبان سینمایی دریافت کرده که به معنای یک شکست کامل برای این فیلم محسوب می‌شود.
این فیلم با بازی «جنیفر لاورنس» و «خاویر باردم» دو بازیگر برنده اسکار روایتگر داستان زوج جوانی است که زندگی آنها تحت تاثیر ورود یک میهمان ناخوانده دگرگون می‌شود. بسیاری از مخاطبان این درام ترسناک و روانشناختی پس از تماشای آن به نوعی دچار سردرگمی شده‌اند و داستان فیلم را به خوبی متوجه نشده‌اند و واکنش‌های منفی به فیلم‌ داشتند و برخی دیگر آن را یک شاهکار معرفی کردند. در نهایت این فیلم تنها توانست هزینه‌های تولید خود را گیشه سینما کسب کند.

«تا شب زنده بمان»
هزینه تولید: ۹۰ میلیون دلار- فروش جهانی: ۲۲٫۷ میلیون دلار
«بن افلک» امسال فیلم «تا شب زنده بمان» بر اساس رمانی به همین نام نوشته «دنیس لهان» به سینما آورد و علاوه بر کارگردانی و بازیگری در این فیلم یکی از تهیه‌کنندگان آن نیز بود اما این فیلم در نهایت یک شکست بزرگ تجاری را رقم زد و نزد مخاطبین نیز با نقدهای عمدتا منفی بازخورد داشت. از دیگر بازیگران این فیلم می‌توان به «ال فانینگ»، «برندن گلیسون»، «کریس مسینا» و «سینا میلر» اشاره کرد.

«روز میهن‌پرستان»
هزینه تولید: ۴۵ میلیون دلار- فروش جهانی: ۵۰٫۵ میلیون دلار
«روز میهن‌پرستان» به عنوان یکی از فیلم‌هایی که «مارک والبرگ» را به پرهزینه‌ترین بازیگران سال ۲۰۱۷ تبدیل کرد، بر اساس داستان واقعی از بمب‌گذاری در دوی ماراتون بوستون ساخته شد و به عقیده منتقدین خیلی زود پس از این ماجرای تروریستی در سال ۲۰۱۳ به سینما آمد و در نهایت نتوانست هیچ سودی را نصیب کمپانی سازنده کند.

«آدم برفی»
هزینه تولید: ۳۵ میلیون دلار- فروش جهانی: ۴۳ میلیون دلار
«آدم برفی» فیلمی به کارگردانی «توماس آلفردسون» با بازی «مایکل فاسبندر» فیلمی ترسناک و جنایی بود که مورد اقبال کمی قرار گرفت. منتقدین سینمایی این فیلم را کلیشه‌ای و نه چندان درگیرکننده معرفی کردند.

از دیگر شکست‌های بزرگ تجاری سینما در سال ۲۰۱۷ می توان به این موارد اشاره کرد:
«آتش آزاد»- هزینه تولید: ۷ میلیون دلار، فروش جهانی: ۳٫۸ میلیون دلار
«نبرد دو جنس»- هزینه تولید: ۲۵ میلیون دلار، فروش جهانی: ۱۷٫۸ میلیون دلار
«دیترویت»- هزینه تولید: ۳۴ میلیون دلار، فروش جهانی: ۲۱٫۵ میلیون دلار
«بلیدرانر»- هزینه تولید: ۱۵۰ تا ۱۸۰ میلیون دلار، فروش جهانی: ۲۵۸ میلیون دلار
«تنها شجاعان»- هزینه تولید: ۳۸ میلیون دلار، فروش جهانی: ۲۳ میلیون دلار
«لوگان خوش‌شانس»- هزینه تولید: ۲۹ میلیون دلار، فروش جهانی: ۴۶٫۷ میلیون دلار
«قوی‌تر»- هزینه تولید: ۳۰ میلیون دلار، فروش جهانی: ۶٫۱ میلیون دلار
منبع: بهارنیوز

توصیه حاتمی‌کیا به ده‌نمکی: دیگر فیلم نساز

مسعود ده‌نمکی در نشست آموزشی جشنواره فیلم «عمار» درباره روش‌های تربیت نیروی حزب‌اللهی در عرصه هنر و ماندگاری این افراد صحبت کرد.

مهر نوشت: مسعود ده نمکی در سومین نشست از سلسله جلسات کارگاهی دومین دوره آموزشی «راه‌نما» در حاشیه هشتمین جشنواره مردمی فیلم عمار برگزار شد.، با تأکید بر دنبال کردن شیوه اصولی مبتنی بر آموزش گفت: شیوه درستش همین جشنواره ها و آموزش ها است. قصه من یک قصه دیگر بوده است. شیوه من جواب نمی دهد و توقع هم نداشته باشید که به راحتی شما را بپذیرند. پوستتان باید کلفت باشد. الان شما روز خوش‌تان است که حزب اللهی ها برای کار کردن امکانات و سازمان دارند. هیچ وقت این طور نبوده الان همه چیز دارد در اختیار این قضیه قرار می گیرد. آن موقع حتما از سپاه باید بودجه می گرفتیم تا یک نشریه ای دربیاوریم اما الان شما با موبایل می توانید نشریه بزنید.

کارگردان «اخراجی ها» اضافه کرد: فارغ از تکنیک و آموزش باید اعتماد به نفس داشته باشیم نه به معنای اعتماد به خودتان به معنای اعتماد به خدا به معنای توکل به خدا.

ده نمکی با اشاره به نقد بی رحمانه فیلم «آژانس شیشه ای» در زمان تولید این اثر گفت: آن زمان که همه از حاتمی کیا تعریف می کردند ما او را نقد کردیم و می گفتیم فیلمساز محبوب ما حاتمی کیاست ولی دلیل نمی شود نقدش نکنیم آقای حاتمی کیا هم پذیرفت و این قدر عزت نفس داشت که وقتی من فیلم ساختم آمد گفت چطور این را فیلم ساختی؟ گفتم سخت است اما نشدنی نیست. گفت ما آرزویمان این است که فیلم‌مان جریان ساز شود تو چطور این کار را کردی؟ گفتم رفتم دانشگاه تهران کتاب خریدم. روی میز زد و گفت کسی با کتاب فیلمساز نمی شود. گفت دیگر فیلم نساز بگذار با همین فیلم بهترین بمانی، اما من معتقدم خدا کمک می کند.


منبع: عصرایران

کنایه مهران مديرى در برنامه "دورهمى" به روسرى مربى كبدى تايلند (فیلم)

افتتاح نخستین خط کشتیرانی خرمشهر- عمان (+عکس) چرا دلار در آبان ماه گران شد؟ چگونه از سرماخوردگی فصلی نجات یابیم؟ (+ فیلم) تورم و گرانی چه تفاوتی دارند؟ مرد رامسری با شلیک به همسرش و مردی که با او رابطه داشت، آنها را روانه بیمارستان کرد دفاع ۸ سال پیش هاشمی از نامه‎اش به رهبری/ واکنش رهبری به نامه بدون سلام هاشمی را بخوانید رونالدو خواهان جدایی ۱۰۰ میلیون یورویی از رئال انتقاد امیرعلی دانایی از رفتار باشگاه استقلال با مجتبی جباری (فیلم) لبخند، استراتژی جدید مهندس مسلمان! بشار، هنوز همه چیز تمام نیست!

جشنواره وب ایران؛ اگر تمایل دارید می توانید به عصر ایران رأی دهید (+لینک)  (۴۳ نظر)

سه نکته درباره تظاهرات اعتراضی روزهای اخیر: صدای مردم را باید شنید  (۳۴ نظر)

به شما رای دادیم که …  (۲۴ نظر)

چرا اینقدر اشتباه می کنیم؟  (۲۳ نظر)

روزهای آخر تلگرام است؟  (۱۶ نظر)

خودروی برقی منحصربفرد چینی نصف قیمت “تسلا” آمریکایی (+عکس)  (۱۰ نظر)

اعتراض؛ با کدام ساز و کار؟  (۱۰ نظر)

کنایه تند باهنر به احمدی‌نژاد: او دنبال فتنه است / من اگر جای این آقا بودم با یک صدم این تشر رهبری، آرزو می‌کردم اصلا زنده نباشم  (۸ نظر)


منبع: عصرایران

نمایشگاه کتاب تهران دوباره به مصلی می‌رود

سخنگوی شورای سیاست‌گذاری سی و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از انتقال نمایشگاه کتاب به مصلی و رویکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره این موضوع خبر داد.

به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، همایون امیرزاده اظهار کرد: محل برگزاری نمایشگاه کتاب تهران به عنوان مهمترین رویداد فرهنگی کشور و با توجه به ابعاد بین‌المللی آن نیازمند امکانات و لوازمی است که بر اساس همین نیاز در بیست و نهمین دوره نمایشگاه کتاب تصمیم به انتقال محل برگزاری به شهر آفتاب گرفته شد.

او ادامه داد: در این مدت اگرچه همکاری و همراهی شهرداری تهران برای برگزاری هرچه بهتر این نمایشگاه قابل توجه بود اما وجود بعضی مشکلات زیرساختی موجب شد فعالان عرصه نشر نسبت به ادامه برگزاری نمایشگاه کتاب در شهرآفتاب تا زمان تکمیل شدن آن دچار تردید و بازنگری شوند. این موضوع در جلسه شورای سیاست‌گذاری نمایشگاه با حضور تعدادی از معاونان محترم شهرداری مورد توجه و بررسی دقیق قرار گرفت.

امیرزاده توضیح داد: علاوه بر آن جلسات متعددی برای بررسی بیشتر موضوع برگزار شد که در نهایت بر اساس اعلام مصلای امام خمینی (ره) مبنی بر تکمیل رواق‌های شرقی و غربی تا زمان برگزاری نمایشگاه، بر اساس نظر صنوف نشر و مصوبه شورای سیاست‌گذاری، سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران در مصلای امام خمینی (ره) برگزار خواهد شد.

سخنگوی شورای سیاست‌گذاری نمایشگاه کتاب تهران اظهار کرد: البته ما تفاهم‌نامه شش‌ساله‌ای با شهرداری تهران برای در اختیار قرار گرفتن مجموعه شهر آفتاب برای برگزاری نمایشگاه کتاب داریم که تا سال ۱۴۰۰ اعتبار دارد و بر اساس همان تفاهم‌نامه چنانچه امکانات زیرساختی و فضای مسقف در این مجموعه تامین شود نمایشگاه کتاب در شهر آفتاب برگزار خواهد شد.

او افزود: در واقع این جابه‌جایی به نوعی همکاری با شهرداری تهران برای ایجاد فرصتی در جهت آماده‌سازی بیشتر شهر آفتاب برای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران است.

سی و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از ۱۲ تا ۲۲ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۷ برگزار خواهد شد.


منبع: عصرایران

فیلم تولید شده در "عصرایران" بعد از برنده شدن در فرانسه به جشنواره فیلم‎های مستقل کانادا راه یافت

این فیلم توسط سایت تحلیلی خبری “عصر ایران” تولید شده و در جشنواره کن مدیترانه ای فرانسه جایزه دیپلم افتخار بهترین فیلم را کسب کرد.

عصرایران – فیلم «زندگیِ بدونِ زندگی» به کارگردانی کاوه معین فر و تهیه کنندگی جعفر محمدی در ادامه حضورهای جهانی به جشنواره بین المللی فیلم های مستقل کانادا راه یافت.

جشنواره فیلم های مستقل کانادا ژانویه ۲۰۱۸ در مونترال کانادا برگزار می شود. این فیلم در بخش فیلم های بلند ساخته اول کارگردان با چهار فیلم دیگر از کشورهای آمریکا، کانادا و فرانسه رقابت می کند.

حضور اول فیلم «زندگیِ بدونِ زندگی» در جشنواره فیلم توکیو با استقبال مخاطبین همراه شد و در دومین حضور این فیلم از جشنواره کن مدیترانه ای فرانسه جایزه دیپلم افتخار بهترین فیلم را کسب کرد.
این فیلم توسط سایت تحلیلی خبری “عصر ایران” تولید شده است.

عباس عطایی، امیر وزّان و مرجان صادقی بازیگران اصلی این فیلم هستند که در خلاصه داستان آن آمده است: «ساتیار مدرس موسیقی است و پدرش به سرطان مبتلا شده و در میانه مرگ و موسیقی این زندگی است که جریان پیدا می کند.»

عوامل این فیلم عبارتند از نویسنده و کارگردان: کاوه معین فر، تهیه کننده: جعفر محمدی، مدیر فیلمبرداری: آرش ساسانی، مدیرصدابرداری: محمد صالحی، آهنگساز: نیما عظیمی نژاد، طراح صحنه: سعید هنرمند، طراح گریم: مینا اصلانی، طراح لباس: بنفشه جهانگیری، تدوین: امیر تقدیری، طراحی و ترکیب صدا: حسن مهدوی، جلوه های ویژه کامپیوتری: وحید قطبی زاده، مدیر تولید: امیر حقیقی، سعید پاکار، لابراتوار دیجیتال: شرکت پیشگامان سینمای آریا، دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: علی نصیر، دستیار اول فیلمبردار: سید مهدی حسینی، مجری اول گریم: افشین اصلانی، دستیار کارگردان: امیر مهدی صادقی، گروه فیلمبرداری: فرهاد شکری، آرش میرزاخانی، حسین شباهنگ، علی یزدانی، مهدی اسدی، گروه صدابرداری: اسفندیار سلطانزاده، میلاد ملکی، گروه صحنه: سعید رحیمی، اصغر امامی، دستیار تدوین: مانا نجاران، عکاس: پوریا نوری، تدارکات: بلال محرابی، امور مالی: حدیث ماکیانی، هماهنگی: مسعود طاهری، حمید حقیقی، مشاور رسانه ای: رضامیرمحرابی، بازیگران: عباس عطایی، امیر وزّان، مرجان صادقی، حامد اردلان، آناهیتا ایزدی پارسا، علیرضا پیام یار، اصغر بیات، رامبد خانلری، محدثه محمدزاده، سینا نیکوکار، حسام الدین باتمانی، فریاد قربانی، مهرداد خدیر، حمیدرضا غریب، حسین اسماعیلی، هادی اردلان، محمد مهدی رحیمی، علی کرمی، سعید شیخی، شاهین امیری فر، گروه موسیقی زیگ و گروه رقص کردی دوازده سواره مریوان.


منبع: عصرایران

عکاسی از جنگ؛ بحران بازنمایی واقعیت

ماهنامه ایران فردا – آرش موسوی: عکاسی واقعیت را در یک لحظه ثبت می کند، از همین رو امروز یکی از مهم ترین شیوه های مستندسازی افراد و وقایع و احساسات است. با نگاهی به تاریخ عکاسی می بینیم که این شیوه بازنمایی در لحظات دشوار باعث تاثرات فراوانی شده است. بحث ها و گفت و گوهای مهمی را سبب شده و توانسته است افکار عمومی را به شدت تحت تاثیر خود قرار دهد. می توان ادعا کرد که عکاسی مستند جهان را تغییر داده است. راز تاثیرگذاری آن در بیان کردن واقعیت نیست، بلکه در نشان دادن آن است. احساسی که از طریق عکس منتقل می شود بسیار پرقدرت و باطنین است.

عکس لاشخوری که در کمین کودکی در حال مرگ از قحطی، عکس بدن های رو هم انباشته غیرنظامیان  کشته شده در جنگ ویتنام، عکس کودکان برهنه در حال فرار از ذوب شدن در بمب های ناپالم، یا عکسی از مردی ایستاده جلوی چهار تانک در میدان تیان آنمن- همه لحظه هایی هستند که اگر ثبت نمی شدند تو گویی که انگار هیچ گاه اتفاق نیافتاده اند و در مخروبه های تاریخ مدفون می شدند. عکاسی از مهم ترین منابع انتقال تجربه جنگ به حوزه عمومی است. عکاسی جنگ تقریبا قدمتی به اندازه تاریخ عکاسی دارد. گفته می شود اولین بار راجر فنتون در سال ۱۸۵۵ مامور شده بود که درگیری های کریمه را با دوربین های ابتدایی (کند و سنگین) آن زمان ثبت کند. از آن روزگار تا به حال جنگ های زیادی به وقوع پیوسته است.

عکاسی از جنگ؛ بحران بازنمایی واقعیت
 

اما تا امروز تفکر و تکنولوژی هم در جنگ و هم در عکاسی پا به پای هم بسیار دگرگون شده اند. امروزه هم دوربین ها بسیار سبک و سریع شده اند، هم جنگ ها خشن تر و ویران گرتر. به دلیل قدرت عظیم بازنمایی و انتقال احساسات، عکاسی با محدودیت ها و نظارت های مختلف و متعددی از سوی قدرت ها و دولت ها مواجه بوده است. اگر تاریخ عکاسی جنگ را بنویسند بخش عمده آن، کشمکش عکاسان مستقل و دولت ها بوده است. در جنگ جهانی اول دولت آمریکا با نظارت سخت گیرانه ای اجازه انتشار عکس هایی از سربازان کشته شده و یا حتی مجروح شده آمریکایی را نمی داد. دولت مارگارت تاچر هم نظارت سرسختانه ای بر انتشار عکس های درگیری های فاکلند در سال ۱۹۸۲ داشت. دولت جورج بوش پدر هم در جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ همین سیاست را دنبال کرد.

اما در این روزها کنترل و نظارت به روش های قبل سخت شده، دولت ها به اشکال دیگری این نظارت ها را اعمال می کنند، سیاست «خبرنگار تحت پوشش» در دولت جورج بوش پسر خبرنگاران را مجبور می کرد با امضای تفاهم نامه ای زیر نظر و کنترل نیروهای نظامی (البته به بهانه امنیت خودشان) درآیند. صدها خبرنگار این جام شوکران را سرکشیدند. دولت آمریکا با سیاست «خبرنگاران تحت پوشش» امیدوار بود، شرایطی به وجود آید که خبرنگاران با برقراری حس همذات پنداری در ارتباط نزدیک با نیروهای نظامی و کسانی که امنیت آن ها را تامین می کنند بتواند روایت جنگ را تحت کنترل خود دربیاورد. و همچنین بتواند از حس به وجود آمده برای نوعی تبلیغات بلندپروازی های نظامی دولت ایالات متحده بهره بگیرد.

این روش بیشتر ایدئولوژیک و مبتنی بر نوعی خودسانسوری از طرف خبرنگاران و عکاسانی بود که حس ملی گرایی و وطن دوستی در آن ها جوشیده است. این نوع از کنترل دولتی به هیچ وجه منفعل نبود بلکه عکاسان و خبرنگاران را بدل به بخشی از ماشین جنگ می کرد. به طوری که به گفته کالین یاکوبسن «عملا هیچ تصویری که طبیعت این درگیری را به سوال و چالش بکشد یا چیزی را افشا کند از این ارتش خبرنگاران منتشر نشد». در این حالت اغلب، بخش هایی از واقعیت بازنمایی می شود و به طور فعال نگاه های آلترناتیو را که از دیدگاه نظامی مورد پسند نیستند، حذف می شوند.

عکاسی از جنگ؛ بحران بازنمایی واقعیت 

«خبرنگاران تحت پوشش» به واسطه همذات پنداری با نیروهای نظامی به تدریج دیدگاه مستقل خود را از دست می دهند و با خودسانسوری، ضعف ها و خشونت ها و خطاها را بازنمایی نمی کنند و تمرکزشان به جنبه های قهرمانانه نیروهای در خطر جلب می شود. به گفته مارتا گلهورن، همسر ارنست همینگوی و روزنامه نگار جنگ، در درگیری های فاکلند، گرانادا، پاناما و خلیج فارس دولت ها مهارت خود را در کنترل و دستکاری مطالب و خبرهای رسانه ها نشان دادند. رسانه ها چیزی را بازنمایی و روایت می کردند که دولت ها می پسندیدند. البته این ها به این معنی نیست که قدرت ها در کنترل بازنمایی عکاسانه کاملا موفق بوده اند، همواره عکاسان مستقل یا حتی آماتور توانسته اند در این روایت سفت و سخت رسمی شکاف هایی ایجاد کنند.

یکی دیگر از چالش های قابل توجه در کنترل های دولتی و نظامی در عکاسی، دراماتیزه کردن جنگ و خشونت بوده است. در بسیاری از روایت های رسمی با دراماتیزه کردن و صیقل دادن نقاط تیز و خشن درگیری ها، از جنگ چیزی خواستنی و جذاب ساخته اند. چیزی که شاید از طرفی تبلیغاتی باشد برای تامین نیروی نظامی ماشین جنگی و از طرف دیگر کم کردن انتقادات به سبب تلفات زیاد جنگی. بدنی ترتیب هم می توان نیروی تازه نفس گرد آورد و هم از داغ دل بازماندگان است. دان مک کالن در عکس معروفی از جنگ ویتنام که در آن سربازی آمریکایی، که کودکی از ویتنام شمالی را از مهلکه جنگ نجات داده و به ویتنام جنوبی برده بازنمایی کرده است. در این عکس مردم با تعجب به سرباز نگاه می کنند.

این عکس نوع دوستی و مهربانی آن سرباز آمریکایی را می نمایاند، اما چیزی که در پشت این عکس حماسی و درام دیده نمی شود سبعیت و خشونتی هست که همین سربازان به کار برده اند و احتمالا پدر و مادر آن کودک را کشته اند. این لبه دیگر تیغ تیز جنگ است. عکاسی و بحران بازنمایی جنگ و خشونت موضوعی هست که در کتاب ها و مقاله ها و یادداشت و مستندهای زیادی به آن ها پرداخته شده ولی همچنان موضوعی مهم باقی مانده است. جنگ هشت ساله ایران و عراق پر از حوادث و اتفاقات بوده است اما متاسفانه کمتر به طور مستقل به آن پرداخته شده و بیشتر پرداخت ها ایدئولوژیک بوده است. این جنگ هشت ساله جنبه های متفاوت و متعددی دارد که شایسته است بیشتر مورد مطالعه قرار گیرد.


منبع: برترینها

کارتون‌ها و رمان‌های خاطره ساز دوران بچگی

هفته نامه همشهری جوان: دنیای خیال مثل یک حریم خصوصی بی پایان است تا هر جور که دلمان بخواهد شخصیت های رمان ها و داستان ها را در ذهن مان بپرورانیم. همین است که گاهی تماشای فیلم ها یکباره دنیای ساخته و پرداخته ما را به هم می ریزد و می نشینیم به نقد کردن که نه… فلان فیلم اصلا خوب نبود…

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

در اینجا می خواهیم ماجرا را از زاویه ای دیگر ببینیم و از دنیایی حرف بزنیم که عده ای کتابی را خوانده بودند و بر اساس دنیای خیالی خودشان شخصیت ها و مکان هایش را برای ما به تصویر کشیده بودند اما واقعا تمام آن کتاب ها با دنیایی که سازندگان انیمه ها ساخته بودند، همسو بودند؟

اگر آن نویسندگان زنده بودند، با دیدن کارتون های اقتباس شده از آثارشان چه واکنشی نشان می دادند؟ آیا ژول ورن ناراحت می شد از این که شخصیت های رمانش به حیوانات تبدیل شده بودند؟ لذت خواندن کتاب هایی که کارتون های اقتباسی شان را دیده ایم در این است که دوباره به دنیای بی پایان خیالات مان پناه می بریم و هر جور که دل مان بخواهد آدم ها را می سازیم و با آنها می خندیم و حتی گریه می کنیم.

زنان کوچک

  • نویسنده: لوییزا می الکات
  • مترجم: کیوان عبیدی آشتیانی
  • زمان پخش: ۱۹۸۷
  • محصول کشور: ژاپن
 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان
چهار دختر در تیتراژ برنامه یکی یکی حاضر می شدند و بعد از قدم زدن، در صحنه ای دیگر از سمت راست دنبال یک چیز نامعلوم می دویدند به سمت چپ. مگی، کتی، بتی (یا همان الیزابت مهربان و نوازنده) و سارا اسم این چهار دختر بود که با دامن های بلند پف پفی و یقه های بسته و آستین های بلند کنار مادرشان و البته، هانا خدمتکار چاق و سیاه پوست شان زندگی می کردند.

جنگ یکی از موضوعات فرعی ولی مهم این سریال بود. پدر به جنگ رفته بود و خانواده مدام در انتظار نامه های او و البته حضورش بودند. اینها همگی برگرفته از رمان «زنان کوچک» است که لوییزا می الکات آن را در سال ۱۸۶۸ نوشت. لوییزا هم خودش تجربه جنگ را داشت. او هیچ وقت ازدواج نکرده بود. در سال ۱۸۶۳ در زمان جنگ داخلی آمریکا در یکی از بیمارستان های واشنگتن مشغول کار شد و همان موقع رمانی نوشت. وقتی دید رمانش فروش خوبی دارد، تصمیم گرفت نویسندگی را به عنوان شغل اصلی اش انتخاب کند.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

بعد رمان «زنان کوچک» را در دو جلد نوشت. مشهور است که او شخصیت های رمانش را بر اساس شخصیت خواهرانش نوشته. رمان او با صحنه ای شروع می شود که چهار خواهر دارند فکر می کنند در شب کریسمس یک دلاری های شان را خرج ارتش کنند یا با خریدن چیزهای کوچکی دلخوشی هایی برای خودشان دست و پا کنند. راستی اسم شخصیت های رمان و سریال کمی متفاوت از هم است.

شروع کتاب: جو روی قالی دراز کشید و غرغرکنان گفت: «کریسمس بدون هدیه که فایده ای ندارد.»

شروع کارتون: سارا، کوچک ترین دختر خانواده از معلمش می پرسد که دیگر به کلاس نمی آید؟ و او جواب می دهد که باید به جنگ برود!


دور دنیا در ۸۰ روز

  • نویسنده: ژول ورن
  • مترجم: بیش از ۲۰ ترجمه
  • زمان پخش: ۱۹۸۷
  • محصول کشور: اسپانیا و ژاپن
 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان
با موسیقی تند و ریتمیک در تیتراژ این سریال، آقای فلیپ فاگ با بال و دم، خوشحال و خندان وارد می شود و بعد گربه ریگودان و موش وردستش می آیند و بعد هم خانم گربه هندی با آن حریری که روی سرش است. آقای فاگ طبق خیال پردازی های ژول ورن قرار بود دور دنیا را در ۸۰ روز بگردد، تازه دنیایی که همه اش را هم خود ژول ورن به چشم ندیده بود. هر چند ژول ورن مرد اهل سفر بوده و مثلا در سال ۱۸۷۶ یک کشتی بخار خریده بود و همانجا کار می کرد و مدام از این بندر به آن بندر اروپا می رفت.

کتاب «دور دنیا در ۸۰ روز» در سال ۱۸۷۳ منتشر شد و مهم ترین تفاوتش با کارتونی که ما دیده ایم در این است که در کتاب آدم ها، واقعا آدم هستند و در فیلم هر کدام به یک حیوان تبدیل شده اند. راستی، اسم خدمتکار او در کتاب، ژان پاسپارتو است و در سریال ریگو دان. از طرفی، گرچه فیلیپ فاگ به یک شیر تبدیل شده اما شباهتش به شخصیت رمان به لحاظ نظم و دقت و شق و رق بودنش زیاد است!

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

شروع کتاب: در سال ۱۸۷۳ میلادی مردم چیز زیادی درباره آقای فلیپ فاگ نمی دانستند. فقط می دانستند او آدمی محترم و باوقار است. آقای فاگ در خانه شماره هفت خیابان هشت سویل رُ در لندن زندگی می کرد.

شروع کارتون: آقای فاگ منتظر نشسته و به ساعت ۱۱ نگاه می کند و می داند پیشخدمتی که به موقع نیاید، این کاره نیست. در حالی که ریگو و موشش پشت در با هم چانه می زنند درباره نحوه معرفی ریگو.


سفرهای گالیور

  • نویسنده: جاناتان سویفت
  • مترجم: بیش از ۱۸ ترجمه
  • زمان پخش: ۱۹۶۸
  • محصول کشور: آمریکا
 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان
جاناتان سویفت با نوشتن ماجراهای گالیور یکی از تخیلی ترین قصه های عجیب را برای مخاطبانش در آن سال ها رقم زد؛ سرزمین هایی که آدم هایش بیش از حد کوچک یا بزرگ هستند. انگار نامتناسب بودن با جمع و تفاوت های خاص داشتن با دیگران، با زندگی شخصی جاناتان آمیخته بود. مثلا گرچه او از پدر و مادری انگلیسی به دنیا آمده بود ولی همیشه بچه ها به تمسخر به او می گفتند تو ایرلندی هستی! بدتر این که قبل از رسیدن به یک سالگی، پدرش در بیست و هفت سالگی از دنیا رفته بود و مادرش هم به خاطر تنگدستی او را به عمه اش سپرده بود اما نقطه درخشان زندگی اش این بود که منشی یکی از اشراف انگلستان شد و فرصت استفاده از کتابخانه بزرگش را پیدا کرد.

او در همان مقدمه رمانش تعریف می کند وقتی در سال ۱۷۰۲ ماز لی لی پوت و بلفوسکو به انگلستان برگشته، آن موجودات کوچک خنده دار را به راحتی فروخته و ۶۰ سکه نصیبش شده است. در سال ۱۷۰۶ هم وقتی از بربدینگناک از پیش غول ها برگشته، باز هم همه متعجب شدند؛ مثلا از آن سوزن خیاطی سه متری اما کارتونی که ما دیدیم با چنین قصه ای شروع نمی شود.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

شروع کتاب: خواننده عزیز! اسم من لموئل گالیور است. اکنون که این مطالب را می نویسم، سال ۱۷۲۵ است و من دیگر جوان نیستم. در گذشته یک دکتر کشتی بودم و حالا یک پدربزرگ هستم…

شروع کارتون: گالیور به همراه آدم کوچولوها که روی سگی پشت سر هم نشسته اند، در حال فرار هستند و تا برای استراحت می ایستند، گالیور حبه چشمه ممنوعه ای می رسد که در سال فقط یک بار آب آن بالا می آید و هر کس از آن بنوشد، کوچک می شود و گالیور و سگش هم از آن می خورند و…


بینوایان

  • نویسنده: ویکتور هوگو
  • مترجم: حسینقلی مستعان و …
  • زمان پخش: ۱۹۷۹
  • محصول کشور: ژاپن
 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان
فضای تاریک و سرد، مردی قد بلند با هیکلی درشت، دختری با موهای طلایی و ظلم و ستمی که فارغ از سن و سال می شد آن را درک کرد، فضای کلی سریال «بینوایان» بود. شاید آن روزی که ویکتور هوگو به دنیا آمد و نوزادی مردنی و ناتوان بود، هیچ کس فکرش را نمی کرد که او روزی کتاب های مهمی بنویسد که تا سال ها بعد همچنان خواننده داشته باشد و خیلی ها را درگیر خودش کند.

کارتون «بینوایان» در ذهن خیلی ها نشسته اما حیف است که کتابش را از دست بدهید. هوگو در رمانش به نکاتی تکیه می کند که هیچ وقت در انیمیشنی که قرار است در آن همه چیز در قالب تصویر آن هم متناسب با ذهن کودکان در بیاید، مجالی برای طرح شدن پیدا نمی کند.

ناگفته های زیادی از زندگی کوزت و دردهای پنهانی ژان والژان وجود دارد که اصلا کارتون به آنها اشاره نکرده است. کارتون بینوایان یکباره می رود سراغ اصل ماجرا ولی کتاب مقدمه چینی هایی دارد که در آن شخصیت ها را دقیق تر و بیشتر توضیح می دهد و همین باعث می شود با خواندن احوال شخصیت ها سخت به فکر فرو رفت.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

شروع کتاب: (با جلد فانتین) در سال ۱۸۱۵ میلادی، آقای «شارل میری یل» پیرمرد هفتاد و پنج ساله ای بود که از سال ۱۸۰۶ اسقف دین یل شده بود. با این حال به نظر نمی رسید بیش از ۶۰ سال داشته باشد.

شروع کارتون: راوی در قسمت اول از مردی می گوید که اواسط پاییز به شهر کوچکی در جنوب فرانسه وارد می شود و همان اول برگه زردرنگش که کاغذ بی اعتبار کردن هویت او است، از جیبش می افتد. هیچ کس در شهر به او جایی برای خواب و غذایی برای خوردن نمی دهد تا این که وارد خانه اسقف می شود.


دختری به نام نل

  • نویسنده: چارلز دیکنز
  • مترجم: حمیدرضا آتش بر آب
  • زمان پخش: ۱۹۷۹
  • محصول کشور: ژاپن
خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان 
آقای ترنت، پدربزرگ با آن اندام درشت که حس حامی بودن می دهد، همیشه همراه نوه دخترش است، آن هم در راه های طولانی و زیر نور آفتابی که یا در حال طلوع است یا در حال غروب. نل با لباس صورتی و موهای طلایی و یک پاپیون بزرگ صورتی و خصوصا چشم های مهربان آن قدر جذاب هست که ماجراهای او و پدربزرگش را دنبال کرد.

این انیمیشن بر اساس رمان بلاند «مغازه عتیقه فروشی» ساخته شده و اتفاقا چندان در ایران بازترجمه نشد اما اخیرا حمیدرضا آتش بر آب آن را مجددا ترجمه کرده است. او تصمیم می گیرد اسم رمان را به «دختری به نام نل» تغییر دهد تا با ذهن تمام کسانی که در دهه ۶۰ سریال آن را دیده اند احساس نزدیکی کنند. انتظار نداشته باشید رمان با انیمیشنی که دیده ایم چندان هماهنگ باشد اما بدانید این رمان یکی از عاشقانه ترین آثار چارلز دیکنز است که تمام بار این عاشقانه را نل بر شانه هایش حمل می کند.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

شروع کتاب: من آدم شبگردی هستم. با این که تابستان ها صبح زود از خانه بیرون می روم بیرون و کل روز را توی مزارع و راه ها پرسه می زنم و حتی شاید تا چند روز و چند هفته هم به خانه برنگردم.

شروع کارتون: راوی این طور شروع می کند؛ لندن، انگلستان، ۱۰۰ سال قبل در گوشه ای از شهر مغازه ای قرار دارد که آقای ترنت آن را اداره می کند و یک روز مرد نزول خور مشهوری به آن مغازه می آید و دنبال آقای ترنت می گردد. نل از راه پله ها پایین می آید و خبر می دهد که پدربزرگش نیست.


قصه های دو تام

زندگی روی کَرَجی

ماجرای کتاب هکلبری فین شاید یادآور روزهایی است که مارک تواین در چهارسالگی همراه خانواده اش کنار رودخانه می سی سی پی رفته بود و آرزو داشت ناخدای یکی از کشتی های بخار همین رودخانه باشد و با وجود ناسازگاری های دنیا، سال ها بعد، قایقرانی را یاد گرفت و چهار سال به راهنمایی کشتی ها در رودخانه می سی سی پی پرداخت. «تام سایر» یکی دیگر از رمان های اوست که کارتون شد اما چیزی که بیشتر یادمان مانده «هکلبری فین» است. همان پسری که روی یک کرجی زندگی اش را می گذراند.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان
جالب این که هکلبری فین به نوعی جلد دوم همان تام سایر است. هر چند بعضی ها به بچه های شان اجازه نمی دادند که هاکلبری فین را بخواند، به خاطر گرایش های نژادپرستانه و البته شاید کمی ادبیات بی ادبانه! این کتاب هم بارها ترجمه شده، اما ترجمه نجف دریابندری را نباید از دست داد!


آشناهای قدیمی ترجمه نشده

ما و سباستین

کارتون هایی که اقتباس از کتاب هستند، زیادند ولی الزاما تمام آنها در ایران ترجمه نشده است. اینجا به معرفی بعضی های شان پرداخته ایم.

مهاجران

شیطنت های «لوسمی» و «کیت» را یادتان هست؟ آنها دوتا از شخصیت های اصلی سریال «مهاجران» بودند که بر اساس رمانی با نام «رنگین کمان جنوبی» ساخته شد. نویسنده آن «فیلیس پیدیگتون» بود که در قرن بیستم زندگی می کرد و رمانش را سال ۱۹۸۲ نوشت. جالب این که نویسنده رمان اهل استرالیا بود و رمان و کارتونش هم روایت خانواده ای است که به سرزمین دوری با نام استرالیا مهاجرت می کنند. رسیدن به استرالیا موجب شده بود اعضای خانواده ۹۵ روز در کشتی زندگی کنند. شیطنت در دشت و کنار رودخانه و گذران روزگار با کشاورزی یکی از جذابیت های این سریال بود.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

بل و سباستین

نویسنده «بل و سباستین» سال ۲۰۱۰ از دنیا رفت. «سسیل اوبری» هم بازیگر بود و هم کارگردان. مدتی هم مشغول نوشتن آثار کودکان شد و رمانی هم با نام «بل و سباستین» نوشت که بعد هم به یک کارتون تبدیل شد و شهرت زیادی پیدا کرد. هنوز هم دیدن سباستین با آن سنگ بزرگ و سفیدش با نام بل تماشایی است؛ گرچه این سریال را بعدها کمتر در تلویزیون دیدیم.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان

بچه های کوه آلپ

این سریال بر اساس رمانی با نام «جواهرات برف» نوشته پاتریشیا سنت جان ساخته شده است.

 خاطره بازی با کارتون های دوران بچگی و رمان های معروف شان


منبع: برترینها

فیلم‌ها در «رینگ بوکس»

این سخنان بخشی از اظهارات مهدی صباغ زاده، تهیه‌کننده، کارگردان و پخش‌کننده فیلم‌های سینمایی است که در ارزیابی اکران پاییزی در گفت‌وگو با ایسنا مطرح کرده است.
ترافیک اکران فیلم در پاییز
مهدی صباغ زاده درباره شرایط اکران فیلم‌ها در فصل پاییز به ایسنا گفت: ترافیک اکران‌ فیلم در این فصل بسیار زیاد و فشرده بود. دیگر سینماها جایی برای اکران فیلم ندارند و هر کدام چندین فیلم و بیش از ظرفیت سالن‌های خود فیلم اکران می‌کنند، مثلا اکنون در سینمای شهر جهرم که شهری کوچک و کم جمعیت است، چهار فیلم اکران می‌شود.
تهیه کننده فیلم سینمایی «ایتالیا ایتالیا» با اشاره به پرفروش بودن فیلم‌های کمدی، گفت: مردم سلیقه‌هایشان عوض شده و ذائقه‌شان تغییر کرده است و فیلم‌هایی که به سلیقه مردم نزدیک‌تر بودند، اوایل سال اکران شده‌اند و باقی آن‌ها مانده‌اند برای شش ماهه دوم سال. در واقع شرایط اکران‌ فیلم‌ها در سینما بسیار بد و اسفناک است.
فیلم اکران می‌شود اما دیده نمی‌شود
او ادامه داد: به شرایطی رسیده‌ایم که من می‌گویم اصلا چرا باید فیلمی تولید شود. همه می‌گویند فیلمی را باید بسازیم که بفروشد. سینماچی و همه کسانی هم که در این حوزه کار می‌کنند به دنبال سود خود هستند. البته نکته دیگر در فروش فیلم‌ها، ساعت و سانس‌های اکران‌شان در سینماها است که اصلا مناسب نیست و افراد به خاطر سانس‌ها و زمان‌های نامناسب، دیدن فیلم را از دست می‌دهند. در واقع فیلم اکران می‌شود ولی دیده نمی‌شود.
این کارگردان با تاکید بر اینکه اکران‌ها در فشردگی بیش از حد، کمبود سالن و بحث کیفیت فیلم‌ها صورت می‌گیرد، گفت: آموزش و پرورش، شهرداری و تلویزیون نهادهایی هستند که می‌توانند به دیده شدن فیلم کمک کنند. اگر آموزش و پرورش به اکران فیلم کودک کمک نکند، آن فیلم دیده نمی‌شود. متأسفانه تصمیمات در کشورمان سلیقه‌ای است.
او ادامه داد: من خودم به این نتیجه رسیدم که دیگر دنبال فیلمی که متفاوت، خوب و دارای حرف و گفت‌وگو باشد، نروم زیرا که دیگر این فیلم‌ها در سینمای ایران معنایی ندارند و فقط برای این هستند که به جشنواره‌های خارجی بروند و سر و صدایی راه بیاندازند. این در حالی است که مخاطب در سینماهای ما، فقط به سراغ فیلم کمدی می‌روند. مردم اگر زندگی شاد و سرحالی داشته باشند به دیدن فیلم‌هایی می‌روند که جنبه‌های دیگر زندگی را هم به آن‌ها نشان دهد ولی اگر این طور نباشد فقط فیلم کمدی را به عنوان انتخاب‌شان برمی‌گزینند.
کارگردان فیلم «خانه کاغذی» با اشاره به زمان اکران فیلم‌اش گفت: این فیلم شبی اکران شد که زلزله آمد، بعد از آن هم شب یلدا بود و در فصل پاییز هم مدام با آلودگی هوا مواجه بودیم و به همین ترتیب روزهای اکران خود را از دست می‌دهیم. فیلم جدی و خوب، زمان و شرایط خاص خودش را برای اکران می‌طلبد.
صباغ زاده در پایان گفت: اکران کردن فیلم در سینماها مثل قرار گرفتن در رینگ بوکس می‌ماند. باید تمام تلاش خود را بکنیم تا بتوانیم سرگروه بگیریم. یعنی باید هرکس از قدرت و موقعیت‌ات استفاده کند تا بتواند به نتیجه مطلوب برسد. در این مواقع سینماداران هم تعیین کننده هستند. اگر سینمادار ببیند که فیلم فروش خواهد داشت آن را اکران می‌کند در غیر این صورت اکران نخواهد شد.
چرا فقط کمدی می‌فروشد؟/ زنگ خطر است
در ادامه سعید خانی تهیه‌کننده و پخش‌کننده فیلم‌های سینمایی با اشاره به پر فروش بودن فیلمهای کمدی در فصل پاییز بیان کرد: با توجه به اینکه دو فیلم کمدی «آینه بغل» و «خالتور» در آذرماه اکران شدند، ما شاهد پرفروش‌ترین فیلم‌ها بعد از ماه فروردین بودیم. البته این نکته هم باید آسیب‌شناسی شود که چرا فقط فیلم‌های کمدی می‌فروشند؟! این برای ما یک زنگ خطر است. در کل فروش یک ژانر خاص خوب نیست و باید تنوع ژانر داشته باشیم.
او ادامه داد: همه می‌خواهند فیلم‌شان را در شش ماهه اول سال اکران کنند. اینجا نقش وزارت ارشاد پررنگ‌تر می‌شود. در واقع باید برای فیلم‌هایی که می‌خواهند در شش ماهه دوم اکران شوند خدمات و ارزش افزوده‌ای تعلق بگیرد. ما در شش ماه دوم با یک آشفتگی در اکران مواجه هستیم. خود شورای صنفی مصوب می‌کند که در یک ماه، دو فیلم در گروه آزاد اکران شود ولی در ماه آذر شاهد بودیم که چهار فیلم در گروه آزاد اکران شدند.
مدیر پخش «نسیم صبا» درباره اکران فیلم‌های گروه کودک و نوجوان و انیمیشن‌ها در سینما، اظهار کرد: برای فیلم «قهرمان کوچک» استقبال خوبی صورت گرفت ولی برای فیلم «شکلاتی» این اتفاق نیفتاد. به جز فیلم اجتماعی و کمدی مابقی فیلم‌ها باید حساب شده اکران شوند و اکران فیلم کودک مستلزم آن است که در زمان امتحانات دانش‌آموزان و یا شلوغی اکران‌ها نباشد. همچنین اطلاع‌رسانی فیلم کودک نیاز به زمان بیشتری دارد و آموزش و پرورش نیز باید در این زمینه کمک کند.
خانی درباره پخش تیزرهای تلویزیونی و تبلیغات محیطی گفت: تلویزیون گاهی از ما حمایت کرده و گاهی هم نه. به ما می‌گویند در ۲۵ ثانیه باید فیلم‌تان را تبلیغ کنید ولی واقعا در این زمان چه چیزی می‌شود گفت! این در کنار قوانین خاصی هم که برای هر فیلم اتخاذ می‌شود که چه کسی در تبلیغ باشد یا نباشد قرار می‌گیرد. مشکل اینجاست که درک متقابل بین کسانی که می‌توانند به سینما کمک کنند وجود ندارد و ما هم به عنوان یک تهیه‌کننده توان این را نداریم که تبلیغات محیطی برای فیلم داشته باشیم.
او با اشاره به اینکه “کیفیت فیلم‌هایی که در پاییز امسال اکران شدند با فیلم‌های سال قبل تفاوت چندانی نداشتند” بیان کرد: اینجا سوالی ایجاد می‌شود که چرا سال قبل فروش بیشتری داشتیم؟ یک جواب به این سوال می‌تواند این باشد که در سال گذشته برای بعضی فیلمها تبلیغات ماهواره‌ای داشتیم ولی امسال نه. در واقع این مشکل باید به صورت ساختاری حل شود و ما با آسیب‌شناسی دقیق، می‌توانیم ۶۰ میلیون نفر را به پای سینماها بنشانیم. گاهی یک فیلم در شهرستان به نمایش درمی‌آید ولی کسی از اکران آن خبردار نمی‌شود و نمی‌دانند که روی پرده است. ما نه بیلبورد داریم و نه تیزر تبلیغاتی. در اینجا بحث اطلاع‌رسانی در کنار بحث کیفیت فیلم، کیفیت پخش در سینما و شرایط اکران اهمیت پیدا می‌کند.
دسته‌ای از فیلم‌ها اصلا نباید اکران شوند
این تهیه کننده در بین صحبت‌های خود به ترافیک اکران در پاییز اشاره کرد و اظهار داشت: امسال ترافیک اکران داشتیم ولی بحث دیگر آنجاست که یکسری از فیلم‌ها اصلا نباید اکران شوند و باید تلاش شود تعداد فیلم‌هایی که در طول یک سال ساخته می‌شوند کنترل شده باشند. همچنین که وجود ژانرهای گوناگون هم مهم هستند. ما در سال به طور طبیعی می‌توانیم ۶۰ فیلم را اکران کنیم ولی ۱۰۰ فیلم یا بیشتر اکران می‌شوند. در واقع پخش کننده و تهیه‌کننده برای اکران فیلم‌هایشان فشار می‌آورند.
او در پایان با اشاره به جشنواره فجر امسال گفت: امسال ۹۴ فیلم به دبیرخانه ارسال شده است و تعدادی فیلم هم ارائه نشده است، قطعا همه این‌ها می‌خواهند سال آینده فیلم‌شان را در سینماها اکران کنند، این در حالی است که هنوز تعدادی از فیلم‌ها از جشنواره فجر پارسال اکران نشده‌اند. ما اگر سال دیگر هم باز در این زمینه با هم صحبت کنیم مشکلات تکراری است و من باز هم همین‌ها را می‌گویم.
در ادامه ایسنا با انتشار جدولی به بررسی آمار اکران پاییزی می‌پردازد.
سینمای ایران با اکران ۴۱ فیلم سینمایی و فروش بیش از ۳۶ میلیارد تومان گیشه اکران پاییزه‌اش را بست.
نکته قابل توجه این است که از بین بیش از ۴۱ فیلمی که در پاییز امسال اکران شده‌اند، تعدادی در ادامه اکران‌های تابستانه به نمایش درآمدند و تعدادی دیگر نیز از اکران پاییزه همچنان در زمستان به نمایش در سینماهای کشور ادامه خواهند داد.
در این فصل هم به مانند دو فصل گذشته سال و سالیان اخیر استقبال از فیلمهایی با درون مایه طنز و کمدی بیشتر بود به طوری که به گفته یکی از تهیه کنندگان سینمایی با اکران دو فیلم کمدی «آینه بغل» و «خالتور» در آذرماه، شاهد پرفروش‌ترین فیلم‌ها بعد از ماه فروردین بودیم.
در اکران پاییز که همزمان است با بازگشایی مدارس، چند فیلم سینمایی کودک و نوجوان نیز به نمایش در آمد. «قهرمانان کوچک» به کارگردانی حسین قناعت و «شکلاتی» ساخته سهیل موفق دو فیلم به نمایش در آمده در این فصل بودند. در اکران فیلمهای ژانر کودک تبلیغات و حمایت آموزش و پرورش نقش مهمی در دیده شدن و استقبال از این فیلم ها دارند. با این وجود فیلم «قهرمانان کوچک» توانست ۲٬۴۵۷٬۵۲۳٬۰۰۰ تومان فروش داشته باشد.
در میان فیلم‌های اکران شده در این ماه، اکران فیلم سینمایی «خانه دختر» که از فیلمهایی بود که مدتی توقیف بود واجازه اکران پیدا نمی‌کرد دیده می‌شود اما اکران این فیلم، با تمام حواشی که به همراه داشت، فروش قابل توجهی را به خود اختصاص نداد.
در این فصل دو انیمیشن «فهرست مقدس» و «راز سیاوش» و همچنین مستند «صفر تا سکو» در سینماهای سراسر کشور اکران شدند و البته هنوز بر روی پرده سینماها هستند.
 در جدول زیر آمار فروش فیلم‌هایی که در فصل پاییز اکرانشان آغاز شده و همچنین تعدادی از فیلم‌هایی که نمایش آنها از فصل گذشته شروع شده و در پاییز ادامه پیدا کرده، آورده شده است. نکته قابل توجه این است که تعدادی از فیلم‌ها بعد از چند روز اکران، به خاطر فروش پایین  یا علل دیگر از روی پرده سینماها برداشته شده‌اند.
اعداد و عناوین مندرج در این جدول مربوط به اکران فیلم‌ها در کل کشور است و با استناد به آمار سایت سینماتیکت گردآوری و تنظیم شده است؛آماری که  نشان می‌دهد، برخی فیلم‌ها حتی هزینه‌ی تولیدشان را بازنگردانده‌اند و این سوال را  در ذهن مخاطب بوجود می‌آورد که چرا این فیلم‌ها اساسا اکران می‌شوند؟



جدول فروش فیلم‌های اکران شده در پاییز ۱۳۹۶


شماره
نام فیلم
کارگردان
شروع اکران
میزان فروش


۱
خالتور
آرش معیریان
آبان
۵,۹۸۲,۴۴۹,۰۰۰


۲
آینه بغل
منوچهر هادی
آذر
۶,۵۴۹,۸۸۲,۰۰۰


۳
زرد
مصطفی تقی زاده
مهر
۴,۸۲۹,۴۶۱,۰۰۰


۴
خفه گی
فریدون جیرانی
مهر
۳,۹۹۳,۰۴۱,۰۰۰


۵
خانه دختر
شهرام شاه حسینی
مهر
۲,۸۴۹,۹۵۹,۰۰۰


۶
قهرمانان کوچک
حسین قناعت
مهر
۲,۴۵۷,۹۰۱,۰۰۰


۷
ثبت با سند برابر است
بهمن گودرزی
آذر
۲,۵۶۴,۰۲۵,۰۰۰


۸
قاتل اهلی
مسعود کیمیایی
آذر
۱,۹۸۸,۸۴۶,۰۰۰


۹
ایتالیا ایتالیا
کاوه صباغ زاده
مهر
۱,۳۱۲,۷۷۰,۰۰۰


۱۰
آذر
محمد حمزه‌ای
آذر
۶۲۷,۰۶۵,۰۰۰


۱۱
حقه باز دم دراز
علی رضا محمودزاده
مهر
۴۶۵,۱۸۵,۰۰۰


۱۲
صفر تا سکو
سحر مصیبی
آذر
۳۲۸,۸۷۵,۰۰۰


۱۳
شکلاتی
سهیل موفق
آذر
۳۳۴,۵۲۸,۰۰۰


۱۴
غیر مجاز
حسن یکتاپناه
آبان
۲۶۸,۹۴۳,۰۰۰


۱۵
آزاد به قید شرط
حسین شهابی
مهر
۲۶۰,۶۲۳,۰۰۰


۱۶
شنل
حسین کندری
مهر
۲۴۶,۰۶۶,۰۰۰


۱۷
وقتی برگشتم
وحید موسائیان
آذر
۲۰۶,۶۲۸,۰۰۰


۱۸
حریم شخصی
احمد معظمی
آذر
۲۶۹,۲۵۶,۰۰۰


۱۹
مالاریا
پرویز شهبازی
مهر
۱۸۲٬۸۴۲٬۰۰۰


۲۰
اشنوگل
هادی حاجتمند و علی سلیمانی سرندی
آذر
۱۳۸,۵۰۳,۰۰۰


۲۱
انزوا
مرتضی علی عباس میرزایی
آبان
۱۰۵,۴۰۹,۰۰۰


۲۲
خانه کاغذی
مهدی صباغ‌زاده
آذر
۱۵۶,۷۶۱,۰۰۰


۲۳
فهرست مقدس
محمد امین همدانی
آذر
۷۳,۱۰۶,۰۰۰


۲۴
راز سیاوش
محمد ربانی
آذر
۶۵,۹۰۵,۰۰۰


۲۵
آپاندیس
حسین نمازی
آذر
۴۴,۵۰۱,۰۰۰


۲۶
پینوکیو، عاموسردار و رییسعلی
سیدرضا صافی
آذر
۲۲,۷۵۲,۰۰۰


۲۷
رقص پا
مزدک میرعابدینی
آبان
۱۱,۶۵۷,۰۰۰


 
 
 
شروع اکران
 


۲۸
نگار
رامبد جوان
۱۵ شهریور
۲٬۶۳۹٬۴۳۹٬۰۰۰


۲۹
ملی و راههای نرفته اش
تهمینه میلانی
۲۲ شهریور
۱٬۹۸۷٬۳۲۷٬۰۰۰


۳۰
تابستان داغ
ابراهیم ایرج زاد
۸ شهریور
۱٬۲۹۸٬۲۰۸٬۰۰۰


۳۱
من و شارمین
بیژن شیرمرز
۱۵ شهریور
۱٬۲۰۴٬۶۲۵٬۰۰۰


۳۲
ماجان
رحمان سیفی ازاد
۱۵ شهریور
۹۶٬۰۲۳٬۰۰۰


۳۳
دریاچه ماهی
مریم دوستی
۲۲ شهریور
۲۶٬۵۵۹٬۰۰۰


۳۴
ماه در جنگل
سیامک شایقی
۱ شهریور
۶٬۱۷۸٬۰۰۰


۳۵
ساعت ۵ عصر
مهران مدیری
۳۰ تیر
۹٬۱۲۵٬۴۱۲٬۰۰۰


۳۶
سارا و آیدا
مازیار میری
۱۸ مرداد
۲٬۶۳۰٬۴۷۳٬۰۰۰


۳۷
پا تو کفش من نکن
محمد حسین فرحبخش
۴ مرداد
۱٬۲۴۱٬۰۹۵٬۰۰۰


۳۸
۲۱ روز بعد
محمد رضا خردمندان
۱۱ مرداد
۱٬۲۰۴٬۸۶۵٬۰۰۰


۳۹
زادبوم
ابوالحسن داودی
۱۸ مرداد
۵۰۱٬۰۲۷٬۰۰۰


۴۰
فصل نرگس
نگار آذربایجانی
۱۸ مرداد
۲۳۱٬۳۹۰٬۰۰۰


۴۱
گذر موقت
افشین هاشمی
۱۱ مرداد
۱۷۳٬۳۷۳٬۰۰۰


 
 
 
جمع کل
۳۶,۱۵۴,۰۹۷,۰۰
منبع: بهارنیوز

جایزه‌های ادبی از حاشیه‌ها دوری کنند

این داستان‌نویس که در حال حاضر در استرالیا زندگی می‌کند در پی برگزیده شدن در نخستین دوره جایزه «احمد محمود» در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: گرفتن جایزه «احمد محمود» برای من افتخار بزرگی است. جایزه‌ای که نام «احمد محمود» بر روی آن باشد طبیعتا مسئولیت سنگینی برای من دارد و باعث می‌شود انتظار مخاطبان از منِ‌ نویسنده چندبرابر شود، زیرا نوع نگاه به نویسنده و کتابی که برنده این جایزه شده  مقداری متفاوت می‌شود و انتظارت بیشتری از فرد دارند. اعضای هیأت داوران در طی این مدت تلاش‌های زیادی انجام داده‌ و  فشارهای زیادی را که از جهت‌های مختلف بر آن‌ها وارد می‌شد تحمل کرده‌اند. در مواقعی همه فکر می‌کردند این جایزه ممکن است در ابتدای کار مانند جوایز خصوصی دیگر از بین برود؛ اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و جایزه روند خود را طی کرد.
او در ادامه متذکر شد: به‌نظرم جایزه «احمد محمود»  بازگشت بسیار خوبی به جوایز خصوصی بعد از یک مدت طولانی است که ما با جایزه خصوصی، به آن  معنایی که در دوره شکوفایی جایزه‌های خصوصی داشتیم، طرف نبودیم. بسیاری از جوایز خصوصی به دلایل مختلف به محاق رفته بودند. برگزاری جایزه «احمد محمود» به شکل خوب و آبرومند نتیجه تلاش‌های دست‌اندرکاران این جایزه بود. برگزاری این جایزه اتفاق خوبی در حوزه ادبیات ما بود که امیدوارم بتواند ادامه پیدا کند زیرا نوع فعالیت جایزه به گونه‌ای است که باعث اعتبار جایزه و برندگان آن می‌شود. جایزه «احمد محمود» چه از نظر زمانی و چه از نظر اسمی جایزه مهم و ارزشمندی است و خوشحالم که کتاب «همین امشب برمی‌گردیم» از برگزیدگان این جایزه بود.
پیمان اسماعیلی که جایزه‌های ادبی دیگری را هم در کارنامه خود دارد درباره این اتفاق گفت: دلیل این را که کتاب‌های من مورد توجه قرار گرفته‌اند  نمی‌دانم و نمی‌توانم در این مورد نظری بدهم. اما آن‌چه از نظر من مهم‌  است، این است که خودم به عنوان مخاطب نهایت لذت را از خواندن کتابم ببرم. من چیزی را نمی‌نویسم  به صرف این‌که چیزی نوشته باشم؛ هیچ‌گاه‌ این اتفاق نیفتاده است.  قطعا باید به ضرورت و قطعیت آن قصه برسم تا آن را به نگارش دربیاورم؛ در غیر این صورت، این‌ اتفاق نمی‌افتد. این چیزی است که در نوشتن برای من یک اصل است. 
او افزود: وقتی نویسنده‌ای از نوشته خود لذت کافی نمی‌برد مسلما مخاطبان نیز از آن نوشته لذت نخواهند برد. یکی از دلایل استقبال از آثار من می‌تواند این‌ باشد که من به نگاه شخصی در داستان‌هایم اصرار دارم که ممکن است خوشایند مخاطبان و منتقدان باشد. این را به عنوان یک روش در پیش گرفته‌ام که وقتی آن را می‌پذیرند برای من خوشحال‌کننده است.  
نویسنده کتاب «برف و سمفونی ابری» خاطرنشان کرد: با این موضوع که حال ادبیات ما خوب نیست چندان موافق نیستم زیرا ما در چند سال گذشته رمان‌ها و مجموعه داستان‌های درخشانی داشته‌ایم. البته در این چند سال با ریزش مخاطب مواجه بودیم که دلایل بسیار زیادی دارد و بررسی این موضوع به بحث دقیق‌تری نیاز دارد. جوایز ادبی می‌تواند به جذب مخاطب کمک کند البته به شرطی که مخاطب به نتایج جایزه اعتماد کند، که این اعتماد در گذر  زمان اتفاق می‌افتد. من فکر می‌کنم در چند سال گذشته جوایز در جذب مخاطب خیلی موفق نبوده‌اند. نمی‌توانم پیش‌بینی کنم و بگویم جوایز تأثیر ندارند یا تأثیرگذارند، به‌ویژه جایزه «احمد محمود» که باید به آن زمان بیشتری بدهیم. نسبت به آینده این جایزه خوش‌بین هستم و امیدوارم این جایزه مانند جایزه‌هایی که در دهه ۸۰ داشتیم، بتواند به اهمیت و محبوبیت برسد، همچنین در دیده شدن کتاب‌ها نقش موثری داشته باشد.
او درباره جایزه‌های دولتی نیز اظهار کرد: به‌نظرم درست‌تر این است که مانند کشورهای دیگر دولت ایران از جوایز خصوصی حمایت کند تا این جوایز به صورت مستقل جایزه خود را اهدا کنند و پیش بروند. این‌که خود دولت بخواهد به صورت مستقیم متولی یک جایزه باشد، بدون هیچ پیش‌داوری می‌توانیم بگوییم تجربه عمومی کشورهای دیگر نشان می‌دهد که این اتفاق چندان موفق نبوده است. البته طی سال‌های اخیر در جوایز دولتی شاهد تغییرات مثبتی بوده‌ایم و تا جایی که توانایی داشتند سعی کردند انتخاب‌های مستقل‌تری داشته‌ باشند که این موضوع را می‌توان به فال نیک گرفت. 
اسماعیلی افزود: نگاه کلی‌مان را به جایزه دولتی باید مشخص‌ کنیم. نگاه کلی این‌ است که آیا یکی از وظایف دولت این است که متولی برگزاری جایزه باشد یا این‌که بهتر است این وظیفه را به بخش خصوصی واگذار کند. چیزی که در جوایز دولتی و خصوصی مهم است این است که این‌ جایره‌ها درگیر حاشیه‌هایی که در نهایت به ضرر ادبیات است نشوند و به‌گونه‌ای نباشد که این جایزه‌ها در تقابل با یکدیگر قرار بگیرند. طبیعتا جوایز خصوصی در این تقابل آسیب‌پذیرترند زیرا جوایز دولتی یک پشتوانه دولتی، چه از نظر مالی و چه از نظر سیاسی، دارند که باعث می‌شود بدنه قدرتمندی  داشته باشند و کمتر آسیب بینند. من پیشنهاد می‌کنم کسانی که جایزه‌های خصوصی و دولتی را در دست دارند تا جایی که ممکن است از این حاشیه‌ها دوری کنند. هرگونه صحبت کردن درباره ادبیات خوب و مستقل به نفع ادبیات است؛ البته من درباره ادبیات مستقل حرف می‌زنم نه ادبیات سفارشی. اگر جایزه دولتی‌ هم به ادبیات مستقل توجه‌ نشان دهد، طبیعتا عملکرد خوبی خواهد داشت و چیز قابل تخریبی نیست که ما مُهر بر پیشانی آن بچسبانیم. 
منبع: بهارنیوز

کار ما دیپلماسی فرهنگی است

روزنامه بهار: دیپلماسی فرهنگی و ارتقای روابط بین‌المللی میان ایران و دیگر کشورها، یکی از راه‌های ارتباطی موثر در طی سال‌های اخیر بوده است و این فرآیند در زمینه‌های فرهنگی چون دنیای سینما و موسیقی ایرانی به خوبی هموار شده است و زمینه‌های همکاری فرهنگی خوبی در این رشته‌های هنری بین ایران و دیگر کشورها گشوده شده است و این گشایش در زمینه‌های دیگری چون ادبیات ایرانی با فاصله‌ای بیشتر به واسطه فعالیت‌های آژانس‌های ادبی در حال شکل گرفتن است. در این مسیر آژانس ادبی پل به همت مجید جعفری اقدم گام‌های بلندی برداشته است که افق روشنی را هم از نظر جذب دیگر مخاطبان به ادبیات ایران و هم از نظر چرخش مالی پیش روی این شاخه فرهنگی و ارتقای آن گشوده است. این آژانس ادبی بسیاری از آثار ایرانی را به کشورهایی چون فرانسه، چین و ترکیه معرفی کرده و به تازگی نیز فعالیت‌های همکاری خوبی مابین دیگر کشورها رقم زده است.
***
موسسه شما قدم بزرگی برای معرفی و ترانسفر داستان‌های ایرانی به دیگر کشورها برداشته است. لطفا درباره این اقدام بیشتر توضیح بدهید.
موسسه ما تحت عنوان آژانس ادبی و ترجمه «پٌل»، تقریبا از سال ۸۰ فعالیت‌اش را شروع کرده است که در اوایل با عنوان دیگری تحت عنوان آژانس ادبی «میرزا» فعالیتش را شروع کرد و بعد از آن که بنده مجبور شدم وارد کار دولتی و ارشاد بشوم و به عنوان مدیر کل قسمت تحقیقات و توسعه نشر ادبی فعالیت کنم، مجبور شدیم فعالیت آژانس را یک مدتی تعطیل کنیم تا سال ۸۵ که دوباره آن را احیا کردیم و با عنوان آژانس ادبی و ترجمه «پل» کارمان را شروع کردیم. محور فعالیت‌های آژانس ما در ۴ بخش است که عمده کار ما یا به اصطلاح کار محوری و اصلی ما معرفی آثار ایرانی در بازارهای بین‌الملل نشر با هدف کمک به فروش رایت آنها به زبان‌های مختلف و در کشورهای متعدد است.

فرآیند رایزنی و فروش حق رایت داستان‌ها به دیگر کشورها به چه صورت انجام می‌شود؟
 همان طور که می‌دانید هر کتابی که به زبان فارسی در ایران منتشر می‌شود را می‌توان حق رایت آن را به ناشران خارجی واگذار کرد و حق آن را فروخت تا خود ناشران خارجی این کتاب‌ها را به زبان خودشان ترجمه و چاپ کنند و در دایره توزیع خودشان قرار بگیرد. زمانی که بنده در سال‌های گذشته در سازمان فرهنگی ارتباطات مسئول امور ترجمه بودم، آنجا کارهای اشتباهی که ما خودمان هم شریک آن کارهای اشتباه بودیم، صورت می‌گرفت که آن‌ها برای ما تجربه شد. در آن زمان ما کتاب‌هایی را بنا به صلاح دید خودمان انتخاب می‌کردیم و به زبان‌های مختلف ترجمه می‌کردیم و می‌فرستادیم برای رایزنی‌های فرهنگی که آنها به جاهایی ارسال کنند. اغلب این آثار در دایره موسسات دولتی طرف ارتباط رایزنی‌ها به صورت هدیه داده می‌شد و هیچ نفعی در این که هم اقتصاد نشر ما ببرد و هم این که کتاب‌ها دست مخاطبان اصلی بیفتد، صورت نمی گرفت. این تجربه‌ها به ما کمک کرد که متوجه شویم این فرآیند در دنیا این شکلی نیست. در نتیجه از سال ۸۵ این کار را به صورت حرفه‌ای تر شروع کردیم و سعی کردیم قواعدی که رایج و جاری در بازارهای نشر بین‌الملل هست را مراعات کنیم. بنابراین ۲مرحله کار داشت که یکی بحث پرزنت و معرفی آثار مطابق استانداردهای بین‌المللی بود و دیگر بخش حقوقی آنها بود.

نحوه انتخاب آثار و کتاب‌ها برای معرفی به موسسات خارجی و کشور مقصد چگونه است؟
در مطالعاتی که داشتیم، پی بردیم که موضوعاتی مثل ادبیات داستانی و همچنین ادبیات کلاسیک و همچنین ادبیات و تصویرگری حوزه کودک و نوجوان، بیشتر از دیگر موضوعات مخصوص کشور ما است که اتفاقا همین موارد در دنیا هم خواهان دارند یعنی دوست دارند بدانند که در لایه‌های اجتماعی ایران چه اتفاقاتی می‌افتد و این‌ها اگر در غالب داستان و رمان باشد، استقبال بیشتری می‌شود. برای همین انتخاب‌های اولیه ما از ادبیات داستانی بود زیرا در دنیا از نظر موضوعی رمان حرف اول را می‌زند و بیشترین خرید و فروش رایت در زمینه رمان اتفاق می‌افتد و بعد در حوزه کودک و نوجوان. در حوزه کودک و نوجوان چون کتاب‌ها معمولا سری هستند و از طرفی دیگر علاوه بر متن، تصویرگری آن  هم خرید و فروش می‌شود، گردش مالی بیشتر از دغدغه داستانی است و به جهت تعداد عناوین بیشتر رمان و ادبیات داستانی اتفاق می‌افتد. سعی می‌کنیم حداقل در نمایشگاه‌های معروف دنیا شرکت کنیم و آنهایی را هم که شرکت نمی‌کنیم، از آژانس‌های ادبی کشورهای دیگر کمک می‌گیریم. ما تفاهم نامه‌های همکاری آژانسی داریم و آثار منتخب را به آن آژانس‌های ادبی می‌فرستیم و آنها از طرف ما کتاب هایمان را معرفی می‌کنند. در کمیسیونی که آژانس می‌گیرد، معمولا ۲۰درصد  از قرارداد را می‌گیرد و ۱۰درصد از طرف فروشنده و ۱۰درصد از طرف خریدار. به این صورت که ۱۰درصدش را به آنها می‌دهیم و ۱۰درصدش را خودمان برمی داریم. آنها هم آثارشان را می‌فرستند و ما در دنیا کار می‌کنیم. این روند همکاری همواره ادامه داشته است که در دوره‌هایی مثل دوره دولت اصلاحات بیشتر دوست داشتند با ما ارتباط داشته باشند و در دوره‌هایی این ارتباط کمتر بوده است. در زمان اصلاحات در ارتباط ۱۰ تا ناشر، حداقل ۵ یا ۶ مجموعه جواب می‌دادند و آنهایی هم که جواب نمی دادند، عذرخواهی می‌کردند که مثلا ما با این شرایط نمی توانیم با ایران کار بکنیم. در دوره‌های هم مکاتباتی داشتیم که ۵تا هم جواب نمی گرفتیم مثل اینکه آن در قفل شده بود. در دوران جدید فضا بهتر شده اما نه مثل زمان اصلاحات ولی بهتر شده است.

تبادلات حق رایت کتاب ها، روند جدیدی در دنیای نشر محسوب می‌شود. بازگشت مالی قابل توجهی در این فرآیند وجود دارد؟
در دنیا تقریبا همه کشورهایی که دارای نشر معتبر هستند، این کار را می‌کنند یعنی اگر من رایتی را از ترکیه بخرم ترکیه هم در یکی از این مراحل به من کمک می‌کند. در ایران هم مبلغ‌هایی تعیین شده برای کتاب‌های مختلف تعریف کرده‌اند، مثلا برای کتاب کودک و نوجوان ۱۰۰۰دلار و برای کتاب بزرگسالان ۳۰۰۰ دلار و کتاب‌های ویژه ۵۰۰۰دلار به ناشر خارجی پرداخت می‌شود، به شرط اینکه قراردادش را بفرستد. ما یک آژانس ادبی هستیم که از طرف ۱۶ نویسنده و ۳۷ تا ناشر نمایندگی داریم تا کتاب هایشان را در دنیا معرفی کنیم. اگر ناشری پیدا کردیم با این افراد یا موسسات برای واگذاری حق رایت شان قرارداد می‌بندیم. ما در سال ۹۶ بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب توانستیم قرارداد ببندیم که عمدتا در حوزه رمان، کودک و نوجوان و بعضی کتاب‌های غیر داستانی مربوط به ایران مثلا  دکتر پاینده کتابی دارد تحت عنوان داستان کوتاه در ایران که ۳جلدی است. مخاطبان خارجی علاقه دارند ببینند در ایران چه اتفاقی می‌افتد یا مثلا به تاریخ هنر در ایران و موسیقی خاص ایران یا مواردی که مربوط به کشور ما هست، علاقه دارند.

در این فرآیند با چه مشکلات و موانعی روبه رو بوده یا هستید؟
اگر دوستان ما در ارشاد کارها را در گیرو دار بروکراسی اداری نیندازند، بسیاری از مشکلات هموارتر خواهد شد. ما الان ناشری داریم که بیش از ۲ماه با ما قرارداد بسته است و ما آثار آنها را برای گرنت فرستاده‌ایم اما هنوز به ما هیچ جوابی نداده‌اند که آیا تشکیل می‌شود یا نه؟. موسسه ما هم جزو شورا است و مدام تماس می‌گیریم که چه زمانی جلسه تشکیل می‌شود و این بروکراسی اداری باعث می‌شود ناشر خارجی اعتمادش نسبت به ما سلب شود و فکر کند ما تمایلی به همکاری نداریم. اگر این مراحل سرعت بگیرد فکر می‌کنم اتفاقات خوبی صورت بگیرد.

برای انتخاب آثار به چه مواردی توجه می‌کنید؟ آیا آژانس‌های ادبی همکار خارجی سلیقه خاص مخاطبان شان را به شما منتقل می‌کنند تا بر آن اساس آثاری به آنها معرفی کنید؟
اساس رمان‌هایی که انتخاب می‌شوند، دو حالت دارند: یکی اینکه ناشر یا نویسنده به موسسه ما مراجعه می‌کند و می‌گوید که کتاب‌های مرا در بین‌الملل مطرح کنید و حق رایتش را بفروشید. در این صورت ما نسخه‌ای از اثر با برگه ارزیابی کارشناس هایمان که با نگاه به بازار(بازار بین‌الملل) برای فروش حق رایت آن تصمیم و اقداماتی انجام می‌دهیم. در مرحله کارشناسی به این که نویسنده خوب یا بد نوشته است، توجه نمی شود و آنچه مهم است این است که موضوع اثر در بازار بین‌الملل کدام کشورها بیشتر می‌تواند جواب بگیرد. مثلا در ارمنستان در امسال و سال‌های اخیر به موضوع خیانت بیشتر توجه شده است در نتیجه آثاری که با این تم موضوعی هستند، قابلیت عرضه به ناشران آنجا را پیدا می‌کنند. بحث اول ما مخاطب‌شناسی و نیازبندی بازار است.

فعالیت آژانس شما در نمایشگاه‌های بین‌المللی نشر به چه صورت است و رایزنی‌ها چطور دنبال می‌شود؟
در نمایشگاه‌هایی که شرکت می‌کنیم مثلا فرانکفورت یا چین به این توجه می‌کنیم که مثلا از ترکیه کدام ناشران حضور دارند و فعالیت کدام یک از به موضوعات ما می‌خورند. بعد از این بررسی با آنها مکاتبه می‌کنیم و عناوین و خلاصه آثار را برایشان می‌فرستیم و آنها هم برای ما آثارشان را می‌فرستند. بعد اگر توافق اولیه صورت گرفت، قرار ملاقات تنظیم می‌کنیم مثلا در همین نمایشگاه فرانکفورت ما هر نیم ساعت قرار ملاقات داشتیم و تا زمانی که این قرار ملاقات‌ها انجام نگیرد، بحث حالت مجازی دارد و قطعیت ندارد اما زمانی که حضوری صحبت می‌کنیم، معامله قابل لمس تر و قابل باورتر می‌شود. یعنی عمده ارتباطاتی که ما پیدا کردیم، آنهایی بوده که قبلش ما یک پیش زمینه داشته‌ایم و ملاقاتی انجام شده و پیگیری‌های صورت گرفته است. کتاب‌های ناشر خارجی را هم با ترجمه برای ناشر ایرانی می‌فرستیم اگر خواستند برای آنها هم رایزنی کرده باشیم. نکته مهم این است که زمانی می‌توان رایت اثری را فروخت که از ناشران خارجی هم رایت آثارشان خریداری شود، این یعنی احترام.

بحث گرنت آثار ایرانی به دیگر کشورها با چه افق نگاهی صورت گرفت و دنبال شد؟ فعالیت تان در این چند سال را چطور ارزیابی می‌کنید؟
ما سعی کردیم در این سال‌ها یک عده از ناشرهای خوب مان را در این مسیر هدایت کنیم. اتفاق‌های خوبی در حال شکل گرفتن است که اولین فایده آن کمک به اقتصاد نشر. رمان ما وقتی در قالب زبان فارسی است، تنها مخاطب محدود فارسی زبان در ایران یا نهایتا در افغانستان و تاجیکستان را دارد و ایرانی‌های مقیم در خارج از کشور. ولی وقتی آثار ایرانی به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شوند و در کشورهای مختلف در دایره مخاطبان بیشتر می‌شود. دوما از این طریق نویسنده و ادبیات ما به کشورهای دیگر راه پیدا می‌کنند و هم کتاب و هم نویسنده شناخته می‌شود. بنابراین هم اقتصاد نشر ما جلو می‌رود و هم نویسنده ما در دنیا معروف می‌شود. به این طریق ادبیات ما در گستره‌های جغرافیایی مختلف راه پیدا می‌کند.
منبع: بهارنیوز

انتقاد از یک خواننده پاپ: معنی شعرهایی را که می خوانی میدانی؟!

روزنامه ایران در یادداشتی در باره حمید هیراد،خواننده پاپ نوشت:

چند شب پیش یکی از خواننده‌های جوان و تازه‌کار و پرطرفدار میهمـــــــان یکــــــی از برنامه‌هـــای محبــــوب تلویزیون بود و می‌گفت اغلــــــب شــــعرهایش را خـــودش می‌گویـــد.

البته تأکید داشت در ترانه‌هایش از آثار بزرگان ادبیات ایران‌زمین هم استفاده می‌کند. کنجکاو شدم چندتایی از آهنگ‌هایش را گوش دهم و ببینم ماجرا چیست و چشمتان روز بد نبیند. یکی از کارهایش با این مصراع سیمین بهبانی شروع می‌شد که «نبسته‌ام به کس دل، نبسته کس به من دل» و بعد می‌شد «من عاشق‌تر از من ماندم ساحل به ساحل/‌ای باوفای بی‌وفای قلب من کجایی/ امان امان امان از این عشق و غم جدایی» یکی دیگر از آهنگ‌هایش این‌طور شروع می‌شد که «چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی» و بعد می‌رسید به این بیت مولانا که «هم نظری هم خبری هم قمران را قمری، هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری» و بعد هم می‌شد «تو معشوقه دیوانه پرشور و شرم باش فقط یار منو یار منو یار خودم باش» و آخرش هم «یار من دل شیدای منو بگیر ببر آسمون…».

یا در یکی از ترانه‌هایش می‌گفت «عاشق‌تر از آنم که دمی خام شوم من/ با بوی سر زلف تو آرام شوم من / عاشق‌تر از آنم که تو را یار بدانم/ من عاشقم و جز تو خریدار ندارم» و هر چه سعی کردم بفهمم ترانه‌سرا منظورش از این ابیات چیست آخرش هم نفهمیدم. عاشقی چه ربطی به خام شدن دارد؟ پیشتر عاشق‌ها معمولاً با بوی سر زلف معشوق آرام نمی‌شدند.

عاشقی و طرف را یار نمی‌دانی و بعد هم جز او خریداری نداری؟ بعد در یکی از دیگر از ترانه‌هایش شنیدم که می‌گفت «شب که شد نگاهتون همش میاد در نظرم/ شب که شد صداتون همش میفته تو سرم» شگفتی‌ام زیادتر شد که مگر افتادن صدای کسی در سر آدم چیز بدی نبود؟ آدم با معشوقی که از او در خواست دارد «هر چی شد یار من فقط بیا دور و برم شب که شد» این‌طوری حرف می‌زند؟ و بعد هم کل این عاشقانه می‌رسد به اینکه «مجبور بودم بهت اصرار کردم دلتو اغفال کردم مجبور بودی بهم اصرار کردی وای تو منو وادار کردی» که بیشتر از آنکه معشوق را تشویق کند که «شب که شد کجایی یار من بیا» به او می‌گوید عاشق ماجرا به دلیلی مجبور بوده و معشوق هم همین‌طور.

البته خدایی نکرده بنده با تضمین ابیات بزرگان مشکلی ندارم، با تضمین زمانی مشکل دارم که بیتی از مولانا را بردارند و بگذارند وسط این لاطائلات. شما وقتی یاقوت سرخ برمه در دست دارید آن را نگین حلقه‌ای بدلی نمی‌کنید.

به این خوانندگان عزیز توصیه برادرانه می‌کنم که دست کم تا زمانی که معانی عبارات را یاد نگرفته‌اند و نتوانسته‌اند یک ترانه بسرایند که سر و تهش به هم مربوط باشد و جملات پشت سر هم علاوه بر ریتم یکسان انسجام معنایی هم داشته باشند بی‌خیال ترانه‌سرایی شوند و از هنر ترانه‌سرایان مجرب استفاده کنند و عاجزانه از آنها می‌خواهم اگر چنین نمی‌کنند دست کم دست از سر حافظ و مولانا و امثالهم بر دارند و آثار فاخر یکدیگر را تضمین کنند.


منبع: عصرایران

فیلم هایی که با آن‌ها گریه کردیم

برترین ها – ترجمه از سولماز محمودی: این افسانه که آقایان احساس ندارند و “مرد نباید گریه کند! همیشه وجود داشته و شنیده می شده است. ما در دورانی زندگی می کنیم که جامعه به ما مکانی برای آزاد کردن حساسیت درونی و حتی گریه کردن آزادانه را می دهد و آن سینما است. بعضی از فیلم هایی که تابحال در تاریخ سینما ساخته شده اند حتی بی احساس ترین آقایان را نیز به گریه می اندازند و در زیر به چند مورد از آنها اشاره کرده ایم:

۱۸٫ “درباره اشمیت” (About Schmidt) (2002)

داستان درباره مرد بیوه بازنشسته ای به نام وارن اشمیت (با بازی جک نیکولسون) است که حس می کند زندگی اش بر باد رفته و تصمیم می گیرد که راهی سفر شود و به عروسی دخترش با مردی برود که اصلاً از خانواده او خوشش نمی آید. رویدادهایی که رخ می دهد باعث می شود که او بیشتر به زندگی بیهوده اش فکر کند و حس بیهودگی تا لحظات آخر فیلم ادامه دارد. با آنکه خود اشمیت آدم سرسختی است، ولی خود او هم در آخر فیلم به گریه می افتد.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۷٫ “روح” (Ghost) (1990)

مولی جنسن (با بازی دمی مور) پس از کشته شدن نامزدش، سم ویت (با بازی پاتریک سوایزی)، افسرده می شود. حالا روح سم که در برزخ قرار دارد سعی می کند با کمک یک فالگیر (ووپی گلدبرگ) جان مولی را از خطر نجات دهد. داستان مرگ شریک زندگی همیشه غمناک بوده و این فیلم روی این موضوع تمرکز زیادی دارد و دستمایه خوبی برای به گریه انداختن بیننده است. لحظه خداحافظی سم در پایان فیلم نیز بسیار غم انگیز است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۶٫ دختر میلیون دلاری (Million Dollar Baby) (2004)

فرانکی دان (کلینت ایستوود) مربی بوکس باتجربه ای است که از دخترش دور شده و تصمیم می گیرد مگی فیتزجرالد (هیلاری سوانک) را که بوکسور زن بااستعدادی است به اجبار آموزش دهد. ولی بالا رفتن و پیشرفت او بهایی دارد. در زندگی همه زمان هایی پیش می آید که باید تصمیم دشواری بگیرد و این فیلم از این لحاظ فیلمی تأثیرگذار است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۵٫ “سینما پارادیزو” (Cinema Para Cinema Paradiso diso) (1989)

توتو عاشق سینماست و رسماً با یک آپارات چی به نام آلفردو (فیلیپ نوآره) در سینما زندگی می کند. حتی وقتی سینما آتش می گیرد و آلفردو کور می شود، هیچ چیز نمی تواند توتو را از پرده نقره ای دور کند و او آپارات چی سینما می شود. فیلم سینما پارادیزو آمیزه ای تلخ و شیرین از شادی و غم و نور و سایه است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۴٫ “تایتانیک” (Titanic) (1997)

خودتان بهتر می دانید که داستان این فیلم درباره غرق شدن یک کشتی و کشته شدن هزاران نفر است. در این میان ماجرای تراژیک جدا شدن دو عاشق صحنه های غم انگیز و گریه داری برای بیننده رقم می زند. جک و رز پس از غرق شدن کشتی به یک تخته پاره متوسل می شوند و جک با فدا کردن خود سعی می کند رز را خشک و امن نگه دارد تا تیم نجات سر برسد.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۳٫ “دفتر یادداشت” (The Notebook) (2004)

در دهه چهل، پسری روستایی به نام نوآ (رایان گاسلینگ) و دختر پولداری به نام الی (ریچل مک ادامز) با وجود موانع مختلف با هم دوست می شوند. ولی وقتی فیلم دوران سالمندی الی را نشان می دهد، بیننده متوجه می شود که وی در حال از دست دادن حافظه اش است و پیرمردی در آسایشگاه هر روز به دیدن او می آید و برایش کتاب می خواند. فیلم ماجرای دوران جوانی این دو را نشان می دهد که چطور نوآ تلاش می کند تا هر طور شده عشقشان را زنده نگه دارد و پس از سالها این دو بهم می رسند و پیرمردی که در آسایشگاه برای الی کتاب می خواند همان نوآ است که هنوز عشقش به الی تمام نشده و او را تنها نگذاشته است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۲٫ “فیلادلفیا” (Philadelphia) (1993)

اندرو بکت مبتلا به ایدز (با بازی تام هنکس) دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و بخاطر بی عدالتی از سوی کارفرماهای سابقش، تصمیم به مقابله می گیرد و اقامه دعوی می کند. در نهایت او می میرد و دادگاه به نفع او رأی می دهد و در نتیجه بیش از ۵ میلیون دلار خسارت به او تعلق می گیرد. تام هنکس جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. دنزل واشینگتن در این فیلم نقش وکیل او، جو میلر را بازی کرد. غمناک ترین بخش فیلم پایان آن است که بکت در این دعوی برنده می شود و غرامت دریافت می کند، ولی آن زمان دیگر بکت مرده است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۱٫ “کنارم بایست” (Stand By Me) (1986)

گوردی لاشانس (ویل ویتون) با سه تا از بهترین دوستانش به جنگل می روند تا جسد یک پسربچه را ببینند و این اقدام خطرناک باعث می شود که کودکی آنها پایان یابد. این تجربه در واقع کودکی این پسربچه ها را تعریف می کند. صحنه های غم انگیز به یاد آوردن آن دوران برای گوردی بزرگسال سنگین و تراژیک است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱۰٫ “انجمن شاعران مرده” (Dead Poets Society) (1989)

جان کیتینگ (رابین ویلیامز) یک معلم انگلیسی است که برنامه درسی یک مدرسه خصوصی را زیر و رو می کند و دانش آموزانش را به سمت جاده سنگلاخی شورش سوق می دهد. قطعاً همه ما وقتی بچه مدرسه ای بودیم شر و شور داشتیم و این فیلم نیز منبع الهام فیلم های بیشمار دیگری بوده و در عین حال با بیننده ارتباط خوبی برقرار می کند.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند


۹٫ “رستگاری در شاوشنک” (The Shawshank Redemption) (1994)

اندی دوفرین (با بازی تیم رابینز) به جرم قتل همسرش به زندان ایالتی شاوشنک فرستاده می شود، ولی دیوارهای زندان نمی توانند جلوی یک انسان بی گناه را بگیرند. تیم در نهایت از زندان فرار می کند، ولی نکته فیلم این است که ترس است که انسان را زندانی می کند و امید او را رها می کند. این داستان بیشتر ماجرای پشتکار و اراده قوی را روایت می کند.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۸٫ “مزار کرم های شب تاب” (Grave of the Fireflies) (1988)

سیتا و ستسوکو، خواهر و برادر یتیمی هستند که در جنگ جهانی دوم از میان چشم اندازهای ویران شده ژاپن عبور می کنند و به دنبال غذا و سرپناه می گردند. هر انسانی با ذره ای شفقت با تماشای روبرو شدن این دو کودک با خطرات جنگ و تقلای آنها برای محافظت از خود به گریه می افتد.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۷٫ “مرد فیلی” (The Elephant Man) (1980)

جان مریک (با بازی جان هرت) مردی معلول است که توسط پزشکی به نام فردریک تریوز (آنتونی هاپکینز) از سیرکی نجات می یابد. ماجرای مریک از نمایش دادن به عنوان موجودی وحشتناک در سیرک گرفته تا رسیدن به مقام یک انسان معمولی، داستان گریه دار بی ارزشی نیست و این فیلم که ساخته دیوید لینچ است، ماجرای مردی را روایت می کند که بیگانگی با مردم معمولی را با گوشت و پوستش حس می کند.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۶٫ “بالا” (Up) (2009)

کارل فردریکسن (با صدای ادوارد اسنر) پیرمرد بازنشسته ای است که به خانه اش صدها بالون می بندد و راهی سفری برای عملی کردن آرزوی همسر مرحومش، الی، می شود. کمپانی پیکسار همیشه ثابت کرده که می تواند با انیمیشن هایش احساسات بیننده را به بازی بگیرد. داستان عاشقانه ای که این فیلم روایت می کند حتی بزرگترها را نیز به گریه می اندازد.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۵٫ ای. تی. موجود فرازمینی (E.T. The Extra Terrestrial) (1982)

الیوت (هنری توماس) پسربچه تنهایی است که با یک موجود فضایی تنهاتر دوست می شود. این دو با هم بازی می کنند و به کشف چیزهای مختلف می پردازند و حتی هر دو از چیزهای مشابهی ناراحت می شوند. این دو تبدیل به دو دوست جدانشدنی می شوند. وقتی بزرگترها از وجود این موجود آگاه می شوند، برای جدا کردن آنها می آیند.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۴٫ “مسیر سبز” (The Green Mile) (1999)

جان کافی (مایکل کلارک دانکن) نام مردی درشت اندام ولی مهربان است که بخاطر جرمی که مرتکب نشده محکوم به مرگ می شود. پل اجکام (تام هنکس) زندانبانی خوش قلب است که مجذوب مهربانی او می شود، ولی می داند که این دوستی ادامه ندارد. این فیلم با آنکه زیاد موردتوجه جشنواره ها و به خصوص اسکار قرار نگرفت، ولی نزد مخاطب بسیار محبوب شد. زیرا داستان آن داستانی فراموش نشدنی و تأثیرگذار است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۳٫ “چه زندگی شگفت انگیزی” (It’s a Wonderful Life) (1946)

جیمز استوارت نقش جورج بیلی را بازی می کند. بیلی از رویاهایش گذشته است تا به دیگران کمک کند و خودکشی او در شب سال نو موجب مداخله فرشته نگهبان او، کلارنس ادبادی (با بازی هنری تراورس) می شود. کلارنس به جورج همه زندگی هایی که او بر آنها اثرگذار بوده را نشان می دهد و به او نشان می دهد که اگر وی به دنیا نمی آمد، چقدر زندگی در جامعه بدفورد فالز متفاوت می شد. این فیلم تأثیرگذارترین فیلم تاریخ سینما نامیده شده است.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۲٫ “بامبی” (Bambi) (1942)

بامبی نام بچه آهویی است که توسط مادر مهربانش در جنگلی بامزه و رمانتیک بزرگ می شود. وقتی شکارچی ها مادرش را می کشند، بامبی مجبور می شود که زود بزرگ شود. همه ما کودکی را تجربه کرده ایم و بامبی برای همه ما ماجرای آشنایی دارد. صحنه کشته شدن مادر بامبی یکی از غم انگیزترین صحنه هایی است که حتی بزرگسالان را هم به گریه می اندازد.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند

۱٫ “فهرست شیندلر” (Schindler’s List) (1993)

در میان ترس و وحشت ناشی از هولوکاست، اسکار شیندلر (لیام نیسون) تاجر نازی، وجدانش بیدار می شود و جان هزاران یهودی را با استخدام آنها در کارخانه اش نجات می دهد. یکی از دردناک ترین حوادث تاریخ بشریت سوژه فیلمی تأثیرگذار شده است که مخاطب را تا لحظه آخر درگیر خود می کند. فیلم هایی دیگری همچون “پیانیست” هم از این دست و ژانر ساخته شده اند، ولی “فهرست شیندلر” ماجرای کورسوی امیدی برای انسان هایی است که در معرض قتل عام و نسل کشی وحشیانه ای قرار گرفته اند و نجات هر یک از آنها ناگزیر اشک به چشم بیننده می آورد. استیون اسپیلبرگ کارگردان این فیلم تأثیرگذار است و جایزه اسکار بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین موسیقی متن و بهترین فیلم را دریافت کرد.

فیلم هایی که آقایان را هم به گریه می اندازند


منبع: برترینها

معرفی بدترین فیلم‌های ۲۰۱۷ از سوی منتقدان

منتقدان هالیوود ریپورتر بدترین فیلم‌هایی را که سال ۲۰۱۷ راهی پرده‌های نقره‌ای شدند، انتخاب کردند.

به گزارش مهر به نقل از هالیوود ریپورتر، در فهرست بدترین فیلم‌های سال از ژانرهای مختلف جای گرفته‌اند از کمدی‌های لوسی که خنده‌ای به لب نمی‌آورند تا فیلمی که ساختش سروصدای زیادی به پا کرد.  

۱۰- «دوباره خانه»

فیلمی با بازی رییس ویتراسپون در نقش یک مادر تنها که با مردی جوان‌تر از خود آشنا می‌شود. این فیلم که نخستین تجربه کارگردانی هیلی میرز-شی‌یر بود در قالب فیلمی رمانتیک شبیه‌سازی شده و تلاش کرده تا از تجربه والدینش که در چند دهه گذشته در سینما کار کرده بودند، الهام بگیرد. با این حال این فیلم به طرزی باورنکردنی ضعیف است و با صحنه‌آرایی تخت و بی‌روح، بازیگری سرهم‌بندی شده و لنگ‌لنگان بر مبنای فیلمنامه‌ای بی‌وقفه و فارغ از تار و پودی در هم تنیده، بیشتر شبیه یک سیتکام تلویزیونی طولانی است که خنده‌هایش را هم از آن حذف کرده‌اند.

۹. «ملکه صحرا»

فیلم جدید ورنر هرتسوگ بر مبنای زندگی کاشف بریتانیایی گرترود بل با بازی نیکول کیدمن است؛ زنی که درک وی از فرهنگ به بازسازی جهان عرب در اوایل دهه ۱۹۰۰ کمک کرد. با این حال این فیلم شبیه بسیاری از فیلم‌های هرتسوگ است. قهرمان اصلی خودش را در پس زمینه گم می‌کند و انزوا آینه‌ای در برابر ذهنیات اوست. با وجود تلاش کارگردان برای بیرون آوردن شعری لیبرال از دل عناصری که در اختیار داشته، تنها داستانی تخت و اخلاقی را برای ما بدون ماجرایی که در عمل بتواند برانگیزاننده باشد، روایت کرده است.

۸. «گارد ساحلی»

نمی توان فکر کرد هر برنامه متوسط و موفق تلویزیونی قابل تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی بلند باشد. یک مثال بسیار درست آن همین فیلم است که از برنامه تلویزیونی درباره گاردهای ساحلی الهام گرفته و با وجود بهره گرفتن از دواین جانسون و زک افرون شبیه یک فیلم تلویزیونی سرگرم کننده درآمده که هیچ چیز بیشتری برای جذب مخاطب ندارد. این فیلم کمدی-اکشن به کارگردانی ست گوردون دومین فیلمی است که دواین جانسون در کنار الکساندرا داداریو جلوی دوربین رفته است. در فیلم «سن آندریاس» نخستین همکاری آنها رقم خورده بود.

۷. «لیگ عدالت»

خلق قصه‌های فزاینده از بتمن و سوپرمن و متاسفانه با اضافه شدن زن شگفت‌انگیز، مخلوطی از یک سری از ابرقهرمان‌هاست که نه انسجامی دارد و نه موجب می‌شود مخاطب بخواهد چیز بیشتری از این دست در آینده ببیند. خستگی، تکرار و شیوه‌ای متکبرانه بن افلک در ارایه نکته‌های کلیدی این سبک، تکراری و کلیشه‌ای است. این فیلم پنجمین فیلم در مجموعه فیلم‌های دنیای سینمایی دی‌سی کامیکس به کارگردانی زک اسنایدر و نویسندگی کریس تریو و جاس ویدون است. از جمله بازیگران آن می‌توان به بن افلک، هنری کویل، گل گدوت، جیسون موموآ، ری فیشر، ازرا میلر، ایمی آدامز، جرمی آیرونز، جی. کی. سیمونز و کیران هایندز اشاره کرد.

۶. «آدم برفی»

این فیلم که اقتباسی از رمان یو نسبو جنایی‌نویس نروژی است که سال ۲۰۰۷ به کتابی پرفروش بدل شد، به کارگردانی توماس آلفردسون کارگردان دست چپی و پرطرفدار سوئدی و با بازی مایکل فاسبندر تلاشی گزافه‌گویانه و بی‌طنز است. ترکیب کار ذره‌ای هماهنگی روی صحنه ندارد و بیشتر دیالوگ‌ها شبیه یک پیش‌نویس دلخراش اولیه است که پایانی ناخوشایند دارد. حسین امینی و پیتر استروگان نویسندگان فیملنامه و ربکار فرگوسن و شارلوت کنزبور دیگر بازیگران آن بودند.

۵. «مومیایی»

یونیورسال تلاش داشت تا با کمک تام کروز و راسل کرو بازگشت هیجان‌انگیزی به هیولای کلاسیک داشته باشد. با این حال در فیلمی در ژانر دلهره‌آور ساخته آلکس کورتزمن، تام کروز اندکی جسارت و به میزان خیلی کمتری جذابیت وارد این فیلم کرده است. شخصیت او یک فرد جدی و محکم است؛ یک گروهبان ارتش که به صورت مخفیانه عتیقه‌هایی را از منطقه جنگی عراق چپاول می‌کند. نویسندگی فیلم را دیوید کپ، کریستوفر مک‌کوری و دیلن کاسمن برعهده داشتند تا نسخه جدیدی از فیلمی به همین نام در سال ۱۹۹۹ جلوی دوربین برود.

۴. «توفان جهانی»

این فیلم درباره مصیبتی سیاره‌ای به معنی حمایتی دو ساعته از نمایش تکنیکال است. کارگردان فیلم دین دولین فیلم را به ترکیبی از هر چیز ممکن بدل کرده که معلوم نیست سعی دارد چه کار بکند. یک فیلم بزرگ و خسته کننده و پرسروصدا که فیلمنامه را خودش با همکاری پل گیوت نوشته و در عین حال چند قاعده اصلی بازی را فراموش کرده است. این فیلم در سبک اکشن و علمی–تخیلی از سوی برادران وارنر اکران شد و جرارد باتلر و جیم استرجس از بازیگران آن هستند.

۳. «کتاب هِنری»

در این فیلم نائومی واتس در نقش مادر یک پسر نابغه بازی می‌کند که مادرش را متقاعد می‌کند تا ماموریتی هیجان‌انگیز را در ژانر فاجعه‌آمیز ترکیبی انجام دهد. همه چیز در یک قاب خانوادگی شروع می‌شود و به طور ناگهانی به ملودرامی منتهی می‌شود که سرانجام با هیولایی در قبرستان تکمیل می‌شود. در عین حال پای یک دختر بی‌پناه که علیه ناپدری‌اش که پلیس هم هست، با ماجرا باز می‌شود. این فیلم به کارگردانی کالین ترورو و نویسندگی گِرگ هِرویتز توسط فوکس فیچرز اکران شد.

۲. «والرین و شهر هزار سیاره»

فیلم جدید علمی-تخیلی لوک بسون با بازی دین دی‌هان و کارا دلوین در قرن بیست و هشتم که تلاش برای نجات جهان دارد، یک اشتباه فاحش است: نامشخص، بدون جذایبت، غیرقابل تشخیص و غیرقابل تحمل. این فیلم واقعا شایسته دریافت جایزه دوم تمشک طلایی هست.

۱. «۹/۱۱»

داستان‌های زیادی درباره قهرمانی‌های مردم در ۱۱ سپتامبر گفته شده و می‌تواند باز هم گفته شود اما جای تاسف است که چارلی شین برای بازگشت به صحنه دراماتیک برای بازی در این فیلم انتخاب شده است. این تریلر که نوشته و کارگردانی شده توسط مارتین گویگی است درباره پنج نفر است که در آسانسور برج تجارت جهانی در آن روز سرنوشت ساز حضور دارند. یک فیلم سهل، بی‌ارزش، استثمارگرانه و وحشتناک که بر مبنای یکی از رویدادهای تراژیک ملی ساخته شده است. این فیلم ۸ سپتامبر ۲۰۱۷ اکران شد و تنها ۱۹۲ هزار دلار فروخت.


منبع: عصرایران

نویسندگانی که سال ۲۰۱۸ را ندیدند

در سال جدید میلادی جامعه ادبی با جاهای خالی بسیاری در حوزه‌های مختلف روبه‌رو خواهد بود.

سال ۲۰۱۷ میلادی نفس‌های آخرش را می‌کشد و به همین مناسبت نگاهی داریم به نویسندگان و شاعرانی که در این سال برای همیشه قلم خود را زمین گذاشتند.

به گزارش ایسنا، سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ چهره‌هایی چون «اومبرتو اکو»، «هارپر لی»، «گونتر گراس»، «توماس ترانسترومر» و «ای.ال. دکتروف» را از جامعه ادبی گرفتند، اما به نظر می‌رسد سال ۲۰۱۷ کمی با نویسندگان بزرگ جهان مهربان‌تر بوده؛ چرا که در فهرست درگذشتگان ۱۲ ماه گذشته کمتر به نام نویسندگان هم‌سنگ «گراس» و «اکو» برمی‌خوریم. با این همه، در سال جدید میلادی جامعه ادبی با جاهای خالی بسیاری در حوزه‌های مختلف روبه‌رو خواهد بود.

ریکاردو پیگلیا

از نخستین رفتگان سال رو به پایان ۲۰۱۷، «ریکاردو پیگلیا» ـ‌ داستان‌نویس برجسته آرژانیتی و از مهمترین نویسندگان نیم قرن اخیر این کشور ـ‌ است. او سال‌های زیادی از بیماری‌های تحلیل‌برنده سیستم عصبی رنج می‌برد و روز ششم ژانویه در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت.

«پیگلیا» پس از چاپ اولین مجموعه داستانش در سال ۱۹۶۷، پنج رمان و چندین مجموعه داستان کوتاه و مقاله را روانه بازار کتاب کرد. رمان کارآگاهی «تنفس مصنوعی» در سال ۱۹۸۰ به چاپ رسید و برای «پیگلیا» شهرت بین‌المللی به ارمغان آورد. این کتاب او که گذشته خونین و تلخ آرژانتین را روایت می‌کرد، به عنوان نقطه عطفی در ادبیات مدرن آرژانتین شناخته می‌شود.

این نویسنده مطرح در سال ۲۰۱۱ رمان «هدف در شب» را منتشر کرد و جایزه «رمولو گالِگُز» کشور ونزوئلا را به خود اختصاص داد. او همچنین در سال ۲۰۱۵ جایزه یک عمر دستاورد ادبی «فرمونتور» را از کشور اسپانیا دریافت کرد. «پیگلیا» که در دانشگاه‌های «هاروارد» و «پرینتسون» آمریکا تدریس می‌کرد، چندین فیلمنامه نیز به نگارش درآورده است. یکی از رمان‌های او توسط «مارسلو پینیرو» به فیلمی سینمایی تبدیل شد و در سال ۲۰۰۱ جایزه بهترین فیلم خارجی اسپانیولی‌زبان را در جشنواره جوایز «گویا» کسب کرد. «پول سوخته»، «شهر غایب»، ‌«نقد و ادبیات داستانی» و «آخرین کتاب‌خوان» از دیگر کتاب‌های این نویسنده آرژانتینی هستند.

ویلیام پیتر بلتی

تنها ۱۲ روز از شروع سال جاری میلادی گذشته بود که خبر رسید «ویلیام پیتر بلَتی»، نویسنده رمان «جن‌گیر» که فیلم آن شهرت فراوانی دارد، ‌درگذشت. این رمان‌نویس و فیلمساز آمریکایی ۸۹ سال داشت و بر اثر ابتلا به سرطان خون از دنیا رفت.

او کتاب ترسناک «جن‌گیر» را در سال ۱۹۷۱ درباره کودکی که جن‌زده شده بود ‌نوشت و دو سال پس از آن فیلمنامه آن را برای «ویلیام فردکین»، کارگردان «جن‌گیر» به نگارش درآورد. «جن‌گیر» مشهورترین اثر این نویسنده بود و در زمان انتشار فروش چشمگیری داشت. نام این کتاب مدت ۵۷ هفته در فهرست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» دیده می‌شد و ۱۷ هفته در صدر این جدول قرار داشت. «بلتی» سال ۱۹۷۳ برای نگارش فیلمنامه‌ «جن‌گیر» جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را کسب کرد. او همچنین در سال ۱۹۹۰ فیلم «جن‌گیر ۳» را نوشت و کارگردانی کرد.

«بلتی» سال ۱۹۲۸ از پدر و مادری لبنانی و مهاجر به دنیا آمد. او در رشته ادبیات انگلیسی تحصیلات تکمیلی خود را به پایان رساند، اما به عنوان فروشنده خانگی جاروبرقی مشغول به کار شد. رانندگی کامیون و مسئولیت چک بلیت، از دیگر حرفه‌های او پیش از پیوستن به نیروی هوایی ارتش آمریکا بود. در دهه ۱۹۵۰ بود که او شغل خود را به عنوان دبیر آژانس اطلاعاتی در بیروت کنار گذاشت و روی نویسندگی متمرکز شد.

این نویسنده آمریکایی فیلمنامه «جن‌گیر ۳» را نیز خود نوشت،‌ اما در سال ۱۹۹۹ در مصاحبه‌ای گفت: «واقعیت تلخ این است که دیگر کسی نمی‌خواهد من کمدی بنویسم. «جن‌گیر» نه تنها آن کار را تعطیل کرده، ‌بلکه تمام خاطرات موجود آن را هم از بین برده است.»

بابت کول

«بابت کول» نویسنده و تصویرگر داستان‌های کودکانه و برنده مدال «کیت گرین‌وی» از دیگر درگذشتگان ژانویه سال ۲۰۱۷ است. این نویسنده و تصویرگر انگلیسی که آثاری چون «شاهزاده اسمارتی‌پنتس» و «دکتر سگ» را در کارنامه‌اش داشت، کتاب‌های «کریس ریدل» نویسنده سرشناس ادبیات کودک را نیز تصویرگری می‌کرد و حس طنزش میان همکارانش سرآمد بود.

مشهورترین اثر «بابت»،‌ داستان‌های «شاهزاده اسمارتی‌پنتس» و «دکتر سگ» است که دومی به یک سریال انیمیشنی تبدیل شده است. «بابت» در طول عمر ۶۶ ساله خود بیش از ۷۰ کتاب کودک را به نگارش درآورد. او برای نوشتن «شاهزاده اسمارتی‌پنتس» مدال «کیت گرین‌وی» را که از مهم‌ترین جوایز ادبیات کودک محسوب می‌شود از آن خود کرد. این نویسنده و تصویرگر در سال ۲۰۱۵ به مناسبت هفتادمین سالگرد انتشار «پنج نفر در جزیره گنج» نوشته «انید بلایتون»، تصویرهای جدیدی از این اثر کلاسیک عرضه کرد.

آنی سامون

«آنی سامون» نویسنده فرانسوی برنده جایزه «گنکور» که لقب «خواهر فرانسوی ریموند کارور» را یدک می‌کشید، در آخرین روز ماه ژانویه در حالی که ۸۹ سال داشت، از دنیا رفت.

«سامون» علاوه بر شهرت در حوزه داستان‌نویسی، به عنوان مترجم ادبیات آنگلوساکسون و آثار «جی‌.دی. سلینجر»، «جان فولز»، «نادین گوردیمر» و «وی‌.اس. نایپل» شناخته می‌شد. «سامون» را یکی از متخصصان ادبیات انگلیسی و مترجمان خبره انگلیسی به فرانسوی می‌دانند. این زن نویسنده در طول عمر خود بیش از ۳۰۰ داستان کوتاه منتشر کرد.

تزوتان تودوروف

«تزوتان تودوروف»، فیلسوف و نظریه‌پرداز بلغاری ـ فرانسوی و شاگرد «رولان بارت» روز هفتم فوریه سال جاری، در ۷۷ سالگی درگذشت. این منتقد و نظریه‌پرداز ادبی، فیلسوف، ‌تاریخ‌دان، جامعه‌شناس و مقاله‌نویس مطرح در دهه ۱۹۷۰ با آثاری که درباره نقد ساختارگرا به نگارش درآورد، به شهرت رسید.

در سال ۱۹۷۳ کتاب «فانتزی: نقد ساختارگرا بر یک ژانر ادبی» از این نویسنده منتشر شد که در آن با رویکرد ساختارگرایانه آثاری چون «هزار و یک شب» و «مسخ» کافکا مورد بررسی قرار گرفت. او در آثار بعدی خود به شخصیت‌های روشنفکری همچون «ژان ژاک روسو»، «بنژامن کنستان» و «میخائیل باختین» پرداخت.

این نویسنده برنده جایزه «پرنس آستوریاس» ۲۰۰۸، متولد مارس ۱۹۳۹ در سوفیای بلغارستان بود، اما در سال ۱۹۶۳ برای فرار از حکومت کمونیستی، به فرانسه مهاجرت کرد.

شمار کتاب‌های چاپ‌شده از این فیلسوف و نظریه‌پرداز به ۲۱ عنوان می‌رسد که برخی از آن‌ها «مواجهه با بی‌نهایت»، «شاعرانگی نثر»، «میخائیل باختین: اصول گفت‌وگو»، «در باب تنوع انسانی» و «باغ ناکامل: میراث بشری» هستند. تعداد زیادی از آثار او به فارسی ترجمه شده که از میان آن‌ها می‌توان به «از ادبیات تا اخلاقیات»، «ادبیات در مخاطره»، «بوطیقای ساختارگرا» و «منطق گفت‌وگوی میخائیل باختین» اشاره کرد.

درک والکوت

«درک والکوت» از جمله نوبلیست‌های درگذشته در سال رو به پایان میلادی است. این شاعر و نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۲ که از مشهورترین چهره‌های فرهنگی منطقه کارائیب به حساب می‌آمد، در ۱۷ مارس در سن ۸۷ سالگی درگذشت. «والکوت» یکی از بزرگترین نویسندگان نیمه دوم قرن بیستم محسوب می‌شد.

این شاعر و نویسنده اولین مجموعه شعرش را در ۱۸ سالگی منتشر کرد. «والکوت» فعالیت‌های هنری دیگری همچون نقاشی آبرنگ و تدریس تئاتر را نیز دنبال می‌کرد. او در سال ۲۰۱۱ موفق شد جایزه «تی‌.اس. الیوت» را برای مجموعه شعر «حواصیل‌های سپید» دریافت کند. جایزه‌ای ادبی به نام «والکوت» نیز با گرامی‌داشت او راه‌اندازی شده که مبلغ آن یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلار است.

«والکوت» سال ۲۰۰۹ نامزد تکیه زدن بر کرسی استادی شعر دانشگاه «آکسفورد» شد، اما در همان حین، تعداد زیادی نامه ناشناس به دانشگاه رسید که «والکوت» را به آزار جنسی در سال ۱۹۸۲ متهم می‌کرد. پس از این جنجال‌ها، او از دریافت این افتخار محروم شد. اما پس از آن مشخص شد تمام این ماجرا زیر سر زنی بود که به جای او استاد شعر دانشگاه «آکسفورد» شد.

«تاریخچه هنری کریستف»، «شارلاتان»، «تی‌جین و برادرانش»، «طبل و رنگ‌ها»، «رویا در کوهستان مانکی»، «پانتومیم» و «اودیسه» از مجموعه شعرهای او هستند. نمایشنامه‌های «خلیج»، «زندگی دیگر»، «خوشه‌های دریا» و «اومیروس» نیز از کارهای «درک والکوت» هستند.

مایکل باند

«مایکل باند» نویسنده مطرح انگلیسی و خالق «خرس پدینگتون» هم در ماه ژوئن از دنیا رفت. این نویسنده متولد ۱۹۲۶ بیشتر به خاطر نگارش مجوعه داستان‌های «خرس پدینگتون» شهرت جهانی دارد که در دنیا بیش از ۳۵ میلیون جلد فروش داشته‌اند.

داستان‌های کودکانه «باند» به سینما و تلویزیون هم راه پیدا کردند. این نویسنده ادبیات کودک اولین کتاب «خرس پدینگتون» را در سال ۱۹۵۸ و آخرین آن‌ها را ۵۹ سال بعد در سال ۲۰۱۷ به چاپ رساند.

مقام‌های سلطنتی (CBE) و (OBE) از عنوان‌های این نویسنده انگلیس بودند.

اسپنسر جانسون

«اسپنسر جانسون» نویسنده کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟» روز سوم جولای در سن ۷۸ سالگی درگذشت. این کتاب ۲۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروش داشته است.

«جانسون» پزشکی بود که به نوشتن کتاب‌های کودک روی آورد. اولین کتاب او «مدیر یک‌دقیقه‌ای» نام داشت که سال ۱۹۸۲ با همکاری «کن بلانچارد» به نگارش درآمد. کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟» که با سبکی حکایت‌گونه راهکارهایی برای تغییر در زندگی ارائه می‌دهد، سال ۱۹۹۸ روانه بازار شد. این کتاب براساس داستانی که «جانسون» در سخنرانی‌هایش و برای دوستانش تعریف می‌کرد، نوشته شد. آثار او تاکنون به ۲۶ زبان دنیا ترجمه شده‌اند. این اثر در زمان انتشار، به فهرست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» و «پابلیشرز ویکلی» راه پیدا کرد.

لیو شیائوبو

۱۳ جولای ۲۰۱۷ بود که خبر رسید «لیو شیائوبو»، نویسنده و منتقد چینی که در سال ۲۰۱۰ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد، در زندان درگذشت. این نویسنده، فعال اجتماعی و منتقد چینی و برنده صلح نوبل ۲۰۱۰، ۶۱ سال داشت و بر اثر ابتلا به سرطان کبد درگذشت.

«شیائوبو» حدودا یک دهه پایانی عمرش را به جرم اغتشاش و آشوب در زندان سپری کرد و در حبس هم از دنیا رفت. او یکی از رهبران اعتراض‌های دموکراسی‌خواهانه میدان “تیان آنمن” در سال ۱۹۸۹ بود و به تک‌قطبی بودن سیاست چین به نفع حزب کمونیست انتقاد می‌کرد. «شیائوبو» از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ رئیس مرکز «پن» مستقل چین بود. او همچنین مجله «چین دموکرات» را در دست داشت. اما از سال ۲۰۰۸ به خاطر فعالیت‌هایی که به اغتشاش در نظم عمومی و توطئه علیه دولت موسوم شد، گناهکار شناخته شد و به زندان افتاد.

آکادمی نوبل سال ۲۰۱۰ نام این نویسنده چینی را به عنوان برنده جایزه صلح نوبل اعلام کرد؛ اما از آن‌جایی که دولت چین او را یک مجرم می‌دانست، هرگز به او اجازه نداد برای دریافت جایزه‌اش به سوئد سفر کند. در مراسم اعطای نوبل، صندلی او را خالی گذاشتند. تلویزیون چین هم پخش زنده این برنامه را سانسور کرد.

هیتکت ویلیامز

یکی دیگر از چهره‌های ادبی که در جولای سال ۲۰۱۷ درگذشت، «هیتکِت ویلیامز» شاعر، نمایشنامه‌نویس، نقاش، مجسمه‌ساز و بازیگر ۷۵ ساله انگلیسی بود. «ویلیامز» شاعری رادیکال بود که در آثار مستندگونه‌اش به طیف گسترده‌ای از موضاعات می‌پرداخت. «فیل مقدس»، «ملت نهنگ» و «عاشق دلفین شدن» از جمله مجموعه شعرهای او طی چهار دهه فعالیت ادبی‌اش هستند.

از نمایشنامه‌های موفق او می‌توان به «AC/DC»، «بدنام محلی» و «کشتن کیت» اشاره کرد. «کشتن کیت» آخرین کار تئاتری «ویلیامز» بود که درباره زندگی و مرگ «کریستوفر مارلو» نوشته شد و به روی صحنه رفت.

«ویلیامز» فرد بااستعدادی بود؛ او در نقاشی و مجسمه‌سازی هم تبحر داشت. این چهره ادبی ـ فرهنگی در حوزه بازیگری هم فعالیت‌هایی داشت؛ او سال ۱۹۷۹ نقش «پراسپرو» را در فیلم اقتباسی «طوفان» به کارگردانی «درک جارمن» ایفا کرد. «اورلاندو» که اقتباسی است از رمان «ویرجینیا وولف» و «غریزه اصلی ۲» از دیگر فیلم‌هایی هستند که این بازیگر در آن‌ها هنرنمایی کرد.

«ویلیامز» را یک هنرمند و شاعر انقلابی می‌دانستند که کارهایش او را در رده شاعرانی چون «ویلیام بلیک»، «جان راسکین»، «دی.اچ. لارنس» و «دیوید جونز» قرار می‌داد. او در شعرهایش از مسائلی چون تجارت اسلحه، مصرف‌گرایی و تبلیغات انتقاد می‌کرد. برخی او را با «پرسی بیش شِلی» ـ از شاعران بزرگ دوره رمانتیک ـ مقایسه می‌کردند.

برایان آلدیس

«برایان آلدیس» از بزرگ‌ترین نویسندگان ژانر علمی تخیلی در قرن بیستم در ماه اوت و در سن ۹۲ سالگی درگذشت. این نویسنده پرکار انگلیسی که نویسندگی بیش از ۸۰ کتاب را در کارنامه داشت، پیرمرد بزرگ ژانر علمی تخیلی نامیده می‌شد که با آثارش از سال ۱۹۵۰ میلادی به بعد نقش قابل‌ توجهی در شکل‌گیری این گونه ادبی ایفا کرد.

این نویسنده، هنرمند، شاعر و شرح حال‌نویس که متولد ۱۹۲۵ در انگلیس بود،  آثار کلاسیک علمی‌ تخیلی چون «بی‌وقفه»، «گلخانه» و «گِری بِرد» و همچنین سه‌گانه «هلیکانیا» را به نگارش درآورد. او همچنین نویسنده تعداد زیادی داستان کوتاه از جمله «ابراسباب‌بازی‌ها تمام تابستان دوام می‌آورند» است که بعدها دستمایه ساخت فیلم «هوش مصنوعی» ساخته «استیون اسپیلبرگ» شد.

این نویسنده انگلیسی در طول دوران فعالیت خود جایزه‌های ادبی فراوانی را به دست آورد که از جمله می‌توان به جایزه «هیوگو» و «نبیولا» برای آثار علمی تخیلی و فانتزی، دکترای افتخاری از دانشگاه «رِدینگ»، دریافت عنوان «استاد بزرگ» از انجمن نویسندگان آثار علمی تخیلی و فانتزی آمریکا و همچنین دریافت بالاترین نشان امپراتوری بریتانیا برای خدماتش در عرصه ادبیات اشاره کرد.

جان اشبری

سپتامبر ۲۰۱۷ هم «جان اَشبری» ـ شاعر مطرح آمریکایی ـ را با خود برد. این چهره ادبی که تمام جایزه‌های مهم ادبی کشورش را کسب کرده بود و با «تی.اس. الیوت» مقایسه می‌شد، در سال ۱۹۷۶ با مجموعه‌ای از سروده‌هایش موفق به دریافت جایزه «پولیتزر» شد. «اَشبری» را نابغه معماها و شاعری مدرن می‌دانند که با شجاعت و پیش‌روی بدون مرز خود در عرصه زبان، شعر آمریکا را به قله‌ای درخشان رساند. نام او سال‌ها به عنوان کاندیدای جایزه نوبل ادبیات مطرح می‌شد.

«خودنگاره در آینه محدب» مجموعه شعرهای سال ۱۹۷۵ او و از کتاب‌های نادری است که موفق شده هر سه جایزه مهم ادبیات آمریکا را به خود اختصاص دهد. این اثر جایزه «پولیتزر»، جایزه ملی کتاب آمریکا و جایزه حلقه منتقدین کتاب ملی آمریکا را برای «اَشبری» به ارمغان آورد. مدال آزادی ریاست‌جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۱ به این شاعر اعطا شد و او به عنوان فردی که نوع شعرخوانی آمریکایی‌ها را تغییر داده، شناخته شد. «استفن برت» شاعر و استاد دانشگاه «هاروارد» او را با «تی.اس. الیوت» مقایسه کرده  و «اشبری» را الگوی نیمی از شاعران انگلیسی‌زبان کنونی دانسته است.

رئیس دپارتمان ادبیات دانشگاه «ییل» هم درباره او در روزنامه «نیویورک تایمز» نوشت: جایگاهی را که «اَشبری» طی ۵۰ سال گذشته در شعر آمریکا داشته، هیچ فرد دیگری نداشته است. هیچ شاعر آمریکایی، نه «ویتمن»، نه «پاوند»، چنین دایره لغت وسیعی نداشته است.

او تا دهه ۱۹۵۰ بیش از ۳۰ کتاب منتشر کرده بود که شامل مجموعه شعر، مقاله، ترجمه و یک رمان می‌شد. اکنون بیش از ۲۰ مجموعه شعر از «جان اَشبری» به یادگار مانده است. او در مصاحبه‌ای گفته بود که به ندرت وقتی شعری را می‌سراید، آن را دوباره‌نویسی می‌کند.

ریچارد ویلبر

۱۴ اکتبر ۲۰۱۷ روز خداحافظی ابدی «ریچارد ویلبر» ـ شاعر و مترجم آمریکایی برنده جایزه «پولیتزر» ـ با زندگی بود. «ویلبر» از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۸ ملک‌الشعرای آمریکا بود و میراث‌دار شاعرانی چون «رابرت فراست» خوانده می‌شد. این شاعر و مترجم ادبی در طول عمرش جایزه‌های متعددی دریافت کرد که از آن میان می‌توان به جایزه ملی کتاب آمریکا و دو جایزه «پولیتزر» اشاره کرد.

«ریچارد ویلبر» یکی از چهره‌های شاخص ادبیات آمریکای قرن بیستم محسوب می‌شود و سبکش با جذابیت، وقار و بذله‌گویی همراه بود. «تغییرات زیبا»، «مراسم»، «توصیه‌ای برای پیامبر» و «به سوی خواب» از جمله مجموعه شعرهای او هستند و از میان آثار منثورش می‌توان به «پاسخ‌ها» و «ترانه‌های مرغ گربه‌خوان» اشاره کرد.


منبع: عصرایران

نویسندگانی که سال ۲۰۱۸ را ندیدند

به گزارش ایسنا، سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ چهره‌هایی چون «اومبرتو اکو»، «هارپر لی»، «گونتر گراس»، «توماس ترانسترومر» و «ای.ال. دکتروف» را از جامعه ادبی گرفتند، اما به نظر می‌رسد سال ۲۰۱۷ کمی با نویسندگان بزرگ جهان مهربان‌تر بوده؛ چرا که در فهرست درگذشتگان ۱۲ ماه گذشته کمتر به نام نویسندگان هم‌سنگ «گراس» و «اکو» برمی‌خوریم. با این همه، در سال جدید میلادی جامعه ادبی با جاهای خالی بسیاری در حوزه‌های مختلف روبه‌رو خواهد بود.

ریکاردو پیگلیا
از نخستین رفتگان سال رو به پایان ۲۰۱۷، «ریکاردو پیگلیا» ـ‌ داستان‌نویس برجسته آرژانیتی و از مهمترین نویسندگان نیم قرن اخیر این کشور ـ‌ است. او سال‌های زیادی از بیماری‌های تحلیل‌برنده سیستم عصبی رنج می‌برد و روز ششم ژانویه در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت.
«پیگلیا» پس از چاپ اولین مجموعه داستانش در سال ۱۹۶۷، پنج رمان و چندین مجموعه داستان کوتاه و مقاله را روانه بازار کتاب کرد. رمان کارآگاهی «تنفس مصنوعی» در سال ۱۹۸۰ به چاپ رسید و برای «پیگلیا» شهرت بین‌المللی به ارمغان آورد. این کتاب او که گذشته خونین و تلخ آرژانتین را روایت می‌کرد، به عنوان نقطه عطفی در ادبیات مدرن آرژانتین شناخته می‌شود.
این نویسنده مطرح در سال ۲۰۱۱ رمان «هدف در شب» را منتشر کرد و جایزه «رمولو گالِگُز» کشور ونزوئلا را به خود اختصاص داد. او همچنین در سال ۲۰۱۵ جایزه یک عمر دستاورد ادبی «فرمونتور» را از کشور اسپانیا دریافت کرد. «پیگلیا» که در دانشگاه‌های «هاروارد» و «پرینتسون» آمریکا تدریس می‌کرد، چندین فیلمنامه نیز به نگارش درآورده است. یکی از رمان‌های او توسط «مارسلو پینیرو» به فیلمی سینمایی تبدیل شد و در سال ۲۰۰۱ جایزه بهترین فیلم خارجی اسپانیولی‌زبان را در جشنواره جوایز «گویا» کسب کرد. «پول سوخته»، «شهر غایب»، ‌«نقد و ادبیات داستانی» و «آخرین کتاب‌خوان» از دیگر کتاب‌های این نویسنده آرژانتینی هستند.
 

ویلیام پیتر بلتی
تنها ۱۲ روز از شروع سال جاری میلادی گذشته بود که خبر رسید «ویلیام پیتر بلَتی»، نویسنده رمان «جن‌گیر» که فیلم آن شهرت فراوانی دارد، ‌درگذشت. این رمان‌نویس و فیلمساز آمریکایی ۸۹ سال داشت و بر اثر ابتلا به سرطان خون از دنیا رفت.
او کتاب ترسناک «جن‌گیر» را در سال ۱۹۷۱ درباره کودکی که جن‌زده شده بود ‌نوشت و دو سال پس از آن فیلمنامه آن را برای «ویلیام فردکین»، کارگردان «جن‌گیر» به نگارش درآورد. «جن‌گیر» مشهورترین اثر این نویسنده بود و در زمان انتشار فروش چشمگیری داشت. نام این کتاب مدت ۵۷ هفته در فهرست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» دیده می‌شد و ۱۷ هفته در صدر این جدول قرار داشت. «بلتی» سال ۱۹۷۳ برای نگارش فیلمنامه‌ «جن‌گیر» جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را کسب کرد. او همچنین در سال ۱۹۹۰ فیلم «جن‌گیر ۳» را نوشت و کارگردانی کرد.
«بلتی» سال ۱۹۲۸ از پدر و مادری لبنانی و مهاجر به دنیا آمد. او در رشته ادبیات انگلیسی تحصیلات تکمیلی خود را به پایان رساند، اما به عنوان فروشنده خانگی جاروبرقی مشغول به کار شد. رانندگی کامیون و مسئولیت چک بلیت، از دیگر حرفه‌های او پیش از پیوستن به نیروی هوایی ارتش آمریکا بود. در دهه ۱۹۵۰ بود که او شغل خود را به عنوان دبیر آژانس اطلاعاتی در بیروت کنار گذاشت و روی نویسندگی متمرکز شد.
این نویسنده آمریکایی فیلمنامه «جن‌گیر ۳» را نیز خود نوشت،‌ اما در سال ۱۹۹۹ در مصاحبه‌ای گفت: «واقعیت تلخ این است که دیگر کسی نمی‌خواهد من کمدی بنویسم. «جن‌گیر» نه تنها آن کار را تعطیل کرده، ‌بلکه تمام خاطرات موجود آن را هم از بین برده است.»

بابت کول
«بابت کول» نویسنده و تصویرگر داستان‌های کودکانه و برنده مدال «کیت گرین‌وی» از دیگر درگذشتگان ژانویه سال ۲۰۱۷ است. این نویسنده و تصویرگر انگلیسی که آثاری چون «شاهزاده اسمارتی‌پنتس» و «دکتر سگ» را در کارنامه‌اش داشت، کتاب‌های «کریس ریدل» نویسنده سرشناس ادبیات کودک را نیز تصویرگری می‌کرد و حس طنزش میان همکارانش سرآمد بود.
مشهورترین اثر «بابت»،‌ داستان‌های «شاهزاده اسمارتی‌پنتس» و «دکتر سگ» است که دومی به یک سریال انیمیشنی تبدیل شده است. «بابت» در طول عمر ۶۶ ساله خود بیش از ۷۰ کتاب کودک را به نگارش درآورد. او برای نوشتن «شاهزاده اسمارتی‌پنتس» مدال «کیت گرین‌وی» را که از مهم‌ترین جوایز ادبیات کودک محسوب می‌شود از آن خود کرد. این نویسنده و تصویرگر در سال ۲۰۱۵ به مناسبت هفتادمین سالگرد انتشار «پنج نفر در جزیره گنج» نوشته «انید بلایتون»، تصویرهای جدیدی از این اثر کلاسیک عرضه کرد.

آنی سامون
«آنی سامون» نویسنده فرانسوی برنده جایزه «گنکور» که لقب «خواهر فرانسوی ریموند کارور» را یدک می‌کشید، در آخرین روز ماه ژانویه در حالی که ۸۹ سال داشت، از دنیا رفت.
«سامون» علاوه بر شهرت در حوزه داستان‌نویسی، به عنوان مترجم ادبیات آنگلوساکسون و آثار «جی‌.دی. سلینجر»، «جان فولز»، «نادین گوردیمر» و «وی‌.اس. نایپل» شناخته می‌شد. «سامون» را یکی از متخصصان ادبیات انگلیسی و مترجمان خبره انگلیسی به فرانسوی می‌دانند. این زن نویسنده در طول عمر خود بیش از ۳۰۰ داستان کوتاه منتشر کرد.

تزوتان تودوروف
«تزوتان تودوروف»، فیلسوف و نظریه‌پرداز بلغاری ـ فرانسوی و شاگرد «رولان بارت» روز هفتم فوریه سال جاری، در ۷۷ سالگی درگذشت. این منتقد و نظریه‌پرداز ادبی، فیلسوف، ‌تاریخ‌دان، جامعه‌شناس و مقاله‌نویس مطرح در دهه ۱۹۷۰ با آثاری که درباره نقد ساختارگرا به نگارش درآورد، به شهرت رسید.
در سال ۱۹۷۳ کتاب «فانتزی: نقد ساختارگرا بر یک ژانر ادبی» از این نویسنده منتشر شد که در آن با رویکرد ساختارگرایانه آثاری چون «هزار و یک شب» و «مسخ» کافکا مورد بررسی قرار گرفت. او در آثار بعدی خود به شخصیت‌های روشنفکری همچون «ژان ژاک روسو»، «بنژامن کنستان» و «میخائیل باختین» پرداخت.
این نویسنده برنده جایزه «پرنس آستوریاس» ۲۰۰۸، متولد مارس ۱۹۳۹ در سوفیای بلغارستان بود، اما در سال ۱۹۶۳ برای فرار از حکومت کمونیستی، به فرانسه مهاجرت کرد.
شمار کتاب‌های چاپ‌شده از این فیلسوف و نظریه‌پرداز به ۲۱ عنوان می‌رسد که برخی از آن‌ها «مواجهه با بی‌نهایت»، «شاعرانگی نثر»، «میخائیل باختین: اصول گفت‌وگو»، «در باب تنوع انسانی» و «باغ ناکامل: میراث بشری» هستند. تعداد زیادی از آثار او به فارسی ترجمه شده که از میان آن‌ها می‌توان به «از ادبیات تا اخلاقیات»، «ادبیات در مخاطره»، «بوطیقای ساختارگرا» و «منطق گفت‌وگوی میخائیل باختین» اشاره کرد.

درک والکوت
«درک والکوت» از جمله نوبلیست‌های درگذشته در سال رو به پایان میلادی است. این شاعر و نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۹۲ که از مشهورترین چهره‌های فرهنگی منطقه کارائیب به حساب می‌آمد، در ۱۷ مارس در سن ۸۷ سالگی درگذشت. «والکوت» یکی از بزرگترین نویسندگان نیمه دوم قرن بیستم محسوب می‌شد.
این شاعر و نویسنده اولین مجموعه شعرش را در ۱۸ سالگی منتشر کرد. «والکوت» فعالیت‌های هنری دیگری همچون نقاشی آبرنگ و تدریس تئاتر را نیز دنبال می‌کرد. او در سال ۲۰۱۱ موفق شد جایزه «تی‌.اس. الیوت» را برای مجموعه شعر «حواصیل‌های سپید» دریافت کند. جایزه‌ای ادبی به نام «والکوت» نیز با گرامی‌داشت او راه‌اندازی شده که مبلغ آن یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلار است.
«والکوت» سال ۲۰۰۹ نامزد تکیه زدن بر کرسی استادی شعر دانشگاه «آکسفورد» شد، اما در همان حین، تعداد زیادی نامه ناشناس به دانشگاه رسید که «والکوت» را به آزار جنسی در سال ۱۹۸۲ متهم می‌کرد. پس از این جنجال‌ها، او از دریافت این افتخار محروم شد. اما پس از آن مشخص شد تمام این ماجرا زیر سر زنی بود که به جای او استاد شعر دانشگاه «آکسفورد» شد.
«تاریخچه هنری کریستف»، «شارلاتان»، «تی‌جین و برادرانش»، «طبل و رنگ‌ها»، «رویا در کوهستان مانکی»، «پانتومیم» و «اودیسه» از مجموعه شعرهای او هستند. نمایشنامه‌های «خلیج»، «زندگی دیگر»، «خوشه‌های دریا» و «اومیروس» نیز از کارهای «درک والکوت» هستند.

مایکل باند
«مایکل باند» نویسنده مطرح انگلیسی و خالق «خرس پدینگتون» هم در ماه ژوئن از دنیا رفت. این نویسنده متولد ۱۹۲۶ بیشتر به خاطر نگارش مجوعه داستان‌های «خرس پدینگتون» شهرت جهانی دارد که در دنیا بیش از ۳۵ میلیون جلد فروش داشته‌اند.
داستان‌های کودکانه «باند» به سینما و تلویزیون هم راه پیدا کردند. این نویسنده ادبیات کودک اولین کتاب «خرس پدینگتون» را در سال ۱۹۵۸ و آخرین آن‌ها را ۵۹ سال بعد در سال ۲۰۱۷ به چاپ رساند.
مقام‌های سلطنتی (CBE) و (OBE) از عنوان‌های این نویسنده انگلیس بودند.

اسپنسر جانسون
«اسپنسر جانسون» نویسنده کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟» روز سوم جولای در سن ۷۸ سالگی درگذشت. این کتاب ۲۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروش داشته است.
«جانسون» پزشکی بود که به نوشتن کتاب‌های کودک روی آورد. اولین کتاب او «مدیر یک‌دقیقه‌ای» نام داشت که سال ۱۹۸۲ با همکاری «کن بلانچارد» به نگارش درآمد. کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟» که با سبکی حکایت‌گونه راهکارهایی برای تغییر در زندگی ارائه می‌دهد، سال ۱۹۹۸ روانه بازار شد. این کتاب براساس داستانی که «جانسون» در سخنرانی‌هایش و برای دوستانش تعریف می‌کرد، نوشته شد. آثار او تاکنون به ۲۶ زبان دنیا ترجمه شده‌اند. این اثر در زمان انتشار، به فهرست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» و «پابلیشرز ویکلی» راه پیدا کرد.

لیو شیائوبو
۱۳ جولای ۲۰۱۷ بود که خبر رسید «لیو شیائوبو»، نویسنده و منتقد چینی که در سال ۲۰۱۰ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد، در زندان درگذشت. این نویسنده، فعال اجتماعی و منتقد چینی و برنده صلح نوبل ۲۰۱۰، ۶۱ سال داشت و بر اثر ابتلا به سرطان کبد درگذشت.
«شیائوبو» حدودا یک دهه پایانی عمرش را به جرم اغتشاش و آشوب در زندان سپری کرد و در حبس هم از دنیا رفت. او یکی از رهبران اعتراض‌های دموکراسی‌خواهانه میدان “تیان آنمن” در سال ۱۹۸۹ بود و به تک‌قطبی بودن سیاست چین به نفع حزب کمونیست انتقاد می‌کرد. «شیائوبو» از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ رئیس مرکز «پن» مستقل چین بود. او همچنین مجله «چین دموکرات» را در دست داشت. اما از سال ۲۰۰۸ به خاطر فعالیت‌هایی که به اغتشاش در نظم عمومی و توطئه علیه دولت موسوم شد، گناهکار شناخته شد و به زندان افتاد.
آکادمی نوبل سال ۲۰۱۰ نام این نویسنده چینی را به عنوان برنده جایزه صلح نوبل اعلام کرد؛ اما از آن‌جایی که دولت چین او را یک مجرم می‌دانست، هرگز به او اجازه نداد برای دریافت جایزه‌اش به سوئد سفر کند. در مراسم اعطای نوبل، صندلی او را خالی گذاشتند. تلویزیون چین هم پخش زنده این برنامه را سانسور کرد.

هیتکت ویلیامز
یکی دیگر از چهره‌های ادبی که در جولای سال ۲۰۱۷ درگذشت، «هیتکِت ویلیامز» شاعر، نمایشنامه‌نویس، نقاش، مجسمه‌ساز و بازیگر ۷۵ ساله انگلیسی بود. «ویلیامز» شاعری رادیکال بود که در آثار مستندگونه‌اش به طیف گسترده‌ای از موضاعات می‌پرداخت. «فیل مقدس»، «ملت نهنگ» و «عاشق دلفین شدن» از جمله مجموعه شعرهای او طی چهار دهه فعالیت ادبی‌اش هستند.
از نمایشنامه‌های موفق او می‌توان به «AC/DC»، «بدنام محلی» و «کشتن کیت» اشاره کرد. «کشتن کیت» آخرین کار تئاتری «ویلیامز» بود که درباره زندگی و مرگ «کریستوفر مارلو» نوشته شد و به روی صحنه رفت.
«ویلیامز» فرد بااستعدادی بود؛ او در نقاشی و مجسمه‌سازی هم تبحر داشت. این چهره ادبی ـ فرهنگی در حوزه بازیگری هم فعالیت‌هایی داشت؛ او سال ۱۹۷۹ نقش «پراسپرو» را در فیلم اقتباسی «طوفان» به کارگردانی «درک جارمن» ایفا کرد. «اورلاندو» که اقتباسی است از رمان «ویرجینیا وولف» و «غریزه اصلی ۲» از دیگر فیلم‌هایی هستند که این بازیگر در آن‌ها هنرنمایی کرد.
«ویلیامز» را یک هنرمند و شاعر انقلابی می‌دانستند که کارهایش او را در رده شاعرانی چون «ویلیام بلیک»، «جان راسکین»، «دی.اچ. لارنس» و «دیوید جونز» قرار می‌داد. او در شعرهایش از مسائلی چون تجارت اسلحه، مصرف‌گرایی و تبلیغات انتقاد می‌کرد. برخی او را با «پرسی بیش شِلی» ـ از شاعران بزرگ دوره رمانتیک ـ مقایسه می‌کردند.

برایان آلدیس
«برایان آلدیس» از بزرگ‌ترین نویسندگان ژانر علمی تخیلی در قرن بیستم در ماه اوت و در سن ۹۲ سالگی درگذشت. این نویسنده پرکار انگلیسی که نویسندگی بیش از ۸۰ کتاب را در کارنامه داشت، پیرمرد بزرگ ژانر علمی تخیلی نامیده می‌شد که با آثارش از سال ۱۹۵۰ میلادی به بعد نقش قابل‌ توجهی در شکل‌گیری این گونه ادبی ایفا کرد.
این نویسنده، هنرمند، شاعر و شرح حال‌نویس که متولد ۱۹۲۵ در انگلیس بود،  آثار کلاسیک علمی‌ تخیلی چون «بی‌وقفه»، «گلخانه» و «گِری بِرد» و همچنین سه‌گانه «هلیکانیا» را به نگارش درآورد. او همچنین نویسنده تعداد زیادی داستان کوتاه از جمله «ابراسباب‌بازی‌ها تمام تابستان دوام می‌آورند» است که بعدها دستمایه ساخت فیلم «هوش مصنوعی» ساخته «استیون اسپیلبرگ» شد.
این نویسنده انگلیسی در طول دوران فعالیت خود جایزه‌های ادبی فراوانی را به دست آورد که از جمله می‌توان به جایزه «هیوگو» و «نبیولا» برای آثار علمی تخیلی و فانتزی، دکترای افتخاری از دانشگاه «رِدینگ»، دریافت عنوان «استاد بزرگ» از انجمن نویسندگان آثار علمی تخیلی و فانتزی آمریکا و همچنین دریافت بالاترین نشان امپراتوری بریتانیا برای خدماتش در عرصه ادبیات اشاره کرد.

جان اشبری
سپتامبر ۲۰۱۷ هم «جان اَشبری» ـ شاعر مطرح آمریکایی ـ را با خود برد. این چهره ادبی که تمام جایزه‌های مهم ادبی کشورش را کسب کرده بود و با «تی.اس. الیوت» مقایسه می‌شد، در سال ۱۹۷۶ با مجموعه‌ای از سروده‌هایش موفق به دریافت جایزه «پولیتزر» شد. «اَشبری» را نابغه معماها و شاعری مدرن می‌دانند که با شجاعت و پیش‌روی بدون مرز خود در عرصه زبان، شعر آمریکا را به قله‌ای درخشان رساند. نام او سال‌ها به عنوان کاندیدای جایزه نوبل ادبیات مطرح می‌شد.
«خودنگاره در آینه محدب» مجموعه شعرهای سال ۱۹۷۵ او و از کتاب‌های نادری است که موفق شده هر سه جایزه مهم ادبیات آمریکا را به خود اختصاص دهد. این اثر جایزه «پولیتزر»، جایزه ملی کتاب آمریکا و جایزه حلقه منتقدین کتاب ملی آمریکا را برای «اَشبری» به ارمغان آورد. مدال آزادی ریاست‌جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۱ به این شاعر اعطا شد و او به عنوان فردی که نوع شعرخوانی آمریکایی‌ها را تغییر داده، شناخته شد. «استفن برت» شاعر و استاد دانشگاه «هاروارد» او را با «تی.اس. الیوت» مقایسه کرده  و «اشبری» را الگوی نیمی از شاعران انگلیسی‌زبان کنونی دانسته است.
رئیس دپارتمان ادبیات دانشگاه «ییل» هم درباره او در روزنامه «نیویورک تایمز» نوشت: جایگاهی را که «اَشبری» طی ۵۰ سال گذشته در شعر آمریکا داشته، هیچ فرد دیگری نداشته است. هیچ شاعر آمریکایی، نه «ویتمن»، نه «پاوند»، چنین دایره لغت وسیعی نداشته است.
او تا دهه ۱۹۵۰ بیش از ۳۰ کتاب منتشر کرده بود که شامل مجموعه شعر، مقاله، ترجمه و یک رمان می‌شد. اکنون بیش از ۲۰ مجموعه شعر از «جان اَشبری» به یادگار مانده است. او در مصاحبه‌ای گفته بود که به ندرت وقتی شعری را می‌سراید، آن را دوباره‌نویسی می‌کند.

ریچارد ویلبر
۱۴ اکتبر ۲۰۱۷ روز خداحافظی ابدی «ریچارد ویلبر» ـ شاعر و مترجم آمریکایی برنده جایزه «پولیتزر» ـ با زندگی بود. «ویلبر» از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۸۸ ملک‌الشعرای آمریکا بود و میراث‌دار شاعرانی چون «رابرت فراست» خوانده می‌شد. این شاعر و مترجم ادبی در طول عمرش جایزه‌های متعددی دریافت کرد که از آن میان می‌توان به جایزه ملی کتاب آمریکا و دو جایزه «پولیتزر» اشاره کرد.
«ریچارد ویلبر» یکی از چهره‌های شاخص ادبیات آمریکای قرن بیستم محسوب می‌شود و سبکش با جذابیت، وقار و بذله‌گویی همراه بود. «تغییرات زیبا»، «مراسم»، «توصیه‌ای برای پیامبر» و «به سوی خواب» از جمله مجموعه شعرهای او هستند و از میان آثار منثورش می‌توان به «پاسخ‌ها» و «ترانه‌های مرغ گربه‌خوان» اشاره کرد.
منبع: بهارنیوز

چرا رسانه‌هایمان چندان تاثیرگذار نیستند؟

کیاداوود اسفندیاری در گفت‌وگو با ایسنا درباره‌ی تاثیرگذاری انتقادات و پیشنهادات مطرح‌شده از سوی رسانه‌ها بر مسؤولان، با بیان اینکه‌ «قطعا رسانه‌ها روی مسؤولان تاثیرگذاری دارند»، اظهار کرد: بارها این موضوع را چه در دورانی که در مطبوعات بودم و چه دورانی که در صداوسیما مشغول کار هستم، تجربه‌ کرده‌ام. یادم است درباره موضوع افزایش هزینه‌های بندری گزارش‌هایی را در روزنامه نوشتیم که زنگ زدند ما را تهدید و شکایت کردند. اما وقتی موضوع فراگیر شد و سایر رسانه‌ها نیز به آن پرداختند، آن مناقصه کلاً به خاطر تخلفات صورت گرفته باطل شد. در تلویزیون هم که از این دست موضوعات بیشتر دیده می‌شود.او با اعتقاد بر اینکه «رسانه‌ها می‌توانند جریان بازدارندگی داشته باشند»، در این زمینه گفت: با یک مثال این موضوع را مطرح می‌کنم؛ نصب دوربین در خیابان‌ و اتوبان‌ها باعث تغییر رفتار بسیاری از راننده‌ها شده است، گرچه هنوز به آن فضای ایده‌آل نرسیده‌ایم، اما نصب این دوربین‌ها نوعی جریان بازدارندگی ایجاد کرده است. رسانه‌ها نیز به همین صورت می‌توانند جریان بازدارندگی داشته باشند. همین که رسانه‌ها موضوعات را درست رصد و تحلیل کنند باعث می‌شود تا عده‌ای به خاطر ترس از برملا شدن دست به انجام هر کاری نزنند.

مجری برنامه اقتصادی «پایش» با بیان اینکه «اگر استقلال رسانه‌ها حفظ بشود و در راستا وظایف و مسوولیت‌هایشان کار بکنند قطعا می‌توانند مسؤولان را وادار به پاسخگویی کنند»، یادآور شد: البته بحث عدم حضور رسانه‌های مستقل حتی در کشورهایی که مدعی آزادی مطبوعات هم هستند وجود دارد؛ منتهی این موضوع در این کشورها کمتر و در کشورهایی مثل ما بیشتر است. در شرایطی که رسانه مستقلی وجود نداشته باشد، طرح و پیگیری برخی از سوژه‌ها باعث می‌شود تا مسؤولان مربوطه از طریق لابی‌هایی که دارند به مدیران مسؤول و مدیران عامل رسانه‌ها فشار بیاورند تا دیگر سوژه‌ ادامه پیدا نکند و انتقادی وارد نشود؛ به عنوان مثال اگر خبرنگاری بخواهد درباره موضوعی گزارش انتقادی بنویسد یا سوژه‌ای را دنبال کند، به جای توجه به انتقادات و پیشنهادات مطرح شده تماس‌هایی با مدیرعامل یا مدیرمسول رسانه مربوطه گرفته می‌شود تا این سوژه ادامه پیدا نکند.
اسفندیاری خاطرنشان کرد: با توجه به اینکه درآمد بخش اعظمی از رسانه‌های ایران به شکل مستقیم و غیرمستقیم از طریق دولت تامین می‌شود و از سوی دیگر روحیه نقدپذیری کلا در جامعه و نه صرفاً در مسؤولان وجود ندارد، رسانه‌ها و خبرنگاران نمی‌توانند کارشان را درست انجام دهند و قطعا آن فضای ایده‌آلی که مورد نظر همه ماست شکل نخواهد گرفت. این در حالی است که اگر اجازه داده شود تا رسانه‌ها نقد کنند منافع آن برای همه مردم خواهد بود. به عنوان مثال اگر اجازه داده می‌شد که رسانه‌ها طرح تحول سلامت و هدفمند کردن یارانه‌ها را از همان ابتدا نقد کنند شاید الان شرایط بهتری حاکم بود. هر جایی که اجازه داده شد تا رسانه‌ها نقد کنند حتی با وجود تبعاتی هم که داشت، شاهد تاثیرگذاری بوده‌ایم.

او با بیان اینکه «هر رسانه‌ای به اندازه خودش تاثیرگذار است»، اظهار کرد: اما اینکه چقدر رسانه‌ها به مسئولیت اجتماعی و کار تیمی معتقد باشند بحث دیگری است که می‌تواند میزان تاثیرگذاری را بیشتر یا کمتر کند. وقتی رسانه‌ای هر چقدر هم کوچک، سوژه‌ای را مطرح می‌کند، مسئولیت رسانه‌ای ایجاب می‌کند که رسانه‌های دیگر به این موضوع بپردازند؛ این در حالی است که الان دیگر کمتر شاهد این موضوع هستیم که البته بخشی از این موضوع هم به خاطر این است که نیروی حرفه‌ای در رسانه‌ها کم شده است.

اسفندیاری افزود: به هر حال این انتظار وجود دارد و طبیعی هم هست که وقتی سوژه داغ و مهمی عنوان می‌شود، سایر رسانه‌ها به آن بپردازند، ولی در عمل این اتفاق رخ نمی‌دهد؛ البته درباره موضوعات زرد این اتفاق می‌افتد. در واقع می‌توان گفت دیگر گزارش‌های تحقیقی در رسانه‌ها بسیار کم شده است؛ نه خبرنگاران این کار را انجام می‌دهند و نه رسانه‌ها این فرصت را به خبرنگاران می‌دهند که دو ماه برای پروژه‌ای وقت بگذارند. بارها پیش آمده که سوژه‌ای را در برنامه «پایش» عنوان کرده‌ایم و انتظار داشتیم که از فردا رسانه‌ها به صورت جدی آن را پیگیری کنند، ولی در عمل هیچ اتفاقی نمی‌افتاد.
این روزنامه‌نگار در پایان یادآور شد: اگر مردم از رسانه‌های مستقل حمایت می‌کردند و بابت روزنامه‌ها پول بیشتر می‌دادند و عضو بنگاه‌های خبری می‌شدند، رسانه‌های مستقل قدرت می‌گرفتند و می‌توانستند به موضوعات مختلف بیشتری بپردازند؛ بنابراین ما هم به عنوان شهروند در این فرآیند مقصر هستیم. اینکه ما چقدر از رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران حمایت کرده‌ایم بسیار مهم و حائز اهمیت است.                                                                                                  
منبع: بهارنیوز