واکنش بهمن کیارستمی به چند اظهارنظر

بهمن کیارستمی در متنی که در اختیار ایسنا گذاشت، نوشت: در تاریخ ۳۱ فروردین وزیر ارشاد در پاسخ به اینکه آیا پرونده پزشکی عباس کیارستمی را پیگیری می‌کند، گفت:«وزیر بهداشت نسبت به این پرونده شخصا پیگیری می‌کنند و حساسیت‌های لازم را دارند و می‌توانیم به مردم قول بدهیم که در این خصوص حقی تضییع نخواهد شد. من از وزیر بهداشت می‌خواهم که گزارش رسمی را به ملت بدهد و در چند روز آینده قطعا این درخواست را رسما انجام خواهم داد.»دو روز بعد سخنگوی وزارت بهداشت اعلام کرد در پرونده کیارستمی اختیاری نداریم و گفت: «طبق قوانین موجود، رسیدگی به چنین شکایاتی و صدور حکم مربوط به دادگاه‌های مربوطه با کارشناسی سازمان پزشکی قانونی و نیز مربوط به سازمان نظام پزشکی است و قانون‌گذار به وزارت بهداشت در زمینه صدور حکم اختیار و مسئولیتی واگذار نکرده است.»

در ادامه بهمن کیارستمی نوشته است: «تا اینجا این اظهارنظرهای متناقض زیاد تعجب برانگیز نیستند. وزیر ارشاد از وزیر بهداشت خواسته‌ای دارد که انجامش در توان وزارت خانه تحت امر وزیر بهداشت نیست. پس قائم مقام و سخنگوی این وزارتخانه لازم دیده بلافاصله اعلام کند که امکان تمکین به خواسته وزیر ارشاد وجود ندارد و قانونگذار چنین اختیاری به وزارت بهداشت نمی‌دهد.اما آن چه باعث سردرگمی ما چه در جایگاه اعضای خانواده یک بیمار و چه در جایگاه شاکی در یک پرونده پزشکی می‌شود دستوراتی است که از سوی وزیر بهداشت با اطلاع یا بدون اطلاع از اختیارات قانونی خود به نهادهای ذیربط داده می‌شود و نه تنها باعث تسریع یا کمک به پیشبرد روند درمان یا دادرسی نمی‌شود، بلکه نهاد ذیربط را وادار می‌کند تا برای اطمینان از استقلال و آزادی عمل خود در پیشبرد کار، کارشکنی نماید تا وزیر و وزارت خانه پایش را از گلیمش درازتر نکند و قدرت نهاد مسئول را به چالش نکشد.

برای مثال وقتی در مرداد سال گذشته وزیر بهداشت به رئیس سازمان نظام پزشکی نامه سرگشاده‌ای نوشت و در آن دستور پیگیری فوری پرونده پزشکی عباس کیارستمی را صادر کرد، رییس دادگاه بدوی نظام پزشکی اعلام کرد: «وزیر بهداشت کارمند دولت است و مجبور است از خودش و وزارت خانه‌اش دفاع کند.» (شماره دوم ماهنامه مروارید ـ آبان ۹۵).

همین رویکرد، رویکردِ کادر بیمارستان جم در مواجهه با حضور نمایندگان وزارت بهداشت در روند درمان بود و به اعتقاد بنده نامه‌ی نه ماه پیشِ وزیر بهداشت به رئیس سازمان نظام پزشکی در روند دادرسی پرونده پزشکی عباس کیارستمی همان‌قدر موثر بود که دستورات ایشان به تیم درمان عباس کیارستمی هنگامی که او هنوز در قید حیات بود.»در پایان بهمن کیارستمی به نامه‌ی وزیر بهداشت که ۹ ماه قبل خطاب به دکتر زالی رییس سازمان نظام پزشکی نوشته اشاره کرده که در آن، با اشاره به این‌که به‌رغم گذشت یک‌ماه از زمان ابلاغ قبلی هنوز نتیجه‌ای حاصل نشده است، باز تأکید شده، لازم است این پرونده فارغ از این که شاکی خصوصی دارد یا خیر، به صورت ویژه مورد بررسی قرار گیرد و پاسخ مناسب به پرسش‌های افکار عمومی ارایه شود.


منبع: بهارنیوز

نسخه‌های خطی فارسی در دانشگاه بلگراد

سعید صفری، مدرس زبان فارسی دانشگاه بلگراد در یادداشتی که در اختیار ایسنا گذاشته، نوشته است: چشمه جوشان زبان و ادب فارسی که در طول قرن‌ها جاری بوده، مرزها را پشت سر گذاشته و تا سرزمین‌های بالکان نیز رسیده است به‌طوری‌که بخشی از مجموعه‌های نسخ خطی در کتابخانه‌ها و آرشیو این منطقه به آثار زبان فارسی اختصاص دارد. کتابخانه اِسوِتوزار مارکوویچ، کتابخانه مرکزی دانشگاه بلگراد، در سال ۱۸۴۴ تاسیس شده است و در آن بیش از یک و نیم میلیون نسخه منشورات گوناگون نگهداری می‌شود. این کتابخانه وارث آرشیو دانشگاهی یوگسلاوی سابق بوده و از این‌رو منابع ارزشمندی از جمله نسخه‌های خطی که عمدتا آثار به خط سریلیک است در آن یافت می‌شود. در بخش نسخه‌های خطی شرقی این کتابخانه تعداد ۶۳۶ اثر عمدتا به زبان‌های عربی و ترکی عثمانی وجود دارد و از این میان ۱۲ نسخه خطی به زبان فارسی است که متعلق به سده‌های دهم تا دوازدهم هجری هستند.
 نسخه‌های خطی نفیس و ارزشمندی از «گلستان سعدی»، «بهارستان جامی»، «دیوان حافظ»، «پندنامه منسوب به عطار» و «مصابیح رشیدی» با قدمت حدود ۴۰۰ سال از جمله آثار ادبی و عرفانی این مجموعه و همچنین کتاب‌های تاریخی از جمله «تیمورنامه شرف یزدی» (ظفرنامه شرف‌الدین علی یزدی) و «تذکره تحفه سامی» سام میرزا صفوی و نیز «رساله قواعد قرآن» محمدبن خداداد سمرقندی (تجوید قرآن به زبان فارسی) از دیگر نسخ خطی هستند. این آثار دارای شناسنامه خرید و مالکیت دانشگاه بوده و به استثنای نسخ خریداری‌شده، بیشتر آثار از مجموعه‌های اهدایی افراد و موزه ملی یوگسلاوی در طی دهه ۱۹۵۰ جمع‌آوری شده است. گزارش ثبت و بررسی دقیق این آثار طی مقاله‌ای در همایش نسخه‌های خطی بالکان و اروپای مرکزی (اسفند ۹۵ – دانشگاه صوفیه) ارائه شده است.


منبع: بهارنیوز

آن هاتاوی: به کارگردان‌ زن باور نداشتم

آن هاتاوی همیشه با صدای بلند در مورد نیاز هالیوود برای تساوی جنسیتی صحبت کرده، اما در مصاحبه ای با برنامه «پاپ کورن با پیتر ترَوِرس» برای شبکه ای بی سی، این بازیگر برنده جایزه اسکار اقرار می‌کند که ممکن است در وهله‌ای در مسیر حرفه‌ای کاری‌اش، به طور اتفاقی ترویج دهنده زن ستیزی بوده باشد.
 


 



وقتی پیتر ترورس مجری روز سه شنبه از او پرسید که آیا فیلمی بود که او خیلی چیزها از آن یاد گرفت، هاتاوی از فیلم «یک روز» سال ۲۰۱۱ مقابل جیم استرجس نام برد. او اقرار می کند که در آن فیلم او تمام تلاشش را در برابر دوربین لون شرفیگ کارگردان خرج نکرد و بر این باور است که دلیلش این بود که او زن است.او گفت: «واقعا افسوس می خورم که راحت‌تر به او اعتماد نکردم. و تا همین امروز هم می‌ترسم که دلیل اینکه من به او مثل کارگردان های دیگری که با آن‌ها کار می‌کنم اعتماد نکردم این بود که او یک زن است.»


ستاره «شوالیه تیره برمی‌خیزد» در ادامه گفت اشاره به این مسئله برایش سخت است. «خیلی می ترسم که با زن ستیزی نهادینه شده در وجودم، با او برخورد کرده باشم. می‌ترسم که تمام چیزهایی که او لازم داشت را به او نداده باشم… یا اینکه تا درجه‌ای با او مقابله می‌کردم. این مسئله ای است که حالا وقتی که فیلمنامه‌هایی را که قرار است توسط زنان کارگردانی شوند می‌خوانم، خیلی به آن فکر می‌کنم.»این در حالی است که هاتاوی از بازیگران «اوشن ۸» است که در کنار کیت بلانشت، ساندرا بولاک، ریحانا و شماری از بازیگران زن درجه یک دیگر بازی کرده است. این فیلم سال آینده اکران می‌شود و نسخه زنانه «۱۱ یار اوشن» با بازی جرج کلونی و برد پیت است.


در حقیقت، هاتاوی در یک لحظه از این مصاحبه گفت «با صحبت کردن در این مورد دارم قرمز می‌شوم و این حس یک اعتراف را دارد، اما فکر می‌کنم این چیزی است که باید در موردش صحبت کنیم. وقتی یک فیلمنامه می گیرم، وقتی برای نخستین بار فیلمی را به کارگردانی یک زن می بینم، در گذشته روی مشکلات آن تمرکز می‌کردم. وقتی فیلمی را که ساخته یک مرد است می‌بینم، روی نکات مثبتش تمرکز می‌کنم. فقط می‌توانم اقرار کنم در گذشته این کار را کردم و حالا نمی خواهم دیگر این کار را بکنم… پیش از اینکه این مسئله را متوجه بشوم خیلی سعی کردم با کارگردان‌های زن کار کنم. اما در عین حال این نحوه تفکر هم جایی دفن شده در ذهنم بود.» اما این بازیگر ۳۴ ساله می داند چقدر کنترل پیدا کردن در پروژه‌ها برای زنان سخت است و می گوید «سفر خیلی سخت تر از آنی است که باید باشد، مساوی نیست. با خودم فکر می کنم به همین پروسه فکری که الان در موردش صحبت کردم ربط دارد یا نه. کم کردن از ارزش کاری که برای ساختن نخستین فیلم لازم است.»


این در حالی است که هاتاوی از نظر اجتماعی بسیار فعال است و از حقوق زنان دفاع می‌کند. او اخیرا و در روز بین‌المللی زن در سازمان ملل سخنرانی کرد و به عنوان سفیر حسن نیت سازمان ملل برای امور زنان در برابر حضار قرار گرفت و در یان باره صحبت کرد که مرخصی دادن به پدرها برای مراقبت از فرزندان چقدر می‌تواند به مادرها کمک کند. وی حتی بر این موضوع نیز تاکید کرده بود که این کار به توانمندسازی زنان کمک می‌کند و حتی لازم است به نقش مردان به عنوان مراقبان از فرزندان بیشتر توجه شود.در هر حال هاتاوی قول داد بعد از مصاحبه به شرفیگ زنگ بزند و از او معذرت خواهی کند. وی افزود: «هرگز در این مورد از او معذرت خواهی نکردم. مسئله حرفه‌ای گرایی نبود. او برای من خیلی عزیز است و فکر می کنم او هم نسبت به من همین حس را دارد.»


منبع: بهارنیوز

جایگاه استاد شجریان بالا و دست‌نیافتنی است

به گزارش خبرنگار ایلنا، طی نظرسنجی که یکی از نشریات کشورمان درباره برترین آلبوم‌های موسیقی سنتی سال ۹۵ انجام داد، آلبوم”از تنهایی گریه مکن”سالار عقیلی بالاتر از آثار موزیسین هایی چون محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان در رتبه اول قرار گرفت. این تاکیدی بر پرمخاطب بودن صدای سالار عقیلی در میان مردم است. هر چند او از محمدرضا شجریان به عنوان مرد اول موسیقی آوازی ایران یاد می کند اما این روزها به واسطه کنسرت‌های متعدد و پخش مکرر صدای سالار عقیلی از رادیو و تلویزیون، عملا آثار او بیشتر از شجریان به گوش مردم می‌رسد. با سالار عقیلی که این روزها یکی از پرمخاطب‌ترین موزیسین‌های موسیقی سنتی ایران است پیرامون موضوعاتی چون”بهره‌برداری سیاسی از آثارش”، “کسب رتبه اول برترین آلبوم سال ۹۵” و برخی مسائل دیگر گفتگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

جایگاه استاد شجریان بالا و دست‌نیافتنی است
آلبوم «از تنهایی گریه مکن» با صدای شما در نظرسنجی ماهنامه تجربه به عنوان بهترین آلبوم موسیقی سنتی سال ۹۵ انتخاب شد؛ در واقع این آلبوم بالاتر از آلبوم‌های «طریق عشق» از محمدرضا شجریان و پرویز مشکاتیان، آلبوم «مست و هوشیار» اثر حمیدرضا نوربخش و داریوش پیرنیاکان گرفت؛ نظر شما درباره این انتخاب و اتفاق چیست؟
مسلم است که از انتخاب این آلبوم به عنوان اثر برگزیده سال ۹۵ خوشحال هستم. اما این نکته حائز اهمیت است که این اساتید از پیشکسوتان من هستند ؛ به ویژه استاد شجریان که برای من و همه فعالان عرصه موسیقی ایرانی در دوره معاصر، نقش استادی دارند. استاد شجریان در جایگاه استادی من هستند از همین‌رو این عنوان را با ارادت بسیار برای ادای احترام و بجا آوردن رسم شاگردی به استاد تقدیم کنم و امیدوارم به برکت سال جدید و دعای دوستان، خسروی آواز ایران سلامتی‌ کامل‌شان را به دست بیاورند و برای ما دوباره آواز بخوانند.

زمانی که متوجه شدم نامم در کنار نام بسیاری از بزرگان موسیقی ایران به چشم می‌خورد در ابتدا دو دل بودم و اگر دست من بود و برگزارکنندگان محترم اجازه می‌دادند ترجیح می‌دادم که در این رده‌بندی تغییر ایجاد کنم تا نام خسرو آواز ایران آنطور که زیبنده است مثل همیشه در صدر قرار داشته باشد. جایگاه آقای شجریان بسیار بالا و دست نیافتنی است و این جایگاه و آلبوم «میهن» را که اخیرا در همکاری با استاد محمدجلیل عندلیبی منتشر شده به استاد تقدیم می‌کنم و این برایم افتخار و سربلندی است.

در مجموع سال ۹۵ سال بسیار بدی به دلیل از دست دادن بسیاری از هنرمندان بود؛ هنرمندانی مانند حسن جوهرچی، علی معلم، حبیب محبیان، خسرو شجاع‌زاده و برخی دیگر از بازیگران خوب سینما و تئاتر و همچنین افشین یداللهی عزیز که در سانحه تصادف فوت شدند و هنوز باورش برای من سخت است و نمی‌توانم با این موضوع کنار بیایم. از خداوند متعال خواستارم قدرتی به من اعطا کند تا بتوانم مجددا آثار او را روی صحنه برای مردم اجرا کنم چراکه واقعا برایم سخت است و نمی‌توانم کلمه زنده‌یاد را برای افشین یداللهی عزیز به کار ببرم.

راه را صحیح رفته‌ام
 سال ۹۵  از لحاظ حرفه‌ای در کارنامه شما سال مهمی بود؛ در شرایط کنونی شما ازجمله خوانندگانی هستید که از صدایتان در بین مردم پذیرفته شده و حتی مجموعه دولت و رسانه ملی نیز به شما و آثارتان کاملا اعتماد دارند. خوددتان دلیل این حس اعتماد را چه می دانید؟
این موضوع می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد. اما مهمترین دلیل آن این است که من راه را درست و صحیح رفته‌ام و همیشه سعی کرده‌ام با مردم روراست باشم و یک رنگی را پیشه کردم. یک رنگ بودن با مردم و در واقع همان که هستی را به مردم نشان دادن، بسیار مهم است؛ بخصوص اینکه ما کارهای ملی، میهنی و حماسی بسیاری انجام داده‌ایم و مردم هم عاشق وطن و کشورشان هستند و به کارهای ملی و میهنی علاقه دارند و این اتفاق باعث شده که در سلیقه و قلب مردم شریک و سهیم باشیم. مردم همیشه به ما لطف داشته‌اند و با آثارم ارتباط برقرار کرده‌اند و از طرفی من‌هم همیشه مردم را دوست داشتم و به آن‌ها احترام گذاشته‌ام و اگر کاری خواندم  برای این ملت بوده و سعی کردم آن را به نحو احسن انجام دهم؛ من معتقدم هنرمندی که با مردم نباشد از بین خواهد رفت و باید در همه کارها اول به مردم فکر کرد.

هنر یک ذات پاک می‌خواهد؛ اگر اشعار مرحوم یداللهی در قلب مردم رخنه کرده به دلیل این است که ذات، نهاد و سرشت این فرد پاک بود و وقتی هنرمند ذاتش پاکش باشد در تمامی رشته‌های هنر کاری که انجام می‌دهد لاجرم بر دل مردم می‌نشیند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. . اگر با مردم یک رو و یک رنگ باشی مردم هم تو را می‌پذیرند، فردی که وارد هنر می‌شود پس از چندی مسیرش مشخص می‌شود و مردم این را متوجه می‌شوند. تمام کارهایی را که از آثار مرحوم افشین یداللهی خوانده‌ام، در دل مردم رخنه کرده و ماندگار شده و این نشان دهنده ذات پاک مرحوم افشین یداللهی است.

ای‌کاش رفتن مرحوم یداللهی یک شوخی بود
 باوجود اینکه بخشی از منتقدان موسیقی ایرانی از اینکه این موسیقی کاملا در خدمت شعر است، ناراضی هستند اما به‌نظر می رسد مثلث شعر، صدای شما به عنوان خواننده و ملودی در اجراهایتان همگونی خوبی دارند. این همگونی تا چه حد فکر شده است؟
شعر و موسیقی مکمل یکدیگرند؛ ما نمی‌توانیم هیچ‌کدام را بالاتر و برتر از دیگری بدانیم. گاهی اوقات یک شعری را به خاطر شعر بودنش می‌سرایید و شاعر فقط به خاطر اینکه یک شعر را خلق کند، شعر را سروده است. اما گاهی اوقات شاعر شعری را می‌سراید که روی یک موسیقی کار شود؛ وقتی شعری برای موسیقی گفته شده موسیقی باید در خدمت آن باشد؛ برای مثال ما قرار است در منزل از ده مهمان پذیرایی کنیم و منزل را برای پذیرایی از این مهمانان آماده و مرتب می‌کنیم اما زمانی هم هست که مهمان ندارید اما منزل را مرتب می‌کنید.

اگر شعری برای موسیقی گفته می‌شود مسلما در اینجا موسیقی بر شعر ارجح‌تر است. گاهی اوقات نیز موسیقی برای شعر آماده می‌شود و معمولا در گذشته هم به این صورت بوده که در ابتدا شاعری شعری را می‌سروده و بعد آهنگساز براساس آن شعر موسیقی را تنظیم می‌کرده است. اشعار حافظ و سعدی را ببینید یک وزن خاصی در آن‌ها مستتر است و ریتم دارد؛ یعنی براساس وزن شعر می‌توان ملودی برای آن آماده کرد.

اما زمانی‌که یک ملودی برای شعری آماده شود قطعا پشت آن  فکری وجود دارد و این بسیار مهم است. به هر حال معتقدم شعر و موسیقی مکمل یکدیگرند و هرکدام اگر نباشد یک جای این چرخه ایراد دارد. اما برای من بسیار جالب بود وقتی ترانه‌های زنده‌یاد افشین یداللهی را اجرا می‌کردم اولین سوال شنونده و مخاطب این بود که شاعر این ترانه‌ها کیست و خیلی ساده از کنار آن نمی‌گذشتند.

بعد از دکتر شفیعی کدکنی برای من دکتر افشین یداللهی از شعرای بنام این مملکت بود و نمی‌دانم بعد از این ما چه باید بکنیم و چه کسی می‌آید که این شعرها را برای‌مان بگوید. من ۱۶ اثر از مرحوم یداللهی را اجرا کردم و الان یک ضلع مثلث ما درهم شکسته و از این موضوع بسیار ناراحت هستیم و به بابک زرین می‌گویم، رفتن افشین یک شوخی است!!

موسیقی پاپ را وارد کارم نکرده‌ام
آثار شما در فضای موسیقی ایرانی با حال و هوای حماسی، عاشقانه و عارفانه بسیار شنیده شده؛ اما بسیاری معتقدند موفقیت شما با وجود اینکه کارتان در حوزه موسیقی سنتی قرار دارد به سمت موسیقی پاپ متمایل است، و در کنار غنا و هنر و تکنیک موسیقی ایرانی از برخی المان‌های موسیقی پاپ نیز استفاده می کنید. برخی از همین منتقدان بر این باورند که شاید استفاده از این پارامترها در کنار یکدیگر یکی از رموز ماندگاری سالار عقیلی است. نظر شما در این باره چیست؟
من موافق این نظرات نیستم و به هیچ‌وجه موسیقی پاپ را وارد موسیقی خودم نکرده‌ام و آنچه شما می‌شنوید موسیقی تیتراژ است. موسیقی تیتراژ یک نوع از موسیقی است که نه پاپ محسوب می شود و نه سنتی؛ و برای خود یک ژانر مخصوص به حساب می آید که برای سریال و تیتراژ است. متاسفانه این نکته‌ای است که خیلی‌ها به آن توجه نمی‌کنند. ما گذشته از ژانرهای مختلف موسیقی مانند کلاسیک، جز و راک یک موسیقی پاپ و یک موسیقی سنتی هم داریم که میانه این دو چیزی وجود ندارد، اما ما یک نوع موسیقی به نام موسیقی تیتراژ فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی هم داریم.


این موسیقی تیتراژ موسیقی پاپ نیست. البته ممکن است یک موسیقی تیتراژ در ژانر موسیقی پاپ هم اجرا شده باشد اما آثاری که من به عنوان تیتراژ اجرا کرده‌ام پاپ نیستند و به هیچ‌عنوان دوست ندارم موسیقی پاپ را وارد کارم کنم و تمامی آنچه که می‌شنوید تحریرهای موسیقی سنتی و لحن سنتی در آن وجود دارد. اگرچه کارهای ملی و میهنی بسیاری دارم اما صرفا یک خواننده موسیقی حماسی نیستم. قطعا این قطعاتی را که در قالب موسیقی تیتراژ کار کرده‌ام هیچ گاه آن‌ها را برای یک آلبوم اجرا نمی‌کردم و چون برای سریال بوده آنها را خوانده‌ام؛ به غیر از تیتراژ سریال‌ها، سایر آثارم هیچ‌کدام رنگ و بوی پاپ را ندارند و تمام ۲۶ آلبوم من در ژانر موسیقی سنتی هستند.

علاقه‌ای به سیاست ندارم
 آیا از نگاه شما موسیقی می‌تواند در بازتاب موضع‌گیری‌های سیاسی یا اجتماعی سهیم باشد؟
من همیشه برای مردم ایران خواندم و اگر از آثارم برای موضع‌گیری‌های سیاسی استفاده شده من هیچ نقشی در آن نداشته‌ام. شاید افرادی بودند که می‌خواستند این آثار من را سیاسی جلوه دهند و بدون اجازه من این کار صورت گرفته وگرنه علاقه‌ای ندارم که کار سیاسی انجام دهم. معتقدم هنر باید از سیاست جدا باشد. البته به هر چیزی می‌توان نگاه  سیاسی داشت. یک جواهرفروش هم که کارش فروش جواهر است می‌تواند نگاه سیاسی به کارش داشته باشد و انگ سیاست را می‌توان به هر قشری چسباند. اما من هیچ‌گاه نخواسته‌ام آثارم رنگ و بوی سیاسی داشته باشد و موسیقی را به خاطر موسیقی کار می‌کنم. آن زمان که وارد موسیقی شدم نمی‌دانستم سیاست با چه «سین»ی نوشته می‌شود و معتقدم کسی کار سیاسی انجام می‌دهد که برای این کار تربیت شده باشد و همه اجدادش در این راه باشند.من از ۷ سالگی که وارد موسیقی شدم تا همین امروز این کار را به خاطر خود موسیقی انجام دادم و هیچ تغییری در نگاهم ایجاد نشده اگرچه عده‌ای خواسته‌اند که آثارم را سیاسی جلوه دهند اما من ممانعت کردم و هیچ علاقه‌ای هم ندارم. من برای مردم و برای وطنم می‌خوانم و دیگر هیچ.

معتقدم وظیفه هر هنرمندی است که در شرایط سخت و بد به همنوع خود کمک کند ما هم با موسیقی سعی می‌کنیم در مسائل و مشکلات اجتماعی به مردم کمک کنیم و این را وظیفه خود می‌دانم که در شرایط سخت در کنار مردم باشم چراکه مردم به حمایت معنوی ما نیاز دارند و این کمترین کاری است که ما می‌توانیم برای مردم انجام دهیم.

برخی‌ می‌خواهند بعد از  ۱۰ جلسه میلیاردر شوند
طیف گسترده از جوانانی که به کار کردن در حوزه موسیقی علاقه دارند موافق آن هستند که تمام چارچوب‌های موجود شکسته شود و از قید ساختارها بیرون بزنند و هرگونه مقاومت در برابر این موضوع را نیز ترس از تغییر و تعصب تعبیر می‌کنند. به اعتقاد شما چگونه می‌توان با این نسل که از قضا روز به روز بیشتر از گذشته تنوع پیدا می‌کنند، گفتگو برقرار کرد؟ بخشی از این نسل حتی تن به آموزش نمی‌دهند و فقط به تجربه‌های خود تکیه دارند؟
من تا ۹ سال پیش موسیقی تدریس می‌کردم و شاگردان مختلفی هم سر کلاسم می آمدند که نداشتن صبر و تحمل در همه آن‌ها مشترک بود و ردیف‌ها را به پایان نرسانده می‌خواستند به سرعت خواننده شوند. در حالی‌که من در زمانی که شاگر استاد صدیق تعریف بودم به مدت ۸ سال فقط ردیف کار کردم و بعد از آن ۸ سال وارد عرصه کار حرفه‌ای شدم. من از سال ۷۲ تا سال ۸۰ در محضر استاد صدیق تعریف تلمذ می‌کردم؛ درحالی‌که اکثر شاگردانم دوست داشتند بعد از ۵ جلسه خواننده شوند و بعد از ۱۰ جلسه میلیاردر باشند و از این کار پول دربیاورند. متاسفانه جوانان ما تحمل نداشته و از آنجا که موسیقی پاپ اندکی سهل‌الوصول‌تر از موسیقی سنتی است همه به آن گرایش دارند. شاید اگر موسیقی سنتی سهل‌الوصول‌تر بود همه به موسیقی سنتی گرایش پیدا می‌کردند. درباره موسیقی تلفیقی نیز باید بگویم که تلفیق بسیار خوب است اما به شرطی که بدانیم چگونه تلفیق کنیم نه اینکه بدون علم، یک کاری را در کنار کار دیگری قرار دهیم و بگوییم تلفیق انجام دادیم. نوآوری داریم اما باید بدانیم چگونه این نوآوری را انجام دهیم.

برای نسل آینده موسیقی نگرانم
البته در میان نسل جوان که بسیار هم عجول هستند بازهم می‌بینیم عده‌ای طرفدار موسیقی سنتی هستند…
مردم به کارهای ملی و میهنی علاقه‌مند هستند و من ۱۲ کار میهنی خوانده‌ام. در میان بیش از ۲۰۰ اثری که تاکنون اجرا کرده‌ام این آثار بسیار موردتوجه مردم بوده است. مخاطب من از ۳ساله تا ۹۰ ساله هستند و این تلورانس سنی برایم بسیار باعث افتخار است. اگر بخواهیم مردم همچنان طرفدار موسیقی سنتی باشند باید یک موسیقی درست را به مردم ارائه دهیم تا آن را پس نزده و به آن علاقه‌مند شوند و از آثاری استفاده کنیم که فاخر باشند. یک سری آثار در موسیقی سنتی هستند که هر کسی می‌خواهد موسیقی سنتی کار کند باید این تصنیف‌ها را یاد بگیرد. درست همانند ردیف که باید یاد بگیرند و این‌ها سرمایه‌های موسیقی ما هستند. اما متاسفانه جوانانی را در موسیقی سنتی داریم که حتی یکبار هم این آثار به گوششان نخورده است.

موسیقی سنتی جزئی  از میراث فرهنگی ماست
آیا شما نگران آینده موسیقی هستید یا فکر می‌کنید موسیقی راه خود را پیدا خواهد کرد؟
گاهی برای نسل آینده نگران موسیقی می‌شوم، ما به هر حال کارمان را انجام داده‌ایم اما برای دو سه نسل بعد از خودم نگرانم چراکه ورود و پیشرفت برای آن‌ها بسیار سخت شده است. زمانی که در سال ۱۳۷۲ ما آمدیم دو یا سه خواننده سنتی در نسل ما و یکی و دوتا خواننده پاپ بیشتر نبود. اما الان ۲۰۰ خواننده پاپ داریم که هرکدام مخاطب خود را دارند و ۲۰۰ خواننده سنتی داریم که مشغول به کار هستند،. این تعداد هنرمند، کار را برای جوانی که می‌خواهد تازه وارد این عرصه شده و به جامعه هنری معرفی شود سخت کرده است. اما مطمئن باشید موسیقی ما هیچ‌گاه از بین نمی‌رود چراکه از پیشینه فرهنگی عمیق برخوردار است.موسیقی ما مانند تخت جمشید و سی و سه پل اصفهان است و جزئی از فرهنگ ما محسوب می شود که ریشه در فرهنگ و سنت ایران زمین دارد و از بین نمی‌رود. موسیقی مانند تخت جمشید، از آثار باستانی ما محسوب می‌شود. موسیقی ما در واقع مانند فرش دستباف است که هر چه پا بخورد بیشتر نمایان می‌شود.
 


منبع: بهارنیوز

استقبال دوباره شیرازی‌ها از کیهان کلهر

محسن خباز (برگزارکننده کنسرت کیهان کلهر در شیراز) ضمن اعلام این خبر به خبرنگار ایلنا گفت: کیهان کلهر کنسرت”پردگیان باغ سکوت” را برای چهارمین بار است که در شیراز برگزار می‌کند. در اسفند سال ۹۵ کلهر این کنسرت را به مدت سه شب در شیراز روی صحنه برد که آن اجراها با استقبال جالب توجه مردم این شهر روبرو شد؛ از این رو با درخواست‌های مکرر کنسرت کیهان کلهر برای ۳ اردیبهشت تمدید شد. خوشبختانه گیشه‌ نشان می‌دهد مردم شیراز از اجرای امشب نیز استقبال خوبی داشته‌اند.
مدیر موسسه فرهنگی هنری شهر آفتاب در ادامه افزود: در این کنسرت که از ساعت ۹ آغاز می‌شود نوید افقه(نوازنده تنبک)، هادی آذرپیرا(نوازنده تار) و علی بهرامی‌فرد(نوازنده سنتور) کیهان کلهر را همراهی می‌کنند.وی همچنین عنوان کرد: نکته جالب اینکه، کنسرت‌های خاص و موسیقی‌های بدون کلام در شیراز به شدت مورد توجه مردم هنردوست این شهر قرار دارد؛ در مقایسه با سایر شهرها، شیراز ازنظر توجه به کنسرت‌ها و برنامه‌های اینچنینی فضای مناسب‌تری دارد. این کنسرت کیهان کلهر نیز به دلیل استقبالی که از آن صورت گرفت یک اجرا دیگر تمدید شده است.
خباز گفت: قیمت بلیت‌های کنسرت”پردگیان باغ سکوت” به‌طور میانگین ۵۵ هزار تومان است. در مقایسه با قیمت بلیت‌ها در شهرهای دیگر مانند رشت یا بندرعباس و برخی جاهای دیگر، قیمت بلیت‌ها در شیراز شرایط مناسب‌تری دارد و از ۴۰ تا ۷۰ هزار تومان تعیین شده است.کلهر و گروهش سال ۱۳۹۵ نیز همین کنسرت را در یزد، کرمانشاه، خرم آباد، شیراز، بوشهر، اهواز، بندرعباس، اردبیل، تبریز، رشت، ساری، گنبدکاووس، همدان، ایلام، سنندج، کرمان، زاهدان، بیرجند، تربت حیدریه، خرمشهر و اصفهان برگزار کرده‌اند.


منبع: بهارنیوز

ممیزی در دولت قبل چیزی از کتاب‌ها باقی نمی‌گذاشت

فرشته احمدی (نویسنده و داور جایزه ادبی بهرام‌ صادقی) در گفت‌وگو با ایلنا، درباره تغییرات ملموسی که فضای ادبیات و نشر کشور در دولت یازدهم تجربه کرده‌اند؛ گفت: بالا پایین شدن در حوزه ادبیات و کتاب آن‌قدر روز به روز و زیاد است و اعم از صدور مجوز یا برگزاری مراسم جوایز ادبی خصوصی؛ که تا دوام و ثباتی در رویه‌های مرتبط با آن‌ها در حال شکل‌گیری باشد با افراد جدید و نگاه‌‌های تفاوت در سمت‌های مدیریتی؛ مخالفت یا سلیقه‌گرایی‌ها آغاز می‌شود. درواقع پیش از اینکه شرایط ادبیات و نشر به ثباتی برسد که بتوان از این حوزه انتظاراتی را داشت وضعیت دوباره تغییر می‌کند. با این حال به وضوح در این سه چهار سال اخیر و دوره ریاست‌جمهوری جدید تغییرات خوبی را شاهد بوده‌ایم و خصوصا در موضوع صدور مجوزها به روشنی تغییرات نسبت به دوره قبل را احساس می‌کنیم.

او افزود: باید همان‌طور که آرام آرام به طرف بهبود شرایط نشر کتاب‌ها حرکت می‌کنیم فکری هم برای ثبات وضعیت بهبودیافته کنیم.داور جایزه ادبی بهرام صادقی درباره وضعیت جوایز ادبی خصوصی نیز یادآور شد: جوایز ادبی خصوصی همچنان در محاق هستند یا یکی یکی به تعطیلی کشیده شده‌‌اند و عملا در این چهار سال فرصت چندانی برای رشد این جوایز فراهم نشد تا بتوانند به شکلی قدرتمند و نو ظاهر شوند. اصولا در مورد مسائل حوزه ادب و فرهنگ نباید کوتاه‌مدت نگاه چهارساله یا هشت‌ساله داشت و باید به دوره‌ای طولانی‌تر و بلندمدت همراه با ثبات برای اجرای برنامه‌های مدیریت فرهنگی فکر کرد.

احمدی تاکید کرد: به عنوان مثال خیلی‌وقت‌ها انتقاداتی را نسبت به جوایز ادبی می‌شنویم و می‌بینیم اما واقعیت این است که مگر عمر جوایز ادبی ما نهایتا چندسال است؟ تاریخچه‌های جوایز ادبی را که بررسی می‌کردم متوجه شدم عمر جوایز ادبی خصوصی ما نهایتا ۱۰ سال است و یک دهه اصلا زمان کافی برای اینکه یک نهاد خودش را نشان بدهد، اشکالات و نواقص خود را پیدا و آن‌ها را برطرف کند؛ نیست. جوایز ادبی خصوصی ما از همان سال اول با مشکلات مالی، فشارهای متعدد و … مواجه‌اند و به همین دلیل اساسا انتقاداتی که نه تنها به این جوایز بلکه به کلیت فضای ادبیات و نشر ما و مثلا کیفیت کتاب‌ها وارد می‌کنند باید به کل جامعه وارد شود.

این نویسنده درنهایت شرایط ادبیات و نشر را همراه با تغییرات مثبت و رو به بهبودی خواند و گفت: اگر معدل کلی بگیرم بله شرایط چاپ و نشر کتاب در دوره ریاست‌جمهوری یازدهم بهتر شده است. در دولت قبل وقتی کتابی را برای گرفتن مجوز می‌فرستادیم هم طول مدت پاسخ‌گویی مشخص نبود و هم ایرادات و اصلاحاتی که مطرح می‌شد به قدری زیاد بود که چیزی از کتاب باقی نمی‌ماند.
او مشخصا با اشاره به رویه صدور مجوزهای انتشار کتاب‌ها متذکر شد: این دوره شرایط مجوزها واقعا بهتر شده است ولی هنوز هم مسئله اعمال سلیقه ممیزها وجود دارد و یک ممیز از کتابی ایرادات عجیب و غریب می‌گیرد ولی همان کتاب به دست فرد دیگر به راحتی پذیرفته می‌شوند. این موارد به نظرم از نواقص و ضعف مدیریت‌های فرهنگی ما است. یا به عنوان مثال همیشه در نمایشگاه شاهد هستیم لیستی به ناشران داده می‌شود که  برخی از کتاب‌های مجوز گرفته‌شان امکان عرضه در نمایشگاه کتاب را ندارند. جالب‌تر اینجاست که این کتاب‌ها برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی یا جایزه جلال آل‌احمد می‌شوند. این تناقض‌ها باعث می‌شود که هیچ آدمی به پاسخی درباره رویه‌های مدیریتی کشور نشود و هرچقدر هم کاراگاه خوبی باشی بازهم نمی‌توانی این معمای متناقض را حل کنی.احمدی در پایان تاکید کرد: با وجود بهتر شدن شرایط نسبت به دوره‌های قبل هنوز هم از این قبیل شلختگی‌ها شاهد هستیم و بهتر است که برای عمق بخشیدن به اقدامات خوب در حوزه فرهنگ فکری هم برای این مسائل بشود.فرشته احمدی با مجموعه داستان‌های هیولاهای و کتاب‌های «گرمازدگی» «سارای همه»، «جنگل پنیر» و «پری فراموشی» در سی‌امین نمایشگاه کتاب تهران حضور دارد.


منبع: بهارنیوز

محمود دولت آبادی: سفری که انجام نشد

محمود دولت‌آبادی از دلایل سفر نکردن به آمریکا می‌گوید.

به گزارش ایسنا، این نویسنده در یادداشتی نوشته است: این سال دومین باری بود که نتوانستم به آمریکا سفر کنم؛ سفری غیررسمی و فقط به قصد دیداری با خانواده. منظورم دیداری دو  – سه هفته‌ای بود با دخترم سارا، همسرش و نوه‌ام سرمه. 

ایشان نزدیک به چهار سال است که در نیویورک زندگی می‌کنند به سبب شغل همسر سارا. برای سفر در سال پیش همه چیز آماده شد و کارهای لازم انجام گرفت. نهایی‌ترین بخش، یعنی گرفتن ویزا با سهولت در فرانکفورت حاصل شد و تا تاریخ پرواز کمتر از یک هفته باقی بود. باید آن مدت را در دوسلدورف بگذرانیم با همسرم و هنگام سفر از دوسلدورف پرواز کنیم به نیویورک. تدارک سفر از تهران دیده شده بود و ما روزها را می‌گذراندیم تا برسیم به نقطه‌ی حرکت که جمعه‌ی پیش رو بود. در چنین احوالی بود که خبر خوفناکی مرا در جای مبهوت و میخکوب کرد. 

یک فاجعه‌ی دیگر، و این بار در قلب اروپا: پاریس. تلویزیون گزارش لحظه به لحظه‌ای می‌داد از حمله به سالن کنسرت در مرکز پاریس. من تمام عمرم را در ایران گذرانیده‌ام؛ انقلاب اسلامی و داده‌های آن را آزموده‌ام، هشت سال جنگی ویرانگر را شاهد بوده‌ام، زیر موشک‌باران شهرهای کشورم تاب آورده و خانواده‌ام ـ فرزندانِ هنوز کوچک را به دندان کشانیده‌ام تا دستِ کم سلامت جسمی ایشان، و تا حدّ ممکن سلامت روانی ایشان را مصون نگه بدارم. همزمان شاهد جنگ‌ها و خونریزی‌ها در کشورهای همسایه بوده‌ام و از نظاره‌ی این میزان خشونت براستی به ستوه آمده و تحمّل کرده‌ام؛ سپس آن هم آتشباری بر شهر بغداد را نظاره کرده و کوشیده‌ام دچار مالیخولیا نشوم. 

سوریه، افغانستان، یمن، لیبی، و … را شاهد بوده‌ام. پیش از آن آتشباری‌های جنون‌آور، در سفری که به دعوت نمایشگاه کتاب فرانکفورت به آن کشور داشتم، در گفت‌وگو با خبرنگاری گفته بودم «فجایعی که در کشور ما و منطقه‌ی خاورمیانه پی در پی رخ می‌دهند، منحصر به ما و فقط مشکل ما باقی نخواهد ماند.» مشخصاً پیش‌بینی کرده بودم که ویرانی و خشونت‌گرایی مرز نمی‌شناسد؛ با وجود این وقتی پیش‌بینی‌هایم در مقابل چشمانم رخ می‌داد در قلب پاریس از شگفتی حیران و مبهوت مانده بودم و در لحظاتی بعد چنان و چندان دچار حسّ نکبت و نفرت از واقعیت موجود و حاکم بر جهان شدم که بی‌اختیار و کاملاً واکنشی تصمیم به انصراف از سفر گرفتم و بیزار و نکبت‌زده به خانواده‌ام گفتم در چنین جهانی پر از نفرت، نفرتی سرگشوده چون یک دُمل چرکین، هیچ رغبتی به سفر و دید و بازدید خانواده‌ام حتّی ندارم. بنابراین تاریخ بازگشت را تغییر دادم، فردای روز رفتم فرودگاه، بازگشتم تهران تا در کنج اتاقم بنشینم ـ یعنی بتمرگم و به خستگی و دلمُردگی‌ام از این عالم ادامه بدهم و شاید با این باورکه خوشبختانه هنوز کرگدن نشده‌ام.

باری… زمان می‌گذرد و ما را با خود می‌برد؛ اما این گذرِ بی‌درنگِ زمان یک ویژگیِ آزموده‌شده هم با خود ـ بگویم در خودش دارد و آن «فراموشی» است. انسان در استقبال از رنج‌های تازه، رنج‌های گذشته را کم‌رنگ‌تر به یاد می‌آورد؛ و در این جهانِ اصطلاحاً مالتیتود، رنج‌های نورسیده کم نیستند، از بمباران پیوسته و بی‌منطق مردم نابسامانِ یمن تا نابسامانی‌های گسترده‌ی مردم عراق و سوریه و جنوب شرق آسیا در میانمار و جنایات پیوسته علیه زنان و دختران در آفریقا و مکان‌های دیگر… بنابراین، بار دیگر با وجود این میزان از بار سنگین عواطف منفی بر روان خود، امسال بار دیگر به صرافت افتادم به آمریکا سفر کنم و خانواده‌ام را ببینم. 

دختر و داماد و نوه‌ام را. دخترم سارا در تهران رشته‌ی هنر و معماری را به پایان برده است و اکنون نیز در نیویورک هنر می‌خواند و مشغول به انجام رسانیدن پایان‌نامه‌اش است و در خصوص پایان‌نامه‌اش کار مشترکی هم با من و مادرش (مهرآذر) دارد انجام می‌دهد، کاری که در طرح او می‌باید در نیویورک پایان می‌گرفت با حضور مادر و پدرش، من. پس ایجاب می‌کرد به علاوه‌ی دیدار، برای فرجام یافتن پروژه‌ی سارا، من و مادرش در نیویورک باشیم. همزمان دعوتی از جانب انستیتو گوته در برلین داشتم برای خواندن داستانی تازه از کتاب تازه انتشار به نام «بنی آدم». 

به نظر رسید که می‌توان خواندن و معرفی کتاب در برلن را قرار داد در مسیر سفر به نیویورک. پس دعوتنامه به سفارت آمریکا در برلین فرستاده شد، بلیط‌ها در تهران تهیه شد و منتظر تاریخ حرکت در روز مشخّص و تنظیم‌یافته. بدیهی‌ست چنین تصمیمی حدود دو ماه پیش از انتخاب آقای دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری گرفته شده بود و من هم کم و بیش می‌دیدم مواجهه و مباحثات کاندیداها با یکدیگر را، و از شما چه پنهان شخصاً دوستدار آقای سندرز بودم! بدیهی‌ست هرچه زمان می‌گذشت موضوع انتخابات آمریکا در خانواده‌هایی هم به عنوان مثال بحث روز بود و شعارهای انتخاباتی بیشتر تبلیغاتی انگاشته می‌شد و باور به انجام شعارها چندان جدّی تصور نمی‌شد. 

البته شخصاً در مباحث شرکت نداشته‌ام، زیرا تقریباً تنها زندگی می‌کنم. اما زمزمه‌هایی شنیده می‌شد در باب دیوار کشیدن در مرز دو کشور مکزیک ـ آمریکا، و تهدیدات علیه بیگانگانِ زیستمند در آمریکا که آقای ترامپ با انتقاد از جنگ پرهزینه‌ی آمریکا علیه عراق آن را توجیه می‌کرد. حقیقت این که از این جهت با انتقاد از جنگ آمریکا علیه عراق و غیره حسّ موافقت داشتم. زیرا من اصولاً مخالف جنگ هستم و مهم‌ترین آرزویم همواره صلح بوده است. بنابراین بعد از انتخاب آقای ترامپ زمزمه‌ها بالا گرفت، بخصوص بعد از صدور فرمان‌های آقای ترامپ، و چون انتخاب و مراسم اسکار تقریباً در هم آمیخت متوجه واکنش‌های اعتراضی شدم از جانب تک و توک بازیگران فیلم فروشنده، ساخته‌ی اصغر فرهادی که به نظر می‌رسید قرار بوده در مراسم اسکار شرکت داشته باشند به مناسبت کاندیداتوری فیلم. 

البته شخصاً به امور سیاسی علاقه‌ی ویژه ندارم. اگرچه آنچه ما را سرِ دست گرفته و بازی می‌دهد چیزی بجز سیاست نیست. با وجود این منع و ممنوعیت ورود شهروندان چند کشور به آمریکا، از جمله منع ایرانیان توجه مرا برانگیخت و به دل گفتم «این بار هم سفر انجام نمی‌شود!» این که تبلیغ‌کنندگان حرفه‌ای چه واکنشی در قبال فرمان آقای ترامپ داشتند هیچ موضوع جالبی برای من نبوده و نیست… پس بدون توجه به غوغاهای تبلیغاتی در این و آن سوی، تصمیم به انصراف گرفتم از سفر. این ساده‌ترین تصمیم بود، اگرچه احتمال می‌رفت که به من و همسرم ویزا داده بشود. 

ممکن است این تصور پیش بیاید که چرا انصراف خود را رسانه‌ای نکرده‌ام؟ پاسخ این است که دعوت من رسمی نبود، که اگر هم می‌بود شخصاً واکنشی رفتار نمی‌کردم. چون هیچ رغبت به چرخیدن در مدار تبلیغات ندارم، سهل است که از آن بیزارم. شخصاً راغب بوده‌ام که میان نویسندگان و ارباب فرهنگ دو کشور، روابط دوستانه برقرار باشد و تداوم بیاید. زیرا براستی من و امثال من از طریق نویسندگان و ادبیات آمریکا با آن کشور و مردمانش آشنا شده‌ایم، همچنین به واسطه و برکت شخصیت‌هایی که تاریخ را توانستند تدارک ببینند و با تکیه بر باور مردم خود، به کسب استقلال برسند، در جنگ‌هایی که می‌رفت نقش ویرانگری در جهان را به حد برساند تا آنجا که ماشین مرگ اختراع کرد ـ توانستند با دخالت خود، جهت تاریخ را تغییر بدهند و با کمال تأسف دچار غرور شدند و در دام یک جنگ استعماری هم دچار آمدند در ویتنام و سپس در عراق و به انجام کودتایی در ایران هم اقدام کردند. 

در هر حال آبراهام لینکلن از یاد هیچ آزاده‌ای نخواهد رفت، از آن که اراده‌ی معطوف به آزادی آن انسانِ درخشان تاریخ آمریکا بود که ننگ برده‌داری را که پدرخوانده‌ی استعمار و سپس فاشیسم شمرده می‌شود، از دامن جهان زدود و شخصاً همواره از این که همنوع چنان انسانی هستم می‌توانم به خود ببالم و فکر کنم کشور مهّمی چون آمریکا حتماً بنا ندارد یک بار دیگر آبراهام لینکلن گرامی را ترور کند! فکری که با وقایع اخیر در ذهن من جرقه زد. ذهن است دیگر، و خودش مفاهیمی را بازآفرینی می‌کند! اما با توجه به فرمان‌های صادره از جانب رئیس‌جمهور منتخب آمریکا، لحظه‌ای هم این عبارت مصطلح در زبان فارسی به ذهن آمد که «صلاح مملکت خویش خسروان دانند!». بله، معمولاً پادشاهان فرمان ـ حکم صادر می‌کردند در باید ـ نباید امور. این حکم ـ فرمان ـ دستور در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان جای خاصّی دارد، مثلاً اصطلاح می‌شود «حکم نادری» منسوب به نادرشاه افشار که فرزند خودش را تابع چنان حکمی که صادر کرد، گور کردند و با همچنان حکمی صدها-هزاران هندو را گردن زدند، یا حکم ناصری، منسوب به ناصرالدین شاه قاجار که تابع آن، وزیر مهم و محبوب میهن ما ایران را در حمام رگ زدند. 

یا حتی سند قبول مشروطه که با تمکین شاه، ناشی از ضعف و ذلت او نوشته شد هم از جانب مظفرالدین قاجار (جانشین ناصرالدین‌شاه) با عنوان «فرمان مشروطیت» توشیح قبول شد از جانب پادشاهی که جز جقّه و سبیل‌های قجری‌اش چیزی از پادشاهی نداشت و بعد از توشیح هم ریق رحمت را سر کشید! بنابراین ما ایرانیان با توجه به سلسله‌های پادشاهیِ خُرد و کلان خود، درک روشنی از مفهوم «فرمان» داریم؛ اما به نظام‌های سیاسی ما استبداد آسیایی گفته شده بود از جانب جامعه‌شناسان و اهل نظر مغرب‌زمین. در حالی که غرب و عمدتاً امریکای بزرگ مهد دموکراسی نامیده شده است و ما هم کم و بیش با ظاهر آن آشنا هستیم و اقلاً صورت آن را باور داریم. 

به همین جهت وقتی حقوق جمع کثیری از مردم ایالات متحده در مقوله‌ی بیمه همگانی با فرمان رییس‌جمهور ترامپ زیر ضرب قرار گرفت، به نظرم رسید چنان فرمانی نمی‌تواند به اجرا درآید، زیرا در نظام دموکراسی منطقاً تصمیم‌های مهم از نظر جمع برگزیدگان باید بگذرد و اشتباه نکرده بودم، چون خیلی زود مجلس نمایندگان پاسخ داد و نفی بیمه ممکن نشد. در گفت‌وگوی اخیرم با دیت‌سایت هم به این موضوع اراده‌ی جمعی اشاره کرده‌ام. فرمان‌ها در امور دیگر ـ مثل نفی برجام، نفی ورود ملت‌ها به آمریکا ـ هم در همین ساختار قابل فهم است؛ چنانچه دیدیم دوایر قضایی ایالات متحده ممانعت از ورود تبعه‌های ملل دیگر را خلاف قانون اساسی کشور دانسته است. به این ترتیب در جامعه‌ی دموکراسی لابد اراده‌ی جمعی می‌باید عمل کند و نه فقط قدرت فرد ـ مگر در موارد استثنایی و خاصّ. اما در هر صورت شخص اوّل کشوری بزرگ و مهم چون ایالات متحده آمریکا، رفتار و گفتارش به همان نسبت اهمیت کشورش مهم است و در سراسر دنیا تأثیر خود را دارد، نیز واکنش‌های خاصّ خود در میان جوامع و ملل دیگر، و آن رفتار و گفتارها سبب قضاوت‌هایی می‌شود که ای بسا بسیاری از مردمان آمریکا چنان قضاوت‌هایی نسبت به خود را نپسندند، از جمله در جامعه‌ی ما. 

در کشور ایران رفتار و گفتارهای اقای ترامپ، اگر کماکان خصمانه باشد، با وجود تزهای تندروانه‌اش، می‌تواند موجب تأثیرات بسیار منفی باشد. نخست آن که تمام هواخواهان دموکراسی را خوار و بی‌مقدار می‌کند. حقوق بشر و آزادی بیان که معمولاً از غرب ساطع می‌شود این‌جا به سخره گرفته خواهد شد، سانسور کماکان برقرار باقی خواهد ماند تابع اصالت فرمان، و چون قواعد مذاکره نسبت به مقوله‌ی «برجام» نادیده گرفته شود اصل معیارهای بین‌المللی از سکّه خواهد افتاد و این کمکی به اصل تفاهم ممکن نمی‌کند ـ و چون تیغ اصالت فرمان از رو بسته شود، آن بیماری خطرناک، یعنی شوونیسم- ناسیونالیسم و تعصّبات دیرینه دامن‌گستر خواهد شد ـ یعنی همان هویت‌جویی و نیایابی که بعد از طرح اصل جهانی شدن از خواب صدها ساله سر برآورده و باعث مشقّت روزافزون شده است، این بار یدکی خودش، یعنی ناسیونال ـ شوونیزم را هم در خود خواهد آمیخت و بازگشت به ریشه‌های نیاکانی به جوامع تحمیل خواهد شد و حالا دیگر شورتر از هر نمک، تلخی مرگبار به بار خواهد آورد. تهییج حسّ ناسیونال شوونیستی مایه‌ی خیر و برکت برای هیچ ملّتی نبوده و نیست، زیرا بجز کینه و نفرت میوه‌ای به بار نیاورده و نمی‌آورد این بیگانه‌ستیزی شوونیستی. 

چنانچه همه شاهدند، نفرت دینی پسااستعماری چه نفرت و نکبتی را بر بشریّت مسلط کرده است و روز از پی روز بجز شرارت و جنایت چیزی از خود بجا نگذاشته است و چنان نفرتی قادر است خودش را با هرچه در پیرامونش به نابودی بکشاند ـ و در این میان «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر» یعنی این که هر دولت و هر کشوری که توانایی و عظمت و قدرتش بیشتر است، مسئولیتش هم سنگین‌تر است و انتظار جهانیان هم از چنان دولت‌هایی بیشتر است و اینجا ایالات متحده‌ی آمریکا در چنین مقامی قرار می‌گیرد، بام بیشتر و برف بیشتر.

اما بگذارید با یک شوخی به این مقاله پایان بدهم:

جناب دونالد ترامپ، شخص باید مجنون باشد که تخت پادشاهی فرماندهی دونالد ترامپ را با صندلی پردردسر ریاست‌جمهوری ایالات متحده‌ی آمریکا عوض کند.

واقعاً اگر شخص دیگری در موقعیت دونالد ترامپ بود این جاها را عوض می‌کرد؟!

نمی‌دانم!

محمود دولت‌آبادی

پانزدهم فروردین ۱۳۹۶ تهران

پی‌نوشت: این یادداشت به درخواست نشریه آمریکایی Asymptote نوشته و در این نشریه منتشر شده است.


منبع: عصرایران

۱۰ فیلم پرفروش سال ۲۰۱۷ از ابتدا تا امروز

روزنامه هفت صبح:

دیو و دلبر (Beauty and The Beast)

کارگردان: بیل کاندون

امتیاز در متاکریتیک: ۶۵ از ۱۰۰

خلاصه داستان: دختر جوانی به نام بل عاشق یک دیو می شود و به رغم هجمه های مردم کنار او می ماند و در نهایت معلوم می شود که دیو یک شاهزاده جوان است که طلسم شده.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* جو والش (سینه وو – ۸۰ از ۱۰۰): طرفداران این قصه کلاسیک پریان که انیمیشن دیزنی را هم دوست دارند از دیدن این نسخه قطعا ناامید نخواهند شد. دیزنی یک بار دیگر توانسته آن طلسم جادویی اش را روی پرده بیاورد و همه چیز را به بهترین نحو کنار هم بچیند. آنها یک افسانه رمانتیک مدرن تعریف می کنند که از نظر بصری هم باشکوه است و بازی های بازیگران هم سرگرم کننده است. فیلمنامه درست مثل بقیه خوانش های مدرن از افسانه های قدیمی رویکرد روانشناسانه ای انتخاب کرده است.

* دن کالاهان (درپ – ۴۵ از ۱۰۰): این اثر جدید دیزنی نسخه بارها روایت شده داستانی است که حالا بیل کاندون کارگردانی اش کرده و چیزی هم به آن اضافه نکرده است. فیلم را که ببینید به نظرتان می رسد سرسری و با بی مبالاتی ساخته شده. برای بسیاری از نقش های کلیدی فیلم، بازیگران غلطی انتخاب شده اند که وقتی برای نقش شان تقلا می کنند همه چیز بدتر می شود.


لوگان (Logan)

کارگردان: جیمز منگولد

امتیاز در متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰

خلاصه داستان: در آینده نزدیک لوگان خسته و دلزده از پروفسور ایکس در مرز مکزیک مراقبت می کند. لوگان تلاش دارد که از جهان و میراثش خودش را پنهان کند اما با آمدن تازه واردی که تحت تعقیب نیروهای تاریکی است همه چیز عوض می شود.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* شری لیندن (هالیوود ریپورتر- ۸۰ از ۱۰۰): فیلم به نرمی و یکپارچکی میراث اسطوره شناسی مارول را با اسطوره شناسی غرب ترکیب کرده است. جیمز منگولد فیلم موثری ساخته که هم موجز است و هم سرپا و یکی از دلایلش هم هیو جکمن است که در نقش یک قهرمان لجباز و در عین حال از هم پاشیده نکات ظریف و دقیقی را در بازی اش رعایت می کند. برای طرفدارانی که نسخه کمیک بوک را حفظ هستند این بخش از سری فیلم های «ولورین» اثبات می کند که می تواند از نظر احساسی هم راضی کننده باشد.

* استفانی زاخارک (تایم – ۴۰ از ۱۰۰): این فیلم بیشتر از هر چیزی خسته کننده و ملال آور و ناخوشایند است. مایه شرمندگی بازیگران و عواملی است که در آن حضور دارند. جکمن تمام تلاش اش را در فیلم می کند. فیلم به طرز غمناکی نیهیلیستی است. به نظر می رسد فیلمنامه نویسان دچار همان ناامیدی بعد از انتخابات شده اند که برای خیلی ها در ابتدای سال ۲۰۱۷ رخ داده است!


فیلم بتمن لگو (The Lego Batman Movie)

 
کارگردان: کریس مک کی

امتیاز در متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰

خلاصه داستان: بروس وین باید با مظنونین همیشگی که می خواهند قدرت را در گاتهام به دست بگیرند مبارزه کند.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* آلونسو دورالد (درپ – ۸۵ از ۱۰۰): اولین چیزی که می شود درباره «بتمن لگو» گفت این است که بسیار هیجان انگیز و مدرن، ماهرانه و به طرز خارق العاده ای بامزه و سرگرم کننده است. جهان پلاستیکی لگوها بار دیگر تبدیل به کنایه ای از دنیای واقعی شده است و این کار را خیلی هوشمندانه هم انجام داده. این فیلم کودکانه اما پیچیده ای است که تناقض های آن می تواند مغزتان را منفجر کند.

الیور لیتلتون (پلی لیست – ۵۸ از ۱۰۰): خدا می داند که ژانر ابرقهرمانی می تواند بامزه باشد اما از دیدن این فیلم ها دیگر اعصاب و روان مان به هم ریخته. این انیمیشن می توانست این ژانر را بامزه کند اما نمی توانم جلوی احساسم را بگیرم و بگویم که این موقعیتی است که از دست رفته.


برو بیرون (Get Out)

کارگردان: جوردن پیل

امتیاز در متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰

خلاصه داستان: پسر جوان آفریقایی – آمریکایی با خانواده اسرارآمیز سفیدپوست نامزدش ملاقات می کند.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* پیتر دبروج (ورایتی – ۹۰ از ۱۰۰): مخلوطی از هجویه نژادی با ژانر وحشت که تاثیری قدرتمند دارد. این فیلم نقادانه اجتماعی شبیه یک بمب است آن هم از یک کارگردان فیلم اولی به نام جوردن پیل که ثابت می کند به گونه مثبتی سر نترسی دارد. فکر کنید فیلم «چه کسی برای شام می آید؟» با «زنان استپفورد» مخلوط شده باشد. دختر سفیدپوستی پسر سیاهپوست را به خانه می برد و همه به او خوشامد می گویند در حالی که رازهای تاریکی را پشت صورت های شان پنهان کرده اند.

* جاشوا راسکوف (تایم اوت نیویورک – ۶۰ از ۱۰۰): یک فیلم وحشت که این قدرت را دارد به تماشاگرش پوزخند تمسخرآمیزی بزند و یکی از بهترین فیلم های ژانر یعنی «آنها زندگی می کنند» جان کارپنتر را به سخره بگیرد. این فیلم بیشتر اثری مفرح درباره تفاوت نژادی است تا این که بتواند ما را به حد مرگ بترساند.


کونگ، جزیره مجسمه (Kong Skull Island)

کارگردان: جوردن وویت رابرتز

امتیاز در متاکریتیک: ۶۲ از ۱۰۰

خلاصه داستان: یک تیم از دانشمندان، جزیره ناشناخته ای را کشف می کنند که تحت سلطه کینگ کونگ است.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* تاد مک کارتی (هالیوود ریپورتر – ۸۰ از ۱۰۰): این بازگشت سرگرم کننده یکی از غول آساترین دیوهای سینماست که در طول تاریخ سینما توانسته دوامش را حفظ کند. فیلم دو ساعت است اما طوری می گذرد که فکر می کنید ۹۰ دقیقه است. دستاورد فیلم رسیدن به تعادلی میان اکشن خشن، یک جور شوخ طبیعی و تازگی در این ژانر است.

* پیتر بردشاو (گاردین – ۲۰ از ۱۰۰): این فیلم فانتزی سردرگم و خسته کننده قرار است شبیه داستان های کینگ کونگ به نظر برسد اما ترکیب بی مزه ای از «پارک ژوراسیک» و «اینک آخرالزمان» شده که مقداری جلوه های بصری عجیب و غریب هم به آن اضافه کرده اند.


شکاف (Split)

کارگردان: ام. نایت شیامالان

امتیاز در متاکریتیک: ۶۲ از ۱۰۰

 خلاصه داستان: سه دختر توسط مردی دزدیده می شوند. آنها می خواهند از دست این مرد ۲۳ شخصیتی خلاص شوند.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

*- بریت هیس (اسکرین کراش – ۸۰ از ۱۰۰): اگرچه شیامالان هر از چند گاهی قدرتش را به رخ می کشد اما باید گفت این فیلم آخرش متمرکزترین و تاثیرگذارترین اثری است که در طول این سال ها ساخته. با یک هسته مرکزی که از نظر احساسی موحش و تکان دهنده است. مک آوی بازی حیرت انگیزی در فیلم دارد که مجذوب تان می کند.

* مایندی وایر (۵۰ از ۱۰۰): فیلم شیامالان به کمک بازی مک آوی از خسته کننده شدن نجات پیدا می کند. شیامالان سعی کرده برند خودش را زنده کند اما تلاش اش برای بازگشت کافی نبوده است.

 


بچه رییس (Boss Baby)

کارگردان: تام مک گرث

امتیاز در متاکریتیک: ۵۰ از ۱۰۰

خلاصه داستان: یک بچه کوچک با کت و شلوار با برادر ۷ ساله اش تصمیم دارند یک تیم مدیریتی را نجات بدهند.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* مایکل رختشافن (هالیوود ریپورتر – ۸۰ از ۱۰۰): کلماتی مثل مبدعانه و الهام بخش خیلی کم برای انیمیشن هایی که هر سال در مولتی پلکس ها به نمایش در می آیند به کار برده می شود اما انیمیشن «بچه رییس» ثابت می کند چیز تازه ای دارد که شایسته این صفات است.

* ایان فریر (امپایر – ۴۰ از ۱۰۰): «بچه رییس» روی انرژی زیادی که دارد، بالا می پرد اما در نهایت کارگردان نتوانسته آن را کنترل کند. بعضی قسمت های فیلم ایده های خنده دار دارد. خجالت آور است که فیلم اینقدر شلوغ و بی سر و ته است که برای پیدا کردن این قسمت ها باید خیلی دنبال شان بگردید.


سرنوشت خشمگین (The Fate of Furious)

کارگردان: اف. گاری گری

امتیاز در متاکریتیک: ۵۶ از ۱۰۰

خلاصه داستان: یک زن مرموز دام را فریب می دهد و او را به دنیای تروریسم و خیانت به کسانی می کشاند که آدم های نزدیک زندگی او هستند.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* کیمیر مایرز (پلی لیست – ۸۳ از ۱۰۰): تقریبا غیرممکن است که این فیلم را دوست نداشته باشید. فیلم دقیقا به همان چیزی می رسد که هدف این سری فیلم ها بوده است. به طرز موفقیت آمیزی قسمت رضایت بخشی ذهن تان را روشن می کند و از تمام امکاناتش برای ساخت یک اکشن جذاب استفاده می کند.

* دن کالاهان (درپ – ۴۰ از ۱۰۰): این فیلم فقط یک سکانس قابل اشاره دارد. همین و بس. ماشین ها با هم مسابقه می گذارند و در هوا پرواز می کنند. مخاطبان این فیلم برای دیدن بازیگرانی از نژادهای مختلف به سینما نمی روند بلکه می روند تا جنگ ماشین ها را ببینند.


جان ویک، فصل دوم (John Wick, Chapter Two)

کارگردان: چاد استالسکی

امتیاز در متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰

خلاصه داستان: بعد از بازگشت به جهان جرم و جنایت برای جبران بدهی هایش، جان ویک کشف می کند که زندگی اش را روی چه چیزهایی قمار کرده است.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* اریک کوهن (ایندی وایر – ۸۳ از ۱۰۰): در ژانر بیرحمانه و مشتاق برای راضی کردن تماشاگران، «جان ویک» فرصت مناسبی است که مخاطبانش به آنچه می خواهند برسند. همان خشونت ژانر را نگاه می دارد و آنقدر همه چیز به اندازه است که طرفدارانش را راضی کند.

* ادوارد داگلاس (نیویورک دیلی نیوز – ۴۰ از ۱۰۰): اگر شما فیلم اصلی را دوست دارید احتمالا اهمیت زیادی به سکانس های زیادتر از حد معمول اغراق شده نمی دهید در غیر این صورت باید گفت که ویک در واقع در این قسمت خودش را آتش زده است!


تکاوران قدرت (Power Rangers)

کارگردان: دین ایزراییلیت

امتیاز در متاکریتیک: ۴۴ از ۱۰۰

خلاصه داستان: گروهی از دانش آموزان دبیرستان که توانایی های منحصر به فردی دارند، قدرت شان را جمع می کنند تا دنیا را نجات بدهند.

 10 فیلم پرفروش سال 2017 از ابتدا تا امروز

نظر منتقدان

* جاستین لوی (هالیوود ریپورتر – ۷۰ از ۱۰۰): کارگردان بر اساس تجربیاتی که خودش از ژانر علمی – تخیلی در دوره نوجوانی داشته توانسته تعداد زیادی کاراکتر پیچیده را مثل یک رهبر ارکستر هدایت کند و تکنولوژی این فرصت را هم در اختیارش گذاشته که تنش دراماتیک ایجاد کند.

* رابی کالین (تلگراف – ۳۰ از ۱۰۰): فیلم پایان بندی زشت و دور از درک و فهمی دارد که انگار با مشت توی صورت مخاطب می کوبد. اگر حتی یک نمای درست حسابی در این فیلم وجود داشته باید بگویم که من آن را از دست داده ام.


منبع: برترینها

فصل هفتم The Walking Dead حوصله‌مان را سر بُرد!

با تفکیک نقاط قوت و ضعف، قرار دادن آنها در مقابل یکدیگر و مقایسه‌شان با مقیاس به نمایش درآمده، باید اعتراف کرد که پس از اتمام فصل هفتم، سریال The Walking Dead کماکان برای مخاطبان خود جذاب و ارزشمند است. اما درست همانند زامبی‌های پراکنده در جنگل‌ها و فضاهای مختلف، قدم در مسیر فساد و نابودی گذاشته‌است و توانایی این را ندارد که محتوای گذشته خود را که مخاطبان را در آغاز پخشش به سمت خود جلب کرد، دوباره به درون سریال بازگرداند.

 
در این فصل اتفاقات پس از کلیف هنگری را مشاهده کردیم که طرفداران را خشمگین کرد، اتفاقاتی که کش دار بودن آنها ضربه‌ای دیگر بر پیکره سریال زد، جایی که می‌بایست سریال مشت طلایی خود را به نمایش می‌گذاشت. چیزی که در این فصل مشاهده کردیم قسمت‌هایی نابرابر از نظر لحن و محتوا بود که به طور پیوسته بالا و پایین بسیار تجربه می‌کرد و تلاشی آمیخته با استیصال را برای بازگردادن امتیازات از دست رفته به نمایش می‌گذاشت. حال در این مقاله قصد داریم به ۱۴ دلیلی بپردازیم که فصل هفتم The Walking Dead را با مشکلات کنونی مواجه کرد. خطر اسپویلر برای کسانی وجود دارد که کماکان فصل هفتم را تا به انتها تماشا نکرده‌اند. با ما همراه باشید.

۱۴. تاکید بر روی شخصیت‌های اشتباه

اگرچه این موضوع به صورت کامل امکان پذیر است که شخصیت محبوب شما جزو افراد مرکزی حاضر در گروه ریک نباشند اما هنوز هم باید اعتراف کرد افرادی در این گروه حضور دارند که به صورت کامل برایمان قطعی نشده‌اند. چندین عضو از این گروه به قدری اهمیت یافته‌اند که بخشی از سریال به آنها اختصاص یابد و داستان توسط آنها به پیش برود اما شخصیت آنها به قدری در قلب مخاطب رشد نیافته‌است که مرگشان اثری ویران کننده برای روی آنها داشته‌باشد. خلاصه مطلب در مورد این شخصیت‌ها بدین صورت است: نمی‌توانیم عاشقشان شویم چون بسیار مصرف پذیرند و نمی‌توانیم نادیده‌شان بگیریم چون دوست داشتنی‌اند.
فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

چیزی که در فصل هفتم نظاره‌گر آن بودیم به نمایش در آمدن و پرداخت به کاراکترهایی بود که فاصله بسیاری با نشان دادن علاقه ویژه به آنها داشتیم. پدر روحانی گابریل را دیدیم که شخصیتش از یک لبخند زنِ آرام به اسلحه‌کشی وفادار تبدیل می‌شود که این تغییر به خوبی بر روی این شخصیت نمی‌نشیند. در یکی از بدترین قسمت‌های فصل، «قسم» با شخصیت تارا همراه شدیم که تلاش داشت با تبدیل شدن به «فرد عاقل» گروه، کار درست را انجام دهد. ساشا در ابتدا به خوبی به نمایش درآمد اما در ادامه مانور بیش از حد بر روی چالش‌های درونی او انجام پذیرفت. در نهایت نیز چرخش عجیب رزیتا …

۱۳. رزیتای جدید

اصلی‌ترین تاکید ما پیرامون سرمایه گذاری بر روی شخصیت اشتباه، مربوط به داستان شخصیت رزیتا و اعمال او قرار دارد. تا نیمه‌های فصل ششم شخصیت او به صورت کامل در حاشیه قرار داشت و کسی به او اهمیت نشان نمی‌داد. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم او به نوعی جزو دکوراسیون انسانی سریال به حساب می‌آمد؛ دختری خوش ظاهر که هر از چندگاهی دیالوگی کوتاه را به خود اختصاص می‌داد و یک زامبی را خلاص می‌کرد. در واقع در کتاب‌های مصور نیز توجه چندانی به شخصیت او نشده‌است.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

وقتی فصل هفتم راه خود را از درون مغز گلن و آبراهام گذراند، سازنده سریال و نویسندگان به طرزی عجیب تلاش کردند داستانی معنادار به درون شخصیت رزیتا تزریق کرده و او را وارد بازی کنند. قابل درک بود که شخصیت او بیش از هر فرد دیگری آتش انتقام و فتنه جویی در خود داشته‌باشد، به هر حال در کنار دنیایی که به نابودی کشیده شده‌است او شاهد جدایی آبرهام و عشق محکوم به نابودی‌اش با ساشا بود. متاسفانه در کنار این موضوعات، بازیگر این شخصیت (کریستین سراتوس) نیز نتوانست این حس را به خوبی در ظاهر رزیتا به نمایش بگذارد و حتی فحش دادن او به زبان اسپانیایی نیز کمکی به این موضوع نکرد.

۱۲. بزرگنمایی بیش از حد و سخنرانی‌های غیرضروری

این موضوع به آرامی خود را وارد سریال کرد اما با تاکید گروه محبوب بازماندگان سریال بر روی آن و رشدش در هر فصل، دیگر شاهد سخنرانی‌ها و لحظاتی بودیم که به صورت غیرضروری در آن شخصیت‌ها شروع به نصیحت و وعظ کرده و وقت سریال را تلف می‌کردند. سخنرانی‌های تعبیه شده برای این فصل مناسب فیلم‌های سینمایی ورزشی یا حتی شجاع دل بودند نه یک سریال زامبی محور در جنوب آمریکا. این موضوع بر روی سرعت روند سریال اثری به شدت مخرب گذاشت و باعث شد به نوعی تناقض بین گفتار و عمل را در شخصیت‌ها بیابیم.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

در واقع وقتی دنیس در میان سخنرانی خود تیری را در درون چشمش دریافت کرد، گویا این ما بودیم که ماشه را کشیدیم. این طور به نظر می‌آمد که گویا نویسندگان گفتند «باشد متوجه اشتباهمان شدیم. شرمنده‌ایم. اوضاع را درست خواهیم کرد». متاسفانه این اتفاق حادث نشد و در این فصل نیز شاهد سخنرانی‌های طولانی مدت و خسته کننده بودیم. تنها حسی که این سخنرانی‌ها در ما تحریک کردند، حس خواب بود.

۱۱. اکشن فوق‌العاده ضعیف در قسمت پایانی

واکینگ دد در فصل‌های قبلی سکانس‌های اکشن را تجربه کرده‌است. گستره وسیعی از نبردهای مختلف را در گذشته‌ی این سریال مشاهده کردیم که خوب از آب در آمده‌بودند. نبردهای به نمایش در آمده در وودبری و زندان شایستگی تشویق داشتند. به همین دلیل بود که شروع نبرد در قسمت «All Out War» مابین ریک و ناجیان کاملا ناامید کننده به نظر می‌رسید. البته عنوان «All Out War» در کتاب‌های مصور برای این قسمت استفاده شده‌بود.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

فیلم‌برداری ضعیف و بازیِ فیریکی پرنقص بازیگران عناصری تاثیرگذار بر روی ضعف اساسیِ این قسمت بودند. برای لحظه‌ای این قضیه را فراموش کنید که تمام اعضای مرکزی گروه ریک در این نبرد زنده ماندند در حالی که گروه Scavengers بر روی سر آنها اسلحه گذاشته‌بودند. مشکل، سرعت و حرکت روند قسمت بود. مشکل واکنش بازیگران به صدای اسلحه و هرج و مرج ناگهانیِ به وجود آمده بود. شاید این گفته نادر باشد اما بهتر بود برای خروجی بهتر از تکنیک دوربین لرزان برای پوشاندن ایرادهای مختلف استفاده می‌شد. البته سپاس‌گذاریم که پس از این مدت طولانی شاهد یک نبرد تمام عیار بودیم. در ادامه دوست داریم سپاس‌گذاریمان را پس بگیریم چون این آن نبردی نبود که انتظارش را داشتیم.

۱۰. موضوع شخصیت هیث

علاقه داریم در همین ابتدا این قضیه را روشن کنیم: ما دوست داریم به شخصیت هیث اهمیت داده و دوستش داشته‌باشیم. هیث شخصیتی است که می‌توان به او دل بست، بدبین و مستقل اما در نهایت خوش قلب و قابل اعتماد که می‌توان با وفاداری‌اش مطمئن بود. بزرگ‌ترین مشکل در مورد هیث مربوط به خود سریال است و آن اینکه ما به عنوان مخاطب به حد کافی او را نمی‌شناسیم. این عدم شناخت به حدی است که به سختی می‌توان به سرنوشت او اهمیت نشان داد.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

او در قسمت «قسم» حضور داشت اما کماکان به حد کافی او را نمی‌شناسیم. بدتر از همه اینکه او در همان قسمت ناپدید شد و هیچ کس بدان اهمیت نشان نداد. وقتی تارا در انتهای سریال به محل جدایی‌اش با هیث رسید، کارتی را پیدا کرد که بر روی آن «PPP» نوشته شده‌بود. تارا کارت را برداشت اما به هیچکس نشان نداد. او حتی پس از بازگشتش به آلکساندریا چیزی از هیث در ادامه سریال به زبان نیاورد. حتی بقیه نیز پس از بازگشت تارا چیزی در مورد هیث نپرسیدند. آیا گروه Scavengers هیث را ربوده‌اند؟ ناجیان؟ اهمیتی به این موضوع نمی‌دهیم اما باید به این خلا داستانی در فصل هفتم اشاره داشت که حتی کوچکترین اشاره‌ای برای پرداخت بدان در فصل هشتم نشد.

۹. جری به نمایش درآمد، نه آن طوری که باید

این موضوع کمی نادر است که شخصیتی جدید بتواند در سریالی با این سابقه، در مرکز توجهات باشد. قسمت دوم از فصل هفتم ما را با شخصیتی جدید و قابل توجه به نام جری آشنا کرد. او بادیگارد شاه ازیکیل از گروه کینگدام است که ظاهری شوخ و غیرجدی دارد، ظاهری که با فضای آخرالزمانیِ زامبی محور سریال همخوانی چندانی ندارد و این موضوع که چنین شخصیتی وظیفه حفاظت از یکی از روسای گروهی قدرتمند و بزرگ را بر عهده دارد، خود کمی عجیب و گیج کننده به نظر می‌رسد. به طور قطع منطقی است که چیزی عمیق‌تر در ماورای این ظاهر قرار داشته‌باشد.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

متاسفانه در این فصل علی‌رغم وجود بستر کافی نتوانستیم چیز خاصی را از او ببینیم. او در تمام ماموریت‌ها تبری را در دست دارد که نشان می‌دهد تخصصی خاص در آن زمینه دارد. آیا مشاهده فردی قوی هیکل با تبری بزرگ در دست در حین نبرد اتفاقی جذاب است؟ قطعا بله. اما تا به اینجا او را فقط در حین مبارزه با اسلحه گرم دیده‌ایم. امیدواریم حداقل در فصل هشتم شاهد به وقوع پیوستن این مهم باشیم.

۸. عدم استفاده مناسب از پتانسیل سایمون

The Walking Dead در استفاده بازیگران بدون اسم و رسم در نقش‌های مختلف عالی عمل کرده‌است که اکثر این بازیگران با استفاده از همین سریال شناخته شدند. جفری دین مورگان در نقش نیگان و مایکل کودیتز در نقش آبراهام دو استثنای بزرگ در این مورد هستند. به احتمال فراوان سومین فرد در این لیست کوتاه استیون آگ در نقش سایمون خواهد بود که بسیاری او را بخاطر حضور در نقش ترور در بازی شناخته شده‌ی GTA V به یاد دارند.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

با در نظر گرفتن قد و قامتِ آگ، مخصوصا طرفداران او در جامعه بازی دوستان که تاثیری مثبت بر روی تعداد بینندگان سریال داشته‌است، این موضوع مشخص بود که پس از معرفی پر سر و صدایش در فصل ششم، او نقشی پررنگ‌تر در فصل هفتم داشته‌باشد. با این وجود، متاسفانه همانند تمام موارد، در این مورد نیز انتظاراتمان برآورده نشد.  قطعا در چند مورد شاهد حضوری مثبت از او در این فصل بودیم. رابطه جذاب او با کاراکتر گرگوری در این فصل غیرقابل انکار بود و به احتمال زیاد در فصل پیش رو بیشتر بدان پرداخته خواهد شد. اما جدا از سفرهای کوتاه و اذیت کننده‌اش به هیلتاب و عذاب دادن افراد حاضر در آن جامعه، چیزی بیشتر از سایمون را مشاهده نکردیم. در واقع دوست داشتیم مرز دیوانگی این شخصیت را لمس کنیم.

۷. مشکل گرگوری

بازی زندر برکلی در نقش رهبر جامعه هیلتاپ، گرگوری درگیرکننده و قابل باور است. او به خوبی توانسته است نقش یک رهبر خودشیفته، منفور و بیخیال را بازی کند. تنها چیزی که برای او اهمیت دارد حفظ جان خود و فضای راحتی است که دیگران با تلاش خود برای او فراهم کرده‌اند.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

در حالی که این کاراکتر به خوبی می‌تواند در دنیای به هم ریخته و آخرالزمانی سریال، ما را با یک نقش کارتونی سرگرم کند اما دقیقا مشکل موجود همین است. این موضوع غیرقابل باور است که شخصیتی مانند گرگوری بتواند کماکان یکی از رهبران جامعه بازمانده از اتفاقات آخرالزمانی باشد. اصلا غیرطبیعی است که چنین شخصیتی بتواند جان سالم به در ببرد مخصوصا که در این فصل فهمیدیم او حتی یک زامبی نیز نکشته‌است. اینکه تا به این لحظه حتی یک نفر او را برای پایین کشیدن از صندلی ریاست هیلتاپ به چالش نکشیده‌است یکی از غیرقابل باورترین اتفاقات سریالی است که موضوع اصلی آن از بین رفتن دنیا توسط مردگانی است که بیدار شده و شروع به خوردن زنده‌ها کرده‌اند.

۶. داستان مسیح

این گله‌ای است که در مورد کتاب‌های مصور نیز صادق است در نتیجه اگر از مخاطبان کتاب‌های مصور نیستید احساس جدا افتادگی نداشته‌باشید. پاول روویا معروف به «مسیح» برای ما یک معما است و این موضوع کمی اذیت کننده است که هیچ چیزی در مورد او روشن نمی‌شود.

درست همانند اسمش، این شخصیت پیام آور عشق، دوستی، آرامش و صلح است. اما این موضوع باعث نمی‌شود که در این دنیای خطرناک او را خالی از هرگونه توانایی ببینیم. او دزدی ماهر، دوستی رازدار و قابل اعتماد، مبارزی سرسخت و دیپلماتی کارکشته است. به نظر هیچ موقعیتی وجود ندارد که او نتواند از آن فرار کند. این مرد قبل از خیزش زامبی‌ها چه کسی بود؟ او چگونه مبارزه را آموخته است؟ او چگونه به این حد از مهارت در دزدی و فرار کردن از اسارت رسیده‌است؟ در کنار تمام این موضوعات، چگونه است که او با وجود داشتن چنین مهارت‌هایی زیر دست گرگوری قرار دارد؟ هنوز برای نشان دادن داستان زندگی مسیح فرصت وجود دارد اما این موضوع ناامید کننده بود که سریال در این مورد راه خود را از کتاب‌های مصور جدا نکرد. به نحوی مشاهده این کاراکتر در سریال حتی بیشتر از کتاب‌های مصور دور از واقعیت به نظر می‌رسد.

۵. سقوط پدر گابریل

پدر گابریل شخصیتی جالب برای ما بود. مخفی شده در کلیسایش، شرمنده از بهایی که دیگران به خاطر بزدلی‌اش پرداختند، گابریل آزمایشی خوب برای نشان دادن میزان سقوط ریک و گروهش در گناه بود. سلاخی گرت و همراهان او از گروه آدمخوار ترمینوس در آن کلیسا توسط ریک و همراهانش یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های کل سریال به شمار می‌آید. حتی وقتی او تلاش کرد با لو دادن ریک و گروهش مانع ورود آنها به آلکساندریا شود، بسیاری این عمل منفور او را به خاطر محافظتش از جودیث به فراموشی سپردند.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

با این وجود در فصل هفتم، تمام اتفاقاتی که باعث می‌شد پدر گابریل جذاب باشد توسط دنیای مملو از زامبی‌ها پاک شد. گابریل تصمیم گرفت تمرکز خود را به جای مرد خدا بودن بر روی یادگیری مبارزه قرار دهد. نتیجه تبدیل شدن او به کاراکترِ رنگین پوست کلیشه‌ای بود که هیچ تشابهی با گابریل سابق نداشت. او یکی از عوامل تاثیرگذار بر روی شکل‌گیری معامله با گروه Scavengers بود، اتفاقی که گابریل سابق به هیچ وجه آن را تایید نمی‌کرد. در مقابله با زنانِ اوشن ساید، او را تنها در قالب قلچماقی معمولی دیدم که اسلحه بر دست دارد. نویسندگان در تبدیل شخصیت او اشتباهی بزرگ را مرتکب شدند.

۴. نه به «بگو بله» !!!

یکی دیگر از ضعیف‌ترین قسمت‌های این فصل قسمت «Say Yes» بود. ریک و میشون برای پیدا کردن اسلحه به منظور اتحاد با Scavengers، در این قسمت با یکدگیر همراه شدند و اوقاتی خوش را گذراندند. اپیزود مزکور بدون هدف و غیرضروری بود و تقریبا هیچ پیشرفتی را به نمایش نگذاشت. اپیزودی به بلندای یک سفر جاده‌ای که هیچ قسمتی از روند داستان را به پیش نبرد و حجم بزرگی از انتقادات را به سمت خود روانه کرد.

شاید ایده مرکزی قسمت این بود که نشان دهد ریک و میشون تا چه اندازه از نظر عاطفی به همدیگر وابسته شده و مناسب یکدیگر هستند. برای رسیدن به این هدف این دو را در حال خندیدن به اتفاقاتی دیدیم که به هیچ وجه خنده دار نبودند، رفتاری که به هیچ وجه با ویژگی‌های شخصیتی‌شان سازگار نبود. سخت است که بتوانیم نشان دهیم که از این قسمت تا چه اندازه ناامید شدیم.

۳. بیش از حد طولانی

در گذشته وقتی می‌شنیدیم که قرار است اپیزودی طولانی از واکینگ دد منتشر شود بسیار هیجان زده می‌شدیم و انتظار اتفاقی بزرگ را داشتیم. در این فصل حتی این اتفاق نیز برایمان عادی شد. گویا سریال مابین قسمت‌های آغازین و پایانی‌اش نفس خود را برای مدت بسیار طولانی نگه داشته‌بود. بله سریال باید بستر را برای معرفی جامعه‌ها و گروه‌های دیگر فراهم می‌کرد و سختی‌های زندگیِ تحت سلطه را به نمایش می‌گذاشت. و بله، در این فصل نیز قسمت‌هایی وجود داشت که ما را به یاد فصول هیجان انگیز قبلی انداخت همانند قسمت «The Well». اما این موضوع قابل درک نبود که چرا مدت زمان قسمت‌ها بایستی بیشتر از میزان نرمال باشد. در واقع سازندگان سریال تنها قصد داشتند استفاده تبلیغاتی بیشتر از آن داشته‌باشند.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

در مجموع چهار قسمت از این فصل مدت زمان بیش از یک ساعت را داشتند و مابقی قسمت‌های چیزی حدود ۴۲ تا ۴۹ دقیقه به طول انجامیدند. اکثر این زمان‌ها صرف خودنمایی‌ها و سخنرانی‌هایی شد که سریال به هیچ وجه بدان‌ها نیاز نداشت. ساخت قسمت‌های طولانی تنها برای آنکه این توانایی وجود داشت هیچ کمکی به سریال نکرد و در این زمان اضافی هیچ بخشی از داستان به پیش نرفت.

۲. کم بودن زامبی‌های زرهی!!!

یکی از محدوده‌هایی که در آن سریال توانست بهتر از کامیک عمل کند، تبدیل کردن واکرها به اسلحه بود. ناجیان با استفاده از آنها فنس‌های خود را امن نگه می‌دارند، در واقع در قسمتی که ساشا و رزیتا به پایگاه نیگان حمله کردند، بهتر بود آنها را در مقابل این دیوار مشاهده کنیم. در جایی دیگر از این فصل ماجرای قایق را به خاطر داریم که اطراف آن توسط واکرهای شناور محافظت می‌شد. اما در کنار تمام اینها، آن زامبی زرهی با کلاه خود به نام وینسلو بود که توانست بیشتر از بقیه نظر ما را به خود جلب کند.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

مبارزه بین وینسلو و ریک فوق‌العاده هیجان انگیز بود مخصوصا که ریک نتوانست به راحی او را از پای درآورد. در دنیایی که گروه‌های مختلف موفق شده‌اند زنده بمانند و دنیای موجود را درک کنند، باعث تعجب است که تعداد اندکی از آنها برای مقابله با تهدید یا حتی حمله به دیگران از روش‌هایی مشابه با وینسلو استفاده نمی‌کنند. به طور قطع دوست داریم تمرکز بیشتری از داستان پیرامون زامبی‌ها و مانور بر روی آنها قرار گیرد. به هر حال با سریالی زامبی محور روبرو هستیم.

۱. گروه Scavengers

اتفاقات سریال واکینگ دد قرار بود چند سال پس از آغاز همه گیر شدن پدیده زامبی‌ها به وقوع بپیوندد. در واقع زمان به قدری پیش رفته‌است که عده‌ای از انسان‌ها به آدمخواری (ترمینوس) روی آورده‌اند، عده‌ای پوچ گرا شده‌اند (گرگ‌ها) و عده‌ای نیز تنها هدفشان زورگویی به بقیه‌است (ناجیان). چیزی که نمی‌توانست به وقوع بپیوندد حالت مد مکس گونه‌ی گروه Scavengers است.

فاکتورهای تاثیرگذار بر افت سریال

افراد حاضر در این گروه طوری حدف می‌زنند که گویا عقب مانده ذهنی هستند. مدل موی آنها کابوس هر آرایشگر تازه کار است و اسامی آنها نیز غیرعادی به نظر می‌رسد. سوال این است که هدف آنها چیست؟ آیا آنها گروه‌های نمایشی تئاتر هستند که به نحوی زنده مانده و حال نقش‌هایشان را جدی گرفته‌اند؟ آیا آنها گروهی هستند که از یک بیمارستان روانی فرار کرده‌اند؟

مستقل از پاسخ موجود مهم این است که به هیچ وجه از آنها خوشمان نمیاید. ما به هیچ وجه دوست نداشتیم سازندگان سریال برای بازگرداندن آن به حالت عادی این تعداد از شخصیت‌های اصلی سریال را بکشند و یا در این مورد این گروه نامربوط را معرفی کنند. تنها حالتی که می‌توان در آن وجود چنین گروهی را از نظر منطقی قبول کرد، این است که در فصل آتی این گروه به عنوان بیماران روانیِ قبل از به وقوع پیوستن آخرالزمان معرفی شوند. تنها در این حال است که می‌توان ضعف عجیب رهبر این گروه، جیدیس را در معامله توجیه کرد.


منبع: برترینها

۳۰ فیلم در سومین روز از جشنواره جهانی فجر

سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر، ۸-۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ به دبیری رضا میرکریمی در تهران برگزار می شود.

عصرایران – بیش از سی فیلم برگزیده در بخش های مختلف در سومین روز از جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش در می آیند.

طبق اعلام ستاد جشنواره در سومین روز از این رویداد بیش از سی فیلم برگزیده در بخش های مختلف سینمای سعادت، جلوه گاه شرق، جام جهان نما،مستند زیر ذره بین،بازسازی کلاسیک ها،فیلم های مهربان با محیط زیست،سینمای بالتیک،سینمای کره و …در کاخ جشنواره چارسو به نمایش در می آیند.

در سالن شماره ۱ چارسو مستند زیتون های زخمی (ماجد نیسی)،محصول کشور ایران ساعت ۱۲، فیلم باد سیاه (حسین حسن) محصول مشترک عراق،آلمان و قطر، ساعت ۱۳:۳۰ برای عموم روی پرده می روند.

فیلم نگار ( رامبد جوان) ساعت ۱۵:۳۰ برای هیات داوران و اهالی رسانه،گلوری (کریستینا گروزوا و پیتر والچانوف) محصول کشور بلغارستان،ساعت ۱۷:۳۰ ، تبعیدی (دیویس سیمانیس)محصول کشور لتونی،ساعت ۱۹:۳۰، شیر(گرت دیویس) ،ساعت ۲۱:۳۰ و تاریکی (دنیل کاسترو زیمبرون) ،محصول کشور مکزیک ساعت ۲۳:۴۵ نمایش عمومی خواهند داشت.

در سالن شماره ۲ چارسو فیلم های کوری ( ریشارد بوگایسکی) محصول کشور لهستان،ساعت ۱۱:۳۰ برای هیات داوران و اهالی رسانه،خانه دیگران ( راسودان گلورجیدز) محصول  مشترک گرجستان،اسپانیا،کرواسی و روسیه،ساعت ۱۳:۳۰ برای اهالی رسانه، مسافر ( آدریوس یوزناس)  محصول کشور لیتوانی ساعت ۱۶:۵۰ برای عموم ،سفر زمان ( ترنس مالیک) محصول ایالت متحده امریکا ساعت ۱۸:۴۰ برای اهالی رسانه و خانه کاغذی ( مهدی صباغ زاده) ساعت ۲۰:۳۰ برای هیات داوران و اهالی رسانه نمایش داده می شوند.

در این روز  سالن شماره ۳ چارسو با نمایش فیلم  پیهو ( وینود کاپری) محصول کشور هندوستان،ساعت ۹:۱۵ برای هیات داوران و رسانه کارش را شروع می کند. فیلم های  تبعید( ریتی پان) محصول مشترک کامبوج و فرانسه ،ساعت ۱۴ ، مادر ( ریری رضا) محصول کشور اندونزی ،ساعت ۱۷:۴۵،نمک و آتش (ورنر هرتزوک)، از کشور آلمان ،ساعت ۱۹:۳۰ و پایان رویاها ( محمد علی طالبی) ساعت ۲۳:۴۰  برای عموم نمایش دارند.فیلم بال های پدرم( کیوانچ زر) از کشور ترکیه هم در همین سالن در ساعت ۲۱:۳۰ برای هیات داوران و اهالی رسانه نمایش داده می شود.

سالن شماره ۴ چارسو در اولین سانس برنامه هایش مجموعه فیلم های کوتاه را ساعت ۱۳:۴۰ برای عموم روی پرده دارد و  وصیت پدر ( باقیت موکول و دستان ژاپاژ اولو) محصول قرقیزستان، ساعت ۱۵ برای اهالی رسانه و هیات داوران ،بی نام و نشان ( تاغیر احمد) محصول بنگلادش،ساعت ۱۷:۲۰ ، کلید شانس ( لی گائه، بیوک) از کره جنوبی، ساعت ۱۹:۲۰ و سرمای قلندر ( مصطفی کارا) از کشور ترکیه برای عموم نمایش داده می شود.

سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر، ۸-۱ اردیبهشت ۱۳۹۶(۲۱ تا ۲۸ آوریل ۲۰۱۷) به دبیری رضا میرکریمی در تهران برگزار می شود.


منبع: عصرایران

آثار کیارستمی جزء میراث بشری است/ تشکیل بنیاد کیارستمی

نخستین روز از آیین بزرگداشت عباس کیارستمی در روز دوم (شنبه دوم اردیبهشت) سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر در حالی برگزار شد که رضا میرکریمی دبیر جشنواره، بهمن فرمان‌آرا، آیدین آغداشلو، علیرضا شجاع نوری، سیف‌الله صمدیان، محمدمهدی عسگرپور، همایون ارشادی، محمدرضا دلپاک، فرشید مثقالی، نگار جواهریان، شهرام مکری، امیر پوریا، غزل شاکری، مسعود مهرابی، امرالله فرهادی  و جمعی از هنرمندان خارجی در این مراسم شرکت کردند.

به گزارش عصرایران به نقل از ستاد خبری سی و ‍پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر٬ علیرضا شجاع نوری، مدیر نشست‌های علمی که اجرای این مراسم را برعهده داشت ضمن خوشامد گویی به مهمانان گفت: هیچ وقت فکر نمی کردم روزی در بزرگداشت کیارستمی بخواهم حرف بزنم. از اولین سفرهای خارج که برای فستیوال ها می رفت او را همراهی کردم. اولین سفرش به زوریخ برای نمایش فیلم «خانه دوست کجاست» بود، بسیار شیفته اش شدم و عشقم به او روز به روز بیشتر شد. تا آخرین باری که در بستر بیماری دیدمش و او همچنان داشت کار می کرد.  یادم می آید شبکه تلویزیونی داشت به شکل زنده مراسم حراج کارهای هنری را نمایش می داد با این که او به لحاظ فیزیکی در شرایط خوبی قرار نداشت٬ اما همه نقاشی‌ها و نقاش ها را دنبال می کرد و در مورد کارهایشان نظر می داد.

او ادامه داد: تا جایی که از او شناخت دارم، او دوست دارد راجع به زیبایی های زندگی و در مورد آن بخشی از وجود خودش که زندگی را تمجید می کرد یاد شود. به گمانم  هر چه بیشتر بخواهیم شادش کنیم باید بیشتر قدر زندگی را بدانیم.

کیارستمی نگاه ما به جهان را تغییر داد

در ادامه رضا میرکریمی دبیر جشنواره طی سخنانی کوتاه گفت: سال گذشته هنگام انجام کارهای برگزاری جشنواره، عباس کیارستمی در بستر بیماری بود. ما خیلی خوشبین بودیم که این بیماری تمام خواهد شد و همان جا تصمیم گرفتیم که جشنواره سال بعد را به بزرگداشت او اختصاص دهیم و حتی پوستر آن را هم انتخاب کردیم. اما متاسفانه او امسال به ظاهر در کنار ما نیست. کیارستمی چیزهای فراوانی به ما آموخت؛ اینکه اتفاقات شگت انگیز برخلاف آنچه ما تصور می کنیم، کم نیستند. اینکه برخلاف آنچه ما می اندیشیم، اتفاقات عادی و تکراری بسیار کم هستند. کیارستمی به ما آموخت که معانی بزرگ چطور خود را پشت اتفاق های ساده پنهان می کنند و اینکه چطور آنها را کشف کرده و ببینیم. از همه مهمانان و مدیران جشنواره تشکر می کنم و تشکر ویژه ای دارم از مرد دوست داشتنی سینمای ایران، سیف الله صمدیان، که این نمایشگاه زیبا را در جشنواره امسال تدارک دید.

امیدوارم در مقابل کیارستمی روسفید شویم

پس از آن سیف الله صمدیان از حس متناقض خود در برگزاری این برنامه گفت: وقتی به نام نامی سینما دور هم جمع می شویم، قرار است خوشحال باشیم و من هم خوشحالم. در عین حال قرعه به نام من افتاده که برنامه ریزی و اجرای بزرگداشتی را برعهده داشته باشم که به نام عباس کیارستمی ست و این حسی متضاد برای من ایجاد می کند.

وی ادامه داد: به دلیل حجم بالای برنامه ها، این امکان وجود نداشت که از تمامی دوستان عباس کیارستمی دعوت کنیم که در اینجا سخن بگویند؛ کسانی مثل آیدین آغداشلو، فرشید مثقالی، بهمن فرمان آرا، امرالله فرهادی و.. . عباس کیارستمی ما را به شکلی آبرومند به آن سوی مرزها برد و در برنامه امروز تلاش کردیم حرف های کسانی از آنسوی مرزها را بشنویم. امیدوارم برای عباس پیام هایی حسی داشته باشیم و این شاید حداقل کاری است که می توانیم برای او انجام دهیم.

صمدیان در پایان درباره دیگر برنامه های بزرگداشت عباس کیارستمی گفت: در ادامه جشنواره، فردا با حضور چهار همکار ژاپنی او در فیلم «مثل یک عاشق» و همینطور همکاران ایرانی او در ساخت فیلم «بلیت»، ویژگی متمایز کسی را به گفتگو می نشینیم که در صنعت سینما یکه سوار بود. در روز سوم جشنواره نیز به آموزش فیلمسازی توسط عباس کیارستمی در داخل و خارج کشور می پردازیم و فیلم هایی که دانشجویان او در کوبا، کلمبیا و اسپانیا ساخته اند را به بحث می گذاریم. در کنار آن شش دانشجوی کلاس های کیارستمی را داریم که در کلاسهای او رشد کردند و بالا آمدند و فیلم های بلندی ساختند که به اکران عمومی رسید. نمایشگاهی که ترتیب داده شده نیز حاصل کار عکاسان، گرافیست ها و کارتونیست های ایرانی است که قصد داریم آنها را به شکل کامل در یک کتاب منتشر کنیم. امیدوارم حداقل کاری که برای عباس انجام می دهیم با روسفیدی باشد.

درختکاری به یاد کیارستمی در تمام جهان

در ادامه برنامه پیام تصویری احمد کیارستمی (پسر مرحوم عباس کیارستمی) پخش شد. وی از آرزوی قلبی خود برای حضور در این بزرگداشت گفت و ادامه داد: از رضا میرکریمی و سیف الله صمدیان برای برنامه ریزی جشنواره تشکر ویژه دارم. از سال گذشته تاکنون حدود ۲۳۰ مراسم بزرگداشت کوچک و بزرگ در نقاط مختلف دنیا برای پدرم تدارک دیده شده است که همگی آنها ارزش خود را دارند. اما آنچه بیش از همه برای من دوست داشتنی بود، درختکاری هایی بود که به یاد او در شهرها و دانشگاه های مختلف دنیا انجام شده است. ضمن اینکه پس از مرگ عباس کیارستمی، دوستانی پیگیر بهبود سیستم پزشکی ایران شدند که از همه آنها تشکر می کنم.

وی سپس به بیان خاطره ای از زنده یاد عباس کیارستمی پرداخت و گفت: ده سال پیش و در فستیوال فیلم مراکش که مراسم بزرگداشتی برای پدر برگزار شد و او در آنجا ورکشاپ هایی برگزار می کرد، شاهد بودم که چطور ورکشاپ های پدر به سادگی و صمیمیت برگزار می شد و ورکشاپ های کسی مانند مارتین اسکورسیزی به شکلی عظیم. زمانی که این مساله را با پدرم در میان گذاشتم، او گفت اسکورسیزی همانطور که فیلم های عظیم می سازد، حضورش نیز عظیم است. من ساده و مثل خودم فیلم می سازم. نه او می تواند مانند من باشد و نه من می توانم مثل او کار کنم. موفقیت هر دوی ما به این دلیل است که به واقعیت خود وفادار بوده ایم و به مدل خودمان فیلم ساخته ایم. این مهم ترین درسی بود که از پدرم آموختم.

رونمایی از آخرین فیلم کیارستمی در جشنواره کن

احمد کیارستمی در خصوص برنامه های در حال اجرا درباره عباس کیارستمی و آثارش گفت: فیلم «بیست و چهار فریم» که در واقع آخرین فیلم پدر محسوب می شود و کاری ست در میانه ی سینما و شعر و عکاسی، مراحل پایانی خود را طی می کند و در جشنواره کن رونمایی خواهد شد. این فیلم یک فیلم موزه ای است و در ادامه در موزه ها به نمایش در خواهد آمد. ضمن اینکه پس از ماهها صحبت قرار شده فیلم های قدیمی عباس کیارستمی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تولید شده اند، برای بازسازی و پخش بین المللی و اکران در خارج کشور به شرکت انکادو سپرده شود. در پایان باید بگویم بنیاد عباس کیارستمی را راه اندازی کرده ایم که مراحل اولیه شکل گیری خود را پشت سر می گذارد و امیدوارم به زودی اخبار بیشتری در این خصوص برای شما داشته باشیم.

فوران کیارستمی در میانه ی از پاافتادگی سینمای اروپا

سخنران بعدی این مراسم ویکتور اریسه بود که ضمن تشکر از برگزارکنندگان و مهمان نوازی ایرانیان گفت: برای من حضور در کنار شما مایه افتخار است و علاوه بر اختیار، همراه با هیجان است؛ این بزرگداشت در سرزمینی برگزار می شود که زایش عباس کیارستمی را به خود دیده است. سرزمینی که به او عشق می ورزد. و البته برای من سخن گفتن درباره کیارستمی بسیار دشوار است. ما فیلمسازان در ابتدا همدیگر را از طریق فیلم هایمان می شناسیم. فراموش نمی کنم وقتی برای اولین بار فیلم «کلوزآپ» را در مادرید دیدم و در هنگام خروج از سالن سینما به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم. آنجا بود که احساس کردم نگاهی تازه در سینمای جهان متولد شده است.

اریسه افزود: سینمای کیارستمی جایی فوران کرد که سینمای اروپا خسته و از پا درآمده بود. او فرهنگی سینمایی داشت که تمام فصل هایی که می توانست برای یک سینماگر طی شود را پشت سر گذاشته بود. زمانی رسیده بود که گویی فیلمسازان صرفا برای دیگر فیلمسازان فیلم می ساختند و نویسندگان برای دیگر نویسندگان می نوشتند و نقاشان برای بقیه نقاشان نقاشی می کردند. ولی هیچکدام از این نشانه ها در عباس کیارستمی وجود نداشت. او احساس و مفهوم «جمع» را در وجود خود داشت. کیارستمی ما را به نگریستن به جهان واداشت و به بازنگری و تربیت نگاهمان در دگرگونه دیدن جهان. ما در دنیایی زندگی می کنیم که تنها با آلودگی هوا مواجه نیستیم، بلکه آلودگی تصویری نیز وجود دارد. اما چگونه می توان در این فضا تصویری حقیقی ساخت؟ عباس کیارستمی پاسخ آن را داده است؛ تصویر حقیقی آنجا متولد می شود که معصومیت با حکمت گره می خورد.

آثار کیارستمی جزء میراث بشری است

این کارگردان سینمای اسپانیا ادامه داد: پس از دیدن فیلم «کلوزآپ» برای اولین بار، سال ها سپری شد تا کیارستمی را در سیسیل از نزدیک ملاقات کردم. فیلم «آفتاب درخت به» باعث شد ما به هم پیوند بخوریم و بعد متوجه شدیم هر دو در یکسال و در یک ماه و تنها با هشت روز اختلاف متولد شده ایم؛ در دو کشور متفاوت با فاصله جغرافیایی زیاد. آنجا احساس کردیم نه تنها از جنبه فیلمسازی، بلکه از بسیاری جنبه های دیگر نقطه اشتراک داریم. بین سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ ده کارت ویدئویی با هم مبادله کردیم و این نامه نگاری ها در پاریس، مادرید و ملبورن به نمایش در آمدند.

کارگردان فیلم «روح کندوی عسل» در پایان به بیان خاطره ای از عباس کیارستمی پرداخت و گفت: در کنار هم در موزه پرادو مادرید قدم می زدیم و آنجا احساس کردم عباس بیشتر از موزه، به چیزهایی علاقه دارد که خارج از دیوارهای آن اتفاق می افتد. آنجا بود که متوجه این حرف کیارستمی شدم که می گفت «تمام دنیا کارگاه من است». دنیا فقیر می شود وقتی کسی مانند عباس کیارستمی ناپدید می شود. اما کارهای او باقی مانده است؛ آثاری که اکنون جزو میراث بشری محسوب می شوند. در این آثار شاهد یک تواضع عظیم انسانی و یک نفسِ ابدیت هستیم.

فرهنگ کیارستمی؛ بین المللی و در عین حال محلی

در ادامه برنامه بخشی کوتاه از صحبت های ژیل ژاکوب درباره عباس کیارستمی به روی پرده رفت؛ ژاکوب درصحبت های خود کیارستمی را در کسوت روسلینی توصیف کرد و از فهم او نسبت به جهان و تواضع شخصیت او سخن گفت. ژاکوب کیارستمی را استاد بزرگ سینما و کسی توصیف کرد که همواره و در هر سنی علاقه داشته در کلاس های او شرکت کند.

سخنران بعدی مراسم فردریک تور فردریکسون بود که طی سخنانی کوتاه گفت: برخلاف سینمای آمریکا که صرفا برای وقت کُشی فیلم می سازد، کیارستمی قادر بود از کوچک ترین چیزها، آثاری عظیم خلق کند. وی فرهنگ کیارستمی را فرهنگی بین المللی توصیف کرد که صرفا در مرزهای ایران محدود نمی شود و گفت: کیارستمی همزمان فرهنگی محلی و بین المللی داشت و همه ی ما مدیون او هستیم. ما در مورد سرزمین هایی مثل عراق و افغانستان که مورد هجوم آمریکا قرار گرفتند، چیز زیادی نمی دانیم؛ از زندگی روزمره مردم این سرزمین ها بی اطلاعیم. وظیفه فیلمساز ارائه تصویری خلاقانه و حقیقی از محیط اطراف خود است. همواره مواد خامی در اطراف ما وجود دارد که تبدیل به فیلم هایی بزرگ شوند. فقدان عباس کیارستمی برای سینمای جهان و هر فیلمساز صادقی مایه تاسف است.

در ادامه این مراسم ویدیویی از ژولیت بینوش بازیگر فیلم «کپی برابر اصل»، لوکا بیگاتزی فیلمبردار فیلم«کپی برابر اصل» در این برنامه پخش شد.

سپس انیس دویکتور، پژوهشگر سینمای ایران از فرانسه  درباره کیارستمی صحبت کرد و گفت: عباس کیارستمی را  ۲۴ سال پیش در پروژه فیلم «مشق شب» در شهر کوچکی در فرانسه دیدم. هیچ چیزی از سینما و ایران نمی دانستم با این وجود این فیلم بود که مرا وداشت که سوژه دکترای خود را درباره سینمای ایران انتخاب کنم. کیارستمی مرا به ایران هدایت کرد. او عمیقا ایران را دوست داشت و می دانست چطور این عشق را به دیگران منتقل کند. فیلم های او ما را به سفری با خود می برد، سفری درباره آموزش و یادگیری.

او ادامه داد: کیارستمی به نوعی واقعی صحبت می کرد و از ما می خواست که آزاد و مسئول باشیم و این دو مورد خیلی آسان نیست. بدون شک به خاطر این است که عباس کیارستمی فقط یک فیلمساز ساده نبود. او یک نابغه بود. ابداع کننده فرم های بصری، روایی و زبانی بود. به خاطر همین ژان لوک ملانشُن، وزیر آموزش فرانسه و من این شانس را به دانش آموزان فرانسوی دادیم که این فیلم ها را کشف کنند. این کار را با دانش آموزان بسیار کوچک یعنی از مهدکودک شروع کردیم. وزیر پیشنهاد داده بود که کلکسیونی از صد فیلم برتر دنیا را آماده کنیم و اولین فیلم این مجموعه فیلم «چهارصد ضربه» از فرانسه نبود؛ بلکه فیلمی از کیارستمی بود. و قطعا آن فیلم «خانه دوست کجاست» بود. بچه های مهدکودک نه زبان می دانستند و نه می توانستند زیرنویس بخوانند، اما کاملا این فیلم را پذیرفتند و از آن یادگرفتند چطور بزرگ بشوند و رشد کنند. ما با رد شدن از چیزهایی که ما را می ترسانند بزرگ شدیم. با گذشتن از حد و مرزهای ممنوعیت های اجتماعی و سنتی و رسیدن به چیزی که به نظر ما درست است.

دویکتور با اشاره به این که فیلم «باد ما را خواهد برد» برای دانش آموزان دوران دبیرستان آماده شد گفت: این به این معناست که هزاران دانش آموز فرانسوی با این فیلم ها بزرگ شدند و آنها را دیدند. برای وزیر هدف آموزش از سینما در مدرسه ها این نبود که فیلم ها را نشان دهند تا از مسائل اجتماعی صحبت کنند،. این هم نبود که از آنها فیلمسازان معروفی بسازند.  بلکه هدف شان این است که آدم هایی بسازند که آزاده و مسئول هستند و فیلم هایی نظیر فیلم های کیارستمی که چنین مضمونی داشته باشند، بسیار نادر است. فیلم های کیارستمی به ما این فرصت را می دهد که به خودمان فکر کنیم و دنیا را طور دیگری ببینیم. این فیلم ها در دنیا بسیار شریف و نایاب هستند. این فیلم ها موقعیتی را فراهم می کنند که از لحاظ اخلاقی مسئول هستند و از لحاظ ذهنی آزاد. بدون عباس کیارستمی و بدون فیلم های جدیدش زندگی سخت تر خواهد شد. سپس فیلمی از مهرناز سعید وفا، فیلمساز و پژوهشگر سینمایی از آمریکا پخش شد.

سمیح کاپلان اوغلو، کارگردان ترکیه ای هنرمند بعدی بود که در این مراسم صحبت کرد و گفت: از مرحوم کیارستمی تشکر می‌کنم که باعث شده در این جمع همدیگر را ببینم. برای اولین بار با او در یک فستیوال آشنا شدم که به خاطر فیلم «شیرین» به آنجا آمده بود و من هم به خاطر فیلم «شیر» به این جشنواره رفته بودم. با یک هواپیما به آنجا پرواز کردیم و از ترمینال هوایی، با یک قایق در حالی که رو به روی هم نشسته بودیم به آنجا رفتیم. کسی که جسارت ساخت فیلم را به من بخشیده بود؛ عباس کیارستمی رو به روی ام نشسته بود، بدون این که با هم صحبت کنیم. من  شاهد نوع نگرش او به شهر در آن لحظات بی صدا بودم. خیلی کم حرف زدیم.

او ادامه داد: تا  اینکه دیدار و صحبت اصلی ما نیمه شب در خیابان شکل گرفت. چون ترکیه با ما تشابه فرهنگی در زمینه ادبیات و قصه خسرو و شیرین دارد و او این داستان قدیمی را بدین شکل به فیلم تبدیل کرده بود، برایم بسیار هیجان انگیز بود و می خواستم نظراتم را به او بگویم. او با خنده از من خواست که با هم به کافه برویم. انگلیسی ام خوب نبود. کیارستمی هم چندان حرف نمی زد. فقط روی نیمکتی نشستیم به کسانی که رد می شدند، نگاه کردیم.

کاپلان اوغلو  افزود: جلوتر از جایی که نشسته بودیم، بستنی روی زمین ریخته بود که مردم دائم سعی می کردند که از اطراف آن رد شوند و نمی خواستند رویش پا بگذارند. وسط بستنی به تدریج در حال ذوب شدن بود. در نهایت یکی پایش را به اشتباه روی بستنی ذوب شده گذاشت و لیز خورد. البته سریع هم خودش را جمع کرد. از حاصل ذوب شدن آن بستنی دایره ای ایجاد شد که همه شروع کردن از اطراف آن عبور کردن. در آن ده دقیقه ای که آنجا نشستیم احساس می کردم داخل فیلمی از کیارستمی رفتم. بعد او گفت که فیلم همین جا کف خیابان خوابیده است.

این فیلمساز ترکیه ای گفت: آنجا متوجه شدم کسی که آن آشغال را انداخته برای ما مهم نیست. و این همان جایی هست که تماشاچی در فیلم های کیارستمی وارد جریان می شود. چون هر کدام از ما یک بار برایمان پیش آمده که بستنی روی زمین بیاندازیم و این طوری است که فیلم های کیارستمی ما را به زندگی خودمان برمی گرداند. ما را به خانه خودمان برمی گرداند. فیلم هایش با ما تمام می شود. از همه هیجان انگیزتر برای من این است که او ما را به درون خودمان می برد.

او با اشاره به یکی از مصاحبه های کیارستمی بیان کرد: او در یکی از مصاحبه هایش می گوید که عکسی از چندین درخت گرفته بود و ده سال بعد به همان مکان برمی گردد و دوباره از آن درخت ها عکس می گیرد. دوتا عکس را کنار هم می گذارد و نگاه می کند. به ناگاه متوجه می شود که یکی از درخت ها نیست. نگاهی که آنجا کیارستمی داشت همه چیز حتی درخت را تبدیل به جاندار می کند. من دوباره بعد از مدت ها در ایران هستم. اما یک درخت بزرگ و پهناور که ما را داشت در سایه خودش بزرگ می کرد، متاسفانه دیگر در بین ما نیست. اما همه فیلم هایش، درس هایش و مصاحبه هایش هست و منبعی برای الهام ماست.

جف اندرو، منتقد سینمایی انگلیسی و دبورا یانگ، منتقد سینمایی هالیوود ریپورترز هم پیام هایی برای این مراسم فرستاده بودند. و در نهایت فیلم صحبت های مارتین اسکورسیزی در بزرگداشت کیارستمی در جشنواره مراکش پخش شد.

در نخستین روز از سلسله نشست های بزرگداشت عباس کیارستمی در جشنواره جهانی فیلم فجر فضای نشست به صحبت پیرامون این فیلمساز برجسته کشورمان سپری شد و با استقبال خوب حاضران مواجه شد.

سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر، ۸-۱ اردیبهشت ۱۳۹۶(۲۱ تا ۲۸ آوریل ۲۰۱۷) به دبیری رضا میرکریمی در تهران برگزار می شود.


منبع: عصرایران

سرکوب هنرمند ، خشونت پنهان است

– شکوه مقیمی: خشونت؛ رفتاری که هر لحظه در وجود بشر ریشه می‌دواند و رشد می‌کند، نه فرهنگ می‌شناسد، نه زمان و مکان و در هوا پراکنده شده است. در تاریخ می‌دود و گاهی پیامدهایی غیرقابل جبران بر جای می‌گذارد که اثرات برخی از آنها شاید تا قرن‌ها دامن آدمی را رها نکند. موجودی که شاید به قد و طول تاریخ صبر و صلح را به دست فراموشی سپرده است. خشونت به شکلی ناخودآگاه در تمام وجوه شخصیتی و ساختاری جوامع جایی برای خود باز کرده و ترس و دلهره‌ای عمیق در تمام رگ‌های زمین پرورانده است.

 

 سرکوب هنرمند ، خشونت پنهان است
اطمینان خاطر را زدوده و اعتمادها را فرسوده است. پیام لاریان، کارگردان تئاتر مدت‌هاست به دنبال این موضوع جهانشمول رفته و آثاری را خلق کرده که اکثراً محوریت خشونت دارند. نام «و چند داستان دیگر» در ابتدا به ذهن این تلنگر را می‌زند که هنگام تماشای نمایش یا پس از خروج از تاریکی سالن می‌توانی داستان‌های خودت را جایگزین هرآنچه برایت به نمایش گذاشتند کنی و همین اتفاق هم در پایان می‌افتد. هزار قصه مشابه یا متفاوت از نمایش لاریان، اما با مرکزی مشترک: خشونت؛ و زمان چون پرگاری شده است که حول این مرکز بیهوده می‌چرخد و به قول لاریان «از خشونت فضا، کدام انگشت را بر کدام اسلحه در کدام پالتو…؟ من تمام انقلاب‌ها را دوره کرده‌ام.» گروه تئاتر امپرسیون اجرای نمایش «و چند داستان دیگر» را در پنج اپیزود، با ۱۲ بازیگر از روز ۱۷ فروردین در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر آغاز کرده است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این کارگردان جوان می‌خوانید:

جذابیت موضوع خشونت برای شما در چیست؟

خشونت برای من غریب نیست و تقریباً ۹۰درصد نمایشنامه‌های من پیرامون خشونت می‌گذرد و این سومین نمایشنامه من است که به شکل علمی و جدی در مورد خشونت نوشته شده است. دلیل علاقه ویژه‌ای که به خشونت دارم، جدا از بحث دراماتیک که به نظرم جذاب‌ترین موضوعی است که می‌تواند مخاطب را جذب کند، این است که خشونت را بیش از هر چیزی دیده‌ام، هرروز در کشور خودمان و هرجای دنیا؛ خشونت برای من آشناست. خشونت مسأله‌ای تاریخی است که در طول زمان همواره در مراودات و ارتباطات بشری جاری بوده است. خشونت امری غیر قابل حذف است. از لحظه‌ای که نوزادی‌زاده می‌شود خشونت شروع می‌شود. خشونتی که ما در حق مادرمان روا می‌داریم، خشونتی که دنیا به کودک وارد می‌کند برای راه رفتن، اجبار برای صحبت کردن، اجبار جهت اجتماعی شدن.

ریشه نمایشنامه خود را در فلسفه و اندیشه می‌دانید؟

بروز و دریافت خشونت در سنین مختلف در بحث‌های فلسفی جالبی گنجانده شده که همه دانشمندان در مورد آن صحبت کرده‌اند. این خشونت در زندگی با ما رشد می‌کند و در رفتارهایمان با دیگران تأثیر می‌گذارد. رفتارمان با خانواده، رفتارمان با محبوب، رفتارمان با جامعه و مردم. از خانه که خارج می‌شوید خشونت به سمت شما یورش می‌آورد و به گونه‌ای به روان شما تجاوز می‌کند. مرگ هم آخرین خشونتی است که در حق انسان روا می‌شود. بنابراین به نظر من دراماتیک‌ترین عنصر نمایشی خشونت است. پرداخت، شناخت زوایا و آنالیز آن جذاب است و پیدا کردن گونه‌های مختلف و داستانگویی در مورد آنها جالب.

همان‌گونه که در نمایش شما انواع خشونت بررسی شد!

بله، خشونت گونه‌های بسیار مختلفی دارد. عشق می‌تواند به خشونت تبدیل شود، یا ظلم و خشونتی که جامعه در حق دگرباش‌های جنسی روا می‌دارد. کماکان علاقه‌مند هستم در ادامه مسیرم زوایای پنهانی خشونت را کشف کنم و آنها را بنویسم.

از چه منابعی برای پرداختن نمایشنامه و نریشن‌ها و مونولوگ‌هایی که پیش از شروع هر اپیزود خوانده می‌شود استفاده کردید؟

یک بخش عمده نوشته‌ها از مطالعه زیگموند فروید، ژاک لاکان و میشل فوکو حاصل شده است. همچنین بخشی از اندیشه‌های کسانی چون پیر بوردیو، والتر بنیامین، ساختارگراها، مکاتب پراگ و فرانکفورت نیز درباره خشونت صحبت کرده‌اند. من از تمام اینها یادداشت‌برداری می‌کردم و سعی کردم قصه‌هایی که پیدا می‌کنم به این خوانده‌ها و دریافت‌ها وصل کنم و تلاش می‌کردم تعاریفی که از خشونت فراگرفته‌ام را در نمایشنامه جای دهم و کاراکترها و داستان‌ها بتوانند خشونت را تشریح کنند.

سرکوب هنرمند ، خشونت پنهان است 

از ابتدا طرح با نریشن‌های علمی همراه بود یا طی نگارش و تمرین به این مسیر آمدید؟

نه، ابتدا قرار بود پیش از آغاز هر نمایش خلاصه‌ای از داستان در جهت فضاسازی و تصویر دادن به مخاطب خوانده شود اما به نظرم آمد تماشاچی که خود نمایش را می‌بیند و از منظر خود تصور می‌کند، چرا ما در این باره زیاده‌گویی کنیم. برای همین تصمیم گرفتم در مورد  خود خشونت تماشاچی را آگاه‌تر کرده و درمورد همان صحبت کنیم.

اپیزودیک بودن نمایش نیز از همین منابع الهام گرفته است یا در قالب تفکرتان درباره این موضوع داستان بلند نمی‌گنجید؟

اگر بخواهم منبع دقیق‌تری برای این کار بگویم باید از کتاب‌های آموزشی فروید نام ببرم. فروید در آموزش‌های روانی مبحثی علمی را مطرح می‌کند و پس از آن چندین مثال می‌آورد. من بر اساس این الگو خشونت را تعریف کردم و داستان‌های مجزایی را برای انواع خشونت نوشتم. در «بالستیک زخم» که سه سال پیش اجرا کردم داستانی بلند را روایت کردیم. آنجا در ادامه یک آموزش علمی داستانی واحد را شاهد بودیم، اما به نظرم آمد که شیوه اپیزودیک می‌تواند بسیار جذاب باشد.

نگران واکنش تماشاچی نبودید؟

تماشاگر ما دیگر صبور نیست. مردم ما دیگر رمان نمی‌خوانند و در عوض فروش داستان‌های کوتاه بسیار بالاست. مردم ما سریال را راحت‌تر می‌بینند تا فیلم سینمایی؛ انگار یک داستان واحد طولانی اذیتشان می‌کند، اما حاضرند ۱۰۰ قسمت کوتاه را تماشا کنند. برای همین در شیوه اپیزودیک بالاخره مخاطب با یکی از اپیزودها سمپات شده و ارتباط می‌گیرد.

این‌گونه من هم مورد نقد کمتری از جانب تماشاچی قرار می‌گیرم. همچنین همین تماشاچی‌ها با اینکه صبر کمی دارند اما بسیار نجیب هستند. در همه جای دنیا مخاطب اگر از کار راضی نباشد سالن را ترک می‌کند اما مخاطب ایرانی در سالن می‌ماند. فکر کردم با این شیوه احترام بیشتری به تماشاچی گذاشته می‌شود و مخاطب می‌تواند از روند نمایش اذیت نشود و منتظر اپیزودی که نظرش را جلب کند باشد. همان‌طورکه بازخوردها تاکنون به این صورت بوده و مخاطبان بعد از اتمام نمایش نظرات متفاوتی در مورد اپیزودهای نمایش ما داشته‌اند.

اسم نمایش هم با این منظر، دوپهلوست؟

بله، هم مانند کتاب‌های داستان کوتاه که دنباله نامشان «و چند داستان دیگر» نوشته می‌شود و هم اینکه داستان‌های بسیاری در این تم و با این موضوع وجود دارند که مجال اجرای همگی در یک نمایش محدود وجود ندارد. ابتدا اسم نمایش «مطالعاتی در باب خشونت‌های عریان و پنهان»، اما بعد از مشورت به اسم کنونی رسیدیم.

با وجود مستقل بودن داستان‌ها از هم، کاراکترها مطلقاً مجزا نیستند و ما میان اپیزودها ربط‌هایی پیدا می‌کردیم. چه نیازی به این کار بود؟

واقعیت این است که هنگام نوشتن نمایشنامه اصلاً این اشتراکات میان قصه‌ها وجود نداشت. این ایده بعد از نوشتن اضافه شد و تصمیم گرفتیم یک بازی کوچک را در قصه بگنجانیم تا مخاطب لذت کشف‌های کوچک را هم در کنار کشف موضوع اصلی قصه تجربه کند، زیرا تماشاگر به سراغ یک اثر که می‌رود به دنبال کشف و بازی است. برای همین یک نخی این میان گذاشتیم و ربط‌هایی کوچک را میان کاراکترهای قصه‌های مختلف گذاشتیم.

سرکوب هنرمند ، خشونت پنهان است 

خشونت‌های جدیدی مانند خشونت رسانه‌ای به جهان اضافه شده است. این خشونت‌های مدرن که ریشه در زندگی مدرن آدمی دارد برایتان جذاب نبود تا قصه‌ای هم حول آنها تعریف کنید؟

این جنس خشونتی که شما به آن اشاره کردید جنس مفهومی و محتوایی خشونت نیست بلکه جنس فیزیکی و عریان خشونت است که انواع بسیار مختلفی دارد مثل خشونت جنسی، خشونت عاطفی و همین خشونت رسانه‌ای که شما می‌گویید. خشونت رسانه‌ای می‌تواند هم زیرمجموعه خشونت پنهان قرار بگیرد و هم زیرمجموعه خشونت پساعملکردی. ما در مورد تعاریف کلی خشونت صحبت کردیم و نمونه‌هایی را به نمایش درآوردیم. البته یک اپیزود با موضوع خشونت مدرن داشتیم که آن را حذف کردیم.

چرا؟ ماجرایش حول چه بازتابی از رسانه‌ها بود؟

خیلی خیلی تلخ بود. داستان صدابرداری است که برای مستندی از مجموعه «شوک» با شخصی به نام «دادا ممد» که قرار است اعدام شود مصاحبه کرده است. اما صدا هنگام تدوین از بین رفته و صدابردار داستان ما برای حفظ آبرو و زندگی حرفه‌ای خود شروع به دوبله دادا ممد می‌کند و کم‌کم به صدایش شبیه صدای دادا ممد می‌شود و کاراکترش هم به او تبدیل می‌شود و در انتها خودکشی می‌کند. درواقع تأثیرات فشار رسانه را نشان دادیم. البته این قصه کمی غیررئالیستی بود و با دیگر اپیزودهای ما هم کمی متفاوت بود. این هم یکی دیگر از دلایل حذف این اپیزود است.

دوست دارید به این شیوه اپیزودیک ادامه دهید؟

اصلاً. روز اول که تمرین‌ها را شروع کردم فکر می‌کردم کار بسیار راحتی است. قرار است برای هر قصه جدا تمرین شود و تعداد بازیگران در هر اپیزود کم است. اما دیدم مجبورم از ۱۰صبح تا ۱۰شب خودم سر تمرین باشم. هر اپیزود به اندازه یک تئاتر کامل انرژی مرا می‌گرفت و به همان اندازه شخصیت‌پردازی و تحلیل شخصیت می‌خواهد و انرژی میزانسنی می‌برد. در طول تمرین احساس کردم که پنج نمایش را آماده اجرا می‌کنم.

نگارش نمایشنامه و تمرین‌هایتان چقدر زمان برد؟

نگارش نمایشنامه از سال ۸۸ شروع شد و تا سال ۹۰ طول کشید. در ابتدا حدود ۱۲ اپیزود نیم‌ساعته داشتم که اجرای آن چندین ساعت زمان می‌برد. درواقع چیزی نوشته بودم که هیچ‌کس قادر به اجرای آن نبود. برای همین چند داستان را برگزیده و کوتاه کردم تا به شکلی قابل اجرا درآید.

نمایش ما در فهرست رزرو تماشاخانه ایرانشهر بود و اول اسفند به ما اعلام شد که می‌توانیم فروردین ماه اجرا داشته باشیم. مجموعاً یک ماه تمرین کردیم؛ پس از انتخاب بازیگران، از ششم اسفند به مدت بیست روز تمرین داشتیم و از هفتم فروردین تا پیش از آغاز اجرا نیز مرحله دوم تمرین‌ها را پشت سر گذاشتیم. در این مدت فشار بسیاری به گروه، بویژه تیم کارگردانی وارد شد و دستیار من به شکل عجیب و ماهرانه‌ای در این زمان کم هماهنگی‌های کار را انجام داد. انرژی‌هایمان شدیداً تحلیل رفت اما کار را به ثمر رساندیم. اعتماد مسئولان تماشاخانه به این گروه کمک بسیاری کرد.

سرکوب هنرمند ، خشونت پنهان است 

هنگام نگارش نمایشنامه بازیگر خاصی مد نظرتان بود؟

نه. من به‌واسطه سِمتی که دارم، مدیریت تماشاخانه انتظامی، بازیگران بسیاری را می‌شناسم و روزی که تصمیم به اجرا گرفتم می‌دانستم از چه کسانی برای بازی در این کار باید دعوت کنم. بعضی‌ها در آن فرصت کم زمان همکاری با ما را نداشتند و در نهایت به این گروه رسیدیم. گروهی که از تعطیلات خود گذشت و تمام وقتش را در اختیار کار گذاشت. کاری که بازده مالی آنچنانی هم ندارد و باید اعتراف کنم که این کار جزو نمایش‌هایی است که از گروهم مطلقاً راضی هستم.

چرا دکوری بی‌ثبات انتخاب کردید که تماشاگر با دیدن آن احساس عدم تعادل کند؟

وقتی با سعید حسنلو نمایشنامه را خواندیم از من پرسید چه چیزی در آن می‌بینی و از نظر من همه چیز معلق و بی‌تعادل بود. کاراکترها و داستان‌ها همه در تعلیق هستند و سرنوشت‌های الکی دارند و آینده‌ای پیش رو نداشته و توان ادامه ندارند. انگار در پایان هر اپیزود آدم‌ها در هوا پخش می‌شوند. همه کاراکترها و در شمایی کلی، بشر رو به سقوط است و به لحاظ تماتیک این بی‌تعادلی و رو به سقوط بودن در ذهنمان بود. در ابتدا سعید طرحی فرمالیستی زد، شیب تند با دیوارهای اجق وجق؛ اما هم به خاطر دشواری اجرا و هم تناقض رئالیستی داستان‌ها با این دکور با طرحش موافقت نکردم و کم‌کم به همین طراحی رسیدیم. چیزهایی که مهم بود حفظ فرمالیستی صحنه و شیک بودن آن بود. ما ابزار را از دکور گرفتیم و حتی صندلی و آیفون را جزئی از دیوار کردیم. اینجا جهانی عجیب است با زندگی‌های رئال.

هنرتان چقدر می‌تواند خشونت و پیامدهای منفی آن را کاهش دهد؟

هیچی. می‌تواند تشدیدش کند ولی آن را کاهش نمی‌دهد. چون هنر شور دارد و در همه چیز عاملی جلوبرنده است نه عقب‌برنده. یعنی عشق و شادی را تشدید می‌کند.

اما امور مثبت را تشدید می‌کند نه خصایص منفی را!

در کل کار هنر تشدید یا تضعیف امور نیست. کار اصلی هنر نشان دادن است، دیگر چه اهمیتی دارد که چیزی را کاهش دهد یا افزایش؟ من تاکنون ندیده‌ام هنر تأثیر مثبت گسترده‌ای داشته باشد. یک دوره طولانی بواسطه پدرم کار سایکودرام یا همان تئاتردرمانی می‌کردم و اگر تئاتری قرار باشد مشکلات و معضلات را درمان و حل کند آن تئاتر سایکودرام است اما هیچوقت درمانی ندیدیم و حتی در مواردی این درمان برعکس عمل می‌کرد؛ معتادانی که به تئاتر می‌آمدند بعضاً زندگی‌شان بدتر هم می‌شد. برای همین فکر می‌کنم قطعیتی وجود ندارد و اینکه هنر را به‌عنوان امری درمانی بنگریم اشتباه است. مثلاً اگر تئاتر در مورد خودکشی باشد نه کسی را به این کار ترغیب می‌کند و نه کسی را از انجام آن منصرف. هنر در هیچ شکلش نمی‌تواند تغییری بنیادین ایجاد کند و شاید تنها بتواند جامعه‌ای را که خودش به دنبال درمان است را اندکی اصلاح کند.

اما جامعه ما نمی‌خواهد اصلاح شود و به این سمت نمی‌رود، در هیچ زمینه‌ای، چراکه آدم‌ها نمی‌خواهند اصلاح شوند. وقتی افراد به‌عنوان اعضای جامعه قصد اصلاح خود را نداشته باشند این موضوع به جامعه تعمیم پیدا می‌کند. توقع دارید شخصی که اگر احساس کند حقش ضایع شده آدم دیگری را می‌کشد با تئاتر اصلاح شود؟ خود من اگر از چیزی عصبانی شوم رفتاری غیرقابل پیش‌بینی خواهم داشت؛ دیگر مهم نیست که جایگاه اجتماعی من چیست، در لحظه بروز خشونت همه چیز تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و پیشینه فرهنگی-اجتماعی از میان می‌رود.

سرکوب هنرمند ، خشونت پنهان است

آیا سیاستمداران و مسئولان تاکنون به تماشای کارهای شما که موضوعی اجتماعی دارند نشسته‌اند؟

نباید انتظار داشت که اهل سیاست همان گونه به تئاتر توجه کنند که هنرمندان توجه می‌کنند وقتی بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان ما خلاف آنچه گفته‌اند عمل می‌کنند دیگر چه توقعی از  اصحاب سیاست و مردم عادی داریم؟

سرکوب هنرمند نوعی خشونت پنهان است. مهم‌ترین صحبت‌ها و گوشزدها و بازتاب‌های هنر از جامعه توسط سیاست پیشگان حذف می‌شوند و ریشه‌شان زده می‌شود. از چنین هنر ابتری نمی‌توان توقع پیش‌برندگی داشت. ما به‌عنوان نظاره‌گران جامعه معضلات آن را دریافت می‌کنیم اما نمی‌توانیم آنها را آن‌گونه و به همان قوتی که هستند نمایش دهیم. ما می‌دانیم زنان و کودکان و دگرباش‌ها چه دردهایی دارند و جامعه چگونه همه نیازها و توانایی‌های آنان را سرکوب می‌کند و این امور از هر چیزی برایمان ملموس‌تر است. اما محدودیت، اجازه گفتن این مسائل را نمی‌دهد و مسائل تا گفته نشوند امیدی به حلشان وجود ندارد.

تا کی قرار است چشممان را روی مسائل ببندیم؟ ما که شبیه رئیس‌جمهور دوره قبل نیستیم که در مجمعی جهانی ادعا کنیم افراد خاص مانند دگرباش‌ها در جامعه ایران وجود ندارند، ما واقعیات را می‌بینیم و همان‌ها را بازسازی می‌کنیم. هنر از منظر آسیب‌شناسی سراغ مسائل می‌رود و این وجه مثبتی است. ما که نمی‌توانیم روی طبیعت چشم ببندیم!

مانند کار قبلی‌تان که اجراهای موفقی در کشورهای اروپایی داشت، قصد اجرای «و چند داستان دیگر» را در خارج از کشور دارید؟

چون تعداد بازیگران کار ما زیاد است هیچ جشنواره‌ای از این تعداد حمایت نمی‌کند و هزینه‌شان را متقبل نمی‌شود مگر اینکه با سرمایه شخصی این کار را انجام دهیم. برای همین فکر می‌کنم ۱۷ اردیبهشت‌ماه پایان «و چند داستان دیگر» باشد.


منبع: برترینها

علی قمصری: از جایی که ایستاده‌ام راضی نیستم

– نسیم قاضی‌زاده: علی قمصری را خیلی‌ها با اولین آلبوم‌هایش با همایون شجریان شناختند، با «نقش خیال» و «آب، نان، آواز»… بعدترها با علیرضا قربانی و «سرو روان» و بعدها با محمد معتمدی و دیگران اما او سال‌هاست که داستان خودش و موسیقی‌اش را از خوانندگان جدا کرده، همیشه ترجیح داده این موسیقی علی قمصری باشد که با صداهای مختلف همراه است. بارها اعلام کرده که برایش نفس موسیقی، گوش‌دادن به آن و در فضای آن نفس‌کشیدن حرف اول و آخر را می‌زند، پای حرفش ایستاده و کار کرده است. امسال «درصط» را منتشر کرد با صاد و طا تا اصل درست‌بودن را زیر سؤال ببرد؛ بار دیگر تجربه‌ای متفاوت و نو. پای حرف‌های او که تجربه برایش مهم‌ترین چیز دنیاست، نشسته‌ایم.

از جايي كه ايستاده‌ام راضي نيستم

 از رونمایی  آلبوم «درصط» مدت‌زمان کمی می‌گذرد. کمی درباره  آن توضیح دهید.

این آلبوم در ژانر ارکسترال ایرانی با همراهی ارکستر زهی غربی و تار است. یک کار دستگاهی در نواست و طبق معمول با هارمونی ایرانی که مدت‌هاست برای تثبیت‌کردنش تلاش می‌کنم، هماهنگ است. ایده پشت آن به هماوردی بین شمع و تاریکی مربوط می‌شود. اتفاقا خیلی از زمان‌هایی که در آن آلبوم درصط شکل گرفت، در این فضای متضاد بین نور کوچک تأثیرگذار در حقیقت مطلق و عظیم تاریکی بود.

 یعنی برعکس بسیاری از هنرمندان که از نور الهام می‌گیرند، شما از تاریکی الهام گرفتید؟

از سوسوی نور کوچکی که در دل تاریکی زاده می‌شود. این دو می‌توانند با هم در تضاد و دشمنی باشند و می‌توان این‌طور هم برداشت کرد که با آن نور کوچک، تاریکی جشن گرفته می‌شود. زمان ساختن این آلبوم هر دو حس را به شکل هم‌زمان داشتم. الان در شرایطی هستیم که سعی می‌کنیم در دل تاریکی نور کوچکی روشن کنیم که برخلاف انتظار خیلی‌ها تأثیرش را در تاروپود تاریکی می‌گذارد و نفوذش را ایجاد می‌کند.

 در این آلبوم شیوه نوازندگی جالبی استفاده شد به این صورت که نوازنده زهی (آقای مروستی) تمام لاین‌های سازهای زهی را نواخته.

در این آلبوم دنبال نوازنده‌ای بودم که هم اشراف بر موسیقی ایرانی داشته باشد و هم هیچ نقطه ضعفی در شناخت و اجرای موسیقی غربی نداشته باشد. معمولا مهارت نوازنده در یکی از این دو زمینه، وزن سمت دیگر را می‌کاهد. میثم مروستی خوشبختانه نوازنده ذووجهین است. جاهایی نیاز به آلتراسیون و تغییر کوک نت‌ها داشتم تا اندازه‌ای که فضای مدال موسیقی ایرانی داشتم و نیاز بود که حتما به وسیله یک نوازنده زده شود. میثم برای این کار بهترین گزینه بود. برعکس عادت همیشگی‌اش که یک کار را می‌نوازد و به بقیه کارها کاری ندارد، در باره این کار چند بار به کار  گوش و پیشنهاد داد  جاهایی را دوباره بزند و به‌اصطلاح قلابش به این کار ‌گیر کرد.

 انتظار و توقع‌تان این است که این آلبوم را طرفداران موسیقی سنتی بیشتر گوش دهند یا کسانی که موسیقی کلاسیک یا تلفیقی گوش می‌کنند؟ سلیقه چه قشری را مدنظر داشتید؟

می‌تواند همه مخاطبان از ژانرهای مختلف را شامل شود و دوست دارم این اتفاق بیفتد. با این شعار میانه خوبی ندارم که «دوست دارم موسیقی‌ام آدم‌های جدیدی را وارد یک ژانر موسیقی کند». چون معمولا موسیقی‌هایی که می‌خواهند خودشان را در بستر بزرگ‌تری از مردم جا بیندازند، کمی سبک می‌شوند. مجبور می‌شوند المان‌های «پاپیولار» را وارد کارشان کنند. اگر کاری فرم و معماری و قصه درستی داشته باشد، از تئاتر و سینما گرفته تا موسیقی، چه ساز و آواز باشد چه ارکسترال باشد و چه حتی سکوت باشد، مخاطب درکش می‌کند.

 از سال ٨۴ که با آلبوم نقش خیال با صدای همایون شجریان به صورت حرفه‌ای وارد بازار موسیقی ایران شدید، اسمتان با تجربه‌ها و اتفاقات نو گره خورد و همچنان خیلی‌ها از شما انتظار حرف جدید دارند. خودتان از جایی که الان ایستاده‌اید، راضی هستید؟

جایی که ایستاده‌ام جایی نیست که صد درصد از آن راضی باشم اما طوری هست که اگر به عقب برگردم، دوباره همین مسیر را طی کنم.  

 خودتان هم منتقد خیلی خوبی هستید. نوازنده و آهنگ‌ساز صرف نبودید. همیشه صدای اعتراض خیلی از هم‌نسل‌هایتان بودید. جزء آن دسته از هنرمندانی نیستید که معتقدند هنرمند باید ساکت  و سرش در دفتر نتش باشد.

مدتی است که نسبت به سیاست‌گذاری‌های دولت در مورد موسیقی خیلی معترض هستم. به هم‌بستگی ملی اعتقاد دارم و فکر می‌کنم در مقابل هجمه‌ای که از کشورهای مختلف متوجه ماست، همه قومیت‌ها باید با هم باشیم، صبوری به خرج دهیم و به همدیگر و به مسئولان کمک کنیم. اعتراضی که نسبت به سیاست‌گذاری‌ها داشتم همیشه در جهت اصلاح بوده نه نفی. گاهی اعتراضاتم تند بوده که از آنها هم پشیمان نیستم. اعتراضم به محفلی عمل‌کردن و حق‌خوری یک‌سری از جوانان بود که دیده‌ام  در شهرستان‌ها چطوری کار می‌کنند و لب مرز ناامیدی حرکت می‌کنند. نمی‌گویم من بی‌عیب یا دارای چهره‌ای نورانی هستم؛ فقط وقتی تریبون دارم باید حرفی بزنم.

 بعضی از اعتراضات‌تان هم شخصی بود. درست است؟ مثل اعتراض‌تان به سریال شهرزاد.

بستگی به این دارد که شخصی‌بودن را چطور ببینید. در سریال «شهرزاد» به خاطر اینکه احترام زیادی برای آهنگ‌سازی فردین خلعتبری قائلم، بدون اینکه درخواستی داشته باشم، اجرای تار کل سریال را برعهده گرفتم. خواننده آقای علیرضا قربانی بود و موسیقی هم با سریال که در دوره خاص تاریخی اتفاق می‌افتاد سنخیت داشت و خوب شده بود. بعد از پخش شش، هفت قسمت، متوجه شدم  هیچ اسمی از من به‌عنوان نوازنده در تیتراژ نیامده است. خوشحال بودم که تار توانسته نقش کوچک مثبتی در سریال ایفا کند و نه جایی حرفی زدم و نه اعلام کردم  تار این کار را من زده‌ام. در قسمت‌های ششم و هفتم بود که به یکباره همه‌چیز عوض شد. موسیقی رنگ دیگری به خودش گرفت و صدای آقای چاووشی (که احترام زیادی برایشان قائل هستم) جایگزین شد. در همان قسمت هم اسم من به‌عنوان نوازنده تار در تیتراژ آمد. اعتراض من به این بود که چرا پیش از اینکه موسیقی حال‌وهوای دیگری داشت، اسمم برده نشد.

از جايي كه ايستاده‌ام راضي نيستم 

باید این حق انتخاب وجود داشته باشد که آدم دوست دارد اسمش کنار چه کسانی بیاید. دیوید کاپرفیلد هم شناخته‌شده است اما آیا علی قمصری باید افتخار کند که اسمش کنار اسم او باشد؟ اگر دوست داشتم اسمم مطرح شود و دیده شوم، در آن شش قسمت اول که نامی از من برده نشد حرف می‌زدم. بخشی از اعتراضم در این مورد بود که یک نفر به خاطر اینکه نوازنده است نباید حقش خورده شود و مورد بی‌مهری قرار گیرد. در کشوری زندگی می‌کنیم که اثری که خواننده ندارد، در بایگانی صداوسیمایش هیچ پرونده‌ای ندارد. یکی از آثار مرا بدون اجازه پخش کردند.

وقتی پیگیری کردم، دیدم اثر بی‌کلام پرونده‌ای ندارد. با بضاعتی که دارم، با این فرهنگ مبارزه می‌کنم که خواننده باعث می‌شود یک اثر به رسمیت شناخته شود. دشمنی من با خواننده‌ها نیست، بلکه با فرهنگی است که باعث می‌شود خواننده‌ها تنبل شوند چون خیلی سریع محور توجه می‌شوند و بعد دیگر دست از مطالعه تاریخ موسیقی، کارکردن نت‌خوانی، سلفژ و … برمی‌دارند. یعنی بسیاری از خواننده‌ها به جای اینکه خودشان را به اصول و قواعد موسیقی مجهز کنند، به دنبال چیزهای دیگری می‌روند مثل اینکه چطوری دیده شوند و خیلی از حاشیه‌های دیگر. یعنی وارد سیاست هنر می‌شوند نه قواعد هنر.

 داستان‌های شهرزاد خیلی هم ادامه‌دار شد و نامه‌نگاری‌ها و پست‌های اینستاگرامی چندین دفعه تکرار شد.

اتفاقی بود که به دلیل‌ سهل‌انگاری یکی از دوستان هنرمند شکل گرفت اما در نهایت به ضرر من نشد. اتفاقا اختلافات فرهنگی بخش‌های مختلف جامعه خیلی بیشتر معلوم شد.

 راجع به خواننده‌ها صحبت کردیم. بعد از مدتی که با خواننده‌های درجه‌یک مثل همایون شجریان، علیرضا قربانی و دیگران کار کردید، الان چقدر علاقه دارید کار باکلام انجام دهید و چقدر لزومش را احساس می‌کنید؟

علاقه‌ام حفظ شده و از همکاری‌هایی که با خیلی‌ها داشتم راضی هستم. اما دوست دارم کاری انجام دهم که واقعا خیلی تأثیرگذار باشد و صرفا به انجام یک کار عاشقانه که راه به دل مردم باز می‌کند و تاریخ‌مصرف دارد بسنده نکنم. دوست دارم یک موج روی آب راکد ایجاد شود. مثلا یکی از چیزهایی که برای کار باکلام مرا برمی‌انگیزد، اشعار شعرای امروزی است. این نوع ادبیات را دوست دارم اما شعری که واقعا استخوان‌دار باشد و آتشی بر دل بزند. اما الان انگار تا اثری به قول خودتان عاشقانه پاپیولار نباشد، میزان شنیده‌شدنش هم کمتر است.

 همه‌جای دنیا هم این‌طوری شده  اثری که کمتر شنیده شود، کمتر هم ماندگار می‌شود. چه ایده‌ای دارید برای اینکه کار اصیل و ارزشمندی انجام دهید که دل و دانشتان می‌گوید و هم طوری باشد که مخاطب کمی عام‌تر را هم جلب کند؟

اینکه بتوانم با اثرم همه مخاطبان را جذب کنم غیرممکن است. بنابراین به این فکر می‌کنم که رسالتم چیست. مشکل ما این است که مسئولان می‌خواهند از کسی مثل یانی  حمایت کنند که دیده هم بشوند نه کسی مثل بتهوون را. درحالی‌که یانی توجهش را از مخاطبش و بلیت‌هایی که می‌فروشد می‌گیرد و نیازی به حمایت دولت ندارد. اما متأسفانه دولت ما چهره‌سالار است نه شایسته‌سالار. مثلا یک فستیوال برگزار می‌کنند، هنرمندانی را دعوت می‌کنند که از آن طریق خودشان دیده شوند.

 با وجود اینکه خیلی جاها یک‌تنه سنت‌شکنی کردید، الان فعالیت‌هایتان در چه زمینه‌ای است و برنامه‌هایتان برای کنسرت‌های داخلی و خارج از ایران به چه شکل است؟

کماکان با یکی، دو نفر از خواننده‌های خانم به فعالیت‌های خارج از کشورم  ادامه خواهم داد. مخصوصا خانم هاله سیفی‌زاده که پتانسیل خوبی دارند و قدرشان در ایران دانسته نشده است. به معرفی‌شدن چهار نفر از خوانندگان موج نو و خارج از آنکه در شهرهای مختلف هستند هم کمک خواهم کرد. اما خیلی مشخص نمی‌توانم درباره برنامه‌های سال آینده صحبت کنم چون ایده‌ها غلت می‌خورند و در ذهنم معلق هستند. از نمونه کارهایی که صد درصد انجام خواهم داد انتشار کتاب هارمونی ردیف دستگاهی است که برایش خیلی تلاش کردم و به‌همین‌دلیل کمی با تأخیر منتشر می‌شود. همین‌طور تور شهرهای مختلف را خواهم داشت که هم‌نوازی است. در فستیوال‌های خارجی با گروه‌های خوبی همراه خواهم شد. همین‌طور آلبومی با یکی از خوانندگان خوب خواهم داشت.

 
 برعکس بسیاری از هنرمندان که فعالیتشان را از شهرستان‌ها به تهران معطوف کرده‌اند، شما همیشه به شهرستان‌ها و خواننده‌ها و نوازنده‌های شهرستانی توجه خاصی داشتید. این روحیه از کجا می‌آید؟

بخشی به پتانسیل شهرستان‌ها برمی‌گردد. موزیسین‌ها تشنگی و آرمان‌گرایی خاصی دارند و رؤیاهای عجیب‌وغریبی را در سر می‌پرورانند. معاشرت با آنها برایم خیلی لذت‌بخش است. هر وقت در شهری کنسرتی دارم، هیجان و شوقی دارم برای اینکه با نوازندگان، آهنگ‌سازان، مؤلفان و شعرای آن شهر جلساتی داشته باشم. اینها ناشی از علاقه قلبی‌ام است اما نتیجه‌اش این شده که پایگاه‌های خوبی در شهرهای مختلف پیدا کرده‌ام. هدفم کمک به شهرهای دیگر نیست، بلکه یک معاشرت دوطرفه را مدنظر دارم که خودم هم در آن خیلی یاد می‌گیرم.

  منبع تغذیه فکرتان کجاست؟ مثلا چه گوش می‌کنید؟

موسیقی‌ای که گوش می‌کنم خیلی متنوع است. از موزیک‌های خارجی جز، بلوز، فیوژن و… گوش می‌کنم. از طرفی بر موسیقی قدیمی کشورمان مخصوصا سولوها تمرکز زیادی دارم. موسیقی‌های خوب آدم‌های مختلف را دنبال می‌کنم.

از جايي كه ايستاده‌ام راضي نيستم 

 شما که این‌قدر جدی هستید، موسیقی پاپ هم گوش می‌کنید؟

بله، آن‌قدرها هم جدی نیستم. تا ٢۵سالگی کمی منجمد بودم که البته آن موقع لازم بود. یک‌بار در فستیوالی در مراکش از یک گروه آفریقایی چنان موسیقی جذابی شنیدم که یک‌دفعه تحول اساسی در زندگی‌ام اتفاق افتاد و آغازی بود برای اینکه در لایفاستایلم تغییراتی بدهم.

 به جز موسیقی در وقت آزادتان چه کارهایی انجام می‌دهید؟

علاقه زیادی به خواندن کتاب‌های داستان دارم. اما کلا استفاده هنرمندانه از کلمات را دوست دارم و شاعرانگی رفتاری و گفتاری و نوشتاری همیشه جذبم می‌کند. کتاب‌های امانوئل اشمیت، ایتالو کالوینو، همشهری داستان و مطالب طنز را دنبال می‌کنم. از طرف دیگر کتاب‌هایی که بر ادبیات و موسیقی متمرکز هستند را می‌خوانم تا اطلاعاتم را زیاد کنم. تاریخ موسیقی جذبم می‌کند چون از آن می‌آموزم و می‌توانم متوجه شوم  در آینده چه اتفاقی قرار است برایم بیفتد. به اخبار معتادم. بیشتر خبرهای سیاسی را رصد می‌کنم و گاهی نگران می‌شوم.

 چرا نگران؟

چون متوجه هجمه‌هایی که در مورد کشورمان هست می‌شوم، اینکه چه ائتلاف‌ها و اتحادهایی علیه ایران انجام می‌شود و دنبال آن هستند که آینده کدری را رقم بزنند.

 اهل ورزش هم هستید؟

بله، از هفت‌سالگی به مدت هفت سال تحت نظر پدرم کونگفو کار می‌کردم. الان بیشتر ورزش باستانی کار می‌کنم. میل باستانی خیلی بیشتر از وزنه و اجسام سنگین کمک می‌کند چون هم تعادل را برایم به ارمغان می آورد و هم به مچ آسیب نمی‌رساند.

 به جز سفرهای کاری، چقدر اهل سفر هستید؟

خیلی. زمان کمتری را می‌توانم برای سفرهای تفریحی بگذارم اما در کل همین سفرهای کاری به‌نوعی تفریحی هم هست.

 چقدر خودتان را دهه‌شصتی می‌دانید؟

کاملا. با تمام مؤلفه‌های منفی و مثبتش.

 کدام‌یک از این مؤلفه‌ها در کارتان متجلی شده است؟

دهه‌شصتی‌ها انگیزه و خصوصیات انقلابی نسل قبلشان را دارند و همین‌طور نگاه رو به جلوی نسل بعد را. چون هر دو را تجربه کرده‌اند. هم کنار سفره مادربزرگ، کنار حوض آبی با ماهی سرخ نشسته‌اند، هم فضاهای مجازی مثل اینستاگرام را دیده‌اند و می‌توانند از هر دو استفاده کنند. مجموعه‌ای از هم‌آغوشی سنت و مدرنیته هستند.

 شاید یکی دیگر از ویژگی‌های دهه‌شصتی‌ها بی‌تابی است که در کارهای شما می‌شود دید.

در خودم هم می‌شود دید!

 راجع به آرزوهایتان بگویید. دوست دارید وقتی ۵٠ سالتان شد کجا ایستاده باشید و چطور یادتان کنند؟

چندی پیش برایم پیام فرستادند  به آرزویت که دریافت جایزه گرمی است، می‌رسی. اما واقعیت این است که دوست دارم این اتفاق بیفتد اما آرزویم نیست. آرزویم این است که بتوانم آن‌قدر از درون رشد کنم که کاری انجام دهم که هیچ جایزه‌ای نتواند به کارم اعتبار دهد، بلکه کارم به آن جایزه‌ها اعتبار بدهد. مثل باب دیلن که به جایزه‌ای که گرفت اعتبار داد. هرچند شاید برخوردش با دریافت جایزه مطابق سلیقه‌ام نباشد اما اینکه کسی به چنین جایگاهی برسد برایم جالب بود. رسیدن به این جایگاه نه با پول ممکن است نه با لابی‌گری. در این راه رقیبی هم وجود نخواهد داشت و همه‌چیز به تلاش خودم برمی‌گردد.

از جايي كه ايستاده‌ام راضي نيستم 

  در سال جدید چه آرزویی برای خودتان و مردم دارید؟

آرزویم برای ایرانی‌ها در همه جای جهان این است که با هم متحد شوند، برای هم خوب بخواهند، مقابل هم نایستند، موضع‌گیری همراه با خودزنی نداشته باشند و آن‌قدر کنار هم محکم بایستند که هیچ‌کس نتواند تهدیدی برای ایران شود. همین‌طور ایران با بعد صلح‌آمیز چهره‌اش خودش را معرفی کند تا خود ایرانی‌ها هم این نمایش را آن‌قدر خوب ببینند که در متن وجودشان مهربانی راستین استوار شود و به‌عنوان یک کشور خواهان صلح، مهربان و هنرپرور به رسمیت شناخته شویم. چون قدمت هنر در کشورمان عجیب‌وغریب است. آرزو می‌کنم مسئولان بتوانند فضایی را فراهم کنند که تعداد هنرمندانی مثل آقای فرهادی، آقای کلهر و دیگران بیشتر شود.

 کمی در مورد برفخوانی و نقش خیال بگویید. واقعا در دوره خودش اتفاق خاصی بود. فکر می‌کنید چطور شد که چنین اتفاقی افتاد؟

در این دو آلبوم هم از قواعد استفاده کردم و هم به مخاطب نزدیک‌تر شدم. هر دوی این آلبوم‌ها مثل یک تلنگر بودند. در مورد نقش خیال این‌طور بود که در عمق وجود موسیقی سنتی، تلفیقی ایجاد کردم که مورد توجه و علاقه مخاطب قرار گرفت. ساز و آوازی که در نقش خیال اجرا شد هم تأثیر خیلی خوبی گذاشت. بین ١۶ تا ٢٠ دقیقه آواز بود که در گوشه‌های مختلف حرکت کردیم.

اما حرف دیگری داشت چون جواب آوازهایی که می‌دادم با جملات آواز فرق می‌کرد. در مورد برفخوانی هم المان‌های مختلفی بود مثل اینکه برای اولین بار بود که یک قطعه اپیزودیک،  روی شعر برف اخوان ثالث، با ارکستر بزرگ ایرانی ساخته شده بود. از تصنیف «چه نزدیک» هم به خاطر کنسرتی که با آقای معتمدی داشتیم که خیلی موفق شد، تصویر خوبی داشتند. همین‌طور وجود ادوات آوازی که فقط تحریر بود ولی ریتمیک که شبیه‌اش را در موسیقی قوالی پاکستانی دیده‌ایم. دلیل دیگرش می‌توانست موسیقی شبه‌رمانتیکی باشد که در ابتدای کنسرت شنیده می‌شد.

 جزء آهنگ‌سازانی هستید که پله‌پله پیش رفتید. یعنی هنرستان رفتید، دانشگاه و بعد آهنگ‌سازی و همکاری با هم‌دوره‌ای‌ها. مسیر نسل بعد را چطور می‌بینید؟

دو خطر در مورد این نسل وجود دارد. کسانی که می‌خواهند یک‌دفعه به یک پله بالاتر بپرند، با چالش میرابودن هنرشان مواجه هستند. آتشی هستند که سریع شعله‌ور  و سریع هم خاموش می‌شود. کسانی دیگر هستند که پله‌پله بالا می‌روند ولی درگیر یکی از پله‌ها می‌شوند و به همان می‌چسبند و متوقف می‌شوند. مثلا درگیر این می‌شوند که از استاد نمره بگیرند و تمام جاه‌طلبی زندگی‌شان خلاصه می‌شود در نمره ٢٠ از استاد گرفتن. در پله‌های بالاتر درگیر فرمالیسم می‌شوند؛ مثلا یک سال یک نت را آنالیز می‌کنند. یعنی بیش از عمل‌گرایی درگیر تأویل موسیقی می‌شوند. اگر بتوانند بین عمل و ایدئولوژی بالانس ایجاد کنند، خیلی بهتر است.

 از هم‌نوازان حصار چه خبر؟

در سال جدید احتمالا با یکی از خوانندگان بسیار خوب همکاری خواهیم کرد و فعالیت‌های گروه همچنان ادامه خواهد داشت.


منبع: برترینها

سامان مقدم سریال تاریخی می‌سازد

«دلدادگی» به تهیه کنندگی حمید رحیمی نادی در ۴٠ قسمت و به سفارش سیمافیلم تولید می شود.

سامان مقدم از اوایل تابستان امسال ساخت مجموعه ای تاریخی با نام «دلدادگی» را آغاز خواهد کرد.

به گزارش مهر، «دلدادگی» عنوان مجموعه ای تلویزیونی به کارگردانی سامان مقدم است که در حال حاضر در مرحله نگارش فیلمنامه قرار دارد و براساس برنامه ریزی های انجام گرفته اوایل تابستان مقابل دوربین خواهد رفت.

مقدم این روزها درگیر ساخت سریال «دیوار به دیوار» است و پیش بینی می شود تا اوایل خرداد ماه تولید آن به طول بیانجامد.

«دلدادگی» به نویسندگی طلا معتضدی مضمونی تاریخی دارد و داستانی عاشقانه را در دل تاریخ روایت می کند. داستان این مجموعه از مقطع سقوط احمد شاه تا سقوط پهلوی روایت خواهد شد.

تصویربرداری به طور کامل در یکی از استان های کشور، شهرک سینمایی دفاع مقدس و شهرک غزالی انجام می شود و سازندگان این روزها مشغول بازدید از لوکیشن های مورد نظر هستند.

سامان مقدم در کارنامه تلویزیونی خود ساخت مجموعه های موفقی چون «شمس العماره» و «پریدخت» را برعهده داشته است.

این کارگردان در سینما نیز فیلم «نهنگ عنبر، سلکشن رویا» را آماده اکران دارد که قرار است در نوبت دوم اکران نوروز به نمایش عمومی درآید.

«دلدادگی» به تهیه کنندگی حمید رحیمی نادی در ۴٠ قسمت و به سفارش سیمافیلم تولید می شود.


منبع: عصرایران

تغییر در قوانین جوایز سینمایی گلدن گلوب

انجمن مطبوعات خارجی هالیوود از اعمال چند تغییر در قوانین مربوط به شاخه بهترین فیلم خارجی و انیمیشن بلند خبر داد.

به گزارش ایسنا به نقل از هالیوود ریپورتر، پس از این که آکادمی اسکار چند تغییر در قوانین خود اعمال کرد، انجمن مطبوعات خارجی هالیوود که برگزارکننده جوایز سالانه گلدن گلوب است نیز اعلام کرد دوره آتی این رویداد سینمایی با تغییراتی در چند قانون همراه خواهد بود.

در شاخه بهترین انیمشن بلند که پیش از این جایزه به یک یا دو نفر شامل کارگردان اثر و یک تهیه‌کننده با سابقه تهیه‌کنندگی اعطاء می‌شد، بر اساس قوانین جدید جایزه این شاخه به کارگردان و یا کارگردانان اثر (چندین کارگردان) ویک تهیه‌کننده منتخب اثر طبق قوانین انجمن تهیه‌کنندگان آمریکا اعطاء می‌شود.

بطور مشابه در شاخه بهترین فیلم غیرانگلیسی جوایز سینمایی گلدن گلوب که پیش از این جایزه تنها به کارگردان اثر اعطاء می‌شد، از این پس امکان اعطای جایزه به دو یا چند کارگردان یک فیلم نیز فراهم شده است.

در قانون دیگری در شاخه فیلم غیرانگلیسی نیز فیلم‌های امیدوار به کسب جایزه پیش از این که فیلم را وارد این جوایز سینمایی کنند باید یک نمایش رسمی در انجمن مطبوعات خارجی هالیوود (HFPA)  داشته باشند و فیلم‌های خارجی که تا قبل از اول نوامبر برای این اکران اقدام نکنند ضمانتی برای دریافت زمان نمایش اختصاصی نخواهند داشت.

مراسم هفتادوپنجمین دوره جوایز سینمایی گلدن گلوب روز ۷ ژانویه ۲۰۱۸ (۱۷ دی ماه) برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

اعتراض ناظری‌ها در تبریز

 به گزارش مهر، شهرام ناظری و فرزندش حافظ ناظری در حالی روزهای ۲۹، ۳۰ و ۳۱ فروردین تازه ترین کنسرت موسیقی تور «ناگفته» را در تالار چیچک شهر تبریز برگزار کردند که شرایط فیزیکی این سالن برای برگزاری کنسرت انتقاداتی را به همراه داشت.شهرام ناظری در این باره گفت: سالن چیچک سالن خوبی است اما استانداردهای اجرای موسیقی را ندارد و آکوستیک نیست. موسیقی ملی ما نیاز به سالن‌های مجهز در تمام کشور دارد که امیدوارم مسئولان این اشتیاق مردم را ببینند و در آینده‌ای نزدیک برای ساخت سالن‌های بهتر اقدام کنند.

حافظ ناظری خالق اثر «ناگفته» نیز گفت: این همراهی شما جای قدردانی دارد. من به شدت نگران دوستانی هستم که در انتهای سالن نشسته‌اند. به احترام شما شاید به اندازه سه کنسرت کامل زمان گذاشتیم و تلاش کرده ایم تا صدای خوبی به گوش شما  برسد، امیدواریم که شرمنده شما نشده باشیم. به اعتقاد من اگر مسئولان شور و اشتیاق شما را ببینند بی شک به فکر ساخت سالن برای شهر شما خواهند بود.حمید شاهوردی شهردار منطقه ۹ تبریز هم بعد از پایان این اجرا از ساخت نخستین سالن مجهز اجرای موسیقی در تبریز خبر داد.


منبع: بهارنیوز

بنی‌اعتماد از فیلمسازی‌اش می‌گوید

به گزارش آی سینما،رخشان بنی‌اعتماد در ابتدای صحبت‌هایش شروع و جرقه هر فیلمی چه مستند و چه داستانی را مبتنی بر نگاه و بینش هر شخص دانست و توصیه کرد هنرجویان پیش از ورود به سینما به عنوان بازیگر یا کارگردان به جهان پیرامونشان فکر کنند: «کسی که دنیایش محدود به فضای بسته خودش است نمی‌تواند به یک نگاه جهان‌شمول برسد و در نتیجه خودش را از در معرض دغدغه‌های مختلف قرار گرفتن و شکل‌گیری ایده محروم می‌کند. با این‌که فیلم‌نامه در یک فضای خلوت و در یک اتاق دربسته آماده می‌شود هیچ‌وقت اعتقاد ندارم که این‌طور است، در واقع فیلم‌نامه قبل از آن نوشته می‌شود یعنی زمانی که شما با جامعه‌تان نفس به نفس نزدیک هستید و دنیای اطرافتان را تجربه می‌کنید. فیلم‌ ساختن فقط پشت دوربین رفتن نیست. زندگی کردن و شناخت، سرکردن با آینده، قضاوت نکردن و صبوری نزدیک شدنو اشراف است. بعد از آن هم رسیدن به مرز همدلی با موضوعی است که به طرف آن حرکت می‌کنید و به خودتان اجازه می‌دهید که به عنوان جوهر اصلی کار انتخاب کنید.»

او در ادامه با اشاره به این‌که در حوزه سینمای اجتماعی فعالیت می‌کند درباره فیلم‌هایش که براساس دغدغه‌هایش ساخته شده‌اند گفت:‌ «هرگز به خودم اجازه نمی‌دهم شروع به نوشتن فیلم‌نامه‌ای بکنم که تا جای ممکن همه ابعاد آن را نشناخته باشم. طبیعتا یک فیلم‌ساز قرار نیست که یک فیلسوف یا یک متخصص در همه امور باشد اما وقتی به طرف ساخت یک موضوع می‌روید باید از زوایای مختلف درباره آن شناخت داشته باشید.» به گفته او پژوهش یکی از مهم‌ترین بخش‌های فیلمسازی است که پس از بررسی باید انتخاب کرد از چه زاویه‌ای به موضوع نگاه کنند.البته آن‌طور که او توضیح می‌دهد سرکردن با موضوع مهم‌ترین اتفاق است. به گفته او نتیجه پژوهش‌هایش در یک سال برای یک موضوع شاید بیشتر از چند صفحه نباشد و به طور کلی پژوهش در حوزه سینما با پژوهش صرفا آماری متفاوت است.

او در ادامه با توجه به این صحبت‌ها آسان‌ترین بخش برای او درباره فیلم‌نامه را روایت قصه دانست، از نظربنی اعتماد فیلم‌نامه یک موجود زنده است او چالش با شخصیت‌های فیلم‌نامه را چالشی زنده و پویا خواند که در سکانس به سکانس در یک تعامل جدال برانگیز شکل می‌گیرد و فیلم‌نامه به مرور نوشته می‌شود. این زمان نیز برای او طولانی و چیزی نزدیک به دو سال طول می‌کشد.

بنی‌اعتماد مرحله آنالیز شخصیت‌ها و تا جای ممکن رسیدن بازیگر به ابعاد مختلف شخصیت را مهم‌ترین بخش برخورد با فیلم‌نامه دانست: «روش کار برای کسی که فیلم‌نامه نوشته دیگری را می‌سازد متفاوت است. اما در این موقعیت در پس یک فیلم‌نامه چند کتاب از ابعاد دیگر شخصیت‌ها و داستان وجود دارد. چون ما در فیلم فقط یک مقطع از زندگی شخصیت‌ها را می‌بینیم. یادم می‌آید زمان ساخت فیلم «زیر پوست یک شهر» تعداد شخصیت‌‌ها زیاد بودند و جلسات اولیه بحث فیلم‌نامه چندبازیگری که برای اولین‌بار با من کار می‌کردند، من و گلاب آدینه و باران کوثری که از قبل تجربه داشتیم طبق معمول شروع کردیم راجع به شخصیت‌ها صحبت کردن و آن دو سه بازیگر جدید به شدت شوکه بودند چون فکر می‌کردند ما راجع به چیزهایی صحبت می‌کنیم که هیچ وقت در فیلم‌نامه نخوانده‌اند. درست هم بود چون ما داشتیم گذشته‌ای درباره شخصیت‌ها را مرور می‌کردیم که هیچ‌وقت در فیلم‌نامه نوشته نشده اما این باید برای من فیلم‌ساز و بازیگر، مشخص باشد و آن کتاب نوشته نشده خوانده شده باشد.»

این کارگردان در ادامه به چندبار تمرین با بازیگران اصلی همراه با میزانسن‌های حدودی و دکوپاژ نزدیک به قطعی اشاره کرد که فیلم‌برداری می‌شود و از این طریق به ماکتی از کلیت کار می‌رسیم: «آن ماکت هم زمان فیلم‌برداری به کار می‌آید (چون فیلم‌بردار اصلی کار آن‌ را ضبط می‌کند) هم به لحاظ تمپوی درونی فیلم بسیار مسئله مهمی است. آن‌چه ریتم فیلم را معنا می‌کند صرفا تندی یا کندی مونتاژ نیست بلکه ریتم درون پلان و سکانس است. ریتم درونی فیلم چیزی نیست که بشود روی میز مونتاژ آن را تنظیم کرد.» البته او توضیح داد که معتقد نیست بازیگر باید خسته و انرژی از دست داده مقابل دوربین برود و به این مسئله نیز توجه دارد.او همچنین با توجه به این‌که نمی‌توان همه موقعیت‌های جهان را تجربه کرد درباره موقعیت‌های ناشناخته به این موضوع اشاره کرد که با مدیریت باید تلاش کرد به زوایای بیشتری از موضوع دست پیدا کرد و نمی‌توان انتظار داشت که شرایط هم مهیا باشد بلکه فیلم‌ساز باید خودش این شرایط را برای خودش به وجود بیاورد: «فیلم‌سازی همیشه یک کار چریکی است.»

او همچنین پژوهش درباره موضوع را برای فیلم‌های مستند و داستانی متفاوت از هم ندانست، همچنین به گفته او خود موضوع است که مشخص می‌کند فیلم‌ باید مستند باشد یا داستانی.بنی‌اعتماد در ادامه درباره فیلمسازی مستند نیز هوشمندی کارگردان در لحظه را بسیار تاثیرگذار در تولید دانست و به داشتن فیلم‌نامه برای مستند اشاره کرد.

در ادامه یکی از هنرجویان درباره برابری جنسیتی در حرفه کارگردانی سوال کرد که بنی‌اعتماد این مسئله را مختص سینما نداست و با اشاره به این‌که سال‌ها پیش وارد سینما شده است، گفت:‌ »همیشه هم به دختران دانشجو گفته‌ام به جای جنگیدن -البته این به جنسیت هم خیلی مربوط نیست برای هر جوانی لازم است- سعی کنیم که تسلط خودمان بر حرفه و سوادمان را در زمینه‌ای که کار می‌کنیم بالا ببریم. اگر قدرت خودمان را از دانش و تسلط بر کار به دست بیاوریم مسرمان هم پیدا می‌شود، من به جای جنگیدن در راه اثبات خودم به عنوان فیلم‌ساز زن جنسیتم را در اولویت دوم بگذارم یعنی من معتقدم اندیشه من اولویت دارد و من یک انسانم و جنسیتم بخشی از وجودم است. من سعی کردم کارم را جدی بگیرم و اجازه ندهم که کسی به من نگاه جنسیتی کند. البته مشکلاتی هم داشته‌ام و فیلمسازان مرد نیز داشته‌اند. من امتیازاتی هم داشته‌ام مثلا خیلی راحت‌تر می‌توانم در خانواده‌ها وارد شوم و از این استفاده کرده‌ام. خیلی به این نگاه جنسیتی فکر نمی‌کنم و نمی‌خواهم امتیازی هم به خاطر جنسیتم به من داده شود چون این را توهین به خودم می‌دانم.»

او درباره ممیزی‌هایی که به فیلم‌های سینمایی وارد می‌شود و کار را برای فیلم‌ساز سخت می‌کند نیز با اشاره به این‌که سینمای اجتماعی عرصه خطرآفرینی است گفت: «فیلمساز اجتماعی خطراتش را می‌شناسد و بله وقتی فیلمساز در موضع نقد اجتماعی قرار می‌گیرید طبیعتا با سلیقه‌هایی مواجه می‌شوید که موافق آن نقد نیستند و با سانسور روبرو می‌شود؛ اما به عنوان تجربه شخصی می‌گویم من فیلمی را می‌سازم که مردم ببینند و برایم مهم است مخاطب ایرانی فیلم را ببینند. من امکان این را داشته‌ام که پیش از نمایش فیلم در ایران فیلم‌ها را در جشنواره‌ها نمایش دهم اما هرگز این کار را نکرده‌ام و این یک پرنسیب شخصی است. ربطی به سیاست‌گذاری‌ها ندارد من باید مطمئن باشم که فیلمم در ایران دیده می‌شود و بعد به جشنواره‌ها برود. چون اصل قضیه برای من دیده شدن فیلم توسط مخاطب ایرانی است. یک اصل مهم است، درست است هنرمند باید جلوتر از شرایط باشد ولی قرار نیست دیگر آنقدر دور از واقعیت و درک موقعیت پیش برویم که فیلمی بسازیم که نتوانیم به نمایش بگذاریم. من بسیاری موضوعات هست که آرزوی ساختنشان را داریم و می‌دانم وقتی ساخته شود دیگر امکان نمایش ندارد، یعنی یا امکان ندارد یا این‌که باید به گونه‌ای بسازم که دیگر حرف من نیست. من طرف این فیلم‌ها نمی‌روم. ترجیح می‌دهم فیلمم را بسازم و موضوعاتی که باز منطبق بر اصول خودم است با ریسک‌های معمول بسازم اما به گونه‌ای که فیلم اصلا امکان نمایش پیدا نکند نمی‌سازم چون فیلم توقیفی ساختن برای من افتخار ندارد. این به معنی محافظه کاری نیست اما این‌که چطور راهی پیدا کنیم برای بیان موضوعات اجتماعی و منطقی برای آن بیابید مهم است. این موضوع فقط هم در جامعه ما نیست. به هر حال در جایی معنای مدیریت این می‌شود که به موضوعات به گونه‌ای بپردازید که امکان نمایش پیدا کند. حتی ممکن است زمانی فکر کنید باید یک فیلمی بسازید حتی اگر دیده نشود که این هم یک انتخاب شخصی است.»

او در ادامه درباره مسائل مختلف دیگری مثل دیالوگ‌نویسی و ارتباط با نقش نیز صحبت کرد. او همچنین درباره محدودیت‌های موجود در فیلم‌سازی در ایران مسئله را باز هم به هوشمندی فیلم‌ساز مربوط دانست از نظر او گاهی فیلم‌هایی ساخته می‌شوند که ظاهرا در نقد ابتذال هستند اما در واقع آن‌را ترویج می‌کنند که آن را نوعی شارلاتانی دانست.او در ادامه مثالی از فیلم «بانوی اردیبهشت» به عنوان یکی از عاشقانه‌ترین فیلم‌هایش زد و گفت: «من در این فیلم کاراکتر مرد را به طور کامل حذف کرده‌ام چون نمایش عشق اصلا و ابدا نمایش صحنه‌های پورنو نیست. در آن زمان رو در رو بودن این شخصیت‌ها نیز مسئله‌ساز می‌شد و من راهی پیدا کردم که از طریق صدا این کار را انجام دهد و شخصیت مرد حذف شد. اصلا هم از این کار پشیمان نیستم و فکر می‌کنم یکی از بهترین تجربه‌هایم بود. فیلم هم این‌جا و هم در عرصه بین‌المللی موفق بود.»


منبع: بهارنیوز

بازسازی فیلم‌های‌ماندگار،گامی روبه‌جلو

رویا مرجانی – روزنامه بهار:
تاریخ سینما مملو از آثار درخشان و اثرگذاری است که در نوع خود بی نظیرند و گاه منجر به تولد یک روند، مکتب یا اثر برتر بعد از خود شده اند. آثاری که مراحلی از روند تکمیلی هنر سینما را در خود جای داده‌اند و هویت این هنر بی بدیل را شکل داده اند. بدون این داشته‌های ارزشمند تاریخی، نمی‌توان به تحلیل درستی از هنر یا آموزش قابل فهمی از تکنیک دست پیدا کرد و برای اینکه یک هنرجوی سینما بتوانند به این آثار برتر و نمونه مثالی دسترسی داشته باشند، لازم است که این آثار در دسترس باشند. این در حالی است که بسیاری از فیلم‌های برتر همین سی سال اخیر، نسخه‌های خوبی ندارند یا اصلا نسخه‌ای ندارند و عملا از دست رفته اند.

شما اگر بخواهید نسخه‌ای از فیلم‌های معتبر تاریخ سینما از همشهری کین و جادوگر شهر اوز گرفته تا برباد رفته و جنگ ستارگان و غیره را ببینید، می‌توانید نسخه هایی خوب و با کیفیتی از آنها به دست آورید زیرا ماندگاری گنجینه‌های هنری، مستلزم نگهداری و کنترل کیفیت ویژه‌ای هستند که به درستی در دیگر کشورها طراحی شده و مورد توجه قرار گرفته است. در اوج غلبه سینمای دیجیتالی و پیشتازی همه جانبه‌اش، حفظ و نگهداشت آثار تاریخ سینما نه تنها یک دلخوشی و علاقه مندی که یک ضرورت است.

هر رشته و حرفه‌ای بدون تاریخ و دسته‌بندی دوره‌های مختلف تکاملی‌اش، بی‌اعتبار و بی‌هویت خواهد بود و مبانی یادگیری و انتقال‌اش به نسل بعدی بدون آن پشتوانه و تاریخ، همراه با دشواری  است. البته نگهداری و حفظ آثار برتر تاریخ سینما روند ساده‌ای ندارند و با دشواری نبود کپی مناسب یا آسیب دیدگی نگاتیو‌های موجود، حضور متخصص چاپ و ظهور و مراحل نگهداری پزیتوها روبه‌رو هستند و این در حالی است که کپی‌های با کیفیت به دست آمده این فیلم‌ها در نهایت قرار است به نسخه‌های دیجیتالی تبدیل شوند که بتوان اصلاحات رنگ و نور را روی آنها اعمال کرد. این تغییر و اصلاحات هستند که منجر به داشتن کپی‌هایی عالی و با کیفیت از آثار معتبر تاریخ سینمایی می‌شوند.

ضرورت این مهم از سوی مدیران و مسئولان سینمایی کشور درک شده و مدتی است که روند اصلاح و بازسازی نسخه فیلم‌های تاریخ سینما آغاز شده است. پیش از این شاهد جان گرفتن فیلم اثرگذار و تاریخ ساز «گاو» داریوش مهرجویی بودیم که با استقبال علاقه مندان سینما هم روبه‌رو شد و امسال در ادامه این روند قابل تقدیر، فیلم ارزشمند «ناخدا خورشید» ساخته ناصر تقوایی، «خانه خدا» ساخته جلال مقدم و «یک اتفاق ساده» ساخته سهراب شهید ثالث از سوی فیلمخانه ملی آماده نمایش شده است. هر سه فیلم ‌ترمیم شده از جمله آثار ماندگار و یگانه در نوع خود هستند و اقدام به‌ترمیم و بازسازی آنها، کمک به حفظ تاریخ و تحلیل درست است. هر چند این اقدام کمی دیر هنگام صورت گرفته اما با این حال قابل تقدیر است. این واقعیت که ما در حفظ تاریخ و داشته‌های تاریخی خود  دارای ضعف در نگهداری (هدر‌رفت میراث و عدم اقدام به موقع مراجع ذی‌صلاح) و گاه قدرناشناسی (به یاد بیاورید دیوارنوشته‌هایی که توسط بازدیدکنندگان و صاحبان واقعی آثار ملی بر تن موزه‌ها و میراث فرهنگی به یادگار می‌ماند) هستیم.

 این اقدام چه با کندی و حتی با سلیقه‌ای برخورد کردن با آثار مهم تاریخ سینما (بیم آن می‌رود که برخی از آثار مهم تاریخ سینما که ساخت آنها پیش از انقلاب اسلامی بوده است، در نوبت بازسازی و اصلاح قرار نگیرند و در بوته فراموشی از دست بروند) یک اتفاق مبارک و گامی رو به جلوست و امید که روندی تداومی و پی درپی باشد. باید اعتراف کنیم که ما در علم آرشیو و نگهداری گنجینه‌های فرهنگی و غیر فرهنگی‌مان ضعف داریم و اگر بخواهیم درباره یکی از رجل سیاسی، دانشمند یا بزرگمرد تاریخی و یک هنرمند نمونه، اطلاعاتی به دست آوریم و به دست نوشته‌ها یا آثار آنها دسترسی داشته باشیم، به راحتی ممکن نیست زیرا یا اطلاعاتی از روند کار و عملکرد افراد تاریخ ساز وجود ندارد یا اثری که از آنها باقی مانده در گذران زمان دچار فرسودگی و تخریب شده است و روند بازسازی هم صورت نگرفته. این داستان همه داشته‌های فرهنگی و غیر‌فرهنگی ماست که باید در دستور کار قرار بگیرد و مجدانه برای حفظ و نگهداشت آنها برنامه‌ریزی شود و نیروی متخصص‌تربیت شود.


منبع: بهارنیوز

آخرین وضعیت پرونده «عارف لرستانی»

رییس سازمان پزشکی قانونی با بیان اینکه آزمایش‌ها برای بررسی علت فوت عارف لرستانی انجام شد، گفت: نتیجه این آزمایش‌ها هنوز آماده نشده است.

به گزارش ایسنا، احمد شجاعی در جمع خبرنگاران درباره بررسی علت فوت عارف لرستانی بازیگر تلویزیون و تئاتر در پزشکی قانونی و مشخص شدن یا نشدن این نتایج، گفت: نتیجه آزمایش‌ها در خصوص علت فوت عارف لرستانی هنوز مشخص نشده است.

وی ادامه داد: آزمایش‌ها انجام شد، اما نتیجه آن آماده نشده است.

به گزارش ایسنا، پیش‌تر مسعود قادی پاشا با بیان اینکه آزمایش‌های تخصصی بر روی جسد عارف لرستانی انجام شده است، گفته بود: نمونه‌های آزمایشگاهی تخصصی در این رابطه اخذ شده و علت فوت پس از آماده شدن نتایج  به مقامات قضایی اعلام خواهد شد.

وی یادآور شد: جسد مرحوم عارف لرستانی شنبه ۲۶ فروردین ماه جهت بررسی های تخصصی و تعیین علت فوت با دستورمقام قضایی به مرکز تشخیصی وآزمایشگاهی استان تهران واقع در کهریزک ارجاع شده است.


منبع: عصرایران

قول وزیر در پرونده مرحوم کیارستمی

به گزارش ایسنا، رضا صالحی امیری که با همراهی محمدمهدی حیدریان رئیس سازمان سینمایی شامگاه جمعه (اول اردیبهشت ماه) در پردیس چارسو حاضر شده بود، از زحمات دست اندکاران جشنواره جهانی فجر که در برپایی این جشن با شکوه نقش داشتند، تشکر کرد و گفت: طی سفرهای مختلفی که به کشورهای مختلف داشته‌ام اساسا یکی از شاخصه‌های فرهنگ ایرانی را سینمای ایران تعریف می‌کنند که این یکی از افتخارات ما است.او ادامه داد: سینمای ایران در مرحله‌ای است که می‌تواند حضور موثرتری در بازارهای جهانی داشته باشد. به همین دلیل ما باید کمک کنیم به اقتصاد سینما تا سینمای ایران بیش از این از مرزها عبور کند.
وزیر ارشاد در پاسخ به اینکه آیا پرونده پزشکی عباس کیارستمی را پیگیری می‌کند، گفت:  وزیر بهداشت نسبت به این پرونده شخصا پیگیری می‌کنند و حساسیت‌های لازم را دارند و می‌توانیم به مردم قول بدهیم که در این خصوص حقی تضییع نخواهد شد. من از وزیر بهداشت می‌خواهم که گزارش رسمی را به ملت بدهد و در چند روز آینده قطعا این درخواست را رسما انجام خواهم داد.
صالحی امیری در پاسخ به اینکه اخیرا وزیر بهداشت خودش را در مقام سوال کننده در این پرونده قرار داده است، توضیح داد: مرجع رسمی رسیدگی به این پرونده شخص وزیر بهداشت است و من درود می‌فرستم به روح عباس کیارستمی و آرزوی غفران دارم برای ایشان، اما به عنوان وزیر ارشاد این قول را به اصحاب رسانه و مطبوعات می‌دهم که حتما توسط مراجع رسمی این موضوع پیگیری اش ادامه خواهد یافت.وی در بخش دیگری از این گفت‌وگو که در مورد مسائل مختلف سینما مورد پرسش قرار گرفت، به اهالی رسانه قول داد که در مورد سینما در فرصت دیگری به اتفاق حیدریان گزارش مبسوطی خواهد داد.
صالحی امیری افزود: بدانید در حوزه سینما اتفاقات مهمی شکل گرفته است. امروز که با شما صحبت می کنیم تقریبا از ۹۲ فیلم به ۱۶۰ فیلم بلند و بیش از ۲۴۰۰ فیلم کوتاه و همچنین تماشاگران سینما از هشت میلیون به ۲۵ میلیون نفر رسیده اند.او فروش سینماها را از ۳۳ میلیارد به ۱۷۰ میلیارد تومان دانست و ادامه داد: همه‌ اینها پیام‌های روشنی است که سینمای ما در یک جهش و سیر تکامل قرار گرفته است.
وزیر ارشاد همچنین از واگذاری صندوق هنر به روسای خانه سینما، خانه تئاتر و موسیقی خبر داد و گفت: روسای سه‌گانه خانه‌های موسیقی، سینما و تئاتر به عنوان اعضای هیات مدیره صندوق هنر معرفی شدند و از این پس مدیرعامل های اصناف، صاحبان صندوق هستند و وظیفه دولت این است که کمک کند. ما در سال ۱۳۹۵، ۵۰ میلیارد به صندوق کمک کرده‌ایم که امسال این رقم افزایش خواهد یافت.وی تاکید کرد نکته مهم این است که صندوق توسط خود جامعه هنری اداره خواهد شد.صالحی امیری درباره آخرین وضعیت بدهی وزارت ارشاد به سازمان تامین اجتماعی که اهالی هنر را دچار مشکل کرده بود، گفت: این مشکل حل شد، با کمک سازمان برنامه و بودجه ۴۰ میلیارد تومان بدهی به تامین اجتماعی ظرف چند روز آینده پرداخت خواهد شد.


منبع: بهارنیوز