با امیر جعفری؛ همه‌ فن حریف تئاتر، تلویزیون و سینما

امیر جعفری از جمله بازیگرانی است ‌که از تئاتر آمده اما در سریال و تلویزیون هم خوش درخشید و برای بازی در سریال «میوه ممنوعه» از طرف مردم، به‌عنوان بهترین بازیگر انتخاب شد. جعفری برای رسیدن به این نقطه، سال‌ها تلاش کرده و حالا بیست و چند سالی می‌شود که مدام در صحنه‌های مختلف  سینما، تئاتر و تلویزیون مشغول به کار است. خودش می‌گوید‌ از انتخابش پشیمان نیست.

هر چیز سن و سالی دارد 
برای گفت‌و‌گو با امیر جعفری به تئاترشهر رفتیم. او در آخرین کارش در نمایش ترن به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا آذرنگ در سالن اصلی تئاترشهر، در نقش یک جانباز روی صحنه ظاهر شد.  امیر جعفری روزهای شلوغی را می‌گذراند. کار زیاد توان و صبر مصاحبه را از او گرفته است. باید انرژی‌اش را برای کارهای تازه ذخیره کند. او می‌‌گوید: مصاحبه را کوتاه کنید! الان دیگر این تلگرام مگر می‌گذارد که کسی روزنامه بخواند؟! می‌گویم: گفت‌و‌گوی شما را می‌خوانند. برای همین به سراغ شما آمده‌ایم.

 شما جزو معدود بازیگرانی هستید که به دفعات جایزه بازیگری جشنواره تئاتر فجر را گرفته‌اید‌ اما در سال‌های اخیر در تئاتر خیلی گزیده‌کار شده‌اید. این اتفاق به خاطر شلوغی‌تان در کارهای تلویزیونی و سینمایی است یا سطح کارهای تئاتری پایین آمده و شما سخت‌تر متنی را قبول می‌کنید؟

هر چیزی سن و دوره‌ای دارد. دوره‌ای که فقط تئاتر کار می‌کنی، یعنی کار تصویر نکردی و تو را در آن حوزه نمی‌شناسند. خب! طبیعی است که از یک سالن به سالن دیگر می‌روی و کار تئاتر می‌کنی. وقتی وارد حوزه سینما و تلویزیون می‌شوی، آنها زمان‌گیرترند و مجبوری مقداری در تئاتر محتاط و سختگیر عمل کنی. در فصل جشنواره هم تعداد دعوت فیلم‌ها از بازیگران زیاد می‌شود ممکن است همزمان سریالی هم پیشنهاد ‌شود که کاملا وقتت را پر می‌کند و تو نمی‌توانی هر دو را پیش ببری. البته معمولا، سالی یک کار حتما در تئاتر دارم. امسال که حتی دو تا شد. کارهای سینمایی و تلویزیونی را هم با احتیاط انتخاب می‌کنم.

    این عرق به تئاتر از کجا می‌آید و چرا خودتان را ملزم می‌بینید هر سال، دست‌کم با یک کار در تئاتر حضور داشته باشید؟

تئاتر به نوعی تداوم جریان خودسازی بازیگر است. از سوی دیگر، بازیگر در حقیقت سلطان صحنه تئاتر است. درحالی که در تلویزیون و سینما و کلا کار تصویر به این شکل نیست. در آنجا شاید عوامل مختلف به یک اندازه دخیل هستند و بازیگر به تنهایی چنین تسلطی ندارد اما تئاتر جولانگاه بازیگر است.

    پایان سال گذشته نمایش ترن را روی صحنه داشتید. در اجرای قبلی نمایش ترن هم که نیما دهقان کارگردانی‌اش را برعهده داشت، شما همین نقش را بازی می‌کردید و در اجرای دوباره هم با این نقش حضور  داشتید. منتها در اجرای قبلی، نقش همسر شما را خانم ریما رامین‌فر – همسرتان- بازی می‌کرد که در اجرای اخیر مهراوه شریفی‌نیا به‌جای ایشان حضور داشت. خیلی از  بازیگران کار هم عوض شد‌ه ‌‌بودند. چه دلیلی باعث شد که پیشنهاد این کار را بپذیرید؟

این قولی بود که به حمید‌رضا آذرنگ داده بودم؛ چون آن دفعه تعداد اجراهای‌مان کم بود؛ شاید حدود بیست و چند اجرا. به همین دلیل عطش این نقش هنوز در من بود و حتی به حمیدرضا آذرنگ پیشنهاد دادم که براساس این کاراکتر یک فیلمنامه بنویسد. همیشه دوست داشتم که این کار دوباره اجرا برود و اگر چند بار دیگر هم اجرا داشته باشد، قطعا در اجرای آن حضور خواهم داشت.

هر چیز سن و سالی دارد

    چرا؟… این نقش چه ویژگی‌هایی دارد که شما اینقدر دوستش دارید؟

به هر حال یک محک بزرگ بازیگری است؛ یعنی وقتی که دست و پای تو را بسته‌اند و هیچ قدرتی نداری، نه می‌توانی راه بروی و نه می‌توانی با چیزی بازی داشته باشی، هیچی!… تو نشسته‌ای، یک بازیگر با پای بسته و فقط دیالوگ می‌گویی. کار دشواری بود. به لحاظ حسی هم ادای دینی بود به جانبازان کشورمان؛ ادای دینی به کسانی که جان‌شان را برای کشور داده‌اند.

    این کار خیلی اشک تماشاگر را در‌آورد.کلا چه نگاهی به این شیوه تحت تاثیر قرار دادن بازیگر دارید؟

به نظرم خیلی خوب است، برای اینکه به این شیوه همذات‌پنداری با نمایش و اثر هنری نیاز داریم. حتی فارغ از تماشای تئاتر، در زندگی عادی هم وقتی که گریه می‌کنید، آرام می‌شوید. انگار انسان در هر بار اشک ریختن به یک خودسازی می‌رسد و بعد از گریه کردن، همراه با آن خالی شدن، قطعا به آرامش می‌رسد. همیشه می‌شنویم در جوامعی نظیر خودمان که به هر حال مردم با مشکلات متفاوتی دست به گریبان هستند، باید به سمت کار کمدی برویم. درحالی که چنین نگاهی ندارم. همیشه نمی‌شود پشت کار کمدی پنهان شد. باید واقعیت‌ها را هم گفت و دید، ولو اینکه اشک‌آور باشد. خودم ترجیح می‌دهم این اتفاق بیفتد. کما اینکه این کار قسمت‌های طنز هم دارد و به همین دلیل به نظرم این دو جریان، در کنار هم و پایاپای پیش می‌روند.

    کمی در مورد به جنس بازی خودتان توضیح دهید. به نظر می‌رسد اغلب بازی‌های شما با نوعی برون‌گرایی همراه است که در کارهای مختلف‌ نوسان دارد. به هر حال بازی در یک کار طنز با بازی در نقشی شبیه کاری که در نمایش ترن ایفا  کردید، متفاوت است. خودتان چه نظری در این زمینه دارید؟

اتفاقا به دوستانی که دست به قلم دارند و می‌نویسند، این روزها پیشنهاد می‌دهم که نقش برون‌گرا برایم بنویسند؛ چون اکثر نقش‌هایی که بازی کرده‌ام اتفاقا درون‌گراست. شما به فیلم «نفوذی» نگاه کنید!… تقریبا ۴۵ دقیقه دیالوگ ندارم. در فیلم بیگانه، در تمام صحنه‌هایی که باید داد می‌زدم، کارگردان گفت این کار را نکن! می‌خواهم در درونت، در چشم‌هات این خشم را ببینم. در فیلم کیفر، همین‌طور. کاراکتری که من در فیلم کیفر دارم، می‌تواند جاهایی برون‌گرایی داشته باشد ولی این کار را نمی‌کند. با چشم‌هایش این حس را منتقل می‌کند.

یا همین «صوفی و دیوانه» که بازی کردم در جشنواره سال گذشته هم حضور داشت، حداقل شاید در ۶۰ دقیقه اول فیلم، اصلا حرف نمی‌زنم. در فیلم «آزاد به قید شرط» هم همین‌طور.الان تمام فیلم‌هایی را که بازی کردم به یاد نمی‌آورم اما اگر بخواهم نقش‌هایی را که در سینما داشته‌ام بشمارم، در فیلم‌ها بیشتر نقش درون‌گرا داشته‌ام و برون‌ریزی‌ آن‌ کم بوده است. اصلا کمتر چنین نقش‌هایی داشته‌ام؛ در سریال هم همین‌طور.

 تقریبا اکثر نقش‌هایم بدون دیالوگ بوده است اما کار کمدی، این برون‌گرایی را می‌طلبد، به خصوص در طنزهای تلویزیونی و کمدی‌های تلویزیونی که اغلب این برون‌گرایی وجود دارد. البته کمدی‌هایی هم هستند که باید در سکوت واکنش نشان دهی که آن فرق می‌کند. در تئاتر هم نقش‌هایی داشته‌ام که اتفاقا درون‌گرا بوده‌اند؛ مثلا نمایش «همان همیشگی»  اما در نقش جانبازی که در نمایش ترن داشتم، این کاراکتر می‌خواست تمام آنچه را که درونش جمع شده بیرون بریزد؛ یعنی تمام مدتی را که به خودش، به زنش و به زندگی‌اش فشار آمده و تحمل کرده است، بیرون بریزد و خودش را خالی کند.

در هر حال، کلا با این برداشت که اغلب نقش‌هایم برون‌گرا بوده‌اند، مخالفم؛ چون به‌طور کلی بیشتر در نقش‌های درون‌گرا بازی کرده‌ام. البته در نمایش «شکلک» کیومرث مرادی یا در نمایش «مجلس ضربت زدن» رحمانیان یا همین نمایش «ترن» نقش‌هایی را بازی کرده‌ام که برون‌گرایی داشته‌اند.

    شما قبلا در سریال «میوه ممنوعه» هم با‌ حسن فتحی کار کرده‌اید و الان هم در سری دوم سریال «شهرزاد» با ایشان همکاری دارید. در سری قبلی شهرزاد اصلا حضور نداشتید و جزو کاراکترهایی هستید که به قسمت دوم این سریال اضافه شدید. اگر امکان دارد کمی در مورد این همکاری توضیح دهید.

اصولا آقای فتحی ترجیح می‌دهند که صحبت نکنیم و من هم به همین خاطر ترجیح می‌دهم که در مورد شهرزاد حرف نزنم؛ چون این نقش خیلی مویی است و کوچک‌ترین جمله‌ای که بگویم قصه را لو می‌دهد.

هر چیز سن و سالی دارد

    پس از همکاری‌های قبلی‌تان با آقای فتحی بگویید.

یک جورهایی نسبت به آقای فتحی یک ادای دین دارم؛ چون اگر آقای فتحی نبودند و میوه ممنوعه را به من پیشنهاد نمی‌دادند، شاید اصلا رویه زندگی من عوض می‌شد و فقط در تلویزیون کارهای کمدی کار می‌کردم. این آقای فتحی بود که با پیشنهاد بازی در سریال «میوه ممنوعه» باعث شد ‌ رویه زندگی‌ام عوض شود. آقای فتحی اعتماد کرد و به من پیشنهاد کار داد . آن پیشنهاد در روند زندگی حرفه‌ای‌ام بسیار مهم و تاثیرگذار بود. البته به این خاطر بود که آقای فتحی تئاترهای من را دیده بودند. همیشه گفته‌ام که این ادای دین را تا پایان عمر نسبت به آقای فتحی خواهم داشت.

    شما پنج بار، جایزه بهترین بازیگر را در جشنواره ‌تئاتر فجر گرفته‌اید‌ اما برای بازی در سریال میوه ممنوعه جایزه بهترین بازیگر را با انتخاب مردم گرفتید. این جایزه‌ چه تفاوتی با جایزه‌ای ‌ که از هیات داوران گرفته‌اید دارد؟

رای هیات داوران، کاملا سلیقه‌ای است؛ یعنی امکان دارد اگر پنج داور دیگر بودند، این جایزه را اصلا به من نمی‌دادند‌ اما مردم اکثریت هستند و جایزه‌ای که از دست مردم می‌گیری، قطعا لذت‌بخش‌تر است. خدا رحمت کند احمد آقالو را‌… ایشان یکی از بهترین استادهایم بودند و خیلی چیزها از او یاد گرفتم. یکی از بزرگ‌ترین افتخاراتم همیشه این بوده که در سال ۷۵ اولین جایزه بازیگری‌ام‌ یعنی کسب مقام سوم بازیگری را به صورت مشترک با او گرفتم. گرفتن این جایزه برایم خیلی لذت‌بخش بود. احمد آقالو همیشه به من و دیگر شاگردانش می‌گفت؛ یک بازیگر باید به جایی برسد که چیزی به کائنات اضافه کند.

آن موقع معنای این جمله را درک نمی‌کردم اما الان کم‌کم با تک‌تک سلول‌هایم دارم معنای آن را حس می‌کنم. الان وقتی بازی در کار جدیدی را به‌خصوص در تئاتر می‌خواهم شروع کنم، می‌دانم که باید چیزی را خلق کنم. گاهی احساس می‌کنم خیلی عقب هستم. دیگر آن عطشی که قبلا برای چهره شدن داشتم، ندارم. درحال حاضر می‌خواهم ماندگار شوم، می‌خواهم چیزی را در حافظه تاریخ ثبت کنم. می‌خواهم به یک سلوک، عرفان و معنویت برسم که به خدا نزدیک‌تر شوم.

    در مورد کار با آقای یعقوبی بگویید؟

ما کارمان را با هم شروع کردیم. سال ۶۹ در کلاس آقای سمندریان همکلاس بودیم و همان‌جا با هم آشنا شدیم. بعد من‌، آقای یعقوبی‌، خانم بهرام و خانم رامین‌فر گروه تئاتر امروز را تشکیل دادیم و اولین کارمان هم «شب ‌به خیر مادر» بود. بعدها هم این همکاری ادامه داشت تا «یک دقیقه سکوت» که سال ۸۱ یا ۸۲ بود.

    اولین اجرای گروه شما در کجا بود؟

در زیر زمین خانه‌ خانم بهرام، «شب به خیر مادر» را اجرا کردیم و مهمان‌ها را هم خودمان دعوت می‌کردیم. ماشینی داشتم و به عنوان راننده، می‌رفتم و استادان را می‌آوردم. در زیر زمین صندلی می‌گذاشتیم و می‌نشستند و کار را تماشا می‌کردند. بعد  کار را در فرهنگسراها اجرا کردیم. محکم پای کارمان ایستادیم. کار بعدی را آقای یعقوبی به فجر دادند که زمستان ۶۶ خیلی جایزه گرفت. برای اجرای عموم به ما سالن ‌ ‌ دادند.

    آن موقع چند سال‌تان بود؟

متولد ۵۳ هستم. سال ۷۵ «شب به خیر مادر» را اجرا کردیم.

    در طول این‌‌ ۲۳ ‌ سالی که گذشته و شما الان یکی از موفق‌ترین بازیگران ما هستید، هیچ وقت شده پشیمان بشوید که وارد این کار شدید؟

نه! پشیمان نشدم‌ اما غبطه خوردم که چرا سال‌هایی که می‌توانستم بیشتر کار کنم، کار نکرده‌ام. راهنمای خوبی نداشته‌ام که به من بگوید؛ این کار را انجام نده و فلان کار را انجام بده.

    الان اگر خودتان بخواهید جوانانی را که تازه وارد این کار می‌شوند راهنمایی ‌کنید، چه می‌گویید؟

یکی از راهنمایی‌هایم این  خواهد بود که حتما تحصیلات آکادمیک داشته باشند؛ یعنی هنوز حسرت این را دارم که چرا دانشگاه هنر قبول نشدم.

هر چیز سن و سالی دارد

    واقعا؟!… فکر می‌کنید این اندازه تاثیرگذار است؟

حتما تاثیرگذار است. در دانشگاه هنر کاملا در محیط قرار می‌گیرید. عین این می‌ماند که یک نفر زبان انگلیسی را خودش در خانه بخواند یا در کلاس شرکت کند و در جمع قرار بگیرد. در دانشگاه  متوجه خواهید شد که چند مرده حلاج هستید؛ یا می‌‌توانید یا نمی‌توانید. ولی اینکه دیگران شما را معرفی کنند، کاری پیش نمی‌رود. همیشه به جوان‌ها می‌گویم هیچ وقت کسی ما را معرفی نکرد و اصلا هیچ بازیگری را نمی‌بینید که به جایی رسیده باشد و کسی معرفی‌اش کرده باشد. هیچ کارگردان و تهیه‌کننده‌ای با سفارش فرد دیگری، بازیگر قبول نمی‌کند، دست‌کم من ندیده‌ام. باید از شما کار ببینند. البته شانس را انکار نمی‌کنم؛ حداقل ۴۰، ۵۰ درصد ماجرا شانس است. اینکه شانس‌ات بزند و یک کارگردان از تو خوشش بیاید و نقشی را به تو بدهد که در سینما دیده شوی. این شانس است‌ اما باقی‌اش کار است. به استادان و پیشکسوتان نگاه کنید؛ همه از قدیم کار کرده‌اند و دیده شده‌اند. نمونه بارزش در جوان‌ها نوید محمدزاده است. واقعا نوید محمدزاده آشنایی نداشته که وارد این عرصه شده است.

    آیا تا به حال از کارگردان‌های جوان سینما به عنوان تهیه ‌کننده حمایت کرده‌اید؟

در یکی‌، دو کار تئاتر تهیه‌کننده بوده‌ام‌ اما در سینما؛ نه! اصلا علاقه‌ای هم به این کار ندارم.

    چرا؟

برای اینکه معتقدم هر کسی باید کار خودش را انجام دهد؛ بازیگر باید کار خودش را انجام دهد، کارگردان هم باید کار خودش را انجام دهد. اما تئاتر فرق می‌کند. در تئاتر بچه‌های خودمان هستند؛ نیاز دارند که کار دیده شود. تهیه‌کنندگی تئاتر هم اصلا به آن معنا نیست که تو باید مثل سینما پول خرج کنی؛ چون اصلا هزینه آنچنانی ندارد. امکان دارد حدود ۲۰ میلیون تومان هزینه دکور شود و پنج میلیون هم خرج خورد و خوراک و… حالا به تئاترهایی که دکورهای عظیم دارند، کار نداریم.

چگونه تئاتری شدم؟

تا سال چهارم دبیرستان هیچ علاقه‌ای به بازیگری نداشتم، درست برعکس خیلی‌ها که وقتی می‌خواهند از علاقه‌‌شان به بازیگری صحبت کنند می‌گویند، از شش سالگی در مهد کودک و در مدرسه تئاتر کار می‌کردند. فقط به خاطر اینکه از سر کلاس رفتن فرار کنم برای بازی در تئاتری اعلام آمادگی کردم. مرحوم اکبر رادی، دبیر ادبیات سال چهارم دبیرستان و فرهاد پورگرجانی وقتی اجرایم را دیدند، خیلی خوش‌شان ‌آمد و تشویقم کردند که بازیگری را ادامه بدهم. آن موقع حتی یک تئاتر هم ندیده بودم. اصلا نمی‌دانستم تئاترشهر کجاست. بعد از آن رفتم کلاس‌های کانون تجربی که استاد سمندریان در آنجا تدریس می‌کردند و شروع کردم به تمرین بازیگری. آنقدر مشغول کلاس‌های تئاترم شدم که از آن طرف مشروط شدم. این موضوع خیلی برایم گران تمام شد، به طوری‌که تصمیم جدی گرفتم بازیگری را با انگیزه قوی‌تری دنبال کنم.

هر چیز سن و سالی دارد 

خیلی‌ها می‌گفتند تو بی‌استعدادی اما به حرف هیچ‌کدام از آنها گوش ندادم و با تعصب وحشتناکی به راهم ادامه دادم. شاید آن‌موقع ۲۰۰ نفر بودیم که تمرین تئاتر می‌کردیم، ولی فقط ۴ الی ۵ نفرمان تا آخر ادامه دادیم و الان هم در این وادی کار می‌کنیم. از این ۵ نفر می‌توانم به فریبرز عرب‌نیا، محمد یعقوبی، رحیم نوروزی و خانم خودم؛ ریما رامین‌فر اشاره کنم. همزمان با تمرین‌های تئاتر، درسم را هم خواندم و در رشته مدیریت بازرگانی شرکت کردم و به دانشگاه رفتم. شاید یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات زندگی‌ام تحصیل در این رشته بود! آن‌موقع هیچ‌کس مرا راهنمایی نکرد که در رشته بازیگری درس بخوانم. فکر می‌کردم بازیگری یک سرگرمی است و کنارش بهتر است رشته دانشگاهی دیگری بخوانم. الان وقتی یک جوان از من می‌پرسد که چه کار کند، حتما به او می‌گویم راه من را نرود.

شیرین، ترش، ملس، تلخ

احسان ناظم بکایی: بازیگر طنزی که به سمت نقش‌های جدی چرخید. برای مخاطبان تلویزیون، امیر جعفری، چنین تعریفی دارد. میلیون‌ها مخاطب تلویزیونی، ۱۵ سال پیش و برای اولین بار، او را در سریال کمدی شبانه بدون شرح دیدند. سریالی که در کنار فتحعلی اویسی، بیژن بنفشه‌خواه، مریم سعادت، لیلی رشیدی، دبیر تحریریه مجله شهر قشنگ بود. اما خیلی‌ها نمی‌دانستند امیر جعفری که قد و بالایی بلند داشت، سابقه طولانی در تئاتر دارد. او یک دهه قبل از ورود به تلویزیون، وارد تئاتر شده بود. او که ۱۰ شهریور ۱۳۵۳ در تهران به دنیا آمده بود، هنوز مدرک لیسانس مدیریت‌اش را از دانشگاه آزاد نگرفته بود که با درخشش در کلاس‌های آزاد بازیگری وارد صحنه حرفه‌ای تئاتر شد. صدای پرطنین، نمایش پرقدرت و تحت تاثیر قرار دادن صحنه باعث شد تا بلافاصله مورد توجه بزرگان تئاتر قرار بگیرد و در آثار کارگردانانی مثل محمد یعقوبی، نادر برهانی مرند و محمد رحمانیان بازی کند. بازی‌های درخشان او باعث شد تا در چند دوره پیاپی جشنواره تئاتر فجر؛ یعنی سال‌های ۷۹ و ۸۰، چهار جایزه این جشنواره معتبر را شکار کند.

اول کمدی، بعد‌ جدی

پایان دهه ۷۰، آغاز حضور همزمان او در سینما و تلویزیون بود. او در روزهایی که سریال کمدی «بدون شرح / مهدی مظلومی» را روی آنتن شبکه ۳ داشت، فیلم «نان و عشق و موتور ۱۰۰۰ / ابوالحسن داوودی» را هم روی پرده داشت. در همان اولین سریالی که بازی کرد جایزه‌ای تلویزیونی گرفت و بهترین بازیگر طنز جشنواره صدا و سیما شد.

هر چیز سن و سالی دارد 
جعفری که چند سال قبل با ریما رامین‌فر، بازیگر و نویسنده ازدواج کرده بود در سریال «من یک مستاجر هستم» با همسرش همبازی شد و در برابر دوربین پریسا بخت‌آور، همسر اصغر فرهادی قرار گرفت. ترکیب او و رامین‌فر، سعید آقاخانی، الهام چرخنده، نگار فروزنده و سپند امیر سلیمانی که مستاجران یک خانه بودند، خیلی شیرین بود و تلاش جعفری در نقش مسعود برای یافتن زوج مناسب، این سریال را دیدنی‌تر کرده بود. اهمیت به جزئیات به خصوص برای جعفری که جثه‌ای درشت دارد، او را در کارهایش موفق می‌کرد. بعد از بازی در سریال کمدی دیگری از مهدی مظلومی؛ یعنی کمربندها را ببندیم و نقش کمدی یک تندرو در فیلم «مکس/ سامان مقدم»، کم‌کم سمت و سوی بازی‌اش را به سمت نقش‌های جدی برد.

مهمان سفره‌های افطار

بازی در دو سریال مناسبتی (برای آخرین بار و میوه ممنوعه) که در  رمضان‌های ۸۴ و ۸۶ پخش شدند، او را مهمان سفره‌های افطار کرد. نقش درخشان جلال در میوه ممنوعه که پسر بزرگ حاج یونس فتوحی (علی نصیریان) بود، یکی از نقش‌های ماندگار در تلویزیون ماست که با هدایت حسن فتحی در ذهن ما حک شد.

هر چیز سن و سالی دارد 
او سال بعد هم در فیلم پستچی سه بار در نمی‌زند حسن فتحی بازی کرد تا قدرتش را نشان بدهد. اعتماد فتحی باعث شد تا او یک سال بعد نقش اول فیلم کیفر را هم بازی کند. بازی او  در نقش ابی بن بست، چنان قوی بود که فتحی برای ساخت سری دوم سریال شبکه نمایش خانگی شهرزاد، او را دعوت کرد. جعفری در سالی که کیفر را روی پرده داشت در فیلم نفوذی احمد کاوری هم بازی کرد. نقش یک اسیر دوران جنگ که با اتهام همکاری برای منافقین، طرد می‌شود. نمایش بی‌گناهی و مظلومیت فریدون کیان را می‌شد در چشم‌ها و حرکات صورت جعفری دید.

تلخ مانند عطا

دیده شدن جعفری در کیفر و نفوذی، بیشتر آنجا نمایان شد که در سریال نوروزی چاردیواری سیروس مقدم، نقش نادر را بازی کرد. این سریال، یکی از طنازانه‌ترین آثار مقدم بود که محسن تنابنده و سعید آقا خانی نوشتند و آتیلا پسیانی و امیر جعفری، در آن درخشیدند. فلاکت‌های نادر (امیر جعفری) هم که کلی بدشانسی می‌آورد مخاطب زیادی را در نوروز ۸۹، پای شبکه اول نشاند اما هر چقدر سریال نوروز ۸۹  مقدم یعنی چاردیواری، شیرین بود، سریال ۳۰ قسمتی زیر هشت که تابستان ۸۹ پخش شد، تلخ بود.

هر چیز سن و سالی دارد 
عطا (امیر جعفری) که پادوی یک جواهر فروشی و عاشق منیژه، دختر جواهر فروش (پانته‌آ بهرام) بود به جرم سرقت از جواهر فروشی، روانه زندان شد. کم کم پای منصور، برادر ناتنی منیژه(کامران تفتی) به ماجرا باز ‌شد و قضیه پیچ ‌خورد. هیچ کس با دیدن امیر جعفری در این سریال یاد نقش‌های سرخوشانه او نمی‌افتاد. امیر جعفری با بازی در دو سریال سیروس مقدم، تمام بهار و تابستان ۸۹ روی آنتن تلویزیون بود. مقدم در چک برگشتی که نوروز ۹۱ پخش ‌شد، سراغ جعفری رفت و او را لطیف سریالش کرد که مباشر کریم، نامزد مجلس (هدایت هاشمی) بود. لطیف، نقش بینابینی بود؛ نه مثل عطا تلخ بود و نه مثل نادر، سرخوش. او باید تلاش می‌کرد تا مهریه همسر سابقش (بهاره رهنما) را بدهد اما جعفری قبل از این بازی در سریال نوروزی ۹۱، سال ۹۰ را با دو سریال تمام کرد.

و باز هم رمضان

جعفری که سال ۸۹ در دو سریال سیروس مقدم (زیر هشت و چار دیواری) بازی کرده بود، در سال ۹۰ در دو سریال توطئه فامیلی و شیدایی بازی کرد که اولی را رامبد جوان ساخت و دومی ‌را محمد‌مهدی عسکرپور. جعفری در سریال شیدایی در نقش حمید، بار دیگر نقش درخشانی را در یک سریال رمضانی ماندگار کرد.

یک مرد بیرون ریز که به مرور ابعاد درونی شخصیت به ظاهر لمپنش هویدا می‌شود. جعفری که یک دهه قبل با نقشی کمدی وارد تلویزیون شده بود حالا در پایان اولین دهه حضورش، جایگاهی اثبات شده در سریال‌ها داشت و کارگردان‌های اسمی ‌تلویزیون مثل سیروس‌مقدم و حسن فتحی از نقش‌آفرینی او مفتخر بودند.

پیش به سوی سینما

جعفری که در ابتدای دهه ۸۰، در تئاتر و تلویزیون صاحب جایزه شده بود در ابتدای دهه ۹۰ و در سال ۱۳۹۱ هم نامزد سیمرغ نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم قاعده تصادف شد که البته به سیمرغ نرسید، ولی نقش پدری مقتدر را در این فیلم ماندگار کرد.

او در دهه ۹۰، حضور پررنگی در سینما پیدا کرد. جعفری در نیمی ‌از دهه ۹۰ در ۱۰ فیلم سینمایی بازی کرده که ۵ تای آنها را سال پیش بازی کرد. امیر جعفری ۴۲ ساله با سابقه بازی در حدود ۷۰ فیلم، سریال و تئاتر، یکی از شناخته شده‌ترین بازیگران ماست که در کنار ریما رامین‌فر، از زوج‌های هنری بی‌حاشیه به شمار می‌روند.

حرفه؛ جایزه بگیر

شاید بیشتر ما امیر جعفری را با نقش‌هایش در تلویزیون و سینما بشناسیم، اما این بازیگر قدر کار خود را نخست در تئاتر آغاز کرد و- همان گونه که در این گفت و گو اشاره کرده-  بعدها برای بازی درسریال‌های تلویزیونی دعوت به کار شد.در هر حال او از سال ۱۳۷۸ تا به امروز با کارگردان بزرگ تئاتر همکاری کرده‌است؛ به گونه‌ای که دستکم سالی یک نمایش کار کرده‌ است.برخی از نمایش‌های او از این قرارند:رقص کاغذ پاره‌ها، آرتور و اوئی، کمدی رژیستورها نمی‌میرند، پاییز، مرگ دستفروش، شوایک، درس، رویای نیمه شب پاییز و شکلک.در زیر نگاهی اجمالی داریم به افتخارات و جایزه‌های او در حوزه تئاتر و تلویزیون.

هر چیز سن و سالی دارد 


منبع: برترینها

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

– ترجمه از مهری محمدی مقدم: زندگی «جی.کی. رولینگ» با نوشتن مجموعه رمان‌های «هری‌ پاتر» متحول شد و حالا نام او در فهرست ثروتمندترین و تاثیرگذارترین زنان جهان دیده می‌شود. شاید جالب باشد بدانید که این نویسنده موفق با خواندن کدام کتاب‌ها این همه راه را از فقر و تنگدستی تا رسیدن به محبوبیت و رفاه طی کرده است.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

«بیزنس اینسایدر» نوشت: از زمانی که نام «جی.کی. رولینگ» با انتشار کتاب «هری پاتر و سنگ جادو» به عنوان اولین جلد هفت‌گانه مشهورش، بر سر زبان‌ها افتاد او زیاد درباره کتاب‌ها حرف زده. طی ۲۰ سال گذشته او از کتاب‌های زیادی نام برده که مورد علاقه‌اش بوده و این فهرست، جمع‌بندی تمام آن آثار است.

در میان این کتاب‌ها آثاری دیده می‌شود که «رولینگ» به عنوان رمان‌های مورد علاقه‌اش از آن‌ها یاد کرده و یا کتاب‌هایی که تأثیری عمیق بر او و آثارش گذاشته‌اند. همان‌طور که می‌توان حدس زد، بسیاری از این آثار به حوزه ادبیات کودک و نوجوان و موضوعات جادویی مربوط می‌شود.

«اِما» نوشته «جین آستین»

«جین آستین» نویسنده محبوب کل عمر «رولینگ» است و او رمان «اِما»ی این نویسنده کلاسیک را بیش از هر کتاب دیگری دوست دارد. او درباره این کتاب به «آمازون» گفته است: من آن‌قدر کتاب‌های «آستین» را خوانده‌ام که دفعاتش از دستم در رفته است.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

او در یک نشست کتاب‌خوانی اذعان داشته که «اما» را حداقل ۲۰ مرتبه خوانده است. «رولینگ» همچنین در جایی جمله «ویرجینیا وولف» را درباره استادی «آستین» در حوزه رمان‌نویسی نقل کرده است: دست پیدا کردن به بزرگی «آستین» به عنوان یک نویسنده برجسته، امری بسیار دشوار است.


«زنی که به در و دیوار می‌خورد» نوشته «رادی دویل»

«رولینگ» زمانی گفته است نویسنده زنده مورد علاقه‌اش،‌ «رادی دویل» است.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

«زنی که به در و دیوار می‌خورد» نوشته «دویل» که درباره رابطه یک زن با مردی خشن است، یکی از مهمترین آثار زندگی «رولینگ» به حساب می‌آید:‌ فکر نمی‌کنم من هرگز به چنین شخصیت زن باورپذیر و کاملا شکل‌گرفته‌ای از هیچ نویسنده مرد با هر سن و سالی برخورده باشم.


«تیم رقبا» نوشته «دوریس کرنز گودوین»

«تیم رقبا» رمان برنده جایزه پولیتزر «کرنز گودوین» که درباره مهارت‌های سیاسی «آبراهام لینکلن» نوشته شده، تنها کتاب مورد علاقه یک نویسنده رمان‌های فانتزی انگلیسی نیست. «رولینگ» بیشتر جذب مهارت «گودوین» در توصیف آمریکای زمان «لینکلن» شده است: من در این کتاب زندگی می‌کردم، درست مثل وقتی که آثار بزرگ را می‌خوانم. کتاب را با چشمانی درخشان کنار می‌گذاشتم و دستپاچه خودم را در قرن ۲۱ تصور می‌کردم.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

او در مصاحبه‌اش با «نیویورک تایمز» نیز گفته است: سال گذشته در یک مهمانی که سفارت آمریکا در لندن ترتیب داده بود، با این نویسنده ملاقات داشتم و آن‌قدر هیجان‌زده شده بودم که مثل یک بچه پنج‌ساله سر جایم بالا و پایین می‌پریدم.


«خاطرات اوبرون وو»

«اوبرون وو» بین سال‌های ۱۹۷۲ و ۱۹۸۵ خاطرات خود را به نگارش درمی‌آورد و در آن، مسائل روز را مسخره می‌کند.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

«رولینگ» یک جلد از کتاب «خاطرات اوبرون وو» را در سرویس بهداشتی خانه‌اش نگه می‌دارد و در این‌باره می‌گوید: این کتاب همیشه برای کمی خندیدن خوب است.


«زیبای سیاه» نوشته «آنا سول»

زمانی که از «رولینگ» پرسیده شد در کودکی کدام کتاب را بیشتر از همه دوست می‌داشته، گفت: هر چیزی که یک اسب در آن بود.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

در میان همه این آثار، «زیبای سیاه» نوشته «آنا سول» که اقتباس تلویزیونی آن هم شهرت فراوانی دارد،‌ یکی از محبوب‌ترین‌ها برای نویسنده داستان‌های «هری پاتر» است.


«اسب سفید کوچولو» نوشته «الیزابت گوج»

کتاب «اسب سفید کوچولو» به قلم «الیزابت گوج» الهام‌بخش «رولینگ» در زمان توصیف میزهای غذا در جشن‌های مدرسه جادوگری «هاگوارتز» بود. او از این کتاب کلاسیک کودکانه به عنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار در نوشتارش نام برده است و در این‌باره نوشته: «الیزابت گوج» همیشه دقیقا آن‌چه را که بچه‌ها می‌خوردند، توصیف می‌کرد و من واقعا دوست داشتم بدانم درون ساندویچ‌های‌شان چیست.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

در لایه‌ای عمیق‌تر، «رولینگ» جذب ساختار هوشمندانه این کتاب شده بود، با این‌که ممکن است این اثر در ابتدا ساده به نظر برسد. این رمان‌نویس انگلیسی در این‌باره گفته است: شاید بیش از هر کتاب دیگری «اسب سفید کوچولو» روی کتاب‌های «هری پاتر» تأثیر مستقیم داشته است.


«زنان کوچک» نوشته «لوییزا می آلکوت»

«زنان کوچک» رمان معروف «لوییزا می آلکوت» هم از آن داستان‌هایی است که اقتباس انیمیشنی آن در تلویزیون بسیار محبوب بود.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

نویسنده «کرم ابریشم» در مصاحبه‌ای که با «تایمز» انجام داده، گفته است: قهرمان ادبی محبوب من «جو مارچ» است. درک واقعی آن‌چه «آلکوت» از یک دختر ساده کوچک به نام «جو» که خلق و خویی تند و میل سوزانی برای نویسنده شدن در درونش دارد، توصیف کرده، خیلی سخت است.


«هانس و شورشیان» نوشته «جسیکا میتفورد»

«هانس و شورشیان» نوشته «جسیکا میتفورد» از دیگر کتاب‌های مورد علاقه «جی.کی. رولینگ» است. او آن‌چنان عاشق «جسیکا میتفورد» است که دخترش را به نام او نام‌گذاری کرده. زمانی که «رولینگ» ۱۴ ساله بود، خاله بزرگش خاطرات ژورنالیستی «میتفورد» را به او هدیه داد و  او در لحظه، این نویسنده را به عنوان قهرمان خود برگزید.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

نویسنده «خلأ تصادفی» در این‌باره گفته است: این‌ را که او بدون زیادی بزرگ کردن رفتارهای بزرگسالانه، همیشه به سیاست‌های خودش وفادار می‌ماند خیلی دوست دارم. او در طول عمرش یک فعال اجتماعی خودآموخته بود. فکر می‌کنم همه کارهای او را خوانده‌ام.


«منکس موشه: موشی که از هیچ چیز نمی‌ترسید» نوشته «پائول گالیکو»

«منکس موشه» نوشته «پائول گالیکو» که درباره ماجراهای حماسی یک موش نترس نوشته شده، یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های دوران کودکی «رولینگ» است.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

«گالیکو» به خوبی مرز بین واقعیت و جادو را با مهارت تمام تشخیص می‌دهد و شگفت‌انگیزترین اتفاقات را قابل پذیرش می‌کند.


«ماجرای جویندگان گنج» نوشته «ای نسبیت»

«رولینگ» از «ای نسبیت» به عنوان یکی از نویسندگان محبوب خود نام می‌برد و «ماجرای جویندگان گنج»، محبوب‌ترین کتاب «نسبیت» برای اوست.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 
جای تعجب هم نیست؛ در این کتاب کودکان بدون نظارت بزرگ‌ترها وارد ماجراجویی‌های جادویی می‌شوند. به وضوح می‌شود حس کرد که رمان‌های این نویسنده بیشترین تأثیر را بر شخصیت‌های داستان‌های «رولینگ» داشته‌اند.

او درباره «نسبیت» گفته است: او نویسنده ادبیات کودکی است که من بیشتر از همه با او همذات‌پنداری می‌کنم. خوشبختانه دقیقا یادم می‌آید که در سن ۱۱ سالگی چطور فکر می‌کردم و چه حسی داشتم. آن کتاب دقیقا با من هم‌آوا بود.


«داستان دو شهر» نوشته «چارلز دیکنز»

«جی.کی. رولینگ»، «داستان دو شهر» ـ شاهکار «چارلز دیکنز» ـ را در سال سوم کالج می‌خواند. او در آن زمان با یک دانشجوی ایتالیایی، یک روسی و یک اسپانیایی هم‌اتاق بود. او با هم‌اتاقی ایتالیایی‌اش مشکل داشت و برای این‌که از او حذر کند، تمام روز را به مطالعه کتاب می‌گذراند.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

«رولینگ» در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است که مهمان شام ایده‌آل او، «چارلز دیکنز» است. او در گفت‌وگو با «وال‌استریت ژورنال» گفته: «دیکنز» زندگی شگفت‌انگیزی داشته. من احساس می‌کنم می‌توانستم زمان خیلی خوبی را با «چارلز دیکنز» سپری کنم. او بازیگر خوبی هم بوده، نبوده؟ فکر می‌کنم او می‌تواند یک همراه فوق‌العاده باشد.


«رازهای تن: زندگی کولت» نوشته «جودیث ترمن»

دومین مهمان ایده‌آل شام «رولینگ» می‌تواند «کولت» ـ نویسنده مشهور فرانسوی ـ باشد. زندگی‌نامه‌ای که «ترمن» درباره «کولت» با عنوان «رازهای تن» به نگارش درآورده، یکی از محبوب‌ترین کتاب‌های عمر «رولینگ» است.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

او در این‌باره گفته است: «کولت» ترسناک است، اما اگر خلق و خویش تنگ نباشد و آماده حرف زدن درباره حقایق زندگی خود شود، تو می‌توانی شگفت‌انگیزترین شام تاریخ جهان را با او بخوری.


«شری» نوشته «کولت»

«رولینگ» از میان تمام کتاب‌های «کولت»، «شری» را بیش از همه دوست دارد. این رمان درباره رابطه عاشقانه یک مرد جوان و معشوقه‌اش است.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

نویسنده «هری پاتر» در این‌باره می‌گوید: من در برابر «کولت» سر خم می‌کنم، اما فکر می‌کنم اگر می‌توانست صدای مرا بشنود، شاید به من می‌گفت که برو گم شو! چون واقعا چنین زنی بود.


«من قلعه را فتح می‌کنم» نوشته «دودی اسمیت»

«رولینگ» از «من قلعه را فتح می‌کنم» نوشته «دودی اسمیت» به عنوان یکی از کتاب‌های محبوب خود برای نوجوانان یاد می‌کند.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

این کتاب درباره دختری ۱۷ ساله است که به همراه خانواده‌اش در یک قلعه زندگی می‌کند. «رولینگ» در جایی گفته است که «کساندرا» ـ راوی این داستان ـ یکی از کاریزماتیک‌ترین راوی‌هایی است که او در عمرش دیده است.


«مکبث» نوشته «ویلیام شکسپیر»

«رولینگ» هم مثل تمام نویسندگان بریتانیایی و همه نویسندگانی که در حوزه ادبیات انگلیسی کار می‌کنند، عاشق «شکسپیر» است.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

محبوب‌ترین اثر «شکسپیر» برای «رولینگ»، داستان «مکبث» سردار اسکاتلندی است. المان‌های پیشگویی و تقدیر محتوم در پی‌رنگ این نمایشنامه، تأثیر بسزایی در داستان‌پردازی رمان‌های «هری‌پاتر» داشته است.


«ایلیاد» نوشته «هومر»

«جی.کی. رولینگ» در پایان کتاب «هری پاتر و جام آتش»، زمانی که «هری» می‌خواهد جسد «سدریک» را نجات دهد، به بخشی از حماسه یونانی «ایلیاد» ـ شاهکار «هومر» نابینا ـ اشاره می‌کند.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

او درباره این بخش از رمان خود گفته است: این دقیقا جایی بود که آن صحنه از آن آمده بود. آن صحنه واقعا واقعا واقعا مرا در ۱۹ سالگی تکان داد. هتک حرمت کردن به مرده، یک ایده کهن است. من وقتی «هری» داشت بدن «سدریک» را نجات می‌داد، داشتم به آن فکر می‌کردم.


«گریمبل» نوشته «کلمنت فروید»

«گریمبل» اثری از «کلمنت فروید»، یکی از سرگرم‌کننده‌ترین کتاب‌هایی است که «رولینگ» خوانده است. او درباره این رمان به «آمازون» گفته: «گریمبل» یکی از خنده‌دارترین آثاری است که من تا به حال خوانده‌ام.

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر» 

«گریمبل» که یک پسر کوچک است، شخصیت فوق‌العاده‌ای دارد. خیلی دوست دارم فیلم «گریمبل» را ببینم. تا آن‌جا که می‌دانم این دو اثر ادبی (منکس موشه و گرمیبل) از چرخه چاپ خارج شده‌اند، بنابراین از ناشرانی که این مطلب را می‌خوانند، می‌پرسم می‌شود لطفا گرد و غبار را از روی این کتاب‌ها کنار بزنید و آن‌ها را به چرخه چاپ برگردانید تا مردم دوباره بتوانند آن‌ها را بخوانند؟


«لولیتا» نوشته «ولادمیر ناباکوف»

«رولینگ» در مصاحبه‌ای که با رادیو «بی‌بی‌سی» داشته، گفته است: دو کتاب هستند که سطرهای آخرشان بی‌شک اشک مرا درمی‌آورد و اصلا مهم نیست که من چند بار آن‌ها را خوانده‌ام؛ یکی از آن‌ها «لولیتا» است. (با توجه به نوع مصاحبه «رولینگ»، به نظر می‌رسد کتاب دیگر «اِما» باشد.)

کتاب‌های محبوب نویسنده «هری پاتر»

«رولینگ» هم مانند بسیاری از تحسین‌کنندگان رمان «ناباکوف»، شیفته سبک نوشتاری او شده است: برای بحث درباره چگونگی پرداخت «ناباکوف» به موضوعی که می‌توانست به یک اثر بی‌ارزش تبدیل شود، زمان کم است، اما این اثر در دستان «ناباکوف» به یک داستان عاشقانه تراژیک تبدیل شد و من بیهوده تلاش می‌کنم تا کیفیت نوشتار او را توصیف کنم.


منبع: برترینها

چرا بسیاری از شخصیت‌های کارتونی زرد رنگ هستند؟

چرا بسیاری از شخصیت‌های کارتونی زرد رنگ هستند؟علت زرد رنگ بودن شخصیت‌های انیمیشنی انتخاب تصادفی، فرضیه‌های علمی و بازاریابی است.

به گزارش ایسنا و به نقل از گیزمدو، علت انتخاب رنگ زرد ریشه روانشناسی و تاثیر رنگ‌ بر بیننده دارد. به طور مثال رنگ تولید شده RGB  در تلویزیون‌ها ( بر اساس سه رنگ اصلی قرمز، سبز و آبی) و یا در مدل‌های RYB (قرمز ، زرد و آبی) که رنگ زرد متمم رنگ آبی است. بر این اساس بهترین رنگ پیش زمینه آبی و رنگ شخصیت‌ها زرد خواهد بود.

 نمونه‌های این اتنخاب باب اسفنجی در دریا و یا رنگ زرد مینیون‌هاست. انیماتورها مینیون‌ها را زرد رنگ ساختند تا شبیه تخم‌مرغ باشند و برای کودکان خوشایند و آشنا به نظر آیند.

از نظر روانشناسی نیز زرد رنگی فعال، گرم و انرژی‌زا بوده و نقش اساسی در روانشناسی شخصیت کارتونی به همراه خواهد داشت، چون یکی از رنگ‌های اساسی در درک مرئی گستره چشم انسان است.


منبع: عصرایران

بهروز افخمی: کی گفته مدیران تلویزیون با سریال‌های جم مشکل دارند؟/ راه‌حل مشکل حجاب محارم در سینما

بهروز افخمی روایت جالب و عجیبی از عوامل موثر بر فروش سینمای ایران دارد. 

 تماشاگران امروز نوشت: بهروز افخمی و اولین گفت و گو پس از هفت. خیلی صریح و با کلی کلنجار. می گوید خودش از هفت رفته و بعد درباره حرف های وزیر می گوید. نکنه جالب حرف هایش اما نظراتش درباره تلویزیون و آمارهایی است که می دهد.  

بالاخره هفت را از شما گرفتند؟ 

من اگر می خواستم هفت را ادامه بدهم، ۵ سال دیگر هم می توانستم، ده سال دیگر هم می توانستم، با مسعود فراستی هم ادامه می‌دادم، همه مدیرهای تلویزیون هم راضی بودند و از برنامه خوششان می آمد و من هم با همه آنها دوست هستم و می دانستم که تحت چه فشاری هستند، منتهی آنها تسلیم نشدند من خودم می خواستم بروم فیلم بسازم. 

شما که می گفتید مجری – تهیه کننده پروازی می شوم! 

روز اولی که آقای پورمحمدی از من خواست هفت را بسازم به او گفتم سه ماهه گروه را تربیت می کنم و به شما تحویل می دهم. گفت قبول کن سه ماهه نمی شود، حداقل ۶ ماه تا یک سال باید برای این کار وقت بگذاری. من هم واقعا فکر کردم و عقلم را به کار انداختم دیدم درست می گوید. اما در این یک سال و نیم این اتفاق افتاده بود. اتفاق های دیگری هم که من می خواستم رخ داده بود. من اصلا آمده بودم برنامه ای بسازم که باعث رونق سینمای کشور شود و به شوخی هم همان اول گفته بودم که این کار یک عملیات غیرممکن است و به سبک دون کیشوت و سانچو پانزا. من و مسعود فراستی می خواهیم کاری کنیم که ظاهرا غیرممکن است، دورانش گذشته است. اتفاقی که نباید افتاده و سینما نابود و ورشکسته شده، ما می خواهیم نجاتش بدهیم ولی این اتفاق افتاد و سینما رونق گرفت. 

و شما خودتان را در این زمینه جز عوامل اصلی می دانید؟ 

بله جز عوامل اصلی که هستیم. سه چهار عامل بودند که باعث شدند سینما رونق بگیرد، یکی ساخته شدن سالن های پردیس های سینمایی شیک، برای کسانی که حاضر بودند پول بیشتری برای بلیت بدهند. دیگری هم بالا رفتن قیمت بلیت بود که در این دو سال در حدود ۴۰ درصد افزایش داشته . عامل سوم هم تلویزیون جم بوده… 

سوال بعدی ما هم این بود که به نظر شما وقتی مردم تلویزیون نمی بینند هفت چقدر در بالارفتن مخاطب سینما موثر است؟ 

این هم جز خیالات شماست که مردم تلویزیون نمی بینند. تلویزیون در بدترین دوره، یعنی بعد از سال ۸۸ حدود ۵۵ درصد تماشاگر داشته است. یعنی چیزی در حدود ۲۰ درصد مخاطبانش را از دست داد. الان نصف این تماشاچی های از دست رفته را دوباره به دست آورده و طبق آخرین آمار چیزی در حدود ۶۵ درصد مخاطب دارد. شاید الان سنجش افکار آمار جدید بدهد و بالاتر رفته باشد. 

طبق نظرسنجی های صدا و سیما هفت چند درصد مخاطب داشته؟ 

آخرین نظرسنجی که به ما گفتند، ۱۵ درصد بود که حدود ۱۲ میلیون مخاطب می شود. 

آقای نعمتی روابط عمومی صدا و سیما می گفت، ما می گوییم اگر کسی هفت ببیند، چند سریال جم هم ببیند و نود هم ببیند یعنی مخاطب صدا و سیما هم هست. 

این کاملا درست است. چرا فکر می کنید این حرف درست نیست؟ 

بالاخره یک برنامه هایی مثل نود و پخش زنده فوتبال مردم انتخاب دیگری ندارند و از تلویزیون می بینند. جایی که انتخاب وجود دارد کسی تلویزیون را انتخاب نمی کند. 

شما برخورد سیاسی ایدئولوژیک می کنید. برخورد پوزیتیو و عاقلانه ندارید. چیزی را که دوست دارید نتیجه می گیرید. کدام عقل سالمی اینطور نتیجه می گیرد که کسی که هفت می بیند مخاطب تلویزیون نیست جز این که دلش می خواهد بگوید دنیا اینطور است! 

آقای ضرغامی سال ۸۹ آمار داده بود که ۶۷ درصد مردم ایران ماهواره استفاده می کنند. 

بله. استفاده از ماهواره منافی استفاده از تلویزیون نیست. 

ما تلویزیون انحصاری داریم و می گوییم هیچ تلویزیون دیگری غیر از رسانه ملی خودمان را نباید ببینیم. 

نه. هیچ کس چنین چیزی نگفته. من فکر نمی کنم مدیرهای تلویزیون هم با اینکه مردم بعضی از برنامه های جم را ببینند مخالف باشند. خیلی از سریال های ملودرامی که ما نمی توانیم بسازیم جم می سازد. 

البته کیفیت سریال هایش اخیرا افت کرده است و خیلی سرهم بندی است اما قبلا خیلی سریال های آبرومندی مثل برگ ریزان پخش می شد که دقیقا چیزی است که ما نمی توانیم بسازیم ولی از نظر اخلاقی محتوایش خوب است. اینکه ما مجبور می شویم مطابق بعضی از مصلحت ها که ربطی هم به شرع ندارد زن را زیر سقف در مقابل محارم با روسری نشان بدهیم، باعث می شود سریال های خانوادگی و ملودرام معمول در تلویزیون ایران قابل ساختن نباشد. اگر هم ساخته شود بد است و به جز کمدی ها چیز دیگری درست درنمی آید ولی چه ایرادی دارد که اینها را جم بسازد؟ 

یک مصاحبه محمدعلی نجفی کرده بود درباره نقش شما در انتقاد و مخالفت با استفاده از پوستیژ برای بانوان .  آن موقع شما در رسانه ملی سمت داشتید. 

او یک مشت دروغ گفته بود من هم نخواستم جوابش را بدهم. مثل این است که بخواهم جواب حرف هایی را بدهم که طالبی نژاد در یک مصاحبه طولانی از زبان ناصر تقوایی به خواست خودش کشیده بود. به من بارها گفتند این کتاب را بخوان و جواب ناصر تقوایی را بده، من گفتم برای چی؟ چه دلیلی دارد که من توضیح بدهم که مثلا کوچک جنگلی را چه کسی ساخته؟ مردم می روند یک سریالی را می بینند اگر دوست داشتند، دوست خواهند داشت اگر هم نه که هیچ! مگر مردم محضردارند که اصرار داشته باشند بدانند سند مالکیت کوچک جنگلی را باید به نام چه کسی زد. آقای طالبی نژاد نسبت به من بغضی دارد که براساس آن با ناصر تقوایی صحبت کرده و باعث شده او هم غصه دار شود و غر بزند. در مورد محمدعلی نجفی هم او فیلمسازی نیست که در حدی باشد که آدم بخواهد حرفش را جدی بگیرد. 

وقتی ماجرای فیلم آقای عیاری پیش آمد گفتید فکر می کنید عیاری کار بزرگی کرده و بالاخره یک نفر باید این تابو را می شکسته. در ضمن در فیلم های خودتان هم این موضوع را رعایت کردید که کسی با محرمش یا در خانه تنها نماند که بخواهید با روسری فیلم بگیرید. 

من از اول فیلمسازی ام از گرفتن چنین صحنه هایی فرار می کردم و در فیلم هایم خیلی کم است. مثلا در شوکران یک صحنه هست که نمی توانستم حذفش کنم. بالاخره من باید این دختر را تنها در خانه نشان می دادم که مثلا بر اثر شوکی که به او وارد شده بر اثر پیغامی که از تلفن شنیده، یادش رفته روسری اش را بردارد. 

به طور کلی می توانم بگویم از ساختن صحنه هایی که در آن زن تنها زیر سقف باشد یا مثلا زنی در مقابل محارمش روسری سرش باشد فرار می کنم. بعد هم این نیست که بخواهم از کیانوش عیاری حمایت یا دفاع کنم او حرف حساب زده و حرف حساب جواب ندارد و نیاز به حمایت هم ندارد. معلوم است که هر تماشاچی زنی را با حجاب، تنها زیر سقف یا در مقابل محارمش ببیند که حجاب دارد این می تواند موجب توهین به اسلام باشد. 

یعنی مثلا در نزد بعضی مردم مثلا در افریقا یا آمریکای جنوبی که هیچ شناختی از اسلام ندارند، این تصور را به وجود بیاورد که زنان در اسلام اسیر هستند و مثلا باید در اتاق هم روسری داشته باشد. هر کس بخواهد با این حرف جدل کند، در واقع با سخن حق جدل کرده و حرف احمقانه ای می زند. فقط دو راه هست برای راه حل این مساله. یکی اجتهاد موسع است که بگوییم بنا به حکم حکومتی زنان باید حجاب خودشان را در خیابان حفظ کنند و چون زن ها در فیلم ها بی حجاب دیده شوند، ممکن است باعث شود برخی بگویند به استناد آن فیلم ما می خواهیم حجابمان را برداریم. یعنی ممکن است تاثیرش اینطور باشد که حکم حکومتی را سست کند. 

بنابراین فیلمسازان ایرانی هیچ صحنه ای در خانه و در موقعیتی که محارم هستند، نباید بگیرند چون ممکن است باعث وهن اسلام شود. راه حل دوم هم این است که مثلا بشود با زنان اهل کتاب غیرمسلمان یا با موی تراشیده و پوستیژ خلاف شرع نیست و کافی است که اول فیلم نوشته شود که در فیلمبرداری این فیلم جهاد شرعی رعایت شده است. خارج از این دو راه نداریم. کسی نمی تواند بگوید ما زن را زیر سقف با حجاب نشان می دهیم برای اینکه داستان اقتضا می کند و این کار را آنقدر ادامه می دهیم تا جا بیفتد. چیزی که من دیدم در یکی از برنامه های تلویزیونی می گفتند و اصرار داشتند که فیلمساز جوان یاد بگیرد که این یک قرارداد است که اگر ادامه پیدا کند جا می افتد. حرف احمقانه است. حرف کیانوش عیاری عاقلانه است و نیازی به تایید من ندارد. یک اصل در اجتهاد داریم که می گوید هر چی عقل می گوید، شرع هم بر همان حکم می کند و برعکس. 

این نظر دهه ۶۰ شما هم بوده یا مثل مخملباف استحاله شده اید؟ 

نظر من همیشه همین بوده است. من ۲۰ سال پیش، قبل از نمایندگی مجلس در یک جلسه سخنرانی در جریان جشنواره فجر، حدود سال ۷۷ یا ۷۸ این را گفتم. حرف من این بود که چند راه وجود دارد. استفاده از زن های اهل کتاب، استفاده از پوستیژ، حتی بازی کردن زن متهتک یعنی زنی که خودش حجاب ندارد، نگاه کردن به این زن اشکال شرعی ندارد، فیلمبرداری کردن یا عکاسی کردن هم اشکال ندارد و تماشاکردن آن فیلم یا عکس هم اشکال ندارد. تمام این راهها را من آن زمان هم گفتم. البته بعدا به من گفتند که دیگر این حرف ها را نزن و من هم گفتم چشم! 

درباره عکس دیدار نوروزی تان توضیح می دهید؟ 

من که در جریان جزئیات امور نیستم. این ماجرایی بود که مرجان از اول شروع کرده و تا آخر هم ادامه داده. ممکن است دروغ سیزده همان جمله ای باشد که نوشته می تواند کپشن زیر عکس دروغ باشد. اینجا یک پارادوکس پیش می آید. 

آقای فراستی از انتشار عکس ناراحت شده بود؟ 

همانجا عکس گرفته شد. یکی از رفقای فراستی هم گرفت. به خود فراستی نشان داد گفت این را بگذارم اینستاگرام؟ فراستی هم گفت ایرادی ندارد. من بعدا فهمیدم عکس فراستی و همسرش ماهها قبل در فارس نیوز منتشر شده بود. 

الان به همسرتان نمی گویید بیخیال این فضای مجازی؟ 

تازه خودم هم از زمانی که اینستاگرام آپشن منع کردن کامنت گذاشته می خواهم اینستاگرام باز کنم. برای اینکه من دوست ندارم کامنت های دیگران را بشنوم. 

علاقه ای ندارید یا می دانید کامنت های مثبتی دریافت نمی کنید؟ 

اصلا در کلاس من نیستند! 

فکر می کنم جان فورد هم از شما انتقادی داشته باشد می گویید در حد شما نیست 

جان فورد خودش هم همینطوری بود. 

آخرین تصمیم برای مجری هفت چه بود؟ 

من مجری های مد نظر خودم را پیشنهاد کردم. از خود یوسف منصوری هنوز نشنیدم ولی کسی به من گفت که با فرزاد حسنی هم دارند صحبت می کنند.


منبع: عصرایران

انتشار نخستین جلد فرهنگ موسیقی هاروارد

نخستین جلد فرهنگ موسیقی هاروارد شامل حروف A و B تألیف دون مایکل راندِل با ترجمه‌ عادل شاهنده و ویراستاری علمی علی احمدی‌فر به همت انجمن موسیقی گیلان روانه بازار نشر شد.

علی احمدی‌فر رییس انجمن موسیقی گیلان و ویراستار علمی فرهنگ موسیقی هاروارد درباره این اثر توضیح داد: فرهنگ موسیقی هاروارد یکی از معتبرترین و تخصصی‌ترین فرهنگ لغت موسیقی در جهان است و به‌طور کاملاً تخصصی به ریشه‌یابی و توضیح مُفصل لغت‌های تخصصی موسیقی می‌پردازد، به‌گونه‌ای که برخلاف بسیاری از فرهنگ‌های معتبر موسیقی به معرفی آهنگسازان برجسته و آثار وی نمی‌پردازد. این فرهنگنامه مانند بسیاری از فرهنگ‌های موسیقی عمدتا به اصطلاحات و لغات موسیقی غربی می پردازد اما از نکات قابل توجه آن معرفی بسیار گسترده فرهنگ‌های موسیقی ملل و نواحی جهان است.

احمدی‌فر با اشاره اهمیت فرهنگ تخصصی و کاربردی موسیقی بیان کرد: از آنجا که فرهنگ موسیقی بین‌المللی در تاریخ موسیقی ایران تا کنون به چاپ نرسیده است یکی از معضلات تألیف، ترجمه، تدریس، تحقیق و ارائه‌ آثار مکتوب با استانداردهای بین‌المللی در جریان موسیقیِ ایران کمبود فرهنگ جامعِ تخصصی است. این مساله باعث عدم یکدستی متون تخصصی موسیقی مرجع شده است. به هر روی پشتوانه‌  تأسیس آکادمی و دانشگاه‌های موسیقی فرهنگ مرجع تخصصی است و این کمبود باعث ایجاد مشکلاتی در عدم تفهیم صحیح مفاهیم موسیقی و درک عمیق علوم موسیقی شده است.

وی درباره ترجمه‌ اصطلاحات موسیقی در این فرهنگ توضیح داد: سعی شده است اصطلاحات تخصصی موسیقی همان‌طور که در منابع علمی موسیقی جهان مرسوم است به تلفظ زبانی ریشه اصلی آن لغت نوشته شود. به عنوان مثال در این فرهنگ دستگاه و ردیف با همان تلفظ ایرانی آن به انگلیسی نوشته شده است.

نخستین جلد فرهنگ موسیقی هاروارد شامل حروف A و B تألیف دون مایکل راندِل با ترجمه‌ عادل شاهنده و ویراستاری علمی علی احمدی‌فر در شمارگان یک هزار نسخه و به قیمت ۳۰ هزار تومان به همت انجمن موسیقی گیلان روانه بازار نشر شده است.


منبع: عصرایران

معلم حرف‌های زیادی برای گفتن داشت

به گزارش ایسنا، آیین نکوداشت علی معلم عصر یکشنبه سوم اردیبهشت ماه با حضور اهالی هنر و مسئولان سینما و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد.
آلبوم دوران کودکی و جوانی و بزرگسالی زنده یاد علی معلم با جمع هنرمندان و دوستداران او در شب نکوداشتش ورق خورد. اجرای این مراسم را امید معلم، فرزند علی معلم برعهده داشت. در ابتدای این مراسم نیز صابر خراسانی قطعاتی را برای حاضران اجرا کرد. همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، علی نصیریان،‌ داریوش ارجمند،  حسینی،‌ منوچهر شهسواری وحسین انتظامی و علی اوتی،‌ علی رییسیان و برخی از دوستداران مرحوم علی معلم از مجاهدت‌های وی گفتند و همچنین سالار عقیلی و رضا یزدانی با حضور در این مراسم قطعاتی را زنده برای علی معلم و به یاد او اجرا کردند.
در ابتدای این مراسم سیدرضا صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اظهار کرد: قصد نداشتم در این مراسم سخنرانی کنم چرا که فکر می‌کنم سکوت از هر سخنی باارزشتر است و مفاهیم بیشتر و عمیق‌تری دارد.
او ادامه داد: سرنوشت محکوم همه ما این است که روزی به دیار باقی می‌رویم زیرا که وعده الهی حق است. اهل هنر صاحب دل هستند و اگر کسی هنرمند نیست صاحب دل هم نیست. امروز جامعه بزرگ سینما ایران عزادار است و من هم خودم را در غم شما شریک می‌دانم.
 وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین در سخنرانی کوتاهش اظهار کرد: علی معلم در مسیر حافظ گام برداشت و از خدا می‌خواهیم او را با حافظ محشور بدارد. علی معلم با اندیشه پاک در جامعه امروز پیام آور فضیلت و اخلاق و معرفت بود. ما اینجاییم نه تنها از علی معلم تجلیل کنیم بلکه آمده‌ایم از انسانیت تجلیل کنیم.
* * *
علی نصیریان که از او به عنوان بزرگ آقا سینما ایران یاد می‌شود در سخنرانی در مراسم نکوداشت علی معلم اظهار کرد: متاسفانه دستاوردهای سینمای ایران آن گونه که باید مورد حمایت قرار نمی‌گیرد. در زمانه‌ای که حضور آدم‌های مستقل در عرصه هنر بسیار کم است در گذشت علی معلم یک ضایعه بزرگ است.
نصیریان سپس اظهار کرد: برای فرهنگ و هنر این کشور همیشه حامیان بوده است اما بیشترین سهم را مردم داشته‌اند. علی معلم هم از مردم بود و با کلامش،‌ نشریه‌اش و جشن بزرگی که برگزار می‌کرد خدمات شایسته‌ای انجام داد.
این هنرمند سپس گفت: فرهنگ و هنر کشور ما در حال حاضر نیاز به حمایت معنوی جدی دارد اما متاسفانه نه تنها این حمایت به صورت کامل وجود ندارد بلکه در برخی موارد اهانت هم می‌شود. سینمای ایران قبل از انقلاب توسط افرادی همچون کیمیایی،‌ مهرجویی، گلستان و با حضور مردم ساخته شد و پس از انقلاب هم رشد کرد و مردم از آن حمایت کردند. اما پس از انقلاب دستاوردهای سینما انقلاب آن گونه که باید مورد توجه قرار نگرفتند، در حالی که این دستاوردها بسیار مهم بودند. از جمله دستاوردهای سینمای ایران اسکار فرهاد اصغری است و من به شهاب حسینی افتخار می‌کنم چرا که شهاب حسینی ثمره نسل من و امثال من است که بیش از هفت دهه در سینما و تئاتر فعالیت کردم. شهاب حسینی ثمره نسلی است که قبل از انقلاب در خرابه‌ها  و با امکانات بسیار کم تئاتر تمرین می‌کردند و او جایگاه ایران را بالا برده است.
نصیریان همچنین اظهار کرد: کمک‌هایی که باید به فرهنگ و هنر کشورمان شود صرفاً کمک مادی نیست. فرهنگ و هنر ما نیاز به حمایت معنوی و پشتیبانی جدی دارد. البته برخی نیات خوب است ولی حمایت از فرهنگ و هنر نیاز به نگاه جدی کلانی دارد و علی معلم یکی از کسانی بود که در این راه گام برداشت و تلاش کرد. برگزاری جشنواره آبرومندانه و بدون غرض و راه اندازی نشریه‌ای با احاطه کامل و استفاده از افراد متخصص از جمله فعالیت‌های او بود.  
این هنرمند پیشکسوت در پایان اظهار کرد: تعظیم می‌کنم به خلاقان و آفرینندگان هنر ایرانیان و همچنین حمایت کنندگان و پشتیبانان فرهنگ و هنر ایران. سینمای ایران را خود مردم ساختند و خود مردم هم حمایت می‌کنند.
منصوریان سپس گفت: معلم مردی بود با اهتمام و موجدانه برای کمک به سینمای ایران کوشید و این افتخار بزرگی برای سینمای ایران است. روحش شاد باشد.
* * *
داریوش ارجمند از دیگر سخنرانانی بود که در نکوداشت علی معلم از او به عنوان مجاهد سینمای ایران یاد کرد و گفت: علی معلم در راه عقیده‌اش مجاهدت کرد و جانش را بر سر همین راه گذاشت و فشارهایی که به او وارد شد نابه‌هنگام بود و او را از دست دادیم اما قطعا اندیشه و آروزهای او بر سر پسر و دل همسرش جای خواهد گرفت و دوستداران علی معلم راه او را ادامه خواهند داد.
این هنرمند در ادامه با بیان اینکه علی معلم یک انسان فرهیخته،‌ استثنا و معتقد با شرف سینما بود، اظهار کرد: علی معلم شعار سیاسی نمی‌داد. او در میان فعالیت‌هایی که در ایران می‌شد مثل برگزاری جشنواره با صداقت‌ترین،‌ پاکیزه‌ترین و با وجدانترین بود. در حالی که جشنواره‌های دیگر اینگونه نیستند. از زبان خیلی‌ها  شنیدم که جشنواره‌ای که او برگزار می‌کرد را میکوبیدند و من شاهد بودم علی معلم و همسرش چقدر در این راه تلاش کردند.
ارجمند در بخش دیگری از سخنان خود درباره ویژگی‌های علی معلم گفت: علی معلم بدون حاشیه بود و در طول این سال‌ها یک شایعه و کج اخلاقی در او ندیده‌ایم. وقتی لباس سفید می‌پوشید همیشه او را به شیر پاستوریزه تشبیه می‌کردند به همین پاکی.
این هنرمند در ادامه اظهار کرد: هرگز فکر نمی‌کردم روزی در مراسم مرگ علی معلم در مسجدی باشم یا در چهلمین روز درگذشتش در تالار وحدت سخن بگویم به همین دلیل همه چیز از ذهنم پریده است. گرچه علی معلم با رفتارش خودش را معرفی کرده است و نیاز نیست که بگویم که بود و چه بود اما او یک مجاهد سینما بود. در این جامعه ما برای همه چیز  مجاهد داریم علی معلم هم مجاهد بود، در روزگاری که هنر آنچنان که باید جایگاه خودش را ندارد.
وی ادامه داد:‌ هیچگاه ندیدیم علی معلم در طول فعالیت حرفه‌ای خود به لحاظ مادی کوششی برای خود انجام دهد، او بسیار بزرگتر از این حرفها بود که بخواهد به دنبال این مادیات باشد چیزی که در حال حاضر در جامعه ما مد است.
* * *
بخش دیگری از این مراسم به اجرای قطعاتی از رسول نجفیان اختصاص داشت.
* * *
دکتر حسین انتظامی،‌ معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مراسم حضور داشت و در سخنانی گفت: با وجود اینکه چهل روز از درگذشت علی معلم گذشته است هنوز داغمان تازه است. آدم‌های محبوب زمانی که از میان ما می‌روند به دلیل اینکه در قلب‌ها  حکومت کرده اند داغ‌ها  را تازه می‌کنند.
انتظامی در ادامه سخنانش به وجه نهادسازی فعالیت علی معلم اشاره کرد و گفت: مرحوم علی معلم هم با تاسیس مجله‌اش و هم با فعالیت سینمایی‌اش مجموعه را فراهم آورد که هم افزایی داشتند.
او ادامه داد: علی معلم یک تنه نهادسازی کرد. جشن حافظ برای مجله‌ای که گذاشت در غیاب دولت توانست جریان سازی کند و ماندگار شود. همیشه منتظریم دولتی بیاید و نقش سوپرمن را ایفا کند اما علی معلم به تنهایی نهادی را بنا گذاشت که دوام خواهد داشت و نقش همسر او که در همه فعالیت‌ها  در کنار علی معلم بوده است بسیار موثر بود. پایمردی علی معلم بود که این نهاد را نگه داشته است. دو بار مجله ایشان توقیف شد که اگر هر کسی بود عطای کار را به لقای آن می‌بخشید اما علی معلم پایمردی کرد و از این نهال حفاظت کرد تا تبدیل به نهاد شود.
* * *
امید معلم فرزند علی معلم نیز اظهار کرد: هر چه زمان می‌گذرد جای خالی علی معلم پررنگ‌تر می‌شود. علی معلم همیشه به گردهمایی سینماگران و در کنار هم بودن آن‌ها  اهمیت می‌داد. امروز  ما به یاد او گرد هم آمده‌ایم تا یکی از رسوم اخلاقی علی معلم را پاس بداریم. هرچند نمی‌توانیم مانند او اجرا کنیم و حافظ بخوانیم.
* * *
شهاب حسینی نیز در سخنانی در مراسم نکوداشت علیم معلم بر روی صحنه حاضر شد و گفت: دنیای غریبی است. یار این بار علی معلم را خواست.
او در ادامه در واکنش به حمایت‌های علی نصیریان و داریوش ارجمند به موفقیت‌هایش در عرصه هنر و عرصه جهادی اظهار کرد: هر آنچه بوده است چیزی جز وظیفه نبوده است چه تشویق و چه تخریب. خوشحالم برای سرزمینی که در آن رشد کرده‌ام، بالیده‌ام و نقشی ایفا کرده‌ام.
شهاب حسینی همچنین اظهار کرد: خیلی سخت است در چنین روزی صدای دلنشین علی معلم نباشد. البته چندان افتخار نصیبم نشد که همکاری با او داشته‌ باشم و یادگاری من از او به دو تندیس جشنواره حافظ برمی‌گردد که با افتخار از او گرفتم و در کتابخانه‌ام .همچنین افتخار این را داشتم در جلسه شورای صنفی تهیه کنندگان از نزدیک شاهد دلسوزی و دغدغه‌هایی که در عرصه سینما داشت، باشم. علی معلم بسیار مهربان و دلسوز و خوشتیپ بود. او یکی از جذابترین مردانی بود که می‌شناختم.
این بازیگر سپس اظهار کرد: علی معلم برای تمام نسل بعد از خود معلم بود و دغدغه آگاهی بخشی داشت، مجله دنیای تصویر راهگشای زیادی برای ما و نسل‌های ما بود و این مجله در ایجاد آگاهی سینمای روز دنیا و مقایسه آن با فضای سینمای خودمان بسیار موثر بود. علی معلم قطعا برای نسل بعد خود یک الگوی مناسب است. به روح بزرگ او درود می‌فرستم و از صمیم قلب وصالش را به معشوق تبریک می‌گویم.
* * *
منوچهر شاهسواری،‌ مدیر عامل خانه سینما نیز در این مراسم حضور داشت و در سخنانی گفت: سخن گفتن از علی معلم در این مراسم برای من که جز دوستان و دوستدارانش بودم بسیار سخت است. برای من این لحظه لحظه ویژه‌ای است. به نظر می‌آید که بزرگترین توانی که علی معلم داشت توان جان دادن بود. او تا هر اندازه که زندگی کرد با لذت زندگی کرد و کسی به یاد نمی‌آورد که علی معلم را خسته دیده باشد. علی معلم گاهی اوقات دلگیری‌هایی داشت اما همیشه پرهیجان و پرانرژی بود،. او از زیستن لذت برد،‌ لذت رساند و در این شب هم دوباره به ما لذت داد. روحش شاد.
علیرضا رئیسیان، کارگردان سینما نیز در این مراسم سخنرانی کرد. او گفت: متاسفانه شرایط امروز جهان خیلی خوشایند طبع ما نیست. جهانی که اخلاق ماکیاولیستی تمام رهبران و سردمداران جهان را دربرگرفته است منتها نقطه امید احساسی است که از هنرمندان اصیل دیده می‌شود و علی معلم یک هنرمند با اصالت بود و این اصالت داشتن کاملاً‌ در او دیده می‌شد.
وی ادامه داد:‌ ما می‌توانیم اختلاف سلیقه،‌ اختلاف نظر و اختلاف عقیده داشته باشیم ولی نباید عین آنهایی که می‌خواهند جهان را به بیراهه بکشند باشیم. علی معلم خیلی در چشم بود و همین حسادت بر انگیز بود. هر جا که احساس می‌‌کرد می‌تواند در زمینه پیوند هنر به سینما حرفی برای گفتن داشته باشد برای ارتقای فرهنگ سینما دریغ نمی‌کرد. علی معلم حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
علی اوجی،‌کارگردان جشنواره حافظ و دوست و همراه علی معلم در این مراسم سخنرانی کرد و گفت: خیلی نوجوان بودم که به واسطه تشویق علی معلم با ایشان آشنا شدم. علی معلم خبر فیلم کوتاه من را در مجله دنیای تصویر منتشر کرد و بعدها به واسطه این‌ آشنایی فکر نمی‌کردم آرزوی من تبدیل به این شود که کارگردان جشن حافظ شوم.
 او ادامه داد: اولین جشنواره جهانی که علی معلم رفت سوئد بود و آخرین جشنواره که او را همراهی کردم جشنواره برلین بود. او همان قدر سرحال و با اشتیاق بود که در اولین جشنواره به همان میزان اشتیاق داشت و این اشتیاق تا به امروز کم نشده است.
او سپس گفت: علی معلم عاشق آذر معماریان بود،‌ آذر معماریان بهترین رفیق،‌ بهترین همکار و بهترین همسر برای او بود.
 آذر معماریان در بخش پایانی این مراسم بر روی صحنه حاضر شد و با تشویق زیاد حضار روبه رو شد. او در سخنانی گفت: من آمده‌ام که به تک تک شما تسلیت بگویم چرا که تک تک شما شاهد این عزا هستید. آمدم بگویم که این ۴۳ روز برایم روزهای سختی بود. یک روزی با علی معلم می‌آمدیم به اینجا که شرایط را برای جشن فراهم کنیم اما امروز آمدم که شرایط را برای بزرگداشت او و بدون او فراهم کنم.
همسر علی معلم گفت: علی معلم هرگز نمی‌میرد. او زنده بوده، هست و خواهد بود. از اینکه در این روزها کنار من بودید از تک تک شما سپاسگزارم. علی  معلم می‌گفت هنرمندان کسانی هستند که آینده دنیا را می‌سازند و ترسیم می‌کنند. برای همین همیشه اعتقاد داشت که هنر از سیاست بزرگتر است.
* * *
سالار عقیلی که در این مراسم حضور داشت به اجرای قطعاتی زنده پرداخت و پس از اجرای این قطعات اظهار کرد: متاسفانه بار دیگر دست روزگار یکی دیگر از چهره‌های ماندگار هنر مملکتمان را از ما گرفت و ما را در سوگ قرار داد. امشب همه ما جمع شدیم بخاطر استاد علی معلم که بگوییم چقدر دوستش داریم‌.
او گفت: آخرین جایزه موسیقی خوانندگی را چند ماه گذشته بخاطر یکی از کارهایم گرفتم و استاد علی معلم من را برگزیده اعلام کردند. امشب آمدم که قطعه ایران را که همیشه دوست داشت را به روح پرفتوح او تقدیم کنم.


منبع: بهارنیوز

مخالفت اصفهانی با پخش صدایش از رادیو

به گزارش ایسنا، امیرحسین ثقفی در این‌ زمینه گفت: «بنیاد رودکی برای پوشش اجرای زنده ارکستر ملی، به مدیر شبکه رادیو تهران نامه زد، مدیر شبکه نیز موافقت کرد و زمان بیشتری را در اختیار این برنامه قرار داد.»او ادامه داد: «تبلیغات خوبی نیز انجام شد اما پس از شروع اجرا و گفت‌وگوی رادیو تهران با مدیر عامل بنیاد رودکی و رهبر ارکستر سمفونیک تهران و پس از اجرای قطعه بی‌کلام اول هنگامی که نوبت به اجرای آقای اصفهانی رسید، از داخل سالن خط صدای رادیو را قطع کردند و گفتند آقای اصفهانی با پخش صدایشان مخالف است.»

ثقفی اظهار کرد: «این برنامه برای قشری پخش می‌شد که توانایی مالی برای خرید بلیت ارکستر ملی را ندارند و برنامه نیز برنامه تخصصی موسیقی بود و مخاطبان آن، مخاطب خاص موسیقی بودند اما وقتی خط  ما از داخل سالن قطع می‌شود نه در شان بنیاد رودکی است و نه در شان رادیو تهران. اتفاقی که افتاد خیلی بد بود و مدیران سازمان در حال گوش دادن به این برنامه بودند.»این تهیه‌کننده رادیو اضافه کرد: «ما اجراهای ارکستر سمفونیک به رهبری علی رهبری و آقایان معتمدی و عقیلی را پوشش داده بودیم که موفق بودند.»

او در پاسخ به شنیده‌هایی مبنی بر این که دلیل مخالفت محمد اصفهانی ذکر نشدن پخش زنده اجرا در قرارداد این کنسرت بوده است، گفت: «اگر این در قراردادشان ذکر نشده بیشتر حق با ماست، اگر ذکر شده بود اجرای زنده پخش نشود، منع قانونی داشت اما وقتی ذکر نمی‌شود که اجرای زنده وجود دارد یا ندارد آقای اصفهانی حق ندارد به صورت شخصی برای این موضوع تصمیم بگیرد.»


منبع: بهارنیوز

نظر مدیر دویچه وله درباره جشنواره‌ فجر

مانفرد کریخ که امسال برای چهاردهمین بار برای حضور در بازار جشنواره‌ی جهانی فجر به ایران می‌آید و به خوبی با فضای این رویداد سینمایی آشناست در گفت‌وگویی با ایسنا مطرح کرد:کیفیت و نحوه سازماندهی جشنواره و بویژه بخش بازار جشنواره طی این سال‌ها با پیشرفت محسوسی همراه بوده است و ما نیز هر سال دوست داریم که به ایران بیائیم.او که مدیر پخش کمپانی دویچه‌وله در قاره آسیاست تفاوت بازار جشنواره‌های بزرگ دنیا همچون جشنواره برلین و کن را در بین‌المللی تر بودن، بزرگ‌تر بودن و همچنین حضور بازیگران و ستاره‌های سرشناس در آن دانست و در عین حال با اشاره به بازار جشنواره‌ی جهانی فجر خاطرنشان کرد: با این وجود تلاش‌های بسیار خوبی برای بهبود بازار جشنواره فیلم فجر شده است.

نماینده شبکه آلمانی دویچه وله همچنین گفت: فعالیت اصلی او در بازار جشنواره جهانی فجر فروش آثار مستند در موضوعات علمی، تکنولوژی، تاریخی، هنری از محصولات این شبکه آلمانی است و صدا و سیمای ایران نیز مهمترین مشتری آنها محسوب می‌شود که سال‌هاست رابطه نزدیکی با هم داریم.وی درباره قیمت نسبی فروش یک مجموعه مستند نیز توضیح داد: نمی‌توان به صورت دقیق قیمت آثار مستند را اعلام کرد، چون قیمت آثار مستند در سراسر جهان به فاکتورهای گوناگونی از جمله سال تولید، مدت زمان و امروزه به کیفیت فنی ساخت به عنوان مثال کیفیت HD و … بستگی دارد.

«مانفرد کریخ» در این باره که آیا جدایی بخش بین‌الملل و ملی جشنواره فجر خللی در روند فعالیت‌های آنها در بازار جشنواره ایجاد کرده نیز گفت: در حوزه فعالیت من تاثیری نداشته چون من با شبکه‌های تلویزیونی سر و کار دارم که بسیار از آنها در منطقه خاورمیانه در بازار جشنواره جهانی فجر حاضر می‌شوند و این فرصت ایده آلی برای ماست که شاید نتوان آن را در جای دیگری پیدا کنیم.نماینده شبکه دویچه وله آلمان همچنین اضافه کرد: گرچه تاکنون تعریف‌های زیادی از فیلم‌های ایرانی شنیده‌ام اما متاسفانه به دلیل مشغله‌ای که در بازار هست، نمی‌توانم فیلم‌ها را ببینم.

وی همچنین با اشاره به زیبایی ایران یادآور شد: چند سال پیش در سفرم به ایران، فرصت بازدید از شهر اصفهان را داشتم که بسیار زیبا بود و قصد دارم سال آینده نیز به شهر شیراز سفر کنم.  امسال ۲۶ شرکت ایرانی، ۱۹ شرکت خارجی٬ ۳۹ خریدار خارجی و ۸ خریدار داخلی در بازار فیلم سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر حضور دارند.کشورهای آلمان٬ فرانسه٬ ژاپن٬ قزاقستان٬ کویت٬ نروژ٬ لبنان عمان٬ لهستان٬ اسلواکی٬ سوئیس٬ تایوان و انگلستان از جمله کشورهایی هستند که به عنوان خریدار در بازار فیلم حضور دارند.همچنین شرکت‌هایی از کشورهای لبنان٬ امارات متحده عربی٬ انگلستان٬ افغانستان٬ اتریش٬ آلمان و هند نیز در این بازار به عنوان غرفه‌دار حاضر هستند.یستمین دوره بازار بین‌المللی فیلم و برنامه‌های تلویزیونی ایران، به عنوان یکی از بخش‌های اصلی سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر تا ۶ اردیبهشت ماه برپاست.


منبع: بهارنیوز

فستیوال بلژیک میزبان فیلم برادران محمودی

فیلم «رفتن» برادران محمودی در بخش اصلی فستیوال بین المللی «فیلم موو» در کشور بلژیک، نمایش داده می شود.

فیلم سینمایی «رفتن» اولین فیلم سینمایی نوید محمودی در مقام کارگردان است.  فستیوال بین المللی «فیلم موو» کشور بلژیک  از تاریخ ١٨ تا ٢۵ آپریل برابر ٢٩ فروردین ماه الی ۵ اردیبهشت ماه سال ٩۶ با حضور فیلم هایی از سرتاسر دنیا برای دریافت جایزه بزرگ فستیوال در حال برگزاری است. فیلم «رفتن» پس از حضور در فستیوال بین المللی «فیلم موو» توسط یک شرکت پخش کننده بلژیکی در این کشور اکران عمومی خواهد شد.

شرکت «دریم لب» به مدیریت نسرین میرشب که از شرکت های با سابقه بین المللی در حوزه توزیع فیلم به شمار می رود امتیاز پخش بین الملی فیلم سینمایی «رفتن» به تهیه کنندگی جمشید محمودی را برعهده دارد. فیلم سینمایی تحسین شده «رفتن» محصول مشترک ایران و افغانستان هنوز فرصت اکران در ایران را پیدا نکرده است.

«رفتن» قصه فرشته و نبی، قصه عشقی است که در پیچ و تاب رسیدن و نرسیدن در غبار گم می شود. قصه عشقی که از همه چیز غیر از  معشوق  رنج می بیند. «رفتن» قصه درد است، درد خانه به دوشی، درد مهاجرت.

رضا احمدی، فرشته حسینی، بهرنگ علوی، نازنین بیاتی، مسعود میرطاهری، سینا سهیلی، محفوظ محمودی، افشین اخلاقی و بشیر احمد بازیگران این فیلم هستند.


منبع: عصرایران

مل بروکس؛ این کمدین از ترامپ نمی ترسد!

در شب یک‌شنبه‌ای به دیدار این کارگردان افسانه‌ای، تهیه‌کننده، نویسنده، فکاهی نویس، استند‌آپ کمدین، آهنگسار، امپرسیونیست و درامر که مفتخر به دریافت جایزه بفتا به پاس تلاش‌های کمدی‌اش نیز گشته است، آماده ام تا با او گپ‌و‌گفتی داشته باشم. از او که حالا در سن نود سالگی است می‌پرسم جایزه برایش چه معنایی دارد؟

دونالد ترامپ مرا نمی‌ترساند

«جایزه برای من چیز ویژه‌ای است یک چیز خیلی مخصوص.»

بروکس متعلق به آن نسلی نیست که از مهد کودک یکراست به مدرسه برود بعدش هم از وردستان نیوررکر بشود و از آن‌جا هم با دستیاری در استودیو‌ها کسب تجربه کند و ارتقا یابد. او اگرچه از مدرسه با نمرات عالی از تحصیل فارغ شد اما مانند اغلب یهودی‌های فقیر شغل پاره وقتی در منطقه بازار پوشاک عهده دار شد. و بعد از یک سال در کالجی در موسسه نظامی ویرجینیا در دیکسی آموزش دید. و از آن‌جا توسط وی ام بی‌عزام شد تا برای ارتش آمریکا به‌عنوان خنثی‌کننده بمب‌های کار نیفتاده مشغول به کار شود.

او می‌گوید«بمب‌ها به قدری قوی بودند که می‌توانستند یک تانک را بترکانند حالا تصور کنید که با آدمیزاد چه می‌توانستند بکنند» وی بعد از جنگ راهش را به سوی تلویزیون کشاند و هنوز در مراحل جنینی خود به‌سر می‌برد ولی موفق شد که در آن‌جا روال بسیار موفقی را در توسعه و شکل‌گیری آینده خود در پیش گیرد و همکاری بسیار خوبی را با کارل رینر از سر گرفت.

در همین زمان‌ها بود که او توانست برخلاف انتظارش در چند فیلم بازی کند. در یک فیلم کوچک هنری و سپس در فیلم بزرگ نه‌چندان هنری ایفا نقش کرد. مسیر شغلی او به‌سمت تجارت و کار در پوشاک مسیری بود که همه بچه‌های فقیر در ویلیامزبرگ و بروکسلین جایی که او بزرگ شده بود در پیش می‌گرفتند. اما مسیر اصلی زندگی بروکس وقتی عوض شد که عمو جو‌اش بلیت شویی در برادووی را گیر آورد و او را نیز با خود به اولین نمایش موزیکال زندگی‌اش برد.

«من مجذوب و افسون نمایش شده بودم وقتی که نمایش تمام شد به عمویم گفتم کار من کسب و کار در پوشاک نیست. تئاتر جایی است که من در آن زندگی می‌کنم و می‌میرم.» خوشبختانه راه‌های میان بر زیادی برای محقق شدن رویا او در سر راهش به‌وجود آمد. «رفتن به سینما وقتی که بچه بودم همیشه عالی بود ولی هرگز به هیجان و ملموسی و تکان‌دهندگی تئاتر موزیکال برادوی نبود. برای من اگر بخواهم امتیار بدهم سینما در رتبه ۲۰ و برادوی در رتبه ۸۰ بود.»

دونالد ترامپ مرا نمی‌ترساند

برادوی امروز یا دیروز؟

«پنجاه‌پنجاه آن‌ها را دوست دارم.»

بروکس خنده‌دار، طعنه زن، حساس و با احساسات نوستالژیک است. او عاشق حرف زدن و خرید است. او بیلی وایدر، مارتین اسکورسیزی و جیمز ویل را تحسین می‌کند و می‌گوید در جاهایی به آلفرد هیچکاک حسادت می‌ورزد.«او زنان و مردان خیره‌کننده‌ای را در فیلم هایش خلق کرده است» بروکس معتقد است «به‌نظرم هیچکاک بزرگ‌ترین کارگردان همه دوران است و هرگز هم تقدیری که شایسته آن است را دریافت نکرده است.

او در داستان‌پردازی، فیلمبرداری و همه‌چیز عالی است.» بروکس می‌گوید که در فرانسه هیچکاک را می‌پرستند ولی یک‌بار به من گفت که در انگلستان و آمریکا به چشم یک فرد سرگرم‌گننده او را نگاه می‌کنند. بروکس را به‌عنوان فیلمساز در دهه۶۰ و ۷۰ شناخته شد. آن زمان‌ها وقتی که رسوایی نیکسون آشکار شد زمانه‌ای بود که خنده به‌سختی به لب مردم می‌آمد و به‌صورت کلی فقط وودی آلن و بروکس بودند که در این‌باره تلاش می‌کردند.

و حالا با روی کار آمدن ترامپ او به یاد آن سال‌ها می‌افتد بروکس می‌گوید «همه‌چیز احمقانه است. ترامپ هیچ‌وقت یک سیاست‌مدار نبوده است. هیچ‌وقت یک سناتور نبوده. فکر نمی‌کنم که او حتی رئیس یک دبیرستان بوده باشد و یک‌دفعه خودش را نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری کرد. اصلا هم توقع برد را نداشت و واقعا هم نمی‌توانست این را جدی بگیرد. سیصد‌میلیون آمریکایی هم نمی‌توانستند این را جدی بگیرد.

ولی الان دیگر جدی گرفتند.» بروکس اقدام منع مسافرت ضدمسلمانانه ترامپ را یک نقشه ضعیف با اجرا و عملکردی ضعیف‌تر می‌داند؛ او می‌گوید که پدر و مادرش وقتی که بچه بوده است به آمریکا مهاجرت کرده‌اند و خودش مهاجر آمریکایی است. او می‌گوید «ترامپ مرا نمی‌ترساند ولی افرادی را که انتخاب کرده است مرا عصبی و نگران می‌کنند. ما این‌جا راجع به دموکراسی آتنی صحبت نمی‌کنیم.»

دونالد ترامپ مرا نمی‌ترساند

بروکس با بودجه کوچکی که داشت هزینه‌های گیج‌کننده‌ای برای فیلم‌هایش می‌کرد. می‌گوید که گرفتن پول برای فیلم‌هایش اصلا کار آسانی نبوده است چون در مورد فیلم‌های کمدی اغلب توقع خنده‌دار کردن بیش از حد را داشتند و مجبور بود که برای فیلم‌هایش سر و کله فراوانی بزند. اما بروکس آینده‌ای بسیار درخشانی را با استعداد کمدی که داشت برای خود رقم زد. افرادی چون ژنی وایلدر، مادلین کاهن و زرو ماستل و هاروی کارمن بعد از او آمدند اما نتوانستد مانند او دوام بیاورند.

در مورد همسرش آنی بنکرافت که در سال ۲۰۰۵ فوت کرد سوال می‌کنم او می‌گوید «می‌پرسی او هم بامزه بود؟ بله خوب او خیلی بامزه بود. بهترین چیزی که راجع به خودم از زبان او شنیدم در یکی از مصاحبه‌هایش بود بهترین چیزی او گفته بود. زندگی من وقتی شروع می‌شود که صدای کلید انداختن او(بروکس) را از در می‌شنوم»

بروکس در زمانه‌ای انتقاد‌های بسیار سفت و سختی در مورد فیلم‌هایش می‌شنید. منتقداش او را به عامی بودن و لوده‌گی بیش از حد محکوم می‌کردند. اما حالا دیگر دوره همه آن نقد‌ها گذشته است. با نگاهی امروزی فیلم‌های او بسیار هوشمندانه وحتی با احترام به زنان ساخته شده است.

مل بروکس که جایزه بفتا را در سال اخیر دریافت کرده است. به‌خاطر سهم برجسته و استتثنایی‌اش در فیلمسازی و یک عمر فعالیت هنری به چنین جایزه‌ای نایل آمده است. بروکس می‌گوید «من با گرفتن جایزه هیچ‌وقت خودم را نباختم ولی واقعا با گرفتن این جایزه به خودم غرقه شدم.»

موضوع گفت‌وگویمان ناگهان به نیویورک کشیده شد او می‌گوید «نیویورک هیجان‌انگیزترین شهر در جهان است. و به‌خصوص برادوی از بالا تا پایین‌اش حیرت‌انگیزترین شاهراهی است که آدمیزاد می‌تواند بشناسد» بروکس شهری را که در آن رشد کرده است دوست داشته و همچنان هم دوست دارد. این شهری است که به‌سختی می‌توان دوستش نداشت اگر چه«شما حالا دیگر باید کلی راه به سمت کاتز در خیابان هادسون بروید تا بتوانید یک ساندویچ بیف درست و درمان بخورید چون ساندویچی‌های قدیم دیگر بسته شده‌اند.»

دونالد ترامپ مرا نمی‌ترساند

برای بروکس که خانه‌اش به‌مدت بسیار‌بسیار طولانی در سانتا مونیکا بوده است وقتی برای اولین‌بار به کالیفرنیا می‌رود (دهه‌های پیش) مانند بسیاری دیگر از آمریکایی‌ها آرمانشهر به‌نظر می‌رسیده است. می‌گوید حتی با وجود آمریکای دونالد ترامپ هم هنوز همین حس را دارد «این‌طور بهتر است که بگوییم فرض کن تو یک کبوتری باشی روی پشت‌بامی در نیویورک فرود آمدی وخودت را کنار کبوتران مهاجر دیگر می‌یابی و پارکی باروری را هم در زیر پایت می‌یابی و ساعات فوق‌العاده‌ای که برایت رقم می‌خورد.»

از او می‌پرسم بهترین جوکی که تا به‌حال نوشته است کدام است او می‌گوید«چیزی که خودم خیلی طرفدارش هستم خطی است که بیشتر احساسی است. در صحنه‌ای پایان فیلم «زین‌های شعله‌ور»است. وقتی جین وایلدر از کلیوین لیتل می‌پرسد مقصد بعدی کجاست و کلیوین می‌گوید «هیچ جای مخصوصی» و جین می‌گوید «هیچ جای مخصوصی. این همون جاییه که همیشه می‌خواستم اونجا باشم.»

فیلم «زین‌های شعله‌ور» داستان کارگر سیاه‌پوست راه آهنی است که به‌دلیل حمله به یک سفید‌پوست محکوم به اعدام می‌شود. «هدلی لامار» (کورمن)، وکیل دعاوی که درمی‌یابد خط‌آهن باید از وسط شهر «راک بریج» عبور کند، برای تخلیه شهر و تصاحب زمین‌های آن با فرماندار (بروکس) تبانی می‌کند تا برای تضعیف روحیه مردم شهر، «بارت» را به‌عنوان کلانتر به آن‌جا بفرستد. این فیلم نامزد سه جایزه اسکار شده است و بعد از گذشت سال‌ها از آن هنوز هم دیدنی و شیرین است.


منبع: برترینها

«از نفس افتاده»؛ موسیقی پاپ فارسی پس از پنج دهه

ماهنامه ایران فردا – مهدی ملک*: از آنجایی که رابطه میان جامعه و موسیقی عامه پسند در پنجاه سال گذشته فرار و فرودهای بسیاری را از سر گذرانده است، بنابراین لازم است که در گام نخست نوعی صورت بندی تاریخ و سبکی از این نوع موسیقی ارائه کرد تا در ادامه بتوان به تحلیل این ارتباط پرداخت. در این صورت بندی موسیقی عامه پسند را می توان به دو گروه مجزا تقسیم کرد: موسیقی به اصطلاح کوچه بازاری و موسیقی پاپ.

موسیقی کوچه بازاری

در اواسط دهه ۱۳۳۰ تا پایان دهه ۱۳۴۰ به تدریج نوعی از موسیقی به شکل صفحه های گرامافون یا گرام در میان مردم گسترش یافت که به موسیقی کوچه بازاری یا مردمی مشهور شد. این فرم از موسیقی که با ترانه های «قاسم جبلی»، «بهرام سیره»، «منوچهر شفیعی» و … شروع شد در ادامه و در دهه ۱۳۴۰ در قالب ترانه های «سوسن» و «آغاسی» به اوجی غیرقابل توصیف دست یافت. جدا از فروش فوق العاده صفحه های ترانه ها، متن آنها نیز به وسیله فروشندگان دوره گرد که «تصنیفی» نامیده می شدند از فروش بسیار خوبی برخوردار بود.

«از نفس افتاده»؛ موسیقی پاپ فارسی پس از پنج دهه

اگر فرم های موسیقایی این ترانه ها را با نوع موسیقی دستگاهی – اصیل که – سبک غالب موسیقی پیش از آن بود – قیاس کنیم مشخص می شود که فرم های موسیقی کوچه بازاری تا حد ممکن به فرم هایی ساده، تکرار شونده و قابل پیش بینی تنزل یافته اند. مسئله ای که به زعم نگارنده می توان ارتباط میان این سبک و سال های پساکودتای ۲۸ مرداد یافت.

«تئودور آدورنو» در مقاله مهم «نقد اجتماعی موسیقی رادیو» از ارتباطی عمیق میان سادگی فرم های موسیقی توده ای و دلهره های اجتماعی پرده بر می دارد. تجربه شنیداری موسیقی کوچه بازاری شکلی از تجربه است که در آن فرد خودخواسته ذهن خود را تسلیم نوعی از فرم های موسیقی می کند که قابل پیش بینی و کنترل است.

به عبارت دیگر در این فرم ها شنونده لازم نیست تا قوه تخیل و کوشش ذهنی خود را به کار اندازد تا به پیچیدگی های فرمال قطعه شنیداری دست یابد چرا که در غیاب هر نوع پیچیدگی مسیر حرکت نت ها و آواها از پیش معلوم است. در این صورت آشکار می شود که چگونه این سبک از موسیقی بیشتر در میان طبقات پایین شهری و کارگر و … پایگاه یافت.

موضوع مهم دیگر جدا از فرم موسیقیایی، زبان و کلام به کار رفته در این ترانه ها است. در کلام این ترانه ها معمولا کل محتوا به سوز و گدازی عاشقانه، قصه بی وفایی معشوق و … به ساده ترین و پایین ترین شکل ادبی و زبان شناسانه آن خلاصه می شود. از این رو در ترانه های کوچه بازاری معمولا از استعاره و سمبولیسم نشانه ای نیست.

مسئله مهم دیگر در این نوع موسیقی به نوع اجرا و «پرفورمنس» آن باز می گردد. آنجا که موسیقی و کلام ساده و تکرار شونده و قابل پیش بینی است اجرا و حرکات «بدن» نیز ناگزیر شکلی آشنا و مألوف می یابند. از این رو پایکوبی و دستمال تکان دادن مردم در اجراهای «آغاسی» را می توان توافقی «همگانی» برای فکر نکردن به شمار آورد. همگانی بودن اجرای این آئین را نیز می توان با دلهره های اجتماعی که پیش از این از آن سخن رفت مرتبط دانست. شنوندگان اجراهای زنده خوانندگان کوچه بازاری از خلال هویت جمعی کاذب و شورمندانه نوعی امنیت حاصل از انجام آئینی گروهی را تجربه می کردند که مرهمی بود بر زخم های اجتماعی ناسور طبقاتی شان.

یادآوری این موضوع ضروری است که در انتهای دهه ۴۰ بسیاری از اجراهای نعمت الله آغاسی، در استادیوم امجدیه (شیرودی) انجام می شد. پس به یک معنا می توان گفت که در سطح پایین ترین نوع موسیقی عامه پسند تجربه موسیقیایی بیشتر نوعی بهانه برای ایجاد یک فضای کاذب «نزدیکی اجتماعی» است. از این رو تمرکز بر این نکته تاریخی اهمیت دارد که این سبک از موسیقی پس از سال ۳۲ شکل گرفته و پس از سال ۴۲ به همه گیرترین جریان موسیقی روز بدل می شود.

«از نفس افتاده»؛ موسیقی پاپ فارسی پس از پنج دهه

این شکل از موسیقی چندان باب طبع حاکمیت – که می خواهد با تزریق پول نفت ره مدرنیزاسیون اجتماعی را در دهه چهل یک شبه طی کند – نیست. همان طور که سینمای موسوم به فیلمفارسی نیز از سوی «فرح پهلوی» و دوستانش گهگاه سینمای «لات بازی» خوانده می شود.

بنا بر این تاکید بر عبارت «خوانندگان مردمی» که از سوی دست اندرکاران این نوع موسیقی به خوانندگان این سبک اطلاق می شد دارای بار کنایی بسیاری است. نوعی تاکید بر توده گرایی در این سبک وجود دارد که در خلال پرفورمنسش گهگاه کنایه ای نیز به طبقه نوکیسه در حال شکل گیری در شهرهای بزرگ می زند. نمونه مشهور آن را در آواز کوچه باغی «ایرج» در ابتدای فیلم «چرخ و فلک» می توان یافت که در حالی که دست هایش را به سمت ساختمان های بلند شمال شهر گرفته است می خواند: «یکی را داده ای صد گونه نعمت… یکی را قرص نان آلوده در خون».

موسیقی پاپ: از اواخر دهه ۱۳۴۰ تا انقلاب

تا سال های اواخر دهه ۱۳۴۰ این صاحبان کاباره هیا لاله زار و پایین شهر هستند که خوراک شنیداری مردم را تامین می کنند. با این حال جریان دیگری از موسیقی نیز در حال شکل گیری است که مخاطبانی بسیار خاص دارد. موسیقی راک و پاپ غربی. این موسیقی که اغلب در کاباره های بالای شهر (کوچینی، باکارا، میامی و …) اجرا می شود عمدتا تقلید خام و دم دستی است از سبک جدیدی از موسیقی که در دنیای غرب، به راه افتاده است.

موسیقی موسوم به راک که با شکستن هنجارهای رایج در موسیقی/ کلام و اجرای پیش از خود هم راستا با شیوع آنارشیسم اجتماعی هیپیسم و جنبش های رادیکال اجتماعی میانه دهه ۱۹۶۰ سروصدای زیادی به پا کرده است. محبوبیتی که آرام آرام موسیقی سبک راک اند رول را به سبک الویس پریستلی) را از سکه انداخته است. نخستین بادهای غربی که بوی این تجربه را به ایران آوردند در ادامه به تندبادهایی بدل شدند که در کوتاه مدت بنیادهای موسیقی کوچه بازاری را بر باد دادند.

در اواخر این دهه «استودیو طنین» به محلی برای جمع شدن آهنگ سازان و ترانه سرایان جوانی بدل می شود که رویاهای بسیاری در سر دارند. جوانانی مانند «اسفندیار منفردزاده»، «شهیار قنبری»، «بابک افشار»، «پرویز اتابکی»، «ایرج جنتی عطائی»، «واروژان» و … آماده اند تا انقلابی را در ترانه فارسی به وجود آورند.

نخستین ترانه ای که در این فضا بسیار گل می کند، ترانه ای است که به صورت سرنمونی تمایزات آشکار خود را با سبک رایج موسیقی بروز می دهد: «مرد تنها»، ترانه ای ساخته منفردزاده و کلام «شهیار قنبری» که وقتی با صدای خش دار و زخمی «فرهاد» در انتهای فیلم «رضا موتوری» خوانده می شود بیشتر به ناله های گرگی زخمی در زمستان می ماند. به نظر می رسد صدا «عامدانه» صاف و بی خش نیست و کلام ترانه نیز عامدانه بدون قافیه و الزام تساوی بندها نوشته شده است.

از ۱۳۴۹ به بعد به تدریج فضای موسیقی چنان تحت تاثیر موسیقی پاپ قرار می گیرد که بسیاری از سوپراستارهای موسیقی کوچه بازاری که یک دهه پیش از آن ترکتازی می کردند به حاشیه می روند. در این سال ها جامعه نیز در حال پوست اندازی است.

«از نفس افتاده»؛ موسیقی پاپ فارسی پس از پنج دهه

تزریق «اووردز» پول نفت به اقتصاد کشور شرایطی را به وجود آورده است که در آن با کوچ روستاییان به شهرهای بزرگ عملا طبقه جدیدی در اطراف شهرها به وجود آمده است. همچنین شروع فعالیت های چریکی چپ گرایانه در شهرها، بالا رفتن ناگهانی قیمت نفت در اوایل دهه ۵۰ هم زمان با فشار و سانسور شدید ساواک عملا فضایی را به وجود می آورد که ترانه های پاپ گهگاه به فرصت هایی برای اعتراض به وضع موجود بدل می شوند. چیزی که تا پیش از آن در فرهنگ شنیداری موسیقی ایران بی سابقه است.

ترانه های معترض و سیاهی که توسط خوانندگانی مانند «فرهاد»، «فریدون فروغی» و «د. اقبالی» خوانده می شوند به بازتاب سرخوردگی ها و ناکامی های طبقه متوسط و طبقه متوسط پایین بدل می شوند. ساواک خیلی دیر به کنایه تصاویر سکه های وارونه شاهنشاهی و پرچم آمریکای چسبانده شده روی عکس دستگاه «جک پات» در کاور صفحه «شبانه» (منفردزاده، شاملو و فرهاد) پی می برد و استعاره های به کار رفته در ترانه «جنگل» (بابک بیات، جنتی عطائی، اقبالی) که حکایت از ماجرای «سیاهکل» دارند را هیچ گاه در نمی یابد.

کار به جایی می رسد که اداره نگارش ساواک استفاده از واژه هایی مانند خنجر، جنگل، رفیق، شب و … را به علت کارکرد استعاری آنها محدود می کند. اگرچه ترانه های معترض همه ترانه دهه پنجاه را تشکیل نمی داد با این حال ترانه های غیراجتماعی – سیاسی نیز به شکلی دیگر خوش باشی سال های این دهه را به چالش می کشیدند و آن درونمایه های اندوه و یأس در این ترانه ها بود.

به لحاظ اجتماعی می توان گفت جامعه خود را در برابر از دست رفتن ارزش هایی می دید که یکباره زیر بار مدرنیزاسیون شهری در حال دود شدن و به آسمان رفتن بودند. پوچ شدن ارزش هایی که به تعبیر «نیچه» و «کامو» عصیان و نهیلیسم را در پی داشتند. در زیر این پوست انداختن های ظاهری به نظر می رسید هسته مقاومت کننده ای وجود دارد که به شکل سمجی به این تجدد تن در نمی دهد. اگر تجربه بصری این سبک از موسیقی را با موسیقی کوچه بازاری قیاس کنیم، تفاوت آشکاری خودنمایی می کند.

تجربه شنیداری این موسیقی نه دریافت حسی از هویت جمعی همگانی که برعکس نوعی انزوا و تنهایی و تخدیر است. مسئله ای که می توان معادل سینمایی آن را در فیلم های «فرزان دلجو» در نظر گرفت. جوانان بیکار و بی آلایشی که زیر پای غول بی شاخ و دمی به نام «تهران» له می شوند و تنها فلسفه وجودی آنها در آغوش گرفتن تمام و کمال مرگ رستگاری بخش است.

در اینجا عناوین فیلم ها خود گویا است: «علف های هرز»، «ماهی ها در خاک می میرند» و … تکرار درونمایه های پر از اندوه و یأس مقاومت ناخودآگاه جمعی جامعه ای است در برابر ارابه ای که پرشتاب به سوی دروازه های تمدن به پیش می تازد. جالب اینجاست که خود شاه نیز گهگاه از فضای موسیقی پاپ روز گلایه می کند با این حال کار به جایی می رسد که اهالی موسیقی کوچه بازاری نیز مجبور می شوند تا برای جدا نماندن از غافله به جای رقص جمعی با دستمال بخوانند: «دنیا از تو سیرم… بگذار که بمیرم!». انقلاب ۱۳۵۷ انفجار این میل مبهم اندوه، ترس، عصیان و نیهیلیسم است.

«از نفس افتاده»؛ موسیقی پاپ فارسی پس از پنج دهه

موسیقی پاپ در سال های پس از انقلاب دو چهره کاملا متفاوت دارد. چهره اول آن در اولین سال های فعالیت رسمی موسیقی پاپ در دوران پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ است و چهره متاخر و فعلی آن از میانه دهه ۱۳۸۰ شروع شده تا به امروز ادامه دارد. در سال های اصلاحات، موسیقی پاپ بازتابی از گیجی، سردرگمی، امیدها و آرزوهای آن نسل است. از یک سو موزیسین ها هنوز به شدت تحت تاثیر موسیقی دهه پنجاه هستند و از سوی دیگر سعی می کنند تا با فاصله گرفتن در فرم ها و اجراها برای خود هویت مستقلی دست و پا کنند.

در این سال ها یکی از تاثیرگذارترین فیگورها «بابک بیات» است. «بابک بیات» که در زمره مشهورترین آهنگسازان دهه پنجاه است به تصویری شمایلی در این سال ها بدل شده و نسل جدیدی از خوانندگان را پرورش می دهد: «مانی رهنما»، «حمید حامی»، «نیما مسیحا» و … جوانانی هستند که با آموزه های بیات نوع خاصی از ترانه خوانی اجتماعی را به پیش می برند. هنگامی که «رهنما» در تیتراژ پایانی «مرسدس» ساخته «مسعود کیمیایی» از مشکوک بودن به گل و هوا می خواند، این تصویر با وقایع اجتماعی میانه دهه ۱۳۷۰ بسیار همخوان است.

سال های میانه دهه ۱۳۸۰ سال های پوست انداختن و انفجار در ترانه است. آنارشیسمی که در این سال ها با موسیقی موسوم به موسیقی «زیرزمینی» آغاز می شود، اگرچه هویتی متمایز با موسیقی دهه پنجاه و تکرار آن در دهه هفتاد دارد با این حال خیلی زود به ابتذال می گراید. بخشی از این ماجرا را می توان به جریان جهانی آنچه اصطلاحا «اصالت سبک زندگی» در زمانه پسامدرن نامیده می شود مرتبط دانست.

گویا دیگر آنقدرها اهمیت ندارد که موسیقی یا هر کالای هنری دیگر دارای چه کیفیتی باشد بلکه آنچه بیشتر اهمیت دارد این است که در سیلان تصاویر و صداها سریع تر بتوان آن کالا را صاحب شد و مصرف کرد. نکته ای که فیلسوف مارکسیست متأخر آمریکایی، فردریک جیسمون، آن را منطق سرمایه داری متأخر می نامد.

در این دوران تغییر شرایط ضبط و پخش موسیقی به واسطه همه گیر شدن اینترنت و ماهواره ها و … موجب می شود تا دیگر معیار چندانی برای محک زدن کیفیت قطعه موسیقیایی وجود نداشته باشد. در این سال ها ترانه های عامه پسند نیز با تکیه بیماروارانه به سرگرم کنندگی چنان فضای اشباع شنیداری را به وجود آورده اند که دیگر فضای امنی برای ناشنیدن آنها وجود ندارد.

* پژوهشگر هنر


منبع: برترینها

قدیمی‌های رادیو کیک ۷۷ سالگی را بریدند

ویژه برنامه «ارمغان اردیبهشت» یکشنبه (سوم اردیبهشت ماه) به مناسبت گرامیداشت ۷۷ سالگی رادیو برگزار شد.

به گزارش ایسنا، این برنامه با حضور تعدادی از پیشکسوتان رادیو در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد. در این مراسم سرور پاکنشان، مریم نشیبی، بهروز رضوی، ایرج برخوردار، محمد قربانی، ماهداد توکلی، مهدی سدیفی، علی آذری ارغوم به عنوان پیشکسوتان رادیو تقدیر شدند.

در ابتدای مراسم مستند آقای هرتز به کارگردانی صادق داوری فر پخش شد و غلامحسین کاظمی دینان، رییس انجمن روابط عمومی ایران و علیرضا چابک‌رو، عضو شورای سیاست‌گذاری فصلنامه سرزمین هنر و کارشناس رسانه‌های نوین، درباره این مستند صحبت کردند.

در این مراسم علیرضا دباغ، جاوید موسوی،‌ حسین جوادی، علیرضا معینی،‌ مریم جلالی و … نیز حضور داشتند.

در پایان مراسم کیک ۷۷ سالگی رادیو با حضور پیشکسوتان رادیو بر روی صحنه بریده شد.


منبع: عصرایران

انتقال امتیاز «دنیای تصویر» به فرزند علی معلم

در آیین نکوداشت علی معلم، از انتقال امتیاز کامل موسسه و ماهنامه دنیای تصویر به امید معلم، فرزند آن مرحوم خبر داده شد.

به گزارش ایسنا، آیین نکوداشت مرحوم علی معلم عصر امروز (یکشنبه) سوم اردیبهشت ماه همزمان با مراسم چهلمین روز درگذشت وی، با حضور جمع کثیری از اهالی هنر و  مسؤولان سینما و دوستداران وی در تالار وحدت برگزار شد.

این مراسم با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین هنرمندانی از جمله علی نصیریان، داریوش ارجمند، سعید راد، مجید مظفری، حسن فتحی ، فریدون جیرانی، رضا میر کریمی، حبیب ایل بیگی، حجت الله ایوبی ، محمد حیدری، پوران درخشنده، مسعود جعفری جوزانی، نیوشا ضیغمی، شهاب حسینی، مصطفی زمانی، پریناز ایزدیار، شیلا خداداد، لاله اسکندری، کمند امیر سلیمانی، محمدرضا اصلانی مستند ساز، پژمان جمشیدی، الهام حمیدی، علیرضا تابش، همایون ارشادی، همایون اسعدیان، فرشته طائرپور،  مهدی سلطانی، عبدلله اسکندری، احمد مسجد جامعی، احسان کرمی، گلاره عباسی،بهروز افخمی، مرجان شیرمحمدی، اکرم محمدی، رضایزدانی، کورش تهامی، امیرحسین رستمی، پرستو صالحی و جمع کثیری از دوستداران علی معلم همراه بود.

علی معلم تهیه‌کننده، مدیرمسوول و صاحب امتیاز مجله «دنیای تصویر» ۲۳ اسفند ماه سال گذشته به دلیل ایست قلبی از دنیا رفت.


منبع: عصرایران

استاد دوتار نواز خراسانی در بیمارستان سینا مشهد‎ (عکس)

استاد «عثمان محمدپرست» دوتار نواز خراسانی از هفته گذشته به علت عارضه دیسک کمر در بیمارستان سینا بستری شده است. 

به گزارش ایرنا، عثمان محمدپرست دوتار نواز شهیر خراسانی از خیرین مدرسه ساز نیز میباشد که تا کنون ۹۲۰ مدرسه ساخته است. 


منبع: عصرایران

جولیا رابرتز، بازهم زیباترین زن جهان شد

 



به گزارش کافه سینما، این پنجمین باری است که جولیا رابرتز در صدر فهرست مجله پیپل قرار می گیرد. نخستین بار در سال ۱۹۹۱ و بعد از اینکه دوبار نامزد جایزه اسکار شده بود به عنوان زیباترین زن سال انتخاب شد.رابرتز در سال ۱۹۹۰ بعد از بازی در فیلم «زن زیبا» درکنار «ریچارد گیر» به شهرت رسید و اولین فیلمی هم بود که برای بازی در آن نامزد جایزه اسکار شد.او در دهه ۱۹۹۰ میلادی یکی از پر درآمدترین هنرپیشه های زن در دنیا بود. او در سال ۲۰۰۱ برای بازی در فیلم «ارون براکوویچ» برنده جایزه اسکار شد.جولیا رابرتز ۴۹ ساله، ۱۴ سال است که با سینماگر «دنی مودر» ازدواج کرده است. این دو صاحب ۳ فرزند هستند.


منبع: بهارنیوز

زوم «اسپیلبرگ» برای اسکار ۲۰۱۷

به گزارش ایسنا، به نقل از ورایتی، این فیلم که هنوز نامی برای آن انتخاب نشده است از تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۱۷ به صورت محدود اکران خود را آغاز می‌کند تا بتواند در فصل حوایز سینمایی و بویژه جوایز اسکار حضور یابد و سپس از تاریخ ۱۲ ژانویه و یک هفته پس از جوایز سینمایی گلدن گلوب اکران گسترده خود را کلید خواهد زد.
 




این فیلم درباره روزنامه‌نگارانی است که در سال ۱۹۷۱ میلادی دولت وقت آمریکا را به دلیل افشای اسناد محرمانه مربوط به پنتاگون به چالش کشیدند. داستان فیلم درباره «بن بردلی» دبیر نشریه واشنگتن پُست و یک ناشر به نام «کترین گراهام» است که دولت آمریکا را به سبب حق گزارش دادن مجموعه‌ای از اسناد بحث برانگیز در سال ۱۹۷۱ به چالش کشیدند.«تام هنکس» قرار است در نقش «بن بردلی» و «مریل استریپ» در نقش «کترین گراهام» بازی کند.

این اسناد طبقه بندی شده و سری درباره مطالعه‌ای جدید و اطلاعاتی بسیار حیاتی درباره جنگ ویتنام بود. «بردلی» و «گراتهام» درگیر مبارزه حقوقی در این پرونده شدند، در حالی که «دنیل السبرگ» تحلیلگر نظامی و افشاکننده اصلی این اسناد دستگیر و متهم به توطئه و جاسوسی شد.فیلم‌هایی درباره روزنامه‌نگاران شجاع همواره مورد توجه اعضای آکادمی اسکار بوده است، همانطور که در سال ۲۰۱۵ فیلم «اسپاتلایت» موفق به کسب اسکار بهترین فیلم شد و فیلم‌ «شب بخیر و موفق باشی» در ۲۰۰۵ و «همه مردان رئیس جمهور» در سال ۱۹۷۶ درچندین بخش نامزد کسب جایزه اسکار شدند.

«اسپیلبرگ» که سال گذشته فیلم نه چندان موفق «غول بزرگ مهربان» (BFG) را ساخت، چندین پروژه سنینمایی روی میز دارد و هم‌اکنون در مراحل نهایی تولید فیلم علمی تخیلی «شماره یک آماده» و همچنین مرحله پیش‌تولید فیلم «ربودن ادگاردو مورتارا» است.این کارگردان سرشناس سینمای جهان که آخرین‌بار با فیلم «لینکلن» با بازی «دنیل دی لوئیس» در سال ۲۰۱۲ توانست نامزد جایزه اسکار شود، پیش از این در سال ۱۹۹۳ با فیلم «فهرست شیندلر» و در سال ۱۹۹۸ با فیلم «نجات سرباز رایان» دو جایزه اسکار بهترین فیلم و یک اسکار کارگردانی را از آن خود کرده است.


منبع: بهارنیوز

قسمت‌های بعدی آواتار از سال ۲۰۲۰

جیمز کامرون تاریخ اکران قسمت‌های بعدی آواتار را مشخص کرد. به این ترتیب که قسمت دوم این فیلم در تاریخ ۱۸ام دسامبر ۲۰۲۰ اکران خواهد شد و پس از آن و در تاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱ قسمت سومش به سینماها می‌آید. سپس بعد از وقفه‌ای سه ساله، آواتار ۴ ۲۰ ام دسامبر ۲۰۲۴ اکران خودش را آغاز خواهد کرد.در تاریخ نوزده دسامبر ۲۰۲۵ هم قسمت پنجم اکران می‌شود. این خبر صبح شنبه در صفحه‌ی فیسبوک رسمی این فیلم منتشر شد که به همراه تصویری از جیمز کامرون و عواملش پست شده بود. جیمز کامرون در این پست نوشته بود: «کار کردن با بهترین تیم این حرفه واقعا عالی است. ما به طور همزمان چهار دنباله را فیلمبرداری می‌کنیم.»

کامرون سال گذشته اعلام کرده بود که چهار دنباله بر فیلم آواتار خواهد ساخت و وعده داد که از سال ۲۰۱۸ اکرانشان آغاز می‌شود. او گفت که در ابتدا برنامه داشته است که فقط دو دنباله بر این فیلم که از زمان اکرانش تا کنون پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما باقی مانده است بسازد. اما بعد از صحبت با نویسندگان و طراحان پروژه متوجه شده است که هنوز چیزهای ناگفته‌ی زیادی درباره‌ی پاندورا و دنیای داستانی آواتار باقی مانده است که دو فیلم کفافش را نمی‌دهد.در ابتدا کامرون اعلام کرده بود که قسمت دوم کریسمس ۲۰۱۸ روانه‌ی سینماها خواهد شد و سه فیلم بعدی هم در سال‌های ۲۰۲۰، ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ اکران می‌شوند‌. اما کمپانی فاکس هیچکدام از این تاریخ‌ها را تایید نکرد و در نهایت هم‌خود جیمز کامرون ماه گذشته اعلام کرد که اکران قسمت دوم در کریسمس ۲۰۱۸ دیگر عملی نیست.


منبع: بهارنیوز

برنده جایزه «سروانتس» ۲۰۱۷ معرفی شد

به گزارش «دویچه وله» جایزه «سروانتس» که مهم‌ترین افتخار ادبی جهان اسپانیولی‌زبان‌ها محسوب می‌شود،‌ در این دوره نصیب «ادواردو مندوزا» رمان‌نویس اهل اسپانیا شد.فیلیپ ششم پادشاه اسپانیا طی مراسمی رسمی این جایزه ۱۲۵ هزار یورویی (۱۳۲ هزار دلار) را به پاس دستاوردهای ادبی عمر مندوزا به این نویسنده تقدیم کرد. «مندوزا» با روایتی بی‌نظیر به نقل داستان‌های جنایی می‌‍پردازد و در ژانرهای دیگر هم دستی بر آتش‌ دارد. بیشتر داستان‌ها و رمان‌های او در بارسلونا اتفاق می‌افتند و به‌نوعی تاریخ و رویدادهای روز این شهر را روایت می‌کنند.

وزیر فرهنگ اسپانیا از «مندوزا» به خاطر استفاده از عناصر ایهام،‌ هجو و کمدی در کتاب‌هایش که میراث ۴۰۰ ساله «سروانتس»‌ به حساب می‌آید، تقدیر کرد.«ادواردو مندوزا» پس از تحصیل در رشته حقوق و فعالیت به عنوان مترجم در نیویورک، ‌اولین رمانش را در سال ۱۹۷۵ به چاپ رساند. این نویسنده ۷۴ ساله با داستان‌های جنایی خود مسیر جدیدی را در حوزه جنایی‌نویسی ادبیات اسپانیایی باز کرد و ترجمه کتاب‌هایش در کشورهای مختلف مورد استقبال قرار گرفته است.«شهر شگفتی‌ها»،‌ «سال سیل» و «یک کمدی سبک» از جمله آثار ادبی «مندوزا» هستند. پیش از او نویسندگانی چون «ماریو بارگاس یوسا» و «خوان مارسه» موفق به کسب جایزه «سروانتس» شده‌اند.جایزه‌ «سروانتس» که گاه با نوبل ادبیات مقایسه می‌شود،‌ سال ۱۹۷۶ راه‌اندازی شد تا نویسندگان برجسته حوزه‌ ادبیات اسپانیولی‌زبان را مورد تقدیر قرار دهد.


منبع: بهارنیوز

همه آنچه از فیلم‌های بخش مسابقه جشنواره فجر باید بدانید

– امین فرج‌پور: بخش مسابقه هر جشنواره‌ای مهم‌ترین بخش آن جشنواره است که می‌توان سیاست‌های آن جشنواره را نیز در آن به مشاهده نشست. جشنواره بین‌المللی فجر نیز از این قاعده مستثنی نیست.

رویای پیروزی 
در دو دوره اخیر این فستیوال می‌توان فیلم‌هایی ارزشمند و کاملا متفاوت از سلیقه غالب دوره‌های پیش را به تماشا نشست؛ که در صورت امتداد این راه می‌توان این امید و انتظار را داشت که جشنواره بین‌المللی فیلم فجر بتواند جای خود را در بین جشنواره‌های معتبر دنیا باز کند. مطلبی که در پی می‌آید، نگاهی است به فیلم‌هایی که در بخش مسابقه این دوره از جشنواره فجر در رقابت با هم هستند.

اما (مادر)

این فیلم سینمایی اندونزیایی که در ‌سال ٢٠١۶ ساخته شده، در ۷۷ دقیقه می‌کوشد تصویری شبه‌مستند از یک خانواده اندونزیایی در دهه ۶٠ شکل بخشد. داستان «اما» به ادعای فیلم  بر مبنای یک رخداد واقعی نوشته شده است: زندگی آتیرا با ورود زن دیگری به زندگی همسرش به هم می‌ریزد. در فرهنگ و در دورانی که چند‌همسری بین اکثریت مردم مقبول است، آتیرا به تنهایی با رنج و تحقیر با سرنوشتش می‌جنگد. در همین احوال، پسر بزرگ آتیرا، اوجو که سال‌های نوجوانی‌اش را پشت سر می‌گذارد و تلاش می‌کند بفهمد در خانواده‌اش چه می‌گذرد، عاشق ایدا می‌شود. راه رسیدن اوجو به ایدا آسان نیست و او وقتی می‌فهمد مادرش دوباره باردار شده، به شدت برافروخته می‌شود.

رویای پیروزی 

کارگردان فیلم ریری رضا نام دارد که «اما» را براساس سناریوی نویسنده‌ای به نام سلمان آریستو جلوی دوربین برده است. ریری رضا متولد ۱۹۷۰، فیلمساز، تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس اندونزیایی است. نام این فیلمساز با کارگردانی ماجراجویی‌های شرینا (۲۰۰۰ )، جی (۲۰۰۵)، سربازان رنگین‌کمان (۲۰۰۸) و از عشق چه خبر (۲۰۱۶) شناخته می‌شود. او با میرالِسمانا، تهیه‌کننده، هم همکاری موفقی داشته است. این دو در کنار هم مدیریت کمپانی مایلز فیلم را در اندونزی برعهده دارند که همین فیلم «اما» (مادر) نیز یکی از محصولات موفق این کمپانی است که در جشنواره فیلم اندونزی جوایز بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین طراحی لباس، بهترین بازیگر و بهترین کارگردان و در جشنواه بین‌المللی وزول جایزه اینالکو را به دست آورده است. جوت مینی، کریستوفر نلوان، آرمان دوارتی و جاجان سی نور بازیگران این فیلم هستند که طبیعتا برای ما ایرانی‌ها نام‌هایی آشنا به‌شمار نمی‌روند.


تبعیدی

تبعیدی به کارگردانی داویس سیمانیس فیلم لتونیایی ۱۰۳ دقیقه‌ای است که داستانش در ‌سال پایانی جنگ‌ جهانی اول جریان دارد. یک جراح ارتش آلمان به نام اولریش برای بازرسی به یک بهداری دورافتاده می‌رود که محل نگهداری بیماران اعصاب و روان جنگ است. او با دنیای عجیبی روبه‌رو می‌شود که بیشتر به داستان می‌ماند تا واقعیت و این به کل برای ذهن سرد منطقی او چالش‌برانگیز است. تلاش بی‌حاصل برای تغییر دادن این مکان و تعلق خاطری غیرمنتظره به پسرکی وحشی و مرموز از جنگل‌های اطراف، اولریش را به سمت کشف خود راستینش هدایت می‌کند. خیلی زود این پناهگاه باید برای آخرین‌بار جلوی دیوانگی قریب‌الوقوع جنگ بایستد.

رویای پیروزی 

داویس سیمانیس تبعیدی را با سناریویی نوشته تابیتا رودزت جلوی دوربین برده است. این فیلم که در جشنواره بین‌المللی فیلم ریگا و نیز در هفته منتقدان قاهره جایزه بهترین فیلم را به خود اختصاص داده، نخستین فیلم سینمایی سازنده‌اش است که پیش از این فیلم کارگردانی چندین مستند تحسین‌شده و چندین فیلم کوتاه تجربی را در کارنامه دارد. درباره او نوشته شده که موضوع غالب تلاش‌های هنری و تم اصلی پژوهش‌های آکادمیک او فضا و زمان تاریخی در آثار سینمایی است. در فیلم تبعیدی بازیگرانی چون اولریش ماته، اگنس سیرول، دمیتریس یالدوس، لئونیدس لنس، تامس لیپاینیکس، ماریانا یاناس و پتریس لیپینس ایفای نقش کرده‌اند.


بال‌های پدرم

کیوانچ سزر، سینماگر ترک، فیلم بال‌های پدرم را بر پایه سناریویی نوشته خودش در ‌سال ٢٠١۶ کارگردانی کرده است. در خلاصه داستان این فیلم ١٠١ دقیقه‌ای چنین آمده: داستان یک کارگر ساختمانی کهنسال که با ابتلا به یک تومور بدخیم برخلاف همکارانش تمام برنامه‌های آینده را رها می‌کند.

رویای پیروزی 

درباره بال‌های پدرم گفته شده که این فیلم به تعمق و تفکر درباره شأن فرد در بستر جامعه مدرن ترکیه می‌پردازد. کارگردان این فیلم کیوانچ سزر متولد ‌سال ۱۹۸۳ در آنکاراست که ابتدا در دانشگاه مهندسی خواند، سپس به ایتالیا رفت و وارد عرصه فیلمسازی شد. سزر ‌سال ۲۰۰۹ به ترکیه بازگشت و به‌عنوان تدوینگر در تلویزیون و فیلم‌های مستند مشغول به کار شد. او علاوه بر این، چندین فیلم کوتاه ساخت که در ترکیه و دیگر نقاط جهان به نمایش درآمدند. بال‌های پدرم نخستین فیلم بلند او است که ارزشش را مدیون نگاه عمیق سازنده به موضوع تغییرات اجتماعی و شهری است. مندرس سامان چی لر، مصعب اکیجی، کبری کیپ، تانسل اونگل و… در این فیلم ایفای نقش کرده‌اند.


آقای بی‌دردسر

یک فیلم سینمایی چینی از کارگردانی به نام فنگ می‌که فیلم را با سناریویی از خودش در ۱۴۴ دقیقه روایت می‌کند. آقای بی‌دردسر چنین داستانی دارد: مزرعه شوهوآ در چونگ‌کینگ بسیار پرحاصل است، اما سودآوری ندارد. خوشبختانه سهامداران که از گشاده‌دستی مدیر دینگ خشنود هستند از این موضوع علیه او استفاده نمی‌کنند. دینگ برای کسب درآمد بیشتر، یک اتاق را به فردی مدعی هنر به نام کین اجاره می‌دهد، اما پس از مدتی این سوءظن پیش می‌آید که او در مزرعه به یک هوادار دشمن پناه داده است.

رویای پیروزی 

بنابراین سهامداران تصمیم به استخدام مدیری جدید و تطمیع‌‌ناپذیر می‌گیرند که با مخالفت و مقابله کین هنرمند دروغین روبه‌رو می‌شود. کارگران مزرعه با تشویق کین، رشوه‌های کوچک بسیاری به همسر مدیر یائو می‌دهند که در نتیجه آن کین اختلاس و دزدی مدیر جدید را افشا می‌کند. مجموعه این رویدادها درخور اهداف دینگ است که سرانجام به منصب خود به‌عنوان مدیر مزرعه بازمی‌گردد. مانند گذشته مزرعه با زیان به کار خود ادامه می‌دهد، با تظاهر به این‌که هیچ مشکلی وجود ندارد. استودیو فیلمسازی یوث و میر نوسترام پروداکشنز تهیه‌کنندگان این فیلم موفق هستند که از ‌سال گذشته تا امروز در جشنواره‌های جهانی چرخیده و جوایز مهمی را نیز به دست آورده است که ازجمله آنها می‌توان به جایزه بهترین مشارکت هنری در جشنواره توکیو و نیز جایزه بهترین بازیگر مرد و جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی در جشنواره اسب طلایی تایپه اشاره کرد.

درباره فنگ می‌ گفتنی است که او یکی از شناخته‌شده‌ترین فیلمنامه‌نویسان چین است و با لو یه همکاری درازمدتی دارد. فنگ می ‌در ‌سال ۲۰۰۹ جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن را از آن خود کرده و این معتبرترین جایزه دوران کاری اوست. وی فان و تائو یین بازیگران اصلی این فیلم هستند.


کوری

یک فیلم لهستانی تکان‌دهنده از ریشارد بوگایسکی که در جشنواره فیلم لهستان شیرطلای بهترین فیلم و در فستیوال کمرایمیج تقدیر داوران را به دست آورده. این فیلم دو ساعته که فیلمنامه و تهیه‌کنندگی‌اش نیز با بوگایسکی است، قسمت گنگ و مبهمی از زندگی جنایتکاری استالینست به نام جولیا بریستیژر را نمایش می‌دهد. او افسر سازمان امنیت عمومی است و به دلیل شکنجه‌ وحشیانه زندانیان هنگام بازجویی با نام مستعار لونای خونخوار شناخته می‌شود. اوایل دهه ۶۰ میلادی سر و کله جولیا در موسسه‌ای برای نابینایان نزدیک ورشو پیدا می‌شود. این موسسه محل رفت‌وآمد کاردینال استفان وژنسکی، اسقف اعظم لهستان است. کاردینال وژنسکی بین سال‌های ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۶ تحت نظارت جولیا بریستیژر زندانی بوده است.

رویای پیروزی

جولیا در گفت‌وگویی سخت و پرهیجان با کاردینال به ایدئولوژی کمونیست پشت و برای جنایت‌هایش طلب بخشش می‌کند. ماریا مامونا، ماوگوژاتا زایاژکوفسکا، یانوش گایوس، مارک کالیتا و بارتوش پورژیک بازیگران این فیلم هستند.

کارگردان فیلم کوری متولد ‌سال ۱۹۴۳ است. او از میانه‌های دهه ۷۰ میلادی به استودیو ایکس با مدیریت آندره وایدا پیوست. بوگایسکی زمانی که رژیم کمونیستی فیلمش با عنوان بازجویی را توقیف کرد و تحت تعقیب پلیس مخفی قرار گرفت، ناگزیر به کانادا مهاجرت کرد. او در کانادا به فعالیت در زمینه سینما و تلویزیون ادامه داد. او سرانجام‌ سال ۱۹۹۵ به لهستان بازگشت و از آن زمان تاکنون در آن‌جا مشغول به‌کار است.


پایان رویاها

فیلمی از محمدعلی طالبی سازنده فیلم‌هایی چون چکمه، کیسه برنج، تیک‌تاک، تو آزادی، باد و مه و دیوار که بیشتر به خاطر ساخت فیلم در ژانر کودک و نوجوان شناخته می‌شود. پایان رویاها نیز به نظر می‌رسد به سیاق اغلب آثار کارنامه طالبی درباره کودکان باشد؛ فیلم روایتگر قصه پسربچه‌ای است که به همراه خانواده خود در یکی از روستاهای شمالی کشور زندگی می‌کند و با آمدن اسبی به خانه آنها، پسرک علاقه شدیدی به اسب پیدا می‌کند، اما به واسطه اشتباهی که از او سر می‌زند دچار مشکلاتی می‌شود. او مشکل را ابتدا از خانواده خود مخفی می‌کند بنابراین مشکلات و دردسرهای او بیشتر می‌شود و…

 رویای پیروزی

پایان رویاها را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تولید کرده و امیرحسام رضایی، نسرین بابایی، مجید پتکی و محمدحسن رستمی در آن بازی کرده‌اند. به نظر می‌رسد این فیلم نیز مثل بیشتر فیلم‌های سازنده شصت‌ساله‌اش فیلم موفق و پرافتخاری باشد. طالبی تاکنون در جشنواره‌هایی چون برلین، کن جونیور، شیکاگو، سان دنس، نیویورک، مونترال، تورنتو، توکیو، سیدنی، یونان، آمستردام و لندن نمایش‌های موفقی داشته ‌است.


سوفیچکا

نخستین فیلم نویسنده و کارگردان تازه‌کاری به نام کی را کوالینکو که همین‌ سال گذشته از دوره آموزشی الکساندر سوکورف دانشگاه دولتی کاباردینو بالکاریا در شهر نعلچیک فارغ‌التحصیل و سوفیچکا را به‌عنوان نخستین اثر سینمایی خود ساخته است.

رویای پیروزی 

این فیلم که با اقتباس از رمان فاضل اسکندر، نویسنده ایرانی‌تبار اهل آبخاز که یکی از چهره‌های ادبیات کلاسیک شوروی سابق به‌شمار می‌رفت، ساخته شده، درباره زندگی قهرمان زن داستان به نام سوفیچکا از ‌سال ۱۹۳۸ تا‌ سال ۱۹۶۰ است. سوفیچکا زندگی سخت اما پراحساسی دارد: تبعید، عشق، به قتل رسیدن همسر به دست برادرش… سوفیچکا که در نخستین نمایش خود در فستیوال شب‌های سیاه تالین رونمایی شد، از بازیگرانی چون لانا باساریا، سرگئی توماژوفسکی، سیالا ایناپشبا و… در روایت داستان تکان‌دهنده‌اش سود جسته است.


پاریس سفید

یک فیلم فرانسوی ٨٣ دقیقه‌ای از لیدیا ترکی براساس سناریوی خودش که داستان رقیه را روایت می‌کند که در ۷۰ سالگی تصمیم می‌گیرد تا روستایش در منطقه قبائل الجزایر را ترک کند و به پاریس برود. او به تنهایی در طول مدیترانه سفر می‌کند تا همسرش نور را به خانه بازگرداند. از بندر الجزیره تا میدان پیگال در پاریس تنها با آدرس یک هتل روی تکه‌ای کاغذ و البته کمک دوستانی تازه و باورنکردنی او سرانجام نور را در حومه شهر پیدا می‌کند. اما قهرمان او، کهنه‌سرباز جنگ، فردی که در ۴۰‌سال گذشته مخارج خانواده را از آن‌سوی مرزها تأمین می‌کرده، تبدیل به یک بیگانه شده است.

رویای پیروزی 

پاریس سفید که در جشنواره سن ژان دلوز جایزه بهترین بازیگر زن را به دست آورده، نخستین فیلم بلند لیدیا لبر ترکی فیلمنامه‌نویس و کارگردان الجزایری است. لیدیا ترکی پیش از ساخت نخستین فیلمش در عرصه فیلمسازی کارهای مختلفی از دستیار طراح صحنه گرفته تا تهیه‌کننده را تجربه کرده بود. او کارگردانی چهار فیلم کوتاه را نیز در کارنامه دارد.  فیلم کوتاه او با عنوان شهر ناامید ‌سال ۱۹۹۸ جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره فیلم پنتین را از آن خود کرد و پس از آن در تعداد زیادی جشنواره فرانسوی و بین‌المللی حضور یافت. در پاریس سفید تسعدیت ماندی، زهیر بوضرار و کارول روشر بازی دارند.


ایوان

فیلمی به نویسندگی و کارگردانی آلیونا داویدوا که در جشنواره فیلم بالتیک به‌عنوان بهترین فیلم اول؛ در جشنواره فیلم شاینینگ انجل جایزه بهترین کارگردانی فیلم‌های اول؛ در جشنواره فیلم کینومای جایزه بهترین داستان و در جشنواره فیلم بودم ژیت جایزه ویژه داوران را به دست آورده است و این فیلم روسی داستان راننده آمبولانسی به نام ایوان را روایت می‌کند که در یک شهر کوچک زندگی کسالت‌باری دارد. ایوان مثل بسیاری از هم‌نسلانش سال‌ها است آرمان تغییر در زندگی خودش و در کشورش را فراموش کرده؛ تا این‌که یک روز ایوان با دختری جوان ملاقات می‌کند که به او امید تغییر می‌دهد.

رویای پیروزی 

آلیونا داویدوای ۴٠ ساله که در ‌سال ٢٠٠٧ دیپلم موسسه فیلمبرداری مسکو را دریافت کرده، در شهر روسی کوچکی در جمهوری چواشستان زندگی می‌کند و در تئاتر محلی به‌عنوان کارگردان مشغول فعالیت است. به نظر می‌رسد این کارگردان ایوان را با نگاهی به فضای زندگی خودش نوشته است. در ایوان کریل پولوخین، پولینا گوخمان و آناستازیا ملنیکووا ایفای نقش کرده‌اند.


کواترتندتا

فیلمی از پل رودریگز با سناریویی از پل رودریگز، سلیا ریکو و ادوارد سولا که در جشنواره فیلم مالاگا جایزه بهترین فیلمبرداری و تقدیر ویژه هیأت داوران را به دست آورده و در جشنواره‌هایی چون تارازونا، شانزدهمین دوره جشنواره فیلم‌های مدیترانه‌ای بروکسل، جشنواره فیلم مونفیلمات و جشنواره انسی سینمای اسپانیا نیز حضوری راضی‌کننده داشته است.

رویای پیروزی

رودریگز که دستیاری کارگردانان مطرحی چون رافا کورتز،‌ کلودیا یوسا، آگوستی ویارونگا و بارنی الیوت را در کارنامه دارد، در این نخستین فیلمش داستانی جذاب را دستمایه روایتش قرار داده است: مرگ همسر سینیور توماس دردسرساز می‌شود، چون خانواده متوفی قصد دارند پیکر او را به پاریس بازگردانند، اجازه دفن‌کردن او را نمی‌دهند. بنابراین توماس جنازه را می‌رباید تا همان‌طور که همسرش می‌خواست او را در کواترتندتا، روستای کوچکی در منطقه آلیکانته دفن کند. اما توماس با مشکل دیگری روبه‌رو می‌شود. او به یاد نمی‌آورد چگونه باید به کواترتندتا رفت و گم می‌شود.

در همین حین دورا دختر متوفی از پاریس سرمی‌رسد، زنی خونسرد، غیرصمیمی و رند که مصمم است دارایی‌های مادرش را به چنگ آورد و هر چه زودتر پیکر او را به پاریس بازگرداند. البته که دورا نمی‌تواند جنازه را پیدا کند. بنابراین مجبور می‌شود برخلاف خواستش بیش از آنچه قصد داشت در سرزمینی که به آن پیوند خورده بماند.خوزه ساکریستان، لایا مارول، سرژی لوپس و خولیان ویلاگران بازیگران اصلی این درام جذاب هستند.


نگار

چهارمین فیلم سینمایی رامبد جوان که نخستین‌بار در سی‌و‌پنجمین جشنواره ملی فیلم فجر رونمایی شد، داستان نگار دختر خانواده‌ای نیمه‌مرفه و اصیل را روایت می‌کند. پدر او در یک معامله اقتصادی شکست خورده و به خاطر فشارهای زیاد مرده است؛ این تحلیلی است که پلیس نسبت به مرگ او اعلام می‌کند. اما نگار این تحلیل را باور ندارد و تصمیم می‌گیرد که روزهای آخر پدر را مرور کند تا به اصل ماجرا پی ببرد.

رویای پیروزی 

رامبد جوان درام معمایی نگار را با سناریویی نوشته احسان گودرزى (براساس طرحى از خود رامبد جوان) کارگردانی و تهیه کرده است. نگار جواهریان، محمدرضا فروتن، مانی حقیقی، آتیلا پسیانی، فریبا کامران، علیرضا شجاع نوری، افسانه بایگان، اشکان خطیبی، علیرضا آقاخانی، محمود کریمی، ایلیا کیوان، شایان کامروز و عیسی حسینی بازیگران جدیدترین فیلم رامبد جوان چهل‌و‌شش ساله هستند. جوان که پیش از نگار فیلم‌های ورود آقایان ممنوع، پسر آدم، دختر حوا و اسپاگتی در هشت دقیقه را جلوی دوربین برده، در کارنامه سینمایی‌اش یازده فیلم را به‌عنوان بازیگر دارد. او که در چند ‌سال اخیر با ساخت مجموعه پرطرفدار خندوانه مرزهای شهرت و محبوبیتش را تا دوردست‌ها امتداد داده، کارگردانی چهار مجموعه تلویزیونی به نام‌های گمگشته، نشانی، مسافران و توطئه فامیلی را نیز در کارنامه دارد.


شب دراز فرانسیسکو سانتیس

فیلمی آرژانتینی به کارگردانی فرانسیسکو مارکز و آندریا تستا براساس سناریوی این دو نفر که داستانش را در دوران دیکتاتوری دهه هفتاد آرژانتین روایت می‌کند: ‌سال ۱۹۷۷ بوینس‌آیرس. فرانسیسکو سانتیس که زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای دارد، اطلاعاتی درباره عملیات آدم‌ربایی پیش‌روی سربازان دیکتاتوری دریافت می‌کند. در طول شب او باید مهمترین تصمیم زندگی‌اش را بگیرد:   آیا او با به خطر انداختن زندگی خود جان افراد بیگناه را نجات خواهد داد؟‌

رویای پیروزی 

شب دراز فرانسیسکو سانتیس که ‌سال گذشته در جشنواره فیلم کن، در بخش نگاه ویژه نگاه‌ها را متوجه خود کرد، دو کارگردان دارد که هر دو از نظر آکادمیک مدارج بالایی دارند. فرانسیسکو مارکز سی‌و‌شش ساله و آندریا تستای سی‌ساله هر دو به‌عنوان مدرس کارگردانی در مدرسه ملی فیلمسازی آرژانتین فعالیت می‌کنند. کارگردان‌های این فیلم که در جشنواره فیلم بوینس آیرس حضوری موفق داشت، دیه‌گو ولاسکس، لارا پارِدس و والریا لوییس را به‌عنوان بازیگران اصلی به کار گرفته و یکی از بهترین فیلم‌های‌ سال را حاصل آورده‌اند.


افتخار

این فیلم بلغاری به کارگردانی کریستینا گروزوا و پیتر والچانوف داستان سنکا پتروف، کارگر راه‌آهن را روایت می‌کند که روی ریل قطار مبلغ هنگفتی پول نقد پیدا می‌کند. او تصمیم می‌گیرد که پول را به پلیس تحویل دهد و دولت نیز به او یک ساعت مچی تازه هدیه می‌دهد که خیلی زود از کار می‌افتد.

رویای پیروزی 

جولیا استایکوا، رئیس روابط عمومی وزارت ترابری ساعت قدیمی پتروف را گم می‌کند. از این‌جا به بعد تلاش نومیدانه پتروف برای بازگرداندن ساعت قدیمی و البته شأن انسانی‌اش آغاز می‌شود.

کریستینا گروزوا و پیتر والچانوف افتخار را با سناریویی از دکو تارالژخوف ساخته‌اند. این فیلم جدیدترین فیلم سازندگانشان بعد از درس، رودخانه بی‌پل و پرش است. درس نخستین فیلم بلند آنها است که در جشنواره‌های فیلم تورنتو و سن‌سباستین به نمایش درآمد.


خانه

نخستین فیلم بلند اصغر یوسفی‌نژاد، منتقد سینمایی داستانگوی شرایطی است که در آن مردی از دنیا رفته و همه دور جسد او جمع شده‌اند اما این جسد از چشم تماشاگر دور نگه داشته‌ می‌شود. متوفی وصیت کرده که بعد از مرگ، جسد او را در اختیار دانشکده پزشکی برای استفاده علمی قرار دهند اما دخترش شدیدا مخالف است.

رویای پیروزی 

خانه که در سی‌و‌پنجمین جشنواره ملی فیلم فجر توجهات بسیاری را به خود جلب کرد، از بازیگران آذربایجانی چون رامین ریاضی، محدثه حیرت، غلامرضا باقری و صدیقه دریانی برای روایت داستانش استفاده کرده است. اصغر یوسفی‌نژاد سازنده فیلم خانه تنها یک اثر بلند دیگر به نام باران رویاها را نمی‌شوید در کارنامه دارد. یوسفی‌نژاد پنجاه‌ سال دارد و از ‌سال ۶۹ با ساخت فیلم هشت میلیمتری سیاه و سفید فعالیت خود را در عرصه سینما آغاز کرده. در کارنامه او چندین فیلم کوتاه و یک سریال مستند نیز دیده می‌شود.


گناهکاران

فیلمی کلمبیایی از ایوان دی گائونا که پیش از گناهکاران، پرتره‌ها و خارجی را در کارنامه دارد و این دو فیلم در جشنواره‌های بین‌المللی به نمایش درآمده‌اند. او که در کارنامه‌اش جایزه پلنگ طلای جشنواره فیلم لوکارنو نیز به چشم می‌خورد، در گناهکاران داستان ماریانا، عشق ابدی ولینگتون را روایت می‌کند که خود را برای ازدواج با رنه آماده می‌کند، اما ولینگتون در تلاش است او را منصرف کند. شایعه دزدی و به قتل رسیدن چند نفر در شهر گذشته‌ای تلخ را برای آنها تداعی می‌کند و در عین حال خانواده جدید ماریانا را هم به خطر می‌اندازد.

رویای پیروزی 

ایوان دی گائونا که سناریو این فیلم را نیز خود نوشته، با گناهکاران پیش از جشنواره فجر در جشنواره فیلم روزهای ونیز و جشنواره فیلم تورنتو حاضر بوده است. ولینگتون گوردیلو، هریبرتو پالاچیو، رنه دیاز کالدرون، آلفونسو لوپز، لیدی هررا و کریستین هرناندز بازیگران این فیلم کارگردان سی‌و‌هشت ساله هستند.


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۲۱)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با رمانی از ادبیات مهاجر ترکیه «لیلا»، ترجمه جدیدی از فاوست گوته، خاطرات احمد عزیزی از دیپلمات های جمهوری اسلامی و… آشنا شوید.

لیلا

  • فریدون زعیم اوغلو
  • ترجمه ی حسین تهرانی
  • نشر مرکز
  • چاپ اول: ۹۶

 خواندنی ها با برترین ها (121)

در این رمان، فریدون زعیم‌اوغلو نگاهش را به گذشته برمی‌گرداند و به زادگاهش نظر می‌اندازد که همراه با والدینش از آنجا مهاجرت کرده است.

این رمان روایت بخشی از زندگی لیلا، از دوران کودکی تا چند سال پس از ازدواج و نهایتاً مهاجرتش به آلمان است. راوی داستان، لیلا، از پدرش میگوید؛ فردی که در اوج ناتوانی‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بر خانواده‌اش حکمرانی میکند و زندگی را بر همه‌ی اعضای خانواده به جهنم تبدیل کرده است. تنفر لیلا از پدرش به‌حدی است که در طی داستان از او با القابی مثل شوهرِ مادرم، کتک‌زن و یا شکم‌سیرکن خانواده یاد و از به‌کار بردن واژه‌ی «پدرم» خودداری میکند.

مادرش در تمام عمر در سکوت، مقابل خواسته‌های نابه‌جای پدر سر تسلیم فرود می‌آورد. برادرانش راه خودشان را می‌روند و خواهرانش منتظر مردی هستند که به خواستگاری‌شان بیاید و امیدوارند که از این طریق به خوشبختی برسند. لیلا در دوران کودکی دارای آزاد‌یهای محدودی است که به‌محض رسیدن به سن بلوغ، آنها را از دست میدهد.

نقل مکان خانواده به استانبول موقعیت‌های جدیدی را برای خانواده پیش می‌آورد: لیلا با یک مرد آشنا و عاشق او می‌شود و آن دو با هم ازدواج می‌کنند، ولی این زوج در ترکیه بی‌آتیه هستند و تصمیم به مهاجرت از این کشور می‌گیرند.

نویسنده با لحنی اثرگذار، پرمعنا و پررنگ، داستان بزرگ شدن یک دختر و متلاشی شدن یک خانواده را بیان میکند. همچنین اشاره‌ای دارد به فضای فرهنگی حاکم بر ترکیه‌ی دهه‌های پنجاه و شصت میلادی و به تعداد زیادی از مهاجرین ترک که به‌دلیل شرایط سخت اقتصادی، کشورشان را ترک کردند و به‌عنوان کارگران ساده به آلمان رفتند. رمان لیلا در واقع سرگذشت واقعی مادر فریدون است که در یک شهرستان کوچک در منطقه‌ی آناتولی ترکیه به‌دنیا آمد و بزرگ شد.


فاوست (تراژدی بخش اول)

  • یوهان ولفگانگ فون گوته
  • ترجمه ی محمود حدادی
  • انتشارات نیلوفر
  • چاپ اول: ۹۵
 خواندنی ها با برترین ها (121)

در سرآغاز این نمایش‌نامه شیطان با نام مفیستوفلس، به بارگاه خداوند درمی‌آید و اگر چه فرشته مقرب به شمار نمی‌رود، خداوند برای او نیروی آفرینندگی قائل می‌شود و او را مشایع فاوست بر زمین قرار می‌دهد.

به این ترتیب تراژدی فاوست، دانشمندی که در پی آگاهی بر همه رازهای جهان و عبور از همه مرزهای هستی محدود انسانی است، بدل به تراژدی بشری می‌شود و سینه او کانون جدال جاویدان نیکی و بدی و نیروهای ایزدی و اهریمنی. ماجرای دکتر فاوست از قرن شانزدهم تا به روزگار گوته، و از آن پس نیز تا به دوران توماس مان، نقش‌مایه بسیاری روایت‌های آلمانی و اروپایی بوده است. از این رو برای شناخت گسترده‌تر این اثر، تاریخچه‌ای هم بر «فاوست‌نامه» نویسی، پیوست پایانی این کتاب شده است.


بیست زخم کاری

  • محمود حسینی زاد
  • نشر چشمه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (121)

محمود حسینی‌زاد داستان‌نویس و مترجمِ شناخته‌شده‌ی روزگارِ ماست. او در مقامِ داستان‌نویس پیش از این کتاب‌های موفقی چون این برف کی آمده؟ و آسمان، کیپِ ابر و سرش را گذاشت روی فلز سرد را نوشته است. روایت‌هایی مملو از شگفتی و اجسام و ارواح و مرگ… اما رمانِ بیست زخمِ کاری اثری‌ است به‏کل متفاوت در کارنامه‌ی کاری او. یک رمانِ تریلر. رمانی درباره‌ ی کُشتن و هراس.

گناهانِ کبیره‌ای که ذهنِ شکسپیردوستِ حسینی‌زاد بازخوانی‌شان می‌کند و به‏هم پیوند می‌زندشان. رمان داستان مردی ا‌ست که می‌خواهد سلطه‌گر باشد. در ابتدا پیرمردی ثروتمند و دارا جان می‌دهد، پزشکی قانونی مرگ را عادی اعلام می‌کند اما این تازه آغاز ماجراست… حسینی‌زاد مبنای روایت خود را بر اموری ممنوعه گذاشته که به‏تدریج روحِ قهرمان‌های او را فاسد می‌کند. ولع، حرص، کشتن، کذب و البته میل به بزرگ ‌بودن در جای‏جای این رمان خواندنی و جذاب نیروی مُحرکه‏ی قهرمان‌های اصلی اوست.

اما در تاریکی و سایه‏ی دیگران، آن زخم‌خورد‌گانِ ساکت بی‏کار ننشسته‌اند و منتظر فرصت هستند. نویسنده رمانِ خود را با ریتمی سریع و در دلِ تهران روایت می‌کند و البته مکان‌هایی دیگر. اما محور تهران است و شاید ویلایی در شمال که نفرین اصلی آن‌جا رقم می‌خورد. بیست زخمِ کاری، تجربه‌ی یک رئالیسمِ پُرشتاب، قرار است مخاطب را مجذوب خود کند.


شتای عمر (برگه های خاطرات سیاسی)

  • احمد عزیزی
  • نشر نی
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (121)

سرانجام زمان آزادی گروگان‌ها فرارسید. دنیا در تب‌وتاب بود و همه‌ی میکروفون‌ها و دوربین‌ها به سمت ایران. روی پلکان هواپیمای الجزایری در نقطه‌ای دوردست و حفاظت‌شده در فرودگاه مهرآباد ایستاده بودم. فهرست اسامی ۵۲ گروگان آمریکایی را در دست داشتم و یک مسئول الجزایری نیز در کنارم بود. گروگان‌ها یک‌به‌یک از کنارمان رد می‌شدند و نام‌شان را روی فهرست نشان می‌دادند و همان مسئول علامتی کنار نام‌شان می‌زد.

مطلع نیستم گروگان‌ها در دوره‌ی نگهداری‌شان به تلویزیون یا روزنامه دسترسی داشتند یا نه. در این صورت باید چهره‌ام برای‌شان آشنا می‌بود. روشن بود که مردم آمریکا با نام و مسئولیتم [در مقام مسئول و هماهنگ‌کننده‌ی کارگروه آزادسازی گروگان‌ها در دولت شهید رجایی] آشنایی کامل دارند و این را از سیل نامه‌هایی فهمیدم که بعد از آزادی گروگان‌ها از نقاط مختلف آمریکا دریافت کردم. بروس لینگن، کاردار سفارت که در محل وزارت خارجه نگهداری می‌شد، اما مرا به‌خوبی می‌شناخت. به‌هرحال او در شرایط بهتری بود و چه‌بسا اطلاعاتی بیش از دیگران از روند ماجرا و دست‌اندکاران آن داشت و روزنامه‌هایی به دستش می‌رسید.

یک بار هم مرا در محل نگهداری در وزارت خارجه دیده و شاید خاطره‌ای از آن دیدار در ذهن داشت. او هنگام بالارفتن از پله‌های هواپیما و عبور از کنارم، تمام‌قد رو به من ایستاد و با احترام کامل دست داد و گفت: «نمی‌دانم چطور باید از شما تشکر کنم، آقای عزیزی!»


درس های فروید برای زندگی

  • برت کار
  • ترجمه ی صالح نجفی
  • نشر هنوز
  • چاپ اول: ۹۵
 خواندنی ها با برترین ها (121)

زیگموند فروید، متخصص فیزیولوژی، پزشک و روانشناس بود. او را پدر روان‌کاوی می‌دانند. فروید، با نبش قبر گذشته‌های پنهان‌شده که غالباً دست‌نخورده زیر خرده‌سنگ‌های ذهن می‌مانند به درک این معنی رسید که انسان بدین‌سان می‌تواند از آسیب‌های فرساینده نوباوگی و کودکی رها و آزاد گردد، آسیب‌هایی که هم از یاد رفته‌اند و هم در عین‌حال هنوز در یاد مانده‌اند. در این کتاب با پاره‌ای از یافته‌های ژرف او در بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نوشته‌هایش آشنا می‌شوید.

مجله اینترنتی
برترین ها» از تمامی ناشران، نویسندگان، مترجمان، منتقدان و علاقه مندان به
حوزه نشر و کتاب دعوت می نماید مطالب خود را در حوزه معرفی و یا نقد و
بررسی کتاب به آدرس زیر ارسال نمایند:

Bartarinha.editorial@gmail.com

همچنین
برای ارتباط و هماهنگی های لازم می توانید با شماره ۲۳۰۵۱۴۹۲ تماس بگیرید.
منتظر پیشنهادات و انتقادات سازنده شما عزیزان می باشیم.  


منبع: برترینها