برنامه تشییع پیکر زنوزی‌جلالی اعلام شد

به گزارش ایسنا، پیکر فیروز زنوزی جلالی که پنجم اردیبهشت پس از تحمل ماه‌ها بیماری سرطان درگذشت، فردا هفتم اردیبهشت روی دست دوستان و شاگردانش تا قطعه نام‌آوران بهشت زهرا (س) بدرقه می‌شود.بر اساس این گزارش، در مراسم تشییع پیکر برنده جایزه جلال آل‌احمد و نویسنده رمان «مخلوق»، محمدرضا سرشار و راضیه تجار سخنرانی خواهند کرد.پیکر مرحوم زنوزی جلالی پس از تشییع از کنار مزار شهدای غواص در حوزه هنری تا خیابان حافظ به بهشت زهرا (س) منتقل می‌شود تا در قطعه هنرمندان این آرامستان به خاک سپرده شود.نویسنده رمان «برج ۱۱۰» از پاییز ۹۴ به بیماری حاد ریوی مبتلا شد و روز پنجم اردیبهشت به دلیل ابتلا به سرطان در بیمارستان مسیح دانشوری جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.رمان «برج ۱۱۰» او سال گذشته از سوی بنیاد شعر و ادبیات داستانی و با همکاری انتشارات علمی ـ فرهنگی در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد.


منبع: بهارنیوز

معرفی هیأت داوران جشنواره کن ۲۰۱۷

اعضای هیئت داوران بخش رقابتی هفتادمین جشنواره فیلم کن با حضور دو بازیگر مطرح هالیوودی و هنچنین حضور پررنگ آسیایی‌ها اعلام شد.

«ویل اسمیت»، «جسیکا چستین»، «ماردن اِده»، «پائولو سورنتینو»، «پارک چان-ووک»، «فن بینگ بینگ»، «آنیس ژوئی» و «گابریل یارد»، هشت عضو هیئت داوران بخش رقابتی جشنواره فیلم کن ۲۰۱۷ به ریاست «پدرو آلمادوار» کارگردان نامدار اسپانیایی هستند.

به گزارش ایسنا به نقل از سایت رسمی جشنواره کن، «ماردن اده» کارگردان آلمانی «تونی اردمن» است که سال گذشته فیلمش برای اولین بار در جشنواره کن رونمایی شد و در نهایت به جمع پنج نامزد نهایی اسکار خارجی راه یافت.

«پائولو سونتینو» کارگردان مطرح ایتالیایی که تاکنون پنج بار با فیلم‌های «جوانی»، «زیبایی بزرگ»، «اینجا باید همانجا باشد»، «پیامدهای عشق» و «دوست خانوادگی» نامزد نخل طلای کن شده است و در سال ۲۰۱۳ با فیلم «زیبایی بزرگ» موفق به کسب اسکار خارجی برای سینمای ایتالیا شد.

«پارک چان-ووک» کارگردان اهل کشور کره جنوبی است که تاکنون سه بار با فیلم‌های «کنیز»، «پیر پسر» و «تشنگی» در بخش رقابتی کن حضور داشته است.

همچنین «فن بینگ بینگ» بازیگر معروف چینی، «آنیس ژوئی» کارگردان، بازیگر و نویسنده فرانسوی و «گابریل یارد» آهنگساز فرانسوی برنده جوایز اسکار و گرمی فیلم هایی چون «بیمار انگلیسی» و «در سرزمین خون و عسل» در کنار «ویل اسمیت» و «جسیکا چسنین» بازیگران هالیوودی هشت عضو هیئت داوران امسال کن هستند.

«پدرو آلمادوار» در راس هیئت داوران به همراه سایر اعضاء مسئولیت انتخاب برنده نخل طلای بهترین فیلم و سایر جوایز بخش رقابتی هستند.

هفتادمین جشنواره فیلم کن از تاریخ ۱۷ تا ۲۸ می (۲۸ اردیبهشت تا ۷ خرداد) در فرانسه برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

مهم‌ترین فیلم‌های حاضر در جشنواره بین المللی فیلم فجر

– امین فرج پور: ارزش و اهمیت یک جشنواره سینمایی اگر چه مدیون و مرهون عوامل بی شماری، از سیاست های برگزارکنندگان تا قدمت و تاثیرگذاری و نگاه و نگرش سینمایی و سیاسی آن جشنواره است؛ اما در عین حال کتمان نمی توان کرد که محبوبیت و گستردگی آن را ستاره های حاضر در آن جشنواره رقم می زنند. جشنواره بین المللی فیلم فجر در سومین سال برگزاریش به شکل جدا از بخش ملی جشنواره، از این حیث، خوشبختانه نمره قبولی می گیرد…

اگرچه سیاست های فرهنگی و نوع نگاه و نگرش عرفی و شرعی حاکم بر ایران باعث شده که ستاره های آمریکایی از نوع همان هایی که شمع محفل فستیوال های ریز و درشت جهانی اند، جایی در تهران در روزهای برگزاری فستیوال نداشته باشند؛ اما این کمبود را جشنواره به نوعی دیگر جبران کرده- و آن استفاده از فیلمسازانی است که حداقل در نگاه عشاق سینما دست کمی از ستاره ها ندارند. اینان که خود ستاره اصلی فیلم هاشان هستند، در جشنواره بین المللی فیلم فجر با فیلم هاشان حضور پر رنگی را نشان می دهند…

پسا ‌تصویر

فیلمی از آندری وایدا، فیلمساز شهیر لهستانی، برنده جایزه اسکار افتخاری، نخل طلایی جشنواره کن، شیر طلایی و خرس طلایی افتخاری و عضو برجسته مکتب فیلم لهستان که در این جدیدترین فیلمش بازداستانی درباره روزهای سیطره استالینیسم را روایت می‌کند: در سال ۱۹۴۵ زمانی که سایه استالین بر لهستان افتاد، ولادیسلاو استژمینسکی نقاش مشهور حاضر نشد به دکترین رئالیسم سوسیالیستی تن دهد.

این جا چراغ هایی روشنند... 

به همین دلیل تحت‌تعقیب قرار گرفت، کرسی استادی‌اش را در دانشگاه از دست داد و سرانجام آثارش از دیوارهای موزه‌ها برداشته شد. او با کمک برخی شاگردان خود به مقابله با حزب کمونیست برخاست و به نمادی از مقاومت هنری برابر استبداد روشنفکرانه تبدیل شد. بوگوسلاو لیندا، الکساندرا یوستا، برونیسلاوا زاماخوفسکا و زوفیا ویخواچ بازیگران این فیلم هستند…

وایدا در تاریخ سینما برای سه‌گانه جنگی معروفش شامل فیلم‌های یک نسل، کانال و خاکسترها و الماس‌ها شهرت دارد. چهار فیلم وایدا با نام‌های سرزمین موعود، دوشیزگان ویلکو، مرد آهنی و کاتین به جمع نامزدهای نهایی جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را ه یافته‌اند.


مرگ در سارایوو

دنیس تانوویچ بوسنیایی در اوایل قرن بیست‌ویکم با فیلم سرزمین بی‌طرف یا سرزمین هیچ‌کس شناخته شد؛ که جایزه بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان اسکار را از آن خود کرد. بسیاری از فیلم‌های او به‌عنوان یکی از بهترین فیلمسازان معاصر بوسنی و هرزگوین با تحسین منتقدان سینمایی روبه‌رو شده است. او ‌سال ۲۰۰۸ حزب سیاسی مردمی ناشا استرانکا یا حزب ما را در سارایوو تأسیس کرد. این کارگردان‌ سال ۲۰۰۳ عضو هیأت داوران جشنواره فیلم کن بود. از فیلم‌های اخیر او می‌توان به بیمارستان صحرایی در‌سال ۲۰۰۹ با بازی کالین فارل، پاز وگا و کریستوفر لی و سیرک کلمبیا‌ سال ۲۰۱۰ با بازی میکی مانویلوویچ و میرا فورلان اشاره کرد.

این جا چراغ هایی روشنند... 

در جدیدترین فیلمش مرگ در سارایوو این کارگردان داستانی پرتحرک درباره خشونت و آرمان را روایت می‌کند: هتل بزرگ اروپا در سارایوو در سالروز ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند که جرقه آغاز جنگ جهانی را زد، بازدیدکننده‌ای مهم خواهد داشت. درحالی‌که مدیر هتل منتظر یک مهمان ویژه فرانسوی به نام ژاک است، کارگران در آشپزخانه به دلیل چندین ماه حقوق نگرفتن، آماده اعتصاب می‌شوند و خبرنگار روی بام هتل مشغول ضبط یک برنامه تلویزیونی است.

مرگ در سارایوو پیش از نمایش در جشنواره فیلم فجر در جشنواره فیلم برلین جایزه خرس نقره‌ای را به دست آورده است. عزالدین بایرویچ، اسنژانا ویدویچ، محمد‌هادژویچ و ودرانا سیکسان بازیگران این فیلم هستند…


فرانتز

ساخته فیلمساز پرآوازه فرانسوی فرانسوا اوزون که برای ساخت فیلم‌هایی چون ۸زن، استخر و در خانه  شناخته می‌شود و در ‌سال ۲۰۱۲ نیز یکی از اعضای هیأت داوران شصت‌ودومین دوره جشنواره فیلم برلین بوده. در خلاصه داستان فرانتز آمده است:   در دوران پس از جنگ جهانی، یک زن جوان آلمانی به سوگ نامزدش نشسته که در فرانسه از دنیا رفته است. او بر سر مزار نامزدش مرد فرانسوی اسرارآمیزی را ملاقات می‌کند. مرد فرانسوی آمده است تا گل بر سر مزار بگذارد.

این جا چراغ هایی روشنند...

فرانسوا اوزون از بازیگرانی چون پیر نینی، پائولا بیر، ارنست اشتاتزنر و ماری گروبر در جدیدترین فیلمش استفاده کرده است. او فیلمسازی را دنیایی موازی می‌داند که در آن از کسالت زندگی روزمره می‌گریزد. راینر ورنر فاسبیندر کارگردان محبوب او است. یکی از ویژگی‌های آثار این فیلمساز شوخ‌طبعی هجوآمیز تندوتیز است…


تبعید

فیلمی که در جشنواره‌های سینمایی بزرگی چون جشنواره فیلم کن، جشنواره فیلم کارلو وی واری، جشنواره فیلم گوآ، مراسم آسیاپاسیفیک و جشنواره فیلم چنای انتخاب شده باشد، بی‌شک نباید فیلم بدی باشد. تبعیدی نیز این‌گونه است. ساخته فیلمساز کامبوجی ریثی پان با بی‌شمار فیلم در زمینه رخدادهای سیاسی و تاریخی سرزمینش؛ که داستان یک تبعید را روایت می‌کند. در سایت فیلم در بخش خلاصه داستان چنین آمده: تبعید دل‌کندن است، انزوایی رعب‌آور. در تبعید، یکی خودش را گم می‌کند، یکی رنج می‌کشد، یکی رو به زوال می‌رود.

این جا چراغ هایی روشنند... 

اما همچنین می‌توان در سرزمین واژه‌ها، تصاویر، در خیال‌پردازی‌هایی که کودکانه نیستند، خویشتن را پیدا کرد. همه چیز با تبعید شروع می‌شود. تبعید تعمقی درباره غیاب است؛ درباره انزوای درونی، جغرافیا، سیاست. تبعید تلاشی است برای روشن‌سازی نقش پسری در کامبوجیای دموکراتیک و مردی که نمی‌تواند بی‌عدالتی را بپذیرد: ما در آرزوی چه نوع انقلابی هستیم؟ انقلابی در جهت انسانیت و برای انسانیت؟ انقلابی در حدواندازه انسانیت، همراه با احترام و درایت؟ یا خلوص کاذب تلاشی برای تخریب، که چه در آسیا باشد یا در غرب پیروان بسیاری به خود دیده است؟

ریتی پان که فارغ‌التحصیل موسسه مطالعات پیشرفته سینمایی در پاریس است، فیلم‌های سایت۲، سلیمان سیسه، کامبوج، بین جنگ و صلح، برنجکاران، خانواده تن، بافانا، یک تراژدی کامبوجی، یک روز عصر پس از جنگ، پنجاه ‌سال و یک دنیا، سرزمین ارواح سرگردان، اس ۲۱، ماشین کشتار خمرهای سرخ، مردم آنگکور، تئاتر سوخته، نمی‌توان گرد آتش نهفته کاغذ پیچید، داچ ارباب کوره‌های جهنم، شیکو و تصویر گمشده را در کارنامه دارد.


فارغ‌التحصیلی

فیلمی از کریستین مونجیو فیلمساز تحسین‌شده رومانیایی با سناریویی از خودش که آدریان تیتی هنی، ماریا ویکتوریا دراگوس، ولاد ایوانوف و لیا بوگنار در آن ایفای نقش کرده‌اند. کریستین مونجیو که در ‌سال ۲۰۰۷ با فیلم سه ماه چهار هفته و دو روز، برنده نخل طلایی جشنواره فیلم کن شد، در فیلم جدیدش داستانی تکان‌دهنده تعریف می‌کند: رومئو آلدیا پزشکی در شهر کوهستانی ترانسیلوانیا، دخترش لیزا را با این ایده بزرگ می‌کند که پس از ۱۸سالگی برای تحصیل به خارج از کشور برود.

این جا چراغ هایی روشنند... 

وقتی لیزا، بورس تحصیلی روانشناسی در انگلستان را دریافت می‌کند، نقشه رومئو به موفقیت نزدیک می‌شود. لیزا تنها باید امتحانات پایانی را از سر بگذراند، که برای دانش‌آموزی به‌خوبی او تشریفاتی است. یک روز پیش از نخستین امتحان کتبی لیزا در یک حمله مورد آزار قرار می‌گیرد، رویدادی که می‌تواند کل آینده او را به مخاطره بیندازد. اکنون زمان تصمیم‌گیری رومئو است. راه‌هایی برای حل این مشکل وجود دارد، اما هیچ‌کدام از آنها با اصولی که او در جایگاه یک پدر به دخترش آموخته است، همخوانی ندارند.


من، دنیل بلیک

فیلمی از کن لوچ که تحسین‌شده‌ترین فیلمساز انگلیسی این سال‌ها به شمار می‌آید. کن لوچ که براساس سناریوی پل لیورتی من، دنیل بلیک را جلوی دوربین برده، در این فیلم از بازیگرانی چون دیو جونز، هیلی اسکوایرز، دیلن مک‌کرنان و بریانا شان برای ایفای نقش بهره جسته است. کن لوچ که برای شیوه انتقادی اجتماعی در کارگردانی و آرمان‌های سوسیالیستی‌اش مشهور است، فیلم‌هایی چون «قوش» و «بادی که کشتزار را تکان می‌دهد» در کارنامه دارد. «قوش» یکی از مشهورترین فیلم‌های لوچ است که ‌سال ۱۹۶۹ به سینما عرضه شد و در نظرسنجی بنیاد فیلم بریتانیا به‌عنوان هفتمین فیلم برتر قرن بیستم سینما این کشور انتخاب شده است. این کارگردان تاکنون دوبار با فیلم‌های «بادی که کشتزار را تکان می‌دهد» و «من، دنیل بلیک» برنده نخل طلایی جشنواره بین‌المللی فیلم کن شده است.

این جا چراغ هایی روشنند...

در خلاصه داستان این فیلم آمده: دنیل بلیک ۵۹ساله بیشتر زندگی خود را در نیوکاسل به‌عنوان نجار مشغول به کار بوده است. او پس از یک حمله قلبی برای نخستین‌بار در زندگی‌اش نیازمند کمک‌های دولتی می‌شود. او در این مسیر با مادری به نام کیتی برخورد می‌کند که دو بچه کوچک به نام‌های دیزی و دیلان دارد. تنها شانس کیتی برای نجات‌یافتن از خوابگاه بی‌خانمان‌ها در لندن نقل مکان یک آپارتمان در شهری غریب است که ۴۵۰کیلومتر از آن‌جا فاصله دارد. دنیل و کیت در منطقه‌ای ممنوعه در محاصره سیم‌خاردارهای بوروکراسی بهزیستی گیر افتاده‌اند.


آخرین روزهای شهر

فیلمی از تامر السعید که در جشنواره فیلم برلین برنده جایزه کالیگاری، در جشنواره فیلم بوئنوس آیرس برنده بهترین کارگردانی و در جشنواره فیلم نیو هورایزن برنده جایزه بزرگ شده و در فستیوال‌هایی چون ویلنیوس لیتوانی، تورنتو، والتا، ملبورن، کلگری کانادا، ریودوژانیرو، شیکاگو و کمبریج حضور یافته است. داستان آخرین روزهای شهر در مرکز شهر قاهره در‌ سال ٢٠٠٧ می‌گذرد: فیلمسازی ٣۵ساله به نام خلید تلاش می‌کند روح شهرش را ثبت کند آن هم در شرایطی که در زندگی شخصی‌اش با مشکلاتی روبه‌رو است.

این جا چراغ هایی روشنند... 

با کمک دوستانش که تصاویر زنده‌ای از بیروت، بغداد و برلین برایش می‌فرستند، درنهایت توانایی آن را پیدا می‌کند تا با سختی‌ها و زیبایی‌های زندگی در آخرین روزهای شهرش روبه‌رو شود. تامرالسعید فیلمساز ساکن قاهره فیلم‌های کوتاه و مستند متعددی ساخته که در جشنواره‌های بین‌المللی جوایزی به دست آورده‌اند. آخرین روزهای شهر، نخستین فیلم بلند سینمایی او است.


دختر ناشناس

جدیدترین فیلم ژان پیر داردن و لوک داردن برادران فیلمساز بلژیکی که در محافل سینمایی به برادران داردن معروفند، سناریوی خودشان را به کار بسته تا داستان غیرمتعارفشان را جلوی دوربین ببرند: جنی، دکتر جوان بعد از یک روز کاری، صدای زنگ در را می‌شنود، اما در را باز نمی‌کند. روز بعد پلیس به او خبر می‌دهد که جسد دختر گمنام جوانی در آن اطراف پیدا شده است. اولیویه بونو، ادل اینل، لوکا مینلا و کریستل کورنیل در این فیلم ایفای نقش کرده‌اند… 

این جا چراغ هایی روشنند...

برادران داردن که در اواسط دهه ٩٠ با فیلم قول در سطح بین‌المللی شناخته شدند، با دو بار دریافت نخل طلای جشنواره کن جزو رکوردداران این فستیوال معظم هستند. داردن‌ها نخستین بار در ‌سال ١٩٩٩ برای فیلم «رزتا» و در ‌سال ٢٠٠۵ برای فیلم «بچه نخل» طلای جشنواره کن را به دست آورده‌اند. پسر، سکوت لوره نا، پسری با دوچرخه  و دو روز و یک شب دیگر فیلم‌های این دو برادر هستند…


سفر زمان

تازه‌ترین فیلم ترنس مالیک را گفته‌اند که تکریم زمین است، که تمام زمان را به تصویر می‌کشد؛ از تولد جهان تا پایان آن. فیلم به‌سراغ همه آن اتفاقاتی می‌رود که این معجزه را اکنون پیش‌روی ما قرار داده. علم و روح، تولد و مرگ، کیهان بزرگ و باشکوه و سیستم‌های بسیار کوچک سیاره ما؛ این تمام چیزهایی است که در بلندپروازانه‌ترین فیلم ترنس مالیک گردهم آمده است.

این جا چراغ هایی روشنند...

ترنس مالیک که نویسندگی سفر زمان را نیز عهده‌دار بوده، فیلم‌هایی چون زمین‌های لم‌یزرع، روزهای بهشت، خط باریک سرخ و درخت زندگی را در کارنامه دارد؛ که با درخت زندگی جایزه خرس طلای چهل‌ونهمین جشنواره فیلم برلین و نخل طلای شصت‌وچهارمین جشنواره فیلم کن را از آن خود کرد.

مضامین محوری آثار مالیک طبیعت، اعتلای فردی، تضاد میان عقل و غریزه است. فیلم‌های او معمولا فضای فلسفی- معنوی خاصی دارند و نریشن‌های شخصیت‌ها معمولا بر روایت فیلم غالب است. مالیک بر فیلمبرداری و تکنیک‌های تجربی فیلمسازی در فیلمنامه و پرورش شخصیت‌ها تاکید ویژه‌ای دارد. عناصر سبکی آثار این فیلمساز دودستگی عمیقی میان نظرات آکادمیسین‌های سینما و مخاطبان او ایجاد کرده است.


شیر

فیلمی که قطعا می توان مهم ترین ستاره اش را نیکول کیدمن دانست؛ با این که دو پتل، رونی مارا و دیوید ونهام هم کم چهره هایی نیستند. شیر که به قلم و جلوی دوربین گرت دیویس استرالیایی ساخته شده؛ پیش از حضور در جشنواره فجر در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو به نمایش درآمده است.

این جا چراغ هایی روشنند... 

نامزدی در شش رشته هشتاد و نهمین دوره مراسم اسکار از جمله در بخش های بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین فیلمنامه اقتباسی؛ و نیز نامزدی در پنج رشته از هفتادمین دوره جوایز بریتانیا از جمله مهم ترین افتخارات این فیلم است که داستان ساروی پنج ساله را روایت می کند- که روزی در قطاری که او را در هندوستان هزار کیلومتر دورتر از خانه‌اش می‌برد، گم می‌شود. سارو پیش از آنکه فرزندخوانده یک زوج استرالیایی شود، باید به تنهایی از عهده زندگی در کلکته برآید. ۲۵ سال پس از آن ماجراها سارو تنها چند خاطره از کودکی در ذهن دارد اما مصمم است تا با استفاده از تکنولوژی گوگل‌ ارت خانواده‌ گم‌شده‌اش را پیدا کند و به زادگاهش بازگردد….

کارگردان فیلم شیر، گرت دیویس کارگردان سینما، تلویزیون و آگهی‌های بازرگانی است که بیشتر برای کارگردانی چند قسمت از سریال بالای دریاچه شناخته می‌شود. او با کارگردانی در این سریال نامزد جوایز امی و بفتا شد. این کارگردان سال ۲۰۰۸ برای آگهی ترکیدن در جشنواره خلاقیت شیرهای کن برنده شیر طلایی شد. او فیلم شیر را برای کمپانی واینستاین کارگردانی کرده است….


نمک و آتش

جدیدترین فیلم سینمایی ورنر هرتسوک  داستان یک دانشمند را روایت می‌کند که رئیس یک کمپانی بزرگ را مقصر فاجعه زیست‌محیطی در جنوب آمریکا می‌داند. آنها پس از نمایان‌شدن نشانه‌های فعال‌شدن آتشفشان برای مقابله با فاجعه باید متحد شوند.

این جا چراغ هایی روشنند... 

این فیلم که با سناریویی از تام بیسل در شرکت بنارویا پیکچرز تهیه شده، ‫از بازیگران درجه یک بین المللی چون مایکل شانون، ورونیکا فرس، گائل گارسیا برنال و آنیتا بریم در روایت داستانش بهره برده است. ورنر هرتسوک که برای آثار سینمایی خود جوایز ملی و بین المللی بسیاری دریافت کرده استعلاوه بر فیلم های سینمایی، چندین اپرا در بیروت، آلمان و ایتالیا روی صحنه برده است. ‬‬


منبع: برترینها

سینما تنها برای سرگرمی اختراع نشد

به گزارش ایسنا، فیلم «فارغ‌التحصیلی» ساخته «کریستین مونجیو» کارگردان سرشناس رومانیایی که امسال در بخش نمایش‌های ویژه سی‌وپنجمین جشنواره جهانی فجر حضور دارد و نمایش آن با استقبال بسیار خوبی همراه شده است، اولین نمایش خود را سال گذشته در بخش رقابتی جشنواره کن تجربه کرد و در آن جا نیز مورد تحسین منتقدین قرار گرفت و در نهایت جایزه بهترین کارگردانی کن را از آن خود کرد.این کارگردان رومانیایی که یکی از فیلمسازان مولف حال حاضر سینمای جهان محسوب می‌شود، در سال ۲۰۰۷ موفق شد با دیگر ساخته خود با عنوان «۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز » جایزه نخل طلای کن را از آن خود کند و در سال ۲۰۱۲ نیز با فیلم «آنسوی تپه‌ها» نیز مجددا تحسین‌ها را در کن برانگیخت و دو بازیگر زن این فیلم به صورت مشترک بهترین بازیگر زن جشنواره شدند و «مونجیو» نیز به جایزه بهترین فیلمنامه رسید.
«مونجیو» به همراه «کورنلیو پورومبوی» و «کریستی پویو» دیگر سینماگران مطرح رومانیایی هستند که در چند سال اخیر توجهات بین‌المللی زیادی را به سمت سینمای رومانی معطوف کرده‌اند. «فارغ‌التحصیلی» روایتگر داستان پزشکی با بازی «آدریان تیتینی» است که در یک شهر کوچک زندگی می‌کند و قصد دارد دخترش (با بازی ماریا ویکتوریادراگوس) را برای ادامه تحصیل به خارج بفرستد اما پیش از اعزام او مشکلاتی برای آنها بوجود می‌آید و او با ارتباطلاتی که دارد در تلاش است، شرایط را بر اعزام دخترش به خارج از رومانی فراهم کند.
در این فیلم نیز مساله تجاوز بخش مهمی از داستان فیلم را به خود اختصاص می‌دهد و از این حیث می‌توان آن را با فیلم‌های موفقی چون «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی و «او» به کارگردانی «پل ورهوفن» مقایسه کرد که هر دوی آن‌ها نیز در کن ۲۰۱۶ رونمایی شدند.
«کریستین مونجیو» که امسال ریاست بخش سینه‌فونداسیون و فیلم کوتاه هفتادمین جشنواره کن را بر عهده دارد در گفتگویی با سایت آمریکایی «وُکس» درباره جدیدترین ساخته‌اش «فارغ‌التحصیلی» و چگونگی به تصویر کشیدن پیچیدگی‌های زندگی در این فیلم صحبت کرده است:
* شما در نمایش فیلم در جشنواره تورنتو عنوان کردید که «فارغ‌التحصیلی» درباره خیلی چیزهاست و نه صرفا رومانی. در این باره توضیح بیشتری می‌دهید، آیا این فیلم در واقع بیانگر شرایط در رومانی است؟
من نمی‌گویم که این فیلم درباره رومانی نیست اما فقط به موضع رومانی نمی‌پردازد. در درجه اول مهمترین مضمون فیلم فساد است و نه مصلحت‌اندیشی. من بین این دو تمایز قائل می‌شوم و فکر می‌کنم فساد یک پدیده اجتماعی است در حالی که مصلحت اندیشی در واقع تصمیمی شخصی است که شما می‌گیرید تا مسائل را راحت‌تر حل کنید، حتی اگر بدانید این تصمیم کاملا اخلاقی نیست.
معتقدم این فیلم بیشتر درباره ماهیت انسانی و تصمیم‌گیری، سالخوردگی و والدین و همچنین دشواری در تشخیص تصمیم درست درباره فرزندان است. از نظر من این فیلم پیچیده‌تر از یک نقد اجتماعی از رومانی است. انچه در فیلم رخ می‌دهد می‌تواند در بسیاری از جاهای دیگر نیز رخ دهد. متاسفانه این حقایق تلخ جهانی هستند. زمانی که ساخت فیلم آغاز شد به این فکر کردم هر فرد در چه لحظه‌ای از زندگی برای اولین بار لغزش داشته است. این خیلی خوب هست که همه افراد هر از گاهی به این مساله فکر کنند و این درست زمانی است که شما  به تدریج قدرتتان را برای مبارزه با چیزهایی که کاملا اخلاقی و صحیح نیستند از دست می‌دهید.  می‌خواستم این داستان را درباره پدری بسازم که متوجه می‌شود زمانی که در این مسیر قدم برمی‌دارد کار خاصی نمی‌تواند انجام دهد. تنها کاری که او می‌تواند در فیلم انجام دهد این است که اولین لغزش خود را که برای دخترش انجام داده را تا حد ممکن به تعویق بیاندازد.

فیلم «فارغ‌التحصیلی»
* در فیلم «فارغ‌التحصیلی» نیز چون همیشه شخصیت‌های فیلم را در شرایط دشوار و دوراهی اخلاقی قرار می‌دهید که این امر موجب می‌شود، مخاطب در چگونگی واکنش نشان دادن به آن کمی دچار تردید شود.
همیشه ابهامات و پیچیدگی‌هایی در زندگی وجود دارد و من همیشه سعی دارم این شرایط پیچیده‌ را بدون قضاوت کردن کاراکترها و بدون نظر شخصی خودم به تصویر بکشم. در عین حال تلاش نمی‌کنم که کاراکترهای داستان لزوما این مسائل اخلاقی را حل و فصل کنند و فکر می‌کنم این جایی است که سینما می‌تواند مفید باشد و آن نشان دادن پیچیدگی‌های زندگی بدون دخالت دادن نظرات شخصی است. احساس نمی‌کنم نظر و عقیده من از نظر و عقیده تماشگرانی که فیلم را تماشا می‌کنند، ارزشمندتر است.
آنچه اهمیت دارد این است که من چیزی را به مخاطبان فیلم‌هایم ارائه می‌دهم که در مقایسه با سینمای جریان اصلی به زندگی آنها نزدیک‌تر است. سینما حدود ۱۰۰ سال پیش تنها برای سرگرمی اختراع نشد، گرچه سرگمی یکی از جنبه‌های آن است اما ما باید تنوع را در فیلمسازی حفظ کنیم و برای کسانی که می‌خواهند فکر کنند نیز فیلم بسازیم. سینما دارای چنین جایگاه عجیبی است و هم به هنر و هم به صنعت متعلق است. اگر من هنوز به وجه هنری سینما تعلق دارم باید درک کنم که چه چیزی خاص این سینماست.
به همین دلیل است که من همچنان به ساخت چنین فیلم‌هایی ادامه می‌دهم، چرا که من کشف کردم چیزی در ارتباط با نحوه گذر زمان و  ظرفیت سینما برای آشکار کردن یک واقعیت در این گستره زمانی وجود دارد. به همین دلیل شروع به ساخت فیلم با الهام از واقعیات در زندگی خودم کردم. من روش پیچیده‌ای برای کاوش در احساسات درونی کاراکترها و انچه به آن فکر می‌کنند دارم اما این کار را با استفاده از موسیقی و تدوین انجام نمی‌دهم بلکه از برداشت‌های بسیار بسیار طولانی استفاده می‌کنم. فیلمبرداری هر صحنه تنها یک برداشت است که بسیار پیچیده است و حرف‌های زیادی درباره فلسفه پشت آن می‌زند.
* در میان تکنیک‌های موثر، شما اغلب از قاب‌های متراکم و شلوغ استفاده می‌کنید که پر از شخصیت‌های متفاوت است که هر کدام از آنها در یک لحظه به هم واکنش نشان می‌دهند و مخاطب ناگزیر است در این زمان چشمانش را به سرعت در کل قاب حرکت دهد، چرا که افراد مختلف هر کدام در حال نشان دادن واکنشی به یک موضوع هستند.
همه این‌ها برآمده از تلاش ما برای نشان دادن همه چیز در یک شات است. شما استفاده از دو چیز را یاد می‌گیرید: عمق زمینه و حرکت دوربین. یک قانون دیگری که من برای خودم تعریف کرده‌ام این است که من هرگز دوربین را حرکت نمی‌دهم مگر این که حرکت برآمده از حرکت در آن شات باشد.
شما باید تنها موقعیت دوربین که از همه موقعیت‌های دیگر بهتر است را پیدا کنید. برخی مواقع حدود نصف روز را در صحنه قدم می‌زنم و فکر می‌کنم اگر به صورت یا به آن صورت کار کنم چطور می‌شود؟ اما همه این کارها را پیش از فیلمبرداری انجام می دهم. اگر فیلمبرداری را بدون این که بدانید چطور می‌خواهید آن را انجام دهید، آغاز کنید فاجعه خواهد شد. پیش از آغاز فیلمبردای یک بررسی فنی انجام می‌دهیم و من به همراه همه عوامل طی دو تا سه روز از همه لوکیشن‌ها دیدن می‌کنیم و دقیقا به انها می‌گویم که چه چیزی می‌خواهم. چیزهای زیادی را در هنگام ساخت فیلم «۴ ماه، سه هفته و ۲ روز» یاد گرفتم و بویژه متوجه شدم که باید انتخاب کنید و باید جسارت لازم برای به چالش کشیدن تمام تصمیم‌هایتان را به عنوان کارگردان داشته باشید.
* متوجه شدم در فیلم‌هایتان هر گاه گفتگویی میان دو نفر وجود دارد، اغلب بر روی شنونده متمرکز می‌شوید و ما به همین دلیل واقعا واکنش آنها در فیلم را می‌ببنیم.
این خیلی مهم است چون آن چه در فیلم گغته می‌شود جالب نیست بلکه تاثیر آن بر دیگری است که اهمیت دارد. از من می‌پرسند چرا در فیلم «۴ ماه، سه هفته و ۲ روز» آن دختر دیگر نقش اصلی است؟ چون بازیگر اصلی عمدتا شخصی است که آن چه روی می‌دهد را کمی درک می‌کند و از آن یاد بگیرد و نه کسی که رنج می‌کشد، حتی اگر در مرکز داستان  فیلم قرار گرفته باشد. در فیلم «فارغ‌التحصیلی» نیز فکر کردم که داستان را از دیدگاه کدام شخصیت روایت کنم؟ این یکی از موارد مهمی است که وقتی می‌خواهم فیلمی از سینمای واقع‌گرا بسازم باید درباره آن تصمیم‌گیری کنم و من زاویه دید شخصی یکی از کاراکترها را دنبال می‌کنم.

کریستین مونجیو
*پس از چند موفقیت پیاپی در جشنواره کن، نام خود را به عنوان یکی از مهم‌ترین کارگردانان اروپا مطرح کردید و به جلب توجه جهانی به سینمای رومانی کمک کردید. می‌دانم که شما تنها نیستید و کارگردانان بزرگ و مستعد دیگری نیز در کشورتان وجود دارند اما همچنان احساس می‌شود این موضوع بار سنگینی بر دوش شما قرار داده است. آیا این مسئولیت بر فیلم‌ها و انتخاب‌های شما تاثیر می‌گذارد و یا این که شما فقط فیلم‌های خودتان را می‌سازید و بقیه را به منتقدان می‌سپارید؟
من تنها نیستم و گروهی از کارگردانان رومانیایی وجود دارند اما من فقط خوش‌شانس بوده‌ام که با کسب جایزه نخل طلای کن دیده‌ شدم، اما در مجموع این یک نسل از سینماگران رومانی با سن و سال تقریبا یکسان بودند که در یک دوره شروع به ساخت فیلم‌هایی از جنس متفاوت کردند و مورد توجه جشنواره کن قرار گرفتند. این یک شایستگی و موفقیت جمعی است.
در مورد دیگر باید بگویم که بار مسئولیت و انتظارات بالا از ساخته‌هایم را احساس می‌کنم اما این خیلی شخصی است و فکر می‌کنم هر فیلمسازی آن را تجربه می‌کند. مردم انتظار دارند که ساخته جدید شما از فیلم قبلی‌تان بهتر باشد، چیزی جدید که زبان سینما را تغییر می‌دهد اما این کار ساده نیست. برخی مواقع شما تمام چیزهایی که به عنوان یک فیلمساز باید در زندگی کشف می‌کردید را پیش از آن کشف کرده‌اید اما باید ادامه دهید. نمی‌دانم،‌ من از ۱۰ سال پیش باهوش‌تر نیستم و چیز جدیدی کشف نکرده‌ام. تلاش می‌کنم به این حس مسئولیت بویژه در کشورم رومانی پاسخ دهم تا سینماگران نسل بعدی شرایط و فرصتی را داشته باشند که ما تجربه کردیم.


منبع: بهارنیوز

پایین بودن تیراژ کتاب لزوما عیب نیست

اسدالله امرایی در گفت‌وگو با ایسنا درباره وضعیت ادبیات و کتاب در سال ۹۵ گفت: سال گذشته آثار خوبی منتشر شد که در وضعیت صنعت نشر کتاب تأثیرات مثبتی داشت.  روند صدور مجوزهای کتاب نسبت به دولت قبل راحت‌تر شده بود و سخت‌گیری‌های زیادی که در سال‌های قبل وجود داشت، کمتر شده؛ هرچند از بین نرفته است.او با بیان این‌که سال گذشته در میان عناوین ‌زیادی که چاپ شد، عناوین خوب زیادی‌ هم بود، اظهار کرد: تعداد زیاد عناوین به این دلیل بود که پروسه چاپ راحت‌تر شده است. به طور کلی تغییرات در این حوزه مثبت بوده و وضعیت کتاب و نشر در سال گذشته بهتر شده بود.

امرایی درباره تیراژ پایین کتاب‌ها نیز اظهار کرد: به نظر من این‌طور نیست که پایین بودن تیراژ به تعبیری حتما عیب است. ناشر بر روی کتابی که می‌داند به فروش می‌رود، سرمایه‌گذاری می‌کند و آن‌را چاپ می‌کند، این‌طور نیست که ناشر بخواهد عمدا کتابی‌ را که می‌داند ۳۰۰۰ نسخه فروش می‌رود در ۵۰۰ نسخه منتشر کند.او در ادامه افزود: بخشی از این مسئله به شرایط بازار برمی‌گردد، ممکن است ناشر نسبت به انتشار کتاب به‌ویژه کتاب‌ ترجمه‌ای مردد شود. نکته‌ای که وجود دارد این است که تیراژ پایین در کتاب‌های ترجمه‌ای با وجود ترجمه‌های متعدد و مکرر از یک کتاب جبران می‌شود؛ به طور مثال اگر از هر کتاب پنج ترجمه و هر کدام در ۱۰۰۰ تیراژ منتشر شود در مجموع ۵۰۰۰ نسخه می‌شود. هر چند این وضعیت مطلوب نیست.
این مترجم درباره این‌که آیا ترجمه‌های متعدد از یک اثر تأثیر منفی نخواهد داشت نیز گفت: من این‌طور به این قضیه نگاه نمی‌کنم و معتقدم کسی که سراغ خرید کتاب می‌رود معمولا با چشم باز خرید می‌کند. کسی که کتاب می‌خرد، با کسی که هندوانه می‌خواهد بخرد، حتما فرق دارد! این فرد بر حسب شناختی که از کتاب، ناشر و مترجم  و شاعر و نویسنده دارد، کتاب را می‌خرد و یا این‌که به نقدهایی که بر روی کتاب نوشته می‌شود اطمینان می‌کند. خواننده آثار ادبی را نمی‌توان گول زد، زیرا آن‌ها با چشم باز سراغ کاری می‌روند.او خاطرنشان کرد: در مقابل تیراژهای پایین کتاب شاهد این هستیم که برخی از کتاب‌ها به چاپ ۲۵ یا ۴۰ هم رسیده‌اند و منتشر می‌شوند و فقط تیراژ ۵۰۰تایی کتاب را نباید ببینیم. چرا کتاب دشوارخوانی را که دو ترجمه خوب از آن در بازار است و نزدیک ۵۰ بار چاپ شده نبینیم؟ هر کتابی مخاطب خود را پیدا می‌کند. بعضی کتاب‌ها هم ممکن است مخاطب نداشته باشد یا مخاطب‌شان محدود باشد. کتاب یک کالای فرهنگی است. کسانی که سراغ کتاب می‌روند، با شناخت کامل و چشم باز سراغ کتاب می‌روند و اولین کتابی را که به دست‌شان رسید نمی‌خرند. به هر حال هر کتابی بازار خود را دارد اما ممکن است تیراژ یک کتاب ۵۰۰ باشد و یکی ۱۰۰۰ تا.

امرایی یادآور شد: نکته دیگری که در چاپ کتاب وجود دارد این است که تولید کتاب راحت‌تر شده است. در نظر بگیرید ناشری که در یک سال ۵۰۰ عنوان کتاب منتشر می‌کند؛ اگر از هرکدام ۲۰۰۰ نسخه چاپ کند، می‌شود یک میلیون نسخه که این حجم از کتاب نیاز به انبار دارد، اما اگر با ۱۰۰۰ نسخه و یا ۵۰۰ نسخه چاپ ‌کند، زودتر می‌فروشد و نیازش به انبار کمتر است، و اگر ناشر ببیند کتابی فروش می‌رود حتما آن را تجدید چاپ می‌کند، زیرا سود کتاب، هم برای ناشر و هم برای پدیدآورندگانش در تجدید چاپ آن است.

این مترجم اظهار کرد: اتفاق جدید و خوشایندی که افتاده، این است که خود نویسندگان، مترجمان و شاعران هم کتاب‌های خود را معرفی و تبلیغ می‌کنند؛ کاری که قبلا نبود و جایش خالی بود. قبلا از باب فروتنی، نویسندگان، شاعران و مترجمان درباره آثاری که پدید می‌آورند حرف نمی‌زدند و معتقد بودند “مشک آن است که خود ببوید نه آن‌که عطار بگوید”. این عادت تقریبا از بین رفته و به نظرم در حال شکستن است، خیلی‌ها کتاب‌های‌شان را تبلیغ می‌کنند و مراسم رونمایی می‌گذارند که همه این‌ها در وضعیت نشر مؤثر است.

او سپس درباره عملکرد رسانه‌ها در سال ۹۵ در زمینه ادبیات و کتاب، اظهار کرد: رسانه‌ها در این زمینه خوب عمل کردند به‌ویژه رسانه‌های مکتوب فرهنگی. یک‌سری روزنامه و مجله داریم که رویکردشان عمدتا سیاسی است، البته بعضی از روزنامه‌ها تیراژی در حد کتاب دارند و در بهترین حالت ۵۰۰۰ نسخه منتشر می‌شوند. شبکه‌های اجتماعی در زمینه ادبیات و کتاب موثرند، روزنامه‌هایی که رویکرد فرهنگی دارند، خود را موظف می‌دانند آثاری را که منتشر می‌شود معرفی کنند؛ البته ممکن است گاهی اوقات آثاری از قلم بیفتد.
امرایی افزود: یه طور مثال خود خبرگزاری ایسنا یکی از خبرگزاری‌های فعال در این زمینه است. ایبنا هم کارش کتاب است و فقط به حوزه کتاب می‌پردازد، اما ایسنا حوزه‌های دیگر هم دارد و به نظرم من در حوزه فرهنگ خوب عمل و اطلاع‌رسانی کرده است.این مترجم درباره بهترین و بدترین خبری که در سال ۹۵ در حوزه ادبیات و کتاب شنیده است، گفت: بدترین خبر برای من این است که کتابی‌ توقیف شود و یا کتابی اجازه چاپ نداشته باشد که این مسئله کم نبوده است. بهترین خبر نیز که منتظر آن هستیم برداشته شدن سانسور است که به صورت محترمانه نامش را گذاشته‌اند ممیزی. به نظرم دلیلی وجود ندارد عده‌ای بنشینند آن‌جا و کلی هزینه به بار بیاورند و کتاب‌ را بخوانند تا یک خط پیدا کنند که این خط از نظر آن فرد ممکن است نامطلوب باشد. تشخیص مطلوب و نامطلوب را به‌عهده مردم رشیدی که هر وقت آن‌ها را لازم داریم و به آن‌ها افتخار می‌کنیم، بگذارند.

او در معرفی بهترین کتاب‌هایی که در سال ۹۵ خوانده است گفت: خیلی از کتاب‌هایی را که خوانده‌ام در روزنامه اعتماد معرفی و پیشنهاد کرده‌ام. همچنین در شبکه‌های مجازی که در آن‌ها حضور دارم کتاب‌هایی را که می‌خوانم پیشنهاد می‌کنم و عکسی از آن‌ها می‌گذارم که ممکن است این کتاب‌ها از نویسندگان و مترجمان دیگر باشد و گاهی هم از کتاب‌های خودم است که چند خطی درباره‌ آن‌ها می‌نویسم.اسدالله امرایی درباره کتاب‌هایش در سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نیز با بیان این‌که کتاب جدیدی برای نمایشگاه ندارد گفت: برای نمایشگاه کتاب‌های تجدید چاپی دارم و امیدوارم در سال ۹۶ فعال‌تر در خدمت باشم.

او افزود: کتاب‌هایی که از من تجدید چاپ شده و در نمایشگاه آن‌ها را خواهید دید به این شرح هستند: رمان «کوری» نوشته ژوزه ساراماگو به چاپ بیستم و رمان «بینایی» از همین نویسنده به چاپ چهارم رسیده است که در انتشارات مروارید منتشر شده‌اند. تفاوت این چاپ با چاپ قبلی جلد شومیز آن‌هاست که ارزان‌تر به دست خواننده برسد. مجموعه داستان «جفت شش» که ۱۲ داستان از ۱۲ نویسنده‌ای است که جایزه نوبل گرفته‌اند قرار است با چاپ سوم در نمایشگاه عرضه شود و «بیست بیست» که مجموعه ۲۰ داستان از ۲۰ نویسنده نوبلیست است به چاپ هشتم رسیده و ناشر آن نشر گل‌آذین است. «دختر بخت» نوشته ایزابل آلنده به چاپ نهم رسیده است که انتشارات کتابسرای تندیس ناشر آن است. چاپ دوم «چنگ و دندان» از تی سی بویل در نشر افق منتشر شده است. نشر افق چاپ پنجم «مردان بدون زنان» ارنست همینگوی را همراه با چاپ دوم «آن‌سوی رود میان درختان و زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست» تجدید چاپ کرده و در نمایشگاه عرضه می‌کند. همچنین «داستان‌های بااجازه» مجموعه داستان‌های کوتاه از چند نویسنده است که نشر قطره آن را منتشر کرده و به چاپ دوم رسیده و در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود.


منبع: بهارنیوز

اظهارات کمال تبریزی درباره‌ یک حاشیه‌

کمال تبریزی در پاسخ به سوال ایسنا نوشت: «اخیرا در یک صحبت دوستانه با یکی از رفقای نزدیک گفتگو به اینجا رسید که حس و شهوت جاه طلبی در انسان از قوی‌ترین نیروهای انسانی است که باعث اغلب مصائب امروز و تاریخ بشری است! به نظر من اولین دلیل عمده و اصلی برای وضعیت پیش آمده مربوط به همین نیروی مخرب در وجود افراد است که به ناگاه از سوی هزاران نفر جلوه مهارنشده پیدا می‌کند و نفس سرکش، آنان را مهیای غروری می‌کند که به نظر حق طبیعی برسد اما در انظار عمومی و به واقع امری مضحک است! گرچه باید بپذیریم که نقص موجود در قانون انتخابات زمینه ساز تشویق و اقدام نابخردانه برخی است که طبیعتا با اصلاح منطقی قانون، مشکلات این‌چنینی را برطرف خواهد نمود.
قاعدتا کسی که از مسوولیت سنگین و طاقت فرسای ریاست جمهوری اطلاع کافی داشته باشد نباید به راحتی خود را آماده پذیرش آن بداند. بنابراین شاید بتوان از یک منظر افراد ثبت نام کننده را به دو دسته مشخص تقسیم کرد:
افرادی مسوولیت پذیر و متوجه نسبت به وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه که خود را موظف به در اختیار نهادن توانایی‌های خود در خدمت مردم می‌دانند و از همه امکانات بالفعل و بالقوه خود در مسیر پیشرفت همه جانبه کشور استفاده می‌کنند.دوم کسانی که خواسته یا ناخواسته به دنبال نیازها و کمبودهای خویش هستند و درصدد ارضای امیال پایان ناپذیر خود در سایه قدرت به دست آمده تقریبا از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کنند! و معمولا در اثر حضور اشتباهی- تاریخی آنان سرنوشت ملتی به سوی تباهی و پسرفت! می‌رود و از این طریق موجد مصائبی جبران ناپذیر می‌گردند که گریبان جامعه را رها نمی‌کند!
وضعیت فعلی با توجه به زندگی عمده اغلب افراد در فضای مجازی باعث نوعی از تربیت اجتماعی و رفتارهای متفاوت و جدید نزد مردم به ویژه جوانان شده است. مجازی و غیر واقعی شدن بسیاری از نیازهای امروزی انسان‌ها، آنان را به سوی تلقی‌ها و کنش‌های عجیب و غریب می‌کشاند که بخشی از آن در موقعیت‌های عامیانه مثل انتخابات جلوه اینچنینی پیدا می‌کند.
در هر صورت باید پذیرفت که داده‌های صفر و یکی عصر حاضر تاثیر غیرقابل انکاری در حالات روانی و رفتاری همه رده‌های سنی جوامع گوناگون خواهد داشت و دور از انتظار نیست که در آینده‌ای نزدیک بحرانهای جدی و احتمالا ویرانگر محیط زندگی و موقعیت کنونی زیست بشری را تهدید کند.
برآیند احساس برآمده از زیست مجازی آدم‌ها، موقتی و کاغذی شدن همه باورهای انسانی است که نمونه‌اش در تخیلات موهوم و تصورات بلندپروازانه برخی که در عین حال توخالی هم هست، جلوه می‌کند و در یک مورد ساده و پذیرفته شده مثل انتخابات مردمی، وضعیت آشفته‌ای را به دنبال دارد که نشانه رنج آوری از سقوط اخلاقی و رواج بیماری‌های روحی و روانی در اقشار مختلف اجتماعی است !
با همه این احوال نباید شرایط اجتماعی و به ویژه سیاسی مقطع کنونی را از نظر دور داشت. عادت به دروغ و عادی شدن اختلاس‌های نجومی پی در پی به همراه نهادینه شدن بی ادبی در برخوردهای سیاسی و رواج فحاشی حتی در برخی از برنامه‌های تلویزیونی با سودای جذب مخاطب بیشتر!
همه دست به دست هم داده‌اند تا دیگران نیز با تصور غلط مشروعیت چنین وضعیتی اقدام به اعمال تقریبا مشابهی کنند که نتیجه بخشی از آن، اظهارات حیرت آور برخی از ثبت نام کنندگان در انتخابات است که به تصور جلب توجه آرای عمومی و به تقلید از شرایط سیاسی و اجتماعی انجام می‌شوند!»
تبریزی در پاسخ به سوال دوم مبنی بر اینکه ممکن است، فیلم تبلیغاتی نامزدی را بسازد؟ نوشت: «و سرانجام اینکه با توجه به نکات مورد اشاره و تصوری که به درست یا غلط در ذهن من برای امر خطیر انتخابات در زمینه‌های مختلف شکل گرفته است، شما نیز همچون دیگران به افرادی مثل من حق خواهید داد که تا اطلاع ثانوی خود را آلوده چنین جریاناتی نکنند! و سری را که درد نمی‌کند ! بیهوده دستمال نبندند!»


منبع: بهارنیوز

«یگانه» بود و هیچ کم نداشت

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار

بهار امسال باز هم شاهد پر کشیدن یکی دیگر از هنرمندان خوب کشورمان بودیم.
 نقی سیف جمالی، بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون. بازیگری کوشا در کار و بسیار بی ادعا و کم حاشیه. خبر درگذشت این هنرمند پیشکسوت در شرایطی اتفاق افتاد که طی روزهای اخیر مشغول تمرین نمایش «مطرب عاشق» به نویسندگی و کارگردانی بهزاد فراهانی بود. این هنرمند فقید در سال‌های اخیر بیش از قبل در عرصه سینما و تئاتر فعال شده بود و شمایی از توان و انضباط شخصی‌اش در کار را به یادگار گذاشت.شاید بسیاری آخرین تصویری که از او به یاد دارند، تصویر همان پدر سخت گیر و معتقدی است که در فیلم «مارمولک» دوست دارد پسرش یک روحانی شود و یا آن پدر دلسوخته ای که در «عادت می کنیم» پیگیر سرنوشت دختر ناکامش است. کارنامه کاری او پر از این پدران دلسوخته و مهربانی است که به طبقه زحتکش جامعه هم تعلق دارند اما سوای این نقش های فرعی اما باورپذیر و دوست داشتنی، سیف جمالی در عرصه تئاتر بسیار پرکار و دقیق بود. کسی که در اوان حضورش در صحنه تئاتر توسط دکتر رفیعی مهر تایید می گیرد و با تلاشی بی اندازه حتی با وجود زمانی طولانی که از این عرصه دور بود، به کار حرفه ای پرداخت.

کسی که همیشه پشتیبان خانواده اش و توده‌های زحمتکش جامعه بود
بهزاد فراهانی، از پیشکسوتان عرصه سینما، تلویزیون و تئاتر کشور در واکنش به ضایعه درگذشت دوست و همکار قدیمی خود نقی سیف جمالی در گفتگو با «بهار» گفت: نزدیک به ۴۰ سال پیش ایشان به تئاتر پیوستند و از آن موقع تا به حال تئاتری نبوده است که ایشان را در کنار گروه مان نداشته باشیم. به نظر من مهربان‌ترین آرتیستی بود که روزگار ما به خود دیده است. هم از نظر اخلاق و هم از نظر دیسیپلین و منش کاری. می‌توانم بگویم از بزرگترین شخصیت‌های عدالت خواه این مملکت بود.
فراهانی، سیف جمالی را از نظر بازیگری دارای منشی خاص دانست و افزود: مهم‌ترین ویژگی سیف جمالی این بود که فردی مسلک‌گرا و آرمان خواه بود. کسی که همیشه پشتیبان خانواده‌اش و توده‌های زحمتکش جامعه بود. خود او مردی زحمت کش و کوشا بود و از جایگاهی مردمی برخوردار بود. یاد و نامش گرامی.

مسئولیت پذیری و تعهدش به کار،تقدیر داشت
حمیدرضا نعیمی، نمایشنامه‌نویس، بازیگر و کارگردان تئاتردر گفتگو با «بهار» گفت: من به شخصه خیلی دیر آقای سیف جمالی را پیدا کردم اما با استناد به شعری از شاملو، آن شاهکار بی نظیر که می‌گوید: سفر کوتاه بود، اما یگانه بود و هیچ کم نداشت، می‌توانم بگویم آقای جمالی چنین بود و فردی یگانه برای خود بود. با آن که سه یا چهار سالی می‌شد که آقای سیف جمالی را می‌شناختم و با ایشان همکاری داشتم، احساس می‌کنم قرن هاست ایشان را می‌شناسم و متوجه شدم که این احساس حتی برای کسانی که تنها یک بار با ایشان ملاقات داشته‌اند هم صادق است و به نظرم این احساس به جان آزاد و روح بزرگی که ایشان داشتند، برمی گردد. وی در ادامه افزود: حتما شنیده‌اید که مرگ آدم را عزیز می‌کند اما این مسئله در مورد آقای سیف جمالی صدق نمی‌کند به این دلیل که هیچ کس را پیدا نخواهید کرد که از این مرد لحن یا کلامی برخورنده یا خالی از مهر و لطف و خنده دیده باشد. او کسی بود که حتی اگر در امنیت مالی به سر می‌برد،؛ بزرگی و والامنشی خود را حفظ می‌کرد و اگر که در شرایط نامساعد مالی هم به سر می‌برد باز هم این روحیه و منش را نگاه می‌داشت و نمی‌گذاشت شرایط سخت مالی و زندگی، او را به پذیرش رفتارهای دور از منش شخصی اش وادار کند.

کارگردان تئاتر «سقراط» و «ترور» با نقل خاطره‌ای از نقی سیف جمالی چنین گفت: سیف جمالی از آن دست بازیگرانی بود که در جوانی همراه با استاد پرویز پرستویی که انشاءالله سایه‌شان بر هنر ما مستدام باشد و در سینما و تلویزیون سلطنت کنند، در اواخر سال‌های ۴۰ کار تئاتر را شروع کردند. به یاد می‌آورم خاطره حضورشان در زمینه تئاتر به این شکل بوده است که در سال‌های دور وقتی دکتر علی رفیعی تعدادی از جوان‌ها را برای کار دعوت می‌کنند، از میان تمام آن جوان‌ها تنها دو نفر یعنی پرویز پرستویی و نقی سیف جمالی را تایید می‌کنند. نعیمی با اشاره به تجربه سال هایی که با سیف جمالی همکاری کرده است از سجایای اخلاقی و حرفه‌ای او یاد کرد و افزود: او تمام آن اصولی که اکنون در تئاتر رعایت نمی‌شود، رعایت می‌کرد. در وهله اول هم همان عشق به این وادی است و باید این نگرش را در خود تقویت کرد و برای ارتقا و پیشبرد فرهنگ و هنر قدم برداشت و مباحث ثانویه‌ای چون قرارداد و دستمزد در درجه دوم اهمیت باشد. ضمن اینکه انتظام به نظم و پشتکار که یک بازیگر را در آمادگی اجرا قرار می‌دهد تا به کاراکتری که بازی می‌کند، نزدیک شود. بازیگر باید کاری را که پذیرفته و با کارگردانی وارد همکاری شده است، یک مسئولیت بزرگ بداند و با تمرکز تمام روی صحنه ظاهر شود. این ویژگی‌های رفتاری و کاری سیف جمالی بود. ایشان هر زمانی که ما تئاتر داشتیم، یک ساعت زودتر در سالن حاضر بودند و سعی می‌کردند خودشان را آماده اجرا کنند.

این کارگردان باسابقه همچنین از صدای خوش سیف جمالی و تسلط او به هنر آواز یاد کرد و گفت: ایشان صدای بسیار زیبا و گرمی داشتند و دستگاه‌های ایرانی را به زیبایی اجرا می‌کردند. به آوازهای کوچه باغی و‌ترانه‌های عامیانه مردم تسلط بسیار بالایی داشتند و حتی کسانی بودند که علاقه‌مند صدای خوش ایشان را در قالب کاست‌هایی آماده کنند و اگر این آوازها ضبط نشده باشند و فرصت ثبت نشدن را پیدا نکرده باشند، در جان و خاطر کسانی که همیشه صدای ایشان را می‌شنیدند، به یادگار مانده است.

کارگردان تئاتر به یاد ماندنی «ترور» درباره نگرش سیف جمالی به مباحث هنری و حرفه‌ای‌اش به «بهار» گفت: ایشان سعی می‌کردند وارد بحث‌های حاشیه‌ای نشوند. بسیار در زمینه حرفه‌شان بازیگری، مطالعه داشتند و به مباحث و تکنیک‌های بازیگری از جمله فن بدن، ایست و بازی‌های ژست اشراف داشتند. ضمن اینکه اگر قرار بود در نمایش‌هایی که نیاز به بازی‌های رهاتر و آزادتری دارند مثل نمایش‌های ایرانی هم توانمند بودند. از ویژگی‌های خاص کاری‌شان این بود که هم در بازی طنز و هم در بازی جدی تبحر داشتند. به جد می‌توانم بگویم تمام روزهایی که ما در سال گذشته سر تمرین نمایش «ترور» بودیم، بازیگران جوان رفتارهای ایشان را مدنظر داشتند. آن نمایش مملو از طراحی حرکات و رقص‌هایی برگرفته از فرهنگ عربی بود و آقای سیف جمالی در سن ۵۸ سالگی به خوبی اجراها بر می‌آمد و همه حواس شان به طراح بود تا کمترین اشتباه را داشته باشند. وقتی ایشان با پشتکاری باورنکردنی حرکات ریتمیک و طراحی‌ها را اجرا می‌کردند و شکایتی هم نداشتند که رعایت سن شان بشود، همه را شگفت‌زده می‌کردند.

حمید رضا نعیمی با اشاره به تمرین‌های پیچیده و دشوار نمایش «ترور» گفت: به خاطر دارم که ایشان آنقدر در اجرا دقیق بودند که تصور می‌کردم قبلا تجربه اجرای رقص عربی و طراحی حرکات ریتمیک داشته‌اند ولی گفتند که اولین بار چنین تمرینی را تجربه می‌کنند. ایشان در ضمن داشتن اجرایی کم نقص، اگر دچار اشتباهی می‌شدند از من به عنوان کارگردان عذرخواهی می‌کردند در حالی که تماشاگران هم متوجه آن اشکال نمی‌شدند و بسیار خود را ملامت می‌کردند. این مسئولیت‌پذیری برای من بسیار ارزشمند و تقدیر داشت که یک بازیگر پیشکسوت چطور با تعهدش به ما درس می‌داد. تاسف می‌خورم به خاطر سال هایی که نقی سیف جمالی به خاطر مسائل مالی مجبور شد کار هنری‌اش را کنار بگذارد و به کاری دیگر مشغول شود.
 ایشان بالغ بر ۱۵ تا ۲۰ سال به دلیل عدم امنیت مالی مجبور به دوری از سینما و تئاتر شدند تا زمانی که توانستند سروسامانی به زندگی خانوادگی شان بدهند و دوباره به صحنه هنر بازگردند هر چند دیگر پا به سن گذاشته بودند. با اینکه پا سن گذاشته بودند اما به نظرم نقش‌هایی که از خودشان به جا گذاشتند، چه در تئاتر و چه در سینما و تلویزیون برای همیشه وجود دارد. این کارگردان تئاتر اظهار داشت: صادقانه می‌گویم که بسیار از او آموختم و یک تشکر و سپاسگزاری به ایشان بدهکارم و امیدوارم که حتی در این لحظه که دیر شده و او را از دست داده‌ایم، سپاسگزاری‌ام را اعلام می‌کنم و امیدوارم که کائنات ابراز تشکر من به ایشان برسد.

نقش‌های فرعی در خدمت قصه‌ها
عرصه هنر و فرهنگ ما، افرادی همانند نقی سیف جمالی کم ندارد. همان هایی که بی ادعا و بی حاشیه بر سر کار حاضر می شوند و بی دریغ و تلاشگر به کار و تمرین می پردازند و در هزارتوی هنر، جای آن نقش هایی که پر می‌کنند که هستند تا قصه روایت شود و نقش اصلی ها  قوام بگیرند. همان خرد ه شخصیت‌هایی که خرده روایت هایی را پیش می برند و روح قصه را جان می دهند.


منبع: بهارنیوز

همکاری اسکورسیزی،دنیرو و دی‌کاپریو

اریک راث فیلمنامه‌نویس اسکار گرفته‌ای هالیوود اقتباسی از کتاب Killers Of The Flower Moon نوشته‌ی دیوید گرن به نگارش در آورده است که فعلاً در مرحله‌ی انتخاب عوامل قرار دارد و شنیده‌ها حاکی از آن است که استودیو سازنده‌ی این اقتباس به دنبال جلب رضایت مارتین اسکورسیزی، رابرت دنیرو و لئوناردو دی‌کاپریو است، و به نظر می‌رسد هر‌ سه‌ی آن‌ها هم برای حضور در این پروژه ابراز تمایل کرده‌اند.

رابرت دنیرو قهرمان اصلی فیلم‌های اسکورسیزی در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ بوده است و لئوناردو دی‌کاپریون هم تا به حال در شش فیلم از این کارگردان حضور داشته است. برای همین حضور همزمان این دو در فیلمی از مارتین اسکورسیزی اتفاق جذاب و کنجکاوی برانگیزی خواهد بود. اسکورسیزی همچنین پیش از این مشغول کار روی پروژه‌ی مرد ایرلندی(The Irishman) با حضور دنیرو و آل پاچینو بوده است که در سال ۲۰۱۸ از شبکه‌ی نت‌فلیکس پخش خواهد شد.

کتاب Killers Of The Flower Moon داستان واقعی جنایت‌هایی را در اوکلاهاما روایت‌ می‌کند که طی آن بعد از اینکه قبیله‌ای سرخپوستی در زمین‌هایشان موفق به کشف نفت می‌شوند، چندین نفرشان به قتل می‌رسند. اتفاقی که منجر به دخالت FBI هم می‌شود. این کتاب همچنین ماجرای به قدرت رسیدن جی‌. ادگار هوور را هم روایت می‌کند که پیگیری پرونده‌ی این قتل‌ها را بر عهده می‌گیرد و اسم و رسمی برای خود پیدا می‌کند. دی‌کاپریو در سال ۲۰۱۱ و فیلم جی. ادگار(J. Edgar) به کارگردانی کلینت ایست‌وود در نقش جی. ادگار هوور ظاهر شده بود.


منبع: بهارنیوز

اظهارات کمال تبریزی درباره‌ یک حاشیه‌ انتخاباتی

به گزارش عصرایران، این کارگردان سینما در پاسخ به سوال ایسنا نوشت: «اخیرا در یک صحبت دوستانه با یکی از رفقای نزدیک گفتگو به اینجا رسید که حس و شهوت جاه طلبی در انسان از قوی‌ترین نیروهای انسانی است که باعث اغلب مصائب امروز و تاریخ بشری است! به نظر من اولین دلیل عمده و اصلی برای وضعیت پیش آمده مربوط به همین نیروی مخرب در وجود افراد است که به ناگاه از سوی هزاران نفر جلوه مهارنشده پیدا می‌کند و نفس سرکش، آنان را مهیای غروری می‌کند که به نظر حق طبیعی برسد اما در انظار عمومی و به واقع امری مضحک است! گرچه باید بپذیریم که نقص موجود در قانون انتخابات زمینه ساز تشویق و اقدام نابخردانه برخی است که طبیعتا با اصلاح منطقی قانون، مشکلات این‌چنینی را برطرف خواهد نمود.

قاعدتا کسی که از مسوولیت سنگین و طاقت فرسای ریاست جمهوری اطلاع کافی داشته باشد نباید به راحتی خود را آماده پذیرش آن بداند. بنابراین شاید بتوان از یک منظر افراد ثبت نام کننده را به دو دسته مشخص تقسیم کرد:

افرادی مسوولیت پذیر و متوجه نسبت به وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه که خود را موظف به در اختیار نهادن توانایی‌های خود در خدمت مردم می‌دانند و از همه امکانات بالفعل و بالقوه خود در مسیر پیشرفت همه جانبه کشور استفاده می‌کنند.

دوم کسانی که خواسته یا ناخواسته به دنبال نیازها و کمبودهای خویش هستند و درصدد ارضای امیال پایان ناپذیر خود در سایه قدرت به دست آمده تقریبا از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کنند! و معمولا در اثر حضور اشتباهی- تاریخی آنان سرنوشت ملتی به سوی تباهی و پسرفت! می‌رود و از این طریق موجد مصائبی جبران ناپذیر می‌گردند که گریبان جامعه را رها نمی‌کند!

وضعیت فعلی با توجه به زندگی عمده اغلب افراد در فضای مجازی باعث نوعی از تربیت اجتماعی و رفتارهای متفاوت و جدید نزد مردم به ویژه جوانان شده است. مجازی و غیر واقعی شدن بسیاری از نیازهای امروزی انسان‌ها، آنان را به سوی تلقی‌ها و کنش‌های عجیب و غریب می‌کشاند که بخشی از آن در موقعیت‌های عامیانه مثل انتخابات جلوه اینچنینی پیدا می‌کند.

در هر صورت باید پذیرفت که داده‌های صفر و یکی عصر حاضر تاثیر غیرقابل انکاری در حالات روانی و رفتاری همه رده‌های سنی جوامع گوناگون خواهد داشت و دور از انتظار نیست که در آینده‌ای نزدیک بحرانهای جدی و احتمالا ویرانگر محیط زندگی و موقعیت کنونی زیست بشری را تهدید کند.

برآیند احساس برآمده از زیست مجازی آدم‌ها، موقتی و کاغذی شدن همه باورهای انسانی است که نمونه‌اش در تخیلات موهوم و تصورات بلندپروازانه برخی که در عین حال توخالی هم هست، جلوه می‌کند و در یک مورد ساده و پذیرفته شده مثل انتخابات مردمی، وضعیت آشفته‌ای را به دنبال دارد که نشانه رنج آوری از سقوط اخلاقی و رواج بیماری‌های روحی و روانی در اقشار مختلف اجتماعی است !

با همه این احوال نباید شرایط اجتماعی و به ویژه سیاسی مقطع کنونی را از نظر دور داشت. عادت به دروغ و عادی شدن اختلاس‌های نجومی پی در پی به همراه نهادینه شدن بی ادبی در برخوردهای سیاسی و رواج فحاشی حتی در برخی از برنامه‌های تلویزیونی با سودای جذب مخاطب بیشتر!

همه دست به دست هم داده‌اند تا دیگران نیز با تصور غلط مشروعیت چنین وضعیتی اقدام به اعمال تقریبا مشابهی کنند که نتیجه بخشی از آن، اظهارات حیرت آور برخی از ثبت نام کنندگان در انتخابات است که به تصور جلب توجه آرای عمومی و به تقلید از شرایط سیاسی و اجتماعی انجام می‌شوند!»

تبریزی در پاسخ به سوال دوم مبنی بر اینکه ممکن است، فیلم تبلیغاتی نامزدی را بسازد؟ نوشت: «و سرانجام اینکه با توجه به نکات مورد اشاره و تصوری که به درست یا غلط در ذهن من برای امر خطیر انتخابات در زمینه‌های مختلف شکل گرفته است، شما نیز همچون دیگران به افرادی مثل من حق خواهید داد که تا اطلاع ثانوی خود را آلوده چنین جریاناتی نکنند! و سری را که درد نمی‌کند ! بیهوده دستمال نبندند!»


منبع: عصرایران

این سریال های نت فلیکس طرفداران میلیونی دارند!

: کمپانی نت فلیکس معمولا تعداد بینندگان سریال های خود را مخفی نگه داشته و اعلام نمی کند و این موضوع فضا را برای گمانه زنی های غیر مستند در مورد تعداد مخاطبان سریال های ساخته شده توسط این کمپانی باز می گذارد.

همزمان با این که مسئولان کمپانی نت فلیکس برای جذب مخاطبان بیشتر تلاش می کنند سعی دارند دریابند که کدام یکی از سریال های اوریجینال این کمپانی مخاطبان بیشتری را جلب کرده و بیشتر در مورد آن صحبت می شود و در این جاست که موسسه ی تحقیقاتی «فیزیالِجی» (Fizziology) وارد معرکه می شود. این موسسه در زمینه ی جمع آوری اطلاعات در مورد موضوعات خاص در فضای مجازی فعالیت دارد و با بررسی این داده ها، مشاوره های لازم را در مورد انتظارات و تمایلات مخاطبان و کاربران فضای مجازی به مشتریان خود ارائه می دهد.

موسسه ی فیزیالجی پیام های توییتری مخاطبان را در یک هفته مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده است که سریال های جدید کمپانی نت فلیکس مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرده اند. این داده ها نشان می دهند که سریال جدید این کمپانی با نام «۱۳ دلیل چرا» (۱۳ Reasons Why) مورد استقبال بی سابقه مخاطبان قرار گرفته است.

در ادامه به ۱۳ سریال پخش شده از شبکه ی نت فلیکس که بر اساس داده های جمع آوری شده از رسانه های اجتماعی محبوب ترین سریال های این شبکه بوده اند اشاره خواهیم کرد.

۱۳- سریال Grace and Frankie/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۲۵٫۰۳۶ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

جَین فوندا و لیلی تاملین با سریال «گرَیس و فرانکی» دوران طلایی شبکه ی نتفلیکس را تداعی می کنند. این سریال داستان یک جراح پلاستیک بازنشسته و یک معلم هنر هیپی و شوهران این دو که وکلای موفقی در حوزه ی طلاق هستند را روایت می کند. زندگی این دو زن بعد از این که شوهرانشان اعلام می کنند که علاقه ای به آن ها ندارند به هم می ریزد. بدین ترتیب این دو که تاکنون دل خوشی از هم نداشته اند مجبور می شوند که با هم زندگی کنند و مراقب هم باشند.


۱۲- سریال House of Cards/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۷۰٫۵۱۴ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

کوین اسپیسی نقش فرانک آندروود را در سریال «خانه ی پوشالی» بازی می کند. این سریال زندگی یک عضو دموکرات در کنگره ی آمریکا به نام فرانک آندروود را روایت می کند که بسیار تشنه ی قدرت است. وی در رقابت های ریاست جمهوری از گَرت واکر حمایت کرده و بر اساس توافقات قبلی قرار است فرانک بعد از پیروزی به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب شود. اما بعد از پیروزی واکر، فرانک بزودی در می یابد که قرار نیست وی را به عنوان وزیر امور خارجه معرفی کنند. بدین ترتیب آندروود خشم خود را کنترل کرده و شروع به طرح ریزی نقشه برای بدست گرفتن قدرت می کند.


۱۱- سریال Bloodline/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۸۳٫۵۳۸ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

در سریال «نسبت خانوادگی» کایل چندلر و لیندا کاردلینی ایفای نقش می کنند. این سریال داستان فردی به نام دنی ریبورن را روایت می کند که برای ۴۵امین سالگرد تاسیس هتل خانوادگی شان در شهر مونرو کانتی ایالت فلوریدا به این شهر باز می گردد. افراد خانواده احساس خوبی نسبت به دنی ندارند اما دنی قصد دارد که در آن جا بماند و در اداره ی هتل به والدینش کمک کند. برخی از افراد خانواده با این تصمیم دنی مخالفت می کنند. در نهایت دنی در شهر می ماند ولی ماندن او با اتفاقات ناگواری همراه می شود.


۱۰- سریال Master of None/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی:۱۰۶٫۸۹۳ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

عزیز انصاری یکی از نویسندگان این سریال است که در آن نیز بازی می کند. انصاری در این فیلم نقش یک بازیگر ۳۰ ساله در شهر نیویورک را بازی می کند که با مشکلات زندگی خود دست به گریبان است. ادامه ی فیلم به اتفاقات عجیب و غریبی که برای او رخ می دهد می پردازد.


۹- سریال The OA/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۱۷۶٫۹۹۲ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

بریت مارلینگ در اولین فصل از این سریال نقش آفرینی کرده است. این سریال داستان یک دختر را روایت می کند که بعد از ۷ سال گم شدن پیدا می شود. وی خود را «اُ اَی» می نامد و زخم های زیادی بر پشت خود دارد. همچنین علی رغم اینکه در زمان گم شدن نابینا بوده اکنون بینایی خود را بدست آورده است. وی از جواب دادن به این سوال که در این مدت کجا بوده طفره می رود و به درخواست های ماموران اف بی آی و والدینش پاسخ درستی نمی دهد. اما داستان اتفاقاتی که در دوران غیبت برایش رخ داده را با تیمی ۵ نفره از ساکنان محله ی خود در میان می گذارد. سپس از دیگر اعضای گروه می خواهد به وی کمک کنند دیگر کسانی که مثل او گم شده اند را پیدا کنند.


۸- سریال Orange Is the New Black/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۱۷۷٫۳۷۴ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

در فصل پنجم این سریال کمدی بازیگرانی چون لارا پرِپون و تیلور شیلینگ حضور دارند. این سریال داستان زنی سی و چند ساله به نام پایپر چاپمن را روایت می کند که به دلیل حمل مواد مخدر یه ۱۵ ماه زندان محکوم می شود. این موضوع روابط پایپر با نامزد، خانواده و دوستانش را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. وی در زندان با دوستش که وی را لو داده و یک قاچاقچی مواد معروف است مواجه می شود. اکنون در این شرایط پایپر باید با کمک الکس با شرایط سخت زندان کنار آمده و مشکلات را از سر راه خود بردارد.


۷-  سریال Unbreakable Kimmy Schmidt/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۲۴۳٫۹۹۰ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

تایتوس بورگس و اِلی کِمپر در سریال «کیمی اشمیت شکست ناپذیر» بازی می کنند. سریال «کیمی اشمیت شکت ناپذیر» داستان دختری به نام کیمی اشمیت را روایت می کند که در کودکی توسط یک کشیش دزدیده شده و به مدت ۱۵ سال همراه با ۳ زن دیگر در یک انبار زیرزمینی حبس می شود. کشیش مذکور آن ها را متقاعد می کند که قیامت فرا رسیده و تمام شده است و آن ها تنها کسانی هستند که در کره ی زمین باقی مانده اند. اما بعد از آزادی متوجه می شوند که دنیا بسیار متفاوت از آن چیزی است که کشیش به آن ها گفته است. اشمیت با یک زن ثروتمند آشنا شده و داستان ادامه پیدا می کند.


۶- سریال Black Mirror/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۴۵۲٫۵۱۶ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

جان هام در اولین اپیزود از سریال «آینه ی سیاه» بازی می کند. این سریال به بررسی زندگی جامعه ی مدرن و عواقب تکنولوژی های پیشرفته ی امروزی می پردازد. هر قسمت داستان و بازیگران متفاوتی خواهد داشت با این وجود همه ی فیلم در مورد نحوه ی زندگی ما در روزگار کنونی بوده و به توهمات دنیای مدرن می پردازد.


۵- سریال Stranger Things/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۵۰۷٫۱۹۲ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

در این سریال فین وولفهارد و مایلی بابی براون ایفای نقش می کنند. داستان این سریال در دهه ی ۱۹۸۰ و در شهر هاوکینز در حاشیه ی ایندیانا می گذرد. در این شهر تحقیقات و آزمایشاتی در آزمایشگاه ملی انجام می گیرد که به زودی وارد مباحث ماوراء الطبیعه و غیر طبیعی شده و زندگی ساکنان شهر که از موضوع اطلاع ندارند را تحت تاثیر قرار می دهد.


۴- سریال Luke Cage/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۱٫۰۱۶٫۱۵۲ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

مایک کولتر بازیگر اصلی سریال «لوک کیج» است. این سریال داستان یک ابرقهرمان به نام لوک کیج را روایت می کند که سال های زیادی را به اتهام جرمی که مرتکب نشده به زندان افتاده است. در دوران زندان وی تحت آزمایشات غیرقانونی و اجباری قرار گرفته که در نتیجه ی آن قدرت عجیبی پیدا می کند به طوری که هیچ چیزی قابلیت نفوذ به پوست او را ندارد. وی با یک ابرقهرمان دیگر به نام «مشت آهنین» دوست شده و یک تیم دو نفره را تشکیل می دهند.


۳- سریال Fuller House/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۱٫۳۲۴٫۵۳۴ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

در سریال «خانواده ی فولرها» بازیگران زیادی از جمله کَندیس کامرون بود، جودی سویتین و آندرا باربر بازی می کنند. این سریال داستان یک زن تازه بیوه شده و دامپزشک به نام دی جی تانر فولر و ۳ فرزندش را روایت می کند. بعد از این که شوهر وی که آتش نشان است در یک حادثه ی آتش سوزی کشته می شود خواهر دی جی به نام استفانی و دوستش کیمی به خانه ی او نقل مکان کرده و قصد دارند در بزرگ کردن بچه ها به او کمک کنند. داستان فیلم حول محور اتفاقاتی که پس از آن برای این خانواده اتفاق می افتد می چرخد.


۲- سریال Chasing Cameron/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۱٫۳۲۶٫۰۱۰ مورد

 

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

در سریال «در تعقیب کامرون» بازیگرانی مانند آرون کارپنتر، کریستین دلگروسو و کامرون دالاس حضور دارند. داستان این سریال درباره ی کامرون دالاس از افراد مشهور سرویس اشتراک ویدیوی «واین» (Vine) و گروه او به نام «مَگکان» (Magcon) است که در سال ۲۰۱۴ برای مدت کوتاهی تشکیل شده و به سرعت از بین رفت. اما این گروه بار دیگر در سال ۲۰۱۶ با حضور افراد دیگری دوباره تشکیل شده و راهی تور بین المللی در کشورهای اروپایی و استرالیا و نیوزیلند شدند. این سریال داستان آن ها در این سفرها را روایت می کند.


۱- سریال  Reasons Why  ۱۳/ تعداد ارجاع در رسانه های اجتماعی: ۳٫۵۸۵٫۱۱۰ مورد

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

دیلان مینِت نقش اول سریال «۱۳ دلیل چرا» را بازی می کند. این سریال داستان پسری به نام کلَی جنسن است که جعبه ای پر از نوار کاست را در جلوی در خانه اش پیدا می کند. او اولین نوار را با ضبط صوت قدیمی پدرش امتحان می کند و ناگهان از ترس ضبط صوت از دست او می افتد. در نهایت به کمک یک واکمن دزدی نوارهای کاست را گوش می دهد و متوجه می شود که این نوار حاوی صدای ضبط شده ی یکی از دوستان اوست که اخیراً مرده است.

با محبوب ترین سریال های تولید شده توسط سرویس اینترنتی نت فلیکس آشنا شوید

نمودار مقایسه ی ارجاعات به ۱۳ سریال تلویزیونی شبکه ی نتفلیکس در رسانه های اجتماعی


منبع: برترینها

مهیار علیزاده، مهران مدیری و آلبوم جدیدشان

: پنج سال پیش در چنین روزهایی زمزمه‌های انتشار آلبومی با صدای «علیرضا قربانی» به گوش می‌رسید که خیلی‌ها شناخت دقیقی از خالقش نداشتند. اما «مهیار علیزاده» سال ۹۱ و آلبوم «حریق خزان» این روزها در جایگاه متفاوتی قرار دارد.

او علاوه بر اینکه پرکارتر از گذشته شده، چند آلبوم مهم را در دست انتشار دارد. مهمترین آنها اولین آلبوم دوصدایی تاریخ موسیقی اصیل ایران با صدای «علیرضا قربانی» و «همایون شجریان» است. اثری که مدتها است با عبارت به زودی عجین شده و هنوز راهی فروشگاه‌های فرهنگی نشده است. آلبوم «مهران مدیری» هم یکی دیگر از پروژه‌های خبرساز مهیار علیزاده است و این مجموعه به زودی منتشر می‌شود. رونمایی اولیه از آن هم با انتشار قطعه «یار تویی» بود که طی کمتر از سه روز بیش از ۷۰ هزار مرتبه دانلود داشته است. همکاری مشترک دیگر این آهنگساز هم در آلبوم دیگری با «فردین خلعتبری» بوده که خواننده آن اثر «محمد معتمدی» است.

مهیار علیزاده: من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم

این آثار و همچنین بحث در مورد برخی مسائل فراموسیقایی بهانه گفتگوی مفصل ما با مهیار علیزاده بود. این آهنگساز گلایه‌های جدی نسبت به مسائلی نظیر خواننده‌سالاری، سلبریتی‌شدن برخی افراد و پوپولیسم در هنر داشت. این گفتگو که پس از مدت‌ها سکوت مهیار علیزاده انجام شده را حتماً تا پایان بخوانید:
 
 یکی از مهم‌ترین آلبوم‌هایی که در دست انتشار دارید، آلبوم مشترک «علیرضا قربانی» و «همایون شجریان» است. این آلبوم از سال ۹۲ قرار است منتشر شود. فکر نمی‌کنید انتشار آن با تأخیر زیادی همراه شده؟

البته ما تولید را از سال ٩٢ شروع کردیم و طبیعی است که انتشار در همان سال ناممکن باشد. این‌قدر از من در مورد این آلبوم سوال می‌شود که واقعاً دیگر توضیح برایم سخت شده. این آلبوم را چند وقت پیش مَستر کردیم و تا آن‌جایی که من می‌دانم، مجوز شعر و موسیقی آن صادر شده است. حتی برای طراحی جلد هم اقدام شده است. این اثر قرار بود اواخر سال ۹۵ منتشر شود؛ اما آلبوم «رگ خواب» به بازار آمد. بنابراین سال ٩۶ می‌تواند زمان انتشار باشد. آلبوم «رگ خواب» موسیقی فیلم است و یک آلبوم موسیقی مستقل نیست. به همین خاطر باید با فاصله مناسبی از نمایش فیلم منتشر می‌شد و مؤلف ترجیح داد که قبل از انتشار، این اتفاق بیفتد. تأخیر در انتشار آلبوم مشترک، فقط به دلیل ترافیک کارهای آقای شجریان، آقای قربانی و بعضاً سفرهای مکرر من و مشکلات هماهنگی بین ما سه نفر است.
 
نام این آلبوم چیست؟

افسانه چشمهایت.
 
پس از سه چهار سال که دوباره این اثر را گوش می‌کنید، از نگاه امروزتان به اندازه همان زمان رضایت‌بخش است؟

این اثر هر زمان منتشر شود، برای شنونده‌ها جذاب خواهد بود. از این موضوع اطمینان کامل دارم. اما هر هنرمندی، حسی که روز اول به خلق اثرش دارد را دیگر پیدا نخواهد کرد. البته من هنوز هم گاهی این آلبوم را گوش می‌کنم. قطعاتی در این آلبوم هست که فکر می‌کنم فضای کاملاً نو و بکری دارد. اگر همین الان بخواهم این آلبوم را دوباره و از نو آهنگسازی کنم، بخشی از قطعاتش را حذف و جایگزین می‌کنم. نه اینکه خواننده دیگری آن را بخواند؛ کلاً کنار می‌‌گذارم و قطعه‌ای نو وارد خواهم کرد.‌ علاوه بر آن، چند قطعه در این مجموعه هستند که بعدتر ساخته شده‌اند و تفاوت‌ ملموسی با بقیه آثار دارند و این رنگ‌بندی متفاوت فضا کاملاً نمایان است. نمی‌خواهم بگویم بهتر یا بدتر هستند اما در حقیقت فضاهای متفاوتی دارند.
 
 تمامی قطعات مشترک و دوصدایی هستند؟ یا فقط «افسانه نیما» مشترک است؟

همه قطعات به جز دو قطعه، مشترک‌اند. یک قطعه مختص همایون‌خان شجریان و یک قطعه مختص علیرضاجان قربانی است که البته روند داستان این‌گونه به پیش رفته است.
 
این یک تجربه ایده‌آل برای هر آهنگسازی است که آلبومی را با دو خواننده مطرح کار کند.

بله. به هرحال فکر می‌کنم هر آهنگسازی دوست داشته باشد دو خواننده در این سطح، ساخته‌هایش را بخوانند. شاید تا آخر عمر من یا هر آهنگساز دیگری، چنین اتفاقی تکرار نشده و همکاری مشترک همایون شجریان و علیرضا قربانی برای همیشه در تاریخ ثبت شود. بنابراین یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های هنری عمر من خواهد بود.

مهیار علیزاده: من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم

 
 طی چند وقت اخیر شایعاتی هم مطرح شد مبنی بر اینکه در پروژه تولید این اثر، اختلافاتی پیش آمده است. این موضوع صحت داشت؟

نه، بازار شایعه داغ است. در جریان تولید این آلبوم، هیچ اختلافی پیش نیامد. بحث‌های کاری بین ما سه نفر همیشه در جریان بوده؛ اما موردی نبوده که مانع انتشار یا توقف همکاری شود. برعکس باعث دوستی بیشتر ما سه نفر شده و به نظرم این بهترین دستاورد این مجموعه است و از این که سرآغاز این دوستی نزدیک‌تر من بودم، به خودم می‌بالم. اتفاقاً دو سه ماه پیش، حین مسترینگ این آلبوم، در منزل رضا صادقی -که مسئولیت میکس و مَستر آلبوم با او است- با همایون‌جان پلی‌استیشن بازی کردیم و از او شکست خوردم! اما گفتم تمرین می‌کنم و برمی‌گردم و باید همین روزها دوباره با او بازی کنم و متأسفانه علی‌رغم میل باطنی‌ام، باید شکستش دهم!
 
 آقای قربانی و شجریان تلاشی برای انتشار سریع‌تر این آلبوم ندارند؟

هر کدام از آنها و حتی خود من، آلبوم‌هایی با تهیه‌کننده‌های مختلف در دست انتشار داریم که می‌بایست با فاصله‌های منطقی از هم منتشر شوند.

جدا از این اثر، گویا سه آلبوم دیگر هم در دست انتشار دارید.

تولید آلبوم «یار تویی» با صدای «مهران مدیری» رو به اتمام است. آلبوم مشترکم با «فردین خلعتبری» و «محمد معتمدی» هم تحویل ناشر داده شده و یک آلبوم هم با صدای «هادی فیض‌آبادی» دارم.
 
 اسم آلبوم محمد معتمدی که شما و فردین خلعتبری آهنگسازانش هستید، چیست و چه جزئیاتی دارد؟

اسم اثر «در بندر آبی چشمانت» است. سه قطعه از این آلبوم را فردین ساخته و چهار قطعه را من که البته دو قطعه از این چهار قطعه، به هم متصل و دو اپیزود یک اثر هستند. ابتدا تصمیم داشتیم که قطعات را به صورت مشترک آهنگسازی کنیم اما دیدیم که خیلی کُند و دشوار خواهد شد. از شعر شاعران مختلفی هم در این آلبوم استفاده کرده‌ایم. از ترجمه شعرهای خارجی تا سروده‌های کلاسیک و شعر نو. کارهای قدیمی را بیشتر من و کارهای جدید را فردین استفاده کرده؛ ولی من یک شعر جدید هم از آقای «محمدعلی بهمنی» دارم. آلبوم «در بندر آبی چشمانت» برای من پروژه بسیار باارزش و شیرینی است. خصوصاً که در آن با فردین خلعتبری همکاری کرده‌ام و محمد معتمدی به عنوان خواننده‌ای بزرگ و مسلط، به بهترین شکل ممکن قطعات را خوانده است. این آلبوم در دو استودیو ضبط و میکس شده. ارکستر در استودیوی تلویزیون شهر پراگ توسط ارکستر «متروپولیتن» و ضبط وکال و میکس در استودیوی کنگان پارسه (کرگدن).
 
 این اتفاق همکاری دو آهنگساز در یک آلبوم موسیقی ایرانی هم کم‌سابقه است.

در حوزه موسیقی پاپ معمولاً چنین اتفاقی زیاد رخ می‌دهد؛ ولی در موسیقی ایرانی یا موسیقی‌های جدی معمولاً مرسوم نیست. هدف ما واژه اولین یا کم‌نظیر نبوده و نیست. من و فردین دوست داشتیم این همکاری را انجام دهیم و دادیم. به همین سادگی. اتفاقاً قرار است طی روزهای آینده با او یک پروژه دیگر تعریف کنیم. فکر می‌کنم کنسرت این آلبوم‌ها هم به زودی فرا برسد و جذاب خواهد بود.
 
 چرا به روال سابق، همچنان از حضور علیرضا قربانی به عنوان خواننده بهره نبردید؟

من به جز آلبوم‌های «حریق خزان» و «دخت پری‌وار»، یک آلبوم دیگر هم با آقای قربانی دارم. به همین دلیل بهتر است که بتوانیم به همدیگر فرصت تجربه فضاهای جدید را بدهیم. علیرضا با آهنگسازان دیگر و من هم با خوانندگان دیگر. این کمک خواهد کرد که هیچ‌کدام دچار یک‌نواختی نشویم. شاید همکاری من با محمد معتمدی بتواند بخش دیگری از ابعاد آهنگسازی من را شکوفا کند که تا به حال شنیده نشده.
 
جالب است که قرار بود این آلبوم هم سال گذشته به بازار عرضه شود.

حدود چهار ماه پیش، این آلبوم مَستر شده و در اختیار ناشر قرار گرفته که متأسفانه هنوز آن را منتشر نکرده‌اند. به هر حال این انتشارات اگر بیشتر تعلل کنند، من مجبورم آلبوم را به تهیه‌کننده دیگری واگذار کنم.
 
شما در یک آلبوم با دو خواننده همکاری کرده‌اید و در آلبوم دیگری با یک آهنگساز دیگر. این همکاری‌های جمعی در موسیقی ایران کمتر رخ می‌دهد.

ببینید، با اینکه آدم‌های زیادی اطراف من هستند،‌ اما دوستان کمی دارم که با آنها بسیار راحت‌ام و می‌توانم همکاری داشته باشم. مثلاً رابطه‌ام با «فردین» بسیار نزدیک است و رابطه کاری و دوستی من با علیرضا قربانی به شکلی است که اگر تماس بگیرم و جواب ندهد، قطعاً نگرانش می‌شوم. وقتی رابطه عاطفی بین دو یا چند نفر ایجاد شود، کارها خیلی راحت‌تر پیش می‌رود؛ اما اگر این رابطه وجود نداشته باشد، اصلاً اجازه نمی‌دهم که طرف مقابلم در کارم دخالت کند و طبیعتاً شرایط همکاری من با آنها هم متفاوت خواهد بود.

 برسیم به آلبوم «یار تویی» با صدای مهران مدیری و اینکه این آلبوم در چه ژانری است؟

واقعاً نمی‌دانم این آلبوم را در چه سبکی دسته‌بندی کنم. معمولاً به این قضایای پیش‌پا افتاده فکر نمی‌کنم. این مسائل سال‌ها است که در هنر روز دنیا حل شده و مرز بین هنر‌ها قابل تشخیص نیست؛ ولی موزیسین‌های ما همچنان اصرار دارند که کار یکدیگر را با چسباندن برچسب‌هایی مانند پاپ، سنتی، جدی و… تخریب کنند که خب راه به جایی ندارند.

برای شما یکی از قطعات این مجموعه را پخش می‌کنم و اگر متوجه شدید چه سبکی دارد به من هم بگویید! [قطعه «یار تویی» از این آلبوم را پخش می‌کند.] در این آلبوم فضای الکترونیک و آکوستیک و زهی و کُر داریم و همین‌طور سازهای غیرمعمول مانند دودوک! اما به هر حال امکان ندارد که شعر مولانا پاپ شمرده شود؛ چون اولین اِلِمان موسیقی باکلام پاپ، این است که قشر اعظم جامعه متوجه معنای شعر بشوند‌ که خب راجع به این آلبوم صدق نمی‌کند. البته اگر بود هم هیچ ایرادی نداشت. به نظرم آلبوم مهران مدیری از فیلد پاپ خارج است و فکر می‌کنم اگر مُصر باشیم که بدانیم به ژانری شبیه است، فیوژن یا پراگرسیو فیوژن برای ژانر این آلبوم از همه مناسب‌تر است. ضمن اینکه اسم آلبوم هم هنوز نهایی نشده است.

مهیار علیزاده: من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم

 
 اصلاً همکاری شما از کجا شکل گرفت؟

من برای تیتراژ سریال «زعفرانی» به کارگردانی حامد محمدی که نوروز ۹۵ پخش می‌شد، با آقای مدیری تماس گرفتم و پذیرفتند که تیتراژ را اجرا کنند. آقای مدیری گفتند که اگر وقت اجازه دهد، تیتراژ مجموعه «دورهمی» را هم آهنگسازی کنم و پس از موفقیت این تیتراژ، تصمیم گرفتیم که تولید آلبوم را آغاز کنیم. هم‌اکنون اسپانسر پروژه، شرکت «اول مارکت» است. ابداً فکر نمی‌کردم کار در این فضا شکل بگیرد. تصور من این بود که تصنیف‌هایی نظیر کارهای گذشته ایشان داشته باشیم؛ ولی در حال تجربه فضای نویی هستیم.
 
چند وقت است که روی آلبوم مهران مدیری کار می‌کنید؟

از فروردین سال گذشته که تیتراژ «دورهمی» را ساختم تا الان به شکل مستمر مشغول کاریم و تقریباً پرکارترین آلبوم من بوده است. هر قطعه را پنج یا شش مرتبه ضبط کردیم تا به ایده‌آل برسیم و شما ببینید که آقای مدیری با آن مشغله فراوان، چه‌قدر زمان برای این اثر گذاشته‌اند و این برایم قابل احترام است. ابتدا قرار بود که از شعرهای نو استفاده کنیم و حتی من چند قطعه با این اشعار آماده کردم که خواندند؛ ولی بعد، از آن صر‌ف‌نظر کردیم. در ابتدای مسیر، دوست داشتم که ایشان اشعار کلاسیک بخواند و به او پیشنهاد دادم که مردم و خصوصاً جوان‌ها شما را خیلی دوست دارند و اگر شعر کلاسیک از زبان شما برای مردم خوانده شود، ارتباط عموم مردم با این اشعار بسیار بیشتر خواهد شد و دیدیم که پس از انتشار قطعه «یار تویی» این اتفاق افتاد و این می‌تواند مهم‌ترین دستاورد یک آلبوم موسیقی باشد. ادبیات غنی ما، ریشه و فرهنگ ما است و وظیفه هر هنرمندی است که ریشه خود را بشناسد و بشناساند. مهران مدیری اصرار داشت سروده‌هایی از مولانا را انتخاب کنیم که کمتر استفاده شده‌اند. مطمئن‌ام که چهار یا پنج میلیون نفر آلبوم مهران مدیری را با سروده مولانا خواهند شنید و این ارزش دارد. قطعاً کار من هم بسیار بسیار سخت‌تر از قبل خواهد شد.
 
مهران مدیری معمولاً در کارهای سینمایی و تلویزیونی بسیار سخت‌گیر است؛ ولی احساس می‌شود برای اولین‌بار او به صورت کامل خودش را در اختیار این پروژه قرار داده است.

مهران مدیری در این آلبوم هم کارگردانی می‌کند و با احترامِ متقابل، همفکری می‌کنیم. او در موسیقی‌ها و شعرها هم نظر می‌دهد و در عین حال، نظرات من را هم به خوبی گوش می‌کند. در مجموع، برای من پروژه جالبی است. مدیری برای فعالیت‌اش در عرصه موسیقی ارزش و جدیت بسیار زیادی قائل است و من به این جدیت احترام می‌گذارم. ضمن اینکه او شخصیت فوق‌العاده دوست‌داشتنی‌ای دارد.
 
 با تمام احترامی که برای مهران مدیری قائلیم، عجیب نیست که آهنگسازی که با چهره‌هایی نظیر علیرضا قربانی، همایون شجریان و محمد معتمدی کار کرده، برای هنرمندی آهنگ بسازد که اگرچه در زمینه کاری خود بسیار مشهور است، اما در آواز چندان سابقه‌ای ندارد.

من تیتراژ مجموعه «دورهمی» را ساختم و ایشان خواند و مردم هم غیر از تلویزیون، این آهنگ را در پلِی‌لیست موبایل‌شان دارند و گوش می‌کنند. پس به اندازه خودش بسیار موفق بوده. در مجموع، مهران مدیری برای من کاراکتر جذابی دارد که در همنشینی با او، سعی می‌کنم از او یاد بگیرم.
 
 به عنوان یک آهنگساز حرفه‌ای، نظرت درباره توانایی‌های موسیقایی مهران مدیری چیست؟

مهران مدیری هوش موسیقی زیادی دارد. این‌جا دو قضیه مطرح است؛ یکی توانایی خواندن و تکنیک است و دیگری، رنگ صدای خواننده. رنگ صوتی صدا یک بحث سلیقه‌ای است و به نظر من، بخش‌هایی از رنگ صوتی هر آدمی -به شرطی که برایش درست نوشته شود- می‌تواند دوست‌داشتنی و گوش‌نواز باشد. طبیعتاً من تمام آثاری که ایشان قبلاً به عنوان خواننده اجرا کرده را دوست ندارم و برخی از آنها مورد قبولم بودند. ساختار تیتراژ «دورهمی» به موسیقی جَز نزدیک است و متفاوت بود با آنچه آقای مدیری قبل‌تر در مقام خواننده اجرا کرده بودند. زمانی که این کار را ساختیم، خیلی‌ها تعجب کردند و گفتند که مگر ایشان می‌تواند این‌طور هم بخواند؟ فضای کنونی آلبوم هم به‌گونه‌ای است که اگر کسی بشنود، باز هم می‌پرسد مگر او می‌تواند این‌گونه بخواند؟ در حال استفاده از بهترین قابلیت‌های صدای ایشان هستیم و خودشان هم از توانایی‌هایشان به خوبی استفاده می‌کنند.
 
 به نظر می‌رسد کاراکتر صدای او را تغییر داده‌اید. چرا هیچ ردی از فضای قبلی مهران مدیری در همکاری‌اش با شما وجود ندارد؟

در این پروژه، من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم و فکر می‌کنم درست پیش رفته. به طور کل از کارهایی که تا امروز با مهران مدیری ساخته‌ایم، راضی‌ام و فکر می‌کنم در آینده هم همین‌طور باشد. درباره آلبوم مهران مدیری باید بگویم که حاشیه‌های این آلبوم برایم زیاد شده است.
 
 چه حاشیه‌هایی؟

آقای مدیری آن‌قدر معروف است که هر کاری انجام دهد، به شدت دیده و نقد می‌شود. پس کار من هم خیلی سخت‌تر است.
 
 چهارمین آلبومی که دارید، چیست؟

آلبوم «هادی فیض‌آبادی» است که به زودی با آهنگسازی من منتشر می‌شود. آلبوم او کاملاً فیوژن است و سازبندی متنوعی دارد. این آلبوم با تمامی کارهای گذشته هادی فیض‌آبادی متفاوت است و به زودی جزئیات بیشتری در مورد آلبومش عنوان خواهم کرد. اگر این آلبوم پروموشن قوی داشته باشد، قطعاً موفق خواهد بود و شنیده خواهد شد. هادی فیض‌آبادی صدای گرم و دلچسبی برای گوش مخاطب ایرانی دارد.

مهیار علیزاده: من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم

 
از آثار جدیدتان اگر بگذریم، به نظر می‌رسد در اواخر دهه پنجاه تا دهه شصت و حتی اوایل دهه هفتاد نقش آهنگسازها در موسیقی ایرانی کاملاً مشهود بود. مثل آقایان لطفی، مشکاتیان و… که در عین خدمات ارزنده به موسیقی، در این فضا بیشتر دیده شدند. اما در حال حاضر، با این پدیده مواجه‌ایم که خواننده حرف اول را می‌زند. به نظر می‌رسد آهنگسازان نسل شما بار دیگر دارند این مسأله را باب می‌کنند. چون اکنون آهنگسازانی را می‌بینیم که توانسته‌اند حضورشان را برای مخاطب ملموس کنند.

عموم مردم نمی‌دانند نقش آهنگساز چیست و فکر می‌کنند آهنگساز، موسیقیِ زیرصدای خواننده را می‌سازد و خواننده خودش می‌خواند. من با یک نفر به مدت شش‌ماه در وین دوست بودم و او فکر می‌کرد که من شاعرم! خیلی‌ها نمی‌دانند تمام آن چیزی که خواننده می‌خواند، در ذهن آهنگساز شکل می‌گیرد. البته که خواننده با توجه به توانایی خود، به آن رنگ و بوی خاص خود را می دهد. ضمن اینکه ما اکنون در جامعه موسیقی ایران بیشترین آهنگساز را در دنیا داریم! فکر می‌کنم تعداد آهنگسازان ما بیشتر از کل اروپا است. اکثر نوازنده‌های ما یک پسوند آهنگساز هم پشت نام خود دارند و من نمی‌دانم بدون گذراندن دوره‌های آهنگسازی، چگونه صاحب چنین عنوانی شده‌اند. نمی‌دانم، آیا کاری که ما آهنگسازها می‌کنیم، خیلی هوس‌برانگیز است؟ ما که روی صحنه نیستیم و معمولاً هم تشویق‌ها مخصوص آنها است و عکس‌ها هم از افراد روی صحنه گرفته می‌شود.

اصولاً ما هنرمندان نمی‌دانیم دنبال چه هستیم! چند روز پیش در رسانه‌ای خواندم که یک نوازنده پیانو و آهنگساز ایرانی در کشور دیگر فلان کار را کرد. من آن شخص را می‌شناسم و نوازنده بسیار خوبی است اما نمی‌دانم چطور آهنگساز شده است. یا شخص دیگری گفته بود که مهیار علیزاده چرا این‌قدر با علیرضا قربانی کار می‌کند؟ او نمی‌گذارد ما هم با او کار کنیم. من از آن فرد، آهنگی در عمرم نشنیده‌ام و اگر ساخته، چه کسی شنیده است؟ چنین افرادی که لیبل تقلبی آهنگساز دارند، هیچ‌کدام به شکل آکادمیک این عرصه را دنبال نکرده‌اند و اگر کاری می‌سازند، حداقل همسرشان باید به عنوان احترام، ساخته‌اش را گوش کند! یا مثلاً تا کنون مبلغی برای آهنگسازی دریافت کرده باشند. چه‌طور شد که یک‌مرتبه تصمیم گرفتند آهنگساز باشند؟! پس آهنگساز به مدت هشت یا ده سال در دانشگاه و کنسرواتوار چه چیزی یاد می‌گیرد؟
 
در موسیقی سنتی وقتی خواننده ساز و آواز اجرا می‌کند، نمی‌توان گفت که توان آهنگسازی دارند؟

ابداً! آواز ایرانی یک فرم از اجرا است و از درآمد شروع شده و پس از گوشه‌گردیِ بداهه -از روی منبع ردیف- به اثری با ساز بداهه تبدیل می‌شود. در حالی که آهنگساز کسی است که دست به تولید و خلق از پیش تعیین شده همراه با خلاقیت هنری خود می‌زند که هر کسی این موهبت را ندارد. آهنگساز باید بداند چه‌طور پارتیتور بنویسد و روی آن فکر کند؛ چه‌طور مخاطب را درگیر ذهن خودش کند؛ فرم بشناسد ولی تقلید نکند؛ هارمونی بداند ولی از کسی دیکته نگیرد؛ شعر و ادبیات را بشناسد، نیاز صوتی جامعه را بفهمد و… مثل این است که بگوییم هر کسی خواند، خواننده است! پیش از شروع گفت‌وگو، در مورد موسیقی پاپ صحبت می‌کردیم.

دلیل عدم ماندگاری موسیقی پاپ امروز ایران این است که شب قطعه می‌سازند و صبح پخش می‌کنند! چرا «دیوید گیلمور» در سن هشتاد سالگی، روی هشت قطعه، سه سال زحمت می‌کشد؟ مگر می‌شود که شب بسازید و صبح منتشر کنید‌؟ انتظار دارید با این فجایع موسیقی -که حتی در موسیقی سنتی امروز ما هم نمونه زیاد دارد- قطعات تاریخ مصرف نداشته باشند؟ مثلاً می‌توانید تصور کنید که «کریس دی‌برگ» شب کار بسازد و صبح منتشر کند؟ خنده‌تان نمی‌گیرد؟ به نظرتان «برامس» چند روز روی یک سمفونی یا قطعه کار می‌کرده؟ شوئنبرگ چه‌طور؟
 
 با این شرایط و این حجم آهنگساز تا کجا می‌توانیم پیش برویم؟

من و شما و همه بدنه موسیقی در این زمینه تقصیر داریم. ما به خواننده‌سالاری در موسیقی دامن زده‌ایم. موسیقی را همه با اسم خواننده می‌شناسند و موسیقی بی‌کلام برای مردم دیگر ذره‌ای اهمیت ندارد. چند وقت پیش در دانشگاه وین از من خواستند در مورد موسیقی امروز ایران صحبت کنم. آهنگ‌هایی از خودم با صدای علیرضا قربانی و قطعاتی از تهمورس پورناظری با صدای همایون شجریان و قطعه «آرایش غلیظ» از سهراب پورناظری را پخش کردم و به آنها گفتم که در آواز ایرانی چنین تکنیک‌ها و قابلیت‌هایی داریم. استقبال کردند اما گفتند که موسیقی بدون‌کلام هم دارید؟ ناگهان من حیران و دستپاچه شدم و فقط ذهنم سمت استاد حسین علیزاده رفت و گفتم ما یک «نی‌نوا» داریم که فقط در چنین شرایطی سراغش می‌رویم.

یک کیهان کلهر معروف هم داریم. تعریف موسیقی ایرانی، فقط و فقط کلام نیست و موسیقی جدی هر کشوری از موسیقی بی‌کلام سرچشمه می‌گیرد. مثل ساز لطفی یا سه‌تار عبادی و یا امروز احمد پژمان و جوان‌ترهای بسیار دیگر. به اینجا که می‌رسیم، می‌گویند ما ادبیات غنی داریم؛ اما جوانان ما چه‌قدر با ادبیات آشنایی دارند؟ چه‌قدر ادبیات کلاسیک می‌خوانند؟ آیا اصلاً می‌خوانند؟ عموم را عرض می‌کنم نه خواص را. ضمناً موسیقی از ادبیات جدا است و ما به اشتباه، در ایران این دو را دو عضو جدانشدنی در نظر می‌گیریم. فکر می‌کنیم تنها ما ادبیات داریم. کشورهای بسیار دیگر هم صاحب فرهنگ ادبی هستند؛ اما موسیقی بی‌کلام آنها کنسرت دوهزار نفره را سولدآوت می‌کند. دولت‌ و مردم آنها از موسیقی بی‌کلام حمایت می‌کنند.
 
 اما این طبیعی است که در تمام دنیا خواننده‌ها شناخته‌شده‌تر باشند.

در موسیقی جدی دنیا خواننده‌ها چهره اول نیست. اگر هم باشند، کنار بقیه هستند. مثلاً اگر قرار باشد موسیقی زنده‌ای از «شوستاکوویچ» اجرا شود، نام و اسم او در پوستر برنامه -با وجود اینکه در قید حیات نیست- درج می‌شود. تاریخ موسیقی جهان از ابتدا تا به حال، در دست آهنگسازان و نوازنده‌ها بوده و هست. پس راه را اشتباه نرویم.

مهیار علیزاده: من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم

 
 در موسیقی ایرانی هم تا سال‌ها چنین اتفاقی رخ می‌داد.

بله، مثل همین آلبومی که به تازگی از استاد محمدرضا شجریان منتشر شده است. آقای مشکاتیان جایگاه خودشان را داشتند. اما واقعاً جریانی شرایط را به اینجا رسانده و من تنها نمی‌توانم جلوی خواننده‌سالاری را بگیرم. من چگونه می‌توانم جلوی تهیه‌کننده فیلم را بگیرم و بگویم که تو دنبال فلان خواننده برای تیتراژت نباش؟ دیگر امروز سریال حتماً باید خواننده داشته باشد. در حالی که ما موسیقی سینمای هالیوود را به بهانه بازاری بودن مسخره می‌کنیم اما در سریال‌های آنها چه خواننده‌ای می‌خواند؟ از هر ده تا یکی کلام دارد و بقیه بی‌کلام‌اند. در مورد سریال‌های ما، از هر ده تا اما ٨ تیتراژ کلام دارد.
 
 موسیقی سریال‌های آنها آن‌قدر حرف برای گفتن دارد که دیگر نیازی به خواننده نیست؛ اما آیا موسیقی بی‌کلام ما هم در همین سطح است؟

در ایران به آهنگساز فضا داده نمی‌شود تا بتواند کار خوب ارائه کند. ضمن اینکه وقتی نوازنده تار ما بدون اینکه آهنگسازی بداند، تبدیل به آهنگساز می‌شود، آن تم را چگونه تولید کند؟ اصلاً از کجا بیاورد؟ موسیقی فیلم را اصلاً کجا فرا گرفته که الان بیاید برایمان کار خوب بسازد؟ به آهنگسازان آکادمیک هم که به قدر کافی فضا نمی‌دهند و تعدادشان کم است و روابط‌شان اندک. وقتی نمی‌تواند تِم جذاب تولید کند، در تیتراژ سریال اثری شنیده می‌شود که مخاطب بی‌اختیار می‌پرسد خواننده ندارد؟
 
 شما از ۴ خواننده مطرح ایران، با سه نفرشان کار کرده‌اید. شما چرا نتوانستید چهره جدیدی در آواز معرفی کنید؟

من با مهران مدیری اثری تولید کرده‌ام که فضایش به این شکل تا کنون در ایران نبوده است. با هادی فیض‌آبادی هم همین‌طور. کارهایی هم که با علیرضا قربانی و همایون شجریان و محمد معتمدی ساخته‌ام، هر کدام تازگی خود را در فضای امروز داشتند و از آنها به شدت دفاع می‌کنم. کارهای بی‌کلام فیلم و سریال و تئاتر و انیمیشن هم داشته‌ام. در تمام آلبوم‌ها و کنسرت‌هایم قطعات بی‌کلام وجود داشته و از این پس بیشتر هم می‌شوند. کما اینکه من هم در همین جریان موسیقی ایرانی هستم و خواسته یا ناخواسته بر موج‌ها سوار می‌شوم.
 
 بحث مهران مدیری جدا است؛ چون مثل این است که فلان بازیگر نمایشگاه عکس برگزار کند. کسی به خاطر دیدن عکس به آن نمایشگاه نمی‌رود حتی اگر عکس خوب وجود داشته باشد. بلکه غالباً برای دیدن بازیگر می‌روند.

به نظرم کاملاً این‌طور نیست. در هر هنرمندی قابلیت ورود به شاخه‌های دیگر هنری هست، ولی باید درست انجام شود و از راهش. مثل خود من که نوازنده بودم، آهنگسازی خواندم و کار کردم. موسیقی‌شناسی هم خواندم و امروز این مهیار علیزاده‌ای هستم که جلوی شما نشسته.

 فکر نمی‌کنید آهنگسازها بتوانند با کمی ریاضت و غلبه بر مسائل مالی، برخورد دیگری با وضعیت خواننده‌سالاری موجود داشته باشند؟

وقتی شما وارد زندگی امروز می‌شوید، باید باهوش باشید تا بتوانید معیشت درستی داشته باشید. گذران زندگی از راه هنر سخت است. پُز هم زیاد دارد متأسفانه!

 به نظر می‌رسد که کمتر دل‌تان می‌خواهد در هیاهوها حضور داشته باشید. این‌طور نیست؟

برای من تبلیغات تجاری دروغین و اغراق‌آمیز برای مقوله هنر غیرقابل‌فهم است. استفاده از کلماتی چون بزرگ‌ترین، بهترین، بیشترین، گنده‌ترین و… در پوستر‌ها و بروشورهای یک کنسرت، نشان از اهداف و افکار بسیار بسیار دور از هنر دارد. موسیقی و هنری که خودش نتواند مخاطب جذب کند و به این واژه‌ها برای تبلیغات متوسل می‌شود، طبیعتاً مفهوم درونی و هنری به همراه ندارد و فقط زرق و برق پوچ است. بعضی از آلبوم‌ها و کنسرت‌های موسیقی داخلی، مرا یاد فیلم‌های هندی می‌اندازد!
 
برخی از این جنجال‌ها عمدی است و مثلاً جنجال‌هایی برای سلبریتی‌شدن است. عده دیگری هم هستند که چنین تلاشی دارند. ببینید، شخصی در جایی کاری انجام می‌دهد؛ اما دلیلی ندارد که من راجع به آن آدم بدترین چیز را بنویسم. اگر این نوشتن، زمینه انتقادی داشته باشد که مخاطبان جدی متوجه می‌شوند. از سوی دیگر این را هم متوجه می‌شوند که کجا جنبه شیطنت داشته تا بقیه منتقد را بیشتر ببینند. وقتی کسی جواب فلان استاد را می‌دهد، همین می‌شود. من هم گاهی چیزهایی نوشته‌ام؛ ولی دیدم اگر من این کار را انجام دهم، دوهزار نفر دیگر متن را می‌خوانند و به کنسرتش می‌روند تا ببینند که چه خبر است. در صورتی که من و همه می‌دانیم که فلان شخص موزیسین یا خواننده نیست. ولی ناخواسته به معروفیت بیشتر او کمک کرده‌ایم.
 
همه دوست دارند دیده شوند و اصولاً یکی از دغدغه‌های امروز هنر است؛ جدی یا پاپیولار هم فرقی نمی‌کند. مسأله آن‌جا است که برخی موزیسین‌ها دوست دارند بیش از آن چیزی باشند که هستند و هنوز نشده‌اند. «آروو پرت» موزیسین استونیایی است که در آلمان زندگی می‌کند و من عاشق کارهایش هستم. او یکی از سه چهار موزیسین جدی دنیا است. این آدم سلبریتی واقعی است. به کنسرت قطعات آقای «پندرسکی» رفتم که با حضور خودش اجرا می‌شد. با همسرش که وارد سالن شد، مردم به مدت ده دقیقه به احترام ایشان ایستاده تشویقش می‌کردند. سلبریتی واقعی این هنرمندان هستند. او هر زمان آهنگی نوشته، موسیقی جهان را جابه‌جا کرده اما هیچ‌وقت در مورد «آروو پرت» چیزی ننوشته است! آنالیز کرده‌اند ولی بد و بیراه نمی‌گویند. مقدار زیادی از وقت موزیسین‌های ما به نقد نوشتن نادرست و با هدف مشخص در شبکه‌های اجتماعی برای دیگران تلف می‌شود.
 
آقای «شمس لنگرودی» چندی پیش داستان جالبی تعریف می‌کردند. می‌گویند که اشخاصی دیدند بچه‌ای در حال گریه‌کردن است و دلیلش را پرسیدند. آن بچه با گریه و اشاره به بالا می‌گوید که بچه دیگر بالای درخت در حال سیب خوردن است. به او می‌گویند که بیا تو را هم بالای درخت ببریم. اما کودک می‌گوید نه، آن بچه را از بالای درخت به پایین بیاورید! فرد پایین درخت در خودش این جرأت را نمی‌دید که بالای درخت برود و سیب بخورد و به همین دلیل می‌خواهد آن فرد هم پایین بیاید. نمود این داستان در موسیقی ایران به شدت زیاد شده است!
 
متأسفانه این روزها اینستاگرام در موسیقی ایران بسیار تعیین‌کننده شده است. خیلی‌ها در اینستاگرام معروف می‌شوند و کنسرت می‌گذارند. اینستاگرام مثل دانشگاهی شده که با مدرک چندصدهزار فالوئری می‌توان از آن فارغ‌التحصیل شد و کنسرت برگزار کرد! من هیچ کجای دنیا چنین چیزی را ندیده‌ام.

مهیار علیزاده: من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم

 
 آیا ذات موسیقی ایرانی با این میزان علاقه به دیده‌شدن هماهنگ است؟ یا اصلاً ما موسیقی ایرانی نداریم؟

اگر موسیقی کلاسیک ایرانی مد نظرتان است که هماهنگ نیست. با موسیقی جدی هیچ‌گاه هماهنگ نیست. کلاً سلبریتی از پاپیولاریته می‌آید و شما وقتی سلبریتی می‌شوید، ناخودآگاه در رسته پاپ قرار می‌گیرید. وقتی فلان خواننده ما کنسرت دارد و رهبر ارکستری روی صحنه حضور دارد، نام خواننده در پوستر برنامه بسیار بزرگ است و چه‌طور می‌شود آن رهبر با همه دانش و اعتبارش بسیار کوچک‌تر باشد؟ این نشانه‌های پوپولیسم در هنر جدی است. موسیقی معاصر تعریف دارد و به آن موسیقی پیشرو می‌گویند. باید جریان‌ساز باشد. موسیقی پیشرو را هیچ‌کسی گوش نمی‌دهد و پاپیولار نمی‌شود.

ادغام پوپولیسم و هنر جدی در ذهن اجتماع، بیهوده‌ترین و در عین حال نادرست‌ترین کار ممکن است. دوستی که آهنگساز هم نیست، تنظیماتش بر اساس تنظیمات موسیقی پاپ قبل از انقلاب است ولی ادعای هنرمند معاصر بودن و جدی نوشتن می‌کند، از بقیه هم ایراد می‌گیرد که پاپ می‌نویسند. خنده‌دار است. باور کنید و باور کنیم که در موسیقی، پاپ بودن و پاپ نوشتن بد یا نقد نیست؛ لیبل و برچسب اشتباه روی خود گذاشتن اشتباه است. من آرزو دارم روزی کنسرتی برای ٨٠ هزار نفر اجرا کنم.

 این اصرار به دسته‌بندی و برچسب‌گذاری میان اهالی موسیقی بسیار بیشتر از مخاطبان است.

یکی از دوستان مصاحبه کرده و گفته بود چرا «حریق خزان» در بخش موسیقی ایرانی در جشن سالانه موسیقی ما جایزه گرفته و موسیقی ایرانی نیست. ما یک موسیقی کلاسیک ایرانی داریم که ردیف است و از آن‌جا شروع می‌شود و به همان هم ختم می‌شود. غیر از این، هر چه باشد، کلاسیک ایرانی نیست ولی کلام فارسی دارد و رنگ ایرانی، پس ایرانی است.
 
 کارهای حسین علیزاده چه‌طور؟

کارهای آقای علیزاده موسیقی کلاسیک ایرانی نیست. موسیقی مدرن ایرانی است. احسان خواجه‌امیری و یا کارهای من هم موسیقی ایرانی هستند. ما موسیقی اسکاندیناوی که نمی‌نویسیم! فردین خلعتبری یک آلبوم بی‌کلام دارد که موسیقی ایرانی امروز است. آن جوانی هم که در مصاحبه‌اش گفته بود آلبوم «دخت پری‌وار» پاپیولار است اما «حریق خزان» نبود، منظور دیگری داشته.

هدف هیچ نیست جز تخریب با لیبل اشتباه. دوستی می‌گفت: جایگاه یک هنرمند را ابتدا قشر فرهنگی و هنری و سپس عموم مردم معین می‌کنند. این که او را چه صدا کنند، این که کجا بنشیند، این که چه‌قدر تشویقش کنند، این که پسوند اسمش چه باشد و… بعضی‌ها به نظرم این عناوین را به اشتباه به خودشان می‌چسبانند؛ در حالی که اسم‌شان اندازه آن سِمت یا سِمت‌ها نیست و نتیجه معکوس می‌دهد. نباید صفات و پسوند‌ها را خودمان روی خودمان بگذاریم. اجازه بدهیم اجتماع برایمان تصمیم بگیرد که قطعاً آن برچسب درست است و ماندگار. نه برای چند روز.
 
 در همان آلبوم «حریق خزان» قطعه «ارغوان» خیلی در جامعه شنیده شد.

من قطعه «ارغوان» یا «بی‌قرار» را برای پاپیولار شدن نساختم؛ اما پاپیولار شد. در حالی که «دوستت دارم» در «دخت پری‌وار» را برای عموم مردم ساختم و کاملاً هم اِلمان‌های موسیقی پاپ را دارد. در همان آلبوم، رنگ و بوی موسیقی جدی هم هست. «مرثیه»، «دلتنگ»، «صبح آزادی» و «دخت پری‌وار» از آن جمله‌اند. در آلبوم «در شعله با تو رقصان» هم بیشتر تلاشم فضاسازی بود. قطعه «پرده‌نشین» را در این میان به همراه «دریای بی‌پایان» بسیار دوست دارم.
 
 فکر می‌کنم یکی از دلایلی که آهنگسازها تا این حد برای سلبریتی‌شدن تلاش می‌کنند، این است که اصولاً حقوق مادی آنها در مسائلی مانند اجرای زنده رعایت نمی‌شود. شاید از لحاظ معنوی نام آهنگساز در کنسرت‌ها و فروش آثار ذکر شود، اما منفعت مادی زیادی برای او وجود ندارد.

اتفاقاً مدتی قبل یکی از کارگردان‌ها پرسید که بابت شب‌های اجرای آثارت در کنسرت‌ها پول می‌گیری؟ گفتم بله، همیشه. این موضوع باید همه‌جا رعایت شود. هر اجرایی از ساخته‌های من انجام شود، دستمزد می‌گیرم. چون با همین حرفه زندگی‌ام را می‌گذرانم. این شرایط برای هر مؤلفی باید رعایت شود. وقتی آهنگساز بابت اجرای آثارش در کنسرت‌ها یا پخش آثارش در مکان‌ها و رسانه‌های مختلف، درآمد کسب کند، می‌تواند با خیال راحت کارش را انجام دهد. اگر گردش مالی برای اهالی موسیقی و آهنگسازها وجود داشته باشد، شاید کمتر دنبال سلبریتی‌شدن بروند. البته از این بُعد هم باید نگاه کرد که مثلاً اگر آهنگساز امنیت مالی داشته باشد، پیشنهاد هر پروژه‌ای را نمی‌پذیرد. این را من به خوبی لمس کرده و می‌کنم. خود من هم گاهی اوقات اثری که دوست ندارم را به خاطر پول می‌نویسم.

مهیار علیزاده: من و مهران مدیری در حال ساخت کاراکتر موسیقایی جدیدی از او هستیم

 
 آهنگساز گرانی هستید؟

بله، در حد خودم آهنگساز گرانی هستم.
 
یکی از فعالیت‌های اخیر شما مربوط به اجرا در جشن نوروز مقر سازمان ملل بود که هفته اول فروردین‌ماه در اتریش برگزار شد. لطفاً کمی هم در مورد این اجرا برای ما توضیح دهید.

این برنامه روز چهارم فروردین به میزبانی سازمان ملل متحد در شهر وین برگزار شد و جمعی از دیپلمات‌ها و سران کشورهای مختلف به عنوان میهمان در آن حضور داشتند و گروه «نگاه» به سرپرستی من در این برنامه روی صحنه رفت. ما بر اساس کنداکتور تعریف‌شده، دو قطعه را اجرا کردیم که یکی از کارها ریتمیک و دیگری اثری با شعر «علیرضا کلیایی» بود. محمد خدادادی (نوازنده نی‌ و آواز)، پژمان پارس‌مهر (نوازنده سنتور)، ارغوان اتابکی (نوازنده ویولن) و عماد عطارزاده (نوازنده کیبورد و پیانو) اعضای گروه «نگاه» در این برنامه بودند. خودم هم نوازنده دیوان و هم‌خوان بودم.
 
در جریان جشن جهانی نوروز، گروه‌های موسیقی از کشورهای دیگر که نوروز را جشن می‌گیرند نیز روی صحنه رفتند؛ اما گروه ایرانی بیشترین بازخوردها را دریافت کرد. مهمانان خارجی حاضر در این مراسم، پس از برنامه به سراغ ما می‌آمدند و نظرات مثبتی نسبت به این اجرا داشتند. آنها همچنین از من در مورد نحوه تهیه و خرید قطعات سوال می‌کردند که از چه سایتی می‌توانند کارها را تهیه کنند. اما متأسفانه من پاسخی برای سوال آنها نداشتم و همین مسأله یکی از ضعف‌های بزرگ مارکتینگ موسیقی امروز ما است.

در بخش آخر برسیم به نام‌ها و آلبوم‌هایی که چند وقت اخیر منتشر شده است.

بخش‌هایی از آلبوم «درصط» را در اینستاگرام و فضای مجازی شنیدم و فکر می‌کنم آلبوم خوبی باشد. دو قطعه از آلبوم «رگ خواب» را شنیده‌ام. قطعه «آهای خبردار» را دوست داشتم.
 
 غیر از موسیقی ایرانی چه کارهایی را گوش می‌کنید؟

کارهای «میلاد درخشانی» را دوست دارم. میان تلفیقی‌ها کارهای گروه «بُمرانی» را شنیده‌ام و دوست داشتم. قطعه‌ای از «داریوش آذر» از گروه پالت را هم شنیدم که دوست داشتم.
 
 و موسیقی راک چه‌طور؟

موسیقی‌ای که امروز مثلاً به عنوان «موسیقی راک» توسط گروه‌های راک و تلفیقی و حتی ایرانی به خورد مخاطبان داده می‌شود، بی‌کیفیت‌ترین نوع موسیقی راک است که تا به حال شنیده‌ام. این آثار را یا تا آخر نتوانسته‌ام گوش کنم و اواسط قطعه مجبور به قطع کردن موسیقی شده‌ام و یا هیچ‌گاه راغب نبوده‌ام آهنگ را برای بار دوم گوش دهم. کم پیش می‌آید که انتقاد کنم ولی این آثار ضعیف که عمدتاً بی‌اطلاع علمی و یا توان کافی تولید می‌شوند، جامعه را با این موسیقی دشمن می‌کنند. موسیقی راک اصولی دارد که فرم‌های پاپ در آن کار نمی‌کنند. سبک راک اشعاری را برای آهنگسازی نیاز دارد که با روح و اساس این موسیقی همگون باشد؛ نه شعر عاشقانه‌ای که برای موسیقی پاپ یا ایرانی سروده شده است.


منبع: برترینها

فیلم‎هایی که امروز در جشنواره جهانی فجر اکران می‎شوند

جشنواره جهانی فیلم فجر تا جمعه ۸ اردیبهشت در تهران ادامه دارد.

عصرایران – در میانه راه سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر فیلم های زیادی در جدول جشنواره و در نوبت نمایش قرار دارند.

طبق برنامه و اعلام ستاد جشنواره در روز چهارشنبه که ششمین روز جشنواره جهانی فیلم فجر است، در سالن شماره ۱ چارسو فیلم های مادر ( ریری رضا) از کشور اندونزی ساعت ۱۳، خانه ( ایرنا سیلیک) از اوکراین ساعت ۱۵، ردپا( آنیژکا هولاند) از کشور لهستان ساعت ۱۷ ، پایان رویاها( محمدعلی طالبی) از ایران ساعت ۱۹:۲۰،فرانتز( فرانسوا اوزون) از فرانسه ساعت ۲۱:۲۰ و عکاس ( والدمار کریشتک) از کشور لهستان ساعت ۲۳:۳۰ نمایش داده می شوند.

در سالن شماره ۲ چارسو؛تبعیدی ( دیویس سیمانیس) از لتونی ساعت ۱۳:۳۰، باد شرق –باد غرب( مارتی هلده) از استونی ساعت ۱۵:۳۰، شهروند برجسته( گاستون دوپرا، ماریانو کان) محصول مشترک آرژانتین و اسپانیا ساعت ۱۷:۱۰ ،بال های پدرم( کیوانچ سزر) از ترکیه  ساعت ۱۹:۳۰،آتش افروز ( اریک اسکولدبرگ) از نروژساعت ۲۱:۳۰ و فیلم  نمک و آتش ساخته (ورنر هرتزوک) محصول کشور آلمان ساعت ۲۳ روی پرده می روند.

در سالن شماره ۳ چارسو فیلم های میفونه، آخرین سامورایی( استیون اوکازاکی) از ژاپن ساعت ۱۲:۴۵، تور( کیم کی –دوک) از کره جنوبی ساعت ۱۴:۳۰ ، شب دراز فرانسیسکو سانتیکس ( آندریا تستا، فرانسیسکو مارکز) از آرژانتین ساعت ۱۶:۴۰ ،آقای بی دردسر( فنگ می) محصول مشترک چین و فرانسه ساعت ۱۸:۲۰ ، در آخرین روزهای شهر( تامر السعید) از مصر ،ساعت ۲۱ و فیلم «نگار» ساخته رامبد جوان ساعت ۲۳:۱۵ نمایش داده می شوند.

سالن شماره ۴ چارسو، شیفت پادشاه( ایگناس میسکینیس) محصول مشترک لیتوانی و لتونی ساعت ۱۳؛دختر ناشناس ( لوک و ژان پیرداردن) محصول کشور فرانسه ساعت ۱۵، آخرین شانس( لئو پولد لیندبرگ) از کشور سوییس ساعت ۱۷ ، وصیت پدر ( باقیت موکول و دستان و دستان ژاپار اولو) از کشور قرقیزستان ساعت ۱۹،رئوف (باریش کایا و سونر جانر) از کشور ترکیه ساعت ۲۱:۱۰ و بذر افشان ( یوسوکه تاکیوچی) از کشور ژاپن ساعت ۲۳ روی پرده می روند.

سالن شماره ۵ چارسو که در این روزها بیشتر فیلم های بخش بازار( مارکت) را به طور اختصاصی نمایش می داده در این روز برای عموم و در ۵ سانس نمایش فیلم دارد.سرزمین های هرز( میریام هرد) محصول مشترک شیلی،فرانسه و انگلستان ساعت ۱۴:۴۰،راه کوروساوا ( کاترین کادو) از فرانسه ساعت ۱۶:۳۰،پاریس سفید( لیدیا ترکی) محصول فرانسه ساعت ۱۴:۴۵، بی نان و نشان ( تاغیر احمد) از بنگلادش ساعت ۱۹:۳۰ و درود از فوکوشیما ( دوریس دوریه) محصول کشور آلمان ساعت ۲۱:۳۰ فیلم هایی است که در این سالن نمایش دارند.

سی و پنجمین جشنواره جهانی فیلم فجر، ۸-۱ اردیبهشت ۱۳۹۶(۲۱ تا ۲۸ آوریل ۲۰۱۷) به دبیری رضا میرکریمی در تهران برگزار می شود.


منبع: عصرایران

آلبوم جدید گروه «سِون» منتشر شد

تازه‌ترین آلبوم گروه «سون» با عنوان «دنیای بعد تو» سرانجام بعد از مدت ها در بازار موسیقی منتشر شد.

«دنیای بعد تو» عنوان سومین اثر گروه موسیقی «سون» به هنرمندی آرش قنادی، امیر قنادی و کیارش پوزشی است که بعد از چهار سال از پروسه تولید از روز ۴ اردیبهشت توسط موسسه فرهنگی هنری «آوای دوران» در بازار موسیقی منتشر شد. این در حالی است که آلبوم گذشته این گروه با عنوان «دوست دارم» توسط شرکت «ایران گام» منتشر شده بود.

به گزارش مهر، این آلبوم که بخش عمده ای از تولیدش در خارج از کشور انجام گرفته، شامل ۱۱ قطعه موسیقایی است که چهار قطعه آن قبلا به صورت تک‌آهنگ یا ویدیو کلیپ پخش شده بود. قطعات «دیره»، «دنیای بعد تو»، «اولین عشق» و «ادعا» در چند مدت گذشته پخش شده بودند و قطعات «میخوام ببینمت»، «من عاشق میشم»، «مثل یه مرد»، «دیوونه»، «تنهاترین»، «حواسم به توئه» و «دوست داشتنی» از آثار جدید این آلبوم هستند.

گروه «سون» روز هفتم اردیبهشت ماه تازه ترین کنسرت خود را با اجرای قطعات جدید و قطعات منتخب خود طی سال های گذشته در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی برگزار می کند.

گروه «سون» اواخر سال ۸۷ اولین آلبوم رسمی خود با عنوان «با تو می‌مونم» را در بازار موسیقی منتشر کرد. انتشار این آلبوم در اولین گام فعالیت‌های حرفه ای این گروه سه نفره، گرچه از تبلیغات و اطلاع رسانی درستی برخوردار نشد اما توانست در ردیف یکی از آثار پرفروش بازار موسیقی پاپ آن سال‌ها قرار گیرد. «دوست دارم» عنوان دومین آلبوم گروه موسیقی «سون» بود که چندی پیش با ارائه ۹ قطعه صوتی و ۴ نماهنگ توسط موسسه ایران گام وارد بازار موسیقی شد.


منبع: عصرایران

فیروز زنوزی جلالی درگذشت

به گزارش ایسنا، فیروز زنوزی جلالی نویسنده و مدرس داستانویسی ظهر امروز ۵ اردیبهشت‌ماه در بیمارستان بر اثر سرطان ریه درگذشت.فیروز زنوزی جلالی متولد ۱۳۲۹ خرم‌آباد است که آثار متعددی در حوزه ادبیات داستانی در کارنامه خود دارد. او همچنین داوری جوایزی چون جلال آل‌احمد و پروین اعتصامی را بر عهده داشته است. نویسنده رمان «مخلوق» از زمستان سال ۹۴ با سرطان ریه دست به گریبان است و بارها دوره شیمی‌درمانی و رادیوتراپی را پشت سر گذاشته است. او سال گذشته و در خلال بیماری، رمان «برج ۱۱۰» خود را در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی کرد.


منبع: بهارنیوز

کتاب‌های رکورددار جهان کدام‌اند؟

به گزارش ایسنا، سازمان یونسکو ۲۳ آوریل را به عنوان «روز جهانی کتاب» نام‌گذاری کرده است. این روزها کتاب‌ها دیگر مانند گذشته تنها به عنوان ابزار ارتباطی انسان‌ها و راهی برای انتقال افکار شناخته نمی‌شوند. آن‌ها همچنین به عنوان نماد و آثار هنری در مجموعه‌های گران‌قیمت کلکسیونرها به چشم می‌خورند. استفاده از نسخه‌های دیجیتالی نیز روز به روز افزایش پیدا می‌کند و خطر فراموش شدن، کتاب‌های چاپی را تهدید می‌کند.

سازمان یونسکو در سال ۱۹۹۵ برای حمایت از کتاب‌های چاپی روز ۲۳ آوریل را به نام «روز جهانی کتاب» نام‌گذاری کرد. تاریخچه ۲۳ آوریل به سنتی اسپانیایی برمی‌گردد؛ در این روز «سنت‌ جورج» در منطقه کاتالونیا، کتاب و شاخه‌ای رُز به دیگران هدیه می‌داد.

۲۳ آوریل همچنین سال‌روز درگذشت «ویلیام شکسپیر» و «میگوئل دو سروانتس» دو تن از بزرگ‌ترین چهره‌های ادبی جهان است. «دویچه‌ وله» به همین مناسبت هشت کتاب رکورددار جهان را معرفی کرده است.



گران‌قیمت‌ترین کتاب جهان

زمانی که کتاب «قوانین آروندل» لئوناردو داوینچی در سال ۱۹۹۴ در حراجی «کریستی» نیویورک به فروش گذاشته شد، پیش‌بینی می‌شد قیمت این اثر حداقل عددی هفت‌رقمی باشد. در پایان حراجی، این کتاب به قیمت ۳۰ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار چوب حراج خورد. خریدار این کتاب، ثروتمندترین مرد جهان یعنی «بیل‌ گیتس» بود.

«قوانین آروندل» مجموعه‌ یادداشت‌هایی است که «لئوناردو داوینچی» بین سال‌های ۱۴۸۰ و ۱۵۱۸ نوشته است. این کتاب شامل چندین رساله مختلف درباره موضوعاتی چون مکانیک یا هندسه می‌شود. نام این کتاب برگرفته از «ارل آروندل»، فردی است که آن را در دهه ۱۶۳۰ در اسپانیا پیدا کرد.



قدیمی‌ترین کتاب چاپ‌شده جهان

شش قرن پیش از این‌که «گوتنبرگ» انجیل را به چاپ برساند، در سال ۸۶۸ پس از میلاد یک تکنیک چاپ دیگر در چین اختراع شده بود. نسخه چینی «الماس سوترا» در واقع لقب قدیمی‌ترین کتاب چاپی جهان را یدک می‌کشد. این کتاب دربردارنده گفت‌وگوهایی بین بودا و یکی از شاگردانش است. حروف و تصاویر این کتاب روی ورقه‌هایی از چوب حک و رنگ شده‌ و سپس به کاغذ انتقال داده شده‌اند.



کوچک‌ترین کتاب جهان

می‌توانید آن را ببینید؟ کوچک‌ترین کتاب جهان ۰.۷۵ در ۰.۷۴ میلیمتر است. این کتاب که «گل‌های فصول» نام دارد، در ژاپن تولید شده و شامل ۲۲ صفحه است. تصاویر بسیار ریزی از گل‌ها به همراه نام آن‌ها در ابعاد ۰.۰۱ میلیمتر در این کتاب چاپ شده است. «توپان»، ناشر این کتاب، از تکنیک‌هایی که در چاپ اسکناس به کار می‌رود برای خلق این کتاب کوچک استفاده کرده است.



پرمخاطب‌ترین کتاب جهان

انجیل پرمخاطب‌ترین کتاب جهان است. تعداد نسخه‌های موجود کتاب مقدس مسیحیان را تنها می‌توان به صورت تقریبی تخمین زد، اما با این حال کتاب رکوردهای جهانی گینس نوشته است که تعداد انجیل‌های موجود در جهان بین دو میلیارد و ۵۰۰ میلیون تا پنج میلیارد جلد است. براساس گزارش انجمن انجیل جهان، سالانه ۲۰ میلیون انجیل به چاپ می‌رسد. این کتاب تاکنون به بیش از ۲۵۰۰ زبان ترجمه شده است.



پرمخاطب‌ترین رمان جهان

«دن کیشوت» شاهکار ادبی «میگوئل دو سروانتس» طی ۴۰۰ سال گذشته الهام‌بخش هنرمندان بسیاری همچون «ریچارد اشتراوس» موسیقیدان و «پابلو پیکاسو» نقاش بزرگ اسپانیایی و خالق سبک کوبیسم بوده است. ماجراهای شوالیه‌ای نغزگویی به نام «دون کیشوت» و همراه او «سانچو پانزا»، تاکنون ۵۰۰ میلیون بار تجدید چاپ شده است. این در حالی است که تمام هفت جلد رمان‌های «هری پاتر» ۴۰۰ میلیون جلد فروش داشته‌اند.



طولانی‌ترین کتاب جهان

مجموعه کامل «داستان‌های خانم مارپل» نوشته «آگاتا کریستی» ۳۲ سانتی‌متر قطر دارند و وزن آن‌ها به  هشت کیلوگرم می‌رسد. داستان‌های کارآگاهی «کریستی» در کل ۴۰۳۲ صفحه هستند و در آن‌ها ۳۲ مورد دزدی، قتل و دیگر جرم‌ها اتفاق می‌افتد.



اسرارآمیزترین کتاب جهان

وقتی درباره دست‌نوشته «وُینیچ» صحبت می‌شود، محققان به هیجان می‌آیند. این دست‌نوشته به زبانی نوشته شده که هیچ‌کس آن را بلد نیست. در این کتاب تصاویر کنجکاوی‌برانگیزی همچون گونه‌های گیاهی ناشناس با مجموعه‌ای از نی‌قلم‌ها کشیده شده‌اند. قدمت این کتاب به قرن پانزدهم برمی‌گردد و زمانی متعلق به پادشاه «رادولف دوم» بوده است. برخی معتقدند این کتاب خاصیت جادویی دارد.

این کتاب به نام «ویلفرید ووینیچ» که اولین‌بار آن را در سال ۱۹۱۲ معرفی کرد، نام‌گذاری شده است. این دست‌نوشته در مجموعه‌ای از کتاب‌هایی بود که  به فرقه یسوعین ایتالیا تعلق داشت و «ووینیچ» آن‌ها را در سال ۱۹۱۲ در معرض دید عموم قرار داد.



گمانه‌زنی‌های بسیاری درباره موضوع و نویسنده این دست‌نوشته‌ها وجود داد. مدت‌ها تصور می‌شد این اثری است از «راجر بیکن»، راهب قرن سیزدهم انگلیسیِ وابسته به فرقه فرانسیس مقدس که علاقه‌اش به کیمیاگری و جادوگری او را به زندان کشاند. اما این نظریه وقتی رد شد که آزمایش‌های کربن نشان داد تاریخ نگارش این کتاب بین ۱۴۰۴۰ تا ۱۴۳۸ میلادی است. برخی هم معتقدند  «لئوناردو داوینچی» نابغه و هنرمند بزرگ ایتالیایی، این کدها را برای فرار از دادگاه تفتیش عقاید نوشته و یا این‌که بیگانگان فضایی پیش از ترک زمین این کتاب را جا گذاشته‌اند.



پرکارترین نویسنده جهان

«لافایت ‌رونالد هابارد» که بیشتر به عنوان پدر مکتب علم‌گرایی شناخته می‌شود، نویسنده‌ای است که بیشترین تعداد کتاب به چاپ‌رسیده در جهان را دارد. کتاب رکوردهای جهانی گینس تعداد آثار «ال رون هابارد» را ۱۰۸۴ جلد برشمرده است. او همچنین رکورد بیشترین تعداد کتاب‌های صوتی در جهان را نیز در دست دارد. نویسنده آمریکایی ژانر علمی-تخیلی با نوشتن رمان‌های عامه‌پسند کار خود را شروع کرد، اما پس از آن به نگارش آثار غیرداستانی برای موسسه علم‌گرایی روی آورد.


منبع: بهارنیوز

راز محبوبیت ابرقهرمان های آمریکایی چیست؟

ماهنامه همشهری بیست و چهار: ابرقهرمان ها از بخش های محبوب فرهنگ سرگرمی معاصر هستند. این احتمال وجود دارد که یک انسان معمولی، حداقل یک ابرقهرمان محبوب داشته باشد یا بشناسد. خواه طرفداری باشد که ساعت ها وقت می گذارد و کامیک بوکی را می خواند خواه در سینما برای اولین بار با آنها آشنا می شود. فیلم های ابرقهرمانی، بلاک باسترهایی هستند که فروش شان تضمین شده است. از میان ۱۰۰ فیلم برتر ابرقهرمانی ساخته شده از سال ۱۹۷۸، ۴۶ فیلم بیش از ۱۰۰ میلیون دلار فروش داشته اند.

چه چیزی سبب این استقبال عمومی شده که هر سال میلیون ها نفر را به سالن سینماها می کشاند؟ آیا همه این بیننده ها شیفته داستان های پر از اکشن آنها هستند؟ آیا کشته و مرده هیکل های زیبا و دست نیافتنی آنها هستند؟ شاید وعده تضمین شده دو ساعت سرگرمی ناب است که حس و حال یک ماجرای حماسی را دارد. اگر کسی در این فیلم ها کمی عمیق تر شود متوجه می شود که مسئله ریشه دارتر از میل به سرگرمی است.

ابرقهرمان ها آن گونه که در فیلم های اخیر به نمایش در می آیند هر چند هم که قدرت ها و توانایی های خارق العاده داشته باشند تا حد بسیار زیادی انسان های معمولی هستند. تماشاچیان ابرقهرمان ها را می بینند که سعی می کنند با تجربه انسان بودن کنار بیایند، تجربه ای که مخاطبان می توانند با آن همذات پنداری کنند. آنها بخشی از واقعیت خودشان را از دریچه این شخصیت ها بر پرده عریض می بینند. اینها چیزهایی است که این شخصیت ها را برای مخاطب دوست داشتنی و الهام بخش می کند.

داستان هر انسانی از یک جا شروع می شود. هر کس گذشته و تجربیات خاص خودش را دارد که به شخصیت فعلی اش سر و شکل می دهد. رابین روزنبرگ در مقاله ای در مجله اسمیشونین می نویسد که در اصل داستان پیدایش و شکل گیری ابرقهرمان هاست که آنها را الهام بخش می کند. شخصیت ها با تغییرات بزرگی در زندگی شان دست و پنجه نرم می کنند و این زمینه مشترکی برای مخاطبان فیلم می شود تا با ابرقهرمان ها همذات پنداری کنند. این نکته بسیار مهمی است اما منبع الهام معمولا فراتر از شروع داستان این شخصیت ها می رود.

دیدن این که یک شخصیت نقاط ضعف و بدبیاری ها را تبدیل به نقاط قوت و سرچشمه های انگیزه می کند، الهام بخش است. اگرچه همیشه پیش از یک تغییر اساسی است و به همین خاطر است که ابرقهرمان ها را می ستاییم. طوری که بعد انسانی زندگی شان را حل و فصل می کنند و در پایان تصمیمی نوع دوستانه می گیرند که ویژگی تمام آنهاست. اینهاست که مخاطب را عاشق ابرقهرمان ها می کند.

ابرقهرمان ها با مردم عادی چندان فرق ندارند. قابلیت های جابجا شدن و هدایت آتش را که از ایشان بگیری، مثل خیلی های دیگر می شوند. همان درگیری ها و مشغله های یک انسان معمولی را دارند. حتی آنهایی که در اصل از نوع بشر نیستند، نمی توانند از حقیقت های بشری جدا باشند. از همان داستان اول هم شروع می شود، همان طور که روزنبرگ بحث می کند، بعد انسانی در این فیلم ها، موضوع اصلی است و مدام حضور دارد. قهرمان ها با افت و خیزهای احساسی، ضعف ها و ناتوانی در کنترل شرایط پیش آمده دست و پنجه نرم می کنند. مروری بر نسخه های سینمایی این ابرقهرمان ها در سال های اخیر این مفهوم را به خوبی نشان می دهد.

بروس وین / بتمن

به روایت بتمن آغاز می کند و شوالیه تاریکی

کاملا انسان: بتمن نمونه اعلای ابرقهرمانی است که تماما بشر است. به شدت ثروتمند است، قابلیت های جسمانی خوبی دارد و به منبع بی حد و حصر ابزارهای جالب و جدید دسترسی دارد اما در آخر به لحاظ ژنتیکی از نوع بشر است.

راز محبوبیت ابرقهرمان های آمریکایی چیست؟

اتفاقی که زندگی اش را دگرگون می کند: در «بتمن آغاز می کند» تجربه آزار دهنده بروس، دیدن صحنه کشته شدن پدر و مادرش است. او خودش را به خاطر این ماجرا سرزنش می کند و به آلفرد می گوید: «تقصیر من بود. من مجبورشان کردم سالن نمایش را ترک کنند. اگر نترسیده بودم..» این تجربه زمینه ترس و احساس گناه او را ایجاد می کند و مقدمات تبدیل شدنش به بتمن را می چیند. در این مرحله هر کس پدر و مادرش را از دست داده باشد یا خودش را مسئول چنان فاجعه ای بداند با بروس همذات پنداری می کند.

افت و خیز احساسی: بروس وین از خفاش ها می ترسد؛ ترسی که ریشه در کودکی اش دارد. وقتی برای اولین بار وارد غار خفاش (Batcave) می شو، فوجی از خفاش ها دورش پرواز می کنند و او خودش را پس می کشد. بعد تصمیم می گیرد این ترس را کنار بگذارد و اجازه دهد که خفاش ها دورش پرواز کنند. بعدتر وقتی آلفرد از بروس می پرسد که چرا از خفاش ها تقلید می کند، جواب می دهد: «خفاش ها مرا می ترسانند، وقت آن است که دشمنانم هم این ترس را با من شریک شوند.» از اینجا می فهمیم که ترس او هنوز از بین نرفته است اما او دیگر اجازه نمی دهد که این هراس او را کنترل کند. مخاطب به خوبی در می یابد که چگونه بروس بر این ترس فائق می آید و آن را به یک انگیزه محرک تبدیل می کند. این به شدت الهام بخش است چرا که ترس حسی قوی است و هر کس بالاخره در زندگی اش از یک چیز می ترسد.

نقطه ضعف (پاشنه آشیل): بسیاری از رفتارهای بروس برخاسته از عشق است و همین مسئله او را آسیب پذیر می کند. انگیزه او در «شوالیه تاریکی» علاقه به ریچل داوز است. این مسئله جایی دردسر می شود که جوکر هم ریچل و هم هاروی دنت را می زدد، آنها را در دو جای مختلف اسیر می کند و به بروس می گوید که فقط یکی از آنها را می تواند از مرگ نجات دهد. بروس سراغ جایی می رود که فکر می کند ریچل آنجاست تا او را نجات دهد اما متوجه می شود که به او کلک زده اند و در واقع سراغ هاروی دنت آمده است. عشق بروس به ریچل او را در مقابل جوکر آسیب پذیر و شکننده می کند. کدام آدمی است که تا به حال عشق (یا آنچه خودش گمان می کند عشق است) کورش نکرده باشد و تصمیم اشتباهی نگرفته باشد؟ مخاطب وقتی بروس را می بیند که عمل اشتباه را تکرار می کند، می تواند با او همذات پنداری کند.

عدم کنترل: بروس با این که یک ابرقهرمان است نمی تواند نتیجه نهایی موقعیت هیا مختلف را کنترل کند. در «بتمن آغاز می کند»، فالکون را گیر می اندازد و دسته بسته رهایش می کند تا پلیس او را دستگیر کند. این پیروزی زودگذر است چرا که بعد از آن فالکون قربانی مترسک می شود و به جای زندان، راهی تیمارستان آرکام می شود. بروس وین نمی تواند عدالت را تضمین کند. همان گونه که در «شوالیه تاریکی» نمی تواند ریچل را نجات دهد. با این که نیرویش را در جهت خیر به کار می گیرد، نمی تواند نتایج نهایی و پیامدهای موقعیت ها را کنترل کند که اتفاقا وجه بشری اش را بیشتر می کند. بار دیگر مخاطب تجربیات مشابه خودش را بر پرده سینما می بیند و موقعیت بتمن را واقعی و همدلی برانگیز می یابد.

رفتار نوع دوستانه: در پایان «شوالیه تاریکی» بتمن اجازه می دهد در نظر مردم گاتهام یک شخصیت منفی باشد و تمام تقصیرهای دنت به گردن او بیفتد. اجازه می دهد به خاطر قتلی که انجام نداده تعقیبش کنند چرا که معتقد است او همان چیزی است که «گاتهام از او می خواهد باشد»، حتی اگر فکر کنند که او دشمن شان است. این اتفاق بعد از شب های پیاپی می افتد که او درت خیابان ها جانش را به خطر می انداخت تا گاتهام را پاک کند. بروس خودش را وقف شهری می کند که نیت خیر او را نمی فهمد و خود خواسته اجازه می دهد مردم هر طور که می خواهند فکر کنند.


تونی استارک/ آیرن من

به روایت آیرن من و اونجرز

کاملا انسان: بله، بدن تونی استارک با یک رآکتور کوچک تغییر پیدا کرده تا گلوله ها در او اثر نکنند. درست است، راکتور است که به لباس آیرن من قدرت می دهد اما تنها قدرت تونی بدون لباس مخصوصش، ذکاوت و شوخ طبعی اش است. بدنش هیچ قدرت اضافه تری از لباس نمی گیرد. در اصل این راکتور یک تنظیم کننده پر زرق و برق ضربان قلب است، بنابراین تونی استارک کاملا انسان به حساب می آید.

راز محبوبیت ابرقهرمان های آمریکایی چیست؟

اتفاقی که زندگی اش را دگرگون می کند: وقتی برای نمایش یکسری اسلحه به افغانستان رفته است، زخمی می شود و نیروهای شورشی او را می دزدند و مجبورش می کنند موشک جریکو برای شان بسازد. سه ماه در اسارت زندگی می کند تا این که موفق می شود با اولین مدل از لباس آیرن من از آنجا فرار کند.

افت و خیز احساسی: در «آیرن من»، تونی، هم سلولی به نام یینسن دارد، مردی اهل گالمیرا که اولین عمل را برای نجات جان تونی انجام می دهد. یینسن به تونی کمک می کند اولین نسخه از لباس آیرن من را بسازد، با این نیت که هر دو بتوانند فرار کنند. در پایان یینسن از جان خودش می گذرد تا تونی بتواند فرار کند.

آخرین جملاتش به تونی این است: «حیفش نکن. زندگی ات را هدر نده». احترام و دین تونی به یینسن، از بسیاری جهان انگیزه زیادی به او می دهد. بعد از بازگشتش به آمریکا اعلام مین کند که کارخانه استارک دیگر سلاح تولید نخواهد کرد. اولین ماموریت آیرن من این است که سراغ شورشی های شهر یینسن، یا همان گالمیرا برود و انبار سلاح ها را نابود کند. تونی درگیر آیرن من و قابلیت هایش می شود. او به پپر پاتس، دستیارش می گوید: «بعد از این ماموریتی در کار نخواهد بود. فقط همین ماموریت.»

پپر، تونی را تهدید می کند که اگر بخواهد باز هم زندگی اش را به خطر بیندازد، او دیگر ادامه نخواهد داد. تونی در جواب می گوید: «فقط در صورتی می توانم زنده بمانم که انگیزه ای داشته باشم. من دیوانه نیستم پپر. بالاخره فهمیدم که می خواهم چه کار کنم.»

در این قسمت تونی علاقه اش را برای عملی کردن وصیت یینس به زبان می آورد؛ این که زندگی اش را هدر ندهد. تونی در لباس آیرن من هدفش را پیدا کرده است و همچنین راهی برای بروز توانایی هایش. در این قسمت مخاطب با تونی استارک همدلی می کند، خصوصا آنهایی که عزیزی را از دست داده اند و توانسته اند راهی پیدا کنند که با رفتارها و اعمال شان آن فرد را تقدیر کنند.

نقطه ضعف: رفتار تونی استارک به گونه ای است که انگار هیچ چیز در جهان نمی تواند راهش را سد کند. در واقعیت تونی از نظر جسمی آسیب پذیر است. راکتوری که در سینه تونی است هم لباس آیرن من را فعال می کند و هم کمک می کند تونی زنده بماند. در «آیرن من»، اوبادیا آستین، وقتی تونی را فلج می کند، از این نقطه ضعف استفاده می کند و راکتور را می دزدد تا بتواند لباس خودش را فعال کند.اگر مدل های قدیمی تر راکتور نبود، تونی ممکن بود بمیرد. هر بیننده ای که به قرص یا دارویی برای ادامه زندگی اش وابسته است، با وابستگی تونی به راکتور همذات پنداری می کند.

رفتار نوع دوستانه: مدر میانه نبرد «اونجرز» در نیویورک، دولت سعی می کند با پرتاب یک موشک اتمی به سمت جزیره مهتن، حمله چیتاری را خنثی کند. به محض این که نیک فری، تونی استارک را در جریان می گذارد، آیرن من می رود تا موشک را منحرف کند. او خودش را به موشک وصل می کند و آن را به سمت یک درگاه می برد و در نهایت آن را وارد محدوده دیگری می کند و با علم به این مسئله این کار را انجام می دهد که ممکن است بعد از آن دیگر نیروی لازم را برای بازگشت به زمین نداشته باشد. او می داند که ممکن است دیگر هیچ وقت پپر پاتس را نبیند اما این را هم می داند که اگر این کار را نکند، این موشک نیویورک را نابود خواهد کرد و میلیون ها نفر از مردم را خواهد کشت. باید درگاه با ببندد و حمله را خنثی کند. تونی با میل خود حاضر می شود جانش را فدا کند تا زندگی میلیون ها نفر را نجات دهد.


استیو راجرز/ کاپیتان آمریکا

به روایت کاپیتان آمریکا، اونجرز و کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان

بشر تغییر یافته: استیو راجرز یک انسان عادی به دنیا می آید اما با یک دستکاری از بیرون به یک نسخه ارتقا یافته تبدیل می شود. دکتر ارسکین به خاطر شخصیتش او را انتخاب می کند و استیو راجرز بعد از آزمایش سرم «ابرسرباز» دکتر ارسکین، تبدیل به کاپیتان آمریکا می شود.

راز محبوبیت ابرقهرمان های آمریکایی چیست؟

اتفاقی که زندگی اش را دگرگون می کند: از این دست اتفاق ها به کرات برای استیو رخ داده است، از جمله مرگ پدر و مادرش، جنگ جهانی دوم و این که مدام از پیوستن به ارتش منع شده است. مهم ترین اتفاقی که زندگی اش را تغییر می دهد این است که تبدیل به «ابرسرباز» می شود.

افت و خیز احساسی: در «سرباز زمستان» معلوم می شود که تنها دلیل تعهد استیو به شیلد، عشقش به پگی کارتر است. درست است که جسمش تغییر یافته اما مثل باقی ما انسان های عادی احساسات دارد. در پایان همین فیلم، استیو با سرباز زمستان که رفیق قدیمی اش باکی بارنز است مبارزه نمی کند و با این که هیدرا تلاش می کند باکی را به ابرسرباز خودش تبدیل کند، استیو معتقد است که هنوز می شود باکی واقعی را در جایی درون او پیدا کرد. او اجازه می دهد باکی شکستش دهد و به خاطر رفاقتی که با دوست قدیمی اش دارد، تلاشی برای مبارزه نمی کند.

نقطه ضعف: استیو بیش از حد از ماجرا پرت است چرا که چندین دهه یخ زده بوده است. به همین خاطر در جریان خیلی از چیزها نیست و معمولا در گفتگوها گیج می شود. در «اونجرز» وقتی اشاره ای به میمون های پرنده می شود و تور آن را متوجه نمی شود، واقعا به وجد می آید. به همین خاطر که از زمانه عقب است معمولا برای حل کردن مشکلات فنی بسیار به دیگران وابسته است. وقتی در «اونجرز» با آیرن من مشغول تعمیر سفینه هستند، مهم ترین نکته ای که می گوید این است که «به نظر می رسد با الکتریسیته کار می کند.» فقط باید به حرف های آیرن من گوش کند. هر کس که مجبور باشد به حرف کس دیگری گوش کند، خصوصا کسی که چندان از او خوشش نمی آید یا به او اعتماد ندارد، با استیو و رابطه اش با باقی اونجرز همدلی می کند.

عدم کنترل: در «نخستین اونجر»، استیو گمان می کند که هیدرا را شکست داده است. نمنی گذارد Tesseract به دست هیدرا بیفتد و در «اونجرز» تازه متوجه می شود که شیلد با سلاح هایی که با قدرت Tesseract می سازد، سعی دارد با هیدرا مقابله کند. در «سرباز زمستان» نگرانی اش را درباره شیلد با رییس فری در میان می گذارد. او وظیفه خود می داند که نگذارد شیلد هم مثل هیدرا شود و نمی خواهد ببیند که سازمان از درون دچار فروپاشی شده است. استیو با همه کارهای مثبتی که در این مسیر انجام می دهد نمی تواند جلوی رخ دادن اتفاقات بد را بگیرد. انگار که علیه قوانین مورفی به جنگ برخاسته است، جنگی که برای اکثر بیننده ها آشناست.

اقدام نوع پرستانه: در پایان «سرباز زمستان»، وقتی شیلد دارد از هیدرا شکست می خورد، استیو تصمیم می گیرد با همراهان اندک به میدان مبارزه برود. او می توانست خیلی راحت خودش را کنار بکشد، خصوصا که شیلد داشت تا حدود زیادی مانند هیدرا عمل می کرد اما در عوض تصمیم می گیرد از نیروهای وفادار شیلد بخواهد تا او را در مبارزه یاری کنند.


پیتر پارکر / اسپایدرمن

به روایت اسپایدرمن

انسان تغییر شکل یافته: پیتر پارکر انسانی کاملا عادی است تا این که عنکبوتی او را نیش می زند و نقشه ژنتیکی بدنش را تغییر می دهد. بیننده در اسپایدرمن شاهد این است که دی ان ای عنکبوت بخشی از دی ان ای پیتر می شود و این یعنی پیتر دیگر کاملا انسان نیست و بخشی از جسمش عنکبوت است.

راز محبوبیت ابرقهرمان های آمریکایی چیست؟

اتفاقی که زندگی اش را دگرگون می کند: زندگی پیتر وقتی تغییر می کند که در یک سفر کلاسی، عنکبوتی تغییر ژن داده، او را نیش می زند. همان شب پیتر توانایی های عنکبوتی پیدا می کند، می تواند از مچ دستش تار پرتاب کند و مثل عنکبوت از دیوار بالا برود.

افت و خیز احساسی: تغییرات احساسی زیادی در زندگی پیتر وجود دارد اما مهم ترین آنها احترامی است که برای عمویش بن قائل است. بن است که این جمله کلیدی و معروف را به پیتر می گوید: «قدرت زیاد، مسئولیت زیاد می آورد.» وقتی عمو بن این حرف را می زند از میزان قدرت پیتر خبر ندارد اما پیتر حرف او را به جان می خرد. وقتی عمویش کشته می شود، عمه می به او می گوید: «تو هدف های مهمی داشتی، او را ناامید نخواهی کرد.» این حرف میل پیتر را برای ادای احترام به خاطره عمویش قوت می بخشد. به جای این که از قدرتش پول در آورد (همان طور که ابتدا در مبارزه های درون قفس از آن استفاده می کند)، تصمیم می گیرد کارهای خوب انجام دهد: جلوی دزدها را بگیرد و بچه ای را از خانه آتش گرفته نجات بدهد. مثل تونی استارک از دست دادن عزیزی، برای پیتر انگیزه ای می شود که قدرتش را در آن راه به کار ببندد.

نیروی محرک دیگر برای پیتر، عشق دوران کودکی اش، مری جین واتسون است. ذوق او را از دیدن ماشین پر زرق و برق تازه فلش تامسون می بیند و تصمیم می گیرد در مبارزه کشتی شرکت کند تا بتواند پول خرید ماشین را دربیاورد. به هر بهانه ای با مری جین حرف می زند و گاهی با دو قطار و یک اتوبوس خودش را به محله مری جین می رساند تا او را ببیند. چه کسی است که عشق های دوران کودکی و کارهای احمقانه برای به دست آوردن آن عشق را تجربه نکرده باشد؟! این مسئله خاطرات مخاطب را با پیتر همراه می کند.

نقطه ضعف: عشق پیتر به خانواده و مری جین، به همان میزان که رفتارهای پیتر را تحت تاثیر قرار می دهد، مهم ترین نقطه ضعف او هم می شود. همه (به جز خود مری جین) می دانند که پیتر عاشق کیست اما پیتر هیچ گاه پا پیش نمی گذارد و وقتی هری با مری جین دوست می شود، پیتر مضطرب می شود. به محض این که گوبلین سبز می فهمد اسپایدرمن کیست، دیگر هیچ یک از عزیزانش در امان نیستند. به عمه می حمله می شود و راهی بیمارستان می شود. گوبلین سبز، مری جین را می دزد و پیتر را مجبور می کند که بین نجات جان او و مردمی که درون واگن هستند یکی را انتخاب کند. اهمیت انسان های دیگر در زندگی پیتر، او را در برابر حمله دشمنانش آسیب پذیر می کند.

عدم کنترل: پیتر نمی تواند جرم هایی را که در اطرافش اتفاق می افتد کنترل کند. هر گاه می رود تا یک دزدی یا شری را بخواباند، حس های عنکبوتی اش از بین می رود. جنایتکارها ساعت کاری مشخصی ندارند، به همین خاطر پیتر هم نمی تواند کار ثابتی داشته باشد. برای نجات جان مردم نیویورک همیشه دیر می رسد و تنبل به نظر می آید. در نهایت شغل ایده آلش را پیدا می کند، عکاس آزاد مجله دیلی بیوگل که تخصصش گرفتن عکس از اسپایدرمن است.

حتی همین مسئله هم از اختیار او خارج می شود چرا که نمی تواند جلوی دروغ هایی را که جی. جونا جیمسون درباره نیت های اسپایدرمن می گوید بگیرد. قدرت خارق العاده اش برای او امکانات زیادی فراهم می کند اما پیتر باز هم نمی تواند زندگی اش را جمع و جور کند. تمام بینندگانی که این مراحل اولیه رشد را تجربه کرده اند، می توانند تلاش پیتر را برای اینکه بتواند روی پای خودش بایستد، درک کنند.

تلاش نوع دوستانه: مری جین در پایان «اسپایدرمن» به او می گوید که او هم عاشق پیتر است. این همه آن چیزی بود که پیتر از ابتدای کودکی، و از همان نخستین بار که مری جین را دید، انتظارش را می کشید اما پیتر خوب می داند که نزدیک شدن به او، مری جین را بیشتر به خطر می اندازد. وقتی که پیتر برای امنیت مری جین درخواست او را با فداکاری رد می کند، قلب تمام بیننده ها می شکند.


کل – ال / کلارک کنت / سوپرمن

به روایت مرد پولادین

غیربشر: سوپرمن هیچ گاه یک انسان معمولی نبوده است. در سیاره کریپتون با نام کل – ال متولد می شود و پدر و مادرش برای نجات جانش او را به سیاره زمین می فرستند چرا که سیاره شان در معرض نابودی است. او بین زمینی ها بزرگ می شود و به همین خاطر احساسات انسانی را به خوبی درک می کند.

راز محبوبیت ابرقهرمان های آمریکایی چیست؟

اتفاقی که زندگی اش را دگرگون می کند: این که پدر و مادرش بلافاصله بعد از تولد او را به زمین می فرستند. او بعد از این اتفاق مجبور می شود خودش را با جو زمین سازگار کند و همین مسئله او را مقاوم تر و قدرتمندتر می کند. همچنین شرایط او را مجبور می کند که عمده زندگی اش را به دنبال پاسخ این سوال ها باشد که واقعا کیست، از کجا آمده است و همچنین به دنبال راهی باشد تا بتواند با متفاوت بودنش کنار بیاید.

افت و خیز احساسی: تنهایی برای سوپرمن مشکل بزرگی است. با این که پدر و مادر زمینی اش دوستش دارند اما باز روی زمین تنهاست. وقتی سروکله کریپتونی ها پیدا می شود (ژنرال زاد و کرونی ها)، اوضاع چندان خوب پیش نمی رود. سوپرمن باید بین زمینی ها، مردمی که واقعا دوست شان دارد و مردمی که در اصل متعلق به آنهاست یکی را انتخاب کند. او تصمیم می گیرد برای نجات مردم، خودش را تسلیم زاد کند. از طرفی، به شدت به پدر و مادر زمینی اش جاناتان و مارتا کنت وابسته است. به خاطر عشق و اعتمادش به جاناتان کنت، هویتش را پنهان می کند تا زمانی که مردم زمین آماده پذیرش این حقیقت باشند که در جهان هستی تنها نیستند.

نقاط ضعف: باورش سخت است که مرد پولادین نقطه ضعفی داشته باشد اما حقیقت دارد. با نام کلارک کنت در زمین بزرگ می شود و نور خورشید به او قدرت می دهد اما جو سیاره کریپتون او را ضعیف می کند. در «مرد پولادین»، لوئیس لین و بییننده ها رنج جسمی او را در تطبیق خودش با جو سفینه کریپتونی ها می بینند. شک، نقطه ضعف دیگر اوست. سوپرمن سراغ یک کشیش می رود تا تصمیم بگیرد خودش را تسلیم زاد کند یا نه. به کشیش لیون می گوید: «زاد قابل اعتماد نیست و شک دارم که مردم زمین هم قابل اعتماد باشند.»

او به خوبی می داند که اگر خودش را تسیلم زاد کند و مردم زمین را نجات دهد، باز مردم اذیتش خواهند کرد چرا که جاناتان کنت به او گفته است: «مردم از چیزی که نمی شناسند می ترسند.» گاهی اوقات بسیاری از مردم باید تصمیمی جسورانه بگیرند، به کسی اعتماد کنند که مطمئن نیستند مورد اعتماد است؛ اینجاست که بیننده ها با سوپرمن همذات پنداری می کنند.

عدم کنترل: کلارک باید در زندگی زمینی اش تمرین کند که توانایی اش را کنترل کند و بر نیرویش تمرکز کند تا از کنترلش خارج نشود. او بر توانایی هایش مسلط می شود اما نمی تواند جلوی مردم را بگیرد که سراغش نیایند. وقتی لوئیس متوجه توانایی های او می شود، نمی تواند قانعش کند که رهایش کند. در پایان فیلم مجبور می شود یکی از سفینه های دولت را نابود کند چرا که دائما او را تعقیب می کرد و دست از این کار بر نمی داشت و با این که مردم فهمیده بودند که سوپرمن وجود دارد، باید با همان هویت انسانی کلارک کنت زندگی کند تا اذیتش نکنند.

اقدام نوع دوستانه: کلارک وقتی خودش را تسلیم می کند، بالاخره هویت واقعی اش را فاش می کند. با این کار تصمیم بزرگی می گیرد و علی رغم هویت واقعی و آگاهی از نیروهایش، به مردم زمین اعتماد می کند.


اونجرز

سازوکار گروه های ابرقهرمانی

فیلم اونجرز با حضور آیرن من، کاپیتان آمریکا، تور، هالک، هاوکی، و بلک ویدو (بیوه سیاه پوش) ویژگی های معمول گروه های انسانی را به تصویر می کشد. گروهی از فارغ التحصیلان را در نظر بگیرید که برای مهم ترین پروژه شان با هم همکاری می کنند. در اکثر این گروه ها یکسری نقش ثابت همیشه وجود دارد. کسی که علامه دهر است (آیرن من)، انسانی که باهوش است و ایده های زیادی دارد اما به قدری راجع به آنها حرف می زند که اعضای دیگر گروه را پس می زند.

راز محبوبیت ابرقهرمان های آمریکایی چیست؟

همیشه یک بچه مثبت (کاپیتان آمریکا) هست که نگران جزییات ریز است و وسواس دارد که کار حتما آن طور که باید انجام شود و با کسانی که خلاقانه فکر می کنند به مشکل می خورد. فرد باهوش اما ساکتی هست (هالک) که تا حدودی عجیب غریب است و بعضی اوقات جو گروه را معذب می کند.

معمولا یک نفر پیدا می شود که به اندازه کافی باهوش هست و قابلیت های زیادی دارد که ارائه کند اما آنقدر خوش تیپ و دوست داشتنی است که با یک نگاه همه چیز را حل می کند (تور) و باعث می شود باقی اعضای گروه بی اهمیت جلوه کنند. و در آخر دانشجویی هست که دست به خرابکاری هایی می زند که هیچ یک از اعضای دیگر گروه نه می توانند و نه می خواهند انجام بدهند. در نتیجه، این دسته آخر معمولا کار خودشان را انجام می دهند و کاری به باقی اعضا ندارند. (هاوکی، بلک ویدو)

اکثر اوقات اجبار نمره است که اعضای گروه را وادار به همکاری می کند. این سازوکارها در همه کلاس ها و شرکت ها در جهان دیده می شود. هر وقت فردی مجبور باشد با کسانی که نمی شناسد یا به آنها اعتماد ندارد، همکاری کند. در «اونجرز» این تیم ابرقهرمانی با حمله بیگانه ها به شهر نیویورک روبرو هستند.

این شش ابرقهرمان از همه گروه های تماما انسان و غیر انسان تشکیل شده اند و هر کدام قدرت ها و خلقیات مخصوص به خود را دارند. همکاری این شخصیت ها مثل کارگروهی انسان های مختلف می ماند. دقیقا شبیه همان گروه از دانشجوها. بیننده ها جدل های بی هدف آیرن من و تور و کاپیتان آمریکا را می بینند و وقتی می بینند این درگیری ها بین ابرقهرمان ها هم وجود دارد، احساس آرامش می کنند.

چرا این مسئله اهمیت دارد؟

در هر یک از مثال های ابرقهرمان ها که گفته شد، این مسئله وجود دارد که آنها قدرت های خارق العاده دارند و می توانند دنیا را از شرط حمله بیگانگان و قاتلان روانی نجات دهند اما در عین حال باید با درگیری های درونی و انسانی شان هم مواجه شوند. علی رغم تمام این واقعیت هایی که بیننده ها می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند، قهرمان های ما باز هم می توانند تصمیم های نوع دوستانه بگیرند، آرزویی که هر آدمی در موقعیت آنها دارد. سینماروها در حالی سینما را ترک می کنند که به وجد آمده اند و پر از انگیزه اند.

اما باز، چه اهمیتی دارد که یک فیلم ابرقهرمانی به مخاطبش انگیزه بدهد؟ بعید است روزی برسد که بخواهیم علیه هجوم بیگانه ها مبارزه کنیم اما اهمیت دارد، چرا که ما را آماده مبارزه با نبردهای کوچکی می کند که در زندگی روزمره مان با آنها مواجهیم.

اگر بتمن با نجات ندادن ریچل داوز می تواند کنار بیاید، یک نفر هم می تواند با انتظار کشیدن برای یک قرار عاشقانه کنار بیاید. سوپرمن خودش را فدا می کند و مردم زمین را نجات می دهد تا یک طرفدار فوتبال بتواند بی خیال یک مسابقه شود و در عوض به دوستش کمک کند و اگر ابرقهرمان های «اونجرز» می توانند دست به دست هم دهند و جلوی بیگانه ها بایستند، قطعا اعضای شرکتی که چندان با هم خوب  نیستند، می توانند به خاطر پروژه ای که در دست دارند، با هم کنار بیایند.

هر جا که مخاطب با ابرقهرمانی همدلی کند، می تواند منبع قدرت، شجاعت و انگیزه را پیدا کند. مردم لباس بتمن را می پوشند و در لیوانی که علامت کاپیتان آمریکا دارد آب می خورند و مجسمه های کوچک قهرمان های مورد علاقه شان را جمع می کنند. این کار به آنها یادآوری می کند که این قهرمان ها هم با واقعیت های انسانی که مشابهش در زندگی های خودشان هم پیدا می شود، دست و پنجه نرم می کنند و این به بسیاری از مخاطبان این فیلم ها آرامش می دهد.

در «بتمن آغاز می کند»، توماس وین به پسر کوچکش می گوید: «چرا ما می افتیم بروس؟ برای این که یاد بگیریم دوباره روی پایمان بایستیم.» اکثر انسان ها بدون هیچ وسیله خاص، سرم قدرت، یا قدرت شنوایی خارق العاده بارها زمین می خورند و دوباره سرپا می شوند اما هر از گاهی خوب است به خودمان یادآوری کنیم که حتی آن ابرقهرمان ها هم با این مشکلات مواجه شده اند.

منبع: نشریه آنلاین آرتیفیس


منبع: برترینها

جایگاه «موسیقی اعتراض» در سیاست گذاری فرهنگی

ماهنامه همشهری ماه – محمدامیر خوش صحبتان: بخش مهمی از جامعه بشری امروز دل در گرو موسیقی نهاده است؛ بخشی که غالب جمعیت آن را جوانانی تشکیل می دهند که چه از جهت ایده و چه از جهت عمل، اندوخته های هر جامعه ای هستند که در حال حرکت به سمت آینده است. از این رو در مواجهه با این واقعیت نه می توان از آن چشم پوشی کرد و نه می توان آن را به عنوان یک واقعیت موجود، انکار کرد.

درباره اهمیت موسیقی و ارتباط آن با اقشار مختلف در جامعه بشری، سخن های زیادی گفته شده است. هانا آرنت اعتقاد دارد که موسیقی تاثیر وسیعی روی مخاطبین جوان خود دارد و حتی می تواند تاثیرات مختلفی در زمینه تصمیم سازی و تصمیم گیری آن ها به جا بگذارد؛ به این معنا که موسیقی سبک زندگی مخاطبین آهنگ ها را با کلام و ریتم خود تسخیر و منقلب می کند.

وی درباره آهمیت موسیقی برای جوانان و نوجوانان این گونه می نویسد: «برای آنان صرفا ترجیحی موسیقایی مطرح نیست، بلکه یک سرگرمی جدی است که نگاه آنان به جهان، عادت های [خاص] خرج کردن، احوال، دوستی ها، تصوراتشان از این که چه چیزی و چه کسی قابل پسند است و نیز امیدهایشان را برای آنچه که خواهندشد، شکل می دهد».

اعتراض موسیقایی

کارکردهای گوناگون موسیقی

این درست همان حلقه مفقوده ای است که در موسیقی امروز باید به آن توجه کرد؛ تاثیرگذاری! مفهومی که برای برنامه ریزی درست و هدفمند در حوزه فرهنگ و هنر باید به آن توجه کرد. مبادیان این امر باید بدانند که درصدد هستند چه پیام و چه گزاره ای را از این طریق به مخاطبین خود القا کنند. این مبادیان را نباید لزوما مبادیان دولتی دستگاه ها فرض کرد. بلکه باید هر فرد خواننده و آهنگساز را که در این حیطه مشغول فعالیت است، در این راستا مورد توجه قرار داد.

مبتنی بر این گزاره ها، کارکرد غیرقابل انکار موسیقی در ترویج سبک زندگی مخاطب پسند را نباید از نظر دور داشت. خواننده و نوازنده در جامعه امروز حامل پیامی هستند که پیش از این تنها بر گرده افرادی چون سخنوران و اندیشمندان بوده است! از همین جهت اهمیت کار این قشر در نسل سازی دوچندان نمودار می شود.

رز در این باره می گوید: «میزان توجهی که جوانان صرف موسیقی می کنند هنوز هم در کنار هر نوع فعالیت سازمان یافته دیگری نظیر دین، بی رقیب است». هر چند این نوع برابری در اثرگذاری مفهوم دین و موسیقی، بیشتر در جوامع غبری درست به نظر می رسد اما با توجه به اقبال زیاد مخاطبین جوان در جامعه ایران به موسیقی و ترانه های آهنگین، نمی توان جایگاه کمی برای این پدیده قائل شد.

در جامعه ایران امروز نیز نوجوانان بسیاری هستند که هویتشان را از طریق گزینش ژانرهای مختلف موسیقی شکل می دهند. اگرچه جوانان سبک های موسیقایی دلخواه خودشان را دارند، ولی انتخاب های آنان طبیعتا گذرا و متغیر است و بیانگر آن است که تجارب و ارزش هاست که منشا تصمیم سازی جوانان در آینده در سطوح خرد و کلان خاهدبود.

در این راستا باید اشاره کرد که موسیقی دارای تنوعی از کارکردها برای مخاطبان خود است. روبرت و کریستن سن نشان می دهند که: «موسیقی می تواند تنش ها را کاهش دهد، نسبت به مشکلات راه گریز یا انحراف به وجود آورد، احساس تنهایی را تخفیف دهد، وقتی کار دیگری برای انجام نیست زمان را پر کند، زندگی را از کرختی دربیاورد، انجام کارهای روزمره و پست را آسان تر کند، سکوت آزاردهنده را پر کند، سبب گفت و گو با دیگران شود، مهمانی ها را سرزنده کند، لغات جدیدی به ما یاد دهد، دیدگاه های سیاسی را شکل دهد و استفاده های بسیار دیگری برای شنوندگانش داشته باشد».

اما یکی از مهمترین این کارکردها، شکل دهی به نگرش های سیاسی اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی مخاطبان، توسط موسیقی متبوعشان است. برای توضیح بهتر و دقیق تر در این باره به سراغ ژانر موسیقی مرتبط با این موضوعات می رویم.

اعتراض موسیقایی

انقلاب موزیکال

موسیقی اعتراض، شاید درست ترین و دقیق ترین مفهوم برای سخن گفتن از یک موسیقی دغدغه مند باشد؛ به این معنا که موسیقی اعتراض، موسیقی ای است که در آن سعی شده مسائل و دغدغه های گوناگون اجتماعی و سیاسی به صورتی ترانه وار و آهنگین برای مخاطبین خوانده شود. درواقع استارت ساخت یک قطعه در این جریان، نه یک دارم عاشقانه است و نه یک تراژدی عارفانه! بلکه نقطه آغاز در این ژانر، انتقادات نسبت به یک موضوع است که مردم جامعه نیز در دل با آن همراهی دارند.

مثال وقتی در یک جامعه تبعیض نژادی میان رنگین پوستان و سفیدپوستان روا داشته شود و در حاشیه آن، مسائل مبتلا به اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بیشتر شود، این گروه از مردم دچار رنجش ها ود غدغه هایی در این باره می شوند که مایل هستند آن را با دیگران نیز در میان بگذارند. شاید اگر این عمومی کردن مسئله در جوامع این چنینی از راه نقدهای رسمی و فرمال در رسانه های یا نشریات به انتشارات برسد، چارچوب های سیاسی حاکم مانع از بروز گسترده آن شود و در ابتدای راه با آن برخورد کند.

همچنین اکثریت مردم جامعه نیز مخاطب این رسانه ها نیستند و از شنیدن این پیام غافل می مانند. پس بهترین راه برای انتشار پیام های این چنینی استفاده از ابزاری نظیر موسیقی است که هم مردم نسبت به آن اقبال بیشتری دارند و هم نحوه دست به دست شدن آن اسان تر است. همی موضوع درباره مسائل و گلایه های اجتماعی مردم نیز صدق کرده است و می کند.

ژانر موسیقی اجتماعی و اعتراضی، از تفاوت هایی می خواند که در میان بدنه جامعه به وضوح لمس می شد ومردم در باطن خود از آن گلایه داشتند.

همچنین در بسیاری از جوامع که در آستانه تغییرات سیاسی یا حکومتی و پیدایش انقلاب ها بودند نیز موسیقی به یک ابزار یاریگر برای انقلابیون تبدیل شد و از این راه ارزش ها و خواسته های تازه خود از سیستم سیاسی را در میان مردم مطرح می کردند. حتی در دیگر سوی این میدان ها، نیروهای حکومت ها نیز دست به انتشار قطعات موزیکالی می زدند که سعی داشت احساسات مردم را برانگیزد و آن ها را به حفظ سیستم سیاسی موجود ترغیب کند. به همین جهت بود که مخاطبان این آثار از هر قشر و گروهی روی به این آهنگ ها آوردند و در نتیجه ژانر موسیقی اعتراضی کم کم به رسمیت شناخته شد.

موسیقی مشروطه

جریان پاگرفتن موسیقی اعتراض در ایران، در اغلب پژوهش های مرتبط با این حوزه، به دوران انقلاب اسلامی و تولید و خوانش سرودهای انقلابی بازگردانده می شود. این در حالی است که برخی از پژوهش ها در این زمینه هستند که این سابقه را به فراتر از انقلاب اسلامی برده اند و ریشه اصلی موسیقی اعتراضی را به جریان مشروطیت می کشانند.

محمود خوشنام کارشناس موسیقی و سرپرست برگزاری کنسرت های مختلف در برلین بوده است. او در این باره این گونه می گوید: «مسئله مشروطیت و رابطه اش با موسیقی، مسئله ای است که خیلی خوب شکافته نشده است. من معتقدم که یکی از عواملی که سبب پیروزی نسبی جنبش مشروطیت شد، رابطه تنگاتنگش با موسیقی است. یعنی در واقع موسیقی و مشروطیت با همدیگر یک رابطه همیشگی و رابطه علت و معلولی دارند و به هم یاری رسانده اند.

 اعتراض موسیقایی

جنبش مشروطیت با توجه به جنبه تجددطلبانه ای که داشت، راه آینده موسیقی ایران را هموار کرد و تنگناهای سنتی را از پیش پایش برداشت. از طرفی موسیقی هم به جنبش کمک رسانید. شما می دانید که هر جنبشی نیاز به موسیقی ویژه خود دارد. یعنی بدون موسیقی اصلا کار هیچ جنبشی پیش نرفته است. در تاریخ هم که نگاه کنید همین طور است و درواقع موسیقی ایران با سردمدارانی مثل عارف و شیدا توانست که این نیاز جنبش را به موسیقی برآورده کند».

این درست همان نکته ای است که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره شد؛ هر چنبش یا حرکت اجتماعی نیاز به موسیقی ویژه ای دارد که بتواند در میان مردم، ارزش و جایگاه این حرکت را جا بیندازد.

موسیقی مشروطیت به درستی آنچه تاریخ درباره آن نوشته است، جایگاه هنر موسیقی را از میان اشراف به میان مردم آورد. به این معنا که «در دوره قاجار فقط در دربارها و محافل اعیان و اشراف بود که موسیقی مورد نظر قرار می گرفت و پرورده می شود و آن هم موسیقی نوع سرگرم کننده بود و نه موسیقی کمی جدی تر. ولی در دوران مشروطیت این موسیقی به میان مردم آورده شد».

این به میان مردم آمدن موسیقی، تاثیر مهمی بر جنبه اعتراضی و انقلابی آن داشت؛ آن هم سیاسی شدن موسیقی به سبب مسائل مقبول در میان مردم بود. موسیقی سیاسی در ایران و به خصوص شاخه اعتراضی- انقلابی آن، در ایران وجود نداشت. تنها ترانه اعتراضی که تا پیش از مشروطه در ایران وجود نداشت. تنها ترانه اعتراضی که تا پیش از مشروطه در ایران می بینیم، ترانه ای در دوران لطفعلی خان زند است.

ترانه ای که از شجاعت های لطفعلی خان تمجید می کند و نفرین می کند به قاجار که این شاهزاده جوان را به شکل شنیعی کشتند. اعتراض به وضع موجود و رنگ دادن به خواسته های مردم، درواقع بزرگ ترین دستاورد جنبش مشروطه بود که همواره باید به تاثیرش در موسیقی ایران توجه داشت.


منبع: برترینها

بازیگر پیشکسوت تئاتر و سینما درگذشت

نقی سیف جمالی بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون صبح امروز بر اثر سکته قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران دارفانی را وداع گفت.

به گزارش مهر، نقی سیف جمالی بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون امروز ۴ اردیبهشت در سن ۵۹ سالگی بر اثر سکته قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران دارفانی را وداع گفت.

این بازیگر که طی سال های اخیر در عرصه تئاتر و سینما حضور فعالی داشت بازی در نمایش های سقراط به کارگردانی حمیدرضا نعیمی، ترور به کارگردانی حمیدرضا نعیمی، چمدان به کارگردانی فرهاد آئیش، گل و قداره به کارگردانی بهزاد فراهانی، دنیای دیوانه دیوانه دیوانه به کارکردانی بهزاد فراهانی را در کارنامه داشت.

این بازیگر طی روزهای اخیر مشغول تمرین نمایش «مطرب عاشق» به نویسندگی و کارگردانی بهزاد فراهانی بوده است.

شکار، سهند دریا، مثلث آبی، من ترانه پانزده سال دارم، مارمولک، شوریده، تردست، روایت های ناتمام، ایستگاه بهشت، کنعان، پذیرایی ساده، خانوم، ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه، خداحافظی طولانی، جامه دران و آاادت نمی کنیم از جمله آثار سینمایی مرحوم سیف جمالی در عرصه سینما بوده است.

مراسم تشییع پیکر زنده یاد نقی سیف جمالی روز پنجشنبه هفتم اردیبهشت ماه ساعت ۹ صبح در تالار وحدت تهران به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار می شود.


منبع: عصرایران

گلاب آدینه بهترین بازیگر جشنواره فیلم پکن

هفتمین جشنواره بین‌المللی فیلم پکن جایزه بهترین بازیگر زن این رویداد سینمایی را به گلاب آدینه اهدا کرد.

گلاب آدینه برای بازی در فیلم «آبجی» به کارگردانی مرجان اشرفی‎زاده موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره بین‌المللی فیلم پکن شد.

به گزارش مهر به نقل از سایت جشنواره فیلم پکن، این جشنواره که دیشب (یکشنبه) به کار خود خاتمه داد برندگان هفت جایزه بخش مسابقه را که با عنوان «معبد آسمان» اهدا می‌شود، معرفی کرد و با اهدای جوایز به کار خود خاتمه داد.

جایزه بهترین بازیگر مرد این جشنواه نیز به فن وای بازیگر فیلم «آقای هیچ مشکل» رسید. «لوکا» جایزه بهترین فیلم بخش رقابتی را برد و روسودان گلوردجیدزه کارگردان گرجی برای ساخت فیلم «خانه دیگران» به عنوان بهترین کارگردان انتخاب شد. گابریل آرکاند برای «یک بچه» به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل و لیا کاپانادزه برای بازی در فیلم «لوکا» به عنوان بهترین بازیگر زن نقش مکمل جوایز خود را دریافت کردند.

«آقای هیچ مشکل» ساخته می فنگ جایزه فیلمنامه را نیز دریافت کرد.

فیلم «آبجی» در بخش رقابتی این جشنواره حضور داشت و موفق شد جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی گلاب آدینه به خود اختصاص دهد.

در بخش رقابتی این دوره فیلم «آبجی» با ۱۵ فیلم از کشورهایی چون چین، کانادا، فرانسه، استرالیا، فنلاند و گرجستان شرکت داشت.

هفتمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم پکن از ۱۶ تا ۲۳ ماه آوریل برگزار شد.


منبع: عصرایران

ارکستر فیلامونیک تهران کنسرت می‌دهد

ارکستر فیلارمونیک تهران قصد دارد در صورت اخذ مجوزهای لازم در خردادماه کنسرت بدهد.

آرش گوران – رهبر و مدیر هنری ارکستر فیلارمونیک تهران – ضمن اعلام به روی صحنه رفتن ارکستر در آینده نزدیک اعلام کرد در کنسرت پیش رو پدرام فریوسفی سولیست ویلن ارکستر خواهد بود.

علاوه بر حضور پدرام فریوسفی در ارکستر فیلارمونیک تهران، آنطور که مسئولان ارکستر فیلارمونیک اعلام کرده‌اند این ارکستر در صورت دریافت مجوزهای لازم  میزبان یکی از نوازنده‌های برجسته ویلنسل ایتالیایی در این کنسرت خواهد بود.

گوران با بیان اینکه داستان عمیقی  پشت رپرتوار کنسرت خردادماه ارکستر فیلارمونیک تهران نهفته است توضیح بیشتر درباره قطعات انتخاب‌شده برای  این اجرا را به روزهای آتی و کسب مجوزهای لازم برای برگزاری کنسرت موکول کرد.

در معرفی ارکستر فیلارمونیک در بروشور آخرین اجرای این ارکستر غیردولتی آمده است: «ارکسترفیلارمونیک تهران از سال ١٣٩٠ تا کنون در هوای موسیقی تنفس می‌کند. در کنار اجراهای متعدد، این ارکستر هر ساله میزبان هنرمندان برجسته بین‌المللی در سطح جهانی از جمله سولیست ژاپنی پیانو نوریکو اگاوا، سولیست اکراینی ویلن دمیترو تکاچنکو، مایستر ویلنسل ارکستر فیلارمونیک ارمنستان آرمن مسروپیان و لِوُن آراکلیان بوده است.

از آثار اجراشده توسط ارکستر فیلارمونیک تهران  که اجرای نخست این آثار در ایران بوده می‌توان به آثاری از:گیا کانچلی، ویلیام والتن، تورو تاکمیتسو، دیوید هیس، گیوم لکو، آروپرت، بلا بارتوک، دمیتری شوستاکوویچ، ولادیمیر مارتینوو، رادیون شدرین، هنریک گورسکی، پیتر ایلیچ چایکوفسکی، ولفگانگ آمادئوس موتسارت و… اشاره کرد.

پانیذ فریوسفی(کنسرت مایستر و مدیر اجرایی)، پیمان ابوالحسنی (مدیر داخلی)، مازیار ظهیرالدینی (مایستر ویولا)،تینا جامه گرمی (مایستر ویلن دو)،نگار نوراد (مایستر ویلنسل)، هادی اسماعیلی (مایستر کنترباس)، رائین نورانی، محمدامین عطایی، نوید شبان‌زاده، برهان همتی، امیر پاشا فاطمی، کیانا آرامش، نگار فرجی (ویلن یک)، علیرضا چهره‌قانی، آرین صدرایی، سینا صالحی، زهرا کریمی، آناهیتا عظیمی، آناهیتا اتحاد، خورشید فریوسفی(ویلن دو)، پیمان ابوالحسنی، طناز اسدالهی، نسیم دارا، امیرحسین طائی ،کیوان دباغی (ویولا) و علی آقاجانی، غزاله شیرازی، محمدرضا جبار (ویلنسل و کنتر باس) اعضای ارکستر فیلارمونیک تهران در کنسرت پیش رو هستند


منبع: عصرایران