اسکات از ساخت گلادیاتور ۲ می‌گوید

ریدلی اسکات به تازگی افشا کرد که دقیقاً چه برنامه‌ای برای زنده کردن کاراکتر راسل کرو دارد تا حضور ماکسیموس را در قسمت دوم قطعی کند: «من می‌توانم او را برگردانم. می‌دانم چطور برش گردانم. از جسد یک جنگجوی در حال مرگ به عنوان پورتالی استفاده خواهم کرد که می‌تواند کسی را از مرگ به زندگی بیاورد.»پس کارگردان بریتانیایی تأیید کرده است که در صورت قطعی شدن ساخت قسمت دوم گلادیاتور، او حاضر است یک مؤلفه‌ی فانتزی کلیدی به داستانش اضافه و مرده‌ها را زنده کند. او همچنین گفته است که ساخت قسمت دوم این فیلم چیزی نیست که این اواخر به ذهنش زده باشد. گویا اسکات و نیک کیو(فیلمنامه نویس فیلم) و راسل کرو از مدت‌ها قبل درباره‌ی یک دنباله‌ی احتمالی با هم صحبت می‌کرده‌آند.

«راسل و من و نیک کیو درباره‌ی این که ماکسیموس را زنده کنیم حرف می‌زدیم. ایده‌ی خوبی بود. راسل بهم گفت «گلادیاتور را می‌توانیم کاریش بکنیم؟» من هم گفتم «می‌توانیم شخصیت تو را زنده کنیم.» و از همانجا اید‌ه‌هایمان شکل گرفت. راسل کرو با نیک کیو شروع به کار کرد و سه نفری با هم حرف‌هایی زدیم که از نتیجه‌ی آن حرف‌ها فیلمنامه‌ای شکل گرفت.»


منبع: بهارنیوز

کتاب صوتی تمرکز مخاطب را بیشتر می‌کند

روزنامه بهار
داستان «پستچی» چیستا یثربی از آن داستان‌های پر از فراز و فرودی است که خواننده را بی محابا با خود همراه می‌کند و پیش می‌برد. داستانی که رکورد خواننده علاقه مند و پیگیر را در فضای مجازی شکست و به درجه‌ای از استقبال  رسید که پست پر بازدید شبکه‌ها و کانال‌های مجازی شد. «پستچی» داستانی بلند و عاشقانه از چیستا یثربی است که به گفته وی بر مبنای داستانی واقعی تالیف شده است. او این داستان را ابتدا در قالب یک کانال تلگرامی در فضای مجازی منتشر کرد و پس از آن کتابی بر مبنای آن در نشر قطره به چاپ رساند. این استقبال و توجه اگر منجر به نشر کتاب صوتی آن نمی‌شد، جای تعجب داشت. اخیرا «موسسه نوین کتاب گویا» با همکاری نشر قطره، این داستان عاشقانه را به صورت صوتی وارد بازار کرده‌اند که اقدامی قابل توجه است. کتاب صوتی «پستچی» با صدای فریبا متخصص، بازیگر شناخته‌شده سینما و تلویزیون و از صداپیشگان رادیو تولید شده است.
***
شما تجربه بسیاری در اجرای نمایش‌های رادیویی داشته‌اید و همچنان در این زمینه فعال هستید، آیا همکاری در تولید کتاب صوتی به همان شیوه و با همان ویژگی‌ها بود؟ یا برایتان تازگی داشت و تجربه‌ای جدید بود؟
در نمایش رادیویی بده و بستان بین پارتنر و همراه وجود دارد و اصولا با یک داستان روبه‌رو هستید و گروهی کار را پیش می‌برند اما در این تجربه کاری که بر پایه تک گویی پیش می‌رود و نباید هم بازی کنی، اغلب روایت صرف داستان در اولویت است و در عین حال مجبوری داستان را به شکلی  روایت کنی که شنونده را تا پایان داستان با خود بکشانی و گرنه شنونده خسته می‌شود و داستان را رها  می‌کند. در این تجربه همچنین لازم است که لحن روایت ساده و صمیمی باشد هر چند بشود در مواردی و در بخش‌هایی از روایت داستان، حس هایی هم وارد کرد که اغلب این نوع خوانش سلیقگی است و هر کسی نوع خاصی را در خوانش کتاب صوتی می‌پسندد ولی ‌ترجیح من این بود که بخش‌ها کمی متفاوت باشد و صرفا خواندن متن کتاب نباشد. فراموش نکنیم که ما شنونده‌های متفاوتی داریم و خوانش‌مان به شکلی  باشد که دل همه را به دست بیاوریم.
چطور به این پروژه کاری پیوستید و این تجربه همکاری را چطور ارزیابی می‌کنید؟
همکاری با گروه نشر «پستچی» برای تولید کتاب صوتی، اولین تجربه من نبود و پیش از این داستان‌های صادق هدایت را با مرکز نشر دیگری البته به شکل دونفره اجرا کرده بودم ولی این تجربه متفاوت بود. این تجربه کار خسته‌کننده‌ای است. شما اگر بخواهید یک کتاب را ظرف دو روز بخوانید، باید چند ساعت متوالی پشت میکروفن بنشینید که این فرآیندی خسته کننده است و شاید فقط خواندن کتاب در این شرایط و با‌توجه به اینکه من بازگیرم و‌ترجیح می‌دهم کنشی داشته باشم، جذاب هم نباشد. در اجرای نمایش، نور و صحنه و لباس و همه اجزا به حس بازیگر کمک کند. کتاب صوتی خواندن یک مقداری تک بعدی و کار سختی است.

 قبول دارم که خواندن کتاب، بدون همراهی یک پارتنر و محدودیت در اجرا و اکت، جذاب نیست اما به نظرم این داستان فراز و فرودهای داستانی زیادی دارد و بسیار پر‌کشش و جاذبه است.
بله همین طور است اما اجرای این نوع کار خیلی سلیقه‌ای است و اغلب در تولید کتاب صوتی معتقدند که داستان فقط خوانده شود، بدون انتقال هیچ حسی و شکستن لغات و واژه‌ها. در بسیاری از کشورها ظاهرا این نظر غالب است و خوانندگان کتاب می‌گویند که دوست ندارند خواننده کتاب، بازی هم بکند و فقط دوست دارند متن را بشنوند. خودمان هم کتاب می‌خوانیم، تنها متن را روخوانی می‌کنیم و بازی نمی‌کنیم و خواندن مان بدون لحن و احساس است. از طرفی بعضی‌ها معتقدند دوست دارند کتاب خوانی از حالت تک خوانی صرف کمی دور شود و باعث هم‌ذات پنداری شود و حس و حال شنونده‌ای که ممکن است دو ساعت پی در پی پای کتاب صوتی بماند را تغییر دهد. این نوع مخاطبان دوست دارند که اتفاقی در کتابخوانی حس کنند، رنگی را حس کنند و بتوانند بدون خستگی آن را دنبال کنند. راستش من سعی کردم این دو خواسته را در کتابخوانی‌ام رعایت کنم و هر دو سلیقه را راضی نگه دارم. البته سلیقه تهیه کننده این بود که داستان به شیوه کتابت خوانده شود. من هم تلاش کردم به این نظر نزدیک شوم اما به عنوان یک بازیگر هر چقدر هم می‌خواستم حس خودم را نگه دارم، باز نمی‌توانستم و احساساتم بیرون می‌زد مثل صحنه هایی که راوی با مادرش یا با فرد مورد علاقه اش داشت. روایت این صحنه‌ها به گونه‌ای است که نمی‌توان فقط آنها را روخوانی کرد و انگار یک چیزی از وجودت فراتر می‌رود و اگر صرفا متن را بخوانی، گویی ضد ریتم عمل می‌کنی. این گاهی اذیت کننده بود و دوست داشتم حس و حال قوی نویسنده را اجرا کنم ولی این اجازه را نداشتم و همان طور که در نمایش یا فیلم، خودم را مثل یک موم در اختیار کارگردان می‌گذارم تا هدایتم کند، در این تجربه هم تلاش کردم در جهت نظر تولید کننده اثر عمل کنم.

پس اگر اختیار عمل بیشتری داشتید، دوست داشتید داستان را با احساس و اکت بیشتری بخوانید؟
من آن شیوه را بیشتر‌ترجیح می‌دهم چون گوینده نیستم. می‌توان برای تهیه کتاب صوتی از یک گوینده یا دوبلور با صدای خاص و زیبا دعوت کرد و چه بسا نزدیکتر به آنچه می‌خواهند هم باشد ولی وقتی از یک بازیگر برای تهیه کتاب صوتی دعوت می‌شود، قطعا اجرا و عواطف بیشتری را به روخوانی اش اضافه خواهد کرد و شاید نیاز به کنترل بیشتری هم داشته باشد. به نظرم شنونده هایی که روخوانی به شیوه کتابت را می‌پسندند را می‌توان به رنگ و لحن بیشتر دعوت کرد اما آنهایی که از اجرا و عواطف در روخوانی می‌پسندند، از روخوانی تخت و یکنواخت لذت نمی‌برند. بعضی از کتاب‌ها جا دارند که شما کمی رهاتر و درگیرتر روخوانی اش کنی و نمی‌توان ساده و تخت آن‌ها را خواند. مثل اینکه بگویند به داخل رودخانه برو ولی خیس نشو. این ممکن نیست. شما وقتی به حس و حال این کتاب می‌روید، اصلا نمی‌توانید آن را تخت بخوانید و درگیر ماجراها و حس و حالش نشوید.
با شما موافقم چون در جایی شاهد افت انرژی راوی و ناامیدی اش می‌شویم و در جاهایی فوران شور و حالش را می‌بینیم. اساسا داستانی است که خواننده در آن جاری می‌شود و می‌رود.
بله همین طور است و از آنجا که زندگی شخصی نویسنده با داستان گره خورده است، نویسنده در لابه لای داستان حس می‌شود. حتی قبل از پیوستن من به کار، خود نویسنده قرار بوده که داستان را بخواند اما آنقدر درگیر حس و حالش شده است که کار پیش نرفته است. واقعا نمی‌شود احساست را در حین خواندن آن کنترل کرد. حالا فکر کنید کسی که این صحنه‌ها را خلق کرده و زایش ذهنی‌اش آن هم بر‌اساس واقعیت بوده، چطور از فوران احساسات اش جلوگیری کند و دچار بغض و گریه نشود البته من سعی کردم به جنس صدای خانم چیستا یثربی نزدیک بشوم و حس و حال کار طبیعی‌تر شود و به عمد با صدای  بم‌تر هم متن را روخوانی کردم.

قبل از همکاری با این مرکز و نشر کتاب صوتی «پستچی» ، آن را خوانده بودید یا بعد از خواندن آن، توانستید با داستان  ارتباط برقرار کنید؟
پیش از این داستان را نخوانده بودم ولی زمانی که قرار شد با این مرکز همکاری کنم و کتاب را خواندم، با آن ارتباط گرفتم.

به نظرتان در شرایط فعلی که همه از افت کتاب خوانی دم می‌زنند، کتاب‌های صوتی می‌توانند جای کتاب خوانی را در میان مشغله کاری بیشتر پر کنند؟
این اتفاق که خیلی خوب است چون وقتی شما کتابی را می‌خوانید، ممکن است حواس‌تان گاهی پرت شود ولی وقتی به کتاب صوتی گوش می‌کنید، بیشتر متمرکز هستید، ضمنا هم شما و هم کسی که کتاب را روخوانی کرده، مشترکا همراه قصه شده اید. این امکان را هم دارد که هر وقت خواستید متوقفش کنید یا ادامه اش را گوش بدهید. افرادی هم که مدام مشغولند و وقت سرخاراندن را هم ندارند، می‌توانند در‌ترافیکی که دو ساعت زمان می‌گیرد، کتاب گوش کنند. اگر همه ما به این روش عمل کنیم، مدت زمان‌های مرده‌ای که در‌ترافیک یا جایی منتظریم، می‌توانیم کتاب بخوانیم.

آیا کتاب «پستچی» آنقدر شما را جذب کرده که آن را به دیگران پیشنهاد کنید؟ و فکر می‌کنید چقدر معرف زنان دهه ۴۰ و ۵۰ است که تجربه هایی مانند شخص اول قصه داشته اند؟
قطعا این کتاب را به دیگران پیشنهاد می‌کنم ولی به نظرم زنانی که کتاب تصویر می‌کند، خیلی از زنان آن دوره دورند. در آن دوره خیلی آدم‌ها درگیر حواشی و مسائل جنگ تحمیلی بودند و پیش بردن یک عشق آتشین همزمان با آن مشکلات ممکن به نظر نمی‌رسید. آن روزها آن قدر مسئله جنگ حاکم بود که مردم از عشق زمینی دور بودند و اگر هم عشقی می‌توانست در جریان باشد خیلی الهی و عرفانی بود.
 


منبع: بهارنیوز

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از پیشنهاد تماشای سه نمایش تا افتتاح یک نگارخانه

هر پنجشنبه در عصرایران منتخبی از رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. این هفته از تئاتر شروع کردیم و شما را به دیدن فیلم، نمایشگاه و… دعوت کرده ایم.

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

دو آدم خجالتی در قیطریه

نمایش «دو آدم خجالتی» بر اساس متنی از اوژن لابیش و به کارگردانی داریوش مودبیان از ۵ الی ۱۵ اردیبهشت ساعت ساعت ۲۰ در خانه موزه استاد عزت الله انتظامی (قیطریه) به نشانی خیابان اندرزگو (قیطریه)، شرق به غرب، روبروی بلوار کاوه، خیابان احمدی، خانه موزه استاد عزت الله انتظامی روی صحنه می رود.

عمارت روبرو میزبان یک نمایش

نمایش «بیلی کین‌کید خوب، بیلی کین‌کید بد» به نویسندگی و کارگردانی محمدحسین معارف از ۳ الی ۱۳ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ در عمارت روبرو به نشانی  خیابان انقلاب (شرق به غرب)، قبل از چهارراه ولیعصر، بن‌بست کیانپور، پلاک ۷ اجرا می شود.

نمایشی در تئاتر مستقل

نمایش «تو با کدام باد می روی؟» به کارگردانی کمال هاشمی و بر اساس متن جمال هاشمی تا ۲۹ اردیبهشت ساعت ۱۹ در تئاتر مستقل تهران به نشانی ضلع شرقی چهار راه ولیعصر (تئاتر شهر)، خیابان رازی، نبش کوچه زند وکیل پلاک ۵۰ روی صحنه می رود.

کنسرتی در سبک جز

کنسرت کوارتت کاسته در سبک موسیقی جز روزهای ۱۴ و ۱۵ اردیبهشت ساعت ۲۱ در   فرهنگسرای نیاوران – سالن خلیج فارس به نشانی خیابان پاسداران، بعد از سه راه اقدسیه، روبروی پارک نیاوران، خیابان فرهنگسرا اجرا می شود.

کنسرت همایون شجریان در شهرکرد

همایون شجریان، خواننده مطرح کشورمان کنسرت خود را ۱۴ اردیبهشت در دو سانس در شهرکرد برگزار می کند.

آثار فیگوراتیو در یک نگارخانه تازه تاسیس

نگارخانه «فرمانفرما» ۸ اردیبهشت با ارائه آثار فیگوراتیو چهره‌های شاخص هنر ایران افتتاح می‌شود. پیکره و پیکره‌نمایی عنوان نخستین نمایشگاه گالری «فرمانفرما» است که با همکاری  فرناز محمدی جمع‌آوری شده و در آن آثار فیگوراتیو چهره‌هایی مانند آیدین آغداشلو، ژازه تباتبایی، هانیبال الخاص، محمود جوادی‌پور، مهدی سحابی، ایرج زند، منوچهر معتبر، ناصر اویسی، پروانه اعتمادی و … به‌نمایش درمی‌آیند. علاقه‌مندان می‌توانند برای دیدن این نمایشگاه به خیابان کریمخان زند، خردمند شمالی، اعرابی ۲ از ساعت ۱۱ تا ۱۹ مراجعه کنند.

گالری گلستان میزبان درخت ها

گالری گلستان از ۸ تا ۱۳ اردیبهشت‌ماه میزبان مجموعه جدیدی از نقاشی‌های علیرضا اسماعیلی با موضوع درخت خواهد بود. علیرضا اسماعیلی، نقاش و گرافیست، نویسنده و شاعر متولد ۱۳۳۶ در تهران، دانش‌آموخته رشته گرافیک از دانشکده هنرهای تزیینی است. گالری گلستان در دروس، خیابان کماسایی، شماره ۲۴ واقع شده است.

نقطه کور در سینماها

فیلم سینمایی «نقطه کور» به نویسندگی احسان بیگلری، کارگردانی مهدی گلستانه و با بازی محمدرضا فروتن، هانیه توسلی، شقایق فراهانی، محسن کیایی، خاطره اسدی، مریم بوبانی، نیکی مظفری و…به تازگی در سینماهای کشور اکران شده است.

نشست فرهنگی: نقد یک کتاب

به تازگی کتاب «صدایی که شنیده
نشد» به کوشش عباس عبدی و محسن گودرزی و به همت نشر نی منتشر شده است. این
تحقیق از اولین نظرسنجی‌های ملی در کشور است و اطلاعات منحصر به فرد تجربی
از نگرش مردم در دهه‌ی ۵۰ شمسی به دست می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه در
زیرپوست جامعه، جریان دینی در حال رشد بود و نگرش‌های اجتماعی ـ فرهنگی و
توسعه‌ی نامتوازن در ایران را تحلیل می‌کند. نشست هفتگی شهر کتاب در روز
سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ساعت ۱۶:۳۰ به نقد و بررسی کتاب «صدایی که شنیده نشد»
اختصاص دارد که با حضور دکتر بایزید مردوخی، دکتر علی‌اصغر سعیدی، عباس
عبدی و دکتر محسن گودرزی در مرکز فرهنگی شهر کتاب واقع در خیابان شهید
بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر(بخارست)، نبش کوچه سوم برگزار می‌شود و ورود
برای علاقه‌مندان آزاد است.


منبع: عصرایران

آغاز تحویل بن‌کارت‌های نمایشگاه کتاب دانشجویان

دانشجویان و طلاب محترمی که در سامانه bon.tibf.ir فرآیند ثبت نام خود را کامل انجام داده‌اند، از امروز(۷ اردیبهشت) می‌توانند به شعب و یا شهرنت‌های بانک شهر مراجعه و بن کارت ثبت نامی خود را دریافت نمایند.

به گزارش فارس، دانشجویان و طلاب محترمی که در سامانه bon.tibf.ir فرآیند ثبت نام خود را کامل انجام داده اند، از امروز(۷ اردیبهشت) می توانند به شعب و یا شهرنت های بانک شهر مراجعه و بن کارت ثبت نامی خود را دریافت کنند.

بر اساس این گزارش، دانش آموزان و اعضای هیات علمی دانشگاه ها که در سامانه bon.tibf.ir فرآیند ثبت نام خود را کامل انجام داده اند، از روز شنبه (۹ اردیبهشت) می توانند به شعب و یا شهرنت های بانک شهر مراجعه و بن کارت ثبت نامی خود را دریافت نمایند.

سی امین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از ۱۳ تا ۲۳ اردیبهشت ماه در شهرآفتاب برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

«سیف جمالی» به خانه ابدی بدرقه شد

به گزارش ایسنا، «نقی سیف جمالی»، بازیگر قدیمی سینما، تئاتر و تلویزیون صبح روز پنجشنبه (هفتم اردیبهشت‌) در حالی که باران نسبتا شدیدی می‌بارید، با حضور جمعی از هنرمندان سینما و تئاتر از محل تالار وحدت به سمت آرامگاه ابدی و خاکسپاری در کنار مرحوم «مرتضی مسجدجامعی» – بازیگر قدیمی گروه کوچ – بدرقه شد.در این مراسم هنرمندان متعددی از جمله پرویز پرستویی، مانی حقیقی، فرهاد اصلانی، مائده طهماسبی، ایرج راد، اصغر همت، حمیدرضا نعیمی، جلیل فرجاد، بهزاد فراهانی، بهنام تشکر، علی بی‌غم، علی زارعی، قطب‌الدین صادقی، شکرخدا گودرزی، امیرکاوه آهنین‌جان، شیوا ابراهیمی و مدیرانی همچون علی مرادخانی (معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)، پیمان شریعتی (معاون اجرایی اداره کل هنرهای نمایشی و مدیر تئاتر شهر) و شهرام کرمی حضور داشتند.
در ابتدای این مراسم اصغر همت که اجرای آن را برعهده داشت، اظهار کرد: پنجاه و نه سالگی برای یک هنرمند جوانی است و تازه زمانی است که او می‌خواهد از اندوخته‌هایش بهره ببرد. نقیِ عزیز ما هم از جمله این افراد بود و تازه به جنب‌وجوش افتاده بود، به همین دلیل از دست دادنش برای همه ما تاسف‌بار است.
حمیدرضا نعیمی که مرحوم سیف جمالی در نمایش‌های ترور و سقراط او بازی کرده بود نیز در سخنانی با اشاره به این‌که معمولا وقتی از بین ما ایرانیان فردی می‌میرد عزیز می‌شود، گفت: اما واقعا نقی سیف جمالی با مرگش عزیز نشد، بلکه زیبا شد و حتی مرگش برای ما برکت داشت.
وی گفت: اتفاقی که با مرگ او برای من افتاد این بود که تصمیم گرفته بودم چند تن از دوستانم را برای مدتی نبینم، چون فکر می‌کردم آنها که فعلا هستند؛ ولی او رفت و با مرگش گفت که اینقدر روی بودن‌ها حساب نکنیم.
نعیمی ادامه داد: آقای سیف جمالی خودش را مالک زمینی که روی آن راه می‌رفت نمی‌دانست. او رسم عاشقی را به خوبی به جا می‌آورد و هیچ‌گاه از اسامی هنرمندان بزرگی چون پرویز پرستویی که با آنها آشنایی داشت وام نمی‌گرفت، بلکه از آنها به سهم عاشقی اسم می‌برد. دلم برای آوازهایش تنگ شده است.
در ادامه حسن ریاضی – از دوستان و اقوام مرحوم سیف جمالی – خطاب به بهزاد فراهانی، گفت: شما زمانی که گروه کوچ را ایجاد کرده بودید، من و او تمام راه را می‌دویدیم تا او به تمرین شما دیر نرسد و گرچه شماها تئاتر را از سنگلج و لاله‌زار به جنوب شهر آوردید، ما هم افتخار می‌کنیم که نقی یکی از کسانی بود که تئاتر را در جنوب شهر به بچه‌های آن منطقه شناساند.
بهزاد فراهانی نیز در سخنانی اظهار کرد: من برای نخستین‌بار است که جامعه تئاتری را متحد و دلبسته دور هم می‌بینم. نقی سیف جمالی عضو اصلی گروه کوچ و از حلقه‌ای بود که بچه‌های گروه را به‌طور متحد دور هم جمع می‌کرد.
او گفت: عاشقی نقی به دلیل عشق‌اش به سوسیالیسم بود. او عاشق آرمان و اندیشه‌هایش بود و مطالعاتش در این زمینه زیاد بود. ضمن این‌که مرد بزرگی بود که هیچ چیزی را نمی‌گفت که خودش عمل نکند.
وی که مرحوم سیف جمالی در تازه‌ترین نمایش‌اش برای اجرای عمومی در حال تمرین بود، اضافه کرد: در همین کار آخر هم اگرچه می‌دانستم مشکلاتی دارد، اما تا آخرین روز تمرین زودتر از همه ما حاضر می‌شد. همچنین یادم می‌آید زمانی که مادرش فوت کرد، در تالار سنگلج نقش سیاه را بازی می‌کرد و ما وقتی مادرش را دفن کردیم، همان شب روی صحنه رفت و قشنگ‌ترین سیاه عمرش را بازی کرد.
در بخش دیگری از این مراسم پرویز پرستویی به عنوان نماینده تئاتر کوچ گفت: افتخار من بود که با نقی قبل از این‌که در گروه تئاتر کوچ همکار باشیم، در نازی‌آباد با نمایش «چشم‌ در برابر چشم» ساعدی به کارگردانی علاء‌الدین رحیمی کارمان را آغاز کردیم.
وی افزود: چند روز قبل که با او صحبت می‌کردم و در بیمارستان بود، گفتم مراقب خودت باش. شکواییه‌هایی هم داشت. اما وقتی این اتفاق افتاد و قرار بود کنار مرتضی او را دفن کنند، گفتند باید پرستویی اجازه دهد و من که به شدت موافق این کار بودم، الان می‌گویم که یک نفر منتظر اوست. ما قول و قراردادهایی با مسجدجامعی داشتیم و خوشا به سعادت‌اش که نقی سیف جمالی پیش مرتضی می‌رود و می‌دانم که تنها نیست پس همین کفایت می‌کند.
علی مرادخانی – معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی – نیز در بخش پایانی این مراسم ضمن تسلیت به خانواده مرحوم سیف جمالی، ابراز امیدواری کرد که بیشتر در شادی‌های یکدیگر حضور پیدا کنیم.
همچنین سیاوش چراغ‌پور از طرف خانواده مرحوم سیف جمالی با خواندن دل‌نوشته‌ای از حاضران در این مراسم تشییع قدردانی کرد.
همچنین اصغر همت با اشاره به این‌که مجلس ترحیم این هنرمند روز جمعه هشتم اردیبهشت‌ماه از ساعت ۱۴ تا ۱۵:۳۰ در مسجد پیامبر اعظم (ص) واقع در میدان سرو برگزار می‌شود، از منوچهر بهروج، دیگر هنرمند قدیمی تئاتر یاد کرد که روز چهارشنبه دار فانی را وداع گفته است.
وی همچنین یادآور شد که روز شنبه – نهم اردیبهشت‌ماه – به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحوم پرویز بشردوست مراسمی در تالار سنگلج برگزار می‌شود.


منبع: بهارنیوز

واگذاری نیاوران و سعدآباد توجیه ندارد

به گزارش ایسنا، حدود ۱۰ سال پیش بود که صحبت‌هایی درباره‌ی مالکیت بنیاد مستضعفان بر نیاوران و سعدآباد مطرح و حتی پیگیری‌هایی نیز انجام شد؛ تا اوایل سال ۹۲ که بار دیگر سر صحبت در این زمینه باز و جلسات دادگاهی نیز برگزار شد، اما با مسکوت شدن ماجرا به نظر می‌رسید بار دیگر پرونده بدون نتیجه به حال خود رها شده است، تا این‌که از حدود ۱۵ روز پیش دوباره خبرهایی از تلاش‌های مجدد بنیاد مستضعفان برای گرفتن حق مالکیت دو مجموعه‌ی فرهنگی – تاریخی نیاوران و سعدآباد منتشر شد.
انتشار این خبر واکنش‌های متفاوتی را به همراه داشت، واکنش‌هایی که هنوز هم ادامه دارند، از محمدحسن طالبیان – معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری – تا تعدادی از معماران و شهرسازان و حتی احمدی‌پور، معاون رئیس جمهور و احمد حکیمی‌پور، عضو و رئیس کمیته‌ میراث فرهنگی و گردشگری شورای اسلامی شهر تهران هر کدام با دلایل و ادله‌ی خود یک بحث واحد را مطرح می‌کنند: «بنیاد مستضعفان نمی‌تواند ادعای مالکیت کاخ‌ها را داشته باشد.»
«عادل فرهنگی» در واکنش به خبرهای منتشر شده درباره‌ی ادعای بنیاد مستضعفان مبنی بر مالکیت دو مجموعه‌ی فرهنگی تاریخی نیاوران و سعدآباد، به خبرنگار ایسنا گفت: واگذاری آثار و اماکنی مانند نیاوران و سعدآباد در اوایل انقلاب اسلامی بر اساس تصمیمی صحیح به سازمان میراث‌فرهنگی واگذار شد، چون اساس تشکیل این سازمان حفاظت و نگهداری از این آثار است.
این پیشکسوت حوزه میراث‌فرهنگی افزود: با این حال اکنون بنیاد مستضعفان مدعی مالکیت این آثار شده، این درحالی است که این ادعا مبنایی ندارد و در طول سال‌های گذشته سازمان میراث‌فرهنگی علی‌رغم همه‌ی فراز و فرودها از اماکن فرهنگی تاریخی به خوبی مراقبت کرده است.«فرهنگی» با بیان اینکه سازمان میراث‌فرهنگی از چند دهه گذشته در این زمینه فعالیت می‌کند، ادامه داد: نمی‌توان به یک‌باره بخش مهمی از اماکن در اختیار این سازمان را از آن جدا کرد و به یک دستگاه دیگری سپرد.این پژوهشگر با تاکید بر این‌نکته که اساسا شرح وظایف بنیاد مستضعفان چیز دیگری است، بیان کرد: قاعده و عقل حکم می‌کند که حفاظت، نگهداری و مدیریت اماکنی مانند نیاوران وسعدآباد به دستگاه‌های تخصصی یعنی میراث‌فرهنگی واگذار شود.


منبع: بهارنیوز

ماجرای ابتلای بازیگر زن سینما به ام‌اس

به گزارش خبرآنلاین، بهناز جعفری، شامگاه چهارشنبه ششم اردیبهشت مهمان برنامه «خندوانه» بود.

این بازیگر در ابتدای برنامه درباره ابتلایش به بیماری ام‌اس گفت: «بله چند سال پیش بود که من احساس افت شدیدی در توان جسمانی‌ام شدم و دیگر حتی قادر به برداشت وسایل نبودم و ظروف از دستم می‌افتاد. حتی سر کار آقای فرمان آرا به سختی می‌توانستم از پله‌ها بالا بروم و خیلی فشار به من آمد، ابتدا فکر می‌کردم که به دلیل مشکلات عصبی است تا اینکه فهمیدم مبتلا به ام‌اس هستم. به دلیل شناختی که از بیماری نداشتم فکر می‌کردم که دیگر باید خانه نشین شوم و یک گوشه بی‌حرکت باشم، ولی این بیماری چشم دل من را روشن کرد و رابطه من را با خدا خیلی قوی‌تر کرد و به او نزدیک‌تر شدم. الان هم اگر مدت کار طولانی شود، بیماری‌ام تشدید می‌شود. ولی روحیه خوب و خیلی عالی دارم.»جعفری سپس درخصوص اینکه اگر بازیگر نمی‌شد چه کاره می‌شد، توضیح داد: «من ۱۲ شغل رو نوشتم تا زمانی که خیلی پولدار شدم هر کدام رو یک ماه امتحان کنم، مانند غسالی، راننده تاکسی، رفتگری، کافه داری و …»

 

در بخش دیگر برنامه، این بازیگر در پاسخ به رامبد جوان که پرسید اگر رییس جمهور بودید، برای شادی مردم چه می‌کردید، گفت: «حمایت از جامعه هنرمندان حمایت از مردم است و از نگاه این قشر، تصاویر زیباتری از جامعه دیده می‌شود. وقتی جامعه زیباتر شود، مردم خوشحال می‌شوند و من طرفدار خوشحالی مردم هستم.»او همچنین گفت: «از هنرمندان حمایت کنیم، خصوصا هنرمندانی که مهجور مانده‌اند، بیمارستان هنرمندان تاسیس کنید تا زمانی که هنرمندان کسالت دارند مجبور به گرفتن عکس و دادن امضا نشوند و بتوانند درمان خود را انجام دهند.»


منبع: بهارنیوز

بفروش های باکلاسِ سینما

هفته نامه همشهری جوان: مرور اجمالی فروش فیلم هایی که در جشنواره توانسته اند، سیمرغ بلورین بهترین فیلم مردمی را به دست بیاورند، نشان می دهد که فاصله چندانی بین مخاطب جشنواره و مخاطبی که در اکران عمومی به تماشای فیلم ها می نشیند وجود ندارد. بررسی فروش فیلم های برگزیده مردمی طی ۱۰ سال اخیر گواه همین مدعاست.

بهترین فیلم مردمی جشنواره ۳۴؛ ابد و یک روز

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: ۱۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: نوروز ۹۵

رقبا در اکران: من سالوادور نیستم، ۵۰ کیلو آلبالو، بادیگارد، خشم و هیاهو، کفش هایم کو؟

رتبه در جدول فروش سالانه: ابد و یک روز در پایان سال ۹۵ توانست در رقابتی تنگاتنگ با «بارکد» بالاتر از این فیلم، رتبه چهارم جدول فروش را تصاحب کند. فروشنده با بیش از ۱۵ میلیارد تومان پرفروش ترین فیلم اکران ۹۵ شد.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۳۳: رخ دیوانه

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: دو میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: نوروز ۹۴

رقبا در اکران: ایران برگر، استراحت مطلق، طعم شیرین خیال

رتبه در جدول فروش سالانه: رخ دیوانه در این سال در رتبه هشتم جدول فروش قرار گرفت. از فیلم هایی که همزمان با آن اکران شدند، ایران برگر فروش بسیار بهتری داشت، به نحوی که پنج پله  بالاتر از رخ دیوانه جا خوش کرد. در این سال فیلم «محمد رسول الله (ص)»، پرفروش ترین فیلم سال شد.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۳۲: خط ویژه

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: دو میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: نوروز ۹۳

رقبا در اکران: «چ»، معراجی ها، طبقه حساس و با دیگران

رتبه در جدول فروش سالانه: این فیلم مصطفی کیایی در نهایت در جدول فروش سالانه توانست خودش را بین ۱۰ فیلم پرفروش جا بدهد، هر چند رتبه ای بهتر از نهم به دست نیاورد. در این سال شهر موش ها با نزدیک به ۱۲ میلیارد تومان، به عنوان پرفروش ترین فیلم سال را از آن خودش کرد.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۳۲: شیار ۱۴۳

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: چهار میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: اکران دوم پاییز ۲۱ آبان

رقبا در اکران: مهمان داریم، تراژدی، بیگانه

رتبه در جدول فروش سالانه: این فیلم در جشنواره به شکل مشترک با «خط ویژه» برنده سیمرغ بلورین مردمی شد؛ فیلم که در اکران عمومی توانست سوار بر موج موفقیت جشنواره ای و همچنین حمایت نهادها و سینماگران به فروش بسیار غیرقابل تصوری برسد. این فیلم در پایان سال توانست در جمع پنج فیلم پرفروش قرار بگیرد.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۳۱: هیس دخترها فریاد نمی زنند

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: پنج میلیارد و ۴۵۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: عید فطر

رقبا در اکران: دهلیز، جا به جا، فرزند چهارم، گهواره ای برای مادر

رتبه در جدول فروش سالانه: فیلم پوران درخشنده بین فیلم هایی که طی این سال ها عنوان بهترین فیلم مردمی جشنواره را از آن خود کردند، یکی از بهترین رتبه ها را در جدول فروش سالانه از آن خود کرد. این فیلم سال ۹۲ بعد از «رسوایی» دومین فیلم پرفروش سال شد.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۳۰: برف روی کاج ها

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: اکران دوم نوروز ۹۱

رقبا در اکران: تلفن همراه رییس جمهور، ملکه، آقای الف

رتبه در جدول فروش سالانه: اولین فیلم پیمان معادی یکی از فیلم های تحریمی حوزه هنری بود که اجازه اکران در سینماهای این نهاد را به دست نیاورد اما با این حال توانست فروش خود را از یک میلیارد تومان بگذراند و در نهایت در جمع ۱۰ فیلم پرفروش این سال قرار بگیرد. در سال ۹۱ «کلاه قرمزی و بچه ننه»، «قلاده های طلا» و «خوابم میاد» اول تا سوم شدند.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۲۹: جدایی نادر از سیمین

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: سه میلیارد و ۱۰۰میلیون تومان

بازه زمانی اکران: نوروز ۹۰

رقبا در اکران: اخراجی ها ۳، سه درجه تب، یکی از ما دو نفر و زن ها شگفت انگیزند.

رتبه در جدول فروش سالانه: فیلم اسکاری اصغر فرهادی در این سال رتبه سوم جدول فروش را به دست آورد. اخراجی ها ۳ و ورود آقایان ممنوع بالاتر از این فیلم در جایگاه اول و دوم قرار گرفتند.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۲۸: به رنگ ارغوان

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: ۵۸۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: نوروز ۸۹

رقبا در اکران: تسویه حساب، هیچ، سلام بر عشق

رتبه در جدول فروش سالانه: با وجود تمام حواشی بابت توقیف پنج ساله فیلم و کسب جوایز اصلی از جشنواره بیست و هشتم اما به هیچ وجه نتوانست مورد استقبال قرار بگیرد و فروش نازلی کرد تا حتی در جمع ۱۰ فیلم برتر هم قرار نگیرد به نوعی یکی از شکست خورده ترین فیلم هایی باشد که سیمرغ بلورین بهترین فیلم مردمی را از آن خود کرده است.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۲۷: درباره الی…

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: سه میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: خرداد ۸۸

رقبا در اکران: امشب شب مهتابه، خروس جنگی و هر چی تو بخوای

رتبه در جدول فروش سالانه: این فیلم ابتدا قرار بود نوروز اکران شود اما نمایش عمومی اش با سه ماه تاخیر در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ شروع شد. این فیلم با وجود حواشی انتخابات در این سال توانست وارد باشگاه میلیاردی ها شود و در نهایت در جمع سه فیلم پرفروش سال قرار بگیرد.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۲۷: بی پولی

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: ۷۴۷ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: شهریور ۸۸

رقبا در اکران: دو خواهر، زندگی شیرین، تردید، یک وجب از آسمان

رتبه در جدول فروش سالانه: به جمع پنج فیلم برتر پرفروش سال نرسید اما فروش قابل قبولی داشت، آن هم در شرایطی که در دوره اکرانش با فیلم های سرسختی رقابت داشت. یکی فیلم کمدی «زندگی شیرین» و دیگری «دو خواهر» با بازی محمدرضا گلزار که نزدیک به یک میلیارد فروخت.


بهترین فیلم مردمی جشنواره ۲۵: اخراجی ها

 بفروش های باکلاسِ سینما

فروش: دو میلیارد و ۴۹۰ میلیون تومان

بازه زمانی اکران: نوروز ۸۶

رقبا در اکران: خون بازی، مهمان، شب بخیر فرمانده

رتبه در جدول فروش سالانه: با قاطعیت توانست عنوان پرفروش ترین فیلم سال را از آن خود کند، اولین ساخته مسعود ده نمکی بعد از «آتش بس» دومین فیلم تاریخ سینماست که توانست به فروش میلیاردی دست پیدا کند و وارد باشگاه میلیاردی ها شود. اخراجی ها تا سال ۸۸ که قسمت دومش روی پرده رفت، رکورددار فروش بود.


منبع: برترینها

منوچهر‌ هادی: «عاشقانه» بهترین سریال است

: منوچهر ‌هادی سراغ تجربه کارگردانی در فضای نمایش خانگی رفته است و این‌روزها با «عاشقانه» به خانه مردم می‌رود. فیلمی با فضایی شیک از زندگی انسان‌هایی می‌گوید که زیاد خوش نیستند.

منوچهر ‌هادی، پس از ساختن چند فیلم سینمایی از جمله «قرنطینه»، «زندگی جای دیگرست»، «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» و… که می‌توان آن‌ها را از فیلم‌های خوش‌ساخت سینمای ایران بر شمرد، ناگهان دست به تغییر زد و از اواسط سال ۹۴ با ساخت فیلم کمدی «من سالوادرو نیستم» دنیای کارگردانی‌اش را ۱۸۰ درجه تغییر داد. فیلمی که رکورد فروش سینما را در زمانی زد که سینما به قهر تماشاگر دچار شده بود.

با ممیزی‌های موجود، «عاشقانه» بهترین سریال است 
حال این کارگردان سراغ تجربه کارگردانی در فضای نمایش خانگی رفته است و این‌روزها با «عاشقانه» به خانه مردم می‌رود. فیلمی با فضایی شیک از زندگی انسان‌هایی می‌گوید که زیاد خوش نیستند. منوچهر ‌هادی در گفت‌وگو با «صبا» از این سریال درام و معمایی می‌گوید، سریالی که به گفته کارگردانش بعد از انتشار پنج قسمت هنوز اصل قصه را نگفته است. در ادامه آنچه‌ هادی از «عاشقانه»، ‌شبکه خانگی،‌ خط قرمزها و دنیای متفاوت کار در بخش نمایش خانگی ایران با دنیا و فاصله عمیق این دو فضا گفت، می‌توانید بخوانید.

خبر متوقف‌شدن ساخت قسمت‌های بعدی «عاشقانه» در کمتر از چهار ساعت تکذیب شد. این درحالی اتفاق افتاد که پیش‌تر نیز در مسیر تولید و انتشار آثار شبکه خانگی با این جمله کوتاه مواجه شده بودند که متاسفانه آثار قبلی ادامه نیافتند، این روند چه بر سر اعتماد مخاطب می‌آورد؟ و احساس می‌شود که سینماگران تنها چیزی که برایشان مهم نیست مخاطب است!

به‌طور معمول مشکلات مالی در پروژه‌هایی رخ می‌دهد که مبالغ سنگینی برای ساخت آن‌ها هزینه می‌شود. این تنها مختص سینما و دنیای تصویر نیست، به‌طور مثال در برنامه «۹۰»، بارها در تیم‌های لیگ برتری فوتبال شنیده‌ایم که بازیکنان و مربیان به‌خاطر مشکلات مالی قهر کرده و رفته‌اند. درکارهای سینمایی که بودجه‌ای محدود دارند، به‌طور قطع از ابتدا برآورد لازم برای ساختن صورت می‌گیرد و اگر مثلا ۱۰ روز هم پروژه‌ای متوقف شود، لطمه بزرگی به کار نمی‌خورد ولی در سریالسازی فضای شبکه خانگی همانند پروژه «عاشقانه» که قرار است شش ماه برای ضبط و تصویربرداری آن زمان صرف شود، آن‌هم با این گروهی که ما چیدیم به شش تا هفت میلیارد تومان پول نیاز است، وقتی چنین پروژه‌ای به‌هر دلیلی به‌مدت۱۰ روز متوقف شود، برآورد مالی شش‌میلیاردی، ناگهان به ۱۰ میلیارد‌تومان می‌رسد.

دراین شرایط ناگهان چهارمیلیارد‌تومان اختلاف هزینه ایجاد می‌شود. حالا اگر قرار است دوباره سرمایه‌گذاران دراین پروژه بمانند باید نشستی تازه داشته باشند و باردیگر برآورد هزینه و سود کنند. این دور هم جمع شدن به‌طورقطع در یک شبه اتفاق نمی‌افتد و در قرارداد‌ها، بند‌هایی وجود دارد که وقتی کار، اضافه زمان تولید پیدا می‌کند باید مورد بررسی قرار بگیرند. همین موارد باعث می‌شود تا عواملی مثل بازیگران، کارگردان و… که قبل از توقف برای بعد از پایان کار سریال قرار دادهای کاری دیگری ببندند و این توقف به برنامه‌ریزی در زمان‌بندی کاری‌شان لطمه می‌زند و مشکل ایجاد می‌کند. من در بهمن‌ و اسفند‌ماه، پروانه ساخت کاری سینمایی با تهیه‌کنندگان «من سالوادور نیستم» در ماداگاسکار داشتم که به‌خاطر این به‌هم ریختگی زمانی و توقف تولید «عاشقانه» نتوانستم به آن پروژه برسم.

 پس چرا وقتی که همه مشکلات درحال حل شدن بود و کار دوباره به مرحله تولید دوباره می‌رسید، شوک خبری کار متوقف شده است را منتشر کردید؟

آن خبر یک اشتباه بود که از سوی تهیه‌کننده انجام گرفت ولی به حتم برای آرام کردن فضا اتفاق افتاد. ادامه دادن تصویربرداری به‌خاطر اختلافات مالی، در برآورد هزینه دچار مشکل شده بود ولی این مشکل به‌معنای توقف کامل کار نبود. مشکلات حل شدنی بود ولی مدت بررسی کمی طول کشیده بود و این طولانی‌شدن باعث بلاتکلیفی عوامل سریال در برنامه‌ریزی کار در پروژه‌های دیگر شده بود. از سوی دیگر در پی این توقف طولانی، رسانه‌ها تماس می‌گرفتند و جویای علت می‌شدند، من به‌عنوان کارگردان تا چه زمانی می‌توانستم جواب ندهم و این فضای ایجاد شده تصورات غیرواقعی مثل این‌که منوچهر‌ هادی با بازیگران دچار مشکل شده بود یا با تهیه‌کننده و اسپانسر اختلاف دارد را شکل داده بود،همین تصورات اشتباه باعث شد به این نتیجه برسم تا حقیقت علت توقف را بگویم و از مشکل مالی پروژه گفتم.

این اعلام به این معنا نبود که پول وجود ندارد چراکه سرمایه‌گذاران ما پولدار هستند، پول‌هایشان نیز شکر خدا پول‌های سالمی است و همه حساب، کتاب‌هایشان مشخص است. ماجرا این بود که هیچ‌کدام از سرمایه‌گذاران نمی‌دانستند طبق قراردادشان باید چگونه هزینه کنند و کمی مشکل حقوقی در صرف هزینه‌ها داشتند. وقتی در پس انتشار خبر توقف کار، مهدی گلستانه خودش خبر خود را اصلاح و اعلام کرد که کار دوباره کلید خورده است در آن زمان هم مشکلی حل نشده بود، به‌شخصه با سرمایه‌گذار‌ان، عوامل و بازیگران وارد گفتمان شدم، تا حدی بازیگران در میزان دریافتی‌های خود با پروژه همراه شدند و سرمایه‌گذارها نیز دراین زمان توافق‌های خود را انجام دادند. درنهایت اینگونه شد که دوماه باقیمانده از کار را در ۳۵ روز فشرده، بدون این‌که کیفیت کار پایین بیاید جمع کنیم. الان هم،تهیه‌کننده جدیدی به‌عنوان مشاور در کنار مهدی گلستانه قرار گرفته است و کار با این همکاری تازه ادامه دارد و فکر کنم تا اوایل هفته آینده کار به پایان خود می‌رسد.

همان‌طور که می‌دانید خیلی از شهرهای ایران سینما ندارند و شبکه خانگی می‌تواند به‌نوعی این جای خالی را پر کند. فکر می‌کنید این اتفاقات و رها شدن ناگهانی پخش یا تولید آثار تصویری در این بخش چه صدمه‌ای به اعتماد مردم و سرانجام به بقای تولید در بخش شبکه خانگی خواهد زد؟

به‌طور قطع بی‌اعتمادی را به‌وجود می‌آورد ولی مسئله این است که هیچ سرمایه‌گذار، تهیه‌کننده یا کارگردانی اصلا وارد پروژه‌ای نمی‌شود که نیمه‌کاره رهایش کند. با رخ دادن چنین توقف‌هایی، اول از همه سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده ضرر می‌کنند. در ادامه بی‌اعتمادی به کارگزدان در میان مردم شکل می‌گیرد.پس هیچ‌کدام نمی‌خواهیم در پروژه‌هایی که در بخش خصوصی با بودجه‌های ۱۰ میلیاردی انجام می‌گیرد، چنین اتفاقی بیفتد. کمی بی‌درایتی و ناپختگی می‌تواند لطمه‌های زیادی به سرمایه‌گذار، تهیه‌کننده، کارگردان، عوامل و مخاطب کار بزند. مدیریت پروژه نمایش خانگی واقعا سخت است.

در تلویزیون در مسیر سریالسازی‌ها، عوامل می‌دانند که سازمان صداوسیما وجود دارد که اگر دیرکردی وجود داشته باشد به‌هیچ عنوان حق کسی ضایع نمی‌شود. در نمایش خانگی اما شرایط این‌گونه نیست نه این‌که سرمایه‌گذارها قابل اعتماد نباشند بلکه شناختی وجود ندارد، عوامل‌تولید در شبکه نمایش خانگی با این فکر همراه هستند که اگر در زمان فیلمبرداری، حقم را نگیرم بعد از پایان کار حقم را باید چگونه بگیرم. اگر در صداوسیما، حقی پرداخت نشود، می‌توان به حراست رفت و شکایت را مطرح کرد و امکان ممنوع‌الکاری تهیه‌کننده در صورت پرداخت نکردن حق عوامل وجود دارد ولی در نمایش خانگی این‌طور نیست.

با ممیزی‌های موجود، «عاشقانه» بهترین سریال است

به‌طور مثال اگر سرمایه‌گذار مبلغ قرارداد را به عوامل پرداخت نکند، شکایت و ممنوع‌الکاری معنایی ندارد. شغل اصلی سرمایه‌گذار، در فضای دیگری است و کمتر شکایتی به جایی می‌رسد. به‌خاطر وجود چنین مواردی عوامل نمایش خانگی در زمان کار، پول خود را می‌خواهند. به‌طور کلی هم حرکت در فضای نمایش خانگی حرکتی نو درایران است، نهایتا پنج سال قدمت دارد بالاخره فضایی برای آزمون و خطاست و این مشکلات هم در مسیر کار دراین فضا ایجاد می‌شود. با همه این دلایل حق مخاطب این است، وقتی پول می‌دهد و سریال را دنبال می‌کند تا قسمت آخر آن را بدون وقفه و معطلی ببیند و سرانجام داستان برایش مشخص شود.

هر فردی وقتی قصد دارد کاری ایده‌آل را انجام دهد به این نکته توجه دارد که در سطح جهانی،عرصه فعالیت وی در چه حدی است و سعی در رسیدن به درجه ایده‌آل دارد. دراین زمانه، ‌اکثر خانواده‌ها و به‌خصوص نوجوان‌ها و جوانان سریال‌های جهان را می‌کنند. آیا شما به‌عنوان فیلمساز، سریال‌های روز جهان را دنبال می‌کنید؟ آخرین سریال برون‌مرزی که دیده‌اید چه بوده است؟

بله؛ الان «وست ورد» را دیدم و تمام کردم. به‌طور قطع این سریال‌ها را می‌بینم؛ مگر می‌شود سریال نبینم. مثل این می‌ماند که سوال کنید شما به ماشینتان بنزین می‌زنید که راه برود.

این سوال به این دلیل مطرح شد که با توجه به پیگیر بودن مخاطبان سینمای جهان و آثار نمایش خانگی در حال ساخت در جهان، فکر می‌کنید مخاطب ایرانی که آن آثار را دنبال می‌کند با آن قصه و پردازش، چگونه می‌تواند پای تماشای سریال‌های ساخت ملی در بخش نمایش خانگی بنشیند؟ این را از منوچهر ‌هادی می‌پرسیم که فیلمنامه خوب می‌نویسد، در خارج از ایران اکثر چیدمان ستاره‌ها موجب نمی‌شود تا مخاطبی کاری را پیگیری ‌کند بلکه فیلمنامه‌ها، مخاطب جهانی را دنبال خود می‌کشاند، چرا این قدرت فیلمنامه‌نویسی،در آثار نمایش خانگی ما بسیار کمرنگ است؟

اگر بخواهیم سراغ گفتن از محدودیت‌ها برویم یک جمله کلیشه شده را بازگو می‌کنیم. واقعیت این است، نویسنده‌های ما محدودیت دارند. در «عاشقانه» من نویسنده نبودم ولی از اولین روزهایی که جرقه این داستان در ذهن نویسنده‌ها شکل گرفت کنارشان بودم. اتاق فکر داشتیم، لحظه به لحظه با یکدیگر در ارتباط بودیم و دغدغه‌های من هم در این کار وجود دارد. ما در این کار چند خانواده را نشان می‌دهیم که زندگی مرفه‌، لباس‌های شیک، ماشین‌های مدرن، فضاهای مناسب و… را در اختیار دارند. به‌نظرم مردم ما نیاز داشتند سریالی را ببینند که کمی فضای‌ تر و تمیز دارد. بازتاب این نیاز را در سریال‌های ترکیه‌ای می‌دیدم که خانواده‌های ما دنبال‌کننده آن هستند. شاهد این بودم که خانواده‌ها در مورد لباس‌های بازیگران، مبلمان و طرز گفتارشان صحبت می‌کنند. به‌هر حال همه مردم ایران، این توان مالی را ندارند که به ترکیه و کشورهای آمریکایی و… سفر کنند حداقل با دیدن چنین سریال‌هایی کمی حظ بصری ببرند.

منظورم فیلمنامه بود،‌آن هم در مقایسه با آثار نمایش خانگی که در جهان ساخته می‌شود و مخاطب ایرانی همزمان که درکشورش سریال‌هایی همچون «عاشقانه» ساخته می‌شود، تماشاگر آن سریال‌ها هم است، تصورتان از نگه داشتن این مخاطب‌ها برای دنبال کردن اثرتان چیست؟

بله؛ همه چیز فیلمنامه است. دراین کار من کارگردان هستم ولی واقفم که اهمیت فیلمنامه از کار من بیشتر است. باید تاکید کنم که در بحث فیلمنامه، ما واقعا محدودیت داریم. وقتی برای نشان دادن خانواده‌ای که از سگی نگهداری می‌کنند هزار محدودیت و ممیزی مقابلمان قرار می‌گیرد، تازه در فیلمنامه‌ای که قصد داریم عنوان کنیم این سگ باعث اختلاف در خانواده شده است. وقتی به‌خاطر سیگاری که در دست بازیگر است باید به هفتصد نفر جواب پس بدهم، خدا نکند قصد باشد در فیلمنامه با یک ارگان دولتی شوخی شود یا تصمیم به نقد بگیرید، شما با این چند مثال، حکایت داستان فیلمنامه‌نویسی و چگونگی کار در فضای تصویر ایران را تا نهایت بخوانید.

با این شرایط و خط قرمزها و ممیزی‌ها، آیا می‌توان تصور کرد که روزی آثار نمایش خانگی ما هم مثل آثار ساخته شده در کشورهای دیگر، بیننده گسترده برون مرزی داشته باشد؟

با این شرایط به‌هیچ وجه. در این شرایط، «عاشقانه» بهترین سریال شبکه نمایش خانگی است که توانسته است در این فضا با این خط قرمز‌ها ساخته شود؛ یعنی اگر ضعفی در فیلمنامه مشاهده می‌کنید، ضعفی نیست که ما متوجه نشده باشیم. بله؛ ما هم می‌دانیم. درست است که در ایران کار می‌کنیم و این‌جا هم قوانین خود را دارد که باید مورد توجه قرار گیرد ولی مسئله مهم این است که بخش اعظمی از این ممیزی‌ها سلیقه‌ای است و هیچ ربطی به نظام، دین و قانون ندارد. اوضاع به جایی رسیده است که تا فکر می‌کنم تا چند وقت دیگر اگر بخواهید در یک ساندویچی تصویربرداری کنید، صاحب ساندویچی هم بگوید که باید فیلمنامه را بخوانم، تا حدی حتی حق صاحب ساندویچی است که بداند در محل کسب او با چه موضعی، چه داستانی قرار است فیلمبرداری شود ولی نه این‌که بخواهد همه موارد فیلمنامه را مد نظر داشته باشد و در آن دخالت کند.

با ممیزی‌های موجود، «عاشقانه» بهترین سریال است

یکی از نکاتی که در زمان تماشای «عاشقانه» خیلی خودنمایی می‌کند، ادیت بی‌سلیقه حجاب بانوان این سریال است،‌چرا این‌گونه است و مهم‌تر این‌که، آیا در «عاشقانه» تفاوت خاصی با حجاب دیگر سریال‌های تولید شده در بخش نمایش خانگی وجود داشت؟

در واقع الگوی من در فضای حجاب بازیگران زن این سریال بر اساس فیلم‌های سینمایی رایج و حجاب متعارفی است که در سینما از خانم‌ها می‌بینیم و در بعضی از سریال‌های ساخته شده هم همین حد و اندازه حجاب وجود دارد. زمانی که پروانه ساخت گرفتیم و قصد کلید زدن کار را داشتیم هیچ کدام از مدیران فرهنگ و ارشاد با من جلسه‌ای را نگذاشتند و یا کسی را به من معرفی نکردند تا میزان حجاب را به ما تذکر دهد. ما همان شکلی را رعایت کردیم که در سریال‌های پیش از ما رعایت شده است، ظاهرا از زمان تولید سریال «عاشقانه» و باتوجه به متن ما و حساسیتی که احساس می‌کردند این مجموعه به‌وجود می‌آورد (آن‌هم به این دلیل که فضای کار ما فضایی شیک و لاکچری است) کمی حساسیت‌ها بیشتر شد.

فقط‌ ای کاش این حساسیت‌ها و تغییر میزان حجاب را از ابتدا به ما می‌گفتند،‌تا قسمت ۱۵ سریال را که ضبط کردیم تازه قوانین جدید به ما اعلام شد و از آن قسمت به بعد تازه حجاب‌ها تغییر به سمت قانون جدید پیدا کرد تا نظر مدیران فرهنگ و ارشاد تامین شود. علت این‌که تا این حد ادیت حجاب‌ها در این قسمت‌هایی که منتشر شده بی‌سلیقه است به این خاطر بود که زمانی این قانون اندازه حجاب تغییر کرد که ما به زمان پخش سریال نزدیک شده بودیم و سرعت در ادیت‌ها به این شکل و شمایل در تصویر بانوان سریال نمایان شد.

الان اوضاع بخش نمایش خانگی به شکلی شده است که این تصور را ایجاد می‌کند، گویا عوامل ساخت هر اثر بی‌توجه به مخاطب فقط این محل را برای کسب درآمد در نظر دارند و به قوی بودن اثر چندان فکر نمی‌کنند.

اگر کار خوب نسازید حتی این نظریه هم رد می‌شود.

به‌هر حال مردم چند سی‌دی اول سریال را از روی کنجکاوی می‌خرند و این می‌تواند بخش اعظمی از سرمایه‌ای را که خرج شده است تامین کند.

برای مثال آیا میزان فروش «عاشقانه» با «آسپرین» و «شهرزاد» یکی بوده است؟ کار خوب نباشد مردم استقبال نمی‌کنند. ما چهار قسمت «عاشقانه» را ساختیم، تازه درقسمت پنجم معرفی ما تمام می‌شود. از قسمت پنجم تا ۱۷، تازه قصه ما شروع می‌شود.

یعنی مخاطب باید تا قسمت ۱۷ صبر کند تا قصه شروع شود؟

فیلمنامه به شکلی است که در پایان هر قسمت علامت سوالی باقی می‌ماند که مخاطب را برای ادامه داستان و رسیدن به پاسخ علامت سوال همراه نگه می‌دارد. شما در «عاشقانه» حتی یک قسمت را پیدا نمی‌کنید که احساس کنید کار افت کرده است. اساس کارم با نویسنده‌ها این‌گونه بود که در هر قسمت متریال جدیدی وارد شود و در همان قسمت هم به پایان برسانیم. برای مثال در قسمت اول، مهناز افشار می‌آید و مزاحم پدر حسین یاری می‌شود و یاری به‌دنبال دور کردن وی است و درهمان قسمت معلوم می‌شود که افشار مزاحم نیست، خواهر یاری است،خواهری که او از وجودش خبرنداشته است.

هر نویسنده‌ای بود همین موضوع را در چهار قسمت می‌رفت ولی ما در همان قسمت اول، تکلیف مخاطب را روشن کردیم و بی‌دلیل قصه را دنباله‌دار نکردیم. این تجربه را هم از تماشای سریال «گیم اف ترونز» به‌دست آوردم؛ ناگهان کاراکتری که تصور می‌کنید قرار است صد قسمت همراهتان باشد در قسمت پنجم می‌میرد، بعد کاراکتری دیگر وارد می‌شود و آن هم بعد از چند قسمت می‌میرد، این شوک‌ها به‌نظرم جذاب است. ما هم به‌هرحال می‌بینیم و سعی می‌کنیم اندازه بضاعت خودمان برداشت‌های خوبی از تجربه‌های مناسب دیگران انجام دهیم. در «عاشقانه» شما به‌عنوان مخاطب، پایانی را می‌بینید که شما را برای دیدن بخش بعدی منتظر نگه می‌دارد.

این‌روزها سینماگران جهان چندان به‌دنبال ستاره‌های سینمایی در جایگاه بازیگری سریال‌های شبکه نمایش خانگی خود نمی‌روند و با اتکا به فیلمنامه از بازیگران ناشناس استفاده کرده و معرف آن‌ها به عرصه بازیگری بوده‌اند ولی در ایران ماجرا برعکس است، آیا دلیل این اتفاق باز هم به همان ضعف فیلمنامه‌ها بازمی‌گردد یا با حضور چهره‌ها قصد فروش سی‌دی‌ها وجود دارد؟

منِ کارگردان در جایگاهی نیستم که به سرمایه‌گذار خیانت کنم، آن هم خیانت به این شکل که به او بگویم شما سرمایه بیاورید، من چند چهره ناشناس می‌آورم و تضمین برگشت دوبرابری سرمایه‌تان را هم می‌دهم. نه! من اهل دروغ نیستم، دوست هم ندارم سرمایه‌گذاری که با من کار می‌کند سرمایه‌اش در همراهی با من از بین برود و ضرر کند. تاکیدم برای خودم این است که سرمایه‌گذاری که با منوچهر‌ هادی کار می‌کند پشیمان نشود و در چندین پروژه همراه او باشد. باید او باشد که از من خسته می‌شود، خسته شود از این که با من تا این حد سود می‌کند.

وقتی در بخش تجاری کار می‌کنم، نمی‌توانم سرمایه‌گذار را وارد کار کنم و بعد به‌خاطر دلم کاری هنری بسازم تا چند منتقد خوششان بیاید و در چند جشنواره جایزه بگیرم ولی از سوی دیگر پول سرمایه‌گذار نابود شود. مانند اصغر فرهادی هم بلد نیستم فیلمی هنری بسازم که هم فستیوالی و هم بفروش باشد. او کارش درجه یک است من در آن حد بلد نیستم. ادای او را هم در نمی‌آورم. من کاری که خودم بلدم و احساس می‌کنم نتیجه می‌دهد را انجام می‌دهم. من «سالوادور نیستم» را ساختم و تنها نیتم این بود که مخاطب به سینما برود تا سینمادار و صنعت سینما جانی بگیرد. چیزی که در نیتم بود انجام شد.

با ممیزی‌های موجود، «عاشقانه» بهترین سریال است

«عاشقانه» یکی از آثاری است که امسال با کارگردانی شما در مقابل نگاه مخاطب قرار می‌گیرد، دومی «به کارگر ساده نیازمندیم» است، فیلمی که در بخش فیلمنامه، بازیگری‌ها و کارگردانی حرف برای گفتن داشت ولی در جشنواره فیلم فجر مورد توجه داوران قرار نگرفت و می‌شود گفت که دیده نشد.

-من به این فیلم ایمان دارم، لحظه به لحظه آن فیلم با فکر و تامل ساخته شده است. بازیگرانی که همه با انگیزه در آن حضور یافتند و خوب بازی کردند. مطمئن باشید کار خوب حقش را از مخاطب و فستیوال‌ها می‌گیرد. خیلی‌ها معتقدند،در مجموع انتخاب‌های جشنواره سی‌و‌پنجم فیلم فجر، خیلی تخصصی نبود. این ماجرا به مجلس هم کشیده شد، حتی بقال سر کوچه هم می‌دانست داوری‌ها زیاد مناسب نبود، این مسئله به این معنی نبود که داورها از روی قصد، حق کسی را خورده باشند نه این‌طور نبود بلکه تشخیصشان اشتباه بود.

با همه این اوصاف،‌ من اگر فیلمی بسازم باز هم در جشنواره فیلم فجر شرکت خواهم کرد. ما همین یک جشنواره مهم را داریم و به‌طور قطع برایمان مهم است. قطعا هم در هر دوره عده‌ای ناراضی هستند و هیچ‌وقت به اندازه دوره قبل این همه ناراضی نداشتیم. در مجموع داوری‌ها خیلی حرفه‌ای نبود، نمی‌دانم چگونه به این نظر‌ها رسیدند ولی به‌نظرم کاملا سلیقه‌ای رفتار کردند. مطمئنم فیلم «به‌ کارگر ساده نیازمندیم» در فستیوال‌های خارجی دیده خواهد شد و مورد توجه هم قرار خواهد گرفت. اگر در فستیوال‌های خارجی هم نگاهی به این فیلم نداشته باشند دیگر باید بگوییم اشکال از من است.

از اواسط سال ۹۴ ناگهان کارگردانی به‌نام منوچهر ‌هادی شکل و شمایل فیلمسازی خود را تغییر داد و از ساختن آثار اجتماعی و جدی به سمت ساخت فیلم‌هایی با رنگ تجاری رفت، عوامل تاثیرگذار در تصمیم به تغییر سبک دادن چه بود؟ آیا سمت درآمد بیشتر کشیده شدید یا دلایل دیگری در این تصمیم اثرگذار بود؟

فیلم تجاری ساختم ولی خودفروشی نکردم. من در ساخت «فیلم من سالوادور نیستم» دستمزدی گرفتم ولی نیتم این بود که دل مردم را شاد کنم و آن‌ها را با سینما آشتی دهم.

نقطه انتخاب مهم است،‌چه شد که به سمت این تغییر مسیر، در فضای حرفه‌تان رفتید؟

تجربه! با خودم تصمیم گرفتم کارگردانی کاری کمدی را هم تجربه کنم. الان کارگردانی که هم ملودرام‌ساز خوبی باشد و هم کمدی‌ساز موفقی باشد کم داریم. فکر می‌کنم من در دو وجه، حضور خوبی داشتم و این را ثابت کردم. «عاشقانه» هم در فضای تجاری است که در همان چهارقسمت اولیه توجه مخاطب را جلب کرده است، به شکلی که وقتی وقفه‌ای کوچک در ساخت آن ایجاد شد، مردم در خیابان اعتراض خود را به من اعلام کردند که «وقتی نمی‌توانستی سریالی را به‌طور پیوسته بسازی چرا این کار را شروع کردی.» فیلمساز کارش این است که تاثیر بگذارد، تاثیر منفی نگذاشتیم، شاید خیلی هم با فیلمنامه‌مان دانش و شعور مخاطب را بالا نبریم ولی بالاخره داریم قصه تعریف می‌کنیم. لحظاتی را برای تفریح مخاطب ایجاد می‌کنیم، خودش هم پول می‌دهد و سی‌دی را می‌خرد تا بیننده آن باشد، تلویزیون دارد مجانی فیلم و سریال در اختیار مخاطب می‌گذرد ولی مخاطب‌ها قهر کرده‌اند، چرا؟

برای این‌که ممیزی‌ها اثر را خراب می‌کند، به‌خاطر این‌که جلسات و شوراهایی که برای یک سریال تولیدی نظر می‌دهند زیاد هستند و هشتصد نظر را که نمی‌توان در سریال اعمال کرد و همچنان سریال جذاب باقی بماند. در بخش نمایش خانگی دست فیلمساز و فیلمنامه‌نویس کمی باز است ولی به آهستگی در این بخش نیز ممیزی‌ها در حال وارد‌شدن و پررنگ‌شدن هستند و تعداد شورا‌ها و جلسات برای تصمیم‌گیری برای هر اثری در حال زیادشدن است. اگر فضای نمایش خانگی هم مثل تلویزیون شود عاقبت آن هم درست شبیه رسانه ملی می‌شود و مخاطبی نخواهد داشت.


منبع: برترینها

فراتر از یک باشگاه/ فوتبال، توریسم، زندگی (+گزارش تصویری)

بارسلونا در یک شب رویایی با نتیجه پرگل ۷ بر ۱ اوساسونا را مغلوب کرد و در صدر جدول لالیگا باقی ماند. روی صندلی های نیوکمپ نوشته شده: “بیش از یک باشگاه”، بارسلونا و نیوکمپ برای کاتالان ها چیزی فراتر از یک باشگاه است.

عصرایران – نیوکمپ در شبی که بارسلونا با ۷ گل اوساسونا را شکست داد شب پرشور و نشاطی را گذراند. این ورزشگاه که نمادی مهم برای کاتالان ها به شمار می رود در بخش شرقی شهر بارسلونا و فاصله ۵ کیلومتری از مرکز شهر تاریخی بارسلونا قرار دارد. یکی‌ از آسان‌ترین راه‌ها برای دسترسی به ورزشگاه مترو است. در اطراف ورزشگاه ۳ ایستگاه مترو قرار دارد که تماشاگران را از مرکز شهر به استادیوم انتقال می‌دهند.

علی سامعی، عکاس و هنرمند ایرانی که ساعتی پیش بازی بارسلونا و اوساسونا را در نیوکمپ از نزدیک مشاهده کرده است به عصرایران می گوید: «در اینجا از فوتبال به شکل یک رویداد توریستی و درآمدزا استفاده می کنند و در مترو و شهر نمادها و کلاه و لباس های بارسلونا به فروش می رسد. استادیوم در دسترس مردم است و با مترو به راحتی می توان به آن رسید و مهمتر اینکه ترافیکی در اطراف استادیوم مشاهده نمی شود. از فروش لوازم سود بی شماری را کسب می کنند و از لباس تا هدایا و حداقل ۱۰۰ قلم جنس درآمد کسب می کنند. همه به چشم یک رویداد توریستی به این ورزشگاه نگاه می کنند و علاوه بر آن به دلیل اختلافات فراوانی که با مرکز دارند همواره مکانی بیش از یک باشگاه و استادیوم برای آنها بوده است.

فضای استادیوم تمیز و نحوه ورود به استادیوم بسیار راحت است و هیچ ازدحامی برای ورود مشاهده نمی شود. بازی های مهم در این ورزشگاه می تواند درآمد جالب توجهی را وارد شهر بارسلون کند چون گردشگران و علاقه مندان از شهرها و کشورهای مختلف خود را به اینجا می رسانند. برای تهیه بلیت نیز به راحتی می توان از سایت های مختلف بلیت تهیه کرد از ۵۹ یورو تا ۷۵۰ یورو می توان بلیت تهیه کرد. حتی گردشگران از طریق سایت باشگاه می توانند هتل رزرو و به راحتی برنامه سفر خود را مشخص کنند. ازدحام در نیوکمپ با این حجم جمعیت از ورودی سینماها در ایران نیز کمتر بود چون همه چیز بر اساس نظم و دقیق برنامه ریزی شده است.

شخصیت های متفاوتی در استادیوم دیده می شوند از ثروتمندان و قشر مرفه تا طبقات متوسط و کودکان و نوجوانان و زنان و … همه در استادیوم در کنار هم با شور و نشاط تیم بارسلونا را تشویق می کنند. در اطراف استادیوم و شهر بازیکنان تیم را مانند شخصیت های اسطوره ای و قهرمانان هالیوود تصویرسازی کرده اند که همین مساله باعث درآمدزایی و جذب اسپانسر می شود و شمایل جالب توجهی را منتقل می کند.

روی صندلی های نیوکمپ نوشته شده: “بیش از یک باشگاه”، بارسلونا و نیوکمپ برای کاتالان ها چیزی فراتر از یک باشگاه است.»

علی سامعی همچنین تصاویری را از بازی بارسلونا برای عصرایران ارسال کرده است که در ادامه مشاهده می کنید.


منبع: عصرایران

اعلام علت فوت عارف لرستانی به مرجع قضایی

مدیر کل پزشکی قانونی استان تهران از تعیین علت فوت و اعلام آن به مرجع قضایی خبر داد.

به گزارش ایسنا، مسعود قادی پاشا گفت: در پی درگذشت عارف لرستانی و درخواست مرجع قضایی برای تعیین علت فوت وی، با نمونه برداری و انجام آزمایش‌های لازم، طی نامه‌ای علت فوت نامبرده به مرجع قضایی اعلام شد.

عارف لرستانی، پنجشنبه ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۶ درگذشت.


منبع: عصرایران

کنسرت محمد معتمدی در بیرجند لغو شد

کنسرت محمد معتمدی در شهر بیرجند لغو شد.

کنسرت محمد معتمدی در شهر بیرجند به دلایل نامعلوم لغو شد. مقام‌های مسئول گفته‌اند فعلا صلاح نیست که این اجرای صحنه‌ای برگزار شود.

محمد معتمدی (خواننده) در گفت‌وگو با ایلنا، ضمن اعلام خبر لغو کنسرت خود در بیرجند گفت: کنسرتی که قرار بود به همراه گروه موسیقی خودم در ۱۷ اردیبهشت‌ماه در شهر بیرجند برگزار شود؛ به دستور  پلیس اماکن لغو شده است. دلیلی خاصی هم برای لغو این کنسرت به ما اعلام نکرده‌اند و تنها گفته‌اند فعلا صلاح نیست که این اجرای صحنه‌ای برگزار شود.

او افزود: برگزاری این کنسرت تمام مراحل قانونی دریافت مجوز را طی کرده بود و مشکلی هم نداشت با این وجود ازسوی پلیس اماکن لغو شده است. البته گرفتن مجوز برگزاری اجرای صحنه‌ای از وزارت ارشاد تنها یک خوان از مراحل برگزاری کنسرت است و نهادها و ارگان‌های مختلفی حق “وتو”ی مجوز برگزاری کنسرت‌ها را دارند.


منبع: عصرایران

فیلم‌بازی با برترین ها (۴۶)

برترین ها:
صنعت سینما بسیار گسترده، رنگارنگ، جذاب و پرطرفدار است. هر ساله تعداد
زیادی فیلم و سریال در کشورهای مختلف دنیا تولید می شود و مخاطبان بسیاری
در این سیل عظیم فیلم ها سردرگم می شوند. «کدام فیلم را ببینم؟»، «آیا این
فیلم به دیدنش می ارزد؟»، «داستان این فیلم چیست؟»، «بهترین فیلم های سال
دنیا کدامند؟» و… از جمله سوال هایی هستند که ذهن عاشقان سینما را به خود
مشغول می کنند. ما در سری مطالب «فیلم‌بازی با برترین ها» که به صورت
هفتگی منتشر خواهد شد قصد داریم فیلم ها و سریال های عامه پسند را به شما
معرفی کنیم تا بتوانید خستگی یک هفته کاری خود را با یک انتخاب سینمایی خوب
از تن به در کنید، با ما همراه باشید.

********************

سرکش / Rogue One

ژانر: اکشن | ماجراجویی | علمی تخیلی

تاریخ انتشار: ۲۰۱۶/۱۲/۱۰

محصول کشور: آمریکا | انگلستان

ستارگان: Felicity Jones , Diego Luna , Alan Tudyk

کارگردان: Gareth Edwards

 

IMDB: امتیاز ۸ از ۱۰ – میانگین رای ۳۰۳,۵۲۶ نفر

نمره منتقدین: ۶۵/۱۰۰

تماشای این فیلم به افراد زیر ۱۳ سال توصیه نمی شود.

فیلم‌بازی با برترین ها (46)

داستان این فیلم که مدت کوتاهی قبل از رویدادهای «امیدی تازه» (A New Hope) رخ داده، متمرکز بر گروهی از جاسوس‌های شورشی است که نقشه می‌کشند تا «ستاره مرگ»، سلاح جدید امپراتوری کهکشانی را پیدا کرده و بدزدند…

 
لوگان / Logan

ژانر: اکشن | درام | علمی تخیلی 

تاریخ انتشار: ۲۰۱۷/۰۳/۰۱

محصول کشور: آمریکا

ستارگان: Hugh Jackman, Patrick Stewart, Dafne Keen

کارگردان: James Mangold

 

IMDB: امتیاز ۸٫۴ از ۱۰ – میانگین رای ۲۲۷,۶۴۲ نفر (جزء ۲۵۰ فیلم برتر IMDb با رتبه ۶١)

 
نمره منتقدین: ۷۷/۱۰۰

تماشای این فیلم به افراد زیر ۱۷ سال توصیه نمی شود.

فیلم‌بازی با برترین ها (46)

اتفاقات فیلم در سال ۲۰۲۹ رخ می‌دهد زمانی که قدرت شفا بخشی ولورین بشدت کاهش یافته و پروفسور چارلز اگزاویر بسیار ضعیف شده است. با این حال، این دو به دنبال نجات یک دختر جهش یافته هستند. دولت در یک عملیات مخفیانه در نظر دارد که جهش یافته‌های زیر سن قانونی را دستگیر کرده و سپس آن‌ها را به سلاح‌هایی مرگبار تبدیل کند.

زندگی یک کدو سبز / My Life as a Zucchini

ژانر: انیمیشن | خانوادگی 

تاریخ انتشار: ۲۰۱۶/۰۵/۱۵

محصول کشور: سوئیس | فرانسه

ستارگان: Paulin Jaccoud, Sixtine Murat, Gaspard Schlatter

کارگردان: Claude Barras

 

IMDB: امتیاز ۷٫۹ از ۱۰ – میانگین رای ۳,۳۷۲ نفر

نمره منتقدین: ۸۴/۱۰۰

تماشای این فیلم به افراد زیر ۱۳ سال توصیه نمی شود.

فیلم‌بازی با برترین ها (46) 

یک پسر نوجوان پسر از اینکه مادرش ناپدید می شود به یک یتیم خانه فرستاده می شود تا در کنار دیگر بچه های بی سرپرست هم سن و سال خودش زندگی کند، جائی که در آن معنای واقعیِ اعتماد و عشق را درک میکند..

 
برادر نابینای من / My Blind Brother

ژانر: کمدی | درام | عاشقانه 

تاریخ انتشار: ۲۰۱۶/۰۳/۱۲

محصول کشور: آمریکا

ستارگان: Adam Scott, Nick Kroll, Maryanne Nagel

کارگردان: Sophie Goodhart

 

IMDB: امتیاز ۶ از ۱۰ – میانگین رای ۱,۵۶۸ نفر

 

نمره منتقدین: ۶۰/۱۰۰

تماشای این فیلم به افراد زیر ۱۷ سال توصیه نمی شود.

فیلم‌بازی با برترین ها (46)

بیل همیشه در سایه برادر نابینا، متکبر و مشهورش رابی زندگی کرده است. پس از سالها کمک کردن به رابی و پس زدن فرصت ها، بالاخره بیل با یک دختر جذاب بنام رُز قرار میگذارد، اما از همینجا رقابت و حسودی رابی شروع می شود و…

برو بیرون / Get Out

ژانر: ترسناک | معمایی 

تاریخ انتشار: ۲۰۱۷/۰۱/۲۳

 

محصول کشور: آمریکا

ستارگان: Bradley Whitford, Daniel Kaluuya, Allison Williams

کارگردان: Jordan Peele

 

IMDB: امتیاز ۸٫۲ از ۱۰ – میانگین رای ۴۳,۶۰۸ نفر (جزء ۲۵۰ فیلم برتر IMDb با رتبه ٢٢۶)

نمره منتقدین: ۸۴/۱۰۰

تماشای این فیلم به افراد زیر ۱۷ سال توصیه نمی شود.

فیلم‌بازی با برترین ها (46)

کریس یک جوان آفریقایی-آمریکایی است که برای دیدار با خانواده نامزدش، رز، به خانه شان رفته است. در ابتدا همه چیز خوب به نظر می رسید اما کم کم حرف هایی در مورد اتفاقات رخ داده در آنجا بازگو می شود که ترس را بر دل کریس می اندازد و… 


منبع: برترینها

قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید

هفته نامه کرگدن – اسم نویسندگان، به متن رجوع شود: درباره «فلسفه ملال» و چند کتاب دیگر؛ قبل از این که بخواهید به کتابفروشی بروید، این صفحه را تا ته بخوانید، پیشنهادهای خوبی دارد.

داستان ملال

مجتبا پورمحسن: کتاب «فلسفه ملال» نوشته لارس اسونسن تلاشی است برای اندیشیدن درباره پدیده ای که به گمان عالمان از ازل بوده و احتمالا تا ابد ادامه خواهد داشت. پدیده ای که برخلاف بسیاری از پدیده های جهان شمول همچون عشق، پوچی، نیستی و هستی کمتر موضوع فلسفه شده است. شاید به این دلیل است که این پدیده بیشتر به عنوان عارضه ای نازل بین مردم رواج دارد. اسونسن اما می کوشد در کتاب خود از خلال نظرات فلاسفه متقدم و متاخر، رمان ها و فیلم های برجسته درباره پدیده ملال با صدای بلند بیندیشد.

قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید

به نوشته اسونسن، ملال تا پیش از عصر مدرن، پدیده ای منحصر به نخبگان و اشراف بود و با آغاز مدرنیته که این حس کلافه کنند که به زندگی بشر در هر کجای کره خاکی سایه افکند. اسونسن در روایت داستان های ملال در رابطه بینامتنی سراغ فیلم ها و رمان ها می رود. او از فیلم «تصادف» ساخته دیوید کراننبرگ نکته می آورد که بر اساس رمانی به همین نام نوشته جی. جی. بالارد ساخته شده بود.

در مقدمه رمان تصادف به نقل از بالارد آمده که رابطه میان داستان و واقعیت معکوس می شود؛ هر چه می گذرد بیشتر در دنیای داستان غرق می شویم (به ویژه به دلیل نفوذ تلویزیون و آگهی های تجاری) و بنابراین وظیفه نویسنده داستان سرایی نیست، بلکه اختراع واقعیت است، چون داستان ها پیش تر خلق شده اند.

تصادف رابطه میان واقعیت، ملال، فناوری و مرزشکنی را دستمایه داستان خود قرار می دهد. بالارد در سال ۱۹۹۵ در مصاحبه ای می گوید: «مردم به هیچ چیز اعتقاد ندارند. دیگر چیزی نمانده که به آن معتقد باشیم… می توانیم آینده را در یک کلمه خلاصه کنیم و آن کلمه ملال انگیز است. آینده ملال انگیز خواهد بود.»

در دنیای پوچ، افراط جایگزین جذابی برای ملال است. بالارد به این ادعای نیچه می رسد که انسان ترجیح می دهد به جای این که هیچ نخواهد، بخواهد هیچی بزرگ بیافریند چون نیازمند هدف است.

اگر فرض بگیریم که همه دچار ملال هستیم، اگر فکر می کنید بیش از دیگران ملال را تجربه می کنید، کتاب «فلسفه ملال» را بخوانید بد نیست، شاید لحظاتی از ملال شما کم کند و این چیز کمی نیست!

شب هزار و دوم

رامین پیروزان: روبروی پارک ملت یک کتابفروشی قدیمی وجود داشت که حالا نیست. دو برادر سر سفید صاحب این کتابفروشی بودند. آنها بیشتر از این که به فروش کتاب علاقه داشته باشند، علاقه مند به گپ زدن با کتابخوان ها بودند. برادر بزرگتر به بیشتر مشتریانی که نمی دانستند برای خریدن چه کتابی به آنجا آمده اند می گفت: «داستان را باید با هزار و یک شب شروع کرد.» به نظرم این توصیه بسیار بجاست.

 قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید

هزار و یک شب برای داستانخوان حرفه ای شبیه نرمش های هوازی است برای ورزشکار حرفه ای. کتابی که این هفته قصد معرفی آن را دارم شباهت زیادی به مجموعه داستان های هزار و یک شب دارد. «همه همسران اجنه شیخ محمود» نام داستان های به ظاهر مرتبط پراکنده ای است که نشر کوله پشتی آن را منتشر کرده است. «لطیف هلمت» نویسنده این کتاب است و «فریاد شوری» آن را ترجمه کرده است.

ما به بهانه این رمان ضد پلات با ذهن داستان ساز نویسنده ای مواجه می شویم که داستان های جذاب زیادی برای تعریف کردن دارد. شاید بیراه نباشد اگر بگویم کمتر نویسنده ای را سراغ دارم که این همه داستان جذاب داشته باشد برای تعریف کردن. همه همسران اجنه شیخ محمود از آن داستان هایی است که در یک نشست از اول تا آخر آن را خواهید خواند و متوجه گذر زمان نخواهید شد. داستان دست شما را می گیرد و به دنبال خودش می کشد. برای اثبات ادعای خود بخشی از داستان را انتخاب کرده ام:

«به مرکز محله که رسیدی مواظب باش، دو فواره آب فوران می کنند و خودشان صدایت می کنند تا از آنها آب بنوشی، همانجا تبدیل می شوی به درختی خاردار که به آن درخت کفر می گویند و نوعی پرنده افسانه ای بر آن لانه می سازد. اگر این پرندگان در تابستان تخم بگذارند، تابستان به زمستان تبدیل می شود و اگر این پرندگان در زمستان تخم بگذارند، زمستان به تابستان تبدیل می شود و اگر هم تخم نگذارند تمام آن سال شب خواهد شد و نور خورشید به گیاهان زمین نخواهد رسید…»

جهانِ غریزه

پیام حیدر قزوینی: بیان داستان های آلمانی زبان نیمه اول قرن بیستم، «مرگ در ونیز» توماس مان به رغم گوتاهی اش، می تواند جزو نمادهای این دوره از ادبیات آلمان باشد. ادبیات آلمانی زبان این دوره در وجه غالبش میل به تمثیلی شدن دارد و نوعی هراس و اضطراب در این داستان های تمثیلی نهفته است. این ویژگی های مشترک در داستان های آلمانی بر آمده از واقعیت بیرونی جهانِ رو به آشوب آن دوره است.

 قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید
در این میان «مرگ در ونیز» روایتی چنان فشرده و تمثیلی دارد که انگار در هر سطرش چندین سطر نانوشته وجود دارد. توماس مان طوری ایده های فلسفی اش را وارد روایت رمانش کرده که این ایده ها هیچ جایی از داستان بیرون نمی زنند و هر یک از عناصر سازنده روایت داستان درست همان جایی هستند که باید باشند.

از سوی دیگر، گوستاو فن آشنباخ «مرگ در ونیز»، با آن سرنوشت تلخش، جزو آن دسته از شخصیت های داستانی است که برای همیشه در گوشه ای از ذهن آدم جا خوش می کند و در برابر فراموش شدن سخت جانی می کند. آشنباخ نماد نسلی از نویسندگان و روشنفکران آلمانی است که در آستانه بحرانی بزرگ قرار گرفته اند و هر چقدر هم که تقلا می کنند از این بحران رها نمی شوند.

خود توماس مان را هم می توان یکی از مهم ترین های همین نسل دانست. او وارث سنت عظیم فرهنگ آلمانی است آن هم در دوره ای که بحران به جان این سنت افتاده و فرهنگ آلمان دچار تناقض ها و کشمکش های عمیقی شده است.

حالا قهرمان «مرگ در ونیز» او که عمری با نظمی آهنین به نویسندگی پرداخته و در زمان خودش بدل به چهره ای کلاسیک در عرصه هنر شده، پیرانه سر تن به غریزه می دهد و در ونیزِ وبازده دل به پسرکی لهستانی می بازد و رو به تباهی می رود. سرنوشت آشنباخ با سرنوشت اروپای نیمه اول قرن بیستم پیوند خورده و تباهی نقطه پایان این سرنوشت هاست. تصویری که توماس مان از زندگی آشنباخ به دست داده، به یک معنا تصویر عصر اوست. عصری که از پر آشوب ترین دوره های تاریخ معاصر است.

شیاطین در خیابان ها

المیرا حسینی: یک روز پای بریده ای برای رابین، منشی کورموران استرایک، کارآگاه خصوصی، فرستاده می شود. استرایک که گذشته پر رمز و راز و پیچیده ای دارد، تمام هم و غم خود را می گذارد تا شیطانی را پیدا کند که این بسته خطرناک و عجیب را فرستاده است.

قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید

این موضوع کتاب جنایی «رد پای شیطان» نوشته جی. کی. رولینگ است. این رمان سومین کتاب از مجموعه جنایی است که این نویسنده با نام مستعار رابرت گالبریت در سال های اخیر منتشر کرده است. پیش از این نیز رمان های «آوای فاخته» و «کرم ابریشم» از این مجموعه منتشر شده بود؛ رمان هایی که از همان ابتدا خواننده را مشتاق پیگیربی ماجراهایی می کرد که کارآگاه کورمورن استرایک و دستیارش رابین در آنها درگیر می شوند.

شیوه روایت داستان ها با همان تصویرسازی ها و توصیف های ساده قلم رولینگ همراه است که در مجموعه هری پاتر از او دیده ایم. داستان روان و خوشخوان است و شیوه طرح و حل معما داستان به داستان، حرفه ای تر و جذاب تر می شود، چنان که «رد پای شیطان» نسبت به دو رمان پیشین سر و شکل و داستان بهتری دارد. برای کسانی که تا سال ها مجموعه هری پاتر را دنبال می کردند و از پایان یافتن آن غمگین شدند، قلم به دست شدن رولینگ اتفاق خوبی است. خصوصا که این بار از جادو در کتاب ها خبری نیست و طرفدارانش می توانند ببینند این نویسنده محبوب، در سایر حوزه ها هم همان قدر توانا و موفق خواهد بود؟

رولینگ با نوشتن این مجموعه ثابت کرده که در این حوزه هم می تواند موفق باشد و طرفداران خود را داشته باشد، هر چند تعدادشان به پای هری پاترخوان ها نرسد.

اگر دل تان برای قلم رولینگ تنگ شده و طرفدار کتاب های جنایی هستید، می توانید سراغ این کتاب ها را از کتابسرای تندیس بگیرید که آنها را با ترجمه ویدا اسلامیه منتشر کرده است.

«اضطراب کبوتری» در پاریس

روناک حسینی: یک کبوتر می تواند آدم بکشد یا زندگی کسی را نجات دهد. وقتی یوناتان نوئل، مرد پنجاه ساله کم سواد، کبوتری را دم در اتاقش می بیند، زندگی اش دیگر به آرامش ساختگی پیشین بر نمی گردد. یوناتان یک اتاق در خانه ای اجاره کرده است و اگرچه در سال هایی که به عنوان نگهبان بانک کار کرده، آن قدر پول جمع کرده که بتواند خانه بهتری داشته باشد اما یوناتان همین جوری که هست، راحت است. در زندگی او همه چیز ساده، تکراری و قابل پیش بینی و مطمئن است.

قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید

چهار دیواری آقای نوئل او را از معاشرت با آدم های دیگر محافظت می کمند؛ آدم هایی که ناپایدارند، نامتعادلند و راه دادن شان به حریم زندگی فقط آشفتگی ایجاد می کند. آقای نوئل کودکی عجیبی را پشت سر گذاشته و امروز که مردی جا افتاده است و تنها زندگی می کند، توانسته تا جای ممکن همه چیز را کنترل کند و خودش را از مرگ محافظت کند. قبلا فکر همه چیز را کرده است.

قرار است مرگ، تنها حادثه ای باشد که در زندگی اش روی می دهد. نوئل همین یک حادثه را برای تمام زندگی اش کافی می داند. یوناتان نوئل، به ساده ترین گفتگوهای روزمره بسنده می کند، از همه آدم ها و باقی جانداران، فاصله مشخصی می گیرد و حواسش هست که حتی کلمه ای خارج از دایره عادت هایش بر زبان نیاورد.

از نظر او که روزگاری بار و بندیل و همه دارایی هایش را جمع کرده و به پاریس آمده است، آدم ها غیرقابل اعتمادتر از آنند که بشود با آنها معاشرت کرد. خیلی ها دوست دارند همه چیز در زندگی تحت کنترل آنها باشد. اصلا چه کسی است که نخواهد؟ این میل کم و بیش در همه ما وجود دارد، اما زندگی مدام نشان مان می دهد که چنین چیزی خارج از دایره امکان ماست. همیشه چیزی هست که ندانیم، چیزی که نتوانیم برای آن کاری کنیم یا چیزی که نتوانیم پیش بینی اش کنیم.

اینها آقای نوئل را می ترساند. برای همین هم زندگی اش را تا جای ممکن جمع و جور و کوچک کرده است که راحت تر بتواند بر آن تسلط داشته باشد. برای خودش سیاره کوچکی در میان ازدحام آدمیان ساخته است که برای تماشای چندباره غروب آفتاب، جابجا کردن صندلی اش کافی باشد. با این حال، زندگی می تواند همه را غافلگیر کند، حتی یوناتان نوئل را. یک روز صبح که یوناتان نوئل می خواهد مثل هر روز به نگهبانی بانک برود، کبوتری سفید را در جلوی در اتاقش می بیند. کبوتری که یا او را می کشد یا زندگی اش را نجات می دهد.

داستان بلند «کبوتر» نوشته پاتریک زوسکیند، نویسنده و فیلمنامه نویس آلمانی است که بیشتر او را با رمان معروفش «عطر: قصه یک آدمکش» می شناسند که در سال ۲۰۰۶ فیلمی هم بر اساس آن به نمایش در آمد. مترسی ملایم، اندوهی ملالت بار و طنزی نه چندان آشکار، چیزهایی است که در میان کلمات این کتاب به دقت چیده شده اند. کبوتر کتابی است نازک که نشر مرکز با ترجمه فرهاد سلمانیان برای بار دوم چاپ کرده است. پیش تار از نشر مرکز، ظاهرا انتشارات آهنگ، «کبوتر» را با ترجمه ندا درفش کاویانی منتشر کرده بود. بعضی ها می گویند کبوتر جزء هزار و یک کتابی است که باید پیش از مرگ خواند.

جایی در میانه زندگی

حسین قره: نمایشنامه «جایی در میان خوک ها» نوشته «آثول فوگارد» است؛ نمایشنامه نویس اهل آفریقای جنوبی که سال ها با نمایشنامه هایش به جریان ضد آپارتاید نژادی و عدالت خواه آن سرزمین و «نلسون ماندلا» کمک می کرد. طرح نمایشنامه از این قرار است: سربازی اهل روسیه در گرماگرم جنگ جهانی دوم از جبهه فرار می کند و به خانه بر می گردد.

 قبل از این که به کتابفروشی بروید، بخوانید
برای آن که کسی او را پیدا نکند در طویله جایی میان خوک ها خودش را مخفی می کند و از همسرش می خواهد که این راز را برملا نکند. سال ها از روزهای جنگ گذشته است و او امروز میان اهالی روستا کشته شده و قهرمان جنگ است. سرباز در روز جشن قهرمان جنگ تصمیم می گیرد رازش را برای اهالی ده برملا کند و بگوید که او قهرمان نیست و کشته نشده…

این نمایشنامه پر از لحظات ناب انسانی است؛ لحظاتی که برای اجرای شان روی صحنه باید خلاقیت و تبحر داشت. به عنوان مثال صحنه و لحظه ای که سرباز می خواهد لباس نظامی اش را بپوشد و به میان اهالی روستا برود اما لباس ها را بید زده، یا لحظه ای که بهار خودش را با پروانه ای به سرباز نشان می دهد اما خوکی آن پروانه زیبا را می بلعد.

سرباز روس فراری از جنگ دستمایه فوگارد است تا از رنجی که می بریم بگوید؛ آنچه دیگران از ما تصور می کنند و آنچه ما هستیم. «جایی در میان خوک ها» موقعیتی است که از آن گریزانیم و به آن عادت می کنیم.


منبع: برترینها

کنسرت معتمدی در بیرجند لغو شد

محمد معتمدی در گفت‌وگو با  ایلنا، ضمن اعلام خبر لغو کنسرت خود در بیرجند گفت: کنسرتی که قرار بود به همراه گروه موسیقی خودم در ۱۷ اردیبشهت‌ماه در شهر بیرجند برگزار شود؛ به دستور  پلیس اماکن لغو شده است. دلیلی خاصی هم برای لغو این کنسرت به ما اعلام نکرده‌اند و تنها گفته‌اند فعلا صلاح نیست که این اجرای صحنه‌ای برگزار شود.او افزود: برگزاری این کنسرت تمام مراحل قانونی دریافت مجوز را طی کرده بود و مشکلی هم نداشت با این وجود ازسوی پلیس اماکن لغو شده است. البته گرفتن مجوز برگزاری اجرای صحنه‌ای از وزارت ارشاد تنها یک خوان از مراحل برگزاری کنسرت است و نهادها و ارگان‌های مختلفی حق “وتو”ی مجوز برگزاری کنسرت‌ها را دارند.


منبع: بهارنیوز

خوانندگانی که در «شهرزاد ۲» می‎خوانند

سینا سرلک در صفحه اینستاگرامش عکسی از خود، شهاب اکبری و محسن چاوشی منتشر کرد و از شروع ضبط قطعات فصل دوم سریال «شهرزاد» خبر داد. این خواننده در توضیح این مطلب نوشت: «ضبط (چهار) آهنگ مشترک با محسن جان و شهاب اکبری عزیز برای فصل دوم «شهرزاد»امیدوارم از شنیدن تمامِ این موزیک‌ها لذّت ببرید.خسته نباشید به محسن جان و شهابِ عزیز و تمامىِ عزیزانى که در این مجموعه حضور دارند و براى جمع آورى این مجموعه بسیار زحمت کَشیدند. همچنین خسته نباشید به جناب استاد فَتحى و تمامی عوامل.»
 


منبع: بهارنیوز

اصفهانی: افسرده و بی‌انگیزه شده بودم

گروه فرهنگی رسانه‌ها: روزنامه شرق نوشت: از معدود خوانندگانی که از همان بدو معرفی تا به حال کسی به قدرت خوانندگی و صدای خوشش خرده نگرفته است، محمد اصفهانی است. او که از نسل طلایی خوانندگان موسیقی پاپ بعد از انقلاب است در همان سال‌های ابتدایی که این ژانر موسقی توانست بار دیگر فعالیتش را آغاز کند، توانست مخاطبان بسیار زیادی را به خود جلب کند، دلیلش پرواضح است؛ او هم از مایه‌های موسیقی سنتی و ملی ایران و هم از مایه‌های موسیقی پاپ بهره برده بود. همین ماجرا باعث شد تا طیف مخاطبان او در مقایسه با دیگر هم‌نسلانش گسترده‌تر باشد.

 او که در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، از همان ابتدا با آهنگ‌سازان بنامی همچون کامبیز روشن‌روان، همایون خرم، فریدون شهبازیان و… همکاری کرد اما بعد از سال‌ها فعالیت، انتشار آلبوم، برگزاری کنسرت، اجرای ترانه‌های تیتراژ ناگهان غیب شد… او هم همچون علیرضا عصار سال‌ها نه کنسرت داد، نه آلبومی منتشر کرد و نه صدایش از هیچ رسانه‌ای شنیده شد؛ ترجیح داد صدایش به کما برود. حالا بعد از گذشت چندین و چند سال بار دیگر تصمیم گرفته بازگردد؛ آن‌هم نه یک بازگشت معمولی و همچون دیگر خواننده‌ها، آمده تا با ارکستر ملی ایران به رهبری فریدون شهبازیان همکاری کند. این گفت‌وگو درباره رفتن و آمدن اوست و محمد اصفهانی که به ۵٠ سالگی رسیده و سال‌های سکوت را سپری کرده است.

* شما از ستون‌های اصلی موسیقی پاپ بعد از انقلاب هستید. دلیل اینکه این‌قدر کم‌کار شده‌اید چیست؟
به من لطف دارید، اما من هم یکی از علاقه‌مندان موسیقی‌ام که در حال کار هستم. فرقم با بقیه علاقه‌مندانی که در این زمینه مشغول به کار هستند این است که آنها هنوز شناخته نشده‌اند و هنوز در مراحل تحصیل یا تکمیل کار هنری‌شان هستند و من این شانس را داشته‌ام که با اقبال مردم روبه‌رو شوم. علت این کم‌کاری، حال غیرخوبم است. موسیقی برایم یک کار دلی است. انرژی لازم برای این کار را نداشتم. خدا را شکر الان حالم بهتر است و مشغول کار هستم.
* دلیل اینکه حالتان بد بود چه بود؟
عوامل زیادی دخیل بود که طولانی است، اما مهم‌ترینشان دلایل اجتماعی است. سال‌ها در جامعه فضایی حاکم بود که به‌عنوان یک ایرانی مورد پسندم نبود. حتی اگر نجار بودم و این کار را دلی انجام می‌دادم، دستم به کار چوب هم نمی‌رفت. موسیقی با عوالم روحی آدم خیلی سروکار دارد و تأثیر بیشتری می‌پذیرد. من هم مثل خیلی از ایرانی‌هایی که در آن سال‌ها افسرده شدند، بی‌انگیزه شدم، اما حالا حالم بهتر است.
* پس دلیل بازگشتتان، بهترشدن فعلی شرایط اجتماعی و فرهنگی است؟
بله. گرچه می‌دانم شاید بعضی‌ها با این حرف موافق نباشند.
* با این‌حال در زمینه انتشار آلبوم یا تک‌ترک که این سال‌ها خیلی مد شده فعالیتی نداشتید.
اعتقاد به تک‌ترک ندارم، گرچه خیلی از دوستان می‌گویند اشتباه می‌کنی، اما من با آن ارتباط برقرار نمی‌کنم. ترجیح می‌دهم یک مجموعه ارائه کنم تا این‌طور نباشد که برای سرعت بیشتر دانلود؛ حجمش و کیفیتش را کم کنند و در فضای مجازی له و مچاله شود. دوست دارم اگر این اتفاق هم افتاد بتوانم بگویم آلبوم در فلان کتاب‌فروشی یا سوپرمارکت فروخته می‌شود با کیفیت اورجینال. البته همه ما باید خودمان را با شرایط جدید وفق دهیم. تابه‌حال چندتا تک‌ترک داده‌ام، شاید بعد از این هم اعتقادم به این کار بیشتر شود و انجامش بدهم.
* شاید هم تلاشتان این است که خیلی با مد روز پیش نروید.
تلاشی نمی‌کنم. این چیزی است که در من می‌گذرد و در کارم نمود پیدا می‌کند. معتقدم موسیقی را باید به‌روز کار کرد، اما به شرطی که امضا و اصالت عوامل در آن حفظ شود. بدون تعصب و منیت، سعی کردم آنچه به آن معتقد بودم را در کارم دنبال کنم.
* منظورم این است که مثلا خودتان را با جریان‌هایی که در سه، چهار سال اخیر در موسیقی پاپ و تلفیقی باب شده، همسو نکرده‌اید؛ مثل کنسرت‌های خیلی زیادی که ازسوی خواننده‌های ثابت با یک رپرتوار مشخص تکرار می‌شوند.
چون قبول نداشتم. یکی از اشکالاتی که در کار ما هست، این است که جنبه‌های مالی دارد پررنگ می‌شود. یک رپرتوار در تهران در یک سال، شش‌بار روی صحنه می‌رود و در اجرای آخرش سالن خالی می‌ماند و مجبور می‌شوند با میهمان پرش کنند یا با ترفندهای دیگری…، این نشان می‌دهد تماشاگر از این رپرتوار اشباع شده؛ نباید به خودمان اجازه دهیم که از تماشاگران و مخاطبان علاقه‌مندمان وقت و هزینه بگیریم و رپرتوار تکراری تحویلشان بدهیم. الان پیشنهاد اجرای کنسرت در تهران دارم، اما چون پنج سال است آلبوم نداده‌ام و دلم می‌خواهد در هر اجرا کارهایی را به نحو متفاوتی به گوش مردم برسانم و الان امکانش نیست، قبول نمی‌کنم. تصمیمم بر این است که تا کار جدیدی ضبط نکرده‌ام، به دنبال کنسرت‌گذاشتن در تهران نباشم. در شهرستان هم جاهایی اجرا بگذارم که مردم کمتر چنین اجراهایی دیده باشند و برایشان حرف جدیدی داشته باشم.
* چقدر بالارفتن سن؛ شما را محافظه‌کار کرده است؟
طبیعی است که هرچقدر سن بالاتر می‌رود، احتیاط بیشتر می‌شود. این روندها در انسان به صورت میکروسکوپی و ماکروسکوپی تأثیر می‌گذارند.
به نظر می‌رسد نسبت به دهه ٨٠ با وسواس بیشتری کار می‌کنید.
همه‌اش هم وسواس نبود. کم‌کاری و بی‌کاری بود. واقعا نمی‌توانستم کار کنم. خیلی از دوستان آهنگ‌ساز می‌گفتند حالا که مردم این‌قدر دوست دارند کار کنی، چرا ناسپاسی و بی‌احترامی می‌کنی و کاری انجام نمی‌دهی. دیدم جوابی ندارم که بدهم، می‌گفتم شاید موسیقی را کنار بگذارم.
* یعنی تا اینجا پیش رفتید؟
بله واقعا انرژی نداشتم.
* در حوزه آهنگ‌سازی قطعات خوبی سراغتان نمی‌آمد؟
این‌طور نیست. همین الان شش، هفت آلبوم آماده اجرا دارم.
* آلبوم‌هایی که ترک‌هایی با پتانسیل به‌اصطلاح هیت‌شدن در آنها وجود دارد؟
نمی‌شود هیت‌شدن را پیش‌بینی کرد، اما قطعات قوی در آنها هست.
* برای انتشار اینها چه تصمیمی دارید؟
بعد از این آلبوم بلافاصله آلبوم بعدی را شروع می‌کنم تا با توجه به وسواس‌هایی که دارم، در مدت‌زمان معقولی بتوانم آن را منتشر کنم.
* آلبوم جدید چه ویژگی‌هایی دارد؟
مثل آلبوم‌های قبلی همچون برکت در سبک پاپ است و نتیجه همکاری با دوستانی است که با هم کار می‌کردیم؛ آقای بهروز صفاریان، آقای کهن‌دیری و دیگران. ترانه‌ها هم از روزبه بمانی، هوشنگ ابتهاج و دوستان دیگر است.
* بخشی از فعالیت شما به خواندن تیتراژ برمی‌گردد که در این زمینه هم کم‌کار شده‌اید.
همیشه وقتی پیشنهاد کار دارم، داستان یک سریال و شعر و آهنگ تیتراژ را بررسی می‌کنم. الان زمانه عوض شده. دغدغه‌ها و وسواس‌ها را برنمی‌تابند چون تقاضا زیاد شده. تهیه‌کننده به‌جای اینکه دغدغه‌ها و وسواس‌های من را بپذیرد و دستمزدم را بدهد تا کار را اجرا کنم، از میان پیشنهادهای انبوهی که از سوی خوانندگانی به او رسیده که حاضر هستند برای شناخته‌شدن حتی پول هم بدهند، یکی را انتخاب می‌کند. البته بعضی‌هایشان هم واقعا خوب هستند و همین برایشان می‌شود یک آغاز جدید و خوب؛ آن زمان این ارتباط‌ها باب نبود؛ خواننده‌ای که برای شناخته‌شدن دستمزد نمی‌گیرد هم کار درستی می‌کند، چون ممکن است صدای خوبی داشته باشد، با همین تیتراژ روی آنتن برود و بعد خواننده بسیار موفقی شود؛ یعنی ارتباطات و راه‌های انتخاب تغییر کرده. طبیعی است که در این شرایط آنها کار خودشان را می‌کنند، من هم کار خودم را…؛ اما دلیل نمی‌شود که خودم را به رنگ و لعاب دیگری دربیاورم. چون خوشبختانه احتیاجی به چنین کاری ندارم. همان اصول سال ٨٠ را همین الان هم دارم که باید ارکستراسیون، ترانه و فیلم‌نامه نظرم را جلب کند و مطمئن شوم که در همراهی با این مجموعه خوشحال هستم. می‌دانم که اگر با حال خوش بخوانم، احتمال اینکه مردم هم خوش‌شان بیاید بیشتر می‌شود.
* چقدر خوب است که آدم به جایگاهی برسد که این چیزها خیالش را از آسودگی خارج نکند. در این سطح کار و در این نسل یکی، دو نفر بیشتر با این ویژگی‌ها وجود ندارند و این بی‌شک روی گزیده‌کاری هم تأثیر می‌گذارد. با این روحیه و قدم‌های بسیار حساب‌شده، چطور شد که تصمیم گرفتید با ارکستر نوپای ملی همکاری کنید؟
عامل اصلی‌اش وجود آقای شهبازیان است؛ همان‌طور که در نشست خبری هم گفتم، این نوع ارکسترها را معمولا استادانی مانند استاد فرهاد فخرالدینی و دیگران رهبری می‌کنند. من در برابر این استادان شاگرد هستم، بنابراین نمی‌توانم دغدغه‌هایم یا مسائلی را که دوست دارم لحاظ شود، مطرح کنم. نوعی حجب و حیا همیشه مانع این بوده که بتوانم با چنین ارکسترهایی که چنین رهبرهایی دارند همکاری کنم؛ اما با آقای شهبازیان این مسائل را نداشتم، چون آشنایی کاری‌مان جای دیگری شکل گرفته بود. از ابتدای کارم با ایشان شروع کردم و بسیار از ایشان آموختم. با طرز تفکر و سلیقه ایشان کاملا آشنا بودم و طبیعتا باب میلم بوده وگرنه نمی‌شد بهره‌ای که از ایشان بردم استمرار داشته باشد؛ بنابراین وقتی پیشنهاد این کار را دادند با خیال راحت آن را پذیرفتم و همکاری‌مان را شروع کردیم.
* خودتان بهتر می‌دانید که مردم ما به خوانندگان موسیقی پاپ و ملی اقبال زیادی نشان می‌دهند، به همین نسبت نوک پیکان بسیاری از حمله‌ها به سوی آنهاست. همان‌طور که در اجرای قبلی همین ارکستر انتقادهای زیادی متوجه علیرضا افتخاری شد و همین‌طور مشکلاتی در ارکستر وجود داشت که آقای شهبازیان هم آنها را کتمان نمی‌کنند. با وجود این چه شد که باز هم در این راه پا گذاشتید؟
نمی‌شود کارهای خوب و بزرگ را به‌دلیل سختی‌هایی که دارند زیر سؤال ببریم و بگوییم انجامشان نمی‌دهیم. وقتی روی صحنه می‌روید، چه با یک ارکستر پاپ شش، هفت نفره و چه با ارکستر ۶٠نفره، ریسک‌هایی را قبول می‌کنید. من هم یک انسان هستم و ممکن است جایی شعر یادم برود یا جایی که باید شروع کنم، نکنم؛ آقای افتخاری هم همین‌طور؛ هیچ‌کدام کامپیوتر نیستیم. نباید روی این چیزها خیلی حساس بود. اگر کلیت کار با‌کیفیت و حساب‌شده و فکرشده و خوب ارائه شد، از خطاهای انسانی که ناشی از طبیعت ماست می‌توان چشم‌پوشی کرد. خدا خطا را بر ما موجه کرده و می‌بخشد؛ بنابراین نباید زیاد روی این چیزها به‌اصطلاح کلید کرد. آقای افتخاری چندین سال بود که از صحنه دور بودند، بعد از چندین سال، طبیعی است که با وجود اینکه خواننده بسیار توانایی هستند، مانند هر خواننده‌ای تا بیایند و با صحنه اخت و هماهنگ شوند، زمان می‌برد؛ اما خواننده چون بیشترین افتخارات را کسب می‌کند، باید پذیرای بیشترین انتقادات هم باشد. چون نظام این جهان این‌گونه است که بهای هر چیزی را باید پرداخت کرد. خواننده مثل کسی که در تیم فوتبال گل می‌زند، همیشه زیر ذره‌بین است؛ اما وقتی که گل می‌زند، بیشترین افتخار هم نصیب او می‌شود، همان‌طور که وقتی یک موسیقی خوب است، همه خواننده را تشویق می‌کنند، وقتی هم کار خراب می‌شود خواننده باید مسئولیتش را بپذیرد.
* در نشست خبری آقای شهبازیان بارها تأکید کردند که اجرای صحنه‌ای همراه با ارکستر یک اتفاق ویژه برای خواننده است. منظورشان بیشتر سختی کار بود، درحالی‌که هم شما تجربه زیادی در اجرای صحنه‌ای دارید و هم ما به‌عنوان تماشاچی خواننده‌های زیادی را در این جایگاه دید‌ه‌ایم. به این مقدار سختی معتقد و واقف هستید یا فکر می‌کنید تجربه سخت اخیر ایشان باعث این دیدگاه شده است؟
این واقعیت است؛ ممکن است پیش خودتان فکر کنید تو بالاخره می‌خواهی بخوانی، چه با یک ارکستر کوچک، چه بزرگ و چه در یک اتاق، یا می‌توانی بخوانی یا نه؛ بنابراین چه انرژی‌ای لازم است؟ عرض می‌کنم که اگر این کار را انجام داده باشید، می‌بینید که خیلی تفاوت دارد. انرژی‌ای که مردم از توی سالن به شما می‌دهند و فشاری که از روی استیج به شما منتقل می‌شود، همه عواملی هستند که در بروز توانایی‌های شما ممکن است مانع ایجاد کنند. باید تکنیک و قدرت روحی و انرژی و تسلط بسیار زیاد داشته باشید تا بتوانید با سیل مهاجم مقابله کنید، نه‌تنها متوقفش کنید، بلکه دلش را بشکافید و جلو بروید و بتوانید از پس تمام سختی‌ها بربیایید و به مردم حس خوب منتقل کنید. در این صورت است که احساسات خیلی خوبی سراغ‌تان می‌آید و ممکن است کارهایی را در خواندن انجام دهید که حتی در اتاق‌تان به‌تنهایی قادر به انجامش نیستید. یعنی باید یک ارتباط خوبی بین انرژی‌های درونی مردم و نوازندگان ارکستری که پشت‌سرتان می‌نوازند با خودتان برقرار کنید، بعد از آن دیگر همه‌چیز به روح و ریحان تبدیل می‌شود. اگر آن ارتباط شکل نگیرد کار بسیار سختی خواهد بود. این جریان در یک ارکستر ۶٠نفره بسیار قدرتمندتر است. اینها حالت‌های روحی است که می‌شود درک کرد اما نمی‌شود وصفشان کرد. باید در این شرایط واقع شد… .
* الان که سر تمرین‌ها هستید، چطور پیش می‌روند؟
خوب است اما هنوز کافی نیست. امیدواریم بهتر هم شود چون ادامه خواهد داشت.
* حالا که تجربه‌های بسیاری را پشت‌سر گذاشته‌اید و دوره‌های پرکاری و کم‌کاری داشته‌اید، وقتی به گذشته نگاه می‌کنید، کاری هست که از اجرای آن پشیمان شده باشید؟
خوشبختانه نه.
* افقی که برای آینده خودتان در نظر گرفته‌اید، چیست؟ دوست دارید به کجا برسید؟
دوست دارم به موقعیتی برسم که با آنچه خداوند در اختیارم قرار داده، بتوانم حال مردم را خوب کنم. اگر خداوند قدرت خواندن را به من عطا کرده و اگر به لطف او می‌توانم طوری بخوانم که توجه دیگران را جلب کنم، این قدرت را برای رضایت خودش و خوشحال‌کردن همین مردم صرف کنم. بتوانم شعرهای خوب بخوانم، انرژی‌های مثبت و خوب به مردم منتقل کنم و اگر غمی به مردم القا می‌کنم، مخدر نباشد، بلکه سازنده باشد. چون غم هم بخشی از زندگی است. در زندگی واقعی هم کسی را پیدا نمی‌کنید که بگوید در ٩٠ سال زندگی‌ام همه روزها را خوشحال بوده‌ام و خندیده‌ام. اما غمی که کمک کند که اگر زمین خوردم، دوباره بلند شوم، کمر راست کنم و ادامه راهم را بروم، من آن غم را می‌گویم که دوستش دارم و برایش احترام زیادی قائلم. همین‌طور دوست دارم خوشحالی‌ای که به مردم می‌دهم هم از آن نوعی نباشد که حکم مخدر را داشته باشد و کسی را از حالت طبیعی خارج و وادار به کارهایی کند که در شأنش نیست. این نظر من است و دیگران هم نسبت به نظری که دارند مسئولیت‌هایی را می‌پذیرند.
* به نظر می‌آید آثار موسیقی این روزها را هم گوش می‌کنید.
بله باید گوش کنم. چون این حرفه و شغل را انتخاب کرده‌ام. وگرنه مثل کسی است که پزشکی بخواند و بگوید هاریسونی که امسال آمد را نخواندم. در حالی که باید در جریان همه چیزهای جدید قرار گیرد.
* الان موسیقی پاپ را چطور می‌بینید؟
این موسیقی درخور و باب طبع کسانی است که قسمت اعظم قشر موسیقی پاپ را تشکیل می‌دهند یعنی بچه‌های جوان‌تر. فقط می‌توانم از بعضی از موسیقی‌های پاپ جدیدی که آمده تشکر کنم چون شعرهای خوبی به مردم ارائه می‌کنند. شعر ستون و رکن اصلی موسیقی باکلام است. اگر بتوانید یک شعر خوب تلفیق‌شده با موسیقی را به مردم ارائه دهید، مثل این است که یک هدیه ارزشمند را به آنها کادو داده‌اید. دیده‌ام بعضی از این دوستان که خوشبختانه کارشان با استقبال روبه‌رو شده، شعرهای خوبی استفاده می‌کنند. از خود این دوستان و کسانی که با آنها مشورت کرده‌اند و راه را نشانشان داده‌اند باید تشکر کرد و امیدوارم همیشه در اوج باشند.
* جریان موسیقی تلفیقی را هم دنبال می‌کنید؟
بله، یکی از علائق خودم است. الان قرن ارتباطات و رسانه‌های جمعی و فضای مجازی است. هیچ زحمتی ندارد که در جریان همه‌چیز باشید فقط کافی است وقت بگذارید. من هم وب‌گردی می‌کنم و چیزهایی مثل این موسیقی که دوستش دارم را دنبال می‌کنم.


منبع: بهارنیوز

گلایه عزت‌الله انتظامی از شرایط زندگی

به گزارش میزان، عزت‌الله انتظامی گفت: هم اکنون تعداد  زیادی از هنرمندان سالخورده در بین خانم ها و آقایان وجود دارند که حقوقی نمی‌گیرند اما ما تلاش می‌کنیم تا با همکاری خانه هنرمندان و همچنین شهرداری و با کمک خیران مبالغی را برای کمک به آن‌ها جمع آوری کنیم.

وی ادامه داد: در این راستا بنده از افرادی که امکاناتی در اختیار دارند، کمک می‌گیرم و آن را به دست نیازمندان می‌رسانم چرا که بسیاری از این افراد به اندازه پیر و ناتوان هستند که حتی توانایی خارج شدن از منزل را هم ندارند.بازیگر فیلم “راه آبی ابریشم” با اشاره به دیدار خود با ثریا حکمت پیش از فوت این هنرمند ، اظهار کرد: پیش از فوت ثریا حکمت منزل او را به سختی پیدا کردیم و برای دیدار با او و همچنین کمک کردن به این هنرمند، راهی منزلش شدیم.وی تصریح کرد: وقتی به منزل زنده یاد حکمت وارد شدیم ، متوجه شدیم که او با دختر خود که به بیماری ام اس مبتلا است ، زندگی می‌کند اما دختر او با وجود این بیماری به هنرهای دستی بسیار علاقه داشت و جاشمعی‌های زیبایی درست می‌کرد که یکی از آن‌ها را به عنوان هدیه در اختیار من قرار داد.

انتظامی با اشاره به شرایط کنونی در میان هنرمندان و همچنین خارج از فضای هنری توضیح داد: هم اکنون شرایط به گونه‌ای است که اگر خودمان دلمان به حال خود نسوزد ،هیچ فرد دیگری دلش برای ما نمی‌سوزد چرا که شرایط زندگی سخت شده و در امور مختلفی مانند کرایه‌ها و پرداخت قبوض آب و برق شاهد افزایش قابل ملاحظه ای هستیم.وی یادآور شد: دلم می‌خواهد به عرصه سینما و کارهای نمایشی بازگردم اما آثاری که پیشنهاد می‌شود ، قابل توجه و در عین حال مناسب نیست و بنده هم تصمیم ندارم کاری را انجام دهم که در آینده از انجام دادن آن پشیمان شوم.

آقای بازیگر سینمای ایران با تاکید بر مطالعه فیلمنامه و اهمیت آن در گذشته و در روند پذیرفتن نقش‌های مختلف ، گفت: در گذشته برای پذیرفتن آثار مختلف فیلمنامه‌ها را مطالعه می‌کردم و اگر فیلمنامه‌ای را توجهم را جلب می‌کرد،‌ ایفای نقش در آن اثر را می‌پذیرفتم.وی اظهار کرد: در ادامه مسیر زندگی تصمیم دارم با بسیاری از افرادی که در زمینه مالی توانایی قابل توجهی دارند ، برای جلب حمایت و همچنین کمک به هنرمندان ناتوان مذاکره کنم و امیدوارم بتوانم در این مسیر روند موفقیت آمیزی داشته باشم.

بازیگر فیلم “اجاره نشین‌ها” با اشاره به تاثر قلبی خود از تماشای تصاویر جنگ و کشته شدن افراد بی گناه ، تصریح کرد: وقتی تصاویر مربوط به جنگ و کشته شدن و آسیب دیدن افراد بی‌گناه به خصوص بچه ها را در تلویزیون تماشا می‌کنم ، بسیار ناراحت می‌شوم و گریه‌ام می‌گیرد.وی با اشاره به کمک‌های مردم در دوران گذشته به یکدیگر ، توضیح داد: در گذشته مردم به طبقه‌های پایین خود بیشتر کمک می‌کردند و در مناسبت‌هایی مانند ماه مبارک رمضان فعالیت‌هایی انجام می‌دادند که از جمله آن‌ها می‌توان به توزیع غذا بین نیازمندان اشاره کرد.

این هنرمند پیشکسوت عرصه سینما در بخش دیگری از صحبت‌های خود یادآور شد: یک ویژگی کلی و مهمی که در ایرانی‌ها برخلاف فرنگی ها وجود دارد این است که قلب ایرانی‌ها بسیار مهربان است و همواره تلاش می‌کنند به شکل‌های مختلف به داد یکدیگر برسند.وی با اشاره به تاثیر عمیقی که از آیه‌های قرآن کریم دریافت می‌کند ، گفت: من همراه با پسرم در ایلام مدرسه ای بنا کردیم که وقتی مرا برای افتتاح این مدرسه به آنجا بردند ، یک تابلو فرش وان یکاد به من هدیه دادند.

انتظامی با اشاره به خاطره خوشی که از هدیه این مدرسه در ذهنش ماندگار شده ، خاطرنشان کرد: من فرد بی اعتقادی نیستم اما وقتی این تابلوی وان یکاد را مشاهده کردم و آن را در اتاقم قرار دادم، آرامش عجیبی پیدا کردم و سعی می کنم هر روز آن را بخوانم و همچنین در هنگام خواب نیز خواندن سوره حمد و توحید را از یاد نمی‌برم . به طور معمول سعی می‌کنم زمانی که در اتاقم هستم ، به مطالعه بپردازم واز این جهت تصور می‌کنم که جوان‌ها نیز باید تلاش کنند همواره سطح مطالعه خود را بالا ببرند.


منبع: بهارنیوز

محمد اصفهانی: افسرده و بی‌انگیزه شده بودم

روزنامه شرق: از معدود خوانندگانی که از همان بدو معرفی تا به حال کسی به قدرت خوانندگی و صدای خوشش خرده نگرفته است، محمد اصفهانی است. او که از نسل طلایی خوانندگان موسیقی پاپ بعد از انقلاب است در همان سال‌های ابتدایی که این ژانر موسقی توانست بار دیگر فعالیتش را آغاز کند، توانست مخاطبان بسیار زیادی را به خود جلب کند، دلیلش پرواضح است؛ او هم از مایه‌های موسیقی سنتی و ملی ایران و هم از مایه‌های موسیقی پاپ بهره برده بود. همین ماجرا باعث شد تا طیف مخاطبان او در مقایسه با دیگر هم‌نسلانش گسترده‌تر باشد. او که در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، از همان ابتدا با آهنگ‌سازان بنامی همچون کامبیز روشن‌روان، همایون خرم، فریدون شهبازیان و… همکاری کرد اما بعد از سال‌ها فعالیت، انتشار آلبوم، برگزاری کنسرت، اجرای ترانه‌های تیتراژ ناگهان غیب شد… او هم همچون علیرضا عصار سال‌ها نه کنسرت داد، نه آلبومی منتشر کرد و نه صدایش از هیچ رسانه‌ای شنیده شد؛ ترجیح داد صدایش به کما برود. حالا بعد از گذشت چندین و چند سال بار دیگر تصمیم گرفته بازگردد؛ آن‌هم نه یک بازگشت معمولی و همچون دیگر خواننده‌ها، آمده تا با ارکستر ملی ایران به رهبری فریدون شهبازیان همکاری کند. این گفت‌وگو درباره رفتن و آمدن اوست و محمد اصفهانی که به ۵٠ سالگی رسیده و سال‌های سکوت را سپری کرده است.

شما از ستون‌های اصلی موسیقی پاپ بعد از انقلاب هستید. دلیل اینکه این‌قدر کم‌کار شده‌اید چیست؟

به من لطف دارید، اما من هم یکی از علاقه‌مندان موسیقی‌ام که در حال کار هستم. فرقم با بقیه علاقه‌مندانی که در این زمینه مشغول به کار هستند این است که آنها هنوز شناخته نشده‌اند و هنوز در مراحل تحصیل یا تکمیل کار هنری‌شان هستند و من این شانس را داشته‌ام که با اقبال مردم روبه‌رو شوم. علت این کم‌کاری، حال غیرخوبم است. موسیقی برایم یک کار دلی است. انرژی لازم برای این کار را نداشتم. خدا را شکر الان حالم بهتر است و مشغول کار هستم.

دلیل اینکه حالتان بد بود چه بود؟

عوامل زیادی دخیل بود که طولانی است، اما مهم‌ترینشان دلایل اجتماعی است. سال‌ها در جامعه فضایی حاکم بود که به‌عنوان یک ایرانی مورد پسندم نبود. حتی اگر نجار بودم و این کار را دلی انجام می‌دادم، دستم به کار چوب هم نمی‌رفت. موسیقی با عوالم روحی آدم خیلی سروکار دارد و تأثیر بیشتری می‌پذیرد. من هم مثل خیلی از ایرانی‌هایی که در آن سال‌ها افسرده شدند، بی‌انگیزه شدم، اما حالا حالم بهتر است.
پس دلیل بازگشتتان، بهترشدن فعلی شرایط اجتماعی و فرهنگی است؟

بله. گرچه می‌دانم شاید بعضی‌ها با این حرف موافق نباشند.

بااین‌حال در زمینه انتشار آلبوم یا تک‌ترک که این سال‌ها خیلی مد شده فعالیتی نداشتید.

اعتقاد به تک‌ترک ندارم، گرچه خیلی از دوستان می‌گویند اشتباه می‌کنی، اما من با آن ارتباط برقرار نمی‌کنم. ترجیح می‌دهم یک مجموعه ارائه کنم تا این‌طور نباشد که برای سرعت بیشتر دانلود؛ حجمش و کیفیتش را کم کنند و در فضای مجازی له و مچاله شود. دوست دارم اگر این اتفاق هم افتاد بتوانم بگویم آلبوم در فلان کتاب‌فروشی یا سوپرمارکت فروخته می‌شود با کیفیت اورجینال. البته همه ما باید خودمان را با شرایط جدید وفق دهیم. تابه‌حال چندتا تک‌ترک داده‌ام، شاید بعد از این هم اعتقادم به این کار بیشتر شود و انجامش بدهم.

شاید هم تلاشتان این است که خیلی با مد روز پیش نروید.

تلاشی نمی‌کنم. این چیزی است که در من می‌گذرد و در کارم نمود پیدا می‌کند. معتقدم موسیقی را باید به‌روز کار کرد، اما به شرطی که امضا و اصالت عوامل در آن حفظ شود. بدون تعصب و منیت، سعی کردم آنچه به آن معتقد بودم را در کارم دنبال کنم.

منظورم این است که مثلا خودتان را با جریان‌هایی که در سه، چهار سال اخیر در موسیقی پاپ و تلفیقی باب شده، همسو نکرده‌اید؛ مثل کنسرت‌های خیلی زیادی که ازسوی خواننده‌های ثابت با یک رپرتوار مشخص تکرار می‌شوند.

چون قبول نداشتم. یکی از اشکالاتی که در کار ما هست، این است که جنبه‌های مالی دارد پررنگ می‌شود. یک رپرتوار در تهران در یک سال، شش‌بار روی صحنه می‌رود و در اجرای آخرش سالن خالی می‌ماند و مجبور می‌شوند با میهمان پرش کنند یا با ترفندهای دیگری…، این نشان می‌دهد تماشاگر از این رپرتوار اشباع شده؛ نباید به خودمان اجازه دهیم که از تماشاگران و مخاطبان علاقه‌مندمان وقت و هزینه بگیریم و رپرتوار تکراری تحویلشان بدهیم. الان پیشنهاد اجرای کنسرت در تهران دارم، اما چون پنج سال است آلبوم نداده‌ام و دلم می‌خواهد در هر اجرا کارهایی را به نحو متفاوتی به گوش مردم برسانم و الان امکانش نیست، قبول نمی‌کنم. تصمیمم بر این است که تا کار جدیدی ضبط نکرده‌ام، به دنبال کنسرت‌گذاشتن در تهران نباشم. در شهرستان هم جاهایی اجرا بگذارم که مردم کمتر چنین اجراهایی دیده باشند و برایشان حرف جدیدی داشته باشم.

چقدر بالارفتن سن؛ شما را محافظه‌کار کرده است؟

طبیعی است که هرچقدر سن بالاتر می‌رود، احتیاط بیشتر می‌شود. این روندها در انسان به صورت میکروسکوپی و ماکروسکوپی تأثیر می‌گذارند.

به نظر می‌رسد نسبت به دهه ٨٠ با وسواس بیشتری کار می‌کنید.

همه‌اش هم وسواس نبود. کم‌کاری و بی‌کاری بود. واقعا نمی‌توانستم کار کنم. خیلی از دوستان آهنگ‌ساز می‌گفتند حالا که مردم این‌قدر دوست دارند کار کنی، چرا ناسپاسی و بی‌احترامی می‌کنی و کاری انجام نمی‌دهی. دیدم جوابی ندارم که بدهم، می‌گفتم شاید موسیقی را کنار بگذارم.
یعنی تا اینجا پیش رفتید؟

بله واقعا انرژی نداشتم.

در حوزه آهنگ‌سازی قطعات خوبی سراغتان نمی‌آمد؟

این‌طور نیست. همین الان شش، هفت آلبوم آماده اجرا دارم.

آلبوم‌هایی که ترک‌هایی با پتانسیل به‌اصطلاح هیت‌شدن در آنها وجود دارد؟

نمی‌شود هیت‌شدن را پیش‌بینی کرد، اما قطعات قوی در آنها هست.

برای انتشار اینها چه تصمیمی دارید؟

بعد از این آلبوم بلافاصله آلبوم بعدی را شروع می‌کنم تا با توجه به وسواس‌هایی که دارم، در مدت‌زمان معقولی بتوانم آن را منتشر کنم.

آلبوم جدید چه ویژگی‌هایی دارد؟

مثل آلبوم‌های قبلی همچون برکت در سبک پاپ است و نتیجه همکاری با دوستانی است که با هم کار می‌کردیم؛ آقای بهروز صفاریان، آقای کهن‌دیری و دیگران. ترانه‌ها هم از روزبه بمانی، هوشنگ ابتهاج و دوستان دیگر است.

بخشی از فعالیت شما به خواندن تیتراژ برمی‌گردد که در این زمینه هم کم‌کار شده‌اید.

همیشه وقتی پیشنهاد کار دارم، داستان یک سریال و شعر و آهنگ تیتراژ را بررسی می‌کنم. الان زمانه عوض شده. دغدغه‌ها و وسواس‌ها را برنمی‌تابند چون تقاضا زیاد شده. تهیه‌کننده به‌جای اینکه دغدغه‌ها و وسواس‌های من را بپذیرد و دستمزدم را بدهد تا کار را اجرا کنم، از میان پیشنهادهای انبوهی که از سوی خوانندگانی به او رسیده که حاضر هستند برای شناخته‌شدن حتی پول هم بدهند، یکی را انتخاب می‌کند. البته بعضی‌هایشان هم واقعا خوب هستند و همین برایشان می‌شود یک آغاز جدید و خوب؛ آن زمان این ارتباط‌ها باب نبود؛ خواننده‌ای که برای شناخته‌شدن دستمزد نمی‌گیرد هم کار درستی می‌کند، چون ممکن است صدای خوبی داشته باشد، با همین تیتراژ روی آنتن برود و بعد خواننده بسیار موفقی شود؛ یعنی ارتباطات و راه‌های انتخاب تغییر کرده. طبیعی است که در این شرایط آنها کار خودشان را می‌کنند، من هم کار خودم را…؛ اما دلیل نمی‌شود که خودم را به رنگ و لعاب دیگری دربیاورم. چون خوشبختانه احتیاجی به چنین کاری ندارم. همان اصول سال ٨٠ را همین الان هم دارم که باید ارکستراسیون، ترانه و فیلم‌نامه نظرم را جلب کند و مطمئن شوم که در همراهی با این مجموعه خوشحال هستم. می‌دانم که اگر با حال خوش بخوانم، احتمال اینکه مردم هم خوش‌شان بیاید بیشتر می‌شود.

چقدر خوب است که آدم به جایگاهی برسد که این چیزها خیالش را از آسودگی خارج نکند. در این سطح کار و در این نسل یکی، دو نفر بیشتر با این ویژگی‌ها وجود ندارند و این بی‌شک روی گزیده‌کاری هم تأثیر می‌گذارد. با این روحیه و قدم‌های بسیار حساب‌شده، چطور شد که تصمیم گرفتید با ارکستر نوپای ملی همکاری کنید؟

عامل اصلی‌اش وجود آقای شهبازیان است؛ همان‌طور که در نشست خبری هم گفتم، این نوع ارکسترها را معمولا استادانی مانند استاد فرهاد فخرالدینی و دیگران رهبری می‌کنند. من در برابر این استادان شاگرد هستم، بنابراین نمی‌توانم دغدغه‌هایم یا مسائلی را که دوست دارم لحاظ شود، مطرح کنم. نوعی حجب و حیا همیشه مانع این بوده که بتوانم با چنین ارکسترهایی که چنین رهبرهایی دارند همکاری کنم؛ اما با آقای شهبازیان این مسائل را نداشتم، چون آشنایی کاری‌مان جای دیگری شکل گرفته بود. از ابتدای کارم با ایشان شروع کردم و بسیار از ایشان آموختم. با طرز تفکر و سلیقه ایشان کاملا آشنا بودم و طبیعتا باب میلم بوده وگرنه نمی‌شد بهره‌ای که از ایشان بردم استمرار داشته باشد؛ بنابراین وقتی پیشنهاد این کار را دادند با خیال راحت آن را پذیرفتم و همکاری‌مان را شروع کردیم.

خودتان بهتر می‌دانید که مردم ما به خوانندگان موسیقی پاپ و ملی اقبال زیادی نشان می‌دهند، به همین نسبت نوک پیکان بسیاری از حمله‌ها به سوی آنهاست. همان‌طور که در اجرای قبلی همین ارکستر انتقادهای زیادی متوجه علیرضا افتخاری شد و همین‌طور مشکلاتی در ارکستر وجود داشت که آقای شهبازیان هم آنها را کتمان نمی‌کنند. با وجود این چه شد که باز هم در این راه پا گذاشتید؟

نمی‌شود کارهای خوب و بزرگ را به‌دلیل سختی‌هایی که دارند زیر سؤال ببریم و بگوییم انجامشان نمی‌دهیم. وقتی روی صحنه می‌روید، چه با یک ارکستر پاپ شش، هفت نفره و چه با ارکستر ۶٠نفره، ریسک‌هایی را قبول می‌کنید. من هم یک انسان هستم و ممکن است جایی شعر یادم برود یا جایی که باید شروع کنم، نکنم؛ آقای افتخاری هم همین‌طور؛ هیچ‌کدام کامپیوتر نیستیم. نباید روی این چیزها خیلی حساس بود. اگر کلیت کار با‌کیفیت و حساب‌شده و فکرشده و خوب ارائه شد، از خطاهای انسانی که ناشی از طبیعت ماست می‌توان چشم‌پوشی کرد. خدا خطا را بر ما موجه کرده و می‌بخشد؛ بنابراین نباید زیاد روی این چیزها به‌اصطلاح کلید کرد. آقای افتخاری چندین سال بود که از صحنه دور بودند، بعد از چندین سال، طبیعی است که با وجود اینکه خواننده بسیار توانایی هستند، مانند هر خواننده‌ای تا بیایند و با صحنه اخت و هماهنگ شوند، زمان می‌برد؛ اما خواننده چون بیشترین افتخارات را کسب می‌کند، باید پذیرای بیشترین انتقادات هم باشد. چون نظام این جهان این‌گونه است که بهای هر چیزی را باید پرداخت کرد. خواننده مثل کسی که در تیم فوتبال گل می‌زند، همیشه زیر ذره‌بین است؛ اما وقتی که گل می‌زند، بیشترین افتخار هم نصیب او می‌شود، همان‌طور که وقتی یک موسیقی خوب است، همه خواننده را تشویق می‌کنند، وقتی هم کار خراب می‌شود خواننده باید مسئولیتش را بپذیرد.

 در نشست خبری آقای شهبازیان بارها تأکید کردند که اجرای صحنه‌ای همراه با ارکستر یک اتفاق ویژه برای خواننده است. منظورشان بیشتر سختی کار بود، درحالی‌که هم شما تجربه زیادی در اجرای صحنه‌ای دارید و هم ما به‌عنوان تماشاچی خواننده‌های زیادی را در این جایگاه دید‌ه‌ایم. به این مقدار سختی معتقد و واقف هستید یا فکر می‌کنید تجربه سخت اخیر ایشان باعث این دیدگاه شده است؟

این واقعیت است؛ ممکن است پیش خودتان فکر کنید تو بالاخره می‌خواهی بخوانی، چه با یک ارکستر کوچک، چه بزرگ و چه در یک اتاق، یا می‌توانی بخوانی یا نه؛ بنابراین چه انرژی‌ای لازم است؟ عرض می‌کنم که اگر این کار را انجام داده باشید، می‌بینید که خیلی تفاوت دارد. انرژی‌ای که مردم از توی سالن به شما می‌دهند و فشاری که از روی استیج به شما منتقل می‌شود، همه عواملی هستند که در بروز توانایی‌های شما ممکن است مانع ایجاد کنند. باید تکنیک و قدرت روحی و انرژی و تسلط بسیار زیاد داشته باشید تا بتوانید با سیل مهاجم مقابله کنید، نه‌تنها متوقفش کنید، بلکه دلش را بشکافید و جلو بروید و بتوانید از پس تمام سختی‌ها بربیایید و به مردم حس خوب منتقل کنید. در این صورت است که احساسات خیلی خوبی سراغ‌تان می‌آید و ممکن است کارهایی را در خواندن انجام دهید که حتی در اتاق‌تان به‌تنهایی قادر به انجامش نیستید. یعنی باید یک ارتباط خوبی بین انرژی‌های درونی مردم و نوازندگان ارکستری که پشت‌سرتان می‌نوازند با خودتان برقرار کنید، بعد از آن دیگر همه‌چیز به روح و ریحان تبدیل می‌شود. اگر آن ارتباط شکل نگیرد کار بسیار سختی خواهد بود. این جریان در یک ارکستر ۶٠نفره بسیار قدرتمندتر است. اینها حالت‌های روحی است که می‌شود درک کرد اما نمی‌شود وصفشان کرد. باید در این شرایط واقع شد… .

الان که سر تمرین‌ها هستید، چطور پیش می‌روند؟

خوب است اما هنوز کافی نیست. امیدواریم بهتر هم شود چون ادامه خواهد داشت.

حالا که تجربه‌های بسیاری را پشت‌سر گذاشته‌اید و دوره‌های پرکاری و کم‌کاری داشته‌اید، وقتی به گذشته نگاه می‌کنید، کاری هست که از اجرای آن پشیمان شده باشید؟

خوشبختانه نه.

افقی که برای آینده خودتان در نظر گرفته‌اید، چیست؟ دوست دارید به کجا برسید؟

دوست دارم به موقعیتی برسم که با آنچه خداوند در اختیارم قرار داده، بتوانم حال مردم را خوب کنم. اگر خداوند قدرت خواندن را به من عطا کرده و اگر به لطف او می‌توانم طوری بخوانم که توجه دیگران را جلب کنم، این قدرت را برای رضایت خودش و خوشحال‌کردن همین مردم صرف کنم. بتوانم شعرهای خوب بخوانم، انرژی‌های مثبت و خوب به مردم منتقل کنم و اگر غمی به مردم القا می‌کنم، مخدر نباشد، بلکه سازنده باشد. چون غم هم بخشی از زندگی است. در زندگی واقعی هم کسی را پیدا نمی‌کنید که بگوید در ٩٠ سال زندگی‌ام همه روزها را خوشحال بوده‌ام و خندیده‌ام. اما غمی که کمک کند که اگر زمین خوردم، دوباره بلند شوم، کمر راست کنم و ادامه راهم را بروم، من آن غم را می‌گویم که دوستش دارم و برایش احترام زیادی قائلم. همین‌طور دوست دارم خوشحالی‌ای که به مردم می‌دهم هم از آن نوعی نباشد که حکم مخدر را داشته باشد و کسی را از حالت طبیعی خارج و وادار به کارهایی کند که در شأنش نیست. این نظر من است و دیگران هم نسبت به نظری که دارند مسئولیت‌هایی را می‌پذیرند.

به نظر می‌آید آثار موسیقی این روزها را هم گوش می‌کنید.

بله باید گوش کنم. چون این حرفه و شغل را انتخاب کرده‌ام. وگرنه مثل کسی است که پزشکی بخواند و بگوید هاریسونی که امسال آمد را نخواندم. در حالی که باید در جریان همه چیزهای جدید قرار گیرد.

الان موسیقی پاپ را چطور می‌بینید؟

این موسیقی درخور و باب طبع کسانی است که قسمت اعظم قشر موسیقی پاپ را تشکیل می‌دهند یعنی بچه‌های جوان‌تر. فقط می‌توانم از بعضی از موسیقی‌های پاپ جدیدی که آمده تشکر کنم چون شعرهای خوبی به مردم ارائه می‌کنند. شعر ستون و رکن اصلی موسیقی باکلام است. اگر بتوانید یک شعر خوب تلفیق‌شده با موسیقی را به مردم ارائه دهید، مثل این است که یک هدیه ارزشمند را به آنها کادو داده‌اید. دیده‌ام بعضی از این دوستان که خوشبختانه کارشان با استقبال روبه‌رو شده، شعرهای خوبی استفاده می‌کنند. از خود این دوستان و کسانی که با آنها مشورت کرده‌اند و راه را نشانشان داده‌اند باید تشکر کرد و امیدوارم همیشه در اوج باشند.

جریان موسیقی تلفیقی را هم دنبال می‌کنید؟

بله، یکی از علائق خودم است. الان قرن ارتباطات و رسانه‌های جمعی و فضای مجازی است. هیچ زحمتی ندارد که در جریان همه‌چیز باشید فقط کافی است وقت بگذارید. من هم وب‌گردی می‌کنم و چیزهایی مثل این موسیقی که دوستش دارم را دنبال می‌کنم.


منبع: عصرایران

آثار کریستف رضاعی در کنسرتی اجرا می‌شود

قرار است تعدادی از نوازنده‌های سازهای کلاسیک به سرپرستی بردیا کیارس، گزیده‌ای از آثار موسیقی فیلم و تئاتر کریستف رضاعی را بنوازند.

تعدادی از نوازنده‌های سازهای کلاسیک تهران به سرپرستی بردیا کیارس ۱۶ و ۱۷ اردیبهشت در سالن خلیج فارس فرهنگسرای نیاوران روی صحنه می‌روند و گزیده‌ای از موسیقی‌های فیلم و تئاتر این آهنگساز را که از سال‌های ۲۰۰۳ تا امروز نوشته شده است، اجرا می‌کنند.

موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» (صفی یزدانیان)، «نزدیک‌تر» (مصطفی احمدی)، «سعادت‌آباد» (مازیار میری)، و موسیقی تئاتر «متولد ۱۳۶۱» (پیام دهکردی) بخش‌هایی از رپرتوار این کنسرت خواهند بود.

این اجرا ترکیبی است از یک کوارتت زهی با نوازندگی بردیا کیارس، پریسا پیرزاده، لعیا اعتمادی و مهرداد عالمی و در کنار آن‌ها، سایوری شفیعی (کلارینت)،  آرمین قیطاسی (فلوت)، امیر دارابی (پیانو) و پریناز حیدری نژاد (گیتار کلاسیک). بعضی از فیلم‌ها همزمان با نواختن زنده روی پرده پخش خواهند شد.

رضاعی این اجرا را «تصوری فراتر از تصویر» دانست و گفت: موسیقی‌ای که برای صحنه نمایش یا تصویر نوشته شده، از موضوع این دو واسط الهام می‌گیرد؛ اما زمانی که واسطه‌ها وجود ندارند و موسیقی اجرا می‌شود، نه‌تنها یادآور تصویر، بلکه خالق هرگونه تخیل در ذهنِ شنونده – بیننده است؛ تصوری فراتر از تصویر.

کریستف رضاعی در فرانسه به دنیا آمده و تحصیل کرده، اما حدود دو دهه است که برای ادامه فعالیت به ایران آمده است و تجربیات متفاوتی از ساخت موسیقی تبلیغاتی، فیلم، تئاتر و تلفیقی گرفته تا تشکیل آنسامبل باروک و گروه نور را در کارنامه دارد. او سال گذشته، سیمرغ بلورین بهترین موسیقی را در جشنواره فیلم فجر به‌خاطر فیلم «نگار» به کارگردانی «رامبد جوان» دریافت کرد. او پیش از این هم برای فیلم‌های «ماهی و گربه»، «در دنیای تو ساعت چند است؟» و «اژدها وارد می‌شود» از طرف خانه سینما، انجمن منتقدین و جشنواره حافظ٬ کاندیدا و برنده جوایزی شده بود. رضاعی همچنین در سال‌های اخیر فعالیت نشر خود با نام «م» را جدی‌تر کرده و موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» را منتشر کرده است.

این کنسرت ساعت ۲۱ روزهای ۱۶ و ۱۷ اردیبهشت‌ماه در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه می‌رود.


منبع: عصرایران