اسکات: «بیگانه ۵» ساخته نمی‌شود

به نظر می‌رسد ادامه «بیگانه» نیل بلوم‌کمپ هرگز روی ساخت را نمی‌بیند.
 



با وجود این که پیشتر اعلام شده بود «بیگانه ۵» ساخته می‌شود و سیگورنی ویور بازیگر اصلی نیز درباره آن نظر مثبت داده بود، تهیه‌کننده این ادامه‌ها یعنی سر ریدلی اسکات به راحتی آب سردی بر همه این پروژه ریخت.این فیلمساز که اکنون در حال معرفی و حمایت فیلم جدیدش «بیگانه: میثاق» در ادامه «پرومتئوس» است، گفت: هرگز فیلمنامه‌ای برای این فیلم وجود نداشته و این تنها یک ایده بود که از یک متن ۱۰ صفحه‌ای بیرون آمد و بیشتر تهیه کنندگان به این کار علاقه داشتند، اما من چیزی در ادامه آن نمی‌بینم.  

وی افزود: فاکس هم به این نتیجه رسید که علاقه‌ای به ساخت آن ندارد و من هم تاکنون «پرومتئوس» و «میثاق» را طبق برنامه انجام داده‌ام.اسکات در پاسخ به اینکه فکر می‌کند شاید احتمالش باشد که در آینده این فیلم ساخته شود، خیلی صریح جواب داد: من این طور فکر نمی‌کنم، نه.اوایل امسال بلوم‌کمپ کارگردان فیلم‌های «منطقه ۹» و «چاپی» درباره آینده این پروژه و در پاسخ به سوال‌های طرفداران در توییتر حدس‌هایی مبنی بر ادامه پروژه بر مبنای سوژه خودش زده بود.ریدلی اسکات در عین حال گفته است یک داستان دیگر برای «میثاق» نوشته که پیش زمینه‌ای بر فیلم اصلی «بیگانه» محصول ۱۹۷۹ است.مارتین واتراستون که از بازیگران «هیولاهای شگفت‌انگیز» بود در «بیگانه: میثاق» در کنار نائومی راپاس، دومین بیچیز، دنی مک‌براید، جیمز فرانکو و مایکل فاسبندر بازی کرده است.

«بیگانه» فیلمی علمی–تخیلی ترسناک به نویسندگی دان اوبانون و کارگردانی ریدلی اسکات، محصول سال ۱۹۷۹ است. داستان این فیلم موجود فرازمینی مهاجم و خطرناکی را به تصویر می‌کشد که وارد یک فضاپیمای باری شده و خدمه کشتی را از بین می‌برد.این فیلم سرآغاز یک سری فیلم با حضور شخصیت اِلن ریپلی با بازی سیگورنی ویور شد که در مجموع شامل ۴ قسمت است. «بیگانه‌ها»، «بیگانه ۳» و «رستاخیز بیگانه» دنباله‌های این فیلم محسوب می‌شوند. «بیگانه علیه غارتگر» و «بیگانه‌ها علیه غارتگر: مارش عزا» دنباله‌های غیررسمی این فیلم به حساب می‌آیند. همچنین ریدلی اسکات در سال ۲۰۱۲ فیلم «پرومتئوس» را ساخت که در آن به پیشینه موجودات بیگانه پرداخته شده‌است.

پروژه بلوم‌کمپ در ادامه «بیگانه» در طی سال‌ها بارها با اوج و فرود مطرح شده و سال ۲۰۱۵ مایکل بین بازیگر نقش کورپورا دواین در فیلم «بیگانه‌ها» به کارگردانی جیمز کامرون مطرح کرده بود قرار است با یک پروژه دیگر به این نقش بازگردد.  فیلم «بیگانه: میثاق» از ۱۲ ماه می راهی سینماها می‌شود.


منبع: بهارنیوز

دختر مایکل جکسن مقابل دوربین می‌رود

اویلوو که در چند سال اخیر با ایفای نقش مارتین لوتر کینگ در فیلم «سلما» ساخته ایوا دوورنای به شهرت رسیده، در این پروژه نقش یک تاجر محترم امریکایی را بازی می‌کند که به تازگی ازدواج کرده و در یک شرکت داروسازی مشغول به کار است. اما حادثه‌ای در مکزیک زندگی‌اش را دستخوش آشوب و دگرگونی می‌کند، تا جایی که برای سرش جایزه می‌گذارند و او با بخشی از زندگی مواجه می‌شود که تا آن زمان، برایش ناشناخته بوده است.ادگرتن این تریلر سینمایی را بر اساس فیلمنامه‌ای به قلم آنتونی تامبکیس و مت استون مقابل دوربین می‌برد. نش ادگرتن و شارلیز ترون هر دو به عنوان تهیه‌کننده نیز در تولید و ساخت این پروژه که همچنان بدون عنوان است، مشارکت دارند.ادگرتن ۴۴ ساله اولین فیلم بلند خود «چارگوش» (The Square) را با به تصویر کشیدن داستان زوجی استرالیایی مقابل دوربین برد که در سال ۲۰۰۸ روی پرده رفت.


منبع: بهارنیوز

فیلم هایی که در جشنواره برلین ۲۰۱۷ جلب توجه می کنند

– الهام مشعوف: جشنواره بین‌المللی فیلم برلین یا برلیناله، که دومین جشنواره معتبر فیلم و سینمای دنیا به‌شمار می‌رود، هرساله در شهر برلین آلمان، میزبان فیلم‌هایی است (امسال ۳۳۹ فیلم) که توسط فیلم‌سازان حرفه‌ای و آماتور ساخته می‌شود. سال‌ها تصور می‌شد که این جشنواره رویکردی سیاسی نسبت به فیلم‌ها دارد، اما سطح جشنواره برلین بالا‌تر از آن است که جایی برای عقاید و احزاب سیاسی داشته باشد.

این فیلم‌ها که در فهرست چلچراغ قرار دارد، از قابل توجه‌ترین فیلم‌های ۲۰۱۷ و شصت‌وهفتمین دوره این جشنواره است. پیش‌بینی می‌شود بعضی از فیلم‌ها به پخش سراسری رسیده و برخی هم با بی‌مهری منتقدان رو‌به‌رو شوند.

یک زن خارق‌العاده

A Fantastic Woman

فیلم «یک زن خارق‌العاده»، ساخت کارگردان شیلیایی، سباستین للیو، داستان زندگی مارینا، یک زن تَراجنس را نقل می‌کند. اُرلاندو، نامزد مارینا، که ۲۰ سال از او بزرگ‌تر است، بر اثر حادثه‌ای ناگهانی، جان خود را از دست می‌دهد. در چنین شرایطی، مارینا به جای تسلا و هم‌دلی، با رفتار نا‌خوشایند و آزار‌دهنده‌ای از جانب خانواده اُرلاندو مواجه می‌شود. از سوی دیگر، او مجبور است به سوال‌های غیر‌منتظره پلیسی پاسخ بدهد که مسئول پی‌گیری علت مرگ اولاندو است.

برلین عشق من 

مارینا به‌خاطر تراجنسی بودنش، بار‌ها تحقیر شده. یک بار پزشک بیمارستانی که اورلاندو در آن بستری بود، مارینا را به‌عنوان یک مرد، مورد خطاب قرار می‌دهد. هنگامی که مارینا خود را معرفی می‌کند، پزشک خون‌سردانه می‌پرسد: «مارینا لقب شماست؟» در سکانسی دیگر، پلیس برای بررسی جزئیات رابطه بین مارینا و اورلاندو، از او می‌پرسد که آیا مارینا در ازای دریافت پول در کنار اورلاندو بوده یا خیر.

برلین عشق من 

«یک زن خارق‌العاده»، مضامین آشنایی از قبیل سوگواری، نیاز به پذیرفته شدن و سرگردانی را به شیوه‌ای متفاوت بررسی کرده، در‌نتیجه، نسبت به سایر فیلم‌های هم‌دوره خود، ملموس‌تر و واقعی‌تر به نظر می‌رسد.

با وجود این‌که انتظار می‌رفت جایزه بهترین نقش اول زن به دانیلا وگا، بازیگر نقش مارینای تعلق بگیرد، اما این فیلم توانست جایزه بهترین فیلمنامه را از آن خود کند.


آنا، عشق من

Ana, Mon amour

فیلم قبلی کالین پیتر نتزر با نام «حالت بچه»، محصول سال ۲۰۱۳، درامی عاطفی و تاثیر‌گذار بود که چهار سال پیش توانست خرس طلایی را به خانه ببرد. «آنا، عشق من» نیز به اندازه «حالت بچه» احساس‌بر‌انگیز است و حتی می‌توان گفت استاندارد‌های این فیلم، از یک فیلم جشنواره‌ای فرا‌تر است.

برلین عشق من 

توما و آنا در دانشگاه با هم آشنا می‌شوند و از همین‌جا، رابطه عاشقانه آن‌ها آغاز می‌شود. آنا بعد از مدتی، دائما دچار حملات عصبی شده و در چنین شرایطی، توما به‌طور همه‌جانبه او را تحت حمایت خود قرار می‌دهد. توما وقت و پول خود را صرف بهبود آنا می‌کند. رفتار توما، این حس را به بیننده القا می‌کند که همان اندازه که آنا به وجود توما نیاز‌مند است، توما نیز به وجود آنا وابسته است.

برلین عشق من 

این فیلم مانند «ولنتاین غمگین»، در طول سکانس‌های متفاوت، بیننده را به دوران مختلفی از رابطه بین این دو می‌برد. به نظر نمی‌رسد که نتزر قصد داشته فراز و نشیب‌های رابطه آنا و توما را نشان بدهد، بلکه می‌خواسته شیوه تعامل آن‌ها را در طول دوران رابطه‌شان به تصویر بکشد.

درحالی‌که ممکن است تماشاگران بیشتر فیلم را از نگاه توما دنبال کنند، اما کارگردان کسی را در جایگاهی برتر نسبت به دیگری قرار نمی‌دهد، و بیننده با هر دو کاراکتر، و به یک اندازه هم‌دردی خواهد کرد. این‌که یک فیلمنامه‌نویس بتواند  شخصیت‌هایی خلق کند که قابل درک و ملموس جلوه کرده و در عین حال مانند انسان‌های دنیای واقعی زندگی مملو از خطا و نقصان داشته باشند، کار خارق‌العاده و قابل ستایشی است، و بی‌شک نتزر توانسته از عهده این کار بر‌بیاید.


کولو

Colo

فیلم ترسا ویلاوردی، درامی متفاوت است. این فیلم ۱۳۶ دقیقه‌ای، به شکل زجر‌آوری کُند پیش می‌رود و بی‌معنی به نظر می‌رسد، هم‌چنین به شکل دردناکی نیز واقع‌گرایانه است. حتی اگر جزو معدود تماشاگرانی نباشید که فیلم را پسندیده‌‌اند، مطمئنا با تماشای آن، افکار و ایده‌های زیادی از ذهنتان عبور خواهد کرد.

برلین عشق من 

خانواده‌ای شامل یک پدر، مادر و دختر، به شکل غیر‌قابل کنترلی رو به انحطاط هستند. «کولو»، ساخت کشور پرتغال است؛ کشوری که سال‌ها با بحران‌های اقتصادی عظیم مواجه شده، و این‌طور تصور می‌شود که فیلم مانند فریادی است که به نمایندگی از مردم پرتغال و از سر درماندگی و طلب کمک زده شده.

هر سه کاراکتر فیلم، با شرایط یکسانی مواجه می‌شوند؛ اول از همه اعتمادشان را نسبت به یکدیگر از دست می‌دهند، بعد از آن، باور آن‌ها نسبت به کانون گرم خانواده از بین می‌رود، و در آخر، امید‌شان به‌طور کلی نابود می‌شود. ویلاوردی به این شکل می‌خواهد بگوید که دنیا بدون این‌که متوجه باشیم، رو به پایان است، و حتی شاید خیلی وقت پیش به پایان رسیده و ما هنوز در بی‌خبری به سر می‌بریم.

برلین عشق من

 

در سال‌های اخیر، سینمای فلسفی کمتر مورد توجه قرار گرفته، اما «کولو»، جزو آن دست فیلم‌های فلسفی است که ارزش بار‌ها تماشا کردن را دارد. دور از انتظار نبود که چنین فیلمی موفق به دریافت جایزه‌ای نشود، اما بی‌شک «کولو»، در بین سایر رقبا، حرف تازه‌ای برای گفتن دارد.


حیوانات

Tiere

اگر فیلم «حیوانات» گِرگ زیلینسکی، فیلمی انگلیسی بود، بی‌هیچ تردیدی جزو فیلم‌های پرسروصدا می‌شد، آن هم فیلمی که تنها به این قصد ساخته شده که با روح و روان تماشا‌گر بازی کند. اما برای یک فیلم سوییسی-استرالیایی-لهستانی، چنین اتفاقی بعید به نظر می‌رسد. با این وجود، چنین ژانر‌هایی، همیشه طرفداران خاص خود را پیدا خواهد کرد، و فیلم «حیوانات»، یکی از آن‌هاست.

برلین عشق من 

نیک و آنا قصد دارند به مدت شش ماه به سوییس سفر کنند. آن‌ها از دختری به نام میشا تقاضا می‌کنند تا در نبود‌شان، از آپارتمانشان مراقبت کند. این زوج در طول مسیر‌شان با یک گوسفند برخورد می‌کنند و از این‌جاست که وقوع اتفاقات عجیب و غریب آغاز می‌شود.

برلین عشق من 

باید اذعان کرد که «حیوانات» به سبک فیلم‌های دیوید لینچ ساخته شده، اما با پیچیدگی‌های بیشتر. «حیوانات»، فیلمی سر‌گرم‌کننده است که حتی از فیلم‌های دیوید لینچ هم لینچی‌تر است.


این سیری‌ایتِد

Insyriated

اُم یزدان، که از قاب پنجره شاهد بمباران و تیر‌اندازی‌های بیرون خانه است، به‌سختی سعی دارد خون‌سردی خود را حفظ کند. او حتی نمی‌داند آیا شوهرش توانسته از دل چنین جهنمی زنده بیرون بیاید یا خیر، اما این را می‌داند که در این اوضاع آشفته و هراسناک، تنها کسی است که باید به اطرافیانش دل‌داری داده و شرایط را برای آن‌ها قابل تحمل کند.

برلین عشق من 

معمولا این دست فیلم‌ها خیلی مهیج به نظر نمی‌رسند، اما «اینسیری‌ایتِد»، مخاطب را به هیجان می‌آورد. انسان‌هایی که داخل آپارتمان محبوس شد‌ه‌اند و هر لحظه خطرات مختلفی جان آن‌ها را تهدید می‌کند، و در این بین، یک شیرزن به نام اُم یزدان، با نقش‌آفرینی هیام عباس، آن‌ها را رهبری می‌کند تا بتوانند در برابر خشونتی که از هر طرف آن‌ها را احاطه کرده، جان سالم به در ببرند.

برلین عشق من 

فیلمِ فیلیپ فن لیو، بیننده را به قلب زندگی ذلت‌بار و پر‌اضطراب خانواده‌ای می‌برد که در‌گیر جنگی نا‌خواسته شده‌اند. این فیلم زیبا توانست در بخش پانوراما، جایزه بهترین فیلم داستانی جشنواره برلین را از آن خود کند.


ضیافت

The Party

تصور کنید فیلم «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟» را در قالب کمدی باز‌سازی کنند. می‌توان گفت فیلم «ضیافت»، یکی از همین فیلم‌هاست، و حتی فرا‌تر از آن چیزی است که ممکن است تصور کنید.

برلین عشق من

 

دوستان و آشنایان، به مناسبت انتصاب جانت به‌عنوان وزیر بهداشت در منزل او و همسرش، بیل، گرد هم جمع می‌شوند. به نظر می‌رسد هر یک از مدعوین در‌گیری‌های خاص خود را دارند. بعضی از آن‌ها خبر‌های تازه‌ای برای اعلام کردن دارند، برخی هم انگار چیزی از درون عذابشان می‌دهد. در سوی دیگر، بیل، شریک چندین ساله جانت هم متفکرانه با صفحه پخش موسیقی‌ا‌ش سر‌گرم است، گویی اصلا از موفقیت همسرش خوشحال نیست.

برلین عشق من 

«ضیافت»، اقتباسی طنز‌آمیز از دورهمی‌های کلاسیک است. تمام ستاره‌های فیلم (پاتریشیا کلارکسن، برونو گانز، کیلین مورفی، کریستین اسکات توماس و تیموتی اسپال)، نقش‌آفرینی‌های درخشانی ارائه می‌کنند و هر یک با نقل‌قول‌های تامل‌برانگیزشان، ۷۱ دقیقه مفرح را برای تماشا‌گران به ارمغان می‌آورند.


منبع: برترینها

چرا ای‌بوک‌ نتوانست جای کتاب را بگیرد؟

به گزارش ایسنا، اما آمارهای اخیر نشان می‌دهد نه تنها کتاب‌های دیجیتالی نتوانسته‌اند جای آثار چاپی را بگیرند، بلکه استقبال از آن‌ها در انگلستان طی یک سال گذشته ۱۷ درصد کاهش پیدا کرده و به پایین‌ترین حد خود از سال ۲۰۱۱ تاکنون رسیده است.«تلگراف» در گزارشی نوشته است: با وجود افزایش میزان فروش کتاب‌های چاپی طی پنج سال گذشته، شکی نیست شیفتگی اولیه نسبت به ای‌بوک‌ها و کتاب‌خوان‌ها رو به اصلاح است. این به معنای مرگ کتاب‌های دیجیتال نیست، بلکه به این معناست که این دست آثار، جای خود را در دنیای امروز پیدا می‌کنند. ای‌بوک‌ها در تعطیلات می‌توانند بهترین گزینه باشند و یا زمانی که فرد تصمیم دارد بلافاصله کتابی را  خریداری و مطالعه آن را آغاز کند.
شاید بسیاری از خوانندگان که طی چند سال اخیر از هر دو این محصولات استفاده کرده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که لمس صفحه‌های کتاب، ‌بوی کاغذ و خاطره‌سازی با صفحه‌های داستان هرگز با صفحه نمایش کتاب‌خوان‌ها قابل مقایسه نیست.

۱. ما به اندزه کافی صفحه نمایش داریم، ممنون
اکثر ما ساعت‌های زیادی  از روز را به مانیتورها و صفحه‌های نمایش خیره می‌شویم. بیشتر شغل‌های زندگی مدرن با صفحه نمایش‌ گره خورده؛ اگر از محیط کار هم فاصله بگیریم، می‌رسیم به صفحه نمایش ‌تلویزیون خانه و گوشی‌های موبایل. مغز ما به دنبال تنوع است و وقتی مدت زیادی به مانیتورها خیره می‌شویم، اشباع می‌شویم. اکثر دستگاه‌های کتاب‌خوان در قالبی مشابه طراحی شده‌اند و خواندن ۱۰ کتاب در آن‌ها با همان شکل و ظاهر تکراری خسته‌کننده است.
۲. کتاب‌های دیجیتالی گران هستند
اگر شما بخواهید ای‌بوک‌های‌تان را در دستگاه مخصوص این کار بخوانید، در همان نقطه ابتدایی باید مبلغی حدود  ۱۰۰ پوند برای خرید آن بپردازید. این مبلغ البته غیر از هزینه‌ای است که باید برای خرید هر کتاب دیجیتال پرداخت کنید. کتاب‌خوان‌ها سیستمی در دسترس برای مطالعه نیستند، ‌در عوض طبیعت خود امکانات لازم برای خواندن کتاب‌های چاپی را به رایگان در اختیار شما گذاشته است؛  دست‌ها و چشم‌های‌تان. قمیت کتاب‌های دیجیتال هم تفاوتی با آثار چاپی ندارد؛ اما در ازای خرید یک نسخه دیجیتال،‌ به شما تنها یک فایل داده می‌شود، در حالی که در انتشار کتاب‌های چاپی، وقت و انرژی زیادی صرف طراحی جلد، چاپ صفحه‌ها و … شده است.

۳. ای‌بوک‌ها هیچ حس عاشقانه‌ای ندارند
شما نمی‌توانید یک کتاب دیجیتال را هدیه بدهید. حداقل کاری که می‌شود کرد این است که در چشمان طرف مقابل‌تان خیره شوید و به او بگویید ای‌بوکی را که دوست داشته، برایش دانلود کرده‌اید! اما اگر تصمیم بگیرید یک کتاب واقعی به کسی هدیه دهید، می‌توانید جلدهای مختلف آن را بررسی کنید، نسخه‌ای محدود با جلدی خاص را انتخاب کنید و حتی کتابی که امضای نویسنده‌اش را دارد برایش تهیه کنید. هیچ یک از این کارها در فضاهای دیجیتال ممکن نیست.

۴. با ای‌بوک‌ها نمی‌شود پز داد!
یکی از مزایای کتاب‌های دیجیتالی این است که در اتوبوس هیچ‌کس متوجه نمی‌شود شما در حال خواندن چه اثری هستید. البته این قضیه دو سر دارد و ای‌بوک‌ها، هر دو آن را از شما می‌گیرند. بیایید روراست باشیم! چه فایده دارد اگر شما در حال مطالعه یک اثر ثقیل فلسفی یا رمان مدرنیستی باشید، اما هیچ کدام از اطرافیان‌تان خبر نداشته باشند و جلد کتاب شما آن‌ها را تحت تاثیر  قرار ندهد. اگر شما در حال مطالعه ای‌بوک‌ باشید، فرقی نمی‌کند شما بدون سوزاندن فسفر در حال دوباره‌خوانی رمان‌های «هری پاتر» باشید یا کتابی از فیلسوفان آلمانی.
۵. رضایت لحظه‌ای چندان هم خوب نیست
مطالعه فرایند آرام و لذت‌بخشی است. یک داستان و مضمون آن طی چندین ساعت، هفته یا ماه در ذهن شما گره‌گشایی می‌شود و دیدتان را نسبت به جهان اطراف عوض می‌کند. اما یکی از مزایای کتاب‌های دیجیتال این است که می‌توانید آن‌ها را در لحظه‌ دانلود کنید. این در کل چیز مفیدی است اما نه برای کتاب‌خوان‌های حرفه‌ای که به تعویق افتادن لذت مطالعه و روز به روز چشیدن آن را بیشتر می‌پسندند.
۶. ای‌بوک‌ها را نمی‌شود به حمام برد
من هنوز هم نسخه محبوبم از «ونیتی فر» را که دو بار در وان حمام افتاد، نگه ‌داشته‌ام. حجم این کتاب دو برابر آن‌چه شده که روز اول خریدم، چون تمام صفحه‌هایش خیس شده  و باد کرده. رمانم شبیه دست‌نوشته دزدان دریایی شده و من عاشقش هستم. بعد از دو باری هم که کتابم در آب افتاد، می‌توانستم به خواندن آن ادامه دهم.

۷. ای‌بوک‌ها در قفسه‌ کتابخانه‌ افتضاح می‌شوند
تا حالا دستگاه کتاب‌خوان‌تان را در قفسه کتابخانه گذاشته‌اید؟ به همین خاطر است که مجله‌های دکوراسیون داخلی و معمولا خانه‌هایی را با قفسه‌های متعدد کتاب‌ طراحی می‌کنند، نه ردیف کابل‌های شارژ!
۸. ای‌بوک‌ِ آثار گرافیکی  بی‌معنی است
کتاب‌های آشپزی، کتاب‌های کودک و هر اثر گرافیکی روی صفحه نمایش مسخره به نظر می‌رسد. دستگاه کتاب‌خوان به این معنی است که هر کتابی که می‌خوانید یک اندازه و یک شکل است. این برای رمان‌ها و اکثر آثار غیرداستانی و زندگی‌نامه‌ها خوب است، اما وقتی از کتاب‌های آشپزی، ‌باغبانی و آثار ادبیات داستانی و کتاب‌هایی که با جلدهای براق و رنگارنگ معنی پیدا می‌کنند، حرفی وسط می‌آید، کتاب‌خوان‌ها بی‌فایده می‌شوند.

۹. جادوی کتاب‌فروشی‌ها جایگزینی ندارد
طی سال‌های اخیر، کتاب‌فروشی‌ها رنسانسی به پا کرده‌اند. برای مثال شعبه‌های «واترسونز» باشگاه‌ کتاب‌ با تم‌های مختلف برگزار می‌کنند، نشست‌های متعدد با حضور نویسندگان ترتیب می‌دهند و دکورهایی جذاب به مناسبت رونمایی از یک اثر جدید طراحی می‌کنند. کتاب‌فروشی‌های مستقل هم در  حال شکوفایی هستند. در کل تجربه حضور در کتاب‌فروشی‌ها خارق‌العاده و لذت‌بخش است، اما هنوز هم مهم‌ترین جاذبه، خود کتاب‌ها هستند؛ ورق زدن آن‌ها، تحسین جلدهای‌شان، بغل کردن رمان‌های جدید و حرکت به سمت خانه ‌با دلی پر از اشتیاق.
۱۰. ای‌بوک‌ برای آدم دوست نمی‌شود
وقتی برای مدتی طولانی چندین هفته یک کتاب قطور را دست‌تان می‌گیرید، آن اثر به نوعی به همدم‌تان تبدیل می‌شود… عاشق جلدش می‌شوید و از این‌که حجم صفحه‌های سمت چپ بیشتر و سمت راستی‌ها کمتر می‌شود (طبعا در کتاب‌های فارسی برعکس است) حس رضایتی شیرین به شما دست می‌دهد. وقتی آن کتاب را تمام می‌کنید و می‌خواهید آن را به کسی قرض بدهید، بخشی از زندگی‌تان را به دستانش می‌سپارید. اما این درباره ای‌بوک‌ها کمتر معنا پیدا می‌کند.
درباره کتاب‌های چاپی، شما احساس می‌کنید صاحب کتابی هستید که با آن وقت گذرانده‌اید و آن را با خودتان این طرف و آن طرف برده‌اید. این حس مالکیت را اما نسبت به کتاب‌های دیجیتالی ندارید؛ اگر دستگاه کتاب‌خوان‌تان خراب شود یا کمپانی‌ای که کتاب‌تان را از آن خریده‌اید ناگهان ناپدید شود، کتاب محبوب‌تان هم از بین می‌رود. یک اثر دیجیتال در واقع حس مال شما بودن را ندارد. اما یک کتاب واقعی، تا پایان عمر از آن شماست.


منبع: بهارنیوز

توضیحاتی درباره لغو کنسرت‌‌ها

به گزارش ایلنا، وی در ادامه افزود: کاری که ما کردیم این بود که ماده بیست را اصلاح کردیم؛ سپس این آئین‌نامه اجرایی به هئیت دولت رفت و در آنجا به تصویب رسید. براساس این مصوبه هیئت دولت، قانون دیگر به نیروی انتظامی اجازه مخصوص برای برگزاری کنسرت یا ممانعت از آن نمی‌دهد.

مدیرکل دفتر موسیقی همچنین گفت: در واقع نیروی انتظامی پس از اصلاح این آئین‌نامه فقط پاسخ استعلامی را می‌دهد که از آنها خواسته شده است؛ یعنی نیروی انتظامی طی یک هفته فرصت دارد نتیجه استعلام را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بدهد. اگر هم پاسخ این استعلام منفی باشد آن وقت ما دلیلش را از نیروی انتظامی جویا خواهیم شد و دلیلشان نباید غیرانتظامی و غیرترافیکی باشد.

فرزاد طالبی ادامه داد: اصلاح این آئین‌نامه حدود شش ماه قبل اتفاق افتاده است و از آن زمان به این سمت دیگر شاهد چنین اتفاقی ازسوی نیروی انتظامی نبوده‌ایم. مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین عنوان کرد: وقتی مجوزی ازسوی اداره کل استان‌ها صادر می‌شود در واقع یعنی این مجوز پس از دریافت استعلام از نیروی انتظامی صادر شده است. بر همین اساس نیروی انتظامی دیگر نمی‌تواند از برگزاری چنین برنامه‌ای جلوگیری کند؛ مگر اینکه ورود دادستان در این بین اتفاق بیفتد.

وی افزود: مباحث مربوط به دادستان و استان خراسان رضوی و مسائل خاص‌شان مسئله دیگری محسوب می‌شود و یک رفتار عجیبی است که حتی در این بین رفتار قضایی نیز  اتفاق می‌افتد. ولی مطمئنا نیروی انتظامی دیگر هیچ مداخله‌ای برای جلوگیری از کنسرت‌ها ندارد. این مسائل کاملا رفع شده و انصافا هم نیروی انتظامی همکاری خوبی در این زمینه داشته است.  

برای کنسرت محمد معتمدی در بیرجند اصلا مجوزی صادر نشده بود که لغو شود

فرزاد طالبی در مورد خبر لغو کنسرت”محمد معتمدی” توسط اداره اماکن نیروی انتظامی که هفته قبل منتشر شد نیز گفت: ما موضوع خبر لغو کنسرت محمد معتمدی در بیرجند را پیگیری کردیم و متوجه شدیم ایشان اصلا مجوز اجرا در این شهر را دریافت نکرده بود. واژه “لغو کنسرت” معنی مشخصی دارد و زمانی می‌توان از این واژه استفاده کرد که مجوزی صادر شده باشد و پس از آن، کنسرت موردنظر از اجرایش جلوگیری شود.

مدیرکل دفتر موسیقی ادامه داد: برخی درخواست‌های برگزاری کنسرت به ارشاد فرستاده می‌شود و امکان دارد به هر دلیلی مانند مناسبت‌های مختلف یا عدم پیگیری موسسه برگزارکننده کنسرت، مجوزهای مربوطه صادر نشود. در ماجرای کنسرت آقای معتمدی هم در بیرجند به دلیل عدم پیگیری موسسه برگزارکننده کنسرت اصلا مجوزی صادر نشده است. همان زمان وقتی برای برگزاری کنسرت در تاریخ موردنظر گروه آقای معتمدی از مسئولان سئوال شده بود آنها در پاسخ گفته بودند اصلا مشکلی برای برگزاری برنامه در این زمان وجود ندارد؛ اما عدم پیگیری خود دست‌اندرکاران موسسه برگزاری کنسرت باعث شده بود که اصلا مجوزی صادر نشود.

مدیرکل دفتر موسیقی همچنین عنوان کرد: از آنجا که اینگونه کنسرت‌ها در شهرستان‌ها توسط اداره ارشاد همان شهرستان صادر می‌شود من برای پیگیری این مسئله با آقای محبی مدیرکل اداره ارشاد خراسان جنوبی هم تماس گرفتم و جریان را جویا شدم؛ ایشان هم صراحتا اعلام کردند که ما برای چنین برنامه‌ای اصلا مجوزی صادر نکرده‌ایم که حالا لغو بشود.

این در حالی است که کنسرت محمد معتمدی قرار بود ۱۷ اردیبهشت در بیرجند برگزار شود اما هفته گذشته خود معتمدی خبر لغو کنسرتش از سوی اداره اماکن نیروی انتظامی را به ایلنا داد. محمد معتمدی درباره این اتفاق به خبرنگار ایلنا گفته بود: کنسرتی که قرار بود به همراه گروه موسیقی خودم در ۱۷ اردیبشهت‌ماه در شهر بیرجند برگزار شود؛ به دستور  پلیس اماکن لغو شده است. دلیلی خاصی هم برای لغو این کنسرت به ما اعلام نکرده‌اند و تنها گفته‌اند فعلا صلاح نیست این اجرای صحنه‌ای برگزار شود.

معتمدی همچنین درباره مجوزهای کنسرتش گفته بود: برگزاری این کنسرت تمام مراحل قانونی دریافت مجوز را طی کرده بود و مشکلی هم نداشت با این وجود ازسوی پلیس اماکن لغو شده است. البته گرفتن مجوز برگزاری اجرای صحنه‌ای از وزارت ارشاد تنها یک خوان از مراحل برگزاری کنسرت است و نهادها و ارگان‌های مختلفی حق “وتو”ی مجوز برگزاری کنسرت‌ها را دارند.

اواسط تابستان ۱۳۹۵ (۳۰ تیر) با تصمیم هیئت وزیران ماده (۲۰) آیین‌نامه اماکن عمومی اصلاح شد که براساس آن صدور مجوز اجرای برنامه‌های فرهنگی، هنری ازجمله اجرای صحنه‌ای موسیقی و تئاتر برعهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. این آئین‌نامه قرار است پایانی باشد بر چالش‌های به وجود آمده در مسئله لغو کنسرت‌ها و نیروی انتظامی باشد.


منبع: بهارنیوز

نقش انحصاری صداوسیما در انتخابات

در این میان برخی عملکرد رسانه‌ها را در ایجاد چنین فضایی برای انتخابات به چالش می‌کشند و عده‌ای هم نحوه‌ی برگزاری مناظره‌ها و به طور کلی برنامه‌های تبلیغاتی کاندیدها در صداوسیما را در جلوگیری از فضای پرهیجان انتخاباتی تاثیرگذار می‌دانند.محمد سلطانی‌فر، استاد ارتباطات در گفت‌وگویی با ایسنا در این زمینه گفت: قبول دارم که فضای امروز جامعه انتخاباتی نیست و هنوز فضای انتخاباتی آنطور که باید شکل نگرفته است. متاسفانه رادیو و تلویزیون ما محوریت اصلی را خودش به عهده گرفته، تنها مرد محله شده است و خودش درباره مصحلت مردم، انتخابات و کاندیداها تصمیم می‌گیرد؛ تا زمانی هم که او تصمیم بگیرد، همین اتفاق می‌افتد.
او با اشاره به نخستین مناظره میان کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم، اظهار کرد: این کاری که صداوسیما در رابطه با مناظره‌ها انجام می‌دهد، دقیقاً نشان‌دهنده یک رفع مسؤولیت در قبال مناظره‌ها است. شاید نمی‌خواهد مناظره‌ها را تولید و پخش کند، ولی چون تحت فشار افکار عمومی قرار گرفته است، این شکل از مناظره را برگزار می‌کند که اسم آن مناظره باشد، ولی همه ملاحظات و مصلحت‌ها را نیز مورد توجه قرار داده باشد.
سلطانی‌فر ادامه داد: اینکه هر کاندیدایی فرصت داشته باشد چهار دقیقه صحبت کند و بعد سایرین در پاسخ به او دو دقیقه سخن بگویند، خیلی کلیشه‌ای و صرفاً رفع مسؤولیت است. این در حالی است که مناظره واقعی مناظره دو به دو کاندیداهاست که مردم بتوانند تفاوت میان کاندیداهای اصلی و فرعی را متوجه شوند. با چند دقیقه سخن‌های بریده شده نه تنها مردم به شناخت درستی دست پیدا نمی‌کنند، بلکه کاندیداها نیز تا بخواهند کلامی را آغاز کنند، فرصت آنها تمام شده است و نمی‌توانند حق مطلب را بیان کنند.
این استاد ارتباطات خاطرنشان کرد: در سایر کشورهای دنیا، وقتی میان کاندیدهای انتخابات ریاست جمهوری مناظره‌ای شکل می‌گیرد، طرفین ساعت‌ها در مقابل انظار عمومی با هم مباحثه می‌کنند و واقعاً نتیجه مفیدی به دنبال دارد؛ ولی به شخصه احساس می‌کنم که این نوع مناظره‌ها در کشور ما که در صداسیما پخش می‌شوند، راه به جایی نمی‌برد و فایده‌ای هم نخواهند داشت. پس از اتمام این دوره صداوسیما ادعا خواهد کرد که ساعت‌ها را در اختیار هر یک از کاندیدها قرار داده است، ولی واقعاً این برنامه‌های متکلم‌وحده راه به جایی نمی‌برد.
او همچنین درباره‌ی پرسش‌هایی که از هر یک از کاندیداهای ریاست جمهوری پرسیده می‌شود، بیان کرد: مشخص نیست که چه کسانی این سوالات را طراحی کرده‌اند. به نظرم کاندیداها باید در پاسخ به پرسش‌های از پیش اعلام شده درباره مسائل کلان مملکتی، درباره برنامه‌ها و دیدگاه خودشان سخن بگویند و همین باعث می‌شود چهار سال دیگر مردم بتوانند در قبال این گفته‌ها و وعده‌ها مطالبه‌گری کنند. این فضا که هر کسی انتقاداتی را نسبت به دیگری وارد کند و دیگری فحاشی کند هیچ فایده‌ای نخواهد داشت.


منبع: بهارنیوز

پست امیر تتلو قبل از رفتن به زندان

امیر تتلو در پستی در صفحه شخصی خودش اعلام کرد که شنبه خودش را تحویل پلیس خواهد داد.

به گزارش ایران، امیرحسین مقصودلو معروف به تتلو خواننده پر حاشیه موسیقی زیرزمینی ایران این بار در صفحه شخصی اش با انتشار پستی اعلام کرده است که می خواهد خودش را تحویل پلیس بدهد.

سال گذشته او به واسطه انتشار صدایی که حاوی تهدید بازپرس پرونده اش بود به داسرای فرهنگ و رسانه احضار شد و پس از آن دستگیر شد و حدوود دوماه را در بازداشتگاه به سر برد. با آزادی او و پس از مدتی حرف از حکم ده ساله حبس برای او در رسانه ها منتشر شد. پس از آن بود که این خواننده فعالیت های موسیقی خودش را ادامه داد. اما حالا با انتشار این پست مشخص می شود افرادی که برای او سند آزادی گذاشته اند صبرشان به سر آمده و احتمالا مطالبه سند خودشان را کرده اند!

پست امیر تتلو قبل از رفتن به زندان


منبع: عصرایران

اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان

“سونات پاییزی” اقتباس یا نگاه و یا آن طور که خود جلال تهرانی نویسنده و کارگردان نمایش مدعی است، مواجهه‌ای است با فیلم “سونات پاییزی” ساخته اینگمار برگمان. البته برای عشاق برگمان، این کارگردان بزرگ تاریخ سینما، دیدن این نمایش بسیار جذاب است.

– علیرضا نراقی:  “سونات پاییزی” اقتباس یا نگاه و یا آن طور که خود جلال تهرانی نویسنده و کارگردان نمایش مدعی است، مواجهه‌ای است با فیلم “سونات پاییزی” ساخته اینگمار برگمان. البته برای عشاق برگمان، این کارگردان بزرگ تاریخ سینما، دیدن این نمایش بسیار جذاب است. اما آنچنان هم آنها را از موتیف‌ها و آن نرمی و تأکید خُلَص بر زبان و دیالوگ‌ها در آثار برگمان مشعوف نمی‌کند. تهرانی تلاش کرده که با یک سبک‌پردازی مینیمالیستی اما تماماً نمایشی به نتیجه‌ای برسد که بیشتر از متن در اجرا شکفته می‌شود و به همین علت فضاسازی متفاوتی با برگمان پیدا می‌کند.

به عکس آنچه این روزها درباره نمایش، تهرانی گفته می‌شود، “سونات پاییزی” به هیچ وجه ایستا نیست، به هیچ وجه در زیاده‌گویی غرق نیست و اساساً زبان در نمایش از یک گفتار ساده به عنصری اجرایی بدل شده است. این نمایش البته که تا بن دندان حسی است و درباره یکی از پیچیده‌‌ترین روابط دنیا یعنی رابطه مادر و فرزندی است، اما آنچه تهرانی انجام داده پرهیز دادن بازیگران از احساسات‌گرایی در بیان است، پرهیز از ایجاد میزانسن‌هایی رویاروی هم برای جلوه‌پذیر کردن گریزناپذیری فردیت سرد آدم‌ها تا احساس آن چیزی باشد که در لابلای نت‌ها بیان می‌شود، درست شبیه چیزی که در شبه مسابقه نواختن قطعه‌ای بین این مادر و دختر گفته می‌شود.

سونات پاییزی

“سونات پاییزی” اثری است که دیدن آن نیاز به توجه، تمرکز و غرق شدن در فضا را دارد، قطع ارتباط با نمایش به معنای بیرون آمدن از جهان آن است. این تقریباً تفاوت اساسی کاری است که “سونات پاییزی” می‌کند در نسبت با آثار متداول نمایشی. مسئله ساختن جهانی خودبنیاد با نشانه‌هایی متنوع در درون همین جهان است که تماشاگر در آن قرار گیرد و صرفاً ناظر آن نباشد، تماشاگر باید خود را به اثر بسپارد و تجربه کندی پیش روی نمایش را به تجربه غرق شدن در عمیق‌ترین عواطف انسانی بسپارد، جایی که تجربه عینی- آفاقی زمان به تجربه درونی- انفسی از آن بدل می‌شود. تجربه شگفت‌انگیزی که باید با سکوت به سمت آن رفت.

نگاهی به اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان

“سونات پاییزی” هر شب ساعت ۲۰:۳۰ در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود و اجرای آن تا ۱۷ اردیبهشت‌ماه ادامه دارد.


رومئو و ژولیت

نمایش “رومئو و ژولیت” به نویسندگی باقر سروش و کارگردانی هستی حسینی و طراحی مصطفی کوشکی بنا به هر انگیزه‌ای که شکل گرفته باشد، اینک یک اسکلت است. یک سازه عظیم که رومئو و ژولیت را در خود هضم کرده است. بازخوانی ساده‌ای از متن رخ داده، یک بازخوانی مینیمالیستی و بدون تکلف و اضافات، اما آنچه اتفاق افتاده کوچکی درام، بازیگری، میزانسن و حرکت در بزرگی صحنه و نشانه‌های بصری کار است. البته این نسبت، زمانی که متن همراه این شیوه اجرایی باشد اصلاً بد نیست و در نهایت نوعی تجربه از یک متن کلاسیک محسوب می‌شود، اما آن چیزی که رومئو و ژولیت را بی‌روح کرده ناهمگونی بازخوانی و متن با اجرا و صحنه است، که در نهایت بازیگری و ارتباط بازیگران را هم تقلیل داده و متن را در اجرا به یک امر تزئینی بدل کرده است؛ چیزی که در نهایت به ارتباط حسی مخاطب ضربه می‌زند و این رابطه را در سطح شگفتی نگه می‌دارد.

نگاهی به اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان 
ما فراروی از احساس را در این نمایش برای رسیدن به امری معقول نمی‌بینیم، این در ادعای اجرا هم نیست، اما از ارتباط حسی هم خبری نیست. درست است که یک عشق جوانانه مدرن ساخته می‌شود در شمایل‌هایی خیال انگیز، درست است که رومئوی این نمایش شمایل یک راک استار را دارد و ژولیت‌اش با بازی دختری سرکش و عصیان‌گر می‌نمایاند، اما اینها تبدیل به روندی دراماتیک نمی‌شود تا مخاطب را به درون احساسات آدم‌ها بکشاند. فارغ از این شمایل‌سازی در شخصیت‌پردازی حتی حضور خیال‌انگیز و چشم‌نواز ماسک‌ها و جادو و آدم‌های گویی مسخ شده هم از دل این سازه عظیم اجرایی، حسی را به مخاطب منتقل نمی‌کند. تولید مشترک باقر سروش به عنوان نویسنده، مصطفی کوشکی طراح صحنه و مشاور کارگردان و هستی حسینی کارگردان نمایش اثری متفاوت اما ناماندگار در ذهنیت و روح را سبب شده است، اثری که به سبب تصویر و شرایط مشقت بار اجرایی برای بازیگران در ذهن می‌ماند، همین.  

 “رومئو و ژولیت” در تئاتر مستقل تهران هر شب ساعت ۲۰:۳۰  روی صحنه می رود و اجرای پایانی آن ۳۰ اردیبهشت‌ماه است.


هملت

“هملت” نوشته شهرام احمدزاده و به کارگردانی آرش دادگر، شمایلی است متخیل و با متنی آشکارا برگرفته از عناصر ساختارشکنانه یک درام پست مدرن. پراکندگی، تکیه کردن بر خرده روابط و روایت‌های درون متن، پارودی و به استهزا کشیدن امور در ظاهر جدی و تراژیک از تمهیدات برسازنده این سبک در نمایش هملت است. اثر مشهوری در جهان وجود دارد به نام “هملت ماشین” – که به فارسی هم دو ترجمه از آن موجود است که توسط ناصر حسینی مهر و مرحوم ایرج زهری انجام شده است- که یک بازخوانی پست مدرن و به شدت سیاسی از نمایشنامه “هملت” است. هاینر مولر نویسنده “هملت ماشین” در این نمایشنامه تا توانسته بنیان‌های متنی هملت را فروریخته و از این طریق جهانی تازه را از آشفتگی و جنایت و تباهی برساخته است. به نظر می‌رسد قرابت‌های زیادی از همین زاویه می‌توان بین “هملت” شهرام احمدزاده و آرش دادگر، با “هملت ماشین” هاینر مولر پیدا کرد.

نگاهی به اقتباس‌های روی صحنه؛ از شکسپیر تا اینگمار برگمان

“هملت” آرش دادگر، برون‌ریزی تصویری آن فضای آشفته‌ای است که در نمایشنامه نهفته است. گویی که این فضای نابسامان به صورت و لباس و کلمات نفوذ کرده است. از این جهت اگر “هملت” آرش دادگر این آشفتگی یا کائوس (Chaos ) را به امری معاصر و سیاسی نه به طریقی کلامی، بلکه در قالبی اساساً نزدیک به امروز و رادیکال بازنمایی می‌کرد آنگاه می‌توانست اثری باشد که بیش از الان ما را به یاد بازخوانی غریب و تکان‌دهنده هاینر مولر از نمایشنامه هملت بیاندازد. بازخوانی هاینر مولر از نمایشنامه شکسپیر اثری است که درون متن و آشفتگی آن را به فجایع قرن بیستم و جنونی که از فرسودگی ایدئولوژی‌ها در انسان معاصر مستولی شده است، پیوند می‌دهد. اما “هملت” دادگر معلوم نیست با چه امر کلی خاصی پیوند می‌خورد.

اثر دادگر نمایش ساده‌ای نیست، تأثیرگذار است، اجرایی منسجم و گرمی است، اما به اندازه‌ای که نشان می‌دهد از درون ملتهب نیست. التهابش را به بیرون و به امری انضمامی گره نمی‌زند، با این وجود تئاتری جدی با شیوه اجرایی توجیه‌پذیر است. در این میان هم‌خوانی بازی‌ها با صحنه و درماتورژی کار از نکات مهم نمایش است. “هملت” نمایشی با کیفیت و اجرایی دلچسب است چون این انسجام را در عین آشفتگی حفظ کرده است.

“هملت” نیز در سالن اصلی تئاتر شهر  هر شب ساعت  ۱۹:۳۰ اجرا می‌شود و تا ۲۰ اردیبهشت‌ماه ادامه دارد.


منبع: برترینها

مهدی یراحی: برای بنز سوار شدن، سمت موسیقی نیامدم

: همیشه در کارهایش متن پررنگ‌تر از حاشیه است. در زندگی شخصی و روند کاری‌اش هم این‌طور است. به همین دلیل خیلی‌ها می‌گویند اگر بیشتر به سراغ حاشیه و کارهای عامه‌پسند می‌رفت، می‌‌توانست پاپیولارتر باشد. اما با همین شرایط هم کارهای زیادی دارد که هم‌زمان مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار می‌گیرد. اتفاقی که برای خیلی‌ها رخ نمی‌دهد و معمولاً سخت است در موسیقی پاپ کارهایی را پیدا کنید که هم اهل فن و هم شنونده‌ها دوستش داشته باشند.
 
با وجود این شرایط، «مهدی یراحی» روند خوبی در برگزاری کنسرت‌ها و فروش آلبوم‌هایش داشته و زمستان سال گذشته هم آلبوم چهارم خود به نام «آینه قدی» را منتشر کرد. اثری که دور از فضای مرسوم بازار بود اما خودش می‌گوید که حال این روزهایش است و از این به بعد او را بیشتر با استایل «آینه قدی» خواهیم دید و شنید. این روند را در کنسرت‌هایش هم دنبال خواهد کرد و قرار است که او روز اول خرداد پس از مدت‌ها در برج میلاد تهران با رپرتواری متفاوت روی صحنه برود.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
اما نکته جالب در مورد بی‌حاشیه بودن مهدی یراحی، این است که او معمولاً با رسانه‌ها مصاحبه‌ای ندارد؛ اما چندی پیش میهمان دفتر سایت «موسیقی ما» بود تا پس از سه سال و نیم، به ناگفته‌های زیادی پاسخ دهد. این خواننده در اولین گفت‌وگوی مفصل خود، پس از آلبوم‌های «مثل مجسمه» و «آینه قدی» در مورد جزئیات فعالیتش در سال‌های اخیر، حواشی آثارش، حواشی فعالیت‌های هنری‌اش و همچنین حال و روز آینده‌اش سخن گفت.
 
 از آلبوم «امپراطور» شروع کنیم. آلبومی که منتقدپسند بود اما تمام قطعاتش نتوانست در میان مخاطبان عام فراگیر شود.

از مردم عام می‌توانید برش‌های مختلفی در اجتماع پیدا کنید. فکر می‌کنم منظور شما از مخاطب عام، شنونده‌های ۱۲ تا ۲۰ سال باشد و باید بگویم که آلبوم «امپراطور» برای افراد بالای این رنج سنی بود. این موضوع را قبول دارم ولی «امپراطور» را یک آلبوم منعطف می‌دانم؛ چون از قطعه‌ای مثل «از خودت خبر بیار» تا «هر جای دنیایی» در آن وجود داشت.

هدفمان از تولید «امپراطور» این بود که به مخاطبان مختلف سوزن بزنیم و می‌خواستم ببینیم که در چه سبکی می‌توان اثرگذارتر بود. در «امپراطور» به نوعی داشتم قِلِق‌گیری می‌کردم و می‌خواستم ببینم چگونه شنیدنی‌تر هستم و هیچ ادعایی نداشتم که سبک قطعات یا استایل خواندن‌ام را پررنگ‌تر کنم. اگر به آلبوم «منو رها کن» دقت کنید، متوجه می‌شوید که در آن‌جا به غیر از آن قطعه عربی، استایل مشخص‌تری داشتم و کل کارها یک‌دست بود. اما ترانه‌های امپراطور مثل «ما هیچ وقت با هم نبودیم» و موضوعاتی از قبیل طلاق عاطفی، دغدغه طیف عمده‌ای از مخاطبان است. شاید یکی از دلایلی که باعث شد آن اثر به قول شما به خوبی شنیده نشود، پخش ضعیفش بود ولی با این وجود، برخی از مخاطبان آن را بهترین آلبومم می‌دانند.
 
نتیجه ارزیابی سبک‌های مختلف و سوزن‌زدن به مخاطبان چه شد؟

نتیجه‌اش این بود که میان آهنگی مثل «هر جای دنیایی» و «منو رها کن» به یک میانگین و همچنین در کل، به یک ادبیات و مخاطب مشخص‌تری رسیدم. امروز که با شما صحبت می‌کنم، یک «مثل مجسمه» و یک «آینه قدی» را هم پشت سر دارم و نسبت به زمان «امپراطور» به بینش متفاوتی رسیده‌ام و فکر می‌کنم در کارهایم در کل به پختگی بیشتری رسیده‌اند.
 
 برای پیدا کردن مخاطب و ادبیات مشخص، چرا از تک‌آهنگ استفاده نکردی؟

از کودکی همیشه دوست داشتم عکس و چیزهای دیگر جمع کنم و از درست‌کردن کلکسیون لذت می‌بردم.

 پس آرشیوباز هم هستی!

دقیقاً و الان آرشیوهای مختلف دارم. فارغ از اینترنت و بحث تک‌آهنگ فکر می‌کنم تا آخر عمر، آلبوم منتشر خواهم کرد! چون از آن لذت می‌برم. البته صحبت شما درست است و انتشار آلبومی مثل «امپراطور» که یک‌دست نبود، ریسک به حساب می‌آمد. آلبوم متنوعی جمع کردیم تا هم خود و هم مخاطب را تست کنیم تا ببینیم چگونه می‌توان اثرگذارتر بود.
 
 اما نه فقط در ایران، که در دنیا هم فضای موسیقی از آلبوم فاصله گرفته و به سمت سینگل‌ترک پیش رفته است.

صنعت موسیقی دنیا لااقل پنجاه سال از ما جلوتر است؛ اما آنها هنوز هم آلبوم منتشر می‌کنند. پس ما حداقل تا پنجاه سال دیگر فرصت داریم آلبوم منتشر کنیم. مثلاً «اَدل» آلبوم منتشر می‌‌کند و تمام جوایز را می‌برد.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
 اَدل هر چهار پنج سال یک بار آلبوم منتشر می‌کند، نه سالی یک آلبوم!

در مثل مناقشه نیست اما به‌هرحال آلبوم منتشر می‌کنند. «پینک فلوید» یا «مایکل جکسون» هم هر سال آلبوم منتشر نمی‌کردند اما بلاتشبیه من هم قصد ندارم هر سال آلبوم بیرون بدهم! نگاه من به آلبوم، نگاه دودوتا چهارتایی نیست؛ بلکه از این پروسه لذت می‌برم و همین الان مشغول کار روی آلبوم بعدی هستیم. هر وقت هم آماده شود، آن را منتشر خواهیم کرد.
 
 آلبوم‌هایت انگار مثل میوه هستند که وقتی می‌رسند، صبر نمی‌کنی و منتشرشان می‌کنی.

چرا باید صبر کنم؟ وقتی که در آن زمان چیز بیشتری بلد نیستم و احساس می‌‌کنم به نسبت انتظاری که از پختگی آن اثر دارم نزدیک شده‌ام، باید آن را منتشر کنم.
 
 من آلبوم را در مقابل تک‌آهنگ نمی‌بینم؛ اما به نظرم باید فاصله منطقی بین دو آلبوم باشد. «مثل مجسمه» و «آینه قدی» در دو سال متوالی منتشر شدند.

همیشه مشغول ساخت و تولید موسیقی‌ام و معمولاً هر زمان آلبومی را منتشر می‌کنیم، شعر و ملودی‌های آلبوم بعدی آماده‌اند. اینطور نیست که منتظر بمانیم آلبوم منتشر شود و سپس ساخت کارهای بعدی را آغاز کنیم. اعتقاد دارم مؤلف اصلاً نباید دنبال مخاطب برود و مخاطب باید پشت‌سر مؤلف حرکت کند.
 
 الان که به این چهار آلبوم نگاه می‌کنی، چه آهنگ‌هایی هست که اگر امروز می‌خواستی تصمیم بگیری، آنها را نمی‌خواندی؟

اگر به گذشته برمی‌گشتم، مثلاً «چشای دریایی» را نمی‌خواندم. بسیار کار خوبی است اما بیان آن شعر و ملودی از زبان من جذاب نیست و این موضوع را روی استیج فهمیدم. شاید امروز «مهم اینه» را هم نمی‌خواندم. در حالی که این دو آهنگ بین مخاطبان ۱۲ تا ۲۰ ساله پرطرفدارند اما با وجود ترانه و ملودی بسیار خوب، این کارها شاید مناسب صدا و استایل من نبودند. به عنوان مثال قطعه «آشوب» که آن هم ترانه و ملودی امیرعلی بهادری است را مناسب خودم می‌دانم؛ در حالی‌که مثلاً «چشای دریایی» نه. پس مشکل از سازنده این کارها نیست بلکه مشکل از انتخابم بوده است. یا اگر هزار بار دیگر به گذشته برگردم، آهنگ عربی «علی مودک» را با وجود ریتم بسیار شادش می‌خوانم.
 
 قطعه «عطر تو» چطور؟

زمانی که «عطر تو» را می‌خوانم، کاملاً حس می‌کنم خودم هستم. از خواندن «مهم اینه» پشیمان نیستم ولی اگر این کار یا «چشای دریایی» را یک خواننده جوان‌تر می‌خواند، مناسب‌تر بود. قرار نیست من خواننده بازار باشم چون راستش را بخواهید از صرفاً بازاری‌بودن لذت نمی‌برم.
 
 واقعاً لذت نمی‌بری؟

شما به «آینه قدی» نگاه کنید. به نظرتان آلبوم بازار است؟

فکر می‌کنم آلبوم مناسب کنسرت هم نیست.

با توجه به همراهی مخاطبان در مراسم روز انتشار و رونمایی اثر و کنسرت اسفندماه تهران و اینکه بیشتر از یک ماه از انتشارش نمی‌گذشت، فکر می‌کنم این آلبوم برای کنسرت هم مناسب باشد. اما اگر بخواهم وارد بازی بازار بشوم، چون تن به خیلی چیزها نمی‌دهم، قطعاً شکست خواهم خورد. اگر در زمین بازار بازی کنم، اذیت می‌شوم و به همین دلیل، زمین بازی خودم را عوض کرده‌ام. خواندن شعری مثل «آینه قدی» یا «بی‌سرزمین» -که یک عاشقانه اجتماعی است- نشان می‌دهد که به هر قیمتی دنبال بازار نیستم. مرجع من در موسیقی، قلب خودم است و هر آنچه که حالم راخوب می‌کند.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
 رسیدن به این نکته، برای یک هنرمند بسیار مهم است.

امروز به این نتیجه رسیده‌ام و تا چند سال پیش، سر همین موضوع، چالش‌های زیادی داشتم.
 
 به دلیل اینکه در موسیقی پاپ ایران پرودیوسر نداریم و نهایتاً خواننده به تشخیص و سلیقه خودش آثاری را می‌خواند و بعداً ممکن است نگاهش عوض شده باشد. خیلی از خواننده‌ها بوده اند که توانایی خود را ثابت کرده بودند اما به دلیل انتخاب‌های نادرست از بازی خارج شدند.

شاید آنها هم برای دل‌شان خوانده‌اند و خودشان راضی باشند ولی در کل اعتقادم این است که نباید هنرمند را بابت سلیقه‌اش تَخطَئه کرد. یا باید مخاطب کارش بود یا نبود. شاید فکر کنید می‌گویم مرا نقد نکنید؛ اما منظورم این نیست. نقد کنید و من هم به حرف‌ها گوش می‌کنم و جایی که احساس کنم به بهترشدن کار منجر می‌شود را می‌پذیرم.
 
 به نظر می‌رسد ما آن آدم کناری را نداریم که در انتخاب‌های درست به خواننده‌ها کمک کند.

حرف شما درست است اما در مورد خودم صد در صد مصداق ندارد چون قبل از اینکه خوانندگی را به شکل جدی دنبال کنم، پرودیوسر بودم و برای خواننده‌ها آلبوم جمع می‌کردم.
 
 دوست داری چنین آدمی کنارت باشد تا حتی پول بیشتری هم بسازی؟

اگر در ایران پرودیوسر داشتیم، دوست داشتم در کنارم حضور داشته باشد. چون لذت‌بخش است و راه را برای خواننده هموارتر می‌کند. اخیراً دیده‌ام که برخی از دوستان مصاحبه می‌کنند و می‌گویند که من پرودیوسر فلانی بوده‌ام. باز هم دم یکی از این دوستان گرم که گفت من قرار نیست کار فرهنگی کنم و می‌خواهم تجارت فرهنگی داشته باشم. چون بعضی‌ها توهم دارند که به جریان فرهنگ خط می‌دهند. کلاً ما غیر از خود موزیسین‌ها شخصی به نام پرودیوسر در ایران نداشته و نداریم. من در حدی که بتوانم از پس کار خودم بر بیایم، به مسائل مالی فکر می‌کنم و اگر پرودیوسر کنارم نباشد، باز هم سعی می‌کنم کار خودم را انجام دهم. اگر دنبال کاسبی بودم، با اندک هوشی که دارم قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم. چون تصور می‌کنم خوانندگی در ایران از بازیگری -که می‌گویند بعد از کار در معدن سخت‌ترین کار است- هم سخت‌تر و پرحاشیه‌تر است.
 
از آهنگسازی می‌توانستی این‌قدر پول دربیاوری؟

نه، این‌قدر پول را نمی‌توانستم دربیاورم. چون الان خیلی پولدارم! (خنده) شما هر قدر آهنگسازی کنید، اندازه خواننده‌ای که به کنسرت برسد، پول در نمی‌آورید. نسبت به بعضی از همکاران کنسرت‌های کمتری دارم؛ چون برخی از آنها حتی شاید روزی دو سه برنامه اجرا کنند. اما قلباً دوست ندارم در فاصله زمانی کوتاه چندین سانس کنسرت داشته باشم. دلیل حرفم این نیست که همیشه نمی‌توانم این تعداد کنسرت را پر کنم. معمولاً از تهیه‌کننده‌ها خواهش می‌کنم که حتی‌المقدور در هر شب یک سانس کنسرت برگزار کنیم؛ چون طبیعتاً انرژی‌ام کم می‌شود و در حق مخاطبان یک سانس اجحاف خواهد شد.
 
پروسه آهنگسازی‌ات مداوم است یا دوره‌های وقفه و خاموشی دارد؟

در زمان آلبوم «مثل مجسمه» حرف جدیدی برای آهنگسازی نداشتم و به همین دلیل در آن مجموعه فقط یک ملودی ساختم. اما در آلبوم «آینه قدی» سرحال‌تر بودم و کارهای بیشتری ساختم.
 
 در آن دوره‌های خاموشی چه کارهایی انجام می‌دهی؟

مستندهای تاریخی و سیاسی و روان‌شناختی و… می‌بینم. مطالعه می‌کنم و پیگیر تاریخ معاصر هستم. شعر می‌خوانم و شاملو را نمی‌توانم از زندگی‌ام حذف کنم. در این دوره‌های خاموشی، معمولاً کمتر به موسیقی گوش می‌دهم و بیشتر فیلم و مستند می‌بینم. حقیقتش را بخواهید، هنوز آن کارهایی که می‌خواهم را نه ساخته و نه خوانده‌ام. دیگر صرف گوش‌کردن به موسیقی آن‌قدر رویم تأثیر نمی‌گذارد و بیشتر می‌خواهم به فکر و نگاهم عمق بدهم. البته هنوز هم پینک‌فلوید یا اسکورپیونز که گوش می‌دهم، مسخ می‌شوم. الان بیشتر می‌خوانم، می‌بینم و با آدم‌هایی که از خودم باسوادترند، گفت‌وگو می‌کنم و یاد می‌گیرم.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم 
آن کارهایی که می‌گویی تا کنون نخوانده‌ای، چیست؟

دوست دارم کارهایی را بخوانم که برای خودم بیشر دغدغه‌اند. شاید از این سن به بعد، کارهای اجتماعی‌ام بیشتر شوند. حتی «آینه قدی» یا «بی‌سرزمین» عاشقانه‌‌هایی اجتماعی‌ هستند. با اینکه فارغ از ترانه «خاک» بیشتر در جامعه به عنوان یک خواننده عاشقانه‌خوان مطرح شده‌ام، اما دغدغه‌های این روزهایم متفاوت است.
 
 پس مسائل زادگاه و همشهری‌هایت برایت دغدغه بزرگی بود که آهنگ «خاک» را برایشان خواندی.

وضعیت کنونی اهواز که مدتی است رسانه‌ای شده و دیگران از آن خبردار شده‌اند، پانزده سال است که به همین شکل است. براساس ایده اولیه‌ای که در ذهن من و روزبه بمانی بود قصد داشتیم با نگاهی به تاریخ خوزستان و کارون و گره‌زدن آن به مشکلات روز مردم زادگاهم، این قطعه را به سرانجام برسانیم. تا اینکه پس از سه سال انتظار، بهمن ۹۳ اولین کنسرت اهواز را در یکی از بدترین شرایط آب و هوایی برگزار کردیم. به خاطر دارم آن‌قدر خاک زیاد بود که در یک اتاق در بسته و زیر پتو، دهانم پر از گِل می‌شد! از شدت خاک و خفگی بغض کردم. به روزبه بمانی گفتم بیا حرف دل مردم را بدون هیچ تکلفی بزنیم. همه ابیات این شعر حرف مردم خوزستان است که مثلاً می‌گویند این استان نبض اقتصاد ایران است اما چرا پول نفت، آن طور که شایسته است خرج خودمان هم نمی‌شود؟ قلم روزبه بمانی در اجتماعی‌نوشتن بسیار عالی است. همچنین جا دارد از تنظیم زیبای هومن نامداری و همدلی‌های دوست عزیزم سعید زمانی در این مجال تشکر کنم. به لطف خدا «خاک» کار خودش را کرد و مردم هم آن را پذیرفتند.
 
 شاید اگر تو بچه اهواز نبودی و خواننده دیگری این کار را می‌خواند، موفق نمی‌شد.

شاید همین‌طور است. چون اگر خواننده دیگری «خاک» را می‌خواند، شاید تعبیر به موج‌سواری می‌شد. زمانی که می‌خواستم این کار را بخوانم، از سوی خیلی‌ از دوستان نهی شدم. چون کاری نیست که به سفارش ارگانی حکومتی ساخته شده باشد و با احترام به عده اندکی که به حال مردم توجه و دلسوزی دارند، خوشایند بعضی‌ها نبود. یادم هست سال ۹۲ که زنجیره انسانی برای اعتراض به طرح انتقال آب کارون تشکیل شد، عده کثیری از مردم چند نوبت کنار ساحل رود کارون جمع شدند و من در یکی از این زنجیره‌های انسانی شرکت کردم که برایم مشکلاتی را هم به وجود آورد و در پی آن به پلیس امنیت اهواز تعهد دادم که کمافی‌السابق در هیچ اجتماع غیرقانونی شرکت نکنم. این روزها هم برخی از همشهریان عزیز می‌پرسند چرا در اجتماعات اعتراضی به وضعیت بد مردم خوزستان حضور پیدا نمی‌کنم. خواستم از این طریق دلیلش را بدانند که من در حد خود و در زمینه کاری‌ام آنچه از دستم برمی‌آمده را انجام داده و خواهم داد.
 
 بعد از قطعه خاک انتقادی هم شنیدی؟

آن زمان که «خاک» را ساختیم و منتشر شد، هنوز موج رسانه‌ای معضلات خوزستان راه نیفتاده بود و هر منتقد منصفی متوجه می‌شود که آن کار را برای درد دل خود و همشهریانم ساخته‌ام. تازه از زمستان ۹۵ که برق و آب اهواز قطع شد و وزیر نیرو و مسئولین به اهواز آمدند، توجهات بیشتری به معضلات مردم خوزستان جلب شد که امیدوارم مداوم و ثمربخش باشد. یعنی فقط مختص شرایط سیاسی کنونی جامعه نباشد و حرف‌ها و وعده‌هایی که برای دلجویی از مردم خوزستان از سوی مسئولین زده شد مقطعی نبوده و عملی شوند.
 
 به غیر از «خاک»، اغلب کارهای اجتماعی تو دغدغه‌های عاشقانه دارند. قصد نداری برای معضلات دیگر اجتماعی کاری بخوانی؟

به عنوان مثال چند سال است که شعری مرتبط با دغدغه سرطان دارم و می‌خواهم روی آن کار کنم؛ اما مثلاً مسأله‌ای چون طلاق عاطفی در موسیقی ایران مورد توجه نبوده است. یا مثلاً در مورد اعتیاد، آهنگ‌ها و فیلم‌های زیادی ساخته شده است. بیشتر سعی می‌کنم به معضلات اجتماعی که محجور مانده‌اند بپردازم. مثلاً یکی از محجورترین و مهم‌ترین بحران‌های دوران ما، بحران عشق است. هنوز هم ما نمی‌فهمیم که نسل قبل از خودمان چه‌طور با خودشان به صلح رسیده بودند و می‌توانستند در حین زندگی عاشق باشند؟ مثلاً زمانی که حادثه پلاسکو رخ می‌دهد، تصاویر آتش‌نشان‌هایی که برای رفقای خودشان و مردم دل به آتش‌ می‌زنند، متأسفانه برای ما خیلی غریبه است. کلاً عشق و از خودگذشتگی و بخشش، مسائل اجتماعی‌ای هستند که علاقه‌مندم به آنها بپردازم. معضلی چون اعتیاد هم می‌تواند معلول همین علت‌هایی باشد که گفتم.

 برگردیم به بحث کارهایی که در گذشته نمی‌خواندی. اگر آهنگی باشد که خودت دوستش نداشته باشی اما سانس‌های کنسرت‌هایت را دوبرابر کند، آن را نمی‌خوانی؟

قطعاً نه.
 
 واقعاً نمی‌خوانی؟! یعنی کاری که شعر و ملودی خوبی داشته باشد اما خودت دوستش نداشته باشی.

یک نگاه به آلبوم‌‌هایم بیندازید، دیگر نیازی نخواهد بود که بابت حرفم حجت از من بخواهید. مثلاً قطعه «نفس» بازاری است؟! با اینکه مخاطب خودش را هم پیدا کرده است. یک زمان شانس می‌آورید و آنچه که خودتان دوست دارید، با ذائقه عمومی هماهنگ می‌شود و من اینقدر ذهن بسته‌ای ندارم که چنین کاری نخوانم! قطعاً دوست دارم کنسرت‌هایم همیشه پر باشد اما از صمیم قلب می‌گویم نمی‌خواهم کنسرت‌هایم به هر قیمتی بفروشد و به داشتن مخاطبینی کم‌تعدادتر اما همراه و عمیق‌تر راضی‌ام.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
 «عشق من باش» را اگر برای تو بود می‌خواندی؟

شاید «عشق من باش» را همان زمان تولیدش با ایجاد تغییراتی در ترانه‌اش می‌خواندم.
 
 «سکوت» محسن یگانه را چه‌طور؟

باز هم با تغییراتی در ترانه شاید این کار اجرایش می‌کردم.
 
 «خوشگل عاشق» فریدون را چه‌طور؟

آن را حتماً می‌خواندم.
 
 «شهر باران» محمد علیزاده را می‌خواندی؟

شاید «شهر باران» را با کمی اعمال نظر در ترانه‌اش می‌خواندم. چون فضای تنظیم و در کل موسیقی‌اش را دوست دارم.
 
 «وایسا دنیا» را می‌خواندی؟

ترانه «وایسا دنیا» را هنوز هم دوست دارم با کمی تغییر در شعرش بخوانم.
 
«سلام آخر» احسان خواجه‌امیری را چه‌طور؟

موسیقی این کار را دوست دارم. با اینکه ترانه‌اش هم بی‌ادعا است و روی کاغذ ترانه عجیبی نیست اما روی آن ملودی نشسته و به اصطلاح از کار درآمده است.
 
«کوه» که برای «علی لهراسبی» ساختی چه‌طور؟ یا قطعات آلبوم «بی‌خوابی» سعید شهروز؟

ای کاش قطعه «کوه» را خودم می‌خواندم. در میان کارهایی که برای سعید شهروز ساختم، قطعه «چند سال از امشب بگذره»، «به من خوبی نکن»، «تبعیدی» یا «ما عاشق هم بودیم» را حتماً می‌خواندم.
 
 آلبوم «بی‌خوابی» که یکی از بهترین آلبوم‌های پاپ دهه ۸۰ بود، چرا میان مردم هیت نشد؟

سعید شهروز یک قالبی به خود گرفته بود و شاید اشتباه من و تیم تهیه آن آلبوم این بود که خواستیم او را به قالب خودمان نزدیک کنیم. ما به این مساله توجه نکردیم که آن قالب خودش یه مدل مشخص است و سعید شهروز برای مخاطب موسیقی با همان فرم ده آلبوم اولش جا افتاده است.
 
 حرفش پیش نیامد که آن آلبوم را خودت بخوانی؟

زمان تولید آلبوم «بی‌خوابی» بیشتر به فکر آهنگسازی بودم و آن زمان دیگر کار را برای سعید بسته بودیم و عادت ندارم کاری که برای دیگران ساخته‌ام را پس بگیرم. همان دوره قطعه «تنها نرو» یا «بوی عید» را برای علی لهراسبی ساخته بودم اما شاید یک زمانی برخی از آهنگ‌هایی را که برای اجرا به خواننده‌های دیگر واگذار کرده‌ام را دوباره با صدای خودم اجرا کنم.

 بین موسیقی و زندگی کدام را انتخاب می‌کنی؟

بین موسیقی و زندگی، قطعاً زندگی را در مفهوم انسانی‌اش انتخاب می‌کنم.

 اگر همه زندگی‌ات، ساز یا حنجره‌ات باشد اما بگویند که نباید ساز بزنی یا بخوانی وگرنه زندگی‌ات به خطر می‌افتد، انتخابت چیست؟

اگر بدانم خیلی عمر می‌کنم، شاید دیگر نخوانم یا ساز نزنم! چه کاری است؟! (خنده) مگر آنکه خواندن منجر به رسیدن به مفهومی انسانی‌تر از ادامه حیاتم باشد.
 
 یک دوره بحرانی هم داشتی که نمی‌توانستی بخوانی.

بله، این مورد را در «خندوانه» مطرح کردم و حاشیه‌هایی هم داشت. البته به نظرم حاشیه همیشه بد نیست و یک وقت‌هایی ارزش دارد.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم

 
مثلاً حاشیه‌های مایکل جکسون ارزش داشت؟

اشاره‌ات به همان پست پرماجرا است! (خنده) اما بله حاشیه‌های مایکل جکسون ارزش داشت. برای چندمین‌بار فیلم تمرین کنسرتش را دیدم و ساعت ۴ یا ۵ صبح در اینستاگرام پست گذاشتم. حالم گرفته بود و در مورد وجهه هنری‌اش نوشتم که مرگ حق است ولی حق تو نبود. فردایش از خواب بیدار شدم دیدم یک فوج کامنت توهین برای من و مایکل جکسون گذاشته‌اند!(خنده) برخی هم گفتند که مایکل مسلمان بوده اما من گفتم که انسانیت قبل از هر چیز اهمیت دارد و ما مسلمان می‌شویم که آدم‌تر شویم. زیاد اهل جواب دادن نیستم اما آن زمان متنی در این زمینه نوشتم. نمی‌دانم چرا این‌قدر مردم عجولی هستیم و نمی‌خواهیم راجع به قضاوت و حرفی که می‌زنیم، فکر کنیم. در یادداشت «من یک معتادم» این موضوع را بیان کردم که تا زمانی که نگاه ما برای تغییر به سمت یکدیگر است، تغییر نمی‌کنیم. بلکه باید از خودمان شروع کنیم.
 
 با توجه به این مسائل در فضای مجازی، مثل خیلی از خواننده‌های پاپ دیگر روزی وسوسه نشده‌ای صفحه‌ات را ببندی؟

حواشی فضای مجازی برایم اهمیت ندارد اما بزرگ‌ترین معضل جامعه ما و خودم این است که دیگر بیش از اندازه بی‌سوادیم. همین باعث می‌شود که به همدیگر توهین کنیم.
 
 در این سال‌ها و خصوصاً سال گذشته با تلویزیون هم حاشیه‌های کمی نداشتی.

با تلویزیون قهر نیستم و اولین کاری که خواندم، برای تیتراژ برنامه «شب‌ شیشه‌ای» بود. ولی یک‌سری از برخوردهای سلیقه‌ای تلویزیون حالم را بد می‌کند. مثلاً سال گذشته برای تیتراژ «ماه عسل» قطعه «نگو نگفتی» را خواندم و ابتدا تأیید و سپس رد کردند. در ادامه ده یازده روز رفت‌وآمد داشتند و خودم هم خسته شده بودم و گفتند که به دلایلی، این کار را پخش نمی‌کنند. صادقانه بگویم در همکاری با تلویزیون دل‌زده شده‌ام. ممکن است برخی از خرده‌مسئولان تلویزیون با من مشکل داشته باشند و از سر کینه‌توزی علاقه‌ای به حضورم در تلویزیون نداشته باشند که برایم مهم نیست.

در ادامه بحث آلبوم‌ها، چه شد که امیرعلی بهادری به نقش اول ترانه و ملودی‌های آلبوم «مثل مجسمه» تبدیل شد؟

نقش پررنگ امیرعلی بهادری در «مثل مجسمه» یک اتفاق بود. اصلاً کار هنری مثل تولد، یک اتفاق است. خیلی چیزها دست به دست هم داد که چنین اتفاقی رخ دهد. شرایط به گونه‌ای شد که خودم تنها یک ملودی در آلبوم «مثل مجسمه» ساختم. در آن دوره کارهای من و امیرعلی ناگهان شکل گرفت؛ ولی در عین حال روزبه بمانی ترانه «اشتباه» یا مونا برزویی ترانه «سال درد» یا رستاک حلاج هم دو ترانه و ملودی را داشت که از کارهای خوب آن مجموعه بودند.
 
اما روزبه بمانی نسبت به امیرعلی اسم بزرگ‌تری داشت.

روزبه بمانی به لحاظ درک شعر و ترانه یکی از مبارک‌ترین اتفاقات دوران ما است. اما مگر زمانی که من از روزبه بمانی ترانه «منو رها کن» را گرفتم، چند اثر از او هیت شده بود؟ منظور من این نیست که کسی را کشف می‌کنم، اما اولویت برای من هیچ‌گاه برند بودن همکارم نبوده است و همیشه به کارِ خوب نگاه می‌کنم. امیرعلی زمان آلبوم «مثل مجسمه» توانست پاسخگوی نیازهای من در بخش ترانه و ملودی باشد و به تعامل رسیدیم. امیرعلی بهادری مؤلف است و در مدل خودش از بهترین‌ها است. مثلاً ترانه «بی‌سرزمین» او فوق‌العاده است. خیلی‌ها می‌گویند تو که از روزبه بمانی ترانه می‌خوانی، چرا با امیرعلی بهادری کار می‌کنی؟ اما روزبه در مدل خودش درجه یک است و امیرعلی در مدل خودش.

 ما بُعدی از ترانه‌ها و ملودی‌های امیرعلی بهادری را در آلبوم سوم و چهارم تو شنیدیم که قبل و بعدش با هیچ خواننده دیگری آن‌طور کار نکرد. چطور این بُعد از او را بیرون آوردی؟

من و امیرعلی هر دو به هم نزدیک شدیم. مثلاً برای «آینه قدی» به امیرعلی گفتم که دوست دارم یک کار با بیتِ رپ داشته باشم و همین‌طور هم شد. ببینید چه‌قدر این تلفیق رپ با ترانه «آینه قدی» جذاب است اما فقط شکل بازار نیست.
 
 این نزدیک‌شدن به امیرعلی یا سایر عوامل آلبوم تا چه حد است؟ آنها در حقیقت اپراتور ایده‌هایت می‌شوند؟

دوست ندارم صرفاً به چشم یک خواننده به من نگاه شود؛ چون یک موزیسین کوچک هستم اما تصور می‌کنم در میان خواننده‌ها، بیشترین همفکری را با عوامل آلبومم دارم. البته هیچ‌کدام از عوامل تولید آلبوم‌های من، برایم اپراتور نبوده‌اند. چون آنها کار را می‌نویسند و تنظیم می‌کنند و من فقط سعی می‌کنم به آنها نزدیک شوم و آنها را به خودم نزدیک می‌کنم. مثلاً در قطعه «خاک» سوژه را به روزبه بمانی گفتم اما او بلد است که چگونه بنویسد. به آهنگساز یا ترانه‌سرا پیشنهاد می‌دهم که فلان بخش کار به من نزدیک نیست. شاید برگ برنده من این است که می‌توانم با کسانی که با آنها کار می‌کنم، به نوعی تعامل داشته باشم تا به هیچ‌عنوان حس مؤلف بودن را از آنها نگیرم.
 
 هومن نامداری در آلبوم «مثل مجسمه» بیشترین تنظیم را داشت ولی «سعید زمانی» یک چهره جوان دیگر در آن مجموعه بود که حضورش به چشم آمد. بعداً هم در جاهای مختلف همیشه از او حمایت کردی.

بخشی از موفقیت‌های آلبوم «مثل مجسمه» مدیون تنظیم‌های هومن نامداری است. او بسیار بااحساس، باسواد و خوش‌سلیقه است و برای من، از همه‌چیز مهم‌تر، هم‌دل بودنش بود. بعد از آن آلبوم مصاحبه‌ای نداشتم اما این‌جا می‌خواهم از زحماتش تشکر کنم. اولین‌بار از طریق رستاک حلاج با سعید زمانی صحبت کردم. سعید زمانی در شرایط بحرانی آلبوم «مثل مجسمه» بسیار به ما کمک کرد و پذیرفت کارهایی که برای خودش نبود را هم میکس کند. غیر از تک‌آهنگ‌های بین دو آلبوم، در «آینه قدی» هم بسیار زحمت کشید و وسواس‌های من را تحمل کرد. او هم موزیسینی کاربلد و اهل صحبت و چالش است.
 
 به نظر من سعید زمانی هم چهره‌ای بود که در آلبوم سوم تو بُعد متفاوتی از تنظیم‌هایش را ارائه کرد.

این هم به دلیل همان تعامل بود. من با همه بچه‌ها خیلی حرف می‌زنم و مهم‌ترین نکته این است که می‌دانم چه می‌خواهم و تنظیم‌کننده را گیج نمی‌کنم. هیچ‌وقت هم دست تنظیم‌کننده را نمی‌بندم تا حس کند که آن اثر و آلبوم حرف خودش است. نکته دیگر این است که هیچ‌وقت برای تولید آثارم، نمونه بازاری ندارم و با دوستانم دنبال کشف و شهود هستیم.

 اما در آلبوم «آینه قدی» زمانی که ترکیب عوامل آلبوم را دیدم، کمی جا خوردم و اسامی برایم ناآشنا بود. در حالی که ما عادت کرده بودیم همیشه در بخش ترانه و ملودی و تنظیم آثارت، با چهره‌های معروف بازار همکاری کنی.

مثلاً کار امیرحسین مساح را هشت سال پیش از او گرفتم و ساخته بودم و حس کردم وقتش است که در این آلبوم منتشر شود. رضا شاهین و اسحاق اسدبیگی هم آن کار (تو که می‌رفتی) را به من پیشنهاد کردند و دوست داشتم و همکاری کردیم. یا مثلاً قصه همکاری من و «آرش مهرابی» به سال‌ها قبل بازمی‌گردد که او می‌خواست تهیه‌کننده کنسرتم در کرمان باشد اما بعداً فهمیدم ترانه‌سرای خوبی است. در ادامه، شعرهای بسیار خوبی از او گرفتم و از همکاری با آرش خوشحالم. همچنین باید از همکاری با آهنگساز خوش‌ذوق و خوش‌آتیه «وحید پویان» یاد کنم.
 
برخی می‌گویند تو در آلبوم «آینه قدی» دنبال چهره‌های جوان و طبیعتاً ارزان‌قیمت بودی.

اینکه می‌گویند کَست آلبوم «آینه قدی» ارزان بود، برایم عجیب است. همه می‌دانند که پول برای من مهم نبوده و نیست و نمی‌خواهم به هر قیمتى آلبوم پُر کنم. مصداق حرفم همکاری‌هاى گذشته با موفق‌ترین عوامل هنرى کشورمان است. ضمن اینکه در آلبوم «آینه قدى» هم با بهترین‌ها همکارى داشته‌ام.

مهدی یراحی: اگر دنبال کاسبی بودم، قطعاً سراغ موسیقی نمی‌آمدم 

از همکاری با تمام این چهره‌ها که تا پیش از «آینه قدی» گمنام بودند، راضی هستی؟

در همکاری با آدم‌ها به اسم آنها توجه نمی‌کنم و آلبوم‌های گذشته من این موضوع را اثبات می‌کند. اگر زمانی مثلاً با افشین یداللهی کار می‌کردم، قطعاً به دلیل شعر او بوده، نه به واسطه اسمش.
 
 به آلبوم «آینه قدی» عنوان هنری‌ترین آلبومت را داده‌ای. کارهای قبلی این‌طور نبودند؟

شاید این لفظم درست نبود اما «آینه قدی» را اصلاً برای بازار کار نکردم و در این آلبوم، کاملاً تکلیفم با خودم مشخص است. این آلبوم را کار نکردم تا برایم هورا بکشند؛ بلکه از فضایش لذت می‌بردم. آلبوم‌های قبلی ۸۰ یا ۹۰ درصد برای خودم بود اما این مجموعه چهارم صددرصد.
 
  نگاه‌ها نسبت به آلبوم «آینه قدی» خیلی صفر و صدی بود. برخی می‌گویند عجب آلبوم خوبی است و برخی خلاف این عقیده را دارند و می‌گویند عجب آلبوم بدی است! چرا حد وسط نداشت؟

آلبوم «آینه قدی» چون کاراکتر دارد، نمی‌تواند همه را راضی کند. در حقیقت، یکی از ویژگی‌های کاراکتر همین موضوع صفر و صدی است. می‌خواهم بگویم که مؤلف یا هنرمند مخاطب ندارد، بلکه آن اثر اوست که دارای مخاطب است. دوست ندارم دنبال بازار و مخاطب باشم، چون آدم را محدود و از لذت‌بردن از کارش محروم می‌کند. مهم‌ترین چیز برایم در هنر، لذت بردن از کار است. به همین دلیل، برایم تأیید اهل فن و هورا کشیدن عوام آنقدر اهمیت ندارد. نهایتاً اگر زنده بمانم، بیست سی سال دیگر است و نمی‌خواهم در این مدت، از لذت کارم محروم باشم و به کام دیگران زندگی کنم.
 
برخلاف سه آلبوم قبلی، در «آینه قدی» هیچ خانمی در میان عوامل وجود نداشت اما این مجموعه را به زنان سرزمینت تقدیم کردی. دلیلش چه بود؟

اینکه هیچ خانمی حضور نداشت، اتفاقی بود و از همکاری با خانم‌های در بخش‌های مختلف هنری لذت می‌برم. دلیل تقدیم به بانوان سرزمینم این بود که احساس می‌کنم زنان کشور ما در طول تاریخ خیلی مظلوم بوده‌اند. البته فارغ از بحث بگویم که اولین کسی که حقوق زنان ما را زیر پا می‌گذارد، خودشان هستند و دوست دارم در کارهای آینده‌ام بیشتر به معضلاتی که زنان سرزمینم با آن دست به گریبانند بپردازم.
 
 ۱۰ سال دیگر حسرت این روزها را نمی‌خوری و نمی‌گویی که ای کاش بیشتر پول در می‌آوردم؟

هیچ‌وقت حسرت نمی‌خورم و الان هم به نسبت خودم درآمد دارم. از ابتدا انتخابم این بود که بازاری نباشم. سال‌ها قبل با خودم آسیب‌شناسی کردم و دیدم در هر ژانری، یک مدل هنری و یک مدل بازاری داریم. در تئاتر و سینما و هنرهای مختلف این‌طور است. اما برایم سوال پیش آمد که چرا در موسیقی پاپ، مدل هنری نداریم یا کمتر داریم و تقریباً همه در یک زمین بازی می‌کنیم؟ مثلاً «سیروان خسروی» آنچه که می‌خواند را دوست دارد و از روز اول هم این‌قدر نمی‌فروخت. به نظرم با تعریف لذت‌بردن از کاری که انجام می‌دهید، سیروان موفق‌ترین خواننده پاپ ما است. مهم‌ترین معیار برای من این است که سیروان با حفظ استانداردهای هنری در موسیقی کاری را می‌خواند که دوست دارد و این برای من ارزشمند است. این روزها خیلی‌ها کارهایی را می‌خوانند که شاید دوست‌شان ندارند و آن هم صرفاً برای جلب رضایت بازار است؛ اما دوست ندارم در این طبقه‌بندی باشم. من برای بنز سوار شدن سمت موسیقی نیامده‌ام بلکه برای لذتش وارد این کار شده‌ام. آدم موفق در هنر کسی نیست که بیشتر پول در بیاورد، بلکه چنین فردی در تجارت موفق است.
 
 در مصاحبه‌ای که سه سال پیش با هم داشتیم، روی این موضوع تأکید می‌کردی که نسل شما با بلاتکلیفی‌های زیادی درگیر است و حتی از لفظ بیچارگی هم استفاده کردی. یادم است که گفتی خودم هم هنوز بلاتکلیفی‌های زیادی دارم. مهدی یراحی حال حاضر هنوز هم پس از ۳ سال آن چالش‌ها را دارد؟

سن که بالا می‌رود، قاعدتاً تجربه هم بیشتر می‌شود. اما در بحث اجتماعی، به نظرم علاوه بر نسل ما، نسل‌ پدرانمان هم بلاتکلیفی‌های زیادی داشتند. من هم خیلی وقت‌ها به لحاظ فکری درمانده می‌شوم؛ اما سعی می‌کنم با شناخت بیشتر، خودم را آرام کنم.
 
 هنوز هم ردپای این بلاتکلیفی در کارهایت هست. از «باور نکن» و «حراج» تا «امپراطور» و «مثل مجسمه» و الان هم که «آینه قدی» و «نگو نگفتی» این بلاتکلیفی را دارند.

من نمی‌خواهم در کارهایم بلاتکلیفی باشد؛ اما کلافگی‌های نسل من در کارهایم هویدا است. الان شاید نسبت به ۳ سال پیش، به درک درست‌تری از کاری که انجام می‌دهم رسیده‌ باشم. فارغ از کار شاید به جهت همین کلافگی است که انسان تا پایان عمر در پی آرامش است. به اعتقاد من بخش عمده این بلاتکلیفی هم به دلیل دوره گذار است که در آن قرار داریم. دوره گذار از سنت به مدرنیته که بسیار پیچیده است.

 و به عنوان سوال آخر؛ اولین تک‌آهنگی که پس از آلبوم «آینه قدی» قرار است منتشر کنی، چه مضمونی دارد و چه زمانی آن را می‌شنویم؟

کاری منتقدانه با مضمون اجتماعی است که قرار است در روز بیست‌ودوم اردیبهشت ۹۶ پخش شود. ترجیح می‌دهم تا روز انتشار این اثر، توضیح دقیقی در مورد مضمون این کار ندهم؛ اما ذکر این نکته را لازم می‌دانم که این اثر به لحاظ محتوا، با تمام کارهایی که تا امروز از من منتشر شده، تفاوت‌های جدی دارد. ضمن اینکه اعتقاد دارم تعبیرپذیری اثر را نباید با توضیحات اضافه کم کرد.


منبع: برترینها

نمایشگاه بین‌المللی کتاب با شعار «یک کتاب بیشتر بخوانیم» آغاز به‎کار کرد

نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با حضور رئیس مجلس شورای اسلامی و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کار خود را آغاز کرد.

عصرایران – سی‎اُمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران سه شنبه ۱۲ اردیبهشت با حضور رئیس مجلس شورای اسلامی آغاز به کار کرد و از امروز ساعت ۱۰ تا ۲۰ پذیرای علاقه مندان است.

در نمایشگاه امسال ایتالیا به عنوان میهمان ویژه حضور دارد. انتیمو چزرو معاون وزیر میراث و فعالیت‌های فرهنگی کشور ایتالیا به عنوان
میهمان ویژه افتتاح این دوره از نمایشگاه کتاب بود. همچنین  پیام «سرجیو ماتارلا» رییس جمهوری ایتالیا به سی امین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران قرائت شد.

همچنین تمبر یادبود سی امین دوره نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با حضور علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی و سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رونمایی شد.

در نمایشگاه امسال، در بخش ناشران داخلی تعداد ثبت‌نام‌کنندگان دو هزار و ۶۴۳ نفر است. هزار و ۸۰۳ غرفه در این بخش برپا خواهد شد. در این دوره دو هزار و ۲۶۶ متقاضی به صورت مستقیم و ۳۷۵ متقاضی به صورت نمایندگی ثبت‌نام کردند. همچنین در این بخش ۲۴۰ هزار عنوان کتاب به نمایش گذاشته خواهد شد.

همچنین در بخش عربی ۹۴ ناشر و در بخش لاتین ۴۵ ناشر ثبت‌نام کرده‌اند. تعداد عناوین کتاب‌ها در بخش عربی ۴۷ هزار و ۲۳۴ عنوان و در بخش لاتین ۱۵۰هزار و ۱۴۴ عنوان شده است. تعداد ناشران تحت پوشش نمایندگان در بخش لاتین ۲۰۴ مؤسسه و بخش عربی ۱۵۰ مؤسسه است.

سی‎اُمین نمایشگاه کتاب تهران با شعار «یک کتاب بیشتر بخوانیم» از تاریخ ۱۳ تا ۲۳ اردیبهشت ماه از ساعت ۱۰ تا ۲۰ در شهر آفتاب برگزار خواهد شد.


منبع: عصرایران

استقبال از «آوانتاژ» در اصفهان

عصر روز یازدهم اردیبهشت ماه در هوای لطیف و بارانی بهار ، سالن سینما سوره اصفهان به روال دوشنبه ها میزبان فیلم ” آوانتاژ ” به کارگردانی محمد کارت بود . پس از نمایش این فیلم در میان استقبال علاقه مندان فیلم های هنرو تجربه و بالاخص فیلم های مستند جلسه نقد و بررسی این فیلم با حضور محمد کارت ( کارگردان ) و آبان عسکری ( تهیه کننده ) این فیلم برگزار شد و مورد توجه حضار قرار گرفت.

در ابتدای جلسه طبق روال همیشگی سید مهدی سجادزاده مجری برنامه ضمن خوش آمد گویی به مهمانان برنامه را با پرسشی از محمد کارت آغاز کرد که آیا به دنبال اکران فیلم ” آوانتاژ ” بوده است یا نه ؟ در پاسخ به این پرسش کارگردان فیلم گفت : ” از وقتی سوژه را انتخاب کردم دلم می خواست این فیلم رنگ پرده را ببیند . می خواستم فیلم را بشود در سینما و یا حتی تلویزیون پخش کرد برخلاف کارهای قبلی ام خونمردگی و بختک که نباید پخش گسترده می شد و می دانستم که رنگ پرده را نمی بینند ، این بار می خواستم چه در هنر و تجربه و چه در تلویزیون این فیلم را به نمایش درآورم . ”

بعد از توضیحات محمد کارت مجری برنامه از آبان عسگری تهیه کننده فیلم در مورد پروسه تهیه ” آوانتاژ ” پرسید . وی در جواب توضیح داد : ” تهیه این فیلم کار خیلی سختی بود به دلیل وسواس آقای کارت و مسئله کارتن خوابی و سختی ارتباط برقرار کردن با افراد کارتن خواب پروسه تولید کمی طولانی شد . در پیش تولید هم ارتباط مان با این آدم ها و این موسسه زیاد بود . ما نه ماه به صورت پراکنده فیلمبرداری داشتیم و نه ماه هم پس تولید داشتیم . به هر حال وقتی شما موضوعی را که بازهم کار شده انتخاب می کنید انتخاب زاویه دید مهم می شود ، وسواس آقای کارت هم به انتخاب این زاویه دید برمی گردد . “

محمد کارت درباره چگونگی نمایش فیلم ” آوانتاژ ” برای کارتن خواب ها توضیح داد : ” این کار واقعا سخت است و هر اکران فیلمی برای کارتن خواب ها دو روز پیش تولید زمان می برد و با توجه به عدم امکاناتی که این مناطق دارند در بعضی جاها برق هم نیست و … خب کار خیلی سخت تر می شود . ضمن اینکه هماهنگی و گرفتن مجوز هم یکی دیگر از مشکلاتی است که پیش روست و تازه دوستان بازهم دلشان نمی خواهد ما این کار را انجام دهیم و به آنها فشار می آید اما خدا رو شکر توانستیم این اکران را در میان کارتن خوابها داشته باشیم و بازخورد خوبی هم داشت . من مصر هستم در هشت ، نه پاتوق کارتن خوابی دیگری هم که در تهران وجود دارد این کار را انجام دهیم . می دانید این فیلم برخلاف دیگر فیلم هایی که با موضوع اعتیاد و معتادین ساخته می شوند که در مورد قهرمانان شکست خورده است درباره شکست خورده های قهرمان است . وقتی این فیلم برای کسانی که خودشان کارتن خواب هستند پخش می شود تلاقی این آدم ها با آدم های فیلم که خودشان شکست خورده بوده اند و حالا در مسند قهرمان قرار گرفته اند جالب است . به نظرم اگر با پخش این فیلم حتی یک نفر هم بتواند از آن تأثیر بگیرد و ترک کند خوب است و من خوشحال می شوم . می دانید اگر مستند ساز اجتماعی فقط قیاقه اجتماعی بودن اثرش را نگیرد و بتواند اثر را با چنین حرکت هایی موثر کند واقعا مستند ساز اجتماعی است . من هم امیدوارم بتوانم مجوز پخش را جور کنم و در بقیه پاتوق ها این فیلم را نمایش دهم . پیام این فیلم خیلی مهم است می گوید اگر ته زندگی کارتن خوابی باشد حتی می توان از همان ته زندگی هم برگشت . پس امید همیشه هست . ”

در ادامه مجری برنامه ضمن پرسش در مورد بازخورد طرح سینما در مدارس و اکران این فیلم در مدارس شیراز از محمد کارت میزان بازخورد این فیلم را در میان دانش آموزان نوجوان جویا شد . کارگردان ” آوانتاژ” در این باره گفت : ” فکر می کنم این کار هم تأثیر مثبتی داشته باشد . در سنین نوجوانی و جوانی این چیزها تأثیر خوبی دارند ، الان زمان آن نیست که بگوییم نوجوان نباید این چیزها را ببیند و بداند چون اگر جلوی او را بگیریم از منبع های زیادی که در دسترس دارد اطلاعاتش را تأمین می کند . پس وقتی یک نوجوان این فیلم را می بیند صد درصد تأثیر می پذیرد و سعی می کند به این سمت نرود چون دارد زندگی این افراد را می بیند . این فیلم برای نوجوانان حالت پیش گیرانه دارد . “

محمد کارت در پاسخ به پرسش یکی از حضار که می خواست بداند چگونه فیلمش از شعارزدگی پرهیز کرده است گفت : ” شعار زدگی در فیلم وقتی دیده می شود که فیلم شعارش را در صورت مخاطب بکوبد . در ” آوانتاژ ” تلاش شده تا اگر قرار است روحیه امید به تصویر کشیده شود اغراق نشود .من سعی کرده ام تماشاگر و سوژه را خوب بشناسم و روح و نبض این دو را به هم گره بزنم . فیلم شخصیت ها را از نقطه ی کارتن خوابی تا نقطه ای که می توانند بدوند و فوتبال بازی کنند به تصویر می کشد و سعی شده واقعی باشد ، واقعی نه به معنای روزمرگی بلکه سعی شده لحظاتی مناسب و دراماتیک و واقعی از زندگی این آدم ها انتخاب و همان ها را به تصویر بکشد . در این فیلم همه با هم یک کاراکتر را تشکیل می دهند کاراکتر شخصیت کارتن خوابی که رو به بهبودی می رود . ”

کارگردان ” آوانتاژ” با اشاره به اینکه از شعارزده نشدن فیلمش خوشحال است عنوان کرد : ” روش کار این طور بود که من در پژوهش یک پلات کلی را می چینم و می گویم کاش فیلمم این شکلی بشود . بعد به زاویه دیدم که در این فیلم روح امیدست توجه می کنم . در پژوهش در زندگی این افراد نشستم دیدم چه چیزی به درد ما می خورد . فیلم ما کمترین میزان راش را به نسبت فیلم هایی از این دست دارد یعنی ۴ ساعت راش بیشتر نداریم و این به خاطر انتخاب کردن است نه اینکه از همه چیز فیلم بگیریم . از روز شروع تا پایان این پروژه حدود ۱۸ ماه طول کشید . که همه اش فیلمبرداری نبود ، بعضی  وقت ها هم فقط نگاه می کردیم و حرف می زدیم . “

وی با اشاره به اینکه نود درصد صحنه های فیلمش بدون دخل و تصرف در آنچه اتفاق می افتاده فیلمبرداری شده است افزود : ” دخل و تصرف من فقط در قسمت چیدمان و انتخاب است مثل صحبت کردن با عرفان و انتخاب او به عنوان بچه ای که قرار است حرف بزند یا انتخاب زاویه دید و دوربین یا آن مادری که تُرک است در صورتی که می توانست یک مادر تهرانی باشد خلاصه اینکه من گفته ام چه کسی بیاید و صحبت کند نه اینکه بگویم چه بگوید . اینکه مستند سازی بگوید من با فیلمنامه سر صحنه می روم واقعیت ندارد ، شاید برود اما فیلمی که می سازد واقعی و بی واسطه جلوه نمی کند . هوشمندی با فیلمسازی است که بتواند انتخاب کند که چه چیزی به دردش می خورد و همان ها را فیلمبرداری کند . بیننده باید حس کند که خود کارگردان هم دارد هر لحظه به همراه او سورپرایز می شود . باید قبل از ساخت تصور کنی فیلمت قرار است به کجا برود . ”

محمد کارت درباره سکانس پایانی فیلمش گفت : ” من ماجرای تخلیه در فیلم را به عنوان نقطه عطف دوم فیلم انتخاب کردم . اگر فیلم در موقع برد تیم فوتبال تمام می شد شاید بیننده هیجان زده می شد اما به فکر فرو نمی رفت همین که بیننده در پایان فیلم سالن را با این ای وای که امکان بسته شدن این مکان وجود دارد ترک می کند یعنی نگران این آدم هاست و در مورد فیلم فکر می کند . ”

در ادامه آبان عسگری در پاسخ به چگونگی برگشت سرمایه در فیلم مستند توضیح داد : ” شما اگر خصوصی فیلم را ساخته باشید جوایزی که در جشنواره ها می گیرید شاید بتواند بخشی از این هزینه ها را تأمین کند و الا یا باید به فکر سرمایه گذار یا مشارکت ارگانی یا سفارش دهنده ای باشید تا هزینه های فیلم تأمین شود . در غیر این صورت شاید اگر فیلم موفقی داشته باشید بتوانید آنرا بعد از شرکت در جشنواره ها به تلویزیون یا شبکه های خارجی بفروشید و مقداری از سرمایه را برگرداند اما بیشتر فیلم های مستند نمی تواند هزینه خود را برگرداند . ”

محمد کارت در تأیید حرف های تهیه کننده ” آوانتاژ ” گفت : ” در ۴ سال گذشته فیلم های من جزو پر مخاطب ترین های جشنواره حقیقت بوده است اما عواید مالی آنچنانی نداشته و به جز جوایزی که کسب کرده بخشی از بلیط فروشی یا درآمد فیلم داستانی را ندارد ، البته بخشی از هزینه های ” آوانتاژ ” را ما به کمک شبکه مستند تأمین کردیم و قرار است فیلم بعد از اکران از همین شبکه پخش شود . در کل امروز اگر شما با یک گروه خوب بخواهید یک مستند آبرومند بسازید نمی توانید کمتر از ۸۰ – ۹۰ میلیون خرج کنید ، بیشتر و کمتر از این مبلغ هم خرج شده که بستگی به گروه سازنده و متخصص بودن آنها دارد . ”

در پایان جلسه محمد کارت از فیلم مستندی که در اصفهان حدود دو ماه پیش ساخته صحبت کرد و گفت : ” موضوع خوبی دارد که فعلا نمی توانم آنرا فاش کنم . باید بگویم من بچه جنوب شهر شیرازم و با موضوعاتی که با آنها بزرگ شده ام و آنها را درک می کنم بهتر ارتباط برقرار می کنم . به نظرم هر کس بخواهد فیلم خوبی بسازد باید به سراغ هر جنسی که می شناسد برود و در مورد آن جنس کار کند تا فیلمش واقعی تر شود . اصفهان هم شهری است که چنین موضوعات بکر و پتانسیلی برای فیلمسازی دارد که شما می توانید درباره آنها فیلم بسازید . ”                   
              
گزارش: مرسده محمدی      
عکس: دامون درخشانی                                                                                        


منبع: عصرایران

انیمیشن‌های ایرانی در راه جشنواره‌های جهانی

انیمیشن «اکتسابات انتسابی» در دو جشنواره‌ی «آنکا» و «فلوریدا» پذیرفته شد و در عین حال انیمشن کوتاه «آنتراکت» در جمهوری چک پذیرفته شده است.

به گزارش ایسنا، فیلم انیمیشن «اکتسابات انتسابی» از تولیدات مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به کارگردانی «سمانه شجاعی» در دو جشنواره بین‌المللی «آنکا» اسلواکی و «فلوریدا» آمریکا به نمایش درمی‌آید.

دهمین دوره جشنواره «آنکا» طی روزهای ۸ تا ۱۱ تیرماه ۹۶ در کشور اسلواکی برگزار می‌شود و فیلم انیمیشن «اکتسابات انتسابی» ساخته «سمانه شجاعی» در بخش «چشم‌انداز جهان» این جشنواره روی پرده خواهد رفت.

«اکتسابات انتسابی» یکی از آثار انیمیشن منتخب بخش مسابقه جشنواره «فلوریدا» نیز هست که از پنجم تا هشتم مردادماه در کشور آمریکا برگزار خواهد شد.

پیش از این، اعلام شده بود که این فیلم در بخش مسابقه دانشجویی پنجاه و ششمین دوره جشنواره فیلم انیمیشن انِسی Annecy به نمایش درمی‌آید.

این جشنواره که از فستیوال‌های انیمیشن جهان است، طی روزهای ۲۲ تا ۲۷ خرداد در کشور فرانسه برگزار خواهد شد.

داستان فیلم انیمیشن «اکتسابات انتسابی» درباره‌ی پیر پسری است که از وضعیت ظاهری و موروثی خود ناراضی بوده و تصمیم می‌گیرد به زندگی خود خاتمه دهد، اما خودکشی ناموفق او شرایط جدیدی را در زندگی‌اش ایجاد می‌کند. این فیلم یک تجربه‌ی جدید به روایت گروتسک (طنز تلخ) در انیمیشن با تصاویر رئال است.

«اکتسابات انتسابی» در سی‌اُمین دوره جشنواره فیلم کوتاه دانشجویی دانشجویی «ونیز» ایتالیا، دوازدهمین جشنواره بین‌المللی انیمیشن «آتن» یونان و یازدهمین برنامه نمایش فیلم Flatpack بیرمنگام انگلیس نیز به نمایش درآمده است.


منبع: عصرایران

ابهامات درباره فروش کاخ رضاشاهی گچسر

‌معاون میراث فرهنگی البرزگفت: فروش اثری‌که ثبت ملی شده قانونی نیست‌.

‌به گزارش ‌ایسنا، طی چند روزگذشته اخباری مبنی بر فروش کاخ رضا شاهی گچسر در رسانه‌ها منتشرشده است. گفته می‌شود بنیاد مستضعفان این کاخ را به قیمت ۱۵ میلیارد تومان به یک سرمایه دار اصفهانی فروخته است.

صبح امروز خبرنگار ایسنا برای اطلاع از صحت و سقم این خبر با معاون میراث فرهنگی البرز تماس گرفت اما این مسئول از اتفاق افتاده بی‌خبر بود.

مهناز طاهری به خبرنگار ایسنا گفت: کاخ رضا شاهی اثری تاریخی است که به ثبت ملی رسیده و خرید و فروش اثری که ثبت ملی شده غیرقانونی است و با متخلفان برخورد جدی می‌شود.

وی توضیح داد: هیچ استعلامی از میراث فرهنگی جهت فروش این اثر صورت نگرفته و ما نسبت به این موضوع بی خبر هستیم. طبق  مشاهده همکاران درحال حاضر در محوطه کاخ رضا شاهی لودرهایی مشغول فعالیت هستند . اگر بنیاد مستضعفان این کاخ را فروخته باشد که میراث فرهنگی اقدامات قانونی لازم برای برخورد با متخلفین را انجام می‌دهد.

طاهری خاطرنشان کرد: مردم مطمئن باشند بنیاد مستضعفان حتی اگر مالکیت این کاخ را واگذار کرده باشد هم میراث فرهنگی اجازه تغییر کاربری این اثر تاریخی را ‌نخواهد داد.


منبع: عصرایران

آخرین فیلم رابین ویلیامز اکران می‌شود

به گزارش مهر، به نقل از آسوشیتدپرس، «مطلقا هیچی» یک کمدی علمی تخیلی بریتانیایی و آخرین فیلمی است که رابین ویلیامز بازیگر فقید در آن حضور داشت. این فیلم سرانجام قرار است راهی سینماهای آمریکا نیز بشود.در حالی تاریخ ۱۲ ماه می برای اکران آن در آمریکا تعیین شده که انگلیسی‌ها ۹ ماه پیش به تماشای آن نشسته بودند.داستان این فیلم را کارگردان کهنه کار فیلم «مانتی پیتون» یعنی تری جونز با همکاری گوین اسکات نوشته و خودش آن را کارگردانی کرده است.سیمون پگ در این فیلم در نقش یک آدم معمولی بازی کرده که ناگهان گروهی از بیگانگانی که روی زمین آمده‌اند این قدرت را به وی می‌دهند که هر آرزویی دارد محقق شود.در این فیلم کیت بکینسل نیز در نقش نامزد پگ بازی می‌کند و ویلیامز صداپیشه سگ آنهاست که این توانایی را به دست آورده که صحبت کند.  تری گیلیام، اریک آیدل و مایکل پین در نقش بیگانگان صداپیشگی کرده‌اند.این فیلم در فاصله مارس ۲۰۱۴ تا ماه می همان سال ساخته شد. رابین ویلیامز ۱۱ آگوست ۲۰۱۴(۲۱ مرداد ۹۳) به زندگی خود خاتمه داد.


منبع: بهارنیوز

بقای سینما در گرو فروش خوب

یکتا تاجیک – روزنامه بهار
اکران فیلم «خوب، بد، جلف» که امید آن می‌رفت یکی از پرفروش‌ترین‌های سال و چه بسا تاریخ سینما شود، در حالی به پایان رسید که رقیب دیگرش یعنی «گشت ۲» گوی سبقت را از آن ربود و این عنوان را از آن خود کرد. هر دو فیلم بر پایه ژانر کمدی و فضایی طنازانه به تصویر کشیده شدند و بازیگرانش، جمعی از به نام‌ترین‌های این ژانر هستند و البته یک بازیگر (حمید فرخ نژاد) در هر دو فیلم حضور چشمگیر دارد.
فیلم «خوب، بد، جلف» ساخته یکی از طنزپردازترین هنرمندانی است که در طی این سال‌ها مشغول به کار بوده است.

پیمان قاسمخانی، فیلمنامه نویسی که در کارنامه کاری‌اش سریال‌های محبوبی چون «پاورچین»‌، «نقطه چین» و «شب‌های برره» دیده می‌شود و بیش از این‌ها برخی از محبوب‌ترین و به یاد ماندنی‌ترین آثار سینمایی ما چون «مارمولک»‌، «من زمین را دوست دارم»‌، «سن پترزبورگ» و «ورود آقایان ممنوع»‌، مدیون قلم و نگاه طنازانه او بوده است. اهالی سینما بیش از هر چیز، قاسم‌خانی را به عنوان یک فیلمنامه نویس آن هم از نوع کمدی‌نویس‌اش می‌شناسند، هر چند او آثار جدی و جنجال آفرینی چون «نقاب» و «دختری با کفش‌های کتانی» را هم در کارنامه خود دارد.

فیلم «خوب، بد، جلف» اولین اثر فیلمسازی قاسم‌خانی است و همچنان که از روحیه و سابقه او برمی‌آید پر است از صحنه‌های طنز و شوخی و خنده. فیلم با حضور «پژمان جمشیدی» و «سام درخشانی» یادآور کاراکترهای سریال «پژمان» است با همان ساده‌لوحی و بی‌خیالی مدام شان و بر همان اسلوب، ساختاری تلویزیونی و بی برنامه دارد و در فیلم اثری از طراحی فضا یا تکنیک‌های سینمایی دیده نمی‌شود و به نظر می‌آید بیشتر بر چارچوب نوشتاری و کاراکترهای طنازانه و بده، بستان‌های ساده و روان و خودمانی دو بازیگر اصلی فیلم بنا شده که اتفاقا در این بخش موفق و دلچسب از آب در آمده است.

 «خوب، بد، جلف» همان طور که از اسمش برمی‌آید (بی درنگ با شنیدن نام فیلم، هر بیننده سینمادوستی به یاد فیلم ماندگار «خوب، بد، زشت» ساخته سرجیو لئونه که یک وسترن اسپاگتی بود، می‌افتد) ، فضای سینما و روند ساخت فیلم‌ها را به طنز می‌کشد و به نوعی اشاره دارد به افت و نزول سینمای حرفه‌ای که بیش از پیش در خدمت اسپانسر و سرمایه گذارها در آمده و بر روی قواعد و ارزش‌های مولف_ کارگردان‌ها پا گذاشته است. انتقادی به فیلم‌ها و سینمایی که پیش از هر چیز به فروش و موفقیت در گیشه توجه می‌کنند و بی شک در معرفی وضعیت کاریکاتور گونه روند ساخت فیلم‌های کنونی گویاست.

با وجود ساختار کمتر حرفه‌ای و تکنیکی فیلم، ساختار روایی داستان به ویژه شوخی با سینما، فیلم‌های قدیمی و نوع روایت و قهرمان‌هایش در کنار حضور بازیگران نقش اولی سال‌های گذشته،‌ ترکیبی متناسب شکل گرفته است که همه این موارد در همراهی با انتخاب همگون بازیگران، بازی‌های روان و دلچسب و به ویژه طراحی طنز موقعیت که غافلگیری مخاطب را به دنبال دارد، انسجامی قابل توجه به فیلم داده اند.
این فیلم برخلاف انتظار از رقیب خود عقب افتاد و نه تنها عنوان پرفروش‌ترین فیلم سال به «گشت ۲» با ساختاری ضعیف‌تر در روایت قصه اما راحت‌تر در بیان شوخی‌ها و اجرای بازی‌ها رسید که این فیلم پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد آن هم در زمانی کوتاه‌تر از اکران «خوب، بد، جلف» و با سالن‌هایی کمتر اما با قیمت بلیطی بیشتر به ویژه در پردیس‌های سینمایی.

این عنوان تا مدت‌ها به فیلم‌های «کلاه قرمزی» ساخته ایرج تهماسب تعلق داشت و بعد «اخراجی‌ها ۱» ساخته مسعود ده نمکی، این عنوان را از آن خود کرد. فیلم هایی که هر چند در گیشه موفق بودند اما در مجموع از نظر ساختار و اجرا، فیلم‌های قابل توجهی نبودند و «گشت ۲» هم از این قاعده مستثنی نیست اما سال گذشته این عنوان به فیلم «فروشنده» با کارگردانی اصغر فرهادی رسیده بود. فیلمی که ضمن دارا بودن قاعده‌مندی سینمایی، لایه‌های پنهان روایی و هدایت ماهرانه‌ای در بازی را نمایش می‌داد و شاید بهترین فیلم کارنامه کارگردانی به توانمندی فرهادی نبود اما یکی از موفق‌ترین فیلم‌ها در جشنواره‌های بین‌المللی بود و دومین اسکار را برای سینمای ما به ارمغان آورده بود.

شاید کسب عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما چندان قابل توجه نباشد (با نگاهی به تاریخ سینما، بیشتر فیلم‌هایی که این عنوان را داشته‌اند، از جمله فیلم‌های ژانر کمدی یا حادثه‌ای و اغلب فیلم هایی سطحی یا سخیف بوده‌اند). کسب عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما برای فیلمی با آن وجهه و موفقیت، می‌توانست اعتباری برای سینمای ما و به‌خصوص تماشاگرانش باشد که حال از آن «گشت ۲» شده است. این عنوان موجب ماندگاری و ارزشمندی یک فیلم نبوده و نشده‌اند اما از آنجا که مورد پسند تماشاگران بوده‌اند و به گردش چرخه صنعت سینما کمک کرده‌اند، قابل ارزش‌اند.


منبع: بهارنیوز

هما روستا معلم را ماندگار کرد

به گزارش ایسنا، هما روستا در «پرنده کوچک خوشبختی» ایفاگر یکی از ماندگارترین نقش معلمان بوده است؛ او در این فیلم که توسط پوران درخشنده در سال ۶۶ ساخته شد، یک معلم روانشناس را بازی کرد که برای تدریس وارد یک مدرسه دخترانه دانش آموزان استثنایی و ناشنوا می‌شود و ورودش مصادف با آشنایی با دخترکی ناسازگار و کند ذهن که قصد کشتن هم‌شاگردان‌اش را سر کلاس داشته می‌شود. معلم با تلاش فراوان سعی در اصلاح شخصیت ناسازگار دخترک می‌کند که تلاش او تا حد ایثار و جنون پیش می‌رود.
پوران درخشنده کارگردان سینما درباره‌ی نقش ماندگار هما روستا در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» به ایسنا گفت:اولین گزینه‌ام برای ایفای این نقش بازیگر دیگری بود و بعد خانم هما روستا بودند اما خوشحالم که ایشان انتخاب شدند. این هنرمند برای رسیدن به این نقش و یک معلم عاشق، بسیار زحمت کشید.به گفته‌ی او؛معنای عشق و ایثار در وجود این هنرمند بود و به معنای واقعی کلمه عاشقانه و با احساس به ویژگی‌های فداکاری و گذشت یک معلم نزدیک شد تا توانست این نقش را ماندگار کند.
درخشنده با اشاره به موضوع فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» که در آن نقش مقابل زنده‌یاد هما روستا،یک دختر ناشنوا بود،یادآور شد:ایشان برای ارتباط با این دختر باید وقت و زمان بیشتری را می‌گذاشتند بنابراین ساعت‌ها وقت گذاشتند تا با او ارتباط بگیرند.او ادامه داد: هما روستا هنرمند فوق‌العاده‌ای بود چون عاشق کارش بود و به همین دلیل وقتی نقش معلم را بازی می‌کرد به دل می‌نشست.
کارگردان «پرنده کوچک خوشبختی» یادآور شد: من خیلی از ایشان در این همکاری خاطره دارم خصوصا از این جهت که سخت‌ترین کارها را انجام می‌داد تا به نقش نزدیک شود و خوشحالم که خانم هما روستا این نقش را بازی کرد.پوران درخشنده که مادرش نیز معلم بوده است،یادآور شد: من از دوران کودکی از نزدیک در کنار یک معلم بودم و وقتی هم که خانم روستا در فیلم نقش معلم را بازی کرد، احساس کردم که ایشان نقش را بگونه‌ای بدون تاریخ مصرف بازی می‌کنند که هر زمان به فیلم رجوع شود،احساس می‌کنیم باید یک معلم اینگونه باشد.این کارگردان همچنین ۱۲ اردیبهشت ماه عکس فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» را در فضای مجازی منتشر کرده است و روز معلم را به تمام معلم‌های سرزمین‌اش تبریک گفته است.


منبع: بهارنیوز

نظر بهنوش بختیاری درباره سعید کریمیان

گروه هنری: خبرآنلاین نوشت: بهنوش بختیاری با انتشار متنی در اینستاگرام از سعید کریمیان مدیر مقتول شبکه جم و نقش او در رشد سینمای ایران نوشت:‌ «ساعت هفت صبح از شب کاری خلاص شدم و بعدش باید می‌رفتم سر صحنه دیگرم‌.بدون خواب، منتظر وسیله. ازاین روزایی که بیست وچهار ساعت کفش از پام در نیومده زیاد داشتم‌‌. اغلب اوقات تلاشم بیهوده بوده و خروجی نداشته. سینمای نامردما همچنان با ضعیف ترین امکانات. روزی شانزده ساعت کار و دستمزدهای نداده و تحقیر آمیز و درخونه مردم رفتن برای گرفتن سرویس بهداشتی برای عوامل. چه غم انگیز تلاشی برای ما عاشقان جان فدای سینمای بی معرفت ما.

دراین صبح اردیبهشتی به این فکر می‌کردم که مرحوم سعید کریمیان چه نقش عجیبی در رشد سینمای ایران داشتن‌ اگر تبلیغات و تیزرهای فیلمهارو در یه زمانی پخش نمیکردن. شاید هرگز مردم با سینما آشتی نمیکردن. که خب همه زدن زیرش و گفتن خودش پخش میکنه تیزرمون رو نمیگفتن ما میدیم شبکه جم پخش کنه نگفتن دربه درجم هستیم و شماره تلفناش انسانیت حکم می‌کنه به عنوان یه هموطن که کاری عظیم برای سینما کرد. بدون حرافی وراجی برنامه های پرحاشیه بی عمل خیلی کار بود.

رسم است وقتی کسی دستش از این دنیا کوتاه است باید از خوبیهایش هم گفت و شاید حالا که ایشون دراین دنیا نیستن بشه اسمی ازشون آورد و کاری به هیچ گمانه زنی ندارم که ایشون چه شخصیتی داشتند. کی میدونه واقعا. ایشون برای هرکی بد بود برای سینماگران بعضا بی معرفت ما و تولیدکنندگان محصولات وطنی محافظه کار ما بد نبودند. حمایت از تولید ملی رو چه کسی به واقع انجام داد جز ایشون. همه از ترس به دنبال یه سوراخ موش گفتن جم خودش پخش میکنه. یاخدا. پشت رفته از دنیا حرف نزنید که تاوان سنگینی دارد. خدایا خودت وجود به ما بده که انقدر ذلیل نشیم که متوسل به فوتوشاپ بشیم. که دست از سر اموات هم برنداریم. خدایا آبادکن اذهان مارا‌. روحش شاد و تسلیت به خانواده و دوستداران ایشون.»


منبع: بهارنیوز

معرفی ناشران برگزیده‌ سال ۹۵

ناشران برگزیده‌ سال ۹۵ در مراسم افتتاحیه سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران معرفی و تقدیر شدند.

به گزارش ایسنا،  در مراسم افتتاحیه سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران که صبح امروز ۱۲ اردیبهشت در شهر آفتاب و با حضور علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی، سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمعی از میهمان‌های خارجی و فعالان نشر در شهر آفتاب برگزارشد ناشران برگزیدن سال ۹۵ به شرح زیر معرفی شدند:

ناشر برگزیده بزرگسال  در بخش خصوصی تهران انتشارات میزان.

ناشر خصوصی بزرگسال در بخش شهرستان انتشارات موسسه فرهنگی دارالحدیث.

ناشر بزرگسال غیرخصوصی انتشارات سوره مهر؛ در این بخش انتشارات سمت به عنوان ناشر شایسته تقدیر معرفی شد.

ناشر کودک و نوجوان در بخش خصوصی تهران انتشارات قدیانی؛ در این بخش انتشارات شهر قلم و افق به عنوان ناشران شایسته تقدیر معرفی شدند.

ناشر کودک و نوجوان شهرستان انتشارات جمال و براق به صورت مشترک برگزیده‌ شدند.

همچنین انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان ناشر نمونه سال در بخش غیرخصوصی کودک و نوجوان معرفی شد.

در بخش جنبی و ناشران نوپا نیز انتشارات شهید کاظمی، انتشارات کتابستان معرفت و انتشارات گمان ناشران برتر معرفی شدند.

نماینده انتشارات شهید کاظمی برگزیده این بخش جایزه خود را به شهدای مدافع حرم اهدا کرد.


منبع: عصرایران

این خواننده ۸سال است بی‌هویت شده

پشت تلفن بارها برای داشته‌ها و نداشته‌هایش، خدا را شکر می‌کند و می‌گوید: فقط به‌دلیل این‌که شک کردند افغان هستم، شناسنامه‌ام را گرفتند. بارها و بارها برای پس گرفتن آن اقدام کردم، شکایت کردم، وکیل هم گرفتم، اما هیچ نتیجه‌ای نداشت. هرچه گفتم به حرفم گوش نکردند. مولا غوث‌الدین جمشیدی، خواننده و دوتارنواز اهل تربت جام است. موسیقی را در کنار بزرگان قوم و عمویش، کریم، یاد گرفت. بارها در محفل‌هایی با پیشکسوتان موسیقی خراسان از جمله غلامعلی پورعطایی و غلامحسین غفاری اجرا کرده است.
این خواننده و نوازنده در ادامه گفت‌وگویش با ایسنا، اظهار می‌کند: چند سالی می‌شود که دیگر نمی‌توانم کار کنم و با یارانه زندگی‌ام را سپری می‌کنم. هشت بچه دارم و یکی از دخترانم هم معلول است. بیمه نیستم و هیچ حقوقی نمی‌گیرم، خدماتی نیز شامل حال من نمی‌شود. گاهی اگر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بخواهد، برای‌شان اجرا می‌کنم و اگر هم نخواهد که هیچ.
غلامحسین غفاری – هنرمند پیشکسوت موسیقی نواحی – که نسبت فامیلی با غوث‌الدین جمشیدی دارد در این‌باره به ایسنا می‌گوید: پدربزرگ من، دایی‌اش است و هیچ تردیدی وجود ندارد که او ایرانی است. من تا کنون درباره این مسئله سکوت کرده و خودم را کنترل کرده‌ام، اما تصمیم دارم برای این کار به ثبت احوال بروم. پسران او به خدمت سربازی رفته‌اند، کارت ملی و شناسنامه هم دارند، اگر افغان بودند چه کسی این مدارک را به آن‌ها داده است؟!
او ادامه می‌دهد: اگر این هنرمند، افغان است، باید این موضوع را ثابت کنند. پسوند فامیلی‌اش در شناسنامه یوسف‌آبادی بوده است که در منطقه مرزی دوغارون قرار دارد. بزرگان او همه اهل این منطقه بودند. مادر مولا سند ملکی در شهرستان تایباد داشت و انحصار ورثه کرده‌اند. یک فردی به ناحق شناسنامه او را گرفته و گفته‌ افغان است و شناسنامه برای خودش نیست! مگر می‌شود بدون دلیل و مدرک، شناسنامه کسی را گرفت و گفت تو افغان هستی؟!
این خواننده موسیقی نواحی اهل تربت جام اظهار می‌کند: مردم به‌واسطه صدای آوازی که غوث‌الدین دارد، به او لقب «مولا» را داده‌اند. خوانندگان نامی بسیاری در میان بزرگان قوم «مولا» هستند. این هنرمند سبک منحصربه‌فردی برای خودش دارد و تا کنون هیچ‌کس نتواسته سبک او را تقلید کند. حتی شب‌هایی را کنار هم به صبح می‌رساندیم و می‌خواندیم و من سعی می‌کردم، از او یاد بگیرم، هرچند هنوز هم نتوانسته‌ام سبک او را اجرا کنم.
او درباره این‌که چرا زمانی که شناسنامه داشت، فکری برای معرفی خودش به‌عنوان هنرمند موسیقی نواحی یا گرفتن درجه هنری نکرد؟ توضیح می‌دهد: پیش از آن‌که برخی پژوهشگران به تربت جام سفر کنند و درباره ما فیلم بسازند یا زندگی ما را ثبت کنند، کسی هنرمندان موسیقی نواحی را نمی‌شناخت. البته ما هم در حق مولا کم‌لطفی کردیم و اصلا به این فکر نبودیم که او را برای اجراها در کنار خودمان معرفی کنیم. ما هم آن زمان خام بودیم و کم‌فکری کردیم. به‌تازگی مراسم بزرگداشتی برای مرحوم غلامحسین سمندری، ابراهیم شریف‌زاده و غوث‌الدین جمشیدی برگزار و از او تقدیر کردند.
غفاری می‌گوید: مولا از ۱۲ سالگی دوتار می‌زده و می‌خوانده، اصلا این کار در خانواده آن‌ها مرسوم بوده است. ما هنرمندانی مانند مولا را در این منطقه زیاد داریم که ناشناخته هستند و چون کسی او را نمی‌شناخت برای شرکت در جشنواره‌ها از او دعوت نکرده است. البته به درخواست اداره فرهنگ و ارشاد تایباد برنامه‌هایی اجرا کرده است. سن این هنرمند بالاست و اگر ما به سن او برسیم، شاید اصلا نتوانیم بخوانیم.


منبع: بهارنیوز

تلاش فرانسه برای افزایش گردشگر ایرانی

به گزارش ایسنا، به دنبال سفر هیات گردشگری فرانسه به ایران، گام‌هایی برای توسعه روابط گردشگری دو کشور برداشته شد، هرچند طرف فرانسوی در این مسیر جدی‌تر است. ژان مارک آیرو، وزیر امور خارجه این کشور  که بهمن ماه ۹۵ برای شرکت در همایش تجاری ایران و فرانسه به کشورمان سفر کرده بود، از اقدام دولت کشورش در تسریع صدور ویزا برای اتباع ایرانی خبر داد.«آیرو» با بیان این که فرانسه خواهان تسهیل روادید برای ایرانیان است، تاکید کرده بود: «ما تلاش می‌کنیم برای روادید تسهیلات بیشتری داشته باشیم و صدور ویزا را راحت‌تر کنیم و این موضوع را به سفارت فرانسه در ایران اعلام کرده‌ام و سفیر ما هم در این خصوص فعالیت زیادی دارد.»
به نظر می‌رسد با سفر هیات گردشگری فرانسه به ایران، این گفته وزیر امور خارجه فرانسه و تسهیل صدور روادید برای ایرانیان متقاضی سفر به آن کشور محقق شود. کارگزاران گردشگری فرانسه در دیدار با همتایان ایرانی خود، از برنامه‌ای یک ساله سخن گفته‌اند که طی آن قرار است شمار گردشگران ایرانی را به میزان ۸۰ هزار نفر در سال ۲۰۱۷ افزایش دهند.
«کریم میکاشیرا»، مدیر منطقه‌ای سازمان توسعه گردشگری فرانسه که در ادامه ماموریت‌های وزارت خارجه کشورش برای توسعه تعاملات گردشگری به ایران سفر کرد، در کارگاه آموزشی که با هدف ارتقای ورود گردشگران ایرانی به فرانسه در تهران برگزار شد، گفت: «تا پایان سال ۲۰۱۶ میلادی بیش از ۳۹ هزار روادید برای اتباع ایرانی که قصد سفر به فرانسه داشتند، صادر شد. امیدوارم این میزان در آینده‌ای نزدیک به ۸۰ هزار روادید افزایش پیدا کند.»
وی همچنین اظهار کرد: «افزایش گردشگران ورودی از منطقه خاورمیانه، شمال آفریقا، بویژه ایران و ترکیه در صدر برنامه‌های گردشگری فرانسه قرار دارد.»او ادامه داد: «ما در ارتباط با بازار ایران مطالعه کاملی انجام داده‌ایم و یکی از دلایل مهمی که امروز دست‌اندرکاران گردشگری شهر پاریس و حومه در این هیات حضور دارند، این است که متوجه شده‌ایم ایرانی‌هایی که به فرانسه سفر می‌کنند، در ابتدا علاقمندند حتما بازدیدی از شهر پاریس داشته باشند و سپس به شهرها و سایر نقاط سفر کنند.»
مدیر منطقه‌ای سازمان توسعه گردشگری فرانسه در پاسخ به سوال نمایندگان دفاتر خدمات مسافرتی حاضر در این کارگروه آموزشی درباره مشکلات و مسائل مرتبط با صدور روادید برای اتباع ایرانی، گفت: «این کاملا مشخص است که بدون صدور روادید نمی‌توانیم گردشگران ورودی از ایران به فرانسه را افزایش داده و به آمار در نظر گرفته شده دست یابیم. به همین دلیل شرایط صدور روادید برای ایرانی ها در آینده نزدیک باید با تغییراتی همراه شود که امیدواریم وزارت امور خارجه کشورمان در این زمینه همکاری لازم را داشته باشد.»

در این هیات گردشگری، نمایندگانی از هواپیمایی فرانسه، شرکت‌های گردشگری پاریس و شهرهای حومه آن به همراه مدیران پیست‌های اسکی، دهکده‌های گردشگری و شهر بازی این کشور حضور داشتند.این چندمین‌بار است که هیاتی با هدف توسعه تعاملات گردشگری از فرانسه به ایران سفر می‌کند. دولت فرانسه پس از توافق برجام ضمن تعیین ماموریتی برای بخش گردشگری فعال در زیر مجموعه وزارت امور خارجه این کشور با هدف گسترش همکاری های دو جانبه، برای سرمایه گذاری در ساخت هتل و توسعه ورزش های زمستانی در کوهستان های ایران تمایل نشان داد، هرچند که نتایج آن تا کنون ملموس نبوده است.
فرانسوی‌ها در عین حال نخستین گروه سرمایه گذار خارجی در بخش گردشگری بودند که یکی از برندهای معتبر هتل را به ایران وارد کردند. گروه هتلداری و هتلسازی «اکور» پروژه ۱۰ ساله ای را در ایران تعریف کرده که طی آن ۱۰۰ هتل ارزان و کم ستاره و همچنین لوکس ساخته خواهد شد.


منبع: بهارنیوز