رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات

برترین ها: همزمان با برگزاری نمایشگاه کتاب تهران به دنیای ادبیات سری زده‌ایم تا این بار از رکوردهایش بگوییم. آیا می‌دانستید کوچکترین کتاب دنیا چه ابعادی دارد؟ یا اسرارآمیزترین کتاب جهان که دانشمندان را کلافه کرده، چه نامیده می‌شود؟
 
گران‌ترین کتاب جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات 

وقتی کتابچه یادداشت لئوناردو داوینچی (Codex Leicester) در سال ۱۹۹۴ در حراجی کریستی در نیویورک برای فروش عرضه شد، تصور می‌شد که چند میلیونی فروش رود، اما کسی گمان نمی‌کرد که در نهایت شخصی برای آن ۳۰ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار پرداخت کند. این خریدار که این مبلغ برایش حکم پول توجیبی را دارد، کسی نبود جز ثروتمندترین فرد جهان: بیل گیتس.

کهن‌ترین کتاب چاپی جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات

این کتاب ۶۰۰ سال پیش از نسخه چاپی انجیل گوتنبرگ و ۸۶۸ سال پس از میلاد مسیح به چاپ رسید که از آن به عنوان کهن‌ترین کتاب چاپی جهان یاد می‌کنند: دیاموند سوترا. این کتاب متن گفتگویی ردوبدل شده میان بودا و یکی از شاگردانش است. برای چاپ این کتاب نشان‌های نوشتاری و تصاویر روی یک صفحه چوبی کنده‌کاری شده و سپس روی آنها را رنگ کرده و در نهایت روی کاغذ فشار داده‌اند.

کوچکترین کتاب جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات 

آیا قادرید این کتاب را ببینید؟ این کتاب مینیاتوری با ابعاد ۷۴ در ۷۵ میلی‌متر در ژاپن تهیه شده که رکورد کوچکترین کتاب جهان را به نام خود به ثبت رسانده است. این کتاب به اسم “‌گل‌های فصول” در ۲۲ صفحه تهیه شده و حاوی تصاویر گل‌ها همراه با توصیف آنهاست که در فونت یک‌دهم میلیمتر چاپ شده است.

ناشر این کتاب (Toppan Printing) برای چاپ آن از تکنیکی استفاده کرده که در صنعت چاپ اسکناس استفاده می‌شود.

 


پرتیراژترین کتاب جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات

این کتاب صاحب چندین رکورد است: انجیل. مجموع تیراژ آن را تنها می‌توان تخمین زد. به نوشته کتاب رکوردهای گینس تا کنون بین ۲و نیم تا ۵ میلیارد نسخه از انجیل چاپ شده است. هر سال نزدیک به ۲۰ میلیون نسخه جدید نیز به این مجموع اضافه می‌شود. انجیل همچنین رکورد بیشترین تعداد ترجمه‌ها را در اختیار دارد. این کتاب به بیش از ۲۵۰۰ زبان ترجمه شده است.

پرخواننده‌ترین رمان جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات 

بیش از چهار قرن است که داستان دن‌کیشوت میلیون‌ها خواننده در سراسر جهان را به وجد آورده و الهام‌بخش هنرمندانی نظیر ریشارد اشتراوس یا پیکاسو شده است. دن‌کیشوت اثر میگل سروانتس، نویسنده اسپانیایی تا به‌اینجا ۵۰۰ میلیون بار چاپ شده است. برای مقایسه بد نیست بدانید که تیراژ کل مجموعه هفت جلدی داستان‌های هری پاتر تا به حال ۴۰۰ میلیون نسخه بوده است.

قطورترین کتاب جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات 

قطورترین کتاب جهان با ضخامت ۳۲ سانتی‌متر دربرگیرنده تمامی داستان‌های خانم مارپل به قلم آگاتا کریستی است (۱۲ کتاب و ۲۰ داستان کوتاه). این کتاب در سال ۲۰۰۹ در ۵۰۰ نسخه توسط انتشارات Harper Collins منتشر شد.

اسرارآمیزترین کتاب جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات

این کتاب دانشمندان زیادی را کلافه کرده است: دست‌نوشته‌های ووینیچ که دربرگیرنده نقاشی‌های عجیب و غریب از جمله تصاویر گیاهان ناشناخته است و با الفبایی ناآشنا نگاشته شده است. نویسنده کتاب ناشناس است و خلق آن احتمالا به قرن ۱۵ میلادی بازمی‌گردد. گفته می‌شود که این کتاب جزو دارایی‌های رودلف دوم (امپراتور رم مقدس) بوده است. در سال ۱۹۱۲ ویلفرد ووینیچ این کتاب را در ایتالیا خرید و با خود به آمریکا برد.

پرکارترین نویسنده جهان

رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات

ال. ران هوبارد را به عنوان بنیانگذار فرقه ساینتولوژی می‌شناسند. اما طبق کتاب رکوردهای گینس او با نوشتن ۱۰۸۴ کتاب، رکورد نویسنده‌ای با بیشترین تعداد اثر را در اختیار دارد. همچنین رکورد ضبط بیشترین کتاب صوتی نیز به نام هوبارد ثبت شده است. او در ابتدا به عنوان نویسنده کتاب‌‌های علمی تخیلی کارش را آغاز کرد و بعدها مشغول نوشتن کتاب‌های تخصصی در زمینه فرقه مناقشه‌برانگیز ساینتولوژی شد.


منبع: برترینها

جای خالی طراحان ایرانی در هفته‌های مد جهانی

هفته‌های مد در شهرهای مختلف دنیا برگزار می‌شود و طراحان لباس با نمایش آثارشان، هنر خود را در عرصه جهانی معرفی می‌کنند، اما چرا در اغلب این هفته‌ها، جای طراحان ایرانی خالی است.

به گزارش ایسنا، مناطق مختلفی در دنیا مانند پاریس، نیویورک، لندن، آلمان، اسپانیا، میلان، ژاپن، دبی، فیلیپین، اندونزی، ترکیه، روسیه، مالزی و پاکستان برای برگزاری هفته مد برنامه‌ریزی می‌کنند و در مدت زمانی مشخص به ارائه آخرین طراحی‌های لباس می‌پردازند.

هفته مد پاریس در کنار هفته مد لندن، میلان و نیویورک به‌عنوان چهار رخداد مهم در دنیای مد مطرح هستند. این چهار رویداد در امتداد هم برگزار می‌شوند؛ هفته مد ابتدا در نیویورک، سپس در لندن، بعد در میلان و آخر در پاریس برپا می‌شود. مطرح‌ترین طراحان، برندها و فعالان حوزه پوشاک و مد، هر سال در این هفته‌ها حضور دارند.

به‌جز این چهار رویداد، بسیاری از کشورهای دنیا نیز هفته‌های مد بزرگ و کوچکی را ترتیب داده‌اند، اما هم‌چنان این چهار هفته مد، به‌عنوان بزرگ‌ترین رخدادهای دنیای مد و فشن به‌شمار می‌آیند. البته هفته مد در تهران هم دوبار برگزار شد که بنا بر دلایلی ادامه پیدا نکرد.

در بیشتر کشورهایی که هفته مد در آن‌ها برگزار می‌شود، طراحان مسلمان نیز حضور می‌یابند و طرح‌هایی از لباس‌های اسلامی ارائه می‌دهند، برای مثال «انیسه حسبیوان» طراح اندونزیایی در هفته مد پاریس ۲۰۱۷  که یکی از چهار رویداد مهم مد در دنیاست، شرکت کرد و مجموعه‌ای از طرح‌هایش را با حجاب کامل به‌نمایش درآورد.  

این رویدادها می‌توانند فضای خوبی برای معرفی طراحان و سبک لباس‌های ایرانی – اسلامی باشند، اما جای طراحان ایرانی در آن‌ها خالی است.  

دبیر کارگروه مد و لباس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره این‌که چرا طراحان ایرانی در هفته‌های مد در دنیا حضور ندارند؟ به ایسنا گفت: ما نمی‌خواهیم مثل آن‌ها باشیم؛ طراحان ایرانی صاحب فکر و خلاقیت هستند و طبیعتا هم در کشور خودمان و هم در دنیا باید معرفی شوند. با توجه به این‌که ما شاخص‌هایی داریم و در حوزه طراحی پیشرفت‌های بسیاری داشته‌ایم لازم است که این طراحان معرفی شوند، اما نحوه معرفی شدن طراحان ایرانی به تامل و توجه بیشتری نیاز دارد.

حمید قبادی ادامه داد: یکی از جاهایی که لباس ایرانی باید معرفی شود، کشورهای اسلامی هستند تا پیرو آن، طراحان خودمان را نیز به دنیا معرفی کنیم؛ اما بخشی از کاربردی کردن آثار و به تولید رساندن آن‌ها، در فکر و اعتقادات است.

وی اظهار کرد: ما باید تلاش کنیم اندیشه‌های دینی با موضوع مد و طراحی اسلامی – ایرانی ارتقا پیدا کند. یکی از شرایط حضور ما، این است که اندیشه‌های‌مان در آثارمان متبلور شود. ما تلاش می‌کنیم اگر در مجامع بین‌المللی هم می‌خواهیم حضور داشته باشیم، اندیشه‌های دینی و طراحی خلاقانه در کنار هم به دنیا معرفی شوند.

او در این‌باره افزود: فکر می‌کنم این ظرفیت در طراحان ایرانی وجود دارد، اما این‌که کار چگونه و با چه ابزاری معرفی ‌شود، به توجه و تامل بیشتری نیاز دارد که ما به‌دنبال این موضوع هستی


منبع: عصرایران

داریوش ارجمند: سخنان روحانی شجاعانه و عالمانه است

من در جریان بررسی هایی که داشتم گزینه اصلح را در دکتر روحانی پیدا کردم، در چنین شرایطی با توجه به دیدگاه هایی که ایشان دارد نتیجه انتخابات نیز نمی تواند مسیری که آغاز شده را متوقف کند زیرا وقتی انسان به صحت و درستی راه خود باور داشته باشد شکستی در مسیرش به وجود نمی آید.

یک هنرمند عرصه سینما معتقد است، دکتر روحانی در جریان مناظره های انتخاباتی در مقابل انتقادهای مطرح شده با حجب و حیا برخورد کرد و نشان داد احترام لباسی که بر تن دارد را درک می کند.

داریوش ارجمند در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی اصولگرایان معتدل با بیان این مطلب اظهار کرد: من هیچ گاه سیاسی نبوده و نیستم اما ما همه وظیفه داریم که در عرصه های ملی و میهنی حضور داشته باشیم و در این زمینه گزینه اصلح را انتخاب کنیم، متاسفانه مناظره های ما تاکنون طوری بوده که پیش از آنکه به مسائل انتخاباتی بپردازد به محلی برای نقد دوران گذشته تبدیل شده است.

وی ادامه داد: نامزدهای انتخاباتی بهتر بود به جای آنکه صرفا به نقد عملکرد دوران گذشته بپردازند از برنامه های خود و طرح هایی که برای آینده کشور دارند رونمایی کند. برای نقد گذشته می توان جلسه هایی برگزار کرد که تمام مسائل مدیریتی در آن لحاظ شود اما تبلیغات ریاست جمهوری جای برای عرضه برنامه ها و طرح های آینده است.

این هنرمند با بیان اینکه شعارها و سخنان دکتر روحانی شجاعانه و عاقلانه است، توضیح داد: دو شعار عقل گرایی و عمل و البته جمله «به عقب بر نمی گردیم» نشان دهنده آن است که ایشان شرایط جامعه را به خوبی درک کرده و در راستای اهداف الهی قدم برمی دارد زیرا در مشیت انسان حرکت به سمت کمال قرار داده شده و در ذات فرهنگی، ملی و دینی ما نیز توجه همزمان به عقل گرایی و عمل گرایی اهمیت بالایی داشته است.

ارجمند خاطرنشان کرد: من در جریان بررسی هایی که داشتم گزینه اصلح را در دکتر روحانی پیدا کردم، در چنین شرایطی با توجه به دیدگاه هایی که ایشان دارد نتیجه انتخابات نیز نمی تواند مسیری که آغاز شده را متوقف کند زیرا وقتی انسان به صحت و درستی راه خود باور داشته باشد شکستی در مسیرش به وجود نمی آید.


منبع: عصرایران

کاوه آفاق: بسیاری از آثارم، زندگی خودم هستند

– مهدی فیضی صفت: «در کناری از خانهٔ ما اتاقی‌ ‌ست سرد و آبی»، ترانه‌ای که نام گروه «The Ways» و کاوه آفاق را بر سر زبان‌ها انداخت. این ترانه غمگین با وجود اینکه موسیقی غیر ایرانی داشت و سبک راک را نمایندگی می‌کرد، توانست جای خود را میان مخاطبان موسیقی باز کند و مورد توجه قرار بگیرد. در ادامه، کارهای دیگری از این گروه منتشر شد اما عمر همکاری کاوه آفاق با گروه «The Ways» به درازا نکشید و هر یک راه خود را در پیش گرفتند. خواننده اصلی گروه که آهنگسازی، ترانه سرایی، تنظیم و حتی نوازندگی بیشتر کار‌هایش را بر عهده داشت چند سالی برای دریافت مجوز انتشار آلبوم تلاش کرد تا در ‌‌نهایت توانست آلبوم «با قرص‌ها می‌رقصد» را با صدای خود روانه بازار کند.

کاوه آفاق سال گذشته روی صحنه رفت و کنسرت‌های رسمی خود را هم برگزار کرد تا مخاطبانش بتوانند از نزدیک او را ببینند و صدایش را بشنوند. او در یکی از همین کنسرت‌ها اظهار نظری جنجالی در مورد جان لنون انجام داد که با واکنش‌های مختلفی روبرو شد. او بناست ۲۰ اردیبهشت ماه در سالن میلاد نمایشگاه اجرایی را به روی صحنه ببرد که تهیه کنندگی‌اش به عهده محمد حسین توتونچیان مدیر شرکت فرهنگی هنری ققنوس است. گفت‌و‌گوی ما، با کاوه آفاق که به همین بهانه انجام گرفته بود از آلبوم جدیدش آغاز شد و به خواننده فقید گروه «بیتلز» رسید. ماحصل این گفت‌و‌گو را در ادامه می‌خوانید.

گپُ و گفت «موسیقی ایرانیان» با «کاوه آفاق»: بسیاری از آثارم زندگی خودم هستند

می‌خواهیم گفت‌و‌گو را با کنسرت‌های شما شروع کنیم. گروه‌هایی در ژانر موسیقی پاپ فعالیت دارند که از تبلیغات گسترده‌ای برخوردار هستند اما از سوی دیگر دغدغه دارند که سالن کنسرت را پر کنند. به نظر می‌رسد شما چندان در تقلا نیستید که سالن به هر نحوی پر شود. به هر حال مخاطبان موسیقی شما متعلق به یک طبقه سنی خاص هستند و طبیعتا انتظار ندارید که یک پیرمرد ۶۰ ساله به کار شما گوش دهد…

کلا ما این طبقه سنی را به صورت کامل رصد کرده‌ایم. بیشتر هواداران ما بین سیزده تا بیست و پنج سال سن دارند. کنسرت قبلی ما در دو سانس در برج میلاد برگزار شد. به محض اینکه فروش بلیت صورت گرفت، «sold out» شد. دیوانه نبودیم سالنی که پر شده را تبلیغ کنیم! هفتاد، هشتاد درصد بلیت‌های کنسرت پیش روی ما هم به محض باز شدن سایت، فروش رفت. تازه این کنسرت در سالن میلاد نمایشگاه برگزار می‌شود که ظرفیتی چند برابر برج میلاد دارد. دیگر برای چه تبلیغ کنیم؟! (خنده) پر شدن سالن نشان می‌دهد که این جنس مخاطب تا کنون در ایران، ساکت بوده است.

حالا جنس جدیدی از مخاطبان را هم به موسیقی مجاز و جدید جذب می‌کنیم. برای ما خوشایند است که بدون تبلیغات، داشتن تلویزیون، بیلبورد، شبکه و پارتی‌های خاص توانسته‌ایم سالن‌‌هایمان را پر کنیم. این موضوع باعث افتخار ماست. اگر هم روزی پر نشود، رفتار ما مثل رفتار دیگران برای پر کردن سالن نخواهد بود. سعی می‌کنیم همیشه شرافتمندانه هوادارانمان را به طرف سالن بکشانیم. اگر روزی کنسرت داشتیم و سالن ما پر نشد، دست به کارهای عجیب و غریب نمی‌زنیم.

 به آلبوم «با قرص‌ها می‌رقصد» برسیم و مقایسه‌ای با آلبوم بعدی شما یعنی «شال» داشته باشیم. بستر آلبوم قبلی شما غمگنانه است. چقدر از کارهای آلبوم جدید شما به حال و روز هنرمند و چقدر به وضعیت جامعه بستگی دارد؟ از سوی دیگر چقدر بنا بر مُد است و به این فکر کرده‌اید که می‌فروشد؟

سال ۱۳۴۹ در فیلم رضا موتوری، استاد اسفندیار منفردزاده، استاد فرهاد مهراد و شهیار قنبری آهنگ «مرد تنها» را ساختند و همه ساختارهای آن زمان موسیقی پاپ را شکستند. از ساختار عروضی، قافیه، ترانه و آهنگسازی گرفته تا نوع خواندن. این آهنگ کاملا بر مبنای غم بود. بعد‌ها فرهاد‌ها و فریدون فروغی‌ها و امثالهم آمدند. فرهاد که صددرصد، فریدون فروغی ۹۹ درصد آثارشان غمگین بودند که خوب هم در جامعه جواب می‌داد. چون به اندازه کافی افرادی بودند که آهنگ‌های شاد بخوانند و در حوزه سرگرمی برای مردم کار اجرا کنند؛ از آغاسی گرفته تا جواد یساری. این افراد می‌توانستند طیف وسیعی را در بر بگیرند. آدم‌هایی بودند که می‌توانستند مردم را شاد کنند و زیاد سمت غم نمی‌رفتند. ما هیچ وقت متوقع نیستیم که اگر مرحوم فرهاد زنده بود، آهنگی منتشر کند که بتوانیم در مهمانی گوش بدهیم یا با شنیدنش در اتومبیلمان، لبخند به لبمان بیاید یا حتی بشکن بزنیم.

آن‌ها آمده‌اند برای اینکه درد مردم و خودشان را بگویند. حالا اگر این آدم که قرار است چنین کاری بخواند، خودش هم ترانه سرا و آهنگساز اثر باشد، قضیه متفاوت‌تر می‌شود. کمتر ترانه‌ای از فرهاد و فروغی وجود دارد که آهنگساز، ترانه سرا و نوازنده اثر هم خودشان باشند. آهنگساز، ترانه سرا، نوازنده و ۵۰ درصد از تنظیم آثارم کار خودم است. قاعدتا این اثر نشان دهنده زندگی خصوصی هنرمند است. هر آنچه که می‌گوید ۸۰ درصد زندگی شخصی خودش است و ۲۰ درصد اتفاقاتی است که در شهر دیده یا از دوستان نزدیکش شنیده است. مثلا مضمون «اتاق آبی» اتفاقی است که برای یکی از دوستان خیلی نزدیک من افتاده است و آن را شعر کرده‌ام. بسیاری آثار دیگر هستند که زندگی خود من هستند. آلبوم آخر من هم از دوازده، سیزده قطعه‌ای که در خود دارد، ۱۰ قطعه زندگی خودم بوده است. یک قطعه هم شاعرش، فرد دیگری است.

گپُ و گفت «موسیقی ایرانیان» با «کاوه آفاق»: بسیاری از آثارم زندگی خودم هستند

 متن کارهای شما چیزی است که برخی از جوانان می‌خواهند اما بخش زیادی از حاکمیت هنوز با این سلیقه موسیقایی همصدا نیست. این اتفاق به نظرتان نوعی خرق عادت در موسیقی و ترانه است؟ چون شاید در سینما نتوانید حرف‌هایی را بزنید که در لفافه ایهام ترانه بازگو می‌کنید.

به هر حال خاصیت شعر و ادبیات فارسی این است. در فارسی، اصطلاح خیلی کم داریم. یکی از اصلیترین ابزارهایی که زبان فارسی دست شاعر می‌دهد نداشتن اصطلاحات است چون باعث می‌شود بابت هر چیزی، ایهام پدید بیاورد. در زبان انگلیسی برای خیلی از چیز‌ها، اصطلاح داریم. مثلا در فارسی، واژه «فرمودن» وجود دارد که هزار معنی می‌توان از آن استخراج کرد اما در زبان انگلیسی برای هر کدام از این معانی، یک واژه یا اصطلاح هست. در فارسی «او» داریم که مشخص نیست به چه کسی برمی گردد اما در انگلیسی باید در شعر مشخص کنید که «he» یا «she» است.

حافظ می‌گوید «او» یا «وی»، بعد ما می‌گوییم منظور حافظ، خداست، معشوق است، حاکم آن زمان را می‌گوید یا شاهد مد نظر است؟ این‌‌ همان ایهامی است که زبان فارسی دارد و به واسطه رنجی بوده که ایرانی‌ها از سه هزار سال قبل تا حالا در اثر حملات گرفته‌اند. این زبان مثل معماری‌اش، درون گرا و پر ایهام شده و همه در لفافه حرف می‌زنند. به همین خاطر مشخص نیست «او» در زبان فارسی، مرد یا زن است. این اتفاق از یک سو عالی است چون دست شعر را باز می‌گذارد و به همین دلیل ما بهترین شعر جهان را داریم. از طرف دیگر بسیار بد است چون در حوزه‌های نظری، فلسفی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار نیست شعر بگوییم بلکه باید دقیق صحبت کنیم. به همین خاطر خیلی وقت‌ها در این حوزه‌ها عقب هستیم.

قبل از شما کسانی بوده‌اند که در این ژانر موسیقایی قدم برداشته‌اند. در آثار آن‌ها ترانه به معنای عروض و قافیه دار و آهنگین وجود داشته است. علاقه‌مندی شما به «words» باعث هراستان نشد؟ چون‌‌ همان بخشی از جامعه که قرار بود موسیقی شما را بشنود، در خانواده‌ای بزرگ شده که به ترانه عروض دار عادت کرده است. موسیقی برای شما در آن سال‌ها هیچ‌گاه تبدیل به یک کاسبی نشد؟

اولین آهنگی از ما که به گوش اکثر مردم رسید، «اتاق آبی» بود که در سال ۸۵ منتشر شد. موسیقی برای ما هیچ‌گاه کاسبی نبود. در آن زمان گروه «The Ways» را ساخته بودیم که بعد‌ها من از گروه جدا شدم. من در دبیرستان البرز درس خواندم و بعد در سال‌های ۷۹، ۸۰ در دانشگاه مشهد قبول شدم. آنجا دیدم چقدر موزیسین‌های خوب و بزرگی هستند. می‌توان گفت مشهد منطقه زرخیزی است. از محسن نامجو تا عبدی بهروان فر، شهریار وقفی‌پور و استاد شجریان و ما همه متعلق به آنجا بودیم. این موضوع خیلی برایم عجیب بود. یعنی وقتی وارد مشهد شدم، گفتم «این‌ها چقدر راک باز هستند!» (خنده) راک باز هم که نبودند، هنری محسوب می‌شدند. در موسیقی سنتی، تئا‌تر، عکاسی و نقاشی هم خوب و قوی بودند.

به قولی در مشهد «هَنگ» کردم که این شهر این چنین از نظر هنری اکتیو است و همچنان نیز این حالت وجود دارد. به بچه‌های گروه گفتم که «در این کار پول نیست و شاید حتی شکست وحشتناکی در انتظارمان باشد. فقط و فقط باید مثل برادر با همدیگر کار کنیم تا سبکی نو بیاوریم. در واقع وظیفه‌مان را انجام دهیم و بگوییم چیزی را که جایش در پازل موسیقی خالی بوده، آورده‌ایم.» بچه‌ها هم گفتند «ما هستیم.» ولی بعد از تقریبا دو، سه سال بچه‌ها دیدند بی‌پولی را واقعا نمی‌شود تحمل کرد و مجبور شدند بروند سر کار و کارمند شوند. یکی فکر رفتن به کانادا و آمریکا به سرش زد و دیگری دنبال تشکیل خانواده رفت.

زمانی که بچه‌ها به دنبال شغل رفتند، من هم دست تنها شدم ولی نتوانستم آن دوره را تحمل کنم. دست تنها کار را ادامه دادم و از دیگر دوستانم کمک گرفتم. با این حال اسم گروه را پای کار‌ها حتی پای آثار معروفمان مثل «شال»، «اتاق آبی» و «قصه زیرزمین» که با «یاس» خوانده بودیم، می‌زدم. با وجود اینکه ترانه سرا و آهنگساز کار، من بودم و تنظیم کننده اکثر آثار هم آراد آریا و پویا ثابتی بودند که این ۲ نفر اصلا در گروه «The Ways» نبودند. بچه‌های گروه دیگر ازدواج کرده بودند و وقت کار موسیقی پیدا نمی‌کردند. سر آخر هم یکی رفت آمریکا، یکی رفت کانادا، یکی رفت مشهد و دیگری رفت تهران و این قضایا تمام شد. واقعا امکان کار وجود نداشت.

 با تمام این تفاسیر معتقدید که دوران دانشگاه، دوران خوبی بود؟

بله، بسیار خوب بود. بین سال‌های ۸۰ تا اواسط ۸۵ ما نزدیک به ۸۰، ۹۰ کنسرت دادیم. گروه ما از سال ۸۵ نام «The Ways» را به خود گرفت ولی تا قبل از آن با همین اعضا نامش «کاویان» بود. فضا نسبتا خوب بود و کنسرت‌های زیادی برگزار کردیم. از سال ۸۵، ۸۶ به بعد هم دیگر صحنه را ندیدم تا به سال ۹۵ رسیدیم.

گپُ و گفت «موسیقی ایرانیان» با «کاوه آفاق»: بسیاری از آثارم زندگی خودم هستند

 شما اظهار نظری در فستیوال فجر انجام دادید که در ذهن همه ثبت شد. شما گفتید که «جان لنون بند پوتینم هم نیست!» این صحبت شما می‌تواند یک سکه دو رو باشد. اول اینکه کاوه آفاق خود بزرگ بین است و از سوی دیگر خود کوچک بین نیست. حالا واقعا جان لنون آدم کوچکی است؟

اجازه دهید این موضوع را از جنبه دیگری بررسی کنیم. من در آن روز دقیقا گفتم «اگر من و امثال من با همین میزان استعداد معمولی که در ما می‌بینید، با همین قیافه و با همین سطح نوازندگی، بهترین نوازنده‌های دنیا مانند کسانی که با جان لنون همکاری می‌کردند، کنارمان ساز می‌زدند. بیشترین پول دنیا و بهترین رسانه‌های جهان دستمان بودند و در کشور انگلیس که به دموکراسی مدرن جهان شناخته می‌شود، زندگی می‌کردیم.

اگر بهترین استودیوهای جهان که بهترین صدابرداری، بهترین ساز‌ها و بهترین میکس و مستر‌ها را انجام می‌دهند در اختیارمان بود، اگر بهترین اساتید ممکن را داشتیم و اگر مثل آن‌ها از ۵، ۶ سالگی در مدرسه، درس موسیقی می‌خواندید، آیا واقعا ما ایرانی‌ها نمی‌توانستیم بهتر از آن‌ها باشیم؟» یک فاجعه فرهنگی است که خیلی‌ها نمی‌توانند باور کنند یک ایرانی می‌تواند بهتر از یک خارجی باشد. حتی نمی‌توانند به این موضوع فکر کنند. وقتی این حرف را می‌زنیم، سریعا می‌گذارند به حساب توهم، غرور، خُل بودن، دیوانگی و…، من گفتم «اگر امکانات جان لنون را داشتیم، می‌توانستیم بهتر از او باشیم»، ما را کُشتند. این حرف عملا یک کار خوب فرهنگی است. مطمئنا تک تک آن آدم‌هایی که این قضیه را نقد کردند، حداقل یک بار در زندگی خود گفته‌اند «ای دل غافل، من چه استعدادهایی داشتم ولی درست از آن‌ها استفاده نشد.» من هم دقیقا این حرف را گفتم.

در پایان این گفت‌و‌گو می‌خواهم به غم کارهای موسیقایی برگردیم. برخی از کسانی که موسیقی درمانی کار می‌کنند، معتقدند اتفاقا موسیقی غمگین برای آدم خوب است چون انسان را تخلیه می‌کند اما از سوی دیگر بعضی‌ها هم می‌گویند این موسیقی یک نوع افسردگی با خود به همراه دارد…

وقتی ما به دلیل اتفاقی تلخ خیلی غمگین هستیم، یکی از دوستان، ما را بغل می‌کند و زیر گریه می‌زنیم. او به پشت ما می‌زند و می‌گوید «درکت می‌کنم عزیزم.» و در واقع ما را تسکین می‌دهد. موسیقی غمگین هم این کار را انجام می‌دهد.

 برای خودتان هم به عنوان مخاطب چنین کارکردی دارد؟

صددرصد. من تا به امروز موسیقی‌هایی که حتی ریتمیک و شاد بوده‌اند اما ردیفی از اندوه در آن‌ها دیده نشده را نپسندیده‌ام. خیلی از آهنگ‌های شاد خودمان هم تراژدی است.


منبع: برترینها

سریال «شبکه صفر»، ترسناکِ مرموز و متفاوت

هفته نامه کرگدن – اسم نویسندگان، به متن رجوع شود: «شبکه صفر: خلیج شمعی» یک سریال ترسناک است اما اگر انتظار دارید چیزی شبیه همه فیلم ها یا سریال ترسناک باشد، اشتباه کرده اید؛ شبکه صفر از یک ترس مرموز حرف می زند.

مرد بلندبالا

رامبد خانلری: هیچ کدام از ما در مراجعه به گذشته با خودمان صادق نیستیم. خود من وقتی بچه بودم علاقه زیادی به «پسر شجاع» و «سفرهای میتی کومان» داشتم، اما حالا وقتی با دوستان در مورد کارتون های زمان کودکی حرف می زنیم با آب و تاب از «هادی و هدی» و «قورباغه سبز» حرف می زنم.

کارتون های عروسکی یا به قول امریکایی ها «پایت شو»ها شبیه کره بادام زمینی هستند. کره بادام زمینی از آن خوراکی هایی است که به وقت خوردن خوشمزه نیست، اما مزه خوشی از آن در خاطر آدم می ماند. این مفهوم را هم سن و سال های آمریکایی من هم می فهمند. به این خاطر آن ها در زمان کودکی درگیری برنامه عروسکی به نام «خیابان سسمی» بوده اند. آن ها هم حالا که به این سن و سال رسیده اند، فهمیده اند خیابان سسمی را دوست دارند.

 سریال «شبکه صفر»، ترسناکِ مرموز و متفاوت

بارها شنیده ام که دوستان هم سن و سال من با ترس از این برنامه های عروسکی یاد می کنند؛ از «چاق و لاغر» گرفته تا «خونه مادربزرگه». من از هیچ کدام از این ها نمی ترسیدم، اما ترس دوستانم را می فهمم. حتما عروسک ها چیزی را در خودشان پنهان دارند که می شود از آن ها ترسید. چندتایی فیلم ترسناک می شناسم که در آن ها شر اعظم یک عروسک است. بیشتر کارگردان های انیمیشن برای ساختن سناریوهای گوتیک از تکنیک «استاپ موشن» استفاده می کنند.

تکنیکی که در آن از عروسک استفاده می شود. سریالی که در این مطلب از آن صحبت می کنیم، بر یکی از همین برنامه های عروسکی سوار است. برنامه ای به نام «خلیج شمعی» که یک برنامه عروسکی ترسناک است و در خاطر بچه های دیروز مانده است. به همین خاطر فضای سریال برای من و تمام کسانی که از برنامه های عروسکی زمان کودکی خاطرات ترسناک دارند، فضای آشنایی است و با دغدغه شخصیت ها به راحتی همذات پنداری می کنیم.

خلیج شمعی در واقع یک «کریپی پاستا» بوده یعنی عکس هایی که در فضای مجازی منتشر می شود و حال و هوای گوتیک دارند و بعدها از آثاری با استفاده از آن ها در مدیوم های مختلف شکل می گیرد؛ بازی های کامپیوتری، سریال، فیلم سینمایی و… «مرد بلند بالا» معروف ترین کریپی پاستای این سال ها بوده که آثار زیادی با محوریت این شخصیت شکل گرفته اند. خلیج شمعی هم کریپی پاستایی است که در سال ۲۰۰۹ در فضای مجازی منتشر شده است و سال گذشته سریال «شبکه صفر» با استفاده از همین شخصیت ها ساخته شد.

سریال ادعای داستان عجیب دارد، اما داستان عجیبی ندارد. در حقیقت کلاژی از مجموعه آثار ترسناکی است که پیش از این دیده ایم. تنها برگ برنده قصه همان خلیج شمعی و شخصیت های جذابش است. شبکه صفر سریال خوش ساختی نیست و بازی های درخشانی هم ندارد. در حقیقت همه چیز دست به دست هم دادند تا این سریال یک سریال معمولی باقی بماند.

کدهای داستان، انتهای آن را قابل حدس می کند. هر چند داستان ادعای پایان شگفت دارد. ژانر وحشت ژانر دشواری است و انتظار دیدن کار درخشان در این ژانر انتظار نابجایی است. در تمام تاریخ سینما تعداد آثار درخشان در این ژانر به انگشتان یک دست هم نمی رسد. سریال های ساخته شده در این ژانر هم سریال های درخشانی نیستند. طرفداران این ژانر توقعشان را پایین آورده اند و یاد گرفته اند چطور از کارهای متوسط لذت ببرند. شبکه صفر برای آن هایی که طرفدار پر و پا قرص ژانر وحشت نیستند، سریال متوسطی است و تماشای آن هیچ لذتی ندارد، حتی شاید این پیشنهاد ما آن ها را برزخ کند، اما برای آن هایی که مثل من علاقه مند به این ژانر هستند، تماشایش خالی از لطف نیست.

نه نظر من من شبکه صفر از آن سریال هایی است که قرار است هر فصل با داستانی مجزا شکل بگیرد. فصل اول برای بیشتر سریال ها فصل آزمون و خطاست. سریال شروع خوبی دارد، قسمت اول از باقی قسمت های سریال جذاب تر است و شما را کنجکاو تماشای قسمت های باقیمانده می کند. با این وجود همیشه با خودتان فکر می کنید داستانی که به این شکل شروع می شود هم می تواند ادامه ای بهتر از این داشته باشد و هم می تواند بهتر از این به پایان برسد.

سریال «شبکه صفر»، ترسناکِ مرموز و متفاوت

هیولای دندان ما را با خودش می برد

روناک حسینی: تلویزیون می تواند یک ابژه ترسناک باشد. در بسیاری از فیلم های ژانر وحشت، تلویزیون به عنوان ابزاری برای ترس نقش موثری دارد؛ ابزاری که می تواند دنیای ارواح را به دنیای زندگانی وصل کند. نیروهای شیطانی، سیگنال های صوتی و تصویری می شوند و پا می گذارند به دنیای زنده هایی که غرق در زندگی بزرگسالانه شان هستند.

ارتباط بچه ها و تلویزیون از نوع دیگری است. بچه ها با تلویزیون زندگی می کنند و گاه برنامه های تلویزیونی به همه دنیای آن ها تبدیل می شود. گاهی هم بچه ها در تلویزیون زندگی می کنند. این مسئله می تواند موضوع یک مینی سریال ترسناک باشد. البته مینی سریال «شبکه صفر: خلیج شمعی» برای کسانی که عادت دارند در حضور ارواح خبیث و اجنه و موجوداتی از این دست بترسند، شاید خبیر ترسناک به حساب نیاید.

در صحنه های ابتدایی قسمت اول، شما متوجه خواهید شد که با یک کابوس رو به رو هستید. کابوسی که در ادامه سریال حضور واقعی آن را در لحظه لحظه زندگی افراد مرتبط به آن کابوس خواهید دید. هر چند این کابوس در دوران کودکی آدم بزرگ های سریال شروع شده است، بزرگ شدن و گذشت زمان نتوانسته آن را از بین ببرد.

دور شدن از خانه و سرگرم امور روزمره زندگی شدن تلاش های ناکارآمدی است که آدم های این سریال برای از بین ترس ها و کابوس ها می کنند.

ژان پل سارتر جایی درباره مفهوم ترس می گوید ترسیدن از چیزی، شبیه به آن است که رو به روی دیواری ایستاده باشیم و بخواهیم با ترسیدن ما آن دیوار ناپدید شود و البته که انتظار بیهوده ای است. ترس ها در گوشه های ذهن ما پنهانند و هر از گاهی جلوه شان می تواند جریان معمول زندگی را از کار بیندازد. هرچند گاهی جریان معمول زندگی در محاصره ترس می گذرد. یعنی قدم به قدم با ترس ها پیش می رویم و کابوس ها چراغ به دست جلو می روند و ما هم به دنبال آن ها.

اگر برای کنترل ترس هایمان روی کاناپه یک روانکاو دراز کشیده باشیم، احیانا بعد از چندین و چند جلسه به این نتیجه خواهیم رسید که این احساس ها و کابوس ها جایی در کودکی آغاز شده است. در سریال خلیج شمعی عروسک ها، بچه ها و بازی های کودکانه در جنگل، مطابق انتظارات ما نیستند.

تحقیر در کودکی در میان گروه همسالان، به روال عادی فراموش نمی شود و فرار کردن راه حلی برای نجات آدم های سریال نیست. در جریان تماشای شش قسمت چهل دقیقه ای این سریال که البته بعید نیست همه را یک جا و پشت سر هم ببینید، شاهد چندین قتل خونین خواهید بود و قاتل یا قاتل های خارج از انتظارتان. در جایی که بچه ها همه برنامه خلیج شمعی را تماشا می کنند، سرنوشت دندان ها هم متفاوت است.

دیگر وقتی بچه ای دندانش می افتد، آن را زیر بالش نمی گذارد که فرشته نگهبان دندان ها آن را شبانه با یک شکلات معاوضه کند. دندان ها هم در این سریال به هیولای مرموز و ساکتی تبدیل می شوند که دزدانه در پی دندان های تازه به همه جا سر می کشد.

اگر دوست دارید ببینید چطور زندگی در یک شهر کوچک کنار یک جنگل سرسبز در حومه نیویورک، برخلاف ظاهر آرام، اصلا رنگی از آرامش  ندارد، تماشای این مینی سریال برایتان جالب خواهدبود. البته شاید نویسنده های این سریال می توانستند بیشتر از این غافلگیرمان کنند و گره ها را به شیوه جالب تری باز کنند.

با این حال، این سریال حال و هوای مخصوص خودش را دارد که با تماشایش آن را تجربه خواهید کرد. شاید به کابوس های دوران کودکی خودتان هم برگردید یا برنامه های تلویزیونی را به یاد بیاورید که در کودکی از آن ها می ترسیدید، ولی باز هم تماشا می کردید. هیچ بعید نیست خرگوش ترسناک برنامه «بچه ها مراقب باشید» یا «بچه ها سلامت باشید»، یک شب بالای سرمان ظاهر شود و دندان هایمان را بکشد و برای یک هیولای دندانی ببرید.

دندان هایی که به حرفش گوش نکردیم و مسواکشان نزدیم. با این که یکی از شخصیت های برنامه تلویزیون کابلی بچه ها یا برنامه ترسناک دیگر، «درون و بیرون» بعد از یک تصویر برفکی روی صفحه تلویزیون ظاهر شوند و کاملا سه بعدی لبخند بزنند و ما را به زور بکشانند به دنیای خودشان.

سریال «شبکه صفر»، ترسناکِ مرموز و متفاوت

ماجرای ترسناک برنامه کودک

المیرا حسینی: گفته بودم تا چند وقت دست از سر سریال های ترسناک برداریم و برویم سراغ سریال هایی که کمتر روی روح و روان خراش می اندازد. راستش چند وقتی است طاقت دیدن خون و خونریزی را ندارم و دوست دارم آدرنالین خونم را در سطح ثابتش نگه دارم. اما به اصرار دوستان این یکی را دیدم؛ شبکه صفر. سریالی که بازی های نسبتا خوبی داشت، داستانش منسجم بود و در پایان کار ناامیدم نکرد.

قبل از این که بخواهم درباره سریال حرف بزنم، می خواهم به شما نصیحتی کنم. هروقت در سریالی که مهر ژانر وحشت رویش خورده، دیدید سوژه اصلی بچه ها هستند، بدانید با ترس عمیق تری سر و کار دارید؛ بچه ها با آن قیافه های معصوم و زیبا که نمی دانم چرا در سریال ها این قدر بی کله و شجاعند و اصلا خطر را درک نمی کنند.

در شبکه صفر هم این بچه ها هستند که مسیر داستان را پیش می برند. نقش اول را دو برادر دوقلو دارند که عجیب و غریبند، به خاطر شرایط خانوادگی و پدری که خانواده را ترک کرده، حسابی تنها هستند و بچه های قلدر تا می توانند به آن دو زور می گویند و حالشان را می گیرند.

حالا این بچه ها در زمانی مشخص، رو به روی تلویزیون می نشینند و برنامه ای می بینند که به ظاهر مخصوص کودکان است و نامش «خلیج شمعی» است. از زمان پخش این سریال اتفاقات عجیب و غریبی می افتد و چند تا از بچه ها گم می شوند و به غیر از یکی، جنازه هایشان بعد چند روز پیدا می شود. آن یک نفری که جنازه اش را هم پیدا نمی کنند، یکی از برادران دوقلو است.

چند سال بعد برادر زنده مانده بر می گردد به شهری که سال هاست از آن دور است و مادر تنهایش آن جا زندگی می کند. حالا او روانشناس کودک است و یک چیزی از درونش به او می گوید که باید به زادگاهش برگردد و مسئله ای را حل کند. او می فهمد زمان برگشتش هم زمان است با شروع پخش دوباره همان برنامه «خلیج شمعی» و باز هم بچه ها عاشق این برنامه هستند.

بیشتر از این از داستان سریال بگویم، ماجرا لو می رود و دیدن سریال لطفی ندارد. شاید یکی از مشکلات این سریال هم همین باشد. راستش به نظرم سریال هایی قوت دارند و برای همیشه در خاطر آدم ثبت می شوند که اگر از اول تا آخر داستان را هم بدانید، باز هم دلتان بخواهد آن را ببینید و از تماشایش لذت ببرید، ولی شبکه صفر با وجود تمام جذابیت هایش از این دسته نیست. این اصلا ربطی به جذابیت سریال ندارد. اتفاقا داستان هر قدم که جلوتر می رود، عجیب تر و پیچیده تر می شود و شما نمی دانید که بالاخره سازندگان سریال چطور می خواهند جواب این اتفاقات غریب را بدهند و با منطقشان مخاطب را قانع کنند.

از قضا جوابی که به شما می دهند، بسیار عجیب است، اما در منطق سریال خوش می نشیند و ناراضی از پای سریال بلند نمی شوید. ولی نمی خواهم در تعریف از سریال غلو کنم و صاف و صادق بهتان می گویم این ماجرایی نیست که دلتان بخواهد بار دوم هم ببینید. سریال که تمام می شود، پرونده آن هم در ذهنتان بسته می شود. به علاوه وجود بچه های مسخ شده که با آن صورت های معصومشان کارهای فجیعی می کنند، آن قدر غم انگیز و تلخ است که احتمالا حتی حاضر نیستید قسمت هایی از آن را کنار دوستانی که ندیده اند، تماشا کنید.

 سریال «شبکه صفر»، ترسناکِ مرموز و متفاوت
شبکه صفر چنین چیزی است؛ یک مینی سریال شش قسمتی که چهار ساعته سر و تهش را هم آورده اند و برای عصرهایی که خسته از سر کار به خانه بر می گردید و دوست دارید ذهنتان را از اتفاقات روز دور کنید، به کار می آید و برای دو، سه روز جواب می دهد. اما حواستان باشد عصر جمعه به تماشای شبکه صفر ننشینید که غروب جمع به اندازه کافی دلگیر هست و قرار نیست با تماشای سریالی که علاوه بر هیجان، مقدار زیادی غم و اندوه به شما تزریق می کند، خودتان را به مرز نابودی بکشانید.

مختصر و مفید درباره سریال «شبکه صفر: خلیج شمعی»

تهیه و ترجمه: مستانه تابش

•    شبکه صفر یکی از جدیدترین سریال های ترسناک امریکایی است که اولین فصل آن در پاییز ۲۰۱۶ از شبکه کابلی سای فای در امریکا پخش شد و قرار است دومین فصل آن، پاییز سال بعد از همین شبکه روی آنتن برود. فیلمبرداری فصل دوم این سریال در سپتامبر ۲۰۱۶ در منیتوبای کانادا آغاز شده است.

•    خط اصلی داستان های این سریال برگرفته از داستان های ترسناک اینترنتی است که به اصطلاح «کریپی پاستا» نامیده می شوند. فیلمنامه این سریال توسط نیک آنتوسکا رمان نویس اهل ایالات متحده امریکا نوشته شده است. او نگارش فیلمنامه های ترسناک دیگری چون «جنگل» و «جمعه سیزدهم» را نیز در کارنامه کاری اش دارد.

•    در فصل دوم سریال شبکه صفر، زن جوانی به نام مارکوت اسلیتور (به بازی امی فورسایث) به خانه عجیب و غریب و ترسناکی وارد می شود که اتفاقات به شدت نگران کننده ای در هر کدام از اتاق های آن در جریان است. وقتی او برای بار دوم به این خانه باز می گردد، متوجه می شود که همه چیز تغییر کرده است… امی فورسایث در این سریال با جان کارول لینچ همبازی است. لینچ پیش از این در فیلم هایی همچون جزیره شاتر، زودیاک، فارگو، سرقت در ۶۰ ثانیه و… ظاهر شده است.

•    داستان ترسناک Candle Cove یا خلیج شمعی که توسط نویسنده و طراح وب کمیک کریس استراب در سال ۲۰۰۹ نوشته شد، مبنای ساخت فصل اول سریال شبکه صفر قرار گرفت. این داستان به سرعت در اینترنت محبوب شد و ویدئوهای زیادی با الهام از این داستان روی یوتیوب قرار گرفت.

 سریال «شبکه صفر»، ترسناکِ مرموز و متفاوت

•    داستان خلیج شمعی حول یک برنامه تلویزیونی خیالی مخصوص کودکان تعریف می شود که تعداد بزرگسال در پست های اینترنتی درباره آن سوال میکنند. این برنامه به طرز مبهمی رازآلود است و به نر می رسد کسی چیز زیادی از آن به یاد ندارد. استراب در سال ۲۰۱۵ این داستان را در قالب مجموعه ای به نام «خلیج شمعی و داستان های دیگر» منتشر کرد.

•    کریگ مک نیل فصل اول سریال شبکه صفر را کارگردانی کرد و استیو پیت کارگردان دومین فصل این سریال است که بر پایه داستان اینترنتی «خانه بی پایان» نوشته برایان راسل ساخته می شود.

•    فصل اول سریال شبکه صفر توجه منتقدان را به خود جلب کرد و توانست ۷۵ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز سایت تخصصی متاکریتیک و ۶٫۸ امتیاز از ۱۰ امتیاز منتقدان روتن تومیتوز را به دست بیاورد.


منبع: برترینها

قطع برق در سالن کنسرت ناظری‌ها

برق سالن این کنسرت که در رشت (چند کیلومتری فومن) برگزار می‌شد، دوبار قطع شد اما با وجود وقفه‌های پیش آمده گروه به اجرای خود ادامه داد.حافظ ناظری در واکنش به این اتفاق گفت: هر چند تا به حال چنین ماجرایی را تجربه نکرده بودیم اما هر اولینی می تواند هم جذاب و هم آموزنده باشد. خوشحالیم که در کنار شما مردم فرهنگ دوست این حادثه را زندگی کردیم. چراکه در مقابل چنین اتفاقی که حق شما نیست با ارامش گروه را تشویق کنید.
او با بیان اینکه سالن اجرا همیشه دغدغه ما بوده، ادامه داد: امیدواریم مسئولان به فکر تاسیس سالن های استاندارد باشند. برق که چیزی نیست اگر حتی طوفان هم میامد ما به احترام شما تا آخرین لحظه به اجرای خود ادامه می‌دادیم. مخاطبان حاضر در سالن نیز با ایستادن و تشویق گروه موسیقی، نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند.دلیل ایجاد مشکل و قطعی برق وزش باد شدید و واژگونی یک درخت روی سیم‌های انتقال برق عنوان شده است؛ که با تلاش تهیه‌کنندگان و برگزارکنندگان کنسرت رفع شد.آلبوم «ناگفته» اثری از حافظ ناظری است که در سال ۱۳٩۴ در ایران منتشر شد و اکنون تور کنسرت‌های بهاری آن در حال برگزاری است.


منبع: بهارنیوز

شوراهای ممیزی موسیقی تعطیل شوند

نادر مشایخی ضمن اشاره به مسئله ممیزی در موسیقی به خبرنگار ایلنا گفت: یکی از مشکلات موسیقی ما در ایران که البته لاینحل نیست اما پله پله جلو می‌رود مسئله مجوز موسیقی است. مجوز دادن به موسیقی کار بی‌معنی محسوب می‌شود. من بدون اینکه بخواهم فردی با ماجرا برخورد کنم همانطور که همواره گفته‌ام تمام این شوراهای موسیقی که مجوز می‌دهند باید منحل بشوند. باید به این سمت برویم که بالاخره به این جوانهایمان امکان بدهیم تا در قبال کارشان و کشورشان احساس مسئولیت کنند. وقتی جلو جوانها را می‌گیریم معلوم است که تلاش می‌کنند از هر روزنه‌ای که گیر می‌آورند کار غیرمتعارفی انجام بدهند.این موسیقیدان افزود: باید شوراهای ممیزی موسیقی کنار گذاشته شود تا ببینید این جوانها چه کار می‌کنند. شش ماه این شوراهای موسیقی را تعطیل کنید تا ببینید موسیقی ایران چه می‌شود. من به این جوانها ایمان دارم. این جوان =ها را باید جدی بگیریم.
وی همچنین عنوان کرد: من کاری با شوراهای شعر ندارم اما شوراهای موسیقی نمی‌توانند متعارف کار کنند. اصلا ممیزی موسیقی امکان‌پذیر نیست. برای مثال من نمی‌توانم موسیقی رپ گوش بدهم و طبعا نیز نمی‌توانم درباره این موسیقی نیز نظر بدهم. من موسیقی رپ بلد نیستم و این موسیقی در زندگی من نقش بازی نمی‌کند؛ اما در زندگی یک پسر شانزده ساله نقش زیادی بازی می‌کند.
مشایخی ادامه داد: من نمی‌توانم برای یک جوان شانزده ساله تعیین کنم چه موسیقی گوش بدهد و چه موسیقی گوش نکند. وقتی ما موسیقی را ممیزی می‌کنیم درست مثل این است که بگوییم شما حق داری به چه چیزی فکر کنی و حق نداری به چه چیزی فکر کنی. این رویه اصلا امکان‌پذیر نیست و به نظرم باید این روند اصلاح شود و شوراهای ممیزی موسیقی تعطیل شوند چون هم موسیقی را نمی‌شود ممیزی کرد و هم تجربه نشان داده جامعه به حرف چنین شورایی گوش نمی‌دهد.نادر مشایخی در بخش دیگری از گفتگویش با خبرنگار ایلنا؛ درباره ارکستر تحت امرش گفت: “اینتر ارکستر تهران” ارکستر مستقلی محسوب می‌شود. البته کمک‌های بسیاری از سوی فرهنگستان هنر به این ارکستر می‌شود و خوشبختانه به ما جای تمرین و امکاناتی می‌دهند که می‌توانیم فعالیت‌مان را ادامه بدهیم و البته بنیاد رودکی نیز بسیار به ما کمک می‌کند و آنها نیز جای تمرین را برای ما فراهم کرده‌اند.
این آهنگساز و رهبر ارکستر در ادامه افزود: از آنجا که این روزها ارکسترهای مختلفی دارند به وجود می‌آیند و همچنین کنسرت‌های زیادی برگزار می‌شود ارکسترهای بزرگی مانند ما به شدت با مشکل جای تمرین مواجه هستند. مشکل مالی هم که مثل همیشه برای اداره ارکسترهای بزرگ وجود دارد.
وی همچنین عنوان کرد: خوشبختانه بنیاد رودکی در این زمینه به ما کمک می‌کند و حتی اگر ساز بزرگی هم احتیاج داشته باشیم در اختیارمان می‌گذارد. به نظرم بنیاد رودکی و دفتر موسیقی در این زمینه درست کار می‌کنند. سالن‌های بزرگ و خوبی در این شهر برای تمرین ارکسترها وجود دارد که می‌توان حداقل در اختیار ارکسترهایی که با مشکل مکان تمرین روبرو هستند؛ قرار بگیرند و مشکلشان را حل کنند.
مشایخی در مورد ارکستر شهرداری که بعدها تعطیل شد نیز گفت: زمانی که قرار بود ما ارکستر شهرداری را راه بیندازیم ارکسترهای سمفونیک و ملی منحل شده بودند و هنوز علی رهبری به ایران نیامده بود. در آن زمان وقتی ما داشتیم ارکستر شهرداری را راه می‌انداختیم ارشاد نیز کارهای بازگشایی ارکسترهای سمفونیک را تسریع کرد. در آن زمان ۶۰ درصد از نوازنده‌های ما کسانی بودند که در ارکستر سمفونیک ساز می‌زدند. وقتی ارکستر سمفونیک بازگشایی شد ما این تدبیر را در پیش گرفتیم که نوازنده‌های جوان را به ارکستر بیاوریم.
مشایخی گفت: پس از ارکستر شهرداری وقتی ما خواستیم “اینتر ارکستر تهران” را راه بیندازیم سه مرحله در پیش داشتیم: اول اینکه نوازنده‌های جوانی را جذب کنیم که رفتار ارکستری را بفهمند؛ در ارکستر باید بیشتر گوش داد تا اینکه نوازندگی کرد. مرحله دوم کار ما این است که رپرتوار استاندارد را کنار بگذاریم؛ در اروپا هم در کنسرت‌ها الزاما قطعات استاندارد نمی‌نوازند. یعنی فرم کنسرت را هم باید تغییر داد. سومین مرحله این است که ما باید با فرهنگ‌های شنیداری دیگر به نوعی تطبیقی کار کنیم. منظور من ادغام و یا فیوژن نیست بلکه معتقدم که باید فرهنگ‌های شنیداری مختلف را همجوار کنیم تا فرم و شکل جدیدی به وجود بیاید. این تنها راهی است که می‌شود امکانات جدید را کشف کرد. یعنی یک نوع از عادت شنیداری با نوع دیگری، هم زمان پیش می‌روند و چیز جدیدی به وجود می‌آورند.
این موسیقیدان افزود: اجرای موسیقی کلاسیک با ارکستر سمفونیک یک نوع عادت شنیداری است؛ در این عادت شنیداری، مخاطب و کسی که جریانات عاطفی را از طریق صوت ابراز می‌کند از هم دور هستند و نمی‌توانند به یکدیگر برسند. ارکستر بالا نشسته و اجرا می‌کند و مخاطب هم این پایین فقط دارد گوش می‌دهد. یعنی تنها فعالیتی که مخاطب انجام می‌دهد و البته کم هم نیست؛ شنیدن است.
وی همچنین عنوان کرد: ما در “اینتر ارکستر تهران” داریم سعی می‌کنیم که این فاصله را برداریم تا ارکستر و مخاطب به یکدیگر نزدیک شوند و صمیمیتی خاص بین‌شان به وجود بیاید. این صمیمیت چیزی است که در عادت فرهنگ شنیداری ما و موسیقی‌مان وجود دارد. به همین دلیل است که تا این حد رزنانس سازهای ایرانی پایین است؛ اگر سازها کم‌صدا هستند به دلیل این است که مخاطب نزدیک به موزیسین می‌نشیند؛ این نزدیکی برای موسیقی ایرانی الزامی است. برای همین است که من مدام می‌گویم در اجراها از میکروفن استفاده نکنید. میکروفن تمام ظرافت‌های موسیقی زنده را از آن گرفته است؛ در چنین شرایطی سه‌تار دیگر صدای سه‌تار نمی‌دهد؛ ما در این شرایط از سه‌تار صدای هوی‌سه‌تار می شنویم.


منبع: بهارنیوز

تازه‌ترین عکس‌های استاد شجریان

گروه فرهنگی: همایون شجریان با انتشار عکس‌هایی تازه از پدرش، خبر از بهبود اوضاع جسمانی او داده است.همایون شجریان با انتشار تصاویری جدید از پدرش محمدرضا شجریان در اینستاگرام، صفحه اش را به روز کرد.
 

 


او که سه عکس جدید از پدرش در صفحه‌اش به اشتراک گذاشته است در توضیح پست تازه‌اش نوشته: «چندى پیش قولى از من گرفته بودند که همین روزها به باغ هشتگرد برویم و با آن پشتکار مخصوص به خودشان مصرانه پیگیرى مى‌کردند، تا سرانجام با صلاح‌دید پزشکان، امروز در بهارین روز آفتابى هجدهم اردیبهشت ماه نود و شش پس از یک سال و چند ماه دورى از باغ دست پروردِشان، این دیدار میسر شد.»

 



 


منبع: بهارنیوز

پاسخ لیلی رشیدی به امپراطوری دروغ

گروه هنری: لیلی رشیدی در اینستاگرام نوشت: کار را از مضحکه و بلاهت هم گذرانده‌اند. برداشته‌اند با عکس من و همکاران و دوستانم استیکری با این عنوان ساخته‌اند که «یک اشتباه را دوبار تکرار نکنیم و به فکر مردم هم باشیم». منظورشان این است که یعنی ما از حسن روحانی برائت جسته‌ایم. احتمالا می‌خواهند ازین نمد کلاهی برای کسانی بدوزند که سال‌هاست هرچه من و هم‌صنفانم می‌کشیم ریشه در تفکر آنان دارد. اما سرنا را از سر گشادش زده‌اند. من لیلی رشیدی، با صدای بلند «تَکرار می‌کنم» که به رغم تمام کاستی‌ها و مشکلات، دوباره به حسن روحانی رای می‌دهم؛ برای خودم، برای مردمم و برای ایران. تا کور شود هرآنکه نتواند دید.
 


منبع: بهارنیوز

دولت دهم وعده داد دولت یازدهم مجوز

گروه فرهنگی_رسانه‌ها: کاوه آفاق در گفت‌وگو با روزنامه شهروند تایید که برخلاف وعده‌های بسیار در دولت دهم، این دولت یازدهم بود که به او مجوز داد. 

می‌دانیم که کار سختی برای دریافت مجوز آلبوم دوم خود داشتید. شرایط تغییری کرده است؟
شرایط هر روز بهتر می‌شود. فقط چیزی که وجود دارد این است که خیلی وقت‌ها شیطنت‌های عجیب‌وغریبی از برخی دوستان‌مان چه همکاران و چه خبرنگاران می‌بینیم که به یک‌باره مطالبی را مطرح می‌کنند و به گوش افرادی می‌رسانند که منتظر هستند چنین مواردی را برای لغو متوهمانه یک کنسرت بشنوند. یک‌دفعه می‌شنویم چنین حرف‌هایی را زده‌اند و درگیری جدیدی خلق می‌شود. تا ما برویم اثبات کنیم این صحبت‌ها خاله‌زنکی و غیبت بوده و اشتباه شده، انرژی و زمان‌مان گرفته می‌شود و تمرکز کاری خود را از دست می‌دهیم. هر بار که چنین اتفاقاتی افتاده، برخی دوستان ما چه در حوزه خبر و چه در حوزه موسیقی، چنین کارهایی را انجام داده‌اند.
نام آلبوم قبلی شما هم جای بحث دارد. «با قرص‌ها می‌رقصد» می‌تواند ایهام داشته باشد و مروج سبکی از زندگی تلقی شود که علاقه به ترانه «lyrics» کاهش و به «words» گرایش پیدا می‌کند. از سوی دیگر مخاطبان شما از جنسی هستند که می‌توان گفت چندان با هنجارهای موجود همخوانی ندارند. این غیرمجاز بودن در سال‌هایی که مجبور بودید زیرزمینی کار کنید، ناخودآگاه شما را به یک اپوزیسیون تبدیل نکرد؟
منظور شما این است که مدل موسیقی ما اصلا در چارچوب تعریف‌شده سیستم حاکم بر فرهنگ کشور نمی‌گنجد. باید بگویم که من‌ سال١٣٨٩ برای دریافت مجوز اقدام کردم. پارامترها را کنار همدیگر چیدم و گفتم آدمی که بتواند داخل کشور کنسرت بدهد باید دارای چه پارامترهایی باشد. باید سابقه بدی نداشته باشید که من نداشتم. باید آدمی باشد که خانواده‌اش هم قوانین را زیر پا نگذاشته‌اند، اشعاری داشته باشد که خیلی سیاسی یا سخیف نباشند و گفتمان خودش هم ناسیونالیستی باشد. هیچ حاکمیتی در جهان نیست که با این گفتمان بتواند مخالفت کند یا آن را نپسندد، چون اگر این کار را انجام دهد، قاعدتا خودش را نفی کرده است. مگر می‌شود یک حاکمیت در جهان باشد که مخالف کسانی باشد که کشورشان را دوست دارند؟ من این پارامترها را کنار هم چیدم و گفتم که می‌توانم این کار را انجام دهم. از‌ سال١٣٨٩ پروژه را کلید زدیم و تازه ‌سال١٣٩۵ توانستیم روی صحنه برویم، یعنی آنچنان که خودم اولش فکر می‌کردم هم ساده نبود، البته شاید سوءتعابیری هم این میان اتفاق افتاد.
مگر در مدیریت ارشاد در این سال‌ها تغییری رخ داد؟
من به‌هرحال در دوره آقای روحانی مجوز گرفتم. پس از دوسال‌واندی که از دوران ریاست‌جمهوری آقای روحانی گذشت، توانستم مجوز آلبومم را بگیرم و یک‌سال بعد هم کنسرت برگزار کنم. در سه‌سال دولت قبلی باوجود وعده‌هایی که به من دادند، نتوانستم مجوز بگیرم. این مسأله‌ خودبه‌خود نشان‌دهنده این است که دولت‌ها و تغییر دولت‌ها واقعا تاثیرگذار هستند. من به چشمان خودم دیدم که معاون دفتر موسیقی چگونه پشت کنسرت ‌سال٩۵ ما بودند، حتی آقای مرادخانی در سالن برج میلاد نشست که اتفاق بدی برای ما رخ ندهد. معلوم است که این رفتار متفاوت از دولت دیگری است. این صحبت‌ها را مطرح کردم که بدانید تفکر شما درست است. در دولت فعلی دیدم وزارت ارشاد و نهادهای دیگری که باید مجوز می‌دادند، به صورت عقلانی کار خود را انجام دادند، البته این کار تنها برای من انجام نشد. خوانندگان و گروه‌های زیادی در این دولت مجوز گرفتند. در موسیقی کشور نوازنده‌هایی وجود داشتند که ممنوع‌الکار بودند، اما توانستند دوباره کار کنند. من نمی‌گویم شرایط عالی است، اما خوب است.


منبع: بهارنیوز

می خواهم بازیگر شناخته شوم نه کمدین

آزاده آقاجان- روزنامه بهار:
امیر کربلایی زاده را بیشتر با اجرای استندآپ کمدی‌های  موفقش و حضورش در برنامه «خندوانه» شناخته شده و تصویری که از او در ذهن ها نقش بسته است همان شخصیت بشاش و طنازی است که اجرا و کلامش تر و فرزی خاصی دارد. این استندآپ کمدین این روزهادر نقشی جدی حضور پیدا کرده است و از تصویری که از او می‌شناسیم، بسیار دور به نظر می رسد. کربلایی زاده این روزها در نمایش «صعود مقاومت پذیر آرتورو اویی» نوشتۀ «برتولت برشت» بازی می کند. اثری کاملا جدی با کارگردانی «امیر دژاکام» که در تالار حافظ تهران به روی صحنه رفته است. گفتگویی که می خوانید  راتجربه متفاوت اوست که در این تئاتر به دست آورده است.
 
مخاطب بیشتر شما را در اجرای استندآپ کمدی ها می‌شناسند که بیشتر بر پایه طنز هستند. بازی جدی و طنز برایتان متفاوت است؟
در من یک سری از فولدرها وجود دارد که با سپردن آن ها به سیستم، کارها خود به خود انجام می شود و مرا جلو می برد اما زمانی که می خواهم کاری جدی انجام بدهم چون این آپشن ها از قبل آماده نیست و بسیار کمتر از کمدی در انبار ذخیره های من وجود دارد، بنا‌براین شرایط کار کردن برای من اندکی سخت تر می شود.

آیا سعی دارید در همه ژانرها به عنوان فردی توانمند حاضر شوید و از تجربه نقش کمدی یا تراژدی نمی ترسید؟
من همیشه تلاش کرده ام که در هر دو نقش کمدی یا تراژدی بازی کنم و به عنوان یک بازیگر شناخته شوم نه کمدین. کمدین بازیگری است که اختصاصا کمدی کار می کند و این دقیقاً همان معنایی است که می توانیم در مورد تراژدین ها به کار ببریم یعنی کسی که صرفاً نمایش تراژدی اجرا می کند. بعضی از بازیگران وجود دارند که فقط می توانند کارهای جدی انجام بدهند و زمانی که در نقشی کمدی حاضر می شوند، مردم آن ها را باور نمی کنند. می‌خواهم ژانرهای مختلف را تجربه کنم و به همین دلیل هم بازی در نمایش «صعود مقاومت پذیر آرتورو اویی» را پذیرفتم.

«آرتورو» انسانی جدی است که در موقعیت طنز قرار گرفته است، شاید به نوعی به شیوه استندآپ کمدی های شما نزدیک است یا حداقل شما می توانید این موقعیت را درک کنید. نظرتان در این باره چیست؟
این تجربه را «کمدی جدی» می دانم که مهم ترین شاخصه مثبت آخرین اثر «امیر دژاکام» در مقام کارگردان است.  امروزه با وجود انواع کمدی، از جمله آدم طنز در موقعیت جدی، آدم جدی در موقعیت طنز و ترکیبی از این ها مثل چارلی چاپلین یا استن لورل و اولیور هاردی که یکی از آن ها جدی است و در موقعیت طنز قرار می گیرد و دیگری کاراکتری طنز دارد که در موقعیتی جدی قرار می گیرد. «آرتورو» انسانی جدی است که در موقعیت طنز قرار گرفته است،اصلا با کسی شوخی ندارد و با حضورش در صحنه تماشاچی خنده‌اش می‌گیرد.

ارتباط تماشاگران با فاصله گذاری های برشتی چگونه است؟ آیا آنها به خوبی با این اثر ارتباط برقرار می کنند؟
امروز، تماشاچی در نمایش «صعود مقاومت پذیر آرتورو اویی» از اپیک ها، فاصله ها و از دیدن قدرتمند شدن یک گانگستر لمپن که در ابتدای کار به او می‌خندند، شگفت زده می شوند. تماشاچی این اثر همین طور با خود می اندیشد که چطور انسانی که در ابتدای داستان به او خندیدیم تا این حد قدرتمند شد و به ریاست شورای شهر رسید. این پرسش برای او مطرح می‌شود که در بسیاری از کشورهای دنیا، افرادی که دست مایۀ طنز و تمسخر دیگران هستند، چگونه به یک انسان قدرتمند و گردن کلفت تبدیل می شوند؟

این تجربه را چطور ارزیابی می کنید؟ آیا از این تجربه تئاتری راضی هستید؟
سال ها پیش حضور در این اثر را به عنوان یک نورپرداز تجربه کرده بودم. حدود ۱۸ سال پیش در همین متن به کارگردانی «مجید جعفری» به عنوان نورپرداز در پشت پرژکتور فالو می ایستادم و نور فالوی صحنهآقای اکبر زنجان پور را که در نقش آرتورو اویی بازی می کردند را می دادم. در آن نمایش، رضا رویگری نیز نقش روما را بازی می کرد. همیشه وقتی پشت پروژکتورفالو، مشغول نور دادن به این صحنه ها بودم از خود می پرسیدم که آیا می شود روزی در نقش آرتورو‌اویی بازی کنم یا آن را کارگردانی کنم.این تجربه پاسخ همان آرزوست. بازی در این نقش می تواند به عنوان هیجان انگیزترین تجربه یک بازیگر در کارنامه کاری اش باشد. شاید من بسیاری از اجراهای استندآپ کمدی خود را به خاطر تمرین و اجرای این نمایش از دست داده ام اما من بسیار از این جهت خوشحالم. شاید اجرای استندآپ کمدی ها از نظر شرایط مالی، وضعیت متفاوتی را برای من رقم بزند  اما این قدر این اتفاق برای من هیجان انگیز، عجیب و جالب بود که اصلاً تا به امروز به آن فکر هم نکرده بودم.

پس تئاتر از دغدغه ها و اولویت های شماست، این طور نیست؟
همواره عاشق تئاتر بودم و در عین حال در رشته دیگری در دانشگاه به تحصیل مشغول بودم مانند بسیاری از جوانانی که ورود به حوزه نمایش در عصر حاضر را بسیار سخت می دانند و آرزوها و رؤیا پردازی های خاص خود را دارند، من هم پر از رؤیا بودم و درست در همین زمان بود که احساس کردم می‌بایست برخیزم و به جای این که بنشینم و فکر کنم، گام های کوچک بردارم و برای رسیدن به رؤیاهایم کارهای کوچک انجام دهم.

چطور توانستید سد این دنیای به قول خودتان سخت را بشکنید و  وارد این فضا شوید؟
همیشه عبارت «از تو حرکت، از خدا برکت» در ذهنم هست و اعتقاد داشتم و احساس می کردم که این اتفاق برای من نیز به وقوع می پیوندد. همچنین به این سخن معتقدم که راه هزار فرسنگی زمانی شروع می شود که انسان اولین قدم را بر می دارد. در این راه من هم تصمیم گرفتم اولین قدم این راه هزار فرسنگی را بردارم. آدم مسئولیت پذیر و وظیفه شناسی هستم و این را عامل موفقیتم می دانم. زمانی که پشت پروژکتور فالو در سالن نمایش نور می دادم، درست به یاد دارم آن قدر با دقت این کار را انجام می دادم که به همین علت مجید جعفری، کارگردان اثر، یک شب از اجرا را به من تقدیم کرد و گفت: نمایش امشب را تقدیم می کنم به پسر بچه ای که آن بالا ایستاده است و با تمام وجود چنان نور پروژکتور را بر روی بازیگر می اندازد که انسان حس می‌کند تمام عشق خود را برای این کار گذاشته است. واقعاً در تمامی شب های این نمایش، زمانی که من بروشور کار را نگاه می کردم، به اسم آرتورو اویی که می‌رسیدم در مقابل آن به جای نام  اکبر زنجان پور، نام خود را می دیدم. سال های بعد از آن کارهای بسیار زیادی را روی صحنه بردم و آرام آرام از پشت پروژکتور به روی صحنه آمدم.

این طور که معلوم است مسیر حرفه ای شدن را پله پله طی کردید. آیا آن تجربیات این روزها به کمک تان آمده است؟
در نخستین روزهای کارش در سال های ۷۵ و ۷۶ به بازیگرهای حرکت رسیده و برای نخستین بار در یکی از آثار شهره لرستانی به ایفای نقش پرداختم. پس از آن نیز در کارهای بسیار دیگری از جمله کارهای دانشجویی بازیگری کردم و در این مسیر همواره سعی کردم که در گروه های کوچک نقش های اصلی را ایفا کنم و در گروه های بزرگ به بازی در نقش های فرعی بپردازم.

چرا «صعود مقاومت پذیر آرتورو اویی» بعد از بیست سال باید مجدداً روی صحنه بیاید؟
تعداد سالن های نمایش در شهر تهران بیشتر شده است و این اتفاق خوبی است. آن زمان مثل الان سالن های تئاتر زیاد نبود و همان تعداد محدود هم که بود، سالن های بزرگی نبود. چهار یا پنج سالن اصلی تئاتر در شهر تهران مختص بزرگان تئاتر بود و فرصت حضور بر روی صحنه های تئاتر برای بازیگران وکارگردانان جوان بسیار کمتر اتفاق می افتاد و این امر موجب می شد که این عزیزان کمتر بتوانند خود را به معرض نمایش بگذارند. امروز برای خود من جای سؤال دارد که چرا «صعود مقاومت پذیر آرتورو اویی» بعد از بیست سال باید مجدداً روی صحنه بیاید، اما از جهتی خوشحالم که پس از گذشت این مدت، من در نقش آرتورو اویی بازی می‌کنم. شاید هم من این انرژی را به کائنات فرستاده باشم و کائنات نیز مقدر کرده است که این اثر دیگر اجرا نشود تا من در این زمان در نقش آرتورو روی صحنه حاضر باشم.


منبع: بهارنیوز

محمدعلی بهمنی: دولت با اهمیتی که برای هنرمند کشور خود قائل می‎شود ارزش‎های کشورش را به جهانیان نشان می‎دهد/ از دید انسانی و فرهنگی می‎گویم دولت آقای روحانی اقدامات درستی انجام داده است

شاعر و غزل‎سرای مطرح ایرانی در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری از حسن روحانی حمایت می کند.

رقابت‎های انتخاباتی به روزهای داغ خود نزدیک شده است و چهره های مطرح حوزه فرهنگ و هنر نیز مانند دیگر اقشار جامعه آخرین تحولات انتخاباتی را دنبال می کنند.

محمدعلی بهمنی، شاعر مطرح در گفت و گو با “عصرایران” گفت: «آقای روحانی خودشان نسبت به ادبیات، هنر و هنرمند شناخت و آگاهی کامل دارند و وقتی این شناخت و باور نسبت به هنر وجود داشته باشد قطعا نسبت به اقداماتی هم که در این زمینه قرار است صورت بگیرد حساسیت شکل می گیرد و با نگاه جدی تری عمل می کنند.»

وی ادامه داد:«این باور کردن هنرمند خود یک ارزش درونی برای هنرمند ایجاد می کند چون اگر این باور وجود نداشته باشد هرچقدر هم تلاش کنند شرایط سخت تر می شود. هنرمند به یک شکلی با هنر خود جلوه می کند و در هر کشوری جلوه ای از فرهنگ و هنر کشور خودش است و این باور داشتن نسبت به هنرمند به عقیده من کافیست حتی نسبت به دیگر مسائلی که حائز اهمیت است.»

شاعر مطرح کشورمان بیان کرد: «دولت با اهمیتی که برای هنرمند کشور خود قایل می شود ارزش های کشورش را به جهانیان نشان می دهد و بیان می کند که چه هنرمندانی دارند و دارای چه ارزش های فرهنگی و هنری هستند به عقیده من همین را اگر یک دولت در راس کار خود داشته باشد و در کنار آن قدرت بیشتری را نیز به هنرمندان کشور خود بدهد خیلی از اتفاقات به درستی شکل می گیرد. البته نباید فراموش کرد که برای یک هنرمند امکاناتی هم که کشورش برای او فراهم می کند حایز اهمیت است ولی آن باور و ارزشی که باید نسبت به او وجود داشته باشد اهمیت بیشتری دارد.»

بهمنی افزود:«مشارکت در انتخابات اهمیت بسیاری دارد و انتخاب یک رئیس جمهور می تواند بر روی تمام مسائل تاثیر گذار باشد، هنرمندانی که آثار و ارزش شان برای فرداها باقی می ماند امروز اگر جدی گرفته شوند طبیعتا در انتخابات و مسائل مهم کشورشان هم مشارکت می کنند و بالتبع مردم نیز که علاقه مند و پیرو هنرمندان مورد علاقه شان هستند در این امر سهیم شده و در انتخابات شرکت می کنند.»

غزل سرای مطرح کشورمان در پایان گفت: «دولت آقای روحانی از دیدگاه من که یک دیدگاه سیاسی نیست و از دید انسانی و فرهنگی نگاه می کنم ۷۰ یا ۸۰ درصد اقدامات درست صورت داده است و من امیدوارم در ادامه این دولت، باقی اقدامات نیز به درستی انجام شود.»

انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم و همچنین شوراهای شهر و روستا جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران

سریال کیانوش عیاری نیمه اول خرداد کلید می‌خورد

مدیرتولید سریال «۸۷ متر» درباره تولید این سریال بیان کرد که با قطعی شدن لوکیشن سریال در چند روز آینده، سریال عیاری در نیمه اول خرداد ماه کلید می خورد.

حسن آقاکریمی مدیرتولید سریال «۸۷ متر» در گفتگو با مهر درباره مراحل فعلی تولید این مجموعه عنوان کرد: در حال حاضر در مرحله انتخاب بازیگر هستیم و با بازیگران مذاکره می‌کنیم که از جمله آنها می توان به ابوالفضل پورعرب، امیر جعفری، ناصر هاشمی، مهران رجبی، نازنین فراهانی و فریبا کامران اشاره کرد.

وی با اشاره به اینکه تصویربرداری سریال یک سال طول می کشد، اظهار کرد: بیشترین مشکل ما در مذاکره ها بر سر طول مدت فیلمبرداری کار است که بازیگران باید یک سال با ما همکاری داشته باشند.

آقاکریمی درباره چگونگی به تصویر کشیدن حجاب بازیگران در این مجموعه با توجه به یکی از سخنان کیانوش عیاری توضیح داد: عیاری در ارتباط با فیلم های سینمایی خود مساله ای را بیان کرده بود که به فیلم هایی با مالکیت خود وی تعلق دارد اما این سریال متعلق به تلویزیون است و مالک آن شبکه های تلویزیونی و دولتی هستند.

وی درباره جذابیت ها و ویژگی های این مجموعه که ۱۰ سال پس از «روزگار قریب» دیگر سریال عیاری ساخته می شود، تصریح کرد: «۸۷ متر» هم یک درام اجتماعی است و داستان آن از کشش فوق العاده ای برخوردار است.

آقاکریمی در پایان درباره اینکه قرار بود سریال را پایان اردیبهشت ماه کلید بزنند، گفت: ما لوکیشنی را باید یک سال در اختیار داشته باشیم و یافتن چنین مکانی کمی کار را سخت کرد که در چند روز آینده این لوکیشن قطعی می شود و احتمالا نیمه اول خرداد کار کلید می خورد.


منبع: عصرایران

ثبت قرارداد فیلم‌های جدید برای اکران

به گزارش ایسنا، غلامرضا فرجی درباره مصوبات جلسه  شورای صنفی نمایش بیان کرد: قرارداد فیلم سینمایی «زیر سقف دودی» به کارگردانی پوران درخشنده در گروه آزادی پس از فیلم «آشوب» به ثبت رسید. همچنین قرارداد فیلم «پری دریایی» به کارگردانی مسعود آقاباباییان در گروه آزادی ثبت شد، تا این فیلم از ۲۹ شهریور همزمان با هفته دفاع مقدس اکران شود.به گفته وی فیلم «قلب سفید قاصدک‌ها» به کارگردانی افشین محمودی و تهیه‌کنندگی علی رویین‌تن از چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت‌ماه در گروه آزاد اکران می‌شود و «مالیخولیا» هم از ۲۷ خردادماه در گروه آزاد به نمایش درخواهد آمد.به گفته فرجی؛ فیلم‌های «گشت ارشاد ۲» و «یک روز به خصوص» اکران خود را در زیرمجموعه‌های غیر از سرگروه ادامه می‌دهند و فیلم «برادرم خسرو» در گروه کورش به جای «ماجرای نیمروز» و «نهنگ عنبر، سلکشن رویا» در گروه سینمایی قدس ، «ویلایی‌ها» در گروه استقلال و «آشوب» در گروه آزادی اکران خود را آغاز می‌کنند.


منبع: بهارنیوز

سریال «عاشقانه» توزیع نشد

به گزارش ایسنا، در هفته‌های اخیر خبرهایی مبنی بر توقیف این مجموعه نمایش خانگی شنیده می‌شد و در همین راستا روابط عمومی صنف VOD و IPTV نیز اعلام کرده بود دستور توقیف سریال «عاشقانه» هنوز به قوت خود باقی‌ است و وکیل انجمن صنفی شرکت‌های عرضه‌کننده «وی او دی» و «آی پی تی وی» هفته گذشته اعلام کرده بودند اگر  این سریال هفته آینده با توجه به دستور قضایی که صادر شده، توزیع شود، می‌توان درباره‌ی آن دستور جدیدی مبنی بر توقیف فیزیکی گرفت و تمامی نسخه‌های توزیع شده‌ی DVD را جمع‌آوری کرد.این در حالی است که پیش از این محمدرضا نادری – مدیر اجرایی پروژه «عاشقانه» – درباره شایعاتی که  پیرامون این مجموعه ایجاد شده بود، گفت: در پی برخورد با بیش از یکصد لینک غیر مجاز و VOD که به صورت غیر قانونی و بدون داشتن قرارداد با مالکین و سرمایه گذاران اقدام به بارگذاری مجموعه کرده بودند، خوشبختانه این مشکل در حال حاضر با انعقاد قرارداد قانونی با سازندگان شکل اصولی تری به خود گرفته است.او همچنین اعلام کرده بود که براساس برنامه ریزی‌های انجام گرفته قسمت هفتم «عاشقانه» نیز دوشنبه هفته آینده (١٨ اردیبهشت ماه) توزیع خواهد شد.


منبع: بهارنیوز

کتاب "گذری در کوی نیک‌نامان" منتشر شد

گاهی نیم نگاهی به زندگی دیگران داشتن و دقیق شدن در رفتارهای خوب آن‌ها بدون کلاس و درس و کتاب، حکم معلمی را دارد که به رایگان درس زندگی می‌دهد. درس نمی‌دهد بلکه آن را پیش چشم‌هایت مجسم می‌کند.

کتاب

تازه ترین اثر انتشارات موسسه شمس الشموس کتابی است با عنوان «گذری در کوی
نیکنامان». نویسندگان این  کتاب به سراغ کسانی رفته‌ایند که هر کدام در
زمینه کاری و علمی خود به موفقیت های بزرگی رسیده‌اند، از بهترین‌های علمی و
هنری و ادبی تاریخ این سرزمین بوده‌اند، در کنار تمام افتخارات خود در
اخلاق انسانی هم خوش درخشیده‌اند و قطعا نکته‌های اخلاقی و درس آموز بسیاری
می‌توان از آن‌ها آموخت.

به گزارش عصرایران، این کتاب محصول
ماه‌ها تلاش پژوهشی هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس  و
مصاحبه با بستگان بزرگان علمی، ادبی ایران مانند دکتر کاتوزیان، علامه
همایی و… اثری مناسب برای سلیقه‌های مختلف است.

این کتاب در قطع
وزیری و در دو جلد گالینگور و شومیز، در طی یک سالی که از انتشارش می‌گذرد،
به چاپ چهارم رسیده است. قیمت جلد گالینگور آن ۲۷ هزار تومن و شومیز ۲۳
هزار تومن می باشد

هدیه دادن کتاب به اطرافیان، فرهنگ زیبایی است … بیاییم در فراگیر شدن این فرهنگ سهیم باشیم.

جهت سفارش کتاب با شماره همراه ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ و یا تلفن ۸۶۰۳۰۹۵۱-۰۲۱ تماس بگیرید.

آدرس دفتر انتشارات: تهران، خیابان شهید بهشتی، تقاطع خیابان مفتح، جنب ورودی جنوبی ایستگاه متروی شهید بهشتی، پلاک ۶


منبع: عصرایران

تکذیب یک نامه توسط خانواده استاد شجریان

خانواده شجریان نامه‌ای را که با عنوان «تقدیم حنجره محمدرضا شجریان به حسن روحانی» در فضای مجازی منتشر شده است، تکذیب کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی خانواده شجریان، انتشار مطلبی با عنوان «تقدیم حنجره محمدرضا شجریان به حسن روحانی» در فضای مجازی تکذیب شده است.

در این تکذیبیه همچنین آمده است: خانواده محمدرضا شجریان ضمن آرزوی سربلندی برای کشور عزیزمان ایران، اعلام می‌کند که محمدرضا شجریان این روزها در خانه مشغول مداواست و خبرهای سیاسی و مناظره‌های تلویزیونی را دنبال نمی‌کند.


منبع: عصرایران

پدر و پسر لهستانی، عاشق هنر ایرانی

– مینا آتشی: گروه موسیقی لهستانی پارتیزانت متشکل از کریستوف توچکو (نوازنده گیتار) و پسرش میکوآی توچکو (نوازنده سازهای کوبه‌ای)،  روزهای هشتم و نهم اردیبهشت با اجرای آثاری از موسیقی فیلم‌های کلاسیک و هنرمندان مطرح جهان در تالار وحدت تهران روی صحنه رفت.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

این گروه که سابقه اجرای زنده و همکاری با چهره‌هایی چون جو ستریانی، آل دی مرلا، استیو لوکاتر و تامی امانول را دارد، برای دیدن مخاطبان خود لحظه‌شماری می‌کردند و دوست داشتند اجراهای بیشتری را برای ایرانی‌ها بنوازند. کریستوف و میکوآی از سابقه گروه پارتیزانت و تجربه اجرا در ایران گفتند.

از نحوه شکل‌گیری گروه بگویید.

کریستوف توچکو: من در نوجوانی اجرای یک گروه موسیقی را دیدم و از آن زمان به ساز گیتار علاقه‌مند شدم. پس از این‌که این موضوع را برای برادرم تعریف کردم‌ او برای من یک ‌گیتار خرید و من آموختن گیتار را آغاز کردم. از سال ۱۹۹۱ تا سال ۱۹۹۴ در گروه یک خواننده معروف لهستانی با نام ریچارد ریدا دو ساز آکاردئون و هارمونیکا نواختم. پس از چند همکاری با گروه‌های کوچک، تصمیم گرفتم به صورت سولو اجرا کنم. با گیتار الکتریک تکنیک‌های مختلفی را اجرا می‌کردم.

این تکنیک‌ها جای خالی دیگر سازها را پر می‌کرد. میکوآی، پسرم، در سال ۱۹۹۶ به دنیا آمد. او از سن پنج-شش سالگی آموختن درامز را آغاز کرد. من با میکوآی تمرین می‌کردم و سپس از وقتی او هفت ساله شده با یکدیگر می‌نواختیم. زمانی که میکوآی بزرگ شد گروه پارتیزانت را تشکیل دادیم. در آن زمان بیشتر اجراهایمان داخلی بود و در یک سال ۸۰ کنسرت و ۹۰ ورکشاپ برگزار می‌کردیم.

از چه زمانی تور کنسرت‌هایتان در دیگر کشورها آغاز شد؟

کریستوف توچکو: سال ۲۰۰۷ در فستیوال موسیقی در شهر فرانکفورت آلمان حضور پیدا کردیم که من در آن فستیوال یک بار همراه با تامی امانوئل و یک بار هم همراه با جو ستریانی، نوازنده مطرح گیتار الکتریک، به روی صحنه رفتم. در اجرایی که با جو ستریانی داشتم، او بعد از اجرا گفت که تو فوق‌العاده بودی و نوازنده خیلی خوبی هستی. فیلمی را نیز در جهت حمایت و تمجید گروه پارتیزانت منتشر کرد. این اتفاق برای ما خیلی ارزشمند بود.

پارتیزانت اجراهای مختلفی در کشورهای متفاوتی داشته است. چه شد که تصمیم گرفتید در ایران کنسرت برگزار کنید؟

میکوآی توچکو: ما بسیار به فرهنگ ایران علاقه‌مند بودیم و دوست داشتیم با آن آشنا شویم. از همین رو وقتی سفارت لهستان در ایران این پیشنهاد را به ما داد به خوبی از آن استقبال کردیم. دوست داشتیم در کشوری با این فرهنگ نیز اجرا داشته باشیم و با مردم آن از نزدیک دیدار کنیم.

تجربه چنین اجرایی برایتان چطور بود؟

میکوآی توچکو: ما اجراهای زیادی در کشورهای مختلف داشتیم که هر کدام برای ما یک تجربه منحصر خود را داشته‌اند، اما اجرای این کنسرت در ایران برای ما یک تجربه کاملاً متفاوت بود. این کنسرت اولین اجرای ما در ایران بود و یک تجربه جدید به حساب می‌آمد.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

چه احساسی از این تجربه داشتید؟ بازخورد این کنسرت چگونه بود؟

میکوآی توچکو: زمانی که روی صحنه تالار وحدت حاضر شدم و جمعیت شروع به تشویق کردند، بسیار احساساتی شدم و از خوشحالی اشک به چشمانم آمد.

کریستوف توچکو: ما اصلاً احساس نمی‌کردیم در ایران اجرا می‌کنیم، احساس می‌کردیم در لهستان کنسرت برگزار کرده‌ایم. در میان اجرا گاهی جمعیت سالن ملودی را که من با گیتار می‌زدم با صدای دهان خود تکرار می‌کردند. توجه و علاقه مردم ایران به اجرای ما، برایمان بسیار جالب و خوشایند بود. مردم ایران با ما رفتار خیلی صمیمانه‌ای داشتند.

مخاطبانتان در این اجرا چه طیفی را تشکیل می‌دادند؟

میکوآی توچکو: مخاطبان اجرای ما طیف متنوعی داشتند. ما از همه گروه‌های سنی از کودکان و نوجوانان گرفته تا میانسالان مخاطب داشتیم. برایمان بسیار جالب بود که حتی کودکان نیز برای دیدن اجرای ما به سالن آمده بودند. آن‌ها به خوبی به موسیقی گوش می‌دادند و نسبت به آن کنجکاو بودند. کودکان و نوجوانان در لهستان کمتر از ایران به موسیقی ما توجه می‌کنند و بیشتر مخاطبان ما بزرگ‌ترها محسوب می شودند. اما در ایران حتی کودکان و نوجوان‌ها هم با دقت به اجرای ما توجه می‌کردند.

ایران در نظرتان چطور بود؟

میکوآی توچکو: من بسیار به ایران و فرهنگ ایرانی علاقه مند شدم. دوست دارم بیشتر به ایران سفر کنیم و اجراهای متعددی داشته باشیم. این که من الان در ایران حضور دارم باعث افتخار من است.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

گروه پارتیزانت در چه سبک‌هایی می‌نوازد؟

میکوآی توچکو: پارتیزانت سبک‌های مختلفی اجرا می‌کند. ما تا کنون سبک‌های متنوعی را مانند راک، متال و گاهی هم جز را امتحان کرده‌ایم.

در این سبک‌ها با پدر، کریستوف توچکو، تفاهم دارید؟

میکوآی توچکو: من سبک متال را بیشتر دوست دارم، اما پدرم موسیقی‌های ایرانی، موسیقی قدیمی لهستان، کلاسیک و… را گوش می‌دهد.

این موضوع در انتخاب قطعات شما را دچار اختلاف نمی‌کند؟

 میکوآی توچکو: نه، این موضوع نه تنها برایمان اختلاف ساز نیست بلکه باعث می‌شود که تعامل بسیار خوبی بینمان برقرار شود و کارمان پیشرفت کند.

تکنیک خاصی در نوازندگی دارید که در اجرایتان در تالار وحدت نیز مشهود بود. در این باره توضیح دهید.

میکوآی توچکو: ما تکنیک‌های خاصی در نوازندگی داریم. تمام این تکنیک‌ها را هم خودمان ابداع کردیم. به عنوان مثال پدرم گیتار را به صورت خوابیده می‌گذارد و با مداد روی آن می‌زند. این تکنیک از تکنیک نواختن ساز سنتور گرفته شده است. گروه پارتیزانت یک گروه دو نفره است ولی صدای یک گروه کامل را می‌دهد. پدرم یک گیتار دو دسته دارد که قسمت بالایی​ آن گیتار معمولی و قسمت پایین آن گیتار بأس است و مثل دو نوازنده عمل می‌کند.

علت استفاده از این تکنیک‌ها چیست؟

میکوآی توچکو: هدف ما این است که از سازها صدای خوبی تولید کنیم. خیلی مهم است که یک نوازنده بتواند بهترین صدایی را که می‌تواند از ساز خود بگیرد. ما وقتی یک قطعه را برای اجرا کردن انتخاب می‌کنیم، آن را با تکنیک‌های مختلف امتحان می‌کنیم تا ببینیم با کدام بهتر می‌شود. تکنیکی را انتخاب می‌کنیم که بهترین صدا و اجرا را به ما بدهد.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

فکر می‌کنید تا چه اندازه مخاطبان را به موسیقی‌تان علاقه مند می‌کند؟

میکوآی توچکو: برای هر هنرمند و نوازنده‌ای ارتباط با مخاطبانش در اولویت قرار می‌گیرد. دوست دارد که بهترین نمره را از مخاطب بگیرد و او را راضی کند. یکی از اهداف ما از اجرای این تکنیک‌ها این است که ارتباط خوبی با مخاطبانمان برقرار کنیم.

پس این تکنیک‌ها بخش مهمی از موسیقی شما را تشکیل می‌دهند.

میکوآی توچکو: موسیقی و تکنیک از هم جدا نیستند، موسیقی از تکنیک می‌آید و تکنیک هم از موسیقی برمی خیزد. علت تاکید گروه ما نیز روی تکنیک‌ها همین مسأله است.

در ایران تجربه بداهه نوازی نیز داشته‌اید؟

میکوآی توچکو: بله در این سفر با یک خواننده مشهور ایرانی با نام مسعود سعیدی بداهه نوازی داشته‌ایم. این تجربه یکی از تجربه‌های جالب ما در ایران بود. ما با یکدیگر به صورت بداهه گیتار نواختیم.

تجربه یک گروه موسیقی دونفره پدر-پسری چطور است؟ تصمیم دارید با هنرمندان دیگر هم همکاری کنید؟

 کریستوف توچکو: احساسات من و‌میکوآی بسیار به یکدیگر شباهت دارد و این خیلی خوب است. این نزدیکی بسیار در همکاری من و پسرم مؤثر است. ما نسبت به یکدیگر شناخت بیشتری داریم و تمرین‌هایمان را با شناخت بیشتری نسبت کسانی که این ارتباط نزدیک را ندارند، انجام می‌دهیم. پدر و پسر بودن باعث می‌شود روی صحنه نیز احساس خیلی خوبی داشته باشیم. چند بار می‌خواستم با هنرمندان دیگری همکاری داشته باشم اما ارتباطی که برای شکل گیری یک همکاری لازم است برقرار نمی‌شد.

میکوآی توچکو: زمانی که من کودک بودم، پدرم علاقه داشت من در زمینه موسیقی فعالیت کنم. اولین ساز موسیقی که پردم ‌برای من خرید یک گیتار بچگانه بود. من به جای دست زدن به سیم‌های آن، گیتار را به حالت خوابیده می‌گذاشتم و با دست به روی آن می‌زدم. همین موضوع باعث شد پدرم متوجه شود که من به سازهای کوبه‌ای علاقه دارم. برای من چوب درامز گرفت و من با آن چوب بر سر هر چیزی​ می‌زدم و تمرین می‌کردم. زمان گذشت و یک درامز حرفه‌ای خریدم و به طور حرفه‌ای کارم را دنبال کردم.


منبع: برترینها

برادران موزیسین لهستانی، عاشق ایران شدند

– مینا آتشی: گروه موسیقی لهستانی پارتیزانت متشکل از کریستوف توچکو (نوازنده گیتار) و پسرش میکوآی توچکو (نوازنده سازهای کوبه‌ای)،  روزهای هشتم و نهم اردیبهشت با اجرای آثاری از موسیقی فیلم‌های کلاسیک و هنرمندان مطرح جهان در تالار وحدت تهران روی صحنه رفت.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

این گروه که سابقه اجرای زنده و همکاری با چهره‌هایی چون جو ستریانی، آل دی مرلا، استیو لوکاتر و تامی امانول را دارد، برای دیدن مخاطبان خود لحظه‌شماری می‌کردند و دوست داشتند اجراهای بیشتری را برای ایرانی‌ها بنوازند. کریستوف و میکوآی از سابقه گروه پارتیزانت و تجربه اجرا در ایران گفتند.

از نحوه شکل‌گیری گروه بگویید.

کریستوف توچکو: من در نوجوانی اجرای یک گروه موسیقی را دیدم و از آن زمان به ساز گیتار علاقه‌مند شدم. پس از این‌که این موضوع را برای برادرم تعریف کردم‌ او برای من یک ‌گیتار خرید و من آموختن گیتار را آغاز کردم. از سال ۱۹۹۱ تا سال ۱۹۹۴ در گروه یک خواننده معروف لهستانی با نام ریچارد ریدا دو ساز آکاردئون و هارمونیکا نواختم. پس از چند همکاری با گروه‌های کوچک، تصمیم گرفتم به صورت سولو اجرا کنم. با گیتار الکتریک تکنیک‌های مختلفی را اجرا می‌کردم.

این تکنیک‌ها جای خالی دیگر سازها را پر می‌کرد. میکوآی، پسرم، در سال ۱۹۹۶ به دنیا آمد. او از سن پنج-شش سالگی آموختن درامز را آغاز کرد. من با میکوآی تمرین می‌کردم و سپس از وقتی او هفت ساله شده با یکدیگر می‌نواختیم. زمانی که میکوآی بزرگ شد گروه پارتیزانت را تشکیل دادیم. در آن زمان بیشتر اجراهایمان داخلی بود و در یک سال ۸۰ کنسرت و ۹۰ ورکشاپ برگزار می‌کردیم.

از چه زمانی تور کنسرت‌هایتان در دیگر کشورها آغاز شد؟

کریستوف توچکو: سال ۲۰۰۷ در فستیوال موسیقی در شهر فرانکفورت آلمان حضور پیدا کردیم که من در آن فستیوال یک بار همراه با تامی امانوئل و یک بار هم همراه با جو ستریانی، نوازنده مطرح گیتار الکتریک، به روی صحنه رفتم. در اجرایی که با جو ستریانی داشتم، او بعد از اجرا گفت که تو فوق‌العاده بودی و نوازنده خیلی خوبی هستی. فیلمی را نیز در جهت حمایت و تمجید گروه پارتیزانت منتشر کرد. این اتفاق برای ما خیلی ارزشمند بود.

پارتیزانت اجراهای مختلفی در کشورهای متفاوتی داشته است. چه شد که تصمیم گرفتید در ایران کنسرت برگزار کنید؟

میکوآی توچکو: ما بسیار به فرهنگ ایران علاقه‌مند بودیم و دوست داشتیم با آن آشنا شویم. از همین رو وقتی سفارت لهستان در ایران این پیشنهاد را به ما داد به خوبی از آن استقبال کردیم. دوست داشتیم در کشوری با این فرهنگ نیز اجرا داشته باشیم و با مردم آن از نزدیک دیدار کنیم.

تجربه چنین اجرایی برایتان چطور بود؟

میکوآی توچکو: ما اجراهای زیادی در کشورهای مختلف داشتیم که هر کدام برای ما یک تجربه منحصر خود را داشته‌اند، اما اجرای این کنسرت در ایران برای ما یک تجربه کاملاً متفاوت بود. این کنسرت اولین اجرای ما در ایران بود و یک تجربه جدید به حساب می‌آمد.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

چه احساسی از این تجربه داشتید؟ بازخورد این کنسرت چگونه بود؟

میکوآی توچکو: زمانی که روی صحنه تالار وحدت حاضر شدم و جمعیت شروع به تشویق کردند، بسیار احساساتی شدم و از خوشحالی اشک به چشمانم آمد.

کریستوف توچکو: ما اصلاً احساس نمی‌کردیم در ایران اجرا می‌کنیم، احساس می‌کردیم در لهستان کنسرت برگزار کرده‌ایم. در میان اجرا گاهی جمعیت سالن ملودی را که من با گیتار می‌زدم با صدای دهان خود تکرار می‌کردند. توجه و علاقه مردم ایران به اجرای ما، برایمان بسیار جالب و خوشایند بود. مردم ایران با ما رفتار خیلی صمیمانه‌ای داشتند.

مخاطبانتان در این اجرا چه طیفی را تشکیل می‌دادند؟

میکوآی توچکو: مخاطبان اجرای ما طیف متنوعی داشتند. ما از همه گروه‌های سنی از کودکان و نوجوانان گرفته تا میانسالان مخاطب داشتیم. برایمان بسیار جالب بود که حتی کودکان نیز برای دیدن اجرای ما به سالن آمده بودند. آن‌ها به خوبی به موسیقی گوش می‌دادند و نسبت به آن کنجکاو بودند. کودکان و نوجوانان در لهستان کمتر از ایران به موسیقی ما توجه می‌کنند و بیشتر مخاطبان ما بزرگ‌ترها محسوب می شودند. اما در ایران حتی کودکان و نوجوان‌ها هم با دقت به اجرای ما توجه می‌کردند.

ایران در نظرتان چطور بود؟

میکوآی توچکو: من بسیار به ایران و فرهنگ ایرانی علاقه مند شدم. دوست دارم بیشتر به ایران سفر کنیم و اجراهای متعددی داشته باشیم. این که من الان در ایران حضور دارم باعث افتخار من است.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

گروه پارتیزانت در چه سبک‌هایی می‌نوازد؟

میکوآی توچکو: پارتیزانت سبک‌های مختلفی اجرا می‌کند. ما تا کنون سبک‌های متنوعی را مانند راک، متال و گاهی هم جز را امتحان کرده‌ایم.

در این سبک‌ها با پدر، کریستوف توچکو، تفاهم دارید؟

میکوآی توچکو: من سبک متال را بیشتر دوست دارم، اما پدرم موسیقی‌های ایرانی، موسیقی قدیمی لهستان، کلاسیک و… را گوش می‌دهد.

این موضوع در انتخاب قطعات شما را دچار اختلاف نمی‌کند؟

 میکوآی توچکو: نه، این موضوع نه تنها برایمان اختلاف ساز نیست بلکه باعث می‌شود که تعامل بسیار خوبی بینمان برقرار شود و کارمان پیشرفت کند.

تکنیک خاصی در نوازندگی دارید که در اجرایتان در تالار وحدت نیز مشهود بود. در این باره توضیح دهید.

میکوآی توچکو: ما تکنیک‌های خاصی در نوازندگی داریم. تمام این تکنیک‌ها را هم خودمان ابداع کردیم. به عنوان مثال پدرم گیتار را به صورت خوابیده می‌گذارد و با مداد روی آن می‌زند. این تکنیک از تکنیک نواختن ساز سنتور گرفته شده است. گروه پارتیزانت یک گروه دو نفره است ولی صدای یک گروه کامل را می‌دهد. پدرم یک گیتار دو دسته دارد که قسمت بالایی​ آن گیتار معمولی و قسمت پایین آن گیتار بأس است و مثل دو نوازنده عمل می‌کند.

علت استفاده از این تکنیک‌ها چیست؟

میکوآی توچکو: هدف ما این است که از سازها صدای خوبی تولید کنیم. خیلی مهم است که یک نوازنده بتواند بهترین صدایی را که می‌تواند از ساز خود بگیرد. ما وقتی یک قطعه را برای اجرا کردن انتخاب می‌کنیم، آن را با تکنیک‌های مختلف امتحان می‌کنیم تا ببینیم با کدام بهتر می‌شود. تکنیکی را انتخاب می‌کنیم که بهترین صدا و اجرا را به ما بدهد.

اجرای کنسرت در ایران یک تجربه کاملاً متفاوت بود

فکر می‌کنید تا چه اندازه مخاطبان را به موسیقی‌تان علاقه مند می‌کند؟

میکوآی توچکو: برای هر هنرمند و نوازنده‌ای ارتباط با مخاطبانش در اولویت قرار می‌گیرد. دوست دارد که بهترین نمره را از مخاطب بگیرد و او را راضی کند. یکی از اهداف ما از اجرای این تکنیک‌ها این است که ارتباط خوبی با مخاطبانمان برقرار کنیم.

پس این تکنیک‌ها بخش مهمی از موسیقی شما را تشکیل می‌دهند.

میکوآی توچکو: موسیقی و تکنیک از هم جدا نیستند، موسیقی از تکنیک می‌آید و تکنیک هم از موسیقی برمی خیزد. علت تاکید گروه ما نیز روی تکنیک‌ها همین مسأله است.

در ایران تجربه بداهه نوازی نیز داشته‌اید؟

میکوآی توچکو: بله در این سفر با یک خواننده مشهور ایرانی با نام مسعود سعیدی بداهه نوازی داشته‌ایم. این تجربه یکی از تجربه‌های جالب ما در ایران بود. ما با یکدیگر به صورت بداهه گیتار نواختیم.

تجربه یک گروه موسیقی دونفره پدر-پسری چطور است؟ تصمیم دارید با هنرمندان دیگر هم همکاری کنید؟

 کریستوف توچکو: احساسات من و‌میکوآی بسیار به یکدیگر شباهت دارد و این خیلی خوب است. این نزدیکی بسیار در همکاری من و پسرم مؤثر است. ما نسبت به یکدیگر شناخت بیشتری داریم و تمرین‌هایمان را با شناخت بیشتری نسبت کسانی که این ارتباط نزدیک را ندارند، انجام می‌دهیم. پدر و پسر بودن باعث می‌شود روی صحنه نیز احساس خیلی خوبی داشته باشیم. چند بار می‌خواستم با هنرمندان دیگری همکاری داشته باشم اما ارتباطی که برای شکل گیری یک همکاری لازم است برقرار نمی‌شد.

میکوآی توچکو: زمانی که من کودک بودم، پدرم علاقه داشت من در زمینه موسیقی فعالیت کنم. اولین ساز موسیقی که پردم ‌برای من خرید یک گیتار بچگانه بود. من به جای دست زدن به سیم‌های آن، گیتار را به حالت خوابیده می‌گذاشتم و با دست به روی آن می‌زدم. همین موضوع باعث شد پدرم متوجه شود که من به سازهای کوبه‌ای علاقه دارم. برای من چوب درامز گرفت و من با آن چوب بر سر هر چیزی​ می‌زدم و تمرین می‌کردم. زمان گذشت و یک درامز حرفه‌ای خریدم و به طور حرفه‌ای کارم را دنبال کردم.


منبع: برترینها

چرا نصیریان دعوت حسینی را پذیرفت؟

به گزارش ایسنا، شهاب حسینی قرار است پس از پایان ماه مبارک رمضان، نمایشی با نام «اعتراف»  را از یک متن خارجی در سالن اصلی تئاترشهر کارگردانی کند و در کنار او علی نصیریان هم دیگر نقش اصلی این نمایش را ایفاء خواهد کرد.نصیریان که سابقه‌ای طولانی در بازیگری تئاتر و سینما دارد، حدود سه سال قبل با نمایش «تانگوی تخم مرغ داغ» نوشته اکبر رادی و به کارگردانی هادی مرزبان روی صحنه تالار وحدت رفت که آن نمایش پس از ۳۰ شب اجرا توقیف شد و این بازیگر به همراه کارگردان برای پیگیری، راهی دادسرا و دادگاه شدند.
این اتفاق سبب شد نصیریان در برخی موقعیت‌هایی که درباره تئاتر صحبت می‌شد به تلخی از این ماجرا یاد کند ولی با این حال مدتی است، برای بازی در نمایشی به کارگردانی شهاب حسینی که در مجموعه «شهرزاد» با یکدیگر همبازی بودند، مشغول تمرین است.علی نصیریان در گفت‌وگویی با ایسنا از دلایل پذیرش بازی در نمایش «اعتراف» و همچنین بی‌حرمتی‌هایی که گاهی نسبت به فرهنگ و هنر مملکت می‌شود، سخن گفت.
حضور شهاب حسینی مرا ترغیب کرد
علی نصیریان ابتدا درباره بازی در نمایش «اعتراف» آن هم پس از ماجراها و سختی‌های «تانگوی تخم مرغ داغ» گفت: به دلیل ارادتی که به شهاب حسینی دارم، علاقه‌مند بودم با ایشان همکاری کنم. البته خود نمایش هم کار خوبی شده ولی حضور ایشان هم مرا به بازی در این نمایش ترغیب کرد.
                                                         آنچه از تئاتر گفته می‌شود بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد
وی ادامه داد: به نظرم بچه‌ها در تئاتر خیلی خوب کار می‌کنند، اما مسئله اینجاست که تئاتر به لحاظ امکانات اجرایی، مجوز و سالن مشکلات زیادی دارد. تئاتر با کمبودها و ضعف‌های زیادی روبرو است اما جوانان، استعدادها و خلاقیت‌ها جریان کار را پیش می‌برند. برخی از این جوانان با وجود مشکلات کارهای خوبی را روی صحنه می‌برند هرچند هیچ پشتیبانی جدی، مالی و معنوی از تئاتر صورت نمی‌گیرد. اصلا آنچه از تئاتر گفته می‌شود بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و همه چیز براساس تبلیغات جلو می‌رود نه واقعیات، در حالی که واقعیات چیز دیگری است و حرف‌ها، تبلیغات یک چیز دیگر.
او درباره وضع تئاتر در مقایسه با زمانی‌که خودش حضور پررنگ‌تری در این عرصه داشت، گفت: اصولا هنر در سال‌های گذشته پیشرفت خود را داشته است. هنر و فرهنگ یک مملکت و ملت که بر مردم آن خیلی تأکید دارم، جریان خلاقه خود را دارند؛ مثل آبی که به هر ترتیبی بالاخره نفوذ و راه خود را پیدا می‌کند بنابراین هنر چیزی نیست که بماند و سرانجام به هرشکل خود را ارائه می‌کند.
نصیریان با اشاره به افزایش جمعیت ایران و تقریبا سه برابر شدن آن نسبت به زمان جوانی‌اش اظهار کرد: در این سال‌ها استعدادها و نیروهای تازه‌ای آمده‌اند و کار می‌کنند. این‌ها نیاز به حمایت، جا، امکانات، تماشاگر، گسترش فکر و اندیشه و مطرح کردن کارهایشان دارند اما از آنجا که بسترهای لازم همه خصوصی نیست و متمرکز در دست دولت است مشکلاتی بوجود می‌آید چرا که مجوزها و سالن‌ها در اختیار دولت، شهرداری‌ یا به طور کلی دستگاه‌های رسمی است؛ به همین دلیل با وجود متمرکز بودن همه چیز در یک بخش، پشتیبانی و تحرک لازم و جدی را نمی‌بینیم.
عده‌ای می‌گویند هنر به این شهر نیاید، این توهین است
این بازیگر معتقد است: شرایط برای انتخاب باز و آزاد وجود ندارد تا کارهای با ارزش پشتیبانی و حمایت شوند. البته منظور از پشتیبانی فقط به لحاظ مادی نیست بلکه به لحاظ معنوی هم باید حمایت شود. این در حالی است که گاهی شاهدیم به فرهنگ و هنر این مملکت اهانت می‌شود؛ یعنی یک جاهایی هست که هنر را به آنجا راه نمی‌دهند و می‌گویند اصلا هنر  به این استیج، این استان و این شهر مملکت نیاید که این یک توهین است.نصیریان گفت: جالب است که این اتفاق برای کارهایی پیش می‌آید که مجوز مملکتی و دولتی دارند ولی مجوزشان لغو می‌شود و همه این‌ها توهین است. در نتیجه ما (از این شرایط) گله‌مندیم و من هم علاقه‌مند نبودم کار کنم، چون تئاتر برای سن ما دشواری‌های خود را دارد، اما به دلیل احترامی که هم برای شهاب و هم کارش قائل هستم علاقه‌مند شدم در این نمایش همکاری کنم و الان هم کار می‌کنم.
بازیگر فیلم‌های «گاو»، «بوی پیراهن یوسف» و «کفش‌های میرزا نوروز» و «ناخدا خورشید» ادامه داد: به همین دلیل نگاهی به امکانات موجود ندارم و معتقدم انسان‌هایی که خودشان کار خلاقه می‌کنند با توان و لیاقت‌ خودشان کاری را در این مملکت راه می‌اندازند. در این شرایط حضور کسی مثل شهاب حسینی که یکی از مهمترین جوایز بازیگری را در یکی از جشنواره‌های مهم دنیا گرفته و نیز اسم و رسم و کار و استعدادش ایجاب می‌کند که مردم به تماشای کارش بیایند، تصور هم می‌کنم نمایش‌اش با موفقیت همراه باشد.
او خاطرنشان کرد: این‌ها همه نشان می‌دهد اگر واقعیات مورد توجه کسانی باشد  که امور مملکت را می‌گردانند  باید کار را به دست خود مردم‌، کنندگان کار و استعدادها بسپارند تا با جوشش خود خلاقیت و رونق ایجاد کنند که هم به لحاظ معنوی و هنری و هم به لحاظ اقتصادی می‌توانند در هنر رونق بوجود آورند، البته تأکید می‌کنم این بخش از صحبتم درباره کار فرهنگی است.
علی نصیریان در ادامه این گفت‌وگو درباره متنی که شهاب حسینی برای اجرا انتخاب کرده و اینکه چه حرف جدیدی برای مخاطب تئاتر خواهد داشت، بیان کرد: این کار براساس مقدورات و واقع‌بینی اجرا می‌شود، چون اصولا محدوده‌ای در این کارهای هنری وجود دارد که بیشتر از آن نمی‌توان پا را از گلیم درازتر کرد یعنی اجازه نمی‌دهند. نمونه‌اش هم  همان نمایش«تانگوی تخم مرغ داغ» است که پس از ۳۰ شب جلوی اجرایش را گرفتند با این بهانه که گفتند کلمات زشت در آن گفته می‌شود.
مولوی عقلش می‌رسیده کلمه زشت نگوید اما ….
او افزود: وقتی می‌گویند کلمات زشت در یک نمایش وجود دارد؛ یعنی اینکه شما باید دیالوگ‌ها را عوض کنید، در حالی که دیالوگ یکی از ابعاد شخصیت است و اگر تغییر کند شخصیت هم تغییر می‌کند. حال چه زشت باشد چه زیبا. آن کلمات و زبانی که یک شخصیت به کار می‌گیرد، زبانی است که شخصیت را بیان می‌کند، اما این قضیه درک نمی‌شود چون تئاتر در اینجا معنا ندارد و آن کسی که نشسته، فقط به ظاهر قضیه نگاه می‌کند. یادم می‌آید آن زمان به مسئولانی که کار را متوقف کرده بودند؛ گفتم شما مثنوی را بخوانید، ببینید چه قصه‌ها و کلماتی در آن به کار رفته است، آن هم مثنوی که یک اثر معنوی است. آقای مولوی هم عقلش می‌رسیده که کلمات زشت به کار نبرد اما قصه‌ای را تعریف کرده تا مردم عادی آن را درک کنند و معنای حرف او را متوجه شوند چرا که می‌خواسته با زبان مردم با آن‌ها سخن بگوید. اگر شما داستان‌های هدایت، گلشیری یا چوبک را می‌خوانید و کلمه‌ای را در آن‌ها می‌بینید به این دلیل نبوده که او دوست داشته، کلمه زشت به کار ببرد بلکه مربوط به شخصیت و قصه آن داستان می‌شود.
این بازیگر گفت: آقای حسینی هم برای تئاتر خود انتخابی داشته که بر اساس شرایط موجود بوده و خودش هم دوست داشت آن را انجام دهد. ضمن اینکه معنا و مضمونی در آن وجود دارد که مورد نظرش بوده و به شکلی است که آن را تا حدودی می‌تواند اجرا کند.
کارگردانی در تئاتر؟
علی نصیریان در پایان این گفت‌وگو در پاسخ به اینکه آیا خودش قصد کارگردانی در تئاتر را ندارد، بیان کرد:‌ متأسفانه شرایطش را ندارم چون کارگردانی تئاتر، انرژی فوق‌العاده‌ای می‌خواهد و من کار خود را ۶۰ سال است که انجام داده‌ام. الان هم که در تئاتر حضور پیدا می‌کنم به خاطر علاقه‌مندی و عشقم به تئاتر است و مهم نیست که حتما کارگردانی کنم، همین که در کنار بچه‌ها هستم برایم جای خوشحالی است. همین قدر که کسانی مثل شهاب حسینی را می‌بینم که استعدادهای جوان، پرانرژی، با معرفت و با فرهنگ این مملکت هستند، برایم ارزشمند است.


منبع: بهارنیوز