حمایت اصغر فرهادی از روحانی

اصغر فرهادی از “حسن روحانی” اعلام حمایت کرد.

اصغر فرهادی در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری ضمن دعوت از مردم برای مشارکت در انتخابات، از “حسن روحانی” اعلام حمایت کرده است.

این کارگردان برگزیده اسکار در این پیام که به ایسنا ارسال کرده، آورده است:«به دکتر روحانی رای می‌دهم و امیدوارم کسانی که هنوز برای رای دادن در تردیدند با همه شرایط و دلایل قابل درکی که در نظر دارند به خاطر سرنوشت فرزندان این سرزمین و نسل آینده با رای دادنشان از این حداقل حق انتخاب خود، استفاده کنند.»

اصغر فرهادی برای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» اسکار را دو بار برای سینمای ایران و ایرانیان به ارمغان آورد و این روزها برای ساخت فیلم جدیدش در اسپانیا به سر می‌برد.


منبع: عصرایران

خاطرات کمال تبریزی از روزهای همراهی با آیت الله

روزنامه هفت صبح – وحید سعیدی: خاطرات و گفته های کمال تبریزی از چگونگی ساخت مستند آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ فیلمی که همچنان یکی از بهترین مستندهای انتخاباتی محسوب می شود.

سال ۸۴ مردم ایران شاهد شمایلی متفاوت از آیت الله هاشمی رفسنجانی بودند. در اوج هیجان انتخابات، کمال تبریزی تصمیم گرفت مستند انتخاباتی آیت الله را جور دیگری بسازد. اکبر هاشمی رفسنجانی در این فیلم از داخل منزلش در حال انجام امور روزانه با لحنی متفاوت درباره دلمشغولی هایش با مردم سخن گفت. این فیلم به ظاهر ساده، تاثیری شگرف داشت و همچنان از بهترین مستندهای ساخته شده انتخاباتی است. چهار سال بعد از پخش این مستند، با کمال تبریزی درباره اش گفت و گو کردیم که بازنشر آن در روزهایی که بحث انتخابات و فیلم های مستند داغ شده، هم جالب است و هم یادی است از آیت الله.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

چه زمانی ساخت فیلم تبلیغاتی آقای هاشمی به شما پیشنهاد شد؟

درست یادم نیست. اما فکر می کنم نزدیک به دو ماه قبل از انتخابات در جریان ساخت آن قرار گرفتم.

علت اینکه ساخت این فیلم را به شما پیشنهاد داده اند، می دانید؟

نه. قبل از این جریان اصلا با آقای هاشمی از نزدیک آشنایی نداشتم و واقعا علت آن را نمی دانم.

چه کسی اولین بار با شما تماس گرفت برای ساخت فیلم؟

آقای محمدی به عنوان تهیه کننده با من تماس گرفت و گفت چنین پیشنهادی شده اگر تمایل داری این کار را با هم انجام دهیم.

بعد کار وارد چه پروسه ای شد؟

یک سری جلسه با آقای محمدی داشتیم و به یک کلیتی رسیدیم و چند جلسه با  آقایان عطریان فر، مهدی هاشمی، پسر آقای هاشمی و محمدعلی نجفی برگزار کردیم. راجع به اینکه باید ساختمان این فیلم چگونه و چطور باشد.

شما در جریان فیلم آقای صدرعاملی که برای آقای هاشمی ساختند و همچنین کلیپ ها و… بودید؟

نه، بحث اصلی ما روی این فیلم بود، تیزر و فیلم آقای صدرعاملی در تیم ما مطرح نبود و در مجموع تیم جداگانه ای داشتند که مستقیما خودشان جلسات مستقلی را برگزار می کردند. اما در این جلسات من و آقای محمدی بودیم که بحث های اصلی را می کردیم که ساختار فیلم چگونه باشد.

وقتی طرح فیلم شکل گرفت، کسی با آن مخالفت نکرد؟

خانم آقای هاشمی خیلی مخالفت می کرد و می گفت که فیلم را اینطوری نسازید چون آقای هاشمی کوچک می شود.

جلسات که تمام شد با آقای هاشمی ملاقات کردید؟

از موقعی که می خواستیم پروژه را شروع کنیم تقریبا می توان بگویم که ایشان در کاری که ما می کردیم دخالتی نکردند. تنها درباره متن فیلم نظر می دادند. ایشان کاملا تسلیم بودند، یعنی می گفتند هر کاری که شما دوست دارید، انجام دهید. فقط درباره متنی که قرار بود خودشان بخوانند طبیعتا اصلاحاتی انجام دادند.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

خودتان متن را نوشتید یا اینکه از نویسندگان دیگری هم دعوت کردید؟

طراحی و پیشنهاد متن از طرف آقای هاشمی بود و بعد خودمان آن را نوشتیم. فکر می کنم آقای اردشیر رستمی هم به ما کمک کرد.

خانم آقای هاشمی از چه زمانی با کاری که شما انجام می دادید، مخالفت کردند؟

ایشان نمی دانستند ما چه کار می کنیم. بعد که فیلم را دیدند، حالشان بد شد. می گفتند این چیست شما ساختید؟ آقای هاشمی را خیلی معمولی کردید.

دقیقا روی نقطه ای انگشت گذاشتند که هدف شما بود؟

دقیقا، البته همسر ایشان راست می گفتند ما اصلا قصدمان این بود که این کار را بکنیم، چون می خواستیم بگوییم این آدمی است که می تواند عضوی از آحاد مردم جامعه شود.

آقای هاشمی چه نظری داشتند؟

خودش را سپرده بود به تیمی که این کار را انجام می داد و این مثبت ترین ویژگی ایشان است.

تمامی فیلم های تبلیغاتی سال ۸۴ تقریبا فضای یکسانی داشتند و روی تهییج کردن مردم تاکید می کردند اما فیلم تبلیغاتی آقای هاشمی فضای متفاوتی داشت، چطور به این طرح و الگو رسیدید؟

کاملا سینمایی با این فیلم برخورد کردیم. یعنی از ابتدا به دنبال این بودیم که به سراغ کدام یکی از ویژگی های ایشان برویم. مثلا به این فکر کردیم که باید چه موضوعی را درباره آقای هاشمی مطرح کنیم و از چه جنسی باید باشد که بتواند مردم را تحت تاثیر قرار دهید. اصلا به این فکر نمی کردیم که یک فیلم تبلیغاتی بسازیم.

درواقع از همان ابتدا ساخت یک فیلم تبلیغاتی مهیج و احساسی را از ذهنتان خارج کرده بودید.

بله، چون اصلا بلد نیستم اینطور فیلم بسازم. بیشتر در این فکر بودیم، کاری کنیم که بیننده نسبت به این شخصیت حس دوباره ای پیدا کرده و به آن نزدیک شود. درست مثل کاری که شما در فیلم داستانی معمولی انجام می دهید تا این ارتباط برقرار شود. در بعضی از لحظات امکان اینکه تصویر این حس را به وجود آورد، نبود و نریشن این کار را انجام داد. در اینجاست که نریشن خیلی تعیین کنده می شود.

برای اولین بار بود که شما شخصیتی مثل هاشمی را به این شکل می دیدی که با بیانی خاص از خودش می گوید.

ایشان فرم خاصی صحبت می کردند و ما بهشان توضیح دادیم که این شکل باید کاملا درونی باشد و نباید مثل سخنرانی پشت تریبون نماز جمعه جملات را ادا کند. ایشان هم واقعا خوب از عهده این کار برآمدند. یک بار برایشان توضیح می دادیم که این متن را باید اینطور بگویید و ایشان در همان بار اول به خوبی جملات را بیان می کردند.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

تماشای این فیلم آدم را به یاد کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی می اندازد، این کتاب تا چه اندازه در ساخت فیلم تبلیغاتی ایشان و ساختاری که برای آن در نظر گرفته بودید موثر بود؟

شاید چون فیلم کمی در آن حال و هوا بود، به یاد آن کتاب می افتید. از سوی دیگر متن و فیلمنامه را هم سعی کرده بودیم با نظرات آقای هاشمی تنظیم کنیم. طبیعتا این متن هم به آن کتاب شباهت هایی داشت. در ذهن ما این بود که کاری بکنیم بیننده با آقای هاشمی ارتباطی مبتنی با صداقت برقرار کند.

به اعتقاد من این بهترین شکل برقراری ارتباط بود ما می دانستیم کاری که انجام می دهیم، یک کار تبلیغاتی است و کسی که این فیلم را می بیند باید نزدیکی با آن شخصیت را احساس کند. اما مثل دیگر فیلم های تبلیغاتی انتخاباتی که معمولا سعی می کنند شور و هیجان ایجاد کنند و بعد حالت اسطوره ای و حماسی به آن نامزد بدهند، عمل نکردیم.

چرا با توجه به اینکه مردم ایران مردمی احساسی هستند، به سمت این نوع ساختار نرفتید؟

به این علت که فکر می کنم تمامی این ها تاثیر عکس می گذارد. همیشه معتقدم ایرانی ها به جای اینکه با عقلشان رای بدهند با قلبشان این کار را می کنند. پس نتیجه می گیریم که بهترین فیلم تبلیغاتی برای کاندیدای ایرانی در جمهوری اسلامی ایران این است که حس شعاری و حماسی نداشته باشد. به عبارت دیگر، این حسن که «من آنم که رستم بود پهلوان» در آن به چشم نیاید.

اما فیلم جواد شمقدری برای آقای احمدی نژاد با همین حال و هوا ساخته شد و اتفاقا تاثیر خودش را هم گذاشت؟

اصلا اینطور نیست، شما به دور اول انتخابات توجه کنید ببینید چه کسی بیشتری رای را آورد، او کسی نبود جز آقای هاشمی.

آیت الله می گفت هر کاری دوست دارید انجام دهید

اما این حالتی که شما به آن اشاره می کنید در فیلمی که سال ۷۶ سیف الله داد برای آقای خاتمی ساخت، وجود داشت.

نه؛ اتفاقا آن سال اگر یادتان باشد مهم ترین چیزی که پس از این فیلم در بعضی تماشاگران به وجود آمده بود، این بود که حتی می خواستند به لبخند آقای خاتمی رای بدهند. هیچ کس تا قبل از این فیلم با آقای خاتمی اینطور برخورد نمی کرد. در فیلم تبلیغاتی آقای هاشمی هم همین حالت وجود داشت.

یادم است آن زمان به آقای هاشمی می گفتیم که از موضع فردی که مسئول است و مقام بالایی دارد، بیایند پایین و ارتباط نزدیک تری با تماشاگر برقرار کنند. به ایشان می گفتیم محاوره ای صحبت کنند. همین که مردم احساس کنند که این آدم مثل خودشان است، به او رای می دهند. در صورتی که عقل حکم می کند به کسی که مثل خودت است رای ندهی.

باید به کسی رای بدهی که نخبه باشد، مثل خودت نباشد از تو بالاتر باشد ولی در ایران برعکس است؛ در ایران می گویند که این می فهمد ما چه می کشیم و باید به او رای دهیم. اما در مورد هر کاندیدایی نمی توان این کار را کرد، یعنی هر کاری بکنی نمی توان او را تبدیل کرد به آدمی که از موضع بالا فرود آمده و باید بین همین آدم ها زندگی کند. در ایران باید کاری کنی که قلب رای دهنده ها تحت تاثیر قرار گیرد وگرنه نمی توانی عقلشان را به این راحتی متاثر کنی و براساس عقلش رای بدهد.

پیش از ساخت فیلم انتظار چنین همکاری و برخوردی از آقای هاشمی داشتید؟

نه، فکر می کردم آقای هاشمی به این راحتی تن نمی دهد. وقتی شما به طور مثال از آقای انتظامی می خواهید فیلم مستند بسازید اما و اگرهایی دارید اما آقای هاشمی حتی یکبار هم به ما نگفت که چرا این پلان را می گیرید. بعضی وقت ها می گفتیم این کار را دو، سه بار انجام بدهید و بنده خدا شکایتی نکرد و واقعا همکاری می کردند.

چند روز تصویربرداری طول کشید؟

در مجموع حدود ده روز تا دو هفته طول کشید.


منبع: برترینها

سهراب پورناظری: من و همایون، بدون ترس بزرگ شدیم

ماهنامه تجربه: سهراب پورناظری و همایون شجریان ما را به شنیدن کارهای عجیب و غریب عادت داده اند. آنها چند سالی است کمر به تجربه بسته اند و تلاش می کنند تا به مرزهای جدیدی برسند. «خداوندان اسرار» و «رگ خواب» جدیدترین آلبوم هایی است که از همکاری مشترک این دو هنرمند منتشر شده است.

«خداوندان اسرار» اثری است که براساس ظرفیت های ساز تنبور و موسیقی مقامی ساخته شده و البته باز هم با رنگ و بویی نو که ویژگی کارهای «سهراب پورناظری» است. او در این اثر تنبور را با حس و حالی متفاوت نواخته و «همایون شجریان» با ترکیب آواز سنتی و مقامی تلاش کرده با موسیقی همراه شود.

اما «رگ خواب» موسیقی فیلم است. پس از همکاری های گذشته پورناظری با حمید نعمت الله در «بی پولی»، «آرایش غلیظ» و «وضعیت سفید» این بار این دو، در فیلم «رگ خواب» همکاری کرده اند؛ می توان گفت مسیر آهنگسازی در این اثر ادامه راهی است که در «آرایش غلیظ» وجود داشت؛ اما جسورانه تر.

سال گذشته زمانی که «رگ خواب» در جشنواره فیلم فجر اکران شد، موسیقی فیلم به خصوص قطعات باکلامش با گوشی های همراه ضبط و روی اینترنت منتشر شد. در این میان قطعه «آهای خبردار» و «رو سر بنه بالین» به سرعت پخش شدند و کار به جایی رسید که در اختتامیه جشنواره فجر در کلیپی که از فیلم های شرکت کننده پخش شد، از این موسیقی استفاده کردند.

این کار اعتراض پورناظری و شجریان را در پی داشت. چرا که موسیقی ای که به دست عوامل اجرایی جشنواره سیده بود، نسخه اصلی نبود. علاوه بر اینکه آنها انتظار داشتند این اتفاق با اجازه آنان انجام شود. به هر روی با انتشار این موسیقی ها به شکل غیررسمی، پورناظری و شجریان تصمیم گرفتند آلبوم این اثر را منتشر کنند. «آهای خبردار» و «رو سر بنه بالین» خیلی زود به قطعات پرطرفدار آلبوم تبدیل شدند که همه جا قابل شنیدن بود.

 سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم
نکته قابل توجه اما جسارت پورناظری در آهنگسازی و البته همایون شجریان در خواندن این قطعات بود؛ این دو هنرمند در سال های اخیر به دلیل چنین تجربه هایی بارها مورد هجمه قرار گرفته اند؛ اما همواره به راه خودشان رفته اند. در این گفت و گو که به بهانه انتشار «رگ خواب» انجام شده، سهراب پورناظری از نگاهش به تجربه گرایی، انتقادات و البته زندگی گفته است…

شما و همایون شجریان به نوعی توانستید یک لحظه ادیپال در موسیقی ما ایجاد و از قانون پدر تخطی کنید. چگونه است که این تجربه گرایی از قلب سنت- سنت در مقایسه با کاری که شما می کنید- بیرون می آید؟ این اتفاق را چگونه باید ببینیم؟

اتفاق مهمی که در این مسیر باید بیفتد یک روند طبیعی است. اگر کسی تصمیم بگیرد موسیقی ای تولید کند که تا حدودی از عادت هایش و  حتی با چیزی که از او انتظار دارند، فاصله داشته باشد و براساس اینکه «من باید این کار را بکنم» شکل بگیرد، از نظر من محکوم به شکست است. اگر این اتفاق آن طور که تو با لطف می گویی و ما هم فکر می کنیم رخ داده، یک روند طبیعی طی شده است. نیازی در دل موسیقی، در روند اجتماعی زندگی بنده به عنوان آهنگساز و «همایون شجریان» به عنوان خواننده احساس شده و این حرکتی نبوده که بخواهیم خودمان را رنگ دیگری جلوه بدهیم؛ چون من اساسا از این نکته پرهیز می کنم.

این نو بودن از کجا می آید؟

از نظر من ممکن است نو در دل کهنه ترین اتفاق بیفتد. یعنی در دل یک بداهه نوازی شما نوآوری کنید، حتی در دل موسیقی سنتی و بیرون هم نزنید. نو وقتی اتفاق می افتد که هنر خلق می شود. در خلق، نو اتفاق می افتد و خلق هم کار سختی است. یک مرحله و نقطه ای است که دسترسی به آن ده ها سال زمان برای تمرین، ذوق، دانش آموختن و تجربه کردن نیاز دارد. شاید این شما را به نقطه ای برساند که در لحظه بتوانید نو بیافرینید. این کارها از دل یک تجربه گرایی ارگانیک بیرون آمده است.

پس با تجربه گرا بودن این کارها موافق هستید؟

حتما! اما اینگونه نبوده که ما برویم کاری انجام بدهیم و ببینیم که چه می شود؛ این احساس در من به وجود آمده که اینگونه سازبندی کنم، یا این روند ملودی را بنویسم با پیچش های خاص خودش و در لحظه خلق شده است. مثلا درباره همین قطعه «رو سر بنه به بالین»، من سر کلاس زبان بودم. داشتیم درس زبان می گرفتیم و ناگهان من از استادم خواهش کردم که لطفا یک لحظه صبر کنید! آمده بود توی سرم و می گشت و من آن را به «تصنیف» درآوردم. هیچ فکر قبلی نداشتم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. در هر صورت روندی است که داریم پی می گیریم و امیدوارم به جاهای خوبی برای موسیقی و نسل های بعد برسد.

ظاهرا که همینطور است. دستکم استقبال از کارهای شما این را نشان می دهد…

بله و تنها اتفاقی که شاید بتوان کمی به آن تکیه کرد، این است که نسلی که شاید تقریبا تا آخر عمر امکان نداشت هیچ کدام از این نواها را گوش بدهد، با این نوع کارها کمی آشتی کرده است. کمی گوش هایش تیز شده و توجه می کند.

ممکن است از این دریچه برود و کمی  دقیق تر شود و حتی عمیق تر در دل سرمایه های موسیقی ایرانی غور کند و با شعر مانوس شود. اگر این اتفاق افتاده باشد- که تیراژ کارهای ما از همین اتفاق حکایت دارد- ما به هدف رسیده ایم. کارهای ما شاید رگه هایی دارد که مردم بیشتر با آن ارتباط برقرار می کنند. در عین حال می توان گفت جزو مشکل ترین رپرتوارهای موسیقی هستند و اینگونه نیست بگوییم یک کار ساده موسیقایی و عامه پسند نوشته ایم.

اما خیلی ها در بدنه جامعه موسیقی چنین اعتقادی دارند.

نمی خواهم بگویم تمام این حرف ها بی انصافی است. نه! اما به نظرم یک تحلیل اشتباه است. در همین تصنیف «رو سر بنه به بالین» فرم ملودی به گونه ای است که شاید ساختنش کار ساده ای نباشد، خواندنش هم کار ساده ای نیست. حتی همان سولوی کمانچه ای هم که من زده ام کار سادهای نیست. بالاخره ما هم تقریبا در این راه استخوان خرد کرده ایم. وقتی خودمان برای انجام کاری به دست انداز می افتیم معنی خاصی دارد. وقتی کاری که هر قطعه آن ظاهرا باید ۲۰ دقیقه زمان ببرد، ساعت ها زمان می برد، نشان می دهد این کار، کار آسانی نیست.

شاید باید سوال اولم را اینطور بپرسم که این چه سنتی است که اجازه چنین حدی از تجربه گرایی را می دهد؟ این چه سنتی است که نیروی نقادانه و حتی ویرانگر خود را درون خود پرورش می دهد؟

روند ملودی در موسیقی پدر من ضدتکرار است. «کیخسرو پورناظری» از تکرار پرهیز دارد. ایشان برای اولین بار روی تنبور آهنگسازی می کند و این چیزی است که پیش از آن وجود نداشته است. جالب است که این آهنگسازی در جامعه بسیار پذیرفته می شود و از دل آن کارهایی مانند «مردان خدا»، «یاوران مسم»، «مطرب مهتاب رو»، «حیرانی» و بسیاری کارهای دیگر در می آید. اینها در حالی است که ایشان کاملا بر مدار موسیقی تنبور قدم بر می دارد.

پدر من از ساز دیگری استفاده نکرد و تنها ساز مکمل تنبورش دف بوده و در نتیجه این کارها یک نوع موسیقی جدید به وجود می آید. ما از «صدای سخن عشق» یعنی از سال ۵۹ به قبل چنین موسیقی ای در موسیقی ایرانی نداریم. این خودش نشان می دهد که این راه در ذهن نسل قبل ما که پشتوانه ما هستند، بوده است. در عین حال کارهایی که پدر می کردند و می کنند، هیچ کدام از موسیقی معمول پیروی نمی کند. یک ذهن پیچیده ملودی پرداز- البته پیچیده براساس اسلوب و زیبایی شناسی- دارند. این خودش یک قدم رو به جلوست. از نظر من در نسل ما و کارهایمان فقط سازبندی این نوآوری تغییر کرده؛ وگرنه ادامه مسیر آهنگسازی پدر است.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

به عنوان کسی که کارهای زیادی با همایون شجریان انجام داده اید، این اتفاق را درباره ایشان چگونه می بینید؟

همایون جان هم همینطور! استادش جریان کسی نبوده که بخواهد خودش را به مرز خاصی محدود کند. مادر آخرین همکاری که با هم داشتیم ارکستر متفاوت بود و ما مثلا پرکاشن فرانسوی داشتیم. استاد هیچ وقت محدود نمی شد و حتی یک جاهایی ما جلوی ایشان را می گرفتیم که بهتر است این کار را نکنیم، چون اگر مثلا درامز وارد ارکستر می کردیم، همه کاسه کوزه ها سر ما شکسته می شد! اتفاقا برخلاف میل بسیاری، استاد ذهن بسیار بازی دارند.

و این مرزگشایی های نو از کجا می آید؟

اینها به نظرم از دل شجاعت بیرون می آیند. شجاعتی که در کنار علم و تجربه و توان است و ما به صورت کاملا بارزی آن را در همایون ان می بینیم. شاید کسی تصور نمی کرد که «همایون شجریان» این مسیر را برود؛ اما من این پتانسیل را هم در ذهن و هم در هنر او میدیدم. از طرفی فکر می کنم این یک روال، یک سبک زندگی است.

هر دوی ما بدون ترس بزرگ شدیم، بدون ترس ساز زدیم و آواز خواندیم و این مساله خواه ناخواه در زندگی مان هم تاثیر خودش را گذاشته است. ضمن آنکه فکر می کنم، در انجام هر نوآوری، داشته های ذهنی اهمیت بسیار زیادی دارد. اگر بلد نباشید و نتوانید یک ابوعطای خوب یا یک مقام خوب بزنید، یا یک مخالف عالی بخوانید و بعد بخواهید نوآوری کنید، یک چیز بی پایه و بی ریشه ای می شود که اثرگذار نخواهدبود.

برای شما نسبت این اسلوبی که از آن می گویید و آن را ضروری می دانید، با این تجربه چیست؟ چگونه از آن به این می رسید؟ این اتفاق مهمی است که همواره مورد چالش و بحث بوده است. رانه اصلی شما برای ساخت این موسیقی ها و این تجربه ها چیست؟

به نظرم باید یک جنون قطعی به شما دست بدهد. این اصلا تعارف ندارد! همه ما می دانیم که هنرمند اگر مجنون نباشد؛ اگر دچار آن بی خویشتنی ها در حین کار هنری نشود، اصلا نمی تواند اثر هنری خلق کند. ما نیاز به حالی غیر این حال معمول داریم. حالی که باعث می شود مولوی ناگهان بگوید: «ای مطرب خوش قاقا تو قی قی و من قوقو!» حافظ هرگز زیر بار این نمی رود که بگوید این شعر من است.

البته این خدایی نکرده نفی حافظ نیست. این را با تمام احترام به حافظ بزرگ می گویم که سر حد سخن است. اما این جنون است که می گوید: «ای رستخیز ناگهان و ای رحمت بی منتها!» این کلمات انرژی دارند. امکان دارد کسی بخواهند و نفهمد چه گفتی اما انرژی به شما منتقل می شود. به نظر من همین انرژی جنون را می رساند. متاسفانه و باز هم متاسفانه بخشی از جامعه امروز ما حاضر نیست که زیر بار این جنون برود.

منظورتان بدنه عمومی جامعه است؟

راستش نمی دانم! بگذارید اینطور بگویم که متاسفانه بخشی از جامعه سنتی ما بعد از این همه سال حاضر نیست نوازندگی مرا با حرکاتم بپذیرد. اگر من آن حرکات را نکنم، از نظر آنها آن موسیقی قابل شنیدن است و اگر آن حرکات را داشته باشم همان موسیقی قابل شنیدن نیست؛ حتی حاضر نیست قبول کند این دیوانه است و خلاص!

دیوانه ای است که ساز هم می زند. تهش همین استدی گر؟ نه؟ اینکه اساسا ما بخواهیم در هنر دست و پای کسی، گردن کسی یا حرکت موی کسی را کنترل کنیم درست نیست. بله! من هم به نمایش اعتقاد ندارم می دانم کسی که بخواهد نمایش بدهد، حواسش جای دیگری است و کاری به موسیقی ندارد؛ اما زمانی هست که کسی سیر خودش را طی می کند.

واقعیت هم این است که کنسرت یک پرفورمنس است…

حتما! ضمن اینکه هر کسی یک حالی دارد. استاد شهرام ناظری وقتی می خواند یک حال خوبی دارد. حالا مثلا من بیایم به این استاد بزرگ بگویم شما نباید دستتت را تکان بدهی! یا مثلا استاد محمدرضا شجریان وقتی می خواند در عین شکوه، محکم و استوار نشسته است و بیایم بگویم لطفا دست تان را تکان بدهید! هر کسی حال خودش را پیدا کرده است.

استاد علیزاده، استاد لطفی، پدر بنده و دیگران هر کدام استایل خودشان را دارند و این بسیار زیباست. ما که نمی توانیم این جنون را نقد کنیم و به ترازوی ارزش گذاری بگذاریم. من واقعا گاهی اینقدر این چیزها را می شنوم که حواسم هست نکند حرکات اضافه داشته باشم! این برای نوازندگی من سَم است. بوده اند دوستانی که قبل از اینکه روی صحنه برویم، می گفتند سهراب حواست به حرکاتت باشد و این حرف ها! یکی، دوباری سعی کردم و بعد دیدم انگار ساز زدن دارد فراموشم می شود.

بگذار هرچه می خواهند بگویند! حالا ما یک سری تکان می دهیم. از قتل که بدتر نیست! به خودشان اجازه می دهند که قضاوت کنند؛ متاسفانه! به جای یک هنرمند فکر کنند. در عوض اینکه فضا را باز بگذارند. مانند پدران خشنی می شوند که اجازه نمی دهند فرزندشان قدمی از خطی که آنها ترسیم کرده اند تخطی کند و خودش باشد. این یکسان نگری و یکسان سازی برای همه سم زاست. برای هر چیزی سم است. وقتی به آمریکا می روم، هرچه نگاه می کنم می بینم همه چیز مثل هم است. اینکه فایده نداره. شما در ایران از هر شهری ۲۰ کیلومتر (در هر جهتی) حرکت کنید، وارد دنیای دیگری می شوید؛ گویش، رسوم و حتی غذا عوض می شود.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

اجازه بدهید از «خداوندان اسرار» حرف بزنیم. راستش را بخواهید خداوندان اسرار کمی غیرمنتظره بود. به این معنا که با روال کارهای سال های اخیر شما متفاوت بود. گرچه نوآوری هایی داشت اما این نوآوری ها کم جلوه تر از دیگر کارهایتان بود.

«خداوندان اسرار» برآیندی از ۲۶ سال تنبورنوازی من است. ۲۶ سال است که من ساز می زنم. دو نسل قبل از من موسیقی دان هستند: پدربزرگم و پدرم. این ژن به من هم رسیده است. ما روی پای نوازندگان بزرگ تنبور و با گروه شمس در دهه ۶۰ بزرگ شدیم. اینها همه حافظه موسیقایی من هستند و توانایی من در امتداد کاری است که آنها کردند و طبیعی است اگر مرز دیگری را در نوردد. باید جای دیگری باشد.

این جای دیگر البته هیچ امتیاز خاصی نسبت به گذشته ندارد، چون در امتداد همان هاست. «خداوندان اسرار» خروجی ای از این همه سال و گذر زمان به علاوه بازشدن گوش ما روی مرزهای موسیقی های دیگر است که در این سال ها به مدد اینترنت و گسترش بازار موسیقی ایجاد شده است.

مهم ترین مولفه این حافظه و تربیت موسیقایی برای شما چیست؟

پدر من همواره اعتقاد داشت که تکرار سم است. حتی وقتی تمرین می کنم و اتود می زنم، می گوید تکرار زیاد ذهنت را خراب می کند. من اگر ۳۰ شب کنسرت داشته باشم، شما هرگز ۳۰ موسیقی مثل هم نخواهید شنید؛ بلکه کاملا متفاوت خواهندبود. امکان دارد خوشتان نیاید یا برخی را دوست داشته باشید. گاهی هم خوب نمی شود. امکان ندارد خودم را به نغمه ای که می دانم جواب می دهد، محدود کنم.

اصلا برایم جذاب نیست! دوست دارم به مرزهای جدیدی بروم. حتی نمی خواهم یک شب آن سولوی شب قبل را اجرا کنم. اگر هم شده اتفاقی بوده. چون ذات موسیقی ما بداهه نوازی است. ذهن تان باید آنقدر آماده باشد که اگر دست به ساز شدید، شما را به جاهای خوب ببرد. هیچ چیزی خاصیت بداهه را ندارد. چون ذهن ما به پدیده ای که آنی است واکنش نشان می دهد. در زندگی من یک بار هم نشده که بخواهم روی صحنه بروم و از قبل به موسیقی ای که قرار است اجرا کنم فکر کرده باشم. هر آنچه شما می شنوید، همان لحظه است.

«خداوندان اسرار» هم از همین تفکر خلق شد؟

بله! این آلبوم هم در امتداد همین نگاه به موسیقی و هنر شکل گرفت و چیزی که فقط فرم آن را تعیین کرده، شعرای آن هستند. روند ملودی براساس درونمایه اشعار و تفاوت شاعران بوده است. فراز و فرودهای این آلبوم تعبیر من از اشعار  شاعران آنهاست.

این چیزی است که من به آن فکر کرده ام و اینگونه پیش رفته است. لزوما  هم نمی گویم که خوب از کار درآمده اما فلسفه اش در کنار جهانی که من در موسیقی ام طی کرده ام، بوده است. باز هم پیش می روم؛ از این ترافیک شهری تا جریانات سیاسی و اجتماعی، مناسبات خانوادگی، روابط دوستانه ام و معاشرتم با شاعران بزرگ ایران تا سیاست نامه هایی که از عهد باستان می خوانم و تاریخ ایران زندگی من است، مثل یک دی ان ای به موسیقی من منتقل می شود. من اینها را قطع نمی کنم.

در «آرایش غلیظ» و «رگ خواب» یک دیوانگی از این شهر هم وجود دارد یا «ابر می بارد» تصویری از هجده سالگی من است که عاشق بودم و آن را ساختم. یا مثلا اگر قرار باشد ابوعطا بزنم، امکان ندارد آن را تغییر بدهم. مثلا در پروژه «آیینه ها» امکان ندارد یک واو آن را عوض کنم تا مثلا یک جوان خوشش بیاید. نه! در مورد این کار، این شکل درست است.

البته اینها همه با احترام است. هر کسی می گوید موسیقی ات را دوست دارم، عشق می کنم و وقتی هم کسی با صداقت و نه با غرض مرا نقد کند، باز هم خوشحال می شوم؛ اما راستش دیگر روی کار هنری ام اثر نمی گذارد. به خصوص این چند تجربه و پشت سر گذاشتن آنها، دستکم این توان را به من داده که نگاهم جز به کارم و خودم و جهانم به چیز دیگری نباشد.

یکی از اتفاقاتی که در کارهای اخیر شما دیده می شود، رفتن به سمت نوعی اجرا در استفاده از شعر است. کاری که ما به نوعی دیگر در آثار مشکاتیان می دیدیم. این امر آگاهانه بود یا به شکل حسی و به اقتضای ملودی رخ داده است؟

قطعا این نیاز وجود من است و نه نیاز هنرم. تحلیل شما به تحلیل من نزدیک  است و من از این بابت خیلی خوشحالم. نه اینکه از موسیقی من خوشتان بایید؛ بلکه به چیزی فکر کرده اید که من هم به آن فکر کرده ام. ما یک درد بزرگ داریم و آن هم اینکه درست فهمیده نمی شویم. همه می گویند همایون می خواند: دل دل یک دل… چه کار سختی کرده است؛ اما نمی گویند وقتی در «رگ خواب» می خواند: رو سر بنه به بالین و حرف «ی» را می کشد، کار بسیار مشکل تری انجام داده است! این درست است. امیدوارم به عمرم یا لااقل به جوانی من قد بدهد که کسانی بیایند و تحلیل کنند.

سال هاست من نوازندگی می کنم اما تاکنون یک تحلیل درست از تنبورنوازی خودم ندیده ام. قطعا هم منظورم فقط مدح نیست. وقتی پدرم نوازندگی مرا تحلیل می کند، خیالم راحت است که نگاه قابل اعتمادی به نوازندگی من شده و نسبت به کاری که می کنم آگاهی بیشتری پیدا می کنم.

عمده حرف هایی که درباره تنبورنوازی من زده شده، این است که سرعت دست هایش بالاست و تکنیکی است یا اینکه تنبور را خراب کرده است! یک بار کسی نمی نویسد که مثلا من نوعی با یک جمله در بداهه نوازی یا قطعاتم چه کرده ام یا دینامیک موسیقی من چگونه است یا ریتم هایی که استفاده می کنم. باز هم تاکید می کنم منظورم این نیست کسی با گفتن این حرف ها به مدح من برسد نه! نقد کند اما دقیق. ما در این بخش فقر زیادی داریم.

این اتفاق از جایی ترسناک می شود که می بینیم یک نوازنده بزرگ به ایران آمده و کنسرتوی ویولون گذاشته و قدرت نوازندگی اش حیرت انگیز است. آن وقت کسی رفته و در یک خبرگزاری نوشته که مثلا انگشت چهارم فلانی گِز می زند! نمی دانم چطور به خودشان اجازه می دهند فکر کنند بیش از آن نوازنده، موسیقی را می فهمند؟

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

مهم ترین تاثیر این به قول شما «فهمیده نشدن» چیست؟

این فهمیده نشدن شوق ما را می کشد. ما زنده ایم به قلب و روح زنده مان. به اینکه با یک صحنه  دردناک فرو بریزیم وبا یک عشق زنده بمانیم. آدم عرصه هنر جز این باشد فاتحه اش خوانده است. هنرمند اگر اشکش جاری نشود، فاتحه اش خوانده است. راستش را بخواهید، ما اینطور زندگی می کنیم. شکر خدا با تمام هجمه هایی که هست و نیست، ما از این شرایط و این حرف ها عبور کرده ایم؛ البته با عشق مردم! من می دانم که مردم شاید خیلی تحلیل های دقیق علمی نداشته باشند اما داستان را می فهمند. حال ما را می فهمند و همین برای ما کافی است.

شعر یکی از ارکان موسیقی ایرانی است، مواجهه شما با شعر چگونه است؟

شعر برای من مهم ترین مولفه است و به نظرم نگاه به شعر باید نگاه عمیقی باشد. متاسفانه امروزه در عالم آهنگسازی و در۹۰ درصد موارد نگاه درستی نیست. خیلی وقت ها معلوم است که شناخت نبوده و این قطعه ساخته شده است. این را نمی گویم که من خوبم و دیگران بدند. بلکه این یک درد است.

از دل آن، مشکاتیان بیرون نخواهدآمد، شهرام ناظری و کیخسرو پورناظری از دل آن بیرون نخواهدآمد، چون این آدم ها شعر را لمس کرده اند. واقعا و قطعا اگر سعدی آواز شجریان را بشنود، می گوید این همان چیزی است که من می خواستم بگویم! یا مثلا شهرام ناظری واقعا هنرمندانه با شعر برخورد کرده است.

اگر ما از آبشخور شعر جدا شویم که تمام شده است. تنها آموزگاری که می تواند دست ما را بگیرد و در این قرون و اعصار بگرداند و ما را به جایی ببرد تا بفهمیم که جهان و عالم انسان ایرانی چه بوده، اشعار ماست. که اگر این اشعار را نفهمیم پرت افتاده ایم. متاسفانه این ارتباط قطع شده است. منزل یکی از ادبا بودم و قطعه «رو سر بنه به بالین» را با هم شنیدیم.

پسرش به من گفت که سهراب چرا شعر تکراری استفاده کردی؟! و من گفتم قول می دهم از فقر داشته های ذهنی من درباره شعر نیست. راستش را بخواهید من اول شعر می خوانم و بعد موسیقی گوش می دهم. اما می دانم بسیاری از متولدین دهه های ۷۰، ۸۰ و بعدتر شاید ۹۰ این شعر به گوش آنها هم نخورده است.

شاید ندانند «رو»، «بنه»، «بالین» یا «خراب» به چه معنی است. تقصیری هم ندارند، از کجا باید می شنیدند؟ من دوست دارم و باید این مسیر را بروم تا شاید این جوان ایرانی «رو سر بنه به بالین» گوش کند. این موسیقی را توی ماشینش و هنگام رانندگی و هیجان گوش کند، چون بالاخره این شعر روزی در جانش می نشیند و در جای خودش اثر می کند.

شما از اشعار بسیاری از شعرای کلاسیک در موسیقی تان استفاده می کنید. به عنوان یک آهنگساز که به شعر هم علاقه مند هستید، آهنگسازی روی اشعار کدام یک از شعرای کلاسیک دشوار تراست؟ البته برداشت شخصی من این است که حافظ در مجموع دشوارترین است.

دقیقا درست است! جهانی که موسیقی من در آن زندگی می کند، شاید گذر چندانی از شعر حافظ نداشته باشد. در مقابل می بینیم که شعر حافظ تا چه حد در آواز درست می نشیند و بجاست. به طور کلی تصنیف خوب روی اشعار حافظ کم می بینید. همینطور در مرحله بعد سعدی. خب برای خانواده ما مولوی داستان دیگری دارد. با اینکه این روزها ارتباط خود من با مولوی کمتر از قبل شده اما هنوز هم که بخواهم آهنگ بسازم، همه چیز مرا به آن سمت می برد. دست خودم نیست. اما برای کارهای خاصی حتما حافظ می تواند کمک کننده باشد.

چه کارهایی مثلا؟

خب اگر روزی بخواهم به یک آلبوم صد در صد دستگاهی فکر کنم، سعدی و حافظ حتما جزو گزینه هایی هستند که باید به سراغ شان بروم. اما جزو بازی های من است که با غزلی درگیر می شوم و بعد در جانم می نشیند و ناخودآگاه به سمت آهنگسازی آن می روم. مثلا غزلی از حافظ را آنقدر مرور می کنم تا ملودی از آن بجوشد؛ اما به نظرم فرم «تصنیف- آواز» که استاد مشکاتیان نیز از آن بهره می برد، می تواند فرم مطلوبی برای آهنگسازی حافظ باشد.

مشکاتیان همیشه آدم را شگفت زده می کند…

بله! یک هنرمند واقعی است و راستش را بخواهید، مهم تر از قطعات با کلام مشکاتیان، قطعات بی کلام اوست. به نظرم حافظ اگر می خواست یک ملودی بسازد چیزی شبیه کارهای مشکاتیان می ساخت. راستش درباره مشکاتیان همه چیز نشان دهنده این است که ایشان به موسقی عمیقا فکر می کرده است. البته مشکاتیان  استاد برداشتن تم ها و پرورش آنها بود که کار هر کسی نیست.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

شاید چنین آگاهی ای در موسیقی ما چندان شکل نگرفته است.

به نظرم تحلیل درست آثار، یکی از مسائلی است که می تواند آگاهی موسیقایی جامعه ما را بالا ببرد. درباره ما زیاد می گویند که اینها از موسیقی ایران خارج شده اند. اینها کاملا درست است! اینکه من بخواهم بگویم «ابر می بارد» یک قطعه موسیقی سنتی است، قطعا خودم را مسخره کرده ام. اما بحث ما سر این است که منبع را تحلیل کنیم نه یک شاخه را.

برنامه ای برای کار در موسیقی دستگاهی ندارید؟

حتما کار خواهیم کرد. من در سال آینده قطعا یک ارکستر بسیار مقتدر موسیقی دستگاهی تشکیل می دهم. فکر می کنم به اندازه کافی در این عرصه ای که بخواهم آدم ها و جوانان یا آن دیوانگی خودم را عرضه کنم، کار کرده ام. چون من که وقتی در خانه می نشینم، با سازم دیوانه بازی در نمی آورم! بلکه سه تارم را دست گرفته ام و دارم ابوعطا و افشاری می زنم مثلا. دارم با عبادی و شهناز و دیگران حال می کنم و این دنیای من است. خب راستش حق می دهم که برخی نگران باشند ولی…

نگران آینده موسیقی ایرانی؟

شاید! اما باید در نظر بگیرند که من ۳۳ سالم است! باید واقع بین باشیم. اصلا فکر کنید که من و تهمورس و دیگرانی مثل ما، کاری تولید نکرده اند. آیا واقعا فکر میکنید که جوان و نوجوان ما توی ماشینش آواز فاخر شجریان را گوش خواهدداد؟ شک دارم! چون او را عادت نداده ایم. امکان ندارد با این روندی که ما داریم پیش می رویم، دیگر جامعه ما به آن سمت برود. من اعتقاد دارم که این جامعه باید حافظ را بشناسد.

در دهه ۶۰، موسیقی ایرانی در اجتماع جایگاه دارد. این اتفاق هم راه دارد. اینکه هی مدام به زور بخواهیم چیزی را تحمیل کنیم، نتیجه ای در پی نخواهدداشت. باید عشق به فرهنگ را در دل جوان زنده کنی و این اگر با گیتاربیس اتفاق بیفتد به نظرم شاهکار است، با تنبور هم اتفاق بیفتد شاهکار است. اینکه به هنرمند اجازه بدهیم که مسیرش را برود. این سهراب پورناظری الان ۳۳ سال دارد، بگذار ۶۳ سالش بشود، بعد بیا بررسی و قضاوتش کن.

کمی هم از «رگ خواب» بگوییم. شما در «رو سر به بالین نه» همان مسیر «با من صنما» را ادامه می دهید و جلوتر می روید؛ چه در ساختار ملودی و چه در رفتار با شعر، شجاعانه تر و عنان گسیخته تر است…

خب بعضی ها اعتقاد دارند که ما دوباره «آرایش غلیظ» را تکرار کرده ایم.

به نظرم اصلا اینطور نیست…

این مسیر برای من تمام نشده است. آن را ادامه خواهم داد و حتی با فرم های شدیدتر. راستش ما گاهی دست و پای خودمان را براساس آستانه دشنام هایی که نثارمان می شود می بندیم. اما درباره این کارها قطعا در آینده این عنان گسیخته تر می شود؛ تا به آن جایی که باید در این مسیر لازم است. برسیم. هیچ ربطی هم به ساز و آواز ندارد، یک چیز دیگری است. موسیقی فیلم بهانه ای بوده تا من بتوانم خودم را عرضه کنم. «آرایش غلیظ» این عرصه را در اختیار ما قرار داد. فیلم دیوانه ای بود و خب دیگران هم می گفتند این موسیقی مال همین فیلم است! حتما این مسیر ادامه پیدا می کند و در عین حال آرام آرام این جنون اوج خواهدگرفت.

ملودی «رو سر بنه به بالین» روند جالبی را طی می کند. کمی از کیفیت این حرکت ملودی بگویید.

بخشی از ملودی «رو سر بنه به بالین» عینا رپرتوار عبدالقادر مراغه ای است. یک ریتم ۲۳ ضربی است که از بالا تا پایین ادامه پیدا می کند. نه اینکه من هم بخواهم ۲۳ ضربی بسازم. اما برای خودم جالب است که این فرم اینطوری از دل این همه شنیده های من شروع به چرخیدن می کند و بیرون می آید و کسی هم متوجه نمی شود که ما داریم کار سختی انجام می دهیم و این به نظرم اتفاق جالبی است.

این فرم ها باز دیوانه تر ادامه پیدا خواهدکرد و من دست خودم را نمی بندم و خدا را شکر که ما از این پل ها عبور کردیم؛ بدون اینکه بخواهیم کشته بدهیم. البته زخمی داده ایم. ما عبور کردیم و از این به بعدش آسان است.

شعری هست که می گوید: زهد رندان نو آموخته راهی به دهی است/ من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم! این حال و روز من است. می خواهند فحش بدهند دیگر، بگذار بدهند. مگر من چند سال دیگر زنده ام، خوش بین باشم ۴۰ تا ۵۰ سال دیگر. بعد از این مدت، قرار است من از این دنیا بروم و خب هر کاری هم دلم بخواهد می کنم! به همین سادگی! با احترام به همه پیشکسوتان که دست تک تک شان را می بوسم و با احترام به همه منتقدان، من راه خودم را می روم! به همین سادگی! به همین صراحت! به همین شجاعت!

ممنون از همه کسانی که جو درست می کنند و باعث می شوند این کارها بیشتر دیده و شنیده شوند. اما این کارها و جوسازی ها در عزم و اراده و مسیر موسیقی من هیچ تاثیری ندارد.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

راستش به رغم علاقه ای که نسبت به مولوی دارید، به نظرم این عقلانیت خود ویرانگر از مولوی بیرون نمی آید، متعلق به حافظ است. شما در موسیقی همه کاری می کنید و شاید نتوان گفت دقیقا شما چه نوع موسیقی ای کار می کنید؛ رندانه است.

من این را از پدرم و استاد شجریان یاد گرفتم که هویت موسیقایی نداشته باشم. پتانسیلش را داشتم. من آمده ام که دوره ای باشم و زندگی کنم و بعد هم بروم. هویت من هم همین است. اگر هم قرار باشد روزی به چیزی بنازم، آن سرزمین و فرهنگ سرزمینم است و لاغیر. در این راهی هم که دارم می روم، آن کسی که بخواهد بداند و در دلش عشق داشته باشد، می داند که داستان ما چیست و آن کسی هم نمی خواهد بداند، هیچ ایرادی ندارد.

مهم این است که چیزی را که فکر می کنم درست است، پیش ببرم. می دانم اگر فردا با یک ساز روی صحنه بروم و فقط ردیف بنوازم، از سمت دیگری سر و صدا بلند خواهدشد. دیگر عادت کرده ایم. آن کسی که بخواهد جوهره ذهن کسی را بفهمد، یک آهنگ یا یک بیت می تواند کار خودش را بکند. عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد/ سیلاب نپرسد در خانه کدام است! همین یک بیت را بفهمیم، خواهیم گفت که صائب چه شاعر بزرگی است. بر این اساس من نگران این موضوع نیستم که فقط یک نوع موسیقی کار کنم یا چیزی مانند آن. این همه آدم رفته اند و حقیقت اصلی هم همین است.

واقعا تا این حد به این تفکر خیام وار و حافظانه اعتقاد دارید؟ تا این حد این تفکر آمیخته با زندگی شماست؟

شک نکنید! ضمن اینکه واقعی است و هر روز می توانیم این را ببینیم. ناگهان گفتند افشین یداللهی، رفیق عزیز ما، رفت. حالا افشین یداللهی یکی از بهترین شاعران ما بود، یا حتی اصلا نبود و فقط رفیق ما بود. یا نه یک انسان بود که من می شناختم.

به زعم شما در جهان امروز این ادبیات کدام گره زندگی ما را باز می کند؟

البته که خیلی خوب است آدم فردوسی، حافظ یا سعدی باشد. اما آنها قطعا مسیرشان این نبوده که بخواهند از کسی ایراد بگیرند یا دنبال تایید کسی باشند. اینکه برای ایرادگرفتن روی چیزی دقیق شویم، کار کم هنران است. این را یاد بگیریم! من به همه دوستانم توصیه می کنم- چه کسانی که کار مرا دوست دارند و چه کسانی که دوست ندارند- بیاییم الگوهایی را برای خودمان تعیین کنیم. قطع به یقین دانش حافظ از ما بیشتر بوده است.

ببینیم که اینها چگونه به زندگی فکر می کرده اند. کمی به این فکر کنیم، به نظرم آرام تر می شویم. یا خیام دقیقا حرف آخر را می زند که آقا بفرمایید توی صف! گروه ما، همایون جان، تهمورس و من دغدغه تایید یا تکذیب نداریم. انشاالله که روزی بتوانیم بهترین کارها را عرضه کنیم اما دغدغه اینکه کسی به ما بگوید چه اساتیدی هستند را نداریم.

از همایون شجریان گفتید. چرا این اتفاقات با همایون شجریان رخ داد؟ در حالی که شما با خوانندگان مختلفی کار کرده اید…

داستان من و همایون جان چیزی  دیگری است. ما نقاط مشترک زیادی در احوالات مان داریم. شاید چون هر دو اردیبهشتی هستیم، یا هر دو احساساتی هستیم. اما چفت و بست های مان با هم جور است. راستش را بخواهید، نگران این نیستیم که یکی جای دیگری را تنگ کند. برای من خیلی  هیجان انگیز است که همایون روز به روز پرشکوه تر بشود و می دانم که برای او هم همینطور است. این را از همایون و پدرش یاد گرفته ام و از پدر خود هم یاد گرفته ام که اعتبار کار برای شان بسیار مهم بوده و پای کیفیت و اعتبار کارشان ایستاده اند اما دنبال اسم نبوده اند. نجنگیده اند که با بزرگ کردن اسم و تصویرشان خودشان را نشان بدهند. با کارشان خودشان را نشان داده اند، در حد اعلی! و پله پله بازتر به کارشان فکر کرده اند.

در هر صورت داستان من و همایون شجریان یک داستان هنری و موسیقایی نیست، یک پیوند عمیق برآمده زندگی است و فکر می کنم از دل این پیوندها اتفاقات مهمی می تواند رخ بدهد. باید زوج ها با هم بروند و زبان همدیگر را پیدا کنند. گرچه ما از دو دنیا متفاوت موسیقی از نظر خانوادگی بودیم، اما این تفاوت های ما به نظرم خیلی خوب توانستند که مکمل هم باشند.

شما به عنوان یک نوازنده تکنیکی شناخته می شوید، اما تمپوی نوازندگی شما کمی تند است. سنت و شاید هم ذات موسیقی ما بیشتر رویکردی تامل نگرانه دارد که در اجرا، خودش را با تمپوی کندتر و شاید سکوت های بیشتر نشان می دهد…

راستش من هم وقتی خودم را از بیرون می بینم این موضوع را متوجه می شوم. با شما هم عقیده ام. وقتی خودم را از بیرون و بعد از اجرا می بینم، با خودم می گویم من چرا اینطوری ام؟ چرا اینقدر تند هستم؟ در حالی که در آن لحظه نواختن فکر می کنم کُند هستم! کنترلش نمی کنم چون مطمئنم در اثر کهولت و سن و سال اتفاق خواهدافتاد و کندتر خواهدشد. من سال به سال دارم آرام تر می شوم. اما بدبختانه فرصت نمی دهند و همه این را الان از من می خواهند. خب بگذارید این انسان بدود. روحش دیوانه است و می خواهد بدود.

اما فکر می کنم کسی که با من همراه است باید با من بیاید، حتی اگر تند باشم. گرچه باز هم می گویم گاهی واقعا به خودم می گویم چرا اینقدر تندی؟ چرا اینقدر بی تابی؟ البته راستش را بخواهی، بخشی از آن به این بر می گردد که آرامشی که قبل از روی صحنه رفتن باید داشته باشیم را نداریم. اما در کل خودم هم معتقدم که با اضافه شدن عدد به شناسنامه این حتما کند می شود.

سهراب پورناظری: من و همایون بدون ترس بزرگ شدیم

در ساز زدن شما هم اردشیر کامکار هست و هم کیهان کلهر. با این همه لحن خودتان را دارید. در روزگاری که همه دوست دارند شبیه کلهر ساز بزنند، چگونه به این لحن شخصی رسیده اید؟

من قبل از اینکه کمانچه بزنم، در تنبور به لحن خود رسیده بودم و این هم به خاطر حضور پدرم بود. وقتی هم کمانچه زدم، تمام رپرتوارهای کمانچه را از صفر تا صد با استاد اردشیر کامکار اجرا کردم. اما در کنارش تمام سبک ها را زدم، استاد اصغر بهاری، کیهان کلهر، مجتبی میرزاده و گاهی حتی قطعات خود استاد کامکار را آنقدر شبیه می زدم که خودشان باورشان نمی شد. شنیدم که آقای کلهر گفته بود که فلانی از سبک من استفاده کرده است. بله قطعا استفاده کرده ام. از همه استفاده کرده ام.

اما فکر می کنم به لحن خودم رسیده باشم. راستش این روزها خیلی می بینیم که بسیاری از جوان ها سعی می کنند همه چیز کسی مثل جناب کلهر را تقلید کنند. فرم نشستن، حالت صورت، سازگرفتن و همه جزییات را تقلید می کنند. به نظرم این در مقطعی برای آموزش خیلی خوب است اما برای ارائه از نظر من جذابیتی ندارد و هنرمندانه نیست.

آقای کلهر بهترین الگوست اما برای خودشان. استاد شجریان بهترین الگوست اما برای خودشان. تقلید این اساتید لحن را از بین می برد و توصیه ام این است که همه را باید داشت اما این مسیر را نباید رفت. اگر کسی دارای جهان بینی باشد، باید همان جهان خودش را به لحن خودش اضافه کند.

از کارهای نکرده ای بگویید که دوست دارید انجام بدهید.

من دلم می خواهد روی شاهنامه که شناسنامه ایرانیان و بخش مهمی از فرهنگ ایرانی است کار کنم. می خواهم فعلا روی این موضوع متمرکز شوم. نباید دست به دست آدم های بزرگی بدهم که کمک کنند و دستم را بگیرند. کار خیل بزرگی است، اما من اعتقاد دارم که با بودن آدم هایی از این دست در این سرزمین و با بودن چنین سرمایه های انسانی قطع به یقین شدنی است و می تواند فرهنگ ایرانی را در داخل و خارج از کشور به جایگاه شایسته ای برساند.


منبع: برترینها

واکنش انتخاباتی اصغر فرهادی

اصغر فرهادی از “حسن روحانی” اعلام حمایت کرد.

اصغر فرهادی در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری ضمن دعوت از مردم برای مشارکت در انتخابات، از “حسن روحانی” اعلام حمایت کرده است.

این کارگردان برگزیده اسکار در این پیام که به ایسنا ارسال کرده، آورده است:«به دکتر روحانی رای می‌دهم و امیدوارم کسانی که هنوز برای رای دادن در تردیدند با همه شرایط و دلایل قابل درکی که در نظر دارند به خاطر سرنوشت فرزندان این سرزمین و نسل آینده با رای دادنشان از این حداقل حق انتخاب خود، استفاده کنند.»

اصغر فرهادی برای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» اسکار را دو بار برای سینمای ایران و ایرانیان به ارمغان آورد و این روزها برای ساخت فیلم جدیدش در اسپانیا به سر می‌برد.


منبع: عصرایران

کشف مقبره جدید در مصر(+عکس)

خالد العنانی وزیر آثارباستانی مصر سال ۲۰۱۷ را به دلیل کشف مقابر و مومیایی های جدید ” سال تاریخی” لقب داده است.

کاوش های باستان شناسی در استان المنیا در مرکز مصر منجر به کشف یک مقبره جدید با دهها مومیایی انسانی و حیوانی شده است.

به گزارش عصر ایران به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس این مقبره جدید در نزدیکی روستایی در استان المنیا در ۲۳۴ کیلومتری جنوب قاهره کشف شده است.

در این مقبره ۱۷ مومیایی انسانی و دهها مومیایی حیوانی کشف شده است.

در کاوش های باستان شناسی که پیشتر در این منطقه صورت گرفته هزاران مومیایی حیوانی کشف شده بود و این نخستین بار است که مومیایی انسانی در این منطقه کشف می شود.

گمان می رود مومیایی ها دستکم متعلق به ۱۵۰۰ سال پیش باشند.

خالد العنانی وزیر آثارباستانی مصر سال ۲۰۱۷ را به دلیل کشف مقابر و مومیایی های جدید ” سال تاریخی” لقب داده است.

کاوش های منجر به کشف مقبره جدید از سوی دانشجویان رشته باستان شناسی دانشگاه قاهره و با استفاده از تجهیزات پیشرفته راداری انجام شده است.

تصاویر زیر مقبره جدید کشف شده را نشان می دهد.

کشف مقبره جدید در استان المنیا در مرکز مصر

کشف مقبره جدید در استان المنیا در مرکز مصر


منبع: عصرایران

فرهادی: به دکتر روحانی رای می‌دهم

این کارگردان برگزیده اسکار در این پیام که به ما ارسال کرده، آورده است:«به دکتر روحانی رای می‌دهم و امیدوارم کسانی که هنوز برای رای دادن در تردیدند با همه شرایط و دلایل قابل درکی که در نظر دارند به خاطر سرنوشت فرزندان این سرزمین و نسل آینده با رای دادنشان از این حداقل حق انتخاب خود، استفاده کنند.» اصغر فرهادی برای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» اسکار را دو بار برای سینمای ایران و ایرانیان به ارمغان آورد و این روزها برای ساخت فیلم جدیدش در اسپانیا به سر می‌برد.


منبع: بهارنیوز

دنیرو در نقش کلاهبردار وال‌استریت

به گزارش مهر، به نقل از ورایتی، این بازیگران با عنوان برنی مادوف و همسرش روت در سریال «جادوگر دروغ‌ها» در سریال اچ بی‌او بازی ‌کرده‌اند. گروه سازنده این فیلم در موزه مدرن هنر نیویورک برای استقبال از نمایش این سریال گرد هم آمدند.
 



درست ۶ سال پیش جیمز روزنتال تهیه کننده، کتابی به همین نام نوشته دایانا هنریکس را برای ساخت این سریال انتخاب کرد.فایفر در این زمینه گفت: پس از امضای این قرارداد خیلی تردید داشتم. واقعا وقتی در ذهنم تصور می‌کردم که در نقش یک انسان حقیقی بازی کنم که هنوز هم زنده‌است و در بسیاری از آسیب‌ها و فقدان‌ها حضور داشته و بارها و بارها قربانی شده، خیلی سخت بود.در عین حال وی گفت نمی‌خواست از رنج‌هایی که روت برده بود تجلیل کند. این مجموعه به کارگردانی بری لوینسون ساخته شد و فایفر این امر را برای او روشن کرده بود.

وی در این باره افزود: با هم خیلی درباره این که چقدر اهمیت دارد که بدانیم او و خانواده‌اش قربانی همه این موارد بودند صحبت کردیم و من فکر می‌کنم توانستیم در نهایت این مساله را به خوبی دربیاوریم.دنیرو با برنامه ریزی توانست وقتی پیدا کند تا در نقش این میلیاردر کلاهبردار ظاهر شود. وی در این باره گفت: همه از وقتی ساخت سریال شروع شد داشتند عجله می‌کردند و در نهایت هم ما به خطر افتادیم.اشاره‌ او به مینی سریالی با عنوان «مادوف» با بازی بلایت دانر و ریچارد دریفوس بود که با همین موضوع در سال ۲۰۱۶ از شبکه ای‌بی‌سی پخش شد.

لوینستون هم گفت: ما داستان برایمان اهمیت داشت و می‌خواستیم آن را از زاویه‌ای ‌متفاوت بیان کنیم. به همین دلیل من فکر می‌کردم هرچند دیگران هم سراغ این موضوع رفته‌اند اما ما باید از جایگاه خودمان به روایت آن بپردازیم.با این حال رابرت دنیرو گفت هرگز موفق نشد تا کاملا شخصیتی را که نقش او را بازی می‌کرد درک کند.وی گفت: هر کسی دلیل خودش را داشت و او هم دلیل خودش را. فکر نمی‌کنم هیچ وقت کسی بتواند او را درک کند. شاید او بخواهد کتابی بنویسد و توضیح دهد چه منطقی داشت، اما در هر سکانس من فقط کاری را که برایم تعیین شده بود انجام می‌دادم.

رابرت دنیرو برای بازی در این پروژه با چهره‌ای متفاوت جلوی دوربین رفت و با موهایی ظاهر شد که بخش جلوی آن طاس شده و از ته تراشیده شده بود تا شبیه این کلاهبردار وال‌استریت که ۶۵ میلیارد دلار سر دیگران کلاه گذاشته و به ۱۵۰ سال زندان محکوم شده، ظاهر شود.این چهارمین کار مشترک رابرت دنیرو با میشل فایفر نامزد اسکار است. «خانواده» در سال ۲۰۱۳ ، «شب سال نو» در سال ۲۰۱۱ و «مسحور کننده» در سال ۲۰۰۷ دیگر فیلم‌هایی بوده‌اند که این دو در آنها در کنار هم ظاهر شده‌اند.این سریال را بری لوینسون کارگردان برنده اسکار کارگردانی کرده و هنک آزاریا، آلساندرو نیوولا، لیلی ریب و کریستن کانلی نیز دیگر بازیگران حاضر در آن هستند.فیلمنامه این سریال توسط جان برنهام شوارتز، سم بائوم و سم لوینسون نوشته شده‌است.این سریال از شنبه ۲۰ ماه می روی آنتن رفته است و داستان آن از سال ۲۰۱۰ شروع می شود که با مادوف در زندان مصاحبه می‌شود و بعد داستان به سال ۲۰۰۸ باز می‌گردد و مسیری را که تا به آن روز طی شد تصویر می‌کند.


منبع: بهارنیوز

خواننده پرتغالی برنده یورویژن شد

گروه هنری: نماینده پرتغال برای نخستین بار فاتح رقابت‌ موسیقی اروپا موسوم به یوروویژن شد.


 

به گزارش یورونیوز، فینال یورویژن امسال در شهر کی‌یف، پایتخت اوکراین برگزار و نماینده کشور پرنغال برگزیده این دوره شد.
سالوادور سوبرال ۲۷ ساله که در انتظار عمل پیوند قلب است، با اجرای ترانه Amar Pelos Dois (عشق برای دو) توانست بیشترین آرای مخاطبان را کسب کند و با غلبه بر رقبای خود از مولداوی و بلغارستان، جایزه یورویژن را برای نخستین مرتبه در تاریخ به پرتغال ببرد. فینال رقابت‌های یوروویژن به این ترتیب سال آینده در لیسبون برگزار می‌شود.


منبع: بهارنیوز

مدرس به طالبی: ادب بر گردن خود بیاویز!

گروه فرهنگی: امیرحسین مدرس (مجری صداوسیما) با انتشار متنی به سخنان بی ادبانه ابوالقاسم طالبی (کارگردان فیلم‌های سفارشی از جمله قلاده های طلا) درباره استادمحمدرضا شجریان واکنش نشان داد. طالبی در حال حاضر از مسوولان هنری ستاد ابراهیم رییسی است.


 

امیرحسین مدرس با انتشار پستی در اینستاگرام خود نوشت:
آقای ابوالقاسم طالبی پیش از انداختن قلاده‌های طلا به گردن دیگران، …. از ادب بر گردن خود بیاویز.
با احترام امیرحسین مدرس.

گفتنی اینکه، طالبی روز گذشته در همایش نخبگان حامی ابراهمی رئیسی اعلام کرده بود که دولت یازدهم آنقدر دستش خالی است که آویزان یک بیمار سرطانی (محمدرضا شجریان) شده است!!

……………………………………………..


منبع: بهارنیوز

توصیه انتخاباتی صداپیشه جناب‌خان

به گزارش «خبرآنلاین» به نقل از صفحه اینستاگرام صداپیشه جناب خان نوشت: «روزهای ویژه‌ای است این روزها. روزهای انتخابات. قبل از هر چیز بگذارید موضعم را اعلام کنم. من حتما رای می‌دهم. از وقتی به سن رای دادن رسیدم حتی یک نوبت را هم از دست نداده‌ام. امیدوارانه رای می‌دهم حتی اگر احتمال تأثیر رایم را بسیار بسیار ناچیز بدانم.و حالا چند خواهش دارم. بی‌تفاوت نباشید در این روزها. نگویید به من چه. نگویید ما چکاره‌ایم. نگویید هر که را می‌خواهند از قبل انتخاب کرده‌اند. کاندیداها را ببینید و با معیار عقل و اندیشه بسنجیدشان.»او در ادامه با اشاره به شرایط کشور در دوره‌های گوناگون نوشت: «به آمار انتخابات‌های گذشته که نگاه کنید می‌بینید که دانه‌ دانه رای‌ها موثر بوده‌اند.و منصف باشیم. شرایط ما و کشورمان در دوره‌های متفاوت یکسان نبوده است. نگویید همه سر و ته یک کرباسند. نیستند. رفقا. توقع ندارم به حرف این برادر کوچک‌ترتان گوش کنید اما در عالم رفاقت متوقعم که حتما به گفته‌هایم فکر کنید. آرای خاموش نباشید که وطنمان به روشنایی تک تکتان نیازمند است. در پناه خدای زنده نفس بکشید و عشق بر شما ببارد.»


منبع: بهارنیوز

مشاور علمی دانشگاه آزاد منصوب شد

طی حکمی از سوی سرپرست دانشگاه آزاد اسلامی، دکتر علی محمد رنجبر به سمت مشاور علمی رییس دانشگاه منصوب شد.

به گزارش ایسنا، به نقل از روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی، در متن این حکم آمده است:

“برادر گرامی جناب آقای دکتر علی محمد رنجبر

با اهدا سلام و تحیات

نظر به سوابق ارزنده جنابعالی در زمینه های علمی، پژوهشی، مدیریتی و اجرایی و بعنوان استاد نمونه کشور و یکی از چهره های ماندگار به موجب این حکم شما را بعنوان«مشاور علمی رییس دانشگاه» منصوب می نمایم.

امید است با اتکال به خداوند متعال و الهام از تعالیم عالیه اسلام و بهره گیری از علما، اساتید، دانشجویان و کارشناسان متعهد، قادر شوید وظایف خطیری را که برعهده دارید به انجام رسانید.”


منبع: عصرایران

فروش ۱٫۳میلیارد تومانی«نهنگ عنبر۲»

نهنگ عنبر۲- سلکشن رویا
 دومین قسمت از فیلم پرطرفدار «نهنگ عنبر» ساخته سامان مقدم، با بازی رضا عطاران، مهناز افشار، ویشکا آسایش، حسام نواب صفوی و… از روز چهارشنبه در سینماهای تهران و شهرستان به نمایش درآمد. روژین میرزایی مدیر فروش «فیلمیران» درآمد جدیدترین ساخته سینمایی سامان مقدم در روز چهارشنبه را ۲۵۰ میلیون تومان اعلام می کند. اما این فیلم در روزهای پنجشنبه و جمعه هفته گذشته توانست فروش خود در روزهای آخر هفته را به رقم ۴۰۰ و ۵۰۵ میلیون تومان برساند تا با احتساب فروش ۱۹۵ میلیون تومانی «نهنگ عنبر ۲» در سینماهای شهرستان، درآمد این فیلم سینمایی در سه روز اول نمایش به رقم یک میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان برسد.

برادرم خسرو
اولین ساخته سینمایی احسان بیگلری که برای اولین بار در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، از سه روز پیش در سینماهای تهران و شهرستان اکران شد. این فیلم سینمایی در روز اول اکران خود، ۱۸ میلیون تومان درآمد کسب کرد، اما در روزهای پنجشنبه و جمعه فروش «برادرم خسرو» با توانست به ترتیب ۳۲ و ۳۵ میلیون تومان فروش کند. با احتساب فروش ۱۵ میلیون تومانی در شهرستان‌ها «برادرم خسرو» این فیلم سینمایی در سه روز اول نمایش خود ۱۰۰ میلیون تومان درآمد کسب کرده است.

آشوب
فیلم سینمایی «آشوب» ساخته کاظم راست گفتار، با بازی کوروش تهامی، آتیلا پسیانی، یکتا ناصر، شهره لرستانی، فرهاد آییش، همایون ارشادى، امیرحسین صدیق، داریوش فرهنگ، محمدرضا هدایتی، ارژنگ امیرفضلی و… از چهارشنبه هفته گذشته در سینماهای کشور به نمایش درآمد. احمد مختاری مدیر پخش «هدایت فیلم» فروش این فیلم سینمایی در سه روز اول را ۳۷ میلیون تومان اعلام کرد. «آشوب» در روزهای پنجشنبه و جمعه هفته گذشته به ترتیب ۲۰ و ۱۵ میلیون تومان فروش کرد.

ویلایی ها
اولین فیلم سینمایی منیر قیدی که در آن طناز طباطبایی، پریناز ایزدیار، ثریا قاسمی، صابر ابر و… به ایفای نقش می کنند، بعد از گذشت سه روز از آغاز اکران خود توانسته ۴۶ میلیون تومان فروش کند. این فیلم سینمایی که در جشنواره فیلم فجر سه سیمرغ بلورین دریافت کرد، در روزهای پنجشنبه و جمعه هفته گذشته به ترتیب ۲۰ و ۱۶ میلیون تومان در آمد کسب کرد.

تیک آف
«تیک آف» ساخته احسان عبدی پور، با بازی پگاه آهنگرانی، مصطفی زمانی، رضا یزدانی، سوگل قلاتیان و… از ششم اردیبهشت ماه در سینماهای کشور به نمایش درآمد. این فیلم سینمایی تا پایان شب گذشته ۷۸۰ میلیون تومان فروش کرده است.

نقطه کور
آخرین ساخته سینمایی مهدی گلستانه با بازی محمدرضا فروتن، هانیه توسلی، شقایق فراهانی، محسن کیایی، خاطره اسدی و… از دوم اردیبهشت ماه در سینماهای کشور به نمایش درآمد. حبیب اسماعیلی مدیر عامل «رسانه فیلمسازان» فروش این فیلم سینمایی تا پایان شب گذشته را ۲۸۰ میلیون تومان اعلام می کند.

امتحان نهایی
«امتحان نهایی» به کارگردانی عادل یراقی با بازی شهاب حسینی و لیلا زارع از ۳۰ فروردین ماه در سینماهای تهران و شهرستان به نمایش درآمد. سعید خانی مدیر پخش «نسیم صبا» فروش این فیلم سینمایی تا پایان شب گذشته را ۴۵۵ میلیون تومان اعلام می کند که سهم سینماهای تهران از این مبلغ ۳۴۰ میلیون تومان بوده است. «امتحان نهایی» در روزهای پایانی هفته گذشته در مجموع ۲۰ میلیون تومان درآمد کسب کرد.

گشت ۲
آخرین ساخته سینمایی سعید سهیلی که برای اولین بار در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد به عنوان یکی از فیلم های اکران نوروز در سینماهای کشور اکران شد. این فیلم سینمایی تا پایان شب گذشته ۱۸ میلیارد و ۳۱۰ میلون تومان درآمد کسب کرده که سهم سینماهای تهران از این مبلغ ۱۰ میلیارد و ۳۵۰ میلیون تومان بوده است. «گشت۲» در روزهای پنجشنبه و جمعه هفته گذشته به ترتیب ۷۰ و ۹۰ میلیون تومان فروش کرده است.


منبع: بهارنیوز

لطفا رای بدهید چون موسیقی را هم منع می‌کنند، کنسرت پیشکش!

به گزارش  ایلنا، مراسم اختتامیه بیستمین جشنواره تئاتر دانشگاهی شب گذشته با حدود یک ساعت تاخیر در تالار وحدت برگزار شد و برگزیدگان خود را معرفی کرد. مراسمی که با حضور معاون اجتماعی و مدیرکل فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، مجید رجبی معمار، مهدی شفیعی، محمودرضا رحیمی، مسعود دلخواه، رحمت امینی، قطب‌الدین صادقی، پیمان شریعتی و نیما دهقانی برگزار شد.«کیوان ساکت‌اف» اجرای این برنامه را برعهده داشت که با لباس سربازی روی صحنه حاضر شد و گفت که مشغول خدمت سربازی است و در آخرین ساعات به عنوان مجری انتخاب شده است. سپس عکس چند مجری‌ روی پرده ظاهر شد که به گفته ساکت‌اف قرار بوده به جای او برنامه اختتامیه را اجرا کنند اما یا نپذیرفته‌اند یا حضورشان امکان‌پذیر نشده.
ساکت‌اف گفت: مهران مدیری اولین نفری بود که «نه» گفت. رامبد جوان هم جزو گزینه‌های اصلی مراسم اختتامیه بود اما گفت درگیر نگار و خندوانه است و نامش ضربدر خورد! بعد از آن سراغ احسان علیخانی رفتیم اما او هم گفت فقط ماه رمضان به ماه رمضان کار می‌کنم و نامش خط خورد. عادل فردوسی‌پور را دیدیم نسبتی با تئاتر ندارد اما عزیزدل است و امیر جعفری هم درگیر نمایش‌اش بود و هر دو از فهرست خط خوردند. آخرین نفر هم حسن جودکی بود اما چون مشغول پیش‌تولید قسمت ۲۵۰ نمایش رویای نیمه شب تابستان است! از او صرفنظر شد و این بود که ظهر به من گفتند بیا مجری شو.ساکت‌اف با اشاره به لباس سربازی خود به شوخی گفت: امیدوارم چند روز دیگر و بعد از اتمام انتخابات از این لباس‌ها در خیابان نبینیم!

مدیرکل فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم: قصور را گردن می‌گیریم
فضل‌الله ایرجی، مدیرکل فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم نخستین سخنران برنامه بود که گفت: تصمیم‌گیری برای برگزاری این جشنوار به دلیل محدودیت‌هایی که داشتیم برای ما دشوار بود اما خوشبختانه بیستمین دوره جشنواره تئاتر دانشگاهی خوب و با مسئولیت‌پذیری و علاقه‌مندی برگزارکننده‌ها اجرا شد.ایرجی ادامه داد: باید به خود ببالیم که جشنواره تئاتر دانشگاهی با بیست دوره برگزاری، جزو جشنواره‌هایی است که استمرار داشته و ماهم سعی کردیم این استمرار را علیرغم محدودیت‌ها حفظ کنیم. اما همه تقصیرها را به گردن می‌گیریم و می‌گوییم هر مشکل اداری و مالی که بوده را پاسخگو هستیم و به دانشجویان حق می‌دهیم پرسشگر باشند.
او همچنین با تشکر از هم کسانی که در برگزاری جشنواره بیستم همکاری داشتند، گفت: دبیرخانه بیستم به کارش ادامه خواهد داد و تا هفته آینده فراخوان جشنواره بیست و یکم را منتشر خواهد کرد و دبیر دوره بعدی جشنواره تا ماه آینده اعلام خواهد شد. همچنین دبیرخانه به محل دائمی خود نقل مکان خواهد کرد.ضیا هاشمی، معاون فرهنگی وزیر علوم نیز با اظهار خوشحالی از اینکه برگزارکنندگان جشنواره طی یک فرآیند انتخابی مشغول کار می‌شوند، گفت: هر سال شاهد دستاوردهای نو و خلاقانه‌ای در جشنواره تئاتر دانشگاهی بودیم و امسال هم این اتفاق افتاد. همیشه مشکلاتی وجود دارد اما اگر ما به عنوان مدیر بستر لازم را فراهم کنیم اصحاب فرهنگ و هنر خودشان می‌توانند کار را به خوبی پیش ببرند. این جشنواره هم نمونه‌ای از خلاقیت هنرمندان و فرآیند اعتماد به اهل هنر است.

انتقاد از وزارت علوم: پایتان را از گلوی دانشجوی تئاتر بردارید
مهدی کیانی، یکی از برگزیدگان جشنواره پس از دریافت جایزه خود گفت: امیدوارم روزی بیاید که تنها منبع درآمد بچه‌های تئاتر دانشجویی جشنواره نباشد.هنگام اهدای جوایز بخش اول و معرفی برگزیدگان، حاضران در سالن یک دقیقه به احترام درگذشت محمدرضا مسگری، عکاس تئاتر تازه درگذشته، ایستادند و سکوت کردند.در بخشی از برنامه کلیپی با عنوان «آنچه بر ما گذشت» پخش شد که همراه با تصنیفی از همایون شجریان به مرور اتفاقات سال گذشته از درگشت داود رشیدی و عباس کیارستمی و اسکار اصغر فرهادی تا حادثه پلاسکو و گورخواب‌ها می‌پرداخت.
ایمان صیاد برهانی و محسن اعتماد هم به اجرای برنامه‌های موسیقی نمایشی پرداختند که با استقبال حاضران در سالن مواجه شد.محمدرضا اکبری که برای اهدای جوایز روی صحنه حاضر شده بود، گفت: کافی است به تعداد دانشگاه‌هایی که رشته تئاتر دارند و دانشجویانی که جذب می‌شوند نگاه کنیم و آن را با رشته‌های مهندسی مقایسه کنیم و ببینیم فاصله دانشجویان چقدر زیاد است. روی صحبت من با وزارت علوم است؛ جشنواره تئاتر دانشگاهی تنها کاری است که وزارت علوم برای دانشجویان تئاتر می‌کند. متاسفانه برای هنرمندان تئاتر کسانی غیر از خودمان تصمیم می‌گیرد. اگر ما تئاتر را جدی نگیریم و خودمان کاری نکنیم از این هم کمتر آن را جدی خواهند گرفت.امیر شمس، دیگر برگزیده جشنواره هم گفت: چهره‌هایی را اینجا می‌بینم که جشنواره به جشنواره حضور دارند و یکبار هم در دانشگاه حضور نداشته‌اند. روی صحبتم با آنهاست و می‌گویم لطفا پایتان را از روی گلوی دانشجوی تئاتر بردارید.

قطب‌الدین صادقی: تربیت دانشگاهی سواد و خلاقیت می‌خواهد/الگوهای ضعیف، علم و دانشگاه را می‌شکند
قطب‌الدین صادقی برای صحبت درباره احمد کامیابی مسک، پژوهشگر تئاتر روی صحنه حاضر شد و گفت: وقتی می‌خواهند از کسی تقدیر کنند معمولا این افراد بازیگران هستند؛ چون بازیگر فیلتری است که همه اندیشه کارگردان از او عبور می‌کند و نیازی به دانش ندارد. چون مردم با او احساسی برخورد می‌کنند و همین که بازی یا چهره‌اش را بپسندند کافی است. کم‌ترین و بدترین تقدیرها برای اساتید دانشگاهی است و این بد است چون سرچشمه و الگوی جامعه اساتید هستند.
صادقی ادامه داد: بدا به حال جامعه‌ای که الگوهای ضعیف داشته باشد چون دیگر دانشجویانش پیشرفت نمی‌کنند. وجود برخی از اساتید کم سواد مشکل این چند سل اخیر بوده است. دیده‌ایم که گاهی ترجمه‌ای را دانشجو انجام می‌دهد و استاد آن را به نام خود می‌زند. استادی می‌شناسم که ترجمه‌هایی را به نام خود سرقت کرده است.این کارگردان و استاد دانشگاه یادآور شد: تربیت دانشگاهی سواد و خلاقیت می‌خواهد. ما حق نداریم دانشگاه را تضعیف کنیم. الگوهای ضعیف، هم علم و هم دانشگاه را می‌شکند.

کامیابی مسک گام به گام پیشرفت مشروع داشته
صادقی با بیان اینکه به چند دلیل قبول کرده تا در وصف احمد کامیابی مسک سخن بگوید، گفت: کامیابی مسک انسانی خودساخته است و کسی چیزی به او پیشکش نکرده. امتیاز بزرگی است که کسی گام به گام پیشرفتی مشروع داشته باشد بدون اینکه کسی به او کمکی کند. مورد بعدی تحصیلات درستی است که او دارد. و ویژگی سوم تسلط کامیابی مسک به علمی است که دارد. او از آنچه که بلد است به درستی آگاه است. روش تدریس دقیق و علمی دارد، مردی سلیم‌النفس است و علیه کسی توطئه نکرده و هرچه آموخته در جهت دانش است. افتخار می‌کنم ۴۰ است که او را می‌شناسم و کدورتی بین ما نبوده. احمد کامیابی مسک مردی دانا و فرهیخه و شریف است و مفتخرم در این مجلس درباره او صحبت می‌کنم.
هادی حسن‌علی نیز درباره کامیابی مسک صحبت کرد و گفت: یکی از نگرانی‌ها این است که دیگر واژه‌ها معنا و مفهوم سابق را ندارند؛ آقای کامیابی شما به ما آموختید واژگان مهم و ارزشمندند. خیلی بد است راجع به عشق و صلح با کسانی صحبت کنیم که پذیرای آن نیستند. شما عمری برای پژوهش گذاشتید و در این جشنواره کمترین سوت و کف برای پژوهش بود. ممنونیم که به رونق جشنواره‌ها فکر نکردید و به ما واژه‌هایی مانند عشق و صلح و وطن را یاد دادید.پس از تقدیر و تجلیل از احمد کامیابی مسک، او پشت تریبون قرار گرفت و در صحبت کوتاهی گفت: همیشه افتخار کرده‌ام که بهترین چشنواره دانشگاهی جهان را داریم. به شما افتخار می‌کنم و امیدوارم تئاتر بازهم پیشرفت کند. به خصوص دانشجویان که قرار است فردا در تالارهای عمومی کار کنند امیدوارم به اخلاق، دانش و یاران توجه ویژه‌ای داشته باشند.

پانته‌آ پناهی‌ها: رای بدهیم تا فاجعه کوی دانشگاه دیگر تکرار نشود
نوید محمدزاده: زبان کردی را هم خدا آزاد نکرد!
نوید محمدزاده که برای اهدای جوایز بازیگری همراه پانته‌آ پناهی‌ها روی صحنه حاضر شده بود، گفت: در دوره‌ای از جشنواره‌های تئاتر دانشگاهی از همین موسیقی گذاشته بودند که امروز پخش می‌شود اما گفتند به همین دلیل شاید دوره دیگر اصلا برگزار نشود! خدا را شکر که این جور مسائل به مرور زمان حل می‌شود!پانته‌آ پناهی‌ها پس از اهدای جوایز گفت: من اصلا آدم سیاسی نیستم اما گاهی وقاهت در بعضی جاها خیلی زیاد است. من از همه خواهش می‌کنم برای اینکه فاجعه کوی دانشگاه دیگر تکرار نشود و با پوشش سفید، خودشان را جای آدم‌های مهم جا نزنند بروید و رای بدهید. تو رو به خدا رای دهیم.نوید محمدزاده بعد از این صحبت‌های پناهی‌ها گفت: در ضمن، زبان کردی را هم خدا آزاد نکرد!کیوان ساکت‌اف هم گفت: معمولا اینجور وقت‌ها مجری می‌گوید لطفا از این حرف‌ها نزنید؛ اما تو رو به خدا بروید رای بدهید. چون ممکن است فردا موسیقی را هم قطع کنند، کنسرت که پیشکش!


منبع: بهارنیوز

قدم‌های دولت یازدهم برای میراث فرهنگی

به گزارش ایسنا، استرداد چهار محموله تاریخی ایران از کشورهای دیگر، جهانی شدن هفت اثر تاریخی، طبیعی و ناملموس در چهار سال گذشته تا امروز؛ برگزاری نمایشگاهی بزرگ از ۴۴۶ شیء تاریخی ایران در شهر بُن آلمان و پیگیری‌ها برای تهیه فهرست قرمز آثار تاریخی ایران را می‌توان مهمترین اقدامات سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در طول چهار سال گذشته دانست.
اواخر سال ۹۳ اتفاقی جدید در دولت و در بخش فرهنگی رخ داد، و آن آغاز استرداد یک‌سری از آثار تاریخی ایران از کشورهای مختلف بود. در قدم نخست دی ۱۳۹۳  آثار «خوروین» از بلژیک به ایران برگردانده شدند، این آثار شامل ۳۶۹ شیء فلزی و سفالی از دوره‌ی آهن بودند.
چهار ماه بعد در اردیبهشت ۹۴ اعلام شد؛ ۱۰۸ اثر تاریخی منحصربه‌فرد از محوطه‌ی چغامیش در استان خوزستان که ۵۱ سال پیش با هدف انجام مطالعات علمی توسط موسسه‌ی شرق‌شناسی شیکاگو از کشور خارج شده بودند،‌ به کشور استرداد و از فرودگاه امام‌خمینی (ره) به موزه‌ی ملی ایران منتقل شدند. آثار تاریخی از جنس گِل و متعلق به شش هزار سال قبل.
۱۹ اردیبهشت سال گذشته نیز تعداد ۷۳ قطعه‌ مُهر تاریخی باقی مانده از دوره ساسانی توسط دولت آمریکا به ایران عودت داده شده بود که این محموله‌ی باارزش باستانی عصر یک‌شنبه (۱۹ اردیبهشت) ۹۵ در مراسمی از طرف نماینده وزارت امور خارجه به رییس موزه ملی ایران تحویل شد. این مجموعه در سال ۲۰۰۲ میلادی و زمانی‌که به صورت غیرقانونی در حال وارد شدن به کشور آمریکا بود، شناسایی بشد.


بازگشت آثار تاریخی چغامیش
در چهارمین استرداد آثار تاریخی؛ ۱۰ مرداد ۹۴ خبر رسید که در ادامه‌ توافقات یونسکو با کشورهای عضو و به پیوستِ این توافق در کنوانسیون «یونیدروا»، ۲۸ قطعه از اشیاء و آثار فرهنگی متعلق به دوران قبل و پس از اسلام که به صورت غیرقانونی در سال‌های گذشته از کشور خارج شده بودند، به ایران برگردانده می‌شود، تا این‌که ۱۷ آبان ۹۵ تحویل موزه ملی ایران شد و از ۱۴ دی تا ۲۳ بهمن ماه ۹۵ در موزه ملی ایران به نمایش درآمدند.
این آثار مربوط به هزاره سوم و هزاره اول پیش از میلاد و شامل ۳۰ قلم شیء شامل ظروف سفالی بی لعاب و لعابدار، مهر استامپی، پیکرک، النگو و انگشتری بودند.
و البته پیگیری‌های سازمان میراث فرهنگی و گردشگری هنوز برای بازپس‌گیری باقی‌مانده‌های الواح هخامنشی به عنوان تنها پرونده‌ی ایران  از آثار تاریخی در کشورهای دیگر در دستور کار است.
در طول چهار سال گذشته کدام آثار از کدام شهرها جهانی شدند؟
صعود ایران در فهرست ثبت‌ آثار تاریخی، فرهنگی و طبیعی در یونسکو به عنوان یازدهمین کشور پیشرو در ثبت آثار تاریخی از دیگر افتخارات ایران می‌تواند قلمداد شود. قرار گرفتن ۲۱ اثر فرهنگی و ۱۱ اثر ناملموس و معنوی در فهرست میراث جهانی یونسکو که جمعا ۳۲ اثر تاریخی، فرهنگی و طبیعی و معنوی ایران را جهانی کرده، حائز اهمیت است.
تیر ۱۳۹۳ محوطه تاریخی و ارزشمند «شهرسوخته» در سیستان و بلوچستان به فهرست آثار جهانی اضافه شد. تیر سال بعد یعنی ۱۳۹۴ محوطه‌ی جهانی «شوش» از استان خوزستان و «منظر فرهنگی هنری میبد» در استان کرمان در فهرست میراث جهانی یونسکو نامدار شدند.
آذرماه ۱۳۹۵ پرونده چندملیتی نوروز در فهرست میراث ناملموس جهانی در یونسکو ثبت شد، پرونده‌ای که با افزوده شدن نام پنج کشور به هفت کشوری که در نخستین پرونده‌ی ثبت جهانی نوروز حضور داشتند نیاز به تائید مجدد یونسکو داشت و این تائید در ان زمان انجام شد.
در همین روز و تاریخ نیز، در یازدهمین اجلاس بین‌الدول میراث ناملموس، پرونده “فرهنگ پخت نان لواش” مطرح و پس از بحث و بررسی طولانی به ثبت رسید که با ثبت این پرونده، میراث ناملموس جهانی ایران به یازده عنوان رسید، این پرونده به طور مشترک بین کشورهای ایران، آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، و ترکیه ثبت شد.
تا تیر سال گذشته که دو پرونده‌ی جدید «پرونده زنجیره‌ای قنات‌ها» شامل ۱۱ قنات ایرانی با معیارهای شاخص از شهرهای مختلف کشور و «بیابان لوت» که میان سه استان خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان و کرمان محصور شده‌اند با تائید یونسکو درفهرست اثار جهانی به ثبت رسیدند.


آثار مسترد شده خوروین از بلژیک
از سوی دیگر و در ادامه تلاش‌های مسئولان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در تیرماه امسال نیز پرونده‌ی «شهر تاریخی یزد» به عنوان نخستین شهر تاریخی ایران به یونسکو معرفی شده و قرار است بررسی شود. همچنین آبان ماه نیز دو پرونده‌ی  «چوگان ایرانی» و «کمانچه» برای ثبت در فهرست میراث ناملموس در یونسکو بررسی می‌شوند.
به گزارش ایسنا، اما اگر از ایرادات وارد شده به برگزاری نمایشگاه «ایران، فرهنگ کهن بین آب و بیابان» در ۲۳ فروردین امسال که ۴۴۶ شیء تاریخی و ارزشمند ایرانی در تالار و موزه هنر و نمایش جمهوری فدرال آلمان به نمایش درآمدند بگذریم، برگزاری فی‌نفسه این نمایشگاه به مدت چهار ماه را می‌توان از دیگر اقدامات این معاونت ریاست جمهوری در دولت یازدهم دانست.
از سوی دیگر برگزاری نخستین شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری در این دولت و در دستور کار قرار گرفتن تهیه «لیست قرمز» توسط «ایکوم ایران» و معاونت میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، از دیگر اقداماتی است که باید به ثمر نشستن آن‌ها را به مرور دید.


منبع: بهارنیوز

بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی

گروه فرهنگی: به مناسبت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی، مراسم بزرگداشتی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار می‌شود.



 در این مراسم که روز دوشنبه ۲۵ اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹:۳۰ با حضور علما، دانشمندان و بزرگان عرصه علم و فرهنگ در انجمن برگزار می‌شود، دکتر مهدی محقق، رئیس هیأت مدیره انجمن، دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن و دکتر توفیق سبحانی به ایراد سخنرانی می‌پردازند. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در خیابان ولی‌عصر (عج)، پایین‌تر از میدان منیریه، پل امیربهادر، خیابان سرگرد بشیری، پلاک ۱۰ واقع است.


منبع: بهارنیوز

حضور ایران در جشنواره «عروسی حلال» روسیه

طراحان ایرانی در جشنواره «عروسی حلال» روسیه شرکت می‌کنند.

به گزارش ایسنا، نایله زیگانشینا – رئیس سازمان اجتماعی اتحادیه بانوان مسلمان تاتارستان – گفت: چهار طراح ایرانی در قازان هنر دوخت مدل‌های زیبای لباس و توانمندی خود را در جشنواره عروسی حلال (Halal wedding) به‌نمایش می‌گذارند.

او ادامه داد: کیفیت پارچه‌های استفاده‌شده در ایران همیشه من را شگفت‌زده می‌کند، طراحان ما باید از آن‌ها پارچه بخرند و به سبک خودمان لباس بدوزند.

قرار است بیش از ۲۰ طراح معروف از تاتارستان، باشقیرستان، مسکو و دیگر مناطق کشور روسیه همراه با طراحان ایرانی لباس‌های جدید خود، ویژه عروسی را ۱۹ می در چارچوپ نمایشگاه لباس‌های اسلامی به نمایش بگذارند.

این برنامه در حاشیه نشست نهمین اجلاس اقتصادی بین‌المللی کشورهای سازمان همکاری اسلامی و روسیه پیش بینی شده که بیش از دوهزار مهمان خارجی از ۵۰ کشور در آن حضور دارند.


منبع: عصرایران

«حمله به تایتان»، انیمه جذابی که باید ببینید

هفته نامه کرگدن – اسم نویسندگان، به متن رجوع شود: حمله به تایتان یکی از جذاب ترین انیمه هایی است که سراغ داریم؛ اگر انیمه باز هستید حتما تا به حال فصل اول این سریال را تماشا کرده اید،اگر هم نیستید از جایی باید شروع کنید.

غول خوب گنده

رامبد خانلری: چند سالی است به علت فروش بالای کمیک استریپ ها، مانگاها و ماهواها در دنیا، توجه ویژه ای به این کتاب ها می شود. نتیجه این توجه ویژه می شود فیلم ها و سریال های زیادی بر مبنای کمیک ها، مانگاها و مانهواها که در چند سال گذشته ساخته شده است و از مهم ترین آنها می توان به «مامور ویژه کارتر»، «کاپیتان آمریکا؛ جنگ عمرانی»، «بتمن؛ شوالیه تاریکی»، «افسانه های فردا» و … اشاره کرد.

مانگاها، کمیک ها و مانهواها هر کدام سنت خودشان را دارند و این سنت به آنچه از روی آنها ساخته می شود، تسری پیدا می کند. مانگاها بیشتر از کمیک ها قصه گو هستند و کمیک ها در هنرشان پیچیدگی های بیشتری دارند. مانهواها هم در قصه به کمیک ها شبیه هستند و در هنر به مانگاها، به همین علت تا به امروز توجه کمتری به آنها شده است. بیشتر انیمه های ژاپنی بر اساس مانگاها ساخته می شوند. نتیجه این که پرمخاطب ترین مانگاهای ژاپنی به پرمخاطب ترین انیمه های ژاپنی تبدیل شده اند. یکی همان انیمه «دیگری» و یکی دیگر انیمه سریالی «حمله به تایتان» که در این مطلب قصد معرفی اش را داریم.

«حمله به تایتان» انیمه جذابی که باید ببینید

حمله به تایتان یکی از جدیدترین مانگاهایی است که با موفقیت جهانی روبرو شده است و شاید دلیل تولید انیمه سریالی از روی آن هم همین موفقیت باشد. چند وقتی بود که فصل اول این سریال را در هارد کامپیوترم داشتم، اما علاقه ای برای تماشای این سریال نداشتم. چند ریویو روی سریال خوانده بودم و به این نتیجه رسیده بودم که دیگر دیدن داستانی در مورد غول های آدمخوار برایم جذاب نیست. راستش را بخواهید دیگر از دیدن هر مدل آدمخواری خسته شدهام.

چند وقت پیش خیلی اتفاقی برخوردم به یکی از مانگاهای حمله به تایتان. به خودم آمدم و دیدم که این مانگای چند صفحه ای برای چند ساعت من را مشغول خودش کرده است. همان شب سراغ هاردم رفتم و به تماشای این سریال نشستم. بعد از چند سال به آن حال معروفی رسیدم که همه ما به وقت تماشای لاست یا فرار از زندان داشتیم؛ این که غرق خواب بودم اما به خودم می گفتم کمی دیگر از قسمت بعد را تماشا کنم و بعد می خوابم.

به نظرم این حالت بهترین سنگ محک برای سریال است. یعنی هر سریالی که بتواند بر احساس خواب آلودگی غلبه کند، سریال خوبی است؛ حالا هر ضعف تکنیکی و محتوایی هم که داشته باشد، فرقی در اصل ماجرا نمی کند. داستان این سریال قسمت به قسمت قد می کشد و جذاب تر می شود. هر قسمت حقیقتی روی حقیقت قبلی گذاشته می شود و داستان بیشتر شما را در خودش غرق می کند.

نویسنده های مانگا توانایی خارق العاده ای در شخصیت سازی دارند، اما شخصیت پردازی حمله به تایتان بیشتر از آثار قبلی درخشان به نظر می رسد. میکاسا آکرمن یکی از بهترین شخصیت هایی است که تا به امروز به واسطه مانگاها و انیمه ها با او آشنا شده ام. در چند قسمت پایانی فصل اول، خرده روایتی معمایی – جنایی در دل داستان شکل می گیرد که خرده روایت نفسگیری است.

حمله به تایتان یکی از جذاب ترین انیمه هایی است که سراغ دارم. اگر انیمه باز هستید حتما تا به حال فصل اول این سریال را تماشا کرده اید، اگر هم نیستید از جایی باید شروع کنید و حمله به تایتان بهانه مناسبی برای این آشنایی است. قول می دهم به وقت تماشای این سریال متوجه گذر زمان نخواهید شد، ناگهان به خودتان می آیید و متوجه می شوید که چند ساعت است به تماشای حمله به تایتان نشسته اید.

بکش تا کشته نشوی

روناک حسینی: شهر شما مجموعه ای از خانم هاست که در حصار دیوارهایی ساخته شده است. بیرون از دیوارها، ناشناخته ها آنقدر هستند که کمتر کسی حاضر است برای شناخت شان پا از دروازه ها بیرون بگذارد. صد سال قبل، موجودات غول آسای ناشناخته ای جوری تمدن انسانی را از هم پاشیدند که بشریت به مرز انقراض رسید. حالا ظاهرا زندگی پشت دیوارهای چند ده متری مستحکم، امن است و زندگی روزمره با خیال راحت در جریان. این خیال راحت دوام زیادی نمی آورد. غول ها بر می گردند و زندگی انسان ها در معرض خطر است. موجودات عظیم الجثه با ظاهر انسانی، روی خانه ها پا می گذارند و آدم ها را با دو انگشت شان بلند می کنند و می خورند.

«حمله به تایتان» انیمه جذابی که باید ببینید

این فضایی است که در انیمه «حمله به تایتان» با آن مواجه هستید. خیال تان را راحت کنم که از قسمت اول شاهد حمله غول ها خواهید بود. این حمله علاوه بر این که کشته های زیادی به جا می گذارد، روی سرنوشت آنهایی که زنده مانده اند هم تاثیرگذار است. آنها که زنده مانده اند، یا به مزارع می روند تا در تولید غذا کمک کنند یا در برنامه آموزشی برای تربیت سربازها شرکت می کنند. هر کس قوی تر است، شانس بیشتری برای زندگی دارد.

با تماشای این انیمه آدرنالین زیادی در بدن ترشح می شود و همین طور که این هورمون در رگ های تان در جریان است، ممکن است از شباهت صحنه های این انیمه با کارتون فوتبالیست ها به خنده بیفتید یا گاهی حرص تان دربیاید. آنجایی حرص تان در می آید که شخصیت ها درست در لحظات حساسی که منتظرید ببینید بالاخره چه خواهند شد، جمله های طولانی در ذهن شان می گویند. بعد هم مثل فوتبالیست ها زمان کش می آید و ما را که دیگر صبر و تحمل بچگی های مان را نداریم، کفری می کند.

هر قسمت از این انیمه، حدود بیست و پنج دقیقه است که با احتساب تیتراژ آغاز و پایان و آنچه گذشت و آنچه در آینده خواهید دید، حدود ده دوازده دقیقه ای زمان مفید آن است. فصل اول آن بیست و پنج قسمت است که هر چقدر بیشتر ببینید، احتمالا بیشتر به دیدن قسمت بعدی مشتاق می شوید. تقریبا در هر قسمت یک اتفاق تازه می افتد که هم در جهت گره گشایی کلی داستان است و هم خود گره کوچکی است که چگونه باز شدنش بر جذابیت تماشای غول کشی ها اضافه می کند.

غول ها از کجا می آیند و چطور می توان برای همیشه از شرشان خلاص شد و بشریت را نجات داد؟ قهرمان داستان، ارن یائگر و دوستانش، به دنبال پاسخی برای این سوال، با ماجراهای عجیب و غریبی مواجه می شوند. در طول داستان مدام قهرمان ها از خود سوال می کنند که چرا باید بمیرند و چرا از دیدن مرگ دیگران، به جای احساس ناراحتی، خوشحالند از این که خودشان زنده مانده اند؟

«حمله به تایتان» انیمه جذابی که باید ببینید

زمانی که خطری آشکارا زندگی ما را تهدید می کند، ظاهرا دو راه بیشتر نداریم؛ یا تسلیم شویم و بمیریم یا برای زنده ماندن بجنگیم. اگر در مبارزه با خطر پیروز شویم زنده می مانیم و اگر ببازیم خواهیم مرد. در جریان مبارزه بر سر مرگ و زندگی، گاه آزمونی برای اندازه گیری میزان انسانیت ما هم برگزار می شود؛ آزمونی بزرگ در محدوده وجدان ما.

مطابق تئوری بازی ها، در مواقع خطر هر قدر که بیشتر به فکر دیگران و منافع جمعی باشیم، احتمال رستن از بلا هم برای تان بیشتر است اما چه کسی می داند که زمانی که تجربه تکرار نشدنی مرگ به او نزدیک می شود، چگونه رفتار خواهد کرد. شاید هم برای همین است که نویسندگان مانگا و سازندگان انیمه، تاکید بر نمایش افکار شخصی قهرمان ها به سبک فوتبالیست ها دارند. اما بعید می دانم که با دانستن این نکته هم بتوان کش آمدن صحنه های حساس را تاب آورد. به هر حال چاره ای نیست و انیمه بینی هم قواعدی دارد.

آرامش جعلی پشت دیوارهای کاغذی

المیرا حسینی: در تمام مدتی که دارم انیمه سریالی «حمله به تایتان» را نگاه می کنم، در فکرم که چقدر این ماجرا می تواند برایمان عجیب و غریب و دور از ذهن باشد. در این سریال غول ها دیوار صد ساله دور بشریت را خراب می کنند و همراه با دیوار، آرامش ساختگی شان هم روی سرشان آوار می شود. آیا این داستان غول و دیوار ماجرایی عجیب است؟

راستش هیچ وقت از چسباندن نشانه های فیلم و سریال ها – خصوصا آنها که مهر تخیلی به پیشانی شان خورده – به دنیای واقعی خوشم نمی آید. به نظرم عوض این که دائم دنبال ما به ازای اتفاقات عجیب و غریب در دنیای واقعی باشیم و به این فکر کنیم که فلان اتفاق نشانه و نماد چیست، باید از فیلم و سریال مان لذت ببریم و ذهن مان را درگیر نکنیم.

اگر واقعا سمبلی در داستان وجود داشته باشد، تاثیر خودش را روی ناخودآگاه ما خواهد گذاشت و نیازی نیست از لحظات شیرین تماشای فیلم هم برای خودمان دغدغه بسازیم. اما از وقتی انیمه حمله به تایتان را دیده ام، نمی توانم از نشانه هایی که قدم به قدم در داستان گذاشته شده اند، چشم بپوشم.

مگر نه این که ما هم در دنیای واقعی دور خودمان دیوار می کشیم و با چنگ و دندان از آرامش تقلبی مان محافظت می کنیم؟ مگر غیر از این است که معدود کسانی که شجاع و قوی هستند و می خواهند دنیای جدیدی را کشف کنند پا از دیوارها بیرون می گذارند، با خطرهای فراوان مواجه می شوند و باید با غول های عجیب و غریب ریز و درشت روبرو شوند؟

خوبی انیمه حمله به تایتان این است که یادمان می آورد بد نیست از زندگی محافظه کارانه خود فاصله بگیریم و به اختیار خود، بیرون از دیوارهای بلندی که دور خود کشیده ایم حرکت کنیم. چون اگر این کار را انجام ندهیم، دیر و دور نیست غول هایی که از آنها گریزان هستیم، با زور و فشار راه شان را به دیوارهای مان باز کنند و آرامش جعلی مان را به نابودی بکشانند.

«حمله به تایتان» انیمه جذابی که باید ببینید

یادمان می آورد ترس ها بیرون دروازه نمی ایستند تا ما زندگی خود را با آسایش جلو ببریم و هر جا که زورشان برسد، راه نفس مان را می بندند. ممکن است مواجهه خودخواسته با ترس ها منجر به نابودی مان شود، اما مرگ با عزت بهتر است یا زندگی با ذلت؟

حمله به تایتان کلی آدم متفاوت با شخصیت های مختلف را روبروی تان می گذارد؛ آدم هایی با آرزوها و خواسته های متفاوت، افراد جوانی که شوق زندگی در چشمان شان موج می زند و بارها با مرگ مواجهه داشته اند و مجبور شده اند مرگ عزیزترین کسان خود را از نزدیک ببینند و با عجز و ناتوانی خود رو در رو شوند. کسانی که اتفاقا بی باک و دست از جان شسته نیستند، هنوز خانواده ای برای شان مانده و آرزوهای دور و درازی در سر دارند.

اینها را نشان مان می دهند تا دریابیم مبارزه با ترس ها و زندگی و مرگ افتخارآمیز لزوما به این امر وابسته نیست که از هیچ چیز نترسیم و هیچ وقت بد به دل خود راه ندهیم و بی هوا به دل مرگ بزنیم. فقط کافی است کاغذی بودن دیوارهای به ظاهر مستحکم را باور کنیم و بدانیم غول ها و ترس ها و مرگ هر لحظه ممکن است سراغ مان را بگیرند؛ حالا انتخاب با خودمان است؛ می خواهیم غافلگیر شویم و ذلیل باشیم یا خود به استقبال شان برویم و آنها را غافلگیر کنیم؟


منبع: برترینها

«هاینر مولر»، یک مارکسیست دگراندیش

– دانیال حقیقی: تعریفی که علی‌اکبر معصوم بیگی و نسترن موسوی در پیشگفتار کتاب «مارکسیسم دگراندیش» از آن ارائه کرده‌اند چنین است: «گرایشی که به هسته‌ی اصلی مارکسیسم وفادار است ولی از هرگونه تصلب نظری، عادت فکری و یا چارچوب تخطی‌ناپذیر گریزان.» با این تعریف، هاینر مولر یکی از کسانی است که بی‌هیچ تردیدی در این تعریف جای می‌گیرد؛ مولر در آلمان‌شرقی به‌خاطر تخطی از اصول حزبی از حزب سوسیالیست آلمان اخراج شد و در آلمان‌غربی به‌ دلیل چپ‌گرابودنش تحت تعقیب بود. او اما کسی بود که بسیاری پس از برتولت برشت، مهم‌ترین چهره‌ی تئاتر در آلمان می‌دانند.  

هاینر مولر بیش از سی اثر نمایشی را به رشته‌ی تحریر درآورده و بسیاری از آن‌ها را بارها به صحنه‌ برده. ویژگی‌ بارز مولر در درام، این بود که با رجوع به آثار کلاسیک، از یونان باستان تا شکسپیر، سعی می‌کرد با خوانشی انتقادی، آن‌ها را برای امروز معاصرسازی کند.

مارکسیست دگراندیش 

نمایشنامه‌ی «هملت ماشین» یک نمونه‌ی مکبتی در شیوه‌ی کار مولر است. شانزده‌ساله بود که جنگ تمام شد و او برای سال‌ها در آلمان‌شرقی گیر افتاد و زیر فشار کمتر توانست چیزی منتشر کند. خودش درباره‌ی آن سالها گفته: «تاریخ آلمان دشمن من است و من، قصدم این است که کماکان خیره در چشم سفیدی‌اش زل بزنم».

سال ١٩۵١ به آلمان‌غربی رفت و برای مدتی روزنامه‌نگاری کرد تا آنکه از این کار هم منع شد. او درباره‌ی این دوره از زندگی‌اش گفته است: «من در سایه‌ی دو دیکتاتوری زیسته‌ام، هم آلمان‌غربی و هم شرقی». پس وقتی متوجه شد آلمان‌غربی هم تفاوت چندانی با شرقی، دست‌کم برای او ندارد، مدتی در اروپا سرگردان بود تا آنکه در سال ١٩۵٨ اولین کار خود را روی صحنه برد. کارهای او دشوارفهم و مرموز بودند، پس روشن بود که دولت آلمان هم‌چنان با او درگیر بماند و کمتر اجازه‌ی فعالیت در خود آلمان را به او بدهد.

این ماجراها اما در سال ١٩٨۶ که مولر «هملت ماشین» را تمام کرد بسیار کم‌رنگ شد. چراکه این نمایشنامه‌، پس از اجرا در نیویورک شهرتی جهانی برای او جمع کرد. «هملت ماشین» به تروریسم و قتل‌عام مردم در تاریخ آلمان، نگاهی انتقادی داشت از زاویه‌ای که تا آن زمان کمتر مطرح شده بود: اخلاق فردی. او با برقرارکردن دیالوگ با تاریخ به‌مثابه‌ی یک سوژه‌ی مرده سعی در احیای او در عصر حاضر می‌کرد و نیروهایی را که منجر به رخداد یک واقعه‌ی تاریخی می‌شدند مجددا رو‌به‌روی هم قرار می‌داد و با دست‌بردن در آن تلاش می‌کرد به این سوال پاسخ دهد که «چه می‌شد اگر تاریخ آنگونه رقم می‌خورد؟».

و برای اینکار مولر راهی نداشت جز برهم‌زدن دیدگاه رایج در برخورد با تاریخ، یعنی نگاه خطی و گاه‌شماری که از رویداد‌های تاریخی، روایتی پیوسته ارائه می‌کند. مولر به داستان خطی اعتقادی نداشت. در جایی از یادداشت‌های روزانه‌اش در همین رابطه می‌نویسد: «داستانی هست راجع به دانش‌آموزی که وسط کلاس درس هگل، بلند می‌شود و از کلاس بیرون می‌رود. وقتی می‌پرسند چرا؟ گفته بوده دیگر نتوانسته تحمل کند، زیرا این احساس را داشته که یک مرده دارد آن‌جا حرف می‌زند.

مارکسیست دگراندیش 

آخر این تفکر افراطی مربوط به اردوگاه‌های کار اجباری است. این جنبه‌ی منفی تا مغز استخوان می‌رود و همیشه یک مسئله‌ی کاملا آلمانی بوده و هست». علاوه‌براین، مولر شاعر مهمی هم بود و قطعات مفصل و گاه کوتاه شعری از او به‌‌جا مانده که میان شعر و نثر در نوسان هستند و با ارائه‌ی تصاویر شاعرانه‌ی بدیع، در تاریخ شعر آلمانی هم توانسته جایی برای خود باز کند. فارغ از این‌ها، پس از فروپاشی دیوار، در دهه‌ی ١٩٩٠، مولر یک لیدر هنری و ادبی برای هنرمندان و نویسندگان آلمان بود و در این دوران بیشتر بر کارگردانی و راه‌اندازی بنیاد‌های مستقل و NGOهای نویسندگان تمرکز کرد.

او که در سال ١٩٣٩ متولد شده بود، به سال ١٩٩۵ بر اثر بیماری سرطان از دنیا رفت. در سال‌های اخیر، پژوهش‌های صورت‌گرفته روشن کرده که هاینر مولر در قیاس با برتولت برشت، یک تئاتر باز و چندگانه را پیشنهاد کرده است و از آنجا که متن‌های او مادیتی گشوده دارند، از فروغلتیدن در دگماتیسمی که گاهی برشت به آن دچار می‌شد در امان مانده‌اند.

 چند قطعه‌نگاری از هاینر مولر

ایستاده نوشتن

ترجمه از دانا صافیان: هاینر مولر، نویسنده و روشنفکر آلمانی که در بسیاری از گونه‌های متنی آثاری از او به جا مانده که همگی دارای ارزش ادبی و فرهنگی بالایی هستند، از نمایشنامه تا شعر و جستار، در سال ١٩۴٧ به حزب سوسیالیست آلمان پیوست. او در ابتدا در کانون نویسندگان آلمان که به همت این حزب تاسیس شده بود فعال شد اما در دهه‌های بعد، دولت آلمان غربی او را از فعالیت در این انجمن منع کرد. شاید این اتفاق بود که باعث شد هاینر مولر به خارج از مرزهای آلمان برود و در سرتاسر اروپا دست به تجربه بزند و تئاتر روی صحنه ببرد و یا گوشه‌ای خلوت کند و بنویسد.

پس از فروپاشی دیوار برلین، مولر به آلمان بازگشت و در پاگرفتن انجمن‌ها و کانون‌های نویسندگان مستقل و خارج از احزاب سیاسی تلاش فراوانی کرد. امروز اما بیشتر از هر چیز او را به خاطر تاثیری که بر دراماتورژی و نمایشنامه‌نویسی اروپایی داشته می‌شناسند هرچند، در سال‌های اخیر، نیم‌رخ مولرِ روشنفکر اهمیت بیشتری یافته است. در زیر قطعاتی از کتاب «تئاتر جنون مهار شده است»، از اصل آلمانی به فارسی برگردان شده. این کتاب مجموعه‌ای است از یادداشت‌های روزانه و ستون‌هایی که مولر برای مطبوعات می‌نوشته که به دست دِتلف اشنایدر تاریخ‌نویس تئاتر آلمان، گردآوری شده. توضیح اینکه «(…)»ها مربوط به متن اصلی است و به نظر می‌رسد جزئی از سبک نگارشی مولر است.

مارکسیست دگراندیش

١  زمانی که برشت فعالیتش را با مجموعه‌ی تئاتر برلین آغاز کرد، برنامه‌اش را به این قاعده درآورد: «تئاتر برای تصدیق کردن شایعات ضروری است». این یعنی برنامه‌ی او از همان اول برنامه‌ای سیاسی بوده و او نقدِ مطالبات را به عنوان خواسته‌ای اولیه در جامعه‌ای که در حال ساختن سوسیالیسم است، در نظر می‌گیرد. تا زمانی که برشت خود مجموعه‌ی تئاتر برلین را هدایت می‌کرد دستاورد چندانی نداشت، زیرا همه‌ی بلیط‌ها پیش‌فروش می‌شدند و نمایش‌ها برای مخاطبانی محدود به اجرا درمی‌آمدند. این وضعیت پس از اجرای مهمان در پاریس عوض شد. حالا این به نظرم رابطه‌ی مستقیم با اصل اساسی تئاتر دارد: رابطه‎ی میان موفقیت و تاثیرگذاری. تئاتر برشت تاثیرگذار بود چون به اختلاف‌نظرها هم میان مردم و هم بین منتقدین دامن می‌زد. (…). به هیچ هم‌ترازی میان تئاتر و ادبیات، نمایشنامه‌نویس و کارگردان، باور ندارم.

نمایشخانه‌ها ممکن است از درگیری‌شان با ادبیات سود ببرند. هر موسسه‌ای برای ضررنکردن تلاش می‌کند. تماشاخانه‌ها هم موسساتی هستند که به تلاش‌های ادبیات برای بقا نیاز دارند. منظورم نمایشنامه‌هایی است که نمی‌توانند به شکلی که نوشته شده‌اند به اجرا درآیند. نمایش‌خانه‌ها به این روش پیشرفت می‌کنند. (…). هم‌آهنگی وضعیتی پایانی است. موفقیت یعنی پایان تاثیرگذاری. یک دیدگاه دیگر درباره‌ی آینده‌ی تئاتر. آینده‌ی تئاتر در صورتی تضمین می‌شود که بر حماقتی پایان بگذاریم که نوعی تجمل‌گرایی را به حرفه وارد می‌کند؛ حرفه‌ی کارگردان، بازیگر و نمایشنامه‌نویس. با بیانی سیاسی: به امکانات کمونیسم باور دارم. به روزی که هنر دیگر یک حرفه‌ی مخصوص نیست. به ممکن‌بودن جامعه‌ای که مردم در آن بازیگر، کارگردان و نمایشنامه‌نویس‌اند و شغل‌های دیگری هم دارند، باور دارم.  ١٩٧۴

٢  اما هیچ شاهدی برای بدبینی داستانی هنگامی که فجایع را نمایش می‌دهیم پیدا نمی‌کنم. وقتی که موفق می‌‍‌شوم فجایع را عالی توصیف کنم، یک قدم از افسردگی فاصله می‌گیرم. مثلا در مکبث آنِ داستانی خوشبینانه‌ای هست: ساحره‌ها. هر واقعه‌ای به اِلمانی ویرانگر نیاز دارد، و این المان در نمایشنامه‌های من ساحره‌هااند؛ زیرا بدون استثنا همه‌ی قدرت‌ها را از بین می‌برند. این نیز مهم است: مکبث شخصیت بزرگی است، ضدقهرمان نیست. ١٩٧۴

٣  کارهای اصلی من از سال ١٩۵۶نمایشنامه‌اند. چرا؟ تحریک می‌شوم این را بگویم:

چون تنبلم. یا به بیان دیگر: از تنبل‌بودنم می‌ترسم. هنگام نوشتن ادبیات محض آدم باید بنشیند، این تنبلی را بیش‌تر هم می‌کند. در نمایش‌نامه‌نویسی آدم می‌تواند- یا من باید بتوانم- ایستاده بنویسم. واگنر یک‌بار درمورد شکسپیر گفته‌ است که او میمیک‌های بداهه را با طرح ازپیش‌تعیین‌شده تمرین می‌کرده است. این را بسیار مناسب می‌دانم. به‌جز این، لذتش در طول تمرین عملی سه‌برابر خواهد شد، به عبارت دیگر، کسی که نمایشنامه می‌نویسد، تجربه‌ای سه‌گانه از یک نمایشنامه خواهد داشت.

مارکسیست دگراندیش 
مثلا نوشتن. نویسنده با شخصیت‌هایش زندگی می‌کند و مجبور نیست آن‌ها را توصیف کند. وقتی نمایش بر روی صحنه می‌رود حیاتِ فردی شخصیت‌ها به وجود می‌آید و درنتیجه بعدی تازه و جالب از نمایشنامه‌ها شکل می‌گیرد. بعد سوم به‌وجودآمده از طریق برخورد مخاطب با اثر، از طریق واکنش او و آن‌چه در تئاتر می‌تواند ببیند به وجود می‌آید. در ژانرهای ادبی دیگر این روند به‌سختی پیش می‌رود. در این‌جا باید بگویم؛ طبیعتا برای من، نوشتن جالب‌ترین اتفاق است.١٩٧۴

۴  نمایشنامه‌هایی هستند که باید اجرا شوند و این زمان مناسب خود را می‌طلبد. در مقابل این نمایشنامه‌هایی هستند که هرگز نباید اجرا شوند. این‌دو لزوما در قیاس بهتر یا مهم‌تر نیستند. و البته یک کارکرد تئاتر تفکیک مخاطبان و بازبینی نیازهایشان (مطالعه یا تماشا) است.١٩٧۴

۵  یکی از جنبه‌های مهم نمایشنامه‌های برشت این است که درمورد بحران‌های فردی نیستند. مرگ، تازمانی  که نمایشنامه‌ها با بحران‌های فردی سروکار داشته باشند، امر بسیار مهمی است. کمدی ازبین‌بردن ترس از مرگ فرد است. در تراژدی این ترس ستایش می‌شود. درحالی‌که برای جامعه این مسئله قابل فسخ است. و در کل – شاید این الان چیزی متافیزیکی به نظر برسد- وظیفه‌ی ماست که یک ژانر تولید کنیم.

برای ساختن یک دیدگاهِ تئاتری باید آن ازبین‌بردن یا ستایش‌کردن ترس را حذف کنیم. -در این‌جا نمایشنامه تعلیمی می‌تواند به‌عنوان یک ژانر مفید باشد. هنر نوعی گفت‌وگو است که در آن، میان تهیه‌کننده و مصرف‌کننده، برابری کامل وجود دارد. مهم‌تر از همه و در معنایی وسیع‌تر، این دموکراسی حقیقی در تئاتر است. می‌دانم که با این هشدارها علیه خود و حتی شاید علیه قسمت بزرگی از تجربه‌ی نویسندگی‌ام سخن گفته‌ام. ١٩٧۴

۶  آن‌چه سه، پنج، بیست سال پیش نوشتم را مثل متن یک نویسنده‌ی مرده می‌خوانم، مربوط به زمانی که مرگ هنوز با نثر جور درمی‌آمد. اولین تلاشم برای نوشتن یک نمایشنامه را به یاد می‌آورم که این‌طور شروع شد که قهرمان جوان مقابل آیینه ایستاد و سعی کرد به یاد آورد که در کدام خیابان، کرم‌ها در بدنش فرومی‌رفتند. ١٩۶٩

مارکسیست دگراندیش

٧  یک تفاوت میان کسی که هملت نام دارد با کسی که هِم (شخصیت بکت در «آخر بازی») نام دارد هست. برای کسی که هم‌نام دارد، هر اتفاقی که برای هملت می‌افتد ممکن است رخ دهد و بااین‌وجود آدم از فشاری که از این تیپ شخصیتی نشات می‌گیرد راحت است (…).

اینکه دیدگاه واقع‌گرایی چه‌قدر به درد تئاتر می‌خورد کم‌تر مورد پرسش قرار گرفته ‌است. بسیار غیرواقع‌گرایانه است که مردمی بر صحنه‌ای بایستند، کارهایی بکنند و بقیه پایین‌تر بنشینند. قطعا این نگاه در کارهای بکت مهم‌تر است. که این‌ اساس کارهای او است: غریبگی این حقیقت که مردمی روی صحنه برای مردمی که پایین می‌نشینند و نگاه می‌کنند بازی می‌کنند. اساسا معتقدم که ادبیات باید در مقابل تئاتر بایستد. هنگامی که متن هنوز برای ارائه به تئاتر آماده نیست، درواقع برای تئاتر مفید و جالب است. «زیرا در آن زمان است، وقتی ادبیات مقابل تئاتر می‌ایستد، که می‌تواند تئاتر و متن تئاتر را تغییر دهد.»١٩٧۵

٨  نمایشنامه‌های فراوانی هستند که مناسب ارائه به تئاترند. نیازی به تغییردادن آن‌ها نیست. این کار مخرب است. موقع نوشتن فقط یک وظیفه دارم. آن‌قدر برای مردم تحلیل کنم که دیگر ندانند چه انتظاری داشته باشند و فکر می‌کنم این تنها راه است. سوال این‌جاست که در تئاتر چگونه می‌توان در این کار موفق شد. نه اینکه- هنوز برای برشت این یک قاعده بود- یکی را بعد از دیگری استفاده کرد. نویسنده باید تا جایی که می‌شود نکات زیادی را هم‌زمان بیاورد، طوری که مخاطب انتخاب‌های زیادی داشته باشد.

این یعنی اگرچه نمی‌تواند انتخاب کند اما باید به‌سرعت تصمیم بگیرد که چه‌چیزی اول از همه برایش توضیح داده شود. به این سادگی نیست که نویسنده به آن‌ها اطلاعاتی دهد و بگوید که فعلا همین‌ها موجود است اما باز هم هست. به نظرم باید طوفانی از اطلاعات ایجاد شود. خیلی خسته‌کننده است وقتی متون نثر و صحنه‌ها از هم جدا می‌شوند، زیرا این‌طوری مردم وقت پیدا می‌کنند که نفسی بکشند. نویسنده باید یکی را در دیگری ادغام کند تا هر دو تاثیر خود را بگذارند. هرگاه به تئاتر می‌روم متوجه می‌شوم برایم کسل‌کننده است که در یک عصر فقط یک طرح داستانی را دنبال کنم. دیگر شروع یک طرح در پرده‌ی اول و نمایش یک طرح کاملا متفاوت در پرده‌ی دوم و شروع سومی و چهارمی برایم جذابیتی ندارد. شاید سرگرم‌کننده باشد، اما یک نمایشنامه‌ی عالی نیست.

به نظرم مشکل واقعی این‌جاست که تئاتر از تکنولوژی جدید، مثلا از هنرهای تجسمی خیلی کم استفاده کرده‌ است. اینکه مثلا از کلاژ به‌عنوان مِتُدی در تئاتر هنوز به‌ندرت استفاده می‌شود. فکر نمی‌کنم که مردم در سینما به دنبال نوعی آسودگی هستند. در سینما به دنبال دنیای ویران شده‌اند اما در تئاتر دنیایی بی‌عیب را می‌جویند. این پدیده‌ای تاریخی است و اکنون در آلمان وجود دارد زیرا تئاتر همیشه وسیله‌ای برای انتقال و نمایش‌دادن بوده است.١٩٧۵

مارکسیست دگراندیش

٩  تاریخ و سیاست اروپا مبنی‌بر اصول پدرسالاری است. در آسیا اما ظهور اصول زن‌سالاری را می‌بینم. پس باید با هر دو پایم در دو سمت دیوار بایستم. شاید حرکتی شیزوفرنی به نظر برسد، اما واقعیت دیگری هم به نظرم کافی نمی‌‌آید. به کشمکش فکر می‌کنم و به‌جز آن به چیز دیگری فکر نمی‌کنم. همیشه در آثارم تلاش می‌کنم آگاهی از کشمکش را تقویت کنم، برای مواجه‌شدن و ضدیت‌ها. راه دیگری وجود ندارد. به جواب‌ها و راه‌حل‌ها علاقه‌ای ندارم. نمی‌توانم آن‍ها را ارائه بدهم. برای من مسائل و کشمکش‌ها جالبند. تنها می‌توانم نوشتن نثر را از زبان شخص اول تصور کنم. هنگام نوشتن نمایشنامه همیشه نقاب و نقش وجود دارد و نویسنده از طریق آن‌ها حرف می‌زند. برای همین نمایشنامه را ترجیح می‌دهم – به خاطر نقاب‌هایش. می‌توانم حرفی بزنم و دقیقا برعکسش را هم بگویم (…). من باید از دست تناقضات راحت شوم و این کار به وسیله‌ی درام آسان‌تر است.

برایم رویارویی با قدرت، به‌مثابه‌ی داستانی شخصی است. مثلا روایت من از «فیلوکتتس» سوفوکل را در نظر بگیرید. رویدادها به این ترتیب است: فیلوکتتس از اودوسئوس متنفر است. اما اودوسئوس آگاه است که فیلوکتتس برای پایان‌دادن جنگ تروا به کار می‌آید. او از نئوپتلموس می‌خواهد که فیلوکتتس را در مشارکت در جنگ تشویق کند. نئوپتلموس نمی‌خواهد دروغ بگوید و برای فیلوکتتس توضیح می‌دهد که از سوی اودوسئوس آمده است. (…) فیلوکتتس می‌خواهد اودوسئوس را بکشد، اما در نهایت نئوپتلموس فیلوکتتس را می‌کشد. سپس اودوسئوس به او می‌گوید مرده و زنده‌ی فیلوکتتس برای او فرقی ندارد.

او جسد را به قبیله‌ی فیلوکتتس نشان می‌دهد و می‌گوید که اهالی تروا وقتی نتوانستند او را راضی به جنگیدن برای آن‌ها کنند کشته‌اند. یک منتقد در آخرین نمایشنامه‌هایم؛ حمله‌ام به داستان، به دیدگاه خطی داستان را دیده بود. او در آن‌ها شورش مادیت علیه ایده‌ها را خوانده بود. یا با بیانی دقیق‌تر شورش موضوعات علیه تاثیر ایده‌ها بر بدن انسان را. این عملا هدف من در تئاتر است: بدن‌ها و درگیریشان با ایده‌ها بر روی صحنه مطرح شود. تا زمانی که ایده‌ها هستند، زخم‌ها هم وجود دارند. ایده‌ها برای جسم زخم‌ها را به ارمغان می‌آورند. (…).

هولدرلین درباره‌ی عملکرد نمایش در دوران سوفوکل می‌نویسد: کلمه، قتلگاه (شیء) است. یک متن در دو سطح مفاهیم را منتقل می‌کند: یکی اطلاعات و دیگری ترسیم ایماژ. این‌جا به بدبین‌بودن شهرت دارم (…). دلیلش را هرگز نفهمیدم زیرا در زندگی هیچ مشکلی ندارم. مشکلات در نوشتنم وجود دارند نه در زندگی‌ام. گرترود اشتاین تعریفی از تئاتر دارد که آن را خیلی می‌پسندم: نوشتن برای تئاتر یعنی همه‌چیز، هرآن‌چه که مربوط به روند نوشتن می‌شود، به متن ربط دارد. موقع نوشتن نثر، نویسنده باید بنشیند، اما موقع نوشتن نمایشنامه نمی‌توان نشست، زیرا زبانِ‌ بدن بیشتر از نثر در آن هست. قاعده‌ی تئاتر به سادگی مرگ و زندگی است. تاثیر تئاتر ترس از تغییر است و آخرین تغییر همان مرگ است. می‌توان به دو طریق با این ترس کنار آمد: در کمدی، که این ترس باعث خنده می‌شود و یا در تراژدی که این ترس تقدیر می‌شود.١٩٨٢


منبع: برترینها

معرفی غرفه‌های برتر سی‌اُمین نمایشگاه کتاب

با حکم هیات داوران ناشران داخلی سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، غرفه‌های برتر نمایشگاه معرفی شدند.

بر اساس حکم هیات دوران ناشران داخلی سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، در بخش ناشران عمومی حوزه تهران ضمن تقدیر از انتشارات سفیر اردهال، غرفه انتشارات ققنوس به عنوان غرفه برتر معرفی شد.

در بخش ناشران عمومی حوزه شهرستان نیز ضمن تقدیر از غرفه معروف، غرفه انتشارات درالعلم به عنوان غرفه برتر معرفی شد.

ناشران دانشگاهی غرفه انتشارات نگاه دانش به عنوان غرفه برتر انتخاب شد. در این بخش همچنین غرفه ابن سینا به عنوان شایسته تقدیر شناخته شد.

در بخش ناشران کودک و نوجوان نیز انتشارات زعفران به عنوان غرفه برتر معرفی و انتشارات خط‌خطی به عنوان غرفه  شایسته تقدیر شناخته شد.

بر اساس حکم هیات دوران ناشران داخلی سی‌امین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در بخش ناشران آموزشی نیز انتشارات سرمشق به عنوان غرفه برتر و انتشارات راه اندیشه به عنوان غرفه شایسته تقدیر از سوی هیات داوران معرفی شدند.

در بخش ناشران دیجیتال نیز غرفه فیدیبو به عنوان غرفه برتر انتخاب شد.

بر اساس این گزارش، هیات دوران ناشران داخلی سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عبارتند از: آموزگار؛ معتمد صنف و رئیس اتحادیه ناشران و کتاب‌فروشان، حسن‌پور؛ رئیس هیات داوران و مدیر کمیته ناشران داخلی سی‌اُمین نمایشگاه کتاب تهران، اسماعیلی‌راد؛ معاون اجرایی سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، کمالی‌نژاد؛ عضو هیات نظارت بر نشر داخلی و نماینده دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی، طالقانی؛ نماینده بخش ناشران دانشگاهی، جداری؛ نماینده بخش کودک و نوجوان، رئیسی‌نیا؛ نماینده بخش ناشران آموزشی، موحدی؛ نماینده مدیر بخش ناشران دیجیتال،‌ معینی؛ نماینده بخش ناشران عمومی، عین‌اللهی؛ نماینده ناشران داخلی.

در متن بیانیه هیات داوران برای انتخاب غرفه‌های برتر در سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران آمده است:

نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با پشت سر نهادن سه دهه فراز و فرودهای بسیار با همراهی ناشران، نویسندگان، اندیشمندان و شیفتگان کتاب و کتاب‌خوان به آستانه سی‌سالگی پا نهاد. امروز می‌توان سرفراز ایستاد و از بلندای رمان به پاس تلاش و کوشش و همت والای فرهنگ‌سازان این مرز و بوم سر تعظیم فرود آورد. جشن تولد سی‌سالگی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بر شما فرهیختگان، صاحبان قلم، دوستداران کتاب و فرهنگ مبارک باشد.

هرسال نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران که با هدف ارتقا و گسترش فرهنگ کتاب‌خوانی، تقویت اقتصاد نشر و توسعه نهادهای حرفه‌ای برگزار می‌شود فرصتی فراهم می‌سازد تا به منظور تشویق و ترغیب ناشران به غرفه‌آرایی مطلوب، ارتقای کیفیت نمایش کتاب‌ها، رعایت مقررات و ضوابط، نوآوری و خلاقیت در دو بخش داخلی و بین‌الملل غرفه‌های برتر را انتخاب کند.

اعضای هیات داروان سی‌اُمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران متشکل از افراد زیر به داوری نشست.

–         شورای نظارت نمایشگاه

–         معاونت اجرایی

–         کمیته ناشران داخلی

–         بخش ناشران الکترونیک

–         مدیران اجرایی تشکل صنفی مرتب در هر بخش (به تناسب موضوع فعالیت ناشران)

–         یکی از فعالان و معتمدین نشر داخلی

–         دفتر توسعه کتابخوانی معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

هیات داوران طی بررسی‌های روزانه و امتیازدهی به غرفه‌داران در بخش داخلی براساس شاخص‌های پیش‌گفته و مندرج در آیین‌نامه، غرفه‌های برتر و شایسته تقدیر را در این دوره از نمایشگاه انتخاب کرد.


منبع: عصرایران

پانته آ بهرام: چرا باید فرصت را از کسی که تا اینجا امید را در دل ما روشن کرده بگیریم؟/ احترام برومند: رای دادن حق جامعه ای است که می خواهد دموکراسی داشته باشد

احترام برومند و پانته آ بهرام در انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری از حسن روحانی حمایت می کنند.

عصرایران – رقابت‎های انتخاباتی به روزهای داغ خود نزدیک شده است و هنرمندان نیز مانند دیگر اقشار جامعه آخرین تحولات انتخاباتی را دنبال می کنند. پانته آ بهرام و احترام برومند در مطالبی موضع خود را پیرامون انتخابات ریاست جمهوری به عصرایران اعلام کردند.

پانته آ بهرام :

«جریان اصلاحات قرار است چیزهایی را اصلاح کند و جریانی را پر رنگ کند که نتیجه اش بهبود وضع زندگی مردم ایران در همه سطوح است. از نظر من اصلاحات به یک شخص محدود نیست. من شخصا انتقاداتی به فعالیتهای آقای روحانی دارم و فکر می کنم می توانستند در این چهار سال اگر نگویم بهتر، بلکه شجاعانه تر عمل کنند. ما به آدمهایی که کوچک و ناتوان بودند هشت سال مهلت دادیم چرا باید این هشت سال فرصت را از کسی که تا اینجا امید را در دل ما روشن کرده بگیریم؟ ترجیح می دهم این فرصت را به اقای روحانی بدهم و امیدوارم اتفاقات بزرگی در این کشور بیفتد.»

احترام برومند:

«سوال اول و اصلی این است که چرا باید رای بدهیم؟ من در خانواده ای بزرگ شده ام که به ما یاد داده اند بی تفاوت نباشیم. البته شاید بعضی افراد فکر می کنند بی تفاوت بودن یک نوع زرنگی است و صبر می کنند تا ببینند وقایع آنها را به کدام سمت می برد. من با این طرز فکر مخالفم چون ما باید این مسئولیت را بپذیریم که با رای دادن در سرنوشت کشور خود شرکت کنیم چون رای دادن حق جامعه ای است که می خواد دموکراسی داشته باشد و حقی است که به تک تک ما داده شده و باید از آن استفاده کرد.

به نظر من آقای روحانی در چهارسالی که سکاندار دولت بودند، در خیلی از کارها موفق بودند. از جمله در مساله برجام که هم اکنون به مرحله خوبی رسیده و به نظرم باید خود ایشان و دولتشان باشند که این کار را ادامه دهند. وقتی رابطه خوبی با دنیا داشته باشیم می توانیم به رشد صنعت توریسم امیدوار باشیم که این صنعت برای کشور ما مثل یک معدن طلا است و از نظر کارآفرینی و اشتغال جوانان می تواند کمک بسیاری به کشور ما بکند. موفقیت های دیگر آقای روحانی در عرصه فرهنگ و هنر بود. در تئاتر،سینما و موسیقی شاهد پیشرفت هایی بودیم که گرچه با ایده آل هایی که در ذهن ها بود فاصله بسیاری داشت اما به عنوان یک بیننده دیدن سالن های تئاتر و سینمای پر از مخاطبان جوان برایم شوق انگیز بود و معتقدم تا جوانان ما نشاط و امید نداشته باشند در فعالیت های اجتماعی مثل انتخابات شرکت نمی کنند.»

انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم و همچنین شوراهای شهر و روستا جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران