سمیر زند: ذهن «حبیب» را مسموم کردند

روزنامه تماشاگران امروز – بهنام مظاهری: قطعه «دیره» به خوانندگی سمیر زند (نام هنری محمد حسین خزعلی، فرزند آیت الله خزعلی) و احمدرضا محبیان (پسر بزرگ حبیب) در فضای مجازی دست به دست می چرخد و خیلی ها را به تعجب واداشته. این تعجب همگانی به چند سال پیش بر می گردد؛ وقتی اولین بار در سال ۹۲ قطعه ای با نام «محکوم» توسط حبیب و سمیر زند منتشر شد حاشیه های زیادی برایش ایجاد شد و ماجرا تا آنجا ادامه داشت که هر دو بعد از آن مدتی در رسانه های مختلف صحبت هایی را علیه هم عنوان کردند.

ابتدا سمیر زند در مصاحبه تصویری عنوان کرد که «حبیب خیال می کرد من از آن آقازاده هایی هستم که می تواند از رانتم استفاده کند.» و بعد از مدتی حبیب هم به حرف آمد و درباره سمیر زند و فعالیتی مشترک شان گفت: «درباره آهنگ «محکوم» باید بگویم شخصی (سمیر زند) به من زنگ زد و گفت اگر اجازه دهید من یک خط با شما بخوانم و من گفتم مخارجش بالاست.

 ذهن حبیب را مسموم کردند
او ابتدا همه شرایط را فراهم کرد و من رفتم و خواندم اما او شیطنت کرد و برخلاف ابتدای کار که گفت فقط یک خط می خواند، دو سه خط خواند. البته من درت عرض ۱۵ دقیقه خوانندگی را یادش دادم.» اما حالا بعد از درگذشت حبیب و انتشار یک قطعه دو صدایی با پسرش احمدرضا که تا به حال تجربه ای در خواندن نداشته باعث شد تا با سمیر زند گفتگو کنیم و شرح ماجرا و همه اتفاقات پشت صحنه را از زبان خود او بشنویم.

ایجاد ارتباط با حبیب، قطع ارتباط با او و حاشیه های ایجاد شده و خواندن با پسر بزرگ «مرد تنهای شب» از جمله مواردی است که در این مصاحبه برای اولین بار اعلام می شود.

بعد از جنجال ها و حاشیه هایی که چند سال پیش با حبیب محبیان داشتید، حالا کار مشترک تان با احمدرضا محبیان کمی عجیب به نظر می آید، کمی درباره اش صحبت می کنید؟

– من با آقای حبیب هیچ مشکلی نداشتم و آقای حبیب هم با من مشکلی نداشتند.

اما فایل تصویری مصاحبه شما در اینترنت وجود دارد.

– بله ولی اینها همه بازی هایی بود که اطرافیان ایجاد کردند و ناچارم کردند که این صحبت ها عنوان شود وگرنه شأن خود آقای حبیب خیلی بالاتر از این حرف ها بود که حتی من بخواهم در موردشان، آن صحبت ها را کنم.

آن هم در آن شرایط خاص که قرار نبود آن دو مجری وارد این مقوله شوند و ما هم یکی از شرایطمان برای مصاحبه همین بود که علی الخصوص وارد ماجرای آقا حبیب نشویم ولی به هر حال آنها زرنگی کردند و ما هم بالاخره یک جوابی دادیم. البته در آن فضا شاید می شد با ادبیات بهتری صحبت کرد که خیلی تشنج زا نباشد و تنش ایجاد نکند ولی خب دیگر بالاخره قسمت این بود که آن اتفاق افتاد و آن طور صحبت شد اما با این حال شاید بهتر شد که این صحبت ها همان موقع عنوان شد که ایشان در قید حیات بودند.

 
کلا اصلا داستان چه بود؟

– این ماجراها بعد از انتشار قطعه «محکوم» اتفاق افتاد. بعضی دوستان وقتی این قطعه گل کرد شروع به جوسازی کردند. دوستانی که تا قبل از «محکوم» و زمانی که آقای حبیب در ایران بود، هیچ خبری از آنها نبود، هیچ کاری نه برای مجوز ایشان کردند و نه هیچ چیز دیگری، فقط منشستند و دست روی دست گذاشتند و تا دیدند که کار «محکوم» شنیده شد گفتند کاش ما هم نقشی داشته باشیم.

مگر کار «محکوم» مجوز داشت؟

نه مجوز نداشت ولی به هر حال صدای ایشان دوباره زنده شد.

چه شد که حبیب با شما خواند؟ از صحبت های تان این طور استنباط می شود که انگار شما باعث و بانی حبیب شدن حبیب شدید؟

– من نمی گویم که کمک کردم ایشان بخواند، ایشان اصلا نیاز به کمک بنده برای خواندن نداشت. حبیب، حبیب است و جایگاه خودش را دارد. مثل این می ماند که یکی بگوید من کمک کردم آقای شجریان بخواند. خب این خیلی خنده دار است. من فقط دارم به شرایط آن زمان اشاره می کنم.

شرایط آن زمان چطور بود؟

– ایشان آن زمان احساس امنیت نمی کردند که به خواهند دست به کار شوند و شروع به خواندن و فعالیت کنند.

ذهن حبیب را مسموم کردند

احساس امنیت را شما چطور به حبیب دادید؟

– ادبیات سوال های شما در متن این مصاحبه به نظرم هجومی است و احساس می کنم شمایی که به عنوان نماینده رسانه باید کاملا میانه رو باشید هم تحت تاثیر جو به وجود آمده قرار گرفته اید که این واقعا دور از شأن رسانه و اهالی آن است ولی من پاسخ سوالات و ادبیات شما را با صحبت هایی منطقی می دهم.

زمانی که ما شروع کردیم قرار بود به سمت مجوز برویم و من مطمئن بودم و هستم که به مجوز هم می رسیدیم. امروز آقای احمدرضا محبیان (فرزند ارشد حبیب) به مجوز رسیده و اعتقاد دارم که حبیب هم می توانست به مجوز برسد به شرطی که آن افراد بازی های رقم و ریالی را راه نمی انداختند و ذهن حبیب را مسموم نمی کردند. به حبیب مشاوره های غلط دادند و او را از من دور کردند و به بیراهه بردند. اگر نه ایشان خیلی زودتر از اینها می توانست مجوز داشته باشد. حبیب، ساده لوح نبود اما انسان ساده ای بود و آنها از این سادگی سوء استفاده کردند. من آن موقع استنباطم این بود که بعد از کار محکوم که در سال ۹۱ منتشر شد تا پایان سال ۹۲ ایشان مجوز بگیرند و ما در سال ۹۳ ایشان را روی استیج ببینیم.

 
ارتباط شما با حبیب از کجا شروع شد؟

از زمانی که هنوز به ایران نیامده بودند همدیگر را می شناختیم و آشنایی داشتیم اما وقتی به ایران آمدند این ارتباط بیشتر و صمیمانه تر شد. سال ۸۸ یک قطعه برای حضرت علی (ع) خواندند و من هم نریشن آن کار را گفتم. بعد از آن هم رسیدیم به ماجرای کار «محکوم» که در ابتدا «مظلوم» نام داشت. فرید احمدی شاعر این کار آن زمان شعر را به من داد و من هم کار را ساختم و با حبیب تماس گرفتم و گفتم این کار کادویی از طرف بنده به شماست.

مایشان هم خوشش آمد و قرار شد دو روز بعد بیاید و کار را بخواند. همان روزها در جمع سه چهار نفره خودمان یکی از دوستان مان جرقه ای در ذهن مان انداخت و گفت که این کار را دو صدایی اجرا کنید. آقای حبیب موافقت کرد و گفت خوب است. بعد هم که کار بیرون آمد هیچ کدام مان توقع نداشتیم آن کار تا این حد شنیده شود.

یادم است یک بار ایشان نیمه شب به من زنگ زدند و گفتند من سه بار در زندگی کاری ام اینقدر فیدبک مثبت گرفتم. یک بار سر کار «مرد تنهای شب»، یک بار وقتی بعد از ۱۵ سال با محمد خواندم و یک بار هم سر کار «محکوم». بعد هم همانجا پیشنهاد دادند که دو کار بعدی را یک صدایی منتشر کنیم و بعد از آن دوباره یک کار دو صدایی داشته باشیم. «دیره» که این روزها با صدای احمدرضا منتشر شده در واقع همان کاری است که قرار بود دو صدایی من و آقای حبیب باشد که دیگر مقدور نشد تا امروز که قسمت احمدرضا شد.

ارتباط شما با حبیب از کجا قطع شد؟

– یادم است در همان اوائل همکاری بنده و ایشان، عده ای بودند که مدام با هر سه خط آقای حبیب تماس می گرفتند و ایشان هم جواب نمی داد و شاکی بود و می گفت این افراد هیچ کاری برای من نکردند و حداقلش نیامدند مثل شما باعث و بانی شوند که کاری منتشر کنیم. من استنباطم این است که همان ها بودند که زیر پای آقای حبیب نشستند و دلیلی شدند بر این که این ارتباط رفته رفته قطع شود و آن ماجراهایی که دیگر همه می دانند پیش بیاید. فکر می کردند که چون من به خانواده سرشناسی منتسب هستم حتما دنبال تفکر سیاسی خاصی هستم و دارم جایگاهی سیاسی برای خودم ایجاد می کنم.

از بعضی نزدیکان خود من گرفته تا بعضی نزدیکان آقای حبیب در آن زمان شروع به کارشکنی و جوسازی علیه من کردند و «محکوم» به جای این که دلیلی شود برای موفقیت و پیشرفت ما در کارهای مان، نتیجه عکس داد.

بعد هم دیدم که بحث های مالی مطرح می شود و چیزهایی را به من نسبت می دهند که پایه و اساس درستی ندارد. ما اصلا برای کارهای مشترک مان با آقای حبیب بحث مالی نداشتیم و همه این صحبت ها را موکول کرده بودیم به بعد از مجوز. البته شاید بعضی وقت ها تبادل مالی از طرف ما برای تولید کارها وجود داشت.

آن هم در موارد خاص اما هیچ وقت داد و ستد مالی دیگری نداشتیم و قرار بود بازدهی مالی کارهای مشترکمان بعد از مجوز مطرح شود و در موردش تصمیم بگیریم اما یکدفعه دیدم که آقای حبیب کم کم کمرنگ شد و مدت ها در شمال می ماند یا وقتی به تهران می آمد به من چیزی نمی گفت در صورتی که اصلا حبیب این طوری نبود.

هر وقت می خواست بیاید تهران به من زنگ می زد و من محل اقامت شان در تهران را آماده می کردم که ایشان در آرامش و راحتی باشند. کم کم دیدم این روال دارد عوض می شود و بعد هم انگ های مالی به من زده شد و جناح گیری های سیاسی هم مطرح می شد و من دیدم که دیگر ماندنم در این شرایط و وضعیت به صلاح نیست.

ذهن حبیب را مسموم کردند

از همه اینها که بگذریم با این همه حواشی پیش آمده چطور شد که با احمدرضا کار مشترک منتشر کردید؟ دلگیری از سمت خانواده حبیب نسبت به شما وجود نداشت؟

– من ارتباطی با خانواده آقای حبیب ندارم و با همه رفاقت می کنم. احمدرضا بسیار پسر خوب و سالمی است و کاملا به اخلاقیات پایبند است.

چطور با احمدرضا لینک شدید؟

– ما به صورت اتفاقی بعد از فوت آقای حبیب در منزل یکی از دوستان یکدیگر را دیدیم. البته همان طور که ذهنیت حبیب را نسبت به من خراب کرده بودند، احمدرضا هم در ابتدا به من نگاه مثبتی نداشت اما بعد از این که آن روز اتفاقی همدیگر را دیدیم کم کم با هم صمیمی تر شدیم و ذهنیتش نسبت به من عوض شد. آقای حبیب را کلا محصور کردند و حتی نگذاشتند با من روبرو شود چون می دانستند اگر با هم روبرو شویم خیلی از مسائل برطرف می شود. من و احمدرضا با هم خوبیم ولی نمی دانم که ذهنیت باقی اعضای خانواده نسبت به من چیست.

کار اصلی احمدرضا چیست؟

– ایشان به صورت مقطعی در یکسری از پروژه های صنعتی مشغول است و به تازگی هم که قرار شده فعالیت های فرهنگی و هنری اش را شروع کند.

برسیم به بحث فعالیت موسیقی خودتان. چرا آنقدر جسته و گریخته و نامنظم کار می کنید؟

– من از سال ۸۳ جنگ موسیقی ام را شروع کردم. من دارم می جنگم و کار می کنم. شما نمی دانید چه موانع و مشکلاتی را پشت سر گذاشته ام و چه موانعی حتی همین الان سر راهم هست. همیشه تا کمی به سمت پیشرفت و موفقیت می روم سعی می شود جلوی کارم گرفته شود. شما نمی دانید من چقدر به مشکلات بر می خورم.

برای هیچ کس قابل درک نیست اگر بخواهم تک به تک اشاره کنم. ولی من کم نیاوردم و ایستادم چون چیزی که می دانم درست است و علاقه شخصی ام است، دلیلی ندارد که بخواهم کنارش بگذارم یا کم بیاورم. حتی همین امروز خیلی از کسانی که تا دیروز مانع من بودند، امروز مخاطب من هستند و کارهایم را گوش می کنند. تازه علاقه مند شدند.

خیلی ها هم هستند که فکر می کنند چون من در خانواده سیاسی به دنیا آمده ام حتما برای هر کاری مسیرم هموار است، در صورتی که کاملا برعکس است و خیلی وقت ها افراد عادی از من راحت تر به فعالیت های شان می پردازند. این انتساب خانوادگی من بیشتر از این که بخواهد کمکی در راه موسیقی به من کرده باشد، بیشتر باعث کُند شدن حرکتم در این مسیر شده. باور کنید هر کس جای من بود شاید فضای موسیقی را کلا کنار می گذاشت و بی خیال ماجرا می شد ولی من همچنان ایستاده ام.

ذهن حبیب را مسموم کردند

برنامه تان برای آینده چیست؟ قرار است باز هم با احمدرضا کار کنید؟

– امسال هم قصد دارم حضور جدی تری در عرصه موسیقی داشته باشم. آلبومم آماده است و به زودی هم منتشر می شود. این آلبوم مجموع تمام قطعاتی است که در این سال ها تولید کرده ام و یک آلبوم جدید هم تا پایان سال تولید خواهم کرد. احمدرضا هم که خودش علاقه مند شده فعالیتش در زمینه موسیقی را گسترده کند و من هم هر طور بتوانم به او کمک خواهم کرد.


منبع: برترینها

درباره نیما یوشیج، زمانه اش و موافقان و مخالفانش

هفته نامه کرگدن – حوزا نژادصداقت: گفت و گو با ایرج پارسی نژاد درباره نیما یوشیج و فضای ادبی که نیما در آن مطرح شد و همچنین کسانی که به موافقت و مخالفت با پیشنهادهای نیما برخاستند.

سال هاست با خواندن هر شعری که کوچک ترین نشانی از ساختارشکنی نیما دارد، می توان به یاد وصف او در شعر «ققنوس» افتاد: «باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ!/ خاکستر تنش را اندوخته است مرغ!/ پس جوجه هاش از دل  خاکسترش به در». می گویند ققنوس وصف حال خود نیماست؛ شاعری که خیلی ها اعتقاد دارند باید دوباره به بازخوانی پیشنهادها و کارش نشست.

همین نکته ها و البته نزدیک شدن به سالروز تولد او انگیزه ای شد تا به سراغ دکتر ایرج پارسی نژاد برویم و از راه دور با او مصاحبه ای داشته باشیم. دکتر پارسی نژاد هفده سال در دانشگاه مطالعات خارجی توکیو در حوزه زبان و ادبیات   و مطالعات ایرانی تدریس کرده و حالا نیمی از سال را در تهران زندگی می کند و نیمی دیگر را در لس آنجلس کالیفرنیا. او البته روزهای این نیمه دوم را هم با تدریس و تحقیق سپری می کند.

 درباره نیما یوشیج، زمانه اش و موافقان و مخالفانش
او درست پنجاه و پنج سال پیش، وقتی دانشجوی دانشگاه تهران بود، با یاری دکتر خانلری مراسمی را برای سالگرد درگذشت نیما برگزار می کند و هنوز خاطرات آن روزها را که حتی خیلی ها نام نیما را نشنیده بودند، خوب به خاطر دارد. و البته همه چیز صرفا به خاطره بازی ختم نشده، بلکه ایشان کتابی با عنوان «نیما یوشیج و نقد ادبی» (در نشر سخن) نوشته که در ادامه طرح پژوهشی او درباره تاریخ نقد ادبی در ایران است.

مدت زیادی از مرگ نیما گذشته و آثار زیادی هم درباره او نوشته اند. با وجود این، آیا ما همچنان به بازخوانی نیما نیاز داریم و هنوز هم حرف ناگفته درباره نیما هست یا همه حرف ها درباره او گفته شده است؟

البته که باید نظریات نیما یوشیج را به عنوان بنیانگذار شعر نو و طنزپرداز صاحب نظر بازخوانی کرد. این همه آثار مهمل و بی ارزشی که به عنوان «شعر نو» به حساب آن بزرگوار صادر می شود، ناشی از این واقعیت است که آرا و اندیشه های نیما درباره هنر شعر و شاعری به خوبی درک نشده است. در غرب درباره شاعری مانند الیوت، که خود در کار نقد شعر و ادبیات صاحب نظر بود، کتاب ها و رساله های زیادی نوشته شده است اما در ایران، درباره نیما و نظریاتش کتاب ها و رساله هایی که عالمانه نوشته شده باشد، بسیار ناچیز و اندک است.

البته یک نکته در بازخوانی افکار او وجود دارد، در عین حال که این کار جذاب است، شما با دلایل متعدد در کتابتان نوشته اید که گاهی نیما حرف های پریشانی هم در حوزه ادبی داشته و اتفاقا شاید خواندن دقیق آن ها کمی اعتبار او را کم کند. چطور می توان با این تقابل کنار آمد؟

من همان طور که در «نیما یوشیج و نقد ادبی» گفته ام، «مهم ترین عیب نیما در نوشتن مقاله و یادداشت در نقد هنر و ادبیات این است که برخلاف توصیه و یادآوری به دیگران، خود انضباط لازم را در کاربرد کلمات و پیوستگی مفاهیم ندارد. نوشته های او از یکپارچگی و روشنی در معنی و مفهوم کلام برخوردار نیست. تا آن جا که خواننده حس می کند نوشته ای از مترجمی خام دست را از زبانی بیگانه می خواند. افزون بر این، گاه رشته کلام از دستش به در می رود و نوشته اش دستخوش پراکندگی و پریشانی می شود.»

البته این اشاره من شامل نوشته های جدی تر نیما مانند «حرف های همسایه»، «نامه به شین پرتو» و «تعریف و تبصره» می شود که به صورت نامه با حوصله بیشتر از بدعت ها و بدایع خود سخن گفته است اما نوشته ای مانند «ارزش احساسات» به اعتراف خود او «یک مقاله ساده و بازاری» بیش نیست.

به گمان من نوشتن «ارزش احساسات» برای او نوعی انجام وظیفه بوده برای سهمی که در مجله موسیقی داشته و به تعبیر خودش «به حساب کاری که برعهده داشته» و به توصیه دوستانش که می خواسته اند برای او مستمری مناسبی بابت همکاری با آن مجله دست و پا کنند.

از این رو  «ارزش احساسات» را باز هم به قول خودش «در چند شب کار متوالی با وضعیتی ناراحت» تهیه کرده است. اما چه می شود کرد که بعضی اشخاص در تفسیر جاذبه نیما «همین مقاله ساده و بازاری» را به عنوان «مانیفست شعر نو» و «مستدل ترین کتاب تئوری» درباره شعر نو مطرح کرده اند.

من در کتاب «نیما یوشیج و نقد ادبی» درباره سطر سطر این کتاب با حوصله و دقت به حرف های او رسیدگی کرده ام و نشان داده ام که حاصل آن همه عبارات و نقل قول های پراکنده و گسیخته از فیلسوفان و نویسندگان و شاعران بزرگ و کوچک که نیما بدون ذکر ماخذ و غالبا به غلط از آن ها یاد کرده، چیزی درخور اعتبار و اعتماد نیست.

با این همه نباید از یاد برد که «ارزش احساسات» ربطی به هنر بزرگ نیما ندارد. هنر او در بدعت ها و بدایعی است که در شعر آورده و شعر معاصر فارسی را از مبتذلات و مکررات صدساله رها کرده است. به یاد داشته باشیم معانی و مضامین شعر پیش از نیما از کلیات مبتذلی مانند عشق و هجران و وصل و شکایت از روزگار و گاهی افکار عرفانی تقلیدی تجاوز نمی کرد. نیما بود که به شاعران زمانه آموخت تا با چشم خود دنیا را ببینند و با دل خود حس و اندیشه کنند.

درباره نیما یوشیج، زمانه اش و موافقان و مخالفانش

با این حال ظاهرا ما با دو نیما مواجهیم؛ نیما به عنوان پدر شعر نو و نیما به عنوان مبدع قالب نیمایی. روح نیما هنوز در ادبیات ایران جاری است، چون هنوز شعر نو به حیات خودش ادامه می دهد و سنگ بنای آن را هم نیما گذاشته. اما به نظر می رسد قالب نیمایی به قول حافظ خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود، چون کمتر کسی امروز در این قالب شعر می گوید. وقتی ما از نیما صحبت می کنیم از آن روح نیمایی حرف می زنیم یا از کسی که یک قالب پیشنهادی هم داشت و آقای اخوان ثالث و دیگران ادامه دهنده آن بودند و به بهترین نحو هم اجرایش کردند.

من تضاد و تقابلی میان نیما به عنوان شعر نو و نیما به عنوان مبدع قالبی تازه در شعر نمی بینم. نیما در قالب ها و اوزان شعر فارسی، وزن و قالبی تازه افزود که آن را «وزن آزاد نیمایی» خوانده اند. در این گونه شعر مصراع ها به اقتضای طبیعت گفتار کوتاه و بلند می شود و ترتیب قافیه ها نیز صورت ثابتی ندارد، بلکه به حسب مورد و معنی و حالتی که در هر قسمت از شعر مراد گوینده است، تغییر می پذیرد.

قالب های آزاد با آزادی وزن و قافیه به وجود آمده است. نیما در این باره گفته است: «من می خواهم به تناسب مطلبی که دارم کلمه به کار ببرم و طبعا مطلب در تمام مصراع ها یکسان نیستند، پس یک مصراع را کوتاه می کنم چون حرف من در آن مصراع تمام شده و یک مصراع را بلند، چون به کلمات بیشتری نیاز دارم.» همچنین او می گوید: «پایه اوزان شعر من همان بحور عروضی است، منتها می خواهم بحور عروضی بر شاعر تسلط نداشته باشد، بلکه شاعر طبق حالات و عواطف خود بر بحور عروضی مسلط باشد.»

اما این که امروزه کمتر کسی در قالب نیما شعر می گوید، دلیل پایان دوره تاریخی و بطلان ارزش های پیشنهادی نیما نیست. دلیل آن انتخاب راه آسان تر برای جوانان جویای نام است که دوست دارند در میان شاعران سری توی سرها درآورند و به شاعری شهرت بیابند.

به قول نیما: «مثل این که تعزیه گرفته اند. حتما همه باید به زبان شعر حرف بزنند، دانش آموز خردسالی که در هر درسی عقب مانده، به فکر آسان ترین کارها، که ظاهرا شعر است، می افتد. اما پیش از این که یک شعر با وزن و قافیه بگوید که طبع شعرش را برای پدر و مادرش نشان داده باشد، یک شعر بی وزن و قافیه می گوید. هنوز چندتایی بیشتر نگفته که با چاپخانه بر سر چاپ آن ها وارد مذاکره می شود». نیما علت تمایل جوانان را به شاعری گذشته از خودنمایی بیشتر حاصل  تنبلی یا عجز و واخوردگی و بیکاری می داند.

اما گذشته از نظر نیما که به اشتیاق نشر دفتر شعر جوانان بی هنر توجه دارد، این مجلات و نشریات جورواجور هم صفحات خود را بی دلیل در اختیار مهملاتی می گذارند که سطرهایی گسسته و پریشان را به عنوان «شعر» عرضه می کنند.

از سارتر که روزگاری سردبیر مجله «زمان نو» در فرانسه بود، پرسیدند که چرا در مجله خود شعر چاپ نمی کند، گفت: «برای این که من «شعر» دوست دارم». به عبارت دیگر سارتر آنچه را به او عرضه می شد، شعر نمی دانست.

حقیقت این است که هنر شاعری مثل هر هنر دیگری کار هر کسی نیست. در «فرهنگ سخنوران ایران» اثر دکتر خیام پور، استاد پیشین دانشکده ادبیات تبریز، که مرجعی بی نظیر است، نام ۱۲ هزار و ۷۲۴ شاعر ایرانی یادشده. تازه نام این شاعران از تذکره ها و سفینه های شاعران به دست آمده، حالا اگر نام شاعران عوام را که در هیچ تذکره ای ثبت نشده، بر این عده بیفزاییم، نزدیک به ۳۰ هزار «شاعر» خواهیم داشت که از میان آن ها تنها پنج تن، فردوسی، سعدی، حافظ، نظامی و مولوی باقی مانده اند. حالا می توان بر این پنج تن نام خیام را هم که چهارده رباعی منسوب به او باقی مانده و با همین تعداد اندک جهان را با شعر خود تسخیر کرده، افزود.

در زمان جوانی خود من، حدود پنجاه سال پیش، اشخاصی بودند به نام «کارو» و «فریدون کار» که تمام مجلات را با آثار خود تصرف کرده بودند، اما امروز کسی آن ها را به یاد ندارد. امروز هم نام اشخاص دیگری بر سر زبان هاست که «شعر مثنور» می گویند و سرمشق آن ها شاعر هنرمند احمد شاملو است. شعر منثور می گویند و سرمشق آن ها شاعر هنرمند احمد شاملو است.

شعر منثور (Poem Prose) شعری است که ضمن برخورداری از ماهیت شعری وزن و قافیه ندارد، اما به جای آن دارای آهنگ و موسیقی است. شعر سپید (Blank Verse) شعری است که دارای وزن است اما قافیه ندارد. بعضی از معاصران ما «شعر سپید» را به جای «شعر مثنور» گرفته اند که درست نیست.

بیشترین آثار احمد شاملو از نوع «شعر منثور» است. حال آن که توفیق شاملو در شعر منثور که دشوارترین نوع شعر است، گذشته از توجه او به عنصر زبان، در کشف ابعاد نو از ساخت های کلمه حاصل جانشین کردن موسیقی معنوی و درونی به جای موسیقی عروضی (عروض سنتی و عروض آزاد) است.

 درباره نیما یوشیج، زمانه اش و موافقان و مخالفانش

شاملو اگر از موسیقی بیرونی (عروض) سود نمی جوید و موسیقی کناری (قافیه و ردیف) در خدمت شعر او نیست ولی آزادی و قدرت بی نهایتی در استفاده از دو نوع موسیقی معنوی (مانند تضاد، طباق، مراعات نظیر و…) و موسیقی درونی (جناس ها و قافیه های میانی، همخوانی مصوت ها و صامت ها) دارد. این نوع استفاده به حدی است که خواننده فراموش می کند که شعر شاملو موزون به وزن عروضی نیست.

شعر فروغ که از وزن و فرم هنرمندانه خاص خود برخوردار است. اعتقاد فروغ به استفاده از وزن در شعر به حدی بود که او در نامه خود به احمدرضا احمدی در یادآوری صورت و ساختار شعر به او هشدار می دهد که وزن را در شعر فراموش نکند.

و اما درباره شعر سهراب سپهری که مورد تقلید بسیاری از جوانان امروزی است، باید گفت که شعر او مصداق «سهل ممتنع» است. به گمان دکتر شفیعی کدکنی بهترین شعرهای سهراب از مقوله «حس آمیزی» است که دو حس شنوایی و دیداری با یکدیگر آمیخته می شود: «زن زیبایی آمد لب رود/ روی زیبا دو برابر شده است» که فکر یا تجربه حسی یا ادراک هنری در شعر مرکزیت دارد و هنر شعر مانند آثار بسیاری از جوانان جویای نام بازی با کلمات نیست.

از آن جا که دو اصل زیبایی در آن رعایت شده، مخاطب از آن لذت می برد از این روست که امروزه نه تنها خوانندگان جدی شعر امروز که طبقات متوسط، با ذوق و فهم متوسط، شعر سهراب را می خوانند و از بر می کنند تا آن جا که تیراژ چاپ «هشت کتاب» او از یک میلیون درگذشته و در میان خوانندگان شعر معاصر بیشترین خواننده را داشته. و از تعداد خوانندگان شعر شاملو و اخوان که سهل است، حتی از خوانندگان فروغ فرخزاد هم درگذشته است. اما آثار کدام یک از این جماعت مدعی شعر و شاعری در حافظه کسی مانده؟ من نمی گویم شعری، حتی سطری، از آن را نقل کرده اند؟

نکته ای در نوشته های نیما هست؛ او گاهی با طعن و طرد و عصبانیت از آدم هایی صحبت می کند که حرفش را نفهمیده اند. تازه، منظورش کلاسیک سراها هم نیستند. چقدر این اعتراض و پرخاش را می توان مهم تلقی کرد؟ به هر حال نیما خودش دیوارهای بنایی کهنه و پوسیده را به همر ریخته بود، او چطور انتظار داشت که سقف بنا خراب نشود؟ آیا این اعتراض ها شبیه همان اعتراض هایی نیست که سنت گرایان به شعر نیما داشتند؟

پرخاش نیما به کسانی که حرفش را نفهمیده اند، اعتراضی است به حق و از سر خشمی که حق اوست. اعتراض او به کسانی است که هنر شاعری را دست کم گرفته اند. من تاکید می کنم که «مبتکر شعر نو» وزن را برای شعر لازم می داند. می گوید: «وزن است که شعر را متشکل می کند. به نظر من شعر بی وزن شباهت به انسانی برهنه و عریان دارد.»

اخوان ثالث در انتقاد به شیوه کار «اغلب جوانان صاحب طبع» می نویسد: «متاسفانه اغلب جوانان صاحب طبع- جز یکی دو سه نفر همه- که به پیروی از نیما در اوزان آزاد شعر سروده اند و پنداشته اند همین که اوزان را شکسته اند و مصراع ها را کوتاه و بلند کرده اند، کار تمام است. جای تاسف و اندوه است که جز یکی دو سه تن همه درباره اوزان نیمایی دچار اشتباه شده اند و دواوین شعرشان حتی از حیث وزن آزاد نیمایی پر از غلط های فاحش است.

شاید از این رو است که نیما به روشنی و وضوح و از راه ذکر امثله و شواهد، جزییات و دقایق فن و عروض خود را جایی ننوشته است. و فقط به اشارات کوتاه و کلی و در پرده ابهام اکتفا کرده است. شاید جوانان صاحب طبع تقصیری نداشته باشند اما به هر حال این پریشانی و سهل انگاری را نمی توان نادیده گرفت که البته عیب است. اگر کسی بخواهد کارش معیوب نباشد می توان با صرف وقت و دقت خودآموزی کند و این گونه عیب شعر را برطرف سازد. بگذریم از این که بسیاری از حضرات نخوانده ملا اصلا شعور و ذوق این کارها را ندارند.» (بدعت ها و بدایع نیما یوشیج، صفحه ۱۱۹- ۱۲۰).

از بحث شعر نیما که بگذریم، گویا شما از اولین کسانی بوده اید که بعد از درگذشت او با یاری دکتر خانلری بزرگداشتی برای نیما در دانشگاه تهران برگزار کردید. از حال و هوای آن زمان بگویید. اصلا چقدر نیما بین ادیبان و مردم شناخته شده بود؟

بله، من نخستین دانشجویی بودم که نام نیما یوشیج را در فضای بسته دانشگاه تهران مطرح کردم. پنجاه و پنج سال پیش بود؛ دی ماه ۱۳۳۹ که سالگرد مرگ نیما یوشیج بود. من می خواستم در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مجلس یادبود و بزرگداشتی برای شاعر برگزار کنم که اگر یاری دکتر خانلری، استاد من و خویشاوند شاعر نبود، خواست من برای برگزاری این مجلس برآورده نمی شد. طبیعی بود که دانشکده سنت گرا شاعر سنت ستیز را بر نمی تابید.

خاصه آن که چند روزی پیش از آن، دانشجویان اتومبیل حسین علاء، وزیر دربار را که برای شرکت در مراسمی به دانشگاه آمده بود، سنگباران کرده بودند. طبیعی بود اگر سازمان امنیت برگزاری هر اجتماعی را از جانب دانشجویان قدغن کنند. در این میانه به راستی دکتر خانلری در پی درخواست من با اصرار زیاد برگزاری این مجلس را به دکتر سیاسی، رییس دانشکده، تحمیل کرد. استاد خانلری خود نخستین سخنران این مجلس بود که از نیما و هنرش ستایش بسیار کرد و یادآور شد که نیما تمام زندگی اش را بر سر هنرش گذاشت.

 درباره نیما یوشیج، زمانه اش و موافقان و مخالفانش

حقیقت این است که برخلاف تصور معاندان خانلری نه تنها مخالف شعر نو نبود، در مقاله های خود بارها تاکید کرده بود که «شعر اگر نو نیست، شعر نیست» اما اختلاف سلیقه نیما و خانلری در موازین شعر موجبی بود که مغرضان آن را دست آویز شخصیت و انکار هر یک از این دو کنند. اما واقعیت این است که خانلری نیما را بهتر از مدعیان می شناخت و از عیب و هنرش آگاه بود.

علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج، پسرخاله مادر پرویز خانلری (ملیحه کاردار) بود. ارادت خانلری جوان به شاعر روشن اندیش تا به آن جا بود که به پیشنهاد نیما «ناتل» را به نام خانوادگی اش افزود. اما پای بندی خانلری به سلامت و فصاحت زبان فارسی تا به آن جا بود که ابهام و ضعف تالیف را در زبان نیما نمی پسندید. از این رو از چاپ شعرش در مجله سخن سر باز زد و همین موضوع موجب کینه و خشم نیما شد.

در آن زمان، معمولا موافقان و مخالفان نیما در برابر شعرهایش چه عکس العمل هایی داشتند؟ خصوصات که در آن زمان گویا ماجرای این عکس العمل ها حتی به مجلات هم می رسید.

درباره فضای شعر آن روز و موافقان و مخالفان نیما باید بگویم که موافقان شعر نیما البته افراد روشن اندیش و ترقی خواهی بودند که در جوانی در حزب توده توجیهات احسان طبری را درباره شعر نیما خوانده بودند. نیما با پدر همسر طبری (عبدالرزاق بی نیاز پدر آذر بی نیاز) انقلابی پرشوری که با حیدرعمو اوغلی در دوران مشروطیت به ایران آمده بود، دوست بود.

طبری می گوید در اثر انس خویشاوندی نیما شعرهای خود را برای چاپ در ماهنامه مردم، نشریه تئوریک حزب توده ایران، به او می سپرد. طبری در یادداشت خود بر شعر «امید پلید» نیما کوشید تا نمادها و کنایات شعر نیما را برای خوانندگان مجله روشن کند. از این روست که بسیاری از شاعران آن روز (امثال اخوان ثالث، احمد شاملو، ه.ا. سایه، سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی، نصرت رحمانی و محمد زهری و دیگران) از کسانی بودند که تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عضو یا هوادار حزب توده بودند.

اما البته نیما خود نه تمایلی به حزب توده داشت و نه گرایشی به مخالفان آن که انشعاب کنندگان از آن حزب بودند امثال جلال آل احمد. او کار خودش را می کرد، اما از آن جا که شعرش برخوردار از زمینه اجتماعی، مردمی و ضداستبدادی بود، چپ روها او را از خود می دانستند. در مقابل این عده جماعتی از کهنه ادیبان از قبیل علی دشتی، رعدی آذرخشی، حمیدی شیرازی و عبدالرحمان فرامرزی قرار داشتند که ذهن و زبان نیما برای آن ها قابل درک نبود. این است که هر از چندگاه بین این دو گروه مناظره هایی پیش می آمد و کار به جدال قلمی در نشریات می کشید. اما واقعیت این بود که در آن «روزگار خوش اختناق» شور و حرکت و بحث و جدل ادبی بیش از امروز بود.

ناگفته نباید گذاشت که در میان این بحث و جدل ها بود که شاعری ادیب مانند مهدی اخوان ثالث حرف های خود را در توجیه بدعت ها و بدایع نیما یوشیج مطرح می کرد و پاسخ رجال ادب را با استدلال محکم ادیبانه می داد. اما امروز زمانه دگر گشته است. اگر گاهی بحثی مطرح می شود توام با تهمت و توهین و ادعاست و حرف تازه هم مثل شعر تازه و اصیل کمتر دیده می شود.


منبع: برترینها

حکمی که عسگرپور دوباره گرفت

محمد مهدی عسگرپور بازهم به اتفاق آرا به عنوان عضو هیات اجرائی و نایب رییس (درحوزه آسیا) فیاپف انتخاب شد.

در جریان برگزاری مجمع عمومی فیاپف (فدراسیون انجمن‌های تهیه‌کنندگان فیلم) که درتاریخ ٢٠ می ٢٠١٧(سی اردیبهشت١٣٩۶) در شهر کن فرانسه برگزار شد،محمدمهدی عسگرپور بازهم به اتفاق آرا به‌عنوان عضو هیات اجرائی و نایب رییس (درحوزه آسیا)این نهاد به مدت ٢سال انتخاب شد.

به گزارش خبرنگار ایسنا حاضر در کن، در این جلسه که با حضور نمایندگان مختلف از کشورهای آلمان،آرژانتین،آمریکا،نروژ،ترکیه،هند،ژاپن، چین،روسیه،کرواسی،کانادا و…. برگزارشد، علاوه بر برگزاری انتخابات شورای اجرائی ونایب رئیس برای هر قاره ، تصمیمات دیگری هم گرفته شد از جمله پذیرش عضویت انگلیس و مقدونیه و همچنین ثبت جشنواره سینه گلوب دومینیکن نیز تصویب شد.

تصویب تراز مالی، تغییرات مختصر در اساسنامه فیاپف و آییننامه ثبت جشنواره‌ها و استماع گزارش سازمان تجارت جهانی، تحولات قانون‌گذاری درقاره اروپا درباره حقوق مؤلف ، وضعیت سینمای کرواسی و آلمان از دیگر موارد جلسه بود.

همچنین مسئولین فیاپف در این جلسه، برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر را بسیار موفق ارزیابی کردند و اعلام کردند که این جشنواره تمام ویژگی‌های جشنواره رقابتی را دارد و برای ثبت رسمی آن بایستی رایزنی‌های لازم درخصوص زمان برگزاری آن صورت پذیرد.


منبع: عصرایران

تغییرات «ماه عسل» در رمضان ۹۶

مدیر گروه اجتماعی شبکه سه سیما از ویژگی های «ماه عسل» امسال گفت که با اجرای احسان علیخانی روی آنتن می رود.

ناصر کریمان در گفتگو با مهر درباره «ماه عسل» که امسال همچون سال های پیش با اجرای احسان علیخانی از شبکه سه سیما روی آنتن می رود، گفت: «ماه عسل»، امسال هم به مساله آسیب های اجتماعی می پردازد.

وی با اشاره به تغییراتی که برنامه امسال نسبت به سال های پیش دارد، توضیح داد: تغییراتی در فرم برنامه ارایه شد که جذابیت های بیشتری داشته باشد اما نمی توان آنها را بیان کرد و باید رونمایی شود اما این تغییرات در آیتم ها، مصاحبه و دعوت از مهمانان صورت گرفته است و شاید امسال مجری بیشتر شنونده و مهمانان بیشتر گوینده باشند.

مدیر گروه اجتماعی شبکه سه سیما با اشاره به یکی از بخش های مورد توجه «ماه عسل» توضیح داد: از جمله مقولاتی که در این چند ساله مورد توجه قرار گرفته بحث ایثار و از خودگذشتگی مدافعان حرم است و ما هم امسال در «ماه عسل» به این نکته توجه داریم و روی این مساله تمرکز بیشتری انجام شده است.

کریمان در پایان با بیان اینکه مساله مقاومت و ایثار همیشه باید برای نسل جوان بازخوانی شود، عنوان کرد: «ماه عسل» قرار است در کنار مباحث دیگر به این حوزه بپردازد.


منبع: عصرایران

سعید سهیلی: بوی توطئه می‌آید

سعید سهیلی در گفت‌وگویی با ایسنا با بیان اینکه مدتی است فیلم «گشت ۲» که همچنان در برخی سینماها در حال اکران است و فروش بالایی هم دارد به طور غیرقانونی در بازار قاچاق شده است، بیان کرد: متأسفانه دست قاچاقچی‌ها در این مملکت از همه بازتر است و کسی نمی‌تواند آن‌ها را پیدا کند یا با آن‌ها برخورد کند.
او افزود: البته ظاهر قضیه این است که عده‌ای قاچاقچی فیلم «گشت ۲» را قاچاق کردند اما حدس و گمان من این است که اگر نقاب از چهره آن‌ها برداشته شود صورت‌های آشنایی را می‌بینیم. چون معتقدم پشت این قضیه یک برنامه‌ریزی کاملا هماهنگ شده و با زمینه‌چینی قبلی وجود دارد؛ چرا که نسخه قاچاق شده همان کپی فیلم است که به اداره بازرگانی صداوسیما جهت بازبینی فیلم برای گرفتن تیزر داده شده بود.
وی با بیان اینکه روی نسخه‌های قاچاق شده فیلم عبارات جهت بازبینی اداره صداوسیما حک شده است، ادامه داد: به نظر می‌رسد از روز اول عده‌ای دنبال این بوده‌اند که این فیلم را به زمین بزنند؛ چون مثلا وقتی دونده‌ای در حال دویدن و مسابقه است و به خط پایان نزدیک شده آن‌هایی که روی باخت او شرط‌بندی کرده‌اند بهترین راه را در این می‌بینند که به این دونده پشت پا بزنند. برای فیلم «گشت ۲» هم عده‌ای از ابتدا تلاش می‌کردند فیلم اکران نشود یا اگر قرار است ساخته و نمایش داده شود با سانسورهای زیاد همراه باشد اما وقتی هیچ کدام از آن‌ها اتفاق نیفتاد و با فروش بالای فیلم هم روبرو شدند تصمیم گرفتند که در نزدیکی خط پایان این گونه پشت پا بزنند.
سهیلی خاطرنشان کرد: با این حال این موضوع شاید چندان مهم نباشد بلکه مهم این است که دست ما به هیچ جایی نرسید. من ۱۰ روز است که به پلیس، قانون و دادگاه پناه برده‌ام اما در هیچ جایی نتوانستم کاری از پیش ببرم. احساس می‌کنم سینما و هنر بسیار بی‌پناه و بی‌پشتیبان است و هنرمندان تنها هستند. من به عنوان یک فیلمساز یکه و تنها از این دادگاه به آن دادگاه، از این بازپرسی به آن بازپرسی، از پلیس امنیت به پلیس فتا، از فتا به کمیته صیانت از آثار سینمایی رفتم اما هیچ نتیجه‌ای که نگرفتم بماند بلکه متوجه شدم هیچ حامی هم وجود ندارد.
او در این‌باره گفت: متأسفانه نه از خانه سینما، نه از وزارت ارشاد، نه از کمیته صیانت از آثار سینمایی و نه هیچ بخش دیگری تماس و پیگیری صورت نگرفت تا کمکی کنند و متأسفم که پس از پیگیری‌های متعددم یک دوستی به من گفت شکایت خود را به همان دولتی ببر که از آن حمایت کردی. همین حرف‌ها بیشتر باعث می‌شود بر این باور باشم که از این فیلم یا حتی خود من انتقام گرفته شده است. البته نه فقط به خاطر مسائل سیاسی بلکه انتقام از «گشت ۱» که آن طور ذبح شد و «گشت ۲» که این گونه آن را زجرکش کردند.
این فیلمساز همچنین گفت: نکته مهم و عجیب دیگر این است که برای فیلم «گشت ۲»‌ دو میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان از رقم فروش باید مالیات دهم و نمی‌دانم این حدود سه میلیارد تومان مالیات را برای چه باید پرداخت کنم وقتی در چنین ماجرایی هیچ حمایت و پشتیبانی هم وجود ندارد.
سهیلی با اشاره به اینکه در زمانی که با توجه به انتخابات برگزار شده خوشحالی عمومی وجود دارد کام او و عوامل فیلم «گشت ۲» با قاچاقی که صورت گرفته تلخ شده است، گفت:‌ الان که پیگیری‌هایم در قوه قضاییه و ارگان‌های مربوط به نتیجه نرسیده است، فکر می‌کنم بهتر بود از همان ابتدا موضوع را فریاد می‌زدم و از مردم می‌خواستم که حق‌الناس را وارد خانه‌های خود نکنند و همان طور که تا به حال از فیلم «گشت ۲» استقبال کرده‌اند از این پس هم با قبول نکردن نسخه‌های قاچاق از این فیلم حمایت کنند.


منبع: بهارنیوز

روحانی به فیلم‌های توقیفی توجه کند

به گزارش وب سایت سینما سینما، کیانوش عیاری کارگردان فیلم‌های «خانه پدری» و «کاناپه » است که هر دو فیلم به دلایلی توقیف شده‌اند.عیاری درباره مطالبات اهالی سینما و فرهنگ از حسن روحانی گفت: «مهمترین موضوعی که رئیس جمهور منتخب باید به آن توجه داشته باشد٬ فیلم‌های توقیفی است که تا به امروز بنا بر شرایطی فرصت نمایش پیدا نکرده‌اند. باید به اهمیت موضوع این فیلم‌ها توجه شود و شرایط بهبود پیدا کند.»او ادامه داد: «بعد از رفع توقیف این فیلم‌ها٬ دولت باید به فکر مسائل بنیادی سینما و موضوعات زیربنایی آن باشد. مثل موضوع بیمه٬ حمایت و پشتیبانی از سینمای مستقل و به خصوص سینماگران جوان که بتوانند به راحتی فیلم بسازند. اما مهمترین موضوع تعیین تکلیف تعدادی فیلم است که دو عدد از آنها متعلق به خود من است. به هر حال پراهمیت‌ترین کار این است که اطمینان به دولت از سوی سینماگران نسبت به قبل بیشتر شود.»عیاری درباره تاثیر هنرمندان در انتخابات اخیر گفت: «مطمئن باشید اگر به سینما و معیشت سینماگران به خوبی توجه شود اتفاقات خوبی رخ خواهد داد.»کارگردان فیلم «خانه پدری» درباره سریال «۸۷» گفت: «فعلا هیچ خبری وجود ندارد. تا چند هفته آینده خبرهای گوناگونی را درباره این سریال اعلام خواهیم کرد.»


منبع: بهارنیوز

کلینت ایستوود: شاید بازهم وسترن بسازم

به گزارش ایسنا به نقل از رویترز، «کلینت ایستوود» که برای نمایش نسخه ترمیم‌شده فیلم «نابخشوده» در بیست‌وپنجمین سالگرد ساخت این وسترن موفق در بخش کلاسیک کن در این رویداد سینمایی حضور یافته بود، احتمال بازگشت به ژانر فیلم‌های وسترن را رد نکرد.این سینماگر کهنه‌کار و ۸۶ ساله گفت: زمانی که ۲۵ سال پیش فیلمنامه «نابخشوده» را می‌خواندم با خود فکر می‌کردم این می‌تواند  گزینه خوبی برای آخرین وسترن من باشد و آن آخرین فیلم وسترن من بود چرا که دیگر هیچ فیلمنامه وسترنی به خوبی آن نخواندم، اما کسی چه می‌داند، شاید در آینده با فیلمنامه خوبی مواجه شوم.

این بازیگر و  کارگردان آمریکایی در سال ۱۹۹۲، با ساخت فیلم «نابخشوده» که وسترنی متفاوت بود چهار جایزه مهم اسکار شامل جایزه بهترین فیلم، کارگردانی و اسکار نقش مکمل مرد را و همچنین جایزه گلدن گلوب را برای بهترین کارگردانی کسب کرد.وی در سال ۲۰۰۴ نیز با فیلم «عزیز میلیون دلاری» به موفقیت بزرگ دیگری رسید و چندین جایزه از جمله اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را به کارنامه سینمایی خود افزود.از دیگر ساخته‌های او می‌توان به «رودخانه مرموز»، «دارشان بزن»، «یاقی، خوزیس والز»، «فرار از آلکاتراز»، «فایرفاکس»، «در خط مقدم»، «پرچم‌های پدران ما» و «نامه‌هایی از ایوجیما» اشاره کرد.


منبع: بهارنیوز

«من هیث لجر هستم»، مستندی برای افسوس خوردن

– ترجمه از آرش واحدی: با گذشت ۱۰ سال هنوز باور آن سخت است که هیث لجر در ۲۲ ژانویه سال ۲۰۰۸ در شهر نیویورک درگذشته است. او فقط ۲۸ سال سن داشت و حال باید شاهد مستندی با‌عنوان «من هیث لجر هستم» درباره زندگی عجیب وی باشیم. مستندی که در فستیوال تریبیکا به نمایش درآمد و توسط اسپایک تی‌وی پخش خواهد شد.

مستندی برای افسوس خوردن 
در این فیلم مستند علاقمندان به این بازیگر فقید می‌توانند احساس نزدیکی بیشتری نسبت به او پیدا کرده و به لطف شیوه منحصر‌به‌فرد زندگی لجر که عادت داشت تمام اتفاقات اطرافش را ثبت کند، با او بیشتر آشنا شوند، شایان ذکر است که هنرمندان معتبری چون نائومی واتس، آنگ لی، بن هارپر و اعضای خانواده‌اش مصاحبه‌های مفصلی در مورد شخصیت لجر در اثر آدریان بویتنهاوز و دریک موری انجام داده‌اند که تماشای آن خالی از لطف نیست. در مطلبی که مقابل خود دارید با چند دلیل دیگر که تماشای مستند زندگی نقش‌آفرین جوکر را جذاب می‌کند آشنا خواهید شد.

لجر همواره از جهان اطراف خود فیلمبرداری می‌کرد

ساخت مستندی درباره هیث لجر بسیار متفاوت می‌شد اگر آرشیو شخصی وی در دسترس نبود. طبق گفته یکی از دوستان سابق وی، لجر همواره یک دوربین فیلمبرداری همراه داشت. به نظر می‌رسد این بازیگر علاقه زیادی به ثبت تمام لحظه‌های عمر کوتاه خود داشته است. او حتی با دوربین مقابل آینه می‌ایستاده و ساعت‌ها واکنش‌های چهره خودش را نظاره می‌کرده است. لیزی زین (خواهر بیلی زینِ بازیگر) به یاد می‌آورد که هیث حتی برای ساعت‌ها به لبخند خود در آینه خیره شده است. این آرشیو فوق‌العاده ارزشمند از لجر می‌تواند منظرگاه مناسبی برای علاقمندان او به‌وجود آورد زیرا هیچ‌کس بهتر از خود شخص نمی‌تواند وجوه مختلف شخصیتی را با یک دوربین ثبت کند.

انرژی لجر هیچ‌گاه تمام نمی‌شد

یکی از ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد لجر پرانرژی بودنش محسوب می‌شد. بسیاری از نزدیکان وی این خصیصه را حتی برای دیگران آزاردهنده قلمداد می‌کردند زیرا انرژی فوق‌العاده زیاد لجر حتی اجازه خواب به او و همکارانش را نمی‌داد. بن هارپر؛ موسیقیدان، درباره همکاری‌اش با او می‌گوید: هیث هیچ‌گاه نمی‌خوابید، او و استیو الکساندر زمانی که درحال همکاری بودیم به‌صورت تمام وقت تلفن همراه من را به‌ صدا در‌می‌آوردند و در مورد ایده‌هایشان می‌گفتند. الکساندر به تازگی اعلام کرده است که متاسفانه اثری که بجا مانده است تکمیل نشده و با این وضعیت قادر به انتشار آن نخواهد بود.

لجر فیلمسازی را با تاسیس کمپانی با عنوان «توده‌ها» آغاز کرده بود

هیث به‌همراه دوست قدیمی‌اش مت آماتو (نویسنده و تهیه‌کننده) کمپانی فیلمسازی‌ای با نام «توده‌ها» تاسیس کرد و هدف از این کار را میل زیادش به منعکس کردن فرهنگ‌های مختلف در سطح جهان می‌نامید. این کمپانی موقعیتی مناسب برای فیلمسازی را در اختیار لجر قرار می‌داد‌، البته این مبحث تنها در قدم‌های اولیه و ساخت چند ویدئوی موسیقی باقی ماند.

بن هارپر که نزدیکی زیادی با خانواده لجر داشت روزگاری قطعه لالایی برای دختر لجر و میشل ویلیامز با نام ماتیلدا را ساخته بود و لجر برای اولین تجربه کارگردانی به‌سراغ همین موسیقی شخصی رفته است و موزیک ویدئویی برای آن ساخته است. به این ترتیب علاقمندان لجر می‌توانند در فیلم مقدار قابل‌توجهی از پشت صحنه تجربه کارگردانی‌اش را نیز نظاره کنند.

مستندی برای افسوس خوردن

در خانه لجر به روی همه باز بود

این ویژگی باعث روی دادن اتفاق جالبی شده است، به این ترتیب که خانه لجر همواره محلی برای ملاقات بازیگران با همدیگر شده است. تصاویری که در فیلم وجود دارد مربوط به همین دورهمی‌هاست. بن مندلسون، بازیگر اوج گرفته این روزهای هالیوود که مدتی پیش در فیلم «سرکش یک» درخشید در این مورد می‌گوید: لجر سیاست درهای باز را برای جمع‌کردن دوستانش کنار همدیگر داشت. شما می‌توانستید حتی زمانی که خودش هم در خانه نیست و برای فیلمبرداری به کشوری دیگر رفته است در منزل او قرار بگذارید و دور هم جمع شوید. نائومی واتس، رز بایرن و جوئل اگرتون جزو مهم‌ترین حاضرین همیشگی در خانه وی بودند.

اطلاعات بیشتر درباره «جوکر»

بی‌شک یکی از به‌یاد ماندنی‌ترین نقش‌آفرینی‌های هیث لجر در «شوالیه سیاه» شکل گرفت. جایی که او نقش کاراکتر جوکر را به بهترین نحو ایفا کرد و به شمایلی ماندگار در تاریخ سینما مبدل شد. در فیلم مستند «من هیث لجر هستم» می‌توانیم اطلاعات جدید زیادی در مورد چگونگی شکل‌گیری این نقش‌آفرینی بگیریم.

برای مثال شاید برای علاقمندان به این کاراکتر جالب باشد که تیک معروف جوکر که مربوط می‌شد به بریدگی‌های دور دهانش و خیس کردن لب‌هایش با زبان در حقیقت بارها در طول این مستند توسط خود لجر قابل مشاهده است. در حقیقت این تیک مشهور متعلق به خود لجر بوده که به نقش اضافه شده است. لجر پس از مرگش برای ایفای این نقش برنده جایزه اسکار، گلدن گلوب، بافتا و انجمن بازیگران شد و هیچ‌گاه موفق نشد بازخورد چنین هنرنمایی قدرتمندی را از سوی مخاطبان ببیند. نکته جالب این بود که بسیاری از دوستان لجر به دلیل ایفا شدن نقش جوکر در سال‌های دور توسط جک نیکلسون از وی خواسته بودند که این نقش را نپذیرد اما لجر که این مسئله را چالش جدیدی می‌پنداشت با علاقه به سراغ بازآفرینی نقش جوکر رفت.

موسیقی متن بون ایور

یکی از نکات قوت مستند «من هیث لجر هستم» موسیقی متنی است که بون ایور برای آن تدارک دیده است. جریان این موسیقی متن هم از این قرار است که جاستین ورنون بخشی از موسیقی کار را می‌سازد و سپس به‌سراغ ایور می‌رود، ایور که قرار بود روزگاری برای ساخت موزیک ویدئوی خود با لجر کار کند، هنوز از مرگ نابهنگام وی متاثر بوده و ورنون با مشاهده این تاثر پیشنهاد همکاری با وی را مطرح می‌کند.

قطعه‌ای که در فیلم توجه بسیاری از منتقدان و کارشناسان موسیقی و سینما را جلب کرده است «کسی که دوست دارید هنوز زنده است» نام دارد و به‌زودی مبدل به آلبومی کامل خواهد شد.

فیلمی که هرگز نساخت!

هیث لجر قصد داشت برای اولین تجربه اثر سینمایی بلندش به‌سراغ یکی از مهم‌ترین سرگرمی‌های زندگی‌اش یعنی شطرنج برود. او قصد داشت فیلمی با نام «ملکه گامبی» بسازد و زندگی شطرنج‌باز مشهور والتر تویز را از نگاه خودش روایت کند؛ تویز که اعجوبه شطرنج بود مشکلات عدیده ای با مواد مخدر و نوشیدنی‌های الکلی داشت و همین مشکلات کافی بود تا سرنوشت وی را به شکلی دیگر رقم بزند. در فیلم مستند «من هیث لجر هستم» شرح مفصلی از پیش‌تولید اولین تجربه فیلمسازی لجر داده شده است و نکته قابل‌توجه و متاثر‌کننده اش نیز این است که طبق گفته پزشکان لجر به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر دار فانی را وداع گفت و این در‌حالی بود که خودش را برای ایفای نقش تویز آماده می‌کرد. این در‌حالی است که بسیاری از نزدیکان لجر در فیلم شهادت می‌دهند که او مدت زیادی به دنبال بازیگری مناسب برای ایفای نقش تویز می‌گشت و در نهایت خود را بهترین گزینه برای نزدیک شدن به دنیای این شطرنج باز دید.


منبع: برترینها

پیام کارگردان «ابد و یک روز» به حسن روحانی (+ عکس)

سعید روستایی از حسن روحانی خواست تا پس از پیروزی به فکر رفع مشکلات باشد و آزادی را برای هنرمندان به ارمغان آورد.

سعید روستایی کارگردان سینما، متنی به مناسبت پیروزی حسن روحانی در اینستاگرام منتشر کرد و اعلام کرد که دیگر باید از جایگاه هواداری برخواسته به جایگاه مطالبه‌گری بنشینیم.

کارگردان «ابد و یک روز» دراین باره نوشت: «تاریخ به یاد خواهد سپرد که مردم ایران از سیاست‌مداری میانه‌رو یک اصلاح‌طلب حقیقی ساختند

آنکه امروز برای دومین‌بار بر کرسی ریاستِ جمهور تکیه می‌زند، برساخته‌ همت مردمی است که با یأس و قهر بیگانه‌اند.

اکنون که کام‌مان از پیروزی دوباره شیرین شده جای آن است که از مسند هواداری برخواسته و بر جایگاه مطالبه‌گری بنشینیم.

از رئیس‌جمهور محبوب‌مان می‌خواهیم که ارمغانش برای بازار رونق، برای محرومان تأمین اجتماعی، برای اقتصاد توسعه، برای اقلیت‌ها حقوق برابر، برای کارگران سندیکا، برای جامعه‌ مدنی آزادی بیان، برای زنان رفع تبعیض، برای سرمایه‌گذارن امنیت، برای محصوران گشایش و برای هنرمندان آزادی باشد.»

پیام کارگردان «ابد و یک روز» به حسن روحانی (+ عکس)


منبع: عصرایران

خبر محیرالقول درباره تتلو و مشهد

مدیر نصر تی‌وی می‌گوید تتلو قرار نیست بعد انتخابات رها شود.

روزنامه تماشاگران امروز نوشت: «میثم محمدحسنی، مدیر شبکه نصر تی‌وی که برای اولین بار تتلو را روی یک ناو جنگی برد تا کاری برای انرژی هسته‌ای بخواند، می‌گوید اصولگرایان قصد بهره‌برداری سیاسی – انتخاباتی از تتلو را نداشتند و این خواننده زیرزمینی هر کاری که بر اساس گفتمان انقلاب اسلامی بخواند، مورد حمایت قرار می‌گیرد.

شما می‌خواستید برای تتلو چهارشنبه‌شب کنسرت برگزار کنید؟ توئیتی از نصر تی‌وی منتشر شده بود که نوشته بودند دولتی‌ها اجازه برگزاری این کنسرت را ندادند؟

ما فقط خبری را که از ستاد گرفتیم، منتشر کردیم.

بالاخره شما یک ارگان نظامی هستید؟

نه. اصلا نظامی نیست.

یعنی شما از بودجه‌های عمومی استفاده نمی‌کنید؟

حمایت می‌گیریم ولی بیشتر بودجه‌‌مان از فروش محصولاتمان است.

شما می‌توانید در بحث انتخاباتی خبر بروید؟

چرا نمی‌توانیم؟ همه سایت‌ها مشارکت کردند، ما هم مشارکت کردیم. ما نهاد نظامی نیستیم که بخواهیم مشارکت نکنیم.

شما خودتان قبلا گفته بودید که از پتانسیل تتلو باید استفاده کرد. اگر آخرین پست اینستاگرامش را ببینید این طور به نظر می‌رسد که او فکر می‌کند، رهایش کردند و استفاده انتخاباتی از او شده و تمام شده.

چنین چیزی که بعید است باشد. او خودش خودجوش از آقای رئیسی حمایت کرد ولی چیزی که هست این که دو ساعت هنوز از انتخابات نگذشته چطور می‌گویید، رهایش کردند؟

از متنی که در اینستاگرامش نوشته.

خب درست هم می‌گوید یک خواننده تنهاست. تعداد زیادی از هنرمندان از آقای روحانی حمایت کردند تعداد کمی هم از آقای رئیسی.

شما خودتان باز هم از او حمایت می‌کنید که بتواند کنسرت بدهد و پای توبه‌اش بماند؟

ایشان تا وقتی کارهای ارزشی تولید کند، در کنارش هستیم و حتما حمایتش می‌کنیم ولی کارهای عاشقانه از اول هم ما نبودیم و خودش هم می‌داند و برای این کارها هیچ وقت سراغ ما نیامده. هدف ما مشخص است. گفتمان انقلاب اسلامی است.

پس تا وقتی در این راستا بخواند از او حمایت می‌کنید؟

چرا که نه؟ حتما.

پیگیر برگزاری کنسرتش هم هستید؟

کنسرت ماموریت ما نیست ولی اگر کاری از دستمان بربیاید انجام می‌دهیم که بتواند مجوز بگیرد.

اگر بتواند در مشهد کنسرت بدهد، خیلی خوب است.

حتما. چرا که نه؟!

شما رپ را قبول دارید؟ یعنی می‌گویید اگر در راستای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس باشد، آن را می‌پذیرید؟

شما الان دارید مصاحبه می‌کنید؟

بله. در ابتدا که گفتیم خبرنگار هستیم و درباره تتلو سوال داریم.

ای کاش حرفه‌ای‌گری را رعایت می‌کردید. گفتید دو سوال دارید مصاحبه فرق می‌کند. بالاخره طرفدار آقای روحانی هستید دیگر!

الان ما رای آوردیم و جشن پیروزی داریم.

ما هم تبریک گفتیم هم امسال و هم چهار سال پیش. اما متاسفانه قشر اصلاح‌طلب اگر بازنده می‌شدند، قبول نداشتند.

شما که خودت در اینستاگرامت منتقد هستی.

من منتقد سیستم هستم ولی بالاخره جریانم جریان انقلاب اسلامی است ولی خیلی انتقادها هم به این جناح و هم به آن جناح دارم و نه اصلاح‌طلب را قبول دارم و نه اصولگرا را!

یعنی خودتان از این که تتلو کنار آقای رئیسی قرار بگیرد، فکر نمی‌کنید تصمیم اشتباهی بود؟

چه ایرادی دارد؟ مگر نمی‌گفتید ایشان با کنسرت مخالف است و هیچ هنری را قبول ندارد؟

در این شرایط این اتفاق خیلی گل درشت بود.

چطور اگر مثلا بر و بکس با آقای روحانی عکس بگیرند کار قشنگی بود ولی هیچ کس نمی تواند خلاف سلیقه شما اعمال نظر کند.

برای خود بچه‌مذهبی‌ها ثقیل است.

نه اتفاقا. یک درصدی مثل دوستان پایداری و رجانیوز و … که من آنها را تندرو می‌دانم، قبول ندارند. اگر چه رجانیوز را هم دیدم که دفاع کرده بود.

اتفاقا ما هم دفاع کردیم و گفتیم این اتفاق این بود که نظام موسیقی رپ را قبول کرد.

آقای رئیسی که نظام نیست.

بخشی از جریان اصولگرایی است.

بله. و شما باید این موضوع را به فال نیک بگیرید. چرا می‌گویید گل درشت بوده؟

این که به خاطر کسب رای بوده گل درشت بوده.

از کجا می‌دانید؟ شما مگر نیت‌خوانی می‌کنید؟

می‌توانستند یک هفته قبل این کار را بکنند.

اگر این طور باشد خیلی از کارهای آقای روحانی را هم می‌شود گفت به خاطر رای بوده. من یک عکس از خبرآنلاین دیدم که آقای زیباکلام پشت سر آقای الله‌کرم نماز می‌خواند. زیباترین عکسی بود که بعد از ۳۷ سال در جمهوری اسلامی دیدم. این اتفاق عالی است ولی شما هیچ وقت از آن خوشحال نمی‌شوید. این رسانه حامی روحانی است و این عکس را منتشر کردند برای این که بازدیدشان بالا برود ولی وقتی از بودن تتلو کنار رئیسی ناراحت می‌شوند، یعنی از این هم ناراحت می‌شوید!

ما هم خوشحال شدیم و می‌گوییم چقدر خوب است که این جریان ادامه پیدا کند و مثلا آقای کلهر بتواند در مشهد کنسرت برگزار کند.

من آقای کلهر را نمی‌دانم ولی ان‌شاءالله خبرهای خوبی به گوشتان خواهد رسید.

به حامد زمانی محدودش نکنید!

نه. برای همین آقای تتلو شاید خبرهای محیرالعقولی شنیدید. ما که از کنار هم بودن خوشحال می‌شویم.

شما و برادرتان همیشه نشان دادید که روشنفکر هستید و اصلا این که اوج می‌تواند از محمدحسین مهدویان تا سیروس مقدم و … با همه طیفی کار کند یعنی گفتمان اعتدالی دارد.

گفتمان ما انقلابی است. اما جناح‌ها با رفتارهایشان این وضعیت را دسته‌بندی کردند؛ همه چیز را خراب کردند، جامعه دوقطبی شده.


منبع: عصرایران

ایرانِ زمان احمدی‌نژاد برای ما ترسناک بود

به گزارش ایسنا، این اظهار نظر شخصی دو گردشگر جوان فرانسوی درباره فضای ایران است که همزمان با روزهای پر شور انتخابات ریاست جمهوری، به ایران سفری داشتند و اصفهان، کاشان، شیراز و تهران را دیدند.

«ژان» یک جوان تقریبا ۳۰ ساله است که همراه دوستش به ایران آمده و می‌گوید: ما اخبار ایران را همیشه دنبال می‌کردیم و علاقمند بودیم این کشور را از نزدیک ببینیم. چهار سال است که ما غربی‌ها فکر می‌کنیم ایران بازتر و آزادتر شده، احساس‌مان این بود که دوره احمدی‌نژاد ترسناک بوده و فکر می‌کنیم دولت جدید ایران می‌خواهد آن ذهنیت را پاک کند. ما شاهدیم این اتفاق افتاده، برای همین فرانسوی‌های بیشتری به ایران می‌آیند.

وی اضافه می‌کند: دو کشور ایران و فرانسه نیز از لحاظ اقتصادی و تجاری علاقمندی زیادی برای مبادله دارند. فرانسوی‌ها از قدیم به ایران علاقه‌ داشتند و این چهار سال هم گردشگران زیادی از فرانسه برای دیدن ایران آمده‌اند.«پی‌یر» نیز با تایید این صحبت‌ها می‌گوید: وقتی دوستانم فهمیدند ما می‌خواهیم به ایران سفر کنیم، با نگرانی مدام سوال می‌کردند چرا ایران؟ آیا احساس ناامنی نمی‌کنید!؟ ولی وقتی ما به اینجا آمدیم با مردمی مهمان‌نواز مواجه شدیم که در گذشته هیچ تصوری از آنها نداشتیم.

او نیز معتقد است که سیاست‌های این دولت، ایران را کشوری آزاد معرفی کرده، برای همین گردشگران برای سفر به ایران علاقمند شده‌اند.«ژان» ادامه می‌دهد: در هر حال ما می‌خواستیم فرهنگ و تاریخ این کشور را از نزدیک ببینیم. البته هنوز سراسر ایران را ندیده‌ایم، فقط به شهرهایی رفته‌ایم که معمولا گردشگران خارجی زیادی به آنها سفر می‌کنند و با مردم این شهرها گفت‌وگو داشته‌ایم، آنطور که آنها می‌گویند؛ چهار سال است که در این شهرها، تعداد گردشگران بیشتر شده و این برای کار و حرفه‌شان خوب بوده و اگر این روند ادامه داشته باشد، حتما اوضاع بهتر از این خواهد شد و روابط بین‌الملل ایران با سایر کشورها هم گسترش پیدا می‌کند و  فرهنگ این کشور نه تنها حفظ می‌شود، بلکه به کشورهای دیگر انتقال داده خواهد شد.

این گردشگر فرانسوی می‌گوید: ما طی چهار سال گذشته خبرهای بهتری از ایران شنیده‌ایم و فکر می‌کنیم اتفاقات خوبی در این کشور رخ داده، هرچند ظاهرا مردم با برخی مشکلات اقتصادی و بیکاری دست به گریبان‌اند، اما چون ما در ایران زندگی نمی‌کنیم نمی‌توانیم درباره اوضاع این کشور قضاوتی داشته باشیم، فقط درباره آن بخشی که از نزدیک لمس کرده‌ایم، صحبت می‌کنیم.


منبع: بهارنیوز

چرا در سینما نقش منفی فراموش شد؟!

صفایی‌پور که امروزه به قول خودش خانه نشین شده است، روزگاری با بازی در «قهرمانان»، «مردی در آتش»، «انفجار»، «شکار در شب»، «کانی مانگا»، «پلاک»، «حادثه در کندوان»، «خط آتش»، «ضربه آخر»، «صلیب طلایی»، «پوتین»،« سینه سرخ»، «سحرگاه پیروزی»، «چشم عقاب»، «شاهرگ»،« تهاجم»،« پاتک»، «جهنم سبز»، «پرچم‌های قلعه کاوه» و بسیاری دیگر در سالن های سینما مطرح بود.

این بازیگر در گفت‌وگویی با ایسنا، درباره فعالیت‌های این روزهایش می‌گوید: در حال حاضر وقتم را به ورزش می‌گذرانم. کاری هم که خوب باشد پیشنهاد نشده است و ترجیح داده‌ام بیکار باشم تا کارهای ضعیف را قبول کنم. به هر حال من حدود ۶۰ فیلم سینمایی در کارنامه‌ام دارم. ژانر من ژانر حادثه‌ای و اکشن است. در سینما فعالیت کردم و حدود ۱۴ فیلم هم در حوزه دفاع مقدس مثل «پاتک»، «پلاک» و… را در کارنامه‌ام دارم. اکثر هنرپیشه‌های قدیمی سابقه ورزشی درخشان داشتند. من هم قهرمان کشتی دبیرستان‌های تهران بودم. دان ۵ ،کشتی کج و کارت مربی‌گری کشتی کج دارم و در حال حاضر هم می‌گذرانیم!

این بازیگر درباره همکاری‌اش با تلویزیون نیز اظهار می‌کند: در تلویزیون نیز در چندین سریال ایفای نقش کردم. گفته بودند که من در تلویزیون کار نمی‌کنم، در حالی که این گونه نیست و اگر کاری باشد و پیشنهادی شود آن را رد نمی‌کنم. در مدت ۳۸ سال گذشته سریال‌هایی همچون «سیمرغ»، «خانه در آتش»، «عشق سال‌های جنگ» و «چهل سرباز» را بازی کردم. بنابراین اگر کار خوبی پیشنهاد شود و آدم احساس کند که از توانایی‌های او استفاده می‌شود دریغ نمی‌کنم و فعالیت می‌کنم.

او در ادامه می‌گوید: متأسفانه در حال حاضر نوع ژانر فیلم‌ها عوض شده است. نمی‌توانم بگویم به من بی‌مهری شده است اما الان ژانر فیلم‌ها کمدی و طنز شده است. البته اکثر فیلم‌ها هم طنز هستند. بنابراین در این سینما من نمی‌توانم فعالیتی داشته باشم چرا که هیچ نقشی برای من نیست، ولی در دنیا متداول است که برای ذائقه‌های مختلف، برای بیننده‌های مختلف در همه نوع ژانری از جمله اکشن، فیلم می‌سازند.

صفایی‌پور سپس درباره اینکه آیا فقط به ژانر اکشن علاقه دارد و دوست ندارد در ژانرهای دیگر فعالیت کند، اظهار می‌کند: فقط ژانر اکشن را دوست ندارم اما کارهایی که به قول معروف جان‌دار باشد هیچ‌گاه به من پیشنهاد نشده است. کارهای سطحی و یک روزه و دو روزه بوده است که ترجیح می‌دهم فعالیت نداشته باشم چرا که دوستان دیگر تجربه کردند و نقش‌های کوچک جواب نداد.

این بازیگر در ادامه درباره کاراکترهایی که ایفا کرده است و به عنوان بدمن سینمای ایران مطرح بوده است، یادآور شد: اکثر نقش‌های منفی را ایفا کرده‌ام. نکته‌ای که وجود دارد این است که بازی کردن در نقش‌های منفی بسیار سخت است، نه تنها در ایران بلکه در همه جای دنیا این گونه است. به هرحال اینجا به نقش منفی بها نمی‌دهند در صورتی که بار اصلی فیلم بر روی دوش نقش منفی است. یعنی من آنقدر باید خوب بازی کنم که نقش مقابلم دیده شود و متأسفانه این مسائل وجود دارد.



رضا صفایی‌پور و همسرش در جشن تولد پیشکسوتان هنرمند



او در پاسخ به اینکه آیا علاقمند به  بازی در ژانرهای‌ دیگر هستید یا خیر؟ می‌گوید: مسلم است که دوست دارم بازی کنم و اگر پیشنهادی شود، می‌پذیرم اما متأسفانه ژانر سینما عوض شده است و من در طنز حرفی برای گفتن ندارم. از طرفی مخاطب هم متوقع است که در ژانر خودم بازی کنم و اگر کار سطحی و جزئی را در ژانر دیگر ایفا کنم، مخاطبان بلافاصله واکنش نشان می‌دهند. چرا که در حال حاضر کارها به گونه‌ای شده است که وقتی هر بازی داشته باشید مخاطبان واکنش نشان می‌دهند. بنابراین این مسائل هم وجود دارد و من هم به هر حال برای بیننده فعالیت می‌کنم و برای مخاطب احترام قائل هستم و احترام آن‌ها واجب است چرا که این مخاطبان هستند که آثار من را ماندگار می‌کنند. بنابراین باید کارهایی انجام دهیم که در شأن مخاطب باشد.

صفایی‌پور سپس یادآور می‌شود: آدم توقع دارد روز به روز ترقی کند. زمانی که شما چند کار خوب انجام می‌دهید اما در ادامه کارهای ضعیف‌تری ایفا می‌کنید، این بازگشت به عقب است. ترجیحا دوست ندارم با کارهای ضعیف خودم را نشان دهم، بگذارید مردم با همان خاطره ۶۰ فیلم ما را یاد کنند.

این بازیگر پیشکسوت در ادامه با ابراز تأسف از اینکه مسئله پول و بازیگری این روزها نخ نما شده است، اظهار می‌کند: متأسفانه سینما به گونه‌ای شده است که هر کسی که از راه می‌رسد بازیگر می‌شود. سینما نباید این گونه باشد. در گذشته یک بازیگر را کشف می‌کردند اما الان هر کسی از راه می‌رسد بازیگر می‌شود.

او در بخش پایانی گفت‌وگوی خود درباره اینکه اگر به گذشته برگردد دوباره حرفه بازیگری را انتخاب می‌کند، اظهار می‌کند: اگر به گذشته برگردم ادامه تحصیل می‌دادم و یک پزشک خوب می‌شدم چرا که این گونه احساس می‌کردم از توانایی‌های ما استفاده می‌شود. در حالی که به خاطر فعالیت بیش از ۴۰ ساله‌ام آن چیزی که انتظار داشتم نشده است و این تفکرم نسبت به گذشته خیلی فرق کرده است، من آنقدر کار در پرونده کاری‌ام دارم که از نسل جدید متوقع کارهای خوب باشم.

رضا صفایی‌پور سپس درباره‌ی سینمای امروز ایران می‌گوید: امروزه پول حرف اول و آخر را در صنعت سینمای ایران می زند. یک بازیگر در سه ماه ممکن است بخاطر پول در ۴ فیلم بازی کند. در زمان ما بازیگری بیشتر یک عشق بود و پول قابل توجهی به بازیگران پرداخت نمی‌شد، سینمای امروز به مونوپلی تبدیل شده برای یک عده خاص که صاحب پول هستند.


منبع: بهارنیوز

افتتاحیه ۴۲ میلیون دلاری در انتظار بیگانه

فیلم «کاوننت» (Covenant) با بازی مایکل فاسبندر و کاترین واترستون از دیروز (۱۹ مه)، توسط استودیوی «فاکس قرن بیستم» در بیش از ۳۶۰۰ سالن سینما در سراسر امریکای شمالی روی پرده رفته است. پیش‌بینی می‌شود جدیدترین ساخته کارگردان کهنه‌کار هالیوود با ۴۲ میلیون دلار فروش افتتاحیه، به راحتی رکورد پرفروش‌ترین فیلم گیشه آخر هفته را به نام خود ثبت کند.
 




به گزارش «ورایتی»،  فیلم ابرقهرمانی «نگهبانان کهکشان ۲» که در دو هفته گذشته رکورددار فروش گیشه آخر هفته بوده است، به احتمال فراوان با نمایش در ۴۳۴۷ سالن سینما و ۳۲ میلیون دلار فروش آخر هفته موفق خواهد شد رده دوم جدول پرفروش‌ها را به خود اختصاص دهد. کل فروش داخلی جدیدترین محصول مشترک استودیوهای «دیزنی» و «مارول» بعد از نزدیک به سه هفته اکران در سینماهای امریکای شمالی به مرز ۳۰۰ میلیون دلار نزدیک شده است.

طبق پیش‌بینی کارشناسان گیشه، جدیدترین دنباله فیلم «بیگانه» در سه روز نخست افتتاحیه خود در گیشه امریکای شمالی، بین ۴۰ تا ۴۵ میلیون دلار خواهد فروخت. این فیلم ۹۷ میلیون دلاری که با درجه‌بندی R (قابل نمایش برای افراد بالای ۱۶ سال) روانه پرده سینماها شده است، موفق شد در روز پیش‌نمایش خود (پنج‌شنبه) به فروشی برابر با ۴٫۲ میلیون دلار دست پیدا کند.

داستان فیلم یک دهه بعد از وقایع فیلم «پرومتئوس» رخ می‌دهد و روایتگر ماجرای خدمه سفینه‌ای‌ به نام «کاوننت» است که بر سیاره‌ای ناشناس فرود می‌آیند؛ جایی‌که در ظاهر بهشتی گمشده می‌نماید اما ناگهان، حمله بیگانگانی هولناک تصورات خدمه سفینه را از این رو به آن رو می‌کند.

در صورتی که پیش‌بینی کارشناسان گیشه درست از آب دربیاید، میزان فروش افتتاحیه دنباله جدید «بیگانه» در مقایسه با «پرومتئوس»، حدود ۱۸ درصد کم‌تر خواهد بود. ساخته قبلی اسکات در سه روز نخست افتتاحیه خود در گیشه امریکا بیش از ۵۱ میلیون دلار فروخت و در نهایت، با ۱۲۶ میلیون دلار فروش داخلی از پرده سینماها پایین آمد. هر سه فیلم «بیگانه» (۱۹۷۹)، «پرومتئوس» (۲۰۱۲) و «کاوننت» توسط خود اسکات در مقام کارگردان مقابل دوربین رفته است.

بیش‌تر منتقدان هم تا اینجا، حمایت خود را از جدیدترین ساخته کارگردان کهنه‌کار ابراز کرده‌اند از جمله پیتر دبروج منتقد «ورایتی» که درباره این فیلم می‌نویسد: دنباله جدید «بیگانه» هر چه هم که نباشد، دست‌کم برای اسکات و این مجموعه سینمایی بازگشتی به فرم محسوب می‌شود. دبروج در ادامه نقد خود، فیلم ۱۲۳ دقیقه‌ای «کاوننت» را یک فیلم ترسناک به معنای واقعی درجه R توصیف کرده است.


منبع: بهارنیوز

تام هاردی دوباره ابرقهرمان می‌شود

 کمپانی سونی با روبن فلیشر برای ساخت فیلم ونوم (venom) قرارداد امضا کرد. به گفته‌ی مدیران کمپانی سونی، تا کنون چند جلسه با فلیشر برای ساخت این فیلم ابر قهرمانی برگزار شده و بعد از رسیدن به توافق برای ساخت، مراحل بعدی از جمله انتخاب بازیگر با سرعت بیشتری پیش می‌رود. تام هاردی گزینه‌ی اول کارگردان و همچنین مورد تایید کمپانی سونی است. این بازیگر انگلیسی نامزد جایزه‌ی اسکار، که شاید شهرتش را مدیون فیلم تلقین (Inception) ساخته‌ی کریستوفر نولان است، هم‌اکنون نسخه‌ی آخر مرد عنکبوتی را در انتظار اکران دارد.به عقیده‌ی مدیران سونی، فلیشر در زامبی‌لند نشان داد که می‌تواند دنیای تاریک و فانتزی را به خوبی کنار هم قرار دهد. اما تام هاردی، که خودش از طرفداران کتاب‌های مصور است، در فیلم شوالیه‌ی تاریکی بر‌می‌خیزد، نقش یک ابرقهرمان را باورپذیر و مطابق انتظار طرفداران بازی کرد.اسکات روزنبرگ و جف پینکنر، دو فیلم‌نامه‌نویس آثار فانتزی و ابرقهرمانی جومانجی و برج تاریک، نوشتن فیلم‌نامه‌ی ونوم را به عهده دارند.عوامل سازنده به جز تام هاردی، از دیگر بازیگران اسمی به میان نیاوردند و تاریخ اکران فیلم را در ماه اکتبر ۲۰۱۸ تخمین زدند.


منبع: بهارنیوز

بازیگر نقش «ون گوگ» انتخاب شد

به گزارش ایسنا به نقل از اسکرین، «ویلم دفو» بازیگر آمریکایی برای بازی در نقش «ونسان ون‌گوگ» نقاش معروف پساامپرسیونیسم در فیلمی با عنوان «در دروازه ابدیت» معرفی شد که کارگردانی آن را «جولین شنابل» بر عهده خواهد داشت.فیلم «در دروازه ابدیت» به دوران زندگی این نقاش جریان‌ساز در فرانسه می‌پردازد که فیلمنامه آن نیز به قلم «جولین شنابل» و «ژان-کلود کریر» نوشته شده و قرار است در لوکیشن‌هایی در کشور فرانسه مقابل دوربین برود.

«جولین شنابل» کارگردان این فیلم توضیح داد: این فیلم درباره نقاشی و و یک نقاش و رابطه او با ابدیت است. این فیلم از زبان یک نقاش نقل می‌شود و در آن تلاش کردم لحظاتی مهم از زندگی «ون‌گوگ» را بیارم، البته این یک فیلم زندگی‌نامه رسمی نیست و نسخه شخصی من از زندگی اوست که امیدوارم شما  را به این نقاش بزرگ نزدیک‌تر کند.«ویلم دفو» که برای بازی در نقش «ون گوگ» انتخاب شده است تاکنون دو بار برای فیلم‌های «جوخه» (۱۹۸۶) و «سایه خون‌آشام» (۲۰۰۰) نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شده است و هم‌اکنون برای نمایش فیلم جدیدش «پروژه فلوریدا» که در پخش “دو هفته کارگردانان” جشنواره کن پذیرفته شده در فرانسه به سر می‌برد.

«ونسان ون‌گوگ» نقاش نامدار هلندی اگرچه در زمان حیاتش در گمنامی کامل به‌سر برد، اما اکنون به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان پست‌امپرسیونیست شناخته می‌شود. او در ۳۰ مارس ۱۸۵۳ در زاندرت در ایالت برابانت هلند نزدیک مرز بلژیک به دنیا آمد. «ون‌گوگ» فعالیت هنری خود را به‌عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷ سالگی آغاز کرد.برخی از مشهورترین کارهای او در دو سال پایانی عمرش خلق شدند، وی فقط در دوماه پایانی عمرش، ۹۰ نقاشی از خود باقی گذاشت. خالق «شب‌های پرستاره» و «گل‌های آفتابگردان»،«در میان کشتزارها»، «گلوله‌ای به سینه‌ خود شلیک کرد» و «روز بعد» در ۲۹ جولای ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی درگذشت.


منبع: بهارنیوز

رحمانیان: عشق را می فهمم اما نه به اندازه سیمین دانشور

: محمد رحمانیان برای اهل تئاتر نامی آشناست.قریب به ۳۵ سال است که دل به هنر ششم سپرده و در این سال‌ها هرچه از هنر بوده، به چشم دیده است.روزگاری آنچنان نورصحنه‌ برکارهایش تابیده که لختی فرصت فراغت نداشته و زمانی آنچنان جبر روزگار از صحنه دور نگهش داشته که مجبور به ترک وطن شده است.برای گفت‌وگو خوش‌رو است، با طمانینه به حرف‌ها گوش می‌دهد، در نقدها صبوری می‌کند و بعد که مطمئن شد کلام طرف مقابل تمام شده است، لب به سخن می‌گشاید.از خودش که می‌گوید آنچنان بی‌تکلف حرف می‌زند که ناخواسته مطمئن می‌شوید تکلیف این آدم با خودش،کارش و زندگی‌اش معلوم است. می‌گوید اگر لازم باشد، همین فردا دوباره کارش را از صفر آغاز می‌کند و شاید برای همین است که انقدر به جوانان و شور وذوق‌شان برای شروع امیدوار است.اوکارگردان و نمایشنامه‌نویسی است که تمام دنیایش خلاصه می‌شود در اجرا؛حتی‌دنیای پر رمز و راز نویسندگی‌اش. با محمد رحمانیان گفت‌وگو کرده‌ایم که حاصلش را در ادامه می‌خوانید.

هر كس حق دارد آن‌گونه كه دوست دارد بنويسد
آقای رحمانیان، کارهای شما نشان داده که شما علاقه زیادی به روایات و شخصیت‌های مذهبی در قالب امروزی دارید. با اینکه این موضوع همیشه برای‌تان هزینه داشته است، این علاقه از کجا می‌آید؟

یکی از علایق من پرداختن به اسطوره‌های مذهبی است که در اصل تلفیق شخصیت‌های مذهبی با تاریخ اسطوره هاست. اگر شخصیت مذهبی‌ای باشد که وجه تاریخی نداشته باشد، ترجیح می‌دهم درموردش ننویسم و اگر شخصیت مذهبی تاریخی‌ای داشته باشیم که وجه اسطوره‌ای نداشته باشد –دست‌کم شامل اسطوره‌های ما ایرانیان نشود- هرگز در موردش نمی‌نویسم؛ یعنی این سه فاکتور باید در آن شخصیت جریان داشته باشد. بنابراین همواره شخصیت‌هایی را انتخاب می‌کنم که دست‌کم این سه جنبه را دارند. نخست اینکه از نظر اسطوره‌ای برای ما ایرانیان جذابند.

دوم اینکه از نظر تاریخی حرفی برای گفتن دارند و سوم اینکه می‌توان رویکردی متفاوت با آنچه همیشه انجام شده است، ارائه داد. بیشتر نمایشنامه‌هایی که من نوشتم، در مورد زنان صدر اسلام است؛ یعنی حضرت خدیجه(س)، حضرت ام‌البنین(س) وحضرت فاطمه(س). اینان زنانی هستند که در جامعه خودشان به شدت کنشگرند و به عنوان یک فعال اجتماعی حرکت می‌کنند. گاهی در هر مساله‌‌ای حتی از مردان جلوترند. برخورد می‌کنند، دعوا می‌کنند، می‌ایستند، تبعید می‌شوند و حضور فعالی دارندو تاریخ‌نویسانی مثل سید جعفر شهیدی نیز در مورد آن‌ها نوشته‌اند.

همه این‌ها دلایل پرداختن من به این داستان‌ها هستند. به‌علاوه من این نمایشنامه‌ها‌ را برای مادرم می‌نویسم و خیلی خوشحال می‌شوم که مخاطب عمومی‌تری داشته باشد اما قصد اصلی‌ام نوشتن نمایشنامه برای مادرم بود.

شما نمایش« نام تمام مادران … » را با هشت زن در قصه پیش می‌برید. نخست اینکه این هشت شخصیت به چه منظوری انتخاب شده‌اند تا پیام ذهنی شما را به ما برسانند؟

دلیل آن هشت نامی است که در صدر اسلام برای حضرت فاطمه(س) گفته شده‌اند. در هر کدام از این اسم‌ها یک خصوصیت حضرت فاطمه(س) توضیح داده می‌شود. امام جعفر صادق(ع) در یک روایت، هشت اسم و هشت صفت برای جده خودشان نام می‌برند؛ راضیه، مرضیه ، مبارکه و پنج اسم دیگر. قرار بود اسامی شخصیت‌های نمایش این‌ها باشند ولی متاسفانه نشد. از هشت قصه و شخصیت مختلف استفاده کردم تا بخشی از زندگی حضرت فاطمه(س) را روایت کنم.

به‌عنوان مثال جریان باغ فدک در یکی از داستان‌ها روایت شده یا داستان خطبه معروف حضرت فاطمه(س) در داستان دیگری روایت شده است. کسانی که اصل این داستان‌ها را بدانند، ارتباط بهتری با داستان برقرار می‌کنند اما داستان را به گونه‌ای نوشتم که کسانی که این بخش از تاریخ صدر اسلام را نمی‌دانند نیز، در درک و فهم نمایش با مشکل مواجه نشوند.

در خصوص این نمایش گفته‌اید که می‌خواستم در مورد حس مادرانه زنانی بنویسم که فرزندی نداشتند ولی حس مادری داشتند. از این گفتمان در ادبیات، نمونه‌ بزرگی مانند کتاب اوریانا فالاچی داریم اما در ادبیات، سینما یا نمایش ایران کمتر به این موضوع پرداخته شده است. این فکر از کجا در ذهن شما خطور کرد؟

این را بگویم که من هیچ وقت آغاز کننده نبوده‌ام.چیزی که در این کار خیلی مهم است، رابطه زن با جنین است. این چیزی است که برای من خیلی روشن است و می‌دانستم می‌خواهم راجع به این موضوع بنویسم؛ طفلی که به دنیا نیامده است یا به دنیا نمی‌آید یا به دنیا می‌آید و از دست می‌رود یا گم می‌شود. من خیلی دوست داشتم در مورد این بنویسم. نمی‌دانم چقدر موفق بودم اما تلاش کردم حس جاری در کل صحنه را این‌گونه ایجاد کنم؛ یعنی ارتباط مادر با فرزند. منظورم از فرزند به معنای واقعی کلمه ارتباط مادر با جنین دختر است که قبول دارم در این مورد کمتر نوشته شده است.

در هر نمایشنامه‌ای و هر اثری از بس که به آن فکر می‌کنید، در واقع به نقطه‌ای می‌رسید که انگیزه‌های اصلی را فراموش می‌کنید. فقط می‌دانی چنین چیزی هست و باید در مورد آن بنویسی. در مورد فیلم سینمایی، چیزی حدود ۱۰ سال طول کشید تا به آنچه که در نهایت قرار بود برسم، رسیدم یا در مورد نمایشنامه «فنز» چیزی حدود ۶ تا هفت سال طول کشید تا سرانجام شکل گرفت. هیچ‌وقت نمی‌دانم از کجا می‌آید چون انگیزه شروع را فراموش می‌کنم. فقط یادم هست در مورد «فنز» خواستم نمایشنامه‌ای در مورد تعصب و هواداری کورکورانه بنویسم؛ هواداری توام با تعصب و نتیجه‌اش شد «فنز». می‌خواستم نمایشنامه‌ای در مورد مادران و رابطه مادر با جنین بنویسم و نتیجه‌ آن نیز این کار شد.

من قبل از این داستان عاشقانه نوشته بودم. اما این نوع عشق، موضوعی شخصی است. بله من یک مرد هستم و بدون شک نمی‌توانم ظرایف مادرانه را مانند زنان درک کنم؛ مانند آنچه سیمین دانشور درک می‌کند. اما به عنوان یک انسان می‌توانم به این موضوع فکر کنم که فارغ از جنسیت، بدانم چقدر این رابطه، متعالی است و چقدر حیف که تاکنون در مورد آن چیزی نوشته نشده است.

الان که این کار نوشته شده و در مرحله اجراست،آیا آن حسی که موقع نوشتن داشتید را می‌تواند به شما انتقال دهد؟

مدت‌هاست که زمان نوشتن، از نوشته جدا می‌شوم. یعنی حتی توضیح صحنه‌هایی که خودم نوشتم را در اجرا رعایت نمی‌کنم. زمان اجرای کار، دیگر نوشتن تمام شده است و فقط به فکر اجرا هستم. قرار بود کارگردان شوم. در اصل نویسندگی را به این دلیل انتخاب کردم که دلم می‌خواست متنی باشد که روی آن کار کنم. همواره به نوشتن و به نمایشنامه‌نویسی به عنوان ابزاری برای کارگردانی نگاه می‌کردم. بنابراین دیدگاه من با دیدگاه چرمشیر یا امجد یا غلامحسین ساعدی که برای‌شان ارزش خود نمایشنامه و متن مهم است، متفاوت است. در سخت‌ترین نمایشنامه‌هایی که نوشتم -مانند نمایشنامه امیر- فقط فکر می‌کردم که چطور می‌توان این را اجرا کرد. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که من با یک اثر ادبی مواجه هستم. در واقع نمایشنامه‌نویسی آن حسی را که به عنوان مثال برای امجد یا برای چرمشیر دارد-کسانی که در اصل به صورت ذاتی نمایشنامه‌نویس هستند- برای من ندارد. من بالفطره نمایشنامه‌نویس نیستم. آدمی هستم که می‌خواستم کارگردانی کنم و مجبور شدم یک چیزهایی بنویسم.

بنابراین خودم را به آن معنا نمایشنامه‌نویس نمی‌دانم.اگر اکنون این را نمی‌پرسیدید، هیچ‌وقت به آن فکر نمی‌کردم که آیا چیزی که اجرا کردم، همان بود که نوشته بودم؟ نمی‌دانم که می‌توانست بهتر یا بدتر شود یا اینکه یک کارگردان دیگر می‌توانست کار بهتری روی این متن انجام دهد. اما با وجود اینکه سالن نیز خیلی مناسب این کار نبود، آن شاعرانه‌ای که من در رابطه مادر و جنین می‌دیدم، اجرا شد. در نهایت از مجموع کار به خصوص از کار بازیگرانم راضی هستم.

می‌گویید که اجرا برای‌تان مهم‌تر از متن است. پس چطور شد رفتید سراغ «مجلس ضربت زدن» و متن آقای بیضایی که این‌قدر روی واو به واو واژگان حساس است؟

آقای بیضایی یک بار نمایش«مجلس ضربت زدن» را تمرین کرده بود ولی شرایط آن روز ایران در واقع برای پذیرش اجرای آقای بیضایی مناسب نبود. ایشان حدود چهار ماه در طبقه هفتم تالار وحدت روی این متن کار کردند.

درست به دلیل حساسیت بیضایی به متن‌هایش، ‌کارهایش را عاشقانه دوست دارم و علاقه‌مندم که تمامی کارهایش را روی صحنه ببرم. این نمایشنامه‌ها در اجرا، تازه خودشان را نشان می‌دهند. علاوه بر ارزش‌های ادبی فراوانی که دارند، هنگام اجرا این امکان را به مخاطب می‌دهند که چندگانگی آن اثر را پذیرا شوند. بنابراین فکر می‌کنم که چقدر خوب می‌شود آثار بیضایی روی زمین نمانند. من یک کارگردان بسیار متوسط هستم. ای‌کاش کارگردان‌های خوب بیایند و آثار بیضایی را اجرا کنند؛ حتی قسمت‌های سفید نمایشنامه‌های بیضایی با شما حرف می‌زند. به شما دستورالعمل می‌دهد که چه کار کنید، به چه سمتی بروید و چطور حرکت کنید. بیضایی مثل چخوف خیلی کم توضیح صحنه می‌نویسد. در حقیقت بسیار محدود و کم می‌نویسد. اما در همان محدودیت و توضیحات کم، جهان خودش را برای ما آشکار می‌کند. من آرزو دارم که یکی دوتا از کارهای آقای بیضایی را روی صحنه ببرم. از نمایشنامه‌ها، اجرای نمایشنامه «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» جزو آرزوهای من است و از فیلمنامه‌ها، دوست دارم «روز واقعه» و «آینه‌های روبه‌رو» را اجرا کنم.

هر كس حق دارد آن‌گونه كه دوست دارد بنويسد

گویا آقای بیضایی در ابتدا به اجرای«مجلس ضربت زدن» تمایل نداشتند. چطور راضی شدند؟

تمایل داشتند ولی یک شرط بسیار مهم و اساسی گذاشتند و آن اینکه هیچ بخشی از این نمایش حذف و کوتاه نشود؛ به‌خصوص مسائلی که در قسمت معاصر داستان اتفاق می‌افتاد. شرط بزرگ من با مرکز هنرهای نمایشی نیز همین بود که من اجازه ندارم بر اساس دستور آقای بیضایی، حتی کوچک‌ترین تغییری در نمایش انجام دهم و ما نیز خوشبختانه در سی‌وچند شبی که این نمایش را اجرا کردیم، به درخواست آقای بیضایی احترام گذاشتیم و اگر غیر از این بود، من این نمایش را اجرا نمی‌کردم. حتی اگر یک جمله یا نقطه را می‌خواستند از متن اصلی کم کنند، من انصراف می‌دادم. خوشبختانه این اتفاق افتاد و نمایش اجرا شد. کیهان همیشه می‌نویسد. البته این بار در واقع حرف بدی نزد؛ اعلام کرد که رحمانیان و بیضایی هر دو بی‌سوادند که ما نیز حاضریم این حرف را بپذیریم به شرطی که دیگر کاری به کارمان نداشته باشند.

گفته‌اید که یکی از علایق‌تان وارد کردن سینما در تئاتر است. این علاقه از کجا می‌آید؟

به دلیل اینکه هر دو از یک خاستگاه آمده‌اند. سینما به ظاهر هنر جدیدی به نظر می‌رسد اما به هر حال خاستگاه تئاتری خودش را همواره حفظ کرده است. سینما از دل تئاتر می‌آید. از شیوه روایت‌گری گرفته تا امکانات اپتیکالی که به سینما اضافه شد و در تئاتر به ظاهر نبود ولی در واقع در تئاتر وجود دارد. به خصوص در تئاتر آیینی، ما تمام شگردهایی که در سینما می‌بینیم، در این نوع از تئاتر موجود است. شبیه‌خوانی چیزهای زیادی به سینما داده است و همچنین سیاه‌بازی نیز این گونه بوده است. بنابراین بازهم می‌گویم که من چیزی را شروع نکردم. من تجربیاتی که دیگران در سال‌های گذشته – چه ایرانی و چه خارجی- داشتند، کنار یکدیگر قرار دادم و به امکانی برای تئاتر رسیدم.

کمی از کار دور شویم. چه چیزی شما را دل‌زده کرد که از کشور رفتید؟

دل‌زده نشده بودم بلکه بیکار شده بودم. از صبح که بیدار می‌شدیم، می‌دیدیم کاری نداریم که انجام دهیم. نه می‌توانستم تئاتر کار کنم، نه می‌توانستم تدریس کنم، هیچ هیچ. شرایطی به‌وجود آمد که ما مجبور به رفتن شدیم. اما آنجا نیز کلاس‌ها را از صفر شروع کردیم. نمی‌دانم که تا به حال تجربه مهاجرت داشتید یا نه؟ حتی از شهری به شهر دیگر رفتن نیز سخت است چه برسد به از کشوری به کشور دیگر مهاجرت کردن. من اولین کاری که کردم این بود که کلاس‌هایم را برگزار کردم و شاگرد پرورش دادم. با همان شاگردان، نمایش کار کردم و فیلم ساختم. چون امکان فیلمسازی در آنجا آسان است و مجوز نمی‌خواهد. مجوز فقط برای زمانی است که راه‌بندان ایجاد کنی یا مسائلی از این قبیل. در غیر این‌صورت برای ساختن فیلم به هیچ مجوزی نیاز نداری.

هزینه ساخت فیلم‌تان را چطور تهیه کردید؟

وام بانکی گرفتیم و به سرعت نیز این وام را به ما دادند. به هر حال آنجا بیکار نبودم و سعی کردم دوباره از صفر شروع کنم. همین فردا نیز مجبور شوم، دوباره از صفر شروع می‌کنم.

چه شد که به این نقطه رسیدید که برگردید؟

سال ۹۲ بعد از انتخاب آقای روحانی، به من خبر دادند که دیگر ممنوع‌الکار نیستم. از آن مهم‌تر مهتاب ممنوع‌الکار نبود و ما توانستیم شهریور ۹۲ نمایش «ترانه‌های قدیمی» را روی صحنه ببریم. سپس امکان فیلمسازی برای من و امکان بازیگری برای مهتاب به‌وجود آمد. دوباره کلاس‌ها را برگزار کردیم ولی این بار نه در دانشگاه‌ها و نه در موسسه‌های خصوصی بلکه خودمان به‌طور شخصی کلاس برگزار کردیم. واقعیت این است که اگر دولت آقای روحانی روی کار نمی‌آمد، من همچنان ممنوع‌الکار بودم و برنمی‌گشتم.

کمی در مورد «سینما نیمکت» حرف بزنیم. اینکه این فیلم در جشنواره فجر پذیرفته نشد، شما را ناراحت نکرد؟

چرا ناراحت شدم، نه به خاطر خودم بلکه به خاطر عواملی که کار خودشان را به بهترین وجه انجام ‌داده بودند. من از هر فرصتی و تریبونی استفاده یا سوء‌استفاده می‌کنم تا این نکته را در مورد دولت آقای روحانی که فضای فرهنگی خوبی را راه‌اندازی کرد، بگویم که در این دولت حتی یک نمایش نیز در این دوره چهارساله توقیف نشد. ممکن است برای نمایشی مشکلی یکی دو روزه ایجاد شده باشد که آن نیز با گفت‌وگو حل شده است اما هیچ نمایشی توقیف نشد. بنابراین من در تئاتر به دولت آقای روحانی و مدیران آقای روحانی نمره قبولی می‌دهم اما در سینما این نمره را نمی‌توانم بدهم. به عناون مثال کیانوش عیاری را از سینما به دلایل مختلف حذف کرده‌اند. این برای یک دولت فرهنگی که رییس‌جمهورش دکتری فرهنگی دارد و نه دکتری سیاسی، کارنامه قابل قبولی نیست.

راجع به کلاس‌های‌تان توضیح می‌دهید؟

کلاسی که در دانشگاه آزاد برگزار می‌کردم، کلاس کارگردانی بود که مجبور بودم تعطیلش کنم؛ چون بچه‌ها پیش‌زمینه کارگردانی نداشتند و دیدم نمی‌توانم چیزی به آن‌ها یاد بدهم. کارگردانی نیاز به طی مراحلی دارد. غیر از آن، کلاس‌های دیگرم برقرار است. کلاس نمایشنامه‌نویسی و بازیگری دارم و کلاس‌هایی نیز در خارج از کشور برگزار می‌کنم. برگزاری کلاس اتفاق خوبی است چون وقتی شما کلاس دارید، مجبورید که اطلاعات خود را بروز و مطالعه کنید. به‌خصوص در کلاس نمایشنامه‌نویسی این‌گونه است . شما هملت یا سایر آثار شکسپیر را یک بار می‌خوانید و تمام می‌شود ولی وقتی سر کلاس هستید، نیاز دارید که این آثار را دوباره بخوانید؛ ‌چرا که باید از هر کدام از این‌ها در جای خودش مثال درستی بیاورید. به همین دلیل است که می‌گویم این موضوع توفیق اجباری است.

چون باعث می‌شود دوباره سراغ نمایشنامه‌نویسان قدیمی‌تر بروید و نمایشنامه‌نویسان جدیدتر -چه ایرانی و چه خارجی- را کشف و راجع به آن‌ها اظهارنظر کنید.

زمستان سال گذشته با بچه‌هایی که سه ترم کلاس بازیگری را با من گذرانده بودند، نمایش «سلفی» را اجرا کردم. جذابیتش برای خودم این بود که بچه‌ها از نقطه صفر شروع کرده بودند. تماشاگر نیز این نمایش را با بازی این بچه‌ها می‌بیند و خیلی غر نمی‌زند و تحمل می‌کند. این‌ها اتفاقات خوبی است که در زمینه کلاس‌ها می‌افتد؛چه در کلاس‌های مهتاب نصیرپور و چه در کلاس‌های من. یکی از بهترین ساعات زندگی‌مان همین ساعاتی است که با نسل جوان می‌گذرانیم.

هر كس حق دارد آن‌گونه كه دوست دارد بنويسد

شما در کلاس‌های‌تان با نسلی مواجه می‌شوید که نسل بعد از نسل شماست و فکر و آرمان متفاوتی با شما دارد. این نسل را چگونه می‌بینید؟

آرمان خوب است ولی با آرمان‌گرایی کسی نمایشنامه‌نویس نمی‌شود. باید بخوانند. بچه‌های این نسل، شعر، رمان، ادبیات، داستان کوتاه، تاریخ و جغرافیا کم می‌خوانند. نمایشنامه‌نویسی، یک جهان پیچیده و عجیب و غریب است. وقتی راجع به یک آدمی در کوبا می‌نویسی، باید تاریخ یا گذشته‌اش را بدانی و بتوانی در مورد آینده‌اش صحبت کنی.

واحد پول، پرچم، سرود ملی و غذاهایی که می‌خورند را بدانی. سازوکارهای دفاعی‌شان و خیابانی که در آن زندگی می‌کنند را بشناسی. برای نوشتن نیاز دارید که بخوانید. این نسل ممکن است آرمان‌های‌شان متفاوت باشد اما با آرمان، کسی نمایشنامه‌نویس نمی‌شود. آدم با نوشتن زیاد و خواندن می‌تواند خوب بنویسد.

مانمایشنامه‌نویسانی داریم که نمایشنامه‌نویسی نخوانده‌اند؛ مانند محمد یعقوبی که حقوق خوانده یا حمید امجد که سینما خوانده و یکی از بهترین نمایشنامه‌نویسان ایران است. دکتر ساعدی، پزشکی‌خوانده بودند و آقای بیضایی که هیچ تخصصی نداشتند یعنی دیپلم دارند، آن شاهکارها را خلق می‌کنند. آقای رادی معلمی خواندند و معلم بودند. این‌ها هیچ کدام نمایشنامه‌نویسی نخواندند. در واقع به صورت آکادمیک نخواندند ولی با خواندن نمایشنامه، نمایشنامه‌نویس شدند. نه معلمی داشتند و نه استادی. خودشان این جهان را کشف کردند.

بنابراین پیشنهاد من به بچه‌هایی که می‌آیند سر این کلاس‌ها این است که نمایشنامه بخوانید. تئاتر و فیلم ببینید و بر این اساس حرکت کنید. شما وقتی تئاتر می‌بینید به ساختارهای دراماتیک آن اثر و کلماتی که روی کاغذ بودند و حالا فعل شدند، فکر می‌کنید. اما پیش‌نیاز تمام این‌ها نمایشنامه است. بچه‌ها متاسفانه کم خوانده‌اند اما من امیدوارم که اتفاقات خوبی بیفتد و بچه‌ها بیشتر بخوانند. این نسل به خودش امیدوار است و از آن‌ها نمایشنامه‌نویسان خوبی نیز معرفی شده است. این نسل خودشان دارند حرف اصلی را می‌زنند. آن‌قدر خوب هستند که تماشاگران و مخاطبین خودشان را دارند و نمایش‌های‌شان روی صحنه می‌رود. همیشه که نمی‌توانیم روی ارزش‌های قبل بمانیم.

زبانی که این نسل می‌نویسد، ممکن است با زبانی که بیضایی و چرمشیر می‌نویسند، فرق داشته باشد. خیلی‌ها می‌گویند آن زبان ریشه‌‌دار است و زبان نسل جدید قوام آن نوشته‌ها را ندارد؛ پس نمایشنامه‌های غنی‌ای نیستند.

چرا آن زبان باید رعایت شود؟ هر کس حق دارد آن‌گونه که دوست دارد بنویسد. مگر همه باید شبیه بیضایی بنویسند. بیضایی یک نمونه است. اکبر رادی یک نفر است. هر کس بخواهد از او تقلید کند، می‌شود مقلد رادی. محمد یعقوبی شکل و شمایل نوشتنش، مدل دیگری است و زبان تهران معاصر را در قشر متوسط امتحان می‌کند؛ درست مانند کاری که اصغر فرهادی در سینما می‌کند. بنابراین او زبان خودش را دارد و آدم‌های خودش را می‌نویسد. چرا ما باید از محمد یعقوبی بخواهیم مثل بیضایی بنویسد؟ به نظرم این‌ها مهم نیست. هر کس هر جور که بلد است، باید بنویسد. ولی باید خوب بنویسد. موضوع این است. نمایشنامه باید ساختار داشته باشد و لحظه‌هایی را بیافریند که در کارهای دیگران دیده نشده است. قرار نیست نسلی که می‌آید و نسل‌های بعدتر از این نسل، مانند یکدیگر بنویسند. قرار است هر کس ترجمان روزگار خودش باشد.

اجرای بعدی شما در شیراز است؟

بله ۱۶ تا ۱۹ اردیبهشت در شیراز اجرا داریم و بعد از آن نیز در شهرهای رشت و یزد اجرا خواهیم داشت.

این اجراها تا چه زمانی ادامه دارند؟

فکر می‌کنم در طول سال ۹۶ این اجراها را به صورت پراکنده داشته باشیم. به این بستگی دارد که جمع‌آوری گروه بازیگران و نوازنده‌ها و خواننده‌ ممکن باشد. من دوست دارم این تئاتر را در همه شهرستان‌ها اجرا کنم ولی به دلایل مختلف امکانش نیست.


منبع: برترینها

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (۵۰)

برترین ها – ترجمه از سولماز محمودی:
کیث کیمبل، از وبسایت متاکریتیک هر هفته آخرین اخبار، آپدیت ها، تریلرها و
مطالب مربوط به فیلم های سینمایی که قرار است در طول ماه های آینده روی
پرده سینماهای دنیا بروند را گردآوری و منتشر می کند. متاکریتیک وبسایتی
تجاری است که نقدهای منتقدین در خصوص فیلم های سینمایی، بازی ها، آلبوم های
موسیقی، سریال ها، دی وی دی ها و اخیراً کتاب ها را جمع آوری می نماید.
بنابراین می توانید موثق ترین اخبار در مورد فیلم های مورد علاقه خود و
ستاره هایی که قرار است در این فیلم ها بازی کنند را در اینجا بخوانید.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (3)

مجموعۀ میمون ها، بعد از آشکار کردن ریشه هایش در “ظهور سیارۀ میمون ها” (Rise of the Planet of the Apes) و بررسی مبارزۀ آن برای حفظ صلح در “طلوع سیارۀ میمون ها” (Dawn of the Planet of the Apes)، تابستان امسال با “جنگ برای سیارۀ میمون ها” (War for the Planet of the Apes) باز خواهد گشت تا مبارزۀ سزار را برای بقای گونه های خود در برابر گروهی از انسان ها به رهبری کلنل وودی هارلسون به تصویر بکشد. در این قسمت که در ۱۴ ژوئیه اکران خواهد شد، مت ریوز دوباره کارگردان است و اندی سرکیس و جودی گرییر نقش های خود را به عنوان سزار و کورنلیا از سر می گیرند.
 

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)

 


نگاهی به برخی اکران اولی های کن امسال

اولین نمایش فیلم بحث انگیز وارد شده به بخش مسابقۀ فستیوال کن، “اُکجا” (Okja) به کارگردانی بُنگ جون هو، بدون اشکال پیش نرفت، اما این ترکیب عجیب و غریب افسانۀ ماجراجویی و هجویۀ ضد سرمایه داری نقد های غالباً مثبتی دریافت کرد. این فیلم در ۲۸ ژوئن اکرن خواهد خواهد شد و در آن سیو هون آن در نقش میجا، دختر جوانی که جان خود را برای محافظت از بهترین دوستش-حیوان غول پیکری به نام اُکجا- به خطر می اندازد، نقش آفرینی خواهد کرد. بازیگران مکمل عبارتند از تیلدا سوئینتن، جیک جیلنهال، پل دینو، شرلی هندرسون و جانکارلو اسپوزیتو.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


فیلم برادران کارگردان جاش و بِنی سفدی، “اوقات خوش” (Good Time) با بازی رابرت پتینسون در بخش مسابقۀ فستیوال کن، این هفته اکران می شود.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


“تیغۀ جاودانه” (Blade of the Immortal) صدمین فیلم تاکاشی میکه است. این فیلم که اقتباسی از مجموعه انیمیشن های مانگا ساختۀ هیروکی سامورا است، یک نمایش خشونت آمیز دیگر از این کارگردان بعد از سیزده آدمکش است.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


“مومیایی” (The Mummy) به کارگردانی الکس کرتزمن و با بازی تام کروز، سوفیا بوتلا، آنابل والیس، جیک جانسون، کورتنی بی ونس و راسل کرو اولین فیلم از مجموعه فیلم های هیولایی کمپانی یونیورسال است. در این فیلم که در ۹ ژوئن اکران خواهد شد، کروز در نقش یک مهاجم مقبره ظاهر می شود که شیطان نیرومندی را به شکل شاهزادۀ باستانی (بوتلا) آزاد می کند.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


“نبرد جنسیت ها” (Battle of the Sexes) داستان واقعی مسابقۀ تنیس بین قهرمان برتر، بیلی جین کینگ (اما استون) و بابی ریگز (استیو کارل) را بازگو می کند. این فیلم به کارگردانی والری فاریس و جانتان دیتون در ۲۲ سپتامبر به نمایش در می آید و بازیگران مکمل آن عبارتند از آندریا رایربارو، سارا سیلورمن، بیل پالمن، آلن کامینگ و الیزابت شو.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


در “خانه” (The House)، ویل فرل و ایمی پولر نقش والدینی را بازی می کنند که سرمایۀ ذخیره برای دانشگاه دخترشان را از دست داده اند و حالا تصمیم گرفته اند در زیرزمین خانۀ همسایه (جیسون مانتزوکاس) کازینو باز کنند. این فیلم که در ۳۰ ژوئن به نمایش در خواهد آمد، اولین تجربۀ کارگردانی اندرو جی کاش است که این فیلم را به کمک همکارش برندان اُبرایان نوشته است.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


“قلعۀ شیشه ای” (The Glass Castle) بر اساس خاطرات پر فروش جانت وال، ماجراهای خانواده ای غیر عادی را شرح می دهد، با پدری نا کارآمد (وودی هارلسون) و دختر خانواده (بری لارسون) که خانه را برای ساختن زندگی خودش ترک می کند. این فیلم به کارگردانی دستین کرتون ۱۱ آگوست به سینما ها خواهد آمد و بازیگرانی مانند نائومی واتس، مکس گرینفیلد و سارا اسنوک نیز در آن حضور دارند.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


اولین تجربۀ کارگردانی بازیگر، نویسنده و کارگردان، زوئی لیستر جونز، در نمایش اول در جشنوارۀ ساندنس نقدهای خوبی دریافت کرد. این فیلم داستان آنا (زوئی لیستر جونز) و بِن (آدام پالی) است که برای حفظ زندگیشان یک گروه موسیقی تشکیل می دهند. “گروه کمک” (Band Aid) در ۲ ژوئن اکران می شود و بازیگران دیگر آن فرد آرمیسن در نقش دیو، همسایه و طبل نواز آنها، و هانا سیمون، بروکلین دکر، راوی پاتل و رِتا هستند.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


در اولین کارگردانی فیلم بلند کارگردان موزیک ویدیو، جرمی جاسپر، دنیل مک دانلد در نقش پاتریشیا “کیلا پی” دومبرووسکی، متصدی یک بار در نیو جرزی ظاهر می شود که امیدوار است مهارتش در موسیقی رپ او را به شهرت و ثروت برساند. “پتی کیک $” ($Patti Cake) در اکران جشنوارۀ ساندنس نقد های خوبی دریافت کرد. این فیلم در ۱۸ آگوست به نمایش در خواهد آمد.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


در “دوباره خانه” (Home Again) به نویسندگی و کارگردانی هالی میرز شایر، ریس ویثرسپون نقش مادر مطلقۀ دو فرزند را بازی می کند که موافقت می کند سه فیلم ساز مشتاق در خانۀ مهمان او ساکن شوند. از این اقدام موقتی یک خانوادۀ جدید به وجود می آید، اما با رسیدن ناگهانی شوهر سابق او (مارتین شین) اوضاع پیچیده می شود. این فیلم در ۸ سپتامبر به نمایش در خواهد آمد.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)


“گم شده در پاریس” (Lost in Paris) که در ۱۶ ژوئن اکران خواهد شد، آخرین فیلم دومینیک ابل و فیونا گوردون است. فیلم داستان کتابدار کانادایی، فیونا (گوردون) را نقل می کند که برای دیدن عمه اش مارتا (امانوئل ریوا) به پاریس می رود. وقتی به پاریس می رسد متوجه می شود مارتا ناپدید شده است و توسط یک ولگرد سرکش (ابل) وارد ماجرا های عمه اش می شود.

 جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (50)
اخبار و یادداشت های کوتاه درباره فیلم هایی که قرار است ساخته شوند:

کلیر فوی بهترین گزینه برای نقش لیزبِت سالاندر در اقتباس فده آلوارز از “دختری در تار عنکبوت” (The Girl in the Spider Web) است. (منبع: Variety)

آنجلا باست به تام کروز، هنری کاویل، ربه‌کا فرگوسن، ونسا کربی و الک بالدوین در “مأمورت: غیرممکن ۶ ” (Mission: Impossible 6) پیوست. (منبع: Deadline)

جولیان مور در بازسازی مجدد “گلوریا” (Gloria) بازی خواهد کرد. نویسنده و کارگردان اصلی این فیلم، سباستین لِلیو فیلمنامه را خواهد نوشت. (منبع: THR)

رزاموند پایک در “رادیو اکتیو” (Radioactive)، فیلم زندگینامه ای مرجانه ساتراپی، نقش ماری کوری را بازی خواهد کرد. (منبع: Variety)

زاک افرون در “بی نهایت شرور، فوق العاده شیطان صفت و بدطینت” (Extremely Wicked, Shockingly Evil and Vile) نقش تد باندی، قاتل سریالی، را بازی خواهد کرد. (منبع: THR)

جینا رودریگز در بازسازی کاترین هاردویک از “دوشیزه بالا” (Miss Bala) بازی خواهد کرد. (منبع: Deadline)

کِن جئونگ برای بازی در اقتباس جو ام چو از رمان پرفروش کوین کوآن، “آسیایی های ثروتمند دیوانه” (Crazy Rich Asians)، به کانستنس وو، هنری گلدینگ، میشل یئوه، جما چان و آکوافیا خواهد پیوست. (منبع: THR)

چارلز دنس و شلی هاوکینز در فیلم “گودزیلا: پادشاه هیولاها” (Godzilla: King of the Monsters) به بازیگرانی چون میلی بابی براون، ورا فارمیگا، کایل چندلر، کن واتانابه، آیشا هیندز و اوشا جکسون پیوستند. (منبع: Deadline)

لودی لین در “مرد آبی” (Aquaman) نقش مورک، فرماندۀ ارتش آتلانتیس، را بازی خواهد کرد. (منبع: Deadline)

ساشا لین در فیلم “شیفت عجایب” (Freak Shift) به کارگردانی بن ویتلی، به آلیسیا ویکاندر و آرمی همر پیوسته است. (منبع: THR)

بندیکت کمبربچ و جیک جیلنهال در “ریو” (Rio) به کارگردانی لوکا گوادانیینو نقش افرینی خواهند کرد. (منبع: Variety)

بیلی کروداپ در فیلم “کجا میری برنادت؟” (Where’d You Go Bernadette?) به کارگردانی ریچارد لینکلتر به کیت بلانشت و کریستن ویگ پیوسته است. (منبع: THR)

شان لوی فیلم ماجراجویی خانوادگی علمی تخیلی “سقوط” (The Fall) را کارگردانی خواهد کرد. (منبع: Deadline)

جونا هیل در “سنگ های جدا نشده” (Uncut Gems)، دنبالۀ فیلم اوقات خوش به کارگردانی جاش و بنی سفدی بازی خواهد کرد. (منبع: THR)

فیلم جدید مایکل مور “فارنهایت ۱۱/۹” (Fahrenheit 11/9) به دونالد ترامپ رئیس جمهور خواهد پرداخت. (منبع: Variety)

کری براونستاین اولین کارگردانی فیلم بلند خود را با کمدی “مادر خوانده پری” (Fairy Godmother) تجربه خواهد کرد. (منبع: Deadline)


منبع: برترینها

وزیر ارشاد: به خاطر مصاحبه طنزگونه ام عذرخواهی می کنم

وزیر ارشاد در پیامی تصویری، از اصحاب فرهنگ و هنر به دلیل مصاحبه طنزگونه روز جمعه با یکی از خبرنگاران درباره اصحاب هنر عذرخواهی کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، متن این پیام به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و اخلاص دارم خدمت اصحاب فرهنگ و هنرکه حماسه بزرگ خلق کردند. بی‌شک حضور شگفت‌انگیز مردم در سر صندوق‌ها یک حادثه و حماسه بسیار بزرگی بود که در خاطره ملت ماندگار شد.

نقش بی‌بدیل اصحاب رسانه، فرهنگ و هنر  را نمی‌توانیم در خلق این اثر بزرگ در تاریخ این سرزمین فراموش کنیم.

اما دیروز من در یک مصاحبه ای طنزگونه نکته‌ای را عرض کردم که شنیدم باعث تکدر خاطر جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر شد. من تاکید می کنم که سرمایه های بزرگ ما، اصحاب فرهنگ و هنر بوده و هستند.

عملکرد ما، بیان ما و تصمیمات ما در همه این دوره ها در جهت تقویت جایگاه و کرامت و منزلت اصحاب فرهنگ و هنر بوده است.

اساسا دولت بدون حمایت و پشتیبانی این جامعه بزرگ نمی تواند به مقصد و مقصود برسد. در عین حال اگر این سخن طنز من باعث رنجش شد، صمیمانه از همه شما اصحاب فرهنگ و هنرعذرخواهی می کنم.

ما دولت تدبیر و امید به مردم گفتیم که برای عذرخواهی لکنت زبان نداریم. باور داشته و داریم که توسعه و تعالی این سرزمین بدون پشتوانه هنر و هنرمندان و اصحاب رسانه اعم از سینما، موسیقی، شعر و تئاتر و هنرهای تجسمی وهمه کسانی که دل در گرو فرهنگ و هنر این سرزمین نامی دارند، ناممکن است.

بار دیگر عرض سلام و ادب و اخلاص خود را به همه عرض می کنم و اگر باعث تکدر شما شدم صمیمانه عذرخواهی می‌کنم.»


منبع: عصرایران

رییس سازمان سینمایی به سینماگران چه پیامی داد؟

رئیس سازمان سینمایی خطاب به هنرمندان سینما در پی اعلام نتایج انتخابات و پیروزی حسن روحانی،بیانیه‌ای منتشر کرد.

به گزارش ایسنا،در متن بیانیه محمد مهدی حیدریان آمده است:«یک بار دیگر زمان پیروزی اراده مردم فرا رسید و مردم قهرمان پای صندوق‌های رای غزلی عاشقانه را در امتداد مردم‌سالاری دینی سرودند و سینمای نجیب ایران، بربال اندیشه هنرمندان ورقی افتخارآمیز را رقم زد و با ایفای تعهد اجتماعی خود پای مهر و ایمان خویش به دین و آئین و ملت و کشور ایستادند و نقش خود را به عنوان جامعه نخبه و مرجع ایفا کردند.

همراهی هنرمندان با حضور پرشمار مردم، که الهام بخش و سرمایه اصلی آنان است در پای صندوقهای رای حلاوت پیروزی را دو چندان کرد، آنجا که انگشتان آنان به تدبیر تعهد هنرمندانه شان شهر و روستا و مرز نشناخت و به دولت تدبیر و امید دوباره اعتماد کرد.

اکنون که روز پیروزی مردم ایران است. سینمای ایران و سینماگران سیمرغ‌وار به همراه مردم، راه تدبیر را امیدوارانه طی کنند. که سینما روشی نو در گفتمان ملی است.

قدردان این همت ، غیرت و نقش آفرینی مجدد شما هستیم.»


منبع: عصرایران

معتمدآریا به دولتمردان: حقوق ملت را نادیده نگیرید

فاطمه معتمدآریا با سپاس از همراهی مردم در انتخابات خطاب به دولتمردان گفت که «حق و حقوق ملت را نادیده نگیرند.»

به گزارش ایسنا، این بازیگر سینما که در هفتادمین جشنواره فیلم کن حضور دارد با اشاره به حضور پرشور مردم در انتخابات بیان کرد: این اتفاق استثنایی در تاریخ کشور را به ملت ایران تبریک می‌گویم و از آن‌ها تشکر می‌کنم که هنرمندان را همراه خود برای دادن رای به پای صندوق‌ها کشاندند و از دعوت هنرمندانشان استقبال کردند.

او افزود: چنین روزی برای ما سرنوشت ساز بود و اتفاقی که افتاده استثنایی بود. به همین دلیل از دولتمردان خواهش می‌کنم که حق و حقوق ملت را نادیده نگیرند و برای اتفاقی که به دست مردم رخ داده ارزش قائل باشند.

معتمدآریا تاکید کرد:‌ سرنوشت ما می‌توانست چیز دیگری باشد اگر مردم قبول نمی‌کردند که رای دهند، اگر مردم از حق خود می‌گذشتند و اگر مردم قبول می‌کردند که رای خود را بفروشند پس امیدوارم بعد از این حواس‌تان به حق و حقوق مردم باشد.


منبع: عصرایران