سریال «۱۳ دلیل که چرا»؛ نمایشی تاریک و قوی از یک تراژدی

– آرش واحدی: شاید کمتر کسی می‌توانست گمانه‌زنی کند که مجموعه تلویزیونی «۱۳ دلیل که چرا» توسط خواننده نوجوان‌پسندی چون سلنا گومز تهیه شود و بتواند همزمان نظر منتقدان و مخاطبان سریال‌ها را با هم جلب کند. این مجموعه پخش فصل اول خود را در ۱۳ قسمت از طریق رسانه نت‌فلیکس به اتمام رساند و در‌کمال تعجب به محبوب‌ترین سریال سال تا به این لحظه مبدل شد. سازنده این اثر برایان یورکی نام دارد، شخصی که فیلمنامه تمام قسمت‌های فصل اول را با اقتباس از رمان جی‌ آشر به رشته تحریر درآورده است.

مرگ من روزی فرا خواهد رسید!

سریال قدرت ستاره‌ای بخصوصی ندارد و بازیگران جوان (مانند پدیده سال گذشته محصولات تلویزیونی «چیزهای عجیب و غریب») تمام بار جذابیت‌های مجموعه را بر دوش می‌کشند؛ و در مرکز تمام آن‌ها نقش آفرینی تکان‌دهنده دو بازیگر اصلی مجموعه دیلان مینت و کاترین لانگفورد که در هیچ شرایطی نمی‌توان شخص دیگری را جای آن‌ها متصور بود. بازیگرانی که بی‌شک در سال‌های پیش‌رو حرف‌های بیشتری از آن‌ها خواهیم شنید. اما ماجراهای سریال از این قرار است؛ دختری با نام هانا (با نقش‌آفرینی لنگفورد) به‌صورت ناگهانی و عجیبی خودکشی کرده است، او که در نگاه اول زندگی عادی و ساده‌ای در دبیرستان داشته با این عملکرد خود باعث به‌هم‌ریختن نظم طبیعی زندگی دوستانش شده است. در همین هنگام با پسر نوجوان دیگری آشنا می شویم، پسری با نام کلی جنسن (با نقش‌آفرینی مینت) که فردی گوشه‌گیر و ساکت به‌نظر می‌رسد.

کلی که از مرگ هانا شوکه شده است به‌خاطر می‌آورد که روزگاری با او همکار بوده و خاطراتش درباره این دختر مرده را روز تا شب مرور می‌کند. کلی روزی بسته‌ای را نزدیک به در ورودی منزلش می‌یابد که در آن هفت نوار کاست قرار دارد، نوارهایی که شماره‌هایی روی آن حک شده است. کلی با گوش کردن نوار شماره‌یک متوجه می‌شود این کاست‌ها توسط هانا پر شده است و در آن ۱۳ دلیل برای خودکشی‌اش ذکر شده است. درحقیقت هر‌سوی این کاست‌ها متعلق به یکی از آشنایان دبیرستانی هاناست که با کارهایشان وی را به‌سوی خودکشی سوق داده‌اند. شنیدن هر سوی این کاست‌ها برای کلی یک قسمت به‌طول می‌انجامد و با عبور هر قسمت شاهد تغییرات روحی شدیدی در او هستیم، البته شایان ذکر است که کلی جنسن با عبور چند‌صباحی متوجه می‌شود یکی از همین نوارها درباره خودش است.

ماجراهای سریال «۱۳ دلیل که چرا» با تمی نوجوان‌پسند آغاز می‌شود و به‌مرور زمان مسیر خود را به‌سوی دنیای بزرگسالانه باز می‌کند، از سویی سریال روایت دقیقی درباره ورود زندگی نوجوانان به دنیای بزرگسالی را روایت می‌کند و همین قبیل افراد را در بدنه جوامع مختلف به‌عنوان مخاطب هدف قرار می‌دهد. ارزش‌های سریال با نزدیک شدن فصل اول به قسمت‌های پایانی بیشتر و بیشتر می‌شود و در پایان مخاطب را با معادله‌ای روان‌شناسانه و پیچیده روبه‌روست.

مرگ من روزی فرا خواهد رسید!

معمای مرگ خودخواسته هانا به‌خوبی با مرور زمان برای مخاطب جنبه‌هایی شخصی پیدا می‌کند، سخت است شما دوران نوجوانی را پشت‌سر گذاشته باشید و در جایگاه هانا یا اشخاصی که باعث مرگ وی شده‌اند قرار نگرفته باشید، اثر با ارزش برایان یورکی و رمان‌نویس اصلی کار جی آشر درباره ریز رفتارهاست و با اصرار انگشت خود را روی ضعف‌های اجتماع‌های مدرن می‌فشارد، رفتارهایی که در نگاه‌های نخست بسیار ساده و جرئی از زندگی روزمره همه ما به‌حساب می‌آیند ولی از سویی دیگر و از نگاه دیگران می‌توانند به‌حدی مهلک و رنج‌آور باشند که باعث مرگ دخترکی جوان شوند؛ از نپذیرفتن یک دعوت ساده برای نوشیدن قهوه تا حرف‌هایی که پشت‌سر کسی می‌زنیم در دنیای مدرن می‌تواند مانند یک سلاح کشنده باشد و فقط کافی است شما چند قسمت از مجموعه تلویزیونی «۱۳ دلیل که چرا» را با حوصله ببینید تا متوجه عمق فاجعه شوید.

از سویی دیگر مجموعه برایان یورکی سوال‌های مهمی را در مورد رفتارگرایی و تفکرات اجتماعی مطرح می‌کند، سوال‌هایی که هیچ‌کدام از پاسخ‌های آن به‌صورت مستقیم مطرح نشده است و شما را در موقعیت قضاوت قرار می‌دهد. موج تفکری یک اجتماع (حال در مقیاسی کوچک چون دبیرستان یا در مقیاسی بزرگ چون یک کلانشهر) تا چه اندازه حق کنترل اعضای خود را دارد!؟ شما برای قرار گرفتن در این موج حاضر به انجام چه کارهایی هستید!؟ چه متری برای اندازه گرفتن میزان اشتباه جمعی در میان اعضای جامعه وجود دارد؟

تمام این سوال‌ها عیار سریال «۱۳ دلیل که چرا» را بسیار بالا می‌برد و مخاطب را درگیر پاسخ دادن به ابعاد مختلف چنین پرسش‌هایی می‌کند، زیرا درحقیقت شخصیت هانا جزو کاراکترهایی است که حاضر به قرار گرفتن در موج پیش آمده در چنین جوامعی نیست، خواسته او از زندگی بسیار ساده است؛ او زندگی آرامی‌ طلب می‌کند که در آن ارزش‌های کرامت انسانی حفظ شود و به دور از ارزش‌گذاری‌های معمول براساس زیبایی، ثروت یا تفکر سیاسی به ذات انسانیت احترام گذاشته شود. اشخاصی که هانا را به‌سوی مرگ سوق داده‌اند (درحقیقت هانا در حرکتی خشن و نمادین آن‌ها را به‌شدت مجازات کرده است) دید متفاوتی به اتفاق‌های محیط اطراف خود دارند و درحقیقت بسیاری از اتفاقات (که برای ما هم رخ می‌دهد) را جزو جدانشدنی زندگی روزمره خود می‌دانند؛ دروغگویی، ورود بی‌اجازه به حریم شخصی افراد، استفاده از لقب‌های مختلف برای متمایز کردن دیگران نسبت به دوستان خود، سوءاستفاده‌های کلامی از موقعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده‌های کم درآمدتر، نادیده گرفتن نیازهای کوچک و بزرگ انسانی و خودخواهی مفرط دلایلی هستند که سالیانه باعث نابودی زندگی اشخاص مختلف می‌گردند.

مرگ من روزی فرا خواهد رسید!

در مبحث بازیگری پس از تمجید دوباره و دوباره از نقش‌آفرینی‌های بی‌نظیر دیلان مینت و کاترین لنگفورد می‌توان به هنرنمایی اشخاصی چون درک لوک (در نقش مشاور روان‌شناس دبیرستان)، کیت والش (در نقش الیویا بیکر مادر داغ دیده هانا) و برایان دی آرسی جیمز (بازیگر کهنه‌کار تئاتر انگلستان در نقش پدر هانا) اشاره کرد.

در پایان باید ذکر شود که مجموعه «۱۳ دلیل که چرا» جزو معدود آثار تلویزیونی اخیر دنیای سریال سازی است که نوجوانان را وادار به مسئولیت‌پذیری و قبول اشتباهاتی که مرتکب می‌شوند می‌کند و در صورت لزوم آن‌ها را تشویق به گرفتن حق افراد ناتوان‌تر می‌کند. درحقیقت تمام افراد یک جامعه برای رسیدن به شرایط آرمانی خود باید سخت‌گیرترین قانون‌گذار باشند. در دنیای این سریال هیچکس بی‌گناه نیست زیرا یک انسان است ولی تمام افراد قادر به جبران خسارت‌هایی که وارد کرده‌اند هستند. به‌راستی که یک دختر مرده چگونه می‌تواند بر سرنوشت ۱۳ نفر دیگر تاثیر بگذارد و باعث ایجاد تغییر در زندگی یک شهر شود!؟ برای یافتن پاسخ این سوال باید با کمی حوصله تمام قسمت‌های این مجموعه با ارزش را به تماشا نشست.


منبع: برترینها

«موراکامی» چطور خواننده را مسحور می‌کند؟

: وقتی از «موراکامی» حرف به میان می‌آید، همه اذعان دارند که میان دیدگاه هواداران و منتقدان او نوعی تقارن خاص وجود دارد؛ همه توافق دارند که کتاب‌های او عجیب و مرموز هستند و دیالوگ‌هایش خنده‌دار.

موراکامی چطور خواننده را مسحور می‌کند؟

«ولچر» نوشت: شخصیت‌های داستان‌های «موراکامی» اغلب به هم می‌گویند: «تو یه جورایی عجیبی!» و این هر بار به نوعی خنده‌دار است. قهرمان‌هایش بدون این که خواسته باشند وارد یک ماجرای کارآگاهی و با بی‌میلی به «فیلیپ مارلو» (شخصیت داستانی در رمان‌های «ریموند چندلر») تبدیل می‌شوند.

در رمان‌هایش گربه‌ها، کارهای پیش‌پاافتاده آشپزخانه، بارهای کثیف و تم موسیقی پاپ یا کلاسیک، رودرروی فضای سوررئال و منطقه خطری قرار می‌گیرد که قهرمان پرمایه اما فروتن داستان باید برای پیدا کردن چیزی که گم کرده به آن پا بگذارد و اغلب هم در پایان چیز دیگری پیدا می‌کند. قهرمان کتاب‌های «موراکامی» مدتی را ته یک چاه یا یک مکان عمیق به تنهایی می‌گذراند. ذهن و قلبش بین آرزوی یک زن آسمانی و اثیری و یک میل زمینی و پست، گیر کرده اما در پایان مشخص می‌شود تمایل دومی در اصل همانی بوده که او در طول تمام این سفر نیاز داشته است.

«موراکامی» ۴۰ سال است که مسیری چرخش‌وار را در حوالی این موضوعات طی کرده و بارها در مصاحبه‌هایش به عادت خود از تکرار چرخه یک المان اشاره کرده است. او همچنین دوست دارد با زبان ورزشی خود از سبک نوشتنش بگوید: «نوشتن یک رمان بلند مثل تمرین تکنیک‌های بقا می‌ماند؛ قدرت بدنی به اندازه حساسیت‌ هنری اهمیت دارد.»

اما کمتر او را به خاطر تکرارهایش مورد سرزنش قرار می‌دهند. آن‌چه بین منتقدان او شکاف ایجاد می‌کند، این است که آن‌ها تحمل دور شدن او از منطق و تمایل به خلق جهان‌های رویایی را دارند یا نه؛ دنیایی که در برابر وابستگی مقاومت می‌کند و به نظر می‌رسد مستقل از قوانین اعمال‌شده از سوی هر نویسنده‌ای است.

موراکامی چطور خواننده را مسحور می‌کند؟

علاقه‌مندان به «موراکامی» که از میان آن‌ها می‌توان به «جاناتان فرنزن»، «کاترین شولتز» و «ریوکا گالچن» اشاره کرد، این خصوصیات را در کارهای او تشخیص می‌دهند اما دوست دارند این‌ها را هزینه پذیرش یک جهان غنی که در جای دیگری پیدا نمی‌شود، تلقی کنند.

اما منتقدان کارهای «موراکامی» ‌از جمله «تیم پارکس»، «میچیکو کاکوتانی» و من (گرچه من زمانی معتاد کارهای او بودم و حالا جزو منتقدانش شده‌ام)، اغراق‌آمیز بودن آثار او را به ذهنیت بزرگسالی که حتی در میانسالی قهرمان‌هایش مقاومت می‌کند، متصل می‌دانند. چه مسأله پیشرفت یا پسرفت و چه توقف ایده‌آل‌گرایی عاشقانه یک جوان باشد، این اغراق همیشه آن‌جاست و این جریان از زمانِ «کافکا در کرانه» در کتاب‌های او در حال افزایش است. همیشه کمی از «چندلر»، «کافکا» و «سلینجر» در داستان‌های موراکامی وجود دارد.

حال «موراکامی» ۶۸ ساله شده و نظر منتقدان چندان برای مخاطب بین‌المللی او مهم نیست. در ژاپن از کارهای او مثل رمان‌های «هری پاتر» استقبال می‌شود و در آمریکا هم اولین چاپ ترجمه کارهایش، تیراژ چندصدهزارتایی دارد. «جان ایروینگ» جایی گفته: «موراکامی خوانندگانش را با معتادان به هرویین مقایسه می‌کند و این شاید این یکی از دلایلی است که او مدام جنس خالص‌تر ارائه می‌کند.»

سال‌هاست علاقه‌مندان «موراکامی» به‌خصوص کتاب‌خوانان انگلیسی، منتظر اعطای جایزه نوبل به او هستند. تعداد کمی از منتقدان این رمان‌نویس ژاپنی انکار می‌کنند که کارهای ابتدایی او ـ که از تلفیق سبک و شیوه غربی با زندگی ژاپنی و تاریخ این کشور پدید آمدند ـ او را در لیگ نوبلی‌ها قرار می‌دهد. با این حال یک آدم بدبین ممکن است بگوید: بعد از «دیلن»، همه اجازه ورود به این عرصه را دارند.

«مردان بدون زنان» جدیدترین کتاب «موراکامی»، مجموعه‌ای از هفت داستان است که اکثرا قوی بودن نویسنده را به رخ خواننده می‌کشند. می‌توان گفت با یک استثنا، تمام داستان‌های این مجموعه جذاب، خنده‌دار و دربردارنده تصاویر تکان‌دهنده هستند و پیچش‌های سوررئال را بدون چرخش به سمت نبود انسجام – که ویژگی رمان‌های اوست – نشان می‌دهند.

موراکامی چطور خواننده را مسحور می‌کند؟

چند نوجوان در این داستان‌ها وجود دارند و مردان میانسال که فکر می‌کنند خودِ ۱۴ ساله‌شان، هسته اصلی شخصیت‌شان است. گربه‌های گم‌شده و زنانی که برای قهرمان زخم‌خورده داستان، حکم مدیومی بین فضای واقعی و روحانی را دارند، هم از دیگر المان‌های این مجموعه داستان هستند.

 دو داستان در این کتاب، نام ترانه‌های «بیتلز» را یدک می‌کشند. از «کافکا» زیاد استفاده شده اما فرم داستان، میزان اغراق‌ها را کنترل می‌کند. عنوان کتاب که از دومین مجموعه داستان «همینگوی» قرض گرفته شده، نشان می‌دهد که اثری سودازده است. یکی از تأثیرات جالب داستان‌های این مجموعه این است که مردها، مردهای دیگر را از دیدگاه زنان و برعکس می‌بینند.

«هاروکی موراکامی» ۶۸ ساله اخیرا کتاب «وقتی از نوشتن حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم» را روانه بازار کرده است. این اثر، مقاله‌ای بلند با موضوع ادبیات است و او در این کتاب به داستان‌نویس شدنش، تاثیر نوشتن بر او و تجربیات خود، هم به عنوان نویسنده و مترجم و هم خواننده پرداخته است. «موراکامی» در این کتاب به نویسندگانی چون «فرانتس کافکا»، «ریموند شندلر»، «فئودور داستایوفسکی» و «ارنست همینگوی» اشاره کرده است.

این چهره ادبی متولد ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ است و نویسندگی را پس از پایان تحصیلات دانشگاهی و راه‌اندازی یک کلوب جاز در توکیو شروع کرد. رمان عاشقانه «جنگل نروژی» او که در سال ۱۹۸۷ منتشر و به اثری پرفروش تبدیل شد، او را به عنوان یک ستاره ادبی به شهرت رساند. « «۱Q۸۴طولانی‌ترین رمان «موراکامی» است که سال ۲۰۰۹ در سه جلد به زبان ژاپنی چاپ شد.

»سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش «آخرین رمان او پیش از «قتل یک افسر شوالیه»، در سال ۲۰۱۳ روانه بازار و با استقبال زیادی مواجه شد. مجموعه داستان کوتاه «مردان بدون زنان» در سال ۲۰۱۴ به زبان ژاپنی منتشر شد و نسخه انگلیسی‌زبان آن روز نهم می از سوی انتشارات «کی‌ناف» به چاپ می‌رسد.

رمان «قتل افسر شوالیه» جدیدترین رمان «موراکامی»، اثری ۲۰۰۰ صفحه‌ای است که از ماه فوریه روانه بازار شده و به کشتار نانجینگ پرداخته است. این موضوع که از مسائل حساس کشور ژاپن محسوب می‌شود، موجب شده برخی «موراکامی» را به باد انتقاد بگیرند.


منبع: برترینها

گلایه‌ درخشنده از اکران زودهنگام فیلمش

به گزارش ایسنا، کارگردان فیلم «زیر سقف دودی» که طبق جلسه (دوشنبه، هشتم خرداد) شورای صنفی نمایش قرار است آخرین اثرش از ۱۷ خردادماه در سینماها نمایش داده شود، در گفت‌وگویی با ما بیان کرد: برایم بسیار باعث تعجب است که فیلم «زیر سقف دودی» که قرار بود عید فطر اکران شود و تاکنون در تمام خبرها این مسئله اعلام شده بود، به ناگهان از هفته آینده به سینماها می‌آید. نمی‌دانم چرا باید چنین جریانی خاص وجود داشته باشد چون به نظر می‌رسد انگار دارد اکران فیلم‌ها را می‌چینند.او گفت: در شرایطی که تمام سالن‌های سینما در اختیار فیلم‌های کمدی است، تکلیف فیلمسازی مثل من که فیلم اجتماعی می‌سازد، چیست؟! اصلا نمایندگان ما در خانه سینما و کانون کارگردانان چه می‌کنند که این طور راحت فیلم‌های اجتماعی در اکران قرار داده می‌شوند و کنار می‌روند؟!

درخشنده با اشاره به وضعیت نامناسب اکران فیلم‌های «رویای خیس» و «بچه‌های ابدی» ادامه داد: برایم واقعا جای سوال است کسانی مثل من که تهیه‌کننده و کارگردان فیلم هستند و به طور مستقل با بودجه شخصی فیلم می‌سازند باید چه کاری انجام دهند.پس کی به جلو می‌رسیم؟ به چه کسی باید امیدوار باشیم؟کارگردان «هیس دخترها فریاد نمی‌زنند» گفت:‌تصمیم ما برای اکران فیلم «زیر سقف دودی» در نوبت عید فطر بود و اکران زودهنگام در ماه رمضان تصمیم شورای صنفی نمایش است، اما چرا آن‌ها فیلم‌هایی را که به خودی خود می‌توانند پرفروش باشند در این زمان اکران نمی‌کنند؟ چرا فیلم‌های مستقل را برای اکران در این فصل که همزمان با امتحانات مدارس و دانشگاه‌ها و ماه رمضان است انتخاب می‌کنند؟ این عدالت نیست و من واقعا از این شرایط سینما دلسرد شدم.


منبع: بهارنیوز

سباستین نیستم، ضابطیانم!

روزنامه هفت صبح – یاسر نوروزی: تازه ترین سفرنامه منصور ضابطیان، مجری پیشین صدا و سیما، با عنوان «سباستین» در عرض یک ماه به چاپ سوم رسید…

عید یک سالی را یادم است که راستش زهرمار گذشت! چون با یکی از خویشان فرهیخته رفتم سفر و پیر شدم. از کله صبح، ما را خرکش می کرد برویم تماشای ابنیه تاریخی، مکان های توریستی، سواحل مقبول، موزه های معروف و من اصلا راستش نفهمیدم آن کشور بالاخره چه شکلی است. دقیقا حس کسی را داشتم که پشت لپ تاپ نشسته ام و دارم درس جغرافی حفظ می کنم. نمی دانم این نوع سفر رفتن چه فایده ای دارد؟ اصلا ما می رویم سفر چه کنیم؟ آدم های دیگر را بشناسیم. لااقل جذابیت سفر برای من این است. نه اینکه جزوه نامه ای از بر کنم که وقتی برگشتم برای دیگران پز بدهم.

ابنیه تاریخی خوب هستند و من هم راجع به آن ها زیاد خوانده و می خوانم. ولی واقعا بخشی از سفر این است رفقا. یا دلم نمی خواهد بروم سفر، زیر کولر، باد بگیرم و به قول طرف با «شلوارک جوجه باد بزنم»! برای همین هم هست که سفرنامه های منصور ضابطیان به دلم نشست. نگاه او در سفرنامه نویسی همان چیزی بود که به آن اعتقاد دارم. نوعی بازیگوشی شخصی در سفر.

 سباستین نیستم، ضابطیانم!

ممکن است بروم شهر یا کشوری و اصلا پا به مکانی که همه می روند نگذارم. «انسان»ی که دنبالش هستم ممکن است در کوچه پس کوچه های گمشده ای نشسته باشد پای دیواری در حال ساز زدن. یا دوره گردی که به من برخورد با همان زبان بی زبانی شروع کنیم به حرف زدن. این بی زبانی، باور کن گاهی از تمام زبان های زنده دنیا بیشتر حرف دارد. از این بی زبانی ها من بیشتر فهمیدم و به اشتراک بیشتری با آدم های مقابل رسیدم.

چون همیشه چیزی که همه دنبالش بودند، چیز درخوری نبود. زندگی به من ثابت کرد گاهی آنچه جلوی پای من است، همان چیزی است که سال ها در پی اش بوده ام. برای همین سفر رفتن شاید گاهی بروشورهای اطلاعاتی نخواهد. دو چشم می خواهد، دو گوش و دو پا برای گشتن؛ پیدا کردن؛ رسیدن. چون کسی که در نهایت قرار است پیدا کنم خودم هستم؛ خودم.

با ایده اولیه سفرنامه ها شروع کنیم. «مارک و پلو» را چاپ کردی تا رسید به «سباستین» که اواخر سال گذشته منتشر شد.

ایده سفرنامه ها از مجموعه گزارش های من در مطبوعات شروع شد. درواقع این سفرنامه ها را در سال هایی که در مطبوعات کار می کردم می نوشتم. از همان اول که شروع به نوشتن این سفرها کردم، دیدم که برای مخاطبان جذاب بود و خوانندگان نشریاتی که در آن کار می کردم منتظر بودند که هر از چندگاهی، گزارشی از یکی سفرهای من چاپ شود.

وقتی این سفرنوشته ها زیاد شد، دوستان و اطرافیان پیشنهاد کردند که این مجموعه را تبدیل به کتاب کنم. راستش خودم خیلی خوش بین نبودم و فکر نمی کردم این گزارش هایی را که نوشته ام برای خوانندگان جذابیت داشته باشد. با خودم می گفتم خب این ها قبلا در نشریات چاپ شده، یک مقداری هم تنبلی مانع کار می شد که آن ها را برای چاپ در قالب یک کتاب جمع آوری کنم و دوباره بخوانم. اما در مجموع مجاب شدم که آن ها را در اولین کتاب مجموعه سفرنامه هایم با عنوان «مارک و پلو» چاپ کنم.

موفقیت بالایی هم داشت.

بله، استقبال خوانندگان از این کتاب آنقدر زیاد شد که بعد از آن تصمیم گرفتم برای نوشتن سفرنامه، سفر بروم. یعنی به این فکر کردم، وقتی سفر می روم به جاهایی بروم که بتوانم راجع به آن ها بنویسم. این تصمیم منجر شد به کتاب «مارک دوپلو». بعد از آن احساس کردم مجموعه سفرهایی را که به کشورهای مختلف رفته ام، تکمله هایی لازم دارد یا کشورهایی را رفته بودم که پتانسیل یک گزارش کامل را نداشت و مجموعه این جامانده ها را تبدیل کردم به کتاب برگ اضافی.

اما بعد از این تصمیم گرفتم به سفرهایی بروم یا کشورهایی را برای سفر انتخاب کنم که آن ها قابلیت یک جلد کتاب را برای نوشتن داشته باشند. این باعث می شد هم فرصت بیشتری داشته باشم که با جزییات بیشتر راجع به آن ها بنویسم و هم بتوانم زمان بیشتری را در این کشورها بگذرانم. محصول کار شد کتاب آخرم، کتاب «سباستین» که اسفندماه منتشر شد و در عرض یک ماه به چاپ سوم رسیده است.

سباستین نیستم، ضابطیانم!

چرا سباستین؟ این اسم را بر چه اساسی انتخاب کردید؟

ماجرای سباستین را در کتاب توضیح داده ام. من در خانه ای ساکن شدم که صاحب خانه اصلا انگلیسی بلد نبود و اولین بار که پاسپورت مرا دید و فامیل مرا دید که «ضابطیان» است، خواند «سباستین»! این اسم خلاصه روی من ماند و تا پایان سفر هرچه تلاش کردم به او بگویم که من «ضابطیان» هستم نه «سباستین»، این خانم متوجه نشد و من از یک جایی به بعد تسلیم شدم و پذیرفتم که اسمم «سباستین» باشد. بعد از آن هم اتفاقات دیگری درباره این «سباستین» افتاد که در کتاب می شود دنبال کرد.

من سفرنامه های مختلفی را خوانده ام و پیش از انتشار اولین کتاب تو یعنی «مارک و پلو» ندیده بودم کسی چنین نگاهی به سفرنامه نویسی داشته باشد. یک نوع نگاه شوخ طبعانه، فانتزی و خوش باشانه. مقصودم این است جدیتی که در سفرنامه نویسی ها وجود داشت، اینجا کنار گذاشته شده بود. البته در سفرنامه های مختلف ایرانیان، سفرنامه نویس در مقاطعی ممکن است صحنه ای را هم به طنز روایت کند اما تو در نوشتن سفرنامه از همان ابتدا نگاه سرخوشانه را پیش گرفته ای و جلو می روی. یکی از دلایل استقبال خوانندگان هم شاید همین بود. چنین منظری در سفرنامه نویسی نداشتیم.

یک منتقدی یک بار درباره کتاب من چیزی نوشته بود که فکر می کنم نگاه درستی باشد. نوشته بود که این ها سفرنامه نیست، بازیگوشی های شخصی یک نفر در سفر است. من فکر می کنم این تعریف درستی باشد. این ها بازیگوشی های شخصی من است. حالا بسته به اینکه در چه سنی، در چه موقعیتی و در چه شرایط مالی و فکری اجتماعی رفتم آن کشور، این نگاه فرق دارد. بگذار طور دیگری تعریف کنم. چند شب پیش به یک مهمانی رفته بودم. شخصی در آن مهمانی بود که به همان سفری رفته بود که من ایام عید رفته بودم.

یعنی من عید رفته بودم ماکش و ایشان هم به آن کشور سفر کرده بودند. تمام مهمانی این فرد می گفت که فلان قصر را دیدی؟ فلان اثر تاریخی را دیدی؟ فلان موزه را رفتی؟ و من جوابم منفی بود که: «نه، نرفتم». تعجب کرد و پرسید: «پس تو رفته بودی آنجا چه کارکنی؟»

اتفاق من شخصا نظرم این است که خیلی علاقه ندارم به دیدن این جاها. من می روم سفر که به آدم ها نگاه کنم، آدم ها را کشف کنم، با آدم ها دوست شوم. اطلاعاتی را که دوستم در آن مهمانی ارائه می داد، در هر کتاب راهنمایی می توانی پیدا کنی. من مجموعه ای از کتاب های راهنما را درباره کشورهایی که رفته ام، دارم که همه این ها را می شود ترجمه و منتشر کرد. چه جذابیتی دارد؟

بعضی از مکان های بزرگ تاریخی جهان که سایت های شبیه سازی دارند، یعنی تو داخل که می شوی، دوربین سه بعدی تو را تبدیل می کند به اول شخص و انگار که دقیقا داری در آن موزه قدم می زنی. درواقع می خواهم بگویم آن مکان ها را از طریق سایت ها و اپلیکیشن ها هم می شود دنبال کرد.

بله. اپلیکیشن هایی را می شود معرفی کرد که تو تمام آنچه درباره یک کشور می شود دانست را بدانی. آنقدر هم جامع هستند که اگر فرد فقط می خواهد برای دیدن برخی مکان های تاریخی و توریستی برود، می تواند حتی نرود و فقط آن ها را بخواند. من دوست دارم بروم در کوچه پس کوچه ها گم شوم. راهم را گم بکنم.

از آدم ها راهم را بپرسم. آن ها راه را نشانم دهند. من مجموعه ای از دوستان در این سال ها پیدا کرده ام در کشورهای مختلف که به خاطر تنها بودنم در سفر آن ها را کشف کرده ام. با هم دوست شده ایم و دوستی مان ادامه پیدا کرده. در حالی که اگر من با یک تور بروم و خیلی لاکچری بخواهم این سفرها را برگزار کنم، هیچ کدام از این رابطه ها شکل نمی گیرد.

وقتی هم بخواهم بنویسم، نوشته ام تبدیل می شود به مجموعه ای از اطلاعاتی که در همه سایت ها هست و هر کسی می تواند برود آن ها را دقیق تر و بهتر در سایت ها بخواند. اما وقتی تو پا به یک سینما در یک روستای می گذاری یا به یک غذاخوری کثیف محلی در جایی پرت می روی، این است که به تو ماجرا می دهد.

عاشق این هستم که در سفر گم بشوم. چون گم شدن به آدم قصه می دهد و تو این قصه را توانی روایت کنی. گم شدن نوشته تو را دراماتیزه می کند. در صورتی که سفر عادی هیچ درامی تولید نمی کند. چرا مردم کتاب هایم را دوست دارند؟ چون قصه دارد، روایت دارد و خودشان را درگیر آن ماجرا می کنند. یعنی می گویند ما احساس می کنیم خودمان کوله پشتی را برداشته ایم و به سفر رفته ایم.

دلیل دیگر هم این است که مردم این شکل سفر را خیلی تجربه نکرده اند. ایرانی ها  کلا آدم هایی هستند که سفر را سخت می گیرند. نگاه شان به سفر خیلی تجملاتی و تشریفاتی و لاکچری است. در صورتی که حالا کتاب کسی را می خوانند که راوی کوله پشتی اش را برداشته، ممکن است یک شب برود در یک هتل پنج ستاره، یک شب هم ممکن است در یک مسافرخانه ای بخوابد که روی تخت آن حتی جا برای یک نفر هم نباشد.

سباستین نیستم، ضابطیانم!

نگاه کلی درباره سفر در اکثریت مردم به این شکل است که من مدتی را در شهر خودم کار کرده ام، پول درآورده ام یا حقوقم را پس انداز کرده ام و حالا می خواهم بروم مدتی خوش بگذرانم. درواقع تعریف سفر در اغلب مردم «خوش گذرانی» است در حالی که بسیاری از بزرگان و قدما از سفر به عنوان خوش گذرانی یاد نکرده اند.

درست است که آن روزگار امکانات امروز وجود نداشته اما من هنوز هم شخصا اعتقاد دارم اگر در سفر صرفا به دنبال خوش گذرانی باشی، چیزی عایدت نمی شود. سفر هنوز هم برای من معنای پختگی دارد و این پختگی با تجملاتی که می گویی جمع نمی آید. یعنی قرار است بروم چیزی را در سفر پیدا کنم و برای این یافتن ممکن است هزینه ایی هم بدهم؛ یعنی یک سری سختی ها و مخاطراتی را هم به جان بخرم.

حتی ممکن است هزینه های مادی بیشتری را هم متقبل بشوی. ببین، من گاهی کشورهایی را می روم که چون کمی پرت و دورافتاده هستند، هزینه بیشتری برایم دارد تا اینکه قرار باشد به یک کشوری شیک با تجملاتی که گفتیم سفر کنم. اصلا دیگر این نوع سفر مرا ارضا نمی کند. یعنی دوست دارم جایی بروم که یک شکل دیگری از زندگی را ببینم و شکل دیگری از انسان ها را به من نشان بدهد. مجموعه روایت این ها هم هست که احساس می کنم برای مردم جذاب است.

درباره درام صحبت کردی. می خواهم بدانم چقدر تخیل را در سفرنامه نویسی ها وارد می کنی؟ چون سفرنامه نویسی به شکل اصولی و ژانری آن، باید فارغ از تخیلات باشد. درواقع روایت مشاهدات است و تجربیاتی که مبتنی بر آن مشاهدات هستند.

بگذار برای پاسخ به این سوال، کمی برگردم عقب تر. در واقع می خواهم بگویم من چطور سفرنامه ام را می نویسم. ببین، من هیچ وقت در سفر نمی نویسم. نهایتا این است که یادداشت های کوچکی بردارم یا عکاسی کنم. چون عکاسی یکی از علاقه مندی هایم است و بعدا می تواند رفرنس خوبی برای یادآوری آنچه در سفر دیدم باشد. وقتی هم از سفر برمی گردم بلافاصله شروع نمی کنم بلکه شروع می کنم به تعریف کردن بخش های مختلف سفرم برای دوستان مختلفم.

در جریان این تعریف کردن ها، من می فهمم که از چندین ماجرایی که تعریف کردم، کدام شان برای دیگران جذاب است. چون الزاما چیزی که برای من جذاب بوده ممکن است برای دیگران جذابیت نداشته باشد. وقتی بفهمم چه چیزهایی جذاب است، اتفاقات غیرجذاب را کنار می گذارم. بعد می آیم روی اتفاقات جذاب به لحاظ دراماتیک کار می کنم. یعنی چه؟ یعنی بدون اینکه استناد آن ها را از بین ببرم، می آیم این ها را برای آدم های دیگری تعریف می کنم.

وقتی که بارها و بارها تعریف کردی و نقاط عطفش را پیدا کردی، بعد کافی است که تو توانایی نوشتن داشته باشی. بعد که می نویسی می بینی این نوشته با استقبال مواجه شد. چرا؟ چون قبل از این حسابش را پش داده. یک چیزهایی که در اندازه ای ممکن است تغییر بدهم که بدانم در اصالت ماجرا آسیبی وارد نمی کند.

مثلا فرض کنم بخواهم یک شخصیتی را توصیف کنم، اگر فکر کنم که بگویم پیراهنش به جای اینکه آبی بود، قرمز است و این جا به جایی به لحاظ تصویری بیشتر در ذهن خواننده می نشیند و در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمی کند، من این تغییر را می دهم. ولی تا حالاهیچ وقت نشده است که ماجرایی را بخواهم در کتاب هایم بیافرینم. برای خودم خیلی مهم است آنچه را که تجربه کردم منتقل کنم نه چیزی بیش از آن.

سباستین نیستم، ضابطیانم!

راستی کانال تلگرامی سفرهایت هم خیلی گرفته بود. کلی آدم در سفرنامه ها، عکس ها و فیلم هایت را دنبال می کردند.

بله. تجربه واقعی جالبی بود در همین سفرم به مراکش که در عید نوروز انجام شد. من در طول روز چندین و چند بار ویدئو می گذاشتم که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. تا جایی که من می توانم ادعا کنم بزرگ ترین تور نوروزی را امسال برگزار کردم. چون لحظه به لحظه مردم همراهم می آمدند و در صفحه اینستاگرامم  اظهار نظر می کردند.

می گفتند فلان جا برو، فلان کار را بکن، آنجا که رفتی چه اتفاقی افتاد، آن غذایی که خوردی خوب بود یا بد بود و… درواقع رابطه دوطرفه ای بین من و مخاطبان شکل گرفت که برای خود من خیلی جذاب بود. این هم محصول تکنولوژی است و دستش را می بوسم! همین چهار سال پیش من باید کلی تجهیزات و سیم و لپ تاپ و چه و چه بر می داشتم می بردم تا بتوانم یک عکس در فیس بوکم آپلود کنم. ولی الان در لحظه می توانم به صورت زنده در کافه بنشینم و برای مردم نشان بدهم کجا هستم و جایی را که نشسته ام برای شان توصیف کنم.

اعضای کانالت به چند نفر رسید در این مدت؟

ده هزار نفر. یعنی چند هزار نفر در یک سفر با تو همراه می شوند و این خیلی لذت بخش است. الان وقتی در خیابان می روم. ناگهانی می بینی یک نفر مرا در خیابان می بیند و درباره سفرم در مراکش می پرسد. مثلا اینکه فلان جا رفتی چه شد و چه نشد و… می خواهم بگویم ارتباط با مخاطب اینقدر بی واسطه و سریع شده که دیگر حتی نیازی نیست بنویسم و منتظر بمانم که کتابم کی چاپ می شود.

آخرین حرف درباره حضور دوباره ات در تلویزیون است.

به هر حال تلویزیون خانه من است. من درس این کار را خوانده ام، سال ها کار کرده ام و بالاخره هر کسی منتظر است که روزی دوباره به خانه اش برگردد. همیشه ممنوعیت های تلویزیون حاصل اعمال سلیقه هاست. مثلا یک آدمی از تو خوشش می آید، یک آدمی از تو بدش می آید و همین ها به سادگی در ادامه همکاری ات تاثیر می گذارد. الان در شرایطی هستم که آدم هایی که آنجا هستند از من خوش شان نمی آید. خب نیاید! مهم نیست! من صبر می کنم تا آن ها بروند. چون آن ها می روند و این منم که می مانم.

زمانی که در رادیو کار می کردم، یکی از دوستانم همین را گفت. گفت این مدیرها هستند که عوض می شوند، در حالی که برنامه سازی که کارش را بلد است همیشه می ماند.

قبول دارم. همه مدیران نیاز دارند به آدم هایی که بالاخره کاربلد باشند. آخر سر هم می آیند سراغ همین آدم ها. من هم عجله ای ندارم. منتظر می مانم که دوره میز این آقایان تمام شود، بروند. آدم هایی که می آیند ان شاءالله آدم های خردمندتری خواهندبود. چون تو با آدم های خردمندتر، حتی اگر همکفر هم نباشی، لااقل می توانی کارکنی.

ولی با آدمی که تصمیماتش مبتنی بر کینه است و مبتنی بر نظرات شخصی، راه بحث را می بندد و اصلا ترجیح می دهم که خودم با آن ها کار نکنم. ولی ان شاءالله بهتر می شود، آدم های خردمندتری سر کار می آیند و من دوباره در تلویزیون کار می کنم. مگر می شود آدم از خانه خودش قهر کند؟


منبع: برترینها

روزنامه‌ها صدای ربنای‌شجریان را شنیدند

به گزارش ایسنا، روزنامه «قانون» تیتر یک «تلاوت غیرشرعی!» با رو تیتر «بهانه‌جویی تازه درباره اثر ملی ربنای شجریان همچنان ادامه دارد» را انتخاب کرده و به انتشار توضیحاتی درباره‌ی دلایل پخش نشدن این دعای از تلویزیون در ایام رمضان پرداخته است. روزنامه «آفتاب یزد» در بخشی از صفحه نخست خود  تیتر  «صداوسیما ربنای شجریان را خلاف موازین شرعی دانست!» را برگزیده و به منع مسؤولان صدا وسیما برای پخش ربنا از تلویزیون اشاره دارد.

روزنامه «اعتماد» تصویر یک خود را به محمدرضا شجریان اختصاص داده است. این روزنامه تیتر «مشکل شرعی ربنای شجریان پس از ۳۰ سال» را انتخاب کرده و به پاسخ محمد جواد لاریجانی به نامه وزیر ارشاد اشاره دارد که ربنای استاد را خلاف موازین شرعی تلاوت می‌داند.
روزنامه «شهروند» مطلبی با تیتر «پشت پرده این واژه‌های ثقیل» را در صفحه نخست خود منتشر کرده و به پخش نشدن ربنای شجریان در ماه رمضان امسال اشاره دارد.
روزنامه «مردم سالاری» عکس یک خود را به نیم‌رخی از محمدرضا شجریان اختصاص داده که در این پرتره، استاد آواز ایران لباسی با طرح گل و مرغ بر تن دارد. این روزنامه همچنین تیتر «بهانه تراشی برای حذف ربنای شجریان» را انتخاب کرده و به دلیل پخش نشدن این اثر ملی در این ایام پرداخته است.

روزنامه «بهار» تصویر نخست خود را به محمدرضا شجریان اختصاص داده است و در همین راستا تیتر «”ربنا”؛ مردمی و نه سیاسی» را برگزیده و به سخنان لاریجانی که نوای ماندگار شجریان را غیرشرعی تلقی کرده، اشاره کرده است.
روزنامه «خراسان» مطلبی را با تیتر «دعوا بر سر ربنا» انتخاب کرده و به نامه و درخواست وزیر ارشاد برای پخش ربنای شجریان اشاره دارد.
همچنین روزنامه «وقایع اتفاقیه» تیتر «ربنا پخش نمی‌شود» را در همین راستا در صفحه نخست خود منتشر کرده است.


منبع: بهارنیوز

واکنش بهمن کیارستمی به وضعیت پرونده

فرزند زنده‌یاد عباس کیارستمی با اشاره به اظهارات اخیر سخنگوی سازمان نظام پزشکی با بیان این مطلب به ایسنا ادامه داد: ما بارها مطرح کردیم که هدف اصلی ما از پیگیری قانونی پرونده پزشکی پدرم در ایران،علت فوت نیست بلکه بررسی مراحل درمانی است که منجر به این اتفاق شده است.او در پاسخ به اینکه سخنگوی سازمان نظام پزشکی اذعان دارد که پرونده پزشکی فرانسه به دستشان نرسیده است،گفت: ۹ ماه پیش این پرونده را به پزشک قانونی و یک کپی به نظام پزشکی دادیم و حتی تا آنجاییکه مطلع هستم، نسخه‌ای از این پرونده توسط سازمان نظام پزشکی ترجمه شده به آنها ارایه شده است.
بهمن کیارستمی درباره‌ی آخرین جلسه‌ای که در کمیسیون پزشکی داشته‌اند، توضیح داد: هفته‌ی گذشته ما (من و وکیلم) در یک کمیسیون در نظام پزشکی شرکت کردیم که در آن تیم پزشکی بیمارستان «جم» هم بودند و به نظر می‌رسید این کمیسیون به دلیل اعتراض ما و دستور دادستان پرونده برای بررسی مجدد پرونده تشکیل شده اما متاسفانه زمان بسیار محدودی که در این کمیسیون به ما داده شد صرف جواب به سوالات اعضای کمیسیون درباره پرونده پزشکی فرانسه شد.او درباره‌ی جزییات بیشتر آن جلسه توضیح داد: در آن جلسه و کمیسیونی که چهارشنبه گذشته در پزشکی قانونی تشکیل شد بنا داشتیم با شرح جزئیات به دلائل اعتراض مان به کارشناسی قبلی همچون استناد به نظر خلاف واقع  پزشکان متهم ، به جای استناد به کارشناسان بی طرف بپردازیم اما این فرصت به ما داده نشد و سرانجام با بحث‌ و سوال درباره پرونده فرانسه، تمام زمان محدود جلسه را گرفتند. در پایان پرسیدیم آیا می‌توانیم بعد از نزدیک به یک سال انتظار انتشار گزارش کاملی را در این ارتباط داشته باشیم و جواب شنیدیم که چنین گزارش محرمانه خواهد بود و تنها به دادستان پرونده ارائه خواهد شد.
بهمن کیارستمی در پایان گفت: ده ماه پیش ما خواستیم روند درمان در ایران بررسی شود اما دوباره به سه روزی که کیارستمی در فرانسه بستری بود پرداختند، در حالیکه ما بارها تاکید کردیم علت فوت سوال ما نیست و با توجه به این که نه سازمان نظام پزشکی و نه سازمان پزشکی قانونی مسئولیت یا وظیفه‌ای در قبال رسیدگی به پرونده های پزشکی خارج از ایران ندارند، درخواست ما بررسی روند درمان در ایران است. به نظرم با این اظهارات می‌خواهند مقدمات اعلام حکمی را فراهم کند که گفته‌اند قرار است در چند روز آینده صادر شود.
 


منبع: بهارنیوز

توقف تردد اتوبوس گردشگری دو طبقه در تهران

تردد اتوبوس گردشگری دو طبقه در تهران به دلیل نداشتن پلاک دائمی، متوقف شده است و تورهای تهران گردی آن نیز انجام نمی‌شود.

داستان تردد اتوبوس دوطبقه گردشگری در پایتخت حکایتی طولانی است. آن زمان که این اتوبوس وارد تهران شد همه خوشحال بودند که در ایران نیز می‌توان برای مسافران خودورهایی ویژه توریست‌ها داشت که روباز بوده و همه ویژگی‌های یک تور شهرگردی را دارد. سه ماهی طول کشید تا یک دستگاه اتوبوس قرمز رنگ دو طبقه و رو باز از گمرک نجات پیدا کرد اما در گیرودار مجوز محیط زیست و پلیس راهور بود و تازه می بایست شهرداری تهران نیز برای آن ایستگاه‌هایی را تعیین می‌کرد. بالاخره اعلام شد که در نوروز ۹۶ برای اولین بار این اتوبوس به راه افتاد و مسافران بلیت خریده و سوار شدند.

به گزارش مهر، تورهای نوروز گردی هم با دو ترکیب در ۱۲ ایستگاه راه‌اندازی شد. حرکت این اتوبوس‌ در دو مسیر تهران قدیم و بزرگ از ساعت ۱۰ صبح تا ۶ عصر بوده است. نخستین ایستگاه در مسیر «بافت تاریخی تهران»، میدان امام‌خمینی(ره) بود که از میدان حسن‌آباد، چهارراه سپه، چهارراه ولیعصر(عج)، چهارراه کالج، چهارراه قوام (سی‌تیر)، چهارراه استانبول، بهارستان تا سرپولک، چهارراه مولوی، میدان اعدام و چهارراه گلوبندک گذر می‌کرد.

مسیر دوم با عنوان «تور تهران بزرگ» نیز از میدان تجریش آغاز می‌شد و تا میدان دربند (قدس)، پارک‌وی، اراضی عباس آباد، هفت تیر، سفارت قدیم آمریکا، میدان فردوسی، تئاتر شهر، میدان و برج آزادی، برج میلاد، نمایشگاه بین‌المللی تهران و باغ فردوس ادامه داشت.

حتی مسئولان سوارش شده و عکس یادگاری گرفتند اما حالا وقتی با شماره تلفن شهرداری برای رزرو صندلی اتوبوس و مطلع شدن از تورهای آن تماس گرفته می‌شود، پاسخ می‌دهند که اتوبوس گردشگری فعلا در تهران برنامه ندارد. شاید  پس از حل مشکلات دوباره بتوانیم این تورها را از بعد از ماه مبارک رمضان برگزار کنیم.

شاهین مظفری معاون گردشگری ستاد گردشگری شهرداری نیز در گفتگویی با خبرنگار مهر از متوقف شدن این تورها اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و می‌گوید: ما تنها حامی این اتوبوس گردشگری بودیم نظارت بر عملکرد آن و اینکه آیا متوقف شده یا خیر و دلیلش چه بوده بر عهده اداره میراث فرهنگی تهران است. ما تنها تسهیل کننده فعالیت آن بوده‌ایم.

امین غلامعلی که واردکننده‌ این اتوبوس است به خبرنگار مهر در این باره توضیح می‌دهد: مشکل در گمرک است باید نزدیک به ۲۵۰ میلیون تومان برای اتوبوس گردشگری تا اواخر آذر ماه باید بدهیم تا ترخیص اتوبوس‌ها قطعی شود.  

وی ادامه می‌دهد: برای اتوبوسی که در تهران کار می‌کرد هنوز پلاک دائم نداده‌اند و پلاک موقت داشت. پلیس راهور محدودیت‌هایی را برای آن داشت از جمله اینکه نمی‌توانستیم برای آن بیمه رد کرده و یا مسافر بگیریم. ما عید نوروز با پلاک موقت برای آن تور برگزار کردیم و این برنامه تا روز ۱۴ فروردین ادامه داشت اما از آن به بعد جلویش را گرفتند.

غلامعلی درباره ورود ۵ اتوبوس گردشگری به تهران که قرار بود پیش پرداخت آن داده شود نیز می گوید: پیش پرداخت و سفارش آنها را داده ایم اما هنوز اتوبوسی نگرفتیم.

در شهرهای دیگر گردشگری جهان اتوبوسهای گردشگری تنها به یک دستگاه محدود نمی‌شود. در هر منطقه گردشگری از شهرهای پر مسافر می‌توان اتوبوس‌های قرمز رنگی را دید که پر از مسافرانی با ملیت‌های مختلف هستند آنها به زبان خود در اتوبوس توضیحاتی درباره اماکن گردشگری بین راه می شنوند و اگر بخواهند می‌توانند پیاده شده، آن مکان را دیده و دوباره به ایستگاه آمده و سوار اتوبوس بعدی شوند و به مکان گردشگری بعدی بروند. گردشگران از این تورها به دلیل داشتن راهنما، اینترنت رایگان و مقرون به صرفه بودن استقبال زیادی می‌کنند اما در ایران هنوز برای تردد یک اتوبوس که چند روزی در محلات تاریخی تهران تردد کرده است مشکلات زیادی وجود دارد.


منبع: عصرایران

شگفتی‌های اختتامیه جشنواره کن ۲۰۱۷

: هفتادمین دوره جشنواره فیلم کن دیشب با معرفی برندگان این دوره به کار خود خاتمه داد که به همین بهانه مروری بر حاشیه‌ها و شگفتی‌های آن داریم.

شگفتی‌های اختتامیه جشنواره کن 2017

به نقل از گاردین، همه جوایز کن شب پیش برندگان خود را شناختند و کارگردان سوئدی با طنزی درباره هنر جهانی جایزه اصلی کن را به خانه برد.

چه اتفاقی برای نتفلیکس افتاد؟

نتفلیکس در این دوره از جشنواره کن حسابی سروصدا کرد و چند روزی بیشتر خبرها را به خود اختصاص داد با این حال با دست خالی جشنواره را ترک کرد و نه «اوکجا» و نه «داستان‌های میروویتس» جایزه مهمی دریافت نکردند.

شگفتی‌های اختتامیه جشنواره کن 2017 
شاید دلیل اصلی این امر این بود که پدرو آلمادوار رییس هیات داوران این دوره جشنواره از همان کنفرانس مطبوعاتی روز اول به حضور این غول آنلاین در جشنواره معترض بود. به هر حال بودن یا نبودن نتفلیکس در جشنواره دوره بعد می‌تواند جالب باشد، چون قوانین جدید برای سال ۲۰۱۸ وضع شده که حضور این کمپانی بزرگ را با محدودیت بیشتری روبه‌رو می سازد.

یک شادی تمام عیار، یک بازیگر پرکار

نکته جالب دیگر در این دوره برنده شدن «میدان» (یا شاید «مریع») در این مراسم بود. در حالی که کارگردان سوئدی شادی خود را به تمامی روی صحنه ابراز کرد، الیزابت ماس بازیگر این فیلم سالی شلوغ را پشت سر گذاشت. او اکنون بازیگر سریال «داستان ندیمه» است و در این حال در سریال دیگری با عنوان ‌«بالای دریا» نیز بازی کرده که اواخر امسال روی آنتن می رود.

ویل اسمیت و عشقش به «قمر مشتری»

ویل اسمیت بازیگر مشهور هالیوودی که امسال برای نخستین بار از اعضای گروه داوری جشنواره کن بود، از ستاره‌های جشنواره بود. او گفت واقعا عاشق فیلم «قمر مشتری» شده که ساخته کورنل موندروزکو و فیلمی فانتزی درباره پناهنده‌ای است که می‌تواند پرواز کند.

اسمیت گفت: فکر می‌کنم این فیلم فوق‌العاده بود. می‌توانم آن را بارها و بارها ببینم. او در پاسخ به این سوال که چرا این فیلم برنده نشد گفت: دموکراسی همین است دیگر!

رکوردی برای سوفیا کاپولا

شکست سوفیا کاپولا یا لین رمزی برای بردن جایزه اصلی به این معنی است که تاکنون جین کمپیون همچنان تنها زنی است که موفق شده نخل طلا را در هفتاد دوره این جشنواره از آن خود کند.

شگفتی‌های اختتامیه جشنواره کن 2017 
با این حال سوفیا کاپولا در حالی جایزه کارگردانی را برد که نام خود را به عنوان دومین زن کارگردان برنده در این بخش، در تاریخ این جشنواره ثبت کرد.

اظهارنظرهای آنلاین

با معرفی فیلم «میدان» به عنوان برنده نخل طلا موجی از اظهارنظرها در فضای مجازی به راه افتاد اما بیشتر این نظرات با پذیرش این انتخاب همراه بود. هر چند خیلی‌ها هم ضمن تایید فیلم معتقد بودند فیلم می‌توانست کمی بیشتر تدوین شود چراکه این فیلم ۲ ساعت و۲۰ دقیقه است.

پیتر بردشاو منتقد گاردین درباره این فیلم نوشته است: اوستلوند شاید از روی اندرسون یا شاید از لارس فون‌تریه الهام گرفته باشد. کمی از روح بونوئل را هم می‌توان در این اثر دید. اما اوستلوند در اصل امضای خودش را پای این اثر گذاشته است. این فیلم یک اثر سینمایی حسابی است.

کیدمن برنده بزرگ امسال

شگفتی‌های اختتامیه جشنواره کن 2017

نیکول کیدمن که امسال با سه فیلم سینمایی و یک سریال در جشنواره فیلم کن حضور داشت، پیش از رسیدن به روز اختتامیه راهی آمریکا شد و در این مراسم ویل اسمیت به نمایندگی از وی جایزه‌اش را که با عنوان جایزه هفتادمین سال کن نامیده شد، دریافت کرد. او با شوخی و طنز این جایزه را گرفت.

یک سورپرایز بزرگ: اهدای جایزه فیلمنامه به دو فیلم

شگفتی‌های اختتامیه جشنواره کن 2017

هنگام اعلام نام برنده جایزه فیلمنامه (که سال پیش به اصغر فرهادی رسید) پدرو آلمادوار اعلام کرد این از شگفتی‌های امسال است که دو فیلم با هم به عنوان برنده جایزه فیلمنامه انتخاب شده‌اند. «کشتن یک گوزن مقدس» نوشته یورگوس لانتیموس و افیتیمیس فیلیپو و «تو هرگز واقعا اینجا نبودی» ساخته لین رمزی به صورت مشترک این جایزه را دریافت کردند.

سخنان افتتاحیه مراسم

مراسم دیشب با سخنان مونیکا بلوچی آغاز شد. او فهرست بسیار بلندی از کارگردان‌های محبوب کن را در طول هفتاد سال برگزاری اش اعلام کرد.


منبع: برترینها

«ربنا»یی که سیاسی شد

گروه فرهنگی:«نمادهای مذهبی وقتی به رگ و پوست جامعه راه یافته باشند، با دستور من و شما و یا رئیس و مدیر از بین نخواهد رفت. اتفاقا استاد شجریان چه خود آگاه و چه ناخودآگاه به این ماجرا متفطن شده و هنگام نامه سال ۱۳۷۴ به رئیس وقت صدا و سیما از همین منظر این دو اثر را مستثنی دانستند و آقای علی لاریجانی هم برخلاف برادرشان که این روزها اظهار نظر شاذی درباره کار استاد کردند، اجازه دادند که ربنا پخش شود.»
اینها بخشی از اظهارات سیدابوالحسن مختاباد – روزنامه‌نگار و پژوهشگر تاریخ موسیقی ایران – است که در پی حواشی اخیری که برای پخش «ربنا»ی محمدرضا شجریان مطرح شده است، در پاسخ به ایسنا مطرح کرده است.
مشروح نقطه‌ نظر مختاباد را در ادامه می‌خوانیم: «به گمانم ربنای استاد شجریان و پخش شدن یا نشدن آن به موضوعی سیاسی تبدیل شده است؛ چراکه وجهی از شخصیت استاد شجریان به دلیل اظهار نظرهایی که کردند، رنگ و صبغه‌ای سیاسی گرفت. اما این تنها بخش بسیار کوچکی از وجه شخصیتی استاد است و نه وجوه دیگر ایشان که عمدتا هنری، اجتماعی و فرهنگی است.
طبیعی است که هر پدیده‌ای که سیاسی شود موضع مخالفان، منتقدان و موافقان از منظر سیاسی مطرح می‌شود و وجوه اجتماعی و فرهنگی و هنری و مذهبی و دینی آن مغفول می‌ماند، یا این که برای طرفین اهمیتی ندارد.»مختاباد اضافه کرد: «اما شخص خودم به “ربنا” و “مثنوی افشاری” به عنوان یک نماد مذهبی نگاه می‌کنم، همچنانکه به اذان مرحوم موذن زاده هم از این منظر نظر می‌کنم، یا مناجات‌های مرحوم ذبیحی که متاسفانه در حق ایشان هم در تمامی این سال‌ها جفا شد و با نگاهی سیاسی مردم ما را از شنیدن چنین صدای ملکوتی محروم کردند و خوشبختانه و به مدد فضای مجازی صدای استاد ذبیحی بازگشتی پرشکوه داشته و دارد و حتی نشان می‌دهد که چقدر مناجات‌خوانان ما، بخصوص استاد شجریان در خواندن همان مثنوی افشاری (مثنوی پیچ) تحت تاثیر خوانده‌های استاد ذبیحی بوده‌اند و حتی متن دعای ربنای خوانده شده از سوی استاد شجریان هم پیش از این از سوی استاد ذبیحی خوانده شده بود.»
او در ادامه این مطلب بیان کرد: «نمادهای مذهبی وقتی به رگ و پوست جامعه راه یافته باشند، با دستور من و شما و یا رئیس و مدیر از بین نخواهد رفت. اتفاقا استاد شجریان چه خود آگاه و چه ناخود آگاه به این ماجرا متفطن شده و هنگام نامه سال ۱۳۷۴ به رئیس وقت صدا و سیما از همین منظر این دو اثر را مستثنی دانستند و آقای علی لاریجانی هم بر خلاف برادرشان که این روزها اظهار نظر شاذی درباره کار استاد کردند، اجازه دادند که ربنا پخش شود.برخی اظهار نظرات نیز درباره کار استاد انجام شده است که آن را بیشتر اثر هنری دانسته‌اند و نه اثری ذوقی و دارای به قول عرفا«زبان حال»، یعنی این که این اثر استاد بیشتر تکنیکی است تا همانند اذان مرحوم موذن زاده اثری ذوقی و اشراقی. در حالی که این اظهار نظر تنها برای فردی که این اثر را می‌شنود صادق است و برای افراد دیگر نه؟ چرا که تاثیرگذاری آثار هنری از فردی به فردی دیگر تفاوت دارد. به همین دلیل است که حتی از زاویه فقهی ماجرا هم فقط فرد می‌تواند تعیین کند که یک موسیقی چه تاثیری بر او دارد و آیا او را به طرب می‌آورد یا به او ابتهاج روحی می بخشد؟»
این پژوهشگر تاریخ موسیقی ایران همچنین گفت: «اخیرا در مراسمی که درباره عدالت اجتماعی در شهر اوکلند کالیفرنیا و همزمان با نیمه شعبان برگزار شد و سخنران مراسم هم این موضوع را از لحاظ تاریخی و فلسفی در ادیان و مکاتب دیگر ردیابی کرده بود، وقتی از من خواسته شد که قطعه‌ای را بخوانم، قطعه معروف «‌تو ای پری کجایی» مرحوم همایون خرم را با صدای جاودانه استاد قوامی و شعر زیبای استاد سایه، خواندم، چون حس کردم که عدالت اجتماعی همان پری گمشده‌ای است که همه به دنبال آنند.
از این منظر ربنای استاد شجریان به دلیل پخش آن در سال‌های متمادی خود به خود با نمادهای مذهبی دیگر همخوانی پیدا کرده است و مردم به وجه تکنیکی کار کمتر نظر می‌کنند و وجه مذهبی آن تاثیر بیشتری داشته و دارد. خوشبختانه گسترش رسانه نیز کمک کرده است تا این اثر عملا همچنان به عنوان نماد باقی بماند و صدا و سیما هم نتوانسته تاثیری در حذف یا برکشاندن آن داشته باشد. لجاجت صدا و سیما در عدم پخش این اثر هم تنها به ضرر صدا و سیماست و مخالف مشی جذب حداکثری و دفع حداقلی که رهبر معظم انقلاب دستور دادند.»
مختاباد در پایان این مطلب، بیان کرد: «اما من از منظر اخلاقی ماجرا هم به این کار نگاه می‌کنم. ما اگر ادعای مسلمان بودن و پیرو پیامبری با آن همه عظمت و خلق کریمانه داریم، باید توجه کنیم که یک استاد برجسته که این همه حق برگردن فرهنگ و هنر این مرز و بوم دارد، اکنون بیمار و گرفتار است و نیازمند توجه و گذشت. از قرار رافت اسلامی و گذشت در قاموس مخالفان و منتقدان استاد جایی ندارد و آنها از اسلام و مسلمانی تنها وجه غضب و خشونت آن را برگرفته‌اند و از «رحماء بینهم» نیز خبری نیست و شجریان مسلمان‌زاده مشهد را همانند کافران می‌بینند و به سیاق «اشداء علی الکفار» با ایشان برخورد می‌کنند؟‌ چرا که در یک امر سیاسی نظری مخالف نظرشان داشته است. نظری که تاریخ همین هشت ساله و تشعشعات دولت هزاره سوم ثابت کرده است که خس و خاشاک چه کسی است و چه کسانی بر دامن این مرز و بوم چنان گرد و غباری افشاندند که ده‌ها دولت هم قادر به پاک کردن آن نیستند؟»
بنا بر این گزارش، طی روزهای اخیر در پی نامه‌ی سیدرضا صالحی امیری – وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی – که هفته‌ی گذشته به رئیس سازمان صدا و سیما در حاشیه‌ی جلسه‌ی هیات دولت ارایه شد و در آن درخواست پخش «ربنا»ی محمدرضا شجریان از صدا و سیما شد؛ محمدجواد لاریجانی، عضو شورای نظارت بر صدا و سیما، در واکنش به نامه صالحی‌امیری مطلبی را منتشر کرد که با واکنش‌های مختلفی از سوی هنرمندان موسیقی مواجه شد.
 لاریجانی در بخشی از گفته‌هایش آورده است: «از آنجا که موضوع دفاع از ایشان یک مناقشه سیاسی شده است، لذا در تلاوت مذکور توجه به آیت تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و این امر خلاف موازین شرعی تلاوت است؛ لذا خواهشمند است که سایر قطعات آوازی آن هنرمند را مطرح فرمائید که اتفاقا دارای ساختار موسیقیایی مهمتری هم هستند. حتما می‌دانید که تحت‌الشعاع قرار گرفتن توجه به آیات باهرات نسبت به مقارنات آنقدر مهم بوده که برخی از فقهای بزرگ تلاوت ملحون را مورد شبهه قرار داده‌اند.»
حمیدرضا نوربخش، مدیرعامل خانه موسیقی ایران  نیز در واکنش به اظهارات لاریجانی بیان کرد: «سوال من این است که آقای دکتر لاریجانی از کدام جایگاه کارشناسی درباره ربنای استاد شجریان صحبت می‌کند؟ ایشان استاد قرائت هستند؟ یا کارشناس قرآن؟ یا مفسر هستند؟»حسام‌الدین سراج، خواننده آواز ایرانی نیز در واکنشی صریح مطرح کرد: «وقتی صحبت از موازین شرعی به میان می‌آید، به نوعی بحث حلال و حرام موسیقی مطرح است اما اینکه ربنای استاد شجریان برخلاف موازین شرعی تلاوت است جمله جالبی نیست و بسیار سنگین است. مردم از این ربنا خاطره دارند همانطور که از اذان موذن زاده اردبیلی خاطره دارند و می‌توان گفت که موذن زاده نیز در تلاوت آن اذان تجوید قرآنی را رعایت نکرده و با صوت اجرا کرده است.»
بحث پخش ربنای محمدرضا شجریان از رسانه‌ی ملی یکی از مطالبات جدی اهالی فرهنگ و هنر در سال‌های اخیر بوده است و همین روند باعث شده است که سیاسیون هم در این زمینه اظهارنظر کنند.
محمدجواد ابطحی، نماینده مردم خمینی‌شهر، در تذکری در جلسه علنی (یکشنبه ۷ خرداد) مجلس گفته بود: «مشکل مملکت سرود ربنا و غیر آن نیست؛ بلکه مشکل کاسپین و ثامن الحجج و عدم واریز درآمدهای پتروشیمی است که صادر می‌کنیم و برنمی‌گردد.»او اضافه کرده بود: «آقای خواننده معلوم‌الحالی خودش در سال ۸۸ تقاضا کرده که برنامه‌هایش از صدا و سیما پخش نشود،‌ حالا هم خودش تقاضا کند که دو مرتبه پخش شود. این در حد هیات دولت نیست که در این مسائل ورود کند.»
مرتضی میرباقری، معاون سیمای رسانه ملی، در آخرین اظهار نظر رسمی‌ خود در این زمینه، اسفندماه ۱۳۹۵ درباره پخش صدای ربنای محمدرضا شجریان در رسانه ملی گفته بود: «این فرد بعد از انتخابات  ۸۸ برای خودش یک منعی قرار داد که ما نمی‌توانیم صدایش را پخش کنیم. اگر وی از مواضع خود بعد از انتخابات ۸۸ عدول کرده و بازگشته باشد و آن را اعلام کند ما صدای او را پخش می‌کنیم.»این درحالیست که ابوالقاسم خوشرو، معاون اسبق امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اردیبهشت‌ماه امسال در بخشی از متنی که به مناسبت ثبت ملی این اثر در صفحه شخصی‌اش نوشته، آورده بود: «استاد در دیدار خرداد٩٢، به من تاکید کردند که این قطعه متعلق به ملت ایران است و من هیچگاه منعی برای پخش این قطعه از صدا و سیما نگداشته‌ام.»
در بخشی از متن نامه‌ای که محمدرضا شجریان درباره پخش نشدن آثارش از صدا و سیما، در دهه هفتاد به علی لاریجانی رئیس وقت این سازمان نوشته بوده، آمده است: «به صراحت اعلام می‌کنم که مایل نیستم صدای من از صدا و سیمایی پخش شود که بی اعتنا به حقوق هنرمندان است. قاطعانه از جنابعالی می خواهم دستور دهید هیچ اثری از من مطلقاً از رادیو و تلویزیون پخش نشود. چون در ماه مبارک رمضان هستیم، تنها به احترام این ماه مبارک و ادای دین به نیک سرشتی مردمی که در دامان آنها پرورش پیدا کرده ام، پخش “مناجات” و “ربنا” را اجازه می‌دهم.»
این هنرمند در نامه‌ خود که در سال ۸۸ به عزت‌الله ضرغامی، رئیس وقت سازمان صدا و سیما نوشته، آورده بود: «همان طور که اطلاع دارید صدا و سیما در شرایط فعلی مستمراً اقدام به پخش سرودهای میهنی اینجانب به ویژه سرود «ای ایران ای سرای امید» می کند. جنابعالی مستحضرید این سرود و دیگر سرودهای خوانده شده متعلق به سال های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ است و هیچ ارتباطی به شرایط کنونی ندارد. اینجانب در سال ۱۳۷۴ نیز اعلام کردم راضی به پخش آثار خود از صدا و سیما نیستم. مجدداً تقاضای خود را تکرار کرده و تاکید می کنم آن سازمان هیچ نقشی در تهیه این آثار نداشته و شایسته است به حکم شرع و قانون سریعاً کلیه واحدهای آن سازمان از پخش صدا و آثار من خودداری کنند.»
اما حسن روحانی، رئیس جمهور کشور (۶ خردادماه) با انتشار ویدیویی از تلاوت «ربنا» توسط محمدرضا شجریان؛ صدای این هنرمند را دلنشین و حذف‌ناشدنی دانست و در بخشی از ادامه مطلب خود، نوشت: «ربنا یکی از آثار محمدرضا شجریان  است که که شامل چهار آیه از قرآن کریم است که همگی با عبارت ربنا آغاز می‌شود این اثر در تیرماه سال ۱۳۵۸ ضبط شده است و بعد از گذشت نزدیک ۴۰ سال هنوز بی‌نظیر است.»روحانی  همچنین در جریان مناظرات تلویزیونی دوازدهمین دوره ریاست جمهوری، اظهار کرده بود: «آیا اجازه می دهیم اصحاب فرهنگ استعداد خود را نشان دهند؟ از پخش دعای ماه  رمضان ابا می‌کنیم و دعای ربنا یک هنرمند را پخش نمی کنیم پس چطور دنبال تعالی آموزش در کشور هستیم؟»


منبع: بهارنیوز

نخل طلای کن ۲۰۱۷ به سوئد رسید

به گزارش ایسنا، مراسم اعطای جوایز هفتادمین دوره جشنواره فیلم کن با اجرای «مونیکا بلوچی»  برگزار شد و هیأت داوران بخش رقابتی این رویداد سینمایی به ریاست «پدرو آلمادوار»، جایزه نخل طلای بهترین فیلم را به فیلم سوئدی «مربع» به کارگردانی «رابین اوستلوند» اعطا کرد.این فیلم سوئدی در حالی جایزه معتبر نخل طلا را از آن خود کرد که منتقدین در پیش‌بینی‌ها کمتر شانسی برای آن قائل بودند.اما جایزه بزرگ هیأت داوران که مهترین عنوان پس از نخل طلاست به فیلم فرانسوی و تحسین شده «۱۲۰ تپش در دقیقه» به کارگردانی «رابین کامپیلو» تعلق یافت، فیلمی که به عقیده بسیاری از کارشناسان شانس اول نخل طلا محسوب می‌شد.
«سوفیا کاپولا» برای ساخت فیلم «فریب خورده» جایزه مهم بهترین کارگردانی را از هفتادمین جشنواره کن به خانه برد.«پائولو سورنتینو» کارگردان مطرح ایتالیایی و یکی از اعضای هیأت داوران با حضور روی سن جشنواره، جایزه بهترین بازیگر زن کن ۲۰۱۷ را به «دایان کروگر» برای بازی در فیلم «محو شدگی» ساخته «فاتح آکین» کارگردان آلمانی ترک‌تبار داد.
«خواکین فنیکس» بازیگر آمریکایی نیز در حالی برای بازی در فیلم «تو واقعاً اینجا نبودی» به کارگردانی «لین رامسی» جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره را دریافت کرد، جایزه‌ای که سال پیش به شهاب حسینی برای فیلم «فروشنده» رسیده بود.فیلم «بی‌عشق» ساخته «آندری زیاگینسف» از روسیه که یکی از شانس‌های اصلی نخل طلای بهترین فیلم بود، در نهایت به جایزه هیأت داوران بسنده کرد.
«پدرو آلمادوار» جایزه ویژه‌ای را که به مناسبت هفتادمین سالگرد برگزاری جشنواره کن در نظر گرفته شده بود به «نیکل کیدمن» اعطا کرد. «کیدمن» امسال در سه فیلم حاضر در جشنواره نقش‌آفرینی کرده بود.جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن که سال گذشته به اصغر فرهادی برای فیلم «فروشنده» رسیده بود، امسال به صورت مشترک به «یورگن لانتیموس» برای فیلم «کشتن آهوی مقدس» و «لین رامسی» برای فیلم «تو واقعا اینجا نبودی» رسید.
«کریستین مونجیو» رئیس هیأت داوران بخش فیلم کوتاه و سینه فونداسیون کن نیز جایزه بهترین فیلم کوتاه این رویداد سینمایی را به فیلم چینی «یک شب آرام» ساخته «کی یانگ» اعطاء کرد.جایزه دوربین طلای کن که به بهترین فیلم اول جشنواره در بخش‌های گوناگون اختصاص می‌یابد به فیلم «زن جوان» به کارگردانی «لئونور سرالی» از فرانسه رسید. امسال «ساندرین کیبرلن» بازیگر فرانسوی رئیس هیأت داوران جایزه دوربین طلای جشنواره کن بود.


منبع: بهارنیوز

واکنش‌ها به فروش خانه بازیگر مشهور

«خبرآنلاین» نوشت: عصر یکشنبه هفتم خرداد، خبری مبنی بر به مزایده گذاشتن خانه‌ای منسوب به بهروز وثوقی در فضای مجازی منتشر شد و بعضی از بازیگران به این خبر واکنش نشان دادند.از جمله رامبد جوان با انتشار عکسی از بهروز وثوقی در اینستاگرام از مزایده گذاشتن خانه این هنرمند انتقاد کرد.
این بازیگر نوشت: «سلام. خبرى خوندم مبنى بر مزایده گذاشتن ملکى که منسوب به بهروز وثوقى (تاثیرگذارترین و فراموش‌نشدنى‌ترین بازیگر تاریخ سینماى ایران) است. اگر این خبر درست باشد واى به حال مسئول و مردم و هنرمندش. ان‌شاءالله که واقعیت نداشته باشد و اگر واقعیت دارد خبر تکذیبش را فردا منتشر شده و رسمى بخوانیم. (حتما مسئولى موجه توضیحاتى بدهد ان‌شاءالله.)»او پس از آنکه از کذب بودن این خبر مطلع شد پست دیگری با این همان عکس منتشر کرد و نوشت: «سلام. مطلب قبلى مبنى بر فروش مزایده‌اى ملک بهروز وثوقى توسط دوستان آگاه به موضوع تکذیب شد. خدا رو شکر. که البته اگر واکنش نشون نمى‌دادم رو دلم میموند.»
نوید محمدزاده هم که با انتشار این خبر در اینستاگرام از این کار انتقاد کرده بود، پس از پاک کردن آن، پست دیگری را منتشر کرد و نوشت: «علت پاک کردن پست قبلی، [این است که] دوستان، اصلا آقای وثوقی چنین ملکی نداشتند. بازار گرمی به اسم ایشون برای فروش بالای اون ملکه. چقدر تلخه از نام این اسطوره و احساسات مردم سواستفاده می‌کنند برای ارزش گذاشتن و بالا بردن ارزش ملکشون. شرم آوره.»


منبع: بهارنیوز

فروش خانه«بهروز وثوقی» منتفی شد

گروه هنری: در حالی که روز گذشته انتشار خبری مبنی بر حراج خانه قدیمی بهروز وثوقی در خیابان استاد نجات الهی تهران در فضای مجازی دست به دست می‌شد و بحثهایی پیرامون آن درگرفت، یک سینماگر از توقف این اقدام خبر داد.


 




این منبع آگاه به روزنامه بانی فیلم گفت:من به همراه تعدادی از سینماگران پس از شنیدن خبر به مزایده گذاشتن خانه بهروز وثوقی با یکی از مسئولان ارشد بنیاد مستضعفان وارد مذاکره شدیم تا بلکه از این اقدام منصرف شوند. خوشبختانه با توجه به روحیه فرهنگی رییس این بنیاد، وی بلافاصله دستور بررسی صحت موضوع را داده است و در صورت صحیح بودن هویت صاحب این ملک به نام بهروز وثوقی فروش آنرا منتفی خواهند کرد. وی افزود:طبق اعلام این مسئول ارشد، بنیاد مستضعفان پس از انصراف از فروش این ملک بنا دارد تصمیمی فرهنگی برای آن بگیرد.

یادآور می‌شود؛ روز گذشته در خبر‌ها آمده بود: «بنیاد مستضعفان و جانبازان این بار پس از فروش کاخ رضا شاه در گچسر به قیمت ۱۵ میلیارد تومان، سراغ خانه بهروز وثوقی بازیگر قدیمی سینما و تئاتر ایران رفته و آن را برای فروش و تخریب به مزایده گذاشته است. سیاست فروش املاک قدیمی که جنبه میراث فرهنگی دارد، مدتی است که در دستور کار مسوولان این بنیاد قرار دارد».


منبع: بهارنیوز

آمار فروش فیلم‌های روی پرده

به گزارش ایرنا، فیلم سینمایی «نهنگ عنبر ۲؛ سلکشن رویا» به کارگردانی سامان مقدم از جمله آثاری است که این روزها با فروش خوب، رونق گیشه را تا حدودی حفظ کرده است. فروش هفتگی «نهنگ عنبر ۲؛ سلکشن رویا» ۲ میلیارد و ۹۹۷ میلیون تومان بوده و در مجموع این فیلم بعد از ۲ هفته نمایش در ۱۵۳ سالن سینما فروش ۷ میلیارد و ۷۱۷ میلیون تومانی را تجربه کرده است.این فیلم در مقطع زمانی بخش نخست با عنوان «نهنگ عنبر» می گذرد و برشی دیگر از زندگی شخصیت‌های اصلی قصه یعنی همان ارژنگ و رویا با بازی رضا عطاران و مهناز افشار در همان دوران است. رضا عطاران، مهناز افشار، ویشکا آسایش، حسام نواب صفوی، امیرحسین آرمان، سیروس گرجستانی، رضا ناجی و علی قربان‌زاده به عنوان بازیگران اصلی و شهلا ریاحی، کتایون امیر ابراهیمی، محسن قاضی مرادی، اسدالله یکتا و احمدرضا اسعدی دیگر بازیگران این فیلم سینمایی هستند.

«برادرم خسرو» نخستین ساخته احسان بیگلری از دیگر آثار اکران شده این روزهای سینمای ایران است که فروش هفتگی آن ۲۲۰ میلیون تومان بوده است.این فیلم با بازی شهاب حسینی، ناصر هاشمی و هنگامه قاضیانی بعد از ۲ هفته اکران در ۵۳ سالن سینما در مجموع ۵۷۸ میلیون تومان فروش داشته است.

«امتحان نهایی» به کارگردان عادل یراقی نیز چندان توقعات را در گیشه برآورده نکرده و فروش هفتگی آن ۵ میلیون و ۶۷۸ هزار تومان بوده است.این فیلم با بازی شهاب حسینی و لیلا زارع در مجموع پنج هفته نمایش در ۱۲ سالن سینما ۳۹۸ میلیون تومان فروخته است. «امتحان نهایی» درباره یک معلم ریاضی است که برای تدریس خصوصی به خانه شاگردش می رود و همین امر باعث آشنایی او با مادر بچه می‌شود.

«ویلایی‌ها» نخستین تجربه کارگردانی منیر قیدی که فیلم با ژانر دفاع مقدس است نیز فروش هفتگی اش ۹۵ میلیون تومان بوده است.این فیلم در مجموع بعد از ۲ هفته نمایش در ۳۶ سالن سینما ۲۷۲ میلیون تومان فروش کرده است. «ویلایی‌ها» با بازی طناز طباطبایی، پریناز ایزدیار، آناهیتا افشار، علی شادمان و ثریا قاسمی درباره سال های جنگ است و روایت خانواده برخی رزمندگان را که در مجتمع‌های ویلایی در حوالی خط مقدم ساکن شده‌اند، روایت می کند.

«آشوب» ساخته کاظم راست گفتار نیز با توجه به حضور بازیگران زیاد، فروش هفتگی بهتر از ۸۱ میلیون تومان را تجربه نکرده است.این فیلم پس از ۲ هفته نمایش در ۵۰ سالن سینما به مرز ۲۰۶ میلیون تومان فروش در مجموع روزهای اکران رسیده است. «آشوب» روایتگر داستان جوانی هنرمند و روشنفکر است که در شرایط اجتماعی دوره خود نمی‌تواند برای پیشرفت زندگی‌اش از هنرش استفاده کند و به ناچار به سراغ راههای غیراخلاقی می‌رود.کوروش تهامی، آتیلا پسیانی، یکتا ناصر، شهره لرستانی، فرهاد آییش، همایون ارشادی، امیرحسین صدیق، داریوش فرهنگ، محمدرضا هدایتی، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی، رامین ناصرنصیر، نیما فلاح، فخرالدین صدیق شریف، داریوش کاردان، رضا فیاضی، سعید امیرسلیمانی، رضا بنفشه خواه، آشا محرابی، لیلا اوتادی، میرطاهر مظلومی و غلامحسین لطفی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند.

«تیک آف» به کارگردانی احسان عبدی‌پور با بازی مصطفی زمانی، پگاه آهنگرانی و رضا یزدانی خواننده مطرح پاپ فروش هفتگی ۹۲ میلیون تومانی داشته است.این فیلم پس از چهار هفته نمایش، اکنون در ۵۴ سالن سینما در حال اکران است که در مجموع نیز ۹۴۲ میلیون تومان فروش داشته است.
در خلاصه داستان «تیک آف» آمده است: در پایان جشنی شبانه، زندگی چهار دختر و پسر، به سمت غریبی سر کج می‌کند. هیجان… شوخی شوخی و بازی بازی، راه می‌افتند تا از عقده‌های چندساله شان کام بگیرند. شوخی تا سرحد جنون. هر شرطی بجز مرگ… .

«دو عروس» به کارگردانی داود موثقی نیز از دیگر آثار اکران این روزهای سینما ایران است که هنوز آمار دقیق فروش آن منتشر نشده است.دانیال عبادی، افسانه پاکرو، سولماز آقمقانی، علی خیامی، صفا آقاجانی، میرطاهر مظلومی، بهزاد رحیم خانی و عرفان برزین در این فیلم ایفای نقش می کنند.
«دو عروس» قصه زندگی زن و شوهر جوانی است که مرد شرایط مالی مناسبی ندارد اما زن به خاطر داشتن دوستان متمول خواسته‌های عجیب و غریب دارد. او برای رسیدن به ثروت پیشنهادهایی می‌دهد و شوهرش را وادار به انجام کار تازه‌ای می‌کند.

«نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه که چهار هفته از نمایش آن در سینماها می گذرد در مجموع ۲۷۴ میلیون تومان فروش داشته است.این فیلم با بازی محمدرضا فروتن، هانیه توسلی، شقایق فراهانی، محسن کیایی، خاطره اسدی، مریم بوبانی و نیکی مظفری فروش هفتگی ۲۳ میلیون تومانی داشته است. «نقطه کور» داستان خسرو است که ۲۳ روز بر پهنه دریا و به دور از خانواده اش گذرانده است. او با دنیایی از ابهامات فکری که تمام مدت همراه او بوده وارد خانه اش در تهران می شود اما تمامی ذهنیت هایش عینیت یافته و قادر به مقابله با مسائل پیش آمده نیست تا اینکه… .
 با توجه به آمار فروش هفتگی و مجموع فیلم‌های بررسی شده به نظر می‌رسد روند کُند شدن فروش فیلم‌ها در ایام انتخابات حالا با آغاز ماه مبارک رمضان ادامه پیدا کرده و باید ماند و دید که در ادامه اکران سحر تا افطار ماه رمضان و اکران فیلم‌های جدید رونق را دوباره به گیشه بازخواهد گرداند یا نه؟


منبع: بهارنیوز

«ربّنا»؛ مردمی و نه سیاسی

روزنامه بهار: آیا «ربنا» ی شجریان، ماه رمضان امسال از تلویزیون پخش می‌شود؟ این سؤال را هر سال مردم در رمضان می‌پرسند؛ و اما ماه مبارک رمضان از راه رسید و با همه اشاره ها، کنایه ها، تلاش‌ها و در نهایت درخواست‌ها امسال هم «ربنا» ی شجریان در محاق ماند و از رسانه ملی پخش نشد و این طلسم شکسته نشد.

 «ربنا» ی شجریان نزدیک به هشت سال است که از رسانه ملی پخش نمی‌شود و پخش آن بنا به دلایلی به یک خواست عمومی تبدیل شده است زیرا ربنا فصل مشترک همه ایرانی‌ها در ماه رمضان شده بود و با این نوای خوش آهنگ، روزه باز می‌کردند و دور هم جمع  می‌شدند و این نوا یادآور روزهای با هم بودن و صفای معنویتی است که همه ایرانیان آن را تجربه کرده اند. برخی از نشانه‌های فرهنگی به دلیل گذشت زمان و ماندگاری در خاطره‌ها و اذهان، حذف شدنی نیستند و یکی از این نشانه‌ها «ربنا» ی استاد شجریان است در کنار اذان گوش نواز استاد موذن زاده و نوای دلنشین و سحرآمیز دعای سحر که جزیی جدایی‌ناپذیر از ماه مبارک رمضان برای ایرانیان هستند. این نغمه‌های بهشتی، فارغ از آنکه خواننده آن کیست و چه مواضعی دارد، حس مشترک هر ایرانی از ماه رمضان است.

 «ربنا» جزو لاینفک ایام رمضان
نمی شود ماه رمضان باشد و منتظر برنامه «ماه عسل» احسان علیخانی و گفتگوهای تاثیرگذار و عبرت آموزش نباشی. برنامه‌ای که تنها ۱۲ سال از صدا و سیما پخش شده است و جزو لاینفک برنامه‌های ماه رمضان شده است و آن وقت چطور می‌توان «ربنا» یی که نزدیک به ۴۰ سال در ایام رمضان پخش شده و خاطره هایی همگانی برای همه ما ایرانیان رقم زده است را به فراموشی سپرد و بی تاب نبودن و حذف شدنش نبود. محمدرضا شجریان پیش‌تر بارها گفته بود «ربنا» متعلق به مردم است. دعای ربنایی که محمدرضا شجریان خوانده، برآمده از آموزش‌های قرآنی او نزد پدرش است. شجریان، ربنا را برای نخستین‌بار در تیر ١٣۵٨در استودیویی در رادیو ایران ضبط کرد که بعدها در آلبوم «به‌یاد پدر» هم اجرا و ضبط شد. دعای ربنا، تلاوت آوازی قرآن کریم است که از دستگاه «رست» یا «راست» شروع شده و به دستگاه «عجم» (شبیه ماهور) تغییر پیدا می‌کند. ربنا، بیان آوازی آیات ١٩٣و ١٩۴ سوره آل‌عمران در قرآن است. مدتی است که پخش «ربنا» ی استاد شجریان، مطالبه مردم شده است و نه به خاطر خود او یا بیماری ایشان که از سوی برخی «هنرمندنماها» دلیلی بر تخریب شخصیت ایشان و دولتی که حامی اوست، شده است. مردم مطالبه و درخواست این دعای روحانی را دارند زیرا تلویزیون رسانه‌ای ملی و همگانی است و همه باید از آن سهیم باشند. از طرفی این دعا در پیوند زدن همه مردم از سرتاسر ایران پهناور و آنها که حتی از ایران دورند، در ایام مبارک رمضان سهمی ویژه داشت و در دل‌ها به یاد خدا، وحدت می‌آفرید و زیبایی آوای استاد شجریان، حمد و ثنای شنونده‌ها را برمی انگیخت و خوش آهنگی این آوا، نور ایمان در دل‌ها می‌تاباند. این رسانه که مجدانه از پخش این نوا خودداری می‌کند، در طی این سال‌ها حتی توانسته جایگزینی برای آن تدارک ببیند.

ارجمند: متاسفانه تعاملی در زمینه پخش صدای استاد شجریان نداشته است
در انتخابات اخیر رسیدگی به این مطالبه مردمی در سخنان رئیس جمهور هم جای گرفت و از صدا و سیما گلایه کرد. در پی این گلایه پیروز ارجمند، موزیسین و مدیرکل سابق دفتر موسیقی درباره ممنوعیت پخش دعای «ربنا» ی محمدرضا شجریان از صداوسیما در دومین مناظره تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ گفت: محدودیت‌های فعالیت استاد محمدرضا شجریان در دولت یازدهم برطرف و آلبوم ایشان منتشر شد و آقای روحانی رئیس‌جمهور کشورمان به قول خود مبنی بر رفع محدودیت‌های هنرمندان و مفاخری مثل استاد شجریان و استاد فرشچیان عمل کردند. همچنین دولت یازدهم آمادگی برگزاری کنسرت برای این استاد مسلم موسیقی را داشت اما بیماری و کسالت استاد مانع از برگزاری این کنسرت تاکنون شده است.

وی در پاسخ به این سؤال که آیا مذاکراتی ازسوی دفتر موسیقی با سازمان صداوسیما برای پخش دعای «ربنا» با صدای استاد شجریان به عمل آمد یا نه، بیان کرد: سازمان صداوسیما  هیچگونه وابستگی به دولت ندارد و درباره مسائل خود، شخصا تصمیم گیرنده است و متاسفانه تعاملی در زمینه پخش صدای استاد شجریان نداشته است. علی‌رغم اینکه آقای شجریان در نامه خود به صداوسیما پخش ربنایشان را از شبکه‌های مختلف بلامانع و آن را متعلق به مردم دانسته‌اند. ارجمند همچنین خاطرنشان کرد: شخص آقای روحانی و آقای هاشمی وزیر بهداشت کشور تاکنون به عیادت دکتر شجریان رفته‌اند و برای بازگشت ایشان به ایران تلاش کرده‌اند و به‌طور کلی دولت از این هنرمند برجسته همواره حمایت کرده است اما پخش صدایشان از تلویزیون از حیطه اختیار دولت خارج بوده است.

اقدامات دولت، فراتر از گلایه، اقدام برای ثبت ملی ربنا
طی انتخابات و در خلال گلایه‌های رئیس جمهور نسبت به عدم پخش ربنا ازصدا و سیما، این اثر ثبت ملی شد و «زهرا احمدی پور» معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری لوح ثبت ملی آن را به همایون شجریان فرزند محمدرضا شجریان اهدا کرد و بعد از انتخابات و کمی مانده به ماه مبارک رمضان، «سیدرضا صالحی‌امیری» وزیر ارشاد، نامه‌ای برای رئیس سازمان صدا‌و‌سیما نوشت و در آن خواستار پخش «ربنا» ی استاد محمدرضا شجریان در ایام ماه مبارک رمضان شد. به ‌نظر می‌رسید که پخش ربنای شجریان در شرایط بعد از خلق حماسه سیاسی ٢٩ اردیبهشت، قوت بیشتری گرفته است اما امسال هم زور دولت و مطالبه مردم به رسانه ملی نرسید و این رسانه بر تصمیم غلط خود استوار ماند. در واکنش به این اقدام رسانه ملی، صفحه رسمی اینستاگرام دکتر حسن روحانی در اولین شب ماه مبارک رمضان۹۶، اقدام به انتشار اثر «ربنا» ی استاد شجریان کرد.

محمدجواد لاریجانی: ربنا خلاف موازین شرعی تلاوت است!!
در آخرین واکنش ها، محمدجواد لاریجانی به نامه سیدرضا صالحی‌امیری درباره پخش ربنای محمدرضا شجریان پاسخ داد وپخش آن را خلاف موازین شرعی تلاوت عنوان کرده است. ضمن اشاره به این که دفاع از شجریان تبدیل به یک مناقشه سیاسی شده است، اظهار کرده است: در تلاوت مذکور توجه به آیت تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و این امر خلاف موازین شرعی تلاوت است؛ لذا خواهشمند است که سایر قطعات آوازی آن هنرمند را مطرح فرمائید که اتفاقا دارای ساختار موسیقیایی مهمتری هم هستند. حتما می‌دانید که تحت‌الشعاع قرار گرفتن توجه به آیات باهرات نسبت به مقارنات آنقدر مهم بوده که برخی از فقهای بزرگ تلاوت ملحون را مورد شبهه قرار داده‌اند.
این عضو شورای نظارت بر صدا و سیما در پاسخ نامه خود آورده است: «البته این حساسیت در میان موسیقی‌دانان بزرگ و حرفه‌ای هم مطرح است و آنان غالبا ابا دارند که قطعات مهم‌ترکیبی آنان همراه با آواز پخش شود، زیرا معتقدند توجه به الحان و معانی (و گاه حرکات متناظر بدنی) توجه به رموز و ظرافت‌های نهفته در تناسب‌های ایقاعی را که جوهر اصلی هنر موسیقی است تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.»

مدیرعامل خانه‌موسیقی: آقای لاریجانی استاد قرائت هستند یا مفسر قرآن؟
به دنبال نامه مکتوب محمدجواد لاریجانی درباره «خلاف موازین شرعی تلاوت بودن ربنای شجریان»، مدیرعامل خانه موسیقی ضمن رد ادعای لاریجانی، پاسخ صریحی به گفته‌های وی داد.
حمیدرضا نوربخش (مدیرعامل خانه موسیقی) با اشاره به موضع‌گیری محمدجواد لاریجانی درباره ربنای محمدرضا شجریان گفت: ایشان تشکیکاتی کرده‌اند که به ظاهر بیشتر از زاویه علم قرائت بوده است که البته مشخص نیست ایشان اساسا چقدر با مسئله قرائت آشنایی دارند؛ این یک مسئله است. اما مسئله اصلی من این است که نامه‌ای توسط وزیر محترم ارشاد به رئیس سازمان صدا و سیما نوشته‌ شده؛ آقای دکتر محمدجواد لاریجانی ظاهرا مثل دیگر مواردی که از ایشان سراغ داشته‌ایم و تمایل‌شان برای پاسخگویی به مسائل مختلف، در این مورد هم ظاهرا جسارت‌شان از بقیه بیشتر بوده که پاسخ به این مسئله را شخصا برعهده گرفته‌اند. این خواننده در ادامه افزود: سؤال من این است که آقای دکتر لاریجانی از کدام جایگاه کارشناسی درباره ربنای استاد شجریان صحبت می‌کند؟ ایشان استاد قرائت هستند؟ یا کارشناس قرآن؟ یا مفسر هستند؟ وی همچنین عنوان کرد: من به عنوان کسی که هم خواننده و هم قاری قرآن هستم و با قرائت آشنایی دارم؛ سخن می‌گویم. اول اینکه همه ما می‌دانیم استاد شجریان کسی است که در قرائت قرآن از طفولیت کار کرده‌اند و اصلا آدم ناآشنایی در این زمینه نبوده‌اند. استاد شجریان در جلسات قرآن بزرگ شده؛ پدرش نیز هم قاری قرآن بوده و هم برگزارکننده جلسات و کلاس‌های قرآنی بوده است.

نوربخش گفت: استاد شجریان از کودکی با صوت قرآن بزرگ شده و با قاریان بزرگ جهان و شیوه‌های قرائت‌شان آشنایی داشته و دارند. حتی خودشان در مسابقات بین‌المللی قرائت قرآن مقام آورده است. در این میان چطور کسی که در وادی کار قرآنی هیچ سابقه‌ای نداشته؛ به خودش اجازه می‌دهد اینگونه جسورانه و با اعتماد به نفس درباره مقوله‌ای که اطلاعاتی در موردش ندارد، سخن بگوید؟ ! ایشان فکر کرده‌اند وقتی واژگان خاصی را که صد در صد حرفه‌ای‌ست و به هیچ عنوان مخاطب عام آنها را نمی‌فهمد به کار ببرند، مطلب تمام می‌شود؛ اما در واقع اینگونه نیست.

حسام‌الدین سراج: ربنای استاد شجریان اثری استثنایی است
 حسام الدین سراج، خواننده موسیقی نسبت به پاسخ محمد جواد لاریجانی واکنش نشان داد و اظهار کرد: به نظر من ایرادی ندارد و مشابه این سبک از مرحوم مؤذن زاده اردبیلی پخش می‌شود. مردم از این ربنا خاطره دارند همان‌طور که از اذان موذن زاده اردبیلی خاطره دارند و می‌توان گفت که موذن زاده نیز در تلاوت آن اذان، تجوید قرآنی را رعایت نکرده و با صوت اجرا کرده است. این خواننده صاحب سبک در ادامه بیان داشت: در اذان موذن زاده تجوید قرآنی رعایت نشده و لحن ایرانی بیات‌ترک است و آواز خوانده شده در چارچوب تجوید صورت نگرفته بر این اساس می‌شود درباره این اذان هم این صحبت‌ها مطرح شود ولی مردم ایران با آن خاطره دارند. هر چند که مدتی پخش این اذان از رسانه ملی نیز منع شده بود. سراج با بیان اینکه مردم ربنا را دوست دارند و از آن خاطره دارند، ادامه داد: باید قدر اساتیدی همچون استاد شجریان را بسیار زیاد‌تر از این داشته باشیم و این ربنایی که از نظر خواندن استثنایی است و مردم آن را دوست دارند.این استاد دانشکده هنر‌های زیبا تاکید کرد: اگر رادیو و تلویزیون ربنا را پخش نکند، جنبه مردمی بودن خود را زیر سؤال برده است.
همچنان منتظریم…
معلوم نیست چطور این نوای ماندگار تا پیش از این در رسانه ملی مایه مباهات بود و نسبت به آن شبه شرعی وجود نداشت و حالا به مسئله‌ای خلاف موازین شرعی تبدیل شده است. شاید دیگر نباید با این گونه تفاسیر و خلاف شرع خواندن «ربنا» ی شجریان منتظر شنیدن آن از تلویزیون باشیم و شاید حل این مسئله به آینده و اهتمام و نظر مراجع عظام را بطلبد.همچنان تا زمانی نامعلوم موقع افطار، دلمان برای آوای «ربنا» و این نوای گوش‌نواز و خاطره انگیز تنگ خواهد شد.


منبع: بهارنیوز

علت اصلی مرگ کیارستمی اعلام شد

گروه هنری: رئیس سازمان نظام پزشکی با اشاره به اخرین جزئیات پرونده مرحوم کیارستمی گفت: علت اصلی مرگ ایشان در فرانسه خونریزی حاد تحت پرده مغزی به دلیل تزریق داروی هپارین با دوز بالا بوده است.


 

علیرضا زالی در نشست خبری در مورد آخرین جزئیات فوت مرحوم کیارستمی گفت: علت اصلی مرگ ایشان در فرانسه خونریزی حاد تحت پرده مغزی به دلیل تزریق داروی هپارین با دوز بالا بوده است به طوری که روزانه ۲۴ هزار واحد هپارین به ایشان تزریق شده است. وی افزود: حکم پرونده ایشان در ایران قطعی نیست، ولی صادر شده و طی همین روز‌ها اعلام می‌شود، ولی در فرانسه گفته‌اند که درمان را به دلیل آمبولی ریه آغاز کرده‌اند در حالی که در ایران دو روز قبل آمبولی ریه رد شده بود.


منبع: بهارنیوز

درباره هنرمندان و ورود آنها به سیاست، از مشروطه تا امروز

– حسین پارسا: هنر و سیاست سال‌هاست که ارتباط وسیعی با یکدیگر دارند و بر هم تأثیر می‌گذارند. این رابطه به‌طور خاص از زمانی تئوریزه شد که انسان مدرن درک کرد می‌تواند ابزارهای مختلفی را در راستای سیاست به کار گیرد و آنها را شاید به بند خود درآورد و از بُرندگی و تلخی و نفوذ آنها در جهت منافع خود استفاده کند. در غرب بعد از انقلاب صنعتی و راهیابی مفاهیم مدرن به کشورداری و تحلیل علمی هر آنچه زندگی انسان را می‌ساخت، اهمیت هنر بیشتر از قبل مورد توجه قرار گرفت. هنر آن قدرت را داشت که سیاست را تقویت، نفوذ آن را بیشتر و گاه وسایل و اهداف آن را نیز توجیه کند.

بنابراین اقتضای عقل مدرن است که بیش از قبل اهمیت هنر را درک و به کار با آن تامل کند. در همان روزگار صنعتی‌شدن، هنرمندان و متفکران بر مفاهیم دیگری نیز می‌اندیشیدند که ریشه در پیدایش هنر و رابطه آن با انسان پیش از مدرن داشت و از طرفی واکنشی بود به نقش سیاست در بازسازی مفاهیم کلاسیک و بازتعریف آنها توسط دنیای جدید. نتیجه چنین اندیشه‌هایی در آغاز دو تئوری خط‌کشی‌شده «هنر برای هنر» در برابر «هنر متعهد» یا «هنر در خدمت جامعه» بود. تولستوی اعتقاد داشت هنر جز خوبی و حقیقت و زیبایی نیست. بنابراین آغشته‌کردن آن با سیاست، عملی اخلاقی نخواهد بود. همین حرف، دیدگاه بسیاری دیگر از هنرمندان تاریخ نیز بود.

جیمز جویس، مدافع بزرگ این عقیده بود: «هنر برای هنر است، بازیچه‌ای نیست در دستان کثیف سیاست و علم. هنر، وسیله نیست؛ همان هدف بلندمرتبه‌ای است که انسان را به سوی کمال هل می‌دهد.» در مقابل، مدافعان «هنر در خدمت جامعه» این عقیده را آن‌طور تفسیر می‌کردند که هنر با ورود به جامعه و سیاست می‌تواند آن را تلطیف کند و خباثت‌ها را از آن بزداید و این وظیفه اخلاقی هنر و تعهد او به جامعه است.

سال‌ها مجادله فکری در این حوزه منجر به تولید مفاهیم عمیق‌تر در جامعه‌شناسی هنر شد و خط‌کشی‌های ساده‌انگارانه اولیه را تغییر داد. حالا  پس از خلق نظریه‌های هنر در سیاست و جامعه‌شناسی، رابطه هنر و سیاست به شکل دیگری نمود پیدا کرده است. در این رویکرد این بار هنرمند خود را محق می‌داند که پا به عرصه سیاست بگذارد و در آن نقش بازی کند.

مشروطه ایرانی و ساخت چند بعدی سیاستمدار- هنرمند

آغاز مدرنیته ایرانی، با دوران مشروطیت و بازگشت روشنفکران تحصیلکرده در فرنگ و همراهی علمای دینی عجین است. مفاهیمی که شالوده دنیای مدرن را پایه می‌گذارند، در این دوره وارد ایران می‌شود و سیاست، معنایی متفاوت از قبل می‌یابد.

بدیهی است که در چنین دگرگونی هنر هم بی‌نصیب نمی‌ماند و جایگاه سنتی آن در جامعه تغییر می‌کند. در عصر مشروطیت هنر نه به ذات خود که از زیبایی است و زیبایی، حقیقت است، بلکه به سبب روشنفکرانی که گاها دستی هم بر آتش هنر و ادب داشتند، نقش آفرید. بنابراین نمی‌توان آنان را هنرمندان مشروطه‌خواه معرفی کرد، زیرا آنها روشنفکرانی بودند که اگرچه ممکن بود در زمره ادبا و هنرمندان نیز باشند، اما شخصیتی سیاسی داشتند و اعطای صفت هنرمند، اغراقی بزرگ درباره آنهاست.

 «خیــال‌پـروری‌هـا»

کنسرت عارف در منزل ظهیرالدوله در سال ۱۲۸۸ شمسی. غیر از عارف که در پایین عکس نشسته است، فرد مسنی که در بالا و در میانه جمع نشسته، به احتمال زیاد ظهیرالدوله است. 

از بزرگان مشروطه‌خواه جهانگیرخان صوراسرافیل، محمدرضا مساوات‌شیرازی، میرزا آقاخان کرمانی و بسیاری دیگر روزنامه‌نگار و شاعر بودند، علما و روحانیت نیز همگی دست بر قلم داشتند و از ادبای زمان بودند و از زنان نیز فروغ‌الملک و فروغ‌الدوله شعر می‌سراییدند، با این حال هیچ‌گاه نمی‌توان آنها را هنرمندانی نامید که در عصر مشروطه به سیاست گرویدند، زیرا  با چنین برداشت ناصحیحی  باید ناصرالدین‌شاه قاجار را نیز هنرمندی دانست که شاه شد، زیرا مشخصا او نیز شعر می‌گفت و به عکس و نقاشی علاقه داشت.

دلبستن به انتخاب، به جای انتصاب

تشکیل شوراهای اسلامی شهر و روستا در اواخر دهه ٧٠ تحقق اصلی از قانون اساسی بود، اصلی فراموش شده که به یمن به قدرت رسیدن اصلاح‌طلبان به جریان افتاد. به‌طورکلی هدف از تشکیل چنین شورایی شرکت‌دادن مردم در اداره امور ترسیم شده بود: «از پایین‌ترین سطح جامعه تا بالاترین سطح آن و در تمام واحدهای سازمانی و واحدهای کار تا مردم به اداره امور شهر و محلی که در آن زندگی می‌کنند یا سازمانی که در آن کار می‌کنند، علاقه‌مند شوند و نسبت به آن احساس مسئولیت کنند.» انتخابات شورا به واسطه ویژگی‌های شهری و گاه محله‌ای که داشت، جلوه جدیدی از ورود هنرمندان به سیاست را رقم می‌زد.

همزمان با شوراها، بسیاری از هنرمندان همچنان  آرزوی نهادهای بزرگتری همچون مجلس شورای اسلامی را در سر داشتند. یکی از مهم‌ترین کسانی که بعد از انقلاب توانست کرسی مجلس را به دست آورد، بهروز افخمی بود.

فیلمساز اصلاح‌طلب دیروز و اصولگرای امروز، چهارسال در رأس نهاد قانون‌گذاری کشور بود. بعد از او اما تا امروز کمتر هنرمندی توانست برای ورود به نهادهای قدرت از مردم رأی اعتماد بگیرد. این موضوع دو دلیل داشت؛ یکی این‌که بسیاری از هنرمندانی که در این سال‌ها برای نمایندگی مجلس یا شوراهای اسلامی شهر کاندیدا شدند در سطوح اول هنر ایران نبودند و محبوبیت چندانی نیز نداشتند. از طرف دیگر در مقاطعی بعضی از آنان نتوانستند از شورای نگهبان یا هیأت‌های اجرایی صلاحیت لازم را کسب کنند و عملا بازی را پیش از آغاز آن باختند.

حاکمیت ایدئولوژی بر هنر

به‌نظر می‌رسد گسست تاریخی بزرگان فرهنگ و هنر ایران -شاعران و نویسندگان و روشنفکران- با مفهومی کلی به نام سیاست و به‌طور اخص، دولت، در دوران پهلوی دوم و به‌ویژه پس از کودتای ٢٨مرداد آغاز می‌شود. اگرچه در پادشاهی رضاخان نیز کسانی از دایره هنر و فرهنگ که پا در سیاست و دولت گذاشته بودند، توسط دیگر هنرمندان و روشنفکران مستقل مورد نقد قرار می‌گرفتند، اما درنهایت کودتای خارجی و چپ‌گرایی نخبگان ایران بعد از آن، چنان کرد که کار با نهادهای وابسته به دولت نیز ننگ به حساب می‌آمد و گناهی نابخشودنی تلقی می‌شد.

دهه ٣٠ خورشیدی، بعد از آن‌که کودتا پیروز شد و هنرمندان و روشنفکران عزلت‌نشین شدند و  انشعابات حزب توده – به‌عنوان اصلی‌ترین پایگاه هنرمندان و روشنفکران ایران تا آن دوره – آغاز شد، رنگ روزگار عوض شد و چپ‌گرایی رادیکال رشد کرد و ایدئولوژی به هنر رسید. بنابراین هنرمند در دوراهی مردمی‌بودن و حکومتی‌بودن، ناگزیر همراهی با جریان قدرتمند روشنفکری را به همکاری با دولت ترجیح می‌داد. با این حال در دهه٣٠ و ۴٠ نیز بعضی از هنرمندان مطرح برای نزدیکی به حکومت تلاش‌هایی انجام دادند، اگرچه این تلاش‌ها بیشتر در حوزه فرهنگ و هنر بود و نه سیاست.

«خیــال‌پـروری‌هـا» 

تعدادی از اعضای ارکستر انجمن اخوت و تعدادی از مشروطهخواهان در یکی از باغهای تهران و احتمالاً پس از یکی از کنسرتهای انجمن گرفته شده است. 

این موضوع، خود یکی از تفاوت‌های دوران آغاز پهلوی اول با دوران تثبیت مستبدانه پهلوی دوم بود. آنهایی که از کسوت فرهنگ و ادب و هنر به رضاشاه پیوستند، نامدارانی بودند که ریشه در مشروطه داشتند و غالبا برای اصلاح امور، ردای سیاست بر تن کرده بودند. از طرفی نیز نگاه حاکم بر جامعه هنری و روشنفکری ایران به اندازه‌ای ایدئولوژیک نبود که همکاری در دولت ننگ به حساب آید. اما در پهلوی دوم اوضاع فرق داشت و استبداد با کمک استثمار جان گرفت و مصدق سقوط کرده بود و همین موضوع فضا را تنگ‌تر از گذشته می‌کرد.

اما در همان دوران هم بودند کسانی که با وضع موجود کنار آمدند و از هنر و ادب به سیاست رسیدند. یکی از این افراد پرویز ناتل‌خانلری، نویسنده و شاعر در اواسط دهه ٣٠خورشیدی معاون وزیر بود و تا پیروزی انقلاب اسلامی نیز چند دوره در مجلس حضور داشت. سعید نفیسی نیز تاریخ‌نگار، نویسنده و شاعر مطرح آن روزگار در دربار رفت‌وآمد داشت و مدتی به نمایندگی ایران در سازمان یونسکو منصوب شد. همان سال‌ها جشن‌هایی توسط دربار در شیراز برگزار می‌شد که در آن تعداد زیادی از هنرمندان موسیقی سنتی ایران حضور داشتند، همچنین بعضی از خوانندگان موسیقی پاپ ایران نیز روابط حسنه‌ای با دربار داشتند، اگرچه به وضوح کیفیت و پشتوانه هنری آنها با کسانی که در سال‌های قبل وارد دستگاه پهلوی اول شده بودند، در سطح پایین‌تری قرار می‌گرفت.

این داستان ادامه دارد

در پنجمین دوره از انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا که همزمان با دوازدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار می‌شود، مانند چند دوره اخیر بعضی از هنرمندان کشور نیز ثبت‌نام کرده و سودای رسیدن به صندلی‌های شورا را دارند. امسال در پنجمین دوره انتخابات شورای شهر تهران هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر مانند دوره گذشته ثبت‌نام کردند، با این تفاوت که تعداد آنها نسبت به‌ سال گذشته کمتر به ‌نظر می‌رسد. در این دوره بازیگران سرشناس و مطرح کمتر حاضر شدند. در دوره گذشته ۶ بازیگر سینما افسانه بایگان، علی رام‌نورایی، امین زندگانی، امید زندگانی، محمد سلوکی و دانیال عبادی ثبت‌نام کردند.

«خیــال‌پـروری‌هـا» 
در این دوره مانند دوره گذشته عبدالحسین مختاباد خواننده موسیقی سنتی آواز ایرانی و محمد عیوضی در میان ثبت‌نام‌کنندگان به چشم می‌خورند. همچنین محمدعلی زم که در دهه ۶٠ ریاست حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را عهده‌دار بود، حسین دهباشی مستندساز، علی قائم‌مقامی تهیه‌کننده و عضو هیأت‌مدیره خانه سینما و مهرداد فرید فیلمساز و رئیس شورایعالی تهیه‌کنندگان نیز از چهره‌های مطرح سینما هستند که در انتخابات پنجمین دوره شورای شهر ثبت‌نام کردند و قصد ورود به سیاست را دارند.

قضاوت با تاریخ

یکصد‌سال بعد از ورود نخستین هنرمندان و ادبای ایرانی به عرصه سیاست، تاریخ درباره آنان چگونه قضاوت خواهد کرد؟ آنهایی که به قدرت رسیدند و آنهایی که نتوانستند اعتماد مردم را جلب کنند، از هنر نردبانی برای رشد ساختند و فارغ از اندک اقدامات مثبت در قدرت، جملگی این حرف احمد شاملو را به‌درستی تفسیر کردند: آن‌جا که در پاسخ روزنامه‌نگاری که درباره رابطه هنر و سیاست از او پرسیده بود، گفت: «بله، هنر و سیاست یک جایی به هم می‌رسند، بر سر نعش یکدیگر.»

 *تیتر عنوان کتابی است به همین نام از ژان ژاک روسو

آن که گفت آری، آن‌ که گفت نه

به قدرت رسیدن رضاخان فضای جدیدی در جامعه هنری ایران و در نتیجه رفتار خواص با پادشاه خلق کرد. در آغاز حکومت پهلوی اول، بسیاری از هنرمندان به‌ویژه شاعران شمشیر مخالفت را از رو بستند و شجاعانه استبداد رضاشاه را به نقد گرفتند. ایرج میرزا، میرزاده عشقی، فرخی‌یزدی و عارف قزوینی ازجمله کسانی بودند که فاصله خود را از سیاست حفظ کردند و تا همیشه منتقد ماندند و در این راه جان دادند. اما بسیاری دیگر از هنرمندان، ادبا و روشنفکران، چند‌سال قبل و با روی کار آمدن احمدشاه جوان فرصت را مغتنم شمرده و وارد مجلس شورای ملی شده بودند. در طی حدود ١۵سال، کسانی مانند ملک‌الشعرای بهار، سیدحسن تقی‌زاده، یحیی دولت‌آبادی، محمدعلی فروغی، علی‌اصغر حکمت و عیسی صدیق که همگی در هنر و ادب نام‌ونشانی داشتند وارد سیاست شده و در نخستین گام به‌عنوان منتخب مردم وارد مجلس شدند.

«خیــال‌پـروری‌هـا» 

عارف قزوینی، بزرگترین تصنیف ساز انقلابی دوره مشروطه

سیدحسن تقی‌زاده ۵٠سال روزنامه‌نگاری کرد و از فرهنگ و تاریخ نوشت. او رئیس فرهنگستان هنر ایران بود و همزمان به مناصب مهمی چون استانداری، وزیرمختاری، سفارت و وزارت رسید. محمدعلی فروغی هم با انبوهی از فعالیت‌ها و تالیفات هنری و ادبی، از نمایندگی به نخست‌وزیری رضاشاه رسید. این افراد نخستین کسانی بودند که به‌طور خاص هم می‌نوشتند و می‌سرودند و دستی بر قلم داشتند و هم وارد عرصه سیاست شده بودند و شاید به‌طور دقیق آنها نخستین افرادی بودند که از هنر و فرهنگ به سیاست رسیدند. تا پایان دوران پهلوی اول ورود هنرمندان به سیاست کم‌وبیش ادامه داشت، اگرچه بعد از سال‌های اولیه پادشاهی رضاخان و سرکوب گسترده آزادیخواهان، کیفیت هنرمندانی که با پادشاه و حکومت آن همکاری می‌کردند، به‌شدت افت کرد.

پرسش اصلی در این دوره این بود که حضور هنرمندان و ادبا در سیاست چه منافعی داشت و چه نتایجی به بار آورد. به این پرسش در طول چندین دهه پاسخ‌های مختلفی داده شده است، اما مسلم است اگرچه افرادی همچون تقی‌زاده و فروغی هیچ‌گاه به جایگاه عشقی و فرخی و ایرج میرزا در صف آزادیخواهان نرسیدند، اما نمی‌توان تلاش آنها در راستای اصلاح امور را نیز نادیده گرفت. به‌طور خاص اقدامات فرهنگی فروغی در پهلوی اول همچون تأسیس فرهنگستان زبان پارسی و اقدامات اساسی در پاسداری و اصلاح زبان از پیرایه‌های آن، همچنان بعد از سال‌ها ارزشمند و تاثیرگذار است.

پیروزی انقلاب، پیروزی هنر متعهد

پیروزی انقلاب اسلامی ایران درواقع مسلط‌شدن آن هنری بود که متعهد نامیده می‌شد و در عمل متأثر از ارزش‌های اسلامی بود که توسط روشنفکران مسلمان ترویج می‌شد. هنر متعهد دمیدن روح تعهد در کالبد انسان‌ها بود، بنابراین در این وضع جایی برای وابستگان رژیم پیشین و آنان که هنر را برای هنر و فراتر از آن، تنها برای لذت و دمی آسودن از دنیا می‌خواستند، نبود. با آغاز جنگ، هنر متعهد شکل تازه‌ای به خود گرفت و ارزش‌های میهنی در کنار ارزش‌های اسلامی دو ستون اصلی آن شدند. در همان ایام نخستین جرقه اعلام همکاری رسمی هنرمندان مسلمان و متعهد  با انقلاب، تشکیل کانون نهضت فرهنگی اسلامی توسط طاهره صفارزاده، شاعر مسلمان بود.

چند ماه بعد این کانون به حوزه اندیشه و هنر اسلامی تغییر نام داد و در ابتدای دهه ۶٠ خورشیدی به سازمان تبلیغات اسلامی پیوست و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی رسما شروع به کار کرد. در آن زمان هنرمندان جوانی به حوزه هنری پیوستند و عملا هنر متعهد که جدا از سیاست نبود را در دل حاکمیت رسمیت بخشیدند. ازجمله مهم‌ترین آن هنرمندان می‌توان به  مرتضی آوینی، قیصر امین‌پور، امیرحسین فردی، طاهره صفارزاده، ابوالفضل عالی، سیدحسن حسینی، محمد کاسبی، رسول ملاقلی‌پور، فرج‌الله سلحشور، سیدعلی میرفتاح، حسین خسروجردی، احمد عزیزی، مهرداد اوستا، سپیده کاشانی، سلمان هراتی، علی وزیریان، عزیزالله زیادی، محمدرضا آقاسی و محمدعلی محمدی اشاره کرد که سال‌ها بعد بسیاری از آنان راهی جدا از گذشته خود انتخاب کرده‌اند. در کنار حوزه هنری ورود هنرمندان به حوزه‌های سیاسی در قسمت‌های دیگر هم وجود داشت. مسعود کیمیایی مدتی مدیر یکی از شبکه‌های تلویزیون بود و محمدحسین شهریار روابط حسنه‌ای با بزرگان کشور برقرار کرده بود.

 «خیــال‌پـروری‌هـا»

 بعد از پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی فضا عوض شد و جوانانی که یک دهه قبل حوزه هنری را تشکیل داده بودند، کم‌کم از آن فاصله گرفتند و هر یک به اصل خود بازگشتند: یکی شاعری جدی شد، دیگری فیلمسازی معتبر و آن یکی نویسنده‌ای مهم. این وضع تا اواخر دهه ٧٠ شمسی ادامه داشت: حوزه هنری از هنرمندان اولیه‌ای که تحقق هنر متعهد را در نزدیکی به سیاست می‌پنداشتند، تهی شد. اما این پایان نقش هنرمندان در عرصه ساسی ایران نبود. از این پس هنرمندان به جای مناصب انتصابی دل به مناصب انتخابی بستند، زیرا می‌توانستند با کمک معروفیت خود کرسی کسب کنند و به قدرت و سیاست برسند.


منبع: برترینها

«هرتا مولر» آزادی‌خواه از علایق ادبی خود می‌گوید

: هرتا مولر، نویسنده بزرگی است که نامش بیشتر با جایزه نوبل ادبی که در‌ سال ٢٠٠٩ به او اهدا شد به‌خاطر آورده می‌شود. اما این‌که این نویسنده بزرگ و محبوب را صرفا به واسطه نوبلی که گرفته تعریف کنیم، به‌نظر بی‌انصافی است. این نویسنده ۶٣ساله که در یک روستای آلمانی‌زبان در غرب رومانی به دنیا آمده و خانواده‌اش جزو اقلیت آلمانی کشور رومانی بود، به‌خاطر تلاش مداومی که برای آفرینش در سرزمینی استبدادزده و تحت شدیدترین برخوردها به انجام رسانده شایسته هر گونه ستایشی است. درواقع هرتا مولر به دلیل به تصویر کشیدن تأثیر خشونت، ظلم و وحشت در آثارش در زمانی که دیکتاتوری نیکلای چائوشسکو تسلطی بی‌چون و چرا بر رومانی داشت، معروف و محبوب شده؛ با داستان‌هایی که معمولا بیانگر خصوصیات سرکوب‌کننده رژیم کمونیست رومانی هستند که خود او با آن روبه‌رو بوده است.

 در آسمان دنبال مردگان بودم...
بسیاری از آثار هرتا مولر پس‌زمینه‌ای به سرزمین دوران کودکی و نوجوانی‌اش یعنی رومانی و حکومت کمونیستی تحت ریاست نیکلای چائوشسکو است که از زاویه دید اقلیت آلمانی در رومانی بیان می‌شوند و درونمایه‌ای از ظلم و تبعید دارند. نیکولای چائوشسکو سیاستمدار کمونیست رومانیایی بود که از سال ١٩۶۵ تا روز اعدامش در‌ سال ١٩٨٩ به وسیله انقلابیون، دبیر کل حزب کمونیست رومانی و در نتیجه بالاترین مقام آن کشور بود…

هرتا مولر کودکی دشواری داشت. وقتی هنوز متولد نشده بود، تمام اموال و زمین‌های پدربزرگ ثروتمند هرتا ضبط و مادرش نیز به اردوگاه‌های کار اجباری روسیه فرستاده شد. او تحصیلات ابتدایی را در روستای محل تولدش گذراند و سپس در جوانی به‌عنوان معلم استخدام شد؛ اما به دلیل عدم همکاری با پلیس مخفی حکومت نیکلای چائوشسکو در دهه ۱۹۷۰ شغل معلمی خود را از دست داد. هرتا مولر در دانشگاه رومانی علاوه بر رشته مطالعات آلمانی در رشته ادبیات رومانیایی نیز تحصیل کرد. مولر ‌سال ١٩٧۶ در یک شرکت مهندسی مشغول به کار شد اما سه‌سال پس از آن به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد شغلی پلیس امنیت رژیم کمونیستی وقت در رومانی کارش را از دست داد. پس از آن او معلم مهد کودک شد و به‌طور خصوصی در رومانی درس آلمانی می‌داد. نخستین کتابش را ‌سال ١٩٨٢ به زبان آلمانی و با عنوان زمین‌های پست منتشر کرد.

درباره روند انتشار این کتاب باید گفت که زمین‌های پست نیز چون دیگر کتاب‌های اولیه مولر به‌صورت قاچاق به بیرون از رومانی برده می‌شد تا زمینه انتشار آنها فراهم شود. او ‌سال ١٩٨٧ همراه با همسرش ریچارد واگنر، نویسنده کشورش را به مقصد آلمان ترک کرد و برای همیشه مقیم برلین شد. مولر‌ سال ١٩٩۵ به عضویت آکادمی شعر و ادبیات آلمان درآمد. مولر از ‌سال ١٩٨١ تا ‌سال ٢٠٠٩ بیش از ٢٠جایزه ادبی را از نهادها و انجمن‌های مختلف در اروپا و خارج از اروپا به دست آورده است…

بزرگ‌ترین افتخار زندگی هرتا مولر اما در‌ سال ٢٠٠٩ رقم خورد. وقتی کمیته نوبل ادبیات اعلام کرد نوبل ادبیات به هرتا مولر تعلق می‌‌گیرد؛ به کسی که با تمرکز بر شعر و سادگی نثر دورنمای زندگی کسانی را که اموال‌شان مصادره‌شده به تصویر کشیده است و سخنگوی هیأت داوران جایزه نوبل در سخنانی از مولر به‌خاطر مقاومت شجاعانه او در برابر دیکتاتوری کمونیستی رومانی قدردانی کرد و گفت مولر از مسائلی حیاتی سخن می‌گوید که ارزش مبارزه دارند؛ انگار رویای مولر برای زندگی در دنیایی آزاد که در آن به‌خاطر نوشتن یک داستان نباید زیر بازپرسی رفت، تعبیر شده بود.

 
در آسمان دنبال مردگان بودم... 

به این دلیل هم بود که هرتا مولر بعد از دریافت جایزه نوبل ادبیات در شهر لایپزیگ ابتدا به این نکته اشاره کرد که هنگام نوشتن نخستین کتاب‌های خود مجبور بوده با ویراستار آلمانی‌اش در جنگل‌های دورافتاده دیدار کند تا کسی نتواند گفت‌وگوی آنها را بشنود. وی همچنین در همان روزها گفت یکی از شیوه‌های سرکوب و ارعاب پلیس امنیتی رومانی این بود که مرا مجبور کنند تا مدرکی را امضا کنم که نشان می‌داد خبرچین و همکار دستگاه امنیتی کشور هستم.

اعطای نوبل به این نویسنده که تقریبا همزمان با بیستمین سالگرد فروریختن دیوار برلین صورت گرفت هرتا مولر را در دنیای ادبیات نامدارتر کرد. در همان روزها روزنامه‌ای آلمانی نوشت باید به ارزش سیاسی این جایزه هم پی برد، چون هرتا مولر یک نویسنده سیاسی است. او با نوشتن تجربیاتش از زندگی در نظام دیکتاتوری، حسرت برای آزادی را به موضوعات زندگی تبدیل کرده و با این کار راه‌ هاینریش بل و گونتر گراس را ادامه می‌دهد…

از هرتا مولر تاکنون آثاری چون زمین‌های پست، گذرنامه، سرزمین گوجه‌های سبز، قرار ملاقات و آونگ نفس به فارسی ترجمه شده است. این نویسنده همچنین جایزه فرانتس کافکای‌ سال ١٩٩٩ و جایزه بنیاد کنراد آدناوئر را در ‌سال ٢٠٠۴ در کارنامه دارد. گفت‌وگویی که در پی می‌آید درباره علایق و سلایق ادبی این نویسنده با او به انجام رسیده است…

می‌توانید به خوانندگان ما بگویید که درحال‌حاضر چه کتاب‌هایی را مطالعه می‌کنید؟

من همزمان چند کتاب را با هم می‌خوانم. یک اسب وارد کافه شد نوشته دیوید گروسمن که حیرت‌انگیز است. کتاب زندگی‌نامه‌ای زیرکانه‌ای که حتی اگر زیرکی سطحی آن تا اندازه‌ای با یأس معمولا عمیق آثار زندگی‌‌نامه‌ای تفاوت داشته باشد،‌ اما به‌هرحال توانسته نظر من را به خود جلب کند. اما هنوز تمامش نکرده‌ام. کتاب دیگری که در دست دارم کتاب جدید پیتر استرهیزی است به نام داستان ساده ویرگول یک ‌صد صفحه که درباره آن البته متاسفانه هنوز چیز زیادی نمی‌توانم بگویم. این کتاب روایت داستان خانواده‌ای در مجارستان است که بعد از‌ سال ۱۹۴۵ به‌عنوان دشمن کشور شناخته شده، از شهر به روستایی تبعید و مجبور می‌شوند در یک اتاق زندگی کنند. پسر جوان خانواده که راوی کتاب نیز هست در این میان وانمود می‌کند که لال است. کتاب دیگری هم که می‌خوانمش کتابی است از جورج آرتور گلد اشمیت که درباره‌ کافکا نوشته شده به نام کسی که دنبالشی همین خانه‌ کناری زندگی می‌کند که نام فرعی‌اش هم کافکا می‌خواند است…

یادتان است آخرین کتاب فوق‌العاده‌ای که خواندید چه بود؟ کتابی که آن را از همه نظر پسندیده باشید…

کتابی به نام برای یک ترانه و صد ترانه که شاعر چینی لیائو ایوو آن را سروده است. این شاعر همان کسی است که وقتی در‌ سال ۱۹۸۹ قتل‌عام مخالفان در میدان تیان آنمن چین توسط ارتش چین صورت گرفت، شعر قتل عام را در جواب اتفاق دردبار نوشت و به‌خاطر آن به زندان نیز افتاد و ۴سال را کنار زندانیان محکوم به مرگ در یک سلول سپری کرد.

او در دوران زندانی‌شدن با محکومان به مرگ آخرین وصیت‌های آنها را می‌نوشت. لیائو ایوو نیز در آن زندان مثل بقیه‌ زندانیان شکنجه شد. کتاب یک ترانه و صدترانه با توصیف اینها و خیلی چیزهای دیگر می‌کوشد بی‌رحمی و خشونت حکومت دیکتاتوری چین را به تصویر بکشد. ارزش اصلی آن نیز به این دلیل است که در عین حال که دقت و صحت یک مستند نوشتاری را دارد، از زبانی بسیار شاعرانه نیز بهره‌مند است. شاعرانگی زیبایی که وقتی کتاب را خواندم از فرط لذت و حیرت زبانم بند آمده بود.

در آسمان دنبال مردگان بودم... 

به‌عنوان یک نویسنده تحسین‌شده و پرطرفدار خودتان طرفدار چه نویسنده یا نویسندگانی هستید و به عبارت بهتر کدام نویسنده، رمان‌‌نویس، نمایشنامه‌‌نویس، منتقد و شاعر را تحسین می‌‌کنید؟

نویسندگان محبوب من زیاد هستند اما اگر منظورتان به نویسندگانی باشد که هنوز هم فعالیت ادبی دارند باید به نویسنده پرتغالی، آنتونیو لوبو آنتونس و نویسنده‌ جوان مجارستانی گیورگی درگومان که شاه‌سفید را نوشته اشاره کنم…

 
در بین نویسندگان رومانیایی چه؟ آیا در سرزمین مادری‌تان نیز نویسنده محبوبی دارید؟

رومانی نویسنده‌ای داشت به نام گلو نوم که در ابتدای قرن بیست‌ویکم درگذشت. او یکی از آخرین نویسندگان سوررئال بود که پیش از جنگ جهانی دوم در پاریس زندگی می‌کرد و زیباترین آثار را می‌نوشت. اما مشکل این بود که او نیز مثل خیلی از نویسندگان دیگر برای سالیان‌سال نمی‌توانست هیچ چیزی در رومانی منتشر کند و غم انگیزتر این بود که حتی در آلمان نیز تعداد کسانی که او را می‌شناختند و می‌شناسند اندک شمار بود. در بین نویسندگان رومانیایی محبوبم باید به ام.بلچر نیز اشاره کنم.

او یک یهودی رومانیایی بود که زیباترین کتابش‌ رمان ماجراهای غیرواقعی بلادرنگ نام داشت و درباره‌ یک جوان مالیخولیایی رومانیایی بود که به دلیل این‌که نمی‌تواند از موجودیتی که با آن زاده شده رها شود، دچار یأس و ناامیدی شده است. بلچر ظاهرا به درد قهرمان کتابش دچار بود، به نحوی که در‌ سال ۱۹۳۸، پیش از دوره‌ فاشیسم در جوانی مرد. ام.بلچر پیشرو بسیار اصیل اگزیستانسیالیست بود- و نکته غم‌انگیز درباره او این‌که او نیز امروز کاملا فراموش شده است…

اگر کتابی وجود داشته باشد که روح رومانی را در آن بشود دید و از شما بخواهیم آن کتاب را به خوانندگان ما معرفی کنید، چه کتابی را نام خواهید برد؟

همین رمان ماجراهای غیرواقعی بلادرنگ ام.بلچر را…

برای شما به‌عنوان یک نویسنده مهم‌ترین عنصر در ادبیات چیست؟

در ادبیات از هر نوعی زیبایی جملات برایم بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد. اگر در صفحات آغازین کتابی به زبانی سست یا عباراتی بی‌خود و استعاره‌هایی مبتذل و پیش‌پا افتاده‌ برخورد کنم، دیگر نخواهم توانست خواندن آن کتاب را- حالا هر نامی داشته باشد و نوشته هر نامی باشد- ادامه دهم. مرا فقط و فقط کتاب‌هایی که جملات درخشان دارند می‌توانند به دام اندازند…

در آسمان دنبال مردگان بودم... 

کتاب‌های‌تان را مرتب در کتابخانه می‌چینید؟

نه؛ هرگونه نظم‌‌دادن برایم کار بسیار دشواری است. این درباره هر چیزی در زندگی‌ام صدق می‌کند، اما وقتی حرف از کتاب به میان می‌آید، نه‌تنها دشوار و نفسگیر است، بلکه عواقب آزاردهنده‌ای نیز دارد. بگذارید ساده‌تر بگویم که هر زمان کتاب‌هایم را مرتب کرده‌ام، وقتی نیاز به کتابی داشتم نتوانستم آن را در میان ریخت‌‌وپاش‌هایم پیدا کنم و مجبور شده‌ام آن کتاب را دوباره بخرم…

یادتان مانده که در سال‌های بچگی چه نوع کتاب‌هایی می‌خواندید؟

در آن سال‌ها ما در خانه هیچ کتابی نداشتیم. هیچ کتابی را به معنای کاملش می‌گویم. در خانه ما نه کتاب کودک و نه هیچ داستان دیگری پیدا نمی‌شد. تنها داستان‌های شگفت‌انگیزی که می‌خواندیم یا می‌شنیدیم مربوط به کلاس‌های دینی بودند که من معنی آنها را خیلی لفظی درنظر می‌گرفتم. مثلا این‌که خدا همه‌چیز را می‌‌بیند یک‌جور هراس به جانم می‌انداخت و همیشه احساس می‌کردم زیر نظرم.  یا مثلا این گفته کتاب‌های دینی که کسانی که می‌میرند، در بهشت و بالای سر ما هستند؛ برای من معنای لفظی‌اش را داشت و مدام در ابرها به‌ دنبال صورت همسایه‌هایی بودم که مرده بودند و جالب این‌که آنها را پیدا هم می‌کردم.

اگر قایل به تاثیرگذاری کتاب باشیم، کتابی که هرتا مولر را به چیزی که امروز هست تبدیل کرده، چه کتابی بوده؟

در مورد این‌گونه سوالات نمی‌شود به چیز مشخصی اشاره کرد و در پاسخ شما یک کتاب خاص را نام برد. اما در کل می‌توانم بگویم که از کتاب‌های ایالت اس- اس نوشته یوگن کوگن و زبان رایش سوم نوشته ویکتور کلمپور خیلی چیزها یاد گرفتم. این‌که آلمان نازی که در آن کتاب‌ها ترسیم شده بود چقدر شرایطی مشابه با کشور دیکتاتورزده رومانی بود برایم تکان‌دهنده بود.

اگر از شما بخواهیم کتابی را معرفی کنید که رئیس‌جمهوری آمریکا آن را بخواند آن کتاب چه کتابی خواهد بود؟

 
ثانیه‌شمار زمان اثر اسوتلانا الکساندرویچ برای این منظور عالی است. هرکسی که بخواهد روسیه را بشناسد باید آن را بخواند. این کتاب تأثیر استالینیسم و کمونیسم را تا به امروز توصیف می‌کند…

مهم‌ترین کتاب‌تان از نظر خودتان چیست؟

کتاب اولم زمین پست خیلی برایم مهم بود. درباره‌ ارزش ادبی‌ این کتاب البته حرف نمی‌زنم اما ناچارم بگویم که چاپ آن در ‌سال ۱۹۸۴ در برلین از من محافظت کرد. جایزه‌‌هایی که این کتاب برد به من امنیتی خاص داد و باعث شد دیگر احساس انزوا و تنهایی نکنم و این در آن روزگاران اهمیتی حیاتی داشت…


منبع: برترینها

گالری ملی صنایع‌دستی راه‌اندازی می‌شود

معاونت صنایع‌دستی در راستای ایجاد فضای ویژه برای تولیدات ایرانی، موفق به اختصاص فضایی مناسب و آماده‌سازی شده برای راه‌اندازی گالری ملی صنایع‌دستی در کاخ موزه سعدآباد شد.

علی حاجی شیزری مدیرکل توسعه و ترویج معاونت صنایع دستی در این باره گفت:  این فضا به متراژ ۱۴۰ متر مربع در طبقه همکف، جنب رستوران جدید کاخ موزه سعدآباد در نظر گرفته شده است که در طبقه زیرین آن نیزدو اتاق با فضای ۴۰ متر مربع وجود دارد که قابلیت استفاده در حوزه صنایع دستی را دارد.

وی افزود: فضای مذکور در روز ۳خرداد ماه با حضور نماینده‌ای از معاونت میراث فرهنگی، معاونت توسعه منابع انسانی، مدیریت مجموعه تاریخی فرهنگی سعدآباد و معاونت صنایع‌دستی صورتجلسه و در اختیار این معاونت قرار داده شد.

شیزری ادامه داد: این مکان هم اکنون در حال آماده سازی برای کاربری مورد نظر است و در آینده نزدیک برای نمایش و عرضه صنایع دستی اصیل ایران به صورتی کاملا تخصصی با حضور مسئولین ذیربط به عنوان گالری ملی صنایع دستی افتتاح خواهد شد.

وی در پایان تاکید کرد: مقرر است در این گالری صنایع دستی ایرانی از تمامی استان‌های کشور در فضایی ویژه به نمایش عموم گذاشته شود، البته در ابتدا نمایشگاهی از حصیرهای استان‌های جنوبی کشور که در طرح پیوند شرکت داشتند در این گالری به نمایش گذاشته می شود.


منبع: عصرایران

مرکز نمایشگاه‎های فیاپ در ایران افتتاح شد

مرکز نمایشگاه های فیاپ در تهران در گالری ایده پارسی افتتاح شد.

مرکز نمایشگاه های فیاپ در ایران توسط دکتر ریکاردو بوسی  و رومین نرو، مهمانانی از سفارت های مختلف و هنرمندان ایرانی شنبه ۶ خرداد ماه در محل گالری ایده پارسی افتتاح شد.

دکتر ریکاردو بوسی رئیس فیاپ از ایتالیا و رومین نرو، عضو هیات مدیره فیاپ و مسؤول جشنواره های فیاپ از لوگزامبورگ هستندکه در روزهای گذشته برای افتتاح جشنواره عکس خیام و حضور در یک کارگاه آموزشی برای اولین بار به ایران سفر کرده اند.

مراسم افتتاحیه با افتتاح رسمی نمایشگاه عکس های کوبا از رومین نرو آغاز شده و در ادامه، جوایز برندگان ایرانی جشنواره های نوروز تاجیکستان و ویکتور پولینسکی قرقیزستان اهدا شد.

گالری ایده پارسی در تهران، خیابان شریعتی، خیابان کلاهدوز (دولت)، نرسیده به سه‌راه نشاط، کوچه اله‌وردی آذر، پلاک ۲۸ واقع شده است.

فدراسیون بین المللی هنر عکاسی (فیاپ)، توسط دکتر وان دی ویجر (DR. M. Van de Wijer) بلژیکی در سال ۱۹۴۶ پایه گذاری شد و از آن سال تاکنون واسطه ای برای برقراری ارتباط بین مؤسسات ملی عکاسی در کشورهای مختلف جهان بوده است. اولین کنگره این فدراسیون در سال ۱۹۵۰ در شهر برن سوئیس با شرکت ۱۰ نماینده از کشورهای مختلف تشکیل شد. فیاپ تنها مؤسسه بین المللی در زمینه عکاسی است که از طرف یونسکو UNESCO به رسمیت شناخته شده است و پروژه هایی نیز بنا به درخواست این سازمان انجام داده است. این فدراسیون به عنوان عضو اجرایی با مؤسسات ملی عکاسی در سراسر جهان همکاری نزدیک دارد که تعداد آنها به بیش از ۸۵ مؤسسه ملی در ۵ قاره می رسد؛ در حال حاضر تنها نماینده رسمی فیاپ در ایران کلوپ عکس فوکوس (FPC) است.


منبع: عصرایران

۴۰۰ فیلم خارجی به جشنواره شهر رسید

۴۰۰ فیلم خارجی تا پیش از برگزاری جشنواره کن، متقاضی حضور در ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر شده‌اند.

به گزارش روابط عمومی ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر، در حالیکه تاکنون ۴۰۰ فیلم خارجی متقاضی حضور در بخش بین‌الملل جشنواره فیلم شهر شده‌اند، رایزنی‌های بخش بین‌الملل این رویداد سینمایی ادامه دارد. پیش‌بینی می‌شود که تعداد آثار خارجی رسیده به بخش بین‌الملل جشنواره پس از رایزنی‌های انجام شده در بازار جشنواره کن به ۷۰۰ عنوان برسد.

بخش بین‌الملل ششمین جشنواره فیلم شهر از اسفندماه کار خود را آغاز کرد و در این مدت رایزنی‌های گسترده‌ای برای دریافت آثار، برگزاری کارگاه‌های بین‌المللی در زمان برگزاری و همچنین برنامه‌ریزی برای ویژه برنامه‌های جنبی انجام شده است. این رایزنی‌ها با حضور دبیر و مدیر بخش بین‌الملل جشنواره در بازار جشنواره فیلم کن نیز ادامه داشت.

بر اساس این گزارش، فراخوان ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر چندی قبل منتشر شد و ثبت نام آثار از طریق سایت رسمی جشنواره به آدرس www.urbanfilmfest.org تا ۲۵ خردادماه ادامه دارد.

ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر نیمه اول مردادماه به دبیری سیدعلی احمدی در تهران برگزار می‌شود.


منبع: عصرایران