فیلمی که پیش از اکران به سانس فوق‌العاده رسید

فیلم «مادر قلب اتمی» با بازی محمدرضا گلزار، ترانه علیدوستی، پگاه آهنگرانی و مهرداد صدیقیان یک روز پس از شروع پیش فروش بلیت در پردیس سینمایی کورش به سانس فوق‌العاده رسید.

به گزارش عصرایران به نقل از مشاور رسانه‌ای پروژه، فیلم «مادر قلب اتمی» ساخته علی احمدزاده به تهیه‌کنندگی سید امیر سیدزاده که از چهارشنبه (۱۰ خردادماه) روی پرده سینماها می‌رود در پیش فروش مورد استقبال بی نظیر مخاطبان قرار گرفت.

این فیلم پس از نمایش در ۷ سانس در سالن ۵ بزرگ‌ترین پردیس سینمایی کشور، در سانس فوق‌العاده ۰۰:۳۰ بامداد پنج‌شنبه (۱۱ خرداد) پردیس سینمایی کورش نیز به نمایش در می‌آید.

فیلم «مادر قلب اتمی» با مهمونی کامی آغاز می‌شود که قصد دارد ایران را برای همیشه به مقصد تونس ترک کند.

«مهمونی کامی» نام اولین فیلم بلند علی احمدزاده است که بنا به دلایلی اجازه اکران عمومی پیدا نکرد.

فیلمنامه «مادر قلب اتمی» که در سال ۱۳۹۳ تولید و تاکنون موفق به دریافت پروانه نمایش نشده بود را علی احمدزاده و مانی باغبانی به صورت مشترک نوشته‌اند.

این فیلم که به سختی و با اعمال اصلاحاتی موفق به دریافت پروانه شد، پیش از این در فستیوال آستین تگزاس و فستیوال فیلم‌های آسیایی سن دیگو به نمایش در آمده است.

محمدرضا گلزار، ترانه علیدوستی، پگاه آهنگرانی و مهرداد صدیقیان بازیگران اصلی این فیلم هستند و سایر عوامل آن عبارتند از: فیلمبرداری: اشکان اشکانی، طراح چهره‌پردازی: سعید ملکان، برنامه‌ریز و دستیار اول کارگردان: علیرضا شمس شریفی، صدابردار: امین میرشکاری، طراح صحنه و لباس: ملودی اسماعیلی، دستیار اول صحنه و لباس: لیلا بهشاد، عکاس: ساتیار امامی، مجری طرح و مدیر تولید: محمد سیدزاده، مشاور رسانه‌ای: مریم قربانی‌نیا، فضای مجازی: علی صادقیان.


منبع: عصرایران

نقاشی او را از «ام اس» نجات داد

نه دست‌هایش می‌توانسته قلم به دست بگیرد و نه چشم‌هایش توانایی تشخیص رنگ‌ها را داشته است. پالت رنگ‌هایش را خاکستری می‌دیده اما همچنان به کشیدن نقاشی ادامه داده و می‌گوید: نقاشی من را نجات داد.

نازنین کریم‌زاده فارغ التحصیل طراحی صحنه تئاتر از دانشکده هنرهای زیباست که همیشه دوست داشته کارشناسی ارشدش را در آلمان نقاشی بخواند. حتی شروع به خواندن زبان آلمانی هم می‌کند اما متوجه می‌شود به بیماری ام اس مبتلا شده است.

به گزارش ایسنا، به همین دلیل از رفتن صرف نظر می‌کند و بعد از قبول شدن در رشته مورد علاقه‌اش در تهران، مجبور می‌شود هفته‌ای دو روز از محل زندگی‌اش ساری به تهران در رفت و آمد باشد.

در طول زمان تحصیل و رفت و آمدش به تهران، پزشک‌اش تشخیص می‌دهد که بیماری‌اش غیر فعال شده است و پلاک‌هایی «ضایعاتی که بیماری روی مغز می‌گذارد» که به واسطه بیماری‌اش در سر و گردنش به وجود آمده بود، خاموش می‌شود.   

او تصمیم می‌گیرد که خوب شود و معتقد است نقاشی کردن در کنار مصرف داروهایش در این زمینه به او کمک کرده است. گرچه به گفته پزشک‌اش، اگر بیماری از حال روحی خوبی برخوردار نباشد، مصرف دارو هم اثرگذاری‌اش را از دست می‌دهد.
نمایشگاه کریم‌زاده با عنوان «اینترفرون بتا»

کریم زاده با بیان اینکه وقتی نقاشی می‌کردم، بیماری و مشکلات دیگر را فراموش می‌کردم، به ایسنا، می‌گوید: در شروع بیماری، زمانی که پزشک‌ام درباره «ام اس» به من توضیح می‌داد، وحشت کرده بودم. فردی را می‌شناختم که با ابتلا به این  بیماری، بدنش کاملا بی حرکت شده بود. خیلی ترسیده بودم. بعد از آن که عضو انجمن «ام اس» شدم تازه فهمیدم که چه آدمهایی اطرافم به این بیماری مبتلا هستند و من نمی‌دانستم. آنها به زندگی عادی خود ادامه می‌دادند، کار می‌کردند، زندگی خانوادگی خود را داشتند.

او ادامه می‌دهد: بعد از این موضوع  تصمیم گرفتم فرد تاثیر گذاری در این زمینه باشم. به بیماران  آگاهی دهم و به افرادی که تازه مبتلا می‌شوند، بگویم با اینکه من هم بیمار هستم اما زندگی عادی خود را دارم. خیلی وحشتناک است که به یکباره  خودت را با بیماری‌ات تنها حس کنی و هیچکس دیگری را در کنارت نبینی، بنابراین همه جا اعلام می‌کردم که بیمار «ام اس» هستم تا بیمارها متوجه شوند که می‌توان بیمار بود و هدف داشت و برای هدف تلاش کرد و موفق شد.

این نقاش اضافه می‌کند: موضوع پایان نامه عملی کارشناسی ارشدم را درباره داروی زیفرون،  دارویی که باید یک شب در میان تزریق می‌کردم، انتخاب کردم و نمایشگاهی با عنوان «اینترفرون بتا» در گالری هنر ساری برگزار کردم. نمایشگاه بازخورد خیلی خوبی داشت. بیماران ام اس و دیگران واکنش فوق العاده خوبی نشان دادند و انجمن ام اس ساری خیلی از من حمایت کرد. آنجا احساس کردم در راهی که دوست دارم قدم برمی‌دارم.

کریم‌زاده می‌گوید: بعد از آنکه درسم تمام شد، تصمیم گرفتم آموزشگاه تاسیس کنم و اولین چیزی که به آن فکر کردم این بود که امکان بهبودی که به واسطۀ نقاشی برای من ایجاد شده بود رو برای بیماران دیگر ممکن کنم به همین دلیل شروع به مطالعه کردم و با افراد مختلفی از جمله روانشناسان و پزشکان صحبت کردم و به این نتیجه رسیدم که بیمار در فرآیند خلق به واسطۀ حالات شهودی که منجر به تولید اثر هنری می‌شود به خودشناسی می‌رسد و امیدی که در عمل لذت بخش خلاقانه نصیب بیمار می‌شود به بهبودی او کمک شایانی می‌کند. در عین حال استرس‌ها و مشکلات روحی آنها، به دلیل آرامشی که در این فرآیند خلاقانه وجود دارد موجب بهبود می‌شود. کار کردن با دست‌ها و ساختن احجام کوچک به ورزیدگی دست‌های بیماران کمک می‌کند و دقت و تمرکز در کار هنری مانند مراقبه باعث آرامش روحی آنها می‌شود.

این هنرمند ۵ سالی می‌شود که مبتلا به ام اس است. با این حال به تازگی مادر شده و در کنار مراقبت از فرزندش مشغول تدریس در دانشگاه است، همچنین آموزشگاه‌اش برای انتقال تجربه‌های خودش به بیماران دیگر را راه اندازی کرده و معتقد است: هر چه انسان مشغول‌تر باشد، دردهایش را بیشتر فراموش می‌کند.


منبع: عصرایران

صالح‌علاء با «خفه‌ شو عزیزم!» در کتابفروشی‌ها

کتاب «خفه‌ شو عزیزم!» در ۸۰ صفحه در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با بهای ۸۰۰۰ تومان از سوی انتشارات پوینده منتشر و روانه کتابفروشی‌ها شده است.

نمایشنامه «خفه‌ شو عزیزم!» نوشته محمد صالح‌علاء از سوی نشر پوینده منتشر و روانه کتابفروشی‌ها شد.

به گزارش مهر، نمایشنامه «خفه‌ شو عزیزم!» اینگونه آغاز می‌شود:

«در انتهای صحنه چند قفس چوبی پر شده است از کتاب‌هایی که به عکس چیده‌ شده‌اند، چنان‌که عنوان هیچ‌یک از آن‌ها دیده نمی‌شود. در سمت دیگر، کمد چوبی بزرگی است که پشت درهایش آینه‌های قدی است. در یک سمت کمد چتر، روسری‌ها و جوراب‌های رنگی زنانه آویزان است و در سمت دیگر لباس‌های زنانه در شکل‌ها و رنگ‌های جورواجور آویزان شده است. جلوتر از قفسه‌های کتاب، میز چوب چهارگوش قرار دارد و پشت آن صندلی‌ چوبی‌ ساده‌ای است. روی میز در یک بطری شیشه‌ای چند شاخه گل زرد خودرو، چند برگه کاغذ و چراغ مطالعه. جلوتر مبل بزرگ نارنجی‌ رنگی است که روی آن یکی، دو بالش و ملحفه است (پیداست از آن به جای تختخواب استفاده می‌شود). روی دیوار روبه‌روی مبل عکس سیاه و سفید بزرگی از زنی زیبا در حالتی که به دوردست‌ها اشاره می‌کند، به چشم می‌خورد.

مرد سیاه پوشیده، رو به روی عکس سیاه و سففید ایستاده است. دستمال کاغذی از جیب درآورده، اشک‌هایش را پاک می‌کند. به سمت کمد می‌رود با دست موهایش را مرتب می‌کد. شیشه ادکلنی را برمی‌دارد و به سر و روی خود می‌پاشد. (همزمان در میان تمشاچی‌ها بوی عطر منتشر می‌شود). مرد درِ کمد را می‌بندد. کتش را درمی‌آورد روی تاج صندلی آویزان می‌کند. به سمت مبل می‌رود. دکمه‌های آستین و یکی، دو دکمه پیراهنش را باز می‌کند. روی مبل منتظر می‌نشیند.

زن از عمق صحنه (پشت کمد) وارد می‌شود. نگاهی به در و دیوار می‌اندازد. پیداست برای نخستین بار وارد آنجا شده است. عکس زن را می‌بیند، نزدیکش شده و به آن خیره می‌شود. ه طرف مرد می‌رود.»

کتاب «خفه‌ شو عزیزم!» در ۸۰ صفحه در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با بهای ۸۰۰۰ تومان از سوی انتشارات پوینده منتشر و روانه کتابفروشی‌ها شده است.


منبع: عصرایران

سخنان دولت‌آبادی خطاب به روحانی

به گزارش ایسنا، در متن سخنان این نویسنده پیشکسوت خطاب به حسن روحانی، رییس‌جمهوری منتخب، که روز سه‌شنبه (نهم خردادماه) در قالب فایلی تصویری در دانشگاه علم و صنعت پخش شد آمده است:
«جناب آقای دکتر حسن روحانی، ریاست جمهور محترم
اینجانب محمود دولت‌آبادی به شما رأی داده‌ام، نه فقط رأی داده‌ام – بلکه پیش از آغاز انتخابات عنوان کرده‌ام که به شما رأی می‌دهم و در سطح کلّی و عام که فراگیرِ این سرزمین و مردمان آن است، مباد که از رأی و نظرِ خود پشیمان شوم. در این دانشگاه که پیام من خوانده می‌شود و عنوان نشست “مطالبات از رییس‌جمهور” دارد، شرکت مستقیم نمی‌کنم، چون عادت ندارم چیزی از کسی، شخصیتی طلب – یا بدتر از آن تقاضا کنم. شما و مجموعه نظام سیاسی حاکم با دیدگاه‌های من آشنایید، نیز با رنج‌های سرفراز  و صبوری من. دانسته است که همواره منافع  مُلک و ملّت موضوع نگرانی و اندیشه من بوده است و نه چیزی مطالبه کردن. من کماکان منتظرِ قانونی شمردن قانون و اجرای آن هستم.  در همین راستاست که افراط و تفریط در امور را نکوهش کرده‌ام، و به صراحت آورده‌ام که “ایران از آنِ همه ایرانیان است”، یعنی نه منحصر به جمعی خاص و جماعتی خواص! با چنین باوری‌ست که بیست و اندی سال می‌گذرد که درباره “ضرورت تعادل” نوشته و گفته‌ام، و آن‌چه گفته و نوشته‌ام باورِ تجربی – آموزشی من بوده است؛ حتٰی یک نوبت به صراحت نوشتم خوب است مدیران سیاسی ما «گلستان» سعدی را بخوانند، زیرا سعدی آمرزیده معدّلِ سنجیده خوی انسان ایرانی‌ست. اکنون که شاهد هستم اصل اعتدال در وجود شما نمود یافته است نباید خُرسندی خود را پنهان نگه بدارم، نیز فراموش نمی‌کنم که نظام سیاسی “قسط!” که شما هم عضو همیشه برجسته و کاردانِ آن بوده‌اید، با من و ما به گناه اندیشیدن و نوشتن چه‌ها که نکرده است!” شرح آن بگذار تا وقتی دگر. “البته اگر فرصتی دست داد، اگر هم فرصتی دست نداد، غمی نیست، همچنان کار و روزگار می‌گزارم که عمری‌ست گزارده و گذرانیده‌ام؛ سرِ خُمّ می سلامت!
شما پیروز باشید
محمود دولت‌آبادی»


منبع: بهارنیوز

ابراهیم مکلا درگذشت

هرمز همایون‌پور در این‌باره به ایسنا گفت: ابراهیم مکلا متولد سال ۱۳۱۸ در شهر شیراز بود. او فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران و کارمند سیاسی وزارت خارجه تا دهه ۶۰ بود.این مترجم و سردبیر مجله «نقد و بررسی کتاب تهران» با بیان این‌که ابراهیم مکلا بیشتر برای کارهای فرهنگی که انجام می‌داد شهرت داشت، اظهار کرد: پیش از انقلاب در تدوین دایره‌المعارف فارسی با غلامحسین مصاحب همکاری می‌کرد. او جزو هیأت تحریریه دایره‌المعارف فارسی و مورد توجه و اعتماد غلامحسین مصاحب بود. بعد از انقلاب نیز معاون فرهنگی سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی (انتشارات علمی و فرهنگی) شد. این سازمان جایگزین موسسه فرانکلین بود و مکلا بخش فرهنگی این سازمان را که بعد از انقلاب آشفته شده بود ساماندهی کرد. در این موسسه او دوره جدید «تاریخ تمدن» ویل‌ دورانت را راه‌اندازی کرد و ویراستاری چند جلد از این مجموعه را بر عهده داشت.

همایون‌پور با بیان این‌که ابراهیم مکلا نویسنده و مترجم خوبی بود، درباره سابقه کارهای مطبوعاتی او گفت: پیش از انقلاب از سال ۱۳۴۱ با مجله «آرش»، مجله پرنفوذ ادبی آن زمان، همکاری می‌کرد. همچنین بعد از مهاجرت به آمریکا با مجله «نقد و بررسی کتاب لس‌آنجلس» به سردبیری مجید روشنگر نیز همکاری داشت. با مجله «نقد و بررسی کتاب تهران» هم که من سردبیر آن هستم همکاری داشت و مقالاتی را برای ما می‌فرستاد. از کتاب‌های او می‌توانم به «خداحافظ آقای چیپس!» نوشته جیمز همیلتون (نشر فرزوان) و «وردی نیروی سرنوشت» نوشته دینا همفریز (نشر آگاه) اشاره کنم.او در ادامه یادآور شد: ابراهیم مکلا بعد از مهاجرت به آمریکا در سال ۶۶ در موسسه‌ای زبان فارسی تدریس می‌کرد.همایون‌پور همچنین گفت: ابراهیم مکلا از دو سال قبل در آمریکا دچار ناراحتی ریه شده بود و سرانجام در روز ششم یا هفتم خردادماه بود که از دنیا رفت.


منبع: بهارنیوز

شکست فیلم پردرآمدترین بازیگر جهان

به گزارش خبرآنلاین، فیلم «دزدان دریایی کاراییب: مردان مرده قصه نمی‌گویند» در تعطیلات چهار روزه منتهی به روز یادبود در آمریکا اکران شد. این فیلم پرهزینه در این چهار روز به فروشی برابر با ۷۷ میلیون دلار دست پیدا کرد که برای اثری با این شهرت و امکانات رقم ناامیدکننده‌ای است.البته فروش متوسط و به تعریفی پایین این فیلم در سینماهای آمریکا به لطف فروش بالای فیلم در دیگر کشورها جبران شد. پنجمین قسمت از سری فیلم‌های «دزدان دریایی کاراییب» خارج از آمریکا بیش از ۲۰۸ میلیون دلار بلیت فروخت.دیگر فیلمی که هفته گذشته در آمریکا اکران شد، «گارد ساحلی» با بازی دواین جانسون بود. این فیلم نیز در افتتاحیه بسیار کمتر از انتظار بلیت فروخت در چهار روز نخست به فروشی برابر با ۲۳ میلیون دلار اکتفا کرد. 

 

جانسون که سال گذشته عنوان پردرآمدترین بازیگر سینمای جهان را به خود اختصاص داده بود در چند سال گذشته معمولا فروش بالای فیلم‌ها را تضمین می‌کرد. او در «گارد ساحلی» به کارگردانی ست گوردون کنار زک افران نقش‌آفرینی کرده است.فروش افتتاحیه «گارد ساحلی»‌حتی از فروش فیلم «نگهبانان کهکشان» که چهار هفته از اکرانش می‌گذرد، کمتر بود. «نگهبانان کهکشان» در چهارمین هفته اکران با فروشی برابر با ۲۵ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار دومین فیلم پرفروش در حال اکران در سینماهای آمریکا بود.

 

فیلم «دزدان دریایی کاراییب: مردان مرده قصه نمی‌گویند» با بودجه ۲۳۰ میلیون دلاری ساخته شده و به عنوان فصل پایانی این سری فیلم‌های معرفی شده است.در این فیلم به کارگردانی یواخیم رونینگ و اسپن سندبرگ بار دیگر جانی دپ در نقش کاپیتان جک اسپاروی مشهور ظاهر شده است. از دیگر بازیگران این اثر سینمایی می‌توان به خاویر باردم، اورلاندو بلوم، جفری راش، گلشیفته فراهانی و استیون گراهام اشاره کرد.فیلم «گارد ساحلی» نیز با بودجه ۷۰ میلیون دلاری ساخته شده است. پریانکا چوپرا بازیگر سرشناس هندی، الکساندرا داداریو، جان بس و کلی رورباخ دیگر بازیگران این اثر سینمایی هستند. اکران جهانی این فیلم از دوم ژوئن آغاز خواهد شد. دواین جانسون سال گذشته کمدی «اطلاعات مرکزی» را بر پرده سینما داشت که در سه روز نخست به فروشی برابر با ۵۴ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار دست پیدا کرد.

 

البته هفته گذشته برای دواین جانسون سراسر شکست نبود چرا که فیلم «سرنوشت خشمگین» با حضور او با فروش فوق‌العاده بین المللی به ششمین فیلم تاریخ سینما تبدیل شد که خارج از آمریکا بیش از یک میلیارد دلار بلیت فروخته است. نزدیک به ۴۰۰ میلیون دلار از فروش خارج از آمریکای «سرنوشت خشمگین» در سینماهای چین رقم خورده است.در کنار اکران ناموفق دو فیلم تازه، فیلم «بیگانه: پیمان» به کارگردانی ریدلی اسکات در دومین هفته اکران به رده چهارم پرفروش‌های سینمای آمریکا سقوط کرد. این فیلم در چهار روز ۱۳ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار بلیت فروخت تا پس از دو هفته در آمریکا به فروشی برابر با ۶۰ میلیون دلار دست پیدا کند. این اثر نسبت به هفته نخست اکران افت فروش محسوس ۷۱ درصدی را تجربه کرد. «بیگانه» فیلمی در ژانر وحشت و علمی تخیلی است و با صرف ۱۰۱ میلیون دلار ساخته است. فروش جهانی «بیگانه» هفته گذشته از مرز ۱۶۱ میلیون دلار عبور کرد.

 

فروش «دیو و دلبر» نیز هفته گذشته تنها در آمریکا از مرز ۵۰۰ میلیون دلار عبور کرد. پیش از این تنها هفت فیلم دیگر به این رکورد دست پیدا کرده بودند.در حال حاضر سینمای هالیوود منتظر اکران فیلم «زن شگفت‌انگیز/ واندر وومن»‌ است تا بلکه رونقی به گیشه کم رمق تابستانی سینما ببخشد. این فیلم به کارگردانی پتی جنکینز از هفته آینده در آمریکا اکران خواهد شد. در «زن شگفت‌انگیز» گال گدوت نقش ابرقهرمان زن داستان را بازی می‌کند. در ماه ژوئن چند فیلم مهم دیگر از جمله «مومیایی»، «تبدیل‌شوندگان: آخرین شوالیه» و انیمیشن «ماشین‌ها» نیز اکران می‌شوند.

 





ردیف


نام فیلم


فروش آخر هفته / میلیون دلار


فروش کل(در آمریکای شمالی) / میلیون دلار


 

بودجه

(میلیون دلار)




۱


دزدان دریایی کاراییب


۷۷


۷۷


۲۳۰




۲


نگهبانان کهکشان


۲۵.۱


۳۳۸.۴


۲۰۰




۳


گارد ساحلی


۲۳


۲۷.۶


۷۰




۴


بیگانه:‌ پیمان


۱۳.۱


۵۹.۹


۹۷




۵


همه‌چیز، همه‌چیز


۷.۳


۲۲.۷


۱۰




۶


دفترچه خاطرات یک بی‌عرضه


۵.۸


۱۴.۹


۲۲




۷


ربوده‌شده


۴.۹


۴۱.۱


۴۲




۸


شاه آرتور: افسانه شمشیر


۴.۱


۳۴.۸


۱۷۵




۹


بچه رییس


۲.۳


۱۶۹.۵


۱۲۵




۱۰


دیو و دلبر


۱.۹


۵۰۰.۹


۱۶۰



منبع: بهارنیوز

شمس‌لنگرودی از شعر تا «فلامینگوی شماره ١٣»

روزنامه شرق نوشت: محمد شمس‌لنگرودی پس از سال‌ها شاعری و تثبیتش در دنیای ادبیات، پس از نگارش چهار جلد «تاریخ تحلیلی شعر نو» و انتشار دفتر شعرهای بسیاری نظیر «قصیده لبخند چاک چاک»، «پنجاه و سه ترانه عاشقانه»، «باغبان جهنم» و… در شصت‌سالگی بازیگری را با «فلامینگوی شماره ١٣» آغاز کرد؛ فیلمی که اگرچه سال ٨٩ جلوی دوربین رفت اما تاکنون به نمایش درنیامده بود و به‌تازگی در گروه هنر و تجربه اکران شده است. با این شاعر و بازیگر، که تجربه‌های بازیگری‌اش را در امتداد تجربه‌های شاعری‌اش می‌داند، به بهانه نمایش این فیلم درباره شعر، سینما و بازیگری گفت‌وگو کردیم.

برای شمس‌لنگرودی شاعر که چهار دهه در حوزه ادبیات فعالیت کرده و مدتی است به‌طور جدی‌تر سینما را دنبال می‌کند، چه نسبتی بین سینما و شعر برقرار است؟

هرگز به دنبال یافتن خط‌وربطی بین این دو حوزه نبودم و الان هم نیستم. از قدیم‌ به موسیقی خیلی علاقه‌مند بودم، بعد هم به شعر علاقه‌مند شدم و در سنین ٢٠سالگی هم علاقه به سینما و تئاتر در من شکل گرفت. به تئاتر آناهیتا رفتم و در کلاس‌های آقای اسکویی شرکت کردم. در سال ۵٧ هم قرار بود یک تئاتری را به صحنه ببریم به اسم «مونت سِرا» نوشته روبلس، که انقلاب شد و ماند و من دوباره برگشتم به شعر. در تمام این مدت دنبال خط‌وربطی بین اینها نبودم، هر دو را دوست داشتم و احساس می‌کردم که هر دو به خیلی از نیازهای عاطفی من پاسخ می‌دهند و به گمانم می‌توانم از پس آن بربیایم. یعنی چی؟ یعنی اینکه هیچ‌موقع احساس نمی‌کردم از پسِ نقاشی بتوانم بربیایم، برای اینکه آن شور آفرینش در نقاشی برایم وجود نداشت. در شعر، موسیقی و سینما احساس می‌کردم همیشه شور آفرینش در من هست و به سمتشان رفتم.

 پس درواقع اگر بخواهیم صحبت شما را جمع‌بندی کنیم، وجه مشترک این دو زمینه -شعر و سینما- این است که در شما یک‌جور شور آفرینش ایجاد می‌کنند؟

بله، یک نوع شور آفرینش و گرمای رهایی. درواقع، به این معنا که وقتی دارم شعر می‌نویسم، جهانی دارم برای خودم می‌سازم که جهانِ غیرقابل تحمل بیرون نیست. سینما و تئاتر هم برای من همین‌طور است. حتما آنهایی که کار نقاشی می‌کنند، برای آنها هم این‌گونه است، ولی برای من در مورد نقاشی چنین نیست.

 «فلامینگوی شماره ١٣»  اولین فیلمی بود که شما در سال ٨٩ بازی کردید. چطور این اتفاق افتاد و چه شد که پا به عرصه بازیگری گذاشتید؟

به درخواست آقای رسول یونان در «فلامینگو» بازی کردم. رسول یونان فیلم‌نامه فیلم را نوشته بود، می‌خواستند آن را بسازند و به من گفت بیا بازی کن و بعد هم اصرار کرد. به دلایلی نمی‌پذیرفتم، چون خیلی دور شده بودم از این فضا. ایشان گفت بیایید بنشینیم و صحبت کنیم و با کارگردان هم صحبت کن شاید نظرت عوض شد. بعد که حرف زدیم، دیدم بد نیست و یک تجربه‌ای می‌کنم و می‌بینم آن فضاها دوباره برایم زنده می‌شود یا نه؛ رفتم و علاقه‌ام باز بیدار شد. اما علاقه جدی من از وقتی شروع شد که آقای رضا کیانیان آمدند و از من خواستند در فیلم «پنج تا پنج» به کارگردانی خانم تارا اوتادی بازی کنم؛ در آنجا تصمیمم برای ادامه راه، جدی شد.

 تا حالا که چهار تجربه سینمایی داشتید، این فیلم‌ها چه ویژگی‌هایی داشتند که شمایی را که در اولین مورد پیشنهاد رسول یونان را به‌سختی پذیرفتید، در این عرصه نگه داشته‌اند؟

شاید مهم‌ترین دلیل ماندگارشدنم در سینما، این است که فضای شعر از هر نظر، یعنی هم فضای بیرونی که الان در شعر وجود دارد و هم فضای شخصی برای خودم که ۴٠ سال در خلوت و تنهایی حین کارکردن تجربه کردم، یک‌جوری تنهایی و انزوا را شدت می‌بخشید و من چون خیلی اهل انزوا نیستم، وقتی وارد سینما شدم، دیدم درست برعکس است، یعنی تیم عظیمی هستند با گرایش‌های مختلف، با افکار مختلف و شخصیت‌های مختلف که قرار است یک کار جمعی انجام دهند که یک برایندی دارد. خوشبختانه چون با کسانی که کار کردم، بیشترشان آدم‌های خوبی بودند، خود این فضا برایم جذاب شد، یعنی یکی از دلایل ماندگارشدنم، جذابیت فضای جمعی سینماست. در وهله بعد، نقش‌آفرینی برای شخصیت‌هایی که من هیچ موقع با آنها زندگی نکردم و قرابتی با آنها نداشتم جالب بود. اینکه در قالب آنها رفتم و احساس آنها را درک کردم، برایم بسیار جذاب بود. مخصوصا در فیلم «احتمال باران اسیدی» که کاراکتری را بازی کردم که هیچ سنخیتی با من ندارد. یک آدم تنها، منزوی، منفردی که هیچ دوست و آشنایی ندارد و بازنشسته است و با هیچ مرد و زنی ارتباط ندارد و نمی‌دانستم چنین کسی چگونه زندگی می‌کند. خیلی برایم جالب بود ببینم این فرد چگونه زندگی می‌کند. خب لازمه‌اش این بود که به این شخصیت و رفتارش فکر کنم. خب این برای من خیلی جذاب بود.

شما خودتان را به معنای کلاسیک بازیگر می‌دانید؟

به معنای کلاسیک خودم را شاعر هم نمی‌دانم. مهم این است که مردم چه برداشتی کنند. مردم که می‌گویم، منظورم اهالی فن هستند. شما می‌دانید که من برای «احتمال باران اسیدی» در جشن منتقدان و نویسندگان سینما کاندیدای بهترین بازیگر سال شدم. خب برایم خیلی جذاب است، اما اگر از من بپرسید که آیا شما خودتان را بازیگر می‌دانید؟ خودم را بازیگر نمی‌دانم چون در چشم‌اندازهایم کسانی را می‌بینم که خیلی بزرگ هستند. بنابراین خودم را نمی‌توانم شاعر هم بدانم، وقتی که حافظ نیز در زبان فارسی شعر گفته. من خودم را با حافظ می‌سنجم، با سعدی؛ به قول شاملو که یک بار خصوصی به من گفته بود که اگر من به اندازه کلیم کاشانی هم بتوانم در تاریخ ادبیات نفوذ داشته باشم، کلاهم را به هوا می‌اندازم. این واقع‌بینی شاملو را نشان می‌داد. وقتی «کابوی نیمه‌شب» را نگاه می‌کنم، بازی داستین هافمن را که حیرت‌انگیز است نگاه می‌کنم، خب خیلی خام‌طبعانه است من بیایم فکر کنم که یک بازیگرم؛ طبیعتا بازیگر هستم، ولی بازیگر مهم‌بودن فرق می‌کند. بازیگر مهم داستین هافمن است.

خودتان را نابازیگر هم نمی‌دانید؟

خودم را نابازیگر نمی‌دانم، خودم را صد درصد بازیگر می‌دانم، اما اگر سؤال این است که خودم را در خلوت خودم هنرمند و بازیگر می‌دانم، باید بگویم نه. چنین چیزی نیست. یعنی من مرتب در حال تراش‌دادن خودم هستم، در حال نقد خودم هستم، من در خلوت خودم وقتی دارم شعر کار می‌کنم، خودم را شاعر هم نمی‌دانم، ولی اگر کسی بیاید و بپرسد که شما شاعر هستید، می‌گویم بله، هستم. اما در لحظه آفرینش به اینکه من شاعرم فکر نمی‌کنم، در خلوت خودم مرتب در حال پوست‌انداختن هستم.

وقتی که شما کار بازیگری را در  ۶٠سالگی شروع کردید، چه چیزی شور و انگیزه تجربه‌ای ناشناخته و نو را برای شما ایجاد کرد؟ نگران نبودید با پاگذاشتن در عرصه‌ای نیازموده، جایگاه تثبیت‌شده‌تان در ادبیات و شعر متزلزل شود؟

من زمینه‌ کار سینمایی داشتم و از بازیگری سینما بی‌اطلاع نبودم. در سال‌های جوانی عضو کانون فیلم ایران بودم. قبلا هم گفتم جایگاهی که این‌قدر متزلزل باشد که با یک بازی خراب شود، همان بهتر که خراب شود. پس معلوم است جایگاهی نبوده. شاملو هم که می‌دانید با ایرج قادری همکاری کرد و سناریوهای خیلی نازلی نوشت. اما هیچ‌کدام از این تجارب به جایگاه شاملو لطمه نزد، برای اینکه جایگاه شاملو، جایگاه مرتفعی بود. اگر جایگاهی این‌قدر متزلزل باشد که با یک تجربه جدید مورد آسیب قرار گیرد، همان بهتر که چنین شود. منظورم این است که خیلی به جایگاه فکر نمی‌کردم، به این فضای جدیدی که جلویم قرار گرفته بود و پرجلوه هم بود، می‌اندیشیدم و کسب تجربه تازه، انگیزه من بود  و معمولا هم در هر کاری می‌روم، همه تلاشم را می‌کنم، نه اینکه الزاما موفق شوم که آن بحث دیگری است؛ تلاش می‌کنم که به بهترین وجه آن کار را انجام دهم. پس جایی برای ترس باقی نمی‌ماند. من یک ترانه هم خواندم و خوشبختانه هم هرگز ندیدم چیز بدی درباره‌اش گفته شود. بعد از آن ده‌ها نفر برایم آهنگ ساختند و دیگر نخواندم، برای اینکه در آن ترانه و آهنگ چیزی بود که دیدم خوب است و حرف من است و باید تجربه‌اش کنم. در بازیگری هم همین‌جور؛ یعنی الان طبیعی است که سناریوهایی به من پیشنهاد می‌شود. الان در کامپیوترم دو، سه تا فیلم‌نامه است ولی به‌راحتی قبول نمی‌کنم، چون قصدم این نیست که بازیگر شوم. من دنبال بازی هستم، خود زندگی هم بازی است، شعر هم بازی است. درواقع بازیگری هم مثل شاعری برای من راهی است، برای بیشتر جذاب‌کردن زندگی. بنابراین خیلی به جایگاه فکر نمی‌کنم. کاری که برایش انگیزه دارم و به آن علاقه دارم، را سعی می‌کنم به‌خوبی انجام دهم، به طوری که نشان داده شد که به‌خوبی هم انجام دادم و کاندیدای بهترین بازیگری جشن انجمن منتقدان سینمایی هم شدم.

در ادامه مسیر هم نگران این نیستید که در سینما در موقعیتی قرار بگیرید که در مقایسه با جایگاهتان در شعر معاصر، موقعیت مطلوبی نباشد؟

این نگرانی را ندارم، بلکه حواسم هست که با وسواس بیشتری کار کنم. مثلا شاملو به خاطر مشکلات عدیده مالی، می‌رفت به‌عنوان شغل فیلم‌نامه‌هایی که شاید چندان مطلوبش نبود هم می‌نوشت، بعدا می‌گفت آن دوران، دوران بردگی من بود، یعنی دیگر نگران نبود چون، مجبور بود این کار را بکند. من چرا نگران باشم؟ باید حواسم را جمع‌تر کنم و کار دقیق‌تری را انجام دهم.

درواقع این‌طور نیست که شما یک وسوسه‌ای داشته باشید برای اینکه ژانر تازه‌ای را تجربه کنید و بعد آن وسوسه، برای شما این نگرانی را ایجاد کند که نکند مسیری که انتخاب کردم درست نباشد؟

هر کسی یک جهان‌بینی‌ای دارد. کسی که اهل تأمل است، اهل هنر است، اهل شعر و ادبیات است، حرفی برای گفتن دارد. به قول نرودا که می‌گفت همه شاعرها یک حرفی دارند که تمام تلاششان را می‌کنند که به یک وجهی آن حرف را بگویند. خب وقتی من تمام تلاشم این باشد که به بهترین وجه درونیات خودم را بیان کنم، فکر می‌کنم همین دقت و وسواس باعث می‌شود که کمتر نگران چیزی باشم و با تلاش، کارم را بکنم. می‌خواهم بگویم قبل از اینکه نگران چیزی باشم، در شروع مراقبت می‌کنم و نگرانم که در انتخاب کار بی‌دقتی نکنم.

این چهار تا تجربه‌ای که داشتید، از نظر خودتان تجارب قابل قبولی بوده‌اند؟

بله، هرکدام به یک دلیل. وقتی که من «فلامینگوی شماره ١٣» را بازی می‌کردم، هنوز تصمیم به بازیگری نداشتم. ورودم یک تجربه‌ای بود برایم و وقتی در آن فیلم مشغول بازی بودم، فیلم‌بردار ما آقای آقاجانی برگشت به من گفت تو بازی‌ات خوب است. پرسیدم چرا؟ گفت خیلی بازی‌ات زیرپوستی است و غلو نداری  و این برایم جالب بود که پس من می‌توانم یک مقدار دقت بیشتری بکنم. با او گفت‌وگو کردم و خواستم بیشتر برایم توضیح بدهد و او هم توضیح داد. خب این یک تجربه‌ای بود که با اینکه تصمیم نداشتم ادامه دهم، اما وقتی وارد فیلم دوم شدم، آن تجربه همراه من بود و حالا می‌خواستم ببینم چیزهای تازه دیگری می‌توانم مثل آن حرف بشنوم. اواخر فیلم «پنج تا پنج» بود که فهمیدم می‌توانم بازیگری کنم و به خودباوری رسیدم و برای همین بود که در فیلم سوم کاندیدا شدم. برای اینکه دقیقا متوجه شده بودم که وزنه بازیگری چیست. امکان دارد فردا در یک فیلم موفق نشوم که بحث دیگری است، اما در فیلم «احتمال باران اسیدی» تمام مدت مشغول تجزیه و تحلیل کاراکتر بودم. خب بعد از مدتی من شدم آن شخصیت در ذهن خودم. بیشترین تجربیاتم را در درک متن فیلم‌نامه، در فیلم سوم به دست آوردم. یعنی با تلاش خودم به دست آوردم و کسی به من چیزی نمی‌گفت. در هر کدام از فیلم‌ها یک دستاوردی داشتم و دستاوردهای هر چهار فیلم، دستاوردهای واحدی نبودند.

اغلب آدم‌ها، وقتی در یک حوزه صاحب سبک و مشهور می‌شوند، کمتر سعی بر تجربه حوزه‌های دیگر دارند. برای شما این‌گونه نبود و شما پس از چهار دهه شاعری، بازیگر شدید. در شعر و شاعری برای شما چه خلأیی وجود داشت که ریسک کردید و در یک حوزه‌ای که زبان و جهان متفاوتی با شعر دارد وارد شدید؟ چه چیزی در شاعری کم بود که بازیگری آن را جبران می‌کرد و شما را ترغیب کرد که بازیگری را تجربه کنید؟

سؤال خوب و دقیقی است. من برای شما چند تا مثال می‌زنم که قضیه برایتان روشن شود. من و آقای دکتر اسماعیل‌پور تابستان دو سال پیش به کنگره جهانی شعر در چین دعوت شدیم. در آنجا همه شاعران مهم جهان که درواقع یک‌جوری نماینده شعر زبان خودشان بودند، حضور داشتند. یکی، دوهفته‌ای آنجا بودیم، شعر خوانده شد، بحث شد، کتاب‌ها چاپ شد، تلویزیون‌ها آمدند مصاحبه‌ها کردند، اما تمام آن اتفاقات، همان‌جا خلاصه شد. درحالی‌که وقتی من یک فیلمی بازی کنم، حتی اگر یک‌دهم این اتفاقات برایش نیفتد، به شکل شگفت‌آوری صدایم به گوش همه می‌رسد. این دوره، دوره‌ای است که دیگر شعر و نقاشی جلوی صحنه نیست. نگاه کنید که شعر مخاطب بیشتری را در جهان امروز جلب می‌کند؛ یا سینما یا موسیقی؟ واقعیت این است که در جهان امروز تئاتر دیگر جلوی صحنه نیست؛ نه اینکه بد است، خیلی از هنرها از تئاتر دارند تغذیه می‌کنند، اما تئاتر بُرد چندانی ندارد. خیلی از هنرها ذاتا دارند از شعر تغذیه می‌کنند. آقای باب دیلن شاعر بوده، آقای لئونارد کوهن شاعر بوده؛ اینها آمدند خواننده شدند تا حرفشان به واسطه موسیقی به گوش جهان برسد. اگر همان شعر را صرفا ادامه می‌دادند، صدایشان به هیچ کجا نمی‌رسید. برای اینکه جلوی صحنه، موسیقی است و سینما. برای منی که مخاطب برایم مهم است و حرفی دارم که می‌خواهم مخاطبم بشنود، طبیعتا سینما که بُرد بیشتری دارد جذاب‌تر است. این به این معنا نیست که شعر بُردی ندارد، این به این معنا نیست که شعر قابلیت و صلاحیت ندارد، بلکه به این معناست که اساسا شعر چنین جوهره‌ای ندارد. شعر متکی به زبان است، باید ترجمه شود به چینی، فرانسه، انگلیسی؛ اما سینما چنین نیازی ندارد، موسیقی چنین نیازی ندارد و بی‌واسطه‌تر هستند.

 خب طبیعتا اگر زمانی که نوجوان بودم و این امکاناتی که الان هست، وجود داشت، حتما از همان موقع می‌رفتم سمت موسیقی و سینما. یک سال‌هایی بود در دهه ۴٠  که احمد شاملو شب‌های شعر گذاشته بود، شب‌های شعر خوشه و جمعیت زیادی را از تمام ایران جذب کرده بود. خب الان دیگر شعر در آن جایگاه نیست. آن زمان هم جایگاه موسیقی و سینما مثل شعر نبود اما امروز این دو (موسیقی و سینما) جایگاه بقیه را گرفته‌اند. بنابراین شما می‌پرسید چه خلأیی وجود داشت، این خلأ در زندگی من نبود، در بی‌قابلیتی شعر نبود، در واقعیت جهان امروز است. به قول پست‌مدرن‌ها، جهان دارد هم‌زمان می‌شود. این هم‌زمانی را شعر پاسخ‌گو  نیست. یعنی چه؟ یعنی شما الان در تلگرام به عنوان یک رسانه دنیای امروز نگاه می‌کنید و در ویدئویی می‌بینید که همسر آقای ترامپ، دست او را پس زده، و جز شما  میلیاردها نفر در سراسر دنیا هم‌زمان این تصویر را دیده‌اند. این هم‌زمانی خاصیت تصویر است. شعر این توانایی را ندارد. سؤال شما بسیار سؤال دقیق، درست و زیبا بود. این عصر، عصر هم‌زمانی است، بنابراین وقتی نیرو و انرژی‌ات را برای بیان درونیاتت می‌گذاری، بهتر است برای چیزی بگذاری که در درون این هم‌زمانی جا داشته باشد.

پس می‌توان از اظهارنظر شما نتیجه گرفت که دوره فراگیری شعر تمام شده است؟

یک‌جوری بله. من در خیلی از کنگره‌های جهانی شعر شرکت داشتم. در فرانسه با آدونیس و خیلی شاعران مطرح دنیا، شب شعر داشتیم در کوچه‌ها. من از برگزارکننده‌ها سؤال کرده بودم که چرا این شعرخوانی را در کوچه‌ها گذاشتید؟ ایده‌ای زیبا، جالب و جذاب بود. ما در کنار اقیانوس، کنار رودخانه‌ها، در خیابان‌ها و… می‌نشستیم و برای عابران شعر می‌خواندیم. مسئول کنگره در پاسخ به من گفت می‌خواهیم مردم را با شعر آشتی دهیم  و من تعجب می‌کردم که یک آدم فرانسوی دارد این حرف را می‌زند، برای اینکه تصورم این بود که مردم لااقل در فرانسه که با شعر قهر نیستند. منتها بعدتر پی بردم که مردم با شعر قهر نیستند منتها شعر دیگر جلوی صحنه نیست. در دنیای امروز شعر، در کنار موسیقی و ترانه شنیده می‌شود. چندی پیش پینک‌فلوید ترانه‌ای خواند برای مهاجران و پناهندگان. خب اگر این یک شعر بود که فقط توی کتاب منتشر می‌شد، چند نفر آن را می‌خواندند؟ اما وقتی با موسیقی همراه شد چند نفر در سراسر جهان آن شعر را شنیدند؟ تأکید می‌کنم اینها به معنی بی‌قابلیتی و بی‌حرمتی شعر نیست و اصلا این فراگیری، جزء وظایف شعر و کارکردهای شعر نیست، جزء کارکردهای موسیقی و سینما است. یکی از عواملی که من بعد از ۶٠ سالگی آمدم و ترانه خواندم که البته ادامه ندادم و بعید است که ادامه هم دهم چون به سمت سینما کشیده شدم، همین نگرش من به مقوله شعر، سینما و موسیقی بود.

حالا که مدتی است بازیگری و سینما برایتان جدی شده، این مشغله تازه بر فعالیت شاعری‌تان سایه نینداخته است؟

این هم سؤال جالبی است. نه، مطلقا. شعر دیگر جزئی از من شده است. شعر در درون آدمی سه دوره طی می‌کند. یک دوره ابتدایی است که هنوز دارد آدم را آزمایش می‌کند. خب این مرحله زود می‌گذرد. یک دوره یافتن زبان و پیچیدگی و… از این مرحله هم بگذری، اگر کارت تداوم پیدا کند و به آن مرحله سوم برسی، دیگر شعر جزئی از تو می‌شود و مثل حرف‌زدن و سایر روزمره‌هایت می‌شود. یعنی من تقریبا هر روز و هر شب شعر می‌گویم. که البته همه آنها خوب نیست. بعضی‌ها را کار می‌کنم و بعضی‌ها را پاره می‌کنم. شعر جزئی از من است، جزئی از تأملات و زندگی من. یعنی شما وقتی یک کلمه را می‌گویید، آن کلمه در ذهن من تبدیل به شعر می‌شود. چند روز قبل با آقای عباس مخبر در شهرک محل سکونتمان قدم می‌زدیم، یک درخت کهن‌سالی بود که از پایینش چند تا جوانه درآمده بود. رو به آقای مخبر گفتم نوه‌گان این درخت را ببینید! دیدن این جوانه‌ها به شکل نوه‌های آن درخت کهن‌سال، از ذهنیت شعری من می‌آید. می‌خواهم بگویم شعر بخشی از نگرش و زندگی من شده است. تلاشی برای شعرگفتن نمی‌کنم؛ اگرچه همیشه نمی‌توان شعر گفت. اما شعر با وجود من ممزوج شده است، برای همین هم امروز دیگر شعر برای من خصوصی‌تر از گذشته است و هیچ علاقه‌ای ندارم که کتابی تازه چاپ کنم. اشعارم را دارم برای خودم جمع می‌کنم و نگه می‌دارم.

 همکاری با آقای علیقلیان «فلامینگوی شماره ١٣» چطور بود؟

اساسا همکاری با آقای علیقلیان مسبب علاقه من به سینما شد. به خاطر شخصیت ایشان. ایشان مهندس هواپیما هستند، علاقه‌شان به شعر و مناعت طبعشان مرا دلبسته سینما کرد. تنها ترسم از ورود به سینما این بود که با یک‌سری آدم‌های ناخوشایند مواجه شوم، ولی خوشبختانه با یک‌سری آدم‌های بسیار خوشایند مواجه شدم و همان‌ها باعث شدند تا من علاقه‌مند به سینما شوم.

 حالا که دیگر چهار تجربه سینمایی در کارنامه خود دارید و با بازیگرانی نظیر گلاب آدینه و رضا کیانیان هم‌بازی شدید و می‌توان گفت سینما برای شما جدی است، خودتان را جزئی از فضای سینمای ایران می‌دانید؟

خودم را جزئی از سینما نمی‌دانم، خودم را هنرجوی سینما می‌دانم، کسی که در حال مطالعه سینماست و علاقه دارد شناخت بیشتری پیدا کند. حداقل دو، سه ماه در میان یک فیلم‌نامه می‌خوانم و معمولا هم فیلم‌نامه‌ها را قبول نکردم، برای اینکه شاید برای کس دیگری خوب باشد، اما برای من خوب نبوده چون چیزی که خیلی در درجه‌اول مهم است، تأملاتی است که در یک اثر هنری جریان دارد. برایم خیلی اهمیت دارد که شخصیت‌پردازی‌ها و فضاسازی‌ها و پیوند کار چگونه است. اگر آن تأملات و تم فیلم مورد قبولم باشد، با کارگردان و نویسنده وارد گفت‌وگو می‌شوم. موقع فیلم دیگر هیچ بحثی با کارگردان ندارم، حتی پشت مانیتور هم نمی‌روم، اما قبل از شروع، اگر از سناریویی خوشم بیاید، خیلی دقیق با کارگردان و نویسنده‌اش گفت‌وگو می‌کنم. می‌توانم بگویم سینما برایم یک مقوله بسیار جدی است مثل شعر.

یعنی شعر و سینما همپای همدیگر؟

بله، یعنی درحال‌حاضر چنین است. امروز که فیلم‌های تاریخ سینما را نگاه می‌کنم، یک‌جور دیگری نگاه می‌کنم نسبت به ١٠ سال پیش. مثلا فیلم «کابوی نیمه‌شب» را بارها دیده بودم، اما الان که نگاه می‌کنم، به ظرایف، دقایق و جزئیاتش نگاه می‌کنم، بیشتر دقت می‌کنم و برایم خیلی جذاب‌تر است. این را هم بگویم که همه کارها را برای رضایت خاطر خودم انجام می‌دهم و اگر به خاطر رضایت خاطر خودم نباشد، به سمت هیچ‌کدام اینها نمی‌روم. یعنی همان‌قدر که در شهرک محل سکونتم، غروب‌ها از تماشای نوری که بر برگ‌ها می‌افتد و این برگ‌ها در نور تکان می‌خورند و برق می‌زنند لذت می‌برم و برایم جلوه زنده‌ای دارند و با آنها احساس پیوند می‌کنم و برایم جذاب و زندگی‌بخش هستند، به همین نسبت هنری را هم دوست دارم که برایم این‌گونه باشد و با من چنین کاری کند. اطمینان خاطرم هم از همین‌جا می‌آید که دنبال جذابیت‌های پنهان در کارها هستم و امیدوارم که در ادامه راه هم، کارها خوب پیش برود.


منبع: عصرایران

رمان «قصه ندیمه» بار دیگر پرفروش‌ترین شد

با پخش اولین قسمت از سریال اقتباسی «قصه ندیمه» در انگلستان، رمان بحث‌برانگیز «مارگارت اتوود» به صدر فهرست پرفروش‌ترین‌های سایت «آمازون» بازگشت.

 رمان ضدآرمانشهری «قصه ندیمه» که «مارگارت اتوود» آن را در سال ۱۹۸۵ نوشته است، با روی کار آمدن «دونالد ترامپ» و سخنان ضدزنش، مورد توجه دوباره قرار گرفته بود. حالا پخش اولین قسمت از سریال اقتباسی این اثر در انگلستان موج جدیدی ایجاد کرده و «قصه ندیمه» را دوباره به پرفروش‌ترین کتاب «آمازون» تبدیل کرده است.

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت:«قصه ندیمه» درباره آمریکایی است که در آن زن‌ها از داشتن هرگونه قدرت، شغل،‌ مال یا ثروت محروم هستند و حتی در تعیین سرنوشت خود نقشی ندارند. در «قصه ندیمه»،‌ زن‌ها برده‌ها و اموالی در دست مردان هستند. شخصیت اصلی قصه زنی به نام «آفرد» است که باید برای یک مقام بالای دولتی که همسرش نازاست، فرزند بیاورد و بزرگ‌شان کند.

«اتوود» ۷۷ ساله پیش‌تر درباره رمانش گفته بود: «وقتی اولین‌بار بیرون آمد،‌ به نظر دور از ذهن می‌آمد. اما وقتی آن را می‌نوشتم مطمئن بودم چیزی نمی‌گویم که انسان‌ها هرگز یک جایی و در یک زمان دیگری آن را انجام نداده‌ باشند.»

«الیزابت ماس» نقش اصلی سریال «قصه ندیمه» را بازی می‌کند. «جوزف فاینز» هم دیگر بازیگر این مجموعه تلویزیونی ۱۰ قسمتی است.

پیش‌تر انتخاب شدن «ترامپ» به عنوان رئیس‌جمهوری آمریکا و سخنان دیکتاتورمابانه و ضدزن او، موجب استقبال زیاد از این کتاب و دیگر آثار ضدآرمانشهری شده بود. علاوه بر «قصه ندیمه»، طی این دوران رمان‌های «۱۹۸۴» شاهکار «جورج اورول» و «دنیای قشنگ نو» اثر «آلدوس هاکسلی» که درباره حکومت‌های خودکامه که جامعه‌ای را در خفقان فروبرده‌اند، مورد توجه مخاطبان قرار گرفته‌اند.

اخیرا برخی از کلاس‌های ادبیات انگلیسی و گروه‌های کتاب‌خوانی فمینیست، رمان «اتوود» را در لیست مطالعه خود قرار داده‌اند. «اما واتسون» بازیگر فیلم‌های «هری پاتر» هم چندی پیش این اثر را برای باشگاه کتاب‌خوانی خود انتخاب کرد.

«اتوود» مدتی پیش از جو حاکم بر فضای سیاسی آمریکا استفاده کرد و در نامه‌ای که به مرکز «پن» نوشت، ‌درباره خطرهای حکومت‌های دیکتاتوری صحبت کرد و ویدیویی را در این زمینه منتشر کرد. او همچنین اعلام کرده که در پی نوشتن دنباله‌ای بر رمان «قصه ندیمه» است.

«مارگارت اتوود» شاعر، داستان‌نویس و نویسنده هشت کتاب کودک است. او که اکنون یکی از سرشناس‌ترین نویسندگان و منتقدان ادبی کاناداست، جایزه‌های ادبی فراوانی را در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است. «اتوود» تاکنون پنج‌بار نامزد دریافت جایزه ادبی «بوکر» شده و یک‌بار در سال ۲۰۰۰ موفق شد برای رمان «آدمکش کور» آن را به دست آورد. او در سال ۱۹۸۵ جایزه ادبی «آرتور سی. ‌کلارک» را از آن خود کرد. جایزه دولتی ادبیات کانادا، جایزه «گیلر» و جایزه «ایمپک دوبلین» از دیگر جایزه‌های ادبی هستند که در کارنامه حرفه‌ای »اتوود» به چشم می‌خورند.

از این نویسنده آثار متعددی منتشر شده که بسیاری از آن‌ها به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. رمان‌های «قصه‌ ندیمه»، «عروس فریبکار»، «گریس دیگر»، »آدمکش کور» و «اوریکس و کریک» از جمله آثاری هستند که از او به زبان فارسی ترجمه شده‌اند.


منبع: عصرایران

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل جدید «خانه پوشالی» بدانید

: بسیار مشکل است که با دنیای واقعی سیاست امروزی هماهنگ شد و این موضوع در مورد سریال «خانه ی پوشالی» (House of Cards) ساخته ی کمپانی نت فلیکس نیز صدق می کند که فصل پنجم آن از سه شنبه ۹ خرداد پخش خواهد شد. در این فصل تعداد زیادی بازیگر جدید وجود دارد و درگیری های زیادی بین فرانک و کلر آندروود درخواهد گرفت و رفتارهای وحشتناک زیادی از داگ استمپر خواهید دید. البته باز هم باید شاهد سوء استفاده های فرانک از هر شخصیتی که با وی در ارتباط است نیز باشیم.

اما موضوع این است که اگر این سریال را دنبال نکرده باشید و می خواهید از این فصل جدید تماشای آن را شروع کنید و البته زمان کافی برای تماشای همه ی فصل های قبلی را ندارید باید بدانید که برخی اتفاقات قسمت های قبلی برای فهمیدن داستان در فصل پنجم ضروری خواهند بود. در ادامه ی این مطلب قصد داریم شما را با اتفاقات مهمی که در فصل های قبلی این سریال افتاده و پیش از شروع تماشای فصل پنجم باید بدانید آشنا کنیم. اگر شما نیز می خواهید فصل پنجم این سریال مهیج و پرطرفدار را تماشا کنید با ادامه ی این مطلب همراه باشید.

فصل اول

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

در فصل اول ما به شخصیت فرانک آندروود (با بازی کوین اسپیسی) آشنا می شویم. در اولین صحنه ی حضور او در این سریال وی با تماشا کردن به دوربین و صحبت کردن شخصیت خود را به بیننده می شناساند. همچنین وی در اولین قسمت سگ یکی از همسایگان را می کشد. فرانک یک عضو کنگره ایالات متحده و نماینده ی کارولینای جنوبی و یکی از اشخاص بانفوذ حزب دموکرات است. اما وی تشنه ی قدرت بیشتر است و برای رسیدن به قدرت بیشتر دست به هر کاری حتی قتل نیز می زند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

در تمام فصل اول سریال می بینیم که وی با یک روزنامه نگار به نام زوی بارنز رابطه ی نامشروع داشته و اطلاعاتی در اختیار وی قرار می دهد و زوی نیز منبع اطلاعات خود را به همکارانش نمی گوید. فرانک و زوی رابطه ی بسیار عجیب و غریبی دارند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

کلر آندروود، همسر فرانک، نیز بعد از اطلاع از رابطه ی نامشروع همسرش در صدد انتقام برمی آید و با یک عکاس وارد رابطه می شود اما ازدواج خود با فرانک را به هم نمی زند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

داگ استمپر که مشاور اصلی فرانک و دست راست وی به شمار می آید و بعد از مدت ها اعتیاد خود به الکل را ترک کرده است به یک دختر به نام راشل پوسنر علاقمند می شود. راشل پوسنر نیز دختری است که با یک عضو بانفوذ کنگره به نام پیتر روسو رابطه داشته و فرانک آندروود از این موضوع مطلع می شود.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

فرانک بعد از باخبر شدن از روابط نامشروع پیتر روسو و زیاده روی های وی در نوشیدن مشروبات الکلی از او باج می خواهد. در واقع فرانک قصد دارد از روسو برای رسیدن به مقام معاونت رییس جمهور استفاده کند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

بعد از این که روسو تصمیم می گیرد نقشه های فرانک را برملا کند، وی روسو را در حالی که ماشینش در داخل گاراژ روشن است به قتل می رساند و تمامی شواهد و مدارک مربوط به حضور خود در صحنه ی قتل روسو را پاک می کند تا خودکشی به نظر برسد.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

در انتهای فصل اول سریال، رییس جمهور واکر از فرانک می خواهد که سمت معاونت رییس جمهور را تقبل کند.


فصل دوم

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

در ابتدای فصل دوم، فرانک که در می یابد زوی بارنز به پرده برداشتن از راز مرگ پیتر روسو نزدیک شده است او را زیر قطار در حال حرکت می اندازد و بدین ترتیب او نیز توسط فرانک به قتل می رسد.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

کلر آندروود و همسر رییس جمهور از لایحه ای حمایت می کنند که انقلابی در تحت تعقیب قرار دادن نظامیان در مورد آزار جنسی ایجاد می کند. در یک مصاحبه وی اعلام می کند که بعد از مورد هتک حرمت قرار گرفتن توسط یک ژنرال ارتش بچه اش را از دست داده است.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

کلر و فرانک به شدت به محافظ شخصی خود، میچم، اعتماد می کنند. این موضوع هیچ تاثیری در داستان اصلی سریال ندارد اما رابطه ی نه چندان محکم فرانک و کلر را نشان می دهد.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

بعد از امضای یک قرارداد نامشروع با کشور چین که فرانک آن را دسیسه چینی کرده است رییس جمهور واکر قبل از اعلام جرم از مقام خود استعفا می دهد. فصل دوم نیز با سوگند یاد کردن فرانک به عنوان رییس جمهور جدید به پایان می رسد.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

داگ استمپر بیش از پیش به راشل پوسنر علاقمند می شود اما راشل به او شلیک کرده و او را به قتل می رساند و از صحنه ی قتل می گریزد.


فصل سوم

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

شش ماه بعد از رییس جمهور شدن فرانک وی برنامه ی خود برای افزایش شغل با نام «America Works» را ارائه می کند. همچنین در ادامه ی فصل وی از قصد خود برای شرکت در رقابت های ریاست جمهوری آینده پرده بر می دارد. او در ابتدا می گوید که قصد شرکت در رقابت ها را ندارد اما بعد از مدتی نظر خود را عوض می کند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

در کمال ناباوری داگ زنده است و بعد از بهبودی دوباره به نوشیدن مشروبات الکلی روی آورده است. علی رغم این که راشل سعی کرده او را بکشد وی همچنان او را دوست داشته و برای پیدا کردنش تلاش می کند. در نهایت داگ استمپر موفق می شود راشل را در نیومکزیکو و با یک هویت جدید پیدا کند. ما در فیلم نمی بینیم که چطور راشل را به قتل می رساند اما می بینیم که برای وی قبر می کند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

کلر آندروود نیز به نقش خود به عنوان بانوی اول کشور راضی نبوده و قصد دارد سمت نماینده ی کشورش در سازمان ملل را به دست آورد اما کنگره با این موضوع مخالفت می کند. فرانک بدون توجه به مخالفت کنگره همسرش را به این سمت منصوب می کند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

فرانک و کلر به روسیه سفر می کنند که اخیراً یک شهروند آمریکایی در این کشور به دلیل اعتراض به محدودیت های مدنی در آن دستگیر شده است. کلر اعلام می کند که تا زمان آزاد نشدن وی سلول زندانی را ترک نمی کند. مرد زندانی در حالی که کلر در سلول به خواب رفته است خود را دار می زند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

بعد از این تجربه ی تلخ و دردناک، کلر سیاست های ویکتور پتروف، رییس جمهور روسیه را که شباهت بسیاری به ولادیمیر پوتین دارد، را محکوم می کند و این موضوع باعث می شود که مذاکرات صلح جویانه بین دو کشور بدون هیچ نتیجه ای به پایان برسد. در نتیجه کلر آندروود از مقام خود استعفا می دهد.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

در تمام طول این فصل نویسنده ای به نام تام ییتس را می بینیم که به خواست فرانک همیشه همراه او بوده و در مورد برنامه ی ایجاد شغل فرانک یک کتاب بنویسد. فرانک بعد از خواندن نقدهای ییتس در مورد یک بازی ویدیویی وی را برای این کار انتخاب می کند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

در انتهای فصل سوم کلر به فرانک می گوید که قصد دارد او را ترک کند.


فصل چهارم

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

کلر در این فصل فرانک را تهدید می کند که اگر وی را برای سمت معاونت رییس جکهوری در انتخابات آینده معرفی نکند جدایی خود از وی را علنی اعلام خواهد کرد. در انتخابات ریاست جمهوری آینده، فرانک باید با یک جمهوری خواه به نام ویل کانوی که فرماندار نیویورک است رقابت کند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

لوکاس روزنامه نگار و از همکاران زوی بارنز بعد از آزادی از زندان تلاش می کند فرانک را ترور کند. در این حمله محافظ فرانک کشته می شود و فرانک که به سختی با مرگ دست و پنجه نرم می کند تحت عمل جراحی قرار می گیرد.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

داگ که شدیداً به فرانک وفادار است زنی را مجبور می کند که فرانک را در صدر لیست انتظار پیوند قرار دهد که این موضوع باعث مرگ مردی می شود که در انتظار پیوند قرار دارد. در ادامه داگ با همسر این مرد آشنا می شود.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

تام بعد از مرگ مادر کلر آندروود در تگزاس می ماند و به او نزدیک می شود. در ادامه فرانک از رابطه ی کلر و تام مطلع می شود و تام به عضویت تیم طراحی سخنرانی رییس جمهور در می آید.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

تام هامر اشمیت که رییس زوی بوده است سعی می کند اطراف نزدیک فرانک را به خود جلب کرده و او را رسوا کند. واکر، رییس جمهور سابق نیز درخواست هامر اشمیت را رد می کند اما اطلاعات مهمی را در اختیار وی قرار می دهد. جکی شارپ و رمی دانتون در این موضوع با اشمیت همراه می شوند.

هر آنچه که باید قبل از تماشای فصل پنجم سریال «خانه پوشالی» بدانید

فصل چهارم نیز با این صحنه به پایان می رسد که کلر و فرانک به دوربین نگاه کرده و فرانک می گوید:” ما تسلیم ترور نخواهیم شد. ما خود ترور می کنیم”.


منبع: برترینها

حمایت هنرمندان از استقلال/تصاویر

تیم استقلال تهران در لیگ قهرمانان آسیا در مصاف با العین متحمل باخت شش بر یک شد و از دور این رقابت ها کنار رفت.هنرمندان حوزه سینما و تلویزیون که برخی هایشان هم از طرفداران دو آتیشه استقلال هستند به این شکست واکنش نشان دادند و حمایت خود را از این تیم اعلام کردند.
در ادامه برخی از این واکنش‌های اینستاگرامی را می‌خوانید: 
امیر جعفری که از هواداران تیم استقلال است با انتشار عکس لوگوی تیم استقلال نوشت: «تو را تنها گذاشتن کار من نیست.»

 
بهنوش بختیاری که از طرفداران تیم پرسپولیس است، با اعلام حمایت از استقلال نوشت: «پرسپولیسیم….اما درست در این شرایط از هموطنان استقلالی میخوام که از همیشه بیشتر استقلالی باشید و حامی و پشتیبان تیمتون…گل خوردن و گل زدن قانون فوتباله….باخت واسه فوتباله…اصلا ناراحت نباشید و تیمتون رو تشویق کنید..چه ببره چه ببازه….خداییش من اولین باره که از باخت استقلال ناراحتم و این پست رو کاملا صادقانه و از روی قلبم گذاشتم….چون در مقابل تیمی بود که ازش متنفرم…..اگر در مقابل پرسپولیس بود الان کری خونی و بچه پررو بازی داشتم…….ولی واقعا غلط کرده مارو ببره…..‌غلط کرده….میزنیمش….لهش میکنیم….شل وپلش میکنیم….نیمه گمشده و مخاطب خاصو……بهش…….فقط پست بذاریددر جهت حمایت از استقلال
برزیلم از المان هفت تا خورد….برزیل بد بود؟؟؟نه فوتباله دیگه….بی خیال….منم همپای شما الان آبی آبیم….نماز روزه قبول.»

 
برزو ارجمند هم درباره این شکست نوشت: «با هر نتیجه ای صد در صد استقلالیم. اینم پست برای دوستان با ادب پرسپولیسی که از باخت تیم محبوبم اینقدر خوشحال شدن، البته که فرق من با اون دوستانی که کامنت گذاشتن تو همین رفتاره. بله حتی اگر ١٢ بر صفر هم ببازیم با افتخار آبی خواهم ماند تا ابد.»

 
پویا امینی هم که از قدیم جزو طرفداران استقلال بوده است با اعلام حمایت از استقلال اینطور نوشت: «حمایتت مى کنیم…
پر افتخارترین تیم ایران در آسیا. برد و باخت همیشه هست. با تکیه بر جوانان، امید به آینده اى بهتر. به امید موفقیت سایر تیم هاى ایران.»

 
بهاره ارجمند هم درخصوص این بازی این چنین نوشت: «ببازه، ببره، تیم محبوبِ منه، دوستش دارم، تا همیشه
بخدا فحاشی و ناسزا با کُری خوندن فَرقی دارد… همیشه در بازی های بین المللی آرزوی قلبی من بُرد تیم پرسپولیس بوده هست و خواهد بود. حالا تو هی بنویس رفیق، هی بنویس. کلام ناصوابت رو سرازیر کن در صفحات علاقمندان به تیم رقیبت. هی بنویس و باز من مینویسم رقیب، ما رفیقیم در عرصه های بین المللی و رفیق، ما فقط رقیبیم در بازی های ملی و داخل وطن، حال تو هی بنویس رفیقِ رقیب، بنویس!
منظور کلی من از این متن طرفداران هردو طرف آبی و قرمز هست، چطور میشه از شکست هرکدوم از نمایندگان محبوبمون خوشحال بشیم و در دنیای مجازی با واژگان سخیف کَمَر به قتل طرفداران تیم مقابل ببندیم …چطور واقعا؟»


منبع: بهارنیوز

فقدان ساختار برای مقابله باقاچاق‌فیلم

روزنامه بهار: مسئله قاچاق فیلم‌های سینما که بخشی از محصولات فرهنگی و مورد علاقه شبکه قاچاق هم هستند، به مسئله این روزهای بسیاری از سینماگران تبدیل شده است. مسئله‌ای که از ورود غیر مجاز کپی «گشت ۲» به بازار قاچاق و واکنش کارگردان آن در آتش زدن کارت خانه سینما، شروع و دوباره به بحثی داغ بدل شد. این مسئله سینماگران را بر آن داشت تا از برخورد انفعالی خانه سینما انتقاد کنند و نگران آینده آثار فرهنگی خود شوند. بر خلاف این نظرات صنف تهیه‌کنندگان خانه سینما جلسات مختلفی با کانون بازرگانی صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد و همچنین شورای راهبردی توسعه سینما برگزار کرده است اما در نهایت بر ضعف قانونی تاکید دارد و به میان آمدن بازوی اجرایی نیروی انتظامی و قوه قضائیه را هم الزامی می‌داند. در این راستا با برخی از کارشناسان سینما این مسئله را به بحث گذاشته‌ایم که در ادامه آن را خواهید خواند.
***

دانش: به جای گمانه زنی باید روی ایجاد برخورد‌های رسمی تمرکز کرد
مهرزاد دانش، منتقد سینما در گفتگو با «بهار» عنوان کرد که قاچاق کالاهای فرهنگی در همه کشورها رخ می‌دهد و تنها منحصر به ایران نیست و در ادامه گفت: یکی دو دهه قبل همکاری مجدانه‌ای برای محدود کردن قاچاق فیلم‌ها بین نیروی انتظامی، قوه قضائیه و خانه سینما برقرار شده بود. فکر می‌کنم اگر همان همکاری‌ها با تداوم جدی صورت بگیرد، کمتر با این مسائل رو به رو شویم. گمان من این است که آن همکاری ها، همکاری هایی مقطعی بود و در مقطع خاص خودش هم جواب داد ولی آن همکاری‌ها ادامه پیدا نکرد. شاید بحث گسست سیاسی و جناحی هم به این مسئله دامن زد و به عدم همکاری منجر شد.

وی در ادامه اظهار داشت: اگر بشود فضایی را ایجاد کرد که نیروی انتظامی، قوه قضائیه، خانه سینما و سازمان سینمایی در کنار هم قرار بگیرند و تشکلی دائمی را سبب شوند، رصد و برخورد جدی با عوامل قاچاق فیلم‌ها ممکن می‌شود و در نهایت کمتر شاهد بروز چنین مشکلاتی هم خواهیم بود.
این منتقد سینما در پاسخ به این سؤال که گمانه زنی‌های مختلفی درباره قاچاق سینما مطرح می‌شود، برخی وجود دست‌هایی پشت قضیه قاچاق فیلم‌ها را مطرح می‌کنند که از این مسیر سود کلانی می‌برند و برخی این مسئله را مطرح می‌کنند که از این  راه برای توافق زود هنگام برای ورود فیلم به شبکه خانگی چانه زنی می‌کنند؛ اظهار داشت: گمانه‌زنی‌ها باید بر اساس استدالال هایی صورت بگیرد. می‌توان حدس‌های مختلفی هم زد ولی‌ترجیح می‌دهم به جای حدس زدن، به شکل جدی ماجرا را به سمت فضای رسمی پیش برد تا با این موضوعات برخورد کند. اگر واقعا شبکه‌هایی هست که به شکل عمدی دست به قاچاق فیلم‌ها می‌زند و دنبال بیرون انداختن رقیب از گود یا بازار گرمی فیلم هستند، در هر صورت نیاز به تمرکز بیشتر برای برخورد جدی‌تر و رسمی‌تر است. وی درباره این که خانه سینما به عنوان یک واحد صنفی چه وظایفی در پیگیری و نظارت بیشتر نهادهای قانونی بر‌عهده دارد؟ ، چنین پاسخ داد: مسئول مستقیم رسیدگی به این مسائل خود صنف و خانه سینما است اما این که برد و توان برخوردی صنف در این مسائل تا چه حد می‌باشد، آیین نامه مشخص می‌کند.

کیایی: روزآمد شدن تهیه کنندگان و مراقبت از فیلم‌ها نیاز امروز سینما است
مصطفی کیایی، کارگردان و نویسنده سینما در پاسخ به این سؤال «بهار» که چه راهکارهایی برای مقابله با مسئله قاچاق فیلم‌ها وجود دارد؟ ، گفت: بحث قاچاق محصولات فرهنگی مثل خیلی از مسائل دیگر جامعه، جریانی پشت آن وجود دارد که سود و منفعتی مالی قابل توجهی می‌برد و بروز این مسئله هم بخشی اش به خواست این جریان بر می‌گردد. جریانی که مانع جمع شدن فرآیند قاچاق است. وقتی با نیروی انتظامی یا قوه قضاییه که قدرت اجرایی دارد صحبت می‌کنیم، آنها هم از مقابله با این مسئله استقبال می‌کنند و آماده همکاری هستند.

این کارگردان سینما تاکید کرد که جریانی سازمان یافته از قاچاق فیلم‌ها حمایت می‌کند و افزود: رقمی که این جریان در این بده بستان‌ها به دست می‌آورند بسیار بالاست. صاحب اثر و شرکت پخش کننده نهایت رقمی حدود یک میلیارد تومان به دست آورند اما این رقم در جریان قاچاق بسیار بیشتر و در حدود دو تا سه میلیارد تومان خواهدبود. در نتیجه مبالغ بزرگی در این سیستم جا به جا می‌شود و بسیاری از فیلم‌های قاچاق شده تنها در زمان اکران آنها مورد سوء استفاده قرار نمی‌گیرند و در طی سال آنها از این محصولات فرهنگی بهره‌برداری مالی می‌کنند. در بازار قاچاق می‌توان کپی هایی را پیدا کرد که با اصل اثر تفاوتی ندارند. خیلی از مراکز در شهرستان‌ها ۱۰۰ نسخه  می‌خرد ولی شاید بقیه این اثر در سیستم قاچاق منتشر شود.  معتقدم یک نیرویی در فضای سینما رخنه کرده و این بازار را در دست گرفته است و به همه شیوه‌ها هم دسترسی دارد و به خوبی از این مسیر درآمد کسب می‌کند.
وی در ادامه به توانایی سیستم قاچاق در دسترسی به محصولات فرهنگی اشاره کرد و گفت: این جریان از هر راه و منابعی وارد می‌شود تا فیلم را به دست آورد و قاچاق آن را به نتیجه می‌رساند. معتقدم برای جلوگیری این مشکل نیاز است تا یک فرآیند اطلاعاتی قوی شکل بگیرد و کسانی که پشت این جریان هستند، دستگیر شوند. مقابله با این سیستم، مقابله با یک فساد است که همکاری نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در کنار نیروی انتظامی را می‌طلبد.

کارگردان فیلم «خط ویژه» و «عصر یخبندان» که پیش از این فیلم موفق و پرفروشش «بارکد» ، قربانی سیستم قاچاق شده بود در پاسخ به این سؤال که متولی اصلی برخورد با این مسئله کیست؟ ، تصریح کرد: متولی اصلی در این زمینه دو نهاد قابلیت اجرایی و رسیدگی دارند. یکی وزارت فرهنگ و ارشاد است که مجوزهای آثار توسط آنها ارائه می‌شود و ارشاد به عنوان یک وزارت خانه می‌تواند پیگیر رفع این مشکل باشد. از طرفی هم صنف تهیه کنندگان سینما در خانه سینما باید دنبال این مسئله را بگیرند زیرا منافع مالی فیلم‌ها سهم و مسئله آنهاست. به نظرم همکاری این دو نهاد می‌تواند راهکاری برای مقابله با این مسئله را پیگیری و رسیدگی کنند. برخی از دوستان که اثرشان وارد این سیستم شده و متضرر شده اند، اظهار داشته‌اند که کارت کانون کارگردانان سینما را به آتش خواهند کشید؛ رسیدگی به این مسئله خیلی مرتبط به آن کانون نیست.

کیایی وجود یک بازوی اجرایی برای مقابله با قاچاقچیان محصولات فرهنگی را الزامی دانست و گفت: خانه سینما یا ارشاد نمی‌توانند امور اجرایی و برخورد با این جریان را انجام بدهند. آنها تنها می‌توانند رابطه لازم را بین نیروی انتظامی و قوه قضائیه به وجود بیاورند و این مطالبه را از آنها داشته باشند تا نسبت به این مسئله رسیدگی شود.وی در ادامه بر روزآمد شدن همه سینماگران و به ویژه تهیه‌کنندگان تاکید کرد و اضافه کرد: آشنایی با همه راه‌های کپی‌برداری و مقابله با آنها باید در راس قرار بگیرد و این صنف به روز شوند. الان مثل گذشته نیست که با یک دوربین از روی پرده فیلمبرداری شود و کپی از فیلم به بازار قاچاق وارد شود. لو رفتن محصولات فرهنگی از راه‌های مختلف ممکن شده است و لازم است که شورای عالی تهیه کنندگان آشنایی کافی در این موارد را به دست آورند و به مسائل روز تجهیز شوند. مراقبت از فیلم‌ها با توجه به فضای قاچاق موجود اهمیت بیشتری پیدا کرده است.

ساداتیان: لازم است فقها درباره ضرر و زیان آثار فرهنگی اعلام نظر کنند
سید جمال ساداتیان، تهیه کننده سینما و عضو شورای راهبردی توسعه سینما در گفتگو با «بهار» گفت: کسانی که وارد سیستم قاچاق می‌شوند، از نظر اخلاقی مسئله دارند و تشدید قانون هم راه به جایی نمی‌برد. همان طور که در مسئله مواد مخدر هم نمی‌توانند با عوامل آن برخورد کنند. گردش مالی هزار میلیاردی در قاچاق فیلم ها، بسیار سودآور است و افرادی که در این حیطه فعالند در پناه امن بودن و دور بودن از برخورد سیستم قضایی و انتظامی به راحتی به کار خود مشغولند. این امنیت در سایه، آنها را در ادامه فعالیت خود آزاد گذاشته است. آمارهایی که انجمن رسانه‌های تصویری اعلام کرد، نشان می‌دهد که ۸۵ درصد فیلم هایی که وارد بازار می‌شود، توسط شبکه قاچاق توزیع می‌شود و نه از طریق مجاری رسمی. بسیاری از این فیلم‌ها از روی کپی اصلی تهیه شده‌اند و سود کلانی را به جیب قاچاق چیان واریز می‌کنند حالا فکر کنید آثاری مثل «گشت ۲» که هنوز وارد شبکه خانگی هم نشده‌اند و کپی آنها در اختیار شبکه قاچاق قرار گرفته است، چه سودهایی را برای آنها به همراه خواهد داشت.

وی در ادامه یادآور شد که این مسئله به کرات در دوره‌های پیشین مطرح شده است و گفت: برخورد با افرادی دستفروش که محصولات فرهنگی را ارائه می‌دهند، به مثابه یک مسکن هستند و راهکار اصلی نیست. از آنجا که قانون مدونی برای برخورد با این دسته از افراد و شبکه بزرگتر و پنهان قاچاق محصولات فرهنگی وجود ندارد، سیستم قضایی هم نمی‌تواند برخورد رسمی و جدی‌تری را اعمال کند. در نتیجه این شبکه هم به دلیل سود باد آورده‌ای که در این میان کاسب می‌شوند، حاضر به‌ترک این فرآیند نمی‌شوند. تهیه کننده فیلم «جامه دران» و «چهارشنبه سوری» افزود: لازم است که برخورد نصیحت گونه را کنار گذاشته و قانون‌مند شده مسائل را پیگیری کرد. مدعی نمی‌شوم که می‌توان این مسئله را ریشه کن کرد اما قطعا می‌توان برخوردهای جدی‌تری را درخواست و تبیین کرد تا بتوان به یغما رفتن محصولات فرهنگی را مهار کرد.

وی به بحث کپی رایت اشاره کرد و گفت: شاید لازم است به کپی رایت جهانی بپیوندیم و از آن طریق برخورد با این مسئله فرهنگی را پیگیری کنیم. ظاهرا برخورد با این مسئله را از نظر فقهی رد می‌کنند و کپی محصولات فرهنگی را متضمن ضررو زیان نمی‌دانند. این مسئله باید مورد بررسی و اظهار‌نظر بزرگان قرار بگیرد و این مسئله که محتوای فرهنگی هم مثل محتوای صنعتی، ارزش مادی و معنوی دارد ،  حتما باید از آن صیانت شود. ورود «گشت ۲» به بازار قاچاق دوباره توجهات به این مسئله را جلب کرده است در صورتی که این شبکه قاچاق حتی پیش از این که DVD  فیلم‌ها به شبکه خانگی بیایند، شبکه‌های ماهواره‌ای خارج از کشور یا شبکه‌های مجازی، کپی آنها را به دست آورده و آنها را به یغما می‌برند. ساداتیان با تاکید بر این که این دست از محصولات فرهنگی از نظر مالی متضرر می‌شوند، تصریح کرد: از طرفی این آثار در بدترین حالت ممکن توزیع می‌شوند و از منظر هویت اجتماعی هم به آن فیلم‌ها لطمه می‌خورد زیرا در سخیف‌ترین حالت ممکن توزیع می‌شوند. همچنین باید این مسئله هم بررسی شود که چقدر در این زمینه فرهنگ‌سازی شده است که خود مردم با عدم استقبال و کپی یا خرید این آثار وارد عمل شوند و مانع بهره برداری‌های شبکه قاچاق شوند. چقدر از گردش مالی موجود در شبکه‌های قاچاق به بدنه سینما  بازمی گردد؟ علی القاعده این ناشی از ضعف وزارت ارشاد است که مسئله را تعقیب نمی‌کند تا این موضوع را قانون‌مند کند و بر اساس الزامات قانون با خاطیان هم برخورد نماید.


منبع: بهارنیوز

عکس تازه‌ای از استاد شجریان و پسرش

گروه فرهنگی:عکس تازه‌ای از محمدرضا شجریان در اینستاگرام پسرش منتشر شد.رایان شجریان عکس تازه‌ای از پدرش را در اینستاگرام گذاشت. محمدرضا شجریان دوران درمان را سپری می‌کند.
 


منبع: بهارنیوز

جشنواره ها و مراسم مشهور موسیقی در دنیا (۱)

ماهنامه هنر موسیقی – محسن گلتاش: طبق نظر مورخان، قدمت برپایی جشنواره های موسیقی به مدت ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح در مصر باستان می رسد. آن جشنواره ها در اصل شامل آیین مذهبی و جشن هایی مربوط به رویدادهای سیاسی بودند که در پایان مراسم، موسیقی همراه با رقص و آواز موجب شادمانی فرعون و حاضران می شد. برای مثال وقتی فرعون صاحب فرزندی می شد یا زمانی که سلاطین دگر ممالک به دیدار فرعون می آمدند، این قبیل ضیافت ها ضروری بود. علاوه بر این ها تاریخ همچین نشان از آن دارد که نخستین جشنواره در قرن ششم قبل از میلاد در یونان باستان به مناسبت مسابقات ورزشی پای تیان۱ به ثبت رسیده است.

این دسته بازی ها دو سال قبل از شروع بازی های المپیک و یک بار هم بعد از آن برگزار می شد. پای تیان از نظر برنامه، متفاوت از مسابقات المپیک بود؛ زیرا فقط به رقابت های ورزشی محدود نمی شد، بلکه شامل بخش های مهم دیگری چون اجرای موسیقی و شعرخوانی همراه با حرکات موزون موجبات سرگرمی تماشاگران را فراهم می کرد. موسیقی در پای تیان توسط نوازندگان مختلف به اجرا در می آمد و سازهایی که در آن استفاده می شد شامل فلوت، طبل، سنج و نوعی ساز زهی به نام کیتارا۲ بود و گاهی هم خوانندگان با سرودهای ملی، نوازندگان را همراهی می کردند.

پس می توان این گونه نتیجه گرفت که موسیقی در ریشه، نوعی وسیله سرگرمی بوده و شاید می بایست بیش از یک هزاره از آن سپری می شد تا به عنوان هنر شناخته شود؛ گو اینکه از آن پس تاکنون نیز به هر دلیل برای بیشتر مردم جنبه سرگرمی داشته است. در دوران کهن، نوازندگانی بودند که در مکان های پررفت و آمد ساز می زدند و رهگذران را دور خود جمع می کردند که اغلبشان از همین طریق امرار معاش هم می کردند. بعدها نوازندگان کاربلد به کاخ های سلطنتی راه یافتند و در جشن های دربار از این نوازندگان استفاده می شد.

 جشنواره ها و مراسم مشهور موسیقی در دنیا (1)

در رم باستان، دو نوع گردهمایی که هر دو برای مردم عالی ترین نوع سرگرمی بود، برپا می شد.

۱٫ در میدان های گلادیاتوری کولو سیم که مردم مبارزه گلادیاتورها را با حضور امپراتور تماشا می کردند.

۲٫ در میادین کوچک، تماشای نوازندگان همراه با رقص و آواز به روش همان سال ها در یونان و رم به دلیل استقبال مردم.

این شکل دوم از مکان های بسته کوچک به میدان های وسیع تر که مخصوص مسابقات بود، انتقال یافت.

این روند تا دوران موسیقی باروک هنوز به گونه ای که دقیقا ثبت نشده است، ادامه داشت. در قرون وسطی با به شهرت رسیدن هنرمندانی چون «موتسارت»، «بتهوون»، «شوپن»  و… به ویژه در کشور اتریش، شمار کنسرت ها افزایش یافت. لازم به توضیح است که در قرون وسطی موسیقی منحصر به دربارهای سلطنتی و طبقه اشراف بود.

بعدتر در قرن ۱۸ میلادی، عملا موسیقی از انحصار خارج شد و در حضور اجتماعات برای مردم اجرا می شد. البته همان طور که در فیلم سینمایی «آمادئوس»۳ دیده می شود، موتسارت بعضی شب ها به نوشگاه ها می رفت و به طور تفننی برای مردم پیانو می زد. در این دوران هنرمندانی چون موتسارت برای تامین مخارج زندگی در سالن های بزرگ کشورشان برنامه اجرا می کردند و به همین منظور به کشورهای فرانسه، ایتالیا و آلمان نیز عزیمت می کردند.

لازم است به این نکته نیز اشاره شود که در آن دوره هنگامی که در سالنی بیش از یک ارکستر، کنسرت داده می شد، مراسم به حالت جشنواره در می آمد، ولی این جریان اپراخانه ها را شامل نمی شد. وقتی موسیقی در تالارهای بزرگ ممالک اروپایی وضعیت منظم و حساب شدهای گرفت، به تدریج پرسش هایی چون «کی بهتر است و کی بهترین» در صحبت ها شنیده می شد و فستیوال ها تبدیل به الگویی پرنقش و نگار فرهنگی شد. به موازات افزایش میزان جمعیت تماشاگر، طبعا به شمار موسیقی دان ها، نوازندگان و خوانندگان افزوده می شد. و به نسبت پذیرش از سوی مخاطب عام، گونه ها و سبک ها متداول شد.

بدین سان بود که موسیقی نقش برجسته تری در فرهنگ عام ایفا می کرد. در این میان باید به این نکته نیز توجه شود که از قرون وسطی، فستیوال ها به صورت صحنه رقابت درآمدند. در ضمن به یاد داشته باشیم که نخستین فستیوال های رسمیت یافته ای که انحصارا به موسیقی اختصاص داشت، مربوط به سال ۱۸۹۷ در دوبلین (ایرلند) است.

نخستین جشنواره شناخته شده عصر جدید، فستیوال برکشایر بود که با عنوان تنگِل وید۴ و فستیوالی در استاک بریج۵ ماساچوست برگزار شد. این جشنواره ها از سال ۱۹۳۷ تاکنون سالی یک بار در آن محل برگزار شده است.

تقسیم بندی جشنواره ها (فستیوال ها)

اجتماعات بزرگی که به دلیل اجرای موسیقی تشکیل می شوند، به طور کامل به دو گروه تقسیم می شوند.

گروه اول

گروه نخست که بسیار پرطرفدارند و بخش عمده ای از تجارب موسیقی را شکل می دهند، کنسرت هایی است که خوانندگان، گروه ها یا ارکسترهای بزرگ با برنامه های از پیش اعلام شده و منظم در استادیوم ها و آمفی تئاترها به اجرا می پردازند. بزرگی سالن با احتساب جمعیتی که برای تماشای آن کنسرت پیش بینی شده، به محبوبیت کنسرت دهنده در میان مردم و البته میزان طرفدارانش در آن منطقه بستگی دارد. اگر تنها یک عنوان، مجری کنسرت باشد، معمولا گروه یا خواننده دیگری که از نظر شهرت ضعیف تر است به عنوان حمایت کننده، برنامه را شروع می کند و در بخش دوم همان عنوان اصلی، اجرای برنامه را در دست می گیرد. مدیران کنسرت ها نیاز مخاطبان را درک می کنند و دقیقا می دانند که چه موقع از سال و در کدام سالن، کنسرت مورد نظر را ترتیب دهند.

 جشنواره ها و مراسم مشهور موسیقی در دنیا (1)

سالن هایی چون مدیسون۶ در نیویورک که در اصل برای همایش های پرجمعیت، مثل انتخابات و مسابقات بوکس ساخته شده است، در سی، چهل سال گذشته برای کنسرت ها استفاده می شود یا سالن مشهور وِمبلی۷ در لندن که بیشتر در آن کنسرت برپا می شود. گزینه دیگر از سالن های مشهور جهان، سالن رویال آلبرت هال با معماری استثنایی اش در لندن است که کنسرت های کلاسیک، پاپ و راک در آن برگزار می شود.

همچنین تعدادی سالن در شهرهای بزرگ بربتانیا با نام ادئون قبله گاه طبقه موسیقی دوست است. سالن های دیگری هم در دیگر کشورهای اروپا میزبان هنرمندان هستند. از جمله سپتامبر هر سال در شهر بن آلمان همایشی با ارکستر فیلارمونیک برلین و کوآرتت سازهای زهی برپا می شود که در جهت ادای احترام به لودویک ون بتهوون است. حتی در دوبی به رغم کوچک بودن این امارات نشین، مکان های روباز و سربسته ای ساخته شده است که اغلب میزبان هنرمندان اروپایی، آمریکایی و گاهی هم هنرمندان عربی است.

فستیوالی سالانه نیز در محلی خارج از شهر با عنوان «فستیوال راک و جَز صحرا»۸ طی دو روز متوالی با هنرنمایی ۱۰ تا ۱۲ گروه برای جمعیتی در حدود پنج هزار نفر (که معمولا نیمی از آنان ایرانی اند) بهترین آهنگ هایشان را به روی صحنه می آورند. بعضی فستیوال ها جنبه خیریه و کمک های انسان دوستانه دارند و تمام درآمد حاصل از فروش بلیت ها، پس از کسر مخارج کنسرت (از قبیل اجاره سالن و هزینه ایاب و ذهاب) به یک نهاد یا جمعیت خاص اهدا می شود.

اولین باری که این جریان اتفاق افتاد، در سال ۱۹۷۱ و برپاکننده اش «جرج هریسون» بود. لازم به یادآوری است که جرج هریسون یکی از چهار عضو گروه «بیتلز» بود و بعد از فروپاشی بیتلز در سال ۱۹۷۰، اقدام به نشر آلبوم های سولو کرد. در این حرکت خیرخواهانه، جرج شماری از نام آشناترین چهره های موسیقی که در ضمن از صمیمی ترین دوستانش بودند، از جمله «اریک کلاپتون»، «باب دیلن»، «رینگو استار» و «راوی شانکار» را با خودش همراه  کرد و طی یک کنسرت پرمخاطب در مدیسون اسکوآردگاردن نیویورک، برنامه ای مهیج و دو ساعت و نیمه با عنوان «کنسرت برای بنگلادش» روی صحنه برد و درآمد حاصل از آن را به صدمه دیدگان و آوارگان بنگلادشی اختصاص داد.

افزون بر درآمدی که از فروش بلیت کنسرت های یادشده به دست آمد، سودهای حاصل از فروش صفحات کنسرت هم شامل همین تصمیم می شد و از زمانی که موسیقی در قالب دیسک های صوتی و تصویری درآمد، باز هم عواید آن به مردم بنگلادش اختصاص داده شد. این گونه همایش ها را که شامل اجرای کنسرت مشاهیر موسیقی می شود در اصطلاح زبان لاتین «Charity» (نیکوکاری) می نامند.

حادثه ای که موجب شد تا فرهنگ عامیانه در کنار هنر موسیقی جای بگیرد، ۵۲ سال پیش روی داد؛ همان کنسرت های گروه بیتلز از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۶ در آمریکا این کنسرت ها در استادیوم های هالیوود باول (لس آنجلس) و شی استادیوم (نیویورک)۹ هر کدام بیش از ۵۰ هزار تماشاگر را پذیرا شدند؛ رقمی که در دنیای موسیقی بی سابقه بود.

با اینکه در این کنسرت ها، خواننده ها و گروه های دیگری آغازگر برنامه بودند، ولی فقط گروه بیتلز قادر بود که در سال ۱۹۶۴، وقتی تنها دو سال از شروع کارشان می گذشت آن جمعیت عظیم را در یک مکان گرد آورد. یکی از مواد چالش برانگیز جیغ دختران نوجوان و فریادهای همراه با تشویق تماشاگران بود که صدای موسیقی را در پس زمینه قرار می داد. «رینگو استار» (طبال بیتلز) بعدها اظهار داشت: «ما به سختی صدای سازهایمان را می شنیدیم.»

یکی دیگر از مشکلات، بلندگوهای استادیوم بود که برای جمعیت ۵۰ هزار نفری با آن همه سر و صدا، بسیار ضعیف بود. «جان لنون» در واکنش به استقبال و شور آمریکایی ها گفت: «آن ها همه دیوانه اند، چنین صحنه ای در زندگی ام ندیده بودم.»

در ۲۹ ماه اوت ۱۹۶۶، کنسرت آن ها در شهر سان فراسیسکو آخرین کنسرت گروه بود و از آن به بعد، کنسرت ها و فستیوال ها از کلوپ ها و مکان های کوچک به آمفی تئاترها و استادیوم های بزرگ انتقال یافتند. «هفته ای هشت روز» عنوان یکی از آهنگ های بیتلز است که مستندی با همین نام به کارگردانی «ران هاوارد» درباره آن در سپتامبر ۲۰۱۶ روی پرده سینماها رفت.

ران هاوارد از فیلم سازان شاخص آمریکاست که سابقه ای درخشان دارد و به خاطر فیلم «یک ذهن زیبا» برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی سال ۲۰۰۸ شد. مستند «هفته ای هشت روز» مونتاژ است از کنسرت های جنجال برانگیز بیتلز بین سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۶ در استادیوم هالیوود باول (لس آنجلس) و شی استادیوم (نیویورک) که فضای فیلم تاثیر موسیقی در فضای فرهنگی آن سال ها و نسل جوان را به خوبی تصویر کرده است.

وودستاک۱۰

پیش از کنسرت بنگلادش، نقطه عطف در کنسرت های تاریخ موسیقی، برنامه وودستاک بود که طی سه شبانه روز متوالی در نیمه ماه اوت ۱۹۶۹ در محلی نزدیک نیویورک برگزار شد که مقدمه یک مجموعه تحولات فرهنگی شد و سه شبانه روز متوالی به طور انجامید. موسیقی دان های سبک راک، بلوز و فولک یکی پس از دیگر ی روی صحنه رفتند و بدون هیچ مشکلی برنامه اجرا کردند.

 جشنواره ها و مراسم مشهور موسیقی در دنیا (1)

ابتدا ۱۸۶ هزار بلیت برای این برنامه فروخته شد؛ ولی در نهایت اطراف محوطه با تور سیمی پوشیده شده بود و فشار جمعیتی که منتظر خرید بلیت بودند موجب از میان رفتن حصارهای سیمی شد. وضعیت از کنترل خارج شد و جمعیت منتظر، بدون بلیت داخل شدند. میزان تماشاگران در این اجرا تا مرز ۴۰۰ هزار نفر تخمین زده شده است.

درواقع تا آن تاریخ این دومین مرتبه ای بود که چنین جمع عظیمی از مردم در یک مکان گرد هم آمدند. نخستین بار طی جنگ دوم جهانی، هنگام پیاده شدن نیروهای متفقین در ششم ژوئن ۱۹۴۴ در جنوب فرانسه بود. در مجموع در این کنسرت ۳۲ گروه موسیقی و خواننده برنامه اجرا کردند. شماری از آنان که تازه کار و گمنام بودند با همین فستیوال به شهرت رسیدند؛ از جمله «جُو کاکر» و گروه «سانتانا»۱۱ بود.

همچنین هنرمندانی که تماشاگران با چهره های آنان آشنا بودند، بر اعتبارشان افزوده شد؛ مانند «جیمی هندریکس»، «جوآن بایز»، و گروه های «هو» و «اسلای»۱۲ که همه آنان مخاطبان را به سفری مهیج از موسیقی بردند. وودستاک نه تنها یک حادثه در تاریخ موسیقی بود، بلکه به عنوان یک نماد اجتماعی به ثبت رسید؛ کنسرتی که آینده یک نسل را رقم زد و اعلام حضور نسلی جدید در آمریکا شد. به عبارت دیگر نسل وودستاک به وجود آمده بود.

در حاشیه به این نکته هم اشاره کنیم که شماری از تماشاگران جوان وودستاک در دهه های بعد به شهرت جهانی رسیدند. برای مثل «جان کری» (وزیر خارجه فعلی آمریکا) و «استیو جابز» چهره نام آشنای دنیای فناوری. نظر به اینکه در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ همه چیز از نظر فرهنگی خوش بینانه بود، باید از کسانی که در وهله نخست بدون توجه به مادیات در جست و جوی ارزش های فرهنگی این جشنواره ها آثار ارزشمندی به تصویر آوردند و برای نسل های بعد به یادگار گذاردند، سپاسگزار بود. مستند وودستاک نه تنها نمایشگر ۳۲ عنوان هنرمند حرفه ای بود، بلکه مدرکی مصور از واپسین سال های دهه ۱۹۶۰ آمریکا و تبلور آرمان های آن دهه است.

Live Aid

لایو اید عنوان دو جشنواره است که در ۱۳ ژوییه ۱۹۸۵، هم زمان یکی در استادیوم ومبلی (لندن) و دیگری در استادیوم جان اف. کندی (فیلادلفیا) برپا شد. در استادیوم ومبلی ۷۲ هزار نفر و در استادیوم کندی، ۱۰۰ هزار نفر تماشاگر این برنامه ها بود. در دیگر کشورها نیز به طور هم زمان هر دو برنامه روی آنتن تلویزیون ها رفت و تخمین زده شد که یک میلیارد و ۹۰۰ میلیون نفر آن را تماشا کرده باشند.

 جشنواره ها و مراسم مشهور موسیقی در دنیا (1)

تصاویر میلیون ها نفر از مردم اتیوپی که در اثر گرسنگی جان باخته بودند، در اخبار کانال بی.بی.سی موجب شد تا دو فرد بانفوذ دنیای موسیقی با نام های «باب گلدوف» (خواننده و آهنگ ساز) و «میج یوره» (از گروه «یولتراواکس») به اتفاق شعر و آهنگ «آیا آنان می دانند کریسمس است» را بنویسند و صفحات آن را با عنوان «کمک زنده» در ۲۵ نوامبر ۱۹۸۴ بدون دریافت دستمزد منتشر کنند.

تک آهنگ یادشده به مدت پنج هفته در فهرست بریتانیا بود و در نهایت هشت میلیون پوند استرلینگ سود داشت. سپس، ایده برپایی یک کنسرت خیرخواهانه از جانب «بُوی جرج» خواننده گروه «کالچرکلاب»۱۳ به نام بردگان پیشنهاد شد. در این کنسرت ۲۳ عنوان خواننده و گروه در ومبلی و ۳۴ عنوان در فیلادلفیا بدون دریافت هیچ مبلغی برای مردم برنامه اجرا کردند؛ از آن جمله اند در انگلستان:

David Bowie/ Payl MC Cartney/ Queen/ Phil Coltins/ U2/ Sting
و در آمریکا:

Black Sabbath/ Santana/ Madonna/ Judas Priest/ Beach Boys/ Neill Young/ Bryan Adams

 هر یک از این ۵۷ عنوان بین یک تا چهار آهنگ خود را برای مردم اجرا کردند. تمام عواید به دست آمده از فروش بلیت ها به نفع گرسنگان اتیوپی هزینه شد و ۱۰ ساعت از ۱۶ ساعتِ جشنواره به صورت تدوین شده در جعبه هایی شامل چهار حلقه دی.وی.دی، در ۸ نوامبر ۲۰۰۴ در دسترس خریداران قرار گرفت.

ادامه دارد…


منبع: برترینها

خواندنی ها با برترین ها (۱۲۶)

برترین ها – محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با اثری از ادبیات اسپانیایی، پژوهشی درباه کودتاهای ایران، درسنامه ای از هگل و… آشنا شوید.

کنگره ادبیات

  • سزار آیرا
  • ترجمه ی ونداد جلیلی
  • نشر چشمه
  • چاپ اول:۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (126)

داستان «کنگره‌ی ادبیات» از زبان راوی اول‌شخص و با «حس‌وحالی» رئالیستی روایت می‌شود اما پر است از رخدادهای خیالی که از نخستین فصل کتاب درمی‌گیرد. این «تضاد» ساختاری فرم و مفهوم از جمله‌ی ابزارهای آیرا است تا لایه‌بندی داستان را روشن‌تر و محکم‌تر کند بی‌آن‌که، چنان که در بعضی آثار به‌ظاهر تمثیلی اما کم‌عمق می‌بینیم، برای خواننده نشانه‌گذاری‌های لغو بکند و تمثیل را معمایی بگرداند که به جای ارزش ادبیْ کیف ریاضی‌فیزیک‌گونه داشته باشد.

در عینی که نام رمان، محل رخ دادن روایت و بعضی اتفاقات، بحران اقتصادی در فروش آثار ادبی، نام‌ها و حتا شغل رسمی راوی (نویسنده و مترجم است و در ضمن یادمان نرود در لایه‌ی دیگر داستان می‌بینیم «دانشمند دیوانه» و دانش‌پژوهی تجربه‌گرا است) همه یادآور موضوع کنگره‌ی ادبیات است، آن‌چه برای راوی (که همچون نویسنده «سزار» نام دارد) اهمیت دارد تاگ‌سازی، یادآوری روابط عاشقانه‌اش، رابطه‌اش با همسرش، دوره‌ای است که به داروهای آرام‌بخش اعتیاد داشته و سایر نمودهای زندگی شخصی‌اش است.

پس خواننده از ابتدا با این دو لایه، یکی تاگ‌سازی و قصد راوی تا با ساختن ارتش انسان‌های تاگ‌سازی‌شده جهان را فتح کند و دیگری کنگره‌ی ادبیات، مواجه می‌شود.

آیرا به صورتی بسیار هوشمندانه موضوعاتی در این دو لایه بیان می‌کند تا هر لایه مکمل دیگری باشد و با بهره گرفتن از این تکنیک، تصویری روشن‌فکرانه، خلاقانه و کاملاً معنادار از فضای رسانه‌ای، رابطه‌ی میان اشخاص مشهور (در لایه‌ی اول نویسندگان بزرگی از قبیل فردی که راوی قصد دارد سلول او را تاگ‌سازی کند و در لایه‌ی دوم خود او) و طرفداران‌شان (در لایه‌ی اول حاضران در کنگره‌ی ادبیات و در لایه‌ی دوم ارتش انسان‌های تاگ‌سازی‌شده‌ای که راوی درباره‌شان می‌گوید «اما من می‌دانستم تاگ این‌طور است: یکی‌شان با همه‌شان برابر است.»)، رابطه‌ی فرد و اجتماع، پیوند میان زمینه‌های خصوصی و عمومی افراد، اسباب شکل‌گیری شخصیت فرد و بعضی خصوصیات دیگر زندگی در دوران امروز، در قالبی کاملاً محصور در حیطه‌ی ادبیات و حتا با حفظ بعضی خصوصیات ادبیات کلاسیک، می‌گستراند.


کودتاهای ایران

  • سهراب یزدانی
  • نشر ماهی
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (126)

کودتا عملی غیر قانونی است و با پنهانکاری و لاپوشانی در می آمیزد «عملیات کثیف» مانند دروغ پردازی، رشوه دهی، جاسوسی و قتل از خلال عملیات رخ می دهد. توطئه گران از مداخله ی خود در چنین عملیاتی سخن نمی گویند یا سخن راست نمی گویند. کارگزاران کودتاهای ایران از این قاعده ی کلی برکنار نبوده اند. آنان منبع موثقی از خود برجا نگذاشته اند که بتوان با اطمینان به آن استناد جست. اسناد دولت های خارجی که در دسترسند نیز چندان قابل اعتماد نیست. برای نمونه اسناد دولت تزاری درباره کودتای محمدعلی شاه آمیخته، به پیش داروی اند…

پژوهش حاضر می کوشد از خلال بررسی چهار کودتا در تاریخ معاصر ایران به این پرسش ها پاسخ دهد به توپ بستن مجلس اول، بستن مجلس دوم، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد چهار کودتایی است که در این کتاب به آن ها پرداخته شده است.


نقاش ها همیشه پول دوست داشته اند

  • جودیت بن‌هامو هوئه
  • ترجمه ی لیلی گلستان
  • نشر مرکز
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (126)

«شگفتی‌آور است وقتی می‌بینی هنرمندی هستی که کارت گرفته، یعنی مثل کیمیاگری که طلا می‌سازد، می‌دانی که در دو ساعت کار می‌توانی طلا بسازی. و این وسوسه‌ای بس بزرگ است. البته تأثیرات نمایشگاه برگزارکردن هم هست: وقتی دیوارهای بسیاری در اختیار داری و می‌توانی با کارهایت آن‌ها را بپوشانی، پس به‌جای سه اثر، شش اثر اجرا می‌کنی. و بعد وسوسه‌ دیگری پیش می‌آید: وقتی فروشنده‌ تابلوهایت به تو می‌گوید: «کریستیان، مجموعه‌دار خیلی خوبی دارم که می‌خواهد از این دوره‌ کاری تو اثری داشته باشد، می‌توانی برایش بکشی؟» و البته من این کار را می‌کنم. کار خوبی نیست، اما معمول است».

هنرمند فرانسوی، کریستیان بولتانسکی این حرف‌ها را در ملأ‌عام اعتراف کرد. کاری که همکاران دیگرش در این حیطه‌ هنری به‌ندرت انجام می‌دهند. او در نقش اعتراف‌‌کننده‌ جلوی دریچه اتاقک اعتراف ظاهر می‌شود. برخی آن را اشارتی به مسیحیت می‌دانند، که البته در آثارش هم همین اشارت را می‌شود دید. این قدرت نامعمول «ضرب سکه»، مرغ‌های تخم‌طلا- حالا چه نقاش باشند، چه مجسمه‌ساز یا، به‌اصطلاح رایج امروز، اهل هنرهای تجسمی – را مجبور می‌کند مراقب تخم‌هایشان باشند.

بولتانسکی انگیزه‌هایش را پنهان نمی‌کند، حتی مرادش را هم پنهان نمی‌کند: مرادش همانا «هنرمند بزرگ» بودن است. او می‌گوید: «درواقع پول درآوردن کار آسانی است، اگر قصدمان پولدارشدن باشد: اگر تمام توان‌ات را برای پول درآوردن به‌کار گیری، پول درمی‌آوری. و من به‌قدر کفایت ‌آن‌قدر هوشمند هستم که پول دربیاورم. اما برخلاف، «هنرمند بزرگ»شدن کار بسیار سختی است. باید بدانی که جاه‌طلبی‌های‌ات را در کجا به‌کار گیری و چون من آدم جاه‌طلبی هستم، همیشه خواسته‌ام این کار را بکنم.»


هدایت در هندوستان

  • ندیم اختر
  • نشر چشمه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (126)

ندیم اختر، نویسنده و پژوهشگرِ هندی، در کتابِ «سیمای هدایت در هند» به تعقیب روزگار، ماجراها و تاثیرپذیری‌های صادق هدایت در مدتِ اقامتش در کشورِ هند پرداخته است. اختر که دارای دکترای زبانِ فارسی است سال‌ها زمان و تلاشش را برای روشن‌کردنِ قصه‌ هدایت در هند گذاشته و به نتایج و کشف‌های جالبی هم دست یافته. کتابِ «سیمای هدایت در هند» نتیجه‌ این تلاش است؛ کتابی که برای اولین‌بار در این موضوع نوشته می‌شود.

صادق هدایت در سالِ ۱۳۱۵ برای اولین‌بار به هندوستان سفر کرد. سفری که علاوه بر آشناترکردنِ او با فرهنگ هند این فرصت را به او داد تا رمانِ مهمش «بوفِ کور» را هم در آن سرزمین منتشر کند. درباره‌ روزگار و رفتارِ هدایت در هند تقریبا اطلاعات خاصی در دست نبود. در حالی‌که این نقطه‌ تاریک در زندگی هدایت و نوعِ زندگی‌ای که در آن سرزمین داشته همیشه مورد توجه بوده است.

اختر با توجه به همین امر شروع به جمع‌آوری مدارک و ردپاهای هدایت در هند کرد و در این جست‌وجو جنبه‌هایی از زندگی این نویسنده را کشف کرد که برای اولین‌بار ابراز و گفته می‌شود. تعقیبِ هدایت در هند از سوی اختر با سفر به بمبئی آغاز می‌شود…


درس هایی درباره فلسفه تاریخ

  • گئورگ فریدریش ویلهلم هگل
  • ترجمه ی ابراهیم ملک اسماعیلی
  • انتشارات نگاه
  • چاپ اول: ۹۶
 خواندنی ها با برترین ها (126)

هگل «فلسفه‌ی تاریخ» خود را برای ارایه عمومی تنها به شکل اشاره و خلاصه‌ی مطلب‌های مهم در قالب الگوی یادداشت‌ها برای سخنرانی دانشگاهی آماده کرده بود و آن هم به عنوان بخشی از «فلسفه‌ی حق و دولت» که هم به شکل بررسی ویژه‌ی این رشته‌ی درسی در سال ۱۸۲۱ و هم به صورت بندها و ماده‌ها در «دانشنامه‌ی مبناهای دانش‌های فلسفی» در اختیار عموم قرار گرفته بود.

علاوه بر آن در دانشگاه برلین در ترم‌های زمستانی از سال ۱۸۲۲ تا ۱۸۳۱ درس‌های خطابی تاریخ فلسفه را ارایه می‌کرد، که در طی آن نه تنها اصل‌های نظریه‌ای عام‌تر را بیان می‌نمود، بلکه در طی درس‌ها، کل محتوای سیر جریان تاریخی را، تفسیر و تبیین می‌کرد. پس از مرگ هگل، «انجمن دوستداران و شاگردان هگل» به چاپ یکنواخت و تصحیح آثار او برای چاپ، از جمله فلسفه‌ی تاریخ و بخش‌هایی از «دانشنامه» مبادرت کردند. ادوار گانس از شاگردان او در سال ۱۸۴۰ نسخه‌ی دوم از فلسفه‌ی تاریخ را منتشر کرد. و بالاخره در سال ۱۸۴۸ پسر هگل، کارل، نسخه‌ی سوم فلسفه‌ی تاریخ را انتشار داد.

«مجله اینترنتی
برترین ها» از تمامی ناشران، نویسندگان، مترجمان، منتقدان و علاقه مندان به
حوزه نشر و کتاب دعوت می نماید مطالب خود را در حوزه معرفی و یا نقد و
بررسی کتاب به آدرس زیر ارسال نمایند:

Bartarinha.editorial@gmail.com

همچنین
برای ارتباط و هماهنگی های لازم می توانید با شماره ۲۳۰۵۱۴۹۲ تماس بگیرید.
منتظر پیشنهادات و انتقادات سازنده شما عزیزان می باشیم.


منبع: برترینها

ریزگردها یک معضل قدیمی اند

به گزارش ایرنا، رضا کیانیان تصریح می کند: امروز داشتم درباره ریزگردها با حبیب احمد زاده، نویسنده، صبحت می کردم که خودش هم اهل بوشهر است.او که سالها در جبهه حضور داشته و جنگیده، می گفت: «در زمان جنگ هم ریزگردها بودند؛ طوری که با هجوم ریزگردها در سال چند روز جنگ تعطیل می شد.» ریزگردها یک معضل قدیمی اند.رویارویی با آن #عزم _ملی، #عزم_ منطقه ای و #عزم_ جهانی نیاز دارد.این معضل حل نمی شود، مگر با همکاری کشورهای منطقه و سازمان ملل.


منبع: بهارنیوز

سینمای ایران بر ارزش‌های اخلاقی است

به گزارش ایرنا، «سیدرضا صالحی امیری» شامگاه دوشنبه در حاشیه افتتاح بیست و پنجمین نمایشگاه بین المللی قرآن در مصلای امام خمینی (ره) در جمع خبرنگاران گفت: چارچوب سینمای ما مبتنی بر ارزش های اخلاقی است و به طور طبیعی در هر سازمان بزرگی که انبوهی از کارها توسط جامعه بزرگ هنری تولید می شود ممکن است چالش هایی مشاهده شود.صالحی امیری در عین حال گفت که معتقدم در مجموع ارزش های اخلاقی بر سینما حاکم است و اگر چالشی را مشاهده کنیم از طریق گفت وگو و مذاکره با اصحاب تهیه کننده و کارگردان حل و فصل می کنیم و امروز سینمای ما در مسیر حرکت اخلاقی و انسانی گام های جدی برداشته است.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی توضیح داد: همچنانکه در جشنواره سال گذشته دیدیم که شاهد فیلم های اخلاقی، اجتماعی و آثاری با مضامین جنگ، جهاد و شهادت بودیم. امسال برنامه ای را که سازمان سینمایی تدوین کرده و برنامه ای که خانه سینما تنظیم کرده برای تعالی اخلاق و تعالی مسائل اجتماعی، تعالی فضیلت و انسان دوستی و طرح آسیب های اجتمالی در صدا وسیما بیشتر از گذشته مشاهده خواهد شد.

**پیام نمایشگاه قرآن مبتنی بر صلح و دوستی است
صالحی امیری همچنین درباره پیام نمایشگاه امسال قرآن کریم گفت: پیام این رویداد صلح و آشتی ، انسانیت و معرفت است. اینجا سرزمین اخلاق و معرفت و نوعدوستی است و این ماه ماه خداست و قرآن کلام الهی بوده و از این منظر شعار نمایشگاه را قرآن، زندگی و اخلاق انتخاب کردیم.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: مهمترین پیام نمایشگاه قرآن به جهانیان و به ویژه جهان اسلام این است که دنیای اسلام امروز در آتش تحجر و تکفیر می سوزد درحالی که قرآن منبع و منشا صلح و همزیستی است و پیام ما به همه مسلمانان پیام برادری و صلح و آشتی است و خشونت در دنیای اسلام را نتیجه دوری از قرآن می دانیم. از این منظر بازگشت و تمسک همگان به قرآن را تنها راه نجات دنیای اسلام می دانیم و غرب نمی تواند مشکلات جهان اسلام را برطرف کند و فقط دنیای اسلام می تواند مشکلات این منطقه را حل کند. صالحی امیری تاکید کرد: راه حل مشکلات حاکم شدن صلح و همزیستی و بازگشت به مبانی قرآنی است،معتقدیم قرآن می تواند درمان همه دردهای جهان اسلام باشد.


منبع: بهارنیوز

"ربنا"ی شجریان بی‌نظیر است

ودود موذن‌زاده در گفتگو با ایلنا، ضمن بیان این مطلب گفت: آنچه به عنوان “اذان موذن‌زاده” شناخته می‌شود اولین اذان ایرانی‌است که گفته شده؛ برای اولین بار پدر‌بزرگ ما “شیخ کریم موذن” این اذان را قبل‌تر از سال ۱۳۳۲ اجرا کرده است. این اذان با همین ویژگی ایرانی بودنش در ذهن همه مردم شکل گرفته و مردم آن را دوست دارند. بعد از پدربزرگم نیز این اذان توسط فرزندانش رحیم و سلیم موذن‌زاده و همچنین خود من؛ اجرا شده است. این خواننده در ادامه افزود: امکان دارد افرادی اعتقاد داشته باشند اذان را نباید با لحن ایرانی اجرا کرد، من به اعتقاد آنها نیز احترام می‌گذارم. اما به خاطر می‌آورم روزی که آقای شهرام ناظری در مصاحبه‌ای از “اذان موذن‌زاده”بسیار تمجید کرد و گفت این اذان در گوشه روح‌الرواح آواز بیات ترک اجرا شده و اصلا ویژگی خاص آن، لحن ایرانی اذان است.

وی همچنین عنوان کرد: هنر این ویژگی را دارد که بسیاری از مفاهیم، به خصوص در حوزه مذهب را بومی کند که نمونه‌اش را در معماری مساجد کشورهای مختلف نیز می‌بینیم. در اجرای اذان موذن‌زاده نیز همین اتفاق افتاده است. اگر بخواهیم دقیقا یک اجرا از کشور دیگری را کپی کنیم که اتفاق مهمی نمی‌افتد. من اعتقاد دارم ویژگی چنین آثاری (اذان موذن‌زاده) این است که بومی شده‌اند و در خاطره چندین نسل رسوخ کرده‌اند. یعنی نمی‌شود آن را از مردم ایران جدا کرد چراکه بسیار برای آن ارزش قائل هستند. ودود موذن‌زاده گفت: وقتی این اذان در قالب موسیقی ردیف دستگاهی ایران قرار می‌گیرد احتمال دارد کمی بحث تجوید و قرائت لغات عربی نیز تحت تاثیر قرار بگیرد. البته مولفه‌های موسیقی ردیف ایرانی بسیار ماهرانه در این اذان گنجانده شده است.

این موزیسین افزود: زیبایی اذان هم به گونه‌ای بوده که نه تنها به روح و مفهوم خود اذان ایرادی وارد نکرده بلکه باعث ارائه بهتر آن، متناسب با فرهنگ ایرانی شده است. به همین دلیل هم؛ اذان موذن‌زاده به عنوان میراث‌فرهنگی کشورمان به ثبت ملی رسیده است. ما نمونه‌هایی از اذان را در کشورهای مختلف داریم که به محض شنیدن آنها متوجه می‌شویم توسط فردی از چه ملیتی اجرا شده است. مثلا وقتی اذانی از کشورهای آفریقایی یا ترکیه را می‌شنوید بالافاصله، هم متوجه اصل پیام می‌شوید و هم از ملیت فرد موذن اطلاع پیدا می‌کنید و این به نظر من هیچ ایرادی ندارد و بسیار ارزشمند است. من هم سال ۱۳۷۶ این اذان را در مسابقه اذان در صداوسیما در کنار یک اذان برگزیده عربی اجرا کردم.

ودود موذن‌زاده در بخش دیگری از این گفتگو درباره ویژگی‌های “ربنا”یی که محمدرضا شجریان اجرا کرده عنوان کرد: در مورد اجرای “ربنا” نکته مهمی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد بگوییم مجموع کل این اثر به‌طور کامل در دستگاه‌های ایرانی یا کاملا در فضای موسیقی عربی اجرا شده است. اشتراکاتی میان موسیقی ایرانی و موسیقی عربی وجود دارد، که آقای شجریان در اجرای این اثر از آن الحان استفاده کرده است. وی در ادامه افزود: در واقع “ربنا” تلفیقی از دستگاه‌های موسیقی ایرانی و عربی است. از نظر تونالیته فضاهای مشترک بسیاری میان موسیقی ایرانی و موسیقی عربی وجود دارد؛ برای مثال در دستگاه شور این فضاهای مشترک در تونالیته بیشتر مشهود است.

این موزیسین گفت: در اجرای “ربنا” آقای شجریان کار استثنائی انجام داده است و من به نوبه خودم این کار ارزشمند را تقدیر می‌کنم. این اثر به‌طور قطع کار ماندگاری محسوب می‌شود. این خواننده درباره اجرای ادعیه و مناجات‌ها با الحان ایرانی گفت: بحث استفاده کردن یا نکردن از الحان ایرانی در اجرای مناجات‌ها بحثی است که این روزها بسیار باب شده که من از نظر شرعی و فقهی اطلاعی در این زمینه ندارم اما معتقدم “ربنا” بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است و شاید چنین توانایی در اجرا تا چندین نسل دیگر تکرار نشود. از نظر موسیقایی نیز ربنا یک اثر بی‌نظیر محسوب می‌شود.


منبع: بهارنیوز

ایکون، خواننده رپ برای اختیار کردن چند همسر، مسلمان شد.

akonایکون، خواننده رپ سنگالی، به اسلام گروید. وی (Aliaune Damala Akon Thiam) در مصاحبه ای حضور یافت و اظهار کرد که مسلمان شده است. ایکون اقرار کرد که برای اختیار کردن چند همسر که در فرهنگ و مذهب اسلام است، مسلمان شده است. وی افزود که یک همسر، برای یک مرد کافی نیست.

منبع:

http://www.ibtimes.co.uk/ramadan-2015-akon-mike-tyson-janet-jackson-other-celebrities-who-you-did-not-know-were-muslim-1506795

«دارکوب» روی میز تدوین

فرامرز هوتهم در سومین همکاری با بهروز شعیبی، راف کات فیلم سینمایی «دارکوب» را آماده کرد.

به گزارش مشاور رسانه‌ای فیلم سینمایی «دارکوب»، این فیلم سومین فیلم سینمایی بهروز شعیبی در مقام کارگردان است که فیلمبرداری آن اواخر فروردین در تهران به پایان رسیده بود. با پایان فیلمبرداری، فرامرز هوتهم کار تدوین آن را آغاز و پس از سپری شدن یک ماه، راف کات فیلم آماده شده است.

هوتهم پیش از این، تدوین فیلم سینمایی «سیانور» و سریال «پرده نشین» را برعهده داشته و با بهروز شعیبی همکاری کرده است. علاوه بر این، تدوین فیلم‌های سینمایی «یک دزدی عاشقانه»، «آلزایمر»، «مینای شهر خاموش» و… نیز در کارنامه او به چشم می‌خورد.

«دارکوب» توسط موسسه سینمایی سیمای مهر به تهیه‌کنندگی سیدمحمود رضوی تولید می‌شود. او در جشنواره فجر ۳۵، توانست جایزه‌های بهترین فیلم، بهترین فیلم از نگاه ملی و فیلم محبوب تماشاگران را با «ماجرای نیمروز» به دست آورد.

بر اساس این گزارش، فیلمبرداری «دارکوب» اواخر بهمن‌ماه آغاز شده بود و پس از ۵۵ جلسه به پایان رسید. مهناز افشار، سارا بهرامی، جمشید هاشم‌پور، هادی حجازی‌فر، طوفان مهردادیان، نگار عابدی، شادی کرم‌رودی، ثریا حلی، آتیه جاوید، علیرضا کی منش، ندا عقیقی و امین حیایی در لوکیشن‌های مختلف جلوی دوربین علیرضا برازنده رفتند.

فیلمنامه «دارکوب» توسط حسین تراب‌نژاد و آزیتا ایرایی بر اساس طرحی از بهروز شعیبی به نگارش درآمده است. این فیلم داستانِ اجتماعیِ روابط انسانی افراد جامعه را در رو در رویی با معضلات اجتماعی و اعتیاد، با نگاهی متفاوت روایت می‌کند.

برخی از عوامل تولید فیلم سینمایی «دارکوب» عبارتند از: نویسنده: حسین تراب‌نژاد و آزیتا ایرایی بر اساس طرحی از بهروز شعیبی، کارگردان: بهروز شعیبی، مدیر فیلمبرداری: علیرضا برازنده، صدابردار: کامران کیان ارثی، طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف، طراح گریم: فاطمه کمالی و زهرا کمالی، بازیگردان: علی صلاحی، دستیار اول کارگردان: صالح غربی جوان، مدیر برنامه‌ریزی: امیر سلیمانی، مدیر تدارکات: امیر اسکندری، جانشین تهیه: فیاض هوشیار پارسیان، دستیار تهیه: محسن خواجه افضلی، منشی صحنه: غزل رشیدی، دستیار فیلمبردار: محمد عزت‌خواه، جلوه‌های ویژه میدانی: آرش آقابیک، عکاس: مریم تخت‌کشیان، مشاور رسانه‌ای: سیدمحمدصادق لواسانی، مدیر تولید: کامران حجازی و تهیه‌کننده: سیدمحمود رضوی. محصول: موسسه سینمایی سیمای مهر.


منبع: عصرایران

ایده راه‌اندازی «نتفلیکس» از کجا آمد

از آغاز عمر نوع بشر در هزاران سال پیش، تصویر یکی از مهمترین شیوه های بیان احساس و افکار و یکی از اولین راه های ارتباطی بوده است. عمر «تصویر متحرک» اما در قیاس به نوزادی می ماند که در عصر معاصر متولد شد. در واقع نطفه این پدیده با اختراع «کینتوسکوپ» توسط ادیسون و «سینماتوگراف» برادران لومیر بسته و جادوی تصاویر متحرک در پیوند با صنعتی نوظهور به نام «سینما» آغاز شد و بنابر همین آبشخور مشترک است که تاریخ تصاویر متحرک و سینما یکسان انگاشته می شود.

به گزارش مهر، این همزیستی تا میانه قرن بیستم ادامه داشت که اولین انشقاق رخ داد و ایده سینمایی کوچک در هر خانه به اختراع مدیوم اعجاب آور دیگری به نام تلویزیون منجر شد و به سرعت همچون موجی بزرگ سراسر جهان را در برگرفت.

تنها دو دهه بعد شاخه دیگری از این جریان جدا شد. سال های پایانی دهه ۸۰ میلادی اوج شکوفایی صنایع الکترونیک بود و شرکت های مرتبط در این حوزه روز به روز دستگاه ها و فناوری های جدیدی عرضه می کردند. شرکت های ژاپنی به عنوان پیشتازان بلامنازع این صنعت، جنگ الکترونیک خود را به حوزه تصویر گسترش دادند. سونی در دهه ۷۰ با رونمایی از دستگاه های بتامکس فصلی نو در تاریخ ضبط و پخش تصاویر متحرک گشود و تنها چند سال بعد JVC دیگر غول ژاپنی با معرفی دستگاه ویدیو خانگی آن را گسترش داد. یک دهه بعد این تکامل تکنولوژیک با معرفی دیسک های فشردی نوری یا همان CD و بعدتر DVD به اوج خود رسید.

این توضیحات، مقدمه ای نسبتا طولانی برای گشودن فصلی جدید در سری مقالات تاریخ استودیوهای بزرگ سینماست؛ چراکه در دو – سه دهه اخیر کمپانی هایی ظهور کرده اند که به معنای واقعی استودیوی فیلمسازی نیستند اما چنان با تار و پود صنعت سینما و تلویزیون آمیخته اند که نمی‌توان حضورشان را نادیده گرفت.

یکی از بزرگترین بازیگران این صحنه کمپانی آمریکایی «نتفلیکس Netflix» است. ابرشرکتی چندرسانه ای و فعال در صنعت سرگرمی که یکی از کانون های اصلی تهیه، توزیع و پخش محصولات سینمایی و تلویزیونی در دنیاست. نتفلیکسی که سال ها به عنوان واسطه ای آنلاین برای فروش یا اجاره فیلم های سینمایی دیگر استودیوها فعالیت کرد و اینک تولیدات انحصاری خود را در بیش از ۱۹۰ کشور دنیا به ۹۸ میلیون مشترک ثابت خود عرضه می کند.

نتفلیکس با وجود آن که هنوز دو دهه از عمرش نگذشته است، اما سرگذشتی جذاب و پر از فراز و فرود و بزنگاه های حساس دارد و مرور تاریخش برای علاقه مندان دنیای تصویر متحرک خالی از لطف نیست.

تجربه دیروز، سرمایه فردا

نام نتفلیکس در آگوست ۱۹۹۷ در جنوب کالیفرنیا توسط «رید هستینگ» و «مارک راندولف» ثبت شد. رید هستینگ به عنوان ستون اصلی این کمپانی نوپا سابقه ای نظامی داشت. او در جوانی به عضویت نیروی تفنگداران دریایی ایالات متحده در آمد و سپس به بعنوان نیروی پاسبان صلح به سوازیلند اعزام شد.

او که روحیه جنگجو و کارآفرین خود را حاصل آن دوره می‌داند، معتقد است: «وقتی پهنه آفریقا را با تنها ده دلار در جیب بگردی، دیگر راه اندازی یک بیزینس خیلی مخاطره آمیز به نظر نمی آید!»

هستینگ بعد از خدمت نظامی، تحصیلات خود را در ریاضیات و مهندسی به پایان رساند و اولین کمپانی خود در حوزه کامپیوتر را بنا نهاد. تجارت او به سرعت گسترش یافت و تعداد کارمندان او در مدت کوتاهی از ۱۰ به ۶۵۰ نفر افزایش یافت تا جایی که او آن را به فرو رفتن در آب تشبیه می کرد. او که پیشنه ای مهندسی داشت اعتماد به نفس و دانش مدیریت این حجم از تجارت را نداشت و حتی دو بار از هیات مدیره خود تقاضای اخراج از سمت مدیرعاملی کرد!

کمپانی او در نهایت با ادغام در شرکتی دیگر رو به افول نهاد و هستینگ با کوهی از تجربه و البته ثروتی معادل ۷۰۰ میلیون دلار از آن خارج شد. او برای شروع کسب و کار جدید خود بیش از دو سال وقت گذاشت و تفکر کرد!

مقصودی قدیمی؛ طرحی نو درانداختند

بسیاری جرقه ایده خلق نتفلیکس را به یک جریمه نسبت می‌دهند. نقل است که هستینگ بعد از آن که ۴۰ دلار بابت تاخیر در بازگرداندن نوار ویدیوی فیلم «آپولو ۱۳» جریمه شد به فکر تاسیس شبکه اجاره و فروش فیلمی افتاد که در آن بازپس فرستادن فیلم ها ساده تر باشد و از این جریمه های سنگین خبری نباشد. گرچه بسیاری از منابع، درستی این داستان را زیر سوال برده اند اما حتی اگر این ماجرا شایعه ای بیش نباشد به وضوح تفاوت ایده تجاری نتفلیکس را نشان می‌دهد.

در آن زمان «بلاک باستر» بزرگترین کلوب زنجیره ای کرایه فیلم در آمریکا بود که فیلم های آمریکایی را روی نوار ویدیویی در ازای مدتی مشخص اجاره می‌داد و بابت تاخیر در بازگرداندن نوارها از مشتریان طلب جریمه می کرد.

هستینگ و راندولف که هر دو پیش زمینه علوم کامپیوتری داشتند و مدل کسب و کار کمپانی آمازون در دنیای تجارت الکترونیک را تحسین می کردند به طرحی رسیدند که نتفلیکس را به فروشگاهی آنلاین برای کرایه فیلم تبدیل می کرد که در آن مشترکان در ازای مبلغ ماهانه مشخصی می توانند فیلم ها را توسط پست دریافت کنند، در صورت تمایل و با پرداخت مبلغی بیشتر آن را خریده و یا با بازگرداندن آن توسط پست، فیلمی جدید درخواست کنند.

آنها که برای عملیاتی کردن ایده خود به سیستم پست آمریکا متکی بودند متوجه شدند هزینه پست نوارهای ویدیویی سنگین تر از آن است که این طرح صرفه اقتصادی داشته باشد بنابراین آنها سراغ تکنولوژی نسبتا جدید آن زمان یعنی DVD رفتند. دی وی دی ها نه تنها بسیار سبک و کم حجم بودند که امکان ذخیره فیلم با کیفیت بالاتری را نیز فراهم می کردند. آنها بعد از حدود ۲۰۰ بار سعی و خطا و طراحی پاکتی مناسب که امکان پست بی خطر DVD را فراهم می کرد آماده ورود به دنیای تجارت تصویر بودند.

سرانجام نتفلیکس در میانه سال ۱۹۹۸ با ۳۰ کارمند و بیش از ۹۲۵ عنوان فیلم شروع به کار کرد. مشتریان می‌توانستند در ازای پرداخت ۴ دلار به علاوه ۲ دلار هزینه پست هر فیلم را ۷ روز در اختیار داشته باشند. این قیمت ها با افزایش عناوین درخواستی کاهش می یافت. ویژگی دیگری همچون امکان خرید دی وی دی ها و یا تحلیل و نقد فیلم ها و پیشنهاد فیلم بر طبق ذائقه مشتریان بر جذابیت این سیستم می افزود. با این اتفاق، نتفلیکس عصری جدید در صنعت سرگرمی را آغاز کرد.


منبع: عصرایران