خداحافظی خواننده پاپ از موسیقی

سعید عرب خواننده باسابقه موسیقی پاپ که قطعات موفق زیادی در عرصه موسیقی دارد، چندی پیش از خداحافظی خود از عرصه موسیقی خبر داد که با واکنش‌های فراوانی از سوی هوادارانش مواجه شد. عرب درباره این تصمیم به هنرآنلاین، گفت: با توجه به هزینه‌های بالایی که برای موسیقی و ساخت یک آلبوم می‌شود و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد، تصمیم گرفتم برای همیشه این حرفه را کنار بگذارم و این تصمیم صددرصد قطعی است. این را هم بدانید با رفتن من هیچ اتفاقی نخواهد افتاد، شما در نظر بگیرید ما هنرمندان بزرگی داشتیم که کناره گیری کردند و آب از آب تکان نخورد، من که کسی نیستم. مارکت موسیقی روند آلوده ای دارد و به آن ادامه می‌دهد.


وی افزود: متاسفانه یا خوشبختانه گوش موسیقایی مردم ما تغییر پیدا کرده و تلفیق مداحی و موسیقی پاپ ما روند بهتری پیدا کرده است. این سبک بسیار پرطرفدار شده و حسابی مورد توجه است. ما برای یک موسیقی خوب باید ۲۰ میلیون هزینه کنیم که در نهایت معلوم نیست آیا کار خوب شود یا بد. ما کارهای خوب زیادی داشتیم، اما کسی از تهیه کننده‌ها سراغی از ما نگرفت. این مسائل باعث دلخوری و ناراحتی می‌شود.

او ادامه داد: خدا را شکر شغل من چیز دیگری است و خوانندگی را از روی علاقه انجام می‌دادم، اما بعد از مدتی دیدم فایده‌ای ندارد. هواداران من پیام‌های زیادی ارسال کردند حتی من را تهدید هم کردند (با خنده). این خواننده ادامه داد: من سه تک آهنگ دارم که مدت ها پیش ساخته شده و در آن ها با گروه پازل باند، مهرزاد امیرخانی و امیر حسین زاده همکاری داشتم. این آهنگ‌ها از عید فطر به فاصله ۲۰ روز منتشر خواهند شد. بعد از آن دیگر کاری از من نخواهید شنید. از این بعد فقط به صورت لایو در شبکه مجازی برای دلم و هوادارانم اجرا خواهم کرد، متاسفانه عرصه موسیقی مافیای بزرگی دارد. من به کنار، خیلی از افراد دیگر از پس این مافیا بر نمی‌آیند. من تنها راه را این دیدم که به طور کل این حرفه را با تمام عشق و علاقه‌ای که به آن دارم، برای همیشه کنار بگذارم.


منبع: بهارنیوز

دیدار کشاورز و انتظامی/عکس

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، صفحه اینستاگرام محمدعلی کشاورز، بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون عکسی از خود و عزت‌الله انتظامی منتشر کرد.در توضیح این عکس آمده است: «امروز به دیدن عزت عزیزم رفتم. سال‌های سال زنده و سلامت و پایدار باشی.»

 


منبع: بهارنیوز

«کلهر» در میان ۵ موسیقیدان برتر صلح

گروه فرهنگی_رسانه ها: روزنامه شرق نوشت: قرن‌هاست موسیقی به عنوان وسیله‌ای که می‌تواند در راه صلح گام‌های بلندی بردارد، شناخته می‌شود. در قرن گذشته که جنگ‌های متعدد در هر گوشه دنیا اتفاق افتاده است، موسیقی‌دانان از مؤثرترین افرادی بودند که در این راه قدم برداشتند. نیویورک تایمز در یکی از شماره‌های اخیر خود، مطلبی به قلم «کورینا دا فونسکا- ولهایم» نوشته با عنوان «پنج لحظه از دیدار موسیقی کلاسیک و سیاست» که در آن پنج قطعه موسیقی مؤثر در زمینه صلح را بازخوانی کرده است. قطعاتی که چه از نظر زمانی، چه از نظر ترکیب نوازندگان قدمی در راه ضدیت با جنگ برداشته‌اند. نام کیهان کلهر، موسیقی‌دان جهانی هم که سال‌هاست در گروه «جاده ابریشم» آهنگ‌سازی و نوازندگی می‌کند، و به عنوان جهانی‌ترین موسیقی‌دان ایرانی شناخته می‌شود، در این فهرست پنج‌گانه آمده است.
 


 


 

در ابتدا نویسنده این مقاله نوشته: آلن گیلبرت پروژه‌ای دارد که در آن به سیاست توجه ویژه‌ای کرده و با ارکستر فیلارمونیک نیویورک برنامه‌ای را تدارک دیده که عنوان «کنسرتی برای اتحاد» را برایش برگزیده است. او از موسیقی‌دانانی از کشورهای مختلف مانند ایران و اسرائیل برای پیوستن به ارکستر فیلارمونیک دعوت کرده است تا در سالن دیوید گفن در سه روز مجموعه کنسرتی را روی صحنه ببرند. این‌طور که پیداست آقای گیلبرت با این طرح، ایستاده تا یک تنه با بادهای تفرقه که هر روزه بر فراز واشنگتن می‌وزند، مقابله کند. از سویی او به قدرت پل‌سازی موسیقایی که بعد از جنگ جهانی دوم رخ داد، واقف است. سپس به مرور پنج قطعه موسیقی به‌یادماندنی از دیپلماسی موسیقایی پرداخته است.

 

کودتای جنگ سرد

 

ون کلیبرن، پیروزی گَرمی را در جنگ سرد در مسابقه پیانوی چایکوفسکی در مسکو در سال ١٩۵٨ به‌د‌ست آورد. همان‌طور که استوارت ایساکف در کتاب جدیدش «زمانی که جهان برای گوش‌دادن از حرکت ایستاد» می‌نویسد: «او مرد جوانی بود که ترکیبی از رفتار تگزاسی و هوش موسیقایی داشت که توانست قلب اتحاد جماهیر شوروی را نرم کند و حس دشمنی آنها با غرب را به حالت تعلیق درآورد. حتی می‌توان از حضور او و برنده‌شدنش به عنوان اولین نفری که برنده این مسابقه شده بود این‌طور استنباط کرد که او بذرهای جنبش پروستاریکا را پاشید».

 

رکوئیم بعد از جنگ

 

«رکوئیم جنگ» اثر بنیامین بریتن از آن آثار مشهور و قدرتمند است که در طول جنگ جهانی دوم به وسیله آهنگ‌ساز انگلیسی که نامش با صلح‌طلبی گره خورده ساخته شده است. وقتی این قطعه در سال ١٩۶٢ برای اولین بار در ستایش بازسازی کلیسای جامع کاونتری (سنت مایکل) انگلستان اجرا شد که به دست نازی‌ها تخریب شده بود. در این اجرا خواننده تنور پیتر پیرس و خواننده باریتون دیتریخ فیشر-دیسکائو در کنار هم آواز خواندند. اینکه دو خواننده از این دو کشور در کنار هم قرار گرفتند اتفاقی به‌یادماندنی و مؤثر بود.

 

دیوار افتاده

 

«سرود شادمانی» شیلر تبدیل به «سرود آزادی» شد وقتی لئونارد برنشتاین سمفونی ٩ بتهوون را در برلین تنها چند هفته بعد از فروافتادن دیوار میان آلمان شرقی و غربی در سال ١٩٨٩ رهبری کرد. همخوانان و نوازندگان شامل نوازندگانی از آلمان شرقی و غربی، لنینگراد، لندن، پاریس و نیویورک بودند، اما به‌یادماندنی‌ترین چهره در آن اجرا از آن صورت خوانندگان کوچکی بود که عضو ارکستر گروه کر فیلارمونیک کودکان درسدن بودند؛ کودکانی که هرگز معنی جدایی را نمی‌فهمند؛ مگر اینکه پرده‌ای آهنی میانشان کشیده شود و این‌گونه است که این کودکان توانستند واژه «آزادی» را در سالن کنسرت در آن سال پر از حادثه طنین‌انداز کنند.

 

آتش خاورمیانه

 

در تابستان ٢٠٠۶، جنگ میان اسرائیل و لبنان اوج گرفت، زمانی که «ارکستر شرق-غرب دیوان» برای این کنسرت در الحمرا در گرانادای اسپانیا شروع به تمرین کرد. رهبر ارکستر «دانیل بارنبویم» و نویسنده فلسطینی «ادوارد سعید» این بنیاد را تأسیس کردند که متشکل از موسیقی‌دانانی از اسرائیل و کشورهای همسایه بود. این اتفاق در سال ١٩٩٩ افتاد و کمال‌گرایی این پروژه باعث شده که حتی تا به امروز سرعت عملشان در واکنش به وقایع و تحولات ژئوپلیتیکی سریع باشد.

 

آنسامبل متنوع

 

ارکستر سمفونی کلا مدلی است از دموکراسی و تلاش برای هدف جمعی. اما حتی سطحی بالاتر از اعتماد و شنیدن دوطرفه در موسیقی لازم است که منجر به بداهه‌نوازی می‌شود. این همان هدفی است که یویوما، زمانی که در سال ١٩٩٨ تصمیم به تأسیس گروه جاده ابریشم گرفت به آن توجه کرد. در اینجا گروهی جمع شده‌اند که قطعه‌ای اعجازآمیز و جادویی ساخته شده به دست آهنگ‌ساز ایرانی و نوازنده برجسته کمانچه کیهان کلهر را اجرا می‌کنند. این قطعه در همدردی و به‌یاد کردهای یک شهر کوچک عراقی که مورد حمله سلاح‌های ویرانگر شیمیایی قرار گرفته بودند ساخته و اجرا شده است.


منبع: بهارنیوز

راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت

ماهنامه همشهری ۲۴ – آرش خوش خو:

پیش درآمد

۱٫ غوطه خورده در خلسه «جاذبه» و «بین ستاره ای»، وقتی که پیشنهاد دیدن فیلم های کلاسیک را می شنود خنده ای کج بر لبانش می نشیند: «آقا بی خیال… چطوری اونا رو می بینین؟»

برای این سینما دوستان، این عشق فیلم های تازه نفس، سخت است از جادوی سینمای کلاسیک بگویی. در بهترین نمونه ها نهایت تحمل شان برای عقب رفتن در تاریخ سینما، «پدرخوانده» است و البته حاضرند چند سکانسی از «خوب، بد، زشت» را هم بزنند به بدن، اما از لئونه عقب تر، حاضر نیستند. به هیچ وجه. وقتی فهرست ۱۰ فیلم منتخب منتقدان از تاریخ سینما را می بینند و نام های داستان «توکیو» و «سرگیجه» و «قاعده بازی»، آماده هستند تا با همان اعتماد به نفس لامصبی که زندگی دیجیتال به آنها ارزانی کرده با چشمانی گرد شده بپرسند: «اینا چیه آخه؟ پس «دارک نایت» کو؟»

راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت

برای آنها سینمای کلاسیک در نهایت یعنی همراهی کلیپ وار موسیقی و تصاویر و البته مردان خشن و اسلحه به دستی که رؤیاهای نوجوانانه ما را از شجاعت و زرنگی و اعتماد به نفس و جذابیت تداعی کنند. بی جهت نیست که این دسته مسلط بر فضای مجازی (و به تازگی رسانه های کاغذی)، عموما خوی و خصلت مذکرانه دارند. در این دسته عشق فیلم ها، زنان جای بسیار اندکی دارند.

در سریال درخشان «اتاق خبر» مسئول جدید سایت اینترنتی شبکه تلویزیونی، جوانی تیزهوش و با اعتماد به نفس است. در آخرین قسمت سریال او دورهمی با دوستانش در محل کار نشسته اند و تصمیم می گیرند فهرست ده فیلم برتر تاریخ سینما را برای جذب مخاطبان بیشتر روی سایت ببرند. پس شروع می کنند: «آواتار»، «جاذبه» و … در انتها «ماتریکس» را هم اضافه می کنند. تاریخ سینما برایشان از ۱۹۹۹ عقب تر نمی رود! این صحنه طعنه آمیز سوروکین وار نشان می دهد که در نیویورک هم ماجرا به ایران شباهت دارد. آنجا هم اعتماد به نفس این نسل جدید در مواجهه با سینمای کلاسیک، شکایت های مشابهی پدید آورده است.

۲٫ یک سوال حیاتی: سینمای کلاسیک واقعا مجموعه ای فیلم های دمده و خسته کننده با بازی های بد و داستان های قابل پیش بینی است؟ نکته شگفت انگیز ماجرا اینجاست که در اکثر مواقع جواب این پرسش مثبت است!

بونوئل در کتاب «با آخرین نفس هایم» تعریف می کند که در دهه ۳۰ وقتی در هالیوود مستقر بوده، نقشه ای روی دیوار اتاقش داشته است که بر طبق آن می توانسته با گرفتن اطلاعاتی اولیه از قهرمان هر فیلمی، پایان داستان و فرجام شخصیت ها را به درستی حدس بزند. سیستم استودیویی و متمرکز هالیوود، نویسنده های پر کار را به درون لابیرنتی از فرمول های مشابه روایتی سوق می داد.

با پروبال گرفتن ژانرها این اتفاق تشدید هم شد. سینمای گنگستری، وسترن، موزیکال و … هر کدام احکام خود را داشتند. فیلم های ژانری شاید برای شیفتگان تاریخ سینما یک سرگرمی خارق العاده و پر از مفاهیم مردم شناسانه و تاریخی باشد اما برای عشق فیلم های عزیزدردانه ما عموما خسته کننده و بدون جذابیت هستند.

راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت

* بازی ها؟ در دهه ۳۰ و حتی ۴۰ به ندرت می توانید با معیارهای بازیگری امروز بازی درخشانی پیدا کنید. ستاره ها مغرورانه بر پرده سینما می لغزیدند و طراحان لباس هم عموما بی توجه به مقتضیات ماجرا خوش دوخت ترین ها و زیباترین لباس ها را به تن آنها می کردند. بازی ها آکنده بود از میمیک های مبالغه آمیز تئاتری در همان استایل مرد خبیث – مرد شریف و زن بی بندوبار – زن نجیب. همان تعبیر مشهور همفری بوگارت، بازیگری یعنی دیالوگ ها را خوب از بر کنید و مواظب باشید پای تان لای سیم های کف صحنه گیر نکند.

* فیلم ها خسته کننده هستند؟ عموما بله، صحنه های حادثه ای و زد و خورد، عموما با معیارهای کنونی قلابی هستند. گلوله ها بد شلیک می شوند و بدون نشان جراحت بر بدن می نشینند. گلوله خورده ها هم خوب زمین نمی خورند. ریتم فیلم ها اکثرا از خط داستان عقب تر است. پرده آبی ها عموما زمخت هستند و قابل تشخیص، گریم ها تصنعی و تئاتری هستند و دکورها غیرقابل باور.

به این موارد سیاه و سفید بودن اکثر این فیلم ها و سطح پایین جلوه های ویژه را هم اضافه کنید تا به عمق مکافات پی ببرید.

این شرایط حاکم بر اکثر فیلم های کلاسیک است بدون ذره ای غلو (این جمله مشهور که سینمای کلاسیک سینمایی نجیب و شریف است هم دردی را دوا نمی کند. این استدلال کهنه منتقدهایی است که نمی توانند میان نوستالژی نوجوانی خود و ماهیت نقد فیلم رابطه سلامتی ایجاد کنند.)

اما یادتان باشد ما داریم از فضای حاکم بر بیش از بیست هزار فیلم حرف می زنیم. بی شمار فیلمی که در دوران سینمای کلاسیک در هالیوود ساخته شدند، غوطه خوردن بی پروا و بدون راهنما در این اقیانوس حبه ندرت مرواریدی نصیب شما می کند و عموما دست تان پر از صدف های خالی و خز و جلبک خواهد بود. و مهم تر این که از آن سو چشم پوشی بر این سینما، بر مرواریدهای این سینما، شما را از گنجیه ای از احساس، تیزهوشی، حکمت و زیبایی محروم می کند.

شاهکارهای سینمای کلاسیک می توانند زندگی شما را غنی تر کنند. شما را در تجربه های احساسی و زیبایی شناختی که غول های بی همتای آن دوره سینما برای تان فراهم ساختند، شریک می کنند و زندگی تان از این رو به آن رو می شود؟ شاید.

رابین وود در مورد سینمای کلاسیک و آن مرواریدهای گم شده در میان انبوهی از بدلی جات و خز و جلبک ها، نقطه نظرات خاص خود را دارد. به نظر او تنها آن دسته از فیلم های کلاسیک در تاریخ به یادگار ماندند که از دیواره الگوها و کلیشه ها و ژانرها عبور کردند و انتظارات تماشاگران و حاشیه امنیت آنها را برآشفته ساختند.

راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت

دارودسته «کایه دوسینما» در دهه ۵۰ بخش اعظمی از این کشف و شهودهای هدف دار را در دنیای سینمای کلاسیک انجام دادند. آنها و بعدش هم همتای آتشین مزاج شان در آمریکا یعنی اندروساریس مؤلفان بزرگ را کشف کردند و برای ما به یادگار گذاشتند. کج سلیقگی هایی هم داشتند. در حق هیوستن وایلر و مهم تر از همه وایلدر جفا کردند. همین طور که ارزش دیوید لین و رابرت راسن را هم خوب نفهمیدند اما هر چه بود اولین پالایش بزرگ را آنها انجام دادند. سپاسگزارشان هستیم.

۳٫ این سلسله مطالبی که پیش رو دارید راهنمای نزدیک شدن به سینمای کلاسیک برای همان دسته عشق فیلم هایی است که بر مبنای چند تجربه شکست خورده راه ورود به سرزمین دل انگیز شاهکارهای کلاسیک را گم کرده اند. مفهوم سینمای کلاسیک را در این مجموعه مطالب از چارچوب سینمای آمریکا فراتر در نظر گرفته ایم. در واقع اگر بخواهیم سختگیر نباشیم و روی معنای کلمات مته به خشخاش نگذاریم، این تلاشی است برای سفری لذتبخش به تاریخ سینمایی آن که ادعای مرور همه شاهکارهای تاریخی را داشته باشد.

فصل اول؛ چگونه به سینمای صامت عشق بورزیم؟

سینمای دهه ۲۰ برای آکادمیسین های سینمایی مثل قوم و خویش می ماند. به این معنا که بیشتر دوست داریم درباره شان حرف بزنیم تا ببینیم شان! مورخان سینمایی علاقه ویژه ای به این فصل از تاریخ سینما دارند. کلی ملات برای نوشتن دارند. از دستور زبانی که گریفیث برای سینمای داستانی نوشت در «تولد یک ملت» (۱۹۱۶) تا درباره مکتب اکسپرسیونیسم سینمای آلمان که با شکست تحقیرآمیز این کشور در جنگ جهانی اول تشدید شده بود و ملت آلمان را دوباره به دنیای اشباح و تاریکی ها و نیروهای ماورایی هل داده بود. بهترین های شان: «مطب دکتر کالیگاری» (وینه، ۱۹۱۸)، «نوسفراتو» (مورنائو، ۱۹۲۲)، «متروپولیس» (لانگ، ۱۹۲۶).

راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت

می توانند از سینمای رئالیسم سوسیالیستی شوروی بگویند و مکتب مونتاژ، «رزمناو پوتمکین» (آیزنشتاین، ۱۹۲۶)، «اکتبر» (آیزنشتاین، ۱۹۲۸) و «طوفان بر فراز آسیا» (پودوفکین، ۱۹۲۹)، یا سوررئالیست های فرانسوی و کارهای بونوئل و دالی و من ری و ور لاک. اما مسئله اینجاست که آن نکاتی که در بخش اول این مطلب در مورد موانع نزدیکی عشق فیلم های امروزی به سینمای کلاسیک گفتیم اینجا کمابیش همگی وجود دارند. به اضافه یک نقص تحمیلی بزرگ تر: فقدان صدا.

برای همین است که دیدن فیلم های ذکر شده حتی برای آن آکادمیسین های سختکوش هم سخت است چه برسد به عشق فیلم های کم حوصله ما.

ایمان و وسوسه: مصایب ژاندارک، طلوع

این واقعیتی است که سینمای دوره صامت را حتی با معیارهای سینمای دهه های ۳۰ و ۴۰ هم نمی توان سنجید. پس طور باید عشق فیلم عزیزمان را با این بخش از تاریخ سینما آشنا ساخت؟ آیا باید این فیلم ها را به عنوان ویرایشگران زبان سینما فقط در کتاب های تاریخ سینما جستجو کرد؟ یعنی راه بسته است؟

نه الزاما حتی در دهه ۲۰ هم می توان فیلم هایی یافت که در برابر گذر زمان مقاوم بوده اند و به جز ارزش تاریخی شان، به عنوان یک فیلم می توانند با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند. به نظرم مهم ترین آنها «مصایب ژاندارک» است. داستان اسارت و محاکمه جوان فرانسوی که به جرم جادوگر بودن به آتش سپرده شد. فیلم به شکل اعجاب انگیزی هنوز هم می تواند دیدنی و جذاب باشد، آن هم نه فقط برای یک دانشجوی پیگیر تاریخ سینما.

فیلم آکنده است از کلوزآپ های ماریا فالکونتی که در یک شاه نقش سینمایی شیوه ای از بازی را به نمایش می گذارد که دیواره های زمان خود را کنار می زند. شیوه بازیگری او شایسته غول های معاصر سینماست. درایر با مهارتی شگرف دوربین را آنچنان به صورت قهرمان بخت برگشته خود نزدیک می سازد که تماشاگر را با عمیق ترین لرزش های تارهای وجودی ژاندارک آشنا می کند. رویاروی با نحس غریب شوریدگی یک قدیس که در میان هراس از سوختن در آتش و دغدغه رسالت مقدسش حیران است.

دوربین درایر با ظرافت قطره های اشک غلتان از چهره ژاندارک را دنبال می کند تا در ورای این حادثه تاریخی درام شخصی قهرمان خود را برای ما بازگو کند. بازی فالکونتی که بعد از فیلم دچار رعشه های روانی هم شد و قریحه شگفت درایر که حاصل لمحه ای کمیاب از نبوغ انسانی است، «مصایب ژاندارک» را به اثری فرازمانی بدل می کند. امکان ندارد در صحنه سوختن ژاندارک، تصویر آن نوزاد شیرخوار که در حال مکیدن سینه مادر در میان جمعیت تماشاگر اعدام است از ذهن تان پاک شود.

 راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت
وقتی همزمان با مرگ قدیس، دوربین درایر پرواز کبوتران را در آسمان خاکستری دنبال می کند و برای غنی کردن چنین استعاره ای تصویر کودک شیرخوار را به ما عرضه می کند که سینه کبوتر را رها کرده و به پرواز کبوترها خیره شده است، لحظه غریبی است. لحظه ای که سینمای صامت می تواند تا ابد به آن ببالد.

تقریبا همزمان با ساخت این فیلم در فرانسه، در آن سوی اقیانوس اطلس، مورنائو، فیلمساز نابغه و جوان آلمانی در هالیوود «طلوع» را می سازد. فیلم ماجرایی کلاسیک را طرح می کند. اغوای مرد ساده دل روستایی توسط زن وسوسه گر شهری. روستایی نجیب و شریف در برابر شهر پلید و اغواگر. روستاییان شاید همان آلمان بیرون آمده از جنگ باشد و شهر، آمریکا. غول صنعتی. اما این استعغاره ها را کنار بگذاریم.

هنرمند آلمانی به اقتضای کار در هالیوود، ارزش بیشتری برای طرح داستانی فیلم خود قائل می شود و از خودمداری هنرمندانه اش در شاهکارهای آلمانی اش چشم می پوشد. در «طلوع» سکانسی وجود دارد که حتی تماشاگر امروزی را مسحور خود می کند. نه، داستان در ایستگاه فضایی نمی گذرد. قهرمان فیلم هم از قوانین جاذبه مبرا نیست و جنگل های واژگون هم وجود ندارند. تنها قدرت میزانسن مورنائو است که شما را در جای خود میخکوب می کند. مرد روستایی در نیمه شب و در بیشه ای دور افتاده با زن وسوسه گر شهری قرار دارد. در آسمان ماه تمام است.

در فضایی مجذوب کننده مرد به دنبال زن است. دوربین مورنائو در حرکتی بدون قطع ابتدا مرد را از پشت دنبال می کند و بعد او را رها می سازد و قبل از مرد و در حرکتی حیرت انگیز از میان علفزار فرو رفته در مه عبور می کند و در گذر از شاخه های تهدیدگر یک درخت، نیمرخ زن را به ما نشان می دهد. در کنار برکه ایستاده و تلألو ماه را در آب برکه در پس زمینه می بینیم و لحظاتی بعد مرد از راه می رسد.

راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت

هیچ فیلم دیگری در تاریخ سینما نتوانسته اغوا را این گونه شیطانی و فیزیکی به نمایش بگذارد. این سکانس را ببینید و تا انتهای عمر خود با به یاد آوردنش دستخوش حال غریبی شوید. فیلم در نمایش شیطان، در به تصویر کشیدن خیر برابر شر و در نشان دادن ماهیت وسوسه (آنچه در حکمت اسلامی به نفس اماره مشهور است)، کاملا بنیادگرایانه است.

هر دو فیلم، هم «مصایب ژاندارک» و هم «طلوع»، کیفیتی خواب گونه دارند. گویی در حال به یاد آوردن یک رؤیا یا کابوس هستید. هر دو فیلم به شکلی مستقیم در ناخودآگاه شما جایی برای خود دست و پا می کنند. هر دو فیلم می توانند احساسات و عواطف شما را دستخوش تلاطمات شدید سازند و …  خب از سینما دیگر چه می خواهید؟

رؤیا و سینما؛ شرلوک جونیور، مردی با دوربین فیلمبرداری

سینمای کمدی کلاسیک احتمالا مهم ترین دستاورد سینمای صامت بوده است. آثار بزرگی مثل «جویندگان طلا» یا «ژنرال». اما شاهکارهای این سینما را نمی توان فقط در چارچوب کمدی محصور ساخت. فیلمی مثل «شرلوک جونیور» نشان می دهد که افق های در دسترس این سینما فراتر از تصورات ماست. باستر کیتون در «شرلوک جونیور» نقش یک آپاراتچی خجالتی را دارد که در میانه عشق ورزی به دختر محبوبش با اتهام دزدی از سوی پدر دختر روبرو می شود.

کیتون سرخورده در عالم رؤیا سوار بر اشعه آپارات وارد دنیای سینما می شود و در رشته حوادثی باورنکردنی متهم اصلی را تعقیب می کند. این همان تمی است که وودی آلن در «رز ارغوانی قاهره» دنبال کرد اما مطمئن باشید که «شرلوک جونیور» که شصت سال قبل از فیلم وودی آلن ساخته شده متقاعد کننده تر است. اما شاهکار اصلی در انتهای فیلم شکل می گیرد. به دنیای واقعی برگشته ایم و دختر متوجه شده که اتهامات علیه آپارتچی خجول بی پایه بوده است.

او برای عذرخواهی به آپاراتخانه سینما وارد می شود. آپاراتچی جوان دستپاچه از این موقعیت به دنبال فرصتی برای ابراز علاقه خود است اما راهی به نظرش نمی آید. همزمان در فیلمی که آپارتاچی روی پرده نمایش می دهد، قهرمان مرد در حال ابراز عشق آرتیستی به محبوبه خود است. آپاراتچی با دنبال کردن مو به موی حرکات مرد روی پرده سینما، موفق می شود از دختر خواستگاری کند. دختر منقلب شده است و به نظر می رسد قهرمان ما به فرجام خوش دلخواه خود دست پیدا کرده است.

اما در فیلم روی پرده، سکانس دیگری هم وجود دارد. فیلم، خانواده قهرمان داستان را نشان می دهد که با سه بچه گریان دست به گریبان است و زن هم در حال بافتان لباسی برای خود است. دورنمایی به غایت دلگیر کننده و البته خنده دار از فرجام یک رابطه عاشقانه. این تصویر را نامزد آپاراتچی جوان نمی بیند چون در خلسه عشق، سرش را پایین انداخته است.

راهنمای لذت بردن از سینمای کلاسیک و صامت

این تصویر را فقط ما و آپاراتچی می بینیم و چهره پریشان باستر کیتون در ادامه، طنز این صحنه را به اوج خود می رساند. در این ۹۲ سال که از ساخت «شرلوک جونیور» می گذرد چیز خاصی به آنچه این صحنه انجام داده اضافه نکرده ایم. همه آن مفاهیمی که تحت تیتر پرطمطراق ستایش از سینما از فیلم ها بیرون کشیده ایم در همین فصل آخر «شرلوک جونیور» جاری است. تمام آنچه ستایشگران رابطه زن و مرد گفته اند و می گویند و همه طعنه های به ظاهر هوشمندانه مخالفان ازدواج و زندگی خانوادگی هم در همین سکانس دو دقیقه ای قرار داده شده است.

اما اگر هنوز متقاعد نشده اید که سینمای صامت هنوز هم می تواند جذاب و میخکوب کننده باشد، آخرین برگ خود را رو می کنیم. «مردی با دوربین فیلمبرداری» راژیگاورتوف در سال ۱۹۲۹ ساخت اما بعید است شما بتوانید فیلمی را پیدا کنید حتی در سینمای معاصر که بازیگوشانه تر، تیزهوشانه تر و خلاق تر از این مستند هشتاد دقیقه ای باشد. فیلمی مستند از جریان زندگی در اودسا و مسکو و کی یف و خارکوف و یالتا.

دوربینی بی قرار که گویی همچون چشم یک راوی انسانی فراتر از قید و بندهای استودیویی عمل می کند. فیلم با تمام نشانه های زندگی روزمره شوخی می کند، آن هم با استفاده از تمام تکنیک های سینمایی آن دوران. دبل اکسپوز، اسلوموشن، فریز فریم، انیمیشن و خلاصه هر ترفند جادوگرانه سینمایی که در دسترس بوده است. فیلم نشانه ای از سینمای ایدئولوژیک شوروی در خود ندارد و هر چه هست تخیل است و شادمانی.

مؤخره

این چهار فیلم پیشنهادی ما به شما بودند برای آن که با سینمای صامت آشتی کنید و به چرخه تاریخ سینما بازگردید:

«مصایب ژاندارک» (کارل تئودور درایر، ۱۹۲۸)، «طلوع» (ویلهلم فردریش مورنائو، ۱۹۲۷)، «شرلوک جونیور» (باستر کیتون، ۱۹۲۴)، «مردی با دوربین فیلمبرداری» (ژگاورتوف، ۱۹۲۹).

اما می توان فیلم های دیگری را هم به این فهرست اضافه کرد که واجد خصوصیات مشابهی در روایت هستند و در برابر گذر زمان مقاومت کرده اند:

«غنچه های پژمرده» (گریفیث، ۱۹۲۱)، «باد» (ویکتور شوستروم، ۱۹۲۸)، «جعبه پاندورا (گئورگ ویلهلم پابست، ۱۹۲۹)، «زمین» (الکساندر داوژنکو، ۱۹۳۰).

و البته کمدی کلاسیک هایی مثل «جویندگان طلا» (چارلی چاپلین، ۱۹۲۴)، «کشتی بخار بیل جونیور» (کیتون، ۱۹۲۸).


منبع: برترینها

پایان فیلمبرداری «پایتخت» در مازندران

فیلمبرداری مجموعه تلویزیونی «پایتخت» در مازندران پایان یافت و گروه به تهران بازخواهد گشت تا پس از یک پیش تولید کوتاه مدت چند روزه، در لوکیشن بعدی مشغول به کار شوند.

این سریال به کارگردانی سیروس مقدم و تهیه‌کنندگی الهام غفوری با مشارکت سازمان هنری اوج اواسط اردیبهشت ماه با ضبط نماهای هوایی از منطقه شیرگاه استان مازندران کلید خورد.

الهام غفوری تهیه کننده سریال «پایتخت» گفت: کار تصویربرداری سریال «پایتخت» در شمال کشور به پایان رسید و تا امروز ٣٠ درصد از کل سریال تصویربرداری شده و با یک پیش تولید کوتاه مدت اقدام به بازسازی لوکیشن های خارجی در داخل کشور خواهیم کرد و سپس بخش هایی را که در کشور شرایط بازسازی آن وجود ندارد خارج از کشور تصویربرداری خواهیم کرد.

وی درمورد اضافه شدن بازیگران جدید افزود: بطور قطع چند بازیگر اصلی در ادامه و بر اساس فیلمنامه به ما اضافه خواهند شد.

تهیه کننده سریال «چک برگشتی» گفت: گروه بلافاصله بعد از شمال راهی فرودگاه امام خمینی( ره) خواهند شد و ضبط سکانس های فرودگاه برنامه بعدی ما پس از مازندران است.

تا کنون چهار فصل ار سریال «پایتخت» به کارگردانی سیروس مقدم تولید و پخش شده و فصل پنجم آن نیز روزهای تولید را سپری می کند.

سریال «پایتخت» مضمونی طنز و اجتماعی دارد و ماجراهای آن پیرامون خانواده ای به نام «معمولی» با محوریت «نقی معمولی»، «بابا پنجعلی» و «ارسطو» می گذرد.

محسن تنابنده، احمدمهرانفر، علیرضا خمسه، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبدالهی،بهرام افشاری، سارا و نیکا فرقانی، مجتبی بلال حبشی، مصطفی بلال حبشی و سلمان خطی در فصل پنجم این سریال ایفای نقش می کنند.

چهار فصل سریال «پایتخت» در مناسبت های ماه رمضان و نوروز سال های گذشته پخش شده و احتمال دارد فصل پنجم آن برای نوروز ۹۷ آماده شود.


منبع: عصرایران

پردرآمدترین چهره‌های هنری سال معرفی شدند

در فهرست امسال «فوربز»، «شان دیدی کامز» رپر آمریکایی با ۱۳۰ میلیون دلار رتبه اول را دارد.

مجله «فوربز» طبق روال هر سال، اسامی پردرآمدترین چهره‌های فرهنگی، ورزشی، هنری و … در طول سال گذشته را اعلام کرد.

به گزارش ایسنا، براساس اخبار منتشرشده در سایت این مجله اقتصادی، در فهرست امسال «فوربز»، «شان دیدی کامز» رپر آمریکایی با ۱۳۰ میلیون دلار رتبه اول را دارد و پس از او «بیانسه» خواننده، با ۱۰۵ میلیون دلار دوم شده است. رتبه سوم از آن «رولینگ» نویسنده ثروتمند انگلیسی و خالق رمان‌های «هری پاتر» است که طی ۱۲ ماه گذشته، ۹۵ میلیون دلار کسب کرده است.

هر سال با انتشار فهرست پردرآمدترین چهره‌های جهان، نام «جیمز پترسون» جنایی‌نویس آمریکایی بالاتر از دیگر نویسندگان به چشم  می‌خورد، اما امسال «جی.کی. رولینگ» با ۹۵ میلیون دلار به لیست برگشته و نخستین مقام بین نویسندگان را از آن خود کرده است.

«رولینگ» این جایگاه را به فروش موفق نمایشنامه «هری پاتر و فرزند نفرین‌شده» که به هشتمین کتاب «هری پاتر» ملقب شده، مدیون است. پارک‌های موضوعی «دنیای جادوگری هری پاتر» در استودیوهای «یونیورسال» و اقتباس سینمایی از رمان‌های او هم از دیگر دلایل اضافه شدن به سرمایه این زن نویسنده محسوب می‌شوند. «رولینگ» به‌زودی بیستمین سالگرد انتشار اولین رمان از مجموعه «هری پاتر» را جشن می‌گیرد. او این روزها درگیر نگارش فیلمنامه اقتباسی «هیولاهای شگفت‌انگیز و زیستگاه‌ آن‌ها» است.

چهارمین رتبه به «دریک» خواننده (۹۴ میلیون دلار) تعلق دارد و «کریستین رونالدو» بازیکن فوتبال با ۹۳ میلیون دلار، به‌عنوان پنجمین چهره‌ پردرآمد جهان شناخته شد.

به‌نظر می‌رسد اهالی موسیقی سال موفقی را پشت سر گذاشته‌اند، چراکه رتبه ششم و هشتم را «ویکند» با ۹۲ میلیون دلار و «کلد پلی» با ۸۸ میلیون دلار اشغال کرده‌اند.

دومین نویسنده‌ای که نامش در این لیست به چشم می‌خورد، «جیمز پترسون» آمریکایی است که تقریبا هر سال جزو پردرآمدترین‌های این شغل شمرده می‌شود. او که این‌بار مقام اولی را به «رولینگ» باخته، با ۸۷ میلیون دلار درآمد در جایگاه نهم نشسته است.

«جاستین بیبر» خواننده با ۸۳.۵ میلیون دلار، رتبه سیزدهم را دارد و درست پس از او نام «لیونل مسی» بازیکن مشهور فوتبال دیده می‌شود.

دو خواننده ثروتمند بعدی «بروس اسپرینگستین» و «اَدل» هستند که در طول سال گذشته، به ترتیب ۷۵ و ۶۹ میلیون دلار درآمد به‌دست آورده‌اند.

«جری سینفیل» کمدین (۶۹ میلیون دلار) و «مارک والبرگ» (۶۸ میلیون دلار) بازیگر، هجدهمین و بیستمین رتبه لیست «فوربز» را دارند و پس از این دو، «متالیکا» از عرصه موسیقی با ۶۶.۵ میلیون دلار جایگاه بیست‌ویکم را دارد.

از دیگر چهره‌های سرشناس و پردرآمدی که می‌توان به آن‌ها اشاره کرد، «راجر فدرر» (۶۴ میلیون دلار)، «دیوید کاپرفیلد» (۶۰.۶ میلیون دلار)،‌ «التون جان» (۶۰ میلیون دلار)،‌ «وین دیزل» (۵۴.۴ میلیون دلار)،‌ «پل مک‌کارتنی» (۵۴ میلیون دلار)،‌ «آدام سندلر» (۵۰.۵ میلیون دلار)، «جکی چان» (۴۹ میلیون دلار)، «رابرت داونی جونیور» (۴۸ میلیون دلار)، «تیلور سوییفت» (۴۴ میلیون دلار)،‌ «تام کروز» (۴۳ میلیون دلار)، «سلین دیون» (۴۲ میلیون دلار)،‌ «جی زی» (۴۲ میلیون دلار)، «شاهرخ خان» (۳۸ میلیون دلار)،‌ «جنیفر لوپز» (۳۸ میلیون دلار)، «سلمان خان» (۳۷ میلیون دلار)،‌ «بیل اورایلی» (۳۷ میلیون دلار)، «اد شیران» (۳۷ میلیون دلار)،‌ «ریحانا» (۳۶ میلیون دلار) هستند.


منبع: عصرایران

بهنام صفوی در آلمان جراحی می‌شود

بهنام صفوی در گفتگو با ایلنا، ضمن اعلام این خبر گفت: در ارتباط با بیماری‌ام یک عمل جراحی در پیش دارم که می‌بایست در آلمان انجام شود. طبق برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته؛ قرار است این عمل جراحی توسط پروفسور سمیعی و تیم پزشکی‌شان صورت بگیرد.این آهنگساز و خواننده موسیقی پاپ که دو سالی‌است با بیماری تومور مغزی مبارزه می‌کند؛ در ادامه افزود: هماهنگی‌هایی در این رابطه صورت گرفته و من برای ادامه پروسه درمانی‌ام ظرف بیست تا سی روز آینده راهی آلمان خواهم شد تا این عمل جراحی را هم پشت سر بگذارم.

رضا فوادیان (مدیر برنامه‌های بهنام صفوی) نیز درباره روند درمانی این خواننده گفت: تیرماه سال ۹۴ بود که بیماری تومور مغزی بهنام صفوی تشدید شد و در بیمارستان مورد عمل جراحی قرار گرفت. پس از این عمل، حدود ۴ ماه پروسه درمانی‌اش که شامل شیمی درمانی و پرتو درمانی می‌شد به طول انجامید. البته حدود ۴ ماه پس از این عمل فعالیت‌های هنری‌اش را نیز از سر گرفت.وی همچنین عنوان کرد: پروسه درمانی بهنام صفوی ادامه داشت تا اینکه حدود ۵ ماه قبل شیمی درمانی ایشان کاملا متوقف شد. اما در این فاصله مجددا تومور مغزی ایشان کمی رشد کرده است؛ برای اینکه به طور کامل این بیماری بهبود پیدا کند به ایشان پیشنهاد کردند به آلمان برود.
مدیر برنامه‌های بهنام صفوی در ادامه افزود: هماهنگی‌های لازم برای پذیرش ایشان در آلمان صورت گرفته و قرار است توسط تیم پزشکی پروفسور سمیعی مورد معالجه و عمل جراحی قرار بگیرد. بهنام برای تکمیل پروسه درمانی‌اش به آلمان می‌رود و هیچ نکته بحرانی نیز در این زمینه وجود ندارد.فوادیان همچنین گفت: عزیزان رسانه‌ای که پیگیر وضعیت بهنام صفوی هستند قطعا نیت‌شان خیر است اما گاهی از منابع غیررسمی اخباری درباره ایشان منتشر می‌شود که مشکل ایجاد می‌کند. به هر حال این تقاضا از دوستان رسانه‌ای وجود دارد که اخبار بهنام صفوی را حتما از منابع رسمی و مطمئن تهیه کنند.
بهنام صفوی ۱۵ تیر ۱۳۶۲ در شیراز متولد شد و پس از تولد به همراه خانواده به بندر ماهشهر رفت و تا ۱۶ سالگی در آنجا زندگی کرد. صفوی موسیقی را از دوران کودکی با ساز پیانو به صورت خودآموز آغاز کرد؛ سپس به فراگیری سازهای کوبه‌ای پرداخت.این خواننده از سال ۱۳۸۸ تاکنون آلبوم‌های “عشق من باش”، “آرامش”، “فوق‌العاده”، “بگودوستم داری” و “معجزه” را منتشر کرده و کنسرت‌های بسیاری را در شهرهای مختلف کشورمان روی صحنه برده است.


منبع: بهارنیوز

خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان

روزنامه هفت صبح – مرجان فاطمی: در دو هفته ای که از شروع ماه رمضان می گذرد، اتفاق های عجیبی در تلویزیون رخ داده؛ از سوتی ها و گاف های مهمان ها در برنامه های زنده گرفته تا ارتباط مستقیم با کارشناس بی بی سی در شبکه افق، نمایش تار، افشاگری مجریان از زندگی شخصی شان و فواید خنده دار نخود!

از اول ماه رمضان یک سری اتفاق عجیب در تلویزیون افتاده و یک سری خط شکنی هایی انجام شده که برای همه مان عجیب است. از آن اتفاق هایی که معمولا در روزهای عادی سال سر تا سر تلویزیون را بگردیم، نمونه اش را پیدا نمی کنیم. یک سری از این اتفاق ها سوتی و گاف مخصوص برنامه های زنده است که خب از توجیه نبودن همان برنامه سرچشمه گرفته و زیاد نمی شود جدی اش گرفت.

خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان 
یک سری دیگر اما کاملا آگاهانه و برنامه ریزی شده رخ داده و معلوم است که زیاد هم دور از چشم مدیران و خارج از کنترل نبوده. مجموعه این دو سری عوامل باعث شده که تلویزیون در ماه رمضان هیجان انگیزتر به نظر برسد و همه برای پیدا کردن این جنس سوتی ها و اتفاق های جدید و جذاب ارتباط شان را همین طور محکم با تلویزیون حفظ کنند.

سوتی های برنامه زنده

این خصلت برنامه های زنده است که یک موقع هایی از کنترل خارج می شود و اتفاق هایی خارج از برنامه در آنها می افتد. بنابراین زیاد عجیب نیست که مهمان ها در برنامه های زنده سوتی بدهند و حرف هایی بزنند که اصلا مناسب برنامه تلویزیونی نیست. خب توی ماه رمضان امسال هم از این دست اتفاق ها زیاد در تلویزیون افتاد که هیچ جوری نمی شد کنترلش کرد.

خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان 
مثلا رضا رویگری یک مرتبه با علامت لایک اینستاگرام شوخی کرد و گفت که این علامت قبلا معنی بد داشت و الان هرچه بیشتر داشته باشی خوشحال تری و نیما کرمی هم هر کاری کرد نتوانست جلوی او را بگیرد. یا مثلا حاج موسای برنامه ماه عسل خیلی جدی اصطلاح جنوبی مربوط به باد معده را مطرح کرد و علیخانی مجبور شد ماجرا را با خنده و خجالت جمع و جور کند. یا مثلا خواستگاری شوخی علی صالحی از پرستو صالحی که شنبه شب در برنامه دعوت افتاد و باز هم نیما کرمی را دستپاچه کرد و…

جوگیری آقا و خانم مجری

جدای از بحث سوتی مهمان ها در برنامه های زنده، خود مجری ها هم این روزها وسط جوگیری حرف هایی زده اند که برایمان عجیب است. مثل احسان علیخانی که در یکی از برنامه های وقتی دید مهمان برنامه از مشکل جدایی پدر و مادرش به عنوان یک معضل بزرگ اسم می برد یادش رفت مجری است. یک مرتبه با موضوع همذات پنداری کرد و گفت که خودش هم با همین مشکل بزرگ شده و چرا همه او را یک جور دیگر قضاوت می کنند.

خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان 
شاید اگر برنامه زنده نبود، پشیمان می شد و چنین چیزی را پخش نمی کرد. شاید هم با برنامه ریزی کامل چنین حرفی را زد که خب در این صورت واقعا دلیل این کارش معلوم نیست. البته از این جور جوگیری ها باز هم اتفاق افتاد. نجمه جودکی در برنامه «مردم گرام» یک مرتبه جوگیر شد و راجع به طلاق پدر و مادرش حرف زد و گریه کرد. جالب اینجاست که مردم گرام اصلا برنامه زنده نبود و می شود خیلی راحت این بخش را قبل از پخش بیرون کشید اما روی آنتن رفت و آن هم جنجال زیادی به پا کرد.

کارشناس بی بی سی روی آنتن

مهم ترین خط شکنی هدفمند و برنامه ریزی شده، همین دو شب قبل در شبکه افق اتفاق افتاد؛ اتفاقی که هنوز نتوانسته ایم آن را هضم کنیم. تا همین هفته گذشته هیچکس خوابش را هم نمی دید که یک روز علی علیزاده، یکی از تئوریسین های جنجالی بی بی سی فارسی، یک مرتبه سر از شبکه افق تهران دربیاورد و آن قدر راحت مجال صحبت پیدا کند.

این اتفاق چند روز گذشته مثل بمب در شبکه های اجتماعی صدا کرد و برق از سر خیلی ها پراند. مگر چنین امکانی وجود دارد؟ در تلویزیونی که برای پخش خیلی چیزها با محدودیت رو به روست چطور ممکن است محلی برای شنیده شدن صحبت های یک تئوریسین شبکه بیگانه باشد؟

خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان

ردشدن از خط قرمزها

یک سری چارچوب های اخلاقی در تلویزیون هست که نمی شود زیر پایش گذاشت و از آنها به همین راحتی رد شد اما این اواخر اتفاق هایی در تلویزیونی افتاد که یک جورهایی خط شکنی محسوب می شد. مثلا مهران مدیری در برنامه «دورهمی» از مریم معصومی راجع به عاشق شدنش پرسید او هم نه گذاشت و نه برداشت درباره عشق اش به پسری که هنوز نامزدش هم نیست تعریف کرد. بعد از این برنامه بعضی رسانه ها اعتراض کردند و نوشتند که چرا باید چنین مسئله ای در یک برنامه تلویزیونی مطرح شود.

سریال نفس هم که در قسمت اولش با نمایش زنان بی حجاب، حسابی سر و صدا کرد. خیلی ها بدون اینکه اصل ماجرا را بدانند معترض شدند که تلویزیون چنین حقی نداشته و نباید از کلاه گیس برای زنان استفاده می کرده. بعد از مشخص شدن این ماجرا که جلیل سامان این بخش ها را در ارمنستان و جلوی پرده سبز ضبط کرده و زنان بی حجاب سریال، ایرانی نیستند جنجال ها خوابید اما باز هم اولین بار بود که ساختارشکنی و گذشتن از خط قرمز درباره چنین موضوعی در تلویزیون اتفاق می افتاد.

خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان

نمایش ساز در تلویزیون

خط شکنی مهم دیگر، در زمینه نمایش و آموزش ساز تار در برنامه «راز» شبکه چهار اتفاق افتاد. در تلویزیونی که هیچوقت اجازه نمایش تصویر کوتاهی از ساز هم وجود ندارد، یک مرتبه برنامه ای پخش شد که در آن بدون هیچ محدودیتی نواختن تاز آموزش داده می شد. خب در این شرایط نباید دهانمان از تعجب باز بماند؟

تا قبل از این، در برنامه های تلویزیونی سازها زیر میز نواخته می شدند و گلدانی جلوی آنها قرار می گرفت که مبادا تصویری از آنها به چشم مردم برسد. تصویر هر نوع سازی از فیلم ها و سریال ها حذف می شد حالا در برنامه «راز» به شکل آکادمیک ساز تار آنالیز شد…

خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان

خط شکنی تا کجا؟

خب در این شرایط و با این همه اتفاق عجیب و غریب، هم تعجب آور نیست که رشید برنامه ببین و بپز، راجع به اثرات خوردن نخود صحبت کند و بگوید که نخود آرامش آدم را به هم می زند! در برنامه ببین و بپز یکشنبه شب رشید تعریف کرد که بچه بودیم نخود می خوردیم و می خندیدیم.

 خط شکنی در تلویزیون زیر سایه ماه رمضان

سرآشپز به او گفت چرا آنقدر به نخود علاقه داری؟ گفت میخوای بخورم ببینی چی میشه؟ این برنامه زنده نبود و معلوم است این حرف ها قبلا چک شده و هیچ ایرادی هم برای پخش نداشته. هنوز نمی دانیم در تلویزیون چه اتفاقی افتاده و این جریان خط شکنی تا کجا پیش می رود. چقدرش اتفاقی بوده و چقدرش طبق برنامه ریزی پیش رفته؟ اما تا همین جا هم مجموعه سوتی ها و خط شکنی ها یک کمی توانسته حال و هوای مخاطبان را بهتر کند.


منبع: برترینها

پردرآمدترین هنرمند سال معرفی شد

به گزارش خبرآنلاین، تیلور سوییفت خواننده آمریکایی که سال ۲۰۱۶ با درآمد ۱۷۰ میلیون دلاری در صدر فهرست پردرآمدترین سلبریتی‌های جهان قرار داشت امسال در میان ۴۰ نفر نخست فهرست جایی ندارد و درآمدش ۱۲۶ میلیون دلار کمتر از سال پیش است.به تخمین نشریه فوربز تیلور سوییفت از اول ژوئن سال ۲۰۱۶ تا اول ژوئن سال ۲۰۱۷ در حدود ۴۴ میلیون دلار درآمد داشت.امسال نیز در فهرست پردرآمدترین چهره‌های صنعت سرگرمی یک خواننده رتبه نخست را در اختیار دارد. شان کامز «دیدی» خواننده رپ که در ۱۲ ماه گذشته ۱۳۰ میلیون دلار درآمد داشت پردرآمدترین سلبریتی فهرست فوربز است.

 



 

در رده دوم این فهرست بیانسه دیگر خواننده سرشناس آمریکایی قرار گرفته است که سال گذشته ۱۰۵ میلیون دلار کسب کرد. این خواننده سال گذشته آلبوم پرفروش «لیموناد» را به بازار موسیقی عرضه کرد.سومین سلبریتی پردرآمد فهرست فوربز نیز یک خانم است. جی‌کی رولینگ نویسنده سرشناس بریتانیایی و خالق شخصیت هری پاتر سال گذشته ۹۵ میلیون دلار درآمد داشت. او بیشتر این مبلغ را از فروش خوب فیلم «جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها» به دست آورد.بازگشت رولینگ به فهرست سلبریتی‌های پردرآمد ۱۲ ماه گذشته دو هفته پیش از بیستمین سالگرد انتشار نخستین کتاب از سری کتاب‌های محبوب و پرطرفدار «هری پاتر» روی می‌دهد.

 

دیگر بریتانیایی مشهور فهرست فوربز ادل است. او که با درآمد ۶۹ میلیون دلاری در ۱۲ ماه گذشته در رده هجدهم قرار گرفت.نشریه فوربز برای به دست آوردن این فهرست از آمار موسسه «نیلسن»، «پول‌استار» و بانک اطلاعاتی اینترنتی فیلم‌ها در کنار مصاحبه با کارشناسان صنعت سرگرمی، هنرمندان و چهره‌های سرشناس استفاده می‌کند.۱۰۰ چهره‌ سرشناس پردرآمد صنعت سرگرمی در ۱۲ ماه گذشته در مجموع پنج میلیارد و ۱۵۰ میلیون دلار درآمد داشتند.


منبع: بهارنیوز

ماجرای ازدواج دیرهنگام مجری سرشناس/ چرا حیدری موفق نشد با اوباما مصاحبه کند؟

برنامه «خندوانه» شب گذشته میزبان مرتضی حیدری گوینده و مجری تلویزیون بود.

باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: حیدری در خصوص فعالیت این روزهای خود گفت: این روزها مشغول گویندگی خبر، اجرای برنامه‌های سیاسی هستم.

در ادامه جوان درباره سختی مناظره‌های انتخابات سوال کرد و حیدری پاسخ داد: خوشبختانه قبل از مناظره‌ها تمام دکوپاژهای صحنه را نوشته و با کارگردان برنامه اجرا می‌کردیم البته مدیریت خوبی از طرف معاونت سیما و سیاسی سازمان همچنین ستاد انتخابات انجام شده بود علی‌رغم اینکه صدها نفر در پشت صحنه تلاش می‌کردند که برنامه اجرا شود کوچکترین اتفاق، استرس و تنش‌زایی را شاهد نبودیم.

او ادامه داد: شاید باورتان نشود که با این حجم برنامه حتی در حد یک کلمه هم کسی از گوشی به من چیزی نگفت چرا که مدیریت خوبی را در پشت صحنه انجام دادند.

او در خصوص اضطراب نامزدها عنوان کرد: قرار گرفتن در آن موقعیت استرس دارد اما به دلیل اینکه نامزدها کسانی هستند که چندین دهه در حوزه مدیریتی کار کردند فکر می‌کنم تسلط خوبی برای کنترل استرس خود داشتند.

حیدری در خصوص شایعات گرایش خود به یکی از نامزدها اظهار داشت: فاجعه بارترین اتفاق برای یک مجری این است که در مناظره مخاطبان بدانند که گرایش به کدام نامزد دارد این تیر خلاص به مجری است چرا که مجری نماینده مردم است و باید کار حرفه‌ای خودش را انجام بدهد البته این را بگویم که من در مدت اجرای مناظره‌ها ارتباط خاصی در پشت صحنه‌ها با نامزدها نداشتم و حدود چهار دقیقه قبل از اجرای مناظره با آنها به صحنه می‌آمدم.

در ادامه حیدری درباره شایعات پیرامون برداشتن پاکت اسامی نامزدها عنوان کرد:

در خصوص این موضوع صحبت‌های زیادی شد اما زمانی که من از درون جام پاکت را برداشتم دیدم دو پاکت درون هم رفته منطقی بود من دوباره پاکت‌ها را درون جام انداختم و دوباره برداشتم.

در ادامه گفتگو جوان پیرامون کودکی حیدری سوال کرد و حیدری در این خصوص گفت: در سن چهار سالگی به مکتب خانه رفته و در آن سن به خوبی قرآن می‌خواند.

در بخش دیگر حیدری از حضور در تلویزیون گفت: من از ابتدا برعکس بچه‌های همسن و سالم اخبار نگاه می‌کردم و روزنامه برای دوستانم می‌خواندم. در آن سال‌ها آقای بیوک میرزایی همسایه ما بود من از او خواستم یک روز همراه او به تلویزیون بروم و بعد از مدتی برای دیدن تمرین تله تئاتر او به تلویزیون آمدم.

سال‌ها بعد از این اتفاق، آگهی گوینده خبر را در مجله سروش دیدم و با این آگهی سال۷۴ به تلویزیون آمدم.

حیدری در ادامه در خصوص اینکه آبان ۷۸ اجرای گفتگوی ویژه خبری را به مدت هفت سال و نیم به تنهایی هر شب حتی روزهای تعطیل به عهده داشته است، بیان کرد: در این مدت مسافرت، مهمانی و … نرفته است. به گفته خودش شاید به خاطر طولانى بودن اجرای این برنامه دیر ازدواج کرد.

در بخش دیگر برنامه، حیدری در خصوص اینکه با چه کسی گفتگو نکرده است، عنوان کرد: در میان افراد سیاسی ایران کسی نیست که با وی گفتگو نکرده باشم. اما خارج از ایران کسانی هستند که دوست دارم با آنها گفتگو کنم البته من طرحی دارم که با صد کارآفرین بزرگ دنیا مصاحبه بگیرم. در ایران این کار را انجام دادم و تقریبا رمز موفقیت همه آنها تلاش پشتکار و داشتن هدف بوده است.

در ضمن من به سوریه و لبنان رفتم و با بشار اسد و سیدحسن نصرالله مصاحبه اختصاصی گرفتم اما برای مصاحبه با مُرسی چند ساعت دیر رسیدم چرا که در فرودگاه قاهره مشکلاتی پیش آمد. همچنین برای مصاحبه با اوباما به آمریکا رفتم. تقریبا زمان مصاحبه هم تعیین شد اما به دلایلی نشد. اما مصاحبه با صد کارآفرین دنیا قطعی است.


منبع: عصرایران

اکران نسخه‌ تازه زادبوم پس از ۹سال

کارگردان فیلم «زادبوم» که قرارداد فیلمش برای اکران پس از فیلم «اکسیدان» به ثبت رسیده است، درباره نمایش این فیلم پس از نزدیک به یک دهه به ایسنا گفت: فیلم «زادبوم» سال گذشته توانست سرانچام مجوز نمایش بگیرد ولی تاخیر در اکران عمومی در این ماه‌های گذشته بیشتر به خواست خودم بود تا شرایط بهتری برای اکران فیلم فراهم شود.او با اشاره به اینکه قرار بوده «زادبوم» پیش از انتخابات ریاست جمهوری در سینماها نمایش داده شود، بیان کرد: متاسفانه زمان‌بندی که در نظر داشتیم درست درنیامد و با جابجایی‌ که در اکران فیلم‌ها ایجاد شد، به نوبت دوم اکران نوروز نرسیدیم و پس از توافق با سرگروه و پخش‌کننده، به این نتیجه رسیدیم که «زادبوم» را در اکران دوم عید فطر نمایش دهیم.
داودی در پاسخ به اینکه آیا این فیلم با وجود گذشت زمان زیاد دچار تغییراتی در نسخه آماده اکران شده است، گفت: به خاطر مدت زمانی که از ساخت فیلم گذشته و نیز با توجه به اینکه «زادبوم» را با نگاتیو ساخته بودم، طبعا در تبدیل به نسخه  دیجیتال احتیاج به انجام اصلاحاتی بود و الان یک نسخه به روز را آماده کرده‌ایم. ضمن اینکه با آقای دهفان (تدوینگر) روی فیلم کار کردیم و حدود ۱۵ دقیقه از آن را کوتاه کردیم.کارگردان «رخ دیوانه» همچنین درباره اینکه چه تصوری از استقبال مخاطب دارد آن‌ هم برای فیلمی که پس از سال‌ها مجوز اکران گرفته است، اظهار کرد: موضوع عمده فیلم مسائل انسانی و با محور خانواده است که به نظر می‌آید این رویکرد در شرایط فعلی هم هیچ تغییری نکرده است. به همین دلیل امیدوارم ارتباطی که انتظار می‌رفت در همان سال‌های اول ساخت فیلم با مخاطب برقرار شود، الان هم به همان اندازه به وجود بیاید.
 درباره خلاصه داستان زادبوم آمده است: ماجرای فیلم درباره ارتباط شخصیت اصلی با زادگاه، خانواده و هویت گمشده‌اش در شرایط اجتماعی است.در این فیلم عزت اله انتظامی، مسعود رایگان، رویا تیموریان، بهرام رادان و پگاه آهنگرانی از جمله بازیگران هستند.
انتهای پیام


منبع: بهارنیوز

رضا صادقی: درد یعنی نرسیدن صدای هنرمندان به گوش مسئولان!

رضا صادقی در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: ‌بندرعباس فقط یک سالن کنسرت برای اجرای موسیقی دارد که من روی صحنه آن حضور پیدا کرده‌ام؛ چهار سال است چوب قسمت زیر میکروفن آن شکسته، اما کسی آن را عوض نکرده است.
مدت‌هاست از حال هنرمندان بندرعباس اطلاع ندارم
او درباره وضعیت نامناسب جسمی «موسی کمالی» خالق نوای جهله، گفت: قبل از هر چیزی باید از این موضوع ابراز تأسف کنم؛ از این وضعیت به هیچ‌وجه اطلاع نداشتم.وی با بیان این‌که متأسفانه به‌دلیل حواشی‌ای که در میان فعالان هنری بندرعباس وجود دارد، ما بیشتر از حواشی یکدیگر خبردار می‌شویم تا از حال یکدیگر، تصریح کرد: مدت‌هاست از حال و احوال هنرمندان بندرعباسی اطلاع ندارم، گرچه این موضوع توجیهی نیست برای این‌که از یاد موسی کمالی غافل شوم.صادقی با اشاره به این‌که موسی کمالی از معدود افرادی است که هرمزگان در موسیقی خود داشته است، اضافه کرد: کمالی هنگامی صحبت از نواختن با جهله کرد که کمتر کسی از آن اطلاع داشت. بسیار خوشحالم که مدت‌ها با این هنرمند برجسته همکاری داشته‌ام.
بین فعالان موسیقی بندرعباس همدلی وجود ندارد
این هنرمند موسیقی پاپ با بیان این‌که متأسفانه بین فعالان موسیقی بندرعباس، همدلی وجود ندارد، بیان کرد: نگاهی در موسیقی بندرعباس وجود دارد که انگار حق کسی را خورده‌ام و نمی‌دانم چرا این نگاه وجود دارد. به‌جز عده محدودی که هم خوب کار می‌کنند و هم منش بالا دارند، پیش هر کسی می‌نشینم، گلایه می‌کند.صادقی با بیان این‌که برخی افراد ضعف خود را در به هدف نرسیدن، به گردن دیگران می‌اندازند، دیگری را مقصر می‌دانند و دوری می‌کنند، اظهار کرد: پس از گزارش ایسنا درباره وضعیت موسی کمالی، با چند جا تماس گرفتم تا بتوانیم به کمک یکدیگر این مشکل را حل کنیم.
وی با اشاره به این‌که کمالی، فردی محجوب بین اهالی موسیقی هرمزگان است، افزود: وقتی او کمک می‌خواهد، یعنی کارد به استخوانش رسیده است و فردی که این‌قدر برای تعالی موسیقی تلاش کرده و عمر خود را گذاشته تا در وضعیت نامناسب جسمی به‌سر ببرد، اگر به دادش نرسیم، از بی‌معرفتی نشأت می‌گیرد.خواننده گروه «مشکی‌پوشان» بیان کرد: فقط بحث درمان موسی کمالی مطرح نیست، باید تمام مسئولان پای‌کار باشند و برای دوران پس از درمان این هنرمند شایسته استان هم نیز فکری شود.
«علی کو بریم» حال خوبی ندارد
وی همچنین توضیح داد: شنیده‌ام که «علی کو بریم» – یکی از بزرگان نواختن ساز در هرمزگان – حال خوبی ندارد و این برای من هرمزگانی، یعنی درد. به‌رسم ادب، در یکی از ترانه‌های آلبوم جدیدم به نام «دل بی‌غم» نام این استاد موسیقی را آوردم تا به‌طور رسمی او را به‌عنوان یکی از سرمایه‌های موسیقی استان به دیگر مناطق معرفی کنم.وی با انتقاد از عملکرد برخی متولیان بخش فرهنگ و هنر در هرمزگان، اظهار کرد: آن‌ها مانند بنگاه، مشغول دادن مجوز کنسرت هستند، در حالی‌ که وجود هنرمندان سبب رسیدن آن‌ها به مسئولیت‌شان بوده است. مخاطبان من، تمام مسئولان بویژه استاندار هرمزگان، فرماندار و شهردار بندرعباس هستند که چطور هنرمندان در افتتاحیه‌ها، اختتامیه‌ها و افتتاح‌های پروژه، گل سرسبد هستند، اما در مریضی و گرفتاری، حتی به خود اجازه نمی‌دهند حال‌شان را جویا شوند.
درد یعنی نرسیدن صدای هنرمندان به گوش مسئولان!
صادقی در ادامه گفت: تا آخرین لحظه، از هنرمندان شهرم حمایت می‌کنم و امیدوارم با نگاهی خوب، اتفاقی پیش بیاید که خاطره‌ای ماندگار در ذهن اهالی هنر باقی بماند. من حتی به دیدن رئیس‌جمهور و وزیر ارشاد هم می‌روم تا حال کمالی را دیگر، این‌گونه نبینم.وی با بیان این‌که وقتی صحبت‌های کمالی را شنیدم خودم را جای او گذاشتم و از این‌که مادرش از رفتن فرزندش به سمت هنر گلایه می‌کند، ترسیدم، ادامه داد: جای تأسف دارد صدای هنرمندانی مانند موسی کمالی، قنبر راستگو، علی کو بریم و بسیاری دیگر به گوش مسئولان شهرم نمی‌رسد، این یعنی درد.او در پایان ضمن تسلیت گفتن به خانواده‌های داغدار حادثه تروریستی تهران، گفت: درد جامعه را نمی‌توان فراموش کرد و باید به‌دنبال درمانش برویم. باید به این موضوع واقف باشیم که خودمان به فکر خودمان باشیم.


منبع: بهارنیوز

سینمای کودک نیازمند راهکارهای نوین

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار: جشنواره فیلم کودک و نوجوان، یکی از معتبرترین و قدیمی‌ترین جشنواره‌‌هایی فیلم است که در ایران برگزار می‌شود و علاقه مندان خاص خود را دارد. جشنواره‌ای که همواره با چالش‌ها و تغییرات متعدد و البته موفقیت‌های بسیار هم کسب کرده و در دوره هایی روی سینمای ایران اثرات جدی گذاشته است اما این اثرگذاری نتوانسته آن چنان باشد که به تقویت سینمای کودک و نوجوان و تولید آثار قابل توجه در این زمینه منجر شود. این جشنواره دیگر جوان و نوپا نیست که بدون داشتن نقشه راه و اهداف روشن آینده پیشروی کند و با این حال به مانند جشنواره‌ای تازه کار همچنان اهدافش دستخوش تغییر و اثراتش در سینمای کودک نامعلوم و کم اثر است.  سی دوره از این جشنواره گذشته است اما ما هنوز صاحب سینمای کودک نشده ایم.

سابقه جشنواره فیلم کودک و نوجوان
این جشنواره از سال ۱۳۶۱ تا کنون، در مکان‌ها و تاریخ‌های مختلفی در دو بخش داخلی (فیلم‌های سینمایی) و بین الملل (فیلم‌های انیمیشن) برگزار شده است. این جشنواره که تا کنون ۶ دوره در تهران، ۱۷ دوره در اصفهان، یک دوره در کرمان و ۵ دوره در همدان برگزار شده، اگر چه از سال ۱۳۹۰ به موجب امضای تفاهم نامه‌ای برای برگزاری دوره ۵ ساله آن در اصفهان، برنامه‌ریزی شده بود اما از سال ۹۴ و همزمان با آغاز برگزاری دور بیست و نهم جشنواره، تغییراتی به وجود آمد که عده‌ای علت اصلی آن را تغییر شهردار اصفهان اعلام کردند و با ملغی اعلام کردن تفاهم نامه پنج ساله، میزبانی بیست و نهمین دوره جشنواره را به همدان سپردند اما در سال ۱۳۹۵ جشنواره به اصفهان بازگشت و امسال نیز قرار است که در آنجا بماند.

چالش‌های برگزاری جشنواره فیلم کودک و نوجوان
جابه جایی شهری: مهمترین چالش این جشنواره، جابه جایی آن از شهر اصفهان و جذب میزبانی از سوی دیگر شهرها و به ویژه همدان بوده است. این جشنواره مدت‌ها در اصفهان و تنها یک دوره در کرمان برگزار شده است و ۵ دوره هم در همدان برگزار شده است و در دوره هایی این جشنواره در کشاکش دو شهر اصفهان و همدان سرگردان بود و در دوره‌ای تغییر شهردار اصفهان باعث شد که توافقات سازمان سینمایی و مسئولان این شهر برای برپایی جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان در اصفهان معلق بشود و در این فاصله شهرهای دیگری چون همدان و حتی تهران برای میزبانی این جشنواره سینمایی مطرح شوند. این جابه جایی شاید برای شهرهای میزبان موثر بوده است و آنها را در دستیابی به خودشناسی و حمایت و تقویت توانمندی‌های لازم در حوزه کودک و نوجوان یاری کرده و تلنگری بر ساختار شهری و زیرساخت‌های لازم برای تولید، نمایش و برگزاری چنین جشنواره‌ای را فراهم کرده است اما از طرفی جشنواره با این جا به جایی‌ها دچار سردرگمی و تغییر سیاست گذاری‌های متعدد شده و جامعه سینمایی و علاقه مندان و سینماگران این حوزه را دلسرد و سرگردان کرده است. در نهایت بیشترین آسیبی که این جابه جایی میزبانی شهرها به دنبال داشته، مانعی بر بین‌المللی شدن و به خاطر ماندن این سینما در یک مکان و زمان مشخص شده است. جشنواره فیلم کودک و نوجوان ما، جشنواره معتبری در جهان به شمار می‌رود اما لزوم ثبات در برگزاری آن و زمان و مکانی معین که معرف جشنواره باشد، در طی این جابه جایی‌ها بی‌توجه مانده و خواه ناخواه لطماتی به دنبال داشته است.

تفکیک جشنواره کودک از نوجوان: ضمنا در دوره هایی به دلیل علاقه مندی هنرمندان و مسئولین دو شهر همدان و اصفهان عنوان شد تفکیک فیلم‌های کودکان و نوجوانان بتواند به انجام کار تخصصی بیانجامد و با این اتفاق هم مردم همدان و هم مردم اصفهان از جشنواره بهره ببرند اما در نهایت این تفکیک را غیرمنطقی و موجب دو دستگی جشنواره و میهمانان دانستند و مسئله تفکیک دو حوزه کودک و نوجوان از هم منتفی شد.

ناتوان در تولید و نمایش آثار:  سوای از مسئله جذب بودجه لازم و تولید آثاری با پروداکشن عظیم و جدی که دغدغه این نوع از سینما بوده و هست، شاید مهمترین و بحث برانگیزترین مسئله این جشنواره و این ژانر، مسئله نمایش آثار تولید شده بوده است. در طی سال‌های متعددی که این جشنواره برگزار می‌شود و همواره معرف بسیاری از سینماگران و یا میزبان میهمانان بین المللی و مطرح بوده است، فیلم‌های بسیاری با بودجه کم و زیاد ساخته شده‌اند و فیلم‌های بسیاری هم از بازارهای جهانی خریداری شده‌اند اما در نهایت عمده این آثار با مسئله اکران مناسب و جذب مخاطب مواجه بوده اند. بروز این مسئله به عدم توجه به سرگرمی و جاذبه‌سازی در سینمای کودک، نبود سینماهای اختصاصی کودکان و عدم برگشت بودجه و سرمایه این نوع فیلم‌ها بازمی گردد. دلیل دیگر این است که اساسا فیلم‌های سینمایی با افت و ریزش مخاطبان مواجه بوده است. هزینه‌های بالای رفتن به سینما و عدم توجه به سوژه‌های سرگرم کننده و به ویژه نبود فانتزی در سینمای کودک و همچنین تغییر سبک زندگی و تفریح عمومی موجب افول سینماها شد و نظارت دولتی و فیلم‌های سفارشی هم در جذب آنها کم تاثیر بوده است. این چالش نیاز به آسیب‌شناسی و بررسی همه جانبه دارد و تاکنون بی پاسخ مانده است.

عمده اثرات سی سال برگزاری جشنواره فیلم کودک و نوجوان
جشنواره کودک و نوجوان به ارتقاء کیفیت آثار و جدی گرفتن این ژانر سینمایی شده است و ژانری که در سینمای ما مورد بی‌توجهی بود رفته رفته در طی این سال‌ها پر و بال گرفت و به بالندگی رسید. فیلم‌های قابل توجهی در این حوزه در طی سال‌های مختلف ساخته شده است که هم افتخاری در تاریخ سینمای ما محسوب می‌شوند مثل «باشو غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی و «دونده» امیر نادری و هم عاملی برای شناسایی و درخشش سینمای ما در جهان شده‌اند که عمده فیلم‌های کیارستمی و به ویژه «خانه دوست کجاست؟ » او در این شاخه قرار می‌گیرند. کما این که «بچه‌های آسمان» ساخته مجید مجیدی که از آثار تولید شده در این حوزه بود، جزو اولین پیشتازهای سینمای ایران در آکادمی اسکار بوده است.

تقویت سینمای کودک: این جشنواره در سال‌های آغازین اش موجب ساخت و تولید آثار خاطره انگیزی چون «گلنار» ساخته کامبوزیا پرتوی، «شهر موش ها» ساخته مرضیه برومند و مجموعه‌های مختلف «کلاه قرمزی» ساخته ایرج طهماسب شدند که در ذهن و خاطره نسل‌های متعدد کودکان این سرزمین به یادگار مانده اند. بعد‌ها نمونه‌های دیگری «سفر جادویی» ساخته ابوالحسن داوودی و «خواهران غریب» ساخته کیومرث پوراحمد  هم شد و با توجه ویژه به این ژانر از سینما، فعالان و علاقه مندان حوزه انیمیشن هم تقویت شدند و سینمای ما شاهد فیلم‌های انیمیشنی چون «تهران ۱۵۰۰» ساخته بهرام عظیمی و «شاهزاده روم» ساخته هادی محمدیان هم بود. فراموش نشود که تا چند سال پیش بیشترین آمار فروش فیلم سینمایی در تسخیر همین ژانر بود و در میان فیلم‌ها و ژانرهای سینمایی متنوعی که در طی سال‌ها ساخته می‌شد، «کلاه قرمزی» صاحب این امتیاز بود.

استعدادیابی و‌تربیت سینماگران شاخص: با نگاهی به گذشته و مروری بر آثار برخی سینماگران اثرگذار، شاهد خواهیم بود که این جشنواره در کشف استعدادها و سینماگران شاخص اثراتی داشته است. بسیاری از سینماگران شاخص سینمای ما در آغاز در حوزه سینمای کودک کار کرده‌اند و از این جمله می‌توان به کیانوش عیاری، فرشته طائر پور، کامبوزیا پرتوی، مجید مجیدی. رشد و تقویت سینمای انیمیشن: اگر حوزه انیمیشن در سینمای ما رونق گرفته است که موجب ایجاد مشاغل جدید در این حوزه و همچنین تامین خوراک برای مخاطبان آن شده، نتیجه وجود همین جشنواره و جدی گرفتن این ژانر از سینما است. صنعت سینما شاید قوی و در حد و‌اندازه سینمای جهان نباشد اما سبک سینمایی ایران در جهان نمونه است و سینما یکی از امتیازات و دستاوردهای بعد از انقلاب بوده است. سینما ضمن رشد خود، جوانب دیگر را هم بالنده کرده و برگزاری دوره‌های مختلف جشنواره فیلم کودک و نوجوان و تقویت این ژانر سینمایی، رشد و‌تربیت نسل‌های جدیدتر و توانمندتر را موجب شده و بعد از گذشت چند سال فیلم‌های انیمیشن کامپیوتری که سبک مورد پسند بسیاری از مخاطبان و نیاز کودکان امروز است هم در ایران پا گرفته است و این از نتایج مثبت جشنواره کودک و نوجوان است. به نظر می‌رسد این شاخه از سینما، آینده رو به رشد و روشنی را تجربه کند و بتواند جهان دیگری پیش روی سینمای ایران بیافریند.

سینمای کودک نیازمند راهکارهای نوین
خصوصی‌سازی: یکی از راهبردی‌ترین راهکارها برای تقویت نه تنها سینمای کودک که بنیان سینما، حمایت از سرمایه خصوصی و کمرنگ شدن فیلم‌های دولتی است. این راهکار سبب بازگرداندن سینما به روال و حیات طبیعی آن می‌شود زیرا سرمایه گذار خصوصی به بازگشت سرمایه توجه دارد و این توجه موجب توجه به کیفیت محتوا و تولید تخصصی در کنار سرگرمی‌سازی هم می‌شود.
توجه به سرگرمی‌سازی و تکنیک‌های نوین: علاوه بر این توجه به فانتزی و سرگرمی‌سازی به واسطه ابزارها و تکنیک‌های نوین، می‌تواند به این ژانر کمک کند و خوراک قابلی برای کودکان و مخاطبان آن فراهم سازد. مسائل آموزشی، روان‌شناسانه و سرگرم کننده باید به واسطه کارشناسان ‌تربیتی، روانشناس و سینماگر در این نوع سینما پایه گذاری و تولید به مرحله بهره برداری برسد. این مسیر نیاز به پژوهش و ابتکار و همچنین فراهم کردن زیرساخت‌های لازم می‌باشد.
 


منبع: بهارنیوز

فیلم‌های توقیف‌شده مطرح در نقاط مختلف دنیا

– رضا فرج‌پور: همین چندروز پیش بود که یک‌سری از سایت‌ها و رسانه‌های خاص در مورد خبر فیلم‌های جدید رضا کاهانی و مسعود بخشی جنجال‌سازی کرده و وزارت ارشاد را به‌خاطر صدور مجوز فیلمسازی برای این دو فیلمساز مورد انتقاد قرار داده بودند. این رسانه‌ها با ذکر این‌که آخرین فیلم رضا کاهانی توقیف شده و مسعود بخشی هم همان فیلمسازی است که فیلمش «یک خانواده محترم» دو‌سال پیش با نمایش در جشنواره کن جنجال‌ساز شد، ممنوعیت طولانی مدت و به خواسته برخی‌هاشان همیشگی این فیلمساز را خواسته و بابت توجه‌نکردن ارشاد به این مسأله انتقادات تند و زهرآگینی را به عمل آورده بودند.

چنین نگاهی اگر قرار بود در تاریخ صد ساله سینما فرصت و مجال سیاست‌گذاری داشته باشد، آن وقت جهان سینما از بسیاری از نوابغش محروم می‌ماند. توقیف یک فیلم اتفاقی عجیب و کمیاب نیست و بسیاری از فیلمسازان با این مسأله در دوران کاری‌شان دست به گریبان بوده‌اند. اما نکته در این است که چنین قضیه‌ای هیچ‌گاه مجوزی برای حتی فاشیستی‌ترین دیدگاه‌ها هم نبوده، تا جلوی ادامه کار آنها را بگیرند. فیلمساز حتی در صورت عامدانه‌بودن تخلفاتش با توقیف‌شدن فیلمش تاوانش را پس داده؛ و پرونده فیلم جدید او ربطی به توقیف فیلم قبلی ندارد…

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

اگر فیلم‌های توقیف‌شده در نقاط مختلف جهان را پیش‌چشم آورید، می‌بینید که چه آدم‌ها و چه کارگردانان بزرگی در تاریخ سینما در میان آنها مشاهده می‌شود. فیلمسازانی که فیلم‌های جنجالی و بحث‌برانگیزشان به‌خاطر مسائلی چون جنسیت، خشونت، مذهب، سیاست، نژادپرستی، موادمخدر و… به محاق رفته است.

این مسأله را می‌شود از یک زاویه دیگری نیز نگریست. گاه سانسور و توقیف یک فیلم می‌تواند به دلیل هراس حاکمان از قدرت و تاثیرگذاری رسانه قدرتمندی چون سینما باشد. سیاست‌گذاران در برخی نقاط دنیا به مصداق ضرب‌المثل سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند، اگر از فیلمی احساس هراس کنند، خود را درگیر ریسک نکرده و جلوی نمایش عمومی فیلم را می‌گیرند. اگر می‌خواهید از قدرت سینما باخبر شوید، فقط کافی است به فیلم‌هایی که در مناطق مختلفی در دنیا در طول صد‌سال اخیر به خاطر اثرات رسانه‌ای که روی مردم می‌گذاشتند، توقیف شده‌اند، توجه کنید. مطلب زیر نگاهی دارد به چند فیلم شناخته‌شده که در سرزمین‌هایی به دلایلی قابل‌درک یا توجیه‌ناپذیر به محاق رفته‌اند…

 نبرد الجزیره

یک نگاه مستند- داستانگو به ماجرای تاریخی نبرد الجزایری‌ها با دولت فرانسه از اواخر ۱۹۵۰ تا اوایل ۱۹۶۰ که در فرانسه  به‌خاطر پیام اعتراض‌آمیزش به مدت ۶ سال توقیف شد. به‌دلیل ماهیت بحث‌انگیز این فیلم، اکران این فیلم تا سال‌ها در فرانسه ممنوع بود و توسط برخی از مقامات دولتی محکوم شد. دهه ۶۰ میلادی، دهه رهایی از استعمار در بسیاری از کشورهای جهان بود و این ساخته جیلو پونته کورو چنان روح زمان را در خود دارد که بسیاری از این فیلم به‌عنوان الگویی برای جنگ‌های شهری و چریکی یاد می‌کنند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

گفته می‌شود که برخی از گروه‌ها چون یوزپلنگ‌های سیاه و ارتش آزادیخواه ایرلند از برخی از تاکتیک‌های مورد استفاده در این فیلم استفاده کرده‌اند. در تاثیرگذاری فراوان این فیلم همین نکته بس که در عین‌حال به‌عنوان فیلمی آموزشی برای تیم‌های ضدشورش نیز مورد استفاده قرار می‌گرفت. این فیلم در‌ سال ۲۰۰۳ در پنتاگون به نمایش درآمد و از تاکتیک‌های آن به‌عنوان مشکلاتی که در جنگ عراق، ارتش آمریکا با آن مواجه خواهد شد، یاد شد…


 دیکتاتور بزرگ

نخستین فیلم ناطق چارلی چاپلین یکی از عمیق‌ترین، تندوتیزترین و دیوانه‌وارترین فیلم‌های او است. کافی است داستانش را مروری گذرا کنیم: سربازی به نام چارلی که پیش از ورود به ارتش آرایشگر بوده، بر اثر سقوط هواپیما حافظه‌اش را از دست می‌دهد. او وقتی چشم باز می‌کند خود را در یک آسایشگاه روانی می‌یابد و پس از مدتی که طی آن حاکمیت کشور به دست دیکتاتوری به نام آدنوید هینکل (چارلی چاپلین) افتاده، از آن‌جا مرخص می‌شود. شهر را فقر و بیکاری فرا گرفته و مخالفان دیکتاتور به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شوند. خشم و خروش هینکل، دامن چارلی آرایشگر را نیز می‌گیرد و سربازان، مغازه سلمانی‌اش را در منطقه فقیرنشین شهر خراب می‌کنند و او را به یکی از اردوگاه‌ها می‌فرستند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

هینکل موافقت‌نامه‌ای را با یکی دیگر از دیکتاتورها، ناپولینی امضا می‌کند و هنگام حمله به کشور همسایه، چارلی با تغییر قیافه از اردوگاه می‌گریزد. به اشتباه، چارلی را به‌جای هینکل می‌گیرند و او از این فرصت استفاده می‌کند تا خطابه‌ای در ستایش صلح و انسانیت ایراد کند. در پایان، او به‌همراه یکی از ژنرال‌های خائن به هینکل فرار می‌کند و سپس هینکل را به‌جای چارلی دستگیر می‌کنند…. فیلمی با چنین داستانی که زمان فرمانروایی نازی‌ها بر آلمان با رویکردی ضدفاشیستی نوشته و ساخته شده، طبیعی است در سرزمین‌های فاشیستی چون آلمان و ایتالیای زمان جنگ دوم جهانی توقیف شده باشد. اما توقیف دیکتاتور بزرگ منحصر به این دو کشور نبود. فیلم در بسیاری از کشورهای لاتین به خاطر این‌که جانبدارانه از آلمان حمایت می‌کردند، توقیف شد؛ تا رسیدیم به‌ سال ۱۹۴۰ که درنهایت دیکتاتور بزرگ به نمایش درآمد.


کشتار با اره‌برقی در تگزاس

این فیلم ترسناک از همان نخستین روزهای نمایش در ‌سال۱۹۷۴ در کشورهای زیادی با مهر توقیف مواجه شد و ٢۵‌سال از نخستین نمایش آن می‌گذشت که فیلم کشتار با اره‌برقی در تگزاس برای نخستین بار بدون سانسور در انگلستان به نمایش درآمد. کشتار با اره‌برقی در تگزاس با صحنه‌های سیاه‌وسفیدی شروع می‌شود که بسیار نامفهوم است. چشمان نگران پلیس و خبرنگاران به‌دنبال کسی است که قرار بعد از سال‌ها قتل و جنایت از دخمه‌اش بیرون بیاید؛ همه هراسانند و منتظر؛ تا این‌که یک نفر با ماسکی که روی صورتش زده، پله‌ها را به سمت در ورودی ترک می‌کند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

نخستین ورسیون کشتار با اره‌برقی در تگزاس توسط  توب ‌هاپر براساس داستان واقعی برگرفته از زندگی قاتلی به اسم ادگین که لباس‌هایش را از پوست انسان‌هایی که آنها را به قتل می‌رساند، تهیه می‌کرد، ساخته شد. ادگین همیشه یک ماسک چرمی روی صورتش داشت و برای همین به صورت چرمی معروف شد. صورت چرمی سریال کیلر یا قاتل زنجیره‌ای روان‌پریشی بود که همیشه با یک چاقو در کمین انسان‌ها بود. ادگین جنایتکار مخوفی بود که زنان زیادی را به قتل رساند. البته او اره‌برقی در دست نداشت و‌ هاپر اره‌برقی را به داستان اصلی زندگی این قاتل اضافه کرد تا داستان هولناک‌تر از ماجرای واقعی‌ باشد.

کشتار با اره برقی در تگزاس در کشورهایی چون فنلاند، انگلستان، برزیل، استرالیا، آلمان، شیلی، سوئد، نروژ و ایرلند به خاطر فراوانی سکانس‌های خشونت‌آمیز اجازه نمایش پیدا نکرد. بعد از این نسخه، ورسیون‌های دیگری از سری فیلم‌های اره‌برقی با محوریت همان نوع خشونت‌آزارنده ساخته شد که هیچ‌کدام نتوانستند شهرت و محبوبیت نسخه اول را به دست آورند.


 سوپ اردک

مخالفت برادران مارکس با دیکتاتور بنیتو موسولینی چیزی نیست که در تاریخ ثبت نشده باشد. سوپ اردک نمونه‌ای‌ترین جلوه این مخالفت است. این طنز سیاسی تکان‌دهنده در ‌سال ۱۹۳۳ به نمایش درآمد و موسولینی آن را در ایتالیا توقیف کرد. توقیف‌شدن فیلم برای برادران مارکس امری عادی بود. هم‌‌زمان، آنها اجازه نداشتند در آلمان نیز حضور داشته باشند، به این دلیل که یهودی بودند.

 سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

سوپ اردک به‌عنوان آخرین همکاری برادران مارکس با پارامونت که توسط لئومک کر کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده برجسته ‌هالیوود کارگردانی شده بود، بنا به اعتقاد بسیاری، بهترین فیلم آنها محسوب می‌شود. این فیلم همچنین تنها فیلم برگزیده برادران مارکس در فهرست صدفیلم برتر صد‌سال سینمای انستیتوی فیلم آمریکاست. اما با این حال، این فیلم نیز از تیغ سانسور و توقیف در امان نمانده است…


 آخرین وسوسه‌های مسیح

اقتباس مارتین اسکورسیزی از رمان جنجالی نیکوس کازانتزاکیس؛ باوجود ظاهر، درون‌مایه و البته پیشینه مذهبی کارگردانش در بسیاری از کشورها توقیف شد و در کشورهایی چون آمریکا نیز در شهرهایی چون ساوانا، جورجیا، نیواورلئان، اوکلاهاما، سانتانا و کالیفرنیا تحریم‌های موفقیت‌آمیزی داشت. در این فیلم عیسی مسیح نه به‌عنوان فردی مقدس یا پیامبری معصوم که به صورت فردی عادی با وسوسه‌های زمینی به‌عنوان کسی که همواره با نفس اماره درگیر است، از درد و شکنجه هراسان است، به عبارت بهتر با تمام ضعف‌های انسانی به تصویر کشیده شده است.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

آخرین وسوسه‌های مسیح به خاطر ارایه تصویری متفاوت از عیسی مسیح خشم ارباب کلیسا را برانگیخت. در آمریکا یک انجمن مسیحی در نامه‌ای به شرکت یونیورسال، شرکت سازنده فیلم پیشنهاد داد تمام نسخه‌های فیلم را خریداری کرده و نابود کند. فیلم در کشورهایی مانند ترکیه، شیلی، مکزیک، فیلیپین و سنگاپور نیز ممنوع شد. در آمریکا اما با حذف چند صحنه روی پرده آمد.

در اکتبر ‌سال ۱۹۸۸ گروهی از مسیحیان متعصب به داخل سینمایی در پاریس که این فیلم را نمایش می‌داد، کوکتل مولوتف انداختند. بر اثر آتش‌سوزی در سینما ۱۳نفر زخمی شدند…


مصاحبه

فیلمی ساخته‌شده در‌ سال ۲۰۱۴ که در آن ست‌روگن و جیمز فرانکو نقش روزنامه‌نگارانی را بازی می‌کنند که سعی دارند کیم جونگ ایل رهبر کره‌شمالی را به قتل برسانند. این فیلم همان‌طور که انتظار می‌رفت در کره‌شمالی توقیف شد؛ البته باید گفت تمام فیلم‌های آمریکایی در کره‌شمالی به‌طور رسمی توقیف هستند. مصاحبه همچنین در روسیه نیز توقیف شد. اینها اما تمام رخدادهای خسارت بار مرتبط با این فیلم نبود. مصاحبه به ‌دلیل نمایش منفی چهره کیم جونگ‌اون، حتی پیش از نخستین نمایش عمومی‌اش موضوع بحث‌های فراوانی قرار گرفت.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

تکان‌دهنده‌ترین‌شان شاید ماجرایی باشد که در آن ایالات‌متحده در صورت ادامه روند ساخت فیلم توسط شرکت سازنده به انجام اعمال خشونت‌آمیز تهدید شد. چند ماه بعد رایانه‌های شرکت مادر، یعنی سونی پیکچرز، مورد حمله هکرهایی قرار گرفت که به گفته مسئولان ایالات متحده مشکوک به همکاری با کره‌شمالی بودند. هکرها از سونی خواسته بودند بخشی از فیلم را پیش از انتشار حذف کند. تهدید به انجام عملیات تروریستی در سینماهایی که این فیلم را روی پرده بیاورند، اقدام بعدی مخالفان فیلم مصاحبه بود که باعث لغو بسیاری از مراسم مربوط به فیلم و خودداری شماری از سینماها از نمایش این فیلم شد… درباره این فیلم جالب است این نکته را بدانید که لی‌مین‌بوک، فعال و پناهنده سیاسی کره‌ای ادعا کرده که دی‌وی‌دی‌های این فیلم را به همراه چند بسته دلار و یک‌میلیون اعلامیه در انتقاد از رژیم کره‌شمالی با بالون به کره‌شمالی فرستاده است.

در این مورد باید گفت که در سال‌های گذشته، فعالان کره‌جنوبی به امید تشویق مردم کره‌شمالی برای این‌که زیر بار تبلیغات رژیم این کشور نروند و در برابر رهبر کره‌شمالی بایستند، با بالون، اشیای گوناگونی را فرستاده‌اند که به نظر آنها زندگی واقعی را بیرون این کشور نشان می‌دهد. کره‌شمالی از دولت کره‌جنوبی همواره خواسته که این بالون‌ها را متوقف کند. مرزبانان کره‌شمالی هم بارها سعی کرده‌اند به این بالون‌ها شلیک کنند.


رزمناو پوتمکین

فیلم تاریخ‌ساز و ماندگار صامت آیزنشتاین درباره شورش یک ناو جنگی روسی، منجر به توقیف آن در زمان پخش در آلمان نازی و دیگر کشورها شد؛ آن هم تنها به این دلیل که ترس از این وجود داشت تا این فیلم، انقلابی مارکسیستی را در ذهن مردم تداعی کند. موضوع فیلم شورش ملوانان رزمناو پوتمکین در ‌سال ۱۹۰۵ علیه افسران تزار مافوق خود در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و همراهی مردمان با آنهاست.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

فیلم از پنج فصل تشکیل شده‌:مردان و حشره‌ها، مقاومت ملوانان به علت این‌که به آنها گوشت فاسد داده می‌شود را نشان می‌دهد. نمایش در بندر، شورش ملوانان و کشته‌شدن رهبرشان واکولینچوک را به نمایش می‌گذارد. در فصل مردی مرده برای عدالت فریاد می‌زند و جنازه واکولینچوک توسط مردم اودسا تشییع می‌شود. پلکان اودسا نشان می‌دهد که سربازان تزاری چگونه مردم اودسا را قتل‌عام می‌کنند. تسلیم سربازان نیز پایان فیلم است که در آن سربازان به شورشیان می‌پیوندند.


پرتقال کوکی

فیلم درخشان استنلی کوبریک درباره‌ خشونت که صحنه‌های عجیب، خشن و وحشتناک آن، چون تعرض و هجوم به خانه‌ها و تجاوز به عنف باعث شد سال‌های‌سال در بسیاری از کشورها توقیف شود. این فیلم در انگلستان به خاطر تهدید کارگردان به مرگ  از پرده‌ سینما پایین کشیده شد و تا زمان مرگ کارگردانش در ‌سال ۱۹۹۹ پخش نشد.

 سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

نقش اصلی پرتقال کوکی یک جامعه‌گریز است که خشونت افراطی، دلمشغولی اصلی او در زندگی است. وقایع خشنی که فیلم به تصویر می‌کشد و سپس استفاده از روش بحث‌برانگیز شرطی‌شدن روانی برای بازپروری او بسیار بحث‌انگیز و جنجالی شد.


داستان سیمپسون‌ها

دلایل جالب و عجیبی تاکنون برای توقیف فیلم‌ها مطرح شده است، اما دلیل توقیف این یکی از همه جالب‌تر است.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

کشور برمه این فیلم را به‌خاطر استفاده از رنگ‌های زرد و قرمز توقیف کرد، چون اعتقاد داشت این رنگ‌ها که در ماجرای سیمپسون‌ها غالب هستند، نماد حمایت از گروه‌های یاغی به شمار می‌آیند و نمایش این فیلم می‌تواند به معنای حمایت از این گروه‌ها باشد.


دکتر استرنج‌لاو  

فیلم توقیف‌شده دیگری از استنلی کوبریک که با نام عجیب استعاری «چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و عاشق بمب اتم باشم» و نگاه تلخ طنزآمیز به جنگ سرد خیلی‌ها را برآشفت.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

این فیلم در فنلاند توقیف شد، فقط به خاطر این‌که دوست نداشتند به کشور همسایه و متحدشان توهین شود. این اثر یک کمدی سیاه پیرامون جنگ سرد و تهدید هسته‌ای است، باوجود این‌که در ۴رشته نامزد جایزه اسکار شد، درنهایت موفق به دریافت هیچ‌کدام نشد…


زولندر

نمایش بن استیلر به‌خاطر داشتن صحنه‌های غیراخلاقی در آن تا‌ سال ۲۰۰۱در بعضی از کشورها توقیف بود، اما این فیلم حاشیه‌ساز‌تر و جنجالی‌تر از این بود که تکلیفش را بشود با توقیف روشن کرد.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد...

در اشاره به مشکلات پیش‌آمده درباره زولندر باید این نکته عجیب را مثال آورد که مرکز سانسور رسانه‌ای مالزی اعلام کرد طراح مدل درک زولندر  شست‌وشوی مغزی داده‌ شده است تا شخص اول مالزی را به قتل برساند.


گرگ وال‌استریت

یکی از جدیدترین فیلم‌های مارتین اسکورسیزی که نشان می‌دهد این کارگردان شاخص و بحث‌انگیز و جنجالی با گذشت زمان آرام نشده است. گرگ وال استریت با نگاه رادیکال، تند و نقادانه‌اش به سرمایه و روند سرمایه‌اندوزی داستان یک دلال بورس و نیز یک توزیع‌کننده موادمخدر را روایت می‌کند و بنابر همین دلیل نیز در بسیاری از کشورهای درگیر در چنین معضلاتی همچون مالزی، نپال، زیمبابوه و کنیا مجوز نمایش عمومی را به دست نیاورده و به عبارت بهتر توقیف شد. این فیلم پنجمین همکاری اسکورسیزی و دی‌کاپریو و دومین همکاری اسکورسیزی و وینتر فیلمنامه‌نویس بعد از سریال امپراتوری بوردواک بود که جونا هیل، ژان دوژاردن، راب رینر، کایل چندلر و متیو مک کاناهی نیز در آن ایفای نقش کرده بودند.

سینمای معترض را کسی دوست ندارد... 

گرگ وال استریت داستان یک دلال سهام نیویورکی با بازی دی‌کاپریو است که از همکاری در رسیدگی به پرونده کلان عدم‌شفاف‌سازی مالی اجتناب می‌کند. این فیلم داستان از صفر به قله رسیدن دلال سختکوشی است که اواخر دهه ۸۰ وارد بازار شده و با این بدشانسی مواجه می‌شود که جواز خود را در روز دوشنبه سیاه، روز بزرگترین سقوط اقتصادی بعد از دهه ۲۰ به دست می‌آورد. او شغل خود را از دست می‌دهد، اما مجددا به‌عنوان تامین‌کننده‌ای وارد بازار سهام کم‌ارزش می‌شود. در این گوشه تاریک بازار اقتصادی کلاهبرداری به وفور دیده می‌شود و باید با موج همراه ‌شوی تا به موفقیت و ثروت برسی. فساد در وال‌استریت، سیستم بانکداری یکپارچه و نفوذ جنایتکاران در این سیستم جزیی از مسائل مناقشه‌برانگیز این فیلم بود که مخالفت‌های زیادی را با آن برانگیخت.


منبع: برترینها

«واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (۱)

ماهنامه هنر موسیقی – محمدعلی پورخصالیان: سال هاست درباره محوریت خواننده در آنچه به تصور خودمان صنعت موسیقی در ایران گفته می شود، بحث شده است. «خواننده محوری» از دوران پیش از انقلاب رفتار حاکم بر کسب و کارهای مرتبط با موسیقی و متاسفانه دیدگاه عمومی از سوی مردم بوده است.

به جز خواننده محوری، عوامل متعدد و مختلفی هم در کنار «کاهلی نهادینه» و علاقه ما ایرانیان به عنوان مخاطب موسیقی وجود دارد که این مشکل را دامن زده است و دور از واقعیت نیست اگر بگوییم که به جز علاقه مندان پر و پا قرص موسیقی و برخی از اهالی موسیقی، کسی نام بسیاری از زحمت کشان موسیقی کشورمان را نمی داند.

این زحمت کشان شامل آهنگ سازان، تنظیم کننده ها، نوازنده های سازهای مختلف، ارکسترها، تهیه کننده ها، کنسرت گذاران، مهندسان صدا و بسیاری دیگر می شود.

کاهلی نهادینه ما ایرانیان، نه تنها شامل مخاطبان موسیقی نمی شود، بلکه در میان اهالی رسانه هم بسیار ریشه دار است و شاید بتوان از همان اول ریشه این کاهلی را در همین جا پیدا کرد؛ چرا که رسانه باید بستری باشد تا علاوه بر برآوردن نیاز محتوایی صوتی، تصویری و متنی مردم، فعالان صنف خود یا اصناف مرتبط با حوزه خود را نیز معرفی کند و رونق آنان را به رونق خود تبدیل کند که البته همه می دانیم پس از انقلاب چنین رویکردی مورد نظر صاحبان رسانه های «جریان اصلی» یعنی رادیو و تلویزیون در کشور ما نبوده.

پس از آمدن اینترنت و جا بازکردن آن در زندگی ما ایرانی ها، کاهلی نهادینه ما ایرانیان بار دیگر خود را با وضوح تمام در جهان سایبری به رخ می کشد.

 «واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

محتوای دیجیتالی فارسی با انواع آسیب هایی که دارد از بزرگ ترین گلوگاه ها و نقاط بحران های سایبری در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات است و مسلمان از گلوگاه های بی رونقی رسانه های فارسی زبان سایبری، مثل تلویزیون تعاملی و غیره.

اما این مقدمه تیره و تار چه ارتباطی به «واروژان»، آهنگ ساز و تنظیم کننده فقید ایرانی دارد؟! واروژان افسانه ای؛ که چقدر این صفت برازنده او است. اما چرا او افسانه ای است؟

در کشورمان خیلی اتفاق می افتد که اعضای یک صنف همدیگر را قبول نداشته باشند و این پدیده در باره صنف موسیقی دان در کشور به شدت رایج است. در این میان واروژان از معدود چهره هایی است که همه قبولش دارند و به عنوان بهترین از او یاد می کنند.

دلیل دوم برای افسانه ای بودن او، آهنگ هایی است که ساخته است؛ آهنگ هایی که تک تک آن ها دوست داشتنی اند. آثاری که جزیی از موسیقی متن میلیون ها ایرانی است. او چه به عنوان آهنگ ساز و تنظیم کننده و چه به عنوان فقط تنظیم کننده، وقت زیادی را برای کارهایش صرف کرده و کارِ «پُرکُن» ندارد.

این دو نکته را هر کسی که دستی بر آتش آهنگ سازی و تنظیم داشته باشد می تواند به سادگی و با گوش کردن به کارهای واروژان متوجه بشود. دلیل دیگر افسانه ای بودن او این است که در میان مردم نام او شنیده شده و ایرانیان بسیاری حداقل با نام او آشنا هستند اما چیزی از این آهنگ ساز بزرگ موسیقی پاپ و موسیقی فیلم ایران نمی دانند. گویی نام او دچار همان «نسیانی» شده است که «خورخه لوییس بورخس»، نویسنده بزرگ آرژانتینی در آرزویش بود؛ یعنی واروژان و آثارش به گونه ای واقعی وارد فرهنگ و زندگی روزمره ما شده که این ورود مثل هوایی که هر لحظه تنفس می کنیم، آن قدر طبیعی و واقعی بوده که برای بیشتر مان ملموس نیست. از طرف دیگر عوامل متعدد که از جمله آن بی تمایلی خود واروژان به عکس انداختن و مصاحبه کردن، باعث شده تا «نسیان افسانه ای» درباره اش اتفاق بیفتد.

دلیل دیگر افسانه ای بودن واروژان این است که وقتی درباره او صحبت می شود، کسانی که او و آثارش را می شناسند (که این شناخت لزوما شناخت فیزیکی و چهره به چهره نیست) محزون می شوند؛ چرا که او زود از دنیا رفت و رفتنش هم، رفتنی عجیب بود. او افسانه ای است چون ترکیبی کمیاب از یک قلب پرشور و ذهنی توانا و حسابگر است. وقتی صحبت او به میان می آید، او ترکیب بی بدیلی از احساس و تفکر است.

اینکه بیشتر ما ایرانیان به عنوان مخاطب موسیقی تنها نام چند خواننده معاصر خودمان را می دانیم و از سوی دیگر، عادت به رفتارهایی ضدحمایتی مثل دانلود غیرقانونی یا تهیه نسخه های کپی داریم، بخشی از پدیده کاهلی نهادینه ماست.

از طرف دیگر اهل مطالعه هم نیستم و شاید همان چند صفحه ای هم که نشریات درباره اهالی موسیقی کشورمان بنویسند، نخوانیم. رسانه های جریان اصلی کشورمان هم به دلایل خودشان کاری با موسیقی ندارند. اتفاقا آن ها خودشان یکی از دلایل پدیده خواننده محوری و کاهلی نهادینه در حوزه موسیقی و حتی حوزه های فراتر از موسیقی هستند.

این کاهلی نهادینه تا جایی پیش می رود که عملا درباره برخی از افراد سرشناس موسیقی ما، منبعی متنی یا صوتی و تصویری وجود ندارد و به جز معلوماتی که دوستان و افرادی که ارتباط واقعی و چهره به چهره با فرد مورد نظر داشته اند، کسی از آنان چیزی نمی داند. این کاهلی در کشورهای بسیاری در حوزه موسیقی وجود ندارد.

 «واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

پیانوی اختصاصی واروژان

مثلا اگر بخواهیم درباره موسیقی قرون وسطای اروپایی مطالبی جمع آوری کنیم، با جست و جویی ساده به منابع انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و فرانسه می رسیم که غنی و قابل اتکا هستند و از سوی دیگر قابل دسترسی. چه بخواهیم کار را از کتابخانه ها شروع کنیم، چه اینترنت، می توانیم به این منابع برسیم.

حتی در کشورمان منابع بسیار عالی از انواع موسیقی غیرایرانی در کتابخانه ها وجود دارد که ترجمه شده یا به زبان اصلی است. ارگ بخواهیم درباره «بینگ کرازبی»، نخستین نسل ستاره های پاپ جهان چیزی بخوانیم، جست و جوی ساده ای در اینترنت می تواند ما را به انواع مختلفی از محتوا هدایت کند: فیلم های مستند درباره او، آثار صوتی و تصویری از او، کتاب ها، مقاله ها و برنامه های رادیویی با حضور او یا درباره او. بیشتر این محتواها هم با استناد به منابع یا اسنادی تهیه شده است که باعث می شود تا این محتواها، قابل اتکا و قابل اعتماد باشد.

اما خدا نکند بخواهیم اطلاعاتی درباره مسائل و پدیده های مربوط به کشورمان و البته به زبان فارسی در اینترنت جست و جو کنیم. اول اینکه به تعداد قابل توجهی از سایت هایی بر می خوریم که همه چیزی در آن ها هست به جز آنچه جست و جو شده است. تبلیغ ساعت مچی، لوازم آرایشی، فیلم های کپی و غیرقانونی و جان مرغ تا شیر آدم در این سایت ها هست و فقط یک خط از تیتر مطلبی را که مورد نظر شما است زیر تمام این تبلیغات دفن کرده اند تا گوگل را گول بزنند و صفحه اینترنتی تبلیغی در جست و جوهای مختلف به جای نتیجه جست و جو برای مردم ظاهر شود.

دوم اینکه به مطالبی کم ارزش و شاید اشتباه و تکراری می رسیم که هزاران سایت دیگر، همان مطالب را کپی کرده اند و با اندک تغییری در تیتر به شما ارائه می دهد. سوم مطالبی هستند که بیشتر ادعایی بی اساس را مطرح می کنند که نمی توان از صحت یا سقم آن مطمئن شد و این مسئله منبع را غیرقابل اتکا و اعتمادناپذیر می کند.

چهارم مطالبی هستند که آن قدر کلی است که عملا به کار نمی آید. مثلا در خصوص واروژان تمام مطالبی که درباره ایشان از اینترنت به دست می آید در کل؛ دو متن بیوگرافی کوتاه است که تنها به سال تولد و وفات ایشان و فهرستی بدون تاریخ از آثار موسیقی پاپ ایران اشاره کرده است و نقل قولی هم از چند چهره شناخته شده موسیقی کشورمان درباره او آورده است. این دو بیوگرافی را صدها سایت استفاده کرده اند و ۵۰ درصد از متن هر دوی این دو بیوگرافی هم مو به مو با هم مشابه است.

به خوبی یادم است که حدود ۱۰ سال پیش وقتی شیفته یکی از موسیقی متن های ساخته استاد «مرتضی حنانه» شدم، بعد از اینکه فهمیدم هیچ جور نمی توانم موسیقی متن آن فیلم را تهیه کنم، مگر اینکه در همان فیلم به موسیقی متن گوش بدهم، به اینترنت مراجعه کردم تا بلکه سرنخی به دست بیاورم که کمکم کند؛ اما این مراجعه به اینترنت تنها باعث شد تا عصبانی و مایوس شوم.

وقتی صفحه ویکی پدیای ایشان را باز کردم دیدم کلا چند پاراگراف بیشتر نیست و آن هم کلیاتی از تاریخ تولد و وفات و تحصیل ایشان و برخی از آثارشان است. این حس عصبانیت و یاس بر اثر جست و جوی اینترنتی درباره واروژان دوباره به من دست داد. به این ترتیب برای کسب اطلاعات تاریخی از آثار او با چند تنظیم کننده جوان که در سبک موسیقی پاپ فعالیت می کنند تماس گرفتم که البته این تماس ها هم بی فایده بود.

«نمی دانم!» ظاهرا جمله ای است که سخت به زبان ما ایرانی ها می آید؛ به خصوص به زبان اهالی فن. برای من جالب بود که اطلاعاتی نظیر اینکه واروژان چه سازی را می نواخته است هم در دسترس نبود. غیر از یک نفر از تنظیم کننده های جوان که پاسخ برخی از پرسش های ذهنی من را داشت و اتفاقات چون ارتباط خوبی با یکی از آهنگ سازان پیشکسوت و هم زمان با واروژان دارد، پیشنهاد کرد که برای رسیدن به بهترین اطلاعات باید به آهنگ سازان پیشکسوت و هم دوره ای واروژان مراجعه کنم؛ ولی راه حل ساده ای به ذهنم آمد و چه نیکو آن راه حل در عین سادگی، عملی هم بود.

آثار واروژان در خود اطلاعات نهفته بسیاری دارند. به همین دلیل هم وقتی قرار شد تا از او بنویسم، با خودم فکر کردم بهتر است درباره شیوه کار او، یعنی شیوه آهنگ سازی و تنظیم او بنویسم؛ چون به موسیقی های او دسترسی دارم و خودِ موسیقی ها بهتر از هر متنی می تواند به من اطلاعات بدهد.

«واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

گروه کر به رهبری واروژان

موسیقی واروژان

موسیقی واروژان را بسیار شنیده ایم و به احتمال زیاد بدون وقوف بر اینکه او سازنده این آثار بوده است. واروژان پیش از انقلاب از دنیا رفته و طبیعی است که تمام آثار او مربوط به آن روزگار باشد. برای بحث درباره موسیقی او مجموعه کوچکی از آثار او را بررسی کردم؛ چند اثر از آهنگ سازی و تنظیم او برای چند خواننده سرشناس پاپ، مجموعه ای از آثار تنظیم شده به وسیله او از ترانه های محلی و فولکلور و به عمد سراغ موسیقی متن فیلم هایی که ساخته نرفتم. در این میان و در کنار خودِ آثار، اطلاعات دیگری نیز برای تحلیل موسیقی لازم است که دلیل اصلی مراجعه بی نتیجه من به اینترنت بود.

یکی از متغیرهای مهم برای درک شویه کار و تحلیل موسیقی، «زمان» و دوره ای است که آثار در آن تولید شده است. این عامل به قدری مهم است که نمی توان با حدود و تخمین درباره آن اقدام کرد. مثلا اگر بخواهیم درباره شیوه کار بزرگ ترین آهنگ سازان موسیقی مردم پسند معاصرمان در بریتانیا و آمریکا تحقیقی بکنیم تفاوت آثار و شیوه های تنظیم، ضبط و میکس و حتی سازهایی که در این کارها استفاده شده است از سال ۱۹۶۶ با سال ۱۹۶۷ و سه سال بعد از آن، یعنی ۱۹۷۰ از زمین تا آسمان است. 

دلیل هم مشخص اس؛ هر دوره از نظر رویه های متداول تاثیرگذار بر سلیقه عمومی مردم و از جمله خود آهنگ سازان و از نظر فناوری به کارگرفته شده در ضبط استودیویی و موارد دیگر، با دوره قبلی و بعدی تفاوت هایی دارد که ممکن است این تفاوت ها تاثیر عمیقی بر موسیقی و حتی صنعت موسیقی بگذارد. درباره واروژان و موسیقی او، حدودی از بازه زمانی فعالیت او موجود است که همان می تواند تا حدی کمک کننده باشد.

موسیقی های انتخاب شده از سوی من برای این نوشته عبارت انداز: «بوی خوب گندم» با آهنگ سازی و تنظیم واروژان، ترانه «شهیار قنبری» و صدای «داریوش اقبالی»، «پُل» با آهنگ سازی و تنظیم واروژان، ترانه سرایی «ایرج جنتی عطایی» و صدای «فائقه آتشین»، «هفته خاکستری» با آهنگ سازی و تنظیم واروژان، ترانه سرایی شهیار قنبری و صدای «فرهاد مهراد»، «اسمر اسمرجانم» و «بارون بارون» از ترانه های فولکلور ایرانی با تنظیم واروژان و صدای «پریرخ شاه یلانی» (پری زنگنه).

برای بررسی این آثار سعی شده است تا به جای اینکه به شدت صفر و یکی به بیان نام گام ها و مدها و مثال زدن از توالی آکورد و مبانی تئوری موسیقی و بیان نام تکنیک های به کار رفته واروژان پرداخته شود، نحوه کار او با قیاس از آنچه در زمان حیات او در جریان بوده و آنچه را می توان مستقیم از آثار او دریافت کرد. به علاوه آنچه می توان با کمک قوه تخیل در حیطه تخمین دریافت کرد، بررسی شود.

تفکر واروژان

واروژان در دوره ای در زمینه موسیقی تحصیل کرد و پس از آن به تولید موسیقی پرداخت که صنعت موسیقی و فناوری موسیقی هر لحظه دچار تحولی نو می شده است. سال های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۶ سال هایی پرفعالیت برای واروژان بود. همچنین می دانیم که او تا آخرین لحظه سلامتی جسمانی اش در حال کار بود و اما جالب که واروژان روند ثابتی را در کارهای خود پیگیری می کرد. تفکری که او در تولید موسیقی داشته تفکری جالب است و از چند منظر می توان آن را بررسی کرد؛ اول اینکه در آن دوران مقارن با سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۷، یعنی نیمه دهه ۶۰ تا تقریبا اواخر دهه ۷۰میلادی، صنعت موسیقی آمریکا و بریتانیا و روندهای آن تاثیر بسیاری در همه بازارهای دیگر جهان گذاشته بود.

سال های آغازین فعالیت واروژان نیز مقارن با بروز چند پدیده بزرگ و تاثیرگذار بر بازار موسیقی بود: گروه «بیتلز» و تهیه کننده افسانه ای آن ها، یعنی «جورج مارتین» در بریتانیا، کمی پیش از آن فرمول معروف «دیوار صوتی» و تهیه کننده آمریکایی «فیل اسپکتر»، شرکت موتاون رکوردز، و سبک خاص تهیه موسیقی آنان با استفاده از نوازندگان قهار استودیویی به نام گروه «فانک برادرز»، «برایان ویلسون» و شیوه خاص تنظیم او که بر پایه تغییر اقلیم سازها و پیچیدگی موسیقی بود و کمی جلوتر در دهه ۷۰ تا اواسط آن، سبک هایی مثل موسیقی پراگ راک، هارد راک و پانک راک، این اشخاص و این سبک ها تغییرات بزرگی را در بازار موسیقی جهانی به وجود آوردند؛ اما نکته جالب در اینجاست که واروژان برخلاف بسیاری از آهنگ سازان و تهیه کنندگان خارجی، نه تنها اصلا تحت تاثیر این اشخاص و سبک ها و پدیده ها قرار نگرفت، بلکه روند نسبتا ثابتی را در طول مدت زمانی که فعالیت کرد، در پیش گرفت.

 «واروژان»؛ جادوگر موسیقی پاپ قبل از انقلاب (1)

لوح یادبودی از طرف رادیو و تلویزیون بر مزار واروژان 

به عبارت ساده می توان گفت با گوش کردن به آثاری که واروژان ساخته و تنظیم و تهیه کرده، او به هیچ وجه تحت تاثیر بازار آمریکا و بریتانیا و بازار نوظهور و خلاق آلمان در بازه اواسط دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ نبود. در عوض نوع برخورد و تفکر او در خصوص تنظیم برای موسیقی پاپ، نزدیکی فراوانی با نوع برخورد و تفکر گروهی از تنظیم کننده های فرانسوی در آن دوران داشت. این دیدگاه و تفکر در برخی دیگر از آهنگ سازان و تنظیم کننده های ایرانی آن زمان هم کاملا مشهود است که در آثار تولیدشده آنان هویداست.

درباره واروژان و تنظیم هایش، محصول نهایی میکس و مسترشده آثارش، به طرز خارق العاده ای تمیزند و در موارد زیادی محصول نهایی از نظر کیفیت میکس بهتر از نمونه های خارجی و خصوصا فرانسوی است. جالب اینجاست که شنونده آثار واروژان به ویژه در دوران دیجیتال و فشرده سازی های رادیکال آهنگ ها که بر پایه حذف فرکانسی است، با وجود اعمال انواع فشرده سازی ها، باز هم می تواند صداها را تفکیک شده بشنود. شاید به این دلیل که واروژان برخلاف بسیاری از تنظیم کننده های معاصر ما اعتقادی به شلوغ کاری نداشت. دلیل دیگر هم میکس های فوق العاده آثارش است.

نت های دست نویس و از آن گویاتر، آثاری که از واروژان به یادگار مانده حقیقت دیگری را از تفکر او در آهنگ سازی و تنظیم و در کل تولید موسیقی نشان می دهد. اگر نمونه دست نوشته های پارتیتور یا نت نویسی واروژان را ببینید، مشاهده می کنید که چقدر خوش خط و منظم و ظریف پارت ها را نوشته است.

توضیح هایی هم در حاشیه سفید کاغذ نوشته و خیلی کم از مدادپاک کن استفاده کرده است. این دست نوشته ها و خودِ آثار، حاکی از نوع نگاهی است که او در خصوص موسیقی پاپ داشته و با آن دید به موسیقی پا می نگریسته که با همان دید هم فعالیت می کرده است. او موسیقی پاپ را با عینک موسیقی کلاسیک نگاه می کرد. نحوه و تفکر تنظیم او برای ارکستر پاپ مشابهت بسیاری با نحوه و تفکر تنظیم موسیقی کلاسیک دارد؛ ولی محصول نهایی او موسیقی کلاسیک نیست و موسیقی پاپ است.

ادامه دارد…


منبع: برترینها

سومین جشنواره‌ ملی اسباب‌بازی برگزار می شود

شورای نظارت بر تولید، توزیع و واردات اسباب‌بازی که چندی پیش فراخوان این جشنواره را منتشر کرده بود، مهلت ارسال و ثبت‌نام طرح‌ها و ایده‌ها را تا پایان روز ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ اعلام کردو

سومین جشنواره‌ ملی اسباب‌بازی به همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۲۴ تا ۲۸ مرداد ماه برگزار می‌شود.

«ارزیابی طرح‌های ثبت شده و مجوز تولیدی در سال ۱۳۹۵ و معرفی برترین‌ها»، «برگزاری همایش یک روزه، کارگاه‌های آموزشی و نشست‌های تخصصی در حوزه اسباب‌بازی و سرگرمی کودکان» و «برپایی نمایشگاه عرضه و فروش اسباب‌بازی‌ها» موضوع‌هایی است که این جشنواره به آن‌ها خواهد پرداخت.

شورای نظارت بر تولید، توزیع و واردات اسباب‌بازی که چندی پیش فراخوان این جشنواره را منتشر کرده بود، مهلت ارسال و ثبت‌نام طرح‌ها و ایده‌ها را تا پایان روز ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ اعلام و عنوان کرد جزییات برگزاری این جشنواره به زودی منتشر خواهد شد.

جشنواره ملی اسباب‌بازی از سال ۱۳۹۴ فعالیت خود را به صورت جشنواره و نمایشگاه سالانه آغاز کرد است و تولیدکنندگان داخلی می‌توانند به عرضه‌ی محصولات خود به عموم مردم بپردازند. ضمن آنکه در آیین پایانی این رویداد از طرح‌ها و ایده‌های برتر تجلیل می‌شود.

افزایش آگاهی شرکت کنندگان نسبت به تولید اسباب‌بازی در ایران و درک اهمیت و ضرورت طراحی تولید برای مخاطبان و بازار ایران تنها بخشی از هدف‌های این رویداد است. محل برگزاری این جشنواره، مرکز آفرینش‌های فرهنگی ‌هنری کانون واقع در خیابان حجاب تهران است.


منبع: عصرایران

پیشنهاد انتخاب همدان برای پایتخت گردشگری آسیا

مجمع گفتگوهای آسیایی، یک سازمان بین دولتی به شمار می‌آید که در ۱۸ خردادماه ۱۳۸۱ به منظور ارتقای همکاری‌های آسیایی در سطح قاره‌ای تشکیل شد.

معرفی شهر همدان به عنوان پایتخت گردشگری آسیا از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران در دومین اجلاس وزیران گردشگری کشورهای عضو مجمع گفتگوهای آسیایی (ACD) مطرح شد.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، سیدمحمدکاظم خلدی‌نسب ـ مشاور معاونت گردشگری ـ به عنوان نماینده این سازمان در نشست کارشناسان ارشد و مقامات عالی‌رتبه گردشگری دومین اجلاس وزیران گردشگری کشورهای عضو مجمع گفتگوهای آسیایی (ACD) که از تاریخ ۲۱ تا ۲۵ خرداد ماه در شهر «سیم ریپ» کشور کامبوج در حال برگزاری است، با برشمردن ویژگی‌های تاریخی، تمدنی و گردشگری همدان، این شهر را شایسته تبدیل به پایتخت گردشگری آسیا عنوان کرد.

این پیشنهاد که به استناد مصوبات اجلاس وزیران کشورهای عضو در آوریل ۲۰۱۴ در منامه بحرین مبنی بر معرفی شهرهای پیشنهادی برای تعیین پایتخت گردشگری آسیا انجام گرفته است، دستاوردهای گسترده‌ای برای معرفی ظرفیت‌ها و توسعه گردشگری کشور در ۳۳ کشور عضو از قاره آسیا به همراه خواهد داشت.

در این رویداد همچنین مدیرکل وزارت گردشگری کامبوج به نمایندگی از سوی دولت پادشاهی این کشور خواستار مشارکت و همکاری تمام شرکت‌کنندگان برای توسعه و گسترش همکاری‌های گردشگری میان کشور عضو شد و دبیرکل مجمع ACD نیز با ارائه گزارشی از اقدامات و فعالیت‌های انجام شده توسط دبیرخانه و کشورهای عضو به ترسیم مسیر اقدامات مشترک پیش‌رو پرداخت و ابتکار عمل جمهوری اسلامی ایران برای میزبانی اولین اجلاس وزیران گردشگری کشورهای عضو در شهریور ۱۳۹۵ در تبریز را اقدامی شایسته و دارای نتایج ارزنده خواند.

توسعه محصولات و تقویت همکاری‌های قاره‌ای در صنعت گردشگری و نیز راهکارهای تبادل اطلاعات حوزه گردشگری کشورهای آسیایی در سطح بین‌الملل نیز از سوی مدیر اجرایی اتحادیه سفر آسیا و اقیانوسیه (PATA) و نماینده دبیر کل سازمان جهانی گردشگری (UNWTO) مطرح شد.

دومین اجلاس وزیران گردشگری کشورهای عضو مجمع گفتگوهای آسیایی (ACD) از چهار بخش شامل نشست کارشناسان ارشد، نشست وزرای گردشگری، تور بازدیدهای فنی و نیز کنفرانس گردشگری پایدار و شهرهای تاریخی تشکیل شده است که متناسب با موضوع، نمایندگانی از سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در این رویداد شرکت خواهند کرد.

مجمع گفتگوهای آسیایی، یک سازمان بین دولتی به شمار می‌آید که در ۱۸ خردادماه ۱۳۸۱ به منظور ارتقای همکاری‌های آسیایی در سطح قاره‌ای تشکیل شد. در حال حاضر ۳۳ کشور آسیایی در این مجمع که فراگیرترین تشکیلات فرا منطقه‌ای شناخته می‌شود، عضو هستند.


منبع: عصرایران

نشست «صداقت رسانه‌ای» با محوریت سند ۲۰۳۰

پنجمین نشست «صداقت رسانه‌ای» با موضوع سند ۲۰۳۰ در فرهنگسرای رسانه و شبکه‌های اجتماعی برگزار می‌شود.

این نشست روز چهارشنبه (۲۳ خرداد ماه) ساعت ۱۰ برگزار خواهد شد که در آن ابعاد فرهنگی و رسانه‌ای سند ۲۰۳۰ با حضور اصحاب رسانه، استادان دانشگاه و فعالان فرهنگی بررسی می‌شود.

علاقه‌مندان برای حضور در این نشست می‌توانند به فرهنگسرای رسانه و شبکه‌های اجتماعی به نشانی، خیابان پاسداران، خیابان گل نبی، خیابان ناطق نوری، میدان قبا مراجعه کنند و همچنین جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۲۲۸۸۸۶۸۱ الی ۳ تماس بگیرند.


منبع: عصرایران

خانواده عطاءالله بهمنش به رسانه‌ها: مردم را با اخبار نادرست ناراحت‌ نکنید

عطاءالله بهمنش که از هفته‌ گذشته بر اثر سکته مغزی در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شده است، به گفته‌ فرزندش حال مساعدی ندارد.

غلامعلی پیرایرانی، از گویندگان و گزارشگران قدیمی تلویزیون و از دوستان نزدیک عطاءلله بهمنش در گفت‌وگو با ایسنا درباره‌ی آخرین وضعیت جسمانی این گزارشگر پیشکسوت توضیح داد: با منزل استاد بهمنش تماس گرفتم و در گفتگویی با همسر و پسر ایشان حال استاد را جویا شدم. 

متاسفانه استاد بهمنش حال خوشی ندارند و همچنان در بخش مراقبت‌های ویژه به سر می‌برند.

این گزارشگر اظهار کرد: خانواده بهمنش ضمن گلایه از انتشار اخبار نادرست درباره ایشان اعلام کردند که استاد حال مساعدی ندارند.

وی گفت: خانواده‌ استاد بهمنش معتقدند مردم ذهنیتی از استاد دارند که همیشه بشاش و پر انرژی بوده‌ است و انتظار ندارند رسانه‌ها با پخش تصاویر ناگوار و اخبار نادرست، موجب ناراحتی مردم و دوستداران ایشان شوند.

پیرایرانی سپس مطرح کرد: خانواده‌ی بهمنش از رسانه‌ها تقاضا دارند اخبار را طوری منتشر نکنند که ناراحت‌کننده باشد.

وی در ادامه درباره‌ عطاءلله بهمنش گفت: استاد بهمنش ورزشکار بودند، ایشان قهرمان دو بودند و حتی کاپ قهرمانی داشتند و متاسفانه در سن ۹۳ سالگی دچار فراموشی شدند. با وجود این زمانی که چند ماه پیش برای عیادتشان رفته بودم و نام کشتی را می‌آوردم، جملاتی از کشتی می‌گفتند، از تختی حرف می‌زدند و به کتاب ناتمامشان اشاره می‌کردند.


منبع: عصرایران

گلاب آدینه برنده جایزه‌ دستاوردهنری بروکلین

به گزارش مهر، به نقل از روابط عمومی فیلم «آبجی»، گلاب آدینه بازیگر سینمای ایران توانست جایزه بهترین دستاورد هنری را از بیستمین جشنواره بین المللی فیلم «بروکلین» برای نقش آفرینی در فیلم «آبجی» ساخته مرجان اشرفی زاده دریافت کند.
 



فیلم سینمایی «آبجی» نهمین حضور بین المللی خود را با نمایش در بخش مسابقه جشنواره بین المللی فیلم «بروکلین» کسب کرده است.این فیلم سینمایی که توسط محمدحسین قاسمی تهیه و تولید شده است در دو نوبت در این جشنواره روی پرده رفت که بازی گلاب آدینه مورد توجه هیات داوری جشنواره بین المللی بروکلین قرار گرفت.فیلم سینمایی «آبجی» به توسط مرجان اشرفی زاده کارگردانی شده و علاوه بر گلاب آدینه، بازیگران دیگری چون پانته آپناهی ها، حمید آذرنگ، معصومه قاسمی پور، شیرین یزدان بخش و بابک حمیدیان در این فیلم سینمایی بازی کرده اند.علیرضا شاهرخی پخش بین الملل فیلم «آبجی» را به عهده دارد.


منبع: بهارنیوز