نقش جدید گلشیفته فراهانی (عکس)

گلشیفته فراهانی عکسی از بازی در فیلم دختران خورشید در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد.

به گزارش سینما سینما، او در این فیلم که ساخته اوا هاسون است نقش یک دختر مبارز ایزدی به نام بهار را دارد که با داعشی‌ها می‌جنگد.

گلشیفته فراهانی در نقش دختر مبارز علیه داعش (عکس)


منبع: عصرایران

وقتی روسری نوازنده زن چینی در تهران افتاد (+عکس)

سومین شب جشنواره موسیقی فجر با ۱۰ اجرا از ۹ گروه موسیقی به کار خود پایان داد.

باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: شاید یکی از اتفاقات جالب این جشنواره در شب سوم، تذکر حراست جشنواره به نوازنده خانم چینی باشد. به طوری که، خانه درام چین و محسن شریفیان (لیان) اجرای بخش بین‌الملل در فرهنگسرای نیاوران در سانس دوم را بر عهده داشتند. در این کنسرت اتفاق جالبی افتاد؛ شال یکی از نوازندگان زن از سرش افتاد و حراست جشنواره، روی سن آمد و شال را به حالت اول برگرداند که این نوازنده با حجاب اجرا کند.

حجاب دردسرساز نوازنده زن چینی در تهران (+عکس)


منبع: عصرایران

چرا خانه «نیما یوشیج» مهم است؟ (+عکس)

کامیار عابدی با تاکید بر اهمیت خانه «نیما یوشیج»، خارج شدن خانه پدر شعر نو ایران از ثبت ملی را اسباب شرمساری و سرافکندگی می‌داند.

این پژوهشگر و منتقد ادبی در پی خارج شدن خانه نیما یوشیج از ثبت ملی، در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: نیما یوشیج که در سال ۱۲۷۶ (به روایت فرزندش: ۱۲۷۴) در یوشِ نورِ مازندران چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۳۸ در تهران درگذشت، بی‌شک جریان‌سازترین شاعر ایران در عصر تجدد است. او از دوره نوجوانی در تهران زیست. البته در سال‌هایی از دو دهه ۱۳۱۰-۱۳۰۰ همراه همسرش، عالیه جهانگیری، در چند شهر شمال ایران، از آستارا تا بابل، به معلمی مشغول بود. اما گزاف نیست اگر گفته شود که بخش اعظم عمر این شاعر اندیشه‌مند در خانه‌اش در دزاشیبِ تهران گذشت.

– در این خانه بود که جریان اصلی و اساسی شعر نو در ایران در دو دهه ۱۳۳۰-۱۳۲۰ نُضج و هویت یافت.

– در این خانه بود که بسیاری از شاعران جوان مکتب نیمایی (مانند منوچهر شیبانی، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، اسماعیل شاهرودی، نصرت رحمانی، سهراب سپهری، امیرهوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، محمد زُهَری، حسن هنرمندی، مفتون امینی و دیگران) به دیدار نیما می‌شتافتند و از هم‌اندیشی با او بهره برمی‌گرفتند.

– این خانه یادگاری است از پُراهمیت‌ترین جریان شعریِ ایران در عصر تجدد. با قاطعیت می‌توان گفت که جریانی با این درجه از اهمیت هیچ‌گاه در این عصر تکرار نشده است.

– بی‌توجهی به این خانه از هنگام درگذشت نیما تا زمان ما در شأن ایران نیست.

– خانه نیما باید به عنوان خانه شاعران ایران تلقی، شناخته و بازسازی شود.

رفتارهای ما ایرانیان، چه ملت چه مسئولان، با نخبگان‌مان همواره اسبابِ مباهات نیست که در مواردی نه چندان اندک اسباب شرمساری و سرافکندگی است. «خارج شدن» خانه نیما از «ثبت ملی» یکی از این مواردِ نه چندان اندک است!


منبع: عصرایران

ابراز پشیمانی کامران تفتی از بازی در فیلم "پایان نامه" (فیلم)

سخنگوی ناجا مطرح کرد: دستگیری‌های هوشمند در ناآرامی‌های اخیر جشن ایزدی های عراق برای بازسازی معبد ویران شده به دست داعش (فیلم) پدر دانش‌آموز جیرفتی که مورد ضرب و شتم مدیر مدرسه قرار گرفت: گفتند اگر رضایت ندهیم نمی‌گذارند دانیال در جیرفت درس بخواند ممنوعیت آموزش زبان؛ اجحاف به معلمان ریش و سبیل جواب نداد؛ دستگیری ۲ هوادار خانم هنگام ورود به ورزشگاه ثامن مراسم کریسمس مسیحیان ارتدوکس روسیه (عکس) وزارت بهداشت ۲۴ هزار بیمارستان نوساز را واگذار می‌کند/ هزینه ساخت هر تخت بیمارستانی؛۵۰۰ میلیون تومان پزشک کاخ سفید: حال ترامپ خیلی خوب است قیمت رسمی ارز در روز شنبه (+جدول) ابراز پشیمانی کامران تفتی از بازی در فیلم “پایان نامه” (فیلم)

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام  (۳۸ نظر)

ماجرای خروج احتمالی ترامپ از برجام به زبان ساده / ایران چه باید بکند؟  (۳۵ نظر)

آقای روحانی حواست هست؟!  (۲۹ نظر)

درددل سوزناک خانواده‌های دریانوردان نفتکش سانچی: دریانوردان مظلومند، نباید در آتش بسوزند/ این فاجعه خیلی بدتر از پلاسکو است چرا این ها گفته نمی شود؟  (۲۸ نظر)

آرایشت را پاک کن بعد وارد شو/ درمانگاه‌هایی که به زنان مانتویی خدمات ارائه نمی‌دهند  (۱۹ نظر)

ترامپ از برجام خارج نشد / ترامپ تعلیق تحریم ها علیه ایران را تمدید کرد / ترامپ: آخرین بار است/ تحریم آمریکا علیه آیت الله آملی لاریجانی، رئیس زندان رجایی شهر و شورای عالی فضای مجازی  (۱۴ نظر)

زنان عربستان به آرزوی خود رسیدند: ورود به استادیوم فوتبال (عکس)  (۱۱ نظر)

سئول از این اتاق، ۲۴ ساعته کره شمالی را رصد می کند (گزارش تصویری)  (۹ نظر)


منبع: عصرایران

گفت و گو با «مهدی ربیعی»، پلیس محبوب این روزهای لیسانسه‌ها

روزنامه هفت صبح – مرجان فاطمی: شخصیت ستوان نعیمی این روزها بین مخاطبان سریال «لیسانسه ها» طرفداران زیادی پیدا کرده. مهدی ربیعی، بازیگر این نقش از چگونگی حضور در سریال، مواجهه اش با پلیس و شیوه کارکردن با سروش صحت می گوید.

سریال «لیسانسه ها» علاوه بر شخصیت های اصلی که قصه روی زندگی آنها می گذرد، یک شخصیت فرعی هم دارد که سر بزنگاه پیدایش می شود و چند دیالوگ می گوید و در همان مدت زمان کوتاه همه را می خنداند. ستوان نعیمی، مامور نیروی انتظامی لیسانسه هاست که موقع حرف زدن جوگیر می شود، تغییر صدا می دهد و جمله هایش را بدون فعل ادا می کند و ویژگی های جالبی دارد. این شخصیت فرعی در فصل اول سریال معرفی شد اما در فصل دوم، حضورش پررنگ تر شده و الان بار بخشی از کمدی سریال روی دوش اوست. گفت و گوی ما با مهدی ربیعی، بازیگر نقش ستوان نعیمی را بخوانید.

پلیس نگذاشت اگزجره باشم

سروش صحت معمولا در هر کدام از سریال هایش نقش های فرعی جالب و اثرگذاری خلق می کند که تا مدت ها در ذهن مردم می ماند. در «لیسانسه ها» ستوان نعیمی، جذاب ترین گزینه ای است که به مخاطبانش معرفی کرده. آشنایی شما با پروژه چطور شکل گرفت؟

واقعیت این است که کار من طراحی ساختمان و ویلاهای پیش ساخته است. به خاطر کارم با افغانی های زیادی در ارتباطم. از من خواستند بازیگری برای نقش افغانی بهشان معرفی کنم. بازیگری که الان نقش سرکارگر افغانی ساختمان پدر حبیب را دارد من به آنها معرفی کردم. وقتی می خواست تست بدهد همراهش رفتم. خیلی ضعیف بود. وسط تست گرفتن از او، من یک مرتبه شروع کردم به افغانی آواز خواندم. آقای صحت خوشش آمد ازم پرسید دوست داری بازی کنی؟ گفتم خیلی. راستش در شمعدونی هم قرار بود در دو سکانس نقش یک دکتر را بازی کنم که موفق نشدم.

پس قبلا سابقه بازیگری داشتید؟

اولین بار سال ۶۸ وقتی پنجم دبستان بودم برای بازی در چند سکانس از یک مجموعه که حسین محب اهری در آن حضور داشت انتخاب شدم. از آن به بعد تا ۸۴ فعالیتی نداشتم. بعد سراغ بازیگری و تئاتر کودک رفتم و خیلی جدی در کلاس های سیامک صفری و علی سرابی شرکت کردم. تا حالا چند تئاتر بازی کرده ام که کارهای خوبی هم بوده اند.

پس اول قرار بود نقش افغانی را شما بازی کنید؟

آقای صحت ازم تست گرفت و من را به عنوان سرکارگر افغانی ها انتخاب کرد. بعد گفت من یک نقش پلیس دارم که خیلی روی آن حساسم. یک بار برای دورخوانی نقش پلیس پیش او رفتم. از چند نفر تست گرفت. آخرین لحظه دستیارش پرسید: «از ربیعی تست نمی گیری؟» گفت چرا. بعد از من تست گرفت و از کارم خوشش آمد.

با همین صدا و لحن تست دادید؟

من یک تستی زدم و گفتم مثلا پشت بی سیم جوگیر شده ام و دارم اینطوری حرف می زنم. دیالوگی را به این شکل خواندم و صحت خوشش آمد. قرار بود در فصل اول فقط در چند سکانس حضور داشته باشم اما کم کم سکانس هایم بیشتر شد. وقتی کار پخش شد مردم خیلی خوش شان آمد و استقبال کردند. برای همین هم در فصل دوم کلا نقشم زیادتر شد.

پلیس نگذاشت اگزجره باشم

لحن ستوان نعیمی با شیوه ای که الان در کار می بینیم همان لحنی است که روز اول برای تست به آن رسیدید؟

من روز اول خیلی اتفاقی از این لحن استفاده کردم. اصلا قصدم این نبود که کل سریال اینطوری حرف بزنم ولی آقای صحت خواستند که با همین لحن و حتی یک مقدار اگزجره تر بگویم. البته قرار بود از چیزی که الان می بینید اگزجره تر باشد اما ناظر پلیس که همراه کار بود اجازه نمی داد.

این فکر که فعل ها را حذف کنید و فقط منظور را با چند کلمه برسانید پیشنهاد شما بود یا صحت؟

اینها همگی فکرهای آقای صحت بود که دیالوگ پلیس فعل نداشته باشد و حرفش را سریع برساند.

تیکه کلام «تمام» چطور؟

تمام را واقعا یادم نیست از کجا آمد اما الان اکثر هنرپیشه های کار خودمان هم مدام می گویند تمام.

گفتید قصد داشتید لحن ستوان نعیمی اگزجره تر  از چیزی باشد که الان می بینیم اما پلیس اجازه نداده است. کلا دخالت پلیس به چه صورت است؟ در تمام سکانس هایی که شما حضور دارید ناظر هم هست؟

در تمام سکانس هایی که من در لباس نیروی انتظامی ظاهر می شوم ناظر وجود دارد اما وقتی که با لباس شخصی هستم و مثلا داخل چلوکبابی می روم دیگر ناظر نیست. کلا در سکانس هایی که من به عنوان پلیس حضور دارم، از اول تا آخر ناظر هم هست و دیالوگ ها را چک می کند.

در کل میزان مداخله پلیس در سکانس هایی که شما حضور دارید چقدر است؟ چقدر دیالوگ ها را کم و زیاد می کند یا به لحن صحبت کردن ایراد می گیرد؟

کم و زیاد آنچنانی که نداریم. یک جاهایی ممکن است کلمه هایی را جا به جا کنند اما در فصل اول روی مسئله صدا خیلی مشکل داشتند. ما پنج قسمت اول را با لحنی که الان می بینید ضبط کردیم. بعد از پنج قسمت فشارها زیاد شد و گفتند لحن باید تغییر کند. پنج قسمت بعد را با لحن معمولی گرفتیم اما بالاخره یک شب مانده به پخش اجازه گرفتند تا صدا را تغییر ندهیم. من شب آخر رفتم دفتر و دوباره از اول پنج قسمت دوم را دوبله کردم.

الان بعد از دو فصل، پلیس این شخصیت را پذیرفته؟ یا هنوز هم مشکل دارند؟

مامورهایی که اطراف می بینم همگی خوش شان آمده و راضی اند. به خاطر این که ما در این سریال فقط با پلیس شوخی نکردیم. با تمام اقشار جامعه و شغل های مختلف شوخی کردیم. همه چیز کاملا فانتزی است. این را هم باید بگویم که پلیس با وجود زحمت های زیادی که می کشد کاملا مظلوم واقع شده. این لباس های ضدگلوله ای که می پوشند در گرما و سرما واقعا اذیت می کند. پوتین ها و موتورهای شان درخور شخصیت پلیس ایران نیست. تصورم این است که الان با این سریال مردم توانسته اند با پلیس یک رابطه مهربانانه تری برقرار کنند.

 پلیس نگذاشت اگزجره باشم

الان همه در اداره پلیس شما را به عنوان ستوان نعیمی می شناسند؟

نه خیلی ها فکر می کنند واقعا همکارشان هستم. خود آن ناظری که همراه پروژه بود می گفت تنها دلیلی که باعث شده اجازه پخش بدهند چهره من است چون چهره موجهی دارم و کاملا جدی به نظر می رسم.

پوشیدن لباس و بستن اسلحه و… هم کاملا با نظارت پلیس بود؟

من سه تا لباس داشتم و یک لباس گشت ساعت ۱۰ شب، یک لباس کادر داخل اداره و یکی هم مخصوص زمستان که در حالت های مختلف طبق نظارت ناظر پلیس می پوشیدم. هرکدام از این لباس ها جایگاهی دارد که آنها تشخیص می دهند.

سروش صحت از جمله کارگردان هایی است که حساسیت زیادی روی پلان ها دارد. با حساسیت خیلی زیادی ضبط می کند و از هیچ نکته ای به راحتی نمی گذرد. همکاری با این کارگردان چقدر سخت بود؟

سروش صحت واقعا آدم باسواد و پرانرژی است. کسی بتواند کنار آقای صحت کار کند واقعا شاهکار کرده چون خیلی سختگیر است و وسواس زیادی دارد که ایده خوب دربیاید. خب طبیعی است که یک جاهایی اذیت شدم چون اجازه نمی دهند کی واو کم و زیاد کنی و تا وقتی همه چیز درست نباشد نمی گذارد بروی. اگر پنجاه بار هم تکرار شود باز هم با مهربانی ادامه می دهد.

الان مردم شما را در خیابان می شناسند؟

بله واقعا از ستوان نعیمی خوش شان آمده. من را می بینند می گویند چرا انقدر نقشت کم است. خیلی ها می گویند ما لحظه شماری می کنیم تا نعیمی بیاید.


منبع: برترینها

داستان‌هایی برای تجلیل از انسانیت

مریلین رابینسون که یکی از صد چهره برجسته مجله تایم در سال ۲۰۱۶ بود، در طول حیات حرفه‌ای داستان‌نویسی‌اش از ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۷ فقط چهار رمان نوشته است. وقتی در سال ۱۹۸۰ نخستین رمان خود «خانه‌داری»را که برایش جایزه پن‌همینگوی را به همراه داشت، منتشر کرد، در دنیای ادبیات چندان شناخته‌شده نبود. اما سی‌وپنج سال بعد، یعنی در سال ۲۰۱۵، او به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آمریکا، مقابل رئیس‌جمهوری آمریکا قرار گرفت، و باراک اوباما با او درباره آثارش گفت‌وگو کرد؛ اتفاقی که برای کمتر نویسنده‌ای در جهان می‌افتد.

اما پیش از این گفت‌و‌گو، رابینسون در سال ۲۰۰۴ با رمان «گیلیاد» که بیست‌وچهار سال بعد از رمان اولش منتشر شد، به دنیای ادبیات داستانی بازگشت؛ کتابی که با آن توانست جایزه پولیتزر و جایزه انجمن منتقدان ادبی آمریکا را از آن خود کند. سومین رمان او «خانه» در سال ۲۰۰۸ بیرون آمد و برایش جایزه اورنج، جایزه کتاب لس‌آنجلس‌تایمز و نامزدی نهایی کتاب ملی آمریکا را به ارمغان آورد. چهارمین رمانش هم «لی‌لا» در سال ۲۰۱۴ منتشر شد که برنده جایزه انجمن منتقدان ادبی آمریکا شد.

 داستان‌هایی برای تجليل از انسانيت
رابینسون بانوی مسیحی هفتادوچهارساله‌ای است که اعتقاد دارد جنگ نمی‌تواند چهره نژادپرستانه را کاهش بدهد. کالون [مصلح و متکلم شهیر فرانسوی و بنیانگذار کالونیسم (۱۵۶۴-۱۵۰۹)] تاثیرات شگرفی روی او داشته و او بارها در مقالاتش از وی به‌عنوان شخصیتی انسانگرا نام برده است. رمان‌های او می‌توانند به‌راحتی تجلیل از انسانیت را نشان بدهند، شخصیت‌ها طوری خلق شده‌اند که ماندگار هستند. انتشار چهار رمان مریلین رابینسون به فارسی با ترجمه مرجان محمدی، از سوی نشر «چلچله» و «قطره»، مناسبتی شد برای بازخوانی آثار این نویسنده بزرگ آمریکایی. آنچه می‌خوانید نگاهی است به سه رمان اول مریلین رابینسون: گیلیاد، خانه و خانه‌داری.

۱-گیلیاد؛ داستان پدر و پسر

دنیای مریلین رابینسون سراسر کشف و شهود و بررسی احوال انسان تنهای قرن حاضر است؛ پریشانی و سرگشتگی آدم‌های تنها که بین دو دنیای مادی و معنوی غوطه می‌خورند و گاهی راه به جایی نمی‌برند، برای حفظ خانواده و داشته‌هایشان تا پای جان و شرف مبارزه می‌کنند تا بنیان خانواده را در خانه‌های خود، محله‌ها و زادگاه بومی حفظ کنند.

 داستان‌هایی برای تجليل از انسانيت
رمان «گیلیاد» در دنیایی مردانه، روایت‌گر زندگی کسالت‌بار پیرمردی است که همه عمرش را به وعظ گذرانده و حالا در آستانه مرگ، با بیماری دست‌وپنجه نرم می‌کند و به خاطر اختلاف سنی حدود هفتاد سال با تنها فرزندش که پسربچه‌ای خردسال است، و ترس از قضاوت و درک‌نشدن توسط وی، همه زندگی خود را روی کاغذ می‌آورد تا پسرک به گاه جوانی احوالات و روحیات پدرش را مرور کند.

رمان «گیلیاد» در دنیای مردانه‌اش، در حال کنکاش احوالات انسان است. در پی یافتن آرامشی درونی که نه با وعظ و معنویات ظاهری بلکه با داشتن معصومیتی کودکانه قابل دسترسی است. بیماری، جنگ، غلبه بر نفس و گهگاه تبعیت از جهانی که در حال مادی‌شدن است، به ما یادآوری می‌کند که در این جهان فانی، تنها هیچ است که به کار می‌آید و ما مشغول همه هستیم. فضای کاریزماتیک داستان، دنیایی می‌سازد که گاهی جنبه‌های معنوی، سیاسی و گاهی تاریخی به آن می‌بخشد. شخصیت‌های مرد، اکثرا فرسوده، خسته و درگیر پارادوکس‌های ذهنی و روانی هستند. آنها در برزخی دست‌وپا می‌زنند که روحشان را خسته و مشوش کرده است؛ دنیای میان ماندن و رفتن!

زن‌ها کمرنگ، در حاشیه، اما تاثیرگذارند. از این حیث که نویسنده داستان زنی سالخورده است، برخی تصورات مردانه و کنکاش در دنیای آنها درخور توجه است. رابینسون سعی می‌کند به دور از خلق فضاسازی‌های شاعرانه، فضایی مردانه خلق کند و آن را به خواننده بقبولاند. و البته که گاهی نیز موفق عمل کرده است. رمان «گیلیاد» به جریان سیال ذهن نزدیک می‌شود.

راوی، روزگاری را مرور می‌کند که پدربزرگ واعظ اما مردم‌فریبش، در استحاله‌ای از تقدس‌مآبی افراطی و ریاکارانه، در روزگار سختی و جنگ، همه داشته‌های خانواده را به فقرا می‌بخشد و خانواده خویش را به رنج و سختی می‌اندازد. اعمال او از نظر راوی که در آن زمان دوران طفولیت را می‌گذرانده است، غیرقابل بخشش و مالیخولیایی است. پیرمرد حتی برای اثبات تقدس خویش به جنگ می‌رود و چشمش را از دست می‌دهد. نویسنده در اشاره‌ای زیبا و کنایه‌آمیز، پیرمردی را ترسیم می‌کند که یک چشمش را در جنگ از دست می‌دهد و از آن پس به همه جهان تنها با یک چشم می‌نگرد که نشانه‌ای از افراطی‌گری و تک‌بعدی‌بودن اوست… «گیلیاد» داستان کشمکش تقابل نسل‌هاست؛ اثری که در آن رگه‌های عشق، تاریخ، سیاست، اجتماع و اخلاق به‌خوبی مشهود است.


۲-خانه؛ جایی برای بازگشت

در رمان «خانه»، برعکس رمان «گیلیاد»، قرار است فضای داستان بر محور حضور زن باشد. در «گیلیاد» مردها همه‌چیز را بر عهده دارند، اما واقعیت این است که دنیای کمرنگ و به چشم‌نیامده زن، همه هستی مرد را رنگ‌وبو می‌بخشد. در داستان «خانه»، زن پررنگ‌تر می‌شود. در این اثر نویسنده از منظر دیگری به «گیلیاد» می‌پردازد. همان شخصیت‌ها باز هم تکرار می‌شوند اما قهرمان دختری است اندوهگین و مهربان به نام گلوری.

 داستان‌هایی برای تجليل از انسانيت
وی پس از ناکامی در عشق، از شهری که در آن معلم بوده است به خانه پدری بازمی‌گردد تا بار عاطفی خانه و خانواده را به دوش بکشد. اوست که با حضور به‌ظاهر در حاشیه‌مانده‌اش به همه کارهای خانه و خانواده انسجام می‌دهد. بار تنهای پدر را به دوش می‌کشد و از دردهای جک، برادر نادم و گناهکار خویش می‌کاهد. رمان «خانه» از زبان اول‌شخص و گاهی دانای کل روایت می‌شود؛ روایت کشیشی پیر و در حال احتضار و جک، پسر خانواده در آستانه میانسالی، با کوله‌باری از شرم و خطا و ندانم‌کاری.

در این اثر نیز مانند «گیلیاد»، حس کاریزماتیک داستان حفظ می‌شود. نویسنده گاهی در نظر مخاطب کشیشی جلوه می‌کند که این متن را تنها به عنوان موعظه نگاشته است. سخنان و تجاربی که قرار است در قالب داستان برای مردمی که روی نیمکت کلیسا با دهان باز کشیش را نظاره می‌کنند، خطابه شود.

اما آنچه که از متن کتاب و هدف نوشتار آن دست می‌دهد این است که خانه جایی است که خصوصی‌ترین مسائل افراد، از هر طبقه و باور در آن روی می‌دهد. دریای پرتلاطم خاطرات! دیوارهایش رازهای مگوی فراوانی در خود دارد و حائلی امن است بین دنیای بیرون و درون. خانه بدون حضور زن، امن نیست. مردهای تنها، خسته و منزوی، مردهایی که روی تراس در تنهایی خود با دود سیگار غرق می‌شوند و بوی خوش نان می‌تواند از زندگی لبریزشان کند.

زن در همه‌جای خانه حضور مستقیم دارد. شاید در بحث‌های مردانه سیاسی و ورزشی و اقتصادی خانه‌ها و ملت‌ها به چشم نیاید اما حضور او باعث سکون و آرامش مردانی است که سعادت را پشت در خانه جا گذاشته‌اند و به دنبال مکانی امن هستند. فرشته‌ای که می‌تواند در را باز کند و سعادت را به داخل رهنمون شود. همان موجود به ظاهر ضعیف که چرخ بار عاطفی خانه بدون او نمی‌چرخد.

مریلین رابینسون به ما یادآور می‌شود که: خانه تنها مکانی است که همه یک روز به آن برمی‌گردند. حتا با گذشت نسل‌ها و فاصله بین آنها. جایی برای بازگشتن، مرورکردن خاطرات و در آرامش ُردن و زن تنها کلید عبور از در همه خانه‌های دنیاست.


۳-خانه‌داری؛ روایت اندوه و حسرت

در رمان «خانه‌داری» که اوج هیجانات، احساسات و افکار نویسنده را بروز می‌دهد، داستان، از زبان اول‌شخص روایت می‌شود. روتی، خواهر بزرگ‌تر و نوه خانواده در تقابل بین سه نسل، روایت‌گر تنهایی و حسرت زنان تنهاست. زنانی که بدون مردان روزگار می‌گذرانند. در تنهایی، اندوه و حسرت. زنانی که از پس تنهایی و غریزه مادربودنشان، با نگاه به پنجره‌ها در شب، ارواح سرگردان کودکانی را می‌بینند که از فرط سرما، ترس و گرسنگی، کنار جاده گریه می‌کنند و با این همه مردان غیرمسئول جهان یکی‌یکی گم می‌شوند.

 داستان‌هایی برای تجليل از انسانيت
پدربزرگ که منشأ همه‌ این بدبختی‌ها به نظر می‌آید در سقوط قطار به دریاچه جان خود را از دست می‌دهد، پدر روتی، با زنی گم‌وگور می‌شود، شوهر سیلوی، (خاله روتی و لوسیل) هیچ ردی از خود به جای نمی‌گذارد و در این میان، زنانی می‌مانند که دیگر نه قدرت باروری دارند و نه حسرت، مجالی برای ادامه زندگی در آنها بر جای گذاشته است. در طول داستان به اعدادی اشاره می‌شود که به یکدیگر ربط پیدا می‌کنند. مانند اشاره به عدد پنج! پنج زن از بچه‌ها نگهداری می‌کنند، ترک خانه توسط دخترها، پنج سال بعد از مرگ پدرشان، و مرگ مادربزرگ پنج سال بعد از آمدن دخترها یا اشاره به پنج پرنده دریایی و یا عدد هفت که عددی نمادین و فرازمینی است.

در رمان «خانه‌داری» اشاراتی ظریف و سنجیده درک فضای داستان را برای خواننده ملموس‌تر می‌کند و به وی اجازه می‌دهد تا خود را در نقش شخصیت‌های اصلی داستان تصور کند. تصور فضاهای خالص و ناب و همچنین توصیفات جاندار و پرمایه داستان سطور را همچون دیدن فیلمی خوش‌ساخت و پرمفهوم به مذاق خواننده شیرین می‌کنند. اشارات کنایه‌آمیز و غیرمستقیم نیز از این دست است.

نویسنده رمان، آنجا که قرار است از سستی زندگی و پوچ‌بودن و بی‌ریشگی‌ زیستن، بدون خانواده حرف به میان بیاورد، خانه‌ای را تجسم می‌کند که آب همه‌جای آن را فراگرفته و اسباب و وسایلی که با موج‌های کوتاه و بلند آب واژگون می‌شوند و معلق هستند. آب اتاق مادربزرگ را نیز دربرگرفته است، بیشتر از هر جای دیگر خانه. مادربزرگ، در بروز همه این مشکلات نقش اساسی را بر عهده دارد. او زنی است خشک و خشن که محبت‌کردن و عشق‌ورزیدن را نمی‌داند!

مریلین رابینسون به دور از پزهای سانتی‌مانتالیستی و اداهای شبه‌روشنفکری نخ‌نماشده قرن بیستمی و بیست‌ویکمی مثل راه‌پیداکردن عقاید و تفکرات اگزیستانسیالیستی که بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات رسوخ کرد و ابتدا در ادبیات آلمان و سپس به فرانسه، ایتالیا و سایر نقاط جهان رسید و در محافل ادبی و مطبوعات تأثیر گذاشت‌، به دنیایی متعالی‌تر و معنویتی بکرتر اشاره دارد. وی در رد نگرش اروتیک‌وار به ادبیات داستانی در قرن حاضر، مدعی سفت و سخت نگرش معنوی در جهانی عاری از معنویت و عاطفه است. از نظر او، تنهایی آدم‌ها از جایی شروع می‌شود که «من»، در خود پررنگ می‌شود و «دیگری» از یاد می‌رود.

مریلین رابینسون در طرح این سه رمان متذکر می‌شود، آنها که تنها بر خود تمرکز می‌کنند، عاقبتی تاثربرانگیز خواهند داشت و نسلی که از ایشان باقی می‌ماند، نسلی سردرگم، تنها و غالبا پوچ‌گرا است!


منبع: برترینها

مخاطب از کتاب ایرانی دلزده شده است

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه به نسبت آثار تالیفی گفت: ابتدا بهتر است بپرسیم ترجمه آثار ادبی خوب است یا بد؟ به‌ نظرم کسی نمی‌تواند مخالف ترجمه آثاری باشد که در دنیا تولید می‌شوند. ترجمه در ایران سابقه زیادی ندارد و در صد سال اخیر شکل گرفته و این آثار ترجمه‌شده به پیشرفت و توسعه ادبیات کمک زیادی کرده است.او در ادامه اظهار کرد: مسئله‌ نگران‌کننده این است که تعداد مخاطبان آثاری که پشتوانه ادبی و اندیشه‌ای دارند کم شده است. آثار سرگرم‌کننده تقریبا مخاطب دارند. آثار مستقل با پشتوانه فلسفی و تاریخی و آثاری که اندیشه مخاطب را ارتقا می‌دهد بین دو لبه قیچی گیر کرده است؛ از طرفی آثار ترجمه‌شده با تیراژهای فراوان بازار را اشباع کرده و از طرف دیگر آثار سرگرم‌کننده و سطح پایین. به این ترتیب ادبیات کمی در تنگنا قرار گرفته است. مشکل اصلی هم این است.

زمانی دلایل استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه را این‌گونه بیان کرد: آثار ترجمه تنوع زیاد و عمق دارند. نویسنده‌های آن‌ها به لحاظ فلسفی، روان‌شناسی و تاریخی پشتوانه غنی و  فضاسازی خوبی دارند و  پنجره جدیدی را به روی مخاطب باز می‌کنند. رویاپردازی نویسنده‌های غربی  خوب است و از تکنیک‌های جدید استفاده می‌کنند. شگردهایی که دارند با محتوایی که به کار می‌برند همخوانی دارد و پیامی که منتقل می‌شود در دل تکنیک‌ها آمده و خارج از کادر نیست.او افزود: ژانرنویسی در غرب و آمریکای لاتین جا افتاده و داستان‌های پلیسی و معمایی بسیاری دارند و برای سلیقه‌های مختلف در آن‌جا کتاب تولید می‌شود. همچنین در کشور ما معمولا اثر نویسنده‌های مشهور و کسانی که جایزه برده‌اند ترجمه می‌شود. علاوه بر این‌ها تجربه نویسنده‌های غربی زیاد است و آن‌ها به ‌راحتی می‌توانند سفر  بروند و فراغت خوبی دارند. اگر همه این عوامل را کنار هم بگذارید طبیعی است که مخاطبان ما از این آثار استقبال کنند.

این نویسنده خاطرنشان کرد: ناشران دلیل دیگر این موضوع هستند. آن‌ها به خاطر تضمینی که فروش آثار ترجمه دارد سراغ این آثار می‌روند. همچنین ترجمه آثار هزینه کمتری برای‌شان دارد زیرا معمولا با مترجمان تازه‌کار و جوان کار می‌کنند که هزینه کمتری برای ترجمه می‌خواهند. بحث کپی‌رایت هم هست.او همچنین بیان کرد: از طرف دیگر نویسنده‌های خوب و شناخته‌شده  در سال‌های اخیر کمتر کار می‌کنند. نویسنده‌های جوان  نیز به راحتی مخاطب پیدا نمی‌کنند و حداقل باید ۱۰ سال بگذرد. زمانی درباره تأثیر نویسنده‌ها بر استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه اظهار کرد: نویسنده‌های ایرانی تأثیرگذار نبوده‌اند. البته بحث انبوه کتاب نیز در این موضوع مطرح است؛ شرایط سهلی برای چاپ کتاب فراهم شده است و نویسنده‌ها به راحتی می‌توانند کتاب چاپ کنند که این مسئله باعث تولید انبوه کتاب بی‌کیفیت  شده و این سبب شده مخاطب از کتاب ‌ایرانی  دلزده شود و کارهای ایرانی را پس بزند. البته این موضوع به نویسنده ایرانی برنمی‌گردد بلکه به فضای جامعه مربوط است. مجلات تخصصی نقد وجود ندارد که  مخاطبان را  راهنمایی و  نویسنده‌ها و کتاب‌های خوب را معرفی کند.

 او با بیان این‌که استقبال مخاطبان ایرانی از آثار  خارجی فقط به کتاب محدود نیست، گفت: به‌طور مثال در حوزه فیلم  نیز مخاطب از فیلم‌های خارجی استقبال زیادی می‌کند. در صنعت هم همین‌طور است.  ما در  بخش کتاب‌ هم واردکننده هستیم. البته کار نویسنده‌های ایرانی ترجمه نمی‌شود و کارهای خوب ‌ما به کشورهای دیگر نمی‌رود. اگر در حوزه کتاب داد و ستد بود، شاید شرایط بهتر می‌شد. این نویسنده افزود: اگر جریانی راه می‌افتاد که آثار ایرانی را  ترجمه و به کشورهای دیگر مانند کشورهای  همسایه‌ها ارائه می‌کرد باعث می‌شد ادبیات ایران موقعیت بهتری کسب کند و نویسنده‌های ما نیز شناخته شوند. اگر داستان‌های ما در خارج‌ هم مخاطب پیدا کند می‌تواند به رشد مخاطب ایرانی کمک کند.  مهم‌ این است که داد و ستد داشته باشیم و فقط مصرف‌کننده نباشیم. اگر شرایطی فراهم شود که آثار ایرانی  که بسیاری از آن‌ها چیزی از آثار خارجی کم ندارند ترجمه شوند می‌تواند به شناخته شدن نویسنده و ادبیات داستانی ما کمک کند زیرا زبان فارسی  مخاطب محدودی دارد و زبان فراگیری نیست. اگر کتاب‌های ایرانی ترجمه شود ما از حالت یک‌طرفه بیرون می‌آییم.

او درباره نقش جوایر ادبی در استقبال مخاطبان از آثار نیز گفت: برخی  می‌گویند جوایز تأثیر خاصی نداشته است. دلیل استقبال نکردن از کتاب‌هایی که جایزه برده‌اند این نیست که آثاری که انتخاب شده آثار خوبی نبوده بلکه به این دلیل  است که با سلیقه کتاب‌خوان‌ها منطبق نبوده است. این موضوع دلیلی نیست که جوایز به‌طور کلی نباشند؛ باید باشند، اما کتاب‌هایی که جایزه برده‌اند باید معرفی و تبلیغ شوند. صرف جایزه دادن اثر ندارد. همچنین نهادهایی که جایزه می‌دهند بعد از اهدای جایزه باید حمایت‌های‌شان را  ادامه دهند که این ممکن است اثر بگذارد.

 شهریار زمانی همچنین درباره تأثیر رسانه‌ها بر استقبال مخاطبان از آثار ترجمه بیان کرد:  معمولا الویت رسانه‌ها سیاست، ورزش و در هنر هم سینما است و ادبیات در الویت آخر آن‌ها قرار دارد. رسانه‌ها تا حدودی موثر بوده‌ و کتاب‌ها را معرفی نکرده‌اند. رسانه‌های تصویری که اصلا وارد نقد نمی‌شوند؛ شاید نمی‌خواهند برای خود رقیب ایجاد کنند. مثلا اگر کتاب زیاد شود کمتر فیلم دیده می‌شود. شاید به این دلیل به آثار تولیدی در حوزه کتاب نمی‌پردازند.او خاطرنشان کرد: معمولا آثاری که محتوا دارند و تفکری را ترویج می‌کنند در ۳۰۰ تا ۵۰۰ نسخه تولید می‌شوند و در جایی دیده نمی‌شوند  و زود از یاد می‌روند. همچنین ارتباطی بین ادبیات و سایر حوزه‌های هنر مانند سینما وجود ندارد.  همه این عوامل در کنار هم  این شرایط را به وجود آورده‌ است.  
منبع: بهارنیوز

جایزه «پن» برای «استفن کینگ»

به گزارش ایسنا، «نیویورک تایمز» نوشت: جایزه افتخاری خدمات ادبی «پن» آمریکا در سال ۲۰۱۸ به «استفن کینگ» ـ جنایی‌نویس مشهور و خالق رمان‌هایی چون «درخشش»، «آن» و «مسیر سبز» ـ‌ تعلق می‌گیرد.این جایزه نصیب نویسندگان مطرحی می‌شود که با مجموعه آثار خود به درک و تفسیر بهتر شرایط انسانی کمک می‌کنند.«اندرو سولومون» رئیس مرکز «پن» آمریکا درباره برنده امسال گفت: آقای «کینگ» با نثر غنی، انسان‌دوستی سخاوتمندانه خود و دفاع صریح از آزادی بیان، الهام‌بخش ما بوده تا در برابر نیروهای بدخواه مقاومت کنیم.«استفن کینگ» تاکنون بیش از ۵۰ کتاب به نگارش درآورده که بسیاری از آن‌ها همچون «زیر گنبد»، «مه» و «مسیر سبز» به فیلم یا سریال تلویزیونی تبدیل شده است. «کینگ» روز ۲۲ ماه می جایزه خود را در موزه تاریخ طبیعی آمریکا دریافت می‌کند. رمان جدید او که «بیگانگان» نام گرفته نیز در همان روز منتشر می‌شود.سال گذشته جایزه خدمات ادبی «پن» به «استفن سودنهایم» اعطا شد. «جی.کی. رولینگ» ـ نویسنده انگلیسی رمان‌های «هری پاتر» ـ نیز در سال ۲۰۱۶ این جایزه را از آن خود کرد.«استفن کینگ» خالق بیش از ‌۲۰۰ اثر ادبی در ژانرهای وحشت و خیال‌پردازی است. او نویسندگی را در سن هفت‌سالگی و بعد از پیدا کردن یک صندوقچه‌ حاوی کتاب‌های جنایی آغاز کرد و با نام‌های مستعار «ریچارد باچمن» و «جان سوئیتن» تاکنون آثار متعددی نوشته است. رمان‌های کینگ با استقبال گرمی روبه‌رو شد و دیری نپایید که به سینما نیز راه یافت.کارگردانان مطرح با اقتباس از رمان‌های او فیلم‌های بسیاری ساخته‌اند؛ فهرست برخی از این فیلم‌ها که با بازی درخشان بازیگران نام‌دار بر پرده رفته از این قرار است: «مسیر سبز»، «رستگاری در شائوشنگ» و «مه» به کارگردانی «فرانک دارابونت»، «میزری» به کارگردانی «راب راینر» و «۱۴۰۸» به کارگردانی «مایکل هاف استروم».
منبع: بهارنیوز

رازی که بعد از سالها فاش شد: اصغرفرهادی نویسنده سریال"خانه به دوش" (فیلم)

معاون فروش کرمان موتور: ورود النترای جدید ۵۰ میلیون زیر قیمت فعلی بازار /ماهیت تولیدی داریم نه وارد کننده/ ۳ خودروی جدید هیوندا یی به ایران می آید (+عکس خودروهای جدید) میوه‌هایی که زندگی تان را دگرگون می کند زیباکلام: اجماعی علیه ایران وجود ندارد دیدار تیم های مشکی پوشان و پرسپولیس (عکس) رازی که بعد از سالها فاش شد: اصغرفرهادی نویسنده سریال”خانه به دوش” (فیلم) ورود گروه تجسس و نجات به داخل نفتکش/ پیکر ۲ تن دیگر پیدا شد سیاست خارجی ترامپ چگونه تهاجمی‌تر می‌شود؟ کنایه رشیدپور به سودسهام عدالت (فیلم) ۳۲ خدمه ایرانی نفتکش سانچی (عکس) دو خودروی خاص در تهران (عکس)

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام  (۳۷ نظر)

از شاملو تا عربستان: نگذارید “سعودی” هم بشود آرزوی بخشی از جوانان ایران  (۳۲ نظر)

طرح ترافیک؛ مسکّن امروز یا درمان فردا / راه حل دراز مدت با ۱۱ کار مهم و آدمیزادی  (۳۰ نظر)

درددل سوزناک خانواده‌های دریانوردان نفتکش سانچی: دریانوردان مظلومند، نباید در آتش بسوزند/ این فاجعه خیلی بدتر از پلاسکو است چرا این ها گفته نمی شود؟  (۲۸ نظر)

آقای روحانی! از فضای مجازی پاسداری کنید  (۲۳ نظر)

آرایشت را پاک کن بعد وارد شو/ درمانگاه‌هایی که به زنان مانتویی خدمات ارائه نمی‌دهند  (۱۹ نظر)

مطلب مهاجرانی درباره انتشار فیلم سخنان آیت الله خامنه ای در مجلس خبرگان  (۹ نظر)

سئول از این اتاق، ۲۴ ساعته کره شمالی را رصد می کند (گزارش تصویری)  (۹ نظر)


منبع: عصرایران

در هشتمین حراج تهران چه گذشت؟

دومین مرحله حراج تهران در حالی برگزار شد که رویکرد آن به سمت نسل متاخر و هنر معاصر ایران متمایل بود و تعداد زیادی از آثار این حراج به دهه ٨٠ و ٩٠ اختصاص داشت؛ مجموع فروش این رویداد به ١۴ میلیارد و ٩۵٢ میلیون تومان رسید.

یکی از نکات این حراج به بازه سنی هنرمندان آن تعلق داشت که از سال ١٣١٠ تا ١٣٧١ را دربر می‌ گرفت. از سویی به آثار نقاشی‌خط توجه ویژه‌ای شده بود که به نظر می رسد دلیل آن به استقبال از این هنر، در حراجی های کشورهای خلیج فارس برگردد.

به گزارش ایسنا، در دومین مرحله حراج تهران (حراج هنر معاصر ایران) آثاری از هنرمندان حوزه هنری مانند ناصر پلنگی، شهلا حبیبی، حبیب الله صادقی، حسین خسروجردی و… به چشم می خورد؛ همچنین عکسی از سعید صادقی متعلق به عملیات “کربلای ۵” در این حراجی برای فروش گذاشته شده بود.

همچنین در کاتالوگ این حراج زیر عکس برخی آثار توضیحاتی مانند مرمت شدن اثر، ارائه اثر مشابه در حراجی های دیگر یا چاپ شدن اثر در یک کتاب داده شده بود؛ یا عکس اثری از جاسپر جانز که نقش دست هایش مشابه با اثر حسین زنده رودی بود، در این کاتالوگ منتشر شده بود که در توضیح آن گفته شده شاید این اثر منبع الهام زنده رودی بوده است.

آثار هنرمندانی مانند عباس کیارستمی، ژازه تباتبایی، پرویز کلانتری، آیدین آغداشلو، منوچهر یکتایی در مرحله اول این حراج نیز ارایه شده بود.

همچنین هنرمندانی مانند عباس کیارستمی، پرویز کلانتری، فریده لاشایی، هانیبال الخاص، مهدی سحابی، ژازه تباتبایی، رامیز شهوق و… در قید حیات نیستند اما آثارشان در این حراج حضور داشت.

در هشتمین حراج تهران (دومین مرحله حراج در سال جاری) که شامگاه ٢٢ دی ماه در هتل پارسیان آزادی برگزار شد؛ بالاترین قیمت کارشناسی شده به اثر آینه کاری و گچ روی چوب منیر فرمانفرماییان اختصاص داشت که پیش بینی شده بود بین یک میلیارد و دویست میلیون تومان تا یک میلیارد و ششصد میلیون تومان به فروش برود.

طبق چند دوره گذشته حسین پاکدل چوب این حراج را در دست داشت.

با آغاز این رویداد، اثر آلومینیوم و استیل “اسماءالله” اثر علیرضا آستانه اولین اثری بود که در این حراج به قیمت ۴۴ میلیون تومان فروخته شد.

در ادامه تابلوی رنگ روغن حمیدرضا رحیمی نژاد ١۶ میلیون، تابلوی “بهشت هشتم” محمد بزرگی ٨٠ میلیون و اثر چهار لته ای از عین الدین صادق زاده ١١٠ میلیون تومان به فروش رسید.
سپس به ترتیب تابلوی “وضعیت رضا رینه ای” ٣٨ میلیون، تابلویی از مجموعه شکارگاه میترا کاویان ٢٠ میلیون، اثر محمدعلی ترقی جاه ١۶٠ میلیون، تابلوی علی ندایی ٢٨ میلیون تومان چکش خورد.

پیش بینی شده بود تابلوی “جنگ کارناوال” اثر امین منتظری نقاش جوانی که متولد سال ١٣٧١ است، ۴٠ تا ۶٠ میلیون فروش برود، اما این اثر به قیمت ١٨۵ میلیون تومان فروخته شد.

تابلوی رنگ روغنی از محمدعلی بنی اسدی نیز با بیشینه قیمت پیشنهادی خود ٢٠ میلیون تومان و اثری از کامبیز درم بخش ٣۶ میلیون تومان چکش خورد.

اثر “تعزیه” ناصر پلنگی که به وسیله چاپ و رنگ روغن روی بوم خلق شده بود با ٣٨ میلیون و تابلویی از رضوان صادق زاده از مجموعه “دیوار” این هنرمند با ٣۴ میلیون تومان خریداران خود را پیدا کردند.

اثر بعدی که در این حراج فروخته شد متعلق به پرویز کلانتری بود که آن نیز با بیشینه قیمت پیشنهادی خود یعنی ٢٠٠ میلیون تومان خریداری شد. هنگامی که این اثر برای نمایش به روی صحنه آمد با تشویق حاضران در سالن روبرو شد.

تابلوی رنگ روغنی از سحر صالحی که به چهار برابر کمینه قیمت خود، یعنی ۴٠ میلیون تومان چکش خورد.

عکسی از مجید کوررنگ بهشتی با نام “پشت صحنه” که ١۵ تا ٢٠ میلیون تومان پیشنهاد شده بود، با ١۴ میلیون تومان خریدار پیدا کرد.

در ادامه تابلوی ارسیا مقدم ٢۴ میلیون و تابلوی آبرنگ روی مقوا بهرنگ صمدزادگان با نام “آشوب” ٣۴ میلیون تومان، اثری از بهمن جلالی با نام تصویر خیال که توسط عکس و آینه خلق شده بود ۴۴ میلیون، تابلوی سعید احمدزاده با نام “هریک از ما دو یا سه چهره جعلی” ٢٢ میلیون، تابلوی قاسم حاجی زاده ٣٠٠ میلیون و اثری از احمد مرشدلو با تکنیک خودکار روی مقوا ٣٢ میلیون فروخته شدند.

اثر چاپ دیجیتال روی کاغذ صادق تیرافکن با نام “پرده انسانی” با کمینه قیمت پیشنهادی خود ۴٠ میلیون و در ادامه آن اثر چاپ سیلک و لعابکاری روی کاشی متعلق به خسرو حسن زاده با نام “یکصد تختی” ١٩٠ میلیون تومان چکش خوردند. قیمت پیشنهادی تابلوی حسن زاده ٨٠ تا ١٢٠ میلیون تومان بود.

مجسمه آهنی مرد و پرنده ژازه تباتبایی از مجموعه ١١٠ میلیون، تابلویی از رامیز شهوق ۵٠ میلیون، تابلوی رنگ روغن علیرضا اسپهبد با نام “اصل انواع” که در کتاب آثار او نیز به چاپ رسیده ٩۵ میلیون تومان، تابلوی منصور قندریز با تکنیک رنگ روغن روی گونی که سال ٢٠١۶ در حراج ” آدر نورمن پاریس” ارائه شده ٣۴٠ میلیون، اثر حجمی بهروز دارش که درسال ١٣٩٠ ساخته شده ٧۵ میلیون تومان خریداری شدند.

در ادامه برگزاری این حراج اثر دو لته ای از هادی جمالی ۶٠ میلیون، تابلوی رنگ روغن روی بوم رضا حسینی خلق شده در سال ١٣٩۵ به قیمت ١٧ میلیون، نقاشی ای از وحید محمدی متعلق به مجموعه “شبانه ها” ١٩ میلیون، تابلویی از یعقوب امدادیان ٧٠، اثری با تکنیک اکریلیک روی بوم متعلق به مقداد لرپور ١٨ میلیون تومان فروخته شد.

پاکدل برای تابلوی اکریلیک و مرکب چاپ روی کتان اثرکامران یوسف زاده (وای. زد. کامی) که از طرف گالری گاگوسیان در نیویورک ارائه شده با نام “گنبد سپید” یک میلیارد تومان چکش زد. قیمت پیشنهادی این اثر ٨٠٠ میلیون تا ١ میلیارد و دویست میلیون تومان بود و انتظار می رفت این اثر با قیمت بیشتری به فروش برود.

تابلوی “ناکجا آباد” ژیلا کامیاب ٢۴ میلیون، اثر “قاصدک شماره ١٢” مریم سالور ٣٧ میلیون تومان، تابلوی اکریلیک روی بوم شنتیا ذاکرعاملی ٢٢ میلیون، چکش خوردند.

اثر حجمی منیر فرمانفرماییان که با آیینه کاری و نقاشی پشت شیشه روی گچ ساخته شده بود، ٢٨٠ میلیون تومان خریداری شد. این هنرمند با ٢ اثر در این حراج حضور داشت.

تابلوی چهارلته ای از پری یوش گنجی از مجموعخ “شب روز شب” ۴۶ میلیون، تابلوی در لته ای از فرح سیدابوالقاسم ١٧ میلیون و تابلوی “کوچ” از مجموعه طرد شده ها اثر فلورا فیض بخش ١٩ میلیون به فروش رفتند.

اثر دیگری از مجموعه “شبانه های پرویز کلانتری متعلق به سال ١٣٩٢ با قیمت ٢٢٠ میلیون تومان فروخته شد.

رضا خدادادی با تابلویی از مجموعه “حیرانی” در این حراجی حضور داشت که اثر او ٣۴ میلیون تومان فروخته شد. در ادامه اثر حجمی چوب سعید شهلاپور که نمونه مشابهی از آن در موزه معاصر تهران نگهداری می شود، با کمینه قیمت خود یعنی ١٠٠ میلیون تومان خریداری شد.

تابلوی همایون سلیمی از مجموعه “بیا تا گل برافشانیم” ۴٠ میلیون و تابلویی با تکنیک ترکیب مقوا روی بوم اثر شهلا حبیبی ۴٨ میلیون چکش خوردند.

سپس تابلویی از فریده لاشایی با تکنیک رنگ روغن روی بوم متعلق به سال ١٣٩٠ با بیشینه قیمت پیشنهادی خود ٣٠٠ میلیون تومان به فروش رسید.

در ادامه تابلوی حسین محجوبی با نام ” خاطره بهار در کوهین” ۶٠ میلیون، تابلوی پاستل روی مقوا پروانه اعتمادی زیر کمینه قیمت خود یعنی ٩۶ میلیون تومان، تابلوی حبیب الله صادقی از مجموعه “نگاه شرقی” ٢۴ میلیون، اثر آنه محمد تاتاری با تکنیک چاپ باتیک و کلاژ روی پارچه ٣٠ میلیون چکش خوردند.

تابلوی ترکیب مواد روی بوم اثر فرهاد مشیری با نام “کاسه سیاه کوچک” که بین ۴٠٠ تا ۶٠٠ میلیون قیمت پیشنهادی داشت، به بیشینه این قیمت نرسید و با ۵۵٠ میلیون تومان خریداری شد.
چکش این حراج برای اثر منوچهر نیازی که با سکه و رنگ روغن روی بوم خلق شده بود، با کمینه قیمت پیشنهادی خود یعنی ۵٠ میلیون تومان زده شد.

اثر حجمی کوروش گلناری که با سکه روی فلز خلق شده بود، ۴٠ میلیون و اثر حجمی برنز و پلاستیک کامبیز شریف ٣۴، تابلوی “مصائب مسیح” افشین پیرهاشمی با کمینه قیمت خود یعنی ١٠٠ میلیون، اثر اکریلیک روی بوم کامران دیبا (معمار موزه هنرهای معاصر تهران) با نام “به خاطر آوردن” ٣٠ میلیون، اثر مهدی سحابی از مجموعه “دیوار نوشته ها” ۶۵ میلیون، اثر نقاشیخط “ستایش” متعلق به محمود زنده رودی ۴٨ میلیون تومان به فروش رفتند.

اثر فریدون امیدی ۴٢ میلیون، تابلوی “با تو در امواج” عنایت الله نظری نوری ٢٨ میلیون، اثر نقاشیخط مهدی فلاح ۴۶ میلیون، تابلوی اکریلیک روی بوم گلناز فتحی ۴۶ میلیون، تابلوی حسین زنده رودی با تکنیک اکریلیک و جوهر روی بوم که در سال ١٣۵٧ خلق شده با ۶٠ میلیون بیشتر از کمینه قیمت پیشنهادی خود یعنی ۴۶٠ میلیون تومان چکش خورد.

در ادامه تابلوی صداقت جباری ١٣٠ میلیون، اثر حجمی برنز فرناز ربیعی جاه از مجموعه “دوره قلبی” ٨٠ میلیون تومان چکش خوردند.

اثر دیگری از منصور قندریز که دو لته است کمتر از کمینه قیمت خود و با ١٧٠ میلون تومان فروخته شد.

تابلوی اکریلیک و ورق طلا روی بوم اثر شهریار احمدی با نام “به سرکردگی براق” از مجموعه “اصطبل اساطیر” با ١۶٠ میلیون، تابلوی طلیعه کامران ٢٢ میلیون، اثر رضا درخشانی از مجموعه خسرو و شیرین، ٣٠ میلیون بیشتر از کمینه قیمت خود یعنی ٢٨٠ میلیون تومان، تابلوی ناصر اویسی با نام “دو اسب عاشق” با بیشینه قیمت خود یعنی ٨٠ میلیون چکش زده شدند.

در این حراج علاوه بر مجسمه های آهنی، تابلوی رنگ روغن روی بومی با نام ” هدیه به باغ طلا” از ژازه تباتبایی ارائه شد که ١٠٠ میلیون تومان به فروش رفت.

تابلوی “باغ گل ها” از مجموعه “گل و مرغ” گیزلا وارگا سینایی ٢٨ میلیون، اثری از منوچهر یکتایی که ۵٠٠ تا ٧٠٠ میلیون قیمت پیشنهادی داشت در کمینه قیمت خود به فروش رفت.

در ادامه اثر جلال شباهنگی از مجموعه “کویر” این هنرمند ۵٠ میلیون و تابلو عکس سه لته ای از عباس کیارستمی از مجموعه “سپید برفی” با کمینه قیمت پیشنهادی خود یعنی ٢٠٠ میلیون تومان فروخته شدند.

تابلویی از منوچهر معتبر ۶٠ میلیون، اثر محمدرضا جوادی با نام “زلف نشاط نشانه کن” ١۵ میلیون فروخته شد.

تابلوی رنگ روغن روی بوم بهنوش فروتن که ٨ تا ١٢ میلیون قیمت پیشنهادی داشت با بیش از سه برابر کمینه قیمت خود یعنی ٢۶ میلیون تومان فروخته شد.

تابلوی مهرداد صدری با نام “در ستایش طبیعت” ۴٠ میلیون و تابلوی اکریلیک روی بوم مرتضی اسدی ٢٠ میلیون تومان چکش خوردند.

تابلوی اکریلیک روی بوم کوروش شیشه گران با نام “پرتره” که خلق آن به امسال برمی گردد نزدیک به کمینه قیمت خود و با ٣٢٠ میلیون تومان فروخته شد.

اثر حجمی امیر مسعود اخوان جم از جنس فولاد با نام “بالرین” ٣٠٠ میلیون و تابلوی واحد خاکدان با نام “امپراطور مطرود” ١٨٠ خریداران خود را پیدا کردند.

سپس تابلویی دو لته از آیدین آغداشلو با نام “خاطرات انهدام” که یکبار دیگر در سال ١٣٩٣ در حراج تهران ارائه شد، ۴٠ میلیون بیش از قیمت کمینه پیشنهادی خود و با ۴۴٠ میلیون به فروش رسید. در ادامه تابلوی مارکو گریگوریان با نام “هیروشیما” که در گالری گورکی نیویورک ارائه شده ٩۵ میلیون، تابلویی فیگوراتیو از هانیبال الخاص ١۴٠ میلیون تومان، تابلوی دیگری از پروانه اعتمادی از مجموعه “دختر شاه پریان” با کمینه قیمت خود ۵٠ میلیون و مجسمه ای از بهمن دادخواه متعلق به مجموعه “گروگان ها” با بیشینه قیمت خود ١٢٠ میلیون، اثر حجمی سرامیکی رضا بانگیز با ٣٨ میلیون و تابلوی رنگ روغن “پادشاه جوان” اثر حسینعلی ذابحی ٣٨ میلیون، تابلوی شهناز زهتاب با نام “فرشتگان گمشده” ١۵ میلیون، تابلوی محمد طباطبایی از مجموعه “صلح غمگین” ٢٨ میلیون، تابلوی “پهلوان” اثر دیگری از قاسم حاجی زاده که سال ٢٠١۵ در حراج کریستیز دوبی ارائه شده بود با کمینه قیمت پیشنهادی خود یعنی ١۵٠ میلیون تومان به فروش رفتند.

اثر حجمی طاهر شیخ الحکمایی متعلق به سال ١٣٩۵ با قیمت ٣۶ میلیون، اثری از امیر نصر کم گویان که با اسید روی استیل ضد زنگ ساخته شده و به مجموعه “شهزادگان سرندیب” ١٩ میلیون تومان، اثر آویش خبره زاده ٩۵ میلیون، اثر دو لته خسرو خسروی از مجموعه فرشتگان سرگردان در خیابان با بیش از دوبرابر کمینه قیمت خود یعنی ۴٢ میلیون تومان، اثر محمدحسین عماد از چوب و فلز با نام “دیوار” که در دوسالانه مجسمه سازی تهران نیز ارائه شده بود نزدیک به کمینه قیمت خود یعنی ٢٨٠ میلیون چکش خوردند.

اما اثری که در این حراج بیشترین قیمت پیشنهادی را به خود اختصاص داده بود و به منیر فرمانفرماییان تعلق داشت نزدیک به کمینه قیمت خود یعنی ١ میلیارد و ٣٠٠ میلیون تومان چکش خورد، این در حالی بود که پاکدل برای زدن چکش این اثر لحظاتی دست نگه داشت تا به خریداران فرصت فکر کردن بدهد.

اثر حجمی کامبیز صبری ۴۴ میلیون، اثر علیرضا فانی ١۵ میلیون تومان فروخته شدند.

تابلوی “چیزی که نمی توان آن را ندید” اثر حسین صدری به فروش نرسید، قیمت پیشنهادی آن ١۵ تا ٢٠ میلیون تومان بود.

تابلوی “ماتادور” حسین خسروجردی ٢٧ میلیون فروخته شد، تابلوی عکس “کربلای ۵” سعید صادقی به خوبی فروش رفت و با پنج میلیون بیشتر از دو برابر بیشینه قیمت پیشنهادی خود، یعنی ۵۵ میلیون چکش خورد.

تابلوی “پیکار زرفام” رضا درخشانی یکی از شاخص ترین آثار این حراج بود که ۴٠٠ تا ۶٠٠ میلیون تومان قیمت پیشنهادی آن بود اما ۴۶٠ میلیون تومان فروخته شد.

تابلوی بهمن بروجنی که ٣٠ تا ۴٠ میلیون تومان پیشنهاد شده بود ٧٠ میلیون، اثر حجمی امیر موبد با نام “آفرینش” ٣٠ میلیون و تابلوی رنگ روغن نصرت الله مسلمیان ۴٨ میلیون خریداری شدند.

اثر دیگری از حسین زنده رودی با نام “برای دسته” نزدیک به کمینه قیمت پیشنهادی خود یعنی ٢۶٠ میلیون چکش خورد.

اثر نقاشیخط علی شیرازی هنرمند خوشنویسی که چند ماه گذشته حاشیه هایی برای آثار او ایجاد شده بود، با قیمت پیشنهادی ۵٠ تا ٧٠ میلیون فروخته نشد. قیمت تابلو دو لته ای از فرهاد مشیری با نام ” فقط تو” که ۵٠٠ تا ٧٠٠ میلیون تومان قیمت پیشنهادی آن اعلام شده بود، تا یک میلیارد تومان بالا رفت و با همین مبلغ فروخته شد.

این دو اثر که در طول برگزاری دومین مرحله حراج تهران به فروش نرفتند پس از پایان مراسم (به شکل افتر سل) به فروش رسیدند ؛ اثر علی شیرازی ۵٠ میلیون تومان و اثر حسین صدری ١۵ میلیون تومان خریداری شدند.

تابلوی اکریلیک روی بوم حمید عجمی ٣٠ میلیون چکش خورد، یکبار توسط پاکدل اعلام شد اثر امیرصادق طهرانی به فروش نرفته است اما در نهایت این تابلو اکریلیک روی بوم ٣٠ میلیون تومان خریداری شد.

در ادامه این رویداد تابلو مجتبی تاجیک ٣۵ میلیون، اثر حجمی حامد رشتیان با نام “بَرد شیر” ۴۶ میلیون، تابلوی وحید چمانی با نام ” اسید آمینه ها” ۴۴ میلیون و تابلوی مرتضی دره باغی از مجموعه “تولد” ۴٠ میلیون تومان چکش خوردند.

آخرین اثر ارائه شده در هشتمین دوره حراج تهران، اثری دو لته متعلق به فریده لاشایی از مجموعه “دکتر مصدق” بود که ۴٠٠ تا ۶٠٠ میلیون تومان قیمت پیشنهادی داشت و در نهایت ۴۶٠ میلیون تومان به فروش رفت.

در پایان اعلام شد مجموع فروش این حراج به مرز پانزده میلیارد تومان و با رقم دقیق تر به ١۴ میلیارد و ٩۵٢ میلیون تومان رسیده است.

در این دوره حراج تنوع زیادی در نوع آثار هنری به چشم می خورد که از چاپ دیجیتال عکس تا آیینه کاری، رنگ روغن و اکریلیک روی بوم و حجم های چوبی، فلزی و سرامیکی را در بر گرفته بود.

چیزی که بیش از همه در این حراج جلب توجه می کرد این بود که فروش آثار هنرمندان نامدار در حد انتظار ظاهر نشد و تقریبا این روند تا آخر حراج ادامه پیدا کرد.

به گزارش ایسنا، هفتمین حراج تهران (دوره قبل که تیرماه امسال برگزار شد) با مجموع مبلغ ۲۶ میلیارد و ۱۱۳ میلیون تومان انجام شده بود. اثر سهراب سپهری از مجموعه درخت با مبلغ سه میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان گران ترین اثری بود که فروخته شده بود.

سهراب سپهری که می توان گفت در چند وقت اخیر فروش آثارش، سایه ای را بر سر دیگر آثار حراج تهران انداخته بود در دو حراج آثار معاصر اخیر ( دی ٩۵ و دی ٩۶) حضور نداشت.

همچنین مجموع نهایی فروش حراج هنرمندان معاصر در سال گذشته (دی ٩۵) به ١٢ میلیارد و ٢٣٣ میلیون تومان رسیده بود.


منبع: عصرایران

«آینه بغل» ۱۱ میلیاردی شد

۲ فیلم سینمایی باموضوعات اجتماعی و کمدی از روز چهارشنبه بر پرده سینماها آمد.

به گزارش فارس، ۲ فیلم سینمایی «پل خواب» با موضوع اجتماعی و «عشقولانس» با موضوع کمدی از صبح چهارشنبه به اکران فیلم های سینمایی اضافه شد. اما همچنان فروش فیلم ها در هفته گذشته با افت مواجه بود.

احمد مختاری مدیر دفتر پخش هدایت فیلم درباره فروش فیلم های این دفتر گفت: فیلم سینمایی «سد معبر» در تهران به فروش ۴۸۳ میلیون تومان و در شهرستان به فروش ۱۵۵ میلیون رسید که در کل فروش فیلم به رقم ۶۳۸ میلیون تومان رسید.

وی درباره فیلم «ثبت با سند برابر است» گفت: فیلم در تهران به فروش ۱ میلیارد و ۸۷۶ میلیون تومان و در شهرستان به فروش ۱ میلیارد و ۶۰ میلیون تومان دست یافت در کل فروش فیلم به رقم فروش ۲ میلیارد و ۹۳۶ میلیون تومان رسیده است.

حبیب اسماعیلی مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان مولود درباره فروش فیلم «دختر عمو پسرعمو» گفت: این فیلم با اقبال مخاطب مواجه شد و هم اینک ۸۰ سالن سینما در اختیار این فیلم قرار گرفته است و هم اینک به فروش ۵۳۰ میلیون تومان رسید.

علی سرتیپی مدیرعامل دفتر پخش فیلمیران درباره فروش فیلم های دفتر گفت: فیلم سینمایی «آینه بغل» به فروش ۱۱ میلیارد تومان در تهران و شهرستان رسید. فیلم سینمایی «قاتل اهلی» به فروش ۲ میلیارد و ۶۵۰ میلیون تومان رسید.

همایون امکانیان مدیر دفتر پخش نیکان فیلم درباره فروش فیلم های این دفتر گفت: فیلم سینمایی «آذر» به فروش ۸۵۰ میلیون تومان رسید و فیلم «شکلاتی» به فروش ۵۱۰ میلیون تومان دست یافت.

بنابراین گزارش، براساس فروش سیستم مکانیزه ، فیلم «پل خواب» در ۲ روز نمایش به فروش ۲۰ میلیون و ۱۸۵ هزار تومان ، فیلم «عشقولانس» به فروش ۲۹ میلیون و ۴۰۷ هزار تومان،فیلم «آرمانشهر» به فروش ۸ میلیون و ۵۷۸ هزار تومان،فیلم «کلیله و دمنه» به فروش ۵۶ میلیون و ۷۹۳ هزار تومان،فیلم «خانه کاغذی» به فروش ۴۰۶ میلیون و ۲۵۸ هزار تومان، فیلم «آپاندیس» به فروش ۵۶ میلیون و ۶۲۴ هزار تومان،فیلم «حریم شخصی» به فروش ۵۲۸ میلیون و ۸۵۱ هزار تومان، فیلم «فهرست مقدس» به فروش ۱۵۶میلیون و ۲۳۱ هزار تومان رسیدند.


منبع: عصرایران

گذرنامه ایرانی؛ سنگ جلو پای سفر؟!

به گزارش ایسنا، موسسه مشاوره‌ای «نوماد کاپیتالیست» در ماه‌های پایانی سال ۲۰۱۷ گزارشی از اعتبارسنجی گذرنامه‌ها که در حقیقت نشان‌دهنده‌ی ارزش حقیقی شهروندی است، منتشر کرد که در آن رتبه‌ی ایران در بین ۱۹۹ کشور، ۱۹۱ تعیین شد. این گزارش تنها معرف ارزش گذرنامه‌ی یک کشور نیست؛ چراکه برای رتبه‌بندی، شاخص‌هایی چون مالیات، آزادی‌های عمومی، امکانِ داشتن تابعیت دوگانه و حسن شهرت جهانی را نیز درنظر گرفته است.اما پرسش اصلی این است؛ ایرانی‌ها با این گذرنامه که قوانین مهاجرتی برخی کشورها در سال‌های اخیر نیز چالش‌های جدیدتری را برای آن‌ها ایجاد کرده، چقدر دست‌شان برای جهانگردی باز است؟
صف‌های طولانی پشت در سفارتخانه‌های کشورهای اروپایی، پیدا نکردن نوبت سفارت برای مصاحبه، بازار سیاه ویزا، انبوه مدارک برای گرفتن یک ویزا، صرف هزینه‌های هنگفت و دست‌آخر ریجکت شدن و ثبت مُهر قرمز در پاسپورت، فوبیای بیشتر ایرانی‌ها برای سفر شده است. «رضا پاکروان»، ماجراجو و مستندسازی که جزو ۲۰ مرد پر سفر دنیا شناخته شده، اما پیشنهاد دیگری برای مردمی دارد که فکر می‌کنند همه دنیا، یعنی اروپا و آمریکا.
او که چالش ویزا یا اعتبار پایین گذرنامه‌ی ایران را بهانه‌ی خوبی برای سفر نکردن نمی‌داند، می‌گوید: چرا فکر می‌کنید ویزا مشکل سفر است، چه کسانی مسافرت نمی‌روند و یا فقط ترکیه می‌روند، چون فکر می‌کنند فقط ترکیه ویزا نمی‌خواهد، در حالی‌که کشورهای زیادی هستند که براحتی به ایرانی‌ها ویزا می‌دهند و کشورهایی هم هستند که بهترین فرهنگ را دارند، اما کمتر مقصد ایرانی‌ها برای سفر هستند. نزدیک به ۳۵ کشور وجود دارد که ایرانی‌ها بدون ویزا می‌توانند به آن‌ها سفر کنند.
صربستان، ترکیه، ارمنستان، گرجستان، مالزی، ونزوئلا، اکوادور، نیکاراگوئه، میکرونزی، دومینیکا، بولیوی، هائیتی و گویان از جمله کشورهایی هستند که سفر به آن‌ها بدون ویزا ممکن است. البته باید به ضوابط دیپلماتیک هر یک از این کشورها توجه کرد، چون اقامت بدون ویزا در آن‌ها بسته به نوع قوانین هر یک، متغییر بین ۱۴ تا ۹۰ روز امکان‌پذیر است. به جز این‌ها لبنان، تاجیکستان، ایالات مستقل ساموآ، نپال، ماداگاسکار، کامبوج، کیپ ورد، کومور، جیبوتی، گینه بیسائو، گویان، لائوس، موریتانی، موزامبیک، سومالی، تانزانیا، جزایر سیشل، ‌ کنیا، توگو، سوریه، سریلانکا و مالدیو، کشورهایی هستند که در مرز، ویزا صادر می‌کنند، فقط کافی است مدارک کامل را همراه داشته باشید تا جواز ورود را دریافت کنید.
البته بین ایران و بیشتر این کشورها پرواز مستقیم وجود ندارد، برای همین لازم است پیش از هر اقدامی، به کشور ترانزیت و مدت توقف در آن توجه کرد تا این میان، به خاطر گرفتن ویزای کشوری که قرار است فقط چند ساعت در آن توقف داشته باشید، برنامه‌ی سفرتان دچار اختلال و یا دردسر نشود. پاکروان که رکورد جهانی «عبور از ساهارا در آفریقا با دوچرخه» و «سریع‌ترین مسافرت با دوچرخه از دایره‌ی قطب شمال تا کیپ‌تاون (حدود ۱۸ هزار کیلومتر سفر بدون پشتیبان در ۱۰۱ روز) » را در کارنامه خود ثبت کرده و طول صحرای پاتاگونیا در آمریکای جنوبی را پیاده طی کرده و از مدار آناپوریا در هیمالیای نپال گذشته و درحالی‌که دوچرخه‌اش را حمل می‌کرده، قله‌ی سبلان در ایران را هم فتح کرده، معتقد است؛ دنیا فقط آمریکا و اروپا نیست و می‌گوید: کشورهای اروپایی و آمریکایی مثل راه آسفالت می‌مانند، اصل قضیه در آسیا و آفریقا است که با کشف آن‌ها، به نسل‌های آینده می‌توانیم بگوییم مثلا من آمازون رفته‌ام، چون با روند سریع تخریب‌ها، فرزندان ما دیگر جایی مثل آمازون را نخواهند دید.
پاکروان که تجربه سفر به داغستان را داشته، اعتقاد دارد؛ نا امنی، بهانه‌ای برای خط زدن نام یک کشور از فهرست مناطقی که می‌خواهیم به آن‌ها سفر کنیم، نیست و در ادامه بیان می‌کند: واقعیت این است که بیشتر نقاط دنیا امن است، اگر اتفاقی هم رخ دهد، با توریست کاری ندارند، چون بیشتر جنگ‌ها داخلی و بین قبلیه‌ها است، این تجربه‌ای بود که در سفر به داغستان بدست آوردم، منطقه‌ای که نا امنی آن معروف است، تا حدی که همسفرم از ادامه‌ مسیری که ماه‌ها باهم آمده بودیم، منصرف شد و من تنها به داغستان رفتم، آن موقع بود که متوجه شدم برخلاف هم‌یه تعریف‌ها و تصورها، دنیا از این منطقه هیچ چیز نمی‌داند و من یکی از امن‌ترین سفرهای زندگی‌ام را تجربه کردم.
او برای آن‌هایی که خیلی اهل ماجراجویی نیستند و اروپا و آمریکا را بیشتر می‌پسندند، نیز با توجه به قوانین سختگیرانه این مناطق برای ایرانی‌ها، سماجت ورزیدن را پیشنهاد می‌دهد و اظهار می‌کند: یک‌سری کشورها هستند که باید برای گرفتن ویزای آن‌ها سماجت نشان داد، ماجراجویی‌های من هم با گذرنامه ایرانی شروع شد، آن موقع هنوز تابع کشور دیگری نشده بودم، آن‌قدر وقت در صف گذراندم و مُهر قرمز گرفتم تا به نتیجه می‌رسیدم.
به باور پاکروان، قدم اول برای سفر کردن، جسارت و خطر کردن است و در این‌باره می‌گوید: مطمئن باشید در خیابان و یا گرسنه نمی‌مانید. دنیا جاهای کثیف زیاد دارد، اگر مقداری به آینده فکر کنید، واکسیناسیون را درست انجام دهید، مشکلی پیش نمی‌آید. بیشتر مردم هند نمی‌روند چون فکر  می‌کنند اسهال می‌گیرید، حتی برای این مشکل هم می‌توان راه‌حل داشت؛ یا غذا را همراه خود ببرید یا غذای ساده بخورید، یا حواستان باشد غذای پخته شده بخورید. ممکلت‌های به این باحالی را نمی‌بینید، چون همچین چیزهایی مانع‌تان شده است.
منبع: بهارنیوز

درخواست فاطمه معتمدآریا از مسئولان

این‌ بازیگر که سفیر مهر جامعه دریانوردان ایران است، در پی برخورد یک نفتکش ایرانی و یک کشتی چینی که باعث حریق نفتکش و مفقود شدن ۳۰ خدمه آن شده است، یاداشتی را دراین باره نوشته و در اختیار ایسنا قرار داد.
معتمدآریا در نوشتار خود اظهار کرده است: «حدود یک هفته  است که دریانوردان از جان گذشته ایرانی در میان شعله‌های آتش محبوس شده‌اند؛ بعنوان سفیر مهر جامعه دریانوردان ایرانی همراه با خانواده نگران آنان از همه  مسئولان می‌خواهم که اجازه ندهند فاجعه‌ای دیگر،آتش دیگری بر جان  و دل مردم ایران بزند. این زلزله نیست ، آتشی است که برای فرو نشاندنش لحظه‌ها را باید شمرد.مردم شریف و دانای ما شایسته و نیازمند  لبخند و  شادی  هستند. با نجات دریانوردان گرفتار در آتش شادی را به خانواده انان و همه مردم ایران باز گردانید.»
اوایل هفته گذشته، نفتکش سانچی که تحت مدیریت شرکت ملی نفتکش ایران بوده با یک‌کشتی باری چینی که حامل غله از آمریکا به چین بود در حدود ۱۶۰ مایلی(۳۰۰ کیلومتری) سواحل نزدیک شانگهای برخورد کرد و دچار آتش سوزی شد.این نفتکش که در پاناما به ثبت رسیده، از ایران به مقصد کره جنوبی در حرکت بود و حامل ۱۳۶ هزار تن میعانات بوده است.در پی وقوع این حادثه ۳۲ پرسنل ایرانی کشتی مفقود شدند.
منبع: بهارنیوز

«بهترین ‌قصه‌های شاهنامه» منتشر شد

به گزارش ایسنا، این مجموعه با عنوان‌های «ضحاک و کاوه آهنگر و چند قصه دیگر از شاهنامه» در ۶۴ صفحه و با قیمت ۳۵۰۰ تومان، «رزم و رستم و اسفندیار و چند قصه دیگر از شاهنامه» در ۱۰۴ صفحه و با قیمت ۵۵۰۰ تومان و «هفت‌خوان رستم و چند قصه دیگر از شاهنماه» در ۸۸ صفحه و به بهای ۴۸۰۰ تومان با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه در موسسه نشر و تحقیقات ذکر عرضه شده است. «بهترین قصه‌های شاهنامه» در قالب یک جلد نیز منتشر شده است.در معرفی این مجموعه عنوان شده است: رستم، پهلوان افسانه‌ای ایران باستان، تجسم‌ میهن‌دوستی، آزادگی و عدالت‌خواهی ملتی بزرگ و دیرین و بازتاب آرمان‌های والای مردمان این سرزمین است. حکایت زندگی رستم، ریشه در پاره‌ای از کهن‌ترین متون ایرانی دارد که شاهنامه، شیواترین و جامع‌ترین روایت آن را در بر می‌گیرد. کتاب «رستم دستان» بازنوشته‌ای داستانی از زندگی این پهلوان نامدار ایرانی، برمبنای روایت «شاهنامه فردوسی» است.برخی از فصل‌های کتاب عبارت‌اند از: تولد رستم، اسب برگزیدن رستم، جنگ رستم و افراسیاب، هفت‌خوان رستم، رستم و سهراب و کیکاووس، رزم رستم و سهراب، کشته شدن غم‌انگیز سهراب به دست پدر، آمدن سیاوش به توران‌زمین، کشته شدن سیاوش، مرگ افراسیاب، رزم رستم و اسفندیار و… و فرجام رستم است.این کتاب سرگذشت رستم را از تولد  تا مرگ با نثری ساده و روان بازمی‌گوید.
منبع: بهارنیوز

برگزاری جشن ۸۰ سالگی علی رفیعی

جشن ۸۰ سالگی علی رفیعی کارگردان و نویسنده تئاتر ایران با حضور بازیگرانی چون مهدی سلطانی، مریم سعادت، سهیلا رضوی، مهرداد ضیایی، ستاره اسکندری، افسانه ماهیان، فروغ قجابگلو، هوشنگ قوانلو و بازیگران جوان نمایش های «یرما» و «خاطرات و کابوس های یک جامه دار»، جواد طوسی، پیمان شریعتی معاون اداره کل هنرهای نمایشی و رییس مجموعه تئاتر شهر، حمید پورآذری، اصغر دشتی، منوچهر شجاع، امیر اسمی، مجید توکلی و محمدرسول صادقی در خانه هنر دهه شصت برگزار شد.


 

در ابتدای این مراسم ستاره اسکندری نوشته ای را از طرف سه نسل از بازیگران پرورش یافته توسط علی رفیعی خواند و سپس کیک تولد این هنرمند بریده شد.رفیعی در این بخش از مراسم با بیان اینکه طی چند سال اخیر از کمبود بازیگران دغدغه مند تئاتر رنج برده است، یادآور شد: زمانی برای بازیگر و کارگردان تئاتر شدن باید ۱۰ تا ۱۵ سال زمان صرف می شد ولی حالا در مدت زمان کوتاهی افراد کارگردان و بازیگر می شوند. در حال حاضر با بازیگرانی مواجه هستیم که به دنبال کسب درآمد از تئاتر هستند و در آن واحد در ۲ یا ۳ کار حضور دارند.

وی اظهار کرد: دغدغه همیشگی من گروه بوده است. من سرشار از انرژی و انگیزه برای کار کردن هستم و غبطه کارهایی را می خورم که نتوانستم روی صحنه ببرم و دوست دارم برای تئاتر مفید باشم. از این رو قصد دارم اتفاقی جدید را که در تئاتر اروپا سال های سال تجربه شده است در تئاتر ایران اجرایی کنم.این کارگردان و مدرس مطرح تئاتر ایران توضیح داد: قصد دارم با حضور ۲۰ تا ۲۵ بازیگری که برای حضور در یک ورک شاپ دعوت می شوند، تمرین های مستمری را آغاز کنم که این اتفاق به زودی رخ می دهد. در این ورک شاپ قرار است روی ۹ نمایشنامه از نمایشنامه نویسان مختلف کار شود و این آثار با حضور بازیگران حاضر در ورک شاپ تولید و به شکل رپرتوآر در سالن های مختلف تئاتری اجرا شوند.

رفیعی با اشاره به اینکه طی سفر اخیر خود به کشور فرانسه با یکی از مدرسان مطرح در زمینه بدن و حرکت ملاقاتی داشته است، افزود: قرار است این هنرمند مطرح نیز در مقاطع زمانی مختلف در ایران حضور پیدا کند و با بازیگران حاضر در این ورک شاپ کار کند.وی تأکید کرد: نمی خواهم بگویم که انقلابی در تئاتر ایران رخ خواهد داد ولی مهمترین و بهترین اتفاقی که رخ می دهد این است که یک نمایش تنها یک بار به صحنه نمی رود و عمرش کوتاه نخواهد بود.در بخش دیگری از این مراسم جواد طوسی درباره اهمیت نگاه و حضور علی رفیعی در تئاتر و سینمای ایران سخن گفت.در ادامه مهدی سلطانی نیز اظهار کرد: از دکتر علی رفیعی متشکریم که آثار تأثیرگذار و زیبایی را به صحنه برد. اگر دکتر رفیعی غبطه می خورد که نتوانسته آثار مدنظر خود را به صحنه ببرد ما هم غبطه می خوریم که نتوانسته ایم تماشاگر این آثار تأثیرگذار باشیم. امیدوارم که هر چه زودتر شاهد آثار نمایشی دکتر رفیعی بر صحنه تئاتر باشیم.در پایان این مراسم، هنرمندان حاضر با علی رفیعی عکس یادگاری گرفتند.
منبع: بهارنیوز

یراحی: از آقای روحانی راضی هستید؟

مهدی یراحی، خواننده پاپ شب گذشته پنجشنبه ۲۱ دی در قالب سی و سومین جشنواره بین‌المللی موسیقی فجر در سالن همایش ایرانیان روی صحنه رفت. گروهی که این خواننده پاپ را همراهی می‌کرد عبارت بود از علی افلاطونی (گیتار الکتریک)، مجید رضا‌پور (درامز)، مهرداد احمدزاده (کیبورد)، عظیم روحانی (گیتار اکوستیک)، حامد حمیدزاده (گیتار بیس)، عماد لاریجانی (کیبورد)، مرسل وطنی (ساکسیفون) و دانیال دانشور (پرکاشن).

 


 

یراحی در پاپان کنسرت، هنگام معرفی اعضای گروه و اجرای تک‌نوازی کوتاه توسط هر کدام از آن‌ها، به عظیم روحانی (گیتار اکوستیک) که رسید در واکنش به تشویق تماشاگران به شوخی گفت: «قبل‌تر روحانی را محکم‌تر تشویق می‌کردید! از رئیس‌جمهور راضی هستید یا نه؟! انشاالله که راضی باشید.»
منبع: بهارنیوز

چیزی از فرهنگ ما باقی نخواهد ماند

طواق سعادتی (پژوهشگر، نوازنده دوتار، خواننده و سرپرست گروه «مقام چلر» ترکمن) در گفتگو با خبرنگار ایلنا، درباره وضعیت این روزهای موسیقی فولک ترکمن در مناطق ترکمن‌نشین گفت: موسیقی ترکمن حالتی کارکردی در میان مردم ترکمن‌ داشته و دارد و همواره در عروسی و مراسم دیگر نیز اجرا شده است؛ البته این استفاده از موسیقی در مناطق ترکمن‌نشین بعد از انقلاب به دلیل مسائلی که از سوی برخی‌ درباره این هنر مطرح می‌شد؛ کمتر شد با این وجود همانطور که در گذشته موسیقی به شکل سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شده تا به ما رسیده از ما نیز به همین شکل به نسل بعد دارد انتقال پیدا می‌کند.
این خواننده و نوازنده دوتار ترکمنی افزود: موسیقی با تمام ممانعت‌ها و مشکلاتی که پیش‌روداشته به راهش ادامه می‌دهد چراکه ما ترکمن‌ها بسیار مدیون موسیقی هستیم و آداب و رسوم و فرهنگ ما از طریق همین موسیقی جریان داشته و حفظ شده و حتی در دنیا نیز با همین موسیقی شناخته شده‌ایم. موسیقی در تمام نواحی و مناطق چنین کارکردی دارد یعنی شما از موسیقی فولک آذری‌ها می‌توانید به فرهنگ‌شان، مشاغل‌شان، ارزش‌هایشان، و بسیاری از مولفه‌های فرهنگی‌شان پی ببرید. به همین دلیل موسیقی هیچ‌گاه از بورس نخواهد افتاد و همیشه در دل و جان مردم جای دارد.
وی همچنین عنوان کرد: الان سازهای الکترونیک مانند ارگ جای سازهای آکوستیک را در بسیاری از اجراها گرفته و جوان‌های زیر ۲۰ -۲۵ سال بسیار به این سمت تمایل دارند و با اینکه در منطقه ترکمن‌زبان هستند اما آهنگ‌هایی از موسیقی عربی و ترکی و هر موسیقی دیگری که از ماهواره‌ها می‌بینند را اجرا می‌کنند. در واقع فقط شاد بودن موسیقی برای این نسل جدید کفایت می‌کند. البته در میان کسانی که سن و سال بالاتری دارند به دلیل اینکه به راحتی موسیقی منطقه خودشان را شنیده‌اند تمایل بیشتری به ریشه‌های فرهنگی در موسیقی دارند.
سعادتی افزود: اگر ۳۰ سال دیگر نیز با همین روال پیش برویم و مراکزی برای آموزش جدی موسیقی ترکمن در منطقه خودمان نداشته باشیم بازی را به ماهواره‌ها می‌بازیم. خطر موسیقی نواحی ما را در صورتی بیشتر تهدید می‌کند که در ایران، مسئولان کمتر اجازه شنیده شدن این موسیقی را بدهند. تا وقتی موسیقی نواحی کشورمان در بین جوان‌ها دیده و شنیده نشود چطور باید انتظار داشته باشیم که به این موسیقی‌ها گرایشی وجود داشته باشد. برای نمونه بگویم در بین ترکمن‌ها خانواده‌هایی که اهل موسیقی ترکمنی هستند بچه‌هایشان نیز با علاقه دوتار و آوازهای ترکمنی را یاد می‌گیرند. خب ببینید وقتی یک نوجوان و جوان موسیقی منطقه خودش را می‌بیند و می‌شنود به ریشه‌های فرهنگی‌اش علاقمند می‌شود ولی در همان منطقه جوان‌ها و نوجوانانی که موسیقی نواحی خودشان را نمی‌بینند و نمی‌شنوند طبیعتا به چیزهایی که گرایش پیدا می‌کنند که از ماهواره‌ها پخش می‌شود و جای کم‌کاری‌های مسئولان را پرمی‌کند.
طواق سعادتی ضمن انتقاد از صداوسیما در برخورد با موسیقی نواحی و سنتی گفت: باید در رادیو و تلویزیون اجراهای موسیقی سنتی و نواحی را حداقل به‌طور کامل نشان دهند نه اینکه به‌جای تصاویر ما تصویر سوسمار به نمایش بگذارند؛ خب اینها برخوردهایی است که در جوان‌ها هم اثر می‌کند و می‌گویند حتما فرهنگ خودمان چیز بی‌مقداری است که به جایش تصویر سوسمار نشان می‌دهند. این برخورد باعث می‌شود تا جوان‌ها فکر کنند فرهنگ و موسیقی که از ماهواره پخش می‌شود بهتر و با ارزش‌تر از فرهنگ‌ماست. این بدترین نوع تبلیغ فرهنگ خودمان است. ما باید به درستی فرهنگ خودمان را حد اقل در کشور خودمان برای جوان‌های‌مان تبلیغ کنیم.
این موزیسین و پژوهشگر موسیقی ترکمن در ادامه افزود: هر کشوری به‌طور طبیعی فرهنگ خودش را تبلیغ می‌کند و به اجرا درمی‌آورد؛ مثلا اگر به آمریکا بروید که آنها نمی‌آیند فرهنگ شما را تبلیغ کنند و موسیقی ترکمنی و آواز سنتی برای‌تان پخش کنند. آیا ما واقعا منتظریم آمریکا بیاید موسیقی نواحی و سنتی ما را از تلویزیون‌اش تبلیغ کند؟ ما هنوز نوازنده‌ها و خواننده‌های خوبی در زمینه موسیقی نواحی داریم که باید امروز به فکر استفاده از آنها در جهت آموزش فرهنگ موسیقایی‌مان باشیم؛ اگر امروز چنین کاری نکنیم و تا سی سال دیگر با همین روش پیش برویم دیگر چیزی از این فرهنگ و موسیقی نواحی مختلف ما باقی نخواهد ماند.
وی همچنین عنوان کرد: وقتی ما به یکی از مناطق کشور خودمان و یا حتی کشورهای دیگر می‌رویم و موسیقی ترکمنی اجرا می‌کنیم اکثرا با تعجب می‌پرسند مگر چنین موسیقی هم وجود داشته و ما نمی‌دانستیم. در کشور همه چیز باید به‌طور مساوی حرکت کند و تقسیم شود. آنقدری که خارجی‌ها روی موسیقی‌شان تبلیغ و سرمایه‌گذاری می‌کنند اگر ما این کار را انجام می‌دادیم الان این ما بودیم که بر دیگران اثر می‌گذاشتیم.
این خواننده گفت: آوازها و موسیقی محلی و سنتی ما روایت رنج و داستان‌های اجداد ماست و از جای دیگری نیامده است. ما از پدران و مادران‌مان آموخته‌ایم. ما خودمان باید قدر داشته‌هایمان را بدانیم. شادی هم بخشی از همین داشته‌های آبا و اجدادی ماست که در موسیقی‌مان هم وجود دارد و من مخالف این هستم که جلوی شادی را بگیریم.
طواق سعادتی درباره گروه موسیقی ترکمنی «مقام چلر» نیز گفت: گروه «مقام چلر» ۱۵ نوازنده و خواننده دارد که البته بنا به محدودیت‌های مالی که وجود دارد در برخی برنامه‌ها با تعداد کمتری به اجرا می‌پردازد. «مقام چلر» به معنای پویندگان مقام‌های ترکمنی است. موسیقی ترکمن ۵ سبک دارد که عبارتند از «ماری»، «آخال»، «دامانه»، «خیوه یولی» و «یومت یوکه». گروه ما کار ذکر خنجر را نیز اجرا می‌کند که البته در سی و سومین جشنواره موسیقی فجر گفته‌اند فقط اجرای موسیقی داشته باشیم به همین دلیل «ذکر خنجر» را اجرا نخواهیم کرد. ما چند آهنگ بی‌کلام نیز اجرا خواهیم کرد. همچنین آوازهایی با استفاده از اشعار مختوم‌قلی اجرا خواهیم کرد که با محوریت مضامین اخلاقی سروده شده‌اند.
وی در ادامه درباره ویژگی‌های خاص موسیقی ترکمنی افزود: چیزهایی که در زندگی ترکمن‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند در موسیقی‌شان نیز تجلی پیدا می‌کند و درباره‌اش قطعات بسیاری ساخته می‌شود. برای مثال زندگی ترکمن‌ها در طول تاریخ همواره به اسب وابسته بوده است و امروزه هم در بندر ترکمن و گنبد کاووس مسابقات اسب‌دوانی برگزار می‌شود و طرفداران بسیاری دارد و از هر مسابقه هزاران نفر دیدن می‌کنند. در موسیقی ترکمن نیز قطعات بسیاری درباره اسب وجود دارد که ما در جشنواره موسیقی فجر امسال نیز یکی از این قطعات سازی را اجرا خواهیم کرد. قطعات باکلام بسیاری نیز درباره اسب داریم که حال و هوایی حماسی دارند. ما زمانی که به مسابقات اسب‌دوانی دعوت می‌شویم مجموعه کاملی از قطعاتی که درباره اسب ساخته شده‌اند را اجرا می‌کنیم.
سرپرست گروه «مقام چلر» همچنین عنوان کرد: در سی و سومین جشنواره موسیقی فجر شنبه ۲۳ دی از ساعت ۲۱:۳۰ در سالن کنسرت برج آزادی به همراه امین سعادتی (نوازنده دوتار و خواننده)، غفور امانیان (نوازنده دوتار)، رسول سعادتی (نوازنده کمانچه)، همراه پورغاز (نوازنده دوتار) و خود من به عنوان نوازنده دوتار، خواننده و سرپرست گروه «مقام چلر» به اجرای موسیقی ترکمنی خواهیم پرداخت.
منبع: بهارنیوز

سه بیلبورد بیرون ابینگ، میزوری؛ عشق زیرپای جنون

هفته نامه چلچراغ – شکیب شیخی: برای برقراری عدالت تا کجا پیش می رویم؟ آیا می توان از طریق انتقام به
عدالت رسید؟ اعمال خشونت را می توان مسیری برای احقاق حق دانست؟

 مروری بر جدیدترین فیلم مارتین مک دونا
  • حرکت در مسیر «سه بیلبورد» مانند رانندگی شبانه در جاده غریبی از یک کشور زیبا اما ممنوعه است. (شیکاگو سان تایمز)
  • یک شاهکار منحط که حال تان را به جا می آورد. (رولینگ استونز)
  • کارناوالی خشن از زندگی شهرستانی در آمریکا. (گاردین)
  • فیلمی نبوغ آمیز و یکی از بهترین فیلم های امسال که خشم، انرژیِ اصلی آن است. (راجر ایبرت)
 مروری بر جدیدترین فیلم مارتین مک دونا
آونگ خشونت

برای برقراری عدالت تا کجا پیش می رویم؟ آیا می توان از طریق انتقام به عدالت رسید؟ اعمال خشونت را می توان مسیری برای احقاق حق دانست؟ اینها سوالاتی است که ذهن مک دونا و هر ایرلندی دیگری را سال های سال به شدت به خود مشغول کرده و در تمام آثارش پاسخ ها و صورت بندی ها و حتی اشکال متفاوتی از خود پرسش به چشم می خورد.

یک مادر برای احقاق حقش که همان پیگیری یک پرونده جنایی است دست به اعتراض می زند. برخی مردم شهر و مسئولان به نحوه و لحن اعتراض او معترض می شوند. از گامی به بعد فضای اعتراضی تبدیل به میدان اعمال خشونت و تهدید می شود. این خشونت به نوعی انتقام گیری عجیب، آن هم از طریق خودکشی، می انجامد و در نهایت یک مسیر مشترک بین دو طرف دعوا ایجاد می شود که آن هم اعمال خشونت به یک شخص نهایی است و از این طریق عدالت به صورت غیرشخصی محقق می شود.

کافی است نگاهی به تبدیل و حرکت کلمه «خشونت» در بند بالایی بیندازیم تا متوجه شویم که حتی در خلاصه داستان روی کاغذ هم مک دونا به سادگی از خشونت نمی گذرد. خشونت در نگاه مک دونا در عین حال که بسیار ساده، بسیار پیچیده هم هست. از نگاه او زمانی می توان در مورد خشونت به سادگی حرف زد که خشونت در واقعیت مسیر پیچیده ای را پیموده باشد.

 مروری بر جدیدترین فیلم مارتین مک دونا

یک حرکت بسیار کلان در «مفهوم» خشونت در این فیلم دیده می شود. مادری در ابتدا به نادیده گرفته شدن سیستماتیک حقش معترض است. اما در انتها خشونتی که به صورت سیستماتیک بر او وارد می شود را به صورت شخصی جبران می کند. این که یک جامعه تا حدی فاسد است که کار به آن قتل بکشد، یا نظام پلیسی و قضایی تا آن حد ناکارآمد است که مادری نیاز ببیند خود دست به کار شود تا حداقل صدایش به گوش دیگران برسد، بیانگر یک سیستم فاسد است، و یک سیستم فاسد به صرف همین که هست و وجود دارد، خود به خود شامل خشونت هم می شود. تمام مسیر فیلم حرکت از یک سیستم فاسد به اجزا و اشخاص است و مک دونا در این زمینه کاری اساسی کرده است.

 
کدام ما و کدام آنها؟

مسئله مهم دیگر این فیلم رابطه مردم عادی با هم و با مسئولان است. قاتل و مقتول و مادر، همه و همه مردمند. کلانتر و دستیارش اما عضوی از دولت در این فیلم هستند. تمام مشکل ما با طرح چنین شکلی از مسئله این است که ترکیبی بسیار صلب حاصل شده و قابلیت پرداخت نخواهد داشت، اما مک دونا با هوشمندی به مسئولان دولتی وجوهی می بخشد که بتوانند در عین حال بخشی از مردم هم باشند، و از طرف دیگر به واسطه شکل و انگیزه اعمال خشونت و قدرت بین افرادِ مختلف مردم هم شکاف هایی ایجاد می کند.

شاید برای بسیاری این مسئله ناخوشایند بیاید که در نهایت یک همکاری بین مادر و یک عضو دولتی صورت می گیرد و گویا یک اتحاد مردمی – دولتی برای حل مشکل شرارت رخ داده است که بسیار محافظه کارانه و حتی بدوی به نظر می رسد. در پاسخ به این نگاه می توان گفت که قطعا اگر چنان شکلی از اتحاد صورت بگیرد، عملی بسیار عقب مانده و بعید از نویسنده – کارگردان پیشرویی همچون مارتیک مک دونا خواهد بود.

 مروری بر جدیدترین فیلم مارتین مک دونا

اما اساسا این اتحاد در فیلم صورت نمی گیرد. از لحظه اتفاقی که برای کلانتر بیمار این فیلم می افتد و نامه ای که برای مادر باقی گذاشته، تا جایی که کوکتل مولوتف به سمت پاسگاه پرتاب می شود، دورهای طی می شود که پس از آن دیگر هیچ یک از افراد کارکرد سابق خود را ندارند، یعنی دیگر نه مادر یک عضو عادی از مردم است و نه افسری که دیکسون نام دارد – با بازی بسیار درخشان سم راکول – آن مامور پلیس سابق است.

تمام این فیلم یک شبکه عظیم است که با توجه به این که افراد در چه نقطه ای از آن بایستند، درکی متفاوت از یکدیگر و وقایع خواهند داشت. این شبکه نمونه نسبتا ساده شده یک اجتماع است و در کجای آن ایستادن، یعنی چگونگی دسترسی و فاصله هر فرد به منبع قدرت و اعمال زور و خشونت.

رستاخیز تصاویر

بیلبوردها به چه کار می آیند؟ نگاهی به همین شهرهای خودمان که می اندازیم چیزی جز تبلیغ و زشت کردن ظاهر شهر دستگیرمان نمی شود. بیلبوردها به ما دو چیز می گویند؟ چه چیز بخریم و چگونه زندگی کنیم. یعنی با نگاهی به بیلبوردها هم می فهمیم کدام ماشین لباسشویی یا تلویزیون را بخریم و هم این که هنگام رانندگی کردن نباید از تلفن همراه استفاده کنیم. بیلبوردها نماینده کامل جامعه کنترلی هستند که امروز سویه غالب و فاتح جوامع بشری است. از کالیفرنیا گرفته تا سویل و شاخ آفریقا تا سن پترزبورگ و ایران و هند و توکیو، تمام ما در جوامع کنترلی زندگی می کنیم.

 مروری بر جدیدترین فیلم مارتین مک دونا

توضیح این که جامعه کنترلی چیست را در میان کتاب های میشل فوکو جستجو کنید، اما عجالتا این طور در نظر بگیرید که در جامعه کنترلی، قدرت با نرمی سعی می کند تمامی شئون زندگی افراد را کنترل کرده و قید و بند در آورد. شئونی مانند رانندگی یا مصرف چای یا خرید ماشین لباسشویی. حالا که بیلبوردها نماینده این شکل هراسناک از جامعه هستند، در عنوان فیلم کارگردانی مانند مارتین مک دونا چه می کنند؟

فوکو در یادداشتی تحت عنوان «آیا شورش بیهوده است؟» چنین می نویسد:

«اگر جوامع مقاومت می کنند و دوام می آورند، به تعبیر دیگر اگر در این جوامع قدرت «مطلقا مطلق» نیست، بدین دلیل است که ورای همه رضایت ها و اجبارها، تهدیدات و خشونت ها و اقناع ها، امکان فرا رسیدن آن لحظه وجود دارد که نتوان بر سر زندگی معامله کرد و این همان جایی است که قدرت، بی قدرت می شود؛ جایی که افراد در برابر چوبه های دار و مسلسل ها، سینه سپر می کنند.»

 مروری بر جدیدترین فیلم مارتین مک دونا

«تهی شدن قدرت از قدرت» که فوکو از آن سخن می گوید، خود را چگونه در فیلم مک دونا نشان می دهد؟ همین که آن بیلبوردها دیگر کارایی تبلیغاتی ندارند و بیکار و بی مصرف مانده اند. بیلبوردی که دیگر «تبلیغ روز» یا «دستور زندگی» در آن وجود نداشته باشد، اساسا بیانگر این است که آن قدرتی که خودش را در جنبه های سیاسی و فرهنگی و مصرفی و تولیدی، تبلیغ و بازتولید می کند، مطلق نبوده و هنوز و هرگز نتوانسته و نمی تواند که تمام این دنیا را بپوشاند.

بیلبوردهایی که در شهرهای این جهان عامل زشتی و مصیبت و بیانگر درجه ای شدید از انقیاد و عدم آزادی هستند، در فیلم مک دونا تبدیل می شوند به ابزار اعتراض؛ یک بیانیه یا اعلامیه اعتراضی بزرگ که مستحکم سر جایش مستقر شده است. به یاد بیاوریم که تصویر در جهان معاصر دیگر نه وسیله ای برای بیان آزادی و زیبایی و مبارزه، بلکه ابزار سرکوب و دروغ است. اما مک دونا موفق می شود این حیثیت از دست رفته تصویر را به آن بازگرداند.

مارتین مک دونا اگرچه برای نمایشنامه های توفانی خود و در جهان تئاتر بسیار شناخته شده است، اما به واسطه همین احقاق حقی که از تصویر می کند و درک درستی که از رسالت مسکوت و محذوف تصویر دارد، نشان می دهد که در جهان سینما هم کارگردانی بسیار شایان توجه بوده و «سه بیلبورد بیرون ابینگ، میزوری» یکی از بهترین فیلم های سال ۲۰۱۷ است.


منبع: برترینها

چرا ایرانی‌ها رمان ایرانی نمی‌خوانند؟

سال‌های‌ سال است که در توصیف بازار کتاب در این مرز و بوم از تعابیری چون بازار کساد، بازار مرده و ترکیب‌هایی شبیه این استفاده می‌شود. تعابیری نه‌چندان اغراق‌شده؛ که در شرایطی که چاپ کتاب با تیراژهای پانصد یا هفتصد نسخه اتفاقی عادی در صنعت نشر ایران است، حتی واژه‌هایی چون کساد و بی‌رونق هم در توصیف حال و هوای این بازار بیش از حد خوشبینانه جلوه می‌کند.

سال‌هاست وقتی سخن از یک کتاب پرفروش در بازار کتاب ایران به میان می‌آید، می‌توانی مطمئن باشی که این کتاب پرفروش با تیراژی در حدود ده- پانزده‌هزار نسخه به این جایگاه دست پیدا کرده است؛ بگذریم از کتاب‌هایی چون دا و دختر شینا و دیگر کتاب‌ها و کتاب‌سازی‌های ارگان‌های دولتی و نیمه‌دولتی که با فروش‌های سازمانی تضمین‌شده‌شان آمارهایی بسیاربسیار بالاتر را هدف گرفته‌اند. از این فروش‌های کاذب و حباب‌های تیراژ اگر بگذریم، اما تیراژ ده – پانزده‌هزار نسخه‌ای پرفروش‌ترین رمان‌های‌ سال برای کشوری که جمعیتش هشتاد‌میلیون را نیز رد کرده است، فاجعه‌بار است.

 چرا ایرانی‌ها رمان ایرانی نمی‌خوانند

نه به رمان ایرانی؟!

در این بین، نکته مهمی که به‌خصوص در سال‌های اخیر به چشم می‌خورد، فروش – حتی – ناامیدکننده‌تر کتاب‌های ایرانی است. به‌عبارت بهتر، در شرایطی که بهترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های منتشرشده در بازار کتاب ایران به زحمت می‌توانند در مجموع چاپ‌هایشان تیراژی بالاتر از ده – پانزده یا بیست‌هزار نسخه داشته باشند، این نکته که اغلب این کتاب‌های پرتیراژتر، آثار نویسندگان خارجی هستند که ایستاده بر باد موفقیت‌های جهانی کتاب‌ها و شهرت نویسندگان‌شان، خواننده ایرانی را وادار به دست به جیب شدن و خرید کتاب می‌کنند، حکایت غم‌انگیز و حسرت‌زایی را شکل می‌دهد. حسرت سال‌ها پیش؛ سال‌هایی که نویسنده ایرانی هم ارج و قربی داشت.

سال‌هایی که احمد محمود و هوشنگ گلشیری پابه‌پای بزرگان دنیای قلم، حداقل در آب و خاک خودشان می‌فروختند. سال‌هایی که کتاب ثقیلی چون کلیدر را دوستداران محمود دولت‌آبادی پرفروش می‌کردند. سال‌هایی که کارهای جدید اسماعیل فصیح و بهرام صادقی؛ آثار جلال آل‌احمد و رضا براهنی؛ سیمین دانشور، علی‌اشرف درویشیان و دکتر ساعدی دوستداران این نویسنده‌ها را می‌توانستند به کتابفروشی‌ها بکشند. این حسرت زمانی طعنه‌آمیزتر می‌شود که می‌بینیم ر. اعتمادی‌ها، پرویز قاضی سعیدها، امیر عشیری‌ها و حتی فهیمه رحیمی‌های امروز هم فروش قابل قبولی ندارند. یعنی که خواننده ایرانی از نویسنده ایرانی قهر است و این بسیاربسیار ناراحت‌کننده جلوه می‌کند.

یک اتفاق ساده

اما این‌که آیا فروش بهتر آثار ترجمه‌شده در قیاس با آثار نویسندگان ایرانی اتفاق بدی است یا نه؛ آسیب‌رسان است یا نه؛ می‌تواند به انقراض ادبیات داستانی جدی این مرز و بوم بینجامد یا نه و مسائلی از این دست، بارها و بارها دستمایه حرف و بحث و سخن نویسندگان و منتقدان قرار گرفته و هیچ‌گاه هم به نتیجه‌ای درخور ختم نشده است. برخی اعتقاد دارند که فروش بیشتر آثار ترجمه‌شده در قیاس با آثار ایرانی نتیجه طبیعی روند ترجمه آثار است.

در حقیقت این گروه بر این باورند که از این‌رو که ناشر و مترجم بعد از غوطه‌خوردن در بی‌شمار اثر جدید منتشر شده شماری از بهترین آثار را برای ترجمه انتخاب می‌کنند و بنابراین طبیعی است که آن آثار به دلیل بهره‌مندی از روایت جذاب‌تر و سر و شکل حرفه‌ای‌تر بیشتر از کتاب‌های ایرانی مورد استقبال قرار بگیرند، نمی‌شود فروش بالاتر آثار خارجی را دارای تبعات منفی دانست. یکی از کسانی که به این باور معتقد است، راضیه تجار نویسنده کتاب‌هایی چون سفر به ریشه‌ها، نرگس‌ها و بانوی رنگین‌کمان است که با بیان این‌که «استقبال از آثار خارجی اشکالی ندارد» می‌گوید: این‌که بگوییم نباید کتاب خارجی خواند کاملا مردود است. تنوع و عمیق طرح کردن مسائل، پرداخت جدی‌تر و آشنایی با فضاهای جدید ازجمله دلایلی است که خواننده ایرانی را شایق‌ می‌کند به آثار غربی توجه بیشتری نشان دهد.باور راضیه تجار مبنی بر این‌که استقبال از آثار غربی اتفاق بدی نیست؛ به اعتقاد میترا الیاتی نویسنده کتاب‌هایی چون کافه پری دریایی و شمعدانی‌ها نیز صادق است.

این نویسنده با بیان این‌که «هراسی به دلمان راه ندهیم از انتشار کتاب‌های گوناگون ادبی در حوزه ترجمه به تصور این‌که ممکن است جای کتاب‌های تألیفی ما را در ویترین کتابفروشی‌ها تنگ کنند» در یادداشتی می‌نویسد: یادمان نرود از طریق ترجمه آثار نویسندگان تأثیرگذاری چون کافکا، آلبر کامو، سارتر، داستایوسکی، تولستوی، چخوف، بورخس، همینگوی و بسیاری از بزرگان دیگر با ادبیات جهان آشنا شدیم. ادبیات پیشرو ایران پس از مشروطه هم، به واسطه ترجمه و تحت‌تأثیر مکاتب ادبی غرب، از نظر ژانری، شکل امروزی‌اش را گرفت. در این‌صورت نباید نقش کلیدی مترجم و ترجمه را کم‌اهمیت دانست یا نادیده گرفت.

آیا غربی‌ها بهترند؟

حسین یعقوبی نیز در مورد استقبال بیشتر از آثار خارجی دلایلی نظیر اشتهار بیشتر آثار موفق خارجی، سانسور، تنوع بیشتر آثار خارجی و شباهت آثار ایرانی به همدیگر را عنوان می‌کند: وقتی اثری با موفقیت جهانی روبه‌رو می‌شود، مخاطب بیشتر مشتاق است آن را بخواند. معمولا اثر یک نویسنده‌ ایرانی گمنام یا حتی سرشناس در جغرافیای ایران محدود می‌شود و شهرت بین‌المللی پیدا نمی‌کند. مسأله دیگر سانسور است؛ مخاطب ایرانی فرض را بر این می‌گذارد که نویسنده خارجی خودسانسوری نمی‌کند و اگر اثرش دچار جرح و تعدیل شود، دیگر کار اداره ممیزی ارشاد است اما نویسنده‌های ایرانی خودسانسوری بیشتری دارند.

در این زمینه می‌شود به حرف نویسندگان و مترجمان دیگر نیز استناد کرد؛ مثلا ارسلان فصیحی مترجم شماری از آثار پرفروش سال‌های اخیر ضمن اشاره به این‌که «اثر ایرانی که مخاطبان بخوانند وجود ندارد. یعنی نویسنده‌های مشهور به دلیل وضعیتی که دارند، نمی‌نویسند و نویسنده‌های تازه‌کار هم شناخته‌شده‌ نیستند و کتاب‌هایی که منتشر می‌شود، نمی‌تواند نیاز مخاطبان را پاسخ دهد» دلایل مورد استقبال قرار گرفتن آثار خارجی را تحلیل می‌کند. مریم مفتاحی، مترجم آثار جوجو مویز نیز نبود نوآوری و وجود تقلید در کار نویسنده‌های ایرانی را از عوامل استقبال مخاطبان از آثار ترجمه می‌داند: ادبیات غرب از پشتوانه قرن‌ها رمان‌خوانی و رمان‌نویسی برخوردار است؛ درواقع غربی‌ها ادبیات داستانی غنی‌ای دارند و نویسنده خارجی با دیدگاه‌ و دانش‌ وسیعی‌ای که دارد، رمان‌هایش را می‌نویسد. نویسنده‌های غربی دنیای بزرگی دارند و در کتاب‌هایشان از دیدگاه‌های فلسفی، روانشناسی و تاریخ بهره می‌برند و در هر ژانری که می‌نویسند، حرف‌های تازه‌ و ناگفته‌های زیادی را بیان می‌کنند.

ما کتاب‌های منتخب کشورهای دیگر را برای ترجمه انتخاب می‌کنیم، بنابراین کتاب‌هایی هستند که حرف برای گفتن دارند و دنیای جدیدی را کشف می‌کنند و زمانی که ترجمه می‌شوند توجه مخاطبان را جلب می‌کنند.امیرحسین خورشیدفر، نویسنده کتاب‌هایی چون تهرانی‌ها، اما نگاهی متفاوت به این قضیه دارد: اولا باید پرسید مگر از آثار ترجمه استقبال شده است؟

تیراژ کتاب کمتر از ۱۰‌سال قبل است. این‌که چند رمان نویسنده برنده نوبل یا نویسنده/ استارهایی مثل موراکامی و یوسا ۱۰هزار نسخه فروش رفته، به نظر شما استقبال است؟ یعنی می‌پرسید چرا آثار ١٢-١٠ نویسنده بزرگ جهان بیشتر از آثار نویسنده‌های امروز ایران خوانده می‌شود؟ این‌که عادی‌ترین وضع ممکن است. ضمنا در جهان وقتی صحبت از ادبیات و هنر ایران پیش بیاید حتما اولین مولفه آن را نوشتن در سایه سانسور ذکر می‌کنند. ابعاد سانسور برای کسی که می‌نویسد، بسیاربسیار گسترده‌تر از چیزی است که بر یک اثر ترجمه اعمال می‌شود و این را نمی‌توان نادیده گرفت.

 

بیماری ترجمه!

در این بین اما عده‌ای هستند که استقبال از آثار غربی و به‌طورکلی خارجی را برای ادبیات ایران در حکم نوعی بیماری می‌دانند. یکی از این افراد ناتاشا امیری است که می‌گوید: استقبال از آثار ترجمه یک بیماری مزمن است؛ این موضوع از گذشته وجود داشته است، البته مخاطبان هم تا حدی حق دارند. ممکن است کتابی که ترجمه می‌شود مطابق سلایق ما نباشد، اما حداقل دلیل دیده‌شدن آثار ترجمه این است که در کشور خودشان مطرح شده‌ و مخاطبان زیادی آنها را خوانده‌اند. نویسنده با من به جهنم بیا و هولا هولا در این مورد بیشتر توضیح می‌دهد: دلیل استقبال از کتاب‌های ترجمه این است که معمولا کتاب‌هایی ترجمه می‌شوند که در کشور خودشان مطرح شده‌اند و جوایزی مانند پولیتزر و نوبل را برده‌ و مخاطب جهانی داشته‌اند. مخاطبان ایرانی ممکن است از کتاب خوش‌شان نیاید و کتاب مطابق سلیقه‌شان نباشد اما فکر می‌کنند کتاب‌های ترجمه ارزش یک‌بار خواندن را دارند.

در ایران کتاب‌هایی که از طریق گرفتن جایزه مطرح شده‌اند، مخاطبان عام پیدا نکرده‌ و مخاطبان به جوایز بدبین شده‌اند. از طرف دیگر، مترجمان سراغ نویسنده‌ها و کتاب‌های گمنام نمی‌روند در نتیجه می‌توان گفت کتاب‌های ترجمه مخاطبان بیشتری پیدا می‌کنند. درباره فیلم هم همین‌طور است. معمولا مخاطبان فیلم‌هایی را نگاه می‌کنند که جایزه اسکار یا کن برده باشند یا حداقل یک نویسنده مطرح داشته باشند و هر فیلمی را نگاه نمی‌کنند.

محمد حسینی، نویسنده با نگاهی انتقادی به این جریان می‌نگرد: کتاب‌های ترجمه ویترین محدود عرضه کتاب را اشغال می‌کنند و هر روز جا برای ادبیات فارسی کوچک و کوچکتر می‌شود.محمدرضا یوسفی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان نیز نگاهی منفی به آثار غربی دارد: زمانی که نشر به سوداگری تبدیل می‌شود، این اتفاق طبیعی است. تولید آثار ترجمه از آثار تألیفی فراوان‌تر است، زیرا تولید آنها راحت‌تر است و در یک هفته انجام می‌شود. در ایران‌ به دلیل این‌که رایت پرداخت نمی‌شود، ناشران به راحتی ترجمه چاپ می‌کنند، به همین دلیل از برخی کتاب‌ها ۲۰ ترجمه در بازار وجود دارد زیرا رایت‌شان در اختیار کسی نیست و سود بسیاری برای ناشران دارد.

قیاس با بهترین‌ها؟!

مژده دقیقی، مترجم می‌کوشد در این میان نگاهی منصفانه به هر دو سوی این جریان داشته باشد. دقیقی ضمن اشاره به این‌که «مقایسه استقبال از آثار ترجمه در مقابل آثار ایرانی دور از انصاف است زیرا مترجمان معمولا بهترین آثار ادبیات جهان را برای ترجمه انتخاب می‌کنند» می‌گوید: آثار ترجمه‌شده با همه آثاری که در ایران منتشر می‌شود، قابل مقایسه نیست. در ادبیات هر مملکتی همه‌جور اثری با هر کیفیتی منتشر می‌شود؛ ولی بعید است مترجم یک اثر پایین‌تر از متوسط را برای ترجمه انتخاب کند، بنابراین می‌بینید که مقایسه همه آثار داستانی نویسندگان ما با بهترین داستان‌ها و رمان‌های دنیا که از طریق ترجمه وارد بازار نشر ما می‌شوند، کار درستی نیست.


منبع: برترینها

«محمد رسول‌الله» مجیدی در نمایش خانگی

«محمد رسول‌الله» مجید مجیدی وارد شبکه نمایش خانگی شد.

به گزارش ایسنا، سرانجام پرهزینه‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران به کارگردانی مجید مجیدی و تهیه‌کنندگی شرکت نور تابان از چهارشنبه،۲۰ دی توسط موسسه تصویر گستر پاسارگاد در سراسر کشور توزیع شد.

این فیلم هم مانند دیگر محصولات موسسه تصویر گستر پاسارگاد به صورت آنلاین در سایت www.lotusplay.com قابل مشاهده است.

بنا بر اعلام این موسسه با توجه به حجم بالای اثر به دلیل مدت زمان ١٧٨ دقیقه‌ای و همچنین کیفیت FULL HD و صدای دالبی ۵/١ کانال، این اثر با بسته‌بندی جدید و در قالب ۲DVD تهیه و عرضه شد.

«محمد رسول‌الله» به کودکی حضرت محمد (ص) می‌پردازد که در آن علیرضا شجاع نوری، مهدی پاکدل، مینا ساداتی، محسن تنابنده، ساره بیات، داریوش فرهنگ، رعنا آزادی‌ور، پانته‌آ مهدی‌نیا، نسرین نصرتی و صادق هاتفی به ایفای نقش می‌پردازند.


منبع: عصرایران