ایران، جزء ۲۰ کشور جهان با تنوع اقلیمی

مدیر کل ثبت آثار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گفت: ایران، جز ۲۰ کشور جهان است که به خاطر تنوع اقلیم ثبت شده است و ارمغان ایران برای جامعه بشری، با کل آثار تمدنی بشری برابری می‌کند.

فرهاد نظری در جشن سالانه انجمن دوستداران آثار تاریخی و مفاخر فرهنگی نوش‌آباد اظهار کرد: هر کشور صاحب تمدن، یک یا دو نفر صاحب اندیشه در مقیاس جهانی دارد اما این رقم در ایران، بیش از ۱۰ نفر است و نمونه آن فردوسی، خیام، مولوی و ابن‌سینا هستند و ما صاحب چنین تمدن و فرهنگی هستیم.

به گزارش ایسنا، وی با اشاره به تقسیم‌بندی سه‌گانه کشورهای جهان گفت: از مجموع ۲۰۰ کشور جهان، حدود ۱۲۰ کشور مثل کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس و شمال ایران، کشورهای دهه‌ای هستند، که از تجزیه امپراطوری‌ها به وجود آمده‌اند.

مدیرکل ثبت آثار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری افزود: برخی کشورها را باید کشورهای سده‌ای توصیف کرد که قدمت آن ها بیش از یک قرن است و اما دسته سوم کشورهایی هستند که عمر آن‌ها به هزاره‌ها می‌رسد و ایران یکی از آن‌ها است که استقلال خود را حفظ کرده و به زوال نیفتاده است.

نظری تصریح کرد: آنچه باعث شده است ایران عمری بالای هزار سال داشته باشد، غنای فرهنگی، ویژگی‌های اقلیمی، همبستگی و گفت و گوی اقوام در عین تنوع آن‌ها است.

وی با اشاره به تاریخ طولانی حکومت عباسیان گفت: راز عظمت ایرانیان در طول تاریخ این است به عنوان مردمی شناخته شده‌اند که مراقبت مردم هستند و سرزمین‌ها را آباد می‌کنند.

مدیرکل ثبت آثار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تاکید کرد: نوش آباد، مدل کوچکی از پهنه بزرگ ایران است که صاحب آثار متنوع فرهنگی و تاریخی است و باید برای نسل‌های آینده حفظ و نگهداری . به عنوان یک ایرانی به خود می‌بالم که شهروندان یک شهر کوچک علاقمند به حفظ آثار تاریخی و داشته‌های فرهنگی خود هستند و برای حفظ آن تلاش می‌کنند.

نظری تصریح کرد: علاقمندی به حفظ آثار فرهنگ و تمدن، ردای فاخری است و در آینده‌ای نه چندان دور، نام نوش آباد، آوازه جهانی پیدا خواهد کرد.

هم چنین، مدیرعامل انجمن دوستداران آثار تاریخی و مفاخر فرهنگی نوش آباد گفت: این انجمن به عنوان یک سازمان مردم نهاد در سال ۱۳۸۰ فعالیت خود را با هدف شناسایی و حفظ آثار تاریخی و فرهنگی این خطه از ایران اسلامی آغاز کرده است.

سید جعفر فاطمی اظهار کرد: در این شهر کوچک از استان پهناور اصفهان، بیش از یک صد اثر شناسایی شده است که در این ۲۵ اثر در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

به گفته وی، آیین سنتی و مذهبی “خیمه برداری” به عنوان بزرگ‌ترین تعزیه میدانی که در روزهای هشتم و یازدهم محرم برگزار می‌شود، به همراه مراسم سقاخوانی و کُتَل برداری در روزهای عاشورا، از جمله میراث معنوی نوش آباد است که تاکنون ثبت شده است.

وی افزود: در جشن امسال انجمن، با عنوان تجلیل از مفاخر هنر و میراث فرهنگی نوش آباد، از ۴۰ نفر از فعالان این حوزه با حضور معاون توسعه و برنامه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و جمعی دیگری از مدیران کشوری و استانی این سازمان تقدیر می‌شود.

فاطمی، در این همایش، ادامه فعالیت‌ها برای ثبت شهر زیرزمینی نوش آباد در فهرست میراث جهانی و همچنین ثبت آیین‌های سحرخوانی و چاووش خوانی را در فهرست میراث معنوی خواستار شد.


منبع: عصرایران

مستانه مهاجر و ارسلان امیرى در زالاوا

ارسلان امیری فیلم سینمایی «زالاوا» را به تهیه‌کنندگی مستانه مهاجر جلوی دوربین می‌برد.

به گزارش روابط عمومی فیلم سینمایی «زالاوا»، این فیلم که اولین تجربه کارگردانی سینما برای ارسلان امیری است، چند روز قبل پروانه ساخت خود را دریافت کرد و پیش تولید آن رسما آغاز شد.

فیلمنامه «زالاوا» توسط ارسلان امیری، هومان فاضل و آیدا پناهنده به نگارش درآمده است و ماجراى رازآمیزى را روایت مى‌کند که در «زالاوا» مى‌گذرد. این فیلم پس از فیلم سینمایى «اسرافیل» دومین تجربه تهیه‌کنندگى مستانه مهاجر است.

بر اساس این گزارش، ارسلان امیری پیش از این به عنوان فیلمنامه‌نویس و تدوینگر در فیلم‌ تحسین شده «ناهید» به کارگردانی آیدا پناهنده و در نگارش فیلمنامه‌های سینمایی «اسرافیل» و «ویلایی‌ها» همکارى داشته است. او که فارغ‌التحصیل کارگردانى و ادبیات نمایشى است در سال‌هاى اخیر، تجربه کارگردانی، تدوین و نویسندگی فیلم‌هاى مستند و تلویزیونى را درکارنامه خود دارد.

«زالاوا» پس از «اسرافیل» دومین تجربه همکاری مشترک ارسلان امیری و مستانه مهاجر است که پس از پایان پیش تولید، جلوی دوربین می‌رود تا برای حضور در جشنواره فیلم فجر آماده شود.


منبع: عصرایران

میدانی به نام «مارکز» در قلب پاریس

به گزارش ایسنا، «ال کلمبیانو» نوشت: مقامات شهر پاریس فرانسه میدانی را به یاد «گابریل گارسیا مارکز»، نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات و خالق رمان «صد سال تنهایی»  نامگذاری و روز گذشته در حضور رئیس جمهور کشور کلمبیا، از تابلوی آن رونمایی کردند.
 




شهردار پاریس در این‌باره گفت: ما امروز نام «گابریل گارسیا مارکز» را در قلب پاریس داریم.در این مراسم که با حضور دوستان و اعضای خانواده نویسنده فقید «پاییز پدرسالار» برپا شد، تابلویی به نام «گابو» در میدان کوچکی در تقاطع دو خیابان «Bac» و «Montalembert» در منطقه هفت پایتخت فرانسه نصب شد.«خوان مانوئل سانتوس»ریال رئیس جمهور کلمبیا هم از مقامات پاریسی برای ادای احترام به «جهانی‌ترین و درخشان‌ترین» چهره کشورش سپاسگزاری کرد و گفت: آن نویسنده و روزنامه‌نگار جوانی که در سال ۱۹۵۵ به پاریس آمد، تصور هم نمی‌کرد روزی میدانی در شهر نورها به نامش زده شود. همه ما می‌دانیم که «گابو» از مراسم تقدیر و تجلیل خوشش نمی‌آمد، اما من مطمئنم او الان در آسمانِ پر از پروانه‌های زردرنگش لبخند به لب دارد، دست می‌زند و دیگر نمی‌گوید: «کلاه‌بردارها»، بلکه تشکر می‌کند.

علاوه‌بر این میدان، پلاک مرمرینی هم کنار خانه شماره ۹ خیابان «Montalembert» که زمانی نویسنده «عشق سال‌های وبا» در آن سکونت داشته، نصب می‌شود.«مارکز» که از مشهورترین نویسندگان آمریکای لاتین به حساب می‌آمد، ششم مارس ۱۹۲۷ در آرکاتاکای کلمبیا متولد شد. «گابو» زمانی که در دانشگاه ملی کلمبیا رشته حقوق می‌خواند، به طور جدی وارد کار روزنامه‌نگاری شد. این نویسنده اولین اثر داستانی خود را در سال ۱۹۴۷ در روزنامه «ال اسپکتادور» چاپ کرد. از آن پس هفت سال برای نگارش اولین رمان کوتاه خود تحت تأثیر نویسندگانی چون «ویلیام فاکنر» و «ویرجینیا وولف» وقت صرف کرد. «طوفان برگ» سرانجام در سال ۱۹۵۵ به چاپ رسید و سپس شاهکار او «صد سال تنهایی» در سال ۱۹۶۷ روانه بازار کتاب شد.

 




«مارکز» در طول عمرش به نوشتن ادامه داد و آثاری را چون «پاییز پدرسالار» (۱۹۷۵) و «عشق سال‌های وبا» (۱۹۸۵) که از معروف‌ترین رمان‌هایش هستند، خلق کرد. این نویسنده کلمبیایی این شانس را داشت که در زمان حیاتش به موفقیت مالی برسد و مورد تحسین منتقدان ادبی قرار گیرد؛ اتفاقی که برای خیلی از همتایان او رخ نمی‌دهد. «گابو» را پس از «میگوئل سروانتس» نویسنده قرن هفدهمی «دن کیشوت»، محبوب‌ترین نویسنده اسپانیولی‌زبان می‌دانند. علاوه بر محبوبیت ادبی، «مارکز» برای خلق سبک ادبی «رئالیسم جادویی» هم اعتبار بسیاری برای خود خرید. با این حال این‌ها تنها افتخارهای ادبی «مارکز» نیستند. او در هشتم دسامبر ۱۹۸۲ مهم‌ترین جایزه ادبی جهان، یعنی نوبل را به دست آورد.«گابریل گارسیا مارکز» سال ۲۰۱۴ در یکی از روزهای نیمه ماه آوریل با زندگی وداع گفت. او ۱۲ سال پایانی عمرش را با سرطان غدد لنفاوی جنگید و در سال‌های آخر درگیر زوال عقل و آلزایمر شده بود. وضعیت بد سلامتی او طی سال‌های آخر، جامعه ادبیات و روزنامه‌نگاری جهان را متأثر و مرگ او کتاب‌دوستان بی‌شماری را در سرتاسر دنیا اندوهگین کرد


منبع: بهارنیوز

رونویسی از ترجمه‌های قبلی!

پیمان خاکسار در گفت‌وگو با ایسنا، درباره بازترجمه برخی از آثار، اظهار کرد: به نظرم نباید اصطلاح ترجمه مجدد را به کار ببریم، البته در مواقعی استثنا داریم؛ مثلا کاوه میرعباسی که مترجم قابلی است به این نتیجه می‌رسد «صد سال تنهایی» که بهمن فرزانه از زبان ایتالیایی ترجمه کرده، بهتر است از زبان اصلی آن (اسپانیایی) ترجمه شود. او کاوه میرعباسی است و برای کارش می‌توان اصطلاح ترجمه مجدد را به کار برد.او افزود: برخی از مترجمان، ترجمه قبلی را مقابل‌شان می‌گذارند و کلمه به کلمه از روی آن می‌نویسند، گاهی اوقات در چند صفحه اول نثر کتاب  را تغییر می‌دهند، اما باقی ترجمه همان است، و حتی حوصله این‌ را که نثر را تغییر بدهند ندارند.
خاکسار با بیان این‌که برخی از ترجمه‌های او نیز کپی‌ شده‌اند، گفت: کتابی ۱۰ سال پیش ترجمه شده و به چاپ هفدهم رسیده است اما یک‌دفعه چند نمونه از آن توسط ناشران عرضه می‌شود که هیچ فرقی با ترجمه من ندارد. البته گاهی مترجمی نثر کتاب را عامیانه می‌کند، دیگری  جملات کتاب را پس و پیش می‌کند  و آن یکی هیچ کاری نکرده و کلمه به کلمه آن را رونویسی می‌کند. اسم این ترجمه مجدد نیست و نمی‌دانم به آن چه بگوییم. این کار بی‌اخلاقی‌است و دزدی محسوب می‌شود.او خاطرنشان کرد: ترجمه‌های کپی‌شده مانند این  است که فیلمی درحال اکران است و شخصی در سینما از آن فیلمبرداری و منتشر می‌کند؛ این کار دزدی است و نام دیگری نمی‌توانم بر روی آن بگذارم.

این مترجم درباره ترجمه‌های موازی نیز گفت: به خاطر نبود کپی‌رایت و عضو نبودن ایران در کنوانسیون برن، شاهد ترجمه‌های موازی هستیم.  اگر عضو این قانون بودیم ناشران باید حق مولف خارجی را پرداخت می‌کردند و یا قراردادی را با ناشر خارجی اثر می‌بستند و وارد بحث‌های مالی می‌شدند. ما عضو کپی‌رایت نیستیم و کتاب‌ها را هر مترجم و ناشری می‌تواند ترجمه کند. متأسفانه سال‌هاست با این خلأ قانونی مواجه هستیم، که باید حل شود و حل‌ هم نمی‌شود. نمی‌دانم ایران چه پروسه قانونی را باید طی کند تا عضو این کنوانسیون  شود.او یادآور شد: در کنار خلأ قانونی، ما با تعدد ناشران مواجه هستیم. این ناشران هرکدام نویسنده و مترجم می‌خواهند و کتاب‌هایی که فکر می‌کنند می‌تواند فروش بیشتری داشته باشد به مترجمانی می‌دهند که نه بر زبان مبدا مسلطند و نه زبان مقصد.

خاکسار افزود: مسئله دیگر این است که سن مترجمان به شکل باور نکردنی پایین آمده است. من مترجم ۱۰ ساله‌ای را می‌بینم که کار ترجمه انجام می‌دهد! به طور مثال من کتابی را خواندم و دوست داشتم آن را ترجمه کنم اما احساس کردم  نمی‌شود زیرا متن مشکل و چالش‌برانگیزی برای مترجم داشت؛ هم زبان آن دشوار بود و هم این‌که تعداد ارجاعات فرهنگی آن خیلی زیاد بود اما بعد از مدتی دیدم یک مترجم ۱۸ ساله آن را ترجمه و خیلی سریع منتشر کرده است.

او با بیان این‌که بازار کتاب ما شکننده است، گفت: ممکن است خواننده‌ای به خاطر شهرت کتاب، آن را تهیه کند، اما کتاب قابل خواندن نباشد. اگر در کل کتاب چند ایراد و اشتباه کوچک وجود داشته باشد، ایرادی ندارد و ممکن است کتاب به قدری خوب ترجمه شده باشد که ایرادها به چشم نیاید و کسی متوجه نشود، اما مسئله این است که سرتاسر کتاب به لحاظ نثر و برداشت غلط از جمله‌ها مشکل دارد.این مترجم درباره این‌که انگیزه مالی چقدر در ترجمه‌های موازی تأثیر دارد، اظهار کرد: انگیزه مالی ۹۹ درصد نیست بلکه صددر صد است؛ مثلا کتابی از یک نویسنده محبوب در بین ایرانی‌ها منتشر می‌شود که پنج مترجم به سراغش می‌روند. این انگیزه مالی است زیرا می‌دانند کتاب به فروش می‌رود، اما مخاطب تشخیص می‌دهد که کدام یک از این پنج نفر کتاب را خوب ترجمه کرده‌اند.

او با بیان این‌که عجله در ترجمه بدترین موضوعی است که ممکن است اتفاق بیفتد، خاطرنشان کرد: گاهی مترجمان خوب نیز به خاطر تعجیل در ترجمه، چون می‌دانند پنج نفر دیگر هم کتاب را ترجمه می‌کنند، ترجمه خوبی ارائه نمی‌دهند. مثلا ویرایش کتاب مشکل دارد. به نظرم اگر مترجم خبره هم در کارش عجله کند در کتاب ایراد پیدا می‌شود. اگر کتابی را که با دقت ترجمه کرده است با کتابی‌ که در ترجمه آن تعجیل داشته مقایسه کنیم، می‌بینیم کیفیت ترجمه پایین آمده است، حتی اگر ترجمه خوبی‌ باشد.

پیمان خاکسار با اشاره به تعداد زیاد ناشران گفت: ناشران مترجم لازم دارند و از طرفی مترجم خوب مانند عبدالله کوثری، آبتین گلکار، امیرمهدی حقیقت و… کم داریم. مگر این مترجمان در سال چه تعداد کتاب می‌توانند ترجمه کنند که به این تعداد ناشر کتاب بدهند؟ من نمی‌گویم مترجمان جدید مترجمان بدی هستند؛ ممکن است در بین آن‌ها مترجمان خوب و کاربلدی هم پیدا شوند و کتاب را هم خوب ترجمه کنند اما به دلیل تعدد مترجمان و ناشران، ترجمه خوب به راحتی گم می‌شود.

او با تأکید بر این‌که بازار از کتاب بد اشباع شده است‌ اظهار کرد: مخاطبان به مترجمان ناشناخته حتی اگر کار خوبی‌ نیز ارائه دهند اعتماد نمی‌کنند. من دیده‌ام کسانی را که به کتاب‌فروشی می‌آیند و می‌گویند فلان کتاب با فلان ترجمه را می‌خواهیم و زمانی که فروشنده ترجمه دیگری را پیشنهاد می‌کند قبول نمی‌کنند؛ مثلا اگر کتابی با ترجمه لیلی گلستان باشد با خیال راحت می‌خرند.

خاکسار یادآور شد: با ورق زدن کتاب در کتاب‌فروشی می‌توان فهید کتاب قابل خواندن است، نثر درستی دارد، جملاتش بی‌سروته است یا خیر. معمولا کتاب‌هایی که اشکالات زیادی دارند به مرور زمان دیگر دیده نمی‌شوند. اگر ترجمه‌ای قابل خواندن نباشد بعد از مدتی فروشش افت می‌کند و یا متوقف می‌شود.


منبع: بهارنیوز

ارکستر سمفونیک و ملی؛ آبروی ایران

بردیا کیارس در گفت‌وگویی که با ایسنا داشت، دیدگاه‌های خود را درباره موضوع‌هایی مانند ارکستر سمفونیک تهران، دستمزد نوازندگان و بهره‌برداری از تالار وحدت مطرح کرد.بردیا کیارس گفت: از زمانی که ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر موسیقی ملی تحت اختیار بنیاد رودکی قرار گرفته‌اند، متاسفانه بنیاد شروع کرد به آزمون و خطا کردن تا به راه درستی برسد. در حالی که این راه درست را به راحتی می‌توانستند از دیگر نقاط دنیا که ارکسترهای‌شان قدمت زیادی دارد، پیدا کنند.او تاکید کرد: امروزه تمام مسائل مدیریتی ارکسترداری در دنیا، رفع شده و با جست‌وجو در اینترنت می‌توان به آن نتایج دست یافت. به عبارتی، آزمون و خطاها دیگر انجام شده است. ما می‌توانستیم مفاد اصلی قضیه را داشته باشیم و بنا بر ردیف بودجه و شرایط کشور، ارکسترها را اداره کنیم.
این نوازنده ادامه داد: بهرام جمالی (مدیرعاملی پیشین بنیاد رودکی) آدم دلسوزی بود و می‌خواست کار مهمی انجام دهد، اما با تمام این اوصاف، آزمون و خطاهای درستی انجام نشد. در حالی که می‌توانستند جلوی بسیاری از مسائل را بگیرند.او با بیان این‌که وقتی مدیر بنیاد عوض شد، من از ارکستر بیرون آمده بودم، ادامه داد: می‌شنوم که حقوق نوازندگان را به‌موقع می‌دهند و بیمه‌های‌شان درست شده است؛ اما زمانی که من در ارکستر بودم، امکان داشت در یک‌ماه، فقط چهار روز بیمه برای بچه‌ها رد شود. ارکستر به مشکلاتی خورد، وضعی بود که آدم به خودش می‌گفت من اصلا چرا به ارکستر آمده‌ام.
کیارس اظهار کرد: بعد از این‌که من از ارکستر بیرون آمدم، صرفا کنسرت‌هایی برگزار می‌شد تا بگوییم، ارکستر هست و وجود دارد. بعد از این‌که آقای رهبری – رهبر پیشین ارکستر سمفونیک تهران – از ایران رفت، این ارکستر چه اتفاق‌هایی برایش افتاد؟ چه همکاری‌هایی را انجام داد؟ چه رپرتوارهایی را اجرا کرد؟ این مسائل جای تأمل و تعمق دارد که متأسفانه ما چنین چیزی را شاهد نبوده‌ایم.او بیان کرد: در جریان قرار گرفتم که در دوره جدید، یکسری نوازنده از ایتالیا به ایران آمدند و یکسری نوازنده از ایران به ایتالیا رفتند که به نظرم اقدامات خیلی خوبی بود؛ اما ای کاش این ارتباط در پیشبرد تکنیکال، موزیکال و ذهنیت نوازنده‌ها تأثیرگذار بود؛ اما ما چنین چیزی را ندیده‌ایم. در واقع این‌طور بود که نوازنده‌های ایرانی دو جلسه با معلم کار کنند، آن‌ها هم دو شب بیایند و در کنار بچه‌ها ساز بزنند و بگویند تبادل فرهنگی انجام داده‌ایم.
این نوازنده درباره مسترکلاس‌های برگزارشده، گفت: این مسترکلاس‌ها را برای اساتید می‌گذارند و با ورک‌شاپ متفاوت است. متأسفانه مسترکلاس در ذهن ما به‌گونه‌ای دیگر جا افتاده، مثل این‌که بخواهم یک موسیقی دهن‌پرکن بسازم و نام یک قطعه دو دقیقه‌ای را سمفونی بگذارم! با یکی – دو جلسه اتفاقی در نوازندگی کسی رخ نمی‌دهد. ما در نوازندگی آکادمیک، مشکل و نیاز داریم که معلمی به‌شکل طولانی‌مدت حتی با بچه‌های حرفه‌ای ما کار کند. البته بودن این کلاس‌ها و حضور نوازندگان خارجی، خیلی بهتر از نبودن‌شان است. همین قدم هم برای این ارتباط، خیلی بزرگ است؛ اما باید ارتباط طولانی‌مدت داشته باشند.
این رهبر ارکستر با اعتقاد به این‌که اداره کردن ارکسترها به روش شورایی خیلی خوب است، ادامه داد: زمانی که قرار شد این ارکسترها شورایی اداره شوند، خیلی خوب بود؛ اما نمی‌دانم چرا شورا یک‌باره کنار رفت و مسائل به‌هم ریخت.کیارس با بیان این‌که باید تمام تلاش خود را برای پیشرفت این ارکسترها بگذاریم، اظهار کرد: در زمان آقای رهبری، اگر دچار مشکلات مدیریتی نمی‌شدیم، امور خوب پیش می‌رفت. حالا این مدیریت به شخص خاصی وابسته نیست و می‌تواند از هر سمت و سویی باشد.
او بیان کرد: ارکسترهای خصوصی که در ایران فعالیت می‌کنند، از هیچ‌جا حمایت مالی نمی‌شوند و برای این‌که بتوانند کنسرت برگزار کنند، باید اجاره وحشتناک تالار وحدت را هم بپردازند که این منصفانه نیست. برخی از این ارکسترهای خصوصی، موسیقی‌هایی کار می‌کنند که مخاطب‌شان را قشر خاصی از جامعه تشکیل می‌دهد. این ارکسترها برای پر کردن گیشه به‌دلیل محدودیت‌های مالی نمی‌توانند هفت تا هشت بیلبورد وسط شهر بزنند و بگویند کنسرت داریم. بنابراین مجبور هستند در فضای مجازی تبلیغ کنند و این عادلانه نیست. بنیاد رودکی و مدیریت هنری باید برای آن‌ها امتیاز قائل شوند.
این نوازنده در ادامه گفت: آن نوازنده‌ای که در جشنواره فجر حاضر شده و نفر اول می‌شود، کجا می‌رود؟ چرا نباید در یک ارکستر سولو بنوازد، آن هم روی معروف‌ترین سن کشور، چرا او نباید رسیتال بدهد؟ باید به او یارانه داد. اگر می‌خواهیم در موسیقی آینده داشته باشیم، این افراد نباید پول تبلیغات و سالن بدهند، بلکه باید به آن‌ها دستمزد داده شود.
کیارس با بیان این پرسش که به چه دلیل نوازنده‌ها دانه‌دانه از ارکستر فاصله می‌گیرند؟ گفت: کاری که آقای رهبری می‌کرد، کار ساده‌ای نبود و مانند جراحی مغز بود؛ نوازنده نباید به تمرین‌های ارکستر بسنده می‌کرد و مجبور بود، در خانه هم تمرین کند. از طرفی باید در چند جای دیگر هم کار می‌کرد تا خرج خود را درآورد. معلوم است که این نوازنده بعد از سه – چهار ماه دیگر نمی‌تواند جلوتر برود.
او اظهار کرد: باید برنامه‌ریزی آنقدر درست باشد که نوازندگان بزرگ که حالا در ارکستر سمفونیک نیستند، به این ارکستر بیایند. البته منظور، نوازندگانی است که در ایران بزرگ هستند، زیرا ما هنوز کمی و کاستی داریم تا به جایی برسیم که با نوازندگان بین‌المللی بتوان ما را مقایسه‌ کرد. همه نوازندگان دوستان من و افراد قابل احترامی هستند، اما همه می‌دانیم توانایی ارکستر خیلی ضعیف‌تر از قبل است.این رهبر ارکستر ادامه داد: این کار پشتوانه مالی نیاز دارد و باید حقوق نوازندگان را بالا ببرند. یکی از مشکلات مدیریتی ما همین است. اگر پایه حقوقی برای نوازندگان ما تصویب شده است، من نمی‌دانم با کدام‌یک از نوازندگان درجه یک کشور، درباره این حقوق صحبت کرده‌اند.
او تاکید کرد: باید دید در دیگر نقاط دنیا، حقوقی که نوازندگان ارکستر می‌گیرند، در چه سطحی از جامعه قرار می‌گیرد. سپس همان را اینجا پیاده کنیم. اکنون اختلاف دستمزد نوازندگان ایرانی و خارجی، از زمین تا آسمان است.کیارس با تاکید بر این‌که ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی آبروی ایران هستند، گفت: وقتی ارکستر پایش را از ایران بیرون می‌گذارد، به‌دلیل این‌که اطلاعی از کیفیت نوازندگان ما ندارند، هر اجرایی با هر کیفیتی که باشد، مورد تشویق قرار می‌گیرد. حتی اگر یک ارکستر ضعیف را هم به‌عنوان ارکستر سمفونیک به خارج از کشور بفرستیم، آن‌ها همچنان خودشان را مشتاق نشان می دهند؛ اما آیا واقعا این پتانسیل موسیقی کشور ماست؟ مسلما خیر.
این رهبر ارکستر با اشاره به تصمیم جدید بنیاد رودکی مبنی بر اجرا نشدن موسیقی پاپ در تالار وحدت، بیان کرد: این اقدام، به‌نظر من اقدام خوبی بود تا شأنیت تالار وحدت حفظ شود. وقتی به تالار وحدت می‌روید و لوستر، چراغ‌ها، صندلی‌ها و موکت را می‌بینید، واقعا به شرایط کنسرت‌های پاپ که در آن‌ها لیزر می‌اندازند، نمی‌خورد و هر کسی به فکر فرو می‌رود که چرا این دو فرهنگ باید با یکدیگر قاطی شوند؟ هر چیزی به جای خودش زیباست. باید برای اجرا در تالارهایی که پیشینه و سابقه دارند، فیلتر وجود داشته باشد. از طرفی هم می‌بینیم که ماشین روی سن تالار وحدت می‌آورند. این همان آزمون و خطاست. کسی که این کار را می‌کند، سوال نمی‌پرسد که آیا اجازه دارد ماشین روی سن ببرد یا خیر. من یادم است زمانی که می‌خواستیم اجرا کنیم، برای چرخاندن سن هم با احتیاط عمل می‌کردیم. ساختمان تالار وحدت، قدیمی است و به‌روز هم نشده، آن وقت یک تُن ماشین آن وسط می‌گذارند!
او در بخش دیگری از سخنانش، اظهار کرد: مردم معمولا کلام را بیشتر از موسیقی دوست دارند؛ امیدواریم در آینده خواننده سر جای خود و موسیقی بدون کلام هم سر جای خودش باشد. وقتی یک خواننده معروف با چهار نوازنده روی سن تالار وحدت می‌رود و ۱۰ شب کنسرت می‌گذارد، راحت پول نوازندگان و سالن را می‌دهد، اما گاهی یک ارکستر ۱۰۰ نفره بدون خواننده روی صحنه می‌رود و موسیقی‌ای را اجرا می‌کند که عوام آن را نمی‌پسندد. این ارکستر چگونه می‌تواند خرج خود و اجاره سالن را درآورد؟


منبع: بهارنیوز

کوروش اسدی در ۵۳ سالگی درگذشت

اسدی متولد سال ۱۳۴۳ در آبادان بود و در حوزه داستان کوتاه فعالیت می‌کرد. او جایزه ادبی گلشیری در سال ۸۲ را برای مجموعه داستان«باغ ملی» دریافت کرده بود و «کوچه ابرهای گمشده» نیز آخرین اثر او بود که سال گذشته توسط نشر نیماژ منتشر شده بود.


 


منبع: بهارنیوز

پاهای دوتارنواز خراسان از کار افتاد

عثمان محمدپرست (که نماد زنده دوتار نوازی خراسان محسوب می‌شود) ضمن بیان این مطلب که اوان حرکتی را از دست داده است، به خبرنگار ایلنا گفت: متاسفانه از دو ماه قبل که از بیمارستان مرخص شدم در منزل بستری هستم و حالم اصلا بهتر نشده است. اواخر فروردین امسال پزشکان به من گفتند مشکل تنگی کانال نخاعی دارم که برای رفع این مشکل مورد عمل جراحی قرار گرفتم منتهی بعد از عمل هنوز حال و روزم بهتر نشده است.این دوتار نواز برجسته موسیقی خراسان در ادامه افزود: البته پزشکان گفته‌اند این وضعیت تا حدود ۵ ماه ادامه خواهد داشت و بعد از آن باید ببینیم که وضعیتم چگونه خواهد شد.
وی همچنین عنوان کرد: شب قبل از اینکه عمل جراحیِ شوم؛ پای راستم از کار افتاد. وقتی در منزل بودم به یکباره احساس کردم پای راستم هیچ حسی ندارد. فردای آن شب مرا به بیمارستان سینا در مشهد آوردند. پزشکان مرا مورد معاینه قرار دادند و عکس‌های “ام آر آی” من را بررسی کردند و به سرعت دستور عمل جراحی دادند. پزشکان معالجم گفتند ضایعاتی برای کانال نخاع مشکل ایجاد شده که باید به سرعت برداشته شوند.عثمان محمدپرست درباره نتیجه این عمل جراحی گفت: پس از عمل جراحی، علاوه بر پای راستم، پای چپم هم از کار افتاد و حس آن را نیز از دست دادم. یعنی الان هر دو پایم حس ندارند و نمی‌توانم راه بروم. در واقع از ۳۱ فروردین امسال که مورد عمل جراحی قرار گرفته‌ام تاکنون نمی‌توانم حرکت کنم.
این موزیسین خوافی که در حال حاضر مهمترین دوتارنواز زنده خراسان محسوب می‌شود در ادامه افزود: از آن زمان به اینسو به‌طور مرتب کار فیزیوتراپی انجام می‌دهم. علاوه بر آن نیز برنامه مرتب ماساژ را در برنامه درمانی‌ام دارم اما هنوز وضعیتم هیچ تغییر مثبتی نکرده است. من تا قبل از فروردین امسال هیچ مشکلی در این زمینه نداشتم حتی ۵ فروردین که به پزشک مراجعه کردم دکتر پس از دیدن “ام آر آی” به من گفته بود شما هیچ مشکلی ندارم.
عثمان محمدپرست یکی از مهمترین و شناخته شده‌ترین راویان موسیقی دوتار خراسان است که از ۱۰ سالگی در این حوزه فعالیت کرده است.این هنرمند در زمینه فعالیت‌های خیرخواهانه و مدرسه‌سازی نیز فعالیت‌های بسیاری داشته است. او از مؤسسان جامعه یاوری فرهنگی به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی مدرسه ساز در ایران است. محمدپرست همراه با مجتبی کاشانی و نیکول فریدنی این سازمان را تاسیس کرده و این جمع در سال‌های فعالیت خود توانستند بیش از ۶۰۰ مدرسه در مناطق محروم کشور بنا کنند.


منبع: بهارنیوز

اهدای دکترای افتخاری ادبیات به بیضایی

به گزارش ایلنا، بهرام بیضایی (پژوهشگر، نمایشنامه‌نویس و کارگردان برجستۀ تئاتر و سینمای ایران) روز پنجشنبه اول تیرماه از دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند، که با بیش از ششصد سال سابقۀ تاریخی قدیمی‌ترین دانشگاه اسکاتلند به حساب می‌آید، دکترای افتخاری ادبیات دریافت کرد.
 




این برنامه که به پیشنهاد و با برنامه‌ریزی مدیر گروه ادبیات فارسی، سعید طلاجوی و با حمایت پروفسور علی انصاری (مدیر گروه ایران‌شناسی دانشگاه سنت اندروز) به انجام رسید برای «بزرگداشت شصت سال فعالیت فرهنگی بهرام بیضایی در عرصۀ نمایش، سینما، و اسطوره شناسی ایران انجام شد. همزمان با بیضایی، پروفسور آنتونی کوهن (پژوهشگر برجستۀ مردم‌شناسی) و مایکل پالین (نویسنده، طنزپرداز و برنامه‌ساز برجستۀ تلویزیون بریتانیا) مفتخر به دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه سنت اندروز شدند.

در این برنامه، سعید طلاجوی در مورد دیالوگ بیضایی با سینمای ایران در فیلم رگبار، پرویز جاهد در مور عناصر تریلر جنایی در فیلم‌های بیضایی با تمرکز روی فیلم‌های کلاغ، شاید وقتی دیگر و سگ‌کشی، مریم قربان کریمی در مورد هویت زنانه در رگبار، سعید زیدآبادی نژاد در مورد چندزبانی در فیلم باشوی بیضایی، فرشاد زاهدی در مورد فضا، زمان، بدن‌ها و حافظه در آثار بیضایی، نینا خامسی در مورد بازنمایی جوانان آواره در سینمای ایران، فرشید کاظمی در مورد جنبه‌های شاعرانه و اسطوره‌ای صدای زنانه در سینمای بیضایی، فاطمه خانسالار در مورد خوانش بومگرایانه از غریبه و مه، چریکه تارا و باشو غریبه کوچک، حمید احیا در مورد زبان و شیوه‌های اجرایی در طرب‌نامه بیضایی و نیلوفر بیضایی در مورد نبوغ بیضایی و تلاش خستگی‌ناپذیر او در تئاتر و سینمای ایران سخنرانی کردند.

 




پرفسور علی انصاری که در کنار پروفسور منزیس کمپبل (رییس دانشگاه) و پروفسور سالی ماپستن (مدیر اجرایی دانشگاه) مسئولیت معرفی بهرام بیضایی و تقدیم لوح تقدیر و دکترای افتخاری به وی را برعهده داشت، در سخنرانی خود به حجم و تنوع کم‌نظیر آثار بیضایی اشاره کرد و از تاثیر آثار پژوهشی، نمایشی و سینمایی او بر چندین نسل از فعالان فرهنگی ایران سخن گفت.

برنامه‌های مربوط به این مراسم با یک گردهمایی دو روزه در روزهای دوم و سوم تیرماه ادامه خواهند یافت که در آن تعدادی از چهره‌ها و پژوهشگران دانشگاهی در مورد جنبه‌های مختلف آثار بیضایی سخنرانی خواهند کرد.

سعید طلاجوی درمورد اهمیت این گردهمایی به ما گفت: اهمیت آثار آقای بیضایی در بازخوانی و به کارگیری شیوه‌های نمایشی و آیینی ایرانی در آثار برجسته‌ای که فرهنگ ایران و هویت تاریخی، فردی و جمعی انسان، بویژه انسان ایرانی را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار می‌دهد بر هیچیک از ایرانیان اهل نمایش و سینما پوشیده نیست. اما وجود برنامه‌هایی نظیر آنچه در این سه روز درسنت اندروز به انجام می‌رسد باعث خواهد شد که هنرمندان و پژوهشگران غیرایرانی، که ایران را تنها با برداشتی محدود از آثار فردوسی، حافظ، خیام و مولوی می‌شناسند با هنرمند و پژوهشگر کم‌نظیری آشنا شوند که آثارش گزاره‌های نوینی برای بیان نمایشی و سینمایی جهان به ارمغان آورده است و این در نهایت باعث آشنایی دنیای خارج از ایران با جنبه‌های ناشناخته‌ای از غنای فرهنگی ایران در قرن بیستم و بیست و یکم خواهد شد.


منبع: بهارنیوز

نمایش دست‌نوشته‌های جی.کی رولینگ

به گزارش ایسنا، «‌هایپبل» نوشت: همزمان با شروع نمایشگاه «تاریخ جادو» در کتابخانه بریتانیا، کتابی دربردارنده طراحی‌های و دست‌نوشته‌های دیده‌نشده «جی.کی رولینگ»  و تصویرگری‌های «جیم کی» در معرض دید عموم قرار می‌گیرد.
 




این کتاب که «هری پاتر: سفری به تاریخ جادو» نام دارد،‌ در آرشیو کتابخانه بریتانیا نگهداری می‌شده و بیشتر مطالب آن تاکنون در جایی منتشر نشده‌اند.   نمایشگاه «تاریخ جادو» از ۲۰ اکتبر ۲۰۱۷ تا ۲۸ فوریه ۲۰۱۸ برپا می‌شود و طبق عنوانی که دارد، بازدیدکنندگان را با آثاری که درباره افسانه، جادو و جادوگری نوشته یا تصویرگری شده‌اند و در کتابخانه بریتانیای لندن نگهداری می‌شوند، آشنا می‌کند.

نمایش دست‌نوشته‌های «رولینگ» در این نمایشگاه، همزمان شده با بیستمین سالگرد انتشار اولین جلد از هفت‌گانه «هری پاتر». «هری پاتر و سنگ جادو» اولین بار در ۲۶ ژوئن ۱۹۹۷ روانه بازار شد و به یکی از محبوب‌ترین مجموعه رمان‌های تاریخ جهان بدل شد. کتاب «هری پاتر: سفری به تاریخ جادو» قرار است بیستم اکتبر برای اولین‌ بار منتشر شود و در قفسه کتابخانه بریتانیا قرار گیرد. علاقه‌مندان به این کتاب می‌توانند از طریق سایت انتشارات «بلومزبری» برای پیش‌سفارش این کتاب اقدام کنند.

»هری‌پاتر و سنگ جادو» در سال ۱۹۹۷ به چاپ رسید و پس از آن شش قسمت بعدی رمان‌های «رولینگ» با موفقیتی روزافزون روانه بازار کتاب شدند. «بلومزبری» ناشر کتاب‌های «هری پاتر»، فروش جهانی این رمان‌ها را تاکنون ۴۵۰ میلیون نسخه اعلام کرده است. رمان‌های مشهور «رولینگ» تاکنون به ۷۹ زبان دنیا ترجمه شده‌اند.اقتباس سینمایی این هفت اثر در قالب هشت فیلم با بازی «دنیل رادکلیف» و «اما واتسون» نیز در فروش بالای این کتاب‌ها بی‌تاثیر نبوده است. از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ هشت فیلم «هری پاتر و سنگ جادو»، «هری پاتر و تالار اسرار»، «هری پاتر و زندانی آزکابان»، «هری پاتر و جام آتش»، «هری پاتر و محفل ققنوس»، «هری پاتر و شاهزاده دورگه» و «هری پاتر و یادگاران مرگ – قسمت اول و دوم» در سینماهای جهان اکران شدند و به فروشی بالغ بر هشت میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار دست یافتند.


منبع: بهارنیوز

فروش متوسط سینماها در ماه رمضان

محمد قاصد اشرفی در گفت‌وگویی با ایسنا با اشاره به “طرح افطار تا سحر” و نیم بها کردن قیمت بلیت‌ها گفت: این طرح‌های تصویب شده موفق آمیز بودند ولی باید وقتی طرحی پیاده می‌شود، زمینه‌هایی هم برای بهتر اجرا شدن آن طرح فراهم شود؛ به طور مثال صدا سیما که تلویزیون ملی ماست باید اطلاع رسانی بیشتری می‌کرد.رئیس هیات مدیره انجمن سینماداران ایران در ارزیابی اکران ماه مبارک رمضان ادامه داد: امسال فروش فیلم‌ها و استقبال از سینما ضعیف‌تر از پارسال و در حد متوسط بود، مثلا در یک سینما با ۴ سالن فروش فیلم‌ها خوب نبود در حالی که سال قبل شرایط بسیار بهتر بود.

اشرفی به شرح علت این کسادی پرداخت و گفت: چند عامل در این زمینه تاثیر گذار بودند که از جمله آن می‌توان به ناتوانی فیلم‌ها در جذب مخاطب، نبود اطلاع رسانی، همکاری نکردن صدا سیما و منفعل بودن رسانه‌ها اشاره کرد.وی در ادامه افزود: برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و وجود تب و تاب و فضای خاص حاکم بر کشور سینما را تحت تاثیر خود قرار داده بود و مردم را بیشتر درگیر سرنوشت شان، در ادامه حمله تروریستی که به مجلس شد، یک دفعه از حضور مردم در سینماها کاسته شد، زیرا که وقتی یک دفعه جامعه نا آرام شود بیشتر توجه مردم به آن سوژه معطوف می‌شود.

رئیس هیات مدیره انجمن سینماداران ایران درباره‌ی استقبال مردم از فیلم‌های کمدی گفت: کلا استقبال مردم از فیلم‌های کمدی بیشتر و اینکه مردم می‌خواهند فیلمی را ببینند که به آنها آرامش روحی بدهد،منطقی است. البته سوژه‌ها و سلیقه‌ها بسیار مهم است و اینکه فیلم بتواند با مردم ارتباط برقرار کند و همچنین خانوادگی بودن آن بسیار مهم است بنابراین ذائقه مردم عوض نشده است.

محمد قاصد اشرفی با اشاره به اینکه به بعضی فیلمها کمکهایی می‌شود تا بهتر دیده شوند گفت: ما سینماداران دراین حد می‌توانیم به یک فیلم کمک کنیم که مثلا تبلیغات انجام دهیم و … ما که نمی‌توانیم از خیابان مردم را بیاوریم و مجبور کنیم که فیلم را ببینند، خود فیلم باید بتواند مردم را جذب کند. ما تنها می‌تواینم یک فیلم را اکران کنیم و می‌دانید که سینماها در مکان‌های خوب و مسیرهای پر رفت و آمد واقع شده‌اند و با زدن بنر خودشان می‌توانند برای فیلم تبلیغی بکنند.او با بیان اینکه اکران فیلم‌ها مانند زنجیره‌ای با هم در ارتباط هستند، اظهار کرد: وقتی به هر دلیل به یک فیلم کمک می‌شود موقعیت از فیلم بعدی گرفته می‌شود. اینها زنجیره وار به هم ارتباط پیدا می‌کند بنابراین باید نظارت عادلانه باشد و موقعیت فیلم‌ها را بسنجد و تصمیم‌گیری بکنند، در غیر اینصورت صاحبان فیلم‌های بعدی معترض می‌شوند.

این سینمادار در پایان به نقش شورای صنفی نمایش در رعایت عدالت اشاره کرد و افزود: اگر یک فیلم ۵ هفته بر پرده سینما بماند موقعیت حضور و دیده شدن را از فیلم بعدی خود خواهد گرفت. شورای صنفی نمایش تابع قرارداد سرگروه با دفاتر پخش عمل می‌کند که این قراردادها می‌توانند هفته‌ها و روزها را تعیین بکند. شورای صنفی خیلی اوقات به دلیل رعایت موضوع فیلم گذشت می‌کند و کارهایی بیش از آن از عهده شورای صنفی نمایش خارج است.


منبع: بهارنیوز

واکنش رضا صادقی به توهین به روحانی

گروه هنری: رضا صادقی (خواننده و هنرمند عرصه موسیقی) با انتشار متنی نسبت به توهین به رئیس‌جمهور در راهپیمایی روز قدس واکنش نشان داد.



رضا صادقی در کانال رسمی خود در تلگرام با انتشار عکس زیر نوشت: وقتى هـنوز هم شعبان بى‌مغ‌مسلکان در این سرزمین جولان میدن و از کوته فکرى نمیدونن که تفرقه و همبستگى‌شکنى امنیت این خاک رو تهدید میکنه یعنى درد. بددهانى و بى‌حرمتى رسمی ننگین است. رئیس‌جمهور وقتی انتخاب مردم باشد؛ توهین به ایشان توهین به مردم است. متاسفم برای کسانی که جهان و جهان‌بینی خودشون را براساس توهین بنا می‌کنند. رضا صادقی به تازگی آلبوم موسیقی به نام یعنی درد را منتشر کرده است.


منبع: بهارنیوز

خاطره‌ای ملی در حال فراموشی است؛ همبازی‌های ما می‌میرند (+فیلم)

خاطره بخشی از کودکی ما با همبازی‌هایی گره خورده که امروز یا در گوشه انباری‌ها خاک می‌خورند یا فراموش شده‌اند. حالا دیگر کودکان ایرانی، کمتر آن‌ها را به آغوش می‌کشند.

عصر ایران – حسن ظهوری – بخش مهمی از خاطره کودکی‌مان به خصوص خاطره کودکی دختران مناطق روستایی و حتی شهرهای کوچک با عروسک‌هایی گره خورده که امروز به آن‌ها عروسک اقوام می‌گوییم. همان عروسک‌هایی که با آمدن باربی، به فراموشی سپرده شدند.

عروسک اقوام، به عروسک‌هایی گفته می‌شود که برای تهیه آن‌ها به فروشگاه‌ها و مغازه‌ها نمی‌رفتند. مادرها یا مادربزرگ‌ها با هرآنچه در دست داشتند از یک قاشق گرفته تا چند تکه پارچه، می‌ساختند‌شان و برای بازی به بچه می‌دادند.

این عروسک‌ها امروز به فراموشی سپرده شده‌اند اما بخش مهمی از آداب و سنن و فرهنگ اقوام را هم با خودشان به فراموشی می‌برند. هرچند تلاش‌هایی می‌شود تا دوباره احیا شوند اما هنوز جایی در آغوش کودکان سرزمین ایران ندارند.

این گزارش را ببینید تا بیشتر درباره عروسک‌های اقوام ایرانی بدانید. بخشی از آن‌ها در حال احیاء دوباره هستند.


منبع: عصرایران

کنسرت‎هایی که این هفته در شهرهای مختلف برگزار می‎شود (+جدول/ سبک)

در هفته ابتدایی تیرماه ۱۳۹۶، کنسرت‎های متعددی در سبک‎های مختلف برگزار می‎شود.

عصرایران – کنسرت‎های مختلفی در این هفته (۳ تا ۹ تیرماه ۱۳۹۶) در شهرهای مختلف کشور برگزار می‎شود.

این هفته چند کنسرت در تالار وحدت ، برج آزادی و شهرهایی مانند ساری، رشت و بوشهر روی صحنه می رود. از مهدی یراحی و سیروان خسروی تا گروه کاکوبند و علیرضا قربانی این هفته کنسرت های خود را برگزار می کنند.

در ادامه به “مهمترین” کنسرت‎هایی که این هفته برگزار خواهد شد، اشاره می‎شود. در این خبر به کنسرت‎هایی پرداخته می شود که بلیت فروشی آنها آغاز شده است و برگزاری آن قطعی به نظر می رسد.


























نام
گروه یا خواننده

زمان


مکان

سبک

علیرضا
قربانی

۳ تا
۶ تیر ساعت ۲۱:۳۰

تالار
وحدت – تهران


کلاسیک
ایرانی


علی لهراسبی

۵ تیر
ساعت ۱۸ و ۲۱:۳۰


برج
میلاد – تهران


پاپ

شهرام
شکوهی

۵ تیر
ساعت ۲۰:۳۰

سینما
بهمن – بوشهر


پاپ


محمد
اصفهانی

۵ تیر
ساعت ۲۳:۳۰

آوای خلیج
فارس – کیش


پاپ

امید
حاجیلی

۵ تیر
ساعت ۲۱

تالار
اورانوس – نوشهر


پاپ

گروه
کاکوبند

۵ و ۶
تیر ساعت ۱۸:۳ و ۲۱:۳۰


سالن میزبان
– بابلسر


راک/
تلفیقی


علی لهراسبی

۶ تیر
ساعت ۱۷:۳۰

سالن شهید
صفایی – تربت جام


پاپ


مازیار
فلاحی

۶ تیر
ساعت ۲۳:۳۰

آوای خلیج
فارس – کیش


پاپ


امید
حاجیلی

۶ تیر
ساعت ۲۱

سالن بعثت
– کلاردشت


پاپ


گروه
سون

۶ تیر
ساعت ۲۱

تالار
اورانوس – نوشهر


پاپ

فریدون
آسرایی

۶ تیر
ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰

تالار
انتظار – کرمانشاه


پاپ


سیروان
خسروی

۶ تیر
ساعت ۱۹ و ۲۱:۳۰

سالن سینما
جهان نما – چالوس


پاپ


علی
قمصری

۸ تیر
ساعت ۲۱

سالن استاد
سیروس صابر – کرج


کلاسیک
ایرانی

مازیار
فلاحی

۸ تیر
ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰


سالن هلال
احمر – سمنان


پاپ

گروه چارتار

۸ تیر
ساعت ۱۹ و ۲۱:۳۰

سینما
سپهر – ساری


پاپ/تلفیقی

مهدی یراحی


۸ تیر
ساعت ۲۱:۳۰

تالار
مجلل – رشت


پاپ

گروه کالیبر


۸ تیر
ساعت ۲۱

برج
آزادی – تهران


تلفیقی

ارکستر
مجلسی ایران

۸ و ۹
تیر ساعت ۲۱:۳۰

تالار
وحدت – تهران


کلاسیک


گروه وزیری

۸ و ۹
تیر ساعت ۲۱

هتل عامری
ها – کاشان


کلاسیک
ایرانی


گروه
کر شباهنگ

۹ تیر
ساعت ۲۱


سالن
رودکی – تهران


کلاسیک

علیرضا
قربانی


۹ تیر
ساعت ۱۸

اصلاح
بذر – کرج


کلاسیک
ایرانی

امید
حاجیلی

۹ تیر
ساعت ۲۱

سینما
نفت – آبادان


پاپ

داریوش
دهری

۹ تیر
ساعت ۲۱:۳۰

برج
آزادی – تهران


نواحی


احسان
خواجه امیری

۹ تیر
ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۱:۳۰

تالار
ابریشم – فومن


پاپ


منبع: عصرایران

ژیلا صامتی: اصلا اهل ریسک نیستم

: سریال «نفس» به تهیه‌کنندگی احمد کاشانچی و کارگردانی جلیل سامان یکی از سریال‌هایی است که تلویزیون رمضان امسال برای بیننده‌های خود درنظر گرفته. سریالی که بعد از اذان از شبکه سه سیما، مهمان سفره‌های افطار مردم می‌شود‌ اما سریال «نفس» ویژگی دیگری نیز دارد و آن حضور ژاله صامتی بعد از حدود ۱۵ سال دوری از تلویزیون است. صامتی بعد از «نسیم رویا» که رمضان سال ۸۱ پخش شد، در آثار تلویزیونی دیده نشد تا رمضان امسال که با «نفس» به تلویزیون بازگشت.

اصلا اهل ریسك نیستم 

او علت این دوری از فضای کارهای سریالی را فیلمنامه‌های ناقص و کیفیت نه‌چندان مطلوب آنها می‌داند. صامتی دانش‌آموخته رشته‌ تئاتر از دانشکده‌ هنر است و بازیگری هم تدریس می‌کند. صامتی فعالیت هنری خود را در سال ۱۳۷۲ با حضور در فیلم «دت یعنی دختر» به کارگردانی ابوالفضل جلیلی آغاز کرد و یک‌ سال بعد در فیلم «دشت ارغوانی» (۱۳۷۳) به ایفای نقش پرداخت.

او در فیلم‌هایی نظیر «اتمسفر» (۱۳۹۵)، «دراکولا» (۱۳۹۴)، «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» (۱۳۹۴)، «عصر یخبندان» (۱۳۹۴)، «مربای شیرین» (۱۳۸۰)، «گیلانه» (۱۳۸۳)، «قاعده بازی» (۱۳۸۵) و همچنین مجموعه‌های «آژانس دوستی» (۱۳۷۸)، «فکر پلید» (۱۳۷۷)و «یحیی و گلابتون» (۱۳۸۰) و… نقش‌آفرینی کرده است. صامتی نقش‌هایش را عاشقانه زندگی و در این گفت‌وگو هم بارها به آن اشاره می‌کند.

 بیایید ابتدا از سریال «نفس» بگوییم؛ همان سریالی که شما را بعد از ۱۵ سال به قاب جادو آورد. نقش‌تان در این سریال چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟

در این سریال «عالیه» هستم؛ زنی شبیه همه زن‌های سرزمین‌مان با دلواپسی‌ها، دغدغه‌ها و مهربانی‌هایی که ۹۰ درصد مادران دارند و عامل پیوند در خانواده‌هاست. او در خانواده حکم پایه و چسب را دارد و در داستان عامل پیوند شخصیت‌هاست. فقط همین قدر بگویم که به قدری ‌ نقش و فیلمنامه این سریال را دوست داشتم که قبول کردم بعد از سال‌ها دوباره در تلویزیون حضور پیدا کنم.

گفته می‌شود سریال نفس پس از سریال‌‌هایی چون «ارمغان تاریکی» و «پروانه» سه‌گانه جلیل سامان را کامل می‌کند، برای شما حضور در این پروژه و نخستین تجربه کار با جلیل سامان چگونه بود؟

تعامل خوبی داشتیم و البته اتفاق نظر درخصوص نقش. کارهای قبلی ایشان را دوست داشتم. مدت‌ها بود کار در پروژه‌های تلویزیونی را قبول نمی‌کردم‌ اما وقتی فیلمنامه نفس را به اصرار رضا نصیری‌نیا مجری طرح کار خواندم با ۲۶ قسمت فیلمنامه آماده و شسته و رفته مواجه شدم. ضمن اینکه گروه سازنده کاملا حرفه‌ای بود. گروهی که با دغدغه ارائه یک کار باکیفیت یک سال گذشته را صمیمانه و از ته دل تلاش کرد. امیدوارم تأثیر این تلاش دسته جمعی در نتیجه کار هم بیننده را به سمت خودش جذب کند. باسابقه‌ای که از جلیل سامان سراغ دارم مطمئنم که سریال «نفس» فاصله بین مخاطبان و تلویزیون را به حداقل می‌رساند.

 به حضور در تلویزیون اشاره کردید. شما از سال ۸۰ و بعد از مجموعه «نسیم رویا» در پروژه‌های تلویزیونی دیده نشدید تا سریال «نفس»، چرا؟

یکی از مهم‌ترین دلایلش این بود که فیلمنامه‌ها کامل نبود و من اصلا بازیگر ریسک پذیری نیستم که با خواندن ۱۰ قسمت وارد کار شوم و بعد منتظر ۲۰ قسمت بعدی در روند کار بشوم؛ چیزی که در غالب آثار تلویزیونی شاهدیم. ضمن اینکه آدم کلاسیکی هستم و معتقدم باید متنی در وهله اول وجود داشته باشد، گروهی جمع شده باشند و کار آغاز شود. اینکه حالا شروع کنیم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد برایم قابل‌ قبول نیست.

در کارنامه شما گونه‌های مختلف سینمایی دیده می‌شود، از «گیلانه» تا «ضد‌گلوله» و «دراکولا» یک تلورانس وسیع را شامل می‌شود. با توجه به اینکه کار تئاتری هم دارید، در انتخاب نقش بیشتر به چه چیزهایی نظر دارید؛ گزیده‌کاری، فیلمنامه، نام کارگردان و یا…؟

گزیده‌کاری شامل موارد مختلفی می‌شود. با وسواس کار را شروع می‌کنم. بعد از گذشت نزدیک به ۳۰ سال هنوز بازیگری برایم بسیار عاشقانه است و تبدیل به یک کار روتین و کارمندی نشده. هر چند مواقعی بوده که مثل بسیاری از آدم‌هایی که در این جامعه زندگی می‌کنند، نیاز مالی هم داشته‌ام و اتفاقا پیشنهادها هم کم نبودند، اما صرف مساله «پول» هیچگاه برایم وسوسه‌انگیز نبوده ‌است؛ چون عشق به بازیگری در من بسیار زیاد است. البته با کارنامه‌ای که دارم این حرف را ثابت کرده‌‌ام؛ نقش یک بازی کرده‌ام و در فیلمی تک‌سکانس هم داشته‌ام. بازیگری هستم که طول نقش برایم مهم نیست، کلیت کار، کارگردان، گروه سازنده، فیلمنامه و در نهایت اینکه با نقشی که دارم، چه تأثیری در روند فیلم می‌گذارم، در انتخاب‌هایم تأثیر دارد. به‌عنوان مثال در فیلم «اتمسفر» نقش عجیب و غریبی نداشتم‌ اما به‌نظرم در یک کار خوب همکاری کرده‌ام.

معتقدم اگر در یک کار با کیفیت حضور داشته باشم باز هم جزو رزومه خوبم محسوب می‌شود و لذت می‌برم که نام خودم را در میان اسامی یک کار حرفه‌ای ببینم. به جرأت می‌توانم بگویم از آن دست بازیگرهایی هستم که روزانه برای فیلم یا سریال و تئاتر پیشنهاد دارم‌ اما از بین همه آنها کاری را انتخاب می‌کنم که با آن به من خوش بگذرد. شاید از نظر بقیه عاقلانه نباشد‌ اما بازیگری برایم چیزی است که به روان و روحم خیلی مربوط می‌شود. بنابراین باید برای ایفای آن نقش حالم بسیار خوب باشد.

اصلا اهل ریسك نیستم

شما در آثار کارگردان‌های صاحب نامی بازی کرده‌اید که سلیقه و نوع نگاه مشخصی دارند. اگر روزی این کارگردان‌ها از شما درخواست حضور در پروژه‌ای را داشته باشند که شبیه کارهای قبلی‌شان نبوده و با پسند شما هم مطابق نباشد، آیا به‌خاطر نام کارگردان و کارنامه‌ای که داشته‌اند بازی در آن اثر را قبول می‌کنید؟

ماجرا فقط اسم کارگردان نیست. زمانی برای مصطفی کیایی جلوی دوربین رفتم که شاید هنوز مثل امروز کسی او را نمی‌شناخت. وقتی متن «ضد‌گلوله» را خواندم متوجه شدم که نویسنده می‌داند چه می‌خواهد و بعد از گفت‌وگو با کیایی هم، چنین حسی داشتم. پس از کلید خوردن کار متوجه شدم کارگردان، کارش را بلد است.البته ریسک هم می‌کنم و به حس درونی خودم اعتماد دارم؛ چون به هر حال نزدیک به ۳۰ سال است در اجتماعِ بزرگسالی کار می‌کنم که غالب‌شان انسان‌های با تجربه، باسواد و پژوهشگری هستند که وسعت شناختم را افزایش می‌دهند. مثلا خانم رخشان بنی‌اعتماد که کارهای‌شان را خیلی دوست دارم و با ایشان هم کار کرده‌ام، ممکن است روزی تصمیم بگیرد فیلمی را که سلیقه‌ام نیست جلوی دوربین ببرد. خب! با این وصف، دلیل نمی‌شود که به صرف نام این کارگردان ؛ پیشنهاد بازی در فیلم‌‌اش را قبول کنم.

در انتخاب نقش‌های کمدی که ریسک‌پذیر هستند، چگونه عمل می‌کنید؟

دقیقا! کمدی انواع مختلفی دارد؛ کمدی موقعیت، کلام و..‌. بازیگر کمدی کلام نیستم و به همین دلیل انتخابم برای یکسری کارها اشتباه است. وقتی در «ضد‌گلوله» در کنار مهدی هاشمی قرار می‌گیرم، به‌اصطلاح طنزمان در می‌آید؛ چون آن ژانر، ژانر ماست‌ اما شاید اگر کنار مثلا مهران غفوریان قرار بگیرم کار خوبی از کار در نیاید. به همین دلیل هر ژانری بازیگر خودش را می‌خواهد. تجربه یک بخش کار است‌ اما بخش دیگر آن، باید با سلیقه بازیگر مرتبط باشد، مثلا خود من بازیگر یکسری نقش‌ها نیستم.

 از بین تمام نقش‌هایی که سالیان سال بازی کرده‌اید، نقشی بوده که از شما دور باشد و برای رسیدن به عمق آن خیلی تلاش کرده باشید و همین باعث شده باشد بیشتر در خاطرتان بماند؟

خیلی زیاد؛ مثلا اصلا شبیه زنی که در «دراکولا» یا «عصر یخبندان» بازی کردم نیستم. به هر حال اگر به عمق شناخت کاراکتر نرسم، نمی‌توانم آن را بازی کنم. در سریال «نسیم رویا» نقش یک زن شلوغ و پر هیاهو را داشتم. همزمان با پخش آن مجموعه به خانه جدیدی اسباب‌کشی کرده بودم. یکی از همسایه‌ها به من گفت، دوستان‌شان می‌پرسند؛ این خانمی که در آپارتمان شما زندگی می‌کند همیشه سر و صدایش می‌آید؟ او هم گفته بود که ما اصلا متوجه نمی‌شویم کی می‌آید و کی می‌رود! منظورم این است که آن نقش خیلی از من دور بود. خیلی دیگر از نقش‌ها هم اینگونه هستند.

 البته منظورم بیشتر این است که ارتباط‌تان با کدام یک از نقش‌ها خاص و به یاد ماندنی بوده ؟

در پاسخ به پرسش شما باز هم باید به همان عشقم به بازیگری اشاره کنم. این رابطه بسیار عاشقانه است. افرادی که نقش‌شان را بازی می‌کنم، واقعا زندگی می‌کنم.همین موضوع باعث می‌شود که دیر از لاک نقش‌هایم بیرون بیایم اما در جواب اینکه پرسیدید با کدام یک از آنها ارتباط گرفته‌ام، باید بگویم‌ با همه‌شان.

 تلویزیون، سینما یا تئاتر؛ کدام‌ مدیوم را برای بازی ترجیح می‌دهید؟

تلویزیون، سینما و تئاتر برایم فرقی نمی‌کند. به‌عنوان یک بازیگر ترجیحم این است که نقشی را بازی کنم که خوشایند تماشاچی باشد و با او ارتباط برقرار کند؛ جایی که برای تک تازی بازی من جا داشته باشد. اصولا سالی یک تئاتر بازی می‌کنم. البته شاید امسال این کار را نکنم؛ چون سال گذشته که نمایش « یادم تو را فراموش» را کارگردانی و بازی کردم، به قدری اذیت شدم که تصمیم گرفتم مدتی از تئاتر فاصله بگیرم تا کمتر بعضی چیزها را ببینم و غصه بخورم!

اصلا اهل ریسك نیستم

 نقش‌هایی که شما ایفا کردید برای بیننده عام و خاص دلنشین بوده‌اند. چقدر کارگردان در شکل گرفتن یک نقش خوب تأثیرگذار است؟

برای نقشی که دارم زیاد درگیر می‌شوم.‌ حین بازی آورده‌های زیادی با خودم به همراه دارم و سر صحنه می‌برم. این امر اصلا به این معنا نیست که به کارگردان نیازی ندارم. به این دلیل نقش‌هایم برای طیف وسیع بینندگان جذابیت داشته که تعامل یا بهتر است بگویم ‌ یک اعتماد دو طرفه میان خودم و کارگردان صورت گرفته است.

 نظرتان درباره طرح اکران فیلم از افطار تا سحر در‌ ماه رمضان چیست. آیا تأثیری در پرفروش شدن فیلم‌ها دارد؟

امیدوارم مؤثر باشد. آرزو می‌کنم که این اتفاق بیفتد و سینمای ایران پررونق ‌شود. هر چیزی که باعث شود رفتن به سینماها افزایش یابد و فیلم‌ها پرمخاطب شوند، از آن استقبال می‌کنم.

اگر بخواهید پیشنهادی فرهنگی برای آخر هفته داشته باشید، پیشنهادتان چیست؟

آخر هفته‌ها تئاتر ببینیم. تئاترهای خوبی روی صحنه است. همچنین بیشتر به سینما برویم ؛ چون فیلم‌های خوبی هم در حال اکران است. به کتابفروشی‌ها سر بزنیم. فضای شهر کتاب‌ها بسیار جذاب است و اگر کسی کمی عاشق خواندن باشد مجذوب این محیط‌ها می‌شود. مادر‌ها دست بچه‌ها را بگیرند و به جای اینکه به پاساژ بروند، دوری در این شهر کتاب‌ها بزنند.به‌نظرم چنین مکان‌هایی برای بچه‌ها بسیار شگفت‌آور‌تر و نشاط‌آورتر خواهد بود.

 خودتان در اوقات فراغت چه می‌کنید؟

کتاب می‌خوانم. عاشق کتاب خواندن هستم. هیچ وقت متوجه نمی‌شوم کسی می‌گوید حوصله‌ام سر رفته یعنی چه؟ همیشه کاری برای انجام دادن دارم. مگر می‌شود حوصله‌ام سر برود؟ می‌توانم ۳۰ روز در خانه باشم بدون اینکه احساس کسالت کنم؛ چون همیشه کلی کار هست که می‌توانم انجام دهم. فقط باید عاشق بود.


منبع: برترینها

«فاوست» گوته، تراژدی عصر مدرن

– پیام حیدرقزوینی: «فاوست» گوته تازه‌ترین ترجمه محمود حدادی است که به‌تازگی در نشر نیلوفر با همکاری دانشگاه بهشتی به‌چاپ رسیده است. حدادی که عمده فعالیت‌اش در عرصه ترجمه مربوط به کلاسیک‌های آلمانی‌زبان بوده است، پیش‌تر دو اثر دیگر از گوته، «دیوان غربی-شرقی» و «رنج‌های ورتر جوان»، را هم به فارسی منتشر کرده بود. گوته‌ از چهره‌های کلاسیک ادبیات آلمان است که از چند دهه پیش در ایران شناخته می‌شد و از همین «فاوست» او هم ترجمه‌هایی از جمله ترجمه به‌آذین موجود بود. اما ترجمه حدادی چند ویژگی متمایز دارد که ترجمه از زبان اصلی از جمله آن‌هاست. «فاوست»، نمایشنامه‌ای است در دو بخش، در قالب زبان منظوم و با مضمونی که خود گوته آن را تراژیک خوانده است. آنچه اینک منتشر شده، بخش اول «فاوست» است و در آینده بخش دومش هم با ترجمه حدادی منتشر خواهد شد.

تراژدی عصر مدرن 

از دیگر ویژگی‌های ترجمه حدادی، پی‌نوشت‌های مفصلی است که در پایان کتاب آمده که به فهم متن گوته کمک زیادی می‌کند و ارجاعات مختلف آن را به تفصیل توضیح داده است. جز این، مقاله‌ای هم به پیوست کتاب منتشر شده که در آن، به تاریخچه فاوست‌نامه‌نویسی، از آغاز تا دوران معاصر، اشاره شده است. فاوست از چهره‌های مرکزی فرهنگ مدرن است که از قرن شانزدهم تا امروز بی‌وقفه روایت شده است و امروز رد او را نه فقط در ادبیات بلکه در حوزه‌هایی دیگر از فرهنگ مدرن هم می‌توان دید. مضمون «فاوست» را می‌توان تراژدی عصر مدرن نامید وگوته به اعتبار همین «نمایشنامه» از نویسندگان مورد علاقه مارکس بوده و او در «سرمایه» ارجاعاتی به برخی تمثیل‌های «فاوست» داده است. به مناسبت انتشار «فاوست» و همچنین مجموعه داستانی از نویسندگان آلمانی‌زبان با عنوان «گدا و دوشیزه مغرور»، با محمود حدادی گفت‌وگو کرده‌ایم. در این گفت‌وگو درباره دلیل ترجمه مجدد این اثر، اهمیتش و همچنین سابقه فاوست‌نویسی در ادبیات آلمان و اروپا صحبت کرده‌ایم.

همچنین به دلایل اهمیت مضمون «فاوست» در فرهنگ مدرن هم پرداخته‌ایم. حدادی در جایی از این گفت‌وگو درباره جایگاه دوگانه گوته در ادبیات آلمان می‌گوید: «گوته عمری هشتادودو ساله داشته است، در روزگار او چیزی شبیه عمر نوح! او که روشنگر قرن هجدهمی است، اگر ده سال دیگر نقد بقا می‌یافت، جنبش‌های کارگری قرن نوزدهم را هم به چشم خود می‌دید. طبیعی است که نویسندگان نسل‌های بعدی حسی دوگانه در قبال او داشتند. او را از یک سو نماد عصر کلاسیک و نماینده احیای «یونانیت» و اومانیسم می‌دانستند، از سوی دیگر مناسبات سرمایه‌داری زبان، اهداف و اولویت‌های ادبیات را برایشان تغییر داده بود. رفتن به جانب نگارشی رئالیستی و همدردی با محرومان جهان کارگری ضرورتی هرچه بیشتر می‌یافت. خب گوته در ضمن، وزیر شاه ایالت فئودالی زاکسن–وایمار بود، آن هم در زمانی که بسیاری از نویسندگان نسل نو نه تنها با قدرت دولتی بیگانه بودند، بلکه درافتادن با این دولت‌های عقب‌مانده کارشان را به تبعید یا هجرت کشانده بود.»

این روزها همچنین کتاب دیگری از گوته با عنوان «خویشاوندی‌های اختیاری» با ترجمه سعید پیرمرادی در نشر چشمه منتشر شده است. گوته در این اثر روابط انسانی و پیچیدگی‌های آن را به تصویر کشیده است.

  پیش از این «رنج‌های ورتر جوان» و «دیوان غربی- شرقی» گوته با ترجمه شما منتشر شده است و به‌تازگی نیز «فاوست» را ترجمه کرده‌اید. چرا باز به سراغ گوته و این‌بار «فاوست» او رفتید. آیا از آغاز قصد داشته‌اید که آثار گوته را به‌صورت یک پروژه به فارسی برگردانید؟

حتما چنین نیست. ترجمه مجموع آثار گوته یا مهم‌ترین این آثار نیاز به کار جمعی و حمایت سازمان‌یافته دارد؛ به‌طورمثال می‌دانم که دانشگاه شانگهای با حمایت دولت چین و نظارت «انجمن کلاسیک‌های شهر وایمار و آرشیو گوته» چنین کاری را در پیش گرفته‌اند، همراه هیأتی از مترجمین. ولی با شرایط امروز نشر در ایران، حتی تصور تحقق چنین پروژه‌ای دشوار است. این سه اثری که نام بردید، هرکدام در ایران به دلیلی بازتاب خاص داشته‌اند. داستان ورتر اول‌بار که بیش از هفتاد سال پیش از فرانسه به فارسی درآمد، موجی از رمان‌نویسی به سبک خود در ایران راه انداخت. «دیوان غربی-شرقی» هم که مستقیم از ادبیات فارسی الهام گرفته است و به‌نوعی گفت‌و‌گوی گوته است با شاعران فارسی‌زبان. ازاین‌رو ترجمه‌اش اولویت داشت. «فاوست» هم به‌هرروی از آثار کانونی گوته است. این نمایشنامه چون با اسطوره و داستان‌های کتاب مقدس رابطه بینامتنی دارد، به‌تعبیری می‌توانش جزو ادبیات جهانی دانست و توجیه ترجمه‌اش هم در همین است. صحنه‌های توراتی آن، متن را برای هر زبانی خودی و آشنا می‌کند.

  قبل از ترجمه شما ترجمه‌های دیگری از «فاوست» در ایران منتشر شده بود که ترجمه به‌آذین یکی از آنهاست. آیا به دلیل علاقه شخصی به سراغ «فاوست» رفتید یا ترجمه‌های موجود را، که از زبان واسطه هم انجام شده‌اند، راضی‌کننده نمی‌دانستید؟

خب این کتاب چون جایگاهی و شهرتی دارد، پیش‌تر هم با استقبال مترجمان روبه‌رو بوده است و به گفته یک دوست و مشوق، پیشکسوتانی مانند آقای به‌آذین چراغ آن را روشن نگاه داشته‌اند. من در راه یافتن به ارتباطات بینامتنی این اثر منابع بیشتری در اختیار داشتم. یقین دارم به لطف این منابع به ترجمه منطبق‌تری دست یافته‌ام. این هم که مستقیم از زبان گوته ترجمه می‌کردم، در روند کار اطمینان‌خاطر بیشتری می‌داد که به نسبت به متن اصلی نزدیک‌تر شوم.

 
  به‌طورکلی نظرتان درباره ترجمه مجدد چیست و در چه مواردی ترجمه مجدد ضرورت دارد. برخی معتقدند که شاهکارهای ادبی و خاصه آثار کلاسیک هرچند سال یک‌بار باید ترجمه مجدد شوند، آیا شما با این نظر موافق‌اید؟

نهضت ترجمه تنها به اراده فرد، به خواست این یا آن مترجم شکل نمی‌گیرد. خواننده هم باید در ذوق ادبی به درجه‌ای برسد که نیاز او را از ادبیات بومی خودش فراتر ببرد. آن‌وقت است که دادوستدی بین او و مترجم صورت می‌بندد. هم در این دادوستدِ دوسویه است که روند ترجمه شکل می‌گیرد و تکامل آن آغاز می‌شود. پیشگامان این نهضت در میانه دوره قاجار به تجربه‌ای تکیه نداشتند که هیچ، جامعه فرهنگی جز الگوهای ادبیات بومی خودش الگویی نمی‌شناخت. اینکه ذوق جامعه از لطایف سعدی و نصایح ناصرخسرو گذار کند و تفاهمی هم به‌طورمثال با نوولی از توماس مان پیدا کند، این نگاه جهانی یافتن، مهلت و فرصت می‌خواهد.

قاعده این است که ما از تجربه پیشینیان بهره ببریم. مترجمان پیشکسوت اما درهرحال، در انتخاب اثر، گلچین‌هایی کرده‌اند که هنوز هم اعتبار و خواهان دارد. در نتیجه ترجمه دوباره‌شان توجیه می‌یابد. توجیه دیگر ترجمه دوباره، تحول خود زبان است. و تحول زبان فارسی شاید در این میان تند و چشم‌گیر باشد. نزدیک‌کردن زبان فاخر ادبی به سادگی و بی‌پیرایگی زبان گفتاری شاید یکی از دستاوردهای دلنشین این تحول باشد، البته سبک کلام معیاری عینی و بیرونی است و انتخاب آن نه به اراده مترجم.

تراژدی عصر مدرن 

  ترجمه شما از «فاوست» به نثر است، نه نظم. آیا این ازآن‌روست که ترجمه شعر را امکان‌ناپذیر می‌دانید یا در این مورد خاص برگرداندن «فاوست» به نظم ممکن نبوده است؟ در مواردی این‌چنین آیا امکان ترجمه به صورت نثر موزون وجود ندارد؟

من «ناظم» نیستم. یعنی منظوم‌کردن متن از عهده‌ام برنمی‌آید، آن هم در حجمی به این بزرگی. اما اگر مترجم ناظمی هم پیدا شود، یک مشکل دیگر یافتن نوعی از وزن و نوعی زبان منظوم است که با ذوق ملی هماهنگ باشد. یک مثال معکوس: بزرگی حافظ چند شاعر آلمانی را چنان مقهور و مجذوب کرد که به‌عینه قالب غزل را از او وام گرفتند. ولی ذوق ادبی آلمانی‌ها کمترین اقبالی به این قالب شعری نشان نداد. گوته فراست داشت و در عین نزدیکی معنوی به شعر فارسی در دام قالب‌های آن نیفتاد. بلکه در چارچوب قالب‌های شعر آلمانی ماند. اما دلیل این‌که من بااین‌حال این اثر را ترجمه کردم، جنبه روایی این اثر منظوم بود. «فاوست» شعر هست، اما شعر روایی. گفتن ندارد که با ترجمه‌اش به نثر گوشه‌ای از اثر کم و گم می‌شود. بااین‌حال به ترجمه محتوایی‌اش می‌ارزید. حداقل برای معرفی آن.

  آنچه اکنون منتشر شده بخش اول «فاوست» است و البته در پایان بخش اول، پی‌نوشت‌هایی مفصل و همچنین مقاله‌‌ای درباره «فاوست» آمده است. چرا هردو بخش کتاب را به صورت یکجا منتشر نکردید؟ ترجمه بخش اول چقدر طول کشید و آیا ترجمه بخش دوم کتاب به پایان رسیده است؟

بخش اول «فاوست» با بخش دوم آن چندین تفاوت آشکار دارد. خود گوته بین این دو اثر بیش از سی‌سال فاصله انداخته است. بخش اول حاصل جوانی اوست، بخش دوم اثری پیرانه‌سر و فلسفی. در خود آلمان هم رسم است که خاصه در چاپ‌های دانشجویی این دو بخش در دو کتاب جداگانه چاپ می‌شوند، بخش اول یک‌پارچگی و اجرای تئاتری بیشتری دارد. ترجمه بخش دوم را تازه در دست گرفته‌ام. نگران موفقیت بخش اول بودم. چندین ترجمه‌ام بی‌انعکاس بوده‌اند. ازجمله رمان «آشفتگی‌های ترلس جوان» از روبرت موزیل. نمی‌شود کار کنیم و تنها حاصلش پرکردن گوشه انبار ناشر باشد. برای هر کار تازه نیاز به حداقلی از موفقیت هست. گرچه بی‌آن هم متوقف نمانده‌ام.

  با این اوصاف آیا می‌توان دو بخش «فاوست» را دو اثر مستقل از هم در نظر گرفت؟

حتما این دو اثر استقلال خود را دارند. البته موتیف‌های زیادی هم آنها را به هم پیوند می‌دهند. خاصه موتیف کانونی یا همان پیمان انسان با شیطان، یا موتیف عشق به گرتشن، معشوقه محکوم به مرگ فاوست. ولی بخش اول خاصه از نظر بردن به روی صحنه بسیار ملموس‌تر، مردمی‌تر و دراماتیک‌تر است. نقد دانشمندی ورشکسته، طنز شادابی که در رابطه فاوست و شیطان می‌آید، عشق و مرگ؛ دیدن چنین ترکیبی در تئاتر، زود از خاطر نمی‌رود. بخش اول برای آلمانی‌ها شاید نوعی متن ملی شده است. یک-دو مونولوگ آن خاطره مشترک است.

 
  مهم‌ترین ویژگی‌های زبان گوته چیست و آیا او در آثار مختلفش زبانی با ویژگی‌های مشترک دارد؟ برای شما دشوارترین موارد در ترجمه «فاوست» چه بود؟

استفان سوایگ می‌گوید اگر شیللر بزرگ از شصت درصد واژگان آلمانی بهره می‌گیرد، وسعت بهره‌گیری گوته از خزانه این زبان نود درصد است. او در «ورتر» زبانی را به کار می‌برد که در نهضت ادبی دوران خودش، نهضت جوانانه «توفان و طغیان»، الگویی برای پیشگامان ساده‌نویسی می‌شود. در جمع‌آوری شعر عامیانه دستیار گتفرید هردر فیلسوف بود و خودش هم از تاثیر زبان و فضای شعر مردمی و روستایی شعر عامیانه سروده است. طبیعی است زبان بیشتر آثارش فاخر است، خاصه در آثار دوران گرایش او به کلاسیک. اما در «فاوست» سطح زبان و ساحت‌های کاربرد آن صحنه‌به‌صحنه عوض می‌شود.

در یک صحنه سخن خداوند با فرشتگان می‌آید، در یک صحنه دیگر جر و منجر مشتی عامی مست در یک میخانه. به نسبت این صحنه‌های متفاوت لحن بیان هم تغییر می‌کند. عرض کردم که سبک کلام، این‌که ما به چه شیوه حرف بزنیم، معیاری عینی دارد و حکمی است که شرایط بیرون بر نویسنده یا مترجم تحمیل می‌کند.

  در ترجمه‌های شما، ازجمله در همین «فاوست»، رد سنت ادبی فارسی از نثر و شعر، دیده می‌شود. البته این به معنای تقلید نیست بلکه به معنای پشتوانه‌ای است که در زبان ترجمه‌های شما وجود دارد. این زبان چقدر به سنت ادبی و چقدر به آثار معاصران تکیه دارد؟

متأسفانه دید و اطلاع من از ادبیات روز فارسی بسیار محدود است. به اقتضای کار ترجمه اگر کتابی بخوانم، بیشتر از حوزه ادبیات کلاسیک فارسی است. البته باید بگویم در هیچ دوره از زندگی‌ام امان و فراغتی برای تحصیل پیگیر نداشته‌ام و با اطلاعات تجربی‌ام حتما به نقص آدم‌های خودآموز مبتلا هستم. جبران این نقص‌ها همیشه زحمت مضاعف بر دوشم می‌گذارد. در ته ذهنم هم هرگز خودم را مترجم حرفه‌ای ندانسته‌ام.

  در ترجمه «فاوست»، همسرایی شخصیت‌ها را موزون ترجمه کرده‌اید و از امکانات شعر فارسی به خوبی استفاده کرده‌اید. مثلا در جاهایی از وزن و زبان شعرهای عامیانه و فولکلور فارسی به خوبی کمک گرفته‌اید و جالب این‌که زبان را هم نشکسته‌اید: «قلعه دیوار دارد/ دختر و قار دارد/ من سرباز دلیرم/ هرچه باشد می‌گیرم./ چه قلعه، چه دختر،/ چه دژ باشد چه دلبر./ آستین را بالا برچین/ به عزم صید شیرین./ بدَم، بدَم به شیپور!/ عیش ما را نکن کور…». یا لحن برخی شخصیت‌ها اگرچه عامیانه است اما در اینجا هم زبان نشکسته است و مثلا در جایی از کتاب آمده: «هرکی هم نازک‌نارنجی است، جل‌اش را جمع کند بزند به چاک!» براساس چه معیاری می‌توان از اصطلاحات عامیانه در اثری کلاسیک استفاده کرد بی‌آنکه زبان ترجمه دچار افت شود؟

خب همان جانب عینی سبک کلام، افت و اوج زبان آن را توجیه، بلکه ضروری می‌کند. کار این تغییر لحن در «فاوست» آسان‌تر می‌شود؛ چون هر صحنه از نمایش ما را به میان آدم‌هایی با پس‌زمینه‌های متفاوت اجتماعی می‌برد. البته چندجا در متن ترانه‌ها و سرودهایی پیش می‌آید که نمی‌شد به نظم ترجمه‌شان  نکرد. به این موارد محدود می‌توان با کمی حوصله لباس شعر پوشاند، خاصه اگر قالب آن، مثل ترانه، مشخص باشد.

تراژدی عصر مدرن 

  «فاوست» شاید مشهورترین اثر گوته باشد اما آیا می‌توان آن را مهم‌ترین اثر او هم دانست؟

طبیعی است که هنرمند در هر اثرش بخشی از جهان‌نگری و سرشت هنری خود را به جا می‌گذارد. از این ‌حیث اهمیت یک اثر باعث کورشدن فروغ دیگر آثار نمی‌شود. منتها اهمیت «فاوست» در این است که مرحله به مرحله در طول شصت ‌سال تحریر شده است. به این معنی مشایع تمام مراحل زندگی هنری گوته بوده است. و فراموش نکنیم که این نویسنده در عمل شاهدی بر دو قرن پرتحول بوده است. او که در میانه قرن هجدهم به دنیا آمده، فرزند قرن هجدهم و نوزدهم است و به‌این‌ترتیب وارث اندیشه روشنگری است در عین آن‌که شکل‌گیری دنیای صنعت و سرمایه را هم در قرن نوزدهم دیده است. خب موضوع «فاوست» هم چون که تاریخی است او را به قرن شانزدهم می‌برد. به میزان یک چنین زمان درازی «فاوست» یک پنجره فراخ به روی زندگی باز می‌کند. شاید این مشغلهِ عمر بودنش برای گوته، در میان مجموعه آثار این نویسنده به آن برجستگی می‌بخشد.

  از نکات قابل‌توجه کتاب، پی‌نوشت‌هایی است که به کتاب افزوده‌اید که به فهم بهتر متن گوته کمک زیادی می‌کند. جز این، مقاله مفصلی با عنوان «تاریخچه فاوست‌نامه‌نویسی» نیز به پیوست کتاب منتشر شده که در آن به سابقه «فاوست» در تاریخ آلمان، «فاوست‌»‌های نویسندگان مختلف و «فاوست» در ایران پرداخته‌اید. این کار زحمتی مضاعف می‌طلبد و در ایران چندان مرسوم نیست. چرا فقط به ترجمه خود نمایشنامه بسنده نکردید و متن‌های دیگری هم به آن افزودید؟

همچنان که عرض شد، «فاوست» ربط‌های بینامتنی با بسیاری آثار باستانی و اسطوره‌ای دارد، حتی از بسیاری نقاشی‌های دوران رنسانس الهام می‌گیرد، وانگهی به یک واقعه مشخص تاریخی برمی‌گردد، بسنده‌کردن به ترجمه صرف متن، کتاب را پادرهوا می‌گذاشت. مترجم در ضمن و به‌طور طبیعی معرف هم هست. منتها سهم معرفی درمورد این کتاب به اقتضای چندجانبگی موضوع آن بیشتر بود. خاصه که «فاوست‌»نویسی در اروپا از قرن شانزدهم یک سنت بدون وقفه دارد. مارلو، لسینگ، هاینه، توماس مان و پسرش کلاوس مان موضوع پیمان با شیطان را با استفاده از همان شخصیت‌ها، یعنی با فاوست و مفیستو دائم مطرح کرده‌اند.

وانگهی موتیف عشق زمینی از نگاه عرفان قرون وسطایی و جوامع سنتی موتیفی جهانی است و در ادبیات فارسی هم نمونه دارد. بنابراین مقایسه فاجعه گرتشن با سرنوشت شخصیت‌هایی چون برصیصای عابد یا شیخ صنعان حتما زمینه‌ای برای مقایسه سنت‌های متفاوت در بین فرهنگ‌ها به دست می‌دهد. البته من در این مورد گزیده‌ای را از تحقیق بینافرهنگی آقای طبری پیوست کتاب کرده‌ام. به‌گمانم رجوع به منابع اینترنتی مانند ویکی‌پدیا نمی‌توانست مجموع این اطلاعات را یکجا در اختیار خواننده بگذارد. چشم‌انداز بازکردن به روی حواشی و جوانب این اثر را در شناخت آن بی‌فایده ندیدم و برایم خوشایند بود که در این راه دسترسی به منابع لازم داشتم.  

 
  گویا «فاوست» مصداقی واقعی در تاریخ آلمان داشته و بعدها در میان مردم بدل به افسانه آدمی شده که از اخلاق مسیحی دور شده و داستان‌هایی عبرت‌آموز پیرامون این موضوع ساخته شده که در مقاله پیوست کتاب از آن با عنوان «فاوست عامیانه» یاد کرده‌اید. «فاوست» گوته چقدر با این تصویر عامیانه و همچنین با «فاوست» یوهان اسپیس و کریستوفر مارلو،‌که پیش از «فاوست» گوته منتشر شدند، تفاوت دارد؟

فاوست عامیانه را مسئولین کلیسایی و روحانیون مسیحی نوشته‌اند. آن هم براساس زندگی یک  دانشمند آلمانی در قرن شانزدهم، عصر رنسانس. تضاد عمده زمانه به ناچار در آن انعکاس پیدا می‌کند. در آن زمان هنوز دانش‌های زمینی و فلسفه یونانی کفر و دورشدن از یاد خدا تلقی می‌شده است. از سوی دیگر همین دانش‌ها بعد از قرون تاریک وسطا جانی نو و رواجی تازه می‌یافتند. کلیسا که تفاهمی با علم‌جویی فاوست نداشته، تمایل او را به جستن دانش، از جمله پزشکی و نجوم و کیمیاگری،  ناشی  از پیمان او با شیطان گمان می‌کند. شرط این پیمان هم گویا این بوده است که فاوست روحش را به شیطان بفروشد. بنابراین در «فاوست عامیانه» به جهت زنهار به مؤمنان، مرگ فاوست به دست شیطان رقم می‌خورد. «فاوست» مارلو به حکم اینکه مارلو انگلیسی بود و انگلیسی‌ها در آن دوران عمده‌ترین ملت دریانورد جهان بودند، رگه‌هایی از داستان «رابینسون کروزو» را در خود گرفته است. به‌هرحال این امر که هر نویسنده نگاه فلسفی خود را در این اثر بگنجاند، در «فاوست»نویسی تبدیل به سنت شده است.

  فاوست از چهره‌های مرکزی فرهنگ مدرن است که از زمان انتشار اولین اثر درباره او تا امروز، بی‌وقفه روایت شده است. رد فاوست را نه فقط در ادبیات بلکه در هنرها و حوزه‌های دیگر، از اپرا و آثار کلامی-فلسفی گرفته تا کتاب‌های کمیک، می‌توان دید. به‌عبارتی «فاوست» را می‌توان تراژدی عصر مدرن هم دانست. به‌ نظرتان چه چیزی باعث شده که چهره فاوست در تاریخ مدرن این‌قدر پراهمیت شود؟ آیا در ادبیات آلمان کسانی مثل گوته، لسینگ، هاینریش هاینه و توماس مان که هریک روایت خود را از فاوست به دست داده‌اند برای تصویرکردن زمانه‌شان به سراغ این مضمون رفته‌اند؟

همین‌طور است که می‌گویید، خود «فاوست عامیانه» از تضاد میان فروبستگی اجتماعی قرون وسطا با روح جوان و نوجوی رنسانس، فضایی دراماتیک می‌گیرد. دو قرن پس  از آن، «فاوست» گوته مشخصا مناسبات انسان و جهان را در دورانی مطرح می‌کند که دانش‌خواهی مرزهای اراده فردی را درهم می‌شکند، پول در قالب اسکناس شکلی انتزاعی به خود می‌گیرد، تولید کالا ماشینی می‌شود و به دنبال آن رقابت و سرعت در تولید مفهومی نو به زمان می‌بخشد، شتاب تبدیل به هدف می‌شود و مبنای رابطه میان انسان‌ها قرار می‌گیرد. تمامی این مناسبات می‌تواند مثل غولی که از شیشه بیرون می‌آید و سرخود می‌شود و دیگر فرمان نمی‌پذیرد، محصول دست آدم را با آدم دشمن کند. خاصه در بخش دوم «فاوست» این مسائل بیشتر مطرح می‌شوند. بخش اول در درونمایه اصلی‌اش نقد قرون وسطا است از نگاه اومانیسم.

 آیا به‌جز آثاری که به‌طور مشخص با محوریت «فاوست» نوشته شده‌اند، آثار دیگری هم هستند که به طور غیرمستقیم به «فاوست» توجه داشته‌ باشند؟ مثلا گویا توماس مان در «مرگ در ونیز» ارجاعی به «فاوست» داده است.

بله، در «مرگ در ونیز» صحنه‌ای کابوس‌مانند می‌آید که شخصیت‌هایش غول و جن هستند در حال برگزاری مراسمی مانند جشن لگام‌گسیخته شیاطین. این صحنه با «شب والپورگیز» یا همان جشن شیاطین در نمایشنامه «فاوست»، شباهت آشکار موضوعی و ساختاری دارد.

اما جیمز کروس نویسنده معاصر ادبیات کودکان در آلمان، کتابی دارد به نام «تیم تالر یا خنده به فروش رفته». و این داستان پسر یتیم اما خنده‌رویی است که از شدت فقر خنده‌اش را به یک سرمایه‌دار ثروتمند ولی  عبوس می‌فروشد. منتها تجربه‌هایش خیلی زود نشانش می‌دهند که خنده در زندگی بالاترین ثروت است. پشیمان‌شدن پسر یتیم از این معامله، واقعه رمان را به حرکت در‌می‌آورد. موتیف پیمان با شیطان در این رمان جوانانه هم موضوع کانونی است.

تراژدی عصر مدرن 

  «فاوست» گوته اثری آشکارا چندوجهی است که به جز ارزش‌های ادبی‌اش،‌ از وجوه مختلف دیگری هم مورد توجه بوده است. نوع نگاه و جهان‌بینی گوته و تصویری که او از عصر روشنگری به دست داده، باعث شده او به یکی از چهره‌های موردعلاقه مارکس هم بدل شود. مارشال برمن هم بخشی از کتاب «تجربه مدرنیته»‌اش را به گوته و «فاوست» او اختصاص داده و این اثر را «تراژدی توسعه و رشد» در فرهنگ مدرن نامیده است. عجیب این‌که گوته در ادبیات آلمان، در جایی میان جهان کهن و جهان نو قرار گرفته و حتی نسل نویسندگان و شاعران بعد از گوته او را نماد جهان کهنه می‌دانستند. از این حیث چرا «فاوست» او به اثری این‌‌قدر مهم بدل شده است؟

گوته عمری هشتادودو ساله داشته است، در روزگار او چیزی شبیه عمر نوح! او که روشنگر قرن هجدهمی است، اگر ده سال دیگر نقد بقا می‌یافت، جنبش‌های کارگری قرن نوزدهم را هم به چشم خود می‌دید. طبیعی است که نویسندگان نسل‌های بعدی حسی دوگانه در قبال او داشتند. او را از یک سو نماد عصر کلاسیک و  نماینده احیای «یونانیت» و اومانیسم می‌دانستند، از سوی دیگر مناسبات سرمایه‌داری زبان، اهداف و اولویت‌های ادبیات را برایشان تغییر داده بود. رفتن به جانب نگارشی رئالیستی و همدردی با محرومان جهان کارگری ضرورتی هرچه بیشتر می‌یافت. خب گوته در ضمن وزیر شاه ایالت فئودالی زاکسن–وایمار بود، آن هم در زمانی که بسیاری از نویسندگان نسل نو نه‌تنها با قدرت دولتی بیگانه بودند، بلکه درافتادن با این دولت‌های عقب‌مانده  کارشان را به تبعید یا هجرت کشانده بود.

در این میان مارکس در انگلستان زندگی می‌کرد که پیشرفته‌ترین کشور صنعتی روزگار او بود. وی در تشریح مکانیسم درونی سرمایه‌داری، کتاب «کاپیتال» را هم در همین کشور نوشته است. چشم آینده‌نگری که در «فاوست» به جهان نگاه می‌کند، موجب شده است که  این فیلسوف اقتصاددان چند تمثیل را هم از این نمایشنامه، در تشریح مکانیسم نظام سرمایه‌داری، در کتاب عمده‌اش «سرمایه» بگنجاند.

  مدتی پیش هم کتاب دیگری با ترجمه شما و با عنوان «گدا و دوشیزه مغرور» منتشر شد که مجموعه‌ای است از داستان‌های نویسندگان آلمانی‌زبان از قرن هجدهم تا امروز. در این کتاب داستان‌هایی از نویسندگان مشهور آلمانی در کنار داستان‌هایی از نویسندگان کم‌تر شناخته‌شده انتخاب شده است. معیار انتخاب داستان‌های این کتاب چه بوده است و آیا باز هم مجموعه‌هایی شبیه به این ترجمه خواهید کرد؟

تا دو یا سه نسل، ادبیات آلمانی به واسطه زبان‌های انگلیسی یا فرانسه به دست خواننده فارسی‌زبان می‌رسید. خب، در چنین حالتی به ناچار دایره انتخاب بر سر شهره‌ترین نویسندگان محدود می‌ماند. برشت، نیچه یا ریلکه از جمله این نویسندگان مطرح‌تر آلمانی بودند. حالا که چند مترجم آلمانی‌زبان به عرصه آمده‌اند، طبیعی است که دایره معرفی ادبیات این زبان هم فراخ‌تر می‌شود. خاصه چند نویسنده اتریشی مانند هرمان بروخ یا هوفمنستال، به رغم اعتبارشان تا حال معرفی نشده بودند، به همچنین روبرت موزیل. آن آنتولوژی فرصت داد من آن‌ها را معرفی کنم. در این میان  یک آنتولوژی دیگر در دست اتمام است که در آن هم باز چند نویسنده گمنام مانده معرفی می‌شوند.

  آیا بعد از انتشار بخش دوم «فاوست» همچنان کلاسیک‌ها را ترجمه خواهید کرد؟

در حال حاضر بخش دوم را در دست ترجمه دارم.  حواشی‌نویسی بر این بخش البته وقت بیشتری می‌برد. اگر عمری بود، یقین که اثر شایسته معرفی، بسیار زیاد است. به طور نمونه جای تاسف دارد که از فریدریش شیللر، دوست و حامی فکری گوته، ترجمه‌ای منطبق با زبان روز به بازار نمی‌آید.  

  هنوز بخشی مهم از آثار کلاسیک به فارسی ترجمه نشده‌اند و طبیعی است که ترجمه کلاسیک‌ها دشوارتر است و زمان و انرژی بیشتری‌ می‌طلبد. در غرب و حتی برخی کشورهای همسایه آثار کلاسیک با حمایت نهادهای فرهنگی ترجمه و منتشر می‌شوند که این موضوع در ایران سابقه‌ای ندارد و هر آنچه تاکنون منتشر شده نتیجه تلاش‌های فردی مترجمان بوده است. «فاوست» توسط انتشارات نیلوفر و با همکاری دانشگاه بهشتی منتشر شده است. به‌نظرتان حمایت دانشگاه‌ها و نهادهای فرهنگی چقدر در ترجمه کلاسیک‌ها ضروری است؟

البته دانشگاهیان بدون نگاه به مسایل یا منافع اداری‌شان هم تولید ادبی-فرهنگی بالایی دارند. منتها کار ترجمه در هر حال کاری فردی است. جز موارد محدود، سراغ ندارم که دانشگاهی برای ترجمه، آن هم ترجمه آثار هنری غرب، کاری تشکیلاتی کرده باشد. در زمینه فلسفه و علوم، وضع فرق می‌کند. مشکل دیگر دانشگاه‌ها این است که برای انتشارات خود، قدرت توزیع چندانی ندارند. این‌که نشر خصوصی هرباره چقدر آماده همکاری با نهادهای دولتی باشد، پیچیدگی‌هایی دارد که راه‌حل آن را باید از مسئولین مربوطه پرسید. به‌هرحال واقعیت این است که همکاری در کار چاپ تراژدی «فاوست»، استثنا بود. حسن‌اش هم این‌که کار ویرایش را آسان کرد.

  این روزها سی‌امین دوره نمایشگاه کتاب هم در حال برگزاری است. نمایشگاه کتاب تهران چقدر با نمایشگاه‌های کتاب دیگر کشورها متفاوت است؟ برخی معتقدند نمایشگاه کتاب تهران چیزی بیش از یک بازار بزرگ موقت کتاب نیست. نظر شما در این مورد چیست؟

طبیعی است که نمایشگاه کتاب در ایران اگر هم از غرب الگو گرفته باشد، در عمل بر اثر شرایط محلی ویژگی خودش تکامل پیدا می‌کند. درست است که در ظاهر به بازار موقت کتاب می‌ماند، اما هجوم جوانان به آن، نه‌تنها از تهران که از شهرستان‌ها هم، دل‌پذیری فصل بهار، و مکان مناسب‌تری که در این میان به آن اختصاص داده‌اند، اگر از جانب مثبت نگاه کنیم، نوعی «هفته جشن کتاب» پدید آورده است که این خوشایند است. البته نواقصی هم دارد. از جمله بین خوانندگان و تولیدکنندگان کتاب در این روزها ارتباط خاصی برقرار نمی‌شود و خاصه تلویزیون در ایجاد این ارتباط نقشی که باید، طبیعی است که برعهده نمی‌گیرد.


منبع: برترینها

مدیر شبکه سه: «ماه عسل» یکی از پربیننده ترین برنامه‌های زمان افطار جهان است

علی‌اصغر پورمحمدی، مدیر شبکه سه سیما باحضور در پشت صحنه «ماه عسل» گفت: «توصیه ما همیشه به آقای علیخانی و همکارانش این است که در انتخاب سوژه‌ها دقّت زیادی بشود.»

به گزارش خبرآنلاین، علی‌اصغر پورمحمدی باحضور در پشت صحنه برنامه «ماه عسل» در سخنانی گفت: «برنامه «ماه عسل» دوازده ساله است و در طول این سال‌ها فراز و نشیب‌های زیادی داشته و توصیه ما همیشه به آقای علیخانی و همکارانش این است که در انتخاب سوژه‌ها دقّت زیادی بشود.»

او «ماه عسل» را یکی از برنامه‌های پر بیننده زمان افطار جهان برشمرد و ادامه داد: «ما باید از این فرصت استفاده بهتری کنیم و هم حرف‌های بهتری بزنیم و هم آدم‌های مناسب‌تری را دعوت کنیم که الحمدلله امسال این اتفاق افتاده است. همچنین نباید قانع باشیم و باید از این هم بهتر شویم. اگر سال آینده زنده بودیم و شما بودید و ما هم این سمت‌ها را داشتیم امیدوارم بهتر از این کار کنیم.»

او در پایان درباره طرح‌های نیکوکارانه این برنامه و استقبال از کمپین آزادی زندانیان نیز گفت: ««ماه عسل» سه سال است که رویکرد نیکوکارانه هم پیدا کرده است و وارد این میدان شد و حالا موفق‌تر از همه شده است. با وجود اینکه تازه در این میدان شروع به گام برداشتن کرده، اما گام‌های بلندی برداشته است.»


منبع: عصرایران

دوبلور پیشکسوت مهمان امشب «دورهمی»

ناصر ممدوح گوینده با سابقه رادیو جمعه دوم تیر مهمان «دورهمی» می‌شود.

ناصر ممدوح دوبلور و گوینده پیشکسوت شامگاه جمعه دوم تیرماه مهمان برنامه «دورهمی» خواهد بود.

ممدوح متولد ۲۶ بهمن ۱۳۲۱ در تهران است و سابقه دوبله در انیمیشن «مارکوپولو»، «سندباد» و «شش نشان رها شده» را دارد.

هر چند ناصر ممدوح، حداقل تا سال‌های اخیر، به دلیل صدای متمایز و پیشکسوتی‌اش در دوبله مشهور بوده است اما او به بازیگری هم اشتغال دارد و در سال‌های اخیر در این زمینه نیز سرشناس شده است.

او در سریال «راه شب» به کارگردانی داریوش فرهنگ و همچنین مجموعه «اغما» ساخته سیروس مقدم نقش آفرینی کرده است.

برنامه «دورهمی» به کارگردانی مهران مدیری هر هفته جمعه‌ها و شنبه‌ها روی آنتن شبکه نسیم می‌رود.


منبع: عصرایران

«نهنگ عنبر ۲» ۱۴ میلیاردی شد

با تصمیم شورای صنفی نمایش فیلم سینمایی «اکسیدان» ساخته حامد محمدی از روز سه‌شنبه بر پرده سینماها اضافه شد و فیلم با مضمون کمدی با اقبال خوبی مواجه شد و با توجه به اکرانی که پیش‌بینی شده فیلم‌های خوبی در سینماها برای عید فطر در نظر گرفته شده است.
در ادامه جدول آمار فروش فیلم ها را تا این لحظه ببینید:(تمام ارقام به تومان است)



نام فیلم
         فروش فیلم


 «اکسیدان»
 ۲۵۰ میلیون ذتومان


 «نهنگ عنبر۲»
 ۱۴ میلیارد تومان


«رگ خواب»
 ۴۲۰ میلیون تومان


 «برادرم خسرو»
 یک میلیارد و ۵۳۰ میلیون تومان


 «زیر‌سقف‌دودی»
 ۵۰۰ میلیون تومان


 «مادر قلب‎اتمی»
 یک میلیارد و ۷۰ میلیون تومان


 «ویلایی‌ها»
 ۸۱۵ میلیون تومان


 «آشوب»
 ۴۳۰ میلیون تومان


منبع: بهارنیوز

شوخی جانی دپ درباره کشتن ترامپ

«جانی دپ» بازیگر و تهیه‌کننده آمریکایی که در یک فستیوال سینمایی شرکت کرده بود، حین حرف زدن درباره فیلم «افسارگسیخته» (۲۰۰۴)، رو به جمعیت درباره «ترامپ» گفت: به نظر من، او به کمک نیاز دارد و جاهای تاریکِ تاریکِ فوق‌العاده‌ای هست که او برود. این فقط یک سوال است ـ من سعی ندارم چیزی را القا کنم. با این حال، این‌ها قرار است در رسانه‌ها منتشر شود. خیلی بد می‌شود. خوشحالم که همه شما در آن هستید.به گزارش ایسنا،«‌گاردین» نوشت: «جانی دپ» سپس پرسید: آخرین باری که یک بازیگر رئیس جمهوری را ترور کرد، کی بود؟

او با گفتن این جمله، به ترور «آبراهام لینکلن» در سال ۱۸۶۵ به دست «جان ویلکز» که از بازیگران مشهور آمریکایی بود اشاره کرد و ادامه داد: من می‌خواهم اعلام صلاحیت کنم، من بازیگر نیستم. برای امرار معاش، دروغ می‌گویم. با این حال، زمان زیادی گذشته و شاید الان وقتش باشد.«جانی دپ» بازیگر و تهیه‌کننده آمریکایی است که تاکنون سه‌بار برای فیلم‌های «سوئینی تاد»، «در جست‌وجوی سرزمین رویایی» و «دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه» نامزد جایزه اسکار شده است. او برای فیلم «سوئینی تاد» جایزه «گلدن گلوب» بهترین بازیگری را دریافت کرد. فیلم‌های او تاکنون بیش از سه میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلار در آمریکا و بیش از هفت میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار در جهان فروش داشته‌اند.«ادوارد دست‌قیچی»، «اسلیپی هالو»، «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی»، مجموعه فیلم‌های «دزدان دریایی کارائیب»، «سوئینی تاد: آرایشگر شیطانی خیابان فلیت»، «آلیس در سرزمین عجایب»، «رنگو»، «سایه‌های سیاه»، «اد وود»، «دنی براسکو»، «ترس و نفرت در لاس‌وگاس»، «کوکائین»، «دونالد ترامپ: هنر معامله»، «هزارتو» و «دشمنان مردم» از جمله فیلم‌های این بازیگر ۵۴ ساله هالیوودی هستند.


منبع: بهارنیوز

برای زادروز مردی که سنبل بازیگری شد

به گزارش ایسنا، جمشید مشایخی با بیان اینکه سال‌هاست عاشق پرویز پرستویی است، مطرح کرد: این رک‌گویی و اینکه مجیز کسی را نمی‌گوید، ارزش زیادی دارد؛ آن هم در روزگاری که همه متملق شدند.محمدعلی کشاورز هم پرستویی را به معنای واقعیِ کلمه هنرمند دانست که خصوصیات انسانی دارد و ادامه داد: در دانشکده استادی بنام حسین تهرانی داشتیم که می‌گفت اول آدم باشید، بعد هنرمن؛د که این مصداق پرستویی است. جوانان باید ببینند شما چه کردید و چگونه سمبل بازیگری شده‌اید.

علی نصیریان هم با بیان اینکه از هر نسلی افراد شاخصی پیدا می‌شوند گفت: خودِ شما (پرستویی) هم از پدیده‌های نسل بعد ما هستید.عزت‌الله انتظامی هم با بیان اینکه «پرویز پرستویی خودش یک کوه است» به اظهارنظر درباره او پرداخت و گفت: با پرویز یک کار داشتم، اما کارهای او را دیده‌ام. «آژانس‌ شیشه‌ای» خود دنیایی است. خیلی خوب است آدم در کار هنری‌اش این ارزش را پیدا کند و چقدر خوب است تماشاگر را محترم بشمارد.پرویز پرستویی در دوم تیرماه ۱۳۳۴ در همدان متولد شد و فعالیتش را در تئاتر با نمایش «ماجرای یک محل» در سال ۴۸ و بازیگری‌اش را در سینما با «دیار عاشقان» در سال ۱۳۶۲ آغاز کرد که با همان فیلم موفق به دریافت جایزه بازیگری از جشنواره فیلم فجر شد.

از دیگر فیلم‌های سینمایی این بازیگر می‌توان به «حکایت آن مرد خوشبخت»، «آدم برفی»، «لیلی با من است»،‌ «مهر مادری»، «روانی»، «آژانس شیشه‌ای»، «مرد عوضی»، «روبان قرمز»، «موج مرده»، «آب و آتش»، «دیوانه‌ای از قفس پرید»، «مارمولک»، «کافه ترانزیت»، «بید مجنون» ،«پاداش سکوت»، «صد سال به این سال‌ها»، «سیزده ۵۹»، «من و زیبا»،«خرس»، «میهمان داریم»، «امروز» ، «دو» و «بادیگارد» اشاره کرد.این بازیگر که دو فیلم «قاتل اهلی» و «خانه کاغذی» را آماده اکران دارد معتقد است: «همیشه سعی کردم به دنبال موضوعات تاثیرگذار باشم که در ابتدا برای خودم جذاب باشد. چرا که در هر کاری به دنبال خودم می‌گردم.»


منبع: بهارنیوز