تخریب حمام قاجاری خانه ابتهاج

به گزارش میزان، بهانه تخریب یکی از خانه‌های تاریخی تهران این بار ایجاد فضای فرهنگی و تفریحی برای اهالی است. به این بهانه بخشی از خانه قاجاری ابتهاج را بدون اطلاع میراث فرهنگی تخریب کرده اند. خانه‌ای که اثر ثبت ملی محسوب می‌شود و براساس قانون تخریب گران آن  به جریمه و حبس محکوم خواهند شد. مقایسه تصاویر این بنا نیز شاهدی بر تخریب الحاقات بنای اصلی  و بر هم زدن معماری بنا دارد.

تخریب از عید آغاز شد
خانه قاجاری دکتر ابتهاج سمیعی در تقاطع خیابان ایران و مجاهدین اسلام واقع شده است. این روز‌ها نیرو‌های شهربان از ورودی این بنا حفاظت می‌کنند که کسی وارد آن نشود یا از آن عکاسی نکند. با این حال وضعیت ورودی بنا حکایت از کار عمرانی سنگین در داخل محوطه دارد. کاری که نگرانی‌هایی را بابت تخریب بنا به همراه داشته است. یکی از کسبه درباره این تخریب می‌گوید: این اتفاق تازه‌ای نیست. از عید شروع به کار در این بنا کردند و به تازگی این فعالیت سرعت گرفته است.او که سی سال است در همسایگی این بنا به کسب مشغول است، می‌گوید: در تعطیلات عید بخش حمام این خانه که مربوط به دوره قاجار بود را تخریب و نخاله هایش را همان زمان از بنا خارج کردند. من شنیده ام که می‌گویند در زمان قاجار هیات دولت برای حمام به این خانه می آمدند، این بنا با دیوار‌های آجری و سقف ضربی در گوشه حیاط قرار داشت که به طور کامل تخریب شده است.

این کسبه خیابان مجاهدین اسلام می‌گوید: آنطور که من شنیده ام هنوز بحث خرید این بنا از خاندان ابتهاج سمیعی هم مشخص نیست و هر بار یک چیز می‌گویند. اما من هم از ثبت ملی بودن بنا بی خبر بودم.او درباره وضعیت این روز‌های بنا می‌گوید: می‌گویند این کار‌ها را می‌کنند که بنا بازدید عموم داشته باشد، اما تمام دیواره‌های تاریخی اطراف بنا را تخریب کردند. قصد داشتند بنای دیگری که در جداره خیابان ایران هست را هم خراب کنند.این مرد همچنین درباره حوض این خانه می‌گوید: حوض سنگی وسط حیاط را شکسته اند و حالا با سنگ‌های جدید دارند آن را بازسازی می‌کنند. زیر زمین این بنا بسیار دیدنی است. نمونه تزیینات آن شبیه خانه مقدم است. مشخص نیست چه بر سر این بنا می‌آورند و قرار است چه کنند.

این کسبه همچنین به حضور مسئولان میراث فرهنگی نیز اشاره می‌کند و می‌گوید: چند نفری آمدند، یکی از مسئولان را حتی راه ندادند و درگیری پیش آمد و او با ماموران انتظامی به محل برگشت. محمد حسن طالبیان، معاون میراث فرهنگی کل کشور نیز از پیگیری وضعیت این بنا خبر می‌دهد و می‌گوید: کارشناسان و معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی استان تهران برای بررسی وضعیت به این بنا رفته اند و موضوع پیگیری می‌شود.


میراث فرهنگی تهران: بنا ثبتی است، شکایت می‌کنیم
در حالی که مسئولان شهرداری منطقه ۱۲ مدعی اطلاع نداشتن از ثبت ملی این بنا هستند که در پرتال مجازی این منطقه نام و شماره ثبت ملی این بنا وجود دارد. مجریان این تخریب به بهانه بی اطلاع بودن از ثبت شدن این بنا دخالت در این بنای قاجاری را شروع کردند، اما با وجود مشخص شدن ثبت بودن این بنا همچنان به تغییرات در این بنا ادامه می‌دهند.وجیهه قاسمی، مدیر روابط عمومی اداره کل میراث فرهنگی استان تهران در باره بررسی وضعیت این بنا به خبرگزاری میزانمی‌گوید: نخست اینکه این بنا تخریب نشده، اما بنا ثبت ملی بوده و براساس قانون مرمت و دخالت در آن باید به اطلاع میراث فرهنگی استان تهران می‌رسید.او با اشاره به بازدید معاون میراث فرهنگی از این بنا می‌گوید: معاون میراث فرهنگی استان از این بنا بازدید کرده و دستور توقف کار و شکایت از مجریان داده شده است.

خبری از پرونده‌های ثبت ملی نیست
هرچند کسبه و همسایه که پیش از این بنا را دیده اند از تخریب بخشی از الحاقات بنا خبر می‌دهند و آن بخش را حمام با آب انبار بنا می‌دانند، اما مسئولان اداره کل میراث فرهنگی استان تهران به رخ ندادن تخریب در بنا تاکید دارند و می‌گویند تخلف در دخالت بدون اطلاع در بنا است. این در حالی است که بنای تاریخی و همچنین مدرسه شهید اندرزگو در مجاورت این بنا ثبت ملی شده اند و باید پرونده‌های ثبتی آن وجود داشته باشد.مسئولان شهرداری منطقه ۱۲ در حالی از ثبت ملی بودن بنا بی اطلاع هستند که مشخصات ثبت آن در وبسایت آن‌ها وجود دارد و شماره ثبت ملی آن نیز اعلام شده است. تخریب حمام قاجاری خانه ابتهاج / شکایت میراث فرهنگی از تخریب گران اثر ثبت ملی

 

 


جرم تخریب ابنیه و اماکن تاریخی
ماده ۵۵۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات در خصوص تخریب ابنیه و اماکن تاریخی است که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده‌اند. بر اساس این ماده «هر کس به تمام یا قسمتی از ابنیه، اماکن، محوطه‌ها و مجموعه‌های فرهنگی- تاریخی یا مذهبی که در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است یا تزیینات، ملحقات، تاسیسات، اشیا، لوازم، خطوط و نقوش منصوب یا موجود در اماکن مذکور که مستقلا نیز واجد حیثیت فرهنگی- تاریخی یا مذهبی باشد، خرابی وارد آورد، علاوه بر جبران خسارات وارده، به حبس از یک الی ۱۰ سال محکوم می‌شود.»


منبع: بهارنیوز

قدرتمندترین سلاح‌های سریال «بازی تاج و تخت»

  Game of Thrones به یکی از محبوب‌ترین سریال‌های تلویزیونی چند سال اخیر تبدیل شده است .در این مقاله قصد داریم به قدرتمندترین سلاح‌هایی که در سریال Game of Thrones و دنیای نغمه یخ و آتش وجود دارند بپردازیم. با ما همراه باشید.

در دنیای نغمه یخ و آتش (مجموعه کتاب‌های نوشته شده توسط جورج آر.آر. مارتین و منبع افتباس سریال Game of Thrones) سلاح‌های زیادی وجود دارند که یکی از دیگری قدرتمندتر و کشنده‌تر هستند که هر کدام تاریخ و داستان مخصوص به خود را دارند. این مجموعه نبردهای زیادی را به خود دیده است و هر کدام از خاندان‌ها سعی دارند با به کارگیری روش‌های جدیدی به پیروزی برسند. گفته می‌شود که آخرین فصل از این سریال دارای بیشترین نبرد در تاریخ این مجموعه و در کل سریال‌های تلویزیونی خواهد بود و بیش‌ترین تعداد مرگ و میر را به تصویر خواهد کشید.

دنریس همچنان در حال تلاش است تا به کمک لشکر و ۳ اژدهای خود، تخت آهنین را از چنگ لنیسترها باز پس گیرد و جان نیز باید در نبرد با وایت واکرها و مردگان پیروز شود. اگر سریال Game of Thrones در مسیر گذشته خود گام بردارد، این نبردها آن طور که انتظار داریم پایان خوشی نخواهند داشت و مطابق کلیشه‌های رایج به تصویر کشیده نخواهند شد.

اگر جزو افرادی هستید که کتاب‌های اصلی را مطالعه نکرده‌اید، این مقاله به شما کمک می‌کند تا سلاح‌های دنیای نغمه یخ و آتش را بهتر بشناسید و حتی اگر هم از وجود این سلاح‌ها مطلع هستید، می‌توانید در این مطلب قدرت آن‌ها را با یکدیگر مقایسه کنید. تهیه کنندگان سریال Game of Thrones به خاطر محدودیت‌هایی نتوانسته‌اند آنطور که شایسته برخی از این سلاح‌ها است، آن‌ها را به تصویر بکشند و در برخی از مواقع مشاهده می‌کنیم که از سلاح‌های قدرتمند به راحتی و بدون تاکید عبور کرده‌اند.

در ادامه می‌توانید لیست قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game of Thrones را به همراه توضیحاتشان مشاهده کنید:

۱۵-آتش وحشی (WILDFIRE)

آتش وحشی برای نخستین بار توسط «تیریون» (Tyrion) به مخاطبان معرفی شد. تیریون متوجه می‌شود که پادشاه دیوانه مخازنی از این آتش جهنمی را به صورت پراکنده در زیر بارانداز پادشاه جمع آوری کرده است. او از آتش وحشی برای پیروزی در نبرد بارانداز پادشاه بر علیه «استنیس» (Stannis) استفاده می‌کند. آتش وحشی برای قرن‌های طولانی توسط خاندان‌های مختلف استفاده می‌شده است. توروس اهل میر از آن برای برافروختن شمشیر و «تارگرین»ها (Targaryen) از آن برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کرد.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

ما از صحبت‌های «جیمی» (Jamie) متوجه می‌شویم که پادشاه دیوانه کل زمین‌های بارانداز پادشاه آتش وحشی جای گذاری کرده است تا قبل از پیروزی شورشیان، پایتخت را به همراه تمامی ساکنانش از بین ببرد. هرچند پادشاه دیوانه نتوانست نقشه شوم خود را عملی کند، اما «سرسی» (Cersei) موفق شد تا با به کارگیری نقشه‌ای مشابه، اکثر دشمنان خود را در یک چشم به هم زدن از بین ببرد. با توجه به نام مجموعه کتاب‌های اصلی (نغمه یخ و آتش)، متوجه می‌شویم که آتش وحشی نقش بسیار مهمی را در برابر «وایت واکر»ها (White Walker) ایفا خواهد کرد.
۱۴-سم

نمی‌توان از تاثیر سم و معجون‌های زهرآلود در تغییر مسیر داستان مجموعه Game of Thrones چشم پوشی کرد. این ماده توسط شخصیت‌های زیادی در مجموعه استفاده می‌شود و گفته می‌شود که استفاده از آن کار بزدل‌ها و زن‌ها است و هیچ شرافتی در استفاده از آن وجود ندارد، اما این تعریف به هیچ وجه از میزان کشنده بودن و تاثیرگذاری آن کم نمی‌کند. زمانی که نمی‌توانید دشمنان خود را به شیوه شرافتمندانه‌ای از بین ببرید، سم می‌تواند به شکلی آرام و بدون سر و صدا هدف شما را برآورده کند.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

«جافری براتیون» (Joffrey Baratheon) یکی از مهم‌ترین‌ شخصیت‌های مجموعه Game of Thrones به شمار می‌رود که توسط سم کشته می‌شود. از مرگ او به عنوان یکی از رضایت‌ بخش‌ترین لحظات کل سریال Game of Thrones یاد می‌شود و او به شکل فجیعی در حالی که صورتش بنفش و کبود شده و از بینی‌اش خون سرازیر می‌شود، می‌میرد. «کوه» (Mountain) یکی دیگر از شخصیت‌های مهم دنیای نغمه یخ و آتش است که قربانی سم می‌شود. تمامی زخم‌هایی که در نبرد با «اوبرین مارتل» (Oberyn Martell) نصیب او می‌شوند، به دلیل سمی بودن نیزه مارتل، عفونت می‌کنند و او را تا نزدیکی مرگ پیش می‌برند.

استاد «کیبرن» (Qybrun) سرانجام موفق می‎‌شود از طریق جادو و روش‌های ناشناخته‌ای که فرا گرفته است، کوه را از مرگ حتمی نجات دهد و به نظر می‌رسد که زن سرخ نیز به کمک همین روش از سمی که در اولین صحنه معرفی خود می‌نوشد، جان سالم به در برده است. این دو (کوه و زن سرخ) تنها مواردی هستند که در دنیای Game of Thrones توانسته‌اند در برابر سم مقاومت کنند و زنده بمانند.

۱۳-شیشه اژدها

شیشه‌ اژدها یکی از مهم‌ترین سلاح‌های مجموعه Game of Thrones قلمداد می‌شود. «فرزندان جنگل» از همین سلاح برای به وجود آوردن وایت واکرها و غلبه بر انسان‌ها استفاده کرده‌اند. نکته مبهمی که در داستان این مجموعه وجود دارد این است که گفته می‌شود فرزندان جنگل اولین ساکنین وستروس بوده‌ و برای انجام کارهای روزمره خود (شکار و …) از شیشه اژدها استفاده کرده‌اند. قبل از آن‌ها هیچ انسانی در وستروس وجود نداشته است، بنابراین، آن‌ها چرا از سنگ و چماق برای شکار حیوانات و ساخت خانه‌های خود استفاده‌ نکرده‌اند؟

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

جدای از این حفره داستانی، شیشه اژدها یکی از تاثیرگذارترین سلاح‌های این مجموعه به شمار می‌رود و در جادوگری از آن استفاده‌های زیادی می‌شود. اکنون که در وستروس جادو باری دیگر به دوران اوج خودش رسیده است، انتظار می‌رود که شخصیت‌های سریال نیاز به استفاده از شیشه اژدهای بیشتری داشته باشند.
۱۲-جادو

جادو و جادوگری در دنیای نغمه یخ و آتش وجود دارد، اما درست همانند دنیای واقعی، افراد زیادی آن را جدی نمی‌گیرند و از آن به عنوان یک افسانه یاد می‌کنند. مخاطبان در طول سریال جادوهای قدرتمند زیادی را مشاهده کرده‌اند، اما اکثر شخصیت‌های آن، جادو را بخشی از داستان‌های کودکانه و خرافات و در بهترین حالت، یک قدرت که تنها در گذشته وجود داشته است، می‌پندارند.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

به هر حال، همانطور که قبلا اشاره کردیم، جادو باری دیگر در حال ظاهر شدن در وستروس است و حضور اژدها نیز رابطه مستقیمی با جادو دارد. دنیریس در ابتدا تصور می‌کرد که روئسای شهر «کارت» (Qarth) هیچ قدرتی ندارند، اما در نهایت متوجه شد که آن‌ها مجهز به کمک جادوی قدرتمندی هستند که تا قبل از آن ناشناخته باقی مانده بود.

هرچه بیشتر در داستان مجموعه Game of Thrones پیشروی ‌کنیم، بیشتر متوجه اهمیت و قدرت جادو در این دنیا خواهیم شد. از جادو به عنوان ابزار و سلاحی برای از بین بردن دشمنان و خطرات احتمالی استفاده می‌شود و انتظار داریم که شخصیت‌های مجموعه بتوانند از آن در برابر وایت واکرها و نبرد بزرگ استفاده کنند.

۱۱-کوه

از شخصیت کوه همواره به عنوان یک سلاح کشنده در وستروس یاد ‌شده است. شاید او یک انسان باشد و بتواند تصمیماتش را خودش بگیرد، اما «تایوین لنیستر» (Tywin Lannister) از «گرگور کلگان» (Gregor Clegane)، نام واقعی شخصیت کوه، برای انجام ماموریت‌هایی که هیچ کس حاضر نمی‌شد انجام دهد، استفاده کرده است. کوه بدون کوچک‌ترین رحمی حاضر است هر شخص و هرچیزی که سر راهش قرار دارد را از بین ببرد. به نظر می‌رسد که او وفاداری خاصی به لنیسترها نشان می‌دهد و همه فرمان‌های آن‌ها را بدون اتلاف وقت انجام می‌دهد.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

لازم به ذکر بوده که پس از احیای دوباره کوه توسط استاد کیبرن، او بیش از پیش به یک سلاح انسان نما تبدیل می‌شود به طوری که نصف مغزش از بین می‌رود و قدرتش نیز دو برابر می‌شود. در مقایسه با کوه هیچ انسان قدرتمندتری در سریال Game of Thrones وجود ندارد. حال به نظر می‌رسد که «سرسی» (Cersei) کنترل کامل او را به دست گرفته و خود گرگور کلگان اختیاری از خود ندارد. همین مورد باعث می‌شود که نام کوه را به عنوان یکی از قدرتمندترین سلاح‌های مجموعه در لیست بیاوریم.
۱۰-حیوانات

در نغمه یخ و آتش از حیوانات به عنوان سلاح و ابزار جنگی استفاده می‌شود. «رمزی بولتون» (Ramsay Bolton) همیشه برای کشتن و شکار کردن از سگ‌های خودش استفاده می‌کرد و در یک پایان بسیار راضی کننده توسط سگ‌هایش کشته می‌شود. البته منظور ما از حیوانات در اصل به «وارگ»ها (warg) مربوط می‌شود. وارگ‌ها انسان‌هایی هستند که می‌توانند وارد جسم حیوانات شده و کنترل آن‌ها را به دست بگیرند. در این مجموعه وارگ‌های متعددی وجود دارند، اما بدون شک مهم‌ترین و قدرتمندترین آن‌ها «برن» (Bran) است. او علاوه‌بر کنترل کردن حیوانات، می‌تواند وارد جسم «هودور» (Hodor) نیز شود. اما متاسفانه هم گرگ برن و هم هودور مرده‌اند و باید دید که در ادامه داستان او کنترل چه موجودی (شاید اژدها) را به دست می‌گیرد.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

در جدیدترین تریلر از فصل هفتم سریال مشاهده می‌کنیم که برن کنترل جمعی از کلاغ‌ها را به دست گرفته و بر فراز وایت واکرها در حال پرواز است. اکنون که برن به توانایی‌های خود پی برده است، می‌توانیم تصور کنیم که در نبرد بزرگ حیوانات نیز نقش بسیار تاثیرگذاری را در نتیجه نهایی داشته باشند.
۹- وایت واکرها

در فصل گذشته مشخص شد که وایت واکرها به دست فرزدان جنگل خلق شده‌اند تا آن‌ها بتوانند در جنگ با انسان‌ها پیروز شوند. فرزندان جنگل در مدت زمان کوتاهی متوجه می‌شوند که قادر نیستند موجوداتی را که خلق کرده‌اند، کنترل کنند. البته خوانندگان کتاب‌های اصلی نسبت به این مورد (خلق شدن وایت واکرها توسط فرزندان جنگل) مشکوک هستند چرا که فصل ششم قبل از چاپ جلد جدید مجموعه نغمه یخ و آتش پخش شده و گفته می‌شود که انحرافات زیادی در داستان کتاب و سریال به وجود آمده است. به هر حال، این تنها سرنخی است که از ریشه وایت واکرها داریم و نباید از آن غافل شویم.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

وایت واکرها دارای شمشیرهای یخی هستند که شمشیرهای عادی را پودر می‌کنند و با کوچکترین اشاره‌ای استخوان‌ها و گوشت را از هم می‌درند. تنها شیشه اژدها و فلز «والریایی» (Valyrian) می‌توانند در برابر سلاح وایت واکرها مقاومت کنند. این نکته را هم فراموش نکنید که وایت واکرها می‌توانند مردگان را احیا کنند و کنترل آنان را به دست بگیرند، درنتیجه، جنگیدن با وایت واکرها بسیار دشوار خواهد بود.
۸-فلز والریایی

تا کنون در سریال Game of Thrones هیچ وقت به شکل واضح و مفصل به فلز والریایی پرداخته نشده است، اما در فصل گذشته بود که از آن به عنوان یکی از دو ماده‌ای (مورد دیگر شیشه اژدها است) که می‌تواند یک وایت واکر را به قتل برساند، یاد شد. جدای از آن، فلز والریایی می‌تواند ضربات شمشیرهای یخی وایت واکرها را نیز دفع کند در حالی‌ که شمشیرهای عادی در برابر ضربات وایت واکرها خرد شده و از بین می‌روند. گفته می‌شود که فلز والریایی یکی از قدرتمندترین سلاح‌های مجموعه Game of Thrones برای از بین بردن وایت واکرها خواهد بود. اکنون همه تماشاگران سریال و خوانندگان کتاب‌ متوجه شده‌اند که نبرد بین خاندان‌ها بسیار کوچک و حقیر بوده و جنگ اصلی در واقع آن سوی دیوار و نبرد با وایت واکرها و مردگان است که زندگی همه انسان‌ها و موجودات را تهدید می‌‎کند.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones

خاندان‌های وستروس شمشیرهای والریایی اجداد خود که احتمالا از آن‌ها در زمان‌های گذشته برای مقابله با وایت واکرها استفاده شده است را گرامی می‌دارند و برخی از خاندان‌های جنوبی اصلا وجود چنین مواردی را باور نمی‌کنند. به همین علت «سموئل تارلی» (Samwell Tarly) شمشیر والریایی پدر خود را به سرقت می‌برد تا در سیتادل آن را مورد بررسی و آزمایش قرار دهد. رفته رفته به اهمیت فلز والریایی در داستان این مجموعه افزوده می‌شود و اکنون افراد بیشتری به ارزش آن پی برده‌اند.
۷-خدایان باستانی

طبق اطلاعاتی که سریال Game of Thrones تا به این لحظه به مخاطبان داده است، در وستروس (سرزمین هفت پادشاهی) دو نوع خدا وجود دارد. خدایان باستانی که اولین انسان‌ها آن‌ها را مورد پرستش قرار می‌دادند و هنوز هم برخی از خاندان‌های شمال آن‌ها را عبادت می‌کنند و نوع دوم که اکثر وستروسی‌ها آن‌ را قبول دارند، خدای هفت‌گانه است. خدای هفت‌گانه وستروسی‌ها عملا هیچ تاثیری در زندگی مردم ندارد و تا به حال قدرتی از خودش نشان نداده؛ این در حالی است که خدایان باستانی نشانه‌های آشکاری را از خودشان بروز داده‌اند. برن به کمک ریشه درختان خدایان باستانی به گذشته سفر کرد و حتی در یکی از صحنه‌های شوکه کننده، توانست با نسخه جوان‌ پدرش ارتباط برقرار کند. جالب است بدانید که وارگ‌ها و فرزندان جنگل نیز قدرت‌های فرابشری خود را مدیون خدایان باستانی هستند.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

شاید خود خدایان باستانی سلاح کشنده‌ای نباشند، اما از قدرت‌های آن‌ها در کارهای خطرناک و نبردهای زیادی استفاده شده است. همانطور که پیش‌تر اشاره کردیم، فرزندان جنگل به کمک شیشه اژدها وایت واکرها را خلق کرده و این فضیه نیز واضح است که آن‌ها قدرت‌های خود را از خدایان باستانی به دست آورده‌اند، با این تفاسیر، وایت واکرها به وسیله نیروهای خدایان باستانی به وجود آمده‎‌اند و مطمئنا این نیروها در از بین بردن آن‌ها نیز به همان اندازه تاثیرگذار خواهند بود.
۶-شمشیر لانگ‌کلاو

«لانگ‌کلاو» (Longclaw) نام شمشیری است که جان اسنو از آن استفاده می‌کند. از آن‌ جایی که جان یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های (شاید مهم‌ترین شخصیت) دنیای نغمه یخ و آتش به شمار می‌رود، شمشیر مورد استفاده او که اتفاقا از فلز والریایی نیز ساخته شده، به یکی از مهم‌ترین سلاح‌های سریال Game of Thrones تبدیل شده است.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

طرفداران پس از دیدن سرنوشت و داستان زندگی «هودور» (Hodor) باید به این موضوع پی برده باشند که جورج آر.آر. مارتین به کوچک‌ترین مسائل داستانی نیز توجه داشته است و هیچ بعید نیست که در آینده جزییات بسیار ریزی که همه از آن‌ها به راجتی عبور می‌کنیم (مانند همین شمشیر)، در آینده نقش کلیدی در پیشبرد داستان این مجموعه ایفا کند. برخی از تئوری پردازان این سریال معتقد هستند که فرمانده نگهبانان شب شمشیر والریایی خاندان خود را به صورت اتفاقی به جان اسنو نداده و هدفی از این کار داشته است.

البته همه این مسائل حدس و گمانی بیش نیستند و شاید لانگ‌کلاو تنها یک شمشیر ساخته شده از فلز والریایی باشد که هیچ رازی را در خود پنهان نکرده است. در هر صورت، لانگ‌کلاو تنها شمشیر والریایی به شمار می‌رود که یک وایت واکر را از بین برده است.

۵- خدای روشنایی

شاید خدایان باستانی، خدایان هفت‌گانه و خدای روشنایی در واقع یک خدای واحد هستند که در تاریخ توسط مردم تحریف شده‌ و نام‌های مختلفی به آن‌ها اختصاص داده شده است. شاید هم این مورد صحیح نباشد و در دنیای نغمه یخ و آتش خدایان متفاوتی با قدرت‌های متفاوت وجود دارند. اگر این سناریو (وجود خدایان مختلف) صحت داشته باشد، قطعا خدای روشنایی قدرتمندترین خدایی است که تا به حال در سریال مشاهده کرده‌ایم.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones

قبول داریم که خدایان باستانی قدرت زیادی دارند، اما به نظر می‌رسد که تاثیرگذاری و قدرت‌های خدای روشنایی که «ریلور» (R’hllor) نام دارد، از همه هم نوعان خود بیشتر باشد. ریلور به پیروانش این قدرت را می‌دهد تا از طریق شعله‌های آتش اتفاقات را مشاهده کنند، او به آن‌ها اجازه می‌دهد تا از مرگ بازگردند و به «ملیساندرا» (Melisandre) این قدرت را داده‌ است تا سایه‌ای را به دنیا بیاورد و دشمنانش را نابود کند.

فراموش نکنیم که ملیساندرا تنها یک انسان بوده و ممکن است مرتکب اشتباه شود، او برداشت غلطی از آن‌چه که در آتش دیده بود داشت و به همین دلیل استانیس را به نابودی کشاند. بنابراین، اینطور نتیجه می‌گیریم که قدرت‌های خدای روشنایی نیز می‌توانند برای رسیدن به اهداف شخصی مورد استفاده قرار گیرند. با توجه به اینکه «توروس» (Thoros) و دیگر راهبان سرخ‌پوش در فصل هفتم حضر پیدا خواهند کرد، امیدواریم که اطلاعات بیشتری از خدای روشنایی و ماهیتش به دست بیاوریم.

۴-شمشیر داون

اگر جزو افرادی هستید که تا به این لحظه کتاب‌های اصلی را مطالعه نکرده‌اید، احتمالا با شمشیر «داون» (Dawn) که با نام سحر و یا سپیده ‌دم نیز شناخته می‌شود، آشنا نیستید. این شمشیر درست همانند لانگ‌کلاو از فلز والریایی ساخته شده است و این احتمال وجود دارد که مانند همتای خود تنها یک شمشیر والریایی عادی(بدون هیچ داستان ویژه‌ای)  باشد.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

متاسفانه سریال Game of Thrones به ندرت این شمشیر را به نمایش گذاشته است. داون متعلق به خاندان «دین» (Dayne) بوده و بر خلاف خاندان‌های دیگر که شمشیر از پدر به بزرگ‌ترین پسر می‌رسد، این شمشیر در هر نسل به بهترین شوالیه خاندان دین تعلق می‌گیرد. شوالیه‌ای که داون را به دست آورد و آن را حمل کند، «شمشیر صبح» (The Sword of the Morning) لقب می‌گیرد.

در خاطرات برن مشاهده کردیم که ند استارک به شکلی ناجوانمردانه توانست آرتور دین (صاحب شمشیر داون) را در پایین برج لذت شکست دهد. گفته می‌شود که ند به قدری مرد شریفی بود که در اسرع وقت این شمشیر را به خاندان دین تحویل داد. شاید سریال توجه چندانی به این شمشیر نداشته باشد، اما خوانندگان کتاب‌های اصلی معتقدند که داون، لانگ‌کلاو و دیگر شمشیرهای والریایی نقش بزرگی را در نبرد نهایی ایفا خواهند کرد.

۳- اژدها

به جرات می‌توان گفت که ۳ اژدهای دنیریس، قدرتمندترین موجودات سریال Game of Thrones هستند. تمام پیروان و ارتش دنیریس به لطف همین ۳ اژدها به او پیوسته‌ و او را به شخصیت قدرتمندی در سریال Game of Thrones تبدیل کرده‌اند. اژدها به قدری موجود قدرتمندی است که به تنهایی می‌تواند نتیجه یک نبرد بزرگ را تغییر دهد. زمانی که «اگان» (Aegon) برای اولین بار وارد وستروس شد، ارتش بسیار کوچکی داشت، اما به کمک‌ اژدهای خود توانست تمامی دشمنانش را شکست دهد. دنیریس هم همین امتیاز را در نبردهای پیش روی خود دارد.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones

هر چند ما تا به این لحظه اطلاعات چندانی از وایت واکرها نداریم، اما مطمئن هستیم که آن‌ها از آتش متنفر هستند و در برابر آن آسیب پذیرند. تنها راه غلبه بر مردگان نیز این است تا آن‌ها را بسوزانیم و احتمالا با ما در این مورد هم عقیده هستید که اژدهاییان دنیریس تبحر خاصی در سوزاندن اجسام دارند. با توجه به همه این گفته‌ها، اژدهاییان دنیریس غیرقابل توقف هستند و می‌‍توانند لشکری عظیم از وایت واکرها و مردگان را بدون کوچکترین زحمتی از بین ببرند که البته اندکی بی‌انصافی است، مگر اینکه…
۲-اژدهای یخی

خطر اسپویل: مطلبی که در ادامه مطالعه می‌کنید، ممکن است یکی از هیجان انگیزترین سناریو‌های فصل‌های آینده سریال Game of Thrones را لو دهد!

در طول سریال Game of Thrones هیچ اشاره‌ای به اژدهای یخی نشده است، اما تئوری پردازان و طرفداران این مجموعه معتقد هستند که اژدهای یخی وجود دارد و در آینده ممکن است شاهد حضور او در داستان باشیم. همه این تئوری‌ها از آن جایی نشات می‌گیرند که جورج آر.آر. مارتین قبل از نوشتن نغمه یخ و آتش، داستان کوتاهی را درباره دختربچه‌ و اژدهای یخی نوشته است. در کتاب‌های اصلی این مجموعه نیز اشاره‌های کوتاه و سطحی تنها در حد افسانه‌های باستانی به اژدهای یخی شده است.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

آیا قبول دارید که نبردهای یک طرفه و قدرت مطلق در سریال Game of Thrones جایی ندارد؟ در تمامی نبردهایی که در ۶ فصل گذشته این سریال شاهد بوده‌ایم، هر دو جبهه دارای قدرت‌های مخصوص به خود بوده و نتیجه مبارزه نیز بسیار دور از انتظار و غافل‌گیر کننده بوده است. حال چرا باید نبرد نهایی این سریال بسیار قابل پیش‌بینی و یک طرفه باشد؟ آدم خوب‌های داستان ۳ اژدها و مقدار زیادی شمشیر والریایی و شیشه اژدها دارند، اما وایت واکرها و ارتش مردگان چطور؟ آیا آن‌ها بی‌دفاع خواهند بود و به راحتی شکست خواهند خورد؟

تئوری بسیار محبوبی در سطح اینترنت درز پیدا کرده است مبنی بر اینکه در فصل هفتم این سریال یکی از ۳ اژدهای دنیریس به دست دشمنان کشته می‌شود و «شاه شب» (Night King) آن را به شکل اژدهای یخی دوباره احیا می‌کند. این اژدها درست در مقابل اژدهاییان دنیریس قرار می‌گیرد و به همان اندازه (شاید هم بیشتر) قدرتمند و کشنده خواهد بود.

۱- لایت‌برینگر

«لایت‌برینگر» (Lightbringer) جزو آن دسته از سلاح‌هایی است که برخلاف کتاب‌های اصلی، در سریال پرداخت چندانی به آن نمی‌شود، اما حضور آن در قسمت‌های نهایی سریال تضمین شده است. لایت‌برینگر در اصل به شمشیر «آزور آهای» (Azor Ahai) گفته می‌شود. راهبان سرخ‌پوش معتقد هستند که آزور آهای در گذشته به کمک لایت‌برینگر تاریکی را شکست داده است و در آینده نیز شخصی با همان ویژگی‌ها ظهور پیدا می‌کند و باری دیگر به کمک لایت‌برینگر نیروهای تاریکی را از بین می‌برد.

قدرتمندترین سلاح‌های سریال Game Of Thrones 

هیچ کس نمی‌داند که آزور آهای چه کسی است. ملیساندرا به اشتباه استانیس براتیون را آزور آهای معرفی کرد و بسیاری از تئوری پردازان شخصیت‌های جان، دنیریس، «بریک دنداریون» (Berric Dondarrion) و حتی تیریون را شایسته آزور آهای بودن، می‌دانند. همانطور که گفتیم، لایت‌برینگر سلاحی نام دارد که آزور آهای به کمک آن تاریکی را از بی می‌برد و روشنایی را به دنیا باز می‌گرداند، در نتیجه بدون هیچ شک و شبه‌ای لایت‌برینگر در صدر قدرتمندترین و مهم‌ترین سلاح‌های سریال و تمامی کتاب‌های این مجموعه قرار می‌گیرد.

این سلاح لزوما یک شمشیر نیست و ممکن است هر موجود زنده یا غیر زنده‌ای باشد. شاید لانگ‌کلاو، داون، اژدها یا هر چیز دیگری بوده و یا حتی یک شخص در انتهای داستان تبدیل به لایت‌برینگر شود. تاکنون تئوری‌های بسیار زیادی در این مورد در دنیای مجازی پدیدار شده‌اند اما یک چیز مشخص است، اگر لایت‌برینگر واقعا وجود داشته باشد، هیچ سلاح دیگری در دنیای این سریال توان مقابله با آن را نخواهد داشت.


منبع: برترینها

«سربازان یک چشمِ» هالیوود

: شغل و حرفه‌ و هنرشان جلب کردن توجه بیننده بوده و در این کار جزء بهترین‌های تاریخ جهانند. پنج نفر که کارشان دیدن و هنرشان دعوت به دیدن بود، اما خودشان فقط یک چشم داشتند. پنج کارگردان سینما، از دوران هالیوود کلاسیک که تعدادی از مهمترین فیلم‌های تاریخ سینما را ساخته‌اند. در ادامه با آقایان لانگ، فورد، دِ تات، والش و رِی بیشتر آشنا می‌شویم.

جان فورد: تقصیر خودش بود

فیلمسازی که با آثار وسترنش شناخته می‌شود. جان فورد، متولد ۱۸۹۴، که یک مسیحی کاتولیک سرسخت بود، در فیلم‌هایش نیز همواره به مفاهیم و مضامین اخلاقی مسیحی توجه ویژه داشت. او در بسیاری از فیلم‌هایش به تقدس نهاد خانواده و جایگاه آن در فرهنگ آمریکایی تأکید داشت که برخی از این آثار نظیر «خوشه‌های خشم» (۱۹۴۰)، «چه سرسبز بود دره‌ی من» (۱۹۴۱) و «مرد آرام» (۱۹۵۲) مورد توجه آکادمی اسکار نیز قرار گرفت و جایزه‌ی بهترین فیلم را از آن خود کرد.

فورد یکی از رکوردداران کسب اسکار بهترین کارگردانی است که در سال‌های ۱۹۳۵، ۴۰، ۴۱ و ۵۲ این جایزه را به دست آورد. او که فیلمسازی را از دوران صامت و در سال ۱۹۱۷ آغاز کرد، همچنین یکی از رکوردداران فیلم‌های گمشده است؛ از ۶۱ فیلم صامتی که ساخته ۳۸ فیلم بطور کامل و بخش اعظمی از نگاتیوهای پنج فیلم دیگرش مفقود شده است.

«سربازان یک چشمِ» هالیوود 

او ساخت فیلم ناطق را با «مادر ماکری» در سال ۱۹۲۸ شروع کرد و از همین فیلم بود که همکاری‌اش با جان وین –ستاره‌ی سینمای وسترن- آغاز شد. فورد در دوران ناطق نیز بسیار پرکار بود و ۸۵ فیلم ساخت که در ۲۵ فیلم با بازیگر محبوبش یعنی جان وین همکاری کرد که یکی از موفق‌ترین همکاری‌های بین کارگردان و بازیگر در تاریخ سینما محسوب می‌شود.

از فیلم‌های برجسته‌ی فورد می‌توان به «دلیجان» و «آقای لینکلن جوان» (۱۹۳۹)، «محبوب من کلمنتاین» (۱۹۴۶)، «جویندگان» (۱۹۵۶)، «مردی که به لیبرتی والانس شکلیک کرد» (۱۹۶۲)، و «پاییز قبیله‌ی شاین» (۱۹۶۴) اشاره کرد.

فورد که در فیلم‌هایش همواره علاقه‌ی خود به فرهنگ آمریکایی را نشان داده بود، در سال‌های پایانی عمرش نگاهی انتقادی به جنگ ویتنام داشت و در مستندی که نویسندگی و تهیه‌ی و آن را به عهده داشت، به سیاست‌های آمریکا تاخت. این فیلم به مدت سه سال در محاق بود و در این مدت تغییرات بسیاری به آن تحمیل شد و اثر نهایی تقریباً هیچ‌کس را راضی نکرد.

سال ۱۹۵۶ حین ساخت فیلم جویندگان بود که چشم چپ فورد دچار آب‌ مروارید شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت اما گویا او از وجود پانسمان روی چشمش راضی نبود و این بی‌قراری سبب شد که او زودتر از موعد آن را باز کند و همین باعث کوری او شد. از آن به بعد بود که چشم‌بند مشکی با او همراه شد.

سلامتی فورد از سال ۱۹۷۰ بسرعت رو به افول رفت و او را تقریباً زمین‌گیر کرد. او که بسیار اهل نوشیدن و دودکردن بود، در سال‌های پایانی عمرش دچار سرطان معده شد و دست‌آخر به سال ۱۹۷۳ در هفتادونه‌سالگی در کالیفرنیا مرد.


فریتز لانگ: پیری و کوری!  

کارگردان مشهور آلمانی-  اتریشی است که سال ۱۸۹۰ در وین زاده شد. او با مهاجرت به آمریکا سبک اکسپرسیونیسم را با فیلم‌های خود به هالیوود برد و تأثیر غیر قابل انکاری بر سینمای پس از آن گذاشت.

لانگ، در دانشگاه مهندسی عمران خواند اما بعد به هنر گرایش پیدا کرد و در دانشگاه پاریس نقاشی خواند. او به عنوان نیروی داوطلب در جنگ جهانی اول نیز حضور یافت و در جبهه‌ی روسیه و رومانی جنگید و سه مرتبه زخمی شد. به محض اینکه از شر زخمهایش خلاص شد شروع به نگارش چند طرح و داستان برای فیلم و بازی در نمایش‌های تئاتر وین کرد.

«سربازان یک چشمِ» هالیوود

لانگ از سال ۱۹۱۸ در «استودیوی فیلم آلمان» مشغول نویسندگی شد و از سال بعدش که کارگردانی را شروع کرد، با بهره‌گیری از تکنیک‌های اکسپرسیونیستی تلاش کرد پیوندی میان فیلم‌های سرگرم‌کننده و سینمای هنری ایجاد کند. علاوه بر این او به مطرح کردن مضامین اخلاقی و روانکاوانه در آثارش نیز علاقه‌مند بود و این موضوع در کنار سبک بصری نوآورانه‌اش آثار او را چند پله بالاتر از سایر کارگردانان کلاسیک قرار می‌دهد.

فیلم‌های او را می‌توان به دو دسته‌ی کلیِ صامت و ناطق تقسیم کرد. او در دوران سینمای صامت ۱۵ فیلم ساخت که از آن میان «سرنوشت» (۱۹۲۱)، «دکتر مابوز قمارباز» (۱۹۲۲) و «متروپلیس» (۱۹۲۷) از بقیه برجسته‌ترند.

لانگ با ساخت تریلر روانشناختی «ام» (۱۹۳۱) وارد سینمای ناطق شد. سال ۱۹۳۲ لانگ ساخت «وصیتنامه دکتر مابوز» را کلید زد و با به قدرت رسیدن هیتلر در ۱۹۳۳ نمایش این فیلم ممنوع شد. گوبلز –وزیر تبلیغات آلمان نازی- که با دیدن فیلم «ام» کار لانگ را پسندیده بود از او دعوت به همکاری کرد اما لانگ که جوابش منفی بود، از بیم تبعات چنین پاسخی بار سفر بست و راهی فرانسه شد و با پیشنهاد دیوید او. سلزنیک (تهیه‌کننده هالیوودی) از آنجا به هالیوود مهاجرت کرد.

لانگ در گفت‌وگو با پیتر باگدانویچ در کتاب «تبعید خودخواسته»، درباره‌ی مهاجرتش می‌گوید : «از آلمان که آمدم -پس از در رفتن از چنگ گوبلز که سرپرستی صنعت فیلم آلمان را به من پیشنهاد کرده بود- خیلی خیلی خوشحال بودم از اینکه شانس آوردم در اینجا زندگی کنم و آمریکایی باشم».

با ورود به هالیوود دوران جدیدی در کار لانگ آغاز شد. بیشتر منتقدان، آثار این فیلمساز مؤلف را به دو دسته‌ی «فیلم‌های آلمانی» و «فیلم‌های آمریکایی» تقسیم می‌کنند و برخی معتقدند جنبه‌ی هنری آثار آلمانی او پررنگ‌تر بود. تریلر «خشم» (۱۹۳۶) نخستین فیلم آمریکایی اوست که با بهره‌گیری از ویژگی‌های بصری اکسپرسیونیستی مانند تصاویر پرکنتراست، سایه‌روشن‌های شدید و زوایای تند به تصویر کشیده شده است.

او در دوران کارش با بهره‌گیری از سبک بصری اکسپرسیونیستی، تعدادی از مهمترین فیلم‌های نوآر تاریخ سینما را ساخت. فیلم‌هایی مانند   «تنها یک‌بار زندگی می‌کنید» (۱۹۳۷)، «وزارت ترس» (۱۹۴۴)، «خیابان اسکارلت» (۱۹۴۵)، «تعقیب بزرگ» (۱۹۵۳)، «وقتی شهر می‌خوابد» (۱۹۵۶) و وسترن نوآرِ «مزرعه‌ی بدنام» (۱۹۵۲) که با حضور ستاره‌ی آلمانی، مارلنه دیتریش ساخت، که در کنار بخش پایانی سه‌گانه‌ی دکتر مابوز به نام «هزار چشم دکتر مابوز» (۱۹۶۰) از جمله  آثار برجسته‌ی او در دوران ناطقند.

لانگ در سال ۱۹۵۹ به آلمان برگشت و سه فیلم آخرش را آنجا ساخت. سال ۶۰ پایان بیش از چهار دهه کارگردانی او بود و سال ۱۹۷۶ پایان زندگی هشتادوشش‌ساله‌اش. او در این دوران ۴۴ فیلم ساخت که دوتای اولی گم شدند. در جریان ساخت آخرین فیلمش بود که لانگ بینایی چشم راستش را از دست داد و بینایی چشم دیگرش بشدت ضعیف شد. او سال‌های باقیمانده‌ی عمرش را با یک چشم‌بند مشکی روی صورتش در بورلی‌هیلز گذراند و دست‌آخر در اثر سکته‌ی مغزی از از دنیا رفت.


رائول والش: تصادف

رائول والش از سال ۱۹۱۳ در قامت یک بازیگر وارد سینما شد و پنج سال بعد در فیلم «تولد یک ملت» دستیاری د. و. گریفیث را نیز بر عهده گرفت و همزمان اولین فیلم بلندش را هم ساخت. والش طی جنگ جهانی اول در ارتش آمریکا حضور داشت و بعد از آن در سال ۱۹۲۴ فیلم صامت «دزد بغداد» را ساخت.

والش هم از آن کارگردانان حرفه‌ای هالیوود بود که در طول بیش از نیم قرن فعالیت همه‌جور فیلمی کارگردانی کرد. در میان حدود ۱۲۰ فیلم بلندی که او ساخت، فیلم‌های کمدی، جنگی، تاریخی، ملودرام عاشقانه، جنایی، نوآر، فانتزی و موزیکال دیده می‌شود.

«سربازان یک چشمِ» هالیوود

او به هوشمندی و سرعت عمل در ساخت فیلم‌های اکشن و ماجرایی مشهور بود. مضمون برخی از بهترین فیلم‌های وسترن و جنایی او نیز نشانگر سلحشوری مردان در جنگیدن و عشق ورزیدن است. در میان آثار نوآر سینما چندتا از بهترین‌ها را نیز والش ساخته است. با این حساب می‌توان گفت والش از برجسته‌ترین و پرکارترین کارگردانان حرفه‌ای هالیوود کلاسیک بود که وجه صنعتی سینما را معنا بخشیدند.

گرچه برخی منتقدان آثار والش را بابت فداکردن شخصیت‌پردازی به پای افزایش جذابیت بصری فیلم‌هایش مورد انتقاد قرار داده‌اند، در مقابل او نیز تأکید کرده بود که «تصمیم گرفته‌ام فقط برای مردم کار کنم؛ زیرا این چیزی است که ما را زنده‌ نگاه داشته است».

والش تا سال ۱۹۲۸ حدود ۴۳ فیلم صامت بلند و چندین فیلم کوتاه ساخت که برخی از آنها مانند «دزد بغداد» (۱۹۲۴)، «افتخار به چه قیمت؟» (۱۹۲۶)، «عاشقان کارمن» (۱۹۲۷) و «سدی تامپسون» (۱۹۲۸) بسیار مورد ستایش قرار گرفته‌اند.

او دوران ناطق را از ۱۹۲۹ با فیلم کمدی-موزیکال «دنیای چشم‌خروسی» آغاز کرد و تا سال ۱۹۶۴ که کارش با «صدای شیپورهای دور» به پایان برد، بیش از ۷۰ فیلم بلند برای کمپانی‌های مختلف ساخت. در سومین فیلم ناطق این کارگردان به نام «تعقیب بزرگ» (۱۹۳۰) بود که بازیگری مثل جان وین بعد از چند سال حضور بی‌نام‌ و نشان در هالیوود، به عالم سینما معرفی شد.

فیلم‌های جنایی «دهه‌ی پرخروش بیست» (۱۹۳۹) و «التهاب شدید» (۱۹۴۹)، نوآرهای «آنها در شب می‌رانند» (۱۹۴۰) و «سیرای مرتفع» (۱۹۴۱)، وسترن‌های «آنها چکمه‌به‌پا مردند» (۱۹۴۱)، «رودخانه‌ی نقره‌ای» (۱۹۴۸) و «مردان رشید» (۱۹۵۵)، فیلم‌های حادثه‌ای «کاپیتان هوراشیو هورن‌بلوئر» (۱۹۵۱) و «شیاطین دریا» (۱۹۵۳) و فیلم جنگی «برهنه‌ها و مرده‌ها» (۱۹۵۸) از جمله آثار مهم این کارگردان در دوران ناطق به شمار می روند.

این مرد بلند قامت چهارشانه با آن چهره‌ی خشن و چکمه‌های گاوچرانی‌اش، وقتی چشم راست خود را از دست داد و یک چشم‌بند مشکی جایگزین آن کرد جذابتر هم شد! سال ۱۹۲۸ بود که والش حین رانندگی با اتومبیل شخصی‌اش با یک خرگوش کالیفورنیایی بزرگ برخورد کرد و خرده‌های شیشه جلو باعث کوری چشمش شد.

رائول والش به سال ۱۸۷۷ در نیویورک زاده شد و به سال ۱۹۸۰ وقتی ۹۳ سال داشت در اثر حمله‌ی قلبی در کالیفرنیا  مرد.


نیکلاس رِی: آمبولی

«سینما، یعنی نیکلاس ری»؛ این توصیف ژان-لوک گدار از این فیلمساز است. این کارگردان آمریکایی هالیوود کلاسیک، بیشتر با فیلم «شورش بی‌دلیل» (۱۹۵۵) شناخته می‌شود که علاوه بر کارگردانی ری، بازی جیمز دین نیز یکی از دلایل شهرت این فیلم است.

نیک ری که دانشگاه را رها کرده بود و به گروه‌های تئاتری رادیکال پیوسته بود پس از کارگردانی اولین و آخرین نمایشش، از سال ۱۹۴۶ فیلمسازی را با ساخت فیلم نوآر «آنها در شب زندگی می‌کنند» آغاز کرد اما به دلیل شرایط نامساعد کمپانی «آر. کِی. او» این فیلم تا دو سال اکران نشد اما به محض اکران نقدهای مثبتی گرفت و پس از این موفقیت او چند فیلم دیگر در همین مایه‌ها ساخت.

«سربازان یک چشمِ» هالیوود

این کارگردان میان سینمادوستان به دلیل ساخت فیلم‌های نوآر و جنایی از قبیل «راز یک زن» (۱۹۴۹)، «در مکانی خلوت» (۱۹۵۰)، «بر زمین خطرناک» (۱۹۵۱) و «دختر مهمانی» (۱۹۵۸)، محبوب است اما فیلم‌های خوب دیگری هم دارد که دهه‌ی پنجاه را برای او بدل به موفق‌ترین دوران کارش کردند. فیلم وسترن «جانی گیتار» (۱۹۵۴) که از سوی منتقدان فرانسوی نظیر فرانسوا تروفو ستایش شد و شورش بی‌دلیل که پرفروش‌ترین فیلم این کارگردان بوده در کنار ملودرام «بزرگتر از زندگی» (۱۹۵۶)، در میان ۱۷ فیلمی که در این دهه ساخت،  از جمله آثار ماندگار او هستند.

دهه‌ی ۶۰ اما دوران افول نیک ری بود که بشدت درگیر مصرف الکل و مواد مخدر شده بود خود را در سراشیبی می‌دید. هرچند در سه سال ابتدایی این دهه سه فیلم بلند از جمله فیلم تاریخی «شاهِ شاهان» (۱۹۶۱) را ساخت اما دیگر نتوانست مثل سابق به کارش ادامه دهد.

او از سال ۶۳ تا ۷۳ از سینما دور ماند. ساخت فیلم تجربی «نمی‌توانیم دوباره به خانه برگردیم» نیز که همراه دانشجویانش شروع کرده بود، تلاشی برای بازگشت به عرصه‌ی حرفه‌ای بود که ناکام ماند؛ تصاویر فیلمبرداری شده سال ۷۲ در جشنواره‌های مختلف نمایش داده شد اما نسخه‌ی نهایی سال ۷۶ آماده شد. ری تا واپسین روزهای عمرش مشغول اعمال تغییراتی روی فیلم بود ولی هرگز نتوانست آن را کامل کند.

جاناتان رزنبام، منتقد نامدار سینما درباره‌ی ملاقات اتفاقی خود با نیکلای ری می‌نویسد: «صبحی بارانی در پاریس، وقتی از مقابل «کافه او دو ماگوت» می‌گذشتم او را روبه‌روی خودم مشغول خوردن دیدم؛ کاملاً خیس شده بود و تقریباً رقت‌انگیز به نظر می‌رسید. قبلاً حرف‌هایی درباره‌ی مقادیر الکل و مخدری که اخیراً استفاده می‌کرد شنیده بودم و هردوی آنها آشکارا عوارض خود را نشان می‌دادند. چشم‌بند سیاهی روی چشم راستش بسته بود –بینایی‌اش به دلیل مشکل آمبولی که چند سال قبل در شیکاگو، حین ساخت پروژه‌ی ناتمامش، دچارش شده بود از دست رفته بود- در شصت‌ویک‌سالگی از همیشه آسیب‌پذیرتر و عملاً بی‌سرپرست بود».

نیکلاس ری سال ۱۹۱۱ در ایالت ویسکانسین زاده شد و سال ۱۹۷۹ پس از دوسال تحمل بیماری، در شصت‌وهشت‌سالگی به دلیل ابتلا به سرطان ریه از دنیا رفت؛ سیگار هم زیاد می‌کشید.


آندره د تات: از بچگی همینطور بود!

آندره دِ‌ تات برای «خوره‌ی فیلم» ها بیشتر آشناست تا فیلم‌بین‌های عادی. نام آشناترین اثرش فیلم «خانه‌ی مومی» (۱۹۵۳) است؛ فیلمی در ژانر وحشت با بازی وینسنت پرایس. این فیلم که بازسازی فیلم سیاه‌وسفیدی از مایکل کورتیس است، از معدود آثار سه‌بعدیِ هالیوود کلاسیک است؛ فیلمی که با حدود ۶۶۰ هزار دلار ساخته شد و بیش از ۲۳ میلیون دلار فقط در آمریکا فروش داشت که از سال ۱۹۴۷ تا آن زمان بزرگترین موفقیت تجاری کمپانی برادران وارنر در گیشه بود. همه‌ی اینها در حالی است که او به علت نابینایی یک چشمش اساساً قادر به تماشای فیلم سه‌بعدی نبود!

دِ تات در مجارستان به دنیا آمد و کار در سینما را با تصویربرداری، نویسندگی، دستیاری کارگردان، تدوین و بازی در نقش‌های کوتاه آغاز کرد. با این حال تا قبل از شروع جنگ جهانی دوم توانست پنج فیلم بسازد. او سال ۱۹۴۲ به لس‌آنجلس مهاجرت کرد و فیلمسازی را در هالیوود پی‌ گرفت اما هرگز کارگردانی فیلم‌های «الف» را نپذیرفت و ساخت فیلم‌های کم‌بودجه یا مستقل را ترجیح داد و در طول ۳۰ سال ۳۳ فیلم و چند قسمت از سریال‌های تلویزیونی را کارگردانی کرد.

«سربازان یک چشمِ» هالیوود

فیلم اول او به نام «عروسی در توپرین» (۱۹۳۸) عنوان «هنری‌ترین فیلم» را از وزارت فرهنگ مجارستان دریافت کرد و همکاری او با الکساندر کوردا (تهیه‌کننده هالیوودی) در فیلم «پسر فیل‌نما» در سال ۱۹۳۸ پای او را به عرصه‌ی بین‌المللی سینما باز کرد. او در سال ۱۹۴۲ به همراه کوردا عازم آمریکا شد و در هالیوود شغلی دست‌وپا کرد. یک سال بعد اولین فیلم آمریکایی‌اش را با نام «گذرنامه‌ای برای سوئز» ساخت که فیلمی کم‌بودجه بود.

د تات که سینماگری همه‌فن‌حرف بود از جمله کارگردانان «حرفه‌ای» هالیوود کلاسیک محسوب می‌شد که برای ساخت فیلم در هر ژانری آمادگی داشت. به همین سبب در کارنامه‌ی او از فیلم نوآر «موج جنایت» (۱۹۵۴) گرفته تا وسترن «روز بی‌قانون» (۱۹۵۹)، ملودرام عاشقانه «عشق دیگر» (۱۹۴۷)، تاریخی «مغول‌ها» (۱۹۶۱)، جنایی «ترس پنهان» (۱۹۵۷) تریلر جاسوسی «جاسوس دو سر» (۱۹۵۸) و جنگی «بازی کثیف» (۱۹۶۹) دیده می‌شود.

داستان زندگی د تات هم به اندازه‌ی داستان فیلم‌هایش جالب بود. او در کودکی چشم چپش را از دست داده بود و برای پوشاندنش از چشم‌بند استفاده می‌کرد. در سفری که به مصر داشت چند آدمربا، او را با موشه دایان –نخست‌وزیر اسرائیل- اشتباه گرفتند اما بعد از یک آزمایش فیزیکی ساده معلوم شد او نه‌تنها اسرائیلی نیست، بلکه حتی یهودی هم نیست!

این فیلمساز سال ۲۰۰۲ و در هشتادونهمین سال زندگی‌اش به علت بیماری آنوریسم در لس‌آنجلس درگذشت و در گورستان هالیوود کنار فریتس لانگ به خاک سپرده شد.

* «سربازان یک چشم» نام تنها فیلمی است که مارلون براندو کارگردانی کرد.


منبع: برترینها

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (۵۳)

برترین ها – ترجمه از سولماز محمودی: کیث کیمبل، از وب‌سایت متاکریتیک هر هفته آخرین اخبار، آپدیت ها، تریلرها و مطالب مربوط به فیلم های سینمایی که قرار است در طول ماه های آینده روی پرده سینماهای دنیا بروند را گردآوری و منتشر می کند. متاکریتیک وبسایتی تجاری است که نقدهای منتقدین در خصوص فیلم های سینمایی، بازی ها، آلبوم های موسیقی، سریال ها، دی وی دی ها و اخیراً کتاب ها را جمع آوری می نماید. بنابراین می توانید موثق ترین اخبار در مورد فیلم های مورد علاقه خود و ستاره هایی که قرار است در این فیلم ها بازی کنند را در اینجا بخوانید.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53) 

گری الدمن در فیلم سینمایی “سیاه‌ترین ساعت” (Darkest Hour) نقش وینستون چرچیل را بازی می کند و این فیلم یکی دیگر از سری فیلم های جنگ جهانی دومی بریتانیایی از جمله “چرچیل” است که برایان کاکس در آن نقش آفرینی کرده  و تصمیم چرچیل را درام گونه ایفا کرده است. این فیلم که قرار است ۲۲ نوامبر ۲۰۱۷ اکرانش آغاز شود بر روی دوره اول نخست وزیری چرچیل متمرکز است و تصمیم او مبنی بر عدم مذاکره با نازی ها و الهامی که پس از آن به بریتانیا بخشید را به تصویر می کشد. جو رایت سکان کارگردانی این فیلم را بر عهده داشته و دیگر بازیگران نقش مکمل عبارتند از: لی‌لی جیمز، بن مندلسون، استیون دیلان و کریستین اسکات توماس.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53)

 


شان ویلیام اسکات، جی باروشل، لیو شرایبر، الیسون پیل، مارک-آندره گروندن و کیم کوتز برای دنباله فیلم “آدمکش” بازگشته اند. باروشل پس از همکاری در نوشته فیلمنامه فیلم اول، حالا کارگردانی دنباله آن را به عهده گرفته و باز هم در نوشتن فیلمنامه همکاری کرده است. در “آدمکش: آخرین انتقامجو” (Goon: Last of the Enforcers) داگ گلات که بازیکن سابق هاکی است در تقلا است تا به دوران طلایی سابقش با تیم هایلندرز باز گردد. این فیلم اول سپتامبر به نمایش عمومی در می آید و الیشا کاتبرت، تی. جی. میلر و وایت راسل هم در آن ایفای نقش کرده اند.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53) 


 

“لیمو” (Lemon) که روز ۱۸ اوت ۲۰۱۷ به اکران عمومی می رسد، برت گلمن را در نقش آیزاک لاکمن نشان می دهد که مردی ۴۰ ساله است و دوستش (با بازی جودی گریر) او را ترک کرده و کسب و کارش نیز راه به جایی نمی برد. یانیچا براوو در اول تجربه کارگردانی فیلم بلندش، یک سری بازیگران مستعد از جمله مایکل سرا، نیا لانگ، فرد ملامد، جف گارلین، گیلیان جیکوبز، مارتین استار و مگان مولالی) را جمع کرده تا حس کمدی منحصر بفردش را به نمایش بگذارد. نقدهای اولیه در مورد این فیلم اکثراً مثبت بوده اند.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53) 

اولین تجربه فیلم بلند استیون الیسون، “لوتوس پرنده” نام داشت که طی اکرانش در جشنواره فیلم ساندنس در اوایل سال جاری میلادی چندان مورد استقبال قرار نگرفت. فیلم “کوزو” (Kuso) که آمیزه ای از اکشن-زنده، انیمیشن، فیلم ترسناک و چیزهای دیگر است که خودتان باید ببینید، به نمایش کابوسی می پردازد که درباره لس آنجلس پس از رخ دادن یک زلزله می پردازد. این فیلم قرار است روز ۲۱ جولای ۲۰۱۷ در سینماهای منتخب به نمایش دربیاید.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53)

الکساندرا داداریو و کیت آپتون در کمدی “توقف بین راهی” (The Layover) دو دوست صمیمی هستند که وقتی نوبت به مبارزه بر سر یک پسر (با بازی مت بار) طی یک توقف بین راهی در سنت لوئی می رسد، تبدیل به دو دشمن خونی می شوند. ویلیام اچ. میسی این فیلم را کارگردانی کرده و کل پن، مت جونز، مولی شنون و راب کوردری نیز در آن نقش آفرینی کرده اند. اول سپتامبر تاریخ اکران این کمدی در سینماهای منتخب است.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53)

مایکل المریدا این بار کارگردانی فیلم “فرارها” (Escapes) را به عهده گرفته که زندگی همتون فنچر (رقصنده فلامنکو، بازیگر و تهیه‌کننده/نویسنده “بلیدرانر”) را به تصویر می کشد. این مستند منحصر بفرد که قرار است ۲۶ جولای در سینماهای منتخب اکران شود، نقدهای اولیه خوبی دریافت کرده است.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53) 


 

فیلم سینمایی “تولد اژدها” (Birth of the Dragon) که پس از اکران در جشنواره فیلم بین المللی تورنتو در سال گذشته، دوباره تدوین شده است، ملهم از داستان مبارزه بروس لی با استاد کونگ فو، وونگ جک من، در سان فرانسیسکوی دهه شصت است. جورج نولفی این فیلم را کارگردانی کرده و فیلیپ نگ در نقش بروس لی و یو شیا  در نقش من بازی کرده اند. ۲۵ اوت ۲۰۱۷ تاریخ نمایش این فیلم در سینماهای منتخب است.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53)

تام هالند در فیلم سینمایی “زیارت” (Pilgrimage) نقش یک راهب ایرلندی جوان را بازی می کند که لوحی مقدس را به رم می برد. در این سفر یک جنگجوی صلیبی سابق با بازی جان برنتال او را همراهی می کند. سربازان نورمن به رهبری کاراکتر ریچارد آرمیتاژ در طول مسیر آنها را تهدید می کنند. برندان مولداونی کارگردان این فیلم است که قرار است در روز ۱۱ اوت ۲۰۱۷ در سینماهای منتخب اکران شود.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53) 

فیلم انیمیشن عملیات آجیلی در شروع اکرانش نقدهای ضعیفی دریافت کرد و در گیشه نیز موفق نبود (به خصوص به عنوان یک انیمیشن خانوادگی)، ولی این باعث نشده که دنباله ای بر آن ساخته نشود. روز ۱۱ اوت ۲۰۱۷ منتظر اکران فیلم انیمیشن “عملیات آجیلی ۲: آجیلی اصیل” (The Nut Job 2: Nutty by Nature) باشید که ویل آرنت با کاراکتر سنجاب سورلی بازمی گردد که اکیپ دوستان خود را در مبارزه برای نجات پارک لیبرتی از نقشه های شرورانه شهردار اوکتون، رهبری می کند.

جدیدترین فیلم های سینمایی دنیا اینجاست (53) 

اخبار و یادداشت های کوتاه درباره فیلم هایی که قرار است ساخته شوند:

•    بری جنکینز قرار است بعد از فیلم Moonlight، فیلمی اقتباسی از رمان جیمز بالدوین با عنوان If Beale Street Could Talk بسازد. (منبع: Variety)

•    فیلم بعدی کوئنتین تارانتینو حول محور قتل های خانواده منسون می گردد. می گویند مارگو رابی قرار است نقش شارون تیت را بازی کند و برد پیت، ساموئل ال. جکسون و جنیفر لارنس نیز برای نقش های دیگر این فیلم در نظر گرفته شده اند. (منابع: Heat Vision و Deadline)

•    فلیسیتی جونز قرار است در فیلم اقتباسی Swan Lake به کارگردانی لوکا گوادانینو نقش آفرینی نماید. (منبع: THR)

•    لی‌لی جیمز به مریل استریپ، کالین فرث، پیرس برازنان، کریستین بارانسکی و آماندا سیفرید در فیلم Mamma Mia: Here We Go Again پیوست. (منبع: THR)

•    جوئی پشی از بازنشستگی درآمد تا به رابرت دنیرو، آل پاچینو و ری رومانو در فیلم The Irishman به کارگردانی مارتین اسکورسیزی بپیوندد. (منبع: Deadline)

•    رندال پارک قرار است در فیلم The Ant-Man and The Wasp نقش جیمی وو، مأمور شیلد، را بازی کند. پل راد، اوانجلین لی‌لی، مایکل داگلاس و مایکل پنیا هم نقش های قبلی خود را ایفا خواهند کرد. (منبع: Variety)

•    ژاومه کویت-سرا گزینه اصلی هدایت فیلم سینمایی Suicide Squad 2 است. (منبع: Deadline)

•    جان ویلیامز قرار است فیلم The Papers به کارگردانی استیون اسپیلبرگ را آهنگسازی کند و ساخت موسیقی فیلم Ready Player One به کارگردانی اسپیلبرگ به عهده آلن سیلوستری گذاشته شده است. (منبع: Variety)

•    کلینت ایستوود از قهرمانان واقعی – آنتونی سدلر، الک اسکارلاتوس و اسپنسر استون – برای نقش آفرینی در فیلم The 15:17 to Paris بهره گرفته که فیلمی درباره حمله تروریستی به پاریس است. (منبع: THR)

•    جورج لندبورگ جی. آر. قرار است کنار هیلی استاینفلد در فیلم Transformers Universe: Bumblebee نقش آفرینی نماید. (منبع: Heat Vision)

•    دیوید ایر فیلم جدید Scarface که محصول یونیورسال است را کارگردانی نخواهد کرد. (منبع: THR)

•    بلیک لایولی در فیلم مهیج جاسوسی The Rhythm Section به کارگردانی رید مورانو بازی خواهد کرد. (منبع: Variety)

•    رنی زلوگر، کامان، ایزابلا روسلینی، سایمون بیکر، تیلور کینی و گاس برنی به سارا جسیکا پارکر در درام رمانتیک Best Day of My Life پیوستند. (منبع: Variety)

منبع: برترینها

«حبیب‌الله کاسه‌ساز» درگذشت

پسر مرحوم کاسه‌ساز در گفت‌وگو با ایسنا اعلام کرد، این تهیه‌کننده سینما و تلویزیون صبح روز چهارشنبه (۲۸ تیر) در سن ۵۵ سالگی پس از مدت‌ها مبارزه با بیماری سرطان در بیمارستان دار فانی را وداع گفت. جزئیات مراسم تشییع و خاکسپاری وی به زودی اعلام خواهد شد.

«حبیب‌الله کاسه‌ساز» از فروردین ماه سال جاری به دلیل مشکلات گوارشی و ابتلا به سرطان در بیمارستان بستری بود. وی تهیه‌کنندگی فیلم‌هایی چون «پرنده‎باز کوچک»، «او» ، «پروانه‌ای در مه» ، «اخراجی‌ها ۱ و ۲» و همچنین مجموعه‎های «در چشم باد»، «فوق سری» و … را به عهده داشت. حبیب‌الله کاسه‌ساز به عنوان بازیگر در فیلم‌های « آخرین مرحله» (۱۳۷۴)، «هور در آتش» (۱۳۷۰) و «پرواز در نهایت» (۱۳۶۹) نیز حضور داشت.

 


منبع: بهارنیوز

فیلمی که تحسین منتقدین را برانگیخت

اکران عمومی فیلم «دانکرک» جدیدترین ساخته «کریستوفر نولان» در حالی آغاز شده است که این فیلم جنگی که بازسازی یک واقعه جنگی در سال ۱۹۴۰ میلادی است با نظر موافق اکثر منتقدین سینمایی بهترین فیلم «نولان» و یک شاهکار سینمایی است که نام خود را از حالا به عنوان شانس اصلی اسکار ۲۰۱۸ سر زبان‌ها انداخته است.به گزارش ایسنا به نقل از ورایتی، «تاد مک‌کارتی» منتقد ارشد سینمایی نشریه «هالیوود ریپورتر» نوشت، «دانکرک» یک شاهکار امپرسیونیست است که «نولان» در آن همه چیز را درست قرار داده است.

وی همچنین از فیلمبرداری این فیلم توسط «هویته ون هویتما»، طراحی تولید و همچنین طراحی لباس تمجید کرد و ادامه داد: تمام فیلم‌های «نولان» بسیار بصری هستند اما می‌توان گفت «دانکرک» با توجه به کم بودن و کارآمد بودن دیالوگ‌ها، به شکل ویژه‌ای این‌گونه است. این فیلمی جنگی درباره صحبت‌های الهام بخش، بازگشت از جنگ به خانه و امیدواری به آینده نیست، بلکه درباره همین الان و اینجاست.«دیوید ارلیش» از نشریه «ایندی ‌وایر » نیز درباره فیلم «دانکرک» نوشت: کمتر فیلمی‌ می‌توان یافت که انزوای مطلق از ترس را این چنین ملموس به تصویر کشیده باشد. کمتر فیلمی این چنین واضح نشان داده است که یک انسان می‌تواند همان قدر کاری برای کشورش انجام دهد که یک کشور برای یک انسان.

«پیتر بردشا» از گاردین نیز با دادن پنج ستاره کامل به این فیلم، «دانکرک» را بهترین ساخته «نولان» تا به امروز معرفی کرد و نوشت: این یک فیلم قدرتمند، فوق‌العاده ماهرانه است که داستانی برای روایت دارد.«نیگ دسیملین» از «امپایر» نیز با تمجید از این فیلم سینمایی جدید عنوان کرد: مخاطبان امروزی سینما چند دهه است که نبردهای دیجیتال را در مجموعه فیلم‌های «جنگ ستارگان» دیده‌اند که آنها نیز الهام گرفته از فیلم‌های مربوط به جنگ جهانی دوم چون «دوازده ساعت پرواز» هستند. اما «نولان» مسیری متفاوت در پیش گرفته و از جنگنده‌های واقعی برای روایت یک داستان واقعی استفاده کرده است. نتیجه این کار بویژه روی پرده‌های نمایش عریض آیمکس باورنکردنی است.

«نولان» فیلم «دونکرک» را بر اساس فیلمنامه نوشته‌ی خودش و با فرمت آیمکس ۶۵ میلی‌متری مقابل دوربین برده که قرار است اکران خود را از تاریخ ۲۱ جولای ۲۰۱۷ در سینماهای آمریکا آغاز کند.در این فیلم چهره‌های مطرحی از جمله «تام هاردی»، بازیگر نامزد اسکار فیلم «بازگشته» و «مارک رایلنس»، بازیگر برنده اسکار فیلم «پل جاسوس‌ها» ایفای نقش کرده‌اند که درباره عملیات نجات معجزه‌آسای نیروهای انگلیسی و متفقین از بندر «دانکرک» فرانسه در سال ۱۹۴۰ است.


منبع: بهارنیوز

موضع فرزند نیما درباره انتشار آثار نیما

به گزارش ایسنا، چندی پیش، وکیل شراگیم یوشیج (فرزند نیما) از اقدام قضایی علیه برخی از ناشرانی که حق مالکیت آثار نیما یوشیج را نادیده گرفته‌اند، خبر داد. محمدحسین آقاسی، وکیل دادگستری که وکالت شراگیم یوشیج را برعهده دارد، در این‌باره به ایسنا گفت: «فرزند استاد نیما از بی‌نتیجه ماندن گفت‌وگوهایش با برخی از ناشران سرخورده و دلگیر شده است. وی معتقد است آثار مرحوم نیما مورد دستبرد قرار گرفته و بعضاً برخی ناشران با کسی که امینِ وی بوده و بخشی از آثار را به شکل امانت در اختیار داشته، هم‌داستان شده و بدون اجازه صاحب اثر، آن‌ها را منتشر کرده‌اند…آقای شراگیم تنها فرزند نیما با اعطای وکالت به من، خواسته است که علیه برخی ناشران طرح شکایت کنم.»
در همین راستا شراگیم یوشیج نیز  در این‌باره سخن می‌گوید. او با اشاره به پیگیری قضایی درباره انتشار غیرقانونی آثار نیما اظهار می‌کند: «بالاخره به فرصتی دست یافتم تا در این هجوم سودجویان بازار کتاب که امروز کم نیستند و نام ناشر بر خود نهاده اما متعهد به تعهدات واقعی و اخلاقی یک ناشر نیستند و به این طریق سوابق درخشان ناشران متعهد و بنام دیگر را مخدوش می‌کنند، ناشرانی که با خیانت به ادبیات و به بهانه کسب سود از پادویی و دلالی و از دخمه کوچکی به ساختمانی چندطبقه رسیده‌اند و با تملق و ریا به اعتبار روابط و آشنایی‌های‌شان برای هر کتابی به آسانی مجوز چاپ می‌گیرند و آثار نیما را فله‌ای و با اغلاط بسیار چاپ و منتشر می‌کنند و حتی حق دخالت در اصلاح و ویرایش آثار را نیز به‌ خود داده‌ و می‌دهند، در برابر آنان اعتراض کرده و بایستم. از این رو، بعد از مشاوره با دوستانی که در زمینه چاپ و انتشار و حفظ حقوق ناشر و مولف آشنا هستند از آقای محمدحسین آقاسی که آوازه و تخصص بسیار در این امور دارد تقاضا کردم تا دست یاری مرا بی‌پاسخ نگذاشته و با امید به توجهات مقامات محترم قضایی و اخذ تصمیم نهایی و ممانعت از این سودجویی‌ها دست این اشخاص را از جامعه فرهنگی این سرزمین برای همیشه کوتاه کند.»
او در ادامه بیان می‌کند: «در همین مسیر علاوه بر این پیگیری حقوقی، سعی دارم تا به‌رغم زحمات سالیان گذشته و زمان به‌هدررفته و در واکنش به انتشار نادرست و مغلوط و مغشوش آثار نیمای بزرگ، بار دیگر اقدام به بازنویسی و بازنگری آن کنم و در حد توانم با دقت بیشتری این آثار را در اختیار دوستداران ادبیات قرار دهم. بر همین اساس سرآغاز فعالیت دوباره‌ من با همکاری و همیاری نشر «رُشدیه» به عنوان تنها ناشر چاپ و انتشار آثار نیما یوشیج خواهد بود و تا هدف نهایی و چاپ و انتشار کلیه‌ آثار نیما و تشکیل بنیاد حفظ و نظارت بر چاپ و انتشار و تشکیل بنیاد فرهنگی و پژوهشی نیماشناسی در دانشگاهای کشور ادامه خواهد یافت.»
شراگیم یوشیج در پایان، خطاب به دوستداران و علاقه‌مندان آثار نیما می‌گوید: «از دوستان علاقه‌مند تقاضا دارم برای دسترسی به نزدیک‌ترین و صحیح‌ترین مأخذ موجود و با توجه به تنها مرکز چاپ و انتشار آثار نیما یوشیج با نظارت و تلاش و کوشش من از طریق انتشارات «رُشدیه» با اتکا و استناد به نام شراگیم یوشیج تنها فرزند و بازمانده و تنها وارث قانونی و حقیقی و حقوقی نیما یوشیج حمایت کرده و از خریدن آثار فله‌ای ناشران دیگر خودداری کنند. ناگفته نماند انتشار دو کتاب نثر و نظم و کارهای صوتی و تصویری اشعار نیمای بزرگ، توسط انتشارات «رُشدیه» در راه است و به‌زودی در دسترس دوستدارانش قرار خواهد گرفت. با سپاس از آقای محمدحسین آقاسی وکیل محترم دادگستری که دست یاری دادند و با امید به عنایت مقامات محترم قضایی که همواره حافظ عدالت هستند.»


منبع: بهارنیوز

نگاهی به زندگی خسروی سینمای ایران

روزنامه بهار: نه سال شد که سینما و تلویزیون ما دیگر از بازی‌های پر حرارت، صدای گرم و مطمئن، حضور مهربان و آرام اش بی نصیب است. نه سال است که طنین خوش صدایش در هیچ فیلم، سریال و دکلمه‌ای جان تازه نگرفته است اما هنوز، بی‌تردید جای نبودنش خالی است، طنین صدایش در ذهن و گوش مان همچنان خوش آهنگ است و خاطره نقش هایش، دلگرم کننده و فراموش ناشدنی. باور رفتن و نبودنش سخت بود، او که مهربانی را در صدا و نگاهش داشت و نقش هایش را نه که بازی می‌کرد که جان می‌بخشید و برای همین هنوز می‌توان توصیه‌های مهربانانه و پدرانه «رضا» ی سریال «خانه سبز» را پذیرفت و با دل دل کردن‌های «هامون» ش عاشقی کرد و همچنان از تغییر شخصیت «مرادبیگ» در سریال «روزی روزگاری» لذت برد. او هامون سینمای ایران بود اما خسرو شکیبایی نام داشت با کوله باری از نقش‌های خاطره انگیز و البته صدایی همیشه به یاد ماندنی.
***
نگاهی به زندگی خسروی سینمای ایران
خسرو شکیبایی (زاده ۷ فروردین ۱۳۲۳ تهران – درگذشت ۲۸ تیر ۱۳۸۷ ساعت ۴ صبح در بیمارستان پارسیان تهران به دلیل سرطان کبد و نارسایی قلبی) بازیگر معروف سینمای ایران بود. شکیبایی که تا سال‌ها یکی از بهترین چهره‌های برتر سینما و تلویزیون ما بود و هست، برای جان بخشیدن به نقش هایش چه رنج‌ها کشید و چه تلاش‌ها کرد. او تحصیلاتش را در رشته بازیگری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان برد. تا پیش از انقلاب فقط در عرصه تئاتر فعالیت داشت اما فعالیت حرفه‌ای اش در عرصه سینما  با بازی در فیلم «خط قرمز» (مسعود کیمیایی – ۱۳۶۱) آغاز شد. او نزدیک به ۴۰ فیلم سینمایی در کارنامه‌اش دارد و نقش‌های به یاد ماندنی از خود به یادگار گذاشت و زمانی که از میان ما رفت، رفتنش باور کردنی نبود. نقش‌های بسیاری بودند که انتظار جان بخشیدن به واسطه او را می‌کشیدند و با رفتن او فرصت زنده شدن و دیده شدن پیدا نکردند.
آغاز دوره بازیگری در سینما و تلویزیون: شکیبایی نخستین بار در سال ۱۳۵۳ در فیلم کوتاه و ۱۶ میلیمتری «کتیبه» به کارگردانی فریبرز صالح مقابل دوربین رفت. در سال ۱۳۶۱ در حالی که مشغول بازی در نمایش «شب بیست و یکم» بود، مورد توجه مسعود کیمیایی قرار گرفت و با بازی در نقش کوتاهی در فیلم خط قرمز (مسعود کیمیایی-۱۳۶۱) به سینما آمد و تا سال ۱۳۶۸ نقش آفرینی‌هایی کرد. از جمله در فیلمهای «دزد و نویسنده» ، «ترن» و «رابطه» خوب ظاهر شد. اما بعد از بازی در فیلم «هامون» (داریوش مهرجویی-۱۳۶۸) بود که نام خسرو شکیبایی بر سر زبان‌ها افتاد. او برای بازیش در همین فیلم از «هشتمین جشنواره فیلم فجر» ، سیمرغ بلورین دریافت کرد و تحسین منتقدان و مردم را برانگیخت.
آنچه درباره خسرو شکیبایی نمی‌دانید:
در شناسنامه نامش «خسرو» بود ولی خانواده و نزدیکان او را «محمود» صدا می‌کردند. پدر خسرو سرگرد ارتش بود و وقتی او ۱۴ ساله بود بر اثر سرطان از دنیا رفت. او قبل از اینکه وارد عرصه تئاتر شود، در حرفه‌هایی چون خیاطی، کانال‌سازی و آسانسورسازی کار ‌کرد. در ۱۹ سالگی برای اولین بار روی صحنه تئاتر رفت و بعد از مدتی به عباس جوانمرد، معرفی و به صورت کاملا حرفه‌ای بازیگر تئاتر شد. وی فارغ‌التحصیل بازیگری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۴۲ با بازیگری تئاتر آغاز کرد، ۵ سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۷ وارد حرفه دوبلوری شد.
مروری بر نقش‌های به یاد ماندنی
خسرو شکیبایی، خالق نقش‌های متفاوت و ماندنی بود و در فعالیت هنری اش، نقش‌های متعددی چون دزد ساده دل، معلمی متعهد، عاشقی سرخورده، شوهری بی تاب، پدری مهربان و بسیاری نقش‌های دیگر را از خود به یادگار گذاشت اما در این میان، برخی بی‌اندازه به یاد ماندنی بوده اند. او دو بار موفق به دریافت سیمرغ بازیگر نقش اول مرد برای دو فیلم «هامون» و «کیمیا» و همچنین نقش مکمل مرد برای فیلم «سالاد فصل» و دیپلم افتخار برای «اتوبوس شب» شد. نقش‌هایی که هر یک متفاوت از دیگری هستند و او در همه آنها خوش درخشیده است. در اینجا برخی از این برترین نقش‌ها را مرور می‌کنیم، برای بازیادآوری خسرویی که در بازی‌هایش واقعی و رها بود. بازیگری که نقش‌هایش را مال خودش می‌کرد.
نقش یک معلم متعهد در «رابطه» ساخته پوران درخشنده، محصول سال ۱۳۶۵: خسرو شکیبایی در این فیلم نقش یک معلم متعهد و کارآمد را بازی می‌کند که به داد یک نوجوان دلزده و ناتوان در ارتباط با اطرافیانش می‌رسد. فیلم نگاهی به زندگی نوجوان‌ها و عدم ارتباط آنها با خانواده‌ها دارد. نوجوانی ناشنوا که در تکلم هم مشکل دارد و همه را مقصر می‌داند اما با تلنگر یک معلم به خود می‌آید و شکیبایی در این نقش فرعی به زیبایی ظاهر می‌شود. معلمی که او می‌سازد، محبت و صلابتی باور کردنی و لطف و تعهدی بی نهایت دارد. ناگفته نماند  رابطه به نوعی فیلم اولین‌ها هم بود. فیلمی که اولین ساخته درخشنده بود، اولین فیلمی بود که سر صحنه صدابرداری شد و شکیبایی با صدای خودش در این نقش ظاهر شد.
نقش یک روشنفکر عاشق و سرخورده در «هامون» ساخته مهرجویی، محصول ۱۳۶۸: خسرو شکیبایی تا در نقش «حمید هامون» به چهره- ستاره تبدیل شود، زمان زیادی را پشت سر نگذاشت و از وقتی اولین فیلمش را در سال ۶۱ بازی کرد تا وقتی در نقش هامون خوش درخشید، تنها ۸ سال گذشت. او که در نقش‌های متفاوتش و فیلم‌های خوب اما نه چندان موفق قبلش، توجه‌ها را به خود جلب کرده بود اما او در نقش «هامون» خسرویی دیگر از خود بروز داد. همان نقشی که در کارنامه هر هنرمندی تنها یک بار رخ می‌دهد و معلوم نیست که نصیب همه بشود. حمید هامونی که او بازی کرد در میان خود او بودن و نبودن در رفت و برگشت بود و او با این نقش هم جان گرفت و هم جان از کف داد. او این نقش را چنان بازی کرد که خاطره آن تا سال‌ها هنوز در ذهن سینمادوستان، روشنفکران و علاقه مندانش همچنان زنده و پویا مانده است و نمی‌توان آن را از شکیبایی جدا کرد، همان طور که ما نمی‌توانیم هامون را از شکیبایی جدا بدانیم. نقش حمید هامون همان طور که زندگی بسیاری از علاقه‌مندان این فیلم را به چالش کشید، سرنوشت خسرو شکیبایی را هم تغییر داد. او به خوبی از این فرصت ناب بهره گرفت و همان طور که در نقش یک ستاره تبلور یافت، خود را باخت و تا سال‌ها در نقش هامون غرق شده بود. انبوهی از جزییات به یاد ماندنی «هامون» مدیون حضور شکیبایی هستند. «هامون» محبوب‌ترین فیلم سینمای پس از انقلاب، میان سینمادوستان است اما نه تنها این علاقه مندان هامون باز که آنهایی هم که این فیلم را دوست ندارند، هم بازی شکیبایی را بی نظیر می‌دانند و او را در این نقش می‌ستایند. شکیبایی برای این نقش سیمرغ بلورین جشنواره فجر را از آن خود کرد اما همان طور که بهروز وثوقی با نقش «قیصر» در ذهن‌ها ماند، یا پرویز پرستویی با نقش «حاج کاظم» در «آژانس شیشه ای» عجین شد، شکیبایی هم حتی با وجود بازی در نقش‌های خاطره انگیز دیگرش برای همیشه عنوان «هامون» را به خود گرفت و در یاد و تاریخ سینما ماندگار شد.
نقش مرد مصیبت زده‌ای از جنس مردم در «یک بار برای همیشه» ساخته سیروس الوند، محصول ۱۳۷۰: شکیبایی تا مدت‌ها نتوانست از دام زیبایی و تلالو نقش تمام عیار «هامون» سر بیرون آورد اما شانس‌هایی هم داشت و یکی از آنها، بازی اش در فیلم اجتماعی «یک بار برای همیشه» و برآمده از وقایع جامعه بود. این فیلم داستانی سرراست، ملموس و اجتماعی داشت و توانست شولای مرد روشنفکر هامون را از رخ شکیبایی کنار بزند و دوباره او را زنده کند اما این بار در نقش مردی ساده از جنس مردم و از طبقه پایین. این فیلم همان طور که موفقیتی در کارنامه سیروس الوند بود و سیمرغ کارگردانی را برای او به ارمغان آورد، شکیبایی در حاشیه هامون مانده را هم نجات داد. سکانس رفتن این زن و شوهر با بازی شکیبایی و معتمدآریا به محل سقط جنین، تعلیق مناسبی دارد و شمایی از زندگی این خانواده مصیبت زده از جنگ و دل به مهاجرت داده است. به جرات می‌توان گفت که شکیبایی به تنهایی نیمی از بار فیلم را به دوش کشیده و با بازی درخشانش جلوه خیره کننده‌ای به فیلم بخشیده که بازی فاطمه معتمدآریا هم آن را تکمیل کرده است.
نقش پدری هنرمند  و همراه در «خواهران غریب» ساخته کیومرث پوراحمد، محصول ۱۳۷۴: فیلم درباره کودکان و طلاق خانواده‌ها است اما دو کاراکتری که نقش والدین را بازی می‌کنند، زمانی ستاره‌های دوران خودشان بودند. شکیبایی و بایگان که در این فیلم شخصیت هایی ملموس و دوست داشتنی را بازی می‌کنند. فیلم پر از احساس و لطافت، رنگ و موسیقی است و لحظه هایی از شوق و شعف عاشقانه یا شور و نشاط کودکانه کم ندارد. همان ویژگی هایی که از یک کارگردان توانمند چون پوراحمد انتظار می‌رود و قصه گویی آن به خوبی تماشاگر را با خود همراه می‌کند. شکیبایی نه تنها با بازی خوبش در نقش یک پدر همدل و همراه با فرزندانش ظاهر شد که با صدای گرم و دلنشین اش،‌ترانه‌های فیلم را خواند. «خواهران غریب» با صدای دلنشین شکیبایی جلوه‌ای دیگر پیدا کرد. همچنان با وجود گذشت سال‌ها خاطره انگیز است. در نقش راننده اتوبوس کم حوصله در «اتوبوس شب» ساخته پوراحمد، محصول ۱۳۸۵: خسرو شکیبایی- در نقش راننده پیر و کم حوصله حضوری گرم وگیرا دارد و به خوبی از عهده نقش اش برآمده است. زمانی که در جریان یک درگیری مستقیم با یکی از اسیران تفنگ به دست عراقی، از پله‌های اتوبوس به پایین می‌غلتد و ما در می‌یابیم که یکی از پاهایش مصنوعی است، نوع نگاه قضاوت ما درباره او، رنگی دیگر به خود می‌گیرد. از این لحظه به بعد، نگاه ما نسبت به او، مشفقانه‌تر ودلسوزانه‌تر می‌شود. حتی برای همه غرولند‌ها و‌ترشرویی‌هایش نیز انگار دلیل موجهی پیدا می‌کنیم. «اتوبوس شب» ،  فیلمی ضد جنگ است و بسیار انسانی. همکاری دوباره شکیبایی و پوراحمد در این تجربه متفاوت، موفق بوده و نقشی ماندنی برای این ستاره سینما بود.
نقش‌های ماندگار شکیبایی در سریال‌ها:
گذشته از نقش‌های چشمگیری که خسرو شکیبایی در فیلم‌های سینمایی بازی کرد و یاد و خاطره‌شان در تاریخ سینما و تماشاگران باقی مانده است، نقش‌های او در برخی از سریال هایش، بی‌اندازه به یادماندنی و همچنان خاطره انگیزند و نارواست که از آنها یاد نشود.
نزدیک‌ترین بازی به شهید «مدرس» :
مدرسی که شکیبایی در سریال «مدرس» هوشنگ توکلی بازی کرد، یکی از بهترین بازی‌های اوست و با وجود این که بسیاری در این سال‌ها نقش مدرس را بازی کردند، هنوز کسی به شیوایی و اقتدار شکیبایی این شخصیت را جان نبخشیده است. قدرت بیان شکیبایی در این لحظات و نزدیک شدن به چهره‌ای تاریخی تصویری ماندگار از این بازیگر ساخت و بسیاری به عنوان حضوری شگفت انگیز از آن یاد کردند. شکیبایی در سال‌های پخش این مجموعه در گفت‌وگوهایش تاکید کرده بود برای ایفای این نقش از هیچ کس الگو نگرفته و تنها با تمرین به این شخصیت دست پیدا کرده است. گرچه قالب این سریال تله تئاتر بود، اما توانست جایگاه بسیار خوبی در میان مخاطبان پیدا کند.
باصلابت‌ترین دزد و چهره مبارز: همچنین بازی او در نقش مرادبیگ در سریال «روزی روزگاری» آن قدر دوست داشتنی و محبوب بود که تا سال‌ها شکیبایی در میان مردم عامه «مرادبیگ» بود، همان طور که در میان سینمادوستان او تنها برازنده عنوان «هامون» سینما بود. شکیبایی جوان در کنار بازیگرانی چون: ژاله علو، منوچهر محمدی وجمشید اسماعیل خانی. . . نه تنها چیزی کم نداشت بلکه به چشم آمد و موفق شد قدرت بازیگری خود را که تا قبل از آن در تئاتر و سینما نشان داده بود در یک مجموعه تلویزیونی ودر مدیومی متفاوت به نمایش بگذارد، آن هم در غالب یک شخصیت محلی با گویش و لباس و سکنات خاص یک قوم که به تبع آن ارتباط گرفتن مخاطب با آن دشوارتر است. شاید از خوش اقبالی شکیبایی بود که با سریالی همراه شد که آنقدر تاثیر گذار بود که موسیقی اش هم از زبان نمی‌افتد به جرات روزی روزگاری جزو برترین سریال‌های تاریخ سیما می‌باشد و یکی از عوامل مهم و تاثیر گذار آن بازی شکیبایی بود که انگار سال‌ها مشغول راهزنی بوده است.
ارائه تصویری دیگر از پدر و شوهر در خانواده ایرانی: وقتی او در سال ۱۳۷۵ «خانه سبز» را بازی کرد، تعریف دیگری از پدر، شوهر و پسر به خانواده‌های ایرانی که در گذر تغییر زمانه بودند، داد. هر چند که نقش پررنگ و چند وجهی او مدیون متن و کارگردانی خوب مسعود رسام و بیژن بیرنگ بود اما حضور او بود که این نقش را باورپذیر و واقعی کرده بود. او به قدری در نقش پدری مهربان و دلسوز، شوهری همدل و منصف و پسری متعهد و خوشرو، واقعی ظاهر شد که نمی‌توان منکر تاثیر آموزشی او بر جامعه مردسالار و تلطیف آن شد. او خواسته و ناخواسته رنگ خانواده‌های ایرانی را عوض کرد و نشان داد که طعم مهربانی و همدلی چطور می‌تواند فاصله بین خانواده‌ها را کم کند. نقش شکیبایی در این سریال با بازی و صدای خوبش همچنان در یادها مانده است و فراموش شدنی نیست.


منبع: بهارنیوز

احسان کرمی: خودم را مجری صداوسیما نمی‌دانم!

– اکرم رضایی ثانی: احسان کرمی مجری تلویزیون و گوینده رادیو است که مدتی به دلیل ممنوع التصویری از تلویزیون دور بود او این موضوع را تایید می‌کند ولی دلیل آن را نمی‌داند کرمی در گفت وگو با ما به تفصیل درباره این موضوع گفتگو کرده است. این مجری در حوزه‌هایی مانند تئاتر و موسیقی هم فعالیت دارد که به آن نیز اشاره می‌کند اما بهانه این گفت‌وگو «خنداننده شو» و حواشی آن بود.برنامه «خنداننده شو» بخشی از برنامه «خندوانه» است که از ایام عید نوروز آغاز شد. هدف «خنداننده شو» این است که استعدادهای تازه‌ای را از بین مردم در زمینه اجرای استندآپ کمدی شناسایی کند. از بین همه افرادی که در مسابقه شرکت کرده‌اند ۱۶۶ نفر انتخاب و در «خندوانه» استند آپ اجرا می‌کنند که در نهایت بیست‌نفر از آن‌ها انتخاب شده که طبق گروه‌بندی با یکدیگر رقابت کردند. اجرای این بخش از برنامه را در ابتدا امیر کربلایی‌زاده به عهده داشت و حالا احسان کرمی آن را اجرا می‌کند.  با این مجری پیرامون همه‌چیزدر رابطه با او  به بحث و گفت‌وگو نشستیم.

احسان کرمی: خودم را مجری صداوسیما نمی‌دانم!

دلیل جداشدن امیر کربلایی‌زاده از بخش «خنداننده شو» چه بود؟

امیر کربلایی‌زاده به این دلیل که تئاتری را روی صحنه داشت دیگر نمی‌توانست در این برنامه باشد. به‌همین دلیل رامبد جوان از من درخواست کرد تا اجرای این بخش را بر عهده بگیرم که من نیز پذیرفتم. البته در زمانی که مرحله اول ضبط شد، ایران نبودم بعد از این‌که آمدم بلافاصله رامبد جوان به من تلفن کرد و این پیشنهاد را مطرح کرد.

پیش از این من و رامبد جوان، تجربه‌کردن همکاری با یکدیگر را داشتیم که فهممان از مسائل مربوط مشترک است از این رو کار کردن با رامبد جوان برایم خیلی آسان و خوشایند است. ناگفته نماند بازخوردهایی که من برای اجرا در این بخش از «خندوانه» گرفته‌ام خیلی ویژه بود به‌حدی که در طی  ۱۰سال  فعالیتم کمتر با این میزان بازخورد مواجه شدم.

شکلی که در «خنداننده شو» به اجرا می‌پردازید به نسبت دیگر اجراهایتان متفاوت است چقدر برای این تفاوت تلاش می‌کنید؟

 تلاش می‌کنم از گفتن هر چیزی که باعث تصمیم‌گیری،‌تغییر یا تاثیر روی رای مردم باشد کاملا خودداری کنم. این فرم از اجرا را من سال‌ها در رادیو تجربه کردم. اجرایم در رادیو معمولا ‌طنز و کمدی بود به‌همین دلیل تنها مجری‌ای بودم که می‌توانست همزمان در رادیو و تلویزیون فعالیت کند ولی چند سالی است که دیگر در رادیو نیستم و حتی افق روشنی هم برای بازگشت به رادیو نمی‌بینم. پیش از این بارها با رامبد جوان درباره این‌گونه اجرا و یا حتی اجرای استندآپ کمدی شده بود که از آن خودداری کردم و گفتم به‌عنوان کسی که این کار را تا به الان انجام نداده ترجیح می‌دهم استندآپ کمدی اجرا نکنم ولی وقتی اجرای این بخش به من پیشنهاد شد تصمیم گرفتم آن اجرای همیشگی تلویزیونی را کنار بگذارم و تجربیاتم در رادیو را با خودم مقابل دوربین ببرم.

وقتی به تلویزیون آمدید فرم اجرایتان نسبت به آن چیزی که در رادیو بود خیلی تغییر کرد. خودتان کدام مدیوم را بیشتر را دوست دارید و فکر می‌کنید در آن قدرتمندتر هستید؟

من هر دو رسانه را دوست دارم و هر دو مدیوم رادیو و تلویزیون بخشی از کار من هستند. به این اعتقادی ندارم که وقتی در قالب یک مجری هستم باید همیشه فرم ثابتی را برای اجرا داشته باشم. به‌هر حال من بازیگر تئاترم و اجرا زیرمجموعه‌ای از تئاتر است اما در آن نباید بازی کرد و البته همین است که کار اجرا را سخت می‌کند.

اگر من در «خنداننده شو» اجرای همیشگی‌ام را داشتم اصلا جذابیتی نداشت و قطعا فیدبک‌های بدی می‌گرفتم و یا اگر برنامه‌های «امضاء» و «رادیو هفت» را کاملا کمیک و به‌همراه ضرب آهنگ اجرا می‌کردم قطعا در آن‌جا هم بازخورد بدی می‌گرفتم. به‌همین دلیل بنا به فراخود برنامه، ‌بازخوردها، شبکه و حتی ساعت پخش، فرم اجرا فرق می‌کند.

حاشیه‌هایی در بخش «خنداننده شو» پیش آمد که موجب شد اجرای برخی شرکت‌کنندگان با ممیزی رو‌به‌رو شود. به‌نظرتان تا چه اندازه این ممیزی‌ها منصفانه بوده است؟

به‌هر حال فکر می‌کنم «خنداننده شو» اتفاقی مهم در تاریخ تلویزیون ایران است به این دلیل که توانست محدوده خطوط قرمز را کمی کوچک‌تر کند مگر ما دیگر چقدر می‌توانیم با خودمان شوخی کنیم؟ «خنداننده شو» توانست به باز شدن این فضا کمک زیادی کند اما در مورد عکس ‌العمل‌های مردم باید بگویم که برخی از آن‌ها رفتارهای نامناسبی دارند و به‌نظرم باید آسیب‌شناسی شود که چرا بخش بزرگی از مردم به بدترین شکل ممکن آرا و نظر خود را بروز می‌دهند.

گویی بخش بزرگی از مردم به‌دنبال مجالی می‌گردند که نظرشان را با فحشا بیان کنند. چیزی که اصلا در کشورهای صاحب فرهنگ نمی‌بینیم، قطعاً ایران نیز جزو کشورهای بافرهنگ است اما این اتفاقات در کشورمان رخ می‌دهد. به‌نظرم این حرکت خیلی زشت است زیرا چند جوان برای اولین‌بار به‌واسطه برنامه‌ای در مدتی کوتاه مشهور شدند اما به‌دلیل شوخی‌هایی که می‌کنند مورد فحاشی قرار گرفته‌اند اما نکته قابل توجه این است که این بخش از مردم سریع ابراز وجود می‌کنند و در مورد همه‌چیز خودشان را صاحب نظر می‌دانند در صورتی که اصلا صاحبنظر نیستند. همه ما در پشت صحنه برنامه «خندوانه» برای رخ ‌دادن این اتفاق واقعا ‌متاسفیم که تا این اندازه سقف طنز و کمدی در کشور ما کوتاه است. ما راهی طولانی داریم تا این سقف را بشکافیم و بالاتر برویم. در کنار این افراد مردمی داریم که در کوچه، خیابان، سفر و در زندگی روزمره با آن‌ها برخورد می‌کنیم که البته تعدادشان خیلی زیاد است.

این افراد رای خود را در فضای مجازی ابراز نمی‌کنند چون افراد صاحب اندیشه‌ای هستند و بیشتر فکر می‌کنند.

احسان کرمی: خودم را مجری صداوسیما نمی‌دانم!

با همه این اوصاف فکر نمی‌کنید که در بخش «خنداننده‌شو» درباره شوخی با سوشا مکانی و چند شخصیت دیگر کمی زیاده‌روی شده است؟

اصلا چنین فکری نمی‌کنم، ما باید خودمان را با یک استاندارد بسنجیم و ظرفیتمان را بالا ببریم. به اعتقاد من با همه چیز می‌توان شوخی کرد مگر مواردی که برای مردم جنبه قداست داشته باشد. هیچ ایرادی ندارد که با همه چیز شوخی کنیم این نظر شخصی‌ام است ولی ظرفیت ما آدم‌ها باید بالا برود.

 باید بدانیم که اگر فامیلیمان کمی عجیب و غریب است قطعا می‌شود با آن شوخی کرد اتفاقا کار بامزه‌ای است و من و رامبد جوان نیز با فامیلی‌‌مان در برنامه «خندوانه» شوخی کردیم. سوشا مکانی هم جای خود دارد؛ بزرگانی مثل هوشنگ ابتهاج، بارها با فامیلی یا تخلص‌های شعری‌اش شوخی کرده ‌است. حالا که به‌هر دلیلی مشهور شده‌ایم بدان معنی نیست که اگر کسی با ما شوخی کرد ناراحت شویم و به ما بربخورد البته سوشا مکانی هم در این باره چیز خاصی نگفت.
از طرفی ما بارها دیده‌ایم که در آمریکا با ترامپ شوخی‌هایی می‌شود که بسیار باعث تعجب است. به‌هر حال ممکن است با نقطه ضعف‌های کسی که معروف شده شوخی‌های زیادی شود بنابراین هیچ‌کس در یک دایره امن از شوخی نخواهد بود، شوخی نقد اجتماعی است و هیچ عیبی ندارند.

نظرتان درباره شرکت کننده‌های این دوره چیست؟

شرکت‌کننده‌های این‌سری واقعا فوق‌العاده‌ و خیلی حرفه‌ای‌اند. هر مرحله که می‌گذرد اجرای آن‌ها کامل‌تر پخته‌تر می‌شود. یک تیم کامل هر روز ساعت پشت این افراد وجود دارد که بتوانند کاری درست را اجرا کنند، نه این‌که ادای استند‌آپ کمدی را در بیاورند.

پیش از این برنامه‌هایی داشته‌ام که در آن داور بخش استندآپ کمدی بوده‌ام در آن‌جا سطح کار‌ها بسیار پایین بود ولی در مورد «خندوانه» واقعا کاری حرفه‌ای صورت می‌گیرد و در واقع فرهنگ شوخی کردن را به مردم نشان می‌دهد.

در پایان برای شرکت‌کننده‌ها قرار است چه اتفاقی بیفتد؟

اتفاقات خوشایند زیادی برای آن‌ها در راه است.حتی شنیدم که رامبد جوان می‌گفت، باید با فلان شرکت‌کننده یک کار کمدی بسازم. به‌هر حال قرار است از همه شرکت‌کننده‌ها چه در «خندوانه» و چه در جاهای دیگر استفاده شود. اما اتفاق مهمی که در «خنداننده شو» رخ داد نشان می‌دهد که دیگر سوپراستارها و سلبریتی‌ها کارکرد رسانه‌ای خودشان را ندارند.

«خنداننده شو» نشان داد که ما چه استعدادهای جذابی در جامعه داریم و می‌توانیم از آن به‌عنوان رسانه استفاده و مخاطب جذب کنیم. درحال حاضر ما برنامه‌هایی در تلویزیون داریم که از سلبریتی‌ها دعوت می‌کند ولی اصلا مخاطبی ندارد اما «خنداننده شو» با چند جوان مستعد توانست چندین میلیون رای جمع کند.

شما مدتی ممنوع التصویر بودید، علت  ممنوع التصویر شدنتان چه بود؟

من مدتی ممنوع‌التصویر شدم که دلیلش را هم نمی‌دانم. نه من جویا شدم نه دوستان خودشان را ملزم می‌دانستند که به من توضیحی بدهند. من نه جزو اپوزیسیون تلویزیون هستم نه قرار است اپوزیسیون بشوم. شاید تلویزیون ملاحظاتی دارد که من از آن سر درنمی‌آورم اما هر از گاهی می‌گوید فلانی باشد و فلانی نباشد. ظاهرا تلویزیون قائل به همکاری رسمی با من نیست و من را به‌عنوان مجری نمی‌شناسد به این دلیل که وقتی جلسه افطاری رئیس‌ سازمان با مجریان برگزار می‌شود، بعدها می‌فهمم که چنین مراسمی برگزارشده و من دعوت نبوده‌ام.

درحالی که تمام افرادی که ممنوع‌الکار و یا ممنوع‌التصویر بوده‌اند به آن برنامه دعوت شده‌اند. وقتی ‌سازمان من را مجری رسمی خود نمی‌داند طبیعتا من نیز خودم را مجری صداوسیما نمی‌دانم. در هر صورت کارم اجرا است و گاهی هم با‌ سازمان همکاری می‌کنم. البته در استخدام ‌سازمان هم نیستم شاید به‌همین دلیل است که آن‌ها من را مجری رادیو و تلویزیون نمی‌دانند. طبیعتا هر وقت تلویزیون پیشنهاد خوبی به من بدهد با این مجموعه همکاری می‌کنم واگر هم پیشنهادی ندهد همکاری نمی‌کنم. به‌هر حال من بازیگر تئاتر هستم و علاوه بر اجرا، کارهای زیادی برای انجام دادن دارم. این رفتار نشان داد که تلویزیون من را رسما به‌عنوان نیرویی که با آن کار می‌کند قبول ندارد به‌رغم این‌که همیشه دکتر پورحسین و پور محمدی به من محبت داشتند و این اتفاق برای من عجیب بود.


منبع: برترینها

بهترین مبارزان تاریخ سینما

: اگر بخواهیم صادق باشیم، این که ببینیم دو نفر در حال مبارزه با یک دیگر هستند واقعا هیجان‌انگیز است، مخصوصا زمانی که با یک استایل مبارزه‌ای به این زد و خورد می‌پردازند. این یکی از دلایلی است که در این سال‌های اخیر هنر‌های رزمی به ورزشی پرطرفدار تبدیل شده و همچنین دلیلی بر اینکه همه عاشق دیدن فیلم‌های رزمی هستند. کنگ‌فو، کاراته، کیک‌بوکسینگ، مویتای و هر استایل مبارزه‌ای که شما فکرش را بکنید، در صفحه نقره‌ای سینما همه چی مهیا است تا ورزشکاران و استادان این سبک خودی نشان دهند.

امروز ما می‌خواهیم که به بهترین این افراد بپردازیم، بازیگرانی که مهارت‌های رزمی خود را به شکلی استادانه به نمایش‌ در‌ آوردند. قطعا شما از همین اول برخی از افراد این لیست را تشخیص دادید، برخی از آن‌ها نیز ناشناس‌تر هستند و در ادامه خواهید شناخت. اما چیزی که بین همه این افراد مشترک است داشتن یک مهارتی است که به سختی به دست آورده‌اند و نمایش در تعدادی از بهترین فیلم‌های رزمی که تا به حال ساخته شده است.

۱۵) مایکل جی وایت

ما اول از همه بازیگری را معرفی می‌کنیم که در استایل‌های مبارزه‌ای متفاوتی حرفه‌ای است و مهارت‌هایش را در تعدادی از فیلم‌ها به نمایش گذاشته است. مایکل جی وایت (Michael Jai White) از کودکی یاد‌گیری هنر‌های رزمی را آغاز کرد و اکنون دارای کمربند مشکی در رشته‌های شتکان کاراته، گجو ریو، کیوکوشین، تکواندو، کبودُ، وشو و تانگ سو دو است. او شاید یکی از کشنده‌ترین بازیگرانی باشد که امروز در هالیوود بازی می‌کند.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او در چندین فیلم نقش‌آفرینی کرد که توانست به خوبی از مهارت‌های رزمی‌اش استفاده کند، که شامل Universal Soldier: The Return ،Exit Wounds ، Undisputed 2: Last Man Standing و Never Back Down 2: The Beatdown است. او همچنین در فیلم‌های فرانچایز Mortal Kombat که توسط Kevin Tancharoen ساخته شد، در نقش Jax ظاهر شد.

آشنایی او با هنر‌های رزمی به این‌ که او بتواند در بدلکاری هم موفق باشد کمک کرد.


۱۴) سینتیا راث راک

مشابه بیش‌تر کسانی که در این لیست هستند، سینتیا راث راک (Cynthia Rothrock) از قبل از اینکه به جلوی دوربین بیاید با هنر‌های رزمی آشنا بوده است. او در هفت ورزش رزمی مختلف دارای کمربند مشکی است و توانسته است پنج قهرمانی جهانی را از آن خود کند.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

در طی فعالیت او در رقابت‌های هنر‌های رزمی، توسط کمپانی مشهور Golden Harvest کشف استعداد شد، شروع کار او در کنار Michelle Yeoh، در فیلم Yes, Madam آغاز شد و بعد از آن او به بازی در چندین فیلم مشهور در چین پرداخت که از جمله آن‌ها China O’Brien ،The Inspector Wears Skirts و Righting Wrongs بود.

او همچنین در چند فیلم‌ اکشن آمریکایی که بودجه کمی داشتند نقش‌آفرینی کرد که شامل آثاری نظیر Irresistible Force، Outside The Law و Mercenaries می‌شود.


۱۳) سامو هونگ

مثل دوست قدیمی‌اش (Jackie Chan) او هم هنر‌های رزمی را قبل از اینکه وارد صنعت سینمای چین بشود در یک مدرسه Peking Opera (جایی که هنر‌های رزمی، حرکات آکروباتیک و ‌هنر‌های مختلفی برای جلب مخاطب آموزش داده می‌شود) یاد گرفت. در کودکی، هم او و هم Chan از اعضای گروه Seven Little Fortunes بودند.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

عمده کار‌های بزرگ او در همان سرزمین مادریش بوده است. برای مخاطبان غربی او، شاید بهترین عملکردش در سریال کوتاه Martial Law بود که دو فصل داشت و از سال۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ در شبکه CBS پخش می‌شد. در آن سریال Arsenio Hall و Kelly Hu هم بازی می‌کردند و Hung نیز در نقش پلیسی بود که به لس‌آنجلس انتقال داده شده بود.

او در چین به عنوان بازیگر، کارگردان و بدلکار در چند صد فیلم ظاهر شد که اولین آن‌ها بر می‌گردد به بازیگری در فیلم Education of Love (تولید سال۱۹۶۱) و آخرین آن‌ها به کارگردانی فیلم Paradox که برای همین امسال است.


۱۲) جیم کلی

جیم کلی (Jim Kelly)، واقعا یک رزمی‌کار حرفه‌ای بود و چندین بار در اوایل دهه ۷۰ میلادی در قهرمانی‌های جهانی شرکت کرد. Kelly در رشته شورین ریو کاراته استاد بود و مدرسه رزمی خودش را در لس‌آنجلس تاسیس کرد، آنجا بود که تهیه‌کننده فیلم Enter the Dragon «اژدها وارد می‌شود» استعداد او را کشف کرد و او را در این فیلم در نقش ویلیامز منصوب کرد، در این فیلم او در کنار بروس لی بازی می‌کرد (آخرین فیلم کامل بروس لی بود و مسلما بهترین فیلمش) و به لطف این فیلم بود که استعداد Kelly در عرصه بازیگری شکوفا شد.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

بعد از بازی در فیلم Enter the Dragon، جیم کلی به نمایش هنر‌های رزمی‌اش ادامه داد تا زمانی که به لطف  بازی در فیلم‌های Black Belt Jones، Three The Hard Way، Black Samurai و Hot Potato به یکی از ستارگان بزرگ ژانر blaxploitation تبدیل شد.

به عنوان اولین سیاه‌ پوست که به ستاره‌ای در عرصه فیلم‌های رزمی تبدیل شد، او توانست مسیر را برای بازیگران جدیدتری مثل Michael Jai White و Wesley Snipes هموار کند. او در سال ۲۰۱۳ و در سن ۶۷ سالگی به علت سرطان در گذشت.


۱۱) کارا هوی

به عنوان یکی از بازیگران سینما چین و یکی از بزرگ‌ترین و بهترین بازیگران زن در عرصه فیلم‌های اکشن تا به الان شناخته می‌شود و دارای رزومه‌ای قوی در پنج دهه دوران بازیگری‌اش است.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او توسط Lau Kar-leung کشف استعداد شد و در فیلم Challenge of the Masters به کارگردانی خود Lau Kar-leung در سال ۱۹۷۶ نقش‌آفرینی کرد. او در اوایل کار بازیگریش در چند فیلم رزمی که برای استودیو legendary Shaw Brothers بود، بازی کرد که شامل فیلم‌های Invincible Shaolin، Mad Monkey Kung Fu، Return to the 36th Chamber و  Clan of the White Lotus می‌شود. برجسنه نرین بازی او به سال ۱۹۸۲ به فیلم My Young Auntie برمی‌گردد که فیلمی اکشن-کمدی بود و برای بازی در آن فیلم جایزه بهترین بازیگر زن را در آکادمی فیلم هنگ کونگ برد که اولین جایزه او بود، همچنین در ادامه دو جایزه دیگر هم کسب کرد که یکی در سال ۲۰۱۰ برای بازی در فیلم At The End of Daybreak و دیگری سال ۲۰۱۷ برای بازی در فیلم Happiness بود.

او اکنون ۵۷ سال سن دارد و همچنان از چهره‌های برتر سینمای چین است، اما اخیرا اعلام کرده است که قرار است بازنشسته شود.


۱۰) ایکو اوایس

ایکو اوایس (Iko Uwais) جوان‌ترین فرد این لیست است و این خبر‌خوبی برای طرفداران سبک اکشن می‌تواند باشد. او فقط ۳۴ سال دارد و می‌توان گفت که تازه اول کارش هست.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او در کلاس‌های رزمی دوجو بود که توسط Gareth Evans که یک فیلم‌ساز است کشف استعداد شد، او طوری جذب این رزمی‌کار جوان شد که برای او در اولین فیلم خودش (Merantau ساخت سال ۲۰۰۹) نقشی در نظر گرفت. فیلم The Raid (ساخت ۲۰۱۲) دومین فیلم او و دومین همکاری او با این فیلم‌ساز بود، فیلمی که موفقیت‌های بیش‌تری را برای او رقم زد و او را به یکی از ستاره‌های هنر‌های رزمی تبدیل کرد، و آن فیلم از بهترین فیلم‌های رزمی است که تا کنون ساخته شده است. فیلمی که با ساختاری کاملا اکشن، بی‌نقص و کاملا خشن شما را روبه‌رو می‌سازد. دنباله این فیلم که سال ۲۰۱۴ ساخته شد نیز توانست موفقیتی برابر با فیلم قبلی را از آن خود کند. او همچنین در فیلم Star Wars: The Force Awakens حضوری کوتاه اما حائز اهمیت داشت.


۹) تی لونگ

مثل Kara Hui، تی‌ لونگ  هم توانست با بازیگری‌های خوبش در چندین فیلم از استودیو Shaw Brothers موفقیت‌هایی کسب کند و به ستاره‌ای در چین تبدیل شود. به عنوان یک دانش‌آموز Wing Chun، او در استودیو بازیگری ثبت‌ نام کرد و به لطف عملکردش که روزبه‌روز بهتر می‌شد و ظاهر جوانش توانست خیلی سریع کاری مطلوب در این عرصه پیدا‌ کند.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

اولین نقش اصلی او در سال ۱۹۶۹ مربوط به فیلم Dead End (در سبک Wuxia) بود که می‌توان گفت این فیلم او را به یک ستاره تبدیل کرد. اولین بازی او در یک ژانر مشهور هم به همان سال ۱۹۶۹ بر می‌گردد که مربوط به فیلم Have Sword, Will Travel است و سپس بعد از آن در سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ به ترتیب فیلم‌های The Heroic Ones و King Eagle را بازی کرد.

بهترین نقشی که نیز ایفا کرد مربوط به فیلم The Sentimental Swordsman و دنباله آن یعنی فیلم Return of the Sentimental Swordsman بود که به ترتیب در سال‌های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۱ ساخته شدند. او برای بازی در نقش‌های قهرمانانه شناخته شده است، همچنین او توانست طرفدارارنش را به دلیل بازی در نقش یک خلافکار در فیلم A Better Tomorrow که توسط John Woo در سال ۱۹۸۶ کارگردانی شده است، افزایش دهد.


۸) جین کلود ون دام

اگر چه جیم کلود ون دام  (Jean-Claude Van Damme) تا به حال هیچ جایزه‌ای نبرده است، اما چه کسی اهمیت می‌دهد؟ او توانسته است که در این سی سال فیلم‌های اکشن و رزمی بسیار خوبی را به نمایش بگذارد.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او همچنین کمربند مشکی دان دو شوتوکان کاراته را دارد، و نیز در رقابت‌های کاراته و کیکبوکسینک قبل از این که وارد سینما بشود، شرکت می‌کرد. او همچنین موی‌تای و تکواندو نیز کار کرده است.

Van Damme کار خود را با بازی در فیلم Bloodsport (تولید سال ۱۹۸۸) آغاز کرد، فیلمی که روایت داستان حقیقی رزمی کاری به نام Frank Dux است که به تورنومنت‌هایی زیرزمینی می‌رفت و در آن جا مبارزه می‌کرد (که این تورنومنت‌ها با نام Kumite شناخته می‌شدند)، فیلم بعدی او که سال ۱۹۸۹ با نام Kickboxer عرضه شد و ماجرای رزمی‌ کاری ماهر، که در پی انتقام از قاتل برادرش که مبارزی بی‌رحم است را روایت می‌کند.

از جمله آثار مهمی که او بازی کرده است، فیلم‌های Double Impact، Hard Target، Street Fighter وUniversal Soldier هستند.


۷) تونی جا

امروزه همه با موی‌تای آشنا هستند، اما قبل از بازی تونی جا (Tony Jaa)  در سال ۲۰۰۳ در فیلم Ong-Bak: The Thai Warrior کم‌تر کسی با این سبک از مبارزه آشنا بود اما بعد از بازی او به عنوان یک رزمی‌کار ماهر در این سبک توجهات را به خود جلب کرد به طوریکه در سال ۲۰۰۵ هم دنباله این فیلم ساخته شد.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

زمانی که او بچه بود به خاطر علاقه بسیار زیادی که به فیلم‌های بروس لی، جکی چان و جت لی داشت به هنر‌های رزمی جذب شد. بازی‌های او در  چند فیلم‌ باعث شد که بتواند نظر چان را به خود جلب کند، طوری که چان می‌خواست او در فیلم Rush Hour 3 بازی کند اما به دلیل تداخل‌ زمانی با برنامه‌هایش نتوانست که در این فیلم بازی کند.

تونی جا در سال ۲۰۱۰ از بازی کردن دست کشید تا راهبی بودایی شود، اما او در سال ۲۰۱۳ دوباره به عرصه سینما بازگشت. از آن به بعد او در فیلم‌های Furious 7، XXX: Return of Xander Cage و Skin Trade نقش آفرینی کرد.


۶) میشل یوه

یکی از مشهور‌ترین بازیگران زن سینمای چین است. میشل یوه (Michelle Yeoh) همچنین به خاطر بازی در چند فیلم هالیوودی به ستاره‌ای جهانی تبدیل شد.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

Yeoh از توانایی‌های برجسته ورزشی‌اش به عنوان وسیله‌ای برای ستاره شدن در فیلم‌های اکشن استفاده کرد، مانند بازی در فیلم Police Story 3 که در آن جکی چان نقش اول فیلم بود، او به خاطر بدلکاری‌هایش در چندین فیلم تبدیل به چهره‌ای شناخته شده‌ شد. اما شهرتش به خاطر درخشش در فیلم‌هایی نظیر Magnificent Warriors، Executioners و Tai Chi Master بود و شهرتش نیز با بازی در نقش یک مامور چینی به نام Wai Lin در فیلم James Bond ( در سال ۱۹۹۷ به نام Tomorrow Never Dies) جهانی شد. Wai Lin در آن فیلم مثل خود مامور ۰۰۷ از مهارت بالایی برخوردار بود.

او به خاطر بازی در فیلم Rouching Tiger (در نقش Yu Shu Lien)، Hidden Dragon و فیلم Sword of Destiny نامزد جوایز متعددی شده بود. او هنوز به فعالیت بازیگری خود با قدرت تمام ادامه می‌دهد و به زودی در سریال جدید Star Trek: Discovery نیز او را خواهیم دید و همچنین در فیلم Guardians of the Galaxy Vol. 2 حضور تعجب برانگیزی داشت.


۵) چوک نوریس

برای مخاطبان مدرن، شاید چوک نوریس (Chuck Norris) به علت توصیه‌های ورزشی‌اش (در حوزه ورزش‌های رزمی) که از حدود یک دهه قبل انتشار شد، شهرت داشته باشد، شاید خود او به اندازه توصیه‌هایش شگفت‌انگیز نباشد اما اشتباه نکنید، او یکی از بهترین‌ها است.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او در شروع کارش چندین و چند کمربند مشکی در رشته‌های مختلف از جمله کاراته (دان پنج)، تکواندو (دان هشت) و تانگ سو دو (دان نه) را دارا بود. او همچنین سبک شخصی خودش را خلق کرد و نامش را چون کوک دو (Chun Kuk Do) نامید.

اولین نقش برجسته او در تقش یک تبهکار در فیلم دوستش بروس لی بود و Way of the Dragon نام داشت، که در Colosseum واقع در شهر رم شروع به مبارزه با یکدیگر کردند. بعد از بازی در آن فیلم او به یکی از چهره‌های مشهور سبک اکشن تبدیل شد و در فیلم‌هایی مثل The Delta Force، Missing In Action و Firewalker بازی کرد و همچنین در سریال طولانی Walker و سریال Texas Ranger ظاهر شد.


۴) دانی ین

دانی ین (Donnie Yen) برای مدتی طولانی در سرزمین مادری خود شهرت داشت. و به طوری استثنایی در چندین ورزش رزمی به شکل حرفه‌ای فعالیت داشت، او در سال ۱۹۸۳ به عنوان بدلکار شروع به کار کرد، چندی بعد او شروع به کارگردانی و درخشش در فیلم‌های خودش کرد. او در فیلم‌هایی همچون Iron Monkey، Ip Man و Hero نقش برجسته‌ای را ایفا کرد و با بازی در این‌‌ها به جمع چهره‌های برجسته چین پیوست.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او در غرب همچنین توانایی‌هایش را با بازی در نقش‌های فرعی (و حتی پشت صحنه) در چندین فیلم هالیوودی به اشتراک گذاشت، مانند بازی در Highlander: Endgame ،Blade 2 و Shanghai Knights.

شهرت جهانی او از سال گذشته به دلیل بازی در فیلم Rogue One: A Star Wars Story (در نقش Chirrut Imwe) افزایش یافت. او به دلیل بازی در نقش یک فرد کور جنگ‌ جو توانست هم هنر بازیگری و هم توانایی‌های رزمی‌اش را به نحو احسنت به اجرا بگذارد.


۳) جت لی

جت لی (Jet Li) قبل از این که به عرصه هالیوود وارد شود در سرزمین مادریش توانست شهرت زیادی کسب کند. فیلم‌هایی نظیر Once Upon A Time In China ،Black Mask و یک بازسازی فوق‌العاده از فیلم Fist of Legend که با نقش‌آفرینی او صورت گرفت، باعث شد که جت لی به عنوان یکی از مطرح‌ترین بازیگران رزمی‌کار عصر خودش شناخته شود.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او از سال ۱۹۹۷ با بازی در نقش یک تبهکار در فیلم Lethal Weapon 4 به عرصه فیلم‌های غربی وارد شد و از آن به بعد به بازی در فیلم‌های آمریکایی ادامه داد. این فیلم‌ها شاید از مطلوبیت فیلم Hero برخوردار نباشند اما فیلم‌های مانند Romeo Must Die، The One و War هنوز ارزش دیدن دارند.

بزرگ‌ترین و برجسته ترین نقشی که او در هالیوود بر عهده داشته است مربوط به فرانچایز Expendables و بازی در نقش Yin Yang است.


۲) جکی چان

واقعا چه کسی است که عاشق جکی چان نباشد؟ کسی که شهرتش از شکاندن استخوان‌‌های زیاد و درخشش در اکثر فیلم‌هایش به دست‌آمده است، به جز این موضوع او یکی از بازیگرانی است که شهرتش مثل دیگران به خاطر خشونت و در هم کشیدن ابروهایش نیست بلکه به دلیل سبک متفاوت او هست. جکی چان بهترین بازیگری است که همیشه با خود چاشنی طنز را به همراه دارد.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

او دوران کودکیش را در مدرسه Peking Opera گذراند، قبل از این که در دهه ۷۰ به عنوان بدلکار شروع به کار کند، به ورزش‌های رزمی به عنوان یک تفریح نگاه می‌کرد. او در چند فیلم بروس لی ایفای نقش کرد ( قبل از اینکه به ستاره‌ای مشهور تبدیل شود) و بعد از آن در فیلم‌هایی مثل Drunken Master، The Big Brawl و Police Story به عنوان ستاره این فیلم‌ها ظاهر شد. فیلم‌هایی که نیز توسط هالیوود ساخته شد و ستاره آن‌ها جکی چان بود نیز نمایش‌هایی دوست داشتنی داشتند نظیر فیلم‌های Rush Hour، Shanghai Noon و The Forbidden Kingdom.


۱) بروس لی

از این که نفر اول قابل پیش‌بینی بود شرمنده‌ام، اما خوب درباره‌ی اژدهای سینما حرف می‌زنیم. بروس لی قطعا بهترین بازیگر رزمی‌کار در عرصه سینما تا همیشه خواهد بود.

بهترین مبارزان تاریخ سینما

اگر چه عمر او زود به پایان رسید و در سن ۳۲ سالگی دار فانی را وداع گفت، اما در همان مدت کوتاه او کار‌‌های زیادی را انجام داد که بسیاری در یک قرن انجام می‌دهند. او در عمر کوتاه خود به استادی در رشته کنگ‌ فو دست یافت و همچنین چندین و چند کتاب نوشت و در سریال The Green Hornet در نقش Kato بازی کرد و با درخشش در این فیلم به یکی از بزرگ‌ترین ستارگان سینما دنیا تبدیل شد.

فیلم‌های رزمی که او بازی کرده The Big Boss، Fist of Fury، Way of the Dragon، Enter the Dragon و Game of Death هستند که هوز بعد از حدود ۵۰ سال در سطح بالایی قرار دارند.


منبع: برترینها

تابستان سرد تلویزیون

: فصل تابستان ایام ویژه تلویزیون است که مخاطبان، بخش زیادی از اوقات فراغت خود را با برنامه‌های آن پر می‌کنند.

تا همین چند سال پیش، فصل تابستان دوره‌ای بود که ویژه‌برنامه‌های تلویزیون مخاطب را با خود همراه می‌کرد و باعث خلوتی شهر دربرخی از ساعات شبانه‌روز می‌شد.

سریال‌های نمایشی

پدیده‌ای به‌نام مجموعه‌های طنز نودشبی با مجموعه «زیرآسمان شهر» آغاز شد. شروع این دست مجموعه‌ها از فصل تابستان بود و اصولاً دلیل پخش سه ماهه آن هم همین امر بود. مجموعه‌ای که آغازکننده یک جریان نوین در سریال‌های طنز در تلویزیون بود و چنان تاثیری برمخاطب گذاشته بود که تا مدت‌ها کودک و جوان تکه کلام‌های آن را تکرار می‌کردند و در زمان پخش این سریال خیابان‌های شهر خلوت می‌شد؛ اما چه شده که چند سالی است دیگر تلویزیون دراین بخش موفق نبوده است؟

تابستان سرد تلویزیون 

به جز معدود افرادی مثل رضا عطاران، بقیه هنرمندان مطرح طنز با تلویزیون ارتباط دارند ولی نه زیر آسمان شهری ساخته می‌شود، نه خانه به دوش و نه شب‌های برره که مردم درگیر آنها شوند؛ مورد اخیر محصولات طنز سیما سریال «پنچری» است که مخاطب به زودی درباره آن قضاوت خواهد کرد.

اگر از مجموعه خارجی درحال پخش شبکه دو و پنچری شبکه سه بگذریم به تنها سریال شبانه دیگر تلویزیون یعنی «پرستاران» خواهیم رسید. مجموعه‌ای که قطعاً برای تابستان تولید نشده و شرایط این باکس زمانی ویژه را ندارد. پرستاران جذابیتی ندارد که بتواند مخاطب سخت‌پسند سیما را با خود همراه کند؛ لااقل بخش زیادی از آنها را که جوانان هستند پس خواهد زد.

فیلم‌های سینمایی

زمانی بود که شبکه‌های سیما در ایام مختلف سال برخی از آثار روز سینمای جهان را برای مخاطبان ایرانی پخش می‌کردند. اقدامی که هم باعث جذب مخاطب به رسانه ملی و عدم انحراف آنها به سمت شبکه‌های ماهواره می‌شد و هم باعث ارتقای سلیقه سینمایی آنها.

اما در چند سال اخیر، برخی سیاست‌گذاری‌های اشتباه و عدم توجه به لزوم پخش آثار جذاب سینمایی، در کنار مشکلات مالی تلویزیون باعث شد که شبکه‌های سیما به جز ایام خاصی مثل نوروز، در بقیه ایام سال به پخش فیلم‌های تکراری یا درجه چندم اقدام کنند. رویه‌ای که به ریزش مخاطب منجر شده است و اگر برخی اقدامات تاکتیکی درشبکه نمایش هم نبود دیگر فاتحه باکس سینمایی رسانه ملی خوانده شده بود.

مقایسه کنید خرید و پخش انواع مسابقات فوتبال خارجی و هزینه‌هایی که برای آنها می‌شود ولی در مقابل اهمیتی که به مخاطبان سینمایی داده نمی‌شود. بخشی که اگر به آن اهمیت داده شود با یک هزینه معقول می‌تواند نقش مهمی در جذب مخاطبان ایرانی به رسانه ملی را داشته باشد؛ مخاطبی که ترجیح می‌دهد آثار روز سینمایی را با اعمال اصلاحات اخلاقی لازم، از طریق تلویزیون خودمان و در کنار خانواده‌اش تماشا کند.

برنامه‌های تلویزیونی

شب شیشه‌ای، پارک ملت و رادیوهفت تنها برخی از برنامه‌های موفق تلویزیون بودند که توانستند مخاطبان زیادی را با خود همراه کنند و خصوصاً در ایام تابستان شب‌های جذابی را برای بینندگان رقم بزنند؛ اما تا این جای کار و با گذشت حدود یک ماه از این فصل چه برنامه ترکیبی یا تاک‌شوی جذابی روی آنتن تلویزیون رفته است؟

«فرمول یک» قرار بود پس از سال‌ها جایگزین برنامه صبحگاهی «صبح بخیر ایران» شود. برنامه‌ای که پس از چند ماه پخش و چند گاف روی آنتن زنده تلویزیون از پخش صبحگاهی به کنداکتور عصرانه تلویزیون نقل مکان کرد؛ طبعاً علت این اتفاق چیزی جز عدم موفقیت این برنامه در بخش خاص صبحگاهی سیما نیست.

تابستان سرد تلویزیون 

«سینمایک» برنامه دیگری است که چند هفته از آغاز آن می‌گذرد. برنامه‌ای که فصل جدید «سینمایک» نام گرفته ولی به لحاظ محتوا و آثار پخش شده ارتباطی با برنامه موفق سال‌های پیش ندارد و در فضایی سرد و با استراتژی اشتباه به پخش آثار مورد علاقه مهمانان خود اقدام می‌کند؛ آثاری که عمدتاً قدیمی و تکراری بوده و جذابیتی برای مخاطب ندارند.

اخیراً شبکه دو سیما پخش برنامه‌ای با عنوان «باغ ملی» به تهیه‌کنندگی آقای احسان ارغوانی و اجرای آقای پدرام کریمی را اطلاع رسانی کرده است. هرچند کارنامه کاری تهیه‌کننده مذکور و مجری آن؛ چنان پربار و موفق نیست و احتمالاً این برنامه هم در مسیر کارهای قبلی آنها خواهد بود ولی به هرحال باید صبر کرد تا نتیجه و خروجی این برنامه مشخص شود.

شبکه سه سیما هم که روزگاری پرچم دار برنامه‌های جوان پسند بود، مدتی است که از رونق افتاده و این شب‌ها صرفاً روی «مردم‌گرام» حساب باز کرده است. برنامه‌ای که آن هم ویژه تابستان تولید نشده و خروجی فعلی به گفته تهیه کننده آن چیزی متفاوت با ایده اولیه است و هویت و هدف مشخصی در آن دیده نمی‌شود.

مشکل کجاست؟

ضعف برنامه‌های رسانه ملی را نمی‌توان صرفاً به مدیران و برنامه‌سازان تلویزیون ارتباط داد. همان‌طور که قبلاً اشاره شد بخشی از مشکلات فعلی تلویزیون حاصل کمبود بودجه و عدم حمایت‌های دولت از رسانه ملی است. جریانی که رسانه ملی را به همکاری با اسپانسرها واداشته و همین امر هم موجب نقدهایی به این رویه شده است.

از زحمات برنامه سازان تلویزیون به راحتی نمی‌توان گذشت و تلاش‌های آن‌ها در دوره‌ای که تلویزیون از مشکلات مالی رنج می‌برد، قابل تقدیر است اما نکته قابل توجه اولویت‌ها و استفاده از استعدادهای تازه است.مدیران تلویزیون باید با نگرشی تازه به پرکردن آنتن اقدام کنند و در خریداری و تأمین برنامه شبکه‌ها، مخاطب گسترده جوان را به میدان بیاورند.

هرچند که عرصه برنامه سازی در تلویزیون کارساده ای نیست اما، لازم است تا با استفاده از استعدادهای جوان و با رویه‌ای به دور از ارتباطات پشت پرده و با باز کردن فضا، مجال بروز و ظهور به اقشار مختلف در زمینه برنامه سازی را بدهند؛ مدیرانی که کمتر در دسترس هستند و آنتن سیما را بین دایره معدودی تقسیم می‌کنند و نام‌های ثابتی که بین شبکه‌های مختلف درحال جابجایی هستند.


منبع: برترینها

تتلو و جشن تتو!

روزنامه هفت صبح – آریا صالحی: حالا اسطوره هنر زیرزمینی و سوژه جذاب فضای مجازی، قهرمان اصولگرایان است. نمادی که به خوبی از هویت این جریان می گوید.

جشن یک سالگی کانال تلگرامی «فارس پلاس» در سالن همایش های حوزه هنری برگزار شد. مراسمی که شاید بزرگ ترین دستاوردش آشتی دادن امیر تتلو با بهنوش بختیاری، آن هم در سالگرد ازدواج خانم هنرپیشه بود. مراسم آشتی کنانی که برایش تقریبا تمام اعتبار اصولگرایی هزینه شد. کانال فارس پلاس که اقلا مدیرانش می دانند چه بخشی از بودجه فرهنگی برای تعالی کشور در آن هزینه می شود تا مثلا رقابتی از سوی بچه های اصولگرا باشد با دو کانال آن ور آبی «وحید آنلاین» و «مملکته» که کاملا مشخص است اداره کنندگانش به سختی امرار معاش می کنند.

اصولگرایان از هفته ها قبل در این کانال از جشن باشکوهشان گفته بودند و راجع به آن می نوشتند. مدام برای حسن روحانی، رییس جمهور، طنز درست می کردند تا تهش شود آنچه اتفاق افتاد؛ صحنه ای که روی آن حمید رسایی، عزت ا… ضرغامی، نقوی حسینی، که  هر سه از اصولگرایان سرشناس هستند، ایستادند.

ابتدا صلواتی فرستادند که به درد عمه جانشان می خورد و بعد هم کف و سوت و جیغ و هورا کشیدند که خانم هنرپیشه و آقای خواننده با هم آشتی کرده اند. بعد هم توییت کردند که اصلاح طلبان هنر را انحصاری می کنند اما این بزرگواران دنبال جذب حداکثری هستند. این مراسم حرف و حدیث کم نداشت، اما ببایید ببینیم این مراسم و چهره های اصلی اش چه بهایی پرداخته اند و چه به دست آورده اند.

تتلو و جشن تتو!

۱٫ خبرگزاری فارس: خبرگزاری فارس که وابسته به یکی از نهادهای انقلابی است در بیش از یک دهه ای که از فعالیتش می گذرد فارغ از مشی سیاسی، توانسته اعتباری کسب کند و اقلا اخبارش موثق باشد. حتی اگر قبل از پایان انتخابات ۸۸ پیش بینی کند. رای محمود احمدی نژاد چقدر است، آنچه رقم زده معمولا خبررسانی سریع بوده، حالا می توان مشی شان را دلواپسانه و تندرو قلمداد کرد.

آنها که تا چند وقت پیش و قبل از انتخابات ۸۸ بارها هنرپیشه هایی از قماش بهنوش بختیاری را به دلیل فیلم های شانه تخم مرغی شان به باد انتقاد می گرفتند و با موسیقی زیرزمینی به عنوان یک پدیده زشت و انحرافی برخورد می کردند، حالا آنقدر آوانگارد شده اند که عالی ترین مراسم سالانه شان را طوری برگزار می کنند که تتوهای تتلو بیش از همیشه در چشم باشد. از او قهرمانی می سازند که گبرلو، مجری اصولگرای پیشین هفت درباره شان بنویسد: «شاید مسیرتان مسیر قهرمانی باشد اما مسیر پیروزی و سربلندی نیست.»

این طعنه ای است به همه شعارهایی که همیشه این خبرگزاری در راس آنها بوده است! حالا نظام الدین موسوی که روزنامه نگاری را پایه به پایه طی کرده تا به این مدیریت برسد، شاید حالا بعد از این مراسم بتواند با خود فکر کند که آیا این همان آرمان هایی است که مدام درباره اش حرف می زده؟ البته شاید بد نباشد او نگاهی به صندلی های خالی سالنی که گرفته هم بیندازد و ببیند خود را برای چه هزینه کرده است!

تتلو و جشن تتو!

۲٫ حوزه هنری: شاید بهترین واژه برای مدیریت حوزه هنری را حمید فرخ نژاد به  کار برده است: «دوستانی که حکومت مستقل دارند.» گروهی که مدام و یک به یک بر فیلم ها برچسب می زنند و با زرد و بی محتوا خواندنشان اجازه اکرانشان را نمی دهند حالا تمام قد همه امکانات دولتی شان را به بهانه یک سالگی فارس پلاس برای مراسم تجلیل از تتلو می دهند تا او بیاید ظاهرش را به نمایش بگذارد.

آیا هیچ یک از سالن های سینمایی وابسته به حوزه هنری حاضر است چنین سیمایی از یک هنرپیشه را به نمایش بگذارد؟ این مدیریت دوگانه نشان می دهد مدیریت محترم حوزه هنری با فرهنگ غرب زده مشکل دارد البته با وجهی از تبلیغ ابتذال که دست دوستی با آنها نداده باشد!

۳٫ عزت ا… ضرغامی: رییس پیشین صدا و سیما انگار بیش از بقیه فهمیده بود که در بد دامی افتاده و چه قرار است به سرش بیاید. او قوتی روی سن شروع به حرف زدن کرد سعی کرد روی سخنش تعریف و تمجید از بهنوش بختیاری باشد که اقلا از هنرمندان خودش در رسانه ملی بوده است و در مورد تتلو سعی کرد ماجرای دیدار این خواننده زیرزمینی با حجت الاسلام رییسی و توضیحات رییس آستان قدس در رابطه با او را به شوخی بگیرد؛ ضرغامی گفت: «من هم در پاویون پرواز خیلی اتفاقی یک بار آقای مقصودلو را دیدم و ایشان یک کار که برای امام رضا خوانده بودند را برایم خواندند و دیدم چه کار ارزشمندی است…» و بعد خودش با آن دیدار شوخی دیگری کرد و خیلی سریع از این بخش گذشت و به توانمندی های هنری بهنوش بختیاری پرداخت!

 تتلو و جشن تتو!
ضرغامی که سه سال است کانال داری می کند، سعی می کند به عنوان عضو شورای عالی فضای مجازی، خود را به روزترین چهره اصولگرا در استفاده از نرم افزارهای جدید ارتباطی معرفی کند. او در این مراسم سعی کرد خیلی در قاب تتلو تعریف نشود، اما به هر حال همه به یاد دارند چطور سختگیرانه روی پخش مسابقات والیبال حساسیت داشت؛ سعی می کرد مبادا تصویر کوچکی از دستشان در برود که بلوایی به پا شود و مردم تصویری قبیحه را ببینند. حالا اما او باید تمام اعتبارش را صرف این کند که از آشتی بختیاری و تتلو بگوید!

۴٫ جناب آقای حمید رسایی: او را در آن هشت سال، نه فقط برای مواضع سیاسی اش که برای مواضع فرهنگی و هنری هم کم در نقش شخصیتی رادیکال ندیده ایم. حملاتش به سینما، موسیقی، به جوانان و سیمای ظاهری شان را کم ندیده ایم. این روحانی اما با آن ویژگی هایی که همه در ذهن داریم، حالا برای آنچه فکر می کند برایشان هیت خواهدآورد باید در کنار تتلو بایستد.

تیتر «اصولگرایان» که روزنامه قانون برایشان زده بود را بگذارید کنار تمام انتقادهایی که در این دو روزه از سوی خود اصولگرایان شنیده، این شاید برایش تلنگری باشد. او رفته بود تا تجلیل کند از تتلو، در مقام امر به معروف. تتلویی که در طول مراسم مدام سعی می شد از او برای مواضعش درباره آتنا و اهمیت حجاب دفاع شود.

 تتلو و جشن تتو!
فارغ از اینکه بی حجابی و بدحجابی و هنجارشکنی و تهاجم فرهنگی که آقای رسایی و دوستان در تمام این سال ها برایش نمادسازی می کردند، همین سیمایی است که از سر تا پا تتو شده و خود این دوستان سیمای شیطان پرستانه لقبش می دادند. بیخود نیست که حتی امثال گبرلو برای این دستاورد به آقای رسایی ناهی منکر، دست مریزاد می گفتند.

۵٫ بهنوش بختیاری: شاید باز موفق ترین بازنده مراسم دور زو قبل بود. او سعی کرد فقط خودش باشد و بگوید حرف خودش را می زند. بگوید آن روز آنجاست چون دعوت شده. البته از این گفت که برای فعالیت اینستاگرامی اش هجمه زیادی تحمل کرده و البته همین خبرگزاری فارس تمام قد در کنارش ایستاده بوده، پس او هم به مراسمشان رفته است.

بهنوش بختیاری که روزی در تلویزیون گفته بود همراه با همسرش به رستورانی رفته بوده و چون کیفیت غذایشان بد بوده، سرویس قاشق های رستوران را برداشته و دور انداخته! اینجا هم سعی کرد خیلی ساده باشد و شاید حتی سطحی. وقتی پشت تریبون مدام سعی می کرد موهایش را درست کند تا خدای ناکرده حجابش به هم نریزد یا وقتی داشت دستان لرزانش را نشان می داد که بگوید از بودن در کنار این جمع استرس دارد، قرار نبود خودش را یک مدعی هنر یا فعال اجتماعی معرفی کند. او فقط می خواست بگوید دعوتش کرده اند و او هم آمده اگر بقیه هم دعوتش می کردند، حتما می رفت!

تتلو و جشن تتو!

۶- امیر تتلو: این ضیافت به نظر می رسید بیش از همه برای او تدارک دیده شده است. او بی شک در این مراسم هم از ضرغامی مهم تر بود، هم از رسایی و کل مدیران فارس و هم بقیه حاضرین. با سیمای خاصش نزدیک چهره های سرشناس اصولگرا نشسته بود. وقتی هم دوربین به سمتش رفت، اصلا حرف های قلمبه نزد سعی کرد خودش باشد. همینی که هست. پروفسوری با عمق کم! او حق دارد هرچه می خواهد بگوید و بنویسد و حرفش را می زند. اصلا خیلی وقت ها برای خوشامد دوستان اصولگرا حرف هایی که می خواهند را می زند، مثل همین روزهای اخیر.

اما با همه سختی که برایش به همراه دارد همان طوری که هست، همه جا حاضر می شود. او نیست که بها می پردازد. الان شاید نفس کشیدن برایش راحت تر شده حتی اگر کمی بیشتر در اینستاگرام فحش بخورد، اما او هم راهش را یاد گرفته است. ادبیاتش را ببینید: «اینها یکسری ربات هستند. کار مردم ایران نیست.

کار یک گروه است که از بیرون خط می گیرند. الان اگر در جمع شما یک نفر به من فحش داد، باقی ملت هم فحش می دهند!» ادبیاتی کاملا مورد پسند میزبانان. او حالا از سوی نهادهای فرهنگی ارزشی نماد «آمر به معروف» لقب می گیرد و به اسم «مروج ارزش های انقلابی» مورد تقدیر قرار می گیرد؛ نه، این پسربچه بانمک، بازنده این بازی نیست. این دوستان ارزشی و اصولگرایمان هستند که بد باخته اند.


منبع: برترینها

جشن فیلمبرداری با کنسرت گلزار

به گزارش ایلنا، در این مراسم که شامگاه دوشنبه ۲۶ تیرماه برگزار شد، سیدامیر پروین حسینی یکی از تهیه‌کنندگان فیلم گفت: این فیلم کاملا شخصی است و هدف ما این است که با همه وجود سعی می‌کنیم فیلمی بسازیم که مخاطب ببیند و دوست داشته باشد. سیدامیر پروین حسینی با اشاره به پوستری که برای این فیلم طراحی شده است، گفت: بزرگ‌ترین پوستر فیلم در سینما برای این فیلم طراحی شده و این پوستر از لحاظ بزرگی در ۱۲۰ کشور بی‌رقیب است و ابعاد آن ۱۵ متر در ۱۰متر است.منصور سهراب‌پور (تهیه‌کننده دیگر فیلم) نیز گفت: ما از فارابی و جای دیگر وام نگرفتیم و خودجوش حرکت کردیم. ساخت فیلم امروز بسیار سخت است زیرا ساخت یک فیلم حداقل یک و نیم میلیارد تومان هزینه دارد و درگیر کردن سرمایه برای یک فیلم ریسک بزرگی است. وی ادامه داد: در آینه بغل دنبال یک قدم رو به جلو حرکت کردن بودیم و هدف ما فقط لذتی است که مردم می‌برند. وقتی ما هیجان مردم را در سالن‌های سینما می‌بینیم لذت می‌بریم. فیلم آینه بغل یک فیلم کمدی اجتماعی است و کمدی سطحی و لوده‌ای نیست و امیدواریم در زمان اکران هم موفق باشد.وی با اشاره به اهمیت اطلاع‌رسانی گفت: از تمامی اهالی رسانه و خبرنگاران که همیشه یاور سینما بودند تشکر می‌کنم زیرا سینما نیاز به اطلاع رسانی دارد. در این مراسم محمدرضا گلزار و امیر عباس گلاب (خواننده جوان) قطعاتی را زنده اجرا کردند و هنرمندانی همچون منوچهر هادی، جواد عزتی، یکتا ناصر، مه‌لقا باقری، نازنین بیاتی، هادی ساعی و روزبه معینی حضور داشتند.

 


 














































منبع: بهارنیوز

نامزدهای بخش سینمای جشن حافظ

به گزارش ایسنا، طبق گزارش رسیده، فیلم‌هایی که در این بخش مورد داوری قرار گرفته‌اند شامل همه آثاری هستند که از نیمه دوم فروردین ۹۵ تا نیمه اول فروردین ۹۶ روی پرده رفتهاند.هیات داوران تمام فیلم‌هایی را که در سال گذشته اکران عمومی گسترده داشته‌اند یا حتی در تک‌سانس‌های گروه هنر و تجربه اکران شدند، مورد بررسی قرار دادند.
فهرست نامزدهای بخش سینمای هفدهمین جشن «حافظ» (دنیای تصویر) به شرح ذیل است:
بهترین فیلم مستند:
۱-آقای نخست‌وزیر (محمدرضا امامقلی)
۲-آوانتاژ (محمد کارت)
۳-آی آدم‌ها (رخشان بنی‌اعتماد)
۴-دیپلماسی شکست‌ناپذیر آقای نادری (بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم)
۵-فیه ما فیه (صادق داوری فر)
بهترین دستاورد هنری:
۱- عبدالله اسکندری (طراحی چهره‌پردازی سه‌بعدی لانتوری)
۲- عباس بلوندی (طراح صحنه و لباس یتیم خانه ایران)
۳- بهزاد جعفری (طراحی صحنه و لباس ماجرای نیمروز)
۴- پدرام زرگر (چهره پردازی مَمیرو)
۵- امیرحسین قدسی و نگار نعمتی (طراح صحنه و لباس  اژدها وارد می‌شود)
۶- آیدین ظریف (طراح صحنه و لباس سیانور)
۷- مهرشاد ملکوتی (طراحی صدا  ایستاده در غبار)
۸-  محمدرضا نجفی امامی ( طراحی جلوه‌های بصری رسوایی ۲)
۹-  محمدرضا نجفی امامی ( طراحی جلوه‌های بصری مبارک)
۱۰- اصغر نژادایمانی (طراح صحنه و لباس نفس)
بهترین فیلمبرداری:
۱- علیرضا برازنده (سیانور)
۲- هادی بهروز (ایستاده در غبار)
۳-  هادی بهروز (ماجرای نیمروز)
۴- هومن بهمنش (اژدها وارد می‌شود)
۵- حسین جعفریان (فروشنده)
۶- ساعد نیک ذات (نفس)
بهترین تدوین:
۱-سجاد پهلوان‌زاده (ماجرای نیمروز)
۲-نیما جعفری جوزانی (بارکد)
۳-مصطفی خرقه‌پوش (خوب، بد، جلف)
۴-هایده صفی یاری (فروشنده)
۵-هایده صفی یاری (لانتوری)
بهترین موسیقی متن:
۱- امیر توسلی (گشت۲)
۲- حبیب خزاعی  فر (ماجرای نیمروز)
۳- کریستف رضاعی  (اژدها وارد می‌شود  شود)
۴- دلشاد شیخ (سلام بمبئی)
۵- حمیدرضا صدری (دراکولا)
۶- کیهان کلهر (لانتوری)
بهترین فیلمنامه:
۱- نرگس آبیار (نفس)
۲- ابراهیم امینی و محمدحسین مهدویان (ماجرای نیمروز)
۳- بهنام بهزادی (وارونگی)
۴- رضا عطاران (دراکولا)
۵- اصغر فرهادی (فروشنده)
۶- پیمان قاسم خانی (خوب، بد، جلف)
بهترین بازیگران مرد(دو جایزه):
۱- امیر جدیدی (من)
۲- پژمان جمشیدی (خوب، بد، جلف)
۳- هادی حجازی فر (ایستاده در غبار)
۴- شهاب حسینی (فروشنده)
۵- بهرام رادان (بارکد)
۶- یدالله شادمانی (َممیرو)
۷- جواد عزتی (ماجرای نیمروز)
۸- حمید فرخ نژاد (گشت۲)
۹- محسن کیایی (بارکد)
۱۰- محمدرضا گلزار (سلام بمبئی)
۱۱- نوید محمدزاده (لانتوری)
۱۲- احمد مهرانفر (ماجرای نیمروز)
۱۳- مهدی هاشمی (سیانور)
بهترین بازیگران زن(دو جایزه):
۱- پردیس احمدیه (لاک قرمز)
۲- بهنوش بختیاری (من)
۳- سارا بهرامی (خانه‌ای در خیابان چهل و یکم)
۴- پانته آ پناهی‌ها (نفس)
۵- لیلا حاتمی (من)
۶- سحر دولتشاهی (وارونگی)
۷- الناز شاکردوست (مبارک)
۸- ژاله صامتی (دراکولا)
۹- ترانه علیدوستی (فروشنده)
۱۰- هنگامه قاضیانی (دلبری)
۱۱- فاطمه معتمدآریا (آباجان)
۱۲- دیا میرزا (سلام بمبئی)
۱۳- ساره نورموسوی (نفس)
بهترین کارگردان:
۱- نرگس آبیار (نفس)
۲- رضا درمیشیان (لانتوری)
۳- بهروز شعیبی (سیانور)
۴- اصغر فرهادی (فروشنده)
۵- مصطفی کیایی (بارکد)
۶- محمدحسین مهدویان (ماجرای نیمروز)
بهترین فیلم:
۱- آباجان ( به تهیه‌کنندگی هاتف علیمردانی)
۲- اژدها وارد می‌شود (به تهیه کنندگی مانی حقیقی)
۳- ایستاده در غبار (به تهیه کنندگی حبیب والی نژاد)
۴- سلام بمبئی (به تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی و پهلاج نیهالانی)
۵- فروشنده (به تهیه کنندگی الکساندر ماله گی و اصغر فرهادی)
۶- گشت۲ (به تهیه کنندگی حمید فرخ نژاد و سعید سهیلی)
۷- لانتوری (به تهیه کنندگی رضا درمیشیان)
۸- ماجرای نیمروز (به تهیه کنندگی سیدمحمود رضوی)
۹- َممیرو (به تهیه کنندگی مجید برزگر)
۱۰- نفس (به تهیهکنندگی محمدحسین قاسمی و ابوذر پورمحمدی)
برگزیدگان این بخش‌ها مرداد ماه در هفدهمین جشن سینمایی و تلویزیونی حافظ معرفی می‌شوند.


منبع: بهارنیوز

اهالی سینما میهمان مهران مدیری

گروه فرهنگی:مراسم اکران خصوصی فیلم « ساعت ۵ عصر » به کارگردانی مهران مدیری شامگاه دوشنبه با حضور هنرمندان برگزار شد. محمدباقر نوبخت از مهمانان ویژه این مراسم بود. در این مراسم، بهمن فرمان آرا، عادل فردوسی پور، محمد باقر نوبخت، حسین علیزاده و همایون شجریان از جمله چهره های سرشناسی بودند که حضور داشتند. داستان این فیلم از ۷ صبح تا ۵ بعدازظهر یک فرد را در تهران روایت می‌کند که آن روز آخرین فرصت آن فرد است که باید کاری را انجام دهد. سیامک انصاری، امیر جعفری، آزاده صمدی، رسول نجفیان، نگین معتضدی و مهران مدیری بازیگران فیلم سینمایی «ساعت ۵ عصر» هستند.
 





















 



































































منبع: بهارنیوز

تقدیر ونیز از دو اسطوره هالیوود

مراسم بزرگداشت این دو اسطوره هالیوود، همزمان با اولین اکران جهانی جدیدترین فیلم‌شان با عنوان «روح‌های ما در شب» در ونیز برگزار می‌شود. این درام امریکایی به کارگردانی ریتش باترا فیلمساز هندی به عنوان جدیدترین محصول نتفلیکس در بخش خارج از مسابقه جشنواره هفتاد و چهارم روی پرده می‌رود.
 




درام امریکایی «روح‌های ما در شب» (Our Souls at Night) جدیدترین ساخته ریتش باترا در روز یکم سپتامبر (۱۰ شهریور) در ونیز اکران می‌شود. این فیلمساز هندی در گذشته با فیلم تحسین‌شده «ظرف ناهار» (The Lunchbox) در جشنواره فیلم کن حضور داشته است.درام عاشقانه «روح‌های ما» جدیدترین همکاری ردفورد و فوندا بعد از نزدیک به چهار دهه است. این دو بازیگر آخرین‌بار در سال ۱۹۷۹، در فیلم «سوار الکتریکی» سیدنی پولاک مقابل یکدیگر ایفای نقش کردند. آنها در گذشته، فیلم «پابرهنه در پارک» (۱۹۶۷) را هم در کارنامه داشتند.

 




داستان فیلم جدید فوندا و ردفورد که با اقتباس از رمان کنت هاروف نوشته شده است در کلرادوی امریکا می‌گذرد و از جایی آغاز می‌شود که ادی مور (فوندا) سرزده به دیدار همسایه‌اش لوییز واترز (فورد) می‌رود. ادی و لوییز سال‌ها پیش همسران‌شان را از دست داده‌اند و با وجود این‌که سال‌ها در شهری کوچک در همسایگی یکدیگر زندگی کرده‌اند، به ندرت با هم تماس برقرار کرده‌اند.هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم ونیز از ۳۰ اوت تا ۹ سپتامبر (۱۸-۸ شهریور) برگزار می‌شود.


منبع: بهارنیوز

میمون‌ها، مرد عنکبوتی را کنار زدند

 




هرچند برای دنباله‌ای تا این اندازه پرهزینه (با ۱۵۰ میلیون دلار بودجه ساخت) که در بیش از ۴ هزار سالن سینما در سراسر ایالات متحده و کانادا افتتاح شده، کسب چنین نتیجه‌ای چندان رضایت‌بخش نیست. کارشناسان گیشه کف فروش افتتاحیه این فیلم را ۶۰ تا ۶۵ میلیون دلار پیش‌بینی کرده بودند.اما نکته حایز اهمیت در این میان، استقبال چشمگیر منتقدان از جدیدترین ساخته مت ریوز بوده است. امتیاز این فیلم ۱۴۰ دقیقه‌ای در وبسایت «راتن تومیتوز» تا اینجا ۹۵ درصد و در وبسایت «متاکریتیک» هم ۸۳ اعلام شده است.

«جنگ برای سیاره میمون‌ها» (War for the Planet of the Apes) سومین فیلم این مجموعه سینمایی به شمار می‌رود. فیلم دوم با عنوان «طلوع سیاره میمون‌ها» سه سال پیش، همزمان با سومین هفته اکران داخلی «ترانسفورمرها: عصر انقراض» روی پرده رفت و در سه روز نخست افتتاحیه بیش از ۷۲ میلیون دلار فروخت. فیلم قبلی هم توسط خود ریوز کارگردانی شده بود که ظاهرا عملکرد موفق‌تری در گیشه داشته است.اما فیلم ابرقهرمانی «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» در دومین هفته اکرانش در گیشه امریکا بیش از ۴۵ میلیون دلار فروخت. به این ترتیب، جدیدترین محصول مشترک سونی و مارول با ۶۱ درصد افت فروش، در رتبه دوم جدول پرفروش‌های گیشه آخر هفته قرار گرفت. همزمان، فروش داخلی این فیلم تا پایان روز یکشنبه به بیش از ۲۰۸ میلیون دلار رسید. نباید از یاد برد این میزان افت فروش در دومین هفته اکران چنین فیلمی، با نتیجه دلخواه استودیوی سونی مغایر است.

با این حال، در مقایسه با دو فیلم قبلی «مرد عنکبوتی» که با عنوان «مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز» و بازی اندرو گارفیلد روی پرده رفت، جدیدترین بازسازی این فیلم ابرقهرمانی با استقبال گسترده‌تری از سوی منتقدان و مخاطبان روبه‌رو شده است.همچنین فیلم ترسناک «طلسم آرزو» (Wish Upon) هم با ۵٫۶ میلیون دلار فروش افتتاحیه، در فهرست ۱۰ فیلم پرفروش گیشه آخر هفته قرار گرفت. این فیلم ۱۲ میلیون دلاری که در بیش از ۲۲۰۰ سالن سینما روی پرده رفته، روایتگر داستان دختری است که از پدرش یک جعبه موسیقی هدیه می‌گیرد. کلر شانون وقتی متوجه می‌شود این جعبه قابلیت برآورده ساختن تمام آرزوهایش را دارد شگفت‌زده می‌شود. اما این غافلگیری خوشایند چندان دوام ندارد و کلر خیلی زود می‌فهمد برای برآورده شدن تک تک آرزوهایش، تاوانی سنگین در انتظارش است.

در پایان، فیلم ابرقهرمانی «زن شگفت‌انگیز» نیز در سه روز گذشته نزدیک به ۷ میلیون دلار فروخت و ششمین فیلم پرفروش گیشه شد. به این ترتیب، فروش داخلی این فیلم بعد از شش هفته اکران در سینماهای امریکای شمالی از مرز ۳۸۱ میلیون دلار عبور کرد و با پشت سر گذاشتن «هری پاتر و قدیسان مرگبار ۲»، رکورد سومین محصول پرفروش تاریخ استودیوی برادران وارنر را به خود اختصاص داد. این فیلم ابرقهرمانی تنها چند میلیون دلار تا شکستن رکورد «نگهبانان کهکشان ۲» (با فروش داخلی ۳۸۶٫۲ میلیون دلار) فاصله دارد.

 


منبع: بهارنیوز

اشکال فنی در پخش بازی تاج و تخت

به این ترتیب، مخاطبانی که سعی داشتند از طریق وبسایت شبکه (HBO.com) به تماشای اپیزود افتتاحیه بنشینند با پیام خطایی روبه‌رو شدند که حاکی از بروز مشکل در بارگذاری صفحه مورد نظر بود. با این حال، از نیمه پایانی اپیزود «سنگ اژدها» وبسایت اچ بی او دوباره به حالت عادی برگشت و در دسترس کاربران قرار گرفت.به گزارش «هالیوود ریپورتر»، شب گذشته پخش آنلاین سریال «بازی تاج و تخت» برای شماری از کاربران اینترنتی اچ بی او به یک کابوس تبدیل شد، چرا که بروز خطا در بارگذاری وبسایت اصلی شبکه باعث شد برخی مخاطبان نیمه نخست اپیزود افتتاحیه را از دست بدهند. ظاهرا برخی از کاربران هم از کند بودن سرعت پخش آنلاین سریال شکایت داشته‌اند.

عده‌ای از کاربران که در تماشای اپیزود افتتاحیه به مشکل برخورده بودند بلافاصله نارضایتی‌شان از نحوه پخش آنلاین سریال را در شبکه اجتماعی توییتر ابراز کردند. عده‌ای حتی تصویر صفحه تلویزیون‌شان را توییت کردند که نشان می‌داد پخش سریال با مشکل مواجه شده است. برخی هم در توییت‌های‌شان اعلام کردند موفق به تماشای سریال شده‌اند و این مشکل فراگیر نبوده است.سخنگوی اچ بی او در گفت‌وگو با خبرنگار «هالیوود ریپورتر» توضیح داد بروز برخی ایرادات فنی باعث شد کاربران امریکای لاتین در تماشای سریال با مشکل روبه‌رو شوند. او در ادامه صحبت‌هایش تاکید کرد اما این مشکل در ایالات متحده فراگیر نبوده و تنها باعث بروز مشکل برای برخی از کاربران شده است.

از سال ۲۰۱۵ به این سو، اچ بی او با ارایه پخش آنلاین محصولات خود، این امکان را برای مخاطبانش فراهم کرد تا بدون نیاز به پرداخت آبونمان برای اشتراک کابلی، فیلم و سریال دلخواه‌شان را از طریق فضای مجازی تماشا کنند.  پخش آنلاین «HBO Now» پیش از این نیز هنگام نمایش اپیزود «نبرد حرامزاده‌ها» در سال ۲۰۱۶ دچار مشکلی مشابه شده بود.پخش فصل هفتم «بازی تاج و تخت» تا شش هفته دیگر (۲۷ اوت) ادامه دارد.


منبع: بهارنیوز

خاطره جالب مجید انتظامی از دیدار با شهیدبهشتی

: با مجید انتظامی، آهنگساز، نوازنده اُبوا و مدرس موسیقی تماس می‌گیریم و می‌گوییم وقتی برای گفت‌و‌گو می‌خواهیم. جواب می‌دهد: «اصلا دلم نمی‌خواهد مصاحبه کنم چون چیز نویی برای گفتن ندارم. چیزهایی را که باید بگویم گفته‌ام و چیزهایی را که مردم باید بدانند می‌دانند. این مصاحبه‌ها هم غیر از این که یک سری دشمن جدید برایم بتراشد، منفعت دیگری ندارد.»

خاطره جالب مجید انتظامی از دیدار با شهیدبهشتی

می‌گوییم می‌خواهیم به ۳۰ سال قبل برگردیم و از روزهایی بشنویم که تازه انقلاب شده بود، سرنوشت ارکستر سمفونیک در هاله‌ای از ابهام قرار داشت و با مقاومت تنها ۲۰ نفر سرپا ماند؛ روزهایی که او اولین موسیقی‌های فیلم کارنامه هنری‌اش را ساخت و مسعود کیمیایی را در خانه احمدرضا احمدی دید و … روزهایی که این موسیقی‌دان تاریخ‌نگار حوادث روزگار خود، با موسیقی بود … انتظامی می‌پذیرد و می‌گوید بیایید دفترم؛ نیاوران، جمشیدیه.

دفتری بزرگ شبیه به خانه‌ای قدیمی با مبل‌های چرم زرشکی و لوح‌تقدیرهایی از مدیران مختلف در دوره‌های متفاوت. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌و‌گویی مفصل با مجید انتظامی است در همین دفتر که در طول چهار سال گذشته کمتر خبری از فعالیت‌های موسیقایی‌اش شنیده‌ایم.

روزگاری که دولت نمی‌دانست با ارکستر سمفونیک چه کند

سال ۵۶، موقعی که ارکستر سمفونیک تهران در سطحی بین‌المللی فعالیت می‌کرد و ۸۰ درصد اعضایش خارجی بودند، من هم در این ارکستر نوازنده بودم. بعد از اینکه تظاهرات خیابانی و درگیری‌ها شروع شد، ارکستر هم شروع کرد به لاغرشدن و خارجی‌ها گروه گروه از آن جدا شدند. تا اینکه انقلاب پیروز شد. انقلاب که شد، ما دیگر هیچ نوازنده خارجی در ارکستر نداشتیم و از ۷۰، ۸۰ نفر سابق فقط حدود ۲۰ نوازنده ایرانی مانده بودند.

ارکستر سمفونیک قطعا نمی‌توانست با ۲۰ نفر کنسرت بدهد، چون تعداد نوازندگان گروه زهی، بادی، ضربی و غیره مشخص است و ما از رهبر بگیرید تا کوچک‌ترین جزئیات، هیچ چیز استانداردی نداشتیم. دولتِ وقت هم کاری با ما نداشت و نمی‌دانست چه کارمان کند، کارمند رسمی وزارت فرهنگ و هنر سابق و ارشاد بعد از انقلاب بودیم و نمی‌شد بیرونمان کنند. هر روز صبح می‌رفتیم، کارت می‌زدیم، چای می‌خوردیم، گپ می‌زدیم و برمی‌گشتیم خانه‌.

دیدار نوازندگان با آیت‌الله بهشتی

خستگی از این وضعیت باعث شد تصمیم بگیریم به دیدن مسئولی برویم و کسب تکلیف کنیم که چه باید کرد چون نه ارکستر سمفونیک بودیم، نه ارکستر مجلسی و کسی باید تکلیفمان را مشخص می‌کرد. به این نتیجه رسیدیم که به دیدار آیت‌الله بهشتی، رئیس وقت دیوان عالی کشور برویم. یادم است قبلش نه زنگ زده بودیم، نه وقت گرفته بودیم و همین طور بلند شدیم رفتیم دفترشان. به منشی‌شان گفتیم اعضای ارکستر سمفونیک هستیم و می‌خواهیم آیت‌الله بهشتی را ببینیم که پرسید وقت گرفته‌اید، با پاسخ منفی ما که روبه‌رو شد، تعجب کرد و گفت بعید می‌داند بتوانیم ببینیمشان.

رفت داخل. چند لحظه بعد برگشت و گفت، گفته‌اند فعلا صبر کنید. همین که بدون آنکه وقت قبلی گرفته باشیم، گفته بودند صبر کنید، برایمان جای خوشحالی داشت. کمی گذشت و رفتیم داخل. (با لبخند) ما تِته پته گرفته بودیم که چطور حرفمان را بزنیم و یادم نیست کداممان شروع کردیم و گفتیم لطفا فتوایی بدهید که موسیقی حرام نیست و آزاد است تا ما بتوانیم کارمان را بکنیم.

آیت‌الله بهشتی به ما گفتند مگر برای اینکه بتهوون بتواند کار کند کسی فتوا داد؟! یا مگر برای موتزارت کسی فتوا داد که من برای شما بدهم؟! شما اگر در مسیر مردم حرکت می‌کنید و به‌حقید، بروید حقتان را بگیرید و اگر ناحقید که هیچ.

تماشاگرانی که نمی‌دانستند دست بزنند یا صلوات بفرستند

کم‌کم خودمان پیشقدم شدیم و از میان خود، بیژن قادری را به عنوان رهبر ارکستر انتخاب کردیم تا فعلا آن جلو دستی تکان بدهد و ما هم به جای آن که مثلا بتهوون بزنیم، قطعاتی را اجرا کنیم که نشان دهد با مردم هم‌صداییم؛ چیزهایی مانند سرودهای انقلابی که از رادیو و تلویزیون هم پخش می‌شد.

مدتی گذشت و متوجه شدیم این کار جوابگو نیست و بهتر است سراغ رهبری برویم اسم‌ و‌ رسم‌دار که شاید به خاطر اسم‌ و‌ رسمش حرفش را گوش بدهند و ما هم دوباره سر و شکل سابق ارکستر سمفونیک را به خود بگیریم. شورایی تشکیل دادیم و با مراجعه به منزل حشمت سنجری، تقاضا کردیم رهبری ارکستر را بر عهده بگیرد. او آمد و چون معتقد بود ارکستر سمفونیک باید کار اصلی خود را بکند، در سالن رودکی با همان ۲۰ نفر آثار بتهوون یا موتزارت می‌زدیم و تماشاگران هم نمی‌دانستند چه کنند، عده‌ای صلوات ختم می‌کردند و عده‌ای دست می‌زدند.

خاطره جالب مجید انتظامی از دیدار با شهیدبهشتی

کتک‌خوردن نوازندگان در ورزشگاه ۱۲ هزار نفری

آرام‌آرام ما را برای اجرا به جاهایی دعوت ‌کردند؛ جاهایی مثل هتل‌ها که گاهی اوقات میزبان کنفرانس یا جلسه‌ای بودند و ما آنجا سرود ملی جمهوری اسلامی را از ساخته‌های محمد بیگلری‌پور با عنوان «پاینده بادا ایران» اجرا می‌کردیم. به خاطر دارم در یکی از این کنفرانس‌ها، یک روحانی جلو آمد و به رهبرمان گفت این بچه‌ها شغلشان چیست؟! جواب شنید شغلشان همین است و ساز می‌زنند. با تعجب پرسید به اینها بابت ساز زدن پول هم می‌دهید؟! شنید بله، همه کارمند رسمی وزارت ارشادند. آخرین جمله‌اش را یادم است که گفت چه مملکت خوبی داریم که بالای این چیزها هم پول می‌دهند!

خاطرم هست یک بار هم دعوتمان کردند استادیوم ۱۲ هزار نفری آزادی که برنامه اجرا کنیم. آنجا گروهی به ما حمله و سازهایمان را درب و داغان کردند و ما فرار کردیم.

اجرا در خیابان؛ راهی برای ادامه حیات ارکستر سمفونیک

همین‌طور پیش رفتیم تا اینکه به ما گفتند اگر می‌خواهید کنسرت بدهید و کارتان ادامه پیدا کند، بروید بین مردم و چیزی بزنید که حرف الان مردم باشد. آن زمان خواننده‌مان حسین سرشار بود، رهبرمان حشمت سنجری و نوازندگان نیمی تحصیل‌کرده خارج بودند و باقی تحصیل‌کرده داخل. یادم است برایمان برنامه‌ریزی کردند که شش صبح برویم میدان توپخانه. جلوی پست‌خانه برایمان صندلی چیده بودند، چله زمستان بود و ما در حالی که برف می‌آمد، سرودهای انقلابی اجرا می‌کردیم.

کسانی که آن ساعت پیاده یا با اتوبوس‌های دو طبقه سر کار می‌رفتند هاج و واج تماشایمان می‌کردند و فکر می‌کردند دیوانه‌ایم که در آن هوای گرگ و میش و سرد نشسته‌ایم و ساز می‌زنیم. بعضی‌ها هم می‌آمدند و می‌گفتند اینها چیست که می‌زنید، موسیقی خانم گوگوش را بزنید! اوایل انقلاب بود و هنوز خیلی از مفاهیم جا نیفتاده بود.

دعوت به تیمارستان امین‌آباد

دو سه بار این کار را کردیم و دیدیم جواب نمی‌دهد، همه‌مان مریض شده بودیم و سازهایمان آسیب دیده بود. بعد از آن بود که دعوتمان کردند تیمارستان امین‌آباد. روی حوض برایمان تخته گذاشتند و صندلی‌ها و سازها و پوپیت‌هایمان را چیده بودند. چند متر آن طرف‌تر جلوی ما دکترها، پرستارها، بعد خانم‌ها و بعد آقایان بیمار نشسته بودند. پیش از شروع اجرا زمانی که مشغول کوک‌کردن سازهایمان بودیم، بیماران با تعجب نگاهمان می‌کردند. با ورود رهبر ارکستر، در سکوت از جایمان بلند شدیم و دکترها و پرستارها و بیماران هم همین طور. ما نشستیم و آنها هم نشستند.

دستان رهبر در سکوت بالا رفت و با پایین آمدنشان ما شروع به نواختن یکی از سرودهای انقلابی مطرح آن زمان که با ریتمی تند آغاز می‌شد، کردیم. ولوله‌ای در میان بیماران افتاد، گیج شده بودند و نمی‌دانستند صدا از کجاست. یکهو یکی از مردان بیمار که رئیس دیگر بیماران بود انگار برق گرفته باشدش، بلند شد.

با شنلی که روی دوش داشت به آرامی از جلوی دکترها و پرستارها گذشت و به سمت ارکستر آمد. رهبر ما پشتش به او بود و ما رویمان، ما نمی‌دانستیم چه کنیم اما رهبرمان به کارش ادامه می‌داد. همان‌طور که مرد شنل به دوش به سمت ما می‌آمد باقی بیماران هم پشت سرش راه افتادند و هر کاری می‌کرد بقیه هم می‌کردند. او یک‌هو دستش را بالا کرد و شروع کرد به درآوردن ادای رهبر ارکستر ولی حرکاتش حالت رقص پیدا کرده بود و بقیه هم به تقلید از او شروع کردند به درآوردن ادای رهبر که کاملا شبیه رقصیدن بود.

نوازندگانی که در ردیف جلوی ارکستر نشسته بودند، شروع کردند به خندیدن که با عصبانیت رهبرمان همراه شد اما کم‌کم فهمید که اصل ماجرا پشت سرش است و کسی حواسش به آنچه ما می‌کنیم نیست. قطعه اول که تمام شد با اعلام زمانی برای تنفس، دکترها بیماران را به خوابگاهشان بردند، ما هم سازهایمان را جمع کردیم و برگشتیم.

خاطرم هست پس از آن بود که رئیس آن مجموعه نامه‌ای محبت‌آمیز برای ارکستر سمفونیک نوشت و گفت اجرایتان چنان تاثیری روی بیماران ما گذاشته که بعد از گذشت یک هفته هنوز در راه‌پله‌ها ادای رهبر شما را در می‌آورند و حالشان خوب است.

به جز اینها یادم است به مجلس شورای اسلامی هم دعوت شدیم و سرود جمهوری اسلامی را اجرا کردیم.

صدور کارت تردد برای حمل ساز در خیابان

وضعیتی که تشریح کردم برای سایر هنرها از سینما و تئاتر گرفته تا تجسمی و عکاسی هم وجود داشت اما وضع موسیقی دشوارتر بود چون اساسا نمی‌دانستند حلال است یا حرام. به خاطر دارم برای اینکه بتوانیم سازِمان را در خیابان حمل کنیم، برایمان کارت صادر کرده بودند که دستگیر نشویم. روی کارت من نوشته بود مجید انتظامی، نوازنده ارکستر سمفونیک اجازه دارد ساز خود را در خیابان حمل کند و پایینش هم مهر وزارت ارشاد بود. هرچند خیلی‌ها هم اصلا به این کارت‌ها بها نمی‌دادند.

خاطره جالب مجید انتظامی از دیدار با شهیدبهشتی

آن زمان خانه من در جماران بود و هر بار که می‌خواستم به خانه بروم، تمام ماشین را زیر و رو می‌کردند و هر دفعه که به ساز می‌رسیدند باید کلی برایشان توضیح می‌دادم. البته همان موقع با خیلی از این سربازها رفیق شده بودم که دوست داشتند ساز زدن یاد بگیرند.

از خودگذشتگی آن ۲۰ نفر که ارکستر سمفونیک را زنده نگهداشتند

اینها را گفتم تا به اینجا برسم که جو کاملا ضد موسیقی بود. این طور نبود که شما راحت بتوانی کنسرت بدهی. یک نفر می‌توانست بیاید و به تنهایی جلویتان را بگیرد اما با وجود همه این مشقات ما ایستاده بودیم.

ارکستر سمفونیک تهران مدیون آن ۲۰ نفری است که سر پا نگهش داشتند و از انقلاب عبورش دادند. هر چند همیشه پول کم می‌دادند یا دیر و زود می‌دانند اما دلمان به این خوش بود که داریم کار خودمان را می‌کنیم.

ارکستری که با این همه زحمت سر پا ماند و در سال‌های اخیر هم به هر زحمتی که بود از فراز و نشیب تعطیلی‌ها و بازگشایی‌هایی مکرر عبور کرد، حاصل زجری است که آن ۲۰ نفر متحمل شدند و جدا از نوازندگی در ارکستر، نوازنده هم تربیت کردند. مسئولان به خاطر آن زجرها هم که شده نباید بگذارند اتفاقی برای ارکستر سمفونیک بیفتد و نوازندگان جوانش به واسطه درگیر شدن با مسائلی مثل حقوق و … از کارشان بازبمانند یا نوازندگان پیشکسوتش فراموش شوند.

همان‌طور که نباید فراموش کرد ادامه حیات ما در دوران جنگ به از خودگذشتگی کسانی بستگی داشت که به جبهه رفتند. ما آن موقع در جبهه هم اجرا داشتیم و همان سرودهای انقلابی را اجرا می‌کردیم که بسیار دشوار بود. عده‌ای در جلو مشغول جنگ بودند و ما پشت سرشان ساز می‌زدیم و با استقبال هم مواجه می‌شدیم اما متاسفانه همان اتفاقی که از طرف برخی برای رزمندگان رقم زده شد برای ما هم رخ داد؛ سپرده شدن به دست فراموشی.

الان ارکستر سمفونیک به جایی رسیده که می‌تواند باعث افتخار ایرانی‌ها باشد و این کار مطمئنا نه توسط مسئولان که توسط هنرمندانی انجام شده است که حتی دستمزد بخور و نمیرشان هم به‌موقع پرداخت نمی‌شود و الان هم که بازنشسته شده‌اند وضعشان مشخص است. خود من بازنشسته کشوری هستم و با اینکه نشان درجه یک هنری دارم و چهره ماندگار هم شده‌ام، کمترین حقوق ممکن را می‌گیرم.

آلبوم «حماسه ایران، سرود شهیدان» برای همبستگی با مردم

تا این زمان ارکستر سمفونیک قطعات و سرودهای انقلابی را اجرا می‌کرد که از رادیو و تلویزیون هم پخش می‌شد و آلبوم «حماسه ایران، سرود شهیدان» به آهنگسازی من، نخستین اثر تولیدی این ارکستر در اعلام همبستگی با حرکت مردم بود.

من «حماسه ایران، سرود شهیدان» را با حضور اعضای ارکستر سمفونیک ضبط کردم. هیچ کدام از اعضا پولی نگرفتند و کرایه استودیو را هم خودم دادم. شعر این کار را علینقی حَکَمی سرود، خوانندگی‌اش را حسین سرشار انجام داد و گروه کُر کنارش بودند. دکلمه‌اش هم بر عهده فرزانه تاییدی و پدرم عزت‌الله انتظامی بود. این نخستین اثری شد که ارکستر سمفونیک مشخصا برای نشان دادن همراهی خود با انقلاب و خواست عموم مردم ساخت. بعد از آن بود که تصمیم گرفتم وقایع سیاسی دوران خود را در قالب موسیقی بیان کنم و به فکر ساختن «سمفونی خرمشهر» افتادم.

شکل گیری «سمفونی خرمشهر»

تصمیم گرفته بودم تاریخ معاصر کشورم را در قالب موسیقی روایت کنم و با خرمشهر شروع کردم که آن زمان هنوز در اشغال عراقی‌ها بود. یکی از دوستانم، محمد فرنود که خودش عکاس جنگ بود، به من گفت کار خیلی خوبی است و حتما پیگیری‌اش کن. آن موقع من هیچ چیز نداشتم؛ نه پیانو، نه دستگاه ضبط صدا و نه هیچ چیز دیگر. فرنود ولی داشت. یک سینتی‌سایزر کوچک داشت. آن را به من داد تا بتوانم تم‌هایم را رویش بزنم و خودش با آقایی به نام شکوهی که آن زمان رئیس وقت شورای نظارت و ارزشیابی مرکز سرودها و آهنگ‌های انقلابی بود، صحبت کرد. بعد از آن بود که بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس پیغام داد که روی این کار سرمایه‌گذاری خواهد کرد.

نوشتن سمفونی یک بحث است و ضبط کردنش یک بحث دیگر که هزینه‌اش زیاد می‌شد و من از پسش برنمی‌آمدم و این شد که ادامه‌اش را در همکاری با این بنیاد ساختم. من می‌خواستم موسیقی بی‌کلام باشد ولی آنها اصرار داشتند که مردم با موسیقی بی‌کلام ارتباط برقرار نمی‌کنند. چند نفر از طرف من معرفی شدند که هنرمندان به‌نامی بودند و شعرهایی هم گفتند اما مورد پسند قرار نگرفتند و در نهایت خود بنیاد از عباس تحویلداری خواست که نریشن را بنویسد و خودش هم آن را بخواند.

خاطره جالب مجید انتظامی از دیدار با شهیدبهشتی

«سمفونی خرمشهر» بارها و بارها اجرا شده؛ با رهبران مختلف و به شیوه‌های متفاوت از جمله با حرکات موزون. این اثر به واسطه محتوای مردمی‌اش باعث شد گوش مردم با فرم سمفونی و موسیقی کلاسیک آشنا شود و آنقدر دوستش داشتند که هنوز هم که هنوز است اجرا می‌شود. فقط ای کاش بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس به آنچه در قرارداد آن زمانمان در خصوص انتشار به صورت کاست ذکر کرده بودیم، پایبند می‌ماند و پیش از انتشار به صورت سی‌دی به من اطلاع می‌داد یا حداقل بعد از انتشار، نسخه‌ای هم برای خودم می‌فرستاد.

مسئولانی که شمشیرهایشان را از رو بسته بودند

وقتی به پشت سرم نگاه و به این فکر می‌کنم که مسیری که آمده‌ام درست بوده یا غلط به این نتیجه می‌رسم که آن روزی که تصمیم گرفتم وقایع روزگارم را با موسیقی روایت کنم، مسئولان موسیقی نمی‌خواستند، چرا که موسیقی زیر سوال بود، کنسرتی برگزار نمی‌شد و چاره دیگری نبود. در این وضعیت من با خودم فکر کردم چرا به جای سرود انقلابی، حماسه «خرمشهر» یا حماسه «ایثار» نسازم که حالت سمفونی هم داشته باشد و اتفاقا همان مسئولانی که زمانی مخالف موسیقی بودند با اشتیاق به این کنسرت‌ها می‌آمدند.

ممکن است کارهایم باب میل یک عده نبوده و یک عده دیگر نگرششان جور دیگری باشد ولی من نگرشم این بود که مسئولان بفهمند موسیقی که همه شمشیرهایشان را برایش از رو بسته‌اند، حرام نیست و ابعاد مختلفی دارد.

عزرائیل جان هنرمندان را نمی‌گیرد

اینهایی که فکر می‌کنند می‌توانند جلوی یک هنرمند و کار هنری‌اش را بگیرند فراموش کرده‌اند که عزرائیل جان همه را می‌گیرد جز هنرمندان. جسم مجید انتظامی روزی از بین خواهد رفت ولی موسیقی «از کرخه تا راین» از بین نمی‌رود، «بوی پیراهن یوسف» از بین نمی‌رود، «آژانس شیشه‌ای» از بین نمی‌رود، «روز واقعه» از بین نمی‌رود، «بایسیکل‌ران» از بین نمی‌رود، اینها هیچ کدام از بین نخواهند رفت. من دارم کار خودم را می‌کنم. آهنگ می‌نویسم و می‌دانم اگر الان اجرا یا ضبط نمی‌شود، قطعا دو سال دیگر، ۱۰ سال دیگر یا ۲۰ سال دیگر خواهد شد. اصلا وقتی در دنیا نیستم شاید بشود. من که دیگر عقده این را ندارم که رهبر ارکستر باشم چون بوده‌ام و عقده این را هم ندارم که آهنگسازی کنم چون کرده‌ام.

من به حوزه موسیقی نیامدم که برای خودم اسم‌ و رسمی دست‌ و‌ پا کنم، وقتی هم شروع کردم، آهنگ نوشتم که پول درآورم و بتوانم زندگی کنم. چون درآمد نداشتم و همیشه هم دلم می‌خواست همه چیز بی‌سر و صدا باشد اما طبیعی است که وقتی کار هنری می‌کنید، اسمتان روی زبان‌ها می‌افتد و این گریزناپذیر است ولی من تلاش می‌کردم یک گوشه‌ای برای خودم کار کنم. هیچ وقت هم نه ادای هنرمند بودن را درآورده‌ام، نه ادای موزیسین بودن را. اینهایی هم که ساخته‌ام درد دل‌هایم است که چون با درد دل‌های یک عده مشترک است خوششان می‌آید و با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

الان هم برای خودم می‌نویسم و نگه می‌دارم تا ببینم چه می‌شود و هیچ اصراری به اینکه کنسرت بدهم یا موسیقی بسازم ندارم چون کارهایم را کرده‌ام، حدود ۱۰۰ موسیقی فیلم و حدود هفت هشت موسیقی برای صحنه ساخته‌ام و کارهایی را هم که احساس کرده‌ام وظیفه‌ام بوده مثل «حماسه خرمشهر»، «ایثار»، «مقاومت»، «پیروزی» و … انجام داده‌ام.

قرار بود سوم خرداد در تالار وحدت روی صحنه بروم اما چون مدت زمانی که برای تمرین با ارکستر در نظر گرفته بودند، کوتاه بود، نشد. منتظر زمان دیگری هستم که به زودی اعلام خواهد شد.


منبع: برترینها

طنزترین کتاب هایی که تاکنون نوشته شده است

گاهی دلت می خواهد یک کتاب کاملا جدی بخوانی و با خواندنشان به جواب سوال های زیادی که در ذهن داری برسی. اما گاهی اوقات هم پیش می آید که دلت یک کتاب سرگرم کننده می خواهد تا کمی روحیه بگیرید و شاد شوید.ما کتاب هایی را معرفی کرده ایم که خنداندن خواننده را تضمین می کند.

: گاهی دلت می خواهد یک کتاب کاملا جدی بخوانی و با خواندنشان به جواب سوال های زیادی که در ذهن داری برسی. اما گاهی اوقات هم پیش می آید که دلت یک کتاب سرگرم کننده می خواهد تا کمی روحیه بگیرید و شاد شوید. ما کتاب هایی را معرفی کرده ایم که خنداندن خواننده را تضمین می کند.

بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم اثر دیوید سداریس

طنزترین کتاب هایی که تا کنون نوشته شده است

می توان تمام کتاب های دیوید سداریس طنزپرداز آمریکایی را در این لیست آورد اما این کتاب یکی از بهترین آثار دیوید سداریس به شمار می آید.


اتحادیه ابلهان اثر جان کندی تول

طنزترین کتاب هایی که تا کنون نوشته شده است

ایگنیشس جی رایلی قهرمان داستان است که با مادرش زندگی می کند و مجبور می شود از خلوت خود بیرون بیاید و با جامعه ای که از آن متنفر است رو به رو شود.


من از گردنم بدم میاد اثر نورا افرون

طنزترین کتاب هایی که تا کنون نوشته شده است

نورا افرون نگاه طنزآمیزش به بالا رفتن سن زنان و تمام مشکلاتی که در این مرحله از زندگی دارند را در این کتاب به رشته تحریر درآورده است.


سه مرد در یک قایق اثر جروم کی. جروم

طنزترین کتاب هایی که تا کنون نوشته شده است

این کتاب که داستان طنزآمیز سفر سه مرد در یک قایق است در سال ۱۸۹۹ منتشر شده و هنوز هم شهرت و محبوبیت خود را از دست نداده است.


آنگاه به پایان رسیدیم اثر جاشوا فریس

طنزترین کتاب هایی که تا کنون نوشته شده است

این کتاب روایتی است هیجان انگیز از روابط کارمندان یک شرکت تبلیغاتی بزرگ که در آستانه دوران رکود اقتصادی به هر دری می زنند تا بمانند اما در نهایت به پایان می رسند.


تبصره ۲۲ اثر جوزف هلر

طنزترین کتاب هایی که تا کنون نوشته شده است

تبصره ۲۲ یکی از قابل توجه ترین رمان های قرن بیستم به شمار می آید. هلر داستان چند سرباز خلبان را می گوید که تمام تلاش شان را می کنند تا در جنگی که مرگشان حتمی است شرکت نکنند.


منبع: برترینها