رضا کیانیان: فرهنگ و هنر در خراسان مانند امام رضا غریب است

رضا کیانیان گفت: هنر ذاتا آزاد است و هرگز به بند قدرت‌ها درنیامده است.

به گزارش ایسنا، این بازیگر سینما در پنجمین جلسه از سلسله نشست‌های آبادانی مشهد سنآباد که با موضوع «جایگاه فرهنگ و هنر در خراسان دیروز و امروز» برگزار شد، ضمن بیان این مطلب خطاب به آنانی که به هنر دولتی اعتقاد دارند گفت: هنر دولتی در هیچ جای جهان خلاقیت ماندگاری نداشته است. هنر خادم نیست! هنر در آزادی و فردیت رشد می‌کند. هنر ابزار نیست! دولت‌هایی که هنر را به بند کشیدند از بین رفتند ولی هنر همچنان ماندگار است، شوروی سوسیالیستی،آلمان هیتلری و… از بین رفته‌اند اما هنر مانده است.

او ادامه داد: هنر ماندنی است زیرا هنر ذاتی و فطری بشر است، بشر فعلا هفت هنر موسیقی، تئاتر، سینما، نقاشی، مجسمه سازی، ادبیات و رقص دارد. ممکن است در آینده با پیشرفت تکنولوژی هنرهای بیشتری اختراع شود، مثل ادبیات و سینما که اختراع بشر است ! زمانی که بشر توانست کلمه را اختراع کند شعر و ادبیات به وجود آمد و زمانی که توانست دوربین را اختراع کند سینما پدید آمد.

کیانیان تصریح کرد:هنر همانقدر فطری ست که شیر خوردن کودک از سینه مادر. کسی به کودک آموزشی در ارتباط با هنر نداده. اما کودک به موسیقی و رقص واکنش مثبت دارد! زمانی که ما به یک کودک کاغذ و مداد می‌دهیم نقاشی می‌کشد. خمیر بدهیم مجسمه می‌سازد. کودک نمایش بازی می کند! حضور هنر در کودک و بشر کاملا فطری است. بعدا که بزرگ شد اگر بخواهد نقاش بهتری شود به کلاس آموزشی می‌رود.

این بازیگر سینما عنوان کرد: در تمام دولت‌ها زمانی که مدیران ارشاد انتخاب می‌شوند، روزنامه‌ها از ما می‌پرسند چه انتظاری از ایشان دارید؟ و پاسخ ما این است که انتظار داریم در حوزه هنر دخالت آمرانه نکنند. هنرمند کارش را بلد است. مدیران باید جاده را صاف و مهیا کنند تا هنر رشد کند. اما بعضی اشتباها فکر می‌کنند باید نظارت و دخالت از بالا داشته باشند.

او با بیان اینکه هنگامی که وقتی با هنر آمرانه برخورد شود به خفا خواهد رفت، خاطر نشان کرد: فرهنگ و هنر در خراسان مانند امام رضا(ع) غریب است، شنیده‌ام آمار رسمی کشور نشان می‌دهد بیشترین گروه‌های موسیقی زیر زمینی در مشهد وجود دارد ! خراسان را نمی توان از هنر دور نگه داشت. چون از دیر باز یکی از پایگاه‌ها و زادگاه‌های هنری بوده و هست.

کیانیان افزود: در دولت روحانی اتفاقات خوبی افتاد، در اواخر دولت قبل در تهران شبی حدود ۲۰ تئاتر اجرا می‌شد اما حال در تهران شبی بیش از ١٠٠ تا ١۵٠ تئاتر اجرا می‌شود و شبی ده هزار تماشاگر تیاتر دارد ! و بلافاصله رکورددار اجرای تیاتر مشهد است با حدود شبی هفت نمایش که نشان دهنده نیروی بالقوه و بالفعل بالای خراسان است.

این بازیگر با اشاره به این مطلب که آمریکا با سینما جهان را فتح کرد و امروزه اکثر دنیا به جز سینمای ایران و سینمای هندوستان مجبورند به سلیقه آمریکا فیلم بسازند و ما امیدواریم بازهم سینمای ایران مقاومت کند و بتواند پرچم خود را به قله‌های بالاتری ببرد.

 در ادامه سعید سهیلی کارگردان سینما طی سخنانی اظهار کرد: سینما هنر افسار گریخته و سرکشی است مانند شعر و موسیقی نیست، رام شدنی نیست، به همین علت در تمامی دولت‌ها دچار مشکل شده است.

او ادامه داد: سینما مانند عقاب و شاهین است اما مسئولین دوست دارند مانند قناری و بلبل از آن استفاده کنند و برای آن‌ها آواز بخواند اما سینما نمی‌تواند در قفس بماند، سینمای خوب شاهین و عقاب است مانند کیارستمی و فرهادی و سینمای بد مانند زاغ و کلاغ است اما حتی زاغ و کلاغ هم برای مسئولین آواز نخواهند خواند.

سهیلی ابراز کرد: چالش سینما به دلیل نگاه غلط به سینما است و این نگاه‌ها باید اصلاح شود، مشهد شهری است که دردهای بسیاری برای ریشه‌یابی دارد.

این کارگردان سینما با اشاره به اینکه جوانان مشهد بسیار مایوس هستند و از در و دیوار شهر و جوانان نا امیدی می‌بارد، عنوان کرد: اساسی ترین مشکل مسئولین فرهنگی هستند که یا بی سلیقه‌اند یا کم سلیقه یا کج سلیقه و یا بد سلیقه، این افراد چگونه می‌توانند شهری خوب، زیبا و پر ازنشاط بسازند، در حقیقت باید افرادی مسئول باشند که سر رشته و تجربه دارند تا بتوانند این مشکلات را اصلاح کنند.


منبع: عصرایران

برگزیدگان جایزه‌ی ادبی «مَن بوکر» ۲۰۱۷

برترین ها: جایزه ادبی مَن بوکر، که به نام جایزهٔ بوکر هم شناخته می‌شود، یکی از مهم‌ترین جوایز ادبی دنیاست که هر سال به بهترین رمان جدید انگلیسی‌زبان که نوشتهٔ شهروندان کشورهای همسود بریتانیا، جمهوری ایرلند یا زیمبابوه، باشد، اعطا می‌شود. نام برنده این جایزه به طور وسیعی در مطبوعات آورده می‌شود و بنابراین بردن جایزه بوکر تأثیر فراوانی در فروش کتاب می‌گذارد. در این مطلب رمان هایی را به شما معرفی می‌کنیم که امسال برنده معتبرترین جایزه در دنیای کتاب‌های انگلیسی شده اند.

کتاب ۴۳۲۱ اثر پل آستر

پس از هفت سال اولین رمان پل آستر، کتاب ۴۳۲۱ داستان آرچیبالد فرگوسن را در چهار زندگی همزمان و متفاوت بیان می‌کند که از کودکی او در نیویورک در سال ۱۹۴۷ آغاز می‌شود. این کتاب ۸۸۰ صفحه‌ای شامل رویدادهای مهم از جمله جنگ سرد جان اف کندی می‌شود که آن ها را با داستان‌های شخصی بیان می‌کند.

برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)

 «روزهای بی پایان» اثر سباستین بری (ایرلند)

«روزهای بی پایان»، کتاب برنده جایزه «کاستا»ی بری، داستان توماس مک نالتی را در سفرش از خانه اش در ایرلند قحطی زده تا آمریکا از طریق اقیانوس اطلس بیان می‌کند جایی که او با مشکلات جدیدی از جمله جنگ داخلی و عشق عمیق به یک سرباز دیگر روبرو می‌شود. آلکس کلارک این اثر را بسیار شفاف و بی پرده توصبف می‌کند، با جمله‌های زیبایی که آن قدر وسیع و عمیق هستند که به سختی می‌توان از آن‌ها عبور کرد، روایت آن چنان نیرومند است که شما با آن حرکت می‌کنید.

برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود) 

 «تاریخ گرگ ها» اثر ایمیلی فریدلاند (آمریکا)

رمان فریدلوند گام‌های لرزان لیندای ۱۴ ساله، دختری از اعضای کمون سابق که در مینه سوتای روستای زندگی می‌کند، را به سوی مستقل شدن به تصویر می‌کشد. ورود یک خانواده ظاهرا ایده آل به دریاچه که به نظر می‌رسد قول پناه دادن به لیندا داده اند، توسط همکلاسی هایش عجیب شمرده می‌شود. امااتفاقات به این سادگی نیست.
برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود) 

 «خروج از غرب» اثر محسن حمید (پاکستان)

در یک کشور خاورمیانه که در آستانه جنگ داخلی قرار دارد، یک زوج جوان وارد یک رابطه عاشقانه پنهانی می‌شوند. همانطور که درگیری‌ها در اطراف آن‌ها افزایش می‌یابد، آن‌ها به دنبال یک راه خروج خطرناک هستند. بخش اصلی موفقیت حمید در این کتاب نشان دادن این است که چطور آسیب‌های اجتماعی عمیق به زندگی شخصی هم صدمه می‌زند، نه تنها از راه‌های آشکار مثل صدمات فیزیکی و بی خانمان شدن، بلکه تضعیف توانایی‌های ساخت هرنوع زندگی بیرون از حوزه نفوذشان.
 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)

«استخوان‌های خورشیدی» اثر مایک مک کورمک (ایرلند)

رمان مک کورمک، بازگشت روح مردی که در یک جمله نوشته شده، اولین بار توسط ترامپ پرس ایرلند در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، اما طبق قوانین مک بوکر کتاب‌ها باید در انگلستان منتشر شده باشند. اما اکنون این کتاب واجد شرایط شده و برنده جایزه گلداسمیت به خاطر داستان چالش برانگیزش شده است. این کتاب با لکنت درباره زندگی حرف می‌زند، مثل کلمات طلسم یا شعر منثور و از زبان اول شخص بیان می‌شود.
 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)
 «مخزن ۱۳» اثر جان مک گرگور (انگلستان)

ربکای ۱۳ ساله درحال گذران تعطیلات با خانواده اش در پیک دیستریکت گم می‌شود. رمان مک گرگور روستاییان را در حالی که به دنبال او هستند بررسی می‌کند. مک گرگور نویسنده‌ای با کنترل فوق العاده است و از قدرت طرح اولیه و همچنین انتظارات ما برای هدفش استفاده می‌کند. جملات او ناگهانی، مینیمال، به سادگی قابل تفکیک و تنش زا هستند. او زمان روایت را هدر نمی‌دهد.

 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)

 

«المت» اثر فیونا موزلی (انگلستان)

اولین رمان موزلی در ماه نوامبر منتشر خواهد شد و خانواده پر مشکلی را توصیف می‌کند که در منطقه دورافتاده المت (نام باستانی بریتون) زندگی می‌کنند. خواهر و برادر، دانیل و کتی در خانه‌ای بزرگ شدند که پدرشان ساخته بود، اما مشکلات وقتی شروع می‌شوند که فضای بین پدر و برخی مردان محلی خشونت آمیز می‌شود.

 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)
«وزارتخانه شادی بی کران» اثر آرونداتی روی (هند)

روی بیست سال بعد از اینکه جایزه بوکر را برای اولین کتابش «خدای چیزهای کوچک» برد، با رمان جدیدی درباره پیچیدگی‌های اختلاف بین هند و پاکستان بر سر کشمیر برگشته است. این رمان نبرد دائمی با خودکشی را در جامعه‌ای به تصویر می‌کشد که هنوز درگیر طبقه بندی قبیله‌ای و دسته هستند.

 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)

 «لینکلن در باردو» اثر جرج ساندرز (آمریکا)

ساندرز که همه او را برای داستان‌های کوتاهش تحسین می‌کنند، در اولین رمان خود داستان ویلی، پسر رئیس جمهور آمریکا، آبراهام لینکلن را بیان می‌کنند که در سن ۱۱ سالگی درگذشت. تعامل ویلی با پدر عزادارش باعث ناراحتی ارواح دیگر می‌شود. این رمان شاید برای همه جالب نباشد، اما جدا از اشتباهات جزئی، این کتاب یک سر و گردن بالاتر از داستان‌های معاصر است.
 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)

 «آتش خانگی» اثر کاملیا شمسی (پاکستان)

این کتاب از مجموعه بازجویی‌های هیترو آغاز می‌شود، از آنجا که اسما برای ادامه تحصیلاتش که بعد زا مرگ مادرش ر‌ها کرده بود، به آمریکا آمده است. اما زنجیره‌ای از وقایع برای او اتفاق می‌افتد که با یک تراژدی به پایان می‌رسد.
 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)

 «پاییز» اثر الی اسمیت (انگلستان)

پاییز، اولین بخش از یک پروژه چهار قسمتی، اسمیت را در حال کاوش در تجربه ما از زمان در یک پرتره از بریتانیای پس از رفراندوم می‌بیند. این یک کتاب زیبا و سمفونی غم انگیزی از خاطرات، رویا‌ها و واقعیات گذرا و شکنندگی غم انگیز زندگی فانی است. یک سوال درباره این که از نظر فرهنگی چه اتفاقی می‌افتد وقتی چیزی بر پایه دروغ ساخته می‌شود.

 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)
«زمان تاب خوردن» اثر زادی اسمیت (انگلستان)

اسمیت شرمساری، مادری و نابرابری جهانی را در این داستان بیان می‌کند. امیناتا فورنا پرتره پایدار او از دوستی را که با رقابت و حسادت و به همان اندازه عشق و وفاداری هدایت می‌شود را تحسین می‌کند. شاید آنچه در قلب این کتاب قرار دارد این ایده است که همه روابط معامله گرانه هستند، حتی آن هایی که با افرادی هستند که بیش از همه ما را دوست دارند و به ویژه آن هایی که بین افرادی با ثروت نابرابر هستند.

 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)

«راه آهن زیرزمینی» اثر کولسون وایتهد (آمریکا)

این کتاب وایتهد که برنده جایزه پولیتزر شد داستان دو برده را بیان می‌کند که با یک قطار زیرزمینی اسرارآمیز به سوی آزادی فرار می‌کنند. سینتیا بوند این کتاب را بی نظیر توصیف می‌کند و می‌گوید: من مادر مادر مادر مادربزرگم را شاید هرگز نشناسم، اما بعد از خواندن این رمان از راه هایی که قبلا هرگز نداشتم، می‌دانم که او کجا بوده است.

 برگزیدگان جایزه ادبی «من بوکر» ۲۰۱۷ (منتشر نشود)


منبع: برترینها

عشق و عاشقی به وقت تلویزیون

روزنامه هفت صبح – سوسن سیرجانی: شبکه نسیم از امشب «وقتشه» را روی آنتن می برد؛ برنامه ای با ساختاری جدید که روی بحث ازدواج و مشکلات آن متمرکز شده. در گفت و گو با کامران تفتی مروری داریم بر حال و هوای برنامه، ویژگی های آن و جنس اجرای او.

برنامه «وقتشه» پس از تبلیغات فراوان بالاخره از امشب روی آنتن شبکه نسیم می رود. آن طور که اعلام شده قرار است در آن از عشق و ازدواج و این جور چیزها حرف زده شود. درواقع قرار است هشت جوان که مشکل ازدواج دارند در برنامه حضور پیدا کنند. راجع به مشکلات شان حرف بزنند و نهایتا با مشاوره کارشناس ها تا پایان برنامه مشکلات شان را رفع کنند. شکل و شمایل برنامه کاملا جدید است و تا به حال نمونه اش را نداشته ایم. کامران تفتی به عنوان اولین تجربه اجرا قرار است سکان این برنامه را به دست بگیرد. البته خودش تاکید دارد مجری نیست و به عنوان کامران تفتی در برنامه حضور دارد.

عشق و عاشقی به وقت تلویزیون 
در گفت و گو با کامران تفتی درباره کلیت برنامه، نحوه گزیش سوژه ها، روند برنامه و اجرای آن اطلاعاتی به دست آورده ایم.

برنامه «وقتشه» با تبلیغ های زیادی که داشت از امشب قرار است روی آنتن برود. با این حال توضیحات کمی درباره روند برنامه و نحوه گزینش سوژه های آن ارائه شده. اینکه سوژه ها با چه رویکردی انتخاب شده اند؟

برای برنامه «وقتشه» فراخوانی داده شد و تعداد زیادی در آن ثبت نام کردند. بعد از آن کارشناس ها و روانشناس های برنامه داستان های این آدم ها را گوش دادند، بررسی کردند و شرایط آنها را سنجیدند اما به دلیل محدودیت های یک برنامه تلویزیونی، فعلا برای فصل اول ۸ نفر از میان ثبت نام کننده ها انتخاب شدند تا ما داستان های آن را ببینیم. توضیحاتی در برنامه داده خواهدشد که چطور این ۸ نفر از میان بقیه انتخاب شدند؛ ما با آنها همراه می شویم و تا رسیدن به زندگی مشترک با آنها خواهیم ماند. البته بگویم که این گزینش دلیل بر ارزش نام گذاری آدم ها نیست. بلکه عوامل برنامه دوست داشتند قصه ها و شرایط متفاوت در برنامه وجود داشته باشد.

درباره مشکلات متفاوتی که بر سر راه سوژه ها برای ازدواج است صحبت کردید. برنامه «وقتشه» حرف جدیدی برای مخاطب تلویزیون دارد؟

حرف های جدیدی به این سبک که مثلا می بینیم بخش اعظمی از جوانان ما به دلیل نداشتن مسکن یا دلایل و مشکلات دیگر نمی توانند زندگی خود را شروع کنند. ما سعی کرده ایم به نوعی برای این مسائل تلورانس در نظر بگیریم و یک نماینده از کسانی که مثلا مشکل مسکن بر سر راه آنها قرار دارد به برنامه بیاوریم.

مراحل اولیه گزینش سوژه ها و اینکه چه مراحلی طی شده تا شرکت کننده ها به برنامه رسیده اند را مانند مسابقه های استعدادیابی تلویزیون می بینیم؟

ببینید ما تلنت شو (استعدادیابی) یا دیت شو (قرار ملاقات) نیستیم. «وقتشه» یک برنامه عاشقانه است که می خواهد کمک کند تا یک جوان به مرحله خوب زندگی اش برسد و ما از یک جایی به بعد وارد داستان زندگی این آدم ها می شویم.

پیش از این در برنامه «ویتامین ۳» با اجرای علی ضیا و «ماه عسل» احسان علیخانی و چند برنامه دیگر تلویزیونی زوج های جوانی به برنامه دعوت می شدند، درباره مشکلات شان صحبت می کردند و در نهایت پس از تعریف کلی داستان زوجین در برنامه به عقد هم در می آمدند، با وجود اینکه پیش از این به این موضوع پرداخته شده و «فرمول یک» هم بار دیگر سراغش رفته «وقتشه» چه رویکرد جدیدی خواهدداشت؟

ما در برنامه برای کسی داستان و چارچوب تعریف نکرده ایم. آدم ها خودشان هستند. از طرفی ما قرار نیست زوج ها را به عقد هم دربیاوریم. بلکه یک مسیری برای سوژه ها اتفاق می افتد تا ما به همراه بیننده ها ببینیم که آیا آمادگی ازدواج دارند یا خیر؟ اگر آمادگی ازدواج دارند پس چه مشکلی بر سر راه آنها است که نمی توانند ازدواج کنند و در آخر ما کمک کنیم مشکلشان برطرف شود و بتوانند زندگی خود را شروع کنند.

عشق و عاشقی به وقت تلویزیون

نقش مجری در مسیری که قرار است برای یک زوج جوان در برنامه طی شود، چیست؟

من در «وقتشه» مجری نیستم. من کامران تفتی بازیگر هستم و تمام تلاشم را به کار بسته ام تا به دلیل هدف اصلی برنامه در آن حضور داشته باشم. چون این برنامه اولین برنامه عاشقانه، عشق و ازدواج است که پس از انقلاب در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران ساخته شده. از طرفی هیچ محدودیتی برای حضور آدم ها نیست، حتی بازیگران و خواننده ها هم می توانند حضور پیدا کنند، حرف بزنند و به نقطه ای که ازدواج و عشق است برسند.

مجرد یا متاهل بودن شما به عنوان راوی برنامه مهم است. این موضوع چقدر قرار است روی داستان و مسیری که پیش می رود تاثیر بگذارد؟

الان نمی توانم موضوع را کاملا باز کنم و بهتر است برنامه دیده شود. اما این موقعیت تجرد و تاهل من بسیار روی برنامه تاثیرگذار است و اتفاقات مهمی در نتیجه آن خواهید دید.

بعد از عید نوروز با رای گیری برنامه سه ستاره، میزان محبوبیت شما به عنوان ستاره سریال ها و بازیگری در میان مخاطب مشخص شد. اجرا کار روتینی است که به نوعی برای بازیگر ریسک محسوب می شود. مثلا چند ماه است مخاطب تلویزیون یک شب در میان پژمان بازغی را می بیند بدون اینکه داستان ویژه ای برای او تعریف شده باشد. چالش اجرا را چطور پذیرفتید؟

به نظر من هنر یک پکیج است و این که خود را در شاخه های مختلف آن بیازماییم پا تو کفش دیگران کردن نیست. بلکه باید در کارنامه کار بفهمد گذاری داشته باشید و مدیومی که می خواهید از طریق آن با مخاطب حرف بزنید باید منطقی و درست انتخاب شود. «وقتشه» حرف بسیار بزرگی می خواهد بزند. چون معتقدم تمام حال خوب یک مملکت به این بستگی دارد که بسیاری از زندگی ها اتفاقات خوبی را در خود تجربه کند و این سرانه عجیب و غریب طلاق در ایران کمتر شود.

تا به حال در هیچ برنامه تلویزیونی درباره عشق و عاشقی صحبت نشده و این موضوع برای من بسیار هیجان انگیز بود و ترغیبم کرد تا این پیشنهاد را بپذیرم. اگر پژمان بازغی نوع دیگری از اجرا را می پذیرد حتما هدف بزرگی دارد. اما فیلدی که من انتخاب کردم و می خواهم از این طریق با مردم و مخاطبم صحبت کنم هدف بزرگ و ارزشمندی دارد. ما عملی و کاربردی به این موضوع پرداختیم و بیشتر از اینکه تریبون مجری بودنش برایم جذاب باشد، اینکه خودم هم جزو آن جوان ها قرار بگیرم و مشکلات حل شود برایم مهم بود.

گفتید مجری نیستید، اما خودتان را در تریبون مجری قرار دادید. تا به اینجای کار وسوسه نشدید که این فیلد کاری را ادامه دهید؟

«وقتشه» برنامه طولانی مدتی است که فکر می کنم مدت ها درگیر آن باشم اما به هرحال من خیلی به آینده کارها فکر نمی کنم. من در این برنامه هستم چون ازدواج و عشق دغدغه لحظات همه جوان های دنیا است.

با توجه به خط قرمزهایی که تلویزیون برای روابط احساسی بین آدم ها و عشق دارد، روح برنامه دچار مشکل نخواهدشد؟

این قدم بسیار مثبت و بزرگی است که توسط شبکه نسیم برداشته شده، اینکه سمت این موضوع ملتهب برویم چون خط قرمزهای فراوانی دارد. داریم تمرین می کنیم و به پختگی خواهدرسید. تا اینجا که من شاهدم این خط قرمزها روی شاکله برنامه تاثیر منفی نگذاشته است. تهیه کننده هم سعی کرد تیم قوی را بچیند تا بتوان در دو لوکیشن متفاوتی که کار می کنیم برنامه مهم و جریان ساز باشد و بتواند مشکلات را علمی حل کند.


منبع: برترینها

جزئیات بستن در به روی «ناظری‌ها»

گروه فرهنگی_رسانه ها: روزنامه ایران نوشت:آواز پارسی در زادگاهش خاموش شد؛ قرار این بود که شامگاه جمعه ۶ مرداد ماه استاد شهرام ناظری به همراه فرزندش حافظ، طرح «آوازپارسی» را در شهرستان قوچان برگزار کنند، اما کنسرت به دستور دادستان این شهر لغو شد؛ آن هم تنها به این بهانه که اجرای کنسرت در سالن کارگران این شهر در‌ شأن هنرمندان و مردم نیست.
 

ممنوعیت و ممانعت از اجرای کنسرت در استان خراسان رضوی بویژه شهر مشهد که حالا برای بسیاری از مردم و هنرمندان به عادت تبدیل شده، یک اتفاق سیاسی است که هر روز با توجه به نگاه‌های سلیقه‌ای، به رنگی ظاهر می‌شود. حجت‌الاسلام والمسلمین مظفری رئیس کل دادگستری خراسان رضوی پیشتراشاره کرده بود که: «دستگاه قضا با اصل برگزاری کنسرت‌ها مخالف نیست ولی شرط و دغدغه ما همواره این بوده که کنسرت‌ها سالم و بدون مسائل خلاف اخلاق و عفت عمومی برگزار شوند.»

 

حالا سؤال این است که پرداختن به موسیقی اصیل ایرانی به همراه اشعار شاعران بزرگ ایران چه تعارضی با صحبت‌های دادستان دارد که هر بار و به هر بهانه‌ای اجرای موسیقی سنتی در شهرهای خراسان رضوی ممنوع می‌شود! اتفاقی که سال گذشته نیز در نیشابور تکرار شد و مانع اجرای کنسرت کیهان کلهر و شهرام ناظری در این شهر شدند.حافظ ناظری درباره ممنوعیت اجرای کنسرت از سوی دادستانی به «ایران» گفت: دو روز پیش از اجرای این کنسرت اعلام کردند سالن معلم برای این اجرا مناسب نیست و سالن کارگران را انتخاب کردند. البته پیش از آن حواشی لغو کنسرت در فضا مجازی و خبرگزاری‌ها به گوش ما رسیده بود اما بازهم تأکید داشتیم که به شایعات توجه نکنید و کنسرت برگزار خواهد شد. ناگفته نماند تا دو ساعت به برگزاری کنسرت نیز از سوی دادستانی نامه رسمی مبنی بر ممنوعیت کنسرت اعلام نشده بود حتی به مردمی که با عشق و علاقه در جلوی سالن به صف ایستاده بودند این نوید را دادند که ساعت اجرا به ۲۲ موکول شده است.

 

وی افزود: من و استاد ناظری به همراه گروه از ساعت ۱۵:۵۰ دقیقه در ساختمان ارشاد حضور داشتیم تا این مسأله پیگیری شود اما هیچ اتفاقی نیفتاد تا آنکه ساعت ۱۹ دادستان شهرستان قوچان با من تماس گرفتند و اظهار داشتند که این سالن مناسب اجرا نبوده و جان ما و اعضای گروه در خطر است و بعد گوشی را قطع کردند.

حافظ ناظری در ادامه گفت: فشار و استرس‌های این موضوع سبب شد حال استاد ناظری بد شود و متأسفانه به درمانگاه منتقل شدند. این در حالی است مسئولانی که مانع اجرای این کنسرت شدند ادعای نگرانی از جان استاد را داشتند.

 

این آهنگساز، علاقه و عشق مردم را به موسیقی اصیل ایرانی ستودنی دانست و گفت: در کنسرت جمعه شب علاقه‌مندان بسیاری از نقاط مختلف ایران در انتظار یک اجرای خوب موسیقی بودند و تا پاسی از شب نیز با ما ماندند و حتی نزدیک بود منجر به یک درگیری شود تا جایی که دادستانی با من تماس گرفتند و گفتند به سالن کنسرتی که از سوی  مردم پلمب آن شکسته شده بود بیایم تا کمی اوضاع آرامتر شود. این در حالی است که در خبرگزاری‌های استان اعلام شده بود کنسرت با موفقیت و با استقبال چشمگیر مردم در حال برگزاری است!

 

این نوازنده و آهنگساز با بیان اینکه نمی‌دانم چرا با موسیقی فاخر و موسیقی سنتی این‌طور رفتار می‌کنیم، گفت: این فرهنگ و تمدن ماست که باید به آن افتخار کنیم. در این میان عده‌ای باقی مانده‌اند که سعی دارند این فرهنگ را حفظ کنند و به جوانان انتقال دهند. باید خوشحال باشند که هزاران هزار نفر، بخصوص جوانان زیر ۲۰ سال را در کنسرت‌های «ناگفته» با موسیقی ایرانی آشتی دادیم.‌ باید تشویق کنند نه اینکه در را پلمب کنند.حافظ ناظری همچنین به ایسنا گفت: هنرمندان که هیچ، اما این چه رفتاری است که با مردم می‌کنند؟! چه کسی مسئول و جوابگو است؟ مردم باید بپرسند و جواب بخواهند. من همه دنیا را گشته‌ام. هم با کم‌ترین امکانات به اجرای موسیقی پرداخته‌ام و هم در بهترین سالن‌های جهان کنسرت برگزار کرده‌ام، با نوازنده‌های آماتور، بزرگان موسیقی جهان، برندگان ۵۰ جایزه اسکار موسیقی کار کرده‌ام، اما تا امروز این مورد را در زندگی ندیده بودم.

 

این نوازنده و آهنگساز با بیان اینکه مانند آدم‌های جانی و در حالی که مشخص نیست چه خطایی مرتکب شدیم، با ما این رفتار می‌شود، گفت: موسیقی‌ای که قرار بود برای شما اجرا کنیم، دربرگیرنده اشعار فردوسی است، چراکه اینجا خانه حضرت فردوسی است. من می‌توانم بپذیرم که این شهر فضای مذهبی دارد و برای همه ما قابل احترام است، حتی اگر یکی از جوانان تازه‌کار موسیقی به این شهر بیاید و برایش مشکلی ایجاد شود، طبیعی است، اما پدر من، مردی است که جوانان و رزمندگان ایران با صدایش شهید شدند، چطور ممکن است با این برخورد مواجه شود؟ ناظری با بیان اینکه در را روی کسی که صدایش در خون مردم ایران جاری است، پلمب می‌کنند، گفت: استاد شهرام ناظری کسی است که تمام موقعیت‌های دنیا را رها کرد و با همه سختی‌ها در ایران ماند.


منبع: بهارنیوز

وحید دیگر نگران مجوز و سانسور نیست

به گزارش  ایلنا، مراسم تشییع پیکر وحید نصیریان، هنرمند انیمیشن، صبح امروز (یکشنبه ۸ مرداد ماه) در خانه سینما برگزار شد.روانبخش صادقی، از دوستان وحید نصیریان و رئیس آسیفای ایران در این مراسم گفت: وحید همیشه می‌خندید اما در درونش غم داشت. او همیشه دنبال کار و فعالیت بود و همیشه یک طرح زیر بغلش برای ساخت داشت. امیدوارم که مدیران قدر هنرمندان را بدانند زیرا این روز‌ها هنرمندان از میان ما می‌روند.
احمد عربانی نیز که بسیار متالم و متاثر بود، گفت: نوبت امثال من بود که برویم. چه کسی رفتن وحید را باور می‌کند؟ باید باهم دوست باشیم، قدر هم را بدانیم، ما باید بزرگداشت وحید نصیریان را می‌گرفتیم نه اینکه در ختمش شرکت کنیم. مدیران قدر هنرمندان را بدانند و مسئولان فضای تفکر هنرمندان را خراب نکنند چرا باید وحید نصیریان در این سن برود؟محسن امیریوسفی هم با تاثر و تالم از مرگ وحید نصیریان گفت: وحید جان آسوده بخواب زیرا دیگر نیازی به اکران فیلمت و دریافت هیچ مجوزی نداری. وحید نصیریان جزو سینماگران نوگرای ایران بود. او اهل محافظه‌کاری نبود. وحید سال ۷۶ به سینما آمد و انگار این سال ۷۶تاثیر زیادی بر ایران گذاشت اما نسل ۷۶ نسل جوانمرگی سینمای ایران است. امروز کسی را داس مرگ از ما گرفته که بهترین بود اما روحیه وحید همچنان بین ما هست و ما همچنان امیدواریم. امیدوارم به سمتی حرکت کنیم که هنرمندان کمتر درگیر راهروهای وزارت ارشاد باشند.
یکی دیگر سخنرانان این مراسم محسن توکلیان بود که خیلی کوتاه گفت: وحید یک امانت بود و ما نتوانستیم وظیفه خود را در قبال این افراد انجام دهیم. او روح بلندی داشت.بیژن میرباقری دیگر سخنران این مراسم بود. این کارگردان و نویسنده گفت: خیلی بد است که امروز و این جهان و ما دیگر صدای خنده‌های وحید نصیریان را نمی‌شنویم. امروز خیلی ناراحت هستم گرچه وحید شاد بودن را دوست داشت. امروز می‌خواهم یک دقیقه سکوت کنیم و در خاطر خود صدای خنده‌های او را بشنویم. من از سیدمهدی طباطبایی، مدیر مرکز گسترش می‌خواهم که فیلم قلب سیمرغ وی را بار دیگر نشان بدهند.
محمدعلی صفورا هم طی سخنانی گفت: دیشب تا صبح خواب وحید را دیدم. مهم‌ترین ویژگی وحید دوستی بود که از روی غرور نبود. او وقتی با کسی دوست می‌‌شد همه زندگی خود را پای دوستی‌اش می‌گذاشت و با خند‌ه‌هایش سعی می‌کرد تلخی روزگار را از ما دور کند.وی اشاره‌ای هم به وضعیت انیمیشن‌سازی در کشور کرد و گفت: متاسفانه انیمیشن ایران تریبون ندارد. واقعیت این است که هنرمندان این حوزه از لحاظ معیشت و کار دچار مشکل هستند. متاسفانه بسیاری از انیماتور‌ها به دلیل نبود کار و فعالیت به خارج از کشور می‌روند و این مهاجرت اتفاقی کاملا جدی‌ست و اصلا شوخی نیست.
توحیدپور (دبیر اجرایی جشنواره فیلم سبز) نیز  گفت: وحید نصیریان عضو هیات انتخاب جشنواره فیلم سبز بود. یک روز قبل از فوتش ما با هم جلسه داشتیم. او نسبت به محیط زیست بسیار حساس بود.وی سپس پیام تسلیت معصومه ابتکار (رئیس سازمان محیط زیست) را قرائت کرد.امیر سحرخیز نیز طی سخنانی گفت خنده های وحید خاص خودش بود و امروز چگونه رفتن وحید را باور کنیم خواهش می کنم فیلم قلب سیمرغ آخرین ساخته وحید نصیریان را اکران نکنید زیرا اکران قلب سیمرغ بدون طپش قلب وحید چه سودی دارد
در ادامه مراسم، مجید برزگر (کارگردان سینما) گفت: وحید از ما بامعرفت‌تر بود. مرگ وحید ایست قلبی نبود بلکه یک شیوه زندگی بود. وحید در زمان ساخت کارهای سفارشی تن به سفارشی‌سازی نداد. او سالها پیش راهش را  انتخاب کرد و امروز به سانسورها و مجوزها می‌خندد و دیگر هراسی از چشم‌های دلواپسان ندارد.طباطبایی‌نژاد (مدیر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی) نیز گفت: ای کاش اکران فیلم قلب سیمرغ دست من بود اما متاسفانه دست من نبود. قرار بود با وحید یک فیلم سینمایی بسازیم اما متاسفانه فرصت نشد.علیرضا شفقی‌نژاد دیگر سخنران مراسم بود که گفت: من هنوز باور نمی‌کنم مرگ وحید را. فکر می‌کنم او دارد با ما شوخی می‌کند. یک سوال دارم و آن اینکه قلب سیمرغ در جشنواره فیلم فجر جایزه برد، چرا باید فیلمی که در فجر جایزه می‌گیرد، اکران نشود؟! وحید نصیریان، موتسارتِ انیمیشن ایران بود و ما در جوانی او را از دست دادیم.


منبع: بهارنیوز

«تاج و تخت»؛ دنیای اسرارآمیز افسانه‌ها

سامان پارسی- روزنامه بهار
«بازی تاج و تخت» یک مجموعه تلویزیونی آمریکایی با سبک خیال‌پردازی حماسی است که بر اساس رمان «ترانه آتش و یخ» اثر جرج مارتین ساخته و پرداخته شده است. این مجموعه درباره هفت پادشاهی است که هر کدام در سودای قدرت در ابری از سیاست ورزی، توطئه، افتخار، فریب، دسیسه و وحشی‌گری سعی در نابودی حریف و قدرت مطلق شدن دارد. سریال به خوی طغیانگر انسان برای کسب قدرت مطلق در جهانی که‌ترکیبی از افسانه، اسطوره و تاریخ است که روایتی منسجم و داستانی هیجان انگیز دارد. جهان سریال هم چون فیلم «ارباب حلقه‌ها»‌ترکیبی از واقعیت و خیال است که انسانها در کنار اژدها و مردگان متحرکی که از درون تاریکی و سرما قصد نابودی انسان را دارند،‌ترسیم شده است. انسجام روایت‌های اصلی، هارمونی روایت‌های فرعی با آن و شخصیت پردازی عالی همراه با صحنه پردازی، فیلمبرداری و جلوه‌های ویژه‌ایی که‌ ترکیبی بی نقص را به وجود آورده در تمام لحظاتِ سریال مخاطب را در هاله ایی از افتخار، هیجان و تعلیق غرق می‌کند.
***
تلفیقی از اسطوره و افسانه
از مهمترین ویژگی‌های سریال، ورود بی‌درنگ به سلسله اتفاقاتی بود که در پس هر کدام روایتی فرعی برای معرفی هفت اقلیم پادشاهی برای مخاطب داشت، داستان هایی که با وجود جنگ‌ها و کشته شدن شخصیت‌های مختلف و قسمت‌های زیاد به شکلی عالی توانست مخاطب را مشتاق به ادامه آن نگه دارد. بی‌شک «بازی تاج و تخت» یکی از بهترین سریال‌هایی است که ساخته شده و به خوبی توانسته با الهام از اسطوره و افسانه و همچنین برخی وقایع تاریخی اروپا مانند ایزابلا ملکه ظالم فرانسه در قرن ۱۴ یا شوالیه‌های قرون وسطی به شکلی بی‌نقص در تمام لحظات به پیش رود. حذف محبوب‌ترین شخصیت‌های سریال مانند ند استارک، کاتلین همسرش در یک عروسی خونین یا مرگ جان اسنو و زنده شدن دوباره‌اش مخاطبان سریال را غمگین و شگفت‌زده کرد. با این حال داستان بدون هیچ گونه ضعفی به خوبی پیش رفت و در تمام لحظات توانست به بهترین شکل ممکن در کیفیتی مطلوب مخاطب را با خود همراه کند.

میل عمیق به قدرت طلبی و طغیان
این مجموعه تصویرگر و روایت‌گر میل عمیق آدمی به قدرت مطلق و طغیانگری است، میلی که در صورت فراهم‌شدن شرایط به هر شکلی نمایان می‌شود و دست به کاری می‌زند. قدرت مطلق در ابتدایی‌ترین حالت، انسان را دچار توهم خدا گونه‌ای می‌کند که هر امری را اخلاقی و ارزشی می‌داند. «سرسی» نمونه دقیق انسانی است که با رها کردن خوی طغیانگرش همه چیز را برای رسیدن به اهدافش از بین می‌برد حتی عروس و فرزندش را. به گونه‌ای که او هیچ‌ترسی از کشتار و خونریزی ندارد. قدرت داشتن یکی از مظاهری است که انسان را به دلیل نبود هیچ محدودیتی برای لذت بردن و رسیدن به خواسته ها، مطالبه گر و متوقع می‌سازد و به شکل‌های مختلفی در زندگی نمود پیدا می‌کند. داشتن قدرتی بی حد و حصر همچون خدایان در عصری که پادشاهان خود را خدایگان زمین می‌دانستند، فرصتی به انسان می‌دهد تا خوی مستبد خفته درونش را آزاد و همه را ملزم به اطاعت از خویش کند، در چنین شرایطی هر نافرمانی مستحق مرگ است. در هفت اقلیم افراد مختلفی در حال حکومت هستند و هر کدام با ایده ای در حال حکمرانی، برای همین هر یک از پادشاهان برای قدرت مطلق شدن به واسطه توطئه و دسیسه یا نیرنگ و سیاست ورزی به شکل‌های گوناگون چون گردن زدن تا زنده پوست کندن دشمن سعی در نابودی رقیبان دارند. در دوره‌ایی که مردم دارای آئینی برای پرستش هستند و جهانی مملو از افسانه‌های همه عصرها است، قدرت هنوز با نبرد شوالیه‌ها تقسیم می‌شود. گاهی نوعی سیاست ورزی و نیرنگ نیز در پشت پرده برای اتحاد برخی حریفان و نابودی حریفی دیگر در جریان است. مانند قتل «استارک ها» در عروسی خونین یا گردن زدن «ند» و تمام اینها برای تاج و تختی است که خوی طغیانگر انسان و میل به داشتن قدرت بی حد و حصر را ارضا می‌کند.

 «تیرون لنیستر» نوعی سیاست ورزی در رفتارهایش دارد که یادآور ماکیاولی است و «جان اسنو» با اتحاد با قبایل وحشی نوعی رنسانس را در تفکر مردمش ایجاد می‌کند که تا پیش از خود سابقه نداشته است. داستان در زمانه‌ای است که خدایان، جادوگران و مردگان زندگی می‌کنند و نویسندگان به خوبی تمام عناصر دنیای مدرن را در این روایت قرار داده اند. بانکی که به پادشاهان اقلیم‌های مختلف در صورت لزوم کمک مالی می‌کند یا مکانی که افراد برای آموزش و فراگرفتن علم به آن فرستاده می‌شوند، تلفیق این موارد با کلاغ سه چشمی که با پسر بچه‌ای حرف می‌زند یا سه اژدهایی که برای بازگرداندن سلطنت از «لنیستر ها» به «تارگرین ها» نبرد می‌کنند به شکلی واقعی و قابل باور به روایت در آمده است.

خلق الگویی نوین در ذائقه تماشاگران
جهان سیاست و بازی‌های آن که برای کسب قدرت، فرزند، برادر یا متحد خود را قربانی می‌کنند و یا با لشکرکشی و اعزام شوالیه ها، سرزمین رقیب را نابود می‌کنند تا آنجا که به زنی با بچه‌ای در شکمش نیز رحم ندارند. این خشونت ناشی از قدرت طلبی به شکلی عالی در این مجموعه به تصویر درآمده است و با اینکه در هر فصل از سریال چند شخصیت اصلی حذف می‌شود، همچنان می‌تواند مخاطب را هیجان زده کند. داستان‌ها به گونه‌ای خلاقانه و با ظهور شخصیت‌های جدید همراه هستند، اما با این حال روند کلی مجموعه بدون هیچ خللی ادامه می‌یابد. بی شک سریال «بازی تاج و تخت» یکی از بهترین سریال هایی است که تاکنون ساخته شده زیرا از همه نظر‌ترکیبی عالی از همکاری یک تیم حرفه‌ای است. کارگردانی عالی  دیوید بنیف و دی. بی. وایس که در هر فصل اطلاعات جدیدی را با اتفاقات مختلف به مخاطبان ارائه می‌دهند و به خوبی توانسته‌اند مخاطب را وادار کنند، الگوهای ذهنی تکراری و تجربه دیدن سریال را رها و همراه با آنها الگوسازی کند.علاوه بر این موارد، بازی عالی بازیگران آن هم در نقش‌هایی کاملا تخیلی یا باورپذیر کردن کاراکترهایی غیر واقعی چون اژدها از سویی و از سوی دیگر واقعی کردن جهان روایت به بهترین شکل ممکن، لذتی دلچسب و متداوم را به هنگام دیدن این سریال در مخاطبان به وجود آورده است.

افزایش ۵۰ درصدی مخاطبان در فصل جدید
هنوز زمانی از انتشار اپیزود افتتاحیه فصل هفتم «بازی تاج و تخت» روی آنتن شبکه «اچ بی او» نرفته بود که این شبکه با جذب ۱۶٫ ۱ میلیون بیننده مواجه شد. میزانی که در تاریخ این شبکه یک رکورد جدید بود. از این میزان مخاطب، بیش از ۱۰ میلیون نفر از طریق شبکه کابلی و بقیه نیز از طریق گیرنده‌های دیجیتال (DVR) و پخش آنلاین به تماشای فصل جدید پربیننده‌ترین سریال تاریخ «اچ بی او» نشستند. اما غافلگیرکننده‌ترین پدیده امسال، افزایش ۵۰ درصدی شمار مخاطبان اپیزود افتتاحیه این سریال در مقایسه با سال گذشته بوده است. به گزارش «ورایتی» ، این جهش باورنکردنی در میزان مخاطبان سریال در حالی رخ داده است که بالاترین آمار بینندگان تلویزیون معمولا متعلق به فصل بهار است – زمانی از سال که با پخش شش فصل گذشته «بازی تاج و تخت» همراه بوده است. علاوه بر این، اپیزود «سنگ اژدها» در میان تمام سریال‌هایی که تا امروز از شبکه «اچ بی او» روی آنتن رفته‌اند، رکورد پربیننده‌ترین اپیزود افتتاحیه را نیز به خود اختصاص داد. پیش از این، فصل ششم «بازی تاج و تخت» با میانگین ۲۵٫ ۷ میلیون بیننده در هر اپیزود (با در نظر گرفتن تمام پلت‌فرم‌های تماشای سریال و همچنین مخاطبانی که بعدتر به جمع بینندگان اولیه سریال اضافه شده‌اند) ، رکورد پربیننده‌ترین فصل را در میان سریال‌های «اچ بی او» به نام خود ثبت کرد.شگفت‌انگیزتر این که در چشم‌انداز تولیدات تلویزیونی این روزها، «بازی تاج و تخت» را باید پدیده‌ای استثنایی به شمار آورد، چرا که میزان مخاطبانش در هر فصل به طرز چشمگیری افزایش یافته است. همچنین در میان پست‌های توییتری با مضمون سریال‌های تلویزیونی، اپیزود افتتاحیه فصل هفتم رکورد بیش‌ترین تعداد توییت را به خود اختصاص داد. در جریان پخش این اپیزود بیش از ۲ میلیون توئیت منتشر شد.


منبع: بهارنیوز

زمان طنزهای قدیمی گذشته است

این بازیگر در گفت‌وگو با ایسنا با بیان اینکه سخت‌ترین کار طنز دنیا در ایران انجام می‌شود، گفت: ما با مسائل جنسی، سیاست، شغل و لهجه نمی‌توانیم شوخی کنیم در حالی که در برنامه‌های طنز کشورهای دیگر با این مسائل شوخی می‌کنند. حتی ما اعتراضی به این محدودیت نداریم و کار طنز خود را می‌سازیم اما کار سختی است. ما در طنز باید مسائل اجتماعی را نقد کنیم و بدانیم که زمان طنز قدیمی گذشته است.او با اشاره به تغییر وضعیت رسانه‌ها در جامعه، افزود: سریال طنز «پشت کنکوری‌ها» مناسب ۱۶ سال پیش بود. در حال حاضر که مجموعه تلویزیونی «پنچری» را ساخته‌ایم تنها رسانه مردم، تلویزیون نیست بلکه تعداد زیادی شبکه ماهواره‌ای و همچنین فضای مجازی هم به وجود آمده است. اگر عوامل سازنده یک برنامه با توجه به ریزش بیننده‌ای که در تلویزیون داریم بتوانند مردم را پای یک برنامه تلویزیونی بنشاند واقعا کار بزرگی انجام داده‌اند.
بازیگر سریال «پنچری» با اشاره به مشکل کار طنز اظهار کرد: مشکل اصلی کارهای طنز، نویسنده است. افرادی که کارهای طنز را نویسندگی، کارگردانی و تولید می‌کنند باید تخصصی کارشان طنز باشد و دراین عرصه پرورش داده شوند. ما هنوز در تولید برنامه‌ها و سریال‌ها به افراد قدیمی امید داریم.او با اشاره به راه حلی برای بهبود وضعیت کارهای طنز خاطرنشان کرد: یک فضای کارگاهی باید ایجاد شود که از تجربیات اساتید استفاده و نیروهای متخصص و خلاق را پرورش دهند.
داوودنژاد با اشاره به برنامه‌های پربیننده تلویزیون مانند «دورهمی» و «خندوانه» بیان کرد: هر برنامه‌ای که با دست باز عمل می‌کند، بیننده بیشتری دارد. برنامه‌های «دورهمی» و «خندوانه» بیننده زیادی دارند زیرا مدل این برنامه‌ها تغییر کرده و فضایشان بازتر شده است.این بازیگر با اشاره به برخی خط قرمزها در ساخت برنامه‌های طنز گفت: طراحان و افرادی که عوامل برنامه‌های طنز هستند باید بدانند که چگونه با خط قرمزهای موجود به شکل خلاقانه کنار بیایند و همچنین رابطه متقابلی میان افرادی که خط قرمز را ایجاد و افرادی که برنامه تولید می‌کنند، باید وجود داشته باشد.

او با تاکید بر لزوم جذب مخاطب از سوی تلویزیون، گفت: من فکر می‌کنم باید همه کار انجام دهیم تا بیننده خود را دوباره جذب کنیم. سریال‌های هزار دستان و پدرسالار پربیننده‌ترین سریال‌های زمان خود بودند اما  در آن زمان ما این تعداد کانال‌ ماهواره‌ای بدون سانسور و همچنین فضای مجازی را نداشتیم بلکه تنها شبکه‌های یک و دو تلویزیون وجود داشتند. در گذشته عشق مردم این بود که در طول هفته برنامه‌های خانواده و یا سریال پدرسالار  را ببینند. مخاطبان تلویزیون به راحتی برنمی‌گردنند و باید با این شبکه‌های جدید و فضای مجازی مقابله و رقابت کنیم.رضا داوودنژاد با اشاره به مشکلات بازیگران اظهار کرد: ما چه تعداد کارگاه بازیگری داریم؟ چه میزان در حرفه بازیگری سرمایه‌گذاری کرده‌ایم؟ دانشگاه‌ها چه تعداد بازیگر تربیت می‌کنند؟ و چه تعداد  از دانشجویان بازیگری شغل دارند؟ بازیگر باید در یک کارگاه و فضای آموزشی درست تربیت و به دنیای بازیگری وارد شود.


منبع: بهارنیوز

«مدیا» زیاد می‌دانست

سروش مظفرمقدم
روزنامه بهار
مدیا کاشیگر از میان ما رفت. . خبرمثل همیشه تلخ و تکان دهنده است. سخن گفتن از مدیا کاشیگر آسان نیست. از پی بیش از ده سال دوستی با او، امروز نمی‌توانم در مرگش چیزی بنویسم. باز گفتن خدمات او به فرهنگ و هنر، شعرها و‌ترجمه‌ها و داستان‌ها و مقالاتش، کاری بیهوده است چرا که همگان می‌دانند. باید از شخصیت منحصر به فرد و استثنایی او بگویم. طنز تلخش، صراحت لهجه و هوشیاری بی بدیلش. رک‌گویی و حاضر جوابی‌اش. دانش و احاطه بی مثال اش بر ادبیات و تاریخ و فلسفه. مدیا زیاد می‌دانست. در این سال‌های آخرین رنج فراوانی می‌کشید. نه به دلیل بیماری جسمی فرساینده‌ای که درگیر اش بود. نه! بیشتر به خاطر آشفتگی وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشوری که دوستش می‌داشت. برای او، امکان رفتن به خارج از این مرزها هماره فراهم بود. اما نرفت. نخواست که برود. گویا چراغ اش در همین خانه می‌سوخت. از خارجه نشینی گریزان بود. می‌رفت و زود بازمی‌گشت. انگار دلش تنگ می‌شد.

در آخرین گفتگویمان در مورد ادبیات، با نیش‌دار‌ترین کلمات و صریح‌ترین الفاظ، به نقد رخوت فرهنگی، سانسور و خودمداری دست‌اندرکاران ادبیات پرداخت. هرچند که همیشه امیدوار هم بود. به آینده این کشور و فرهنگ بالنده‌اش. مدیا ابایی نداشت که سخنان‌‌‌‌‌اش عده‌ای را برماند. اصلا در بند این موضوعات نبود. بیشتر سعی داشت (سعی غریزی و ناخودآگاه) با نیش قلم و کلام اش، رخوت و خوابزدگی را به صلابه نقد بکشد. دوستان بسیاری داشت که ستایشش می‌کردند و البته مخالفان بسیاری. اما نه به ستایش دوستانش غره می‌شد و نه به سعایت مخالفانش.

او تنها بود. تنهای تنها. و گویا در این اواخر و به رغم وخامت اوضاع شکننده جسمی‌اش، سخت‌تر و جدی‌تر وارد گود این نبرد نابرابر شده بود. در واپسین گفتگوی ادبی‌ام با او (اسفند ماه ۹۵) مدیا کاشیگر با مهارت و استادی خاص خودش، مبحث ادبیات عامه پسند و وضعیت رمان و داستان فارسی را از زیر ذره بین ذهن هوشیاراش گذراند و با دقتی مثال زدنی، وضعیت نهاد ادبیات داستانی در ایران را تحلیل کرد. او نه خیلی خوشبین بود و نه چندان سیاه بین. او منتقدی واقع بین و عملگرا بود. با مدیا کاشیگر خاطرات بی نظیری دارم. از او بسیار یاد گرفتم. با هم خندیدیم و گریستیم.در سفر و بزم و گفتگوهای بی پایان ادبی بودیم. امروز دلم برای نکته سنجی‌ها، پرخاش‌ها و خنده‌های بلند و نگاه‌های عمیق اش تنگ شده بود. می‌خواستم برای ادای احترام و دیدار اش به تهران بیایم که این خبر تلخ و شوم رسید و غافلگیرم کرد. . . این نوشته هم مثل حال امروزم پریشان است. . . در مورد مدیا کاشیگر سخن گفتن خیلی مشکل است. او به قول بورخس: همه چیز و هیچ چیز بود. . خود خودش بود. م کاشیگر!


منبع: بهارنیوز

عملیات دانکرک به روایت کریستوفر نولان / فروش دانکرک از ۱۳۰ میلیون دلار گذشت (+فیلم)

گلایه عراقچی از صدا و سیما ترامپ: روسیه خواهان پیروزیم در انتخابات نبود سارقان میلیاردی طلا و جواهرات در دام پلیس بعیدی‌نژاد: ایران به تهدیدات غیربرجامی و نقض برجام پاسخ می‌دهد حمله نیروی دریایی یمن به ناو اماراتی مدیرعامل سازمان آتش نشانی آمل: آتش سوزی پست برق بابکان مهار شد روی دیگر اروپا، فقر کودکان و کارگران دیوان حقوق بشر اروپا: رابطه جنسی برای زنان بالای ۵۰ سال مهم است احداث مهدکودک در ایستگاههای مترو تهران مورد تائید بهزیستی قرار نگرفت صادرات غیرنفتی کاهش یافت

دوگانگی فرهنگ رسمی و عمومی: از موسیقی داخل ماشین ها تا لباس پوشیدن مردم  (۶۲ نظر)

آقای روحانی نگذارید احمدی‌نژاد تکرار شود  (۳۰ نظر)

افراد جدید و جابجایی های کابینه دوازدهم  (۲۰ نظر)

سیاست در ایران همواره تقسیم بر دو می شود/ واحد شدنی نیست  (۱۵ نظر)

عزم جزم‌تر ترامپ برای لغو برجام  (۱۲ نظر)

میرسلیم: وقتی تتلو را در کنار رییسی دیدم با خودم گفتم این چه کاری بود آقای رئیسی کرد؟ / انصراف قالیباف و بیانیه موتلفه به جریان اصولگرا ضربه زد  (۹ نظر)

زنگنه: به احمدی نژادگفتم سرپل صراط یقه ات را می گیرم،اما خدا در همین دنیا یقه اش را گرفت  (۷ نظر)

دنیای کودکان را محدود نکنیم/ روایتی از یک دخالتِ مادرانه  (۵ نظر)


منبع: عصرایران

کشف سنگ نگاره‌ها در مناطق کوهستانی ریگان

فرماندار ریگان از شناسایی سنگ نگاره های در مناطق کوهستانی ریگان خبر داد و گفت: تاکنون تیمی از سوی میراث فرهنگی به منظور بررسی این آثار اعزام نشده است.

امین باقری در گفتگو با مهر در خصوص کشف سنگ نگاره ها در مناطق کوهستانی این شهرستان، اظهار کرد: این سنگ نگاره ها چهارشنبه هفته گذشته (چهارم مرداد) در منطقه کوهستانی کوهشاه در حوزه رودخانه گز بهمن کشف شد.

وی با اشاره به اینکه در همان روز به همراه نماینده شرق استان از این مناطق بازدید به عمل آمد، گفت: با وجود در جریان قرار دادن اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمان هیچ اقدامی از سوی این دستگاه انجام  نشده است.

باقری با بیان اینکه شهرستان ریگان اداره میراث فرهنگی ندارد، بیان داشت: با توجه به ضرورت ایجاد اداره میراث فرهنگی یا نمایندگی میراث در این شهرستان پیگیری ها و نامه نگاری های زیادی صورت گرفته است که تاکنون نتیجه بخش نبوده است.

فرماندار ریگان عنوان کرد: ما برای حفاظت از این سنگ نگاره ها نیاز به یگان حفاظت داریم و هنوز هیچ تیمی از مرکز استان برای این منظور  به منطقه اعزام نشده است.

وی با اشاره به اینکه قدمت این سنگ نگاره ها هنوز مشخص نشده است، گفت: در حال حاضر دو نیروی عادی بدون هیچ گونه امکاناتی در حال حفاظت از منطقه هستند که این میزان نیروی انسانی جوابگو نیازها نیست.


منبع: عصرایران

مدیا کاشیگر ظهر امروز درگذشت

این نویسنده و مترجم که در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان امام خمینی (ره) بستری بود امروز (شنبه، هفتم مردادماه) در سن ۶۱سالگی از دنیا رفت. به گفته جواد عاطفه، کاشیگر ساعت ۱۲:۳۰ ظهر امروز درگذشت. مدیا کاشیگر به دلیل مشکل تنفسی در بخش اورژانس بیمارستان امام خیمنی (ره) بستری شده بود که بعد به بخش مراقبت‌های ویژه منتقلئ شد. او چندی پیش هم به دلیل مشکل حاد تنفسی در در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان فیروزگر بستری شده بود.


مدیا کاشیگر متولد سال ۱۳۳۵ بود. «خاطره‌هایی فراموش‌شده از  فردا»، «آخرالزمان»، «مرگ موریانه» و «اتاق تاریک» از جمله کتاب‌های منتشرشده به قلم این شاعر و نویسنده است. او همچنین آثاری از آلبر کامو، آنتوان دو سنت اگزوپری، اوژن یونسکو و پل ریکور و… ترجمه و منتشر کرده است. کاشیگر راه‌اندازی جایزه‌های ادبی یلدا و روزی روزگاری را هم در کارنامه خود دارد.


منبع: بهارنیوز

این چه برخوردی است که با بزرگان موسیقی می‌کنید؟!

حافظ ناظری – نوازنده و آهنگساز – شامگاه گذشته (۶ مردادماه) پس از برگزار نشدن کنسرت خودش و شهرام ناظری با عنوان «آواز پارسی، افسانه و مهر» در سالن کارگران شهرستان قوچان، در سخنانی گفت: یک عذرخواهی بزرگ از شما مردم و یک عذرخواهی کوچک به خود ما لازم است که از ساعت ۱۵:۳۰ در خیابان نشسته‌ایم.

 

او ادامه داد: متاسفانه حال استاد شهرام ناظری بد شد، به درمانگاه منتقل شد و زیر سرم رفت. هنرمندان که هیچ، اما این چه رفتاری است که با مردم می‌کنند؟! چه کسی مسئول و جوابگو است؟ مردم باید بپرسند و جواب بخواهند. من همه دنیا را گشته‌ام. هم با کم‌ترین امکانات به اجرای موسیقی پرداخته‌ام و هم در بهترین سالن‌های جهان کنسرت برگزار کرده‌ام، با نوازنده‌های آماتور، بزرگان موسیقی جهان، برندگان ۵۰ جایزه اسکار موسیقی کار کرده‌ام، اما تا امروز این مورد را در زندگی ندیده بودم.

این نوازنده و آهنگساز با بیان این‌که مانند آدم‌های جانی و در حالی که مشخص نیست چه خطایی مرتکب شدیم، با ما این رفتار می‌شود، اظهار شد: موسیقی‌ای که قرار بود برای شما اجرا کنیم، دربرگیرنده اشعار فردوسی است، چراکه اینجا خانه حضرت فردوسی است. من می‌توانم بپذیرم که این شهر فضای مذهبی دارد و برای همه ما قابل احترام است، حتی اگر یکی از جوانان تازه‌کار موسیقی به این شهر بیاید و برایش مشکلی ایجاد شود، طبیعی است، اما پدر من، مردی است که جوانان و رزمندگان ایران با صدایش شهید شدند، چطور ممکن است با این برخورد مواجه شود؟

وی بیان کرد: حتی از خودم هم تعجب می‌کنم؛ با خودم می‌گویم چرا اینجا هستم، با توجه به این‌که با خوشی در آمریکا زندگی کردم و امکانات فراهم بود، اما به عشق مردم ایران همه آن‌ها را رها کردم و به ایران آمدم. هر کاری که می‌کنیم مشکلی پیش می‌آید و نمی‌دانم چرا برای ما مشکل پیش می‌آید. در کنسرت یزد، کفن پوشیدند و جلوی در سالن برگزاری کنسرت آمدند. دفعه گذشته، سه‌بار قرار بود در قوچان کنسرت برگزار شود و کنسل شد. قرار بود بزرگان موسیقی دنیا را به ایران بیاوریم، اما اجازه این کار را ندادند.   

ناظری در حالی که بغض کرده بود، از حال نامساعد پدرش خبر داد و گفت: شرمنده مردم هستیم. از ساعت ۱۵:۳۰ در ماشین نشسته‌ایم که بیایند و بگویند، سالن برگزاری کنسرت پلمب است. جناب دادستان با من تلفنی صحبت می‌کنند و می‌گویند سقف این سالن بر سر مردم خراب می‌شود. این ستون‌های بزرگ به چه دلیل باید روی سر مردم بریزد؟ چرا با حیثیت و اعتبار مردم بازی می‌کنید؟

وی تصریح کرد: قرار است کنسرت سنگینی در تهران برگزار کنیم، اما قصد داشتیم برنامه «آواز پارسی» که همراه اشعار حضرت فردوسی برای اولین‌بار است اجرا می‌شود، به احترام مردم و خود حضرت فردوسی، از این شهر و استان آغاز شود؛ اما با یک اسطوره موسیقی ایران باید این‌گونه برخورد شود؟! بعد از این همه مدت که منتظر بودیم، ساعت ۱۲ شب درهای سالن را باز کردند. اگر سالن مشکل داشت، چرا حالا درها را باز می‌کنند؟ دوستان می‌خواهند خود را تبرئه کند که سالن باز شده است.

این نوازنده و آهنگساز با بیان این‌که نمی‌دانم چرا با موسیقی فاخر و موسیقی سنتی این‌طور رفتار می‌کنیم، گفت: این فرهنگ و تمدن ماست که باید به آن افتخار کنیم. در این میان عده‌ای باقی مانده‌اند که سعی دارند این فرهنگ را حفظ و به جوانان انتقال دهند. باید خوشحال باشند که هزاران هزار نفر، بخصوص جوانان زیر ۲۰ سال را در کنسرت‌های «ناگفته» با موسیقی ایرانی آشتی دادیم.‌ باید تشویق کنند نه این‌که در را پلمب کنند.

ناظری با بیان این‌که هنرمندان جزو مظلوم‌ترین قشر در جامعه هستند، اظهار کرد: دوستانی که تشریف آوردند، مانند مدیرکل ارشاد خراسان رضوی و معاون فرماندار، کاش زودتر تشریف می‌آوردند. ما ایرانی‌ها خیلی قلب مهربانی داریم، ولی بعضی از ما بسیار ترسو هستیم و هراس از دست دادن میز خود را داریم. بزرگ‌ترین پادشاه‌های تاریخ، کاخ‌های‌شان ویران شد، سلسله‌های‌شان از بین رفت. کسی یادش نمی‌آید ۲۵۰۰ یا ۳۰۰۰ سال پیش، در مصر کدام فرعون بوده، اما بتهون را کسی از یاد نبرده، هیچ‌کس پیکاسو و مولانا را از یاد نبرده است. بنابراین خیلی نباید نگران این میزها بود. تجربه ثابت کرده، کسانی که در کنار مردم ایستاده‌اند، برندگان اصلی بوده‌اند.

وی با بیان این‌که شاید به‌خاطر این حرف‌ها، نگذارند در ایران کنسرت بدهم، ادامه داد: هیچ مهم نیست؛ من از ایران می‌روم، اما عشق به مردم ایران را به هیچ چیزی نمی‌فروشم و به جای همه کسانی که باید عذرخواهی کنند، از شما عذرخواهی می‌کنم و امیدوارم فرصتی پیش بیاید و درس عبرتی شود برای این‌که این اتفاقات در ایران تکرار نشود که البته بعید می‌دانم و فکر می‌کنم باز هم تکرار شود؛ اما امیدوارم این موضوع تلنگر کوچکی باشد تا مسئولان این اشتیاق را ببینند و بتوانیم دوباره به اینجا بازگردیم، چون ما کم نمی‌آوریم و تا شما باشید ما هم هستیم. اگر اجازه دادند باز هم بازمی‌گردیم و در خدمت شما هستیم.

این نوازنده و آهنگساز اضافه کرد: ای کاش می‌توانستیم امشب بمانیم و فردا هرجا که شد، برنامه اجرا کنیم، حتی تا این قسمت هم پیش رفتیم که سازها را از سالن خارج کنیم و در محوطه بیرون، در کنار شما موسیقی اجرا کنیم؛ اما صحبت‌هایی شد که این اتفاق نیفتاد. همه ما برنامه‌های دیگری داریم که باید به آن بپردازیم. امیدوارم شرایطی پیش بیاید که بتوانیم به شهر قوچان برگردیم و مطمئن هستم که شما هم ما را تنها نمی‌گذارید.
 
با لغو کنسرت، شهرام ناظری راهی بیمارستان شد
موج جدید لغو کنسرت‌ها با دلایل و بهانه‌های مختلف از چند روز قبل آغاز شده و در تازه‌ترین اتفاقات این چنینی، شب گذشته کنسرت ناظری‌ها در قوچان لغو شد و کار شهرام ناظری را به بیمارستان کشاند. به گزارش خبرنگار ایلنا، طی روزهای گذشته موج جدیدی از لغو کنسرت‌هایی که مجوزهای قانونی لازم برای برگزاری داشته‌اند، به راه افتاده که شامل اجراهای ناظری‌ها در قوچان، حامد همایون در یزد و فریدون آسرایی در کرج می‌شود. کنسرت حامد همایون قرار بود ۵ و ۶ مرداد در یزد برگزار شود منتهی تنها یک روز پیش از برگزاری این برنامه؛ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد ضمن لغو این اجرا طی اطلاعیه اعلام کرد: به دنبال تهدیدهای پیدا و پنهان و فشار گروه‌های خاص و به منظور حفظ آرامش و امنیت، اجرای برنامه به زمان دیگری موکول شده است.




در کرج هم قرار بود فریدون آسرایی؛ اجرایی را ۱۳ مرداد همزمان با جشن میلاد امام رضا (ع) در سالن شهیدان فلاح‌نژاد این شهر برگزار کند؛ مجوز این اجرا توسط اداره ارشاد کرج صادر شده بود اما به گفته مدیر برنامه‌های فریدون آسرایی روز ۴ مرداد مسئولان ارشاد کرج با برگزارکنندگان این کنسرت تماس گرفتند و عنوان کردند که صلاح نیست این اجرا برگزار شود. در جدیدترین نمونه از این لغو کنسرت‌ها نیز عصر روز گذشته (جمعه ۶ مرداد) اجرای ناظری‌ها بدون هیچ اطلاع قبلی لغو شد. گروه ناظری‌های که برای اجرای پروژه “آواز پارسی” راهی سالن کارگران قوچان شده بودند با درهای پلمپ شده این سالن روبرو شدند. انتظار چند ساعته اعضای گروه و مخاطبان‌شان برای بازگشایی درهای سالن نیز به جایی نرسید و درنهایت فشارهای عصبی ناشی از این رفتارها، شهرام ناظری را راهی بیمارستان کرد. البته خوشبختانه همان دیشب شهرام ناظری از بیمارستان مرخص شد.

اکنون درحالی قرار است ناظری‌ها برای برگزاری همین کنسرت به سمت تهران حرکت کنند که هنوز بحث جبران هزینه‌ بلیت‌هایی که از سوی مخاطبان خریداری شده توسط نهاد یا نهادهایی که این برنامه مجوزدار را لغو کرده‌اند، تقبل نشده است. نکته جالب اینکه طی این چند روز، مسئولان دفتر موسیقی در مقابل لغو کنسرت‌هایی که مجوز‌های قانونی وزارت ارشاد و ادارات زیرمجموعه‌اش را دریافت کرده بودند، واکنشی نشان نداده‌ است. خانه موسیقی نیز که نهاد صنفی اهالی موسیقی محسوب می‌شود در برابر این اتفاقات هیچ واکنش رسمی تاکنون نشان نداده است. حافظ ناظری با انتشار یک فیلم کوتاه، اعتراض خود را نسبت به این رفتارها نشان داد که در ادامه این فیلم را خواهید دید.



منبع: بهارنیوز

۱۰ انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

هفته نامه چلچراغ – فرزین سوری: وقتی اسم کمپانی انیمیشن سازی دیزنی در میان باشد، سه چیز به ذهن بسیاری از بینندگان قدیمی ترش می افتد. میکی ماوس، دامبو و بمبی. این هر سه به تصاویر جذاب کودکانه و رنگ های درخشان و البته حیوان های بانمک داخلش معروفند و دامبو و بمبی به تراژدی های عمیق شان. امروز هم اگر بخواهیم جذاب ترین انیمیشن های دیزنی را مطالعه کنیم، به همان شوخ و شنگی و خوش رنگی قبل هستند با داستان هایی نه چندان سنگین. اما سیاست استودیو دیزنی هرگز برخورد کاهشی با فیلم های ساخته شده برای کودکان نبوده است.

هر یک از آثار دیزنی را می توان اثری قابل قبول از نظر شخصیت پردازی و داستان سرایی دانست. بسیاری از آثار دیزنی را باید شاهکارهایی دانست که نقاشی بودنشان نباید هیچ چیز از ارزششان کمک کند. درست است که همکاری های اخیر با استودیو پیکسار داد طرفداران دیزنی را درآورده است، اما نباید از کارنامه درخشان دیزنی غافل بود.

در این میان چند اثر دیزنی شاخص وجود دارند که حتی از سیاست های این شرکت که توضیح داده شد مبارزه با نگاه کاهشی به فیلم های کودک است، پا را فراتر می گذارد. این آثار که به طور معمول در ژانر ع.ت.ف هستند، گاهی به اقتضای ژانرشان اصلا تناسبی با مخاطبانشان یعنی کودکان ندارند. بگذارید نگاهی به این آثار شاخص بیندازیم.

دیگ سیاه The Black Cauldron، فانتزی و وحشت- ۱۹۸۵

خلاصه داستان: در افسانه ها آمده که در سرزمین جادویی پریدین، شاهی فرمانروایی می کرد که چنان غاصب و ظالم بود که حتی خدایان هم از او در هراس بودند. چون هیچ زندانی برای نگه داشتنش کافی نبود، او را در درون برکه ای از آهن مذاب انداختند و روحش به صورت دیگ سیاهی باقی ماند. قرن ها این دیگ از نظرها مخفی بود و مردان شرور به دنبالش بودند. آن ها می دانستند اگر دیگ به دستشان بیفتد، می توانند بر ارتشی از جنگجویان مرده فرمانروایی کنند و جهان را فتح کنند…

 10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

از همان مونولوگ ابتدای داستان می توان حدس زد که با انیمیشنی در مورد حیوانات سخن گو طرف نیستیم. البته هر قدر جلوتر برویم و با شخصیت ها رو به رو شویم، از این موضوع مطمئن تر می شویم. داستان در مورد شاه شاخداری است که حتی سربازانش از او می ترسند و قصدش این است که دیگ سیاه را پیدا کند و ارتش مردگان را زنده کند.

یک پسربچه لاغر به نام تاران و خوکش هن وین، شاهزاده خانم ایلونوی و گوی جادویی اش، آوازه خوانی ترسو به نام فلودوور فِلَم و موجودی پشمالو به نام گورگی تنها کسانی هستند که در برابر او می ایستند و سعی می کنند سد راهش بشوند. داستان براساس مجموعه ای فانتزی اثر لوید آلکساندر ساخته شده است. این مجموعه حکایت های پریدین است که خود ملهم از اسطوره ها و افسانه های ولشی است.

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: فضاهای تاریک، سایه های بلند، جمجمه های برهنه ای که در جای جای تصاویر دیده می شوند و هیولاهایی که یادآور نزگول های سائرون هستند. داستان این انیمیشن خود از اثر نویسنده ای چون لوید آلکساندر گرفته شده است که مناسب کودک و نوجوان است و البته دیدن این عناصر غریب نخواهدبود. اما تیرگی مصرانه فضا این اثر را برای بینندگان بزرگسال به خصوص طرفداران ژانری جذاب تر می کند. داستان تا حدی برای کودکان بیگانه است که در نسخه های جدید بسیاری از صحنه های بیش از حد ترسناک و با محتوای جنسی حذف شده اند تا مناسب کودک شود.

شاهزاده خانم داستان هر چند لباس سفیدبرفی را به تن کرده است و شبیه آرورای زیبای خفته است، اما مثل آن ها منتظر شاهزاده با اسب سفیدش نیست و می تواند از پس دشمنانش برآید. فلودوور فلم نوازنده ای دورگرد است که صاحب یک چنگ جادویی است، اما چنگ به دروغ حساس است و هر بار نوازنده پیر غلو می کند یکی از تارهای چنگ پاره می شود. گورگی موجودی پشمالوست که دقیقا مشخص نیست به چه رسته ای از موجودات جادویی تعلق دارد، اما بی شباهت به گالوم ارباب حلقه ها نیست.

شخصیت تاران اما آن قدری که دیگر شخصیت ها پرداخته شده اند، پرداخته نشده است و در حد قهرمان تیپیک داستان های فانتزی نوجوانان باقی می ماند. پسی لاغر و یتیم که به نظر نمی رسد جز قلب پاک و ساده اش و عشقش به شاهزاده خانم، بعد شخصیتی دیگری داشته باشد.

این انیمیشن اثری فانتزی/ ماجراجویی است که نظیرش در کارهای دیزنی کمتر دیده می شود و البته اولین اثر دیزنی است که رنکینگ PG به آن تعلق گرفته است.


آلیس در سرزمین عجایب Alice in Wonderland، فانتزی و کمدی- ۱۹۵۱

خلاصه داستان: این انیمیشن براساس اثر معروف لوییس کارول، آلیس در شگفتزار، ساخته شده است. آلیس در ملک پدری اش به همراه خواهرش در حال خواندن تاریخ فتوحات ویلیام است که رویایی به سراغش می آید. او به دنبال خرگوش سفیدی وارد جهانی می شود که هیچ چیز آن چیزی نیست که باید باشد. او با دودو و توویدل دی و توویدل دام و کلاهدوز دیوانه و گربه چِشایر و ملکه قلب ها و کرم پروانه دیدار می کند و در نهایت از رویا بر می خیزد.

10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: از هر کسی که بپرسید چرا باید کتاب لوییس کارول را خواند، به شما می گوید که کتابی است سمبولیک در نقد مذهب یا سلطنت یا فلان و بهمان ایده سیاسی و فرهنگی. پس احتمالا اگر از ۱۹۸۴ خوشتان آمده، از این کتاب هم خوشتان خواهدآمد. هر چند شاید در حقیقت کتاب نقدی بر جامعه ویکتوریایی زمان خودش باشد.

اما چرا باید این انیمیشن را دید؟ ممکن است تصور کنید مخاطب این انیمیشن کودکان هستند و در نتیجه اثر از زبان طنز کارول و یا طعنه های گاه و بی گاهش خالیست. اما حقیقت این است که این انیمیشن را باید جدی گرفت. همه شخصیت های داستان با دقت تمام شکل گرفته اند و همه چیز از صدایشان تا طراحی شان اشاره به کنه مطالب کتاب دارد. این موضوع را می توان از این حقیقت نیز فهمید که بخش عمده ای از دیالوگ های انیمیشن به طور مستقیم از کتاب برداشت شده اند.

یکی از جذاب ترین قسمت های این اثر، شعر شیر دریایی و نجار است. بسیاری از منتقدین ادبی این بخش از داستان آلیس را نمایش کاپیتالیسم در برابر کمونیسم یا مسیحیت در برابر بوداییسم دانسته اند. البته مهم نیست چقدر این گمانه زنی ها را جدی بگیریم و بر آن دامن بزنیم، تصویری که انیمیشن از ماجرای شیر دریایی و نجار و صدف های کنجکاو نشان می دهد طنزی بی نظیر دارد و از سویی راه را برای تامل عمیق تر در باب پیام داستان باز می کند.

به طور کلی طراحی این انیمیشن و دیالوگ ها به نحوی هستند که توجه بیننده را هر چه بیشتر به مفهومی که لوییس کارول قصد بیانش را دارد، جلب کنند. این اثر با طراحی های خارق العاده و نقش های سالوادور دالی‌وار، پس زمینه ای از آن جنون ویکتوریایی به نمایش می گذارد که در اثر لوییس بیان می شود. می توان به راحتی ادعا کرد هرگز اقتباسی بهتر و درخشان تر از این کتاب صورت نگرفته است.


شمشیر در سنگ The Swordin the Stone، فانتزی- ۱۹۶۳

خلاصه داستان: داستان این انیمیشن از کتاب اول مجموعه شاه گذشته و آینده اثر تی. اچ وایت الهام گرفته شده است.

داستان درباره جادوگری به نام مرلین است که با جغد سنخگویی به نام ارشمیدوس در کلبه ای در وسط جنگل زندگی می کند. مرلین به تمام دوران ها از جمله آینده سفر کرده و از تمامی اختراعات بشر از جمله لوکوموتیو و هواپیما مطلع است. مرلین پیشگویی می کند که به زودی با پسری رو به رو خواهدشد که سرنوشت عظیمی دارد. این پسر آرتور است.

 10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها
مرلین آموزش آرتور را که پسری بی سواد است، به دست می گیرد و با تبدیل کردن او به ماهی و پرنده و سنجاب به او در مورد چیزهایی مثل برتری عقل بر جثه، جاذبه و عشق آموزش می دهد. مرلین بدین ترتیب سعی می کند آرتور را برای پادشاهی انگلستان آماده کند.

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: داستان های آرتوری همیشه جذاب هستند. چه نوشته مارک تواین باشند و چه سریال های قدیم و جدیدی که در موردش ساخته شده اند. اقتباسات بسیاری از داستان آرتور صورت گرفته است. ولی این اقتباس خاص از داستان آرتور بیشتر در مورد مرلین است و بردن دستاوردهای قرن بیستم به عصر تاریکی.

البته آن چیزی که بیشتر از هر چیز نظر بیننده را به خودش جلب می کند، هنر طراحی انیماتورهاست. این انیمیشن از تم های رنگی و اسکلت بندی های متعددی برخوردار است که حتی در آثار امروزی کمتر دیده می شوند.

جذابیت دیگر این اثر موسیقی آن است. موسیقی های این اثر توسط سازندگان موسیقی آثاری چون مری پاپینز و جارودستی ها و تخت های پرنده ساخته شده است.

هم چنین این اثر یک کمدی اسلپ استیکِ پیشرو برای زمان خودش است. شوخی ها بسیار بازیگوشانه هستند و طنز سیالی در تمام لحظات داستان در جریان است. بد نیست خاطرنشان شویم که این انیمیشن یکی از معدود آثار دیزنی است که شخصیت منفی اصلی ندارد.


کارآگاه موشِ بزرگ The Great Mouse Detective، معمایی- ۱۹۸۶

خلاصه داستان: درست حدس زدید؛ این یکی پارودی ماجراهای شرلوک هولمز است.

باسیل موش کارآگاهی نابغه است که در بیکر استریت زندگی می کند، آن هم در سوراخی در خانه جناب هولمز. همکارش دکتر داوسن هم به تازگی از خدمتش در افغانستان بازگشته است. این دو متوجه می شوند که پروفسور رتیگان شرور قصد دارد حکومت موشستان را با نقشه ای زیرکانه به دست بگیرد و سر ملکه موش ها را زیر آب کند. برای همین این دو سر از کثیف ترین جاهان لندن در می آورند تا جلوی رتیگان را بگیرند.

10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: البته اگر از طرفداران پر و پا قرص شرلوک هستید که دلیل خاصی نیاز ندارید. ولی بگذارید این طور برایتان بگویم که نباید گول ظاهر این انیمیشن را خورد. ما با اثری نوآر سر و کار داریم. با فضایی رازآلود و تاریک و پارودی های جنسی عجیب و غریب. اسباب بازی فروشی پر از صورتک های مرموز و کافه ای ویکتوریایی با رقاصه های زیبا. و البته شرلوک هولمزی که حتی با این که تنها پارودی ای موشانه از هولمز واقعی است، همان تغییر حالت های ناگهانی شخصیت هولمزِ آرتور کانن دویل را دارد و همان بازیگوشی هایش را و حسابی هم حرص دکتر واتسون داستان را در می آورد و موریارتی قصه را تا سر حد سکته قبلی عصبانی می کند.


هیکل جدید امپراتور The Emperor’s New Groove، فانتزی و طنز- ۲۰۰۰

خلاصه داستان: اسم داستان از روی لباس جدید امپراتور برداشته شده است و داستان در حالت کلی می تواند اقتباسی از داستان هانس کریستین اندرسن در نظر گرفته شود. ولی داستان بسیار فراتر از این قصه پریان می رود.

کوسکو پادشاهی آزتک است که قصد دارد قصری تابستانی برای خود بسازد؛ اما برای این کار باید دهکده ای را ویران کند. اما این وسط مشاور اعظمش ایزما به خاطر از کار برکنار شدنش، او را به یک لاما تبدیل می کند. کوسکو هم سعی می کند باز آدم بشود و در این راه به معنی واقعی کلمه «آدم» می شود.

 10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: پرواضح است که سال هاست شوخی های انیمیشن ها تر و تازگی خودشان را از دست داده اند و تکراری شده اند. برخلاف انیمه های ژاپنی که هم پلات های بهتری دارند و هم اجراهای بهتری و شوخی هایشان هم به روزتر است، انیمیشن های آمریکایی به یک خانه تکانی نیاز دارند و به طور خاص در بخش طنز.

شاید بشود گفت این انیمیشن مثال نقض است. طنز جنون آمیز این انیمیشن از حدود یک انیمیشن عادی بیرون است. طنزی که در داستان کوسکو شاهدش هستیم، آن قدر تر و تازه و در عین حال بالغ و جاافتاده است که هر آدمی را میخکوب می کند و در عین حال به قهقهه وا می دارد.

از سویی شخصیت ها از تیپ شخصیتی فراتر می روند و به شخصیت هایی کامل تبدیل می شوند که بعد و عمق دارند و هر کدام به خودی خود می توانند داستان را به جلو ببرند. یکی از این شخصیت ها هم البته کرانک است که اسپین آف خود به نام هیکل جدید کرانک Kronk’s New Groove را دارد. شخصیت دیگر ایزما است که به جرات می توان گفت یکی از بهترین شخصیت منفی های تاریخ دیزنی است، با به یاد داشتن این حقیقت که شخصیت های منفی دیزنی چیزی در حد بی نظیر هستند.

البته بد نیست این را هم اضافه کنیم که دو ترانه این انیمیشن که یکی با صدای التون جان و دیگری با صدای استینگ است، نامزد اسکار شده اند.


گوژپشت نتردام The Hunchback of Notre Dame، موزیکال- ۱۹۹۶

خلاصه داستان: مطمئنا همه داستان گوژپشت نتردام را شنیده اید و می دانید اثر ویکتور هوگو است و این که هیچ بخش فانتزی خاصی ندارد اقتباس والت دیزنی اما این داستان هوگو را به یک فانتزی خوش آب و رنگ و البته خوش آهنگ تبدیل کرده است. کوآزی مودو گوژپشتی است که عاشق ازمیرالدای کولی می شود و این در زمانی اتفاق می افتد که مفتش اعظم پاریس در حال پاکسازی پاریس از کولی های کافر است.

10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: در این که این انیمیشن یکی از زیباترین طراحی های تاریخ دیزنی را دارد، شکی نیست. کلیسای نتردام پاریس به همان زیبایی و عظمت واقعی اش به تصویر درآمده و داستان هوگو که یک جورهایی در ستایش پاریس است، به خوبی در این اثر استحاله شده است.

اما بگذارید برویم سر اصل داستان و به موسیقی حیرت انگیز اثر بپردازیم. موسیقی این اثر حاصل همکاری آلن مِنکن و استفن شوارتس است. این دو در کنار یکدیگر اوپرایی جادوان را پی ریزی می کنند که فراتر از یک کار کودک است و شانه به شانه موزیکال های برادوی می ساید. از همین رو تئاتر موزیکال این اثر بارها در خود برادوی روی صحنه می رود.

اما ارزشمندی این اثر از حدود موسیقی فراتر می رود. این اثر تصاویری جاویدان از پاریس در محاصره شعله ها را به نمایش می گذارد و از تیرگی و هراس تفتیش عقاید و البته سقوط لاجرمش حرف می زند. این اثر پیامی انسانی و فراملیتی در باب آزادی دارد و از این رو است که باید به عنوان یک اثر جاودانه و کلاسیک در کنار دیگر کلاسیک ها دیده شود.


پیتر پن Peter Pan، فانتزی و کمدی- ۱۹۵۴

خلاصه داستان: داستان اقتباسی بسیار موفق از اثر جی. ام بَری نمایشنامه نویس اسکاتلندی است. پیتر پن البته آن قدری که باید در ایران شناخته شده نیست، اما یکی از جذاب ترین داستان های انگلیسی است.

شخصیت اصلی داستان- پیتر- پسری است که در سرزمین هرگز زندگی می کند؛ جایی که هیچ کس هرگز پیر نمی شود و همه همیشه در هر سنی که هستند باقی می مانند. سرزمینی که تویش پری های دریایی و سرخپوست ها و دزدهای دریایی وجود دارند.

شخصیت منفی داستان، کاپیتان هوک، رییس دزدان دریایی است و قصد دارد پیتر پن را بکشد. آمدن وندی و جان و مایکل از لندن به سرزمین هرگز باعث می شود موقعیت برای نقشه های خبیثانه هوک محیا شود.

10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: بهترین دلیل برای دیدن این انیمیشن شخصیت منفی آن است. کاپیتان هوک را می شود در صدر جذاب ترین و خنده دارترین شخصیت های دیزنی قرار داد. شخصیت هوک به قدری خوش ساخت است که تصور این که در سال ۱۹۵۳ به وجود آمده کمی سخت است. آن هم در زمانی که شخصیت های منفی بیش از حد تک بعدی و کاملا سیاه بودند. مخصوصا در کمیک های مارول و دی سی.

هوک دستیاری دارد به نام آقای اسمی که بیشترِ طنز انیمیشن در دیالوگ های دینامیک این دو است. دیالوگ هایی که آدم را یاد دیالوگ های پینگ پونگی جاس ودون می اندازد. جذابیت دیگر اثر تصویری است که از پیتر پن به دست می دهد. پیتر پن در این اثر رسما یک کازانووا و دون ژوان است و دخترهای داستان برایش غش و ضعف می کنند. از پری های دریایی گرفته تا تایگرلیلی، دختر رییس قبیله سرخپوستان.

و راستی، از تینکربل داستان هم نباید غافل شد که چهره اش از روی مرلین مونرو طراحی شده است.


علاءالدین Aladdin، فانتزی- ۱۹۹۲

خلاصه داستان: داستان از روی آن داستان معروف هزار و یک شب، یعنی علاءالدین و غول چراغ جادو اقتباس شده است که جالب است بدانید نه در نسخه فارسی موجود است و نه در نسخه عربی! شاید تصور کنید با یک استریوتایپ سازی عادی طرف هستید و دید یک آمریکایی از فضای شرقی. اما واقعیت این است که این اثر دیزنی نه توهین آمیز است و نه شرقی ها را بد نشان می دهد. خیلی ساده، همان داستان هزار و یک شب را که همه در یاد داریم تعریف می کند.

10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: علاءالدین را نباید فقط به خاطر رابین ویلیامزش دید. هرچند بخش عظیمی از موفقیت این اثر مدیون تغییراتی است که ویلیامز شخصا در این انیمیشن اعمال می کند. ویلیامز شخصیت صبح بخیر ویتنام خود را به یک انیمیشن کودک می کشاند و به طرز عجیبی موفق هم هست. جنِ آبی داستان آن قدر خوب است و آن قدر طبیعی است و طنزش آن قدر منحصر به فرد است که شاید باید گفت تکرارناپذیر است و دیگر شبیهش نیست.

اما خوبی واقعی این انیمیشن، قالیچه پرنده است. هر انیمیشن سازی می داند شخصیت دادن به یک قالیچه که نه صورت دارد و نه صدا چقدر سخت است! خنده دارش این است که شخصیت قالیچه یکی از محبوب ترین شخصیت های دیزنی است.


سیاره گنج Treasure Planet، علمی تخیلی- ۲۰۰۲

خلاصه داستان: داستان اقتباسی از رمان محبوب رابرت لویی استیونسون، یعنی جزیره گنج است.

داستان پسر جوانی که نقشه گنجی پیدا می کند و به همراه گروهی از ملوانان به دنبال گنج می رود ولی… البته بگذارید داستان انیمیشن را این طور تعریف کنیم که یک عده موجود فضایی سوار کشتی فضاپیما می شوند در جست و جوی گنج گم شده کاپیتان فلینت هستند. یعنی همان بزرگ ترین دزد فضایی تمام اعصار.

 10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: اپرای فضایی چیز غریبی است. خیلی ها دوستش دارند و خیلی ها هم ازش متنفرند. اما این انیمیشن فقط یک اپرای فضایی نیست. این انیمیشن به طرز غریبی المان های استیم پانک را با اپرای فضایی مخلوط می کند و اثری با حال و هوای ویکتوریایی در فضایی تکنولوژیک تحویل بیننده می دهد.

لانگ جان سیلور داستان، درواقع یک سایبورگ است که نصف بدنش بهبود یافته و کاپیتان کشتی یک خانم گربه سان است که از دکان کشتی به چشم بر هم زدنی بالا می رود. اما جذابیت حقیقی داستان در ترکیب شدن همه این المان ها با شوق پروازی میازاواکی وار است.

اگر بخواهیم یک روز یک انیمیشن از هالیوود را به جنگ ساخته های آقای میازاکی بفرستیم و امیدوار باشیم که پیروز خواهیم شد، آن اثر سیاره گنج خواهدبود. این اثر همان قدر خوب و دلچسب است که سرزمین اشباح و همان قدر درباره روح پرواز است که نائوسیکا و همان قدر اقتباس خوبی است که قلعه متحرک هاول.

انیمیشن از طراحی تحسین برانگیز و چشم گیری برخوردار است. تصاویر و چینش ها سحرانگیزند و یک بار دیگر نشان می دهند که انیمیشن های طراحی شده از انیمیشن های کامپیوتری با آن حجم های سردستی، سرتر هستند و شاید دیزنی دارد راه را به خطا می رود و باید به انیمیشن های طراحی دستی بازگردد.


آتلانتیس: امپراتوری گمشده Atlantis: The Lost Empire، علمی تخیلی، ۲۰۰۱

خلاصه داستان: داستان این انیمیشن برخلاف دیگر انیمیشن های این لیست، اقتباسی نیست.

داستان در مورد مایلو تِچ است. نوه مکتشف معروف- تدیوس تچ- که معتقد است آتلانتیس حقیقت دارد و راه رسیدن به آن در کتاب شِفرد نوشته شده است. اما کسی حرفش را باور نمی کند. جز آقای ویتمور که یک میلیونر است و کتاب شفرد را پیدا کرده. این طور می شود که مایلو با گروه کاشفان تحت استخدام آقای ویتمور همراه می شود تا آتلانتیس را پیدا کند.

10 انیمیشن دیزنی برای خیال بازها

چرا باید این انیمیشن را ببینیم: بسیار خوب، قبول دارم خیلی غریب است که انیمیشنی که نمره اش ۵٫۵ از ۱۰ است را در صدر این جدول قرار دهیم. اما حقیقت این است که اثر به شدت سوءتعبیر شده است و باید یک بار دیگر با دقت بیشتر دیده شود. پس بگذارید به شما پنج دلیل مهم برای دیدن این انیمیشن بدهم و به شما ثابت کنم این انیمیشن به واقع یک شاهکار است.

یک. تم اصلی داستان استیم پانک است. داستان به واقع همه آن جذابیت های بصری استیم پانک را دارد. ماشین آلات غول آسایی که با هزاران چرخ دنده کار می کنند و یوینفرم ها و لباس های جذاب ویکتوریایی/ مدرن.

دو. شخصیت پردازی و داستان های پس زمینه شخصیت ها در حد یک اثر شونن ژاپنی هستند. به خصوص شخصیت وینی، مسئول مواد منفجره ترک که در استانبول یک مغازه گل فروشی داشته و یک روز بر اثر انفجار گاز، هدف اصلی زندگی اش را کشف می کند: منفجر کردن چیزها.

سه. نقاشی این اثر بسیار متفاوت است و جنب و جوش نرم و خوش فرم کمیک های سطح بالای آمریکایی را دارد. اما در عین حال سبک متفاوت آن و ناموزونی و عدم تقارن ها هستند که این انیمیشن را به اثری هنری تبدیل می کنند. یک بار دیگر به نظر می رسد انیمیشن طراحی دستی بر انیمیشن کامپیوتری پیروز می شود.

چهار. ایده داستان بی نظیر است. آتلانتیس به خودی خود پتانسیل بالایی دارد و رو به رو شدن با تمدنی گمشده با معماری و فرهنگ بیگانه اش برای هر کسی جذاب است. و البته تصویری که انیمیشن از آتلانتیس نشان می دهد، راه را برای تخیلی افسارگسیخته و بی حد و مرز می گشاید.

پنج. پیام داستان این است: جنگ بد است. در برخورد با تمدن های دیگر باید از سد زبانی و فرهنگی گذاشت و به آن چیزی رسید که بین همه آدم ها مشترک است. این پیام بسیار هوشمندانه پردازش می شود و به واقع باید گفت پردازش ایده های این انیمیشن فراتر از حد انتظار و بسیار هوشمندانه است. اما شاید سرعت بالای روایت در انتقال پیام خدشه وارد کند.


منبع: برترینها

بهنام صفوی به ایران بازگشت

به گزارش مهر، رضا فوادیان مدیر برنامه های بهنام صفوی خواننده پاپ در گفتگو با ما توضیح داد: بهنام صفوی بعد از انجام عمل جراحی موفقیت آمیزی که در شهر هانوفر آلمان تحت نظارت پرفسور سمیعی داشت بعد از حضوری ۲۵ روزه در این کشور و انجام مراحل درمانی روز سه شنبه سوم مرداد ماه به کشورمان بازگشت تا بعد از انجام آزمایش هایی نظیر خون و رادیوتراپی نسبت به تکمیل روند درمان خود اقدامات لازم را انجام دهد.
 




وی ادامه داد: این خواننده جوان هم اکنون در مرحله استراحت بعد از عمل جراحی قرار دارد اما برنامه ریزی ها  به گونه ای است که بعد از انجام آزمایش های لازم، مراحل جدید شیمی درمانی آغاز شود تا به امید خدا و دعای طرفداران دوباره شاهد حضورش در اجراهای زنده باشیم. خوشبختانه عمل اخیر این هنرمند با توجه به حضور پرفسور سمیعی در راس کادر پزشکی عمل بسیار بهتری نسبت به جراحی دو سال گذشته بود به طوری که توده کاملا از قسمت سر پاکسازی شده و ما منتظریم تا با انجام این جراحی موفقیت آمیز شاهد بازگشت قدرتمندانه وی روی صحنه باشیم. اگر همه چیز طبق برنامه پیش رود ما قبل از محرم و صفر فعالیت های مرتبط با اجراهای زنده بهنام را آغاز می کنیم در غیر اینصورت برنامه کنسرت ها به بعد از این ایام موکول می شود.

فوادیان در بخش دیگری از صحبت های خود بیان کرد: امروز جمعه ششم مرداد ماه ساعت ۱۷ تازه ترین قطعه بهنام با عنوان «حواست نیست» منتشر می شود که به اعتقاد من یکی از قطعه های ویژه این خواننده طی ماه های اخیر است. البته ما می خواستیم قبل از سفر آلمان این قطعه را منتشر کنیم اما چون همه چیز به یکباره اتفاق افتاد و بهنام باید برای درمان هرچه سریع تر به آلمان اعزام می شد از این جهت تصمیم گرفتیم بعد از سفر نسبت به انتشار قطعه اقدام کنیم. همچنین بنا داریم به زودی از این قطعه کلیپی را هم تولید کنیم که اطلاعات آن در آینده اعلام می شود.


منبع: بهارنیوز

مسعود کیمیایی ۷۶ ساله شد

 به گزارش ایلنا، شنبه هفتم مرداد  سالروز تولد مسعود کیمیایی است. مسعود کیمیایی از اولین فیلمش بیگانه بیا در سال ۱۳۴۷ و در سن ۲۷ سالگی تا آخرین فیلمش در سال ۱۳۹۵ به نام قاتل اهلی ۳۱ فیلم مختلف ساخته است. فیلم‌هایی که جنجال‌ها و خواشی خاص خود را دارد و طرفداران سینمای ایران را به دو گروه موافقان و مخالفان کیمیایی تقسیم کرده است.کیمیایی ۱۱ فیلم قبل از انقلاب ساخته و ۲۱ فیلم نیز بعد از انقلاب کارگردانی کرده است. او در این مدت علاوه بر ساخت فیلم به نوشتن رمان و داستان نیز مشغول بوده است. جسدهای شیشه‌ای، زخم عقل، حسد و سوردهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند، ازجمله کتاب‌های مسعود کیمیایی هستند.

آثار مسعود کیمیایی روی فیلمسازان و نویسندگان بعد از خودش نیز تاثیر زیادی گذاشته است. تعداد زیادی از بازیگران برجستهٔ سینمای ایران را کیمیایی مطرح کرده‌است. بازیگرانی چون فرامرز قریبیان، فریبرز عرب‌نیا، بهمن مفید، سعید کنگرانی، فریماه فرجامی، محمدرضا فروتن، فرامرز صدیقی، احمد نجفی و میترا حجار با فیلم‌های کیمیایی به سینما معرفی شدند و حتی بسیاری از کارگردانان شناخته شده امروز مانند امیر نادری، تهمینه میلانی و سامان مقدم نیز کار خود را ابتدا با سینمای کیمیایی شروع کرده‌اند.اصغر فرهادی که امروز دو اسکار برای سینمای ایران به ارمغان آورده است، زمانی (سال ۸۸) درباره کیمیایی گفته بود: اگر کسی مانند مسعود کیمیایی فیلمساز نمی‌شد بسیاری از فیلمسازان امروز فیلمساز نبودند. شاخص‌ترین فیلم کیمیایی بعد از انقلاب دندادن مار است و یک سندیتی دارد و اگر روزی من بخواهم به بچه‌ام بگویم که در زمان جنگ در تهران چه خبر بود، قطعا فیلم دندان مار را می‌گذارم تا ببیند. پلانی که فرامرز قریبیان در فیلم رد پای گرگ با اسب از میدان فردوسی رد می‌شود، برای من به اندازه یک فیلم خوب لذت‌بخش است. سخن اصغر فرهادی را احمدرضا احمدی و نجف دریابندری نیز تایید می‌کنند.

نجف دریابندری نیز که در زمان نمایش فیلم قیصر نقدی درباره آن نوشته بود؛ درباره قیصر و کیمیایی گفته است: قیصر زمانی که ساخته شد رسم ساختن فیلم‌هایی به سبک عربی مانند فیلم‌های مصری را شکست. فیلم قیصر با مردم بیشتر از روشنفکران ارتباط داشت.احمدرضا احمدی نیز درباره این فیمساز گفته است: بعد از ساخت فیلم قیصر، سد ساخته شدن فیلم توسط کارگردان‌های دیگر که متفاوت نگاه می‌کردند، شکست و تهیه‌کنندگان ایرانی با کارگردان‌هایی همچون مهرجویی و تقوایی قرارداد بستند.بارز‌ترین توانایی کیمیایی در فیلمنامه‌هایش دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های خاص اوست. کیمیایی زبان عامیانه (کوچه و بازار) را به خوبی می‌شناسد و در ایجاد ضرباهنگ مناسب برای ادای آن‌ها مهارت زیادی دارد.

مسعود کیمیایی خود درباره این دیالوگ‌ها و واقعیت‌گرایی در آثارش گفته است: اگر قیصر و سرب و رضا موتوری را ساختم براساس واقعیت و واقعیت‌گرایی بود. من در شرایط رمانتیک زندگی نمی‌کنم و در شرایط نامساعد زندگی می‌کنم. وی با اشاره به اینکه فیلم باید از درون فیلمساز بیرون بیاید؛ می‌گوید: ستاد فیلمساز قلب و نوع زندگی است که کرده است بی‌دروغ و اگر فیلمساز طبقه خود را فراموش کند فیلمساز نمی‌شود. می‌توان با غریزه فیلم ساخت اما با غریزه فقط می‌توان یک فیلم یا یک شعر و یک کتاب نوشت اما بقیه آن فهم فیلمساز است.

کیمیایی فیلمسازی را یک مسئولیت برای خود می‌داند و می‌گوید: اگر فیلمی ساختم برای مسئولیت بوده است و هرگز برای تفریح نبوده است. بسیار وقت‌ها دوست داشتم؛ می‌توانستم بعد از ساخت فیلم خط قرمز دیگر فیلمی نسازم و‌ای کاش از این عشق‌‌ رها می‌شدم.کیمیایی ازجمله فیلمسازانی است که همیشه با منتقدان و روزنامه‌نگاران ارتباط داشته است و حتی برخی شخصیت‌های اصلی تعدادی از فیلم‌هایش روزنامه‌نگار بوده‌اند.

پرویز دوایی ازجمله روزنامه‌نگاران و منتقدانی است که مسعود کیمیایی رابطه خوبی با وی داشته و درباره‌اش گفته است: زمانی که گروهی می‌گفتند قیصر فیلم بدی است پرویز دوایی به من می‌گفت تو به این افراد کار نداشته باش و به اصطلاح این‌ها با من و همین حرف دوایی بسیار خوب بود. کیمیایی ادامه می‌دهد: پرویز دوایی در شکل‌گیری نوعی از تفکر در سینما سهیم بود و من با پرویز دوایی زندگی تنگاتنگی کردم و سینما بخشی از این زندگی بود. پرویز دوایی نمی‌گذاشت من تنهایی جنگ بروم خیلی برایش احترام قائلم همانطور که برای پرویز نوری احترام زیادی قائلم.

 کیمیایی نقد را مهم می‌داند و می‌گوید: مقوله نقد یک مقوله هم پیچیده و هم ساده است. بیشترین نوشته‌های نوشته شده به نویسنده خیلی ارتباط دارد اینکه نویسنده چقدر فیلم دیده است و چه سنی دارد بسیار مهم است. من نقد‌ها را می‌خوانم اما لهجه من بعد از خواندن این نقد‌ها عوض نشده است.کیمیایی به شهر تهران بسیار علاقمند است و هرچند سفرهای بسیاری رفته اما هیچ جا مانند تهران را مناسب برای زندگی نمی‌داند.این مطلب با نگاهی به سه فیلم مستند جفت شیش ساخته احمد میراحسان و روبرت صافاریان، آقای کیمیایی ساخته امیر قادری، سوار خسته می‌تازد ساخته المیرا مقدم نوشته شده است.


منبع: بهارنیوز

اکران یک فیلم پس از ۱۰ سال توقیف

مرتضی شایسته در این باره گفت: فیلم «صدسال به این سال ها» که مدت ۱۰سال توقیف شده بود، مراحل اکران خود را سپری کرده و امیدوارم آبان سال ۹۶ در سینماهای کشور به نمایش عمومی درآید.همچنین شایسته از انتظاربرای دریافت پروانه ساخت دو فیلم جدیدش خبر داد.    «صدسال به این سال ها» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سامان مقدم و تهیه‌کنندگی مرتضی شایسته ساخته سال ۱۳۸۶ است که در بیست و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۶) حضور داشته‌است.این فیلم در مورد زنی به نام «ایران» با بازی فاطمه معتمدآریاست که داستان زندگی این زن را طی حدود سه دهه تعریف می کند. اینکه چطور شوهرش را با بازی رضا کیانیان در جریان انقلاب و بعد تنها پسرش را در جریان جنگ از دست می دهد . بعد از آن مجبور می شود پسر کوچک شوهرش را که از وجود او خبر ندارد بزرگ کند.

این فیلم در دوازدهمین دوره جشن خانه سینما (۱۳۸۷) برای بهترین چهره‌پردازی (مهین نویدی) برنده تندیس زرین مسابقات شده‌است.همچنین در پنج بخش بهترین نقش اول زن (فاطمه معتمدآریا)، بهترین فیلمبرداری (محمود کلاری)، بهترین صداگذاری و میکس (علیرضا علویان)، بهترین تدوین (محمدرضا مویینی) و بهترین موسیقی متن (کارن همایون‌فر) کاندیدا بوده‌اند.از بازیگران این فیلم می توان به فاطمه معتمدآریا ،رضا کیانیان، هانیه توسلی ،محمدعلی شادمان، پرویز پرستویی، علی قربان زاده، امیرحسین آرمان، نگار جواهریان، بهاره افشاری و …. اشاره کرد.   


منبع: بهارنیوز

کلونی از مجله فرانسوی شکایت می‌کند

جرج کلونی اعلام کرد که عکاس مجله‌ای فرانسوی از حصارها و حفاظ‌های خانه به صورت غیرقانونی گذشته و در حریم خصوصی خانه از آن‌ها عکس‌برداری کرده است.
 



بازیگر «یازده یار اوشن» در بیانیه‌ای اعلام کرد که از عکاس نامبرده و مجله‌ای که عکس را منتشر کرده است، شکایت می‌کند و تا جایی که قانون اجازه بدهد دست از پیگیری برنخواهد داشت.جرج و امل کلونی ماه پیش از به دنیا آمدن دوقلویی به نام‌های الا و الکساندر خبر داده بودند اما از آن زمان هیچ تصویری از آن‌ها منتشر نشده بود.مجله فرانسوی «Voici» جمعه ششم مرداد تصاویری از جرج و امل کلونی و دوقلوها منتشر کرد. آن‌ها در تصاویر منتشر شده در حال قدم زدن در باغی دیده می‌شوند که به گفته مجله نزدیک دریاچه کومو در ایتالیا است.مجله منتشر کننده تصاویر هنوز واکنشی به تهدیدهای کلونی نشان نداده است.


منبع: بهارنیوز

اثر فیتزجرالد دوباره راهی خانه‌ها می‌شود

به گزارش مهر،  به نقل از رویترز، آخرین رمان اسکات فیتزجرالد که هرگز توسط خودش کامل نشد و با عنوان «آخرین تایکون» شناخته می‌شود، یک بار دیگر در قالب سریال در دسترس قرار می‌گیرد.
 



فیتزجرالد سال ۱۹۴۰ در ۴۴ سالگی درگذشت و در آن زمان هنوز نوشتن داستانی را که درباره سیستم استودیوها در دوران طلایی هالیوود بود به پایان نبرده بود. او یادداشت‌هایی درباره شخصیت‌های این رمان از خود به جای گذاشت و این رمان سال ۱۹۴۱ توسط دوست او ادموند ویلسون کامل و منتشر شد.کلسی گرامر که در این سریال در نقش پت بردی شخصیتی که بر مبنای رییس استودیو لوییس بی‌میر شکل گرفته، بازی می‌کند از بازی در این سریال ابراز خوشحالی کرد و گفت: این واقعا جالب است که بتوانی یک رمان تمام نشده را بر مبنای آنچه ترجیح می‌دهی شکل بدهی. فیتزجرالد اثری شگفت انگیز از خود بر جای گذاشت.

این رمان در سال ۱۹۵۷ برای تلویزیون مورد اقتباس واقع شده بود و فیلمی نیز در سال ۱۹۷۶ با اقتباس از آن ساخته شد.سریال جدید قرار است در ۹ بخش از امروز جمعه، ۲۸ جولای در شبکه آنلاین آمازون در دسترس قرار بگیرد.لیلی کالینز هم قرار است در سریال جدید در نقش سیسیلیا دختر بردی بازی کند. او تلاش دارد تا وارد چرخه تولیدات هالیوود شود؛ امری  که هنوز امروز و هشتاد سال پس از درگذشت فیتزجرالد چالشی برای هالیوود محسوب می‌شود. بومر هم در این سریال در نقش مونرواستار تهیه کننده فیلم بازی می‌کند.این سریال به کارگردانی بیلی ری و برمبنای فیلمنامه خود وی که «بازی‌های گرسنگی» و «کاپیتان فیلیپس» را در کارنامه دارد، ساخته شده است.


منبع: بهارنیوز

جریان‌ساز و استاد با فیلم‌های موثر

علی تاجیک- روزنامه بهار:
در محافل هنری و سینمایی جهان، شاید کمتر از این چهره ماندگار ایرانی یاد شود و جوایز بین المللی چندانی برای سینمای ما به ارمغان نیاورده باشد اما بی‌تردید مسعود کیمیایی یکی از تاثیرگذارترین چهره‌ها در سینمای ایران است. کسی که فیلم‌های جاودانه‌ای در تاریخ سینما و در خاطره مردم از خود به یادگار گذاشته است. کیمیایی، سمبل سینمایی مردمی از جنس کوچه و بازار، از طبقه پایین شهری تهران. سینماگری مولف، همیشه جریان ساز و کاملا اجتماعی اما با رگه هایی از سیاست.

جریان ساز از آغاز
مسعود کیمیایی را می‌توان یکی از تاثیرگذارترین سینماگران سینمای معاصر دانست. سینماگری که تمام آموخته‌های تکنیکی و فنی او از سینما تنها به حضورش در گروه دستیاران فیلم «قهرمانان» به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم «خداحافظ تهران» محدود می‌شود. غیر از این دو تجربه، او در فیلم دیگری دستیاری نکرد و اقدام به ساخت اولین فیلمش با نام «بیگانه بیا» در سال ۱۳۴۷ و با تم جوان هوس‌باز و دختر فریب خورده در خانواده‌ای مرفه کرد. این فیلم البته ساختار محکمی نداشت و در گیشه هم موفق نبود اما زیاد طولی نکشید که جوهره وجودی و کارگردانی ذاتی کیمیایی خود را نشان داد و یک سال بعد از ساخت اولین فیلمش، «قیصر» را ساخت و نه آینده خود که آینده سینمای ایران را هم تغییر داد. «قیصر» در کنار فیلم «گاو» از داریوش مهرجویی، انقلابی در سینمای ایران که در گروی فیلمفارسی بود، ایجاد کرد. کیمیایی یکی از کسانی بود که در شکل‌گیری موج نوی سینمای ایران به طور جدی اثر گذاشت. کیمیایی در کنار دیگرانی چون مهرجویی، بیضایی و چند تن دیگر سینمایی با استانداردهای حرفه‌ای و ارزش هنری ساختند و هویتی دیگرگونه به سینمای ایران بخشیدند، اما کیمیایی با «قیصر» ش دو سویه سینمای هنری و تجاری به هم پیوند زد. تعداد فیلم‌هایی که مشابه آن ساخته شد و کسانی که به واسطه این فیلم او به سینما علاقه مند شدند، بی شمارند. ضمن اینکه در این فیلم، قشری از کلاه مخملی‌های برآمده از فرهنگ عامه را از حاشیه به متن آورد و هویتی دوباره به آنها بخشید. کیمیایی با ساختار و پلان‌های استاندارد، قصه گویی روان و مولفه‌های جاذبه‌سازی، قهرمانی ساخت که به سمبلی از غیرت و انتقام خواهی در میان مردم  و فرهنگ عامه تبدیل شد. هنوز «قیصر» نمادی از غیرت و هواخواهی است و بازگوی عواطف و نگرش مردمانی از طبقه پایین شهر. اگر این قهرمان، هنوز محبوب عامه مردم است و با گذشت نزدیک به ۵۰ سال، موجی زنده و پویا در دل تماشاگرانش می‌آفریند و همچنان جذاب و دیدنی است، به یمن جوهره ذاتی کیمیایی در کارگردانی و دور هم آوردن جمعی از بهترین‌های سینما است. اسفندیار منفردزاده با موسیقی نابش، عباس کیارستمی با تیتراژ خلاقانه اش، روبیک منصوری با تدوین حرفه اش، به اضافه ناصر ملک مطیعی، جمشید مشایخی، بهروز وثوقی، پوری بنایی، ایران دفتری، بهمن مفید و جلال پیشواییان با بازی‌های خوب شان، این فیلم را ماندنی کردند. این‌ها همه در حالی رخ دادند که کیمیایی در آن روزها تنها بیست و هشت سال سن داشت. «قیصر» از دید خوانندگان به عنوان تاثیرگذارترین فیلم سینمای ایران انتخاب شد.

جریان ساز با فیلم‌های موثر
مسعود کیمیایی بیش از ۳۰ فیلم سینمایی در کارنامه خود به ثبت رسانده است و شاید همه فیلم‌های او، ماندگار و اثرگذار نباشند اما شمار فیلم‌های اثرگذارش روی تماشاگران جدی سینما و مردم علاقه مند کم نیستند. او به گواه فیلم‌های ماندگارش در تاریخ سینما فیلمسازی همیشه جریان ساز بوده است.
«داش‌آکل»: این فیلم در سال ۱۳۵۰ براساس داستان «سه قطره خون» صادق هدایت ساخته شد و چهارمین ساخته کیمیایی بود اما توانست نظر احترام برانگیز همه منتقدین و توجه تماشاگران را جلب کند. مشارکت دوباره کیمیایی و بهروز وثوقی، این بار هم قهرمانی از دل تاریخ را زنده کرد. «گوزن‌ها»: فیلم اثرگذار دیگر کیمیایی در سال ۱۳۵۴ با بازی بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان بود که به زعم بسیاری بهترین فیلم کیمیایی است. در این فیلم دو تیپ مختلف از قهرمان در کنار هم قرار گرفتند و شخصیت‌هایی از دل زمانه و واقعیت روزگار را روی پرده جان بخشیدند. این فیلم به همراه «باشو غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی در رأی‌گیری از ۵۵ فیلم‌شناس ایرانی در سال ۱۳۸۱ بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شده است. این فیلم از جمله فیلم‌های توقیفی در زمان خود بود و سانسورهای آن به حدی بود که بخش هایی از آن دوباره فیلمبرداری و اصلاح شد.

«دندان مار»: یکی از منسجم‌ترین آثار کیمیایی بعد از انقلاب بود که نامزد دریافت جایزه خرس طلایی جشنواره بین‌المللی فیلم برلین شد و جایزه ویژه هیأت داوران جشنواره بین‌المللی فیلم برلین را دریافت کرد. دندان مار همچنین نامزد هوگو طلایی جشنواره بین‌المللی فیلم شیکاگو نیز شد. دندان مار را می‌توان سند تصویری درخشان و بی نظیری از تهران روزهای جنگ ایران و عراق دانست.«سرب»: برخی از منتقدین سینمایی این فیلم را بهترین فیلم ساخته شده کیمیایی بعد انقلاب می‌دانند. این فیلم از فیلم نامه هاگانا برگرفته شد و تمی کلاسیک داشت.  «اعتراض»: در سال ۱۳۷۸ با رگه‌هایی از ماسئل سیاسی ساخته شد که دیالوگ‌های ماندگار آن در ذهن همه نقش بست و نقل محافل همه شد.

تاثیرگذار با آموزه‌های استادانه‌اش
سوای از فیلم‌های ماندگار کیمیایی در تاریخ سینما و ذهن تماشاگران، او به دلیل‌تربیت نسلی از سینماگران خوش آتیه و تلاشگر، معرفی قهرمان‌هایی که بعد چهره شدند، همچنین تاسیس کارگاه آزاد فیلم و تدریس، چهره‌ای همیشه استاد و اثرگذار از خود در سینمای ایران به یادگار گذاشت.سینماگرانی که دستیار او بودند: بسیاری از سینماگران اذعان دارند که به مدد دستیاری یا تماشای فیلم‌های کیمیایی، فیلمسازی را آموختند یا دلبسته این حرفه شدند. شماری از سینماگران چون حمید نعمت الله، سامان مقدم و تهمینه میلانی، به عنوان دستیار در فیلم‌های کیمیایی حضور داشتند و حالا می‌بینیم که سینماگرانی جدی در کار و حرفه خود شده‌اند. به این تعداد باید کیارستمی، کیومرث پوراحمد و جمعی دیگر را که از او تاثیر گرفتند را هم اضافه کرد.چهره‌هایی که قهرمان فیلم‌های او بودند: هر چهره‌ای که فرصت حضور در فیلم‌های کیمیایی را به دست آوردند، در قد و قواره یک قهرمان ظاهر شدند و برخی این شانس را داشتند که در ذهن‌ها بمانند. برخی مثل بهروز وثوقی، هادی اسلامی، فریبرز عرب‌نیا یا محمد رضا فروتن، چهره‌ای دیگر از آنها معرفی شد و برخی چون شیلا خداداد، هدیه تهرانی، حسن جوهرچی، رامین پرچمی و پارسا پیروزفر با فیلم‌های او فرصت دیده شدن و جدی گرفتن پیدا کردند و در حرفه‌شان تثبیت شدند.تربیت نسلی از جوانان در کارگاه آزاد بازیگری: کیمیایی با تاسیس کارگاه آزاد بازیگری، آموزه هایش را به نسلی از جوانان علاقه مند منتقل کرد و جزو تنها سینماگر مولفی بود که شاگردانی را‌تربیت کرد و به جامعه سینمایی تحویل داد. گامی مهم که بسیاری از سینماگران تاثیرگذار از آن غافل بودند و در این بخش اهتمام نکردند.

فیلمسازی همیشه استاد و مستقل
کیمیایی با آنکه جوایز جهانی کم ندارد اما یکی از سینماگرانی است که برای تماشاگران داخلی شناخته شده و محترم است زیرا فیلم‌های مردمی و واقع گرایش بیشتر دغدغه مردم داخل کشور را بیان می‌کنند تا اینکه زبانی جهانی داشته باشند. او برای فیلم «غزل» که اقتباسی از کتاب نویسنده معتبر خورخه لوئیس بورخس بود، متفاوت‌ترین فیلم کارنامه وی از دیدگاه برخی از منتقدین لقب گرفت. وی برای این اثر مدال نقره جشنواره بین‌المللی فیلم مانهایم-هایدلبرگ را از آن خود نمود. کیمیایی پس از آن «سفر سنگ» را ساخت و جایزه بهترین کارگردانی را از جشنواره بین‌المللی فیلم قاهره برای آن دریافت کرد. او در سال ۱۳۶۱ فیلم «خط قرمز» را با بازی سعید راد کارگردانی کرد، این فیلم توقیف شد و به جز یک بار نمایش در جشنواره فیلم فجر دیگر هرگز نمایش داده نشد.  او سینماگری مولف و ملی اما برآمده از فرهنگ عامه است. او بعد از سالها فعالیت برای فیلم «جرم» که در سال ۱۳۸۹ ساخت، اولین جایزه سینمایی از جشنواره فیلم فجر را به دست آورد. او در مراسم افتتاحیه و اختتامیه با سخنانی کنایه‌آمیز از اینکه پس از ۳۰ سال به یاد او افتاده‌اند گلایه کرد و در مراسم اختتامیه در حالی که با پسرش برای دریافت جایزه بهترین فیلم به روی صحنه رفته بود تأکید کرد که فیلم‌سازی مستقل است و به جایی وابسته نیست. این فیلم قاب‌بندی‌های سینمایی یگانه‌ای داشت. آخرین فیلم او که در سال ۱۳۹۵ ساخت شد، «قاتل اهلی» نام داشت و پرویز پرستویی در آن بازی کرد. کیمیایی بعد از ساخت این فیلم، چالش‌های فراوانی با تهیه کننده آن داشت و بعد از کلی گلایه‌های اعتراض آمیز رسانه ای، این قائله به خاتمه رسید و فیلم برای اکران امسال آماده می‌شود

سینماگری جامعه گرا با دغدغه هایی انسانی
تِم اغلب فیلم‌های کیمیایی به باورها و ارزش‌های انسانی توجه دارد و می‌توان او را فیلمسازی جامعه‌گرا دانست. تمی که او البته بی‌اندازه به آن پایبند مانده است و به نوعی با گذشت زمان در نگاه برخی‌ها یا از بین رفته و یا کمرنگ شده‌اند. جوانمردی، غیرت و رفاقت تا سر حد مرگ، مواردی است که بن‌مایه قصه‌های کیمیایی است و قهرمانانش را با این صفات در بستر جامعه امروزی با مشکلات سیاسی و اجتماعی درگیر می‌کند تا از ارزش‌های خود دفاع کنند. ارزش‌هایی که مردم عامه‌پسند دوستشان دارند. باور به آرمان‌خواهی انسانی و شخصی نیز ویژگی اثرهای وی به شمار می‌آیند. بخش مهمی از جذابیت فیلم‌های کیمیایی در آفرینش شخصیت قهرمان است. قهرمانی که در دل اجتماع مبارزه می‌کند تا جهان خواسته خود را بسازد. باید اعتراف کرد که وفاداری کیمیایی به خاطره‌های نوستالژیک و گذشته‌ای که ذهنی به آن احساس تعلق دارد، روی فیلم‌های اخیرش بی تاثیر نبوده است و آنها را بی اثر و غیر واقعی کرده است. او دغدغه جامعه و مردمی از جنس کوچه و بازار را دارد که امروز شاید آنها به طبقه متوسط جامعه تبدیل شده‌اند و دغدغه هاشان  تغییر کرده است.


منبع: بهارنیوز

«سپیدتر از استخوان»؛ رمانی آغشته به مرگ

مجله جهان کتاب:

  • سپیدتر از استخوان. حسین سناپور. تهران: چشمه، ۱۳۹۴٫ ۱۱۶ ص. ۸۵۰۰۰ ریال.

با دود شروع می شود و تاریکی. و شکل هایی کج و معوج. و تصویرهای بی نظم. راوی می گوید بی نظمی محض. اما روایت شکلی ساده دارد. کج و معوج نیست. تصویرهایی منظم دارد. راوی دکتر است: سام ادیب. کل روایت در بیمارستان می گذرد. در محدوده زمانی یک روز. یا فقط یک شب. بیمارستان بهانه است. بیشتر یک پس زمینه است برای ورود به ذهن راوی؛ ذهنی پر از مشکل.

سناپور همیشه در رمان هایش بر واقعیت های عینی، اجتماعی و تاریخی تمرکز داشته. شخصیت هایش را نه جدا از جامعه و تاریخ که در متن آن و درگیر با آن روایت کرده است.  در «نیمه غایب» یا «ویران می آیی»، محیط اجتماعی داستان، دانشگاه نه بهانه است و نه پس زمینه، یک شخصیت داستانی است. در «شمایل تاریک کاخ ها» باز هم شخصیت های داستان دانشجو هستند؛ صاحب خانه و اهل خانواده. اما شخصیت اصلی داستان یا یکی از مهم ترین شخصیت های آن تاریخ است. تاریخ دوران صفوی با تکیه بر شاه عباس.

اما در «سپیدتر از استخوان» بیمارستان، یا مجموعه ای از مکان و پزشکان، تبدیل به شخصیت داستانی نشده است. فقط هستند تا با افکار دکتر سام ادیب آشنا شویم. برای همین شاید از همان اول که داستان آغاز می شود و وارد تصویرهای راوی از شب، خودش و تنهایی اش می شویم، آن ها از ذهن دور هستند و بیگانه. فضای داستان سرد است و خالی.

 «سپیدتر از استخوان»؛ رمانی آغشته به مرگ

شب است. داستان وارد تاریکی های شب می شود، در یک اتاق. تصویرها گنگ اند. راوی از تاریکی می گوید و لختی و درخت های کاج و شیارهای مغز و سفیدی: «درازی کاج ها شب را تاریک تر می کند. تن هایی تاریک و لخت، با کله هایی رگه رگه. پخش توی تاریکی. شیارهای تاریک مغز، توی سفیدی، سفیدی اش پخش می شود روی سیمان تاریک.»

کلمات بار سنگین خودکشی را بر دوش می کشند. راوی در ذهنش مدام به تصویر خودکشی خودش نگاه می کند. ماجرای خودکشی او، در بیرون از او اتفاق نمی افتد. ماجرا با تمام اجزای ریز و درشتش در ذهن او رخ می دهد: «می توانم بپرم. بپرم توی شب و خیال کنم هیچ وقت تمام نمی شود. می دانم همان جاست. همان زیر. می خواهد من باشم. پام را آن ور آویزان کنم. بعد خودم را ول کنم و پایین بروم. عصب ها یک آن تا نهایتِ درد کشیده می شوند و تمام. اگر خودم را درست بیندازم. بعد دیگر به هیچ جا نمی رسم. توی شب می روم همین طور.»

این ماجراجویی ذهنی کار هر شب اوست. نشستن بر چهارچوب قاب، در آن ارتفاع بلند و دیدن سیمان ها تصویر متلاشی شده سرش بر آن سیمان قطعه قطعه. با هر بار نگاه کردن، می پرد، درد می کشد و مغزش متلاشی می شود. اگر می پرید، این تصویرها را نمی دید. ذهنش تمام ماجرا را به او نشان می دهد، مثل یک فیلم.

چنین تصویری، باید بتواند از همان اول ذهن را درگیر کند. تکان بدهد. دچار هول و ولایش کند. نمی کند. کلمات بار سنگینی را با خود حمل می کنند. اما تکان دهنده نیستند. کلمات می خواهند روایتگر هول و ولاهای درونی یک انسان باشند. یا ترس و لرزهای وجودی او. کلمات خنثی هستند. تصویرها دیده می شوند و خوانده، اما تکان دهنده و هولناک نیستند. فقط هستند. ذهن کلمات و تصویرها را می فهمد. ولی ارتباط برقرار نمی کند.

مثل همیشه و هر بار، حسین سناپور می خواهد زاویه نگاه تازه ای را باز کند. افق دیگری را بگشاید. این بار دغدغه ای که داستان و راوی با آن درگیر است، دغدغه مرگ است. مرگ نیمی از راه است. نیمه دیگر مرگ، بعد از آن است. این پرسش هولناک: بعد از مرگ چه اتفاقی می افتد؟ شاید بتوان گفت شخصیت اصلی داستان «سپیدتر از استخوان» «مرگ» است و شخصیت دیگر، بعد از مرگ. دغدغه مرگ و پس از آن. داستان با تصویری از این شخصیت آغاز می شود: خودکشی. خودکشی یکی از چهره های مرگ است.

شخصیت دوم با همین خطوط شکل می گیرد. دکتر سام هر جا که می رود، مرگ را می بیند. وقتی مریضی را ویزیت می کند: «کاش هر کدام یک چاقو زیر بالش شان داشتند و وقت و بی وقت در می آوردند و یکی مان را خلاص می کردند.» او بیمارستان را هم به گونه ای متفاوت می بیند و درک می کند: «نمی فهمد بیمارستان جایی است که آدم ها منطق مُردن خودشان و کسان شان را پیدا می کنند. نه بیشتر. نمی فهمد که ما بیشتر روی ذهن آدم ها کار می کنیم تا جسمشان. آماده کردن ذهن با کار کردن روی جسم.»

 «سپیدتر از استخوان»؛ رمانی آغشته به مرگ

روایت او از زندگی آغشته است: «بیرون از روپوش ها و نورهای سفید و این دیوارها، که همه شان بوی زندگی مصنوعی می دهند. زندگی آغشته به مرگ.»

بیماری را ویزیت می کند که درد می کشد و فریاد می زند: «چرا نمی کُشیدم. چرا نمی کُشیدم. خلاص شوم. که توی این زندگی…» او در گوشش زمزمه می کند: «دل بکن از این همه گُه.» در گوشه ای دیگر از آن شب و بیمارستان بازهم چهره مرگ را می بیند: «حالا می فهمم. مرگ این شکلی است.

تو جایی دراز کشیده ای و خیال می کنی داری زندگی ات را می کنی، اما دستی دارد می بردت طرف سردخانه. فقط وقتی شاید بفهمی که سرما تا مغز استخوانت رسیده باشد… مرگ بالای سر آدم ها نشسته، یا توی چشم شان، یا توی شکم شان دارد باد می کند و بزرگ می شود…» راوی، دچار دوگانگی کشنده ای است. هم به شدت از مرگ می هراسد و هم آن را می خواهد. هم از آن می گریزد و هم به سمت آن کشیده می شود.

به عبارتی دیگر، شاید بتوان گفت در رمان «سپیدتر از استخوان»، دغدغه مرگ و بعد از مرگ بر روایت داستان، ساختار و فرم آن، غلبه کرده. اندیشه مرگ آن چنان به داستان هجوم آورده و حمله کرده که نتوانسته یا نگذاشته تا داستان به شکل و فرم مورد نظر خود دست پیدا کند. محتوا بر ساختار و فرم غلبه کرده است. مضمون نیرومند مرگ بافت روایت داستانی را خورده و نگذاشته تا شخصیت داستانی نیرومندی از مرگ شکل بگیرد.

شاید به همین سبب باشد که «سپیدتر از استخوان» از لحاظ داستان تاثیرگذار و جذاب نیست. اما در عین حال نمی توانی با خیال راحت کنارش بگذاری و بگویی نه، این بار حسین سناپور نتوانسته جهان داستانی منحصر به فردش را خلق کند. جهان داستانی منحصر به فرد او همیشه دو نیمه داشته. نیمه داستانی آن و نیمه اندیشمندانه آن. همیشه این دو نیمه خوب به هم متصل شده بودند، درهم شده بودند و از هم جدانشدنی بودند، مثل دوقلوهایی همسان و چسبیده به هم که در صورت جدایی، تلف می شدند. در «سپیدتر از استخوان»، یکی از نیمه ها جا را برای آن نیمه که داستان است تنگ کرده و آن را عقب رانده است.

رمان «سپیدتر از استخوان» دچار همان دغدغه ای شده که صادق هدایت و آثارش به آن دچار بود و بیشتر از همه آثارش: «بوف کور». با این تفاوت بزرگ که «بوف کور» با همان اولین جملات و اولین تصویر از مرگ، ضربه هولناک و تکان دهنده اش را بر ذهن وارد می کند و خواننده اش را با مرگ و هول و ولای آن درگیر می کند. «سپیدتر از استخوان» توان چنین ارتباطی را ندارد. اما نیمه دوم، یا همان نیمه غایب داستان در ذهنت رسوب می کند.

از خواندن داستان لذت نمی بری. اما اندیشه داستان رهایت نمی کند. زندگی آغشته به مرگ دست از سرت بر نمی دارد. همراه با سام وارد اتاق عمل می شوی. او به دست هایش فکر می کند. به دست های یکه شسته و گرفته روی هوا تا خشک شود؛ و همراه با دست هایش به پایانش فکر می کند. به امشب: «تمامش می کنم امشب. همین امشب. چیزی برای خشک کردنشان نیست. به دستگیره نمی زنم شان. توی راهرو جلوتر از من می روند. دراز روی هوا. بعد از من چه می شوند. کنارم می خوابند، با حسرت همه کارهایی که نتوانسته اند بکنند… و می خوابند کنار من، آن قدر تا حسرت ها و تمناهایشان پوک شود، خاک شود.»

«بوف کور» فقط به مرگ می اندیشد. مرگ یعنی پایان. نقطه و دیگر هیچ. «سپیدتر از استخوان» به بعد از مرگ می اندیشد. بعدش چه می شود؟ نمی داند. نمی تواند بگوید. باور ندارد مرگ یعنی پایان و خلاص: «آیا مرگ ایستگاه آخر است؟ فقط آدم نمی داند خلاص می شود یا نه. یعنی می دانی که خلاص نمی شوی.»

این را به دختری (ماهرخ) می گوید که خودکشی کرده، بارها، حتی در بیمارستان او. و حالا روی بام بیمارستان است. هر دو از مرگ و خودکشی حرف می زنند. راوی از خواهرش می گوید. خواهرش سوفیا. در آغوش او مرده. می گوید: «می دانم خلاص شد یا نه.  نمی دانم…» نمی دانم زندگی او شده است. با «نمی دانم» نمی تواند خودش را خلاص کند. راوی با سوفیا زندگی می کند. با او و مرگش. نتوانسته با آن کنار بیاید. هضمش نکرده. گذشته او و زندگی خانوادگی اش در سوفیا خلاصه شده. برای او همه چیز بود. هم خواهر هم پدر و مادر و هم نزدیک ترین دوست. با او زندگی می کند. لا به لای کاج ها و آن پریدن های شبانه و پاشیدن مغزش روی سیمان ها.

 «سپیدتر از استخوان»؛ رمانی آغشته به مرگ

ماهرخ و خودکشی اش در آغاز روایت و آوردنش به بیمارستان او و نجاتش از مرگ و باز خودکشی اش در بیمارستان و باز نجاتش؛ انگار با هر بار نجات ماهرخ، سوفیا را به زندگی بر می گرداند و خودش را.

شخصیت های دیگری هم در داستان داریم، فرزاد دوست نزدیک سام. جراح است. مخالف سرسخت برجسته ترین جراح بیمارستان: دکتر مفخم. او که با شکافتن دل و روده بیماران حال می کند. بیمارستان و کل شخصیت ها، همه پس زمینه روایت اند. فرزاد از خانواده ای مذهبی است. برادرش در جنگ کشته شده و او طاقت ماندن و زندگی کردن در این جامعه و باورهایی را که به آن چسبیده ندارد. می خواهد برود. شیدا (همسرش) نمی خواهد. می خواهد بماند.

دکتر مفخم پوچ گرایی از نوع خیام است. حالا که زندگی هیچ در هیچ است، پس تا هستیم و هست باید از آن لذت بُرد. شهدش را نوشید. مفخم برای فراموش کردن زندگی و دوزخ هایش، سراغ شکم ها می رود و چاقویش تا بشکافد. هر جراحی برای او یک جشن است. مفخم مردی است که مرگ را از دل زندگی بیرون می کشد و زندگی را از درون مرگ. فرزاد در آغاز دشمن خونی مفخم است. اما وقتی مفخم او را شریک جراحی اش می کند و چاقو را برای شکافتن به دست او می دهد، ستایشگر او و کارهایش می شود.

از نگاه سام وارد بیمارستان می شویم. او خودش را عزراییل می داند. دستیار عزراییل. او همه جا حضور سنگین مرگ را می بیند. وقتی از راهروهای بیمارستان عبور می کند، آن را این گونه به تصویر می کشد: «از لا به لای عفونت های نادیده توی راهرو می روم و هر کدامشان تا ردّ می شوم، دوباره سر بر می دارند و وول می خورند. میکروب های روی دیوار که چشم دارند، و دهان های گشادی به اندازه تمام تنشان، مدام می خندند به بیهوده رفتن و آمدن مان. می دانند آخر کارشان را می کنند. می خورندمان. مثل شان می شویم و دیگران را می خوریم. تا آخر همه مان شکل این ها شویم. دهان. فقط دهان. که عفونت می خورد و پس می دهد. پیش از آن که بشویم تمام دهان، باید کاری بکنیم. مثل سوفیا، مثل همین دختره ماهرخ.»

درکش از خودش یک خالی است و دیگر هیچ: «من که فقط یک جای خالی ام. یک جای خالی که پر نمی شود. سوراخ سوراخ. هر چه بریزند توم، از آن ورم می ریزد بیرون. سوفیا همان سوراخ های تنم است.»

ساخت داستان مثل ذهن راوی است. ممتد و بی وقفه. فصل بندی نداریم. نه فصل اول نه دهم یا بیستم. یک ضرب روایت شده. اصل روایت خطی است و ساده. گاه در لا به لای روایت به خاطراتش بر می گردد. به خانواده اش. رابطه هایشان. سوفیا. بدون آن که خط اصلی روایت را بشکنند در کنارش می آیند.

داستان روی پشت بام بیمارستان بسته می شود. سام فکر می کند ماهرخ آمده این جا برای خودکشی. همان خودکشی خیالی که او برایش تعریف کرده، بعد از نجات دومش از مرگ. روی این بام از مرگ می گویند و نمی دانم و از آدم ها: «آدم ها فقط یک دهان اند، دیگر هیچی.» بدتر، کور.

مثل موش کور، زیر خاک: «… چه طور سرش را و سبیل هایش را می چرخاند این طرف و آن طرف و با پنجه هاش تند تند همه چیز را امتحان می کند، بر می دارد، می جود، تف می کند، قورت می دهد و…» نیامده اند برای رسیدن به مرگ. شاید برای این که می دانند او خودش خواهدآمد. دیر یا زود بعدش را هم نمی دانند. نمی خواهند به بعدش فکر کنند. اما اکنون، همین اکنون می خواهند: «اما دلم می خواهد بالا بیاوریم دوتایی، روی همه این دیوارها و سقف ها و خیابان ها… شاید هم بتوانیم به همه شان بخندیم.» شاید… شاید… .


منبع: برترینها