اسکورت مهران مدیری در مشهد و هوادارانش (فیلم)

سرقت مسلحانه از بانک تجارت در قزوین یک مجروح به جای گذاشت جریمه عابرهای گوشی به دست در اولین شهر آمریکایی! فروش اقساطی هیوندای سوناتا، توسان و سانتافه توسط کرمان خودرو (+جدول و جزئیات) اسنپ: سفر بین شهری نداریم که بتوان از آن شکایت کرد دستگیری سارق مسلح بانک تجارت در قزوین (عکس) قرارگاه ثارالله؛ مسئول امنیت روز تحلیف روحانی/ کشف و خنثی‌سازی بیش از ۱۰۰ تیم تروریستی شعارهایی برای رای زنان یا باور زنان/ کابینه سراسر مردانه نمی خواهیم یک انتخابات ۱۴ کشته! (فیلم) اطلاعیه برگزاری انتخابات نمایندگان دبیرکل احزاب در کمیسیون ماده ۱۰ قانون فعالیت احزاب قتل خریدار سکه های قدیمی در قم

دوگانگی فرهنگ رسمی و عمومی: از موسیقی داخل ماشین ها تا لباس پوشیدن مردم  (۷۳ نظر)

ضرب و شتم خونین مامور راهنمایی و رانندگی توسط یک نماینده مجلس  (۵۲ نظر)

آقای روحانی نگذارید احمدی‌نژاد تکرار شود  (۳۰ نظر)

آقای صالحی! در این یک فقره حق با احمدی نژاد بود  (۲۵ نظر)

افراد جدید و جابجایی های کابینه دوازدهم  (۲۱ نظر)

اعتراض “زیست محیطی” مردم دشتستان به ساخت پتروشیمی یعنی بلوغ  (۲۰ نظر)

۵ کاندیدای شهرداری تهران، “کارنامه و برنامه” خود را علنی کنند/ شورای شهر منتخب تیر خلاص به اصلاحات نزند  (۱۸ نظر)

عراقچی: در زمین ترامپ بازی نمی کنیم/ خودزنی نمی کنیم/ تا وقتی که برجام منافع ایران را تامین می کند از آن خارج نمی شویم/ تصمیم گیری درباره برجام فراتر از هیات نظارت است  (۱۴ نظر)


منبع: عصرایران

فواید لغو کنسرت برای سلامتی! (طنز)

«عشق کنسرت به لغو شدن آن است؛ اگر نه همه دنیا کنسرت برگزار می‌شود و کسی لذت واقعی آن را نمی‌برد. لذت واقعی زمانی به دست می‌آید که شما بلیت بخرید و به سالن کنسرت بروید اما در آنجا پلمب شده باشد.»

روزنامه ایران نوشت: «کنسرت شهرام و حافظ ناظری در قوچان بنا به‌ دلایلی لغو شد که این دلایل اساساً مهم نیستند. عشق کنسرت به لغو شدن آن است؛ اگر نه همه دنیا کنسرت برگزار می‌شود و کسی لذت واقعی آن را نمی‌برد. لذت واقعی زمانی به دست می‌آید که شما بلیت بخرید و به سالن کنسرت بروید اما در آنجا پلمب شده باشد. شهرام ناظری هم به دلیل خستگی و فشار زیاد در بیمارستان بستری شد و این نشان می‌دهد که لغو کنسرت به کمک ایشان آمده است. 

اگر با این حال و خستگی و فشار روی صحنه می‌رفتند، می‌دانید ممکن بود چه فاجعه‌ای رخ بدهد؟ اما با لغو این کنسرت ایشان مجبور شدند که به فکر سلامتی خود باشند. در این میان یکی از مسئولان مربوطه اعلام کرده: «دلیل لغو این کنسرت، عدم امکانات کافی سالن برگزاری کنسرت بود که در‌ شأن هنرمند بزرگ ایران نبود.»ببینید ما در کشورمان چیزی که بعد از نفت و گاز و آدم کارشناس زیاد داریم، آدم شوخ‌طبع و با نمک است. 

بر این اساس یعنی ما اول مجوز کنسرت می‌دهیم، بعد سالن آن را انتخاب می‌کنیم، بعد از خواننده دعوت به عمل می‌آوریم، بلیت می‌فروشیم و نیم‌ساعت مانده به آغاز کنسرت و در حالی که مردم توی صف هستند، یادمان می‌افتد که سالن فوق کیفیت لازم را نداشته و در‌ شأن هنرمند ما نیست و آن را پلمب می‌کنیم. باور کنید اگر ملا نصرالدین هم مسئول برگزاری این کنسرت بود، چنین پاسخی به لغو آن نمی‌داد.

البته نباید از این موضوع غافل شویم که استادان تنها به خواننده‌های سنتی چنین لطفی ندارند و خواننده‌های صنعتی هم از لغو کنسرت مصون نیستند. به همین دلیل (و در واقع به هیچ دلیلی!) کنسرت یکی از خوانندگان پاپ کشورمان در یکی دیگر از شهرهای کشور در شرایطی لغو شد که خود خواننده از لغو کنسرت بی‌خبر بود و وقتی به سالن رسید هر چقدر زنگ زد، کسی در را به روی او باز نکرد و در نهایت اسپری زد و روی دیوار نوشت: «آمدیم، نبودید، رفتیم!» در نتیجه شما مو می‌بینید و عزیزان پیچش مو، شما کنسرت می‌بینید و استادان سلامتی هنرمندان را!»


منبع: عصرایران

حصار کشیدن دردی را دوا نمی‌کند

این کارگردان تئاتر در گفتگو با ایسنا درباره‌ی وضع نامناسب و غیرفرهنگی اطراف تئاتر شهر و همچنین حضور افراد بی‌ارتباط به آن مکان فرهنگی، بیان کرد: آدم‌هایی که در این مکان رفت و آمد دارند و به قولی مجبوراند به خاطر تئاترشهر و سالن‌های اجرا یا تمرین بیایند، یک سری آدم های فرهنگی و خاص هستند ولی متاسفانه وقتی کسی وارد این محدوده می‌شود، با فرهنگ‌های متفاوت و عجیب و غریبی روبرو می‌شود.وی در ادامه افزود: نمی‌خواهم از نظر فرهنگی بین آدم‌ها فرق بگذارم و یا به گروهی توهین کنم، ولی بعضی فرهنگ‌ها به هم نمی‌خورند و در کنار هم بودنشان مشکل ایجاد می‌کند.
این کارگردان تئاتر با بیان اینکه شخصیت‌های هنری و فرهنگی هم وقتی می‌خواهند به این مکان بیایند، برای رفت وآمد دل‌چرکین هستند، گفت: یک خانم وقتی می‌خواهد در این محدوده عبور و مرور داشته باشد، ممکن است برایش مشکل ایجاد شود و حتی برای آقایان هم می‌تواند مشکل ایجاد شود. برای خودم اتفاقات زیادی در این رفت و آمدها افتاده است اما چون مردم ما را می‌شناسند اندکی محترمانه تر برخورد می‌کنند ولی به هر حال فرقی ندارد، مزاحمت، مزاحمت است.
او با اشاره به اینکه مسئولان و سیاست‌گذاران در حوزه فرهنگ و هنر باید در زمینه سامان بخشیدن به فضای اطراف تئاتر شهر برنامه‌ریزی کنند، بیان کرد: امیدوارم مسئولین و سیاست گذاران هنر و شهرسازی مملکت کاری دراین زمینه انجام دهند، زیرا من به عنوان فردی فرهنگی قدرتی از خودم ندارم و آن‌ها باید فکری کنند و قدم کوچکی برای فرهنگیان این مملکت بردارند که حداقل، مکانی امن برای رفت و آمد داشته باشند. گویی بخش فرهنگی برای سیاست گذاران کلان این مملکت مثل بچه‌ی ناتنی می‌ماند.
هادی مرزبان، بابیان اینکه حصار کشیدن به دور تئاتر شهر نمی‌تواند تاثیری در اوضاع غیرفرهنگی پارک دانشجو داشته باشد، به طنز گفت: اتفاقا این حصار کشیدن به دور تئاتر شهر یا پارک دانشجو باعث می‌شود بزهکاران و افراد بی‌ارتباط به این مکان فرهنگی درامنیت بیشتری هم باشند! مهم این است که مسئولین بتوانند از تجمع این جور آدم‌ها در این مکان جلوگیری کنند و نه اینکه دنبال چنین راه حل هایی باشند.
این کارگران تئاتر با اشاره به این که بنای تئاتر شهر درون پارک قرار گرفته است، بیان کرد: آنجا یک پارک است و مردم باید بتوانند راحت و با آرامش رفت و آمد کنند، تنها حصار کشیدن دردی را دوا نمی‌کند. حصار داشته باشد یا نداشته باشد چه فرقی می‌کند وقتی آدم های مختلفی در آن محدوده حضور دارند که برای کسانی که مجبور به رفت و آمد در این مکان هستند، آزار دهنده‌اند.
کارگردان تئاتر “بنگاه تئاترال” که این روزها در تماشاخانه سنگلج در حال اجرا است و احتمالا تا اوایل شهریور ماه به اجرا خود ادامه می‌دهد، در پاسخ به این سوال که  چرا تئاترشان را در تئاتر شهر اجرا نکردند، گفت: از سال گذشته  طی دعوت بنیاد رودکی و نشستی که با نماینده آنها داشتم قرار بود، در نمایش در تالار وحدت به روی صحنه برود  که با خلف وعده مدیر عامل بنیاد رودکی و پیشنهاد اجرای ٢٠شب در خرداد ماه، از اجرا در انجا منصرف شدم و فکر کردم کدام سالن بهتر است و امکانات اجرای این نمایش را دارد به این نتیجه رسیدم که در سنگلج اجرا کنم و از ابتدا هم بنا نداشتیم در تئاتر شهر اجرا داشته باشیم.
وی با بیان اینکه “علی نصیریان نیز به عنوان نویسنده متن، تماشاخانه سنگلج را برای اجرای تئاتر ترجیح می‌دادند”، اضافه کرد: «بنگاه تاترال» را اقای نصیریان ۴٣ سال پیش نوشتند و کارگردانی کردند، البته اجرای ما تفاوت‌هایی هم دارد یعنی ضمن وفاداری به متن، مسایل روز جامعه را در آن اورده‌ایم.
هادی مرزبان با اشاره به اینکه استقبال از تئاتر “بنگاه تئاترال” بی نظیر بوده است، بیان کرد: خوشبختانه استقبال از نمایش بی نظیر بوده، به طوریکه تا ١۶ مرداد تمام بلیت‌ها پیش فروش شده و تا اخر مرداد فقط تعدادی صندلی در بالکن خالی هست و این جای خوشحالی است که مردم رو به تئاتر آورده‌اند.


منبع: بهارنیوز

علت فوت خواننده محبوب جنوب

عباس زارع نژاد گفت: محمود جهان از صبح روز یکشنبه بعد از آنکه از خواب بیدار شده، دچار درد در قفسه سینه و بازوی چپ بوده است، حتی هنگام صرف صبحانه نیز یک قرص زیر زبانی هم استفاده کرده، اما ساعتی بعد در خانه (بندر ماهشهر) دچار ایست قلبی شده است. وی گفت: پس از این حادثه همراهان وی با خودرو شخصی او را به بیمارستان پتروشیمی ماهشهر منتقل کردند. مشاور اطلاع رسانی وزیر بهداشت اضافه کرد: هنگامی که محمود جهان به بیمارستان رسید علایم حیاتی نداشت. البته در بیمارستان احیای قلبی – ریوی برای او انجام شد و برای لحطاتی ضربان قلب او برگشت اما دقایقی بعد دوباره دچار ایست قلبی شد و این خواننده معروف اهل جنوب دعوت حق را لبیک گفت. این خواننده مطرح کشورمان به مناسبت دهه کرامت برای اجرای کنسرت به مدت ۳ شب به منظور زنده نگه داشتن موسیقی محلی که با فرهنگ و رسوم مردم خوزستان ارتباط عمیقی دارد، راهی بندرماهشهر شده بود.


منبع: بهارنیوز

جولیا رابرتز در سریال «بازگشت به خانه»

«بازگشت به خانه» (Homecoming) اقتباسی از پادکست رادیویی به همین نام است که نوامبر گذشته منتشر شد و روایتگر ماجرای کارمندان یک سازمان مخفی دولتی است که با چالش‌هایی برای پیوند دوباره با زندگی عادی و روزمره روبه‌رو می‌شوند.
 



به گزارش «ددلاین»، رابرتس ۴۹ ساله برای بازی در نقش مددکار اجتماعی دولت دعوت به همکاری شده است. به گفته سازندگان، قرار است ستاره‌های بیش‌تری به این سریال اضافه شوند.بعد از پروژه جدید شبکه اچ بی او، «بازگشت به خانه» دومین پروژه تلویزیونی رابرتس است که تابستان امسال ساخت آن قطعی شده است. مه گذشته، اچ بی او ساخت سریال «امروز متفاوت خواهد بود» را سفارش داد. این پروژه در قالب مینی‌سریالی بر اساس کتابی به همین نام تهیه و تولید خواهد شد.بازیگر  ۴۹ ساله هالیوود پاییز امسال با درام «اعجاز» و بازی در نقش مقابل اوون ویلسن به سالن سینما می‌آید. همچنین به تازگی اعلام شد سام اسماعیل قصد دارد با همکاری استودیوی «یونیورسال»، دومین فیلم بلند کارنامه خود را با موضوع اسرار «مثلث برمودا» مقابل دوربین ببرد.


منبع: بهارنیوز

بدترین فیلم سال از نظر منتقدان

منتقد اسلش‌فیلم در نقد خود فیلم را علیرغم سوژه جذابش، بدون محتوا‌، خلاقیت، بدون شروع و یا پایان مناسب می‌داند و در آخر نقد خود هم نوشته است که «زندگی کوتاه‌تر از این حرف‌ها است که به تماشای این فیلم بنشینید!»
 




به نظر می‌رسد شرکت سونی با اجرای این پروژه ۵۰ میلیون دلاری دست به قمار بزرگی در گیشه تابستان با این حجم از فیلم‌های خوش‌رنگ و لعاب زده است. پیش از این برای فیلم‌هایی همانند «لگو» هم روی کاغذ شرایط و آینده‌ی خوبی پیش‌بینی نمی‌شد، اما فیل لرد و کریس میلر آن را به ایده‌ای بسیار هوشمندانه و جذاب بدل کردند که ارزش تعقل و تعمق دارد و اقشار مختلف جامعه را به خود جذب می‌کند. فیلم در افتتاحیه‌اش ۹۰۰ هزار دلار و در مجموع سه روز اکران ۱ میلیون دلار فروش گیشه داشته است. البته برای پیش‌بینی فروش فیلم در گیشه هنوز زود است چرا که فاجعه‌ایی مانند «پرندگان خشمگین» با بودجه‌ی ۷۳ میایلون دلاری و فروش افتتاحیه ۸۰۰ هزار دلار توانست در آخر به فروش جهانی ۳۵۰ میلیون دلار برسد که به نوعی معجزه می‌ماند.


منبع: بهارنیوز

جایگزین حذف کنسرت چیست؟

روزنامه بهار: خبر لغو کنسرت‌ها در شهرهای مختلف با وجود اطلاع رسانی و فروش بلیت‌ها به امری عادی تبدیل شده است و این روند، اگر پیش از این حاصل نقطه نظرات برخی نهادها و ایجاد فشار بر دولت دوازدهم به نظر می‌رسید، حال این دیدگاه که این رویکردها شدت گرفته‌اند تا محدودیتی جدی برای اهداف بلند مدت و وعده‌های دولت در زمینه هنر ایجاد کنند و برآمده از آتش به اختیاری نهادهای مختلفی است. نهادهایی که فراتر از قانون و با ایجاد فشار، اقدام به لغو کنسرت‌ها کرده‌اند و در این زمینه دادستان‌ها و نیروی انتظامی چه بسا پیشقدم بوده اند. این دایره تنگ‌تر هم شده است و لغو کنسرت از خوانندگان پاپ به خوانندگان صاحب نام موسیقی سنتی رسیده است و این بار شاهد لغو کنسرت استاد شهرام ناظری بودیم. کنسرتی از موسیقی سنتی که «آواز پارسی» نام دارد و در آن از بلندای شعر فارسی و فردوسی شاعر یاد می‌شود اما این کنسرت در گام اول که قرار بود در موطن فردوسی بزرگ برگزار شود، با حاشیه‌های بسیار لغو شد. این رویکرد اخیر و ادامه آن، تبعاتی دارد که ورود مسئولین و کارشناسان مربوطه را می‌طلبد و بیش از این شاید به هدررفت انرژی بزرگان هنر این سرزمین و محروم شدن یک ملت از هنری ناب را به دنبال خواهد داشت.
***
شرح واقعه
پلمب شدن سالن و در نهایت لغو کنسرت: کنسرت «آواز پارسی» با حضور شهرام ناظری و فرزندش حافظ ناظری در قوچان لغو شد و حاشیه‌های بسیاری در پی داشت. در روزهای گذشته خبر برگزاری کنسرت شهرام ناظری و حافظ ناظری در شهر قوچان همه جا پیچید و تقریباً همه دوستداران فرهنگ و هنر از این اتفاق باخبر شدند. خبر پلمب شدن سالن و در نهایت لغو این کنسرت تأیید شد، این یعنی باز هم تصمیم مدیران استانی در دقیقه ۹۰ برای جلوگیری از یک اتفاق هنری. انگار مسئولان استانی نمی‌دانند که هر تصمیم آنها در لغو و جلوگیری از برگزاری اتفاق‌های هنری می‌تواند بازخوردهای نامناسبی علیه کشور داشته باشد. از هم‌اکنون باید منتظر بود و دید که رسانه‌های ضدانقلاب چگونه این اتفاق را دست‌مایه اهداف شوم شان می‌کنند. این اتفاق از سوی رسانه‌های خارجی به کلیت سیاست‌های کشور تعمیم داده خواهد شد و این در حالی است که همواره حمایت از فرهنگ و هنر ایرانی مورد توجه دولت‌ها و نظام بوده است. شهرام ناظری به‌عنوان خواننده‌ای بزرگ و پیشکسوت در عرصه موسیقی جایگاهی والا در هنر ایران‌زمین دارد. او همواره کنسرت‌هایش را در تهران و شهرستان‌های دیگر با عزت و احترام برگزار می‌کند. در آخر همین هفته جاری، شهرام ناظری و پسرش در تهران و در تالار وزارت کشور برای چند شب پروژه «آواز پارسی» را به صحنه می‌برند، پروژه‌ای که محوریتش سروده‌های فردوسی است و ناظری می‌خواست آغاز کنسرت‌های این پروژه از سرزمین فردوسی باشد اما این مهم هرگز رخ نداد. حال باید دید علت این ماجرا چیست و چه‌کسی مسئول این اتفاق است. وقتی شهرام ناظری خودش به‌تنهایی می‌تواند نمادی از هنر و فرهنگ اصیل ایرانی باشد، چرا کنسرت او با وجود داشتن مجوز، لغو می‌شود.
در اخبار آمده است که رمضانعلی آذری دادستان قوچان علت لغو کنسرت شهرام ناظری و حافظ ناظری را نامناسب بودن سالن ورزشی کارگران این شهر بیان کرده است. او علت دیگر برای لغو این کنسرت را چینش نامناسب خانواده‌ها عنوان کرده است. این در حالی است که حمید ضیایی سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قوچان هم اعلام کرده که لغو کنسرت شهرام ناظری بدون ابلاغ کتبی صورت گرفته است. افشین تحفه‌گر، معاون هنری و سینمایی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی هم در گفت‌وگو با یکی از رسانه‌ها گفته بود: تمامی مجوزهای لازم برای اجرای این برنامه صادر شده و تاکنون هیچ ابلاغیه رسمی در خصوص لغو و یا به تعویق افتادن این برنامه به ما نرسیده است.»
واکنش حافظ ناظری نسبت به لغو کنسرت
 حافظ ناظری – نوازنده و آهنگساز – شامگاه (۶ مردادماه) پس از برگزار نشدن کنسرت خودش و شهرام ناظری با عنوان «آواز پارسی، افسانه و مهر» در سالن کارگران شهرستان قوچان، در سخنانی گفت: مانند آدم‌های جانی و در حالی که مشخص نیست چه خطایی مرتکب شدیم، با ما این رفتار می‌شود. موسیقی‌ای که قرار بود اجرا کنیم، دربرگیرنده اشعار فردوسی است، چراکه اینجا خانه حضرت فردوسی است. من می‌توانم بپذیرم که این شهر فضای مذهبی دارد و برای همه ما قابل احترام است، حتی اگر یکی از جوانان تازه‌کار موسیقی به این شهر بیاید و برایش مشکلی ایجاد شود، طبیعی است، اما پدر من، مردی است که جوانان و رزمندگان ایران با صدایش شهید شدند، چطور ممکن است با این برخورد مواجه شود؟
وی بیان کرد: حتی از خودم هم تعجب می‌کنم؛ با خودم می‌گویم چرا اینجا هستم، با توجه به این‌که با خوشی در آمریکا زندگی کردم و امکانات فراهم بود، اما به عشق مردم ایران همه آن‌ها را رها کردم و به ایران آمدم. هر کاری که می‌کنیم مشکلی پیش می‌آید و نمی‌دانم چرا برای ما مشکل پیش می‌آید. در کنسرت یزد، کفن پوشیدند و جلوی در سالن برگزاری کنسرت آمدند. دفعه گذشته، سه‌بار قرار بود در قوچان کنسرت برگزار شود و کنسل شد. قرار بود بزرگان موسیقی دنیا را به ایران بیاوریم، اما اجازه این کار را ندادند.
این نوازنده و آهنگساز با بیان این‌که نمی‌دانم چرا با موسیقی فاخر و موسیقی سنتی این‌طور رفتار می‌کنیم، گفت: این فرهنگ و تمدن ماست که باید به آن افتخار کنیم. در این میان عده‌ای باقی مانده‌اند که سعی دارند این فرهنگ را حفظ و به جوانان انتقال دهند. باید خوشحال باشند که هزاران هزار نفر، به‌خصوص جوانان زیر ۲۰ سال را در کنسرت‌های «ناگفته» با موسیقی ایرانی آشتی دادیم. باید تشویق کنند نه این‌که در را پلمب کنند.
این نوازنده و آهنگساز اضافه کرد: حتی تا این قسمت هم پیش رفتیم که سازها را از سالن خارج کنیم و در محوطه بیرون، در کنار شما موسیقی اجرا کنیم؛ اما صحبت‌هایی شد که این اتفاق نیفتاد. همه ما برنامه‌های دیگری داریم که باید به آن بپردازیم. امیدوارم شرایطی پیش بیاید که بتوانیم به شهر قوچان برگردیم و مطمئن هستم که شما هم ما را تنها نمی‌گذارید.
یادآوری جایگاه موسیقی شهرام ناظری
سابقه بیشمار کنسرت هایی که شهرام ناظری برگزار کرده است، نشان می‌دهد که مخاطبان موسیقی او از قشر فرهیخته جامعه هستند با چه آرامش و وجناتی، مخاطب کنسرت می‌شوند. آیا می‌توان متصور شد که در کنسرت اسطوره آواز ایرانی خبری از جیغ، دست و هورا باشد که بتواند مسئله‌سازی هم کند. آیا دافعه‌ها تا به آن حد شده است که ادبیات کهن و موسیقی اصیل ایرانی هم جزو مسائل منشوری قرار گرفته‌اند؟ جایگاه شهرام ناظری در فرهنگ و هنر ایران‌زمین و حتی در سطح بین‌المللی بر کسی پوشیده نیست. ادامه این روند، تنها موجب ایجاد فضاهای متشنج، آزرده‌خاطر شدن هنرمند بزرگی مانند شهرام ناظری، نارضایتی مردم علاقه‌مند به هنر و امنیتی شدن فضای هنری کشور می‌شود.
پیامدهای لغو کنسرت
انتظار مردم و عدم‌ترک محل: طبق گزارش‌ها هر چند گروه ناظری‌ها از مخاطبان در انتظار مانده عذرخواهی کردند و درصدد رفع مشکل شدند اما مردمی که بلیت‌های این کنسرت را خریده بودند تا نیمه‌های شب جلوی سالن حضور داشتند و حاضر نبودند محل را‌ترک کنند. پر واضح است که شهرهای کوچک به خوراک مطلوب فرهنگی و هنری محروم‌ترند و اجرای یک اثر ارزشمند هنری در شهرهای مختلف ایران، یعنی دربرگرفتن بخش بزرگ‌تری از جامعه و در این اتفاق (در شهر قوچان) یعنی بهره‌مند شدن مردمی که آرزوی یک اجرای خوب اثر هنری بر دل‌شان مانده است. در این شرایط تصور کنید وقتی یکی از استادان بزرگ آواز فرصتی برای شهروندان آن شهر فراهم می‌کند تا برای آنها کنسرتی مطلوب ارائه دهد، چه تعداد متقاضی خواهد داشت و رویکرد غیر مسئولانه و لغو چنین برنامه هایی چه پیامدهایی برای آن شهروندان خواهد داشت. دلزدگی اجتماعی و بی اعتمادی به نهادهای دولتی و حاکمیتی، اتفاق خوشایندی نیست که به سبب این نوع برخوردها در دل مردم ایجاد شود. بدتر این که این روند آتش به اختیاری، نه تنها احترامی برای مردم قائل نیست که مقام مسئولی هم به مردم منتظر و معترض، پاسخگو نمی‌شود.
اعزام شهرام ناظری به بیمارستان: در حالی که مردم در جلوی سالن اجرای کنسرت منتظر و نسبت به این اقدام غیر مسئولانه معترض بودند، شهرام ناظری و گروهش هم تا نیمه‌های شب در حال رایزنی برای برگزاری کنسرت بودند اما هیچ مقام مسئولی به آنان پاسخی روشن و قانع‌کننده نداده است. این روند در نهایت منجر به راهی بیمارستان شدن شهرام ناظری به‌دلیل خستگی و فشار عصبی شد.
فرار چهره‌های متخصص هنر: در پی این اتفاق، همان طور که حافظ ناظری در گفتگو با رسانه‌ها یادآور شد در را روی کسی که صدایش در خون مردم ایران جاری است، پلمب کرده اند. شهرام ناظری، یکی از افتخارات موسیقی ایران و حافظ ناظری هم، نماینده موسیقی ایران در جهان بوده است. این دو چهره از داشته‌های ارزشمند فرهنگ و هنر ایران هستند اما برخورد با آنها به قدر اعتباری که به فرهنگ و هنر داده اند، نبوده است. در پی این اتفاقات اگر این استاد آواز ملاحظه گرتر شود و از اجراهای خارج از تهران خود بکاهد یا این روند منجر به فاصله گرفتن حافظ ناظری از عرصه هنر ایران شود، مطلوب هیچ کس نیست و نبود هر یک، یعنی خاموشی چراغی پرفروغ از هنری منحصر به فرد. فراموش نکنیم که چنین شخصیت‌هایی را باید ارج نهاد و از آنان حمایت کرد، نه این‌که برنامه‌هایشان را لغو کنیم و چنان فشار عصبی به او وارد کنیم که راهی بیمارستان شوند یا آنها را برای ماندن در ایران دچار حسرت کرد.
طرح چند سوال ساده
۱- اگر سالن برگزاری کنسرت به دلیل مطلوب نبودن و عدم استانداردهای امنیتی و‌ترافیکی پلمب شد و اجازه اجرا در آن داده نشد، چرا دادستان قوچان زودتر وارد عمل نشده و در روزهای قبل برگزاری این کنسرت را لغو نکرده است. از طرفی وقتی درباره چینش مخاطبان صحبت به میان می‌آید، لازم است که یادآوری شود خانواده‌ها برای دیدن برنامه‌های هنری کنار هم به سالن می‌آیند و جدا کردن آنها از همدیگر کار پسندیده‌ای نیست.
۲- از طرفی هر چقدر که دافعه و زاویه با  اجرای موسیقی از سوی برخی از نهادها و جمع‌های مردمی را بتوان پذیرفت، نمی‌توان این رویکرد نسبت به موسیقی سنتی و یکی از بزرگترین اساتید آواز را معمول تلقی کرد. نوع موسیقی شهرام ناظری و حافظ ناظری کاملا شناخته شده است. آیا نهاد یا فردی می‌تواند ادعا کند که این نوع کنسرت هم همان تبعات کنسرت‌های موسیقی پاپ را خواهد داشت؟ آیا این نوع کنسرت هم هیجاناتی فراقاعده در مخاطبان ایجاد خواهد کرد؟  شهرام ناظری با چند دهه فعالیت در عرصه موسیقی، سابقه‌ای کاملاً روشن دارد، مگر نه اینکه آنچه او اجرا می‌کند ریشه در اصالت‌های فرهنگی و هنری ایران‌زمین دارد؟ آیا قرار بوده است که هنگام خواندن شهرام ناظری اتفاقی خلاف شئونات اسلامی رخ دهد؟


منبع: بهارنیوز

واکنش «جولی» به اتهام کودک آزاری

به گزارش ایسنا، به نقل از ددلاین، پس از انتشار مطلبی در مجله «Vanity Fair» درباره سوء استفاده و رفتار خشن با کودکان یتیم اهل کشور کامبوج در جریان ساخت فیلم «اول، پدرم را کشتند» جدیدترین پروژه سینمایی به کارگردانی «آنجلینا جولی»، این بازیگر وکارگردان هالیوودی درباره این اتهامات بیانیه‌ای صادر کرد.
 




مجله «Vanity Fair» ادعا کرده بود در مرحله انتخاب بازیگران برای فیلم «اول، پدرم را کشتند» محصول کمپانی نتفلیکس که درباره نسل‌کشی در کشور کامبوج است، عوامل ساخت این فیلم در مقابل کودکان یتیم پول قرار می‌دادند و سپس از آنها می‌پرسیدند که چه چیزی نیاز دارند و در انتها پول را از مقابل آنها برمی‌داشتند تا واکنش آنها را برانگیزند.گفته می‌شود «مری شاک» کودکی که در نهایت به عنوان بازیگر نقش اصلی این فیلم انتخاب شد در جریان تست بازیگری خود بسیار احساساتی شده و گفته که این پول را برای مراسم تدفین پدرش نیاز دارد.

اما «آنجلینا جولی» کارگردان این فیلم با انتشار بیانیه‌ای به این اتهامات پاسخ داد و نوشت: “تمامی تمهیدات برای امنیت، راحتی و رفاه کودکان در فیلم از مرحله تست بازیگری تا مرحله تولید فیلم اتخاذ شد. ضمن این که والدین، قیم‌ها و سازمان‌های غیردولتی در جریان تست بازیگری حضور داشتند. تاکتیک تست بازیگری استفاده شده بر اساس یکی از صحنه‌های فیلم طراحی شده و هیچ پولی از مقابل کودکان برنداشته شده است. خیلی ناراحت هستم که یک تمرین به شکل فی‌البداهه از یکی از صحنه‌های اصلی فیلم به گونه‌ای نمود پیدا کرده که گویا سناریوی واقعی است. این موضوع که پول از مقابل کودکان برداشته شده اشتباه و ناراحت‌کننده است و اگر این اتفاق می‌افتاد از خودم بسیار عصبانی می‌شدم”. فیلم جدید «اول، پدرم را کشتند» به کارگردانی «آنجلینا جولی» بر اساس کتاب خاطرات نوشته «لونگ اونگ» در سال ۲۰۰۰ ساخته شده است و به داستان واقعی زندگی او در دهه ۱۹۷۰ میلادی و نسل کشی حدود دو میلیون کامبوجی توسط گروه «خمرهای سرخ» می‌پردازد.


منبع: بهارنیوز

آن ها که به خانه‌ی من آمدند؛ یک داستان جن زده

مجله جهان کتاب – زری نعیمی:

  • آن ها که به خانه من آمدند. شمس لنگرودی. تهران: افق، ۱۳۹۴٫ ۱۲۰ ص.

«سه روز پس از انتشار «رژه بر خاک پوک» زنگ در خانه ام به صدا درآمد.» با همان اولین خط از داستان، واقعیت و داستان با هم تداخل می کنند. نویسنده «رژه بر خاک پوک»، شمس لنگرودی است. رمان در مورد جن ها و حکومت آن ها بوده. حالا خود نویسنده تبدیل شده به سوژه اصلی داستان.

واقعیت زندگی لنگرودی گره می خورد با رمانش. زنگ در به صدا درمی آید. از طرف دیگر تداخل پیدا می کند این واقعیت با واقعیت دیگری در هفته نامه «کادح». حادثه ای در خمام رشت. جایی که «صاحب خانه اش مدعی است جن همسر و فرزندانش را آن جا آزار می دهد… صفر، راننده چهل ساله شهرداری رشت، شکایت کرده که از هشت ماه پیش، خانه اش سنگباران می شود و موجودات نامرئی زن و بچه هایش را کتک می زنند.»

رمان «رژه بر خاک پوک»، شمس لنگرودی، جن های خمام رشت و زنگ در با هم گره می ورند و داستان آغاز می شود. نویسنده در حالت تعلیق قرار می گیرد. خانه جن زده او را به سمت خود می کشاند و زنگ در از سمتی دیگر. ماجرای خانه جن زده با حضور دادیار در آن خانه هیجان انگیزتر هم شده. چون جن ها، بی آن که دیده شوند، به جان یکی از دختران صفر می افتند: «ناگهان به طرزی باورنکردنی دو پایش از روی زمین کنده شدند و چند لحظه میان آسمان و زمین معلق ماند و بعد به زمین سقوط کرد، صدای شیون و فریادش بلند شد و از اطرافیانش خواست او را از دست موجوداتی که کتکش می زنند نجات دهند.»

 آن ها که به خانه‌ی من آمدند؛ یک داستان جن زده

کسی که پشت در خانه نویسنده، زنگ می زند، یک دسته گل هم در دست دارد. او از واقعیت آمده تا به داستان اعتراض کند و نویسنده را توبیخ کند. خیلی هم مودب است. فقط می خواهد از نویسنده بپرسد: «آمده ام بپرسم چرا درباره من نوشتید.» نویسنده نمی داند این من کیست. اولین بار است او را می بیند. اعتراض او هم به همین است: «چطور ندیده و نشناخته درباره آدم ها کتاب می نویسید؟» بعد هم می رود. ظاهرا می رود.

اما با این زنگ، حضور و پرسش وارد زندگی نویسنده می شود. همه جا هست. بهتر است بگوییم او با دیگرانی از جنس خودش، سایه به سایه زندگی نویسنده می آیند. دیده نمی شوند. اما هستند. و زندگی نویسنده را مختل می کنند و او را به آستانه جنون و فروپاشی می رسانند.

شگردی که نویسنده در ساخت و ساز رمان جدیدش به کار گرفته، شاید تازه نباشد و دیگران هم آن را به کار برده باشند، اما این ساختار تداخلی و حرکت از واقعیت به سمت داستان، و از داستان به سمت واقعیت، یا واقعیت را داستانی کردن، خیلی طبیعی و حساب شده پیاده شده است.

داستان آن قدر با واقعیت درآمیخته که به نوعی یگانگی با آن رسیده، تفکیک این دو را از هم مشکل کرده. و هم چنین ارتباط درونی و بیرونی رمان جدید با رمان قبلی که مثل دو حلقه در هم فرو رفته اند. همه آدرس هایی که راوی (نویسنده) از خودش می دهد، واقعی است. خانه اش، نشر مشهد، دوستی اش با ناشر و… مرز داستان و واقعیت را به هم می ریزد. و همین، ساختی چندجانبه به روند روایت داده و تعلیق داستان را چند برابر کرده است.

ساختار روایت کاملا برخاسته از سوژه ای است که داستان دغدغه پرداختن و نشان دادن آن را دارد. روات زندگی، سرشت و سرنوشت یک روشنفکر در جامعه ای جن زده. داستان با این که روایتی خطی و سرراست دارد و زبانی پیراسته، ساده، روشن و شفاف، اما تونسته حلقه های متفاوتی را کنار هم قرار بدهد.

حلق هایی که زنجیره روایت را پیش می برند و ابعاد تازه ای را به آن اضافه می کنند. یکی از این حلقه های داستانی اشاره ای است به: «داستان روشنفکری زندانی که بر اثر تنهایی و شکنجه طولانی، گیج و بی اراده و مسخ شده است.»

این جمله برگرفته از داستانی است که در دل داستان اصلی گنجانده شده تا چکیده ای تکان دهنده باشد از زندگی تک تک روشنفکران در جوامع بسته، که نویسنده راوی فقط یکی از مصداق های آن است.

 آن ها که به خانه‌ی من آمدند؛ یک داستان جن زده

داستان از ابتدا بر موجودات نامرئی (یا جن ها) تکیه می کند. موجوداتی که می توانند زندگی ها را نابود کنند، به هم بریزند، بی آن که دیده و شناسایی شوند. بی آن که بابت کارهایشان پاسخگو باشند، بی آن که مواخذه شوند. با همان زنگ و دسته گل، موجودات سایه وار وارد زندگی خصوصی نویسنده می شوند.

هرجا که می رود، مهمانی، سر کار، خانه اش و پشت تلفن هستند. او نمی بیندشان. خودشان را نشان نمی دهند. اما از راههای مختلف حضور خود را تحمیل می کنند. اگر دیده می شدند فشاری که وارد می کردند، قابل تحمل تربود. آن ها متخصص ایجاد جنگ نرم روانی هستند. برای رساندن به فروپاشی درونی، استحاله شدن و جنون و تنهایی. یا همان کلماتی که نویسنده به کار برده: برای گیج، بی اراده و مسخ کردن روشنفکر.

ناشناسی که به خانه آمده هم تصویه می کند و هم تهدید: «واژه غسل تعمید را که شنیده اید؟… نه منظورش را می فهمم، نه جوابش را می دهم.» او باز هم می گیود: «همه روزی غسل تعمید می شوند.» کم کم که با داستان پیش می رویم منظور او روشن تر می شود. ناشناس از نویسنده خواسته تا کتابی دیگر بنویسد. کتابی علیه آن کتاب قبلی. آن ها می خواهند کاری کنند یا می خواهند آن قدر فشار روانی وروحی بیاورند تا خود نویسنده کتابی بنویسد علیه تمام باورهایی که داشته و نوشته.

جنگ روانی یعنی همین. کاری کنند که خود او تیشه به ریشه باورها و عقایدش بزند. نویسنده چیزهایی در «رمان رژه بر خاک پوک» نوشته که باید تک تک آن ها را پس بگیرد. غسل تعمید یعنی از او می واهند تا خودش اعتراف کند. اعتراف کند تا از زیر بار آن همه فشار که بر او وارد شده آزاد شود. قبلا چیزهایی نوشته تا نشان بدهد شبیه دیگران نیست. حالا او برای نجات خودش از جنون و فروپاشی باید شبیه دیگران بشود.

این یعنی همان غسل تعمید: «آیا مردم آگاهانه خودشان را در زرورقی از دروغ می پیچند تا شبیه هم شوند؟ آیا به خودم باید دروغ بگویم تا از وحشتشان درامان بمانم؟ نجات من شبیه شدن به کسانی است که قبولشان ندارم؟ آیا منظور آن مرد از غسل تعمید شبیه شدن من به دیگر آدم ها بود؟»

روشنفکر داستان یا نویسنده یک عمر تلاش کرده، مبارزه کرده تا خودش باشد، با باورهای خودش. تا خودش را مثل دیگران در زرورق هایی از دروغ و ریا نپوشاند و حالا باید از طریق نوشتن، همان که با آن به تفاوت داشتن رسیده، به شباهت برسد. بنویسد تا شبیه همه آن ها که هستند بشود. این یعنی درافتادن با فلسفه ای که تمام زندگیش بر آن بنا شده. در هر دو صورت نابود شده است.

شگرد داستانی نویسنده، یعنی استفاده از خودش در متن روایت، و اجرای زیرکانه و توانمند آن از آغاز روایت تا پایان آن، و هماهنگی فرم و محتوای داستان با هم، میزان تاثیرگذاری، عمق، نفوذ و ماندگاری آن در ذهن خواننده را افزایش می دهد. امکان و فرصتی واقعی در برابر خواننده می گشاید تا شخصیت، زندگی و رنج های یک روشنفکر را از نزدیک ببیند و بشناسد. او را وارد خصوصی ترین و پنهانی ترین لحظه های زندگی یک نویسنده می کند. وارد درگیری های درونی و بیرونی او.

روایت پرهیز می کند از زرورق های دروغ و فریب. نخواسته تا از او یک قهرمان شکست ناپذیر بسازد. برعکس می خواهد پرده ها و زرورق ها را کنار بزند. برای همین است که به ترس و لرزهای نویسنده نزدیک می شویم. ضعف هایش را درک می کنیم. شاهد رنج ها و تهایی هایش می شویم  و شاهد فروپاشی و تسلیم شدنش. می توانیم شاهد عینی موقعیتی باشیم که او برای نجات خودش به باورهایی چنگ می اندازد که تمام عمرش با آن ها جنگیده است: «از پنجره مردم را می بینم که، بیش از خطرناک بودن، رقت انگیز به نظر می رسند. آن ها برای لقمه نانی به هزار حقارت و ذلت تن می دهند و نامش را عقل معاش می گذارند. گاو را سر می برند و می خورند و اگر گاوی آن ها را بکشد، وحشی اش می نامند.»

 و هجوم پرسش های ویرانگر از خودش: «آیا زندگی سمت و سوی نوشتن را تعیین می کند یا کتاب ها به زندگی آدم ها جهت می دهند؟ محصول میلیون ها کتاب که نوشته شده چیست؟»

همه آن کتاب یا کتاب هایی که نوشته، اعتراض به باورهای خرافی بوده و حالا باید به همان باورها تن بدهد. سرنوشت نویسنده یا روشنفکر، در جامعه ای جن زده، از این تن دادن ها هم رقت بارتر است: «متاسفانه زندگی حشره ای نیست که بتوانی زیر پایت له کنی، حبابی مدور و شیشه ای است که در آن به دنیا می آیی و همه جا با توست وفقط لحظه مرگ می فهمی دستت به کسی نرسیده و آن را لمس نکرده است. همه مان در برکه ای متولد می شویم که اگر با آب آشنا نباشی، غرق می شوی و هیچ منجی ای مسئول غرق شدنت نیست.»

 آن ها که به خانه‌ی من آمدند؛ یک داستان جن زده

نوینسده در خودش می شکند. تسلیم می شود. از تسلیم شدن هایش بیزار می شود. به استیصال محض می رسد. فکر و خیال های دائمی او را از پا درآورده اند: «ولی فکر و خیال شبانه از پا درآورنده و مرگبار است. وهم شبانه مرز و حساب و کتاب مشخصی ندارد. از واقعیات تلخ روزمره دیوی می سازد که تا مرز نابودی تو پیش می رود و تو نه با واقعیتی بیرونی، با دل و جان خودت درگیری.» ترس هایش شبانه روز او را می جوند و می خورند و از خودش تهی می کنند: «راه نجات از چیزی که می ترسی رفتن به درون آن است. باید از نزدیک لمسش کنی تا نترسی. ترس ترس می آورد. از آدم ها می ترسم. در نظرم همه جنی و جن زده اند. همه جن زده اند و من یکی از آن ها هستم.»

برای نجات از اوهام و آن جنگ روانی که برایش تدارک دیده اند به توصیه یکی از همکارانش، دکتر نشاط، سراغ یک آینه بین و رمال می رود. پیش بانو گلاب، با کودکی هفت ساله که لب خوانی می داند تا او در آینه ببیند. می رود اما: «احساس خفت و سرشکستگی می کنم. هنوز به آینه بین و رمال اعتقاد ندارم» از خودش و آنچه کرده و می کند بیزار است: «یاد ماجرای آینه بینی که می افتم، از خودم بدم می آید.

یاد ذلت و خواری ام که می افتم، دلم می خواهد بلند شوم همه چیز را به هم بریزم. همه چیز را به آتش بکشم.» او می خواسته با جامعه  جن زده مبارزه کند و آن را تغییر بدهد یا اگر هم توانایی تغییر ندارد، حداقل خودش شبیه جامعه ای که در آن زندگی می کند، نشود. اما جامعه جن زده با جن هایش او را به این جا که هست رسانده. برای همین نویسنده با ظرافتی خاص، داستان «جشن تولد» را در روایتش گنجانده، تا شاید تابلویی باشد از زندگی یک روشنفکر در حکومت اجنه: «در منزل یکی از وکلای دادسگتری جشن تولد است… در گوشه تالار، زیر یک نخل قفسی قرار داشت که توش مردی بود… صورتش را گذاشته بود روی دست هایش و چرت می زد.»

داستان جشن تولد از او و آوازخوانی اش می گوید و صاحب خانه (وکیل) توضیح می دهد: «این سلیقه خانم است. ایشان برای تزیین تالار، قناری و پرنده دیگری… دوست ندارند… برای همین یک انقلابی گرفتم. نترسید. رام و دست آموز است… بی هیچ نگرانی ای توی خانه نگهش می داریم. گلدوزی می کند. بالالایکا می زند. آواز می خواند. البته گاه هوای قدیم می کند… او را طوری تربیت کردیم که توی دستمان حتی غذا می خورد… فقط روزهای عید استقلال می گذاریم برود گشتی بزند. می رود و خودش بر می گردد.»

خانم وکیل می رسد و می گوید: «بهتر است بچه ها بروند بخوابند. روی قفس را هم پتو می اندازیم بخوابد.» آقای وکیل گفت: «درست است. حالا انقلابی باید لالا کند.»


منبع: برترینها

غربی ها کدام شاعران ایرانی را پسندیده اند؟

هفته نامه صدا – مجید توکلی: دیک دیویس، مترجم و پژوهشگر بریتانیایی، برای ایرانی ها از چند جهت قابل احترام است. او نه تنها مترجم بخش مهمی از ادبیات معاصر فارسی ست، بلکه مترجم بخش قابل توجهی از میراث کلاسیک فارسی نیز هست. او سال ها پیش دو رمان مهم معاصر ایرانی را به انگلیسی ترجمه کرد که بسیار خوش درخشیدند.

یکی رمان «دایی جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد بود که این روزها بعد از چند دهه به صورت قانونی در ایران مجوز انتشار گرفته است و دومی رمان «گاوخونی» جعفر مدرس صادقی است که حالا دیگر جزو رمان های کلاسیک معاصر به شمار می رود. اما کار عظیم دیگری که دیک دیویس در غرب کرده، ترجمه شاهنامه است به زبان انگلیسی.

حدود یک دهه پیش ترجمه او از این متن حجیم و حماسی فردوسی در انتشارات پنگوئن منتشر شد و فصلی تازه در قرائت شاهنامه فردوسی برای غربی ها و خصوصا انگلیسی زبان ها به وجود آورد.

دیک دیویس تنها مترجم نیست. او پژوهشگر و نقاد قابل اعتنایی نیز هست. کتاب «حماسه و نافرمانی» درواقع جستاری است در پاسخ به ایرادهای کسانی امثال ادوارد براون و احمد شاملو. او در کتابش توضیح می دهد که چرا غربی ها به آن اندازه که انتظار می رفته از شاهنامه فردوسی استقبال نکردند و روی خوش به آن نشان  ندادند.

 غربی ها کدام شاعران ایرانی را پسندیده اند؟

دیک دیویس بخش زیادی از تقصیرها را گردن آموزه ها و آرای ادوارد براون می اندازد. اما این همه ماجرا نیست. واقعیت ظاهرا از این قرار است که داوری غربی ها و شرقی ها نسبت به شاهنامه تفاوت های اساسی دارد. شرقی ها آن را یکی از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار می آورند ولی غربی ها نظر دیگری دارند و آن را ملال آور، مطول و خسته کننده می دانند. کتاب «حماسه و نافرمانی» درواقع پاسخی است به این ایرادها.

اما همه کتاب این نیست. بخشی از آن به تفسیر و تحلیل بخش های مختلف شاهنامه می پردازد، خصوصا بخش تاریخی شاهنامه. اما یک فصل بسیار خواندنی کتاب دیویس مربوط به ساختار قصه های شاهنامه ست. او می گوید کشمکش های شخصیت ها در شاهنامه هر چقدر درونی تر می شوند تخیل شاعرانه فردوسی نیز به شکل فعال تری به کار می افتد. با این حال ظاهرا واقعیت این است که بین شاعران بزرگ ایرانی این فردوسی نیست که در غرب جلودار است.

اگر از غربی ها بپرسید از کدام شاعر ایرانی یا شاعر فارسی گو شعری خوانده اند این احتمال بسیار زیاد است که به شما بگویند شعری از عمر خیام را خوانده اند. من جایی ندیده ام که در این باره نظرسنجی کرده باشند تا با قاطعیت بتوانیم درباره اش حرف بزنیم. اما این طرف و آن طرف بسیار خوانده ام که خیام را در غرب بسیار دوست دارند و بسیار شنیده ام که شعرهایش تا حد زیادی رواج یافته است.

مجسمه هایی از او را در بسیاری از شهرهای اروپایی در معابر گذاشته اند و به اسمم تفکری ادیب می شناسندش. اما خیامی که غربی ها می شناسند با خیامی که ایرانی ها به خاطرش سپرده اند تفاوت های اساسی دارد. پیش از آنکه خیام را در محافل عمومی غرب به نام شاعری ایرانی بشناسند این محافل علمی غربی ها بود که او را در مقام دانشمندی ایرانی معرفی کرده بودند. شهرتش در اروپا تا مدت ها براساس آثار علمی اش در زمینه ریاضی و نجوم بود.

 غربی ها کدام شاعران ایرانی را پسندیده اند؟

اولین بار فیتز جرالد در سال ۱۸۵۹ میلادی تعدادی از رباعی های خیام را به شکلی آزاد ترجمه و منتشر کرد، ان هم به انگلیسی. بعد از آن یک فرانسوی تعدادی از رباعی های او را در سال ۱۸۶۷ در پاریس ترجمه و منتشر کرد. همان موقع بود که فیتز جرالد رباعی های خیام را برای بار دوم ویرایش و منتشر کرد. گفته اند نتیجه اش موجی از ستایش ها بود که در جهان غرب نثار خیام شد.

در همان قرن نوزدهم انبوهی پژوهش و تحقیق درباره شعر خیام در محافل آکادمیک صورت گرفت و نتیجه ای که حاصل شد این بود که خیام شاعر بذله گو نیست و اساس نخواسته است با رباعی هایش اظهار شاعری کند. او متفکری بود که از ذوق و طبعی شاعرانه نیز بهره داشت و درک فلسفی خود را از جهان در قالب رباعی ارائه داد.

خیامی که فیتز جرالد در غرب معرفی کرد خیامی است با ۱۱۰ رباعی که به معنای مصطلح امروزی یک ترجمه دقیق نیست؛ یک جور ترجمه آزاد است. در همان اواخر قرن نوزدهم بعد از مرگ فیتز جرالد یکی از محققان دست به بررسی و نقد ترجمه های فیتز جرالد زد و آنها را با نسخه های فارسی رباعیات خیام مقایسه کرد.

۴۹ رباعی از رباعی هایی که فیتز جرالد به اسم خیام به مخاطبان غربی تحیول داده ترجمه آزاد تنها یک رباعی است. تحقیق ا. هرون- آلن نشان داد که ۴۴ رباعی قابل ردیابی در بیش از یک رباعی است. دو رباعی نیز تنها در مجموعه تصحیح شده نیستند. دو رباعی از رباعیاتی که فیتز جرالد به اسم رباعیات خیام به مخاطبان غربی ارائه داده تنها بازتابنده روح کلی دو رباعی از رباعیات اصلی خیام است. دو رباعی نیز در ترجمه های فیتز جرالد است که گفته اند قابل ردیابی در رباعیات عطار است و ربطی به خیام ندارد.

دو رباعی دیگر هم هست که داستان جالبی دارند: آنها هرچند ملهم از خیام هستند ولی بیشتر متاثر از حافظ اند. بنابراین بیشتر جعلی به نظر می رسند. سه رباعی هم اصلا قابل بازیابی و بازشناسی نیستند. این است چیزی که فیتز جرالد از خیام در غرب معرفی کرد. با این حال غرب هنوز هم دست از ستایش خیام ایرانی برنداشته است. از همان اواخر قرن نوزدهم تاکنون انجمن عمر خیام در لندن دایر است و نظایرش هم در گوشه و کنار اروپا و آمریکای شمالی هنوز هم پابرجاست. گفته اند او سال ۱۱۳۱ میلادی در سن ۸۳ سالگی درگذشت.

 غربی ها کدام شاعران ایرانی را پسندیده اند؟

شاعر دیگری که در شرق و غرب بسیار هواخواه دارد و روز به روز بر تعدادشان هم افزوده می شود مولانا جلال الدین محمد بلخی است یا همان رومی، مولانا و مولوی. هفت قرن از مرگ مولانا می گذرد، با این همه شعرهای او هنوز هم این توانایی را دارد که خوانندگانش را شگفت زده کند. همین چند ماه پیش بود که شبکه خبری هافینگتن پست در آمریکا گزارشی با عنوان «۱۰ نکته که احتمالا درباره رومی نمی دانید» منتشر کرد و در آن به ستایش شعرهای مولانا پرداخته بود. گزارشگرشان نوشته بود آثار مولانا در عروسی ها خوانده می شود، موسیقی دان ها و هنرمندها آثارش را اجرا می کنند و کاربران اینستاگرام از آثارش در پست های خود نقل قول می آورند.

در غرب کتاب هایی مُد شده که با عنوان «راز رومی» منشتر می شوند و نویسندگان شان سعی می کنند به مخاطب توضیح بدهند چرا باید مولانا را خواند و چرا او بااهمیت است. بِرَد گوچ یکی از همان نویسندگان آمریکایی ست که کتبای با عنوان «راز رومی» منتشر کرده است. او به هافینگتن پست گفته بود شور و شوق مولانا برای جست و جوی حقیقت و معنویت بسیار «خاص و اغواگرانه» است.

مولانا بدون شک تنها شاعر ایرانی ست که از حالت موزه ای و تاریخ ادبیاتی خارج شده و به عنوان بخشی از ادبیات امروز جهان باز تولید می شود. زندگی عاشقانه و نامتعارف او برای سینماگران آن اندازه جذابیت داشته که براساسش دست به ساخت فیلم ها و سریال های مختلف بزنند. براساس شعرهایش آهنگ ها ساخته اند و نمایش نامه ها اجرا کرده اند. این تنها بخشی از ماجراست. چند سال پیش رمانی با عنوان «ملت عشق» منتشر شد که توجه غربی ها و ترک ها را به خود جلب کرد.

 غربی ها کدام شاعران ایرانی را پسندیده اند؟

الیف شافاک نویسنده ترک، مولانا و درونمایه آثار او را دستمایه رمانی قرار داد و به توفیقات زیادی رسید. از قضا در ایران هم شنیده ام که رمانش بسیار گل کرد و مورد توجه قرا رگرفت.

شاید یکی از دلایل اقبال غربی ها به مولانا را در مقایسه با کلاسیک های دیگر ایرانی باید در این نکته دانست که چند کشور روی او دست گذاشته اند. ترکیه در چند دهه اخیر نشان داده که با سیاست های فرهنگی بازش توانشته توجه دنیای غرب را به خود جلب کند و تا حدودی خود را به عنوان نماینده قابل اعتماد برای مخاطبان غربی معرفی کند. ترکیه با داشتن مزار مولانا و استفاده از حواشی فراوانش توانسته به صنعت گردشگری خود رونق ببخشد و از این طریق برای خود متاعی دست و پا کند.

مولانا در یکصد سال گذشته این اقبال و شانس را داشته که بارها به دست مترجمان مختلف ترجمه و بازخوانی شود. انبوهی مجموعه های گزیده براساس شعرهای او در کشورهای اروپایی و غربی منتشر شده که بخش قابل توجهی از آنها به صورت مستقیم از زبان فارسی ترجمه شده اند.

تحقیق درباره دنیای عاشقانه مولانا و تعالیم و آموزه های او هنوز هم برای دنیای آکادمیک سرشار از جاذبه است. او بدون شک اکنون تنها شاعر ایرانی ست که تا این اندازه شعرها و آموزه هایش در داد و ستدهای فرهنگی رخنه کرده و مورد توجه قرار گرفته است.

بعد از آن باید از حافظ یاد کرد که در یک قرن گذشته اقبال به او روزافزون بوده است. حافظ در قایسه با خیام و مولانا توانسته از مرزهای اروپایی فراتر برود و خصوصا در شرق و آسیای میانه به عنوان یک شاعر مرموز و پر رمز و راز خود را نشان دهد. در آسایی میانه که روزگاری قلمرو ایران به حساب می آمد حالا از حافظ به عنوان روح ایرانی یاد می شود؛ ایرانی که مرزهای پهناور داشت و مردمان همان قلمرو جغرافیایی هنوز هم بخش عظیمی از آیین ها و رسومش را اجرا می کنند و گویی نمی توانند خود را از خصلت هایی برهانند که در شعر پررمز و راز حافظ بازتاب یافته است.

 غربی ها کدام شاعران ایرانی را پسندیده اند؟

شعر حافظ در دویست سال اخیر به ده ها زبان ترجمه شده است. بهاءالدین خرمشاهی در کتابی که با عنوان «حافظ» نوشته نشان داده تنها تصحیح او از دیوان حافظ زبان آلمانی به صورت کامل ۲۶ بار ترجمه شده است و این غیر از ترجمه هایی است که به صورت منتخب از او شده است. شاید این تعدد دفعات برای کسانی جالب باشد که این روزها از انبوه ترجمه های تکراری گلایه می کنند. در ایران هم آثاری هست که ده ها بار به دست مترجمان مختلف در صد سال اخیر ترجمه شده است. «مزرعه حیوانات» جورج اورول و «شازده کوچولو» سنت اگزوپری از جمله این رمان های کوتاه هستند که بیش از سی بار تاکنون به فارسی ترجمه شده اند.

دیوان حافظ تاکنون بیش از ۴۰ بار در دویست سال اخیر به زبان انگلیسی ترجمه شده است. خرمشاهی در کتاب «حافظ» خود نوشته است «در کتابشناسی حافظ ص ۲۰۵- ۲۰۰ مشخصات کتابنشاختی ۷۴ ترجمه کامل یا منتخب از دیوان حافظ به زبان های روسی- یعنی به خط سیریلیک و زبان هایی غیر از روسی هم- آمده است.» (ص ۲۷۸)

شاید جالب باشد که بدانیم عرب ها نسبت به زبان های دیگر علاقه کمتری به دیوان حافظ نشان داده اند و آن را نسبت به زبان هایی مثل ایتالیایی، چینی، اسپانیایی، چکی، لیتوانی، لهستانی، مجاری، هلندی، یونانی، سوئدی، فنلاندی و ترکی کمتر ترجمه کرده اند.


منبع: برترینها

رضا کیانیان: هنر، ذاتا آزاد است

به گزارش ایسنا، این بازیگر سینما در پنجمین جلسه از سلسله نشست‌های آبادانی مشهد سنآباد که با موضوع «جایگاه فرهنگ و هنر در خراسان دیروز و امروز» برگزار شد، ضمن بیان این مطلب خطاب به آنانی که به هنر دولتی اعتقاد دارند گفت: هنر دولتی در هیچ جای جهان خلاقیت ماندگاری نداشته است. هنر خادم نیست! هنر در آزادی و فردیت رشد می‌کند. هنر ابزار نیست! دولت‌هایی که هنر را به بند کشیدند از بین رفتند ولی هنر همچنان ماندگار است، شوروی سوسیالیستی،آلمان هیتلری و… از بین رفته‌اند اما هنر مانده است.وی ادامه داد: هنر ماندنی است زیرا هنر ذاتی و فطری بشر است، بشر فعلا هفت هنر موسیقی، تئاتر، سینما، نقاشی، مجسمه سازی، ادبیات و رقص دارد. ممکن است در آینده با پیشرفت تکنولوژی هنرهای بیشتری اختراع شود، مثل ادبیات و سینما که اختراع بشر است ! زمانی که بشر توانست کلمه را اختراع کند شعر و ادبیات به وجود آمد و زمانی که توانست دوربین را اختراع کند سینما پدید آمد.

کیانیان تصریح کرد:هنر همانقدر فطری ست که شیر خوردن کودک از سینه مادر. کسی به کودک آموزشی در ارتباط با هنر نداده. اما کودک به موسیقی و رقص واکنش مثبت دارد! زمانی که ما به یک کودک کاغذ و مداد می‌دهیم نقاشی می‌کشد. خمیر بدهیم مجسمه می‌سازد. کودک نمایش بازی می کند! حضور هنر در کودک و بشر کاملا فطری است. بعدا که بزرگ شد اگر بخواهد نقاش بهتری شود به کلاس  آموزشی می‌رود.این بازیگر سینما عنوان کرد: در تمام دولت‌ها زمانی که مدیران ارشاد انتخاب می‌شوند، روزنامه‌ها از ما می‌پرسند چه انتظاری از ایشان دارید؟ و پاسخ ما این است که انتظار داریم در حوزه هنر دخالت آمرانه نکنند. هنرمند کارش را بلد است. مدیران باید جاده را صاف و مهیا کنند تا هنر رشد کند. اما بعضی اشتباها فکر می‌کنند باید نظارت و دخالت از بالا داشته باشند.

وی با بیان اینکه هنگامی که وقتی با هنر آمرانه برخورد شود به خفا خواهد رفت، خاطر نشان کرد: فرهنگ و هنر در خراسان مانند امام رضا(ع) غریب است، شنیده‌ام آمار رسمی کشور نشان می‌دهد بیشترین گروه‌های موسیقی زیر زمینی در مشهد وجود دارد ! خراسان را نمی توان از هنر دور نگه داشت. چون از دیر باز یکی از پایگاه‌ها و زادگاه‌های هنری بوده و هست.کیانیان افزود: در دولت روحانی اتفاقات خوبی افتاد، در اواخر دولت قبل در تهران شبی حدود ۲۰  تئاتر اجرا می‌شد اما حال در تهران شبی بیش از ١٠٠ تا ١۵٠ تئاتر اجرا می‌شود و  شبی ده هزار تماشاگر تیاتر دارد ! و بلافاصله رکورددار اجرای تیاتر مشهد است با حدود شبی هفت نمایش که نشان دهنده نیروی بالقوه و بالفعل بالای خراسان است.

این بازیگر با اشاره به این مطلب که آمریکا با سینما جهان را فتح کرد و امروزه اکثر دنیا به جز سینمای ایران و سینمای هندوستان  مجبورند به سلیقه آمریکا فیلم بسازند و ما امیدواریم بازهم سینمای ایران مقاومت کند و بتواند پرچم خود را به قلههای بالا تری ببرد.و در ادامه سعید سهیلی کارگردان سینما طی سخنانی اظهار کرد: سینما هنر  افسار گریخته و سرکشی است مانند شعر و موسیقی نیست، رام شدنی نیست، به همین علت در تمامی دولت‌ها دچار مشکل شده است.

وی ادامه داد: سینما مانند عقاب و شاهین است اما مسئولین دوست دارند مانند قناری و بلبل از آن استفاده کنند و برای آن‌ها آواز بخواند اما سینما نمی‌تواند در قفس بماند، سینمای خوب شاهین و عقاب است مانند کیارستمی و فرهادی و سینمای بد مانند زاغ و کلاغ است اما حتی زاغ و کلاغ هم برای مسئولین آواز نخواهند خواند.سهیلی ابراز کرد: چالش سینما به دلیل نگاه غلط به سینما است و این نگاه‌ها باید اصلاح شود، مشهد شهری است که دردهای بسیاری برای ریشه‌یابی دارد.این کارگردان سینما با اشاره به اینکه جوانان مشهد بسیار مایوس هستند و از در و دیوار شهر و جوانان نا امیدی می‌بارد، عنوان کرد: اساسی ترین مشکل مسئولین فرهنگی هستند که یا بی سلیقه‌اند یا کم سلیقه یا کج سلیقه و یا بد سلیقه، این افراد چگونه می‌توانند شهری خوب، زیبا و پر ازنشاط بسازند، در حقیقت باید افرادی مسئول باشند که سر رشته و تجربه دارند تا بتوانند این مشکلات را اصلاح کنند.


منبع: بهارنیوز

آزار دادن استاد ناظری اخلاقی نیست

نادر مشایخی در گفتگو با ایلنا، ضمن بیان این مطلب گفت: جریان لغو کنسرت‌ها را باید ریشه‌یابی کنیم. با این خط‌کشی‌ها که گاه درباره موزیسین‌ها نیز اتفاق می‌افتد و براساس برخی تعاریف می‌گویند از این خط به این طرف خوب است و از این خط به آن طرف بد است، اصلا موافق نیستم. ما باید نشان بدهیم مسئله اصلی موسیقی چیست؟این موسیقیدان در ادامه افزود: سریال لغو کنسرت‌ها مدام دارد تکرار می‌شود بدون اینکه توجه شود موسیقی ابزاری مانند زبان فارسی است. فی‌المثل در زبان فارسی افرادی از الفاظ رکیک استفاده می‌کنند یا عده‌ای اشتباه صحبت می‌کنند اما آیا صحیح است که به همین دلایل؛ زبان فارسی را حرام اعلام کرده یا به شدت محدود کنیم. در واقع زبان فقط ابزار انتقال است. موسیقی نیز مثل زبان، ابزار انتقال است، منتهی موسیقی ابزار انتقال عواطفی‌ست که با زبان غیرممکن است. پس محدود کردن آن و شرط گذاشتن برای آن درست مانند محدود کردن زبان فارسی است.
 


وی همچنین عنوان کرد: لغو پی در پی کنسرت‌ها باید ریشه‌یابی شوند. با لغو کنسرت‌ها واقعا چه اتفاقی می‌افتد؟ عملا هیچ اتفاقی جز تحمیل خسارت‌های مالی و معنوی نمی‌افتد. در همین مورد آخر شاهد بودیم آقای شهرام ناظری به قدری از جریان پیش آمده ناراحت شده که اجبارا کارشان به بیمارستان کشید. آزار دادن چنین استادی به اعتقاد من؛ عین بی‌اخلاقی است.مشایخی گفت: فرهنگ ما ایرانی‌ها سه مطلب بسیار مهم دارد که باید روی آنها تاکید شود؛ مطلب اول اینکه ما می‌دانیم وجدان و اخلاق چیست و ما هم آدم‌های باوجدان و با اخلاقی هستیم. از آنجا که می‌توانیم از وجدان‌مان استفاده کنیم پس می‌توانیم قضاوت منصفانه کنیم. یعنی می‌توانیم انصاف هم داشته باشیم. این سه ویژگی مهم در فرهنگ ما وجود دارد و ما عموما در هر کاری انجام می‌دهیم موضوعاتی از این دست را باور داریم. این ویژگی‌ها همواره باید در قضاوت‌های ما نیز ملاک واقع شوند از طرفی نباید فراموش کرد که بخشی از بار قضاوت براساس دانش حرفه‌ای و سواد موسیقایی‌ست و طبعا کسی که دانش و شناخت کافی در موسیقی ندارد؛ می‌تواند دچار اشتباهاتی در قضاوت نیز بشود.

این موسیقیدان افزود: به مسئولان پیشنهاد می‌کنم مشاوران درستی انتخاب کنند. از آنجا که بخش زیادی از مدیران اطلاع علمی کافی در حوزه موسیقی ندارند؛ ناچار باید از مشاوران آگاه و صالحی استفاده کنند. ازطرفی با انتخاب و به کار گماردن شوراهای تصمیم‌گیر در حوزه موسیقی نیز مشکل حل نمی‌شود چون ازسویی اساتید موسیقی نمی‌توانند در حوزه تصمیم‌گیری و امور اجرایی وارد شوند و ازسوی دیگر بیم آن می‌رود که با واسپاری کامل موضوعات به شورای‌های موسیقی، کار به خودی و غیرخودی و باند و گروه کشیده شود و این امر خود نوعی بی‌نظمی و موجی از گلایه‌های جدید را به دنبال خواهد داشت. درست به همین دلیل است که شوراهای موسیقی تا امروز مزاحمت‌های زیادی برای اهالی موسیقی ایجاد کرده‌ و به نوعی همین شوراها که هم‌اکنون نیز مشغول به کار هستند، مانع از پیشرفت موسیقی بوده‌اند.وی عنوان کرد: اینکه یک موسیقی را به صرف موسیقی بودن؛ با هر بهانه‌ای لغو کنیم، کار اشتباهی است. این هنر فقط موسیقی نیست بلکه ما موسیقی را ابزاری برای بیان اندیشه‌ها و افکار هنرمند می‌دانیم.

نادر مشایخی در ادامه درباره کنسرت “اینتر ارکستر تهران” که قرار است روزهای ۱۳ و ۱۴ مرداد در فرهنگسرای ارسباران روی صحنه برود نیز گفت: ما در اینتر ارکستر تهران تلاش داریم عادت‌های شنیداری مختلف را به گوش مخاطبان برسانیم. یعنی انواع فرهنگ‌های مختلف را کنار هم قرار می‌دهیم و نشان می‌دهیم اگر ما ایرانی‌ها قرار است موسیقی کلاسیک گوش دهیم حتما نباید فرهنگ خودمان را کنار بگذاریم. فرهنگ ما می‌ماند، فرهنگ موسیقی کلاسیک هم وجود دارد و اینها در کنار یکدیگر فرهنگ شنیداری دیگری به وجود می‌آورند. این ایده اصلی شکل‌گیری این ارکستر است.این آهنگساز در ادامه افزود: در این کنسرت سعی کرده‌ایم فرهنگ‌ها و عادت‌های شنیداری مختلف را به مردم ارائه کنیم؛ چراکه اعتقاد داریم هر فرهنگ موسیقایی یک عادت شنیداری خاص خودش را دارد؛ برای مثال برای شنیدن موسیقی محلی کردستان نمی‌توانید ساکت در گوشه‌ای از سالن بنشینید چراکه این موسیقی نیاز به همکاری مخاطب دارد و حتی مخاطبان در آن با خواننده هم‌نوا می‌شوند. ما در کنسرت آینده خود از موسیقی باروک استفاده می‌کنیم و من اعتقاد دارم که از فرهنگ و عادت شنیداری موسیقی دوره باروک می‌توانیم برای ارتقای عادت شنیداری موسیقی ایرانی استفاده‌های زیادی کنیم.

وی همچنین عنوان کرد: ما در موسیقی ایرانی سعی می‌کنیم مسائل غیرموسیقایی را نیز مطرح کنیم. موسیقی ما فقط اصوات نیستند؛ بلکه این صوات تنها ابزاری برای انتقال عواطف مختلف هستند. این جریان در موسیقی باروک هم پیش می‌آمد. یعنی باخ اگر یک موزیسین و ابراستاد موسیقی است؛ تنها یک استاد موسیقی نیست بلکه یک استاد ایده است. این جریان از اساس و ساختار شاید با موسیقی تفاوت‌هایی داشته باشد اما از نظر فلسفه یکی هستند. ما در این کنسرت سعی می‌کنیم این موضوع را به نمایش بگذاریم.نادر مشایخی افزود: من همچنین قصد دارم کاری را ارائه کنم که طی آن نشان دهم آهنگسازی و اجرا برای اولین بار به‌طور همزمان اتفاق می‌افتد؛ یعنی نقشه و اجرا همزمان انجام می‌شود. این در فرهنگ ما ایرانی‌ها نیز وجود دارد. شما اگر به فرش گبه نگاه کنید، می‌بینید که از ابتدای کار نقشه‌ای وجود ندارد بلکه نقشه و بافت گبه همزمان اتفاق می‌افتد. این رفتار در زمینه موسیقی نیز تاریخ هفت – هشت هزار ساله‌ای دارد. در سنگواره‌های مصری نیز این موضوع به وضوح نشان داده شده است؛ به چنین کاری بداهه یا کایرونومی می‌گویند. کایرونومی به آهنگسازی اطلاق می‌شود که به‌طور همزمان با رهبری اتفاق می‌افتد و ما برای اولین بار داریم سعی می‌کنیم این روش ساخت و اجرای بداهه موسیقی را به نمایش بگذاریم.

این موسیقیدان گفت: سه آهنگساز دوره باروک هستند که برای من اهمیت بسیار زیادی دارند. یکی از آنها باخ است که ما تنها یک قطره‌ای از این اقیانوس را می‌توانیم به نمایش بگذاریم. یکی هم ژان باتیست لی‌لی است که در اوایل قرن هفده می‌زیسته و ایده ارکستر سمفونیک از او بوده و شروع موسیقی کلاسیک ارکسترال از او بوده است. ما از کلودیو مونته وردی هم آثاری را اجرا می‌کنیم چراکه موسیقی از زمان وردی تغییر اساسی می‌کند. در واقع از زمان او نوع شنیدار موسیقی به گونه‌ای تغییر می‌کند که نتیجه‌اش را امروز ما شاهد هستیم.


منبع: بهارنیوز

جرج کلونی، جذاب‌ترین مرد جهان!

اخیرا فرمول های علمی نیز همین مساله را تائید کرده اند و این هنرپیشه ۵۶ ساله را به عنوان جذاب ترین چهره مردانه دنیا معرفی نموده اند.
 




جرج کلونی: ۹۱٫۸۶ درصد 


دکتر جولیان د سیلوا، با استفاده از نسبت طلایی در ریاضی و عدد فی زیبایی ثابت کرده که چهره هنرمند مورد بحث با تطابق ۹۱٫۸۶ درصدی بر اصول زیباییِ این فرمول، جذاب ترین مرد جهان است.دکتر د سیلوا با استفاده از تکنیک نقشه کشی کامپیوتری و اتکا به نسبت طلایی یونانی به بررسی چهره های هنرمندان پرداخته و جذاب ترین ها را بر اساس درصدی که به دست آورده اند، معرفی نموده است.


منبع: بهارنیوز

شوک بزرگی که ۱۰ سال پیش به سینمای جهان وارد شد

خبرنگاران سینمایی در سراسر جهان هیچ‌گاه تاریخ ۳۰ جولای ۲۰۰۷ را فراموش نخواهند کرد، روزی که دو کارگردان بزرگ و الهام‌بخش سینما یعنی «اینگمار برگمن» و «میکل‌آنجلو آنتونیونی» در فاصله‌ای کوتاه درگذشتند و سینمادوستان را در بهت و اندوه فرو بردند.

به گزارش ایسنا،‌ در حالی که خبر درگذشت «اینگمار برگمن» کارگردان بزرگ سوئدی در سن ۸۹ سالگی در رسانه‌های جهان مخابره می‌شد و نویسندگان سینمایی مشغول نوشتن یادداشت‌هایی در ستایش آثار این کارگردان اسطوره‌ای بودند، خبر مهم دیگری نیز  عصر همان روز همه را شوکه کرد و «میکل آنجلو آنتونیونی» کارگردان نامدار ایتالیایی نیز در سن ۹۵ سالگی سینما را برای همیشه ترک کرد تا یکی از تلخ‌ترین روزها در تاریخ سینمای معاصر رقم بخورد.

«اینگمار برگمن» از چهره‌های برجسته‌ی تاریخ سینمای جهان بود که در طول شش دهه فعالیت هنری، ‌۹ بار نامزد جایزه‌ی اسکار شده بود و در توصیف شرایط زندگی انسانی از مایه‌های کمدی، امید، یاس و ناامیدی بهره می‌گرفت.

وی در طول سال‌ها فعالیت سینمایی در مجموع ‌۶۲ فیلم ساخت که فیلم‌نامه بسیاری از آنان را نیز خودش نوشته بود و علاوه‌بر آن، کارگردانی ‌۱۷۰ تئاتر از او یک چهره درخشان در عرصه این هنر نمایشی ساخته بود.

کارگردانان بسیاری آثار برگمن را الهام‌بخش حیات سینمایی خود دانسته‌اند که از آن جمله می‌توان به «روبرت آلتمن»، «وودی آلن»، «آتوم اگویان»،‌ «استنلی کوبریک»، «دیوید لینچ»، «پل شرادر»، «آندری تارکوفسکی» و «فرانسوا اوزون» نام برد.

«برگمن» سه‌بار برای فیلم‌های «توت‌فرنگی‌های وحشی» (‌۱۹۶۰)، «همچون یک آینه» (۱۹۶۳) و «فریادها و نجواها» (‌۱۹۷۴) نامزد اسکار بهترین فیلم‌نامه اصلی شد و با «فریادها و نجواها» تا آستانه کسب اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی نیز پیش رفت.

از مهمترین فیلم‌های «برگمن» می‌توان به «پرسونا»، «فریادها و نجواها»، «مهر هفتم»، «توت‌فرنگی‌های وحشی»، «لبخندهای یک شب تابستانی»، «همچون یک آینه»، «چراغ زمستانی»، «سکوت»، «آستانه زندگی»، از «مردی با یک چتر»، «سرزمین آرزو»، «آینده با من است»، «زندان»، «رازهای زنان»، «تابستانی با مونیکا»، «درسی در عشق»، «چشم شیطان» و «صحنه یک ازدواج» نام برد.

اما «میکل آنجلو آنتونیونی» که او نیز فعالیت سینمایی خود را هچون «برگمن» از ابتدای دهه ۱۹۴۰ میلادی آغاز کرد، پس از ساخت چند فیلم کوتاه و بلند، اولین موفقیت بین‌المللی خود را در سال ۱۹۶۰ با فیلم «ماجرا» رقم زد که در جشنواره‌ کن با استقبال همراه شد و سپس موفقیت‌های جهانی‌اش را با «شب» (۱۹۶۱) و «کسوف» (۱۹۶۲) ادامه داد.

این سه‌ فیلم با توجه به شباهت در سبک و موضوع که هرسه به نگرانی‌های بشر امروز پرداخته‌اند، عموما به سه‌گانه‌های آنتونیونی معروف هستند.

اولین فیلم رنگی بنیان‌گذار سینمای مدرن ایتالیا در سال ۱۹۶۴ با نام «صحرای سرخ» ساخته شد که این فیلم نیز به گونه‌ای ادامه‌ این سه‌گانه محسوب می‌شود.

آنتونیونی یک سال بعد از ساخت «صحرای سرخ»، اولین فیلم‌ اتگلیسی‌ زبان خود را با عنوان «آگراندیسمان» ساخت که موفقیت زیادی کسب کرد.

«نقطه زابریسکی» در سال (۱۹۷۰)، «مسافر» (۱۹۷۵)، «راز اوبروالد» (۱۹۸۰)، «فراسوی ابرها» (۱۹۹۵) و«اورس» (۲۰۰۴) دیگر فیلم‌های بنیانگذار سینمای مدرن درایتالیاست.

«آنتونیونی»در طول بیش از نیم قرن فعالیت سینمایی جوایز متعددی چون جایزه افتخاری آکادمی اسکار، جایزه نخل طلای جشنواره کن برای «آگراندیسمان»، جایزه خرس طلایی جشنواره‌ برلین برای فیلم «شب»، دو جایزه‌ ویژه هیات داوران کن برای «کسوف» و «ماجرا» و جایزه‌ یوزپلنگ طلایی جشنواره‌ فیلم لوکارنو برای «گریه» دریافت کرد.


منبع: عصرایران

جانی دپ در ونکوور

بازیگر فیلم «دزدان دریایی کاراییب» به تازگی در ونکوور فیلمبرداری فیلم جدیدش را شروع کرده است.

جانی دپ در فیلم جدیدش با عنوان «ریچارد می‌گوید خداحافظ» در نقش یک پروفسور ظاهر شده‌ است.

به گزارش مهر به نقل از آسوشیتدپرس، این فیلم که به تازگی کار فیلمبرداری‌اش در ونکوور شروع شده با حضور زویی دویچ در نقش یکی از دانشجویان این پروفسور ساخته می‌شود.

جمعه شب هنگام فیلمبرداری صحنه‌ای از این فیلم در خیابان‌های ونکوور مردم از تماشای جانی دپ هیجان‌زده شدند.

او پروفسوری است که دچار یک بیماری شده که زندگی او را تغییر می‌دهد. یکی از صحنه‌هایی که با حضور دپ فیلمبرداری شد حضور او در کنار دریاچه و کنار یک قوی سفید بود.

دنی هوستون، رزمری دیویت، دیوون ترل و اودسا یانگ دیگر بازیگران این فیلم هستند.

فیلمنامه این فیلم را وین رابرتس نوشته و خود وی فیلم را کارگردانی می‌کند. او فیلمی با عنوان مشابه «کیتی می‌گوید خداحافظ» را سال ۲۰۱۶ ساخته بود. قرار است «ریچارد می‌گوید خداحافظ» ۲۰۱۸ اکران شود. زویی دویچ فرزند لیا تامپسون بازیگر و هاوارد دویچ کارگردان است. او بازی در فیلمی چون «چرا او؟» در سال ۲۰۱۶ را در کارنامه دارد.

جانی دپ با پشت سر گذاشتن سالی شلوغ که شامل جدایی او از همسرش بود و کمبود منابع مالی، بار دیگر جلوی دوربین قرار گرفته است.


منبع: عصرایران

هومن سیدی: سینما به دلواپس نیاز ندارد

به گزارش ایلنا، سیدی با اشاره به اینکه آدم سیاسی نیست، گفت: من اصلا در انتخابات اخیر فعالیتی نداشتم. چون اعتقاد ندارم که هنرمند باید کاندیدای مورد نظرش را تبلیغ بکند. برای همین اصلا تبلیغاتی کار نکردم. کاملا معلوم بود رای من برای چه کسی است. رفتم رای دادم و از رای‌ام بسیار راضی هستم. درباره کابینه هم اصلا نمی‌دانم کابینه یعنی چی؟ من فقط به عنوان جزء کوچکی از این سینما دلم می‌خواهد فیلم بسازم. هیچ درخواست دیگری ندارم.  وی ادامه داد: همه فیلمسازهایی که ایرانی هستند، حتما فیلمی نمی‌سازند که دچار مشکل اخلاقی باشد یا حد و مرزهایی را رد بکنند که گروهی فکر کنند حتما یکسری دلواپس بالای سر دوستان باشند. طبیعی است که ما از یک خطی آن طرف‌تر نمی‌رویم. اگر آزادی مطلق هم برای من فیلمساز باشد چون در این مملکت بزرگ شده‌ام، امکان ندارد که یکسری اخلاقیات را زیر پا بگذارم.
 
کارگردان خشم و هیاهو ادامه داد: الان مشکلاتی که با سیستم پروانه ساخت و پروانه نمایش دارم بسیار اندک است. حالا ممکن است فیلمسازی هم بگوید من واقعا مشکل دارم. اما طبیعی است که من با این مشکلات جان می‌گیرم.  وی با اشاره به اینکه مشکلات همکاران و دوستانش در سینما همیشه برایش مهم بوده است، افزود: مسائل دیگران برایم موضوع مهمی است. خیلی مواقع هست که ممکن است از خواسته خودم صرف‌نظر کنم به نفع همگان، اما با برخی رفتار‌ها موافق نیستم من هم در شان سینما نمی‌بینم که فیلمی توقیف بشود. اما دلیل اینکه این جریان را تبلیغ نمی‌کنم این است که فکر می‌کنم جریان کوچک‌تری بوده که خیلی عمیق است و‌‌ همان است که به نظرم در این مقطع دارد صدمه و آسیب می‌زند.
 
سیدی ادامه داد: حتما هیچ فیلمی نباید توقیف بشود چراکه سینمای ما شان بالاتری دارد اما فکر می‌کنم کمپین باید در ابتدا کمپینی باشد که به مردم عزیز مسائل ابتدایی‌تری را یادآوری کند مثلا اینکه فیلم‌ها را کپی نکنند.
 
وی با اشاره به کمپین سینماگران افزود: به نظرم کمپین راه عمیقی برای مقابله با توقیف فیلم‌های سینمایی نیست. بلکه ضایع کردن موضوع است، تاثیر جریانی را گرفتن است. سواد من قد نمی‌دهد و نمی‌دانم این مشکل چه طوری باید حل بشود. شاید من انرژی درگیر شدن ندارم.  کارگردان فیلم مغزهای کوچک زنگ زده درباره اینکه در بیشتر آثارش شخصیت‌های عصبی حضور دارند، گفت: شاید در واقع این شخصیت‌ها از درون من می‌آیند. فکر می‌کنم کاراکترهایی می‌توانند برایم جذاب باشند که بالا و پایین‌های زیادی داشته باشند و تخت نباشند. در «خشم و هیاهو» دو فصل وجود دارد. یک فصل عصبی و یک فصلی که آدم‌ها آرام‌تر هستند، اما فکر می‌کنم هیجان برای من خیلی کار می‌کند. فکر می‌کنم فیلم‌ها بدون این هیجانات خیلی جذاب نیست. جدای از اینکه در جامعه خودمان هم بی‌اعصابی وجود دارد. ما طبیعتا از کاراکترهای جامعه‌مان برداشت می‌کنیم. من خودم آدمی عصبی هستم. اما خیلی طول می‌کشد که عصبانی بشوم. آستانه صبرم زیاد است.
 
سیدی در پاسخ به این سوال که نوید محمدزاده را به دلیل توانایی‌اش در اجرای نقش‌های عصبی برای بازی در فیلم‌هایش انتخاب کرده یا نه، گفت: من معتقدم که نوید محمدزاده بسیار بازیگر پدیده‌ای است. پتانسیل عجیب و غریبی دارد. باهوش است. بسیار آدم اخلاقی است. بسیار کارش برایش اهمیت دارد. بسیار انرژی خوبی دارد و خب متاسفانه الان توی سیستم بازیگری فعلی این جریان کم شده است.
 
سیدی درباره شخصیت پیمان سریال عاشقانه و ویژگی‌های شخصیتی پیمان سریال عاشقانه گفت: به نظرم پیمان یک آدم خاکستری است. قهرمان نیست اما آدم بدی هم نیست. چند تا کار انجام می‌دهد که نه در عرف جا می‌گیرد و نه در شرع. شاید این‌ها امتیازات منفی‌اش باشد. اما کارهای خوب زیادی هم انجام می‌دهد. فکر می‌‎‌کنم این نقش را هر کس دیگری بازی می‌کرد با کمی تمرکز به همین خوبی انجام می‌داد و می‌توانست در میان مردم جایگاهی پیدا کند. در هر صورت این نقش ویژه است. فکر می‌کنم دلیل اصلی علاقه مردم به این کاراکتر، صادقانه رفتار کردن او و شجاع بودنش است.
 
سیدی در پاسخ به این سوال که آیا الان در سینمایمان سوپراستار داریم یا نه، گفت: در حال حاضر محمدرضا گلزار سوپراستار است. به دلیل اینکه او مختصات یک سوپراستار را دارد. به نوع دیگری هم اگر بخواهم بگویم نوید محمدزاده هم بازیگری است که تعداد زیادی تماشاگر به سینما می‌کشاند. خیلی از بازیگران هستند که مردم برای آن‌ها به سینما می‌روند. اما این موضوع یکی از خاصیت‌های سوپراستار‌ها است. شاید کامل‌ترینش را بشود در گلزار پیدا کرد. کمی قبل‌تر هم هدیه تهرانی، محمدرضا فروتن و ابوالفضل پورعرب سوپراستار بودند. فکر می‌کنم امیر جدیدی هم قابلیت این را دارد که خیلی زود سوپرستار شود و مختصات خوبی هم دارد. از میان بازیگران زن جدید ماهور الوند و پردیس احمدیه بازیگران خوبی هستند که خیلی زود دیده خواهند شد.


منبع: بهارنیوز

فیلم‌های اقتباسی ‌هالیوود در ماه‌های اخیر

– ترجمه از رضا فرج‌پور: در تمام سال‌های اخیر هر گاه صحبت از فیلمنامه و آسیب‌های فیلم‌های ایرانی به میان آمده، بی‌شک اشاراتی هرچند کوتاه و گذرا به نبود رابطه مستقیم میان ادبیات و سینما در فیلمنامه‌های ایرانی بخش مهم و پرحجمی از آن بحث را به خود اختصاص داده است. درواقع زمانی که به آسیب‌ها و کمبودهای داستان‌پردازی در سناریوهای ایرانی اشاره شده؛ نتیجه مستقیم و بی‌واسطه آن، در عدم استفاده سینما و سینماگران این مرزوبوم از منابع لایزال داستان خلاصه شده است.

این بحث قدمتی دیرینه دارد و تقریبا از همان اوان ورود سینما به ایران مطرح بوده است. این‌که در عرصه ادبی این سرزمین داستان‌های درجه یک از گذشته تا امروز همه ساله خلق و به گنجینه داستان‌های غنی این مرزوبوم افزوده می‌شوند و در عین‌حال همواره بزرگترین کمبود و آسیب سینمای ایران قصه‌پردازی و داستان‌سازی عنوان شده و می‌شود، تناقضی است که هیچ‌گاه راه‌حلی درست و درمان نداشته و بیشتر در حد توصیه‌های پدربزرگانه در باب لزوم استفاده از منابع ادبی در آثار سینمایی بروز یافته است…

از آن‌جا که پایه و اساس و سنگ بنای هر فیلم متعلق به جریان رایج سینما، قصه و خط داستانی آن است، لزوم استفاده مستقیم سینما از محصولات داستان‌پرداز ادبی بارهاوبارها در برهه‌های گوناگون به مشکل خوردن سینما مطرح شده. این ارتباط بی‌واسطه و لزوم برقراری آن، البته ربط چندانی به نوع خاصی از سینما نیز ندارد؛ با این‌که الزام بهره‌گیری از دستامد‌های ادبی در سینمای مخاطب‌محور داستان‌پرداز بیشتر احساس می‌شود.

با این همه حتی در سینمای داستان گریز نیز هنوز بند ناف سینما از قصه قطع نشده است. قصه فیلم به‌طور طبیعی نخستین موردی است که کارگردان به آن فکر می‌کند و قرار است بر این اسکلت، گوشت و پوست استوار کند و اثری زنده و جاندار به نام فیلم بسازد. از این‌جاست که توجه به ادبیات داستانی به‌عنوان گنجینه‌ای از پیش آماده و مهیا نکته‌ای ضروری و الزامی به نظر می‌رسد. این موضوع مهمی است که سینمای ایران توجه شایسته‌ای به آن نداشته و می‌توان چنین گفت که بهره کافی از همه قابلیت‌های ادبیات نبرده است.

با وجود این بی‌توجهی یا بهتر است بگوییم کم‌توجهی اما نکته مهم این است که هر گاه این روند رخ داده و سینماگری خواسته و توانسته سنگ بنای فیلمش را بر یک اثر موفق ادبی استوار کند، نتیجه حاصله نه‌تنها رضایت بخش که در بیشتر اوقات یک سروگردن از کلیت این سینما بالاتر بوده است.

درواقع چنین می‌توان گفت که کارنامه اقتباس ادبی در سینمای ایران باوجود این‌که از نظر حجم چندان پربرگ و پربار و قابل توجه نیست؛ اما نگاهی گذرا نشان می‌دهد که از نظر کیفی می‌توان آن را موفقیت‌آمیز خواند. این‌که بهترین فیلم‌های اغلب فیلمسازانی که نیم‌نگاهی به ادبیات داشته‌اند، همان فیلم‌های اقتباسی آنهاست، به نحو طعنه‌آمیزی میزان ضرر و زیانی را که سینمای ایران به دلیل بی‌توجهی به ادبیات به خود وارد آورده و میزان محرومیتی را که خود با کم‌توجهی‌اش باعث شده است، برجسته می‌کند.

کافی است گاو، سارا، بانو، مهمان مامان و حتی دایره مینای مهرجویی؛ داش آکل، خاک و غزل مسعود کیمیایی؛ آرامش در حضور دیگران، ناخدا خورشید و نفرین ناصر تقوایی؛ تنگسیر امیر نادری؛ شازده احتجاب و سایه‌های بلند باد بهمن فرمان‌آرا؛ شوهر آهو خانم داود ملاپور و… را با دیگر ساخته‌های این کارگردانان و همچنین با فیلم‌های جریان رایج و غالب سینمای ایران قیاس کنید تا میزان درستی و صحت فرض بالا بیشتر و بهتر عریان و عیان شود… این اتفاق در سینمای اروپا و آمریکا اما نسبتی برعکس رویه موجود در ایران، با کلیت تولیدات سالانه پیدا می‌کند.

باوجود این‌که همواره در ادبیات سینمایی عنوان شده که ادبیات در روند فیلم‌شدن بخش عمده‌ای از عمق، ارزش و کیفیت روایی خود را از دست می‌دهد، اما باز هم روند تولید آثار اقتباسی در سینمای روز دنیا با سرعت و قدرت فراوانی ادامه دارد و همه ساله می‌توان به انبوه فیلم‌هایی برخورد که ریشه در ادبیات داستانی دارند… مطلبی که در ادامه می‌آید، مروری کلی است از فیلم‌های اقتباسی یک‌سال اخیر که از ابتدای ‌سال ٢٠١٧ روی پرده آمده‌اند یا در چند ماه باقی مانده تا پایان ‌سال میلادی روی پرده خواهند آمد. اگر شما نیز جزو آن دسته‌ای هستید که چشم به انتظار می‌مانید تا این‌که رمان مورد علاقه‌تان را روی پرده سینما ببینید، خواندن این مطلب را از دست ندهید…

نام‌و‌نشان‌دارها

فرشتگان و شیاطین

سال پیش در آستانه فصل جوایز سینمایی سینمای‌ هالیوود و البته جریان هنرمندانه سینمای اروپا مالامال بود از انبوه فیلم‌های اقتباسی که در فستیوال‌های بزرگ و البته مراسم اسکار خوش درخشیدند.

تخمین زندگی لوییس دراکس نخستین فیلم از این گروه بود که پارسال همین روزها روی پرده آمد. این فیلم که براساس رمانی از لیزجنسن جلوی دوربین رفته بود، داستانی درباره یک روانشناس را که روی پسری کار می‌کرد که از یک بیماری نادر رنج می‌برد، دستمایه روایتش قرار داده بود؛ پسری که در گذر روند روایت فیلم خودش را درگیر داستانی می‌دید که مرز بین واقعیت و فانتزی را شکل داده و حتی در زمان‌هایی این مرز را مخدوش می‌کرد.

خانه خانم پرگرین برای کودکان خاص، دیگر فیلمی بود که در همین روزهای ‌سال گذشته در سالن‌های سینما اکرانی وسیع را تجربه می‌کرد. این فیلم با سناریویی براساس رمانی پرطرفدار از رنسوم ریگز داستان جاکوب را روایت می‌کرد که در جست‌وجو به‌دنبال یک سرنخ برای حل‌کردن معمایی حیاتی در زندگی‌اش وارد دنیای جدیدی می‌شد. درواقع در این فیلم که استاد تمام فانتزی‌سازها و کابوس‌ساز برجسته سینمای متفاوت آمریکا، تیم برتون آن را کارگردانی کرده بود، جاکوب خانه خانم پرگرین را که متعلق به کودکان خاص بود، پیدا می‌کرد. در ادامه فیلم می‌دیدیم که او غرق در دنیایی می‌شود که پیدایش کرده و کم‌کم متوجه می‌شد که ساکنان خانه را می‌شناسد و سعی داشت قدرت‌ها و توانایی‌های آنها را یاد بگیرد.

نوری شگفت‌انگیز میان دو اقیانوس... 

مردی به نام اوو در این میان شاید مهمترین فیلم اقتباسی چنین روزهایی در ‌سال گذشته باشد که درنهایت به فهرست پنج فیلم نهایی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان نیز رسید و البته این جایزه را به فروشنده اصغر فرهادی باخت. این فیلم که براساس رمانی موفق و محبوب نوشته فردریک بکمن که دو‌سال پیش در سوئد منتشر شده بود، ساخته شده بود، قصه زندگی مردی به نام اوو را می‌گفت؛ مرد منزوی بازنشسته مریض احوالی که روزهایش را با رفتن سر مزار همسر درگذشته و کارهای تکراری روزمره سپری‌می‌کند و از قوانین تکراری هر روزی زندگی‌اش تخطی نمی‌کند. سرانجام می‌دیدیم که چگونه زندگی اوو با پیداشدن یک همسایه جدید و پرانرژی و پرسروصدای ایرانی و دوستی اتفاقی که بین‌شان به وجود می‌آید، تغییر می‌کند و شوری در زندگی اوو ایجاد می‌شود…

ملکه کاتو با روایت داستان زندگی، شطرنج و رویای باور نکردنی دختری که کم‌کم استاد بزرگی می‌شود، دیگر فیلم موفق و محبوب این روزهای پارسال بود که با اقتباس از رمانی نوشته تیم کروترز خود را به‌عنوان فیلمی با ریشه‌های ادبی به تثبیت رسانده بود. ملکه کاتو درواقع داستان زندگی شگفت‌انگیز قهرمانی به نام فایوناموتسی است که به شکلی کاملا سورپرایز‌کننده بر پایه واقعیت به نگارش درآمده و رویای نوجوانی از اوگاندا را تصویر می‌کند که درنهایت به اوج رسیده و قهرمان جهانی شطرنج می‌شود. تیم کروترز در روایت این داستان مسحور‌کننده اسم واقعی این نوجوان را چه در رمان و چه در فیلمش تغییر نداده است.

آتش‌سوزی بزرگ که براساس داستانی نوشته دن براون با محوریت کاراکتر رابرت لنگدون ساخته شده، دیگر فیلم بزرگ اقتباسی‌ سال گذشته بود که می‌شد گفت توسط کارگردانی بزرگ یا نویسنده‌ای پرطرفدار خلق شده بود.

دن براون نویسنده آثار پرتیراژ و پرخواننده‌ای چون رمز داوینچی و فرشتگان و شیاطین است که با خلق کاراکتر استاد باسوادی به نام رابرت لنگدون که در زبان‌ها و رمز و طلسم‌های باستانی تبحر دارد و وارد داستان‌هایی مرموز می‌شود، شماری از موفق‌ترین فیلم‌های پررمزوراز سال‌های اخیر را شکل داده است. این نویسنده در آتش‌سوزی بزرگ نیز سراغ همین شخصیت رفته و این بار او را درحالی‌که فراموشی به سراغش آمده، در یک بیمارستان ایتالیایی درحالی‌که از خواب بیدار می‌شود، نشان می‌دهد.

در این فیلم رابرت لنگدون با دکتر سینا بروکز همکاری می‌کند و آنها برخلاف عقربه‌های ساعت برای متوقف ساختن نقشه فاجعه‌آمیزی برای به ویرانی کشاندن جهان تلاش می‌کنند. این فیلم که سومین فیلم از قصه‌های رابرت لنگدون است که از روی چهارمین کتاب از سری کتاب‌های این مجموعه دن براون ساخته شده، حداقل از این نظر که تماشاگرانی که از دو فیلم قبلی لذت برده بودند را راضی کرد، می‌شود فیلمی موفق ارزیابی کرد…

فیلم‌های روی پرده امسال

زندگی‌هایی شجاعانه در شب‌های سرد

ژانویه ٢٠١٧ با نمایش فیلم اقتباسی صوفی و خورشید درخشان آغاز شد که از رمانی نوشته آگوستا تروبوبر گرفته شده و داستان یک مرد ساکت و منزوی به نام آقای اوتو را در شهر آرام و ساکت جورجیا در ‌سال ١٩٣٩ روایت می‌کند که به‌عنوان باغبان توسط خانم ان استخدام شده است. در همسایگی آنها یک صوفی زندگی می‌کند که عشقش را در جنگ جهانی اول از دست داده و خودش را در یک زندگی بدون لذت و سرگرمی محصور کرده است. اما برای اوتو صوفی گویی یکی از معجزات زندگی است…

زندگی در شب که براساس داستانی از دنیس لیهان ساخته شده، دیگر فیلم اقتباسی امسال بود که با بازی، کارگردانی و نویسندگی بن افلک در اولین ماه ‌سال روی پرده آمد. زندگی در شب سال‌های ١٩١٩ تا ١٩٣٣ یعنی سال‌های ممنوعیت فروش و مصرف مشروبات الکلی را به تصویر می‌کشد؛ قصه‌ای جذاب که راوی شخصیت‌هایی با پایگاه‌های اجتماعی متفاوت، از دوستان واقعی و دشمنان بی اعتنا به رنج و خواسته واقعی مردم، تا الکلی‌ها، فاحشه‌ها، کشیش‌ها و حتی مردمان بد ذات و قسی‌القلب را شامل است؛ که همه و همه در تلاش برای نجات و رهایی از آن شرایط و رسیدن به رویای آمریکایی‌شان هستند.

نوری شگفت‌انگیز میان دو اقیانوس... 

 
آلونک ویلیام پی .یانگ و همسر نگهبان باغ وحش دایان آکرمن دو داستان دیگری هستند که دستمایه اقتباس کنندگان سینمایی قرار گرفتند. آلونک داستان مردی بسیار افسرده را تعریف می‌کند که به یک مرحله غیرقابل درک از زندگی می‌رسد که کم حرفی ناشی از افسردگی و رسیدن به یک دعوت شخصی یا همان ندای درونی است. او برای ملاقات با خدا باید به مکانی برسد که آلونک نامیده می‌شود…

همسر نگهبان باغ وحش، اما، داستانی جنگی است که توسط دایان آکرمن روایت شده و از روی داستانی واقعی به همین نام نگارش و به تصویر کشیده شده است. دایان آکرمن در این داستان قصه‌های واقعی از نگهبانان باغ وحش ورشو را به نمایش می‌گذارد. داستان شجاعت‌های زمان جنگ؛ که گلوله‌ها و مهمات را در قبرها و در محدوده نگهداری فیل‌ها و مواد منفجره را در بیمارستان حیوانات از دید نازی‌ها دورنگه می‌داشتند. این فیلم در ماه مارچ روی پرده آمده و موفقیت نسبی قابل ذکری را به دست آورد…

پرفروش‌های دو دنیا

انسان‌های حیوان‌نما در زیستگاهی به نام سینما!

دختری در قطار و هیولا فریاد می‌کشد دو رمان عامه‌پسند ‌سال پیش هستند که در اقتباس سینمایی نیز موفقیتی نسبی را برای نویسنده و سازندگان به ارمغان آوردند. دختری در قطار براساس رمان بسیار مردمی و پرخواننده و پرتیراژی به همین نام نوشته پالولاهاوکینز جلوی دوربین رفت و در گیشه سینماها نیز به یکی از پرببیننده‌ترین فیلم‌های‌ سال تبدیل شد. این فیلم روایتی هوشمندانه از زندگی راشل بود که همه‌روزه سوار قطار می‌شود؛ قطاری که در ایستگاه‌های همیشگی خودش توقف و مسافران را سوار و پیاده می‌کند. از شیشه قطار باغ‌هایی دیده می‌شود و مردمان و خانه‌هایی که زندگی در آنها جریان دارد. در طی این روند همیشگی کم‌کم در ذهن و قلب دختر احساسی زنده می‌شود که ساکنان یکی از خانه‌ها را می‌شناسد. درواقع زندگی ساکنان آن خانه عالی به‌نظر می‌رسد، تا زمانی که می‌بینیم یک‌سری اتفاقات عجیب همه‌چیز را دچار تغییر می‌کند. قطار اما به حرکت خودش رو به جلو ادامه می‌دهد، درحالی‌که دیگر همه چیز تغییر کرده است.

هیولا فریاد می‌کشد نیز فیلمی بود که در طی مسیرش به سوی موفقیت با دختری در قطار مشابهت‌های فراوانی داشت. این فیلم که براساس رمانی نوشته سایوبحان داوود و پاتریکانس ساخته شده بود، داستان پسری را روایت می‌کرد که از کمک یک درخت بزرگ بهره می‌گیرد تا شاید مادر تنهای بیمارش را که هر روز ضعیف‌تر می‌شود، مداوا کند. این رمان سرگرم‌کننده و متفاوت با مایه‌های کمی تلخ و تاریک که در زندگی و رابطه عمیق یک مادر و پسر کندوکاو می‌کند، در تبدیل‌شدنش به فیلم به‌خوبی توانست تمام ارزش‌ها و داشته‌های داستان تکان‌دهنده‌اش را به مدیوم جدیدش منتقل کند؛ چنان که وقتی در پایان ناگهان می‌بینیم که آنها با  هیولایی شگفت‌انگیز ملاقات می‌کنند، یکی از تکان‌دهنده‌ترین صحنه‌های سینمایی سال‌های اخیر پیش چشم‌مان موجودیت پیدا می‌کند…

نوری شگفت‌انگیز میان دو اقیانوس...

وظیفه آمریکایی دیگر فیلم اقتباسی‌ سال گذشته بود که از رمانی نوشته فیلیپ راث برگرفته شده و در داستانی که در‌ سال ١٩۶٨ رخ می‌داد، مردی سختکوش که شخصیتی قابل اعتماد و آرام و جذاب داشت را نشان می‌داد که ناخواسته درگیر زندگی و عواقب سیاست‌های تندروانه دخترش می‌شود و همین هم باعث می‌شود زندگی خانوادگی آنها از هم بپاشد. این در حالی است که مرد همان زندگی آرام و بی‌دردسر متعلق به طبقات متوسط جامعه را برای خودش عالی می‌دانست.  و می‌رسیم به انسان‌های حیوان‌نما و زیستگاه آنها که براساس رمانی از جی.ک.رولینگ همواره محبوب ساخته شده بود و در چند رشته فرعی نیز کاندیدای دریافت اسکار شد. این فیلم و رمان که داستانی مربوط به مدرسه جادوگری را ٧٠‌سال پیش از آن‌که هری پاتر به ‌هاگوارتس برود به تصویر می‌کشید، تجربه‌ای ناب و غیرمعمول از جامعه سری جادو و جادوگران نیویورک به دست می‌داد.

با این‌که در رسانه‌ها بارها و بارها به این نکته اشاره شد که کتاب جی.کی.رولینگ که فیلم از روی آن ساخته شد، رمان نبود و بیشتر حالت داستان داشت، اما فیلمی که درنهایت حاصل آمده بود، همپای مهیج‌ترین رمان‌ها روی تماشاگرانش تاثیر می‌گذاشت.‌ سال ٢٠٠١ جی.کی.رولینگ این کتاب را در ١٢٨ صفحه با فضا و حالتی طنزگونه و کمیک منتشر کرد و این آغاز موفقیت مالی بزرگی بود؛ چندان که فروش این کتاب برای رده‌های سنی مختلف بیشتر از ١٧‌میلیون پوند در‌ سال ٢٠٠٩ درآمد شد. اگر این ارقام را با فروش این فیلم جمع بزنیم، بهتر به گنجی که خانم رولینگ از قبل داستان جادوگرانه‌اش برای خود به‌دست‌آورده است، پی خواهیم برد…

پیاده‌روی طولانی بیلی لین براساس رمانی از بن فانتین و مسیر طولانی خانه اقتباس شده از خاطره‌ای از ساروبرایرلی دیگر آثار موفق اقتباسی‌ سال گذشته هستند. مسیر طولانی خانه داستان پسر بچه پنج ساله‌ای را روایت می‌کرد که در خیابانی در کلکته، هزاران کیلومتر دور از خانه گم می‌شود. او چالش‌های زیادی را پشت سر می‌گذاشت؛ تا این‌که بالاخره توسط زوجی استرالیایی که او را به فرزندخواندگی قبول می‌کنند، نجات پیدا می‌کند. ٢۵‌سال بعد پسر به فکر این می‌افتد تا خانواده گم‌کرده‌اش را پیدا کند.

روشنایی بین اقیانوس‌ها براساس رمانی از مارگوت ال.استدمن آخرین فیلم اقتباسی زمستان گذشته بود. این فیلم براساس پرفروش‌ترین رمان‌ سال ٢٠١٣ داستان یک نگهبان فانوس دریایی و همسرش را روایت می‌کرد که در نزدیکی ساحل استرالیای غربی زندگی می‌کنند. آنها تربیت کودکی را به عهده دارند که او را از یک قایق پارویی که به سمت ساحل نزدیک می‌شد، پیدا کرده و در اصل جان کودک را نجات داده بودند.

فیلم ابتدا در آمریکا و بریتانیا و چند ماه بعد در استرالیا به نمایش درآمد و از نظر اقتصادی موفقیت شگفت‌انگیزی قلمداد شد.

برنامه آینده

شهر گمشدهz که از روی کتابی که دیوید گرن در ‌سال ٢٠٠٩ از روی داستانی واقعی نوشته بود ساخته شده است، نه‌تنها در فستیوال فیلم نیویورک موفقیت شگفت انگیزی داشت، که حتی از آن به‌عنوان یکی از شانس‌های اسکار نیز نام می‌برند.

قلعه شیشه‌ای نیز براساس داستانی از جنیت والز مراحل ساخت و تولید را از ماه می ‌٢٠١۶ آغاز کرده و انتظار می‌رود که این فیلم تا پایان‌ سال ٢٠١٧ اکران شود؛ هرچند که تاکنون تاریخ دقیقی برای نمایش عمومی فیلم مشخص نشده است.

نوری شگفت‌انگیز میان دو اقیانوس...

دایره یک فیلم تخیلی است که از روی کتابی به همین نام که در ‌سال ٢٠١٣ به قلم دیوا ایگر منتشر شد، ساخته شده است. تام هنکس و اما واتسون در فیلم دایره بازی می‌کنند. انتظار می‌رود این فیلم نیز تا پایان امسال آماده نمایش باشد.

از کمک شما متشکرم هم فیلمی است که از روی نوشته واقعی دیوید فینکل اقتباس شده است. فیلم نگاه انسانی عمیق دارد روی زندگانی کسانی که باید باقی عمرشان را با حقایق تلخ جنگ و عواقب غیرقابل تغییر آن سپری کنند.

شیطان در شهر سفید شاید یکی از پر سر و صداترین فیلم‌های اقتباسی درحال ساخت باشد. این فیلم که قرار است از روی داستانی به همین نام نوشته اریک لارسون ساخته شود، از حضور لئوناردو دی کاپریو به‌عنوان یک قاتل شکنجه گر زنجیره‌ای قرن نوزدهم بهره مند است.

بسیاری از منابع سینمایی از این فیلم به‌عنوان ششمین همکاری دی کاپریو با مارتین اسکورسیزی نام برده اند. فیلم از زمانی طولانی در مرحله پیش تولید بوده، ولی کمپانی امیدوار است که به‌زودی تولید فیلم شروع شود.


منبع: برترینها

وقتی مجری تلویزیون را نویسنده جا زدند!

وحید حسینی ایرانی- روزنامه بهار
مدتی پیش رسانه‌ها از سفر شماری از نویسندگان ایرانی به کشور بوسنی و هرزگوین خبر دادند. این خبر با وجود اهمیتی که در وهله نخست به ذهن مخاطب متبادر می‌کرد، بی هیچ سر و صدایی انتشار یافت و از نویسندگان کشور هم واکنش خاصی نسبت به آن دیده نشد. این بی تفاوتی در حالی رخ داد که محتوای رویداد دهان پرکن بود: شرکت در پیاده روی صلح «مارش میرا» که بزرگداشتی است برای شهیدان نسل کشی سربرنیتسا در جنگ‌های ۱۹۹۰ میلادی در منطقه بالکان؛ و در جریان این پیاده روی، مسلمانان و مسیحیان صلح طلب و اهالی فرهنگ و ادبیات از نقاط مختلف جهان گرد هم می‌آیند.

اما چرا در ایران چنین اتفاقی بازخوردی تا این‌اندازه کمرنگ داشت که تقریبا جز چند مطلبِ عمدتا از سوی خود حاضران در سفر مزبور که در خبرگزاری‌ها انتشار یافت و مطالبی که رسانه‌های مجازی وابسته به بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان نشر دادند، بحث و تحلیل و مطلب خاصی را برنیانگیخت؟ شاید باید پاسخ را در انتخاب افرادی جست که به عنوان نمایندگان ادبیات ایران و به نام «نویسنده» راهی این سفر شدند. عهده دار، مسئول و متولی این سفرِ نویسندگان ایرانی، بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان بود که نقطه ضعف و چشم اسفندیار سفر یادشده نیز همان به نظر می‌رسد. برای شرکت در برنامه موسوم به «ده روز در بالکان» مدتی پیش بنیاد فراخوانی منتشر کرد و از اهالی ادبیات و نویسندگان «جوان» کشور دعوت به ثبت نام کرد. در فراخوان آمده بود که حداکثر نفراتی که می‌توانند در این سفر همراه باشند، ده نفر و بنابراین اولویت با «نویسندگان زیر ۴۰سال» است. اما هنگامی که فهرست منتخبان این سفر یا درواقع نمایندگان ادبیات ایران برای حضور در برنامه‌ای بین‌المللی منتشر شد، نکات پرسش برانگیزی در آن خودنمایی می‌کرد.

در میان افراد منتخب، مجری تلویزیون ، مستندساز، شاعر و خاطره نگار بود و از نمایندگی ادبیات ایران در مواجهه با نویسندگان خارجی کمترین سهم به داستان نویسان رسیده بود. در عرف، داستان نویسان درواقع بیش از هر طیف از اهالی قلم به عنوان نویسنده شناخته می‌شوند اما تنها داستان نویس مطرح حاضر در فهرست مجید قیصری بود؛ بماند که این «نویسنده جوان زیر ۴۰سال» ۵۱سال سن دارد! اما شاید چالش برانگیزترین نامی که در فهرست منتشرشده از سوی بنیاد به چشم می‌خورد، نام محمدرضا شهیدی فرد بود: مجری سرشناس صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.

مسئله این بود که این مجری ۴۸ ساله چه ربطی به ادبیات و نویسندگی دارد؟ در این فهرست ارائه شده شبه‌ناک، دست مسئولان بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در مواجهه با مخاطب آگاه چنان خالی بوده است که در توضیح رزومه منتخبان، نویسنده کتابی با محتوای مجموعه یادداشت‌های طنز را که انتشارات سوره مهر منتشر کرده بود (گچ پژ)، «نویسنده رمان» معرفی کرده بودند! همچنین نام فردی دیده می‌شد که به عنوان مستندساز شناخته می‌شود.

حسن حبیب زاده، سازنده مستند «جلال در اسالم» همان فیلمی است که در برنامه تلویزیونی «هفت» ابتدا سازنده اش و سپس نویسنده آن، مهدی قزلی (مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان) معرفی شد و البته بعد مشخص شد که قزلی، تامین کننده سرمایه آن مستند بوده است. در هر صورت سازنده آن فیلم که گویا موردعلاقه مدیر بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان است (!) ، نامش در جمع مسافران سفر بوسنی قرار گرفت تا انتخاب‌های بنیاد باز هم پرسش برانگیز شود.

در این مجال قصد ندارم به دلایل جهانی نشدن ادبیات معاصر ایران بپردازم که خود بحثی مفصل می‌طلبد؛ اما اگر حمایت‌های برخی کشورها برای معرفی اهل قلم خود و‌ترجمه آثارشان را با عملکرد انحصارگرایانه مسئولان داخلی مقایسه کنیم، بخشی از ماجرا روشن می‌شود. اینکه مدیر بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان بیش از کیفیت آثار و جایگاه نویسندگانی که قرار است نمایندگان ادبیات ایران در مواجهه با نویسندگان دیگر کشورها تلقی شوند، عامل یا عوامل دیگری را مدنظر قرار دهد، همچنان به این خواهد انجامید که ادبیات ایران در سطح جهانی مهجور بماند. ارزیابی عملکرد بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان و بررسی مسائلی چون پرداخت نشدن جوایز نقدی جشنواره انجمن‌های ادبی به صورت کامل یا سرنوشت انتشارات «عصر داستان» وابسته به بنیاد، خود مجالی دیگر می‌خواهد اما در حال حاضر مسئولان بنیاد و به ویژه شخص مدیر عامل آن باید درباره سفر به بوسنی و حواشی آن پاسخگو باشند؛ هرچه باشد هزینه‌های سفر یادشده از بیت المال تامین شده است.


منبع: بهارنیوز

محمود جهان، درگذشت

محمود جهان که برای اجرای کنسرت در بندر ماهشهر به سر می‌برد به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان صنایع پتروشیمی این شهرستان در گذشت. محمود جهان که برای اجرای کنسرت در بندر ماهشهر به سر می برد ساعتی پیش بر اثر عارضه قلبی درگذشت. این خواننده مشهور کشورمان قرار بود پس فردا دهم مردادماه به مناسبت ولادت امام رضا (ع) کنسرت اجرا کند که ساعتی پیش دچار عارضه قلبی شد و پس از انتقال به بیمارستان صنایع پتروشیمی شهرستان بندر ماهشهر دار فانی را وداع گفت.

محمود جهان از خوانندگان، بندری خوان، قدیمی و محبوب کشورمان بود که صبح امروز در بیمارستان ممکوی شهرستان ماهشهر در گذشت. وی در سال ۱۳۳۰ در آبادان و در محله احمدآباد بدنیا آمد کارمند بازنشسته شرکت نفت بود. محمود جهان با شروع جنگ که ۲۹ سال داشته در خوزستان باقی می‌ماند اما پدر و مادرش به بوشهر باز می‌گردند. جهان در سال ۱۳۵۲ ازدواج می کند و صاحب ۵ فرزند می‌شود که امید جهان با سبکی متفاوت از پدرش کار وی را ادامه داد.

این خواننده جنوبی  راز جوان ماندن خود در شادابی و سر زنده ماندن میدانست و همواره میگفت: دلم است که از هر غم و ناراحتی دور می‌باشد و همواره تلاشم بر این بوده که با شاد خواندن دل مردم را نیز شاد کنم.

وی خود را خاک پای همه جنوبی ها و به ویژه خوزستانی‌ها میدانست و می‌گفت: خودم را متعلق به جنوب می دانم و عاشق این خاک هستم و اگر خدای بزرگ و حمایت های امیدوار کننده مردم صبور جنوب نبود موفقیتی حاصل نمی شد.

محمود جهان با خواندن ترانه‌های بندری به شهرت رسیده بود.
 
وی که برای اجرای کنسرت در بندر ماهشهر به سر می‌برد به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان صنایع پتروشیمی این شهرستان در گذشت.

این خواننده مشهور کشورمان قرار بود دهم مردادماه به مناسبت ولادت امام رضا (ع) کنسرت اجرا کند که ساعتی پیش دچار عارضه قلبی شد و پس از انتقال به بیمارستان صنایع پتروشیمی شهرستان بندر ماهشهر دار فانی را وداع گفت.


منبع: بهارنیوز

گردشگری بریتانیا در مسیر رکوردشکنی دوباره

گردشگری بریتانیا پس از پایان رکوردشکن سال ۲۰۱۶، در سه ماه نخست سال جدید میلادی نیز همچنان به سیر صعودی خود ادامه می‌دهد.

بر اساس جدیدترین آمار منتشر شده در سه ماه نخست سال ۲۰۱۷ در مجموع ۸.۳ میلیون گردشگر به بریتانیا سفر کرده‌اند که این عدد ۱۰ درصد بیشتر از آمار مشابه در سال گذشته است.

به گزارش ایسنا به نقل از ایندیپندنت، میزان هزینه‌کرد گردشگران بین‌المللی در بریتانیا نیز به لطف کاهش قیمت پوند با ۱۶ درصد رشد به ۴.۴ میلیارد پوند در این بازه زمانی سه ماهه رسیده است.

کمپانی «VisitBritain» که این آمار را ارائه داده، اعلام کرده در فاصله ژانویه -مارس ۲۰۱۷، در مجموع ۵۴ هزار گردشگر چینی به بریتانیا سفر کرده‌اند که حاکی از رشد ۲۷ درصدی در مقایسه با سال ۲۰۱۶ است، ضمن این که چینی‌ها در این مدت ۹۱ میلیون پوند هزینه کرده‌اند که آن رقم نیز رکوردی جدید محسوب می‌شود.

تعداد گردشگران آمریکایی که ارزشمندترین بازار توریستی بریتانیا محسوب می‌شود نیز با رشد ۱۶ درصد به ۶۴۱ هزار نفر رسیده است که این گردشگران ۶۰۴ میلیون پوند (۲۷ درصد بیشتر از سال ۲۰۱۶) در بریتانیا هزینه کردند.

«پاتریشیا یاتس»، رئیس کمپانی «VisitBritain» در این باره گفت: این بسیار خوشحال کننده است که ما شاهد چنین رشدی در بزرگترین بازارهای خود از جمله فرانسه و آمریکا و همچنین بازارهای مهم آینده نظیر چین هستیم و ما انتظار فصل گردشگری قدرتمندی در تابستان را داریم.

مقاصد گردشگری بریتانیا به ویژه پس از کاهش ارزش پوند در مقایسه با دلار و یورو پس از برگزیت، محبوبیت بیشتری نزد گردشگران بین‌المللی یافته است و هم‌اکنون ارزش پوند از زمان برگزاری رفراندوم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا با ۱۳ درصد کاهش همراه است.

گردشگران استرالیایی نیز با ۱۷۴ هزار نفر حضور رکوردشکنی در مقایسه با گذشته در بریتانیا داشتند و شمار گردشگران از فرانسه نیز با رشد ۹ درصدی به ۹۹۱ هزار نفر افزایش یافته است و میزان هزینه‌کرد آنها نیز به ۳۲۱ میلیون دلار رسیده است.

همچنین بر اساس اطلاعات منتشر شده از سوی کمپانی «ForwardKeys»، میزان رزروهای بین‌المللی تابستان در بریتانیا در حال حاضر ۹ درصد بیش از رزورهای تابستان ۲۰۱۶ است.


منبع: عصرایران