«پا تو کفش من نکن» هم تحریم شد!

به گزارش  آی‌سینما، در روزهای گذشته عبدالله علیخانی تهیه کننده «پا تو کفش من نکن» در گفت‌وگو با ما اعلام کرده بود که به دلیل دیر ارسال شدن این فیلم کندی به معاونت سینمایی حوزه هنری، ممکن است زمان اکران آن در سینماهای وابسته به این نهاد، با تاخیر آغاز شود. اما امروز روابط عمومی «پا تو کفش من نکن» با انتشار پشت صحنه‌ای از این فیلم سینمایی رسما اعلام کرد که «پا تو کفش من نکن» سومین فیلم تحریمی حوزه هنری در سال ۹۶ است.کمدی «پا تو کفش من نکن» ساخته حسین فرحبخش از چهارشنبه هفته گذشته در سینماهای کشور به نمایش درآمد. پیش از اکران این فیلم، برخی از رسانه‌های اصولگرا به تندی از «پا تو کفش من نکن» انتقاد کرده بودند و حتی به نوعی خواستار توقیف آن نیز شده بودند.
 
با نزدیک شدن به زمان آغاز اکران «پا تو کفش من نکن» سینماهای حوزه هنری از جمله پردیس آزادی از پیش فروش بلیت‌های این فیلم سینمایی سرباز زدند، اتفاقی که پیش‌تر برای «لانتوری»، «اکسیدان» و «مادر قلب اتمی» هم رخ داده بود.   عبدالله علیخانی مدیرعامل «پویا فیلم» که تهیه کنندگی «پا تو کفش من نکن» را هم بر عهده دارد، گفته بود که به دلیل دیر ارسال شدن این فیلم سینمایی به معاونت سینمایی سازمان حوزه هنری «پا تو کفش من نکن» ممکن است با تاخیر در سینماهای وابسته به این نهاد به نمایش درآید.
 
با گذشت شش روز از آغاز اکران «پا تو کفش من نکن» سینماهای وابسته به حوزه هنری همچنان این فیلم را به نمایش درنیاوردند. روابط عمومی فیلم فرحبخش امروز با انتشار اولین پشت صحنه از این فیلم به طور رسمی از تحریم شدن آن توسط حوزه هنری خبر داد. «پا تو کفش من نکن» تا به امروز بیش از ۱۰۰ میلیون تومان فروش کرده است.


منبع: بهارنیوز

سرقت فیلمنامه «بازی تاج و تخت»

به گزارش آی ‌سینما،ظاهرا هکرها پیشاپیش اقدام به انتشار اپیزودهای پخش‌نشده دو سریال «فوتبالیست‌ها» و «اتاق ۱۰۴» کرده‌اند. رییس و مدیر عامل اچ بی او در ایمیلی خطاب به کارمندانش، حمله سایبری اخیر را «ویرانگر، اضطراب‌آور و آزاردهنده برای همه ما» توصیف کرده است.
 




«انترتینمنت ویکلی» اولین رسانه‌ای بود که خبر این حمله سایبری را منتشر کرد و بازنشر آن در شبکه‌های اجتماعی به ویژه توییتر سر و صدای زیادی به راه انداخت. بعدتر، شبکه اچ بی او با انتشار بیانیه‌ای که در اختیار «ورایتی» قرار داد، درستی این خبر را تایید کرد.بنابر توضیحاتی که از سوی این شبکه ارایه شده، ماموران قضایی بلافاصله وارد عمل شده‌اند و تحقیقات گسترده‌ای در این زمینه آغاز شده است. ریچارد پلپلر رییس اچ بی او نیز در ادامه ایمیلی که به کارمندانش ارسال کرده است نوشته: «مشکلی که پیش روی ماست متاسفانه در دنیای امروز بسیار مرسوم و رایج است.»

هنوز هیچ گروه مشخصی مسئولیت این حمله سایبری را بر عهده نگرفته است اما این اولین‌بار نیست که چنین دردسری از سوی هکرها برای اهالی هالیوود ایجاد می‌شود. سال ۲۰۱۴، گروهی از سارقان اینترنتی که احتمال می‌رود تحت حمایت کره شمالی بوده‌اند به شبکه‌های رایانه‌ای «سونی پیکچرز» نفوذ کردند و به دنبال آن، ده‌ها هزار ایمیل شخصی را به همراه فیلمنامه‌ها و فایل‌های تصویری منتشر کردند.همچنین اواخر سال ۲۰۱۶ بود که هکرها با نفوذ به شبکه رایانه‌ای شرکتی هالیوودی، تعدادی از اپیزودهای متعلق به سریال‌های «نتفلیکس» و چند شبکه تلویزیونی دیگر را به سرقت بردند.


منبع: بهارنیوز

۸۰۰ اثر به جشنواره فیلم سبز رسید

بیش از ۸۰۰ اثر محیط زیستی متقاضی حضور در بخش سینمایی جشنواره «فیلم سبز» به دبیرخانه این جشنواره ارسال شد.

به گزارش روابط عمومی این رویداد، بر اساس اعلام دبیرخانه جشنواره «فیلم سبز» ٢٧٨ فیلم خارجی و ۵۲۴ فیلم ایرانی به جشنواره فیلم سبز رسیده است.

از ۴۳ کشور شرکت کننده در جشنواره «فیلم سبز» کشورهای آمریکا، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، مکزیک، کانادا، انگلیس، برزیل، آلمان و روسیه به ترتیب بیشترین آثار را به دبیرخانه این جشنواره ارسال کرده اند.

آثار ایرانی رسیده به دبیرخانه شامل فیلم های داستانی کوتاه، مستند بلند، پویانمایی و تجربی است که به ترتیب بیشترین فیلم‌ های ایرانی از استان هایی غیر از تهران به جشنواره ارسال شده اند.

جشنواره بین المللی «فیلم سبز» به دبیری فرهاد توحیدی ۱۸ تا ۲۴ شهریور در تهران و همزمان در مراکز استان ها، شهرها و جزایر و در بیش از ١۵٠ مرکز اکران سینمایی برگزار می شود. این جشنواره مهم ترین رویداد فرهنگی حفظ محیط زیست در منطقه خاورمیانه است


منبع: عصرایران

یک استاد ارتباطات: تلویزیون اجازه دهد چهره‌ها بِرَند شوند

یک استاد ارتباطات: تلویزیون اجازه دهد چهره‌ها بِرَند شوند«تلویزیون مانند تمام برنامه‌های دولتی دنیا، اجازه چهره شدن به مجریان برنامه‌هایش بدهد. ظهور و افول برنامه‌ها در تلویزیون ما به دلیل جلوگیری از برند شدن چهره‌ها است.»

روزنامه «ابتکار» در شماره امروز خود با علی گرانمایه‌پور ـ استاد ارتباطات ـ گفت‌وگویی انجام داده است که این گفت‌وگو با تیتر «بحران مخاطب در جام جم» و روتیتر «چرا تلویزیون روزهایی که رسانه‌ها در اوج به سر می‌برند، بیننده کمی دارد؟» منتشر شده است.

گرانمایه‌پور درباره دلایل اصلی عقب ماندن رسانه ملی از دیگر رسانه‌ها و محدودیت‌هایش گفت :‌ »انتقادهای مختلفی به صدا و سیما می‌شود؛ انتقاد به نحوه پوشش اخبار، سانسور، نبود چند صدایی، برنامه‌های طنزی که سمت هجو و شوخی‌های خارج از چهارچوب رفته‌اند و نبود برنامه مناسب برای کودکان و نوجوان‌ها…»

او معتقد است که صداوسیما به چند دلیل، دوران پیری، فرسودگی و پرچالشی را پشت سر می‌گذارد؛ دلیل اول، وجود شبکه‌های متنوع ماهواره‌ای است. سپس موضوع شبکه‌های مجازی و ظهور شگفت‌آور شبکه‌های اینترنتی است.  

این استاد رسانه  ماموریت‌های صداوسیما را بسیار می‌داند و همچنین به ماموریت تازه رسانه ملی که تقابل با هجمه خبری و تبلیغاتی رسانه‌های خارجی ‌است، اشاره می‌کند.

گرانمایه‌پور صدا وسیما را برای اعلام دقیق آمار بینندگانش آماده نمی‌داند.

«مدیران باید جامعه آماری و مطالعه‌شده‌ و داده‌های آن را به متخصصان بسپرند و همچنین باید اعلام کنند که  این آمارها را تلفنی یا حضوری گرفته‌اند و یا از طریق دیگری باید آمار شفاف اعلام شود و در اختیار اساتید و متخصصان قرار بگیرد تا به نتیجه‌ای دقیق برسند.»

او می‌افزاید: وقتی اعلام می‌کنند صداوسیما بیش از هشتاد درصد مخاطب دارد، باید با هلی‌کوپتر روی شهر چرخی بزنند و دیش‌های ماهواره روی پشت‌بام‌ها را ببینند. به نظرم برای برآورد مخاطبان هر سریال تلویزیونی کافی است از دختران و پسران دبیرستانی بپرسند، شب گذشته چه سریالی را تماشا کرده‌اند؟ جواب‌ها نشان می‌دهد مردم برنامه‌های صدا و سیما را دنبال می‌کنند یا برنامه‌های ماهواره‌ای و اینترنتی. صدا و سیما باید بداند که آینده سخت‌تری در انتظارش است. آینده‌ای که شبکه‌ها سمت تنوع بیشتر می‌روند.»

این استاد رسانه برنامه‌های پربیننده این روزهای صدا و سیما را «خندوانه» و «دورهمی» می‌داند و تاکید می‌کند که به این برنامه‌ها توجه شود.

او که سیاست‌های غلط را دلیل اصلی قهر مردم با تلویزیون می‌داند، ادامه می‌دهد: «نکته مهم دیگری هم وجود دارد؛ تلویزیون مانند تمام برنامه‌های دولتی دنیا، اجازه چهره شدن به مجریان برنامه‌هایش بدهد. ظهور و افول برنامه‌ها در تلویزیون ما به دلیل جلوگیری از برند شدن چهره‌ها است. وقتی احساس شود، چهره‌ای از ایدئولوژی صدا و سیما فاصله گرفته یا ساختار فرهنگی و سیاسی را نقد می‌کند، از صدا و سیما کنار گذاشته می‌شود. صدا و سیما باید برای ده سال‌ آینده‌اش استراتژی داشته باشد. با حذف چهره‌هایی چون فریدون جیرانی و رضا رشیدپور اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد چرا که شبکه‌های مجازی این مشکل را حل کرده است. »

علی گرانمایه پور در پایان اضافه می‌کند: باید بگویم که امیدوارم مسئولین درمورد این اتفاق‌ها که موجب کم‌رنگ شدن صدا و سیما و تولیداتش شده است، صحبت کنند. آن‌ها باید پاسخ‌گو باشند و نه کارشناسان و اساتید رسانه».


منبع: عصرایران

با محمود دولت‌آبادی در ۷۷سالگی

شب‌ها می‌نویسد. می‌گوید، شب‌ها انسان خودش هست و خدا. موهایش را خودش کوتاه می‌کند و از جوانی که در سلمانی کار می‌کرده ۵۰ سال است دیگر آرایشگاه نرفته. رانندگی هم می‌کند، البته با یک ماشین قدیمی که بیشتر از آن‌که سوارش شود، در مکانیکی است. عشق است دیگر… . و شاید برای خیلی‌ها عجیب باشد که همین را بهانه‌ای می‌داند برای معاشرت با مکانیک‌ها.شاید کسی فکرش را نمی‌کرد کودکی که به خاطر فقر از مدرسه رفتن بازماند و به کار پرداخت؛ از کار روی زمین و چوپانی گرفته تا پادویی کفاشی، صاف کردن میخ‌های کج و بعد وردستی پدر و برادرها در کارگاه تخت گیوه‌کشی و …، روزی از مطرح‌ترین نویسنده‌های ایران شود و خالق بلندترین رمان فارسی.

محمود دولت‌آبادی پس از گذر از فراز و نشیب‌های بسیار حالا به تولد هفتادوهفت‌سالگی رسیده و به همین مناسبت با ایسنا گفت‌وگو کرده. در این گفت‌وگو سعی شد بیش‌تر از گوشه‌هایی از زندگی او پرسیده شود که کمتر درباره آن‌ها سخن گفته و احتمالا برای مخاطبان جذاب‌تر است.آقای نویسنده در این گفت‌وگو از عشقش به مادر و پدرش، زن پشت پنجره با موهای از وسط زلف‌شده و چارقد سفید، علاقه‌اش به نظامی‌گری، تاثیر مرگ برادر در نویسنده شدنش، تاثیر کار در زندگی‌اش، نوشتن در شب، استفاده از تکنولوژی‌های جدید، رانندگی کردن، علاقه‌اش به رنگ، شیفتگی‌اش نسبت به ون گوگ و آرزوهایش سخن می‌گوید.

گفت‌وگوی ایسنا با این نویسنده پیشکسوت در ادامه می‌آید.

محمود دولت‌آبادی، متولد ۱۳۱۹، فرزند فاطمه و عبدالرسول، اهل دولت‌آباد سبزوار از بلاد خراسان. این یک معرفی کوتاه و جالب است که در ابتدای «کلیدر» آمده؛ معروف‌ترین اثر شما و بلندترین رمان فارسی. جالب از این لحاظ که می‌نویسید «پسر فاطمه و عبدالرسول». این میزان دلبستگی و قدرشناسی شما از مادر و پدر از کجا می‌آید، منظورم مکتوب شدن و تبلور پیدا کردنش است.

وقتی می‌خواستم خودم را معرفی کنم، زمانی بود که آقایی رفته بود به یک خانواده گفته بود من دولت‌آبادی هستم و با این‌ها سفری رفته بود. من این را در داروخانه‌ای در شرق تهران فهمیدم که رفته بودم برای برادرزاده‌هایم که یتیم بودند و پدرشان قبلا مرده بود، دارو بگیرم. وقتی نسخه رفت پهلوی آقایی، من را صدا زد گفت شما از خانواده دولت‌آبادی هستید؟ گفتم بله. گفت محمود دولت‌آبادی را می‌شناسی؟ گفتم بفهمی نفهمی. گفت خیلی آقاست. تا گفت خیلی آقاست، من فوراً متوجه شدم. گفتم چطور؟ گفت با خانواده ما رفت و آمد دارد و خواهرهای من عاشقش هستند و ۱۵ روز هم با هم سفر بودیم و خیلی هم خوش گذشت. من حیفم آمد این هوشمندی آن جوان را فوراً افشا کنم و توی ذوقش بخورد. من زندان بودم وقتی او به عنوان دولت‌آبادی می‌آید و این حرف‌ها را می‌زند. این داستان به اواخر ۵۵ و اوایل ۵۶ مربوط است که من از زندان آمده بودم بیرون. بعد از آن اتفاقا یارتا یاران گفت که بیا عکسی از تو روی کتاب‌هایت بگذاریم. گفتم دوست ندارم و معمولا یک عکس از من توی مطبوعات بود. آن هم عکسی بود که نقش یک افسر آلمانی را بازی می‌کردم در «حادثه در ویشی». یک روز صبح آمد من را برد یک عکاسی و آن عکس را که روی اولین دوره «کلیدر» هست از من گرفت و چاپ کردند.



عاشق رنج‌ها و عشق‌های پدر و مادرم بودم

برای شناخت‌نامه خودم به نظرم رسید که بهتر از آنی که فرزند که هستم، اهل کجا هستم، نیست. این هیچ نشان خاصی ندارد الا این‌که من عاشق رنج‌ها و عشق‌های پدر و مادرم بودم نسبت به فرزندان‌شان از جمله نسبت به خودم. مادر من خیلی کم فرصت پیدا کرد که من با او باشم، با او زندگی کنم، ولی پدرم گاهی این فرصت را به من می‌داد. مادرم یکی از چیزهایی که می‌گفت، گفت شما سر خاک من نمی‌آیید، من می‌دانم، و پیشاپیش گله‌مند بود. ولی من جلد سیم «روزگار سپری‌شده مردم سالخورده» یعنی «پایان جغد» را تمامش را سر خاک مادر و پدرم نوشتم. نه ‌که بروم آن‌جا، بلکه در ذهنم فضایی که پدید آمد گورستان است و من یا سایه من که سامون است می‌رود و با آن‌ها گفت‌وگو می‌کند. خواستم به او گفته باشم که من همیشه به یاد شما هستم و به واقع تصویر آن‌ها یک لحظه از ذهنم دور نشده یعنی انگار که آن‌ها هستند و من بهشان فکر می‌کنم زیرا وقتی هم که بودند بیشتر در ذهن من بودند، چون یا کار بودم یا شب دیر می‌رفتم خانه. شما فکر کن من در دوره‌ای که ریاضت دوساله را شروع کرده بودم همیشه چهار و نیم صبح هر سه ماه یک بار می‌رسیدم خانه. اگر پنج صبح یا چهار صبح می‌رسیدم، هر ساعتی می‌رسیدم خانه، زنی پشت شیشه پنجره رو به کوچه بود با موهای از وسط زلف‌شده و چارقد سفید. آن زن حتما مادر من بود که منتظر بود تا من بروم و بعد او برود بخوابد. عشق به مادر و پدر یک حس متفاوت است و این کمترین احساس دینی بود که من به آن‌ها ادا کردم. ضمن این‌که یک کتاب روی محور مرگ آن‌ها نوشتم به نام «پایان جغد» و آن دردناک‌ترین کتابی است که من نوشتم.

نظامی‌گری را خیلی دوست داشتم

شما در سیر کاری‌تان، هم حضور روی صحنه تئاتر را تجربه کرده‌اید و هم حضور در سینما را و خب چیزی که ادامه دادید و به آن عنوان شناخته می‌شوید، نویسندگی است. تجربه شغل‌های متعددی را هم در جوانی دارید. کمی از این تجربه‌ها بگویید و تاثیرشان.


اولا که من رفتم گروهبان بشوم در مشهد، درس بخوانم افسر بشوم، باز درس بخوانم و برسم به مراحل بالای نظامی. من نظامی‌گری را خیلی دوست داشتم. بعد که آن‌جا قبول نشدم خب رفتم دنبال کار قبلی‌ام که آرایشگری بود. در آرایشگری من شاگرد اول بودم و همه می‌خواستند که من بروم پهلوی آن‌ها کار کنم. ولی من اوستایی داشتم به نام «آ تقی» که به من می‌گفت «داداش». من این عهد را نگه داشتم تا وقتی بیایم تهران، و بعد از آن به فکر تئاتر افتادم. آمدم تئاتر و جست‌وجوی من یک سال طول کشید این‌ور و آن‌ور تا برسم به کلاس آموزش تئاتر آناهیتا که آن‌جا به زحمت من را قبول کردند. قبول نمی‌کردند برای این‌که آن‌ها می‌گفتند شما باید دیپلم داشته باشید. من‌ هم می‌گفتم آقا حالا دیپلم چه اهمیتی دارد؟ من می‌خواهم بیایم سر کلاس یاد بگیرم. یک مهاجه یک‌ساعته با زنده‌یاد آقای اسکویی داشتم تا قبول کرد بروم سر کلاس. در آن‌جا هم در پایان ترم در دو رشته شاگرد اول شدم؛ یکی نویسندگی، یکی بازیگری.

درد مرگ برادر و آغاز نوشتن

بعد از آن ضمن روندی که داشتم در زندگی، مقوله تفکر برایم پیش آمد. ذهن من ذهن فلسفی بود. خیلی به فلسفه و فکر علاقه داشتم. منتها برادر جوان من در ۲۲ سالگی افتاد روی دستم و ظرف کمتر از صد روز – همان‌طور که پزشکش بهم گفته بود – از بین رفت. این آسیب عاطفی باعث شد که من بیشتر بروم به سمت ادبیات. خیلی آسیب شدیدی بود. برادر کوچکم بود؛ منتها چون اهل خانواده بود و مادرم بهش خیلی علاقه‌مند بود، تنها پسر و فرزندی که با مادرمان روابط انسانی عمیقی داشت، او بود، در نتیجه طبق خواست مادرم و روحیه او برایش رفتم خواستگاری با این‌که از من چهار سال کوچک‌تر بود. برایش نامزد گرفتم. تا وقتی که دکتر بردمش، گفت صد روز بیشتر زنده نمی‌ماند. من به هر دری زدم و نشد… تا این‌که آن آسیب عاطفی اول این‌که سبب شد من «باباسبحان» را بنویسم و بعد افتادم در مسیر نوشتن، و مساله تفکر شد بعد از خلاقیت ادبی.



هنر را از کار کردن یاد گرفتم نه از تئوری‌ها

ولی نکته‌ای که شاید خوب باشد بگویم آن است که کار خیلی چیزها به من یاد داد. کار، هر نوع کاری که انجام دادم، همه کارهایی که انجام دادم به من هنر را یاد داد. من هنر را از کار کردن یاد گرفتم نه از تئوری‌های ادبی. حتی از نویسندگان بزرگ، اگر بخواهم قیاس کنم بین آن‌ها و کار، کدام‌شان به من بیشتر چیز یاد دادند، کار بوده. حتی در ویراستاری، ویراستاری اثر، باز هم کار به من چیز یاد داده. فرض کن اگر روی زمین کار می‌کردم، اگر در آرایشگاه کار می‌کردم، اگر در صحرا کار می‌کردم، اگر در دکان کفاشی در شش‌سالگی کار می‌کردم و همه این‌ها، ساختن به من هنر را یاد داد.

چقدر خوشحال شدم از اخراج

این‌که بچه‌های ما می‌روند دنبال نظریات ادبی به گمانم راه را گم کرده‌اند. راه یادگیری کار است، هر کاری. در کارهای موفق یا ناموفق. من در کارهایی بسیار ناموفق بودم ولی به هر حال خودش یادگیری بوده است. می‌دانی چرا من را از روزنامه «کیهان» بیرون انداختند؟ من در بخش تجاری کار می‌کردم. از بس خسته شده بودم به جای این‌که بنویسم «تجار»، نوشتم «تجارین». گفتند شما باید بروید بیرون. چقدر خوشحال بودم آن لحظه‌ای که آمدم بیرون. احساس کردم از گچ آمدم بیرون. بنابراین از آن‌جایی هم که ناموفق بودم یاد گرفتم. کار آموزنده‌ترین کتاب برای زندگی و هنر من بوده، برای روابط من، انسان‌شناسی، من آدم‌ها را در کار شناختم.

تهران، نوستالژی، «کلیدر»

و اگر نویسنده نمی‌شدید؟

بعد از این‌که نشد افسر بشوم، و بعد در تئاتر به نقطه‌ای رسیدم که حس کردم تئاتر ما این بار را ندارد که من باهاش کار کنم، افتادم توی ادبیات. ادبیات را داشتم، آن را تقویت کردم. باید متفکر می‌شدم. یادم هست یک وقت ذهنم شروع کرده بود به باریدن. خود انسان متوجه است. ولی ضربه‌ای که از لحاظ عاطفی به من خورد فکر کردم ادبیات و فقط ادبیات می‌تواند جواب بدهد. شاید به نظر بعضی‌ها باورپذیر نباشد؛ احساس نوستالژی در خلق اثری مثل «کلیدر» نقش بسیار موثری داشت. من در تهران ناگهان احساس کردم من خانواده را آوردم تهران ولی تهران دارد همه را از من می‌گیرد و گرفت. و این حس نوستالژیک خیلی در من بود وقتی که رفتم به سمت کاری که حدود ۲۰ سالی بهش فکر کرده بودم، شاید هم کمتر یا بیشتر.

۵۰ سال است سلمانی نرفته‌ام

حالا که درباره کارهای‌تان گفتید و به کار در سلمانی اشاره کردید، یک چیزی که ممکن است برای خیلی‌ها جالب باشد، این است که شما موهای‌تان را خودتان کوتاه می‌کنید و آرایشگاه یا سلمانی نمی‌روید.

خیلی وقت است. وقتی در آرایشگاه کار می‌کردم یک لحظه فکر کردم ببینم می‌توانم سر خودم را اصلاح کنم. شروع کردم دیدم می‌توانم. در آرایشگاه آینه پشت سر هم وجود دارد ولی در خانه دیگر با دستم این کار را می‌کنم. دستم مثل چشم کار می‌کند. با دست لمس می‌کنم و قسمت‌های زائد را می‌فهمم. الان دیگر ۵۰ سالی می‌شود. البته متاسفانه؛ چون سلمانی رفتن خیلی خوب است. محل معاشرت است. ولی این باعث شده که من دیگر سلمانی نروم.



در شب، انسان خودش هست و خدا

شما انسان شب‌بیداری هستید. چه شد که شب را برای نوشتن و برای آن تفکرات انتخاب کردید و از کی؟

از ابتدا. برای این‌که من همیشه روزها کار می‌کردم و طبعا شب بایستی می‌نوشتم. دیگر این‌که فضیلت شب این است که انسان خودش هست و خدا. و هیچ‌کس دیگری جز شما نیست و صفحه سفید کاغذ و احساس آزادی تمام. به همین جهت بعضی وقت‌ها در «کلیدر» وقتی سه – چهار صبح بخشی را به پایان می‌رساندم، شروع می‌کردم به سماع، در خلوت خودم و با خودم. برای این‌که حس خوبی داشتم از این‌که خلاقیت به یک جایی رسیده و این تنهایی خیلی عالی بوده. شب خیلی خوب است. بعدا که با مولوی بیشتر آشنا شدم متوجه شدم که او هم شب را خوب می‌شناخته.

«کلنل» در شب

فقط این‌که آن ایام انقدر صدا در خیابان‌ها نبود و من غالبا در زیرزمین‌ها زندگی می‌کردم. خیلی هم دوست می‌داشتم. خانه‌هایی که پله می‌خورَد می‌آید پایین. آن‌جا سکوت بیشتر است. جالب است که بعد از نوشتن «کلنل» – کتابی که دو سال تمام می‌نوشتم – کتاب را دادم همسرم آذر خواند. گفت خیلی عجیب است، این را کی نوشتی؟! گفتم شب، بعد از این‌که همه شما به خواب می‌رفتید. آن ایام در خیابان وزرا در یک آپارتمان کوچک طبقه سوم زندگی می‌کردیم. گفتم شب، وقتی همه خوابند.

چطور ممکن است به تکنولوژی‌های جدید بی‌اعتنا باشم؟

شما جزو نویسنده‌هایی هستید که تقریبا زود موبایل دست‌تان گرفتید و با ای‌میل کار می‌کنید. با این تکنولوژی‌های مدرن بیگانه نبوده‌اید. البته وارد فضای مجازی نشدید، تا این اواخر که به مقاومت‌تان دست‌کم درباره تلگرام پایان دادید و آن‌جا یک حضور شخصی دارید. چه چیزی باعث می‌شود برخلاف خیلی از هم‌نسلان‌تان بسته عمل نکنید و پذیرای این مسائل باشید؟

من همیشه نوابغ را ستایش کرده‌ام، چه در گذشته، چه در زمان حال. نبوغ ستودنی است و این سیستم‌های جدید نشانه بلوغ و نبوغ مغز بشر است. چطور ممکن است من بی‌اعتنا بمانم و فکر کنم چون من نمی‌توانم بفهمم‌شان، پس حداقلش را هم استفاده نکنم؟ من درباره این چیزها تعصب ندارم. می‌گویم معجزه ذهن بشر. حیرت می‌کنم. هنوز وقتی سوار طیاره می‌شوم و بعد از چهار ساعت در یک منزل دیگر هستم، می‌گویم معجزه است. مگر نیست واقعا؟ ما برای این‌که از ده دولت‌آباد بیاییم سبزوار، شش هفت کیلومتر بود، از صبح راه می‌افتادیم، دو ساعت و نیم تو راه دنبال آن چهارپا می‌آمدیم و بعد دوباره دو ساعت و نیم برمی‌گشتیم. مثلا الان من می‌خواهم به قوم و خویشم در سبزوار – که البته الان دیگر ندارم – بگویم حالم بد نیست، از طریق این می‌گویم. مارکس یک حرف درخشان می‌زند؛ به‌رغم این‌که الان مهدورالدم اعلام شده. می‌گوید «تاریخ خارج از اراده من و شما حرکت می‌کند.» و این تکنولوژی یک بخش از تاریخ علم و فناوری بشر است.  پس من که آن عبارت در ذهنم مانده، چطور می‌توانم به آن‌چه خارج از اراده من و شما انجام می‌گیرد بگویم نه، چون من دوست ندارم. گاهی هم اشتباه می‌کنم، می‌خواهم بزنمش زمین ولی در لحظه می‌گویم تو نسبت به این موضوع نادانی، آن‌که اشکالی ندارد.



رانندگی را دوست دارم با این ماشین

شما رانندگی هم می‌کنید و یک ماشین قدیمی هم دارید. نکته جالبش این است که بیشتر از آن‌که سوارش شوید، در مکانیکی است.

عشق است دیگر… در داستانی که دارم، «سفر»، علی عاشق دوچرخه‌اش هست. هر وقت این سوال از من می‌شود یاد علی می‌افتم و دوچرخه‌اش. دیگر از آن، من رانندگی را دوست دارم. برای این‌که اوایل دوست داشتم اسب‌سواری کنم، خب امکانش نبود. بعضی‌ها فکر می‌کنند با توجه به اسب‌هایی که در «کلیدر» وجود دارد، من یک اسب‌شناسم در حالی‌که این‌طور نیست. من یک بار سوار اسب شدم و چون جراحی پهلو کرده بودم، دایی من که جنگلبان بود گفت چیه؟ گفتم هیچی. گفت بیا پایین، جواب بابای کولی تو را نمی‌توانم بدهم. من را پیاده کرد. اسب‌سواری من همین بود که آن هم زیاد اسب نبود بیشتر قاطر بود. حالا رانندگی را دوست دارم، با این ماشین دوست دارم، با بیوک. داماد ما می‌گفت یک ماشین جدید بخر، هی می‌روی مکانیکی. گفتم نمی‌دانی وقتی آدم می‌رود با مکانیک‌ها صحبت می‌کند چه حظی می‌برد. برای این‌که بالاخره دو تا فحش به هم می‌دهند، چهار تا متلک می‌گویند. تو گاراژ هست، فضای زندگی هست. ولی به واقع من سه برابر قیمت این ماشین خرجش کرده‌ام. ولی خب چه کنم که مکانیک‌های ما هم بی‌معرفت شده‌اند. ماشین‌های جدید را هم معدودی را سوار شده‌ام ولی نتوانستم.  

رنگ را خیلی دوست دارم

یکی از چیزهایی هم که سال‌هاست همراه شماست، تسبیح است.

معمولا آبی هم هست. من رنگ را خیلی دوست دارم. دو تا از رنگ‌هایی که خیلی دوست دارم یکی آبی است، یکی نارنجی، متمایل به تیره یا روشن، فرقی نمی‌کند. به این موضوع فکر کردم. به این نتیجه رسیدم یکی رنگ زمین است، یکی رنگ آسمان. یعنی اولین رنگ‌هایی که من چشم باز کردم و دیدم، کویر است و آسمان کویر. به این ترتیب این دوتا رنگ همیشه با من هست.

علاقه شدید آقای نویسنده به ون گوگ

ضمن این‌که آشنایی با آن نابغه‌ای که من خیلی دوستش می‌دارم، ون گوگ، در تشدید این امر خیلی موثر بوده. در بین نقاش‌ها فکر می‌کنم بتوانم بگویم ون گوگ را از همه بیشتر دوست دارم. و در تمام مدت عمرم همیشه تصویری از ون گوگ جلو من بوده. بیش از هنرمندان ادبیات که به هر حال شیفته هستم، مثل کافکا، داستایوفسکی و کامو، ون گوگ همیشه بوده. از وقتی با پدر و مادرم زندگی می‌کردم این بوده با من. یا دکتر گاشه بوده ازش، یا تصویر خودش بوده.

زندگی ون گوگ مهم است نه مرگش

شما درباره مرگ ون گوگ به چه نتیجه‌ای رسیدید؟

فکر می‌کنم این آدم‌ها به طور کلی عمر زیادی ندارند. در جست‌وجوی مرگش نبودم هرگز. نامه‌هایش را خوانده‌ام، آثاری را که درباره‌اش نوشته شده خوانده‌ام، در هلند نمایشگاهش را دیده‌ام، بارها آلبومش را ورق زده‌ام. و همیشه به آن شکفتگی فکر کرده‌ام، به آن درخشندگی ناگهانی. خودش عین امپرسیونیزم است، خود زندگی ون گوگ یک درخشش ناگهانی است. و من دیگر کنجکاو نشدم که ببینم پایانش چطور بوده. فرقی نمی‌کند. شاملو حرف جالبی می‌زند؛ ازش یادی بکنم برای این‌که مردادماه درگذشت. شاملو به من گفت «زندگی ما یک اتفاق است و مرگ ما یک قطعیت». آن‌چه در ون گوگ مهم است آن اتفاقی است که افتاده؛ آن قطعیت دیگر قطعیت است.




 

در هنر، فوران مهم است

در یک دوره خیلی کوتاه تعداد بسیار عجیبی کار خلق می‌کند.

این فوران است دیگر. همان‌چه که در هنر من همیشه مهم می‌دانم؛ فوران. مثل آتشفشان.

این فوران برای شما کی اتفاق افتاد؟

من به خودم اجازه نمی‌دهم همچین تعبیری درباره خودم به کار ببرم. برای این‌که من مثل دهقان کار کرده‌ام و دهقان زمین را نرم نرم بار می‌آورد. در یک جاهایی این محصول خیلی درخشان به نظر می‌آید که آن را هم بیننده می‌بیند و کسی که مصرف می کند. آن لحظاتی که سماع می‌کردم بعد از کار.

مثلا گفتید در دوره «کلیدر».

در مورد «کلیدر». یا دچار مرگ می‌شدم در «روزگار سپری‌شده…» یا دچار فرسایش مرگبار می‌شدم در آثار دیگر مثل «سلوک»، یا دچار خرسندی از پیروزی بر کار می‌شدم مثل «جای خالی سلوچ».
 

۷۷ خیلی زیباست

و حالا سال ۱۳۹۶ و تولد ۷۷ سالگی. درباره این ۷۷ جایی چیزی نوشته‌اید. آرزوی‌تان برای تولد امسال چیست؛ یک آرزوی شخصی و یک آرزوی جمعی.

اولا از این دو تا هفت کنار هم خیلی خوشم می‌آید. به دو علت سال پیش نخواستم تولد برگزار شود؛ یکی مرگ کیارستمی بود، یکی هم این‌که ۷۶ چیز جالبی نیست. ۷۷ خیلی زیباست. آن‌که می‌گویی من یاد کردم قلاب دو هفت است. در یکی از آثارم هست. عبور کردن از آن قلاب دو هفت و رسیدن به آشتی بین دو هفت برای من حالت نمادین و جالبی دارد. خیلی خوشحالم که این دو تا هفت کنار هم قرار گرفته. زیباست.



با آرزوهای اجتماعی کار کرده‌ام

آرزوی من توامان است بین آرزوهای کلی و شخصی. لازم نیست بگویم که من با آرزوهای اجتماعی کار کرده‌ام؛ همیشه. و هر وقت نتوانستم کار کنم بدانید که انگیزه اجتماعی در من کم شده. در مورد این کتاب (بنی‌آدم) انگیزه اجتماعی من کم شد، یعنی عشق من نسبت به بسیاری چیزها و این کتابِ بسیار تیره درآمد. «روزگار سپری‌شده…» هم تیره است ولی در آن‌جا یک عشق قربانی‌شده وجود دارد، عشق‌های قربانی‌شده وجود دارند که برایم خیلی عزیزند.

آرزوهای محمود دولت‌آبادی

آرزوهای شخصی من همیشه توامان هستند با آرزوهای جمعی. صلح هست، قانون هست، حقوق انسان هست؛ حقوق فردی و اجتماعی انسان. و سرجمع همه این‌ها استقلال و تمامیت ارضی. اقلا هیچی که نداریم این را داشته باشیم برای این‌که این یکی اگر مخدوش بشود واقعا من سکته می‌کنم.

آدم کجا رفت؟

آرزوی شخصی من هم این است که مردم خودشان را به جا بیاورند. انقدر دوپولی نباید باشیم. آدم‌ها خیلی با نسبت حسابی که در بانک دارند سنجیده می‌شوند. این حال من را به هم می‌زند. سوال اصلی من این است: آدم کجا رفت؟
دی شیخ گرد شهر همی گشت با چراغ /  کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتا که یافت می‌نشود گشته‌ایم ما / گفت آن‌که یافت می‌نشود آنم آرزوست

متشکرم.

سپاسگزارم. تولدتان مبارک. امیدوارم نشستن این دو هفت کنار هم سال بسیار خوب و خوش و پرخیر و برکتی را برای شما رقم بزند.

خرسندم از حضور شما و دوستان و این بعدازظهر.


منبع: بهارنیوز

بُرشی از سفرنامه بانوی فارسی‌زبان صرب

«تئودورا رادووانویچ» ۲۳ سال دارد و اهل صربستان است. در دانشگاه بلگراد به زبان فارسی و عربی شرق شناسی می‌خواند. او  ۹ ماه می‌شود که یادگیری زبان فارسی را آغاز کرده و خیلی روان و مسلط صحبت می‌کند. می‌گوید؛ زبان فارسی را در همان دانشگاه بلگراد آموخته است.«تئودورا» همراه گروهی از فارسی آموزان، سفری یک ماهه به ایران داشت که پس از گذراندن دوره‌ی دانش‌افزایی، فرصتی پیدا کرد تا در اولین سفرش به ایران، تهران، اصفهان و کاشان را هم ببیند. این گپ کوتاه با او به زبان فارسی پای برج آزادی زده شد، بنایی که به نظرش زیباترین ساختمان شهر تهران است و به لحاظ معماری بالاترین امتیاز را در بین تمام ساختمان‌های پایتخت ایران دارد.
تئودورا در گفت‌وگویی که با ایسنا داشت، سعی کرد تجربه‌های هرچند کوتاهش را از تهران‌گردی‌اش بیان کند. از غذاهای ایرانی و مواجهه‌اش با مردم تهران و لباس زنان ایرانی که شیفته‌اش شده است تعریف کرد.به اعتقاد او، تهران شهر زیبایی است که غذاهای خوشمزه‌ای را می‌توان در آن پیدا کرد. تئودورا در مدت اقامتش، خورشت قیمه و جگر خورده که به نظرش شبیه جگرهای صربستان بوده و حسابی هم شیفته کباب کوبیده‌ی ایرانی شده است، می‌گوید: همه گروه ما که از ۴۴ کشور هستند، کباب کوبیده ایرانی را دوست داشتند.او تهران را شهر زیبایی یافت که به نظرش مردمان آن وقتی یک خارجی می‌بینند، می‌خواهند هر طور شده کمک‌اش کنند. تئودورا می‌گوید: به بازار تجریش رفتم تا مانتو بخرم، همه دوست داشتند کمکم کنند، وقتی متوجه می‌شدند اهل صربستان هستم و زبان فارسی را دوست دارم و می‌توانم به آن سخن بگویم، خیلی خوشحال می‌شدند و برخورد خوبی داشتند.
این بانوی صرب به لباس زنان ایرانی ابراز علاقه می‌کند و با لبخندی به پهنای صورت، بیان می‌کند: می‌دانم که بعضی‌ها با حجاب و پوشش مشکل دارند، ولی من از آن دسته نیستم، چون لباس زنان ایرانی را دوست دارم، حتی یک مانتو برای خودم خریدم که خیلی دوستش دارم و با آن به صربستان می‌روم.تئودورا پس از گشتی که در تهران داشت، بالاترین امتیاز را به برج آزادی می‌دهد و می‌گوید: برج آزادی معماری بسیار زیبایی دارد و یکی از بهترین ساختمان‌های شهر تهران به حساب می‌آید. موزه‌ی جالبی هم دارد، ولی خیلی قدیمی است و باید تجدید شود، اما در هر حال این برج از بیرون بهترین معماری را دارد، حتی از برج میلاد و دیگر ساختمان‌های تهران قشنگ‌تر است.


منبع: بهارنیوز

سم شپارد درگذشت

به گزارش  مهر به نقل از اسکرین دیلی، نمایشنامه نویس برنده پولیتزر و بازیگر نامزد جایزه اسکار ۲۷ جولای در ۷۳ سالگی در خانه‌اش در کنتاکی چشم از دنیا فروبست اما خبر درگذشت او دیروز منتشر شد.سخنگوی خانواده شپارد با اعلام این خبر افزود: او در کنار خانواده از دنیا رفت و اکنون خانواده در این زمان سخت نیاز به آرامش خصوصی دارند.این چهره مشهور که جایزه پولیتزر را سال ۱۹۷۹ برای نمایشنامه «کودک مدفون» برده بود و نامزدی اسکار را برای ایفای نقش چاک ییگر در فیلم «چیزهای درست» کسب کرد بر اثر عوارض بیماری اسکلروز درگذشت.

 

از دیگر فیلم‌های او می‌توان به «بلک‌تورن»، «حماقت برای عشق»، «باندیداس»، «ماگنولیاهای فولادی»، «پرونده پلیکان» و «تو هرگز اینجا نبودی» اشاره کرد.وی یکی از نویسندگان فیلمنامه فیلم «پاریس، تگزاس» بود و جدیدترین اثرش درامی در سال ۲۰۱۵ بود که در شبکه نت‌فلیکس با عنوان «خط خون» به نمایش درآمد.سام شپارد علاوه بر نمایشنامه، داستان کوتاه هم می‌نوشت.یازده نمایشنامه او برنده جوایز «اوبی» شدند که «شیکاگو و مادر ایکاروس»، «صلیب سرخ و توریست» و «دندان جنایت» از جمله آنها بودند.

 

او برای «غرب حقیقی» و«احمق عشق» نیز نامزد پولیتزر شده بود.آخرین نمایشنامه شپارد با عنوان «ریزه وحشت» در تئاتر سیگنیچر نیویورک در سال ۲۰۱۴ روی صحنه رفته بود.شپارد برای آنتونیونی، ویم وندرس و رابرت آلتمن فیلمنامه نوشته بود وبه عنوان یک نویسنده-گارگردان فیلم «برای شمال» و «زبان خاموش» را در سال‌های ۱۹۸۸ و ۱۹۹۲ ساخته بود.وی سال ۱۹۸۶ به عضویت آکادمی هنر و نویسندگی آمریکا  درآمد و مدال طلای درام را از آکادمی در سال ۱۹۹۲ دریافت کرد.سال ۱۹۹۴ او به تالار مشاهیر راه یافت وسال ۲۰۰۹ قلم لورا پلس را از بنیاد تئاتر به عنوان استاد درام آمریکا دریافت کرد.سپارد سه فرزند دارد که جسی، هانا و واکر نام دارند.مراسم خاکسپاری او به صورت خصوصی برگزار می‌شود و زمانی برای برگزاری مراسم یادبود او اعلام نشده است.


منبع: بهارنیوز

لغو کنسرت‌ها با استناد به کدام قانون؟

به گزارش خانه ملت هادی حسینی  درباره لغو کنسرت اخیر شهرام و حافظ ناظری در قوچان توسط دادستانی خراسان رضوی، گفت: قوه قضاییه باید پاسخگو باشد که بر اساس کدام قانون وارد عمل می‌شود و مجوزهای وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی را لغو می‌کند. معاون پارلمانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به این رویکرد انتقاد کرد و افزود: در حالیکه دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کار قوای دیگر دخالت نمی‌کنند، قوه قضاییه مستقلا در زمینه‌ لغو کنسرت‌ها اقدام می‌کند.
 
وی با بیان اینکه وزارت فرهنگ به وظیفه خود در زمینه صدور مجوز برای برگزاری کنسرت عمل می‌کند، یادآور شد: بررسی و ممیزی‌های وزارتخانه در خصوص اشعار، خواننده و زمان برگزاری یک کنسرت است و اگر در این موارد مشکلی وجود نداشته باشد، مجوز آن صادر می‌شود. حسینی با بیان اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در زمینه کنسرت‌ها کاملا قانونی عمل می‌کند و بر اساس قانون تصمیم‌گیرنده نهایی در این حوزه است، افزود: باید دید که قوه قضاییه به کدام محمل قانونی برای لغو مجوز یک ارگان رسمی دولتی استناد می‌کند. معاون پارلمانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به برگزار نشدن کنسرت در مشهد به دلیل وجود حریم رضوی، گفت: قوچان مشهد نیست و نباید با اعمال نظرهای سلیقه‌ای مشهد دوم ساخت؛ اما دادستانی خراسان رضوی وارد عمل شده و کنسرت اخیر را لغو کرده است لذا این مسئله باید از دادستانی خراسان رضوی سوال شود.

چرا برگزاری کنسرت در دولت قبل ایرادی نداشت؟
حجت‌الاسلام احمد مازنی در واکنش به ادامه جریان لغو کنسرت‌ها گفت: دادستانی باید پاسخگو باشد که براساس کدام بند قانونی به طرح‌های فرهنگی ورود و مجوزهای رسمی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی را ملغی می‌کند.
نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس در مجلس شورای اسلامی با اشاره به لغو کنسرت‌ها در استان خراسان رضوی توسط دادستانی این استان، ادامه داد: متأسفانه مقامات استانی خراسان رضوی در مباحث فرهنگی مداخلات نابجایی دارند که این مداخلات حاکی از یک برداشت است؛ به این صورت که به دلیل وجود مبارک حرم امام رضا(ع) در مشهد نباید یک سری برنامه‌های فرهنگی مثل برگزاری کنسرت در این استان برپا شود.
وی بابیان اینکه به اعتقاد بنده برگزاری کنسرت منافاتی با مذهبی بودن برخی شهرها و وجود مبارک امام رضا(ع) در مشهد ندارد، تأکید کرد: اگربنا باشد برای برخی شهرها استثنایی در برگزاری کنسرت قائل باشیم این موضوع را نیز قانون باید مشخص کند. عضو فراکسیون روحانیون مجلس به دادستانی و مسئولان استانی شهر مشهد توصیه کرد که آمار برگزاری مراسم‌ فرهنگی و کنسرت‌ها را در دولت‌های مختلف بررسی کنند و به این سؤال پاسخ دهند که چرا برگزاری کنسرت در شهرهای اقماری مشهد در دولت قبل ایرادی نداشت.
وی یادآور شد: ماه‌ها پیش وقتی طرح اخلال در برنامه‌های فرهنگی و لغو کنسرت‌ها کلید خورد پیشنهادی مبنی بر حضور ذی‌نفعان و مسئولان برگزاری کنسرت در کمیسیون فرهنگی مطرح کردم تا این موضوع یک‌بار برای همیشه حل‌وفصل شود ولی این پیشنهاد تاکنون عملی نشده است.
عضو فراکسیون امید مجلس ادامه داد: کمیسیون فرهنگی مجلس قطعاً به موضوع لغو کنسرت‌ها واکنش نشان خواهد داد و بار دیگر پیشنهاد می‌کنم با دعوت از هنرمندان ذی‌نفع، مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مقامات استانی در کمیسیون این موضوع مطرح و برای همیشه حل‌وفصل شود.
وی بابیان اینکه به نظر نمی‌رسد در این زمینه خلأ قانونی وجود داشته باشد افزود: مشکل اصلی از دیدگاه و سلایق سیاسی مسئولان نشأت می‌گیرد درحالی‌ که اگر این نگاه سیاسی حاکم نبود و آقایان نگران ارزش‌ها بودند، چنین واکنش‌هایی باید در دولت‌های نهم و دهم نیز صورت می‌گرفت. رئیس کمیته فرهنگ، هنر و رسانه مجلس اظهار کرد: چنین رفتارهایی  به نفع هیچ‌کس و هیچ جناحی نخواهد بود و مردم در این میان متضرر می‌شوند.
مازنی تأکید کرد: زمانی که نخستین کنسرت در مشهد لغو شد بنده هشدار دادم که باید این مسأله مدیریت شود چراکه اگر جلوی چنین اقدامات خودسرانه‌ای گرفته نشود این مسأله به سایر استان‌ها سرایت خواهد کرد و مرجعی که مسئولیتی در زمینه فرهنگی ندارد به مسائل فرهنگی ورود و دخالت بی‌مورد می‌کند.
عضو فراکسیون امید مجلس تصریح کرد: سال گذشته در شهریورماه زمانی که طرح لغو کنسرت‌ها کلید خورد از رئیس جمهوری و دبیر شورای عالی امنیت ملی نظام درخواست کردم که به موضوع لغو کنسرت‌ها ورود کنند، امروز نیز بار دیگر این درخواست خود را تکرار می‌کنم چراکه این موضوع تبدیل به یک ابزار قدرت برای جناحی خاص شده است.
وی با اشاره به وخامت حال شهرام ناظری و انتقال او به بیمارستان پس از لغو کنسرت وی و برخورد ناشایست با او در قوچان، گفت: شهرام ناظری تنها هنرمند عرصه موسیقی است که رهبر معظم انقلاب از ایشان نام‌برده است و چنین رفتارهایی با هنرمندان در‌ شأن فرهنگ این کشور نیست.
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس با یادآوری اینکه موضوع لغو کنسرت در نخستین نشست کمیسیون فرهنگی طرح می‌شود، تصریح کرد: لازم است مسئولان بالادستی قوه قضائیه به دادستانی خراسان رضوی که رفتاری در‌ شأن فرهنگ ایرانی با مردم و هنرمندان نداشته‌اند، تذکر دهند و اگر قرار است جایی ورود انجام شود، این اقدام باید در چارچوب قانون و با هماهنگی قوه مجریه انجام پذیرد تا اقدام این نهادها موجب بروز خسارت بویژه به مردمی که برای تماشای برنامه هنری آمده‌اند، نشود.
آیا مواجه کردن مردم با   درهای پلمب شده درست است؟
عباس سلیمی نمین (مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران) نیز با انتشار یادداشتی در این‌باره نوشت: آنچه در قوچان توسط یک مقام قضایی صورت گرفت این سؤال را به‌جد مطرح می‌سازد که آیا قوه محترم قضائیه مسئولیت تصمیمات منصوبان خود را به عهده می‌گیرد یا خیر؟ به عبارت دیگر، اگر صدور حکمی مبنای دقیق حقوقی نداشت آیا با صادرکننده آن برخورد انضباطی صورت خواهد گرفت یا الزاماً شاکی خصوصی می‌بایست راه دادسرای انتظامی قضات را در پیش گیرد که البته بسیار پرهزینه است؟
او در ادامه یادداشت خود در وقایع‌نگاری از این اتفاق آورده است: «رمضانعلی آذری- دادستان محترم قوچان- بعد از دستور پلمب محل برگزاری کنسرت شهرام ناظری در این شهر به خبرگزاری ایرنا گفت: «با وجود تذکرات مکرر در چند روز گذشته مبنی بر انتخاب محل نامناسب برای برگزاری کنسرت شهرام ناظری، عوامل اجرایی به این تذکرات توجهی نکردند که اکنون به طور رسمی محل در نظر گرفته شده برای اجرای این برنامه پلمب شده است.» وی همچنین افزود: «سالن ورزشی کارگران در منطقه یعقوب آباد قوچان برای برپایی کنسرت انتخاب مناسب و شایسته‌ای نبود و‌ شأن هنرمندان و مردم شریف قوچان در این انتخاب نادیده گرفته شده است.»
از سوی دیگر حمید ضیایی- سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قوچان- اعلام کرد که لغو کنسرت شهرام ناظری بدون اطلاع کتبی صورت گرفته است. همچنین افشین تحفه‌گر- معاون هنری و سینمایی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی- جمعه شب (۶ مرداد) گفت: تاکنون هیچ ابلاغیه رسمی در خصوص لغو یا به تعویق افتادن این برنامه به ما نرسیده است.»
سلیمی نمین در ادامه خطاب به مقامات قضایی بویژه ریاست محترم این رکن مهم نظام سیاسی کشور با طرح سؤال توجه به چند نکته را یادآور شده است: «در حالی که مسئولان فرهنگی شهرستان و استان رسماً طی مصاحبه‌های جداگانه اعلام داشته‌اند که هیچ گونه اطلاع مکتوب و رسمی از سوی دادستان قوچان دریافت نداشته‌اند وی مدعی است تذکرات مکرری مبنی بر نامناسب بودن محل برگزاری به عوامل اجرایی داده شده است. قطعاً در این زمینه یک طرف خلاف حقیقت را منعکس می‌سازد؛ لذا لازم است بعد از تحقیق با خلاف‌گوینده برخورد لازم صورت گیرد. آیا دادستان در ارتباط با تشخیص اینکه محل برگزاری یک فعالیت هنری مناسب با‌شأن هنرمندان و مردم است یا خیر، مسئولیتی دارد؟ آیا مواجه ساختن هنرمندان و مردم با درهای پلمب شده نادیده گرفتن شئون جامعه هنردوست است یا برگزاری آن در محلی که ولو به سلیقه دادستان محترم نامناسب است؟ از آنجا که این‌گونه دستورات قضایی در استان خراسان مسبوق به سابقه بوده است بر مسئولان محترم قضائیه فرض است که در این زمینه تحقیق کنند که آیا مورد اخیر نیز در ارتباط با برداشت شخصی یکی از مقامات این استان است که حریم امام هشتم را کل استان می‌داند یا خیر؟ هفته گذشته معاونت محترم قوه قضائیه طی مصاحبه‌ای رسماً اعلام کرد که از نظر قوه قضائیه محدوده حرم امام رضا علیه السلام صرفاً مشهد است؛ بنابراین در صورتی‌ که عملکرد دادستان قوچان مرتبط با نگاه شخص مورد اشاره باشد از آنجا که با توجیه دفاع از‌ شأن هنرمندان و مردم، شئون هنردوستان زیر پا گذاشته شده آیا آنچه در رسانه‌ها انعکاس یافته عذر بدتر از گناه نیست؟» او در پایان این یادداشت یادآور شده است: «در حالی که به لحاظ کمیت برگزاری کنسرت در سراسر ایران پدیده‌ای کم‌مانند است چرا می‌بایست با برخی عملکردهای سلیقه‌ای آن هم با توجیهاتی که به هیچ وجه شایسته نیست فضای فعالیت‌های هنری کشور وارونه جلوه داده شود؟ بدون شک پیگیری شایسته دستگاه قضا می‌تواند برای همیشه این نوع انحراف اذهان عمومی از مسائل اساسی جامعه را پایان بخشد و قانون‌محوری را بر سلیقه‌محوری رجحان دهد.»
همچنین در واکنش به لغو کنسرت‌ها حدود
۵۰۰ نفر از فعالان عرصه موسیقی، با انتشار نامه‌ای، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواستند با عوامل لغو کنسرت‌ها به‌عنوان عاملان اخلال در قانون و نظم عمومی برخورد کند.


منبع: بهارنیوز

مجری معروف از اروپا برنگشته است

شاید قبل از اینکه آزاده نامداری مجری تلویزیون به همراه خانواده خود از کشور خارج شود، تصور نمی‌کرد که در آن سوی مرزها هم زیر ذره‌بین قرار بگیرد و حضور وی با پوشش متفاوت‌تر از ایران چنان با سرعت به ایران مخابره شود که مجبور شود مقابل دوربینی حاضر شود و به شرح آن تصاویر بپردازد. مخاطبان تلویزیون و کاربران فضای مجازی در جریان اتفاقی که برای نامداری در کشور سوئیس رقم خورده، قرار گرفتند و به عبارت دیگر در حال تحلیل آن تصاویر در خارج از کشور هستند. اما آزاده نامداری در حال حاضر هنوز به ایران بازنگشته است که البته بسیاری از اطرافیان وی معتقد هستند که بازگشت او به کشور در شرایط کنونی برای این مجری حواشی جدیدی را رقم  خواهد زد، از این رو به نظر می‌رسد نامداری منتظر است تا با فروکش کردن انتقادات به ایران بازگردد.


منبع: بهارنیوز

عاشقانه‌های زخم‌خورده؛ "از دختر لر" تا "شهرزاد"

نقطه تفاهم‌آمیز حسن فتحی و نغمه ثمینی در «شهرزاد»، حکایتی دیگر دارد. آنها در این گذر روبنایی تاریخی، اصرار بر واقعیت‌گرایی و مصداق‌تراشی ندارند.

جواد طوسی در روزنامه شرق نوشت: مرور اجمالی تولیدات سینما و تلویزیون ایران در دوره‌های مختلف تاریخی، اجتماعی نشان می‌دهد که همواره این دو رسانه در جهت جذب هرچه‌بیشتر مخاطب، متکی بر قصه و روایت بوده‌اند.

از «انتقام برادر» و «بالهوس» (ابراهیم برادر / ١٣١٣ و ١٣١٠) و «دختر لُر» (خان بهادر اردشیر ایرانی/ ١٣١٢) و «شیرین و فرهاد»، «چشم‌های سیاه» و «لیلی و مجنون» (عبدالحسین سپنتا/ ١٣١۶، ١٣١۵ و ١٣١۴) تا «ولگرد» (مهدی رئیس‌فیروز ١٣٣١/ ١٣۴١)، «غفلت» (علی کسمایی/ ١٣٣٢)، «شب‌های تهران» و «گنج قارون» (سیامک یاسمی/ ١٣۴۴ و ١٣٣٢)، «طوفان در شهر ما»، «فریاد نیمه‌شب» و «یک قدم تا مرگ» (ساموئل خاچیکیان/ ١٣۴٠ و ١٣٣٧)،  «قیصر» (مسعود کیمیایی/ ١٣۴٨)، «تنگسیر» (امیر نادری/ ١٣۵٣) و… این نهضت در سینمای این دوران نیز ادامه داشته، ‌کافی است تا نگاهی به فهرست فیلم‌های پرفروش این ٣٨ سال بیندازیم.

حضور دیرهنگام تلویزیون در جامعه ایرانی باعث نشد که قصه‌گویی و قصه‌پردازی اعتبارش را از دست بدهد. چه در تولیدات عامه‌پسندی مانند «داش‌پلکی»، «مرادبرقی» و «تلخ و شیرین» و چه در سریال‌های مهم‌تری مانند «سلطان صاحبقران» و «هزاردستان» علی حاتمی و «دایی‌جان ناپلئون» ناصر تقوایی و «دلیران تنگستان» همایون شهنواز و «آتش‌ بدون دود» نادر ابراهیمی، قصه نقش کلیدی داشته و این عنصر محوری را در تولیدات تلویزیونی بعد از انقلاب نیز می‌بینیم که چند نمونه شاخصش «قصه‌های مجید»، کیومرث پوراحمد؛ «رعنا»، «امام علی»، «معصومیت ازدست‌رفته» و «مختارنامه» داوود میرباقری، «روزی روزگاری» امرالله احمدجو؛ «میوه ممنوعه»، «مدار صفردرجه» و «دشت‌های زاینده‌رود» حسن فتحی؛ «ولایت عشق» و «خواب و بیدار» مهدی فخیم‌زاده و «در چشم باد» مسعود جعفری‌جوزانی هستند، اما با دقیق‌شدن در آثار تلویزیونی حسن فتحی و همین سریال «شهرزاد» در شبکه خانگی به این نکته پی می‌بریم که برای او قصه‌گویی محمل و بهانه‌ای است تا با یک‌سری مفاهیم ازلی- ابدی همچون عشق، نفرت، شرارت، ‌حسادت، قدرت، ‌انسان‌منشی و شفقت، اسطوره‌پردازی و… بازی‌های نمایشی کند و تاریخ را از زاویه ‌دید خود مورد کالبدشکافی قرار دهد و در میان آن‌همه کشمکش و خون‌ریزی و صف‌آرایی و تئوری حذف، جایی امن برای عاشقانه‌ها و موجودیت و تبار انسانی پیدا کند.

حسن فتحی در دو فیلم بلند به‌نمایش‌درآمده‌اش (پستچی سه‌بار در نمی‌زند و کیفر) نیز کم‌وبیش همین نگاه و سمت‌وسو را داشته است. بیان ساختارشکنانه او در «پستچی…»، نوعی کولاژ هولناک تاریخی بود که گذشته را به حال پیوند می‌داد و وضعیتی جنون‌آمیز را تقدیر محتوم مالی دانست. عبور از این بحران و ‌هزارتوی کابوس‌زده، بستگی به قابلیت‌ها و درک و هوشمندی نسل‌ها دارد. در «کیفر» هم او با «سنت»، نگاه و مواجهه‌ای ستیزنده و درعین‌حال تراژیک دارد و در دل قصه و روایت خود این نکته مهم را یادآور می‌شود که جامعه‌ای که سیکل معیوب سنت به مدرنیته را طی می‌کند، بیشتر در معرض آسیب‌پذیری قرار دارد و قربانی می‌دهد. متأسفانه این دو فیلم فتحی به‌لحاظ شرایط نامناسب اکران، به‌خوبی دیده نشدند.

اما نقطه تفاهم‌آمیز حسن فتحی و نغمه ثمینی در «شهرزاد»، حکایتی دیگر دارد. آنها در این گذر روبنایی تاریخی، اصرار بر واقعیت‌گرایی و مصداق‌تراشی ندارند. تاریخ با همه زمختی‌ها و تقابل‌های ناگزیرش، بستری است برای پرداختن به سقف و بضاعت جولاندهی «عشق». در این بازی پایان‌ناپذیر فرادست و فرودست، ارباب و بنده، عاشق و معشوق، خائن و محرم، ‌رفیق و نارفیق و… انگار بیش از همه با شکنندگی انسان و ساحت چندوجهی‌اش کار داریم که چقدر در موقعیت‌های مختلف می‌تواند سمپاتیک یا منفور و «هیولا» باشد.

در این چند قسمت سری دوم «شهرزاد»، شیوه شخصیت‌پردازی به‌گونه‌ای است که ناخودآگاه با آدم‌ بدهایی مثل نصرت، قباد (شهاب حسینی)، شاپور (رضا کیانیان) و بلقیس (رؤیا نونهالی) بیشتر ارتباط برقرار می‌کنی تا شخصیت‌هایی مثل شهرزاد و فرهاد (ترانه علیدوستی و مصطفی زمانی) که این خلوت و کنتراست را ندارند. شاید باید متقاعد شویم که در این قالب‌های روایتی و نمایشی، دیگر آن تقسیم‌بندی کلیشه‌ای خوب و بد وجود ندارد. «شهرزاد» می‌تواند در ادامه مسیر، در کنار توجه به مخاطب و قصه و روایت و نوستالژی و کلوپ شیرین و ادای دین و رعایت درست قواعد بازی از این حیث، به تبارشناسی انسان و قابلیت انعطافی‌اش برای انحطاط یا خلیفه‌‌اللهی بهتر بپردازد. اگر اشتباه نکنم «خودشناسی» بخشی از دستور کار حسن فتحی در آثارش بوده و هست.


منبع: عصرایران

پیکر مدیا کاشیگر تشییع شد

پیکر مدیا کاشیگر تشییع شدمراسم تشییع پیکر مدیا کاشیگر باحضور اهالی فرهنگ، هنر و قلم، تعدادی از کارکنان سفارت فرانسه و کاردار این کشور در تهران برگزار شد.

به گزارش ایلنا، مراسم تشییع پیکر مدیا کاشیگر، صبح امروز (سه‌شنبه دهم مردادماه) در تالار وحدت برگزار شد.

در این مراسم برخی از اهالی فرهنگ، هنر و قلم ازجمله مهدی غبرایی، غلامحسین سالمی، حسن صفدری، قطب‌الدین صادقی. جمال میرصادقی، علیرضا بهنام، هوشیار انصاری فرد، علیرضا آبیز به همراه تعدادی از کارکنان سفارت فرانسه و کاردار این کشور در تهران حضور دارند.


منبع: عصرایران

ممیزی عجیب یک فیلم سینمایی

محسنی نسب از ممیزی که به فیلم «شاخ کرگدن» وارد شد سخن گفت. محسن محسنی نسب کارگردان سینما در خصوص اکران فیلم سینمایی «شاخ کرگدن» گفت:شورای صدور پروانه نمایش این فیلم را دیده و به آن ایرادی قابل تامل وارد کرده است، در سکانسی از فیلم روزنامه‌ای را نشان می‌دهیم که جمله دکتر ظریف«هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» در آن حک شده که این شورا می‌گوید این جمله باید حذف شود اتفاقی که واقعا حیرت‌انگیز است.

وی افزود: نمی‌دانم چطور وزارت ارشاد و این شورا با مسائل غیراخلاقی برخی فیلم‌ها مشکلی ندارند و مجوز نمایش می‌دهند اما با یک جمله  مشکل پیدا کرده‌اند؟!

محسنی نسب ادامه داد: من واقعا در این سکانس با شخصیت حقیقی و حقوقی دکتر ظریف کاری ندارم فقط این جمله سرشار از قدرت و صلابت را دوست دارم و خواستم در فیلم بگنجانم.

وی بیان کرد: «شاخ کرگدن» فیلمی ملی و نگاهی انسان دوستانه دارد و شخصیت منفی آن یک عرب سعودی است، چنین اتفاقاتی که از سوی شورای پروانه نمایش رقم خورده، ظلمی به سینما و مخاطبان ایرانی خواهد بود.

این کارگردان عنوان کرد: با ممیزی که به فیلم وارد شده قصد فیلمبرداری دوباره این سکانس را دارم که دشوار و غیرمنصفانه است.


منبع: عصرایران

شهرام ناظری بار دیگر به قوچان می‌آید

فرماندار شهرستان قوچان از رفع موانع موجود و امکان برگزاری مجدد کنسرت توسط شهرام و حافظ ناظری خبرداد.

علیرضا قامتی ظهر امروز ۹ مردادماه در نشست خبری با اصحاب رسانه که در فرمانداری شهرستان قوچان برگزارشد، با اشاره به وقایع پیش آمده در خصوص لغو کنسرت (آواز پارسی- مهر و امید) شهرام ناظری و حافظ ناظری در تاریخ ششم مرداد ماه، عنوان کرد: در مجموعه مدیران شهرستان مخالفتی با اجرای کنسرت نبوده که مدیر صاحب نظری در این شهرستان مخالفت داشته باشد و چه در حوزه فرهنگی و چه امنیتی مخالفتی برای اجرا نداشته و بر اساس وفق قانون موافقت اولیه صادر شد اما در زمان اجرا به هر شکل اختلافی بین مجموعه‌های مختلف اعم از برنامه‌ریزان کنسرت و سایر متولیان به وجود آمد که باعث عدم اجرای کنسرت شد.

به گزارش ایسنا، وی ادامه داد: در ساعات اولیه حضور در شهرستان در نشستی با مسئولان به این جمع بندی رسیدیم که حداکثر ظرف هفته آینده در یک یا دو روز اجرای کنسرت شهرام ناظری در قوچان را خواهیم داشت و این هماهنگی هم بین مجموعه مدیران اجرایی کنسرت و مدیریت شهرستان انجام گرفته و هیچ لغو کنسرتی نخواهیم داشت .

فرماندار شهرستان قوچان با تاکید بر اهمیت تداوم برنامه های کنسرت سنتی، بومی و محلی و احیای سنت‌ها تصریح کرد: مشکلات به وجود آمده را نباید دامن زد و باید در جهت رفع آنان تلاش کرد. در دولت تدبیر و امید این را آموخته ایم که مشکلات را با تدبیر  حل کنیم نه اینکه بخواهیم بر مشکلات بیافزاییم از این حیث مردم شهرستان قوچان و مردمی که علاقه‌مند بودند در این برنامه شرکت کنند در یک یا دو روز متوالی شاهد اجرای این کنسرت خواهند بود .

رئیس شورای تامین شهرستان قوچان با تاکید بر طبیعی بودن دغدغه ها در خصوص امنیت مکان برگزاری کنسرت و لزوم توجه به آن تصریح کرد: پس از انجام بررسی‌ها حتی اگر در محیط باز هم امکان اجرای کنسرت از ناحیه اجراکنندگان فراهم باشد، آمادگی این را داریم چرا که علاقه‌مند به نشاط اجتماعی مردم هستیم و مردم قوچان فرهنگ غنی دارند.

وی با تاکید بر توان بالای مجموعه های امنیتی، اجتماعی و قضایی و دستگاه‎های اجرایی بیان کرد: پس از بررسی و باتوجه به دیدگاه کارشناسان مکان اجرای کنسرت در آینده به اطلاع عموم خواهد رسید.


منبع: عصرایران

شهرام ناظری در خراسان کنسرت خواهد داشت

معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد: شهرام ناظری در آینده نزدیک، در شهر قوچان روی صحنه خواهد رفت.

به گزارش ایسنا، علی مرادخانی – معاون امور هنری وزارت ارشاد – در گفت‌وگوی تلفنی با شهرام ناظری – خواننده – ضمن ابراز تاسف از اتفاق رخ‌داده برای او و گروه اجرایی، از این هنرمند باسابقه موسیقی سنتی ایران دلجویی کرد.

او همچنین گفت: با توجه به هماهنگی انجام‌شده با مسئولان شهرستان، این برنامه در آینده نزدیک در قوچان روی صحنه خواهد رفت

در این‌باره فرماندار شهرستان قوچان – علیرضا قامتی – نیز امروز (۹ مردادماه) در نشستی، با اشاره به وقایع پیش آمده درباره لغو کنسرت «آواز پارسی» با حضور شهرام ناظری و حافظ ناظری، اظهار کرد: در مجموعه مدیران شهرستان، مخالفتی با اجرای کنسرت نبوده که مدیر صاحب نظری در این شهرستان مخالفت داشته باشد و چه در حوزه فرهنگی و چه امنیتی مخالفتی برای اجرا نداشته و براساس وفق قانون، موافقت اولیه صادر شد؛ اما در زمان اجرا به هر شکل اختلافی بین مجموعه‌های مختلف اعم از برنامه‌ریزان کنسرت و سایر متولیان به‌وجود آمد که باعث اجرا نشدن کنسرت شد.

او ادامه داد: در ساعت‌های اولیه حضور در شهرستان، در نشستی با مسئولان به این جمع‌بندی رسیدیم که حداکثر در مدت یک هفته آینده، در یک یا دو روز اجرای کنسرت شهرام ناظری را در قوچان داشته باشیم و این هماهنگی هم بین مجموعه مدیران اجرایی کنسرت و مدیریت شهرستان انجام شده و هیچ لغو کنسرتی نخواهیم داشت.

به گزارش ایسنا، هنگامی که شهرام ناظری و پسرش – حافظ ناظری – ششم مردادماه به قوچان در استان خراسان رضوی رفتند و قصد برگزاری کنسرت در این شهر را داشتند، با درهای پلمب‌شده سالن مواجه شدند و حتی به این هنرمندان اجازه ورود به سالن محل اجرا داده نشد. پس از گذشت چند ساعت، درهای سالن باز شد و مخاطبان این کنسرت به داخل رفتند؛ اما برنامه برگزار نشد و به جای آن، حافظ ناظری با مردم سخن گفت و ضمن عذرخواهی از آن‌ها اعلام کرد که پدرش راهی بیمارستان شده است.

روابط عمومی این اجرا نیز اعلام کرده بود، هیچ ابلاغ رسمی‌ای مبنی بر لغو این کنسرت به دست گروه موسیقی نرسیده بود.

اما فردای آن روز، خبری منتشر شد که در آن، دادستان قوچان گفته بود: در قوچان موسیقی دارای سابقه است و حتی قوچان به این هنر خدمت کرده، اما مدتی است که صحبت بوده، اگر می‌خواهید اجرای صحنه‌ای داشته باشید، حتما باید به شخصیت مردم و خواننده توجه کنید و صرفا فکر پر کردن جیب‌های خود و فرهنگ هنرفروشی نباشید.

رمضانعلی آذری با بیان این‌که به نظر من، اینجا هنرفروشی صورت گرفت، افزوده بود: در این هنرفروشی تا توانستند به مردم دروغ گفتند و تا توانستند به خواننده کشوری ما دروغ گفتند.

دادستان عمومی و انقلاب شهرستان قوچان در ادامه با تاکید بر ابلاغ به کنسرت‌گزار در تاریخ ۳۱ تیرماه مبنی بر وجود هشت ایراد اساسی در سالن ورزشی کارگران قوچان و لزوم رفع این موانع برای اخذ مجوز، اظهار کرده بود: دقیقا از روزی که این خواسته کتبا به عوامل برگزاری کنسرت اعلام شد، دنبال کارشان رفتند و به نوعی به تفکرات حکومتی بی‌احترامی کردند. از آن به بعد، چند جلسه حضورا و شخصا با ریاست ارشاد داشتیم که تاکید کردیم، بحث امنیت آن مکان با حضور دوهزار نفر جمعیت امکان‌پذیر نیست و موارد مشکل‌دار هم رفع نشده است و تاکید کردم با این مشکلات این برنامه حتما اجرا نخواهد شد.

او همچنین از جمع‌آوری مستندات و پیگیری قضایی افرادی که اقدام به فک پلمب کردند، خبر داد.

درباره این جریان، علی مطهری – نماینده مردم تهران در مجلس – نیز معتقد است: به‌دلیل پلمب سالن کنسرت «آواز پارسی» در قوچان، حق شکایت برای شهرام ناظری و وزارت ارشاد محفوظ است.


منبع: عصرایران

آنجلینا جولی از نمای نزدیک!

مثل بیشتر چیزهایی که شامل آنجلینا جولی می شوند، قدم گذاشتن به خانه او، تجربه ای نادر است تا جائی که آدم از خود می پرسد آیا این واقعیت دارد یا محصول هماهنگی هایی بسیار دقیق است. دروازه عظیم ورودی خانه لُس فِلیز، که جولی به تازگی این عمارت اربابی ۱۰۰۰ متری با سبک معماری هنرهای زیبا را خریده و قبلاً متعلق به فیلمساز افسانه ای سیسیل بی. دمیل بوده، به آرامی باز می شود و محیط سرسبز و درختان انبوه محوطه نمایان می گردند.هیچ کس در محوطه نیست، همه جا ساکت است و فقط صدای آرام فواره ها شنیده می شود که در یک ردیف روی استخر شنا آبفشانی می کنند. چند تا از درب های خانه باز هستند – مثل یک معما از یک داستان پریان – و از خود می پرسم که باید از کدامیک وارد خانه شوم؟ داخل نیز آرام و هواگیر است: همه پنجره ها باز هستند و نسیم به داخل می وزد، شمع های کرمی و مبلمان سفید و روشن همه جا دیده می شوند.
 

بالاخره جولی از سمت دیگر خانه ظاهر می شود و با پیراهن گشاد و بلندی به رنگ سفید به سمتم می آید. موهایش باز است و کفشی به پا ندارد. خیلی کم آرایش به چهره دارد و پوستش می درخشد. لبخند ملیحی می زند که نشان از مهربانی و خیرخواهی ابدی او دارد.ولی به محض اینکه شروع به حرف زدن می کند، متوجه می شوید که تصورات شما درباره جولی چندان هم صحیح نیستند. او یک الهه آسمانی نیست. یک نیکوکار توانگر و متعالی هم نیست. وی آن آدمی که فکر می کنید وسواس کنترل داشتن بر دیگران را دارد نیست یا حداقل اینطور نشان نمی دهد. به نظرم او یک آدم نرمال، خونگرم، خودمانی و حتی تا حدودی وراج می آید. قضیه این عمارت بزرگ ولی خالی را اینطور توضیح می دهد که او همراه با شش فرزندش چهار روز پیش به این خانه نقل مکان کرده اند.

 


 
دلیلش تاریخچه بلندآوازه یا معماری منحصر بفرد این خانه نبود. وی می خواست فوراً خانه ای پیدا کند که دورافتاده باشد و اتاق های زیادی داشته باشد؛ این خانه که به قیمت حدوداً ۲۵ میلیون دلار به فروش گذاشته شده بود، شش اتاق خواب و ۱۰ سرویس بهداشتی دارد. پس از درخواست طلاقش از برد پیت در سپتامبر ۲۰۱۶، او و فرزندانش نه ماه در خانه ای اجاره ای زندگی کردند و اساساً چمدان هایشان را باز نکردند. بنابراین در این خانه واقعاً هنوز چمدانش را باز نکرده و خودش هم داخل آن را خوب بلد نیست، تابحال مهمان نداشته و مطمئن نیست که مناسب ترین جای خانه برای نشاندن مهمان و صحبت کردن با او کجاست.
 
با این اوصاف از اتاقی به اتاق دیگر می رود – آشپزخانه ای دارد که خودش به تنهایی مناسب یک فیلم سینمایی نانسی مِیِرز است و کتابخانه زیبای خاکستری اش یک نردبان بلند دارد و محبوب ترین جای خانه از نظر خودش همینجاست – و همه جا را نشان می دهد، یک پاگرد بزرگ پای یک پلکان مارپیچ هست که یک میز گرد با گلدانی از گل های سفید رویش خودنمایی می کند. بالاخره به اتاق نشیمن می رسیم که یکی از دوستان طراح صحنه اش آن را برایش دکوره کرده و دو کاناپه سفید و چند بالش بزرگ در آن دیده می شوند.
 
با کنجکاوی به بالش ها نگاه می کند و می گوید: «اصلاً نمی دونستم به این بالش ها نیازه. دکوراسیون خونه و کلاً کارهای خونه همیشه کار برد (پیت) بوده.» درست همین لحظه، داستی، سگ رات وایلر بزرگش، از راه می رسد و با قطرات آبی که از شنا در استخر از آن می چکد، روی کاناپه می پرد و آن را خاکی می کند. جولی آهی می کشد و نیمه تلاشی می کند تا با دستش خاک ها را بتکاند، بعد منصرف می شود و جای دیگری می نشیند.
 
ظاهراً زندگی در خانه او به همین شکل است – خاکی، خودمانی و نرمال. بچه ها مودب هستند ولی نه مودب ظاهری و ساختگی. زاهارای ۱۲ ساله که جولی او را “صخره محکم” خانواده توصیف می کند، از پله ها پایین می آید. جولی بین جمله اش او را “زاز” صدا می زند. درباره اینکه بقیه بچه ها کجا هستند با او صحبت می کند. زاهارا سگ خیس را بغل می کند. جولی می خندد و درباره شنای داستی در استخر با او حرف می زند. به آشپزخانه می رویم، جایی که جولی برای خودش یک فنجان چای درست می کند. ویوین ۹ ساله با یکی از دوستانش که شب را در خانه آنها خوابیده، وارد می شوند. ویوین یک کوله پشتی جین با سنجاق های تزئینی به دوش دارد و جولی او را در آغوش می کشد.
 
از دخترک می پرسم اسمش “ویو” است یا “ویوین”. با لبخندی می گوید “هر دو!”. وسایلش را روی کانتر می گذارد و بیرون می رود تا با دوستش بازی کند. جولی یک پتوی کوچک که تا حد نابودی پاره شده را بر می دارد و با خنده توضیح می دهد: «۳۲ تا پتو داره. خیلی پتو دوست داره و اگه پتوش رو بشوری، خیلی خیلی عصبانی میشه. یه روز بهم گفت: “مامان پتوم یه مزه ای داره.” من هم جواب دادم: “عزیزم، این نشونه اینه که این پتو واقعاً واقعاً باید شسته بشه.”»
 
جولی وسایل ویوین را مرتب می کند و همان لحظه کل فنجان چایش روی کانتر می ریزد. بیرون می رویم و شایلو، ۱۱ ساله و ناکس، ۹ ساله، را می بینیم که در حال بازی هستند. شایلو که دوست دارد مثل پسرها لباس بپوشد، یک کت کاموفلاژ، شورت بلند و کتانی های سیاه سنگین، علیرغم گرمای تابستان، پوشیده است. ناکس فوری به سمت جولی آمده و می پرسد که کی قرار است سرسره آبی را راه بیندازند. جولی بغلش می کند و می گوید: «چطوره اول بگی: “سلام مامان”؟» و لحنش درست مثل هر مادر مهربان و از کوره در رفته دیگری در آمریکا است. تا این لحظه فقط یک تابلوی شخصی – تصویری سیاه و سفید از شش فرزند خانواده که لبخند به لب دارند و حیوانات خانگی مانند سگ و موش و لاک‌پشت به بغل دارند – بالای شومینه دیده می شود.

 


 
جولی و پیت که ۱۲ سال با هم بودند و به نظر می رسید با افتخارترین زوج رشد یافته هالیوودی هستند، در سپتامبر گذشته از هم جدا شدند. به گفته وکیل جولی، او ناگهان برای “سلامتی خانواده” درخواست طلاق داد و اعلام کرد که به دنبال حضانت انحصاری فرزندانش است که سه تا از آنها (مدوکس، پکس و زاهارا) فرزندخوانده و سه تای دیگر (شایلو، ویوین و ناکس) فرزندان بیولوژیکی هستند. مدتی اوضاع آشفته بود تا اینکه در سفر با هواپیمای شخصی و دعوای لفظی و فیزیکی پیت با مدوکس، کارد به استخوان جولی رسید. وقتی هواپیما روی زمین نشست، وی با بچه ها به خانه رفت و عملاً پیت را از خانه بیرون کرد. این یک “جدایی مسالمت آمیز و دوستانه” نبود.
 
یک ناشناس به مسئولین، اف. بی. آی. و اداره خدمات کودک و خانواده شهرستان لس آنجلس زنگ می زند و تجسس و بازرسی هایی علیه پیت در مورد خشونت او با کودکان آغاز می شود. خیلی زود بی گناهی اش ثابت می شود و بعدها در مصاحبه ای با مجله جی کیو استایل (GQ Style) پیت می گوید که جای زخم گسیخته شدن ناگهانی خانواده اش از هم در قلبش هنوز تیر می کشد و اعتراف می کند که مشکل جدی مصرف الکل داشته است.  شایعاتی هم شنیده بودیم درباره اینکه پیت با ماریون کوتیار رابطه داشته که هم خودش و هم کوتیار این شایعات را تکذیب کردند. جولی از دید مطبوعات زود قضاوت کرده ولی در مقابل، پیت با مصاحبه ای که با جی کیو استایل کرد و تمام گناهان و تقصیرها را به گردن گرفت، توانست دل ها و فکرها را از آن خود کند. این دو در حال حاضر هنوز در حال مذاکره در مورد شروط طلاق شان هستند.
 
برای جولی، زندگی بسیار پر مسئولیت تر شده و با وجود بازیگری، کارگردانی، کارهای انسان دوستانه و نیکوکارانه، مراقبت از شش بچه و تدریس حقوق زنان در دانشکده اقتصاد لندن، گویی همه چیز بطور تصاعدی برایش بزرگتر و پیچیده تر شده، زیرا حالا همه این کارها را به تنهایی انجام می دهد. از طرفی هرج و مرج زندگی روزمره و تنظیم قرار بازی بچه ها با دوستانشان، وقت دکتر، بستن و باز کردن چمدان ها و تنظیم وقت وعده های غذایی، هست و از طرف دیگر، هرج و مرجی عمیق تر و عاطفی تر هست، وی در این باره می گوید: «این مدت برام سخت‌ترین دوره بوده و تازه داریم یه نفسی می کشیم. این خونه پرشی بزرگ به سمت جلو برای ماست و همه مون داریم تلاشمون رو می کنیم تا خانواده مونو درمان کنیم.»

 


 
واقعیت این است که این ضربه روحی شخصی با جدیدترین فیلم شخصی اش همزمان شده است. جولی فیلم تکان دهنده ای در مقیاسی عظیم کارگردانی کرده که اقتباسی از کتاب خاطرات لونگ آنگ (منتشر شده در سال ۲۰۰۰) با عنوان “اول پدرم را کشتند” (First They Killed My Father) درباره نسل کشی توسط “خِمِرهای سرخ” است که در آن والدین آنگ و دو تا از خواهران و برادرانش و همچنین حدود دو میلیون کامبوجی دیگر که یک چهارم جمعیت آن کشور را تشکیل می دهند، کشته می شوند.
 
این فیلم که تماماً در کامبوج و به زبان خمری فیلمبرداری شده، فیلم اوریجینالی محصول نتفلیکس است که بزرگترین فیلم تولیدی این کشور است که از زمان جنگ تابحال ساخته شده و طبق گزارش های کامبوجی هایی که آن را دیده اند، این فیلم یکی از فاش کننده ترین آثار هنری است که درباره این فصل از تاریخ این کشور ساخته شده، تاریخی که هنوز هم صحبت کردن درباره اش برای کامبوجی ها دشوار است. ولی اگر کامبوجی ها این فیلم را چیزی مثل هدیه می دانند، پس حتماً یک هدیه سپاسگزاری است. برای جولی، کامبوج جایی است که خانواده اش را بنا نهاده و جایی است که روحش را پاکسازی کرده و تبدیل به زنی شده که امروز می بینیم.
 
اگر می توانید، آنجلینای دهه نود را به یاد بیاورید، دوران اوج دیوانگی “آنجی”. جولی که آن زمان متخصص ایفای کاراکترهای فرار و تاریک بود و به نظر می رسید این کاراکترها در واقع آینه ای از روحیه بیقرار و وحشی او باشند، سه جایزه گلدن گلوب برای نقش هایی که در فیلم های تلویزیونی بازی کرد برد و یک جایزه اسکار بهترین بازیگر زن در نقش مکمل برای بازی در نقش زنی جوان با اختلال شخصیتی در فیلم “دختر از هم گسیخته” (Girl, Interrupted) بدست آورد. وی علناً و بی رو در بایستی در مورد مصرف هروئین و آسیب زدن به خود و عشق و علاقه اش به چاقو صحبت می کرد. او و همسرش، بیلی باب ثورنتون، خون خشک شده یکدیگر را در گردنبندهایشان حمل می کردند و در مورد روابط وحشیانه شان پز می دادند. در مراسم اسکار سال ۲۰۰۰، جولی صحبت های تحریک آمیزی درباره علاقه به برادرش جیمز کرد و صمیمیت شرم آورش با او را عموم مردم شاهد بودند. قطعاً جولی در سال های اولیه زندگی اش، درد و رنج هایی داشته – پدرش، جان وویت (بازیگر)، به مادرش، مارشلین برتراند، خیانت کرد و این دو خیلی زود از هم جدا شدند. ولی اینها همه دردهای دنیای اولیه بودند. تبدیل شدن به “دختر جذاب” جدید هالیوود باعث شد که جولی نقش اول فیلم سینمایی “لارا کرافت: مهاجم مقبره” (Lara Croft: Tomb Raider) را بدست آورد که بر اساس بازی ویدئویی محبوبی به همین نام ساخته شد.
 
این فیلم که نمونه ای از بیهوده ترین فیلم های هالیوودی است، در محلی واقع در کامبوج فیلمبرداری شد. در آنجا، جولی که در حباب بیخیالی و زندگی مرفه لس آنجلس و نیویورک بزرگ شده بود، شاهد بود که رنج واقعی چه شکلی است: فقر، از دست دادن اندام های بدن در انفجار مین های پنهان در زمین، ناپدید شدن و کشته شدن یک نسل از اقوام و آشنایان. در این دنیا جایی برای ناراحتی های شخصی و ادا و اطوارهای خودخواهانه نبود. و علیرغم ناملایمات و مصیبت های عمیقی که این مردم داشتند، جولی می گوید: «من مردمی رو پیدا کردم که خیلی مهربون، خونگرم و زودجوش بودن و بله، خیلی هم پیچیده بودن. وقتی اینجا –در کشور خودمون- با ماشین می گردی می تونی آدمای زیادی رو ببینی که خیلی چیزا دارن ولی اغلب شاد نیستن، ولی اونجا – در کامبوج – میری می بینی خانواده هایی هستن که زیرانداز و وسایل پیک نیک رو برمی دارن میرن غروب خورشید رو تماشا کنن.»
 
جولی ناگهان نسبت به دنیا کنجکاو می شود و این قضیه را از کشوری که در آن قرار داشته آغاز می کند. روزی در سیم ریپ در کامبوج، از کنار جاده کتابی را به قیمت ۲ دلار می خرد که موضوعش خاطرات آنگ بود. این یکی از فاکتورهایی بود که به جولی الهام بخشید تا هدف والاتری بیابد. در سال ۲۰۰۱، تا جایی که می توانست خود را به دانش بیشتری مجهز نمود و با سازمان ملل تماس گرفت و در نهایت سفیر حسن نیت کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان شد. در یکی از اولین مأموریت هایش برای سازمان ملل، در سال ۲۰۰۲، به کامبوج بازگشت تا با کارکنان ان. جی. او. که به مسائل مربوط به مین های زمینی رسیدگی می کردند، دیدار کند. آنگ، نویسنده آن کتاب الهام بخش، یکی از آنها بود که بعد از جنگ به آمریکا نقل مکان کرده بود، ولی سال های بزرگسالی اش را به تلاش برای مشکلات کامبوج گذرانده بود. وی تابحال هیچکدام از فیلم های جولی را ندیده بود، ولی جولی هم قطعاً شبیه به تصور هیچکس از یک ستاره سینمایی نبود. آنگ درباره اش گفته بود: «جولی یک انسان خیلی باحاله و اصلاً از اینکه خاکی یا کثیف بشه ناراحت نمیشه.»
 
آنگ و جولی خیلی زود دوست شدند و نقشه کشیدند تا با هم به بخشی از کامبوج سفر کنند که پر از مین های زمینی بود، جایی که آنگ از زمان جنگ تابحال آنجا نرفته بود. بنابراین دوره ای آغاز شد که بیشتر شبیه سکانسی از یک فیلم سینمایی به نظر می رسید، ولی اینطور نبود.آنها با چند نفر خنثی کننده مین قرار گذاشتند و با موتورهای سبک و فقط یک چراغ قوه و چند تکه دستمال توالت اضافی راهی شدند تا اینکه بارندگی سنگین موسمی آغاز شد. آنها که سر تا پا خیس شده بودند، شب را روی ننوهای معلق گذراندند. جولی قبل از به خواب رفتن دریافت که آنقدر به آنگ اعتماد دارد که از او مطلبی شخصی بپرسد، مطلبی مهم که مدتی بود به آن فکر می کرد، یعنی پذیرفتن یک یتیم کامبوجی به فرزندخواندگی.
 
جولی اینطور به یاد می آورد: «به عنوان یه یتیم کامبوجی ازش پرسیدم آیا بهش بر می خوره که کسی مثل من، یعنی یه خارجی، این کارو بکنه، یا این چیز خوبیه» آنگ با تمام قلبش از این قضیه حمایت کرد و بعدها در این باره می گفت: «آنجی نسبت به همه اطرافیانش رفتاری مادرانه داشت، نه فقط بچه ها، بلکه بزرگترها هم این حسو داشتن. من دلم می خواست اون منو به فرزندخواندگی بپذیره. وقتی هشت سالم بود یتیم شدم و به همین خاطر فکر می کنم وقتی تو همچین تجربیاتی رو پشت سر میذاری، همیشه یه بخشی از تو هست که آرزو داره تو زندگیش، والدین کامل و واقعی داشته باشه.» جولی می گوید که اشتیاق آنگ برای ایده فرزندخواندگی او، فاکتوری بوده که تصمیمش را قطعی کرده است.

 

اگر جواب آنگ متفاوت می بود، جولی می گوید: «ممکن بود تصمیمم عوض بشه. ممکن بود این کارو برام خیلی سخت کنه.» از آن زمان تابحال آنگ در زندگی جولی حضور داشته و حالا یکی از معدود دوستان نزدیک و صمیمی اوست.  جولی بی درنگ روال فرزندخواندگی را به جریان انداخت. چند ماه بعد، به بازدید از یک یتیم خانه در شهر باتام‌بنگ رفت و به خود قول داد که فقط به یک یتیم خانه برود و مثل خرید کردن در پاساژ، دور نزند. ولی همان موقع که در اتاق های یتیم خانه گشت می زد و با بچه ها دیدار می کرد، حس خوبی نداشت و در این مورد می گوید: «با هیچکدومشون حس پیوند داشتن نمی کردم. بعدش گفتن: “یه بچه دیگه هم هست”…» مدوکس کوچولو در جعبه ای که از سقف آویزان بود خوابیده بود. جولی به او نگاه می کند و او به جولی می نگرد و بعد «فقط گریه کردم و گریه کردم.»
 
و بدین ترتیب یک پروژه ۱۵ ساله آغاز شد که در آن جولی برند خود را از نو ساخت و دنیایش را گسترده تر کرد، خانواده اش، حرفه اش و وجهه اش از این رو به آن رو شدند. وی خانه ای در کامبوج خرید و شهروند کامبوج شد. در سال ۲۰۰۳، وی چیزی را تأسیس کرد که بعدها بنیاد مدوکس جولی-پیت نام گرفت و این بنیاد متمرکز بر محافظت از محیط زیست کامبوج، سلامت، تحصیل و زیرساخت های آن بود.وی کارهایش برای سازمان ملل را بیشتر کرد و به چندین و چند مأموریت حقیقت یابی رفت، به خطرناک ترین و حساس ترین نقاط دنیا نظیر سیه‌را لئون، افغانستان، عراق، بوسنی و هائیتی سفر کرد و تا به امروز بیش از ۶۰ مأموریت را به انجام رساند. جولی از ثورنتون (همسرش در آن زمان) که علاقه تازه یافته او را درک نمی کرد، جدا شد و فرزند دومش را از کشور اتیوپی به فرزندی پذیرفت و نامش را زاهارا گذاشت.
 
در سال ۲۰۰۴ بود که با پیت و سر صحنه فیلمبرداری فیلم سینمایی “آقا و خانم اسمیت” (Mr. & Mrs. Smith) آشنا شد، یعنی زمانی که پیت هنوز همسر جنیفر آنیستون بود. برای جولی، آشنا شدن با پیت که پسر طلایی خوش چهره و خودمانی هالیوودی بود، او را به سطح جدیدی از شهرت رساند. با آنکه او همچنان روی این حرف مانده است که رابطه آنها تا زمان جدایی پیت و آنیستون رمانتیک نبوده است، این زوج وقت تلف نکردند و عشق شان را روی صفحات مجله دبلیو نیز به نمایش گذاشتند و خاله بازی آنها با پنج بچه قلابی، ۳۲ صفحه از این مجله را به خود اختصاص داد. آنیستون در این میان کاملاً ویران شد. ولی برای پیت، دوستی با جولی به این معنا بود که باید همه چیز را آنطور که جولی می خواست پیش می بُرد، حداقل اوایل اینطور بود. این رابطه شروع زندگی نیکوکارانه برد پیت –در آفریقا، هائیتی و نیو اورلئانز- نیز شد و او رسماً مدوکس و زاهارا را به فرزندی پذیرفت. وی جولی را متقاعد کرد تا فرزندان بیولوژیکی نیز داشته باشند. در سال ۲۰۰۶ بود که شایلو در نامیبیا به دنیا آمد و دوقلوهایشان، ویوین و ناکس، در سال ۲۰۰۸ متولد شدند.
 
در این بین، آنها پکس را از ویتنام به فرزندی قبول کردند. آنها خانه های بیشتری در فرانسه، اسپانیا، نیویورک و نیو اورلئانز خریدند. در حالیکه پیت، به عنوان بازیگر و تهیه کننده، یک فیلم معتبر و باپرستیژ را بعد از دیگری (“مهتاب”، “درخت زندگی”، “مانی‌بال”، “۱۲ سال بردگی”) کار می کرد، جولی شانسش را با کارگردانی امتحان کرد و فیلم “در سرزمین خون و عسل” (In the Land of Blood and Honey) را درباره بوسنی کار کرد، پروژه ای که ملهم از بعضی کارهایی بود که برای سازمان ملل در بوسنی انجام داده بود.  این دو با هم شکست ناپذیر و توقف ناپذیر به نظر می رسیدند و دو تا از زنده ترین و خلاق ترین شهروندان روی کره زمین به نظر می آمدند. چیزی نبود که آنها از پسش برنیایند. این دو با خانواده هشت نفره شان مثل کولی ها به دور دنیا می گشتند و کارهای نیکوکارانه و هنری انجام می دادند و هر جا که بودند خانه شان را می ساختند. در سال ۲۰۱۴ و بیشتر به این دلیل که بچه هایشان خواسته بودند، با هم ازدواج کردند. آنها امکانش را داشتند که هر جا می رفتند مربی و معلم برای بچه هایشان ببرند. ولی نظر جولی درباره تحصیل به معنای غرق شدن در دنیا واقعی بود، یعنی درک اینکه نقش کوچک آنها در دنیای بزرگ چیست. برای مدتی همه اینها به زیبایی پیش رفت.


منبع: بهارنیوز

تجلیل از جولین مور در جشنواره فیلم ونیز

به گزارش مهر، به نقل از آسوشیتدپرس، جایزه فرانکا سوزانی که به یاد سردبیر مجله ووگ ایتالیا که ماه دسامبر درگذشت ایجاد شده، یکم سپتامبر به جولین مور اهدا می‌شود.
 



در جشنواره فیلم ونیز جولین مور این جایزه را از دست کالین فرت بازیگر انگلیسی در لیدو و در جایی دریافت می‌کند که سال پیش پسر سوزانی مستندی با عنوان «فرانکا: آشفتگی و خلاقیت» را به نمایش درآورده بود.هیات داوران این جایزه متشکل از نام‌های تاثیرگذار در صنعت مد ایتالیا و فیلم است که دوناتلا ورساچی، پیرپائولو پیکولی، کارلو کاپاسا و دیگو دلا واله از جمله آنها هستند.هیات داوری در مصاحبه‌ای مطبوعاتی از جولین مور به عنوان زنی با همان قدرت و تاثیرگذاری که فرانکا بود یاد کرد و وی را برای ترکیبی از جذابیت در هنر و قدرت در زندگی مدنی و ارتباطات اجتماعی تحسین کرد.

جولین مور که ۲ سال پیش جایزه اسکار را برای بازی در فیلم «هنوز آلیس» دریافت کرد، بازیگر ۵۶ ساله آمریکایی است. او از دهه ۱۹۹۰ وارد عرصه بازیگری شد و بازیگر سینمای مستقل و نیز هالیوود است.وی که ۴ نامزدی اسکار در کارنامه دارد، پس از پایان تحصیل در رشته تئاتر در دانشگاه بوستون، کارش را با مجموعه نقش‌هایی در تلویزیون آغاز کرد.جدیدترین فیلم وی « آیکون حومه شهر» ساخته جرج کلونی است که در کنار مت دیمون در آن بازی کرده است. این فیلم برای بخش رقابتی هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم ونیز انتخاب شده است.


منبع: بهارنیوز

چهره افسانه‌ای سینمای فرانسه درگذشت

ژان مورو که شاید بیش از همه برای نقش خود در فیلم “ژول و ژیم” به کارگردانی فرانسوا تروفو شهرت داشت، نیمه‌شب یکشنبه در خانه خود در پاریس درگذشت. او ۸۹ ساله بود.   
 



مورو در دوران کاری خود که حدود ۶۰ سال طول کشید در سینما و تلویزیون حضوری فعال داشت و با فیلمسازانی سرشناس از جمله لویی مال، اورسن ولز، جوزف لوزی، فرانسوا تروفو، ویم وندرس، میکل آنجلو آنتونیونی، تئو آنجلوپولوس، ژان لوک گدار، لوئیس بونوئل، ژاک دمی، الیا کازان و ژان رنوار همکاری کرد.او در ۱۹۶۰ برای فیلم “مودراتو کانتابیله” برنده جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن شد. برگزارکنندگان جشنواره کن همچنین در سال ۲۰۰۳ با اعطای جایزه نخل طلای افتخاری از مورو تقدیر کردند. او در سال ۱۹۹۲ جایزه شیر طلای یک عمر دستاورد جشنواره فیلم ونیز را گرفت و در ۲۰۰۰ جایزه خرس طلای افتخاری جشنواره فیلم برلین را دریافت کرد.

امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه به مورو ادای احترام کرد و گفت او “تجسم سینما” و فردی خاص بود که همیشه در برابر امور تثبیت‌شده طغیان می‌کرد.
 


مورو در ۱۹۵۸ با بازی در فیلم “عشاق” به کارگردانی لویی مال به شهرت رسید. او در این فیلم نقش زن را بازی کرد که همسرش را به خاطر مردی جوان‌تر ترک می‌کند. این داستان در زمان خودش جنجالی بود و نمایش فیلم در تعدادی از شهرهای آمریکا ممنوع اعلام شد. مورو سپس در “روابط خطرناک” ساخته روژه وادیم بازی کرد که این فیلم هم سانسور شد، اما در فرانسه.   مورو بازیگری پرکار بود و تا هشتاد و چند سالگی به کار بازیگری ادامه داد. از دیگر فیلم‌های او می‌توان به “شب” (میکل آنجلو آنتونیونی، ۱۹۶۱)، “محاکمه” (اورسن ولز، ۱۹۶۲) “خاطرات یک مستخدم” (لوییس بونوئل، ۱۹۶۴) و “مادموازل” (تونی ریچاردسن، ۱۹۶۶) اشاره کرد.

او پیشنهاد مایک نیکولز برای بازی در نقش خانم رابینسن در فیلم “فارغ‌التحصیل” را رد کرد و در عوض در فیلم “عروس سیاه‌پوش” (۱۹۶۸) که ادای احترام به آلفرد هیچکاک بود، بار دیگر با تروفو همکاری کرد.مورو در ۱۹۹۲ برای فیلم “بانوی پیر که در دریا قدم زد” برنده جایزه سزار بهترین بازیگر زن شد.


منبع: بهارنیوز

کنسرت گروه «آوای رود» برگزار می‎شود

کنسرت موسیقی گروه « آوای رود» به مناسبت دهمین سال تشکیل این گروه به سرپرستی بهزاد انصاری پنج شنبه و جمعه ۱۲و ۱۳ مرداد ساعت ۲۱ در تالار رودکی برگزار می‌شود.

در بخش اول این کنسرت قطعاتی با آهنگسازی بهزاد انصاری و در بخش دوم قطعاتی با آهنگسازی چاوش اسکندری خواه با اشعاری از مولانا، سعدی، خیام، حافظ، شیدا و مرتضی بازرگانی به صورت مرکب نوازی در مایه‌های دشتی، همایون و نوا اجرا می‌شود.

گروه موسیقی «آوای رود» در سال ۱۳۸۵ به سرپرستی بهزاد انصاری با همکاری جمعی از فارغ التحصیلان رشته موسیقی دانشگاه هنر تاسیس شد.

این گروه به تازگی کنسرتی در شهر بیلفیلد آلمان داشت که با استقبال خوبی مواجه شد و در ادامه کنسرت‌هایش به مناسبت دهمین سال تشکیل گروه  دو شب در تهران ، میزبان علاقه‌مندان موسیقی ایرانی است. لازم به ذکر است این گروه  تاکنون برگزیده جشنواره های گروه نوازی دانشگاه امیرکبیر در سال ۸۶، مقام دوم گروه نوازی در چهارمین جشنواره موسیقی دانشجویی آذرماه سال ۸۶ ، مقام دوم گروه نوازی در نخستین دوره جشنواره گروه نوازی دانشگاه هنر سال ۸۷، مقام دوم جشنواره گروه نوازی دانشجویان کشور درسال ۹۰  شده است
.
بهزاد انصاری ( سرپرست گروه ، عود وسه تار و همخوان)، نازنین بازرگانی (قانون و همخوان )، چاوش اسکندری‌خواه (تار و همخوان) ، مهراد نوبخت پور(کمانچه) ، پگاه خیردوش ( قیچک و همخوان)، رشید شاکری مقدم (همخوان و سه‌تار) مهسا دامرودی (همخوان) شایان یزدی‌زاده (تنبک و کاخن) و صدرا مذهب یوسفی ( دف و سازهای کوبه‌ای ) محمد صادق فرزانه (گیتار باس) از اعضای گروه موسیقی آوای رود هستند. علاقه‌مندان می توانند برای خرید اینترنتی به سایت تیوال مراجعه کنند.


منبع: عصرایران

جشنواره فیلم شهر آغاز به کار کرد

این مراسم شامگاه یکشنبه ۸ مرداد در باغ موزه هنرهای ایرانی با اجرای محمد سلوکی برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر، در ابتدای این مراسم تیزر فارسی جشنواره فیلم شهر پخش شد و سپس سیدعلی احمدی دبیر ششمین دوره جشنواره ضمن عرض خیر مقدم به مهمانان، اظهار داشت: از ۹ تا ۱۴ مرداد در پردیس سینمایی ملت میزبان هنرمندان و علاقه‌مندان هستیم و علاوه بر اکران آثار برنامه‌های جنبی دیگری هم خواهیم داشت و امیداوریم دوستان در پنج روز آینده ما را تنها نگذارند.
 
آواز معتمدی در باغ موزه هنرهای ایرانی
 
در مراسم افتتاحیه گروه موسیقی «کویر» با حضور مسیح مردی‌ها نوازنده ویولن‌سل، امیر مهدی مقدم نوازنده عود، پویان جمشیدی سازهای کوبه‌ای، احمد محمدیان نوازنده کلارینت و داود اسلفی نوازنده پیانو به اجرای برنامه پرداخت و محمد معتمدی قطعاتی از جمله «کویر» و «سیانور» را اجرا کرد.

در این بخش ابتدا جوایز بخش اصلی محله با حضور اعضای هیات انتخاب این بخش شامل مرجان اشرفی زاده، رهبر قنبری و مرتضی‌علی عباس‌میرزایی اهدا شد.

در بخش اصلی با موضوع «محله» سه فیلم به عنوان رتبه سوم معرفی شدند؛ تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی به اکبر دره بالایی برای فیلم «آرزوهای کودکی»، «حامد مرادی نیا» برای فیلم «ماموریت غیرممکن» و داود جلیلی برای فیلم «موضوع انشا» به عنوان رتبه سوم تعلق گرفت.

همچنین در این بخش دو فیلم حائز رتبه دوم شدند؛ تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی برای محمد محمد آبادی برای فیلم «مانکن» و شهاب احمدلو برای فیلم «بدون عنوان»  به عنوان رتبه دوم اهدا شد.

رتبه اول این بخش به علی عرفان فرهادی برای فیلم «من تو ما»  به عنوان رتبه اول تعلق گرفت.

همچنین در این بخش تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی به عنوان جایزه ویژه هیئت داوران به صادق اکبری برای فیلم «سرای امید» تعلق گرفت.
 
براساس این گزارش در بخش بعدی این مراسم جوایز بهش ویژه شهر تهران و و شهر امن توسط اعضای هیئت داوران شامل پوران درخشند، روح‌الله حجازی و در غیاب حمید نعمت‌الله اهدا شد.
 
 در بخش ویژه «شهر تهران» تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و  جایزه نقدی به ایمان بیات فر برای فیلم «اجاره نشین‌ها  بیست و شش سال بعد»  به عنوان رتبه سوم، تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی به اکرم نعمتی برای فیلم «پارک» به عنوان رتبه دوم و تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و  جایزه نقدی به آرمین تیموری برای فیلم «این باریکه راه» به عنوان رتبه اول تعلق گرفت.

تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و  جایزه نقدی بخش «شهر امن» نیز به بابک مجیدی برای فیلم «کلاغ پر» به عنوان بهترین فیلم اهدا شد.
 
 بزرگداشت فاطمه معتمدآریا در جشنواره فیلم شهر
 
در ادامه مراسم افتتاحیه ششمین دوره از جشنواره فیلم شهر کلیپی درباره فاطمه معتمدآریا پخش شد که در آن هنرمندانی در حوزه‌های مختلف درباره این بازیگر سینمای ایران اظهار نظر کردند.

پوران درخشنده،همایون اسعدیان، مریلا زارعی و سیدعلی احمدی برای بزرگداشت فاطمه معتمدآریا روی صحنه آمدند. در این بخش پوستری هم با تصویر فاطمه معتمدآریا و طراحی طاها ذاکر رونمایی شد.

معتمدآریا با تشکر از برگزار کنندگان مراسم اظهار کرد: من خیلی مراسم را به خودم نمی‌گیرم به این می گیرم که سینمای ما چقدر می‌تواند در فضای شهری موثر باشد، جایگاه سینما ارزش بالایی دارد که مسئولیت حرفه ما بسیار مهم است که بتوانیم در شهر تهران به حدی کار خوب انجام دهیم که میزان خشونت و ناسازگاری‌ها را کمتر کنیم.

او ادامه داد: خوشحالم که می‌توانم به عنوان کسی که کار فرهنگی انجام می‌دهد، در این جشنواره تقدیر شوم  و همانقدری خوشحال می‌شوم که اگر سینماگر دیگری امشب اینجا بود و مورد تقدیر قرار می‌گرفت.

این بازیگر سینمای ایران بیان کرد: امیدوارم به عنوان یک سینماگر بتوانیم ناسامانی و ناسازگاری شهرمان را به تصویر بکشیم و در بهبود آن نقش داشته باشیم.
 
براساس این گزارش اسعدیان نیز در این بخش با یادی از حمید جبلی و ایرج طهماسب که نتوانستند در مراسم حاضر شوند، عنوان کرد: یک بار جایی و در کنار پدر و مادر حمید جبلی بودیم که روزی مادر ایشان به پدرش گفتند «وقتی ایشون به خواستگاری من آمد…» که در همین لحظه پدر او گفت «خانم من کی به خواستگاری شما آمدم، من چشم باز کردم شما بودید!» حالا ماجرای معتمدآریا برای ما هم همین است،  چشم باز کردیم معتمدآریا بود و نمی‌دانیم کی آمد! برای من به عنوان همایون اسعدیان که راه درازی را آمده‌ام و پایان خط شاید خیلی دور نباشد، افتخار می‌کنم کنار عزیزانی بودم از این هم‌نشینی لذت برده‌ام.

او ادامه داد: اگر در این سال‌ها لذتی از حضور در سینما برده‌ام، از همراهی با افرادی چون فاطمه معتمدآریا بوده است.
 
نکوداشت حبیب‌الله کاسه‌ساز در جشنواره شهر
 
در ادامه مراسم، محمود صلاحی، رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و حسن خجسته، امیر عبدالحسینی، محمد احسانی برای تقدیر از خانواده حبیب‌الله کاسه‌ساز روی صحنه حاضر شدند و از پوستر این هنرمند فقید با طراحی طاها ذاکر رونمایی کردند.

نکته قابل توجه در این بخش بغض فرزند حبیب سینمای ایران بود که پس از رونمایی از پوستر ویژه پدر مرحومش روی صحنه ترکید و باعث تاثر حاضران در مراسم شد.
 
در ادامه مراسم محمود صلاحی، رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با اشاره به برگزاری ششمین دوره از جشنواره فیلم شهر و ابراز خوشحالی از تعداد آثار متقاضی حضور در جشنواره ششم اظهار داشت: در این دوره از جشنواره آثار ارسال شده به دبیرخانه ۵۰ درصد بیشتر بوده و این نشان از اهمیت شهر در سینما دارد.

او ادامه داد: از همه کسانی‌که در عرصه هنر و همه جلوه‌های مختلف آن حضور دارند، به نهادهای مختلف کمک می‌کنند، تشکر می‌کنم. همچنین حضور این جمع هنری در مراسم امشب را ارج می‌نهیم.
 
اهدای جوایز بخش تبلیغات سینمای ایران
 
بخش پایانی مراسم به اهدای جوایز برگزیده‌های تبلیغات سینمای ایران اختصاص داشت و هیات داوران بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در ششمین جشنواره بین المللی فیلم شهر متشکل از هومن بهمنش، رامبد جوان، طاها ذاکر و سیف الله صمدیان و در غیاب بهرام رادان جوایز این بخش را اهدا کردند.
 
در بخش لوگو تایپ، دیپلم افتخار و جایزه محمد روح الامین برای لوگوتایپ پوستر فیلم‌های سینمایی «ایستاده در غبار»، «من» و «نهنگ عنبر» اهدا شد.
 
همچنین در بخش عنوان بندی، تندیس جشنواره،  دیپلم افتخار و جایزه به امیر مهران برای عنوان‌بندی  فیلم  «ماحی » تعلق گرفت.
 
جایزه بعدی به پوستر فیلم‌های کوتاه و نیمه‌بلند اختصاص داشت که در این بخش تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی در بخش پوستر فیلم‌های  داستانی کوتاه و نیمه بلند به علی باقری برای طراحی پوستر فیلم‌های «روتوش»، «رویاهای دم صبح» و «یک گزارش» اهدا شد. علی باقری پس از حضور روی صحنه گفت: جایزه چه کوچک باشد و چه بزرگ، جذابیت دارد و طی کردن این مسیر تا صحنه حال خوبی دارد، خوشحالم که از جشنواره شهر جایزه گرفتم.
 
همچنین در بخش عکس، تندیس جشنواره، دیپلم افتخارو جایزه نقدی به سمیه جعفری برای عکاسی فیلم «خاطرات اسب سیاه» رسید.
 
بر أساس این گزارش هیات داوران بخش تبلیغات سینمایی ایران جایزه بخش پوستر سینمایی را که شامل تندیس جشنواره،  دیپلم افتخار و جایزه نقدی بود را به محمدحسین هوشمندی برای طراحی پوستر فیلم سینمایی «من» اهدا کردند.
 
آخرین جایزه این بخش مربوط به بهترین آنونس و تیزر بود که تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی این بخش مشترکا به امیر شیبان خاقانی برای تیزر فیلم سینمایی «رگ خواب» و محسن امیریوسفی برای تیزر فیلم سینمایی «خواب تلخ» اهدا شد.
 
در این مراسم هنرمندانی چون فاطمه معتمدآریا،  همایون اسعدیان، مرجان اشرفی‌زاده، مرتضی‌علی عباس‌میرزایی، مریلا زارعی، مسعود فروتن، پیتر جیمز، رهبر قنبری، روح‌الله حجازی، پوران درخشنده، سیف‌الله صمدیان، محمد احسانی، رامبد جوان، هومن بهمنش، طاها ذاکر، اسماعیل میهن‌دوست و … حضور داشتند.


منبع: عصرایران

تخفیف های شگفت انگیز نمایش کمدی

تخفیف همیشه می چسبد. آن قدر که همیشه آن صرفه جویی که کردید یادتان می ماند و می رود کنار خاطرات خوب. تخفیف اگر درست و حسابی و سنگین باشد که دیگر نور علی نور است. یک تیر است با دو نشان. هم لذت برده اید و هم صرفه جویی کرده اید. تازه می شود با پول باقی مانده از تخفیف قبلی یک سفر یا یک نمایش یا یک خرید هیجان انگیز دیگرهم داشت. بله تخفیف خوب است اما کجا می توان برای سفر و نمایش و آرایشگاه و حتی مطب پزشک تخفیف گرفت؟

آف ۳۶۰ کار همه را راحت کرده است. فقط کافی است به این آدرس بروید و با دنیایی از پیشنهادهای هیجان انگیز و البته به صرفه روبرو شوید.

اینجا آف ۳۶۰ است

گروهی از متخصصان و کارشناسان تجارت الکترونیک، مدیریت و آی تی دور هم جمع شده اند تا سایت متفاوت آف ۳۶۰ متولد شود. این سایت با تمرکز بر روی کالا یا خدمات به صورت روزانه انتخاب را برای اعضای سایت راحت می کند. قیمت کالا، حالا هر چه می خواهد باشد در این سایت با تخفیفهایی عرضه می شود که چشم پوشی از آن کار خیلی سختی است.

در آف ۳۶۰ است با مجموعه ای از ارائه انواع خدمات و کالا و محصول روبرو می شوید. از تورهای مسافرتی گرفته و پیشنهادهای آرایشی و زیبایی و ورزشی تا بسته های فرهنگی و هنری و آموزشی. آف ۳۶۰ با هدف اشتراک گذاشتن خدمات و کالا با بیشترین درصد تخفیف به رضایت مشتریان و اعضای سایت فکر می کند. مشتریانی که با یک بار تجربه خرید، پای ثابت سایت می شوند و از تخفیفهای بی نظیر لذت می برند.

کار اصلی این سایت این است که با مذاکره با مراکز و شرکت های سطح شهر، پیشنهادهای جالب و باورنکردنی ای ارائه می کند، تا دیگر هیچ بهانه ایی برای ردن کردن و گذشتن از پیشنهاد نداشته باشید.

تخفیفها را از دست ندهید

اما چطور می توان از تخفیفهای ویژه این سایت با خبر شد و پیشنهادی مخصوص هر روز و هر هفته را از دست نداد؟ برای این کار باید در خبرنامه سایت عضو شوید. وارد سایت شوید و آدرس ایمیل شخصی اتان را درقسمت اشتراک (بالای صفحه) وارد کنید بعد از طی مراحل ثبت نام و کلیک آخر همه پیشنهادهای آف ۳۶۰ برای ایمیل شما فرستاده می شود.

البته به غیر از ایمیل می توانید عضو کانال تلگرام این مجموعه به آدرس شوید.

آف ۳۶۰ در اینستاگرام هم صفحه دارد: Instagram:

بعد از اینکه پیشنهاد مورد نظر را در سایت خریدید، کدهای عمومی و اختصاصی در قالب یک ایمیل به شما فرستاده می شود، همچنین می توانید از طریق پنل کاربری خود در و مشاهده (آف۳۶۰ های من)، پیشنهادهای خریداری شده خود را دریافت کنید. حتما به این موضوع توجه کنید که برای استفاده از آف ۳۶۰ خود، یک نسخه از آن را پرینت بگیرید ودر مدت زمان اعتباری که در آن درج شده است به مرکز ارائه دهنده مراجعه کنید و از آف ۳۶۰ خود لذت ببرید.

با آف ۳۶۰ بیشتر دیده شوید

برای بیشتر دیده شدن بهترین مکان را انتخاب کنید. تیم آف ۳۶۰ با کسب و کارهای برتر مذاکره می کند و کالا یا خدمات آن ها را برای مدت محدودی با تخفیف های ویژه بر روی در اختیار عموم می گذارد.  کاربران آف ۳۶۰ می توانند با خرید پیشنهاد های موردنظر خود و دریافت کدهای اختصاصی و ارائه آن ها در زمان مشخص شده به مراکز مورد نظر با تخفیف از خدمات آن مرکز استفاده کنند.در این روش از تبلیغات حرفه ایی و منحصر به فرد کاربران روزانه با پیشنهاد های شگفت انگیزی آشنا می شوند و پول کمتری برای خدمات می دهند و سود می برند واز طرف دیگر صاحبان مشاغل از فروش بیشتر و معرفی برند و خدمات خود استفاده بیشتری دارند. 

آف ۳۶۰ یک سیستم تبلیغات برد برد را اجرا می کند و درصدی از آف ۳۶۰ های فروخته شده را به عنوان هزینه تبلیغات از ارائه دهنده خدمات دریافت می کند. اگر کالای خود را در آف ۳۶۰ بگذارید این سایت هیچ گونه محدودیتی برای تبلیغات شما در سایت های مشابه ندارد. برای معرفی محصولات  و خدماتتان هم هیچ هزینه ای نمی کنید. هزینه تبلیغات پس از فروش نسبت به مبلغ توافق شده از شما کسر می شود. با ورود به دنیای آف ۳۶۰ دسترسی به بازار وسیعی از مشتریان مشتاق برای شما فراهم می شود. البته اینها گوشه ای از ارائه خدمات این سایت است برای اطلاعات بیشتر حتما سری به سایت بزنید و قسمت «به کسب و کار خود رونق بدهید» را کلیک کنید.

سه پیشنهاد شگفت انگیز

چرخ و فلک:

اگر
دلتان میخواهد دو ساعت از هیاهوی دنیا فارغ شوید و فقط بخندید و از خنده
نفستان بند بیاید این نمایش چرخ فلک بهترین انتخاب است.قیمت این نمایش ۳۰
هزارتومان است و شما برای تماشای آن فقط ۱۲ هزار تومان می پردازید. شاپرک
قربانی ، مهناز بختیاری ، علی رضا زرینی، متین خلیلی، با حضور علی بیک
محمدی و کمدین های نسل جوان سعید نوری و فرورتیش شوشپور بازیگران نمایش
کمدی چرخ و فلک به کارگردانی علی یداللهی هستند.

این نمایش تا ۳۱ مرداد هر شب ساعت ۲۱ به روی صحنه می رود.

آدرس :  هفت حوض، ضلع شمالی میدان هلال احمر ، سرای محله فدک

تلفن تماس : ۰۹۹۰۹۶۴۹۵۹۰ -
۷۷۲۴۸۰۳۱

برعکس:

تا نجنبید روزهای تعطیل و بلند و تابستان تمام می شود و پاییز می رسد. پس تا تخفیفهای تابستانه سایت تمام نشده دست بجنبانید برای دو ساعت خنده از ته دل و شادی آماده شوید. پیشنهاد ویژه سایت آف ۳۶۰ تماشای نمایش کمدی بر عکس است. قیمت بلیت این نمایش ۳۰ هزار تومان است که در این سایت با قیمت استثنایی ۱۲ هزار تومان می توانید خریداری کنید. یعنی از نصف هم کمتر.

امیرمحسن جمشیدیان، رضا شفیعی، ملیکا ممتهن، مهیار محمودزاده ،هنگامه کریمی و امید محرمی بازیگران این نمایش کمدی به کارگردانی امیر محسن جمشیدیان هستند.

زمان برگزاری :

شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱:۰۰

پنج شنبه ساعت ۱۹:۰۰ – ۲۱:۳۰ و ۲۳:۳۰

جمعه ساعت ۱۸:۰۰ – ۲۰:۳۰ و ۲۲:۳۰

مهلت استفاده : فقط تا ۳۱ مرداد ماه فرصت دارید.

آدرس: خیابان شریعتی، روبروی خیابان بهار شیراز، مجموعه فرهنگی هنری تهران، سینما ایران، طبقه سوم، سالن تئاتر

همراه داشتن پرینت آف۳۶۰ الزامی است.

زنگ عاشقی:

سومین و آخرین پیشنهاد فرهنگی آف ۳۶۰ برای روزهای شاد تابستانی تماشای نمایش زنگ عاشقی است. درست است عاشق هزار تا دردسر دارد اما دردسرهای عاشق این نمایش دیدنی است. قیمت بیلیت این نمایش هم ۳۰ هزار تومان است که بعد از تخفیف در این سایت شما فقط مبلغ  ۱۲ هزار تومان می پردازید. رضا انواری، سهراب اصفهانی، مریم فیضی، کیا حسن زاده و کمدین سهیل جمالی بازیگران این نمایش به نویسندگی و کارگردانی  مصطفی میری هستند.

این نمایش کمدی موزیکال تا ۳۱ مرداد ماه هر شب ساعت ۲۱ روی صحنه می رود.

آدرس : شهرآرا، خیابان آرش مهر، بوستان شهرآرا، سرای محله شهرآرا

تلفن تماس : ۸۶۱۱۱۰۳۷ – ۸۶۱۱۱۰۴۲

با ۳۶۰ بچرخید

تخفیفهای فقط به نمایشهای کمدی خلاصه نمی شود. این سایت به فکر سفرهای تابستان شما هم هست. تورهای هیجان انگیز به جنگل ابر و قایقرانی در رودهای خروشان شهر کرد و آرامش در کیش و تله کابین سواری در نمک آبرود از دیگر تخفیفهای آف ۳۶۰ است. معرفی رستوران و کافی شاپ، باشگاههای ورزشی، استخرهای شیک و مجهز، کلینیک زیبایی و مشاوره روانشناسی  و…در این سایت دست خالی بیرون نمی روید. پس تا دیر نشده دست بجنبانید و از تخفیفهای ویژه تابستان استفاده کنید. تخفیفهایی که شامل سفر و کلینیکهای پزشکی ونمایش و خدمات آرایشی و آموزشی و…می شود.

برای مراجعه به دفتر آف ۳۶۰ باید به این آدرس بروید:

آف 360آدرس: تهران خیابان شریعتی، روبروی بهارشیراز، مجموعه فرهنگی هنری تهران (سینما ایران) طبقه سوم، مرکز همایش ها، دفتر مرکزی آف ۳۶۰
آف 360

تماس مستقیم:
۷۷۵۲۳۸۲۰ – ۷۷۶۴۱۱۲۵


منبع: برترینها