کیهان کلهر و رامبرانت تریو به صحنه می‌روند

کیهان کلهر و رامبرانت تریو ۱۴ و ۱۵ شهریورماه در تالار وزارت کشور به صحنه می‌روند.

کیهان کلهر – نوازنده چیره‌دست کمانچه – قصد دارد شهریورماه امسال در تالار وزارت کشور همراه این گروه هلندی روی صحنه حاضر شود و قطعاتی را با تلفیق موسیقی شرق و غرب اجرا کند.

رامبرانت تریو یکی از معروف‌ترین و معتبرترین گروه‌های موسیقی جَز در اروپاست که توانسته تورهای کنسرت موفقی را در کشورهای مختلف برگزار کند.

کلهر و این گروه هلندی بارها در فستیوال‌های معتبر اروپایی به اجرای قطعات موسیقی پرداخته‌اند، اما این اولین‌بار است که آن‌ها در ایران کنسرت می‌دهند. همکاری کلهر با این گروه از سال ۲۰۱۱ آغاز شده است و به‌زودی آلبومی از یکی از اجراهای مشترک‌شان در ایران منتشر خواهد شد.

بعد از کنسرت تهران، کلهر و رامبرانت تریو در کشورهای اروپا از جمله هلند، آلمان و بلژیک به صحنه می‌رود و ۲۹ سپتامبر نیز در باربیکن‌سنتر لندن که یکی از معتبرترین سالن‌های کنسرت جهان محسوب می‌شود، به اجرای برنامه می‌پردازند.

رامبرانت فرایش (پیانو)، تونی اورواتر (کنترباس) و وینسنت پلژر (سازهای کوبه‌ای) نوازندگان گروه رامبرانت تریو هستند.

کیهان کلهر به‌تازگی تور «پردگیان باغ سکوت»‌ را با بیش از ۶۰ کنسرت در شهرهای مختلف ایران برگزار کرد.

بلیت‌فروشی این کنسرت از فردا (پنجشنبه، ۱۲ مردادماه) آغاز می‌شود.


منبع: عصرایران

اسپانیا چگونه تبدیل به پرطرفدارترین مقصد گردشگران اروپا شد؟

کسانی که به اسپانیا سفر کرده‌اند معتقدند که اسپانیا نه تنها جذاب‌ترین و پرطرفدارترین مقصد اروپاست بلکه ارزان‌ترین کشور نیز هست چرا که می‌توان از خدمات عمومی‌آن به راحتی استفاده کرد و گردشگران خارجی برای رسیدن به هر نقطه از شهر و کشور کوچکترین مشکلی ندارند.

به گزارش مهر، اسپانیا برای هر گردشگری از هر نقطه جهان که باشد شناخته شده است چرا که تبلیغات گردشگری آن به حدی است که اگر کسی تا به حال به این کشور هم سفر نکرده باشد اما می‌تواند چند جاذبه مهم آن را نام ببرد. به طور حتم برای همه آن‌هایی که اهل سفر هستند دیدن این کشور و جاذبه‌هایش یکی از آرزوها و اهداف سفر است اما چرا مردم جهان دیدن اسپانیا را در برنامه‌های سفرهای خود جای می‌دهند و کشوری مانند ایران را نه؟

یکی از این دلایل به طور حتم نه تنها تاثیرگذاری تبلیغات گردشگری آن است بلکه دسترسی آسان گردشگر خارجی به همه مایحتاج یک سفر است. دلیلی که موجب می‌شود یک گردشگر سفر به این کشور را سهل ببیند چرا که همه نوع اطلاعاتی در اختیارش قرار می‌گیرد.

دو سال دیگر متروی مادرید در اسپانیا ۱۰۰ ساله می‌شود. مترویی که ۱۳خط و ۲۳۱ ایستگاه دارد و مسافران در هر کجای شهر که باشند می‌توانند به ایستگاه‌های آن دسترسی داشته باشند گردشگران شهرهایی مانند بارسلون نیز می‌توانند در کوتاه‌ترین زمان به ایستگاه مترو در نزدیکی هر جاذبه گردشگری برسند حتی ورزشگاه نیوکمپ که از مرکز شهر دورتر است.

برای رسیدن به هر جاذبه گردشگری ایستگاه‌های مترو و اتوبوس‌های متعددی در اختیار مسافران قرار می‌گیرد که هزینه بلیت آن تفاوتی ندارد و مسافران می‌توانند با بلیت‌های اعتباری هم از اتوبوس استفاده کنند و هم از مترو.

در شهر برای راحتی گردشگران نیز غیر از وسایل حمل و نقل عمومی، اتوبوسهای گردشگری متعددی نیز در تردد هستند که مسافران می‌توانند از باجه‌های مختلفی تورهای آن را خریداری کنند و در هر ایستگاهی که مخصوص به آنهاست در انتظار ایستاده و سوار بر اتوبوس‌هایی شوند که بدنه آنها با تبلیغ جاذبه‌های گردشگری شهر پوشانده شده است راهنمای گویا و دیجیتالی این اتوبوسهای دو طبقه روباز برای گردشگران به ۱۷ زبان مختلف جاذبه‌های گردشگری در مسیر و جاذبه‌هایی که برای آنها توقف خواهد کرد را توضیح می‌دهد.  مسافران در هر ایستگاه که توقف می‌کنند بعد از دیدن آن جاذبه دوباره در همان ایستگاه به مدت کوتاهی منتظر می‌مانند و سوار اتوبوس بعدی می‌شوند تا به جاذبه بعدی برسند.

هر گردشگری به هر اطلاعی درباره جاذبه‌های گردشگری شهر نیاز داشته باشد در کمترین زمان ممکن به آن دسترسی پیدا خواهد کرد چون نه تنها سایت‌های اطلاع رسانی و اپلیکیشن‌های متعددی او را راهنمایی خواهند کرد بلکه برای آنها کیوسک‌های اطلاع رسانی بسیار زیادی در همه جای شهر به خصوص میادین اصلی قرار دارد که به سوالاتشان پاسخ می‌دهند. در اختیارشان نقشه‌های شهر را می‌دهند و آنها را برای خرید بلیت موزه‌ها و یا وسایل حمل و نقل راهنمایی خواهند کرد. معمولا افرادی که در این کیوسک‌ها به گردشگران راهنمایی می‌دهند به سه زبان خارجی مسلط هستند.

اینترنت رایگان و پرسرعت در همه جای شهر

نقشه‌هایی که این افراد و یا مراکز اطلاع رسانی دیگر حتی در فرودگاه‌ها و پایانه‌های مسافربری و ایستگاههای قطار در اختیار گردشگران است را می‌توان تفکیک کرد. برخی از این نقشه‌ها می‌تواند راهنمای سفرهای زیر زمینی باشد برخی از آن‌ها مسیرهای گردشگری شهر را برای مسافر مشخص کرده‌اند و برخی دیگر مراکز بیمارستانی و یا خدماتی دیگر در آنها پررنگ تر شده است. معمولا نقشه مسیرهای گردشگری بیشترین متقاضی را دارد چرا که کامل تر است و به گردشگر تمام جاذبه‌های در طول مسیر را معرفی می‌کند چه آن‌ها که شناخته‌شده‌تر هستند و یا آنها که کمتر معروفند.

حتی اگر مسافران این کشور در تلفن‌های همراه خود نقشه شهر را داشته باشند و یا از گوگل مپ استفاده کنند در کمترین زمان ممکن به اطلاعات زیادی درباره جاذبه‌های گردشگری پیرامون خود دسترسی خواهند یافت.  تمام جاذبه‌ها و مراکز خدماتی حتی سوپرمارکت‌ها و ایستگاه‌های اتوبوس شهرهای پرتردد اسپانیا در گوگل مپ جانمایی و درج شده است. با کمی‌جستجو در گوگل مپ اطلاعات اتوبوس‌هایی که در نزدیک‌ترین ایستگاه به گردشگر توقف خواهند کرد در اختیار مسافر قرار می‌گیرد اینکه کدام اتوبوس چند دقیقه دیگر به ایستگاه می‌رسد و مقصد بعدی آن کجا خواهد بود. این اطلاع رسانی به حدی دقیق است که می‌توان ساعت ورود اتوبوس به ایستگاه را با ساعت مچی تنظیم کرد!

اینترنتی که گردشگران در اختیار دارند تنها مختص به بسته‌هایی نیست که در مبادی ورودی شهرها به فروش می‌رسد در همه جای شهر می‌توان از اینترنت پرسرعت ملی و رایگان استفاده کرد و آنلاین بود.

غیر از آن در شعاع چند متری هر هتل و مرکز اقامتی نیز اینترنت آزاد است و افراد به آن متصل شده و استفاده می‌کنند. مراکز اقامتی در هر درجه و ستاره‌ای که باشند اینترنت رایگان به عابران و مسافران خود می‌دهند. این اقامتگاه‌های تنوع زیادی دارند. در اسپانیا از هاستل‌هایی با کیفیت مناسب خدمات می‌دهند تا هاستل‌هایی که چیزی کم از هتل ندارند.

هاستل‌ها در اطراف خیابان‌های معروف شهرهای پر گردشگر اسپانیا بسیار زیاد هستند باید قبل از رفتن به سراغ آنها در سایت شان چک کرد که هنوز جای خالی دارند یا خیر. سیستم رزرواسیون انلاین آنها به روز است و بسیاری از آنها اخر هفته‌ها نرخ را افزایش می‌دهند حتی اگر یک هفته مهمانشان بوده باشید.

هاستل‌ها در شهرهای اسپانیا همچون مسافرخانه‌ها دارای امکاناتی از قبیل ماشین رختشویی و آشپزخانه هستند و می‌توان نرخ بیشتری داد و یک اتاق در اختیار گرفت و یا با مسافرانی از کشورهای دیگر هم اتاق شد. با این وجود بهتر است از قبل شرایط‌ هاستل را بررسی کرده و سپس در آنها اقامت کرد.

از هاستل تا هتل لوکس

هتلها نیز قیمت شان متغیر است و برای آنها تفاوتی نمی‌کند که مسافر خارجی دارند یا داخلی. همه باید یک نرخ بدهند. هتل‌های ۴ و ۵ ستاره اسپانیا بابت خدمات جانبی هتل‌ها نرخ‌های متفاوتی دارند برخی از آنها بابت استفاده مسافران از امکاناتی مانند استخر هزینه جداگانه دریافت می‌کنند و برخی دیگر نه. این موضوع به نرخ اتاق‌ها بستگی دارد.

خوبی شهرهای اسپانیا در این است که با هر نرخ و هر کیفیتی می‌توان اقامتگاه انتخاب کرد و این کار سرگردانی برای مسافر به دنبال نخواهد داشت.

اسپانیایی‌ها از هر فرصتی استفاده کرده اند تا جاذبه‌های گردشگری خود را تبلیغ کنند به همین دلیل در هر سایت گردشگری با هر زبانی حتما تصویری از اسپانیا و جاذبه‌های آن دیده می‌شود. در این راستا آنها از تصاویر و فیلمهای جذابی استفاده می‌کنند که شاید همه آنها به آن شکل که در تصاویر دیده می‌شود جذاب نباشند اما هر گردشگری را برای دیدن آن وسوسه می‌کند.

آنها برای تبلیغ جاذبه‌های گردشگری شهرهایشان تورهای محلی رایگان برگزار می‌کنند در میادین و کنار جاذبه‌های مهم شهرهای مادرید و بارسلون به وفور راهنماهای گردشگری چتر به دستی ایستاده اند که از گردشگران دعوت می‌کنند تا دور هم جمع شده و از جاذبه‌های شهر بازدید کنند آنها برخی از جاذبه‌هایی که کمتر کسی از آن اطلاع دارد را هم به گردشگران نشان می‌دهند مانند اولین‌های شهر و یا قدیمی‌ترین رستوران‌ها و داروخانه‌ها و یا ساختمان‌های تاریخی که هر کدام واقعه ای مهم در آنها اتفاق افتاده ولی کمتر کسی از آن اطلاع دارد. این تورهای گردشگری شهری رایگان هستند و از انها استقبال زیادی می‌شود. در پایان تور هر کسی که مایل باشد مبلغی به عنوان حق الزحمه به راهنمای تور پرداخت می‌کند.

یکی از اقداماتی که اسپانیایی‌ها انجام داده‌اند تا مانند هر کشور دیگری این کشور هم برای گردشگران خرید جذاب به نظر برسد استفاده از مزیت «تکس فری» است. سال‌هاست در کشورهای مختلف، قانونی اجرا می‌شود که در آن بابت خرید هر جنس، مالیات نیز از خریدار دریافت می‌کنند و توسط فروشنده روی قیمت جنس افزوده می‌شود البته درصد این مالیات برای اجناس مختلف مانند خوراکی، پوشاک، وسایل برقی و… متفاوت است با این حساب طبق همین قوانین، گردشگرانی که به علل مختلف به این کشورها سفر می‌کنند و کمتر از سه ماه اقامت دارند، معاف از مالیات خرید می‌شوند و به سیستم باز گرداندن این مالیات که حین خرید از مسافر کسر شده است، سیستم تکس فری می‌گویند.

گردشگران باید از فروشگاه‌هایی که روی آن‌ها آرم تکس فری نصب شده حداقل صد یورو خرید کنند و به همراه خود پاسپورت داشته باشند تا در فرودگاه مالیاتی که روی اجناسشان کشیده شده را پس بگیرند.

اینها اقدامات کوچکی است که دولت اسپانیا برای جذب گردشگران خارجی و راحتی آن‌ها حین سفر به این کشور انجام داده است اقداماتی که به نظر کوچک می‌آید اما در جذب گردشگر بسیار مثمر است.


منبع: عصرایران

جامه پارسی بر برخی واژگان عربی

عصر ایران- زبان ما پارسی است. هر چند خط ما با عربی مشترک است اما زبان ما پارسی است. منظور البته زبان رسمی است وگرنه زبان های عربی و کردی و ترکی و گیلکی و نیز زبان ها و گویش های دیگر در مناطق مختلف این سرزمین رواج دارد و باید هم رواج داشته باشند چون از تنوع فرهنگی حکایت می کنند.

 از این رو می توانیم شکل نوشتاری کلمات عربی را فارسی کنیم. همان گونه که اعراب واژه های پارسی را عربی می کنند مثل “پیل” که شده “فیل” یا همین “پارسی” که شده “فارسی” و خود ما هم به کار می بریم!

با همین منطق است که واژه هایی مانند “تقوی” یا “ماجری” را در فارسی به صورت “ماجرا” یا “تقوا” می نویسیم. از این رو شکل نوشتاری کلماتی مانند “مصلی” یا “اعلی” هم در فارسی می تواند “مصلا” یا “اعلا” باشد و اگر حرف “ی” به آنها اضافه شود حتما باید با الف باشد: “مصلای تهران” و “اعلای عراق”.

این قاعده درباره تلفظ کلمات هم صادق است. در فارسی همه می گوییم شُمال و جُنوب. گویندگان اخبار صدا و سیما اما با تصور درست گویی می گویند شِمال و جَنوب. در صورتی که اگر قرار بر تکرار تلفظ عربی باشد در تلفظ مطالعه هم باید بگوییم motalea (مُطالعَ)…


منبع: عصرایران

متشکرم که به دنیا آمدید

به گزارش ایسنا، روز سه‌شنبه ۱۰ مرداد ماه، جشن تولدی به مناسبت هفتاد و هفت سالگی محمود دولت آبادی در کافه «نزدیک کتاب» در کتاب‌فروشی «هنوز» به میزبانی پسرش فرهاد دولت‌آبادی برگزار شد.محمود دولت‌آبادی در این مراسم اظهار کرد: درباره نوشتن، خواندن و یادگیری به شما اطمینان می‌دهم هرکاری توانسته‌ام، کرده‌ام. چیزی که باعث جمع‌شدن شما در اینجا شده است من نبودم بلکه من بهانه‌ حضور شما در این جمع بودم. اینکه بتوان این تعداد را در مکان محدود یک‌جا جمع‌ کرد، کار مشکلی است البته اگر پیشنهاد می‌کردیم سالنی در اختیار ما قرار دهند، این کار انجام می‌شد زیرا این امکان را به بچه‌های ادبیات داده‌اند که دور هم جمع شوند.

این نویسنده با اشاره به افتتاح تئاترهای جدید، افزود: ما خواهان گشادگی، ملایمت و روند منطقی در زندگی اجتماعی خود هستیم، رنج‌ها را با آرزوی یک زندگی درست، بامدارا و انسانی تحمل کردیم و همچنان آرزومندیم. او خاطرنشان کرد: آرزو دارم در جامعه‌ای زندگی ادامه پیدا کند که مردم علیه خود نباشند. مردم این امکان را داشته باشند که یکدیگر را دوست بدارند. متاسفانه جامعه ما دشمن‌خو شده است و افراد نسبت به یکدیگر سوءظن دارند که این از شرایط خوبی خبر نمی‌دهد. من آرزو می‌کنم به سمت نوعی از زندگی حرکت کنیم که جوانان بیشتر رفاقت داشته باشند تا سوءظن، بیشتر دوستانگی حضور داشته باشد تا دشمنی. دلیلی برای دشمنی وجود ندارد.دولت‌آبادی اظهار کرد: یکی از شانس‌هایی که خداوند به من داده است این است که می‌توانم همه آدم‌ها را در سر جای خود دوست بدارم. یکی از رمزهای آفرینش این است که انسان‌ها بتوانند یکدیگر را دوست بدارند و به یکدیگر احترام بگذارند.او در پایان سخنانش از مدیا کاشیگر که به تازگی از دنیا رفته است، یاد کرد.

یارتا یاران که اجرای مراسم را برعهده داشت در سخنانی گفت: محمود دولت‌آبادی در زندگی همه ما حضور داشته است که این موضوع نشان‌دهنده اهمیت ادبیات است. در بین تمام حرفه‌های هنری نوشتن معصومانه‌ترین و سخت‌ترین کار هنری است. در اصل نوشتن مصیبتی است برای خود. محمود دولت‌آبادی از رنج‌کشیده‌ترین هنرمندان ایران است.یاران با بیان اینکه نوشته‌های محمود دولت‌آبادی قلمرو بسیار وسیعی از ایران را در برابر ما می‌گذارد، اظهار کرد: ما به خاطر اینکه محمود دولت‌آبادی این قلمرو را در برابر ما قرار داده مدیون او هستیم زیرا اگر هزار سال هم زندگی کنیم قادر به کشف و دیدن آن نیستیم. محمود دولت‌آبادی هرگز قلم خود را بر زمین نگذاشت، اگر هم می‌گذاشت چیزی از او کم نمی‌شد.

در ادامه مراسم تولد دولت‌آبادی، شمس لنگرودی با بیان اینکه محمود دولت‌آبادی را دوست دارد، دلایل دوست‌داشتن خود را این‌گونه بیان کرد: تاریخ بشر با مرگ و میر شروع شده است. از آن زمان که قابیل برادر خود را کشت تاریخ شروع شد تا رسید به داعش. سیاستمداران در طول تاریخ مدیریت مرگ کردند و هنرمندان مدیریت زندگی. اگر از اول مشروطه تاکنون حساب کنید خیلی از سیاستمداران آمده و رفته‌اند البته احترام بسیاری از آنها واجب است اما کسانی که مدیریت زندگی کردن و هنرآفرینی داشتند به اندازه انگشتان دست نیستند. من به این دلیل روشن شما را دوست دارم که مدیریت زندگی کردید.

این شاعر با بیان اینکه در هر دوره‌ای چیزی مد بود، گفت: در دوره ما مارکس مد بود. همه ما مارکسیست بودیم البته نه همه ما. برخی واژه‌ها بود که ما باید آنها را می‌فهمیدیم. یکی از آن واژه‌ها دیالکتیک بود. دیالکتیک را من هرچقدر می‌خواندم نمی‌فهمیدم. با خواندن داستان‌های شما بود که فهمیدم دیالکتیک یعنی چه. آقای دولت‌آبادی من به شما افتخار می‌کنم. به قول نیچه یا هر کس دیگری که این جمله را گفته است: «اگر هنرمند نبود واقعیت ما را خفه می‌کرد».او در ادامه سخنان خود خطاب به محمود دولت آبادی گفت: متشکرم که به دنیا آمدید و خوشحالم از اینکه خیلی گرفتاری کشیدید. هنر زاده رنج نیست اما برادرزاده رنج است و این رنج بود که باعث شد شما دولت‌آبادی شوید. من به شما علاقه زیادی دارم زیرا زندگی را به ما آموختید و تحمل مشکلات را برای ما آسان کردید.

سپس جواد مجابی با تبریک زادروز محمود دولت‌آبادی گفت: دولت‌آبادی محبوب خاص و عام است. معمولا ادبیات گاهی به خاص و گاهی به عام رو دارد ولی کسانی هستند که هر دوی آنها را دارند. محمود دولت‌آبادی این بخت را داشت در عین حال که خاصان ادبی این مملکت کارهای او را پسندیدند و دوست داشتند عامه مردم نیز کارهای او را دوست داشتند. شاید بتوان گفت این دهه، دهه دولت‌آبادی بود.این شاعر شعری را که ۱۶ سال پیش سروده بود. برای تولد محمود دولت‌آبادی خواند.

حسین سناپور در ادامه مراسم با اشاره به بیانیه هشت ماده‌ای که یک بند مختص به محمود دولت‌آبادی و کتاب‌های در محاق مانده او داشت،گفت: زمانی که یکی از داستان‌نویسان این بیانیه را دید گفت چند بند این بیانیه به صورت کلی است و مطالبه همه ما را در بر می‌گیرد. شاید لازم نباشد که یک بند در مورد دولت‌آبادی باشد و توضیحی که من به او دادم این بود که دولت‌آبادی برای ما یک شخص نیست. او بیشتر از یک فرد است. او برای ما حکم پرچم و نماینده روح جمعی داستان‌نویسان حاضر است.او افزود: دولت‌آبادی به این سادگی‌ها به اینجا نرسیده است که من از او به عنوان روح جمعی داستان‌نویسان یاد کنم و این نه حاصل سال‌های سال نوشتن دولت‌آبادی بلکه نتیجه رفتارهای او در این همه سال بوده است. به نظر من دولت‌آبادی نمونه روح جمعی ایرانی است با نجابتی که دارد. می‌توانم به شخصه بگویم روح جمعی ما چیزی که در آن متبلور می‌شود نجابت است که این نجابت در محمود وجود دارد.

این نویسنده با بیان اینکه از کتاب «جای خالی سلوچ» در کلاس‌های داستان‌نویسی استفاده کرده‌ است، گفت: در این کتاب از شخصیت‌های زیادی استفاده شده است که این نشان می‌دهد محمود دولت‌آبادی بسیار خوب شخصیت می‌سازد. به نظرم زمانی یک نویسنده می‌تواند شخصیت بسازد که تمام آن آدم‌ها را درون خود داشته باشد و اگر نداشته باشد نمی‌تواند شخصیتی خلق کند. به نظر من دولت‌آبادی یکی از چند نویسنده‌ای است که بسیاری از آدم‌ها را در وجود خود داشته و آن را پرورانده و در داستان‌هایش به ما نشان داده است.این نویسنده خاطر نشان کرد: دولت آبادی نماینده بسیاری از مردم ما در داستان‌هایش است. ما روح جمعی بسیاری از آدم‌ها را اگر جمع‌ کنیم چکیده‌اش می‌شود محمود دولت‌آبادی.

همچنین محمود معتقدی در ادامه مراسم شعری را با عنوان «کلیدر» محمود دولت آبادی خواند.در ادامه مراسم در محل کتاب‌فروشی هنوز، فیلمی از گفت‌وگوی جدید دولت آبادی با ایسنا برای حاضران پخش شد.در پایان مراسم، علی‌اکبر شکارچی – کمانچه‌نواز پیشکسوت – آهنگ تولدت مبارک را که در مایه دشتی ساخته است برای تولد دولت‌آبادی نواخت و در پایان، محمود دولت‌آبادی شمع‌هایی را که روی کیک تولدش با طرح جلد کلیدر بود، فوت کرد.

در این مراسم حسین علیزاده، سید علی صالحی، لوریس چکناواریان، رضا کیانیان، حافظ موسوی، حمیدرضا صدر، جعفر پناهی، محمدرضا خاکی، هوشنگ قوانلو، منیرالدین بیروتی، علی عبداللهی، بهرام دبیری، کیاوش صاحب نسق، حسین ماهر، داوود موسایی، احمد مسجد جامعی، الهام پاوه‌نژاد، لاله اسکندری و حسین کیائیان حضور داشتند.


منبع: بهارنیوز

کنسرت ناظری‌ها در تهران/تصاویر

گروه فرهنگی:کنسرت “آواز پارسی، با اجرای حافظ ناظری و شهرام ناظری  پروژه‌ای با هدف حفظ و حراست از زبان پارسی در حوزه‌ی آواز ایرانی اختصاص دارد و تا ۱۳ مرداد ماه در تالار وزارت کشور میزبان علاقمندان می باشد. 
 

























































منبع: بهارنیوز

سرنوشت نامعلوم فیلم تازه شان پن

به گزارش آی سینما،درست یک سال پیش، اعلام شد گیبسن قصد دارد بعد از دو دهه بالاخره این پروژه اقتباسی را مقابل دوربین ببرد اما اکنون به دلیل اختلافات جدی با بروس دیوی شریک تهیه‌کننده او به نظر می‌رسد سرنوشت اکران این فیلم با مانع جدی روبه‌رو شده است.
 



سال ۱۹۹۸، کارگردان برنده اسکار امتیاز اقتباس سینمایی از کتاب سایمن وینچستر را خریداری کرد و طبق اخباری که سال گذشته منتشر شد بنا بود نویسندگی و کارگردانی این پروژه به فرهاد صفی‌نیا فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده ایرانی مقیم امریکا محول شود. اولین همکاری مشترک صفی‌نیا و گیبسن به زمان نگارش فیملنامه «آخرالزمان/ آپوکالیپتو» (۲۰۰۶) برمی‌گردد. صفی نیا همچنین نویسندگی سریال تلویزیونی «رییس» (Boss) را در کارنامه دارد که در قالب دو فصل از شبکه «استارز/ Starz» روی آنتن رفت.دو سال پیش، کمپانی «ولتیج پیکچرز» سرمایه‌گذار فیلم‌هایی مانند «قفس رنج» و «باشگاه خریداران دالاس»، به عنوان سرمایه‌گذار اصلی این پروژه با کمپانی فیلمسازی گیبسن قرارداد بست، اما ظاهرا بروس دیوی به عنوان تهیه‌کننده و نماینده این کمپانی در اجرای تعهدات خود از جمله تامین بودجه فیلم کوتاهی کرده است.

گیبسن همچنین در بخشی از شکایت خود توضیح می‌دهد کمپانی ولتیج نسخه‌ای از فیلم را که مورد تایید او نبوده در بازار فیلم کن برای خریداران و پخش‌کنندگان احتمالی به نمایش گذاشته است. داستان فیلم روایتگر تاریخچه شکل‌گیری فرهنگ واژگان آکسفورد است و دنیای جنون‌آمیز دو مرد نابغه و وسواسی را به تصویر می‌کشد که مسیر تاریخ ادبیات را تغییر دادند.گیبسن و شان پن نقش دو شخصیت اصلی «پرفسور و دیوانه» را ایفا کرده‌اند. گیبسن در نقش پرفسور جیمز موری ظاهر شده، کسی که در سال ۱۸۵۷ تالیف لغت‌نامه آکسفورد یکی از جاه‌طلبانه‌ترین پروژه‌های تاریخ ادبیات را آغاز کرد. پن هم در نقش دکتر دبلیو. سی. ماینر مقابل دوربین رفته است؛ او در شرایطی که به خاطر ابتلا به جنون در تیمارستانی بستری بود، بیش از ۱۰ هزار مدخل را در لغت‌نامه آکسفورد به ثبت رساند.


منبع: بهارنیوز

جشن تولد دولت‌آبادی/تصاویر

گروه فرهنگی:عصر دیروز سه‌شنبه ۱۰ مرداد جشن تولد ۷۷ سالگی محمود دولت‌آبادی با حضور جمعی از اهالی فرهنگ و هنر در کافه نزدیک برگزار شد. در این مراسم چهره هایی مثل لوریس چکناواریان، حسین علیزاده، رضا کیانیان حضور داشتند.
 





























منبع: بهارنیوز

اجراهای «اُپرای خیام»دوباره تمدید شد

 اُپرای عروسکی خیام که پیشتر تا ۲۰ مرداد ماه تمدید شده بود، با توجه به درخواست‌های مکرر مخاطبان و تماشاگران فهیم و ارزشمند خود، با پیام دیگری از بهروز غریب‌پور تا پایان مرداد ماه اجرا خواهد شد.
 




اُپرای عروسکی خیام به عنوان هشتمین اثر از مکتب تئاتر عروسکی آران که از  ۲۵  تیرماه به نویسندگی، طراحی و کارگردانی بهروز غریب‌پور در تالار فردوسی به روی صحنه رفته و پیشتر تا ۲۰ مرداد تمدید شده بود، با توجه به درخواست‌های مکرر مخاطبان و تماشاگران فهیم و ارزشمند خود، با پیام دیگری از بهروز غریب‌پور، تا پایان مرداد ماه تمدید شد.متن پیام بهروزغریب پور  از این قرار است: «عزیزان تماشاگر و مشتاقان اپرای عروسکی خیام، شما نشان دادید که بیش از برخی از به ظاهر فرهیختگان که تریبون دارند، درک و احساس زیبا شناختی دارید.

شما درک کرده اید و می‌کنید که اعضای این گروه سعی کرده‌اند که درک نادرست از نمایش عروسکی را از ذهن‌های کوته‌بین بزدایند و ثابت بکنند که زبان نمایش عروسکی به شیوه‌ مکتب آران بسیار فراتر از زبان‌های رایج صحنه‌ای می تواند اسطوره ها، زندگی‌های عمیقا عارفانه، روایت های مذهبی و… را به نمایش در بیاورد.تلاش همه‌ ما این است که بتوانیم سطحی‌نگری رایج در مورد این زبان دراماتیک را از لوح و ضمیر تماشاگران بی حب و بغض پاک کنیم و شما با خریداری سریع بلیت‌های این اُپرا و پیش از این در مورد سایر اُپراهای‌ گروه، به ما نیرو می‌دهید تا بازهم در خدمتتان باشیم و با عذرخواهی از همه یکسانی که نتوانسته اند بلیت اپرای خیام را تهیه بکنند بازهم اجرای این اثر را تمدید میکنیم، زیراکه قدر شما مشتاقان هنر عاشقانه و غیر کاسبکارانه را می دانیم و روح مشفقانه‌ شما را می ستائیم.

بیاد می آورم که استاد انتظامی در هنگام دیدن اُپرای رستم و سهراب گریه‌شان می‌گیرد، فراهانی که کنار او نشسته بوده است آهسته می‌گوید: عمو عزت اینها عروسک اند، و آقای بازیگر می گوید اینها از ما بازیگران بهتر بازی می‌کنند. ببینید تفاوت از کجا تا به کجاست که یکی بگوید خیام عروسکی!! نمی تواند با تماشاگران ارتباط برقرار کند.شما با موجی که به راه انداخته‌اید نشان دادید که همسو با بزرگان، این هنر را می ستائید. ما در هرکشوری که اُپراهایمان را اجرا کرده ایم به نمایندگی از جانب شما برای اُپرای عروسکی ایران عزیز و در انظار جهانی افتخار آفریده‌ایم و در ایران هستیم و می‌مانیم تا روایتگر صادق زندگی و اندیشه‌ چکاد اندیشه‌ ایرانی باشیم …
در انتظار رو به رو شدن با شما در پایان هر اجرا.» با توجه به اتمام بلیت‌های نمایش تا ۲۵ مرداد، روزهای جدید فروش از روز سه شنبه ۱۰ مرداد ماه ساعت ۱۴ اعلام می‌شود.علاقه‌مندان به تماشای اپرای عروسکی خیام، می‌توانند از روز ۲۵ تیرماه هر شب ساعت ۱۹ به تالار فردوسی بنیاد رودکی مراجعه کرده و همچنین برای رزرو و تهیه بلیت به سایت تیوال مراجعه کنند.


منبع: بهارنیوز

خالق «بازی تاج و تخت» از این سریال می‎گوید

روزنامه اعتماد نوشت: سریال «بازی تاج و تخت» حالا به یکی از مهم‌ترین سریال‌های شبکه HBO و محبوب‌ترین شو تلویزیونی بسیاری از سریال‌دوستان جهان و ایران بدل شده است.

سریال «بازی تاج‌وتخت» مجموعه سریال تلویزیونی فانتزی حماسی است که دیوید بیناف و دی. بی. وایس براساس رمان‌های پرفروش جورج آر. آر. مارتین یعنی «ترانه یخ و آتش»، ساخته‌اند. داستان سریال در قاره‌های خیالی وستروس و اسوس، در نزدیکی پایان یک تابستان ۱۰ ساله اتفاق می‌افتد و چندین خط داستانی را دنبال می‌کند. نخستین داستان به جنگ بین خانواده‌های اشرافی برای به دست آوردن تخت آهنی پادشاهی هفت اقلیم مربوط می‌شود. دومین خط داستانی، نزدیک بودن زمستانی طولانی و یورش موجوداتی افسانه‌ای از شمال را شرح می‌دهد و سومین خط داستانی مجموعه، تلاش فرزندان شاه مخلوع، برای بازپس‌گیری تاج و تخت است. این مجموعه از طریق شخصیت‌هایی که اخلاقیات مبهمی دارند، حول مسائلی چون طبقات اجتماعی، مذهب، وفاداری، فساد، جنگ داخلی و مجازات می‌گردد. گستردگی دنیای قلمروی وستروس به حدی رسیده که قرار است زبان جنگجویان آن در دانشگاه‌ امریکایی تدریس شود. همین هفته سومین قسمت هفتمین فصل این سریال منتشر شد.

به تازگی مجله معتبر تایم نیز پرونده‌ای را به بررسی شخصیت‌ها و چگونگی شکل‌گیری سریال «بازی تاج و تخت» اختصاص داد. همچنین در مصاحبه‌ای ویژه با جورج آر. آر. مارتین به بحث درباره چالش‌های پیش روی اقتباس تلویزیونی و تفاوت داستان‌ها و… پرداخته است.

هنوز هم احساس می‌کنید بداهه می‌نویسید؟ با وجودی که پایان‌‌بندی را در ذهن دارید، باز هم احساس می‌کنید چیزهایی هست که از دنیای وستروس به ذهن‌تان برسد؟

بله. این موضوع مختص وستروس یا «بازی تاج و تخت» نیست. این روش کار من است و همیشه این‌طوری کار کرده‌ام.

در مورد تک‌تک رمان‌هایم، کم‌وبیش می‌دانم از کجا شروع کنم، کجا می‌خواهم داستان را تمام کنم. برخی نقاط عطف را در میانه راه متوجه می‌شوم، چیزهایی که من برای‌شان ساخته شده‌ام، اما خیلی چیزها را در میانه راه کشف می‌کنی. شخصیت‌ها قیام می‌کنند و بااهمیت می‌شوند و تو به آنچه فکر می‌کردی نقطه عطف تعیین‌کننده‌ای است، می‌رسی و… گاهی فکری که دو سال پیش داشتی هم خیلی خوب جواب نمی‌دهد، بنابراین ایده بهتری به ذهنت می‌رسد! همیشه این فرآیند کشف برایم پیش می‌آید. می‌دانم همه نویسنده‌ها این‌طور کار نمی‌کنند اما من همیشه این‌طوری کار کرده‌ام.

این ایده‌های جدیدی که وسط کار به ذهن‌تان می‌رسند در واکنش به سریال تلویزیونی «بازی تاج و تخت» هستند؟ سعی دارید داستان پیچیده‌تر از آنچه روی آنتن می‌رود، باشد یا گاهی پیش آمده با آن اختلاف‌نظر داشته باشید؟ یا به اندازه‌ای که شما در کتاب‌ها به شخصیتی پرداختید، در سریال به آن پرداخته نشده است؟

من این چیزها را در نظر نمی‌گیرم. سریال، سریال است و در حال حاضر زندگی خودش را دارد. البته من از ابتدا در ساخت سریال دخالت داشته‌ام اما تمرکز اصلی من باید روی کتاب‌ها باشد. باید به خاطر داشته باشید نوشتن این داستان را در سال ١٩٩١ شروع کردم و نخستین‌باری که دیوید و دانیل (بینیوف و وایز) را در سال ٢٠٠٧ دیدم. قبل از اینکه حتی ساخت سریال را شروع کنیم، ١۶ سالی با این شخصیت‌ها و دنیای‌شان زندگی کردم. شخصیت‌ها کاملا در ذهنم حک شده‌اند و قصد ندارم به خاطر سریال، واکنشی به آن یا فکری که طرفداران می‌کنند، چیزی را تغییر بدهم. من هنوز روی داستانی کار می‌کنم که اوایل دهه ١٩٩٠ نوشتنش را شروع کردم.

به غیر از واقعه «جنگ رزها» (١۴٨۵- ١۴۵۵)، چه ایده‌هایی از تاریخ و زندگی گرفته‌اید؟

کتاب‌های تاریخی زیاد خواندم، داستان‌های تاریخی و فانتزی هم زیاد خواندم. بحثی مشخص میان نسل‌های نویسنده‌ها هست، مخصوصا نویسنده‌های علمی- تخیلی و فانتزی، چون ما هم بخشی از این خرده‌فرهنگ هستیم. وقتی کتاب‌های فانتزی بقیه نویسنده‌ها را می‌خوانم، مخصوصا تالکین و پیروان تالکین، همیشه در پس ذهنم میل داشتم به آنها این جواب را بدهم: «خوب است، اما من بودم این بخش را جور دیگر می‌نوشتم.» یا «نه، به گمانم اشتباه کرده‌ای.»

من به طور خاص از تالکین انتقاد نمی‌کنم، نمی‌خواهم خود را به عنوان چهره‌ منتقد تالکین معرفی کنم. مردم همیشه می‌خواهند من را در مقابل تالکین قرار بدهند که این موضوع خیلی برایم ناامیدکننده است چون من همیشه تالکین را تحسین می‌کنم، او پدر فانتزی مدرن است و اگر او پیش از من نیامده بود، جهان من هرگز وجود نداشت! با این حال، من تالکین نیستم و نوشتن من با تالکین فرق دارد، با وجود اینکه «ارباب حلقه‌ها» را یکی از بهترین کتاب‌های قرن بیستم می‌دانم اما بحثی میان من و تالکین و البته بین من و برخی پیروان تالکین است؛ بحثی که ادامه‌دار خواهد بود.

وقتی نوشتن این مجموعه را شروع کردید، جورج ایچ. دبلیو. بوش، رییس‌جمهور امریکا بود. از آن زمان خیلی چیزها تغییر کرده است. لحظاتی بوده است که تحت تاثیر سیاست زمانه قرار گرفته یا اظهارنظر کرده باشید؟

فکر می‌کنم شاید کمی تحت‌تاثیر قرار گرفته باشم. قصد انجام چنین کاری را نداشته‌ام. مثل تالکین که متنفر بود او را متهم به نوشتن تمثیلی کنند و همیشه با شنیدن اینکه به او بگویند «ارباب حلقه‌ها» درباره جنگ جهانی دوم یا حتی جنگ جهانی اولی است که در آن حضور داشته، از کوره در می‌رفت. من هم تمثیلی نمی‌نویسم اما در این دوره‌ها زندگی‌ کرده‌ام و ناگزیر آنها روی من تاثیرگذار بوده‌اند. اما طی پیشرفت روند نوشتن این کتاب‌ها، احتمالا بیشتر در سیاست قرون وسطایی، جنگ‌های صلیبی، جنگ رزها و جنگ صد ساله فرو رفته‌ام.

شخصیت‌های زن داستان‌های شما برای رسیدن به قدرت و پیچیدگی مصمم هستند اما رفتار مردان با آنها که اغلب این زنان را قربانی خشونت می‌کنند، برخی مخاطبان را نگران کرده است. این واکنش غافلگیرتان کرد؟

بله، حقیقتا غافلگیر شدم و با برخی از آنها مخالفت کردم. فکر نمی‌کنم انتقادها درست و مناسب باشند. این را می‌دانم که هر کسی حقی در قبال بیان نظراتش دارد اما… خب در هر صورت. من اساسا داستان جنگی می‌نویسم مانند جنگ رزها، جنگ صد ساله. «جنگ» در عنوان همه الهاماتم هست. و وقتی کتاب‌های تاریخ را می‌خوانیم، می‌بینیم که تجاوز بخشی از این جنگ‌ها است. هرگز جنگی بدون تجاوز نبوده است و در جنگ‌های این روزها هم این مساله را می‌بینیم. به نظرم اگر داستانی جنگی بنویسی و این موضوع را نادیده بگیری، داستانت بنیانی ناراست دارد.

همچنین متاسفانه تا حدی با تاریخ انسانی گره خورده است. مثلا اگر دنریس را در کودکی مجبور به ازدواج نمی‌کردند، در واقع او را به عنوان یک برده نمی‌فروختند، به جایی که حالا هست، نمی‌رسید.

و باید به این موضوع هم اشاره کنم که اگر کتاب‌ها را خوانده و سریال را تماشا کرده باشید شاید متوجه شده باشید، شب عروسی دنریس با آنچه در کتاب توصیف شده، کاملا متفاوت است. در حقیقت ما نسخه آزمایشی اصلی را فیلمبرداری کردیم که برای آن بازیگر شخصیت دنریس عوض شد و فیلمی که برای نخستین بار گرفتیم و تامزین مرچانت این نقش را ایفا می‌کرد؛ در این نسخه، داستان خیلی به کتاب شباهت داشت. این صحنه‌ای بود که در کتاب نوشته شده بود. اما در داستان این قسمت تغییراتی به وجود آمد که باید با دیوید و دانیل درباره‌اش صحبت کنید.

شما قادر نیستید شخصیت‌ها را آزادانه حرکت بدهید چرا که طرفدارها آنها را خیلی دوست دارند. این مساله شبیه به ماندن بر سر دوراهی است.

نویسنده می‌خواهد خواننده مراقب شخصیت‌هایش باشد؛ اگر نباشد، بنابراین دیگر درگیری احساسی وجود ندارد. اما من درعین‌حال می‌خواهم شخصیت‌هایم لایه‌‌لایه هم باشند، خاکستری باشند، از نوع بشر باشند. فکر می‌کنم انسان‌ها همه لایه‌لایه هستند. گرایشی هم هست که می‌خواهی انسان‌ها را به قهرمان یا انسانی شرور تبدیل کنی و به گمانم زندگی حقیقی، انسان‌های شرور و قهرمان دارد. اما حتی قهرمان‌های بزرگ هم کاستی‌هایی دارند و اعمال بدی را مرتکب می‌شوند و حتی بزرگ‌ترین قهرمان‌ها قادر به عشق‌ورزی و درد کشیدن هستند و گهگاه لحظاتی را تجربه می‌کنند که با آنها همدردی می‌کنید. همانقدر که ژانر علمی- تخیلی و فانتزی و موضوعات تخیلی را دوست دارم، به همان میزان هم باید برای تعیین معیارهای خود به زندگی حقیقی بازگردم و از خودم بپرسم: «حقیقت چیست؟»

اجازه اقتباس از کتاب‌ها شبیه به یک فرصت بوده، می‌دانستید سریال به اندازه‌ای که رمان می‌تواند درون‌ذهنی باشد، نیست.

قطعا ریسکی داشت. از اواسط دهه ٨٠ تا اواسط دهه ٩٠، در تلویزیون مشغول کار بودم. هروقت سراغ فیلمنامه‌ام در نخستین پیش‌نویسم می‌رفتم، با واکنشی روبه‌رو می‌شدم که می‌گفتند: «جورج، عالی بود، اما پنج برابر بودجه ما است، پس… می‌شود بعضی چیزها را حذف کنی؟ نمی‌توانیم هزینه‌های جلوه‌های ویژه آن چیزی را که نوشتی، بپردازیم و آن نبرد عظیم که ١٠ هزار نفر یک طرف ایستاده‌اند، آن را به دوئلی میان قهرمان و انسان شرور داستان می‌کند.» و من می‌رفتم و تمام کارهایی را که می‌گفتند انجام می‌دادم چون وظیفه‌ام بود. اما من همیشه عاشق نخستین پیش‌نویسم بودم حتی با وجودی که آراسته و تروتمیز نشده بود، اما همه عناصر خوب را در خود داشت. وقتی سرانجام تلویزیون و سینما را ترک کردم و در نیمه‌های دهه ٩٠ سراغ نثر رفتم، گفتم دیگر به این چیزها اهمیت نمی‌دهم، می‌خواهم چیزی بنویسم که به اندازه تخیلاتم بزرگ باشد، همه شخصیت‌هایی را که می‌خواهم خلق می‌کنم، قلعه‌های بزرگ، اژدها، گرگ‌، صدها سال وقایع تاریخی و پیرنگی پیچیده می‌نویسم و اینها عالی هستند چون می‌خواهم کتاب بنویسم. قطعا داستانم قابلیت فیلم شدن ندارد. اما وقتی کتاب در صدر پرفروش‌ترین‌ها قرار گرفت و فیلم‌های «ارباب حلقه‌ها»ی پیتر جکسون اکران شد، کم‌کم هالیوود علاقه‌اش را به من نشان داد. مدت‌ها قبل از اینکه دیوید و دان را ببینم، با سینماگرانی چندین جلسه داشتم که می‌گفتند «بازی تاج و تخت» بعد از مجموعه «ارباب حلقه‌ها» بیرون می‌آید. اما نتوانستند محتوای داستان‌ها را درک کنند؛ و تنها نیت من هم همین بود. در تمام این جلسات می‌شنیدم که می‌گویند: «شخصیت‌ها زیاد هستند، داستان خیلی مفصل است و جان اسنو هم که شخصیت محوری است. پس بقیه شخصیت‌ها را حذف می‌کنیم و فیلمی درباره جان اسنو می‌سازیم.» یا «دنریس شخصیت محوری است.

بقیه را حذف می‌کنیم و فیلم را درباره دنریس می‌سازیم» و من همه این پروژه‌ها را رد کردم. این جلسه‌ها من را به فکر واداشت و گفتم: «هنوز هم مطمئن نیستم بشود فیلمش را ساخت. داستان مفصلی برای فیلم شدن است. اما اگر بشود فیلمش را ساخت، می‌توانیم یک فیلم بلند بسازیم.» داستان بلندی است و اگر می‌خواستی فیلم بلند آن را هم بسازی، ١٠ فیلم بلند می‌شد. بعد می‌شنیدم که می‌گفتند: «آه، یک فیلم از مجموعه را می‌سازیم و اگر خوب جواب داد آن وقت بقیه‌اش را می‌سازیم.» خب، همیشه قسمت اول مجموعه فیلم جواب نمی‌دهد، همان اتفاقی که برای «نیروی اهریمنی‌اش» نوشته فیلیپ پولمن افتاد. (اقتباس سینمایی قسمت اول سه‌گانه «نیروی اهریمنی‌اش» به نام «پرگار طلایی» در سال ٢٠٠٧ اکران شد اما دنباله‌ای برای آن ساخته نشد.) اگر قسمت اول خوب نباشد، نمی‌توانی بقیه داستان را فیلم کنی. تلویزیون بهتر از سینما است. ولی به خاطر صحنه‌های خشن نمی‌توان آن را در شبکه تلویزیونی پخش کرد. این شخصیت‌ها خیلی دوست‌داشتنی نیستند و برخی صحنه‌ها را نمی‌توان در شبکه تلویزیونی نشان داد. به اینجا رسیدم که HBO یا شبکه‌ای مشابه مثل شوتایم، استارز یا شبکه‌های پولی تنها راه باقی‌مانده است که بتوان از روی هر کدام از کتاب‌ها یک فصل سریال ساخت. این طوری به سریالی شدن کتاب‌ها رسیدم. و وقتی مدیربرنامه‌هایم قرار ناهاری را با دیوید و دان، نویسنده‌هایی که در درجه اول نویسنده‌های فیلم بلند هستند و کتاب‌ها را با تصور ساخت فیلم بلند دریافت کرده بودند. اما آنها کتاب‌ را خوانده بودند و به همان نتیجه رسیده بودند؛ اینکه نمی‌توان فیلم بلند ساخت. بنابراین آن ناهار معروف را که به شام تبدیل شد، چون ما سه، چهار یا پنج ساعت آنجا بودیم. من خیلی از آنها خوشم آمد و از همان اول با همدیگر رفیق شدیم. خیلی چیزها طی کار عوض شد، وقتی کسی از پروژه جدا یا کسی به آن اضافه می‌شود، عواملی تغییر می‌کند در نتیجه برخی اوقات شانس خود را امتحان می‌کردم و خوشبختانه شانس یار من بود.

چطور طی گذشت زمان، حضور شما در این سریال تغییر کرد؟

من تهیه‌کننده اجرایی سریال هستم؛ دیوید و دان سرپرستی پروژه را برعهده دارند. از همان ابتدا می‌دانستیم این دو سهم بزرگی در این پروژه دارند اما من هم می‌خواستم همکاری کنم. ابتدا من در انتخاب بازیگران و بازیگردانی سهیم بودم – البته حضور جسمی نداشتم- من در سانتافه نیومکزیکو زندگی می‌کنم. اما با شگفتی‌هایی که اینترنت دارد ‌توانستم همه بازیگران را ببینم و برای آنها نامه‌های بلند بنویسم و نامه‌های آنها را بخوانم و همچنین پشت تلفن به دیوید و دان بگویم کدام بازیگر را دوست دارم و از کدام خوشم نمی‌آید. و در فصل‌های اول برای هر فصل یک فیلمنامه می‌نوشتم. با اشتیاق تمام می‌توانستم فصل‌های بیشتری بنویسم اما وقت کافی نداشتم. هنوز هم داشتم (و دارم) روی این کتاب‌ها کار کنم. تقریبا یک ماه طول می‌کشد تا فیلمنامه‌ای را بنویسم و نمی‌توانستم یک ماه از نوشتن کتاب‌ غافل شوم. بنابراین گفتم فکر می‌کنم در فصل پنجم دخالتی نداشته باشم. فصل‌های ۶ و ٧ را هم ننوشتم و سعی دارم روی این کتاب که از موعد تحویل آن زمان زیادی گذشته است، تمرکز کنم. بنابراین از این لحاظ، همکاری من در سریال طی زمان کمرنگ شده است اگرچه هر وقت بخواهند من در دسترس‌شان هستم و همیشه از اینکه پیشنهادی بدهم خوشحال می‌شوم. گاهی دیوید و دان به سانتافه می‌آیند و درباره ایده‌های نهایی بحث می‌کنیم، درباره نقاط تحولی که مقصد هر دو طرف ماجراست. در نتیجه لازم نمی‌بینم حضورم به آن اندازه‌ای باشد که در ابتدا بود.

وقتی آنها را در سانتافه ملاقات کردید، احساس وداع به شما دست داد یا احساس غم گذر زمان داشتید؟

خب، قطعا به نوبه خودم احساس می‌کردم زمان به سرعت در حال گذر است. می‌دانم این ملاقات سال‌ها پیش صورت گرفت اما انگار هفته پیش بود. تلویزیون خیلی سریع به جلو حرکت می‌کند و متاسفانه به سرعت کتاب‌هایم، فیلمنامه نمی‌نویسم. بنابراین حتی با وجودی که ملاقات با دیوید و دان خیلی دیر ترتیب داده شد اما من هرگز فکر نمی‌کردم سریال به کتاب‌ها برسد، اما رسید؛ در نتیجه ما حالا اینجا هستیم و خوشبختانه ما در دو مسیر و به سوی یک مقصد حرکت می‌کنیم.

دانستن اینکه کتاب و سریال دو مسیر متفاوت را می‌پیمایند، حتما احساس آرامشی را در نوشتن به شما داده؛ اینکه هنوز هم قادرید نویسنده خودتان باشید؟

سعی می‌کنم نویسنده خودم باشم! من نمی‌توانم تحت تاثیر سریال باشم. سریال عالی است اما یک سریال تلویزیونی و یک رمان، آثار متفاوتی هستند. سریال باید دغدغه‌های دنیای واقعی را داشته باشد که من ندارم. هزینه هنگفتی می‌خواهد، سریال یکی از هنگفت‌ترین بودجه‌های برنامه‌های تلویزیونی است و نمی‌توانند همین‌طوری بازیگر اضافه کنند. من می‌توانم! آنها قراردادهای بازیگران را باید در نظر بگیرند، باید زمان‌بندی فیلمبرداری را در نظر بگیرند، لوکیشن‌ها را همه عواملی که برآمده از دنیای حقیقی هستند که لازم نیست من نگران‌شان باشم.

با پخش سریال و توجه فزاینده به آن احساس کرده‌اید در نوشتن کمال‌گرا هستید؟ یا بهتر بگویم حالا نوشتن برای‌تان چالشی‌تر شده؟

بله! و این موضوع لزوما مربوط به سریال نمی‌شود. اگرچه شاید حقیقت این است که سریال بخشی از کتاب است. کتاب‌ها به‌شدت موفق بوده‌اند. فکر می‌کنم به ۴٧ زبان دنیا ترجمه شده‌اند که حیرت‌آ‌ور است. نخستین کتاب‌هایم ترجمه شدند اما پسر، کتاب‌های من حالا به زبان‌هایی ترجمه‌ شده‌اند که هرگز اسم‌شان را نشنیدم، در چهار گوشه دنیا ترجمه شده‌اند. کتاب‌هایم نامزد جوایزی معتبر شدند و منتقدان آنها را نقد و بررسی کردند. عالی است، اما در عین حال تحت فشار قرار می‌گیری. مرد کوتوله‌ای پس ذهنم جای دارد که مدام می‌گوید: «عوض اینکه تلاشت نوشتن داستان باشد باید برای بی‌نظیر بودن آن تلاش کنی! باید بی‌نظیر باشد! تو یکی از بهترین مجموعه‌های تاریخ را نوشتی! به نظرت این جمله بی‌نظیر است؟ این تصمیم درستی است؟» وقتی در سال ١٩٩١ نوشتن کتاب‌ها را شروع کردم، سعی می‌کردم بهترین داستانی را که می‌توانم، بنویسم. فکر نمی‌کردم نقطه عطفی در تاریخ ثبت کند. حقیقت دریافت این توجهات و تحسین‌ها، نقدهای عالی، نامزدی جوایز این است که فشار نوشتن بیشتر شده است.

تصور توفانی که کتاب‌ها به پا کردند جالب است- سریال همزمان با وقتی که کتاب «رقصی با اژدهایان» بیرون آمد، پخش شد- این اقدام باعث شد کتاب‌های شما که به صورت گسترده خوانده می‌شدند و در مرکز توجه بودند به مشهورترین مجموعه تاریخ تبدیل شوند.

مجموعه خودش را ساخت. وقتی برای نخستین بار سریال پخش شد، برخی از نخستین نقد و معرفی‌ها انتقادی بودند، گرچه برخی از آنها هم مثبت بودند، اما آن زمان ما به صدر برترین‌های HBO هم نزدیک نبودیم. «True Blood» بیننده بیشتری از سریال ما داشت. اما طی پخش فصل اول، فصل دوم و سوم، حرف این سریال دهان به دهان گشت، توفانش همه‌گیر شد و سریال خودش را ساخت. همین موضوع در مورد کتاب‌ها هم صدق می‌کند. وقتی کتاب «بازی تاج و تخت» برای نخستین‌بار در سال ١٩٩۶ منتشر شد به فهرست‌های پرفروش‌ترین‌ها راه نیافت. به هیچ‌وجه. دومین کتاب «نبرد پادشاهان» در سال ١٩٩٩ منتشر شد و این کتاب پرفروش شد، فکر می‌کنم در فهرست نشریه وال‌استریت ژورنال یک هفته رتبه سیزدهم بود و بعد از فهرست بیرون آمد. یک سال بعد «توفان شمشیرها» به رتبه بالاتری در این فهرست دست یافت و چند هفته‌ای در فهرست حضور داشت. هر کدام از کتاب‌ها عملکرد بهتری از قبلی داشتند، هر کدام از فصل‌های سریال‌ هم بهتر از قبلی عمل کردند که من این موضوع را به خاطر تعریف‌هایی که از کتاب می‌شد، به خاطر حرف‌هایی که دهان به دهان می‌گشت، می‌دانم.

وقتی در سانتافه در خیابان راه می‌روید، شخصیت‌های جدید یا جزییات تاریخی به ذهن‌تان می‌رسند؟

گاهی زمانی که مسافتی طولانی را رانندگی می‌کنم، این اتفاق می‌افتد. وقتی جوان‌تر بودم، عاشق مسافرت‌های جاده‌ای بودم و سوار ماشین می‌شدم و دو روزی را برای رسیدن به لس‌آنجلس یا کانزاس یا سن‌لوییس تگزاس رانندگی می‌کردم و در جاده به این چیزها خیلی فکر می‌کردم. گمانم سال ١٩٩٣ بود، نخستین بار بود که به فرانسه رفته بودم. دو سال قبل و در سال ١٩٩١ «بازی تاج و تخت» را شروع کرده بودم و باید آن را کنار می‌گذاشتم چون بحث ساخت تلویزیونی آن پیش آمده بود. به دلایلی، اتومبیلی کرایه کردم، تمام استان برتانی و جاده‌های فرانسه را رانندگی کردم و به دهکده‌های قرون وسطایی رفتم و قلعه‌ها را دیدم که همین‌ها به نوعی باعث می‌شدند دوباره پیش بروم. به تیریون و جان اسنو و دنریس فکر می‌کردم و ذهنم فقط مشغول به «بازی تاج و تخت» بود.

در قلمرویی غیرعادی حضور دارید، شخصیت‌ها هنوز هم در ذهن‌تان هستند اما در دنیای خارج هم به تلویزیون تعمیم داده می‌شوند. توانایی ترسیم دیوارهایی را در ذهن‌تان دارید؟ مثلا دنریس، به اصطلاح دنریس خودتان است، و دنریسِ امیلیا کلارک، برای خودش و سریال است؟

من به این مرحله رسیده‌ام. دیوارهایی در ذهنم دارم. نمی‌دانم لزوما از همان ابتدا این دیوارها وجود داشته‌اند یا نه. در برخی اوقات وقتی من و دیوید و دان درباره بهترین روش ممکن صحبت می‌کنیم، من همیشه طرفدار پیروی از کتاب هستم در حالی که آنها طرفدار ایجاد تغییرات هستند. فکر می‌کنم یکی از بهترین نمونه‌های آن وقتی باشد که تصمیم گرفتند کتلین استارک را در نقش «بانوی سنگدل» به سریال بازنگردانند. این تصمیم یکی از مهم‌ترین انحرافات سریال از کتاب است و می‌دانید که من مخالف آن بودم و دیوید و دان این تصمیم را گرفتند. در داستان من، کتلین استارک بازمی‌گردد و موجودی کینه‌توز است که افراد دوروبرش را رویین‌تن می‌کند و سعی دارد انتقام خود را از مردم کنار رودخانه بگیرد. دیوید و دان تصمیم گرفتند این مسیر داستان را پیش نروند و داستان‌های فرعی دیگر را دنبال کنند. اما هم کتاب و هم سریال هر دو معتبر هستند. حتی می‌شود داستان دیگری هم درباره کتلین استارک گفت، چون شخصیتی خیالی است و وجود ندارد.

سخت‌ترین لحظه‌ نوشتن این مجموعه، چه زمانی بود؟

بدون شک «عروسی خون». می‌دانستم عروسی خون را خواهم نوشت و تمام طرح آن را ریخته بودم اما وقتی به آن بخش رسید، که دو سوم قسمت «توفان شمشیرها» را به خود اختصاص داده است، فهمیدم نمی‌توانم این بخش را بنویسم. از این بخش گذشتم و صدها صفحه بعد از آن را نوشتم. کل کتاب که تمام شد، به غیر از صحنه عروسی خون و حتی ماجراهای بعد از عروسی خون. نوشتن این صحنه خیلی سخت بود چون من مدت‌ها بود در فکر کتلین به سر می‌بردم، و البته علاقه خاصی به راب پیدا کرده بودم، گرچه او شخصیتی با زاویه دید خودش نبود و حتی به برخی از شخصیت‌های فرعی هم علاقه‌مند شده بودم. آنها شخصیت‌های فرعی هستند اما رابطه‌ای با آنها برقرار می‌کنی و من می‌دانستم قرار است همه آنها بمیرند. این یکی از سخت‌ترین بخش‌هایی بود که نوشته‌ام اما از طرفی از قدرتمندترین صحنه‌هایی است که خلق کرده‌ام.

بانوی سنگدل بازگشت چون خداحافظی همیشگی با کتلین سخت بود؟

آره، شاید. خداحافظی نکردن بخشی از آن بود. بخش دیگر هم بحثی بود که داشتم درباره‌اش حرف زدم. و اینجا دوباره باید به تالکین بازگردم. و ممکن است به نظر برسد که دارم از او انتقاد می‌کنم که حدس می‌زنم همین باشد. همیشه برگشتن گندالف از مرگ من را اذیت می‌کرد. عروسی خون برای من در «ارباب حلقه‌ها» مثل موریا در کتاب من است، و وقتی گندالف سقوط می‌کند، لحظه‌ای تاثیرگذار است! در ١٣ سالگی نمی‌دانستم چنین اتفاقی می‌افتد و غافلگیرم کرد. گندالف نمی‌تواند بمیرد! او مردی است که از همه اتفاقات خبر دارد! او یکی از قهرمان‌های اصلی است! آه خدا، بدون گندالف می‌خواهند چی کار کنند؟ حالا موضوع درباره هابیت‌ها است؟! و بورومیر و آراگورن؟ خب، شاید آراگورن بتواند، اما لحظه‌ای شگرف است. معامله‌ای احساسی است.

در کتاب بعدی او دوباره ظاهر می‌شود و بین انتشار در امریکا این کتاب‌ها شش ماه فاصله بود که به نظر من میلیون‌ها سال طول کشید. تمام آن مدت فکر می‌کردم گندالف مرده است و حالا بازگشته و گندالف سفید است. و او کم و بیش مثل همیشه است به غیر از اینکه قدرتمندتر است. احساس می‌کردم به من خیانت شده است. و همین که سنم بالاتر رفت و بیشتر آن را در نظر گرفتم و به نظرم آمد که مرگ تو را قدرتمندتر نمی‌کند. از جهاتی این موضوع من را به بحث با تالکین کشاند که گفتم: « آره، اگر کسی از مرگ بازگردد، مخصوصا اگر با مرگی خشن و پرآزار مرده باشد، به هیچ‌وجه در هیبت انسان‌های خوب بازنمی‌گردد.» این کاری بود که من سعی داشتم انجام دهم و هنوز هم می‌کوشم آن را با بانوی سنگدل انجام دهم.

و جان اسنو هم در سریال با تجربه بازگشت از مرگ نوعی شخصیت پوچ شده است؟

درسته. و بریک دونداریون بیچاره که قرار بود برای سایه‌اندازی روی همه اینها بازگردد و هر بار کمتر او را در هیبت بریک می‌بینیم. حافظه‌اش رو به زوال است، خودش زخمی است، جسمش روز به روز کریه‌تر می‌شود، چرا که او دیگر انسان زنده نیست. قلبش نمی‌زند، خون در رگ‌هایش جاری نیست، او از گور بازگشته است، اما از گور بازگشته‌ای که از آتش جان گرفته است نه یخ که دوباره به موضوع آتش و یخ بازمی‌گردیم.

چیزی هست که ما درباره‌اش صحبت نکرده باشیم؟

به گمانم می‌توانم در مورد پرسش خشونت و زنان بیشتر توضیح بدهم. چون موضوع پیچیده و آزاردهنده‌ای است. برای بازنگری این نکته باید بگویم من کتاب‌های زیادی را امضا کرده‌ام و فکر می‌کنم خواننده‌های زن این‌ کتاب‌ها بیشتر از مردان باشند. احتمالا ۵۵ درصد زنان و ۴۵ درصد را مردان تشکیل می‌دهند، اما دیده‌ام که خواننده‌های زن موضوعات را بیشتر بررسی می‌کنند و عاشق شخصیت‌های زن داستان هستند. من از خلق آریا، کتلین، سانسا، برنی و دنریس و همه آنها بسیار خوشحالم.

در آینده زمانی که «ترانه یخ و آتش» به پایان می‌رسد، امیدوار هستید دوباره روی ژانرهای مختلف کار کنید؟

بله… اما هنوز سال‌ها از تمام شدن این داستان مانده است و حالا ۶٨ ساله‌ام، پس… آنقدر ایده‌ دارم که تا ١۶٨ سالگی کتاب‌های دیگری بنویسم. اما به احتمال زیاد تا ١۶٨ سالگی زنده نمی‌مانم. پس چقدر زمان دارم؟ من همیشه ایده‌های جدیدی در سر داشته‌ام و ممکن است بعضی از ایده‌های قدیمی‌ام را ننویسم. خب، کی می‌داند؟ من چیزهایی می‌نویسم که دلم می‌خواهد بنویسم. موفقیت کتاب‌ها و سریال خوش‌شانسی است. این کتاب‌ها را تمام خواهم کرد؛ فکر می‌کنم تعهدی به دنیا و خواننده‌هایم دارم. این اثری است که به خاطرش من را به خاطر خواهند آورد. اما امید دارم بعد از آن چیزهای دیگری هم بنویسم. شاید به نوشتن داستان کوتاه بازگردم. عاشق نوشتن داستان کوتاهم. سال‌هاست سراغش نرفته‌ام اما در این حیطه هم چیزهایی برای عرضه دارم. هرگز قصد ندارم سراغ نوشتن هفت جلد کتاب قطور که ٣٠ سال طول کشید، بروم.


منبع: عصرایران

«آذر» ۱۱ مرداد در جشنواره فیلم شهر

فیلم سینمایی «آذر» به کارگردانی محمد حمزه ای چهارشنبه در جشنواره فیلم شهر نمایش داده می شود.

اولین ساخته محمد حمزه ای در مقام کارگردانی که در بخش مسابقه جشنواره بین المللی فیلم شهر پذیرفته شده چهارشنبه ۱۱ مرداد ساعت ۲۲ در سالن شماره دو پردیس ملت برای مخاطبان نمایش داده می شود.

در این فیلم نیکی کریمی، حمید رضا اذرنگ، هستی مهدوی، فرید سجادی حسینی، مهران نایل، شیرین اقاکاشی، مائده طهماسبی، پریسا هاشم پور، مانیا علیجانی و لیلا زارع با حضور پژمان جمشیدی و هومن سیدی به ایفای نقش می پردازند.

“حبیب آقا” آخرین ساخته تحسین شده ی محمد حمزه ای بوده که مورد توجه مخاطبان و منتقدین قرار گرفت و بعد از مدتها فعالیت در حوزه ی دستیاری و فیلم کوتاه آذر را به عنوان نخستین فیلم بلند سینمائی به تهیه کنندگی نیکی کریمی نقابل دوربین برد.


منبع: عصرایران

«یک دقیقه و سیزده ثانیه» با زنان کارتن خواب

: این شب‌ها، سالن سمندریان مجموعه ایرانشهر، شاهد اجرای تئاتر دیدنی«یک دقیقه و سیزده ثانیه» است. این تئاتر را محمد چرمشیر، نویسنده کارکشته تئاتر نوشته و بازیگران نامداری مثل سیما تیرانداز، پانته‌آ بهرام و لادن مستوفی در آن بازی کرده‌اند‌ اما نکته جالب توجه، کارگردانی این تئاتر است. «یک دقیقه و سیزده ثانیه» را شهرام گیل‌آبادی کارگردانی می‌کند که مدیر مرکز ارتباطات و امور بین‌الملل شهرداری تهران هم هست.

داشتن همین سمت، باعث شده تا اثر به فضای واقعی نزدیک‌تر شود؛ چون او به واسطه همین شغل اداری‌اش، کاملا ملموس با این پدیده مواجه شده‌ است. گیل‌آبادی ۴۵ ساله است. او سال‌ها در حوزه نمایش و رسانه، فعالیت داشته و در ‌واقع؛ در تلفیق این تجربه هنری با فضای رسمی و اداری است که دست به خلق اثری مثل همین کار زده ‌است.

زنان بیدار كارتن‌های ‌خواب 
گیل‌آبادی که لیسانس کارگردانی نمایش، فوق لیسانس کارگردانی و دکترای پژوهش هنر دارد، علاوه بر تدریس و نگارش بیشتر از ۴۰ کتاب، حدود ۵۰ اثر نمایشی تئاتری را نوشته یا کارگردانی کرده است. گیل‌آبادی برای اهالی رادیو هم آشناست؛ چون از پایه‌گذاران رادیو جوان و رئیس آن بوده است. با او بعد از یکی از نخستین اجراهایش به گفت‌وگو نشستیم؛ گفت‌و‌گویی مملو از اطلاعات و نکات عجیب درباره زنان کارتن‌خواب که تا نیمه‌های شب ادامه یافت.

به‌نظر می‌رسد این تئاتر و ایده آن نتیجه این چند سال حضور شما در شهرداری باشد.

سال ۵۷ در کانون پرورش خرم‌آباد استاد تئاتری داشتیم که تئاتر اجتماعی با ما کار می‌کرد به اسم اغنیا و فقرا. این کار را در محله‌های پایین شهر خرم‌آباد اجرا کردیم. تئاترهای ادیپ و پرومته را هم که کار کردم، به آنها از زاویه اجتماعی نگاه کردم. بنابراین دغدغه‌های جدی اجتماعی را همیشه در کارهایم داشتم. همه اینها باعث شده از کنار مصایب اجتماعی به راحتی عبور نکنم. همیشه ایستادم و دیدم و غور کردم. اگر هم می‌توانستم مشکلات اجتماعی را تبدیل به هنر نمایشی کنم، این کار را کردم.

سابقه رادیویی و تلویزیونی‌ام هم نشان می‌دهد که این مسیر را حتی در این عرصه‌ها هم دنبال کردم. در سال ۵۷ تئاتری هم که کار کردم این دغدغه وجود داشته ‌است. در واقع؛ موقعیت‌های اجتماعی به‌عنوان یک مدرس دانشگاه، برایم حکم فضای تئوریک را دارند. بنابراین فضاها و تجربه‌هایی را که دیده‌ام و از سر گذرانده‌ام، سر کلاس می‌برم و درباره‌شان بحث می‌کنم. سعی می‌کنم نحوه رسیدن به دغدغه‌ها را با دانشجویانم درمیان بگذارم. پس این شیوه کاری برایم حاوی چند وجه است.

یکی اینکه دغدغه‌های خودم را در آن می‌بینم، دوم اینکه با استفاده از مدل‌هایی که می‌شناسم به فضای اجتماعی اطرافم کمک می‌کنم، سوم تلاشم این است که خودم را وارد نقد جدی کنم و چهارم اینکه فضای اجتماعی را به سمتی ببرم که مردم بتوانند اعتراض مدنی خود را ابراز کنند. تنها محمل‌ این مساله تپش معنایی اجتماعی است که در آن قرار داریم؛ یعنی با کشف تپش اجتماعی که در آن هستیم، می‌توانیم با اثر هنری، جامعه را به سمتی ببریم که شاهد رشد و توسعه آن باشیم.

در این سال‌ها معمولا تئاتر پیشرو‌تر از هنرهای دیگر بوده و سریع‌تر نسبت به مسائل اجتماعی واکنش نشان داده‌ است. به‌نظر می‌رسد این بار هم نسبت به این معضل سریع‌تر و ملموس‌تر عمل کرده‌ است. به نظر شما ویژگی اصلی تئاتر چیست؟

تئاتر هنر بی‌واسطه است. مرور تاریخ دنیا نشان می‌دهد که بسیاری از تئاتر‌ها در موقعیت اجتماعی خودشان مؤثر بودند؛ حتی در برخی دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی و انقلاب‌ها نقش داشتند. تئاتر از سویی؛ زاویه‌ جدی به سمت نخبه‌گرایی دارد و از سویی دیگر؛ برای پیوند نخبه‌گرایان با جامعه تلاش می‌کند. تئاتر نوعی معرفت و شناخت است. پیوند تئاتر با فلسفه؛ یعنی هستی و وجود. همچنین تئاتر با مدل‌های ارتباطی، با فضاهای جامعه شناختی و روانشناختی پیوندهای فراوانی دارد. یک فرد تئاتری نمی‌تواند اهل ارتباطات نباشد.

در حال نگارش کتابی هستم با عنوان هنر ارتباطات تئاتر که در آن از مدل‌های گوناگون ارتباطی صحبت به میان آمده‌ است. برای نمونه در همین اثر تلاش‌مان بر این است که از مدل ارتباط آیینی استفاده کنیم و زاویه‌های آیین را در آن ببینیم. برای تأثیر بیشتر کار، صحنه نمایش و بازیگر را باهم پیوند دادیم. فاصله صحنه و تماشاگر را از بین می‌بریم تا این دو یکی بشوند.از این طریق، بازیگر نفس به نفس مقابل تماشاگر قرار می‌گیرد.

خب! می‌بینید که تئاتر به مثابه یک رسانه عمل می‌کند. به همین دلیل می‌تواند گاهی در سطح بماند و گاهی به عمق برود. بنابراین تئاتر معرفت، اندیشه و بیانی است که در پشتوانه خود، علومی را دارد که از آن به زبان یاد می‌کنیم. یک فرد تئاتری جزو خواص و نخبگان جامعه خودش است و انتظار جامعه از او بیشتر است. به همین‌خاطر باید بیانگر معضلات جامعه خودش باشد.

زنان بیدار كارتن‌های ‌خواب

ارتباط شما با آقای چرمشیر چگونه بود؟ طراح و پژوهشگر خود شما بودید و کار را به نویسنده سفارش دادید؟

حدود دو سال وقت صرف تحقیقات این کار کرده‌ایم. ۵۳زن کارتن‌خواب را آورده‌ایم و با آنها صحبت کرده‌ایم. اینگونه بود که حدود ۵۳ قصه به‌دست آمد. پنج تا از این قصه‌ها انتخاب شدند که چهار مورد از آنها تبدیل به نمایشنامه گروهی شد.در نهایت از آقای چرمشیر خواستیم که این اثر را تبدیل به نمایشنامه کند.

یکی از این قصه‌ها هم قرار است تبدیل به فیلمنامه فیلم سینمایی بلند شود. جالب اینجا‌ست که آن پنج نفری را که سرگذشت‌شان را تبدیل به نمایشنامه کرده‌ بودیم، آوردیم و قصه‌ها را برای‌شان خواندیم. جالب بود که می‌گفتند؛ این‌ها قصه زندگی ماست‌ اما معلوم نیست مردم قصه زندگی ما را باور کنند یا نه!

    این زن‌ها از ماجرای قصه شدن زندگی‌شان اطلاع داشتند؟

بله! واقف به ماجرا بودند. ببینید! هیچ وقت فکر نکنید قصه کارتن‌خوابی مربوط به زن همسایه است و دامن ما و اطرافیان‌مان را نمی‌گیرد. یک روز ممکن است این مشکل در خانه ما را بزند. بین این کارتن‌خواب‌ها کسی را داشتیم که عضو هیأت علمی دانشگاه‌ بود. همین چند شب پیش در گشت شبانه دختر خانمی را دیدیم که فوق‌لیسانس نرم‌افزار داشت و کارتن‌خواب بود. آسیب اجتماعی مال همسایه نیست. دو سال روی این آسیب‌ها تحقیق کردیم. وقتی نمایشنامه آماده شد مدل اجرایی خاصی برایش انتخاب شد. قرار است اجرایی هم برای این خانم‌های کارتن‌خواب داشته باشیم.

در اثر شما مشکلات به‌خوبی و مستقیم گفته می‌شود‌ اما راه‌حل بنیادی برای آن ذکر نمی‌شود. چه هدفی از این کار داشتید؟

ما هنوز به فاجعه‌ای که در شهر و در اطراف ما رخ می‌دهد، توجه نداریم. نخستین مشکل این است که صورت دیانت ما زخمی است. اگر به دستورهای دین‌مان عمل کنیم نباید چنین اجتماعی داشته باشیم. به قول رسول اکرم (ص)؛ اگر هر کسی از ۴۰ همسایه‌اش باخبر باشد، مصیبت‌هایی از این قبیل اتفاق نمی‌افتد. این بی‌تفاوتی سه علت اساسی دارد. یکی اینکه بچه‌های ما از کودکی در نظام آموزشی توانمند بار نیامده‌اند.ببینید! ما سه دسته افراد داریم، سمعی، بصری و هیجانی. نظام آموزشی ما برای سمعی‌ها برنامه دارد‌ اما برای بصری‌ها و هیجانی‌ها هیچ برنامه‌ای ندارد.

کودکانی که آی‌کیوی ‌ بالایی دارند، اساسا در جامعه رها هستند. نکته دوم اینکه ما یاد نگرفته‌ایم مشکل یک نفر در جامعه مشکل همه ماست. سوم؛ سیاستگذاران و مسئولان ما اساسا به جای حل مشکلات، سر خود را زیر برف کرده‌اند و از موضوعات فرار می‌کنند. وقتی این سه موضوع کنار هم قرار بگیرند، اساسا دردگریزمی‌شویم و نمی‌خواهیم به چنین موضوعاتی نگاه کنیم. به‌نظرم اول باید دردنگاری کنیم و بعد رازگشایی. بعد از اینکه از موضوع رازگشایی کردیم، تماشاگر خود را مواجه با موضوع می‌بیند و با یک سؤال از سالن خارج می‌شود. همین برای ما کفایت می‌کند.

اگر تماشاگر را عاقل تصور کنیم- با عقلی که خداوند متعال به او داده است- خودش راه‌حل مشکل را پیدا می‌کند. بیشترین معضل در این است که از مشکلات شانه خالی می‌کنیم. نشان دادن اینکه بهترین دانشجوی موسیقی کارتن‌خواب شده یا اینکه کسی تبدیل به بچه سرراهی شده یا آدم کارتن‌خوابی که کارتن‌خوابی سبک زندگی‌اش شده… همه و همه فاجعه است. خب! چنین افرادی را جمع‌آوری می‌کنیم و در گرمخانه‌ها به آنها جا، لباس گرم، پزشک و دارو می‌دهیم اما فردا صبح می‌بینیم که همین افراد دوباره به سمت کارتن‌های‌شان می‌روند! با آنها که صحبت می‌کنیم، می‌گویند؛ چرا ما را به حال خودمان رها نمی‌کنید؟! از جان ما چه می‌خواهید؟! این یک فاجعه است.

زنان بیدار كارتن‌های ‌خواب

 آیا می‌شد پایان‌بندی کار به سمت رستگاری ختم بشود؟

نه! اینطور نیست. من یک‌ شان علمی دارم، یک‌ شان اجرایی و یک ‌شان هنری. هیچگاه در شئونی که دارم، نمی‌توانم کار نادرست انجام بدهم. محدوده این اثر همین‌ جاست. اثر حاضر ماموریت دارد از این ماجرا راز‌گشایی کند. شاید اثر دیگری در موقعیت دیگری بخواهد به‌گونه‌ای دیگر عمل کند که نتیجه دیگری از آن حاصل شود. هر اثری شئونی دارد؛ از قبیل معنا، فرم، فضا، نشانه شناسی و شناخت شناسی که تعیین‌کننده محدوده آن است. تصورم بر این بود که این کار قرار است تماشاگر را با یک سؤال از سالن خارج کند.

چرا شیوه مونولوگ‌گویی را به جای دیالوگ‌گویی انتخاب کردید با توجه به زمان طولانی که نمایش دارد؟ آیا تأثیرش کمتر نیست؟

اتفاقا موضوع پایان‌نامه‌ام موضوع دیالوگ‌گویی بود. بر این نظرم که هر مونولوگی در دایره ارتباطی، یک دیالوگ است. وقتی حتی جلوی یک ساختمان هم می‌ایستید، شما یک «گفت» دارید و آن ساختمان یک «گو » دارد. تعامل شما و ساختمان، « گفت‌وگو» را شکل می‌دهد. بعدا ملهم از آن ساختمان پی خواهید برد که بنا مثلا مربوط به دوره گوتیک و یا قرن سوم یا دوم است. در اینجاست که درباره بنا اظهارنظر می‌کنیم. پس معنای تک‌گویی، دوری از دیالوگ گویی نیست. در‌واقع با این کار هدف دیگری را دنبال می‌کنید.

شاید دنبال آن هستید که یک گفت‌وگوی درونی را دنبال کنید. مونولوگ در تاریخ همیشه به‌دنبال این است که ذهن مخاطب را به ارجاعات درونی سوق دهد؛ یعنی مخاطب ذهنش را پرواز دهد به سمتی که معنا را دریافت کند. اساس ظاهر نیست. به یقین مخاطب در طول دیدن این کار، ارجاعات متعددی در ذهنش شکل خواهد گرفت، ازجمله اینکه آیا این ارجاعات با مکان‌ها و اشخاصی که پیشتر در زندگی خود دیده قرابت دارند یا نه. اگر اثر به شکل دیالوگ پیش می‌رفت، ممکن بود این فضا را از دست بدهیم. وقتی به سمت طراحی مونولوگ می‌رویم به سمت طراحی درونی رفته‌ایم.

وقتی این شیوه را انتخاب کردید باید بازیگرانی را انتخاب کنید که بتوانند این فرم و فضا را درک کرده و صحنه را بگردانند. در عین حال بازیگران وارد فضای مقایسه هم نشوند. چه شد که به این چیدمان رسیدید؟

این سه بازیگر کاملا جنس بازی متفاوتی دارند و به‌خاطر اینکه ریتم و تمپو حفظ شود اینگونه دست به انتخاب زدم. اگر هر سه بازیگر، بازی یکدستی داشتند و شبیه هم بودند، کار حوصله سر بر می‌شد و تماشاگر را جذب نمی‌کرد. خانم‌ها تیرانداز، بهرام و مستوفی، شیوه و جنس و قدرتی که در بازی دارند در شاخه‌های متفاوتی قرار دارد و هیچ ‌یک در دامنه قیاس با دیگری قرار نمی‌گیرند. از هرکدام توقع متفاوتی دارم. بنابراین خواستم که جنس بازی‌ها باهم متفاوت باشد و بازیگران به سمت بازی خودشان هدایت شوند.

زنان بیدار كارتن‌های ‌خواب

این کار زنانه است؛ زن‌ها آن را اجرا می‌کنند و موضوع هم زنانه است. این نگاه و کار را چطور در جامعه مرد سالار حل و فصل کردید؟

در فرهنگ ما زن جایگاه ویژه‌ای دارد. زن‌ها عزیز هستند؛ چون محور توسعه خانواده‌اند. مادر‌ها عمود خانواده‌ها هستند. اینکه درموقعیتی قرار بگیریم که زنان را در گوشه خیابان ببینیم، آسیب مهمی برای جامعه تلقی می‌شود. جالب است که یک زن کارتن‌خواب ۱۵ آسیب اجتماعی دارد و یک مرد کارتن خواب پنج آسیب اجتماعی. اکثر زن‌های کارتن‌خواب را مرد‌ها دچار اعتیاد کرده‌اند. در تحقیقاتی که داشتیم به این نکته رسیدیم. مثلا یک قهرمان کشتی بر اثر ضایعه‌ای که برایش پیش آمده مشکلی پیدا می‌کند و از ترس اینکه همسرش، رهایش نکند، او را معتاد می‌کند. وقتی به این موضوع ورود پیدا کردیم، به این نتیجه رسیدیم که با یک کار زنانه خودمان را مواجه ببینیم. با کارشناسان مختلفی صحبت کردیم و خواستیم ابعاد مساله روشن شود.

چه فکری برای مخاطب کردید؟ روی صحبت شما شاید با برخی از مسئولان باشد تا خانم‌های خانه. آیا در پی تعریف مخاطب بوده‌اید؟

مخاطب‌مان را براساس بازاریابی اجتماعی تحقیقاتی انجام دادیم و انتخاب کردیم. از این میان، عده‌ای متخصص تئاتر هستند و گروهی علاقه‌مند به تئاتر. عده‌ای هم در فضای عام سیر می‌کنند و گهگاه تئاتر می‌بینند. اینکه حتی خانم خانه‌دار هم در دایره مخاطبان ما باشد، خوب است. همین مساله جمع‌آوری غذا و بسته بندی آن به خانم‌های خانه‌دار مربوط می‌شود. اتفاقا نخستین چیزی که برای ما مطرح است همین دسته بندی مخاطب است؛ اینکه برای چه‌کسی کار می‌سازیم؟ چه‌کسی باید آن را ببیند؟

خدا را شکر تا الان از طریق سایت تیوال ۹ اجرای ما با ۲۸۰تماشاگر پر شده و فروش رفته است. حتما در این بین جامعه‌شناس و روانشناس و پزشک هم حضور دارند. به علاوه اینکه حتما در فضای ارتباطی، دعوتی از این افراد داریم. در پایان به تماشاگر فرصت داده می‌شود که حرف خودش را بزند. مردم با تمام وجود حرف می‌زنند. یکی از گمشده‌های انسان امروز، حرف زدن است و خیلی‌ها دوست دارند بگویند تا شنیده شوند. دست‌کم هر شب ۱۰تا ۱۵دقیقه به زمان تئاتر اضافه می‌شود.

غایت آرزوی شما از این اجرا‌ها چیست؟ بهترین نتیجه‌ای که می‌شود از این کار گرفت چیست؟

کار اثر هنری درگیری مخاطب است. از آنجایی که مخاطب نمی‌تواند با خودش صداقت نداشته باشد، بنابراین مواجهه با اثری هنری به یک فکر می‌انجامد. این مشغول شدن نقطه غایی ماست. آدم‌ها باهم متفاوتند. در نهایت این مهم است که کسی بدون سؤال از سالن خارج نشود. اینکه دغدغه افراد چه باشد به‌خودشان برمی‌گردد‌ اما مهم سوالی است که برای آنها ایجاد شده است.


منبع: برترینها

«عکس یادگاری با فرعون»؛ سفرنامه ای متفاوت از مصر

مجله جهان کتاب – نادر پناه زاده:

  • عکس یادگاری با فرعون؛ یادداشت ها و برداشت های سفر. عباس نداری. چ ۲٫ تهران: نشر قو، ۱۳۹۴٫ ۱۰۸ ص. مصور (بخش رنگی).

«یادداشت ها و برداشت های سفر مصر». این، زیرعنوان کتابی است با عنوان «عکس یادگاری با فرعون» که چاپ دوم آن، بهمن ماه سال گذشته منتشر شده است. کتاب، حاصل سفر عباس نادری به مصر است؛ نویسنده و پژوهشگری که پیش از این آثاری در حوزه های دیگر از جمله شعر و ترجمه داشته و حالا یادداشت های خود از سفر مصر را به چاپ سپرده است.

از همان عنوان کتاب مشخص است که با کتابی متفاوت در نحوه ارائه و فرم رو به رو هستیم. برخلاف سفرنامه نویسی های معمول، نویسنده صرفا به ارائه مشاهدات خود از سفر نمی پردازد. وی در تلاش است ۴۷ قطعه مطلب در کتاب (که با عناوین جداگانه نوشته شده و البته اغلب با هم پیوستگی دارند) را با ارائه اطلاعاتی دقیق از جغرافیا، تاریخ و ارجاع به سایرین منابع مکتوب و بعضا غیرمکتوب، همراه سازد تا خواننده در کمترین کلمات، بیشترین بهره را از هر نوشته ببرد. آن چه در نوشته هایی چنین، معمولا خواننده را خسته می کند، به درازا کشیدن مطالب و عدم جذابیت آن است.

اما نادری با تلاشی ستودنی، بر این نقص فائق آمده و با چیره دستی تمام، چنان تاریخ و جغرافیا و مشاهدات خود را درهم تنیده و ارائه داده، که مخاطب نه تنها خسته نمی شود بلکه با اشتیاق خواندن مطالب را ادامه می دهد. به عنوان نمونه:

«به مسجد محمدعلی می روم. ساخته شده به سال ۱۲۶۵ هجری. در وضوخانه وسط صحن، قبه ای هشت ضلعی خودنمایی می کند، با اشعاری زیبا که بر آن نقش بسته است. به دو زبان: عربی و فارسی. اشعاری که بر چوب حک شده است:

روی ناشسته از صفات ذَمیم
نپذیرد نماز ربّ عظیم…

با دیدن اشعار فارسی در دل قاهره، به وجود می آیم. ایران فرهنگی در نظرم مجسم می شود؛ ایرانی که تا قاهره هم گسترش داشته است. سال ساخت مسجد، مصادف با دوران اوج زبان فارسی است. جای سعدی را خالی می کنم؛ از قند فارسی، علاوه بر طوطیان هند، طوطیان قاهره هم شکرشکن می شده اند.

اکنون بر بام قلعه صلاح الدین ایستاده ام. از فراز تپه های مُقطَم، قاهره دیدنی تر است؛ تا دوردست هر سو، گلدسته های مساجد در قاب دیدگان می نشیند.

«عکس یادگاری با فرعون»؛ سفرنامه ای متفاوت از مصر 

یک ارابه [عرّاده] توپ، در این جا سال هاست خاموش مانده. تاریخ، به سان اثری سینمایی روایت می شود. روایتی بدون جلوه های ویژه و گریم و دکور. هر چه هست، اصل است، بی هیچ آلایش و پیرایه ای. می اندیشم که تاریخ، آیینه ای است تمام نما برای آنان که سودای دانستن- و البته بینشی برای عبرت پذیری- دارند.» (صص ۵۲ و ۵۳) نثر موجز و در عین حال روان نادری یکی دیگر از ویژگی های کتاب است. نثری که تا حدود زیادی، خاص نویسنده شده و از این منظر، پخته می نماید:

«رستوران کنار آبراه سوئز، ماوا می شود؛ برای صرف غذایی مصری با منظره عبور کشتی های غول پیکر از دریای سرخ به مدیترانه و بالعکس. از پنجره رستوران، می توان دریای سرخ را دید و آبراه سوئز را که می خرامد تا پس از گذشتن از شهرهای «اسماعیلیه»، «پورت سعید» و «قُنطره»، در منطقه «دُمیات» به وصال دریای مدیترانه برسد.

آن سوی آبراه، شبه جزیره سینا بر دامن هزاران سال تاریخ خفته است.» (ص ۸۲)

آن چه در کتاب «عکس یادگاری با فرعون» حائز اهمیت است تلاش نویسنده برای ارائه اطلاعاتی درست به مخاطب است. در کنار این تلاش، نگاه شاعرانه و گاه طنز او نیز، به خواندنی تر شدن کتاب، کمکی شایان کرده است:

«از المعادی به محله اعیانی دیگری می روم؛ این بار به «زَمالِک» که در ترکی عثمانی «آلونک» معنا می دهد. جزیره ای در داخل قاهره که نیل از چهار طرف آن را در آغوش گرفته است. نام زمالک با تیم فوتبال معروف آن گره خورده است که در مسابقات باشگاه های آفریقا نیز صاحب عنوان است و سری میان سرها دارد!

هر ثروتمندی می تواند «آلونکی» داشته باشد در این جا؛ محله اغنیاء. مکانی برای عیش مکنت داران. هر شهری جایی دارد برای بالیدن اهل سرمایه به خود و محله شان. و این جا زمالک!» (ص ۴۶)

نثر نادری در این کتاب، ریتم خاص خود را دارد و احتمالا شاعربودن نویسنده، در این نوع نگارش تاثیر داشته است. نثر کتاب، علاوه بر ایجاز، پیچش هایی آشنا دارد. اغلب تعابیر نویسنده عکس «یادگاری با فرعون»، کوتاه، گویا و تاثیرگذار است. برای مثال، مطلب «اهرام سه گانه» چنین آغاز می شود:

«و این جا جیزه. شکوه یک هیمنه فروریخته! نخستین مکان عجایب هفت گانه.» (ص ۶۲)

خلق تصاویر بدیع از مشاهدات و نحوه توصیف آن ها از دیگر ویژگی ها و مشخصه های «عکس یادگاری با فرعون» است:

«شیری نشسته به صورت آدمی. این تمثال نگهبان اهرام است؛ ابوالهول. مجسمه ای ۷۰ متری با بینی ای که سپاه ناپلئون آن را نابود کرده و چندی پیش مرمت شده. مرمت بینی همه جا مهم است! حتی در جیزه و حالا بگیر که مال ابوالهول باشد. جا به جا گردشگران در حال گرفتن عکس یادگاری اند. شیر دوست دارد هنوز بِغُرّد… (ص ۶۸)

در کنار نکاتی که گفته شد، کتاب نقص هایی نیز دارد: در خصوص مصر معاصر، به زبان فارسی منابع بسیار کمی در دست است. طبیعی است که نام مکان های مصر، برای مخاطب فارسی زبان، بسیار ناآشنا باشد. اما نویسنده در ذکر نام ها، آوانگاری آن ها را که طبیعتا به درست خوانده شدنشان کمک می کند، ذکر نکرده است.

نکته دیگر این که پا نوشت های کتاب، گاه طولانی و خسته کننده است. درست است که پانوشت برای توضیح و تکمیل مطالب متن و به ضرورت ذکر می شود، اما طولانی بودن آن، در کتابی که داعیه ایجاز دارد، چندان پذیرفته نیست. (از جمله می توان به پانوشت های صفحات ۳۳ و ۸۳ اشاره کرد.)

با این حال، آن چه «عکس یادگاری با فرعون» را متفاوت کرده، علاوه بر قوت قلم نویسنده و توصیف های بدیع، طراحی، صفحه آرایی، گرافیک و چاپ عالی و تصاویر اختصاصی نویسنده از مصر است و چند عکس که به صورت تمام رنگی و روی کاغذ گلاسه چاپ شده است.

«عکس یادگاری با فرعون» نمونه ای موفق از سفرنامه نویسی معاصر است.

نکته مهم این که نشر قو علاوه بر تبلیغ مکتوب کتاب، دست به اقدامی دیگر برای دیده شدن بیشتر این اثر زده که در نوع خود بی نظیر است: تیزر تصویری این کتاب همزمان با انتشار چاپ نخست آن، با ساختاری حرفه ای تولید و به صورت گسترده در فضای مجازی منتشر شد. چنین کاری، که تاکنون در فضای مجازی سابقه نداشت، به معرفی بیشتر کتاب کمکی شایان کرد و در کمتر از یک سال، کتاب به چاپ دوم رسید.


منبع: برترینها

شاید به لغو کنسرت‌ها عادت کرده‌ایم

سالار مرتضوی در گفت‌وگو با ایسنا، ادامه داد: هنرمندان مشهد و استان خراسان سال‌هاست که نسبت به این موضوع‌ها واکنش نشان می‌دهند و این‌طور نیست که به یک موضوع خاص واکنش نشان دهند. این واکنش‌ها سال‌ها در قالب نامه و طومار به رئیس‌ جمهور و رئیس مجلس یا ملاقات‌های متعدد با مسوولان استانی بود.این نوازنده دف اظهار کرد: روزی نبوده که هنرمندان موسیقی این منطقه پیگیر این خواسته بحق نبوده باشند. این استان به موسیقی نیاز دارد، مشهد در کشور، پایگاه شماره یک موسیقی زیرزمینی است. نمی‌دانم مسوولان چرا این‌ها را نمی‌شنوند؟ یا اگر می‌شنوند، مایل نیستند متوجه شوند، یا اگر متوجه می‌شوند بنا بر دلایلی عمل نمی‌کنند.

مرتضوی با بیان این‌که اتفاقی که برای کنسرت «آواز پارسی» شهرام ناظری و پسرش رخ داد، اتفاق بسیار بدی بود، اظهار کرد: البته من به‌عنوان یک هنرمند موسیقی، سالن ورزشی را مناسب کنسرت نمی‌دانم و فکر نمی‌کنم در قوچان، سالنی با ظرفیت بالا که بتواند از هنرمندی مانند آقای ناظری استقبال کند، وجود نداشته باشد. شاید برگزارکنندگان از سر اجبار این سالن را انتخاب کرده بودند.این نوازنده تاکید کرد: در ۱۰ سال اخیر آنچه باید گفته می‌شد، گفته شده است. امیدواریم روزی این حرف‌ها شنیده شود.

اجرای گروه «بامداد» مشهد در تهران

مرتضوی که سرپرست گروه موسیقی «بامداد» مشهد هست، از اجرای این گروه در تهران خبر داد و گفت: این کنسرت که ۱۲ مردادماه خانه هنرمندان روی صحنه خواهد رفت، در دو بخش اجرا می‌شود. بخش اول آن به اجرای موسیقی دستگاهی در آواز افشاری و دستگاه نوا اختصاص دارد و قطعات آن توسط اعضای گروه ساخته و آهنگسازی شده است. در بخش دوم نیز موسیقی فولکلور شمال و جنوب خراسان اجرا خواهد شد.



 


منبع: بهارنیوز

بزرگداشت حبیب الله کاسه ساز (عکس)

کاخ سفید: تحریم‌های ایران و روسیه امضا می شود/ مصوبه در حال گذراندن مراحل قانونی گروگان گیر دیشب مشهد جان باخت مصر رئیس دوره ای شورای امنیت شد اظهار پشیمانی “مقتدی صدر” و “محمد بن سلمان” از عدم نزدیکی روابط عراق و عربستان شاعر پیشکسوت خراسانی درگذشت ونزوئلا: بازداشت ۲ رهبر مخالفان در حصرخانگی جلیلی: باید با تبعیض مبارزه کرد/ نباید با یک کولبر برخورد شود ولی مفسدان بزرگ رها شوند/ چرا رسانه های ما بزرگی های مردم به تصویر نمی کشند؟/ مدعیان حقوق بشر در فاجعه سردشت کجا بودند؟ داعشی‌ ها بیشتر از کدام کشورها هستند؟ وزیر خارجه آمریکا: ایران سوریه را ترک کند بزرگداشت حبیب الله کاسه ساز (عکس)

ضرب و شتم خونین مامور راهنمایی و رانندگی توسط یک نماینده مجلس  (۶۰ نظر)

نیروی انتظامی در این پرونده کوتاه نیاید  (۴۴ نظر)

آقای قالیباف، چه آمدنی و چه رفتنی!  (۲۸ نظر)

آقای صالحی! در این یک فقره حق با احمدی نژاد بود  (۲۵ نظر)

۵ کاندیدای شهرداری تهران، “کارنامه و برنامه” خود را علنی کنند/ شورای شهر منتخب تیر خلاص به اصلاحات نزند  (۱۸ نظر)

۱۴ مرداد؛ تعطیلی ناخواسته اما فرخنده/ روز سوگند، روز مشروطه  (۱۸ نظر)

چند نکته درباره سفر مقتدی صدر به عربستان سعودی  (۱۶ نظر)

امین زاده دستیار رییس جمهور: فکر می‌کنم در پست دستیار رییس جمهور در حقوق شهروندی ابقا شوم  (۱۴ نظر)


منبع: عصرایران

شاعر پیشکسوت خراسانی درگذشت

غلامرضا شکوهی شاعر پیشکسوت خراسانی دقایقی پیش درگذشت.

جلیل فخرایی در گفت‌وگو با ایسنا، ضمن تایید این خبر گفت: بنا بر اطلاعی که بنده از همسر استاد شکوهی کسب کردم ایشان شامگاه امروز در بیمارستان رسالت تهران به رحمت ایزدی رفت.

این شاعر مشهدی افزود: استاد شکوهی عصر روز گذشته و پس از انجام مراسم تقدیر در تهران دچار عارضه قلبی شد و پس از آن در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان رسالت تهران بستری شده بود.

شکوهی از جمله شاعران پیشکسوت خراسانی بود که سالیان دراز به فعالیت‌های فرهنگی و هنری پرداخته و شاگردان زیادی را نیز تربیت کرده بود. 


منبع: عصرایران

اجرای ارکستر سمفونیک تهران برای کودکان

ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهرداد روحانی با چهار اجرای ویژه‌ برای کودکان و نوجوانان روی صحنه می‌رود.

اولین کنسرت ارکستر سمفونیک تهران پس از اجرای مشترک با ارکستر «فستیوال راونا» به کودکان و نوجوانان اختصاص دارد. هدف از اجرای این کنسرت آشنایی گروه سنی کودک و نوجوان با موسیقی کلاسیک، موسیقی فیلم و ارکستر سمفونیک است.

اجرای ارکستر سمفونیک تهران ویژه کودکان و نوجوانان در چهار نوبت، یکشنبه ۱۵ مردادماه، از ساعت ۲۱:۳۰، پنجشنبه ۱۹ مرداد ساعت۲۱:۳۰، پنج شنبه ۲۶ مرداد ساعت ۱۱ صبح و جمعه ۲۷ مردادماه ساعت ۱۱ صبح است.

این کنسرت‌ها در تالار وحدت و به رهبری «شهرداد روحانی» با همراهی چهار سولیست نوجوان هارپ، برای اولین بار برگزار می‌شود.

«پیتر و گرگ» اثر سرگئی پروکفیف، «کارناوال حیوانات» اثر کامیل سن سانس، «آرواره کوسه» اثر جان ویلیامز، «باروک فلامینگو» اثر دبورا هانسون با تنظیم برای ۴ هارپ توسط «فتانه شاهین»، رپرتوار این برنامه را تشکیل می‌دهند.


منبع: عصرایران

شکلک ها حریف دانکرک نشدند! (فیلم)

۲۰ کشته در انفجار شهر هرات افغانستان (+عکس) دیدار امیرعبداللهیان با عضو دفتر سیاسی حماس زنجیره انسانی دوستداران محیط زیست در گناوه (+عکس) آخرین بمب افکن متفقین! (+عکس) حمله خرس وحشی به مردی در ایذه خوزستان ملیکا دختر ۱٫۵ ساله مشهدی پیدا شد (+عکس) چرا جوان‌ترین وزیر پیشنهادی برای کابینه دوازدهم آماج حملاتی کور است؟ افتتاح رسمی از خط لوله گاز دامغان- نکا (عکس) واکنش وزارت نفت به مصاحبه حسین شریعتمداری: به جای شانتاژ با صراحت و صداقت سخن بگویید انفجار گاز در بم با ۱۱ مصدوم

ضرب و شتم خونین مامور راهنمایی و رانندگی توسط یک نماینده مجلس  (۶۰ نظر)

نیروی انتظامی در این پرونده کوتاه نیاید  (۴۴ نظر)

آقای قالیباف، چه آمدنی و چه رفتنی!  (۲۸ نظر)

آقای صالحی! در این یک فقره حق با احمدی نژاد بود  (۲۵ نظر)

۵ کاندیدای شهرداری تهران، “کارنامه و برنامه” خود را علنی کنند/ شورای شهر منتخب تیر خلاص به اصلاحات نزند  (۱۸ نظر)

۱۴ مرداد؛ تعطیلی ناخواسته اما فرخنده/ روز سوگند، روز مشروطه  (۱۸ نظر)

چند نکته درباره سفر مقتدی صدر به عربستان سعودی  (۱۶ نظر)

عراقچی: در زمین ترامپ بازی نمی کنیم/ خودزنی نمی کنیم/ تا وقتی که برجام منافع ایران را تامین می کند از آن خارج نمی شویم/ تصمیم گیری درباره برجام فراتر از هیات نظارت است  (۱۴ نظر)


منبع: عصرایران

نگاهی به فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت»

: یکی از شخصیت های اصلی این سریال که در طول شش فصل قبلی تغییرات ظاهری و شخصیتی بسیاری داشته کسی نیست جز آریا استارک، کوچک ترین دختر خانواده ی ند استارک که در فصل اول دختربچه ای ریزجثه اما جسور و با آرزوهای بزرگ بود. آریا از همان ابتدا شخصیت جذابی داشت، دختری که به جای بازی با عروسک و یادگیری دوخت و دوز دوست داشت با شمشیر بجنگد.

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

آریا پس از قتل پدرش، که خود شاهد آن بود، فهرستی از افرادی که به او و خانواده اش ظلم کرده بودند را تهیه کرده و هر بار بر تعداد آن ها می افزود. او همواره اسم این افراد را با خود تکرار می کرد تا روزی فرا برسد که بتواند از آن ها انتقام بگیرد و انتقام های او با قتل برخی از افراد حاضر در این فهرست و به خصوص والدر فری و خانواده ی او به مراحل حساسی رسیده است. از همان فصل پنجم و ششم و حتی قبل تر نیز می دانستیم که آریا استارک در نهایت به یک قاتل خونسرد و بی رحم تبدیل خواهد شد و حالا با دیدن اپیزود اول فصل هفتم این باورهای ما به حقیقت تبدیل شده اند. او در راه وستروس است و می خواهد به دشمنان خانوادگی اش خودی نشان دهد. بعد از کشتن والدر فری و خانواده اش، نفر بعدی در لیست آریا که می تواند باشد؟!!

در ادامه افرادی که در فهرست مرگ آریا استارک قرار دارند را با جزییاتی در مورد علت حضور آن ها در این فهرست و شرایط کنونی شان به شما خواهیم گفت.

۱- سرسی لنیستر

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: او به نادرستی ند استارک، پدر آریا را به خیانت متهم کرده و پس از دستگیری باعث شد که دستور قتل وی توسط پسرش، جافری، صادر شود.

شرایط کنونی: زنده و نشسته بر تخت آهنین، در حال نقشه کشیدن برای دشمنان و نبرد پیش رو با کسانی که سلطنت او را تهدید می کنند، به ویژه دینریس تراگرین، تیریون لنیستر و جان اسنو. او در اپیزود اول فصل هفتم نقشه ای بزرگ از قلمرو وستروس را در صحن محل فرمانروایی خود کشیده و دائم روی آن قدم می زند در حالی که گرگور کلیگین زامبی و برادرش جیمی در کنار او هستند اما به نظر می رسد که جیمی مدت زیادی در کنار او نخواهد ماند. در اپیزود اول فصل هفتم آریا به سربازان وستروسی می گوید که قصد سفر به کینگز لندینگ و کشتن سرسی را دارد و می دانیم که وی توانایی چنین کاری را دارد.


۲- ایلین پَین

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: وی به دستور جافری، سر ند استارک را از بدنش جدا کرد.

شرایط کنونی: زنده، اما مدت زیادی است که هیچ خبری از او در سریال شنیده نمی شود. با این وجود، ایلین پَین در لیست مرگ آریا به اندازه ی کسان دیگری که هنوز زنده اند و در وستروس جولان می دهند برای او اهمیت ندارد.


۳- ملیساندر

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: به خاطر بردن گندری از گروه «برادران بدون پرچم»

شرایط کنونی: زنده و خیلی خیلی پیر، تبعید شده از وینترفل توسط جان اسنو. او به سمت جنوب می رود و آخرین باری که آریا را دیدیم در ریورلندز بود. پس امکان این که این دو با هم مواجه شوند وجود دارد. شاید آریا به خاطر این که ملیساندر توانست برادرش، جان اسنو را به زندگی بازگرداند او را ببخشد اما احتمال آن کم است.


۴- بریک دوندارین

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: به خاطر این که گندری را به ملیساندر فروخت و سگ شکاری را آزاد کرد.

شرایط کنونی: زنده و در کنار سگ شکاری (The Hound) به سمت شمال می رود تا با وایت واکرها مقابله کند. وی تاکنون بیش از ۶ بار مرده و زنده شده است و اگر چه آریا می تواند او را بکشد اما به احتمال فراوان به لطف دوستش ثوروس اهل میر و خدای روشنایی به سرعت زنده خواهد شد.


۵- ثوروس اهل میر

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: به خاطر فروختن گندری به ملیساندر و آزاد کردن سگ شکاری همراه با دوستش بریک دوندارین در گروه «برادران بدون پرچم»

شرایط کنونی: زنده و همراه با سگ شکاری اما برخلاف گذشته موهایش را از پشت بسته است. آریا استارک برای کشتن بریک دوندارین باید ابتدا ثوروس را از میان بردارد تا دیگر نتواند بریک را برای چندمین دفعه به زندگی بازگرداند. او برای سگ شکاری نقشه هایی دارد که تنها در ادامه ی سریال مشخص خواهند شد.


۶- پولیور

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: به خاطر دزدیدن شمشیر آریا با نام «Needle» و کشتن لومی دوست آریا

شرایط کنونی: مرده. آریا به کمک سگ شکاری توانست در مهمانخانه ای در وستروس شمشیرش را از پولیور پس گرفته و بلافاصله او را با فرو کردن شمشیر باریک خود در گلویش بکشد.


۷- جافری برثیون

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

علت حضور در فهرست مرگ: به خاطر صادر کردن همراه با شادی دستور اعدام ند استارک و کشتن دوستش میکا. همچنین برای این که انسان بسیار بسیار بی رحم و سنگدلی بود.

شرایط کنونی: مرده. مسموم شده توسط لیتل فینگر و اولنا تایرل. تنها موضوع ناراحت کننده در مورد مرگ جافری این بود که آریا دخالتی در آن نداشت.


۸- رورژ

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

علت حضور در فهرست مرگ: برای شکنجه ی مردم در هررنهال و تهدید آریا به تجاوز و مرگ.

شرایط کنونی: مرده. وقتی که رورژ به آریا و سگ شکاری حمله کرد آریا او را به قتل رساند.


۹- گرگور “کوه” کلیگین

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: برای شکنجه در هررنهال و اعمال وحشتناکش در ریورلندز

شرایط کنونی: زامبی. اوبرین مارتل او را کشت اما استاد بزرگ «کیبورن» با آزمایش های خود او را به زندگی بازگرداند.


۱۰- سندور “سگ شکاری” کلیگین

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

علت حضور در فهرست مرگ: برای کشتن میکا، پسر قصاب و دوست آریا به دستور جافری در فصل اول و در جاده ی کینگزرَود

شرایط کنونی: زنده. آریا استارک در انتهای فصل چهارم او را رها کرد تا بمیرد اما سگ شکاری توسط برادر رَی نجات یافت. اگر چه آریا او را تنها گذاشت تا بمیرد اما این دو به نحوی از شخصیت همدیگر خوششان می آید بنابراین اگر بار دیگر به هم برخورد کنند بعید است که آریا او را بکشد. سگ شکاری به اندازه کافی رنج کشیده است.


۱۱- تایوین لنیستر

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: او مغز متفکر پشت قضیه ی عروسی سرخ بود. والدر فری به تنهایی نمی توانست چنین نقشه ای را طرح ریزی و عملی کند.

شرایط کنونی: مرده. پسرش تیریون او را وقتی که در دستشویی بود با کمان زنبوری کشت. شاید آریا از این که نتوانسته نقشی در قتل تایوین ایفا کند ناراحت شود اما قتل در دستشویی می تواند الهام بخش او در انتقام های پیش رو باشد.


۱۲- مرین ترانت

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضور در فهرست مرگ: به خاطر قتل سیریو فورل، استاد شمشیربازی آریا. مرین ترانت اولین نفر در فهرست مرگ آیا استارک بود.

شرایط کنونی: مرده. خیلی مرده. در مهمانخانه ای در براووس، آریا ابتدا چشم های او را کور کرد سپس در حالی که خودش را به او معرفی می کرد با ضربات آرام و پشت سر هم خنجر او را کشت.


۱۳- والدر فری

هر آن چه که باید در مورد فهرست مرگ «آریا استارک» در سریال «بازی تاج و تخت» بدانید

دلیل حضر در فهرست مرگ: آیا لازم است به شما یادآوری کنیم که در عروسی سرخ چه اتفاقی رخ داد؟!!

شرایط کنونی: مرده. قبل از این که آریا گلوی او را ببرد کیکی که با گوشت پسرانش لوثار و بلک والدر درست شده بود را به خورد او داد.


منبع: برترینها

«امیر جعفری» و «حامد محمدی»: ما فرزندان خط قرمز هستیم

– الهام نداف: «اکسیدان» نخستین فیلم کمدی سال‌های اخیر نیست که گرفتار حواشی اکران شده است و بدون تردید آخرین اثر شایبه‌برانگیز سینمای ایران هم نخواهد بود. اما بدن نیمه‌جان ژانر کمدی هم در سال‌هایی که گذشت، نشان داد بیدی نیست که با هر بادی بلرزد. فارغ از تمام نقدهای ساختاری و محتوایی به این فیلم، «اکسیدان» خوراک بخش قابل توجهی از مخاطبان را فراهم و به گرداندن چرخه سینما کمک می‌کند و به همین منظور و با استناد به مجوزهای صادر شده توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، هیچ نهاد و ارگانی نباید فراتر از قانون عمل کند و با اعمال فشار سبب شود فیلمی از نمایش برای عموم مردم بی‌نصیب بماند.

«امير جعفري» و «حامد محمدي»: ما فرزندان خط قرمز هستيم
 
نقد درست اما، حقی است که حامد محمدی و امیر جعفری کارگردان و بازیگر این فیلم، برای عموم مردم قایلند. نقدی که پایه و اساس درست دارد و می‌تواند در روند کاری فیلمساز و بازیگر تاثیرگذار باشد. گفت‌وگو با این دو سینماگر در روزهایی انجام شد که نامه ١٧ نماینده مجلس به سیدرضا صالحی‌امیری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی بر پایین کشیدن «اکسیدان» از روی پرده، جنجال به پا کرده بود. شاید به همین بهانه، عمده صحبت‌های این مصاحبه، به مساله حدود و اختیارات واقعی وزارت ارشاد و شیوه قضاوت‌ درست، معطوف شد.

فکر نمی‌کنم حواشی اکران «اکسیدان» را در ساخت فیلم دیگری تجربه کرده باشید. از اینکه سراغ ساخت فیلم کمدی رفتید، پشیمان نیستید؟

حامد محمدی: من پشیمانم آقای جعفری؟

امیر جعفری: نه خیلی هم خوشحال به نظر می‌رسی! اتفاقا پیشنهاد داد باز هم با هم کمدی کار کنیم. (می‌خندد)

محمدی: آقای جعفری گفت پیشنهاد دو فیلم جدی را رد کرده‌ و می‌خواهد کمدی کار کند، من هم تشویقش کردم! قطعا از ساخت فیلم کمدی پشیمان نیستم. اتفاقا بعد از این مسائل مطمئن شدم یک عده از خندیدن مردم ناراحت می‌شوند و به نظرم این ناراحت شدن هم طبیعی است! چرا طبیعی؟! وقتی تلویزیون ما در اعیاد هم مرثیه‌سرایی پخش می‌کند، ظاهرا قرار است فرهنگی باب شود که مردم کمتر بخندند. ما در دورانی این شرایط را پشت سر گذاشتیم، مثلا زمان جنگ با توجه به سنگین بودن فضا و سختی شرایط، آدم‌ها کمتر خوشحالی می‌کردند اما حالا یک عده دوست دارند آن فضا برگردد و مردم به اندازه قبل جدی باشند.

به همین خاطر تاویل‌ و تفسیرهای عجیب و غریبی از خنده‌های مردم می‌کنند. اجازه بدهید کمی ساده‌تر حرف بزنیم. در همه جای دنیا دولت‌ها فضای مناسبی را برای رفاه و شادی مردم به وجود می‌آورند. مثلا برای تفریح و سرگمی مردم هزینه می‌کنند و پارک می‌سازند، اما در ایران برای ایجاد چنین فضایی منت سر مردم می‌گذارند یا به وظایف‌شان نزدیک انتخابات عمل می‌کنند. دم انتخابات پارک افتتاح می‌کنند و باغ کتاب راه می‌اندازند، اینکه چرا در حالت عادی این شرایط را فراهم نمی‌کنند و اسباب شادی را از مردم دریغ می‌کنند، سوال خیلی‌هاست. مهیا کردن اسباب شادی مردم، وظیفه دولت‌ها و مسوولان است.

می‌خواهید بگویید انگیزه اصلی‌تان برای ساخت «اکسیدان» مردم بودند؟!

محمدی: به شهادت دوستان و همکارانم در پشت صحنه و جلوی دوربین، آدم جدی‌ای هستم اما فیلم «اکسیدان» برایم با همه فیلم‌ها فرق داشت. گاهی از شدت خنده متوجه نمی‌شدیم چه اتفاقی در یک پلان می‌افتد! فکر می‌کنم زمان ساخت این فیلم به همه ما خوش گذشت. می‌خواهم بگویم خودمان از ساخت فیلم لذت بردیم. اصلا می‌دانید یکی از مشکلات جدی ما زمان ساخت چه بود؟ اینکه فیلمبرداری به تاخیر می‌افتاد چون فیلمبردار نمی‌توانست نخندد! به همین خاطر از جایی به بعد در فیلم دوربین دیگر روی سه پایه نیست و فیلمبرداری روی دست است. حالا همین دوربین روی دست گاهی تکان‌های عجیب و غریبی دارد که به خاطر خنده‌های فیلمبردار است. او در بعضی صحنه‌ها قهقهه می‌زد.

جعفری: فیلمبردار خیلی وقت‌ها مجبور بود هدفون در گوشش بگذارد تا دیالوگ‌ها را نشود!

محمدی: فیلمبردار چهار طرف صفحه نمایش مانیتور را کاغذ می‌گذاشت تا به صورت بازیگر نگاه نکند.

نیت قلبی‌مان این بود که در متن به سبکی از کمدی و کلاسی از خندیدن برسیم و از تجربه‌های‌مان برای بهتر شدن فیلم استفاده کنیم. می‌خواستیم درجه‌ای از خنده به وجود بیاید که خودمان دوستش داشتیم. درباره کمدی‌های دیگر هیچ قضاوتی ندارم که خوب‌اند یا بد، اما من مدلی را بلد بودم و از دوستان خواهش کردم در این فضا کار کنیم.

من حتما برای مردم فیلم می‌سازم. در عین حال تلاش می‌کنم حرفم را هم بزنم. خیلی دوست دارم باز شرایطی پیش بیاید و فیلمی با این حال و هوا بسازم و اصلا هم پشیمان نیستم. فکر می‌کنم از این طریق بهتر می‌توانیم جلوی آنهایی که می‌خواهند مردم نخندند، بایستیم!

جعفری: اگر ما فیلم کمدی برای مردم بازی نکنیم و نسازیم اصلا کارمان معنی ندارد. من اگر بخواهم برای خودم شیرین کاری دربیاورم، این کار را در خانه انجام می‌دهم و با خانواده‌ام دور هم می‌خندیم.

یعنی هر فیلمنامه‌ کمدی‌ای که دست‌تان می‌آید تنها به خنده‌دار بودن آن فکر می‌کنید؟ صرف خنده‌دار بودن ملاک حضورتان در فیلم‌های کمدی است؟

جعفری: قطعا همه شرایط را در نظر می‌گیرم. تا امروز کمدی‌های زیاد و متفاوتی به من پیشنهاد شده است. در تلویزیون هم کمدی بازی کردم و مدعی‌ام اتفاقا آن کمدی‌ها هم خیلی آبرومند است. سریال «چاردیواری»، «چک برگشتی»، «من یک مستاجرم» و «بدون شرح» در دوره‌ای واقعا جزو کمدی‌های خوب تلویزیون بود اما مهم است خودم هم از کاری لذت ببرم.

«امير جعفري» و «حامد محمدي»: ما فرزندان خط قرمز هستيم

اما همانطور که می‌دانید عده‌ای معتقدند بعضی از این کمدی‌ها وجاهت ندارد و برای خنداندن مردم به هر وسیله‌ای متوسل می‌شود!

جعفری: به کار بردن کلمه مردم از سوی جناح دلواپسان واقعا خنده‌دار است. آنها خودشان را جزیی از مردم می‌دانند اما ما را در این دسته‌بندی قرار نمی‌دهند! فکر می‌کنند ما از کره مریخ آمدیم! شاید هم فکر می‌کنند آن تماشاگرانی که ٢٠ میلیارد تومان پول دادند و «گشت ٢» را دیدند از مریخ آمده‌اند. من نمی‌فهمم چرا گروهی در جامعه به خودشان اجازه می‌دهند از جانب مردم حرف بزنند در حالی که می‌توانند بگویند فیلم‌هایی از قبیل «اکسیدان» مورد پسندشان نیست. به نظر هیچ کس حق ندارد از جانب مردم حرف بزند. این همان کاری است که طی سال‌های گذشته با نام و خاطره شهدا کردند. بعضی‌ها شهدا را به نام خودشان زدند در حالی که شهدا و جانبازان تنها به یک قشر خاص تعلق ندارند. من خودم همیشه به آنها ارادت داشتم و فیلم «نفوذی» را هم به عشق آزاده‌ها بازی کردم.

باز هم اگر فیلم دفاع مقدسی خوب و قابل دفاعی پیشنهاد شود، بازی در آن را با کمال میل می‌پذیرم. چون به خانواده شهدا ارادت دارم اما این حق را به کسی نمی‌دهم که شهدا را از آن خود کند. آقایان به بهانه اینکه ما شهید داده‌ایم، می‌گویند نباید فیلم کمدی ساخته شود! این حرف‌ها و دلایل توهین به مردم و نظام جمهوری اسلامی است. می‌خواهند به این بهانه همه چیز را از آن خود کنند. من با چنین نگاهی مخالفم و نمی‌فهمم چرا ساخت فیلم کمدی در ایران مشکل دارد. حالا جالب است اگر شما فیلم کمدی کار کنید و بعد به کاندیدای مورد نظر آقایان در انتخابات رای ندهید، محکوم می‌شوید به دلقک بودن و کار هجو و هزل کردن!

لازم به توضیح است که هجو و هزل هم جزیی از ادبیات و سینماست. اما به شیوه‌ای تو را محکوم می‌کنند که نمی‌توانی از خودت دفاع کنی. آنها حتی لفظ دلقک را هم نوعی توهین می‌دانند چون سواد این را ندارند که دلقک حرفه و سبکی از بازیگری است و حرمتش خیلی بالاست. کسی که این لفظ را به تمسخر به کار می‌برد در واقع حرمت شکنی می‌کند. همه این مسائل به خاطر این است که برخی‌ با خندیدن مشکل دارند. این مساله هم ریشه در فرهنگ ما دارد. مثلا پدرم همیشه می‌گفت کسی که با صدای بلند می‌خندد، خودش را سبک می‌کند.

در سینمای ایران ژانر کمدی هم به معنای واقعی وجود ندارد پس نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم همه قواعد بازی در این ژانر رعایت شود.

جعفری: مگر می‌توانیم ژانر کمدی در سینمای ایران داشته باشیم؟! کدام فیلم کمدی را در دنیا دیده‌اید که شوخی‌های سیاسی، اروتیک، اجتماعی و اقتصادی نکند؟ با همه این محدودیت‌ها باز هم کمدی می‌سازیم. به خدا آنهایی که در چنین شرایطی دلسرد نمی‌شوند، دست مریزاد دارند. شما یک فیلم کمدی در دنیا به من نشان دهید که بدون شوخی کردن با مسائلی که نام بردم، توانسته از مردم خنده بگیرد.

محمدی: چرا در دنیا، در ایران یک فیلم کمدی نشان دهید که سراغ مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نرفته باشد. اصلا بیایید کمدی‌های خوب را نام ببریم. «مارمولک»، «لیلی با من است»، «مومیایی سه»، «اجاره نشین‌ها» و… در کدام‌یک از این فیلم‌ها شوخی‌های اروتیک وجود ندارد؟ اصلا لازمه کمدی در همه دنیا این گونه شوخی‌هاست. هنر کمدی‌ساز این است که تا اندازه‌ای به مسائل جامعه ورود پیدا کند و باقی ماجرا را به مخاطب بسپارد.

آنهایی که از ساخت فیلم‌های کمدی ناراضی‌اند، وقتی می‌خواهند برای هم جک بفرستند و بخندند، با چه موضوعاتی شوخی می‌کنند؟! واقعا دوست دارم بدانم آقایان معترض به فیلم‌های کمدی در خانه و فضای شخصی‌شان، به چه چیزهایی می‌خندند؟! خب بگویند ما هم یاد بگیریم. آنهایی که معتقدند فیلم‌هایی چون «اکسیدان» مصداق بارز ولنگاری فرهنگی است، بد نیست به ما بگویند و یاد بدهند چطور می‌خندند.

از طرفی شما برای ساخت فیلم کمدی، سراغ هر قشری از جامعه بروید می‌گویند به ما توهین شده است! پزشک، مهندس، رستوران‌دار، کاسب، معلم، سیاستمدار و… همه معترض می‌شوند. ما باید با چه چیزی شوخی کنیم که به کسی برنخورد؟ من واقعا خوشحال می‌شوم شما قراری را تنظیم و آقایان معترض را جمع کنید تا به ما بگویند در خلوت‌شان به چه چیزهایی می‌خندند. البته می‌شود تا اندازه‌ای حدس زد. وقتی بخش‌هایی از صحبت‌های دومین مقام مملکت را کنار هم قرار می‌دهند و از تلویزیون پخش می‌کنند و از مردم می‌خواهند به رییس‌جمهورشان بخندند، مشخص است چه مسائلی مایه خنده‌شان می‌شود! با این شیوه می‌خواهیم مردم را بخندانیم؟!

اگر بله، که خب ما هم بلدیم، بسم‌الله. اگر اجازه می‌دهید با سیاست‌مداران شوخی کنیم، ما خیلی خوب می‌توانیم این کار را انجام بدهیم! ما هم توهین کردن را بلدیم! اگر توهین کردن قرار است شیوه متداول خنداندن مردم باشد، به ما هم اجازه ورود به این حوزه را بدهند. این نمی‌شود که عده‌ای به رییس دولت اصلاحات بخندند و توهین کنند و آن وقت در مقابل فیلم‌های کمدی بایستند و سینه سپر کنند. راستش را بخواهید فهم این ماجرا برای من فیلمساز و دوستان هنرمند سخت است. اینکه ما باید با چه کسانی و در چه فضایی شوخی کنیم، کار را سخت می‌کند.

جعفری: من فکر می‌کنم همه مسائل به فرهنگ ما برمی‌گردد. در فضای آموزش و پرورش بچه‌ها جرات انتقاد کردن ندارند و اگر این کار را بکنند محکوم می‌شوند به بی‌ادبی و بی‌شعوری! همین اتفاق در خانواده‌ها هم می‌افتد، اگر فرزندم دو بار به من انتقاد کند، ناراحت و دلگیر می‌شوم.

چون جنبه نقد شنیدن را ندارم. ما اصولا در دایره‌ای مدام در حال چرخ زدن هستیم و فکر می‌کنم تنها یک زلزله می‌تواند همه چیز را اصلاح کند. زلزله‌ای که به واسطه آن فرهنگ‌مان هم تکان بخورد و شیوه صحیح نقد کردن و نقد شنیدن را یاد بگیریم. نه اینکه به قول حامد همدیگر را مسخره کنیم! اگر قرار است مسخره کنیم، من بهتر از خیلی‌ها بلدم این کار را انجام دهم. در حاشیه انتخابات عکس همسرم را با جمله‌ای بسیار زشت و زننده منتشر کردند، می‌خواهم بدانم این کار هنر است؟! نیاز به تخصص ویژه دارد؟! این دایره سال‌هاست اشتباه می‌چرخد و از ریشه نیاز به تحول دارد. به همین خاطر هر آن چیزی که مخالف نظر و عقیده دلواپسان باشد به آنها برمی‌خورد در غیر این صورت ما آدم‌های خوبی می‌شویم!

شما خودتان تحمل شنیدن نقد و شوخی را دارید که انتظار دارید دیگران داشته باشند؟ خیلی از سینماگران از نقد گریزانند و انتظار سعه صدر دارند!

جعفری: صادقانه بگویم من تحمل نقد و شوخی را دارم. دوستانی دارم که کاریکاتورم را می‌کشند و برایم جوک می‌سازند و خودم و بازی‌ام را نقد می‌کنند، اتفاقا خیلی هم خوشحال می‌شوم! اما کسانی داریم در حرفه‌مان که تحمل شنیدن نقد را ندارند. من خیلی وقت‌ها می‌گویم اگر چهار کارگردانی که با هم مشکل دارند، بتوانند روزی سر یک میز بنشینند و با هم حرف بزنند و چای بخورند، اتفاقات خوبی در کشورمان می‌افتد! ما نمی‌توانیم به این مرحله برسیم. خود ما هم در برخی مسائل مشکل داریم و باز هم تاکید می‌کنم ریشه این مشکل را باید در آموزش و پرورش جست‌وجو کرد. من با ۴٣ سال سن دیگر نمی‌توانم تغییر کنم چون با این فرهنگ بزرگ شدم. اما به بچه شش ساله می‌شود خیلی چیزها را یاد داد.

در مورد همین اتفاق دردناک اخیر، مرگ دلخراش آتنا اصلانی، اگر در مدرسه به او آموزش داده می‌شد، شاید این اتفاق نمی‌افتاد. متاسفانه در مدارس ما در مورد خیلی چیزها به بچه‌ها آموزش نمی‌دهند. بچه‌ها در مدرسه باید یاد بگیرند خندیدن با مسخره کردن تفاوت دارد. چه چیزی نقد است و چه چیزی تخریب. بچه خودم خیلی وقت‌ها فرق بین مسخره کردن و شیوه درست خندیدن را نمی‌داند.

با همه این حرف‌ها «اکسیدان» روی موضوعی دست گذاشته که حساسیت برانگیز است چون با اعتقادات و ایدئولوژی سر و کار دارد و طبیعی است برخی از جمله ١٧ نماینده مجلس به اکران آن واکنش منفی نشان دهند!

محمدی: ما هرچه گشتیم نتوانستیم اسامی آن ١٧ نفری که پای درخواست پایان اکران «اکسیدان» را امضا کردند، پیدا کنیم. فکر می‌کنم خودشان پشیمان شده‌اند و حوصله پیگیری خواسته‌شان را ندارند. راستش از روی امضاها هم نتوانستیم معترضان را شناسایی کنیم.

جعفری: من حاضرم قسم بخورم که آن ١٧ نفر اصلا فیلم را ندیده‌اند. این اتفاق مثل همان مصاحبه‌ای است که سر انتخابات کردم و یک رسانه اول و آخرش را زد و یک دقیقه از آن را روی خروجی‌اش گذاشت. این اتفاق برای خیلی از سیاستمداران ما از جمله آقایان روحانی و ظریف هم افتاده است. با هنرمندان هم همین کار را کردند.

یک دقیقه از حرف‌های پژمان بازغی و رامبد جوان را دیدند و بر اساس همان یک دقیقه آنها را قضاوت کردند. به آنهایی که بر این اساس قضاوت می‌کنند فقط باید گفت: وامصیبتا! خیلی‌ها با توسل به نام خدا و پیغمبر نسبت‌های دروغ به دیگران می‌دهند و معلوم است که متوجه منظورم نمی‌شوند. من در یک گفت‌وگوی ۵٠ دقیقه‌ای حرف‌های مختلفی زدم که متاسفانه فقط یک دقیقه از آن را در معرض قضاوت قرار دادند. حرف‌هایم سر و ته داشت و مردم باید کل مصاحبه را می‌دیدند. در مورد «اکسیدان» هم همین اتفاق افتاد و معمولا ندیده فیلم را نقد کردند.

ما فرزندان خط قرمز هستيم

محمدی: آقای جعفری و باقی دوستان می‌دانند که از روز اول ما اصلا به این حواشی فکر نمی‌کردیم.

جعفری: نمی‌دانستیم این مسائل برای‌مان معضل می‌شود.

چطور فکر نمی‌کردید؟ آقای منوچهر محمدی که تجربه فیلم «مارمولک» را پشت سر گذاشته بود و شما هم برخورد با دیگر فیلم‌ها را دیده بودید، چطور می‌شود انقدر خوشبین بود؟

محمدی: راستش را بگویم می‌دانستم سوژه‌ای که انتخاب کردم تازه است و هر چیز جدید و تازه‌ای هم حساسیت ایجاد می‌کند. وقتی شما آغازگر راه تازه‌ای هستی، ابتدای امر همه تعجب می‌کنند اما در ادامه آن کار روال مرسوم‌تری پیدا می‌کند. هر سوژه‌ای وقتی برای نخستین بار دیده می‌شود در معرض قضاوت قرار می‌گیرد و همیشه دلنگرانی‌هایی را با خود به همراه دارد.

این اتفاق سر فیلم «زیر نور ماه» هم افتاد. زمان اکران خیلی‌ها درباره آن جبهه‌گیری کردند اما بعدا درباره روحانیت در سینما فیلم‌های مختلفی ساخته شد. «زیر نور ماه» قطعا نخستین فیلمی نبود که به زندگی روحانیت می‌پرداخت اما در میان دیگر کارها بیشتر دیده شد. خیلی از این کارها هم سفارشی و چون از دل سازندگان برنیامده بودند، بر دل مخاطب هم ننشستند. به همین خاطر مردم با این فیلم‌ها ارتباط برقرار نکردند. اما چرا مردم با «طلا و مس» ارتباط برقرار کردند؟ چون به گمانم با جان و دل ساخته شده بود و سازندگانش به حرفی که می‌زدند ایمان داشتند.

حرفی که شما در «اکسیدان» می‌زنید هم واقعا دغدغه‌تان بود؟ قرار بود مردم بخندند یا…

محمدی: من حرف اکسیدان را باور داشتم و به نظرم خیلی‌ها در این‌باره با من اتفاق نظر دارند که مساله مطرح شده در «اکسیدان» به معضلی فراگیر میان جوانان ایرانی تبدیل شده است. برگردم به همان مساله اعتراض و مخالفت با فیلم. خیلی از آقایان می‌گویند درست است که در جامعه بحث مهاجرت داغ شده و واقعیت است اما شما نباید آن را نشان دهید! شما رتبه‌های تک‌رقمی ١٠ سال اخیر کنکور را بررسی کنید، متوجه می‌شوید که تقریبا بیشترشان از ایران رفته‌اند آن وقت توقع دارند بگوییم همه چیز خوب است، در حالی که نیست!

چرا نباید در کشورمان محیطی فراهم کنیم که یک نخبه در ایران بماند و کار کند؟ حالا قصه ما به نخبه‌ها نمی‌پردازد و اصلا فضای‌مان چیز دیگری است. اما می‌گویند درباره رفتن و مهاجرت حرف نزنید. این کار در واقع همان اتهام سیاه‌نمایی زدن است. اما نمی‌توانند این اتهام را به «اکسیدان» بزنند و به همین خاطر اعتراض را به سمت و سوی دیگری می‌برند. به نظرم بخشی از دلواپسان برچسب‌هایی آماده کرده‌اند که بتوانند به موقع و در این شرایط از آنها استفاده کنند. همین‌ها به «فروشنده» می‌گویند مصداق ولنگاری فرهنگی! فیلمی که اسکار گرفته و افتخار یک کشور است. فیلمی که هر جای دنیا اگر بود، آن را روی سرشان می‌گذاشتند و تندیس کارگردانش را می‌ساختند.

جعفری: مجسمه اصغر فرهادی را همین حالا باید بسازند.

محمدی: اصغر فرهادی که سینمای ایران را به عالی‌ترین سطح در دنیا برده، اینطور مورد قضاوت قرار می‌دهند. حتی حاضر نیستند به خودشان این زحمت را بدهند و سوادش را هم ندارند که واژه‌های جدیدتری برای توصیف این فیلم‌ها پیدا کنند. همین شیوه هم آدم را عصبی می‌کند. اصلا بحث و شیوه مقابله‌شان عصبی کردن طرف مقابل است.

کدام بخش حرف‌های‌شان شما را عصبی کرده است؟

محمدی: اینکه می‌گویند فیلمساز از رختخوابش بلند شده و رفته فلان پلان را گرفته، مصداق بارز بی‌ادبی و ولنگاری فرهنگی نیست؟ واژه‌هایی که من حتی جرات نوشتنش را ندارم در سطح وسیعی به کار می‌برند و تیتر می‌زنند که اکسیدان از اندام زنان بازیگر فیلم می‌گیرد. این مدل حرف زدن را نمی‌فهمم! آیا من هم اجازه دارم با این ادبیات حرف بزنم؟ من هم اجازه دارم دوربین دستم بگیرم و بروم در شهرستان حوزه انتخابی نمایندگانی که به این ادبیات با من حرف می‌زنند و از قول‌هایی که عمل نکردند فیلم بگیرم و فیلم را هم نمایش بدهم؟! اجازه این کار را به من نمی‌دهند!

لازمه دموکراسی این شیوه است اما این حق را برای من قایل نمی‌شوند! اگر نمایندگان مجلس به من اجازه این کار را بدهند من همین فردا «اکسیدان» را از پرده سینماها پایین می‌‌آورم! آنهایی که تا همین چند وقت پیش معتقد بودند باید سر در رستوران‌های مسیحی تابلو بزنند تا مردم از آنها خرید نکنند و اگر امام خمینی (ره) نبود رستوران‌دارهای مسیحی تا حالا ورشکست شده بودند، چطور می‌گویند «اکسیدان» توهین به ادیان الهی است؟!

جعفری: ما واقعا شانس آوردیم که امام خمینی(ره) صریح و شفاف گفتند «من با سینما مخالف نیستم» ببینید! دین اسلام تنها دینی است که آدم را به تعقل کردن وادار می‌کند. شما هیچ دینی را هم‌وزن اسلام، پیدا نمی‌کنید که پیروانش را به تفکر و تعقل دعوت کند.

با همه تفاسیر به نظر می‌رسد اوضاع فرهنگی و هنری نسبت به سال‌های گذشته بهتر است، مثلا اگر ١٠ سال پیش فیملنامه «اکسیدان» را به شورای پروانه ساخت می‌دادید، اصلا مجوزدار بیرون نمی‌آمد!

محمدی: چون ١٠ سال پیش موضوعی که «اکسیدان» روی آن دست گذاشته- یعنی مساله مهاجرت- آنقدر فراگیر نشده بود. این شکل از مهاجرت که جوان‌ها حاضرند به خاطر رفتن حتی هویت‌شان را هم زیر پا بگذارند و نادیده بگیرند، در سال‌های اخیر اتفاق افتاده است. به نظرم این اتفاق بعد از سال ٨٨ فراگیرتر شد.

قبل از آن اشکالی از مهاجرت وجود داشت اما حالا جنبه عمومی پیدا کرده و خیلی از جوانان ایرانی حاضر می‌شوند برای ترک وطن دست به هر کاری بزنند. اتفاقا ١٠ سال پیش جوان ایران هویت بیشتری داشت و حاضر بود به خاطر وطن و کشورش هر کاری در توان دارد، انجام دهد. الان هم جوان ایرانی غیرت دارد و پای دفاع از کشورش که به میان بیاید، می‌ایستد اما سوال اینجاست که در سال‌های اخیر مدیران فرهنگی و مسوولان و متولیان برای مردم چه کردند؟ آموزش و پرورش برای بچه ١۵-١۴ ساله من چه کرد؟ او چرا خودش را با همسن و سال‌هایش در خارج از ایران مقایسه می‌کند؟ آقایان تلاشی برای علاقه‌مند کردن جوان ایرانی به فرهنگ و آموزه‌ها و کشورش نکرده‌اند.

جعفری: من هم فکر نمی‌کنم وضعیت بهتر شده باشد. به خاطر گسترش فضای مجازی و دنیای ارتباطات ظاهر ماجرا این طور نشان می‌دهد که فضا بازتر شده است.

به هر حال در چنین فضایی مدیران فرهنگی هم مجبور شده‌اند به برخی تغییرات جامعه تن دهند، نمی‌توانیم که منکر این مساله شویم.

جعفری: بله چون نمی‌توانند از این تنگنا فرار کنند.

محمدی: من فکر می‌کنم کل کشور به اتاقی شیشه‌ای تبدیل شده است. دیگر نمی‌توان بی‌سرو صدا و به راحتی به هر کاری دست زد. چون هیچ چیز از چشم مردم پنهان نمی‌ماند. با فراگیری تکنولوژی، خیلی راحت می‌شود همه چیز را زیر ذره‌بین قرار داد. آدم‌ها می‌توانند راحت نظرشان را بگویند و همدیگر را قضاوت کنند. فحش دادن کار خوبی نیست اما اگر عصبانی شوند اعتراض می‌کنند و فحش می‌دهند. چند سال پیش این میزان توجه از سوی مردم نبود. یکی، دو روزنامه بود که مدام توقیف و باز می‌شد، فضایی برای افشاگری وجود نداشت، حالا شکل همه چیز تغییر کرده و بسیاری از اتفاقات در مدت کوتاهی در تمام کشور پخش می‌شود.

این فضا هر اندازه که خوشایند است، می‌تواند برای سینماگران نگران‌کننده هم باشد، چرا که شما هم با مخاطب باشعورتری روبه‌رو هستید و او هم به هر چیزی نمی‌خندد!

محمدی: ما سر ساخت «اکسیدان» همه سعی‌مان را کردیم چه در متن و چه در اجرا اجازه ندهیم مخاطب دست‌مان را بخواند و تلاش کردیم اندکی از مخاطب جلوتر باشیم. بله، مخاطب امروز واقعا باهوش است. به نظر من برخلاف آنچه درباره مخاطب می‌گویند، اتفاقا این روزها او خیلی هم بافرهنگ است. ممکن است کتاب‌خوان نباشد، اما خوراک و ذایقه فرهنگی‌اش را از جای دیگری تامین می‌کند. به هر حال خنداندن مخاطب باهوش و بافکر سخت است.

و شما در مقابل این مخاطب به جرح و تعدیل‌های فیلمنامه رضایت دادید؟!

محمدی: نسخه فیلمنامه جرح و تعدیل نشد اما خودمان در مرحله‌ای این کار را کردیم.

در واقع خودسانسوری کردید؟

محمدی: بله چون می‌دانستیم برخی صحنه‌ها به هر حال در اجرا حذف می‌شود. در بخشی از قصه دو شخصیت اصلی به واسطه رفتن سراغ مسائل سیاسی و ساختن پرونده‌ای جعلی تلاش می‌کردند ویزا بگیرند اما دیدم هر کاری کنم، این صحنه‌ها اتفاقات سال ٨٨ را یادآوری می‌کند و این مسائل هم در هر شرایطی خط قرمز است. اصولا با این موضوع کنار نمی‌آیند به خاطر همین ما هم خودمان را با این صحنه‌ها خسته نکردیم.

شما که فیلم را با انگیزه سیاسی نساختید؟!

جعفری: انگیزه من پرداختن به مسائل اجتماعی و اقتصادی بود. می‌بینم اطرافیانم چطور خودشان را به آب و آتش می‌زنند تا کشورشان را ترک کنند! طرف حاضر است سوار قایق شود و قاچاقچی او را در دریای مدیترانه غرق کند اما از ایران برود! از این بدتر داریم؟! اینها واقعیت است. در مورد خودسانسوری هم باید بگویم این مساله توهین به شعور ما است. من بلدم چه چیزهایی در کشورم خط قرمز است چون در این کشور زندگی می‌کنم. من خط قرمزها را بلدم و لازم نیست کسی را بالای سرم بگذارند که من را سانسور کند! من که در این کشور زندگی می‌کنم قوانین آن را هم پذیرفته‌ام. پذیرفته‌ام حجاب در این کشور اجباری است، فهم و درک چنین چیزهایی را دارم. اما طوری برخورد می‌کنند انگار ما چیزی نمی‌فهمیم! با این کار به شعور ما توهین می‌کنند. جالب است که اگر به کاندیدای مورد نظر این گروه رای بدهی، خیلی راحت می‌توانی از خط قرمزها عبور کنی! اما خلاف اینها باش و نماز شب بخوان، باورت نمی‌کنند!

ما فرزندان خط قرمز هستيم

در چنین شرایطی چه اصراری دارید موضع‌گیری سیاسی کنید؟

جعفری: خیلی نمی‌توانیم بدون سیاست زندگی کنیم. در مترو و تاکسی همه حرف سیاسی می‌زنند، آلودگی هوا را گردن سیاست می‌اندازند، کم‌آبی و خشکسالی را هم به مسائل سیاسی مرتبط می‌کنند، همه چیز را به سیاست مربوط می‌دانند آن وقت چطور می‌شود در چنین فضایی نظر سیاسی نداد؟

محمدی: تعداد خاوری‌ها خیلی زیاد است. یک نمونه‌اش فاش و به آن خاوری معروف تبدیل شد اما امثال او زیاد هستند. آنها اینجا با ظاهر و شکل و شمایل موجهی حرف‌هایی زدند و در نهایت از این خاک رفتند. همین حالا کشور ما پر از خاوری است. خاوری‌ها تکثیر و اضافه می‌شوند. کاش مساله خاوری و خاوری‌ها باز می‌شد و جلوی پرداختن به آن را نمی‌گرفتند. مشکل از جایی شروع شد که گفتند دیگر کسی درباره خاوری‌ها حرف نزند.

یعنی شما به عنوان هنرمند نمی‌توانید فقط به مسائل هنری بپردازید؟!

جعفری: من نمی‌توانم؛ من زیر بار حرف زور نمی‌روم. همین چند وقت پیش تهدیدم کردند. اما کوتاه نیامدم، من حرف حق را می‌زنم. فرقی ندارد این حرف از جناح اصولگرایان باشد یا اصلاح‌طلبان.

آقای محمدی شما هم جسارت و شجاعت آقای جعفری را دارید؟!

محمدی: من دوست دارم شب‌ها روی متکای خودم بخوابم (می‌خندد) شما متکای خودت را دوست نداری آقای جعفری؟

جعفری: دوست دارم اما زیر بار حرف زور نمی‌روم.

محمدی: ما متولدین این نظام و جمهوری اسلامی هستیم. کسی نمی‌تواند بگوید شما جزیی از این نظام نیستید. ما شهید دادیم و جنگ را هم دیده‌ایم. ما بمباران و سختی را دیده‌ایم. ما هم کنار خیلی از این آقایان معترض خاک خوردیم و با سختی بزرگ شدیم. یک عده دوست دارند خودی و غیرخودی کنند. قطعا من این جسارت را داشتم که «اکسیدان» را ساختم و کارهای قبلی‌ام هم حرفی برای گفتن داشته و فیلم می‌سازم که حرف بزنم. حق اعتراض و نقد منصفانه همیشه برای همه باید وجود داشته باشد. همه حق دارند حرف بزنند اما کسی حق ندارد تخریب، تحقیر و توهین کند. این کار غلط است. نقد همیشه جذاب است.

نقد یعنی باز کردن، شکافتن و رسیدن به آن هسته مرکزی و ذات هر مساله‌ای. حالا می‌خواهد نقد فیلم، تئاتر یا کتاب باشد. بارها گفتم یکی از جذاب‌ترین منتقدانی که در زندگی‌ام دیده‌ام مسعود فراستی است. خیلی خوب و درست نقد می‌کند، اما گاهی واژه‌هایی به کار می‌برد که کار را خراب می‌کند.

همان واژه‌ها هم او را از فضای نقد خارج می‌کند و کلامش را به عصبیت تبدیل می‌کند. با این همه در حالت عادی خیلی خوب و درست نقد می‌کند. خوشحال می‌شوم این کار را با فیلم‌های من بکند. اگر کار من فیلم ساختن است کار او هم فیلم دیدن و نقد کردن است. دوستان دیگر هم حق دارند نظرشان را بگویند. حتی دلواپسان. آنها هم حق دارند ما را نقد کنند. کمااینکه بعضی از چیزهایی که می‌گویند گاهی درست است و من زمانی که از فیلم فاصله می‌گیرم، حرف‌شان را می‌پذیرم.

جعفری: اما در این مورد من با تو مخالفم. معترضان به «اکسیدان» می‌گویند این فیلم را نمی‌شود با بچه دید! این حرف یعنی چه؟ اگر کسی از این مساله ناراضی است باید به وزارت ارشاد شکایت کند که بودجه‌ای برای ساخت فیلم کودک در نظر بگیرد. آنها نباید حق‌شان را از ما بگیرند. حق‌شان دست ما نیست! نماینده مجلس می‌تواند شکایت کند تا بودجه‌ای برای سینمای کودک در نظر گرفته شود. قرار نیست ما برای بچه‌ها فیلم بسازیم و اصلا رسالت‌مان این نیست. هر چیزی یک تعریفی دارد. آقای محمدی به حوزه هنری پیشنهاد دادند برای اکران «اکسیدان» شرط سنی تعیین کنند.

محمدی: ما که نباید شرط سنی برای فیلم‌مان بگذاریم. همین حالا اگر من روی فیلم بزنم مثبت ١۶، فروش فیلمم سه برابر می‌شود. اصلا اگر خودمان پیشنهاد شرط سنی را بدهیم، می‌گویند می‌خواهید بیشتر دیده شوید! مگر فیلم‌های قبلی نبود؟ به محض داشتن شرط سنی همه برای‌شان این سوال پیش می‌آمد حرف فیلم چیست! من با این شرط سنی هم مساله دارم. فیلم «اکسیدان» فیلمی نیست که بچه چهار، پنج ساله متوجه شوخی‌های آن شود. مساله نوجوان‌هاست. حالا نوجوان‌ها در جامعه ما در معرض چه اتفاقاتی قرار دارند؟

مگر می‌شود فضای مجازی را از نوجوان‌های امروزی دور کرد؟ خودمان را که نمی‌توانیم به آن راه بزنیم. همه می‌دانند این روزها فلش‌هایی پر از فیلم‌های عجیب و غریب و اطلاعات نامربوط در مدارس میان بچه‌ها دست به دست می‌چرخد و کسی هم نمی‌تواند چنین چیزهایی را کنترل کند. محتوای این فلش‌ها بد است یا فیلم «اکسیدان»؟ نمی‌گویم در مدارس جیب بچه‌ها را بگردند چون این راهش نیست اما می‌توانند به آنها آموزش‌های جنسی و اخلاقی بدهند تا این مسائل برای‌شان سوال نباشد. فرزندان ما اگر در مسیر درست و کنترل شده آموزش نبینند، به سمت و سویی که نباید، می‌روند.

جعفری: بچه‌ها باید خیلی چیزها را در مدارس یاد بگیرند. آموزش و پروش کجا به بچه‌ها یاد داده اگر کسی بخواهد ببوسدشان باید از خودشان برای این کار اجازه بگیرد؟ این کوچک‌ترین چیزی است که می‌توانیم به بچه‌ها آموزش دهیم اما هنوز در این مورد هم عقب هستیم.

محمدی: اتفاقا خیلی جذاب‌تر است که بچه به جای اطلاعات گرفتن از دوستانش، در سالن سینما از پدر و مادرش بپرسد مساله این دو نفر چیست و چرا این کارها را می‌کنند. پدر و مادر امین‌ترین افراد زندگی بچه‌ها هستند و اگر آنها به بچه‌ها اطلاعات بدهند خیلی مطمئن‌تر است.

با این حساب می‌خواهید بگویید «اکسیدان» حتی می‌تواند فرهنگ‌سازی هم کند؟

محمدی: مگر بچه‌های ما پای‌شان را در خیابان نمی‌گذارند؟ مگر آنها در یک سیاره دیگر زندگی کرده‌اند؟ مگر با ماشین شیشه دودی و ضد گلوله به مدرسه می‌روند؟ آنها در خیابان خیلی چیزها را می‌بینند. بچه من مدام در خیابان با مردهایی مواجه شده که موهای‌شان را رنگ کرده‌اند و شکل و شمایل‌شان شبیه خانم‌هاست. سوال پرسیدن کار بچه‌هاست. این را هم بگویم اگر شرایط سنی برای فیلم تعیین می‌کردند بهتر بود و قاعده بازی به درستی رعایت می‌شد اما این کار را برای «اکسیدان» نکردند. در قرآن که کتاب ما مسلمان‌هاست و تحریف هم نشده پر از آموزش‌ها است.

اما همه موضوعات آن را در کتاب‌های درسی نمی‌آورند. مگر می‌شود «خلق الانسان من علق»را از قرآن گرفت. از این حرف صریح‌تر و جدی‌تر مگر وجود دارد! من به فرزندم از روی قرآن و با زبان خودش آموزش می‌دهم. من اگر به او مسیری را یاد بدهم، خیلی چیزها در وجود او نهادینه می‌شود. سن ١٨، ١٩ سالگی برای یاد دادن خیلی مسائل دیر شده است. یکی از مهم‌ترین دلایل طلاق در دادگاه‌ها به خاطر نبود آموزش مسائل جنسی است. یادم می‌آید زمانی که در دانشگاه‌ها درس تنظیم خانواده را میان دروس دانشجویان گذاشتند، عده‌ای سینه سپر کردند و به این کار معترض شدند.

ما فرزندان خط قرمز هستيم

سر ممیزی‌های نسخه نهایی هم به راحتی دست‌های‌تان را بالا بردید و تسلیم شدید؟

محمدی: بله. در مورد ممیزی‌های حوزه هنری نه اما سر ممیزی‌های وزارت ارشاد این کار را کردم چون دوست نداشتم برای کمد خانه‌ام فیلم بسازم. می‌خواستم فیلمی بسازم که مردم آن را ببینند و قضاوتش کنند. سعی کردیم در مرحله ممیزی اتفاقاتی بیفتد که کمتر به فیلم ضربه بخورد. به هر حال قاعده بازی این است و بیست مورد اصلاحیه جدی به فیلم وارد شد و همه آنها را انجام دادیم.

خط قرمزهای حوزه سینما چیزهای از پیش تعیین شده‌ای نیستند، درست است؟ این ممیزی‌ها چطور به شما ابلاغ می‌شود؟

محمدی: ما فرزندان خط قرمز هستیم و در این سیستم بزرگ شدیم. می‌دانیم تا کجا باید برویم و کجا باید بایستیم. تا جایی هم پیش می‌رویم که احساس خطر نکنیم و چیزی به کسی برنخورد. به کسی هم توهین نکردیم و کسی را نرنجاندیم. شما الان یک خط قرمز نوشته شده به من نشان بده! ما یک قانون اساسی داریم که مفادش هم مشخص است اما مابقی چیزهایی که به خط قرمز و ممیزی تبدیل می‌شود، همه‌شان نانوشته است. در مورد ممیزی‌ها هیچ وقت اداره ارشاد، برگه‌ای دست من فیلمساز نمی‌دهد. تهیه‌کننده یا کارگردان می‌نشیند کنار دست کارمند اداره نظارت و ممیزی‌ها را یادداشت می‌کند و همه اینها قوانین نانوشته است. اما ما خودمان سعی کردیم با یک ایده جذاب و بکر و نو هیجان زده نشویم، می‌خواستیم این فیلم در نهایت به اکران برسد. می‌شد این فیلم را طوری بسازیم که الان من و شما اینجا نباشیم. اما ما تلاش کردیم فیلم تمیز و سالمی از کار دربیاید.

جعفری: در مورد ممنوع التصویری هم وضعیت به همین شکل است. یعنی چیزی به شما نمی‌گویند. اما این چیزها واقعا برای من مهم نیست. مادرم برایم دعایی کرده که زلزله هم نمی‌تواند جلویم را بگیرد. اصلا برایم اهمیتی ندارد که فلان مسوول من را شهروند درجه یک می‌داند یا دو. آن کسی که باید به من عزت بدهد این کار را می‌کند و هیچ آدمی در جایگاهی نیست که بخواهد به دیگران عزت بدهد. چقدر گفتند فیلم «اکسیدان» را تحریم کنید، چه شد؟ سر مصاحبه من در انتخابات گفتند تئاترش را تحریم کنید! در نهایت در سالنی با ظرفیت ١۶٠ نفر ما هر شب ٢۶٠ بلیت می‌فروختیم.

عزت را خدا می‌دهد. عزت را مسوولان به من نمی‌دهند که بخواهند من را بالا بکشند یا پایین بیاورند. خدا می‌تواند در یک لحظه تو را بالا ببرد. اما مساله من این است که کدام انقلابی در دنیا بر اساس یک فیلم یا تئاتر به وقوع پیوسته است؟ شما یک نمونه به من بگو! مثلا بعد دیدن فلان نمایش انقلاب کردند! ما سال ۵۶ بر اساس سینما و فیلم انقلاب کردیم؟! واقعا مشکل مجلس ما در حال حاضر فیلم «اکسیدان» است؟ می‌خواهید من چند موضوع بدهم به نمایندگان؟ حکایت آنهایی است که می‌گویند حوصله‌مان در خانه سر می‌رود! با وجود یک عالمه فیلم ندیده و کتاب نخوانده و معاشرت‌هایی که می‌شود با اعضای خانواده کرد، چطور حوصله آدم سرمی رود؟ حالا بعضی نمایندگان مجلس هم حوصله‌شان سر رفته و آمده‌اند سراغ سینما.

و این ممیزی‌ها و تغییر دیالوگ‌ها شما را به عنوان یک بازیگر از کار کردن در فضای کمدی دلسرد نمی‌کند آقای جعفری؟

جعفری: این اتفاقات من را دلسرد می‌کند چون رسما داریم دست و پا می‌زنیم. انگار افتادیم وسط دریا و در حال غرق شدن هستیم اما مقاومت می‌کنیم. من همیشه به یک چیزی اعتقاد داشته و دارم و آن هم این است که هنرمندان می‌مانند. تاریخ نشان داده میز و صندلی‌ها به هیچ کس وفا نمی‌کند اما ما باید بایستیم و کار کنیم. اگر قرار بود من در کشور خودم کار نکنم، خیلی وقت پیش پناهنده می‌شدم به کشور دیگری. من اینجا ماندم که کار کنم، خیلی راحت می‌توانم از ایران بروم اما این کشور را دوست دارم و بچه من هم در همین خاک زندگی می‌کند.

پس چرا کمتر سراغ کمدی می‌روید؟

جعفری: فیلمنامه کمدی خوب کمتر دیدم. بعد از مدت‌ها «اکسیدان» دستم رسید که واقعا دوست‌داشتنی بود و وقتی می‌خواندم واقعا می‌خندیدم. معمولا فیلمنامه را می‌دهند و می‌گویند بیایید سر صحنه همه چیز را درست می‌کنیم. اما «اکسیدان» روی کاغذ هم خیلی خوب بود. من کمدی را واقعا دوست دارم. خودم را کمدین نمی‌دانم چون جایگاه کمدین خیلی بالاست اما کمدی‌های موقعیت را واقعا دوست دارم.

در مورد دین مسیحیت چقدر اطلاعات داشتید؟

جعفری: به نظرم هیچ کس در مورد هیچ دینی اطلاعات کامل ندارد و اگر این ادعا را کند بلوف زده است.

محمدی: ما در مورد اسلام هم اطلاعات کاملی نداریم.

جعفری: با این همه ما درباره مسیحیت حرف بدی نزدیم. کشیش مسیحی را در این فیلم به قهرمان تبدیل کردیم. من قبلا به خاطر حضور در یک نمایش با کشیش‌ها رفت‌وآمد داشتم و آنها را از نزدیک دیده بودم. آنچه ما درباره پهلوانی در دین‌مان داریم، در مورد کشیش فیلم «اکسیدان» هم وجود داشت. ما حتی چهره خوبی از روحانیت به نمایش گذاشتیم.

محمدی: دلیل زمانبر شدن صدور پروانه نمایش ما این بود که وزارت ارشاد و چند نهاد دیگر با نمایش فیلم مخالف بودند و می‌گفتند «اکسیدان» مسیحیت را خیلی خوب جلوه داده و نگران بودند جوان‌ها بعد از دیدن فیلم دین‌شان را تغییر بدهند و مسیحی شوند! اما حالا می‌گویند این فیلم توهین به مسیحیت است. من به اندازه‌ای که برای فیلم کفایت می‌کرد مشاور مذهبی مسیحی داشتم. آقای رضا بهبودی بازیگر نقش کشیش هم خیلی اطلاعات ویژه‌ای در مورد مسیحیت داشت.

اگر منوچهر محمدی پای کار نمی‌ایستاد، فکر می‌کنید کسی تهیه‌کنندگی «اکسیدان» را برعهده می‌گرفت؟

محمدی: من سراغ کس دیگری نرفتم. وقتی فعلا چنین تهیه‌کننده خوبی کنارم هست که هوایم را دارد و اصول حرفه‌ای تهیه‌کنندگی را بلد است و مهم‌تر از همه فیلمنامه را می‌فهمد، به کارگردان اعتماد می‌کند و اجازه می‌دهد کارش را بکند، خب من سراغ کس دیگری نمی‌روم. امیدوارم سایه او بالا سر سینمای ایران و من باشد و بتوانیم با هم فیلم بسازیم اما اصراری ندارم که با تهیه‌کننده دیگری کار نکنم چون قبلا هم این امکان برایم فراهم بود.

آقای جعفری شما با پسرتان برای تماشای «اکسیدان» به سینما می‌روید؟

جعفری: پسرم تا اینجا که دو بار فیلم را دیده است. زمانی که از آموزش و پرورش ناامید شدم خودم شروع کردم خیلی چیزها را به او یاد بدهم. من هم در حد سن و فهم فرزندم به او اطلاعات می‌دهم. این را هم بگویم آنهایی که می‌گویند خندیدن قیمت دارد، فیلمنامه‌ای کمدی به من بدهند که در آن خبری از شوخی‌های مختلف نباشد. با همه اینها خدا را شکر می‌کنم به خاطر همین موقعیتی که دارم و خوشحالم که در لحظه زندگی می‌کنم و از زندگی لذت می‌برم.


منبع: برترینها

جایزه «جلال»، معتبر شده است

مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانی، موسسه‌ای فرهنگی است که تحت نظارت معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه‌ ادبیات فعالیت می‌کند. این بنیاد در چند محور مهم از جمله محور پژوهشی، آموزشی و ارتباط بین المللی فعالیت هایی جدی را دنبال می‌کند و علاوه بر این برگزاری جشنواره هایی چون جشنواره‌ شعر فجر، جایزه‌ادبی جلال آل احمد و جایزه‌ادبی پروین اعتصامی در راس کار دارد. این بنیاد با برگزاری جشنواره ها، دوره‌های عمومی و مجازی آموزشی و همچنین ایجاد پل ارتباطی با اهالی ادبیات جهان، درصدد اثرگذاری جدی در حوزه ادب است و دست‌اندرکاران آن امید دارند که در حوزه داخلی و خارجی پیشرو عمل کنند. مهدی قزلی، مدیر عامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، امید دارد که این بنیاد در همه زمینه‌های آموزشی، پژوهشی و ارتباط با اهالی قلم جهان جدی‌تر عمل کند.
***
 بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان چه اهدافی را دنبال می‌کند و چه عملکردی در توسعه این حوزه فرهنگی در جامعه دارد؟
این بنیاد از موسسات تحت مدیریت معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و در واقع بازوی اجرایی این وزارت خانه در حوزه شعر و ادب است. برگزاری جشنواره‌های مهمی چون شعر فجر، جایزه جلال و پروین اعتصامی، مهمترین برنامه‌های این بنیاد را تشکیل می‌دهد. برنامه اصلی این بنیاد پرورش استعداد‌ها و ارتباط با دیگر استان ها است و بر این اساس ارتباط جدی و متداوم با استان‌ها و تعامل علاقه‌مندان با نویسندگان در راس برنامه‌های ما قرار دارد. در تلاشیم تا استعدادهای جوان از حمایت‌های آموزشی و پرورشی بنیاد شعر و ادبیات داستانی بهره مند شوند. ارتباط ادبی استان ها، پشتیبانی اجرایی هم از طریق این مرکز برقرار می‌شود. در برگزاری برخی از بزرگداشت‌ها هم با استان‌ها همکاری می‌کنیم. ماموریت‌های این بنیاد همان ماموریت‌های محوله در معاونت فرهنگی ارشاد است. به غیر از آن مواردی که به خرید کتاب مربوط می‌شود. هر ماموریتی که به حوزه ادبیات در معاونت فرهنگی مربوط می‌شود به شیوه مشورتی یا اجرایی به این بنیاد محول می‌شود. این بنیاد نزدیک به ۷ سال است که تاسیس شده است و تا قبل از سال ۹۳ ماموریتش فقط در حوزه ادبیات داستانی بوده است اما با روی کار آمدن دولت جدید، حوزه شعر و همچنین برگزاری جشنواره‌های مهم هم به وظایف بنیاد اضافه شد.
 در واقع این بنیاد از نظر استعدادیابی و جنبه‌های حمایتی از نویسندگان چه برنامه هایی دارد؟
وظیفه اصلی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، ایجاد بستر برای علاقه مندان به شعر و نویسندگی است و نه مشخصا استعدادیابی. ما وظیفه  داریم که شرایطی مهیا کنیم که اگر کسی در خودش استعداد ادبیات می‌بیند، از زمینه‌های رشد و ارتقا که این بنیاد مهیا می‌کند، بتواند بهره مند شود. سعی ما این است که به حد بضاعت دوره‌های متمرکز در تهران داستان نویسی و شعر یا در استان‌ها دوره‌های نیمه متمرکز برگزار کنیم. این دوره‌ها مبتنی بر گفتگو و تعامل با نویسندگان و شاعران است. بر اساس آمارها تعدادی در حدود ۵۰۰ نفر در این دوره‌ها شرکت کرده اند. دوره‌های پیشرفته‌تری هم به شیوه ارتباط مجازی برگزار کرده‌ایم که این جلسات هم مخاطبان خود را پیدا کرده است. جلسات حقیقی برگزار می‌شد اما تعامل با علاقه مندان در زمانی مشخص از طریق ارتباط مجازی صورت می‌گرفت. در حال حاضر دوره پیشرفته رمان را با همکاری آقای دهقان برگزار می‌کنیم که در این جلسات ۱۸ نفر شرکت دارند و در حال نوشتن رمان‌هایشان هستند.
 از منظر حمایتی، این بنیاد چه عملکردی داشته است؟ آیا درصدد گردهم آمدن و حمایت از آثار برتر یا نویسندگان بوده است؟ آیا این از وظایف این بنیاد هست؟
این بنیاد از برنامه‌ها حمایت می‌کند و نه از افراد. پیش از این انتشاراتی به نام «عصر داستان» داشتیم که رمان چاپ می‌کرد اما به نظرم چاپ رمان و داستان وظیفه بنیاد نیست. ناشران مستقل در این زمینه فعالند. با این حال بر اساس این نگاه حمایتی و در جهت پرورش استعدادها، ده کتاب درباره آموزش مهارت نوشتن آماده کرده ایم. تا به حال چنین پکیجی تهیه نشده است و بسیاری از پیشکسوتان هم در تهیه این کتاب ها، نکات خوبی را  به ما یادآور شده اند. بازخورد این مجموعه تاکنون خوب بوده است و با این که این مجموعه در بخش جنبه‌های حمایتی بنیاد قرار می‌گیرد اما حمایت از فرد خاصی نبوده است. امیدواریم که این مجموعه به عنوان منبعی قابل اعتنا در دسترس همگان قرار بگیرد. از منظر حمایتی همچنین برنامه هایی که در شهرها و اماکن مختلف مطرح می‌شوند را بررسی می‌کنیم که آیا پیش از آن تکرار شده‌اند یا اولین بار است؟ و در حمایت از برنامه‌ها سعی می‌کنیم توزیع عدالتی را درنظر بگیریم. همچنین پایگاه «نقد شعر» را در اردیبهشت ماه راه‌اندازی کرده‌ایم که از طریق آن شاعرانی که مایلند آثارشان مورد نقد قرار بگیرد، شعرهایشان را می‌فرستند و این آثار توسط منتقدین بنام و پیشکسوتان بررسی می‌شود. این پایگاه فرصتی ایجاد کرده است تا تعامل بین شاعران جوان و منتقدین ممکن و آسان شود. این بستر برای همه علاقه مندان از هر جای جهان فراهم شده است.
 شاعران و منتقدینی که با شما همکاری می‌کنند، چطور در این تعاملات مشارکت می‌کنند؟ الزام همکاری آنها چیست؟
الزام ندارند. ما از آنها درخواست همکاری کرده‌ایم و آنها هم در صورت همکاری و مشارکت شان، حق الزحمه دریافت می‌کنند. آنهایی که دوست دارند با شاعران جوان کار کنند، به ما پیوسته اند. از طرفی اگر پیش از این شاعران جوان با پیشکسوتان در ارتباط بودند، نمی‌دانستند که این تعامل به رشد آنها منتهی شد یا نه؟ اما از طریق این پایگاه ارتباط مشخص و متداومی ممکن شده و رشد و تغییر آنها در طی آثار مختلف شان قابل بررسی است. از طرفی این شاعران جوان می‌توانند امیدوار باشند که متن شعرهایشان برای همه اعضا منتشر و نقد می‌شود. همچنین درصددیم پایگاه «نقد داستان» را راه‌اندازی کنیم و امیدواریم بعد از قوام یافتن شان، این پایگاه به صورت اپ و نرم‌افزار در دسترس علاقه مندان قرار بگیرد و مسیر رشد همگانی فراهم شود. پایگاه «نقد شعر» تاکنون ۱۰۰۰ شاعر جوان عضو آن شده است و براساس آموزش پیش می‌رود. ۱۵ منتقد هم با این پایگاه و شاعران جوان در ارتباط هستند. از آقای  شکار سریری، طریقی، اسماعیلی و بهمنی گرفته تا افرادی چون اسماعیل امینی و محمد کاظم کاظمی.
 اتفاق خوبی که به آن توجه داشته‌اید، استفاده از ابزارهای نوین و کلاس‌های آنلاین برای ارتباط با نسل جدید است.
ما راهی غیر از این نداریم و با توجه به نگاه توسعه‌ای و جذب استعدادها، لازم است که به این سمت برویم. نباید فراموش کنیم که با استعدادهای جوانی روبه رو هستیم که از این ابزار استفاده می‌کنند. در افق ده سال آینده راهی جز این نداریم در حالی که هنوز هستند کسانی که به جای تایپ کردن، می‌نویسند. بعید است که این روند ادامه دار باشد و درنتیجه ما باید این نگاه توسعه‌ای را دنبال کنیم. وقتی جوانی در روستایی دوردست زندگی می‌کند که به حوزه ادبیات و شعر هم علاقه مند است، به راحتی از طریق یک موبایل و اینترنت همراه از این امکان استفاده کند. مخصوصا در حوزه داستان، مدرنیته اثر دارد به این صورت که موزع و ناشری در میان است. شعر هم از ابزارهای مدرن حتی با وجود آسیب هایی که داشته، استفاده کرده است. فکر می‌کنم لازم است بر این فضا و ابزارهای مدرن سوار شویم و برای توسعه ادبیات از آنها بهره بگیریم.
 این بنیاد چقدر در گرد هم آوردن نویسندگان و شاعران مختلف موثر بوده است؟ اصلا به این نوع تعاملات توجه می‌کند؟
پیش از این جایزه جلال برگزار شده است یا جشنواه «شهر فجر»  که در دوره‌های مختلف معلوم بوده است که چه کسانی و چگونه آنها را برگزار کرده اند، در دوره ما نیز این موارد قابل بررسی است. در این سه دوره که ما جایزه «جلال» را برگزار کرده ایم، داوران و هیات علمی که با ما همکاری کرده اند، مشخص بوده اند. در این اعضا می‌توانید مستور، هجوانی یا فتاحی را پیدا کنید. همین طور افرادی چون دهقان، ابوتراب خسروی، بایرامی، راضیه تجار، مجید قیصری و منیژه آرمین هم حضور داشته اند. تلاش کرده‌ایم که رنگین کمانی از همه دیدگاه‌ها در هیات داوری وجود داشته باشند.
 چقدر جایزه هایی که این بنیاد برگزار می‌کند توانسته است در جذب مخاطب اثرگذاری کند؟ چرا مخاطبان جایزه‌ها و جشنواره‌های مهم ادبی را نمی‌شناسند؟
دوره آخر جایزه «جلال» وقتی نامزدها اعلام شدند، برخی معترض شدند که چرا در لیست نیستند، نه اینکه چرا جایزه را دریافت نکردند. چرا معترض شدند؟ چون حتما این جایزه اهمیت دارد. در فروش، در مطرح شدن اثر. این اعتراض‌ها نشان می‌دهد که جایزه بی‌اثر نبوده است یا حداقل رشد اثرگذاری اش در این دو سه دوره اخیر صعودی بوده است. ضمنا کسانی که قبلا جایزه را رد می‌کردند الان جایزه را گرفته اند. مصطفی مستور، رضا امیرخانی و مجید قیصری، کسانی بودند که قبلا در جایزه «جلال» مطرح شده بودند اما جایزه را رد کرده بودند. الان مستور عضو هیات علمی شده است و قیصری هم جایزه را برده است و هم در داوری مشارکت کرده است و امیرخانی هم در جشنواره شرکت داشت و جایزه یک هنری اش را دریافت کرد.
 چرا؟ یعنی دیدگاه آنها تغییر کرده است؟
بله زیرا جشنواره تکان خورده است و باعث جذب کسانی که آن را رد می‌کردند، شده است.
 در جذب مخاطبان هم این جایزه‌ها اثر داشته اند؟
کمابیش بله اما به نظرم این کار رسانه‌ها است که هم مردم را به کتاب خوانی دعوت کنند و هم این جایزه و اهمیتش را به مخاطبان معرفی کنند. عمر بنیاد چندان جوان نیست اما می‌توان بررسی کرد که آثاری که پیش از این در جایزه «جلال» حضور داشته‌اند چه تعدادی چاپ شده‌اند و آنهایی که اخیرا در جشنواره جایزه گرفته اند، چقدر تعداد چاپ آنها تکرار شده است. کتاب خانم مرعشی، برنده دوره قبل جایزه «جلال» به ۱۷ چاپ رسیده است و این نشانه اثرگذاری این جایزه هم برای نویسنده و هم اهمیت و جایگاه آن در بین مخاطبان است. ناشرین با منطق بازار کار می‌کنند و وقتی آنها روی جلد کتاب می‌زنند که برنده جایزه «جلال» است، نشان از آشنایی مخاطبان و اهمیت این جایزه در میان آنها دارد. البته این کافی نیست و نیاز به توجه و کار بیشتری در این زمینه و همت همگانی برای کتاب خوانی هستیم. خیلی بیشتر از این اثرات را طالب هستیم و امیدواریم که بتوانیم در کشورهای حاشیه و جامعه جهانی هم بتوانیم این جایزه و کتاب‌های برترمان را مطرح کنیم. امیدواریم که بتوانیم انجمن‌های ادبی را در آینده پیگیری کنیم و این انجمن‌ها می‌توانند واسطه بین نویسندگان، وزارت فرهنگ و مخاطبان را ایجاد کنند و امور صنفی را هم دنبال کنند. لازم است که از تصدی گری دولتی فاصله بگیریم.
 تعامل با نویسندگان جهانی چه تاثیری بر حوزه ادبیات ما دارد؟ و تنظیم سفرهای مختلف و ارتباط با اهالی قلم دیگر نقاط جهان چه فایده هایی دارد؟
در بنیاد برنامه هایی هم در زمینه سفر به دیگر نقاط در نظر داریم که به نظرم سفر کردن و تجربه نویسندگی عجین است. هیچ نویسنده ای را نداریم که تجربه کردن و شهود را تجربه نکرده باشد. یکی از ضعف‌های بزرگ نویسندگان ما این بوده است که کم ارتباط با دیگران بوده اند. هیچ وقت با دیگر مناطق ارتباط تعاملی نداشته ایم این در حالی است که آفریقایی ها، عرب ها و نویسندگان آسیای شرقی وضعیت بهتری نسبت به نویسندگان ما دارند. آنها توانسته‌اند مخاطبان دیگر مناطق جهان را هم جذب و دغدغه هایشان را مطرح کنند. ما نویسندگانی داریم که به راحتی می توانند مورد استقبال مخاطبان جهانی قرار بگیرند. چاپ سوم کتاب «من او» را در برنامه داریم که از سوی روس ها به خوبی مورد اقبال قرار گرفته است. وقتی یک کتاب ایرانی می‌تواند به چاپ سوم برسد، یعنی کسانی مخاطب آن هستند یا کتاب «پاییز فصل آخر سال است» نوشته نسیم مرعشی در ایتالیا مورد توجه قرار گرفته است. آشنایی ما با جهان بیرون کم و بسترهای لازم هم مهیا نبوده است اما حالا برنامه ها و سفرهایی را در بنیاد طراحی و دنبال می کنیم که پل ارتباطی لازم را بین اهالی قلم داخلی و جهانی ایجاد نماید. اخیرا سفر به بوسنی را در برنامه داشتیم که برای شرکت در یک تجربه جمعی و جهانی صورت گرفت. البته این تجربه جهانی به هویت ما هم بی ارتباط نبود، به مسلمان بودن مان و نقش مان در جنگ بوسنی ارتباط داشت.


منبع: بهارنیوز