بازیگر «ساعت ۵ عصر» مهمان امشب «دورهمی»

معتضدی در سریال‌هایی چون «شوخی کردم» و «ویلای من» ساخته مدیری نیز به ایفای نقش پرداخته است. او همچنین در فیلم هایی چون «لاله های واژگون» و «شیرین قناری بود» بازی کرده است.

نگین معتضدی بازیگر، شامگاه جمعه مهمان برنامه «دورهمی» می‌شود.

به گزارش  خبرآنلاین، نگین معتضدی بازیگر سینما و تلویزیون که سابقه همکاری با مهران مدیری را در فیلم «ساعت ۵ عصر» دارد امشب جمعه ۱۳ مرداد مهمان برنامه «دورهمی» خواهد بود.

معتضدی در سریال‌هایی چون «شوخی کردم» و «ویلای من» ساخته مدیری نیز به ایفای نقش پرداخته است. او همچنین در فیلم هایی چون «لاله های واژگون» و «شیرین قناری بود» بازی کرده است.

برنامه «دورهمی» جمعه و شنبه ساعت ۲۳ از شبکه نسیم پخش می‌شود.


منبع: عصرایران

معرفی نامزدهای جوایز جشنواره فیلم شهر

نامزدهای دریافت جوایز ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر در بخش فیلم‌های پویانمایی کوتاه و نیمه‌بلند، فیلم‌های کوتاه و نیمه‌بلند داستانی، فیلم‌های مستند و بخش فیلم‌های ویدیویی اعلام شدند.

به گزارش ایسنا، اعضای هیات داوران بخش‌های مختلف جشنواره بین‌المللی فیلم شهر، نامزدهای دریافت جوایز را به شرح زیر اعلام کردند:

 فیلم‌های پویانمایی کوتاه و نیمه‌بلند

در بخش بهترین جان‌بخشی؛ حسین ملایمی، آزاد معروفی و امیرسعید الوندی برای فیلم پویانمایی “بدو رستم بدو”، سارا آیت الهی، لاله ضیایی و سیامک تکلو، حجت عزم‌پور برای فیلم “داش آکل”، سیاوش خدایی برای فیلم “صفحه خالی”، رسول شیری برای فیلم “صفر و یک” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 در بخش بهترین کارگردانی؛ حسین ملایمی برای کارگردانی فیلم “بدو رستم بدو”، مهدی خرمیان برای کارگردانی فیلم “سوزن بان”، فرنوش عابدی برای کارگردانی فیلم “پیشخدمت”، اصغر صفار و عباس جلالی یکتا برای کارگردانی فیلم “هزار افسان” ناکزد دریافت جایزه شده‌اند.

 در بخش بهترین فیلم برای تهیه کننده؛ حسین ملایمی برای تهیه کنندگی فیلم “بدو رستم بدو”، امیرهوشنگ معین برای تهیه کنندگی فیلم “درخت پرتقالی”، مازیار محمدی نژاد و شرکت زاگرس فیلم برای تهیه کنندگی فیلم “شاهنامک” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 فیلم‌های کوتاه و نیمه‌بلند داستانی

در بخش بهترین فیلمنامه؛ درناز حاجیها و مرتضی فرشباف برای فیلمنامه فیلم “مرضیه”، سالم صلواتی برای فیلمنامه فیلم “آیینه‌های پریده رنگ”، حسین امیری، پدرام پورامیری و محمد داودی برای فیلمنامه فیلم “نسبت خونی”، آرمان خوانساریان برای فیلمنامه فیلم های “سبز کله غازی” و “قرص برنج”، سهند کبیری و محمد نجاریان داریان برای فیلمنامه فیلم “عوارض خروج”، اکرم صادقی برای فیلمنامه فیلم “سلام” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 در بخش بهترین دستاورد فنی یا هنری؛ میلاد و سجاده ستوده‌نیا و مرتضی هدایی برای فیلم “بیماری”، سینا کرمانی‌زاده برای تصویربرداری فیلم “عوارض خروج”، آرمان فیاض برای تصیویربرداری فیلم “تاسیان” نامزد شده‌اند.

 در بخش بهترین کارگردانی؛ سالم صلواتی برای کارگردانی فیلم “آیینه‌های پریده رنگ”، درناز حاجیها برای کارگردانی فیلم “مرضیه”، امید شمس برای کارگردانی فیلم “شب تولد”، علیرضا قاسمی برای کارگردانی فیلم “وقت ناهار”، حسین امیری و پدرام پورامیری برای کارگردانی فیلم “نسبت خونی”، کریم امینی برای کارگردانی فیلم “چلیپا” نامزد شده‌اند.

 در بخش بهترین فیلم برای تهیه‌کننده؛ مستانه مهاجر برای تهیه کنندگی فیلم “مرضیه” / سالم صلواتی برای تهیه کنندگی فیلم  “آیینه‌های پریده رنگ” / آرمان خوانساریان برای تهیه‌کنندگی فیلم “سبز کله غازی” / حلقه فیلمسازان  بی‌کلام برای تهیه‎کنندگی فیلم “وقت ناهار” / حسین امیری و پدرام پورامیری برای تهیه‌کنندگی فیلم “نسبت خونی” نامزد دریافت جایزه از این جشنواره شده‌اند.

 در بخش بهترین اثر با محوریت تهران‌شناسی و تهران‌نگاری؛ آرمان خوانساریان برای فیلم “سبز کله غازی” / عادل تبریزی برای فیلم “اول پاییز” / درناز حاجیها برای فیلم “مرضیه” / امیرحسین کرمی برای فیلم “قرص برنج” / رضا توفیق جو برای فیلم “سیاه سرفه” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 فیلم‌های مستند

در بخش بهترین تحقیق یا پژوهش؛ هادی آفریده برای تحقیق پژوهش فیلم “باغ‌های گمشده” / محمد جعفری برای تحقیق پژوهش فیلم “بنیاد کندی” / حامد کلجه‌ای برای تحقیق پژوهش فیلم “پناهگاه حامی” / فرهاد ورهرام برای تحقیق پژوهش فیلم “بی‌شناسنامه‌ها” / ابوالفضل سروش مهر برای تحقیق پژوهش فیلم “گرند هتل” نامزد شده‌اند.

 در بخش بهترین دستاورد فنی یا هنری؛ انسیه ملکی برای طراحی و ترکیب صدا در  فیلم “مانکن‌های قلعه حسن‌خان” / مهدی جبین‌شناس برای تدوین فیلم “متهمین دایره بیستم” / رضا تیموری برای تصویربرداری فیلم “مانکن‌های قلعه حسن‌خان” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 در بخش بهترین کارگردانی مستند کوتاه و نیمه‌بلند؛ سام کلانتری برای کارگردانی فیلم “مانکن‌های قلعه حسن‌خان” / مهدی بوستانی شهربابکی برای کارگردانی فیلم “بلانسبت شما” / وحید فرجی برای کارگردانی فیلم “غزال ایرانی” / حامد کلجه‌ای برای کارگردانی فیلم “پناهگاه حامی” نامزد شده‌اند.

 در بخش بهترین کارگردانی مستند بلند؛ محسن استادعلی برای کارگردانی فیلم “زنانگی” / محمد کارت برای کارگردانی فیلم “آوانتاژ” / حسام اسلامی برای کارگردانی فیلم “متهمین دایره بیستم” نامزد شده‌اند.

 در بخش بهترین فیلم برای تهیه‌کننده؛ سام کلانتری برای تهیه‌کنندگی فیلم “مانکن‌های قلعه حسن‌خان” / مجتبی میرتهماسب برای تهیه‌کنندگی فیلم “مادر زمین” / حسام اسلامی برای تهیه‌کنندگی فیلم “متهمین دایره بیستم” / محسن استادعلی برای تهیه‌کنندگی فیلم “زنانگی” / محمدکارت و آبان عسکری برای تهیه‌کنندگی فیلم “آوانتاژ” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 در بخش بهترین اثر با محوریت تهران‌شناسی و تهران‌نگاری؛ هادی آفریده برای فیلم “باغ‌های گمشده” / میلاد طاهری نوری برای فیلم “محله” / شهرام میراب‌اقدم برای فیلم “آرامستان” / امیرهادی ملک اسماعیلی برای فیلم “ط ب ت” نامزد شده‌اند.

 بخش فیلم‌های ویدیویی

در بخش بهترین فیلمنامه؛ تمنا رستگار، حمید رسولپور هدایتی، یاسر طالبی برای فیلمنامه “فیلم فرزندان” / سیدروح اله حجازی برای فیلمنامه فیلم “سپید به رنگ مروارید” / امیر عبدی و مجید اسماعیلی پارسا برای فیلمنامه فیلم “اجباری” / سهیل امیر شریفی برای فیلمنامه فیلم “یونس” نامزد شده‌اند.

در بخش بهترین دستاورد فنی یا هنری؛ ویکتوریا لوشنیکووا برای ایفای نقش “لئو” در فیلم “فرزندان” / محمودرضا مافی برای تصویربرداری فیلم “جاده تباهی” / امیر موسوی برای تصویربرداری فیلم “سپید به رنگ مروارید” / رضا تیموری برای تصویربرداری فیلم “صحنه‌هایی از زندگی یک کاراگاه” / هاشم مرادی برای تصویربرداری فیلم “جاده” / مهدی مهاجری برای ایفای نقش “یونس” در فیلم “یونس” / کودکان هنرمند، سانیا رمضانی دره چی، راستین عزیزپور و مهدی هاشمی برای ایفای نقش در  فیلم “عینک” / رضا بازی برون برای ایفای نقش کاراگاه در فیلم “جاده تباهی” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 در بخش بهترین کارگردانی؛ یاسر طالبی برای کارگردانی فیلم “فرزندان” / مجید اسماعیلی پارسا برای کارگردانی فیلم “جاده” / روح اله حجازی  برای کارگردانی فیلم “سپید به رنگ مروارید” / رضا آقایی برای کارگردانی فیلم “عینک” / یاسر طالبی برای  کارگردانی فیلم “جاده تباهی” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.

 در بخش بهترین فیلم برای تهیه‌کننده؛ میترا روحی‌منش برای تهیه کنندگی فیلم “فرزندان” / روح اله حجازی برای تهیه کنندگی فیلم “سپید به رنگ مروارید” / میترا روحی‌منش برای تهیه کنندگی فیلم “جاده تباهی” / علیرضا ابوالقاسمی نژاد برای تهیه کنندگی فیلم “یونس” نامزد دریافت جایزه شده‌اند.


منبع: عصرایران

«تام ویتس»، هنرمندی محبوب با سبک منحصر به فرد

کتاب هفته خبر – بهاره ارشد ریاحی: توماس آلن ویتس (Thomas Alan “Tom” Waits) خواننده، آهنگساز و بازیگر آمریکایی است. وی بارها نامزد جوایز مختلف موسیقی شده و توانسته است دو بار برنده جایزه «گرمی» شود.

وی که از طرفداران مشتاق هنرمندانی مثل «فرانک سیناترا»، «باب دیلن»، «لرد بالکلی»، «هوگی کارمایکل»، «مارتی رابینز»، «ریموند چندلر» و «استفان فاستر» بود، شروع به تکمیل سبک عجیب خود را ترکیب آهنگ و دکلمه کرد. او از اشعاری استفاده کرد که وام دارد «ریموند چندلر» و «جارلز بوکوفسکی» بودند. از «ولنتاین غمگین» می توان به عنوان بزرگ ترین تغییر مسیر تام در روند کاری اش تا به امروز نام برد.

 «تام ویتس»، هنرمندی محبوب با سبک منحصر به فرد

او برای رسیدن به فضای تاریک مورد نظر خود، نیاز به تغییر در سازبندی بود و به همین دلیل سازهای زهی تقریبا از آلبوم حذف شدند و سازهایی مثل گتیار الکتریک و کیبورد پررنگ تر شدند. خود ترانه «ولنتاین غمگین» به خاطر نوازندگی گیتار «ری کرافورد» به همراه صدای ویتس از کارهای مهم تام است. وی در آلبوم های بعدی اش سازبندی جدیدی را تجربه کرد؛ مثل استفاده از سازهای گوناگون (مثل نی انبان و ماریمبا) و گوناگونی در استفاده از صدای خود تام (مثل دکلمه ها و یا صدای پارس سگ) و کمتر شدن صداهای سازهایی سنتی تام مثل پیانو و گیتار.

او علاوه بر موسیقی تجربه های تلفیقی موفقی نیز داشته از جمله ساختن «سال های وحشی فرانک که نمایشنامه ای موزیکال بود و با موفقیت در تئاتر «است

پنوولف» شیکاگو به نمایش درآمد. تام در این تئاتر نقش اصلی را بازی می کرد و این کار ادامه کار وی در زمینه های دیگر هنر بود. همچنین در ۱۹۸۸، کنسرتی سورئال از تام به صورت فیلم، تحت عنوان «عصر بزرگ» بیرون آمد. تام دهه نود را با کار بر روی موسیقی متن برای یک تئاتر، و سپس ضبط آهنگی برای آلبومی که فروشش به نفع مبتلایان به ایدز خرج می شد، و بعدتر همکاری با عکاس معروف «سیلویا پلاچی» شروع کرد. کتاب پلاچی حاوی یک اثر کوتاه از تام برای همراهی با عکس ها و متون است.

 «تام ویتس»، هنرمندی محبوب با سبک منحصر به فرد

تام ویتس در ۴۷ فیلم آهنگسازی و در ۳۸ فیلم ترانه سرایی کرده است. او در ۲۵ فیلم نیز به عنوان بازیگر حضور داشته است. به عنوان مثال در ۲۰۰۵، در فیلم «دومینو» ساخته «تونی اسکات» بازی کرد. همچنین در فیلم «ببر و برف» ساخته «روبرتو بنینی» در نقش خواننده ای که در رویاهای بنینی در روز عروسی اش پیانو می نوازد و می خواند ظاهر شد. تام در چند نقش کوتاه در فیلم هایی از «جیم جارموش» و «رابرت آلتمن» نیز بازی کرد.

او موسیقی متن فیلم های زیادی را ساخت. مثلا برای ساخت موسیقی فیلم «یکی از دل» ساخته «فرانسیس فورد کاپولا» در ۱۹۸۲ نامزد اسکار بهترین تک ترانه سال شد. این فیلم اولین فیلم از چند فیلمی بود که تام در آن ها با فورد کاپولا همکاری می کرد. در سال ۱۹۹۱ نیز برای فیلمی از «جیم جارموش» ترانه ای با عنوان «شب بر روی زمین» را نوشت که همان سال به عنوان یک آلبوم منتشر شد.

نزدیک به چهار دهه است که ویتس در عرصه بازیگری فعالیت دارد. او اولین بار با درام ورزشی «کوچه بهشت» به نویسندگی و کارگردانی «سیلوستر استالونه» بازیگری در سینما را تجربه کرد. علاوه بر این، اسطوره موسیقی امریکا تا امروز در فیلم های هنری همچون «مغلوب قانون» و «قهوه و سیگار» با «جیم جارموش» کارگردان مطرح سینما همکاری داشته و در «خیالکده دکتر پارناسوس» ساخته «تری گیلیام» ظاهر شده است. این فیلم در سال ۲۰۰۷ ساخته شده و ویتس در کنار «هیت لجر»، «جانی دپ»، «جود لاو»، و «کالین فارل» بازی کرد.

 «تام ویتس»، هنرمندی محبوب با سبک منحصر به فرد

آخرین فعالیت سینمایی تام ویتس در نقش اصلی سریال جدید شبکه «هولو» تحت عنوان «شهروند» جلوی دوربین خواهدرفت. قسمت پایلوت (آزمایشی) این سریال تلویزیونی توسط «آلفونسو گومز ریخون» کارگردانی می شود و ویتس بازی در نقش کشیشی به نام سزار را بر عهده دارد. داستان «شهروند» (Citizen) در لس آنجلس امریکا رخ می دهد و آمیخته به مولفه های رئالیسم جادویی و حال و هوایی ماورایی است.

آخرین تجربه بازیگری موزیسین ۶۶ ساله به کمدی سیاه «هفت روانی» با حضور چهره های معروفی مانند «کالین فارل» و «سم راک ول» بر می گردد که در سال ۲۰۱۲ روی پرده رفت. از آن به بعد، ویتس به عنوان صداپیشه شخصیت «لوید» در سریال تلویزیونی «سیمپسون ها» حضور داشته است.

تام ویتس همواره از استفاده ترانه هایش در تبلیغات تجاری امتناع کرده و چندین بار نیز علیه کسانی که بدون اجازه او از آثارش استفاده تبلیغاتی کرده اند شکایت کرده است.


منبع: برترینها

چرا «بلید رانر» فیلم مهمی است؟

هفته نامه صدا – آرش بزرگمهر: اگر دنبال این می گردید که مصداق خوبی داشته باشید برای اینکه ثابت کنید سینمای پویا، رابطه عمیق و بی جانشینی با ادبیات دارد، راه دور نروید. همین فیلم «بلید رانر» کفایت می  کند. برای این که هم به خودتان هم به دیگران ثابت کنید وقتی اقتباس خوبی از یک رمان ولو متوسط انجام شود، فیلم هم چاره ای ندارد جز این که در مسیر پیشرفت و دیده شدن گام بردارد.

البته این که «موفقیت» این جا چه معنایی دارد بحث دیگری است، ولی اگر فقط مقیاس گیشه را در نظر بگیریم و این که فیلم در حافظه تاریخی صنعت فیلم سازی هالیوود چنان رخنه کرده باشد که سی سال بعد هم نسخه دیگر آن را بسازند، آن وقت می توانیم بگوییم آن فیلم موفق بوده است و این جا مراد ما از «آن فیلم»، همان بلید رانر است. اما همه منتقدان و کسانی که این فیلم را دیده اند با نظر ما موافق نیستند.

آغاز پروژه ساخت این فیلم به ۱۹۸۲ بر می گردد. دستمایه اصلی ساخت بلید رانر، رمانی بود به نام «آیا آدم مصنوعی ها خواب گوسفند برقی می بینند؟» رمانی در ۲۱۰ صفحه که «فیلیپ د. دیک»، آن را سال ۱۹۸۶ روانه بازار نشر کرد. رمان یادشده، خوب  است یا متوسط، بحث مفصلی را طلب می کند که از حوصله این مطلب خارج است اما منتقدی مانند «میچیکو کاکوتانی»، منتقد ادبی شهیر نیویورک تایمز، آن کتاب را یک شاهکار ادبی می داند.

 چرا «بلید رانر» فیلم مهمی است؟

 همچنین «جین ماسلین»، منتقد سینمایی همان روزنامه، رمان را اثری متوسط می دانست که به مدد قدرت ذهن اسکات، به یک فیلم نامه خوب تبدیل شد.

بعدها ریدلی اسکات، کارگردان بلید رانر، از خود دیک دعوت کرد تا او و همکارانش را در نگارش فیلم نامه یاری کند؛ سنتی شناخته شده در هالیوود که در اکثر موارد رعایت شده است. اسکات و گروه فیلم نامه نویسان او، با تغییراتی اساسی در این داستان پست- آپو کالیستیک فیلم نامه ای علمی تخیلی را با مضمون های فلسفی نوشتند که نتیجه اش فیلمی خاص و مورد احترام شد به نام بلید رانر.

اگرچه کشف اثر ریدلی اسکات یک دهه طول کشید اما مهم این است که همین شناسایی و کشف، فرار یکی از مهمترین فیلم های سینما از گمنامی و مهجور بودن را موجب شد. آمریکا، سال ۲۰۱۹، اداره پلیس شهر لس آنجلس، یک ماموریت بسیار خطرناک را به پلیس کارکشته خود با نام «ریک دیکارد»، واگذار می کند که موفقیت در آن تضمینی برای امنیت تمام جهان به شمار می آید.

دیکارد باید رَدِ «رپلیکانت»ها را بگیرد، موجوداتی که در ظاهر انسان اند اما یک ژن مصنوعی که تولید شرکت «تایرل کورپوریشن» است، شالوده این موجودات را تشکیل داده است.

پس از تولید رپلیکانت ها در اقدامی فراگیر، حضورشان در کره زمین ممنوع اعلام شده بود اما گزارش های رسیده حاکی از حضور آن ها در لس آنجلس است، ضمن اینک در اقدام اول، چهار رپلیکانت یک قمر مربوط به زمین را ربوده اند و به نظر می آید قصد دارند به شرکتی که آنها را خلق کرده است، نفوذ کنند. راستی شما با این خلاصه داستان یاد فیلم هایی مانند «سایبرگ» نیفتادید؟

فیلمِ اول خوب بود، نبود؟

برخی منتقدان معتقدند که فیلم اول بلید رانر به واسطه داستانش به شهرت نرسید و بیشتر تجربه منحصر به فرد آن مد نظر قرار گرفت. مثلا «ریتا کمپلی» منتقد واشنگتن پست معتقد است داستان مرکزی پیرامون شخصیت هریسون فورد، ریک دکارد قرار داشت، بلید رانری که از بازنشستگی باز می گردد تا به شکار چهار رپلیکانتی (ربات های شبیه انسان که عمری چهارساله دارند) برود که سرکش شده اند.

 چرا «بلید رانر» فیلم مهمی است؟

او معتقد است: «داستان این فیلم طبق برداشت ما از رمان این است که آدم ها باید یاد بگیرند چطور با توستر- دستگاهی که نان را برشته می کند- رفتار کنند ولی این فانتزی زیبا، تمام بود و نبود رمان نیست. به نظرم این فیلم استحقاق دارد که آن را پایانِ هالیوودی بنامیم؛ پایانی بر هر تصور بچه گانه ای از فیلم های تخیلی که حاضر نبودیم دیگر اسم شام را بر زبان بیاوریم.»

بلید رانر، به عنوان یک فیلم تقریبا آپوکالیستی و آخرالزمانی، شهری را به تصویر می کشد که مظهر رونق و پیشرفت دنیا به حساب می آمده اما اکنون جز تاریکی و سردی و بی اعتمادی در آن یافت نمی شود. لس آنجلس سال ۲۰۱۹ یک تصویر تمام نما از پایان دنیا به زعم فیلیپ دیک است، فیلمی که اگرچه در آن درگیری فیزیکی و تعقیب و گریز نقش اساسی دارد همه چیز به اکشن ماجراجویانه، ختم نمی شود.

تماشاگر در بلید رانر به کشف حقیقت درباره انسان شناسی هم می تواند نائل شود. هرچه بیشتر با حال و هوای خاص شهر لس آنجلس سال ۲۰۱۹ آشنا می شویم و هرچه بیشتر از دپلیکانت ها می بینیم و می شنویم، به این درک می رسیم که آدمی خود مقصر آینده خود است.

با تمام این تفاسیر همان قدر که تعداد موافقان این فیلم زیاد است، مخالفان هم در اردوگاه بزرگ خود حرف هی زیادی برای گفتن دارند. دنیس ویلنوو پس از ساخت فیلم های موفقی با بودجه متوسط، از جمله «ورود»، «سیکاریو» و «زندانیان»، تصمیم گرفت فیلمی را با بودجه زیاد کارگردانی کند. فیلمی که نتیجه اش شده است «بلید رانر ۲۰۴۹» که دنباله فیلم کلاسیک بلید رانر است.

برخی موافقان این فیلم معتقدند همین که یک کمپانی حاضر می شود بودجه ای هنگفت در اختیار این کارگردان قرار دهد یعنی به فروش آن اطمینان دارد و البته از خوب بودن فیلم ساخته شده در ۱۹۸۲ هم به خوبی آگاه است. بنابراین همین دلیل می تواند اردوگاه مخالفان را فتح کند اما آیا فروش این فیلم تضمین شده است و آیا فیلم که فروش خوبی داشته باشد لزوما می تواند از دید منتقدان گاه سخت گیر نمره خوبی دریافت کند؟ باید منتظر باشیم تا ببینیم واکنش مردم نسبت به این فیلم چیست، نیز واکنش منتقدان و کارشناسان این صنعت مهیج.

چرا «بلید رانر» فیلم مهمی است؟

پاسخ ساده به سوالات پیچیده

انسان تنهاست؟ پاسخ اگر مثبت باشد، آن گاه این سوال مطرح می شود که انسان چطور باید با تنهایی اش کنار بیاید. بعد تازه می رسیم به سوالاتی از این دست که شکل تنهایی در هزاره سوم تغییر کرده یا نه و این که چطور می توانیم با اشکال مختلف تنهایی سر و کله بزنیم. این ها سوالاتی است که برخی منتقدان درباره بلید رانر ۲۰۴۹ مطرح می کنند و معتقدند آن چه ریدلی اسکات در نسخه ۱۹۸۲ از این فیلم ارائه کرده بود، لایه های فلسفی زیادی داشت و باید در نسخه جدید هم به چنین مسائلی توجه کرد.

رابرت مایلز از نشریه به هرالد تریبیون می نویسد: «نباید فکر کنیم که بلید رانر یک فیلم سرگرم کننده بی محتواست که ارزش تماشاکردن ندارد. این فیلم به راحتی درباره موضوعی مثل روان درمانی و جود صحبت می کند و به ما تذکر می دهد ه نباید چیزهایی مثل تنهایی را دست کم بگیریم و فکر کنیم که بخشی از زندگی همین چیزهاست و نباید به آن توجه کرد.»

آیا بلید رانر تا این حد فلسفی است؟

مایلز معتقد است: «هر فردی باید با موضوعات اساسی درباره نگرانی های نهایی مواجه شود که عبارتند از: مرگ، آزادی، تنهایی و معنا، رویکرد وجودی به درمان دربرگیرنده درمانگری است که می خواهد سفری به عمیق ترین مسائل زندگی داشته باشد. درست مثل دیکارت که تلاش می کند این تنهایی را در فیلم نشان دهد.

روان درمانی وجودی نوعی نگرش نسبت به رنج انسان ها است و از هیچ راهنمای درمانی ای استفاده نمی کند. این درمان سوالات عمیقی درباره ماهیت نوع انسان و ماهیت اضطراب، ناامیدی، سوگ، تنهایی، انزوا و بی هنجاری مطرح می کند. همچنین به طور مرکزی با سوالاتی درباره معنا، خلاقیت و عشق چالش ایجاد می کند.»

مایلز پرسشی را مطرح می کند با این عنوان که آیا واقعا بلید رانر تا این حد فلسفی است؟ او معتقد است که اگر فیلم یادشده رگه هایی از دیدگاهی فراتر از دیدگاه رایج انسانی را نداشت، دنباله ای برای آن در نظر گرفته نمی شد و منتقدان درباره اش صحبت نمی کردند: «مثلا دیدگاهی که این فیلم درباره تنهایی دارد مربوط به فرد نیست، بلکه درباره تنهایی انسان و تلاش برای مبارزه با مرگ حرف می زند.

 چرا «بلید رانر» فیلم مهمی است؟

ممکن است افراد در برخورد دیگران (انزوای بین فردی) یا قسمت هایی از خودشان (انزوا درون فردی) منزوی شوند. اما شکل بنیادی تری از تنهایی وجود دارد که تنهایی وجودی نامیده می شود که به تنهایی ما در جهان اشاره دارد و این همان چیزی است که ریدلی اسکات سعی کرد به آن اشاره کند و رد فیلم جدید هم باز محور اصلی روایت داستان است.

ما تنها وارد دنیا می شویم و تنها از آن خارج می شویم و باید مدام تنش بین آرزو برای ارتباط گرفتن با دیگران و آگاهی از تنهایی مان را حل و فصل کنیم.»

بلید رانر درباره انزوا نیست

«تای بور» از بوستون گلاب نظر دیگری دارد: «تنها بودن با انزوا تفاوت دارد و این مسئله در مورد بلید رانر هم صدق می کند. می دانیم که انزوا از عوامل اجتماعی، جغرافیایی و فرهنگی ناشی می شود که فروپاشی صمیمیت را در پی دارد. ممکن است افراد فاقد مهارت های اجتماعی باشند یا شخصیت آن ها با صمیمیت سازگار نباشد. اما تنهایی عمیق تر از این مسائل است؛ این مسئله بنیادی تری است که چون میخی به جهان پرچ شده است و به جزیره ای غیرقابل دسترسی بین شخص و دیگران اشاره دارد.

خب حالا این سوال مطرح می شود که ریپلیکنت ها می خواهد این جهان را منزوی کنند یا در سیاه چاله تنهایی فرو برند؟ من می گویم بلید رانر می گوید که اگر با چیزهایی از این دست مبارزه نکنیم به سیاه چاله تنهایی کشیده می شویم.  

مرگ و مبارزه و صحنه های اکشن فیلم، در خدمت پاسخ دادن به سوالاتی از این دست هستند.»

این موضوع عمدتا در بازسازی مرگ شخص که اغلب در گوشه ای دوردست اتفاق می افتد (یک زمینه رایج در بین شاعران و نویسندگان) تجربه می شود. اما بسیاری از افراد زمانی که با این احساس مواجه می شوند که لحظاتی وجود دارد که هیچ کس در دنیا به آنها فکر نمی کند، ترس از تنهایی وجودی را لمس می کنند. بسیاری از افراد حاضرند با نارضایتی به یک رابطه بین فردی ادامه دهند، تنها به این دلیل که از آن رابطه به عنوان سپری در برابر تنهایی وجودی خود استفاده کنند.

«بور» در پایان نوشته است: «مرگ» در این فیلم عمیق تر از چیزی است که در ذهن ما شکل گرفته است. بلید رانر به بیننده می گوید که با دقت بیشتری فیلم را دنبال کند و همین، دلیل ارزش این فیلم است. شخصیت های این فیلم دنبال یافتن معنا در بافت تنهایی وجودی شان هستند و مسئولیت این انتخاب ها را می پذیرند و آز آزادی انتخاب برخوردارند اما با وجود این، روزی از بودن در این جهان دست خواهندکشید.

 چرا «بلید رانر» فیلم مهمی است؟

آن ها با آگاهی از این سایه مرگ زندگی می کنند. از آنجا که نمی توانند در ترس زندگی کنند، روش هایی را ایجاد می کنند تا وحشت مرگ را تلطیف کنند. می جنگند، مبارزه می کنند و حتی عاشق می شوند. آن ها این ترس را با فرافکنی خودشان در آینده از طریق فرزندان، تلاش برای کسب شهرت و ثروت، ترویج یک باور زوال ناپذیر و تسخیرناپذیر دنبال می کنند. ترس ما از مرگ ترسی عمیق از نبودن و امکان احتمالات آینده است.»


منبع: برترینها

سخنان حسن فتحی درباره فیلم درخشنده و توهم سیاه‌نمایی

این کارگردان در گفت‌وگویی با ایسنا با اشاره به اینکه به تازگی فیلم «زیر سقف دودی» به کارگردانی پوران درخشنده را تماشا کرده است، بیان کرد:‌ وقتی فیلم را دیدم، بسیار متأسف شدم که این فیلم در اکران با موفقیتی که شایسته آن است روبه‌رو نشده و شاید دلیل آن به مناسب نبودن زمان اکران مربوط باشد، اما به هرحال جای تعجب دارد که این فیلم به اندازه فیلم قبلی خانم درخشنده (هیس دخترها فریاد نمی‌زنند) با استقبال همراه نبوده است.

فتحی افزود: «زیر سقف دودی» از حیث فیلمنامه، ساختار فیلمسازی و کارگردانی و بازی بازیگران چیزی کمتر از «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» ‌ندارد و اتفاقا از آن دست فیلم‌هایی است که والدین و فرزندان را  دعوت کرد تا با هم این فیلم را تماشا کنند، چون مسأله بسیار مهمی در «زیر سقف دودی» مطرح می‌شود که جزء مشکلات بزرگ جامعه ماست، آن هم این است که نسل‌های مختلف جامعه با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کنند و اگر این گفت‌وگو صورت گیرد آن وقت کمتر با مشکل گسست نسل‌ها و پیامدهای ناراحت‌کننده آن روبرو خواهیم بود.

وی خاطرنشان کرد:‌ این فیلم به طور مشخص از نسل‌ها دعوت می‌کند تا با یکدیگر درباره دلهره‌ها، نگرانی‌ها و تنهایی‌های خود صحبت کنند و بر این نکته تأکید دارد که هر نسلی به نسل‌های قبل و بعد از خود باید این فرصت را بدهد تا حرف‌های یکدیگر را بشنوند و با هراس‌ها و اضطراب‌ها آشنا شوند تا از این طریق باب مفاهمه‌ی بهتر و مثمرثمرتری بین نسل‌ها ایجاد شود.

کارگردان فیلم‌های «پستچی سه بار در نمی‌زند» و «کیفر» با اشاره به اینکه فیلم جدید پوران درخشنده دعوتی برای باز شدن همین باب مفاهمه است»، ادامه داد: «زیر سقف دودی» فیلم خیلی خوش ساختی است و فکر می‌کنم باید اکران موفق‌تری داشته باشد، اما اینکه چرا این اتفاق نیفتاده است را خبرنگاران و نویسندگان رسانه‌ها باید تحلیل و بررسی کنند که به چه علت یک فیلم خوب و به نوعی نماینده سینمای اخلاقی جامعه اینطور به اکران درمی‌آید و نیمه خاموش از کنار آن عبور می‌شود؟

فتحی در بخش دیگری از این گفت‌وگو درباره بحث‌هایی که اخیرا زیاد مطرح شده، مبنی براینکه سینمای ایران را فیلم‌های بفروش و کمدی فرا گرفته و بسیاری از فیلم‌های جدی، اجتماعی و خوبی که در سال‌های گذشته ساخته شده به شکلی در محاق توقیف قرار گرفته‌اند،با اشاره به نگران کننده بودن این مباحث اظهار کرد:‌ این وضعیت، سینمای آن گروه از فیلمسازانی را تهدید می‌کند که دغدغه‌های عمیق اجتماعی و خانوادگی دارند و صرفا بر اساس دغدغه‌هایی که برای جامعه خود دارند فیلم می‌سازند. خانم پوران درخشنده هم از این نوع فیلمسازان است که فیلم می‌سازد تا دغدغه، درد یا یک معضل و مشکلی از جامعه و خانواده امروز را مطرح کند.

این کارگردان تئاتر و تلویزیون اضافه کرد: در سینمای آمریکا روی این نوع فیلم‌هایی که ارتباط مستقیم با فرهنگ جامعه دارند سرمایه‌گذاری زیادی می‌شود آن هم در شرایطی که در آنجا دولت نظارتی ندارد و تمام سینما زیر ید بخش خصوصی است، اما روی فیلم‌های جدی که مخاطبش خانواده‌ها هستند  و معضلات جامعه را مطرح می‌کنند به شدت کار می‌شود.

او گفت: در این اوضاع نباید فراموش کنیم که رسانه‌ها و سیاست‌های سینمایی در سمت دادن به ذائقه سینمایی و نمایشی مردم می‌توانند نقش موثری داشته باشد. برای من به عنوان کسی که سال‌ها است مشغول ساخت سریال و فیلم سینمایی هستم بسیار تأسف‌آور است که با فیلم خوش ساختی مثل «زیر سقف دودی» از کارگردانی مثل خانم پوران درخشنده که با چند فیلم خوب، دغدغه‌های اجتماعی و خانوادگی خود را اثبات کرده است اینگونه برخورد می‌شود و توقع داشتم از این فیلم‌ها که آثاری سالم هستند و خانواده‌ها مخاطبان اصلی آن باید درنظر گرفته شده‌اند، حمایت بیشتری شود.  

حسن فتحی در ادامه با اشاره به اینکه طرح بسیاری از مسایل اجتماعی در عرصه هنر با واژه‌هایی همچون سیاه‌نمایی روبه‌رو می‌شود، اظهار کرد:‌ متأسفم از اینکه هنوز این ذهنیت برای خیلی از مدیران و مسئولان در این مملکت جا نیفتاده که به خدا قسم هیچ فیلمی، هیچ خطری برای جامعه ندارد و خطراتی که یک جامعه را تهدید می‌کنند باید در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی جست‌وجو شوند. در واقع وظیفه فیلم‌ها فقط برملا کردن این خطرها است و اساساًَ وظیفه سینما،‌ تئاتر و ادبیات همین است تا  آنچه را در زیر لایه خاکستری جامعه اتفاق می‌افتد، نشان دهند، در حالی که بعضی‌ها می‌خواهند چیزی دیده نشود ولی اشتباه می‌کنند چرا که فیلم‌های سینمایی در تمام جوامع نقش یک یاری دهنده و مددکار را دارند تا مشکلات آن جامعه دیده شود.

کارگردان سریال «شهرزاد» گفت: به یاد دارم زمانی را که مسأله ایدز مطرح شد و در تلویزیون و جاهای دیگر ی‌ می‌گفتند هیچ حرفی زده نشود، اما نتیجه‌ی آن چه شد؟ جز همین آمارهای بالایی که به صورت رسمی و غیررسمی از تعداد مبتلایان به ایدر می‌شنویم؟ بنابراین نگفتن و پنهان کردن، حکم همان مهمانخانه‌ای را دارد که آشغال‌هایش را زیر فرش می‌زنند در صورتی که با پاک کردن مسأله به این شکل، خانه‌مان در طولانی‌ مدت بوی آشغال می‌گیرد.

وی با بیان اینکه اجازه داده شود حوزه‌های مختلف هنری از جمله سینما،‌ تئاتر و سریال‌ راجع به جامعه حرف بزنند، افزود: هنرمندانی که درباره جامعه حرف می‌زنند و متهم به سیاه‌نمایی می‌شوند، سیاه‌نما نیستند بلکه آدم‌هایی بسیار وطن پرستی هستند و با کمال صداقت و عشق به مملکت خود می‌پردازند و از هر درد و غمی که این جامعه را نشانه می‌گیرد اندوهگین می‌شوند و به امید اینکه با نشان دادن یک سری مسائل و مشکلات جامعه راه‌حلی برای رفع آن‌ها پیدا شود، فیلم می‌سازند. این در حالی است که سخیف‌ترین و غیراخلاقی‌ترین رفتاری که در این سال‌ها گاهی از طرف بعضی‌ها دیده شده این بوده است که این گروه از هنرمندان را به سیاه‌نمایی متهم می‌کنند و نمی‌دانم این چه تفکری است که عده‌ای چنین توهمی دارند.

او بیان کرد: همه فیلم‌هایی که تا کنون از خانم درخشنده دیده‌ام نماینده سینمای اخلاقی جامعه و مروج اخلاق است، مانند سینماگران دیگری همچون خانم رخشان بنی‌اعتماد و آقای علیرضا داودنژاد، آثار این بزرگان مروج یک نوع اخلاقیات در جامعه است. البته دو مدل اخلاقیات داریم؛ یک مدلِ آن تزویری، ریاکارانه و سطحی است، و یک مدل هم اخلاقیات عمیق انسانی که به حقوق همه آحاد جامعه احترام می‌گذارد. سینمای این بزرگان مروج این مدل از اخلاقیات است و ما باید خوشحال باشیم که چنین فیلمسازانی داریم.

فتحی گفت: آن‌هایی که بعضی از هنرمندان را به سیاه‌نمایی متهم می‌کنند یادشان نرود که همین هنرمندان اگر بیشتر از آن‌ها به مملکت خود علاقه نداشته باشند، کمتر علاقه‌مند نیستند. همه دوست دارند یک جامعه‌ی زیبا ببینند و وقتی صبح از خانه‌هایشان بیرون می‌روند مردمی شاد با خیابان‌هایی زیبا را ببینند نه این مردمی که اینطور عصبانی، خشمناک و افسرده هستند. پس اگر سینما، تئاتر و ادبیات حرفی می‌زند با همین هدف است که ما جامعه‌ای سالم‌تر، مهربان‌تر و محترم‌تر داشته باشیم.

او در پایان با یادآوری جمله‌ای از علی حاتمی که می‌گفت، نمی‌تواند گنجشک را عندلیب‌الدوله بنامد، بیان کرد: بپذیریم مشکلاتی در این جامعه هست و ما به عنوان افرادی بالغ باید با عقلانیت راجع به مسائل و مشکلات خود حرف بزنیم. به خدا قسم این سیاستِ از مردم پنهان کردن جواب خوبی نداده است و فقط باعث بی‌اعتمادی بیشتر مردم می‌شود. بگذارید هنرمندان درباره مسائل و مشکلات صحبت کنند و حتی اگر مسئولان برای طرح برخی مسائل راحت نیستند هنرمندان آن‌ها را بازگو کنند چون ما زخم‌های پنهان زیادی در جامعه داریم و اگر می‌خواهیم در آینده جامعه شاداب‌تری داشته باشیم یا کمتر با گسست نسل‌ها روبرو شویم، باید آن‌ها را واکاوی کنیم.


منبع: عصرایران

انصراف تهیه کننده یک فیلم از ادامه اکران

کارگردان و تهیه کننده فیلم سینمایی «زمانی دیگر» به دلیل شرایط نامناسب اکران، از ادامه اکران این فیلم در گروه سینمایی «هنر و تجربه» انصراف داد.

ناهید حسن زاده کارگردان و تهیه کننده فیلم سینمایی «زمانی دیگر» که در گروه سینمایی «هنر و تجربه» اکران شده بود، با انتشار یادداشتی از ادامه اکران این فیلم انصراف داد. در متن یادداشت حسن زاده چنین آمده است:

«به نام خدا

برای من جای بسی تاسف دارد در حالیکه برای ساخت فیلم «زمانی دیگر» و آماده کردن آن به منظور  نمایش در سینماهای هنر و تجربه راه های پرفراز و نشیبی را طی کرده ام، ناچار به اتخاذ چنین تصمیمی شوم. باتوجه به  مجموعه شرایط نامناسب اکران، از ادامه نمایش آن در سینماهای هنر و تجربه انصراف داده و به عنوان مالک فیلم نارضایتی خود را از ادامه اکران فیلم اعلام می کنم.

در ضمن یادآوری می گردد که از صبح روز چهارشنبه یازدهم مردادماه جاری، فعالیت های تبلیغاتی در همه سطوح از طرف تهیه کنندگان فیلم متوقف گردیده است. باشد که مسئولان هنر و تجربه از اکنون، برنامه های نمایش فیلم را از جدول اکران های خود خارج سازند.

انتشار این متن به منظور آگاهی دوستان و علاقه مندانی است که همواره از حامیان فیلم «زمانی دیگر» بوده اند.

با آرزوی موفقیت برای تیم هدایتگر سینمای هنر و تجربه

ناهید حسن زاده کارگردان و تهیه کننده فیلم سینمایی «زمانی دیگر»


منبع: عصرایران

نجف دریابندری ثبت ملی شد

به ‌گزارش  ایرنا سازمان میراث فرهنگی اعلام کرد که در جلسه کمیته ملی ثبت میراث ناملموس، با حضور مدیرکل ثبت آثار و حفظ و احیای میراث معنوی و طبیعی و کارشناسان ثبت سازمان میراث‌فرهنگی، «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» اثر نجف دریابندری با همکاری همسر هنرمند فقیدش، فهیمه راستکار است.در جلسه کمیته مذکور که دیروز در سازمان میراث فرهنگی برگزار شد: حدود ۶۰ پرونده از استان‌های مختلف را در حوزه میراث ناملموس ارزیابی کرد.در این جلسه، ضمن تجلیل از مقام شامخ نجف دریابندری، نام این نویسنده و مترجم نامدار، به‌عنوان گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادره‌کاران) به‌ثبت رسید.نجف دریابندری، متولد ۱۳۰۸ در آبادان، از مترجمان و نویسندگان صلحب‌سبک معاصر ایرانی است که تمام آثارش از اقبال خاص و عام برخوردارند.
ماجرای نگارش کتاب «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» به سال‌ها پیش برمی‌گردد، به شبی که محمد زهرایی (مدیر فقید انتشارات کارنامه) در غیاب فهیمه راستکار، مهمان دریابندری بوده و دریابندری او را مهمان خوراکی مکزیکی، از دست‌پخت‌های خودش، کرده است و سر همین شام زهرایی به دریابندری پیشنهاد می‌کند که کتابی در حوزه آشپزی تألیف کند و برای همراهی با او در این راه اعلام آمادگی می‌کند. درنهایت، با تشویق‌های مرحوم زهرایی، نجف دریابندری و مرحوم فهیمه راستکار با کمک هم، بعد از حدود هشت سال تحقیق که گاه به‌صورت میدانی انجام گرفته است، «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» را به‌رشته تحریر درمی‌آورند.


منبع: بهارنیوز

رویایی به وسعت ماه

احسان مجیدی

اولین بار که نمایشنامه رویای ماه را مطالعه کردم، به پهنای صورت اشک ریختم. نه اینکه متن غم انگیز باشد، نه. اتفاقا متن سرشار از تخیل و فانتزی و کمدی‌های موقعیت بود، به حال دنیا، به حال ساکنینش و به حال کودکان جنگ زده گریه کردم. به حال کودکان سوری، عراقی، یمنی، فلسطینی، افغان و تمام کودکان جنگ زده و آواره اشک ریختم. کودکانی که ندانسته و بی‌گناه در آتش جنگی می‌سوزند که خودخواهی‌های بزرگانشان برپا کرده است.

هزاران تصویر از بی‌پناهی‌های کودکان در رسانه‌های جهان کار شده، تصاویری که داغ دل همه نوع بشر شده‌اند، از «آیلان» کردی سه ساله بر لب دریای مدیترانه تا «عمران» سوری که بهت و حیرتش در نگاه به دوربین‌ها، دنیای را در بهت و حیرت فرو برد. شاید مفهوم کریه جنگ برای کودکان چندان ملموس نباشد و نهایت تلقی آن‌ها از جنگ همان درگیری‌های کودکانه با هم‌سالان خود باشد اما با مفهوم صلح با توجه به فطرت پاک‌ و صلح‌طلبشان بیشتر آشنا هستند.  

باید کودکان را برای صلح پرورش داد و با عواقب جنگ آشنا کرد و امیدوار بود از رهگذر این آشنایی، مردمان این کره خاکی آینده بهتری تجربه کنند، آینده ای بدون جنگ و خونریزی و آوارگی. یا حداقل آینده‌ای که کودکانش را با هر حیلت و ترفندی از جنگ و خونریزی دور نگه دارد. همه باید در صلح‌آموزی کودکان سهیم باشیم و هنرمندان البته سهیم‌تر. من تلاشم در نمایش «رویای ماه» این است که با کودکان به ستیز جنگ بروم و البته با سلاح فرهنگ. رویای ماه نمایشی است برای همه ی کودکان در هر سرزمینی که سکونت دارند. نمایشی شاد و ساده که آنها را می‌خنداند اما به آنها می‌آموزد که جنگ نفرت انگیز است. نمایشی است سرشار از لحظات کمدی، اما کودکان را به تفکر وا می‌دارد و افکارشان را به سمت صلح و نوع دوستی سوق می‌دهد. نمایشی است در رد طمع و زیاده خواهی و انحصارطلبی، اما برای کودکان و با زبان کودکان.

این آموزش را نه به عنوان کارگردان این نمایش بلکه در مقام یک انسان مسوول و نگران به همه توصیه می‌کنم و علاقه مندم که کودکان بیشتری در دوره کوتاه اجرای نمایش در تهران (تا مرداد ماه، تالار هنر ساعت ۲۰) از این نمایش دیدن کنند. این نمایش پیشکش ایست از جانب من به کودکان سرزمین نازنینم ایران. سرزمینی که طعم تلخ جنگ را ما کودکان دهه‌های ۶۰ با همه وجود به یاد و خاطر داریم. موشک‌‌هایی که هنوز در گوش بسیاری از ما صدا هنوز با صدای بسیار به نقطه‌ای از جغرافیای ایران برخورد می‌کنند و دل‌های بسیاری را عزادار. نمی‌دانم اما شاید اگر صدام هم در کودکی با مفهوم سفید صلح آشنا می‌شد شاید در بزرگسالی‌ مفهوم آتشین جنگ را تجربه نمی‌کرد. نباید از یاد برد که آموزش و انتقال مفهوم نوع دوستی  اگر از دوران کودکی و البته به درستی صورت گیرد، جهان تاوان کمتری برای خودخواهی ها خواهد داد. هنر این میان همان ابزاری است که برای این انتقال بهترین نوع است و آنچه در سالن نمایش برای کودک و در افکار او بنیان نهاده می‌شود قطعا عمیق‌ترین گزاره‌های ذهنش را در بزرگسالی تشکیل خواهد داد. امیدم این است که در رویای ماه حتی یک کودک را از میان خیل کودکان تماشاگر با صلح آشنا کنم تا شاید به اندازه همان یک کودک جهان جای بهتری برای آیندگان باشد.


منبع: بهارنیوز

صحبت های بی پرده لیلی گلستان درباره ابراهیم گلستان: بغض‌های نوجوانی‌ام به‌خاطرِ پدر بداخلاق و سلطه‌جو و زورگو بود/ رنج با ما عجین شده است

لیلی گلستان در تداکس تهران گفت: تمام کودکی و نوجوانی‌ام را با بغض صبح‌گاهی از خواب بیدار شدم. بعدها وقتی بزرگتر شدم فهمیدم که این‌ها به خاطر پدر بداخلاق، سلطه‌جو، تحقیرکننده و زورگو بود.

به گزارش ایلنا، لیلی گلستان (مترجم و گالری‌دار) به تازگی بر سکوی «تداِکس تهران» سخن‌هایی بی‌پرده راجع‌به زندگی شخصی‌اش گفت. او سخنانش را از دوران کودکی‌اش آغاز کرد و گفت: تمام کودکی و نوجوانی‌ام را با بغض صبح‌گاهی از خواب بیدار شدم. بعدها وقتی بزرگتر شدم فهمیدم که این‌ها به خاطر پدر بداخلاق، سلطه‌جو، تحقیرکننده و زورگو بود. 

کم کم درس خواندم و کار کردم، سر کار با شوهرم آشنا شدم، عاشقش شدم، با هم ازدواج کردیم، و هم‌چنان این نگاه سلطه‌جویی که پدرم به همه داشت، و به من هم داشت ادامه پیدا کرد، و من نمی‌توانستم از زیر سایه این نگاه درآیم. بعد از گذشت شش سال از ازدواجم، از جایی متوجه شدم که منِ مادر با سه بچه‌ام یک طرفیم، و شوهرم یک مردِ مجردِ بدون هیچ تعهد و مسئولیتی، در طرف دیگر. پس تصمیم گرفتم که این رابطه را با تمام عشقی که به او داشتم پایان دهم.

 گلستان ادامه داد: وقتی از شوهرم جدا شدم، یک زن تنها بودم که پولی برای گذران زندگی نداشتم. پس تصمیم گرفتم گاراژ خانه‌مان را کتابفروشی کنم. از سال ۶۰ تا ۶۶ تنها کتابفروش منطقه دروس بودم. با مشکلاتی که در بازار کتاب به وجود آمد، تصمیم گرفتم کارم را تغییر دهم. فکر کردم که من هنر خوانده‌ام، پدرم هم مجموعه‌دار است و با تمام نقاشان معاصر آشناست، پس گالری گلستان را تأسیس کردم. گالری‌ام را با نقاشی‌های سهراب سپهریِ خانواده خودمان شروع کردم، و حالا با تمام سختی‌هایی که در این راه کشیده‌ام، ۲۸ سال است که گالری‌دارم.

من با مشکلات عدیده‌ای در زندگی مواجه بوده‌ام، ولی حالا جوان‌ها را می‌بینم که با کوچکترین مشکلات غُر می‌زنند. غیر از مرگ و مرض، همه چیزِ زندگی قابل حل است. من برادر نازنینم را در جنگ مزخرفِ عراق و آمریکا از دست دادم، مادرم که بعد از مرگِ برادرم خم به ابرو نیاورد و همیشه دلداری‌ام می‌داد تا ذره ذره آب شد و او هم رفت. شوهرم را از دست دادم که هیچ‌وقت قدرِ خود را ندانست. رنج با ما عجین شده است، ولی ما باید صبوری کنیم. ما نباید از زندگی طلبکار باشیم، ما به زندگی بدهکاریم و باید از آن نگه‌داری کنیم، وبه آن بیفزاییم.


منبع: عصرایران

انتشار شعری از «همینگوی» پس از ۷۰ سال

انتشار شعری از «همینگوی» پس از ۷۰ سالقصیده‌ای از «ارنست همینگوی» بعد از گذشت ۷۰ سال در یک کتاب به چاپ رسید.

به گزارش ایسنا، «هافینگتون پست» نوشت: قصیده‌ای که «ارنست همینگوی» نویسنده سرشناس برنده نوبل درباره ایتالیا نوشته، پس از ۷۰ سال در کتابی به نام «همینگوی و ایتالیا: دورنماهای قرن بیستم» منتشر شد.

۹ سال از نگارش کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند» گذشته بود و «همینگوی» برای روشن کردن دوباره موتور نویسندگی‌اش راهی شمال ایتالیا می‌شود. او از منطقه‌ای که در دوران جنگ جهانی در آن زخمی شده بود، بازدید می‌کند. در سال ۱۹۴۸ ایتالیا به تازگی از فضای فاشیستی فاصله گرفته و کارهای «همینگوی» هم مجوز ترجمه پیدا کرده بود.

در نوامبر همان سال «همینگوی» و چهارمین همسرش «مری» به مهمانخانه‌ای کوچکی در جزیره تورسلو مقیم شدند. این روستای کوچک جمعیت کمی داشت و سه ساختمان با قدمتی بالای هزار سال در آن واقع بود.

انتشار شعری از «همینگوی» پس از ۷۰ سال

همینگوی در حال ژست گرفتن برای مجسمه‌ای که از او در روستای تورسو نصب شده

«همینگوی» در روزهای اقامت خود در این روستای کوچک، قصیده‌ای در توصیف زیبایی‌های آن سرود که طی دهه‌های گذشته به فراموشی سپرده شده بود. این قطعه شعر حالا در کتابی با عنوان «همینگوی و ایتالیا: دورنماهای قرن بیستم» از سوی انتشارات دانشگاه فلوریدا برای اولین بار به چاپ رسیده است.

«ارنست میلر همینگوی» نویسنده و روزنامه‌نگار سرشناس آمریکایی و برنده‌ جایزه‌های نوبل ادبیات و «پولیتزر»، بیست‌ویکم جولای ‌١٨٩٩ در ایلینویز آمریکا و از یک پدر فیزیکدان متولد شد. «پیرمرد و دریا» معروف‌ترین اثر اوست که در سال ‌١٩۵٢ منتشر شد و با استقبال چشم‌گیری همراه بود. این کتاب جایزه‌ ادبی «پولیتزر» را در سال ‌١٩۵٣ برای این نویسنده به‌همراه آورد. یک سال بعد از آن، ‌ موفقیت «همینگوی» با دریافت نوبل ادبیات کامل شد.

«وداع با اسلحه»، ‌ «نسل گمشده»، «خورشید همچنان می‌درخشد»، «مردان بدون زنان»، «برنده هیچ نمی‌برد» و «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند» از دیگر کتاب‌های معروف این نویسنده هستند. خالق «برف‌های کلیمانجارو» در اواخر عمر به دلیل چند حادثه‌ رانندگی،  از جراحت و مصدومیت‌های زیادی در بدن خود رنج می‌برد و فشار خون بالا به همراه مشکلات کلیه نیز او را آزار می‌داد. ابتلا به افسردگی موجب شد در سال ‌١٩۶١ اقدام به خودکشی کند اما موفق نشد. بعد از سه هفته روان‌درمانی، ‌«همینگوی» سرانجام روز دوم جولای ‌١٩۶١ در خانه‌اش در «آیداهو» به زندگی‌اش پایان داد.


منبع: عصرایران

انتقاد شدید روزنامه جمهوری اسلامی از حضور یکی از مهمانان خندوانه در این برنامه

روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: برنامه خندوانه سیمای جمهوری اسلامی از یک شومن به عنوان هنرمند دعوت به حضور در برنامه کرد.

«ن.م» که با حمایت سفارتخانه‌های خارجی و علیرغم بی‌سوادی به عنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران انتخاب شده بود، در سال‌های گذشته تلاش‌های بسیار برای تخریب موسیقی کلاسیک ایران نمود و در پنهان، در کشورهای بیگانه به برگزاری کنسرت‌های ضد ایرانی پرداخت! حمایت بیگانگان از وی موجب ایجاد موقعیت‌های بسیار نابحق برای وی در ایران شده است.


منبع: عصرایران

نادر نادرپور؛ شازده یا شاعر؟!

هفته نامه کرگدن – آزاده شمس: گفت و گو با محمدعلی بهمنی درباره شعر و دنیای نادر نادرپور؛ شاعری که بعضی ها شعرش را ستایش می کنند بعضی ها هم او را نه یک شاعر پیشرو که شازده ای احساساتی و محافظه کار می دانند.

نادر نادرپور؛ در کنار شاعران برجسته ای چون نیما یوشیج، فروغ، اخوان ثالث، سهراب سپهری، فریدون مشیری، سیاوش کسرایی، شاملو و سایه جزو سردمداران شعر نوی فارسی است، حتی بسیاری او را بعد از نیما جزو اولین کسانی می دانند که مرزهای شعر نو فارسی را گستراند و به دلیل نوع نگاه فرا ایرانی اش توانست عرصه های جدیدی برای شعر نو بگشاید و همچنین به عنوان غزل سرایی با نگاهی مدرن مطرح شود. نادرپور از خاندان افشار و از نوادگان نادرشاه است.

همین نسبت با خاندان نادرشاه سبب شد در فضای آن روزگار لقب «شازدگی» به او داده شود و هر چند شعر او از سوی بسیاری چون مشیری و اخوان ستوده می شد، از سوی دیگرانی هم به احساسی بودن بیش از حد و فرم گرایی متهم می شد تا جایی که فروغ، او را محافظه کار و شازده و نه شاعر می خواند؛ اما نادرپور که درس خوانده فرانسه و با زبان های انگلیسی و ایتالیایی آشنا بود، به زعم بسیاری توانست مرزهای شعرش را از بومی گرایی به سوی نوعی نگاه جهانی در شعر سوق دهد.

نادرپور ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در کرمان متولد شد و بعد از اتمام تحصیلات متوسطه در مدرسه ایرانشهر به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن، زبان و ادبیات فرانسه خواند و بعد در رشته سینمای فرانسه تحصیل کرد. او همچنین به ایتالیا رفت و زبان و ادبیات ایتالیایی آموخت. او بعد از تحصیل در اروپا در بازگشت به ایران، سمت هاییرا در وزارت فرهنگ و رادیو و تلویزیون پذیرفت و همچنین در حزب توده و نیروی سوم فعالیت کرد.

 نادر نادرپور؛ شازده یا شاعر؟!
نادرپور بعد از انقلاب از ایران به فرانسه و بعد به امریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۳۷۸ در لس آنجلس بر اثر سکته قلبی درگذشت. به بهانه این که چندی پیش سالروز تولد این شاعر بود، با محمدعلی بهمنی از شعر و سلوک او سخن گفتیم و تلاش کردیم شعر و زمانه او را بررسی کنیم.

شما سال ها از نزدیک با نادر نادرپور آشنا بودید و همچنین به دلیل علاقه تان به غزل، با شعر او هم آشنا هستید. کمی از نادرپور و سلوک شاعری اش بگویید.

ما مدت ها پیش از انقلاب در رادیو با هم همکار بودیم. او در رادیو مسئولیتی را بر عهده داشت و برنامه ای را اداره می کرد که هر روز هفته در اختیار یک نفر بود و یکی از این روزها هم دست حسین منزوی بود که «یک شعر و یک شاعر» نام داشت و من به واسطه این برنامه با او آشنا بودم؛ او بر این برنامه ها نظارت خوبی داشت، هر چند کار منزوی بی نیاز از نظارت بود.

نادرپور یکی از مهم ترین ادامه دهندگان راه نیما بود و در کنار شعر نیمایی و چهارپاره هایی که کنار شعر نیمایی می گفت، غزل سرا هم بود و غزل های خوبی هم داشت. درواقع او نوگراترین غزل سرای روزگار ما بود و ناگفته نماند که بخشی از غزل بعد از نیما مرهون او است. منوچهر نیستانی هم در این زمینه حضور پررنگی دارد، اما خود نیستانی هم از مریدان نادرپور بود. آنچه در شعر اهمیت دارد و جاذبه و ارج شعر است، شاعرانگی آن است و شعر نادرپور این شاعرانگی را در خود داشت.

او مدعی غزل سرایی نبود و بی صدا غزل می گفت، اما شعر بعد از نیما را متحول کرد. نادرپور غزلی دارد با این آغاز «پرده را پس می زنم، مرغابیان پر می کشند/ گوشه ای از آسمان آبی است در باران هنوز». یادم می آید روی همین شعر در آن زمان چیزی نوشته بودم که البته متن آن یادم نیست، اما باید بگویم این را کسی گفته که ادعای غزل ندارد، اما غزلی به این شگفتی گفته که اگر آن را با همه ویژگی هایی که برای غزل در نظر هست، مقایسه کنید، می بینید چیزی کم ندارد و نسبت به شعر و غزل پیش از نیما هم چقدر نو است.

این شعر با همه شاعرانگی اش، اجتماعی هم هست و در بیت دوم نوعی امید در خود دارد و می گوید هرگز تسلیم چیزی نباشید و همیشه چیزی هست برای ادامه دادن. تقریبا همه غزل های نادرپور برجسته و قابل تامل هستند.

نادر نادرپور؛ شازده یا شاعر؟!

چطور با وجود سروده شدن این غزل ها که به زعم شما بسیار نوگرا هم هستند، برخی در آن دوره از مرگ غزل حرف می زدند؟

جز نادرپور دیگرانی هم بودند که در آن دوره غزل می گفتند. منوچهر آتشی هم غزل های دوست داشتنی داشت که اگر نگویم همه آن ها، باید گفت در میان آن ها شعرهای زیادی هست که با خواندن آن دچار شگفتی می شوید. نصرت رحمانی هم غزل های خوبی دارد. اگر همه این ها را کنار هم بچینیم، می بینیم غزل در آن دوره زنده و پویا بوده است.

کسانی که در آن دوره غزل را پایان یافته می دانستند، به اعتبار شاملو این حرف را می زدند، چون او هم اشاره ای به این موضوع داشت؛ اما شاملو شکل غزل را رد نمی کرد، او می گفت ضرورتی برای غزلی که روزگار گذشته را تکرار می کند، وجود ندارد، ولی دیگران این را به این صورت تعبیر کرده بودند که غزل دیگر لازم نیست ادامه یابد و بعد از انقلاب هم این نگاه همچنان ادامه پیدا کرد.

باید بگویم شکل شعری که آفرینشی باشد، مهم نیست، اما اگر در شعر پیش اندیشی شده باشد و کسی بیاید بگوید می خواهم غزل بگویم، حتی اگر زیبا هم به نظر برسد، چون آفرینشی در آن نیست و برای نوشتن آن تلاش شده، شاعرانگی کافی را در بر ندارد.

شعر و هنر نمی تواند پیش اندیشی شده رخ بدهند. شاعر نمی تواند بگوید امروز در این شکل شعر می گویم و فردا در شکل دیگر؛ در هر شکل شعر، شعریتی وجود دارد که قابل احترام است. مهم این است که شاعر شکل های شعری را بشناسد و به دلیل نشناختن از یک گونه شعری صرف نظر نکند.

نادرپور به دلیل تحصیلاتش در اروپا با زبان های دیگر و به تبع آن با شعر جهان آشنا بود؛ این موضوع چقدر در شعر او تاثیر داشت؟

نادرپور نگاهی جهانی به شعر داشت و به دلیل تسلطی که به زبان های خارجی داشت و شعر را به زبان های دیگر می خواند، متوجه این موضوع بود که شعری- خصوصا شعر بعد از نیما- ماندگار خواهدبود که در کنار نگاه اقلیمی، نگاهی جهانی داشته باشد و خودش این نوع نگاه را در شعر داشت و درواقع این آموزه ای برای شاعران و دیگرانی چون من بود که می خواستند غزل بعد از نیما را ادامه بدهند.

نادرپور جزو اولین کسانی که بعد از شعر نیما، گستره ای را فراهم کرد تا بگوید نیما با تحولی که در شعر ایجاد کرده، آینده ما را به شعر جهان پیوند زده است و این اتفاق کمی نبود.

نادر نادرپور؛ شازده یا شاعر؟!

درباره شعر او دو نوع نگاه متفاوت وجود دارد؛ هم از سوی کسانی چون اخوان و مشیری ستوده شده است و هم کسانی چون فروغ او را در شعر محافظه کار خوانده اند و شعرش را تصویرسازی ای خالی از محتوا دانسته اند. از نظر شما نادرپور با کدام یک از این توصیفات بیشتر همخوانی دارد؟

شاعران زیادی بودند که به نادرپور ایمان  داشتند، به او و شعرش علاقه مند بودند. او شاعر توانمندی بود که ترانه را نیز متحول کرد. البته بخش زیادی از ترانه هایش را به اسم خودش منتشر نمی کرد؛ یدالله رویایی هم عضو شورای شعر و ترانه آن زمان بود که نادرپور در آن مسئولیت داشت و ترانه های او جلوه دیگری داشت و دیگر ترانه سرایان فرزندان او هستند.

اما  کسانی دیگری بودند چون فروغ که منتقد شعر او بودند؛ من معتقدم همه شاعرانی که دنبال تحول هستند، مورد هجوم دیگرانی قرار می گیرند که خودشان از او جان گرفته اند و گاه زخمه هایی به او می زنند که این زخمه ها بد هم نیست و موجب می شود که شاعر دچار تحول شود و تلاش کند و ادامه دهد.

البته ما نباید این گلایه های فروغ و دیگران را در مرکز توجه بدانیم. فروغ خود پرورش یافته نادرپور است. این شاعران و همه شاعران امروز مدیون نیما هستند و هر اتفاقی که بعد از نیما افتاده، برتر از او نبوده، اما هر کسی که نگاهی گسترده تر و جهانی تر داشته، ماندگارتر است، گو این که در روزگار خود مورد انتقاد هم بوده باشد.

همین حالا هم اشعار مترقی مورد انتقاد بیشتری هستند، گرچه خود این شاعران هم در آینده به این شعر مترقی تن می دهند. حتی خود نیما هم وقتی شروع کرد، مورد انتقاد بسیاری از شاعران هم نسل خود بود که او و تغییراتی را که در شعر ایجاد کرده بود، درک نمی کردند؛ ولی این زخمه هایی که هم نسلان به هم می زنند، مثل انتقاداتی که فروغ به نادرپور داشته، به معنای ضعف در بیان فروغ هم نیست و این نباید زمینه ای شود که ما آن ها را زیر سوال ببریم و این انتقادات را جدا از زمان و دوره خود نگاه کنیم.

به نظر شما این انتقادات از چه چیزی نشأت می گرفت؟

نادرپور به دلیل شرایط زندگی پیشرفته تری که داشت، در فضای متفاوتی بود و به همین دلیل او را شازده می خواندند. شاید هر کسی که فرصتی چون او نداشت، چنین نیشی را به او می زد. فروغ هم می گفت او شاعر نیست، شازده است؛ اما این شعر نادرپور را زیر سوال نمی برد، بلکه مسئله، رویارویی شاعران هم نسل است. کسان زیادی هم به شاملو زخمه می زدند که بخشی از همان ها کنار شاملو ماندگار شدند و کسان زیادی هم از یاد رفتند.

فروغ جزو دوستان نزدیک نادرپور بود و چنان تفاوت اندیشه ای هم بین آن ها نبود. بگذارید بهتر روشن کنم؛ سایه غزلی دارد با این مطلع «امشب به قصه دل من گوش می کنی/ فردا مرا چو غصه فراموش می کنی». فروغ از این شعر استفاده کرده و غزلی گفته با این آغاز «چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی/ سنگی و ناشنیده فراموش می کنی».

این دو غزل با هم خیلی فرق داشتند. شعر فروغ نوتر بود، اما این به این معنا نیست که فروغ با یک غزل توانست سایه را پشت سر بگذارد یا می خواست بگوید غزل روزگار ما این است و آن نیست. ما نمی توانیم این شاعران را از هم جدا بدانیم، چون همه شاگردان مکتب نیما بودند که خود را ادامه می دادند. در یک کلاس درس ممکن است یکی از شاگردان هوشمندانه تر عمل کند، اما همه در یک خط هستند و نمی توان آن ها را جدا کرد.

 نادر نادرپور؛ شازده یا شاعر؟!

برخی از انتقادات به رویکرد و علاقه نادرپور به غزل بود و می گفتند دوره غزل گذشته، اما حتی منوچهر آتشی که خودش ۳۰۰ غزل دارد که دوست داشتنی هستند و بعد به سوی شعر نو رفت، هرگز نگفت که دوره غزل تمام شده است؛ هوشمندترین شاعر کسی است که هیچ شکل شعری را دور نریزد، چون در هر دوره ای ممکن است یک قالب و شکل بروز کند و زبان حال روزگار ما باشد.

اگر شاملو شعر آزاد را برای شاعران بعد از خود گسترده تر کرد، به این معنی نیست که شعر موزون بعد از نیما را نادیده گرفته است. او اشارات تلخی دارد، ولی این نشانه های هم عصری و نشانه بودن در یک فضای مشترک است. براهنی که ایران نبود، همه را جز نیما زیر شلاق نقد کشید، اما این نقد بی رحمانه او به دلیل نبودش در فضای ایران بود و وقتی زمان طولانی را در ایران گذراند، در نقدهای خود بازبینی کرد.

چقدر مهاجرت نادرپور از ایران بین شعر او با مخاطب ایرانی و بین او با فضای ایران فاصله ایجاد کرد؟

با رفتن او گسستی بین او و شاعران دیگر رخ نداد. بعد از رفتن او از ایران، کمی ذات شعر را در آثارش نادیده گرفته بود و کمی شعرش شعاری شده بود و همین سبب شد که برخی شعر او را بسیار دوست داشته باشند و برخی هم شعر او را نپسندند، اما هرگز این گونه نبود که وطن خودش را تقبیح کند؛ فقط از شرایط ناراضی بود و این در شعرش نمود پیدا می کرد. من معتقدم ما نباید نسلی را که زاده آن هستیم، به خاطر خودنمایی کنار بگذاریم. این گذشت زمان بوده که آن ها را برجسته کرده و اگر آن ها را کنار بگذاریم، انگار خودمان را کنار گذاشته ایم. زمان میراث دار بزرگی است و می داند چه کسانی را نگه دارد.

به نظر می رسد نادرپور به نسبت جایگاهی که در شعر بعد از نیما داشته، امروز دست کم برای نسل جوان شناخته شده نیست و اشعارش آن قدر که باید خوانده نمی شود.

من فکر می کنم شعر نادرپور برای کسانی که از گذشته با او آشنا بوده اند، غریبه نیست و بسیاری هنوز با شعر او مانوس هستند. این که شعرش امروز خوانده نمی شود، برای حافظه نسل جوان امروز  است، نه در ذهن کسانی که با شعر او در زمانه خودش زیسته اند.

نادرپور در آن سال ها که ما خودمان هم در آن زیسته ایم، شهرتی را که شاملو در زمان حیاتش و بعد از آن داشت، دارا بود. حتی مشیری و کسرایی هم این شهرت را داشتند و اگر امروز از آن ها حرفی نیست، به تغییر باورها باز می گردد. کسرایی هم جزو کسانی است که امروز با وجود آن که شعرهای بسیار خوبی دارد، خوانده نمی شود؛ اما وقتی او را با زمانه خود مقایسه می کنیم، می بینیم جایگاهی را که او داشت، بسیاری از ما نتوانسته ایم کسب کنیم و نتوانسته ایم فرصتی را که او در ذهن و زبان مخاطبانش ایجاد کرده بود، ایجاد کنیم.

 نادر نادرپور؛ شازده یا شاعر؟!

امروز خوانده نشدن شعر از نظر من تنها محدود به شاعران گذشته نیست. در شعر امروز نیز یک بلاتکلیفی وجود دارد که هم درباره شکل های شعری است و هم این قدر امروز شاعران ما فراوان شده اند و بخشی دارای ضعف زبانی هستند که گویی شعر از نظر عوام دیگر وجود ندارد؛ اما در همین روزگار هم شاعرانی وجود دارند که وقتی عشری از آن ها می خوانیم، می بینیم با این که ممکن است در هر شکل شعری چند شعر محدود داشته باشند، اما همین تعداد می ارزد به تمام کارهایی که کسی چون من مدعی آن بوده ام و همه شعرهایی که گفته ام. اما به همین دلایلی که اشاره شد، دیده نمی شوند.

این شاعران در غزل و شعر آزاد معجزه می کنند، اما از یک سو هنوز شهامت قیاس آن ها با شاعران گذشته وجود ندارد و از سوی دیگر این مسئله وجود دارد که چرا خوانده و شناخته نمی شوند. گویا امروز فضا به گونه ای شده که شاعران خوب ترجیح می دهند سکوت کنند، چون جز آن در کنار انبوهی شعر قرار می گیرند که مجال دیده شدن نمی یابند.

اگر ترانه سرایی بخواهد شعری در آلبومی داشته باشد، حتما کنار او باید چند ترانه ترقصی هم باشد، چون هیچ شرکتی جز این شرایط زیر بار انتشار آلبوم نمی رود، زیرا فروشی نخواهدداشت. به همین دلیل بسیاری از ترانه سرایانی که کارهای ارزنده هم دارند، حاضر نیستند اشعارشان را به خوانندگانی بدهند که صدایشان آزاردهنده است. به نظر من در کنار نگاه به گذشته، باید به شاعران امروز هم نگاه کرد و این سوال را پرسید که چرا آن ها شنیده نمی شوند.


منبع: برترینها

یخ و آتش؛ بررسی قسمت سوم فصل هفتم «بازی تاج و تخت»

: این هفته نیز سومین قسمت از سریال بسیار محبوب و پرطرفدار بازی تاج و تخت با نام «عدالت ملکه» از شبکه‌ی HBO به روی آنتن رفت. عدالت ملکه همانطور که از هفته‌ی پیش پیش‌بینی کرده بودیم، پر بود از اتفاقات ریز و درشت که برخی توانستند به خوبی از پس انتظاراتمان بربیایند و متاسفانه برخی نیز به دلایل مختلف موفق به این کار نشدند. چیزی که می‌خواهیم باز هم به آن اشاره کنیم روند جدید سریال در فصل هفتم است که در آن دیگر خیلی جایی برای مقدمه چینی اتفاقات آینده نیست و حوادث به صورت رگباری در هر قسمت از فصل هفتم به وقوع می‌پیوندند. در بررسی قسمت قبلی سریال، دلایل این تغییر رویکرد سازندگان را شرح دادیم.

عدالت ملکه با یکی از موردانتظارترین سکانس‌های کل تاریخ سریال شروع می‌شود. جایی که پادشاه شمال جان اسنو و مادر اژدها، دنریس تارگرین بلاخره با هم رو در رو می‌شوند. البته این ملاقات خیلی هم دوستانه نیست و پر است نیش و کنایه و قدرت نمایی البته بیشتر از سوی دنی. دنریس که تا حالا هرکجا رسیده به سبک خان‌های عصر قجر، یک دو جین لقب برای خودش ردیف می‌کرد، به شخصی رسیده که نه تنها مرعوب این اسامی و القاب نمی‌شود که حتی سه اژدهای غول‌پیکر ملکه نیز او را مجاب به زانو زدن دربرابر این دختر که از ناکجاآباد آمده و به صرف نام پدرش مدعی تخت آهنین است نمی‌کنند. مکالمات جان و دنی به زیبایی پیش می‌رود و جان به طرز غیرقابل پیش‌بینی، صلابت و قدرت برتر روحی خود را به دنی دیکته می‌کند.

ما انتظار داشتیم جان برای جلب کمک دنی، هر کاری انجام دهد همانطور که در گذشته ایثار و ازخودگذشتگی‌های گاها احمقانه‌ای از او می‌دیدیم، اما در این قسمت تغییر شخصیت او به وضوح نمایان شد. جان در این قسمت در برابر شاید قدرتمندترین حکمران وستروس، در حد و اندازه‌های یک شاه واقعی ظاهر شد؛ اگر ند خدابیامرز زنده بود، حتما به پسرش (بخوانید خواهرزاده‌اش!) افتخار می‌کرد.

یخ وآتش؛ بررسی فصل هفتم «بازی تاج و تخت»

دنریس هم برای اولین بار به مردی برخورده که واقعا صلابت یک پادشاه را دارد و از طرفی حریص و طمعکار قدرت نیست. نگاه‌های مخفی ملکه به جان را دست کم نگیرید. این نگاه‌ها پیش در‌آمد یک عشق است! دنی دارد به سرعت به شاه شمال جوان ما علاقه‌مند می‌شود و این را می‌توان در تک تک رفتار او مشاهده کرد. در هر حال صلابت و ریسک‌پذیری جان، مشاوره‌های خردمندانه‌ی تیریون و شکست ناوگان دریایی مادر اژدها، در نهایت دنی را متقاعد کرد که حتی اگر شده برای اتحاد با شمال، به جان اجازه بدهد از معادن دراگون‌استون، شیشه‌ی اژدها استخراج کند. باید ببینیم در ادامه، دامنه‌ی ارتباط این دو تا کجا پیش خواهد رفت.

در سکانس‌های دراگون‌استون چند دیالوگ مهم نیز گفته شد که شاید کمتر به آن توجه کرده باشید. اول اینکه دنی به جان می‌گوید «من آخرین بازمانده‌ی تارگرین‌ها هستم». می‌دانیم که جان نیز یک تارگرین است و صد البته حقش به نشستن به تخت آهنین، بیشتر از دنریس است. دیالوگ بعدی جایی است که دنی وجه نام گذاری اژدهایانش را به جان می‌گوید و اسم ریگار برده می‌شود. این دیالوگ و دیالوگ قبلی، آماده کردن ناخود‌آگاه مخاطب برای اطلاع جان از هویت اصلی والدینش است. سومین قسمت هم، مکالمه‌ی ملیساندرا و واریس است؛ جایی که زن سرخ پوش به صورت ضمنی، وعده‌ی مرگ خودش و واریس در وستروس را می‌دهد. این دو به فصل بعد می‌رسند؟

یخ وآتش؛ بررسی فصل هفتم «بازی تاج و تخت»

اما به اردوگاه سرسی برویم، جایی که اتفاقات بسیار بسیار مهم و هیجان انگیزی در حال وقوع است. همانطور که قبلا در بررسی تریلر فصل هفتم پیش‌بینی کرده بودیم، کسی که مردم با اشتیاق و علاقه از او در خیابان‌های بارانداز پادشاه استقبال می‌کنند، یورون گریجوی است که شاد و سرمست از پیروزی به پایتخت برگشته تا هدیه‌ای که قولش را به ملکه داده بود، تقدیم کند. راستش را بخواهید من شخصیت یورون را خیلی باابهت و کاریزماتیک نمی‌بینم. بیشتر شبیه یک پسر جلف و دیوانه است تا یک ویلن قدرتمند و خاص. قطعا به هیچ وجه نمی‌تواند در حد و اندازه‌های رمزی بولتون ظاهر شود اما حتی در مقایسه با جافری نیز به مراتب پایین‌تر قرار می‌گیرد. با دیدن یورون تازه می‌توانیم به قدرت نویسندگان و شخص ایوان ریون در خلق شخصیت بسیار قدرتمندی مثل رمزی پی برد. ترکیب موفقی که فعلا برای یورون خیلی به شکل دلچسب و شایسته‌ای شکل نگرفته است. یورون فعلا دررویای ازدواج و سرسی به سر می‌برد اما با پاسخ‌های سرخرمن ملکه، بعید می‌دانم به آرزویش برسد. اگر از خشم جیمی هم جان سالم بدر ببرد، احتمالا سرسی خواب و خیال‌های دیگری برایش دیده است.

یخ وآتش؛ بررسی فصل هفتم «بازی تاج و تخت»

عدالت ملکه در این قسمت اجرا شد. سرسی دقیقا همان بلایی که سرخودش آمده بود را بر فرق سر الاریا سند کوفت البته با کمک کایبورن! حالا این زن دورنی باید در سیاه چاله‌های قصر سرسی شاهد مرگ، پوسیدن و تجزیه شدن تنها دخترش باشد. بله من هم می‌دانم مجازات وحشتناکی است اما از این بابت ناراحت که نیستم هیچ، خوشحال هم هستم! یادمن نرفته فصل پیش چه بلایی بر سر میرسلای بیچاره آورد… .

جنگ از قسمت قبل در وستروس آغاز شد و با قدرت در این قسمت ادامه پیدا کرده است. برخلاف چیزی که ابتدا تصور می‌شد، سرسی و متحدانش خیلی هم دست بسته نبوده اند. البته پیش‌بینی می‌کردیم که کار دنی بسیار بسیار سخت باشد. مادر اژدها تاکنون با حریف قدرتمندی روبروی نشده بود و حالا تازه دارد می‌فهمد جنگ واقعی یعنی چه. آنسالیدها به فرماندهی کرم خاکستری توانستند کسترلی راک را به راحتی فتح کنند اما کشتی‌هایشان توسط ناوگان یورون نابود شد. حالا قسمت بزرگی از ارتش دنی در کسترلی راک گیر کرده است.

سر جیمی نیز با استفاده از تاکتیک فریبی که راب استارک فقید با آن، خود جیمی را در جنگ شکست داده بود، به جای دفاع از کسترلی راک، به های گاردن یورش برد و قلعه‌ی بسیار ثروتمند خاندان تایرل را تصرف کرد. حالا دنی ۳ تا از متحدانش را از دست داده، قسمت اعظمی از ناوگان دریایی اش نابود شده و ارتش آنسالید‌هایش در کسترلی راک مبحوس شده اند. توازن قوا کم‌کم دارد شکل می‌گیرد اما فراموش نکنیم که دنی هنوز ارتش بسیار عظیمی از دوتراکی‌ها و همچنین سه اژدها دارد که خب البته اژدهایان دنی، به کایبورن در! تازه مادر اژدها تقریبا اتحاد شمال را نیز بدست آورده است.

یخ وآتش؛ بررسی فصل هفتم «بازی تاج و تخت»

نکته‌ی ناامید کننده‌ای که در این قسمت به شدت خود را نشان داد، نپرداختن به نبردهای کسترلی راک و های گاردن بود. در هردو مورد صرفا چند درگیری نسبتا کوچک نشان داده شد و بعد پایان نبرد و جنازه‌های روی زمین. البته می‌توان انتظار داشت مثل فصول گذشته سازندگان بیشتر بودجه‌ی خود را صرف یکی دو نبرد بسیار بزرگ و سهمگین کرده باشند که با توجه به تریلرها، خیلی دور از انتظار نیست. با این وجود، من شخصا از این بابت ناامید شدم. خیلی خیلی برای نبرد فتح کسترلی راک رویاپردازی کرده بودم. البته مکالمه‌ی نهایی اولنا تایرل و سرجیمی بسیار خوب و قدرتمند پرداخته شده بود، تا جایی که از قسمتی از ضعف پرداخت نبردها را کم کرد.

به نظر می‌رسد جیمی آرام آرام دارد احساسش به سرسی تغییر می‌کند. ین تغییر احساس به خوبی در چهره و حرکاتش قابل مشاهده است. اولنا هم که بالاخره اعتراف کرد که مرگ جافری کار او بوده، حالا باید دید سرسی با این واقعیت که مدت‌ها از برادر کوچکترش برای جرمی که مرتکب نشده نفرت داشته است، روبرو خواهد شد. در نهایت چیزی که فعلا از اوضاع برمی‌آید، دنی خسادت فراوان دیده و از طرفی سرسی با فتح های گاردن می‌تواند قرض بانک آهنین براووس را بپردازد تا مایکرافت هولمز (!!!) با خیال آسوده هزینه‌های جنگ و پشتیبانی نیروهای سرسی را فراهم کند. تا اینجا که همه چیز به نفع ملکه‌ی بارانداز پادشاه پیش رفته است.

یخ وآتش؛ بررسی فصل هفتم «بازی تاج و تخت» 

چند اتفاق پراکنده دیگر نیز در این قسمت رخ داد. اول تیون توسط نیروهای خودی نجات پیدا کرد. احتمالا تا قبل از رفتن جان، به دراگون استون برمی‌گردد و باز هم احتمالا به جان خواهد پیوست. سر جوراه نیز کاملا درمان شده و عزم سفر به دراگون استون دارد. شاید مشاوره‌های او بتواند اوضاع دنی را کمی مساعدتر کند. و بالاخره برن به وینترفل وارد شد. استارک‌ها یکی یکی دارند به خانه می‌آیند و دوباره گله‌ی گرگ دور هم جمع می‌شوند. در همین سکانس کوتاه هم می‌توانیم تغییر شخصیت برن را مشاهده کنیم. او دیر آن پسربچه‌ی قبل نیست و در قامت کلاغ سه چشم، بسیار پخته‌تر و عمیق‌تر شده است.

در قسمت بعدی به احتمال فراوان آریا و شاید حتی جان به وینترفل برمی‌گردند. شاید در همین قسمت جان از راز بزرگ گذشته‌اش باخبر شود. از طرفی بالاخره باید پس از سه قسمت، چیزی از شاه شب و ارتش وایت‌ها نشان داده شود. من که منتظر سرمای زیادی در قسمت آینده هستم.


منبع: برترینها

پشت پرده لغو کنسرت «ناظری»ها

حمیدرضا نوربخش – مدیرعامل خانه موسیقی ایران – در گردهمایی جمعی از اهالی حوزه موسیقی در اعتراض به «لغو غیرقانونی کنسرت‌ها» که عصر امروز (چهارشنبه، ۱۱ مردادماه) در خانه موسیقی برگزار شد، اظهار کرد: امروز اعضای صنوف دیگر جامعه هنری نیز تمایل داشتند در این گردهمایی حضور داشته باشند. ما همه از یک خانواده هستیم و نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت می‌کنیم.


او ادامه داد: این گردهمایی را به فال نیک می‌گیریم، برای سرآغاز وحدت و انسجام که حقوق یکدیگر و جامعه موسیقی را پیگیری کنیم. نوربخش با اشاره به برگزاری دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، بیان کرد: همه ما دوران خوبی را پشت سر گذاشتیم و با انسجام و وحدتی استثنایی، در تعیین سرنوشت کشور همراه و همدل شدیم که حاصل خوب و شیرینی داشت. متاسفانه عده‌ای می‌خواهند در مقاطعی، این شیرینی‌ها را به کام مردم و هنرمندان تلخ کنند.

وی همچنین گفت: ما شاهد رخ دادن اتفاق‌های ناگواری هستیم و همه می‌دانیم مشکل کجاست. در این‌که دولت همه تلاش خود را کرده تا کار هنر را تسهیل کند، شکی نیست. دولت یازدهم تلاش‌های بسیار خوبی در این زمینه کرد. کارهایی مانند توجه به صنوف، واگذاری امور به صنوف هنری و تسهیل روند فعالیت‌های هنری، از چشم جامعه فرهنگ و هنر دور نیست.

مدیرعامل خانه موسیقی ادامه داد: در حجم گسترده کنسرت‌ها طبیعتا این اتفاق‌های اندک، ممکن است آن‌قدر چشمگیر نباشد؛ اما زمانی که به چند مورد می‌رسد، برای اهالی هنر مهم و غیرقابل تحمل می‌شود. ما می‌دانیم صدها کنسرت هر روز در گوشه و کنار کشور برگزار می‌شود، اما برخی اتفاق‌ها انصافا سنگین است و باعث می‌شود ما احساس نگرانی کنیم و دور یکدیگر جمع شویم تا چاره‌اندیشی کنیم.

نوربخش یادآوری کرد: اسفندماه ۱۳۹۴ پس از لغو کنسرت علیرضا قربانی در شهرستان چناران خراسان رضوی به دستور دادستان، کمپینی توسط اهالی موسیقی تشکیل و نامه‌ای اعتراضی در این زمینه امضا شد. او در ادامه گفت: ما آن زمان با نهادهای ذی‌ربط مکاتبه و با معاون دادستان کل کشور نیز دیدار کردیم. او در آن دیدار از لغو کنسرت‌ها ابراز نارضایتی کرد و گفت که این کار به هیچ عنوان با سیاست‌های دادستانی و قوه قضاییه همسو نیست و تخلف محسوب می‌شود.

او با بیان این‌که سال گذشته انصافا برای موسیقی ناآرام نبود، اظهار کرد: اتفاق اخیر (لغو کنسرت شهرام ناظری همراه حافظ ناظری در قوچان) واقعا عجیب و غریب بود. البته این مسائل سیستماتیک نیست، اما زمانی که یک نفر، یک عمل و بی‌تدبیری شخصی انجام می‌دهد برای کل کشور هزینه درست می‌کند. نوربخش ادامه داد: دادستان درباره این‌که با یک بهانه واهی (نگرانی درباره جان مردم) و در دقیقه ۹۰، مخاطبان کنسرت را با سالن پلمب‌شده مواجه می‌کنند، باید پاسخگو باشد.

مدیرعامل خانه موسیقی همچنین گفت: ما امروز به اینجا آمده‌ایم تا یک‌بار دیگر پشتیبانی خود را از دولت اعلام و مطالبات خود را در یک بیانیه مطرح کنیم. امیدوارم یک‌بار دیگر همدل شویم و در کنار دولت و وزارت ارشاد حضور داشته باشیم. او اظهار کرد: اگر کسی اشتباهی می‌کند، باید هزینه آن را بدهد. اگر خسارت معنوی جبران نمی‌شود، باید خسارت مادی آن را جبران کنند. گاهی یک موسسه کم‌توان مالی، تمام سرمایه خود را در چنین کاری می‌گذارد و زمانی که از این دست اتفاق‌ها می‌افتد، از هستی ساقط می‌شود.

او در پایان تاکید کرد: نهادهای ذی‌ربط در زمینه لغو کنسرت‌ها باید برای این موضوع چاره‌ای بیندیشند. در ادامه این نشست، تقی ضرابی – آهنگساز، رهبر ارکستر و مدرس دانشگاه – گفت: در عصری که کشورهای دیگر تصویر هنرمندان خود را روی اسکناس چاپ می‌کنند، خیلی زشت است که بگویم به من جایی بدهید تا بعد از ۷۸ سال، کار خود را ارائه کنم. ما مانند آیینه‌ای در مقابل این زشتی‌ها هستیم و من با هر کسی، در هر مقامی مانند خودش رفتار می‌کنم.

او تاکید کرد: ما معمار افکار جامعه هستیم و به‌خاطر مادیات در این عرصه پا نگذاشته‌ایم. ضرابی ضمن خواندن بخش‌هایی از پیام امام خمینی (ره) به هنرمندان، گفت: برخی مسوولان فرهنگی ناآگاه، خواسته یا ناخواسته شریک عوامل بیگانه‌ای هستند که در تهاجم فرهنگی به کشور ما نقش دارند. تا جایی که حتی مداحان و قاریان از خورده‌فرهنگ‌های موسیقایی بیگانه استفاده می‌کنند.

وی اضافه کرد: بحران‌های اجتماعی و فردی معاصر، بیش از آن‌که ناشی از عقب‌ماندگی اقتصادی، سیاسی و نظامی باشد، ناشی از انحطاط فرهنگی و بی‌توجهی به خصلت‌های انسانی و مقدسات ملی و آیینی است. در این گردهمایی جمعی از اهالی موسیقی در اعتراض به «لغو غیرقانونی کنسرت‌ها» در خانه موسیقی گردهم آمدند و نامه‌ای را خطاب به رئیس‌جمهور امضا کردند.


منبع: بهارنیوز

گردش فرهنگی پنجشنبه‎های عصرایران/ از "اپرای عروسکی خیام" تا "صد اثر، صد هنرمند"

عصرایران – در این بخش هر پنجشنبه در قالب چند پیشنهاد فرهنگی، مخاطبان گرانقدر عصرایران را در جریان منتخبی از آخرین رویدادهای فرهنگی هنری یک هفته آینده قرار می دهیم.

اپرای عروسکی «خیام» همچنان روی صحنه

اپرای عروسکی «خیام» به عنوان هشتمین اثر از مکتب تئاتر عروسکی «آران» که از ۲۵  تیرماه به نویسندگی، طراحی و کارگردانی بهروز غریب پور در تالار فردوسی روی صحنه رفته است، با توجه به استقبال مخاطبان تا ۳۱ مردادماه تمدید شد. اپرای خیام هر شب ساعت ۱۹ در تالار فردوسی به نشانی خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار، روبروی تالار وحدت اجرا می شود.

بازی حامد بهداد در یک نمایش

نمایش «شرق دور شرق نزدیک» به نویسندگی و کارگردان حمیدرضا نعیمی و با بازی حامد بهداد، بهناز نازی، کامبیز امینی، کتانه افشاری نژاد، محسن گودرزی، بهار نوحیان و… تا ۲۰ مرداد ساعت ۲۰:۳۰ در پردیس تئاتر شهرزاد واقع در خیابان نوفل‌لوشاتو، تقاطع خیابان رازی روی صحنه می رود. (احتمال تمدید وجود دارد.)

نمایش شب دشنه هاى بلند در تئاترمستقل

نمایش «شب دشنه هاى بلند» بر اساس متن و کارگردانی على شمس تا ۳۱ مرداد ساعت ۱۹ در تئاتر مستقل تهران به نشانی ضلع شرقی چهار راه ولیعصر (تئاتر شهر)، خیابان رازی، نبش کوچه زند وکیل پلاک ۵۰ روی صحنه می رود.

زانیار در گنبد

زانیار خسروی، خواننده پاپ کشورمان روز پنجشنبه ۱۹ مرداد ساعت ۲۱:۳۰ کنسرت خود را در گنبد کاووس برگزار می کند.

همای در کرمانشاه می خواند

کنسرت پرواز همای روز روز پنجشنبه ۱۹ مرداد ساعت ۲۱ در کرمانشاه برگزار می شود.

نمایشگاه آثار خوشنویسی

نمایشگاه آثار خوشنویسی علی اشرف صندوق آبادی با عنوان «دیباچه‌ عشق»  جمعه ۱۳ مرداد ساعت ۱۷ در نگارخانه ترانه باران به نشانی خیابان شریعتی، بالاتر از پل صدر، خیابان پل رومی، خیابان شریفی منش به سمت الهیه، نبش کوچه لادن ، پلاک ۲۷، واحد ۲ افتتاح می شود. علی اشرف صندوق آبادی نایب رییس انجمن خوشنویسان ایران و دارای دکترای تخصصی و درجه‌ی یک هنری است. وی از اساتید برجسته‌ ایران است که تا کنون آثارش در نمایشگاه‌ های گروهی و اختصاصی در حوزهٔ ملی و بین‌ المللی به نمایش گذاشته شده است.

نمایشگاهی در گالری گلستان

بیست‌وپنجمین دوره «صد اثر، صد هنرمند» که از ۳۰ تیرماه در گالری گلستان به نشانی دروس، خیابان کماسایی، پلاک ۳۴ آغاز شده، تا ۲۵ مردادماه هر روز به جز پنجشنبه‌ها برپاست. «صد اثر، صد هنرمند» قدیمی ترین نمایشگاه تجسمی در بخش خصوصی ست که مردادماه ۱۳۷۱ توسط لیلی گلستان بنیانگذاری شد. در این دوره از نمایشگاه، آثار ۲۵۷ هنرمند پذیرفته شده است.

نمایشگاه نقاشی در گالری فردا

آثار نقاشی «فرشته ویسی» در نمایشگاهی با عنوان «نادیده‌های درونی» روی دیوارهای گالری فردا خواهد رفت.  این نمایشگاه از ۱۳ تا ۱۹ مردادماه در گالری فردا به نشانی خیابان کریمخان زند، زیر پل کریمخان، خیابان حسینی، کوچه اعرابی ۶، پلاک ۲، واحد ۲ برپا خواهد شد و علاقه‌مندان برای دیدن آن می‌توانند از ساعت ۱۶ تا ۲۰ مراجعه کنند.

اگزما در سینماها

فیلم سینمایی «اگزما» به کارگردانی مهران مهدویان به تازگی در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران شده است. «اگزما» به‌عنوان اولین تجربه کارگردانی مهران مهدویان، یک اثر اجتماعی با ساختاری تجربی است که در بخش هنر و تجربه سی‌و‌پنجمین جشنواره فجر حضور داشت.

نمایش و نقد «والدراما» در مشهد

نشست نقدوبررسی فیلم «والدراما» شنبه ۱۴  مرداد در پردیس هویزه مشهد برگزار می‎شود. «والدراما» اولین ساخته عباس امینی است که در آن نگاهی دارد به مشکلات کودکان کار به همین دلیل هم از ابتدا سازندگان آن اعلام کردند که عواید حاصل از فروش این فیلم به انجمن کودکان کار اختصاص پیدا می‎کند. این فیلم شنبه ۱۴ مرداد ساعت ۱۷ در سینما هویزه مشهد به نمایش در می‌آید و پس از آن عباس امینی و حسین فرخزادی فیلم‌نامه نویس این اثر در نشست نقدو بررسی، به سوالات منتقد جلسه پاسخ گفته و با تماشاگران به گفت‌وگو می‌نشینند.


منبع: عصرایران

روایت «کاوه و ضحاک» در کنسرت ناظری‌ها

شهرام ناظری و حافظ ناظری اولین اجرا از پروژه شاهنامه‌خوانی خود را با نام «آواز پارسی» در تهران روی صحنه بردند.

اولین کنسرت «آواز پارسی، افسانه و مهر» شهرام ناظری – خواننده – و حافظ ناظری – آهنگساز، نوازنده و فرزند شهرام ناظری – شامگاه گذشته، ۱۰ مردادماه در تالار وزارت کشور اجرا شد.

به گزارش ایسنا، تعداد زیاد مخاطبان این اجرا باعث تاخیر ۴۰ دقیقه‌ای در آغاز آن شد. روی صحنه اجرا نیز تعداد زیادی شمع روشن بود، پشت سر نوازندگان هم دو پرده در سمت راست و دو پرده در سمت چپ وجود داشت که هنگام اجرای هر کدام از قطعات، تصویری متناسب با آن، روی پرده به‌نمایش درمی‌آمد.

در ابتدای اجرا، حافظ ناظری و ارکستر روی صحنه حاضر شدند. پس از تشویق حاضران، فرزند شهرام ناظری در سخنانی گفت: اولین کنسرت از سری کنسرت‌های «آواز پارسی» را اجرا می‌کنیم. این برنامه قرار بود اولین اجرای خود را در استان خراسان داشته باشد، اما به‌دلیل برخی مشکلات، این کار انجام نشد و طبیعتا فشار سنگینی را به گروه وارد کرد. البته به اندازه کافی درباره این موضوع صحبت شده است.

او اضافه کرد: به هر حال ما دوست داشتیم این برنامه شکل دیگری آغاز شود، اما همیشه اتفاق‌ها آن‌گونه که ما می‌خواهیم پیش نمی‌رود. مهم این است شما از ما حمایت کردید و به ما انرژی و عشق دادید.

سپس او همراه ارکستر، کار خود را با نخستین کلام فردوسی در شاهنامه، یعنی «به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد» شروع کرد. در ادامه این قطعه، گریزی هم به شعر «چو ایران مباشد تن من مباد/بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» زدند.

با خارج شدن حافظ ناظری و ارکستر از صحنه، شهرام ناظری و یک نوازنده ضرب زورخانه‌ای برای اجرای قطعه بعدی روی صحنه آمدند.

سپس با نوای ضرب و زنگ زورخانه‌ای و سه‌تار ناظری، خوانده شد: «ایران به خدا مملکت ناموران است». ناظری در ادامه شروع به روایت داستان ضحاک ماردوش و فریدون کرد و گفت: داستان فریدون و ضحاک نبرد نیکی و بدی و حق و ناحق است.

بخش بعدی این اجرا با حضور ارکستر، شهرام ناظری و پسرش روی صحنه آغاز شد که آواز این بخش بیشتر برعهده پدر و گاهی هم پسر بود. ناظری‌ها بین روایت‌شان از داستان ضحاک، اجرای قطعه‌ «بازگشت جاودانگی» از پروژه «ناگفته» را در نظر گرفته بودند. بعد از اتمام این قطعه‌ی به نسبت طولانی «آواز ضحاک» آغاز شد.

شهرام ناظری پیش از آغاز اجرای بخش‌هایی از داستان ضحاک روبه مخاطبان گفت: تنها عامل حمایت از ما، تشویق شما است. برای ما ارزشمند است که حداقل احساس کنیم خود جامعه و هنردوستان این توجه را نسبت به ما دارند، همین عشق باعث شده در این ٣٨ سال، در ایران بمانم، با وجود امکاناتی که در خارج از کشور برایم فراهم بوده است. اکنون بسیار خوشحالم که توانستم این سال‌های سخت را در کنار هموطنانم بمانم.

«چو ضحاک شد بر جهان شهریار/برو سالیان انجمن شد هزار/سراسر زمانه بدو گشت باز/برآمد بر این روزگار دراز/نهان گشت کردار فرزانگان/پراکنده شد کام دیوانگان/ هنر خار شد، جادو ارجمند/نهان راستی، آشکارا گزند/شده بر بدی دست دیوان دراز/به نیکی نرفتی سخن جز به راز» روایت این داستان تا قیام کاوه و درفش کاویانی ادامه پیدا کرد.

بدرقه‌کننده مخاطبان در پایان این کنسرت قطعه «عدم» بود.

پدرام فریوسفی، امین غفاری، محمدحسین غریبی، محمدرضا جبار، بابک غسالی، شیوا سروش، الهه حیدری، مهگل صفدری، فرهاد صفری و شهریار نظری، نوازندگان و همخوانان این اجرا بودند. همچنین حافظ ناظری برای اجرای بخش‌هایی از برخی قطعات، ساز «حافظ» را می‌نواخت.


منبع: عصرایران

روایت«کاوه و ضحاک»در کنسرت ناظری‌ها

اولین کنسرت «آواز پارسی، افسانه و مهر» شهرام ناظری – خواننده – و حافظ ناظری – آهنگساز، نوازنده و فرزند شهرام ناظری – شامگاه گذشته، ۱۰ مردادماه در تالار وزارت کشور اجرا شد.به گزارش ایسنا، تعداد زیاد مخاطبان این اجرا باعث تاخیر ۴۰ دقیقه‌ای در آغاز آن شد. روی صحنه اجرا نیز تعداد زیادی شمع روشن بود، پشت سر نوازندگان هم دو پرده در سمت راست و دو پرده در سمت چپ وجود داشت که هنگام اجرای هر کدام از قطعات، تصویری متناسب با آن، روی پرده به‌نمایش درمی‌آمد.

در ابتدای اجرا، حافظ ناظری و ارکستر روی صحنه حاضر شدند. پس از تشویق حاضران، فرزند شهرام ناظری در سخنانی گفت: اولین کنسرت از سری کنسرت‌های «آواز پارسی» را اجرا می‌کنیم. این برنامه قرار بود اولین اجرای خود را در استان خراسان داشته باشد، اما به‌دلیل برخی مشکلات، این کار انجام نشد و طبیعتا فشار سنگینی را به گروه وارد کرد. البته به اندازه کافی درباره این موضوع صحبت شده است. او اضافه کرد: به هر حال ما دوست داشتیم این برنامه شکل دیگری آغاز شود، اما همیشه اتفاق‌ها آن‌گونه که ما می‌خواهیم پیش نمی‌رود. مهم این است شما از ما حمایت کردید و به ما انرژی و عشق دادید.

سپس او همراه ارکستر، کار خود را با نخستین کلام فردوسی در شاهنامه، یعنی «به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه برنگذرد» شروع کرد. در ادامه این قطعه، گریزی هم به شعر «چو ایران مباشد تن من مباد/بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» زدند.با خارج شدن حافظ ناظری و ارکستر از صحنه، شهرام ناظری و یک نوازنده ضرب زورخانه‌ای برای اجرای قطعه بعدی روی صحنه آمدند.سپس با نوای ضرب و زنگ زورخانه‌ای و سه‌تار ناظری، خوانده شد: «ایران به خدا مملکت ناموران است». ناظری در ادامه شروع به روایت داستان ضحاک ماردوش و فریدون کرد و گفت: داستان فریدون و ضحاک نبرد نیکی و بدی و حق و ناحق است.

بخش بعدی این اجرا با حضور ارکستر، شهرام ناظری و پسرش روی صحنه آغاز شد که آواز این بخش بیشتر برعهده پدر و گاهی هم پسر بود. ناظری‌ها بین روایت‌شان از داستان ضحاک، اجرای قطعه‌ «بازگشت جاودانگی» از پروژه «ناگفته» را در نظر گرفته بودند. بعد از اتمام این قطعه‌ی به نسبت طولانی «آواز ضحاک» آغاز شد.شهرام ناظری پیش از آغاز اجرای بخش‌هایی از داستان ضحاک روبه مخاطبان گفت: تنها عامل حمایت از ما، تشویق شما است. برای ما ارزشمند است که حداقل احساس کنیم خود جامعه و هنردوستان این توجه را نسبت به ما دارند، همین عشق باعث شده در این ٣٨ سال، در ایران بمانم، با وجود امکاناتی که در خارج از کشور برایم فراهم بوده است. اکنون بسیار خوشحالم که توانستم این سال‌های سخت را در کنار هموطنانم بمانم.

«چو ضحاک شد بر جهان شهریار/برو سالیان انجمن شد هزار/سراسر زمانه بدو گشت باز/برآمد بر این روزگار دراز/نهان گشت کردار فرزانگان/پراکنده شد کام دیوانگان/ هنر خار شد، جادو ارجمند/نهان راستی، آشکارا گزند/شده بر بدی دست دیوان دراز/به نیکی نرفتی سخن جز به راز» روایت این داستان تا قیام کاوه و درفش کاویانی ادامه پیدا کرد.

بدرقه‌کننده مخاطبان در پایان این کنسرت قطعه «عدم» بود.پدرام فریوسفی، امین غفاری، محمدحسین غریبی، محمدرضا جبار، بابک غسالی، شیوا سروش، الهه حیدری، مهگل صفدری، فرهاد صفری و شهریار نظری، نوازندگان و همخوانان این اجرا بودند. همچنین حافظ ناظری برای اجرای بخش‌هایی از برخی قطعات، ساز «حافظ» را می‌نواخت.


منبع: بهارنیوز

مهران مدیری؛ موفق یا شکست‌خورده؟

گروه فرهنگی_رسانه‌ها: روزنامه شهروند نوشت: «ساعت ۵ عصر» با سر و صدای فراوانی آمد. حتی «فروشنده» اصغر فرهادی نیز که قبل از آغاز نمایش هم به‌عنوان شانس اصلی اسکار قلمداد می‌شد، این‌قدر قیل و قال و خدم و حشم نداشت. «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری قرار بود اتفاق سینمایی‌ سال باشد. پرفروش‌ترین فیلم سال؛ که مهران مدیری را در مقام کارگردان سینما تثبیت کند. در واقع تمام برنامه‌ها برای رسیدن به این هدف چیده شده بود. توپخانه تبلیغاتی این فیلم از چند روز مانده به اکران آتش وسیعی را تدارک دید تا قدر و قیمت نخستین ساخته سینمایی مهران مدیری را پیش از دیده‌شدن در نگاه بینندگان فیلم بالا ببرد؛ و موفق هم شد.
 

نتیجه آغازی باشکوه برای فیلمی بود که اگر خود مهران مدیری و دوستانش توقعات را تا این حد بالا نبرده بودند، نقطه قابل اتکایی برای یک کارگردان فیلم اولی به شمار می‌رفت، اما توقعات فراوانی که ایجاد شده بود، ساعت ۵ عصر را درنهایت چونان فیلمی شکست‌خورده جلوه‌گر ساخت؛ و این آغاز پایان رویاهای مدیری درباره نخستین فیلمش بود.«ساعت ۵ عصر» با سروصدای فراوانی آمد. حتی فروشنده اصغر فرهادی نیز که قبل از آغاز نمایش هم به‌عنوان شانس اصلی اسکار قلمداد می‌شد، این‌قدر قیل و قال نداشت. خدم و حشم نداشت.

 

آغاز سروصدای «ساعت ۵ عصر» با مشکلات مختلفی بود که این فیلم در مسیر اکران با آنها روبه‌رو شد که آخرین مورد آن مربوط به چند مورد اصلاحیه بود که براساس شنیده‌ها با مخالفت مهران مدیری هم روبه‌رو شدند. شایعاتی نیز در ارتباط با رابطه اعمال ممیزی‌های جدید و انتقادات مهران مدیری به عملکرد دولت در برنامه دورهمی مطرح شد، ولی در نهایت این مشکلات مرتفع شد تا فیلم مدیری خود را آماده راند دوم مبارزه کند؛ که آن نیز با اکران خصوصی شلوغش رخ داد.اکرانی که نگاه به روش و منش برگزارکنندگانش می‌تواند خلاصه‌ای از تمام استراتژی‌هایی باشد که طراحان تبلیغات این فیلم پی گرفته بودند. تأکید عجیب مدیری روی ترکیب شلوغ‌ترین اکران خصوصی تاریخ سینمای ایران؛ و سپس انواع و اقسام رکوردشکنی‌ها و رکوردسازی‌های تیم تبلیغاتی فیلم را می‌توان در این راستا ارزیابی کرد.

 

در همان روزهای اول انواع و اقسام این‌گونه تأکیدها را دیدیم. آن زمان که اعلام شد ساعت ۵ عصر رکوردهای بیشترین تماشاگر، بیشترین سانس در یک سینما، بیشترین سانس در کشور، بیشترین سانس فوق‌العاده بامدادی، بیشترین فروش اینترنتی و بیشترین فروش روز اول اکران یک فیلم در سینمای ایران را شکسته است و بعدتر نوبت رکوردهای جدیدتر و دور از ذهن‌تر رسید.همه اینها هم در جهت آن استراتژی تبلیغاتی بود؛ که درنهایت در روزهای اول نیز به آن نایل شد؛ و آغازی رویایی رقم خورد. آغازی واقعا رویایی با فروشی معادل ٧٠٠‌میلیون تومان در یک روز که باعث شد این فیلم با عبور از رقم فروش ۶٠٠میلیونی فیلم «سلام بمبئی» بدل شود، به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران در نخستین روز نمایش.

 

شروع امیدوارکننده فروش «ساعت ۵ عصر» این امید را به وجود آورده بود که یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های‌ سال روی پرده رفته است، اما ادامه روند فروش این ذهنیت را تغییر داد.در واقع به گفته یکی از خبرگزاری‌ها، بعد از آن‌که «گشت۲» اکران موفقی را پشت سرگذاشت و به‌رغم عرضه نسخه قاچاق توانست به موفقیت قابل توجهی در اکران دست پیدا کند و در ادامه «نهنگ عنبر ۲» را نیز به خوبی فروخت، این انتظار ایجاد شده بود که نخستین ساخته سینمایی مهران مدیری بتواند همچنان سینماها رو پررونق نگه دارد.

 

در ابتدا هم ماجرا داشت به همین روال پیش می‌رفت؛ فیلم در هفته اول اکرانش توانست به فروش ۲‌میلیارد و۵٠٠‌میلیون تومان برسد؛ اما چند روز که گذشت و بساط نمایش‌های ویژه که برچیده شد و سروصداها که خوابید و نوبت خود فیلم رسید تا محل بحث مخاطبان و تحلیل منتقدان باشد، «ساعت ۵ عصر» روند نزولی را آغاز کرد.بگذارید داستان را یک‌بار دیگر مرور کنیم: با میزانس جذابی که از زمان پیش‌‌تولید فیلم سینمایی «ساعت ۵ عصر» برای افکارعمومی ترسیم و ذهن‌ها برای یک اثر ویژه آماده شده بود، تصور می‌شد نخستین فیلم بلند سینمایی مهران مدیری اثری تأثیرگذار و یک شروع قدرتمند برای این کارگردان تلویزیونی باشد و همین انتظار باعث شد تا رکورد فروش افتتاحیه با این فیلم شکسته شود؛ اما در ادامه وقتی هیجانات فرو نشست و نوبت به خود فیلم رسید که گلیم خود را از آب بیرون بکشد، همه چیز به حد و اندازه یک فیلم اولی جذاب برگشت تا آغاز خرگوشی «ساعت ۵ عصر» در همان اوایل داستان فرجام داستان خرگوش و لاک پشت را تداعی کرده باشد.
 

مدیری در «ساعت ۵ عصر» ماجرای یک روز از زندگی یک وکیل به نام مهرداد پرهام را از ساعت هفت صبح تا پنج عصر روایت می‌کند. سیامک انصاری نقش اصلی این فیلم را ایفا می‌کند و امیر جعفری و آزاده صمدی دیگر بازیگران آن هستند. در واقع «ساعت ۵ عصر» روایتی خطی از وکیلی با بازی سیامک انصاری است که با تماس تلفنی کارمند بانک مواجه می‌شود که در صورت عدم مراجعه به بانک و تسویه تا «ساعت ۵ عصر»، خانه‌اش توقیف می‌شود و این آغاز مسیری مملو از مصایب برای جناب وکیل است.مشکل فیلم نیز در همین آغاز ریشه دارد؛ در جایی که نمی‌تواند باورپذیری لازم را در فضا، داستان و شخصیت‌ها به وجود آورد و مثلا به تماشاگر بباوراند که می‌شود وکیلی هم که ظواهر زندگی‌اش نشان می‌دهد وکیل موفقی است، وجود داشته باشد که باور کند یک روز تأخیر در واریز اقساط بانک ممکن است بهایی چون مصادره خانه‌اش را داشته باشد.

 

در حقیقت مهران مدیری که حتی در فانتزی‌ترین سریال‌های کمدی‌اش هم ابتدا تکلیف داستان و قهرمان‌ها را مشخص می‌کند و به مخاطب می‌گوید که قرار است در چه دنیایی، چه اتفاقاتی را تماشا کند، در فیلمش بیشترین لطمه را از همین جنبه می‌خورد؛ و نتیجه هم این می‌شود که فیلم در روایت داستانش کمترین نشانی از منطق روایی نشان نمی‌دهد.نتیجه چنین موردی هم سرخوردگی تماشاگرانی است که از سالن بیرون می‌آیند و لابد خودتان بهتر می‌دانید که در سینمایی که کماکان مهمترین ابزار تبلیغاتی فیلم‌ها تبلیغ دهان به دهان تماشاگران است، این نارضایتی و سرخوردگی چه بهایی می‌تواند داشته باشد.

 
فاز اول تبلیغات که تمام شد و نوبت فیلم که رسید، رسانه‌ها و نشریات گوناگون پر شد از نقدهای نوشته شده درباره «ساعت ۵ عصر». نقدهایی با گستره‌ای شگفت‌انگیز که در شماری از آنها نگاه مدیری به جامعه و شکل کارگردانی نقد شده بود و البته در تعدادی هم فیلم مدیری شاهکاری بی‌بدیل تلقی شده بود؛ اما در کل به نظر می‌رسد در جمع مخاطبان چندان نگاه مثبتی به فیلم وجود ندارد و این هم تأثیرش را در فروش فیلم نشان داد.
 

فیلمی که در روز اول هفتصد‌ میلیون و در هفت روز اول دو‌و‌نیم ‌میلیارد تومان فروخته بود که با ادامه آن روند می‌توانست در مدت ۶ هفته نرمال اکران فروشی در حول و حوش شانزده تا بیست‌ میلیارد تومان داشته باشد، تحت‌تأثیر دلایلی چون کیفیت فیلم، سرخوردگی بینندگان و البته نکاتی چون سخنان مهران مدیری در برنامه دورهمی ناگهان نزول کرد و در هفته دوم بسیار بسیار کمتر از هفته اولش فروخت.شاید ٧٠ درصد کمتر از هفته اول اکران؛ اگر فروش دو‌و‌نیم میلیاردی هفته اول را در کنار سه ‌میلیارد‌و‌نیمی فیلم در پایان روز دوازدهم اکران قرار دهیم که نشان از فروش یک میلیاردی فیلم در هفته دوم دارد. فروشی که با توجه به ۶۶ سالن نمایش‌دهنده فیلم در شهرستان‌ها و ٣۶ سالن فیلم در تهران (با این توضیح که نمایش فیلم در پردیس‌هایی چون کوروش و… که گاه در ٨ یا ۶ سالن فیلم را نمایش می‌دهند، یک سالن محاسبه و اعلام شده است) نشان از خالی رفتن بخش اعظمی از سالن‌های نمایش‌دهنده این فیلم، حداقل در سانس‌های روز داشته باشد.

 

در شرایط فعلی به نظر می‌رسد «ساعت ۵ عصر» برای تجدید آن شور و حالی که مردم را چنان مشتاقانه به سالن‌ها می‌کشانید، راه بسیار بسیار دشواری پیش رو داشته باشد.راهی تا اندازه بسیار بسیار زیادی، غیرممکن. مهران مدیری که سرمست از موفقیت‌های روزهای اول توقعات را از فیلمش افزایش داد تا از موج ایجاد‌شده در جهت رکوردشکنی‌های متوالی بهره ببرد، شاید اگر به این موضوع پی می‌برد که افزایش توقع از فیلمی در هر شکلی درنهایت نتیجه‌ای جز شکست محتوم آن فیلم نخواهد داشت، در پی‌ریزی استراتژی تبلیغاتی فیلمش راهی دیگر می‌جست.راهی که نتیجه‌اش این نشود که فیلمی که با هر متر و معیاری فیلمی آبرومند با کارگردانی و در کل با اجرایی مثال‌زدنی است، فیلمی شکست‌خورده ارزیابی شود؛ و فیلمی که تاکنون بیش از سه‌و‌نیم ‌میلیارد تومان در دو هفته فروخته، فیلمی که تماشاگران روی چندان خوشی به آن نشان نداده‌اند.


منبع: بهارنیوز

بازیگر «فرار از زندان» مجری جدید تاپ‌گیر

به همین دلیل احتمال دارد که تاپ‌گیر آمریکا جزو یکی از جذاب‌ترین مجموعه‌های تلویزیون خودرویی شود!تاپ‌گیر آمریکا بعد از پخش ۷۲ قسمت در قالب ۶ فصل، در سال ۲۰۱۶ از برنامه‌ی تلویزیونی بی‌بی‌سی آمریکا کنار رفت. حالا بعد از یک وقفه نسبتا طولانی، تیم سازنده‌ی تاپ‌گیر آمریکا دست به کار شده‌اند تا با تغییر و تحولاتی به این برنامه، جان دوباره‌ای دهند و هوادارن خودرو و سینما را علاقمند به تماشای آن کنند.
 


 


 

اولین قسمت مجموعه‌ی جدید Top Gear America با عنوان “ساخته شده در آمریکا” (Made in America) به روی آنتن رفته است.مسلما سهم قابل توجهی از تماشاچیان برنامه‌ی تاپ‌گیر یا همان تخت‌گاز، عاشقان خودرو هستند. حالا با استراتژی جدید سازندگان برنامه، پیوستن ویلیام فیکنر (William Edward “Bill” Fichtner) به جمع مجریان جدید می‌تواند هوادران این برنامه را هیجان‌زده و علاقمندان به سینما را به سمت خود جذب کند.ویلیام فیکنر در فیلم‌ و سریال‌های The Dark Knight, Armageddon, Lone Ranger و  Prison Break ایفای نقش کرده و حالا می‌توانیم شاهد اجرای او در سری جدید تاپ‌گیر آمریکا باشم. تام فورد (Tom Ford) و آنترون براون (Antron Brown) دو مجری دیگر سری جدید تاپ‌گیر آمریکا هستند. تام فورد روزنامه‌نگار حوزه خودرو و مجری تلویزیونی و آنترون براون راننده‌ی حرفه‌ای مسابقات درگ است.


منبع: بهارنیوز

عذرخواهی خالق «هری پاتر»‌

 جی‌کی رولینگ نویسنده سرشناس بریتانیایی و خالق مجموعه رمان‌های «هری پاتر» دونالد ترامپ رییس‌جمهور آمریکا را فردی وحشتناک توصیف کرده بود که تقاضای دست دادن کودکی معلول را نادیده گرفته، اما وقتی پی برد اشتباه کرده است مجبور به عذرخواهی شد.  
 



او با اتکا به ویدئویی که از ترامپ و این کودک معلول در فضای مجازی منتشر شده، به این نتیجه رسیده بود. در ویدئو به نظر می‌رسد ترامپ تقاضای پسربچه‌ای معلول برای دست دادن را نادیده می‌گیرد.رولینگ در این باره نوشته بود: «چقدر وحشتناک است که ترامپ حتی خواسته پسربچه برای دست دادن با رییس‌جمهور را نادیده می‌گیرد.»پس از تمام این جنجال‌ها مادر پسربچه یاد شده اعلام کرد که رولینگ از ویدئو اشتباه برداشت کرده است. او در این باره نوشت: «لطفا پیام مرا به جی‌کی رولینگ برسانید. ترامپ پسر مرا نادیده نگرفت، با وجودی که پسرم تمنایی برای دست دادن با رییس‌جمهور نداشت.»این موضوع سبب شد رولینگ در توییتر بنویسد: «اگر واکنش من هر گونه ناراحتی برای پسربچه یا خانواده‌اش ایجاد کرده است، آشکارا از آن‌ها عذرخواهی می‌کنم.»البته رولینگ از دونالد ترامپ رییس‌جمهور آمریکا عذرخواهی نکرده است.


منبع: بهارنیوز