«جرمی کلارکسون» راهی بیمارستان شد

جرمی کلارکسون مجری پیشین برنامه «تخت گاز» به دلیل عفونت ریه راهی بیمارستان شد.

جرمی کلارکسون که برای گذراندن تعطیلات در اسپانیا به سر می‌برد، به دلیل عفونت دستگاه تنفسی راهی بیمارستان شد. او تصویری از دستش در اینستاگرام منتشر کرده است که دستبند بیمارستان و لوله سرم در آن دیده می‌شود. 

جرمی کلارکسون راهی بیمارستان شد

کلارکسون در حال حاضر مشغول ضبط فصل دوم سریال «تور بزرگ» برای آمازون است. سخنگوی برنامه «تور بزرگ» نیز خبر بیماری کلارکسون را تایید کرد.

مجریان «تخت گاز» پس از خروج از بی‌بی‌سی با آمازون برای ساخت برنامه «تور بزرگ» قرارداد بستند.


منبع: عصرایران

کاستی های مشروطه نگاری در تاریخ ایران

– جواد نوائیان رودسری: ما درباره تاریخ مشروطیت، اثری جامع در اختیار نداریم؛ این مهم ترین نکته‌ای است که باید در آغاز نوشتار به آن اشاره کنیم. واقعیت آن است که آثاری با محوریت نهضت مشروطه، فراوان اند؛ اما اغلب آن ها، اصولا تک نگاری‌هایی درباره وقایع مشخص محسوب می‌شوند یا به شرایط و رخدادهای مناطق محدودی از ایران، در دوره مشروطه، می‌پردازند. ممکن است برخی از خوانندگان با این دیدگاه موافق نباشند و کتاب‌هایی مانند «تاریخ مشروطه ایران»، اثر کسروی را، به عنوان شاهدی بر نادرست بودن این نظر، ذکر کنند؛ اما باید توجه کرد که اولاً، در این قبیل آثار که البته تعدادشان محدود است، بسیاری از اسناد و مستندات نویافته، وجود ندارد یا مورد توجه قرار نگرفته است و ثانیاً، با وجود عنوانی که باید حکایت از جامعیت اثر داشته باشد، بسیاری از وقایع روی داده در اقصی نقاط ایران، در این کتاب‌ها، ناگفته باقی مانده است.

کاستی های مشروطه نگاری درتاریخ ایران 

از سوی دیگر، اشارات نگارندگان این آثار، خالی از اظهار نظرهای شخصی و چشم‌پوشی از برخی حقایق نیست. به عنوان نمونه، در شرح و توضیح واقعه بر دار کشیدن و شهادت شیخ فضل‌ا… نوری، بسیاری از مورخان هم‌سو با جریان مشروطیت، از جاده انصاف خارج شده و یکسره کمر به محکوم کردن آن مرحوم بسته‌اند؛ حال آن‌که بررسی دقیق اسناد و گفتارهای شیخ فضل‌ا… نوری، حکایت از مغایر بودن بسیاری از برداشت‌های نگارندگان این آثار، با حقیقت دارد.

کاستی‌‌های آثار محققان داخلی

در میان آثار پژوهشگرانی که در داخل کشور، درباره نهضت مشروطیت قلم‌فرسایی کرده‌اند، صرف‌نظر از تک‌نگاری یا نگاه کلی به تاریخ، با دو نوع رویکرد اصلی در این عرصه روبه‌رو هستیم که البته، چندان تفکیک پذیر از یکدیگر نیستند. رویکرد نخست، توجه به تاریخ نقلی در شرح و توضیح رویدادهای عصر مشروطه است. مورخان و پژوهشگرانی مانند زنده‌یاد دکتر باقر عاقلی، به دلیل تدوین آثاری همچون «روزشمار تاریخ ایران» که به نقل وقایع مشروطه، به ترتیب تاریخ وقوع آن ها پرداخته‌اند، می‌توانند در زمره پژوهشگران و مورخانی قرار بگیرند که دارای رویکرد نقلی در بررسی و ارائه تاریخ نهضت مشروطیت هستند. هرچند آثار این قبیل محققان نیز، چنان‌که اشاره کردیم، چندان از تحلیل و دیدگاه‌های شخصی نگارنده برکنار نمانده است.

 

رویکرد دوم که رونق بیشتری دارد، توجه به ارائه تاریخی تحلیلی از نهضت مشروطیت است. این رویکرد را می‌توان در بسیاری از آثاری که در این زمینه به رشته تحریر درآمده‌است، مشاهده کرد. «تاریخ انقلاب مشروطه ایران»، اثر «مهدی ملک‌زاده»، یکی از مهم ترین و قدیمی‌ترین آثار نگارش یافته با چنین رویکردی است. نگارنده کتاب که خود فرزند «ملک‌المتکلمین» و یکی از فعالان جنبش مشروطه محسوب می‌شود و در جوانی به اجتماعات سیاسی آن دوران، رفت و آمدهای فراوانی داشته، تاریخ نهضت مشروطه را در هفت جلد به رشته تحریر درآورده است.

«مهدی ملک‌زاده» ظاهراً عضو «انجمن باغ میکده» بود؛ انجمنی که به ادعای برخی مورخان، حدود نیمی از اعضای آن، بابی مسلک بودند و رهبری آن ها را «سلیمان‌خان میکده» برعهده داشت. نویسنده کتاب «تاریخ انقلاب مشروطه ایران» که در سال ۱۳۳۴ هـ.ش، بدرود حیات گفت، داماد «سلیمان‌خان میکده» بود و به شدت تحت تأثیر تفکرات انجمنِ وی قرار داشت.

کاستی های مشروطه نگاری درتاریخ ایران 

به همین دلیل، صفحات متعددی از کتاب «مهدی ملک‌زاده»، مشحون از جانب داری‌ها و ادعاهایی است که توسط اعضای «انجمن باغ میکده» مطرح می‌شد. از دیگر مورخان و نویسندگانی که آثارشان در عرصه تحلیل تاریخ نهضت مشروطیت شهرت فراوانی پیدا کرده است، می‌توان به «فریدون آدمیت» اشاره کرد. او که عموماً با کتاب «امیرکبیر و ایران» خود، شناخته می‌شود، دو اثر نسبتاً مهم در این عرصه تألیف کرده است؛ نخست، «فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت» و دوم، «ایدئولوژی نهضت مشروطیت». در هر دو کتاب «فریدون آدمیت»، تحلیل بر نقل پیشی گرفته است. در واقع او، نقل وقایع را دست مایه تحلیل قرار می‌دهد و دیدگاه‌های خود را، مبتنی بر این تحلیل‌ها، به خواننده عرضه می‌کند.

با این حال، باید به این نکته توجه کرد که با وجود برخی ایرادات مهم، آثار «فریدون آدمیت» کمتر از آثار نویسندگانی مانند «ملک‌زاده»، رویکردی جانب‌دارانه به خود گرفته است. «تاریخ بیداری ایرانیان»، اثر «ناظم‌الاسلام کرمانی» نیز، از دیگر آثاری است که نویسنده در آن، به نقل و تحلیل وقایع نهضت مشروطه می‌پردازد. «ناظم‌الاسلام» که از شخصیت‌های برجسته عصر مشروطه محسوب می‌شد، روزنامه‌نگار بود و در برهه‌ای، مسئولیت قضایی نیز برعهده داشت. کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان»، با وجود برخی رویکردهای جانب دارانه، نسبت به آثاری که توسط شاهدان عصر مشروطیت به رشته تحریر درآمده، در برگیرنده وقایع و حوادث بیشتری است و از این لحاظ، بر بسیاری از مقالات و کتاب‌هایی که در این عرصه نگاشته شده است، رجحان دارد.

موضوعی که تحلیل را دچار اشکال می کند

با وجود مفید بودن اطلاعات مطرح شده در این آثار، به نظر می‌رسد، اسناد ارائه شده، کامل نیست و مستندات نویافته، می تواند در تکمیل نقل‌ها و تحلیل‌ها و راستی‌آزمایی دیدگاه‌های عرضه شده، مؤثر باشد. با این حال، مشکل اساسی این است که پژوهشگران نسل‌های بعدی، عموماً برای بازنویسی یا تحقیق درباره تاریخ نهضت مشروطه، به روایت‌ها و تحلیل‌های پیشینیان روی می‌آورند و در بررسی اسناد و راستی‌آزمایی دیدگاه‌های مورخان پیشین، کوتاهی می‌کنند.

این مسئله، دو نتیجه ناخوشایند در پی دارد؛ نخست این‌که دیدگاه‌های نویسندگان پیشین، به عنوان نظریه‌های تشکیک ناپذیر و صحیح، مورد پذیرش عموم قرار می‌گیرد و دوم این‌که، چنین رویکردی، راه را بر عرضه آسان اطلاعات نویافته و تحلیل‌های به روزتر، می‌بندد.

الگوهای نوین

طی چند دهه اخیر، شاهد ظهور پژوهشگرانی بوده‌ایم که در قالب «تاریخ معاصر ایران»، به مطالعات ویژه درباره وقایع نهضت مشروطیت پرداخته‌اند. این محققان که عموماً در خارج از ایران و مراکز تحقیقاتی مجهز به آرشیو اسناد نسبتاً کامل، به بررسی و نگارش آثارشان پرداخته‌اند، توانسته‌اند با ارائه‌ مطلوب ضرباهنگ وقایع و نیز، استفاده از منابع نایاب، الگوی نسبتاً جدیدی از نقل و تحلیل وقایع نهضت مشروطیت، ارائه کنند. مشهورترینِ این افراد، «یرواند آبراهامیان»، استاد کالج «باروک» دانشگاه نیویورک در آمریکاست.

کاستی های مشروطه نگاری درتاریخ ایران 

او که اصالتاً یک ارمنیِ ایرانی است، با نگارش کتاب «ایران بین دو انقلاب»، به شهرت رسید. گرچه بخش مهمی از کتاب «آبراهامیان»، به دلیل تعلق خاطرش به جریان چپ و مارکسیست‌ها، به بررسی عملکرد حزب توده ایران اختصاص پیدا کرده‌است، اما این کاستی، مانع از توجه به مطلوب بودن سبک نگارش و تحلیل وی، درباره وقایع روی داده در جریان نهضت مشروطه و پس از آن، نمی‌شود. در واقع می‌توان گفت، با وجود همه ایرادها و نقدهایی که می‌توان به کتاب وی وارد کرد، هنوز اثری که بتواند به لحاظ نگارش، ارائه مطلب و توجه به اسناد، هم‌سنگ «ایران بین دو انقلاب» باشد، به رشته تحریر در نیامده یا دست‌کم شهرت عمومی پیدا نکرده است.

توجه به اسناد سفارت‌های خارجی در ایران، به عنوان معدود اسناد دست‌نخورده تاریخی بر جا مانده از آن دوران، یکی از مهم ترین ویژگی‌های اثر «آبراهامیان» است. نباید فراموش کرد که هرج و مرج حاکم بر ایران، در سال‌های شکل‌گیری و آغاز نهضت مشروطیت، مجالی برای تدوین و نگهداری مناسب بایگانی اسناد مهم کشور، باقی نگذاشت و در پی به قدرت رسیدن محمدعلی‌شاه و به توپ بستن مجلس و تعطیلی موقت مشروطه، مهم ترین اسناد آن دوران، از بین رفت. در این میان، معدود اسناد باقی‌مانده، شامل نامه‌ها، صورت جلسات و نوشته‌هایی است که به صورت موروثی و نسل به نسل، در خانواده‌های قدیمی ایرانی دست به دست شده و بسیاری از آن ها در گذر ایام، طعم نقص و نیستی را چشیده است.

اما اسناد و گزارش‌های نمایندگی‌های سیاسی دولت‌های خارجی، به ویژه روسیه و انگلیس که به دلیل سلطه استعماری بر ایران، در بسیاری از شهرها کنسولگری داشتند و به صورت منظم، شرح حوادث و وقایع را به دولت متبوعشان گزارش می‌دادند، منابع نسبتاً خوب و مناسبی برای تحلیل برخی وقایع محسوب می‌شوند که همچنان در دسترس هستند.

هرچند در این یادداشت‌ها نیز، نگاه جانب دارانه، آفت حقیقت‌جویی است، اما کامل بودن و نظم این گزارش‌ها، می‌تواند زوایایی تاریک از تاریخ ایران را روشن کند که برای پژوهشگران تاریخ نهضت مشروطه، تا پیش از مطالعه این اسناد، قابل احصا نیست. رویکرد «یرواند آبراهامیان» و پژوهشگرانی مانند دکتر «محمدعلی همایون کاتوزیان»، در بهره‌مندی از چنین اسنادی، بر غنای آثار آن ها افزوده و نوشته‌هایشان را با اقبال بیشتری روبه‌رو کرده‌است.


منبع: برترینها

تا بتوانم تدریس می‌کنم

خبرگزاری بین‌المللی قرآن نوشت: سیدحسین نصر فیلسوف تاثیرگذار جهان اسلام است. او ۸۴ سال پیش در تهران به دنیا آمده است و تحصیلات خود را در رشته فیزیک، فلسفه و تاریخ علم در موسسه فناوری ماساچوست و هاروارد ادامه داده و اکنون استاد دانشگاه جورج واشنگتن آمریکاست. اعظم پویا، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در فرصت مطالعاتی خود در آمریکا گفت‌وگویی با نصر انجام داده است که آن را در اختیار خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) قرار داده است. نصر در این گفت‌وگو چکیده‌ای از زندگی دانشگاهی خود ارائه می‌دهد. مشروح این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید.

پویا: مایل بودم در سه حوزه با شما گفت‌وگو کنم، اول در خصوص فعالیت‌های علمی و آکادمیک خودتان، دوم در حوزه فعالیت‌ علمی مسلمانان در آمریکا و بخشی از سوالات هم در حوزه اسلام‌شناسی و مطالعات قرآن در غرب است.

نصر: رابطه من با حیات فرهنگی و آموزشی آمریکا سه مرحله دارد؛ مرحله اول مرحله‌ای است که خودم دانش‌آموز و دانشجو بودم و این از دهه چهل میلادی تا ۱۹۵۸میلادی که دکترایم را از دانشگاه هاروارد گرفتم ادامه داشت. در بیست سال بعد،استاد دانشگاه تهران و آریامهر (صنعتی شریف) بودم، سفرهای متناوبی به آمریکا داشتم و دوبار به عنوان استاد مدعو در دانشگاه هاروارد بودم، سخنرانی‌هایی در این کشور داشتم و روابط علمی‌ام با افراد قطع نشده بود. مرحله سوم بعد از ۱۳۵۷ تاکنون را شامل می‌شود که به آمریکا آمدم و هنوز در حال تدریس هستم.

در همان دوران اول، رییس انجمن اسلامی دانشگاه هاروارد بودم و در واقع بنده اولین انجمن اسلامی را در آمریکا تاسیس کردم، هر چند امروز همه دانشگاه‌ها انجمن اسلامی دارند. در آن دوره هم کمک‌معلم یا معلم‌یار استادان مختلف اسلامی و تاریخ اسلام و علوم در دانشگاه هاروارد بودم. اولین تجربه تدریس من هم در همان زمان بود و در آن زمان هم بر روی یکی دو نفر از همفکران و هم‌سن‌های خودم تاثیری داشتم که به رشته‌های اسلام‌شناسی جذب شده و دانشمندان به نامی شدند، اما بیشتر اثر ناچیز بنده به دو دوران بعدی بر می‌گردد.

بنده زمانی که در ایران بودم، دانشجویان بسیار برجسته‌ ایرانی و غیر ایرانی را تربیت کردم. صد‌ها نفر دکترای‌شان را با بنده گذرانده بودند و برخی افراد معروف مانند حداد عادل، پورجوادی، مجتبوی و پورحسینی از شاگردان رشته فلسفه دوره دکتری بودند. علاوه‌ بر این برخی از دانشجویان خارجی نیز به ایران آمده و با بنده درس داشتند که معروف‌ترین‌شان ویلیام چیتیک است و جیمز مارس که هر دو از استادان برجسته اسلام‌شناسی در آمریکا هستند. همچنین خانم موراتا، همسر دکتر چیتیک از شاگردان بنده در دانشکده ادبیات بودند. برخی دانشجویان از لبنان، آفریقای شمالی و پاکستان هم بودند. همچنین چند دانشجو در دانشگاه هاروارد داشتم که وقتی به ایران آمده و تدریس کردم این رشته‌ها را دنبال کرده و افراد بنامی شدند.

پنج سال اول از این ۳۷ سالی که دور از مملکتم بوده‌ام را در دانشگاه هاروارد تدریس کردم، بعد شروع کردم در دانشگاه تمپل که آنجا فول پروفسور بودم و همچنین در فیلادلفیا تدریس اسلام‌شناسی داشتم که تعداد خیلی زیادی شاگردان دکترا از اندونزی، مالزی و جنوب شرق آسیا با بنده درس می‌خواندند، ولی دانشجویان ایرانی نیز داشتم، مخصوصا آقای دکتر مهدی امین‌رضوی که الان استاد برجسته‌ای در فلسفه اسلامی هستند که در واشنگتن تدریس می‌کنند.

آقای دکتر دهقانی و چند نفر دیگر نیز حضور داشتند، اما از بین ایرانی‌ها آقای رضوی از همه برجسته‌تر بودند. در سال ۱۹۸۴ به دانشگاه جورج واشنگتن آمده و بیش از سی‌سال است که اینجا اسلام‌شناسی تدریس کرده‌ام و در اینجا نیز شاگردان زیادی تربیت کرده‌ام و دوست داشتم که بشمارم. تقریبا حدود سی دانشجو که دکترایشان را گرفته‌اند و یا در حال اتمام این مقطع هستند، در این سه دهه از زیر دست بنده گذشته‌اند که حدود ۱۵ نفرشان استاد در دانشگاه‌های شیکاگو، هولی کراس، کارائنا و… هستند و برخی نیز به زودی استاد خواهند شد. این دوران پر ثمری از لحاظ تربیت دانشجو بوده است. من ۸۴ سال دارم، اما هنوز هم درس می‌دهم و اینکه انتظار و تقاضا از من خیلی زیاد است و خدا این قدرت را به من داده است که بتوانم این کار را ادامه دهم.

پویا: در صورت امکان در خصوص آثار قلمی اخیر، از جمله تفسیر قرآنی که منتشر کرده‌اید، صحبت بفرمایید.

نصر: ترجمه قرآن اثر بسیار بزرگی بود، البته ترجمه انگلیسی کتاب مشاعر ملاصدرا نیز با همکاری ابراهیم کالین منتشر شد و بنده از سال گذشته روی چند کتاب از جمله ترجمه فارسی کتاب مقدس آئینی تائوئی کار می‌کنم که وقتی در ایران بودم مدتی با همکاری ایزوتسو روی آن کار می‌کردم و بعد مجموعه مقالاتم در خصوص جهان‌شناسی است که آخرین کتاب در این زمینه از من خواهد بود، با نام «دیدی دیگر از جهان» که به زبان انگلیسی است و به زودی منتشر خواهد شد.

پویا: و نوشتن مقالات همچنان ادامه دارد؟

نصر: مقالات دائما وجود دارد و منتشر خواهد شد. سوالاتی از من می‌شود و من در پاسخ مقالاتی تدوین می‌کنم.

پویا: قرار بود دپارتمان شیعه‌شناسی در این دانشگاه تاسیس کنید، به جایی نرسید؟

نصر: خیر، آن طور که ما می‌خواستیم نشد، من این کار را گذاشتم به عهده آقای دکتر فغفوری، من حوصله این کارهای اداری را ندارم، اما متاسفانه به جایی نرسیده است.

پویا: آیا امیدوار هستید که تاسیس شود؟

نصر: نخیر

پویا: به دلیل مشکلات مالی؟

نصر: نه تنها مشکلات مالی، بلکه به خاطر جو سیاسی که الان وجود دارد باید صبر کرد.

پویا: شنیده بودیم امسال یا سال بعد بازنشست می‌شوید، ظاهرا این طور نیست؟

نصر: من فردی اهل تحقیق و کارهای علمی هستم و فردی که در این حوزه کار می‌کند، بازنشسته نمی‌شود به یک معنی، بنده هم الحمدلله فکرم کار می‌کند و درخواست از من زیاد است و شاگردان زیادی دارم که با بنده درس می‌خوانند و وجدانم به من انشا می‌کند و وظیفه خود می‌دانم که تا وقتی که می‌توانم درس‌دادن را ادامه دهم و تا وقتی که می‌توانم این کار را انجام خواهد داد، هرچند خدا می‌داند که سال دیگر چه می‌شود.

پویا: آیا در منطقه واشنگتن، مریلند و ویرجینیا جمع‌هایی در اسلام‌شناسی هست که شما در آن تاثیر گذاشته باشید و وضعیت اسلام‌شناسی در آمریکا را بررسی کرده باشید و یا گفت‌وگوهایی بین شما شکل گرفته باشد؟

نصر: نخیر تقریبا بیست تا بیست و پنج سال پیش، سه، چهار تا استاد اسلام‌شناسی اینجا بودند که آمدند و با من ملاقات کردند و گفتند شما کمک کنید تا جلساتی داشته باشیم تا تدریس اسلام‌شناسی در چهار دانشگاه مهم اصلی اینجا را هماهنگ کنیم و ما قانونی گذاشته بودیم که شاگردان یک دانشگاه می‌توانند در دانشگاه دیگر درس بخوانند که هنوز هم این کار ادامه دارد، ولی دیگر آن ملاقات‌ها تداوم ندارد و بعد رشته‌های اسلام‌شناسی و رشته‌های مربوط به آن در دانشگاه‌های هاروارد، مریلند و دانشگاه‌های دیگر به وجود آمد و در کنار آن انستیتوها و بنیاد‌های شخصی و خصوصی بسیاری از اساتید اسلام‌شناسی به علت اهمیت سیاسی که اسلام در دنیا دارد،کار می‌کنند و اینجا از مراکز مهم اسلام‌شناسی است، اما یک واحد سازمان‌دهنده برای همه‌اش وجود ندارد.

استادان برجسته اسلام‌شناسی در دانشگاه هاروارد، شیکاگو، پرینستون وجود دارد، اما یک جا جمع نیستند. همچنین اینجا به علت اینکه کتابخانه کنگره بزرگترین کتابخانه دنیاست، منابعی که وجود دارد بسیار غنی است. به نظر من کتابخانه هاروارد در حوزه اسلام‌شناسی درجه اول است. اما هیچ شهری امکانات کتابخانه‌ای واشنگتن را ندارد. تدریس عربی در دانشگاه جورج تاون و جورج واشنگتن سابقه زیادی دارد و این دانشگاه در کتاب‌های عربی معاصر بسیار قوی است. از آن طرف هم دپارتمان قرون وسطایشان نیز بسیار غنی است. اگر کسی بخواهد در این زمینه تحقیق کند، امکانات در واشنگتن بسیار زیاد است.

پویا: آیا جلساتی که با دکتر مدیگان و براون داشتید، ادامه دارد؟

نصر: بله، گاهگاهی وجود دارد. من دخالتی در کار جورج تاون نمی‌کنم، آن وقت‌ها که جان اسپوزیتو رییس مرکز اسلام و مسیحیت بود، همکاری‌هایی داشتم. من کمک کردم که ایشان به دانشگاه بیایند و این مرکز را تاسیس کنند. جان اسپوزیتو و بنده با هم دوست هستیم و با آن مرکز همکاری‌هایی داشتیم و من جزو مشاوران آن مرکز بودم و مدتی نیز پسرم، دکتر ولی نصر، با این مرکز ارتباط داشت.


منبع: عصرایران

تحلیف و همه‌اش که توی آشپزخونه‌اید! (طنز)

فریور خراباتی/ روزنامه ایران

تحلیف یک مراسمی است که در مجلس برگزار می‌شود و رئیس جمهوری سوگند یاد می‌کند که از تمام استعداد و صلاحیت خویش در راه ایفای مسئولیت‌هایی که بر عهده گرفته، استفاده کند. متأسفانه دولت دوازدهم در راستای سیاست«لبخند» برداشته و از سفرا و مقامات خارجی برای حضور در این مراسم دعوت به عمل آورده است.

دعوت برای چه؟ بیایند و در مراسم شرکت کنند و آخر سر بگویند«باقالی‌پلوشونم که یخ کرده بود!»؟ برای مراسم تحلیف یک عده بیایند و در نهایت بگویند: «جوجه به ما نرسید!»؟ شما هم مدام مشغول تدارکات باشید و رؤسای جمهور کشورهایی که به کشورمان آمده‌اند بیایند و بگویند: «یه سر اومدیم تحلیف خودتون رو ببینیم، همه‌اش که توی آشپزخونه‌اید!».

شما خاطرتان نیست که در مراسم تحلیف پیش از شما شرایط به چه صورت بود؟‌ ما از تمام سفرا و مقامات مهم کشورهای دیگر دعوت کردیم و آنها هم به دعوت ما لبیک گفتند و در یک حرکت هماهنگ هیچ‌کدام در مراسم تحلیف شرکت نکردند. برخی از سفارتخانه‌ها افرادی در مقام «دبیر سوم» را فرستادند، بقیه هم که «دبیر سوم» نداشتند، «دبیر جغرافیا»ی‌شان را فرستادند، آنهایی هم که کلا«دبیر» نداشتند، «نصاب» سفارت را فرستادند. اما الان چه وضعیتی داریم؟ از بس توی روی این خارجی‌ها خندیده‌ایم که مقامات اول‌ و سطح بالای‌شان را برای مراسم تحلیف می‌فرستند. واقعا «نه به برجام» و هر چی که هست.

یک زمانی این مراسم تحلیف فرصتی شده بود تا برخی از کشورها، از دست برخی از سیاستمداران خود خلاص شوند. مثلاً یک کشور دور افتاده‌ای(حتی دورافتاده‌تر از انگلیس که در غرب آفریقاست!) معاون سازمان «توسعه ناپایدار منابع غیرهمگون» را به چنین مراسم‌هایی می‌فرستاد، سپس رئیس کشور خطاب به خلبان هواپیما می‌گفت: «برگشتنی، این دوست‌مون رو توی آب‌های آزاد از پنجره پرت کن پایین!». به هرحال این مراسم با واکنش رسانه‌های دلواپس و احتمالاً زدن تیتر«خبر اومدن‌شون!» همراه خواهد شد، از ما گفتن!


منبع: عصرایران

کاستی های مشروطه نگاری درتاریخ ایران

– جواد نوائیان رودسری: ما درباره تاریخ مشروطیت، اثری جامع در اختیار نداریم؛ این مهم ترین نکته‌ای است که باید در آغاز نوشتار به آن اشاره کنیم. واقعیت آن است که آثاری با محوریت نهضت مشروطه، فراوان اند؛ اما اغلب آن ها، اصولا تک نگاری‌هایی درباره وقایع مشخص محسوب می‌شوند یا به شرایط و رخدادهای مناطق محدودی از ایران، در دوره مشروطه، می‌پردازند. ممکن است برخی از خوانندگان با این دیدگاه موافق نباشند و کتاب‌هایی مانند «تاریخ مشروطه ایران»، اثر کسروی را، به عنوان شاهدی بر نادرست بودن این نظر، ذکر کنند؛ اما باید توجه کرد که اولاً، در این قبیل آثار که البته تعدادشان محدود است، بسیاری از اسناد و مستندات نویافته، وجود ندارد یا مورد توجه قرار نگرفته است و ثانیاً، با وجود عنوانی که باید حکایت از جامعیت اثر داشته باشد، بسیاری از وقایع روی داده در اقصی نقاط ایران، در این کتاب‌ها، ناگفته باقی مانده است.

کاستی های مشروطه نگاری درتاریخ ایران 

از سوی دیگر، اشارات نگارندگان این آثار، خالی از اظهار نظرهای شخصی و چشم‌پوشی از برخی حقایق نیست. به عنوان نمونه، در شرح و توضیح واقعه بر دار کشیدن و شهادت شیخ فضل‌ا… نوری، بسیاری از مورخان هم‌سو با جریان مشروطیت، از جاده انصاف خارج شده و یکسره کمر به محکوم کردن آن مرحوم بسته‌اند؛ حال آن‌که بررسی دقیق اسناد و گفتارهای شیخ فضل‌ا… نوری، حکایت از مغایر بودن بسیاری از برداشت‌های نگارندگان این آثار، با حقیقت دارد.

کاستی‌‌های آثار محققان داخلی

در میان آثار پژوهشگرانی که در داخل کشور، درباره نهضت مشروطیت قلم‌فرسایی کرده‌اند، صرف‌نظر از تک‌نگاری یا نگاه کلی به تاریخ، با دو نوع رویکرد اصلی در این عرصه روبه‌رو هستیم که البته، چندان تفکیک پذیر از یکدیگر نیستند. رویکرد نخست، توجه به تاریخ نقلی در شرح و توضیح رویدادهای عصر مشروطه است. مورخان و پژوهشگرانی مانند زنده‌یاد دکتر باقر عاقلی، به دلیل تدوین آثاری همچون «روزشمار تاریخ ایران» که به نقل وقایع مشروطه، به ترتیب تاریخ وقوع آن ها پرداخته‌اند، می‌توانند در زمره پژوهشگران و مورخانی قرار بگیرند که دارای رویکرد نقلی در بررسی و ارائه تاریخ نهضت مشروطیت هستند. هرچند آثار این قبیل محققان نیز، چنان‌که اشاره کردیم، چندان از تحلیل و دیدگاه‌های شخصی نگارنده برکنار نمانده است.

 

رویکرد دوم که رونق بیشتری دارد، توجه به ارائه تاریخی تحلیلی از نهضت مشروطیت است. این رویکرد را می‌توان در بسیاری از آثاری که در این زمینه به رشته تحریر درآمده‌است، مشاهده کرد. «تاریخ انقلاب مشروطه ایران»، اثر «مهدی ملک‌زاده»، یکی از مهم ترین و قدیمی‌ترین آثار نگارش یافته با چنین رویکردی است. نگارنده کتاب که خود فرزند «ملک‌المتکلمین» و یکی از فعالان جنبش مشروطه محسوب می‌شود و در جوانی به اجتماعات سیاسی آن دوران، رفت و آمدهای فراوانی داشته، تاریخ نهضت مشروطه را در هفت جلد به رشته تحریر درآورده است.

«مهدی ملک‌زاده» ظاهراً عضو «انجمن باغ میکده» بود؛ انجمنی که به ادعای برخی مورخان، حدود نیمی از اعضای آن، بابی مسلک بودند و رهبری آن ها را «سلیمان‌خان میکده» برعهده داشت. نویسنده کتاب «تاریخ انقلاب مشروطه ایران» که در سال ۱۳۳۴ هـ.ش، بدرود حیات گفت، داماد «سلیمان‌خان میکده» بود و به شدت تحت تأثیر تفکرات انجمنِ وی قرار داشت.

کاستی های مشروطه نگاری درتاریخ ایران 

به همین دلیل، صفحات متعددی از کتاب «مهدی ملک‌زاده»، مشحون از جانب داری‌ها و ادعاهایی است که توسط اعضای «انجمن باغ میکده» مطرح می‌شد. از دیگر مورخان و نویسندگانی که آثارشان در عرصه تحلیل تاریخ نهضت مشروطیت شهرت فراوانی پیدا کرده است، می‌توان به «فریدون آدمیت» اشاره کرد. او که عموماً با کتاب «امیرکبیر و ایران» خود، شناخته می‌شود، دو اثر نسبتاً مهم در این عرصه تألیف کرده است؛ نخست، «فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت» و دوم، «ایدئولوژی نهضت مشروطیت». در هر دو کتاب «فریدون آدمیت»، تحلیل بر نقل پیشی گرفته است. در واقع او، نقل وقایع را دست مایه تحلیل قرار می‌دهد و دیدگاه‌های خود را، مبتنی بر این تحلیل‌ها، به خواننده عرضه می‌کند.

با این حال، باید به این نکته توجه کرد که با وجود برخی ایرادات مهم، آثار «فریدون آدمیت» کمتر از آثار نویسندگانی مانند «ملک‌زاده»، رویکردی جانب‌دارانه به خود گرفته است. «تاریخ بیداری ایرانیان»، اثر «ناظم‌الاسلام کرمانی» نیز، از دیگر آثاری است که نویسنده در آن، به نقل و تحلیل وقایع نهضت مشروطه می‌پردازد. «ناظم‌الاسلام» که از شخصیت‌های برجسته عصر مشروطه محسوب می‌شد، روزنامه‌نگار بود و در برهه‌ای، مسئولیت قضایی نیز برعهده داشت. کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان»، با وجود برخی رویکردهای جانب دارانه، نسبت به آثاری که توسط شاهدان عصر مشروطیت به رشته تحریر درآمده، در برگیرنده وقایع و حوادث بیشتری است و از این لحاظ، بر بسیاری از مقالات و کتاب‌هایی که در این عرصه نگاشته شده است، رجحان دارد.

موضوعی که تحلیل را دچار اشکال می کند

با وجود مفید بودن اطلاعات مطرح شده در این آثار، به نظر می‌رسد، اسناد ارائه شده، کامل نیست و مستندات نویافته، می تواند در تکمیل نقل‌ها و تحلیل‌ها و راستی‌آزمایی دیدگاه‌های عرضه شده، مؤثر باشد. با این حال، مشکل اساسی این است که پژوهشگران نسل‌های بعدی، عموماً برای بازنویسی یا تحقیق درباره تاریخ نهضت مشروطه، به روایت‌ها و تحلیل‌های پیشینیان روی می‌آورند و در بررسی اسناد و راستی‌آزمایی دیدگاه‌های مورخان پیشین، کوتاهی می‌کنند.

این مسئله، دو نتیجه ناخوشایند در پی دارد؛ نخست این‌که دیدگاه‌های نویسندگان پیشین، به عنوان نظریه‌های تشکیک ناپذیر و صحیح، مورد پذیرش عموم قرار می‌گیرد و دوم این‌که، چنین رویکردی، راه را بر عرضه آسان اطلاعات نویافته و تحلیل‌های به روزتر، می‌بندد.

الگوهای نوین

طی چند دهه اخیر، شاهد ظهور پژوهشگرانی بوده‌ایم که در قالب «تاریخ معاصر ایران»، به مطالعات ویژه درباره وقایع نهضت مشروطیت پرداخته‌اند. این محققان که عموماً در خارج از ایران و مراکز تحقیقاتی مجهز به آرشیو اسناد نسبتاً کامل، به بررسی و نگارش آثارشان پرداخته‌اند، توانسته‌اند با ارائه‌ مطلوب ضرباهنگ وقایع و نیز، استفاده از منابع نایاب، الگوی نسبتاً جدیدی از نقل و تحلیل وقایع نهضت مشروطیت، ارائه کنند. مشهورترینِ این افراد، «یرواند آبراهامیان»، استاد کالج «باروک» دانشگاه نیویورک در آمریکاست.

کاستی های مشروطه نگاری درتاریخ ایران 

او که اصالتاً یک ارمنیِ ایرانی است، با نگارش کتاب «ایران بین دو انقلاب»، به شهرت رسید. گرچه بخش مهمی از کتاب «آبراهامیان»، به دلیل تعلق خاطرش به جریان چپ و مارکسیست‌ها، به بررسی عملکرد حزب توده ایران اختصاص پیدا کرده‌است، اما این کاستی، مانع از توجه به مطلوب بودن سبک نگارش و تحلیل وی، درباره وقایع روی داده در جریان نهضت مشروطه و پس از آن، نمی‌شود. در واقع می‌توان گفت، با وجود همه ایرادها و نقدهایی که می‌توان به کتاب وی وارد کرد، هنوز اثری که بتواند به لحاظ نگارش، ارائه مطلب و توجه به اسناد، هم‌سنگ «ایران بین دو انقلاب» باشد، به رشته تحریر در نیامده یا دست‌کم شهرت عمومی پیدا نکرده است.

توجه به اسناد سفارت‌های خارجی در ایران، به عنوان معدود اسناد دست‌نخورده تاریخی بر جا مانده از آن دوران، یکی از مهم ترین ویژگی‌های اثر «آبراهامیان» است. نباید فراموش کرد که هرج و مرج حاکم بر ایران، در سال‌های شکل‌گیری و آغاز نهضت مشروطیت، مجالی برای تدوین و نگهداری مناسب بایگانی اسناد مهم کشور، باقی نگذاشت و در پی به قدرت رسیدن محمدعلی‌شاه و به توپ بستن مجلس و تعطیلی موقت مشروطه، مهم ترین اسناد آن دوران، از بین رفت. در این میان، معدود اسناد باقی‌مانده، شامل نامه‌ها، صورت جلسات و نوشته‌هایی است که به صورت موروثی و نسل به نسل، در خانواده‌های قدیمی ایرانی دست به دست شده و بسیاری از آن ها در گذر ایام، طعم نقص و نیستی را چشیده است.

اما اسناد و گزارش‌های نمایندگی‌های سیاسی دولت‌های خارجی، به ویژه روسیه و انگلیس که به دلیل سلطه استعماری بر ایران، در بسیاری از شهرها کنسولگری داشتند و به صورت منظم، شرح حوادث و وقایع را به دولت متبوعشان گزارش می‌دادند، منابع نسبتاً خوب و مناسبی برای تحلیل برخی وقایع محسوب می‌شوند که همچنان در دسترس هستند.

هرچند در این یادداشت‌ها نیز، نگاه جانب دارانه، آفت حقیقت‌جویی است، اما کامل بودن و نظم این گزارش‌ها، می‌تواند زوایایی تاریک از تاریخ ایران را روشن کند که برای پژوهشگران تاریخ نهضت مشروطه، تا پیش از مطالعه این اسناد، قابل احصا نیست. رویکرد «یرواند آبراهامیان» و پژوهشگرانی مانند دکتر «محمدعلی همایون کاتوزیان»، در بهره‌مندی از چنین اسنادی، بر غنای آثار آن ها افزوده و نوشته‌هایشان را با اقبال بیشتری روبه‌رو کرده‌است.


منبع: برترینها

فرهنگستان هنر و چالش ۵٠٠ تابلو

روزنامه شرق نوشت:خریدار و برخی از هنرمندان ادعای علی معلم را درباره گنجینه هنری بانک پاسارگاد رد می‌کنند و با ارائه سند برای تمام آثار حاضرند در هر دادگاه صالحه‌ای ادعای او را رد کنند.

محمدعلی معلم‌دامغانی، رئیس فرهنگستان هنر، هفته گذشته در پیامی سرگشاده خطاب به «اهالی فرهنگ و هنر و مقامات مسئول» نوشت: «بدین‌وسیله اعلام می‌کند که بیش از ۵٠٠ تابلو از آثار نقاشان ایرانی که با تطمیع تأثیرگذاری در مدیران و بعضی از کارمندان به بهانه نمایشگاه و غیره‌، بدون شناسنامه و سند به خزانه فرهنگستان تحمیل شده است، در اختیار این نهاد فرهنگی است. شرکت پارس‌آریان به سرپرستی آقای علی‌اکبر امین‌تفرشی مدعی مالکیت آن است که ادعاست و بایستی اثبات شود. عجالتا مال، مال‌الله است و متعلق به مردم و میهن اسلامی است (من آنچه شرط بلاغ است). الحمدلله»

معلم: سوءاستفاده شده

رئیس فرهنگستان روز گذشته در گفت‌وگو با «فارس» خواست دراین‌باره شفاف‌سازی کند که این آثار در محل فرهنگستان اعتبار کسب کرده‌اند و به قیمت آنها افزوده شد. او درباره این موضوع گفت: آن اوایل که شرکت پارس‌آریان راه‌اندازی شده بود، ١٣٠ اثر را در نمایشگاه مؤسسه فرهنگی هنری صبا (وابسته به فرهنگستان هنر) به معرض نمایش گذاشتند، اما بعد با پرداخت مبلغ اندکی تلقی اجاره کردند و هر زمان که می‌خواهند تابلویی را می‌آورند یا می‌برند. این آمدن و رفتن وجهی ندارد و به نظر می‌رسد از نام فرهنگستان هنر سوءاستفاده می‌شود. معلم ادامه داد: این همکاری در زمان ریاست بنده انجام نشده و به زمان مدیریت آقای زارع (مدیر صبا از ١٣٨١ تا ١٣٨٨) انجام گرفته است. چرا باید این تابلوها را بیاورند فرهنگستان؟ چون نام فرهنگستان اعتبار می‌دهد و قیمت تابلوها هم افزایش پیدا می‌کند. در واقع این پدیده نانی است اما در نمای فرهنگی!

نامی: ردشدنی است

غلامرضا نامی، مشاور هنری بانک پاسارگاد، برخلاف ادعای علی معلم می‌گوید: تاآنجاکه من مطلع هستم و درگیر خرید آنها بوده‌ام، همه این آثار هم سند دارند و هم سند روشن و من نمی‌دانم جناب آقای معلم و استاد معلم، چرا باید چنین چیزهایی را بگویند و اگر چیزی در دست دارند حتما آشکار کنند، چون نمی‌دانم سند مورد ادعایشان چیست؟ ما از کلکسیونرها و هنرمندان شخصا این آثار را خریداری کرده‌ایم و از آکشن‌ها هم خریداری شده و کلکتورها همه سند داده‌اند و اگر اثری دزدی است این دیگر به فروشنده مرتبط است و فکر هم نمی‌کنم حتی چنین چیزی بین این آثار خریداری شده موجود باشد و ما طبق ارائه سند نسبت به تمام آثار معتقدیم که این آثار متعلق به بانک پاسارگاد است و اگر دزدی و تقلبی هم باشد مربوط به ما نمی‌شود.

او می‌افزاید: این قضیه را ایشان مطرح کرده‌اند و درعین‌حال نظرشان بسیار قابل احترام است و حالا باید برای ادعایشان سند رو کنند.

نامی درباره خرید آثار اشاره کرد که حدود ۴٠ تا ۵٠ اثر پیش از مدیریت علی معلم در فرهنگستان هنر در سال ٨٨ خریداری شده و در واقع اکثریت این آثار در دوره مدیریت او خریداری شده و نه در دوره مدیریت آقای زارع در مؤسسه فرهنگی- هنری صبا و از سوی دیگر برخلاف نظر علی معلم، طرف قرارداد بانک پارسارگاد مؤسسه فرهنگی- هنری صبا است و آنها به‌درستی می‌توانند در برابر این ادعا اظهارنظر کنند و ما درواقع الان نمی‌دانیم منظور جناب معلم از طرح این قضیه چیست؟!

او می‌افزاید که این آثار نه از سال ٨١ که در این زمان هنوز بانک پاسارگادی نبوده و سال‌ها پس از این خریداری شده‌اند و خریدار هم شرکت پارس‌آریان است.

به نظر نامی، جای صحبت با معلم بسیار است و واقعا ایشان همت کنند و این قضیه و ادعا را اثبات کنند و ما به شخصیت فرهیخته، شاعر و هنرمند ایشان بسیار احترام می‌گذاریم، اما در مقابل حاضریم در هر دادگاه صالحه انسانی و الهی به ایشان جواب بدهیم و برای تک‌تک آثار سند ارائه کنیم که همه این آثار در چه موعد و با چه قیمتی به بانک پاسارگاد فروخته شده است و الان او با این ادعای سنگین کارشان سخت‌تر شده است. من هم الان می‌توانم مدعی شوم که توی خبرنگار از منزلم دزدی کرده‌ای، اما این یک ادعاست چون تو در واقع اصلا آدرس منزلم را نمی‌دانی. در این ادعا ما انگار مسیر را به غلط رفته‌ایم یا دچار توهم شده‌ایم، اما این آثار متعلق به بانک پاسارگاد است و همه می‌دانند که گنجینه پاسارگاد مکان فرهنگستان هنر را به شکل استیجاری در اختیار داشت که بتواند به‌عنوان موزه هنرهای معاصر پاسارگاد از آنها نگهداری کند، اما گویا آقای معلم برای کسب اجاره رقم بسیار بالاتری را پیشنهاد کرده‌اند که مورد توافق بانک واقع نشده و همین علتی شده که ما را به مکان مورد اجاره راه ندهند و ما هم در قوه قضائیه شکایت کرده‌ایم و امیدواریم کار به اینجاها نکشد و آقای معلم کوتاه بیایند و مهربانانه‌تر به حل مسئله بپردازند تا بخواهند ادعایی کنند که اصلا قابل اثبات نیست.

گلستان: در بهت و حیرتم

لیلی گلستان، هنرمند و صاحب گالری گلستان، درباره ادعای علی معلم، رئیس فرهنگستان هنر، می‌گوید: هنوز بعد از چند روز از این خبر، در بهت و حیرتم که چگونه ممکن است کسی که مکانی را اجاره داده، حالا بگوید هرچه در آن مکان اجاره‌ای بوده مال‌الله است! تمام این تابلوها و اشیای هنری از گالری‌های معروف یا از خود هنرمندان خریداری شده است و برای خرید تمام اینها چک و رسید ردوبدل شده و تمام اینها متعلق به بانک پاسارگاد است و حالا این آقا می‌گوید مال‌الله! هم خنده‌دار است و هم خطرناک.


منبع: عصرایران

محمدحسن معجونی ، چخوف و یک صحنه خالی

– مریم منصوری: معجونی – به گفته خودش- بازیگری است که صحنه‌ خالی را دوست ‌دارد. او آن قدر به نمایش‌های چخوف علاقه‌مند است که فکر می‌کند، چخوف همیشه صدایش می‌زند.امسال هم «سه خواهر» این نمایشنامه‌نویس روس را روی صحنه برده است.

حسن معجونی در عرصه‌های مختلف تئاتر طبع آزمایی کرده ؛ از بازیگری تا طراحی صحنه و نمایش عروسکی. او بازیگری است که ملال و شوریدگی توامان را در نقش زنده می‌کند. معجونی فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی است. شاید از همین رو، نمایشنامه برایش اهمیت بسیاری دارد. او در این گفت‌وگو از ۲۵ سال سابقه بازیگری حرفه‌ای، از دغدغه‌هایش در تئاتر و همچنین از همکاری با گروه‌های تئاتری و کارگردان‌های گوناگون سخن گفت.

هر شب اتفاق می‌افتد

آقای معجونی! گویا مدتی است که تهران را رها کرده‌اید و در رشت زندگی می‌کنید. چرا؟

دیگر اینجا را دوست ندارم.

این موضوع در روند کار‌ خلاقانه‌تان تأثیر گذاشته‌است؟

حتما. تنفس، در روند کار خلاقه‌ همه تأثیر می‌گذارد.

زندگی روزمره آقای معجونی چطور می‌گذرد و حضور در رشت یا تهران چه فرقی در آن ایجاد می‌کند؟

اصلا به هیچ اتفاق خاصی احتیاج ندارم.حتی اگر به‌عنوان یک گیاه در یک آپارتمان زندگی کنم، بازهم در رشت به من بیشتر خوش می‌گذرد. به‌خاطر اینکه آنجا هوای پاکی هست که در اینجا نیست.

اما اغلب افراد از شهرستان‌ها به مرکز می‌آیند تا در جریان‌ کارها و اتفاق‌های هنری باشند.

برایم زیاد مهم نیست که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

نمی‌ترسید از این دور بودن از مرکز فعالیت‌های هنری؟‌

از هیچ‌چیزی نمی‌ترسم. به همان اندازه که حضورم در تهران، باعث به‌روز بودنم نمی‌شود، حضورم در رشت هم منجر به تکرار در کارهای هنری‌ام نمی‌شود.

خب! چطور خودتان را به‌روز نگه می‌دارید؟

به‌روز نگه داشتن خود، صرفا باعث به‌روز بودن و به‌روز‌ ماندن آدم نمی‌شود. به‌نظر شما در اینجا چقدر همه کارهای به‌روز می‌بینند؟ کلا کارهایی که به‌روز باشند، در تهران کم می‌بینیم. در طول پنج سال، شاید یکی، دو تا کار به روز ببینیم. اصلا اتفاق عجیب غریبی در تهران نمی‌‌افتد. پس در اصل چیزی را از دست نداده‌ام.

 شما با گروه آقای کوهستانی خیلی سفر رفته‌اید و اجراهای بین‌المللی داشته‌اید. طبیعی است که در کنار این اجراها، کارهای زیادی هم دیده باشید. تئاتر ایران را در مقایسه با تئاتر آن طرف مرزها چطور می‌بینید و هنرمند چگونه می‌تواند خودش را به‌روز نگه دارد؟

این بحث تنها منحصر به نگاه و دید من نیست. با این حال، از این لحظه به بعد، این اتفاق با تجربه‌ من شروع خواهد شد. در‌واقع؛ کاری است فردی که خودم باید انجام دهم؛ یعنی باید تئاترهای بسیاری ببینم و سپس برای ارائه‌ آموخته‌هایم در آثار بعدی خودم تلاش کنم. این یعنی آهسته آهسته کار کردن در تنهایی خود.

براساس آموختن‌ها و تجربه‌کردن‌ها، به‌نظرتان تئاتر ایران چه میزان به استاندارد‌های بین‌المللی نزدیک است؟

قانون خاصی در این زمینه وجود ندارد. حتی اگر نگاه شخصی خودم هم به تئاتر آن طرف نزدیک باشد، کسی نخواهد فهمید. مگر قراردادهای تئاتر ایران، چقدر با قراردادهای جاهای دیگر شباهت دارد؟ آن طرف آبی‌ها‌ به این شباهت‌ها و نزدیکی‌ها کاری ندارند و اصلا چیز دیگری را محک می‌زنند. به‌خاطر اینکه تجربه انسانی‌شان چیز دیگری است. اصلا نمی‌توانم بگویم که ما به تجربه آنها نزدیک شده‌ایم یا نه. به‌نظرم ما باید در آخرین پله‌ای که همه ایستاده‌اند کار تازه‌ای ارائه دهیم. نه اینکه نردبان جدیدی بسازیم. نردبان جدید ساختن؛ یعنی با معیارهای جای دیگری حرکت کردن. آن معیارها، سال به سال رشد کرده‌اند. ما مگر لحظه به لحظه، تئاتر اروپا و جاهای دیگر را دنبال کرده‌ایم که حالا بخواهیم یک‌دفعه همانند آنها باشیم؟!

هر شب اتفاق می‌افتد

یعنی هیچ ربطی بین کارهای ما و آنها وجود ندارد؟ پس نمایش‌های ما چگونه می‌توانند در جشنواره‌های آن طرف شرکت کنند؟

گروه‌های تئاتری ما که کارشان را به جشنواره‌های خارجی ارائه می‌دهند، آثارشان از منظر به‌روز بودن مقایسه و داوری نمی‌شود و اصلاو به‌خاطر این ویژگی‌ها به آن جشنواره‌ها نمی‌روند. کارهای ما، حرف خودمان را می‌زنند؛ یعنی هرقدر کاری شناسنامه اینجا را داشته باشد، برای آن طرف جذاب‌تر است. به‌نظر شما ما که اصلا از زندگی آنجا چیزی نمی‌دانیم، چه حرف تازه‌ای می‌خواهیم برای آنها بزنیم؟!

چند سال است که به‌طور حرفه‌ای بازی می‌کنید؟

۲۵سال.

 احتمالا زندگی یک بازیگر بسیار دشوار است؛ چون او طی سالیان و بازی در نقش‌های متفاوت، مدام بدن و احساسات اش را به کاراکترهای مختلف قرض می‌دهد تا آنها را به جلد خودش دربیاورد. در این میان قسمتی از بازی، وجود شماست؛ بدن، صدا، احساسات. این ویژگی‌ها چقدر باعث نزدیکی نقش‌هایی که تاکنون بازی کرده‌اید می‌شود ؛مثلا نزدیکی نقش لیرشاه به نقش ایوانف یا ایوانف به مرد سال‌گشتگی و…؟

این نقش‌ها با هم فرق می‌کنند. برای شروع هر کاری، باید خودم را در آن حال و هوا قرار دهم. اینها به هم ربط چندانی ندارند.

یعنی نقش‌ها به هم ربطی ندارند؟!

هم نقش‌ها به هم ربطی ندارند و هم آدم‌ها به هم. امیر کوهستانی به‌عنوان کارگردان نمایش، حال و هوایش چیز دیگری است.در این میان، محمد عاقبتی چیز دیگری می‌خواهد و آقای رفیعی نگاه دیگری دارد.

 ولی شما یکی هستید و با یک بدن، تمام اینها را بازی می‌کنید.

بدنم یکی است و آن را با توجه به ویژگی‌های هر نقشی به‌کار می‌گیرم و در‌واقع؛ به نقش قرض می‌دهم. در برخی از کارها از این بدن، باید حداقل استفاده را کرد و گاهی هم باید کار دیگری کرد. بنابراین باید براساس زبان‌های مختلفی که پیشنهاد می‌دهم، لهجه‌ خودم را عوض کنم.

کدام لهجه‌ منظورتان است؛ بیانی، بدنی یا حسی؟

همه.

چه کار سختی!

خیلی سخت است.

 آن وقت اینها روی زندگی شخصی شما تأثیر نمی‌گذارد؟

نه! اصلا ربطی به زندگی شخصی‌ام ندارد. این کار ماست. تمام اینها فقط می‌تواند احساساتم را تیز کند. کار دیگری نمی‌تواند بکند.

یعنی به نسبت آدم‌های دیگر حساس‌تر هستید؟

نه فقط به نسبت آدم‌های دیگر تجربه بیشتری دارم. این تجربه هم شامل زندگی بیرونی می‌شود و هم زندگی روی صحنه.

از این تجربه فقط در زندگی حرفه‌ای‌تان استفاده می‌کنید یا در زندگی فردی شما هم تأثیر می‌گذارد؟

در زندگی فردی هم خیلی آدم عادی‌ نیستم. همیشه در چالش هستم.

هر شب اتفاق می‌افتد

 نمایش «شاه لیر» که در آن بازی می‌کردید، به‌عنوان کار ی در نوجوانانه ارائه شد. آیا خودتان هم این نمایش را در این گروه مخاطبان می‌گنجانید؟

چیزی نمی‌توانم بگویم. به‌خاطر اینکه هر چه در زمینه علایق نوجوانان بگویم، حرف ما بزرگتر‌هاست. در این اظهارنظرها، در حقیقت این ما هستیم که تعیین می‌کنیم دنیای نوجوان چه باید باشد. ما آن دوره و آن دنیا را سپری کرده‌ایم و حالا درباره آن اظهارنظر می‌‌کنیم و تصمیم می‌گیرم. نوجوان‌ها قشر خاصی هستند. در زندگی آنها تفریحاتی مثل سینما و تئاتر تعریف نشده است. نوجوانی تنها دورانی است که آدم‌ها را در این سن در جایی حبس می‌کنند و برنامه‌های عجیب و غریب و پیچیده‌ای برای زندگی آنها می‌چینند تا تکلیف خودشان را با زندگی مشخص کنند؛ مثلا اینکه در آینده می‌خواهند چه بکنند و… دهه‌هاست که اوقات فراغت و تفریحات دوران کودکی برای کودکان، تعریف شده است، اما برای نوجوانان نه.

بارها در گفت‌و‌گوهای‌تان اشاره کرده‌‌اید که نخستین تجربه کارگردانی‌تان در تئاتر نمایش «مضرات دخانیات» چخوف بوده‌است. در سال گذشته هم دوباره در شهر رشت «خرس و خواستگاری» چخوف را اجرا کردید و امسال هم « سه خواهر» چخوف را.

معمولا چخوف را در گروه نویسندگان امپرسیونیست قرار می‌دهند که تأکید بسیاری روی بازی‌ها، مکث‌ها و…. دارد.اصولا متن‌های چخوف چه تأثیری در شما به‌عنوان بازیگر داشته‌اند.نکته دیگر اینکه آیا نمایشنامه‌های یک نویسنده می‌تواند نوع خاصی از بازیگری را پیشنهاد دهد و حتی باعث پرورش آن باشد؟

متن می‌تواند روی بازیگر تأثیر بگذارد؛ چون از قراردادهایی تبعیت می‌کند که در کنار هم الگوی خاصی را ترسیم می‌کنند. کما اینکه این قراردادها را استانیسلاوسکی به شکل موردنظر خود فهم کرد که شخصا آن را درک نمی‌کنم. در واقع تئاتر یک هنر قراردادی است و فهم این قراردادها در هر متنی شیوه‌ خاص خود را دارد. ما به نوعی با این قراردادها در هر کاری بازی می‌کنیم. فکر نمی‌کنم شخصی را پیدا کنید که از چخوف بدش بیاید، اما نکته مهم شیوه‌هایی است که چخوف را با آن اجرا می‌کنیم. اجراهای زیادی از چخوف دیده‌ام، اما فکر می‌کردم، حق چخوف ادا نمی‌شود و آن اتفاقی که باید رخ نمی‌دهد.

البته منظورم از این گفته به پتانسیل اجراها بازمی‌گردد و نمی‌خواهم بگویم اجرای کسی غلط بوده یا من امروز درست اجرا می‌کنم. متن‌های چخوف پتانسیل‌هایی دارند که باید با انرژی فراوان آنها را اجرا کرد. جالب اینجاست که نخستین تجربه گروه ما هم نمایش «در مضار توتون»، کاری از چخوف بود. بعد دو تک پرده‌ای از او کار کردم.به‌نظرم استانیسلاوسکی هم با قراردادهایی از زمانه‌ خودش متن‌های چخوف را بازی کرد. درواقع وقتی بازیگری با این قراردادها آشنا می‌شود، با یک فرهنگ آشنا می‌شود.

با فرهنگ یک کشور یا فرهنگ بازیگری؟

فرهنگ تئاتر که دیگر مختص یک کشور نیست؛ چون وقتی از قرارداد صحبت می‌کنیم، حرف از قراردادهای تئاتر است.

باتوجه به اینکه شما در دانشگاه هم تدریس می‌کنید و با نسل جوان هم سر و کار دارید، این قراردادها را چگونه می‌توان آموزش داد؟

با وضعیت گذشته تئاتر زیاد کاری ندارم. فقط سعی می‌کنم آنها را بشناسم و بشناسانم، اما قرارداد تئاتر امروز یک چیز دیگر است. قرارداد در تئاتر امروز، مبتنی بر معرفت امروز ما از انسان‌شناسی، از صحنه و چیزهای دیگر است.

آقای معجونی. شما یک دوره همکاری با محمد چرم‌شیر داشتید. هم در نمایشنامه‌های او به کارگردانی افرادی چون مهندس‌پور یا رفیعی بازی کرده‌اید و هم برخی از نمایشنامه‌های او را کارگردانی کرده‌اید؛ مثل «خون برای استیک». شاید همکاری در آن دوره در زیبایی‌شناسی شما به‌عنوان کارگردان تأثیر گذاشته باشد یا شاید بتوان به نوعی مثلا نگاه مینی‌مال مهندس‌پور را در کار شما هم دید.

خب! اگر عقب‌تر بروید، این حرف را نمی‌زنید. آقای رفیعی، یکی از سردمداران این نگاه مینی‌مال است. خیلی وامدار آقای رفیعی هستم. نگاه قراردادی آقای مهندس‌پور که نوعی مدل بازی هم در خودش دارد، اتفاقا در کارهایی کمتر بوده است. نه اینکه بگویم؛ بد است. آقای مهندس‌پور خیلی نگاه قراردادی دارد.به همین‌خاطر از این نوع نگاه در کارهایم کمتر داشته‌ام.

به‌نظر می‌رسد به نسبت آن سال‌ها؛ بازی شما در کارهای امیررضا کوهستانی یا «لیر شاه» محمد عاقبتی یا نمایش «اسم» به کارگردانی خانم لیلی رشیدی و… جنس بازی شما تغییر کرده است.

قطعا! چون آن موقع برای آقای رفیعی کار می‌کردم و ویژگی‌های خودش را داشت. بعد با کارگردان‌های دیگری کار کردم که هرکدام از آنها نگاه خاص خودشان را داشتند. نگاه مهندس‌پور با نگاه کوهستانی تفاوت دارد. در عین حال، خودم به‌عنوان یک کارگردان، نگاه دیگری دارم که به هیچ‌یک از اینها ربطی ندارد و در حال و هوای دیگری از بچه‌های کار خودم بازی می‌گیرم.

هر شب اتفاق می‌افتد

کمی درباره‌ شیوه کار آقای رفیعی بگویید. آیا اتود می‌زدید یا قراردادی را ابلاغ می‌کرد؟

قراردادی را ابلاغ می‌کرد؛ چون تئاتر آقای رفیعی ویژگی‌هایی دارد. صحنه‌اش ویژگی‌های خاص خودش را دارد و بازی کردن در آن صحنه هم به همین ترتیب.بنابراین همه‌ کار، مختصات خودش را دارد و تمام این ویژگی‌ها را در هنگام کار، تعریف می‌کند. به این معنی که در آغاز کار اعلام می‌کند که فلان نوع حضور را دوست دارد و یا به فلان چیزها باید پرداخته شود. بدن و فیزیک برای آقای رفیعی خیلی مهم هستند.

شیوه کارگردانی خودتان چگونه است؟

در حیطه کارگردانی حال و هوای خودم را دارم. کمی بازیگر را آزاد می‌گذارم؛ چون هر بازیگری، معمولا قراردادهایی را به همراه خودش می‌آورد. آن لحظه‌هایی را که آدم‌ها در عین حالی‌که بازی می‌کنند، فاقد بازی هستند دوست می‌دارم. این مرزی است که می‌پسندم؛ جایی بین بازی و زندگی.

در نمایش «لیرشاه» که نقش اصلی آن را بازی می‌کردید، در لحظات به جنون رسیدن لیر، بسیار درخشان بودید. درحالی‌که صحنه هم تقریبا لخت بود و دکوری نبود که بازیگر را پناه دهد یا ابزاری که با آن بازی کنید. می‌توان گفت که بار عمده‌ نمایش روی بازی شما می‌چرخید. خیلی دشوار است هر شب به این نقطه از جنون رسیدن!

نمی‌دانم. خیلی سخت نبود. متن نمایش تا سه روز قبل از اجرا، هنوز کامل نشده بود. این بود که باید لحظه‌هایی را محک می‌زدیم تا به چیزهایی برسیم. شاید هر شب، به نسبت شب قبل کارم تغییر می‌کرد و کامل‌تر می‌شد. به‌خاطر اینکه مرتب تجربه‌ام روی متن، تغییر می‌کند و آن تغییر‌ها را معمولا اعمال می‌کنم. جاهایی که حس می‌کنم می‌توانم به لحظه‌های بهتری برسم، خودم را آزاد می‌گذارم تا جلو بروم. هر جایی موفق بودم، آن لحظه را فیکس می‌کنم. هر جایی هم نبودم، یک پله به عقب برمی‌گردم و سعی می‌کنم آن لحظه را به‌گونه جدیدی بازی کنم. هر شب این اتفاق می‌افتد و این آزمون و خطا و مراقبت تکرار می‌شود.

به‌عنوان یک بازیگر صحنه‌ خالی را دوست دارید یا صحنه با دکور را ؟

صحنه‌ خالی را خیلی بیشتر دوست دارم. در صحنه‌ خالی، کار بازیگر بیشتر دیده می‌شود.

 این روزها بخش قابل توجهی از تئاتر ما در بخش خصوصی اتفاق می‌افتد. شما چه نگاهی به آن دارید؟

این روزها درباره تئاتر خصوصی زیاد صحبت می‌شود. پدیده تئاتر خصوصی قبل از این هم وجود داشت، اما با کیفیتی متفاوت. تئاتر لاله زار ما به‌طور خصوصی اداره می‌شد و خوب هم جواب می‌داد. بخش مهم کار، سیاستگذاری مستقل در این حوزه است. نباید در این شکل از تئاتر، گروه‌ها را محدود کرد. باید آن قدر آزادی عمل داشته باشیم که در سال بیش از یک اثر را اجرا کنیم. گروه‌ها باید در تمام طول سال فعال باشند. البته ناگفته نماند که در تمام دنیا تئاتر خصوصی مستقل از کمک‌های مالی جاهای دیگر نیست. تئاتر خصوصی پول درمی‌آورد، اما دولت هم کمک‌هایی می‌کند. تالار و محل اجرای نمایش یکی از اتفاقات مهم این ماجراست. باید سالن‌هایی را ساخت و آنها را در اختیار یک یا دو گروه مشترک قرار داد تا بتوانند برای اجراهای‌شان برنامه‌ریزی کنند. ما کمک مالی نمی‌خواهیم اما دولت در کار ما دخالت هم نکند.

هر شب اتفاق می‌افتد

 چه نگاهی به‌کار در سینما دارید؟

حضور در سینما را به‌خاطر افراد فعال در حوزه سینما تجربه کرده‌ام و می‌کنم، نه به‌خاطر فیلمنامه‌هایش. مثلا اگر برای کمال تبریزی بازی کردم، به‌خاطر شخص او بود. اصلا کسی برای اسم یک نویسنده به سینما نمی‌رود! این آدم‌های سینما هستند که ما را جلب می‌کنند. هر زمان نمایشی کار می‌کنم در کنار آن چیزهای زیادی می خوانم و می‌بینم، اما در سینما هرگز این اتفاق برایم نمی‌افتد. در سینما کسی با متن کلنجار نمی‌رود. به همین دلیل وقتی متوجه شدم که اصغر فرهادی قبل از شروع فیلمبرداری «درباره الی» حدود یکی، دو‌ماه با بازیگران روی متن کار کرده خیلی خوشحال شدم اما می‌دانستم این اتفاق به‌خاطر سابقه تئاتری فرهادی است.

متن نیاز به تمرین دارد. درحالی‌که در سینما افراد به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار همان لحظه همه‌‌چیز را فهمیده‌اند و حتی برخی از آنها خیلی از موضع بالا نگاه می‌کنند. درگیر شدن با متن مساله مهمی است. بازیگر تئاتر در تمام فرآیند تمرین و شکل‌گیری کار حضور دارد ؛ حتی اگر فقط در یک صحنه بازی داشته باشد. از سوی دیگر امروزه گاهی در تئاتر بازی‌های واقع گرایانه‌ای داریم حتی بیشتر از سینما که مدعی است، تئاتر اغراق و تصنع دارد. هم‌اکنون در تئاتر کارهایی می‌شود که به‌مراتب خیلی ظریف‌تر از کارهایی است که در سینماست.

یکی از پروژه‌های گروه تئاتر لیو، میکرو تئاتر است که در قالب جشنواره ازسوی گروه شما تعریف شده‌است. کمی در این زمینه توضیح دهید.

از دید من در این نوع تئا‌تر تکیه اصلی بر ایده است. ایده افراد مهم است؛ ایده اولیه‌ای که چه چیز می‌خواهم بگویم و چه چیز می‌خواهم نشان بدهم. میکرو تئا‌تر وجوه نمایشی فوق‌العاده قوی دارد. تئا‌تر ماکت معمولا اجازه می‌دهد که به‌دنبال ایده‌هایم بروم. در میکرو تئا‌تر دوربین به‌عنوان نماینده چشم مخاطب خود را تثبیت می‌کند. در‌واقع؛ تصویر ماکت را زنده می‌کند و به آن‌ جان می‌دهد. وقتی مخاطب، نمایش را هم بر پرده و هم بر ماکت می‌بیند، با دو مدیوم متفاوت روبه‌رو می‌شود، ولی در تجربه‌ای که طی سه اجرای آخرین نمایش‌مان داشتیم نقش ریتم را در این ارتباط به‌دست آوردیم. تغییر ریتم معنای متفاوتی را می‌رساند. در حقیقت؛ اجرا، تمرینی است که ملموس نیست. اتفاقی و گریزی است که از ذهن می‌گذرد.در این نوع از کار هماهنگی ماکت، حرکت، ویدئو و… باید در ریتم خاصی انجام گیرند.

کارنامه هنری حسن معجونی

خنده برای خود

هر شب اتفاق می‌افتد 

حسن معجونی متولد ۲۸ دی ۱۳۴۶ در زنجان و فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی‌ است.او در جایی از بازیگر شدن اش به‌عنوان یک سوء‌تفاهم یاد می‌کند و در این‌باره می‌گوید: ‌در بچگی واقعا شیطان بودم. مدام تقصیر را گردن دیگران می‌‌انداختم و خودم سکوت می‌‌کردم. حالا هم وقتی قرار باشد از ناراحتی فرار کنم و خودم را از شرایط بد بیرون بکشم، شیطنت می‌‌کنم و برای خودم می‌‌خندم؛ چون به‌نظرم اگر شوخ‌طبع نباشی، انعطاف لازم را نداری و اذیت می‌‌شوی.

معجونی از اواسط دهه ۷۰ پس از بازی در نمایش‌هایی چون عروسی خون به کارگردانی علی رفیعی و شب‌های آوینیون به کارگردانی کورش نریمانی به‌عنوان بازیگری مستعد مطرح شد.

معجونی در فیلم‌هایی چون اشباح (۱۳۹۲)، از تهران تا بهشت (۱۳۹۱)، برف روی کاج‌ها (۱۳۹۰)، قصه‌ها (۱۳۹۰)، خیابان‌های آرام (۱۳۸۹)، از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید (۱۳۸۷)، کنعان (۱۳۸۶)، همیشه پای یک زن در میان است (۱۳۸۶) بازی کرده و در تلویزیون نیز او را با مجموعه‌هایی چون شمعدونی (۱۳۹۴) و مسافران (۱۳۸۸) دیده‌ایم. این روز‌ها هم برنامه خنداننده شو به کارگردانی رامبد جوان بخشی از استعدادهای این بازیگر را به نمایش گذاشته است.

 فهرست کارهای نمایشی این بازیگر و کارگردان کمی طولانی‌تر از آن چیزی‌ است که در سینما یا تلویزیون از او شاهد بوده‌ایم. یادگار سال‌های شن (۱۳۷۵)، عروسی خون (۱۳۷۷)، مکبث (۱۳۷۹)، شب‌های آوینیون (۱۳۷۹)، رومئو و ژولیت (۱۳۷۹)، روز رستاخیز (۱۳۸۰)، در مضار توتون (۱۳۸۰)، پای دیوار بزرگ شهر (۱۳۸۰)، دیر راهبان (۱۳۸۰)، در مصر برف نمی‌بارد (۱۳۸۲)، کالیگولا (۱۳۸۲)، بحرالغرایب (۱۳۸۲)، در انتظار گودو (۱۳۸۳)، مثل خون برای استیک (۱۳۸۳)، خرس و خواستگاری (۱۳۸۴)، در میان ابر‌ها (۱۳۸۴)، شهرهای نامرئی (۱۳۸۴)، اسب‌های آسمان خاکستر می‌بارند (۱۳۸۴)، سمفونی درد (۱۳۸۵)، خواب آهسته مرگ (۱۳۸۵)،

آنتیگونه در نیویورک (۱۳۸۶)، کوارتت (۱۳۸۶)، پای دیوار بزرگ شهر (۱۳۸۶)، مدهٔ سن مدار (۱۳۸۶)، رؤیای شب نیمه تابستان (۱۳۸۶)، پدر عزیزم (۱۳۸۶)، دو راهی سقاخونه (۱۳۸۷)، آسانسور (۱۳۸۸)، همه خانه سیاه است (۱۳۸۸)، نگاه خیره خداوند (۱۳۸۸)، آسمان روزهای برفی (۱۳۸۸)، به‌خاطر یک مشت روبل (۱۳۸۹)، جهان چرا از اینکه هست دور‌تر نمی‌رود (۱۳۸۹)، منهای دو (۱۳۸۹)، مرغ دریایی (۱۳۹۰)، دائی وانیا (۱۳۹۰)، ایوانف (۱۳۹۰)، مترسک (۱۳۹۱)، ابر صورتی (۱۳۹۰)، دکلره (۱۳۹۱)، نامه‌هایی که به مقصد نرسید و بالعکس (۱۳۹۲)، اسکلیگ و بچه‌های پرواز (۱۳۹۱)، خانه‌ام ابری است (۱۳۹۰) و ستوان اینشمور (۱۳۹۴) ازجمله آثاری هستند که این هنرمند توانا در آنها به‌عنوان بازیگر، طراح لباس و صحنه، کارگردان و طراح نور حضور داشته است.


منبع: برترینها

مهمترین فیلم‌های زنانه سینمای ایران

– حسین پارسا: اکران رگ‌ خواب آخرین ساخته حمید نعمت‌اله در سینمای ایران جدا از این‌که یک‌بار دیگر بازیگری لیلا حاتمی را اثبات می‌کند و باز هم جدی گرفتن بیشتر نعمت‌اله را به یاد سینما می‌اندازد و مخاطب را کیفور می‌کند از صدای همایون شجریان و آهنگ پورناظری؛ توانایی، ظرفیت و داشته‌های سینما برای نشان‌ دادن زندگی زن از نمای نزدیک را یادآور می‌شود. از این حیث، رگ‌ خواب در کنار آثاری مهم از سینمای ایران قرار می‌گیرد که هر کدام به شکلی به زن و زندگی او پرداخته‌اند. اما پیش از آن‌که درباره  این فیلم‌ها حرف بزنیم باید ابتدا چند مسأله را حل کرد. نخست این‌که آیا مفهومی واقعی به نام سینمای زنانه در برابر سینمای مردانه وجود دارد و اصولا می‌توان سینما را با چنین خط پررنگی به دو نیم تقسیم کرد؟  پاسخ به این پرسش خود نیازمند پرسش‌هایی در سطوح دیگر است:

آیا سینمای زنانه، سینمایی است که زنان آن را می‌سازند، یعنی ذهنیت و نگاه زنانه در آن غالب است یا آن‌که هر فیلمی که به روانشناسی و جامعه‌شناسی زنان بپردازد زنانه محسوب می‌شود؟ به‌نظر می‌رسد سینمایی را باید زنانه اطلاق کرد که درباره زن باشد و نه لزوما ساخته نگاه زنانه و این اصلی است که پذیرفته شده است و دلایل تأیید یا رد آن در چنین نوشتاری نمی‌گنجد.

از این نظر و با نگاهی به تاریخ سینما در جهان، می‌توان سینمای زنانه را به وضوح در آثار فلینی، برگمن و کیشلوفسکی مشاهده کرد. به‌طور خاص سه فیلم پرآوازه کریستف کیشلوفسکی- آبی، سفید و قرمز- شاید زنانه‌ترین فیلم‌های تاریخ باشند. در سطح سینمای ایران اما موضوع کمی متفاوت است. از زمانی که سینما به شکل مدرن در ایران پا گرفت- شاید حدود شصت‌سال پیش- تعداد فیلم‌های موفقی که به‌طور خاص درباره زن حرف می‌زنند همواره در برابر حجم انبوهی از فیلم‌های مردانه ناچیز بوده است. تا پیش از انقلاب به جز دو، سه فیلم بلند و چند مستند، مثل فیلم‌هایی که شهلا ریاحی یا فروغ فرخ‌زاد ساختند، زن حضوری حقیقی در سینما ندارد.

 سیمای زن از نمای نزدیک

در محتوای فیلم‌ها هم اگر هست، اصولا برای فروش بیشتر و رنگ و لعاب است و اگر بگذریم از آثار ارزشمندی مثل خشت و آینه، گزارش و رگبار، سینمای ایران پیش انقلاب خالی از مفهومی به نام سینمای زنانه خواهد بود. بعد از انقلاب و در دهه شصت مرضیه برومند و بعدتر، پوران درخشنده، تهمینه میلانی و رخشان بنی‌اعتماد به‌عنوان نخستین زنان کارگردان ایران وارد سینما شدند. به غیر از برومند که کار‌ عروسکی و کودک می‌کرد، محتوای آثار سه زن دیگر اگرچه به‌طور خاص درباره زنان نبود اما خانواده نقش اساسی در کار آنها داشت و نشان‌دادن خانواده بدون زن و حضور و شخصیت و روح آن، مسلما بی‌معنی است. از دهه‌ هفتاد به بعد همان‌قدر که فعالیت زنان فیلمساز بیشتر شد آثاری هم درباره خودِ زن ساخته شد و سینمای ایران عملا دارای سینمای زنانه – سینمایی که درباره زن حرف می‌زند و نه لزوما سینمایی که زنان آن را می‌سازند- شد.

تغییرات سیاسی در ایران از اواخر دهه هشتاد به‌طور مستقیم بر سینما هم تأثیر گذاشت. تعداد فیلمسازان زن و کسانی که درباره زن فیلم ساختند رشد کرد و بیش از آن، محتوای نگاه به زن هم عوض شد. زن دیگر فقط مکملی برای قهرمان داستان نبود و خود می‌توانست به تنهایی قصه‌ساز باشد و چالش درست کند و بحث راه بیندازد. از این حیث دهه هشتاد آغاز جدی فیلم زنانه ایران است. فیلم‌هایی همچون زندان زنان، شام آخر، واکنش پنجم، دنیا در نیمه نخست این دهه و فیلم‌های دیگری مثل چهارشنبه‌سوری، خون‌بازی، دعوت و بسیاری از فیلم‌های دیگر در سال‌های میانی این دهه حاکی از آن است که توجه به نقش زن در سینما جدی‌تر از پیش شده است.

سیمای زن از نمای نزدیک 

مسأله دوم در رابطه با فیلم‌هایی است که زنان در آنها حضور دارند. تغییرات فرهنگی و اجتماعی ایران از اواسط دهه هفتاد به بعد بسیاری از فیلمسازان را بر آن داشت که از زن بنویسند و بسازند. اما همین تغییرات اجتماعی جهت نگاه فیلمسازان را بیش از آن‌که انسانی کند، اجتماعی کرد. یعنی زن نه به‌عنوان یک زن، بلکه به‌عنوان زنی در اجتماع مطرح شد، بنابراین بسیاری از ویژگی‌های درونی و ذاتی او کمتر به تصویر درآمد. در مقابل زنانی ساخته شدند که در تلاش برای اثبات جایگاه خود در دهه دوم و سوم انقلاب، همپای مردان کار می‌کردند و مدرن بودند.

به‌طور خاص در این سال‌ها معدود فیلم‌هایی هستند که درباره یک زن، با تمام بالا و پایین‌های شخصیتی و فشارهای اجتماعی به‌همراه دردهای شخصی‌اش باشد. در سینمای ایران چنین فیلم‌هایی حداقل درباره مردان کم ساخته نشده که از معروف‌ترین آنها، شب ‌یلدای کیومرث پوراحمد است. در شب‌ یلدا با احمد سر و کار داریم که در تمام فیلم غرق در دنیای خودش است و حتی وقتی که با جامعه و اطراف در ارتباط است، دریچه دوربین، رو به درون اوست. در این معنا، مراد از فیلم‌های زنانه در این نوشتار، آن دسته از آثاری است که تلاش می‌کنند شخصیت و درون یک زن را نشان دهند، نه لزوما آنهایی که درباره گروهی از زنان یا تلاش آنها برای گرفتن حق خود در جامعه ساخته شده‌اند.

 
لیلا- داریوش مهرجویی

لیلا آخرین فیلم از چهارگانه‌ای است که داریوش مهرجویی درباره زنان ساخت و از این نظر یکی از معدود فیلمسازان مرد ایران است که آثار متنوعی درباره زن از خود به‌جا گذاشته است. لیلا به نوعی پایانی بر این روند مهرجویی هم بود و اگر چه بعد از آن درخت‌ گلابی را هم ساخت اما هیچ‌گاه به جایگاه لیلا و سه فیلم قبل از آن دست پیدا نکرد. لیلا داستان لیلا و رضاست که بعد به چالش کشیده می‌شود. لیلا بچه‌دار نمی‌شود و این اگرچه برای رضا اهمیتی ندارد اما دستمایه فشار خانواده‌هاست که درنهایت لیلا را وادار می‌کند که برای شوهر خود زنی پیدا کند. مهرجویی در این فیلم سرتاسر لیلایی را نشان می‌دهد که در عین آرامش و قدرت، درونی مشوش و نگران دارد.

سیمای زن از نمای نزدیک 

در سینمایی که تا پیش از آن زن یا به‌عنوان مادری مهربان و از خودگذشته به تصویر می‌آمد یا شخصیتی که طلبکار از اجتماع خود است، لیلا در میانه طیف، کسی است که همه است و هیچ‌کدام نیست. مهرجویی لیلا را آن‌طور تصویر کرده که کلیشه‌های رایج را بشکند و تماشاگر را با زنی آشنا کند که بر خلاف نماد مرسوم از زن در سینمای بعد از انقلاب، تصنعی و باسمه‌ای نباشد. در این وضع هیچ‌کس بهتر از لیلا حاتمی نمی‌توانست این دوگانگی – سردی و بی‌تفاوتی در مقابل به هم‌ریختگی درونی- را به تماشاگر نشان دهد. لیلا از طرف دیگر تلنگری اجتماعی هم به مفهومی پرچالش در دهه هفتاد – عدم‌ توانایی زوجین در فرزندآوری- بود.

این فیلم در آن سال‌ها سر و صدای زیادی به‌پا کرد. عده‌ای مهرجویی را ستودند به‌خاطر مطرح‌کردن موضوعی چالش‌برانگیز و عده‌ای دیگر نقد کردند به جهت ترویج ازدواج مجدد. فراتر از هر دو این دیدگاه‌ها، اما امروز آنچه از لیلا باقی مانده است نگاه موشکافانه و دقیق داریوش مهرجویی است به زنی به نام لیلا و نشان‌دادن پیچیدگی‌های درونی او.


سگ‌کشی – بهرام بیضایی

بهرام بیضایی احتمالا تنها فیلمساز ایرانی است که در تمام آثارش زن یا مرکز ثقل داستان است یا جایگاه بسیار ویژه‌ای در قصه دارد. از آثار اول او، رگبار، غریبه و مه و چریکه تارا، تا فیلم‌های بعدی‌اش، باشو غریبه کوچک، مسافران و شاید وقتی دیگر، دیدگاه روشنی درباره زنان، همراه با احترام وجود دارد که جهان‌بینی بیضایی را نشان می‌دهد.

ارزش چنین رویکردی به زن، زمانی بیشتر مشخص می‌شود که مروری محتوایی به همه آثار بیضایی در کنار دیگر فیلم‌های سینمای ایران داشته باشیم و دستِ آخر برسیم به سگ‌کشی. فیلمی درخشان که بیضایی بعد از ١٠‌سال اجازه کار نداشتن، آن را ساخت و اکران کرد. سگ‌کشی فیلمی درباره فریبکاری آدم‌ها در عصر هجوم سرمایه‌داری است که قهرمان آن، گلرخ کمالی، با بازی مژده شمسایی ایفاگر نقش زنی مستقل و روشنفکر است که تصمیم می‌گیرد برای نجات شوهرش از زندان، چک‌های او را از بین طلبکارانش جمع کند.

سیمای زن از نمای نزدیک

این عزم او را در موقعیتی قرار می‌دهد که نقدی بر وضع آسیب‌پذیر زن در اجتماع و مناسبات مردانه وارد ‌کند. در انتها وقتی زن زخم‌خورده، آخرین ضربه را هم از خیانت شوهرش دریافت می‌کند، دیدگاه منحصربه‌فرد این نویسنده و فیلمساز به موقعیت زن در روزگار معاصر برجسته می‌شود. بیضایی در سگ‌کشی زنی را به تصویر می‌کشد که در مهلکه‌ای نفسگیر قرار می‌گیرد اما تا پایان راه، تا نابودی خودش پیش می‌رود. گلرخ کمالی از معدود زنانی در سینمای ایران است که از فضای روشنفکری خارج و به دنیای واقعی ایران- آن‌طور که بیضایی تصویر کرده- وارد می‌شود.

در این وضع زنی را از نمای نزدیک می‌بینیم که در تمامی داستان درحال ستیز با دنیای اطراف خود است. گلرخ همچون دیگر زنان سینمای بیضایی، ماهیتی اسطوره‌ای دارد و تلاقی‌اش با زندگی واقعی، چاره‌ای جز جنگ برایش باقی نمی‌گذارد. سراسر سگ‌کشی نشان دادن جدال گلرخ با اتحاد نامبارک فریبکاری، مردسالاری، قدرت و پول است.


گیلانه- رخشان بنی‌اعتماد، محسن عبدالوهاب

از بین فیلمسازانی که از حوزه مستند به داستانی روی آوردند، رخشان بنی‌اعتماد همواره جایگاهی منحصربه‌فرد داشته است. ملموس و واقعی بودن شخصیت‌هایی که او خلق می‌کند، در کنار اندوهی که دارند و دردی که می‌کشند، جز از تاثیرات زندگی در دنیای مستند نیست و به همین دلیل هم هر اثرش به مثابه اتفاقی در سینمای ایران است.

بنی‌اعتماد به‌عنوان فیلمساز زن همواره شخصیت‌های زنانی را خلق کرده که باورپذیرند و از این رو لیست بلندبالایی از کاراکترهای زنِ درست و حسابیِ سینمای ایران متعلق به اوست. در میان همه فیلم‌هایش اما گیلانه با بازی فاطمه معتمدآریا یگانه به‌نظر می‌رسد. گیلانه فیلمی دو اپیزودی بود که نیمی از آن را بنی‌اعتماد کارگردانی کرد و نیمی را محسن عبدالوهاب و این واقعیت که بعد از سیزده ‌سال از ساخت آن، همه گیلانه را فیلمی از بنی‌اعتماد می‌دانند شاهدی بر اصیل بودن زنانی است که خلق کرده است.

سیمای زن از نمای نزدیک 

گیلانه نگاهی به اوایل جنگ و اعزام نیروهای جوان به جبهه دارد. ننه گیلانه به همراه پسر و دختر جوانش در کوران جنگ و در بمباران‌های تهران، زندگی دشواری را می‌گذرانند. پسر گیلانه با بازی بهرام رادان، زخم‌خورده از جنگ، جسمی ناتوان دارد و فاطمه معتمدآریا در نقش گیلانه در پی سرپا نگه داشتن زندگی با زمانه درگیر است. نوع بازی معتمدآریا در این فیلم اگرچه منتقدانی هم دارد که آن را بیش از حد برونگرایانه و اغراق‌آمیز می‌دانند، اما چنان است که گیلانه را به زنی ماندگار در سینمای ایران تبدیل کرده است.

تفاوت گیلانه با دیگر شخصیت‌های زنانه سینمای ایران این است که او هم اگرچه در تلاش برای زندگی و جدال با مشکلات است، اما بر خلاف دیگران، رویکردی سلبی به اطراف ندارد. گیلانه تلاش می‌کند که خانه، زندگی و فرزند خود را نگه دارد بدون آن‌که رفتارش حاوی مفاهیم گل‌درشت اجتماعی یا طبقاتی باشد. چنین رفتاری از او شخصیتی ساخته که فراتر از طبقه متوسط شهری، نماینده طبقات دیگر اجتماعی هم باشد و برای نخستین‌بار سیمای زنی را به تصویر می‌کشد که جوانی را گذرانده و تا رسیدن به مرگ، که دور هم نیست، هنوز دل به زندگی دارد.


من ترانه پانزده‌ سال دارم- رسول صدرعاملی

ترانه درست در زمان افول فیلم‌هایی ساخته شد که بهرام رادان و محمدرضا گلزار ستاره‌های آن بودند و از مصایب جوانی به نازل‌ترین شکل ممکن حرف می‌زدند. رسول صدرعاملی اگرچه پیش از ترانه، دختری با کفش‌های کتانی و بعد از آن، دیشب باباتو دیدم آیدا را ساخت، اما هیچ‌کدام نتوانستند تاثیری که ترانه بر سینمای ایران و در سطحی بزرگتر، بر خانواده‌های ایرانی گذاشت، بگذارند. این فیلم در عین‌حال که به رسم سینمای آن روزها از جوانی حرف می‌زد ولی روی دیگر سکه را هم نشان می‌داد. ترانه ١۵ساله بر اثر مشکلات خانوادگی خود با پسر ثروتمندی آشنا و با وجود مخالفت‌ها، با او محرم می‌شود. زمانی که پسر ترانه را رها می‌کند، چالش، فرزندی است که در شکم دارد و کار اصلی صدرعاملی این‌جا آغاز می‌شود.

سیمای زن از نمای نزدیک

نوک پیکان حمله فیلمساز به‌صورت همزمان به سمت سنت و ازدواج در سنین پایین است و خانواده‌ها و نگاه آنها به دغدغه‌های جوانان و روابط دختر و پسر. بار اصلی این فیلم اما، در کنار فیلمنامه درخشان کامپوزیا پرتوی، بر دوش بازیگر نوجوان آن، ترانه علیدوستی است.

نوع بازی ترانه در این فیلم، کیفیت بازیگری زنان در سینمای ایران را تغییر داد. ترانه تنها و از هم پاشیده، با فرزندی در شکم، بی‌پناه، در آستانه انتخاب بزرگی است. یا به جبرِ عرف باید جنین را از بین ببرد یا نگه دارد و با عرف بجنگد. ترانه در فیلم دایما درحال ستیز با خود و دنیایش است. دوربین صدرعاملی اگرچه گاه به سمت اتفاقات و افراد دیگر هم می‌رود اما نشان‌دادن روح و دنیای درونی ترانه وظیفه اصلی‌اش است و منصفانه از عهده این کار به بهترین شکل برآمده است. این فیلم در‌ سال ١٣٨٠ جوایز بهترین کارگردانی، فیلمنامه، چهره‌پردازی و نقش اول زن از جشنواره فیلم فجر را به دست آورد. در همان ‌سال جشنواره لوکارنو هم سه جایزه مهم خود را به این فیلم داد.


به همین سادگی – رضا میرکریمی

به همین سادگی سهل و دشوارترین فیلم سینمای ایران درباره زن است. سهل از آن جهت که در طول فیلم نه دیالوگ خاصی می‌شنویم و نه اتفاق خاصی می‌بینیم و دشوار از آن جهت که همین نشنیدن و ندیدن، سطح مفاهیم را در عمقی قرار داده که برای تماشاگر عادی قابل لمس نیست. رضا میرکریمی قبل از این فیلم تجربیاتی مختلف در کارگردانی داشت که هرکدام بسته به موقعیت خود، روابط نزدیکی با سنت و مذهب داشتند. مهمترین اثر میرکریمی تا پیش از به همین سادگی، خیلی‌ دور خیلی نزدیک بود و در زمانی ساخته شد که فیلم‌هایی موسوم به معناگرا رواج پیدا کرده بودند. به همین سادگی اما معنا را در سطحی پنهان از فیلم و با فرمی بشدت مدرن به مخاطب عرضه می‌کند.

سیمای زن از نمای نزدیک

چنین رویکردی قطعا دشوار خواهد بود اما آنچه فیلم را نجات داده بازی درخشان هنگامه قاضیانی در نقش طاهره است. زنی بشدت تنها، با دو فرزند کوچک  که در دام افسردگی، هوای زندگی عشایری کودکی خود را کرده است. میرکریمی در گفت‌وگویی به همین سادگی را فیلمی معرفی می‌کند که برگرفته از زندگی همه زنانی است که در زندگی دیده یا درباره آنها داستان خوانده است. به همین جهت زنانگی فیلم در سطحی بسیار بالاست و هنگامه قاضیانی در تمام لحظه‌های فیلم یک زن واقعی و به تمام معناست.

از طرف دیگر ترفند کارگردان در نشان دادن یک روز از زندگی طاهره، نزدیکی مخاطب با او را بیشتر می‌کند. طاهره تنهایی‌هایی به‌غایت شبیه به همه زنان خانه‌دار و با تفکرات سنتی دارد و در بین همه زنان سینمای ایران نمونه کاملی از این گروه است. درنهایت وقتی قرار است در فیلمی کمتر حرفی زده شود، اجرای بازیگر مهمترین عامل در شکست یا موفقیت اثر خواهد بود. هنگامه قاضیانی با بازی خود به همین سادگی را که می‌توانست فیلمی فاجعه‌بار در کارنامه رضامیرکریمی باشد به فیلم زنانه‌ای تبدیل کرد که در فهرست چنین فیلم‌هایی همواره جای  دارد.


رگ ‌خواب- حمید نعمت‌اله

رگ‌خواب آخرین زنانه سینمای ایران، اگرچه بهترین آنها نیست اما تفاوت‌هایی با دیگران دارد که آن را در جایگاهی ویژه قرار داده است. مینا با بازی لیلا حاتمی بعد از جدایی از همسرش به دنبال شغل و محل اسکانی می‌گردد. در این مسیر با کامران، مدیر رستورانی که در آن کار می‌کند، آشنا می‌شود. کامران سرپناهی به او می‌دهد. مینا تحت‌تأثیر حمایت‌ها و محبت‌های کامران به او دل می‌بازد. کامران نیز به مینا مشتاق و علاقه‌مند است. روزها از پس هم می‌گذرد و عشق مینا به کامران کاسته نمی‌شود و اوج می‌گیرد، اما کامران دیگر قصد ادامه ندارد و این آغاز فروپاشی میناست. حجم این فروپاشی آن‌قدر خوب نوشته شده و بازی لیلا حاتمی آن‌قدر درخشان است که یکی از ماندگارترین زنان سینمای ایران به‌وجود آمده است.

سیمای زن از نمای نزدیک 

مینای رگ ‌خواب اما تفاوت‌های بزرگی با دیگران دارد. او برای ساختن و ستیز نیامده است. مینا زندگی می‌خواهد و خانواده و عاشقیت. حضورش نه برای اثبات چیزی به کسی است و نه طبقه اجتماعی و سیاسی خاصی را نمایندگی می‌کند. مینا فراتر از هر آنچه همیشه زن در سینمای ایران به آنان نسبت داده می‌شود، تنها یک زن است. درواقع نعمت‌اله زنی را ساخته و به تصویر کشیده که اگرچه قوی‌ترین و کامل‌ترین زن نیست اما یکی از دقیق‌ترین و درست‌ترین زنان سینماست. حالات درونی و گریه‌ها و روح پریشان مینا درست همان چیزی است که درواقع وجود دارد و این ارزش کار نعمت‌اله را دوچندان کرده است.

زن در بسیاری از فیلم‌ها حاوی ویژگی‌هایی است که او را جذاب کرده است: یا توان جنگیدن با دنیای اطراف دارد یا در پی گرفتن حق خود از دنیاست یا نماد از خودگذشتگی و نگه‌داشتن ستون‌های خانواده به تصویر کشیده می‌شود، اما مینا هیچ‌کدام از اینها نیست. مینا دلتنگ پدرش است و بی‌پولی او را ضعیف کرده و با محبتی، دل می‌بازد و بعد، دوران اضمحلال شروع شده و هر آنچه در سر دارد فرو می‌ریزد و زشتی حقیقت خود را نشان می‌دهد. مینا زیر حجم این آوار له شد اما از خاک خود، دوباره سربلند کرد و این بزرگترین حقیقت زن است، آن‌جا که برخلاف مرد که سخت است و استوار و زود دود می‌شود، توان زندگی بیشتر دارد و با ذات خود، رنج‌ها را از رو می‌برد: مثل کاری که مینا- یک زن واقعی- انجام داد.


منبع: برترینها

معرفی برگزیدگان جشنواره فیلم شهر

مراسم پایانی ششمین جشنواره بین‌المللی فیلم شهر، با بزرگداشت ژاله علو و محمود کلاری و همچنین اهداء جوایز به انتخاب هیات داوران، با حضور شهردار تهران و عوامل برگزاری جشنواره و هنرمندان، در مرکز همایش‌های برج میلاد برگزار شد.

به گزارش عصرایران به نقل از ایسنا، برگزیدگان ششمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم شهر به شرح زیر است:

در بخش فیلم‌های کوتاه بین‌الملل بهترین فیلم انیمیشن، تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه نقدی تعلق گرفت به فرنوش عابدی برای فیلم «پیش‌خدمت» از ایران

در بخش بهترین مستند کوتاه دانیال یاپز و کریستین مجیا گوستا برای فیلم «ویدا» از کشورهای اکوادور و کلمبیا

در بخش فیلم‌های کوتاه بین‌الملل، فیلم کوتاه داستانی فابریک براکیو برای فیلم «تمام دنیا برای یک دنیای کوچک» از فرانسه

بهترین فیلم مستند در بخش فیلم‌های بلند داستانی و مستند تعلق گرفت به محمد کارت برای فیلم «آوانتاژ» از ایران

در بخش بهترین کارگردانی فیلم بلند داستانی تندیس جشنواره، دیپلم افتخار و جایزه تعلق گرفت به فابریزیو کتانی برای فیلم «شرح یک عشق» از ایتالیا

در بخش فیلم‌های بلند داستانی و مستند:

بهترین فیلمنامه تعلق گرفت به کامبوزیا پرتوی برای فیلم «فراری» از ایران

بهترین بازیگر زن والریا چانگتینی برای فیلم «شرح یک عشق» از ایتالیا

بهترین بازیگر مرد محسن تنابنده برای فیلم «فراری» از ایتالیا

بهترین دستاورد فنی دودو میراندو برای فیلمبرداری از فیلم «دادگاه داخلی» از برزیل

بهترین فیلم داستانی فابریزیو کتانی برای فیلم «شرح یک عشق» از ایتالیا

جایزه ویژه هیات داوران تعلق گرفت به محمد کارت برای فیلم «آوانتاژ» از ایران

در بخش فیلم‌های پویانمایی کوتاه و نیمه‌بلند:

بهترین جانبخشی سارا آیت‌اللهی، لاله ضیایی، سیامک تکلو و حجت عزم‌پور برای فیلم «داش‌آکل»

بهترین کارگردانی حسین ملایمی برای کارگردانی فیلم «بدو رستم بدو»

بهترین فیلم امیرهوشنگ معین، تهیه‌کنندگی فیلم «درخت پرتغالی» محصول مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی

فیلم‌های کوتاه و نیمه‌بلند داستانی:

بهترین فیلمنامه آرمان خوانساریان برای فیلمنامه فیلم‌های «سبز کله‌غازی» و «قرص برنج»

بهترین دستاورد فنی یا هنری، میلاد و سجاد ستوده‌نیا و مرتضی هدایی برای فیلم «بیماری»

بهترین کارگردانی دورناز حاجی‌ها برای کارگردانی فیلم «مرضیه»

بهترین فیلم مستانه مهاجر برای تهیه‌کنندگی فیلم «مرضیه»

بهترین اثر با محوریت تهران‌شناسی و تهران‌نگاری آرمان خوانساریان برای فیلم «سبز کله‌غازی»

جایزه ویژه هیات داوران تعلق گرفت به خورشید چراغی‌پور برای نقش‌آفرینی در فیلم کوتاه داستانی «وقت ناهار»

بهترین تحقیق یا پژوهش در بخش مستند ابوالفضل سروش‌مهر برای فیلم گراندهتل

بهترین دستاورد فنی و هنری انسیه ملکی برای فیلم «مانکن‌های قلعه‌حسن‌خان»

بهترین کارگردانی مستند کوتاه و نیمه‌بلند حامد کلجه‌ای برای کارگردانی فیلم مستند «حامی»

بهترین کارگردانی مستند بلند حسام اسلامی برای کارگردانی فیلم مستند بلند متهمین دایره بیستم

جایزه ویژه هیات داوران در این بخش تعلق گرفت به مستند «مادرم زمین» به تهیه‌کنندگی مجتبی میرطهماسب

بهترین فیلم سام کلانتری برای تهیه‌کنندگی فیلم مستند «مانکن‌های قلعه‌حسن‌خان»

بهترین اثر با محوریت تهران‌شناسی و تهران‌نگاری تعلق گرفت به هادی آفریده برای فیلم مستند «باغ‌های گمشده»

بهترین اثر با محوریت تهران‌شناسی و تهران‌نگاری با تقدیر از هیات داوران به خاطر تصویربرداری مجموعه فیلم‌های مستند ارائه شده به جشنواره به رضا تیموری تعلق گرفت

در بخش فیلم‌های ویدئویی:

بهترین فیلمنامه سیدروح‌الله حجازی برای فیلمنامه فیلم «سپید به رنگ مروارید»

بهترین دستاورد فنی یا هنری امیر موسوی برای تصویربرداری فیلم «سپید به رنگ مروارید» و رضا بازی‌برون برای ایفای نقش «کارگاه» در فیلم «جاده تباهی»

بهترین کارگردانی یاسر طالبی برای کارگردانی فیلم «فرزندان»

بهترین فیلم میترا روحی‌منش برای تهیه‌کنندگی فیلم «فرزندان»

بخش فیلم‌های سینمایی:

بهترین فیلمنامه کابوزیا پرتوی برای فیلمنامه فیلم سینمایی «فراری»

بهترین بازیگر زن پردیس احمدیه برای ایفای نقش در فیلم سینمایی «لاک قرمز»

بهترین بازیگر مرد ناصر هاشمی برای ایفای نقش در فیلم سینمایی «برادرم خسرو»

بهترین دستاورد فنی یا هنری مهرداد میرکیانی و عبدالله اسکندری برای چهره‌پردازی فیلم سینمایی «لانتوری»

بهترین کارگردانی محمدحسین مهدویان برای کارگردانی فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز»

جایزه ویژه هیات داوران به احسان بیگلری برای کارگردانی فیلم سینمایی «برادرم خسرو» تعلق گرفت

بهترین فیلم سعید ملکان برای تهیه‌کنندگی فیلم «ابد و یک روز»

بهترین اثر با محوریت تهران‌نگاری بهمن کامیار و محسن قرائی برای تهیه‌کنندگی و کارگردانی فیلم سینمایی «سد معبر»

در پایان تقدیر ویژه دبیر جشنواره برای کارگردانی فیلم سینمایی «ویلایی‌ها» به منیر قیدی تعلق گرفت.


منبع: عصرایران

فیلم برگزیده جشنواره کودک و نوجوان به سینماها آمد

فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به عنوان یکی از پدیده های جشنواره سی و پنجم فیلم فجر به اکران عمومی سینماها آمد.

عصرایران – فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به کارگردانی محمدرضا خردمندان این روزها در سینماهای سراسر کشور اکران عمومی شده است.

این فیلم در حالی از چند روز پیش به سینماهای کشور آمده است، که در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر تا آخرین روز در فهرست ۵ فیلم برگزیده مردمی جشنواره حضور داشت و تنها فیلم به نمایندگی از سینمای کودک و نوجوان در جشنواره سال ۹۵ بود.

جایزه بهترین فیلمنامه، کارگردانی، بهترین بازیگر نوجوان و جایزه  یونیسف در سی امین جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان نیز به فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» اختصاص یافته بود.

این فیلم ملودرامی اجتماعی از زندگی نوجوانی به نام مرتضی است که در راه تحقق آرزوی ناکام پدرش، با چالش بسیاری رو به رو می شود و در آن ساره بیات، حمیدرضا آذرنگ، امیرحسین صدیق، جلال فاطمی، رضا استادی، سینا رازانی به همراه دو بازیگر نوجوان مهدی قربانی و حسین شریفی به ایفای نقش پرداخته اند.

«بیست و یک روز بعد» در حالی در جشنواره فجر سال گذشته جزء ۵ فیلم برگزیده بخش آراء مردمی بود که نادیده گرفته شدن آن در داوری بخش مسابقه باعث واکنش و انتقاد تولیدکنندگان این محصول حوزه هنری از متولیان جشنواره شد.
 


منبع: عصرایران

پیکر غلامرضا شکوهی به خاک سپرده شد

به گزارش ایسنا، پیکر این غزلسرا و شاعر آیینی پس از تشییع از منزل آن مرحوم و طواف در حرم مطهر رضوی، برای خاک‌سپاری به مقبره الشعرای شهر توس انتقال داده شد.مراسم تشییع و خاک‌سپاری شکوهی با حضور جمعی از هنرمندان و هنردوستان، شاعران، نویسندگان و مسئولان شهری و استانی برگزار شد.در حاشیه خاک‌سپاری این شاعر چند نفر از اهل فرهنگ و ادب خراسان از جمله مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی، به ذکر اخلاق و کردار و روش و منش این شاعر آیینی پرداختند.مرحوم شکوهی از پیشکسوتان شعر آیینی و از دلدادگان مکتب اهل بیت علیهم السلام بود که در شب ولادت امام رضا علیه السلام در شهر تهران بر اثر عارضه قلبی، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.


منبع: بهارنیوز

مگر تلویزیون ملک مطلق مهران مدیری است؟

برنامه «دورهمی» دو شب پیاپی میزبان دو بازیگر فیلم سینمایی مهران مدیری بود.

به گزارش خبرآنلاین، شب گذشته برنامه «دورهمی» با اجرای مهران مدیری در حالی در شبکه نسیم به روی آنتن رفت که دو شب پیاپی این برنامه میزبان دو بازیگر فیلم سینمایی «ساعت ۵ عصر» به کارگردانی مهران مدیری بود.

دو شب پیش امیر جعفری که البته بازیگر مطرح و شناخته شده سینما، تئاتر و تلویزیون است و نیازی به حضور در برنامه‌های اینچنینی برای بیشتر مطرح شدن ندارد و این روزها علاوه بر «ساعت ۵ عصر» فیلم سینمایی «اکسیدان» را نیز روی پرده دارد مهمان مدیری در این برنامه شد.

شب گذشته نیز نگین معتضدی دیگر بازیگر اولین سینمایی مدیری که البته به اندازه جعفری هم در میان عموم مردم شناخته شده نیست در «دورهمی» حاضر شد. او  پیش از این نیز در سریال «ویلای من» که در شبکه نمایش خانگی توزیع شد با مدیری همکاری داشت.

حضور پشت هم این دو بازیگراین سوال را در ذهن به وجود می‌آورد که مگر برنامه «دورهمی» که از آنتن رسمی تلویزیون پخش می‌شود ملک شخصی کارگردانی است که به راحتی می‌تواند برای تبلیغ فیلمش هم که شده پشت سر هم بازیگران فیلم‌اش را به برنامه‌ای که در تلویزیون دارد دعوت کند.

البته پاسخ این سوال تا حدودی روشن است، وقتی تلویزیون آنتن خود را به یک شرکت تجاری می‌فروشد، آن شرکت و مهران مدیری هم با خیال راحت برنامه تلویزیونی را ملک مطلق خود تلقی می‌کنند و بازیگران فیلم هایشان را پشت سر هم به برنامه دعوت می کنند. اما اینکه تلویزیون اجازه این جولان را به برنامه ای که حتی به شرکتی تجاری فروخته شده می دهد و نظارتی بر آن ندارد کماکان مبهم است.


منبع: عصرایران

صدابردار موسیقی ایران بی‌صدا شد

صدابردار موسیقی ایران بی‌صدا شد«ناصر فرهودی»، صدابردار پیشکسوت موسیقی و مدیر استودیو پاپ دار فانی را وداع گفت.

به گزارش ایسنا، این صدابردار شناخته‌شده به علت ایست قلبی روز جمعه (۱۳ مرداد) در بیمارستان دی درگذشت. هنوز تاریخ خاکسپاری وی اعلام نشده است.

او متولد ۱۲ آذرماه ۱۳۳۱ بود و تا سن ۶۵ سالگی در عرصه موسیقی فعالیت داشت. محمدرضا شجریان، محمد اصفهانی، ناصر عبدالهی، علیرضا عصار، بابک بیات، ناصر چشم‌آذر، کارن همایونفر، مجید انتظامی از جمله هنرمندانی هستند که فرهودی با آن‌ها همکاری داشته است. او  فارغ‌التحصیل رشته الکترونیک گرایش صدا، از دانشکده صدا و سیما بود و فعالیت حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۵۵ آغاز کرد.

طبق پیگیری‌های خبرنگار ایسنا، هنوز زمان مراسم خاکسپاری او اعلام نشده است.

حمید حامی – خواننده پاپ – شامگاه گذشته حین اجرای کنسرت‌اش هنگامی که از درگذشت ناصر فرهودی باخبر شد، رو به حاضرین گفت: «یکی از کسانی که به گردن موسیقی ایران حق بزرگی داشته و دارد، در دقایق گذشته از دنیا رفته‌اند و همین الان خبر درگذشت ایشان را به من دادند. همین قطعه «دلم گرفت» را ایشان به همراه استاد بابک بیات برای من ضبط کردند و بسیاری از آثار پرطرفدار دهه ۵۰ به بعد حاصل تلاش ایشان در استودیو پاپ بود. این لحظه غم‌انگیز قطعا هرگز از یادها نخواهد رفت. روحشان شاد.»

این خواننده در حالی که به شدت اشک می‌ریخت، صحنه را ترک کرد تا آخرین اجرای تابستانه او با بهت سالن از شمایل غمگین این خواننده به اتمام برسد.

محسن یگانه – خواننده پاپ – نیز در واکنش به درگذشت فرهودی در اینستاگرام خود نوشت: «یادم نرفته موقع میکس آلبوم نفس‌های بی‌هدف، می‌دونست اوضاع مالی جالبی ندارم، هوامو داشت… البته نه فقط به من، به چند نسل از این موسیقی لطف کرده. خوبی‌ها فراموش نمی‌شوند.»

احسان کرمی – مجری و خواننده – نیز در این‌باره در اینستاگرام نوشت: «چطور میشه تحمل کرد؟ ناصر فرهودی بنیان‌گذار با اخلاق استودیو پاپ، صدابردار بی‌مانند هم از بین ما رفت. نموند تا آلبومیو که تو استودیوی پر خاطره‌اش ضبط کرده بودیم منتشر کنیم. چقدر دلم به بودنش قرص بود. میلاد عزیزم، مینو خانم نازنین تسلیت میگم بهتون از عمق جانم.

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید.»


منبع: عصرایران

پردرآمدترین نویسنده سال انتخاب شد

به گزارش مهر، به نقل از گاردین، بازگشت رولینگ به جهان داستانی جادوگری روی صحنه و پرده نقره‌ای موجب شد تا ۹۵ میلیون دلار درآمد کسب کند و جیمز پترسون نویسنده پولساز آمریکایی را با درآمد ۸۷ میلیون دلاری به مکان دوم براند.برمبنای فهرستی که فوربس درباره پولسازترین نویسندگان ۲۰۱۷ منتشر کرده، رولینگ تقریبا یک دهه پس از این که از رتبه نخست فاصله گرفت، دوباره این جایگاه را کسب کرد.در فهرستی که از درآمد نویسندگان تهیه شده همه انواع فروش کتاب از چاپی، ای بوک و کتاب‌های شنیداری مورد توجه قرار گرفته و حتی درآمدهای تلویزیونی، فیلم و نمایش تئاتری نیزمحاسبه شده‌است.

رولینگ برمبنای این فهرست در سالی که به ۳۱ ماه مه ختم شد، ۹۵ میلیون دلار کسب کرد. این به معنی کسب پولی به میزان۱۸۰ دلار در دقیقه است. انتشار «هری پاتر و بچه نفرین شده» این موفقیت را برای رولینگ به همراه آورد. این کتاب که تابستان گذشته منتشر شد در سه روز نخست فروشش تنها در بریتانیا ۶۸۰ هزار نسخه فروش کرد و پس از انتشار کتاب نهایی مجموعه «هری پاتر» به پرسرعت‌ترین کتاب فروخته شده بدل شد.درآمد رولینگ با نمایش «هیولاهای فانتزی و زیستگاه آنها» در قالب فیلم که در جهان داستانی «هری پاتر» می‌گذرد افزایش یافت. رولینگ فیلمنامه این فیلم را نوشت که در ماه نوامبر منتشر شد.

بلومزبری ناشر وی همچنین نسخه‌های تصویری «هری ‌پاتر» را یک بار دیگر منتشر کرد که به مناسبت بیستمین سال انتشار نخستین جلد از این کتاب به بازار آمد.رولینگ سال ۲۰۰۸ نیز در راس فهرست پردرآمدترین نویسندگان جهان که توسط فوربس تهیه می‌شود جای گرفته بود.جیمز پترسون که سه سال متوالی در راس فهرست پردرآمدترین نویسندگان جای داشت امسال با فاصله ۸ میلیون دلار، در مکان دوم جای گرفت.در مکان سوم جف کینی نویسنده آمریکایی خالق مجموعه «بچه چلمن» جای دارد. به گزارش فوربس او ۲۱میلیون دلار درآمد داشته است.

دن براون در مکان چهارم جای دارد. او با کسب ۲۰ میلیون دلار این جایگاه را کسب کرده است. این در حالی است که او موفق شد تا در آمدش را دو برابر سال پیش کند. این در حالی است که کتاب بعدی وی درباره  شخصیت رابرت لنگدان نیز به زودی منتشر می‌شود.استیون کینگ خالق آثار ترسناک و تعلیق‌آمیز با درآمد ۱۵ میلیون دلار در مکان پنجم و جان گریشام نویسنده آمریکایی آثار جنایی و حقوقی با کسب ۱۴ میلیون دلار در مکان ششم این فهرست جای دارند. نورا رابرتس دیگر نویسنده آمریکایی با کسب ۱۴ میلیون دلار مکان ششم را با جان گریشام به صورت مشترک تصاحب کرده است.نویسنده بعدی این فهرست پائولا هاوکینز است که با کسب ۱۳ میلیون دلار دومین نویسنده بریتانیایی این فهرست است. او خالق «دختر در قطار» است و سال پیش با این رمان برای نخستین بار به فهرست فوربس راه یافت.سومین بریتانیایی این فهرست ای‌ال جیمز خالق مجموعه «پنجاه طیف گری» است که امسال ۱۱.۵میلیون دلار کسب کرده است و در مکان نهم جای دارد.مکان دهم را نیز دو نویسنده با هم تصاحب کرده‌اند که شامل دانیل استیل با ۱۱ میلیون دلار درآمد و ریک ریوردان با همین مبلغ است.


منبع: بهارنیوز

«نهنگ عنبر ۲»؛ پرفروش ترین فیلم

حبیب اسماعیلی مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان درباره میزان فروش فیلم‌های سینمایی «گذرموقت» و «اکسیدان» بیان کرد: ««گذرموقت» ساخته افشین هاشمی که اکران آن از چهارشنبه در ۱۷ سالن سینمایی آغاز شده است، تا کنون ۲۲ میلیون تومان فروش داشته است. فیلم سینمایی «اکسیدان» ساخته حامد محمدی نیز که در ششمین هفته اکران خود قرار دارد، به فروش شش میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومانی رسیده است. این فیلم در ۳۰ سالن تهران و حدود ۸۰ سالن شهرستان‌ها روی پرده قرار دارد.»او افزود: «فیلم سینمایی «گذر موقت» ۱۴ مردادماه ساعت ۲۰:۵۰ در پردیس کوروش با حضور بازیگران و عوامل فیلم، اکران مردمی خواهد داشت. نکته دیگر این‌که ما نسبت به هفته گذشته، افت فروش نداشتیم و حتی شروع بازی‌های لیگ برتر فوتبال نیز تاثیری بر فروش فیلم‌های ما نداشته است.»

علی سرتیپی مدیرعامل فیلمیران هم درباره فروش فیلم سینمایی «رگ خواب» گفت: «این فیلم سینمایی با در اختیار داشتن ۴۱ سالن سینمایی تا کنون سه میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان فروخته است، البته این هفته آخرین هفته سرگروهی خود را خواهد داشت و از هفته‌های بعد، اکران آن در سینماهای آزاد ادامه پیدا می‌کند.»براساس آمار فروش منتشر شده «نهنگ عنبر ۲» توانست با فروش ۱۹ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان رکورد فیلم «گشت ۲» را بشکند و عنوان پرفروش ترین اثر سینمای ایران را از آن خود کند.

او فروش فیلم سینمایی «برادرم خسرو» را دو میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان اعلام کرد که اکنون فقط در یک سینما در شهر تهران و در مجموع در پنج سالن سینمایی اکران دارد.مدیرعامل فیلمیران در ادامه با بیان این‌که آمار فروش فیلم «ساعت ۵ عصر» و «نهنگ عنبر (سلکشن رویا)» فردا اعلام می‌شود، تاکید کرد که «نهنگ عنبر» ساخته سامان مقدم رکورد جدیدی را بین فیلم‌های سینمایی زده است و اکران آن در ۳۷ سالن در تهران و شهرستان ادامه دارد که در سینما کوروش و مگامال در بیشتر سانس‌ها و در بقیه سالن‌های تهران فقط از ساعت ۱۰ شب به بعد نمایش داده می‌شود.

غلامرضا فرجی مدیر پخش حوزه هنری هم آمار فروش فیلم سینمایی «۲۱ روز بعد» ساخته محمدرضا خردمندان را که اکران آن از چهارشنبه، ۱۱ مردادماه آغاز شده است، به تفکیک در روز چهارشنبه، ۱۴ میلیون تومان و پنج‌شنبه ۱۷ میلیون تومان اعلام کرد.او ادامه داد: «تا کنون فیلم سینمایی «۲۱ روز بعد» در کل، ۳۱ میلیون تومان فروش داشته است. این فیلم سینمایی که در ۱۸ سالن در تهران روی پرده رفته است، در بعضی شهرستان‌ها از امروز و در برخی دیگر، از فردا اکران می‌شود.»

فرجی میزان فروش کلی فیلم سینمایی «زیر سقف دودی» به کارگردانی پوران درخشنده را هم دو میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان اعلام کرد و گفت: ««زیر سقف دودی» با در اختیار داشتن ۲۵ سالن در تهران و شهرستان تا کنون ۲۱ میلیون تومان فقط در شهر تهران فروش داشته است و به تفکیک در روزهای چهارشنبه، ۱۵ میلیون تومان و پنج‌شنبه ۲۰ میلیون تومان فروش به خود اختصاص داده است.»مدیر پخش حوزه هنری با بیان این‌که فیلم سینمایی «کارگر ساده نیازمندیم» تاکنون ۳۸۰ میلیون تومان فروش داشته است، اظهار کرد: «این فیلم که ساخته منوچهر هادی است، با داشتن ۱۵ سالن در تهران و شهرستان، به تفکیک در روزهای چهارشنبه سه میلیون تومان و پنج‌شنبه پنج میلیون تومان فروش داشته است.»او دلیل کاهش فروش این فیلم‌های سینمایی را در چند روز اخیر، آغاز بازی‌های لیگ برتر فوتبال دانست و افزود: «آغاز بازی‌های لیگ برتر فوتبال که به‌صورت زنده از تلویزیون پخش می‌شود، نکته‌ای است که دیگر همکاران ما شاید به آن توجه نکرده باشند، ولی بر میزان فروش و حضور مخاطبان در سینماها تاثیر گذاشته است.»


منبع: بهارنیوز

آن‌چه از «هری پاتر» نمی‌دانستید

– مهری محمدی مقدم: «جی.کی. رولینگ» دنیای «هری پاتر» را آن‌قدر گسترده و پیچیده خلق کرده که بعد از گذشت ۲۰ سال و انتشار چندین کتاب و فیلم دنباله‌دار، هنوز هم رازهای ناگفته‌ای درباره این پسرک جادوگر وجود دارد.

 هواداران «هری پاتر» امسال ۲۰ سالگی مجموعه رمان محبوب‌شان را جشن گرفتند. «دنیل ردکلیف» بازیگر نقش «هری» هم روز یکشنبه (۲۳ جولای) ۲۸ ساله شد، شاید بهانه‌ای بهتر از این برای پرداختن به این رمان‌ها و فیلم‌های اقتباسی آن‌ها وجود نداشته باشد.

آن‌چه از «هری پاتر» نمی‌دانستید

«ایندیپندنت» نوشت: سال ۲۰۰۷ آخرین قسمت از هفت‌گانه پرفروش «هری پاتر» به بازار آمد اما طی ۱۰ سال گذشته، «رولینگ» هر بار بخش جدیدی را به این پازل اضافه و خوانندگان را هیجان‌زده می‌کند. این نویسنده مشهور و ثروتمند انگلیسی چند سال پیش وب‌سایتی به نام «پاترمور» راه‌اندازی کرد که می‌توان آن را دایره‌المعارف اطلاعات جزئی درباره این رمان‌ها دانست.

در این گزارش به پشت‌صحنه این مجموعه پرطرفدار می‌پردازیم، جزییاتی ناگفته از نحوه نوشته شدن داستان‌های «هری پاتر» و ساخته شدن فیلم‌های سینمایی آن.

ثروت «هری پاتر» از کجا آمده بود؟

وقتی «هری» ‌متوجه می‌شود می‌تواند وارد مدرسه جادوگری شود، اولین کاری که می‌کند مراجعه به بانک جادوگری «گرینگات» ‌است. او در صندوق اماناتش تلی از شمش و سکه‌های طلا می‌بیند. «هری» واقعا ثروتمند است، حتی بیشتر از اکثر دوستانش در «هاگوارتز»، اما چطور؟ این را کتاب «هری پاتر و سنگ جادو» توضیح نمی‌دهد. اما «رولینگ» بعدها در وب‌سایت «پاترمور» به این مسأله می‌پردازد؛ جریان از این قرار است که یکی از اجداد «هری» داروسازی مبدع بود. او که در قرن دوازدهم زندگی می‌کرد، از این راه پول زیادی کسب می‌کند و آن‌ها را برای نسل‌های بعدی‌اش باقی می‌گذارد. سال‌ها بعد «فلیمونت پاتر»‌ ـ پدربزرگ «هری» ـ با ارثیه‌ای که از خود به جای می‌گذارد، این ثروت را چهاربرابر می‌کند.

یکی از شخصیت‌های داستان «هری پاتر» واقعی است

در مجموعه رمان‌های «رولینگ»، «نیکلاس فلامل» کیمیاگری است که سنگ جادو را خلق می‌کند؛ سنگی که در جلد اول به آن اشاره شده و باعث جاودانگی انسان می‌شود. اما در واقعیت، «فلامل» محقق و کتاب‌فروشی فرانسوی بود که در قرن ۱۴ و اوایل قرن ۱۵ زندگی می‌کرد. بعد از مرگ «فلامل» ‌از او به عنوان فردی یاد می‌شد که مخفیانه کیمیاگری می‌کرده و به راز جاودانگی دست پیدا کرده است. «رولینگ» ‌این موضوع را در «پاترمور» ‌شرح داده است.

راز پرواز کردن کتاب‌های کتابخانه «هاگوارتز»

در مجموعه فیلم‌های اقتباسی «هری پاتر» به‌ویژه «هری پاتر و شاهزاده دورگه»، صحنه‌هایی دیده می‌شود که در آن کتاب‌ها پرواز می‌کنند و خودشان سر جای اصلی‌شان برمی‌گردند. این صحنه با کمک گرفتن از تکنیک دستکش‌های سبزرنگ گرفته شده؛ یعنی افراد با به دست کردن این دستکش‌ها، کتاب‌ها را جابه‌جا می‌کنند.

آن‌چه از «هری پاتر» نمی‌دانستید 

درست همان‌طور که پرده سبزرنگ در برخی صحنه‌های تخیلی عمل می‌کند، این دستکش‌ها هم پس از فیلمبرداری از صحنه حذف می‌شود و این‌طور به نظر می‌رسد که کتاب‌ها خود به خود در حال حرکت و پرواز هستند.

 
دو «هری پاتر» ‌در داستان داریم

این مسأله به سفر زمان مربوط نمی‌شود، بلکه پدر پدربزرگ شخصیت اصلی داستان‌های «رولینگ» هم «هری پاتر» نام داشت. این جادوگر در قرن ۱۹ و اوایل ۲۰ زندگی می‌کرد. اما در کتاب‌های اصلی «هری پاتر» به جد بزرگ «هری» اشاره‌ای نمی‌شود، ‌بلکه او در رمان‌های «هیولاهای خارق‌العاده و زیستگاه آن‌ها» که قسمت اول آن‌ها اولین‌بار در سال ۲۰۰۱ با نام نویسنده‌ای خیالی روانه بازار شد، موجودیت پیدا کرد.

یک شخصیت مخفی لابه‌لای روزنامه‌های ساختگی

در رمان‌های «هری پاتر» گه‌گاه، روزنامه‌ای ساختگی به نام «دیلی پرافِت» در دست شخصیت‌ها دیده می‌شود. این روزنامه به اخبار جادوگران در انگلستان و آمریکا می‌پردازد اما شاید کمتر کسی متوجه تبهکاری به نام «جادوگر کینگر» شد که در روزنامه‌ها نامش برده می‌شد.

او یکی از اوباشی بود که طی چندین دهه انواع جرم و جنایت‌ها را مرتکب شده. «میرافورا مینا» از کمپانی «مینالیما» طراح پروژه «هری پاتر» بود که چنین شخصیتی را طراحی کرد. او درباره این طرح به «اینسایدر» ‌گفت: الان ما می‌دانیم که این جزییات دیده می‌شوند. در گذشته نمی‌دانستیم هواداران چقدر صحنه‌ها را موشکافی می‌کنند.

وجود یک کارخانه تولید عطر در پشت صحنه «هیولاها»

آن‌چه از «هری پاتر» نمی‌دانستید

یکی دیگر از ایده‌های ابداعی طراحان «مینالیما»، کمپانی تولید عطری به نام «دیواین مجیک» است که اولین‌بار نامش در فیلم «هری پاتر و شاهزاده دورگه» دیده می‌شود؛ در یکی از صحنه‌های ابتدایی این رمان وقتی «هری پاتر» با «دامبلدور» دیدار می‌کند، پوستر تبلیغاتی این شرکت پشت سر «دامبلدور» به چشم می‌خورد. در کتاب «هیولاهای خارق‌العاده و زیستگاه آن‌ها» هم پوستری برای تبلیغ همان برند دیده می‌شود. رخدادهای این کتاب بیش از نیم قرن زودتر از داستان‌های هفت‌گانه «هری پاتر» ‌اتفاق می‌افتند.

شغل قبلی «دامبلدور» چه بود؟

«دامبلدور» شخصیتی آکادمیک، مدیر مدرسه جادوگری «هاگوارتز»‌ و یک جادوگر نابغه است. او بیشتر برای شکست دادن جادوگر سیاه «گریندل‌والد» در سال ۱۹۴۵، کشف ۱۲ کاربرد خون اژدها و فعالیت‌هایش در زمینه کیمیاگری شهرت دارد. بنابراین روشن است که او تنها مدیر مدرسه جادوگری نیست و در کار تدریس هم تبحر دارد. در واقع «لرد ولدمورت» زمانی وارد «هاگوارتز» می‌شود که «دامبلدور» در آن‌جا واحد تغییر شکل تدریس می‌کرده.

پس از انتشار رمان‌های «هیولاهای خارق‌العاده» همچنین مشخص شد او معلم «نیوت اسکمندر» هم بوده و با او ارتباط خوبی داشته است. در یکی نسخه‌های نشریه «تغییر شکل امروز»، نام «دامبلدور» به عنوان یکی از فعالان این رشته دیده می‌شود. «جود لاو» در فیلم‌های «هیولاهای خارق‌العاده» نقش دوران جوانی پرفسور «دامبلدور» را بازی می‌کند.

«کالین فرل» پیش از قبول نقش، رمان‌های «هری پاتر» را نخوانده بود

آن‌چه از «هری پاتر» نمی‌دانستید

«کالین فرل» پیش از این‌که نقشی را در فیلم‌های «هیولاهای خارق‌العاده» قبول کند، حتی یک صفحه از رمان‌های «رولینگ» را هم نخوانده بود. با این حال او در مصاحبه با یک مجله گفت که از طرفداران فیلم‌های اقتباسی «هری پاتر» ‌بوده است.

«فرل» در «هیولاها» نقش «پرسیوال گریوز» ‌را بازی می‌کند.

ریشه بسیاری از طلسم‌ها از زبان لاتین می‌آید

وقتی «رولینگ» ‌می‌خواست درباره طلسم‌های جادویی بنویسد، تحقیقات مفصلی درباره زبان‌ها و اسطوره‌های کلاسیک در دانشگاه «اکستر» انجام داد. بسیاری از این طلسم‌ها در زبان لاتین ریشه دارند. برای مثال «Accio» هم‌آوا با کلمه «Accerso» است و به معنی «فراخواندن یا گرفتن».

پیش‌داستانی که به سرقت رفت

«جی.کی. رولینگ» سال ۲۰۰۸ داستان کوتاهی ۸۰۰ کلمه‌ای درباره «جیمز» و «سیریوس پاتر» نوشت. او دست‌نوشته این داستان را به حراج گذاشت، اما در آوریل ۲۰۱۷ این اثر به سرقت رفت و تاکنون هم پیدا نشده است.

معنی اسم «آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور»

«رولینگ» به خاطر انتخاب نام‌های به‌یادماندنی و جادویی برای شخصیت‌های داستانش شهرت دارد. او خیلی روی انتخاب این اسم‌ها فکر می‌کند. بسیاری از این نام‌ها، معنای عمیق و مرتبطی با شخصیت آن فرد دارند. «دامبلدور» به عنوان فردی که اسمی طولانی دارد، یکی از این نمونه‌هاست: «آلبوس» در لاتین به معنای سفید است که می‌تواند به ریش سفید این شخصیت اشاره داشته باشد. «پرسیوال» یکی از شوالیه‌های میزگرد «شاه آرتور» است که به دنبال جام گمشده رفت. «وولفریک» می‌تواند اشاره‌ای باشد به «وولفریک» از هازلبری که چهره‌ای قرن دوازدهمی بود و به انجام کارهای جادویی شهرت داشت. «برایان» هم که تصور می‌شود در زبان سلتیک کهن ریشه داشته باشد، به معنی نجیب است.

آن‌چه از «هری پاتر» نمی‌دانستید

«دامبلدور» یکی از نام‌هایی است که «رولینگ» علنا درباره‌اش توضیحاتی داده. این نام در زبان انگلیسی کهن به معنای زنبور عسل درشت است. نویسنده رمان‌های «هری پاتر» در مصاحبه‌ای که سال ۱۹۹۹ انجام داد، درباره این موضوع گفت: چون «آلبوس دامبلدور» خیلی به موسیقی علاقه دارد، همیشه او را در حال زمزمه کردن با خودش تصور می‌کنم.

بعضی از غذاها در فیلم واقعی بودند

یکی از بخش‌های جذاب فیلم‌های «هری پاتر»، ضیافت‌های رنگارنگ در تالار بزرگ «هاگوارتز» بود. پای «شپرد»، پودینگ «یورکشایر» و آب کدوتنبل در تمام وعده‌های غذایی سرو می‌شدند. در جریان ضیافت بزرگی که در «هری پاتر و جام آتش» برگزار شد، بسیاری از غذاها برای طبیعی‌تر جلوه کردن پخته شدند. اما در کل، بسیاری از این غذاها خوردنی نبودند و با رزین ساخته شده بودند.

محتوای عجیب بطری‌های کلاس «اسنیپ»

طراح صحنه فیلم‌های «هری پاتر» برای تهیه محتویات بطری‌های شیشه‌ای که در کلاس معجون‌سازی «اسنیپ» دیده می‌شود، اشیای بی‌مصرفی همچون مو، استخوان‌ و اعضای به‌دردنخور حیوانات سلاخی‌شده را از قصابی محل تهیه کرده بود. فضای این کلاس در طول فیلمبرداری قسمت‌های مختلف «هری پاتر» بزرگتر شد تا بطری‌های بیشتری در آن جا داده شود.

داستان حیوانات دست‌آموز جادوگرها

آن‌چه از «هری پاتر» نمی‌دانستید

نقش «هدویگ» جغد «هری» را چهار جغد مختلف بازی کردند. به جای «اسکابرز» حیوان خانگی «رون» هم ۱۲ موش در فیلم بازی کردند. گربه «هرمیون» هم که «کروکشانکس» نام داشت، چهار بار عوض شد. به جای سگ «هاگرید» که نامش «فانگ» بود هم ۹ سگ در این فیلم ظاهر شدند.

پرتره متحرک تهیه‌کننده‌ها در مدرسه «هاگوارتز»

یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد «هاگوارتز»، نقاشی‌های متحرکی بود که روی دیوارها نصب شده بود. بعضی از آن‌ها در داستان اهمیت ویژه‌ای داشتند، مثلا «بانوی چاق» در «هری پاتر و زندانی آزکابان». «داون فرنچ» کمدین در این پرتره دیده می‌شود. اما بقیه نقاشی‌ها در اصل پرتره‌هایی هستند از تهیه‌کنندگان فیلم‌های «هری پاتر» که دوست داشتند تصویرشان به نحوی در این پروژه ماندگار شوند.

۱۵۰۰۰ گوی شیشه‌ای که استفاده نشد!

برای فیلمبرداری صحنه پیشگویی کتاب «هری پاتر و محفل ققنوس» ‌۱۵ هزار گوی شیشه‌ای تولید شد، اما هیچ‌ یک از آن‌ها جلو دوربین استفاده نشد. تهیه‌کننده‌ها در نهایت تصمیم گرفتند این گوی‌ها را به صورت دیجیتالی بازآفرینی کنند.

شش ماه زمان برای طراحی مغازه «ویزلی‌ها»

طراحان صحنه فیلم‌های «هری پاتر» برای پر کردن مغازه شوخی برادران دوقلوی «رون» شش ماه وقت صرف کردند. این مغازه ابزار جادوگری در یکی از صحنه‌های ابتدایی «هری پاتر و شاهزاده دورگه» نشان داده می‌شود. در این مغازه همه چیز از کلاه‌های ضدجاذبه تا کیک‌های پرنده پیدا می‌شود. این فروشگاه نتیجه تخیلات و سختکوشی‌های «جورج» و «فرد ویزلی» برادرهای «رون» است که در فیلم با تلاش طراحان صحنه، رنگ واقعیت به خود گرفته است.

کمپانی «مینالیما» برای هر یک از اجناس برچسب و جعبه مخصوص درست کرد. چون تمام اشیای درون این مغازه، داستانی پشتش داشت و باید همان‌طور که در کتاب توصیف شده بود، واقعی نشان داده می‌شد. «مینا» در مصاحبه‌ای در این‌باره به خبرنگار «اینسایدر» گفت: واقعا مثل یک رویا بود که شش ماه روی طراحی یک عالم بسته‌بندی عجیب و دیوانه‌وار کار کنی.


منبع: برترینها

«سر کلاس با کیارستمی» را تجربه کنید

مجله جهان کتاب – سایه اقتصادی نیا:
  • سر کلاس با کیارستمی. پال کرونین. ترجمه سهراب مهدوی. تهران: موسسه فرهنگی – پژوهشی چاپ و نشر نظر، ۱۳۹۵٫ ۲۰۸ ص. مصور. ۱۵۰۰۰۰ ریال.

گشودن کتاب «سر کلاس با کیارستمی» چیزی کم ندارد از وارد شدن به اتاقی که او در آن بر صندلی نشسته و ایده ها و تجربیاتش را با ما به اشتراک می گذارد. شیوه ساده و بی تشریفات پردازش کتاب، همراه با عکس هایی شفاف از کیارستمی و هنرآموزانش، و لحن آرام و مستقیم و بی پیرایه این مرد بزرگ نَفَسِ گرم او را به مخاطب می رساند – نفسی چنان گرم که آموزش فیلمسازی تنها بهانه ای است تا در محضرش بنشینی و اسب خیال را در دشت های روشن و باز سخن او رها کنی.

«سر کلاس با کیارستمی» را تجربه کنید (فرهنگ و هنر- اسلایدشو)

کتاب گزارشی پرمایه و گرانقدر است از تجربیات، خاطرات شخصی و کاری، و شرح روش کار کیارستمی در فیلمسازی که به همت پال کرونین گردآوری شده و با بیانی ساده و روان به رشته تحریر در آمده است و در گروه تاریخ هنر در دانشگاه هنرهای تجسمی نیویورک تدریس می کند، چگونگی تدوین کتاب را در هردو مقدمه ای که بر چاپ های فارسی و انگلیسی نگاشته، آورده است.

او طی ده سال آشنایی و سفر با کیارستمی و شرکت در کارگاه هایی که او در سرتاسر دنیا (لندن، نروژ، ایتالیا، نیویورک، مراکش) برگزار می کرده، از گفته های وی یادداشت برداری کرده و سرانجام آنها را فراهم آورده است. خودش می گوید: «از مکتب خانه تا مکتب خانه، میرزابنویسی بودم، ناخوانده و غیررسمی!» کیارستمی خود، علی رغم بیماری روزهای آخر حیاتش، بر آماده سازی کتاب نظارت داشته، آن را خوانده و نظریاتی در آن اعمال کرده، حتی طرح جلد را به شکل نهایی صورت داده است. به عبارت دیگر، کتاب مهر تایید کیارستمی را بر پیشانی دارد.

در نظر اول، شاید چنین به دید بیاید که کتاب راهنمایی است برای فیلمسازان و دستورالعمل هایی برای اهالی سینما. اما اصلا چنین نیست. کتاب نه درس سینماست و نه عکاسی و هنر، از آن مهم تر، به هیچ روی جنبه درسی و آموزشی هم در آن نیست. هر چه را کیارستمی در این کتاب درباره فیلم می گوید، می توان به تمام پدیده های هنری تعمیم داد: به نقاشی، مجسمه سازی، داستان نویسی، به کل فرآیند آفرینش هنری. هر کس به ادبیات، فلسفه و انواع هنرها علاقه دارد می تواند از این کتاب بهره مند شود.

خوانی ست با سخاوتی تمام گسترده، که هر کس را به فراخور گرسنگی اش سیر خواهد کرد و به اندازه عطش آب خواهد داد. سرشار است از آن های درنگ و تأمل، انگیزه بخشی و اعتمادپروری، تبادل ایده های ناب و نو، و مهیا کردن بستری ساده برای تعمق در جهان و دقایق آن. به تعبیر نیما یوشیج، رودخانه ای است که از هر جای آن لازم باشد، بدون سروصدا می توان آب برداشت.

شاید گزاف نباشد اگر بگویم که تنها پس از مطالعه این کتاب است که می توان دریافت مهم ترین دریچه اتصال این مرد بزرگ با جهان هنر شعر بوده است. دل انگیزترین بامی که کیارستمی بر فرار آن می نشسته و فیلم می ساخته است، به تصریح و تاکید خودش شعر فارسی است. آنچه عصاره اش را در سینمایش ریخت و دنیا تا کمر برایش خم شد، از سعدی و حافظ و مولانا و سپهری و … در جانش ذخیره کرده بود. حیرت آور است تعداد نقلِ قول های او از شاعران فارسی زبان، آن هم برای غیر ایرانیانی که لزوما نه به شعر علاقه ای دارند و نه این افراد را می شناسند.

آمده اند فیلمسازی یاد بگیرند اما او، به جای این که فوت و فنّ کار را چون لقمه ای آماده در گلوی شان بگذارد، حکمت شعر فارسی را برای شان بازگو می کند. یک جوان آمریکایی را که آمده ده روزه فیلم ساختن یاد بگیرد، اینچنین به درنگ در پدیده های اطراف فرا می خواند: «مولانا به آنهایی که می خواهند بهتر ببینند توصیه می کند که چشم دل بگشایند.»

«سر کلاس با کیارستمی» را تجربه کنید (فرهنگ و هنر- اسلایدشو)

برای این که آنان را با انواع تصادفات و احتمالاتی که بر سر راه فیلمسازی است آشنا کند و ترس را از جان شان بزداید می گوید: «حافظ به ما نشان می دهد که حوادث هم برای خودشان ارزش دارند. باید قدر تصادف و عناصر غیرقابل پیش بینی را دانست.» به کارآموزی که چشمش را توی ویزور دوربین فرو کرده تا بتواند صحنه دلخواهش را بگیرد از سهراب نقل می کند که: «چشم ها را باید شست. جور دیگر باید دید».

هر چند سخت نیست که از راه تماشای فیلم های کیارستمی دلبستگی او به شعر را دریابیم و به یاد آوریم که او را حتی شاعر سینما هم لقب داده اند، اما مطالعه این کتاب چیز بیشتری به ما می گوید: نه تنها سینمای کیارستمی، بلکه فراتر از آن، کل جهان بینی او و شیوه زیست و سبک زندگی اش وام گرفته و برخوردار از شعر، به ویژه شعر فارسی، بود. پال کرونین این نکته را به خوبی در کار کیارستمی تشخیص داده بود، برای همین در مقدمه می نویسد: «ورود به فیلم های کیارستمی، حتی کارهای عکاسی، چیدمان، و نگرش او به جهان، نه از راه سیاست و تاریخ معاصر، که از راه شعر دست یافتنی است».

کیارستمی خود نیز شعر می سرود و علاوه بر انتشار مجموعه هایی از اشعارش، دلبستگی اش به شعر کلاسیک را از طریق در قاب گذاشتن و به نمایش درآوردن تک بیت هایی از شعرای بزرگ ایرانی (حافظ، سعدی، مولوی، نیما) در قالب کارهایی مدرن و روایت هایی متفاوت ارائه داد. اما زبان گویایش فیلم بود، و بر پرده سینما بود که توانست جان شعر را با تن تصویر درآمیزد و فیلم هایی خلق کند که در عین سادگی محض چنان باشکوهند که جهان به احترام شان کلاه از سر برداشت.

شاید بسیاری از هنرمندان امروز به دنبال کشف راز جهانی شدن این ایرانیِ قرن بیستمی و الگوپذیری از او باشند. شاید گمان کنند هنرمندی چنین نواندیش و مدرن، که جمله «باید مطلقا مدرن بود» از آرتور رمبو را بر پیشانی کتابش (حافظ به روایت کیارستمی) می نگارد، به شرق و غرب سفر می کند و به ویژه احترام غربیان را بر می انگیزد لابد غرق در نوآوری های جهان صنعتی و تکنولوژی و دیجیتالی است اما اینان حتما پس از خواندن این کتاب شگفت زده خواهند شد از این که دریابند او بسیار ایرانی بود. بسیار ایرانی. همین دلبستگی اش به شعر فارسی نشانه آن است: چه چیز ایرانی تر از شعر؟ آیا او تجسم این گفته بود که برای جهانی شدن باید اول بومی بود؟

در این کتاب پاسخ این پرسش را از زبان خودش می خوانیم: «برای آفرینش اثری که همگان، در سراسر دنیا بتوانند آن را درک کنند، در خاک خودت باید ریشه داشته باشی، سر و ته آن را بشناس، مکان، ایده ها، مردم – عشق ها و ترس هاشان – را بشناس. برخی از فیلمسازان مایل اند دور دنیا در جستجوی دانش بگردند، اما تمام دانش دنیا را همین جا باید یافت، گوشه خودت را دریاب و کارت جهانی خواهد بود.»

جان او از ایرانی سیراب بود که عصاره اش را از طبیعت و حکمت و عرفانش مکیده بود نه آش رشته و کباب کوبیده و بته جقه و حسرت کور کوروش و داریوش، و نه ایرانی سیاسی رسانه ای. جهان بینی هنری اش را در میان مردمی جسته بود که درباره شان می گوید: «آدم های ساده در ایران هم برای خودشان معرفتی غنایی دارند.» او مملکتش را به سادگی هر چه تمام تر از آن خود کرده بود: نه با آن عناد داشت، نه از آن شرمگین بود و نه بدان فخر می کرد. مدت ها بود که از این دیوارها و پل های شکسته عبور کرده بود و از همین رو، در پاسخ به سوال هایی که شرکت کنندگان درباره سختی کار در شرایط تحت سانسور می پرسند، به سادگی می گوید: «همه باید تحت محدودیت هایی زندگی کنیم اما کسی که می خواهد فیلم بسازد، این محدودیت ها را هر چه می خواهند باشند به جان می خرد.

«سر کلاس با کیارستمی» را تجربه کنید (فرهنگ و هنر- اسلایدشو) 

این شامل حال فیلمسازان تمامی دنیا می شود و نه فقط ایران. در ایران ما هیچ وقت در مورد محدودیت ها و قوانین و قواعدی که کار ما را تحت تاثیر قرار می دهند صحبت نمی کنیم، چرا که می دانیم چگونه آنها را دور بزنیم. مسیری که من برای این کار پیش گرفته ام با این محدودیت ها شکل گرفته است. دشواری هایی که فیلمسازان پس از انقلاب با آن روبرو بوده اند مسیر سینمای ایران را تغییر داده است. در ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ قواعد و قوانین مشخصی وجود نداشت. امروز من می دانم چه چیزی را می توانم نشان دهم و با محدودیت هایی که حکومت اعمال می کند کمابیش آشنایم. خط و خطوطی که من باید در محدوده شان کار کنم به من آزادی عمل و نیروی خاصی می دهد.

همان طور که برای همه کسانی که علی رغم این محدودیت ها به زندگی ادامه داده اند چنین است. برای عبور از سانسور، کاری که می توانیم انجام دهیم این است که فکر کنیم چه روش خلاقانه ای را برای انجام کار برگزینیم. مشابه این کار را زنان در خیابان های تهران می کنند و اجازه می دهند طره مویی از زیر حجاب شان به بیرون بسُرد. همیشه چیزی به بیرون می سُرد، حتی اگر چند تار مو باشد. هر فیلمسازی که در ایران مشغول به کار است، به رغم همه محدودیت هایی که برای تمام آنها در ایران وجود دارد، روش خود را برای بیان خود یافته است. حتی می توان گفت که گاه خلاقیت به تناسب شرایط ناخوشایند شکوفا می شود. هنرمند را می توان بدین گونه تعریف کرد: کسی که شرایط با به نفع کار خلاقانه شکل می دهد. همان طور که حافظ می گوید آنچه که در بندمان می کند به ما رهایی می بخشد.»

به هیچ وجه قصد ندارم لذتی را که با پیشنهاد مطالعه این کتاب به مخاطبان وعده می دهم، با برشمردن غلط های املایی و انشایی و کاستی های زبانی ترجمه فرو بکاهم. به همین دلیل، هر چند از ابتدا همه را فهرست برداری کردم، از اشاره به تک تک شانه با نشانی سطر و صفحه در این یادداشت می گذرم. اما کتاب از این خطاها عاری نیست. این تذکر را فقط از آن جهت روا می دانم که، اگر ناشر اراده کند، بتواند در چاپ های بعدی آن را با سپردن به یک ویراستار فارسی دان برطرف کند. و حیف است اگر نکنند.

به علاوه از این پیشنهاد نمی توانم صرف نظر کنم که اگر در برابر نقل هایی که کیارستمی از حافظ و مولوی و سعدی و دیگر شعرا به نثر آورده، خود بیت ها را در زیرنویس برای مخاطب فارسی زبان درج کنیم، هم فهم مخاطب را به برداشت کیارستمی از شعر نزدیک تر کرده ایم و هم لذت خواندن کتاب را افزون.

با این که کتاب «سر کلاس با کیارستمی» تنها مدت کوتاهی پس از درگذشت غم انگیزش از چاپ بیرون آمد و من با جانی سراسر اندوه و افسوس آن را به دست گرفتم، اما نه تنها با آن سوگواری نکردم، بلکه میل دارم آن را برگ زرینی دیگر از دفتر عمر پر افتخار مردی تلقی کنم که درست دید و درست زیست و درست ساخت. شاد باشیم که او در میان ما زیست و ما را به جشن عمرش فرا خواند – جشن غرورانگیزی که خود چنین خلاصه اش کرد: «عمری را در چنین جهانی سپری کردن عمری است با عزّت. و این برایم مایه تسکین است.»

با کیارستمی

توفان گرکانی: کتاب ها هم مثل آدم ها گاه زندگی روزمره، گاه زندگی هیجان انگیز و گاه سرنوشتی غریب دارند. «سر کلاس با کیارستمی» به دلیل اتفاقاتی که چند ماه قبل از نشر آن افتاد مشخصا در گروه سوم جای می گیرد.

پال کرونین، نویسنده کتاب، با شرکت در کارگاه های مختلف عباس کیارستمی در کشورهای مختلف از جمله ایران، با دقت آموزش ها، گفته ها و فعل و انفعالات این کلاس ها را ثبت و ضبط کرده و منتخبی از مجموعه را به صورت کتابی ارائه داده که سهراب مهدوی آن را ترجمه کرده است.

«سر کلاس با کیارستمی» به وعده ای که در عنوانش مطرح می کند کاملا وفادار می ماند و خواننده را همچون یک «رهرو»، «آهسته» و «پیوسته» وارد «جهان» کیارستمی می کند. جهانی که به وضوح در آن، جایی برای نخوت، اتلاف وقت، بیهوده گویی، پرمدعایی، مشکل تراشی و از همه مهم تر «ندیدن» و «زندگی نکردن» وجود ندارد. کیارستمی در کلاس هایش همچون در زندگی، جدّی، نکته بین، گاهی بیرحمانه سختگیر (با خود و دیگران) و به شدت پایبند اصل «کم گوی و گزیده گوی» است.

«سر کلاس با کیارستمی» را تجربه کنید (فرهنگ و هنر- اسلایدشو)

«برای داستان گویی تعداد مناسب واژه باید در اختیار داشت که همیشه کمترین تعداد است.» (ص ۱۷۱)

اما در عین حال تنها به کم گویی و گزیده گویی اکتفا نمی کند؛ در یکی از کارگاه ها قرار است فیلم ها در آسانسور و درباره آسانسور ساخته شود؛ شاگردان شروع به تعریف قصه ها می کنند و او ریزبینانه پرسش هایی را مطرح می کند که ساختار قصه ها را در هم می شکند و نشان می دهد که بخشی از روایت به راحتی قابل حذف است و نه تنها به آسانسور مربوط نمی شود که احتمالا وقت کلاس و تماشاچی احتمالی را هم تلف می کند. یکی از شاگردان قصه اش را با تلفنِ زنی به شوهرش شروع و کیارستمی به سادگی می پرسد از کجا می فهمیم که او با شوهرش صحبت می کند؟

نگاه کیارستمی بسیار ساده است یا شاید بهتر است بگوییم که سهل و ممتنع است؛ به اندازه ای در ظاهر ساده که مرتبا در طول کتاب از خود می پرسیم که چرا این مطلب یا پرسش به ذهن ما نرسیده است؟ شاید چون ممتنع است؟

کیارستمی در جای جای کتاب به تجربه های فیلمسازی خود اشاره می کند و سخاوتمندانه، آن تجربه ها را در اختیار شاگردان می گذارد و اصلا در هیچ لحظه ای احساس پهلوانی را منتقل نمی کند که فنّ آخر را برای خودش نگاه داشته است، بلکه در همه مراحل کار، به همه می گوید: گر مرد میدانی، این گوی و این میدان…

خواندن کتاب «سر کلاس با کیارستمی»، مثل تماشای یک فیلم است؛ کتاب را که می بندی و چشم هایت را، گویی همه این لحظه ها را زندگی کرده ای، در همه کلاس ها شرکت کرده ای و چه چیزها که از عباس کیارستمی نیاموخته ای… این آموخته ها نه تنها درباره سینما و فیلمسازی است که می توان در مورد سایر هنرها نیز به کار گرفت و از آن هم مهم تر در زندگی روزمره سرمشق قرار داد؛ چرا که تجربه «بودن» با عباس کیارستمی نگاه ما را می شوید و باعث می شود که «جور دیگری ببینیم».

میلان کوندرا معتقد است که تفاوت قصه و رمان در این است که رمان، هستی شناسانه است و قصه نیست. سر کلاس با کیارستمی بودن، بدون تردید نگاه ما به هستی را غنی تر می کند و به آن ابعاد جدیدی می بخشد. به همه این دلایل است که دلم می خواست اسم کتاب به سادگی «با کیارستمی» می بود، چرا که خواندنش همچون گذراندن دورانی با او تجربه می شود؛ اوقاتی بس نفیس که دیگر از آن محرومیم مگر به واسطه هنرش…

و اما سرنوشت غریب کتاب! عباس کیارستمی، نمونه ترجمه کتاب و اصل انگلیسی آن را از روز اول با خود به بیمارستان آورد و گفت که دوران بعد از عمل فرصت خوبی خواهد بود برای ویرایش کتاب. بعد از عمل اول، در اولین فرصتی که حالش کمی جا آمد، سراغ کتاب را گرفت؛ معلوم شد که یک نفر آن را با خود برده است. با اصرار و پیگیری خودش، کتاب با پیک به بیمارستان برگردانده شد. به محض این که حالش کمی بهتر می شد به من می گفت بخوان! و اصلاحاتی پیشنهاد می کرد و در چند مورد چند خطی را هم دیکته کرد که به متن اضافه شود و داستان ها ناتمام نماند یا بد فهمیده نشود.

هر چه رنجورتر می شد و کم حوصله تر، می گفت: خودت ادامه بده! اما مرتبا از پیشرفت کار گزارش می گرفت و با طنز، نکته بینی و دقت همیشگی اش، علی رغم رنجوری، با پرسش هایی سعی می کرد مچ مرا بگیرد که آیا کار را پیش برده ام یا برای دلخوشی او می گویم که کار تمام شده است. من اما، کار کرده بودم، چون کار دیگری از دستم بر نمی آمد…

آقای بهمن پور هم تمام تلاشش را کرد که او کتاب چاپ شده را ببیند اما «قضا در کمین بود و کار خویش می کرد»…


منبع: برترینها

مراسم روز ملی ایران در اکسپوی قزاقستان برگزار شد

مراسم روز ملی جمهوری اسلامی ایران در اکسپوی ٢٠١٧ قزاقستان جمعه با حضور تنی چند از مسئولان إیرانی و اکسپو و برخی از سفرای کشورهای مختلف برگزار شد.

مراسم روز ملی ایران با پخش سرودهای ملی جمهوری اسلامی ایران و کشور قزاقستان و تلاوت آیاتی از قران کریم آغاز شد.

به گزارش ایرنا، در ابتدای مراسم، کمیسر ژنرال اکسپوی قزاقستان طی سخنانی به میهمانان مراسم خیر مقدم گفت و سپس حسین اسفهبدی مدیرعامل شرکت سهامی نمایشگاه های بین المللی جمهوری اسلامی ایران به ایراد سخنرانی پرداخت.

اسفهبدی در این مراسم إظهار داشت: فضای برگزاری اکسپو ۲۰۱۷ قزاقستان جدای از اینکه کاملا حرفه ای و کارآمد طراحی شده است، جذابیت های بصری خوبی برای جذب بازدیدکنندگان دارد و باید از همه مسئولان و دست اندرکاران برگزاری تشکر و قدردانی کرد.

مدیر عامل شرکت سهامی نمایشگاه های بین المللی ایران إظهار داشت: یکی از مهمترین کارکردهای حضور در این اکسپو دیدار و آشنایی با کارشناسان و متخصصان حوزه انرژی است که می تواند در نهایت به تبادل اندیشه در تولید انرژی های نو و روش های جدید صرفه جویی در مصرف انرژی منجر شود.

در ادامه این مراسم گروه های هنری همچون گروه موسیقی رستاک و نیز گروه موسیقی محلی آذری برنامه های شاد و متنوعی برگزار کردند که با استقبال میهمانان مراسم مواجه شد.

پس از اتمام برنامه میهمانان برای پذیرایی به غرفه جمهوری اسلامی ایران آمدند و سپس از پاویون کشور قزاقستان نیز دیدن کردند.

سفیر جمهوری اسلامی ایران در کشور قزاقستان، سفرای برخی از کشورها و کمیسر ژنرال کشورهای مستقر در اکسپو از جمله میهمانان مراسم روز ملی ایران بودند.

بر اساس این گزارش، اکسپو ۲۰۱۷ قزاقستان ۲۰ خرداد ماه به طور رسمی فعالیت خود را در شهر آستانه شروع کرد.

در این رویداد مهم ۳ ماهه، کشورها بی‌هیچ مرزبندی می‌توانند به مذاکره و گفت‌وگو برای همکاری‌های بیشتر بپردازند و بازدیدهایی از دستاوردهای هر کشور داشته باشند.

محور فعالیت اکسپو این دوره «انرژی» است که سه رنگ لوگوی اکسپو ۲۰۱۷ نشان‌دهنده ۳ منبع انرژی تجدیدپذیر، یعنی آب، طبیعت و نور خورشید و طرح آن یادآور منبع چهارم، یعنی باد است؛ جمهوری اسلامی ایران نیز به واسطه برخورداری از تجربه های مفید در این حوزه، می‌تواند در این رویداد مهم به خوبی بدرخشد.


منبع: عصرایران

معرفی نماینده سوییس در اسکار ۲۰۱۸

سوییس فیلم «نظم الهی» را برای شرکت در رقابت‌های نودمین دوره اسکار به آکادمی علوم و هنرهای سینما معرفی کرد.

فیلم «نظم الهی»‌ اثری کمدی درام درباره مبارزه زنان برای حق رای در سوییس که جایزه تماشاگران جشنواره ترایبکا را از آن خود کرد، نماینده سوییس در بخش فیلم‌های غیرانگلیسی‌زبان اسکار ۲۰۱۸ شد.

به گزارش خبرآنلاین، در این فیلم تاریخچه مبارزه طولانی زنان برای رسیدن به حق رای در سوییس روایت می‌شود و ماری لویینبرگر نقش اصلی را در آن بازی می‌کند. او در فیلم زنی روستایی و خانه‌دار است که در کمپین اعتراضی برای رسیدن به حق رای شرکت می‌کند.

«نظم الهی» به کارگردانی پترا ولپه نخستین بار در جشنواره ترایبکا به نمایش درآمد و در این جشنواره چند جایزه گرفت. فیلم در سوییس مخاطبان بسیاری داشت و در مجموع ۳۰۰ هزار نفر برای تماشای آن به سینما رفتند که حاصل آن فروش ۴ میلیون و ۵۰۰ هزاری دلاری فیلم بود.

سوییس پیش از این پنج بار نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان شده و دو بار در سال‌های ۱۹۸۴ برای فیلم «حرکات خطرناک» به کارگردانی ریشار دمبو و سال ۱۹۹۰ برای فیلم «سفر امید» به کارگردانی زاویه کولر برنده این جایزه سینمایی شده است. «زندگی من به عنوان یک کدو سبز» نماینده سوییس در دور پیشین اسکار بود.

آکادمی علوم و هنرهای سینما فهرست کوتاه نامزدهای اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان را در ماه دسامبر اعلام می‌کند. نامزدهای نهایی نیز روز ۲۳ ژانویه سال آینده معرفی می‌شوند.

نودمین دوره مراسم اهدای جوایز اسکار، چهارم مارس سال ۲۰۱۸ در لس‌آنجلس برگزار می‌شود.

منبع: هالیوودریپورتر


منبع: عصرایران

رکوردی که زده شد؛ «نهنگ عنبر۲» پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران/ فیلم مهران مدیری چهار میلیاردی شد

 پخش‌کنندگان سینمای ایران آخرین رقم فروش فیلم‌های در حال اکران را اعلام کردند و «نهنگ عنبر۲» پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران شد.

به گزارش ایسنا، حبیب اسماعیلی مدیر دفتر پخش رسانه فیلمسازان درباره میزان فروش فیلم‌های سینمایی «گذرموقت» و «اکسیدان» بیان کرد: ««گذرموقت» ساخته افشین هاشمی که اکران آن از چهارشنبه در ۱۷ سالن سینمایی آغاز شده است، تا کنون ۲۲ میلیون تومان فروش داشته است. فیلم سینمایی «اکسیدان» ساخته حامد محمدی نیز که در ششمین هفته اکران خود قرار دارد، به فروش شش میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومانی رسیده است. این فیلم در ۳۰ سالن تهران و حدود ۸۰ سالن شهرستان‌ها روی پرده قرار دارد.»

او افزود: «فیلم سینمایی «گذر موقت» ۱۴ مردادماه ساعت ۲۰:۵۰ در پردیس کوروش با حضور بازیگران و عوامل فیلم، اکران مردمی خواهد داشت. نکته دیگر این‌که ما نسبت به هفته گذشته، افت فروش نداشتیم و حتی شروع بازی‌های لیگ برتر فوتبال نیز تاثیری بر فروش فیلم‌های ما نداشته است.»

علی سرتیپی مدیرعامل فیلمیران هم درباره فروش فیلم سینمایی «رگ خواب» گفت: «این فیلم سینمایی با در اختیار داشتن ۴۱ سالن سینمایی تا کنون سه میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان فروخته است، البته این هفته آخرین هفته سرگروهی خود را خواهد داشت و از هفته‌های بعد، اکران آن در سینماهای آزاد ادامه پیدا می‌کند.»

براساس آمار فروش منتشر شده «نهنگ عنبر ۲» توانست با فروش ۱۹ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان رکورد فیلم «گشت ۲» را بشکند و عنوان پرفروش ترین اثر سینمای ایران را از آن خود کند.

او فروش فیلم سینمایی «برادرم خسرو» را دو میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان اعلام کرد که اکنون فقط در یک سینما در شهر تهران و در مجموع در پنج سالن سینمایی اکران دارد.

مدیرعامل فیلمیران در ادامه با بیان این‌که آمار فروش فیلم «ساعت ۵ عصر» و «نهنگ عنبر (سلکشن رویا)» فردا اعلام می‌شود، تاکید کرد که «نهنگ عنبر» ساخته سامان مقدم رکورد جدیدی را بین فیلم‌های سینمایی زده است و اکران آن در ۳۷ سالن در تهران و شهرستان ادامه دارد که در سینما کوروش و مگامال در بیشتر سانس‌ها و در بقیه سالن‌های تهران فقط از ساعت ۱۰ شب به بعد نمایش داده می‌شود.

غلامرضا فرجی مدیر پخش حوزه هنری هم آمار فروش فیلم سینمایی «۲۱ روز بعد» ساخته محمدرضا خردمندان را که اکران آن از چهارشنبه، ۱۱ مردادماه آغاز شده است، به تفکیک در روز چهارشنبه، ۱۴ میلیون تومان و پنج‌شنبه ۱۷ میلیون تومان اعلام کرد.

او ادامه داد: «تا کنون فیلم سینمایی «۲۱ روز بعد» در کل، ۳۱ میلیون تومان فروش داشته است. این فیلم سینمایی که در ۱۸ سالن در تهران روی پرده رفته است، در بعضی شهرستان‌ها از امروز و در برخی دیگر، از فردا اکران می‌شود.»

فرجی میزان فروش کلی فیلم سینمایی «زیر سقف دودی» به کارگردانی پوران درخشنده را هم دو میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان اعلام کرد و گفت: ««زیر سقف دودی» با در اختیار داشتن ۲۵ سالن در تهران و شهرستان تا کنون ۲۱ میلیون تومان فقط در شهر تهران فروش داشته است و به تفکیک در روزهای چهارشنبه، ۱۵ میلیون تومان و پنج‌شنبه ۲۰ میلیون تومان فروش به خود اختصاص داده است.»

مدیر پخش حوزه هنری با بیان این‌که فیلم سینمایی «کارگر ساده نیازمندیم» تاکنون ۳۸۰ میلیون تومان فروش داشته است، اظهار کرد: «این فیلم که ساخته منوچهر هادی است، با داشتن ۱۵ سالن در تهران و شهرستان، به تفکیک در روزهای چهارشنبه سه میلیون تومان و پنج‌شنبه پنج میلیون تومان فروش داشته است.»

او دلیل کاهش فروش این فیلم‌های سینمایی را در چند روز اخیر، آغاز بازی‌های لیگ برتر فوتبال دانست و افزود: «آغاز بازی‌های لیگ برتر فوتبال که به‌صورت زنده از تلویزیون پخش می‌شود، نکته‌ای است که دیگر همکاران ما شاید به آن توجه نکرده باشند، ولی بر میزان فروش و حضور مخاطبان در سینماها تاثیر گذاشته است.»


منبع: عصرایران