مراسم بزرگداشت مجید انتظامی (عکس)

آتش سوزی مهیب در جده عربستان نماینده مجلس: آقای جهرمی با مدرک لیسانس چه کاری می توانید انجام دهید؟/ سرورهای تلگرام کجاست که ما نمی‌بینیم؟/ جهرمی: طی ۴ سال رشدی رخ داده که اگر اینها را بگیرند فکر می‌کنید هزار سال پیش است برنده نهایی مسابقه خنداننده‌شو مشخص شد انفجار انتحاری در نیجریه با ۲۷ کشته و ۸۳ زخمی سفر رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران به ترکیه (عکس) مقام آمریکایی: کره شمالی یک سکوی پرتاب را برای حمله به گوام آماده کرده! بررسی سیاست‌های انتخابات در جلسه فردای شورای نگهبان ابراز نگرانی آمریکا از وضعیت آزادی دینی در عربستان تکذیب سفر مقتدی صدر به مصر و ارتباط با ایران عکس زیرخاکی سردار سلیمانی و جهانگیری

آقای رئیس جمهور! وزارت صنعت را توجیه کنید؛ کشور آب ندارد  (۵۲ نظر)

ادب از که آموختی؟ از مهرداد میناوند!  (۲۴ نظر)

دست‌فروش‌ها قاتل نیستند!  (۲۳ نظر)

هنر دوستان روحانی؛ سنگ زدن به قطاری که راه نیفتاده است  (۱۷ نظر)

“MADE IN CHINA ” در کره شمالی!  (۱۴ نظر)

خندوانه بد است چون تک صدایی خوب است!  (۱۳ نظر)

روحانی هوادار تراکتورسازی: تا چه زمانی باید در مسجد بنشینیم تا جوان‌ها نزد ما بیایند؟/ تماشاگران مرا تشویق کردند و شعار دادند «حاج آقا خوش آمدی» / طرفدار رئال مادرید هستم  (۱۲ نظر)

پایان اولین روز بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی دولت/ آغاز روز دوم؛ صبح فردا با بررسی صلاحیت وزیر پیشنهادی اطلاعات  (۱۰ نظر)


منبع: عصرایران

برنده نهایی مسابقه خنداننده‌شو مشخص شد

امشب در برنامه خندوانه، برنده نهایی مسابقه خنداننده شو مشخص شد.

به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ سرانجام مسابقه «خنداننده شو» به آخر خط رسید.

امشب در برنامه خندوانه، برنده مسابقه فینال خنداننده شو مشخص شد.

میثم درویشان پور توانست از حریف خود مجید افشاری پیشی بگیرد و جایزه برتر خنداننده شو را از آن خود کند. از مجموع سه میلیون و ۴۶۱ هزار و ۱۹۷ رای ، سهم درویشان پور به عنوان نفر اول، یک میلیون و ۹۳۷ هزار و ۹ رای بود.

گفتنی است؛ مسابقه فینال خنداننده شو پنجشنبه شب گذشته، بین مجید افشاری و میثم درویشان پور در برج میلاد تهران برگزار شد. خندانندشو مسابقه استندآپ کمدی مردمی بود که طی آن  شرکت‌کنندگان در گروه‌هایی جداگانه و زیر نظر مربیان خود (رامبد جوان، اشکان خطیبی، حسن معجونی و شقایق دهقان) با یکدیگر به رقابت پرداختند.


منبع: عصرایران

این فیلم ها را قبل از «دانکرک» ببینید!

وب سایت مجله دیجی کالا: چند هفته‌ای است که دانکرک (Dunkirk) فیلم جدید کریستوفر نولان در ایالات متحده آمریکا آغاز به اکران کرده و مورد توجه و تمجید منتقدان قرار گرفته است. در عین حال بررسی فیلم‌های پرفروش باکس‌آفیس در هفته‌های گذشته هم نشان می‌دهد که آخرین فیلم نولان برای دو هفته متوالی پس از شروع اکران در صدر جدول فیلم‌های پرفروش قرار داشت و این هفته هم (هفته سوم) دومین فیلم پرفروش سینماهای آمریکا بود.

در این مقاله ۱۰ فیلم سینمایی مهم را بررسی کرده‌ایم که تماشای آن‌ها برای بهتر دیدن و درک کردن فیلم دانکرک الزامی به نظر می‌رسند. بعضی از این فیلم‌ها مستقیما مورد توجه نولان بوده و این کارگردان از تاثیر این فیلم‌ها بر دانکرک سخن گفته است. تعداد دیگری از فیلم‌های این لیست از شاهکارهای تاریخ سینما در حوزه فیلم‌های جنگی به حساب می‌آیند و قطعا باید پیش از دیدن فیلم نولان، آن‌ها را هم دیده باشید.

۱- در جبهه غرب خبری نیست

فیلم سینمایی تحسین‌شده و اسکارگرفته‌ی «در جبهه غرب خبری نیست» (All Quiet on the Western Front) در سال ۱۹۳۰ ساخته شد. این ساخته لوییس مایلستون کارگردان مولداویایی تبار زاده آمریکا یکی از فیلم‌های کلیدی تاریخ سینما در حوزه توصیف جنگ است. کریستوفر نولان معتقد است شدت و وحشت موجود در جنگ جایی بهتر از فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» به نمایش در نیامده است.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

«در جبهه غرب خبری نیست» روایتگر سرنوشت تعدادی نوجوان آلمانی است که معلم‌شان آن‌‎ها را قانع کرده برای شرکت در جنگ جهانی اول ثبت نام کنند. فیلم در طول بسط این روایت، تجربه این نوجوانان را از حضور در میدان نبرد نشان می‌دهد.

این فیلم که به طرز فوق‌العاده‌ای کارگردانی شده و از آثار شاخص سینمای آمریکا در دهه ۳۰ میلادی است برای درک جنگ و دشواری‌های آن ضروری به نظر می‌رسد.


۲- نبرد الجزیره

«نبرد الجزیره» ( The Battle of Algiers) فیلمی جنگی محصول سال ۱۹۶۶ است که توسط کارگردان ایتالیایی جیلو پونته‌کوروو ساخته شده. فیلم که محصول مشترک کشورهای ایتالیا و الجزایر است روایتگر جنگ مردم الجزایر با نیروهای دولت فرانسه در دهه پنجاه میلادی است؛ نبردهایی که برای رهایی از استعمار و سلطه فرانسه در شمال آفریقا اتفاق افتاد. در سال ۲۰۱۲ و پس از رای‌گیری مجله سایت اند ساوند از کارگردانان و منتقدان مطرح سینمایی، این فیلم به عنوان ۴۸ مین فیلم در میان ۲۵۰ فیلم برتر تمام تاریخ سینما انتخاب شد. نمایش این فیلم که در دوران خود بسیار جنجالی بود تا ۵ سال پس از ساخت آن در کشور فرانسه ممنوع بود.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

نبرد الجزیره، برنده شیر طلایی جشنواره ونیز از نظر نولان فیلمی است که تاریخ مصرف ندارد و روایت واقع‌گرایانه آن بر مخاطب موثر است. این فیلم که به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما در میان فیلم‌های جنگی مطرح شده است و عموم تماشاگران را طی دهه‌ها با خود همراه کرده، یکی از فیلم‌هایی است که حتما باید پیش از دیدن آخرین فیلم کریستوفر نولان دیده باشید.


۳- نجات سرباز رایان

«نجات سرباز رایان» (Saving Private Ryan) یکی از بهترین فیلم‌های استیون اسپیلبرگ، ماجرای ۸ سرباز آمریکایی است که قصد دارند یک سرباز چترباز را نجات دهند. یکی از صحنه‌های درخشان فیلم، صحنه معروف به Omaha Beach است. این صحنه به عنوان یکی از واقع‌گرایانه‌ترین صحنه‌های جنگی در تاریخ سینما شناخته می‌شود.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید 

به باور بعضی از کارشناسان این صحنه ۲۴ دقیقه‌ای احتمالا بزرگترین دستاورد هنری اسپیلبرگ است. این فیلم که برنده ۵ جایزه اسکار شده از مجموعه فیلم‌های جنگی است که به عنوان یک سینمادوست به هیچ عنوان نباید از دستش بدهید.


۴- غلاف تمام‌فلزی

«غلاف تمام‌فلزی» (Full Metal Jacket) یکی از آخرین فیلم‌های استنلی کوبریک درباره یک گروه از سربازان آمریکایی است که برای شرکت در جنگ ویتنام آماده می‌شوند و در روند پیشرفت قصه با تجربه ترسناک این نظامیان هنگام حضور در این جنگ آشنا می‌شویم.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید
 

این فیلم یک سال پس از فیلم موفق «جوخه» (Platoon) ساخته الیور استون روی پرده آمد و در آغاز تا حدی زیر سایه این فیلم قرار داشت اما در گذر زمان خود را به عنوان چنان فیلم موثری معرفی کرد که در حال حاضر در مقایسه با فیلم جوخه از شهرت بیشتری برخوردار است. بعضی از کارشناسان معتقدند استنلی کوبریک از جمله کارگردانانی است که بر شیوه‌های کاری کریستوفر نولان در سینما اثر گذار بوده است.


۵- مزد ترس

یکی از بخش‌های مهم سینمای نولان تعلیقی است که این کارگردان در اغلب فیلم‌های خود از آن بهره می‌برد. در واقع تعلیق در آثار نولان صرفا به عنوان بخشی از یک ژانر سینمایی به کار گرفته نمی‌شود بلکه از طریق آن واکنش‌های تماشاگران هم کنترل می‌شود.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

«مزد ترس» (The Wages of Fear) فیلمی است خاص در تاریخ سینما. فیلمی که نخل طلای کن و خرس طلای جشنواره فیلم برلین را ازان خود کرد.

فیلم درباره چهار مرد است که قصد دارند یک محموله نیتروگلیسرین را به یک میدان نفتی در جنگل‌های جنوبی آمریکا برسانند. در طول فیلم با بالا گرفتن تضاد میان شخصیت‌ها، تنش و احساس اینکه مرگ به شدت نزدیک است بر فضای فیلم غالب می‌شود. مزد ترس اثر آنری-ژرژ کلوزو یک نمونه فوق‌العاده از فیلم‌های پرتعلیق در تاریخ سینما است.


۶- طمع

«طمع» (Greed)، شاهکار اریش فن اشتروهم کارگردان آمریکایی- اتریشی است. فیلمی صامت از اعماق تاریخ سینما (ساخته سال ۱۹۲۴) که نسخه اصلی‌اش ۷ ساعت و ۴۲ دقیقه بود اما نهایتا در قالب یک فیلم ۲ ساعت و ۲۰ دقیقه‌ای به نمایش درآمد.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

فیلمی که یکی از نمونه‌های درخشان و اولیه تاریخ سینما در داستان‌گویی از طریق تصویر است. نولان معتقد است فیلم طمع از نمونه‌هایی است که امکانات یک داستان‌گویی ناب بصری را جستجو و کشف می‌کند. مسیری که او پس از سال‌ها پیشرفت سینما، در دانکرک دنبال کرده است.

در فیلم طمع داستان یک دندان‌پزشک و همسرش را دنبال می‌کنیم که پس از دوره‌ای از زندگی و تبدیل شدن به افرادی بی‌نهایت طمع‌کار زندگی‌شان را ویران می‌کنند.


۷- خبرنگار خارجی

نولان از این فیلم آلفرد هیچکاک یاد کرده و گفته است در دانکرک از صحنه غرق شدن هواپیمای فیلم خبرنگار خارجی (Foreign Correspondent) الهام گرفته است. نولان در یک مصاحبه با موسسه فیلم بریتانیا گفته است هیچ تلاشی برای خلق تعلیق سینمایی و قصه‌گویی تصویری بدون وجود هیچکاک کامل نمی‌بود.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

این تریلر جاسوسی ماجرای یک خبرنگار آمریکایی را روایت می‌کند که از نیویورک به اروپا فرستاده می‌شود. این خبرنگار قصد دارد ماجرای یک توافق مخفی میان دو کشور اروپایی را کشف کند اما شرایط از روند طبیعی خود خارج شده و این خبرنگار به همراه یک زن تلاش می‌کنند گروهی از جاسوس‌ها را شناسایی کنند.

هیچکاک در خبرنگار خارجی مجموعه‌ای از ژانر‌ها را در خدمت گرفته و با آن‌ها بازی می‌کند. فیلمی با دیالوگ‌های هوشمندانه و کاملا سرگرم‌کننده.


۸- خط باریک سرخ

در سال ۲۰۱۱ بود که نام ترنس مالیک کاگردان فیلم «خط باریک سرخ» (The Thin Red Line) سر زبان‌ها افتاد. او در آن سال موفق شد بخاطر فیلم دیگرش «درخت زندگی» (The Tree of Life) نخل طلای جشنواره کن را بدست آورد. با این وجود مالیک کارگردان بزرگی است که در چند دهه گذشته فعالیت‌های گزینشی و محدودی داشته.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

مالیک خط باریک سرخ را در سال ۱۹۹۸ و پس از ۲۰ سال دوری از سینما ساخت. فیلم که از نظر تاریخی داستانی مرتبط با جنگ جهانی دوم و ماجرای مبارزه سربازان آمریکایی با سربازان ژاپنی برای در هم شکستن آخرین مقاوت‌های ارتش ژاپن است.

فیلم بیش از آنکه درباره جنگ باشد درباره احساسات پیچیده رزمندگان است و همین هم اثر را به نمونه‌ای متفاوت و به‌یادماندنی در سینمای جنگی بدل کرده است.

بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند که خط باریک سرخ بدون شک یکی از بهترین فیلم‌های جنگی تمام دوران‌ها و یکی از بهترین آثار ترنس مالیک است. دیدن این نمونه‌های ناب از سینمای جنگ قطعا پیش از دیدن اثر آخر نولان ضروری به نظر می‌رسد.


۹- اینک آخرالزمان

«اینک آخرالزمان» (Apocalypse Now) از نگاه بعضی از منتقدین شاهکار فرانسیس فورد کاپولا و از نظر بعضی دیگر، اثری است که نتوانست به اندازه «پدرخوانده» بدرخشد. این فیلم پر سر و صدا، ماجرای سروان بنجامین ویلارد را دنبال می‌کند که باید در طول جنگ ویتنام برای انجام ماموریتی به جنگل‌های کامبوج برود و سرهنگ کرتز را که می‌گویند دیوانه شده بکشد.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

کاپولا این اثر را در سال ۱۹۷۹ و با اقتباس از کتاب دل تاریکی اثر جوزف کنراد ساخت. همان سال اینک آخر الزمان موفق شد در کنار فیلم «طبل حلبی» نخل طلای جشنواره کن را به دست آورد.

به هر حال این نمونه که از نظر بعضی از منتقدان شاهکاری در هماهنگی صدا، تصویر و بازی بازیگران به حساب می‌آید فیلمی است که باید قبل از دیدن فیلم‌های جنگی این روزها مثل دانکرک، دیده شود.


۱۰- بیا و ببین

«بیا و ببین» (Come and See) ساخته الم کلیموف کارگردان روس در نگاه بسیاری از منتقدان به عنوان بهترین فیلمی شناخته می‌شود که در طول تاریخ سینما درباره جنگ ساخته شده. فیلم که فضای رعب‌آور، یاس‌برانگیز و تلخ جنگ جهانی دوم را نشان ‌می‌دهد تلاش می‌کند مخاطب را با وجوهی پیشتر ناشناخته از این جنگ آشنا کند.

10 فیلم مهمی که باید قبل از تماشای دانکرک ببینید

بیا و ببین روایتگر ماجرای پسری نوجوان است که بعد از پیدا کردن یک اسلحه به نیروهای شوروی می‌پیوندد و علیه آلمان‌ها می‌جنگد. فیلم با ترکیب صدا و تصاویر خلاقانه و ناب تلاش می‌کند تجربه‌ای تکان‌دهنده را برای مخاطب رقم بزند و همانطور که نام آن نشان می‌دهد، دست تماشاگر را بگیرد تا «بیاید» و رنج‌های عظیمی که در آن تاریخ و آن جنگ بر مردم رفته است را «ببیند».


منبع: برترینها

گفت و گو با «جورج آر. آر. مارتین»، خالقِ بازی تاج و تخت

– بهار سرلک: سریال «بازی تاج و تخت» حالا به یکی از مهم‌ترین سریال‌های شبکه HBO و محبوب‌ترین شو تلویزیونی بسیاری از سریال‌دوستان جهان و ایران بدل شده است. سریال «بازی تاج‌وتخت» مجموعه سریال تلویزیونی فانتزی حماسی است که دیوید بیناف و دی. بی. وایس براساس رمان‌های پرفروش جورج آر. آر. مارتین یعنی «ترانه یخ و آتش»، ساخته‌اند. داستان سریال در قاره‌های خیالی وستروس و اسوس، در نزدیکی پایان یک تابستان ۱۰ ساله اتفاق می‌افتد و چندین خط داستانی را دنبال می‌کند. نخستین داستان به جنگ بین خانواده‌های اشرافی برای به دست آوردن تخت آهنی پادشاهی هفت اقلیم مربوط می‌شود.

به دنيا و خواننده‌هايم تعهد دارم 
دومین خط داستانی، نزدیک بودن زمستانی طولانی و یورش موجوداتی افسانه‌ای از شمال را شرح می‌دهد و سومین خط داستانی مجموعه، تلاش فرزندان شاه مخلوع، برای بازپس‌گیری تاج و تخت است. این مجموعه از طریق شخصیت‌هایی که اخلاقیات مبهمی دارند، حول مسائلی چون طبقات اجتماعی، مذهب، وفاداری، فساد، جنگ داخلی و مجازات می‌گردد. گستردگی دنیای قلمروی وستروس به حدی رسیده که قرار است زبان جنگجویان آن در دانشگاه‌ امریکایی تدریس شود. همین هفته سومین قسمت هفتمین فصل این سریال منتشر شد. به تازگی مجله معتبر تایم نیز پرونده‌ای را به بررسی شخصیت‌ها و چگونگی شکل‌گیری این سریال «بازی تاج و تخت» اختصاص داد. همچنین در مصاحبه‌ای ویژه با جورج آر. آر. مارتین به بحث درباره چالش‌های پیش روی اقتباس تلویزیونی و تفاوت داستان‌ها و… پرداخته است.

هنوز هم احساس می‌کنید بداهه می‌نویسید؟ با وجودی که پایان‌‌بندی را در ذهن دارید، باز هم احساس می‌کنید چیزهایی هست که از دنیای وستروس به ذهن‌تان برسد؟

بله. این موضوع مختص وستروس یا «بازی تاج و تخت» نیست. این روش کار من است و همیشه این‌طوری کار کرده‌ام.

در مورد تک‌تک رمان‌هایم، کم‌وبیش می‌دانم از کجا شروع کنم، کجا می‌خواهم داستان را تمام کنم. برخی نقاط عطف را در میانه راه متوجه می‌شوم، چیزهایی که من برای‌شان ساخته شده‌ام، اما خیلی چیزها را در میانه راه کشف می‌کنی. شخصیت‌ها قیام می‌کنند و بااهمیت می‌شوند و تو به آنچه فکر می‌کردی نقطه عطف تعیین‌کننده‌ای است، می‌رسی و… گاهی فکری که دو سال پیش داشتی هم خیلی خوب جواب نمی‌دهد، بنابراین ایده بهتری به ذهنت می‌رسد! همیشه این فرآیند کشف برایم پیش می‌آید. می‌دانم همه نویسنده‌ها این‌طور کار نمی‌کنند اما من همیشه این‌طوری کار کرده‌ام.

این ایده‌های جدیدی که وسط کار به ذهن‌تان می‌رسند در واکنش به سریال تلویزیونی «بازی تاج و تخت» هستند؟ سعی دارید داستان پیچیده‌تر از آنچه روی آنتن می‌رود، باشد یا گاهی پیش آمده با آن اختلاف‌نظر داشته باشید؟ یا به اندازه‌ای که شما در کتاب‌ها به شخصیتی پرداختید، در سریال به آن پرداخته نشده است؟

من این چیزها را در نظر نمی‌گیرم. سریال، سریال است و در حال حاضر زندگی خودش را دارد. البته من از ابتدا در ساخت سریال دخالت داشته‌ام اما تمرکز اصلی من باید روی کتاب‌ها باشد. باید به خاطر داشته باشید نوشتن این داستان را در سال ١٩٩١ شروع کردم و نخستین‌باری که دیوید و دانیل (بینیوف و وایز) را در سال ٢٠٠٧ دیدم. قبل از اینکه حتی ساخت سریال را شروع کنیم، ١۶ سالی با این شخصیت‌ها و دنیای‌شان زندگی کردم. شخصیت‌ها کاملا در ذهنم حک شده‌اند و قصد ندارم به خاطر سریال، واکنشی به آن یا فکری که طرفداران می‌کنند، چیزی را تغییر بدهم. من هنوز روی داستانی کار می‌کنم که اوایل دهه ١٩٩٠ نوشتنش را شروع کردم.

به غیر از واقعه «جنگ رزها» (١۴٨۵- ١۴۵۵)، چه ایده‌هایی از تاریخ و زندگی گرفته‌اید؟

کتاب‌های تاریخی زیاد خواندم، داستان‌های تاریخی و فانتزی هم زیاد خواندم. بحثی مشخص میان نسل‌های نویسنده‌ها هست، مخصوصا نویسنده‌های علمی- تخیلی و فانتزی، چون ما هم بخشی از این خرده‌فرهنگ هستیم. وقتی کتاب‌های فانتزی بقیه نویسنده‌ها را می‌خوانم، مخصوصا تالکین و پیروان تالکین، همیشه در پس ذهنم میل داشتم به آنها این جواب را بدهم: «خوب است، اما من بودم این بخش را جور دیگر می‌نوشتم.» یا «نه، به گمانم اشتباه کرده‌ای.»

من به طور خاص از تالکین انتقاد نمی‌کنم، نمی‌خواهم خود را به عنوان چهره‌ منتقد تالکین معرفی کنم. مردم همیشه می‌خواهند من را در مقابل تالکین قرار بدهند که این موضوع خیلی برایم ناامیدکننده است چون من همیشه تالکین را تحسین می‌کنم، او پدر فانتزی مدرن است و اگر او پیش از من نیامده بود، جهان من هرگز وجود نداشت! با این حال، من تالکین نیستم و نوشتن من با تالکین فرق دارد، با وجود اینکه «ارباب حلقه‌ها» را یکی از بهترین کتاب‌های قرن بیستم می‌دانم اما بحثی میان من و تالکین و البته بین من و برخی پیروان تالکین است؛ بحثی که ادامه‌دار خواهد بود.

وقتی نوشتن این مجموعه را شروع کردید، جورج ایچ. دبلیو. بوش، رییس‌جمهور امریکا بود. از آن زمان خیلی چیزها تغییر کرده است. لحظاتی بوده است که تحت تاثیر سیاست زمانه قرار گرفته یا اظهارنظر کرده باشید؟

فکر می‌کنم شاید کمی تحت‌تاثیر قرار گرفته باشم. قصد انجام چنین کاری را نداشته‌ام. مثل تالکین که متنفر بود او را متهم به نوشتن تمثیلی کنند و همیشه با شنیدن اینکه به او بگویند «ارباب حلقه‌ها» درباره جنگ جهانی دوم یا حتی جنگ جهانی اولی است که در آن حضور داشته، از کوره در می‌رفت. من هم تمثیلی نمی‌نویسم اما در این دوره‌ها زندگی‌ کرده‌ام و ناگزیر آنها روی من تاثیرگذار بوده‌اند. اما طی پیشرفت روند نوشتن این کتاب‌ها، احتمالا بیشتر در سیاست قرون وسطایی، جنگ‌های صلیبی، جنگ رزها و جنگ صد ساله فرو رفته‌ام.

شخصیت‌های زن داستان‌های شما برای رسیدن به قدرت و پیچیدگی مصمم هستند اما رفتار مردان با آنها که اغلب این زنان را قربانی خشونت می‌کنند، برخی مخاطبان را نگران کرده است. این واکنش غافلگیرتان کرد؟

بله، حقیقتا غافلگیر شدم و با برخی از آنها مخالفت کردم. فکر نمی‌کنم انتقادها درست و مناسب باشند. این را می‌دانم که هر کسی حقی در قبال بیان نظراتش دارد اما… خب در هر صورت. من اساسا داستان جنگی می‌نویسم مانند جنگ رزها، جنگ صد ساله. «جنگ» در عنوان همه الهاماتم هست. و وقتی کتاب‌های تاریخ را می‌خوانیم، می‌بینیم که تجاوز بخشی از این جنگ‌ها است. هرگز جنگی بدون تجاوز نبوده است و در جنگ‌های این روزها هم این مساله را می‌بینیم. به نظرم اگر داستانی جنگی بنویسی و این موضوع را نادیده بگیری، داستانت بنیانی ناراست دارد.

به دنيا و خواننده‌هايم تعهد دارم

همچنین متاسفانه تا حدی با تاریخ انسانی گره خورده است. مثلا اگر دنریس را در کودکی مجبور به ازدواج نمی‌کردند، در واقع او را به عنوان یک برده نمی‌فروختند، به جایی که حالا هست، نمی‌رسید.

و باید به این موضوع هم اشاره کنم که اگر کتاب‌ها را خوانده و سریال را تماشا کرده باشید شاید متوجه شده باشید، شب عروسی دنریس با آنچه در کتاب توصیف شده، کاملا متفاوت است. در حقیقت ما نسخه آزمایشی اصلی را فیلمبرداری کردیم که برای آن بازیگر شخصیت دنریس عوض شد و فیلمی که برای نخستین بار گرفتیم و تامزین مرچانت این نقش را ایفا می‌کرد؛ در این نسخه، داستان خیلی به کتاب شباهت داشت. این صحنه‌ای بود که در کتاب نوشته شده بود. اما در داستان این قسمت تغییراتی به وجود آمد که باید با دیوید و دانیل درباره‌اش صحبت کنید.

شما قادر نیستید شخصیت‌ها را آزادانه حرکت بدهید چرا که طرفدارها آنها را خیلی دوست دارند. این مساله شبیه به ماندن بر سر دوراهی است.

نویسنده می‌خواهد خواننده مراقب شخصیت‌هایش باشد؛ اگر نباشد، بنابراین دیگر درگیری احساسی وجود ندارد. اما من درعین‌حال می‌خواهم شخصیت‌هایم لایه‌‌لایه هم باشند، خاکستری باشند، از نوع بشر باشند. فکر می‌کنم انسان‌ها همه لایه‌لایه هستند. گرایشی هم هست که می‌خواهی انسان‌ها را به قهرمان یا انسانی شرور تبدیل کنی و به گمانم زندگی حقیقی، انسان‌های شرور و قهرمان دارد. اما حتی قهرمان‌های بزرگ هم کاستی‌هایی دارند و اعمال بدی را مرتکب می‌شوند و حتی بزرگ‌ترین قهرمان‌ها قادر به عشق‌ورزی و درد کشیدن هستند و گهگاه لحظاتی را تجربه می‌کنند که با آنها همدردی می‌کنید. همانقدر که ژانر علمی- تخیلی و فانتزی و موضوعات تخیلی را دوست دارم، به همان میزان هم باید برای تعیین معیارهای خود به زندگی حقیقی بازگردم و از خودم بپرسم: «حقیقت چیست؟»

اجازه اقتباس از کتاب‌ها شبیه به یک فرصت بوده، می‌دانستید سریال به اندازه‌ای که رمان می‌تواند درون‌ذهنی باشد، نیست.

قطعا ریسکی داشت. از اواسط دهه ٨٠ تا اواسط دهه ٩٠، در تلویزیون مشغول کار بودم. هروقت سراغ فیلمنامه‌ام در نخستین پیش‌نویسم می‌رفتم، با واکنشی روبه‌رو می‌شدم که می‌گفتند: «جورج، عالی بود، اما پنج برابر بودجه ما است، پس… می‌شود بعضی چیزها را حذف کنی؟ نمی‌توانیم هزینه‌های جلوه‌های ویژه آن چیزی را که نوشتی، بپردازیم و آن نبرد عظیم که ١٠ هزار نفر یک طرف ایستاده‌اند، آن را به دوئلی میان قهرمان و انسان شرور داستان می‌کند.» و من می‌رفتم و تمام کارهایی را که می‌گفتند انجام می‌دادم چون وظیفه‌ام بود. اما من همیشه عاشق نخستین پیش‌نویسم بودم حتی با وجودی که آراسته و تروتمیز نشده بود، اما همه عناصر خوب را در خود داشت. وقتی سرانجام تلویزیون و سینما را ترک کردم و در نیمه‌های دهه ٩٠ سراغ نثر رفتم، گفتم دیگر به این چیزها اهمیت نمی‌دهم، می‌خواهم چیزی بنویسم که به اندازه تخیلاتم بزرگ باشد، همه شخصیت‌هایی را که می‌خواهم خلق می‌کنم، قلعه‌های بزرگ، اژدها، گرگ‌، صدها سال وقایع تاریخی و پیرنگی پیچیده می‌نویسم و اینها عالی هستند چون می‌خواهم کتاب بنویسم.

قطعا داستانم قابلیت فیلم شدن ندارد. اما وقتی کتاب در صدر پرفروش‌ترین‌ها قرار گرفت و فیلم‌های «ارباب حلقه‌ها»ی پیتر جکسون اکران شد، کم‌کم هالیوود علاقه‌اش را به من نشان داد. مدت‌ها قبل از اینکه دیوید و دان را ببینم، با سینماگرانی چندین جلسه داشتم که می‌گفتند «بازی تاج و تخت» بعد از مجموعه «ارباب حلقه‌ها» بیرون می‌آید. اما نتوانستند محتوای داستان‌ها را درک کنند؛ و تنها نیت من هم همین بود. در تمام این جلسات می‌شنیدم که می‌گویند: «شخصیت‌ها زیاد هستند، داستان خیلی مفصل است و جان اسنو هم که شخصیت محوری است. پس بقیه شخصیت‌ها را حذف می‌کنیم و فیلمی درباره جان اسنو می‌سازیم.» یا «دنریس شخصیت محوری است. بقیه را حذف می‌کنیم و فیلم را درباره دنریس می‌سازیم» و من همه این پروژه‌ها را رد کردم. این جلسه‌ها من را به فکر واداشت و گفتم: «هنوز هم مطمئن نیستم بشود فیلمش را ساخت. داستان مفصلی برای فیلم شدن است. اما اگر بشود فیلمش را ساخت، می‌توانیم یک فیلم بلند بسازیم.» داستان بلندی است و اگر می‌خواستی فیلم بلند آن را هم بسازی، ١٠ فیلم بلند می‌شد.

بعد می‌شنیدم که می‌گفتند: «آه، یک فیلم از مجموعه را می‌سازیم و اگر خوب جواب داد آن وقت بقیه‌اش را می‌سازیم.» خب، همیشه قسمت اول مجموعه فیلم جواب نمی‌دهد، همان اتفاقی که برای «نیروی اهریمنی‌اش» نوشته فیلیپ پولمن افتاد. (اقتباس سینمایی قسمت اول سه‌گانه «نیروی اهریمنی‌اش» به نام «پرگار طلایی» در سال ٢٠٠٧ اکران شد اما دنباله‌ای برای آن ساخته نشد.) اگر قسمت اول خوب نباشد، نمی‌توانی بقیه داستان را فیلم کنی. تلویزیون بهتر از سینما است. ولی به خاطر صحنه‌های خشن نمی‌توان آن را در شبکه تلویزیونی پخش کرد.

به دنيا و خواننده‌هايم تعهد دارم 
این شخصیت‌ها خیلی دوست‌داشتنی نیستند و برخی صحنه‌ها را نمی‌توان در شبکه تلویزیونی نشان داد. به اینجا رسیدم که HBO یا شبکه‌ای مشابه مثل شوتایم، استارز یا شبکه‌های پولی تنها راه باقی‌مانده است که بتوان از روی هر کدام از کتاب‌ها یک فصل سریال ساخت. این طوری به سریالی شدن کتاب‌ها رسیدم. و وقتی مدیربرنامه‌هایم قرار ناهاری را با دیوید و دان، نویسنده‌هایی که در درجه اول نویسنده‌های فیلم بلند هستند و کتاب‌ها را با تصور ساخت فیلم بلند دریافت کرده بودند. اما آنها کتاب‌ را خوانده بودند و به همان نتیجه رسیده بودند؛ اینکه نمی‌توان فیلم بلند ساخت. بنابراین آن ناهار معروف را که به شام تبدیل شد، چون ما سه، چهار یا پنج ساعت آنجا بودیم. من خیلی از آنها خوشم آمد و از همان اول با همدیگر رفیق شدیم. خیلی چیزها طی کار عوض شد، وقتی کسی از پروژه جدا یا کسی به آن اضافه می‌شود، عواملی تغییر می‌کند در نتیجه برخی اوقات شانس خود را امتحان می‌کردم و خوشبختانه شانس یار من بود.

چطور طی گذشت زمان، حضور شما در این سریال تغییر کرد؟

من تهیه‌کننده اجرایی سریال هستم؛ دیوید و دان سرپرستی پروژه را برعهده دارند. از همان ابتدا می‌دانستیم این دو سهم بزرگی در این پروژه دارند اما من هم می‌خواستم همکاری کنم. ابتدا من در انتخاب بازیگران و بازیگردانی سهیم بودم – البته حضور جسمی نداشتم- من در سانتافه نیومکزیکو زندگی می‌کنم. اما با شگفتی‌هایی که اینترنت دارد ‌توانستم همه بازیگران را ببینم و برای آنها نامه‌های بلند بنویسم و نامه‌های آنها را بخوانم و همچنین پشت تلفن به دیوید و دان بگویم کدام بازیگر را دوست دارم و از کدام خوشم نمی‌آید. و در فصل‌های اول برای هر فصل یک فیلمنامه می‌نوشتم.

با اشتیاق تمام می‌توانستم فصل‌های بیشتری بنویسم اما وقت کافی نداشتم. هنوز هم داشتم (و دارم) روی این کتاب‌ها کار کنم. تقریبا یک ماه طول می‌کشد تا فیلمنامه‌ای را بنویسم و نمی‌توانستم یک ماه از نوشتن کتاب‌ غافل شوم. بنابراین گفتم فکر می‌کنم در فصل پنجم دخالتی نداشته باشم. فصل‌های ۶ و ٧ را هم ننوشتم و سعی دارم روی این کتاب که از موعد تحویل آن زمان زیادی گذشته است، تمرکز کنم. بنابراین از این لحاظ، همکاری من در سریال طی زمان کمرنگ شده است اگرچه هر وقت بخواهند من در دسترس‌شان هستم و همیشه از اینکه پیشنهادی بدهم خوشحال می‌شوم. گاهی دیوید و دان به سانتافه می‌آیند و درباره ایده‌های نهایی بحث می‌کنیم، درباره نقاط تحولی که مقصد هر دو طرف ماجراست. در نتیجه لازم نمی‌بینم حضورم به آن اندازه‌ای باشد که در ابتدا بود.

وقتی آنها را در سانتافه ملاقات کردید، احساس وداع به شما دست داد یا احساس غم گذر زمان داشتید؟

خب، قطعا به نوبه خودم احساس می‌کردم زمان به سرعت در حال گذر است. می‌دانم این ملاقات سال‌ها پیش صورت گرفت اما انگار هفته پیش بود. تلویزیون خیلی سریع به جلو حرکت می‌کند و متاسفانه به سرعت کتاب‌هایم، فیلمنامه نمی‌نویسم. بنابراین حتی با وجودی که ملاقات با دیوید و دان خیلی دیر ترتیب داده شد اما من هرگز فکر نمی‌کردم سریال به کتاب‌ها برسد، اما رسید؛ در نتیجه ما حالا اینجا هستیم و خوشبختانه ما در دو مسیر و به سوی یک مقصد حرکت می‌کنیم.

دانستن اینکه کتاب و سریال دو مسیر متفاوت را می‌پیمایند، حتما احساس آرامشی را در نوشتن به شما داده؛ اینکه هنوز هم قادرید نویسنده خودتان باشید؟

سعی می‌کنم نویسنده خودم باشم! من نمی‌توانم تحت تاثیر سریال باشم. سریال عالی است اما یک سریال تلویزیونی و یک رمان، آثار متفاوتی هستند. سریال باید دغدغه‌های دنیای واقعی را داشته باشد که من ندارم. هزینه هنگفتی می‌خواهد، سریال یکی از هنگفت‌ترین بودجه‌های برنامه‌های تلویزیونی است و نمی‌توانند همین‌طوری بازیگر اضافه کنند. من می‌توانم! آنها قراردادهای بازیگران را باید در نظر بگیرند، باید زمان‌بندی فیلمبرداری را در نظر بگیرند، لوکیشن‌ها را همه عواملی که برآمده از دنیای حقیقی هستند که لازم نیست من نگران‌شان باشم.

با پخش سریال و توجه فزاینده به آن احساس کرده‌اید در نوشتن کمال‌گرا هستید؟ یا بهتر بگویم حالا نوشتن برای‌تان چالشی‌تر شده؟

بله! و این موضوع لزوما مربوط به سریال نمی‌شود. اگرچه شاید حقیقت این است که سریال بخشی از کتاب است. کتاب‌ها به‌شدت موفق بوده‌اند. فکر می‌کنم به ۴٧ زبان دنیا ترجمه شده‌اند که حیرت‌آ‌ور است. نخستین کتاب‌هایم ترجمه شدند اما پسر، کتاب‌های من حالا به زبان‌هایی ترجمه‌ شده‌اند که هرگز اسم‌شان را نشنیدم، در چهار گوشه دنیا ترجمه شده‌اند. کتاب‌هایم نامزد جوایزی معتبر شدند و منتقدان آنها را نقد و بررسی کردند. عالی است، اما در عین حال تحت فشار قرار می‌گیری.

مرد کوتوله‌ای پس ذهنم جای دارد که مدام می‌گوید: «عوض اینکه تلاشت نوشتن داستان باشد باید برای بی‌نظیر بودن آن تلاش کنی! باید بی‌نظیر باشد! تو یکی از بهترین مجموعه‌های تاریخ را نوشتی! به نظرت این جمله بی‌نظیر است؟ این تصمیم درستی است؟» وقتی در سال ١٩٩١ نوشتن کتاب‌ها را شروع کردم، سعی می‌کردم بهترین داستانی را که می‌توانم، بنویسم. فکر نمی‌کردم نقطه عطفی در تاریخ ثبت کند. حقیقت دریافت این توجهات و تحسین‌ها، نقدهای عالی، نامزدی جوایز این است که فشار نوشتن بیشتر شده است.

تصور توفانی که کتاب‌ها به پا کردند جالب است- سریال همزمان با وقتی که کتاب «رقصی با اژدهایان» بیرون آمد، پخش شد- این اقدام باعث شد کتاب‌های شما که به صورت گسترده خوانده می‌شدند و در مرکز توجه بودند به مشهورترین مجموعه تاریخ تبدیل شوند.

مجموعه خودش را ساخت. وقتی برای نخستین بار سریال پخش شد، برخی از نخستین نقد و معرفی‌ها انتقادی بودند، گرچه برخی از آنها هم مثبت بودند، اما آن زمان ما به صدر برترین‌های HBO هم نزدیک نبودیم. «True Blood» بیننده بیشتری از سریال ما داشت. اما طی پخش فصل اول، فصل دوم و سوم، حرف این سریال دهان به دهان گشت، توفانش همه‌گیر شد و سریال خودش را ساخت. همین موضوع در مورد کتاب‌ها هم صدق می‌کند. وقتی کتاب «بازی تاج و تخت» برای نخستین‌بار در سال ١٩٩۶ منتشر شد به فهرست‌های پرفروش‌ترین‌ها راه نیافت.

به هیچ‌وجه. دومین کتاب «نبرد پادشاهان» در سال ١٩٩٩ منتشر شد و این کتاب پرفروش شد، فکر می‌کنم در فهرست نشریه وال‌استریت ژورنال یک هفته رتبه سیزدهم بود و بعد از فهرست بیرون آمد. یک سال بعد «توفان شمشیرها» به رتبه بالاتری در این فهرست دست یافت و چند هفته‌ای در فهرست حضور داشت. هر کدام از کتاب‌ها عملکرد بهتری از قبلی داشتند، هر کدام از فصل‌های سریال‌ هم بهتر از قبلی عمل کردند که من این موضوع را به خاطر تعریف‌هایی که از کتاب می‌شد، به خاطر حرف‌هایی که دهان به دهان می‌گشت، می‌دانم.

وقتی در سانتافه در خیابان راه می‌روید، شخصیت‌های جدید یا جزییات تاریخی به ذهن‌تان می‌رسند؟

گاهی زمانی که مسافتی طولانی را رانندگی می‌کنم، این اتفاق می‌افتد. وقتی جوان‌تر بودم، عاشق مسافرت‌های جاده‌ای بودم و سوار ماشین می‌شدم و دو روزی را برای رسیدن به لس‌آنجلس یا کانزاس یا سن‌لوییس تگزاس رانندگی می‌کردم و در جاده به این چیزها خیلی فکر می‌کردم. گمانم سال ١٩٩٣ بود، نخستین بار بود که به فرانسه رفته بودم. دو سال قبل و در سال ١٩٩١ «بازی تاج و تخت» را شروع کرده بودم و باید آن را کنار می‌گذاشتم چون بحث ساخت تلویزیونی آن پیش آمده بود. به دلایلی، اتومبیلی کرایه کردم، تمام استان برتانی و جاده‌های فرانسه را رانندگی کردم و به دهکده‌های قرون وسطایی رفتم و قلعه‌ها را دیدم که همین‌ها به نوعی باعث می‌شدند دوباره پیش بروم. به تیریون و جان اسنو و دنریس فکر می‌کردم و ذهنم فقط مشغول به «بازی تاج و تخت» بود.

به دنيا و خواننده‌هايم تعهد دارم 
در قلمرویی غیرعادی حضور دارید، شخصیت‌ها هنوز هم در ذهن‌تان هستند اما در دنیای خارج هم به تلویزیون تعمیم داده می‌شوند. توانایی ترسیم دیوارهایی را در ذهن‌تان دارید؟ مثلا دنریس، به اصطلاح دنریس خودتان است، و دنریسِ امیلیا کلارک، برای خودش و سریال است؟

من به این مرحله رسیده‌ام. دیوارهایی در ذهنم دارم. نمی‌دانم لزوما از همان ابتدا این دیوارها وجود داشته‌اند یا نه. در برخی اوقات وقتی من و دیوید و دان درباره بهترین روش ممکن صحبت می‌کنیم، من همیشه طرفدار پیروی از کتاب هستم در حالی که آنها طرفدار ایجاد تغییرات هستند. فکر می‌کنم یکی از بهترین نمونه‌های آن وقتی باشد که تصمیم گرفتند کتلین استارک را در نقش «بانوی سنگدل» به سریال بازنگردانند. این تصمیم یکی از مهم‌ترین انحرافات سریال از کتاب است و می‌دانید که من مخالف آن بودم و دیوید و دان این تصمیم را گرفتند. در داستان من، کتلین استارک بازمی‌گردد و موجودی کینه‌توز است که افراد دوروبرش را رویین‌تن می‌کند و سعی دارد انتقام خود را از مردم کنار رودخانه بگیرد. دیوید و دان تصمیم گرفتند این مسیر داستان را پیش نروند و داستان‌های فرعی دیگر را دنبال کنند. اما هم کتاب و هم سریال هر دو معتبر هستند. حتی می‌شود داستان دیگری هم درباره کتلین استارک گفت، چون شخصیتی خیالی است و وجود ندارد.

سخت‌ترین لحظه‌ نوشتن این مجموعه، چه زمانی بود؟

بدون شک «عروسی خون». می‌دانستم عروسی خون را خواهم نوشت و تمام طرح آن را ریخته بودم اما وقتی به آن بخش رسید، که دو سوم قسمت «توفان شمشیرها» را به خود اختصاص داده است، فهمیدم نمی‌توانم این بخش را بنویسم. از این بخش گذشتم و صدها صفحه بعد از آن را نوشتم. کل کتاب که تمام شد، به غیر از صحنه عروسی خون و حتی ماجراهای بعد از عروسی خون. نوشتن این صحنه خیلی سخت بود چون من مدت‌ها بود در فکر کتلین به سر می‌بردم، و البته علاقه خاصی به راب پیدا کرده بودم، گرچه او شخصیتی با زاویه دید خودش نبود و حتی به برخی از شخصیت‌های فرعی هم علاقه‌مند شده بودم. آنها شخصیت‌های فرعی هستند اما رابطه‌ای با آنها برقرار می‌کنی و من می‌دانستم قرار است همه آنها بمیرند. این یکی از سخت‌ترین بخش‌هایی بود که نوشته‌ام اما از طرفی از قدرتمندترین صحنه‌هایی است که خلق کرده‌ام.

بانوی سنگدل بازگشت چون خداحافظی همیشگی با کتلین سخت بود؟

آره، شاید. خداحافظی نکردن بخشی از آن بود. بخش دیگر هم بحثی بود که داشتم درباره‌اش حرف زدم. و اینجا دوباره باید به تالکین بازگردم. و ممکن است به نظر برسد که دارم از او انتقاد می‌کنم که حدس می‌زنم همین باشد. همیشه برگشتن گندالف از مرگ من را اذیت می‌کرد. عروسی خون برای من در «ارباب حلقه‌ها» مثل موریا در کتاب من است، و وقتی گندالف سقوط می‌کند، لحظه‌ای تاثیرگذار است! در ١٣ سالگی نمی‌دانستم چنین اتفاقی می‌افتد و غافلگیرم کرد. گندالف نمی‌تواند بمیرد! او مردی است که از همه اتفاقات خبر دارد! او یکی از قهرمان‌های اصلی است! آه خدا، بدون گندالف می‌خواهند چی کار کنند؟ حالا موضوع درباره هابیت‌ها است؟! و بورومیر و آراگورن؟ خب، شاید آراگورن بتواند، اما لحظه‌ای شگرف است. معامله‌ای احساسی است.

در کتاب بعدی او دوباره ظاهر می‌شود و بین انتشار در امریکا این کتاب‌ها شش ماه فاصله بود که به نظر من میلیون‌ها سال طول کشید. تمام آن مدت فکر می‌کردم گندالف مرده است و حالا بازگشته و گندالف سفید است. و او کم و بیش مثل همیشه است به غیر از اینکه قدرتمندتر است. احساس می‌کردم به من خیانت شده است. و همین که سنم بالاتر رفت و بیشتر آن را در نظر گرفتم و به نظرم آمد که مرگ تو را قدرتمندتر نمی‌کند. از جهاتی این موضوع من را به بحث با تالکین کشاند که گفتم: « آره، اگر کسی از مرگ بازگردد، مخصوصا اگر با مرگی خشن و پرآزار مرده باشد، به هیچ‌وجه در هیبت انسان‌های خوب بازنمی‌گردد.» این کاری بود که من سعی داشتم انجام دهم و هنوز هم می‌کوشم آن را با بانوی سنگدل انجام دهم.

و جان اسنو هم در سریال با تجربه بازگشت از مرگ نوعی شخصیت پوچ شده است؟

درسته. و بریک دونداریون بیچاره که قرار بود برای سایه‌اندازی روی همه اینها بازگردد و هر بار کمتر او را در هیبت بریک می‌بینیم. حافظه‌اش رو به زوال است، خودش زخمی است، جسمش روز به روز کریه‌تر می‌شود، چرا که او دیگر انسان زنده نیست. قلبش نمی‌زند، خون در رگ‌هایش جاری نیست، او از گور بازگشته است، اما از گور بازگشته‌ای که از آتش جان گرفته است نه یخ که دوباره به موضوع آتش و یخ بازمی‌گردیم.

چیزی هست که ما درباره‌اش صحبت نکرده باشیم؟

به گمانم می‌توانم در مورد پرسش خشونت و زنان بیشتر توضیح بدهم. چون موضوع پیچیده و آزاردهنده‌ای است. برای بازنگری این نکته باید بگویم من کتاب‌های زیادی را امضا کرده‌ام و فکر می‌کنم خواننده‌های زن این‌ کتاب‌ها بیشتر از مردان باشند. احتمالا ۵۵ درصد زنان و ۴۵ درصد را مردان تشکیل می‌دهند، اما دیده‌ام که خواننده‌های زن موضوعات را بیشتر بررسی می‌کنند و عاشق شخصیت‌های زن داستان هستند. من از خلق آریا، کتلین، سانسا، برنی و دنریس و همه آنها بسیار خوشحالم.

در آینده زمانی که «ترانه یخ و آتش» به پایان می‌رسد، امیدوار هستید دوباره روی ژانرهای مختلف کار کنید؟

بله… اما هنوز سال‌ها از تمام شدن این داستان مانده است و حالا ۶٨ ساله‌ام، پس… آنقدر ایده‌ دارم که تا ١۶٨ سالگی کتاب‌های دیگری بنویسم. اما به احتمال زیاد تا ١۶٨ سالگی زنده نمی‌مانم. پس چقدر زمان دارم؟ من همیشه ایده‌های جدیدی در سر داشته‌ام و ممکن است بعضی از ایده‌های قدیمی‌ام را ننویسم. خب، کی می‌داند؟ من چیزهایی می‌نویسم که دلم می‌خواهد بنویسم. موفقیت کتاب‌ها و سریال خوش‌شانسی است. این کتاب‌ها را تمام خواهم کرد؛ فکر می‌کنم تعهدی به دنیا و خواننده‌هایم دارم. این اثری است که به خاطرش من را به خاطر خواهند آورد. اما امید دارم بعد از آن چیزهای دیگری هم بنویسم. شاید به نوشتن داستان کوتاه بازگردم. عاشق نوشتن داستان کوتاهم. سال‌هاست سراغش نرفته‌ام اما در این حیطه هم چیزهایی برای عرضه دارم. هرگز قصد ندارم سراغ نوشتن هفت جلد کتاب قطور که ٣٠ سال طول کشید، بروم.


منبع: برترینها

مرگ زن بدلکار در صحنه فیلمبرداری

 جوی هریس بدلکار زن آمریکایی هنگام بدلکاری با موتورسیکلت در صحنه فیلمبرداری قسمت دوم فیلم ابرقهرمانی «دد پول» تصادف کرد و درگذشت.
 



پلیس ونکوور با تایید خبر درگذشت این بدلکار اعلام کرد که تحقیقات درباره دلایل این حادثه شروع شده است.در این میان سخنگوی کمپانی فاکس قرن بیستم با انتشار بیانیه‌ای به این رویداد واکنش نشان داد. در این بیانیه آمده است: «از تصادفی که در صحنه فیلمبرداری «دد پول ۲» روی داد بی‌اندازه ناراحت هستیم. به خانواده، دوستان و همکاران جوی هریس تسلیت می‌گوییم.»رایان رینولدز بازیگر اصلی فیلم نیز در توییتر حادثه را شوکه‌کننده، ویرانگر و غمبار توصیف کرد و درگذشت همکار بدلکارش را تسلیت گفت.براساس گزارش رسانه‌های محلی جوی هریس پیش از وقوع حادثه چهار بار به شکل موفق بدلکاری را به انجام رسانده بود اما در پنجمین برداشت کنترل موتورسیکلت را از دست داد و دچار حادثه شد.«دد پول ۲» بر اساس برنامه اعلام شده از ابتدای ماه ژوئن سال ۲۰۱۸ اکران می‌شود.


منبع: بهارنیوز

دلیل جدایی ابوالفضل پورعرب از «شهرزاد» چه بود؟

ابوالفضل پورعرب در برنامه «من و شما»، برای اولین‌بار از دلیل جدایی ناگهانی‌اش از «شهرزاد» گفت.

باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: جمعه گذشته، ابوالفضل پورعرب مهمان برنامه من و شما بود. او در این برنامه، برای اولین بار از دلیل جدایی ناگهانی‌اش از سریال «شهرزاد» گفت.

پورعرب در این باره اظهار داشت: «قصه تغییر کرد، عذرخواهی کردم و آمدم بیرون. اتفاقات تازه‌ای که در سریال می‌افتاد را دوست نداشتم.»

گفتنی است؛ پس از جدایی ابوالفضل پورعرب از گروه سریال شهرزاد، گمانه‌زنی‌هایی درباره اختلاف میان او و حسن فتحی و تیم کاری‌اش مطرح شد.


منبع: عصرایران

«آنابل» گیشه‌ها را تسخیر کرد

بار دیکر یک آخر هفته با فروش پایین در گیشه‌های آمریکا رقم خورد و چند فیلم پر امید، کم فروغ ظاهر شدند.

به گزارش مهر به نقل از هالیوود ریپورتر، به نظر می‌رسد سینماروها هنوز عروسک ترسناک «آنابل» را فراموش نکرده باشند. فیلم «آنابل: آفرینش» فیلمی با درجه R از کمپانی برادران وارنر/ نیولاین با فروش ۳۵ میلیون دلاری به عنوان پرفروش‌ترین فیلم در اولین آخر هفته اکرانش در آمریکا شد.

به این ترتیب یک هفته با فروش پایین در باکس آفیس آمریکا تجربه شد و فروش ۳۰ درصد نسبت به همین بازه زمانی در سال پیش کاهش یافت و در همین حال انیمیشن «عملیات آجیلی ۲: طبیعتا خل» و نیز «برج تاریک» و «دیترویت» کاملا کم فروغ ظاهر شدند.

تابستان امسال تاکنون در مجموع ۱۲ درصد فروش پایین‌ترین نسبت به همین بازه زمانی در سال ۲۰۱۶ بوده است. فروش کل سال نیز تا به اینجا در مقایسه با سال پیش کاهشی ۴ درصدی را نشان می‌دهد.

این فیلم ترسناک که داستانش پیش از فیلم «آنابل» محصول ۲۰۱۴ است، به کارگردانی دیوید اف. سندبرگ ساخته شده و داستان یک عروسک ساز و همسرش را روایت می‌کند که پس از دست دادن دختر کوچکشان در خانه خود یک راهبه و چند دختر یک یتیم‌خانه را پذیرایی می‌کنند ولی آنابل مخلوق تسخیرشده زندگی را به هم می‌ریزد.

«دانکرک» ساخته کریستوفر نولان در چهارمین هفته اکرانش با فروش ۱۱.۴ میلیون دلار دومین فیلم پرفروش آخر هفته شد. تا در مجموع فروش خود را در بازار آمریکا به ۱۵۳.۷ میلیون دلار برساند.

«عملیات آجیلی ۲: طبیعتا خل» با فروش ۸.۹ میلیون دلاری در ۴۰۰۳ سینما در جایگاه سوم جدول قرار گرفت. این فیلم به کارگردانی کال برونکر داستان حیواناتی است که نمی‌خواهند پارک آرام محل زندگی‌شان یک شهربازی شود.

«برج تاریک» با فروش ۷.۹ میلیون دلار در مکان سوم و «فیلم اموجی» با فروش ۶.۶ میلیون دلار در سومین هفته اکرانش فیلم پنجم جدول بوده‌اند.

«اسپایدر من: بازگشت به خانه» نیز ۶.۱ میلیون دلار دیگر فروخت تا فروشش را پس از ۶ هفته به ۳۰۶.۵ میلیون دلار برساند.


منبع: عصرایران

وزیر ارشاد دست مافیا را قطع کند

سیدضیاء هاشمی (رئیس جامعه صنفی تهیه‌کنندگان سینما) در گفتگو باایلنا؛ با اشاره به اینکه شناخت خوبی از سیدعباس صالحی دارم، افزود: اینکه وزیر پیشنهادى براى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى گذشته‌اى شفاف و پیشنه مشخصى دارد و برآمده از بدنه فرهنگى کشور است، و سیاسی و امنیتی نیست، جای شکر دارد.هاشمی با تاکید بر اینکه صالحی دنبال جوسازى و هیاهوى تو خالى نیست، افزود: روش کاری سید‌عباس صالحی اعتدال است و به دیپلماسی فرهنگی اعتقاد دارد. او به دنبال شفاف‌سازی در همه فعالیت‌های وزارت ارشاد است.
وی ادامه داد: صالحی معتقد است باید با هم‌اندیشى و گفتگو مشکلات را مرتفع ساخت. او سعى دارد از نزدیک با تمام بانیان فرهنگ تعامل و تفاهم داشته باشد و اینکه می‌گوید به دنبال عدالت فرهنگى است یعنی دارد بذر امید می‌کارد و انشاالله در عمل کار او به بار نشیند. او آنچه اهالى فرهنگ و هنر در دل دارند را بر زبان مى‌آورد و این مایه مباهات است. هاشمی ادامه داد: با نگاهى اجمالى به عملکرد ایشان در زمان مسئولیت پیشین؛ در حوزه کتاب و نشر اتفاق‌هاى خوبى را شاهد هستیم. واگذارى برخى امور به صنوف، پیگیرى و سامان دادن دیون و معوقات آن حوزه جاى تقدیر دارد.
هاشمی با اشاره به اینکه صالحی با سینما و تئاتر آشناست، گفت: وزیرى که در جوانى فیلم بن هور را دیده و تماشای فیلم سینمایى و تئاتر در خانواده‌اش محبوبیت دارد و خودش مخاطب سینماست، مى‌تواند برای سینما خوب باشد زیرا آنچه درخصوص سینما باید انجام شود برایش ملموس‌تر خواهد بود. رئیس جامعه صنفی تهیه‌کنندگان سینما با اشاره به برنامه‌هایی که باید در سینما در اولویت باشد، گفت: سیدعباس صالحی جسارت این را دارد که در سازمان سینمایى و زیرمجموعه‌هایش تغیراتى بنیادین و رو به جلو براى آینده‌اى روشن ایجاد کند.
 وی ادامه داد: وزیر ارشاد آینده باید تعامل نزدیک و بى‌واسطه با اهل فن داشته باشد و از مشاوران ثابت و همیشگى که تنها به دنبال ایجاد راهکارهایى براى کسب منابع و منافع به نفع خود و عده‌اى خاص هستند، استفاده نکند.هاشمی توجه به امور زیربنایی در سینما را مهم دانست و افزود: تصمیم‌گیرى و صرفه بودجه‌هاى وزارتخانه براى امور زیربنایى با هدف و نفع همه سینماى ایران باید صورت بگیرد نه فقط براى رضایت افرادى مشخص و در این راه باید از دست‌اندرکاران و پیشکسوتان اصلى و بدنه سینما که کارنامه موفقی دارند، استفاده عملی شود البته این کار باید به شرط قطع ید آن دسته که به عنوان نماینده حافظ منافع مافیاى خاص همیشه و همه جا فعالیت دارند، صورت بگیرد. وی ادامه داد: ما و همکارانمان براى سینماى ایران و آنچه تعالى و عزت همه فرهنگ و هنر هفتم است؛ با تمام توان تا زمانى که حرف و عمل مسئولان یکى باشد، کنارشان هستیم و یاری‌شان می‌کنیم.


منبع: بهارنیوز

کنایه احسان خواجه‌امیری به نامداری

به گزارش باشگاه خبرنگاران، احسان خواجه‌امیری در کنسرت شب گذشته خود، به ماجرای آزاده نامداری و سفرش به سوئیس واکنش نشان داد. شب گذشته احسان خواجه‌امیری در تالار وزارت کشور کنسرت اجرا کرد.او در کنسرت دیشب خود برای تجلیل و بزرگداشت افشین یداللهی ترانه‌هایی از این شاعر فقید را اجرا کرد و در بخشی از اجرای خود، گفت: ترانه «هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره» من را یاد دوستان سوئیس رفته‌ای می‌اندازد که عبادتشان یک شبه به باد رفت. گفتنی است؛ چندی پیش انتشار عکس‌های جنجالی آزاده نامداری در فضای مجازی خبرساز شد و واکنش‌های متفاوتی را در پی داشت.


منبع: بهارنیوز

برنده قدیمی‌ترین جایزه ادبی انگلیس

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت: جایزه ادبی «جیمز تیت بلک» برندگان بخش‌های مختلف این دوره را معرفی کرد و جایزه بهترین رمان را به «ایمیر مک‌براید» نویسنده برنده «بیلیز» و «دزموند الیوت» تقدیم کرد. «مک‌براید» که برای نگارش اولین رمانش «دختر چیزی نیمه‌شکل‌یافته است» موفق به دریافت جایزه ادبیات داستانی زنان انگلیس «بیلیز» شده بود، با دومین رمان خود «Lesser Bohemians» ‌توانست جایزه ۱۰ هزار پوندی «تیت بلک» را به خانه ببرد.کسب جوایز «گلدسمیت»،‌ »دزموند الیوت» و نامزدی «فولیو» و جایزه ادبیات داستانی ایرلند از دیگر افتخارهای این نویسنده ایرلندی است. او برای کسب جایزه ۱۰ هزار پوندی «تیت بلک»، «جو بیکر»، «گارث گرین‌ولث»، و «سی.ای. مورگن» را پشت سر گذاشت.جایزه بخش زندگی‌نامه نیز نصیب «لاورا کامینگ» منتقد هنری و نویسنده کتاب «مرد رو به نابودی» شد.امسال بیش از ۴۰۰ کتاب در رقابت‌های «جیمز تیت بلک» شرکت داشتند. «ای.ام. فورستر»، «آنجلا کارتر»، «کورمک مک‌کارتی»، «ایِن مک‌ایوان»، «مارتین ایمیس»، «دی. اچ. لارنس»، «گراهام گرین» و «کلر تومالین» از برندگان پیشین این جایزه بوده‌اند.جوایز «تیت بلک» سال ۱۹۱۹ توسط «ژانت کوتس» همسر «جیمز تیت بلک» راه‌اندازی شد تا یاد همسر درگذشته‌اش را گرامی دارد. هرساله بیش از ۴۰۰ کتاب و نمایش‌نامه توسط دانشجویان فارغ‌التحصیل دانشگاه ادینبورگ مورد بررسی قرار می‌گیرند تا برندگان بخش‌های مختلف مشخص شوند.


منبع: بهارنیوز

بازیگر مشهور تلویزیون بعد از اجرای حکم، روانه بیمارستان شد

بازیگر مشهور تلویزیون که به اتهام ارتکاب عمل منافی عفت به شلاق محکوم شده بود بعد از تحمل مجازاتش راهی بیمارستان شد.

همشهری نوشت: آقای بازیگر متهم است دختر جوانی را مورد آزار و اذیت قرار داده و در پرونده‌ای دیگر با رانندگی در حالت غیرعادی باعث مرگ دختر دیگری شده است. اولین برگ از این پرونده شکایت دختر جوانی بود که چندی قبل در دادگاه کیفری یک استان تهران به ثبت رسید. این دختر مدعی بود یکی از بازیگران مشهور سریال‌های تلویزیونی او را مورد آزار و اذیت قرار داده است.

او مدارکی به دادگاه ارائه کرد که ادعایش را تأیید می‌کرد. از این گذشته متخصصان پزشکی قانونی نیز تأیید کردند که وی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. دختر جوان در بیان جزئیات آنچه اتفاق افتاده بود به قضات دادگاه کیفری گفت: مدتی قبل با این بازیگر معروف آشنا شدم و او گفت قصد دارد با من ازدواج کند.

او حتی یک روز به خواستگاری‌ام آمد و همه‌‌چیز به‌طور رسمی انجام شد تا اینکه یک شب او از من دعوت کرد که برای شرکت در یک مهمانی به خانه‌اش بروم. در پایان مهمانی وقتی همه مهمان‌ها رفتند او یک لیوان شربت به من داد اما بعد از نوشیدن آن دچار سرگیجه شدم و درحالی‌که نمی‌توانستم از خودم دفاع کنم او من را مورد آزار و اذیت قرار داد.

آن شب به سختی خودم را به خانه‌مان رساندم اما بعد از آن هرچه با او تماس گرفتم جوابم را نداد و گفت از ازدواج با من صرف‌نظر کرده است. به‌دنبال این شکایت بازیگر مشهور به دادگاه احضار شد. او به‌طور کلی همه‌‌چیز را منکر شد و گفت بی‌گناه است اما همه شواهد و مدارک علیه او بود. به این ترتیب قضات دادگاه برای وی قرار وثیقه صادر کردند اما چون او قادر به تأمین این وثیقه سنگین نبود راهی زندان شد.

رانندگی در حالت غیرعادی

طی چند روزی که بازیگر مشهور پشت میله‌های زندان بود تلاش زیادی کرد تا هر طور شده وثیقه را تأمین کند و از زندان آزاد شود. او سرانجام با کمک نزدیکانش توانست از زندان آزاد شود اما هنوز چند روز از آزادی‌اش نگذشته بود که این بار به دردسر بزرگ‌تری گرفتار شد.

او که نیمه شب از یک مهمانی به خانه‌اش برمی‌گشت و حالت غیرعادی داشت در جریان یک سانحه رانندگی با خودروی دختر جوانی تصادف کرد و باعث مرگ او شد. هرچند در نگاه اول همه‌‌چیز یک حادثه به‌نظر می‌رسید اما وقتی معلوم شد که آقای بازیگر مشروبات الکلی مصرف کرده بود پرونده دیگری به اتهام شرب خمر و رانندگی در حالت مستی برای او باز و بار دیگر کارش به دادگاه کشیده شد و قرار است به‌زودی دادگاه در این‌باره تصمیم‌گیری کند.

اجرای حکم شلاق

دختر جوانی که شاکی آقای بازیگر است در گفت‌وگو با همشهری از اجرای حکم شلاق آقای بازیگر خبر داد و از مسئولان قضایی به‌خاطر اجرای عدالت تشکر کرد. او گفت: متهم فکر می‌کرد چون بازیگر است و همه او را می‌شناسند می‌تواند از اجرای عدالت فرار کند اما دادگاه عادلانه به این ماجرا رسیدگی کرد و او به‌خاطر انجام عمل منافی عفت عمومی به ۹۹ضربه شلاق، ممنوعیت از انجام کلیه فعالیت‌های هنری و پرداخت ارش البکاره و اجرت المثل محکوم شد.

وی ادامه داد: با اینکه او به این رأی اعتراض کرد اما حکم تأیید شد و او چند روز قبل در واحد اجرای احکام یکی از دادسراهای تهران ۹۹ضربه شلاق خورد و از آنجا راهی بیمارستان شد. همچنین دادگاه حدود ۲۰۰میلیون تومان ارش البکاره و اجرت المثل تعیین کرده است که من قصد دارم این مبلغ را به بیماران سرطانی کمک کنم.


منبع: عصرایران

نمایش «مفیستو»؛ نمایش پیمان با شیطان

– بابک احمدی: کلائوس هاینریش توماس مان در ١٨ نوامبر ١٩٠۶ در مونیخ دیده به جهان گشود و در ٢١ مه ١٩۴٩ در شهر کن فرانسه چشم از جهان فروبست. او رمان «مفیستو» را در سال ۱۹۳۶ و درست پیش از جنگ جهانی دوم و در آمستردام منتشر کرد. رمانی با الهام از داستان دکتر فاوستوس و مفیستوفلس شیطان در افسانه‌های آلمانی و در اعتراض به سیاست‌های حزب نازی نوشته شده است. کلاوس مان در این کتاب ماجرای بازیگر تئاتری را روایت می‌کند که برای پیشرفت شغلی‌اش با شیطان یا همان دولت نازی‌ها پیمان می‌بندد. مسعود دلخواه بعد از اقتباس و اجرای نمایش «بیگانه» و تفوق در تجربه‌ای که داشت این‌بار اقتباس دیگری به صحنه آورد اما اقتباس آریان منوشکین – از رمان کلائوس مان – که رویکردهای به‌شدت انتقادی‌اش در جهان هنرهای نمایشی بر کسی پوشیده نیست.

دلخواه اما به گفته خودش در این اجرا تلاش کرد رویکردهای رادیکال منوشکین را تعدیل کند و البته از سویی راهی به مسائل قابل انتقاد جامعه خودش بگشاید. گرچه اجرا در مقاطعی با تضادهایی مواجه بود که در مواردی مانند طراحی صحنه، طراحی حرکت‌ جمعی بازیگران و تنظیم هارمونی موسیقی با این مجموعه نشان می‌داد. اما به طور کل تجربه اخیر دلخواه در مرکز تئاتر مولوی با استقبال قابل تاملی از سوی تماشاگران روبه‌رو شد که از این منظر او را در میان کارگردانان هم‌نسل خودش متمایز می‌کند. همچنین جا دارد به ایفای نقش دیدنی مسعود دلخواه در نمایش «روال عادی» به کارگردانی محمدرضا خاکی نیز اشاره کنیم که در آن نمایش نیز توجه علاقه‌مندان تئاتری را جلب کرد.

زمان بررسي آگاهانه وقايع گذشته است 
مدرس و کارگردان تئاتر ما از این منظر تابستان موفقی را پشت سر گذاشته و در این وانفسای گرایش روز افزون اهالی تئاتر به افزایش فروش گیشه، آثاری به صحنه آورده که فارغ از هر چیز در یک نکته قابل ستایش به نظر می‌رسند. یعنی به مناسبات گیشه باج نمی‌دهند. همچنان تمرین طولانی مدت را در دستور کار دارد، هنرجویان جوان را در کنار بازیگران با تجربه تربیت می‌کند و از نظر محتوا برای شعور مخاطب احترام می‌گذارد. شیوه‌ای قابل احترام در این زمانه. گفت‌وگو با کارگردان نمایش «مفیستو» را در ادامه می‌خوانید.

در دو تجربه اخیرتان به سراغ اقتباس رفته‌اید. در «بیگانه» خودتان رمان را به نمایشنامه تبدیل کردید و حالا هم به سراغ خوانش آریان منوشکین از رمان کلائوس مان رفته‌اید. این رویکرد دلیل خاصی دارد یا نه یک رویه همیشگی است؟

اهمیت یک اثر ادبی که در سطح جهان مطرح است چه نمایشنامه باشد یا رمان برایم تفاوت چندانی ندارد. مثلا الان چند سال است که به «محاکمه» اثر کافکا فکر می‌کنم. «بیگانه» هم یکی از معتبرترین آثار ادبی قرن بیستم است که چندبار هم تلاش شد در اسپانیا و امریکا به صحنه بیاید اما چندان موفق نبود. خوشبختانه نمایش ما در ایران موفق شد و مورد توجه قرار گرفت و احتمالا به زودی منتشر هم خواهد شد. «مفیستو» داستان متفاوتی دارد چون من اقتباس نکردم و قبلا توسط کلائوس مان اقتباس شده بود. این متن انقدر جنبه‌های مختلف هنری، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی کنار یکدیگر دارد که دست کارگردان را برای خلاقیت باز می‌گذارد. من هم تغییراتی در متن ایجاد کردم اما به طور کل دلیل خاصی نداشت چون همیشه به شاهکارهای ادبی جهان توجه داشته‌ام. به عنوان نمونه همیشه به این فکر می‌کنم که «جنایت و مکافات» داستایفسکی یا «برادران کارامازوف» را برای تئاتر آماده کنم.

نمایشنامه‌نویس، تئاتر و یک گروه نمایشی را بستر طرح مساله خود قرار می‌دهد. این جنبه نمایشنامه چقدر برای شما جذاب بود؟

این ویژگی برایم جذابیت زیادی داشت چون ما تئاتری هستیم و بخش زیادی از زندگی‌مان در تماشا، تدریس، تمرین یا کارگردانی نمایش می‌گذرد. بنابراین یکی از مهم‌ترین جذابیت‌های کار همین بود که اینها یک گروه تئاتری هستند و با سلیقه‌ها و زمینه‌های مختلف کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند اما بعد اتفاقی رخ می‌دهد که تعادل موجود به‌هم می‌ریزد و رفته رفته شاهد شکل‌گیری یک تراژدی هستیم. این جنبه از کار خیلی برای تئاتری‌ها اهمیت دارد به ویژه بازیگرانی که باید در آن واحد چند نقش را ایفا کنند.

کلائوس مان و آریان منوشکین به ترتیب شاهد رخدادهای دهه‌ ٣٠ و ۴٠ اروپا بودند، یعنی پای نویسنده در خاک و سرزمین خودش قرار داشت. شما هم تغییراتی داده‌اید که برای تماشاگر ایرانی قابل درک باشد.

دقیقا ما هم بعضا لحظات تاریخی تقریبا مشابهی را از سر گذرانده‌ایم ولی خوشبختانه الان در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که می‌توانیم آگاهانه به وضعیت گذشته نگاه کنیم. فارغ از اینکه دقیقا همان مسائل را تجربه کرده‌ باشیم یا احتمال رخ دادن‌شان در آینده وجود داشته باشد. این یک هشدار است و تماشاگر به خوبی این هشدار را دریافت می‌کند. من بارها تکرار کرده‌ام که نمایش «مفیستو» در شرایط نامتعادل امکان اجرا پیدا نمی‌کرد، بنابراین تصوری که معتقد است ما می‌خواهیم امروز و شرایط فعلی جامعه خودمان را به آنچه در دهه ٣٠ اروپا وجود داشته پیوند بزنیم در اشتباه است.

زمان بررسي آگاهانه وقايع گذشته است

شخصیت «اتو» که محمدرضا علی‌اکبری ایفاگر آن است در مقاطعی عنوان می‌کند تئاتر خود زیستن است. حتی در سخت‌ترین شرایط سیطره نازی‌ها می‌گوید «ما باید تئاتر کار کنیم». آیا هنوز چنین ایده‌هایی وجود دارد؟ مثلا شما چطور فکر می‌کنید؟ آیا تئاتر همه‌چیز و عین زیستن است؟

عقاید من در نوع نمایش‌هایی که کار می‌کنم مشخص است. معتقدم در این نمایش دیدگاه‌های گوناگون مطرح می‌شود. مثلا برای «اتو» یا «الکس» تئاتر یک وسیله برای طرح عقیده است که می‌خواهد به واسطه آن اید‌ئولوژی‌اش را بیان کند. برای «هندریک هوفگن» تئاتر زندگی است و تمام راه ترقی و پیشرفت به حساب می‌آید یا همین‌طور برای «نیکولتا». ولی برای باقی شخصیت‌ها تفاوت می‌کند و این اتفاقا یکی از زیبایی‌های متن است که چند صدایی به وجود می‌آورد. من هم تلاش کردم همین چندصدایی نمود بیشتری پیدا کند.

اما متن آریان منوشکین مشخصا قضاوت اخلاقی دارد و این طور نیست که این چند صدایی بدون قضاوت از سوی نویسنده باقی بماند.

ولی ما در عین حال وضعیت بازتری را ایجاد کرده‌ایم که مخاطب خودش قضاوت کند. این خوانش من به عنوان کارگردان این نمایش است. حتی «هندریک» هم که با نازی‌ها همکاری می‌کند در مقطعی می‌گوید «من مجبورم و جز این چاره‌ای ندارم» در مقابل ژولیت می‌گوید «آنهایی که برای‌شان کار می‌کنی؟» و او پاسخ می‌دهد «آنهایی که مجبورم برای‌شان کار کنم. » در کار چند صدایی به وجود می‌آید که ما سعی کردیم روی این جنبه تاکید کنیم. هر یک از کاراکترها توجیه خودشان را دارند و حقیقتا ممکن است در هر یک از ما یک «هنریک هوفگن» نهفته وجود داشته باشد که در شرایط خاص خودش را نشان دهد. به هرحال در ذهن مردم کسی که بر اعتقاداتش ثابت قدم می‌ماند و دوستان خودش را لو نمی‌دهد با ارزش تلقی می‌شود. اصلا مهم نیست ایدئولوژی‌اش چیست بلکه هرکس روی ایدئولوژی خودش پافشاری دارد و برایش جان می‌دهد قهرمان جلوه می‌کند.

از طرفی شاهد چالش جدی بین سرمایه‌داری و مبارزان چپ هستیم اما جالب اینجاست که برخلاف روح کلی جاری در متن آریان منوشکین، اتفاقا شخصیتی هشدار می‌دهد که به طبقه بورژوا تعلق دارد. نمایش شما کجای این قرائت‌ها قرار می‌گیرد؟ا

نباید انتظار داشته باشید کارگردان به مردم بگوید چه چیز درست و چه چیز غلط است.

دست کم موضع نویسنده نمایشنامه که کاملا روشن است؟

ولی من سعی کردم مواضع را تعدیل کنم. آریان منوشکین یک هنرمند چپ رادیکال است و این بر هیچکس پوشیده نیست اما من نیستم. بنابراین اعتقادهایم مستقیم و غیر مستقیم؛ آگاهانه یا ناآگاهانه به کار تزریق می‌شود. بنابراین اینجا هم سعی کردم رادیکالیزم موجود در متن را متعادل کنم. به همین دلیل هم شاهد هستید که روی هیچ موضع‌گیری خاصی تاکید نکرده‌ام.

این تصمیم که برای رهایی از تیغ ممیزی نبود؟

اصولا متن من با ممیزی مواجه نشد. خودم حدود ۴۵ دقیقه از کار را کوتاه کردم و سی دقیقه به اجراهای آوازی گروه اضافه کرده‌ام. هیچ چیز هم از بیرون به گروه و متن تحمیل نشده است.

زمان بررسي آگاهانه وقايع گذشته است

بخش‌های کوتاه شده اتفاقا نقاطی هستند که کاراکتر خیلی مستقیم درباره نازیسم و خاستگاهش صحبت می‌کند.

این بخش‌ها را به دلیل نگرانی از ممیزی بیرون نیاوردم بلکه به این ‌دلیل کنار گذاشتم که احساس می‌کردم زیاد است. شما اگر به سابقه من نگاه کنید خواهید دید در بیشتر نمایشنامه‌هایی که کار کردم دست برده‌ام و کارها کوتاه‌تر شده‌اند گاهی ساختار را به هم زده‌ام و گاهی هم مثل نمایش «ژولیو سزار» ساختارشکنی کرده‌ام. همین اتفاق در نمایش «خانمچه و مهتابی» اکبر رادی رخ داد؛ حالا هرکسی می‌تواند دلایل خودش را داشته باشد و اینها الزاما به دلیل تلاش برای فرار از ممیزی نیست. بله، یک سرود انقلابی سراسر شعار وجود داشت که آن را حذف کردم چون معتقدم تئاتر جای شعار دادن نیست.

اگر هم در این تئاتر می‌بینید کار در مقاطعی شعاری می‌شود آنجا دیگر تئاتر من نیست بلکه تئاتر انقلابی چپی است که بعضا خنده‌دار هم می‌شود. من تاکید دارم که کاربرد فرهنگی تئاتر بیش از کارکرد سیاسی‌اش است. تئاتر دیگر کارکرد سیاسی آگاهی بخشی در جامعه ندارد چون با وجود نسل جدید تلفن‌های همراه، شما ظرف سی ثانیه و با فشار دادن یک دکمه از مهم‌ترین وقایع ایران و جهان مطلع می‌شوید. اما فرهنگ و ارتقای فرهنگ جامعه چرا، تئاتر در این زمینه کاربرد دارد. در نتیجه تلاشم این است به مسائلی اشاره کنم که جامعه با آن ارتباط برقرار می‌کند. مثلا در متن شش، هفت صفحه راجع به تلفن صحبت می‌شد و لزومی نداشت به همین میزان در نمایش باشد.

حالا این پرسش به وجود می‌آید که آیا جریان تئاتری امروز ما به ارتقای فرهنگ توجه دارد یا خیر؟

هم بله و هم خیر در واقع بخش عمده تئاتر ما توجه چندانی به ارتقای فرهنگ ندارد و اتفاقا بیشتر به ارتقای تجارت می‌اندیشد؛ افزایش ارقام گیشه به هر قیمت. اما در کنارش همیشه جریان‌های اصیل تئاتری هم وجود دارند که به گزینه‌هایی جز تجارت اهمیت می‌دهند. معتقدم انسان راستین کسی است که ادعا و عملش با هم بخواند. به این معنی که اگر من ادعای ارتقای فرهنگ دارم باید در نوع تئاتری که کار می‌کنم مشهود باشد. البته هیچ ایرادی نیست که عده‌ای به نوع دیگری از تئاتر علاقه‌مند باشند یا بخواهد سلیقه دیگری را مطرح کنند اما ادعای‌شان هم باید در همان حدی باشد که در عمل می‌بینیم. مسلما یکی از معضلات تئاتر امروز ایران انحراف از مسیر ارتقای فرهنگی است. امروز تئاترهای زیادی را شاهد هستیم که توسط هنرمندان بسیار شناخته شده یا کارگردانان جوان‌ روی صحنه است اما با دیدن‌شان متاسفانه احساس می‌کنیم تئاتر به بیراهه می‌رود. در مقابل جریان‌هایی وجود دارند که باید حمایت شوند چون ضمن نوآوری و کارهای تجربی‌ همواره هدفی ورای سرگرمی‌سازی صرف را دنبال می‌کنند.

نگاه سرمایه‌محور تئاتر امروز برای شما مشکلی به وجود نیاورده است؟ نسبت به گذشته با دغدغه کمتر کار می‌کنید یا همچنان نگرانی‌ها از جنس گذشته هستند؟

از این منظر متاسفانه در سال‌ها نگرانی‌ها رو به افزایش رفته و نگاه سرمایه محور به تئاتر موجب شده بسیاری از هنرمندان فهیم و خلاق که پول آنچنانی در دست ندارند گوشه‌گیر شوند یا با حداقل‌ها بسازند. متاسفانه یک حالت بی‌نظمی بر وضعیت کلی تئاتر حاکم شده به این معنی که نمی‌دانیم هویت تماشاگران چیست و کدام سالن‌ها چه نوع تئاترهایی کار می‌کنند. مثل ‌آش شله قلمکار شده و شما در هر سالنی همه جور تئاتری را شاهد هستید. حتی در مورد سالن اصلی مجموعه تئاترشهر و تالار وحدت که باید نماینده تئاتر حرفه‌ای ایران باشند نیز نمی‌توانید با اطمینان بگویید چه تئاترهایی در این سالن‌ها روی صحنه است و چه نوع تماشاگری باید جذب شوند.

از این منظر هویت تماشاخانه سنگلج و تماشاگرانش کاملا مشخص است. در این سالن نمایش‌های ایرانی به صحنه می‌روند و تماشاگران خاص خودش را دارد. تئاتر گلریز هم به همین صورت هویت اجرایی و تماشاگرش معلوم است و در حد همان کاری که انجام می‌دهد ادعا دارد ولی ما به یک‌باره می‌بینیم در سالن اصلی تئاترشهر یا تالار وحدت تئاترهایی با ماهیت گلریز به صحنه می‌رود ولی ادعای ارتقای فرهنگ دارد. همه این اتفاق‌ها از آنجا رخ می‌دهند که به سوی سرمایه‌محوری حرکت می‌کنیم و این مساله برای هنرمندانی که به دنبال جریان اصیل و ناب تئاتر هستند نگرانی ایجاد می‌کند. البته وجود سرمایه و اقتصاد بخشی از تئاتر است ولی وقتی اقتصاد نسبت به ارتقای فرهنگ در اولویت قرار می‌گیرد دیگر با تئاتر کاملا تجاری مواجه هستیم.

زمان بررسي آگاهانه وقايع گذشته است

با دو نمایش بیگانه و مفیستو بیش از گذشته احیا شده‌اید و نمایش‌های‌تان با استقبال تماشاگران مواجه شده است. آیا به همین روند تمرین طولانی مدت با هنرجویان جوان ادامه می‌دهید؟ پروژه بعدی چیست؟

چه در ایران و چه در امریکا همواره با ترکیبی از هنرمندان حرفه‌ای، نیمه حرفه‌‌ای، آماتور و جوان کار کرده‌ام. ترکیبی که در نمایش‌های «بیگانه» و «مفیستو» هم وجود داشت و من این جریانی که شروع شده و جوانان مثل یک چشمه جوشان سرشار از انرژی‌ به آن پیوسته‌اند را به سادگی رها نخواهم کرد. از طرف مدیران، هنرمندان و جوانان هم از من خواسته شده که ادامه بدهم؛ بنابراین پیش خواهیم رفت تا به یک نقطه قابل قبول و رضایت‌بخش برای تئاتر ایران دست پیدا کنیم. در گروه ما از بیشتر استان‌های ایران بازیگر، نوازنده و عوامل صحنه حضور دارند؛ به نوعی با یک ملت کوچک از اقوام و زمینه‌های کاری متفاوت مواجه هستیم. گرچه به این معنی هم نیست که با افراد حرفه‌ای کار نخواهم کرد اما امیدوارم حمایتی صورت بگیرد تا استعدادهای بیشتری را به تئاتر و سینمای ایران معرفی کنیم اتفاقی که معتقدم در اجرای مفیستو رخ داد و تعدادی از بچه‌ها حتی به مرحله بستن قرارداد رسیدند.


منبع: برترینها

سندروم "طولانی بود؛ نخواندم"

همه شما با سندروم TLDR یا Too long; didn’t read (طولانی بود؛ نخواندم) آشنا هستید؛ جمله‌ای که اغلب در کامنت های مربوط به متن‌های طولانی دیده می‌شود. عده‌ای معتقدند چون وقت طلاست، بایستی در کوتاه‌ترین زمان ممکن جان کلام گفته شود.

رضا صالح زاده برای ایسنا نوشت: با استناد به جمله پاسکال: “ببخشید که نامه‌ام طولانی شد، اگر زمان بیشتری داشتم، نامه کوتاه‌تری می‌نوشتم “، این افراد اعتقاد دارند که خیلی از متون طولانی، دارای جملات حاشیه‌ای و اضافی هستند و اگر زمان بیشتری بر روی متن و بازخوانی آن گذاشته می‌شد، تعدادی از جملات قابل حذف بودند و متن نیز کوتاه‌تر می‌شد.

عده‌ای هم معتقدند که خواندن متن‌های طولانی و تحلیلی به معنای اتلاف وقت نیست و اصلا شیوه درست مطالعه همین است. به قول محمد عابدینی، این افراد آلوده‌ی “فرهنگ سه خطی” که می‌گوید: اگر نوشته‌ای بیش‌تر از سه سطر شد، نخوان؛ نشده‌اند. به اعتقاد آنها کسی که در طول روز مطالب کوتاه بسیاری می‌خواند و در انتهای روز ناتوان از تحلیل یکپارچه این مطالب است، وقتش را تلف نموده است. در صورتی که خواندن چند متن تحلیلی، زمان کمتری نسبت به این همه مطالب نامرتبط، به خود اختصاص خواهد داد. مانند کسی که تمایلی به دیدن یک فیلم سینمایی دو ساعته ندارد ولی چندین قسمت یک سریال را در طول روز مشاهده می‌کند.

در این قسمت به صورت علمی و با توجه به پژوهش‌های مختلف دلایل سندروم TLDR تبیین می‌شود.

۱٫یکی از موضوعات مرتبط با این سندروم، بحث “فراخنای توجه” (Attention span) می‌باشد. به مدت ‌زمانی که یک فرد بدون حواس پرتی می‌تواند روی فعالیتی تمرکز کند، فراخنای توجه گفته می‌شود. مطابق با این فرضیه، برخی افراد نمی‌توانند مدت زمانی طولانی روی یک موضوع تمرکز کنند و به همین دلیل تمایلی به خواندن متون طولانی ندارند.

خبر خوب این است که مطابق با مطالعات پژوهشگران دانشگاه ملبورن، فراخنای توجه در طول سال‌ها تقریبا ثابت بوده است. به عبارت دیگر فراخنای توجه که توسط سیم کشی عصبی قسمتی از مغز هدایت می‌شود، در طول نسل‌های مختلف تغییر نکرده است؛ به همین دلیل فراخنای توجه یک فرد ۲۰ ساله در سال ۲۰۱۵ تقریبا به همان اندازه یک فرد ۲۰ ساله در سال ۱۹۳۵ است. چیزی که تغییر کرده میزان بسیار زیاد اطلاعاتی است که افراد در معرض آنها قرار دارند. به ویژه این‌که تکنولوژی‌های امروزی به صورت پیوسته باعث حواس پرتی افراد می‌شوند.

۲٫موضوع دوم بحث “لذت فوری” (Instant gratification) است که به تمایل به دریافت فوری و بدون تاخیر پاداش اطلاق می‌شود. احتمالا درباره آزمایش معروف مارشملو شنیده‌اید. در این آزمایش روی میز، یک خوراکی مارشملو قرار داده می‌شد و به بچه‌ها گفته می‌شد اجازه دارند تا مارشملو را بخورند؛ ولی اگر ۱۵ دقیقه صبر کنند و به مارشملو دست نزنند، علاوه بر آن مارشملو، یک مارشملوی دیگر هم جایزه می‌گیرند. نتایج نشان داد گروهی از بچه‌ها می‌توانستند بر وسوسه دریافت لذت فوری مقاومت کنند و گروهی دیگر نه.

در واقع تمایل به دریافت لذت فوری است که باعث می‌شود بعد از امتحانات دوست داشته باشیم تا نمرات بلافاصله اعلام شوند؛ بعد از گذاشتن یک پیام در یک گروه تلگرامی، بی درنگ منتظر واکنش سایرین باشیم؛ به غذاهای فست فودی روی بیاوریم؛ و تحمل خواندن یک متن طولانی را نداشته باشیم؛ چون دوست داریم هرچه زودتر به لذت بعد از خواندن متن دست یابیم؛ اگر طنز است زودتر بخندیم، اگر مهیج است، زودتر سورپرایز شویم و اگر علمی است، لذت گفتن “چه جالب” و احساس رضایت را زودتر تجربه کنیم.

با در نظر گرفتن مطالبی که بیان شد به نکات زیر توجه نمائید:

۱٫برخی از مطالب کوتاه که فاقد استدلال، تفسیر و تحلیل‌های اضافی هستند، باعث می‌شوند تا گستره دانش افراد افزایش یابد، ولی دانش آنها کم عمق باقی بماند. گستره دانش به این مفهوم است که یک فرد در مورد خیلی چیزها، اطلاعات کمی داشته باشد و عمق دانش به این مفهوم است که یک فرد در مورد تعدادی موضوع اندک، اطلاعات زیادی داشته باشد.

همین موضوع باعث می‌شود تا در مصاحبه‌های استخدامی وقتی از یک کارشناس ارشد و یا دانشجوی دکترا سوالاتی پرسیده می‌شود، ناتوان از تحلیل موضوع، پاسخ وی تنها در حد نیم خط و صرفا تعریف آن موضوع باشد. غافل از این‌که مبنای سواد، تعریف موضوع نیست؛ بلکه تحلیل موضوع است که اهمیت دارد. البته ناگفته پیداست که حالت ایده آل، افزایش گستره دانش به همراه عمق آن می‌باشد.

۲٫برای صرفه جویی در وقت، تاکنون ابزارها و روش‌های مختلفی ارائه شده است؛ مانند شبکه اجتماعی توئیتر که فلسفه آن کوتاه نوشتن است؛ قرار دادن متن (کپشن) بر روی عکس‌های تلگرام؛ و یا گوگل که در سال ۲۰۱۰ ویژگی Google Instant را به خدمات خود اضافه کرد که به صورت خودکار تلاش می‌کرد تا قبل از اتمام تایپ کردن فرد، جستجو را کامل کند. این ویژگی باعث می‌شد تا برای هر جستجویی حدود ۲ تا ۵ ثانیه در زمان صرفه جویی شود.

 به طور مثال اگر همه افراد جهان از Google Instant استفاده کنند، باعث خواهد شد تا در طول روز به صورت تقریبی حدود سه و نیم بیلیون ثانیه در زمان صرفه جویی شود. هم‌چنین یکی از روش‌هایی که برای مقابله با سندروم TLDR به کار گرفته می‌شود، استفاده از نرم افزارها و اپلیکیشن هایی است که به صورت هوشمند، متن را خلاصه می‌کنند.

۳٫مطابق با بحث فراخنای توجه و ثابت بودن اندازه آن، افراد عصر حاضر، کماکان می‌توانند به رسم قدیمیان متون طولانی را مطالعه کنند؛ به شرطی که عوامل ایجاد حواس پرتی را حذف کرده باشند. بنابراین شاید وقت آن رسیده تا گاه گاهی تلفن همراه خود را در حالت بی‌صدا قرار دهید؛ آلارم‌های لپ تاپ و کامپیوتر را خاموش کنید؛ به جای خلوتی بروید و فارغ از هیاهوی تکنولوژی‌های امروزی با لذت وافر به خواندن و مطالعه بپردازید.

۴٫موضوع حواس پرتی و عدم توجه و تمرکز افراد یکی از دغدغه‌های اصلی بازاریابان و کسانی که کارهای تبلیغاتی انجام می‌دهند نیز می‌باشد. در این راستا برای اثربخشی بیشتر تبلیغات، روش‌های متعددی پیشنهاد شده است؛ ولی کماکان در عصر آوار اطلاعات، رقابت برای جلب توجه، چالشی پایان ناپذیر به نظر می‌رسد.

۵٫برخی از بازاریابان و تبلیغ کنندگان با استفاده از کارکرد “لذت فوری”، می‌توانند مصرف کنندگان را به دام بیاندازند. نظیر تبلیغاتی که حتما برای همه شما آشناست: کاهش وزن در یک هفته؛ یادگیری زبان انگلیسی در یک ماه و …

۶٫نتایج پژوهشی جدید که در سال ۲۰۱۷ انجام شده و در نشریه دانشگاه هاروارد به چاپ رسیده، نشان می‌دهد یکی از عوامل تاثیرگذار بر لذت فوری، جمعیت کشورهاست. به این مفهوم که در کشورهای با جمعیت بیشتر، تمایل به برنامه‌ریزی‌های بلندمدت مانند سرمایه گذاری برای دوران بازنشستگی، سرمایه گذاری برای کودکان، و تفکر در مورد آینده بیشتر می‌شود.

۷٫خواندن این متن حدود ۶ دقیقه زمان نیاز دارد.


منبع: عصرایران

فیلم لاتاری متوقف شد

محمدحسین مهدویان بدون اشاره به جزئیات از توقف ساخت فیلم «لاتاری» خبر داد.

به گزارش خبرآنلاین، محمدحسین مهدویان کارگردان «ایستاده در غبار»‌ و «ماجرای نیمروز» اعلام کرد که روند ساخت فیلم «لاتاری»‌ متوقف شده است.

 او در این باره نوشت: «با همه‌ تلاش و عشقی که خرج‌اش کردیم، نشد که نشد که نشد. دلایل‌اش طولانی و مفصله. دوست ندارم خیلی مرور کنم‌. به خصوص حالا که ازش گذشتیم تا برسیم به یک راه تازه. نه که حال‌مون گرفته نشده باشه. شد ولی همه‌ تلاش‌مون رو کردیم که گرفتار یاس نشیم. چه می‌دونم؟! شاید یک روزی که خیلی هم دور نباشه《لاتاری》 رو بسازیم‌اش. مطمئنم فیلم جذاب و درجه یکی می‌شه.»

البته پایان کار «لاتاری» به معنای توقف کار مهدویان نیست. او در همین پست اینستاگرامی خبر از ساخت فیلمی تازه به نام «لاغرها باز می‌گردند» داده است.


منبع: عصرایران

یک فیلم چینی پرچمدار گیشه جهانی

به گزارش ایسنا، به نقل از ورایتی، این فیلم اکشن چینی با فروش ۸۳.۶ میلیون دلاری در سینماهای جهان توانست برای سومین هفته متوالی پرفروش‌ترین فیلم سینما نام گیرد و فروش جهانی خود را به بیش از ۶۸۷ میلیون دلار ارتقاء داد.
 




این فیلم به کارگردانی «وو جینگ» هفته گذشته و پس از تنها ۱۲ روز اکران در سینماهای چین به فروش ۵۰۶ میلیون دلار دست یافت و با عبور از فروش کمدی درام «پری دریایی»، پرفروش‌ترین فیلم اکران شده در تاریخ سینمای چین نام گرفت.داستان این فیلم اکشن و جنگی، درباره یک افسر نیروهای ویژه است که پس از حمله تروریست‌ها به یک روستای نزدیک، دوباره به خدمت بازمی‌گردد و در آن «وو جینگ» علاوه بر کارگردانی در کنار «فرانک گریلو»، «سلینا جید»، «وو گانگ» و «ژانگ هان» نقش‌آفرینی کرده است.

اما فیلم ترسناک «آنابل: آفرینش» که در سینماهای آمریکا پرفروش‌ترین فیلم است، در گیشه بین‌الملل نیز در ۶۹۳۵ سالن سینمایی ۳۹ کشور جهان به روی پرده رفت و به فروش ۳۶.۷ میلیون دلاری دست یافت.این فیلم ماوراء الطبیعی دنباله‌ای بر فیلم «آنابل» و چهارمین قسمت در مجموعه فیلم‌های «احضار» محسوب می‌شود که در آن بازیگرانی چون «استفانی سیگمن»، «تالیثا بیتمن»، «لولو ویلسون»، «آنتونی لاپالیا» و «میراندا اتو» ایفای نقش می‌کنند.اما درام جنگی «دانکرک» جدیدترین ساخته «کریستوفر نولان» نیز با اضافه کردن ۱۴.۵ میلیون دلار از محل ۶۷۸۵ سالن سینمایی در ۶۲ کشور، فروش بین‌الملل خود را به ۲۱۰ میلیون دلار رساند و تاکنون فروش جهانی بالغ بر ۳۶۳ میلیون دلار را به ثبت رسانده است.

«نولان» فیلم «دونکرک» را بر اساس فیلمنامه نوشته‌ی خودش و با فرمت آیمکس ۶۵ میلی‌متری مقابل دوربین برده است.در این فیلم چهره‌های مطرحی از جمله «تام هاردی»، بازیگر نامزد اسکار فیلم «بازگشته» و «مارک رایلنس»، بازیگر برنده اسکار فیلم «پل جاسوس‌ها» ایفای نقش کرده‌اند و داستان آن درباره عملیات نجات معجزه‌آسای نیروهای انگلیسی و متفقین از بندر «دانکرک» فرانسه در سال ۱۹۴۰ است.


منبع: بهارنیوز

وین دیزل در تور «سریع و خشمگین»

به گزارش مهر، به نقل از آسوشیتدپرس، کمپانی یونیورسال تور بین‌المللی بر مبنای فیلم پرفروش «سریع و خشمگین» ‌تدارک دیده که ژانویه آغاز می‌شود.
 



دیزل که در مجموعه فیلم «سریع وخشمگین» در نقش دومینیک تورتو بازی کرده در پستش نوشت: همانطور که می‌دانید کار من با «سریع وخشمگین» هیچوقت تمام نمی‌شود و این چیزی است که من آن را مدیون شماها هستم.وی افزود: من در نیویورک هستم، باور کنید یا نه، ما داریم چیزی را فیلمبرداری می‌کنیم که یک هنر حسابی خواهد بود، چیزی که تا پیش از این هرگز کسی انجام نداده و آن یک شوی زنده است.

این بازیگر همچنین به طرفدارانش گفت که این نمایش در بریتانیا اولین بار نمایش داده خواهد شد.وی نوشت: فکر می‌کنم این نمایش اولین بار در سالن O۲  آرنا در لندن نمایش داده شود ولی بعد به سراسر جهان می‌رود و ما از این بابت خیلی هیجان زده هستیم.دیزل افزود: این راهی خواهد بود که شما بتوانید یک اکشن دست اول ببینید، این اولین باری است که چنین کاری انجام می شود.این فیلم نمایشی شامل بازآفرینی برخی از صحنه‌های بدلکاری و اکشن ماشین‌ها در هشت فیلم این مجموعه است. تهیه کنندگان کریس هیوز و جیمز کوک-پریست هستند و رونالدل فرنچ به عنوان نویسنده-کارگردان این شو را می‌سازد.قسمت نهم از مجموعه فیلم‌های «سریع و خشمگین»  قرار است ۱۹ آوریل ۲۰۱۹ و قسمت دهم ۲ آوریل ۲۰۲۱ راهی سینماها شود.


منبع: بهارنیوز

حادثه برای تام کروز در صحنه فیلمبردای

تام کروز هنگام ضبط کردن صحنه‌ای که در آن باید از ارتفاعی روی پشت‌بام ساختمان روبه‌رو می‌پرید، دچار حادثه شد. این حادثه در لندن و هنگام فیلمبرداری «ماموریت غیرممکن ۶» روی داد.  بر اساس ویدیویی که از این حادثه در فضای مجازی منتشر شده است، او هنگام پرش درست در مکان مشخص شده فرود نیامد به شدت به ساختمان کوبیده شد. البته او که از تجهیزات کامل ایمنی استفاده می‌کرد، از ارتفاع سقوط نکرد و پس از آن به زحمت خود را روی ساختمان کشاند.
 

 
هنوز جزییات بیشتری از این حادثه و میزان آسیب‌دیدگی بازیگر «مومیایی» در رسانه‌ها منتشر نشده است.  تام کروز که اکنون در ۵۵ سالگی به سر می‌برد، برای استفاده نکردن از بدلکار در آثار سینمایی مشهور است. کمپانی‌های فیلمسازی نیز با تکیه بر همین موضوع از تصویر او در این صحنه‌ها برای تبلیغ فیلم استفاده می‌کنند که یک نمونه از آن حضور او روی هواپیما در تبلیغات فیلم «ماموریت غیرممکن: ملت سرکش» بود.  قسمت ششم «ماموریت غیرممکن» به کارگردانی کریستوفر مک‌کواری از ۲۷ جولای سال ۲۰۱۸ اکران خواهد شد. در این فیلم غیر از تام کروز شاهد نقش‌آفرینی بازیگرانی چون هنری کویل، ربکا فرگوسن، آنجلا باست و الک بالدوین هستیم.


منبع: بهارنیوز

گفت و گو با ناصر مسعودی، درباره «موسیقی گیلکی»

– ندا سیجانی: مهربانی خاصی درنگاهش به چشم می‌خورد؛ موهای یکدست سپید و خط و خطوطی که بر صورتش نقش بسته بیانگر سال‌ها تلاش او در عرصه موسیقی است، آن از سال‌های خیلی دور که موسیقی فولک گیلان را با «کوچک جنگلی» به گوش دنیا رساند و او را به بلبل گیلان شهره کرد. ناصر مسعودی فعالیت خود را ازسال ۱۳۲۸ آغاز کرد و به گفته خویش سابقه کاریش به تاریخ پیوسته و تا به امروز چه درموسیقی گیلکی که زادگاهش بوده وهست و چه درکار ترانه و قطعات فارسی هرچه در توان داشته عرضه کرده است.

چکه‌های سبز باران در آواز مرد گیلک 
اما نغمه صدای او با زمانه کوک نبود و به مدت ۲۰سال فعالیت هنری  نداشت. استاد مسعودی می‌گوید «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دفترموسیقی خانه من است اگر کسی از خانه‌اش رانده شود این انتظار وجود دارد که با مهربانی بیشتر به خانه‌اش بازگردد نه آنکه مورد کم لطفی قرارگیرد.» مسعودی تأکید مهمی به ریشه موسیقی دارد و براین نظر است که اگرنسل امروز با زمان پیش می‌رود مراقب گذشته هم باشد تا ریشه‌ها واصالت‌ها را فراموش نکنند.» این هنرمند بزرگ بعد از سال‌ها آلبوم موسیقی «حالا چرا» را با تنظیم مجید درخشانی منتشر کرد، اثری که معرف مهمی برای  موسیقی سنتی و گیلکی است. این اثر بهانه‌ای برای گفت‌وگو  و سخن از گذشته است که  در ادامه می‌خوانید.

بعد ازانقلاب فعالیت شما به‌طور کلی قطع شد تا به امروز که آلبوم «حالاچرا» تقریباً بعد از ۲۰ سال منتشرشد.  علت فاصله و دوری از فضای موسیقی به‌چه علت بوده است.

همکاری من با رادیو ازسال ۱۳۳۹ آغازشد حدود ۱۰سال با استاد احمد عبادی در برنامه گل‌ها به مدیریت داوود پیرنیا فعالیت داشتیم و بعد ازفوت ایشان این همکاری با آقایان رهی معیری و محمد میرنقیبی ادامه یافت؛ آن دوران فریدون ناصری، حبیب‌الله بدیعی، علی تجویدی ومصطفی کسروی درشورای موسیقی رادیو بودند ومن درارکسترها موسیقی گیلکی و ایرانی می‌خواندم.

اوایل سال ۵۷- ۵۸ بود موسیقی شرایط واوضاع مساعدی نداشت ومخالفان موسیقی مانع اینگونه برنامه‌های هنری بودند همین امرسبب شد هنرمندانی که دررادیو فعالیت می‌کردند آرام آرام به موسیقی‌های مناسبتی و انقلابی گرایش پیدا کنند؛ بنابراین بعد مدتی به ما گفتند اگرمی‌خواهید با رادیوهمکاری داشته باشد باید درهمین مسیرحرکت کنید.

مسئولان وقت رادیو تأکید داشتند باید سرود بخوانم، به آنها پاسخ دادم شناسنامه من درآرشیو موسیقی سازمان موجود است من ۲۲ سال درعرصه موسیقی آوازی فعالیت کرده‌ام بنابراین اگرفکرمی‌کنید صدایم مناسب خواندن سرود است پیشنهاد بدهید دراین زمینه کاری بسازم؛ آنها گفتند اگر موسیقی سنتی فعالیت خود را در رادیو آغاز کرد با شما تماس می‌گیریم؛ ازاین موضوع سال‌ها گذشت و تماسی گرفته نشد و تنها درمحفل‌های دورهمی درکنار هنرمندان قدیمی حضور می‌یافتم. تا اینکه در سال ۶۳ مرحوم عبادی از من دعوت کردند با تلویزیون همکاری داشته باشم.

به ایشان گفتم ۱۰سال است کسی سراغی ازمن نمی‌گیرد چرا پس از این همه سال امروز یادی از من کرده‌اند! بعد ازآن دیگر ارتباطی با رادیو و تلویزیون نداشتم تا اینکه آقای بهروز افخمی برای سریال «میرزاکوچک خان جنگلی» تماس گرفتند و تقاضا کردند تیتراژ این کار را بخوانم البته پیش از این توسط شخص دیگری این کار خوانده شده بود اما چون لهجه گیلکی نداشت بزرگان و مفاخر گیلان چون جهانگیرخان سرتیپی به خواندن این کار اعتراض داشتند و سازندگان سریال تصمیم گرفتند ترانه قبلی پخش نشود و به من گفتند طبق سابقه و تجربه شما در موسیقی گیلکی مسئولیت خواندن این کاررا به شما می‌سپاریم.

موسیقی تیتراژ این فیلم سینه به سینه منتقل شده و شاعرو آهنگساز آن مشخص نیست و آقای میرزمانی آن دوران تنظیم کار را انجام داده‌ بودند. همین آغازی شد بر فعالیت دوباره من بعد از انقلاب. طی این سال‌ها آلبوم «کوراشیم»، «پرچین» و «قلندر» را با همکاری و تنظیم آقای احمد علی راغب منتشر کردیم و بعد آن نیز چندین تک آهنگ با همکاری آقای اکبر پورمنتشر شد. بعدها هم آلبومی از اشعار شیون فومنی ارائه دادم به نام «هلاچین». اما پس از آن به دلایل مختلفی این دو دهه را دور از بازار موسیقی گذراندم.

درمدتی که گیلان زندگی می‌کردم هرازگاهی دوستان هنرمند جوان کاری می‌ساختند و اگر شعر یا ملودی زیبایی داشت و مورد پسند من بود آن را اجرا می‌کردم البته این گونه کارها به ندرت انجام می‌گرفت من انتظار داشتم شورای موسیقی ازما دعوت به همکاری داشته باشد نه هنرمندان و اعضای ارکستر‌های مختلف که نهایت لطف و مهربانیشان را به ما ثابت کرده‌اند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دفترموسیقی خانه من است اگر کسی از خانه‌اش رانده شود این انتظار وجود دارد که با مهربانی بیشتر به خانه‌اش بازگردد نه آنکه مورد کم لطفی قرارگیرد.

اما درباره علت این سکوت چندساله باید بگویم از یک‌سو بیماری و بعد مهاجرتم از تهران به رشت در این امر دخیل بود و از دیگرسو، تغییر مناسباتی که بر این بازار حاکم شده مرا از ارائه آلبوم دور نگاه داشت. البته بخشی از آن هم برمی‌گردد به وسواس خودم.

بعد ازانقلاب که سرود جایگزین تصنیف شد. هنرمندان بسیاری درعرصه موسیقی آوازی فعالیت داشتند اما چرا تنها مانع ازهمکاری شما بودند؟

تنها مانع من نبودند. اتفاقاً من ازمعدود کسانی بودم که «ممنوع‌الصدا» نشده بودم. از همنسلان من هنرمندان بسیاری چون اکبر گلپایگانی، ایرج خواجه‌امیری، نادر گلچین و نام‌های معتبر و مهم دیگری بودند که امکان تداوم فعالیت را نیافتند. دلیلش را باید از همان مسئولان وقت بپرسید.

برنامه گل‌های صحرایی بیشتر به ترانه‌های محلی می‌پرداخت و هنرمندانی چون شما و خانم سیما بینا دراین برنامه فعالیت داشتید ازآن دوران وآثاری که ساخته شد کمی توضیح می‌فرمایید.

 بهترین خاطرات دوران خواندن من دربرنامه گل‌ها آغاز شد. پیش ازآنکه به تهران بیایم دررادیو رشت به همراه دیگر هنرمندان چون آقای نادر گلچین همکاری داشتیم اما زمانی که به استاد عبادی معرفی شدم ایشان دربرنامه گل‌ها فعالیت داشتند و بعد ازیک آزمون کوتاه دعوت کردند که به رادیوبروم. درواقع بواسطه کمک و راهنمایی ایشان بود که توانستم به برنامه گل‌های صحرایی راه یابم.«بنفشه گل» نخستین کاری بود که دربرنامه گل‌های صحرایی اجرا کردم و بعد ازآن «دلواپسی» کاری ازغلامرضا امانی را خواندم و به دنبال آن آرام آرام کارهایی که پیش ازاین دررادیورشت خوانده بودم را اجرا کردم. اغلب کارها ملودی‌هایی بود که به ذهنم می‌رسید وروی آن شعر یا ترانه می‌گذاشتم و اجرا می‌کردم.

چکه‌های سبز باران در آواز مرد گیلک 

این اشعار یا ترانه‌ها سروده خود شما بوده یا آنکه سینه به سینه منتقل شده است؟

ترانه‌ها برگرفته ازموسیقی فولکلور گیلان بود مانند قطعه «لالایی»که درارکستر فارابی با استاد مرتضی حنانه اجرا کردم.شعراین کارتوسط یکی ازهمشهری‌هایم به‌دستم رسید. آن زمان صاحب دختری شدم به‌نام بنفشه و این لالایی را همیشه برای دخترم می‌خواندم.کارهایی که آن دوران ساخته می‌شد همه ازروی عشق وعلاقه بود و برای ساخت چنین آثاری باید جرقه‌ای درذهن هنرمند ایجاد شود.

پیش از انقلاب اسلامی نهضت جنگل شکل گرفت و درواقع شرایط آزادیخواهی وجود داشت و بعد آن آثاری چون موسیقی جنگل برای تیتراژ فیلم میرزا کوچک خان جنگلی ساخته شد.در خصوص ساخت این اثر توضیح می‌فرمایید.

آهنگ ملی – میهنی جنگل را سال ۶۷ اجرا کردم. درکودکی ملودی این کاردرخانواده ما زمزمه می‌شد وگوشمان با داستان جنگل ومیرزا کوچک خان آشنا بود درواقع بزرگان ما برای کسانی که علاقه‌مند به فرهنگ و تاریخ بودند این روایت‌ها را تعریف می‌کردند و همین امر باعث شد این کار را قبول کنم و بخوانم، اما بعد ازآن دیگر به تلویزیون نرفتم.

برنامه گل‌های صحرایی در معرفی موسیقی اقوام و محلی چقدر تأثیر گذار بوده است؟

مؤثر بودن اثردرمانا بودن آن است؛ همین که بعد ۵۰سال بازهم این آثاربه گوش می‌رسد نشان ازساختار آثاری است که هیچ گاه تاریخ مصرف نخواهد داشت اما آثاری که امروزه به گوش می‌رسد به ندرت دارای این خصوصیات است. در واقع دیگرآن حال و هواها وجرقه‌های ذهنی وجود ندارد. نکته دیگراینکه دراجرای موسیقی‌های فولک مانند کارهای گیلکی بسیارمهم است کسی که این کارها را انجام می‌دهد ریشه‌اش به آن منطقه برگردد و ازفرهنگ آن منطقه مطلع باشد باشد.

با توجه به تجربه و سال‌ها فعالیت شما دراین عرصه آیا موسیقی مقامی ما از شرایط خوبی برخوردار است؟

آثاری که امروز به گوش می‌رسد تقریباً ارائه همان کارهای اصیل است وگرایش جوانان به موسیقی و سازهای سنتی چندان چشمگیرنیست واغلب به سمت موسیقی‌های پاپ کشیده شده‌اند البته استعدادهای بسیارخوبی در بین جوانان وجود دارد که باید پرورش یابند و بستری مناسب برای آنها فراهم کنند و قطعاً کارهای مانایی تولید خواهد شد. ما نمی‌توانیم بگوییم زمینه‌ای وجود ندارد به هرحال هنرمندان بسیاری فعالیت می‌کنند منتهی مطلب رسانه‌ها و سیستم‌های دیجیتالی باعث شده همه خواننده شوند و متأسفانه هر کسی به سلیقه خودش به موسیقی‌های فولکلور رنگ و لعابی اضافه کرده است.

این رنگ و لعاب‌ها ازروی اصول صورت گرفته است؟

 بستگی به فردی دارد که این کاررا انجام می‌دهد و اینکه چه هویتی داشته باشد.اگرکسی بخواهد اصالت ملی خودش را حفظ کند سعی می‌کند به اصل موضوع صدمه‌ای وارد نشود اما یک تعدادی هم هستند که با کیبورد و دیگر سازها می‌خواهند برای خود رکورد ثبت کنند.دردوران ما تنها فرستنده‌ای که سال‌های سال مردم ازطریق صدا با هنرمندان آشنا بودند و معرفی شدند رادیو بود. امروزه تنوع موسیقی بسیار شده و صداهای مختلفی به گوش می‌رسد. اما ما هنرمندانی بودیم که اگر کاری بر دلمان نمی‌نشست و به سمت خود سوق نمی‌داد نمی‌توانستیم بپذیریم و این همان اتفاقی است که سبب شده آثار گذشته از دل برآید و لاجرم بردل نشیند درواقع مانا بودن آثارگذشته سبب شده اوضاع موسیقی به تکرارآثار گذشته روی بیاورند. امروزه موسیقی دررسانه تصویری با رنگ و لعاب‌های بسیار به چشم می‌خورد و وقتی تصویر نمایش داده می‌شود دیگر تمرکز و توجه به موسیقی از بین می‌رود.

آن زمان با تعدادی هنرمند که ۱۵-۱۰ نفر بودیم به‌صورت گروهی یک قطعه را چندین بارتمرین و اجرا می‌کردیم و اگر کوچکترین اشتباهی رخ می‌داد از ابتدا شروع می‌کردیم اما درحال حاضرتمامی این کارها تسهیل شده و کلمه به کلمه می‌توانید بخوانید و این اتفاقات به سبب ازدیاد هنرمند است.نسل امروز هنرمندان تلاش بسیاری برای موسیقی می‌کنند اما باید این نکته را بدانند که اگر با زمان پیش می‌روند مراقب گذشته هم باشند و ریشه‌ها واصالت‌ها را فراموش نکنند.

با توجه به نکاتی که اشاره فرمودید آلبوم «حالا چرا» چقدر به حال و هوای موسیقی امروز نزدیک است! آیا همان اصالت‌هایی که تأکید داشتید رعایت شده است؟

بستگی به شنونده آن دارد.موسیقی این کار سنتی است و روی این کار وسواس ودقت بسیاری داشتم. سال ۹۴ درآلمان آقای مجید درخشانی را ملاقات کردم.ایشان دربخش موسیقی یکی از شعبات فرهنگی آلمان فعالیت می‌کردند و من درآلمان اجرای کنسرت داشتم؛ دیگراین فرصت دیدارمهیا نشد تا آنکه اخیراً در رشت همدیگررا دیدیم واین دیدارمنجر به شکل‌گیری آلبوم «حالا چرا» شد. موسیقی این کار برای ۲۰سال گذشته است اما همیشه به این موضوع فکرمی‌کردم تنظیم کاررا به کسی بسپارم که دوست داشته باشد من نیزبا کارهای آقای درخشانی آشنایی داشتم واحساس می‌کردم نبوغ و توان بسیاری در وجود این هنرمند نهفته است؛ زمانی که گوشه‌ای ازملودی این کاررا گوش دادند بسیارلذت بردند و تنظیم آن را برعهده گرفتتد. آقای درخشانی زحمت بسیاری برای این کار کشیدند و فکر می‌کنم کسانی که به موسیقی اصیل علاقه‌مند هستند ازاین کار لذت ببرند. چیزی که در گذشته هوادار بسیاری داشت و به موسیقی بزمی سنتی مشهور بود در این آلبوم دیده می‌شود.

یک موسیقی بزمی در یک چارچوب سنتی و موسیقایی درست. این آلبوم کاریست که باید به دل بشیند واین همکاری ادامه خواهد داشت چنانچه تصمیم داریم آلبوم «خورشید خانم» که تمامی موسیقی آن گیلانی است بزودی منتشرکنیم. اشعار این آلبوم از شیون فومنی است که پیش‌تردرآلبوم «هلاچین» با ایشان همکاری داشته‌ام. کارهای شیون فومنی سبک و دیدگاه خاصی دارد و موسیقی‌های چندانی از اشعار این شاعر ساخته نشده است. در مورد شعر قطعه«حالا چرا» هم باید بگویم اصل شعر متعلق به استاد شهریاراست که تضمین آن برای شاعری است به نام عبدالحسین فیض ربانی که همشهری من بود اما ایشان را نمی‌شناختم و شنیده بودم سال‌ها پیش در دریا غرق شده است و دریک مجله این شعر را دیدم که درمقدمه این مجله نوشته بود تضمین شعرشعرای بزرگ باید از روی اصول صورت بگیرد افراد زیادی هستند که اشعار حافظ، مولانا و سعدی را تضمین می‌کنند اما از روی اصول نیست ولی این کار هم وزن شعر استاد شهریار بوده و نزولی به شعر ایشان نداده است.

درارکسترهایی که به موسیقی گیلکی یا آلبوم‌های نواحی اختصاص دارد ازسازهای محلی استفاده نمی‌شود و بیشترسازهای ایرانی است به‌طور مثال در قطعه دریا فقط سه تار استفاده شده است.

من در اجراهایم ازسازهای متنوعی استفاده می‌کنم. آن دوران آثاری که به گوش می‌رسید سینه به سینه بودکه با تعداد اندکی ساز یک اجرا برگزار می‌شد و امروز به‌صورت ارکستر شده اما رنگ آمیزی کار دلیلی براین نیست که بگوییم موسیقی از اصالت خود خارج شده است بلکه بستگی به نحوه برداشت کارواجرا دارد. به هرحال کلام گیلکی است و کارارزشمند.

درخصوص قطعه گیلکی«دریا»که دراین آلبوم قراردارد باید بگویم شعرآن به سال ۱۳۲۵ و زمانی که متفقین در گیلان بودند برمی‌گردد و جهانگیرسرتیپ پورانسان بسیارفاضلی که طبع شعرهم داشتند این کاررا سرودند. سرتیپ پورشاعر و محقق نامدار گیلان دستی هم برآهنگسازی داشت و روی ملودی‌های اروپای شرقی شعرمی گذاشتند. تعدادی از این نمونه کارها چون «جمعه بازار» است که زنده یاد احمدعاشورپور آن را اجرا کرده‌اند. سرتیپ پوراین شعرها را برای آن زمان سروده بودند و چون شهر رشت درآن دوران دروازه اروپا بود و تأکید داشت که اینجا مملکت و شهرمن است به این اشعار می‌پرداختند و این اجازه را به من داد که روی هر کدام از شعرهایی که اجرا نشده است را ملودی بسازم. کسانی که شنونده موسیقی هستند وآشنا به کارهای ما بخوبی می‌دانند که همیشه سعی کرده‌ام شعرهایی را انتخاب کنم که مفاهیم آن هدفمند باشد.

سازهم می‌نواختید؟

خیر. البته به نواختن ساز بسیار علاقه‌مند بودم و همیشه با دقت گوش می‌دادم اما چندان پیگیرآموختن آن نبودم؛ درواقع اغلب ازراه شنیدن آموختم و آشنا شدم وبعدازمرحوم استاد عبادی چون با استادان بسیاری ارتباط داشتم ازهنرهرکدام ازاین بزرگواران بهره بردم وخوشه‌ای چیدم و همین امر زمینه تشویق شد وموسیقی‌هایی که در خلوتم به ذهنم می‌رسید آنها را یادداشت می‌کردم.

چکه‌های سبز باران در آواز مرد گیلک

چرا آثار شما کمتراز رادیو پخش می‌شود؟

بایدازمسئولان رادیو سؤال کرد. اشعار وآهنگ‌هایی که دررادیو پخش می‌شود یا آرشیو شده با ارکسترهای بزرگ جمع‌آوری شده است و دلیل پخش نشدن آن را نمی‌دانم من بارها به دوستان تهیه‌کننده پیشنهاد کرده‌ام کارهای آرشیو را ممیزی کنند و آثاررا گوش بدهند و به ملودی، کلام و ارکستر آن توجه لازم داشته باشند.

شما اشاره داشتید اغلب از راه گوش موسیقی را آموخته‌اید آیا امروز هم این روش آموختن را توصیه می‌کنید؟

منظورمن ازگوشی این است که موسیقی، ردیف‌ها وگوشه‌ها را با گوش جان می‌شنیدم. درگذشته چون همه گرفتارمایحتاج زندگی بودند شرایط زندگی به گونه‌ای بود که ازدرس خواندن تا کارکردن و آموختن موسیقی به‌صورت مقطعی انجام می‌گرفت منتهی به سبب علاقه‌ای که وجود داشت همیشه به‌دنبال موسیقی بودم. به‌طورمثال مدتی نزد استاد علی اکبرخان شهنازی آموزش موسیقی می‌دیدم وسپس درسال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشتم و در رشته تئاتر به فعالیت پرداختم. ضمن اینکه استفاده از روش‌های سنتی در کنار شیوه علمی همیشه می‌تواند مؤثر باشد. شما وقتی آموزش شنیداری را هم در کنار آموزش آکادمیک تجربه می‌کنید، دیگر ماشینی و بدون حس و خط کشی شده نمی‌خوانید.

استاد محمود خوانساری ازخوانندگان بسیارخوب موسیقی هستند با توجه به آشنایی دیرین شما چرا ایشان نسبت به دیگر خوانندگان برنامه گل‌‌ها مغفول ماندند؟

با مرحوم محمود خوانساری سال‌های سال دوستی و آشنایی داشتم.ایشان یکسال پیش از من به رادیو رفتند و در برنامه برگ سبز فعالیت داشتند آن زمان چون تعداد فرستنده و هنرمندان اندک بود همین تعداد معدود نیزبا جان و دل برای موسیقی تلاش می‌کردند و بسیاراثرگذار بودند.در برنامه‌های گل‌ها هنرمندانی چون اکبر گلپایگانی، ایرج خواجه امیری و… حضور داشتند آقای محمودی هنرمندی خجول و کم رویی بودند و ترجیح می‌داد بیشتردربرنامه تکخوانی باشد و تمایلی نداشت جایی روی صحنه برود. تا آنجا که اطلاع دارم تا آن زمان که ایشان دررادیو فعال بودند کارهایی با مرحوم اسدالله ملک داشته‌اند اما متأسفانه خیلی زود فوت کردند. مرحوم خوانساری صدای بسیار گرمی داشت و مخاطبان از صدای این هنرمند لذت می‌بردند اما بعد از فوت ایشان متأسفانه آثارش بسیار کم پخش شد.

به ترانه‌های عامیانه و کوچه بازاری هم می‌پرداختید؟

بله.کارهای بسیاری دراین خصوص انجام داده‌ام اما متأسفانه از رادیو پخش نشد و امروز هم بکلی پخش نمی‌شود اما خوشبختانه گویا بحر طویل خواندن مد شده است. در دوران ما قاسم جبلی و منوچهرشفیعی و بهرام سیر بودند که به‌عنوان خواننده روز فعالیت می‌کردند. این شاخه از موسیقی ما اتفاقاً بسیار هم مهم و تأثیرگذار بوده است.

سال ۴۳ با استادانی چون فرهنگ شریف وروح‌الله خالقی سفری به روسیه داشتید خاطراتی ازآن دوران را بیان می‌کنید؟

درآن سال روح‌الله خالقی سرپرست برنامه گل‌ها بود ایشان درانجمن روابط فرهنگی فعالیت داشتند آن زمان پیش ازما هنرمندان دیگری به شوروی رفته بودند وتبادل فرهنگی – هنری داشتند این تبادل فرهنگی مدتی تعطیل شد و زمان آقای معینیان به آقای خالقی پیشنهاد کردند ایشان هم گروهی را انتخاب کردند.من در بخش کارهای محلی انتخاب شده بودم و نوازندگانی چون آقای بدیعی، فرهنگ شریف، جهانگیرملک، مهدی خالدی در بخش موسیقی ایرانی که به مدت ۱۶ روز در باکو اجرای برنامه داشتیم که بسیارابرازعلاقه کردند و بعد ازآن هنرمندان بزرگ آذربایجان به ایران آمدند.

اجرا وکنسرتی در تهران خواهید داشت؟

کنسرتی در شهررشت برگزار کردم که اغلب نوازندگان آن جوان بودند. دوستانی بودند که بسیار تأکید داشتند چون بعد سال‌ها کنسرت برگزار می‌کنم ازتهران ارکستر بیاوریم اما من به دوستان گفتم نوازندگان جوانی که در ارکستر ما هستند تحصیلکرده این دوره و عاشق موسیقی هستند و عشق به اینکه یک روز روی صحنه دیده شوند. البته قرار براین است با همین گروه یک برنامه‌ای در تهران برگزار کنم.

شرایط امروز موسیقی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

باید برای هنرمندان فضا و بستری برای موسیقی ایجاد شود تا بتوانند حرف‌هایشان را بزنند. موسیقی امروز جایگاهی ندارد نفس با موسیقی است اما متأسفانه مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد.

نقدی هم به نسل امروز خوانندگی وآهنگسازی دارید؟

به‌خاطردارم یک روزدرآلمان با مرحوم علی اصغر بهاری صحبت می‌کردم به ایشان گفتم چه کسی در رادیو بخوبی کمانچه می‌نوازد گفتند همه بهتر هستند (می‌خندد) شرایط امروز هم همین است. موسیقی آوازی کمتر شده و دیگر فضا و زمان برای مرکب‌خوانی آماده نیست. عمده کاری که یک خواننده انجام می‌دهد یک کار آهنگین با مدت زمان بسیارکوتاه آوازخوانی است اما درآن روزگارفرصت بیشتری برای مرکب‌خوانی بود البته دیگرشنونده‌ای هم برای شنیدن موسیقی اصیل و گذشتگان نیست و امیدواریم آیندگان این موسیقی را حفظ کنند و به بیراه نبرند.

 اتفاق خوبی که این روزها به گوش می‌رسد نصب کاشی بر سردرمنزل مفاخر واهالی فرهنگ وهنرو قدردانی  از  این بزرگان است اتفاقی که چندی پیش برای شما هم انجام شد نظر شما در این باره چیست؟

دراین چندماه گذشته هم سردیس من در سبزه‌میدان شهررشت نصب شد و هم نصب کاشی برسر درمنزلم، البته به نظرمن این کارها رو بنایی است و اصل قضیه چیزدیگری است.


منبع: برترینها

بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

ماهنامه دیده بان: میان بازیگر بودن و مجری بودن تفاوت و فاصله زیاد است اما خیلی ها این فاصله را نادیده می گیرند و هر دو حیطه را تجربه می کنند. شاید جالب ترین اظهارنظر در این زمینه متعلق به همان بازیگری است که مجری شده بود و در حین اجرای برنامه اش می گفت: «من مجری نیستم. درواقع الان دارم نقش مجری را بازی می کنم.» در سینما و تلویزیون ایران تا امروز بعضی از بازیگران نقش مجری را بازی کرده اند و بعضی از مجری ها هم به اجرای یک نقش سینمایی یا تلویزیونی پرداخته اند. برخی دیگر هم البته در هر دو حیطه توانمند و متخصص بوده اند. بیایید با برخی از این چهره ها آشنا شویم.

حسنی نگو یه دسته گل!

فرزاد حسنی

کسی درست یادش نیست که او اول مجری بود و بعدا بازیگر شد، یا برعکس. اولین خاطره ای که از فرزاد حسنی بازیگر داریم به سریال پرطرفدار «مسافری از هند» بر می گردد و اولین تصویری که از فرزاد حسنی مجری در ذهن مان مانده به اجراهای او در دو برنامه نوجوانانه «نیم رخ» و «کوله پشتی» بر می گردد که دومی بعدها از حالت نوجوانانه اش خارج شد و سر و صدای زیادی هم به پا کرد.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

حسنی با توسل به صراحت لهجه اش و سوالات تند و تیزی که از مسئولان می پرسید خیلی زود حسابش را از سایر مجری های تلویزیون جدا کرد و به شهرت رسید. برخورد حسنی با سردار رادان، رییس پلیس وقت تهران از فرازهای دوران کاری او بود که به یکی از دلایل بالارفتن شهرت و محبوبیتش هم تبدیل شد.

چند سال بعد ازدواج این مجری- بازیگر با آزاده نامداری این دو را به یکی از پرسر و صداترین زوج های هنری تبدیل کرد والبته جدایی زودهنگام این زوج محبوبیت هر دو آنها را تحت تاثیر قرار داد.

رابطه حسنی و تلویزیون ایران در سال های اخیر شبیه طرح زوج و فرد شده است! او معمولا نصف سال را ممنوع الکار و ممنوع التصویر است اما نصف دیگر سال پول خوبی از تلویزیون می گیرد تا تدارک یک برنامه پرزرق و برق را برای لحظه تحویل سال ببیند. به هر حال این هم یک شکل جدیدی از حسنی بودن است.


طلوع ماه و مالک اشتر

داریوش ارجمند

یکی از قدیمی ترین بازیگران سینما، تلویزیون و تئاتر که بعد از سال ها بازیگری روی صحنه و مقابل دوربین بالاخره هوس مجری شدن هم به سرش زد و برنامه «طلوع ماه» را در تلویزیون اجرا کرد. داریوش ارجمند وقتی به فکر اجرای یک برنامه تلویزیونی افتاد که پیش از آن مراحل ترقی را هم در سینما و هم در تلویزیون سپری کرده و به اوج رسیده بود. البته در آن زمان هنوز از حشمت فردوس خبری نبود اما ارجمند برای عامه مخاطبان با نقش مهم و به یادماندنی مالک اشتر شناخته می شد.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

او در برنامه «طلوع ماه» کار بسیار سختی داشت چون این برنامه با حضور بزرگترین استادان و دانشمندان ایران مباحث تخصصی، علمی و فرهنگی را دنبال می کرد. ارجمند که در سینما و تلویزیون تقریبا همه گونه نقشی را ایفا کرده و در تمامی آنها هم موفق بوده، از این آزمون هم تا حدود زیادی موفق بیرون آمد. اگرچه دیدگاه ها و نظرات در مورد نتیجه کار او بسیار متفاوت بود اما او در قامت یک مجری از خیلی از بینندگان و کارشناسان تلویزیون نمره قبولی گرفت.


آقای تاک شو

رضا رشیدپور

رضا رشیدپور اولین بار با اجرای برنامه صبحگاهی شبکه ۳ در تلویزیون دیده شد و الان هم بعد از چندین سال همچنان در برنامه صبحگاهی همان شبکه حاضر است. اما در فاصله این دو برنامه و این سال ها او فعالیت های مختلفی داشته و حاشیه های بسیاری را هم پشت سر گذاشته است.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

رشیدپور بعد از اینکه با اجرای برنامه های صبحگاهی چهره اش را نزد بینندگان تلویزیون تثبیت کرد، وارد حیطه پرمخاطب تری شد و  چند برنامه ستاره محور را اجرا کرد که به مصاحبه هایی بی پرده و مردم پسند با ستاره های سینما و تلویزیون ایران اختصاص داشتند.

«شب شیشه ای»، «مثلث شیشه ای» و چند جنس شیشه ای دیگر، «تاک شو»هایی بودند که او در تلویزیون و اغلب در شبکه ۵ اجرا کرد و به پشتوانه همین برنامه های پرطرفدار، برند خود را تثبیت کرد.

ورود رشیدپور به دنیای بازیگری و سینما توسط حمید نعمت الله و با فیلم «بی پولی» کلید خورد. او بعدا در «سوپراستار»، «شیش و بش»، «در امتداد شهر» و چند فیلم مشابه دیگر هم بازی کرد اما در مجموع بازیگری را به اندازه اجرا جدی نگرفت. رشیدپور هم مثل خیلی از مجری های تلویزیون مدتی در صدا و سیما ممنوع الکار شد و به شبکه های اینترنتی روی آورد. اما مدتی است دوباره به تلویزیون برگشته تا باز هم بینندگان سحرخیز شبکه ۳، روزشان را با تصویر و صدای او آغاز کنند.


مثل یه نور کوچولو اومدی ستاره شدی و…

شهاب الدین حسینی

این یکی از قدیمی ترین و مطرح ترین چهره هایی است که از اجرای یک برنامه تلویزیونی شروع کرد و تا ستاره شدن در سینما و جوایز بین المللی در بازیگری پیش رفت. تصویر شهاب حسینی سال ۱۳۷۷ برای اولین بار در تلویزیون دیده شد. یعنی زمانی که او ۲۵ سال داشت و به عنوان مجری در برنامه جوانانه «اکسیژن» مقابل دوربین قرار گرفت.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

۱۸ سال بعد وقتی شهاب حسینی جایزه ارزشمند بازیگری را از جشنواره کن فرانسه گرفت، تصاویر کوتاهی از همان برنامه اکسیژن در کانال های مجازی و تلفن های همراه دست به دست می شد تا نقطه شروع کارهای هنری توسط این برنده نخل طلا را به همه یادآوری کند.
در میان تمام چهره هایی که به عنوان مجری کارشان را آغاز کرده و بعدا به حیطه های دیگر و درجات بالاتری رسیده اند، قطعا شهاب حسینی امروز بالاترین جایگاه را دارد. او علاوه بر یک کارنامه موفق بازیگری در سینما، تجربه فیلمسازی و کارگردانی را هم با «ساکن طبقه وسط» به دست آورده و حالا هم در حال اجرای نمایش «اعتراف» روی صحنه تئاتر است. نمایشی که نام او را به عنوان کارگردان و بازیگر بر پیشانی خود دارد.


استندآپ بازیگر

رامبد جوان

رامبد دیگر نیاز چندانی به معرفی ندارد، چون هم در قامت بازیگر شناخته شده است و هم در قامت مجری و برنامه ساز، یکی از پرطرفدارهای تلویزیون محسوب می شود. رامبد جوان با «همسران» و «خانه سبز» شروع کرد و تقریبا دو دهه بعد از آن ورود پرسر و صدا و مملو از جست و خیز، حالا به جایی رسیده که نویسندگی، کارگردانی و بازیگری را در هر دو مدیوم سینما و تلویزیون تجربه کرده است.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

او به عنوان کارگردان، هم سریال پربیننده تلویزیونی را در کارنامه اش دارد و هم فیلم سینمایی پرفروش و موفق. به عنوان بازیگر هم کارنامه ای پر از نقش های مختلف از او به جا مانده و حالا هم چند سالی است که به عنوان تهیه کننده، مجری و همه کاره برنامه «خندوانه» یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی این سال ها را می سازد و حالا برنامه دنبال دارش را به فصل چهارم هم رسانده است.

رامبد جوان البته تجربه اجرای تلویزیونی را سال ها قبل از اجرای خندوانه با برنامه «خانه ای با طرح نو» در سال ۸۶ به دست آورده بود که این برنامه را به همراه اشکان خطیبی اجرا می کرد. این دو بعدها با برنامه «گپ» این تجربه را به شکل دیگری ادامه دادند و البته در «گپ» سحر دولتشاهی هم در کنار رامبد و اشکان خطیبی حضور داشت.


جشنواره‌ی احسان

احسان کرمی

احسان کرمی از آن دسته مجریانی است که با تیم منصور ضابطیان و رادیو هفتی ها در تلویزیون مطرح شد. بنابراین او هم مثل همه اعضای آن تیم و آن برنامه از تشخص خاصی در کارش برخوردار است. کرمی به موازات اجراهایش در برنامه «رادیو هفت» در شبکه بازار هم فعالیت داشت و معمولا برنامه هایی اجرا می کرد که سطح کیفی آنها همیشه بالاتر از متوسط بود. کرمی که کارش را در رادیو آغاز کرده بود، کم کم جای پایش را در تلویزیون محکم کرد و طی دو، سه سال اخیر بالاخره پایش به صحنه تئاتر هم رسید. او البته در زمینه بازیگری بدون پشتوانه هم نبود و آموزش های لازم در زمینه بدن و بیان را نزد میکاییل شهرستانی گذرانده بود.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

کرمی نخستین بار با نمایش «P2» در تالار حافظ روی صحنه رفت و در این نمایش با آزاده صمدی همبازی بود. بعد از آن دو، سه تئاتر دیگر با بازی او روی صحنه رفت و مهم ترین کارگردانی که کرمی فرصت کار با او را پیدا کرد، محمد رحمانیان بود.

کرمی همین ۴ ماه قبل با نمایش «مانوس» در سالن قشقایی تئاتر شهر روی صحنه بود که آخرین اجرای صحنه ای این بازیگر- مجری محسوب می شود. او در کنار فعالیت های بازیگری اش کار اجرا را نیز همچنان با جدیت ادامه می دهد و اجرای برنامه های مهمی از قبیل اختتامیه جشنواره فجر و… در سال های اخیر به او سپرده شده است.


یه جوک بگم؟

بهنوش بختیاری

بهنوش بختیاری هم یک ناخنک کوچکی به دنیای اجرا زده و به عنوان مجری در یک برنامه تلویزیونی ظاهر شده است. بختیاری که اولین تجربه های بازیگری اش هم در تلویزیون اتفاق افتاد و بعدها به سینما رسید، در اولین روزهای افتتاح شبکه نسیم برنامه ای را در این شبکه اجرا می کرد. بختیاری زمانی به کار اجرا روی آورد که پیش از آن در ۲۸ تله فیلم سینمایی و نزدیک به ۲۰ سریال تلویزیونی بازی کرده بود. درواقع او به عنوان یکی از شناخته شده ترین چهره های کمدی برای اجرای این برنامه انتخاب شد.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

این برنامه موضوعی طنزآمیز داشت و مجری برنامه باید برای بینندگان تلویزیون لطیفه و جوک تعریف می کرد. لطیفه هایی که اغلب آنها از شبکه های اجتماعی و کانال های مجازی به دست می آمدند و لحن بهنوش بختیاری برای اجرا و تعریف کردن آنها مناسب به نظر می رسید. این برنامه که «آبرنگ» نام داشت ها بعد از مدتی با روی غلطک افتادن برنامه های شبکه نسیم تعطیل شد و جای خود را به برنامه های جدیدتری داد.


بلیت رفت و برگشتِ تلویزیون- سینما

پژمان بازغی

او یکی از افراد این لیست بود که مسیر را تقریبا برعکس سایرین پیمود و از بازیگری به اجرا رسید. البته فعالیت بازغی به عنوان مجری تلویزیونی چندان هم گسترده نیست و به چند برنامه مناسبتی و گهگاهی محدود می شود. اما او با چهره خوب و فن بیان مناسبش در این زمینه هم مانند بازیگری موفق عمل کرد و کارنامه خوبی از خود به جا گذاشت.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

بازغی اخیرا با اظهارنظری در مورد محمدرضا گلزار که در یک برنامه تلویزیونی عنوان شد، بسیار خبرساز شده است. او این جملات را وقتی میهمان یک برنامه تلویزیونی بود به زبان آورد و زمانی که مجری بود کمتر از این اظهارنظرها می کرد.


دانشگاه تربیت مدرس!

امیرحسین مدرس

او هم یکی از قدیمی ترین چهره های این حوزه است که کار اجرا را از سال های خیلی دور و کار بازیگری را هم چند سال بعد از آن آغاز کرد. امیرحسین مدرس، متولد شهریورماه سال ۱۳۴۹ در تهران در عرصه های دیگری هم فعال بوده و حالا دیگر به عنوان مجری، خواننده، شاعر، نویسنده و بازیگر شناخته می شود.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

شروع فعالیت او با برنامه «نیم رخ» بود که از برنامه های مجری محور صدا و سیما محسوب می شد و تقریبا تمام کسانی که در این برنامه به عنوان مجری کار کردند بعدها توانستند در این کار سری بین سرها در بیاورند.

مدرس علاوه بر «نیمرخ» در مسابقه «هوش برتر» نیز به عنوان مجری حضور داشته و در سریال های «راستش را بگو»، «یوسف پیامبر»، «یادآوری»، و… بازی کرده است. او در سینما هم سابقه بازیگری در چند فیلم از جمله «نرگس مست»، «در امتداد شهر»، «ما همه گناهکاریم» و «گرگ و میش» را در کارنامه دارد. آلبوم های موسیقی «ماه نی»، «خورشید» و «روز رستاخیز» هم از آثار او در حوزه موسیقی هستند.

مدرس برخلاف دیگر مجریان جوان تلویزیون از جمله فرزاد حسنی، علی ضیاء، احسان علیخانی و.. در تمام این سال بدون سر و صدا فعالیت کرده و حاشیه خاصی نداشته است. احتمالا او تنها مجری صدا و سیما محسوب می شود که حتی یک روز هم در این سازمان ممنوع الفعالیت نبوده است!


مجری با زیرپوش رکابی

نوید محمدزاده

نوید محمدزاده با درخشش دو، سه سال اخیر در سینما و جوایز متوالی اش چشم ها را خیره کرده و طرفداران سینه چاک زیادی هم دارد. او حالا آن قدر مشهور و پرطرفدار است که وقتی حمید گودرزی می گوید سینما افتاده دست کاراکترهای کثیفی با زیرپوش رکابی، همه یاد نوید می افتند. اما شاید خیلی ها نمی دانند او قبل از بازیگری مقابل دوربین، در یک برنامه تلویزیونی مجری بوده است.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

نوید محمدزاده، متولد فروردین ماه ۱۳۶۵ در ایلام، آموزش های بازیگری را ابتدا در یک موسسه بازیگری در کرج آغاز کرد. او بعد از طی کردن این دوره بازیگری، کم کم وارد دنیای تئاتر شد اما از طرف دیگر در برنامه «دوستان» در شبکه جام جم هم مدتی به کار اجرا مشغول بود. این برنامه تلویزیونی که مخاطبانی در رده سنی نوجوان داشت، چند مجری جوان هم تربیت کرد که اتفاق بعضی از آنها بعدها به بازیگران خوبی تبدیل شدند.

از جمع مجریان آن برنامه در حال حاضر نوید محمدزاده، سارا رسول زاده، کیوان ساکت اف، میثم نوروزی و… در تئاتر و سینما و تلویزیون به بازیگری مشغول اند. نوید اما خیلی زودتر از بقیه مطرح شد. او در تئاتر بسیار درخشید، در سینما با همان دو، سه کار اول، میخ خودش را محکم کوبید و در جشنواره های داخلی هم که دائما برای دریافت جایزه روی سن می رفت. او حالا جوان اول این سینما است. انتخاب اول همه کارگردان ها برای بازی در نقش جوان های عاصی و عصبی. جوان هایی که حتی اگر در فیلمنامه و روی کاغذ هم عصبی نباشند، در هنگام خلق شدن توسط این بازیگر کمی عصبی می شوند!


پدرخوانده ۵

مهران مدیری

تقریبا از زمانی که نشستن پای تلویزیون را یاد گرفتیم مهران مدیری هم همیشه در یکی از شبکه ها مشغول خنداندن مان بوده است! او نه تنها خودش می تواند یکی از مهمترین چهره های پرونده مجری- بازیگرها باشد بلکه شاگردان زیادی هم تربیت کرده و بازیگران بزرگی زیر دستش به شهرت رسیده اند که حالا خودشان می توانند جایی در این مطلب داشته باشند.

 بازیگرهای مجری شده و مجری های بازی کرده

به طور مثال مهران غفوریان و جواد رضویان که اخیرا در برنامه «سه شو» در شبکه ۳ به عنوان مجری روی صندلی نشستند؛ می توانند در این جای داشته باشند. اما بزرگ تر همه آنها یعنی مهران مدیری تقریبا ربع قرن پیش در تلویزیون این کار را آغاز کرده و بعدها در شبکه نمایش خانگی به این کار ادامه داده است. او در اجرای برنامه سبک جدیدی را ابداع کرد و توانست در صمیمیت با مخاطبان برنامه اش از همه مجری های قبل از خودش سبقت بگیرد.

همان طور که در بازیگری، نگاه کردن به دوربین را اولین بار مدیری ابداع کرد و جا انداخت، در اجرا هم امضاهای خاص این کمدین آن قدر برای مخاطبان دلچسب بوده که بعدها دیگران هم از آنها استفاده کرده اند. او اخیرا با برنامه دورهمی کاملا در قالب یک مجری فرورفته و حتی مصاحبه هایش از تاک شوهای خیلی از مجریان قدیمی این حوزه بهتر و دیدنی تر از کار درآمده اند.


منبع: برترینها

همسر جدید آنجلینا جولی کیست؟

به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از hollywoodlife ، این زوج با وجود داشتن شش فرزند از یکدیگر جدا شدند. هر شش فرزند پس از طلاق پر سر و صدا نزد مادر خود زندگی می کنند.هر چقدر از زمان طلاق این زوج جنجالی هالیوودی می گذرد اتفاقات جدیدی برای هر دوی اینها می افتد. در حالی که براد پیت ۵۴ ساله این روزها هنوز هم بابت جدایی از آنجلینا ناراحت است و برای دیدن فرزندانش بی تابی می کند آنجلینا بر عکس زندگی شادی را در پیش گرفته است. این سوپراستار هالیوود به طور کامل براد پیت را پشت سر گذاشته و اکنون فقط به برنامه های جدید خود فکر می کند. یکی از این برنامه های جدید مردی بریتانیایی است، مردی که فعلا نامش فاش نشده اما گفته می شود موسس یک شرکت بازرگانی بزرگ در انگلیس است.اخبار محرمانه حاکی از این است که جولی قصد ازدواج با این فرد نسبتا ناشناخته را دارد. او بابت حضانت فرزندانش خیالش راحت است چرا که در زمان طلاق حضانت قانونی آنها را بر عهده گرفت.hollywoodlife همسر جدید جولی را مردی «خوش قیافه» توصیف می کند. اخبار دیگر حاکی از این است که این مرد دستی هم در سیاست بریتانیا دارد.رازهای جولی یکی پس از دیگری آشکار می شوند. اکنون همه می خواهند بدانند این مرد کیست، مردی که شاید جولی به خاطر او براد پیت را رها کرده باشد.


منبع: بهارنیوز