رسوایی‌های بزرگ خانواده سلطنتی بریتانیا

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: شاید باورکردنی نباشد که یکی از قابل احترام ترین و پرطرفدارترین خانواده ها در جهان به همان اندازه نیز رسوایی داشته باشد. در طول سال ها خانواده سلطنتی بریتانیا رسوایی های بسیاری را به بار آورده اند که می توان از آن ها سریال های طولانی ساخت؛ از خیانت های رسوا کننده تا مهمانی های عریان در اتاق هتل ها. در ادامه ی این مطلب می خواهیم شما را با رسوایی های و ماجراهای جنجالی خاندان سلطنتی بریتانیا آشنا کنیم که این خانواده دوست دارند هیچ گاه در کتاب های تاریخ ثبت نشوند.

۱- شاهزاده هری معتاد به مهمانی های شبانه

امروزه همه او را به رابطه ی عاطفی بسیار زیبا و پرحرارتش با مگان مارکل می شناسند اما همین چند سال پیش در سال ۲۰۱۲ همه شاهزاده هری را به عنوان پسر وحشی خاندان سلطنتی بریتانیا می شناختند . در آگوست سال ۲۰۱۲، وقتی عکس هایی از شاهزاده هری نیمه عریان در حال رقص و پایکوبی در لاس وگاس منتشر شد دردسر بزرگی برای کاخ باگینگهام به وجود آمد. در رسانه ها گفته شد که شاهزاده هری به شدت به مهمانی های شبانه علاقه دارد و همه را به یاد سال ۲۰۰۵ انداخت که در آن هری جوان لباسی با نشان صلیب شکسته نازی ها در یک مهمانی حاضر شد. وی هر دو بار عذرخواهی کرد و اعلام کرد که با رفتارهای نسنجیده اش، به آبروی خود و خانواده اش لطمه وارد کرده است. البته از آن سال به بعد هنوز رفتارهای زننده مشابهی از او دیده نشده است.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۲- رقص مضحک شاهزاده ویلیام

در مقایسه با برادر کوچکترش، شاهزاده ویلیام رسوایی های بسیار کمتر و خفیف تری دارد اما این بدان معنا نیست که این رسوایی ها شرم آور نبوده اند. برای مثال در مارس ۲۰۱۷، ویدیوهایی از او در حال رقصیدن در یک کلوب شبانه در سوییس منتشر شد که حرکات شرم آور او را به تصویر می کشید و خود شاهزاده ویلیام نیز از دیدن آن ها شرمسار شده بود. این مثال تنها یکی از مواردی بود که در آن شاهزاده ویلیام با دوستانش آبروریزی به راه انداخته بودند. همچنین روزنامه ی سان عکس هایی از او و دوستانش را در حال خوشگذرانی با یک مدل ۲۴ ساله استرالیایی منتشر کرد. به همین دلیل جای تعجب نداشت که بعدها یکی از رسانه ها اعلام کرد که کیت میدلتون از فرارهای آخر هفته همسرش به عنوان تفریح با دوستان اصلا خوشحال نیست.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۳- عکس های نیمه عریان کیت میدلتون

در یک سفر تفریحی در ایام تعطیل به فرانسه در سال ۲۰۱۲، یک پاپاراتزی عکس هایی از کیت میدلتون را در حالی که نیمه عریان بود در ساحل گرفت. این عکس ها بعداً در مجله ای فرانسوی به چاپ رسیده و برخی عکس های دیگر از روزنامه های معروف فرانسه سر درآوردند. این ماجرا باعث ناراحتی خانواده سلطنتی شده و آن ها را به یاد موردی مشابه در دوران ملکه دایانا می انداخت. بدین ترتیب در سال ۲۰۱۳ تحقیقاتی در این باره توسط پلیس فرانسه به راه افتاده و تا سال ۲۰۱۷ حدود ۶ مرد در رابطه با این رسوایی به دادگاه فرا خوانده شدند.

در هنگام برگزاری دادگاه، خطابه ای از جانب شاهزاده ویلیام برای حاضرین در دادگاه قرائت شد که بدین مضمون بود:” من و همسرم فکر می کردیم که می توانیم برای چند روز کوتاه به فرانسه رفته و در ویلایی شخصی که به یکی از اعضای خانواده ام تعلق داشت از حریم شخصی خود لذت ببریم. ما فرانسه و فرانسوی ها را می شناختیم و می دانیم که آن ها بسیار مبادی آداب بوده و به زندگی خصوصی دیگران احترام می گذارند از جمله مهمانانشان. روش پنهانی که برای گرفتن این عکس ها اتخاذ شده برای ما بسیار شوکه کننده بوده زیرا حریم خصوصی ما را نقض کرده است”.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۴- تماس تلفنی چارلز با معشوقه اش

چیزهای زیادی در مورد سقوط ازدواج شاهزاده چارلز و پرنسس دایانا نوشته شده و هنوز نیز نوشته می شود. اما چندین مورد بحث برانگیز همواره در خاطره ها باقی خواهد ماند از جمله تماس تلفنی که شاهزاده چارلز در دسامبر ۱۹۸۹ با معشوقه اش به نام کامیلا پارکر باولز داشته و در آن این دو در مورد مسایل شخصی شوخی های زننده می کنند. این نوار صوتی بعدها در سال ۱۹۹۳ به دست رسانه ها رسیده و رسوایی به بار آورد. چارلز و دایانا یک بار دیگر در سال ۱۹۹۲ با یک تماس تلفنی درز کرده به رسانه ها دچار دردسر شده و در نهایت در سال ۱۹۹۶ این دو از هم جدا شدند و تنها یک سال بعد دایانا در یک حادثه دلخراش رانندگی در پاریس کشته شد. اما چارلز و باولز از این رسوایی رهایی یافته و در سال ۲۰۰۵ با هم ازدواج کردند و تا به امروز نیز در کنار هم مانده اند.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۵- روابط نامناسب فرگی

ازدواج سارا فرگوسن با شاهزاده اندرو با حواشی و رسوایی های بسیاری همراه بود به ویژه در ماه های پایانی زندگی مشترکشان که به جدایی این دو در سال ۱۹۹۲ انجامید. در میان روابط نامشروع و رسوایی های بزرگ فرگوسن می توان به رابطه ی او با یک تاجر نفتی اهل تگزاس به نام استیو وایت اشاره کرد که برای مدتی در مراکش و جنوب فرانسه با هم به تعطیلات رفته بودند آن هم تنها برای تهدید و ترساندن ملکه. بر اساس ادعاهای روزنامه نیویورک تایمز، عکس های زیادی از این دو در تعطیلاتشان در سال ۱۹۹۲ به رسانه های بریتانیایی راه یافت که باعث شد اندرو که آن زمان در یک ماموریت سلطنتی به سر می برد به شدت عصبانی شده و فرآیند جدایی این دو تسریع شود.

اما زمانی که هنوز پس لرزه های این رسوایی نخوابیده بود یک رسوایی دیگر در ماه آگوست رخ داد و آن زمانی بود که روزنامه دیلی میرور عکس هایی رسوا کننده از فرگوسن را در تعطیلات سنت توپاز با مشاور اقتصادی اش جان برایان و دو دخترش به چاپ رساند. با وجود تمامی این رسوایی ها، اندرو و فرگوسن تا سال ۱۹۹۶ از هم جدا نشدند و فرگوسن همچنان به حضور هر ساله خود در رسانه های زرد ادامه می دهد.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۶- داستان رشوه دهی فرگی

در سال های اخیر، اعمال فرگوسن همواره تیتر اول رسانه های خبری بوده است؛ از تخلفات مالی گرفته تا داستان های تعجب برانگیز در مورد کشور ترکیه. اما بزرگ ترین رسوایی او در یک دهه اخیر در ماه می ۲۰۱۰ اتفاق افتاد که در آن ویدیویی از او در حال رشوه دادن به یک روزنامه نگار برای اطلاعاتی در مورد همسر سابقش در ازای ۷۵۰٫۰۰۰ دلار منتشر شد. البته ماه بعد از این ماجرا، فرگوسن در مصاحبه با اپرا وینفری این کار را احمقانه خوانده و به طور ضمنی محتویات ویدیو را تایید کرد و البته ادعا کرد که در هنگام ضبط این نوار ویدیویی در حالت مستی به سر می برده است.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۷- رسوایی های بی پایان شاهزاده اندرو

حتی بدون درام های فرگی نیز زندگی شاهزاده اندرو، دومین پسر ملکه الیزابت، با فهرست بی پایانی از رسوایی ها روبرو بوده است. بر اساس گزارش روزنامه تلگراف روابط عاشقانه ی فراوان و زندگی مجلل او با پول مالیات دهندگان بریتانیایی باعث شده که القاب خاصی به این شاهزاده داده شود که هنوز نیز از آن ها در فضای عمومی این کشور استفاده می شود. از همه بدتر این که او با دیگر کشورهای جهان و دیکتاتورهای سایر کشورهای جهان ارتباطات دردسرسازی داشته است و رسوایی های اخلاقی او همواره تیتر اول روزنامه ها و مجلات معتبر بوده است.

اما یکی از بدترین رسوایی های او رابطه ی نزدیکش با جفری اپستین است که یک میلیاردر سرشناس و کسی بود که تجاوز جنسی او به اثبات رسیده و حتی در سال ۲۰۰۸ به خاطر ترویج فاحشه گری به ۱۸ ماه زندان محکوم شده بود. مدت کوتاهی پس از آزادی اپستین از زندان عکس هایی از او با شاهزاده اندرو در سنترال پارک منتشر شد.

حتی فاش شد که وی با یک دختر ۱۷ ساله که ادعا می شد برده جنسی اپستین بوده رابطه داشته است که این موضوع باعث شد شاهزاده اندرو از نمایندگی ویژه سازمان تجارت و سرمایه گذاری بریتانیا استعفا دهد. بعدها وی به آزار جنسی دختری ۱۷ ساله به نام ویرجینیا رابرتز متهم شده و البته کاخ باکینگهام در رد این ادعاها بیانیه ای را برای دادگاه ارسال نمود.

 رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا


۸- طلاق بحث برانگیز پرنسس آن

در آوریل ۱۹۸۹، پرنسس آن، تنها دختر ملکه الیزابت دوم با شایعاتی مواجه شد که باعث شد زندگی مشترک او با کاپیتان مارک فیلیپس در آستانه فروپاشی قرار بگیرد. ماجرا از این قرار بود که بر اساس گزارش روزنامه سان ۴ نامه عاشقانه توسط یکی از میرآخوران ملکه به نام تیموتی لارنس برای وی فرستاده شده بود. کاخ باکینگهام در نهایت مجبور شد وجود نامه ها را تایید نماید و در ماه آگوست همان سال آن و فیلیپ از هم جدا شدند. در سال ۱۹۹۱ مشخص شده که فیلیپ از یک رابطه ی خارج از ازدواج پسری با نام مستعار بانی دارد. سال بعد دادگاه طلاق آن و فیلیپ را به طور رسمی اعلام کرد. در سال ۲۰۱۲ گزارش شد که فیلیپ همسر دوم خود را به خاطر زنی که ۳۰ سال از خودش کوچک تر بوده رها کرده است. به نظر می رسد رسوایی در این خانواده پایانی ندارد.

رسوایی های بزرگ اعضای خانواده سلطنتی بریتانیا 


منبع: برترینها

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟

هفته نامه صدا – سید ابوالحسن توفیقیان: سید حسن مدرس یکی از شخصیت های برجسته تاریخ تحولات سیاست اجتماعی ایران است که همگان با نام او آشنا هستند. در این نوشتار سعی شده تصویری موجز از ابعاد وجودی ایشان در سه عرصه علم سیاست، عملکرد سیاسی و اندیشه سیاسی ارائه شود.

 سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود)

سید حسن طباطبایی قمشه ای، ملقب به «مدرس» فرزند سید اسماعیل در سال ۱۲۴۹ در سرابه اردستان به دنیا آمد. بر حسب اسناد تاریخی و نسب نامه ای که حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) تنظیم کردند، «مدرس» از سادات طباطبایی زواره ای است که نسبش پس از سی و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبی (ع) می رسد.

زمانی که مدرس شش سال بیشتر نداشت به خاطر برخورد ظالمانه یکی از خان های آن منطقه به همراه «سید اسماعیل» به قمشه یعنی جایی که پدربزرگش «میر عبدالباقی» آنجا بود مهاجرت کرد. مدرست تحصیلات خود را در قمشه آغاز کرد و در اصفهان ادامه داد و در حوزه نجف به پایان رساند.

وی پس از اتمام تحصیلات به ایران بازگشت و عملا در دو عرصه علم و سیاست به فعالیت خود ادامه داد. ایشان پس از درگیر شدن با رضاخان، در حوادثی که ذیلا به آنها اشاره خواهد شد، شبانه توسط شهربانی تهران دستگیر و به قلعه خواف تبعید شد. پس از ۹ سال زندان در خواف، او را روانه کاشمر کردند. غروب روز دهم آذر ۱۳۱۶ ش. سه جنایتکار به نام های «جهانسوزی»، «خلج» و «مستوفیان» نزد مدرس آمده و چای سمی را به اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبری نیست، عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را در ۶۷ سالگی به شهادت رساندند.

مدرس در عرصه علم

مدرس مدت ده سال در قمشه، مقدمات ادبیات عرب و فارسی را فراگرفت. سپس برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و حدود سیزده سال در آن شهر اقامت گزید. پس از آن راهی نجف اشرف شد و هفت سال در آن مکان مقدس به تحصیل علم پرداخت و به درجه اجتهاد رسید.

مدرس پس از این که به درجه اجتهاد رسید، برای ارشاد و تدریس به اصفهان مراجعه کرد. نکته جالب این که ایشان به خاطر سابقه طولانی در امر تدریس، ملقب به «مدرس» شد. ذیلا به صورت فهرست وار به شماری از اساتید، شاگردان و آثار علمی وی اشاره خواهد شد.

 سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود)

حسن مدرس در کنار علمای اصفهان در مدرسه صدر

اساتید

مدرس در دوران تحصیل از محضر اساتید زیادی استفاده کرد. از جمله اساتید مشهور وی می توان به آقامیرزا عبدالعلی هرندی، میرزا جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملامحمد کاشانی، شیخ مرتضی ریزی، سید محمد باقر درچه ای، میرزای شیرازی، آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و سید محمدرضا طباطبایی یزدی اشاره کرد. عمده تحصیلات مدرس در محضر آخوند خراسانی و طباطبایی یزدی بود.

شاگردان

از جمله شاگردان ایشان می توان به سید علی اصغر سدهی، صدر کوهپائی، شیخ محمود مفید، شیخ محمدباقر نجفی، محمدباقر الفت، مهدی الهی قمشه ای و حسام الواعظین اشاره کرد.

آثار

از شهید مدرس، آثار متعددی بر جای مانده است که می توان آنها را به این صورت دسته بندی کرد:

الف: مجموعه سخنان ایشان در مجلس شورای ملی از اواسط دوره دوم تا دوره ششم که مدرس در مجلس حضور داشت (در دو جلد). این مجموعه سخنرانی که بیانگر هوش و ذکاوت سیاسی شهید مدرس است را آقای محمد ترکمان در دو جلد گردآوری کرده است.

ب: آثاری در زمینه فقه، اصول و تفسیر قرآن، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، اصول تشکیلات عدلیه، خاطرات خواف، رساله فی سهم الامام و الماموم، رساله فقی قضاءالفوائت، رساله فی الضمان الغاصب المغضوب الفائت و رساله فی بعض مسائل العده، تدوین تفسیر جامع برای قرآن.

ج: کتاب زرد؛ که مهم تر از دو مجموعه آثار قبلی است. ایشان در سخنان و مذاکرات مجلس به مناسبت های مختلف از این کتاب نام برده که بعد از مرگ او چاپ و در دسترس قرار خواهد گرفت، اما متاسفانه چنین اثری تا به حال یافت نشده است.

مدرس در عرصه سیاست و اندیشه سیاسی

بر اساس فصل دوم متمم قانون اساسی، برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی و تشخیص مغایرت و عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع، مراجع نجف اشرف بیست نفر از مجتهدان طراز اول را به مجلس معرفی کردند تا پنج نفر از میان آنها برگزیده شوند. شهید مدرس در سال ۱۳۲۸ ه.ق به عنوان یکی از ۵ عالم طراز اول، برای دوره دوم مجلس شورای ملی انتخاب شد و تا دوره ششم یعنی به مدت ۵ دوره در این سمت بود.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت‌الله سید‌حسن مدرس در میان گروه اقلیت مجلس. درتصویر ملک الشعرای بهار و سید ابوالحسن حائری زاده دیده می شوند.

مدرس در سومین، چهارمین، پنجمین و ششمین دوره مجلس شورای ملی علاوه بر وظیفه نظارتی، سمت نمایندگی مردم را در مجلس نیز به عهده داشت. از نکات برجسته رفتاری مدرس در مجلس شورای ملی این بود که با هر گونه خودکامگی، استبداد، قانون شکنی و نفوذ بیگانه مخالفت می کرد و به ایراد نطق می پرداخت که در ادامه به شرح برخی از آنها خواهیم پرداخت.

مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹

دولت میرزاحسن وثوق الدوله به دلیل امضای قرارداد ۱۹۱۹با دولت انگلستان شخم و نفرت شخصیت های مذهبی و ملی را برانگیخت. ایشان قرارداد مذکور را کوششی از سوی دولت انگلستان برای برقراری تحت الحمایگی دولت ایران با سیطره انگلیس می دانستند. مدرس در رأس مخالفان این قرارداد قرار داشت. مخالفت مدرس و دیگر شخصیت های ملی و همچنین مقاومت احمدشاه قاجار برابر قرارداد یاد شده، دولت انگلستان را کاملا از سلسله و شاه قاجار ناامید کرد و آنها را به فکر جانشینی مناسب برای احمدشاه انداخت. انگلیسی ها خیلی زود فرد مورد نظر خود را یافتند و او کسی نبود جز رضاخان میرپنج سوادکوهی. صبح روز کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، مدرس و تعدادی از شخصیت های سیاسی – مذهبی به دستور سید ضیاءالدین طباطبایی دستگیر و روانه زندان شدند.

مخالفت با جمهوری رضاخانی

رضاخان که پس از کودتای ۳ اسفند همواره رویای حکومت مطلقه ایران را در سر می پروراند با تصدی پست ریاست وزرا گام بلندی به سوی تحقق آرزوهایش برداشت. اولین طرحی که برای طرد قاجار از صحنه سیاسی ایران به ذهن رضاخان و هواداران او خطور کرد موضوع تغییر رژیم سلطنتی به حکومت جمهوری بود. به همین منظور درصدد بر آمد تا با تصویب طرحی در مجلس شورای ملی، نظام سلطنت را ملغی و جمهوری را جایگزین آن کند.

 سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود)

به همین جهت با دستکاری در انتخابات «مجلس پنجم» افرادی را از صندوق رأی بیرون آوردند که تعهد خدمت به رضاخان کرده بودند. آیت الله مدرس مصمم بود در مقابل رضاخان و افکار او محکم بایستد. به همین جهت به همراه یارانش که در این مجلس اقلیت بودند تصمیم گرفتند ابتدا با تصویب اعتبارنامه وکلای فرمایشی مخالفت کنند و عده ای را از مجلس خارج کنند. به همین جهت مباحثات در مجلس بالا گرفت.

در پایان یکی از جلسات «حسین بهرامی» که حسابی از دست مدرس ناراحت بود سیلی محکمی به صورت مدرس نواخت. خبر این واقعه به سرعت میان مردم پخش شد و خشم و نفرت آنان را برانگیخت. لذا پس از بستن بازار با برپایی تظاهراتی به نفع مدرس؛ علیه جمهوری رضاخانی شعار دادند. رضاخان نیز به همراه گروهی از نیروهای قزاق خود را به جمعیت رساند و ضمن درگیر شدن با آنان عده ای را به شهادت رساند و گروهی دیگر را دستگیر کرد. سرانجام رضاخان از موضوع تغییر رژیم منصرف شد و همه بازداشت شدگان را آزاد کرد.

مخالفت با تغییر سلطنت

رضاخان و هواخواهانش پس از آن که در طرح استقرار جمهوری شکست خوردند، تصمیم گرفتند با احتیاط کامل زمینه را برای خلع قاجاریان از سلطنت مهیا سازند. مدرس نیز با شناخت صحیح از شرایط روز، عزم خود را جزم کرد تا با جدیت برابر طرح تغییر سلطنت بایستد. بدین جهت «رحیم زاده صفوی» را به نمایندگی از خود به پاریس فرستاد تا احمدشاه را برای بازگشت به ایران ترغیب کند.

بدیهی است که مخالفت مدرس نه به خاطر تمایل به سلسله قاجاریه بلکه به خاطر مقابله با سیاست استعماری انگلیس و همچنین خنثی کردن جریانی بود که سعی داشت مبانی و اصولی که موجب مصونیت اجتماعی و سیاسی ملت ایران و قوام بخش استقلال و تمامیت ایران بود را از بین ببرد. مدرس این تغییر و تبدیل را صرفا جابجایی فرد یا خانواده تلقی نمی کرد، بلکه انقلابی تصور می کرد که تمامی ارکان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه ایران را دگرگون می سازد.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت‌الله سید‌ حسن مدرس در میان برخی تفنگداران ایل بختیاری

مخالفت با ماده واحده خلع قاجاریه

اوایل آبان ۱۳۰۴ به یکباره مخالفت علیه قاجاریه به طور علنی بروز کرد. در تهران تظاهراتی برگزار شد که خواستار خلع احمدشاه بود و تلگراف های زیادی از شهرستان ها در مخالفت با قاجاریه به مجلس شورای ملی مخابره شد. در همین زمان داور، تیمورتاش و عده دیگری از نمایندگان طرح انقراض قاجاریه را تهیه و تدوین کردند.

روز نهم آبان ۱۳۰۴ مجلس به ریاست تدین تشکیل شد تا ماده واحده خلع قاجاریه را بررسی کند. ماده واحده با قید دو فوریت خوانده شد. مدرس با این جمله که «خلاف قانون اساسی است، صدهزار رأی هم بدهید خلاف قانون است، هزار رأی هم بدهید خلاف قانون است.» جلسه را ترک کرد.

مقابله با رضاخان

مدرس پس از انتقال سلطنت به رضاخان نه منزوی شد و نه دست از مبارزه برداشت بلکه مجدانه کوشید تا مانع قوام و ثبات حاکمیت رژیم پهلوی شود. بر این اساس با رو در رو قرار گرفتن رضاخان، عرصه را بر رضاخان تنگ می کرد. رضاخان با لب فروبستن مدرس نه تنها قانع، بلکه بسیار خشنود و خرسند می شد و حتی حاضر بود در ازای آن نیز امتیازهای زیادی به مدرس بدهد. در مقابل مدرس بارها بر این مسئله تاکید می کرد که رضاخان به درد سلطنت نمی خورد.

همین موضع گیری ها سبب شده بود تا رضاخان درصدد حذف مدرس برآید. بدین جهت پس از آن که نتوانست مانع ورود مدرس به مجلس ششم شود، درصدد ترور ایشان برآمد. زمانی که مدرس از ترور جان سالم به در برد، رضاخان که در مازندران بود به وسیله تلگراف از مدرس احوالپرسی کرد و مدرس در پاسخ گفت: «به کوری دشمنان نمرده ام و هنوز زنده ام.»

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت الله سید حسن مدرس پس از ترور نافرجام رضاخان در بیمارستان

بالاخره این تقابل به آنجا رسید که رضاخان و هوادارانش با دستکاری در انتخابات مجلس هفتم مانع از این شدند که اسم مدرس از صندوق رأی بیرون بیاید. مدرس نیز در راستای افشای این دستکاری گفت: «اگر هیچ کس از مردم تهران به من رأی نداده باشد ولی خود که یک رأی به خودم داده ام، پس این یک رأی که به نام مدرس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟»

بدین ترتیب مجلس هفتم بدون حضور مدرس در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ افتتاح شد. دو روز بعد از افتتاح مجلس، ماموران نظیمه به منزل مدرس هجوم آوردند و شبانه وی را از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند. ابتدا ایشان چند روزی در یکی از دهات مشهد و سپس به مدت ۹ سال به شهر خواف منتقل شد. پس از ۹ سال به کاشمر انتقال یافت و در دهم آذر ۱۳۱۶ به شهادت رسید.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

حجت‌الاسلام سید علی اکبر مدرس برادر و دکتر سید عبدالباقی مدرسی فرزند
شهید آیت‌الله سید حسن مدرس، بر بنای اولیه مزار او در گورستان کاشمر
ایستاده‌اند.

عدالت

یکی از مفاهیم مهم در اندیشه سیاسی آیت الله مدرس «عدالت» است. ایشان عدالت را به قرار گرفتن هر چیزی سر جای خود تعریف کرده است. بر اساس همین مبنا، مخالفت خود را با در رأس امور قرار گرفتن رضاخان اینگونه بیان می کند که «اینکه من با رضاخان مخالف هستم نه از باب وزیر جنگ بودن است بلکه به خاطر این که ایشان لیاقت پادشاه بودن را ندارد وگرنه برای وزیر جنگ بودن هم خیلی مفید است و حتی اگر ایشان بخواهد وزیر جنگ بشود، بنده هم طرفدار ایشان می باشم.»

او اجرای عدالت را مبنای نظم، پیشرفت و امنیت در جامعه می داند. در این ارتباط ضمن توصیه دولتمردان به رعایت عدالت می گوید: «اگر این عمل (اجرای عدالت) در جامعه بشود، هرگز به مملکت نه در حوزه اقتصاد و نه در حوزه های دیگر ضرری نخواهد رسید.»

حاکم، حکومت و قانون اساسی

بهترین شکل حکومت در نظر مدرس که در حقیقت بر آمده از تفکر اسلامی ایشان است، شکل «جمهوری» است. «من با جمهوری مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم تقریبا بلکه تحقیقا حکومت جمهوری بوده است.» بر همین اساس می گوید که حاکم در عصر غیبت مشروعیت خود را از مردم می گیرد و مادامی که حاکم بر آمده از ملت باشد و از طرف ملت انتخاب شده باشد و مطابق با قانون اساسی که تجلی رأی ملت است رفتار کند، مشروعیت دارد وگرنه حاکمی غاصب و ظالم خواهد بود که حق حکومت بر مردم را ندارد و می توان علیه او شورش و او را سرنگون کرد.

مدرس در این سیستم حکومتی اصل را «قانون اساسی» عنوان می کند و می گوید: «حاکم ما قانون اساسی است، هر چه قانون او حکم کرد متبع است.» مدرس همه را در برابر قانون مساوی می داند و میان پادشاه و مردم در مقابل قانون هیچگونه تفاوتی قائل نمی شود و همه را یکسان می بیند.

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

شهید آیت الله سید حسن مدرس در دوران مختلف عمر

قوای سه گانه و مسئله تفکیک قوا

مدرس قائل به سه رکن مستقل برای دولت یعنی قوه مجریه، مقننه و قضاییه بود. ایشان اصرار داشتند بر این که در مملکت همه قوا باید بر اساس قانون و در چارچوب قانون روی کار بیایند و هیچ یک از آنها نباید مسلط بر قوه دیگری باشد. برای هر کدام از این قوا به طور مستقل کارویژه هایی قائل بود که ذیلا به آنها اشاره خواهد شد.

قوه مجریه: مدرسه وظیفه قوه مجریه را اجرای قوانینی می داند که مجلس تصویب کرده است. قوانینی که مخالفتی با اسلام نداشته باشد. «دولت نباید برخلاف قانون قدمی بردارد. دولت غیر از اجرای قوانینی که مجلس شورای ملی تصویب کرده است، هیچ کار و وظیفه ای ندارد. هر کاری غیر از این بکند بر خلاف وظیفه کرده است.» این بیان نشان می دهد که ایشان به تفکیک قوا کاملا آگاهی داشته و رشد جامعه را در این می بیند که هر یک از قوا در جایگاه خاص خود قرار داشته باشد.

قوه مقننه: مدرس ضمن اعتقاد به نظام تفکیک قوا، اعتقاد به در رأس بودن مجلس داشت. عظمت و سرافرازی ملت را در گروی داشتن مجلس قوی و با عظمت می دانست. ایشان مهم ترین کارویژه مجلس را قانونگذاری می داند. آن هم نه هر قانونی بلکه اولا قانونی که مناط و ملاک اسلامی داشته باشد و ثانیا در جهت آسایش خلق و امور معایشه مردم باشد.

قضاییه: مدرس مهم ترین کارویژه های قوه قضاییه را در این دو امر می داند؛ اول: دقت در احکام صادره که بر اساس قوانین قضایی اسلامی و منطبق بر قواعد مذهبی مان باشد. دوم: اجرای این قوانین منطبق بر قوانین دنیا و حتی پیشرفته تر از آنها؛ بدین معنا که «باید برای قوانین قضایی از قواعد مذهبی خودمان اخذ کنیم و کیفیت اجرایش را از قوانین کلیه عالم.»

سید حسن مدرس؛ سیاستمدار یا اندیشمند؟ (10 آذر منتشر شود) 

مقبره شهید حسن مدرس در کاشمر


منبع: برترینها

مارک تواین، پدر ادبیات آمریکا را بیشتر بشناسید

برترین ها – محمودرضا حائری: اگر در کودکی و نوجوانی ماجراهای تام سایر و هکلبری فین را نخوانده باشید؛ بی گمان سریال کارتونی هکلبری فین را دیده اید. نویسنده ی این داستان های پر ماجرا و شوخ و شنگ کسی نیست جزساموئل لنگهورن کلمنس مشهور به مارک تواین.

این نویسنده که «ویلیام فاکنر» او را پدر ادبیات امریکا می داند. در سال ۱۸۳۵ در ایالت میسوری همزمان با ظهور ستاره دنباله دار هالی به دنیا آمد و همان طور که خودش پیش بینی کرده بود به ظهور مجدد این ستاره دنباله دار در سال ۱۹۱۰ از دنیا رفت.

مارک تواین

تواین در دوران ابتدایى، شاگردى متوسط بود، اما به قول خودش هیچ دانش آموزى در هجى کردن کلمات به پایش هم نمى رسید. مارک در سال ۱۸۴۷ پدر خود را از دست داد و براى شاگردى نزد یک نقاش رفت و در عین حال، در نشریه «ژورنال» نیز به عنوان خبرنگار آغاز به کار کرد. مارک تواین از سال ۱۸۵۷ با اخذ گواهینامه به عنوان قایقران در رودخانه مى سى سى پى مشغول به کار شد. وی در سال ۱۸۶۱ به ویرجینیا که والدینش اصالتاً اهل آنجا بودند، نقل مکان کرد و به عنوان سردبیر نشریه «تریتوریال اینتر پرایز» انتخاب شد. در روز سوم فوریه ۱۸۶۳ تخلص ادبى مارک تواین متولد شد. او سفرنامه طنزآمیزى را که به رشته تحریر درآورده بود، با این تخلص امضا کرد.

مارک تواین اولین داستان را در ۱۸۶۵ به نام « وزغ جهنده معروف ناحیه کالاوراس» در نیویورک منتشر نمود که شهرتی ناگهانی برای او بوجود آورد و موجب شد که مارک تواین راه قطعی داستان نویسی را دنبال کند. این قصه، داستانی است قدیمی و معروف که مارک تواین آن را تازه گردانیده است و مسابقه ای را نشان می دهد میان معروفترین و جهنده ترین وزغ منطقه متعلق به آسیابانی جوان و وزغ شخص دیگری به نام دنیل وبستر. این داستان به ظاهر ساده، با قلم طنزآمیز و لحن آمیخته با مسخره مارک تواین، به صورت داستانی بسیار زیبا و دلپذیر درآمد و مارک تواین را نویسنده محبوب عامه ساخت.

مارک تواین

پس از آن، مارک تواین سفر طولانی خود را آغاز کرد و تقریباً سیزده سال در خارج از کشور به سر می برد. «ساده دلان در سفر کشتی» (۱۸۶۹) در واقع سفرنامه ای است که آمد و شدهای دریایی نویسنده را به ایتالیا و بیت المقدس وصف می کند. مارک تواین در این سفرنامه، تمدن کهن منطقه مدیترانه را به گونه ای طنز آمیز می نگرد. توصیف موزه ها، شهرها و خرابه ها همگی این امکان را به مارک تواین داده است که هنر مضحکه نویسی خود را آشکار کند و به هر چیز جنبه نمایشی طنز ببخشد. این اثر نیز برای نویسنده شهرت و ثروت به همراه داشت.

در سال ۱۸۶۶ تواین به عنوان روزنامه نگار به هاوایى سفر کرد و یادداشت هاى بسیارى را از اتفاقات و رویدادهاى این سفر جمع آورى نمود. پس از آن، سفرى به فرانسه و ایتالیا داشت و تجربیات خود را در کتابى با نام «بى گناهان فرنگ» ذکر کرد که پس از انتشار، به سرعت به اثرى محبوب در میان آمریکاییان و اروپاییان تبدیل شد. تواین معمولاً براى نوشتن به مسافرت هاى متعددش رجوع مى کرد و شاید به همین دلیل است که آثارش حال و هواى سفرنامه دارد؛ نمونه بارز آن «ماجراهاى تام سایر» است که در سال۱۸۷۶ به چاپ رسید.

مارک تواین

موفقیت اولین کتاب تواین تا حدى او را از لحاظ مالى تامین کرد و او توانست  با «اولیویا لنگدن» ازدواج کند. اولیویا زنى خانواده دوست بود و خود را وقف حفاظت و مراقبت از شوهر و خانواده اش می کرد. یک سال پس از ازدواج به هارتفورد مهاجرت کردند و غیر از مسافرت هاى  مقطعی که به خارج از کشور داشتند، تا سال ۱۸۹۱ در این مکان ماندند. در این زمان تواین سخنرانى هاى متعددى را در ایالات متحده و انگلستان در زمینه ادبیات ایراد نمود و در خلال همین دوران هم آثار درخشان خود را خلق کرد که «ماجراهاى تام سایر»، «شاهزاده و گدا»، «زندگى در ساحل رودخانه مى سى سى پى» و «هاکلبرى فین» از آن جمله اند. تواین داستان «شاهزاده و گدا» را درباره ادوارد ششم پادشاه انگلستان نوشت و آن را به دختران خوش اخلاق و مهربان خود، «سوزى» و «کلارا» تقدیم کرد.

مارک تواین، با داستان هاى پرماجراى خود مانند «تام سایر» و «هاکلبرى فین» به نویسنده اى جهانى بدل شد و در سراسر جهان خوانندگان فراوانى یافت.«ارنست همینگوى» در اثر خود به نام «تپه هاى سبز آفریقا» مى نویسد: «تمام ادبیات نوین آمریکا از یک کتاب سرچشمه مى گیرد و آن «هاکلبرى فین» اثر مارک تواین است… و بهترین کتابی است که در دست داریم.»

مارک تواین

دوران میان انتشار تام سایر و پایان قرن نوزدهم بهترین سال های زندگی مارک تواین بود. در این سال ها او در اوج آفرینندگی و آسایش در کنار همسر و فرزندانش به سر می برد. در سال ۱۸۹۴ بنگاه نشری که مارک تواین در آن سهم عمده داشت زیان سنگینی داد، و نیز ماشین حروفچینی پرخرجی که مارک تواین در آن سرمایه گذاری کرده بود بی فایده از کار درآمد. مارک تواین ورشکسته شد.

ناچار برای پرداخت بدهی های سنگین خود به اروپا رفت و به سخنرانی و خواندن قطعات آثار خود و خنداندن و سرگرم کردن مردم پرداخت. در سال ۱۹۰۰ به امریکا بازگشت و توانست بدیهی های خود را تماماً بپردازد و عنوان «ورشکسته» را از روی نام خود بردارد. اما چند سال کار توان فرسا، و مرگ فرزند و بیماری همسر، او را درهم شکسته بود و ده  سال پایانی عمر به تلخکامی و نومیدی گذشت. با این حال مارک تواین هرگز دست از کار نکشید، چنان که پس از مرگش حجم آثار منتشر نشده اش از آثار منتشر شده اش کمتر نبود.

مارک تواین

چند گزین گویه طنزآمیز از مارک تواین

ما در این سرزمین از وجود سه چیز برخورداریم: وجدان بیدار، آزادی بیان و احتیاط لازم برای اینکه از دوتای اول هرگز استفاده نکنیم!

درباب عقیده: فرد را برای چیزی که به آن اعتقاد دارد به کلیسا راه می‌دهند ولی برای چیزی که می‌فهمد از آنجا اخراج می‌کنند.

درباب پرحرفی: بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید تا اینکه آن را باز کنید و همه تردیدها را از میان ببرید.

درباب دروغ: یک «دروغ» ممکن است دنیا را دور بزند و به سر جای اولش برگردد؛ ولی در همین مدت یک «حقیقت» هنوز دارد بند کفش‌های خود را می‌بندد تا حرکت کند.

در باب مذهب: قسمت‌هایی از انجیل را که نمی‌فهمم ناراحتم نمی‌کنند. قسمت‌هایی از آن را که می‌فهمم عذابم می‌دهند.


منبع: برترینها

وایلد؛ مرزنشین نیکی و نفرت

شاید کمتر کسی باشد که به ادبیات به خصوص ادبیات نمایشی و تئاتر علاقه داشته باشد و نام اسکار وایلد به گوشش نخورده باشد و یا اثری از او نخوانده باشد. اسکار وایلد هم مثل بسیاری دیگر از هنرمندان و خاصه نویسندگان و شاعران بزرگ دنیا، زندگی‌ای داشته پر از فراز و نشیب؛ که آثار هر کدام از این دوره‌ها را می‌توان در آثارشان مشاهده کرد.

وایلد؛ مرزنشین نیکی و نفرت
 

اسکار وایلد زمانی کلبی مسلکی عشرت‌طلب می‌شود و زمانی عاشقی شیفته خدا و مسیح و با درد زندگی می‌کند. در هر حال اسکار وایلد را یکی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان بزرگ دنیا می‌دانند که توانسته است آثار بسیار زیبا و در خور توجهی از خود به جا بگذارد.

نگاهی به زندگی وایلد

فینگل اُ. فِلاهرتی ویلز با نام هنری اسکار وایلد شاعر، داستان‌پرداز و نمایشنامه‌نویس ایرلندی (۱۸۵۴-۱۹۰۰) در دوبلین‌زاده شد، پدرش چشم‌پزشک و مردی بافرهنگ، و ادب دوست بود و مادرش شاعر و مترجم آثار الکساندر دوما و لامارتین. اسکار بسیار زود تحت نفوذ ادبیات خارجی قرار گرفت، زیرا مادر به هنگام تعطیلات او را با خود به فرانسه می‌برد. در این کشور بود که اسکار اولین شعر را درباره مرگ خواهر جوانش سرود. تحصیلات خود را ابتدا در ترینیتی کالج دابلین، سپس در آکسفورد انجام داد و تحت تاثیر راسکین و والتر پیتر قرار گرفت و این تاثیر در اولین شعرش ریونا شده در ۱۸۷۸ آشکار گشته و اصول عقاید او را درباره «هنر برای هنر» بیان کرده بود. این شعر که برق‌آسا پیروزی یافت و شهرتی برای اسکار به همراه آورد، به دریافت جایزه نیودیگیت نایل آمد. وایلد در ۱۸۷۸ در لندن اقامت گزید و اولین دیوانش را در ۱۸۸۱ انتشار داد، پس از آن به آمریکا سفر کرد و درباره اصول زیبایی‌شناسی در ایالت‌های مختلف سخنرانی‌هایی ایراد کرد که بسیار درخشان و پیروزمندانه بود. در ۱۸۸۲ در پاریس مقیم شد و دو نمایشنامه خود را به نام ورا و دوشس پادوا به پایان رساند.

نمایشنامه دوسش پادوا در پنج پرده در ۱۸۹۱ در آمریکا بر صحنه آمد و چندان جلب توجه نکرد و در واقع کمتر سبک شخصی وایلد را در برداشت و بیشتر به تقلید نمایشنامه‌نویسان عصر الیزابت نوشته شده بود. منظومه کوچک ابوالهول (۱۸۹۴) در چاپ فاخر انتشار یافت. شاعر در این منظومه ابوالهول را مجسم می‌کند که با چهره‌ای فرسوده و پیر و مرموز در کنج اتاق و در برابر او نشسته است. اولین بیت‌های منظومه، آهنگی نرم و دلنشین و خفه دارد که سکوت اتاق را بیان می‌کند و شاعر که از وجود او در کنار خود و از نگاه خیره‌اش ملول گشته، از او می‌خواهد که به مصر برود و عشق‌های گذشته را دریابد. این شعر از کاملترین و خوش‌آهنگ‌ترین اشعار وایلد است که به غرابت‌های اساطیری و باستانی شکوه و جلال خاصی بخشیده است.

وایلد سخنگویی پرجاذبه و دارای حرکات و رفتاری دلپسند بود، زیبایی ظاهر، موهای بلند، لباس‌های عجیب و غریب و به دست گرفتن گل هنگام سخنرانی، چیزهایی بود که در او جلب توجه می‌کرد و در محافل ادبی با حسن استقبال روبه‌رو می‌شد. وایلد نیز مانند بایرون بیشتر به سبب شخصیت افسانه‌ای مردم را شیفته می‌ساخت تا به سبب ارزش آثار. وایلد در غالب رشته‌های ادبی آثاری خلق کرده است: شاهزاده خوشبخت و قصه‌های دیگر (۱۸۸۸) که در آن نفوذ نویسندگان سمبولیست فرانسه دیده می‌شود. باغچه اناری (۱۸۹۱)، مجموعه‌ای از قصه‌های دنیای پریان که صاحبنظران آن را از حیث موضوع تحت نفوذ قصه‌های آندرسن دانسته‌اند و از طرف دیگر خصوصیت‌های سبک سمبولیسم فرانسه و آخرین نشانه‌های رومانتیسم در آن دیده می‌شود. مجموعه داستان کوتاه جنایت لرد آرتور سیویل در ۱۸۹۱ انتشار یافت، اسکار وایلد تنها یک رمان نوشت که پیروزی فراوان به دست آورد و آن تصویر دوریان گری (۱۸۹۱) است. تصویر دوریان گری به سبب تازگی موضوع و شاید نیز به سبب آنکه چهره خود نویسنده را منعکس می‌کند، شهرتی عظیم یافت.

وایلد؛ مرزنشین نیکی و نفرت 

وایلد با این اثر تمثیلی قصد داشته است نشان بدهد که تغییر شکلی که از هنر بر امور واقعی پدید می‌آید تا چه حد می‌تواند نیرومند و نافذ باشد. مقاله‌های تحقیقی و انتقادی وایلد در مجموعه‌ای با عنوان نیتـها (۱۸۹۱) در اصول زیبایی‌شناسی و هنر محض، شامل چهار مقاله است که وایلد در آنها خواسته ثابت کند که مسائل بی‌شماری که حل آن به وسیله مذهب و اخلاق میسر نمی‌‌شود، به وسیله هماهنگی در هنر حل می‌شود؛ و همچنانکه هر قطره‌ای در دریا به مروارید خالص تغییر شکل می‌دهد، در عالم هنر نیز هرچه وارد می‌شود به زیباترین حالت تبدیل می‌‌شود. این مجموعه که وایلد در آن زیبایی را به همه صورت‌ها خاصه زیبایی در شعر مورد توجه قرار داده است، در ادبیات جدید انگلستان مقام مهمی به دست آورد.

وایلد پس از آن به خلق آثار نمایشی روی آورد. نمایشنامه سالومه (۱۸۹۱) در یک پرده که به زبان فرانسوی برای هنرپیشه مشهور سارابرنار نوشته شد و در ۱۸۹۶ بر صحنه آمد و به وسیله آلفرد داگلاس به انگلیسی ترجمه شد. نمایشنامه سالومه که در پاریس با موفقیت بسیار همراه گشت، در انگلستان به ملاحظات مذهبی از نمایش آن جلوگیری شد. وایلد در این نمایشنامه هریک از قهرمانان را آلت کورکورانه دست تقدیر ساخته است. منتقدان مدتها درباره ارزش آن به بحث پرداختند، گروهی آن را دارای ارزش فراوان توصیف کردند و گروه دیگر آن را بی‌ارزش خواندند. کمدی‌های وایلد، برخلاف سالومه، بر صحنه‌های تئاتر انگلستان با استقبال فراوان روبه‌رو شد وحتی از نظر مالی هم موفق‌تر بود. بادبزن خانم ویندرمر در چهار پرده در ۱۸۹۲ در لندن به نمایش گذارده شد. وقایع این کمدی درجامعه آداب‌دان لندن می‌گذرد و در آن تفوق احساس بر قیود و تعصب اجتماعی عرضه می‌شود، چنانکه مادری شرافت خود را فدای آبروی دختر می‌کند.

بر سراسر این نمایشنامه طنزی لطیف حکمفرما است. اهمیت جدی‌ بودن در نظر عده‌ای از منتقدان شاهکار وایلد به شمار آمد و در سه پرده در ۱۸۹۵ در لندن اجرا شد. متن نمایشنامه در ۱۸۹۹ به چاپ رسید. این نمایشنامه وایلد را در ردیف اول نویسندگان آثار نمایشی مطایبه‌آمیز انگلستان و در کنار کسانی چون شریدن جای داد و تنها کمدی‌ای بود که اسکار وایلد خود از آن رضایت کامل داشت و می‌توان گفت که پیروزی آن بیشتر به سبب بذله‌گویی و شوخ‌طبعی و صنعت لفظی فراوانی بود که در سراسر کمدی وجود داشت و در عین حال به ابتذال کشیدن همه چیز از طرف نویسنده به آن جاذبه خاص بخشیده بود. منتقدان همگی اعلام کردند که مردم انگلستان تا به حال به این حد نخندیده بودند.

شوهر دلخواه (۱۸۹۸) نیز هجوی بود از جامعه عصر نویسنده. پیروزی‌های اسکار وایلد تاثیر مطلوبی در زندگی او نگذاشت. وی که در ۱۸۸۴ ازدواج کرده بود، پس از اولین بارداری همسرش، از کانون خانوادگی نفرت یافت و با جوانی به نام آلفرد داگلس رابطه برقرار کرد، پدر آلفرد، وایلد را به انحراف اخلاقی متهم کرد و مانع معاشرت پسرش با او شد. وایلد بر ضد او اقامه دعوی کرد، اما چون نتوانست ادعای خود را ثابت کند دادگاه او را به دو سال زندان همراه با کار اجباری محکوم کرد. وایلد از ۱۸۹۵ تا ۱۸۹۷ در زندان ریدینگ به سر برد و به هنگام آزادی از زندان از نظر جسمی، روحی و مالی با ورشکستگی کامل روبه‌رو بود. وایلد سال‌های آخر عمر را در فرانسه به نام مستعار سیباستین ملماث گذراند و ناله‌هایی از زندان ریدینگ را ساخت که برجسته‌ترین شعر او بود، سرشار از اضطراب های روحی و در عین حال اثری باشکوه. وایلد در پاریس زندگی آمیخته با لذت‌جویی را از سر گرفت- زندگی‌ای که بر اثر بیماری مننژیت به پایان رسید.

وایلد؛ مرزنشین نیکی و نفرت 

اسکار وایلد در زندان ابتدا دوره مشقت‌باری را گذراند و ماه‌ها درباره خودکشی می‌اندیشید، اما پس از ساعت‌ها کار جسمی که به آن محکوم شده بود، روحش اولین بار به عظمت اندوه و لذت رنج پی برد و این خود کشف دنیایی بود که تا آن زمان بر او ناشناخته مانده بود. در این هنگام بود که اثر او از اعماق نوشته شد که نقطه اوج زندگی و فلسفه وایلد را نشان می‌دهد و سند تازه و روشنی است از تجربه‌های زندگی او که ارزش و ادراکی هنری یافته است. این اثر بی‌شک بهترین اثر منثور وایلد است. الهامات شاعرانه از صنایع لفظی که در آثار دیگر وایلد دیده می‌شود، برکنار مانده و زوایای درون و توجه وایلد را به مذهب آشکار می‌کند. گفته شده است که اگر وایلد این تغییر روحی را قبلاً یافته بود، شاهکارهایی زیادی خلق می‌کرد. اثر به صورت نامه‌هایی بود که از زندان به آلفرد داگلس نوشته شده بود و پس از مرگ وایلد در ۱۹۰۵ انتشار یافت. آثار وایلد با آنکه فاقد خصوصیت آثار نویسندگان کلاسیک است، ولی هوشمندی، طبع بذله‌گو و ذوق طنزنویسی او که توانسته از عصر خود تصویری مسخره‌آمیز بسازد،‌ مانع کهنگی آثارش گشته است. وایلد در توسعه تئاتر جدید انگلستان سهم بسزایی دارد.

نگاهی به برخی آثار

از اعماق:سومین بخش از کتابی به همین نام است که از زندان ریدینگ برای آلفرد داگلس فرستاد، و پنج سال بعد از مرگ شاعر به اهتمام دوست و وصی‌اش، رابرت راس، انتشار یافت. دستنویس کامل اثر، که راس به موزه بریتانیا تحویل داد، تنها در ۱۹۶۰ ویرایش و چاپ شد. در ۱۹۲۵، ماکس وایرفلد، در برلین،‌ چاپ جدیدی و به ادعای او چاپ کاملی، از اعماق، همراه با افزوده‌های بسیار، منتشر کرد. شاید این چاپ ماخوذ از رونوشتی از دست‌نویس اثر بود که از دست راس به دست مایرفلد رسیده بود. از اعماق، نقطه اوج زندگی و فلسفه وایلد است؛ و شاهدی تازه، و شاید ساده‌ترین راه است بر اینکه چگونه هریک از تجارب او ارزش و معنی هنری به خود می‌گیرد. او که می‌خواست از رنج، به عنوان اینکه نوعی تنزل مرتبه روح است، بگریزد، دچار رسوایی و شرم محاکمه‌ای وحشتناک، محکومیت، تحقیر مردم و زخم زبان‌های دشمنان متعدد خود می‌شود. نخست چون نمی‌تواند تسلیم شود، ماه‌ها در اندیشه خودکشی برمی‌آید: سپس، در زندان پس از ساعت‌ها کار توان‌فرسا، روح شاعر نخستین‌بار به عظمت درد و شادی رنج پی می‌برد، و این کشف، جهانی است که تا آن زمان برای او ناشناخته بود.

«از اعماق»، که تا اندازه‌ای ملهم از زندگی مسیح اثر رنان بود، این تحول را نشان می‌دهد، وایلد در این اثر خود ضمن اعتراف به گناه، احساس نیاز به توبه می‌کند که نزدیک کننده انسان به مسیح است. درد به او می‌آموزد که لحظه پشیمانی و لحظه بخشایش یکی است و اشک هر آلودگی را می‌شوید. صفحات مختص به مسیح که مهمترین و بهترین بخش اثر است نشان می‌دهد که چگونه اندیشه وایلد به معانی مذهبی که عمق زیباشناسی اوست دست یافته است. بینش مذهبی او به معنی پیروی از اعتقاد جزمی نیست. او تفسیری خاص خود از زندگی و شخصیت مسیح می‌کند. در مسیح «شاعر»ی آرمانی می‌بیند که زندگی‌اش شاهکار شعر است، شعری که صور همه هنرها را در بردارد. و چون مسیح «انسانِ» درد بود، پس رنج دیگر یک راز نیست، بلکه یک کشف است: رنج «به ما امکان می‌دهد که چیزهایی را که قبلاً هرگز ندیده‌ایم بازشناسیم و تاریخ را از زاویه کاملا متفاوتی بنگریم». به این ترتیب، وایلد درمی‌یابد که تحقیر و زندان به او می‌آموزند که نه‌تنها زندگی خود را از نو بسازد، بلکه به کشف سعادت تازه‌ای نایل آید. شاعر در اوج شور و هیجان آرزو می‌کند که از این زندگی تازه آثاری پدید آید که بتواند ریشخندهای بددلان و تحقیرهای ناآگاهان را خاموش کند.

وایلد؛ مرزنشین نیکی و نفرت 

«از اعماق»، بی‌گمان بهترین نثر وایلد است. الهام غنایی در آن فارغ از تصنع است که در دیگر آثار او با آن همراه است. این الهام زنده‌ترین و نهایی‌ترین جنبه شاعر را آشکار می‌کند و به ما امکان می‌دهد که آثار دیگر او را از زاویه حقیقی آنها ببینیم. چنانکه فرانک هریس یکی از منتقدان بزرگ انگلیسی می‌گوید، همه چیز ما را به این تصور می‌رساند که اگر وایلد این کشف تازه روح خود را بیشتر ادامه داده بود به خلق شاهکارهای حقیقی خود نایل می‌آمد.

بادبزن بانو ویندرمر: نمایشنامه‌ای در چهار پرده که به سال ۱۸۹۳ در لندن به روی صحنه آورده شد. وایلد، که در آن زمان مشهور بود، با این کمدی، نخستین کمدی‌ای که جنبه‌ای نوین دارد و از شیوه نویسندگان دوره ملکه الیزابت که تا آن زمان رعایت می‌شد، دوری می‌جوید و به شکلی که با روح و تئاتر معاصر فرانسه تطابق بیشتری داشته باشد می‌نگارد. او حتی از لحاظ انتخاب موضوع‌ها نیز بیشتر از پیش نزدیک می‌شود. حوادث نمایشنامه در اجتماعی متشخص، و به زبان دیگر در محافل اعیان و اشراف لندن اتفاق می‌افتد و در ضمن نشان دادن تفوق احساس بر عقل آشتی‌ناپذیر زهدفروشان به نتیجه‌ای اخلاقی منتهی می‌شود. بانو ویندرمر، این زن درستکار و گرانمایه که دلباخته شوهر خویش است و اعتماد مطلق به او دارد، دست رد بر سینه لرد دارلینگتون،که از دوستان خانوادگی است، می‌زند و به وی اظهار عشق نمی‌کند.

با این همه وقتی که تلقین‌های بدخواهانه دوستش دوبرویک، و برخی دلایل و شواهد به ظاهر رد نکردنی، ایمان و عشق وی را به شوهرش به هم می‌زند و خللی در این ایمان و عشق پدید می‌آورد، به حکم انتقامجویی و تقریبا برای ابراز عکس‌العمل در مقابل اهانتی که به گمانش بر وی صورت گرفته است، خود به خود به خانه لرد دارلینگتون می‌رود. اما به دست بانو ارلین، که لرد ویندرمر گاهی در خفا به دیدنش می‌رفت و همه کس چنین گمان می‌برد که معشوقه لرد ویندرمر است، از خطایی جبران‌ناپذیر، نجات داده می‌شود. این زن، در واقع مادر بانو ویندرمر است. در صورتی که گمان برده می‌شد که چندین سال پیش مرده باشد، در زمان گذشته فاجعه‌ای بر سرش آمده است که اکنون تکرارش را در زندگی دخترش می‌بیند و نیز خاطره ناکامی‌ها و سرخوردگی‌هایش، مهر مادری را که در وجودش به خواب رفته بود را زنده می‌کند. شوق نجات فرزند مایه الهام سخنانی برای مادر می‌شود که باید به زبان آورده شود تا وی را، پشیمان از گناه، به کانون زناشویی‌اش بازگرداند.

و بعدا که بادبزن بانو ویندرمر در خانه لرد دارلینگتون پیدا می‌شود، بانو ارلین برای نجات دخترش بی‌تردید گناه را به گردن خود می‌گیرد و می‌گوید که این بادبزن را، که به اشتباه از خانه ویندرمر برداشته بود، روزی که به مناسبتی به خانه لرد دارلینگتون رفته بود در آنجا جا گذاشته است. سپس بی‌آنکه هویت خود را بر دخترش فاش کند، تا ابد از او دور می‌شود تا خوشبختی تازه‌ای را که به دست خود برای وی فراهم آورده است برهم نزند. این کمدی، در عین حال که چنین می‌نماید که تن به ذوق منحط اواخر قرن نوزدهم داده است و در گفت و شنودهایش که جریان استادانه‌ای دارد اندیشه پیچیده‌ای را نشان می‌دهد که دارای وجوه متعددی است و با طنزی باریک‌بینانه بر همه حوادث نمایشنامه تسلط دارد.

 وایلد؛ مرزنشین نیکی و نفرت

دوریان‌گری: تنها رمان اسکار وایلد ‌که در ۱۸۹۰ در مجله ماهانه لیپینکات و در ۱۸۹۱ به صورت کتاب انتشار یافت. تصویر دوریان‌گری که به سبب موضوع وهمی و خیالی‌اش مشابهت‌هایی با چرم ساغری بالزاک و «تصویر بیضی شکل» داستان‌های شگفت‌انگیز پو دارد، رمانی حقیقی نیست، بلکه داستان فلسفی مهمی است. دوریان گری جوان بسیار زیبایی است که تا سرحد پرستش عاشق زیبایی و لذت است، اما این عشق و علاقه، آرام و بی‌دغدغه نیست، بلکه به صورتی درخور وارث واپسین رمانتیسم، عشق و علاقه‌ای آتشین و اضطراب‌آور است. وقتی که دوست نقاش دوریان، بازیل هالوارد، تصویری را که از او کشیده است و وی را در اوج جوانی و زیبایی نشان می‌دهد به او پیشکش می‌کند، از تصور زودگذریِ این نعمت‌های بی‌بدیل به شدت دست‌خوش درد و غم می‌شود: زمان، با آن قوت و نفوذ یگانه‌اش زیبایی و جوانی را نابود می‌کند.

با این همه،‌ در پرتو جادوی نذری که کرده است، هیچ‌یک از تبدل‌ها و فراز و نشیب‌های زندگی در چهره زنده و کامل دوریان اثری به جای نمی‌گذارد. دوریان به رغم فسادها و جنایت‌هایش، جوان و پاک خواهد ماند و تنها تصویرش حامل آثار گذشت عمر و زمان خواهد شد. آنگاه دوریان، به اتفاق لرد هنری واتون، کلبی مذهب ظریف و متشخصی که اندرزهایش سرانجام باعث فساد اخلاق وی شده است، ‌زندگی هرزه و عشرت‌پرستانه‌ای پیش می‌گیرد و به عشق سیبیل وین، سیمای بسیار نازنین دوشیزه‌ای که به سرعت پای در زندگی وی می‌گذارد و عشقش هرآیینه می‌توانست وسیله نجات وی را فراهم بیاورد، به چشم تحقیر می‌نگرد و حتی به جایی می‌رسد که بازیل، آن مرد صدیق و بی‌ریا و پاکدامن را هم، به هنگامی که در مقام ملامت راه و رفتار و زندگی ننگینش برمی‌آید، می‌کشد. اما تصویر، بهتر از هرسخنی، مدام فریب و نیرنگ زندگی دوگانه دوریان را به وی یادآور می‌شود و سیمای راستین او را که بر همه ناشناخته است، با گویایی بی‌رحمانه خود در برابر چشم وی قرار می‌دهد. سرانجام، دوریان که در برابر اضطراب شکست خورده است، ضربه خنجری بر تصویر می‌زند؛ چنان که گویی خنجر را برسینه خود زده است، نعشش بر زمین می‌افتد.

پیشخدمت‌ها به سویش شتافته‌اند، تصویر مخدوم خود را، به گونه‌ای که همیشه دیده بودند، بسیار زیبا و جوان می‌بینند و روی زمین چشمشان به جسد مردی می‌افتد که «لباس شب به تن و کاردی بر سینه دارد. چهره‌اش پژمرده و چین خورده و نفرت‌انگیز بود. و پس از بررسی انگشترهایش بود که این مرده را بازشناختند.» زندگی، به محض درهم شکستن افسون، بر دوریان چیره شده است. تصویر دوریان گری، چه از حیث اصالت موضوع و چه به سبب برانگیختن کنجکاوی بیمارگونه مردم کتاب‌خوانی که خواستند در میان زندگی سراپا فساد دوریان و زندگی وایلد مشابهتی ببینند، انعکاس بزرگی یافت.

سبک متصنعی که در جای‌جای داستان دیده می‌شود قدرت هیجان‌انگیزی این اثر را، که در هرحال کاملترین و بارزترین نمونه مکتب منحط انگلستان در اواخر قرن نوزدهم است، کاهش می‌دهد. این اثر نشانه واکنش شدید و تهورآمیزی در مقابل تمام عصر ملکه ویکتوریا و در مقابل اخلاق سراپا وسواس طبقه بورژوازی است که دعوی آن داشت که هنر را ابزار تعلیم و تربیت بسازد. این رمان، که غنای انشا و ابداع نویسنده، در خلال آن، موفقیت‌آمیزترین بیان خویش را پیدا می‌کند، به سبکی بسیار درخشان و ظریف نوشته شده است و جای وسیعی به امور موهم تناقض می‌دهد. وایلد، با این اثر، بر آن بود که نشان بدهد هنر که با یگانه قوت و نفوذ خویش مرزهای نیکی و بدی را نابود می‌کند، چه «تحول و تغیر» نیرومند و موثری در واقعیت پدید می‌آورد.

وایلد؛ مرزنشین نیکی و نفرت 

اسکار وایلد پس از فراز و نشیب‌های بسیار در زندگی‌اش در ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰ در هتلی به نام دآلساس در پاریس درگذشت.

برخی از آثار وایلد

باغچه اناری، تصویر دوریان‌گری، شاهزاده خوشبخت، ماهیگیر و روحش، از اعماق، اینخانتا، بادبزن بانو ویندرمر، دوست وفادار، سالومه شوهر دلخواه، ناله‌هایی از زندان ریدینگ، شاه جوان و تاجگذاری او، دوعش دوپارو، جنایت لرد آرتور، زن بی‌اهمیت.


منبع: برترینها

زنانی که «جاستین بیبر» زندگی‌شان را زیر و رو کرده است

آیا جاستین بیبر واقعاً شخصیت منفی و بدی دارد یا کسی است که همواره مقصر جلوه داده می شود؟ بگذارید تمامی فاکتورها را بررسی کنیم: ماجرای پرتاب تخم مرغ به خانه همسایه، دستگیری چند باره، نوارهای ویدیویی بی شرمانه، رابطه اش با زنان بدکاره و غیره. کاملاً مشخص است که این پسربچه فرشته محسوب نمی شود و برخی اوقات چنین رفتارهای بد و ناخوشایندی می تواند مُسری نیز باشد. در ادامه می خواهیم شما را با زنانی آشنا کنیم که هر یک به نحوی از بیبر جوان آسیب دیده و یا از لحاظ اخلاقی و رفتاری تحت تاثیر او قرار گرفته اند.

۱-جاسمین ویلگاس

 تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

جاسمین ویلگاس اولین عشق جاستین بیبر در هنگام شروع شهرت بود که در موزیک ویدیوی «عزیز» در کنار او حضور داشت و حتی تور سال ۲۰۱۰ را زمانی که بیبر هنوز یک نوجوان بود برای وی برنامه ریزی کرد.

عکس هایی در سن ۱۶ سالگی از این دو در خودرویشان نشان می داد که آن ها رابطه ی خیلی نزدیکی دارند. زمانی که شما مشغول خواندن این مقاله هستید ویلگاس اولین بچه اش را در شکم دارد و پدر فرزند او نیز کسی جز رونی بنکس،دوست قدیمی ۱۸ ساله ی او نیست. بدین ترتیب علی رغم رابطه ی خوب اولیه، بیبر بعد از رسیدن به شهرت، ویلگاس را فراموش کرد و او نیز برای فراموش کردن بیبر خیلی زود با دوست نوجوانش وارد رابطه شد.


 

۲- سلنا گومز
تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است
بسیاری از نحوه ی پایان یافتن رابطه ی گومز و بیبر اطلاع دارند، رابطه ای که پس از کش و قوس ها و جنجال های فراوان بالاخره پایان یافت. اما گومز این رابطه را بدون صدمه روحی به پایان نبرد. در اواخر رابطه ی پرفراز و نشیب این دو در ژانویه ۲۰۱۴، گومز برای مدتی در بیمارستان بستری شد. اگر چه وی ادعا می کرد که برای حل مشکل ریوی به بیمارستان رفته اما گزارش های اولیه چیز دیگری را نشان می داد. برخی رسانه ها ادعا می کردند که سلنا گومز در مصرف داروهای تجویز شده زیاده روی کرده است و در این حین نیز به مصرف بی رویه ماریجوانآ و الکل روی آورده بود.

اگر ظاهر بیبر را در همان برهه زمانی دیده باشید متوجه می شوید که این موضوع غیرمنطقی به نظر نمی رسد زیرا در آن مدت بیبر نیز به شدت رنجور شده بود. حتی بیبر در مصاحبه ای اعلام کرد که در آن مدت بدون تجویز پزشک از داروی زاناکس (داروی ضد افسردگی) استفاده کرده و مدتی نیز به مصرف ماریجواناً مشغول بوده است.


 

۳- میراندا کِر
تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

میراندا کِر و اورلاندو بلوم مانند زوج طلایی هالیوود به نظر می رسند. اما ناگهان خبر رسید که میراندا کر و جاستین بیبر در شو مد و لباس ویکتوریان سیکرت با هم رابطه ی نزدیک تر از حد انتظاری داشته اند.

اگر به یاد داشته باشید درست بعد از این شو بود که برای اولین بار سلنا گومز و جاستین بیبر از هم جدا شدند و بعد از آن نیز بیبر با عکس هایی که با کر گرفته بود به تمسخر اورلاندو بلوم پرداخت که در جولای ۲۰۱۴ آشوبی بپا کرد. در مارس سال ۲۰۱۴ جیمز پیکر، میلیاردر استرالیایی و دیوید گینگل که او نیز میلیاردر معروفی است بعد از رابطه ی مشترک با میراندا کر با هم درگیر شدند. به نظر می رسد که میراندا کِر دوست دارد مردان ثروتمند به خاطر او به جان هم بیفتند و این موضوع بی تاثیر از رابطه اش با جاستین بیبر نیست.


 

۴- باربارا پالوین

 تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

به نظر می رسد که شب اجرای برنامه ی فشن شو ویکتوریان سیکرت شب پرکاری و شلوغی برای جاستین بیبر بوده است زیرا خبرها حاکی از این است که وی در این شب علاقه ی خود را به باربارا پالوین، دیگر مدل معروف، نیز ابراز کرده است. این دو آن شب با هم عکس سلفی گرفته و آخر هفته نیز برای تماشای یک تئاتر در برادوی با هم ملاقات کردند.

البته به نظر می رسد بیبر این کار را برای زهر چشم گرفتن و ترساندن سلنا گومز انجام داده است که در همان هنگام در حساب توییتری خود به رابطه ی این دو اشاره تندی کرد. بعد از اتمام رابطه ی کوتاه این دو خبرهایی از رابطه ی پالوین با نیال هوران از اعضای گروه موسیقی وان دایرکشن در اوایل سال ۲۰۱۴ و همچنین با اد شیران در اوایل سال ۲۰۱۵ شنیده شد. جالب این که گفته می شود شیران و هوران قبل از آشنایی بیبر و گومز رابطه ی نزدیکی با گومز داشته اند.


 

۵- یووانا ونتورا
تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

در بهار سال ۲۰۱۴ خبر رسید که بیبر با یووانا ونتورا، مدلی اهل میامی دیده شده و بنظر می رسد که رابطه ی نزدیکی دارند. البته نامزدی آن ها اتفاق نیفتاد اما بیبر بارها در انظار عمومی و اینستاگرام نشان داد که صمیمت خاصی بین این دو وجود دارد. پس از پایان رابطه ی کوتاه این دو، لباس های ونتورا به شدت تغییر کرده و برخلاف گذشته لباس های نازک و نیمه عریان می پوشد. حتی گفته شده که خود با پاپاراتزی ها تماس برقرار کرده تا درباره رابطه اش با بیبر به آن ها اطلاعات بدهد. بنظر می رسد که وی می خواسته از مدت کوتاه رابطه اش با بیبر برای رسیدن به شهرت نهایت استفاده را ببرد.


 

۶-مایلین جنسن
 تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

اگر بخواهیم در حق بیبر انصاف را رعایت کنیم باید بگوییم که نمی توان عامل خراب شدن مایلین جنسن را بیبر بدانیم زیرا او از قبل نیز در مسیر تبدیل شدن به یک دختر بد قرار داشت. در دسامبر سال ۲۰۱۲ که گومز و بیبر بار دیگر برای مدت کوتاهی از هم جدا شده بودند خبر رسید که او با مایلین جنسن وارد رابطه شده و بارها در حال مصرف مشروبات الکلی با هم دیده شده اند. این رابطه باعث شد که به جنسن لقب «تعقیب کننده ستاره» داده شود. وی پس از رابطه با بیبر به دلیل درگیری فیزیکی با یکی از بازیگران سریال «اکسیژن» از این برنامه کنار گذاشته شد. شاید بیبر او را از یک دختر بد به یک دختر بدتر تبدیل کرد.


 

۷-کندال جنر

 تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

کندال جنر، علی رغم نسبتش با کارداشیان ها، همیشه سعی می کرد خود را از دردسر دور نگه دارد، البته تا جایی که خبرهای رسانه ها نشان می داد و این موضوع تا آگوست ۲۰۱۴ ادامه داشت. در ماه ژوئن سال ۲۰۱۴ ویدیویی از بیبر منتشر شد که وی را در حال ادا کردن حرف های نژادپرستانه نشان می داد. در آگوست همان سال ویدیو مشابهی از کندال جنر منتشر شد. به نظر می رسد که بین شعارهای نژادپرستانه این دو ارتباطی وجود داشت که صدمه زیادی به وجهه ی جنر به عنوان یک سوپرمدل زیبا وارد کرد.


 

۸- کایلی جنر
 تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

همه می دانیم که جاستین بیبر با رپرها و رفقای زیادی سروکار داشت از جمله تایگا و کریس براون. تایگا رابطه ی بی پایانی با کایلی جنر داشته و این دو قبل از این که جنر به سن ۱۸ سالگی برسد با هم ازدواج کردند، اگر چه تایگا قبل از او رابطه ای طولانی با بلک چینا داشته و با او صاحب یک فرزند نیز شده بود.

اما این تنها باری نبود که بیبر و جنر کوچک به هم مربوط می شدند زیرا بر اساس گزارش ها بیبر بود که موجبات آشنایی جنر و لیل تویست، دوست بیبر، را در سال ۲۰۱۳ فراهم کرد که از همان جا روابط جنر با پسران بد آغاز شد. اگر لیل تویست را نمی شناسید باید بدانید که او یکی از وصله های ناجور بیبر است که همه جا همراه او بوده و بارها خودروهای گران قیمت او را به در و دیوار کوبیده است. حتی زمانی که انتقادها از جنر در مورد مدل موی سرش در رسانه های اجتماعی بالا گرفت بیبر تنها کسی بود که از کار او دفاع کرد.


 

۹- شانتل جفریز

 تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

در مورد چنتل جفریز و جاستین بیبر سخت است که بگوییم کدام یک بر دیگری تاثیر بد گذاشته است. این مدل اینستاگرامی در شب پرماجرای ژانویه ۲۰۱۴ که بیبر در میامی به دلیل رانندگی در حین مستی بازداشت شد همراه او بود اما او خود نیز در بدرفتاری رکورددار بود.

بر اساس گزارش های این دختر جوان در سن ۱۸ سالگی به جرم ضرب و شتم خفیف دستگیر شد اما بعد از این که قربانی از همکاری با نیروهای پلیس خودداری کرد وی آزاد شد. در زمان آشنایی با بیبر، جفریز توانست راه خود را به فرش قرمزها، مراسم افتتاحیه و جشن های بزرگ باز کند اما توانست خود را از دردسر دور نگه دارد.


 

۱۰- کورتنی کارداشیان

 تمام زنانی که جاستین بیبر زندگی آن ها را زیر و رو کرده است

از زمان جدایی کورتنی کارداشیان از اسکات دیزیک در تابستان ۲۰۱۵، ادعا شد که کورتنی کارداشیان با جاستین بیبر رابطه دارد. حتی گفته شد که این دو با هم به مهمانی رفته اند، چیزی که کارداشیان در دوران زندگی با دیزیک انجام نمی داد حتی او شیوه ی اذیت کردن عاشق قدیمی به شکل غیرمستقیم را به او یاد داد.

به گفته ی منابع خبری، دیزیک از این که بیبر از او جوان تر، خوش چهره تر و مشهورتر و پولدارتر بود به او حسادت می کرد و وقتی می دید که کورتنی کارداشیان با او رابطه دارد بیش از پیش ناراحت می شد و کورتنی سعی می کرد با این کار دیزیک را بیشتر اذیت کند. از این رو وقتی که اسکات با کسان دیگری وارد رابطه می شد کورتنی نیز رابطه اش با بیبر را علنی می کرد چون می دانست اسکات دیزیک این موضوع را دنبال کرده و غصه خواهد خورد.


منبع: برترینها

تاریخچه کوتاه سلبریتی‌ها در ایران (۲)

ماهنامه نزدیک: بیشتر شاعران یا درباری بودند و یا
در جمع های محدودی شعرهای خود را می خواندند. انوری یکی از شاعران درباری
بود. او در بازار دید که کسی شعرهای او را برای مردم می خواند.پرسید:
«این شعرها از کیست؟» گفت: «انوری.» پرسید: «انوری را می شناسی؟» گفت: «من
خودم انوری ام.» انوری گفت: «شعردزد دیده بودیم، اما شاعردزد نه.» این
یعنی شاعرانی کم و بیش بین مردم شناخته شده بودند، اما نه در این حد که کسی
قیافه آنها را بشناسد.

۱۳۷۶: ورزشکاران در تبلیغات: حضور کریم باقری در تبلیغ محصولات بهداشتی ایرانی داروگر (پس از صعود ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه).

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران

خرداد ۱۳۸۱: اولین حضور یک بازیگر در تبلیغات پس از انقلاب اسلامی.
حضور جمشید مشایخی در تبلیغ کولر گازی جنرال. گفته می شود او برای تامین
هزینه عمل جراحی قلب خود دست به این کار زد.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

۱۳۸۵: وزارت ارشاد استفاده از چهره ها را در تبلیغات ممنوع کرد.

بهرام رادان: «دی ماه ۸۵ بود… مشاهده کردم چندین نفر در حال کندن تبلیغات
من هستند… من خدمت وزیر آن وقت، محمد حسین صفار هرندی رفتم… گفتند
ممنوعیت وجود دارد.»

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 


 

۱۳۸۶: حضور جنجالی حسین رضازاده، وزنه بردار رکورددار جهان در تبلیغ بنگاه املاک رابینسون دوبی. این تبلیغ در شبکه های ماهواره ای (شبکه مهاجر نت‌ورک) پخش و در ایران بسیار جنجالی شد.

روزنامه نگاران رضازاده را به تشویق مردم برای خروج ارز از کشور متهم کردند. همزمان ناصر حجازی هم در تبلیغاتی مشابه حضور یافت. رضازاده: «من در آخرین سال های ورزش حرفه ای به سر می برم. این حق من است که بتوانم برای زندگی آینده ام درآمدزایی کنم.
گفته می شود رضازاده برای این تبلیغ ۲۰۰ میلیون تومان پول گرفت و حجازی ۴۰ میلیون تومان.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

۱۳۸۶: کتابخوان شدن به خاطر سلبریتی ها: کتاب «سعدی از دست خویشتن فریاد» از عباس کیارستمی (کارگردان ایرانی) منتشر شد. کیارستمی در این کتاب کوچک، شعرهایی از سعدی را به شکل تقطیع شده آورده است.

برخی او را به کتاب‌سازی متهم کردند و برخی او را به خاطر رواج سعدی خوانی در میان جوانان تشویق کردند. این آغاز روندی بود برای نوشتن یا ترجمه کتاب از سوی سلبریتی های سینمایی، تلویزیونی و ورزشی.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 


 

۱۳۸۸: حمایت زیرزمینی ها از سیاست: ساسان یافته با نام هنری
ساسی مانکن (خواننده رپ) از مهدی کروبی (کاندید رییس جمهوری) حمایت کرد.
این اولین حمایت یک هنرمند غیرمجاز از یک فرد سیاسی بود.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

۱۳۹۰: آقای دوربینی: کامران نجف زاده با فردی به نام حسین
نمازی مصاحبه می کند. کسی که در اکثر گزارش های خبری صدا و سیما در بین
مردم حضور دارد. او متخصص دیده شدن در دوربین است و به همین دلیل به آقای
دوربینی مشهور می شود.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

مرداد ۱۳۹۴: لیلا اوتادی، بازیگر سینما، در اینستاگرام از تولید
عطری به نام خود خبر داد. شهریور ۹۶ هم خبر تولید عطری به نام لیلا حاتمی
در فرانسه منتشر شد.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

شهریور ۱۳۹۴: رضا رشیدپور، اولین برنامه گفت‌وگو محور اینترنتی را در
ایران راه انداخت. او پس از موفقیت در برنامه های گفت‌وگومحور با افراد
مشهور در تلویزیون و ایجاد مانع بر سر راه اجرا در صدا و سیما، در کانال
آپارات خود برنامه «دید در شب» را راه انداخت و در آن با سلبریتی ها مصاحبه
کرد.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

مهر ۱۳۹۴: اولین حضور یک زوج در تبلیغات (امین زندگانی و الیکا عبدالرزاقی در تبلیغ لباس های ریباک).

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

۶ بهمن ۱۳۹۴: اولین حضور یک زوج در کمپین تبلیغاتی (امین زندگانی و الیکا عبدالرزاقی در تبلیغ لوازم آشپزخانه آلتون).

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 


 

۱۳۹۴: تصویب دستورالعمل استفاده از هنرمندان و ورزشکاران در تبلیغات در کمیته مرکزی سازمان های تبلیغاتی در کمیته مرکزی سازمان های تبلیغاتی کشور. این قانون فقط برای کالاها و خدمات داخلی مجوز صادر کرده است.

 یکی از بندها: «در تبلیغ کالاهای ویژه آقایان فقط از آقایان و در کالاهای ویژه خانم ها فقط از خانم ها استفاده شود.»
 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

۱۹ مرداد ۱۳۹۴: شهاب حسینی (به عنوان مدیر فرهنگی شهر فرش) حضور در تبلیغات این برند را رد کرد و گفت: «اعتقادی به استفاده ابزاری از عکس بازیگر به عنوان تبلیغات کالا یا برند خاص نداشتم.»

گفته می شود پیشنهاد تبلیغاتی به او ارزش ۴ میلیارد تومانی داشته است.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


 

۱۳۹۵- ۱۳۹۶: جولان سلبریتی ها: سلبریتی ها همه جا حضور دارند. از
تمام برنامه های تلویزیونی در موضوعات مختلف؛ از سیاست تا ازدواج و اعیاد
مذهبی و ملی گرفته تا روی بیلبوردهای تبلیغاتی برندهای مختلف و شبکه های
اجتماعی و سیاست.

 تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران


منبع: برترینها

گفت و گو با «بهناز جعفری» درباره کار و زندگی شخصی‌اش

با عجله از تمرین تئاتر به قرارمان رسید.به کافه ای حوالی خیابان فلسطین که تاکید داشت جای دنجی باشد.نشانی از خستگی در چهره اش نبود و مثل همیشه بی تعارف و پر انرژی نشست و گفت‌وگو با من را توی دفترچه اش خط زد.

 اسمش را بگذارعصیان
دفترچه ای که در آن به وضوح می توان بهناز جعفری را در دهه ۴٠ زندگی اش با آن سرعت و ریتم تند همیشگی دید.اگرچه در تلویزیون و سینما نیز نقش های متفاوتی را ایفا کرده که بخاطرش یک سیمرغ و دیپلم افتخار دارد اما حضورش بر صحنه تئاتر،جایی که بهترین انتخاب هایش را داشته است، هر مخاطب پر و پا قرصی را به کنجکاوی وا می دارد.

 شروع کارتان با سینما بود.

بله، فیلم روسری آبی.

 چطور شد که انتخاب شدید؟

کلاس‌های خانم آدینه بود که خانم بنی‌اعتماد آمدند تا از بازیگران جوان انتخاب کنند. تست و عکس گرفتند و خانم آدینه هم تأیید کردند و رفتم برای ایفای یک نقش کوچک. اما انگار آن سیاست و شم کاری که بتوانم برای خودم برنامه‌ریزی درستی بکنم و هر نقشی را قبول نکنم در من وجود نداشت. بعد از آن «عشق طاهر» بود و «سینما‌سینما» که در آن نقش یک منشی صحنه را داشتم که خیلی فعال بود، اما اصلا دیده نشد.

 انگیزه‌تان از شرکت در این کلاس‌ها چه بود؟

ما هنرستان گرافیک می‌خواندیم و آن زمان مسابقات منطقه‌ای سرود، تئاتر و… برگزار می‌شد و من به همراه چند تا از دوستانم برای این‌که بازیگری‌مان بهتر شود، به کلاس‌های مدرسه هنر و ادبیات کودک و نوجوان رفتیم. کلاس‌های خوب و امنی هم بود که مادر من مشکلی نداشت. هنرجوها همه دختر بودند و اساتید هم خانم‌ها تیموریان، آدینه و سپاه‌منصور. در دوره اتصال به دانشگاه بودیم و باید انتخاب می‌کردیم که می‌خواهیم گرافیک بخوانیم یا نمایش. عده‌ای گرافیک را انتخاب کردند و ما نمایش را ولی آن زمان گرایش بازیگری وجود نداشت. خانم آدینه گفتند ادبیات نمایشی را انتخاب کنید بلکه مجبور شوید زیاد کتاب بخوانید.

 
 الان از انتخاب‌تان راضی هستید؟

بله، یعنی با این دست‌تنهایی و بی‌سیاستی‌های خودم باز راضی هستم. برای این‌که احساس می‌کنم در حرفه ما باید خیلی سیاستمدارانه برخورد کرد. چه در روابط و چه در این‌که بتوانی خودت را محبوب همه نگه‌داری و این سخت است. همچنین باید بسیار صبور بود و خوش‌شانس.

 به شانس اعتقاد دارید؟

من فکر می‌کنم در فضای سینما یک جای خالی و کسری وجود دارد که یک مهره ناخواسته می‌آید در آن‌جا قرار می‌گیرد و یک‌شبه ره صدساله را طی می‌کند. دیگری سلیقه مردم است که می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشد و تمام اینها بی‌ربط به شانس نیست و البته برای تمام این افراد که نشان ستاره بودن را حمل می‌کنند، مسئولیت سختی است… بودن و استمرار داشتن. حتی وقتی یک نفر نقشی را بازی می‌کند که مثلا یک معتاد کرکی است، بارها و بارها برای همین نقش انتخاب می‌شود و به او اجازه نمی‌دهند توانایی‌هایش را در نقش‌های متفاوت نشان دهد. بازیگر همیشه انتخاب می‌شود و چندان دخالتی نمی‌تواند در این امر داشته باشد زیرا باید زندگی‌اش هم بگذرد.

 تک‌کاراکتری شدن برای خودتان تا چه اندازه اتفاق افتاده است؟

در سینما اگر بخواهیم بگوییم همیشه نقش‌ها یک مشکلی داشته‌اند (خنده)… یا ایدز داشته یا موادفروش بوده یا…

 این روند از چه فیلمی آغاز شد؟

اگر اشتباه نکنم از فیلم «نگین» اصغر‌ هاشمی که در آن‌جا با خانم گلچهره سجادیه همبازی بودم. اما نقش منفی همیشه برایم چالش‌برانگیزتر بوده و انرژی بیشتری برده. البته منفی چندان واژه درستی نیست که به کار می‌بریم. من همیشه سعی می‌کنم با وجود توضیحات کارگردان، وجوه دیگری از کاراکتر را هم نشان دهم که مثبت است و دلسوزی و همذات‌پنداری مخاطب را برمی‌انگیزد.

 چندبار پای‌تان برای تست دادن به دفاتر سینمایی باز شد؟

در آن دوره ده‌ها بار تست دادم. چه برای کارهایی که مرا معرفی می‌کردند مثل «دندون طلا» و «عشق طاهر» و چه وقت‌هایی که خودم به دفاتر سینمایی می‌رفتم و فرم پر می‌کردم. اما چندان برایم خوشایند نبود و پس از چند کاری که انجام دادم فکر می‌کردم دیگر باید مرا بشناسند و نیازی به پر کردن فرم نیست و به غرورم برمی‌خورد.

 تابه‌حال در تستی رد شده‌اید که دل‌تان بسوزد؟

بارها هم تست دادم و رد شدم و دلم سوخته و بعد نشستم و فیلم را هم با بغض دیدم و گاهی وقت‌ها فکر کردم که من چه چیزی کم داشتم و این را به تقدیر و شانس ربط می‌دهم.

 خاطره‌ای از آن دوران دارید که هرگز فراموشش نکنید و تا امروز هم برای‌تان تاثیرگذار بوده باشد؟

یک‌بار در سریالی بازی می‌کردم که به من یک‌سری برگه باطله دادند تا با آن به‌عنوان منشی بازی کنم که اتفاقی دیدم فرم‌هایی است که آدم‌های مختلف در دفتر سینمایی پر کرده‌اند و گفتم ‌ای داد بیداد، این آدم با چه آرزوها و تصوراتی این فرم را پر کرده و الان زیر دست من است و از چرخه سینما به دور مانده. بعد از آن از این فرم پر کردن‌ها متنفر شدم و همچنین از این‌که کسی من را در خیابان می‌بیند، می‌شناسد اما کارهایم را به یاد نمی‌آورد و از من می‌خواهد بگویم در چه کارهایی بازی کردم. کلا از هر چه که مرا مجبور به تعریف کردن خودم کند بی‌زارم.

 شما برای نقش‌تان در «خانه‌ای روی آب» یک سیمرغ دارید. این را موفقیت نمی‌دانید؟

سالی که سیمرغ گرفتم فیلم‌هایی مثل من «من ترانه پانزده‌سال دارم» بود و کاندیداهای نقش دوم کسانی بودند که فکرش را نمی‌کردم، من بگیرم. الان که از سیمرغ فاصله گرفتم اصلا دوستش ندارم و هیچ تاثیری بر زندگی من نگذاشته است. خصوصا که این روزها می‌بینم به نقش‌ها و بازی‌هایی داده می‌شود که رو و سطح در آنها اهمیت پیدا کرده است. البته من الان هرچه بگویم ممکن است بگویند چون خودش نگرفته اینطور می‌گوید. اما من به‌عنوان معترض اینها را نمی‌گویم. سلیقه من این است. با این روند من هم دیگر به دل خودم نمی‌چسبد وقتی این کلمه را به کار می‌برم که نقش خاص، نقش پیچیده ولی تاثیرگذار، یک سکانس اما بازی کن و زنده‌اش کن. خارج از ایران این اتفاق می‌افتد. جایزه‌ها به چنین نقش‌هایی داده می‌شود.

مثلا همان نقشی که من برایش سیمرغ گرفتم، نقش یک دختر ایدزی بود و بعدا متاسفانه باعث شد که فقط یک برچسب به من بخورد که این همان دختری است که ایدز داشت و برای ترمیم رفته بود. اما آن‌جا ما به ازای آن تقدیرشان را به موقع و خوب دریافت می‌کنند.

بعد از سیمرغ، نه دستمزد من بالاتر رفت نه پیشنهادهای ویژه آنچنانی به من شد. همان‌طور انتخاب‌های کوچک داشتم و پیشنهادات خیلی خاص نقش اول به من داده نشد. انگار توانایی‌ها و بضاعت من در همان حد است. فقط خوشحالم که هنوز می‌گویند بهناز بازیگر با استعدادی است و می‌تواند نقش را در بیاورد. همین برای من قانع‌کننده است تا این‌که بخواهم سیمرغ بگیرم. هیچ‌کس یادش نمی‌ماند چند‌سال پیش چه کسی سیمرغ گرفت. البته اخیرا جوایز، بین‌المللی و شگفت‌انگیزتر شده و کمی جهانی‌تر که می‌شود یادمان می‌ماند که مثلا شهاب حسینی، لیلا حاتمی، آقای ناجی و نوید محمدزاده برگزیده شده‌اند.

 چه شد که به این گروه پیوستید و فکر می‌کردید برای نقشی کوتاه سیمرغ بگیرید؟

یک روز دستیار آقای فرمان‌آرا با من تماس گرفتند و من رفتم دفترشان برای بستن قرارداد و برگه‌ای به من دادند که فقط دیالوگ‌های مژگان در آن بود. یک نقش تک‌سکانسی که حتی نمی‌دانستم باید چه دستمزدی را برایش بگیرم. من هم «بوی کافور، عطر یاس» را دیده بودم و آقای فرمان‌آرا را به‌شدت دوست داشتم. حتی برای آن نقش که ایدز داشت رفته بودم آزمایشگاه و خودم هم آزمایش دادم یا به آدم‌های مختلف می‌گفتم تو اچ‌ای وی مثبت هستی تا ببینم واکنش‌شان چیست.

بعد شنیدم که آقای فرمان‌آرا در پروازی کنار شبنم طلوعی نشسته بودند و سر و زبان او را که دیدند گفتند بد نیست این نقش را شبنم بازی کند. دستیارشان تماس گرفتند و گفتند ما یک جابه‌جایی داریم و شما فلان نقش را به جای مژگان بازی کنید. بسیار متعجب و ناراحت شدم و سریعا رفتم سر لوکیشن که خانه با شکوه آقای کیانیان در آن فیلم بود. میز شام چیده بودند و آقای کیانیان هم بود.

 اسمش را بگذارعصیان

آقای فرمان‌آرا موسیقی بتهوون گذاشته بود. با توپ پر رفتم پیش‌شان و گفتم من باید این نقش را بازی کنم. پول نگاتیو چقدر می‌شود؟ من آن را می‌دهم و شما این سکانس را هم از من بگیرید و هم از بازیگر دیگرتان و بعد مقایسه کنید کدام بهتر است. ایشان خندیدند و خب من هم نمی‌دانستم چقدر وضع مالی‌شان خوب است (خنده). آن روز گذشت و من بالاخره توانستم از طریقی متوجه شوم که آقای عباس گنجوی در عروج‌فیلم کار مونتاژ را انجام می‌دهند. خودم را به آب و آتش زدم که باید بازی کنم. آفیش شدم به بیمارستان تا آن یک سکانس را از من بگیرند.

اما آن لحظه یخ کرده بودم، تمرین کرده بودم اشک بریزم و حتی هنوز هم می‌گویم چرا دستانم را بالا آوردم و صورتم را پنهان کردم. یک برداشت گرفتند و گفتند خوب است و من هم فکر کردم الکی و اصطلاحا پلان ایتالیایی است. از آن روز چند روز یک بار حلیم به‌دست می‌رفتم عروج فیلم و می‌گفتم بگذارید سکانسم را ببینم. من هستم؟ و آنها اطمینان می‌دادند که خودت هستی. تا روز اختتامیه جشنواره در تالار وحدت که بدو بدو رفتم پالتو خریدم و خودم را به آن‌جا رساندم و ردیف‌های جلو نشستم. وقتی جایزه گرفتم از کاندیداهای دیگر خجالت می‌کشیدم و عذرخواهی می‌کردم… اصلا اعتمادبه‌نفس نداشتم (خنده).

 از آن دوران چه چیزهایی به خاطر دارید که فکر می‌کنید کاش امروز هم وجود داشتند؟

ما از آن بچه‌هایی بودیم که شب می‌رفتیم توی صف سینما شهر فرنگ و عصر جدید ثبت نام می‌کردیم و صبح یک نفر می‌رفت آن‌جا و بعد چند نفر اضافه می‌شدند و با باتوم آنها را جا می‌زدند. فیلم «سلام سینما» را با فلاکت و بدبختی دیدیم. خود من چقدر به مادرم دروغ گفتم تا بروم «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» را ببینم (خنده). گالری می‌رفتیم… اما اخیرا رفتم موزه هنرهای معاصر یک گنجینه‌ای را باز کرده بودند و این همه بی‌اهمیتی برای آدم‌های مسئول به شدت دردناک بود.

مثلا جلوی یکی از تابلوها آب از بالا چکه می‌کرد و باید فاصله‌ات را زیاد می‌کردی تا خیس نشوی. الان دیگر باورم نمی‌شود که مثلا کسی «جان شیفته» رومن رولان را خوانده باشد. برای «هملت» قطب‌الدین صادقی که آن زمان در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شد، هر شب یک جوری بلیت گیر می‌آوردم و انتهای سالن می‌ایستادم به تماشا و ١١شب هم تمام می‌شد. مادرم همیشه می‌گفت کلید را بگذار و برو همانجا که بودی… به شدت مخالف بود. گربه‌هایی که در آن سالن پیش از بازسازی‌اش رفت و آمد داشتند، دیگر بخشی از اجراها بودند. سالن‌ها هر کدام سبک خودش را داشت. مثلا یک سالنی برای کارهای دانشجویی بود، کارگاهی برای کارهای تجربی و سالن‌هایی هم برای کارهای حرفه‌ای. اما الان حتی اگر اسما این تفکیک وجود داشته باشد در عمل چندان رعایت نمی‌شود.

 با وجود این میزان از مخالفت، چه شد که خانواده اجازه دادند تئاتر کار کنید؟

پدرم حسابدار بازار بود و انسانی بسیار منعطف و لوتی اما مادرم که در فضای بیمارستان و پرستاری کار می‌کرد و با درد جامعه از نزدیک آشنا بود و به شدت با ورود من به این فضا مشکل داشت. خانم آدینه با او صحبت کردند و توضیح دادند که تئاتر مطربی نیست و بعد هم به تماشای نمایش «سلطان مار» نشست و اینگونه کم‌کم کنار آمد.

 جداشدن پدر از خانواده چه تاثیراتی بر زندگی‌تان داشت؟

از آنجایی که مادرم زن خودساخته‌ای بود و در جامعه واقعا جنگیده و زندگی کرده بود، خیلی روی من تأثیر گذاشت. تا جایی که یادم می‌آید هیچوقت از هیچ یک از اعضای خانواده پول نگرفتم. رشته‌ام گرافیک بود و با طراحی‌های کوچک سعی می‌کردم درآمد داشته باشم و بعد هم که در بازیگری بی‌مهابا کار کردم تا هم خرجم در بیاید هم خودم را تثبیت کنم. جدایی خانواده برای بسیاری از آدم‌ها سازنده بوده تا این‌که بخواهند هر روز شاهد کلنجار رفتن پدر مادر باشند.

الان که بعد از مدت‌ها با خانواده پدرم در رفت و آمد هستم، این حس مثبت را به خودم دارم که هیچوقت ناچار نشدم برای پول گرفتن به پدرم رجوع کنم و به این سوال همیشگی که این پول را برای چه می‌خواهی، پاسخ دهم و از طرفی دل‌نگرانی برای پر کردن حساب خالی همیشه با خودم بود. زندگی کنترل‌شده‌ای داشتم و مادرم به شدت نظارت داشت و فکر می‌کرد باید جور نبود پدر را هم بکشد و حتی وقتی می‌خواستم تئاتر ببینم، مادرم به شدت مخالف بود و تازه کم‌کم داشت می‌فهمید زمانه عوض شده و دید که من در خانه کتاب می‌خوانم و دیالوگ حفظ می‌کنم و از این بابت خوشحال بود.

 اهل کتاب هستید؟

نه متاسفانه… الان حسرت و آرزویم این است که یونیفرم بپوشم و کنار این کتابفروشی‌های قدیمی که مثل کتاب‌فروشی تخت طاووس، کتاب‌های دست دوم می‌فروشند چهارپایه بگذارم در پیاده‌رو کتاب بخوانم و گذر عمر را ببینم. اما آرزو هم خواهد ماند… این یک واقعیت است و نباید از آن طفره رفت. تازه من مثل دوستان دیگرم تن به ازدواج نداده‌ام و زمان بیشتری برای خودم دارم.
  پس منطقی و اهل برنامه‌ریزی هستید…

اتفاقا من آدم عاشق‌پیشه‌ای هستم اما کارم را به هر چیزی ترجیح می‌دهم. اگر کسی که دوستش داشته باشم بتواند با این شرایط کنارم بماند، من استقبال می‌کنم اما معمولا آدم‌ها نتوانسته‌اند با من کنار بیایند. گردن رابطه و هر چیز دیگری که جلوی کارم را بگیرد می‌زنم. آدم‌ها وارد رابطه می‌شوند که معاشرت کنند و انتظاراتی دارند اما من وقتی مثلا بازبینی دارم تا یک هفته نمی‌خواهم هیچ‌کس سمتم بیاید و تلفنم را خاموش می‌کنم. حتی اگر هم‌حرفه خودم هم باشد، چهار برابر سخت‌تر است. حسادت و رقابتی در آن میان است که آزاردهنده می‌شود. هیچوقت نمی‌خواستم همسرم بازیگر باشد. شاید اگر ازدواج می‌کردم با یک اهل ادبیات و کتاب بود…

 با روحیه پرانرژی و تمامیت‌خواهی که دارید، هیچوقت موفق شده‌اید افرادی شبیه به خود پیدا کنید؟

من هیچوقت دنبال آدم‌های شبیه به خودم نگشتم چرا که در رفاقت و تصمیم‌گیری‌های اینچنینی کمی خودخواه هستم که فکر کنم این هم ماحصل همان تنها بودن است. معدود و انگشت‌شمارند آدم‌های پرانرژی و فعال در این مملکت که غبطه و حسادت من را برانگیزانند. اما دیدن یک زن موفق و به‌خصوص بازیگر در خارج از ایران غبطه‌برانگیز و چالش‌برانگیز است که چطور آن‌قدر موفق است. فکر می‌کنم الان در زندگی‌ام به یک بازنگری رسیده‌ام که تعامل و آرامش برایم باارزش‌ترین چیز است.

 اسمش را بگذارعصیان

بی‌پروایی آدم‌ها را دوست دارم اما زمانی که در عین‌حال بتوانند با آرامشی آن را مهار کنند، نه آن‌هایی که از درون هم فتیله‌شان خاموش است و من باید آنها را به فعالیت وادار کنم. آن‌قدر برای هر چیز انرژی گذاشته‌ام که الان خساستم می‌آید این انرژی را برای کسی بگذارم. به‌خصوص در این حرفه دوست ندارم با کسی آن‌قدر صمیمی باشم زیرا از همین رابطه‌ها بسیار صدمه دیدم و ترجیح می‌دهم با آدم‌هایی در حرفه‌های دیگر رفاقت کنم مثلا با دکتر مغز و اعصابم راحت‌ترم تا دوستان بازیگر.

 تمرکز بی‌قیدوشرطتان بر حرفه‌ای که در آن هستید، چقدر شما را به اهدافی که در ابتدای مسیر داشتید نزدیک کرده است؟

راستش من به‌عنوان هدف و منبع درآمد به این حرفه نگاه نکردم و توسط نخستین معلمم خانم آدینه که این مسأله را برای من جدی کردند به این سمت سوق داده شدم و برای من که گرایش‌های دینی و اسلامی پیدا کرده بودم و گرافیک می‌خواندم، تاثیرگذار بود که تکلیفم را روشن کرده و موضعم را کمی تلطیف کنم. دانشگاه دو جا قبول شدم، گرافیک تربیت مدرس و نمایش دانشگاه آزاد که خیلی محتاطانه و بدون این‌که مادرم در جریان باشد ثبت‌نام کردم و اواسط ترم اول بود که فهمید و دنیا را به هم ریخت ولی من ماندم. الان که نگاه می‌کنم به بسیاری از چیزها نرسیدم اما تا حدودی سعی کرده‌ام که قابل قبول باشم. بابت چیزهایی که شخصا و با جان کندن و بدون استفاده از تجربه دیگران به آنها رسیدم، از خودم راضی‌ام.

 منظورتان از گرایش‌های مذهبی چیست و مربوط به چه دوره‌ای می‌شود؟

من یک دوره دو ساله می‌خواستم بروم رشته دیگری را همزمان با گرافیک بخوانم. انواع نمازها را می‌خواندم و روزه می‌گرفتم و جامعه الزهرای قم هم ثبت‌نام کرده بودم و از آن‌جا برای من نوار می‌فرستادند و هر شش ماه یک بار می‌رفتم حضوری امتحان می‌دادم که بیشتر روی قرآن و تربیت اسلامی متمرکز بودند. همچنین دوست داشتم به آدم‌هایی که ناتوانی جسمی دارند خدمت کنم و پرستارشان شوم. البته الان هم هنرمندان به‌گونه‌ای خدمتگزاران مردم هستند.

 با این حال ظاهرتان هم متفاوت با الان بود؟

بله. هم چادر سرم بود، هم مقنعه چانه‌دار. اما همه این دوران را گذرانده‌اند.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۸۸)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

 سلفی عجیب فاطیما بهارمست شروعی ناامیدکننده برای مطلب امروز است، امیدواریم در ادامه جبران شود و بتوانیم به بازی برگردیم!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

سلفی سحر قریشی و برادرش آقا سپهر در این روز هایی که سحر درگیر چند پروژه سینمایی است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

حسین ماهینی و خانواده عزیزش در جشن تولد دخترکش، جشنی با تم خاکستری!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

سلفی متفاوت پریناز ایزدیار که در نگاه اول
نمیتوانیم او را تشخیص بدهیم. کلا پریناز به دریا علاقه زیادی دارد و سلفی
های زیادی از او در کنار دریا شاهد بوده ایم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

“مصادره” اولین تجربه کارگردانی مهران احمدی در سینما، آماده اکران در جشنواره میشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

قبول باشد داریوش خان. کلمه ریا سر تعظیم فرود آورد در قبال این پست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 


یسنا میرطهماسب با این عکس از دوران فنجولیت خود، تولد هومن سیدی را که در آن موقع در دوران توپولیت خود قرار داشت، تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

بهرام رادان در سفر اخیرش یک انسان رنگین پوست دید و دریافت که بهترین فرصت برای شوآف ضد نژادپرستانه در اینستاگرامش است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

 پست همسرِ بهداد سلیمی برای او و هم تیمی هایش در
تیم ملی وزنه برداری ایران. مانیز برای قهرمانانمان آرزوی موفقیت در رقابت
های پیش رو داریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

لیلا بلوکات، سیاوش خیرابی و الهام حمیدی در افتتاحیه کسب و کار رفیقشان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

 


ممنون از فریدون آسرایی که سعی نکرده با استفاده از خطای دید مثلا به برج ایفل تکیه دهد و مثل یک انسان عادی عکسش را گرفته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

قطعا سوژه این پست عکس نرگس محمدی نیست و سلسله بوس هایی است که علی اوجی برایش کامنت کرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

عمار جان حالا که این فضا انقدر اخ و پیف است، پس دلیلی برای اینکه گزارش لحظه به لحظه از سفرهایتان در آن درج کنید، وجود ندارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

مه لقا باقری موهایش را آبی رنگ کرده است و هدفش از این عکس قطعا اعلام و نشان دادن همین موضوع بوده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

 


سلفی امیریل ارجمند و همسرش یاسمینا باهر در یکی از کشور های دوست همسایه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

ملیکا شریفی نیا در حال مسافرت با قطار، وسیله ای
که خیلی محبوبِ چهره ها نیست و اکثرا هواپیما را به آن ترجیح میدهد، در
حالی که میتواند سوژه ی خوبی برای عکس های اینستاگرامی باشد. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

شبنم خانم مقدمی در حال دل به پاییز سپردن در جاده چالوس.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

مهران رجبی، بازیگر مجموعه جدیدِ کیانوش عیاری شده
است ،سریالی به نام “هفتاد و هشت متر” که برای تلویزیون در حال ساخت است.
استاد عیاری کلا به جناب رجبی علاقه دارد و در اکثر کارهایش از ایشان
استفاده کرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 


یک اینترویو از افسانه پاکرو. ما که نمیدانیم منظورش از اینترویو در عکس چیست، امیدوارم شما منظورش را متوجه شوید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

 


ساعد سهیلی و زیبا کرمعلی در نمایی از فیلم
“لاتاری” ساخته جدید محمدحسین مهدویان که امسال هم به قصد صید سیمرغ، پای
به جشنواره خواهد گذاشت. “ایتساده در غبار” و “ماجرای نیمروز” دو فیلم شاخص
مهدویانِ جوان هستند که هر دو صاحب عناوین زیادی در جشنواره فیلم فجر
شدند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

مجتبی محرمی هم گفتار زامبی ها شده و از این موضوع
به شگفت امده است. مجبتی جان بهترین روش برخورد با مخاطب در اینستاگرام این
است که کامنت ها را کلا نخوانی!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

عکس پاییزی الهه خانم رضایی، مجری سال های کودکی دهه شصت و هفتادی ها. هر کجا که هستند سلامت باشند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

شهره لرستانی رد پای مخاطب خاص اش را در سد دز پیدا کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

علیرضا جان حین سلفی گرفتن در آینه، بهتر است به تصویر لنز گوشی در آینه نگاه کنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

سلفی بدون شرح مهدی سلوکی در کنار همسر عزیزش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

حبیب و دوستانش به تلویزیون بازگشته اند تا باز هم کمی امید و شادی به رسانه ملی تزریق کنند. خوشحالیم از این بازگشت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

عکس دختر – پدری پرستو گلستانی و پدر عزیزش. آرزوی
سلامتی داریم برای همه پدر های نازنین، روح پدران سفر کرده هم قرین رحمت و
شادی باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

قبل تر ها تغییر جنسیت خیلی سخت تر بود ومکافات زیادی داشت، امروزه با یک آرایشگاه رفتن و یک استوری، این اتفاق عملی میشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

کاملا مشخص است که بهراد خرازی اولین بار است که دارد استوری میگذارد و خیلی کار با آن را بلد نیست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

اوکی قبول، ولی خداوکیلی تغییر ظاهر و جلف شدن هم باید ممنوع شود!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

ملیکا زارعی تصمیم گرفته پیش بچه های زلزله زده استان کرمانشاه برود، شاید خاله شادونه مرهمی بر دردهایشان باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

هیچ علاقه ای ندارم برای توصیف این استوری و مجموع
فعالیت های اخیر سردار، از عبارت “مرگ تدریجی یک ستاره” استفاده کنم، ولی
واقعیت ناگزیر است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

سلطنت و تاجگذاری دیبا زاهدی در روز تولدش. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

یونتوسی های جمع مرا ببخشند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

بهنوش بختیاری امسال هم در جشنواره فیلم فجر حضور
دارد. با فیلم سینمایی “لالا کن” ساخته مصطفی قربانپور. شنیده ها حاکی از
این است که بهنوش در ادامه قرار است در پروژه “کپه مرگتو بذار” هنرنمایی کند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 


نفیسه روشن با این سلفی خواسته خیلی ریز به سوژه این روزهای اینستاگرام
و چالش مجید اشاره کند، ولی متاسفانه منظور اصلی اش تحت تاثیر چهره بدون
میک آپ اش قرار گرفته است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 


ملکه ترلان پروانه، کوئین بلامنازعِ جمعیت شاخ های اینستاگرام!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

عکس یادگاری علی انصاریان در کنار مینا جعفرزاده ی
دوست داشتنی، پست آخر مطلب امروز ماست. ممنون از همراهی ارزشمندتان. تا
مطلب بعدی مراقب خودتان باشید. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (588) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان
هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل
info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب
کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان


منبع: برترینها

تاریخچه کوتاه سلبریتی‌ها در ایران (۱)

ماهنامه نزدیک: شهرت در میان مردم: بیشتر شاعران یا درباری بودند و یا در جمع های محدودی شعرهای خود را می خواندند. انوری یکی از شاعران درباری بود. او در بازار دید که کسی شعرهای او را برای مردم می خواند.

پرسید: «این شعرها از کیست؟» گفت: «انوری.» پرسید: «انوری را می شناسی؟» گفت: «من خودم انوری ام.» انوری گفت: «شعردزد دیده بودیم، اما شاعردزد نه.» این یعنی شاعرانی کم و بیش بین مردم شناخته شده بودند، اما نه در این حد که کسی قیافه آنها را بشناسد.

۱۰۶۰

کمپفر (Engelbert Kaempfer)، جهانگرد آلمانی: مردم اصفهان در قهوه خانه ها جمع می شوند و خوانندگان و موسیقی نوازان مشهور برای آنها آهنگ اجرا می کنند.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 

میدان نقش جهان اصفهان به قلم کمپفر 


۱۳۳۰

اولین بازیگر زن، اولین بادیگارد برای سلبریتی: روح انگیز سامی نژاد، بازیگر اصلی فیلم «دختر لر» (اولین فیلم ناطق ایران)، پس از ۱۸ سال زندگی در هند و بازی در دو فیلم به ایران بازگشت.

سامی نژاد: هرموقع که از در شرکت می آمدیم بیرون، مجبور بودیم سه نفر مستحفظ داشته باشیم، یک شوفر و دو نفر کمک شوفر که شیشه پرت نکنند. هر جایی هم که می رفتیم باید یک چیزی سرمان می انداختیم تا کسی ما را نشناسد

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 


۱۳۴۱

سلبریتی محبوب: تختی (کشتی گیر مشهور ایرانی) برای جمع کردن کمک به مردم
زلزله زده بویین زهرا با یک صندوق در گردن از پارک ساعی تا خیابان فردوسی
پیاده رفت. مردم کمک های بسیاری کردند و ده ها کامیون برای کمک فرستادند.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 

 


۱۳۴۲

اولین حضور سلبریتی ها در سیاست: امامعلی حبیبی، کشتی گیر معروف مازندرانی نماینده مردم بابل در مجلس شورای ملی شد.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 

 


۱۳۴۴

اولین سوپراستار سینما: فیلم گنج قارون اکران شد و
محمدعلی فردین، ستاره فیلم، به سرعت محبوب مردم شد. فردین سه سال بعد به
خاطر بازی در فیلم «سلطان قلب ها» به همین نام معروف شد.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 


دهه ۵۰

سینما در میان مردم رواج دارد، اما جامعه مذهبی رفتارهای خلاف عرف سلبریتی ها را نمی پذیرد.

نادیا (بازیگر فیلمفارسی): من در خانه خیلی مومن بودم، ولی در فیلم ها، رُل
من آن طور بود. من از خانواده ای مذهبی آمده بودم. در خانه، نماز و روزه
ام سر جایش بود. ولی شغل من آن طور بود که باید می رفتم روی صحنه. باید
لباس کوتاه می پوشیدم. باید نقشم را بازی می کردم.


۱۳۵۷

حضور ستاره ها ممنوع: ستاره های سینما و تلویزیون پیش
از انقلاب، دیگر نمی توانستند فعالیت کنند. محمدعلی فردین (بازیگر سینما)
از مسئولان سینما در خواست فعالیت می کند، اما به او جواب منفی می دهند.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 

 


دهه ۶۰

اولین ستاره های سینمای پس از انقلاب: جمشید هاشم پور
برای بازی در فیلم های حادثه ای و خسرو شکیبایی برای بازی در نقش روشنفکر
در فیلم هامون، ستاره شدند. نیکی کریمی هم یکی از اولین ستاره های زن
سینمای پس از انقلاب بود.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 


۱۳۶۹

مردم، شاعران را نمی شناسند. عباس کیارستمی: «در
فرودگاه مهرآباد اخوان ثالث را دیدم. قصد سفر به لندن را داشت. کسی او را
نمی شناخت. به نظرم آمد اگر بخواهی جزو مشاهیر باشی باید صورتی آشنا داشته
باشی نه نامی آشنا.»

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 

 


دهه ۷۰

اولین و معروف ترین ممنوع التصویری: محمود شهریاری به
گفته خودش بارها ممنوع التصویر شد. اما بار اول به خاطر رقص در بخش مردانه
عروسی برادرش بود. شهریاری: «من همیشه ممنوع التصویرم. گاهی هم در بین آن
آزادالتصویر می شوم.»
تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 


۱۳۷۴

اولین ممنوع التصویر زن: احتمالا کمند امیرسلیمانی
(بازیگر نقش «آذر» در سریال «پدرسالار») اولین ممنوع التصویر در ایران است.
گفته می شود فیلم نامناسبی از او پخش شد و باعث ممنوع التصویری او شد.

تاریحچه کوتاه سلبریتی ها در ایران 

ادامه دارد…


منبع: برترینها

حقایقی از زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی

در دنیای سرگرمی افراد بسیار کمی وجود دارند که با یک نام در طول تمام سال های فعالیتشان در اوج بمانند و بتوان آن ها را یک شخصیت افسانه ای لقب داد. شِر (Cher) کارش در حوزه موسیقی را در دهه ی ۶۰ میلادی همراه با سانی بونو، که بعدها با او ازدواج کرد، آغاز نمود و از آن زمان تاکنون در زمینه ی موسیقی، فیلم و حتی سیاست نیز به فعالیت های خود ادامه داده است. اگر چه بسیار ادعا می کنند که همه چیز را در مورد این شخصیت افسانه ای ۷۱ ساله می دانند اما افراد بسیار کمی از رازهای زندگی او باخبرند.

از علاقه و احساساتش نسبت به تام کروز گرفته تا روابط خصوصی دردسرساز و مشکلش در یادگیری و خواندن و نوشتن، از روابط متزلزلش با فرزندانش چَز و الیجا و رابطه با نزدیک ترین دوستش کتی گریفین. واقعیت های ناگفته در مورد این خواننده افسانه ای را در ادامه ی این مطلب بخوانید.

۱-او سابقه ی جنجالی و پر حرف و حدیثی در روابط عاطفی اش دارد

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی
شِر همواره گفته که دوست داشته با بسیاری از شخصیت های مشهور و محترم هالیوود ازدواج کند اما در این میان وی تام کروز را به هر شخصیت دیگری در هالیوود ترجیح می دهد، بازیگری که در دهه ی ۸۰ میلادی برای مدتی با وی رابطه داشت. وی در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۳ این مورد گفته است:” من بزرگ ترین عاشقان تاریخ را داشته ام. تام کروز در میان پنج نفر اول قرار داشت. فهرست طولانی نبود اما فهرست خوبی بود”.

وی تام کروز را یک “مرد فوق العاده و دوست داشتنی” توصیف کرده و ادعا نموده که رابطه ی این دو بسیار گرم و عمیق بوده است. وی همچنین گفته که با جن سیمونز خواننده گروه موسیقی KISS نیز رابطه داشته و برخلاف تجارب عاشقانه کوتاه و یک شبه ی سیمونز این بار وی به شدت عاشق شِر شده است. اگر چه وی قبلاً خیلی بی پروا در مورد روابط عاطفی اش صحبت می کرد اما این روزها کمتر در این مورد صحبت می کند و می گوید که هر کسی نمی تواند مرد مورد علاقه ی او باشد.


۲- او با دیوید لترمن دشمنی عمیقی داشته است

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی
اگر چه شِر معمولاً در روابطش با مردان قید و بند زیادی نداشت اما به وضوح از دیوید لترمن اعلام برائت کرده و حتی در یک برنامه ی زنده او را «نامرد» نامید. در طی کنسرتی در مریلند در سال کنونی، وی دشمنی خود را بار دیگر با لترمن عیان کرد. بر اساس ادعاها، لترمن از شِر خواسته بود که در برنامه اش حضور یابد و ۴ سال برای راضی کردن شِر تلاش کرده بود. شِر در این کنسرت در مورد این موضوع چنین گفت:” هزینه ی هتل من ۲۸٫۰۰۰ دلار بود و دیو لترمن نیز همیشه از من می خواست که در برنامه اش حضور داشته باشم و من هم گفتم باشه به شرطی که ۲۸٫۰۰۰ دلار داشته باشی. آن ها گفتند نه. بعد ناگهان همه چز تغییر کرد و تماس گرفته و رضایت خود را اعلام کردند. تهیه کنندگان گفتند: چرا تا حالا هیج وقت قبول نکرده ای که در این برنامه حضور داشته باشی؟ و من هم گفتم : زیرا لترمن خیلی باهوش و بامزه است اما اگر از اشخاص خوشش نیاید بسیار بیرحم خواهد شد”.

وقتی که شِر بالاخره در این برنامه حضور یافت و اعلام کرد که لترمن هزینه ی سنگین هتل او را پرداخت کرده است لترمن گفت که این موضوع تنها یک حیله بوده است: “اگر فکر می کنی که این برنامه هزینه ی هتل را پرداخت می کند باید بگویم که گولت زده اند”. همچنین شِر در آخرین فصل از این برنامه ی تلویزیونی حاضر شد و گفت:”برای سال های متمادی، همیشه می خواستم یک موضوع را بینمان حل کنم… این چیزی است که واقعاً از عمق وجودم به آن اعتقاد دارم، شوخی نمی کنم، به هیچ عنوان: من واقعاً عاشق تو هستم… ولی تو هنوز [برای من] یک نامرد هستی”.


۳- مادر ۹۱ ساله شِر هنوز زنده و سرحال است

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی
شِر علی رغم رابطه ی پر فراز و نشیب با بچه هایش، مانند همیشه رابطه ی بسیار نزدیکی با مادرش، جورجیا هولت، دارد مادر شِر تاکنون ۶ بار ازدواج کرده و الگوی دخترش به شمار می آید. به گفته ی شِر این دو همواره به هم نزدیک بوده “اما زمانی که جوان بودم خیلی با هم دعوا داشتیم. من بسیار خودسر بودم، من کارهای زیای انجام دادم مانند این که وقتی ۱۱ ساله بودم از خانه فرار کردم. همراه با دوستانم سوار یک قطار شدیم. فقط خیلی ماجراجو بودم اما هیچ وقت بی احترامی نکردم. در مورد سانی کمی با او [مادرم] مشکل داشتم اما مدت زیادی نگذشت که با این موضوع کنار آمد. او همیشه قبل از قضاوت کردن گوش می داد پس همیشه می توانستم با او در مورد روابطم حرف بزنم. او همواره به این نکته تایید داشت که باید با کسی باشم که دوستش دارم”.

به گفته ی شِر مادرش ۹۱ سال سن دارد و علی رغم این که سلامتی اش با مشکلاتی روبروست اما به ندرت دارو مصرف می کند.


۴- او هنوز زخم زندگی با سونی بونو را با خود دارد

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی
مشهورترین رابطه ی عاشقانه شِر به سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۵ و با سونی بونو مربوط می شود. وی در مصاحبه ای با ونیتی فیر در سال ۲۰۱۰ اعلام کرد که این رابطه چندان هم آسان و بدون مشکل نبوده است. وی گفته که هنوز درد این رابطه را با خود دارد و سونی بونو را «شوهری وحشتناک» توصیه کرده است. وی در این مورد گفته که بونو مانند یک انسان برابر یا یک همسر با وی رفتار نکرده بلکه او را بیشتر “یک مرغ که تخم طلا می گذاشت می دانست تا یک همسر”. وی گفته که در تمام مدت بونو وی را در کنترل داشته و این زندگی ۱۱ ساله مشترک از بسیاری جهات به او صدمه وارد کرده است.

اگر چی وی گفته که درد آن دوران را هنوز با خود دارد اما تاکید کرده که بونو را به خاطر بدرفتاری هایش بخشیده و گفته که حاضر بوده تحت شرایطی در کنار او بماند: این که کارش را بهتر مدیریت می کرد. وی در این باره چنین گفته است:” او را ترک نمی کردم اگر این قدر عرصه را بر من تنگ نمی کرد، این قدر با شدت. او چیزی بسیار بیشتر از شوهر بود، یک شوهر وحشتناک، بلکه یک راهنمای بزرگ، استادی بی بدیل”. این دو در سال ۱۹۶۹ صاحب دختری به نام چستیتی سان بونو شدند که بعدها با نام چَز شناخته شد.سانی بونو در سال ۱۹۹۸ در یک حادثه ی هوایی کشته شد. شِر در این باره نیز گفته است:” وقتی او مرد همه چیز تغییر کرد. به یکباره او دیگر وجود نداشت و این یک درد بسیار بزرگ بود. ازدواج کم اهمیت ترین چیزی بود که ما با هم انجام داده بودیم”.


۵- نشانه هایی از کمبود اعتماد به نفس و افسردگی در او دیده می شود

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی
با زندگی حرفه ای به درازای ۶ دهه، حتی اگر جایزه اسکار و جوایز اسکار و امی را به حساب نیاوریم، او هنوز هم شخصیت محجوبی دارد. باور این موضوع با توجه به این همه موفقیت و اعتباری که وی در این همه سال به آن دست یافته است کمی دشوار است. اما به نظر می رسد که گذر عمر بر او غلبه کرده است. شِر خود در این باره می گوید:” فقط نمی دانم که چظور با سنم کنار بیایم. نمی خواهم این کار را بکنم حتی، اما اگر می خواستم هم نمی دانم چطور. در آینه نگاه می کنم و این بانوی پیر را می بینم که به من خیره شده است. و نمی دانم که چطور او به این جا رسیده است. اگر ۷۰ شمع را روی کیکم بگذارم، مغزم سوت خواهد کشید. می فهمید؟”.

اما بعد مشخص می شود که وی از آن چه که فکر می کنیم هم محجوب تر است وقتی که می گوید:” حقیقتاً هیچ وقت عاشق شِر نبوده ام. تنها چیزی که می دانم این است که نباید تسلیم شد. چیزی بیشتر از این نمی دانم”. شاید این موضوع نشان دهنده ی این باشد که وی تا حدودی دارای نشانه های افسردگی است.


۶- شِر از تغییر جنسیت چَز راضی نیست

واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی

چَز که به عنوان یک دختر به دنیا آمده بود در سال های اخیر جنسیت خود را تغییر داده است و گفته که از آن زمان رابطه ی پرتنشی با مادرش داشته است. وی گفته که از همان سنین کودکی دوست داشته که پسر باشد. وی گفته زمانی که در سال ۲۰۰۹ به مادرش گفته که می خواهد جنسیتش را عوض کند با مخالفت و ناراحتی او روبرو شده است و کنار آمدن با این موضوع برای وی به عنوان مادر بسیار سخت بوده است. وی در این باره چنین می گوید:”برای والدین کنار آمدن با این موضوع خیلی سخت است. نوعی سوگواری برای فرزندی است که از دست داده اید و باید با کسی که جایش را گرفته کنار بیایید”.


۷- رابطه پر تنشی نیز با دیگر پسرش، الیجا، دارد

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی

پسر دوم شِر که الیجا نام دارد احساسات مشابهی در مورد فرزند یک ستاره بودن دارد و هنوز هم در رابطه با مادرش دچار مشکل است. الیجا در این مورد چنین گفته است:” وقتی که در سن ۷ سالگی به مدرسه شبانه روزی می روید سخت است که فکر نکنید شما را دور انداخته اند. اما من در سنی هستم که با این موضوع کنار می آیم زیرا چاره دیگری ندارم. اما من هنوز… این بدین معنی نیست که این کار درست است. هنوز هم انجام این کار اشتباه است”. در هنگام این صحبت ها وی گفت که روابطش با مادرش بسیار پرتنش بوده و ماه ها از آخرین باری که با وی حرف زده است می گذرد. با این وجود گفته که مادرش را دوست دارد و از طرفداران اوست.


۸- او اهل سیاست بوده و از مخالفان ترامپ است

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی

طرفداران شِر به خوبی می دانند که او بسیار سیاسی است. در واقع او در طول دوران رقابت های انتخاباتی از هیلاری کلینتون نامزد دموکرات ها حمایت می کرد. اما در سال ۲۰۱۶ در یک کمپین انتخاباتی به شدت از دونالد ترامپ انتقاد کرده و او را گسترش دهنده عقاید نژادپرستانه می دانست. حتی یک بار گفته بود در صورتی که دونالد ترامپ برنده رقابت های انتخاباتی شود این سیاره را ترک خواهد کرد. با این وجود هنوز هم در حساب شبکه های اجتماعی خود هنوز به جمهوری خواهان می پردازد.


۹- او از یک بیماری خاص به نام «خوانش پریشی» رنج می برد

 واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی

شِر در طی سال ها یک راز را در دل خود حفظ کرده بود و آن این که وی به خوانش پریشی مبتلاست. در مصاحبه ای در سال ۱۹۹۹ وی برای اولین بار از مبارزه ی هر روزه اش با ناتوانی در یادگیری سخن گفت. درواقع وی اعتراف کرد که به خاطر این بیماری نمی تواند نت های موسیقی را بخواند. وی در این باره چنین گفت:” من فقط آن را می شنوم. در مورد شعر اما مشکل خاصی ندارم. به خاطر این مشکل نوعی حافظه ی فتوگرافیک به دست آورده ام می توانم هر چیزی را به راحتی خوانده و در همان بار اول احساس آن را درک کنم”. با این وجود وی خود را «بسیار باهوش» توصیف کرده که همین موضوع باعث شده سال ها در عرصه موسیقی حضور موفق داشته باشد اما گفته که از دوران مدرسه به هیچ عنوان خوشش نمی آمده است.


منبع: برترینها

ساناز سماواتی، مرد بالشی را دوست دارد!

ماهنامه دیده بان – نسیم فروغ: ساناز سماواتی یکی از ستاره های تلویزیون در سال های نسبتا دور است. بازی های او در سریال نود شبی مهران مدیری هنوز هم در خاطر مخاطبان تلویزیون هست. او که مدت ها در خارج از کشور بود، چند سالی هست که مجددا کار بازیگری را پی گرفته و این روزها هم در تئاتر «مرد بالشی» حضور دارد. به همین بهانه با ایشان گفتگویی انجام دادیم تا در جریان مختصات این نمایش و آخرین فعالیت ها و دغدغه هایش قرار بگیریم.

 ساناز سماواتی؛ حمایت های تماشاچیان

بازی در نقش ماریان

این روزها مشغول چه کارهایی در زمینه بازیگری هستید؟

– سر کار یک سریال هستم به کارگردانی جناب آقای منشی زاده به نام «خانه امید» و همزمان در شبکه دو یک کار کودک دارم به نام «محله یک گله جا» به کارگردانی آقای محمودزاده و تهیه کنندگی جناب آقای مجید قناد. واقعا باعث افتخارم است که در این کار شرکت کردم چون به نظر من آقای قناد اسطوره هستند و دین زیادی به گردن خیلی از بچه هایی که اکنون بزرگ شدند، دارند. ضمنا ایشان در زمینه کار کودک خیلی هم باتجربه و کاردان هستند. همچنین به تازگی تئاتر «مش اکبر و دخترانش» به تهیه کنندگی و کارگردانی آقای اکبر عبدی را بعد از سه ماه و نیم اجرا تمام کردم. در حال حاضر هم هر شب ساعت ۹ در سالن پایتخت «مرد بالشی» را اجرا دارم. این نمایش نوشته مارتین مک دونا است به کارگردانی آقای سیاوش اسد و تهیه کنندگی آقای سعید صدیقیان.

 ساناز سماواتی؛ حمایت های تماشاچیان

بازی در تئاتر را دوست دارید؟

– بله، خیلی در تئاتر حضور و نفس تماشاگر را حس می کنید و اساسا تئاتر با نفس ها و حمایت های تماشاچیان زنده است.

از نمایشی که در آن بازی می کنید یعنی «مرد بالشی» بگویید.

– تئاتر «مرد بالشی» درباره منع آزار و کودک آزاری است که این روزها زیاد در رابطه با این مسئله صحبت می شود.

دلیل این که شما این کار را برای بازی انتخاب کردید چیست؟

– دلیل انتخاب من متن بسیار خوبی است که «مرد بالشی» دارد. این نمایش اقتباس از چهار متن دریاچه قو، مرد بالشی، ملکه لیدن و مجسمه مک دونا است.

 ساناز سماواتی؛ حمایت های تماشاچیان

شما چقدر نقش تان را در این نمایش دوست دارید؟

– نقش ماریان خیلی متفاوت با نقش های دیگرم است. این نقش را خیلی دوست دارم و با اشتیاق ایفای آن را قبول کردم.

نظرتان را درباره این کارگردان جوان و تازه کار بگویید.

– کارگردان این کار آقای اسد هستند و به عقیده من این کارگردان خیلی خوش آتیه است و من مطمئن هستم آینده درخشانی دارد. ایشان خیلی خوب بازیگر را در مسیر درست قرار می دهد و دقت نظر بالایی دارد و هدایت بازیگری شان فوق العاده است.

(آقای اسد کارگردان این تئاتر هم در کنار ما حاضر شدند. از ایشان دلیل انتخاب ساناز سماواتی را به عنوان بازیگر نقش ماریان پرسیدم. گفت ماریان نقشی است که زیر لایه های متن بالشی در آن وجود دارد و همه اتفاقات از دیدگاه و ذهن ماریان بر می خیزد. من گزینه های زیادی برای ایفای این نقش داشتم اما به نظرم این کار از عهده ایشان با بازی متفاوت شان بر می آمد. من اخلاق خوب و حرفه ای ایشان را بسیار می پسندم.)

 ساناز سماواتی؛ حمایت های تماشاچیان

آیا قبل از این کار، در تئاتر بازی کرده بودید؟

– بله، اجرا کرده بودم. در سال های خیلی دور در نمایش «پوست شیرشون اکی سی» به کارگردانی آقای فرزاد صفاخور بازی کرده بودم.

این تئاتر در زمینه کودک آزاری است و شما سفیر صلح و حمایت از کودکان هم هستید. در این زمینه چه صحبتی دارید؟

– شرایط و بستر جامعه بسیار جوشان است و اخبار و حوادث بسیار دردناکی در رابطه با کودک آزاری و هرگونه اتفاقات عجیب و غریب می شنویم. خواهشمندم که دست به دست هم بدهیم برای این که ایرانی آباد و بهتر داشته باشیم. به فکر فرهنگ سازی باشیم و کار را ریشه ای انجام دهیم. همچنین از مسئولان محترم درخواست دارم به هنرمندان، ورزشکاران و چهره ها کمک کنند تا بتوانیم در جهت فرهنگ سازی گام های موثری برداریم. از مردم می خواهم با حضورشان در این نمایش مخالفت خود را با هرگونه آزار اعلام کنند.

همسرم مرا وارد فضای مجازی کرد

چقدر از فضای مجازی استفاده می کنید و آیا آن را برای تبلیغ فعالیت های تان مفید می دانید؟

– راستش من زیاد اهل فضای مجازی نیستم و نبودم و عملا از بهمن سال گذشته وارد فضای مجازی شدم، آن هم به خاطر اصرارهای همسرم که یک مشاور فوق العاده است. ایشان معتقد بود و من را قانع کرد که باید در فضای مجازی حضور داشته باشم و در حال حاضر بیشتر زحمات گرداندن صفحات و کانال من را ایشان انجام می دهند و تمام کارهای تبلیغاتی را هم مدیریت می کند. در جواب سوال بعدی باید عرض کنم که بله، این روزها فضای مجازی بسیار حائز اهمیت است اما در اینجا نکته ای باید گفته شود و آن این که یک اتفاق تفکر برانگیز دارد می افتد که شنیده می شود بعضی از همکاران تهیه کننده در انتخاب بازیگرها به تعداد فالوئرها نگاه می کنند و برای قدرت بازیگر و توانایی هایش در ایفای نقش اهمیتی قائل نیستند که این طرز تفکر واقعا تاسف برانگیز است.

 ساناز سماواتی؛ حمایت های تماشاچیان

بیشتر چه نوع موسیقی گوش می کنید و از آن لذت می برید؟

– همه موسیقی ها را گوش می دهم. البته با احترام کامل به همه دوستان موسیقی، بعضی از آهنگ ها را دوست ندارم که شاید ذائقه من این باشد. آهنگ های استاد محمد نوری را خیلی دوست دارم و گوش می کنم و از حامد همایون خیلی ممنونم و از گوش دادن به آهنگ هایش هم لذت می برم. آهنگ های امید جهان را هم دوست دارم. اکثر دوستان موزیسین دوستان من هستند.

چقدر سفر می کنید و آیا اصلا به سفر علاقه مند هستید؟

– خیلی زیاد به سفر می روم. البته من در دوره نوجوانی و جوانی خیلی سفر رفتم و تقریبا می توانم بگویم اکثر مکان های دنیا را رفتم و دیدم. همچنین در دهه هشتاد خیلی ایرانگردی کردم اما بعد از ازدواج خصوصا بعد از بچه دار شدنم بیشتر فوکوسم روی پسرم برسا بود. الان هم اگر کاری نداشته باشم اکثرا به شمال می روم. من عاشق شمال و آرامش و سکوتش هستم.

اگر بازیگر نبودم…

اگر بازیگر نبودید دلمشغولی یا علاقه بعدی شما چه بود؟

– در بیشتر مصاحبه هایم گفته ام که من عاشق فضا هستم. هنوز همه ذهنم و آخر فکرم در فضا موج می زند. عاشق این بودم که فضانورد بشوم اما خب در زمان ما این امکان نبود و خانم ها نمی توانستند در رشته های مربوطه شرکت بکنند و دامپزشکی و زمین شناسی هم همین طور بودند. بنابراین من مترجمی زبان خواندم و در ترم چهارم بودم که در اولین دوره کلاس های بازیگری کانون تئاتر تجربی که توسط استاد سمندریان برگزار می شد شرکت کردم و این شانس را داشتم که بتوانم از همان ابتدا مستقیم جلوی دوربین بروم و کارم را به صورت حرفه ای در کنار همکارانم شروع کنم.

 ساناز سماواتی؛ حمایت های تماشاچیان

اولویت شما به عنوان یک بازیگر، حرفه تان است یا زندگی مشترک؟

– به نظر من کار و خانواده را نمی شود از همدیگر جدا کرد. اولویتی برای من ندارد و هر دو حائز اهمیت هستند زیرا وقتی آدم می خواهد خانواده ای داشته باشد که برای شان ارزش قائل است و دوست دارد امکانات خوبی در اختیارشان قرار بدهد، باید تلاش کند و کار خوبی داشته باشد. وقتی خانواده حمایت ات می کنند که روحیه خوبی داشته باشی می توانی در پروسه کاری خودت هم موفق باشی چرا که در پشت سر خانواده ای داری که به تو آرامش می دهند. در اینجا جا دارد از هومن حسینی همسر عزیزم که در درجه اول برای من یک دوست خوب هستند و همکار و مشاور خیلی خوب و همچنین پدر فوق العاده ای برای فرزندمان هستند تشکر کنم. ایشان واقعا یک مشاور نازنین هستند که تمام زحمات کاری من بر عهده شان است.

عاشق مرد شش میلیون دلاری بودم

بازیگر مورد علاقه شما چه کسی است؟

– همه بازیگرها برای من مورد علاقه هستند و اصلا نمی توانم برای شان طبقه ای قائل بشوم. به نظر من از هر بازیگری می توان یک روش را یاد گرفت و هر کس در کار هنر هست، باید مورد علاقه و اجر قرار بگیرد.

آیا پیش آمده که الگویی از بازیگری داشته باشید یا دوست داشتید جای آن نقش بودید؟

– (با خنده) بله، بله، من خیلی دلم می خواست در فیلم «ربه کا» نقش ربه کا را بازی می کردم و تخیل همه کودکی و نوجوانی من این بود که بالاخره در زندگی واقعی خودم «رت باتلر» را پیدا می کنم یا نه! وقتی که کوچک تر بودم عاشق مرد شش میلیون دلاری بودم و با خودم فکر می کردم بزرگ شدم این مرد را می بینم.

 ساناز سماواتی؛ حمایت های تماشاچیان
یار دیرین همه کتاب

کتاب یار
دیرین من است و من از زمانی که سواد خواندن الفبا را نداشتم کتاب می خواندم
(با خنده) عموی بزرگ من فتح الله همایونفر نویسنده و شاعر بودند و من با
ایشان در کودکی به میدان انقلاب بعلی می رفتیم و کتاب می خریدیم. کتاب تنها
دوست واقعی است. کتاب تنها راهی است که ما را از تاریکی به روشنایی و
آگاهی می رساند. 


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۸۷)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

جواد خیابانی چهره تلویزیونی محبوب در این روزها در کنار سیداحمد خمینی و مهدی رحمتی و سایر عزیزان، به همراه شهربانو منصوریان به تماشای فیلم “از صفر تا سکو” نشستند. فیلمی که راوی زندگی خواهران قهرمان منصوریان است. (خوشبختانه با علیرضا منصوریان نسبتی ندارند)
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

پویا امینی و همسر جان به سر کوه هم دوربین و عکاس برده اند. آفرین به همتشان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

جناب اشرف زاده الآن شما با این کار واقعاً غافلگیر شدی؟ دایورت که از چهره مبارک می بارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سلفی عماد طالبزاده در کنار مهدی رحمتی در باشگاه ورزشی شان. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سینا حجازی و فرزاد مؤتمن در آخرین روز فیلمبرداری فیلم “سراسر شب” که اولین تجربه سینمای سینا را رقم زد. منتظر اکران این کار خواهیم ماند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سلفی عوامل فیلم “آیینه بغل” به کارگردانی منوچهر هادی که به زودی اکران عمومی خواهد شد. نازنین بیاتی و جواد عزتی در عکس قابل تشخیص هستند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

باز هم قاسم های دوست داشتنی و یک عکس دیگر با یک داستان دیگر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

 مجید بودم، وقتی مجید بودن مد نبود!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

طناز های دوست داشتنی در لباس و گریم کار جدیدشان. حمید لولایی، رضا شفیعی جم و نادر سلیمانی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

عکسی معمولی از آرش میراحمدی در کنار یکی از رفقای قدیمی و معمولی اش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

  


ای بابا، از شما دیگر گذشته نفیسه خانم. حیف این همه هواپیما سواریِ مفتی نیست؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

گریم عجیب مهناز افشار در فیلم جدیدش. جزئیاتی از این کار منتشر نشده است، یا اگر شده، من چیزی ندیده ام.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

 


بهرام رادان چون خیلی به خارج رفته است، بر اساس سال نوی خارجی ها و در نوامبر و دسامبر خانه تکانی میکند. این عکس ها را هم در خانه تکانی پیدا کرده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

پانته آ بهرام و یک عزیز فسقلی در شالیزار های رشت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

وقتی در وطن خبری از پاییز نیست، عکس های پاییزی آنقدر اهمیت دارند که برای ثبتشان مجبور به سفر خارجی شوند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

 


حتما دلیلی داشته که اینطور ژست گرفته مهتاب خانم. اصلا به ما چه!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

#مجید_آزاری_را_متوقف_کنید

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

هر کی زودتر برسه آیفون مال خودشه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

تتو در بدن بازیکنان فوتبال ایران مثل یک گیاه تازه کاشته شده است. در ابتدا کوچک و ریز است و به مرور شاخ و برگ میگیرد. اشکان دژاگه در بین عزیزان یک درخت تنومند به حساب میآید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

اشکان دژاگه و علیرضا حقیقی در خیابان های بارانی آلمان این عکس یادگاری را در کنار هم گرفتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

ستاره اسکندری و نگار عابدی به همراه دختر عزیزش اما خانم هاشمی و دوستان محترم، در افتتاحیه یک کافه که بر خلاف پروتکل کافه های تهران از لامپ پر نور استفاده کرده است و متاسفانه فضا روشن و ذل باز است. اتحادیه کافه داران اگر این صحنه را ببیند قطعاً این کافه را پلمپ خواهد کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

اگر روزی دیدی که در یکی از کوچه های شمال شهر ترافیک غیر منتظره ای بوجود آمده، احتمال بدهید که کار الناز است و حتما دری تخته ای چیزی به چشمش خورده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سلفی دیدنی بابک جهانبخش و آرتای دوست داشتنی. امیدواریم همه کودکان سرزمین همیشه سلامت و خندان باشند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

خوب شد گفتی حمید جان، کم مانده بود از غصه ی سفید شدن موهای زیبایتان سر به کوه و فلک بگذاریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

حسن فتحی، گلاره عباسی و شهاب حسینی در نمایی از پشت صحنه شهرزاد ۳ که این روز ها در دست فیلمبرداری است. ای کاش حسن فتحی یک هفته به بازیگران و عوامل استراحت میداد و بعد فصل ۳ را شروع میکرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

ساره جان گویا حال شما بدون ایشان خیلی هم بد نیست. پس بهش خبر میدهیم که بازنگردد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

این بلا دیر و زود دارد و همه باید یک روزی راهی شوند. هوتن شکیبا هم بالاخره اعزام شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

یاسر جان ما خیلی دوستت داریم، لطفا به شخصیت مورد علاقه مان توهین نکن!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

مبارک ها باشد اقای ضابطیان. همیشه شاد و سرحال باشی و برای ما برنامه های خوب بسازی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سلفی رنگاوارنگ کیمیا علیزاده در حال کوهنوردی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

وقتی پس از اتمام فیلم باخبر میشوی که قرار نیست نامت در تیتراژ اول از همه باشد و دومین است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

پستی عالی برای تبلیغ مثبت و مبارزه با عرب ستیزیِ برخی هموطنان که متاسفانه تعدادشان کم هم نیست. آرزوی سلامتی و شادی داریم برای همه هموطنان عرب زبان عزیز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

قطعا خیلی وقت بود کسی با این اشتیاق در کنار میناوند عکس یادگاری نگرفته بود. خب اشکان اشتیاق است و کارش اشتیاق است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

اگر روزی بیاید که شهرزاد کمالزاده عکسی از آن طرف صورتش بگذارد، قول میدهم اینستاگرام را برای همیشه ترک کنم. آدم نگران میشود که نکند شهرزاد هم مثل شخصیت “دوچهره” فیلم بتمن باشد و آن را رو نمیکند. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

 به این میگویند یک نقد تند و تیز، ولی مودبانه. دلنوشته حمیدرضا آذرنگ برای رئیس جمهورش. مطمئناً کسی هم نرفته دم درشان تا برای چندی از توضیحات بازخواستش کند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

تو دیگر افسرده نشو عمو پورنگ جان! از خوشی های کودکانه نسل دهه هفتاد و هشتاد فقط تو زنده مانده ای! (البته اگر عمو قناد را فاکتور بگیریم)

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سلفی احسان لشگری با پوریا پوررخ. به همین سادگی، به همین بی دلیلی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سمیرا حسینی با عکسی از متین ستوده، مزون لباس متین را تبلیغ کرد. متین دیگر هزینه اضافی نکرده و خودش نقش مدل را برای لباس های مزون اش بر عهده گرفته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

این پرنده مردنی نیست. با این حال ارزو داریم شرایط طوری بشود که دیگر شاهد خودکشی پرنده هایمان نبایم. آن هم انقدر تحقیر آمیز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

پست سردار در مورد اهمیت بوسیدن مادر در دمای زیر صفر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

عکس جدید لیلا اوتادی. از آن عکس هایی است که قابلیت چاپ شدن روی پوستر و چسبیدن روی درب و صندلی کامیون های جاده ای را دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

سلفی آسانسوری حمیرا ریاضی آخرین پست مطلب امروزمان است. ممنون از اینکه امروز هم با ما همراه شدید. یا حق.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (587) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان 


منبع: برترینها

فرانسیسکو فرانکو؛ «ال کادیلو»ی اسپانیا

هفته نامه صدا – خدیجه غبیشاوی: «فرانسیسکو فرانکو» ژنرال و دیکتاتور اسپانیا از سال ۱۹۳۹ تا پایان عمرش بر این کشور حکمرانی کرد. وی طی یک جنگ خونین و با کمک آلمان نازی و ایتالیای فاشیست و نیروهای ملی گرا، جمهوری دموکراتیک دوم را سرنگون کرده و در اسپانیا به قدرت رسید. فرانکو که لقب «ال کادیلو» را یدک می کشید مخالفان سیاسی خود را اعدام کرد، فرهنگ و زبان مناطق باسک و کاتالان را سرکوب کرد و رسانه ها را مشمول سانسورهای شدید کرده و کنترل کامل خود را بر کل کشور اعمال کرد. برخی از این محدودیت ها با پیر شدن فرانکو تسهیل شدند و با مرگ وی اسپانیا به سمت دموکراسی پیش رفت.

فرانسیسکو فرانکو؛ «ال کادیلو»ی اسپانیا 

فرانسیسکو فرانکو در چهارم دسامبر سال ۱۸۹۲ در «ال فرول» یک شهر ساحلی کوچک در شمال غرب اسپانیا متولد شد. وی تا سن ۱۲ سالگی در یک مدرسه خصوصی که از سوی یک کشیش کاتولیک اداره می شد به تحصیل مشغول بود. پس از آن با هدف ادامه راه پدر و پدربزرگش و حضور در ارتش وارد مدرسه نیروی ریایی شد. با این حال در سال ۱۹۰۷ دولت اسپانیا به طور موقت پذیرش دانشجو در آکادمی نیروی دریایی این کشور را تعلیق کرد.

در نتیجه فرانکو در آکادمی پیاده نظام در «تولدو» ثبت نام کرد و سه سال بعد نیز فارغ التحصیل شد. وی پس از یک وقفه به صورت داوطلبانه برای جنگ در مراکش به این کشور رفت، در آن زمان مراکش مستعمره اسپانیا بود. وی در سال ۱۹۱۲ به مراکش رفت و تا سال ۱۹۲۶ در این کشور باقی ماند. در طول این سال ها وی از ناحیه شکم هدف گلوله قرار گرفت و یک بار زخمی شد، چندین جایزه دریافت کرد و زمانی را نیز برای ازدواج با «کارمن پولو مارتینز» اختصاص داد و صاحب یک دختر شد. فرانکو در سن ۳۳ سالگی به عنوان جوان ترین ژنرال در تمامی اروپا شناخته شد و پس از آن برای هدایت آکادمی نظامی تاسیس شده در زاراگوزای اسپانیا انتخاب شد.

فرانکو و جمهوری دوم

یک دیکتاتوری نظامی به پادشاهی آلفونسو اسپانیا را از سال های ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۰ رهبری می کرد. اما برگزاری انتخابات شهرداری ها در آوریل ۱۹۳۱ موجب عزل پادشاه شد و اسپانیا را در مسیر جمهوری دوم هدایت کرد. با برگزاری این انتخابات و پیروزی کاندیداهای جمهوری خواه قوانینی تصویب شد که بر اساس آن قدرت و نفوذ ارتش، کلیسای کاتولیک، شاهزادگان و سایر نهادهای دارای نفوذ در این زمینه کاهش پیدا کرد. فرانکو در آن زمان که به عنوان یکی از مستبدان دست راستی محسوب می شد به دلیل انتقاد از اقدامات انجام شده بازداشت شد و به یکی از مناطق دورافتاده در اطراف «ال فرول» تبعید شد. علاوه بر این آکادمی نظامی تحت مدیریت او نیز تعطیل شد.

 فرانسیسکو فرانکو؛ «ال کادیلو»ی اسپانیا

با این وجود، در سال ۱۹۳۳ هنگامی که ائتلاف راست میانه رو در انتخابات سراسری این کشور به پیروزی رسید فرانکو بار دیگر به دولت در اسپانیا بازگشت. فرانکو همواره خود را از سیاست دور نگاه می داشت تا زمانی که به وی دستور داده شد تا شورش معدنچیان در آستوریاس را سرکوب کند.

پس از آن وی نیروهای نظامی این کشور را با هدف سرکوب شورشی های چپ از مراکش به آستوریاس (منطقه ای در شمال اسپانیا) ارسال کرد. اقدامی که در نتیجه آن چهار هزار نفر کشته و ده ها هزار نفر زندانی شدند و نخستین پایه های سرکوب و دیکتاتوری فرانکو نهادینه شد.  در همین حال، خشونت های خیابانی، قتل های سیاسی و اختلالات کلی در این کشور در میان چپ ها و راست ها تشدید شد و در سال ۱۹۳۵ فرانکو به عنوان رییس ارتش اسپانیا انتخاب شد. زمانی که ائتلاف چپ در انتخابات فوریه سال ۱۹۳۶ به پیروزی رسید فرانکو به همراه دیگر فرماندهان نظامی به فکر کودتا در اسپانیا افتادند.

قرانکو و جنگ داخلی در اسپانیا

فرانکو در حالی که در پست های موقت نظامی حضور داشت در خصوص حمایت از یک توطئه نظامی در اسپانیا مردد شده بود. در ۱۸ ژولای سال ۱۹۳۶ فرماندهان نظامی در اسپانیا شورش های چندجانبه ای را راه اندازی کردند که منجر به آن شد که بیش از نیمی از خاک اسپانیا را به کنترل خود درآورند. نقش فرانکو در ابتدای این درگیری ها این بود که به مراکش برود و نیروهای اسپانیا در این کشور را به اسپانیا بازگرداند. وی همچنین با آلمان نازی و ایتالیای فاشیست ارتباط برقرار کرد و توانست سلاح و دیگر تجهیزات مورد نیاز برای ادامه درگیری ها در این کشور را تامین کند، در گیری هایی که به عنوان جنگ داخلی اسپانیا (۳۹- ۱۹۳۶) شناخته می شد.

چند ماه پس از آن فرانکو به عنوان فرمانده نیروهای ملی دولت فرمانده نیروهای مسلح نظامی اسپانیا انتخاب شد. وی پایه های حمایت از خود را با کسب حمایت از کلیسای کاتولیک، ترکیب احزاب سیاسی فاشیست و احزاب سیاسی سلطنت طلب و منحل کردن دیگر احزاب سیاسی این کشور محکم تر کرد. در همین حال، در مسیر شمال اسپانیا نیروهای وی شامل گروه های نظامی فاشیست صدها هزار نفر از جمهوری خواهان را در شهر «باداجوز» را با گلوله مورد حمله قرار دادند. علاوه بر آن ده ها هزار نفر از زندانیان نظامی به وسیله ملی گراها در درگیری ها اعدام شدند…

فرانسیسکو فرانکو؛ «ال کادیلو»ی اسپانیا 

شکاف در میان جمهوری خواهان در اسپانیا در حالی تشدید شده بود که حمایت نظامی از ملی گراها و بمباران های نیروهای آلمانی و ایتالیایی در اسپانیا منجر به آن شد که بتوانند کنترل مناطق باسک و آستوریاس را در سال ۱۹۳۷ در اختیار بگیرند. بارسلونا به عنوان قلب مقاومت جمهوری خواهان در ژانویه سال ۱۹۳۹ سقوط کرد و مادرید در مارس همان سال محاصره و تسلیم شد تا جنگ داخلی اسپانیا به پایان برسد.

وقتی در ۱۹۳۹ جنگ داخلی تمام شد، بیش از دویست هزار نفر در نتیجه آن کشته شده بودندو فرانکو تا سی و سه سال بعد یعنی ۱۹۷۵ دیکتاتور اسپانیا باقی ماند. در سال ۱۹۴۷ تحت فاشرهای داخلی و خارجی قانونی به نام «قانون جانشینی» نوشت که حکومت اسپانیا را پادشاهی اعلام می کرد و فرانکو سمت نیابت سلطنت را احراز کرد.

براساس این قانون جانشین فرانکو باید یکی از افراد خاندان سطلنتی باشد که توسط خود فرانکو انتخاب شود ودر صورت مرگ یا بیماری فرانکو، زمام امور را در دست گیرد. اما فرانکو تا سال ۱۹۶۲ اقدام به تعیین ولیعهد نکرد تا بالاخره در این سال «اگوستین مونوز گرانداس» پیرترین افسر ارتش به ولیعهدی انتخاب شد.

اسپانیا در دوران فرانکو

در نتیجه درگیری های داخلی در اسپانیا بسیاری از جمهوری خواهان این کشور را ترک کردند و برای محاکمه و مجازات کسانی که باقی مانده بودند نیز دادگاه های نظامی برپاشد. در نتیجه برگزاری این دادگاه ها بیش از هزاران اسپانیایی به مرگ محکوم شدند و فرانکو خود در اواسط دهه ۴۰ بیش از ۲۶ هزار زندانی سیاسی را در اسپانیا در غل و زنجیر کرد. رژیم فرانکو کاتولیک را تنها مذهب رسمی در این کشور اعلام کرد و زبان باسکی و کاتالانی و نام گذاری نوزادان تازه به دنیا آمده به اسامی کاتالانی و باسکی را ممنوع کرد. فرانکو اتحادیه های کارگری سیاست های خودکفایی اقتصادی را ممنوع و یک شبکه پلیس مخفی برای جاسوسی از شهروندان این کشور ایجاد کرد.

فرانسیسکو فرانکو؛ «ال کادیلو»ی اسپانیا 

اگرچه فرانکو از قدرت های جهانی جانبداری می کرد اما از عرصه درگیری های جنگ جهانی دوم در سال های (۴۵-۱۹۳۹) به دور ماند، با این وجود در حدود ۵۰ هزار نیروی داوطلب را به آلمان و برای مقابله با روسیه ارسال کرد. فرانکو همچنین بنادر خود را به روی زیر دریایی های آلمانی باز کرد. پس از جنگ جهانی دوم اسپانیا با انزوای دیپلماتیک و اقتصادی مواجه شد و با شروع جنگ سرد این انزوا نیز شدت گرفت…

در سال ۱۹۵۳ اسپانیا به آمریکا اجازه داده تا سه پایگاه هوایی و یک پایگاه دریایی را در این کشور و در مقابل دریافت کمک های اقتصادی و نظامی بسازد. در حالی که سن فرانکو بالا می رفت وی همچنان از درگیری در امور روزانه سیاست دوری می کرد و ترجیح می داد به شکار و ماهیگیری بپردازد. در همین زمان بود که کنترل های پلیسی و سانسور رسانه ها در اسپانیا کمتر شد و اعتراضات و اعتصابات بیشتری برگزار می شد و اصلاحات بازار ازاد نیز در دستور کار قرار گرفت. صنعت توریسم در اسپانیا افزایش پیدا کرد و مراکش از این کشور اعلام استقلال کرد.

فرانکو هیچگاه یک حاکم محبوب نبود و به ندرت می توانست یک جمعیت را در حمایت از خود ساماندهی کند. اما پس از ۱۹۴۷ مخالفت های اندک و سازمان یافته ای با حکومت وی شکل گرفت. همزمان با کاهش برخی از اختیارات نیروهای امنیتی و پلیس در اسپانیا و رشد اقتصادی این کشور در دهه ۶۰، چهره فرانکو از یک فرمانده نظامی سخت به یک شهروند سالخورده غیرنظامی تغییر پیدا کرد.

وضعی سلامتی فرانکو در اواخر دهه ۶۰ رو به بدی رفت و با بیماری های قلبی دست پنجه نرم می کرد. اسپانیا طی دو دهه آخر رهبری فرانکو با رشد اقتصادی قابل توجهی همراه شد و سه سال پایان زندگی او نیز به یک امپراتوری دموکراتیک براساس قانون تبدیل شد. کشوری با چشم انداز اقتصادی و نهادهای دموکراتیک شبیه به بسیاری از کشورهای غرب اروپا. فرانکو در ۲۰ نوامبر سال ۱۹۷۵ پس از چندین حمله قلبی درگذشت. در مراسم تشییع جنازه وی بسیاری از شرکت کنندگان دستان خود را به نشانه سلام فاشیستی بالا بردند.

 فرانسیسکو فرانکو؛ «ال کادیلو»ی اسپانیا

اسپانیا پس از فرانکو

در سال ۱۹۴۷ فرانکو اعلام کرده بود که یک شاهزاده جایگزین وی خواهدشد و در سال ۱۹۶۹ شاهزاده «خوان کارلوس» نوه پادشاه پیشین این کشور را برای این سمت در نظر گرفت. با وجود آنکه خوان کارلوس مدت زمان مناسبی را در کنار فرانکو سپری کرد و به طور عموم از نظام اسپانیا حمایت می کرد، بلافاصله پس از اینکه قدرت را در این  کشور به دست گرفت دست به تغییرات گسترده از جمله قانونی کردن احزاب سیاسی کرد. نخستین انتخابات اسپانیا پس از مرگ فرانکو در ژوئن سال ۱۹۷۷ برگزار شد و به جز یک تلاش ۱۸ ساعته برای کودتا، اسپانیا تا به امروز یک نظام دموکراتیک باقی ماند.


منبع: برترینها

رضا کیانیان: سلبریتی هستم، الگو نه!

ماهنامه نزدیک – نرگس خانعلی: ماجرا ماجرای امروز و دیروز نیست. خیلی وقت است که رضا کیانیان را در جاهایی غیر از پرده سینما و صفحه تلویزیون می بینیم. اتفاقی که کم کم همه گیر شد و بسیاری از سلبریتی ها و چهره های شناخته شده پی آن را گرفتند و در عرصه های مختلفی غیر از حوزه خودشان حضور و سر و صدا به پا کردند؛

چیزی که کیانیان درباره خودش از آن به اسم جسارت یاد می کند و اعتقاد دارد که: «تا کی بنشینیم و منتظر باشیم تا دیگران کاری برایمان انجام دهند؟ یک بار هم خودمان برای چیزی که می خواهیم تلاش کنیم.»

همین اعتقاد باعث شده است تا او را در کمپین های مختلف مثل کمک به بیماران سرطانی، حمایت از بی خانمان ها، جمع آوری امضا به سازمان ملل برای فاجعه منا، حمایت از بی خانمان ها، حمایت از دریاچه ارومیه، پویش کم آبی و من صدای آب هستم، کمپین از خودمان شروع کنیم و اصلاح فرهنگ ترافیک و امثال اینها ببینیم.

سلبریتی هستم، الگو نه! 
با کیانیان درباره خوبی ها و بدی های این رویکرد و اینکه حضور سلبریتی ها برای پررنگ کردن یک کمپین اجتماعی و یا سیاسی تا کجا درست است و می تواند موفق باشد گفت و گو کرده ایم.

به نظر شما ورود افراد شناخته شده و معروف یک جامعه و به طور کلی، سلبریتی ها، در مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی و…، کار درستی است؟

واقعیت این است که درستی یا نادرستی این اتفاق دست هیچ کس نیست. یعنی این موضوعی نیست که ما و یا هر کس دیگری بتوانیم برای آن حد و مرزی تعیین کنیم. شاید مهم ترین مسئله و اولین شرطی که در این میان مطرح است و به سلبریتی بودن یا نبودن هم محدود نمی شود، این است که بدانیم هیچ کسی نمی تواند به دیگری بگوید چه کار کند یا نکند و چه حرفی را بزند یا نزند.

همه آدم ها اعم از سلبریتی یا غیرسلبریتی حق انتخاب دارند و می توانند درباره مسائل اجتماعی و سیاسی کشورشان حرف بزنند و خط فکری شان را روشن کنند. درواقع ورود به عرصه های مختلف و اظهارنظر ما درباره آنها یک امر کاملا شخصی است و کسی نمی تواند درستی یا نادرستی آن را مشخص کند.

شاید بهتر باشد سوالم را به این شکل مطرح کنم که آیا چهره ها به دلیل چهره بودنشان، صلاحیت اظهارنظر در حوزه های مختلف را دارند؟

به نظر من هر کسی تا زمانی که پایش را فراتر از قانون نگذاشته است، می تواند هر کاری را که دوست دارد، بکند. تنها چیزی که می تواند از ورود افراد به مسائل مختلف ممانعت کند و بگوید که حق حرف زدن درباره آن را نداری، قانون است. پس تا وقتی که قانون به فرد اجازه می دهد، هیچ چیزی و هیچ کسی نمی تواند برای صلاحیت او تعیین تکلیف کند. من فکر می کنم بیان نظر و دغدغه های شخصی منافاتی با صلاحیت داشتن در حوزه های مختلف نداشته باشد.

و اگر همین نظرهای شخصی سلبریتی ها، باعث پیروی چشم بسته طرفداران و یا از طرف دیگر، باعث مخالفت گروهی خاص از او شود، چطور؟

این به خوب یا بد بودن ورود آن چهره به عرصه های مختلف بر نمی گردد، بلکه تقصیر خود مردم است که از کسی الگو می گیرند که صرفا یک چهره است. کاش بتوانیم بپذیریم که سلبریتی هم آدمی مثل باقی مردم است که حق اظهارنظر دارد. بنابراین اشتباه را کسانی انجام می دهند که از او الگوبرداری می کنند. در صورتی که من الگوی کسی نیستم و کسی نمی تواند به من بگوید به این دلیل و آن دلیل، این طوری باش و این را بگو و آن را نگو.

شما خودتان به عنوان یک چهره معروف و محبوب در بسیاری از فعالیت های اجتماعی مشارکت دارید. آیا فکر می کنید این که شما به عنوان یک سلبریتی در زمینه های مختلف تبدیل به مرجعی تاثیرگذار بر مردم بشوید، اتفاق درستی است؟

خب این موضوعات برای من مهم هستند و اگر این کار را نکنم، از خودم دور شده ام. البته من به خاطر مصلحت و بسیاری از مسائل دیگر، درباره موضوعاتی که همیشه برایم اهمیت داشته اند، حرف نزده ام.

اصلا من اگر حرف می زنم، به امید تاثیرگذاری و رسیدن به اهدافی است که فکر می کنم درست هستند. این هم که کدام حرف را بزنم و یا کدام حرف را نزنم، پای خودم است؛ ولی بد و خوب این فعالیت ها و تاثیر گذاریشان بر مردم از عهده من خارج است.

و اگر این موضوعات فراتر از مسائل و فعالیت های اجتماعی و مثلا سیاسی باشند و این کار به مذاق همه هم خوش نیاید چطور؟

گاهی وقت ها همه چیز مثل تیم فوتبال می شود. اکثر رهبران در فوتبال و یا حتی در سیاست، به تدریج پررنگ می شوند و طرفداران و هواخواهانی پیدا می کنند. آنها از اینجا به بعد سعی می کنند طوری فکر کنند که طرفدارانشان را از دست ندهند و به همین دلیل شبیه آنها می شوند! رهبری فوتبال و سیاست هم ندارد و هر دو یکی هستند.

وقتی من سعی می کنم حرفی را بزنم که طرفدارانم دوست دارند و یا حرفی را برای جلب توجه و پیدا کردن طرفدار بزنم، دیگر خودم نیستم و آدم طرفدارانم شده ام. در مقابل هم می توانیم عقاید شخصی خود را حفظ کنیم که ممکن است به قیمت از دست دادن بخشی از طرفدارانمان تمام شود.

سلبریتی هستم، الگو نه!
 

شما چطور؟ شما هم درگیر این جلب توجه شده اید؟

خیلی وقت است که من دارم زندگی خودم را می کنم. فیلم خودم را بازی می کنم، عکس خودم را می گیرم و در کمپین ها و فعالیت هایی که برایم مهم هستند و با آنها هم نظر هستم شرکت می کنم. همیشه هم دغدغه های شخصی خودم را مطرح کرده و سکوت نکرده ام.

این حق ما به عنوان یک شهروند است و کسی نمی تواند بگوید چون تو تخصصش را نداری، پس اینها به تو ربطی ندارد و درباره کمبود آب و ترافیک حرف نزن. این فقط یک دغدغه است و من حق بیان  آن را دارم.

اگر کسی حرف های مرا درباره موضوعات سیاسی، اجتماعی و خیلی چیزهای دیگر دوست داشت که فبها، اگر هم نداشت می تواند به حرف های دیگری که باب میلش زده می شوند گوش بدهد و خودش را بیشتر از این عذاب ندهد.

یعنی شما هیچ وقت دچار این دغدغه نشده اید که برای حفظ طرفدارانتان حرفی را بزنید یا نزنید؟

همه چیز درست مثل همان مثالی است که برایتان زدم. ما هنرمندها و دیگر چهره های شناخته شده، بعد از مدتی طرفداران خاص خودمان را پیدا می کنیم. این طرفداران سرمایه ای هستند که به واسطه نقش هایمان پیدا کرده ایم و دلمان نمی خواهد از دستشان بدهیم. همین محافظه کاری ها باعث می شوند که ریسک نکنیم و همان نقشی را که منجر به وجود این طرفداران شده است ادامه بدهیم، چون دلمان نمی خواهد این سرمایه را از دست بدهیم.

اما به نظر من بهتر است ریسک پذیر باشیم، چون ممکن است با یک انتخاب بهتر، سرمایه بهتر و جدیدتری را به دست بیاوریم. درواقع بهتر است محافظه کار نباشیم و آن کاری را انجام بدهیم و آن حرفی را بزنیم که فکر می کنیم درست است.

این درستی را هم باید خودمان تشخیص بدهیم و صرفا برای خوشامد یا بدآمد دیگران نباشد اما من هیچ وقت شکل طرفدارانم نمی شوم و این را بارها و بارها در زندگی هنری و واقعی ام ثابت کرده ام. من برای حفظ طرفدارانم در هر کمپینی شرکت نمی کنم، هر فعالیتی را به عهده نمی گیرم، هر حرفی را نمی زنم و نهایتا هر فیلم و نقشی را بازی نمی کنم.

چطور مدیریت می کنید که وارد این جریان نشوید؟

ممکن است من نقشی را بازی کنم که همه خیلی خوششان بیاید و انتظار داشته باشند در فیلم بعدی هم چنین نقشی را بازی کنم، اما من این کار را نمی کنم و نقش بعدی من کاملا با نقش پرطرفدارم متفاوت است.

سلبریتی هستم، الگو نه! 

در حقیقت نمی خواهم خود را در سلیقه اطرافیانم محصور کنم و یک جا بمانم. برای همین انتخابم برای بازی نقش ها و فیلم ها کاملا متفاوت است تا وقتی فیلمی از من اکران می شود، کسی نتواند حدس بزند که من چه نقشی را بازی کرده ام و همه پیش خودشان بگویند برویم ببینیم این دفعه چه نقشی را بازی کرده است.

این داستان به دنیای بیرون از فیلم و نقش هم کشیده می شود. اینجا هم سلیقه مردم نمی تواند مرا منفعل نگه دارد تا درباره چیزی که برایم مهم است سکوت کنم. من حرفی را نمی زنم که کسی خوشش بیاید و یا به خاطر اینکه ممکن است کسی خوشش نیاید، دور حرفی خط قرمز نمی کشم، چون من حق اظهارنظر دارم و هرچه را که فکر می کنم بیان می کنم.

اما تقریبا این روال در همه جای دنیا مرسوم است که سلبریتی ها، آن چیزی را بازی می کنند که طرفدارانشان دوست دارند و آن حرفی را میزنند که برای خیلی ها جذاب باشد و طرفداران جدیدی پیدا کنند.

این کار در دنیای کاری و هنری باعث می شود بعد از گذشت سال ها و زمانی که دیگر نمی تواند آن نقش را بازی کند، کنار گذاشته شود، چون همه او را با ویژگی های خاصی دوست داشته اند و حالا دیگر بدون آنها جایی برای ماندن ندارد.

در دنیای واقعی هم همین است. وقتی که فرد به واسطه چهره بودنش در عرصه های سیاسی و اجتماعی کاری را انجام بدهد تا نظر عده خاصی را به خودش جلب کند، بعد از گذشت مدتی و با تغییر شرایط، دیگر فرصتی برای برگشت دوباره به آن عرصه را ندارد.

و شما این کار را بارها در دنیای واقعی و با شرکت در فعالیت ها و کمپین های مختلف اجتماعی انجام داده اید.

بله؛ چون من فکر می کنم به عنوان یک چهره و یک شهروند، حق بیان دغدغه هایم را در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و یا حتی سیاسی دارم. اما از اینجا به بعد، این خودم مردم هستند که باید حرف درست را از غلط تشخیص بدهند و صرفا برای طرفداری از کسی و یا مخالفت با او، متعصبانه مخالفت یا پیروی نکنند.

من به این دلیل در فعالیت های اجتماعی و پویش های مختلف شرکت می کنم که معتقدم اگر این حرکت های مردمی گسترش پیدا کنند، فرهنگ سازی می شود و دیگر دولت و ملت مقابل همدیگر قرار نمی گیرند و سد میان این دو برداشته می شود. ما برای این اتفاق به یک فرهنگ سازی گسترده نیاز داریم. کاری که فکر می کنم حضور من در آنها تا حدود زیادی می تواند کمک کند.


منبع: برترینها

از هر دری با «یاس»؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده

هفته نامه چلچراغ – حامد توکلی: قبل از این که یاسر بیاید، سجاد مدیر برنامه هایش، گفت می شود شما دیگر مثل تمام نشریات نپرسید: «چرا اسم یاس را انتخاب کردی؟» و از این قبیل سوال ها؟ خیالش را راحت کردم که تلاش می کنم گفتگوی متفاوتی باشد. خود یاسر بختیاری هم کمک بزرگی بود. او خودش تمایل به حرف های سوخته و دست مالی شده ندارد. برای همین توانستیم با خیالی آسوده یک گپ طولانی و تقریبا بی استهلاک داشته باشیم. درباره خیلی چیزها، درباره تاریخ رپ، درباره اسم هایی که دیگر در رپ فارسی نیستند. درباره شهرتی که سال هاست به خوبی از پسش بر آمده. درباره روزگاری که از سر گذرانده و می خواهد از سر بگذراند. درباره دغدغه اش در مسائل اجتماعی و اصرار و تلاش برای رساندن پیام های سازنده ای که رسالت اصلی هنرمند است.

از هر دری با یاس؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده

فکر می کنم از حدود سال ۸۰ شروع کردی به رپ کردن.

– فکر کنم ۸۰ یا ۸۱٫

از پیشینیان خودت در رپ فارسی الهام و تاثیر می گرفتی؟

– از اون ها نه چندان؛ من بیشتر از ذات رپ تاثیر گرفتم.

خوب شد خودت عبارت ذات رپ رو به کار بردی؛ فکر می کنم برای شروع بد نباشد کمی از همین ذات رپ بگی.

– خب رپ اساسا از یک پایه و بِیس استارت می خورد. حالا استارت داستان چیه؛ به نظر من هر جایی که به معنای واقعی معضل وجود داشته باشه، رپ وارد می شه. معضل های زیر پوستی که در جامعه خیلی ها بهشون توجه نمی کنن. یا مثلا وقتی اخبار از اون ها حرف می زنه، اغلب هیچ احساس خاصی نسبت به اون ندارن. رپ می گه سعی کن این اخبار رو واضح و ملموس به گوش شنونده یا بهتر بگم به گوش جامعه برسونی. این خوانش من از رپ و نقطه شروع اونه. حالا اگه کمی جلوتر بیایم، وارد بحث تکنیکی اش می شیم، یعنی باید بگم که رپ استایل های مختلفی دارد؛ مثل رپ اجتماعی، رپ سیاسی؛ رپ گانگستر و غیره. برای من اما ذات داستان رپ همین بود که گفتم؛ بازگویی واقعیت ها. من به واسطه تجربه های تلخی که در گذشته ام دارم، احساس می کردم و هم چنان احساس می کنم که باید چیزهایی رو گفت. گاهی اون رودخانه ها به هر شکل طغیان می کنن و این طغیان سدها رو می شکنه. فکر می کنم بهتره این طور بگم که احتمالا برای من رپ همین شکستن آن سد بود.

در ایران از چه زمانی مردم شروع کردن به رپ گوش کردن؟

– تا سال ۸۴ یا ۸۵ این طور که باید و شاید اقبالی به رپ وجود نداشت.

گمون می کنم «سی دی رو بشکن» تو یکی از همون کارهای آن موقع بود که رپ رو بین مردم برد.

– بله درسته، اما شنونده پیدا کردن رپ با فراگیر شدنش دو بحث متفاوت از هم هستن. رپ همیشه شنونده داشت. من و امثال من و خیلی های دیگه آهنگ های اولین رپرها رو گوش می کردیم، ولی این که فراگیر شد، یکی از دلایلش شاید کارهای من بود که سعی داشتم یک مقدار در چارچوب موجه تر و کلاسیک تر حرف هام را به گوش مردم برسونم.

خدمت بزرگی هم که به رپ کردی، چون فکر می کنم اگر قرار بود رپ با همون سبک همیشگی اش ادامه پیدا کنه، حالا حالاها وارد زندگی مردم نمی شد. حالا یک سوال مهم می پرسم. انگار در کسر قابل توجهی از رپرها اصراری وجود داره که با لحن و ادبیاتی بخونن که اصلا بیشتر مردم گوش نکنن، چرا این طوریه؟ این لحن و ادبیات خاص یک رویکرد کلاسیک و قاعده پذیرفته شده میان رپرهاست، یا جامعه ای که رپرها از اون میان، اون ها را به این سبک خوندن سوق می ده؟

– در ایران بعضی ها بالاجبار زیرزمینی شدن که شاید به اون ها بگیم غیر مجاز. یکسری ها زیرمینی ان، چون اصلا دوست ندارن مجوز بگیرن. یعنی اگر چنانچه بحث مجوز هم مطرح بشه، ترجیح می دن، زیرزمینی بمونن، چون ادبیاتشون فرق می کنه با اون چیزی که اغلب مردم گوش می کنن. می تونم بگم اکثر این افرادی که ادبیات خاص و غیر قابل ارائه به عموم دارن، خیلی واقعی هستن، یعنی اون ها رو خودم می شناسم. اما جدا از اینها یکسری هم هستن که به نظر من ادا و اطواره.

 از هر دری با یاس؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده

پس چیزی که داری می کنی، اینه که به نظر تو در نهایت باید پذیرفت ادبیات رپ در مجموع کمی نامتعارفه.

– بله، به نظر من باید پذیرفت.

حتما یادت هست یک زمان وقتی می خواستن درباره یک جوان مثلا سوسول و فکلی صحبت کنن، می گفتن فلانی بچه رپ است. یک تصویر در ذهن معمولا والدین بود. اصلا چی شد که اون موقع این واژه بچه رپ به آدم های ناسالم و غیرمعمول اطلاق شد؟

– واقعا من هم نمی دونم. خیلی جالب بود یک زمانی به بعضی ها می گفتن بچه رپ، به کسانی که تیپ و قیافه های خیلی خاص داشتن. بله، من هم به خاطر دارم، ولی رپ کاملا متفاوته با تصویر مخدوشی که اون موقع رایج بود.

فکر می کنی چطور اون تصویر مخدوش تا حد زیادی درست شد و دیگه اون لفظ بچه رپ به همچو کسایی اطلاق نمی شه؟

– چون رپ خودش اومد. رپ واقعا خودش با تمام وجود وارد شد و همه دیدن رپ واقعی هیچ ربطی به تصویری نداره که لفظ بچه رپ به اون اطلاق می شد.

به نظرت رپ فارسی تا الان خوب بوده؟

– بستگی داره که از چه لحاظ می خوای به رپ فارسی نگاه کنی.

از لحاظ همون ذات رپ. رپ فارسی تونسته از ذات رپ مراقبت کنه و همزمان از نظر تکنیکی هم پیشرفت واقعی داشته باشه؟

– بعضا بله. داریم از ذاتش مراقبت می کنیم. وقتی سن آدم می ره بالا، شاید ماهیچه هاش کهولت پیدا کنه و همین طور رفته رفته پیرتر بشه، ولی مغزش همچنان قوی و قوی تر می شه و هر چقدر تجربه هات بیشتر بشه، بهتر می تونی بنویسی. اگر هم همچنان آرمان و هدف داشته باشی، این در کارت بهتر خودش رو نشون می ده. یعنی می تونی آرمانت رو هم در کارت اعمال کنی. خیلی ها رومی شناسم که واقعا دارن اون پیام اصلی رو حفظ می کنن. من کاری به فحش، ناسزای داخل کارها ندارم ولی یک جاهایی واقعا یکسری حرف ها رو باید زد، چون می طلبه. خود من که خیلی سعی می کنم لحن مردمی رو رعایت کنم. با این حال باز یک جایی می طلبه که بعضی چیزها گفته بشه.

می دونم و با تمام وجود می گم که قصه های زیادی از سر رپ ایران گذشت. مثلا یادمه سال ۸۴، ۸۵ بود که س.م شش و هشت رو وارد رپ کرد و به همین خاطر یک مدت خیلی از قدیمی ها اصلا کار نکردن. یعنی راحت بگیم، به خاطر شش و هشتی ها اون قدر مخاطبان رپ زرد شده بودن. حتی چند نفر از بچه های قدیمی هم رفتن سراغ همون شش و هشت و رپ خالتوری. مثلا این یکی از ماجراهایی بود که بر رپ فارسی گذشت. کمی برام از این ماجراها و بالا و پایین ها بگو یاسر. می دونی چرا از تو می خوام که بگی؟ چون تو رو علاوه بر رپر، کسی می دونم که به تاریخ رپ فارسی هم تسلط داره.

– من این قصه ها رو کامل می دونم و با تمام وجود توشون زندگی کردم ولی ترجیح می دم خیلی با جزئیات عنوان نکنم. چون واقعا برام خوشایند نیست. کسایی وارد رپ فارسی شدن که حتی دوست ندارم درباره شون حرف بزنم. ولی خوبی اش این بود که من وقتی می دیدم یک چیزهایی، یک وقت هایی یک چنین اتفاق هایی می افته و چنین موجی درست می شه – همون موج البته الان هم درست شده – ترجیح می دادم و می دم که سکوت کنم.

 
متاسفانه بعضی ها فکر می کنن وقتی یک کارشون شنیده می شه، باید تند تند پشت سر هم کار بدن بیرون. این باعث می شه، بعضی های دیگه از بیرون نگاه کنن و با خودشون بگن هی فلانی رو ببین دو ماهه رپر شده، با این حال کلی مطرح شده، پس ما هم دقیقا همین مسیر رو بریم تا مثل اون همین طور مطرح بشیم. این چرخه ادامه پیدا می کنه و مردم همین طور گوششون از بعضی نوع کارها پر می شه. وقتی هم که مردم گوششون پر بشه، یعنی به قول خودمان، داستان خز شده. من ترجیح می دم ۶۰ درصد باشم اما همیشه باشم، چون این کمکم می کنه کارم رو واقعا و همین طور که باید و شاید، انجام بدم. موسیقی برای من یک شغل نیست، موسیقی چیزیه که دوستش دارم و بهش عشق می ورزم. اصولا دلیل کم کار شدن من وجود همین جور آدم هاست. قاطی نشدن با بعضی آدم ها هزینه ای داره که منِ یاسر با تمام وجود می پردازم.

می گن تو بچه مثبت رپ ایران هستی. خیلی از رپ بازها هم این رو یک نکته منفی درباره تو می دونن. این نقد آیا به تو وارده و اصلا باید به اون جواب هم داد؟ اگر باید جواب داد، تو جوابت به این اتهام یا نقد چیه؟

– راستش من زیاد نظر دیگران رو در نظر نمی گیرم. من به این داستان ها توجه نمی کنم. این صحبت ها از سن و سال و دوره من گذشته.

به نظرت دوره درخشان رپ در این ۲۰ سال چه زمانی بود.

– در ۲۰ سال گذشته سال ۸۶ خیلی خوب بود. اما به نظرم الان خیلی بهتره، چون بچه ها پخته تر شدن. فکر می کنم استایل و کلمات بچه ها پخته تر شده و من از این بابت واقعا خوشحالم.

می گن رپ سطحیه.

– کی می گه رپ سطحیه.

مثلا کسایی که موسیقی سنتی کار می کنن و مطرح هم هستن. خودت هم می دونی بعضی ها می گن رپ گوش نمی کنن، چون سطحیه.

– اون ها که می گن رپ سطحیه، بگن خودشون مگه چی کار کردن که عمیق بود؟ کسی که چنین چیزی می گه، داره سلیقه ای حرف می زنه. باید به سلایق همدیگه احترام بگذاریم، همین طور که من به سلیقه شما احترام می گذارم. شاید با هم هم عقیده نباشیم. چه فایده ای داره که شما عمیق بگی و سطحی برداشت کنی؟ آدم هایی که خیلی خیلی حرف های عمیق می زنن، آیا اون حرف های خیلی خیلی عمیق رو در زندگی خودشون هم اعمال می کنن؟ اتفاقا به اعتقاد من کار فوق العاده ای که رپ می کنه، اینه که سطحی حرف می زنه، اما از ریشه های عمیق بیرون میاد.

چه کسری از رپ باید اجتماعی بخونه؟ تو رپرهایی رو که تازه دارن شروع می کنن، به چی تشویق می کنی؟ تشویق می کنی که قلب و دلت رو دنبال کن، یا تشویق می کنی که اجتماعی بخون؟

– من الان به هیچ کس نمی گم که اصلا رپر بشه، چون در حقیقت آینده اش را نابود می کنه. اما اگه من کسی بودم که از موسیقی اش بیزینس می کنه، می گفتم که آره، این کار رو بکن. رپ چیزیه که آدم رو تو خودش غرق می کنه و خیلی چیزها رو به خاطرش از دست می دی. شاید خیلی جاها شغل یا درست رو از دست بدی و همه چیز رو تحت الشعاع قرار می ده. در نهایت وقتی می خوای بری خواستگاری، اگر بپرسن چه کاره ای، می گی من رپرم؟ خب من دارم اون آدم رو بیچاره می کنم اگه اصلا به رپ کردن تشویقش کنم. بهش می گم من به تو این پیشنهاد رو نمی دم. ولی اگر می خوای وارد رپ بشی، برو هر جور که دوست داری کار کن. ولی، ولی این رو در نظر داشته باش که این جامعه رو خسته نکن.

مطالعه هم داری؟

– مقاله زیاد می خونم. به جای ویدیوهایی که تو تلگرام و اینستاگرام شایع شده، ترجیح می دم بیشتر مطالعه کنم. راستش من فکر می کنم جامعه مون کم کم تبدیل می شه به یک جوک بزرگ، چون متاسفانه انگار فقط داریم ویدیوهای خنده دار تماشا می کنیم. همه فقط سعی می کنن به همدیگه بخندن و فقط همین. من کنار مقاله های مختلف، تجربه های شخصی آدم ها رو هم در وبلاگ هاشون می خونم. یک نفر مثلا برای بچه اش یک وبلاگ درست کرده و خیلی از حرف هایی که می زنه، واقعا تاثیرگذارن.

 از هر دری با یاس؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده

رپ سادگی داره که رسیدن بهش کار سختیه، چون باید یکسری رنج ها رو تجربه کرده باشی و با خودت خیلی صادق باشی. از نگاه من رپ قصه خیابون رو می گه؛ قصه جایی که همه مون توش اشتراکاتی داریم. اما خیلی ها می خوان خیابون ها و اونچه رو که توی خیابون می گذره، نبینن. می خوام بپرسم چی شد که این قدر اجتماعی می خونی؟ نگاه اجتماعی تو در رپ مشخصا با باقی رپرهای اجتماعی خون دیگه هم فرق می کنه.

– اتفاقات غم انگیزی برام افتاده و این اتفاقات انرژی هایی رو به طرفم متساطع کردن که من رو به این کار واداشت. کوزه گر از کوزه شکسته آب می خور. یعنی خودم اون آدم سالم و سرحال نیستم. ولی به هر صورت خوشحالم که تونستم حرف هایی رو بزنم که تاثیرگذار باشه. به اعتقاد من انرژی ها، اتفاقات، تجربه ها، داستان ها و همه اینها انگار یک پازلی بودن برای ساختن هویت و اسم یاس. وقتی می پرسن حالا که تو این جایگاه هستی، چه احساسی داری، می گم هیچی، چون اصلا احساس خاصی ندارم. چون نفهیمدم اصلا چی شد که این طور شد و اینجا رسیدم.

فکر می کنم سال ۸۵ بود که فیلم خصوصی اون بازیگر بین همه دست به دست شد. درست زمانی که همه نوجوان ها و جوان ها داشتن اون فیلم خصوصی رو با بلوتوث برای هم می فرستادن، تو داشتی به خوندن قطعه سی دی رو بشکن فکر می کردیم. چی شد که همچه شناخت به موقع و سازنده ای از ماجرا پیدا کردی؟

– بی تعارف، درک بالا. من نسبت به خیلی ها درکم بالاتره. بگذارید این طور بگم که احساس می کنم در اون برهه از زمان از اطرافیانم خیلی بیشتر زندگی رو دیده بودم. آدم ها رو دیده بودم. جاهای مختلف رو دیده بودم. ما به روز بودیم همیشه و می دونستیم که اگر مثلا خارج ایران برای پاریس هیلتون یک چنین اتفاقی افتاده، اتفاقا خیلی هم بیشتر به اسمش کمک کرده و توی هالیوود گرون تر شد، اما تو ایران برعکسه و آبرو و حیثیت طرف می ره.

پیگیری و نظر سیاسی هم داری؟

– آره خب، خیلی به روز هستم از نظر سیاسی، ولی برام فرقی نمی کنه، چون سیاست چیز تر و تمیزی نیست. آدم ها هیزم سیاست هستن. حافظ و تیمور لنگ هر دو نفرشون برای یک دوره بودن. حالا از نام کدوم به نیکی یاد می شه؟ موسیقی یا شیپور جنگ؟ اصلا بگذار با زبان خودم بگم؛ حافظ و تیمور لنگ، موسیقی و شیپور جنگ.

یک ویژگی که فقط رپ داره و موسیقی های دیگه به این اندازه ندارن. اینه که بیشتر کار رو شخص رپر انجام می ده. بیشتر کار موسیقی رو خودش می کنه، بیشتر تکست یا متن رو خودش می نویسه و ریتم رو خودش می سازه. اون یک زیست مستقل محسوب می شه. پس قطعا رنج ها و تجربه های رپر توی کارش به طور مستقیم تاثیر داره. تو رو می دونم که سختی های زیادی کشیدی و تونستی این رنج ها رو در کارهات منعکس کنی. زیست رپر چقدر مهمه؟ تجربه زندگی رپر چقدر در ریش اهمیت داره؟

– بیشتر از زیست، دیدگاهه که اهمیت داره. خیلی ها هستن که زیست پر فراز و نشیب داشتن، ولی حرف هاشون حرف های جالبی می کنم. دیدگاه خیلی مهمتره، چون کسایی رو می شناسم که زندگی خیلی خوبی داشتن، ولی در نهایت نتونستن یک چیزهایی رو هضم کنن و در نتیجه دغدغه هاشون در قالب کلمه اومده بیرون به اعتقاد من فرآیند ساخته شدن رپ مثل یک دیگ بخار عمل می کنه که وقتی زیادی بهش فشار بیاد، بخار به شکل رپ از سوپاپ هاش بیرون میاد. با قلمت حرف هات رو می نویسی و اون ها رو رپ می کنی و سوپاپ هات آروم می گیرن و تعادل دوباره در وجودت برقرار می شه.

حرفت منطقیه. به نظرم؛ دیدگاه آدمه که می تونه ازش یه رپر بسازه یا نه. کدوم دوره تو رو دلسرد و دلزده کرد؟

– راستش برای منِ یاسر هیچ فرقی نمی کنه. به من همیشه همونی می گذره که می گذشت. بگذار راحت بگم، چیزی که من رو بیشتر از سیاست ناراحت می کنه، وضعیت فرهنگه. این که سعی خاصی در جهت ارتقای فرهنگ مردم نمی شه. خارجی ها می گن آدم های مسخره رو معروف نکنین، اما متاسفانه الان مثلا تو اینستاگرام این اجازه به خیلی ها داده شده که بی خود مطرح و معروف بشن. اصلا کاش خدا این اینستاگرام رو به خاطر همین چیزها از روی زمین برداره.

حداقل چیزی که من الان بهش فکر می کنم و بهش اطمینان دارم، اینه که اصلا امکان نداره. در حال حاضر یک کنسرت واقعی رپ برگزار بشه، خیلی ها می گن باید بشه تو ایران کنسرت رپ برگزار کرد و براش دست و پا می زنن. اما اون ها نکته های خیلی مهمی رو در نظر نمی گیرن. من ازشون می پرسم اصلا تا حالا یک کنسرت واقعی رپ چیه؟ مثلا یک مشکل بزرگ و دلسرد کننده همینه که تا الان یک فیلم مستند واقعی و آموزنده درباره رپ ساخته نشده تا این حرف ها و نکته های تکنیکی و دغدغه ها گفته بشن.

یاسرجان، خیلی ها در رپ فارسی بودن که الان دیگه نیستن. رفتن گم شدن. هیچ نشونی ازشون نیست. یک تعدادی شون رو می شناسیم. ولی دلیل اصلی رفتن خیلی ها از دنیای رپ چه بود؟

– به نظرم مهم ترینش بی انگیزگی بود. به نظر من اون ها خیلی زود به این نتیجه رسیدن که باید الان برم بیرون و بزنم توی بیزنس و اتفاقا کار درستی هم کردن، چون الان من خیلی از اون ها رو می شناسم که مغازه هاشون رو دارن، زندگی شون رو دارن؛ ما هم خدا رو شکر می کنیم. ولی ما بیشتر سوخت دادیم.

 از هر دری با یاس؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده

شهرت خوبه؟ با شهرت چطور کنار میای؟

– بله، خوبه. همون طور که گفتم، نفهمیدم چی شد، نفهمیدم کی این همه آدم من رو شناختن. هنوزم که هنوزه خیلی جاها می رم سرم پایینه، یک دفعه یکی میاد سلام و علیک می کنه. شهرت خیلی خوبه، اما من شبیه همه نیستم، چون من اخم ظاهرم برای زخم باطنمه و یکسری آدم ها رو ممکنه با چوب خشک بودنم شوکه کنم. از همون اول هم چوب خشک نبودم. به این چوب آب نرسیده که خشک شده. می دونم خیلی وقت ها منو می بینن و با خودشون می گن این یارو فکر کرده کیه که این قدر خودش رو می گیره. اما نمی شه براشون توضیح داد، و من هم این جوری هستم و آدمی نیستم که همیشه لبخند داشته باشم. من آدم مسئولی هستم نسبت به زندگی ام و این مسئولیت داره تو مغز من می چرخه و باعث می شه خیلی نتونم به این توجه کنم که تو الان میای به من ابراز علاقه می کنی. باید این رو بدونی که من باهات حال می کنم، ولی شاید خیلی نمی تونم بانشاط و سرحال و همیشه در حال لبخند زدن باشم.

چطوریه که این سال ها این قدر بی حاشیه بودی؟

– حاشیه برای منم درست شد؛ اما باید حاشیه رو مدیریت کرد. برای من خیلی از این حاشیه ها درست شد، ولی سعی کردم مدیریتشون کنم و به واقعیت نزدیک شون کنم. وقتی یک اتفاق خیلی رایج می افته، تو می تونی بگی مگه چیزی شده، افتاده دیگه، ما هم آدمیم. بعد تازه من رپر هستم، چرا سورپرایز می شی از فلان اتفاق؟ من هم آدمم. من آدم عجیب غریبی نیستم که انتظار داشته باشی هیچ چیز غیرمتعارفی ازم نبینی.

احساس تنهایی هم داری؟

– صددرصد، اما یک وقت هایی هست که تنهایی کمک می کنه بتونی خودت رو پیدا کنی. این که خودت رو بشناسی، خیلی اتفاقات زندگیت با پذیرفتن تنهاییت حل می شه، خیلی چیزها حل می شه. این که بفهمی داستان چیه، تو کی هستی، تو چی هستی، پتانسیل تو چیه، توانایی های تو جیه. من تنهایی رو برای همین خیلی دوست دارم و ازش استقبال می کنم.

فکر می کنم کسایی که با شهرت مواجه می شن، اولین چیزی که نمی تونن مدیریت کنن، همین تنهاییه، چون با به وجود اومدن شهرت، فاصله ای بین شما و مردم به وجود میاد.

– بستگی به پروسه به وجود آمدن شهرت هم داره که چطور به شهرت رسیده باشی و چیز دیگه ای که اهمیت داره، مدت زمانیه که شهرت واقعی داری. یک موقع ممکنه مدت زمانی که شهرت داری، خیلی کوتاه باشه، در نتیجه فرهنگ برخورد با طرفدار و فرهنگ برخورد با جامعه هنوز توی وجودت جا نیفتاده و ته نشین نشه. اما من از این بابت خوشحالم که بعد این همه سال هنوزم خیلی از افراد من رو می شناسن. از این بابت خوشحالم، چون آروم آروم، دورانی رو گذروندم که یاغی گری هام توش شکل گرفتن و عبور کردن، غره شدن هام فروکش کردن و این شهرت تبدیل به عنصر ثابت زندگیم شده، مثل یک فاکتور فرهنگی. من خودم ترجیحا سعی می کنم زیاد جایی نرم، چون کلا برام جالب نیست.

همیشه این طور بودی؟

– بچگی هام هم خیلی این طور گذشت. زیاد خونه فامیل و اقوام نمی رفتم. مثلا خونواده می رفتن فلان جا، من نمی رفتم، چون برام جالب نبود. الان هم فکر می کنم برام همین طوره. از طرف دیگه یک دلشکستگی هایی وجود داره که اصولا سعی می کنی به خاطرشون یک دیوار دور خودت بکشی که از پشتش زیاد هم حریم تو معلوم نباشه، تا بهتر از خودت مراقبت کنی. من برای کرده هایم به اینجا نرسیدم، چون احساس می کنم شهرتی که من دارم فرق می کنه با شهرتی که دیگران دارن. خوشبختانه من بیشتر از اون که برای خودم شهرت دست و پا کنم، اعتبار کسب کردم.

 
فرق مهمی بین شهرت و اعتبار هست، اما می خوام بدونم از نظر تو تفاوت بین شهرت و اعتبار چیه؟

– فرقش اینه که هر کاری رو نمی کنم و هر جایی نمی روم. از خیلی از آدم ها خوشم نمیاد، پس بهشون می گم، تو یکسری چیزها به خودم اعتماد می کنم. توی برخوردها سعی می کنم خیلی راحت باشم. وقتی یک جایی می رم و همه بلند می شن، می گم بشین رفیق لازم نیست بلند شی، چون لازم نیست ادا دربیاری. یعنی تو ذات زندگیت رو درست کن، دیگه لازم نیست جلوی من بلند بشی.

 از هر دری با یاس؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده

یاسر، به نظرت مهم ترین چیزی که تو رو تا الان بر صدر اخبار رپ فارسی نگه داشته، چی بود؟

– حقیقت، هیچ وقت نمی میره. من راجع به چیزهایی صحبت کردم که قبلش اون طور که باید درباره شون صحبت نشده بود، ولی وقتی من گفتم، شنیده شد و باب شد. من سعی می کنم از چیزهایی حرف بزنم که کسی اساسا دوست نداره درباره شون صحبت کنه. من راجع به چیزهایی حرف می زنم که اگر گفته نشن، بدون او که کسی بفهمه، تبدیل به غده های سرطانی خطرناک می شن.

تصویر واضحی از یاسر بختیاری سال ۱۴۰۶ داری؟

– این دفتر رو خودم باز کردم، خودم هم می بندم.

فکر می کنی کِی بسته می شه؟

– اصلا نمی دونم. شاید یک موقع کم کار بشم، اما خاموش نمی شم.

فکر رفتن از ایران رو داری؟ فکر هجرت.

– نه زیاد. عاشق سفر کردن هستم. ولی نه، هجرت از ایران برام جالب نیست. خیلی دوست دارم آدم ها رو ببینم. خیلی از فرهنگ ها، خیلی از ملیت ها چشم های من رو روشن و باز کردن، اما نه، هجرت کردن برام جالب نیست. به نظر من خدا یکی، پدر یکی، مادر یکی، خونه هم یکی. کسایی هم که رفتن، به نظر من خونه شون رو ترک کردن.

چه چیزی تو رو سر پا نگه می داره؟ یا بگذار این طوری بپرسم که، بزرگ ترین امیدت چیه؟

– من آدمی ام که به خودم و به درون خودم خیلی ایمان دارم. یک بار از یکی شنیدم که گفت وقتی شک در خونه ات رو زد، بگو ایمان بره در رو باز کنه. این خیلی حرف باحالی بود و واقعا روم تاثیر گذاشت. فکر می کنم ایمانه که ادم رو زنده نگه می داره. سختی ها همیشه بوده و الان هم هستن اما من هم هنوز هستم و روی پاهام ایستادم. چه چیزی من رو سرپا نگه می داره و به چه چیزی امید دارم؟ امید به ایمانم دارم و ایمانم من رو سر پا نگه می داره.

چیزی هست که بخوای بگی؟

– می خوام یه کم از برنامه های آینده ام صحبت کنم. داریم یک مستند از زندگی خودم می سازیم. من از گذشته تصاویر خیلی زیادی دارم و می خوام حرف های زیادی بزنم. من می گم لعنت به حرف هایی که نگفتم و می خوام توی این ویدیو یا این سری ویدیوها نگفته هام رو بگم. شاید این ویدیو یا ویدیوها حالت مستند پیدا کنن، چون رپ هم چیزی جز مستندنویسی و مستندگویی نیست. از طرف دیگه دارم روی یک آلبوم کار می کنم و از اونجایی که چند سالی می شه آلبوم منتشر نکردم، احساس می کنم برام یک قالب خیلی رسمی پیدا کنه. به همین خاطر دارم انرژی زیادی براش می گذارم، چون می خوام یک خروجی صددرصدی باشه.

 از هر دری با یاس؛ رپری که سال هاست کنار مردم ایستاده

بخشی از متن قطعه اجتماعی «از چی بگم؟» یاس که برای حادثه مدرسه شین آباد خوانده بود:

– می گی بازم کنار همدیگه واژه بچین؟
راجع به چی…؟
باشه بشین…
چشاتو باز کن، یه لحظه مال من باش
یه لحظه بیا توی حس و حال من باش…
پس میکروفونو به دست من تو بده بگم
از این زمونه و از دلی که تکه تکست
هر آهنگ منم مساویه ذکر یک درد
جز اینم ندارم یه فکر بهتر…
ما گفتیم تموم دردها ریشه کن شد؟
از چی بگم برات؟
شاید قصه دوست داری
مثل قصه اون همکلاسیان روستایی
اگه قصه تلخه، گناه واقعیت
داستان نرگس و گل های باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
یه بخاری جای چراغ نفسوز داشتیم
چراغ افتاد و توی کلاس گر گرفت
آتشی که پوست بچه ها رو مثل گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت: زود بدویین سمت در
ولی درم قفل بود
چشام خشک شد، یکم بهم اشک بده ایزد
این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن؟
کودکی مُرد، در راه کلاسی که
سوخت و منظره یه جراح پلاستیکه
یاس نمی خواد ته قصه رو هرگز ببنده
… چون باز دلش می خواد که نرگس بخنده
از چی بگم؟ صبح نشده غروب زد
تو قلب بچه های مدرسه درود زن
غصه نخور، صدام بشنو از زیر خونت
من صداتو به گوش همه میرسونم
از چی بگم؟ دلی که فقط اسمش دله…

پ ن: متن مصاحبه به درخواست یاس به صورت محاوره پیاده شده.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۸۵)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

مطلب
اولین روز از اولین هفته ی آخرین ماه پاییزِ نه چندان دوست داشتنی مان را
با این عکس از بهاره افشاری شروع میکنیم. عکسی که حال و هوای آن بی شباهت
به این روزهای پاییز تهران نیست، خنثی و بی حس، نه خوشحال و نه ناراحت،
سرشار از بی انگیزگی و آرامشِ کسل کننده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585) 

پست
مهناز افشار به مناسبت اولین اجرای نمایش موزیکال “الیور توئیست”، نمایش
منحصر به فرد این شب های تئاترِ کشور که تا دو ماه هر شب گرمابخش شب های
زمستانی تالار وحدت خواهد بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

حمید فرخ نژاد با گریم جالبش در فیلم سینمایی “تگزاس” که در نوبت پخش نوروز ۹۷ روی پرده خواهد رفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 پیمان معادی در کنار سایر اعضای هیئت داوران جشنواره تسالونیکی در یونان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

بهرام رادان و شعر ماندگار حسین پناهی در نمایی از فیلمی که هیچگاه ساخته نشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

عکس پاییزی پویا امینی و پسرش اقا ایلیا در حوالی شهر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

“لونه
زنبور” دومین فیلمی است که اکران نوروزی آن قطعی شده است. سومین کار
سینمایی بلند برزو نیک نژاد کمدی ساز تازه نفس سینمای کشورمان که محسن کیایی
و پژمان جمشیدی ستاره های آن هستند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

به
جرأت میتوان گفت آسیا پاسیفیک معتبرترین جشنوراه سینمایی آسیاست و نوید
محمدزاده مایه افتخار همه ما توانسته از آن برنده جایزه بهترین بازیگر مرد
شود. ممنون از نوید محمدزاده که سینمای ایران را به گرفتن جایزه عادت داده
است. تبریک هانیه توسلی به نوید را شاهد هستید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

عکسی
جالب از بازیگران نمایش “پیکان جوانان – ترانه های قدیمی” با گریم های دهه
چهلیِ خود. افشین هاشمی، مهتاب نصیر پور، هانا کامکار، آلاله زارع، نوشین
اعتماد و مانیا کوچولوی عزیز. هانا کامکار به خوبی هر چه تمام تر شبیه
خواهر شوهر های اصیل آن دهه شده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 شقایق فراهانی با این عکس قدیمی و زیبا از کودکی های پسرش سام در آغوش خواهرش گلشیفته، تولد سام و سالگشت مادر شدن اش را تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)


سلفی شهره سلطانی، شهره لرستانی و سایر شهره های حاضر در جمع در کنار استاد حسین علیزاده که به دیدن نمایش عزیزان رفته بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

استاد داریوش اسدزاده، خیلی شیک و پیک و شق و رق در حال امضا کردن کتابی که به تازگی نگارش کرده است. زنده باشند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

برای کسانی که یادشان رفته بود و شک داشتند که لیندا هم گوش دارد یا نه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

ذوق زدگی رسول خطیبی با اولین برف تبریز. خوش بحالشان، در تهران به برف شادی هم راضی هستیم، ولی خبری نیست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

خاطره بازی رضا صادقی با عکسی زیرخاکی از کودکی های خود در کنار رفقای گرم و صمیمی اش، به گرمی و صمیمیتِ بندر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

امیر آقایی میهمان ویژه نمایش الناز شاکردوست و امیر جعفری بود که طبیعتاً پس از آن این سلفی گرفته شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 آیا می دانستید امیرمحمد متقیان ۲۱ ساله شده است؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 هوتن شکیبا اینگونه خلاقانه موفقیت نوید محمدزاده را به خودش تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

این روز ها روشنفکری و خاص بودن در ساز مخالف زدن است، حتی اگر مخالفت با یک مثل قدیمی باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

هر
سال در آذر ماه بساطمان همین است. از اولین روز تا آخرین روز این ماه باید
انواع و اقسام تولد ها برای بهاره رهنما را شاهد باشیم. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)


 سلفی
نسیم ادبی و سایر زنان سریال شهرزاد در پشت صحنه ضبط فصل سوم این سریال.
در کنار بانو سهیلا رضوی، فریبا متخصص، ترانه علیدوستی، معصومه بیگی و نهال
دشتی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)


سخن آموزنده این هفته؛ سرکار خانم کمند امیرسلیمانی، مستقیم از سواحل خزر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

امیرحسین رستمی در کنار عمو اردشیر کاظمی دو بازیگر دوست داشتنی سریال “لیسانسه ها”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)


 مارال
فرجاد، لاله اسکندری و همایون ارشادی در کیف اوکراین هستند و این سلفی را
در حاشیه کنسرت بانوان نوازنده ایرانی گرفته اند. آن عزیز سمت چپی هم که
انشاالله خارجی هستند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

امیر علی دانایی به پشتوانه رفقای فوتبالی اش،
اکران خصوصی فیلم “انزوا” را به جایگاه ویژه استادیوم آزادی تبدیل کرد. با
حضور ادموند بزیک، مجتبی جباری، مهدی رحمتی و پسرِ جدیدیش محسن مسلمان!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)


مهدی جان مهدوی کیا هم در مراسم حاضر بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)


بالاخره سرانجام سریال بازی تاج و تخت مشخص شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585) 

نه! گویا اشتباهی رخ داده، وارث اصلی تاج و تخت برادر بزرگ تر است! قاسم از خاندان قاسمیان!

عالی برای وصف قوه طنز مهراب خیلی کم است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

عیادت سارا خوئینی ها، شراره رخام و سایر عزیزان از
نعیمه نظام دوست که مورد عمل جراحی برای لاغری قرار گرفته است. آرزوی
سلامتی داریم برای خانم نظام دوست که خیلی شیک ورزش کردن را دور زده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 عاشقانه های سارا خادم الشریعه و همسرش در
ایتالیا. همسرِ سارا اردشیر احمدی است، هنرمندی که برنامه های متنوعی تولید
و کارگردانی کرده است که برترین آن کلیپ “انرژی هسته ای” اثر استاد تتلو
می باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

کلا بهنوش بختیاری نسبت به بو بسیار ضعیف و حساس است، دست خودش نیست، بوی خوش بشنود مدهوش میشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

محسن افشانی هم آیفون ۱۰ خریده است. مبارکش باشد. انتظار داشتیم زودتر از این ها بخری محسن جان!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 حسین مهری، علیرضا مهران، رضا یزدانی، کوروش
تهامی، الهه حصاری و اندیشه فولادوند، عوامل فیلم سینمایی کروکودیل ساخته
مسعود تکارو که تا همین چند وقت پیش نام آن “بالن” بود و ناگهان تبدیل به
کروکدیل شد. طوری هم تغییر کرده که گودرز و شقایق از این تغییر خجالت زده
شده اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

اولین مواجهه علی ضیا با سان روف.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 سلفی بارانی پریناز ایزدیار با آینه بغل یک ماشین،
در روزهایی که بایستی غرق باران باشیم و خوشحال از خنکی هوا، نه لرزان از
سرما و متحیر از آسمانِ خشک و بدون ابر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

+

afm

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

=

2afm

 چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 نفیسه روشن از تمام شدن حضورش در یک فیلم خبر داد. برای اینکه نشان دهد چقدر اهل سینما و کارش است، قاب گوشی اش را به شکل کلاکت انتخاب کرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

سلفی آسانسوری علیرضا جهانبخش در کنار آثار مربوط به جدیدترین آپدیت اینستاگرام.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)

 این جمله کمرشکن از ترلان پروانه پست انتهایی مطلب امروزمان است. از همراهی تان بسیار سپاسگزاریم، تا فردا، خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (585)
 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان


منبع: برترینها

ناگفته هایی باورنکردنی در مورد نیمه پنهان «جنیفر لارنس»

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: در ظاهر بنظر می رسد که جنیفر لارنس، بازیگر جوان، بااستعداد و گران قیمت هالیوودی هیچ نکته ی تاریکی در رفتار و زندگی خود ندارد. او بسیار زیبا و دوست داشتنی است و علاوه بر چندین بار نامزدی اسکار یک جایزه اسکار را نیز به خانه برده است. به طور کلی می توان گفت که او کاملاً بی نقص به نظر می رسد. اما اگر شما هم اینطور فکر می کنید باید بدانید که کاملاً در اشتباهید و حتی جنیفر لارنس هم نیمه ی تاریک پنهانی دارد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از نکات مبهم و تاریک زندگی این بازیگر هالیوودی سرشناس آشنا کنیم.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد نیمه پنهان جنیفر لارنس

۱- مشکل گربه و چَز بونو

در نوامبر سال ۲۰۱۲ وی در یک برنامه ی زنده در مورد گربه ی ماده خود سخن گفت که رفتارهایی مردانه دارد. وی در ادامه چنین گفت:” من هیچگاه گربه ای را ندیده ام که فکر کنم پسر باشد. زیرا در حالت طبیعی سگ ها پسر بوده و گربه ها دختر هستند. اما او چنان انرژی مردانه ای دارد که همه فکر می کنند او پسر است و حتی برای هفته ی اول من نیز فکر می کردم که پسر است. او یک یقه پسرانه داشت و نام او را الیور گذاشتم و او را با همین نام صدا می زدم. الیور، الیور، الیور. و این اسم برای یک گربه عجیب بود. به همین دلیل ما اسم او را چَز بونو گذاشتیم[اشاره به تغییر جنسیت چَز بونو فرزند شِر و سونی بونو]”. مجری برنامه که کاملاً مشخص بود از این حرف ناراحت شده و قبل ازاین که به سرعت موضوع را عوض کند،سعی کرد به آرامی به لارنس بفهماند که گربه های سه رنگ دختر هستند.

 
۲- بی حرمتی کردن به مقدسات و خندیدن به آن ها

هنگام فیلم برداری فیلم «عطش مبارزه» (The Hunger Games) در هاوایی، لارنس ابتدا به یک مقبره مقدس مذهبی بی احترامی کرده و سپس در یک برنامه ی تلویزیونی با صحبت در مورد آن قهقهه می زد. وی در یک برنامه زنده در دسامبر ۲۰۱۶ در این باره چنین گفت:” ما در حال فیلم برداری در هاوایی بودیم و تعدادی سنگ مقدس در آنجا بود… و شما نمی توانستید روی آن ها بنشینید زیرا زیرا نشستن روی ان ها نوعی بی احترامی به شمار می آمد.

در آن زمان من برای صحنه ای خاص لباس هایم را خیس کرده بودم…خدای من، برای دردی که در پشتم داشتم بسیار خوب بود. یکی از سنگ هایی که من پشتم را با آن می خاراندم کمی از جایش کنده شد. تخته سنگ بسیار بزرگی بود و از این کوه سرازیر شد به نحوی که نزدیک بود صدابردارمان را بکشد. تمام اتاقک او نابود شد و … صحنه ی دراماتیکی بود. و انگار تمام مردم هاوایی با خود می گفتند: وای خدای من، این یک نفرین است. و من با خودم می گفتم: من نفرین شما هستم. من آن را با خاراندن پشتم شل کردم”. بی تفاوتی فرهنگی لارنس پنهان نماند و بسیاری از بومیان هاوایی از این کار او متنفر بودند.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد نیمه پنهان جنیفر لارنس

۳-  اخطار جدی در مورد توهین به مقدسات

یک کارشناس فرهنگ هاوایی به نام کاهوکولیا هایکو در مصاحبه ای چنین گفت:”در مکان زندگی مردم باستانی هاوایی، چند صد غار و محل دفن مردگان در منطقه فیلم برداری وجود دارند. این غارها محل دفن شدن استخوان های نیاکان ما هستند- نه تنها نیاکان من. آن ها کاهونا نامیده می شوند. این ها ستاره شناس، مسیریاب و دکترهای زمان خود بودند. آن ها انیشتین و مارکونیس فرهنگ هاوایی بودند. و آن ها تنها چند متر آن طرفت تر در حال فیلم برداری بودند”.

همچنین وی می گوید تخته سنگی که لارنس باعث فرو ریختن آن شد “احتمالاً کمی بزرگ تر از یک توپ بسکتبال بود که از تپه به پایین غلتیده و با برخورد به یک مسئول صدا و ارابه اش همه را ترسانده بود… من کسی هستم که در هنگام فیلم برداری در مورد فرهنگ این منطقه کمی صحبت کردم و به او و تمام تیم تولید گفتم که روی سنگ ها ننشینند. حتی کمی بدخلقی کردم تا بیشتر دقت کنند. من آن ها را مجبور کردم که تخته سنگ را برگردانده و از تپه بالا ببرند. ما در این مورد خیلی جدی بودیم اما آن ها فکر می کردند که این مسئله یک شوخی است”.

۴- عذرخواهی غیرواقعی

لارنس بعد از ماجرای هاوایی رسماً عذرخواهی کرد اما جملات او کمی گستاخانه بود. او در حساب فیسبوک خود در این مورد چنین نوشت:” از جن به اینترنت: من مطلقاً قصد توهین به مردم هاوایی را نداشته ام. من حقیقتاً فکر می کنم که در مورد این که گفته ام من نفرین بودم خودم نیز زیاد راضی نیستم، اما متوجه شدم تفسیری که از آن شد اصلاً خنده دار نبوده و اگر به شما بی احترامی کردم معذرت می خواهم”. او در این پیام هیچ صحبت یا معذرت خواهی در مورد مالیدن پشت خود به آن مکان مقدس و بی احترامی به فرهنگ و عقاید مردم محلی نکرد و گفت که اگر به کسی توهین کرده متاسف است. بین این دو تفاوت بسیاری وجود دارد.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد نیمه پنهان جنیفر لارنس

۵- بی احترامی بی دلیل به لیندسی لوهان

بگذارید صادق باشیم، لیندسی لوهان هدف بسیار ساده ای است، از این رو وقتی که در دسامبر ۲۰۱۵ لارنس در یک برنامه ی زنده ی تلویزیونی به لوهان بی احترامی کرد موضوع خوشایند نبود. او به مجری برنامه گفت:” من شبیه لیندسی لوهان و به اندازه ی او درمانده شده بودم، اما بدون هیچ گونه استفاده از مواد یا الکلی”. آلی لوهان، خواهر لیندسی لوهان، بعد از پخش این برنامه در حساب توئیتری خود چنین نوشت:” من هیچ گاه به منفی گرایی تمایل ندارم اما کنار خانواده ام ایستاده ام. از جنیفر لارنس ناامید شدم. تو یکی از طرفدارانت را از دست دادی”. لیندسی لوهان خود در حساب توئیتری اش با گذاشتن عکس از گفته ی مایا آنجلو با این مضمون “شاید با حرفهایت به من شلیک کنی، شاید با چشم هایت بدنم را تیغ بزنی، شاید با تنفرت بتوانی مرا بکشی، اما من همچنان بر می خیزم” جواب خواهرش را داد و خطاب به او گفت:” ممنونم خواهر… شاید کسی که تو او را خطاب قرار داده ای باید یاد بگیرد که مانند مایا آنجلو از دیگران حمایت کند”.

حتی دینا لوهان از صحبت های لارنس رنجیده و در یک برنامه ی زنده تلویزیونی در این مورد چنین گفت:” ما جنیفر لارنس را دوست داریم، ما همیشه از طرفداران او بوده ایم. مایه تاسف است که او از لیندسی برای ارجاع به ظاهر نشدن روی صحنه استفاده کرد. مایه تاسف بود که او دینش به دوستانش را ادا نکرد. نباید با کسی مانند آشغال برخورد کنی، مایه تعجب بود. خانواده من در کنار هم می مانند”.

۶- بی احترامی فراوان در مورد دیگر بازیگران

در دسامبر سال ۲۰۱۶ در یک برنامه زنده، لارنس و بهترین دوستش، لارا سمپسون یک بازی خاص را انجام دادند که طی آن از لارنس خواسته شد بدترین چیزی که تابحال در مورد سلبریتی دیگری گفته را بدون بردن نام او بازگو کند. سمپسون در این باره چنین گفت:” یک نفر وجود دارد که ما… اسم های مستعاری برای برخی از سلبریتی های خاص وجود دارد. یکی بانو، یکی خیارشور”. لارنس اما گفت:” خب، بانو انواع متفاوتی دارد… بانوی خشمگین، بانوی سرخ پوش، بانوی منتظر”. به نظر می رسد که جنیفر لارنس و نامزد سابقش مشکلات زیادی با دیگر بازیگران زن دارند”.

۷- ماجرای دستمزد کمتر نسبت به همبازیان مرد

وقتی که لارنس در سال ۲۰۱۳ در مورد اینکه در فیلم «کلاهبرداری آمریکایی» (American Hustle) کمتر از همبازی مرد خود دستمزد دریافت کرده است یادداشتی برای یک مجله خبری نوشت بسیاری فکر کردند که این نامه درخواستی برای پایان دادن به اختلاف دستمزدها بین بازیگران مرد و زن است. با این وجود وی خود در یادداشت اعلام کرده بود که در مورد دستمزدش اصلاً چانه نزده است. جالب این که لارنس برای ۱۹ روز کاری ۱٫۲۵ میلیون دلار دستمزد، ۲۵۰٫۰۰۰ دلار دستمزد اضافه و ۷ درصد از سود فروش فیلم. بردلی کوپر اما برای ۴۶ روز کاری ۲٫۵ میلیون دلار دستمزد و ۹ درصد از سود فروش فیلم را دریافت نمود. کریستین بیل نیز برای ۴۵ روز کاری ۲٫۵ میلیون دلار و ۹ درصد از سود فروش فیلم را به عنوان دستمزد پذیرفت.

در واقع کوپر، بیل و دیوید راسل، کارگران فیلم مقداری از درصد سود درخواستی خود را کاهش داده بودند تا دستمزدشان تفاوت زیادی با دستمزد لارنس نداشته باشد. در واقع تنها کسی که حق اعتراض داشت ایمی آدامز نقش اصلی زن فیلم بود. او ۴۵ روز کار کرد و تنها ۱٫۲۵ میلیون دلار و ۷ درصد از سود فروش فیلم را دریافت کرد در حالی که لارنس برای نصف این مدت دستمزد بسیار بیشتری دریافت کرده بود. از آن مهم تر این که وی برای فیلم «مسافران» (Passengers) در سال ۲۰۱۶ حدود ۲۰ میلیون دلار دستمزد گرفت که ۵ تا ۷ میلیون بیشتر از کریس پرَت همبازی مرد او در این فیلم بود. پس به نظر می رسد که دستکم لارنس هیچ دلیل و حقی برای شکایت در مورد نابرابری دستمزد بازیگران مرد و زن هالیوود ندارد.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد نیمه پنهان جنیفر لارنس

۸- عدم حساسیت به سن در انتخاب نقش ها

وقتی که منتقدان اعلام کردند که وی برای ایفای نقش یک مادر تنها در فیلم «کلاهبرداری آمریکایی» (در ۲۳ سالگی) و نقش جوی مانگانو ۴۰ ساله در فیلم «شادی» (Joy) (در سن ۲۵ سالگی) بیش از حد جوان است او در یک برنامه ی زنده این موضوع را به سخره گرفت. وی در این باره چنین گفت:” دیوید [او راسل] در حال ساخت یک فیلم است و قصد او در حال حاضر این است که من نقش مادر رابرت دنیرو را بازی کنم. فکر می کنم هر چه مردم بیشتری در مورد جوان بودن بیش از حد من برای این نقش به او خرده بگیرند او خواهد گفت: اهان اینو داشته باشین”. شاید هنوز جنیفر لارنس نداند که هنگام انتخاب بازیگران زن، تبعیض سنی و جنسیتی در هالیوود کاملاً با هم همراه هستند اما از آن جایی که جنیفر لارنس هنوز خیلی جوان بوده و با این مسئله روبرو نشده است چنین ساده از کنار آن می گذرد. باید دید وقتی که او سنش به ۵۰ رسید نیز همین عقیده را دارد یا خیر.

۹- علاقه به کار با یک متهم به بدرفتاری

جیفر لارنس در یک برنامه ی زنده ی تلویزیونی اعلام کرد که او آن قدر دیوید او راسل را دوست دارد که هر وقت در مورد او صحبت می کند از خود بیخود می شود. شاید این موضوع بدین دلیل باشد که او رابطه ی بسیار بهتری نسبت به دیگر بازیگران با او دارد. به گزارش نیویورک دیلی نیوز، با توجه به ایمیل های افشا شده ی مدیران اجرایی استودیو سونی، راسل چنان با ایمی آدامز، همبازی لارنس در فیلم «کلاهبرداری آمریکایی» بدرفتاری کرده که کریستین بیل مجبور به مداخله شده است.

جورج کلونی نیز یک بار تایید کرده بود که پس از بدرفتاری راسل با همبازی ها و تیم تولید فیلم «سه پادشاه» (Three Kings) در سال ۲۰۰۹ به صورت او مشت کوبیده است. بعدها نیز یک ویدیو از راسل در حال فریاد کشیدن بر سر لیلی تامیلی در هنگام فیلم برداری صحنه های فیلم «قلب من هاکبی» (I Heart Huckabees) در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. بدرفتاری راسل تنها به فیلم هایش ختم نمی شود زیرا رسانه ها در سال ۲۰۱۲ ادعا کردند که راسل به دلیل بدرفتاری با خواهرزاده اش بازجویی شده است. راسل تنها کارگردان جنجالی نیست که لارنس به کار با او علاقه فراوان دارد. وی در سال ۲۰۱۴ در مصاحبه ای با ونیتی فیر گفت که وودی آلن را می پرستد، همان وودی آلنی که به تجاوز جنسی به دخترخوانده اش متهم شده و با دختر خوانده ی همسر سابقش ازدواج کرد.

۱۰- دروغ گفتن بیش از حد

وقتی که سعی می کند اتفاقاتی را نقل کند، لارنس به ندرت پیش می آید که واقعیت را بازگو کند. برای مثال، وقتی که در یک برنامه زنده تلویزیونی در مورد مست کردن و استفراغ کردن روی لباس مدونا در مهمانی پس از مراسم اسکار سال ۲۰۱۴ سخن می گفت ادعا کرد که مایلی سایروس گفته است که آن را جمع کند، اما سایروس بعدها در حساب توئیتری خود چنین چیزی را کاملاً منکر شد. این اولین باری نبود که لارنس اسم دیگر بازیگران را در داستان سرایی هایش وارد می کند.

وی همچنین ادعا کرد که آن شب در مراسم دنبال جان استاموس بوده است و چنین گفت:” من واقعاً شروع به کارهای عجیب غریبی کرده بودم و او از من پرسید که آیا قارچ خورده ام و من گفتم نه کاملا هوشیار هستم و به خندیدن و تلوتلو خوردن ادامه می دادم”. وقتی که از استاموس در این باره سوال شد وی با کمال ادب اعلام کرد که چیزی در این مورد به یاد ندارد.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد نیمه پنهان جنیفر لارنس

۱۱- صحبت کردن در مورد مست کردن

کمتر فرصتی پیش می آید که لارنس نتواند به طرفدارانش ثابت کند که در مصرف مشروبات الکلی زیاده روی می کند. وی همواره در مصاحبه هایش در مورد مشروبات الکلی سخن گفته و حتی درخواست می کند که برای وی سرو شود. جالب این که قبل از مراسم اسکار سال ۲۰۱۳ و قبل از اکران افتتاحیه قسمت دوم فیلم «عطش مبارزه» در سال ۲۰۱۵ نیز مشروبات الکلی مصرف کرده بود.

۱۲- سلیقه تلویزیونی بسیار بد

شاید باور نکنید اما جنیفر لارنس از طرفداران سریال ریالیتی «زندگی با کارداشیان ها» (Keeping Up with the Kardashians) است. وی گفت که وقتی بیرون از خانه است به کاناپه اش و این که نکند یکی از قسمت های این برنامه را از دست بدهد فکر می کند.

۱۳- افتادن های ساختگی

وقتی که لارنس در مراسم اسکار سال ۲۰۱۳ روی پله ها کمی زمین خورد بسیار دوست داشتنی بود اما این اتفاق بارها و بارهای دیگر نیز رخ داد. در مراسم اسکار سال ۲۰۱۴، او روی فرش قرمز زمین خورد که باعث تعجب جارد لتو نیز شد:” با خود فکر می کنم که آیا این هم بازی است”. وقتی که در برنامه ای تلویزیونی از او در مورد دستپاچگی عمدی اش از او سوال شد وی چنین جواب داد:” من سعی می کنم که کار درست را انجام بدهم، دست تکان دادن برای طرفداران، سعی می کنم مهربان باشم و یک مسیر مخروطی پرترافیک وجود دارد. لحظه ای که زمین خوردم، داشتم می خندیدم اما در درون به خودم می گفتم که گند زدی. آن ها فکر خواهند کرد که تو داری بازی می کنی. اگر جای جارد لتو بودم با این موضوع کاملاً موافق بودم. اما باور کنید اگر این کار برنامه ریزی شده بود این کار را در مراسم گلدن گلاب یا جاهای دیگر می کردم. من هیچ گاه این کار را در دو مراسم اسکار متوالی انجام نمی دادم”.


منبع: برترینها

«املی نوتوم» چگونه نویسنده ای است؟

ماهنامه تجربه – ترجمه ویدا سامعی: املی نوتوم یا آن گونه که در فارسی تلفظ می کنیم، املی نوتومب، زن پرشوری ست و خیلی هم علاقه مند به ارتباط مستقیم با خوانندگانش. هر بار که نشستی برگزار می شود در کتابفروشی ها برای بحث و گفت و گو و یا امضای کتاب، با روی باز و گشاده با مخاطبانش رو به رو می شود و به نامه های آنها شخصا جواب می دهد. با این حال این شکل از رابطه اش با خوانندگان، کم دردسر برایش ایجاد نکرده است.

روز چهاردهم سپتامبر، یعنی بیست و سوم شهریور ماه، نویسنده بیش از بیست و پنج کتاب پرفروش هنگام ورود به آپارتمانش با زنی مواجه می شود که یکی از خوانندگان پر و پاقرص اوست، این زن از سال ها پیش املی نوتوم را سایه وار دنبال می کرده و برایش نامه های ابتدا دوستانه و سرانجام تهدیدآمیز می نوشته است و بالاخره هم با یافتن آدرس محل زندگی نویسنده بلژیکی سعی کرده وارد زندگی خصوصی املی نوتوم شود.

«املی نوتوم» چگونه نویسنده ای است؟ 

همین قطره آخر کافی بود تا کاسه صبر و حوصله نویسنده کتاب هایی چون «ترس و لرز»، «ریش آبی» و «کشتن پدر» سر برود و از این خواننده علاقه مند شکایت کند. این موضوع آدم را یاد داستان «میزری» به قلم استفن کینگ می اندازد و شاید سال آینده املی نوتوم رمان جدیدی را با الهام از این تجربه اش منتشر کند.

 این جنجال درست با عرضه کتاب جدیدی توسط نویسنده همراه شده است. سال تحصیلی در اروپا در ماه سپتامبر آغاز می شود و این آغاز سال تحصیلی با ورود کتاب های جدید به کتابفروشی ها همراه است. طبق سنتی که املی نوتوم دارد، هر سال دست کم سه داستان می نویسد و یکی از آنها را منتشر می کند، امسال هم البن میشل ناشر همیشگی او کتاب «به قلبت ضربه بزن» را به خوانندگان عرضه کرده است.

املی نوتوم نویسندگی را از جوانی شروع کرده است. اولین کتابش را وقتی ۲۹ ساله بود به نام «بهداشت قاتل» به چاپ رسانده و حالا در پنجاه سالگی تعداد رمان و داستان هایش از مرز ۲۵ جلد گذشته است. کتاب هایش همیشه در میان پرفروش های سال قرار می گیرند و داستان های جالب و جذابی دارند.

عنوان رسمی بارونس را یدک می کشد و این عنوان را از پدر به ارث نبرده است. طبق گفته خودش باید ازدواج می کرده تا این لقب به او منتقل شود اما چند روز بعد از اینکه پدرش آب پاکی را روی دست هایش ریخته که تا ازدواج نکند این عنوان خانوادگی را کسب نخواهدکرد، پادشاه فیلیپ به پاس خدماتی که به ادبیات بلژیک کرده املی نوتوم را به رتبه بارونس رسانده است.

این موضوع را همیشه با خنده مطرح می کند و می گوید حتی حالا که نام کاملش «فابیین کلر بارون نوتوم» است نمی تواند مثل بارونس ها زندگی کند.

ساده پوش است و همیشه کلاه های جالبی به سرم می گذارد و مانتوهای بلند و سیاه به تن می کند. با کد پوششی خاصی که دارد انگار که از داخل یکی از همین داستان هایش بیرون آمده و رو به روی شما نشسته و دارد با شما حرف می زند.

خیلی علاقه مند به شناختن فرهنگ های مختلف است و در کنار رمان نویسی، چندین نمایشنامه نیز منتشر کرده است و چند ترانه نیز برای خواننده هایی مثل میریام روله و میلن فارمر سروده است.

«املی نوتوم» چگونه نویسنده ای است؟ 

در برخی از داستان هایش، یا خودش شخصیت داستان است یا شخصیت داستان به شدت از زندگی خود املی نوتوم برآمده است. تقریبا در هشت جلد از کتاب هایش از این شیوه نگارشی استفاده کرده که «ترس و لرز»، «نه آدم نه حوا» و «متافیزیک لوله ها» نمونه هایی از این نوع است.

گستردگی لغات عجیب و غریب، عادات مرموز و مکالمات پیچیده بین شخصیت هایی داستان های املی نوتوم آدم را به تعجب می اندازد. به محض اینکه کتابی از این نویسنده در دست بگیرید دیگر نمی توانید تا صفحه آخر آن را زمین بگذارید، یک نفس می خوانید و در پایان کتاب از این مه بحث سنگین در کتابی مانند «ریش آبی» و در عین حال سادگی فهم آن دچار شگفت زدگی می شوید.

شخصا برای ترجمه «ریش آبی» به سراغ چند تا منبع دیگر رفتم تا از دوره حاکمیت تفتیش عقاید کلیساها و سیستم القاب در اروپا و حتی زندگی ایوب پیامبر آنقدر بفهمم که بتوانم مکالمات ماین ساتورنین و دون المیریو را درست درک کنم و از پس ترجمه دقیق آن بربیایم.

موضوعاتی در تمام داستان های او تکرار می شود و حتی جزو بخش های تاکیدی و اصلی این داستان هاست، شامپاین، غذا و میهمانی است که در همه کتاب ها و نمایشنامه هایش حضور دارند. برای خواننده فرانسوی زبان که زبان اصلی کتاب های املی نوتوم نیز هست این گونه مطالب به دلیل نزدیکی به تاریخ اروپایی بیشتر ملموس است تا برای خوانندگان دیگر زبان ها و فرهنگ ها.

با این حال استقبال از کتاب های املی نوتوم در بیشتر کشورهای جهان چشمگیر بوده است. داستان های او به زبان های مختلف ترجمه شده و در ایران هم تاکنون چهار کتاب از او منتشر شده است.

املی نوتوم البته به جز نویسندگی فعالیت های دیگری هم دارد، او یکی از اعضای آکادمی سلطنتی زبان و ادبیات بلژیک است و مدال شوالیه پادشاهی این کشور را به سینه خود آویخته است. عضو کمیته مبارزه با گاوبازی است و از جنبش علیه سکسیسم رایج در جامعه دفاع می کند.

«املی نوتوم» چگونه نویسنده ای است؟ 

او تنها شخصیت زنده بلژیکی است که مجسمه غول پیکر وی (ساختن مجسمه های چوبی و مقوایی از سنت های رایج در جشن های سالانه بلژیکی است که برای استفاده در کارناوال همه ساله ساخته می شود، از معروفترین این جشن ها می توان به جشن روستا اشاره کرد که در شمال فرانسه هم برگزار می شود) در سال ۲۰۱۱ ساخته شده و یک سیارک هم به نام او ثبت شده است.

جایگاه او در ادبیات معاصر بلژیک و فرانسه قابل چشم پوشی نیست. اولین کتاب او از سوی ناشران زیادی از جمله گالیمار رد شده بود اما انتشارات البن میشل توانست یک نویسنده واقعی را از خلال نخستین داستانش به نام «بهداشت قاتل» بشناسد و این شانس را به املی نوتوم بدهد.

از همان زمان، بین البن میشل و املی نوتوم یک رابطه جدایی ناپذیر شکل گرفته و تمامی داستان ها و رمان های این نویسنده فرانسوی زبان بلژیکی توسط این ناشر چاپ می شود.

«املی نوتوم» چگونه نویسنده ای است؟ 

ناشری که اتفاقا خیلی هم در مورد کپی رایت سفت و سخت است و به دلیل همراهی با این نظر برای ترجمه کتاب «ریش آبی» به عنوان اولین همکاری نشر نو و البن میشل بر رعایت کپی رایت و حق الترجمه تاکید داشتیم و این عملی شد و «ریش آبی» و دیگر کتاب هایی که موضوع مذاکره برای ترجمه است از این کانال عبور کرده اند.

البن میشل برخلاف دیگر نویسنده هایی که با این ناشر همکاری دارند، دفتر کوچکی را هم به املی نوتوم اختصاص داده، دفتری که در یک سه کنج در طبقه دوم ساختمان این انتشاراتی قرار دارد و آدم از حجم نامه های انباشته شده روی قفسه ها و میز کار او یکه می خورد.

دوست دارد به ایران سفر کند و شاید در آینده ای نزدیک خوانندگان علاقه مند به کتاب های املی نوتوم بتوانند این زن ریزنقش با چشمان سیاه و کلاه های عجیب و ردای سیاه را از نزدیک ببینند و با او گپ کوتاهی بزنند.


منبع: برترینها

مریم معصومی: ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم!

هفته نامه دیده بان – عباس وردی: گاهی با خیلی از آدم ها روبرو می شویم که تا وقتی از نزدیک ندیدیم شان قضاوت مان نسبت به آن فرد فرق می کند. در این قضاوت ها گاهی بدترین نسبت ها را به افراد می دهیم بدون این که از شرایط زندگی و روحی فرد مطلع باشیم.

مریم معصومی برعکس اتفاقاتی که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن است، از نزدیک اوضاعش خیلی فرق می کند و شاید نمونه ای باشد برای این که کسی را دورادور قضاوت نکنیم. در این گپ و گفت نسبتا طولانی وی از دلایل تنهایی خود و اگر بزرگنمایی نکنیم سیر تا پیاز گفتنی های زندگی خود را تا جایی که بشود نوشت را بیان کرد.

 مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

کمی از دوران کودکی خود بگویید، آن موقع هم مثل الان ساکت بودید؟

– در دوران کودکی ام، می توانم بگویم شیطان بودم ولی نه آن طور که از دیوار راست بالا بروم. می شود گفت شیطان محفوظ به حیایی بودم چون نسبت به افراد خانواده کوچک ترین عضو بودم و طبیعتا کسی را برای بازی کردن نداشتم بنابراین دوران کودکی بی آزاری و تنهایی داشتم و همه کارهایم از جمله شیطنت هایم نیز تنهایی بوده است. مثلا سر ظهر وقتی همه خواب بودند می رفتم دنبال کشف کردن چیزهای جدید و به قول خودمان فضولی های خطرناک که مثلا به عنوان نمونه یک بار رفتم سراغ جعبه برق خانه پدربزرگ و خاله ام به طوری که برق خانه و فیوز را قطع می کردم.

از بازی های انفرادی تان بگویید.

– علاقه خاصی به خوانندگی داشتم و یا خیلی لباس های جورواجور و پارچه های مختلف را به سر و تنم می بستم. خیلی وقت ها با ملحفه و چادر برای خودم لباس طراحی می کردم و ساعت ها جلوی آینه می نشستم و برنامه اجرا می کردم.

با وارد شدن به مدرسه هم این تنهایی ادامه داشت؟

– تقریبا بله. با این که دور و برم برعکس خانه خیلی شلوغ بود ولی به کسی اعتماد نمی کردم. زیاد با کسی رابطه برقرار نمی کردم. مثلا برووبیا نداشتم در حدی که یادم نمیاد حتی یک بار هم جشن تولد دوستانم رفته باشم.

تک فرزند هستید؟

– نه، دو خواهر و دو برادر دارم و ته تاغاری هستم.

شیطنت های آسیب زننده به خودت هم داشتی که هنوز اثراتش باشد؟

– تا دل تان بخواهد دو بار صدمه دیدم. یک بار وقتی داشتم برای خودم خوانندگی می کردم، رفته بودم روی یک چهار پایه ایستاده بودم و شیشه عطر به عنوان میکروفن دستم گرفته بودم که یکهو چهارپایه شکست و افتادم و دستم شکست به نحوی که چند روزی مهمان بیمارستان بودم. یک بار دیگه هم با دوچرخه پسر همسایه آسیب دیدم که نزدیک ۷ تا بخیه خورد به پام، که هنوزم که هنوز می بینم با خودم می گویم چرا اینطور شد. البته این را هم بگویم این اتفاق تقصیر غد بودن خود من بود چون بقیه بچه ها می گفتند بیا بازی کنیم و من طبق روال گذشته ام تنهایی را ترجیح می دادم و آنها لج کردند و با دوچرخه پیچیدند جلوی من و این اتفاق برایم افتاد. یک بار هم سرم شکست در حین تاب بازی. ماجرای تاب بازی هم این بود که سر سوار شدنش با بچه های عموم بحث مان شد و تاپ از دست بچه ها رها شد و مستقیم خورد تو سر من و خلاصه دوباره کارم به بخیه زدن و بیمارستان کشید.

 مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

در آن دوران اسباب بازی های خود را به بچه های دیگر می دادی؟

– خیلی دوست داشتم اسباب بازی هایم را با همبازی هایم تقسیم کنم ولی بچه ای دور و برم نبود که بخواهم اسباب بازی ام را به او بدهم. این به این معنی نیست که اصلا تو خانواده ما بچه نبوده، اتفاقا بوده ولی چون رابطه مان کم بود مثلا سالی یک بار رفت و آمد می کردیم این اتفاق پیش نمی آمد. از طرفی هم نزدیکانم مثل دخترخاله و پسرخاله هایم نیز سن شان به من نمی خورد که بتوانند از وسایل من استفاده کنند. برای همین واقعیتش این موضوع اصلا برایم پیش نیامده و تجربه اش را نداشته ام.

کار کردن در تئاتر فقط عشق می خواهد

چطور وارد تئاتر شده اید؟

– همیشه دوست داشتم تجربه اش کنم ولی هیچ وقت موردی که بتواند راضی ام کند که وارد این حوزه سخت شوم به من پیشنهاد نشده بود تا این که متن چلچلا به من پیشنهاد شد و واقعا متن سنگین و سختی بود، به طوری که هنگام خواندن منقلب شدم و به حدی برای من تازه کار در تئاتر سخت به نظر می رسید که تماس گرفتم و اول منصرف شدم و گفتم چون کار اول من است نمی دانم چه اتفاقی قرار است روی صحنه برایم بیفتد. این کار دیالوگ های طولانی در حد ۱۵ خط داشت که من را شوکه کرد ولی دلگرمی های کارگردان باعث شد من این کار را ادامه دهم و خدا را شکر کاری شد که همه راضی بودند. این را هم بگویم که سختی چلچلا موقعی بیشتر حس شد که در کنار مونولوگ های طولانی فیزیکال بودن کار هم به آن اضافه شد. خوشبختانه کسانی که کار تئاتر مرا دیدند همه می گفتند یک مریم معصومی دیگری را در این کار مشاهده کردیم و این برای حس موفقیت داشتن در یک کار برایم کافی بود.

 مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

کار کردن تئاتر و سختی هایش به دستمزدش می ارزد؟

– راستش نه چون واقعا مبلغ پیشنهادی بسیار بسیار پایین تر از سینما است و در خوشبینانه ترین حالت شما دستمزد یک کار تلویزیونی را دریافت می کنید. کار کردن در تئاتر فقط عشق می خواهد. من آنقدر عاشق تئاتر و این کار شده بودم که هر روز می گفتم من حالم با شما خیلی خوب است.

بچه درس خوان بودم

روز اول مدرسه را یادتان هست؟ چه حسی داشتید؟

– روز زیاد خوشایندی نبود از این جهت که مادرم می خواست من مستقل بار بیایم، به همین خاطر یادم هست که روز اول مدرسه که هوا خیلی سرد بود، مرا مدرسه رساند و گفت این راه را که الان آمدیم وقتی مدرسه تمام شد باید خودت برگردی چون من قرار نیست به دنبالت بیایم. در ادامه کلی نصیحت کرد که این راه مدرسه است و اینو بخور و اینو نخور و با کسی دوست نمی شی و از این جور صحبت ها که من هم مدام تو دلم با خودم می گفتم وای مدرسه چقدر بده. اینجوری شد که از همون روز اول فهمیدم مدرسه جایی است که علاوه بر حس بدش، آدم را مجبور می کند انسان روی پای خودش بایستد و این کار مادرم اگر در کودکی برایم تلخ بود ولی حالا که بزرگ شده ام فهمیده ام بزرگ ترین کار را در حقم کرده و باعث شده که الان مستقل باشم و از استقلالم لذت ببرم.

از آن روز به بعد مادرتان اصلا دیگر شما را به مدرسه نبرد و نیاورد؟

– نه اصلا. همیشه خودم می رفتم، خودم هم بر می گشتم ولی الان متوجه شدم که اگر مادرم آن روز این کار را نمی کرد شاید من هم امروز یک تیتیش مامانی بودم که از عهده کارهای خودم بر نمی آمدم.

 
بچه درس خوان بودید؟

– خیلی بچه درس خوان بودم چون از مادرم می ترسیدم و اگر ۱۹ می گرفتم، یک کتک حسابی خورده بودم. یادمه یک بار دیکته ام را ۱۹ گرفتم و وقتی رفتم خانه، مادرم چنان دادگاهی برایم درست کرد که هیچ وقت یادم نمی رود و این که از آن روز تصمیم گرفتم به غیر از ۲۰ نمره ای دیگر نگیرم. یادم هست که برای کنکور روزهایی می شد که درس خواندنم به ۱۶ ساعت هم می کشید.

 مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

چقدر کتک خوردید؟

– ببین مادرم بیشتر می ترساند تا بزند. ترساندنش هم مثل گوش کشیدن بود و داد و بیداد.

پایین ترین نمره ای که گرفتید؟

– قبل از این که سراغ نمره پایین گرفتن برویم این را هم اضافه کنم که تا آخر دوران تحصیلم نمرات بالایی گرفتم و هر چی بالاتر می رفتم سطح سختگیری خانواده پایین تر می آمد. پایین ترین نمره ای که گرفتم ۱۴ بود آن هم تو ریاضی و هیچ وقت هم زیر این نمره نگرفتم. یکی از دلایلی که علوم سیاسی خواندم با آن حجم از حفظیات، ضعفم تو حساب و کتاب ریاضی است و واقعا هم تو ریاضی بد هستم ولی حفظیاتم عالی است به طوری که عربی دوران دبیرستان را زیر ۱۹ نمی گرفتم و همه از روی من تقلب می کردند.

می خواستم وکیل شوم، علوم سیاسی خواندم

به سیاست علاقه دارید؟

– الان نه.

چی باعث شد که رشته علوم سیاسی را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کنید؟

– جلوی من یک مسیری باز شد و آن هم این بود که دوست داشتم وکیل بشوم و حقوق بخوانم و این که حقوق هم در کنکور سراسری قبول شدم ولی چون در شهرستان اراک قبول شده بودم خانواده ام اجازه نداد که بروم. برای همین رشته آزاد که علوم سیاسی زده بودم را رفتم. هر چه پیش می رفتم احساس می کردم که علوم سیاسی را دوست دارم آن هم به خاطر هیجانی که داشت. برای همین ادامه اش دادم و در گذر زمان به منصب سیاسی گرفتن هم علاقه مند شدم ولی به مرور زمان تقریبا پایان دوران کارشناسی بود که هیجانم فروکش کرد و تصمیم گرفتم رشته ام را عوض کنم و وارد بازیگری شدم. به صورتی از هیجانم فروکش کرده که اصلا حتی اخبار را هم دنبال نمی کنم.

 مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

متولد اواخر اسفند

گفته های متعددی در خصوص تاریخ تولدت هست، شفاف سازی کن بالاخره متولد اسفند هستی یا فروردین؟

– ببین واقعیتش این است که متولد ۲۴ اسفند هستم و از آنجایی که خانواده صادقی دارم به همان تاریخ برایم شناسنامه گرفتند، در صورتی که امکانش بود فروردینی هم باشم.

دهه شصتی ها نسل سوخته یا خاکستری هستند. همچین حسی را داری؟

– آره. البته سوخته سوخته نه ولی خاکستری هستند چون تو دورانی قرار گرفتند که اتفاقات روز باعث شد خیلی از مسائل را درک نکنند یا حتی اصلا متوجه نشوند. البته این طبیعت زمان هست که هر دورانش یک جور فراز و نشیب دارد، مثلا اگر ما دهه شصتی ها بخواهیم خودمان را با دهه پنجاه مقایسه کنیم واقعا می بینیم که واقعا آنها سوخته بودند. به هر حال هر دورانی که متولد می شوی باید از موقعیت هایی که داری استفاده کنی و از زندگی لذت ببری.

اسم طلاق تنم را می لرزاند

شنیده شده دستی به قلم هم دارید، فیلمنامه هم نوشتید؟

– بله نوشتم. دوره های فیلمنامه نویسی را گذرانده ام و خیلی خیلی کتاب و داستان می خوانم چون واقعا اتفاقات و داستان های مختلف می تواند به ایده پردازی ات برای نوشتن یک فیلمنامه خوب کمک کند. دو بار فیلمنامه حرفه ای نوشته ام و چند تهیه کننده هم خوانده اند و برای تولیدش پیشنهاد هم داده اند ولی خودم احساس کردم چون از موضوع روز جامعه فاصله گرفته، الان کمی تحمل کنم و در یک زمان مناسب دوباره شروع به بازنویسی کنم.

در چه ژانری؟

– تقریبا هر دو در ژانر اجتماعی قرار می گیرند ولی یکی موضوع عاشقانه بودن آن پررنگ تر و موضوعش درباره اختلاف های زناشویی با یک دید متفاوت است.

دوست دارید خودت نقش اولش را بازی کنید؟

– چرا که نه. همه نویسنده ها دوست دارند نقش و شخصیت هایی که ایجاد می کنند را حتی شده برای یک بار خودشان بازی هم کنند.

اسمی برایش انتخاب کرده ای؟

– ببینید، همیشه اسم ها را بعد از بازنویسی کامل و مشورت انتخاب می کنم برای همین فعلا اسمی برایش انتخاب نکرده ام.

مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

همه بازیگرهای زن سینما دوست دارند نقش مادر را بازی کنند ولی نکته ای که خیلی جالب است این است که همین جمعیت حداکثر هم دیر ازدواج می کنند و پاره ای اوقات یا شاید اکثر اوقات این ازدواج دوام و پایان خوشی ندارد، می توانید یکم در این خصوص توضیح دهید؟

– ببینید این خیلی غلط است که بگوییم این ازدواج و زودتر طلاق گرفتن فقط مختص جامعه بازیگری است، ولی چون همیشه انگشت اشاره مردم و الگوی مردم چهره ها هستند این مسئله خیلی پررنگ تر بین شان دیده می شود. مثلا شما اگر وارد آپارتمانی بشوید و درب ۱۰ خانه را بزنید شاید حداقل ۶ خانواده از هم جدا شده یا دوباره ازدواج کرده باشند. یکی از دلایلی که خود من ازدواج نمی کنم این است که دوست ندارم طلاق بگیریم. یعنی این که ترجیح می دهم یک دختر مجرد باقی بمانم تا این که حتی یک درصد احتمال بدهم قرار است یک روزی به دلایل نامشخص طلاق بگیرم. من مریم معصومی وقتی تصمیم می گیرم ازدواج کنم تصمیم می گیرم تا آخرین زمانی که زندگی می کنم با این فرد بمانم ولی من یا هر کسی نمی تواند تضمین بدهد نفر مقابل هم چنین فکری بکند و یا به این ثبات شخصیتی رسیده باشد که در آینده کمترین تغییر شخصیتی را داشته باشد. هیچ کسی نمی رود ازدواج کند که طلاق بگیرد یا این که با قصد و نیت طلاق گرفتن بعد از یکی دو سال با کسی ارتباط برقرار کند.

متاسفانه در جامعه الان ما طلاق و مسیر جدایی به راحت ترین انتخاب دختر و پسرها تبدیل شده و خود من با همین دوتا چشم هایم دیدم که اگر مشکلی برای شان پیش بیاید نمی آیند مشکل را حل کنند بلکه سریع راه جدایی را انتخاب می کنند. شاید باور نکنید ولی اسم طلاق تنم را می لرزاند و این مورد وقتی بچه ای هم در میان باشد تشدید می شود ولی در خصوص این که چرا بازیگرها دوست دارند نقش مادر را بازی کنند باید بگویم وقتی یک نفر حرفه بازیگری را انتخاب می کند قطعا علاقه خاصی به تجربه کردن شخصیت ها و موقعیت های مختلف و خاص دارد و این کاملا یک مورد طبیعی است که مثلا مریم معصومی دوست داشته باشد مادر شدن را هم تجربه کند اما نه به صورت واقعی چون من نوعی شاید دوست نداشته باشم در حال حاضر با وضع موجود در جامعه به ازدواج و بچه دار شدن فکر کنم پس شاید به همین خاطر است که دوست دارم نقش مادر بودن را تجربه کنم زیرا من یک بازیگر هستم و مهم تر از همه اینکه ازدواج کردن دیر و زود ندارد و بسته به موقعیت است.

۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم

اولین بار چند سالگی بود که عشق را تجربه کردید و تصمیم به ازدواج گرفتید؟

– اولین بار فکر کنم ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم ولی سرانجام نداشت. آن هم به سبب مدیریت خانواده ام بود که مین گفتند این سن، سن مناسبی برای ازدواج نیست و من هم شانس آوردم که پافشاری چندانی برای ازدواج نکردم. حتما می دانید که آن سن و سال تب عاشق شدن و ازدواج کردن خیلی داغ است و من هم از این قضیه مستثنی نبوده ام ولی مادرم از آنجایی که همیشه سایه مدیریت اش روی من بوده به من فهماند که الان موقعیت ازدواج تو نیست و الان هم که به آن دوران فکر می کنم واقعا درست می گفت چون کسی که قصد ادامه تحصیل دارد نباید قبل از تحصیل، ازدواج کند چون در قبل از دانشگاه شما تفکر و دنیای دیگری دارید و بعد از اتمام دانشگاه دنیای خیلی خیلی متفاوت تری پیدا می کنید. البته موردهای نادر هم داریم ولی من غالب آدم ها را می گویم. به نظر من بهترین سن ازدواج اگر یک نفر بتواند تا آن موقع صبر کند، بین ۲۵ تا ۲۸ سالگی است. به نظرم بعد از ۳۰ سالگی ایده آل های زندگی و مسیر آن برای انتخاب کردن مکمل زندگی بسیار سخت تر می شود.

الان تنها زندگی می کنید؟

– نه، با خانواده ام زندگی می کنم. همیشه از زندگی در کنار پدر و مادرم لذت برده ام چون خیلی اهل معاشرت نیستم. ولی این به معنی منزوی بودن و معاشرتی نبودن من نیست و اهل برقراری ارتباط با آدم ها هستم. دوستان بسیار زیادی دارم ولی می شود گفت مریم معصومی رفیق بازی نیستم و در حال حاضر اگر سر کارم نباشم تمام وقتم را در منزل با کتاب و فیلم و موسیقی می گذرانم و اینطور از تنها بودن خود با برنامه ریزی که انجام می دهم لذت می برم.

 مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

همیشه تنها بودم

اولین شغلی که دوران کودکی به ذهنت رسید که دوست داری این کار را بکنی یادت هست چی بود؟

– آدم وقتی بچه است خیلی کارها هست که تو ذهنش می آید و می رود. مثلا همه بچه ها دوست دارند دکتر بشوند چون یکی از بازی های رایج بچه ها که حتی تو خاله بازی هم اتفاق می افتاد، بازی در نقش دکتر بود. خود من دوست داشتم معلم باشم یا مثل کسی باشم که خوب باشم و بتوانم راه درست را نشان دهم. یکمی هم که بزرگ تر شدم متوجه شدم دوست دارم دفاع کنم از کسی که سرش را می اندازد پایین و حقش را می خورند.

از دوستان دوران دانشجویی کسی هست که توانسته باشد به جایگاه یا منصبی در سیاست برسد؟

– ببین من خیلی عجیب غریبم. نمی توانم بگویم گوشه گیر و منزوی هستم چون واقعا خیلی اجتماعی هستم ولی اهل رفت و آمد و رفیق بازی و معاشرت نیستم. شاید منشأ اصلی مدلم که تنها باشم از همان بچگی شکل گرفت و تا دانشگاه و حتی الان هم ادامه داشته ولی معنی اش این نیست که من با کسی دوست نمی شوم و از ارتباط خوشم نمی آید. مثلا در همان دوران دانشگاه دوستی ام در حد یک جزوه گرفتن و مشورت گرفتن بود و یادم نمی آید حتی یک بار هم با کسی مسیر دانشگاه و تا خانه را آمده باشم. شاید خیلی عجیب باشد برای کسی که الان این مطلب را بخواند و قطعا با خودش می گوید مگر می شود این همه تنهایی؟؟ ولی من همیشه تنها بودم برای همین اصلا خبری از کسی ندارم.

کاری بود تو دوران دانشگاه که انجام ندادی و الان پشیمانی؟

– یادم هست آن موقع قرار بود یک گروهی از بچه ها که ترم بالاتر بودند با تعدادی از ترم پایینی ها ترکیب شدند تا بورسیه شوند برای خارج کشور، من هم در بین آن جمع انتخاب شده بودم و فقط و فقط به خاطر یکسری آرزوهای مسخره دوست داشتم اینجا بمانم و دقیقه ۹۰ از گروه جدا شدم.

 مریم معصومی؛ کسی ازدواج نمی کند که طلاق بگیرد

خیلی نقش مادر را دوست دارم

تو سینما و تلویزیون هم کاری بوده که از قبول نکردنش الان پشیمان باشید؟

– یکسری کارهای تاریخی در تلویزیون بودند که به دلیل خیلی خیلی پایین بودن دستمزد قبول نکردم و الان پشیمان هستم.

نقشی بوده است که وقتی مشاهده کردی با خودت گفته باشید ای کاش این را من بازی کرده بودم؟

– تا دلت بخواهد. من نقش مادر را دوست دارم. من کار «میم مثل مادر» را خیلی دوست داشتم و دارم و آرزو می کنم چنین نقشی را به من پیشنهاد بدهند و من بازی کنم. کار «ملی و راه های نرفته» به جای ماهور الوند را دوست داشتم بازی بکنم، فیلم خیلی داستان قوی دارد و از طرفی من کارهای زنانه را خیلی دوست دارم. کار کردن با کارگردان هایی مثل خانم میلانی و پوران درخشنده را خیلی دوست دارم و آرزو دارم به زودی با این دو همکاری کنم.

چرا حجم کارهای سینمایی شما نسبت به تلویزیون بسیار پایین است؟

– ببینید نه تو سینما بلکه تو یک شرکت هم که شما مشغول کار باشید یک مافیا و یکسری قدرت هست که بین خودشان دارند. همیشه یکسری مسائل را رد و بدل می کنند که کاملا این موضوع یک چیز طبیعی شده است. ما در دنیای تصویر دو جبهه داریم که یکی از آنها سینما و دیگر تلویزیون است که هر دو گروه را آدم های کاملا متفاوتی تشکیل می دهند و متاسفانه و متاسفانه این طور جا افتاده است که کسی که داخل تلویزیون چهره شد و دارد دیده می شود نیازی نیست در سینما هم زیاد دیده شود، برای همین خیلی از ستاره های تلویزیون هستند که شما در سینما نمی بینیدشان و اصلا سینمایی ها یا سراغ شان نمی آیند یا حجم چشمگیری پیشنهاد این سری بازیگرها در حوزه سینما ندارند.

یعنی در سینما اگر نقشی متفاوت که به بیشتر دیده شدن و رشد تو در سینما کمک کند با دستمزد پایین قبول نمی کنید؟

– چرا که قبول نکنم. شاید من اوایل خیلی درگیر میزان دستمزد بودم ولی الان خیلی نه. البته این خیلی نه برای نقش هایی که به دلم نشسته و می تواند به آینده حرفه ای من کمک کند می باشد ولی چرا وقتی نقش را زیاد دوست ندارم با دستمزد پایین انجامش دهم؟ در سینما پیشنهادها و میزان دستمزد به صورتی شده است که می گویند اگر قرار است به مریم معصومی نوعی فلان قدر بدهیم، خب می رویم و فلان بازیگر را می آوریم.


منبع: برترینها

یک هفته و چند چهره؛ بقای بقایی و سلفی نوید

برترین ها – ایمان عبدلی: متن این هفته ناخواسته فانتزی تر از همیشه شد و آن قالب خشک بعضی از هفته ها را ندارد، خصوصا در مورد بیرانوند. نکته ی دیگر این که مطلب مربوط به «سپانلو» پیش از این در همین ستون کار شده بود و بعد از مدت ها از ادبیات سهمی در این ستون گرفتیم.

احمدی نژاد و بقایی یا (زنبیلی های هفته)

بَست نشینی در حرم عبدالعظیم و ویدئویی که احتمالا دیده اید .این شاه بیت سلسله رفتارهای تیم مشایی- بقایی- احمدی نژاد بود که به طور واضح با ماجرای درخت و آن بیانیه انتخاباتی عجیب شروع شد.

عوام فریبی چگونه به انتها رسید؟

فریم یکم: سال ۸۴ در میان شک و تردید اصلاح طلبان معطل مانده میان کروبی و معین، یک نفر در میان پاتوغ های مردمی ظهور کرده بود که تراکت های سیاه و سفیدش را هم نمیشد جدی گرفت. کاپشن و نون و پنیر و بیان ساده و البته قیافه ای که خیلی آنکارد نبود. آن قدر پرقدرت به نظر نمی رسید که تهدیدی برای دیگران باشد، اما همان یک نفر برای مردم خسته از نام های آشنا کافی بود. و دریغ که همان گمنامی و ناشناختگی برگ برنده اش شد.

 احمدی نژاد دور اول را میلیمتری گذراند و دور دوم در دو قطبی قرار گرفت که از اولش برای او طعم خوشبختی داشت. مقابل رفسنجانی بودن در آن روزگار، از همان اول حکم پیروزی را داشت. بازی را بُرد. تیغ عوامفریبی زیر نور آرای مردمی می درخشید!

فریم دوم: دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد با میراث قابل توجه دولت اصلاحات به خیر گذشت و درآمدهای سرشار نفتی هم حال دولت او را خوب کرده بود. چرخش مالی زیاد حتی پذیرش تورم را هم در ذهن مردم راحت تر کرد. جمعیت کم کم باورشان شده بود که کسی آمده که به فکر مردم است. از آن طرف روشنفکرها کمی به داستان مشکوک شده بودند و نوعی شلختگی را در رفتار رئیس دولت می دیدند. رفتارهای نزدیکانی چون همین بقایی، مشایی و یا رحیمی،  دسته ای از سیاسیون و افراد صاحب نفوذ را نگران کرده بود. تیغ فریب هنوز خوب می بُرید و لباس اخلاق و سادگی دلبر بود!

یک هفته و چند چهره؛ بقای بقایی و سلفی نوید 

فریم سوم: بزنگاه هشتاد و هشت تمام شد و چند روز بعدتر یکی در میدان ولیعصر دیگرانی را خس و خاشاک نامید. این اولین ورود علنی احمدی نژاد به بازی قدرت بود. او روی قدرت طلبی اش را فاش کرد و در تمام ۴ سال بعد تماما در خدمت خواسته ها و اهداف حلقه ی نزدیکانی در آمد که تلاش داشتند با تجمیع ثروت برای روزهای پس از قدرت طبقه سازی کنند.
 یکی در گلوگاه های نفتی قرار گرفت. یکی مناطق آزاد را در دست گرفت. یکی در پی پرونده سازی بود و در همین کش و قوس پاشنه آشیل هایی چون مرتضوی هم برای زدودن چهره ی مردمی یک رئیس جمهور در حال احتضار کافی بود، مضاف بر این که میراث اصلاحات هم تمام شده بود. حالا از احمدی نژاد رئیس جمهوری مانده بود که نه تنها سیاست مدار مطمئنی نیست ، بلکه سرمایه مردمی آن چنانی هم ندارد.

فریم چهارم: جمعیت در انتخابات ۹۲ با دورترین انتخاب از پایگاه او برائت جستند. جلیلی کمتر از سه میلیون رای آورد. احمدی نژاد تمام شده بود و تمام تقلاهای بعدی، مُهر تاییدی بود که ساده زیستی صرفا یک تاکتیک بوده است، نه یک باور. او حالا تمام آن نیمچه پایگاه مردمی اش را هم که داشت را پس می زند. با شمایلی چیدمانی و سازمانی! با همان لحن بَدوی، اما فکر شده که قرار است تحریک و تشویش کند و چه تناقضی که خودش ادعاهای گذشته اش را نقض می کند.

متن با یک پرسش شروع شد و با پرسشی دیگر تمام می شود؛

او بر اساس کدام مانیفست در زلزله و در یک مکان مذهبی، با گماشتن چند داد زن و احسنت های دِفُرمه، سودای قدرت دارد؟


نوید محمدزاده و حافظ ناظری یا (زلزله زدگان هفته)

این اولین زلزله ای است که در دوران وفور اپ ها و شبکه های پیام رسان اجتماعی به وقوع پیوسته و خب طبیعی هم که این زلزله با تمام قبلی ها تفاوت عمده ای داشته باشد و حاشیه به راحتی بر متن غلبه کند. وقتی مَجاز این همه بر زندگی همه ی ما سیطره دارد، بالطبع در زلزله هم می تواند واقعیت را بسوزاند و خودش را غالب کند.

واضح است که مساله ی اساسی در این زلزله، فقدان نهادهای مدنی است. سال ها فریاد وانفسایش را زدند و کسی جدی نگرفت، حتی هنوز! نهادهای مدنی اصطلاح و ترکیب سنگین و ثقیلی به نظر می رسد، اما فاصله میان بود و نبودش به همین اندازه است که برای جمع آوری کمک های مردمی و رساندن آن به آسیب دیدگان ساز و کار روشنی وجود ندارد. در غیاب اعتماد عمومی به نهادهای رسمی (که به واسطه پرونده های ریز و درشت مفاسد اقتصادی خیلی هم غیر طبیعی نیست) تنها حلقه ی واسط همین نهادهایی که به واسطه مردم و بر اساس علاقه مندی ها ریشه می گیرد و در چنین بزنگاه هایی می تواند رگ حیات جامعه آسیب دیده باشد.

وقتی هر نوع دورهمی حتی ورزشی در کوچک ترین شهرها هم با نگاه امنیتی همراه می شود و عرصه و اعیان اجتماعی تنگ و کوچک می شود. در شلوغی های میانه ماجرا، آخرین برگ، شهرت سلبریتی هایی است که از سیاست مداران با آبروتر هستند و می توانند مورد وفاق جمعیت قرار بگیرند. در چنین شرایطی مردم سرمایه هاشان را روی شهرت چهره ها قمار می کنند . آن ها می دانند که با توسل به آن ها مسیر کوتاه تری برای رسیدن نیکوکاری طی خواهند کرد.

یک هفته و چند چهره؛ بقای بقایی و سلفی نوید 

 علی دایی، جواد خیابانی و نوید محمدزاده همه وارد صحنه می شوند و هر کسی در هرسطحی از شهرت خودش را به کرمانشاه می رساند. آن ها لزوما نیت خیر دارند اما خب شهرت دلیل کافی برای بلوغ در امیر خیر نیست. طبیعتا در جولان دوربین ها رفتارهای کج و ماوج زیادی دیده می شود و این به آن ماهیت سوژه ساز شبکه های اجتماعی کمک می کند که مَجاز، واقعیت زلزله را بپوشاند.

در این میان کسی نیت شر ندارد، اما شر گاهی ناخواسته تولید می شود. چون مثلا حافظ ناظری نمی داند آن ژست ها کمی فرمایشی و نچسب است. یا نوید محمد زاده نمی داندهر گفت و گویی ارزش ثبت ندارد و سلفی را وقت جشنواره فجر می گیرند. حتی جواد خیابانی هم که در نیت خیرش تردیدی نیست، هم نمی داند چپ و راست بغض و گریه، فقط غم را تکثیر می کند و دوای درد نیست. خب قرار هم نیست همه بالغ رفتار کنند؛ نه مردم و نه چهره ها مقصر نیستند. حتی کسی مثل بهنوش بختیاری با آن قهر مسخره و نابجایش هم مقصر نیست، چون آن ها کار دیگری دارند و قرار نیست جای خالی نهادها را پر کنند. بیشتر از هر چیز دولت هایی مقصر هستند که به پویش ها نگاه امنیتی داشتند و خودشان هم نهادهای فربه و بدسابقه ساختند. به هر حال سرمایه عمومی مامنی برای اعتماد پیدا نمی کند و به هر کوچه ای سرازیر می شود، غافل از این که کوچه سلبریتی ها وطنی این اندازه گنجایش ندارد.


علیرضا بیرانوند یا (هیس هفته)

دروازه بان پرسپولیس باید یک پرفورمنس بی نقص را اجرا کند هر بازی و اندازه تمام نود دقیقه هایی که آن جا سنگر گرفته. بعد از عابدزاده انگار کسی نمی تواند این جایگاه را تحمل کند. جایگاه یک موزیسین روی سِن که تمام توجه تماشاچی به اوست.

آقای نوازنده ساز شما کوک نیست!

دو فصل قبل تر سوشای پرحاشیه تیم برانکو را دچار چالش کرده بود، برانکو تصمیم گرفت یک دروازه بان ششدانگ بگیرد و خیال خودش را از دروازه تیم راحت کند، بیرانوند در اوج بود و از طرفی دیگر به نفت تهران راضی نبود. ظاهرا همه چیز جور می آمد. پرسپولیس کم گل خورد و قهرمان شدند و به چهارتیم آسیا هم رسیدند، اما هیچ کدام باعث نشد که هواداران قرمز مصاحبه های قدیمی را فراموش کنند. گفته بود استقلالی ام و این در فوتبال امروز عجیب نیست، مثل: محسن مسلمان و روزبه چشمی و خسرو حیدری. اتفاقی که به تنهایی ایجاد حاشیه نمی کند به شرطی که دوران اعتمادسازی میان بازیکن و هوادار کمی طولانی شود، مثل دوران درخشش محسن مسلمان، بیرانوند خیلی زود بی طاقت شد و دوران اعتمادسازی را نصفه رها کرد.

یک هفته و چند چهره؛ بقای بقایی و سلفی نوید 

یک نوازنده در نُت های بالا دلبری می کند

سر بزنگاه باشد؛ یعنی این که مثلا در نیمه نهایی آسیا پای مصدوم بازیکن پوهانگ استیلرز را بگیرد و بیرون ببردش، تعصب و تعجیل در برگشت به بازی این گونه معنا پیدا می کند! دروازه بان آخرین سنگر است، باید خیلی هیبت داشته باشد. خیلی دوستش داشته باشند که وقتی کل تیم از پس حریف بر نیامد، یکی آن آخر همه ی آزادی را در آغوش بگیرد. بزنگاه بیرانوند اما همیشه آمیخته به چالش بوده؛ چالش مانکن! نمونه اش دربی سال قبل هر سه گل را می توانست نخورد اما خورد! یا همین بازی الهلال جایی که تیم الهلال ده نفره شده و پرسپولیس با ورود نوراللهی جان تازه ای گرفته، بوی یک کامبک درست و حسابی می آمد اما آن عقب تر ها کسی درون دروازه ایستاده بود که بوی «نا» می داد.

نوازنده های خوب با ساز مخاطب می رقصند

مساله ی طرفداری فوتبال در این سطح پرشمارهمه اش مساله ی حساب و کتاب نیست. یعنی می توان خیلی هم خوب نبود و استقلالی هم بود و اما جاودان شد. نمونه هایش کم نیستند؛ همان مورد سوشا که تا آستانه پیوستن به استقلال رفت. در بازی با سایپا یک گاف مَشتی داد و دربی هم یک پاس گل به آبی ها داد، اما هیچ وقت این گونه هو نشد. اعتراضاتی بود اما نفرت، هرگز! پس از آن رسوایی اخلاقی اولین بار که قدم به پیست آزادی گذاشت، جوری تشویق شد که انگار دربند اجنبی ها بوده! فرق سوشا (که نمونه ی قابل ذکری هم نیست) با همین بیرو، می دانید چه بود؟ می دانست کی و چگونه حرف بزند. بازیگری می دانست. اعتراضات را با صورتی مغموم جواب می داد و تمام واکنش هایش به اندازه و قهرمانانه جلوه می کرد. بیرانوند پیچیدگی کافی برای دروازه بانی سخت ترین دروازه ی فوتبال ایران را ندارد. لُب مطلب همین است.


محمد علی سپانلو یا (شاعر هفته)

سالروز تولد محمدعلی سپانلو شاعر و مترجم شناخته شده ایرانی، بهانه ای است که از نسل بی تکرار ادبیات ایرانی بنویسیم. زندگی سپانلو چکیده ای از تاریخ معاصراست؛ ازدواج و طلاق و روند شعرنویسی اش را که مرور کنید بهتر در می یابید هنر مقابل سیاست چقدر رام و بیچاره است.

توصیف دلنشین سپانلو از شعرو آزادی

از هرچه گذشته سبک‌ها و مکتب‌ها (و مدها) فقط تزئین‌ کننده جوهری هستند که در اکتشاف اصیل شعر آشکار می‌شود‌؛ محصولی برخاسته از سنت اما همواره متجدد‌، گزارشگر زمان اما زمان‌گریز. و به هر حال ما به خاطر عشق و امید‌، کار و فرسودگی‌، اضطراب و مرگ‌، در زمان مخصوص شعر همیشه با یکدیگر معاصریم. آیا شاعر گمان می‌برد از نقل نداشتن‌ها و فقدان‌ها خلاص شده است؟ رویا رایگان است و آزادی گران ‌قیمت.

یک هفته و چند چهره؛ بقای بقایی و سلفی نوید 

هرگز ندیده بود و نشنیده ام/ ژولیت، ایزوت، لیلی/ و دلبرانی از این قبیله/ به چهل سالگی برسند/ اما تو از حدود گذشتی و دلبر ماندی

آن قدر به این سو نیامدی/ تا از سیلاب بهاره ی عمر تو/ رودخانه عریض تر شد


منبع: برترینها