محمدعلی شاه، شاه مستبد قاجار

محمدعلی شاه در سال ۱۲۸۹ هجری قمری در تبریز متولد شد و مادرش تاج‌الملوک، دختر میرزا تقی‌خان امیرکبیر و عزت‌الدوله بود. وی در کودکی تحت تعلیم و تربیت یک آموزگار روسی به نام شاپشال زبان و فرهنگ روسی را آموخت. آموزگار روسی وی باعث شد محمدعلی تمایل زیادی به روس‌ها و فرهنگ روسی داشته باشد، تا جایی که سال‌ها بعد در دوران پادشاهی، تصویری از وی با لباس قزاقی نیز به دست مردم افتاد که موجب رنجش مشروطه‌خواهان و مردم شد.

محمدعلی شاه تا پیش از پادشاهی با لقب محمدعلی میرزا، ولیعهد مظفرالدین شاه و فرمانروای آذربایجان بود. محمدعلی میرزا که خود نوه دختری امیرکبیر بود، با ملکه جهان دختر کامران ‌میرزا و نوه ناصرالدین شاه ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نام‌های احمد میرزا، محمدحسن‌میرزا، سلطان ‌محمود میرزا و سلطان‌ مجید میرزا بودند.

محمدعلی شاه قاجار 
 در روز ۲۸ دی‌ ۱۲۸۵ شمسی، محمدعلی شاه قاجار متعاقب مرگ پدرش مظفرالدین شاه طی مراسمی رسماً تاجگذاری کرد و به عنوان ششمین شاه قاجار بر تخت سلطنت نشست. مراسمی که به دستور وی هیچ‌ یک از نمایندگان مجلس شورای ملی به آن دعوت نشده بودند. 
مورخان محمدعلی شاه را مردی خرافی توصیف کرده‌اند که انجام بسیاری از کار‌هایش را به جای اندیشیدن و رایزنی به فال، رمل و اسطرلاب می‌سپرد. مادرش بر او چیرگی و نفوذ داشت، با روحانیون مسلمان پیوندهای سختی داشت و همچون بیشتر شاهان قاجار باورمند به دین و اعتقادات اسلامی بود.

در اوایل صدارت عین‌الدوله در کادر هیات حاکمه توطئه‌ای برای عزل محمدعلی میرزا از ولیعهدی و انتخاب شعاع‌السلطنه برادر او، به ولیعهدی چیده شده بود، عین‌الدوله نیز از این توطئه پشتیبانی می‌کرد. محمدعلی میرزا همچنین به دلیل ترس از احتمال نزدیکی مشروطه‌خواهان به ظل‌السلطان و نصب وی به سلطنت از مشروطه‌خواهان حمایت می‌کرد. بر همین اساس وی در مخالفت با عین‌الدوله مستبد در تبریز زمزمه هم‌داستانی با آزادی‌خواهان را آغاز نمود و به اصرار او علما و روحانیون تبریز در تلگراف‌خانه اجتماع کرده و تلگراف‌هایی مبنی بر هواداری از علما و روحانیون مهاجر و ملیون به تهران مخابره کردند. در این زمان میرزا علی‌اصغرخان امین‌السلطان نیز به امید اشغال مجدد مقام صدارت، علیه عین‌الدوله دست به فعالیت زده بود و از مشروطه‌طلبان حمایت می‌کرد.

در زمان محمدعلی میرزا بود که میرزا آقاخان کرمانی و یارانش را به گناه کشتن ناصرالدین شاه قاجار از عثمانی به قاجار‌ها سپردند و محمدعلی میرزا نیز ایشان را سر برید و پوست کاه‌اندودشان را برای پدر تاجدارش به تهران فرستاد. محمدعلی شاه که ولیعهد مقتدری به حساب می‌آمد، هرچند تا پیش از پادشاهی با مشروطه‌خواهان همراه بود اما در پی مرگ پدرش و نشستن بر تخت پادشاهی از‌‌ همان روز اول بنا را بر مخالفت با مشروطه گذاشت و در اولین اقدام نمایندگان مجلس شورای ملی را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد.

وی با اینکه یک سال پس از رسیدن به قدرت در آبان ۱۲۸۶ ضمن حضور در مجلس شورای ملی سوگند وفاداری به مشروطه یاد کرد، اما کمتر از دو سال پس از تاجگذاری طی تلگرافی به تمامی ولایات و حکام با رد فعالیت مجلس اول تأکید کرد: «این مجلس خلاف مشروطیت است و از این پس مخالفین را سرکوب خواهد کرد.»

محمدعلی شاه قاجار 

به توپ بستن مجلس در ۲ تیر سال ۱۲۸۷ هجری شمسی و بازداشت و سرکوب رهبران و فعالان نهضت مشروطه به عمر کوتاه نظام مشروطیت ایران پایان داد و سرآغاز استبداد صغیر شد. با این حال بحران‌های متعدد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیش از ۱۳ ماه دوران حکومت محمدعلی شاه را آشفته و متزلزل کرد. روزی که کلنل لیاخوف در تهران مجلس را به توپ بست، آشوب به سرعت شهرهای مهم ایران را در برگرفت. در تبریز که مهم‌ترین شهر بعد از پایتخت بود، جنگ خیابانی مشروطه‌خواهان با نیروهای دولتی آغاز شد. تا ۱۰ ماه پس از تخریب مجلس ملی، مشروطه‌خواهان تبریز به جنگ نابرابر با نیروهای دولتی و گرسنگی در نتیجه کمبود آذوقه ادامه دادند.

مجاهدین توانستند پیروزی‌هایی به دست بیاورند اما با بسته شدن جاده‌ها و محاصره کامل شهر مردم گرفتار قحطی شدند، نه تنها وعده‌های مکرر محمدعلی شاه در احیای مشروطیت هیچ تاثیری بر رهبران ملی و مردم نداشت، بلکه همه چاره استقرار آزادی و قانون را در فتح تهران می‌دیدند. این چنین بود که مشروطه‌خواهان در دو جبهه به تدارک سپاه پرداختند تا همزمان به سوی تهران حرکت کنند. فرماندهی قشون اصفهان را صمصام‌السلطنه، خان بختیاری برعهده داشت تا اینکه برادرش سردار اسعد به او پیوست و در رشت، نهضت ملی به کمک سپهدار اعظم (محمدولی خان تنکابنی) و یپرم‌خان ارمنی آماده حضور در تهران شد.

در این دوران مملکت چه از نظر داخلی و چه خارجی اوضاع نابسامانی داشت. از یک‌سو دخالت‌های دولت‌های انگلستان و روسیه ادامه یافته و با قرارداد ۱۹۰۷میلادی به اوج خود رسیده بود و از سوی دیگر مشروطه‌خواهان تبریز، که از ابتدای استبداد صغیر به قیام بر ضد سلطنت سرکوبگر قاجار برخاسته بودند با ادامه مقاومت، سبب خیزش دیگر نیروهای انقلابی شدند. با مقاومت مردم تبریز در برابر حکومت محمدعلی شاه و نیروهای متجاوز روس و در ادامه قیام بر ضد نظام استبدادی، بختیاری‌ها به سرکردگی صمصام‌السلطنه در اصفهان سر به شورش برداشتند و شهر را تصرف کردند. سردار اسعد بختیاری که در اروپا بود با آغاز شورش‌ها از راه خلیج فارس به ایران بازگشت و با تجهیز قشون اصفهان به طرف تهران حرکت کرد و در قم مستقر شد.

دولت با نزدیک شدن قشون بختیاری به وحشت افتاد؛ این چنین بود که سعدالدوله رئیس‌الوزراء، دست به دامن سر جرج بارکلی، وزیر مختار انگلستان شد تا با کنسول روسیه به ملاقات سردار اسعد رفته و او را از ورود به تهران منع کنند. خان بختیاری با رد ضمانت دولت‌های خارجی در برقراری نظام مشروطه، عزم راسخش را در قیام علیه محمدعلی شاه و تصفیه عناصر استبدادی نشان داد. پیشنهادات دولت انگلستان و روسیه که تحت تاثیر مفاد قرارداد ۱۹۰۷ میلادی مبنی بر اشتراک سیاسی بیان شده بود با مقاومت سردار اسعد مواجه شد، بدین ترتیب پیشنهاد جای خود را به تهدید برای ورود نیرو از شمال ایران از طرف ارتش روسیه داد. در این هنگام نیرو‌های سپهدار اعظم به قزوین رسیدند و نمایندگان دو دولت برای جلب نظر فرمانده قوای شمال نزد او رفتند. جواب محمدولی‌خان تنکابنی همانند همرزمش، عزیمت قطعی به سمت تهران بود.

محمدعلی شاه قاجار

گیلان که همواره به عنوان مسیر ورود افکار تجددخواهانه و مترقی از اروپا شناخته می‌شد، پر بود از مجامع سری و مخفیانه‌ای که در محیط استبدادی آن دوران نیروهای آزادیخواه را پرورش می‌داد. ریاست مجاهدان مشروطه‌خواه با یپرم‌خان ارمنی، میرزا حسین‌خان کسمایی و سردار محیی بود. مشروطه‌خواهان رشت به رهبری این سه تن به «باغ مدیریه» رشت یورش بردند و حاکم مستبد و دست‌نشانده آن، آقا بالاخان سردار افخم را کشتند. اما نگهداری قوای ملی شمال و کنترل رشت از عهده آن‌ها خارج بود پس با درخواست از سپهدار اعظم برای فرماندهی نیرو‌ها، او را به عنوان پیش‌قراول سپاه مشروطه شمال در نظر گرفتند. هرچند محمدولی خان تنکابنی در محاصره تبریز در کنار عین‌الدوله حضور داشت اما با شدت گرفتن اوامر استبدادی محمدعلی شاه از قشون خارج شد؛ با این حال، پس از دریافت درخواست انقلابیون، با امتناع از ریاست نیروهای شمال، بی‌میلی خود را نسبت به مشروطه نشان داد. سرانجام انقلابیون توانستند به شیوه‌های مختلف او را همراه کنند. با حرکت قشون به سمت جنوب و با تدابیر نظامی یپرم‌خان، قزوین به تصرف مجاهدان مشروطه‌خواه درآمد.

قوای شمال در مسیر حرکت به تهران با نیروهای دولتی به فرماندهی کاپیتان «زاپولسکی» روبه‌رو شدند و درگیری‌ها به شکست و عقب‌نشینی آزادیخواهان انجامید. پیش از جنگ کوتاه قشون بختیاری با نیروهای قزاق، سردار اسعد به نیروهای سپهدار اعظم پیوست. نیروهای ملی با عملیاتی که نقشه آن توسط یپرم‌خان طراحی شده بود، از دروازه بهجت‌آباد وارد تهران شدند. سپهدار و سردار اسعد به مجلس ملی رفتند و نیروهای یپرم‌خان قزاق‌خانه را محاصره کردند. با نفوذ به تمامی نقاط شهر، فقط بخش مرکزی پایداری می‌کرد. نقاط قوت محمدعلی شاه، قصر قاجار و قزاق‌خانه بود و فرمانده کل و حاکم تهران لیاخوف روسی. تمام روز ۲۳ تیرماه در تهران، جنگ خیابانی و گلوله باران ادامه داشت. کلنل روس که مقاومت را بی‌فایده دید با دستور صریح سفارت روسیه، نامه‌ای به سپهدار اعظم نوشت و شرایطی برای تسلیم پیشنهاد کرد.

محمدعلی شاه قاجار

هنگامی که خبر محاصره تهران و نفوذ تا منطقه مرکزی شهر به محمدعلی شاه رسید، او و درباریان در کاخ سلطنت‌آباد پناه گرفته بودند. روس‌ها که شرایط را بحرانی می‌دانستند از دخالت در امور داخلی ایران دست کشیدند. شاه که همواره متکی به نیروی روس‌ها بود، چاره‌ای نداشت جز اینکه به سفارت روسیه پناهنده شود. پس به همراه ۵۰۰ تن از سران، درباریان و بستگان خود راهی زرگنده شد. بدین ترتیب در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ انقلاب مشروطیت که به ظاهر از دست رفته بود، جان دوباره گرفت. ‌‌‌ همان شب در مراسمی که در تاریخ مشروطه ایران به نام «مجلس فوق‌العاده عالی» معروف است، محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد.

طی اعلام‌نامه‌ای که بعد از این جلسه در شهر پخش شد، پسر دوازده ساله محمدعلی شاه به نام احمدمیرزا به عنوان شاه تازه تعیین شد و عضدالملک نیابت سلطنت را به عنوان بزرگ خاندان قاجار برعهده گرفت. در این جلسه، چون هیئت وزیران تشکیل نشده بود، هیئتی به جای آن مأمور رسیدگی به امور کشور گردید.

بعد از این ماجرا مذاکراتی طولانی میان سفارت‌های روس و انگلیس درباره شرایط خروج محمدعلی میرزا از ایران، استرداد جواهرات ملی، بازپرداخت دیون و رهن املاک شخصی او که احتمال داشت دولت روسیه مصادره‌شان کند، صورت گرفت و در موافقت‌نامه‌ای که به امضای نمایندگان دولت‌های مذکور و مشروطه‌خواهان رسید، برای شاه مخلوع ۸۰ هزار دلار مقرری سالانه تعیین شد. محمدعلی میرزا با خانواده و ملازمانش از سفارت روسیه برای عزیمت به بندر «ادسا» راهی ساحل دریای خزر شد و با کشتی خاک ایران را ترک کرد.

محمدعلی شاه قاجار

با برچیده شدن بساط حکومت محمدعلی شاه، مجلس عالی فوق‌العاده کابینه جدید را انتخاب کرد. سپهدار اعظم به ریاست وزرا و وزارت جنگ رسید و سردار اسعد بختیاری در وزارت کشور منصوب شد و یپرم‌خان ارمنی کار حفاظت تهران را برعهده گرفت و شهربانی کل را تصدی کرد. در پی این تحولات، با تلاش مشروطه‌خواهان، مهرماه سال ۱۲۸۸ هجری شمسی انتخابات مجلس در سراسر کشور برگزار شد و مجلس ملی رسماً گشایش یافت.

محمدعلی میرزا چندی پس از فتح تهران به فکر بازگشت به سلطنت افتاد، این چنین بود که با یاری روس‌ها سپاهی فراهم کرد و به سوی ایران تاخت اما جز شکست نصیبش نشد و این تلاش ناکام باعث شد مقرری ماهیانه وی نیز قطع شود. وی بعد‌ها به بندر ساوونا در ایتالیا تبعید شد و به سال ۱۳۴۴ هجری قمری در همین شهر درگذشت. پیکر وی پس از انتقال به کربلا در این شهر به خاک سپرده شد. 


منبع: برترینها

کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

هفته نامه همشهری جوان – حمید ابراهیمی: کریم انصاری فرد بودن هرگز کار ساده ای نبوده؛ چه از آن روز اول که نامش با گلزنی در تیم جوانان با هدایت نناد نیکولیچ مطرح شد و چه حالا که سبک بال و با روحیه در لیگ اروپا برای تیم بزرگش المپیاکوس گل می زند. این مسیر طولانی از تیم جوانان سایپا، پرسپولیس، تراکتورسازی، اوساسونا، پانیونیوس و حالا المپیاکوس پر از فراز و نشیب و نا امیدی و امید بوده است.

انصاری فرد به عنوان آقای گل فوتبال ایران در دهه ۸۰، سال های زیادی از ناباوری عمومی رنج برده اما حالا با مرارت و زحمت کار را به جایی رسانده که همه او را بابت سختی های دو سال گذشته تحسین می کنند. او که با استعداد ذاتی و سرعت فوق العاده نقطه ضعف مدافعان کند ایران را نشانه می رفت و به سهولت دروازه ها را باز می کرد، اولین بار در دوره افشین قطبی پیراهن تیم ملی را بر تن کرد و از بازیکنان محبوب او محسوب می شد اما بعد از تورنمنت جام ملت های آسیا (۲۰۱۲) انتظار می رفت او به تیمی بزرگ برود هر چند این مسیر رو به رشد چند سالی به تعویق افتاد.

کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

کریم انصاری فرد از وضعیت فوتبال و زندگی اش در اروپا می گوید

اهل باندبازی نبودیم

انصاری فرد در شرایطی که اخبار روز سایت ها و تلویزیون های یونانی خبر از بحران شدید اقتصادی در این کشور می داد به این کشور رفت و یک سال و نیم بعد از درخشش در یک تیم کوچک، اکنون صاحب پیراهن یکی از صاحبنام ترین تیم های این کشور کوچک در اروپاست. اگرچه وقتی حالا او را با پیراهن سرخ و سفید المپیاکوس می بینیم تعجب نمی کنیم اما باید همه اوقاتی که این ستاره ایرانی با حداقل دستمزد و قرارداد سر می کرد، آنهم در شرایطی که باشگاه های ایرانی برای استخدام دو یا سه برای چیزی که از پانیونیوس دریافت می کرد به راحتی به او پیشنهاد می دادند.

به خاطر داشته باشیم ستاره ای که هرگز موفقیت امروز را به سادگی به کف نیاورده است. با او در خصوص تمام اتفاقاتی که منجر به رسیدن به این هدف شده، صحبت کردیم که در ادامه خواهید خواند.

چون قرار است مصاحبه با چیزهای خوب تمام شود، پس سوال اول را در این روزهای شیرین از خاطرات تلخ شروع می کنیم! اوساسونا تو را یاد چه چیزی می اندازد؟

– زیاد تلخ نیست و بالاخره هر کسی باید از جایی شروع کند و اوساسونا با وجود تمام اتفاقات سختی که برایم رقم زد، مسیر و هدف بزرگی برایم بود. سال ها با توجه به بازی در لیگ ایران تجربه حضور روی نیمکت را نداشتم و در آنجا به خاطر تلاش زیاد برای حضور در ترکیب به نتیجه نمی رسیدم و عادلانه نبود.

نمی توانم بگویم از انتخابم پشیمان هستم اما اگر شرایط برایم فراهم بود، مطمئنا عملکرد بهتری داشتم و این که می گویم فضا ناعادلانه بود کاملا حقیقت دارد و آن را باور دارم. شرایط فنی بدتری از رقبایم در اوساسونا نداشتم اما با وجود ناکامی آنها، همچنان باید نیمکت نشینی را تحمل می کردم. با این حال اوساسونا برایم تجربه خوبی بود اما انتظار آن شرایط را نداشتم. سال اول حضورم در اروپا بود و به نظرم تجربه تلخ اما مفیدی کسب کردم.

و یکدفعه حضور در فوتبال یونان، در شرایطی که این کشور در رکود اقتصادی به سر می برد و از نظر مالی حضور در تیمی مثل پانیونیوس برایت منفعت مالی به همراه نداشت و تیم هایی از ایران هم خواهان بازگشت ات بودند.

– من نمی توانستم و هیچ وقت نمی توانم از هدفی که روبروی خودم قرار داده ام، عقب نشینی کنم. حضور در فوتبال اروپا در مقطعی که فوتبال ما از نظر صادر کردن بازیکن با رکود همراه بود، بربایم اتفاق مثبتی تلقی می شد. درست است که شرایط سختی را در فصل اول حضور با اوساسونا تجربه کردم اما در دومین انتخابم باید همه شرایط را می سنجیدم. تیم های دیگری هم مطرح بودند و به کمک خانواده و مدیر برنامه هایم همه شرایط را دنبال کردم تا انتخاب درستی انجام دهم.

برایم مسائل مالی به هیچ عنوان مطرح نبود که اگر این طور بود همان طور که گفتید به ایران باز می گشتم اما من هدف بزرگی داشتم که برای آن جنگیده بودم و الان وقت تسلیم شدن نبود. پیشنهاد پانیونیوس جدی بود و آنها در اسپانیا ملاقاتی با من داشتند و چند وقت بعد بلیت حضور در این کشور را برایم ارسال کردند و در اولین جلسه با مربی در خصوص شرایط بازی صحبت کردم و مهم ترین اتفاق برایم بازی کردن بود. آنجا به این باور رسیدم که می توانم برابر زحمات و تمریناتم به نتیجه برسم.

شروع خوبی در لیگ داشتیم و بعد از سال ها در کورس قرار گرفتیم. هر چند نسبت به قدرت های برتر این لیگ از پتانسیل کمتری برخوردار بودیم اما با این شرایط هم توانستیم خیلی خوب عمل کنیم و روزهای خوبی را رقم بزنیم تا حضورم در این تیم خاطره انگیز شود.

کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

اما نقش تو در این موفقیت غیرقابل چشم پوشی بود و موفقیت های پانیونیوس بیشتر با حرکات و گل های فوق العاده ات که معمولا جزء گل های برتر سوپرلیگ یونان انتخاب می شد همراه بود.

– موفقیت در فوتبال هیچ گاه فردی به دست نمی آید و مطمئنا عوامل زیادی در آن نقش دارند. ما دقیقا مثل برادر در این تیم بودیم و صمیمیت و تلاش برای موفقیت مسئله ای بود که عامل این اتفاق می شد. به هر حال بازی و نتیجه گرفتن در تیمی مثل پانیونیوس که برای حفظ سهمیه می جنگد و تنها به فکر اقتصادی و صدور بازیکن است. سخت بود. این تیم بیشتر به دنبال این است که با پرورش بازیکن و فروش آن در نقش اقتصادی عملکرد مناسبی داشته باشد اما توانستیم طی دو سال اخیر هم در بعد نتیجه و هم مسئله اقتصادی عملکرد خوبی به جا بگذاریم و این تیم بار دیگر در کورس رقابت حضور داشته باشد که البته همه ما از آن نفع بردیم.

اکنون بازیکنان ایرانی زیادی مدعی حضور در لیگ های اروپایی و خصوصا لیگ یونان هستند و به نوعی حضور در این لیگ را آسوده می دانند، این طور است؟

– من نمی دانم چه کسی این نظر را دارد اما مسلما کسانی که پیشنهاد داشته باشند باید آن را قبول کرده باشند. در لیگ یونان مسائل مالی تنها در سه تیم بزرگ شاید به صرفه تر از ایران باشد اما در باقی باشگاه ها باید تلاش کنی تا خودت را اثبات کنی. اینجا مثل دیگر لیگ های اروپایی شرایط خیلی سخت است و جذب بازیکن خصوصا غیر اروپایی سختگیرانه تر است. از تمرین تا بازی همه چیز متفاوت است و برای جذب بازیکن اگر اروپایی باشی با توجه به این که سهمیه حساب نمی شوی راحت تر است. البته این اولین مشکل است و همان طور که تجربه داشتم، مشکلات زیادی برای هماهنگی و شرایط دیگر داریم که باید آنها را هم پشت سر بگذاریم.

با حضور مسعود شجاعی به دوقلوهای ایرانی در یونان معروف شدید و البته مسعود هم کاملا هوایت را داشت و در زمانی که توی پانیونیوس همبازی بودید، در دادن پاس گل برایت کم نمی گذاشت.

– مسعود واقعا بازیکن فوق العاده ای است و نشان داده چرا هنوز در تیم ملی هم بازیکن تاثیرگذار و قابل اعتمادی محسوب می شود. حضور مسعود باعث شد تا شرایط تهاجمی تیم سرعت و زیبایی بیشتری داشته باشد و البته از پاس هایش نگویم که مثل هلو بود و نمی شد از آنها گذشت و خوشحالم که بیشتر جشن هایم در نیم فصل اول با پاس های او همراه می شد. به هر حال با توجه به سابقه بازی و تمرین در ایران شناخت خوبی از یکدیگر داشتیم و باور کنید باندبازی نبود! (می خندد)

دلت برای پرسپولیس و هواداران آن تنگ نشده؟ فکر می کنی آنها امسال بتوانند حسرت چند ساله را خاتمه دهند و قهرمان شوند؟

– هواداران فوتبال در ایران و خصوصا پرسپولیسی ها همیشه به من لطف داشته اند و خودم را جزیی از آنها می دانم. دلم برای پرسپولیس تنگ شده باشد؟ نمی دانم چطور باید در خصوص این سوال پاسخ بدهم. من اکنون عضو تیم المپیاکوس هستم و روزهای خوبی در کنار پرسپولیس و هوادارانش داشتم. خوشحالم که آنها اکنون بیش از هر زمان دیگری شانس رسیدن به قهرمانی را دارند و این خصوصیت تیم های بزرگ است که باید همیشه به دنبال اتفاقات بزرگ تر باشند و من برای آنها چیزی بزرگ تر از قهرمانی در لیگ ایران آرزو می کنم و آنها مسلما این توانایی را هم دارند.

تو خودت جزء بازیکنانی هستی که در تمام تیم های پایه بازی کرده ای؛ الان که در فوتبال اروپا هستی، چه تفاوتی بین رده های پایه آنها و چیزی که شما در آنها رشد کردید وجود دارد؟

– خوشبختانه من از هشت سالگی توانستم در اردوی تیم های ملی در رده پایه قرار بگیرم و مسلما این اتفاق باعث شد تا مسیر پیشرفت راحت تری داشته باشم. با این حال همیشه در فوتبال ایران بی توجهی به تیم های پایه یکی از عواملی بوده که ما نتوانیم ستاره های خودمان را در تیم های مطرح داشته باشیم. یونان هر چند در زمینه ستاره سازی شرایط مناسبی نداشته، اما همواره توانسته عملکرد مناسبی از خود به جا بگذارد و اوج آن را در قهرمانی در اروپا دید.

برای باشگاه های این کشور درآمدزایی رکن اصلی محسوب می شود و بر این اساس توجه زیادی روی تیم های پایه و حمایت از استعدادها برای پیشرفت وجود دارد و انواع بورسیه در این زمینه در نظر گرفته می شود. زمین های تمرینی هم که همیشه برای ما موجب حسرت بوده و حتی تیم ملی بزرگسالان ما هم در این زمینه دچار مشکل است اما در یونان این امکانات فوق العاده است و تیم های پایه در زمینی اختصاصی و در کنار تیم ملی به تمرین می پردازند تا هم از نظر انگیزه و هم فنی، شرایط پیشرفت برای آنها مهیا شود.

کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

ارتباطت با هواداران المپیاکوس چطور است؟ توانسته ای به بازیکن محبوب آنها تبدیل شوی؟

– المپیاکوس به هرحال همیشه بازیکنان بزرگی در اختیار داشته و باید بگویم که اینجا هم مثل پرسپولیس و استقلال تنها در صورتی می توانی بازیکن محبوب آنها شوی که همیشه موفق باشی و خاطره خوبی رقم بزنی. روز اولی که در تمرین حاضر شدم، استقبال خوبی از من شد و اکنون هم با توجه به موفقیتم در دو بازی اخیر مورد توجه آنها قرار گرفته ام و امیدوارم بتوانم با بازی های بهتر نقشی در موفقیت این تیم داشته باشم.

انگلیسی حرف زدنت هم جالب توجه است و چه در زمانی که در اسپانیا بودی و چه این روزها در یونان راحت می توانی حرف بزنی. به نظر می رسد به خاطر برنامه ات برای حضور در لیگ های اروپایی از دوران جوانی بوده است؟

– خواهرم زبان انگلیسی تدریس می کرد و این باعث شد شرایط خوبی در این زمینه داشته باشم و خانواده ام هم در خصوص تحصیل بیش از ورزش سختگیری داشتند. الان از این نظر مشکلی ندارم و به خوبی می توانم ارتباط برقرار کنم و شاید همان طور که می گویید کار مناسبی کردم که زبان یاد گرفتم و زندگی در کشور خارجی مشکلات خاص خودش را دارد و مسلما اگر زبان بلد نباشی اوضاع پیچیده تر و سخت تر هم می شود.

زبان یونانی هم یاد گرفته ای؟ به هر حال بعد از نزدیک به دو سال باید چیزهایی برای ارتباط مستقیم با هواداران یونانی ات داشته باشی؟

– مسلما به اندازه زبان مادری و ترکی آن را بلد نیستم اما معمولا برخی واژه ها و کلمات را سعی می کنم خیلی زود یاد بگیرم و تا حدودی هم موفق بوده ام و هر جا هم کم می آورم انگلیسی صحبت می کنم.

المپیاکوس مهم ترین باشگاه یونان است و الان به نوعی تو هم مهم ترین لژیونر ایران هستی. قوانین و شیوه تمرینات و برنامه ها در المپیاکوس چقدر با جاهای دیگری که بازی کرده ای، فرق می کند؟

– بله درست است و من البته از زمانی که در پانیونیوس حاضر شدم ترجیح دادم شیوه تمریناتم را تغییر دهم. البته اینجا این قدر سخت و حرفه ای برخورد می کنند که نیاز نیست خودت بخواهی آن را انجام بدهی و مجبور به این کار خواهی شد. این جا دقیقا مانند کارمند هستی و باید تمرین، بازی و اصول حرفه ای کاملا رعایت شود و بر اساس آن حقوقت مشخص می شود و مسلما هر چه بهتر باشی، درآمد بهتری هم خواهی داشت. من از زمان حضورم در پانیونیوس به کمک یکی از هم تیمی هایم که در تیم ملی حضور داشت، با مربی بدنساز تیم ملی آشنا شدم و تمرینات اختصاصی ام را زیر نظر او انجام می دادم.

هر چند شاید با توجه به مبلغی که دریافت می کردم این اتفاق چندان به صرفه نبود اما آن را انجام می دادم. بعضی اوقات این قدر تمرین می کردم که از خستگی در محل تمرین و آسایشگاه باشگاه می خوابیدم و فرصت بازگشت به خانه را نداشتم اما از همه آنها سود کرده ام و موفقیتم را مدیون تلاش روزهای گذشته می دانم.

سرمربی فعلی المپیاکوس، پائولو بنتوی پرتغالی است، رابطه ات با او چطور است؟

– به هر حال فضای جدید شرایط جدید و متفاوتی در پی دارد و هر مربی برای رسیدن به نتایج از تمام پتانسیل تیمش سود می برد و این بستگی به خودت دارد که بتوانی این توانایی را در راستای خواسته های مربی به پایان برسانی.

خوشحالم که اکنون در شرایطی قرار دارم که او هم به اعتقاد و اعتماد لازم درباره ام رسیده و این البته به این معنا نیست که کارم تمام شده باشد. همان طور که گفتم در باشگاه بزرگ همیشه باید ۸۰ درصد آماده باشی و این در خصوص بازیکن خارجی باید به ۹۰ درصد برسد، اگر کمی از این فرم خارج باشی، مطمئنا خیلی زود جایگاهت را از دست می دهی و در تلاش هستم همیشه بتوانم در فرم مد نظر قرار داشته باشم.

کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

در تیم ملی هم هیچ وقت به حقت نرسیدی؛ همیشه مهاجمانی بودند که جلوتر از تو ایستاده اند. با این موقعیت امیدی به بازی در جام جهانی داری؟

– من سال های زیادی است که در تیم ملی حضور دارم و یک مهاجم هیچ وقت از رقیب نمی ترسد. بزرگترین رقیب ما مدافعان هستند و وقتی موفق شوی از آنها عبور کنی رسیدن به هدف در دسترس خواهد بود. در تیم ملی شرایط متفاوت است و همه به دنبال موفقیت تیمی و سرافرازی ایران هستیم.

چه من، چه رضا و چه سردار و هر رقیب دیگری تنها به دنبال پیروزی و موفقیت هستیم و فرقی ندارد چه کسی بازی کند. البته این به آن معنا نیست که از رسیدن به ترکیب ناامید شوم یا برای آن نجنگم. در تیم ملی همه باید آماده باشند چون هیچ وقت دیدار دومی برای جبران وجود ندارد و هر موقعیت تنها یک بار به وجود می آید.

جام جهانی روسیه آخرین جام جهانی ات خواهد بود؟

– این سوال عجیبی است. من الان در بیست و هفت سالگی هستم و مسلما تلاش خواهم کرد تا در جام جهانی بعدی هم حضور داشته باشم. در جام جهانی بعدی تازه به سی و دو سالگی رسیده ام و البته هیچ چیز قابل پیش بینی نیست اما بعید می دانم آن زمان انرژی و روحیه ام را برای رقابت از دست داده باشم و مطمئنا تلاش خواهم کرد سهمی در سومین تجربه جام جهانی ام داشته باشم.

کجا زندگی می کنی؛ شهر پیره که المپیاکوس از آن می آید چطور شهری است؟

– از زمان حضورم در یونان توی آتن زندگی می کنم و این آپارتمان از زمانی که با پانیونیوس آمدم به من معرفی شد و از آن راضی هستم اما پیره یک شهر فوق العاده و تاریخی محسوب می شود که مردم آن جا انگار با خواب بیگانه هستند و از آن شهرهایی است که مردمش شب زنده دار هستند و تا صبح شهر زنده است و معمولا میزبان انواع جشنواره هاست. اکنون همزمان با فوریه هم در اینجا جشنواره فیلم های اکشن است. اگر اشتباه نکنم، همین مسئله شهر را شلوغ تر از همیشه کرده است. اینجا به نوعی مرکز فرهنگی و هنری یونان محسوب می شود که سالن های تئاتر و سینمای زیادی در خود جای داده است و البته مثل دیگر شهرها موزه های خاص خودش را دارد.

این شوخی کریم تو مسلمون نیستی را درباره ات شنیده ای؟ حتی در برنامه ۹۰ هم در مورد صحبت کردند.

– (می خندد) اولین بار اصلا متوجه نمی شدم و کامنت های زیادی در صفحه ام دیدم که این طور نوشته اند و متوجه اش نمی شدم و اصل داستان را نمی دانستم. این در شرایطی بود که همه از شرایط اعتقادی ام باخبر بودند و برایم عجیب بود که خیلی ها کامنت گذاشتند که کریم تو مسلمون نیستی! بعد یکی از دوستان این مسئله را برایم گفت و دیدم و کلی خندیدم. هم مسلمون هستم، هم گلزن.

 کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

لژیونر آماده فوتبال ایران از گل های زیبایش در اروپا می گوید

گل من و گرت بیل میکس شد

از گلی که گرت بیل به بارسلونا زد تا گل هایی شبیه مولر، دلیل این که گل هایی شبیه مهاجمان بزرگ دنیا می زنی، چیست؟

– به علاقه ام از دوران جوانی به تماشای عملکرد بازیکنان بزرگ باز می گردد و از همان زمان جوانی، کلیپ گل های مهاجمان بزرگ را می گرفتم و بارها نگاه می کردم. قبل از هر بازی این عادت من است و دوست دارم ببینم بازیکنان بزرگ در لحظات ثبت گل چطور عمل می کنند. تمرین و تمرین و تلاش باعث می شود بعضی اوقات این گونه شود و البته برخی اوقات هم تصادفی این اتفاق رخ می دهد، مثل گلی که شبیه گرت بیل زدم و بعد از بازی یکی از سایت های یونانی با میکس آن نشان داد که شباهت های زیادی به هم داشته اند و باعث شد ۱۰۰ بار آن را نگاه کنم.

و یک بار هم جایزه گل زیبای لیگ یونان را از آن خود کردی و در تلویزیون این کشور حضور یافتی.

– واقعا گل زیبایی بود. خودم هم لذت بردم اما همانجا هم گفتم برای من گلی که تقدیم مرحوم هادی نوروزی کردم، جزء زیباترین و خاطره انگیزترین گل ها بود. اصلا نمی توانید تصور کنید چه حالی داشتم. وقتی این خبر را شنیدم، کلی مسیج و پیام داشتم در این خصوص و اصلا در یک کشور غریب نمی توانستم این مسئله را باور کنم که هادی فوت شده باشد. دو روز بعداز آناتفاق با پاناتولیکوس بازی داشتیم.

می خواستم زیر پیراهنم نام هادی را بنویسم و اگر گل زدم آن را تقدیم او کنم اما در کل آتن هیچ جایی برای نوشتن فونت فارسی نبود و در آخر انگلیسی نوشتم و خدا را شکر که گل زدم و آن را تقدیم بازیکنی کردم که هیچ وقت نمی توانم نبودنش را باور کنم و همیشه فکر کردن به این اتفاق مرا شوکه می کند.

قبلا با حضور در پانیونیوس هم خودت را مدعی آقای گلی لیگ یونان می دانستی و تا حدود زیادی با وجود بازی دفاعی تیمت در گلزنی موفق بودی. اکنون با المپیاکوس این رویا به نظر می رسد برایت در دسترس باشد.

– هر مهاجمی در هر جای دنیا و در هر تیمی که باشد به گل زدن و گل زدن فکر می کند و هیچ تفاوتی ندارد. این مسئله برای من هم وجود دارد و مسلما هیچ چیز جز موفقیت نمی تواند مرا راضی نگه دارد و برای رسیدن به آن تلاش می کنم. هیچ کاری سخت نیست و هیچ کاری سخت نیست و هیچ اتفاق مثبتی بدون تلاش به دست نمی آید. درست است و اکنون با توجه به این که المپیاکوس قدرت اول یونان محسوب می شود و فوتبالی هجومی تر ارائه می دهد، شانس رسیدن به گل های بیشتر برایم فراهم تر است و من هم تلاش می کنم به نتیجه ای که مد نظرم است برسم.

کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

جو وحشتناک استادیوم های یونان از نگاه کریم فوتبال ایران

فراتر از افراطی چه می شود؟!

هواداران پانیونیوس افراطی هستند یا هواداران المپیاکوس؟ و البته شباهت آنها به هواداران پرسپولیس؟

– هواداران پانیونیوس خیلی وفادار بودند. به هر حال عشق به تیمی که از کسب عنوان دور است سخت است اما همیشه حمایت فوق العاده آنها را در تمرین و بازی ها داشتیم و آنها قدمت بیش از صد ساله ای خود را به رخ می کشیدند. خاطرات خوبی از گذشته داشتند و همیشه از تلاش بازیکنان برای رسیدن به موفقیت در شرایط فعلی تشکر می کردند. هواداران المپیاکوس؟ فراتر از افراطی چه می شود؟

آنها واقعا عاشق تیم خود هستند و چیزی جز پیروزی و قهرمانی برای شان راضی کننده نیست. همیشه شاهد آتش بازی روی سکوها و البته حضور چند نفر از آنها روی فنس ها هستیم و ۹۰ دقیقه بدون وقفه تیم را به جلو و نابودی یا همان شکست حریف مقابل شان فرا می خوانند. دربی یونان با برگزاری دیدار تیم های المپیاکوس با پائوک و آاک انجام می شود. دیدارهایی که پیش از این آنها را در تلویزیون تماشا کردم و به نظر می رسید جو ترسناکی داشته باشد، اما این روزها خودم را مهیای تجربه این اتفاق شیرین و جذاب می کنم.

استادیوم المپیاکوس یکی از رعب آورترین ورزشگاه های دنیاست. هواداران المپیاکوس این قدر دو آتشه اند؟ از مدل هواداری شان بگو؟

– چطور بگویم؛ این که می گویم، واقعا همین طور است و آنها بارها در این استادیوم یقه تیم های بزرگی مثل آرسنال را گرفته اند.تمام لحظات بازی منورهایی روی سکوها روشن می کنند. واقعا از توی زمین و چشم بازیکنان این طور به نظر می رسد که در دلت به این فکر می کنی الان استادیوم آتش خواهد گرفت و واقعا همین طور است. آنها دقیقا استادیوم را تبدیل به جهنم می کنند و این مسئله با شعار آنها در طول ۹۰ دقیقه برای شکست حریف باعث می شود تا انرژی فوق العاده ای داشته باشیم.

تمام دقایق بازی با شعار، سوت، دست زدن و صدا کردن نام بازیکنان همراه است و هیچ ثانیه ای نمی توانند ساکت باشند و هیاهوی روی سکوها در تمام ۹۰ دقیقه به گوش می رسد. این دقیقا همان مدل هواداری است که باعث می شود آنها متفاوت باشند و معمولا در در بی ها به بالاترین حد خود می رسد و این را من تا الان فقط از دور دیده ام و همین انگیزه ام را برای حضور در دبی بیشتر می کند.

کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!

زندگی خصوصی ستاره ایرانی در یونان چطور می گذرد؟

گواهینامه حرفه ای گرفته ام

زندگی در یونان نباید سخت باشد. هر دو کشور آدابی شبیه هم دارند و کلی قدمت تاریخی دارند و البته مردمانی که از نظر ظاهری و خصوصیات اخلاقی شبیه هستند؟

– البته تفاوت هایی هم وجود دارد و همان طور که گفتید شباهت کم نیست اما هیچ جا ایران نمی شود و همه جا هم بهتر از اوساسونا و پامپلوناست! (خنده) با این حال یونان کشوری دوست داشتنی است و احساس خوبی به من می دهد و رابطه نزدیکی با آن برقرار کرده ام. این جا همانند ایران البته پر از مناظر و مناطق دیدنی است که شانس زیادی برای تماشای همه آنها نداشته ام و بیشتر وقتم را با تمرین و استراحت پشت سر می گذارم و در تعطیلات هم که ایران هستم و فرصت حضور در تمام مناطق دیدنی یونان نصیبم نشده است.

البته دوستانم در باشگاه پانیونیوس بیشتر اوقات مناطق دیدنی این کشور را نشانم می دادند و برای تماشا و حضور در آن راهنمایی ام می کردند. من عاشق تاریخ هستم و از این که در کشوری تاریخی و باستانی حضور دارم مطمئنا حس خوبی به من می دهد و هر زمان فرصتی باشد به جایی خواهم رفت که دوستانم معرفی کرده اند. جزیره کورفو، آکروپلیس، کلیساهای تاریخی، صومعه متورا و … از نقاط دیدنی این شهر محسوب می شوند.

بهترین جایی که در یونان رفته ای، کجا بوده است؟

– جزیره کورفو و جزیره میکونوس. هر دو جاذبه های زیبایی دارند که اصلی ترین آنها ساحل است. جزیره میکونوس البته به ونیز کوچک مشهور شده و ساختمان های معلق روی دریا حس جذاب و خاصی دارد. امکان قایق سواری و تماشای جزیره و فانوس دریایی و … اتفاقاتی است که می تواند آرامش را به وجود بیاورد و جالب توجه است.

رانندگی در یونان مشکلی برایت به وجود نیاورده و با آن راحت هستی یا راننده داری؟

– نه، من شخصا رانندگی می کنم و گواهینامه حرفه ای گرفته ام. به همین خاطر مشکلی برای رفت و آمد و تفریح و گشت و گذار ندارم. خوبی اینجا این است که ترافیک و ویراژهای عجیب و غریب کمتر دیده می شود و از قوانین جریمه ای شدیدی هم برخوردار هستند که باعث می شود نهایت احتیاط را در رانندگی داشته باشید.

خودت آشپزی می کنی یا غذایت را آماده از بیرون می گیری؟

– اکنون شرایط حرفه ای ام کاملا متفاوت شده است. کمتر غذا می خورم و باور کنید مدت هاست رنگ برنج را هم ندیده ام. البته این تنها به این خاطر نیست که آشپزی ام اصلا تعریف نداشته باشد. تلاش می کنم اصول حرفه ای ورزشکاری را در اروپا رعایت کنم تا مشکلی در تمرینات و بازی نداشته باشم.

ورزشکاران اینجا تفاوتی که در رژیم غذایی با ورزشکاران ایرانی دارند این است که سرخ کردنی و برنج اصلا نمی خورند و این خیلی کمک می کند تا موفق باشی. دیگر خبری از کوفته تبریزی هم نیست اما برخی غذاهای آنها شباهت جالب توجهی به غذاهای خودمان دارد که می توانم از «دلماداکیا» و «یِمیستا» سام ببرم که یک جورهایی شبیه همان دلمه و کوفته خودمان است.


منبع: برترینها

سید جمال و معمای عضویت در فراماسونری

از جمله مسائلی که در باب شخصیت سیاسی سید جمال‌الدین اسدآبادی مطرح می‌شود شبهه یا شائبه، عضویت وی درتشکیلات فراماسونری است. نخستین‌ باراین موضوع را سید حسن تقی‌ زاده در «مجله کاوه‌» مطرح کرد و ضمن مقاله‌ای نوشت: «…در مصر شنیده‌ شد که‌ وی‌ در آنجا در محفل‌ فراماسون‌ها داخل‌ بوده‌ و در آنجا بر ضد انگلیس‌ حرف‌ زده‌ بود…. در بعضی‌ جراید غربی‌ به ‌نظر می‌ رسد که‌ او خود بانی‌ و مؤسس‌ محفل‌ فراماسونی‌ بود که‌ ۳۰۰ نفر عضو داشت‌.» ‌

بار دیگر درسال‌های اخیرموضوع فراماسونربودن سید جمال اسد آبادی درمجموعه «اسناد و مدارک‌ چاپ‌ نشده‌ درباره سید جمال‌الدین‌ مشهور به‌ افغانی»‌از جانب‌ دکتر اصغر مهدوی‌ به‌ عنوان امری حتمی مطرح شد. درباره نسبت سیدجمال با فراماسونری تاکنون مقالات متعددی به نگارش درآمده است‌ لکن به نظر می‌رسد آن‌طور که باید حقیقت ماجرا شکافته نشده وهنوز گره‌های نگشوده زیادی پیرامون این موضوع باقی مانده است.این کم گویی برای دشمنان سید فرصتی فراهم آورده تا سخن به گزاف برانند و به این بهانه به شخصیت و مبارزات سید حمله کنند.

یکی ازکسانی که پیرامون فراماسونر بودن سید سخن به دور از انصاف گفته اسماعیل رائین است که در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» از سید چهره و شخصیتی زشت ترسیم کرده و وی را خائن، جاسوس انگلیس، مقام خواه، قدرت طلب ودر نهایت فراماسونر معرفی کرده است. این کتاب که بسان جزوه‌های گروه‌های سیاسی در روزهای انقلاب برسر چهارراه‌ها و در بساط دستفروشی‌ها توزیع می‌شد به دلیل نقص‌های بسیارهیچ گاه از سوی محافل علمی و آکادمیک مورد اعتنا قرار نگرفته است.

اسماعیل رائین درکتاب خود به دورازرسالت تاریخ نگاری با القاب زشت و زننده‌ای از سید یاد می‌کند و بدون اینکه سند و مدرکی ارائه دهد وی را به باد ناسزا می گیرد. این نکته در کنارسایر نقایص برغیر پژوهشی بودن مطالب کتاب صحه گذاشته و ادعاهای مؤلف را با چالشی جدی مواجه می‌سازد.

 سید جمال و معمای عضویت در فراماسونری

مؤلف کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» بدون در نظر آوردن چهره مبارزاتی سید جمال علیه استبداد و استعماردر چندین جای کتاب خود وی را به خاطر مکتوم کردن ملیت وانتخاب نام‌های مستعار محکوم به بی‌وطنی و دیگر القاب موهن می‌کند.دراین ارتباط درکتاب اسماعیل رائین آمده است: «آنچه باعث تعجب فراوان و سوء ظن نسبت به اعمال و رفتار سید شده عوض کردن نام و نام خانوادگی حتی ملیت اوست وبه نقل از کتاب «سیاستگران قاجار» علت تغییر نام و ملیت سید تلون مزاج شدید وی است.» یا درجای دیگری می‌گوید: «سید در تغییر مذهب نیز تلون مزاج داشته گاهی خود را از خانواده شیعی ایرانی معرفی کرده و عنوان سید را به اول نام خویش اضافه می‌کرد و زمانی نیز خود را حنفی مذهب نشان می‌داد.»

آقای رائین بدون اینکه به خود زحمت یافتن علت این کار سید را بدهد حکم صادر کرده است که بله، مشخص نبودن ملیت سید سببش تلون مزاج وی است! در صورتی که محققان و مورخان علت این کارسید جمال را مصون ماندن خانواده‌اش از گزند حاکمان وقت و رساندن پیام خود از ورای تعصبات قومی و مذهبی گفته‌اند که کاملاً منطقی و منطبق با اقتضائات آن روزگار بوده و نشانه هوشمندی وی است.هرگاه دشمنان به ملیت سید پی می‌بردند براحتی می‌توانستند با حربه اختلافات مذهبی کارهایش را بلااثر کنند.

اگر دشمنان می‌دانستند او سید، شیعه و ایرانی است، احساسات جمعیت‌های متعصب را علیه او تحریک کرده ودرهیاهوی اختلافات شیعه و سنی به فعالیت‌های وی خاتمه می‌دادند. اسماعیل رائین که ازدرک این ظرایف عاجز بوده به جای اعتراف به هوش و ذکاوت سید وی را متهم به بی‌دینی و تلون مزاجی می‌کند و می‌نویسد:«سید معتقد به دین و آیین خاصی نبود، بلکه ضد دین هم بوده است… او حتی خود را در انجمن‌های مخفی مصر مخالف خدا و در هند دشمن طبیعیون و دهریون معرفی می‌ کرد. سید در تغییر مذهب نیز تلون مزاج داشت و نه تنها نماز نمی‌خواند بلکه اساساً اعتقاد صحیحی هم به مبانی مذهب نداشت و آنچه را به زبان و قلم می‌آورد… موضوع مقصد بهره‌برداری‌های سیاسی خارجی بوده است. برای سید جمال‌الدین دین و ملیت و همه چیز دیگر بی‌معنا بود. او به هر جا که پول و توطئه و دسیسه برای کسب مقام و شهرت وجود داشت راه می‌یافت و خود را در اختیار سرمایه داران یهودی پاریس و قاهره می‌گذاشت.» برای این سخنان سست که از قلم وی تراوش کرده چه قضاوتی می‌توان داشت الا آنکه اگر با سید دشمنی نکرده در بی‌خبری محض بوده است.

هر وجدان بیدار و حقیقت طلبی با مطالعه زندگی سراسر رنج ومبارزه سید جمال‌الدین اسد آبادی درمی یابد که این گونه اظهار نظرهای غیر منصفانه با حقیقت شخصیت وی ناسازگاراست.مؤلف کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» اتهامات دیگری نیز به سید نسبت داده که طرح همه آنها از حوصله این مختصر بیرون است.اما جای طرح این سؤال باقی می‌ماند که فردی با این درجه از بدبینی نسبت به سید جمال گفته‌هایش چگونه می‌تواندعاری ازتحریف و دروغ و ناروا باشد و در ردیف کاری پژوهشی قرار گیرد! با برگشت به اصل مطلب تلاش خواهیم کرد تا ماسون بودن سید را مورد بررسی قرار داده وچند وچون آن را واکاویم.

فراماسونری چیست؟

سازمان فراماسونری به علت افشا نشدن همه اسرار آن هنوز به طور کامل شناخته شده نیست. اما آنچه مسلم است آنکه فراماسونری با هر هدفی تأسیس شده باشد بعدها درخدمت اهداف قدرت‌های سلطه گرجهانی درآمده وعلیه منافع ملت‌ها به کار گرفته می‌شود و ابزاری درخدمت توسعه نفوذ قدرت‌های بزرگ وسلطه‌جو قرار می‌گیرد. این تشکیلات با شعار تمدن، آبادی و احترام به حقوق انسان‌ها توانست توجه برخی از خوش باوران را به خود جلب کند. حتی تحت لوای خیراندیشی، برابری و برادری موفق به جذب نخبگان سرشناسی همچون؛ ویل دورانت، فلمینگ، هگل، روسو، ولتر، فرانس بیکن و اینیشتن شود. این افراد سر شناس و نامداریقیناً با قصد خیانت به مردم و خدمت به نظام سلطه جذب این تشکیلات نشده‌اند بلکه به احتمال قریب به یقین با انگیزه‌های انسانی و کمک به بشریت عضویت ابتدایی آن را پذیرفته‌اند. اما پس از مدتی با پی بردن به مغایرت اهداف سازمان فراماسونی با انگیزه‌های شورانگیزوآرمانی خود از این تشکیلات فاصله گرفتند.

تاریخچه مختصری از فراماسونری

در قرون وسطی بناها را به طورمجانی به کار گرفته و از مهارت آنان بدون پرداخت ما به ازایی درساخت بنای کلیساها، معابد و قصرهای با شکوه استفاده می‌کردند، تا آنکه اعضای این صنف از این رفتار قدرتمندان به تنگ آمده و برای مقابله دست به ایجاد اتحادیه‌هایی زدند. این اتحادیه‌ها درنخستین اقدام خود همه بناهای اروپا را دعوت به اعتصابی سراسری کرد که در اثر آن تمامی کارهای ساختمانی اعم از ساخت وسازقصرهای با شکوه، کلیساها و … تعطیل ونیمه تمام ماند. صاحبان زر و زور که از این اتحاد و اتفاق سخت به وحشت افتاده بودند تسلیم خواسته بنایان شده و در مقابل دستمزد آنها را به کار گرفتند.ازآن پس بنایان که پی به قدرت مدنی خود برده بودند برای حفظ و تداوم تشکیلات شان جلساتی را به طور سری برگزار کرده و اسرار آن را به بیرون نمی‌بردند تا به ترکیب تشکیلات لطمه‌ای وارد نشود و قدرتمندان نتوانند درسازمان آنها نفوذ کنند. حتی فوت و فن معماری وبنایی را در انحصار خود گرفته و به افراد مشکوک آموزش نمی‌دادند، مگر فرزندان خود یا کسانی که مورد اعتمادشان بودند.

برای این کارافراد مبتدی را در محل‌های سری (لژ) سوگند می‌دادند که اسرار این جمع را بیرون نبرند و برای اطمینان، آزمایش‌های متعددی را روی افراد انجام می‌دادند و در صورت موفق شدن در آزمایش‌ها، آنان را به عضویت در می‌آوردند. این اتحادیه‌ها بسرعت در تمام اروپا رواج یافت و تبدیل به الگویی برای سازمان‌های مشابه شد. سازمان فراماسونی ازابتدا به صورت خطی و با تبعیت محض ازرأس هرم تشکیلاتی شکل گرفت وبه‌عنوان پدیده‌ای نو در کشورهای مختلف با تأسیس لژهای گوناگون رواج یافت. از جمله مهم‌ ترین این لژها در شهرهای؛ «استراسبورگ»، «کلن»،«وین»، «زوریخ» و… بود. ابتدا هیچ کس خارج از مذهب مسیحیت و آشنا با فن بنایی حق عضویت در این تشکیلات را نداشت وهرتازه واردی الزاماً باید مسیحی می‌بود.

از این روسازمان فراماسونی درآغازکاربه دلیل مسیحی بودن اعضای تشکیلات در کشورهای مسیحی قابلیت نفوذ و توسعه داشت و در سایر کشورها از جای پای محکمی برخوردارنبود.اما بتدریج وبه دلیل ظرفیت ‌های سری وامتیازات تشکیلاتی مورد توجه قدرت‌های بزرگ قرار گرفت و با نفوذ در آن، سازمان فراماسونری با تغییرماهیت اولیه در جهت منافع آنان درآمد. بدین ترتیب قدرت‌های بزرگ با حمایت‌های خود زمینه توسعه تشکیلات فراماسونری را در سایر ممالک گسترش دادند تا آنجا که امروز اعضای آن را اکثراً رجال سیاسی اجتماعی ودولتمردان کشورهای مختلف شکل می‌دهند و در جهت حفظ منافع امپریالسیم می‌کوشند.

اهداف فراماسونری و بخشی از عملکردهای آن در کشورهای مختلف

همان طور که اشاره رفت هدف جمعیت فراماسونری پس از تغییرماهیت توسط قدرت‌های بزرگ، قبضه کردن موقعیت‌های برتردر کشورها ی جهان سوم برای اعمال نفوذ وحفظ حکومت‌های دست نشانده و وابسته به خود یا براندازی دولت‌های مردمی ازطرق مختلف است. ماهیت عملکرد فراماسونری به دلیل اختفا وپیچیدگی بخوبی مشخص نشده است، اما بنا به شواهد تاریخی، فراماسونرها در جریان‌های سیاسی – اجتماعی بسیاری دست داشته‌اند. برخی ازمورخان شواهد ی را دردخالت تشکیلات فراماسونری در انقلاب امریکا (۱۷۷۶) آشوب ایتالیا و فتنه اسپانیا (قرن ۱۶) و حتی انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۹) و تغییر رژیم انگلستان ارائه می‌کنند و معتقدند که سازمان فراماسونری درپیدایش این حوادث نقشی مرموز و نامرئی داشته است.صرفنظر از صحت  داشتن یا نداشتن این ادعاها برای دست داشتن فراماسونری دربرخی اتفاقات یکی دوقرن اخیرهمچون تصرف ممالک جهان سوم و گماردن افراد تحت نفوذ و دخالت در سرنوشت این کشورها اسناد محکمی وجود دارد که نشانگردسیسه‌های تشکیلات فراماسونری است. این تشکیلات با شعارمساوات، برابری و برادری توانسته افراد با نفوذی را فریب داده وازطریق آنان به اهداف خود دست یابد.

واقعیت فراماسونر بودن سیدجمال‌الدین اسدآبادی

فراماسونر بودن سید ازجمله مسائلی است که همچنان در پرده‌ای از ابهام فرومانده و هنوزحقیقت آن معلوم نیست.اما برای مخالفان و منتقدان سید فرصتی فراهم آورده تا از این موضوع علیه وی استفاده و پیرامون آن هوچی گری کنند. یکی از کسانی که در این زمینه دست به قلم برده و موضوع را به طور غیر واقعی جلوه داده آقای اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه وفراماسونری در ایران» است. مستندات ایشان در مورد فراماسونربودن سید بر دو بخش استوار است. یک بخش ادعای صرف که تنها براظهارات نگارنده کتاب متکی بوده و هیچ سند و مدرکی از پی آن ارائه نمی‌شود، در بخش دیگرنیزمدارک ارائه شده ضعیف ومخدوش بوده وبا واقعیت‌های تاریخی همخوانی ندارند.در ابتدا به دلایل مؤلف کتاب دررابطه با فراماسونر بودن سید می‌پردازیم، آن گاه با طرح چند سؤال بحث را پی می‌گیریم.

 در بخش اول چون سندی بر ادعاهای مطروحه از سوی مؤلف ارائه نمی‌شود ولحن ادعاها ناسزاگونه است، تنها به یادآوری دشمنی‌های مؤلف با سید که در ابتدای این مقاله به مواردی از آنها اشاره رفت، بسنده می‌کنیم. دربخش دوم مؤلف برای اثبات فراماسونر بودن سید براسناد و مدارکی تکیه می‌کند که به گفته وی آنها را در کتابخانه سفارت انگلستان یافته وهرکسی را بدان‌ها دسترسی نیست ونسخه ثانی هم از آنها وجود ندارد. با وجود این مهم‌ترین سند مورد استناد مؤلف در اثبات ادعای خود عکسی از سید در لباس فراماسونری است که در صفحه ۳۶۱ جلد اول کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» نیز گراور آن را آورده است که با دقت دراین عکس معلوم می‌شود عکس نبوده بلکه نقاشی است.

هرگاه با وجود خدشه‌های جدی در اسناد ارائه شده، ورود سید جمال‌الدین اسد آبادی به تشکیلات فراماسونری را حتمی ویقینی بدانیم، باز هم نمی‌توان این اقدام سید را دلیلی برهمسویی وی با اهداف استعماری سازمان فراماسونری دانست وهمنوا با دشمنانش انگیزه پیوستن سید به فراماسونری را «جاه‌طلبی»، «مقام خواهی» و «شهرت طلبی» پنداشت یا گفته اسماعیل رائین آنجا که می‌گوید: «سید برای دست یافتن به مقام به هر کاری دست می‌زده…و از عوالم سیاست بی‌اطلاع بوده و آلت دست فراماسونری قرار گرفته و انگیزه‌اش از ورود به تشکیلات فراماسونری ثروت و قدرت بوده است!» را پذیرفت. مستندات تاریخی حکایت از آن دارند که سید اگر رغبتی به ثروت و مقام دنیایی داشت می‌توانست با راهیابی به دربار سلاطین وقت به آمال و آرزوهایش دست یابد و لازم نبود عمر را در تبعید وآوارگی به سرآورد و مورد کینه و دشمنی سران کشورهای ایران، مصر، افغانستان و هند قرار داشته باشد. برای یافتن پاسخ دلیل پیوستن احتمالی سید به فراماسونری به این کلید واژه‌ها می‌توان اشاره کرد.

سید جمال و معمای عضویت در فراماسونری 

 هر انسان منصفی با مطالعه شرح حال سید جمال‌الدین اسدآبادی، به فراست درمی یابد که نه تنها ساحت سید به دور از آلودگی‌های دنیا طلبی است بلکه وی را در سر افکار بلندی بوده که همانا به اتحاد ملل اسلام و بنیانگذاری حکومتی واحد، تحت لوای کلمه توحید راه می‌برده است. اگر وی به مقامات دنیایی مایل بود بارها برایش موقعیت‌های سیاسی مهمی پیش آمد که به جای قبول آن موقعیت‌های مهم مادی با انتقاد از سران دولت‌ها راحت خود را نیزاز دست داده ونفی بلد شد. بنابراین این فرض آقای رائین و دیگران که سید را متهم به عضویت در سازمان فراماسونری به‌دلیل دنیا طلبی دانسته‌اند، غیر واقعی و به دور از منطق حاکم بر سیره وطرز فکر سیدجمال در طول زندگانی‌اش است.

 سید به دلیل حضور در کوران مبارزه با ظلم وجهل و قرارداشتن در جایگاه یکی ازرهبران این مبارزه در میان ملت‌های شرق، نمی‌توانست از مسائل سیاسی جهان بی‌اطلاع باشد، بنابراین این احتمال وجود دارد که سید صرفاً به دلیل آشنایی با نحوه عملکردسازمان فراماسونری و پی‌بردن به دامنه نفوذ این تشکیلات در میان سران کشورهای شرق، وارد فراماسونری شده باشد تا ازرازهای این سازمان مخوف وتودرتو اطلاع یابد.آگاهی‌های تاریخی براین نکته صراحت دارند که سید کسی نبود که مرعوب و مجذوب تشکیلاتی شود وشاهد آن نیز گفته مخالفان و منتقدان سید است که نقل کرده اند: «سید در زمان حضور در لژ مصرعلیه انگلستان و سیاست‌های این کشور سخنرانی تحریک‌ کننده‌ای ایراد کرد که همین موضوع سبب اخراج وی از تشکیلات فراماسونری شد.»

 سید جمال کسی نبود که برای کسب پول و ثروت دست به کاری منافی با شرافت انسانی بزند. شاهد ما زندگی و سلوک وی به نقل از منابع متعدد است.سید در آخرین روزهای عمرش برای فردی نقل می‌کند:«من از مال دنیا یک صندوق کتاب و دو دست لباس دارم و از داشتن دو دست لباس ناراضی هستم و آن را اسراف می‌دانم»

 برخی ازمخالفان سید برای فروکاستن کارهای بزرگ وی، او را متهم می‌کنند به اینکه همه اقدام‌هایش از جمله عضویت در تشکیلات فراماسونری برای انتقام کشی از سران کشورهای شرق بوده است.این ادعا به قدری سست است که حتی با تورق کتب تاریخی و مرور سرفصل‌های زندگی سید جمال رنگ می‌بازد. در این مورد می‌توان به نامه‌های سید به میرزای شیرازی و سایر علمای نجف و ایران مراجعه کرد تا مشخص شود انگیزه سید از مبارزه چه بوده است. در این نامه‌ها بخوبی نشان داده می‌شود که وی خواهان مجد وشوکت دولت‌های اسلامی در پرتواتحاد، قوام دولت‌ها با اجرای عدالت اجتماعی وعزت مسلمانان در سایه استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشورهای جهان اسلام بوده است.

سید جمال ابتدا درمصر با تشکیلات فراماسونری آشنا می‌شود و به گفته قائلان به فرض عضویت دراین تشکیلات آنجا وارد این تشکیلات شده و پس از چندی به دلیل سخنرانی علیه سیاست‌های استعماری انگلیس از آن لژ اخراج می‌شود. اسماعیل رائین در ادامه مدعی می‌شود، سید به دنبال اخراج از این لژ به لژهای دیگر رفته و از ۹ لژدیگر نام می‌برد. در اینجا این سؤال پیش می‌آید که آیا تشکیلات فراماسونری که سازمانی منسجم و دارای یک خط فکری واحد بوده چگونه اجازه داده است کسی را که از یک لژ اخراج شده در سایرلژها به عضویت درآید!؟

آیا سازمان فراماسونری در هر کشوری مستقل بوده وبا شیوه و سیاستی مستقل ازمرکزیت اداره می‌شده است؟ در این صورت این سازمان چگونه می‌توانسته اهداف خود را محقق کند؟ چرا که استقلال هر شعبه مغایر با انسجام سازمانی بوده وتشکیلات را تضعیف و از موقعیت ونفوذ آن می‌کاهد. حال آنکه  همه مدارکی که تاکنون از این سازمان افشا شده بیانگر آن است که تشکیلات فراماسونری دارای انسجام سازمانی و لژهای آن تحت رهبری و هدایت واحد است. حال آنکه نویسنده کتاب «فراموشخانه وفراماسونری در ایران» در یک اشتباه تاریخی، حزب وطنی مصر را یکی از لژهای فراماسونری مصر دانسته است. این حزب با مشی میانه روانه برای مبارزه با استعمار و استبداد شکل گرفت ودر برخی منابع با لژ فراماسونری در مصر اشتباه گرفته شده است. برای آگاهی بیشتر در این مورد خوانندگان را به مطالعه تاریخ مبارزات مصرارجاع می‌دهیم. حال با توجه به این نکات ببینیم با فرض ورود سید در جمعیت فراماسونری دلایل آن چه بوده است. برای پاسخ به این پرسش به این مورد می‌توان اشاره کرد:

– سید به دلیل مبارزه با استعمار انگلیس که آن زمان درهمه کشورهای اسلامی سلطه و نفوذ داشته است، نیازمند شناخت ماهیت سیاست‌های استعماری انگلستان بوده تا بتواند با آگاهی کامل وارد عرصه مبارزه با آن شود.از این‌ رو به‌ طور موقت وبا حفظ مواضع وارد تشکیلات فراماسونری شده و پس از مدت کوتاهی بیرون آمده است.

– شبکه مخفی فراماسونری الگویی برای کار تشکیلاتی بوده است که برای مبارزه با استعمار و استبداد به کار می‌آمده است. سید وارد این تشکیلات شده تا خم وچم کار تشکیلاتی را بیاموزد و در راه مبارزه با استعمارگران و مستبدان به کار گیرد.

درهرحال طرزتفکر و زندگی سید جمال‌الدین اسدآبادی نشان می‌دهد که وی فردی نبوده است که تحت تأثیرفرد یا تشکیلاتی قرار گیرد. او از ابتدای جوانی دارای تفکری مستقل بود که محرک اقدام های بعدی وتکاپوی بسیار به همراه طرح ایده‌های فراملی ایشان بوده است. اینکه وی ناآگاهانه وارد تشکیلاتی همچون فراماسونی شود و در جهت منافع استعمارگران قدم بردارد بسیار دور از واقعیت است. چراکه تمام عمر سید صرف مبارزه با سیاست‌های استعمارگرانه انگلیس و انتقاد از استبداد حاکمان وقت شده است.


منبع: برترینها

گری مور، یکی از چیره‌ دست‌ ترین گیتاریست‌ های جهان

برترین ها: گری مور، یکی از چیره‌دست‌ترین گیتاریست‌های جهان و عضو پیشین گروه اسطوره‌ای تین لیزی در روز چهارم آوریل ۱۹۵۲ در شهر بلفاست به دنیا آمد و از سن ۱۱ سالگی بطور جدی به گیتارنوازی پرداخت.

گری مور

در سال ۱۹۷۰ به همراه گروه ایرلندی Skid Row نخستین آلبومش را ضبط و منتشر کرد. فیل لینت، یکی از اعضای این گروه، چندی پس از انتشار آلبوم از گروه جدا شد و گروه پرآوازه تین لیزی را به راه انداخت.

گری مور نیز در سال ۱۹۷۴ به این گروه پیوست و یک سال آن را همراهی کرد.

در سال ۱۹۷۸ بود که پس از فراز و نشیب‌های زیاد، نخستین آلبوم سولوی گری مور انتشار یافت؛ آلبومی با عنوان “بازگشت به خیابان”.

یک سال بعد، قطعه “کوره‌راه‌های پاریس” در صف ترانه‌های پرفروش روز قرار گرفت. او در همان سال بار دیگر گروه تین لیزی را در تور آمریکا همراهی کرد، اما این همکاری نیز در همان دوران اجرای کنسرت‌ها متوقف شد.

گری مور

 
گری مور را بدون شک می‌توان یکی از بهترین گیتاریست‌هایی دانست که ایرلند به دنیای موسیقی راک عرضه کرده است. او همواره در بین سبک‌های راک، هارد راک و بلوز در حرکت بود.

تمرکز بر فعالیت انفرادی

از سال ۱۹۸۲ به بعد، گری مور بطور مرتب آلبوم‌های سولو به انتشار رساند و در کنار این فعالیت‌های انفرادی، چهره‌ها و گرو‌ه‌های معروف راک و هارد راک، از جمله “ون هالن”، اوزی آسبورن” و AC/CD را در اجرای کنسرت‌هایشان همراهی کرد.

گری مور که در اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی آنطور که باید و شاید طعم موفقیت را نچشیده بود، در سال ۱۹۹۰ از سبک هارد راک فاصله گرفت و قدم به عرصه موسیقی بلوز گذاشت.

گری مور

او در سال ۱۹۹۰، آلبوم Still Got The Blues را منتشر کرد که مجموعه‌ای بود متشکل از اجراهایی تازه از قطعات استاندارد سبک بلوز و همچنین قطعاتی که مور خود ساخته بود.

در این آلبوم جرج هاریسون، عضو پیشین گروه بیتل‌ها نیز به عنوان نوازنده‌ی مهمان حضور داشت. ترانه‌ای که با خود این آلبوم هم‌نام است را می‌توان یکی از خاطره‌انگیزترین و معروف‌ترین قطعات گری مور دانست.

سفر در سبک‌های مختلف

گری مور از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۲ با هنرمندان مختلف همکاری داشت و آلبوم‌های متعددی ضبط و منتشر کرد که هر یک از لحاظ سبک و حال و هوا متفاوتند.

برای نمونه آلبوم “در حول و حوش رویای بعد” که در سال ۱۹۹۴ به همراهی جیک بروس و جینجر بیکر (دو عضو پیشین گروه معروف Cream) ضبط شد، بیشتر فضای موسیقی بلوز دارد تا آلبوم “روزهای تیره در بهشت” که در آن فضای پاپ و راک حاکم است.

یا آلبوم “ضرب‌آهنگی متفاوت” که ترکیبی است عجیب و غریب از موسیقی راک، بلوز و همچنین فضای الکترونیک.

گری مور

گری مور پس از گشت و گذار در فضا‌های گوناگون، در سال ۲۰۰۲ اعلام کرد که قصد دارد به ریشه‌های گذشته در موسیقی هارد راک بازگردد.

او در نخستین دهه‌ی قرن بیست و یکم چند آلبوم منتشر کرد که در برخی از آنها هارد راک حرف اول را می‌زند و در شماری نیز هنوز رگه‌هایی از بلوز محسوس است.
 
گری مور که بسیاری از کارشناسان او را یکی از نوابغ گیتارنوازی می‌دانند، در سن ۵۸ سالگی درگذشت.


منبع: برترینها

پروین اعتصامی، اختر چرخِ ادب

برترین ها: رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی در ۲۵ اسفندماه ۱۲۸۵ هجری‌شمسی در شهر تبریز به دینا آمد. او فرزند یوسف اعتصامی و اختر اعتصامی، از شاعران دوره‌ی قاجاریه بود. یوسف اعتصامی، ناشر و نویسنده و مترجم بود که نزدیک به چهل کتاب ترجمه کرده است و هم‌چنین او کسی بود که اولین چاپ‌خانه حروفی را در تبریز برپا کرد. پروین اعتصامی زمانی که شش سال داشت به هم‌راه خانواده‌اش از تبریز به تهران مهاجرت کرد و از این‌رو پروین از همان کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی آن روزگار که با پدر در ارتباط بودند آشنا شد.

بزرگانی چون دهخدا و ملک‌الشعرای بهار از زمره‌ی این مشروطه‌خواهان و فرهیختگان بودند. او ادبیات را نیز تحت تاثیر و پرورش پدر و دهخدا و بهار فرا گرفت. پروین تنها هفت سال داشت که نخستین سروده‌های خود را نوشت. او پس از فارغ‌التحصیلی از مدرسه‌ی آمریکایی‌ها بسیار خشنود بود اما در مراسم پایان‌نامه‌ی تحصیلی خود با دریغ و حسرت برای زنان ستم‌دیده‌ای که از نعمت آموزش بی‌بهره مانده بودند چنین سرود:

پستی نسوان ایران، جمله از بی‌دانشی است

مرد یا زن، برتری و مرتبت دانستن است

زین چراغ معرفت کامروز اندر دست ماست

شاه‌راه سعی و اقلیم سعادت روشن است

پروین اعتصامی، اختر چرخ ِ ادب

او در زمانه‌ی خود تبعیض علیه زنان را به درستی درک می‌کرد و نسبت به آن حساسیت ویژه داشت که در بسیاری از اشعارش می‌توان این حساسیت نسبت به حقوق زنان را درک کرد.

به که هر دختر بداند قدر علم‌آموختن / تا نگوید کس، پسر هشیار و دختر کودن است /دامن مادر، نخست آموزگار کودک است / طفل دانش‌ور، کجا پرورده نادان‌ْ‌مادری

سیمین بهبهانی شاعر سرشناس ایرانی در ذکر خاطراتش می‌گوید که اولین اشعارش با تشویق پروین اعتصامی مواجه شده است. او می‌گوید وقتی پروین اعتصامی این بیت از شعر او که «ای توده گرسنه و نالان چه می‌کنی / ای ملت فقیر و پریشان چه می‌کنی را دید او را تشویق به سرایش شعر کرده است.

پروین اعتصامی در کودکی زبان‌های فارسی و عربی و انگلیسی را زیر نظر پدرش می‌آموزد. پروین در تمام سال‌های تحصیلش شاگردی ممتاز بود. در زمان تحصیل شعر می‌سرود و مدتی نیز در همان مدرسه‌ی آمریکایی که درس خوانده بود، تدریس زبان انگلیسی می‌کرد. برخی از زیباترین اشعار پروین اعتصامی متعلق به دوران نوجوانی است، زمانی که فقط یازده دوازده سال سن داشته است.

دکتر میرجلال‌الدین کزازی، استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم و پژوهشگر برجسته ایرانی، پروین اعتصامی را فرزند برومند ایران‌زمین می‌شناسد و می‌گوید: «شاید‌ بتوان‌ پروین‌ را‌ در‌ سه‌ ویژگی‌ برتر‌ از‌ هم‌روزگارانش‌ دانست.‌ نخست‌ این‌ که‌ پروین‌ سخنوری‌ است‌ که‌ سروده‌های‌ او‌ در‌ زمان‌ زندگی‌اش‌ بر‌سر‌زبان‌ها‌ روان‌ شده‌ است‌ و‌ما‌ کم‌تر‌سخنوری‌ را‌می‌شناسیم‌ که‌ از‌این‌ بخت‌ برخوردار‌باشد.

پس‌ از‌ روزگار‌ رابعه قزداری،‌ کسی‌ را‌ در‌ ادب‌ پارسی‌ نمی‌شناسیم که او را بانوی سخن پارسی بنامیم. من این نام را تنها زیبنده‌ی پروین اعتصامی می‌دانم. پروین با این‌که در سال‌های جوانی سرودن را آغاز کرد؛ اما آن‌چنان شیوا و سترگ می‌سرود که پاره‌ای از ادیبان در آغاز شنیدن این سروده‌ها گمان نمی‌کردند که آن‌ها تراویده‌ی پروین باشند. آن‌ها گمان می‌بردند این سروده‌ها از افرادی هم‌چون دهخدا است که پروین نام خود را بر آن‌ها نهاده است.»

برخی از منتقدان ادبی معتقد هستند که پروین اعتصامی و اشعارش چندان بازتاب‌دهنده‌ی زمان و زمانه‌ی خود نیست هم‌چنان‌که از اشعارش نمی‌توانیم چندان پی به زندگی شاعر برویم. نقیصه‌ای که در فروغ فرخ‌زاد جبران شده است. دکتر سیروس شمیسا در این مورد می‌گوید: «پروین در حوزه‌ی فردی در شعرهایش چیزی نمی‌گوید و ما برای این‌که این حوزه را بشناسیم، می‌توانیم از شعرهای فروغ فرخ‌زاد استفاده کنیم…. تجددخواهی دیگر حوزه‌ای است که پروین باز در این‌باره سکوت کرده است. او با این‌که از دبیرستان آمریکایی فارغ‌التحصیل شده است؛ اما هیچ فعالیتی در این زمینه ندارد و هیچ کتابی را ترجمه نکرده است.

در این حوزه نیز پروین مدام سنت‌های کهن را یادآوری می‌کند.» دکترجلال خالقی مطلق، ادیب، پژوهشگر و شاهنامه‌شناس در مورد سر اقبال عمومی به اشعار پروین اعتصامی موضوعاتی می‌داند که پروین اعتصامی برای اشعارش برگزیده است: «علت این محبوبیت اشعار پروین، هم در موضوعات اشعار اوست، هم در زبان و شیوه‌ی بیان او، و هم در قالبی که برای اشعارش برمی‌گزیند. موضوع اشعار پروین در درجه‌ی اول تبلیغ عدالت اجتماعی و دفاع از طبقه‌ی محروم جامعه، و دیگر لزوم سوادآموزی و گسترش دانش و مبارزه با جهل و نادانی و تعصب، و نیز دفاع از حقوق زنان است.» پروین اعتصامی در مراسم فارغ‌التحصیلی خود از بی سوادی زنان گفت که «داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تعلیم و تربیت است.

تعلیم و تربیت حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید. پیداست برای مرمت خرابی‌های گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده، چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک از این پرتگاه‌ها عبور کند.»

پروین اعتصامی، اختر چرخ ِ ادب 
پروین در همان سنین جوانی با پسر عمه‌ی خود ازدواج کرد اما عمر این زندگی خانوادگی دوام نداشت و بیش از چند ماه نپائید. در دیوان پروین از اشعار عاشقانه و همین‌طور احوال فردی و زندگی خصوصی خبری نیست. یحیی آرین‌پور در کتاب «از صبا تا نیما» و در بخش زندگی‌نامه‌ی پروین اعتصامی می‌نویسد: «پروین از کودکی گوشه‌گیر و مردم‌گریز بود. در جریانات اجتماعی مربوط به بانوان و در جنبش آزادی و حقوق زن عملا دخالت نکرد. با این‌همه هنگامی که شرایط برای دخالت فعال زنان در امور اجتماعی مساعد شد، در قصیده‌ای به نام زن در ایران چنین سرود:

زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود

پیشه‌اش، جز تیره‌روزی و پریشانی نبود

زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می‌گذشت

زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود

کس چو زن اندر سیاهی قرن‌ها منزل نکرد

کس چو زن در معبد سالوس، قربانی نبود

در عدالت‌خانه انصاف زن شاهد نداشت

در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود

دادخواهی‌های زن می‌ماند عمری بی‌جواب

آشکارا بود این بی‌داد؛ پنهانی نبود

بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک

در نهاد جمله گرگی بود؛ چوپانی نبود

پروین اعتصامی، اختر چرخ ِ ادب

پروین اشعار خود را به تشویق ملک‌الشعرای بهار در سال ۱۳۱۵ توسط چاپ‌خانه‌ی مجلس منتشر ساخت. پروین اعتصامی در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ و در سن ۳۵ سالگی بر اثر بیماری حصبه درگذشت و در قم و در حرم معصومه در مقبره‌ی خانوادگی به خاک سپرده شد. بر سنگ مزار پروین شعری از سروده‌های پروین اعتصامی نوشته شده است:

این‌که خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید

هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آن‌همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی‌دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان‌فرساست

سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد

هر که را چشم حقیقت‌بین است

هر که باشی و زهر جا برسی

آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد

چو بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آن‌جا که قضا حمله کند

چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن

دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن‌کس که در این محنت‌گاه

خاطری را سبب تسکین است


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۴۳۴)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
به نام خداوند بزرگ و مهربان. باز هم سلام، به چهارصد و سی و چهارمین مطلب ما خوش آمده اید. امیدوارم هر کجا که هستید سلامت و شاد باشید و بتوانیم دقایقی خوب در کنار هم بگذرانیم.

سلفی نرگس محمدی در پشت صحنه یک نمایش، با جمله ای که هیچ ارتباطی با دیالوگ بانو سویا در سریال جومونگ ندارد و در واقع نام نمایششان است! “تخلیه چاه سرتاسر جنوب گوگوریو با برادران کامازاکی به جز میزوگی” نام سناریوی بعدی نرگس و دوستان خواهد بود.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

اگر فکر کرده اید که سفر نوروزی لیلا بلوکات تنها در ایتالیا تمام شده است سخت در اشتباهید، لیلا در دومین روزِ بعد از اتمام تعطیلات، دومین مقصد نوروزی خود را اعلام کرد. فرانسه و پل عشق روی رود سن.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

– دوربینو نگاه کن عزیزم.

+نوموخوام، تو قشنگ تری!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

مرجانِ عزیز هر چه بیشتر قضیه را هم میزنی بیشتر به صحت موضوع پِی میبریم و بیشتر تابلو میشود! البته اینکه دروغ سیزده را روز یازدهم فروردین به اشتراک بگذاری به اندازه کافی خودش معیار های تابلو بودن را دارد و ماستمالی کردن قضیه با نوشتن طومار چندان فایده ندارد. در ثانی، بالفرض حتی اگر این موضوع صحت داشته باشد و این خانم همسر آقای فراستی باشد. چه اشکالی دارد؟! اینکه این عزیز دلش خواسته برود با عزیزی هم سن نوه اش ازدواج کند به چه کسی جز خودش مربوط میشود؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 شراره رخام با این پست تولد رز رضوی را تبریک گفت تا یکی از دایورت پذیر ترین پست های سال نو را رقم بزند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

مهراب قاسمخانی، مثل همیشه عالی، و ما نیز با سکوت از پست های او لذت میبریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

فرهاد قائمی در بام رامسر. دقت کرده اید تمامی شهر ها در چند سال اخیر ناگهان صاحب بام شدند؟! چشم و هم چشمی به سطح مدیریت شهری و استانداری ها رسیده است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

سلفی خوش حس و حال حدیثه تهرانی و همسرش در تهران بارانی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

ایرانگردی خواهران هنرمند و دوست داشتنی زارعی، پرچمداران مبارزه و مقابله با نهاد های حمایت از حیات وحش! 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

دیروز تولد بانو رخشان بنی اعتماد یکی از معدود کارگردان های تاثیرگذار خانم در سینمای ایران بود. تبریک بی پایان به ایشان، به جهانگیر خان و باران و تندیس عزیز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 بار ها گفته ام و باز هم میگویم. هیچ کسی شما را مجبور به گذاشتن عکس و پست نمیکند! لذا هر وقت قیافه تان طوری است که انگار پدرمان بدهکار پدرتان است، در اینستاگرام چیزی نگذارید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

هشدار!

خطر افت قندِ خون و تشنج به دلیل جذابیتِ بالا!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 ای بابا! مگر آزار داری نگین خانم؟! بنده های خدا این همه زحمت کشیده اند چمن تمامی پارک های تهران را بافت آفریقایی کرده اند به امیدِ …. اتفاق های خوب! آنوقت شما میخواهی همه گره ها را باز کنی؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

عکس یادگاری مجید قناد با دیواری که یک روز بلندترین ساختمان تهران در آنجا ایستاده بود و امروز چیزی جز فضای خالی و بغض و یاد آتش نشانان در آن دیده نمیشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

دلم میخواد که امشب، یک شب پرستاره، بهت بگم عزیزم، برویم سراغ عکس بعد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

مهدی میامی و همسرش در آستارای زیبا. مهدی جان سر راهت از بازار آستارا یک اسپری خوش بو کننده هم بگیر، من هم قبلاً خریده ام، در فصل گرما و برای فراری دادن حشرات کلی به درد میخورد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 شروع سال ۹۶، با همان کلوز آپ های همیشگی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

محسن چاوشی در حالِ به صحرا شدن و پیگیری آمار بارندگی عشق در آنجا.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 یا تعطیل بوده، یا بلیط ورود به استادیوم زیادی گران بوده که سیاوش به این عکس از فاصله دویست متری راضی شده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

سیزده به درِ رویا تیموریان در لوکیشن سریال “دیوار به دیوار”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

نیما جان مشکلی با تولید آشغال و زباله وجود ندارد، طبیعی است که در طول روز زباله تولید شود، مشکل رها کردن آن در طبیعت و محیط زیست است. پس لازم نبود انقدر خودتان را اذیت کنید و گرسنگی بکشید. میتوانستید با یک کیسه زباله همراهتان از روز طبیعت لذت ببرید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 پوریا پورسرخ و امیر آرمان در صف توالت عمومی بین راهی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

سلفی بدون شرح علی عمرانی، یکی از خوب های سینما و تئاتر. شاید اکثراً علی را به هنرنمایی در سینما و تئاتر بشناسید، در حالی که یکی از گوینده های خوش صدای کشورمان است و گوش دادن صدای گرمش علی الخصوص در کتاب های صوتی بسیار لذت بخش است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

علی دایی با این پست قدیمی به رفاقت بیست ساله خود با خداداد عزیزی اشاره کرد. رفاقتی که بعضا با کتک کاری در اردوی تیم ملی همراه بوده است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 پندار اکبری اینگونه تولد پدرش عبدالرضا اکبری را تبریک گفت و کلی دل و قلوه روانه ی پدرش کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

اصلا ما به جهنم، خودتان از این ژست های تکراری خسته نشدید؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

خبری خوب. پروژه پایتخت ۵ روز گذشته در کشور قبرس کلید خورد و به احتمال زیاد در ماه مبارک رمضان روی آنتن خواهد رفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

نکته ی اخلاقی عکس: در هنگام عکاسی، هیچ چیزی مهم تر از ژست و عکس شما نیست، حتی گریه ی فرزندتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

حامد کمیلی به همراه برادران و دوستان در حال به در کردنِ سیزده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

فضای اینستاگرام طوری شده برای اینکه بتوانی فضا را درک کنی و دچار یأس نشوی، حتما باید ۶ ترم فلسفه پاس کرده باشی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

لحظات خوب لیانا کوچولو دختر مهناز افشار در کنار عمو ایرج طهماسب که امسال بی مهری بر ایشان و برنامه اش به حد کمال رسید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

 پولاد کیمیایی در دامان طبیعت. پولاد جان یک پالتوی بلند هم روی همه ی این ها میپوشیدی تا ایام هفته را تکمیل میکردی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

بهرام جان سلفی بی دلیل ندیده ای که به این بی دلیل میگویی! 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

دیروز ریپورت کردن عکاسِ بدبخت، امروز تبدیل خود به هاپو کومار، سعید جان فردا چه سورپرایزی برایمان خواهی داشت؟! حواست هست داری به کجا میروی؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

غم پرواز مادر با کلمات تسلی یافتنی نیست. امیدواریم برادران هنرمند هاشمی ما را در غم خودشان شریک بدانند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

همانطور که در عکس شاهد هستید کاوه یغمایی امسال با دست پر در خدمت ما خواهد بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

سامان جان دو روز رفته ای مسافرت، بخدا راضی به زحمت نیستیم انقدر خودت را درگیر ویکیپدیا نکن.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

با این سلفی زیبا بروفه و همسرش پیام صابری در کنار دوستانشان در رستورانی در کیش به پایان مطلب میرسیم. ممنون از همراهی تان.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (434) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان.


منبع: برترینها

۴۸ ساعت پایانی آیت الله هاشمی چگونه گذشت؟

ماهنامه اندیشه پویا – علی ملیحی: برای اطلاع از برنامه کاری آیت الله هاشمی، به سراغ اعضای دفتر ایشان رفتم؛ از جمله رضا سلیمانی، مشاور و مدیرکل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام. آقای سلیمانی را در ساختمانی مجاور دفتر کار آیت الله ملاقات کردم. او هم از درگذشت ناگهانی آقای هاشمی متاثر بود و می گفت برای ما اعضای دفتر، هنوز خیلی سخت است که از صفت مرحوم در کنار اسم ایشان استفاده کنیم. از مدیر کل روابط عمومی رییس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام خواستم مرا در جریان دیدارهای دو روز پایانی عمر آقای هاشمی بگذارد.

روزهای شنبه مهم ترین روز کاری مجمع تشخیص مصلحت نظام از نظر رسانه هاست و در این روز جلسه عمومی مجمع برگزار می شود. از سلیمانی پرسیدم:

 48 ساعت پایانی آیت الله هاشمی چگونه گذشت؟

آیا صبح شنبه، روز قبل از درگذشت آیت الله هاشمی، جلسه مجمع تشکیل شد؟

جلسات اصلی مجمع تشخیص مصلحت با حضور تمامی اعضا، یک هفته در میان برگزار می شود و در هفته ای که مجمع جلسه اصلی ندارد، کمیسیون نظارت مجمع تشکیل جلسه می دهد؛ کمیسیونی که مهم ترین کمیسیون مجمع است. آقای هاشمی ساعت ده صبح روز شنبه ریاست جلسه این کمیسیون را به عهده داشت. به خاطر دارم که آقایان محسن رضایی، محسنی اژه ای، میرسلیم،  دری نجف آبادی، مرتضی نبوی، حسین مظفر، علی آقامحمدی و دانش جعفری و جمعی دیگر از مدعوین که الان در خاطرم نیست در جلسه حاضر بودند. من هم بودم.

در این جلسه موارد مغایرتی برنامه ششم توسعه با سیاست های کلی نظام بررسی شد و آقای هاشمی طبق معمول بسیار فعال جلسه را اداره می کرد و در خصوص موضوعات دستور کار جلسه اظهارنظر می کرد. آن روز جلسه کمیسیون نظارت مجمع تا نزدیکی اذان ظهر به طول انجامید و آیت الله هاشمی همزمان با اذان ظهر، پایان جلسه را اعلام کردند. پس از نماز و استراحت، ساعت دو . پانزده دقیقه بود که با آقای قدرت الله علیخانی، مشاور پارلمانی شان، دیداری داشتند.

چنان که سلیمانی می گفت وظیفه کمیسیون نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام، نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام ابلاغ شده از سوی رهبری است: «رهبری برای این نظارت نخواستند یک دستگاه نظارتی موازی راه بیندازند و این وظیفه نظارتی را به کمیسیون نظارت مجمع محول کرده اند. اما در دوران دولت های نهم و دهم، همکاری لازم از سوی دولت با این کمیسیون صورت نمی گرفت. به همین دلیل این کمیسیون در دوره آقای احمدی نژاد بی رونق بود. مراکز دولتی باید به این کمیسیون گزارش می دادند تا امکان نظارت فراهم شود اما این دستگاه ها به درخواست های مجمع بی توجه بودند. اما در دولت یازدهم کارها منظم تر پیش می رود.»

آقای سلیمانی از ابتدای دوران ریاست جمهوری آیت الله هاشمی معاونت اطلاعات و اخبار ریاست جمهوری را برعهده داشته و از سال ۷۶ تا امروز تشکیلات روابط عمومی مجمع را اداره کرده است. با توجه به این سوابق از او درباره برنامه روزانه آیت الله هاشمی و نحوه مطالعه بولتن ها و تنظیم وقت دیدارها هم سوالاتی پرسیدم.

او که یکی از مهم ترین ویژگی های شخصیتی آیت الله را برنامه ریزی دقیق در استفاده از وقت می دانست، برایم تعریف کرد: «در تمام این سال هایی که افتخار حضور در دفتر ایشان را داشتم با اطمینان می توانم بگویم که به جز در موارد ضروری که مثلا بیماری مانع کارهای ایشان شده باشد، هیچ وقت برنامه  های خود را لغو نمی کردند. ویژگی دیگر آقای هاشمی حضور به موقع و هر روزه در دفتر کار بود. حتما می دانید که محل اقامت آقای هاشمی جنب حسینیه جماران در شمال تهران بود و دفترشان در مجمع تشخیص مصلحت نظام در نقاطع خیابان امام خمینی و ولی عصر آقای هاشمی وقتش را به گونه ای تنظیم می کرد که هر روز حداکثر ساعت نه در دفتر خاضر باشد.» با این مقدمه از روحیات رییس فقید، از سلیمانی پرسیدم:

اولین برنامه کاری آقای هاشمی بعد از ورود به دفتر کار چه بود؟

تا وارد دفتر می شدند، روزنامه ها را خدمت ایشان می فرستادیم. اولین کار آقای هاشمی مطالعه نیم صفحه بالایی همه روزنامه های کشور بود. اگر روزنامه دیر به دست شان می رسید پیگیر می شدند. اگر در صفحه اول روزنامه مطلبی مورد توجه ایشان قرار می گرفت، آن روزنامه را نگه می داشتند، بقیه روزنامه ها را هم بیرون می فرستادند.

ما در روابط عمومی کل مطالب روزنامه ها را در بولتنی بیست و پنج تا سی صفحه ای تلخیص می کردیم. به جز این بولتن، برای مطالعه بعدازظهر آقای هاشمی بولتنی از اخبار و تحلیل های خبرگزاری ها و سایت های داخلی و خارجی نیز آماده می کردیم. این بولتن ها یک بخش ویژه داشت که در ارتباط با حوزه کاری مجمع تشخیص مصلحت و اخبار مربوط به شخص آقای هاشمی، دولت سازندگی و خانوادها یشان بود. به جز این دو بولتن روزانه، یک بولتن هفتگی نیز از مطالب هفته نامه ها تهیه می شد که هر هفته در اختیار آیت الله قرار می گرفت.

48 ساعت پایانی آیت الله هاشمی چگونه گذشت؟

نحوه دسترسی آقای هاشمی به بولتن های محرمانه به چه شکل بود؟ هیچ وقت محدودیتی ایجاد نشد؟

در دولت های نهم و دهم، برخی نهادهای ذی ربط ارسال بولتن های محرمانه برای آقای هاشمی را محدود و کم رنگ کرده بودند. آقای هاشمی البته هیچ وقت به رفتار این نهادها واکنشی نشان نداد. اما در دولت جدید از نهادهای مختلف بولتن های محرمانه در اختیار آقای هاشمی قرار می گرفت. مثلا خبرگزاری جمهوری اسلامی، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی سه نهادی بودند که بولتن های محرمانه برای آیت الله می فرستادند و ایشان پس از مطالعه، طبق روالی که درباره بولتن های محرمانه وجود دارد، آن ها را بازپس می فرستاد.

خودشان هم شخصا اخبار را پیگیری می کردند؟

آقای هاشمی به شدت پیگیر اخبار بود. دوست داشت اخبار را از کانال های مختلف و متفاوت بشنود. محدود به مطالعه بولتن نبود. بعضا که به اتاق ایشان می رفتم، رادیو پیام روشن بود. من که داخل می رفتم رادیو را کم می کرد، وقتی بیرون می آمدم دوباره رادیو را زیادمی کرد. معلوم بود که مرتب رادیو پیام گوش می دهد. گاهی به محض ورود به دفتر مرتب می گفت در مسیر از رادیوی ماشین فلان خبر را شنیده است. حتی در مسیر هم پیگیر اخبار بود.

تا این جای گفت و گو با آقای سلیمانی متوجه شده بودم که آیت الله هاشمی در دوران دولت های نهم و دهم عملا از سوی مراکز دولتی تحریم شده بود. اما با پیروزی آقای روحانی در انتخابات ۹۲ حجم دیدارهای یکی- دو سال اخیر رییس مجمع تشخیص با مقامات دولتی نشان از تغییر شرایط داشت.

از آقای سیلمانی پرسیدم که درست است در دولت جدید سر آقای هاشمی دوباره شلوغ شده بود؟ گفت: «آیت الله هاشمی در مجمع تشخیص مصلحت درگیر مسئولیت اجرایی نبود اما خیلی منظم و پیگیر دیدارهای فردی و دسته جمعی با مقامات کشور، صاحب نظران، فرماندهان سابق سپاه، ایثارگران دوران دفاع مقدس و اقشار مردم داشت. در خواست ملاقات با آقای هاشمی بسیاز زیاد بود. همین اواخر مسئول ملاقات ها به من اعلام کرد که نزدیک به هشتصد درخواست ملاقات با آقای هاشمی در نوبت داریم.

بخصوص با روی کارآمدن دولت آقای روحانی و تشکیل مجلس جدید، رفت و آمد اعضای دولت و نمایندگان مجلس و مدیران بخش های دولتی و خصوصی به دفتر آقای هاشمی زیاد شده بود. وضعیت با زمان دولت قبل که اعضای دولت به مجمع گزارش هم نمی دادند تفاوت بود. برخی از وزرا و معاونان و روسای سازمان ها در دولت جدید از اعضای دولت سازندگی بودند و در دیدارهایی که در مجمع برگزار می شد، حضور فعالی داشتند و برای مشورت و گزارش نزد آقای هاشمی می آمدند.

خیلی از این مسئولان کسانی بودند که در دوران دولت های نهم و دهم با بی مهری مواجه شده بودند. نمونه بارز این مدیران دکتر ظریف بود. وقتی آقای ظریف با بی مهری از وزارت خارجه کنار گذاشته شد، آقای هاشمی به ایشان مسئولیت معاونت بین الملل دانشگاه آزاد را پیشنهاد کرد. خاطرم است که بعد از نهایی شدن برجام آقای ظریف یک بار با مدیران وزارت خارج و یک بار به صورت خصوصی به دیدار آیت الله هاشمی آمدند.»

دکتر قاضی زاده هاشمی، وزیر بهداشت، پیش تر گفته بود که ظهر یک شنبه، در آخرین روز حیات آیت الله مهمان ایشان بوده و ناهار را با آیت الله خورده است.

از سلیمانی خواستم تا درباره دیگر برنامه های آخرین روز حیات آیت الله برایم بگوید که گفت: «روز یک شنبه من در مجمع نبودم اما طبق اطلاع دوستان، آقای هاشمی هنگام صبح در جلسه کمیسیون زیربنایی تولیدی مجمع حاضر بوده اند و ناهار میزبان وزیر محترم بهداشت بوده اند. آقای هاشمی در آخرین ساعات حضور در مجمع در بعدازظهر آخرین روز عمرشان، بولتن های تهیه شده توسط روابط عمومی را هم مطالعه کرده بودند و حتی آخرین پیام خود را خطاب به همایش مدیران جهادی در همان ظهر یکشنبه امضا کرده و در مورد برخی موضوعات پیشنهادی روابط عمومی پی نوشت کرده بودند که بعد از رحلت شان دست خط ایشان به دست مان رسید.»

48 ساعت پایانی آیت الله هاشمی چگونه گذشت؟

آقای هاشمی در  آخرین روز حیاتش ناهار را میزبان وزیر بهداشت بود. آیا دیدارهای خاصی هنگام ناهار در مجمع داشتند؟

معمولا ناهار را تنها می خوردند اما در روزهای شنبه ای که جلسه مجمع برگزار می شد، ناهار را با برخی اعضای مجمع صرف می کردند. معمولا در این روز آیت الله امینی، آیت آلله واعظ طبسی (تا روزی که در قید حیات بود)، آیت الله موحدی کرمانی، حجج اسلام دری نجف آّبادی، ناطق نوری و دکتر روحانی (تا قبل از انتخاب به سمت ریاست جمهوری) همراه آقای هاشمی ناهار می خوردند و در این گعده بحث های مختلف سیاسی برقرار بود و گاهی نماز جماعت هم به امامت آقای هاشمی خوانده می شد.

در روزنوشت های منتشر شده از آیت الله هاشمی خوانده بودم به استراحت ایشان بعد از ناهار و نماز در عمده روزهای کاری اشاره شده است؛ استراحتی که حتی در بحرانی ترین روزها هم برقرار بوده. از سلیمانی در این باره پرسیدم که گفت: «آقای هاشمی بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، ناهار می خورد؛ معمولا از همان غذای کارکنان مجمع منتهی غذای رژیمی. خیلی کم غذا بودند و معمولا وعده غذایی را کامل نمی خوردند. بعد از ناهار هم به خلاصه اخبار رادیو و تلویزیون در ساعت چهارده گوش می دادند و بعد از آن تا ساعت سه و نیم استراحت می کردند.

گاهی اگر یک مهمان خارجی قصد دیدار با آقای هاشمی داشت و در مضیقه وقت بودیم- مثلا می خواستند عصر تهران را ترک کنند یا وقت ملاقات با رهبری برای شان تنظیم شده بود- اجازه می دادند در ساعت استراحت قرار ملاقات برای مهمان خارجی تنظیم شود. بعد از ساعت استراحت در روزهای عادی ایشان ساعت چهار عصر یک چای می نوشیدند و اگر قرار ملاقاتی نداشتند، بولتن ها را می خواندند تا ساعت شش عصر، معمولا نماز مغرب و عشا را در مجمع می خواندند و سپس به منزل می رفتند. اما این اواخر به دلیل بیماری همسرشان، جوری برنامه خود را تنظیم کرده بودند که که قبل از غروب آفتاب به منزل برسند.»

از دیگر نکاتی که با مطالعه خاطرات آیت الله هاشمی دستگیر مخاطب می شود، دقت و علاقه ایشان به دریافت آمار و ارقام و اطلاعات در دیدارهاست؛ علاقه ای که بخصوص در دیدارهای خارجی بیش تر بوده است. در موارد متعددی در خاطرات، آقای هاشمی ارزیابی خود از دیدار با یک مدیر اجرایی یا یک مسئول خارجی را براساس میزان اطلاعات او در حوزه کاری اش بیان کرده است.

آقای سلیمانی که در سال های اخیر در اکثر دیدارهای داخلی و خارجی و سفرها همراه آیت الله بوده، مثال هایی در تایید این روحیه داشت: «کسانی که با آیت الله هاشمی کارکرده اند، می دانند که یکی از خصوصیات بارز ایشان، تیزهوشی و برخورد کارشناسانه با مسائل بود. هر گزارشی را قبول نمی کرد. اگر قرار بود جمعی را ملاقات کند، از قبل در مورد اهداف و برنامه های آن جمع و وظایفی که دارند، مطالعه می کرد. به همین دلیل اگر مسئولان مربوطه در حین جلسه یا دیدار گزارش اشتباه می دادند، صریح می گفت این گزارش با مطالبی که من مطالعه کرده ام، در تناقض است.

در زمان ریاست جمهوری ایشان یک بار برای بازدید از یک کارخانه چای به یکی از شهرهای شمالی رفته بودیم. کارشناسان و مدیران آن کارخانه منتظر آمدن رییس جمهور بودند که آقای کلانتری، وزیر وقت کشاورزی، دوان دوان خودش را رساند و خطاب به مدیران گفت: آقایان! از شما خواهش می کنم، گوش کنید ببینید که آقای رییس جمهور از شما چه سوالی می کند، دقیق پاسخ دهید. اگر نمی دانید، بگویید نمی دانیم و بی خود حاشیه نروید. چون ایشان فوری گزارش اشتباه شما را متوجه می شود و برای من خیلی بد می شود.

آیت الله در دیدارهای خارجی همین اخلاق را داشت. قبل از دیدار، بیوگرافی کاملی از شخصیت مهمان خارجی می خواست. مثلا این که چند سال سن دارد، چند زبان می داند، در کدام دانشگاه درس خوانده، مدارک تحصیلی او چیست، سابقه کار او تاکنون چه بوده، و قبل از این مسئولیت در کجا بوده و چه سمتی داشته است. علاوه بر این، اطلاعات کاملی را از وزارت خارجه درباره وضعیت آن کشور خارجی درخواست می کرد؛ مثلا جمعیت، زبان، تولید ناخالص داخلی، مشکلات اقتصادی و… مطالعه این مسائل باعثمی شد که دیدار یک مقام خارجی با آقای هاشمی به جلسه پرسش های ایشان و پاسخ های آن مقام درباره وضعیت کشورش تبدیل شود.

همین اواخر از یک مقام خارجی درباره میزان منابع آبی و عدد دقیق فارغ التحصیلان جمعیت کشورش پرسید و نه آن مقام و نُه هیئت کارشناس همراهش اطلاعی نداشتند؛ به گونه ای که قرارشد بعدا سفارت مربوطه در تهران اطلاعات مورد سوال آقای هاشمی را بفرستد.»

از آقای سلیمانی درباره روحیه احساساتی آقای هاشمی هم پرسیدم. گفتم همین اواخر فیلمی از آقای هاشمی منتشر شد که هنگام خواندن بخش هایی از کتاب خودشان درباره امیرکبیر، احساساتی شدند و به گریه افتادند. پرسیدم:

48 ساعت پایانی آیت الله هاشمی چگونه گذشت؟

در این سال ها از روحیه احساساتی آقای هاشمی چه خاطراتی برای تان مانده. چه چیزهایی ایشان را متاثر می کرد؟

من در همه این سال ها خاطرات مختلفی از آیت الله هاشمی دارم. یک از این خاطرات درباره حس عجیب ایشان نسبت به زندان است، آقای هاشمی همیشه می گفت چون زندان رفته ام، می دانم مشکلات یک زندانی چست. می گفت اوایل انقلاب به ایشان پینشهاد ریاست بر قوه قضاییه شده اما آن را نپذیرفته. می گفت اگر رییس دستگاه قضا می بودم، نمی توانستم کسی را در زندان نگه دارم با این روحیه بود که آیت الله هیچوقت از یک زندان در طول دورانی که من خدمت ایشان بودم بازدید نکرد.

یک بار هنگام پیاده روی در جنگل های شمال با تیم همراه به یک دیوار رسیدند، وقتی پرس و جو کرده و فهمیده بود این دیوار زندان است، اوقاتش تلخ شده و مسیرش را تغییر داده بود. خاطرم است که اوایل افتتاح، مسئولان موزه عبرت (کمیته مشترک ضدخرابکاری) اصرار زیادی داشتند که آیت الله هاشمی از این موزه بازدید کند. وقتی موضوع را با ایشان مطرح کردم، گفت آقای سلیمانی من از زندان بازدید نمی کنم. برای ایشان توضیح دادم که آن جا موزه شده و سال هاست که دیگر زندان نیست.

من با تیمی از روابط عمومی به موزه عبرت رفتیم و بعد از تهیه گزارش برای آقای هاشمی، ایشان راضی شد از این محل بازدید کند. حین بازدید، ایشان را به محل همان زندان بردند. آن جا سنسوری کار گذاشته شده بود که به محض ورود بازدیدکننده، صداهای زندانیان و سر و صدای ایشان زیر شکنجه پخش می شد. همین که این صدا پخش شد، آیت الله ایستاد و برگشت و گفت شنیدن این صداها مرا اذیت می کند، بهتر است دیگر این جا نمانیم.

یکی دیگر از مواردی که شاهد احساساتی شدن آیت الله هاشمی بودم به بازدید ایشان از شهر بم بعد از آن زلزله مرگبار باز می گردد. آقای هاشمی هنگام بازدید از شهر بم بعد از آن زلزله مرگبار باز می گردد. آقای هاشمی هنگام بازدید از شهر با مشاهده حجم آوار و خرابی قادر به کنترل خود نبود  و به پهنای صورت اشک می ریخت.

آقای هاشمی در دیدار با آزادگان دوران دفاع مقدس هم احساساتی می شد و با شنیدن خاطرات ایشان اشک می ریخت. برای ما می گفت که یکی از شادترین روزهای زندگی اش زمانی بوده که اولین گروه از آزادگان جنگ تحمیلی به خاک میهن بازگشته اند . می گفت به محض شنیدن این خبر سجده شکر به جای آورده و خیلی خوشحال بوده که تبادل اسرا میان ایران و عراق در دوران دولت ایشان انجام شده است.

از دیگر خاطرات تلخ زندگی ایشان حوادث جنگ و خصوصا بمباران شیمیایی حلبچه بود. ایشان جزو  اولین کسانی بود که پس از آن فاجعه انسانی برای بازدید به حلبچه رفته بود. می گفت زمانی که به حلبچه رفتم، دیدم زن و مرد، پیر و جوان در کنار هم خشک شده و مرده اند. فرزند در آغوش پدر، و زنان در کنار چشمه آب، گاز شیمیایی به مشام شان رسیده و شهید شده بودند.

آقای هاشمی می گفت آن جا بود که برخود لرزیدم که اگر صدام بمب های شیمیای را بر شهرهای بزرگی چون تبریز، اصفهان و تهران بریزد حجم تلفات و دهشتناکی فاجعه در تاریخ ما بی سابقه خواهدبود. می گفت ما مظلوم بودیم و جامعه جهانی صدام را برای چنین جنایاتی محکوم نمی کرد. می گفت همان جا بود که مصمم شدم جنگ با عراق را به شیوه ای عزتمندانه به پایان برسانم.

48 ساعت پایانی آیت الله هاشمی چگونه گذشت؟

آقای سلیمانی متاسف بود که آیت الله هاشمی که مخزن اسرار تاریخ انقلاب و نظام بوده، پیش از این که بسیاری از ناگفته ها را بگوید از دنیا رفته است. پایان گفت و گوی مان به روایت همین نکته گذشت. مدیر کل روابط عمومی آیت الله هاشمی می گفت: «خیلی از مسائل در سینه ایشان ماند. آقای هاشمی گاهی در مصاحبه ها یا دیدارها اشاره می کرد که چیزهایی است که من هنوز نمی خواهم یا نمی توانم بگویم. می گفت سینه من مخزن اسرار است. حاضران اصرار می کردند اما ایشان نمی پذیرفت. می گفت شاید زمانی آمد که بیان ناگفته ها به مصلحت باشد. اما متاسفانه عمر ایشان کفاف نداد. امیدوارم آقای هاشمی با اعتقاد و علاقه ای که به تاریخ داشت، این مسائل را در جایی ثبت و ضبط کرده باشد. چند ماه قبل در مراسم رونمایی از کتابی درباره خودشان، جمله ای گفت که برای ما رمزگونه شد. گفت حالا که می بینم مردم آگاه شده و راه خود را به خوبی یافته اند، می توانم راحت بمیرم.»


منبع: برترینها

نادر ابراهیمی، یک عاشقانه‌ی آرام

برترین ها: نادر ابراهیمی، تصویرگر، سینماگر و داستان‌نویس معاصر در ۱۴ فروردین‌ماه ۱۳۱۵ در تهران دیده به جهان گشود. پدرش عطا‌الملک ابراهیمی، فرزند ِ آجودان حضور قاجار و از نوادگان ِ ابراهیم‌خان ظهیرالدوله، حاکم نام‌دار کرمان در عصر قاجار بود. ظهیرالدوله در دوره‌ی حکومت فتح‌علی‌شاه قاجار حاکم کرمان بود.

نادر ابراهیمی، یک عاشقانه‌ی آرام 
ابراهیم‌خان از خویشاوندان نزدیک شاه قاجار بود که در دوران فرمان‌روایی خود در کرمان مجموعه‌ی بناهایی در کرمان ساخته بود که هم‌اکنون جزو بناهای تاریخی این شهر محسوب می‌شود. مادر نادر ابراهیمی از لاریجانی‌های مقیم تهران به شمار می‌آمد.

نادر ابراهیمی تحصیلات ابتدایی را در تهران سپری کرد وپس از دریافت دبپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکده‌ی حقوق رفت اما این دانشکده را نیمه‌کاره رها کرد و شروع به خواندن رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی کرد و در این رشته لیسانس گرفت.

ابراهیمی از سنین پایین در مشاغل بسیاری به کار پرداخت؛ از کمک‌کارگری تعمیرگاه ِ سیار در ترکمن‌صحرا تا کارگری چاپ‌خانه و حساب‌داری و تحویل‌داری بانک، صفحه‌بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپی دیگر، میرزایی یک حجره‌ی فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، چاپ مقاله‌هایی در حوزه‌ی ایران‌شناسی، فیلم مستند و سینمایی و مصورکردن کتاب‌های کودکان، مدیرت کتاب‌فروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس و تدریس در دانشگاه بخشی از کارهایی هستند که ابراهیمی در طول زندگی خود انجام داد.

نادر ابراهیمی، یک عاشقانه‌ی آرام

ابراهیمی در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابومشاغل»، با طرح بخشی از زندگی‌نامه‌ی خود به فعالیت‌هاش شغلی خویش نیز پرداخته است. نادر ابراهیمی نوشتن را از سن ۱۶ سالگی آغاز کرد. او در سال ۱۳۴۲ اولین کتاب خود با عنوان «خانه‌ای برای شب» را به چاپ رساند که داستان «دشنام» از این مجموعه مورد توجه بسیار واقع شد.

ابراهیمی تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر نوشتن صدها مقاله‌ی تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب منتشر کرده است که شامل رمان و داستان کوتاه و کتاب‌هایی در حوزه‌ی کتاب کودک و نوجوان، نمایش‌نامه و فیلم‌نامه است. نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همین‌طور دو مجموعه‌ی تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده است. او برای این مجموعه‌ها آهنگ‌ها و ترانه‌هایی نیز ساخته است.

 نادر ابراهمی در زمینه‌ی ادبیات کودکان نیز تلاش کرد. او و همسرش «موسسه‌ی هم‌گام با کودکان و نوجوانان» را تاسیس کردند که در زمینه‌ی مسایل مربوط به کودکان و نوجوانان مبادرت به چاپ و پخش کتاب و نقاشی و عکس و پژوهش می‌کرد. ابراهیمی توانست عنوان «ناشر برگزیده ی آسیا» و «ناشر برگزیده‌ی نخست جهان» را از جشنواره‌های آسیایی و جهانی در تصویرگری کتاب کودک از آن ِ خود کند.

نادر ابراهیمی در زمینه‌ی ادبیات کودک موفق شد که جایزه‌ی اول براتیسلاو- پای‌تخت اسلوواکی-، جایزه‌ی اول تعلیم و تربیت یونسکو، جایزه‌ی کتاب برگزیده‌ی سال ایران و چندین جایزه‌ی دیگر را دریافت کند.

نادر ابراهیمی، یک عاشقانه‌ی آرام

نادر ابراهیمی هم‌چنین عنوان «نویسنده‌ی برگزیده‌ی ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را به خاطر داستان بلند و هفت‌جلدی « آتش بدون دود» از آن خود کرد. علاوه بر ادبیات، ابراهیمی علاقه‌ی وافری نیز به ورزش کوه‌نوردی داشت. او بانی یکی از قدیمی‌ترین گروه‌های کوه‌نوردی به نام «ابرمرد» بود. «آتش بدون دود» علاوه بر این‌که شاید یکی از مهم‌ترین کتاب‌های نادر ابراهیمی باشد، نام یکی از سریال‌هایی هم هست که در خاطره‌ی بسیاری‌ها ثبت شده است.

این مجموعه از شاخص‌ترین فعالیت‌های سینمایی ابراهیمی است که بر اساس کتاب خودش ساخته شده است.

بازیگرانی هم‌چون محمدعلی کشاورز، اکبر زنجان‌پور و جمشید گرگین در این سریال ایفای نقش می‌کنند. این سریال در مورد زندگی ترکمن‌ها است .نادر ابراهیمی در یادداشت پایانی کتاب سوم که نام «اتحاد بزرگ» بر خود دارد می‌نویسند: «من عاشق صحرا هستم و انکار نمی‌کنم که شیفته‌ی ترکمن‌ها هستم و آتش بدون دود تمام نخواهد شد تا من تمام بشوم و قصدم این است که با این داستان ستمی را که بر ترکمن‌ها روا شده را بیان کنم.»

 از نادر ابراهیمی آثار فراوانی بر جا مانده است که از این آثار بسیار، می‌توان به افسانه‌ی باران، مکان‌‌های عمومی، رونوشت برابر اصل، فردا شکل امروز نیست، چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم، یک عاشقانه‌ی آرام، صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها اشاره داشت. ابراهیمی در حوزه‌ی ادبیات کودکان نیز بیش از ۴۰ اثر نوشته است.

هم‌چنین از نادر ابراهیمی، نمایشنامه، فیلم‌نامه و ترجمه‌هایی نیز به یادگار مانده است. نادر ابراهیمی، ۱۶ خردادماه ۱۳۸۷ در سن ۷۲ سالگی پس از یک دوره‌ی بیماری درگذشت.


منبع: برترینها

احمد آرام و سهم او در گسترش دانش در ایران

خبرگزاری ایبنا: احمد آرام، نویسنده و مترجم نامدار، سالیان زندگی خود را صرف ترجمه کتاب‌های متعددی به زبان فارسی کرد. ترجمه کتاب‌های «تاریخ نجوم اسلامی»، «علم و تمدن در اسلام»، «معماهای منطقی و ریاضی»، «متفکران اسلام»، «مشرق زمین گاهواره تمدن» و «یونانیان و بربرها» شمار اندکی از آثار فراوانی است که او به فارسی برگرداند.

احمد آرام در سال ۱۲۸۳ خورشیدی در تهران زاده شد. پدر او از تجار مشروطه‌خواه بود. آرام تحصیلات ابتدایی را در دبستان دانش گذراند. دانش مدرسه‌ای بود که همزمان با پیدایش مشروطیت، توسط ارفع الدوله، از رجال مشهور آن روزگار، تاسیس شده بود. احمد آرام سالیان بعد در همین مدرسه به  تدریس پرداخت. ادامه تحصیلات او در مدرسه ترقی بود. دوره متوسطه را نیز در مدرسه علمیه پشت سر گذاشت و در سال ۱۲۹۹ وارد دارالفنون شد و از این مدرسه دیپلم گرفت.

احمد آرام و سهم او در گسترش دانش در ايران

در ضمن تحصیل در دارالفنون، زبان فرانسه را از آموزگاران فرانسوی مدرسه آموخت و بر زبان‌های انگلیسی و عربی تسلط یافت. خود او درباره یادگیری زبان عربی می‌نویسد: «در دارالفنون زبان اول ما فرانسه و زبان دوم ما انگلیسی بود. به زبان عربی هم انس گرفتم و هر عربی را که پیدا می‌کردم، که البته عددشان کم بود، با او صحبت می‌کردم. کتابخانه ملی کنونی اتاقی بود در گوشه دارالفنون؛ اتاق بزرگی بود که به خیابان هم دری داشت. با مدیرش خیلی دوست شده بودم و هر کتابی که می‌آمد می‌داد که من بخوانم. مجله‌های عربی را می‌بردم می‌خواندم و به جایی رسیدم که در سال ۱۳۰۵ یک مقاله به زبان عربی نوشتم که در مجله «العرفان» در صدای لبنان چاپ شد».

بعدها احمد آرام کتاب‌های بسیاری را از زبان عربی به فارسی ترجمه کرد، همانند «در سایه قرآن» (۱۳۳۲)، «گفتار رمضان» (۱۳۳۸)، «آموزشگاه زندگی» (۱۳۴۳)، «تحدید نهایات الاماکن از ابوریحان بیرونی» (۱۳۵۲) و کتاب‌های دیگر.

آرام پس از گرفتن دیپلم، سال اول و دوم رشته حقوق را گذراند، اما چندی بعد درس‌های این رشته را رها کرد و به اصرار پدر به رشته پزشکی روی آورد. باز در حالی که سال آخر پزشکی را طی می‌کرد، تحصیلات خود را ناتمام گذاشت. خود او در این باره می‌نویسد: «مدرسه طب را تا سال آخر خواندم.

روزی با یکی از رفقایم، که با یکدیگر هم مباحثه بودیم، در خانه‌ای پشت مدرسه سپهسالار، زندگی می‌کردیم. رفیقم پیش دکتر لقمان‌الدوله نسخه‌نویسی هم می‌کرد. آمدند دنبالش که برود خیابان عین‌الدوله یک آمپول بزند. گفت: «بروید یک درشکه بیاورید». گفتم: «آقا از این‌جا تا خیابان عین‌الدوله یک کوچه است، چرا مردم را اذیت می‌کنی؟» گفت: «نه، آدم اگر این جور نکند، احترامی پیدا نمی‌کند.» همین بهانه‌ای شد که من مدرسه طب را ترک کنم. اگر آن سال مانده بودم، آخر سال دکتر می‌شدم».

احمد آرام و سهم او در گسترش دانش در ايران

رها کردن رشته پزشکی همراه با تدریس او در مدرسه ابتدایی بود. آرام هفته ای دو ساعت در آن جا درس می گفت. سپس در مدرسه  علمیه به آموزش دانش‌آموزان متوسط پرداخت (۱۳۰۴). در همین سال بود که به کمک دبیران دیگر کتاب فیزیک و شیمی را چاپ سنگی کرد و در اختیار دانش‌آموزان قرار داد. اما اولین کتاب مستقلی که به ترجمه  او منتشر شد در سال ۱۳۱۳ و به نام «چگونه روح‌های محکم و زنده بسازیم» بود. این کتاب که از زبان فرانسه ترجمه شده بود، در چاپ‌های بعدی به نام «پرورش ذهن» در دسترس خوانندگان فارسی زبان قرار گرفت.

آرام که در کار ترجمه به زبانی شیوا و نثری استوار دست یافته بود، تبحر و مهارت فراوانی در معادل‌یابی سنجیده و درست برای اصطلاحات بیگانه داشت و از این جهت ترجمه‌های او دقیق و راه‌گشا بود. تصحیح و انتشار نخستین چاپ سربی «کیمیای سعادت» نوشته امام محمد غزالی توسط آرام (۱۳۱۹ خ)، بر توانایی او در نگارش زبان فارسی افزود. این متن دارای نثری زیبا و نمونه‌وار است.

دکتر غلامحسین یوسفی درباره تصحیح «کیمیای سعادت» توسط احمد آرام می‌نویسد: «تصحیح کیمیای سعادت در زندگی روحی و اخلاقی احمد آرام تاثیر کرد. عوالم جوانی را به پختگی و کشش‌های گاه و بی گاه زندگانی را به وارستگی و کوشش صادقانه در راه علم و معرفت تبدیل کرد. از سویی دیگر، سوابق تحصیلات علمی مصحح و تامل در برخی از سخنان غزالی، موجب آمد احمد آرام نیز مانند همه دانشوران حقیقی و حقیقت‌پژوه، همه عناوین و عوالم ظاهر را فراموش کند، فکر و چشم و قلم خود را در راه انتقال دانش‌ها به زبان فارسی به‌کار گیرد و در این راه از کوشندگان نامبردار شود».

احمد آرام و سهم او در گسترش دانش در ايران

احمد آرام «کیمیای سعادت» را با مقابله شش نسخه تصحیح کرده بود. شماری از آثار ترجمه شده استاد احمد آرام عبارتند از «مقدمه‌ای بر فلسفه» (۱۳۲۶)، «تکامل علم فیزیک» (۱۳۲۷)، «جغرافیای صنعتی جهان» (۱۳۲۸)، «مشرق زمین گاهواره تمدن» (۱۳۳۷)، «اثبات وجود خدا» (۱۳۳۹)، «انتقال علوم یونانی به عالم اسلام» (۱۳۴۲)، «یونانیان و بربرها – ۲ جلد» (۱۳۴۳)، «تاریخ نجوم اسلامی» (۱۳۴۹) و ده‌ها کتاب ترجمه شده دیگر. گستره ترجمه‌های او شامل تاریخ، تفسیر، حدیث، کلام، فلسفه، پزشکی، علوم اجتماعی و… بود. از احمد آرام نزدیک به یکصد و پنجاه اثر ترجمه‌ به‌جای مانده است.

در سال ۱۳۶۱ انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی کتاب «آرام نامه» را که شامل مجموعه مقالات علمی و ادبی استادان و دوستداران احمد آرام بود، به او ارمغان کرد. این کتاب به کوشش و مقدمه دکتر مهدی محقق منتشر شد. کتاب «گوهر عمر» نیز گفت‌وگوی مفصل پیروز سیار با استاد آرام است که شامل خاطرات و دیدگاه‌های او درباره اصول و چارچوب‌های ترجمه است (نشر نی– ۱۳۸۱). استاد آرام عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی بود و در تدوین دایره‌المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، شرکت داشت.

ترجمه‌های که گستره وسیعی از کلام و فلسفه و تاریخ و علوم اجتماعی را در برداشت، زبانی استوار و نثری شیوا دارد و از نمونه‌های برجسته معادل‌یابی درست و روشمند برای اصطلاحات علمی است. سرانجام این مترجم و آموزگار سخت کوش ۱۲ سال پیش در نیمه فروردین ۱۳۷۷ در سن ۹۴ سالگی در حالی که برای دیدار فرزندش به آمریکا رفته بود، درگذشت. پیکر او را به ایران انتقال دادند و در زادگاهش به خاک سپردند. یادش گرامی باد.

منابع :

آرام نامه/ به کوشش دکتر مهدی محقق / انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی– ۱۳۶۱


منبع: برترینها

چهره های ناکام ورزش ایران در سال ٩۵

در کنار تمام موفقیت‌هایی که در‌سال ٩۵ برای ورزش کشور به دست آمد، برخی از ورزشکاران، مربیان و مدیران بودند که در حوزه ورزش‌سال خوبی را سپری نکردند. شاید خیلی از این افراد قبل از شروع‌سال ٩۵ رویاهای زیادی در سر می‌پروراندند اما اوضاع بر وفق مراد برایشان پیش نرفت تا‌سال تلخی را حداقل از نظر ورزشی در زندگی خود سپری کنند. به واسطه برگزاری المپیک ٢٠١۶ شاید تعداد زیادی از این چهره‌ها ناکامی شان به این رویداد بزرگ وابسته باشد چون مردم و مسئولان ورزش انتظار بیشتری از آنها داشتند اما غافلگیر شده و نتوانستند با اتفاقات ورزش به خوبی دست و پنجه نرم کنند.

از بهداد سلیمی بگیر که هنوز هم معتقد است ناداوری باعث شده تا مدال المپیک از دستش برود تا احسان روزبهانی که در همان گام اول رویای مدال گرفتن در بزرگترین رویداد ورزشی جهان را از دست داد. تغییرات مهمی نیز در مدیریت ورزشی کشور رخ داد که بدون‌شک مهم‌ترین اتفاق استعفای وزیر ورزش و روی کار آمدن وزیر جدید بود که خیلی‌ها پیش بینی‌اش را از چند ماه قبل کرده بودند. البته این تغییرات مدیریتی در فوتبال پرطرفدار هم رخ داد تا خیلی از معادلات در این رشته محبوب و پرمخاطب نسبت به سال‌های گذشته به هم بریزد. به همین بهانه در ادامه ۵+٩ چهره ورزشی ناکام در‌سال ٩۵ را مرور کردیم.

محمود گودرزی

… و سرانجام  خداحافظی

سال ٩۵ می‌توانست برای وزیر سابق ورزش و جوانان‌سال برداشت تلاش‌های ٣ ساله‌اش در ورزش باشد اما تقریبا هیچ چیز طبق پیش‌بینی محمود گودرزی پیش نرفت. زمزمه‌های استیضاح وزیر ورزش از همان ابتدای‌سال به گوش می‌رسید اما درنهایت نتایج نسبتا ضعیف ورزش ایران در المپیک ٢٠١۶ باعث شد تا مهر تاییدی بر پایان کار گودرزی در وزارت ورزش بعد از ٣‌سال زده شود. محمود گودرزی در خیلی از زمینه‌ها ازجمله خصوصی‌سازی باشگاه‌های استقلال و پرسپولیس ناموفق بود.

 او نتوانست تعامل  خوبی با روسای فدراسیون‌ها به‌ویژه فوتبال به وجود بیاورد و خیلی زود مخالفان زیادی در میان اهالی ورزش پیدا کرد که شاید اصلی‌ترین آن کیومرث‌ هاشمی رئیس کمیته ملی المپیک بود. سالم‌سازی فضای ورزش شعار اصلی گودرزی از زمان حضور در راس ورزش ایران بود که او نتوانست به هیچ عنوان این شعار خود را به عمل تبدیل کند. درنهایت فقط چند ماه مانده تا پایان ماموریت گودرزی در دولت یازدهم، او عطای کار را به لقایش بخشید و استعفای خود را به رئیس‌جمهوری تقدیم کرد تا خداحافظی زودهنگامی با ورزش داشته باشد که شاید مثل برخی از روسای قبلی ورزش همیشگی هم باشد.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


احسان حدادی

دیسکی که خوب نچرخید

ورزشکاری که به واسطه کسب مدال نقره در المپیک لندن نامش در تاریخ ورزش ایران ثبت شد چون اولین مدال آور ایرانی در یکی از رشته‌های ورزشی به جز کشتی، وزنه برداری و تکواندو بود،‌سال خوبی را سپری نکرد. احسان حدادی در المپیک ٢٠١۶ نیز یکی از امیدهای ایران برای کسب مدال در رشته پرتاب دیسک محسوب می‌شد اما آمادگی پایین او باعث شد حتی به فینال هم نرسد. تک ستاره دوومیدانی ایران در سال‌های اخیر رکورد ضعیفی را در ریودوژانیرو ثبت کرد تا برای کسب دومین مدال المپیک خود ۴‌سال دیگر انتظار بکشد. البته ناکامی حدادی فقط به حوزه ورزش برنمی‌گشت و برای او حاشیه‌هایی بیرون از فضای ورزش هم به وجود آمد که شاید یکی از دلایل ناکامی‌اش هم بود.

به‌هرحال قهرمان پرتاب دیسک ایران که بعد از ناکامی در ریو از مردم ایران عذرخواهی کرد، از برزیل مستقیما راهی آلمان شد تا پای مصدوم خود را به تیغ جراحان بسپارد. حدادی در روزهای پایانی‌سال ٩۵ سعی کرد خودش را به دوران آمادگی نزدیک کند و تمریناتش را زیر نظر مربی جدیدش در ایران و خارج از ایران پیگیری کرد تا شاید افتخار دوباره‌ای در کارنامه او ثبت شود.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


سعید معروف

کاهش محبوبیت

کاپیتان تیم‌ملی والیبال ایران که در سال‌های اخیر به واسطه موفقیت‌هایی که همراه با سایر ملی‌پوشان به دست آورده، در‌سال ٩۵ به رفتارهایی که از خود نشان داد،‌ با کاهش محبوبیتش روبه‌رو شد. سعید معروف را خیلی از کارشناسان والیبال مغرورتر از گذشته می‌بینند و به همین دلیل انتقادات زیادی به کاپیتان تیم‌ملی والیبال در‌سال ٩۵ شد. او که در لیگ ٩۵ به عضویت تیم پیکان درآمد، بارها به دلیل درگیری با داور و بازیکنان حریف با انتقادات هوادارانش و پیشکسوتان والیبال روبه‌رو شد. حتی در یکی از مسابقات کار به جایی رسید که شاهمیری داور المپیکی ایران اعلام کرد به خاطر رفتار معروف نمی‌خواهد به قضاوتش ادامه دهد.

برای اولین بار فدراسیون والیبال هم تصمیم گرفت با کاپیتان تیم‌ملی برخورد کند و او را با محرومیت چند جلسه‌ای روبه‌رو کرد. در مجموع تمام این اتفاقات با وجود موفقیت تیم‌ملی والیبال، دست به دست هم داد تا طبق آمارها معروف محبوبیتش را تا حدودی ازدست بدهد. برخی از رسانه‌ها به کاهش تعداد دنبال‌کننده‌های معروف در اینستاگرام اشاره کردند و صفحه‌های اجتماعی و کامنت‌های منتشر شده را مبنایی برای کاهش محبوبیت آقای غرور والیبال دانستند.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


حمید سوریان

تحقیر آقای نابغه!

المپیک برای پرافتخارترین و طلایی‌ترین کشتی‌گیر ایران که تمام مردم روی مدال طلای‌ او حساب باز کرده بودند با یک تراژدی‌ غم‌انگیز و بهت‌آور همراه شد. آقای نابغه پس از چند بار ناکامی در آخرین فرصت خود توانست سهمیه المپیک را بگیرد عدم حضورش در مسابقات انتخابی و و رقابت نکردن با حریفان آماده ایرانی‌، حذف شدنش به خاطر ضربه زدن در مسابقات جهانی به خوبی نشان می‌داد که حال آقای نابغه خوب نیست! با تمام این حرف‌ها  وارد المپیک شد و در کشتی اول با اینکه از حریف کم نام و نشان و پدیده ژاپنی خود پیش افتاده بود در نهایت با نتیجه ۵ بر ۴ کشتی‌ را واگذار کرد تا شوکی عجیب به تمام مردم و جامعه ورزش ایران وارد شود.

با این حال وقتی کشتی‌گیر ژاپنی در المپیک به فینال رسید به جدول شانس مجدد بازگشت تا بلکه بتواند به مدال برنز برسد. اما ناکامی ادامه داشت. سوریان به مصاف کبیسبایف از قزاقستان رفت و در حالی که ۷ بر صفر از حریف پیش بود با ضربه فنی غافلگیر شد و وداعی تحقیرآمیز با المپیک داشت تا یکی از بزرگ‌ترین ناکام‌های ورزش ایران در سال ٩۵ لقب بگیرد. حالا سوریان پرافتخار مانده و تلخی حذف از المپیک و آینده‌ای پر از ابهام!

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


محمد بنا

اشک آقای خاص درآمد

وقتی محمد بنا دوباره تصمیم گرفت به صحنه کشتی بازگردد و با شاگردان قدیمی‌اش برای تکرار افتخار لندن در المپیک ریودوژانیرو استارت بزند، خیلی از علاقه‌مندان به کشتی به آینده کشتی فرنگی امیدوار شدند. بنا که بعد از المپیک لندن لقب آقای خاص کشتی را هم به یدک می‌کشید، تصمیم گرفت با همان ترکیب ۴‌سال قبل به مصاف بزرگان جهان در میدان المپیک برود. از وزیر ورزش بگیر تا بسیاری از علاقه‌مندان به کشتی از بنا حمایت کردند اما باخت‌های پی‌درپی شاگردانش در برزیل باعث شد تا او صحنه‌های تلخی را مقابل دوربین‌های تلویزیونی رقم بزند.

 شاید کسی تصور نمی‌کرد نفراتی چون حمید سوریان، امید نوروزی و اخلاقی خیلی راحت نتیجه را به حریفان واگذار کنند اما این اتفاق افتاد و ٣ مدال طلای دوره قبلی به ٢ برنز عبدولی و رضایی تبدیل شد. درنهایت آخرین تصویری که از بنا مقابل دوربین‌ها ثبت شد، اشک‌های تلخ او کنار سالن کشتی المپیک ریو بود و بعد از آن هم دیگر هیچ‌کس اثری از محمد بنا در کشتی پیدا نکرد. تمام داشته‌های این مربی در‌سال ٩۵ از بین رفت که شاید به قیمت خداحافظی همیشگی‌اش از کشتی تمام شود.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


بهداد سلیمی

 مدالی که پرپر شد

قهرمان المپیک ٢٠١٢ لندن چند ماه قبل از حضور در المپیک ٢٠١۶ با بدشانسی مواجه شد و مصدومیت شدید او را از رسیدن به هدفش کمی دور کرد. با این حال پشت کار بهداد سلیمی باعث شد تا او تنها نماینده ایران در دسته فوق‌سنگین المپیک ریودوژانیرو باشد. همه چیز در حرکت یکضرب به خوبی پیش رفت و او رکورد دنیا و المپیک را شکست اما در حرکت دوضرب اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی رخ داد. بهداد به دلیل مصدومیت از ناحیه زانو کمی با مشکل حرکت دوضرب را انجام می‌داد و همین باعث شد تا ٣ بار هیأت ژوری با وجود بالا بردن وزنه، حرکت او را مردود کند.

سلیمی که مدال المپیک را در مشت خود می‌دید،‌ به یک باره از عرش به فرش رسید و به همراه انوشیروانی سالن را به خاطر اوت شدنش از روی تخته المپیک به هم ریخت و بعدا هم نزدیک به خاطر این اتفاق وزنه‌برداری ایران محروم شود. چند ماه بعد از المپیک هم انتشار عکسی عجیب از بهداد سلیمی در شبکه‌های اجتماعی توسط یک شرکت حمایت‌کننده از ماری‌جوانا حاشیه‌های زیادی را برای این قهرمان وزنه‌برداری به وجود آورد، اگرچه این ماجرا بیش از حد بزرگ شد.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


سیدمحمدپولادگر

از عرش به فرش

فدراسیون تکواندو که تا قبل از المپیک ٢٠١۶ جزو فدراسیون‌های موفق محسوب می‌شد، نتوانست در‌سال ٩۵ عملکرد خوبی را از خود نشان دهد. کسب ٣ سهمیه المپیک در بخش مردان و یک سهمیه در بخش بانوان امید به مدال‌آوری در تکواندو را در میان اهالی ورزش افزایش داده بود. با این حال در ریودوژانیرو شرایط آنطور که باید برای عاشورزاده،‌ مردانی و خدابخشی پیش نرفت و شاگردان بیژن مقانلو قافیه را به حریفان و به‌ویژه مهماندوست و شاگردانش در آذربایجان باختند. همین موضوع باعث شد تا پولادگر که نمی‌خواست ناکامی المپیک را قبول کند، به مربی ایرانی آذربایجانی حمله کرده و او را خائن بخواند که این مسأله بازتاب منفی‌ای برای او و فدراسیون تکواندو داشت. تنها نقطه مثبت و امیدوار‌کننده برای تکواندو کسب مدال تاریخی کیمیا علیزاده در المپیک بود.

با این حال بعد از المپیک پولادگر سعی کرد بار دیگر به مقانلو اعتماد کند اما حذف زودهنگام ایران در جام‌جهانی نقطه تاریک دیگری را در کارنامه فدراسیون ثبت کرد. درنهایت این ماجرا با تغییر سرمربی و روی کار آمدن بی‌باک همراه شد تا رئیس ناکام فدراسیون تکواندو امیدوار به روزهای بهتر در‌سال ٩۶ باشد.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


علی کفاشیان

صندلی از دست رفته

رئیس سابق فدراسیون فوتبال‌سال خوبی را سپری نکرد، اگرچه هنوز هم در فوتبال فعالیت‌های خودش را پیش می‌برد. او تصمیم گرفت برای دور جدید انتخابات فدراسیون ثبت نام نکند و دوره ریاستش بر مهم‌ترین فدراسیون ورزشی ایران روی همان ٨‌سال متوقف شود. بعد از انتخاب مهدی تاج به‌عنوان رئیس فدراسیون با این‌که به نظر می‌رسد هر روز رابطه آنها تیره‌تر از قبل می‌شود، کفاشیان به‌عنوان نایب‌رئیس اول به کارش در فدراسیون ادامه داد. نایب‌رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا که قصد داشت به شورای فیفا هم راه یابد، در رسیدن به این کرسی با اتفاقاتی که در پشت پرده توسط نمایندگان کشورهای عربی رخ داد، ناکام ماند.

حمله‌های گاه و بیگاه کارلوس کی‌روش به او نیز به ناکامی‌های‌سال ٩۵ کفاشیان اضافه کرد، در شرایطی که رئیس سابق فدراسیون هیچ وقت سعی نکرد به خاطر محبوبیت مرد پرتغالی خودش را مقابل او قرار دهد. همچنین کفاشیان که به آقای خنده فوتبال مشهور شده، به واسطه سمتی که در AFC داشت، از سوی اهالی فوتبال به خاطر برخی تصمیم گیری‌ها علیه فوتبال ایران هم مورد انتقاد قرار گرفت تا مشخص شود که این قدیمی ورزش ایران در پایان راه قرار دارد.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


احسان روزبهانی

از رویای ریو تا بازنشستگی

تنها نماینده بوکس ایران در المپیک ٢٠١۶ که رویای مدال‌آوری و قهرمانی در این میدان را در سر می‌پروراند، خیلی زود به انتهای خط رسید. احسان روزبهانی که با وجود اختلافاتش با فدراسیون سعی می‌کرد برای رسیدن به مدال تاریخی بوکس در المپیک خودش را آماده‌تر از قبل نشان دهد، در همان گام اول حذف شد تا شاید ورزش حرفه‌ای هم برای او در همان رینگ ریودوژانیرو تمام شود. روزبهانی که در سال‌های قبل توانسته بود به قهرمانی لیگ ستارگان بوکس جهان برسد و مدال آسیایی هم در کارنامه داشت، بعد از المپیک با مسئولان فدراسیون بوکس اختلاف نظر شدیدی پیدا کرد.

او این روزها به صورت انفرادی تمریناتش را دنبال می‌کند اما به نظر می‌رسد فعلا راهی برای بازگشتش به تیم‌ملی وجود ندارد. حتی روی کار آمدن مربی کوبایی هم باعث نشد تا روزبهانی با توجه به سابقه‌ای که در لیگ حرفه‌ای جهان دارد، بتواند دوباره تیم‌ملی بوکس را همراهی کند. حالا قهرمان سال‌های اخیر بوکس که رویای قهرمانی در المپیک را در سر داشت، در آستانه بازنشستگی قرار گرفته و در صورتی که راهی برای بازگشت پیدا نکند، شاید برای همیشه از دنیای قهرمانی کنار برود.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


خداداد عزیزی

بازگشت ناموفق

غزال تیزپای فوتبال ایران هنوز هم به خاطر گلی که وارد دروازه استرالیا کرد و حکم صعود ایران به جام‌جهانی بعد از ٢٠‌سال را امضا کرد، دارای محبوبیت بالایی در میان علاقه‌مندان به فوتبال است. خداداد عزیزی برخلاف دوران بازیگری‌اش در مربیگری کارنامه موفقی را از خود به جای نگذاشته و تا چند ماه مدتی بود که اثری از او روی نیمکت تیم‌های لیگ برتری دیده نمی‌شد. وضع بحرانی سیاه‌جامگان مشهد که برای خداداد یادآورد ابومسلم بود، باعث شد تا او بار دیگر وارد گود شده و برای یک تجربه موفق در مربیگری‌اش تلاش کند اما غافل از این‌که مشکلات متعدد این تیم مشهدی بر توانایی فنی مهاجم اسبق تیم‌ملی فائق می‌آید.

عزیزی در بازگشت دوباره خود به فوتبال روی نیمکت تیم سیاه جامگان مشهد نتوانست عملکرد خوبی را از خود در کنار دوست و یار همیشگی‌اش یعنی مهدی‌هاشمی‌نسب ثبت کند و بعد از چند هفته از سمتش کنار رفت. مدت حضور خداداد روی نیمکت تیم شهر زادگاهش دائما با حاشیه‌های فراوان همراه می‌شد،‌ به‌طوری که او شاید در طول حدود ١٠ هفته، با محرومیت‌های بلندمدت چهار هفته‌ای هم روبه‌رو شده بود. هر چه بود، از نظر فوتبالی خداداد‌سال خوبی را سپری نکرد.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


لیلا رجبی

ناکامی، توهین و خداحافظی

دارنده مدال نقره بازی‌های آسیایی در رشته پرتاب وزنه که به واسطه ازدواج با یک ایرانی، تابعیت ایران را قبول کرده و در سال‌های اخیر یکی از موفق‌ترین ورزشکاران زن ایرانی بوده، با امیدهای فراوانی برای دومین بار با پرچم ایران در المپیک حاضر شد. البته رجبی چند ماه قبل از المپیک به دلیل بی‌توجهی مسئولان تهدید به خداحافظی کرده بود اما درنهایت تصمیم گرفت دومین تجربه المپیکی‌اش را هم در ریو پشت سر بگذارد. با این حال اوضاع برای این بانوی پرتابگر ایران خوب پیش نرفت و او عملکردی پایین‌تر از حد انتظار داشت تا وداعی زودهنگام با میدان ریودوژانیرو داشته باشد.

جدا از اتفاقاتی که در ریو رخ داد، انتقادات احسان مهاجرشجاعی ملی‌پوش سابق دوومیدانی به لیلا رجبی در برنامه زنده تلویزیونی تبعات سنگینی را برای وی داشت. علاوه بر رجبی و همسرش خیلی از علاقه‌مندان به ورزش به این پیشکسوت حمله کردند تا مهاجرشجاعی مجبور به عذرخواهی شود. تمام این اتفاقات تلخ در شرایطی برای قهرمان پرتاب وزنه بانوان ایران رقم خورد که او بعد از بازگشت از برزیل تصمیم گرفت برای همیشه از ورزش حرفه‌ای خداحافظی کند و حتی با اصرار فدراسیون نیز راضی به بازگشت نشود.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


بهرام افشارزاده

 خداحافظی با ورزش

یکی از قدیمی‌های ورزش ایران که در ابتدای‌سال ٩۵ دو پست حساس و کلیدی در ورزش کشور داشت، خیلی زودتر از آنچه که فکر می‌کرد، از صحنه ورزش کنار رفت. بهرام افشارزاده بعد از نزدیک به ٣‌سال حضور در راس باشگاه استقلال با این‌که در ابتدای فصل جاری هم نقل‌وانتقالات استقلال را انجام داد، از مدیریت این باشگاه کنار رفت. البته او قبل از این پست خود در وزارت ورزش به‌عنوان مدیرکل حوزه وزارتی را از دست داده بود. به نظر می‌رسد اتفاقات ابتدای فصل و دستور وزیر وقت ورزش برای جلوگیری از ریخت و پاش استقلال در نقل‌وانتقالات دلیل اصلی تیره شدن رابطه افشارزاده و محمود گودرزی بود. وزیر سابق این مرد باتجربه ورزش را یکی از معتمدان اصلی خود می‌دانست و ٢ پست کلیدی را به او داده بود اما وقتی فهمید افشارزاده توجهی به نظر او در اداره باشگاه استقلال ندارد، خیلی زود تصمیم به حذف او گرفت. ابتدا افشارزاده به بهانه دوشغله بودن از وزارت ورزش کنار رفت و بعد از چند ماه با نظر گودرزی،‌ سیدرضا افتخاری جای افشارزاده را در اتاق ریاست باشگاه استقلال گرفت تا این مدیر مسن به یک باره از صحنه ورزش محو شود.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


صمد نیکخواه بهرامی

  خلع درجه

کسی که می‌توانست کاپیتانی تیم‌ملی بسکتبال را در المپیک ٢٠١۶ برعهده داشته باشد، یک‌سال تلخ را سپری کرد. با این‌که تصور می‌شد صمد نیکخواه بهرامی یکی از کلیدی‌ترین بازیکنان تیم دیرک بائرمن در راه رسیدن به المپیک باشد، سرمربی آلمانی همراه با فدراسیون تصمیم عجیبی گرفت و کاپیتان تیمش را خط زد. نیکخواه بعد از این اتفاقات مصاحبه‌های تندی علیه فدراسیون و بائرمن انجام داد و تیم‌ملی را هم خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می‌کرد، به فراموشی سپرد. البته بسکتبال ایران نیز بدون او به توفیق خاصی دست پیدا نکرد و درنهایت این بائرمن بود که ایران را ترک کرد.

کاپیتان سابق تیم‌ملی بعد از حضور در لیگ چین، در یک تصمیم عجیب به تیم دسته اولی مهرام پیوست تا مشخص شود که او به پایان راه نزدیک است. البته در جدال نیکخواه و فدراسیون به نظر می‌رسد بسکتبال ایران متضرر شد اما قطعا صمد هم‌سال تلخی را سپری کرد و بعد از یک دهه از تیم‌ملی دور شد. باید دید نیکخواه بهرامی در‌سال ٩۶ می‌تواند بار دیگر خودش را به روزهای خوب نزدیک کند یا تصمیم دیگری در راه است.

 ٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥


پرویز مظلومی

 اخراج دوباره از نیمکت آبی

سرمربی فصل گذشته استقلال که به‌زعم خیلی از کارشناسان نتایج بدی را همراه با این تیم کسب نکرد، با وجود قرار گرفتن در رده سوم لیگ و نایب قهرمانی در جام حذفی جایگاهش را از دست داد. او تیمی را تحویل گرفته بود که ٢‌سال در رسیدن به سهمیه آسیا هم ناکام مانده بود. البته پرویز مظلومی که برای دومین بار روی نیمکت استقلال به‌عنوان سرمربی می‌نشست، تا ۴، ۵ هفته مانده به پایان مسابقات تیمش را در صدر جدول حفظ کرده بود و مجوز حضور در فینال جام حذفی را هم کسب کرد اما به یک باره از عرش به فرش رسید و طی چند هفته حتی پایین‌تر از پرسپولیسی قرار گرفت که در ابتدای فصل قعرنشینی را هم تجربه کرده بود.

اوج ناکامی مظلومی شکست سنگین ۴ بر ٢ در دربی برگشت‌سال گذشته بود. او درواقع نماد ۴ که خودش برای استقلالی‌ها ساخته بود را با این باخت از بین برد. مظلومی بعد از اخراج از استقلال در فصل جدید هم بدون تیم ماند، اگرچه یک مقطع به‌عنوان سرمربی پدیده معرفی شد اما به دلیل اختلافات مدیریتی در این باشگاه مشهدی بدون یک جلسه تمرین از سمتش کنار رفت.

٥ +٩ چهره ناکام ورزش ایران در سال ٩٥ 


منبع: برترینها

مایکل کین، مردی برای تمام نقش‌ها

برترین ها: در سینمای امروز کمتر بازیگری هست که برای هر نقشی آماده باشد، اما مایکل کین نشان داده که در ایفای متفاوت‌ترین نقش‌ها مهارت دارد. هنرپیشه انگلیسی این روزها هشتاد و چهار ساله می‌شود.

مایکل کین، مردی برای تمام نقش‌ها

مایکل کین الگوی هنرمندان خودساخته است: شالوده‌ی خلاقیت او بر استعداد ذاتی، تجربه‌اندوزی و پشتکار فراوان شکل گرفته است. او تحصیلات مرتبی نداشت و هیچ آموزش ویژه‌ای ندید، اما با تلاش و کوشایی و البته مقداری خوش‌شانسی به یکی از مهمترین بازیگران سینمای امروز بدل شد.

مایکل کین بچه‌ی ناف لندن است. نگاه خیره، رفتار پراحساس، لهجه غلیظ، حالت بی‌قید و اندکی زمخت خود را از همین شهر گرفته که به آن عشق می‌ورزد و گفته است که تا دم مرگ به آن وفادار خواهد ماند.

مایکل کین در ۱۴ مارس ۱۹۳۳ در خانواده‌ای محروم در حومه‌ی جنوب شرقی لندن به دنیا آمد. پدرش در بازار ماهی‌فروشان باربر بود و مادرش پیش‌خدمت. آنها بچه‌های خود را با محنت و بدبختی بزرگ کردند.

 
مایکل کین، مردی برای تمام نقش‌ها 

اما پسرک شیطان و بااستعداد جز به کنجی خزیدن و مطالعه کردن، سرگرمی و تفریحی نداشت.

کتاب بود که در زندگی محنت‌بار به او فرهنگی غنی داد و چشم او را به افق‌های دورتر باز کرد. او در مصاحبه‌ای گفته است که در سالهای سرشار از فقر و محنت کودکی “کتابخانه بهشت من بود”.

او از کودکی به دنبال راهی برای فرار از رنج بی‌نوایی بود. شاید کسب درآمد مهمترین انگیزه‌ای بود که او را به دنیای هنرپیشگی سوق داد.

مایکل کین، مردی برای تمام نقش‌ها 

همبازی‌های او در کوی و برزن به زودی به مهارت او در تقلید رفتار دیگران پی بردند و او بر آن شد که بخت و اقبال خود را در همین راه بیازماید. خودش گفته است که این پیشرفت را در خواب هم نمی‌دید: “انگار که در بخت‌آزمایی بالاترین برد را کرده باشم.»

آغازی با فروتنی

مایکل کین در آغاز کار از دنیای نمایش انتظار زیادی نداشت. پس از پایان بردن خدمت سربازی برای کسب معاش به کارگری در پشت صحنه و بعد ایفای نقش‌های کوچک در سینما و تئاتر پرداخت.

نخست سیاهی لشکر بود و در دهها فیلم و سریال تلویزیونی نقش‌های کوچک ایفا کرد. پس از ورود به سینما با هر فیلم توجه بیشتری کسب کرد و نقش‌های بزرگتری به عهده گرفت.

مایکل کین، مردی برای تمام نقش‌ها 
مایکل کین با فیلم “الفی” (۱۹۶۶) به کارگردانی لویس گیلبرت به ستاره‌ای واقعی بدل شد و به اوج شهرت رسید.

لازم به ذکر است که فیلم موفق “الفی” در سال ۲۰۰۴ بار دیگر به روی پرده سینما آمد و این بار جود لا نقش اصلی را به عهده داشت، اما برای بسیاری از سینمادوستان هنرنمایی مایکل کین، که نزدیک ۴۰ سال قبل صورت گرفته بود، بسی دلنشین‌تر است.

مایکل کین در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در دهها فیلم سینمایی و چندین نمایش تئاتری نقش‌هایی بسیار متفاوت ایفا کرد. او هنرنمایی در فیلم “مردی که می‌خواست سلطان باشد” محصول ۱۹۷۵ به کارگردانی جان هیوستن را یکی از دستاوردهای هنری بزرگ خود می‌داند.

مایکل کین، مردی برای تمام نقش‌ها 

در این فیلم که بیشتر صحنه‌های آن در افغانستان امروز می‌گذرد، نقش اصلی را شون کانری به عهده داشت.

مایکل کین دو بار جایزه اسکار را برای ایفای نقش دوم یا نقش مکمل برنده شد: برای فیلم “هانا و خواهرانش” به کارگردانی وودی الن در سال ۱۹۸۶ و برای فیلم “مقررات خانه سیدر” به کارگردانی لاس هالستروم در سال ۱۹۹۹. فیلم اخیر بر پایه رمانی موفق از جان ایروینگ، نویسنده معروف امریکایی، ساخته شده است.

نگاه خمار همیشگی مایکل کین به بیماری چشمی باز می‌گردد که او از بدو تولد بدان مبتلا شد. 

مایکل کین، مردی برای تمام نقش‌ها 
مایکل کین در عالم هنرپیشگان زندگی به نسبت آرام و دور از جنجال داشته است. درباره مشغولیات خود گفته است: “بازیگری تنها اعتیادی است که به آن مبتلا هستم”.

او در سنین سالخوردگی نیز در فیلم‌های سینمایی زیادی شرکت کرد، از آثار جدی هنری تا فیلم‌های سرگرم‌کننده و پرجنجال مانند بتمن و “شوالیه تاریکی”. او از ملکه بریتانیا لقب “سر” دریافت کرده است.

مایکل کین در هشتاد و چهار سالگی همچنان فعال است و قصد ندارد از حرفه‌ای که به آن عشق می‌ورزد، کناره بگیرد.


منبع: برترینها

علی تجویدی، «چهره ماندگار» موسیقی ایران

برترین ها: علی تجویدی از جمله چهره های ثابت برنامه پرطرفدار گلها بود که سالها برنامه اصلی موسیقی سنتی در رادیو ایران به شمار می رفت و کشف و معرفی برخی از نوازندگان نامی موسیقی ایرانی از جمله دستاوردهای اوست.

علی تجويدی

او در آهنگسازی و تصنیف سرایی دستی چیره داشت و بسیاری وی را همردیف ابوالحسن صبا و علی اکبر شیدا و عارف قزوینی ارزیابی کرده اند.

تصانیف و ترانه های علی تجویدی حاصل همکاری وی با شاعران و ترانه سرایانی چون رهی معیری، معینی کرمانشاهی، نواب صفا ، بیژن ترقی است که از جمله آنها می توان به دیدی که رسوا شد دلم، آتش کاروان، سفرکرده، مرا عاشق شیدا، می گذرم، آشفته حالی، صبرم عطا کن، آزاده و یاد کودکی اشاره کرد.

علی تجويدی

علی تجویدی پانزدهم آبان ۱۲۹۸ خورشیدی متولد شد و مقدمات موسیقی را نزد پدرش که از شاگردان کمال الملک، نقاش مشهور آن دوران بود و برادرش هادی تجویدی آموخت و در نوجوانی نواختن فلوت و نت موسیقی را نزد ظهیرالدینی آموخت.

چنانکه خود در جایی نقل کرده است: “از دوازده سالگی دستگاههای [موسیقی] ایرانی را می شناختم، مرحوم ابوالحسن صبا چون نزد پدرم نقاشی کار می کرد به منزل ما رفت و آمد داشت و از همان موقع با ایشان آشنا شدم، اولین سازی که آموختم تار بود ضمناً موقعی که در دبیرستان تحصیل می کردم به گروه پیشاهنگی وارد شدم و فلوت آموختم و با نت آشنایی پیدا کردم.”

علی تجويدی

علی تجویدی در شانزده سالگی به درس حسین یاحقی استاد نامی کمانچه و ویلن رفت و پس از شش ماه نزد وی به آموختن ویلن مشغول شد و سپس به درس ابوالحسن صبا رفت و هشت سال نزد وی به فراگرفتن موسیقی و نوازندگی ویولن پرداخت.

آن چنان که علی تجویدی نقل می کند سه تار و ضرب را نیز نزد ابوالحسن صبا فراگرفت و در مدتی کوتاه به عنوان یکی از شاگردان مورد علاقه او شناخته شد.

او مدتی بعد به توصیه ابوالحسن صبا و برای پیشرفت در نوازندگی و تکنیکهای ویلون نوازی سه سال نزد یکی از استادان ویلن نواز خارجی آموزش می بیند و همزمان از سوی یکی از دوستانش با حاج آقا محمد ایرانی و رکن الدین خان مختاری و سایر موسیقیدانان ایرانی از جمله نورعلی خان برومند، طاهر زاده و اسماعیل قهرمانی آشنا می شود.

علی تجويدی

این آشنایی، تجویدی جوان را درمسیری تازه می اندازد و اشتیافش را برای کار روی موسیقی ایرانی بیشتر می کند.

علی تجویدی دستگاههای کامل ایرانی و تصنیفهای علی اکبر شیدا را نزد این گروه از موسیقیدانان و نوازندگان ایرانی می آموزد و به توصیه رکن الدین خان مختاری به آهنگسازی دست می یازد و برای آشنایی بیشتر با این فن و همچنین ارکستراسیون (سازبندی) و هارمونی مدتی در کنسرواتوارهای موسیقی آموزش می بیند.

علی تجویدی مدتی نزد ملیک آبراهیمیان و بابگن تامبرازیان به آموختن موسیقی غربی پرداخت و پس از آن سالها به مطالعه در زمینه هارمونی، ارکستراسیون و آهنگسازی نزد هوشنگ استوار پرداخت و بسیاری از ساخته هایش از قبیل آزاده ‌ام، پشیمانم، صبرم عطا کن و غیره را خود برای ارکستر بزرگ تنظیم و اجرا کرد.
 
علی تجویدی ، استاد و آهنگساز و نوازنده نامی ویلن در سن ۸۶ سالگی در تهران درگذشت.


منبع: برترینها

از ادیب برومند چه می‌دانیم؟

: روز گذشته عبدالعلی ادیب برومند در سن ۹۲ سالگی درگذشت. ادیب برومند در بیست و یکم خرداد ۱۳۰۳ در زادگاهش روستای (شهر فعلی) گز از شهرستان بُرخوار استان اصفهان به دنیا آمد.

از ادیب برومند چه می‌دانیم؟ 
پدرش مصطفی قلی خان برومند از خوانین گز بود که از حُسنِ خط و مقدمات زبان عربی و آگاهی‌های تاریخی بهره داشت. به زبان فرانسه مسلّط و از جمله تجددطلبان عصر بود؛ هیچ‌گاه شغل دولتی نپذیرفت و به کار مِلکداری و کشاورزی اکتفا نمود.

ادیب تا سن ۱۶ سالگی به نثر نویسی اهتمام می‌ورزید ولی از ۱۷ سالگی بیشتر به شعر و شاعری روی آورد و با دلبستگی و علاقه‌ای که به شاعران و اشعار شعرای دوران مشروطه پیدا کرده بود، به سرودن شعر در همین سبکِ نوپا که از جهت موضوع و مطلب دیرینگی نداشت و موضوع آن مسایل روز بود، پرداخت.

ادیب برومند در جوانی با کسب رتبه ۳ در آزمون ورودی دانشکده حقوق دانشگاه تهران به کسب دانش در رشته حقوق قضایی آغاز ورزید و در طی تحصیل در دانشکده حقوق به مطالعه پیرامون ادبیات فارسی پرداخت و به زبان‌های عربی و فرانسه نیز تسلط پیدا کرد.

او پس از حادثه سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ و اشغال ایران به وسیله متفقین در جنگ جهانی دوم، به سرودن شعرهای سیاسی و میهنی پرداخت. موضوع این اشعار حمله به اشغال کنندگان ایران و مخالفت با عوامل بیگانه یعنی هواداران شوروی و انگلیس و انتقاد از دیکتاتوری دوران رضا شاه پهلوی و تقویت آزادی‌خواهی و استقلال طلبی و حسّ وطن‌خواهی در مردم ایران بود که در جراید و مجلات کشور منتشر می‌شد.

وی همچنین اشعاری بر ضد غائله آذربایجان و زمزمهُ تجزیه طلبی در آن سامان، حزب دموکرات آذربایجان و حکومت سید جعفر پیشه‌وری سرود. ادیب برومند در آن سالیان دور در اپرت (ایران پر آشوب – بهمن ۱۳۲۶) انقلاب و تغییر حکومت در ایران را پیش بینی کرده بود.

از ادیب برومند چه می‌دانیم؟

ادیب برومند در سال ۱۳۲۵ از وزارت دادگستری ابلاغی برای شغل دادیاری دادگستری اردبیل دریافت کرد ولی از پذیرفتن سِمَت قضائی اعراض نمود و تقاضای صدور پروانهٔ کارآموزی وکالت دادگستری کرد و دو سال بعد به طور مستقل به عنوان وکیل پایه یک دادگستری مشغول کار شد؛ وی سال‌ها وکیل بانک ملّی ایران بود و وکالت‌های متفرق را کم‌تر می‌پذیرفت.

شهریار برومند فرزند این شاعر با اعلام این خبر گفت: ایشان بعدازظهر امروز در منزل و به علت کهولت سن از دنیا رفت.

آثار و فعالیت‌های ادبی

ادیب برومند، فعالیت‌های ادبی خود اعم از نثر و نظم را در اواخر دوران دبیرستان شروع کرده و مقالاتش در روزنامه‌های دهه بیست مانند نوبهار (به مدیریت ملک الشعرا بهار)، روزنامه اصفهان و.. منتشر می‌شد.

ابتدا تخلص نهال را انتخاب کرد و سپس ادیب اصفهانی و بعد با اشارت استادانی مانند بهار به ادیب تغییر داد. برومند در ۱۳۲۷ به عضویت انجمن فرهنگستان به ریاست حسین سمیعی (ادیب السطنه) انتخاب شد.

از ادیب برومند چه می‌دانیم؟

او در زمینه سبک نگارگری و همچنین نگارگران دوران قاجار دارای شناخت کامل بوده و مقالات بسیاری در این مورد نشر داده و مجموعه کلکسیون شخصی او به همراه توضیحات در مورد سبک‌های هنری دوران قاجار در کتاب نگارستان ادیب منتشر شده است.

استاد برومند همچنین اولین کتاب در خصوص هنر قلمدان را نگاشته است. ادیب برومند بیش از شصت سال با قلم و قدم در راهِ سر بلندی ایران و تحقق آزادی و ضدیت با استبداد و استعمار کوشیده و بیشترین قسمت اشعارش میهنی و سیاسی و ملی است که بیشتر آنها در مجموعه اشعارش با نام “حاصل هستی” به چاپ رسیده‌است.

پیش از این نیز مجموعه شعرهایی از وی به نام‌های “ناله‌های وطن”، “پیام آزادی”، “دردآشنا”، “سرود رهایی”، “راز پرواز”، “مثنوی اصفهان” و “روزگار دژم” و پژواک ادب به چاپ رسیده‌است.

استاد ادیب برومند جزء معدود شعرای ایران زمین (همانند حکیم ابوالقاسم فردوسی و…) است که لقب شاعر ملی را از سوی مردم ایران دریافت کرده‌است. او همچنین از سوی دکتر محمد مصدق لقب “شاعر ملی” را دریافت داشت.

عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر “نامه‌های وطن”، “روزگار دژم”، “پیام آزادی”، “حاصل هستی”، “گل‌های موسمی” و “راز پرواز” است. تصحیح دیوان حافظ، تصحیح و بازنویسی داستان های رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، به پیشگاه فردوسی، هنر قلمدان و تراز سخن از دیگر آثار اوست. ادیب برومند متولد سال ۱۳۰۳ در شهر گز برخوار اصفهان و از فعالان سیاسی جبهه ملی بود.


منبع: برترینها

چهره های معروفی که گرفتار اعتیاد شدند

برترین ها: اعتیاد می‌تواند گریبانگیر همه شود، چه استفاده بی‌رویه از مواد مخدر باشد چه استفاده مدام و بی‌رویه از تلفن.

اعتیاد معضل مهمی برای بسیاری از ستارگان مشهور دنیا است. این‌ها حکایت‌های شخصی ۹ ستاره درباره تقلاهای آن‌ها درباره‌ استفاده بی‌رویه از مواد مخدر است که در زندگی شخصی‌شان با آن روبرو شده بودند.

لیدی گاگا

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

شهرت جهانی لیدی گاگا برایش هزینه‌ای داشت و موقعی که تلاش می‌کرد با وضعیت شهرت‌اش کنار بیاید شروع به استفاده از مواد مخدر کرد.

او به ایستگاه رادیویی آمریکایی زد۱۰۰ (Z۱۰۰) در ۲۰۱۳ گفت: “من از جوانی به چیزهای مختلفی اعتیاد داشته‌ام. خیلی سنگین‌تر در طول هفت سال گذشته … اما، حقیقت این است که مشهور بودن خیلی سخت است”.

لیدی گاگا پس از عمل جراحی روی استخوان لگن‌اش در ۲۰۱۲ برای تسکین درد به مواد مخدر روی آورد اما اذعان می‌کند وابستگی‌اش به مواد غیرقانونی به سرعت افزایش پیدا کرد.

او گفت: “من روزانه ۱۵ تا ۲۰ سیگار ماریجوآنا بدون تنباکو می‌کشیدم”.


متی هیلی

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

متی هیلی خواننده گروه ۱۹۷۵ در ۲۰۱۳ به گاردین گفت: “۱۸ ساله بودم، از هر چیزی تفننی استفاده می‌کردم. من می‌خواستم جک کرواک (نویسنده آمریکایی) باشم”.

“فکر می‌کردم به همان اندازه به انحطاط رفته‌ام. فکر می‌کردم: دنیا عقب نخواهد ماند”.

اواعتراف می‌کند برای نوشتن دومین آلبوم گروهش به استفاده از مواد مخدر فکر کرده است، و به مجله بیل‌بورد در سال ۲۰۱۶ گفت که می‌خواسته این آلبوم را “از ته منجلاب” بنویسد.

هیلی گفت چون قبلا یک بار اعتیاد را شکست داده بود، تصمیم گرفت که از این مسیر دوری کند.

او به این مجله گفت: “من پیش از این کاملا در این مسیر فرو رفته بودم و از آن سوی‌اش بیرون آمده بودم”.


دانیل ردکلیف

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

پس از موفقیت فیلم‌های هری پاتر دانیل ردکلیف اعتراف می‌کند که برای مقابله با فشارهای شهرت در آن سن پایین به الکل روی آورده بود.

دنیل به مجله شورت‌لیست (Shortlist) در ۲۰۱۲ گفت: “این الکل نوشیدن ناسالم بود و به بدن من و زندگی اجتماعی من صدمه می‌زد”.

“من در این ترس مداوم زندگی می‌کردم که چه کسانی را ملاقات خواهم کرد، به آن‌ها ممکن است چه بگویم، با آن‌ها ممکن است چه کنم، بنابر این روزهای زیادی در آپارتمان‌ام می‌ماندم و به تنهایی الکل می‌نوشیدم”.

“در ۲۰ سالگی منزوی و گوشه‌گیر بودم. رقت انگیز بودم – آن آدم من نبودم. من شوخ و مودب ام و الکل من را به فردی کسل‌کننده و گستاخ تبدیل کرده بود”.

دنیل در ۲۰۱۰ الکل را ترک کرد.


زک افرون

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

زک افرون ممکن است یکی از سالم‌ترین ستارگان هالیوود به نظر برسد، اما در ۲۰۱۳ او برای مقابله با مشکلات اعتیادش به مرکز بازپروری رفت و آشکارا درباره مبارزه‌اش با الکل صحبت کرده است.

او به هالیوود ریپورتر در ۲۰۱۴ گفت: “من خیلی الکل می‌نوشیدم، خیلی خیلی زیاد”.

“هیچ وقت یک چیز مشخص نیست. منظورم این است شما بیست و چند ساله و مجرد هستید و زندگی را در هالیوود می‌گذرانید، می‌دانید؟ همه چیز بر سر شما ریخته است”.

او حالا می‌گوید وارد شدن به جمع الکلی‌های گمنام (Alcoholics Anonymous) و دیدن یک مشاور به او فرصت جدیدی در زندگی داده است.

زک به این مجله گفت: “ناگهان رفتم آنجا. و فکر می‌کنم این زندگی مرا تغییر داد”.

“من احساس خیلی بهتری به خودم دارم. همه چیز حالا خیلی آسان‌تر است”.


دمی لواتو

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

دمی لواتو یکی از صادق‌ترین ستارگان موسیقی پاپ است. او در سال ۲۰۱۳ اعتراف کرد که با مشکلات کوکایین و الکل در طول سال‌های اولیه زندگی حرفه‌ای اش درگیر بوده است.

دمی در سال ۲۰۱۳ به اکسس هالیوود گفت: “من نمی‌توانستم بیشتر از ۳۰ دقیقه تا یک ساعت بدون کوکایین بمانم و حتی در هواپیما کوکایین می‌بردم”.

او پیش از این با افسردگی، انورکسیا (بی‌اشتهایی عصبی) درگیر بود و سابقه آسیب زدن به خود داشت.

دمی یک دوره را در مرکز بازپروری در سال ۲۰۱۱ گذرانده است، اما اخیرا در ۲۰۱۶ اقرار کرد که از تمام وسوسه‌ها در زندگی شخصی‌اش اجتناب می‌کند تا از برگشت و عود اعتیادش جلوگیری کند.


کوری مونتیه

 9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند
کوری ستاره گلی (Glee) در سال ۲۰۱۳ بعد از مصرف مخلوطی از مواد مخدر و الکل در ۳۱ سالگی مرد.

او پیش از آن به تقلا با مشکلات اعتیاد از نوجوانی‌اش اعتراف کرده بود و به مجله پرید (Parade) در ۲۰۱۱ گفت که در ۱۶ سالگی اختیار مصرف مواد مخدر را از دست داده بود.

او به این مجله گفت که در اواخر نوجوانی‌اش “مشکلی جدی” با مواد مخدر داشته است و از اعضای خانواده‌اش برای تأمین هزینه اعتیادش پول می‌دزدیده است.


فرگی

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

فرگی از گروه بلک آید پیز (The Black Eyed Peas) از اعتیاد نجات پیدا کرد تا عضو یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های پاپ دنیا، بلک آید پیز، شود اما سال‌ها با مواد مخدر جنگید.

فرگی در ۲۰۱۲ به اپرا وینفری گفت: “اعتیادم از اکستازی به شیشه رسید”.

“با هر ماده‌ مخدری، همه چیز در اول عالی است، و بعد آرام آرام زندگی شما رو به زوال می‌رود. یک زمانی وزنم به ۴۱ کیلو رسیده بود”.

فرگی می‌گوید که وقتی خدا را کشف کرد موفق به ترک مواد مخدر شد.


مکلمور

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

مکلمور خواننده رپ تریفت شاپ (Thrift Shop) وقتی در سال‌های نخست نوجوانی بود به الکل روی آورد و از کلاس‌های مدرسه هم برای ماریجوآنا کشیدن فرار می‌کرد. او همچنین مصرف‌کننده داروی تجویزی اکسی‌کدون شد که او “هرویین مصنوعی” توصیف‌اش می‌کند.

مکلمور می‌گوید آن چیزی که او را از تسلیم شدن به اعتیاد نجات داد موسیقی‌اش بود، او از ۱۳ سالگی رپ می‌خوانده است.

او به ام‌تی‌وی‌یو در ۲۰۱۴ گفت: “چیزی که من را از این وضع بیرون کشید دانستن این بود که می‌خواهم موسیقی‌دان باشم و اگر بخواهم این کار را بکنم باید هوشیار بشوم”.

“در نتیجه من یک ماه هوشیار بودم و کمی موسیقی می‌ساختم و بعد سقوط می‌کردم و چند ماه غیب می‌شدم و همین‌طور عقب و جلو می‌رفتم”.

“این شیوه‌ای بود که من در بیشتر نوجوانی و بیست سالگی‌ام موسیقی می‌ساختم”.

او در ۲۰۰۸ به بازپروری رفت و می‌گوید که انجام این کارجانش را نجات داد.

“اگر به خاطر آن مرکز بازپروری نبود، احتمالا من الان اینجا نبودم”.


کلی آزبورن

9  چهره معروف که آشکارا درباره اعتیادشان صحبت کردند

کلی آزبورن، دختر شارون و آزی آزبورن، در ۲۰۰۹ به اعتیاد داشتن به مسکن‌های تجویزی برای کنار آمدن با سرطان مادرش در ۲۰۰۲ اعتراف کرد.

او در کتابش در سال ۲۰۰۹ نوشت: “من تلاش می‌کردم قوی بمانم در نتیجه برای پنهان کردن آن غم وحشتناک ویکودین مصرف می‌کردم. “

“طولی نکشید که ۵۰ قرص در روز می‌خوردم. بیشتر مردم ممکن است با ۱۰ قرص مسمومیت دارویی پیدا کنند”.

او برای درمان مشکلات اعتیادش به بازپروری رفت و حالا ترک کرده است.

کلی در ۲۰۱۴ به دیلی میل گفت: “من هرگز مواد مخدر مصرف نمی‌کنم. خراب‌کاری نمی‌کنم. وقتی به این فکر می‌کنم که زندگی‌ام چقدر بهتر شده است و به تمام چیزهایی که بر آن‌ها غلبه پیدا کرده‌ام، برگشتن به قبل چه فایده‌ای دارد”؟


منبع: برترینها

«تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «اُلیویا وایلد» تا «جان هم»

 برترین ها: طی هفته ای که گذشت بسیاری از ستاره ها زادروزشان را جشن گرفتند: از «اُلیویا وایلد» بگیرید تا «جان هم» بگیرید تا اُلیویا وایلد. در اینجا نگاهی به نکات و حقایق جالب زندگی ستاره هایی که در هفته پیش به دنیا آمدند می اندازیم.

اُسکار آیزاک ۳۷ ساله شد

اسکار آیزاک هرناندز استرادا (Oscar Isaac) زاده ۹ مارس ۱۹۷۹، بازیگر و موزیسین گواتمالایی-آمریکایی است که برای بازی در نقش اصلی درام کمدی «درون لیون دیویس» (۲۰۱۳) که برای آن نامزد جایزۀ گلدن گلوب شد، درام جنایی «خشن ترین سال» (۲۰۱۴) و تریلر علمی تخیلی «اکس-ماشینا» (۲۰۱۵) در نقش ناتان هملت بیتمن شناخته می شود. در سال ۲۰۰۶، او نقش سنت جوزف، همسر مریم را در «داستان تولد عیسی مسیح» بازی کرد. همچنین نقش خوزه راموس هورتا، رئیس جمهور سابق تیمور شرقی، را در فیلم استرالیایی «بالیبو» بازی کرد و برای آن برندۀ جایزۀ AACTA برای بهترین بازیگر مرد در نقش مکمل شد. او در نقش شخصیت هایی با ملیت های بسیار متفاوت ظاهر شده است، مثل مصری، لهستانی، انگلیسی، فرانسوی، مکزیکی، تیمور شرقی، ولزی، اندونزیایی، یونانی، کوبایی، اسرائیلی و ارمنی.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

در فیلم «جنگ ستارگان: نیرو بر می خیزد» (۲۰۱۵) در نقش پو دمرون خلبان و در «مردان ایکس: آپوکالیپس» (۲۰۱۶) در نقش سردستۀ دمدمی مزاج تبهکاران، اپوکالیپس، ظاهر شد. در مینی سریال «یک قهرمان نشانم بده» (۲۰۱۵) در نقش سیاستمدار، نیک واسیکسکو، بازی کرد و جایزۀ گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد در سریال یا فیلم تلویزیونی نصیبش شد. در سال ۲۰۱۶، مجلۀ تایم آیزاک را یکی از ۱۰۰ نفر لیست سالانۀ تأثیرگذارترین افراد دنیا اعلام کرد.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

 
آیزاک هم اکنون در ویلیامزبرگ بروکلین در آپارتمانی که خودش نوسازی کرده، زندگی می کند. او با الویرا لیند رابطه دارد. وی نوازنده گیتار و خوانندۀ آموزش دیده است و از سن ۱۲ سالگی به موسیقی پرداخته است. دارایی خالص اسکار آیزاک ۱۴۵ میلیون دلار برآورد شده است.


کری آندروود ۳۳ ساله شد

کری مری آندروود (Carrie Underwood) زاده ۱۰ مارس ۱۹۸۳، خواننده، ترانه سرا و بازیگر آمریکایی است. او با برنده شدن در فصل چهارم مجموعه «امریکن آیدل» در سال ۲۰۰۵ مشهور شد. اولین آلبوم او Some Hearts در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. موفقیت تک آهنگ های Jesus, Take the Wheel و Before He Cheats، این آلبوم را به پرفروش ترین آلبوم اول خوانندۀ زن در تاریخ موسیقی کانتری و زود بازده ترین آلبوم اول کانتری در تاریخ Nielsen SoundScan و پرفروش ترین آلبوم کانتری ۱۴ سال پیش از آن تبدیل کرد. آندروود برای این آلبوم برندۀ سه جایزۀ گرمی، از جمله جایزۀ بهترین هنرمند نوظهور شد.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

آلبوم دوم او Carnival Ride که در ۲۰۰۷ منتشر شد یکی از بزرگترین هفته های رونمایی توسط خوانندۀ زن را تا آن زمان داشت و برای آندروود دو جایزۀ گرمی در پی داشت. آلبوم بعدی او، Play On (2009) که با تک آهنگ Cowboy Casanova شروع می شد، یک موفقیت تجاری بود. آلبوم چهارم آندروود، Blown Away (2012) یک جایزۀ گرمی به دست آورد و پرفروش ترین آلبوم آن سال در میان خوانندگان زن بود. اولین آلبوم تلفیقی او در سال ۲۰۱۴ در جدول و در فروش موفق بود و برایش یک جایزۀ گرمی به دنبال داشت. پنجمین آلبوم او، Storyteller (2015) او را به تنها خوانندۀ کانتری تبدیل کرد که تمام پنج آلبوم استودیویی اش به رتبۀ یک یا دو بیلبورد ۲۰۰ رسید.

آندروود که یکی از موفق ترین هنرمندان در تمام سبک های موسیقی به شمار می رود، بیشتر از ۶۰ میلیون نسخه در سراسر دنیا فروخته است. بیلبورد او را “ملکۀ موسیقی کانتری” نامید و تایم او را یکی از ۱۰۰ نفر لیست تأثیرگذارترین افراد دنیا در ۲۰۱۴ اعلام کرد. آندروود بهترین هنرمند کانتری تمام زمان ها در رتبه بندی تک آهنگ های دیجیتال RIAA و با بالاترین تعداد آلبوم دارای گواهی ضبط در شروع کارش در قرن ۲۱ است. او تنها خواننده سولوی سبک کانتری در سال های ۲۰۰۰ است که یک آهنگ موفق شماره یک در لیست ۱۰۰ آهنگ موفق بیلبورد دارد، تنها خوانندۀ کانتری است که با یک تک آهنگ شماره یک شروع به کار کرده و بالاترین تعداد آهنگ های شماره یک را در تاریخ جدول آهنگ های موفق کانتری بیلبورد دارد.

«تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد» 

او همچنین بزرگترین برندۀ امریکن ایدل در تمام دوران ها است. بیلبوردSome Hearts  را آلبوم کانتری شماره یک سال های ۲۰۰۰ نامید و آندروود خوانندۀ زن ردۀ اول در لیست بهترین هنرمندان آهنگ های کانتری بیلبورد در سال های ۲۰۰۰ بود. وی به عضویت خانۀ موسیقی کانتری Grand Ole Opry و تالار مشاهیر موسیقی اُکلاهما در آمده است. او جوایز بسیاری دریافت کرده که از آن میان می توان به هفت جایزۀ گرمی، هفده جایزۀ موسیقی بیلبورد و یازده جایزۀ موسیقی آمریکایی اشاره کرد.

بعد از این که آندروود در یکی از کنسرت هایش در اواخر سال ۲۰۰۸ با مایک فیشر، بازیکن لیگ ملی هاکی و کاپیتان تیم Nashville Predators، آشنا شد، آنها رابطه شان را آغاز کردند و در دسامبر ۲۰۰۹ نامزد شدند. در ژوئیه ۲۰۱۰ در جورجا با حضور بیشتر از ۲۵۰ مهمان ازدواج کردند و حالا یک پسر دارند. دارایی خالص کری آندروود ۸۵ میلیون دلار برآورد شده است.


چاک نوریس ۷۶ ساله شد

کارلوس ری چاک نوریس (Chuck Norris)، زاده ۱۰ مارس ۱۹۴۰، رزمی کار، بازیگر، تهیه کنندۀ فیلم و فیلمنامه نویس آمریکایی است. بعد از خدمت در نیروی هوایی ایالات متحده، به عنوان یک رزمی کار شهرت کسب کرد و بعد از آن آموزشگاه خودش،  Chun Kuk Do را تأسیس کرد. نوریس در تعدادی فیلم اکشن، از جمله «راه اژدها» در کنار بروس لی ظاهر شد و ستارۀ پیشروی گروه کانن در سال های ۱۹۸۰ بود. او از سال های ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱ نقش اول سریال تلویزیونی «واکر، رنجر تگزاس» را بازی کرد.

«تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

نوریس در ۱۹۵۸ با دایان هولچک ازدواج کرد. آنها دو پسر به نام های مایک و اریک دارند. نوریس یک دختر نیز به نام دینا از رابطه ای دیگر دارد. او و همسرش در ۱۹۸۸ از هم طلاق گرفتند. در نوامبر ۱۹۹۸ او با مدل بازنشسته جینا اُکلی، ۲۳ سال جوانتر از خودش، ازدواج کرد. در حالی که اُکلی از ازدواج قبلی خود دو فرزند داشت، آنها در آگوست ۲۰۰۱ صاحب دو قلوهایی به نام داکوتا آلن و دانیلی کلی شدند. نوریس ۹ نوه دارد و دارایی خالص او ۷۰ میلیون دلار برآورد شده است.

«تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد» 


رابین تیک ۳۹ ساله شد

رابین چارلز تیک (Robin Thicke) زاده ۱۰ مارس ۱۹۷۷ خواننده، ترانه سرا و تهیه کنندۀ موسیقی آمریکایی است. تیک با خواننده های بسیاری مثل کریستینا آگیلرا، نیکی میناژ، کی میشل، فارل ویلیامز، آشر، جنیفر هادسن، فلوریدا، کید کادی و مری جی بلایج همکاری کرده است. زمانی که تک آهنگ های خودش در سبک آر اند بی،Lost Without U، Magic و … منتشر می شدند، روی آلبوم هایی مانند Confessions آشر، Tha Carter III لیل وین کار کرد. او در سال ۲۰۱۳ با تک آهنگ خود، Blurred Lines، که در جدول ۱۰۰ آهنگ موفق بیلبورد به رتبۀ اول رسید، شهرت بین المللی پیدا کرد.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

 
او پسر بازیگران، آلن تیک و گلوریا لورینگ است و به خاطر ازدواج قبلی اش با پائولا پتون (بازیگر) شناخته می شود. در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴، نشریات زرد به اخبار جدایی و طلاق آنها و تلاش های تیک برای آشتی با پتون دامن زدند. رابین تیک پائولا را برای اولین بار در ۱۴ سالگی در کلوب هیپ هاپ زیر ۲۱ سال در لس آنجلس ملاقات کرد. آنها در ۱۶ سالگی دوباره با هم ملاقات کردند و رابطه شان را آغاز کردند.

سپس در ۲۰۰۵ ازدواج کردند و در ۲۰۱۰ صاحب یک پسر به نام جولین فوئگو شدند. تیک و پتون در فوریه ۲۰۱۴، بعد از ۲۱ سال رابطه و نه سال پس از ازدواجشان از هم جدا شدند. در اکتبر ۲۰۱۴ پتون درخواست رسمی طلاق داد و در مارس ۲۰۱۵، طلاقشان نهایی شد. دارایی خالص رابین تیک ۱۵ میلیون دلار برآورد شده است.
    

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»


اُلیویا وایلد ۳۲ ساله شد

الیویا جین کاکبرن یا الیویا وایلد (Olivia Wilde) زاده ۱۰ مارس ۱۹۸۴، بازیگر، مدل، تهیه کننده، کارگردان، فعال اجتماعی و کارآفرین آمریکایی است. شهرت او به دلیل بازی در نقش دکتر رمی هدلی در سریال تحسین شدۀ «دکتر هاوس» (۱۲-۲۰۰۷)، و نقش هایش در فیلم های «سگ آلفا» (۲۰۰۷)، «ترون: میراث» (۲۰۱۰)، «گاوچران ها و بیگانگان» (۲۰۱۱)، «او» (۲۰۱۳)، «هم پیاله ها» (۲۰۱۳)، «شتاب» (۲۰۱۳) است. او در سال ۲۰۱۶ در سریال درام راک اند رول «واینیل» نقش آفرینی کرد.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

وایلد نام هنری خود را از نویسندۀ ایرلندی، اسکار وایلد، گرفته است. وی نام خانوادگی اش را در دوران دبیرستان برای ادای احترام به نویسندگان خانواده اش که بیشتر از نام مستعار استفاده می کردند، تغییر داد. در سال ۲۰۱۱ خود را طرفدار غذاهای دریایی می دانست، هر چند در دوره های مختلفی از زندگی اش خود را گیاهخوار معرفی کرده بود. سازمان طرفدار حقوق حیواناتPETA  در سال ۲۰۱۲ او را به عنوان جذاب ترین فرد مشهور گیاهخوار انتخاب کرد.

در ۷ ژوئن ۲۰۰۳، زمانی که ۱۹ سال داشت با تائو روسپولی، فیلمساز و موسیقیدان ایتالیایی، از صاحبان کاخ معروف palazzo در فلورانس، طی مراسمی در واشینگتن ویرجینیا ازدواج کرد. آنها در یک اتوبوس مدرسه با حضور تنها دو شاهد ازدواج کردند. او بعدها گفت که ازدواج آنها در یک اتوبوس رها شده برگذار شد، زیرا تنها جایی بود که می توانستند کاملاً تنها باشند، چون در آن زمان قرار بود این امر مخفی بماند. در فوریۀ ۲۰۱۱، اعلام کردند که جدا شده اند. وایلد در مارس ۲۰۱۱ درخواست طلاقی تنظیم کرد و علت آن را «اختلافات آشتی ناپذیر» ذکر کرد. طلاق آنها در سپتامبر ۲۰۱۱ قطعی شد. وایلد از همسرش نفقه دریافت نکرد و این دو در توافقی محرمانه، دارایی شان را تقسیم کردند.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

وایلد و جیسون سودیکیس، بازیگر، کمدین و فیلمنامه نویس، در نوامبر ۲۰۱۱ رابطه شان را آغاز کردند، در ژانویه ۲۰۱۳ نامزد شدند. آنها یک پسر به نام اُتیس و یک دختر به نام دیزی جوزفین دارند. دارایی خالص الیویا وایلد ۲۰ میلیون دلار برآورد شده است.


جان هم ۴۵ ساله شد

جاناتان دنیل “جان” هم (Jon Hamm) زاده ۱۰ مارس ۱۹۷۱، بازیگر، کارگردان و تهیه کنندۀ تلویزیونی است و بیشتر به خاطر بازی در نقش مسئول اجرایی تبلیغات، دان دریپر، در سریال «مَد من» (۲۰۱۵-۲۰۰۷) معروف است. در اواسط دهه نود، او در لوس آنجلس زندگی می کرد و در سریال های تلویزیونی «مشیت الهی»، «تقسیم بندی»، «برایان چطور؟» و «خویشاوند» بازی می کرد. در سال ۲۰۰۰، اولین کار سینمایی اش، «گاوچران های فضایی» را بازی کرد. سال بعد، نقش کوچکی در کمدی مستقل «بوسیدن جسیکا استاین» بر عهده داشت. پ وقتی به شهرت رسید که «مردان مد» در جولای ۲۰۰۷ روی آنتن رفت.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

برای بازی در این سریال برندۀ جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد در سریال درام تلویزیونی در ۲۰۰۸ و ۲۰۱۶ و جایزۀ امی ساعت پربیننده برای بازیگر اصلی برجسته در سریال درام سال ۲۰۱۵ شد. دو قسمت از این سریال را نیز خود او کارگردانی کرد. در سال ۲۰۰۸، هم در بازسازی فیلم علمی تخیلی «روزی که زمین از حرکت ایستاد» ظاهر شد. اولین نقش اولش را در سینما در تریلر مستقل «ربوده شده» (۲۰۱۰) ایفا کرد. در فیلم های «شهر» (۲۰۱۰)، «مشت ناگهانی» (۲۰۱۱)، و «ساقدوش ها» (۲۰۱۱) نیز نقش فرعی داشت. وی برای نقش آفرینی در سریال های «مد من»، «راک پلاک ۳۰» (۲۰۱۳-۲۰۰۶) و «کیمی اشمیت شکست ناپذیر» (هم اکنون-۲۰۱۳) ۱۶ بار نامزد دریافت جایزۀ امی ساعت پربیننده شده است.

کارهای دیگر او در تلویزیون شامل نقش اصلی سریال «دفترچۀ یک دکتر جوان» و بازیگر مهمان در «پارک ها و تفریحات» و «تابستان داغ و مرطوب آمریکا: اولین روز اردو» است. در فیلم انیمیشن «شرک برای همیشه» (۲۰۱۰) در نقش بروگان و در انیمیشن «مینیون ها» (۲۰۱۵) صداپیشگی کرد.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

در سال ۱۹۹۷ وی رابطه اش را با بازیگر و فیلمنامه نویس، جنیفر وستفلت، آغاز کرد. آنها در کمپین تبلیغاتی برند گپ ظاهر شدند. هم و وستفلت در آوریل ۲۰۰۹، شرکت تهیۀ فیلم خود را به نام Points West Pictures تأسیس کردند. آنها طرفدار نجات حیوانات هستند و یک سگ نژاد مخلوط به نام کورا از پناهگاه حیوانات ماچ لاو در کالیفرنیا به سرپرستی پذیرفته اند. در سپتامبر ۲۰۱۵، هم و وستفلت پایان رابطه شان را اعلام کردند.

 
جان برای بازی در نقش دان دریپر باید سیگار می کشید، در حالی که سیگار را از ۲۴ سالگی ترک کرده بود. در صحنه های فیلم او سیگار واقعی نکشید بلکه سیگارهای گیاهی می کشید که تنباکو یا نیکوتین ندارند. در مارس ۲۰۱۵، مدیر برنامه های هم تأیید کرد که او به تازگی درمان برای ترک الکل را به اتمام رسانده است. علاوه بر آن، هم اظهار کرده است که در زمان ساخت «مد من» مبتلا به ویتیلیگو (برص) شده است. دارایی خالص جان هم ۳۰ میلیون دلار برآورد شده است.


جیمی الکساندر ۳۲ ساله شد

جیمی الکساندر با نام اصلی جیمی لورن تاربوش (Jaimie Alexander) زاده ۱۲ مارس ۱۹۸۴، بازیگر آمریکایی است که به خاطر بازی در نقش جسی در سریال تلویزیونی «کایل XY» و نقش سیف در فیلم ابر قهرمانی «ثور» (۲۰۱۱)، و دنبالۀ آن در ۲۰۱۳ با نام «ثور: دنیای تاریک» و سریال «مأموران شیلد» شناخته می شود. از سال ۲۰۱۵، او در سریال «نقطۀ کور» بازی می کند.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

 
در سال ۲۰۱۶ در تریلر روانشناختی «عهد های شکسته شده» در نقش تارا بلوم بازی کرد و در فیلم آمریکایی انگلیسی «London Fields» بر اساس رمانی به همین نام اثر مارتین ایمیس، در کنار ستاره هایی مانند جانی دپ و امبر هرد ظاهر شده که در ۲۰۱۷ به نمایش در خواهد آمد.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

الکساندر و پیتر فاسینلی زمان کار در کمدی رمانتیک «لوسی» در سال ۲۰۱۲، با هم آشنا شدند و در مارس ۲۰۱۵ نامزد کردند. در فوریۀ ۲۰۱۶، آنها اعلام کردند که نامزدی شان را به هم زده اند. دارایی خالص جیمی الکساندر ۴ میلیون دلار برآورد شده است.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»


آرون اکهارت ۴۸ ساله شد

آرون ادوارد اکهارت (Aaron Eckhart) زاده ۱۲ مارس ۱۹۶۸، بازیگر فیلم و تئاتر آمریکایی است. در کالیفرنیا به دنیا آمد و در ۱۳ سالگی به انگلیس رفت. چند سال بعد، قبل از مهاجرت به استرالیا، بازیگری را با بازی در نمایش های مدرسه شروع کرد. او دبیرستان را قبل از فارغ التحصیلی رها کرد، اما در دورۀ آموزش بزرگسالان شرکت کرد و دیپلم گرفت. در سال ۱۹۹۴، با مدرک لیسانس هنرهای زیبا در رشتۀ فیلم از دانشگاه بریگهام یانگ یوتا فارغ التحصیل شد.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

بیشتر سال های دهه ۱۹۹۰ بیکار بود. در دوران دانشگاه با نیل لابوت نویسنده و کارگردان آشنا شد و او در تعدادی از نمایشنامه های خودش به اکهارت نقش داد. پنج سال بعد، با بازی در نقش مردی جامعه ستیز در کمدی سیاه لابوت، «در شرکت مردان» (۱۹۹۷) کارش را در سینما آغاز کرد. با راهنمایی لابوت، در فیلم های «دوستان و همسایگان شما» (۱۹۹۸)، «پرستار بتی» (۲۰۰۰) و «تصاحب» (۲۰۰۲) به کارگردانی خودش بازی کرد.

 اکهارت در نقش جورج در فیلم تحسین شدۀ استیون سودربرگ، «اریک بروکوویچ» (۲۰۰۰) به شهرت زیادی رسید و در ۲۰۰۶ برای ایفای نقش نیک نیلور در «ممنون به خاطر سیگار کشیدن» نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد شد. موفقیت بزرگ دیگر او در سال ۲۰۰۸ اتفاق افتاد، وقتی که در فیلم بتمنی پرفروش «شوالیۀ تاریکی» در نقش بازپرس بخش قضایی، هاروی دنت، بازی کرد. دیگر نقش های اصلی او عبارتند از: «تعهد» (۲۰۰۱)، «هسته» (۲۰۰۳)، «لانۀ خرگوش» (۲۰۱۰)، «نبرد: لوس آنجلس» (۲۰۱۱)، «سقوط المپ» (۲۰۱۳)، دنبالۀ آن «سقوط لندن» (۲۰۱۶)، و «سالی» (۲۰۱۶).  

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

اکهارت یک بار با امیلی کلاین، همبازی اش در «در شرکت مردان» نامزد کرد، اما در سال ۱۹۹۸ از هم جدا شدند. او همیشه به صحبت دربارۀ روابطش بی میل بوده است. وی از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۷ با کریستین آزبورن، ترانه سرا و عضو گروه موسیقی کانتری SHeDAISY رابطه داشت. او در موزیک ویدیوی این گروه برای تک آهنگ I’m Taking the Wheel حضور یافت. دارایی خالص آرون اکهارت ۲۵ میلیون دلار برآورد شده است.


انسل الگورت ۲۲ ساله شد

انسل الگورت (Ansel Elgort) زاده ۱۴ مارس ۱۹۹۴، بازیگر، خواننده و دی جی آمریکایی است. وی به عنوان بازیگر، برای بازی در نقش تامی راس در «کری» (۲۰۱۳)، کیلب پرایر در مجموعه فیلم های «سنت‌شکن» (۲۰۱۴)، « سنت‌شکن: شورشی» (۲۰۱۵)، «سنت‌شکن: هم‌پیمان» (۲۰۱۶) و اگوستوس واترز در «خطای ستارگان بخت ما» (۲۰۱۴) شناخته می شود.

 «تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد»

او در فیلم های «مردان، زنان و بچه ها» (۲۰۱۴) و «شهرهای کاغذی» (۲۰۱۵) نیز ظاهر شده است. الگورت برای سال ۲۰۱۷ سه فیلم در نوبت اکران دارد که عبارتند از «بچه راننده»، «جنایتکاران نوامبر» و «باشگاه پسرهای میلیاردر». وی در سال ۲۰۱۲، با دوست دوران دبیرستانش، وایولتا کمیشن، رابطه ای آغازکرد. این دو در اگوست ۲۰۱۴، به دلایل حرفۀ در حال رشد و برنامه های نامنظم الگورت از هم جدا شدند، اما بعد از پنج ماه دوباره در ژانویۀ ۲۰۱۵ آشتی کردند. دارایی خالص انسل الگورت ۲ میلیون دلار برآورد شده است.

«تولدت مبارک» برای ستاره ها؛ از «کری آندروود» تا «اُلیویا وایلد» 


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۴۲۷)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا: سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روز گذشته در
خدمتتان هستیم. ممنون از این که امروز هم ما را انتخاب کرده اید.

فرزندان نازنین جواد نکونام که با آمدنشان زیبایی های زندگی جواد را چند برابر کرده اند. امیدواریم زیر سایه پدر و مادر قله های موفقیت و سعادت را بپیمایند، نه تنها آریان و خواهرش بلکه تمامی کوچولوهای عزیز.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

دکتر الهی قمشه ای در مراسم افتتاحیه یک موسسه خیریه به مدیریت خانم افسانه بایگان. آن عزیزی که کنار جناب قمشه ای ایستاده میهماندار هواپیمایی تاجیکستان و یا جادوگر داستان زیبای خفته نیست، بلکه خانم بایگان هستند! واقعاً جای سوال است که چرا یک خانم بازیگر در چنین مراسمی باید خودش را این شکلی کند؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

عکس یادگاری علی مسعودی در کنار حنا و آروین، دوقلوهای خوردنی مجید صالحی در یک پاساژ.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

 حافظ جان استایل جدید مبارک! پدر جان دیده اند این اوضاع را؟! مشخصاً که ندیده اند، چون اگر میدیدند کار به این سلفی نمیکشید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

از چهره علیرضا عصار مشخص است که هنوز نتوانسته نظر سنجی سیامک انصاری را فراموش کند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

میگویند کولاکویچ پس از دیدن این سلفی از به عهده گرفتن هدایت تیم ملی والیبال ایران منصرف شده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

شهرزاد جان استانبول خیلی وقت است که از گزینه های پز دادن خارج شده. خیلی عقبی از ماجرا!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

حنا خانم در حال گریم شدن برای به هم ریختن پشت صحنه ی سریال “شهرزاد” و هنرنمایی مادرش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

تصویری کمتر دیده شده پس از مذاکرات صلح بین کابوی ها و سرخ پوست ها به رهبریِ “سپید دندان”. (کت شلوار را از رفیقش قرض گرفته)

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

این روز ها منوچهر هادی و یکتا ناصر به همه جا دعوت میشوند و همه جا هستند. باید منتظر بمانیم و ببینیم که تا کِی این جذابیت رسانه ای و موج توجهات همراه با این زوج خواهد بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

دعای خیر، بهانه ای خوب برای گذاشتن عکس جدید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

مهدی سلطانی و همکار فسقلی اش در پشت صحنه فصل دوم سریال شهرزاد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

بدو بدوی ماهایا پطروسیان و دوست عزیزش در تکاپوی پیش از عید. ما هم خوبیم، در حال ساختن سنگر شِنی سر کوچه مان و تجهیز شدن برای نبرد چهارشنبه شب.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

هنگامه جان مگر برای حل دیفرانسیل تمرکز میکنند؟! من تا امروز فکر میکردم که برای حل دیفرانسیل فقط تقلب میکنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

امین حیایی در نمایی از فیلم سینمایی “دارکوب” ساخته جدید بهروز شعیبی. خیلی کم پیش آمده امین حیایی در یک فیلم با رویکرد هنری و تقریبا غیر تجاری بازی کند. شاید با دیدن داوری های جشنواره به  گرفتن سیمرغ امیدوار شده است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

 کسی که نوجوانی و جوانی اش در دهه پنجاه و شصت گذشته، نمیتواند از خیره شدن به دور دست در عکس ها خود داری کند. با گوشت و خونش عجین شده این موضوع!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

 مائده طهماسبی و همکار شرقی اش در حاشیه یک جشن بهاری در کاخ نیاروان. جشنواره ای به نام “عید بهار چین و عید نوروز ایران”. جشنی که در آن اجناس بنجل چینی را با عناوین بهاره و نوروزی تقدیم پاچه ی شهروندان عزیز میکنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

بله صحیح است. حدوداً دهه چهل شمسی میشود و واقعاً جوانان آن دوره هیچگاه تکرار نخواهند شد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

ویشکا آسایش برای بدرقه نوید محمدزاده به خدمت سربازی به دیدارش رفته بود. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

پیام صاحی خواننده با سابقه موسیقی پاپ کشورمان با این پستِ استوایی اعلام کرد که تولدش است. تبریک به پیام عزیز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

مارال فرجاد، لاله اسکندری و شبنم قلیخانی، آماده برای شروع روز کاری شان در میدان توحید. شاخه ای ۵ تومن.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

علیرام نورایی و مهرداد صدیقیان در یک باشگاه ورزشی. دم عید است و همه در تلاش برای خوشگل افتادن در عکس ها هستند. البته این دو عزیز نیازی به این کار ها ندارند و ذاتاً خوب و خوشتیپ هستند. (به همان شماره حساب قبلی لطفا.)

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

سلفی پرواز همای و همسر عزیزش در کنار آزاده زارعی پس از اجرای کنسرت همای در تهران.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

 آخرین تلاش های هنرمندان باری برگزاری یک چهارشنبه سوری آرام. نمیدانند که این پسر همسایه ما از سه روز پیش راکت های بالستیک اش به سمت چهار راه نطام آباد در وضعیت آماده قرار دارند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

استاد محمود دولت آبادی در جشن امضای کتاب “خرستان” نوشته استاد لوریس چکنواریان. استاد کاری ندارد که محیط بسته است و مکان عمومی، سیگارش را دود میکند. کسی هم جرأت اعتراض ندارد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

این چند سال چقدر اسکل بودم خودمو قایم کرده بودم… چه موقعیت ها و پیشنهادایی که از دست دادم…

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

کوروش سلیمانی، سوگل طهماسبی، بیتا سحرخیر، الهام جعفرنژاد و سایر همکاران در پشت صحنه سریال جدید “شکوه یک زندگی” به کارگردانی رضا بهشتی که سابقه خاصی در سینما و تلویزیون ندارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

آقای ملکی هم چند هفته ای است که کار و زندگی و سازمان آتش نشانی را بیخیال شده تا در عکس ها کنار عزیزان بایستد.

 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

 امروز تولد استاد فرهاد فخرالدینی یکی از بزرگان موسیقی ایران و رهبر سابق ارکستر ملی ایران است. آرزوی سلامتی و طول عمر داریم برای این استاد گرانقدر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

طناز طباطبایی در پردیس چارسو، برای اکران ویژه فیلم “ویلایی ها” ویژه خانواده معظم شهدا. غیر ممکن است یک فیلم خارج از نوبت اکران و غیر از جشنواره اکران شود، ولی خب اینجا ایران است و پر از استثنائات!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

سلفی نیما کرمی در کنار اقبال واحدی که دخترش نیل را در آغوش دارد. شما هم هر وقت اقبال واحدی را میبینید احساس میکنید که باید هر چه زودتر نان پنیر و چای شیرینتان را بخورید و سوار سرویس مدرسه بشوید؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

 افشین هاشمی، سینا رازانی، بهنوش طباطبایی با موهای پوستیژ و سامان احتشامی در پشت صحنه نمایش “نام تمام مادران”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

مسئولین به صورت شبانه روزی در حال تلاش و پیگیری هستند تا ببینند که کدام برنامه است که همه مردم از آن لذت میبرند تا بودجه اش را قطع کنند و خرج پروژه هایی مثل کیمیا و معمای شاه بکنند. کلا دمِ صدا و سیما در این مورد خیلی گرم است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

صفحه ی عباس غزالی را زیر و رو کنی، چند مود تک و توک عکس از خودش میبینی، بقیه اش یا با برادرش یونس است یا با فرزندانِ اقوامش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

بهنام تشکر و روشنک گرامی در پشت صحنه یک سریال جدید دیگر. سریالی به نام “گمشدگان” ساخته رضا کریمی. باید منتظر بمانیم ببینیم که این سریال های جدید در چه سطحی از کیفیت و البته کمیت قرار دارند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

سیاوش خیرابی سعادت شروع سال جدید در کنار حرم امام رضا (ع) را بدست آورده است. زیارت قبول سیاوش جان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

بابک جهانبخش هم به تماشای کنسرت محمدرضا گلزار رفته بود. چه الکی الکی این گلزار هم خواننده شد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

آنا نعمتی در حال تمرین و یافتن فیگور مناسب برای عکس سال نو در کنار سفره هفت سین با کتاب قرآن در دست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

 – مگه قرار نشد سند جور کنی بیاریم بیرون؟

+ بخدا جور میکنم، نگران هیچی نباش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

گلاره عباسی هم به جمع پر تعداد گدایان رأی برای برنامه سه ستاره پیوست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

  الناز شاکردوست برای گذاشتن عکس آتلیه ای جدیدش نه دنبال بهانه میگردد و نه دلیل. همینجوری خشک و خالی میگذارد و خیلی هم از این کارش راضی است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

اندیشه فولادوند، مصطفی زمانی، کیومرث خان پوراحمد و مسعود خان فروتن هم در کنسرت مشترک همای و عالیم قاسیم اُف حضور داشتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 

با این پستِ دارک از علی شادمان مطلب را به پایان میبریم. در کنار کامنت های پر دل و قلوه ای که در زیر عکس شاهد آن هستید. احتمالاً منظور همسر شهاب حسینی از این تعاریف، نقشی است که علی در فیلم “ساکن طبقه وسط” داشت (البته آن جا هم مادر و فرزند نبودند!). خلاصه هر چه که هست، ناشی از صمیمیت بین عزیزان است و این را میدانیم که علی سنِ پسرِ خانم قنبری را دارد. 

تا مطلب بعدی، خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (427) 


منبع: برترینها

آین رند، معجونی از آزادی و خودخواهی

: آین رند با نام کامل آلیسا زینوفیِونا روزنبام در دوم فوریه سال ۱۹۰۵ به دنیا آمد و در ۶ مارس ۱۹۸۲ چشم از جهان فروبست. وی رمان‌نویس، فیلسوف، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس دورگه روسی- آمریکایی بود. رمان‌های پرفروش آین رند و نقش او در ایجاد و پیشبرد سیستم فلسفی آبجکتیویسم بیشترین نقش را در به شهرت رسیدن وی داشته‌اند.

رند که در روسیه متولد و فارغ‌التحصیل شد، در سال ۱۹۲۶ به ایالات متحده مهاجرت کرد. وی در‌هالیوود به عنوان نمایشنامه نویس مشغول به کار شد و در سال ۱۹۳۶-۱۹۳۵ یکی از نمایشنامه‌های وی در برادوی روی صحنه رفت. او در سال ۱۹۴۳ با انتشار کتاب «سرچشمه» (The Fountainhead) به شهرت رسید. مشهورترین اثر وی رمان فلسفی Atlas Shrugged است که در سال ۱۹۵۷ به چاپ رسید.

آین رند، معجونی از آزادی و خودخواهی 

دیدگاه‌های سیاسی رند، هم در داستان‌های وی بازتاب یافته و هم در کارهای تئوریکش. وی بر حقوق فردی(که حق مالکیت را هم در بر می‌گیرد) و سرمایه‌داری لسه فر، که دولت‌هایی که قانون اساسی محدودشان کرده به اجرا در می‌آورند، تاکید می‌کرد. رند مخالف سرسخت هر نوع آیین اشتراکی و دولت‌گرایی از جمله فاشیسم، کمونیسم و دولت رفاه بود. وی خودمحوری اخلاقی (ethical egoism) را مطرح و به لحاظ فلسفی انواع احساسات و عملکرد مبتنی بر «نوع دوستی» را محکوم می‌کرد.

او عقل را تنها ابزار کسب دانش و مهم‌ترین جنبه فلسفه‌اش تلقی می‌کرد و می‌گفت: «من در اصل طرفدار سرمایه‌داری نیستم، بلکه طرفدار خودمحوری و خودخواهی هستم و دوباره در واقع طرفدار خودمحوری نیستم، بلکه طرفدار عقل هستم. اگر کسی برتری عقل را بپذیرد و در عمل طبق آن در دام تناقض نیفتد، خودمحوری و سرمایه‌داری نیز منتجات ضروری آن هستند».

فلسفه

رند دیدگاه‌های خود را شامل یک سیستم فلسفی تمام و کمال می‌دانست و آن را «آبجکتیویسم» می‌نامید. از نظر وی جوهر آبجکتیویسم «مفهوم انسان به عنوان موجودی حماسی است؛ موجودی که هدف اخلاقی زندگی‌اش شادی شخص خودش، شرافتمندانه‌ترین کارش، کامیابی پرحاصل و تنها مطلقش عقل است».

وی ایمان را مخالف عقل می‌دانست و با هرگونه رازگرایی یا ماوراء‌الطبیعه گرایی مخالف بود و از رئالیسم فلسفی استقبال می‌کرد. او همچنین از خودمحوری عقلانی (پیگیری عاقلانه منافع شخصی) به عنوان تنها اصل اخلاقی مناسب برای خط دهی به انسان هواداری می‌کرد. رند در سال ۱۹۶۲ گفت فرد «باید به خاطر خودش وجود داشته باشد و نباید خودش را برای دیگران یا دیگران را برای خودش فدا کند». در سال ۱۹۷۶، رند نوشت که مهم‌ترین نقش وی در پیشبرد فلسفه «تئوری مفاهیم [اش] اخلاقیات [اش] و کشف این امر است که در سیاست، امر پلید – نقض حقوق افراد- اعمال قدرت (initiation of force) را در خود دارد».

رند معتقد بود که تنها سیستم اجتماعی اخلاقی، سرمایه‌داری لسه فر(آزادانه) است. دیدگاه‌های سیاسی وی به شدت فردگرایانه و بنابراین ضدکمونیستی بود. البته رند از بسیاری از سیاستمداران لیبرال و محافظه‌کار زمانه خود از جمله بسیاری از ضد کمونیست‌های مطرح نیز بیزار بود. با این که رند، لیبرتارینیسم (نوعی گرایش آزادی خواه) و جنبش لیبرتارین را رد می‌کرد، جیم پاول، معتقد است که وی در کنار رز ویلدر، لِین و ایزابل پترسون یکی از سه زن مهم مطرح در لیبرتارینیسم مدرن آمریکایی است. از سوی دیگر بسیاری از منتقدان معتقدند که دیدگاه‌های سیاسی رند « مشکل دار و غیرسیستماتیک است».

آین رند، معجونی از آزادی و خودخواهی 

رند تصدیق کرد که از ارسطو تاثیر پذیرفته و از فردریش نیچه نیز الهام گرفته با این حال بعدها نیچه را رد می‌کرد، زیرا معتقد بود که فلسفه او ضد عقل است. رند می‌گفت که در کل تاریخ فلسفه تنها سه فیلسوف را قبول دارد: ارسطو، آکویناس و آین رند (او این سه فیلسوف را سه «A » می‌نامید). از بین فیلسوفان، وی ایمانوئل کانت را به شدت تحقیر می‌کرد و از او با عنوان «هیولا» و «شرورترین مرد در تاریخ» یاد می‌کرد. رند به شدت با این دیدگاه که عقل نمی‌تواند حقیقت را «همانطور که هست» بشناسد، مخالف بود (و چنین دیدگاهی را به کانت نسبت می‌داد).

رند فلسفه خود در مورد «مسائل بنیادی» را «دقیقا عکس» دیدگاه‌های کانت می‌دانست. اما فیلسوفانی چون جورج والش و فرد سدون معتقدند که رند فلسفه کانت را اشتباه تفسیر کرده است. مثلا والش معتقد است که این دو فیلسوف در بسیاری از موارد هم عقیده‌اند و رند در بسیاری موارد در مورد تفاوت‌هایش با کانت اغراق کرده است. والش می‌گوید که از نظر بسیاری از منتقدان، نوشته‌های رند در مورد کانت «ناشی از کم دانشی او نسبت به کانت است و ارزش بحث کردن ندارد».

رند شناسان مانند دن ییل و داگلاس راسموسن سبک وی را «ادیبانه، مبالغه آمیز و احساسی» توصیف کرده‌اند، اما بر اهمیت و اصالت تفکر او تاکید کرده‌اند. فیلسوفانی چون جک ویلر نیز می‌گویند که با وجود «مبالغه و خشم مداوم رند» اخلاقیات وی «مهم‌ترین دستاورد او است که مطالعه آن از مطالعه هر تفکر معاصر دیگری پربارتر است».

نقد آثار رند

منتقدان بسیاری رمان‌های رند را زمانی‌که برای اولین بار به چاپ رسیدند، به طولانی و ملودراماتیک بودن متهم می‌کردند، اما با این حال رمان‌های وی جزو پرفروش‌ها بوده‌اند.

رند اولین بار برای نمایشنامه «شب شانزدهم ژانویه» مورد توجه قرار گرفت. نظر منتقدان بسیار متنوع بود، اما حتی نقدهای مثبت هم رند را راضی نمی‌کرد زیرا تهیه‌کنندگان تغییرات بسیار مهمی در نسخه اولیه رند به وجود آورده بودند. خود رند از اولین رمانش یعنی We the Living به عنوان رمانی که چندان مورد توجه قرار نگرفت یاد می‌کند، اما مایکل برلینر می‌گوید که «این کتاب شناخته شده‌ترین اثر رند است» به طوری که بیش از ۱۲۵ نقد در بیش از ۲۰۰ نشریه در مورد آن منتشر شد. بسیاری از این نقدها نسبت به نقدهایی که راجع به آخرین اثر وی صورت می‌گرفت، مثبت‌تر بودند.

داستان Anthem که در سال ۱۹۳۸ به چاپ رسید هم به دلیل اینکه اولین بار در انگلستان به چاپ رسید و هم به این خاطر که بارها تجدید چاپ شد، مورد توجه منتقدان قرار گرفت.

«سرچشمه» اولین کتاب پرفروش رند کمتر از کتاب We the Living او مورد توجه قرار گرفت و انتقاداتی که به این کتاب وارد شد یکدست نبودند. در یکی از نقدهای مثبتی که از این کتاب صورت گرفت و در نیویورک تایمز به چاپ رسید رند به شدت تحسین شد. منتقد تایمز، رند را «نویسنده‌ای با قدرت قابل ملاحظه» خواند که «هشیارانه، زیبا و طعنه آمیز می‌نویسد» و «اثر او سرودی است در ستایش فرد… نمی‌توان این شاهکار را خواند و به مفاهیم پایه‌ای زمانه مان نیندیشید».

نقدهای مثبت دیگری هم صورت گرفت، اما رند به بسیاری از این نقدها به خاطر این که یا پیام او را دریافت نکرده‌اند یا در نشریه‌های بی‌اهمیت به چاپ رسیدند، توجهی نمی‌کرد. برخی از نقدهای منفی متوجه طولانی بودن رمان بود مثلا در نقدی، کتاب رند «نهنگ کتاب‌ها» خوانده شد یا در نقدی دیگر آمد «هر کسی که این کتاب را بخرد باید او را راجع به سهمیه بندی کاغذ، توجیه کرد». در یک نقد منفی دیگر شخصیت‌های کتاب «غیرقابل فهم و سبک» رند «به نحو توهین آمیزی بی‌روح» توصیف شده است.

آین رند، معجونی از آزادی و خودخواهی 

رمان Atlas Shrugged که در سال ۱۹۷۵ به چاپ رسید، بسیار مورد توجه قرار گرفت، اما بسیاری از نقدهایی که در مورد این کتاب نوشته شد، منفی بود. در National Review، ویتاکر چامبرز نویسنده محافظه کار، این کتاب را «کم عمق» و «به شدت احمقانه» توصیف کرد و گفت که «تنها در صورتی می‌توان به این نوشته‌ها رمان اطلاق کرد که تعریف رمان عوض شود و تنزل کند».

وی لحن کتاب را شبیه «جیغی مداوم» توصیف می‌کند و رند را به حمایت از سیستم بی خدای شوروی متهم کرده و ادعا می‌کند «تقریبا در هر صفحه از این کتاب، صدایی از ضرورتی دردناک به گوش می‌رسد که دستور می‌دهد: به سوی اتاق گاز!». نقدهای مثبتی نیز صورت گرفت، اما همانطور که میمی رایزل گلدستاین بعد‌ها گفت منتقدان کلا «با هم در نوشتن هوشمندانه‌ترین نقد برای نواختن رند رقابت می‌کردند»؛ این نقدها کتاب را «مجیزی نفرت انگیز» و «کابوس وار» می‌نامیدند. در این نقدها ادعا می‌شد که کتاب «برای خالی کردن نفرت» نوشته شده و از «لاف زنی و روده درازی» پر است.

در طول زندگی رند آثار وی کمتر مورد توجه دانشگاهیان قرار گرفت. در سال ۱۹۷۱ که اولین کتاب آکادمیک در مورد فلسفه رند به چاپ رسید، نویسنده ادعا کرد که نوشتن در مورد رند «کاری خطرناک» است که باعث می‌شود نویسنده به «گناه مشارکت» در جدی گرفتن رند متهم شود. برخی از مقالاتی که در مورد ایده‌های رند نوشته شده قبل از مرگ وی و در نشریات آکادمیک به خصوص نشریهThe Personalist. منتشر شد.

بررسی‌های آکادمیک پیرامون آثار رند به عنوان یک شخصیت برجسته ادبی در تمام طول زندگی‌اش محدود بود. میمی رایزل گلدستاین رند شناس معروف زمانی که در سال ۱۹۷۳ در مورد رند تحقیق می‌کرد نمی‌توانست هیچ مقاله آکادمیکی در مورد رمان‌های رند پیدا کند و در ادامه دهه هفتاد نیز تنها سه مقاله آکادمیک در مورد وی به چاپ رسید.

میراث رند

کتاب‌های رند همچنان پرفروش و پرخواننده است. طبق گزارش موسسه آین رند تا سال ۲۰۰۷، ۲۵میلیون کپی از آثار وی به فروش رسیده‌اند و سالانه ۸۰۰۰۰۰ نسخه نیز به فروش می‌رسد. به علاوه افراد زیادی در زمینه‌های متنوعی تحت تاثیر وی قرار دارند. فلاسفه‌ای مثل جان‌هاسپرز، جرج اچ اسمیت، آلن گاتهلف، رابرت میهیو و تارا اسمیت، اقتصاددانانی چون جرج رایزمن و موری روتبارد، روانشناسانی چون ادوین لاک، تاریخ‌دانانی چون رابرت هِسِن و سیاسی نویس‌هایی چون چارلز موری از افرادی هستند که تحت تاثیر افکار رند قرار دارند.

ران پاول و باب بار نمایندگان کنگره ایالات متحده و کلارنس توماس قاضی دادگاه عالی ایالات متحده نیز گفته‌اند که تحت تاثیر آرای وی هستند. رونالد ریگان، رییس‌جمهور سابق ایالات متحده نیز در نامه‌ای خصوصی در دهه ۶۰ خود را به عنوان یکی از ستایشگران رند توصیف کرده بود.

علایق و تاثیرات

نیک گیلسپی، سردبیر مجله Reason به این نکته اشاره کرده که « رند از یک ابدیت عذاب آور برخوردار است؛ ابدیتی که وی هم پیشگام آن است و هم اصل آن» و این که با «رند در فرهنگ عامه با سردی و با نگاهی که کتاب‌های وی را دارای خوی غیرانسانی می‌شمرند، برخورد می‌شود».

آین رند، معجونی از آزادی و خودخواهی 

در تعدادی از انیمیشن‌های کمدی موقعیت، به رند یا آثار وی اشاره شده است. مثلا در یک اپیزود Futurama آثار رند در مجرای فاضلاب پیدا می‌شود یا در اپیزودی در South Park از کتاب Atlas Shrugged به عنوان «یک تکه آشغال» نام برده می‌شود. در اپیزودهای زیادی از سیمپسون‌ها نیز به رند اشاره شده است.

خارج از دنیای انیمیشن نیز در بسیاری از نمایش‌ها به آثار او ارجاع داده شده است. در فرهنگ لغات فلسفی نیز که اثری طعنه آمیز از دنیل دِنِت و آسجورن استگلیچ پترسون است، واژه رند به صورت مقابل تعریف شده است: «سخنرانی دراز و شدیداللحن که عدم توافق فلسفی را با یک حمله شخصی جواب می‌دهد و یا مدرکی از فساد اخلاقی غیرقابل بیان».

در سال ۱۹۹۱ در مطالعه‌ای که کتابخانه کنگره و باشگاه کتاب ماه در مورد تاثیرگذارترین کتاب ترتیب دادند، بعد ازانجیل، Atlas Shrugged رند دومین انتخاب پاسخ دهندگان بود. در سال ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ نیز در مطالعه که Modern Library صورت داده بود، چهار کتاب از رند در فهرست صد رمان برتر وجود داشت (Atlas Shrugged در صدر این فهرست بود) و کتاب فضایل خودخواهی نیز بین ۱۰۰ کتاب غیرداستانی قرار گرفت. کتاب‌هایی که دیگران راجع به رند و فلسفه‌اش نوشته‌اند نیز در لیست برترین کتاب‌های غیرداستانی وجود داشت.

طبق مطالعه‌ای دیگر ۸درصد آمریکاییان بزرگسال کتاب Atlas Shrugged را خوانده‌اند. با وجود این که اثرگذاری رند در ایالات متحده از هر جای دیگری بیشتر بوده است، اما در دیگر نقاط جهان نیز آثار او مورد توجه بوده است. کتاب‌های او در سطح بین‌المللی پرفروش شده‌اند و همچنان هم فروش زیادی دارند. جالب آنکه فروش Atlas Shrugged در جریان بحران اقتصادی ناشی از خشک شدن بازار اعتبار به شدت افزایش یافت. برخی از افراد شباهتی بین اوضاع توصیف شده در رمان و اوضاع فعلی مشاهده می‌کنند.

نویسندگان، هنرمندان و مفسران زیادی خود را متاثر از رند می‌دانند. راش لیمباگ، شخصیت رادیویی، تا به حال بارها در برنامه خود به آثار رند ارجاع داده است. پن جیلت شعبده‌باز و کمدین معروف نیز خود را تحت تاثیر وی می‌داند. استیو دیتکو، یکی از خالقان شخصیت مرد عنکبوتی، تا به حال کتاب‌های کمیک زیادی نوشته که شخصیت اصلی آن بر باورهای آبجکتیویست رند بنا شده‌اند.

تا به حال دو فیلم راجع به زندگی رند ساخته شده است. یک فیلم مستند که در سال ۱۹۹۷ با نام «آین رند: حسی از زندگی» ساخته شد . «اشتیاقات آین رند» نیز فیلم مستقلی از زندگی اوست که در سال ۱۹۹۹ ساخته شد.

موسسات

در سال ۱۹۸۵ لئونارد پیکوف موسسه آین رند را بنیان نهاد. این موسسه به منظور«شناساندن رمان‌های رند به نسل جوان، حمایت از مطالعات آکادمیک در مورد آثار وی، تحقیق و بسط دادن اصول عقلی، پیگیری عقلانی منافع شخصی، حقوق فردی و سرمایه‌داری لسه فر، برای مخاطبان» ایجاد شد. The Atlas Society نیز در سال ۱۹۹۰ برای انجام مطالعات آبجکتیویستی ایجاد شد. موسسه AFOS نیز در سال ۲۰۰۰ برای ترویج مطالعه آکادمیک آثار رند بنیان نهاده شده است.

جایگاه آثار رند در محیط‌های آکادمیک

از زمان مرگ رند در سال ۱۹۸۲ علاقه به آثار وی به مرور زمان بیشتر شده و ایده‌های وی بیشتر شناخته شده‌اند. با وجودی که دانشگاه‌های کمی رند یا آبجکتیویسم را یک تخصص فلسفی ارزشمند یا یک حوزه تحقیق به شمار می‌آورند، برخی از دانشگاه‌های آمریکا کرسی‌هایی برای بررسی دیدگاه‌های وی اختصاص داده‌اند.

آین رند، معجونی از آزادی و خودخواهی 

کریس ماتیو سیابارا، یکی از رند شناسان، می‌گوید: «من می‌دانم که برخی به رند می‌خندند» اما یپش‌بینی کرده که در جوامع آکادمیک علاقه به رند روز به روز بیشتر می‌شود.

برخی از فیلسوفان آکادمیک به خاطر آنچه که فقدان دقت و فهم محدود رند از مسائل فلسفی نامیده‌اند، به وی حمله کرده‌اند. دفاع موکد وی از سرمایه‌داری- که بر اعتقاد به خودخواهی به عنوان یک فضیلت متکی است- باعث شده که رند بین کسانی که جزو جریان اصلی فکری به شمار نمی‌آیند، شخصیت منفوری باشد.

بسیاری از طرفداران و معتقدان به فلسفه قاره‌ای به خاطر تعلق خاطر وی به پیگیری منافع شخصی بر او خرده گرفته و در نتیجه کارهای او را نادیده می‌گیرند. برخی فیلسوفان آکادمیک کتاب Atlas Shrugged را «نارس، موعظه‌آمیز و غیراصیل» می‌دانند و فلسفه وی را به حاشیه رانده‌اند.

کریس سیابارا انگیزه‌های برخی از منتقدان رند را به خاطر آنچه که خود دشمنی غیر عادی می‌نامد، زیر سوال می‌برد. سیابارا می‌گوید: «چپ‌ها به خاطر مواضع ضد کمونیستی رند و دفاع وی از سرمایه‌داری با او مخالفند و راست‌ها به خاطر آتئیسم و لیبرتارینیسم مدنی او با وی مشکل دارند».

اساتید ادبیات انگلیسی و آمریکایی نیز آثار او را نادیده می‌گیرند. با این حال توجه به آثار او از دهه نود به شدت افزایش یافته است. در مدخلی که در سال ۲۰۰۱ برای فرهنگ ادبی نوشته شد، جان لوییس عنوان کرد که «رند چالش‌برانگیزترین اثر ادبی نسل خود را نوشته است».


منبع: برترینها

وصی آیت الله: امام «آشیخ اکبر» صدایش می کرد

سالنامه شرق – مرجان توحیدی: محسن هاشمی در روزهایی درخواست گفت و گوی ما را پذیرفت که درگیر برگزاری مراسم اربعین پدر بود؛ در دفتر کارش در دانشگاه علوم، تحقیقات و فناوری. تمام طور مسیر هنوز پلاکاردهای تسلیت به مناسبت درگذشت آیت الله به چشم می خورد. وارد دفتر شدم. هنوز پیراهن مشکی به تن داشت.

در مقابلم پوشه ای هم قرار داشت که مطالب روزنامه ها و مجلات درباره درگذشت آیت الله را جمع آوری کرده بودند. درباره چند و چون پاسخ به سوال ها حرف زدیم. همچنان که با من صحبت می کرد، برخی جملات مصاحبه را هم اصلاح یا تکمیل می کرد. محسن اکنون وصی پدر شده و در این گفت و گو، اندکی درباره خصوصی های زندگی خانوادگی شان صحبت کرده است…

امام «آشیخ اکبر» صدایش می کرد

شما به عنوان پسر بزرگ آیت الله احتمالا یادمانده های بسیاری از دوران مبارزه پدر پیش از انقلاب دارید. آیا نخستین بازداشت ایشان را به خاطر  دارید؟ کی و کجا بود؟ چگونه رخ داد و شما در آن زمان چند ساله بودید؟ چه می کردید؟ سایر اعضای خانواده چطور؟

بار نخست بازداشت ایشان، مربوط به سال ۱۳۴۳ بود. آن زمان من حدود سه سال داشتم و خواهرم فاطمه هم خردسال بود. ماموران ریختند خانه و پدرم را دستگیر کردند. شرایط مادرم آن زمان خیلی سخت بود. در شهر غریب تهران، خانه مستاجری، دو فرزند کوچک، مادرم هم باید پیگیر کار پدرم می شد و هم از ما مراقبت می کرد؛ به هر حال شرایط دشواری بود.

از زمانی که ایشان در زندان بودند، چه مواردی را به یاد دارید؟ به ویژه از ملاقات ها و نحوه ارتباطات شان با خانواده و سایر زندانیان.

وقتی سه ساله بودم، به مادرم خبر دادند پدرم تحت شکنجه شدید است. من و فاطمه آن زمان کودک بودیم و متوجه نمی شدیم، اما مادرم واقعا ناراحت بود، خواهرم به بیماری فلج اطفال دچار شد و نمی توانست راه برود، فقط صحنه ای که از پدرم در آن دوره به یادم مانده است؛ ملاقاتی بود که در زندان داشتیم، پدرم نمی توانست روی پایش بایستد، روی صندلی نشست و من را در بغل او گذاشتند، زود می خواستند من را از او جدا کنند که سخت ترین شرایط برای یک کودک است.

در سال های بعدی، ایشان چند بار به صورت کوتاه مدت به زندان رفت، اما زمانی که زندانی طولانی ایشان در سال ۱۳۵۴ اتفاق افتاد من نوجوان بودم و به صورت هفتگی و مرتب به ملاقات ایشان می رفتیم. در مجموع رفتار ماموران با زندانیان خانواده هایشان محترمانه بود. آیت الله هاشمی در این دوره بخش عمده کار بزرگ تفسیر قرآنش را انجام داد.

ایشان بخش عمده قرآن را از حفظ بود و در سلول انفرادی در ذهنش آیات قرآن را مرور می کرد و از نظر مفهومی طبقه بندی می کرد و در دوره بعد از بازجویی و شکنجه و رفتن به بند سیاسی زندان اوین در سال ۱۳۵۴ که اجازه داشتند کاغذ و قلم داشته باشند، فیش های تفسیر را در دفترچه های ۲۰۰ برگی می نوشت و در ملاقات ها از زیر عبایش به مادرم می داد. مادرم آنها را زیر چادر از زندان خارج می کرد. سختگیری زیادی نمی شد.

آقای هاشمی پس از آزادی از زندان چیزی تعریف می کرد؟ از شکنجه و فشارها چیزی می گفت یا از مسائل درون زندان؟

ایشان درباره شکنجه و مشکلات خودش چیزی نمی گفت. ولی از دیگر زندانیان مرتب حرف می زد و از صبر و استقامت آنها یاد می کرد، به ویژه دوستان نزدیکش مانند مرحوم لاهوتی، منتظری و طالقانی. ما معمولا مطالب مربوط به شکنجه و فشار به ایشان را از دیگران می پرسیدیم.

امام «آشیخ اکبر» صدایش می کرد

روز آزادی ایشان را به خاطر دارید؟

بله، دو ماه قبل از پیروزی انقلاب که چندروزی مانده بود مدت محکومت ایشان تمام شود و البته قرار بود سایر زندانیان هم به زودی آزاد شوند. ایشان می خواست تا آخر دوره محکومیت در زندان بماند که بعدا بهانه ای نتوانند بگیرند، اما هم بندی هایش گفتند انقلاب به شما بیرون زندان احتیاج دارد. آقای هاشمی قبول کرد و با منزل تماس گرفته شد. من آن زمان گواهی نامه هم نداشتم و با خودروی پژو ۵۰۴ پدرم به دنبالش رفتیم و او را از زندان اوین به منزل آوردیم.

ایشان قبل از انقلاب در منزل درباره اما مطلبی می گفتند؟

ایشان مرتب از رهبری امام خمینی و جهاد همرزمان یاد می کردند و علاقه زیادی به امام داشتند. البته به دلیل مراقبت های ساواک مطلب خاصی که نباید علنی شود، درون خانه نمی گفتند، ولی چون فاطمه و فائزه به مدرسه رفاه و من به مدرسه علوی و اسلامی می رفتیم که محیط مذهبی و انقلابی داشت، از طرف ما مرتب بحث مبارزات سیاسی و زندانیان سیاسی و امام در منزل مطرح می شد.

ظاهرا قبل از انقلاب هم خانه مشترکی با خانواده آیت الله خامنه ای داشتند؛ چیزی در این مورد به یاد دارید؟

من حدودا پنج ساله بودم و پدر به دلیل احتمال دستگیری از قم به تهران آمده بود و منزلی دوطبقه را در نایب السلطنه اجاره کرده بودند، آیت الله خامنه ای و خانواده ایشان که به تهران آمده بودند، پدرم ایشان را دعوت کرد و خانواده ایشان در طبقه دوم همان منزل اجاره ای ساکن شدند. من و آقامصطفی پسر بزرگ آیت الله خامنه ای اختلاف سنی دو ساله داشتیم.

از روزهای پیروزی انقلاب چیزی به خاطر دارید؟ پدر شما ناگهان از یک مخالف سیاسی به یکی از ستون های حکومت تبدیل شده بود. این موضوع چه تاثیری در زندگی شما و رفتار پدرتان داشت؟

لحظه لحظه آن خاطرات در ذهنم مجسم است. بعد از انقلاب که پدرم مسئولیت های سنگینی داشت رفتارش تغیبر نکرد. اما حضورش در منزل کمتر شد و برخی شب ها در دفتر کارش می خوابید، زندگی ما هم قدری سخت تر شد. ما قبل از انقلاب به دلیل اینکه فرزند کوچک در خانه بود و پدرم هم زندان بود، مستخدم داشتیم؛ اما بعد از انقلاب تا همین اواخر که حال مادرم نامساعد شد و ایشان بیماری پیدا کرد، مستخدم نداشتیم.

مرحوم آقای هاشمی حکم مرحوم آقای بازرگان را قرائت کردند. آن موقع شما کجا بویدد، آیا ایشان بعدا درباره آن صحبتی نکردند؟

در آن روز آقای هاشمی، اولین ماموریت را به من داد. آن زمان ۱۷ ساله بودم. به دلیل اینکه تلویزیون آن مراسم را پخش نمی کرد، قرار شد به وسیله تیمی که همراه امام از فرانسه آمده بودند، تصاویر مراسم تنفیذ حکم نخست وزیری آقای بازرگان در دولت موقت به صورت منطقه ای از فرستنده پخش شود و من به همراه تعدادی از دوستانم این کار را هماهنگ کردیم و مردم تا حدود میدان ژاله، توانستند این مراسم را از تلویزیون ببینند.

امام «آشیخ اکبر» صدایش می کرد

گفته شده برخی از اعضای خانواده احمدی نژاد از جمله خواهر او، یعنی پروین، مراوداتی با خانواده شما داشته اند؛ آیا صحیح است؟ این مراودات چکونه بوده است؟

خانم پروین احمدی نژاد با خواهرم فاطمه در کمیته حزب جمهوری اسلامی مدتی همکاری و حضور داشت، اما مراوده خانوادگی خاصی نداشتیم.

شما پس از انقلاب تبدیل به یکی از فرزندان مسئولان اصلی نظام شدید این احتمالا با آغاز تحصیل شما در دانشگاه همراه شده بود چطور انتخاب رشته کردید؟ ماجرای سفر شما برای ادامه تحصیل به خارج از کشور چگونه بود و کشور مقصد اکه اگر اشتباه نکنم، بلژیک بود چطور انتخاب شد؟

من در کنکور، شیراز قبول شدم، اما چون با ترورها هم زمان شد، باید محافظ با من به دانشگاه می آمد، اما چون دوست نداشتم تفاوتی با بقیه دانشجویان داشته باشم قبول نکردم. مادرم که نگران امنیت من بود با خاله ام که در بلژیک سکونت داشت، هماهنگ کرد که برای تحصیل دوره مهندسی به بلژیک بروم و پدرم هم پذیرفت.

چه زمانی از تحصیل بازگشتید؟ در دوران دفاع مقدس کجا بودید؟

من در سال ۱۳۶۵ فوق لیسانسم را در مهندسی مکانیک رشته پلاستیک ها و کامپوزیت ها از پلی تکنیک مونترال گرفت و در آغاز دوره دکترا بودم که جنگ شهرها به اوج خود رسیده بود و مشکل اصلی کشور کمبود موشک بود. آقای هاشمی که تخصص من را می دانست، توصیه کرد دوره دکترا را رها کنم و برای کمک به صنایع موشک سازی به ایران برگردم که من هم با افتخار پذیرفتم.

در خاطرات آقای هاشمی گفته شده مرحوم آیت الله منتظری با شما درباره ازدواجتان صحبت کردند و پس از آن شما ازدواج کردید. نحوه ازدواج و انتخاب همسر شما چگونه بود؟ مرحوم هاشمی در این رابطه و ازدواج سایر فرزندان شان چه رفتاری داشتند؟

یک بار در فرصت تعطیلات دانشگاه به تهران آمده بودم. به همراه پدر به دیدار آیت الله منتظری رفتیم و ایشان از من پرسیدند که ازدواج کرده ام یا خیر؛ وقتی فهمیدند که هنوز مجردم، سفارش کردند که حتما ازدواج کنم و همین توصیه موجب انگیزه من برای ازدواج شد.

ازدواج من و سایر برادرانم به صورت فامیلی انجام شد و خواهرانم هم با پسران آقای لاهوتی که همرزم پدر در دوران مبارزه بود، ازدواج کردند. برای خواهرانم به خاطر هم زمانی با اوایل انقلاب مراسمی نگرفتیم. برای من هم چون درجنگ بودیم مراسم نگرفتیم و امام عقد ما را خواند. برای برادرم مهدی، آیت الله خامنه ای خطبه عقد را خواندند و هدیه دادند. مراسمی ساده در منزل عموی مرحومم گرفتیم. فقط برای یاسر چون زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی بود در باشگاه ریاست جمهوری مراسم برگزار شد.

از رابطه نزدیک و صمیمی امام و آقای هاشمی زیاد گفته شده است. با توجه به انیکه خانه های شما نزدیک به هم بود، خاطره ای در این زمینه دارید؟

امام علاقه خاص و ویژهای به آقای هاشمی داشتند. در ملاقات ها، ایشان را اکبر یا آشیخ اکبر صدا می کردند. وقتی، آقای هاشمی جبهه یا سفر می رفت، امام برای سلامتی ایشان گوسفند نذر می کردند و پدرم هم آن قدر عاشق و شیفته امام بود که برای اجرای فرمان و دستور ایشان هر سختی و زحمتی را به جان می خرید.

در میانه جنگ بود که آقای هاشمی آن خطبه معروف درباره مترو را دارد و بعد هم شما مدیرعامل شرکت مترو شدید، چطور شد به این سمت گرایش پیدا کردید؟

آقای هاشمی از قبل از انقلاب، به مشکلات و عقب ماندگی های کشور آگاهی کامل داشت و راه حل ها را هم از طریق مطالعه و مشاهده کشورهای توسعه یافته پیدا کرده بود. برای همین در سال ۱۳۶۳ و در اوج جنگ، ایشان برای اینکه سازندگی در کشور تعطیل نشود و بعد از جنگ، تهران به بحران دچار نشود، خطبه مترو را خواند و با همه مشکلات، شرکت مترو را که افراد سطحی بعد از انقلاب به عنوان یک پروژه لوکس تعطیل کرده بودند، احیا کرد.

در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، آقای نوری- وزیر کشور وقت- از من خواست که برای تکمیل و بهره برداری از آن که مقداری فرسایش شده بود، مدیریت مترو را بپذیرم و من با مشورت پدر، قبول کردم و در ۱۳ سالی که مسئولیت مترو را برعهده داشتم آمار مسافران این شرکت به دو و نیم میلیون در روز رسید.

 امام «آشیخ اکبر» صدایش می کرد

شخص شما در جنگ و دفاع مقدس حضور داشتید؟ مهدی و یاسر ظاهرا به دفعات به جبهه اعزام شدند و مجروح هم شدند. نظر مرحوم هاشمی درباره این اعزام شدن ها و جنگ و مجروح شدن بچه ها چه بود؟

من به دلیل تحصیل به صورت مداوم در جبهه نبودم، اما سفرهای زیادی خودم یا به اتفاق آیت الله هاشمی به جبهه می رفت و چند روزی در کنار رزمندگان حضور داشتم. بعد از بازگشت در سال ۱۳۶۵ نیز درگیر صنایع موشکی بودیم و برای کارهای فنی به جبهه می رفتیم. مهدی و یاسر از سنین نوجوانی مرتب به جبهه می رفتند و در سال ۱۳۶۶ که از سخت ترین سال های جنگ بود با هم به عملیات رفتند و هر دو مجروح شدند.

به تازگی فایل سخنرانی آقای هاشمی در سال ۶۳ در جمع فرماندهان ارشد منتشر شده است که در آن درباره خاتمه جنگ مطالبی را بیان کرده اند. اساسا از چه زمانی ایشان به خاتمه جنگ فکر می کرد و تا چه اندازه برای زودتر پایان یافتن جنگ تلاش کرد؟

آیت الله هاشمی رفسنجانی از نظر مبانی فکری، جنگ را منفی می دانست و به دنبال آن بود که جنگ با سرافرازی ایران به اتمام برسد و مسلمان کشی از هر دو طرف خاتمه یابد. ایده ایشان برگزاری یک عملیات بزرگ و موفق و وسیله قرار دادن آن برای صلح بود که البته به دلایل زیادی این گونه نشد؛ اما در نهایت با لطف خدا جنگ بعد از آتش بس در سال ۱۳۶۷، با سرافرازی ایران در سال ۱۳۶۹ و در زمان ریاست جمهوری ایشان به صلح دائمی تبدیل شد.

شما بعد از ریاست بازرسی ویژه رییس جمهوری، حدودا یک سال آخر دوره ریاست جمهوری آیت الله هاشمی به عنوان رییس دفتر مشغول به کار بودید. آقای هاشمی چکونه با موارد تخلف برخورد می کرد؟

نگاه آیت الله هاشمی به مدیریت و اداره دولت، نگاه اجرایی بود و هیچ گاه دنبال مچ گیری از مدیران نبود. وظیفه ای که ایشان برای بازرسی ویژه تعیین کردند، پیگیری و بررسی مشکلاتی بود که در حوزه تولید و خدمت دهی دولت ایجاد می شود که آن فعالیت های سازنده تسهیل و مشکلات مردم حل شود.

ایشان گفته بودند بازرسی ویژه، فقط در مواردی که دستور کتبی بدهند وارد شود و همیشه هم در جهت حل مشکلات و رفع بوروکراسی دست و پاگیر دستور بررسی و پیگیری می دادند و تخلفی اگر بود، به مراجع ذی ربط ارجاع می شد، نه بازرسی ویژه. خاطرم هست حتی چند بار وزارت اطلاعات درخواست کرد که با بازرسی ویژه، پروژه های مشترک را پیگیری کند که با توجه به خط مشی و دیدگاه رییس جمهوری، ما نپذیرفتیم.

امام «آشیخ اکبر» صدایش می کرد

در سال های ریاست جمهوری پدر شما که هم او و هم شما به اشرافی گری متهم شدید، پدرتان اعلام کرد دو بار فهرست اموال  خود را به رییس قوه قضاییه وقت و رییس صدا و سیما ارائه کرده تا اعلام عمومی شود؛ چرا این اتفاق رخ نداد؟

وقتی آقای هاشمی اموال را به مسئولان اعلام کرد و گفت پخش آن مانعی ندارد، آقایان گفتند با این کار سایر مسئولان هم تحت فشار قرار می گیرند که اموالشان را اعلام عمومی کنند که اجبار قانونی نیست و آقای هاشمی هم پذیرفتند.

در برخوردهایی که زمان ریاست جمهوری پدر شما با منتقدان شد، آیا درباره این برخوردها صحبتی با ایشان می شد؟

ایشان به هیچ وجه دستوری برای این گونه برخوردها نمی داد. زمانی هم که مطلع می شد، سعی می کرد در صحبت با مقامات ذی ربط مسئله را حل کند؛ اما متاسفانه افراطیونی در دو جناح بودند که می خواستند این گونه مسائل را به ایشان منتسب کنند.

روزی که پدر شما مرحوم شدند، شما کجا بودید و چطور مطلع شدید؟

من در مسیر بازگشت از دانشگاه بودم که به من گفتند به بیمارستان بروم.

در بیمارستان چه گذشت؟

ایشان وضعیت مناسبی نداشت و پزشکان و پرستاران در حال احیا بودند. وقتی دکتر طباطبایی و هاشمی و زالی رسیدند و گفتند دیگر امیدی نیست من برای اینکه ایشان دیگر اذیت نشود خواستم عملیات احیا متوقف شود و پیکر ایشان را به بیمارستان و سپس حسینیه  جماران ببریم. خودم برای صحبت با مادرم نزد ایشان به منزل در کنار حسینیه رفتم.

آقای هاشمی وصیت نامه جدید دارند؟

خیر. ایشان وصیت جدیدی ندارد و آخرین وصیت نامه ایشان مربوط به حدود ۱۵ سال قبل است.

وصیت نامه دست نویس آیا سیاسی است یا خصوصی و خانوادگی؟ گفته شده شما به عنوان وصی ایشان برگزیده شده اید؟

وصیت نامه دست نویس است و در یک صفحه و جنبه شرعی دارد. ایشان من را به عنوان وصی خود تعیین کرده اند.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۴۲۶)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا: سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روز گذشته در
خدمتتان هستیم. ممنون از این که امروز هم ما را انتخاب کرده اید. در آخرین هفته از سال ۹۵ هستیم، امیدواریم حس خوب زندگی و نشاط در لحظه لحظه این روزهای واپسین سال همراه شما عزیزان باشد و با دلی پر از امید و برنامه های مثبت به استقبال سال جدید برویم، انشاالله.

 توصیه ی انسان دوستانه پرویز خان پرستویی به فروشندگان و کاسبینی که این روز ها بیشتر با مردم در ارتباط هستند و مایحتاج میفروشند. هوای آبرو و عزت هموطنان را داشته باشید.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

از یک طرف در تمرین پرسپولیس شرکت میکند و از طرف دیگر با جوانان استقلال ارتباط تصویری میگیرد. سردار جان بهتر است تکلیفت را با عزیزانی که بین نوشتن فحش و قربان صدقه منتظر و بلاتکلیف اند، مشخص کنی. تفاوت سرعت اینترنت دو کشور ایران و روسیه هم که به وضوح قابل تشخیص است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 


حمودا :)))

شوخی جالب و خنده دار حمید فرخ نژاد که امیدواریم موجب رنجش خاطر بودایی های ساکن نیاوران و سعادت آباد نشود، با رنجش بودایی های چین و تایلند کنار می آییم!

پ.ن: این روزها از پیروان هر آئینی در طیف روشنفکر شمال شهر نشین پیدا میکنی.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

سارا خادم الشریعه و کیک تولد ۲۰ سالگی اش. امیدواریم همیشه موفق و سلامت باشد و برایمان افتخار آفرینی کند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

هوتن شکیبا پست مناسبی را جهت تبریک گفتن روز جهانی زن انتخاب نکرده است! و قطعا در کامنت ها پای لرزش نشسته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 رضا رشیدپور با این پست از مردم خواست به دروغ سیزده اش، تمسخر بانو شهلا ریاحی و سکته ناقص اش در حین اجرای زنده رأی بدهیم. انصافاً اجراهایش متنوع و جذاب بوده!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 سامان جلیلی با این سلفی نشان داد که در راه گرفتن مجوز آلبوم موسیقی کچل شدن یکی از ابتدایی ترین مراحل است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 بنیامین در ۲۵ مارس قرار است در شهر سن خوزه آمریکا، سیگار بکشد. علاقه مندان به سیگار کشیدن بنیامین میتوانند در روز اعلام شده در این شهر حضور یابند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

محمد علیزاده و احسان خواجه امیری در جشن عروسی مهرداد نصرتی، یکی از قدیمی های موسیقی پاپ ایران که گویا یک مقدار برای ازدواج کردن عجله داشتند، وگرنه حالا حالا ها وقت بود!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

ترانه علیدوستی که همیشه سعی داشته متفاوت تر از سایرین باشد و در سال های اخیر یک کوچولو شو آف به شخصیت اش اضافه شده، روز جهانی زن را اینگونه تبریک گفت. کامنت ها را هم بست که دموکراسیِ موجود در همین پست را زیر سوال ببرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 محسن جان، خیالت راحت باشد دیگر کسی جلو دارت نیست. نیوشا حمایتت کرده! کم سعادتی نیست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 


 سکوت همیشه علامت رضایت نیست، گاهی نیز علامت خیس کردن شلوار از ترس است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

سکانس حضور رامبد در برنامه “سه ستاره” یکی از غیر قابل پیش بینی ترین گل به خودی هایی بود که احسان علیخانی آن را رقم زد. با سوال های هالیوودی در مورد زندگی شخصیِ رامبد – که متاسفانه مدلِ شوخی اش اصلاً طنز و قشنگ و متناسب با عُرف نبود – یک شوک عجیب به رامبد و بینندگان داد و باعث شد که به برخی از صفات شناخته شده ی احسان، یعنی “ادب” و “هوش” شک جدی بکنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

شهرزاد کمالزاده روز جهانی زن را به تمام آنه شرلی های سراسر دنیا تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

دلبری های پناه خانم استخری برای بابا شاهرخ.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

مارال فرجاد به عیادت ارژنگ امیرفضلی رفته بود که این عکسِ عباس جدیدی طور را گرفت. ارژنگ بخاطر مشکلات گوارشی چند روزی است که در بیمارستان بستری است که امیدواریم هر چه زودتر سلامتی اش را بازیابد. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

آتش بازی بارسلونا برابر پاریسن ژرمن در نیوکمپ کم اتفاقی نبود که چهره ها به آن واکنش نشان ندهند. یک شب بینظیر که باعث شد در عرض ۴ دقیقه هشتاد میلیون نفر از مردم یک سرزمین در خاورمیانه، ناگهان حامی حقوق مردم کاتالونیا شوند! 

پست مصطفی زمانی پیرامون این بازی رویایی را شاهد هستید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

هر وقت برق خانه رامبد شکرآبی میرود، از همسرش خواهش میکند که خانه را روشن کند. او این قابلیت را دارد، دقیقا مثل یک مهتابی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

خسرو حیدری بازیکن با اخلاق فوتبال کشورمان با این سلفی تولد همسرش را تبریک گفت. تبریک به خسروی عزیز و همسر محترمش. امیدواریم سانتر های زندگی اش همگی به گل تبدیل شوند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 از خانواده جناب کیارستمی خواهشمندیم با یک دسته گل به دیدن افسانه پاکرو بروند و از وی بخواند که کوتاه بیاید. حضور چند دقیقه ای در یک مستند این همه عزاداری نمیطلبد! جای ژولیت بینوش بودی چه کار میکردی؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

آدم فضاییِ تکواندوی جهان ۳۴ ساله شد. تبریک بی پایان به این قهرمان دوست داشتنی، یوسف کرمی عزیز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426)

علی جان به جای این همه صغری کبری چیدن و تلف کردن کلمات، خیلی رک و راست بنویس که لطفا به من رأی دهید! والسلام!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

آتیلا پسیانی، گوهر خیراندیش و کمال تبریزی داوران مسابقه بهترین کمدین خندوانه هستند! جای غلام کویتی پور در این هیئت ژوری بسیار خالی است تا پازل نامأنوس عزیزان تکمیل شود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

اوکی، چیز های دیگری را به پای حماقتت میگذاریم. مثلا برداشتنِ بلندگوی میهماندار و اعلام اینکه هواپیما در حال سقوط است و خط خوردنت از تیم ملی به دلیل جاماندن پاسپورت ات در یک میهمانی 🙂

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

سحر قریشی در اکران خصوصی فیلم “سه بیگانه”، فیلمی به کارگردانیِ آقای بوق.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

عمو رضا صادقی و همسر جان، عکسی بمناسبت روز جهانی زن.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 هلند و کشورهای اسکاندیناوی برای سیروان نقش کن سولقان را دارند و هر وقت دلش میگیرد با یک فرست کلاس خودش را به آن جا میرساند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 عارف لرستانی و همسر عزیزش، به مناسبت روز زن و تقدیر از بانوی محترمش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

یوسف تیموری و رضا داوودنژاد در حال ایفای نقشِ دایناسور سکه ای برای آرمین خان، پسر فوق العاده بازیگوشِ یوسف تیموری. کسانی که آرمین را از نزدیک دیده اند میدانند که این وروجک چه زلزله ای است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 حضور بزرگان سینما در مراسم غرس چند نهال گیلاس در اطراف مزار استاد کیارستمی در لواسان، به مناسبت روز درختکاری و هفته منابع طبیعی. با حضور استاد مسعود کیمیایی، بهمن فرمان آرا، همایون ارشادی، علیرضا داوودنژاد و جعفر پناهی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

ثبت رکورد زوم ترین عکس آتلیه ایِ چهره ها به نام سحر دولتشاهی. مرحله بعدی انشاالله سلول های بینیِ عزیزان خواهد بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

وقتی به یاد می آوری چند سال پیش همین موقع ها به برنامه تحویل سال تلویزیون دعوت شدید و دیگر از این خبر ها نیست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

جشن اولین سالگرد ازدواج یکتا ناصر و منوچهر هادی با حضور شیرین ترین میوه این زندگی یکساله. تبریک به این زوج هنرمند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

دیروز زادروز بزرگترین بازیگر تاریخ سینمای ایران بود و خیلی ها این روز را به ایشان و به سینمای ایران تبریک گفتند، از جمله امیر جدیدی. امیدواریم هر کجا که هستند سلامت و شاد باشند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

سلفی لیلا برخورداری و خواهر عزیزش در کنار هواپیما، پیش از عزیمت به مشهد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

خنده های پدر و پسری امیر جعفری و آقا آئین. صحنه ای که توسط سیدعلی صالحی ثبت شده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

  این تصاویری که میبینید شاید یک سوم از تنوع نقش آفرینی های آقای عبدی هم نباشد. آرزوی سلامتی داریم برای مرد هزار چهره سینما.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

حافظ جان بگذار برود و چند روزی نباشد بعدش ابراز دلتنگی کن. مردیم از سرما!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

سلفی آینه ای هستی مهدوی در یک جایی که نمیدانیم کجاست، خیلی هم مهم نیست که بدانیم کجاست. هنرنماییِ نقطه ایِ هستی بر روی عکس را هم شاید هستید. واقعاً این خلاقیت ها دارد الکی هدر می رود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 آزاده نامداری و همسر جان پس از تماشای کنسرت مهدی یراحی با او این عکس یادگاری را گرفتند. مهدی دست خودش نیست، آنقدر ناله کرده خنده هایش هم سرشار از غم های نهفته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

آقا شِیک شکلاتی نوش جان کرده ما باید لیوان چِرک اش را لایک کنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426)

رونمایی از شباهت های بیت سوشا مکانی با ستاره های سینما. این قسمت: ارژنگ امیر فضلی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 سلفی پانته آ بهرام و ساره بیات در حاشیه کنسرت محمدرضا گلزار در تهران. همانطور که شاهد هستید این کنسرت چنان جذاب بوده که وقتی برای غیر از تماشا کردنِ آن برای مخاطبین نمانده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

لادن خانم مستوفی و عکسی از کودکی هایش. با شباهت حدودِ ۳ درصد به الآنِ وی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 پیمان معادی با این عکس زیبا تولد حمید علیدوستی، ستاره سال های دور فوتبال ایران را تبریک گفت. یکی از معدود ستاره هایی که بدون حضور در دو تیم محبوب پایتخت، ستاره شد و نامش جاودان ماند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

محمد بنا انتخاب نشدن نام قاسم رضایی را فرصت خوبی برای حمله به احسان علیخانی دید. البته نقدش بیجا هم نبود و میشد نام قاسم را بین گزینه ها گنجاند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

علی دایی و عکس های نابی که از سال های پر افتخار فوتبال ایران میگذارد. عکسی عالی از روز معارفه اش در بایرن مونیخ. ۱۸ سال پیش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

سلفی نوید محمدزاده در کنار پدر عزیزش. آرزوی سلامتی داریم برای همه پدر های نازنین.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

وقتی متوجه میشوی خوب خواندن و بد خواندن تاثیری روی شور و هیجان مخاطب ندارد و اصلا آن ها برای یک چیز دیگر به سالن آمده اند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 عجب! پس شما دنباله روِ فرشته ها بودید و ما نمیدانستیم! خدارا شکر که اینستاگرام سقف ندارد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

سلفی فرهاد مجیدی و پسرش در کنار بیربط ترین هشتگ هایی که میتوان برای این عکس بانمک زد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

دیروز سالروز تولد سردار قاسم سلیمانی، یکی از محبوب ترین چهره های نظامی کشور و پاسدار خاک عزیزمان در فرای مرزهای ایران بود. امیدواریم سال های سال سلامت باشند و سایه شان تضمینی بر آرامش و امنیت در این خاک باشد. علیرام نورایی با این پست تولد سردار را تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

شقایق فراهانی اینگونه ۵۰۰ هزار تایی شدن اش را تبریک گفت. حرکتی که قبلاً فحش محسوب میشد ولی گویا حالا دیگر اینگونه نیست. محض احتیاط: آینه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 افتضاح ترین تشبیه سال ۹۵ را مرجان شیرمحمدی شب گذشته در اینستاگرام اش خلق کرد! تشبیه تلخی است، مخصوصا برای من که از علاقه مندان و به بوچ کسیدی و ساندنس کید هستم.

تشبیه پیشنهادی ما برای این عکس: لولِک و بولِک.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

 الکی حرف در دهانمان نگذار گلاره خانم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426) 

این سلفی بدون شرح خاطره حاتمی آخرین پست مطلب امروز است. تا فردا خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (426)

 مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن
نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با
نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در
اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان.


منبع: برترینها

سردار «قاسم سلیمانی» کیست؟

: سردار سرلشکر “قاسم سلیمانی” از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده نیروی قدس سپاه است.

 قاسم سلیمانی در ۱۳۳۶ در شهرستان رابر متولد شد.

سرلشکر

وی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. او در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود. وی در ۴ بهمن ۱۳۸۹ درجهٔ سرلشکری دریافت کرد.

رهبر معظم انقلاب در تقدیر از عملکرد قاسم سلیمانی از او به عنوان «شهید زنده» نام برده است.

دشمنی که هم مورد تنفر و هم مورد تحسین است

نیویورک تایمز، در سپتامبر ۲۰۱۳ او را به عنوان «دشمنی که هم مورد تنفر و هم مورد تحسین است» توصیف کرد. جان مگوایر افسر سابق سازمان سیا در عراق می‌گوید «او قوی‌ترین مأمور مخفی در خاورمیانه است … و هیچ‌کس او را نمی‌شناسد.»

آرامش و حجب از ویژگی های سرلشکر

اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

هر قدر که داخل ایران، او را کم می‌شناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصه‌های حیرت‌آوری از او بر سر زبان‌هاست که با آمیخته‌ای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه می‌دهد که گویی همه منافع امریکایی‌ها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناک‌تر و هول‌انگیزتر معرفی می‌کنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست.

تحریم سرلشکر

هر قدر او آرام و بی‌سر و صدا می‌رود و می‌آید و کارهایش را انجام می‌دهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش می‌ترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست می‌خوانند، بارها و بارها تحریمش می‌کنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را می‌زنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف می‌کنند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را می‌دهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شده‌اند، به همین سادگی!

حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند

و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته می‌شود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی می‌نویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند.«

شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد؟!»

سرلشکر

واقعیت آن است که گرچه غربی‌ها او را ژنرال می‌نامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکایی‌ها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیات‌های نظامی به اهدافش دست می‌یابد، اما خود نیز نمی‌توانند معترف نباشند که او، بی‌آنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست می‌یابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگی‌های اخلاقی‌اش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم می‌زند، نه با تکیه بر قدرت نظامی‌اش.

پادرمیانی سرلشکر

روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سی‌ام مارس ۲۰۰۸ گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیری‌ها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزی‌های سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.

نقش سرلشکر در صلح

زلمای خلیل‌زاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز می‌گوید: «همان‌قدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم می‌کنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیری‌های نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که می‌رفت ناآرامی‌های آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.«

منطق سرلشکر

یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی می‌گوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن می‌گوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف می‌زنید، بسیار ساده برخورد می‌کند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی‌دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی‌تواند با او بجنگد.«

سرلشکر بی محافظ

قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل می‌کنند، بی‌محافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکایی‌ها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است!

پیشنهاد ترور سرلشکر

خیلی فرقی نمی‌کند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر می‌تواند صحیح باشد؛ همین مؤلفه‌ها و قصه‌های راست و دروغ دیگری که از او می‌گویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانه‌ای دولت هایشان هستند، کفایت می‌کند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشسته‌اید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور می‌دهید!

سرلشکر

این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایران‌هراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت می‌کند؛ حتی اگر دلیلی بر درستی‌شان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدت‌ها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانه‌های هالیوودی عادت دارد!

بسم الله اگر حریف مایی!

ما اما به قصه‌های هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که می‌گوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمی‌کرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او می‌گوییم: بسم الله اگر حریف مایی!

قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراق‌آمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناک‌تر معرفی کند تا ترسش توجیه شود.

اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدم‌هایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است.

جنگ که تمام شد، امنیت خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب می‌دانند که در آن سال‌های فرماندهی او، امن‌ترین دوران را گذرانده‌اند.

سال ۱۳۷۹، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکایی‌ها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد!

کابوسی که همان قدر که غربی‌ها را می‌ترساند، به جان ما، غروری مقدس می‌ریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان هم‌ولایتی هایش و در مراسمات و مجالس‌شان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شده‌تر از داخل مرزهاست.


منبع: برترینها