لورکا، آواز‌خوان زندگی

برترین ها: ۸۱ سال از مرگ فِدِریکو گارسیا لورکا می‌گذرد. شاعری که افسانه مرگش بر
افسون شعرش پیشی گرفته است. حتی آنان که شعر لورکا را در‌نمی‌یابند،
ناگزیر، افسون افسانه مرگ او می‌شوند؛ تا شاید با لرزیدن از لرزه‌ای که تیر
خلاصِ جوخه سیاه مرگ در سحرگاه ۱۹ ماه اوت سال ۱۹۳۶ میلادی بر پیکر لورکا
انداخت، به ژرفای شعر او راه یابند. این هم گوشه‌ای دیگر از تراژدی زندگی
لورکاست که افسانه مرگش بیش از شعرش بر سر زبان‌هاست.

لورکا، آواز‌خوان زندگی 

اکنون
دیریست که مرگ لورکا افسانه شده است؛ افسانه‌ای که آدمی را بیش از آن که
افسرده کند، افسون می‌سازد. و شاید به راستی این افسونِ افسانه مرگ لورکاست
که ما را به دنیای رازگونه شعرها و نمایشنامه‌های او می‌کشاند و نه برعکس.
نگاه کنید به طرح سیاه قلمی که شاعر چند سال پیش از مرگ کشیده است؛ تا
لورکا را در لباس سنتی اهالی اندلس ببینید که چهره اندوهگین، بارانی از اشک
بر شانه‌اش می‌بارد و داس ماه بر سر او، که در کنار گورستانی ایستاده،
سایه مرگ افکنده است.

لورکا، آواز‌خوان زندگی 
پیوند شعر لورکا با زندگی او

با
این همه لورکا شاعر عشق است و زندگی، شاعری تشنه عطر و خند‌ه، تشنه
ترانه‌های نو، و شعرش سرشار از شورِ زندگی. در شعر او دریا لبخند می‌زند،
درختان باد می‌بافند و گل‌های سرخ بر تن باد رنگِ عطر می‌زنند. آنجا نیز که
اندوهی آمیخته با هراسیِ ناشناس در شعرش احساس می‌شود و تلخی مرگ کودکی
خردسال را در نیمروز به تصویر می‌کشد، نشان می‌دهد که چه سان به زندگی
دلبسته است و چقدر از عجوز مرگ بیزار. لورکا آواز‌خوان زندگی است.

 طرح سیاه قلمی که لورکا چند سال پیش از مرگ کشید

نام
بردن از لورکا در دوران بیست ساله سلطه رژیم ژنرال فرانکو بر اسپانیا
رسماً منع شده و نشر و پخش نوشته‌هایش ممنوع شده بود. اما با انتشار کتاب
“مرگ لورکا” که آیان گیبسون، نویسنده ایرلندی، دو سال پیش از مرگ ژنرال، در
سال ۱۹۷۳ میلادی به چاپ رساند، زندگی لورکا دوباره آغاز شد و با
زندگینامه‌ای که همین نویسنده، نزدیک به دو دهه پس از آن منتشر کرد، ‌به
تمام اسطوره‌هایی که پیرامون زندگی و مرگ لورکا شکل گرفته بود پایان داد.
گیبسون زندگی لورکا را از آغاز تا آخرین لحظات حیات او- گاه لحظه به لحظه-
پی گرفت و اثری شگفت و در عین حال دور از دروغ و نزدیک به رویداد‌های زندگی
این شاعر و نمایشنامه‌نویس نامدار به جا گذاشت.

شعر لورکا و
زندگی او با هم پیوندی تنگاتنگ دارند؛ جداشدنی نیستند. این دو چنان با هم
درآمیخته‌اند که گویی شاعر تمام آثارش را خود تجربه کرده است. لورکا خود در
جایی می‌گوید: “شعر چیزی است که در خیابان در گشت و گذار است. چیزی که
حرکت می‌کند، در کنار ما راه می‌رود. همه چیزها رمز و راز خودشان را دارند و
شعر رمز و رازی است که همه چیزها دارند. دوشادوش از کنار مردی می‌گذری،
به‌زنی نگاه می‌کنی، طرز دویدن زیرکانه سگی را گُمان می‌بری؛ در هر یک از
این چیزها که جنبه انسانی دارد شعر نهفته است. از این‌رو، من شعر را امری
انتزاعی نمی‌بینم، بلکه به آن چون چیزی نگاه می‌کنم که واقعاً وجود دارد،
چیزی که تنگاتنگ در کنار من، مرا همراهی می‌کند. در واقع شعر مرزی
نمی‌شناسد.

شعر در آستانه در خانه می‌تواند چشم به راه ما نشسته باشد؛
آنگاه که ما در سحرگاهی سرد با پاهای خسته و در حالی که یقه‌های پالتومان
را بالا کشید‌ه‌ایم وارد خانه می‌شویم. شعر در آب چشمه‌ای ممکن است در
انتظار ما بنشیند؛ در شکوفه‌های درخت زیتون که بر پارچه‌ای سفید در ایوان
بام خانه ریخته‌ایم تا در آفتاب خشک شود”.

شاعرِ کولی‌ها در نیویورک

زندگیِ
کولی‌ها تنها یکی از مضامینی است که لورکا در دوره‌ای خود را به آن مشغول
داشت. “عاشقانه‌های کولی‌ها” که لورکا با آن به شهرت جهانی دست یافت، کتابی
است که شاعر در آن زادگاه خود گرانادا (غرناطه) را از طریق مضمون زندگی
کولی‌ها و با طنین و آهنگ ترانه‌های عاشقانه محلی به تصویر کشیده است. با
این همه نمی‌توان بر پیشانی شاعر، که سودای هدف‌های بزرگ‌تری را در سر
می‌پروراند، مُهر سراینده این قوم را زد. لورکا هم ترانه‌سرای کولی‌های
اندلس است و هم شاعری بی‌قرار در نیویورک.

سفر به نیویورک و اقامت در این
شهر، لورکا را با جهانی جدید روبرو کرد و تأثیری شگرف و شگفت در ذهن شاعر
بجا گذاشت و شعرهای او را دگرگون ساخت. لورکا شعرهای “شاعر در نیویورک” را
“شعرهای تغزلیِ تلخ، اما زنده” می‌خواند. برای او “هیچ چیز شاعرانه‌تر از
نبرد آسمانخراش‌ها با آسمان نیویورک نیست”. لورکا در نیویورک، در کمتر از
چند روز، درمی‌یابد که این کلان‌شهر بی‌ریشه است. او درمی‌یابد که چرا
ادگارد آلن‌پو، با تمام تیزهوشی و زیرکی، خود را به دست رمز و رازهای
جادویی این شهر سپرد و به آغوش تنگِ نشئگی تب‌آلود نیویورک پناه بُرد.

لورکا، آواز‌خوان زندگی 

لورکا
با نگاهی تمثیلی و رازگونه به نیویورک می‌نگرد، شهری که به بیدارخوابی
ابدی محکوم است. نگاه لورکا به نیویورک، نگاهی غریب و غیر عادی است و نه
آنگونه که در تصاویر کارت پستالی می‌تواند دید. برای او “پُل بروکلین” فقط
گذرگاهی نیست که منهتن را به بروکلین متصل می‌کند، بلکه معبری است میان
جهان زندگان و دنیای مردگان، پلی میان دو جهانِ متفاوت. اما مردگان یا هرگز
راهی به جهان زندگان نمی‌یابند یا اگر بیابند، ناگزیر دوباره به جهان
مردگان بازمی‌گردند؛ چرا که در جهان زندگان آرام و قرار نمی‌یابند. و از
همین‌روست که مردگان در شب نیز زندگان را آسوده نمی‌گذارند. در نیویورک
زندگان به مبتلایان به بیدارخوابی، به محکومان به شب زنده‌داری تبدیل
می‌شوند.

تئاتر؛ پیام اجتماعی لورکا

اما
اگر لورکا با شعرهایش فرهنگ مردم اندلس و زندگی پُرماجرای خود را بازتاب
داد، با نمایشنامه‌هایش پیام‌های اجتماعی خود و انتقاد از وضع موجود را با
مخاطبانش در میان گذاشت. درام‌های لورکا داستانِ پُر تب و تاب نوسازی
اسپانیا در سده بیستم میلادی است و نشان‌دهنده فراگرد خشونت‌آمیزِ گذار از
سنت به مدرنیسم. شخصیت‌های نمایشنامه‌های لورکا را اغلب زنان تشکیل
می‌دهند، زنانی که همصدا با آفریننده خود، رؤیای رهایی از قید و بند
سنت‌های پوسیده را فریاد می‌زنند.

قهرمانان و شخصیت‌های نمایشنامه‌های
لورکا در برابر بازگشت به سنت‌های منسوخ‌شده می‌ایستند و در مقابل
فروافتادن در نظمی اسطوره‌ای به مبارزه برمی‌خیزند. آنان در برابر سنت و
نظمی قد علم می‌کنند که اسپانیا نیمی از آن را از سر گذرانده و از قیود آن
رها شده بود. از این‌رو، شگفت آور نیست که نه تنها شعرهای او، بلکه بسیاری
از نمایشنامه‌های لورکا نیز واکنش خشنِ نظام سیاسی و اعتراض کلیسای کاتولیک
اسپانیا را به همراه داشت؛ تا جایی که یا از اجرای برخی از نمایشنامه‌های
او جلوگیری کردند و یا پس از اندک زمانی، اجرای آنها متوقف ‌شدند.

لورکا
خود درباره تئاتر، این بخش چشمگیر از حیات هنری‌اش، می‌گوید: “تئاتر همیشه
رسالت من بوده است. من ساعات بسیاری از عمرم را وقف ‌تئاتر کرده‌ام.
برداشتی که من از تئاتر دارم تا حدودی شخصی و ناشی از سرکشی و عصیان من
است. تئاتر برای من شعر است که از کتاب بیرون می‌آید و شکل انسان به خود
می‌گیرد، سخن می‌گوید و فریاد می‌زند، گریه سر می‌دهد و نومید می‌شود.
تئاتر به شخصیت‌هایی نیاز دارد که روی صحنه جامه‌ای از شعر بر تن کنند و
همزمان استخوان‌های خود را و خون خود را به نمایش بگذارند. این شخصیت‌ها
باید چنان انسانی و چنان هولناک و تراژیک باشند و با چنان نیرویی با زندگی و
زمانه خود پیوند خورده باشند که خیانت آنها را بر ملا کنند و با تمام
نیرو، واژهای عشق و انزجاز بر لبانشان جاری شود”.

“چشمه اشک‌ها”

اکنون
پس از مرگ فِدِریکو گارسیا لورکا، جای پای او را در گرانادا دنبال
می‌کنیم: از زادگاهش “فونته واکِروس” در ۱۸ کیلومتری گرانادا، تا قتلگاهش
در تپه‌های نزدیک روستای “ویزنار”. اینک می‌توان در کنار درخت زیتونی نشست
که شاعر و صدها تن از قربانیان جنگ و جنون را در اطراف آن، در گورهای دسته
جمعی به خاک سپردند و صد قدم دورتر، به زمزمه چشمه‌ساری گوش فراداد که
شاعرانِ عربِ مسلمان “چشمه اشک‌ها” ‌نامش نهاده‌اند. و بعد اندیشید که
راستی لورکا در آخرین لحظه‌ زندگی‌اش به چه می‌اندیشیده است؟

صدای لورکا چه نزدیک است!

صد عاشق دل سوخته

آرامید‌ه‌اند اینک جاودانه

در اعماق زمینِ خشک.

اندلس

چه گذرگاه‌های سرخِ بی ‌پایانی دارد

و قرطبَه، باغ‌های زیتون سبز

آنجا که صد صلیب می‌توان نشاند

به یادشان.

صد عاشق دل سوخته

آرامید‌ه‌اند اینک جاودانه.


منبع: برترینها

ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است

ماهنامه همشهری دیپلماتیک: نیروها و رهبران جدید سیاسی در چند دهه اخیر توانسته اند با طرح شعارهای پوپولیستی، موفقیت های قابل توجهی هم در فرایندهای انتخاباتی در کشورهایی نظیر فرانسه، ایتالیا، اتریش و ایالات متحده (پیروزی دونالد ترامپ) کسب کنند.

ترکیبی از فرصت های ساختاری مناسب و بهره برداری های فرصت طلبانه رهبران پوپولیست، موجب شده جریانات راست پوپولیست در برخی کشورهای اروپای غربی همچون فرانسه، سوییس و دانمارک آرای قابل توجهی به دست آورند و در برخی کشورها مانند ایتالیا، استرالیا و هلند برای اولین بار در کابینه دولت حضور داشته باشند.

ترکیبی از وعده ها و شعارهای عوام فریبانه نظیر دموکراسی کامل و حقیقی، حاکمیت مردم، نجات مردم و دموکراسی از تهدیدهای ساختگی، گفتار شدیدا خصمانه در قابل احزاب حاکم و سیاست های آن ها و محدود کردن ورود مهاجران، تبلیغات انتخاباتی آن ها را شکل داده و می دهد.

ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است

بازگشت پوپولیسم به صحنه سیاسی کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده- که از آن به نئوپوپولیسم تعبیر می شود- ریشه در شکست احزاب سنتی در پاسخ کافی و مناسب به مسائلی چون جهانی شدن اقتصاد، هویت و فرهنگ، سرعت و مسیر ادغام یا جدایی طلبی در اتحادیه اروپا، مسئله مهاجرت و حضور گسترده مهاجران، افول اهمیت ایدئولوژی ها و سیاست طبقاتی، کاهش علاقه مردم به مشارکت سیاسی و بدبینی و عدم اعتماد شهروندان به سیاستمداران دارد.

از این منظر، پوپولیسم یک درک مبهم از دموکراسی است که بر عناصر دموکراسی مستقیم مانند رفراندوم تاکید دارد تا ساختارهای دموکراسی نمایندگی. مردم باید حاکم بر سرنوشت خودشان باشند و نهادهای میانجی مانند احزاب سیاسی و پارلمان ابزارهای ثانوی بوده و موانع تحقق دموکراسی حقیقی هستند.

فهم مسئله ترامپ

برآمدن ترامپ هم به عنوان شخصیتی سیاسی و هم به عنوان برآیند نوعی ساخت سیاسی- اجتماعی که درصدد بازنمایی هویتی جدید برای خود است، موجب شکل گیری ایده های متفاوتی در روزهای اخیر شده است. ایده هایی که در میانه فقدان پیش بینی و تحلیل، تا واکنش اضطراب آلود قابل دسته بندی هستند. عده ای از یکسو هنوز در شوک انتخاب او هستند و بر پیش بینی ناپذیری پیروز ترامپ تمرکز کرده اند. شاید آن ها قصد درک این واقعیت را ندارند که ترامپ کار خود را آغاز کرده.

در نتیجه باید بپذیریم در غیاب ابزارهای تحلیلی برای پیش بینی چنین امری، واقعیت ها منتظر ما نمی مانند و پیش می روند! بیشترین اعضای این طیف، دانشگاهیان هستند و با هدف اعاده حیثیت از خود، پدیده ترامپ را امری غیرقابل پیش بینی می دانند که امکان درک و پیش بینی آن میسر نبوده است. هر چند افرادی از سیاستمداران بین المللی نظیر خانم موگرینی هم در این طیف قرار می گیرند که به این امر پیش بینی ناپذیر اذعان داشته اند.

از سوی دیگر، طیف گسترده ای از دیدگاه ها وجود دارد که با اتخاذ نگرشی تحقیرآمیز، واکنشی یا اضطراب آلود درصدد فهم رفتارها و رخدادهای در حال ظهور هستند. رفتارها و رخدادهایی که می تواند موجب شکل گیری روند هایی جدید در فضای بین المللی شود. این که سرنوشت ناتو چه خواهدبود؟ سرنوشت برجام به کجا منتهی خواهدشد؟ نوع مواجهه ایالات متحده و ایران چگونه خواهدبود؟ پیمان های منطقه ای نظیر نفتا و اوپک چه سرنوشتی خواهند داشت؟ در این طیف که فراوانی آن بیشتر از دسته اول است، می توان افراد مختلفی را از سیاستمداران و بازرگانان تا اقتصاددانان مشاهده کرد.

درک هویت ترامپ

اما به نحوی عجیب آنچه در بحث های جاری مغفول می ماند، درک خود ترامپ اس! درک این که او کیست و چه چیزی در ذهن می پروراند؟ ایده اصلی او در رابطه با مسائل مهم چیست؟ ظرفیت های شناختی او چگونه است؟ چه چیزی شخصیت او را ساخته و می سازد؟ چگونه می توان رفتار او را درک، تحلیل و پیش بینی کرد؟

بدون شک، شخصیت ترامپ با عناصر کاریزمای قوی و گفتاری پوپولیستی، عنصر تعیین کننده ای در انتخاب وی- بدون پشتیبانی و همراهی اعضای برجسته حزب جمهوریخواه- بوده است.

 ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است
علاوه بر عوامل شخصیتی، تاکید بر مولفه هایی نظیر فاسد و ضعیف بودن مقامات فعلی، محوریت دادن به مردم و ادراکات و هیجانات آن ها، بدبینی به احزاب سیاسی در قالب چپ و راست، متهم کردن رسانه ها به جانبداری از حزب حاکم، اعتماد به تئوری توطئه، انتقاد تندروانه از نخبگان سیاسی حاکم و دروغگو و فاسد خطاب کردن آن ها یا همان شکل دادن دوگانه ما در برابر دیگران از جمله نخبگان فاسد حاکم، زبان ساده و عوامانه با لفاظی سیاسی، القای بحران و فاجعه جلوه دادن وضع موجود که وضعیتی طبیعی است با لیستی از بحران های ساختگی و فقدان برنامه دقیق، همه از عناصر پوپولیسم است. در چهارچوب تفکری نظامند و راهبردی، عناصر اصلی تفکر ترامپ را می توان چنین برشمرد:

تاکید بر ملی گرایی: ملی گرایی که عنصر کلیدی ایدئولوژی راست افراطی است، دولت را شامل و برای بومیان خودی ها) می خواهد باید با غیرخودی ها، به مثابه دشمن برخورد شود. یک دولت- ملت تک فرهنگی و خالص (Mudde، ۱۳۸: ۲۰۰۷). موضوعات اقتصادی- اجتماعی برای این احزاب، ترکیبی از ناسیونالیسم و بیگانه ستیزی است که می توان آن را به مثابه نوعی سیاست ارجحیت ملی یا شوونیسم رفاهی توصیف کرد.

از این منظر، سیاست های اقتصادی این احزاب، تا حدودی تابه برنامه های فرهنگی- اجتماعی آن ها در چهارچوب حمایت گرایی ملی و اقتصادی یا ترکیبی از آنان است. پیامد این امر در فضای بین المللی، سقوط بورس های جهانی، افزایش نرخ بهره و اعتبار اوراق قرضه ملی در ایالات متحده، کاهش ارزش یورو، افزایش قیمت دلار، افزایش قیمت طلا و کاهش قیمت نفت است.

محوریت تفکر سیاه و سفید: پوپولیسم را باید گفتمانی دارای جهان بینی مانی گونه یا دوانگار دانست که در دوران های بحرانی، اراده مردم را به عنوان خیر معرفی می کند و نخبگان توطئه گر (اقلیت) را به عنوان مظهر شر می شناسند. همچنین این گفتمان و جهان بینی را در تضاد با جهان بینی پلورالیستی ارزیابی می کند که بر اجتناب ناپذیری و مطلوبیت تکثر و تفاوت دیدگاه ها در یک دموکراسی تاکید می کند و از یک نظم دموکراتیک نهادینه و نهادهای میانجی حمایت می کند (Hawkins، ۲۹: ۲۰۱۰)

طرفداری از «الگوی عدم حسن نیت ذاتی»: براساس آن ماهیت اصلی زندگی سیاسی را متعارض دانسته و قائل به نبرد خیر علیه شر هستند و به طور دائم احساس ناامنی، انعطاف ناپذیری و ناسازگاری دارند. مارگارت هرمن معتقد است که «رهبران پرخاشگر شدیدا اقتدارطلب هستند، پیچیدگی فکری اندکی دارند، به دیگران اعتماد ندارند، ملی گرا هستند و احتمالا بر این باورند که بر رویدادهایی که در آن حضور دارند تا حدی کنترل دارند».

بعدها هرمن براساس این پژوهش اولیه، کتاب تحلیل ویژگی رهبران را به رشته تحریر درآورد که در آن شخصیت به عنوان ترکیبی از هفت ویژگی: باور به توانایی خود برای کنترل رویدادها، پیچیدگی فکری، اقتدارطلبی، عدم اعتماد به دیگران، تعصب درون گروهی، اعتماد به نفس و وظیفه مداری در نظر گرفته می شود. این امر در حوزه سیاست داخلی منجر به گسترش تضادهای اجتماعی و در سطح بین المللی به گسترش بحران میان ایالات متحده و برخی دولت ها نظیر چین و ایران می انجامد.

داشتن توهم خودبزرگ بینی و داشتن قدرت مطلق که نشان دهنده «امیال کودک پرورش نیافته و از لحاظ هیجانی ضعیف» است. گفتارهای نیندیشیده، هیجانی و متناقض، تعرض به حقوق دیگران و احساس کنترل بر آن ها شواهد وجود چنین امری در شخصیت ترامپ است. در چنین شرایطی، دونالد ترامپ، دوست یا دشمن دائمی ندارد، بلکه هیجان دائمی دارد! امکان ظهور نشانگان شخصیت دوقطبی که به صورت فعال- منفعل، خودشیفته- نوع دوست، شکاک- قاطع و شیدا- افسرده [اختلال روانی دوقطبی] قابل مشاهده است.

باربر در کتابی با عنوان تحلیل تطبیقی روسای جمهور آمریکا: پیش بینی عملکرد در کاخ سفید، این دسته از روسای جمهور ار افراد خطرناکی به شمار می آورد، زیرا تمایل به مکرر کاری و پرخاشگری داشته و به حدی یکدنده و انعطاف ناپذیر هستند که باری خود و کشور فاجعه به بار می آورند.

 ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است
باربر ادعا می کند که بین روسای جمهور اخیر، ریچارد نیکسون، و لیندون جانسون هر دو افراد فعال- منفی گرایی بودند که با یکدندگی سیاست های خود را پیش ی بردند که در نهایت باعث سقوط آن ها به ترتیب به دلیل رسوایی واترگیت ویتنام شد. در سال ۱۹۷۰ نیکسون تصمیم گرفت با حمله به کامبوج جنگ ویتنام را گسترش دهد و به این ترتیب در دام سیاستی افتاد که منجر به شکست وی شد. او هم مانند جانسون مبتلا به پارانویا بود و توطئه گران و دشمنان را در همه جا می دید. هر دوی آن ها در تنهایی مطلق به دوران ریاست جمهوری خود پایان دادند.(هاوتن، ۱۳۹۳)

احساس رسالت تاریخی برای بازگرداندن عظمت به ایالات متحده و اعاده عصر از دست رفته: پوپولیسم به عنوان یکی ایدئولوژی، نه یک رویه و روش سیاسی؛ جامعه را به دو گروه همگون (بومی) و ناهمگون (مهاجران) یا مردم پاک در برابر نخبگان فاسد تقسیم می کند و تاکید می کند سیاست باید بیان اراده عمومی مردم باشد.  دموکراسی پوپولیستی چیزی نیست جز اهمیت بیشتر به این اراده عمومی و نه حتی حقوق بشر یا تضمین قانونی آن.

در واقع از این منظر، پوپولیسم یک ایدئولوژی است که مردم (مردم این جاباضیلت و همگون تصویر می شوند) را در تقابل با نخبگان فاسد به عنوان دیگری مجسم می کند و نخبگان حاکم را به تلاش در جهت مرحوم ساختن مردم صاحب حاکمیت از حقوق، ارزش ها، پیشتر، هویت و صدا متهم می کند. (Albertazzi and McDinnell، ۳: ۲۰۰۸)

دگرستیزی و تلاش برای حذف غیریت، به ویژه در رابطه با مهاجران (به ویژه مکزیکی ها، چینی ها، یهودیان و مسلمانان): از لحاظ داخلی، هر چقدر این جریان قدرت بیشتری بگیرد، به همان اندازه عرصه برای مهاجران به ویژه مسلمانان تنگ تر خواهدشد و از آن جا که این حزب مانند سایر جریانات راستگرا، فضای عمومی را شدیدا با تبلیغات عوامانه علیه مهاجران مسموم می کند، این مسئله می تواند به گسترش هرچه بیشتر اسلام گرایی سیاستی تندرو در فرانسه منتهی شود و موانع جدی را برای پروسه ادغام مهاجران مسلمان در فرهنگ و جامعه فرانسوی ایجاد کند. از طرف دیگر، تقویت نیروهای افراطی هم می تواند به گسترش فعالیت های خشونت بار و تروریستی و بحران مضاعف منتهی شود.

آینده ترامپ چگونه خواهدبود؟

در این نوشتار، ۱۰ دلیل اصلی برای بروز ترامپ گیت ارائه خواهدشد.

قدرت عوامل ساختاری- نهادین در برابر شخص گرایی ترامپ: ساختارسیاسی در ایالات متحده در دو قرن گذشته، دارای ماهیتی نهادین و استوار بوده که بیش از آنکه بازتاب دهنده قدرتش شخصی باشد، منعکس کننده قدرت عوامل بوروکراتیک و سازمانی بوده است. به نحوی که همواره از تعیین کنندگی راهبردهای بلندمدت سخن گفته شده که همه روسای جمهور صرف نظر از تفاوت ها در نوع شخصیت، همواره مقهور آن شده اند.

 ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است
سخنان اوباما اندکی پیش از ترک کاخ سفید مبنی بر ناگزیری ترامپ از پذیرش قواعد از پیش تعیین شده، شاهدی بر این مدعاست. اما ترامپ از پذیرش قواعد از پیش تعیین شده، شاهدی بر این مدعاست. اما ترامپ به نحوی عمل کرده که به نظر می رسد با تاکید بر اهمیت قدرت شخصی خود در جدال با چنین ساختاری قرار داده است. ساختاری که در نهایت او را زیر چرخ های خود خرد خواهدکرد. عقل سلیم می گوید که دن کیشوت هنگامی که با شمشیر چوبی به جنگ آسیاب های بادی غول آسا می رود، پیش تر عرض خود برده است!

ضعف های شخصیتی (بخوانید: گاف های!) ترامپ: شواهدی وجود دارد که ترامپ هنگام حضور در روسیه برای شرکت در مراسم زیباترین دوشیزه سال و در جریان تعاملات اقتصادی، دچار اشتباهاتی شده که به رغم آن که جنس این اشتباهات را نمی دانیم، اما پذیرفته شده که رخ داده است. اعمال نفوذ روس های در فرایندهای انتخابات و تلاش های ترامپ برای جلب همکاری پوتین با هدف سرپوش گذاشتن بر چنین مسائلی است.

پایان زودهنگام سرخوشی ناشی از هیجان طلبی و آغاز دوران دشوار و مسئولیت پذیری و پاسخگویی: هیجان طلبان در عرصه سیاسی شروع کننده های خوبی هستند که با مهارت مرزهای متمایزی از هویت و کیش شخصیت برای خود می آفرینند. اما پس از چندی که هیجان فروکش کرد، دورانی از اضطراب آغاز می شود که تاوان سرخوشی های اولیه است. این امر موجب می شود هیجان طلب ها به همان سرعت که ظهور می کنند، سقوط کنند. زیرا، دشواری های ناشی از کار و ضرورت پاسخگویی به تقاضاها بیش از پیش آشکار می شود و نمی توان ناتوانی کارکردی را با هیجان مستمر پوشش داد.  

ناتوانی در ارتباط یابی موثر با رکن چهارم دموکراسی و از دست دادن حمایت رسانه ها و مطبوعات: از دیدگاه ترامپ، رسانه ها نماد خیانت و توطئه هستند. زیرا نمی توانند او را به عنوان تنها ستاره میدان بپذیرند و در خدمت او عمل کنند. اقتدارطلبانی نظیر ترامپ همه چیز و از جمله رسانه ها را به عنوان بنگاهی تلقی می کنند که باید انعکاس دهنده توانایی های خارق العاده او باشد!

مردم ایالات متحده یک رییس جمهور بد قوی را رییس جمهور خوب ضعیف ترجیح می دهند. اما آن ها خواهندفهمید که ترامپ، یک رییس جمهور بد ضعیف است که با تمارض به قهرمان گرایی، آن ها را فریب داده است. رییس جمهوری که خود را در برابر بن بست هایی می بیند که قدرت مانور او را روز به روز کاهش می دهد و اقدامات شتابزده او را به بن بست می کشاند.

ذهن و زبان ساده ساز و ناتوانی در اقناع افکار عمومی: ناتوانی ترامپ در فهم پیچیدگی های سیاسی و ارائه تحلیل های غیردقیق نظیر اعلام عملیات تروریستی در سود، موجب کاهش روزافزون محبوبیت او خواهدشد. به نحوی که ترامپ در درازمدت نمی تواند دوستان اطراف این خود را نگه دارد و در پایان به عنوان «رییس جمهور تنها» مجبور خواهدشد کاخ سفید را ترک کند. بیش فعالی ترامپ در واکنش به رویدادها، موجب اتخاذ تصمیم های نیندیشیده و موضع گیری های نسنجیده خواهدشد.

خودشیفتگی و خودبزرگ ببنی و عدم بهره گیری از نظارت کارشناسان و مشاوران که زمینه را برا ظهور شخصیت اقتدارگرا فراهم ساخت. دروغگویی و طفره روی از واقعیت ویژگی اصلی رهبران پوپولیست است. رهبرانی که تمایل دارند با داستان سرایی و خیال بافی های فانتزی، محبوبیت خود را حفظ کنند. اما آن ها در درازمدت می یابند که لو رفته اند و نمی توانند مردم را بر پایه آمارهای غیرواقعی یا دروغ متقاعد سازند.

ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است

فشارهای مستمر و از دست دادن احساس کنترل و ظهور

علائم فروپاشی روانی: در شرایطی که ترامپ از چند جبهه و در قالب پیام های متناقضی (پوپولیست، جنگ طلب، دموکراسی و فاسد) مورد حمله قرار گیرد، دچار اختلال در تفکر و رسیدن به آستان فروپاشی روانی می شود. ترس تهاجمی و میل به بقای ترامپ موجب خواهدبود که بدترین اشتباهات را در رویارویی با مخالفان مرتکب شود.

بایسته های راهبردی

در شرایط کنونی، تحلیل مسئله ترامپ به جای توصیف و ارائه نگرش های کاربردی ضرورت دارد. از این رو، باید از موضعی راهبردی به انتخاب ترامپ به عنوان رییس جمهور ایالات متحده پرداخت. برخی تحلیل گران معتقدند عملکرد روسای جمهور ایالات متحده بیشتر تحت تاثیر رویدادها و شرایط پیش آمده است تا تحت تاثیر شخصیت آن ها (موقعیت گرایی).

بنابراین، صرف نظر از آن که چه کسی رییس جمهور است، معمولا شرایط کاری- به خصوص شرایط اقتصادی- بیشترین تاثیر را در موفقیت یا ناکامی روسای جمهور دارد. به عنوان مثال، جرالد فورد و جیمی کارتر بدشانس بودند که زمانی تصدی امور را به دست گرفتند که اقتصاد جهانی دچار بحران شده بود، ولی رونالد ریگان پس از سال ۱۹۸۲ و در زمانی که اوضاع اقتصادی جهان رو به بهبود بود، به ریاست جمهوری رسید.

همچنین، عامل شانس در «موفقیت» بعضی روسای جمهور دخیل است: روزولت زمانی به ریاست جمهوری رسید که طرفداران جمهوریخواه هربرت هوور به دلیل بحران اقتصادی عظیم دهه ۱۹۳۰ اعتبار خود را از دست داده بودند و روزولت توانست در آستانه جنگ جهانی دوم را نباید در این زمینه فراموش کرد؛ آن هم ویژگی های شخصیتی ترامپ است.

ترامپ در کارزارهای انتخاباتی نشان داد علاقه مند است بر تمام امور کنترل مطلق داشته باشد و هیچ چیزی خارج از دید او نباشد. بنابراین، می تواند او را در زمره روسای جمهور بیش فعال دانست که علاقه مند هستند حتی فرصت تصمیم گیری درباره جزییات را هم از دست ندهند! ذهنیت افرادی نظیر ترامپ آمیخته با یک رسالت ساده لوحانه برای راه انداختن چرخه تخریب و ساختن است.

این دسته افراد که اغلب دانش فنی- مهندسی دارند، معتقدند بهترین راه برای ساختن، نابود کردن است! از این رو، باید ضمن عطف نظر به تلاش های ترامپ برای بهم ریختن وضعیت کنونی در ایالات متحده، اعمال برخی سیاست های جدید با هدف تخریب زیرنظام های منطقه ای و تغییر موازنه در خلیج فارس را پیش بینی کرد.

 ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است

سیاست صبر و انتظار تو ام با درک واقع بینانه- نه انفعال یا سکوت- برای انتقال زمینه های بحران و مواجهه ضروری است. درواقع، باید با هدف ارجاع تضادهای هویتی مورد نظر ترامپ به کشورهای عرب منطقه نظیر عربستان و قطر، رویارویی با یهودیان (بسیاری از ناسیونالیست های آمریکایی، مکزیکی تبارها، یهودیان را دشمن درجه یک خود می دانند وای امر در کمپین های انتخاباتی حامیان ترامپ قابل مشاهده بود)، خود را به عنوان محور تمایز و رویارویی، در کانون تضادها قرار ندهیم.

ایرانیان مقیم ایالات متحده به شدت از عملی شدن سیاست های ضدمهاجرت ترامپ در هراس هستند. در وضعیت کنونی، دولت می تواند با اتخاذ نگرشی راهبردی، تلاش های خود را برای بازگشت ایرانیان مهاجر بازبینی کند و از ظرفیت های مادی و معنوی آن ها برای کشور بهره گیرد. سیاست های اعلانی ترامپ علیه ایران به شدت خصمانه و جنگ طلبانه خواهدبود و تلاش خواهدکرد تا مانع از تحقق برجام شود.

در این رابطه، امکان وضع تحریم های جدید از سوی ایالت ها، اعمال سیاست های سختگیرانه تر در رابطه با ورود ایرانیان به ایالات متحده و انجام اقدامات تنش آفرین نظیر برگزاری سمینارها، و همایش های ضدایرانی (با تمرکز بر بحث های قومی و حقوق بشری)، اعطای کمک مالی سالیانه به گروه های معارض نام (نظیر آن چه در دوران کلینتون و بوش پسر وجود داشت)، تلاش برای کاهش اعتبار جایگاه اقتصادی ایران در نظام بین المللی و تضعیف ارزش ریال وجود دارد.

با توجه به نقش تاثیرگذاربودن پوتین در فرایندهای انتخاباتی ایالات متحده و حمایت از ترامپ، می توان شاهد نزدیکی بیش از پیش دیدگاه های روسیه و ایالات متحده بود. این امر می تواند موجب ایفای نقشی دوگانه از سوی روس ها در رابطه با ما شود: الف. براساس شواهد و تجارب تاریخی (نظیر دوران تحریم)، نزدیکی روسیه و ایالات متحده به یکدیگر به معنای اتخاذ سیاست های مشترک، وجه المصالحه قرار گرفتن منافع ملی ایران و نادیده گرفتن نقش جایگاه ایران و امکان کاهش اثرگذاری ما در معادلات منطقه ای شود.

شاید مذاکرات صلح سوریه در قزاقستان نمونه اولیه چنین رویکردی است. ب. روسیه تلاش کند از اختلافات میان ایران و ایالات متحده، فضای جدیدی برای نقش آفرینی ایران ایجاد کند. این فرض کمتر محتمل به نظر می رسد.

پیروزی ترامپ در ایالات متحده می تواند به نضج  گیری بیش از پیش راست افراطی در سراسر اروپا و تقویت اعتماد به نفس این نیروها در کشورهای اروپایی و در نتیجه تضعیف سیاست های امنیتی و خارجی اتحادیه اروپا کمک کند. بنابراین، ضرورت دارد با درک این تحولات، چشم اندازهای احتمالی رابطه با اتحادیه اروپا و برخی کشورها نظیر فرانسه، اتریش و آلمان و پیامدهای ناشی از حضور این نیروها و تغییر در ساختار تصمیم گیری در رابطه با برجام بررسی شود. ترامپ تمایل دارد خود را فردی بسیار محبوب و پرطرفدار نشان دهد که همه محو قدرت و شخصیت او هستند.

 ترامپ گیت؛ درک ویژگی های مردی که عاشق دیده شدن است

در تصاویری که اغلب از او پخش می شود، همیشه حلقه ای از دوستان او در کاخ سفید حضور دارند واو خود را میان آن ها می بیند. اما این ظاهر قضیه است. ترامپ بسیار نگران است که دیگران متوجه تنهایی او میان جمع شوند. نوعی اضطراب از تنهایی که به خاطر خودشیفتگی و خودبزرگ بینی او بیش از پیش ظهور خواهدیافت. این امر می تواند موجب تضعیف سیاست های نهادی، میل به تصمیم گیری فردی و اتخاذ تصمیمات شتاب زده و نیندیشیده شود.

هر چند او تلاش خواهدکرد با نمایش حضور دیگران و صدور فرمان های اجرایی، آن ها را در منطق تصمیم گیری و پیامدهای تصمیمات خود شریک معرفی کند! توییت های عجولانه و شتابزده یکی از نشانگان رفتاری ترامپ در میل به شخص گرایی است.

ترامپ در شرایط کنونی بیش از هر چیز نیاز به دیده شدن و درک دارد. نباید او را تحقیر کرد و خوار شمرد. تحقیر و تخفیف شخصیت او می تواند روان رنجوری او را تشدید کند و احساس عدم کفایت و پرخاشگری همزمان به او دست دهد. از یکسو، احساس کند عزت نفس او نشانه گرفته شده و از سوی دیگر، برای جبران این تحقیر و سرخوردگی به ساز و کارهای معطوف به پرخاشگری و تخریب روی آورد. چنان که در رویارویی با دادستان های ایالات متحده در نقض دستور اجرایی منع ورود شهروندان هفت کشور مسلمان، شاهد بروز چنین واکنشی بودیم.

در چنین شرایطی بهتر است از این ادبیات استفاده کرد که ترامپ رییس جمهور منتخب مردم ایالات متحده است و ما به آرای مردم برای تعیین سرنوشت خود احترام می گذاریم. گرچه ممکن است چنین انتخابی در تضاد کامل با ایده ها و منافع ما باشد، ولی می توان از دریچه عقلانیت و دوراندیشی با آن رفتار کرد. عقلانیتی که راهبردی اندیش باشد و با دوراندیشی درصدد سناریوسازی و تحلیل رفتاری باشد تا تحقیر و پرخاشگری متقابل! چنان که بتوان با قدرت منطق و گفتار و مهم تر از آن بینش راهبردی، موجب اعتلای منافع ملی شد.

دکتر علی اشرف نظری
دانشیار علوم سیاسی دانشگاه تهران


منبع: برترینها

هوشنگ گلشیری، نهنگ داستان نویسی ایران

برترین ها – محمودرضا حائری:

«اگر در آبی خرد نهنگی پیدا شود، راه چاره اش گویا این است که آب را گل آلود کند تا نبینند که نهنگ است. من، البته اگر نهنگ این آب خرد داستان نویسی ایران باشم، این طورها زیسته ام: گاهی سر به دیواره ها کوبیده ام…»

هوشنگ گلشیری

هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۱۶ در اصفهان به دنیا آمد و … قصدم این نیست که در این مرور کوتاه از زندگی و مرگ هوشنگ گلشیری بنویسم. هوشنگ گلشیری داستان نویس، منتقد، آموزگار داستان نویسی، سردبیر مجله کارنامه و…. در این مختصر نخست بخشی از «چرا داستان می نویسم» به قلم هوشنگ گلشیری را می خوانید. سپس توصیفی از منش گلشیری به روایت ضیا موحد شاعر معاصر و یکی از دوستان نزدیک او و در انتها فهرستی از آثار در دسترس هوشنگ گلشیری

هوشنگ گلشیری: مروری کوتاه

برشی از «چرا داستان می نویسم» (هوشنگ گلشیری)

«با این همه داستان یکی از مهمترین  ابزار شناخت دیگران است. پس ما می نویسیم تا دیگران را بشناسیم. ما نویسندگان گاهی در شناخت خودمان از همین ابزار سود می جوییم. زمانی، درسال های دور، داستانی نوشتم و بعد به قصد کار بر موسیقی کلم آن را ضبط کردم. شبی که داشتم به صدای خودم گوش می دادم، از لحن صدا دریافتم که راوی داستن عاشق شده است. واقعه های داستان گاهی برگرفته از اتفاقاتی بود که در زندگی من اتفاق می افتاد، اما من خودآگاهانه می خواستم فقط راوی آنها باشم. پس از این داستان من شش داستان دیگر نوشتم. با مصالح زندگی روزمره ای که برای خودم یا در کنار من اتفاق می فتاد.

حاصل کار هفت داستان پیوسته بود، چیزی میان یک رمان وهفت داستان کوتاه پیوسته. بعضی از منتقدان گفته اند که این اثر ثبت وضعیت روشنفکران زمانه است در تقابل با فرهنگ غرب، چرا که زن در آن داستان غربی بود و راوی آدمی برآمده از سنت. سرانجام و با سفر زن راوی می نشیند تا وقایع رفته را بنویسد. پس ما می نویسیم تا ببینیم در عرصه دنیای خصوصی مان چه می گذرد و ابزار این شناخت داستان است…..»

هوشنگ گلشیری: مروری کوتاه

برش هایی از «یادی از دوست» (ضیاء موحد)

«در زندگی گلشیری مثل این که هیچ چیز شخصی و خصوصی وجود نداشت. در خانه اش همیشه به روی ما باز بود و اگر کسی مدت کوتاهی با او رفت و آمد می کرد از همه چیز زندگی گذشته و حال او آگاهی می یافت. برای او آن چه مهم بود ادبیات بود. کسی که بیشترین آزار را به او رسانده بود همین که شعر، داستان یا مقاله ای خواندنی می نوشت زنگ کدورت را به آنی از قلب او پاک می کرد.

اصلاً دلخوری های اش از دیگران دوام نمی آورد و خیلی زود آن ها را فراموش می کرد. برای او اصل ادبیات بود. هر چیز دیگر از سیاست و مادیات تا اموری که بسیاری از افراد آن ها را تا حد راز و پنهان کاری بالا می برند در چشم او اموری گذرا و فراموش شدنی بود.اصل ادبیات بود. ادبیات را بهانه ی سیاست نمی کرد. این سیاست بود که بهانه ی ادبیات می شد. این ادامه ی همان گرایش مسلط بر جنگ اصفهان بود که اعتراض بسیاری از جمله آل احمد و ساعدی را برانگیخت….
گلشیری بر خلاف پرخاش جویی های اش آدم بسیار محجوبی بود. حجب و حیایی داشت ذاتی و این ویژگی همه ی آدم های هنری و فرهیخته است.

گاهی تشخیص صراحت از وقاحت و اطمینان به نفس از پررویی و بی شرمی آسان نیست. گلشیری در برابر افراد پررو ساکت می نشست، حتا گاهی به وضوح دست و پای اش را گم می کرد و تنها وقتی کار به استخوان اش می رسید منفجر می شد. این واکنش هم  درست واکنش آدم های محجوب و خجالتی است. دربرابر تحسین دیگران هم، برخلاف بعضی که آن را با پررویی حق خود می دانند، شرمنده سرش را زیر می انداخت.

فیلم شازده احتجاب را که نشان می دادند کارگردان، بهمن فرمان آرا، برابر پرده ی سینما آمد و گفت امشب هوشنگ گلشیری، نویسنده ی شازده احتجاب، هم در سینما حضور دارد. تماشاگران برخاستند، به جانب گلشیری برگشتند و فریاد تحسین و شادی شان فضا را به لرزه درآورد. درست در همین لحظه گلشیری به جانب من که پشت سر او ایستاده بودم و نگاهی کرد چنان شرم آگین و چنان درمانده که هیچ گاه آن را فراموش نمی کنم. گویی دنبال پناهگاهی می گشت…..

نقد گلشیری از داستان، بسیار حرفه ای و از سر آگاهی عمیق از داستان نویسی جهان بود. به داستان نگاه ساختارشناسانه و ارزیابانه داشت. تازه را از کهنه، تقلید را از خلق و عادت را از خرق عادت خوب تشخیص می داد. نویسنده ای که بیش از سی سال پیش در سنی کم تر از سی سال شازده احتجاب را با شگرد پیشرفته ی داستان نویسی جهان و تسلط بی همتا در بازی با زبان و زمان و با نثری شیوا و استوار نوشته بود و توانسته بود با این شگردها بخشی از تاریخ ایران را چنان گزارش کند که خواننده تا کتاب را تمام نکند زمین نگذارد چگونه می توانست، برای مثال، بامداد خمار را به عنوان گامی تازه در داستان نویسی ایران بپذیرد؟…»

هوشنگ گلشیری: مروری کوتاه

گزیده آثار هوشنگ گلشیری

نیمه تاریک ماه (مجموعه داستان کوتاه) انتشارات نیلوفر ، چاپ دوم: ۸۲

هوشنگ گلشیری: مروری کوتاه


شازده احتجاب، انتشارات نیلوفر، چاپ چهاردهم: ۸۴

هوشنگ گلشیری: مروری کوتاه


آینه های دردار، انتشارات نیلوفر، چاپ ششم: ۹۳

هوشنگ گلشیری: مروری کوتاه


باغ در باغ، انتشارات نیلوفر، چاپ سوم: ۸۸

هوشنگ گلشیری، نهنگ داستان نویسی ایران


منبع: برترینها

بازیگران مرد موفق سینمای امروز ایران

روزنامه هفت صبح:

۱٫    شهاب حسینی. مرد اول سینمای ایرانی است و به پشتوانه سال های موفقیت زنجیره ای و پیاپی حالا پدرخوانده برخی سینماگران جوان تر نیز شده است. او با شهرزاد و نقشی ضدقهرمان به محبوبیتی مضاعف دست یافت و با حضور پیاپی اش در فیلم های (درباره الی، جدایی نادر از سیمین و فروشنده) موقعیت خود را در هر دو جبهه سینمای تجاری و هنری تثبیت کرده است. او ۴۳ ساله است. رقم دستمزدهای او برای فیلم های بزرگ سرسام آور است اما برای فیلم های فیلمسازان جوان تخفیف های خاصی قائل می شود.

 10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران

۲٫    رضا عطاران. او طرفداران پر و پاقرص خود را دارد و فهرست فیلم های پرفروشش چشم راه سیاه می کند. نهنگ عنبر ۱، نهنگ عنبر ۲، دراکولا، ورود آقایان ممنوع، من سالوادور نیستم، گینس، استراحت مطلق، طبقه حساس و… او از مهم ترین عناصر سینمای تجاری امروز ایران است که به عنوان فیلمساز ذائقه خاص خود را دنبال می کند.

10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران 

۳٫    حمید فرخ نژاد. اگر سال پیش قرار بود این فهرست را تهیه کنیم احتمالا نامی از فرخ نژاد در ده نفر اول هم نبود اما او امسال همزمان دو فیلم بسیار پرفروش تاریخ سینمای ایران را روی پرده دارد. گشت ۲ و خوب، بد، جلف. در واقع شکست پیاپی فیلم های درام او مثل استرداد و یا زندگی مشترک آقای محمودی و بانو، راه او را مسدود نشان می داد اما بازگشت او به سینمای کمدی او را بار دیگر به سطح اول سینمای ایران بازگردانده است. فرخ نژاد ۴۸ ساله است.

 10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران

۴٫    بهرام رادان، در نیمه دوم دهه ۸۰ به سم گیشه مشهور شده بود اما در دهه ۹۰ با همان درایت همیشگی اش به سطح اول سینمای ایران بازگشت و با فیلم هایی مثل بارکد، عصر یخبندان، آتش بس ۲ و پل چوبی جایگاه خود را در صنعت سینما بیش از پیش تحکیم کرد. رادان ۳۸ ساله است.

10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران 

۵٫    محمدرضا گلزار. مدت طولانی از سطح اول سینمای ایران دور بود اما در ۴۵ سالگی بازگشت مناسبی به سینمای ایران داشت و با فیلم های مثل سلام بمبئی و خشک سالی و دروغ نشان داد که هنوز طرفداران خاص خود را دارد. از اول فیلم مادر قلب اتمی در انتظار صدور پروانه نمایش و بیرون آمدن از محاق توقیف است. گلزار ۴۰ ساله است.

 10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران

۶٫    علی مصفا، مرد روشنفکر و خاص سینمای ایران، گزیده و کم کار است. مهم ترین فیلم او در این چند سال اخیر در دنیای تو ساعت چند است، بود که دوست و شریکش صفی یزدانیان آن را ساخته بود. او در گذشته در وارونگی، مرگ ماهی و خانه ای در خیابان چهل و یک حضور داشته و عموما همان تصویر مشهور از مردی کم حرف و عمیق و کمی افسرده را به نمایش می گذارد. مصفا ۵۰ ساله است.

10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران 

۷٫    پرویز پرستویی. ستاره سینمای دهه ۷۰ ایران آرام آرام در رنکینگ بازیگران تاثیرگذار سینمای ایران در حال پایین آمدن است. او هر چند با بادیگارد برنده سیمرغ بلورین بازیگر مرد شد اما فاصله میان فیلم های مهمش بیشتر و بیشتر می شود. دو، بوفالو، امروز، خرس و مهمان داریم، شماری از شکست های این بازیگر در سال های اخیر بوده است. او ۶۱ ساله است.

 10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران

۸٫    امیر جدیدی. بی سر و صدا آمد و جای خالی ستاره های جوان پسند را در سینمای ایران پوشش داد. او در دو، سه سال گذشته با رخ دیوانه، من و اژدها وارد می شود، به ستاره بدل شد. او کارش را بسیار خوب انجام می دهد و آینده روشنی در انتظارش است. امیر جدیدی ۳۲ ساله است.

10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران 

۹٫    حامد بهداد، پنج سال پیش ستاره بی رقیب سینمای ایران بود اما بی توجهی اش در انتخاب نقش و اعتماد به نفس بیش از حدش، موجب شد نقش های مناسب را به تدریج به رقبای تازه نفس تر واگذار کند. نیمه شب اتفاق افتاد، هفت ماهگی، خانه دختر و آرایش غلیظ از فیلم های مهم او در سال های اخیر بوده اند.

 10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران

۱۰٫    ساعد سهیلی. حضور این یکی واقعا مایه شگفتی است. پسر سعید سهیلی که با زوج فرانسوی اش گلوریا هاردی از مشاهیر شبکه های مجازی است. او با کمدی هایی مثل ۵۰ کیلو آلبالو و گشت ۲، رخ دیوانه و کلاشینفک آرام آرام خودش را میان ستارگان پولساز سینما جا کرده است. او ۲۹ ساله است.

10 بازیگر مرد موفق سینمای امروز ایران

•    انتخاب ویژه: محسن تنابنده چندین فیلم پرفروش دارد اما بیشتر فعالیتش این سال ها در تلویزیون بوده است. کاراکتر او در سریال پایتخت با نام نقی بر کل کارنامه سینمایی او سایه انداخته است.

•    احتمالا از نگاه فنی مهدی هاشمی بهترین بازیگر فعلی سینمای ایران است اما این بازیگر ۷۱ ساله از روند سینمای تجاری ایران تا حدی دور مانده است.

•    یک جایگاه ویژه هم باید برای استاد علی نصیریان در نظر گرفت.


منبع: برترینها

ستاره های هالیوود در دوران دبیرستان

برترین ها: آیا برایتان جالب است که بدانید ستاره های هالیوود در دوران دبیرستان خود چگونه بوده اند؟ یا این که چه فعالیت هایی را دنبال می کردند؟ آیا شاگرد زرنگی بودند یا تنبل؟ یا این که آن زمان هم مانند حالا محبوبیت و طرفداران خاص به خود را داشتند؟ اگر دوست دارید با زندگی ستاره در سالها قبل آشنا شوید، با ما همراه باشید.

۱٫ کریس پرت

کریس پرت در مدرسه با تمام هم کلاسی هایش کشتی می گرفت، او حتی یک بار هم در مسابقات کشتی منطقه مقام پنجم را از آن خود کرد. اما در مدت زمانی که در رستوران کار می کرد، ورزش و فعالیت های جدی ورزشی خود را کنار گذاشت. به گفته او، دوران دبیرستان یکی از بهترین دوران های زندگی اش بود.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۲٫ متیو مک کانهی

متیو مک کانهی در دوران دبیرستان اش گلف و تنیس بازی می کرد. او اعتراف می کند که اولین شغل اش را در کلوپ همان دبیرستان پیدا کرد. او از ساعت ۳ نیمه شب تا صبح در آن مکان کار می کرد و باقی روز خود را به تحصیل می پرداخت. حتی یه یکی از وظایف اش کشتن موجودات مزاحم مانند آرمادیلو که وارد زمین تنیس می شدند، بود.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۳٫ هلی بری

طبق گزارشات، هلی بری یک دختر مو بلوند با چشمان آبی بود. او دوران دبیرستان خود را با نمره های بالا گذراند و جزو دانش آموزان ممتاز بود. او افتخارات زیادی را در آن دوران کسب کرد و در نهایت برای تصحیح برگه های امتحانی دانش آموزان در همان مدرسه استخدام شد.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۴٫ ریس ویترسپون

ریس ویترسپون می گوید که بچه درس خوانی بوده و دوست داشته که همیشه بهترین نمره ها را کسب کند. «من همیشه در حال کتاب خواندن بودم اما برای دیگران کسل کننده نبودم، زیرا یاد گرفتم که تحت هر شرایطی از زندگی لذت ببرم.» او در دوران دبیرستان به شدت فعال بوده و در چند جای مختلف کار می کرد. در همان زمان بود که بازیگری را نیز آغاز و در سن ۱۴ سالگی در فیلم «The Man in the Moon» بازی کرد.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۵٫ ویل فرل

ویل فرل در دوران دبیرستان اش بازیکن فوتبال، بسکتبال و بیسبال بود. او حتی افتخارات زیادی را در این زمینه کسب کرد، به عنوان مثال مقام بیشترین گلر فوتبال را از آن خود کند. در کنار ورزش، او در باشگاه خزندگان نیز فعالیت داشت. از ویل فرل در دبیرستان به عنوان یکی از خوش اخلاق ترین دانش آموزان یا می کنند.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۶٫ تینا فی

تینا فی هم جزو بچه درس خوان ها بود، به طوری که در مجله دبیرستان اش، کار گرفت. علاوه بر آن، او عضو تیم تنیس دبیرستان و نیز دانش آموز ممتاز نیز بود.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۷٫ ویل اسمیت

ویل اسمیت رپ خوانی را از دوران نوجوانی آغاز کرد. زمانی که او ۱۶ سال داشت، با جف تونز آشنا شد. آنها با نام DJ JAZZY و Fresh Prince همکاری خود را آغاز کردند. اولین آلبوم شان در آخرین سالهای دبیرستان ویل اسمیت روانه بازار شد.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۸٫ بروس ویلیس

بروس ویلیس در نتیجه رای گیری مدرسه، به عنوان شورای دانش آموزان انتخاب شد. او در کنار این کار، در تیم بیسبال و نمایش مدرسه نیز فعالیت داشت. او بازی کردن را یک شیوه درمانی در زندگی اش می دانست. «من در کودکی لکنت زبان بدی داشتم، در واقع از سن ۹ تا ۱۷ سالگی، اما با معجزه ای در دوران دبیرستان کاملا بهبود یافتم.»

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۹٫ بلیک لایولی

بلیک می گوید: «من همیشه مبصر کلاس بودم، در شوهای مختلف نیز ایفای نقش می کردم و این باعث شد که در همان دوران، بازی در فیلم « The Sisterhood of the Traveling Pants» را به من پیشنهاد دهند که خود آغاز راهی به سوی موفقیت برای من بود.»

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۰٫ جرج کلونی

جرج کلونی اعتراف می کند که در سن ۱۳ سالگی، نیمی از صورت اش فلج بود و این بیماری ۹ ماه به طول انجامید. «دوران اول دبیرستان یکی از بدترین دوران زندگی ام بود، به این دلیل که نشانه هایی از این بیماری را در صورتم احساس کردم اما این بیماری لطمه ای به تحصیلم وارد نکرد. من همیشه رتبه A کلاس بودم و توانایی ام حتی بیشتر از انتظارم بود.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۱٫ برد پیت

برد پیت نه تنها امروز، بلکه در دوران دبیرستان اش نیز به خوش تیپی شهرت داشت. او بازیکن خوب تنیس و گلف بود. همچنین در گروه موسیقی و نمایش مدرسه نیز فعالیت می کرد. او می گوید: «من تمام بازی ها را، جزو بیسبال امتحان کرده ام.»

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۲٫ اپرا وینفری

اپرا وینفری دبیرستان های مختلفی را امتحان کرد. یک بار در یکی از مصاحبه های تلویزیونی اش گفت: «من در سال اول دبیرستان به عنوان محبوب ترین دانش آموز سال رای آوردم. جالب اینجاست که ۸۰% آرا توسط دانش آموزان سفید پوست به من داده شد.»

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۳٫ جولیا رابرتس

جولیا رابرتس خودش اعتراف می کند که دانش آموز محبوبی نبوده است. «من نه محبوب بودم و نه منفور، سرم توی کار خودم بود و روی دیگران نیز تاثیر خاصی نداشتم.»

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۴٫ تام هنکس

تام هنکس می گوید: «من به شدت خجالتی بودم اما این حس مانع از فعالیت من نشد. روحیه مسئولیت پذیری باعث شد که در دوران دبیرستان در فیلم های «South Pacific» و «Twelfth Night» بازی کنم و در سال ۱۹۷۴ به عنوان بهترین بازیگر دبیرستان رای بیاورم.»

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۵٫ جنیفر لوپز

جنیفر لوپز هم جزو مجبوب ترین دانش آموزان نبود. «من دوستان صمیمی خودم را داشتم و لزومی نمی دیدم که با همه هم کلاسی هایم ارتباط برقرار کنم.» او در دوران دبیرستان اولین فیلم را با نام « My Little Girl» بازی کرد.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۶٫ اسنوپ داگ

از آنجا که اسنوپ داگ معتاد به مواد مخدر بود، به مدت چندین سال از دوران نوجوانی اش را در زندان به سر کرد. او حتی چند بار مواد مخدرش را فروخت و از این راه کسب درآمد کرد. این را هم اضافه کنیم که کامرون دیاز یکی از همکلاسی های او بود.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۷٫ نیکلاس کیج

نیکلاس کیج در مصاحبه ای با «نیویورک تایمز» گفت که او جزو شاگردان ممتاز بود، البته تنها تا زمانی که مجبور شود با عمویش زندگی کند. در آن زمان که پدر و مادر او از هم جا شدند، او مجبور شد که به مدت یک سال نزد عمویش، آنهم در یک شهری کوچک، زندگی کند که نتیجه اش افت تحصیلی شدید بود. «نمرات من از A بهF افت کرد. اگر چه با خانواده مهربانی زندگی می کردم اما هیچ چیز برایم مهم نبود چون که آنجا نه شهر من بود، نه خانه ام. اصلا نمی دانستم که برای چه آنجا هستم.»

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟

۱۸٫ ناتالی پورتمن

ناتالی پورتمن جزو آن دسته از نوجوانانی که به مدام به پارتی می رفتند نبود، در عوض او تمام وقت اش را به تحقیقات دبیرستان می پرداخت. در همان زمان بود که کار بازیگری خود را آغاز کرد. او اولین بار در سن ۱۱ سالگی و در فیلم «Léon: the Professional» درخشید.

 دوران دبیرستان ستاره های هالیوود چگونه گذشت؟


منبع: برترینها

شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس

هفته نامه همشهری جوان – محمد امیرپور: گفتگو با شیث رضایی؛ پرحاشیه ترین کاپیتان تاریخ پرسپولیس که با ادعاهایش به جنجال های سال های اخیر جواب می دهد.

زنگ آیفون را که زدیم، پیرزنی روی پله های ورودی ساختمان توی کوچه نشسته بود؛ انگار که مدت هاست آنجا نشسته. لابلای گپ و گفتمان با شیث رضایی از این گفت که خیلی ها فراموشش کرده اند و این روزها غار تنهایی اش را ترجیح می دهد و به جز تک و توک آدم هایی که ار از گاهی پرسان پرسان آدرس اش را پیدا می کنند و برای کمک مالی می آیند، کسی سراغش را نمی گیرد. پیرزن نشسته روی پله ها هم احتمالا یکی از آدم هایی بود که فکر می کرد شیث رضایی حتی اگر فوتبالیست هم نباشد، می تواند گره زندگی اش را باز کند.

شیث رضایی این روزها این جوری زندگی می کند؛ آدمی که در اتمسفر فوتبال هر قدر بازنده بود، در زندگی شخصی سعی در جبران اشتباهاتش دارد. کاپیتان سابق پرسپولیس در آپارتمانی خلوت زندگی می کند؛ دوستان فوتبالی اش کمتر سراغش می روند و مشکل مالی هم کم ندارد اما ادعا می کند آدم نان دلش را می خورد و این قانون زندگی است: «خدا گاهی وادارت می کند سه سال هم دستشویی بشوری، اما بالاخره یک روز لطفش را شامل حالت می کند و زندگی ات زیر و رو می شود.» وقتی حوالی غرب از آپارتمان شیث بیرون آمدیم، پیرزن چمباتمه زده هنوز روی پله ها نشسته بود.

 شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس
راست می گویند که در دنیا همه چیز دومینووار چیده شده؛ پیرزن منتظر در کوچه چشم انتظار سخاوت آقای فوتبالیست، شیث رضایی زیر آوار حاشیه ها امیدوار به لطف خدا و ما که باید روایتگر سقوط دومینوهای زندگی روی هم باشیم.

قبل از شروع فوتبال همه چیز سخت تر اما آرام تر بود. شیث رضایی توی نوجوانی کمک حال خانواده ای بود که شرایط مالی خوبی نداشتند و همراه پدرش روی زمین کشاورزی می کرد.

– ما توی روستا زندگی می کردیم و به سختی هم زندگی می کردیم. طلبکارها می آمدند دم خانه مان و اوضاع مالی بدی داشتیم. با همه اینها پدرم همیشه هوای من را داشت. شاید کسی باور نکند؛ اما وقتی کاپیتان پرسپولیس هم بودم، هر وقت می رفتم شمال، سر زمین پدرم کار می کردم. یک فرق داشت؛ قدیم ها پابرهنه می رفتم توی زمین اما کاپیتان پرسپولیس که شدم چکمه می پوشیدم که پایم آسیب نبیند.

معنای شیث در قرآن یعنی «هدیه خداوند». قبول داری که فوتبال برای تو یک جورهایی همان هدیه خداوندی بود؛ هدیه ای که درست ازش استفاده نکردی؟

– تمام زندگی من هدیه خداوند بود. این همه بازیکن مستعد توی شمال هستند، چرا هیچ کدام شان سر از پرسپولیس در نیاوردند؟! در کمپ تیم ملی نوجوانان بودم که نصرت ایراندوست صدایم کرد و گفت مشکل داری. هم شناسنامه ات عکس دار نیست، هم صغر سن هستی. تا آن روز این کلمه را نشنیده بودم. صغر سن دیگر چیست؟ شناسنامه ام را عکس دار کردم و آقای درخشان کمک کرد که بمانم. شبیه روباتی بودم که برای فوتبال طراحی شده بود اما کسی بهش برنامه نداده بود.

دیگر شده بودم پسر حمید درخشان. قهرمان آسیا شدیم و من بهترین مدافع برتر آسیا شدم. استعدادیاب های پاریس ژرمن آنجا من را دیدند و دعوتنامه برای بازی در تیم جوانان پاریس ژرمن برایم فرستادند. حتی تا فرانسه هم رفتم و تمرینات شان را دیدم. .آن وقت ها رونالدینیو آنجا بود و من دیگر رویایم شده بود این که بروم پاریس ژرمن. برگشتم تهران تا کارهایم را راست و ریس کنم. برای خروج از کشور باید سند می گذاشتم و خانواده من خانه ای نداشتند که سندش را بگذاریم تا من بروم فرانسه.

پس چرا داستان زندگی و فوتبالت اینقدر بد پیش رفت؟

– خیلی از این چیزهایی که درباره من می گویند صحت ندارد؛ هیچ وقت حالت نامتعادل نداشتم. هیچ وقت مثل خیلی از فوتبالیست ها توی پارتی دستگیر نشده ام. هر وقت کمیته اخلاق، منشور اخلاقی، پلیس امنیت یا هر جای دیگری رفته ام و خواسته اند از من تعهد بگیرند، گفته ام برای چه جرمی؟ از هر جایی که دوست دارید استعلام بگیرید. من توی زندگی کاری نکرده ام که تعهد بدهم. حتی درباره ام این شایعه را درست کرده بودند که شیث رضایی شیشه می کشد؛ بگذار بگویند. هر قدر پشت من از این جور حرف ها بزنند، من پاک تر می شوم و گناهانم آمرزیده می شود.

شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس

اما خودت هم در ساختن این شایعات بی تقصیر نبودی؟

– این را قبول دارم. اما کارنامه من پیش خدایم روشن است؛ هیچ وقت جوری زندگی نکرده ام که دعای پدر و مادرم برای من مستجاب نشود. پول حرام به زندگی من نمی سازد. خدا خودش شاهد بوده که چند بار به خاطر آن که توی گناه نیفتم از اتاقی زده ام بیرون و خودم را کنترل کرده ام. این را تا امروز هیچ جا نگفته ام. دوست هم ندارم بگویم واقعا. من مثل خیلی از فوتبالیست ها نیستم که به آسایشگاه معلولان و یتیم خانه و اینها می روند و یکی را می گذارند گوشه اتاق تا عکس و فیلم بگیرد.

جرقه مشکلات و حاشیه های تو در فوتبال به خاطر غرور بیش از حد بود. افشین قطبی خوب یا بد سرمربی تیم بود اما هیچ وقت با این قضیه کنار نیامدی؟

– خودم قبول دارم که غرور داشتم؛ روزی که مراسم معارفه افشین قطبی بود، آمد با من دست داد و گفت «پس شیث که میگن ایشونه…» معلوم بود قبلا یک نفر ذهنیتش را درباره من خراب کرده. طرف را هم می شناسم؛ یک روزنامه نگار که فامیل مدیر برنامه های قطبی بود.

ذهنیت قطبی خراب بود اما تو هم هیچ وقت غرورت را کنار نگذاشتی و کوتاه نیامدی؟

– بله. یک تز روانشناسی می گوید توجه زیاد غرور می آورد. بابا، الان این پسر و دخترهای خوش تیپ که بهشان توجه می شود، می روند در حباب غرور؛ حالا من که در بیست و سه سالگی کاپیتان پرطرفدارترین باشگاه آسیا شده بودم. توی پرسپولیس برایم شعر می خواندند و برای دیدنم ترافیک درست می شد. آدم توی آن شرایط نمی تواند بدون غرورش تصمیم بگیرد.

از پرسپولیس جدا شدی و یک سال صبا بودی. طعم تلخ اشتباهاتت را هم چشیدی؛ پس چرا وقتی دوباره برگشتی، همان اشتباه ها را در پرسپولیس علی دایی تکرار کردی؟

– می دانید چطور برگشتم پرسپولیس. این را برای اولین بار است که می گویم. من رفتم خانه خدا و گفتم خدایا یک کاری کن من دوباره برگرم پرسپولیس. مو به تنم سیخ می شود. انگار چشم های همه کور شد و من باید با باشگاه قرارداد امضا می کردم. چند روز بعد آقای انصاری فر تماس گرفت و قرارداد سه ساله گذاشت جلویم سفید امضا کردم. آقای انصاری فر گفت چقدر بنویسم؛ گفتم هر چقدر که می خواهید. گفت باید در شأن و شخصیت تو باشد. جواب دادم هر قدر که شما تشخیص دادید شأن و شخصیت دارم. آمدم توی ماشین و گریه ام گرفت که خدا این قدر بهم نزدیک است.

وقتی از پرسپولیس کنار گذاشته شدی، پوشیدن لباس پرسپولیس آن قدر برایت مهم بود که ۶۰ هزار گل قرمز خریدی و در استادیوم پخش کردی بین هواداران. خب می توانستی علی دایی را هم تحمل کنی.

– تحمل کردم اما قبل از این که شرایط و تغییرات من را ببیند تصمیمش را گرفته بود. علی دایی در تمرین یک گیر الکی می داد، می گفت برو دور زمین بدو، می دویدم. می گفت با تیم امید تمرین کن؛ می کردم. توی گرمای آبادان دقیقه ۳۰ من را از روی نیمکت بلند کرد و گفت گرم کن. تا آخر بازی گرم کردم. می دیدم که زیرچشمی حواسش به من هست که گرم می کنم یا نه. بهانه دستش نمی دادم.

 شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس
اما من آدم مجیزگویی نبودم و علی دایی این آدم ها را دوست داشت. یک بار به علی دایی گفتم تعظیم فقط شایسته خداست و برای غیر خدا هیچ وقت تعظیم نمی کنم اما علی دایی تحقیرم می کرد. من فروردینی ام و هر چیزی را تحمل کنم، تحقیر را نمی توانم تحمل کنم. آن قدر سر تمرین تحقیرم می کرد که یک بار گریه ام گرفت. بچه ها که پیگیر شدند، الکی گفتم حال پدرم بد است.

برخلاف تصویری که مردم از تو دارند، شیث رضایی توی نوجوانی نمازش قطع نمی شد و آدم معتقدی بوده. آدم معتقد می گوید «اگر خدا نخواهد برگ هم از درخت نمی افتد.» چرا فوتبال را رها کردی؟

– چون دیگر به من اجازه بازی ندادند. بعد از داستان پرسپولیس، من یک سال محرومیتم را در لیگ یک و شهرداری تبریز کشیدم و دیگر مشکلی نداشتم. رفتم یک جا قرارداد ببندم گفتند چقدر پول می خواهی؟ گفتم نه ۷۵۰ میلیون سقف، نه ۱۰۰ میلیون ته، ۵۰۰ میلیون تومان. گفتند خیلی هم خوب. چند روز بعد بهم گفتند پنج میلیون می دهیم. من را پیچاندند چون نامه سربسته ای آمد که من دیگر اجازه بازی ندارم. من همین الان دو ماه تمرین کنم، می توانم برگردم.

هیچ وقت فرصتی پیش نیامد که به پرسپولیس برگردی؟

– چرا پیش آمد. سه سال پیش با آقای درخشان و طاهری حرف زدم که برگردم پرسپولیس. همه چیز حل شده بود اما وزیر ورزش اجازه نداد و جلوی کار را گرفت. آقای درخشان آن قدر به من اعتقاد داشت که درباره بازیکنان دیگر هم با من مشورت کند. من آن زمان راه آهن بودم و حمید درخشان درباره علیپور از من نظر خواست و گفتم حتما؛ بازیکن خیلی خوبی است. خود علیپور هم این را می داند. رامین رضاییان و میلاد محمدی هم همین طور. بعد از راه آهن دیگر اجازه بازی به من ندادند و خب، من هم خداحافظی کردم.

هیچ وقت با بازیکنان پرحاشیه پرسپولیس برانکو، درباره اشتباهات شان حرف زده ای؟

– یکی شان دوست صمیمی ام است. چند بار باهاش حرف زدم. می گفتم آقای … تو یک سال و نیم سابقه داری و من هشت سال پیراهن باشگاه را پوشیدم. من با این سابقه کنار گذاشته شدم. تو اشتباه نکن. همان لحظه گفت «ببین چه فن پیجی برام درست کردن.» اصلا نمی شنید. مادرش بارها از من خواهش کرد که حواسم به او باشد و مثل برادر مراقبش باشم اما یک روز اتفاقی پیغامی را که مادرش مادرش توی تلگرام فرستاده بودم خواندم: «این قدر با این پسره شیث رضایی نگرد. برات حاشیه درست می کنه.» وقتی پیغام مادرش را خواندم دلم خیلی شکست.

الان که از فوتبال و اتمسفر آن فاصله گرفته ای، زندگی سخت تر می گذرد؟

– من هیچ وقت فکر نمی کردم همچنین روزهایی وجود داشته باشد. این که یک روزهایی بیاید که دایره آدم های اطرافت این قدر خلوت شود، به جایی برسی که بی پول شوی. حتی کابوس این که توی بیست و نه سالگی فوتبالم تمام شود را در خواب هم قبول نمی کردم. این روزها را امتحان خدا می دانم؛ خدا می گوید: «یادت می آید آن روزها به همه چیز رساندمت و شکر می کردی، الان هم باید شاکر باشی.» من می دانم اگر این روزها را تحمل کنم و بگویم شکر، دوباره زمین را شخم می زنم و به خمره طلا می رسم.

چرا فکر می کنی خدا این قدر هوایت را دارد؟

– به خاطر قلبم. آن وقت ها بنز داشتم. از پارکینگ خانه که بیرون آمدم، یک آقای کت و شلواری آمد جلویم و با کلی خواهش و تمنا از من خواست شیث رضایی را ببیند. گفتم من برادرش هستم و شیث الان خواب است؛ اگر کاری داری به من بگو؟ دنبال وام بود برای هزینه دانشگاه دخترش و می گفت هر ماه قسط هایش را می آورم همین جا. پول کمی هم نبود؛ حتی شک هم نکردم. همین که خدا من را قابل می داند و وسیله ای برای رفع نیاز، می گویم شکر. این روزها مشکل مالی دارم. راستش بی پولم.

 شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس
وقتی فوتبالیست شدم برنامه ریزی کردم تا بیست و پنج سالگی برای خانواده ام کار کنم و بعدش هر چه در آوردم برای خودم بماند. ۳۰۰ میلیون تومان برای پدر و مادرم خانه ساختم، برای خواهرم خانه ساختم، برای برادرم هم همین طور؛ کولر، یخچال و هر چیز دیگری هم بود باید سه تا می خریدم. بیشتر پولم را صرف ساختن سه تا خانه کردم. اصلا فکر نمی کردم توی بیست و هشت سالگی فوتبالم تمام شود. خدا هر چه داد به دل من داد و الان هم به همین دل و لطف خدا امیدوارم.

شیث رضایی سی و سه ساله، چه تفاوتی با آدم های پیش دارد؟

– الان دیگر حق اشتباه ندارم. الان خیلی جاهایی که دعوت می شوم، نمی روم. وقتی جایی هستم، حواسم هست که دوربین کسی صحنه ای را ضبط نکند. جایی که برایم دردسر درست کند، پایم را نمی گذارم. اگر توی کنسرت کسی فحاشی هم بکند، سرم را می گیرم آن ور و خودم را نشنیدن می زنم. دیگر فرصت اشتباه کردن ندارم. خدا فرصت خواننده شدن و شروع دوباره را پیش رویم گذاشته و نمی خواهم از دستش بدهم.

شیث مدعی است با اتفاقاتی خانه نشین شده

دایی دهن بین است!

شیث رضایی خیلی از اتفاقات و حاشیه هایی که او را سر زبان ها انداختند را قبول داشت؛ اما این وسط داستان اختلافات او و علی دایی تنها موضوعی بود که کاپیتان سابق پرسپولیس آنها را قبول نداشت و علی دایی را مقصر می دانست.

علی دایی می گفت شیث اردوی تیم را به هم ریخت و مهمان آورده به هتل محل اقامت تیم؟ این کار را کرده بودی؟

– قسم می خورم این کار را نکردم. علی دایی اگر این را می گوید، پس چرا دوباره به من زنگ زد که شیث برگرد به تیم. همیشه حرف را باید از دو طرف ماجرا شنید.

درباره تو به علی دایی چه می گفتند که تصمیم گرفت کنارت بگذارد؟

– به او می گفتند شیث رضایی مدام به تو فحش می دهد. این که شیث رضایی همیشه چیزی مصرف می کند و بعد پشت سرت حرف می زند. من بالاترین قسم ام در زندگی قرآن و خانه خداست. به آن خانه خدایی که رفته ام، در زندگی ام یک بار هم لب به چیزی نزدم ولی خب وقتی مردم می گویند، چه کار کنم؛ نمی توانم دهان همه را ببندم. علی دایی هم دهن بین بود.

شیث رضایی از روزهایی می گوید که خودش هم باور نمی کرد روزی فوتبالیست شود

دعانویس گفت فوتبالیست می شوی!

کار آسانی است که تمام حاشیه هایی را که درست کرده ای، حاصل تقدیر بدانی و سبک زندگی ات را در آن دخیل ندانی اما شیث رضایی ادعا می کرد قبل از این که وارد فوتبال شود، یک دعانویس از آینده اش خبر داده بود و حتی پیش بینی خداحافظی اش را هم کرده بود.

شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس

یک روز تصمیم گرفتی بیایی تهران و بروی در تیم ملی نوجوانان تست بدهی. آن قدر کم سن و سال بودی که با دامادتان به سمت تهران راه افتادید. شنیدم خیالت آن قدر راحت بود که تا صبح توی بوفه اتوبوس خوابیدی و استرس نداشتی؟ مگر ممکن است؟

– یک روز توی خانه بودیم که مادرم گفت «بیا بریم نکا پیش دعانویس». گفتم مادر من، دعانویس چیه؟! من به این چیزها اعتقاد ندارم. خلاصه بحث کردیم و تهش مادرم گفت شیرم را حلالت نمی کنم اگر نیایی. راه افتادیم سمت نکا. توی مسیر کلی غر زدم که این همه راه آمدیم و فلان … رسیدیم به خانه ای که توی حیاطش کیپ تا کیپ آدم ایستاده بود. چند دقیقه ای منتظر ماندیم که آن خانم دعانویس از اتاقش آمد بیرون و گفت «اون فوتبالیسته کیه؟» خب من ۱۵ سالم بود و هنوز فوتبال بازی نمی کردم و بیشتر اهل والیبال بازی کردن بودم. ما فقط نگاهش کردیم.

دعانویس دوباره گفت «اونی که می خواد فوتبالیست بشه و اسمش خاصه کیه؟!» یکدفعه مادرم گفت «ما». من همین طور نگاه کردم که چرا گفتی ما! رفتیم توی اتاق و دعانویس بهم گفت: «تو نظر کرده ای و فوتبالیست خواهی شد.» حرف های آن بنده خدا برایم بی معنی بود اما الان که گفتید چرا توی بوفه اتوبوس خوابیدی، یاد آن دعانویس افتادم. خود من در فوتبالیست شدنم کاره ای نبودم.

این که تقدیرت بو فوتبالیست شوی، قبول. اما شیث رضایی آن قدر اشتباه توی زندگی اش کرده که کنار رفتنش از فوتبال ربطی به تقدیرش نداشته باشد؟

– همه اشتباهاتم را قبول دارم. پسربچه روستایی که تا قبل از فوتبالیست شدن فقط دو بار تهران آمده بود، شده بود ستاره. می رفتم توی یک پاساژ و جمعیت دورم جمع می شدند. می رفتم توی خیابان و ترافیک می شد. یکی می آمد جلویم و شناسنامه پسرش را نشان می داد که به عشق تو اسمش را «شیث» گذاشته ام.

الان من شیث رضایی به شما می گویم: «این داستان که می گویند فوتبالیست ها وقتی به جایی می رسند، خودشان را گم می کنند؛ یک حقیقت است.» من که از روستا آمده بودم تهران و هیچ کس را نمی شناختم، این قدر معروف شده بودم که چند نفر تتوی اسم من را روی بازوی شان زده بودند. خودم را گم کرده بودم. بنز خریدم؛ آپارتمان شیک بالای شهر. توی بچگی کاپیتان پرسپولیس شدم و انگار گیج و مات بودم و هیچ تغییری را حس نمی کردم.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۴۷۴)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا: سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها.
مثل همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای گذشته
در خدمتتان هستیم. جای دارد فرارسیدن ایام جانگداز ارتحال حضرت امام خمینی (ره) و همچنین فرا رسیدن سالروز قیام پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ و به شهادت رسیدن جمعی از هموطنان انقلابی را خدمت همه شما عزیزان تسلیت عرض کنم، امیدوارم طاعات و عباداتتان مورد قبول درگاه حق قرار
گیرد و تک تک لحظاتتان در این ماه عزیز سرشار از خیر و برکت باشد. ممنون از
این که امروز هم ما را انتخاب کرده اید.

شهنام شهابی، شادومادِ این شماره از “چهره ها در شبکه های اجتماعی” است که این عکس از خود در لباس دامادی به اشتراک گذاشته است. آرزوی خوشبختی داریم برای شهنامِ عزیز و امیدواریم همه عزب های جمع روزی در این لباس از این عکس ها بگیرند.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

#دکتر بهرام بیضایی، افتخار سینمای ایران.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

عماد طالبزاده در حال چت کردن با یکی از یاران خوبش. به همراه دستمال عجیبی که دور گردنش بسته است. دستمالی که هم میتواند مد جدید باشد و هم نشانه ای برای گم نشدن عماد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

البته این دستمال ها پیش از این هم در صنعت مد و پوشاک کاربرد داشته اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474)

سردار آزمون از اتفاقات زیبایی که در یکی از شب های اجرای تئاتر “ضیافت پنالتی ها” افتاده بود، نوشته است در شبی که امیر جعفری در مقابل ویژه ترین و عزیزترین میهمان عالم یعنی مادرش هنرنمایی میکرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

– علی زود برگردیا بد جا وایستادم.

+ زود میام. یه درخت پیدا کنم سی ثانیه ای برگشتم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 


بحران سوژه برای خودِ چهره ها هم بیداد میکند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

آتیلا پسیانی و هم بازی کوچکش در پشت صحنه کار جدیدشان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

علی الخصوص اینستاگرام!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

ماهایا پطروسیان که توسط بهاره افشاری به چالش چای دعوت شده بود، در این چالش شرکت کرد. معمولاً رسم است که سه نفر را به چالش ها دعوت کنند. لطفاً روند را به هم نریزید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

رعنا آزادی ور با وجود بدن درد و دست دردی که داشت (با توجه به حالتش در این عکس) در مراسم اکران خصوصی فیلم “ویلایی ها” حضور پیدا کرده بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

این که میگویند شانس در خانه یکی را زده، دقیقا همین است. با استعدادی نه چندان عالی و با هنری متوسط، کلمات را کج و کوله کرده و ابتذال را در موسیقی و شعر زنده کنی، یک شبه معروف شوی و نوش سعادت به کام بری.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

سالار عقیلی با این پست و این متن که برای همسرش نوشته است، تا حدود یک سال خود را بیمه بدنه و اعصاب کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

وقتی با اسنپ منتظری که مسافرت بیاید و سوار شود که ناگهان او را با دیگری میبینی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 هادی جان اینکه در شورای شهر انتخاب نشده ای دلیلی بر این نمیشود که طبیعت را زخم کنی! از فردای اعلام نتایج تا امروز روزی نبوده که عکسی در طبیعت از خود آپلود نکند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

نادر سلیمانی عکسی زیرخاکی مربوط به سال های خوشِ “ساعات خوش” به اشتراک گذاشت. نصرالله رادش، رضا عطاران، ارژنگ امیرفضلی، زنده یاد داود اسدی، سعید آقاخانی، مهرداد نظری و یوسف صیادی در تصویر قابل تشخیص هستند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

  ارسلان قاسمی این عکس از خودش را گذاشته و آرزو کرده که صبح خوبی داشته باشیم. ارسلانِ عزیز، گل پسرِ سینما، اینکه انتظار داری صبحی که با عکس تو شروع میشود خوب باشد، یک انتظار کاملا پارادوکسیکال است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

گویا پوشیدن کفش مردانه بدون جوراب یکی از رسوم اصلی پرسپولیسی ها است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 پانته آ بهرام، خسرو احمدی، امیر جعفری، پژمان جمشیدی، نوید محمدزاده و سایر همکاران در جشن تولد همکارشان که در پشت صحنه تئاتر “ضیافت پنالتی ها” برگزار شده بود. تا همین ۵ سال پیش خوابش را هم نمیدیدم که پژمان جمشیدی در یک پروژه هنری مشترک با نوید محمدزاده در یک قاب جای بگیرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

حدیثه تهرانی با این سلفی در کنار همسر عزیزش آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای همه روزه داران کرد. ممنون حدیثه خانم، همچنین عبادات شما. در ضمن لمینیت‌تان هم مبارک باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

شیطنت ویشکا آسایش در کنار طناز طباطبایی در حاشیه مراسم اکران خصوصی فیلم “ویلایی ها” در پردیس آزادی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

  مهران جان این نهیِ شما فقط مربوط به حالت عصبانی بودن است؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474)

گلاره عباسی به همراه خانواده دوست داشتنی اش در اصفهان. البته عزیزان حاضر در عکس هیچ شباهتی به اعضای خانواده گلاره که پیش از این بار ها عکسشان را آپلود کرده است، ندارند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

ساره بیات هم دید که خیلی وقت است به آتلیه نرفته است، لذا این امر واجب و حیاتی را بیش از این به تاخیر نیانداخت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

عکسی از میتینگ امیرحسین رستمی و رفقای قدیمی اش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 امروز تولد ۴۱ سالگی فرهاد مجیدی کاپیتان سابق استقلال و یکی از ستاره های دهه گذشته فوتبال ایران است. از معدود فوتبالیست های ایرانی که همیشه در اوج بود و در اوج هم خداحافظی کرد. حنیف عمران زاده هم تیمی سابق فرهاد با این عکس که مربوط به روز خداحافظی فرهاد از فوتبال است، این روز را به او تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

پستی که لیلا بلوکات پیش از دیدار والیبال ایران – ایتالیا به اشتراک گذاشت و پس از پایان بازی و افتضاحِ والیبالیست ها، به آرامی و به طوری که کسی شک نکند، آن را از صفحه اش پاک کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

شلواری که مهدی ماهانی در تصویر به پا کرده، در واقع شلوارکِ دوستش حامد حدادی است که برای او در نقش شلوار ظاهر شده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

بهاره رهنما به اتفاق آیفون قرمز، ساعت رولکس طلا، انگشتر نیم کیلویی و سایر اکسسوری های لاکچری اش در حاشه یک مراسم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

شهاب حسینی و همکارش در حال تمرین تئاتر “اعتراف” به کارگردانی خودِ شهاب که به زودی به اجرا در خواهد آمد و شب های تئاتر دوستان را هیجان انگیز تر خواهد کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

نسرین خانم مقانلو هم هر از چند گاهی یک عکس این شکلی با تِم مذهبی میگذارد که عکس قبلی هایش را بشورَد و ببرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

سلفی “ما خیلی خوشبختیم” طورِ شهرام شکیبا و همسر و فرزندش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

ای جان! خیلی بالغِ کی بودی تو؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 مریم مقدم، آماده برای بازی بعدی پرسپولیس در لیگ قهرمانان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

جشن های خداحافظیِ سریال “دیوار به دیوار” هم مثل خودِ سریال به این راحتی ها پایانی ندارند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

شهریار و نورا کوچولو در حاشیه یک جشن خانوادگی. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

پارسا پیروز فر، ستاره سهیلِ سینما با این عکس مرموز اعلام کرد که جز همین صفحه، هیچ صفحه دیگری اعم از عمومی، خصوصی، نیمه متمرکز، غیر انتفاقی و … ندارد و فقط همین یک صفحه زیر نظر اوست. تامام.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

دیدار دوستانه رفقای فوتبالی و ستاره های سال های نه چندان دور فوتبال کشورمان در شهر هامبورگ. ادموند بزیک، مهدی مهدوی کیا و وحید هاشمیان و دختر عزیزش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 جشن تولد دوستانه هانیه توسلی در کنار صمیمی ترین رفیقش شبنم فرشاد جو. تبریک به هانیه ی عزیز و خونگرم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 
این هم کادوی مسخره ای که شبنم برای او خریده و البته بهترین سورپرایز تمام عمر هانیه به شمار میرود! امیدوارم این کفش ها فقط یک شوخی باشد و مُد نشود!
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

آرمین زارعی در اوجِ ناراحتی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

سید محمد موسوی به محض خط خوردن از اردوی تیم ملی خود را به یک سالن تئاتر رساند و این عکس را در کنار بهرنگ علوی گرفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

عکس خندانِ نازنین بیاتی، بازیگر بِیبی فِیسِ سینما و تلویزیون.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

افتخار و اتفاقی بزرگ که در سایه انتخابات گم شد و آنطور که باید دیده نشد. افتخاری که عظیم قیچی ساز کوهنورد بزرگ کشورمان رقم زد و توانست اورست را بدون کپسول اکسیژن فتح کند و نام خود را در تاریخ این ورزش سخت جاودانه سازد. ممنون از امین زندگانی که بار دیگر این افتخار را یاد آوری کرد تا کم لطفی های آن موقع جبران شود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 عمو جان فکر نکن این پاندای غول پیکر باعت میشود که آن کلاه جلفی که روی پایت هست را نبینیم. از سن و سالت خجالت بکش عمو جان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

حداقل بده به مهران احمدی که با این ماشین اش ست کند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

گلوریا هاردی و یک دعوت جسورانه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 


نیما کرمی پس از ۱۸ ساعت رانندگی در ترافیک جاده چالوس و رسیدن به شمال.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

سلفی برادرانه ی مسعود و مهدی پاکدل در یک جاده ی زیبا.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

تمجید علی دایی از خواهران قهرمان منصوریان که در این دو قسمت از برنامه ماه عسل مفهوم تازه ای از خواستن و تلاش را برای ما عیان کردند و نشان دادند که معرفت و ایثار هیچ گاه بی پاسخ نمی ماند. آرزوی دل خوش و موفقیت روز افزون داریم برای الهه، شهربانو و سهیلا، این سه خواهرِ قهرمان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 


 تست گریم جالب سحر دولتشاهی که توسط استاد عبدالله اسکندری طراحی شده است.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

هوتن شکیبا هم تولد هانیه توسلی را تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 وقتی سلفی های یهویی و بدون میک آپِ خود را روتوش میکنید، همچین فاجعه ای رخ میدهد. لطفاً نکنید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

دیروز جشن تولد آزاده زارعی هم بود که به اتفاق دوستان و یک تیم عکاسی در یکی از رستوران های بام تهران برگزار شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

استوری نیوشا ضیغمی در کنار همسر جان در جوار مقبره حضرت حافظ.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

عکس یادگاری هومن سیدی در کنار ریما رامین فر و امیر جعفری پیش از شروع تئاتر “ضیافت پنالتی ها”. هومن جان برای بخش های باقی مانده شلوارت آگهی میخواهی؟ بنر باشد یا رپورتاژ؟! شرایطش چگونه است؟

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

شوخی حسن ریوندی با دکور عجیب برنامه ماه عسل امسال که گویا طرح آن عکسی هوایی از یک شهر در شب است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

گریم جالب و متفاوت مهران مدیری در فیلم سینمایی “ساعت پنج عصر” به کارگردانی خودش. بیصبرانه منتظر اکران این فیلم هستیم. فیلمی که با توجه به مواضع اخیر مهران خان در برنامه دورهمی بعید است مشکلی برای اکران داشته باشد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

 پروژه ای هنری به نام “غم‌نومه فریدون” با حضور پنج نسل از هنرمندان کشورمان روز گذشته شروع به کار کرد. «غم‌نومه فریدون» یک کتابی صوتی بر اساس داستانی به نویسندگی و کارگردانی پیمان قدیمی است که استاد حسین علیزاده آهنگسازی آن را بر عهده دارد و بازیگران و صداپیشگانى نظیر زنده یاد مرتضی احمدی، ژاله علو، صابر ابر، فرهاد اصلانى، امیر جعفرى، سیامک صفرى، حبیب رضایى، فاطمه معتمد آریا و آیدا شاملو در آن ایفای نقش کرده‌اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

مصطفی زمانی و مهتاب کرامتی در اکران مردمی فیلم “تیک آف” در مگامال، جدید ترین مجتمع سینمایی – تجاری – تفریحی ایران با ۱۰ سالن سینما در غرب تهران. مطلب امروز هم به پایان رسید. بار دیگر سالروز رحلت حضرت امام خمینی (ره) را خدمت همه عاشقان انقلاب و ایران تسلیت عرض میکنم. ممنون از همراهی تان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (474) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان.


منبع: برترینها

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

 برترین
ها: کمتر کسی را می‌توان یافت که آنتونی کوئین را نشناسد و از دیدن شخصیت دوست‌ داشتنی‌اش در نقش زوربای یونانی لذت نبرده باشد. آنتونی کوئین یک صد سال پیش در چنین روزی متولد شد.

صد سال پیش، در روز ۲۱ آوریل، آنتونی کوئین به دنیا آمد و ۸۶ سال پس از آن
در روز سوم ژوئن ۲۰۰۱ درگذشت. خاطره این چهره پرآوازه هالیوود و کارنامه
درخشان هنری‌اش در تاریخ فیلم و سینما ثبت شده است.

صد سالگی آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

فعالیت‌های هنری آنتونی کوئین صرفا به هنرپیشگی خلاصه نمی‌شود. او زمانی به حرفه کارگردانی روی آورد و در عین حال در لحظات فراغت خود مجسمه‌سازی می‌کرد. آنتونی کوئین یکی از محبوب‌ترین هنرپیشه‌های هالیوود بود. در ۳۰۰ فیلم نقش‌آفرینی کرد و بارها تحسین علاقمندان دنیای سینما را برانگیخت.

صد سالگی آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

پدر آنتونی کوئین ایرلندی و مادرش مکزیکی بود. خانواده او در مجموع خانواده‌ای فقیر بودند. پدر او بعدها موفق به یافتن کاری در لوس آنجلس شد و به عنوان کمک فیلمبردار پا به دنیای سینما گذاشت. همین امر سرنوشت آنتونی کوئین را رقم زد.

آنتونی کوئین موفق شد دو بار جایزه اسکار را از آن خود کند.

صد سالگی آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

او با نقش آفرینی در فیلم سندباد توجه بسیاری از کارگردانان هالیوود را به خود جلب می‌کند. آنتونی کوئین در این فیلم در نقش مردی خبیث ایفای نقش می‌کند.

برای ایفای نقش دوم در فیلم کلاسیک “زنده‌باد زاپاتا”، آنتونی کوئین موفق به دریافت جایزه اسکار می‌شود. این فیلم که محصول سال ۱۹۵۱ است، عملا زمینه موفقیت‌های بعدی او را فراهم کرد. از این هنگام است که او در بسیاری از آثار سینمایی نقش اول را برعهده می‌گیرد.

صد سالگی آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

نقش آفرینی او در فیلم جاده “لا استرادا” ستایش صاحب‌نظران سینما را بر
می‌انگیزد. این فیلم فدریکو فیلینی با کسب جایزه اسکار، یکی از جذاب‌ترین
نقش‌هایی است که آنتونی کوئین بازی کرده است. نقش زامپانوی بزرگ را گویا
اصلا برای قد و قامت و چهره آنتونی کوئین خلق کرده باشند.

صد سالگی آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

در همان سال نقش آفرینی در فیلم “گوژ پشت نتردام” تحسین جهانیان را بر می‌انگیزد. بازی او در نقش کوازی‌مودو هرگونه تردید در مورد توانایی‌های او را از بین می‌برد. جینا لولوبریجیدا نیز در همین فیلم در نقش اسمرالدا ظاهر می‌شود.

صد سالگی آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

یکی از نقش‌های پر آوازه او، بازی در فیلم “لورنس عربستان” است. با گذشت بیش از ۵۰ سال از نمایش نخست این فیلم کماکان در شمار برترین فیلم‌های تاریخ سینماست.

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

مهم‌ترین و در عین حال به یاد ماندنی‌‌ترین نقش سینمایی او فیلم “زوربای یونانی” است. او در این فیلم نقش آلکسی زوربا را ایفا می‌کند. چهره‌ای زنده و خوش‌بین که علی‌رغم فقر و محرومیت از شان انسانی دفاع می‌کند و از لذات زندگی نیز غافل نمی‌ماند.

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

فیلم “زوربای یونانی” سال ۱۹۶۴ روی پرده می‌رود. آنتونی کوئین برای نقش آفرینی در این فیلم بار دیگر نامزد دریافت جایزه اسکار می‌شود. این فیلم نه تنها به شهرت و محبوبیت وی می‌افزاید، بلکه به بحران خصوصی‌اش نیز خاتمه می‌دهد.

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

در فیلم “کفش‌های ماهیگیر”، آنتونی کوئین نقش کشیشی به نام کیریل لاکوتا را ایفا می‌کند که برای نخستین بار در تاریخ مسیحیت از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان پاپ انتخاب و با سیاست و درایت خود مانع از وقوع جنگ جهانی سوم می‌شود.

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

آنتونی کوئین بارها در نقش تبهکاران و رهبران مافیایی ظاهر شده است. آخرین فیلم او به نام “انتقام آنجلو” پس از مرگ او بر روی پرده رفت.

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

آنتونی کوئین در زندگی شخصی‌اش نیز فردی بود در جستجوی لذت. او سه بار ازدواج کرد و با زنان بسیاری نیز رابطه عاشقانه داشت. عکس او را در سن ۸۱ سالگی در کنار سکرتر پیشین‌اش کتی بنوین نشان می‌دهد. آنتونیا ثمره زندگی مشترک این دو است. آنتونی کوئین در مجموع ۱۳ فرزند برجای گذاشت

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود

آنتونی کوئین در سال‌های آخر زندگی خود کم‌تر بر پرده سینما ظاهر شد و بیش از پیش به نقاشی و مجسمه سازی روی آورد و در این عرصه نیز خوش درخشید.

آنتونی‌ کوئین، مرد هزار چهره هالیوود


منبع: برترینها

نسل «بیت» و جهان شعری «آلن گینزبرگ»

روزنامه اعتماد – علی شروقی: «الن گنیزبرگ » در پانوشتی که بر شعر «زوزه »اش نوشته ، از چندتن از سردمداران «نسل بیت » با صفت مقدس یاد می کند: «… کرواک مقدس … با روز مقدس … گدایان مقدس …» که این شاید ادای دینی باشد به نسلی که داعیه دار بینشی تازه در ادبیات بود و بویژه ادای دین به «ویلیام باروز» که اولین بار «گینز برگ » دانشجوی دانشگاه «کلمبیا» را با دنیای زیرزمینی تبهکاران آشنا کرد.

دنیای آدم های مطرودی که بچه های «نسل بیت » را شیفته خود کردند که این شیفتگی در ادبیات این نسل مشهود است . ادبیاتی که از یک سو پیوندی قوی با زبان و رفتار آدم های این دنیای زیرزمینی دارد و از سوی دیگر وابسته است به تمام آنچه که دهه های پنجاه و شصت میلادی با آن مشخا می شود.

نسل «بيت » و جهان شعري «آلن گينزبرگ »؛در ديوانه خانه «راك لند» همراه توام 

همه چیز از بمب اتم گرفته تا پوسترهای جذاب تبلیغاتی و کوکاکولا و بمب اتم و کمونیسم و بودیسم و ذن و عرفان شرقی و تخدیر و جنایت و هذیان و جنون و تیمارستان و هیپی های معترض پابرهنه و شلیک اسلحه های باندهای گانگستری و ترور و ماری جوآنا و ال .اس .دی و مکاشفه و موسیقی جاز و بلوز سیاهان و بارها و کافه ها و آپارتمان های به قول گینزبرگ ، «فکسنی » و دود سیگار و تمام آنچه که در آن دهه ها رایج بود و برای نویسندگان و شاعران «نسل بیت » به امکانات تازه زبانی برای آفرینش ادبی بدل شد و ادبیاتی آفرید که کولاژ تمام خرده ریزها و فرهنگ ها و خرده فرهنگ های آن دهه بود به علاوه اسطوره و ملکوت و تاریخ و بیان تمام اینها به زبانی تند و خشن و عریان و پرهیاهو که انگار موسیقی زبانی نویسندگانی چون «فردینان سلین » و «هنری میلر» را به آهنگ جاز می نواخت .

ادبیاتی که گاه بشدت شفاهی بود و سرشار از امکاناتی اجرایی . ادبیاتی که موسیقی را هم برای خود به وام گرفته بود و به قول «رضا براهنی »: «آنچه از آمیزش جمیع سنت های متحرک و جامع و پرقدرت به وجود آمد، شعر را از صورت ساده کلامی اش در آورد و در میان هنرهای دیگر یله اش کرد. براین مجموعه رنگین بیفزایید نفوذ شعر و آواز سرخپوستی را، شعر مرکب از وزن و بی وزنی را و شعر توام با موسیقی را و شعری را که کاریکاتور و مضحکه شعر واقعی است ، ولی خود سراپا شعر هم هست چراکه جد و هزل و مصیبت و طنز را در هم می آمیزد و معجونی از تمام هنرها را در وجود و با حضور شعر اعلام می کند. این شعر از ادبیات توده ها، از رجزخوانی و خطاب و مقابله و محاکات و نمایشنامه ، شعر و نثر رسمی و تراژدی و کمدی منتهای استفاده را می کند و چیزی تحویل می دهد که تمام روح و تن آدمی را موقع ارایه دادن به حرکت در می آورد.»(۱)

 «براهنی » ضمن این توضیح از «گینزبرگ » و برخی شاعران دیگر «نسل بیت » به عنوان شاعرانی یاد کرده که این ویژگی ها در شعرشان وجود داشت . او می نویسد: «برای امثال آلن گنیزبرگ و جروم راتنبرگ ، دیگر شعرخوانی ساده مطرح نبود، بلکه آواز و رجز هم مطرح بود و برای امثال فرلنیگتی آلت موسیقی هم مطرح بود و بعدها در محافل مختلف آمیزه یی از آلات مختلف و شعر و رقا و فریاد هم مطرح بود؛ و بویژه گروهی از سیاهان مجبور بودند شعر را بدل به نوعی فریاد علیه بیداد اجتماعی بکنند.» (۲)

آنچه «براهنی » بر شمرده دقیقاص همان عناصری است که در اشعار «آلن گینزبرگ » کنار هم قرار گرفته اند و از اجزایی به ظاهر نامتجانس ، شکوهی شاعرانه آفریده اند. شعر «گینزبرگ » در برخی سطرها بمبی می شود که در صورت خواننده می ترکد و گاه چاهی که از اعماق آن صدای ضجه بر نسلی به گوش می رسد که «گینزبرگ » در شعر «زوزه » از آنها یاد می کند. زبان گاهی لحن بیانیه یی پرشور را می یابد و گاه صدا ضعیف و بغض آلود می شود و گاه مصراع ها انگار سطرهایی هستند از کتاب مقدس .

نسل «بيت » و جهان شعري «آلن گينزبرگ »؛در ديوانه خانه «راك لند» همراه توام 

سطرهایی به زبان وردگونه و رازآمیز و گاه روایتی هستند از یک واقعه تاریخی یا نقل حوادث به سبک روزنامه یی و گاه زبان ، زبان تبهکاران و لمپن هاست و البته در آمیختن تمام این صداهای ضد و نقیض و انگار مدام در زد و خورد با یکدیگر، نه فقط حاصل آشنایی «گینزبرگ » با «ویلیام باروز» و دیگر نویسندگان هم نسل او که پیش از آن شاید حاصل تجربه های کودکی شاعر باشد و تضادهایی که از آشفتگی خانواده بر می خاست و روح او را شقه شقه می کرد.

 «آلن گینزبرگ » در سوم ژوئن ۱۹۲۶ متولد شد. پدرش شاعر و معلمی یهودی و سوسیالیست بود و مادرش کمونیستی مجنون که اطرافیان را قاتلین خود می پنداشت و سرانجام سر از دارالمجانین در آورد. دوره دبیرستان برای «گینز برگ » دوره آشنایی با «والت ویتمن » بود که این آشنایی و علاقه فراوان به این شاعر از نقاط مشترک تمام نویسندگان و شاعران نسل بیت بود و همه آنها «ویتمن » را تا حد پرستش دوست داشتند.

سال های تحصیل در دانشگاه کلمبیا، سال های آشنایی با «جک کرواک » و «ویلیام باروز» و… بود و سال های ورود به دنیای زیرزمینی تبهکاران و اجتماع در کتابفروشی «فرلینگتی »، دیگر شاعر نسل بیت و اولین ناشر آثار بیت ها. از جمله ناشر کتاب «زوزه » آلن گینزبرگ کتابی که هر چند در آغاز شاعر را به دادگاه کشاند اما اکنون یکی از شعرهای ماندگار ادبیات جهان است .

 شعری به تمام معنا عصیانی و آکنده از پرخاش و ضجه و اندوه و هذیان و البته گاه آغشته به رنگ تند سیاسی که این شاید ریشه در پیشینه خانوادگی شاعر داشت و بین بیت ها «گینزبرگ » یکی از آنهایی بود که از دیگران سیاسی تر بودند و همین ویژگی او را از «جک کرواک » جدا می کرد که بیشتر به سبک می اندیشید و خیال نداشت ادبیات را به بیانیه سیاسی تقلیل دهد و «کرواک » انگار در برابر رفیق هم دانشگاهی اش به این واقعیت رسیده بود که جهان با کلمات تغییر نمی کند و بیهوده نباید داعیه دار چیزی شد که در نهایت مدعی را روسیاه خواهد کرد و البته همین اختلاف ها بود که این همه تنوع را در آثار «بیت » ها به وجود آورد و اکنون هم «ریچارد براتیگان » را جزو آنها به حساب می آورند و هم «گینزبرگ » و «کن کیسی » را در حالی که وقتی به عمق تفکر هر یک از آنها می رسیم ، می بینیم ، هیچ کدام در جزییات شبیه آن یکی نیستند هر چند در آثار تمام شان کلیات مشترکی به چشم می خورد مثل گرایش به فلسفه ذن و عرفان شرقی در برابر نظام مصرفی و کالا محور امریکایی ادبیات «بیت »ها، هجویه یی است بر آن و بیهوده نیست که «گینزبرگ » در اشعارش ، زبان به ستایش نسلی می گشاید که جامعه آنها را مطرود می داند.

«همان ها که نصفه شب اطراف ریل ها پرسه زدند و ماتم گرفته بودند که کجا بروند و بی آنکه دلی شکسته به جا بگذارند رفتند.»

 «همان ها که دنبال یک تخم مرغ خودشان را زیر کامیون های گوشت انداختند.»

 
(سطرهایی از شعر زوزه )

«زوزه » همان طور که شاعر بر پیشانی آن نوشته ، شعری است که «گینزبرگ » آن را برای «کارل سالمون » سروده . برای «کارل سالمون » که در بیمارستان روانی از مغزش قطعه برداری کردند.

نسل «بيت » و جهان شعري «آلن گينزبرگ »؛در ديوانه خانه «راك لند» همراه توام 

 در همان بیمارستان روانی که مادر «گینزبرگ » هم در آن بستری بود و شاید «کارل سالمون » در واقع نماد نسلی بود که هر یک به گونه یی متلاشی شدند. نسلی غرق در مخدر و هذیان و پرسه های شبانه از کافه یی به کافه دیگر. نسلی که بخش اول شعر زوزه سرگذشتش را روایت می کند و شعر پس از عبور از وردگونه توام با دهشت و خشونت بخش دوم وارد بخش سوم می شود که خطابه یی است ستایش آمیز برای شخص «کارل سالمون »:

    «کارل سالمون ، من در دیوانه خانه ی راک لند همراه توام
    جایی که تو دیوانه تر از منی
    در دیوانه خانه ی راک لند همراه توام
    جایی که حال تو وخیم است
    در دیوانه خانه ی راک لند همراه توام
    جایی که به سایه مادرم شبیه می شوی …»

 و بدین سان «کارل سالمون » خاطره یی می شود از مادر مجنون گینز برگ . خاطره یی از روح و روان چند پاره او و هم نسلانش . خاطره یی که به زبان هذیانی شعر گینزبرگ و نویسندگان و شاعران هم دوره او لحنی عصیانی می دهد. لحنی که شاید مودبانه نباشد اما هنوز هم پس از این همه که از سال ۱۹۵۵ که سال سرودن زوزه است و از سال ۱۹۹۷ که سال مرگ شاعر آن است می گذرد، باز هم خواندنی است . همان قدر که «صید قزل آلا در امریکا» «ریچاد براتیگان » و آثاری از این دست . هر چند برخی معتقدند تاریخ مصرف این گونه آثار گذشته و ناخودآگاه نسل امروز را در جادوی «هری پاتر» و مانند آن می جویند!

۲ و ۱ : رضا براهنی شعرهای زندان تهران ۱۳۵۸، امیر کبیر، صا ۴۱ ۴۰


منبع: برترینها

۵ عادت عجیب «وارن بافت»، پولدارترین مرد جهان

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: آیا دوست دارید که پول بیشتری ذخیره کنید یا این که شبیه به یک بیلیونر باشید؟ شاید هم دوست دارید که وارن بافت را به عنوان سمبل خود قرار دهید.

وارن بافِت، «Warren Buffett» کارآفرین، بازرگان، سرمایه‌گذار و نیکوکار آمریکایی است که به عنوان موفق‌ترین سرمایه‌گذار قرن بیستم شناخته می‌شود. او هم‌ اکنون به ‌عنوان مدیر عامل اجرایی و رییس هیئت مدیره شرکت برکشایر هاتاوی فعالیت می‌کند.

علارغم این که او دومین سرمایه دار جهان به حساب می آید (ارزش خالص او چیزی حدود ۷۴ بیلیون دلار است)، زندگی ساده ای دارد که شاید دانستن آن خالی از لطف نباشد.

وارن بافت چه کارهایی می کند؟ این سوال خوبی است زیرا ممکن است که شیوه زندگی این فرد موفق بر سبک زندگی شما نیز تاثیرگذار باشد. او می گوید: «من هر چه در زندگی می خواستم به دست آوردم. برخلاف بسیاری از آدم ها، خریدن ۱۰ خانه یا یک وعده غذایی ۱۰۰ دلاری یا حتی همبرگر مک دونالد مرا خوشحال نمی کند. من سادگی را بیشتر می پسندم.»

 اما به راستی او چگونه زندگی می کند؟ در این مطلب با برخی از بارزترین عادات زندگی او که شاید برایتان عجیب باشد، آشنا می شوید. 

وارن بافِت از سال ۱۹۵۸ تاکنون خانه خود را عوض نکرده است

پولدارها در قصر زندگی می کنند، غیر این است؟ خیر! اما وارن بافت با دیگران فرق دارد.

او در همان خانه ای که در سال ۱۹۵۸ به قیمت ۳۱۵۰۰ دلار خریده بود، زندگی می کند. (قیمت این خانه در سال ۲۰۱۷ چیزی حدود ۲۷۰۰۰۰ دلار است) او ادعا می کند که تصمیمی هم برای فروش این خانه ندارد. «من آن را با هیچ خانه دیگری عوض نمی کنم.»

 5 عادت عجیب «وارن بافت»، پولدارترین مرد جهان

به اعتقاد او، لزومی ندارد که هزینه زیادی را صرف خرید خانه کنیم، می توان خانه ای ارزان تر خرید و به جایش پول بیشتری را برای گشت و گذار و مسافرت و حتی برای دوران بازنشستگی، ذخیره کرد.

او روزش را با یک صبحانه ارزان آغاز می کند

شاید با خود فکر کنید که میز صبحانه ای پولدارترین مرد جهان بسیار مجلل و هیجان انگیز است یا این که او یک آشپز دارد که تمام غذاهای مورد نیازش را برایش آماده می کند اما واقعیت چیز دیگری است. او هزینه زیادی را برای مایحتاج روزانه اش صرف نمی کند، بلکه صبحانه او یک نان تست فرانسوی، بیکن، تخم مرغ و ساندویچ پنیر است که خودش در خانه اش درست می کند. اگر مواد لازم را نداشته باشد، مجبور می شود که ۳٫۱۷ دلار برای چنین ساندویچی پول دهد.

او می گوید: «من پولم را بی جهت صرف خرید فست فودها نمی کنم.

 5 عادت عجیب «وارن بافت»، پولدارترین مرد جهان

یک واقعیت جالب در مورد او این است که او هر چه را که دلش می خواهد، می خورد. به گفته او، زمانی که ۶ ساله بود علاقه زیادی به همبرگر و بستنی داشت، اکنون هم هر وقت هوس این خوراکی ها را داشته باشد، بی درنگ آنها را برای خود تهیه می کند.

او هنوز هم ماشین قدیمی خود را می راند

شاید فکر کنید که ماشین بیلیونری چون وارن بافِت بسیار مدرن و مجلل است اما باید بگوییم که ماشین زیر پای او بسیار هم قدیمی و ارزان است. دخترش می گوید که او این ماشین را در حراج و با قیمتی بسیار پایین، درست شبیه ماشین ها تصادفی که با قیمت پایین تری می فروشند، خرید. اگر چه او ماشین اش را تعمیر کرد و ظاهرا تمییز و سالم به نظر می رسد اما واقعیت هر آنچه می بینید، نیست. 

اعتقاد او در مورد خرید ماشین این است: «من در سال تنها ۳۵۰۰ مایل رانندگی می کنم، بنابراین دلیلی برای خرید یک ماشین دیگر نمی بینم.»

 5 عادت عجیب «وارن بافت»، پولدارترین مرد جهان

بنابراین از طرز فکر وارن بافِت می توان نتیجه گرفت تا زمانی که ماشین مان خوب کار می کند، از آن استفاده کنیم. برای ذخیره کردن پول مان هم می توانیم به جای یک ماشین نو، ماشین دست دوم تهیه کنیم.

سرگرمی های او ارزان است

زندگی سرمایه داری بدین معنی نیست که ما فقط کار کنیم و دور تمام خوشگذرانی ها را خط بکشیم. بلکه سرمایه داران نیز هر کدام تفریحات مخصوص به خود را دارند که وارن بافِت نیز از آن مستثنی نیست. البته فرقی که او با دیگران دارد این است که او سرگرمی های ارزان را انتخاب می کند. «اگر من را با کارت های بازی ام در زندان هم بیاندازند، خوشحال می شوم زیرا که می توانم ساعت ها در خلوت خودم بازی کنم.» 

 5 عادت عجیب «وارن بافت»، پولدارترین مرد جهان

البته تفریحات او به کارت های بازی ختم نمی شود، بلکه او در خواندن و نواختن گیتار نیز ماهر است به طوری که در برنامه زنده تلویزیونی یا در خیریه ها هم این استعداد خود را به نمایش گذاشته است.

با دوستانش مهربان است اما در این کار زیاده روی نمی کند

یکی از صمیمی و قدیمی ترین دوستان وارن بافِت در مورد دوستی چندین ساله شان چنین می گوید: «من در طول ۲۵ سال دوستی با او چیزهای زیادی یاد گرفته ام که مهمترین آن چگونگی برقراری رابطه با دیگران بوده است. هر کسی آرزو دارد که دوستی مهربان و فداکار چون وارن داشته باشد. شاید فکر کنید که پولدارترین مرد جهان رفتاری متکبرانه و جدی با دیگران دارد اما واقعیت این است که او مسیر زندگی خود را تنها به هدف شاد کردن دیگران تغییر می دهد و تا حد ممکن شادی اش را با دیگران شریک می شود.»

در نهایت، اگر شما هم بخواهید که روزی موفق شوید و بدون دغدغه شرایط مالی، زندگی آرامی داشته باشید، شاید بد نباشد که سبک زندگی تان را کمی تغییر دهید. وارن می تواند از این جهات الگوی خوبی برایتان باشد.

5 عادت عجیب «وارن بافت»، پولدارترین مرد جهان


منبع: برترینها

علایق خاص‌ سردار آزمون، ستاره فوتبال ایران

ماهنامه آینده روشن: شاید اگر از خیلی از ورزش دوستان ایرانی درباره رشته مورد علاقه شان سوال کنید، مانند همه جای دنیا، از فوتبال نام ببرند، اما در شمال ایران، به خصوص در منطقه ترکمن صحرا یا همان استان گلستان امروزی، این علاقه تا حد زیادی فرق می کند؛ علاقه به اسب و اسبدوانی و مسابقات سوارکاری موضوعی است که برای مردم این منطقه صرفا یک تفریح یا علاقه به یک ورزش نیست؛ اسب سواری جزوی از فرهنگ و زندگی مردم این منطقه محسوب می شود و آن ها برای اسب های خود و مسابقاتی که برگزار می کنند ارزش زیادی قائل هستند، با وجود این، معروف ترین ورزشکار این شهر یک فوتبالیست است!

سردار آزمون ستاره جوان تیم ملی ایران است که یکی از لژیونرهای فوتبال ایران نیز محسوب می شود و در لیگ برتر روسیه و در تیم روستوف بازی می کند؛ سردار مهاجمی گلزن و آینده دار است که یکی از اصلی ترین بازیکنان ایران در راه جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه محسوب می شود.

با تمامی این احوال، سردار اصالت ترکمن خود را هرگز فراموش نکرده است و هر وقت به ایران می آید مستقیما به گنبد کاووس می رود که با خانواده، اقوام، دوستان و آشنایان خود دیدار کند. همانند مردم دیار ترکمن صحرا، اسب جزوی از علایق ویژه این ستاره محسوب می شود. او اسب های ویژه و منحصر به فردی برای خود دارد که حال، مانند خود سردار، در راه موفقیت و قهرمانی گام بر می دارند.

«سریک» و «کاررا» اسب های اصیل ستاره فوتبال ایران

اسب ترکمن؛ با پیشینه ۴۰۰ سال قبل از میلاد

ریشه علاقه به اسب ترکمن به بیش از دو هزار سال پیش باز می گردد. اسب ترکمن گونه ای از سب با نژاد ترکمن خالص است که در منطقه ترکمن صحرا زیست می کند و پرورش می یابد. رنگ این گونه بیشتر خاکستری است و بدنی کشیده و لاغر دارند. شکم آن ها، برخلاف بسیاری از نژادهای دیگر اسب ها، تخت و به عبارت دیگر لاغر است.

صادرات این اسب به خارج از کشور ممنوع است. آثاری که از اسب ترکمن به دست آمده به ۴۰۰ سال قبل از میلاد مربوط است و سکاها و هخامنشیان و بیش از همه اشکانیان از اسب های ترکمن در سواره نظام خود سود می برده اند. شاهان سلجوقی و صفویان نیز سوار بر اسب های ترکمن مملکت تحت سیطره خود را گسترش دادند و امنیت بخشیدند و نادرشاه افشار با ترکیب ترکمن و دیگر اسب های ایران تا هند پیش رفت. نقاشی های صفوی و قاجار هنوز هم نقش و نگار اسب های ترکمن را در جنگ و شکار شاهان و شاهزاده ها نشان می دهد.

البته برنامه های اشتباه نیم قرن گذشته به ذخیره ژنتیکی اسب های ترکمن لطمه زیادی زده و متاسفانه تعداد اسب های ترکمن خالص و خوب به شدت کاهش یافته است. امروزه خالص ترین اسب های ترکمن ایران را می توان در منطقه راز و جرگلان، از توابع استان خراسان شمالی، یافت که بیشترین جمعیت این اسب را دارند؛ با این حال خوشبختانه در سال های اخیر به تولید اسب های ترکمن توجه بیشتری شده است و تعدادی اندک و پراکنده از این نژاد را علاقه مندان در اصفهان، تهران، شیراز و همدان نیز نگهداری می کنند و شهرستان سبزوار نیز سرمایه درخور توجهی از این نژاد ارزشمند دارد.

کورس بهاره و پاییزه گنبد کاووس

شهرستان گنبد کاووس از مراکز مهم پرورش اسب ترکمن است. این شهر و آق قلا، در نزدیکی بندرترکمن، اصلی ترین شهرهایی محسوب می شوند که مسابقات سوارکاری در آن ها برگزار می شود. در گنبد کاووس مجموع سوارکاری ای وجود دارد که در زمان احداث به عنوان زیباترین مجموعه سوارکاری خاورمیانه شناخته می شد. اکنون هم مسابقات اسب دوانی کورس بهاره و پاییزه ایران در این مجموعه انجام می شود و شرکت کننده های زیادی از سراسر ایران و کشورهای دیگر به این شهر می آیند و چندین هزار تماشاگر با اشتیاق فراوان از آن بازدید می کنند. خود سردار هم با اینکه در روسیه حضور دارد، همچنان بااشتیاق هر هفته نتایج این مسابقات را دنبال می کند.

«سریک» و «کاررا» اسب های اصیل ستاره فوتبال ایران

والیبال، ورزش دوم گنبدی ها

جالب است بدانید به جز اسب سواری، والیبال هم در گنبد کاووس طرفداران زیادی دارد. نئوپان گنبد یکی از تیم های قدیمی والیبال ایران به شمار می رفت که بعدها به جواهری گنبد تغییر نام داد. این تیم والیبالیست های زیادی را به تیم ملی والیبال معرفی کرد، بازیکنانی مانند فرهاد قائمی که یکی از ستاره های اصلی تیم ملی والیبال محسوب می شود؛ ضمن اینکه بازیکنان این شهر در والیبال ساحلی هم بسیار مطرح اند.

سردار و پدر والیبالیست

سردار، به سبب والیبالیست بودن پدرش، در این ورزش هم مهارت دارد و در حال حاضر هم به صورت تفریحی والیبال بازی می کند. خلیل آزمون، پدر سردار، در سال ۱۳۶۴ به عضویت تیم ملی جوانان ایران درآمد و در سال ۱۳۶۵ عضو تیم ملی بزرگسالان شد و تا سال ۱۳۷۰ برای تیم ملی به میدان می رفت. او در سال ۱۳۸۰ مربیگری را با نئوپان گنبد در سوپرلیگ ایران آغاز کرد و علاوه بر آن تا به حال مربیگری گل گهر سیرجان و برق کرمان و جواهری گنبد را عهده دار بوده است.

سردار هم در چهارده سالگی تا آستانه آزمون دادن برای تیم ملی والیبال نوجوانان پیش رفت، اما دیر رفت و به قول خودش قسمت بود فوتبالیست شود. جالب این است که سردار، به عنوان یک آبشارزن، ذخیره فرهاد قائمی بوده است.

سردار «سریک» را هدیه گرفت

سردار هم مانند دیگر ترکمن ها اسب دارد و گرچه در مسابقات شرکت نکرده، سوارکاری با اسب را بلد است، مانند پدرش که در قدیم سواری می رفت و حال هم می رود. او که تاکنون ۱۰ اسب داشته است، روز جمعه، ۱۷ بهمن ۹۳، میهمان یکی از مالکان بزرگ اسب های ایران بود، حمید رادان که بیش از چهل سال است با ترکمن ها رفاقت دیرینه دارد. او در دهه ۶۰ و ۷۰ مسئولیت تیم های باشگاهی پایه، مانند تیم منتخب تهران و نفت و سایپا، را در دست داشته است.

 «سریک» و «کاررا» اسب های اصیل ستاره فوتبال ایران

بازیکنانی مانند علی کریمی و مهدی مهدوی کیا هم عضو تیم منتخب تهرانی بوده اند و که او سرپرستی اش را عهده دار بوده است؛ حتی جواد نکونام هم سال های ابتدایی فوتبال را با او شروع کرد و با توصیه و هماهنگی او بود که به باشگاه پاس تهران رفت.

همین علاقه او به فوتبالی ها و دوستی اش را با پدر سردار کاری کرد که رادان که باشگاه اسب سواری به نام خودش دارد سورپرایزی برای آزمون داشته باشد؛ کره اسبی ده ماهه که سردار نام «سریک» را برای او انتخاب کرده است سورپرایز رادان بود.

سردار در توضیح این اسم گفته بود: «زمانی که بچه بودم برای هر اسم مخفف می گذاشتند و برای من «سریک» انتخاب شده بود. در گنبد همه من را «سریک» صدا می زنند و حتی در روسیه همبازیانم من را با این نام صدا می زنند. در کل هرکس با من نزدیک باشد من را «سریک» صدا می زند.» و حال او نام اسب مورد علاقه اش را هم «سریک» گذاشته است.

«ریو ونتورا» هدیه گران قیمت رادان به قائمی

جالب است بدانید که رادان به فرهاد قائمی هم که با پدربزرگ او، مرحوم کدخدا قائمی، دوستی صمیمی داشته اسبی گران قیمت هدیه داده است. پدربزرگ فرهاد کدخدای روستای آبادان تپه، از روستاهای مشهور پرورش اسب ترکمن صحرا، بوده و این موضوع زمینه علاقه قائمی به اسب و سوارکاری را ایجاد کرده است.

اسبی که قائمی دارد «ریو ونتورا» نام دارد. پدر این اسب یک سیلمی بزرگ ایران، با نام سامر دولدرمز، است که به عنوان بلک تاپ مطرح شد و ۶ مقام قهرمانی، دو مقام دومی، سه مقام سومی و پنج مقام چهارمی دارد.

پدر و مادر اصیل و پرافتخار «سریک»

اسب های خوب اسب هایی هستند که نژاد اصیلی داشته باشند. «سریک» هم اسبی است از نژاد «تروبرد» که مختص کورس هستند و بیشتر برای استفاده از آن در مسابقات سوارکاری شناخته شده اند. «تروبرد» نژادی خونگرم است که به جسارت و سرعت و چابکی مشهور است.

«سریک»، اسب سردار، هم مانند «ریو ونتورا»، اسب قائمی، اسبی است که پدر و مادری اصیل دارد؛ اسب سیلمی معرفی به نام «مربوش» و مادیانی به نام «ریو امپلیکیشن». مربوش رنکینگ ۱۱۷ اسب های دنیا را دارد و پنج قهرمانی، پنج نایب قهرمانی و چهار سومی در کارنامه اش دیده می شود و بیش از ۲۰۰ میلیون تومان قیمت آن است. مادر اسب، یعنی ریو امپلیکیشن، هم قهرمان سابق مسافت کوتاه ایران است و حال هم انتظار می رود «سریک» در کورس سال ۹۵ که در فروردین ماه برگزار می شود در میدان های  اسب سواری ایران بدود.

«سریک» و «کاررا» اسب های اصیل ستاره فوتبال ایران

قهرمان اسب دیگر سردار

اما سردار به جز «سریک»، اسب  دیگری به نام «کاررا» دارد. سردار مالکیت این اسب را به طور مشترک با دوستش، میثم گودرزی، برعهده دارد. «کاررا» بهمن ماه گذشته در هفته سی ام کورس اسب دوانی گنبد که کورس ویژه اسب های «تروبرد» با شرکت دوازده اسب سه ساله ای بود که بیشترین امتیاز را در آن فصل داشتند شرکت کرد. در این مسابقه ۷۴ میلیون تومان جایزه به اسب های برتر اهدا شد.

در این رقابت که بانی برگزاری آن حمید رادان و جمعی از مالکان اسب «تروبرد» بودند «کاررا»، به مربیگری امیر جعفرپور و چابک سواری بنیامین جرجانی، در کورسی فشرده و پرهیجان به عنوان اسب قهرمان دست یافت و کاپ و جایزه ویژه ۴۲ میلیون تومانی را از آن خود کرد و سردار هم که از اسپانیا به گنبد کاووس رسیده بود خود را به میدان اسب دوانی رساند و این کورس را از نزدیک مشاهده کرد.

هزینه نگهداری و خرید اسب

برای نگهداری اسب ها باید مسائل مختلفی در نظر گرفته شود، مانند پانسیون اسب، مربی توانمندی که بتواند او را خوب تمرین دهد و مکمل های قانونی که به آن ها داده می شود از این جمله است. جمیع این کارها هزینه نگهداری اسب ها را به روزانه حدود ۳۰ هزار تومان به بالا و در مجموع حدودا ماهی یک یا دو میلیون تومان می رساند؛ همچنین، به دلیل اینکه اسب ها در ایران قرنطینه ندارند، امکان صادر کردن آن ها وجود ندارد و قیمت هر اسب در این وضعیت و در زمان کُره بودن، به نسبت خونی و نژاد آن، میان ۲۰ تا ۹۰ میلیون تومان متغیر است.

«سریک» و «کاررا» اسب های اصیل ستاره فوتبال ایران

شرط بندی های مجاز و غیرمجازی

یکی از جذابیت های مسابقات کورس سوارکاری پیش بینی های مجازی است که در باجه های مخصوص این کار در مجموعه ها انجام می شود. قبل از شروع هر کورس اسب ها در مانژ خود را برای علاقه مندان به نمایش می گذارند. این نمایش باعث می شود کسانی که می خواهند برای شناسایی اسب های برتر پیش بینی کنند از صحت و سلامت اسب ها آگاه شوند و تصمیم شان را بهتر بگیرند.

تماشاگران، با توجه به دفترچه هایی که در ابتدای ورود به مجموعه تهیه می کنند، اطلاعات کاملی از اسب های هر کورس و رقیبان شان دارند؛ آن ها حتی گام را فراتی می برند و می دانند اصل و نسب اسب ها به کجا می رسد و شجره نامه اسب را برای انتخاب خود و اینکه صاحب و مالک اسب چه کسی است در پیش بینی های خود لحاظ می کنند بعد از اینکه این مراسم در مانژ تمام می شود باجه ها شلوغی عجیبی به خود می بینند؛ چون همه می خواهند هر چه زودتر در مسابقه شرکت کنند و برای دیدن کورس به جایگاه بروند.

آن ها اسب ها را در دو نوع سه پره و پنج پره انتخاب می کنند و درواقع، روی یک بسته اسب شرط می بندند که هر یک از این اسب ها امتیاز خاص خود را دارند. البته در کنار این پیش بینی های مجاز، شرط بندی های غیرمجازی هم وجود دارد که زمینه ساز اتفاق هایی در میدان مسابقه است که جالب توجه نیست.

رقابت اسب سردار و قائمی

با توجه به اینکه «سریک» از فروردین ماه به مسابقات کورس وارد می شود، ابتدا باید در کورس اسب های ندویده مسابقه بدهد، اما پس از مدتی می تواند با دیگر اسب ها هم رقابت کند و احتمال اینکه «سریک» با «ریو ونتورا»، اسب فرهاد قائمی، مسابقه دهد وجود دارد و این یعنی رقابت ستاره های فوتبال و والیبال گنبد در کورس سوارکاری!


منبع: برترینها

جان دیویی؛ «تجربه» گران بهاترین شکل آموزش است

وب‌سایت انسان شناسی و فرهنگ: جان دیویی از پیشروان مکتب فکری آمریکایی کارکردگرایی در زمینه آموزش است ، دیدگاهی که بنیان های معرفتی دوگانه و فلسفه مدرن متافیزیک را رد می کند و از رویکرد طبیعی حمایت می کند که دانش را برخاسته از تطبیق فعالانه ارگانیسم های انسانی با محیط خود می داند.

 جان دیویی

در این دیدگاه مسئله اینگونه آن نیست ذهن به صورتی منفعل دنیا را مشاهده  کند و ایده هایی را که بگیرد که به شرط همخوانی با واقعیت درست باشند، بلکه ذهن فرآیندی است که خود با بررسی (جهان تجربی) آغاز می شود و برای کنش موفقیت آمیز فرد، به سوی دستکاری فعالانه محیط برای آزمودن فرضیه پیش می رود، و  در انطباق دوباره سازواره با محیط  به پیشرفت کنش انسانی امکان  ارائه می دهد. با این دیدگاه به عنوان نقطه آغازین، دیویی یک بدنه گسترده از فعالیت که تقریبا تمامی حوزه های اصلی فلسفی زمان خود را در بر می گرفت، را ارائه داد. وی همچنین در مورد مسائل اجتماعی در کتاب های مهم و رایج خود با عنوان “دموکراسی نوین” بسیار نوشته است، و از این طریق شهرتی را به عنوان مفسر اجتماعی زمان خود کسب کرد.

زندگی و فعالیت ها

جان دیویی در روز ۲۰ اکتبر ۱۸۵۹ متولد شد، سومین پسر از چهار پسری بود که در خانواده دیویی در ورمونت متولد شدند. بزرگترین پسر خانواده در دروان نوزادی فوت کرد، اما دیگر برادران به مدارس دولتی و دانشگاه ورمونت راه پیدا کردند. در دانشگاه ورمونت، دیویی از طریق آموزه های جی. اچ پرکینز و کتاب “درس هایی در فیزیولوژی مقدماتی” نوشته تی. اچ. هاکسلی تحت تاثیر نظریه تکاملی قرار گرفت. نظریه انتخاب طبیعی بر تفکر جان دیویی تاثیراتی درازمدت برجای گذاشت، و خشکی مدل های ثابت طبیعت، و اهمیت تمرکز بر تعامل میان سازواره انسانی و محیط آن را در طرح پرسش هایی در حوزه روانشناسی و نظریه دانش به او نمایاند. تدریس رسمی فلسفه در دانشگاه ورمونت به بیشترین شکل محدود بود به مکتب رئالیسم اسکاتلندی، مکتب فکری ای که دیویی به زودی آن را رد می کرد، اما ارتباط نزیکش هم قبل و بعد از فارق التحصیلی با معلمش، توری، بنا به گفته خود وی در توسعه فلسفی تفکر وی نقشی “تعیین کننده” داشت.

بعد از فارغ التحصیلی، دیویی به مدت دو سال در دبیرستان تدریس کرد، که در این زمان ایده دنبال کردن فلسفه به عنوان یک مسیر علمی شکل گرفت. وی مقالات فلسفی ای را برای هاریس، سردبیر ژورنال تخصی فلسفه اسپکیولتیو (فکری) ارسال کرد. پذیرش این مقاله توسط سردبیر، همان تاییدی بود که دیویی به عنوان یک فیلسوف به دنبالش بود. با این تشویق وی به بالتیمور سفر کرد تا در دانشگاه جانز هاپکینز ثبت نام کند.

در جانز هاپکینز، دیویی تحت تعلیم دو متفکر و نظریه پرداز بزرگ بود که تاثیری دائمی بر تفکر وی گذاشتند. جوج سیلوستر موریس، یک فیلسوف هگلی که در آلمان تعلیم دیده بود، که دیویی را با مدل ارگانیک ویژگی های طبیعی ایده آل گرایی آلمانی آشنا کرد. جی. استنلی هال، یکی از مهم ترین روانشناسان تجربی آمریکایی در آن زمان بود، که دیویی را با قدرت روش شناسی علمی در کاربرد در حوزه های علوم انسانی آشنا کرد. این دیدگاه ها تفکر اولیه دیویی و نیز پایه های ایده های وی را در تمامی دوره کاری فلسفی وی شکل داد.

با اخذ مدرک دکتری در سال ۱۸۸۴، دیویی یک پست تدریس را در دانشگاه میشیگان ، به مدت ده سال قبول کرد ، با یک سال تدریس در دانشگاه مینه سوتا در سال ۱۸۸۸٫ دیویی در میشیگان دو کتاب  اول خود را نوشت: “روانشناسی” (۱۸۸۷)، و “مقالات لایبنیز در خصوص درک انسان” (۱۸۸۸). هر دو کار تعهد اولیه دیویی را به ایده آل گرایی هگلی نشان می داد، در حالیکه کتاب روانشناسی ترکیب و تطبیق میان این ایده آل گرایی و علم تجربی را نشان می داد. در میشیگان، دیویی یکی از همکاران فلسفی مهم خود را ملاقات کرد، جیمز هایدن توفتس، که با وی بعدها کتاب اخلاقیات (۱۹۰۸) را نوشت.

جان دیویی

در ۱۸۹۴، وی در دانشگاهی که در شیکاگو تازه پایه ریزی شده بود دنباله روی توفتس بود. در طی این سال ها بود که ایده آل گرایی نوین دیویی به نظریه دانش مبتنی بر تجربه تغییر یافت که در آن زمان همگام بود با مکتب فکری نوظهور و در حال شکل گیری کارکردگرایی. این تغییر در نهایت به یک سری چهار مقاله ای منجر شد که با عنوان ” تفکر و موضوع آن”، که به همراه مقالاتی دیگر از همکاران وی و دانشجویانش در شیکاگو تحت عنوان مطالعاتی در “نظریه منطقی” (۱۹۰۳) منتشر شد. دیویی یک مدرسه آزمایشگاهی را در شیکاگو تاسیس کرد، که توانست ایده های نوطهور خود را در ارتباط با روش تعلیم و تربیتی مورد آزمایش قرار دهد. این تجربه مواد اولیه را برای اولین کتاب مهمش با عنوان “مدرسه و جامه” (۱۸۹۹) مهیا کرد.

عدم توافق با مدیران اجرایی در خصوص موضع مدرسه آزمایشگاهی به استعفای وی منجر شد و از دست دادن پست تدریسش در سال ۱۹۰۴٫ شهرت فلسفی وی هم اکنون ایمن بود، و به زودی از وی دعوت شد تا در دانشکده فلسفی در دانشگاه کلمبیا بپیوندد. دیویی باقی عمر حرفه ای خود را در دانشگاه کلمبیا گذراند. اکنون، در نیویورک، که در میان دانشگاه های شمال شرقی که پذیرا و خانه روشن ترین ذهن های فلسفه آمریکایی بود، دیویی ارتباطات نزدیکی را با فیلسوفان متعدد برقرار کرد که از دیدگاه های مختلفی در این حوزه فعالیت می کردند، یک محیط فکری انگیزه بخش که تفکر وی را تغدیه می کرد و آن را شکوفا می ساخت.

در اولین دهه حضور خود در دانشگاه کلمبیا، وی مقالات بسیار زیادی درباره نظریه دانش، و متافیزیک نوشت، که بسیاری از آن ها در دو کتاب مهم با عناوین زیر منتشر شده اند: تاثیر داروین بر متافیزیک و مقالات دیگر در تفکر کنونی (۱۹۱۰) و مقالاتی در منطق تجربی (۱۹۱۶). علاقه وی به نظریه آموزشی همچنین در طی این سال ها رشد کرده بود، و با فعالیت های وی در کالج معلمان دانشگاه کلمبیا شکوفا می شد. این به انتشار کتاب “ما چگونه فکر می کنیم” (۱۹۱۰، ویرایش ۱۹۳۳) منجر شد، کاربردی از نظریه دانش وی در حوزه تعلیم و تربیت، و کتاب “دموکراسی و تعلیم و تربیت” (۱۹۱۶)؛ که احتمالا مهم ترین کار وی در این حوزه است.

جان دیویی

در این سال ها شهرت دیویی در دانشگاه کلمبیا بسیار زیاد شده بود نه تنها به عنوان یک فیلسوف پیشرو و نظریه پرداز تعلیم و تربیت، بلکه در اذهان عمومی نیز به عنوان یک مفسر مهم مسائل زمان خود شناخته می شد، این دلیل دوم به دلیل کمک های بیشمار وی به مجلات رایج آن زمان مثل نیویورک ریپابلیک و نیشن بود، و نیز مشارکت های باز سیاسی وی در تعدادی از مسائل، مثل حق رای زنان و ایجاد اتحادیه های معلمان. یک نتیجه این شهرت دعوت های متعددی بود که برای سخنرانی در محیط های عمومی و آکادمیک به عمل می آمد. بسیاری از مهم ترین نوشته های وی در خلال این سال ها نتیجه همین سخنرانی هاست، شامل بازسازی فلسفه (۱۹۲۰)، ماهیت انسان و کنش (۱۹۲۲)، تجربه و طبیعت (۱۹۲۵)، و در جستجوی قطعیت (۱۹۲۹).

دیویی از تدریس در سال ۱۹۳۰ بازنشسته شد اما فعالیت های خود را به عنوان یک فرد عمومی و یک فیلسوف مولد همچنان ادامه داد. یکی از وقایع مهم در زندگی وی شرکت در کمیسیون اتهام علیه لئون تروتسکی در محاکمه مسکو بود، که دسیسه های سیاسی استالین را در دادگاه های موسکو در میانه ۱۹۳۰ میلادی افشا کرد، و این دفاع از دوست فیلسوفش برتراند راسل در تقابل با محافطه کاران برای حذف وی از کرسی کالج دانشگاه شهر نیویورک در سال ۱۹۴۰ بود. تمرکز اصلی فعالیت های فلسفی دیویی در دهه ۱۹۳۰ میلادی تهیه فرمول نهایی نظریه منطقی وی بود که با عنوان “منطق: نظریه پرسش” در سال ۱۹۳۸ منتشر شد. از جمله دیگر کارهای مهم دیویی در دوران بازنشستگی شامل “هنر و تجربه” (۱۹۳۴)، “یک باور مشترک” (۱۹۳۴)، “آزادی و فرهنگ” (۱۹۳۹)، “نظریه ارزیابی” (۱۹۳۹)، و “دانستن و دانسته” (۱۹۴۹) بود، که این کتاب آخر را با همکاری آرتور اف. بنتلی نوشته شد. دیویی در تمام طول مدت بازنشستگی همچنان با انیگزه به فعالیت های خود ادامه داد تا عاقبت در ۵ ژوئن ۱۹۵۲ دیده از جهان فرو بست.

فلسفه تعلیم و تربیت و تجربه جان دیویی

کار جان دیویی در تعلیم و تربیت تجربه گرایی در سال ۱۸۹۶ در زمان کارآموزی آن در دانشگاه شیکاگو آغاز کرد که در آن جا مدرسه آزمایشگاه دانشگاه را را که بعدها به “مدرسه دیویی” شهرت یافت تاسیس کرد. این مدرسه راهی برای تحربه در تفکر آموزسی بود. دیویی در مدرسه خود جماعتی را در نظر می گرفت که در آن دانش آموزان خود فعال ترین اعضای آن بودند. دیویی می خواست که مدرسه مکانی باشد که در آن تعلیم و تربیت بر مبنای اصول فعالیت های ذهنی و فرآیندهای رشد باشد.

جان دیویی

در سال ۱۹۰۶،  زمانی که دیویی سمتی را در دانشگاه کلمبیا پذیرفت، سال های کاری وی با مدرسه دیویی در حقیقت زیربنای فلسفه آموزشی وی را پایه ریزی کرده بود. در این زمان در دانشگاه کلمبیا، وی فلسفه خود را با انتشار دو کتاب؛ با عنوان “دموکراسی و تعلیم و تربیت” (۱۹۱۶)، و “تجربه و تعلیم و تربیت” (۱۹۳۸) توسعه داد.

فلسفه دیویی نشان می دهد که یک رویکرد کاملا حاکمانه در تعلیم و تربیت سنتی وجود دارد که متمرکز است بر ارائه دانش از پیش تعیین شده، و نه بر تجارب و یادگیری های فعالانه دانش آموزان. وی تاکید وی کرد که تعلیم و تربیت نیازمند طراحی است که ریشه در نظریه تجربه داشته باشد. وی نه با تعلیم و تربیت سنتی  موافق بود، و نه با تعلیم و تربیت پیشروانه موافق بود، اما بر درک اینکه چگونه افراد تجربه های خود را دارند، و چگونه این درک در طراحی تعلیم و تربیت کارآمد لازم است، تاکید می کرد.

به دلیل تمرکز و اصرار دیویی بر این جنبه زیربنایی به این فلسفه؛ وی جریانی را آغاز کرد که توسعه برنامه های تعلیم و تربیتی تجربی و آزمایش را تولید کرد. فلسفه وی همچنان در طراحی رویکردها و برنامه های آموزشی خلاقانه امروزه به کار می رود.


منبع: برترینها

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۹): مورگان فریمن

 برترین ها: او ستاره فیلم هایی به یادماندنی همچون «رانندگی برای خانم دیزی»، «رستگاری در شاوشنگ»، «دختر میلیون دلاری»، «نابخشوده» و «بتمن آغاز می کند» است و با صدای عمیق و بینهایت آرامش‌بخش خود بُعد چندمی به درخشش خود در میان ستارگان دیگر تاریخ سینما داده است. شاید اینکه او با بیش از ۴٫۳۱۶ میلیارد دلار سود ناخالص کل باکس آفیس و ۷۴٫۴ میلیون دلار میانگین فروش برای هر فیلم، سومین ستاره موفق دنیا در باکس آفیس است، معیار دیگری بر میزان محبوبیت او باشد. 

با آنکه عاشق بازیگری بود، بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان به نیروی هوایی پیوست تا خلبان جنگنده شود. بعدها فهمید که این چیزی نبوده که همیشه می خواسته و حرفه بازیگری را در پیش گرفت. پس از سال ها حضور در نقش های کوچک و کسب موفقیت های محدود و ناچیز، کم کم نقش های بزرگی نصیبش شد و تحسین منتقدین و عموم مردم را بدست آورد. او حالا یکی از برجسته ترین و محترم ترین ستاره های هالیوودی است.

بازیگران درخشان تاریخ سینما (9): مورگان فریمن

مورگان فریمن زاده اول ژوئن ۱۹۳۷ در ممفیس تنسی، کوچکترین فرزند مورگان پورترفیلد فریمن و مِیم ادنا، در شیکاگو و میسیسیپی در خانواده ای با درآمد پائین بزرگ شد. کمی پس از تولدش، والدین او مانند بسیاری از آفریقایی-آمریکایی های دیگر، به شیکاگو نقل مکان کردند تا کار پیدا کنند. در این میان، مورگان به مادربزرگش در چارلستون میسیسیپی سپرده شد.

 در شش سالگی، مادربزرگش مرد و او به شمال بازگردانده شد تا نزد مادرش که حالا از پدر دائم الخمرش جدا شده بود، زندگی کند. در دوران نوجوانی، فریمن زمان زیادی از اوقات فراغتش را به دیدن فیلم هایی می گذراند که برای دیدنشان پول توجیبی هایش را کنار گذاشته بود و بدین ترتیب نسبت به بازیگرانی همچون گری کوپر، اسپنسر تریسی و سیدنی پوآتیه علاقه و حس تحسین زیادی پیدا کرده بود.

ورود فریمن به دنیای بازیگری کاملاً شانسی و تصادفی بود. وقتی هنوز در مقطع راهنمایی تحصیل می کرد، بخاطر کشیدن صندلی از زیر پای دختری که دوستش داشت، تنبیه شد و مجازاتش این بود که در مسابقه تئاتر مدرسه شرکت کند. بر خلاف آنچه مسئولین مدرسه انتظارش را داشتند، این پسر ۱۲ ساله روی صحنه ثابت کرد که بازیگری در ذات اوست و در این درس بهترین نمره ها را کسب کرد.

با آنکه از بازیگری لذت فراوانی می برد، ولی پرواز و به خصوص فکر اینکه یک جنگنده را به پرواز دربیاورد، بیش از هر چیزی او را به هیجان می آورد. به همین دلیل بود که پس از دبیرستان، در سال ۱۹۵۵ بورس نیمه کامل تحصیل در رشته تئاتر را رد کرد و به نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا ملحق شد. ولی ارتش خیلی از آن چیزی که تصورش را می کرد دور بود. بجای آنکه در آسمان ها مانور بدهد، او را به فعالیت زمینی به عنوان مکانیک و تکنیسین رادار گماشتند. همان زمان بود که فهمید اصلاً دلش نمی خواهد از آن بالا مردم روی زمین را هدف تیربار جنگنده قرار دهد.

بعدها در مصاحبه با یک مجله گفت: «من به یه درک ناگهانی رسیدم و اون این بود که من عاشق این کار نبودم، بلکه عاشق ایده و تصور اون بودم.» در سال ۱۹۵۹، مورگان از نیروی هوایی جدا شد و شانسش را در غرب امتحان کرد و به هالیوود رفت تا ببیند که آیا می تواند در حرفه بازیگری موفق شود یا خیر. زندگی به عنوان بازیگر چندان سهل و آسان نبود. در کلاس های بازیگری شرکت می کرد و برای پیدا کردن کار به هر دری می زد. اوایل دهه شصت بود که دوباره اسباب کشی کرد و این بار به نیویورک سیتی رفت، شهری که در آن کارهای روزانه بی اهمیتی انجام می داد و شب ها را به تست بازیگری می گذراند.

در سال ۱۹۶۷ یعنی همان سالی که با جینت ادیر بردشاو ازدواج کرد، با به دست آوردن نقشی در نمایش تماماً آفریقایی-آمریکایی «سلام دالی» در برادوی با هنرنمایی پرل بیلی، فریمن به موفقیت رسید. همان زمان ها بود که فریمن در نمایش «عشاق سیاه پوست» که نمایشی خارج از برادوی بود نیز بازی کرد.
 

بازیگران درخشان تاریخ سینما (9): مورگان فریمن

در سال ۱۹۷۱ در سطح ملی بیشتر مشهور شد، یعنی همان موقعی که شروع به حضور منظمی در برنامه تلویزیونی «شرکت الکتریکی» با موضوع آموزش خواندن برای گروه سنی کودک کرد. در برنامه ای که ستاره های مشهوری مانند ریتا مورنو، جوآن ریورز و جین وایلدر داشت، فریمن کاراکترهایی به یادماندنی مانند «کنت دراکولا» را زنده کرد. با این حال فضای تلویزیون زندگی دشوار و طاقت فرسایی را برای فریمن رقم زد.

علیرغم هنرنمایی روی صحنه تئاتر که برایش نامزدی جایزه تونی در اواخر دهه هفتاد را به همراه داشت، گویی فریمن نمی توانست نقشی در یکی از فیلم هایی که دوست داشت را بدست بیاورد. وقتی برنامه «شرکت الکتریکی» در سال ۱۹۷۶ لغو شد، حرفه او به نقطه ای بحرانی رسیده بود و زندگی شخصی اش هم دچار تلاطم و آشفتگی شده بود. مدتها قبل از آنکه این برنامه به پایان برسد، می دانست که زندگی مشترکش به بن بست رسیده و عادت نوشیدن نیز کم کم آغاز شده بود و در نهایت مورگان و جینت در سال ۱۹۷۹ متارکه کردند.

یک سال پس از جدایی، با به دست آوردن نقش یک زندانی دیوانه در فیلم «بروبیکر» رابرت ردفورد، کمی امیدوار شد. ولی جریان منظم فیلم هایی که دوست داشت در آنها بازی کند هرگز تحقق نیافت و مجبور شد دوباره به تلویزیون برگردد و دو سال آزگار را در سریال آبکی «دنیایی دیگر» بگذراند.

بقیه سال های این دهه نیز به همین ترتیب گذشتند و فریمن نقش هایی بازی کرد که برایش تاحدودی تحسین و مقبولیت آوردند، ولی آنقدر بزرگ نبودند که او را در لیست بازیگران درجه یک و مهم هالیوودی قرار دهند. در سال ۱۹۸۴ در فیلم «هری و پسرش» پل نیومن، نقش کوتاهی داشت و در مینی سریال تلویزیونی «قتل های کودکان آتلانتا» گویندگی کرد.

در سال ۱۹۸۷ بود که شانس فریمن برگشت و در فیلم «خیابان اسمارت» نقش فست بلک را بازی کرد که در عرصه سینما موفقیت بزرگی برایش محسوب می شد و حتی نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برایش به ارمغان آورد. پائولین کائل، منتقد فیلم، حتی تا آنجا پیش رفت که این سوال را پرسید: «آیا مورگان فریمن برجسته ترین بازیگر آمریکایی نیست؟» دو سال بعد فریمن تحسین و تمجید بسیاری کسب کرد و جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد و یک نامزدی اسکار دیگر را برای نقش راننده کله شق فیلم «رانندگی برای خانم دیزی» از آن خود کرد. در دهه نود دیگر او برای فیلم هایی با بودجه های سنگین انتخاب می شد و در همین دهه بود که در فیلم هایی افسانه ای و به یاد ماندنی همچون «رستگاری در شاوشنک» (۱۹۹۴)، «هفت» (۱۹۹۵) و «برخورد عمیق» (۱۹۹۸) هنرنمایی کرد.

بازیگران درخشان تاریخ سینما (9): مورگان فریمن

در سال ۲۰۰۵، فریمن جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای فیلم «دختر میلیون دلاری» ساخته کلینت ایستوود برد. بعدها نقش لوسیوس فاکس را که قبلاً در سال ۲۰۰۵ در فیلم «بتمن آغاز می کند» بازی کرد بود، در دنباله های موفق و پرفروش «شوالیه تاریکی» (۲۰۰۸) و «شوالیه تاریکی برمی خیزد» (۲۰۱۲) از سر گرفت. در مراسم گلدن گلوب ۲۰۱۲، فریمن جایزه سسیل بی. دیمیل را برای کمک های شایسته و برجسته به دنیای سرگرمی دریافت کرد.

وی درباره انتخاب نقش هایش می گوید: «دوست دارم تو نقش هایی که بازی می کنم تنوع باشه. هر چه نقش ها متنوع تر، بهتر. انگار من تو قالب آدم خوب و مثبت گیر افتادم و این در واقع ورای کنترل منه. ولی غیر از اون، یه قصه خوب و یک کاراکتر جالب چیزیه که دنبالشم.»

صدای متمایز و فصیح فریمن نیز برای گویندگی بسیار مناسب است. صدای او را می توانید در فیلم هایی فراموش نشدنی مانند «جنگ دنیاها» و مستند برنده اسکار «رژه پنگوئن ها» بشنوید. در سال ۱۹۹۷ وی با کمک شرکایش کمپانی فیلمسازی Revelations Entertainment را تأسیس کرد که شامل کمپانی توزیع فیلم آنلاین ClickStar نیز می شد.

با آنکه شکوفایی بازیگری فریمن خیلی دیرهنگام بود، ولی هرگز نسبت به این موضوع تلخی و ناراحتی به خود راه نداد. فریمن در این باره می گوید: «موفقیت زمانی پیش میاد که باید بیاد. من ۳۰ ساله که تو این کارم و سابقه ۳۰ ساله داشتن تو این کار چیز بدی نیست. اغلب به این فکر می کنم که شاید خیلی خوش شانس بودم که موفقیت زودهنگام در جوانی و در دهه هفتاد نداشتم. ممکن بود خیلی راحت تو اون دوره بسوزم.»

فریمن برند در حال توسعه خود را با اعمال نیکوکارانه همراه نموده و از آنجائیکه در دلتای میسیسیپی زندگی می کند، پس از وقوع توفان کاترینا کمک مالی زیادی به قربانیان این بلای طبیعی کرد. وی از طریق بنیاد راک ریور که خود آن را تأسیس کرده، میلیون ها دلار به برنامه های آموزشی و آکادمیک وقف کرده و بخشیده است. در سال ۲۰۰۴ نیز برای قربانیان گرینادا، وجوه مالی امدادی سازماندهی نمود.

انرژی او در حوزه ها دیگری نیز صرف می شود و در همین سال های اخیر بود که او پروانه خلبانی اش را نیز گرفت. در حالیکه زندگی شخصی اش در این سال ها آشفته و پرتلاطم بوده – او و همسر دومش میرنا در سال ۲۰۰۷ از هم جدا شدند و نزدیک بود در تصادف اتومبیل در چارلستون میسیسیپی کشته شود – ولی این بازیگر محبوب هرگز حتی نشانه ای از ناامیدی و کندی موفقیتش نشان نداده است.

بازیگران درخشان تاریخ سینما (9): مورگان فریمن

 در سال ۲۰۰۹، فریمن دوباره با کلینت ایستوود همکاری کرد و نقش نلسون ماندلا، رئیس جمهور آفریقای جنوبی را در فیلم «شکست ناپذیر» بازی کرد، فیلمی که نامزدی اسکار دیگری برای فریمن به همراه داشت. انتخاب نقش ها و همچنین رفتار و منش خارج از فیلم او باعث شده که فریمن نزد همگان احترام بالایی داشته باشد و حتی آن دسته از افرادی که در مصاحبه ها و صحبت هایشان به تحسین و تأیید طرف مقابل عادت ندارند نیز به او احترام بگذارند.

مایک والاس که در سال ۲۰۰۶ با او مصاحبه کرد، گفته بود: «مورگان مردی بسیار خوش مشرب و دوست داشتنیه. اون خیلی فهمیده و مدبره و به هیچ وجه تلخ و نچسب نیست. اون هنوز هم در حال کاوش روی زندگیشه و این قابل تحسینه. من احترام فوق العاده زیادی برای مورگان فریمن قائلم.»


منبع: برترینها

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (۸۶)

برترین ها – نگین فانی نام: اینستاگرام، این روزها تبدیل به دفترچه خاطرات تصویری خیلی ها شده است. بسیاری از چهره های شناخته شده دنیای هنر و ورزش هم، از این طریق با طرفداران خود در دورترین نقاط جهان در ارتباط هستند. از سوی دیگر سعی دارند با این روش هواداران بیشتری نیز برای خود دست و پا کنند که این نیز خود به یک رقابت حیثیتی میان سلبریتی های قرن ۲۱ تبدیل شده است.

حتی گاهی اوقات عکس هایی به اشتراک می گذارند که جنجال بسیاری به راه انداخته و خبرساز می شوند، توجه رسانه ها و مردم به آنها جلب می شود و شهرت بیشتری نیز برای آنها به ارمغان می آورند. در این سری مطالب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم.

این هفته نیز جشنواره فیلم کن با همه زرق و برق همیشگی اش ادامه داشت، هیاهوی مربوط به انفجار در کنسرت منچستر «آریانا گرانده» نیز همچنان در جریان بود. از جمله اتفاقات مهم دیگر این هفته نیز می توان به روز دماغ قرمز و مراسم خیریه سالیانه بنیاد تحقیقات ایدز آمریکا که هر دو مراسم های خیریه به نفع کودکان هستند اشاره کرد.

 «شاهزاده ویلیام»، شاهزاده محبوب انگلیسی هفته روی جلد مجله «جی کیو»ی انگلستان رفته و در مورد مادرش و مرگ او به صحبت پرداخت.


«کریس همزورث» در مسابقات جایزه بزرگ فرمول یک که با حمایت مالی «تگ هویر» در موناکو برگزار شد.


«نایل هوران» که این حرکت کاشی کاری کردن عکس ها در صفحه اینستاگراش را انگار تازه یاد گرفته مدتی است که هر عکسش را هزار تکه می کند و نمی گذارد یک عکس درست و کامل بتونیم از او داشته باشید.


 

به «اوما ثورمن» شدیدا توصیه می کنیم موقع انتخاب لباس هایش برای مناسبت های مهمی مانند جشنواره کن پارچه هایش را از جنس هایی انتخاب کند که کمتر چروک می شوند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


 «جاستین بیبر» و یکی دیگر از آن عکس هایی که بلافاصله سوال «ماذا فازا» را در ذهن بیننده تداعی می کنند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)

«جسیکا چستین» در یک مهمانی شام در شب های جشنواره فیلم کن در کنار «کارل لگرفلد» و «کاترین هوپرت».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


 «سوفیا بوتلا» در کنار سایر بازیکنان فیلم «مومیایی» از جمله «تام کروز»، «آنابل ویلیس» و «راسل کرو»؛ این فیلم که از ۲۲ می در استرالیا روی پرده سنما رفته است در آمریکا روز ۹ ژوئن افتتاح خواهد شد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


«رایان گاسلینگ» خوش تیپ ترین دماغ قرمز دنیا در روز دماغ قرمز، یک مناسبت خیریه که برای جمع آوری کمک مالی برای کودکان نیازمند برگزار می شود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


 «اورلاندو بلوم» هم با این دماغ قرمز بدک نیست، اما خوب به پای رایان نمی رسد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


 این هم یک عکس عادی از «اورلاندو بلوم» در کنار «خاویر باردم» و «برندون توایتس»، دیگر ستاره های فیلم «دزدان دریایی کارائیب:مرده ها قصه نمی گویند».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


«رابرت پتینسون» در مراسم عکس برداری فیلم «اوقات خوش» در جشنواره فیلم کن؛ این فیلم در ماه آگوست به روی پرده سینما خواهد رفت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


«راک» همراه با دختر کوچولویش که او هم مثل پدرش دل نترسی دارد و از همین حالا می خواهد ناشناخته ها را تجربه کند و به زور او را به دل رودخانه کشانده است.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«جنیفر لوپز» و به قول خودش دختر های مورد علاقه اش که دو تا از آنها دخترهای «الکس رودریگز» هستند و باید دید در صورت پایان این رابطه عاشقانه نیز مورد علاقه او باقی خواهند ماند یا خیر!

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «زک افرون» در کنار «ست گوردون» کارگردان فیلم «گارد ساحلی»؛ نظرتان در مورد این زاویه از چهره زک چیست؟

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «جیسون استتهام» در ادامه عکس هایش در خانه استال که هفته گذشته هم یکی از آنها را دیدید.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


بی شک «جرد لتو» نمی توانست «روز یادبود» را با هیچ عکسی بهتر از این تبریک بگوید.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «هیو جکمن» در آرامش خانه و در کنار سگ هایی که برایش خیلی عزیز هستند.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «جرد پادالکی» همیشه همین قدر لاغر بوده است؟!

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 بازمانده های خاندان استارک از سریال «بازی تاج و تخت» روی جلد مجله «اینترتینمنت»؛ حالا که چیزی به آغاز فصل جدید این سریال نمانده چند تایی عکس از هنرپیشه های محبوب آن هم با شما به اشتراک می گذاریم.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«سوفی ترنر» در کنار خواهر سریالی اش «میسی ویلیامز» که در دنیای واقعی هم به  او خیلی نزدیک و همچون یک خواهر است. اما خوب ظاهرا قرار نیست قد میسی به اندازه خواهرش بلند شود.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «میسی ویلیامز» با شمشیر و آب نبات چوبی اش، روی ست فیلم برداری سریال.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


  تا حالا دقت کرده بودید «کیت هرینگتون» از یک زاویه هایی شبیه «حامد بهداد» خودمان می شود؟!

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 سلفی «ناتالی امانوئل» و «کاترین مک نامارا» در یک دیدار دوستانه.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 مثل این که دوست های «جیسون موموا» هم مثل خودش علاقه خاصی به دکلره کردن موهایشان دارند.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «ادرین برادی» در مراسم «مد برای اعانه» که توسط «نائومی کمپبل» و برای کمک به کودکان نیازمند برگزار شده بود.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


این هم از عکس «شان مندس» که یک وقت فکر نکنید کسی با او مشکلی دارد. آخر مگر می شود با جوان به این جذابی مشکلی داشت؟

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 

«ریتا اورا» آهنگ جدیدش به نام «آهنگ تو» را برای اولین بار در جشنواره موسیقی « رادیو بی بی سی» برگزار کرد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


 یک عکس خوش انرژی از لبخند زیبای «زویی سالدانا» روی جلد مجله سی.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


حتما تا حالا شنیده اید که «دیانه کروگر» برنده جایزه نخل طلایی بهترین هنرپیشه زن شده است، اما اگر بگوییم او و «نورمن ریداس» با هم در یک رابطه عاشقانه هستند به احتمال زیاد خیلی تعجب خواهی کرد.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «لیندسی لوهان» نه در این عکس، اما حلول ماه مبارک رمضان را تبریک گفته بود.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


اجرای «جو جوناس» در مراسم خیریه سالیانه بنیاد تحقیقات ایدز آمریکا؛ این هم یک مدلی است برای خودش دیگر!

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 

 «کوین هارت» در حال انجام حرکات آکروباتیک نیست و این حالت به مهارت عکاسش در شکار لحظه ها برمی گردد.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 به احتمال زیاد اگر به «جیمی فاکس» بگوییم که این دامن اصلا به او نیامده است از دست ما ناراحت نخواهد شد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)

هرکس دیگری هم جای «دریک» بود بعد از انتخاب شدن به عنوان هنرمند برتر سال از طرف مجله بیلبورد تا مدت ها اینطور به هوا می پرید.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «دیوید بکهام» هم در نهایت خوش تیپی در مراسم خیریه سالیانه بنیاد تحقیقات ایدز آمریکا در جشنواره کن حضور داشت.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «کریس رونالدو» مشغول انجام تمرینات به جدی ترین شکل ممکن.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 

 


 «لوئیس سوارز» در حال بازی کردن با پرنسس کوچولویش و یاد دادن کشورهای مختلف به او.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«نیمار» در کنار برادر، مادر و پسرش، در جشن قهرمانی بارسلونا در جام حذفی اسپانیا (کوپا دل ری).

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«زلاتان ابراهیموویچ» که خودش در مسابقه فینال یورولیگ حضور نداشت از شادی قهرمانی منچستریونایتد در این مسابقات بی نصیب نبود.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 خداحافظی «بوفون» با «توتی» هرچند نمی تواند به اندازه خداحافظی جناب تتلو با این قهرمان فوتبال ایتالیا تأثیر گذار باشد در نوع خود بی نظیر بود. او زیر این عکس نوشته بود: «ما با هم بزرگ شدیم، به عنوان رقیب در برابر هم قرار گرفتیم، با هم خندیدیم و با هم گریه کردیم. راه بعدی و چالش بعدی ات هر چه که باشد، زندگی خوبی داشته باشی فرانچسکو».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


«اوزجان دنیز» این روزها زندگی اش را برای بازی در سریال «عروس استانبولی» در کاروان می گذراند.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «دنیز چاکر» با این عکس در کنار بقیه هم بازی هایش در سریال «راهزنان بر دنیا حکومت نمی کنند» پایان فصل دیگری از این سریال را اعلام کرد.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «دمت آکالین» تولد دوست قدیمی اش «گولشن» را تبریک گفت.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «گولبن ارگن» و پسرهایش برای افطار میزبان همسر سابق و پدر فرزندانش بودند. به قول گولبن زن و شوهر ها از هم جدا می شوند، اما پدر و مادرها هیچ گاه از هم جدا نخواهند شد.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«انگین آلتان دوزیاتان» زیر دست گریمور حرفه ای سریال «قیام ارطغرل».

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «مورات بوز» در کنار «سونر ساری کابادایی» دیگر خواننده محبوب این روزهای ترکیه که سبک خاص خودش را دارد.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 ظاهرا «شاهرخ خان» فراموش کرده دکمه های پیراهنش را ببندد.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «پریانکا چوپرا» در سفری که برای افتتاح فیلم «گارد ساحلی» در آلمان به برلین داشت، در کنار دیوار معروف برلین

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«دیپیکا پادوکونه» مثل همیشه زیبا و برازنده در ارائه کلکسیون «ال ابوت یو».

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«کارینا کاپور» بعد از یک جلسه سخت تمرین در باشگاه؛ همان طور که می بینید هنرپیشه ها به همین راحتی که فکر می کنید بعد از زایمان به سرعت لاغر نمی شوند.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «آمیتاب باچان» در یکی از دیدارهای هفتگی با هوادارانش همراه با نوه اش.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


 «پریتی زینتا» در افتتاحیه فروش یکی از کتاب های محبوب و معروف هند.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


خوشبختانه اتفاق خاصی برای «جی دراگون» نیفتاده و این فقط هنر گریم است.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


نظرتان در مورد عینک «کیم هین ایم»؟

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86)


«بکهیون» با این عکس به هوادارانش گفت که شب ها هوا حسابی سرد می شود و توصیه کرد که برای رفتن به کنسرت حتما لباس های گرم با خودشان همراه داشته باشند.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


 «کیم سو هیون» در لباس های سنتی کره ای که احتمالا برای بازی در سریال «امپراطور:مالک نقاب» به تن کرده است.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«لی جونگ سوک» در حال صعود به قله های موفقیت.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


«جی چانگ ووک» بعد از یک روز کار طولانی با این عکس به هوادارانش شب بخیر گفت.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (86) 


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۴۷۳)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا: سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها.
مثل همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روز گذشته
در خدمتتان هستیم. امیدوارم طاعات و عباداتتان مورد قبول درگاه حق قرار
گیرد و تک تک لحظاتتان در این ماه عزیز سرشار از خیر و شادی باشد. ممنون از
این که امروز هم ما را انتخاب کرده اید.

 امیر خان قلعه نویی در حال گذران تعطیلات بین دو فصل در دیار فقانس. امیر خان هر سال در تعطیلات بین دو فصل در یکی از کشورهای اروپایی و آمریکایی وقت میگذراند و قراردادش با استقلال/تراکتور را از همانجا امضا میکند.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

سجاد جان داداش حالا این یک بار را ببخش و ناراحت نباش. بخاطرِ ما هواداران که چهار روز است داریم پست های غلط کردمِ رامین رضائیان را میخوانیم، بیخیال شو و ببخش!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

بله علی جان، در ضمن معلولیت سوژه ی عکس یادگاری و اینستاگرام هم نیست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

رایان شجریان پسر کوچک استاد محمدرضا شجریان روز گذشته این سلفی در کنار پدر را به اشتراک گذاشت و روزمان را ساخت. خدا را شکر که استاد حالش روز به روز رو به بهبود است. استاد جان! گَه گهی بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست، بگشای لب که قند فراوانم آرزوست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

 همانطور که میدانید آمار مسافرت در ماه مبارک رمضان چند برابر میشود. هر چه هوا گرم تر، مسافرت بیشتر و طولانی تر! ملیکا زارعی هم به یزد زیبا رفته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

سردار آزمون در حال روبوسی با یکی از دوستانش که برای استقبال از او به فرودگاه امام خمینی (ره) آمده بود. (بر اساس لوکیشنِ سردار در عکس)

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

بزرگ علوی اگر در قید حیات بود و این عکس مجید خراط ها را میدید، رمان جدیدی مینوشت به نام “کفش هایش”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

مهدی یغمایی هم عکسی از کودکی هایش گذاشت تا یکوقت کسی نگوید آن موقع دوربین نداشتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

آفرین به سارا خوئینی ها که اپیدمیِ سلفی با برج میلاد را شکست و با زیباترین برج تهران عکس گرفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

امیر دلاوری این روز ها به شدت در حال ورزش و کاهش وزن است. امیدواریم آن ویروسی که به جان کاوه سماک باشی افتاده امیر را گرفتار نکرده باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

نوید محمدزاده و نوشابه ای که برای دوستش هومن سیدی باز کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

از فواید داشتن رفیق گریمور این است که میتوانی ساعت ها خود و خانواده ات را سرگرم کنی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

پولاد کیمیایی که از باخت تیم محبوبش حسابی شاکی است، از اوضاع این تیم انتقاد کرد. به محض آپلود شدن این پست، مهدی تاج و آقای افتخاری کاغذ و قلم را برداشته و راهکار های حل مشکلات و ساختن تیم را از روی متن پولاد نکته برداری کردند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

مهراوه شریفی نیا به تماشای نمایش علی شادمان و دوستانش رفته بود که پس از آن این پست را گذاشت و حسابی علی را شرمنده کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

 انشاالله هیچگاه دلتان غم نبیند استاد و سایه تان بر سر ما و سینمای ایران مستدام باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

علی صادقی در حال دوبی گردی. به فیلمسازان پیشنهاد میکنم تا موهای علی بلند است پروژه تارزان ایرانی را کلید بزنند. قطعا درخت نوردی و نعره کشیدنِ علی با آن چهره خاص اش میتواند سینمای ایران را متحول کند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

آناهیتا افشار این عکس تار را گذاشته و گفته انقدر بد قلقی نکنید. آناهیتا جان فعلاً کسی که بدقلقی کرده عکاس عزیزتان بوده است، ما که کاری نداریم!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

مهران رجبی و سروش صحت در حال بدقلقی کردن در پشت صحنه مجموعه “لیسانسه ها”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

 باغ فردوس، باغی کوچک در حوالی میدان تجریش که اگر در هر ساعت از شبانه روز به صورت اتفاقی به آنجا بروی، خوب گوشه موشه ها را بگردی حداقل دو چهره مشهور پیدا میکنی. لاله اسکندری در باغ فردوس.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

استاد مریم کاویانی در جدید ترین آموزه های اینستاگرامی خود مباحث جدیدی از عشق و عاشقی را مطرح کردند و باعث شدند تمامی عاشقان به این فکر فرو روند که در تمام این مدت “اشتباه میزدند”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

این رسم روزگاره داش فرمون! برای سانتی مانتالا جشن تولد میگیرن تو رستورانِ اعیونی، برای لوتیا و مردای تو میدون، جشن کوچیک تو تنهایی و عزلت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

سیاوس خیرابی و رز رضوی در حال اجرای یک تئاتر. در واقع در حال جنایت در حق تئاترِ واقعی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

رضا صادقی از همه مردم در ماه رمضان خواست که با حیوانات مهربان تر باشند. چشم عمو رضا. مِن بعد قول میدهم با پشه های منزل کاری نداشته باشم و بگذارم با خیال راحت و بدون استرس نیشمان بزنند. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

مهدی سلطانی بازیگر خوب و تحصیلکرده سینما و تلویزیون در نمایی از پشت صحنه فصل دوم سریال “شهرزاد” که فیلمبرداری اش هنوز به پایان نرسیده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

حسین مهری هم در “سرزمین کهنِ” کمال تبریزی حضور دارد، این موضوع را حسین با به اشتراک گذاشتن این سلفی زورکی در کنار کمال تبریزی اعلام کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

گریم متفاوت محمدرضا هدایتی، حمیدرضا آذرنگ و سحر ولدبیگی مربوط به پروژه “آرماندو” که سریالی به کارگردانی احسان عبدی پور است. عبدی پور این روز ها فیلم “تیک آف” را هم روی پرده سینما دارد و یکی کارگردانان جوان و پرکار این روزهاست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

ما که نه شما را میبینیم و نه کفتر را. فقط یک دبه خیارشور می بینیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

گلاره عباسی و رویا نونهالی در شهرزاد ۲٫ بیصبرانه منتظر پخش این مجموعه محبوب هستیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

سامیه لک این عکس را به مناسبت تولد سی و شش سالگی اش به اشتراک گذاشت. تبریک به این بازیگر خوب و البته بسیار کم کار سینما و تئاتر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

غزل خانم شاکری، یکی از خوب های این روزهای سینما و تئاتر از قاب دوربین علیرضا لاجورد. اخلاق خوب، صدای زیبا، زندگی حرفه ای و هنرِ اعلا از غزل یک ستاره محبوب ساخته است. البته اگر این سق سیاه ما بگذارد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

 عکس یادگاری کاوه خداشناس در کنار علی خسروی و داریوش فرهنگ که به تماشای تئاترشان آمده بودند. سوالی که مطرح است این است که این همه تئاتر که مثل مور و ملخ در سطح شهر ریخته، تماشاگر از کجا می آورد و سالن را چگونه پر میکند؟

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

کاملاً مشخص است که آرکون ها به چاکراه های استاد فشار آورده و باعث شده این پست عجیب را درباره توتی بگذارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

 مجید اخشابی به تنهایی کمر صنعت مد و پوشاک را شکست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

احسان بیگلری کارگردان جوان فیلم “برادرم خسرو” در کنار هومن برق نورد در پردیس کوروش. فیلمی خوب که ارزش سینما رفتن و وقت گذاشتن را دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

عکسی دیگر از فیلم موقوفِ عبدالرضا کاهانی، یعنی “ارادتمند؛ نازنین، بهاره و تینا” که اگر عزیزان با همین فرمان پیش بروند و پلان به پلان عکس های آن به اشتراک بگذارند خودمان میتوانیم داستان فیلم را حدس بزنیم و اینگونه توقیف را هم دور زده ایم!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

 یزد هم که نقشِ باغ فردوسِ ایران را دارد و یکی از محبوب ترین مقاصد چهره ها برای تفریح است. شهرام عبدلی هم به یزد رفته.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

 عکسی فوق العاده از نوجوانی های بیژن بنفشه خواه. یکی از بهترین عکس هایی که تابحال در مطالبمان داشته ایم :))

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

سلفی علیرضا کمالی، بازیگر خوب سینما و تلویزیون که این شب ها شاهد هنرنمایی اش در سریال “نفس” هستیم. سریالی که برای اظهار نظر در مورد آن فعلاً زود است، ولی در همین چند قسمتِ پخش شده نشان داده ساختار و کارگردانیِ خوبی دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

خیلی جالب است که متروهای خارج باکلاسی و سوژه عکس است ولی متروهای وطن بی کلاسی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

سلفی امیرحسین رستمی در کنار دوست دوران بچگی اش. همین.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

بهنام شرفی، امیرکاوه آهنین جان، مونا فرجاد، آناهیتا همتی، مهران رجبر و محمد حاتمی عوامل و بازیگران یک نمایش و تئاتر دیگر هستند. تا به مرز تئاتر زدگی نرسیده ایم، همه شما عزیزان را به خدای بزرگ میسپارم. پای سفره افطار ما را فراموش نکنید، البته اگر قابل باشیم. خدا نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (473) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان.


منبع: برترینها

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۳۱): کلینت ایستوود

برترین ها: کلینت ایستوود، بازیگر، فیلمساز، موسیقیدان و چهرۀ سیاسی آمریکایی، روز ۳۱ مه ۱۹۳۰ در سان فرانسیسکوی کالیفرنیا به دنیا آمد. او ابتدا شانس بازی در نقش اصلی سریال “چرم خام” را به دست آورد و پس از آن با نقش آفرینی در مجموعه فیلم های وسترن سرجو لئونه و فیلم های دنباله دار “هری کثیف” به شهرتی عظیم رسید. ایستوود برای کارگردانی فیلم های برندۀ اسکاری چون “نابخشوده”، “رودخانۀ میستیک” و “دختر میلیون دلاری” تحسین های گسترده ای دریافت کرده است.

ایستوود با نام اصلی کلینتون ایستوود کوچک از پدری به نام کلینتون ایستوود بزرگ و مادری با نام روث ایستوود به دنیا آمد. او یک خواهر کوچکتر به نام جین دارد. خانوادۀ اش بعد از سفر برای یافتن کار در سراسر کالیفرنیا در دورۀ بحران بزرگ اقتصادی آمریکا، در شهر پیدمانت ساکن شد. ایستوود در همان شهر به دبیرستان رفت و در سال ۱۹۴۹ نیز از دبیرستان فنی اُکلند فارغ التحصیل شد.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (31): کلینت ایستوود

در دورۀ دبیرستان و پس از آن به شغل های عجیبی پرداخت، از جمله بسته بندی علوفه، چوب بری، رانندگی کامیون و سوخت رسانی کورۀ فولادی. در سال ۱۹۵۰، به ارتش آمریکا فرا خوانده شد و در فورت اورد شبه جزیرۀ مونتری مستقر شد و در آنجا به عنوان مربی شنا خدمت کرد. بعد از ترخیص، به لوس آنجلس رفت و در آنجا همزمان به دانشگاه می رفت و در ایستگاه گاز کار می کرد. او که قد بلند و خوش قامت بود، با وجود تجربۀ کم در آزمون بازیگری یونیورسال قبول شد و قرارداد امضا کرد. اولین نقش های او، نقش هایی جزئی در فیلم هایی مثل “انتقام از مخلوق” و “فرانسیس در نیروی دریایی” بودند که هر دو در سال ۱۹۵۵ به نمایش در آمدند.

در سال ۱۹۵۸، شانس به سراغ ایستوود آمد و یک نقش اصلی در وسترن تلویزیونی “پوست خام” به او سپرده شد. با بازی در نقش رودی ییتس، فرماندۀ دوم گروه گاوچران ها، حرکت تدریجی خود را به سمت نقش گاوچران جوان سرسخت آغاز کرد. شخصیت او در طول هشت فصل این سریال رشد کرد و نزدیک به پایان سریال ییتس رئیس گروه شد.

در سال های ۱۹۶۰، به ایتالیا سفر کرد تا در سه گانۀ وسترن “دلار” به کارگردانی سرجو لئونه بازی کند. نقشی که به ایستوود واگذار شد-“مرد بی نام” خونسرد و کم حرف-  قبلاً از سوی جیمز کوبرن و چارلز برانسون رد شده بود. این سه گانه شامل “یک مشت دلار” (بازسازی فیلم کلاسیک آکیرا کوروساوا به نام “یوجیمبو”) در سال ۱۹۶۴، “به خاطر چند دلار بیشتر” (۱۹۶۵) و “خوب، بد، زشت” (۱۹۶۶) بود. این فیلم ها که به خاطر تولیدشان در ایتالیا به “وسترن اسپاگتی” معروف شدند، در سراسر جهان محبوب شدند و ایستوود را به شهرتی بین المللی رساندند.

بعد از بازگشت به آمریکا، ایستوود شرکت تهیۀ فیلم خود، یعنی مالپاسو، را تأسیس کرد و دوباره نقش یک گاوچران را در فیلم “محکم دارشان بزن” (۱۹۶۸) بر عهده گرفت. او با این که می توانست به سرعت به ژانر ها و نقش های دیگر بپردازد، در وسترن های محبوب دیگری مانند “غریبۀ دشت های بالا” (۱۹۷۳)، “جوزی ولز یاغی” (۱۹۷۶) و “سوارکار رنگ پریده” (۱۹۸۵) شرکت کرد.

وی در سال ۱۹۷۱، در اولین فیلم خودش با نام “میستی را برایم پخش کن” بازی کرد و نقد های خوبی دریافت کرد. همان سال نقش هری کالاهان، پلیس ستیزه جوی سان فرانسیسکو، را نیز در فیلم “هری کثیف” به عهده گرفت. استقبال مخاطبان از این فیلم شجاعانه و خشن منجر به تولید دنباله های آن با نام های “نیروی مگنوم” (۱۹۷۳)، “مجری” (۱۹۷۶)، “ضربۀ ناگهانی” (۱۹۸۳) و “استخر مرده” (۱۹۸۸) شد.

در طی این دوره، ایستوود همچنین با بازی در فیلم هایی نظیر “رعد و برق” (۱۹۷۴) در کنار جف بریجز و “از هر راهی ولی شُل” (۱۹۷۸) در کنار یک اورانگوتان به سمت نقش های کمدی متمایل شد. او سپس در فیلمی جدی تر و مهم تر در نقش یک شخصیت واقعی، محکومی به نام فرانک لی موریس، در “فرار از آلکاتراز” (۱۹۷۹) ظاهر شد.

با کارگردانی فیلم زندگینامۀ چارلی پارکر با عنوان “پرنده” (۱۹۸۸) عشق خود را به موسیقی جاز آشکار ساخت و فیلمش از سوی منتقدان تحسین شد. او همچنین برای کارگردانی فیلم وسترن “نابخشوده” (۱۹۹۲) و بازی در آن تحسین شد و برندۀ اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد. فیلم های بعدی با بازی و کارگردانی او عبارتند از “یک دنیای بی نقص” (۱۹۹۳)، “پل های مدیسون کانتی” (۱۹۹۵)، “قدرت مطلق” (۱۹۹۷)، و “جرم واقعی” (۱۹۹۹).

در آگوست سال ۲۰۰۰، فیلم دیگری با بازی و کارگردانی ایستوود با نام “گاوچران های فضایی” منتشر شد که در آن ایستوود با جیمز گارنر، دانلد ساترلند و تامی لی جونز هم بازی بود. در سال ۲۰۰۳، او نیروی خود را پشت دوربین برای کارگردانی و آهنگسازی فیلم “رودخانۀ میستیک” متمرکز کرد. این فیلم فراموش نشدنی دربارۀ چند دوست دوران کودکی که درگیر یک بازجویی در مورد قتل شده اند، جایزۀ اسکار را نصیب بازیگرانش شان پن و تیم رابینز کرد. همان سال، وی مفتخر به دریافت جایزۀ یک عمر دستاورد هنری از صنف بازیگران فیلم شد.

در سال ۲۰۰۴، با بازی در نقش یک مربی بوکس سالخورده در “دختر میلیون دلاری”، موفقیت دیگری کسب کرد. این فیلم قدرتمند، جایزۀ اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را برای ایستوود و اسکار بهترین بازیگری را برای هیلاری سوانک و مورگان فریمن به دنبال داشت.

در سال ۲۰۰۶، دو فیلم دربارۀ جنگ جهانی دوم ساخت: “پرچم های پدران ما” و “نامه هایی از ایوو جیما”. این دو فیلم جنگ را از دو چشم انداز کاملاً متفاوت می بینند: “پرچم های پدران ما” سمت آمریکایی را بررسی می کند و قصۀ تلاش های مردی را  می گوید که می خواهد دربارۀ سهم پدرش در اهتزاز پرچم آمریکا در ایوو جیما-لحظه ای که در یک عکس برندۀ جایزۀ پولیتزر ثبت شده است-بیشتر بداند. این فیلم تعدادی از بازیگران جوان هالیوود از جمله رایان فیلیپ، جس بردفورد و پل واکر را معرفی کرد.

“نامه هایی از ایوو جیما” با الهام از نامه های یافت شده در جبهۀ مربوط به این جزیره، به تجربه های سربازان ژاپنی در جنگ جهانی دوم می پردازد. هر دو فیلم بسیار تحسین شدند و نامه هایی از ایوو جیما چهار جایزۀ اسکار، از جمله اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی، را به دست آورد.       

فیلم بعدی ایستوود تریلر خانوادگی “بچۀ جایگزین” بود که در آن آنجلینا جولی نقش مادر یک کودک ربوده شده را بازی می کند. شخصیت جولی در این فیلم، که از داستانی واقعی برگرفته شده است، مشکوک است که کودکی که به او برگردانده اند، پسر واقعی او نیست. ایستوود در ادامه چندین فیلم تحسین شدۀ دیگر کارگردانی کرد، مانند “گرن تورینو” در سال ۲۰۰۸ (که خود نیز در آن بازی کرد)، “شکست ناپذیر” در ۲۰۰۹ (با بازی مت دیمون و مورگان فریمن در نقش ماندلا) و “جِی ادگار” در سال ۲۰۱۱ که در آن لئوناردو دی کاپریو نقش مدیر سابق و بحث انگیز اف بی آی، جی ادگار هوور را بازی می کند.

وی دو فیلم دیگر کارگردانی کرد که در سال ۲۰۱۴ به نمایش درآمدند: “پسران نیوجرسی” اقتباسی از تئاتری موزیکال به همین نام دربارۀ به شهرت رسیدن فرانکی ولی و گروه فور سیزنز بود. در ادامۀ این فیلم زندگینامه ای، فیلم موفق “تک تیرانداز آمریکایی” را ساخت که زندگی حرفه ای و خانوادگی عامل یگان ویژۀ نیروی دریایی، کریس کایل، را به تصویر می کشید و نامزد دریافت تعداد زیادی اسکار شد.

سپس باز هم پشت دوربین رفت تا فیلم زندگینامه ای دیگری به نام “سالی” بسازد. این فیلم در مورد اقدام قهرمانانۀ خلبان چسلی سالنبرگر است که در سال ۲۰۰۹ هواپیمای آسیب دیده را سالم روی رود هادسن فرود آورد. فیلم در ۲۰۱۶ اکران شد و جوایز بسیاری را نصیب ایستوود و ستاره اش تام هنکس کرد.

 وی به موسیقی جاز، بلوز، ریتم اند بلوز کلاسیک، کلاسیک و کانتری-وسترن علاقمند است؛ او همچنین نوازندۀ پیانو و آهنگساز است. جاز در زندگی وی نقش مهمی داشته است، هر چند هرگز آن را به طور حرفه ای دنبال نکرده و این علاقه را به پسرش کایل منتقل کرده که نوازندۀ باس و آهنگساز جاز حرفه ای و موفقی است. ایستوود ابتدا نواختن پیانو به سبک جاز را آموخت و پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان قصد داشت با تحصیل در رشتۀ تئوری موسیقی به صورت حرفه ای وارد این حرفه شود. در سال ۱۹۵۹ او آلبوم Cowboy Favorites را در نسخه های محدود منتشر کرد.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (31): کلینت ایستوود

او خود مالک شرکت ضبط موسیقی مالپاسو است که به عنوان زیرمجموعۀ شرکت ضبط موسیقی برادران وارنرز  قطعات مربوط به تمام فیلم های ایستوود را از “پل های مدیسون کانتی” به بعد منتشر کرده است.
برای فیلم های “رودخانۀ میستیک”، “دختر میلیون دلاری”، “پرچم های پدران ما”، “گریس رفته”، “بچۀ جایگزین”، “آخرت” و “جی ادگار” خودش آهنگسازی کرده و قطعات اصلی پیانو را برای فیلم “در خط آتش” نوشته است. او ترانۀ فیلم “گرن تورینو” را نیز نوشته و اجرا کرده است.

موسیقی فیلم “گریس رفته” از سوی انجمن مطبوعات خارجی هالیوود نامزد دریافت دو جایزۀ گلدن گلوب شد. ایستوود نامزد بهترین موسیقی فیلم شد و ترانۀ “گریس رفته” با آهنگسازی ایستوود و ترانه سرایی کارول بایر سیجر نامزد بهترین ترانۀ فیلم شد و جایزۀ ستلایت را در دوازدهمین مراسم این جوایز دریافت کرد. “بچۀ جایگزین” نامزد بهترین موسیقی چهاردهمین مراسم جوایز منتخب منتقدان، بهترین موسیقی فیلم در شصت و ششمین دورۀ جوایز گلدن گلوب و بهترین موسیقی در سی و پنجمین مراسم جوایز ساترن شد. در ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۷، در فستیوال جاز مونتری، ایستوود یک دکترای افتخاری موسیقی از کالج موسیقی برکلی دریافت کرد.   

ایستوود در کنار حرفۀ موفق خود در هالیوود در سیاست هم دستی بر آتش دارد. در سال ۱۹۸۶، او به عنوان شهردار کارمل کالیفرنیا انتخاب شد و دو سال در آن پست خدمت کرد. وی همچنین به صراحت دربارۀ دیدگاه های سیاسی اش معروف است. با این که او ابتدا یک جمهوری خواه معرفی شده بود، از قوانین دموکراتیک مربوط به کنترل اسلحه پشتیبانی کرد و در سال های اخیر خود را یک آزادی خواه نشان داده است.

کلینت ایستوود دو بار ازدواج کرده است. در سال ۱۹۵۳ با مگی جانسون ازدواج کرد که از او دو فرزند به نام های کایل و آلیسون دارد. او درسال ۱۹۸۴ از همسرش جدا شد. در سال ۱۹۹۶، با دینا روییز، گویندۀ ۳۰ سالۀ اخبار تلویزیون، ازدواج کرد. آنها دختری به نام مورگان دارند. این زوج در سال ۲۰۱۳ از هم جدا شدند.

حقایقی در مورد کلینت ایستوود که شاید ندانید:

۱٫ در فوریۀ ۱۹۹۸، در پاریس برای مجموعۀ کارهایش یک جایزۀ سزار افتخاری دریافت کرد.

۲٫ مجلۀ امپایر در سال ۱۹۹۷، او را در ردیف دوم فهرست “۱۰۰ ستارۀ برتر تمام ادوار” قرار داد.

۳٫ او در هر سه قسمت فیلم های “وسترن مرد بی نام” (یا فیلم های “دلار”) یک ساراپه را بدون این که حتی آن را بشوید، به تن کرد.

۴٫ او ظاهراً به قدری در کارش دقیق و منظم بود که فیلم “قدرت مطلق” (۱۹۹۷) را چند روز پیش از موعد به پایان رساند.

۵٫ نقشش را در فیلم “چرم خام” زمانی به دست آورد که برای دیدن یک دوست به لاتاری سی بی اس رفته بود و توجه یکی از عوامل این استودیو را جلب کرد، زیرا شبیه گاوچران ها بود.

۶٫ در سال ۲۰۰۰ مفتخر به دریافت جایزۀ مرکز جان اف کندی شد.

۷٫ در آگوست ۲۰۰۰، از جشنوارۀ ونیز جایزۀ افتخاری شیر طلا را دریافت کرد.

۸٫ در زمان کارگردانی، اصرار دارد که بازیگران تا جایی که ممکن است کم گریم شوند و دوست دارد از اولین برداشت ها استفاده کند. در نتیجه، فیلم های او سر وقت و با بودجۀ اصلی تمام می شوند.

۹٫ زمانی که دان سیگل در حین تولید “هری کثیف” (۱۹۷۱) بیمار شد، ایستوود در کارگردانی سکانس پرش به قصد خودکشی مداخله کرد.

۱۰٫ وی ۳۵ سال از همسرش دینا بزرگتر بود. والدین دینا هنگام تولد او ۱۹ و ۲۱ ساله بودند. بنابراین ایستوود ۱۶ سال از مادر زن و ۱۴ سال از پدر زن خود مسن تر بود.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (31): کلینت ایستوود

۱۱٫ او همیشه از خواندن دستور کار سیاسی و اجتماعی در فیلم هایش بیزار بود، چیزی که از “هری کثیف” (۱۹۷۱) تا “دختر میلیون دلاری” (۲۰۰۴) اتفاق افتاد. همیشه ادعا کرده است که تمام فیلم هایش غیر سیاسی

هستند و در زمان ساخت فیلم تنها به این فکر می کند که چطور می توان یک فیلم سرگرم کننده و متقاعد کننده ساخت.

۱۲٫ موشن پیکچر هرالد، در سال های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۳، بر اساس یک نظرسنجی سالانه از نمایش دهندگان که توسط انتشارات کوییگلی انجام شد، او را پول ساز ترین ستاره نامید.  

۱۳٫ نمونه ای از سوت زدن ایستوود را در قطعۀ Big Noise از آلبوم جاز Paris Blue (2004) کایل ایستوود می توان شنید.

۱۴٫ انتشارات کوییگلی، بر اساس نظرسنجی سالانۀ خود، ایستوود را پنج بار، بین سال ۱۹۷۲ و ۱۹۹۳، در ردیف اول پول ساز ترین ستاره ها جای داد. بینگ کرازبی، برت رینولدز و تام هنکس نیز پنج بار نفر اول این فهرست شده اند.  

 
۱۵٫ در ۷۴ سالگی، مسن ترین کسی بود که اسکار بهترین کارگردانی را برای فیلم “دختر میلیون دلاری” (۲۰۰۴) دریافت کرد.

۱۶٫ او ۱۱ بازیگر مختلف را برای بازی های برندۀ اسکار کارگردانی کرد: جین هکمن، مریل استریپ، شان پن، تیم رابینز، مارسیا گی هاردن، هیلاری سوانک، مورگان فریمن، آنجلینا جولی، مت دیمون، بردلی کوپر و خودش (در

فیلم های “نابخشوده” و “دختر میلیون دلاری”). هکمن، پن، رابینز، فریمن و سوانک اسکارهایشان را در یکی از فیلم های ایستوود برنده شدند.

۱۷٫ در سال ۲۰۰۰، از سوی دانشگاه وسلیین در ایالت کانکتیکات دکترای افتخاری به او اهدا شد. این دانشگاه خانۀ آرشیوهای شخصی او نیز محسوب می شود.

۱۸٫  بازیگران مورد علاقه اش جیمز کاگنی، گری کوپر، هامفری بوگارت، رابرت میچام و جیمز استوارت هستند.

۱۹٫ برخی از فیلم های محبوب او عبارتند از “سی و نه پله” (۱۹۳۵)، “چه سرسبز بود درۀ من” (۱۹۴۱)، “گروهبان یورک” (۱۹۴۱)، “حادثۀ آکس بو” (۱۹۴۳) و “ارابه های آتش” (۱۹۸۱).

۲۰٫ او، وارن بیتی، رابرت ردفورد، مل گیبسون، ریچارد آتنبورو و کوین کاستنر تنها کارگردانانی هستند که بیشتر به بازیگری مشهورند و برندۀ اسکار کارگردانی شده اند.

۲۱٫ اعلام کرده است که رفتاری که بیش از همه نفرت او را بر می انگیزد، نژاد پرستی است.

۲۲٫ در مقام یک کارگردان، همیشه اکران آزمایشی فیلم هایش را قبل از اکران رسمی رد می کرد.

۲۳٫ بازی او در فیلم “هری کثیف” (۱۹۷۱)، در میان ۱۰۰ نقش آفرینی برتر تمام زمان ها در مجلۀ پریمیر در جایگاه ۴۲ و در نقش بلوندی در “خوب، بد، زشت” (۱۹۶۶) نیز در جایگاه ۵۰ قرار گرفت.

 
۲۴٫ طبق نظرسنجی های هریس در سال های ۱۹۹۳، ۱۹۹۴ و ۱۹۹۷، ستارۀ سینمای محبوب آمریکا اعلام شد. تام هنکس و هریسون فورد تنها بازیگرانی هستند که به همین میزان این عنوان را کسب کرده اند.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (31): کلینت ایستوود

۲۵٫ در سال ۲۰۰۷، به پاس فعالیت های حرفه ای او در مقام بازیگر وکارگردان، نشان لژیون دونور توسط رئیس جمهور وقت فرانسه، ژاک شیراک، به او اهدا شد.

۲۶٫ نقش گریگوری پک در “طلای مک کنا” (۱۹۶۹) ابتدا به او پیشنهاد شد، اما او نقش را رد کرد تا فیلم “محکم دارشان بزن” (۱۹۶۸) را بسازد.

۲۷٫ با این که در بیشتر فیلم هایش سیگار می کشد، در تمام زندگی خود پشت دوربین سیگاری نبوده است.

۲۸٫ نقش کاپیتان وبلارد را در فیلم “و اینگ آخر الزمان” (۱۹۷۹) را رد کرد، زیرا داستان فیلم به نظرش بیش از حد تلخ بود.

۲۹٫ نقش جیمز باند در فیلم “زندگی کن و بگذار بمیرد” (۱۹۷۳) به او پیشنهاد شد. او گفت که نقش جیمز باند را باید یک بازیگر انگلیسی بازی کند و نقش را نپذیرفت.

۳۰٫ از شکار بیزار است و می گوید که از کشتن بی دلیل حیوانات لذتی نمی برد.

۳۱٫ در فوریۀ ۲۰۱۰، نشان ملی هنرهای آمریکا را به پاس خدماتش به هنر دریافت کرد.

۳۲٫ نقش هارمونیکا را در “روزی روزگاری در غرب” (۱۹۶۸) رد کرد و این نقش به چارلز برانسون سپرده شد.

۳۳٫ با این که در بیشتر فیلم ها نقش های خشن بازی کرده است، شخصاً از خشونت بیزار است و در فیلم هایی مثل “نابخشوده” (۱۹۹۲)، “یک دنیای بی نقص” (۱۹۹۳)، “قدرت مطلق” (۱۹۹۷)، “رودخانۀ میستیک” (۲۰۰۳)، “دختر میلیون دلاری” (۲۰۰۴) و “گرن تورینو” (۲۰۰۸) پیامد های ناگوار خشونت را با دقت نشان داده است.

۳۴٫ در سال ۱۹۷۳ همزمان دو فیلم”غریبۀ دشت های بالا” و “بریزی” را گارگردانی کرد.


منبع: برترینها

به.آذین، نویسنده و مترجم ایرانی را بشناسید

 برترین
ها: کم‌تر رمان‌خوانی است که رمان‌های «جان شیفته» و «ژان کریستف»، اثر رومن رولان و یا «دُنِ آرام» نوشته‌ی میخائیل شولوخف را نخوانده باشد. مترجم این آثار ارزش‌مند ِ ادبیات کسی نیست جز محمود اعتمادزاده.

به.آذین، نویسنده و مترجم

محمود اعتماد‌زاده مشهور به م.ا.به‌آذین، نویسنده و مترجم شناخته‌شده‌ی ایرانی در بیست‌وسوم دی‌ماه ۱۲۹۳ شمسی در کوچه‌ی خُمِران چهل‌تن ِ شهر رشت و در یک خانواده‌ی «بازرگان-خرده‌مالک» به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را در شهر زادگاهش سپری کرد و در اواخر تابستان ۱۳۰۶ به هم‌راه خانواده به مشهد رفت و سه سال اول متوسطه را در مشهد گذراند و پایان دوره‌ی متوسطه راهی تهران شد.

به‌آذین در سال ۱۳۱۱ جزو دانش‌جویان اعزامی از طرف دولت وقت به فرانسه، ره‌سپار آن کشور شد و تا دی‌ماه ۱۳۱۷ در فرانسه ماند. زبان فرانسه آموخت و از دانش‌کده‌ی مهندسی دریایی «برست» و دانش‌کده‌ی مهندسی ساختمان دریایی در پاریس گواهی‌نامه گرفت. به‌آذین پس از بازگشت به ایران به نیروی دریایی پیوست و با درجه‌ی ستوان دوم مهندس نیروی دریایی در خرمشهر به کار مشغول شد. پس از مدتی به نیروی دریایی بندر انزلی منتقل شد و ریاست تعمیرگاه این نیرو به عهده‌ی او قرار گرفت. بیش‌تر وقت به‌آذین حتا در دوران تحصیل به دلیل علاقه به ادبیات با ادبیات و آثار ادبی سپری شد. در بحبوحه‌ی جنگ جهانی دوم، شوروی و انگلیس ایران را از دو سو اشغال کرده بودند و تعدادی از شهرها از جمله بندانزلی چند بار بمباران شد.

به.آذین، نویسنده و مترجم

به‌آذین در روز چهارم شهریور ۱۳۲۰ در بمباران به سختی مجروح شد و در بیمارستانی در رشت کار به قطع دست و بازوی چپش کشید. هنوز در بیمارستان بستری بود و زخم پای چپش به‌بود نیافته بود و در آن ترکش وجود داشت که او را مخفیانه به تهران آوردند تا به عنوان اسیر جنگی گرفتار ارتش شوروی نشود. به‌آذین از دست ارتش سرخ نجات یافت اما زمان زیادی نگذشت که خود به استقبال اندیشه‌ی سرخ رفت و تا پایان عمر به آن وفادار ماند. چندی پس از این به‌آذین از نیروی دریایی استعفا داد تا راحت‌تر بتواند به ادبیات و هم‌چنین به فعالیت سیاسی بپردازد. به‌آذین پس از استعفا از خدمت نظامی به وزارت فرهنگ رفت. سال‌ها به تدریس خصوصی زبان فرانسه و تدریس ریاضی در دبیرستان‌ها و هم‌چنین کار در کتاب‌خانه‌ی ملی پرداخت. او چند هفته‌ای هم در دوره‌ی وزارت دکتر فریدون کشاورز، در سال ۱۳۲۵، معاونت فرهنگ گیلان را بر عهده داشت. به‌آذین پس از ترک ارتش به قول خودش «در اندیشه و احساس» به جنبش جهانی کارگری پیوست.

به.آذین، نویسنده و مترجم

پس از انقلاب اسلامی به‌آذین تحت تاثیر حزب توده از کانون نویسندگان که خود از بنیان‌گذاران آن بود و در هیات دبیران آن فعالیت داشت جدا شد و به تعبیری انشعاب کرد و «شورای نویسندگان و هنرمندان» را بنا نهاد. در سال ۱۳۵۸، هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که متشکل از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلام‌حسین ساعدی و اسماعیل خویی بود تصمیم به اخراج به‌آذین، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج و فریدون تنکابنی گرفتند و این تصمیم به تایید مجمع عمومی کانون نویسندگان رسید و عضوهای وابسته به حزب توده و این چند نفر از کانون نویسندگان اخراج شدند.

به.آذین، نویسنده و مترجم

رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۸۵ هنگام بازدید از غرفه‌ی «نشر ناهید» در نمایش‌گاه کتاب که ناشر کتاب‌های به‌آذین نیز هست رو به مسئول غرفه کرده و می‌گوید:«سلام مرا به آقای به‌آذین برسانید.» به‌آذین روز چهارشنبه ۱۰ خردادماه ۱۳۸۵ بر اثر ایست قلبی در بیمارستان آراد تهران درگذشت. از به‌آذین ترجمه‌های فراوانی بر جا مانده است که می‌توان به بابا گوریو نوشتهٔ انوره دو بالزاک، زنبق درّه نوشتهٔ انوره دو بالزاک، چرم ساغری نوشتهٔ انوره دو بالزاک، دخترعمو بت نوشتهٔ انوره دو بالزاک، ژان کریستف نوشتهٔ رومن رولان، جان شیفته نوشتهٔ رومن رولان، سفر درونی نوشتهٔ رومن رولان، زمین نوآباد نوشتهٔ میخائیل شولوخف، دُنِ آرام نوشتهٔ میخائیل شولوخف، شاه لیر نوشتهٔ ویلیام شکسپیر، هملت نوشتهٔ ویلیام شکسپیر، اتللو نوشتهٔ ویلیام شکسپیر، استثناء و قاعده نوشتهٔ برتولت برشت، فاوست نوشتهٔ یوهان ولفگانگ فون گوته و نامه سن میکله نوشتهٔ اکسل مونته ، ۱۳۷۹، نشر آتیه اشاره کرد.

به.آذین، نویسنده و مترجم

از نوشته‌های به‌آذین نیز می‌توان به این کتاب‌ها اشاره داشت: پراکنده (۱۳۲۳)، بسوی مردم (۱۳۲۷)، خانوادهٔ امین زادگان (رُمان ناتمام)، دختر رعیت (۱۳۳۰)، نقش پرند (۱۳۳۴)، مُهرهٔ مار (۱۳۴۴)، قالی ایران (۱۳۴۴)، گفتار در آزادی (۱۳۴۷)، شهر خدا (۱۳۴۹)، مهمان این آقایان (۱۳۵۰، چاپ ۱۹۷۵، کُلن، آلمان)،از آن سوی دیوار (۱۳۵۱)،کاوه (نمایشنامه، ۱۳۵۵)، بار دیگر،این بار… (۱۳۷۰، انتشار: ۱۳۸۸)، از هر دری… (۱۳۷۱ و ۱۳۷۲)، مانگدیم و خورشیدچهر،بر دریاکنار مثنوی و دید و دریافت (۱۳۷۷) و نامه هائی به پسر(۱۳۸۲)
منبع: برترینها

تغییرات شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت»

در سال ۲۰۱۱، سریال «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) برای اولین بار روی آنتن رفت و به سرعت به خاطر صحنه های نبرد مسحور کننده، شخصیت های نادیده گرفته شده و البته اژدهاهایش مشهور شد. از فصل اول تاکنون بسیاری از شخصیت های آن کشته شده اند و شخصیت هایی نیز که هنوز در داستان حضور دارند تغییرات ظاهری شدیدی داشته اند. در حالی که قرار است در یکی دو ماه آینده فصل بعدی این سریال خوش ساخت و محبوب پخش شود می خواهیم نگاهی بیاندازیم به تغییراتی که بازیگران باقیمانده ی این سریال از فصل اول تاکنون داشته اند. با ادامه ی مطلب همراه باشید.

در فصل اول این سریال، جان اسنو پسر حرامزاده ی ادارد استارک بود که در قصر وینترفل زندگی می کرد، در حالی که از احترام و اعتبار فرزندان قانونی خانواده ی استارک محروم بود. جان اسنو که همواره مورد بی مهری دائمی نامادری خود (ظاهراً) کاتلین استارک، همسر ادارد استارک، واقع می شد قصد داشت که با رفتن به سمت دیوار بزرگ در شمال زندگی جدیدی را آغاز کند. از این رو بعد از منصوب شدن پدرش به عنوان دستیار ارشد شاه، جان اسنو خودخواسته ردای سیاه به تن کرد و به برادرانش در «نگهبانی شب» پیوست.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

جان به خاطر هوش و شجاعتش پله های ترقی را در بین نگهبانان شب طی کرد و به عنوان فرمانده این افراد انتخاب شد. اکنون بعد از بازگشت از مرگ، وی وینترفل را باز پس گرفته و «شاه شمال» نامیده می شود. جان اسنو به عنوان شاه شمال اکنون باید با مردگان سفید و شاه آنان مقابله کند. در فصل آخر مشخص شد که وی در واقع پسر لیانا استارک، خواهد ادارد استارک، و ریگر تارگِریَن بوده که به وی خون پادشاهی داده داده است.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


وقتی که اولین باز سانسا استارک را در این سریال دیدیم وی به عنوان دختر ارش ادارد و کاتلین استارک به داستان های عاشقانه علاقه داشت و رویای دیدن پایتخت هفت قلمرو را در سر می پروراند. او بسیار مشتاق سفر به منطقه ی موسوم به «کینگز لندینگ» (King’s Landing) در جنوب قلمرو پادشاهی بود. اما متاسفانه وستروس داستان های ترسناک زیادی برای سانسا داشت از جمله این که شاهد کشته شدن پدرش بود و مجبور شد به سه ازدواج اجباری و ناخوشایند تن دهد.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

در طول داستان این سریال شخصیت سانسا محکم تر و پخته تر شده و بعد از فرار از دست رمزی بولتون بیرحم ولی باهوش بار دیگر در کنار برادر بزرگ تر خود جان قرار گرفته و توانستند در یک نبرد حماسی رمزی را شکست داده و وینترفل را پس بگیرند. او در این همه سال یاد گرفته است که قواعد بازی تاج و تخت چگونه است. دختر احساساتی و شکننده ی اول سریال اکنون چنان محکم و بی رحم شده که به شیوه ی مورد علاقه ی رمزی برای کشتن مخالفان (سگ های شکاری گرسنه) در انتهای فصل آخر از رمزی انتقام گرفت.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


در قسمت های ابتدایی این سریال، آریا استارک یک دختر با رفتارها و علایق پسرانه بود که از هر چه خواهرش سانسا دوست داشت متنفر بود. او به مبارزه و نبرد علاقه داشت. زمانی که سانسا در رویای سوزن دوزی و داستان های عاشقانه بسر می برد، آریا تیرانداختن با کمان و مبارزه را ترجیح می داد.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

آریا بعد از کشته شدن پدرش در کینگز لندینگ مجبور شد خیلی سریع بزرگ شده و با سفر طولانی به تمام نقاط وستروس در نهایت به براووس رسید و به عنوان یک «مرد بدون چهره» آموزش دید. اکنون او یک قاتل باتجربه است که رویای انتقام در سر دارد و البته تاکنون نیز خون های زیادی ریخته است. آریا توانست والدر فرَی که مادر و برادرش را به قتل رسانده بود را در انتهای فصل ششم بکشد و انتقام آن ها را بگیرد.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


برَن استارک، پسر دوم ادارد و کاتلین استارک، پسربچه ای بود که به بالا رفتن از ساختمان ها علاقه داشته و گرگی به نام «سامر» (Summer) همیشه همراه او بود. برَن در رویای تبدیل شدن به شوالیه به سر می برد اما به طور اتفاقی در یکی از بالا رفتن هایش از ساختمان های وینترفل شاهد رابطه ی نامشروع جیمی و سرسی لنیستر بود و به همین دلیل از بالای برج پایین انداخته شد. وقتی که برَن به هوش آمد دیگر نمی توانست راه برود.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

برَن در نهایت به دنبال کلاغ سیاه سه چشم به سمت شمال رفت و توانست توانایی های خارق العاده ای در زمینه ی دیدن اتفاقات گذشته و حلول در بدن دیگران را بدست آورد. اکنون برَن قدرتمندترین شخص در وستروس از لحاظ قدرت جادویی است. برنَ راز مردگان سفید را می داند و قدرت سفر به گذشته را نیز دارد. آخرین بار او را در حالی که به سمت جنوب باز می گشت تا جان را پیدا کرده و در نبرد با مردگان سفید به او کمک کند دیدیم.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


ثیون گریجوی محافظ مغرور و سرسخت ادارد استارک بود و رویای بدست آوردن دوباره ی اعتبار از دست رفته ی خانواده اش را در سر می پروراند. وی همیشه با خود بغض و کینه ای داشت که سعی می کرد آن را پنهان کند. ثیون بیشتر فصل اول را با احساس خفت و خواری در میان خانواده ی استارک گذراند. وی آخرین فرزند پسر بَیلون گریجوی بود که خود را شاه «آیرون آیلندز» می دانست.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

بعد از این که ثیون قضاوت های نادرستی داشت با خیانت به خانواده ی استارک به چنگ رمزی بولتون افتاد و به شدت شکنجه روحی و جسمی شد. او در نهایت همراه سانسا از دست رمزی فرار کرده و بار دیگر خود را به آیرون آیلندز رساند تا با خواهرش یارا همراه شود. وقتی که به خانه بازگشت دریافت که پدرش توسط عمویش کشته شده است. از این رو او و یارا از ترس عموی خود با کشتی به سمت میرین رفته و با دینریس تارگرین ملاقات کرده و به جمع افراد شورشی او پیوستند. اکنون آن ها کشتی هایشان را به سمت وستروس به آب انداخته اند و همراه با ناوگان دینریس قصد فتح وستروس را دارند.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


در فصل یک، دینریس تارگرین تنها یک مهره ی بی ارزش در بازی قدرت برادرش ویسریس بود که به اجبار به نکاح کال دروگو درآمد. سال ها بدرفتاری و سوء استفاده ی وسریس از دینریس یک زن سرسخت و ترسناک ساخته است. وی در فصل های بعد نحوه ی زمامداری را یاد گرفته و قدرت خود به عنوان همسر کال دروگو را به رخ رقیبان کشیده است.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

اما در آخرین فصل وی به یک ملکه ی قدرتمند و فاتح تبدیل شده و همراه با سه اژدهای غول پیکر خود قصد تسخیر وستروس را در سر دارد. باید منتظر بود و عکس العمل مردم وستروس به بازگشت وی را دید. دیدار او با برادرزاده اش جان اسنو نیز دیدنی خواهد بود.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


در فصل اول جوراه مورمونت یک لُرد شمالی تبعیدی بود که سوگند وفاداری به تارگرین ها خورد. او تنها مشاور وستروسی دینریس تارگرین بعد از مرگ ویسریس بود. اما در واقع در تمام طول فصل اول داستان وی به طور مخفیانه برای شاه رابرت جاسوسی می کرد. جوراه بعد از مدت کوتاهی از جاسوسی دست برداشته و اعلام کرد که به دینریس علاقه دارد. بدین ترتیب بار دیگر وفاداری خود به ملکه را اعلام کرد.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

علی رغم افت و خیزها و بی مهری های ملکه، جوراه همچنان به وی وفادار مانده است. وقتی که جوراه به بیماری کشنده ی موسوم به «Greyscale» مبتلا شد، دینریس از او خواست که به دنبال درمان این بیماری برود. البته در فصول قبلی و بعد از این که دینریس از جاسوس بودن جوراه مطلع شد او را از خود دور کرد. جوراه نیز برای این که بار دیگر اعتماد او را به دست آورد، تیریون لنیستر را نزد او برد اما در این مسیر به بیماری مهلکی که گفته شد دچار گشت.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


تیریون لنیستر در هفت قلمرو پادشاهی به خاطر هوش سرشار و علاقه ی مفرطش به شهوترانی مشهور بود. وی در قسمت های اول بسیار بلوند به نظر می رسید. تیریون هیچ گاه رفتار بدی با خانواده ی استارک نداشت اما دیگر اعضای خانواده ی او دست به اعمال وحشتناکی می زدند.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

تیریون قبل از به قتل رساندن پدر و زن مورد علاقه ی خود به دروغ به دست داشتن در قتل خواهرزاده اش جافری متهم شد و بعد از فرار از زندان نزد دینریس رفت و در حال حاضر مقام دستیاری دینریس را دارد.تیریون خود را به عنوان یک عضو مورد اعتماد و وفادار در میان ملازمان دینریس به اثبات رسانده و در حال حاضر همراه با ناوگان بزرگ دینریس در حال حرکت به سمت وستروس است.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


سرسی لنیستر فصل اول را تنها در فکر بدست آوردن تاج و تخت برای خانواده ی خود گذراند. او در واقع هیچ علاقه ای به رابرت برثیون، شوهر خود نداشت از این رو برای قتل وی نقشه ای ریخت و موفق نیز شد. سپس در یک جلسه ی مشورتی فرمایشی پسر بزرگترش جافری را شاه هفت قلمرو نامید.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

با این وجود وی یک به یک فرزندانش را به شیوه های غم انگیز از دست داد. اکنون وی تخت آهنین را از آن خود کرده و در این راه هزاران نفر از مردم قلمرو خود را به قتل رسانده است. از این رو هیچ بازگشتی در انتظار سرسی نخواهد بود و با توجه به این که وی فرزندانش را از دست داده خشن تر و ترسناک تر از هر زمان دیگری به نظر می رسد. البته برادر دوقلویش، جیمی هنوز در کنار اوست.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


در فصل اول، جیمی لنیستر به عنوان یک شخصیت شرور و قاتل نمایش داده می شد که بنظر می رسید هیچ چیزی برای افتخار کردن ندارد. در اپیزود اول او برَن استارک، پسربچه ی ۱۰ ساله ی ادارد استارک را از پنجره ی برج وینترفل پایین انداخت تا راز روابط نامشروع او و سرسی فاش نشود. جیمی در باره ی این کار خود گفت:” چیزهایی که من برای عشق انجام می دهم”.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

در طول فصل های بعدی جیمی موهایش را کوتاه کرده و بعد از این که دستش را از دست داد وجدانش بیدار شده است. اکنون بیش از هر زمان دیگری وی با سرسی مخالفت می کند. وی بارها باورهای متنوع و عشق و وفاداری خود به خانواده و سرسی را نشان داده است. اما با مرگ سه فرزندش و اقدامات وحشتناک سرسی باید شاهد اتفاقات جالبی در فصل هفتم باشیم.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


ساموئل تارلی در قسمت های اول حضورش در سریال نقش یک پسر چاق و بی دست و پا و ترسو را بازی می کرد که به اجبار به نگهبانان شب پیوسته بود. وی قبل از این که توسط پدرش از خانه بیرون انداخته شده و عاق گردد مدام توسط پدرش تحقیر می شد. او به محض ورود به دیوار شمالی با جان اسنو رابطه ی دوستانه ای برقرار کرد و جان از او محافظت می کرد.

 شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

از آن زمان تاکنون وی شجاعتش را به روش خاص خود نشان داده و با رفتن به شهر موسوم به «شهر قدیمی» و آموزش دیدن در آن جا قصد دارد به استاد بزرگ نگهبانان دیوار تبدل شود. ساموئل توانست یکی از مردگان سفید را بکشد. او اکنون در کنار گیلی خانواده تشکیل داده و قصد دارد نوزاد گیلی را به عنوان پسر خود بزرگ کند.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


واریس یکی از اعضای زیرک مجمع مشاوران شاه رابرت بود که از تمامی اتفاقاتی که در هفت قلمرو می گذشت اطلاع داشت. وی به عنوان استاد نجواکنندگان در مجمع کوچک پادشاهی همیشه در حال نقشه کشیدن به نظر می رسید. اما مشخص نبود که وی به چه کسی خدمت می کند. هیچ کدام از تماشاگران احساس خوبی به این شخصیت نداشتند.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

اکنون اگر چه ظاهر او در کل تفاوت زیادی با فصل های اول سریال ندارد اما در نهایت مشخص شد که او به دینریس خدمت می کند. در آخر فصل ششم دیدیم که واریس باعث شد الاریا سَند و دورن با دینریس متحد شوند و برای متحد کردن اولنا تایرل نیز نقشه کشیده است.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟


در فصل اول این سریال، دیدیم که پیتر بَیلیش که با نام «انگشت کوچک» (Littlefinger) نیز شناخته می شود صاحب یک مرکز عیاشی، از اعضای مجمع پادشاهی و خزانه دار سرزمین کینگز لندینگ بود. وفاداری لُرد بیلیش نیز مانند برخی دیگر از شخصیت ها همواره در حال تغییر بوده و کسی نمی دانست او به چه کسی و چه چیزی وفادار است. او و واریس همواره به عنوان کسانی که بیشترین و تازه ترین اطلاعات را در دست داشتند با هم رقابت می کردند.هر نقشه یا رسوایی وجود داشت بیلیش از آن باخبر بود.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟

در نهایت لرد بیلیش ارتشی جمع کرده و وفاداری خود به سانسا را اعلام نموده است اما به او می گوید که قصد دارد در کنار او بر تخت پادشاهی تکیه بزند. هنوز هم در قابل اعتماد بودن لرد بیلیش شک هست اما در آخرین لحظات نبرد بین جان اسنو و رمزی بولتون توانست شوالیه های سرزمین وَیل را با خود همراه کرده و جان سانسا و برادرش را نجات دهد. با این وجود وقتی یک بار دیگر سعی کرد که سانسا را اغوا کند او پیشنهاد بیلیش رانپذیرفت. اکنون او نیز همراه جان اسنو در وینترفل ساکن شده است.

شخصیت های سریال «بازی تاج و تخت» از اولین فصل تاکنون چقدر تغییر کرده اند؟ 


منبع: برترینها

موذن‌هایی که ماندگار شدند

گوش ما ایرانی ها از بدو تولد به صدای هر روزه اذان عادت کرده است؛ نوایی که هر کدامشان به واسطه موذن هایشان در گذر زمان و پخش شان از رادیو و تلویزیون سهم زیادی در خاطرات شنوایی ما دارند.

 موذن‌هایی که ماندگار شدند
 وقتی چشم و پایمان به دنیا باز می شود.  به رسم ایرانی بودنمان اولین نجوایی که مهمان گوش هایمان می کنیم صدای اذان است. نوایی که رفته رفته عادتمان می شود در طول روز، رفت و آمدهای آفتاب را با صدای آن بدرقه کنیم و کارهایمان را با ساعت«قبل از اذان» و «بعد از اذان» تنظیم کنیم؛ برای همین می توان گفت که صدای اذان برای همه ایرانیان آشناترین نوایی است که به شنیدن هر روزه اش خو می گیریم و به وقت شلوغی و اضطراب های روزمره با گوش دادنش برای چند دقیقه هم که شده آرام می شویم؛ از همین رو می توان گفت که این نوای هر روزه در زندگی مردم ما از جایگاه ویژه ای برخوردار است اذان هایی که به واسطه صدای موذن هایشان درگذر زمان در بخشی از خاطرات شنوایی ما حسابی جا باز کرده اند. ماه رمضان و گوش سپردن بیش از پیش به اذان های افطار و سحر بهانه خوبی بود که نگاهی به همه اذان های ماندگار و خاطره انگیز چند دهه اخیر بیندازیم.

اذان موذن زاده اردبیلی

اگر نگوییم همه؛ ولی می  توانیم به راحتی بگوییم که  در گوش و خاطره بیشتر ما اذان یعنی اذان روح افزای رحیم موذن زاده اردبیلی؛ مرحوم موذن زاده معتقد بود که اذان گفتن اتفاقی موروثی در خاندانشان بوده است، میراثی که در این خانواده چیزی بیش از ۱۵۰ سال قدمت دارد و شاهد این ادعا را می توان از روی نام خانوادگی«موذن زاده» پیدا کرد و صدای خوش این طایفه را نه فقط در صدای رحیم موذن زاده که در نوحه های دلنشین سلیم موذن زاده هم  یافت؛ اما برای همه ما آشناترین صدای این خاندان همان اذان معروف در آواز بیات ترک است. اذانی که تولد آن بر می گردد به روزی از روزهای سال ۱۳۳۴ که مرحوم موذن زاد تصمیم می گیرد یک اذان یادگاری بگوید به همین خاطر به استودیوی ۶ رادیو در میدان ارگ می رود و تمام گوشه ها را امتحان می کند تا اینکه سرانجام گوشه«روح الارواح» که گوشه ای از آواز بیات ترک است به دلش می نشیند و آن را در قالب ۶ دقیقه می خواند اذانی که خود موذن زاه درباره راز ماندگاری آن می گوید:« می‌گویند که این اذان خیلی زیبا گفته شده است، می‌دانید چرا؟ من جوابتان را می‌دهم برای این که باطن خوشگل است، برای اینکه این اذان را با دهان روزه پر کردم تا قربه الی‌الله باشد. این یک کار مادی نبود، بلکه معنوی بود.»

 موذن‌هایی که ماندگار شدند

اذان حسین صبحدل

این اذان هم یکی از ماندگارترین اذان هایی است که در تمام این سالها گوشمان را به شنیدن آنها عادت داده ایم. اذانی که مرحوم حسین صبحدل آن را در اوج دوره خفقان رژیم پهلوی خوانده است. این موذن از همان دوران کودکی به خواندن اذان در مساجد علاقه داشت تا اینکه در سال های بعد  او یکی از زیباترین اذان های کشورمان را در حسینیه ارشاد خواند. در دوره پهلوی به خاطر پخش نشدن اذان از رادیو و تلویزیون این کار در محافل انقلابی پخش می شد تا جایی که بعدها از اذان مرحوم صبحدل با نام اذان انقلاب یاد می کنند. جالب است بدانید که شهید مطهری در وصیت های خودش گفته بود:«هر وقت جنازه من را از زمین بر می دارید، اذان صبحدل را پخش کنید.»

 موذن‌هایی که ماندگار شدند

حسن رضائیان

به نسبت دو کار قبلی، این اذان در اواسط دهه شصت توسط حسن رضائیان خوانده شد. این قاری قرآن می گوید همیشه برای اذان گفتن فاکتورهای خاصی داشته چون معتقد است که اذان گفتن یک شعار است و این شعار باید با حس و حال خاصی خوانده شود؛ برای همین هم دستگاه حجاز را برای خواندن اذانش انتخاب کرده است و بعدها در سالهای بین ۶۶ تا ۶۷ در رادیو این اذان را برای همیشه به ثبت رسانده است.

 موذن‌هایی که ماندگار شدند

شیخ محمد آقاتی

اذان این موذن نیز در ردیف موذن های برجسته ای مثل موذن زاده اردبیلی و سید جواد ذبیحی بوده است. موذنی که از همان کودکی در زمینه تلاوت قرآن و اذان استعداد خاصی داشته است. مرحوم آقاتی در ایام جوانی وقتی در ماه مبارک رمضان به روستای پدری‌اش می رفت در پشت بام حسینیه آنجا مناجات و دعا می‌خواند و اذان می‌گفت، جالب اینجاست که این موذن هیچ وقت استادی نداشت. در یکی از شب‌های سال ۱۳۲۰ که محمد آقاتی بالای پشت بام حسینیه بود، تولیت آن زمان مسجد گوهرشاد نیز در این روستا حضور داشت، با شنیدن لحن زیبای اذان و مناجات محمدآقاتی، به او  می گوید که به شیخ بگویید فردا به مسجد گوهرشاد بیاید. جالب است بدانید که در آن وقت مسجد گوهرشاد بلندگو نداشت و این تنها صدای شیخ آقاتی بود که از گلدسته‌های مسجد گوهرشاد به گوش مردم می رسید ؛ اما ماجرای اذانی که ما بعدها آن را از رادیو تلویزیون شنیدیم به  هفت سال بعد در سال ۱۳۲۷ شمسی برمی گردد او در همان سال اولین اذان معروف خود را در سه نوبت در رادیو تهران ضبط کرد تا صدایش برای همیشه در گوش و خاطره همه ایرانیان ثبت شود.

 موذن‌هایی که ماندگار شدند

مصطفی غلوش

بین همه قاریان و موذن های ایرانی که ما از اوقات شرعی با صدای آنها با خبر می شویم می شود موذن های غیر ایرانی دیگری را هم پیدا کرد که ما در همه این سالها گوشمان را به شنیدن اذان هایشان عادت داده ایم. مثل محمد طوخی، شیخ ابوزید و یا مصطفی غلوش مصری که موذن های اهل تسنن بودند و اذانشان به سبک شیعیان نقش مهمی به گوش همه ما آشناست. اذانی که بعدها برخی از عالمان و قاریان سنی مذهب را وادار به انتقاد از غلوش کرد.

موذن‌هایی که ماندگار شدند


منبع: برترینها

الیزابت بلک ول، بنیانگذار طبابت

وب‌سایت زنان موفق: الیزابت بلک ول یکی از زنان موفق بوده است که در زمینه طبابت به موفقیت های زیادی رسیده بود. الیزابت بلک ول با تلاش و پشتکار خود توانست در زندگی خود به موفقیت برسد. در سال ۱۸۴۷، بعد ار درخواست ناموفق نام نویسی برای تحصیل در ۲۸ دانشکده ی طب، سرانجام الیزابت بلک ول در کالج حنوا در نیویورک (که بعدا هوبارت نامیده شد) به عنوان دانشجو پذیرفته گردید. این کار به نظر می آمد یک عمل روشنفکرانه ی قرن نوزدهمی از طرف کالج مزبور باشد. اما در واقع، بی آنکه الیزابت بلک ول از اصل موضوع اطلاع داشته باشد، پذیرش الیزابت از طرف کالج جنوا به کلی عملی مخالف روشنفکری بود.

الیزابت بلک ول، بنیانگذار طبابت

توضیح طبیب مشهور فیلادلفیا به نام جوزف وارینگتون که علاقه ی خاصی به کار تحصیل الیزابت پیدا کرده بود، سبب شد که درخواست الیزابت را برای نام نویسی در آن کالج به طور جدی مورد بررسی قرار دهند.

از آن جا که دفتر این کالج نمی خواست با پیشنهاد دکتر جوزف وارینگتون مخالفت کند، قبول یا رد تقاضای الیزابت بلک ول را موکول به نظر دانشجویان کالج کرد.

با این باور که آنها همگی به درخواست الیزابت رای خواهند داد. اما دانشجویان از سر شوخی و مزاح، به اتفاق رای به پذیرش الیزابت بلک ول دادند. تصمیم آنها، آخرین مرحله ی قبول الیزابت برای تحصیل در آن کالج بود. اما شور و شعف آنها از قبول یک دختر در کالج دیری نپائید.

به هر حال، الیزابت در سال ۱۸۴۹، به عنوان شاگرد اول و موفق کلاس از آن کالج فارغ التحصیل شد. او اولین زنی بود که تا آن تاریخ در امریکا به تحصیل طب مبادرت ورزیده بود.

الیزابت بلک ول به تحصیلاتش در این رشته ادامه داد و اولین زن موفقی شد که در آمریکا به کار طبابت پرداخت و بر تحقیری که نسبت به زنان و بی سوادی آنها ابراز می شد تاثیر گذاشت و آنها را تشویق کرد که عمل پیشگامانه او را دنبال کنند.

الیزابت بلک ول در «بریستول» لندن به دنیا آمد. پدر ومادرش «هانا و ساموئل بلاک ول» ۹ فرزند داشتند؛ ۵ دختر و ۴ پسر. الیزابت سومین دختر خانواده بود.  پدرش مردی ثروتمند بود و کارخانه ی قند داشت . او به اندازه ی کافی درآمد داشت که بتواند برای فرزندانش معلم سرخانه استخدام کند. الیزابت و خواهرانش، از طرف پدر و ادر خود، به عنوان انسان های عادی و باشعور، و نه سبک مغز و نادان، تلقی می شند ودرست مثل برادرانشان از امکانات آموختن بهره مند می گشتند.

در سال ۱۸۳۱، خانواده ی بلک ول به نیویورک مهاجرت کردند و در آنجا ساموئل بلاک ول کارخانه ی قند خود رابرپا کرد. این خانواده که سخت مخالف برده داری بودند، به جنبش ضد برده داری پیوستند.

در سال ۱۸۳۵، وقتی که کارخانه ی قند ساموئل بلاک ول به آتش کشیده شد ونابود گردید، خانواده ی بلک ول به سین سیناتی نقل مکان کردند. ساموئل بلک ول امیدوار بود که بتواند در آنجا چغندر کشت کند و کارخانه ی خود را برقرار سازد. طرز کار او طوری بود که به برده نیاز نداشت. متاسفانه بر اثر بیماری مالاریا درگذشت و خانواده ی خود را تقریبا بدون ثروت ترک کرد.

فرزند بزرگتر خانواده ناچار شد در جستجوی شغلی برآید. الیزابت هم به تدریس موزیک پرداخت و سپس به همراه خواهر بزرگترش منزل خود را تبدیل به مدرسه ی شبانه روزی کردند.

وقتی که مدرسه تعطیل شد، الیزابت شغلی برای تدریس در ایالت کنتاکی پیدا کرد. اما رنج و اندوهش از زیستن در ایالتی که برده داری در آن رواج داشت سبب شد که از آن شغل چشم بپوشد و بیش از یک ترم تحصیلی درآن ایالت نماند.

در بازگشت به سین سیناتی ، به جمعیت ضد برده داری پیوست و به دعوت دوست خانوادگی هریت بیچراستو عضو کلوب سمی کلون شد که یک انجمن ادبی بود- معهذا الیزابت ناآرام بود وچنانکه بعدها نوشت، یک زندگی معمولی او را اراض نمی کرد. با وجود علاقه به زندگی زناشویی، تصمیم گرفت ازدواج نکند. بعد از دیدار از یک دوست قدیمی در بیمارستان که به خاطر سرطان مثانه در حال مرگ بود، مصمم شد طب بخواند.

دوست بیمارش «ماری دونالدسون» به اوگفت که اگر زودتر توسط یک طبیب زن معاینه و علت بیماریش مشخص شده بود، یقینا معالجه می شد و از مرگ نجات می یافت.

الیزابت با دوستش هم عقیده بود و به همین جهت تصمیم به تحصیل علم طب گرفت.

الیزابت بلک ول، بنیانگذار طبابت

از سال ۱۸۴۵ تازمانی که در کالج جنوا پذیرفته شد، الیزابت در کارولینا تدریس کرد. و ضمنا برای دانشکده های مختلف طب درخواست پذیرش می فرستاد و خودش کتابهای طب را مطالعه می کرد و از کتابهای تنی چند از اطبائی که از خواست های او حمایت می کردند استفاده می کرد.

در تابستان، پس از گذراندن اولین سال تحصیلی طب در کالج «جنوا»، الیزابت در بخش سیفلیس زنان در بیمارستان مخصوص بینوایان به نام بلاکلی آلمزهاوز در ایالت فیلادلفیا، کارآموزی کرد.

اگرچه او تنها زن طبیب موفق در آن بخش بود، و با اینکه اطباء جوان نسبت به او بی اعتنائی و انزجار بیشتر می دادند، الیزابت برای کارش در بیمارستان بلاکلی که به او تحمل وهمدردی با زنان فقیری که از بمیاری های مقاربتی رنج می بردند رامی آموخت، ارزش قائل بود.

پس از فراغت از تحصیل در کالج جنوا الیزابت بلک ول دوره ی انترنی اش را در بخش مامائی بیمارستان لاماترنیته در پاریس که  تنها بیمارستانی بود که طبیب زن رامی پذیرفت، گذراند. ضمن کار در آن بیمارستان به بیماری چشم مبتلا شد و در نتیجه بینائی چشم چپش را از دست داد و به سبب آن امیدش برای جراح شدن بر باد رفت.

در سال ۱۸۵۰، شروع به گذراندن یک دوره ی انترنی دیگر در بیمارستان سنت بارتلمیو در لندن کرد. در آن جا بود که با فلورانس نایتینگل آشنا شد و دوستی شان تا آخر عمر ادامه یافت.

در سال ۱۸۵۱، الیزابت به امریکا بازگشت، در آنجا بیمارستان از پذیرفتن او به خاطر زن بودن امتناع می کردند. یک مطب شخصی در نیویورک سیتی باز کرد و یک سخنرانی درباره ی بهداشت زنان ایراد کرد.

در سال ۱۸۵۳، یک کلینیک کوچک، در خیابان کثیف  پرجمعیت مانهاتان پائین برای زنان فقیر و بچه ها تاسیس کرد. در آن جا زنان کم درآمد  و فقیر می توانستند با نرخ کم یا اصولا بدون پرداخت چیزی مداوا شوند. بعدا دو زن طبیب دیگر یکی خواهرش امیلی و دیگری ماری زاکروسکا که هر دو موفق شده بودند در کالج وسترن ری زرو با کمک الیزابت بلک ول، تحصیل طب بکنند، در کلینیک به او پیوستند. (کالج وسترن ری زرو امروزی به نام کالج کیس وسترن نامیده می شود)

در خواست کمک از مردم، برای گسترش کلینیک با موفقیت روبه رو شد و الیزابت و دو همکارش موفق شدند کلینیک را توسعه بدهند. این کلینیک به نام درمانگاه زن و کودکان نیویورک (که امروز به نام: درمانگاه نیویورک- بیمارستان من داون تاون نامیده می شود) در خیابان گرین ویچ نیویورک در سال ۱۸۵۷ گشایش یافت.

در سال ۱۸۵۸، الیزابت بلک ول و دختر خوانده اش «کیستی» به انگلستان سفر کردند- در آنجا الیزابت کتابش را به نام قوانین زندگی تجدید چاپ کرد، از بمیارستان ها بازدید کردو درباره ی بهداشت زنان، اهمیت و تناسب شغل طبابت برای زنان، چندین سخنرانی ایراد کرد. سخنرانی های او، در بعضی موارد با تحقیر و اهانت روبه رو می شد. اما بیشتر اوقات با استقبال زنان و دخران روبه رو می گردید و آنها را تشویق به تحصیل علم طب می کرد.

الیزابت بلک ول، بنیانگذار طبابت

طی سال ۱۸۶۰، الیزابت بلک ول ، سرویس پرستاری جنگ داخلی امریکا را سازماندهی کرد و اولین برنامه ی عیادت از بیماران جبهه را در نیویورک ترتیب داد. او همچنین یک برنامه ی بازرسی سلامتی را شروع کرد که در سال ۱۸۷۲ سرپرستی آن را دکتر ربکا کل ، اولین زن دکتر سیاهپوست امریکا عهده دار بود.

در سال ۱۸۶۸، آروزی دیرینه ی الیزابت بلک ول برآورده شد وکالج دخترانه ی طب به عنوان اولین کالج دخترانه ی طب در نیویورک آغاز به کار کرد.

الیزابت در سال ۱۸۶۹ به انگلستان بازگشت ودرآنجا یک سلسله سخنرانی درباره ی مراعات اصول بهداشتی، بهداشت، تغذیه، همچنین موضوعات و مباحثات جدال آمیز مثل: برنامه ریزی خانواده و آموزش جنسی برای بچه ها ترتیب داد.

او همچنین به تاسیس انجمن بهداشت ملی انگلستان کمک کرد.

او در دانشکاه ی جدید التاسیس طب زنان، رشته ی ژینکولوجی را تدریس کرد و کتاب آموزش اخلاق جوانان را که راهنمای مسائل جنسی بود انتشار داد.

در سال ۱۸۹۴ از طبابت کناره گرفت و بازنشسته شد اما به ایراد سخنرانی و نوشتن رسالات درباره ی مسائل اجتماعی و طبی ادامه می داد.

زندگی نامه ی او به نام پیشگام پشودن بیشه ی طبابت برای زنان ، در سال ۱۸۹۵، انتشار یافت.

در سال ۱۹۱۰ وفات یافت و در دهکده ی کوهستانی اسکاتلند به نام کیل موم به خاک سپرده شد.

در آگهی درگذشت الیزابت بلک ول  در روزنامه ی تایمز لندن نوشته شد:

«او به تمام معنی کلمه یک پیشگام بود»

باید از روح های پیشگام و زنانی که قادر بوده اند این فکر و عقیده ی الیزابت را بازتاب دهند تشکر کرد که: « طبابت و معالجه ی بیماران به وسیله ی زنان، دیگر یک موضوع قابل تردید نیست، بلکه یک مساله ی به اثبات رسیده است.»


منبع: برترینها