فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

روزنامه آسمان آبی: کدام یک از ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام حضوری تاثیرگذار دارند.

مهناز افشار

 فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۶,۲۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۴۲ نفر (او، به جز چند فن پیج، صفحه های مسجدجامعی، مهتاب کرامتی، رضا عطاران، بهرام رادان و علی کریمی و تعدادی دیگر را دنبال می کند).

پست: ۶۲۵


رامبد جوان

فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام 

دنبال کنندگان: ۵,۸۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۱۰ نفر (او، به جز صفحه همسرش، نگار جواهریان، صفحه چهره های دیگر را دنبال نمی کند).

پست: ۱۸۰۸


بهنوش بختیاری

 فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۵,۸۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۸۶۳ نفر

پست: ۱۹۷۷


سحر قریشی

 فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۵,۸۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۱ نفر (او تنها صفحه برادرش، سپهر قریشی را دنبال می کند).

پست: ۲۸۹


الناز شاکردوست

فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۵,۷۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: صفر

پست: ۶۴۰


رضا گلزار

فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۵,۱۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۳۶ نفر (او، به جز صفحه های فن پیج، صفحه های علی کریمی، جواد عزتی، هومن سیدی، منوچهر هادی، دیا میرزا، بنیامین بهادری، شهرام حقیقت دوست و مرتضی پاشایی را دنبال می کند).

پست: ۱۱۰۷


ترانه علیدوستی

فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام 

دنبال کنندگان: ۵,۱۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۵۲ نفر (عباس کیارستمی، شهیندخت مولاوردی، امیر جعفری، رضا کیانیان، فرهاد اصلانی، مصطفی زمانی، محسن چاووشی، داریوش اسدزاده، گلاره عباسی، پانته آ پناهی ها، رامین ناصرنصیر، عبدالرضا کاهانی، پریناز ایزدیار، مهراوه شریفی نیا، رضا عطاران، ویشکا آسایش، سحر دولتشاهی، مهرداد صدیقیان، باران کوثری، صابر ابر، بهرام رادان و پیمان معادی از جمله چهره های شناخته شده ای هستند که او دنبال می کند).

پست: ۲۷۷


رضا عطاران

فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۳,۱۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۴۲ نفر (صفحه های بهنوش بختیاری، بهروز وثوقی، امیر جعفری، عباس یاری (دبیر اجرایی مجله «فیلم»)، علی مسعودی، رضا یزدانی، امیر تتلو، محسن تنابنده، ترانه علیدوستی، هانیه توسلی، مهناز افشار، مجید صالحی، رضا شفیعی جم، پارسا پیروزفر و بهرام رادان را دنبال می کند).

پست: ۱۹۶


بهرام رادان

فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۲,۹۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: ۸۸ نفر (برادران کیایی، تهمورس پورناظری، بابک حمیدیان، ویشکا آسایش، مهرداد صدیقیان، گوهر خیراندیش، همایون شجریان، سحر دولتشاهی، بهروز وثوقی، رضا کیانیان، گلشیفته فراهانی، مهناز افشار، یغما گلرویی، دیوید بکام، رضا عطاران، امیر جعفری، امیر آقایی، آنا نعمتی، نوین چرم، سازمان TED، «نشنال جئوگرافیک»، «سی ان ان»، «تایم»، «هالیوود ریپورتر» و… از جمله صفحه هایی است که او دنبال می کند).

پست: ۹۸۳


شهاب حسینی

 فعال ترین ستاره های سینما و تلویزیون در اینستاگرام

دنبال کنندگان: ۲,۷۰۰,۰۰۰ نفر

دنبال شوندگان: یک نفر (او تنها صفحه همسرش، پریچهر قنبری را دنبال می کند. این صفحه را ادمین مدیریت می کند).

پست: ۱۸


منبع: برترینها

از« مریم میرزاخانی» اسطوره نتراشیم؛ الگو بسازیم

«چه خوب است اگر به جای اسطوره ساختن به الگو ساختن فکر کنیم.» این جمله‌ای است که بعد از سفر ابدی مریم چند بار از زبان مهندس احمد میرزاخانی شنیده شد و او بار دیگر-در گفت‌و‌گوی با ما – بر آن تأکید کرد. واداشتن احمد میرزاخانی به سخن گفتن به غایت دشوار بود[که اصولاً اهل مصاحبه نیست] اما در نهایت پذیرفت که در ساختمان یک‌گروه خیریه (که بنیانگذار آن است) روبه‌روی ما بنشیند و از خود، مریم و عیار تربیت فرزندش در زندگی بگوید.

از « مریم» اسطوره نتراشیم؛ الگو بسازیم

گاهی اوقات چند جمله و حتی یک تک جمله کافی ست تا پی ببرید طرف مقابل تان کیست و چیست؟ جملاتی که نشانی می دهند و نشان از شیوه تفکر گوینده دارند. کاری به لفّاظی نداریم که برخی در آن استادند و فقط حرف می زنند و حرف و عمل شان دو چیز کاملاً  مجزا و حتی نقیض یکدیگرند؛ آنهایی که «سخن» برای شان چیزی جز لقلقه کلام نیست و خوب بلدند بازی کنند و  کلمات را به بازی بگیرند.

مدنظرمان نه این  پرگویان بازیگر، بلکه کسانی هستند که کم و گزیده و پرمغز سخن می گویند و از آن گذشته، سخن و عمل شان حجت همدیگرند. آدم هایی که اهل هیاهو نیستند و از خوشامد زمانه برای خود سکویی برای پرتاب نمی سازند و نمی پرند و موج سواری نمی کنند و یک نمی کنند تا هزار بگویند  و تازه هزار کرده خود را یک بار  هم به زبان نمی آورند! فرزندی چون مریم میرزاخانی، به نوعی ما را یاد آن بیت فردوسی می اندازد که«تو اول بگو با کیان زیستی/ من آنگه بگویم که تو کیستی»؛ سخن صرفاً بر سر دانش مریم نیست، که قصه علاوه بر دانش او، بر سر شخصیت روشن بین و نگاه عمیقش  به دنیاست.پروردن فرزندی چون مریم، بی گمان و بی هیچ تردیدی همان عیار عمل پدری است که بعد از مرگ فرزندش به ندرت چیزی گفت، اما همان ندرت گفتارش، به قول شاملو«ندرتی بود بهت انگیز» که نشان می داد آن فرزند از این پدر_و حتماً مادری گرامی_ برآمده است. مردی که  از قیل و قال برپا شده در پیرامون دردانه اش، نه برای خود پل ساخت و نه توبره‌ای دوخت.

احمد میرزا خانی  که از تعریف و تمجید گریزان است و نقد و انتقاد سازنده را خوش‌تر می‌دارد، باور دارد که با الگوسازی درست می‌توان توجه جوانان را جلب کرد، نه اینکه مدام مریم را حلوا حلوا کرد بی‌آنکه به الگوهایی چون مریم توجه نشان داد. الگو‌هایی که اگرچه نهاد‌های اجتماعی در ساخت آنها بسیار اثرگذارند، اما خانواده‌ها در شکل‌گیری آنها نقشی تعیین‌کننده دارند.مهندس میرزاخانی که به گفته خود، در سایه همراهی‌های همسرش بهترین بستر ممکن را برای درخشش ملکه ریاضی جهان فراهم ساخت از کانون خانواده به‌عنوان اثرگذار‌ترین نهاد برای رشد و شکوفایی افراد جامعه یاد می‌کند: «بدون شک جاری شدن آرامش واقعی در خانواده اثراتی را به همراه دارد که قابل انکار نیست.

از « مریم» اسطوره نتراشیم؛ الگو بسازیم 

این را از آن جهت می‌گویم که روان‌شناسان هم معتقدند انسان‌ها تضاد را برنمی‌تابند، تا جایی که آنها را به مرز دیوانگی می‌رساند، جوان‌های امروز که تحمل و طاقت بسیار کمتری نسبت به نسل‌های قبلی خود دارند، شاید نتوانند برای حفظ آرامش‌شان از جامعه انتظار چندانی داشته باشند، اما این حق را دارند که آرامش را از کانون خانواده دریافت کنند و از هر گونه تضاد و تشنج در فضای امن خانه و جمع خانواده به دور باشند.»

به گفته وی کلمه «مسکن» برگرفته از واژه سکینه و آرامش است، از این رو، مادامی که در محیط خانه و خانواده آرامش برقرار باشد، جوان، با وجود تنش‌ها و تضاد‌ها در سطح جامعه، امید این را دارد که به خانه بازمی‌گردد و آرامش پیدا می‌کند، حال آنکه اگر این معادله معکوس باشد و جوان در کنار اعضای خانواده‌اش به آرامش نرسد، سعی می‌کند آرامش را -هر چند به طور واهی- در بیرون از خانه به دست بیاورد.

میرزاخانی با بیان این موضوع مهم، به جو حاکم بر محیط خانه و خانواده خودشان اشاره می‌کند و می‌گوید: «من و همسرم در زندگی مشترک از سایر افراد جامعه مستثنی نبودیم و نیستیم؛ به این معنا که در سطح خانواده ما نیز مشکلات و کم و کاستی‌هایی وجود داشته که من و مادر مریم، مدیریت آنها را بر خود واجب می‌دانستیم زیرا همواره می‌خواستیم از مشکلات‌مان در مقابل فرزندان‌مان حرفی به میان نیاوریم تا در فضایی آرام فرزندانی سلامت و مؤثر پرورش دهیم. می‌توانم صادقانه گواهی بدهم که صداقت، سادگی و شفافیت و ملاک‌های معنوی همواره و همیشه در خانواده ما در اولویت بودند و مسائل مالی و صحبت کردن درباره پول و این چیزها هرگز جایی در بحث‌های ما در خانه نداشت. زیرا فاکتورهای اخلاقی هستند که بر تمام مشکلات چیره می‌شوند.»

از« مریم میرزاخانی» اسطوره نتراشیم؛ الگو بسازیم

 دنیای آرام مریم

او ادامه می‌دهد: «در آیاتی از قرآن به فطرت پاک انسانی اشاره شده به‌همین خاطر است که من می‌گویم از «مریم» یک اسطوره نسازیم چرا که افراد زیادی پتانسیل این را دارند که بر اساس توانایی هایشان «مریم» باشند؛ مشروط بر اینکه در فضای خانواده‌شان به اصول مهم توجه و در سطح اجتماع نیز به استعداد هایشان جهت داده شود.»میرزاخانی که سادگی، شفافیت و صداقت را از اصول ثابت زندگی می‌داند و رعایت آنها را در خانواده بسیار راهگشا می‌داند، اضافه می‌کند: نگاهی گذرا به پیرامون‌تان بیندازید، جمادات، نباتات و حیوانات دروغ نمی‌گویند. این تنها انسان‌ها هستند که بی‌صداقتی آنها را از اتفاقات خوب می‌راند و دور می‌کند، ما باید صداقت پیشه کنیم و از عمق درون‌مان صادق باشیم و شک نکنیم که فرزندان‌مان این صداقت را با تمام وجودشان درک می‌کنند.

با توجه به شرایط انسانی و اتفاقات امروز، اعتقادم این است که جوانان ایران به جد جوانان خوبی هستند و باید مسئولان مربوطه و دغدغه‌مندان در تلاش باشند تا این استعدادها را کشف و در جهت شکوفایی هدایت‌شان کنند. البته اگرچه هم‌‌نسل‌های من که از ۵۰ تا ۷۰ ساله‌ها را تشکیل می‌دهند در این مهم موظف هستند، اما جوان‌ها نیز باید وظایفی را در این خصوص برای خودشان در نظر بگیرند.»وی در پاسخ به اینکه تاچه حد خود را در شخصیت ارزشمند مریم سهیم می‌داند، گفت: «من و مادر مریم با اینکه برای پرورش هرچه بهتر فرزندان‌مان همکاری خوبی با هم داشتیم – و ناگفته نماند که همسرم در حفظ آرامش خانواده نقشی بسزا داشته است – اما در ارزشمند بودنی که از آن صحبت می‌کنید، نقشی نداشتیم.

مریم از همان کودکی جدیت و پشتکار بالایی داشت و هر چه که بزرگ‌تر شد به پختگی بیشتری رسید، علاوه بر این بسیار متواضع و افتاده بود و همیشه می‌خواست در کمال سادگی و به دور از جنجال و شهره بودن، کار خودش را انجام دهد و از آنجا که از ته دل باور داشت برجسته ساختن موفقیت‌ها، حجاب و غرور به‌دنبال دارد. از مشهور شدن و مورد توجه قرار گرفتن دوری می‌کرد و همواره می‌خواست شهرت، او را از کار و اهدافش دور نسازد.»پدر ملکه ریاضی یادآور می‌شود:«گذشته از اینها برای مریم بسیار مهم بود که من و مادرش از او و عملکردش رضایت داشته باشیم، به همین خاطر خوشحالی ما از موفقیت هایش، انگیزه‌اش را برای برداشتن گام‌های رو به جلو بیشتر، دوچندان می‌کرد.

مریم شخصیت مستقلی داشت اما با این حال اهل مشورت کردن بود و در مسائل مختلف نظر ما را جویا می‌شد. در مجموع فرزندی بود که با حضورش به من انرژی و احساس افتخار می‌بخشید.»

 
 هزاران مریم میرزاخانی

ادبیات و فرهنگ غنی و در هم گره خورده ایران بی‌شک از بهترین منابعی است که امروز می‌توان راهکارهای زندگی بخش را از جزء به جزء آن استخراج کرد. گذشته از این، دقیق شدن در احوالات نسل‌های گذشته و راهکارهای آنها برای کامل کردن پازل هزار تکه زندگی، می‌تواند معیاری برای سبک زندگی به حساب بیاید. بی‌گمان، مطالعه و تأمل در آموزه‌های فرهنگی و تاریخی‌مان بسیار راهگشاست.

پدرهای امثال من، روستایی و کشاورز بودند، ما به همت خودمان و با الگو گرفتن از گذشتگان‌مان توانستیم راهمان را پیدا کنیم و از تحصیلکرده‌های جامعه باشیم، این در حالی است که جوان‌های امروز کم طاقت هستند و انگار برای جدال با مشقت‌های زندگی حوصله ندارند، ضمن اینکه تحصیلکرده‌های جوان امروز، فرزندان پدر و مادرهای تحصیلکرده و هم‌نسل من هستند که شاید بتوان گفت به نسبت نسل‌های پیشین خود برای رقم زدن موفقیت تلاش چندانی نمی‌کنند.»احمد میرزاخانی که این روزها به همراهی چند نفر دیگر در تدارک راه‌اندازی بنیادی برای کشف و شکوفایی استعدادهاست، دراین باره خاطرنشان می‌کند: «وجود چنین بنیادی برای این است که گمان نکنیم ایران تنها یک مریم میرزاخانی داشته؛ ایران هزاران «مریم» دارد که متأسفانه بسیاری‌شان فرصت شکفتن پیدا نمی‌کنند؛ تنها باید آنان را یافت و میدان داد تا هر کدام در جایگاه خودشان و متناسب با توانمندی‌هایی که دارند، بشکفند و ارزش‌های‌شان را به اثبات برسانند و هر کدام یک مریم میرزاخانی  باشند.»


منبع: برترینها

مرکوری، صدای گروه اسطوره‌ای کوئین

برترین ها: نام
فردی مرکوری، خواننده،آهنگساز و ترانه‌سرای بریتانیایی با گروه اسطوره‌ای
راک کوئین پیوند خورده است. مرکوری نه تنها از صدای منحصر‌به‌فرد و پرقدرتی
برخوردار بود، بلکه در مجری‌گری و اجرای روی صحنه قابلیت‌هایی کم‌نظیر
داشت. او در سال ۱۹۹۱ بر اثر ابتلا به بیماری ایدز درگذشت. روز ۵ سپتامبر
۲۰۱۶ مصادف است با هفتادمین سالگرد تولد این ستاره بزرگ موسیقی پاپ و راک.

یادی از فردی مرکوری،

به گزارش دویچه وله نام
خانواده مرکورى که از ایرانیان زرتشتى مهاجر به هندوستان بوده‌اند، در اصل
بولسرا است. نام اصلى فردى نیز که در پنجم سپتامبر سال ۴۶ در زنگبار به
دنیا آمد، فرخ بود. این نام پس از رفتن به انگلستان، به فردریک و سپس به
فردى مبدل شد.

فردى نام فامیل خود را هم از سیاره مرکور( عطارد) وام گرفت.
مرکورى در لندن ابتدا در رشته گرافیک تحصیل کرد و بعد جذب دنیاى موسیقى شد.

یادی از فردی مرکوری،

فردى
مرکورى (چپ در تصویر) در سال هفتاد میلادى با راجر تیلر، برایان مى و دوست
دیگری به نام مایک گروز، گروه کوئین را تشکیل داد که طى دو دهه به یکى از
موفق‌ترین، پرطرفدارترین و پرفروش‌ترین گروه‌هاى تاریخ موسیقى راک بدل شد.

یادی از فردی مرکوری،

ترانه
“راپسودی بوهمی” که در سال ۱۹۷۵ انتشار یافت، اولین ترانه گروه کوئین بود
که توانست رده‌بندی ترانه‌های پرفروش روز را فتح کند. مرکوری خود این ترانه
را سروده بود. تک‌آهنگ “راپسودی بوهمی” تا کنون بیش از ۵ میلیون بار در
سراسر جهان به فروش رفته و جوایز زیادی نیز برای این گروه به ارمغان آورد.

یادی از فردی مرکوری،

چهارمین
آلبوم این گروه که در همان دهه هفتاد میلادی تحت عنوان “شبی در اپرا”
روانه بازار شد، چندین هفته‌ی پیاپی در صدر جدول آلبوم‌های پرفروش بریتانیا
قرار داشت. این موفقیت نصیب آلبوم‌های بعدی گروه شد که حتی توانست در
آنسوی اقیانوس اطلس شهرت زیادی کسب کند و در آمریکا طرفداران زیادی به دست
آورد.

یادی از فردی مرکوری،

هنوز هم مشخص نیست که فردی مرکوری دقیقا کی از ابتلا‌اش به
بیماری ایدز مطلع شد. در هر حال او این مسئله را پیش خود نگه داشت و همزمان
نیز مبارزه‌اش را برای غلبه بر این بیماری آغاز کرد. طرفداران گروه کوئین
گمان می‌کردند که دوران این گروه به پایان خود نزدیک شده که کوئین آلبوم
The Miracle را انتشار داد.

یادی از فردی مرکوری،

فردی مرکوری علیرغم بیماری به موسیقی
وفادار ماند و کوشید تمامی نیرو و وقت خود را صرف عشق به موسیقی کند. او با
توجه به صدای قدرتمندش توانایی اجراهای دوصدایی با خوانندگان اپرا را
داشت، از جمله با مونسرات کابایه که به همراه او ترانه پرشور “بارسلون” را
خواند.

یادی از فردی مرکوری،

آخرین حضور فردی مرکوری در صحنه به فوریه سال ۱۹۹۰ و دریافت
جایزه افتخاری موسیقی بریتانیا برمی‌گردد. چهره‌ی لاغر مرکوری به خوبی
نمایانگر دشواری مبارزه او با بیماری ایدز است. او با وجود این یک آلبوم
دیگر نیز با گروه کوئین ضبط کرد، آلبومی که تحت عنوان Innuendo در سال ۱۹۹۱
منتشر شد.

یادی از فردی مرکوری،

از بیمارى مرکورى اما تنها معدودى از دوستانش خبر
داشتند. او روز ۲۳ نوامبر سال ۹۱ بطور رسمی اعلام کرد که به ایدز مبتلا
است. او همزمان از دوستدارانش به خاطر این پنهانکاری عذرخواست. تنها ۲۴
ساعت بعد از این بود که سخنگوى فردى مرکوری خبر داد، او به آرامى در
خانه‌اش در محله کنزینگتون لندن درگذشته است.

منبع: برترینها

بهاره کیان افشار: از کودکی عاشق استانبول بودم

باید آغاز کنم، باید از نو سفر آغاز کنم. این تمام آن چیزی است که دوستداران سفر هر از گاهی با خود زمزمه می‌کنند؛ آنهایی که دنیا برایشان به شهری می‌ماند که باید کوچه به کوچه آن را قدم زد. کمی ریز باشیم اگر، در اطراف خود بی‌شک خواهیم یافت دوستان و آشنایانی که سفر برای آنها زندگی است.

پای صحبتشان که بنشینید و غرق شوید در خط نگاهشان، زمان می‌ایستد و جهان را دگرگونه و از پنجره‌ای دگر می‌بینید؛ اتفاقی که در گپ‌و‌گفت کوتاه با  «بهاره کیان افشار» برای ما رخ داد. نگاهی متفاوت به سفر، گلایه از بی‌مهری‌های صورت گرفته با تهران و مقایسه آن با پایتخت‌های اروپایی و ضرورت فرهنگ‌سازی در کشور برای مواجهه درست با توریست‌ها، تنها بخشی از موارد مطرح شده در گفت‌وگوی شرق با بهاره کیان افشار بود که در پی می‌خوانید.

مرگ جذابیت‌های تهران 

تعریف سفر از نظر شما چیست؟

سفر لازمه بهبود روحی زندگی هر آدمی است و سفر برای من یعنی فاصله گرفتن از محل زندگی. این فاصله گرفتن می‌تواند دو خیابان آ‌‌ن‌طرف‌تر باشد یا یک شهر یا یک کشور دیگر باشد. نگاه کلی من به سفر هر فاصله‌ای از محل زندگی که لذت، تنوع، خوشحالی و کسب تجربه داشته باشد، است. سفر بخشی از زندگی من است و قسمت عمده درآمدم همواره در سفرهای مختلف هزینه می‌شود.

در این سفرهای مختلف، چه چیزهایی شما را مجذوب خود می‌کند؟

 هر قسمت از دنیا، جذابیت‌های خاص خود را دارد. بطور مثال وقتی به کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته سفر می‌کنم، قانونمداری و نظم جامعه خیلی دلنشین و آرامش‌بخش است، چراکه مردم در این کشورها به دنبال زندگی با یک فرهنگ بالاتری بوده و سعی در گول زدن خود و دیگران ندارند. در کشورهای شرق آسیا نیز ساده‌زیستی و زندگی با توقع و تجمل کمتر مردمان این کشورها را دوست دارم. ساده و شاد زیستن در کنار طبیعت بکر کشورهای شرق آسیا، از جمله نکاتی است که نمی‌توان به سادگی از کنار آنها گذشت.

آیا مواردی را که اشاره کردید، می‌توان در تهران پیدا کرد و در یک کلام، آیا تهران جذابیت لازم برای توریست‌ها را دارد؟

نکته اول این‌که توریست‌ها ایران را با اصفهان، شیراز و دیگر شهرهای تاریخی می‌شناسند و تهران در اولویت‌های بعدی آنها قرار دارد. متأسفانه در چندین سال گذشته، مدیریت شهری در تهران بسیاری از جذابیت‌ها را از بین برده است و امروز شاهد تهرانی با رنگ خاکستری هستیم. پایتخت متأسفانه از نظم و انضباط، هوای پاک و آرامش و خلوتی خود فاصله می‌گیرد و این موضوع به هیچ عنوان خوشایند نیست.

اگر مسئولیتی در مدیریت شهری داشتید چه می‌کردید؟

مسلماً اولین کارم گسترش و حفظ فضاهای سبز، ساختمان وباغات قدیمی باقیمانده بود. به طور کلی اگر مسئولیتی در مدیریت شهری یا مجموعه گردشگری داشتم، زیرساخت‌های لازم برای جذب توریست ایجاد و زیرساخت‌های موجود را ارتقا داده و بهبود می‌بخشیدم. بطور مثال در حمل‌و‌نقل عمومی و تاکسیرانی ما هنوز نظام مشخصی برای جابه‌جایی توریست‌ها نداریم و وضعیت فعلی در شأن ایران نبوده و البته خوشایند توریست‌ها هم نیست که باید فکری به حال این بخش کرد.

مرگ جذابیت‌های تهران

 

همین مسئله تاکسی که اشاره کردید، آیا رفتارهایی که در این بخش شاهد هستیم نشأت گرفته از فرهنگ مردم است یا باید ریشه این کج‌رفتاری‌ها به‌خصوص در محاسبه قیمت‌ها را به اقتصاد و معیشت مردم ربط داد؟

نباید فراموش کنیم که مسائل اقتصادی تأثیر شدید خود را در تمامی جوانب زندگی مردم می‌گذارد و تقریباً اکثر مسائل متأثر از شرایط اقتصادی و نحوه معیشت خانواده‌هاست، اما به نظر من در موارد اینچنینی به نظر من بخش عمده این مسئله به مواجهه کم مردم با توریست‌ها برمی‌گردد. شما اگر کشورهای اطراف ایران از جمله امارات متحده عربی و ترکیه را نیز بررسی کنید، خواهید دید که آنها در گذر زمان به درایت نحوه رفتار با توریست‌ها و جایگاه فعلی رسیده‌اند. بنابراین ما نیز برای اصلاح مواردی از این دست نیازمند فرهنگ‌سازی و البته فراهم ساختن بسترهای مناسب برای جذب توریست هستیم.

شما به بسیاری از کشورها  سفر کرده‌اید، فارغ از هرگونه دلبستگی و احساس، اگر قرار باشد جای دیگری غیر‌از ایران را برای زندگی انتخاب کنید، آن کشور کجا خواهد بود؟

من از کودکی عاشق استانبول بودم و هستم. از نظر من استانبول شهری بسیار زیبا با غذاهای لذیذ و دوست داشتنی است. البته کیپ تاوان، وین و لیسبون نیز شهرهای محبوبم هستند، اما اگر قرار باشد جایی را به عنوان خانه دوم انتخاب کنم که احساس غربت به من دست ندهد، جایی غیر‌از استانبول نخواهد بود.

مهم‌ترین برداشت بهاره کیان‌افشار از ویژگی‌های مثبت اروپایی‌ها که ایرانی‌ها از آن بی‌بهره هستند، چیست؟

آنچه بین مردم اروپا بیش از اندازه به چشم می‌آید، فرهنگ بالای زندگی است؛ به‌طوری‌که به دور از تجمل‌گرایی با کیفیت بسیار بالایی زندگی می‌کنند که این نکته همواره برای من بسیار جالب بوده است.

تعدد سفر قاعدتاً شما را با نگاه مردم دیگر کشورها نسبت به ایران آشنا کرده است. بر اساس این آشنایی، برای جذب توریست در کشور چه اقداماتی باید صورت گیرد؟

بسیاری از مردم جهان آن‌طور که باید شناخت درستی از ایران ندارند و تمام اطلاعات آنها از ایران به آنچه که در رسانه‌های خود دیده یا شنیده‌اند، ختم می‌شود. برای همین  ما باید تمام تلاش خود را چه به عنوان شهروند عادی و چه به عنوان دولت بکار بگیریم تا ذهنیت‌ها را نسبت به کشور خود در بخش‌های مختلف ازجمله امنیت و جذابیت‌های گسترده تاریخی، طبیعی و ملیتی اصلاح کنیم. لازم است تا با تبلیغات گسترده و اطلاع‌‌رسانی درست،  آگاهی و علاقه مردم دیگر کشورها نسبت به ایران را بالا ببریم و البته در کنار این کارها نباید از فراهم ساختن بسترهای مناسب برای آسایش و رفاه توریست‌ها غافل باشیم. این همان کاری است که کشوری مثل ترکیه با این حجم از توریست کماکان انجام می‌دهد. پس باید برای رسیدن به یک جایگاه خوب، این اشاعه فرهنگ و تاریخ را در دستور کار  قرار دهیم، چراکه ایران این قابلیت را دارد که بسیاری از کشورهای دنیا را در جذابیت‌های گردشگری پشت‌سر بگذارد.


منبع: برترینها

عمل های زیبایی مردان هالیوودی

برترین ها: اکثر ماها فکر می کنیم تنها خانم ها تن به عمل های زیبایی مانند بوتاکس، عمل بینی، ژل لب و… می دهند اما واقعیت چیز دیگری است. جراحی های زیبایی در میان مردان هالیوودی نیز بسیار رایج است.

البته عمل های آنها به گونه ای است که شما تغییرات آنها را خیلی احساس نمی کنید. اما ما در این مطلب عکس هایی از گذشته و حال ستاره ها برایتان آورده ایم تا با مقایسه آنها خودتان تفاوت چهره شان را احساس کنید.

زک افران

 عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی

حتما چهره زک افران در فیلم «موزیکال دبیرستان» را به یاد دارید؟ از آن زمان سالها می گذرد و زک افران نیز دیگر آن چهره کودکانه خود را ندارد. اما این تنها تغییر چهره او نیست. در واقع او تغییرات دیگری نیز به چهره خود داده است، به عنوان مثال فاصله دندان هایش را از میان برده و بینی اش را نیز عمل کرده است. اگر چه این تغییرات بسیار نامحسوس است اما با کمی دقت به عکس های قدیمی تر او، تفاوت را به خوبی احساس خواهید کرد.

رایان گاسلینگ

 عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی

رایان گاسلینگ سابقه زیادی در بازیگری دارد. او در سریال «باشگاه میکی‌ماوس» نقش یک کودک را در کنار ستاره های دیگری مانند جاستین تیمبرلیک، کریستینا آگیلرا و بریتنی اسپیرز بازی می کرد. همانطور که او در کودکی جذاب بوده، حال نیز جزو خوش تیپ ترین مردان هالیوودی محسوب می شود. اما چهره او از آن زمان تاکنون تغییراتی کرده که با مقایسه عکس هایش کاملا قابل تشخیص است. بله! او عمل زیبایی بینی انجام داده است. همانطور که پیداست بینی او در ابتدای فعالیت اش بسیار بزرگ تر از زمان حال بود.

رابرت پتینسون

عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی 

حتما نقش سدریک دیگوری رابرت پتینسون را در «هری پاتر و جام آتش» به یاد دارید؟ او آنقدر در آن فیلم درخشید که برخی معتقدند بازی او در «گرگ و میش» مدیون حضورش در هری پاتر بوده ‌است. رابرت پتینسون در طول این سالها تغییرات زیادی کرده است که ناشی از بالا رفتن سن او می باشد اما او زمانی که تصمیم گرفت در دنیای مادلینگ نیز فعالیت کند(که البته خیلی هم موفقیت آمیز نبود)، تن به عمل جراحی بینی داد. با این وجود او بدون عمل زیبایی هم همچنان جذاب بوده است.

اشتون کوچر

 عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی

شاید خود اشتون کوچر هم انکار کند اما بینی او از زمانی که مجموعه «That 70s Show» را بازی کرد تا به حال بسیار کوچک تر شده است. نمی دانیم که چرا او از این عمل خود سر باز می زند؟ مگر عمل زیبایی بینی گناه است؟ حتی یکی از دکتران به نام آمریکا نیز تایید کرده که بینی او باریک تر از قبل شده است. شاید هم طبق حرف های خود اشتون کوچر بینی اش یک شبه و بدون هیچ عملی کوچک تر شده است!


 

پاتریک دمپسی

عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی 

با نگاهی ساده به عکس قدیمی پاتریک دمپسی شما نیز به سادگی خواهید فهمید که بینی او چه تغییری کرده است. آشکار است که او عمل زیبایی بینی داشته اما سعی کرده طوری باشد که طبیعی به نظر برسد، به همین دلیل تنها خواسته که آن را باریک تر کند. بسیاری از ستاره ها فکر می کنند که هر چه بینی شان باریک تر و کوچک تر باشد بهتر است اما کار درست را پاتریک دمپسی کرد. آفرین به تو پاتریک!

جیک جیلنهال

عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی 

جیک جیلنهال از جهاتی مانند رایان گاسلینگ است. او نه تنها کار بازیگری را از زمان کودکی آغاز کرد بلکه برای جذاب تر شدن تن به عمل زیبایی بینی داد. البته عمل بینی او آشکار نیست، تنها اگر به نوک بینی او دقت کنید خواهید دید که کمی باریک تر از قبل شده است. اگر چه زمانی که او در فیلم «Donnie Darko» بازی کرد، این تغییر را هیچکس نفهمید اما برای خود او رضایت کامل را به همراه داشت.

متیو مک کانهی

عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی 

اگر به تصاویر قدیمی متیو مک کانهی نگاهی بیاندازید خواهید دید که هر چه سن او بالاتر رفته، موهایش نیز کمتر شده است. او حتی موهایش را بالا می زد تا کم پشتی موهایش کمتر به چشم آید اما تصاویر اخیر او چیز دیگری را نشان می دهد. اکنون موهایی او پر پشت تر از همیشه شده است. کارشناسان ثابت کرده اند که هیچ چیز نمی تواند موجب رشد مو پس از کچلی شود، جز کاشت مو. بنابراین می توان نتیجه گرفت که متیو مک کانهی موهایش را کاشته که البته بسیار طبیعی این عمل را انجام داده است.

برد پیت

عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی 

برد پیت یکی از جذاب ترین مردان هالیوودی است. او با گذشت سالها هنوز هم زیبایی خود را از دست نداده و دلیلش هم تا حدودی عمل هایی است که روی صورت اش داشته است. البته او آنقدر این کار را حرفه ای و طبیعی انجام داده که غیر قابل تشخیص است. یکی از عمل هایی که به راحتی می توان آن را مشاهده کرد، اتوپلاستی یا عمل زیبایی گوش اوست که شامل تغییر فرم گوش یا کوچیک کردن آن است.

سایمون کاول  

عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی 

سایمون کاول دهه ۵۰ سالگی اش را طی می کند و این کاملا غیر طبیعی است که صورت اش هیچ چین و جروکی نداشته باشد. او خود نیز اعتراف کرده که سالی دو بار بوتاکس می زند اما کاملا پیداست که او از سالی ۲ بار بیشتر این کار را می کند. صورت او آنقدر بوتاکس و ژل دارد که تکان نمی خورد. البته طبیعی است، کسی که دست اش را به عمل های زیبایی آلوده سازد، ترک آن دشوار است.

ویل اسمیت

 عمل های زیبایی میان مردان هالیوودی

ویل اسمیت از سالهای قبل تا به حال تغییرات زیادی کرده که یکی از آنها اتوپلاستی یا عمل زیبایی گوش بوده است. با مقایسه تصاویر او با هم خواهید فهمید که گوش های او کوچک تر از قبل شده اند. علاوه بر آن، از آنجا که روی صورت او اثری از چین و چروک و خط خنده نیست، او به بوتاکس و ژل صورت هم متوسل شده است. شاید در این شرایط تکان دادن صورت اش سخت باشد اما نگاه های او همیشه جذاب و گیراست.


منبع: برترینها

درنگی در زندگی «مالینوفسکی»

: درسال ۱۸۰۴میلادی برو نیسلاو کاسپر مالینوفسکی (Bronislaw Kasper Malinowski )در شهرکراکوف(Krakow) در لهستان درخانواده ای فرهیخته چشم به جهان گشود. پدر وی لوکجان مالینوفسکی(Lucjan Malinowski )استاد زبان شناسی دانشگاه ژاگیلونیان(Jagiellonian) و مادرش ژوزفا(Josefa) بانویی فرهیخته بود که نقش او در تربیت مالینوفسکی بسیار مهم بود. مالینوفسکی تحصیلات دانشگاهی خود را از همان دانشگاهی که پدرش در آن تدریس می کرد آغاز نمود و در سال ۱۹۰۸ در رشته اصلی فلسفه و دو رشته فرعی ریاضی و فیزیک دکترای خود را از آنجا اخذ نمود.

او سپس به آلمان رفت و در دانشگاه لاپیتزیک(Leipzig) مشغول به تحصیل شد و بعد از اندکی تحصیل به مدرسه اقتصاد و علوم اجتماعی(London School of Economic and Social Science)در لندن عزیمت کرد و در آنجا به تحصیل در رشته انسان شناسی پرداخت. مهمترین دلیلی که مالینوفسکی به رشته انسان شناسی علاقه مند شد، آشنایی اتفاقی او با اثر درخشان سرجیمز فریزر(Ser James Frazer) یعنی کتاب شاخه زرین(The Golden Bough) بود.

در این کتاب فریزر مجموعه عظیمی از عقاید، اسطوره ها، باورها، مناسک و آداب و رسوم جوامع ابتدایی را گردآوری کرده بود که برای مالینوفسکی جوان بسیار حیرت آور بود. مالینوفسکی توانست در لندن از دروس اساتید بزرگی چون سیلگمن(C.G.Seligman) و وسترمارک(Edward Wester Mark) بهره ببرد در سال ۱۹۱۶ مالینوفسکی دکترای انسانشناسی خود را بر اساس مطالعات میدانی درگینه نو و پژوهشی در مورد خانواده در استرالیا، از همین دانشگاه یعنی مدرسه اقتصاد و علوم اجتماعی لندن اخذ کند.

درنگی در زندگی مالینوفسکی 

مالینوفسکی پژوهش های اسنادی زیادی را در مورد جوامع ابتدایی انجام داد تا اینکه سرانجام توانست به جزایر تروبریاند در شمال استرالیا برود و درمجموع نزدیک به دو سال درمیان بومیان این جزایر زندگی کند. البته باید به این نکته اشاره کرد که وقوع جنگ باعث شد که او از این جزایر سر در بیاورد. وقتی که جنگ آغاز شد، مالینوفسکی که هنوز تبعه ی یک کشور در حال جنگ با انگلستان بود با مسائل عدیده ای مواجه شد. زندگی او کاملاً تحت نظر بود و زیر ذربین زندگی می کرد. او بالاخره امکان یافت انگلستان را ترک کند و به عنوان یک تبعیدی جنگی در استرالیا اقامت کند، استرالیایی که تحت الحمایه انگلستان بود. (Lombard 1999:80-91) در همین سالها بود که مالینوفسکی اساس روش خود را یعنی مشاهده ی همراه با مشارکت( Participant Observation ) را پایه ریزی کرد.

این دگرگونی اساسی در روش که از آن به عنوان ” انقلاب مالینوفسکی” نام برده می شود به مالینوفسکی امکان داد که زبان این بومیان را به خوبی بیاموزد تا تمام جزئیات زندگی آنهارا اعم از باورها و عقاید، رسم و آداب زندگی و مناسک آنها را با وسواسی مثال زدنی ثبت و ضبط کند.

ماحصل اقامت مالینوفسکی در جزایر تروبریاند کتابهای فراوانی بود که در آن به تشریح و تحلیل مناسک، آداب و رسوم و باور های جوامع ابتدایی پرداخته بود بعد از خاتمه ی جنگ، با بازگشت به انگلستان در فاصله سالهای ۱۹۲۴ تا۱۹۴۸، در دانشگاه لندن به تدریس انسان شناسی پرداخت و در سال ۱۹۲۷ بود که در همین دانشگاه بر کرسی استادی تکیه زد. کلاسهای او به نحوی بود که منحصر به دانشجویان انسان شناسی و حتی علوم اجتماعی نمی شد و بسیاری از اندیشمندان، بزرگان و اساتید سایر رشته ها را گرد هم می آورد و همواره کلاسهای او یکی از پرازدحام ترین و بحث برانگیزترین کلاسهای دانشگاه بود.

مالینوفسکی در سال ۱۹۳۸ میلادی به ایالت متحده نقل مکان کرد و تا پایان عمر خود یعنی سال ۱۹۴۲ در دانشگاه ییل(Yale University) به تدریس و پژوهش پرداخت و در پایان عمر خویش، جوامع آفریقایی نظیر قبایل چاگا(Chagga)، بمبا(Bemba) و سوازی (Swazi)در شرق افریقا، قبیله ی هوپی (Hopi)درآریزونای آمریکا و زاپوتک های(Zapotecs ) مکزیک، توجه او را معطوف خود کرده بودند.

 

مالینوفسکی دو بار ازدواج کرد: اول در سن ۳۴ سالگی بعد از بازگشت از استرالیا با دختر یک استاد شیمی به نام الیز روزالین(Elise Rosaline Masson) که از او صاحب سه فرزند شد و دوم در سن ۵۶ سالگی یعنی سال ۱۹۴۰ بعد از مهاجرت به ایالت متحده با یک نقاش امریکایی به نام آنا والتا هیمن جویس(Anna Valetta Hyman -Joyce ) که بعد از مرگ مالینوفسکی بسیار از کارهای منتشر نشده او را به چاپ رسانید.

حاصل عمر علمی مالینوفسکی را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف: شاگردان

ب: آثار

الف: مالینوفسکی در مدت تدریس خود بسیاری از بزرگان انسان شناسی را توانست تربیت کند که از آن جمله می توان به اورانس پرچارد(I.E. Evans-Pritchard)، سر ریموند فیرث(Ser Raymond Firth)، پادر میکر(Hortense Powder Marker)، ریچاردز(Audrey Richards) ،کابری(Phyllis Kaberry)، فورتس (Meyer Fortes )و هاگبین(-Jan Hogbin) اشاره کرد.

ب: مالینوفسکی در طول حیات خود کتابهای ارزشمندی را منتشر کرد و تعدادی از آن ها نیز بعد از مرگ مالینوفسکی به چاپ رسید:

– خانواده در میان بومیان استرالیا (۱۹۱۳)
– بومیان مایلو(۱۹۱۵)
– آرگونوت های پاسیفیک غربی(۱۹۲۶)
– اسطوره در روانشناسی بدوی(۱۹۲۶)
– جنایت و آداب و رسوم در جامعه وحشی(۱۹۲۶)
– پدر در روانشناسی ابتدایی(۱۹۲۷)
– روابط جنسی و سرکوب در جامعه وحشی(۱۹۲۷)
– زندگی جنسی وحشیان در شمال غربی ملانزی
– باغ های مرجانی و جادوی آنها(دو جلد)، (۱۹۳۵)
– بنیان های ایمان و اخلاق(۱۹۳۶)

آثار زیر بعد از مرگ مالینوفسکی توسط آنا والتا هیمن جویس، همسر آمریکایی اش منتشر شد:

– یک نظریه ی علمی درباره ی فرهنگ(۱۹۴۴)
– آزادی و تمدن(۱۹۴۴)
– پویایی دگرگونی فرهنگی(۱۹۴۵)
– جادو، علم و دین و مقالات دیگر(۱۹۴۸)
– یک دفترچه خاطرات به معنی واقعی کلمه(۱۹۶۷)

از میان آثار فوق، دو اثر از اهمیت ویژه ای برخوردارند: اول کتاب یک دفترچه خاطرات به معنی واقعی کلمه و دوم کتاب یک نظریه علمی درباره ی فرهنگ. اولی از آن رو حائز اهمیت است که درتاریخ انسان شناسی نقش مهمی داشته است. این کتاب حاوی یادداشت های روزانه مالینوفسکی است که در طی سال های حضورش در تروبریاند استرالیا ثبت کرده است. این یادداشت ها که بر خلاف نوشته های دیگرش به زبان لهستانی نوشته شده و جنبه خصوصی داشته، نکات ریز و دقیقی درباره ی مشکلات و جزئیات روش او را روشن ساخته است.

برای مثال این کتاب نشان داده است که مالینوفسکی علاوه بر روش مشاهده ی همراه با مشارکت بسیاری از اطلاعات خود را از مطلعان محلی بدست آورده است. این کتاب بارها مورد سوءاستفاده مخالفان انسان شناسی و روش مالینوفسکی یعنی مشاهده ی همراه با مشارکت قرار گرفت تا به زیر سئوال کشیدن صداقت حرفه ای مالینوفسکی وبارز ساختن برخی عبارتهای تحقیر آمیز او در مورد بومیان منطقه، اصولاً روش انسانشناسی را زیر سئوال ببرند.( – Geertz 1986:71-90) با وجود این، باید به دو نکته توجه داشت: در مورد اول، یعنی نقد صداقت حرفه ای مالینوفسکی، چندان دور از حقیقت نیست. تأکید فراوان او بر روش مشاهده ی همراه با مشارکت و لزوم زندگی کردن با موضوع تحقیق بدون انگشت گذاردن بر این واقعیت انجام می شد که که اولاٌ، حضور طولانی مدت خود وی در جزایر تروبریاند استرالیا به دلیل اجبار جنگ بود.

درنگی در زندگی مالینوفسکی 

مالینوفسکی تبعه کشوری در جنگ با متفقین اروپایی بود و ناچار بود یا در انگلستان در اقامت زیر نظر زندگی کند و یا به نقاط دور دستی مثل تروبریاند در استرالیا برود و ثانیاً، تاکید بیش از حد مالینوفسکی بر روش مشاهده ی مشارکتی و لزوم زندگی کردن انسان شناس در محیط این توهم را بوجود آورده بود که گویی با حضور فیزیکی درمحل پژوهش ولو بدون آمادگی قبلی می توان خواه ناخواه به واقعیات دست یافت که طبعاً این ضربه ای بوده است که به روش شناسی انسان شناختی وارد ساخته است. گرچه حضور فیزیکی لازم است ولی هرگز شرط کافی به حساب نمی آید. امروزه می دانیم که پژوهشگران انسان شناسی همواره از مشاهده مشارکتی و اطلاع رسانی باهم استفاده می کنند و این دو نافی یکدیگر نیستند.

در مورد دوم، یعنی بکار بردن الفاظ تحقیرآمیز بایدگفته شود واژه هایی مثل ” وحشی ” و ” سیاه ” در زمان ما لینوفسکی، یعنی در نیمه قرن بیستم بسیار رایج بوده و نمی توانسته به عنوان تحقیر بومیان محسوب شود ودر واقع، ایراد دوم مخالفان به هیچ وجه پذیرفته نیست.

اما کتاب دوم که بسیار مهم است کتاب” یک نظریه ی علمی در باره ی فرهنگ” است. در این کتاب، ما لینوفسکی اساس نظریه ی خود را در مورد فرهنگ بصورت کاملاً مسنجم به خواننده ارایه می کند.

نقش مالینوفسکی در شکل گیری اندیشه علوم اجتماعی

تأثیر مالینوفسکی در اندیشه انسان شناسی بر هیچکس پوشیده نیست. او را بی گمان باید پدر مکتب کارکردگرایی(Functionalism) دانست و سخن گفتن از مالینوفسکی بدون توجه به مبحث کارکرگرایی بی معناست. مقاله ای که او تحت عنوان ” فرهنگ” در سال ۱۹۳۱برای دایره المعارف علوم اجتماعی نوشت هنوز به عنوان بنیادی ترین بیان نامه این گرایش نظری مطرح می باشد.( فکوهی۱۳۸۱: ۱۶۷)

کارکردگرایی مانند اشاعه گرایی(- Diffusionism) یکی از مکاتبی بود که در مقابل مکتب غالب و قدرتمند قرن نوزدهم یعنی تطورگرایی(Evolutionism) با پایه گرفتن از نظریات کنت(Auguste Conte) هربرت اسپنسر(H.Spenser) و امیل دور کیم(Emile Durkheim) ظاهر شد و به وسیله مالینوفسکی و رادکلیف براون(Radcliff-Brown) به انسان شناسی اجتماعی(Social Anthropology) بریتانیا وارد گردید.

کلمه کارکرد(Function) در زبانهای اروپایی در دو معنی ریاضی و بیولوژی بکار گرفته شده است. در معنی اول آن در فارسی باید به جای فونکسیون از کلمه ” تابع” استفاده کنیم برای مثال می گوئیم که “الف” تابعی است از”ب”، یعنی هر تغییری در “ب” ، “الف” را نیز تغییر می دهد به عبارتی در این حال گفته ایم که “الف” کارکردی دارد که در رابطه با “ب” معنی می دهد . در این رویکرد از کارکرد سه مفهوم اساسی مشاهده می شوند که در سایر اشکا ل کارکردی نیز همواره حضوری دائمی دارند: ۱- کل۲- جزء ۳- رابطه(Houzel 1999:135)

منظور از کل، مجموعه ایست از اجزایی که رابطه ای خاص با هم دارند. در همین تعریف، مفهوم جزء و رابطه نیز مشخص شده اند. در مفهوم ریاضی، رابطه یک یا چند جز را با کل و رابطه یک یا چند جزء با یک یا چند جزء دیگر، روابطی تابعی (کارکردی) هستند که در آنها اولاً تغییر یک جز بد اجزا تأثیر می گذارد و ثانیاً به دلیل اول به نوعی قابلیت پیش بینی در آنها پدید می آورد که در اینجا به ساخت گرایی(Structuralism) نزدیک می شویم.

در معنی دوم آن کارکرد همان معنایی را داراست که به صورت رایج در جامعه شناسی و انسان شناسی وجود دارد یعنی عملکردی که ناشی از یک نیازبوده باشد و بتواند به آن نیاز پاسخ گو باشد. دراین معنی کارکرد در درون خود دو مفهوم اساسی یعنی “جامع نگری”( Holism) دیگری سود مندی(Utility) را حمل می کند. جامع گرایی به معنای آنکه هر پدیده ای را باید به عنوان جزئی از یک کل تحلیل کرد که مشخصات آن در درک نقش این جزء اساسی باشد.( Harris 1968:159-161.)و سود مندی از رو که هر کاری فایده ای داشته باشد یعنی پاسخی باشد به نیازی که در جامعه مطرح شده است.( Lesser 1985:466-478) به طور کلی مهمترین مشخصات کارکردگرایی عبارتند از:

۱- پیوستگی و وابستگی متقابل میان اجزا یک کلیت

۲- عمومیت داشتن کارکردها در سراسر جامعه و در میان همه اعضا

۳- اصل ضروریت کارکردی یعنی هر آن چیزی که وجود دارد ضروری است.

در واقع، این سه اصل اساسی که در انسان شناسی اجتماعی انگلستان درسالهای دهه ی ۳۰-۴۰ میلادی تدوین شدند به دو گرایش منتهی شدند:

اول، گرایش به نوعی کارکردگرایی ساختاری (Structural-Functionalism)که مهمترین نماینده آن رادکلیف براون بود. در این گرایش اصل بر”توازن”( Equilibrium)است. این نظریه که بعدها به جامعه شناسی و انسان شناسی آمریکا نیز سرایت کرد، نظام اجتماعی چون ماشین بزرگ و پیچیده ای درک می شود که اجزا به هم وابسته اند و هدف آنها کارکرد بهینه(Optimal Function) است.( Lombard 1994:83) دوم، گرایشی است که به مالینوفسکی اختصاص دارد.

در این رویکرد برخلاف رادکلیف براون و دور کیم، که کارکرد را پاسخ به نیازهای اجتماعی می دانند، مالینوفسکی آن را پیش از هر چیزی پاسخی به نیازهای فردی و بیولوژیک معرفی می کند. از این لحاظ مالینوفسکی انسان شناسی است که سعی کرده انسان شناسی را به روان شناسی نزدیک سازد؛ هر چند او فرویدیسم را دارای نقایص زیادی می دانست . برای مثال نشان داد که عقده ی ادیپ(Oedipe complexe) که یکی از مفاهیم اصلی فروید می باشد، در جوامع، در تبار ابتدایی کاربردی ندارد و در این جوامع دایی است نقش قانون یا فرامن(Surmoi) را بر عهده دارد. مالینوفسکی نشان می دهد که در جزایر تروبریاند، خصومت پسر، نه به پدر بلکه متوجه دایی اوست، زیرا دایی مسئول تربیت پسر است و فرمان می دهد در حالیکه پدر بر خلاف دایی با پسرش خیلی صمیمی است و هیچگونه تسلط و قدرتی را بر او اعمال نمی کند.( Eysenck 1985:125)

 درنگی در زندگی مالینوفسکی

 اسطوره ها مبحث دیگری است که مالینوفسکی تحلیل مهمی روی آن انجام داده است.او اسطوره را ستون فقرات جوامع ابتدایی می پندارد و هر نوع نظام اعتقادات افسانه ای و اسطوره ای را نوعی پاسخ فرهنگی به ترس مبهم از دشمن و مصیبت های طبیعی می داند که انسان آن را به سوی گذشته (اعتقاد به بهشت گمشده ی آغازین) و به سوی آینده (اعتقاد به فرجام) فرافکنی می کند. در واقع ، گذشته توجیه کننده ی وضعیت کنونی اوست که در سقوط و شرایط زمینی اش و آینده ، تسلی بخش رهایی از این وضع و دستیابی به بهشت موعود است.( Cohen 1969:321)

سرانجام جا دارد که به نوآوری مهم مالینوفسکی در زمینه روش اشاره کنیم ابتدا جا دارد به این نکته اشاره شود که در تاریخ انسان شناسی و مردم شناسی از گذشته های بسیار کهن با روشهایی بسیار نزدیک به این روش (روش مشاهده مشارکتی) مواجه بوده ایم که بسیاری از دانشمندان آن را به کار می بردند، از آن جمله می توان به هردوت و گستره پهناور تاریخ نویسان و جعرافیا نویسان در تمدن اسلامی اشاره کرد. اندیشمندانی چون ابن بطوطه، ابن حوقل، ادریسی، ابن خلدون و…، در نوشته هایشان در آن واحد، از مشاهدات خود و مشاهدات دیگران استفاده کرده اند و البته بدون دیدگاه انتقادی و گاه با اعمال دیدگاه های متعصبانه. ولی مالینوفسکی را نمی توان مبدأ اصلی روش ” مشاهده مشارکتی” دانست. سوای آن پیشینه ی کهن، بکاربردن این مفهوم برای نخستین بار توسط یک دانشمند فرانسوی به نام ژوزف- ماری ژراندو(Joseph Marie Gérando) انجام شد که در سال ۱۸۰۰ یک کتاب راهنمای روش مردم شناسی با عنوان ” ملاحظاتی درباره ی روشهای مختلف مشاهده مردمان وحشی” برای استفاده در مأموریت علمی کاپیتان بودن تهیه کرده بود.

در این راهنما ژراندو توصیه کرده بود که بهترین راه برای شناختن وحشی ها آن است که پژوهشگر به یکی از خود آنها تبدیل شود. ولی مالینوفسکی اولین کسی بود که از این روش بصورت عملی سود برد و آثار زیادی را منتشر کرد.

روش مشاهده ی مشارکتی در واقع نوعی موضع گیری در مقابل روش های قبلی علوم اجتماعی است که در آن موضع مورد بررسی به یک شیء تبدیل شود. درست است که مالینوفسکی با این اصل دور کیمی موافق بود که پژوهشگر می بایست با ذهنی خالی وارد جامعه مورد بررسی شود و تمام پیش داوری های خود را کنار بگذارد اما این اصل روش دور کیمی یعنی برخورد شیء گونه با موضوع مورد بررسی را نفی می کرد. مالینوفسکی با این رویکرد، فاصله ای میان موضوع و پژوهشگر را زیر سئوال می برد زیرا معتقد بود که این فاصله گذاری به یک رابطه سلطه تبدیل می شود.

رابطه ای که به درک نادرست منجر خواهد شد. از این رو بود که مالینوفسکی بر این باور بود که خود محقق نیز باید جزئی از واقعیت مورد بررسی قرار بگیرد ، زبان آنها را بیاموزد و به آنها نزدیک شود در صورتی که دیگر وجود او در جامعه به عنوان محقق احساس نشود و گفتیم که مالینوفسکی در کنار یادداشتهای شخصی خود نشان داد که مشاهده ی همراه با مشارکت تنها منبع اطلاع او نبوده، اما با این حال مالینوفسکی با تجربه عملی خود پایه گذار روشی بوده که پس از او به صورت رایج ترین و ضروری ترین روش در هر گونه مطالعه ی انسان شناسی در آمده است.

البته باید اشاره کرد که مالینوفسکی در روش خود با تعمدی خاص عمل کرده که انگیزه آن ظاهراً تمایل به کمرنگ کردن سهم انسان شناسان نسل اول در شکل دادن به علم جدید و بر عکس پر رنگ کردن نقش خود بوده است. او حتی موجب بوجود آمدن تصوری منفی نسبت به نسل اولی ها شد که به تحقیر به آنها انسان شناسان پشت میز نشین(Armchair anthropologists) گفته می شد. خوشبختانه قضاوت در مورد آنها از دهه ی ۷۰ تغییر کرد و ارزش نظری مطالعات آنها توانست، تکیه زدن صرف بر برخی گردآوری ها از داده های خام، مفاهیم پایه ای و مستحکمی را برای انسان شناسی بوجود بیاورند.( Mercier 1984:125-127)

نکته پایانی که در مورد روش مالینوفسکی مهم جلوه می کند مسئله تحلیل همزمان(Synchronic analysis) اوست. به این معنا که محقق درتحلیل خود یک برش همزمان را در نظر می گیرد. درحالیکه درروش تاریخی برای تحلیل پدیده ها بر گذشته و چگونگی تطور آن ها و روابط علّی ناشی از گذشته تاکید می شد.

در حالیکه تحلیل همزمان، مجموعه را تنها در حال حاضر بررسی می کند زیرا مفهوم کارکرد فقط در زمان حاضر معنی می دهد و البته درست همین در نظر نگرفتن ابعاد تاریخی، یکی ازانتقادات مهمی است که به روش مالینوفسکی وارد شده است.( فکوهی ۱۳۸۱: ۱۷۰)


منبع: برترینها

«پورشه»؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد

: “فردیناند پورشه” سوم ماه سپتامبر ۱۸۷۵ در روستای “مفرزدرف” در جمهوری چک در خانواده‌ای آلمانی زبان چشم به جهان گشود. پدرش “آنتن” آهنگری ساده‌ای بود که وقتی فرزند بزرگترش در تصادفی کشته شد، چشم به فردیناند دوخت و انتظار داشت او برای تامین مخارج زندگی کار کند.

داستان «پورشه» ؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد

 فردیناند نوجوان چون علاقه‌ای به آهنگری نداشت و نمی‌توانست انتظارات پدر را برآورده کند، بیشتر برای رساندن پیغامی یا دریافت سفارشی به شهرک‌های اطراف فرستاده می‌شد؛ روزی که او برای رساندن پیغامی به یکی از شهرک‌های همسایه رفته بود، یک دستگاه برقی دید که کارخانه را به کار می‌انداخت.

 آن دستگاه به شدت توجه فردیناند را به خود جلب کرد و صاحب کارخانه وقتی کنجکاوی پسرک را دید اصول الکتریسته را به زبان ساده برایش تشریح کرد. از آن پس فردیناند نوجوان شروع به تحقیق کرد و توانست خانواده‌اش را از نعمت برق بهره منده کند. خانه پورشه نخستین و تنها خانه روستا بود که چراغ برق داشت.

او با اصرار زیاد توانست خانواده‌اش را متقاعد کند که به مدرسه فنی برود و وقتی تنها ۱۶ سال داشت، خانه و خانواده خود را ترک کرد و برای تحصیل به شهر “ریچن برگ” رفت که فاصله‌ای زیادی با محل اقامت خانواده‌اش داشت. او بعد از مدتی به عنوان کارگر در شرکت الکتریکی “ایگر” مشغول به کار شد.

داستان «پورشه» ؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد

پورشه جوان برای تامین مخارج تحصیل مجبور بود کار کند و به همین دلیل مدتی به عنوان دفتردار به کار خود ادامه داد. او بعد از اتمام مدرسه فنی هرگاه فرصتی داشت به طور مخفیانه به دانشگاه فنی در شهر “وین” می‌رفت و سر کلاس‌های فنی آن دانشگاه می‌نشست. هرچند که او هرگز نتوانست مدرک مهندسی از آن دانشگاه بگیرد، اما با مباحث مهندسی به طور کامل آشنا شد و بعدها دکترای افتخاری مکانیک را کسب کرد.

فردیناند هنگام کار در شرکت ایگر با دختری به نام “لویس” آشنا شد و با او ازدواج کرد. این ازدواج به دلیل استعداد و پشتکار او و همسرش باعث پیشرفت کار پورشه جوان شد. علاقه شدید او به دنیای اتومبیل باعث شد که در سال ۱۸۹۸ به عنوان طراح اتومبیل‌های جدید به کار گرفته شود و  چندی بعد توانست دو اتومبیل قابل توجه را طراحی کند.

داستان «پورشه» ؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد

او در سال ۱۹۰۲ به خدمت سربازی فراخوانده شد و خدمت نظام وظیفه را به عنوان راننده افسران درجه بالای ارتش پشت سر گذاشت و پس از آن برای گذارندن زندگی به شرکت Aufro-Daimler رفت و بعد از ۱۱ سال کار به عنوان مدیر فنی انتخاب شد.

پورشه در ادامه کارش به طراحی موتورهای گازوئیلی پرداخت و نخستین طرحی که به بازار فرستاد، ماشینی شبیه کالسکه بود که به وسیله دو موتور الکتریکی با چرخ‌های جلویی به حرکت در می‌آمد و به وسیله باطری روشن می‌شد. سرعت ماشین ۱۴۰ کیلومتر در ساعت بود و به همین دلیل با استقبال بسیار خوبی از سوی مردم مواجه شد.

صاحبان صنعت اتومبیل سازی در آن زمان اقرار کردند که هیچ کس نمی‌توانست ماشینی با چنین سرعت بالای را حتی رویای خود تصور کند. آن ماشین در نمایشگاه جهانی پاریس در معرض دید عموم قرار گرفت و اگر چه هنوز دنده‌هایش قابل اطمینان و اتصالات آن از ایمنی کافی برخوردار نبود، اما بیش از ۳۰۰ نمونه‌اش به فروش رسید و فردیناند به عنوان برجسته‌ترین مهندس فاقد مدرک اتومبیل شناخته شد و جایزه‌ای ویژه دریافت کرد.

داستان «پورشه» ؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد 
 فردیناند پورشه اتومبیل‌های مسابقه جدیدی نیز طراحی کرد که مجهز به سوپر شارژ بود و در ۴۳ مسابقه از ۵۳ مسابقه رالی، اتومبیل‌های او تنها پیروز میدان بودند. در همین زمان و به دنبال موفقیت‌های چشمگیری در دنیای صنعت، عنوان دکترای افتخاری به فردیناند داده شد. اما مدتی بعد به علت بحران اقتصادی وحشتناکی که بر جهان حاکم بود، شرکتی که پورشه در آن مشغول بود، ورشکسته شد و دوران بیکاری  شروع شد.

در آوریل سال ۱۹۳۱ پورشه شکست ناپذیر، شرکت کوچکی راه اندازی کرد و با انرژی و امید فراوان چند همکار قدیمی و همچنین پسرش را در آنجا به کار گماشت. او که همیشه به طراحی ماشین کوچک و ساده با مدلی معمولی برای خانواده‌های متوسط می‌اندیشید، در نخستین پروژه‌اش بر ساخت چنین اتومبیلی متمرکز شد.

داستان «پورشه» ؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد
 
پورشه در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۳ قراردادی با صنایع اتومبیل سازی منعقد کرد، اما قبل تولید انبوه ماشین مورد علاقه‌اش، جنگ جهانی دوم پایان یافت و خودرو طراحی شده او، به نمونه‌ای برای توسعه خودروی آبی-خاکی تبدیل شد. در سال ۱۹۴۴ پورشه تصمیم گرفت اتومبیل‌های ورزشی جدیدی طراحی کند و چون دولت آلمان قرارداد او را برای تولید ماشین فسخ کرده بود، او روی مدلی سبک و چهار سیلندر با بدنه‌ای آلومینیومی کار کرد و آن ماشین را با نام “۳۵۶” به بازار فرستاد.

فردیناند پورشه در سال ۱۹۴۵ به دلیل مسائل مالی ، توسط دولت فرانسه دستگیر شد و ۲۲ ماه در زندان‌های مختلف سپری کرد اما حضور در زندان نیز باعث نشد که او اندیشه طراحی و ساخت ماشین‌های مسابقه‌ای را کنار بگذارد. در غیبت او، پسرش “فری” با سعی فراوان زحمت‌های شبانه روزی پدر را وسعت بخشید و جایگاه اتومبیل‌های او را در بازار همچنان بی‌رقیب نگه داشت.

داستان «پورشه» ؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد 

پورشه کوچک قراردادی در غیاب پدرش برای ساخت ماشین‌های مسابقه‌ای مدل ۳۶۰ امضا کرد و اگر چه هرگز آن مدل وارد مسابقات نشد اما پول حاصل از فروش برای آزادی پورشه پدر از زندان هزینه شد. با آزادی فردیناند پورشه، شرکت دوباره رونق گرفت و طرح‌های جدید بر روی کاغذ به تصویر کشیده شد. “پورشه ۳۵۶” نخستین اتومبیلی بود که با نام تجاری پورشه به بازار آمد.

اما از‌ آنجا که هیچ بانکی به فردیناند وام نمی‌داد، او مجبور شد برای تولید و سفارش بیشتر به دلالان روی بیاورد. با تلاش‌های شبانه روزی پدر و پسر بالاخره مدل ۳۵۶ پورشه به تولید انبوه رسید و تولید آن ۱۷ سال ادامه یافت و تا مارس ۱۹۵۱ بالغ بر ۵۰۰ اتومبیل ورزشی جدید با مارک تجاری پورشه به فروش رسید.

داستان «پورشه» ؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد

فردیناند در سال ۱۹۵۲ به دلیل حمله مغزی درگذشت اما پورشه جوان برای تجارت و ادامه راه پدرش کاملا آماده بود. در نتیجه پورشه به تولید انبوه اتومبیل‌های مسابقه‌ای ادامه داد و در سال ۱۹۶۴سری کلاسیک مدل ۹۱۱ پورشه تولید و به سرعت به سمبلی از شخصیت اجتماعی تبدیل شد.

مدتی بعد فروش اتومبیل‌های پورشه به بیش از ۵۰ هزار اتومبیل‌های مسابقه‌ای در سال رسید و سال ۱۹۸۰ اتومبیل‌های گران قیمت و پر سرعت پورشه قله محبوبیت جهانی را فتح کرد و پورشه به عنوان یکی از برندهای تولید خودروهای لوکس ، جای خود را در بازار خودرو تثبیت کرد. جدی‌ترین رقبای پورشه در آلمان ب ام و و مرسدس بنز و آئودی و در خارج از آلمان لوتوس ٬ جگوار و شورلت کوروت هستند. مدل های گرانقیمت پورشه نیز رقیب محصولات فراری ٬ لامبورگینی و بوگاتی اند.


منبع: برترینها

ایوان تورگنیف، علیه خشونت

هفته نامه چلچراغ – بیژن اشتری: داستان‌های کوتاه و بلند ایوان تورگنیف (۱۸۸۳-۱۸۱۸)، چه در دوره حیاتش چه پس از آن، همواره بحث‌انگیز بوده است. اوج این مباحث در دوره شوروی بود. منتقدان ادبی شوروی هیچ‌گاه موفق به ارائه تحلیل و تفسیر منسجم و واحدی درباره این «غول زیبا»ی ادبیات روسیه و جهان نشدند.

عده‌ای او را یک لیبرال خدمت‌گزارِ طبقه حاکم و عده‌ای دیگر او را مشاهده‌گر دقیق زشتی‌ها و پلشتی‌های نظام ارباب و رعیتی روسیه تلقی می‌کردند. حداقل ولادیمیر ایلیچ لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰)، رهبر انقلاب اکتبر و پایه‌گذار نظام اتحاد شوروی، خواننده جدی و پی‌گیر آثار تورگنیف بود؛ گرچه پس از رسیدن به قدرت ترجیح داد درباره این علاقه دیرین خود سکوت اختیار کند.

 علیه خشونت

لنین در دوران کودکی و نوجوانی به خواندن آثار دو داستان‌نویس روس بیش از همه علاقه داشت؛ نیکالای گوگول و ایوان تورگنیف. در این زمان، در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ قرن نوزدهم میلادی، آثار تقریبا غالب شعرا و داستان‌نویسانِ سرشناس روسیه- پوشکین، لرمانتف، گوگول، تورگنیف، تولستوی و داستایوسکی- مشمول سانسور سفت و سخت حکومتی بود. اما حتی این سانسور حکومتی هم باعث نشد تا آثار این نویسندگان به خانه ایلیا اولیانف (پدر لنین) راه نیابد.

لنین جوان مخصوصا از طریق مطالعه آثار گوگول و تورگنیف به ایده‌ها، احساسات و باورهایی دست یافت که او را آماده کرد تا با ذات و منش واقعی دنیای طبیعی اطرافش آشنا شود. این دنیای دور از دسترس، این «روسیه دیگر»، همان روسیه دهقانان، کَرجی‌کِشان، کشیش‌های ولایتی و ارباب‌های طماع و بی‌خاصیتی بود که در قالب داستان‌ها و رمان‌های گوگول و تورگنیف بازآفرینی شده بود. لنین نوجوان با خواندن کتاب‌های این دو نویسنده بزرگ روسی موفق به کشف دنیای مذکور شد.

لنین با پشت سر گذاشتن دوره نوجوانی، به‌تدریج علاقه خود را به شخصیت‌های کاریکاتوری گوگولی از دست داد و در عوض، علاقه بیشتری به شخصیت‌های تورگنیفی پیدا کرد. حالا به قول یکی از زندگی‌نامه‌نویسان لنین، این توصیفات احساسی و قدرتمند تورگنیف از زندگی روستایی و ولایتی بود که توجه لنین جوان را به خود جلب می‌کرد.

این در حالی بود که در رمان‌های تورگنیف پیام عمومی نویسنده از هرگونه صراحت و قطعیتی عاری بود. تورگنیف برخلاف دو همتای غول‌وارش، داستایوسکی و تولستوی، از موعظه کردن و صدور حکم‌های قطعی اکراه داشت و نسبیت و عدم قطعیت را در خلق کاراکترهای گوناگونش ترجیح می‌داد. اما ولادیمیر اولیانف (لنین) مثل بسیاری از خوانندگان جوان آثار تورگنیف در آن روزگار به این نتیجه رسیده بود که تورگنیف خواهان تغییر رژیم حاکم بر روسیه است. لنین در بزرگ‌سالی بخش‌هایی از رمان‌های روسی مورد علاقه‌اش را انتخاب و برجسته کرد تا از آن‌ها در راستای تقویت برداشت‌های مارکسیستی خود درخصوص جامعه روسیه استفاده کند.

داستان‌های تورگنیف پر از اشراف‌زادگان پرمدعای بی‌خاصیت و روشن‌فکران خیرخواه بی‌عمل است. بازاروف، قهرمان رمان «پدران و پسران» تورگنیف یکی از همین روشن‌فکران رادیکال است که قبل از دست زدن به هرگونه اقدام عملی‌ای می‌میرد. یا نژدانف در رمان «خاک بکرِ» تورگنیف با وجود آرمان‌های پرشوری که در سر دارد، سرانجام از سرِ درماندگی دست به خودکشی می‌زند. نجبا و زمین‌داران رمان‌های تورگنیف هم موجودات مفلوک و ناتوانی هستند؛ نمونه‌اش پاول پتروویچِ ژیگول‌صفت و پرمدعای رمانِ «پدران و پسران» یا کالومیتسفِ مرتجع و تاریک‌ذهنِ «خاک بکر».

لنین بعدها در نوشته‌های خود از این کاراکترها برای محکوم کردن جامعه تزاری و به‌رخ کشیدن زوال و انحطاط آن استفاده کرد. تورگنیف، بنا به گفته رابرت سرویس، از یک حیث دیگر هم بر ولادیمیر اولیانف [لنین] اثر گذاشت. تورگنیف همواره در آثار ادبی‌اش تاکید می‌کرد که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. او معتقد بود که برای تغییر دادن جهان باید دست از حرافی برداشت و دست به عمل زد. البته تنها تعداد کمی از کاراکترهای مخلوق تورگنیف اهل عمل هستند.

 علیه خشونت

اما از آن‌جایی که نویسنده بر حال این کاراکترها تاسف می‌خورد- زیرا آن‌ها به دلیل شرایط موجود قادر به ایجاد هیچ تغییر موثری در جامعه خویش نیستند- لنین هم عادت کرده بود آن‌ها را مسخره کند. لنین به احتمال بسیار زیاد تورگنیف را به شیوه خاص خودش تعبیر و تفسیر می‌کرد. برای مثال، تورگنیف می‌تواند همچون نویسنده‌ای طرفدار مهربانی و ملایمت یا تجسم‌بخش تردیدهای شبه‌هملتی جلوه کند و حتی قابلیت این را دارد که همچون یک نقاش واژه‌ها و خالق نثرهای زیبا، که بیشتر علاقه‌مند به شیوه بیان و عرضه است تا مضمون و محتوا، به نظر بیاید. اما از نظر لنین، تورگنیف نقاش و توصیف‌گر بی‌بدیل کمبودها و نقایص موجود در جامعه تزاری بود؛ نقایص و کمبودهایی که باید برطرف می‌شد.

زمانی که تورگنیف محبوب لنین واقع شد، ‌زمان یک تحول بزرگ در رویکرد روشن‌فکران چپ‌گرای روسیه به تورگنیف و آثارش بود. نسل تازه روشن‌فکران روسی جمود و تعصب فکری نسل قبلی را نداشت. نسل قبل، بازاروفِ «پدران و پسران» را تصویر نهیلیستی خودش تصور می‌کرد و از تماشای این تصویر آینه‌ای به‌شدت عصبانی می‌شد. تورگنیف احتمالا اولین متفکر و نویسنده‌ای است که لقب «نهیلیست» را روی تیپ تازه‌ انقلابی/ تروریست‌های روسی دهه‌های ۵۰ و ۶۰ قرن نوزدهم گذاشت.

بسیاری از خوانندگان تحول‌خواه این نسل، بازاروف را تصویر کاریکاتوری خویش تلقی می‌کردند؛ هرچند نویسنده پس از انتشار «پدران و پسران» تلاش پایان‌ناپذیری برای ابراز علاقه‌اش به بازاروف و هم‌تیپی‌های او کرد، اما نسل بعد- نسلی که ولادیمیر اولیانف [لنین] به آن تعلق داشت – بازاروف را متفاوت از نسل قبل تعبیر و تفسیر می‌کرد. اعضای این نسل، بازاروف را نخستین مخلوق انقلابی واقعی در ادبیات روس قلمداد کردند. چرنیشفسکی، که بعدها با کتاب «چه باید کرد»ش محبوب‌ترین نویسنده نزد لنین و همگنان انقلابی‌اش شد، قهرمان کتاب خود را دقیقا از روی بازاروفِ تورگنیف الگوبرداری کرد و طی مدت زمان کوتاهی رمان‌های روسی پر از کاراکترهای شبه‌بازاروفی شد.

حالا برای نسل تازه روشن‌فکران روسی بازاروفِ «پدران و پسران» همچون یک پیشاهنگ ماتریالیست و متعهد جلوه می‌کرد. پیسارف، که از منتقدان چپ‌رو و رادیکال بنام روسیه و هم‌عصر تورگنیف بود، پس از انتشار کتاب «پدران و پسران» طی نقدی نوشت: «شاید تورگنیف به دلیل ملایمت طبع یا خستگی جسم نتواند با ما که مردان آینده هستیم، همراهی کند، اما او می‌داند که پیشرفت حقیقی را نباید نزد کسانی جُست که در بندِ سُنت هستند، بلکه پیشرفت نزد مردان آزاد و مستقلی مانند بازاروف یافت می‌شود که خیالات واهی و مهملات رمانتیک و مسیحی را از سرِ خود بیرون ریخته‌اند. نویسنده ما را تهدید نمی‌کند. به ما نمی‌گوید که ارزش‌های «پدران» را بپذیریم. بازاروف شورش کرده است، اسیر هیچ نظریه خاصی نیست، قدرت و جاذبه او در همین است و پیشرفت و آزادی هم چیزی جز این نیست.»

آناتولی لوناچارسکی که در بین رهبران بلشویک‌ها، فرهنگی‌ترین چهره به شمار می‌رفت و بعدها در حکومت لنین مصدر امور فرهنگی اتحاد شوروی شد، بازاروف را «نخستین قهرمان مثبت ادبیات روسیه» عنوان کرد. این سخن لوناچارسکی باعث شد که برخی منتقدان ادبی شوروی بازاروف را حتی تا مرتبه «نخستین بلشویک تاریخ» ارتقای مقام بدهند. در دوران شوروی چاپ و انتشار کتاب‌های تورگنیف آزاد بود؛ برخلاف کتاب‌های داستایوسکی که برای مدتی بنا به صلاح‌دید استالین در فهرست کتاب‌های ممنوعه قرار گرفت.

 علیه خشونت

آثار تورگنیف، فراتر از این، همواره در کمون‌های روستایی و محافل مطالعاتی حزبی خوانده و تحلیل می‌شد. شاید دهه ۱۹۶۰ را بتوان اوج تورگنیف‌خوانی در دوره شوروی تلقی کرد. ولادیسلاو زوبوک، مورخ روسی دانشگاه‌های آمریکا، در کتاب «آخرین نسل روشن‌فکران روسیه» می‌نویسد: «در سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲ بوروکرات‌ها کوشیدند خروشچف [رهبر روسیه] را درگیر یک بحث عمومی درباره «پدران و پسران» تورگنیف بکنند.

این مباحثه که در محافل ادبی مسکو صورت گرفت، روی چندین مسئله تاکید داشت: قهرمان جدید ادبیات اتحاد شوروی چه کسی است؟ چگونه می‌توان به تغییرات میان نسل جوانِ سال‌های دهه ۱۹۶۰ و پدرانشان پی برد؟ نسل جوان به چه چیزی ایمان دارد؟ آیا آن‌ها همانند هواداران واقعی حزب در نسل پیشین با ایثار خود از آرمان‌های انقلاب ۱۹۱۷ حمایت خواهند کرد و پی‌گیر آن خواهند بود؟ آیا پسران با همان میهن‌پرستی‌ای که پدرانشان در جنگ کبیر میهنی [جنگ جهانی دوم] ابراز کردند، حاضر به دفاع از کشورشان خواهند بود؟» این مورخ روس در ادامه کتابش می‌افزاید: «بحث درباره «پدران و پسرانِ» تورگنیف برای روس‌ها طنین و معانی ضمنی عمیق تاریخی، اجتماعی و سیاسی در برداشت.»

بحثی که به قول آیزایا برلین، در شرح درخشانش بر تورگنیف در کتاب «متفکران روس»، «نشانه زنده بودنِ آفرینش‌گری این نویسنده است؛ بحثی که چه پیش از انقلاب روسیه و چه پس از آن، هم‌چنان ادامه یافت. حتی تا همین ۱۰ سال پیش [کتاب در سال ۱۹۷۸ چاپ شده] هنوز آتش این جنگ میان منتقدان شوروی زبانه می‌کشید. آیا تورگنیف طرفدار ما [کمونیست‌ها] است یا مخالف ما؟ آیا او هملتی است که بدبینی طبقه سقوط‌کننده‌اش او را کور کرده است یا مانند بالزاک و تولستوی آن سوی طبقه خود را می‌بیند؟ آیا بازاروف پیشاهنگ روشن‌فکران سیاسی متعهد و مبارز شوروی است، یا کاریکاتور بدخواهانه‌ای است از پدرانِ کمونیسمِ روسیه؟ این بحث هنوز به پایان نرسیده است.»

زندگی شخصی تورگنیف نیز مثل آثارش سرشار از تردیدها، تضادها و عدم قطعیت‌هایی بود که راه را بر انواع تحلیل‌ها باز می‌کند. این اشراف‌زاده ثروتمند گرچه عاشق روسیه بود، اما بخش عمده زندگی‌اش را در اروپا سپری کرد. اروپایی‌ها اولین بار با ادبیات روسیه از طریق ترجمه آثار تورگنیف به زبان‌های فرانسوی و آلمانی آشنا شدند. در دو دهه ۵۰ و ۶۰ قرن نوزدهم که هنوز نامی از داستایوسکی و تولستوی نبود، تورگنیف مشهورترین نویسنده روسیه در اروپا و جهان به شمار می‌رفت.

او دوست و هم‌نشین بزرگانی همچون گوستاو فلوبر، آلفونس دوده و ژرژ ساند بود. اما این شهرت جهانی برای تورگنیف در سرزمین پدری‌اش نه یک امتیاز که یک نقطه ضعف بزرگ محسوب می‌شد. روس‌های استبداد‌زده قرن نوزدهمی از ادبا و داستان‌نویسان خود توقع رهبری سیاسی جامعه یا حداقل رهنمودهای سیاسی روشن داشتند و از نظر آن‌ها نویسنده «غیرمتعهد» دست‌کمی از یک خائن نداشت. صرفِ نوشتن از طبیعت و زیبایی‌هایش- کاری که تورگنیف در آن استاد بود- بدون پرداختن به سیاست جُرم بود. این جوّی بود که در خلق آن منتقدان رادیکالی مثل بلینسکی و دابرولیوف نقش مهمی ایفا کرده بودند.

 علیه خشونت

جو زمانه چنین بود و هیچ داستان‌نویسی هم قدرت و توان شنا کردن برخلاف جریان اصلی را نداشت. تورگنیف هم با وجودی که باطنا علاقه‌ای به فرورفتن در جلدِ «نویسنده متعهد» نداشت، اما مجبور به برآورده ساختن انتظارات مخاطبانش بود؛ به‌ویژه آن‌که او خودش را به بلینسکی مدیون می‌دانست. درواقع، این بلینسکی چپ‌گرا بود که با مُهر تایید گذاشتن بر اولین نوشته‌های تورگنیف، نوید خلق یک نویسنده بزرگ را به روس‌ها داده بود. کتاب «خاطرات شکارچی» تورگنیف، که شاید بهترین اثر ادبی برای بازشناسایی کاراکترهای روستایی و برملا کردن مظالم نظام ارباب و رعیتی روسیه باشد، درواقع پاسخ قدرشناسانه تورگنیف به حمایت‌های بلینسکی است.

 با این حال، تورگنیف دوست داشت حالا که مجبور است «تعهد سیاسی» داشته باشد، آن را به شیوه لیبرال‌منشانه و دموکرات‌منشانه خاص خودش ابراز کند. او از شعار دادن، موعظه کردن و حکم صادر کردن بیزار بود. او دوست داشت به جای فرو کردنِ نظراتش در ذهن خواننده، او را درگیر نوشته‌هایش بکند، همه واقعیت‌ها را منصفانه در برابرش بگذارد و به او اجازه دهد که با مغز خودش بیندیشد و قضاوت نهایی را بکند.

او احساس می‌کرد که «تعهد سیاسی»‌اش به‌عنوان یک داستان‌نویس چیزی جز مشاهده دقیق آدم‌ها و جریان‌های سیاسی جامعه و بازآفرینش ادبی آن‌ها نیست. تمام شخصیت‌های آثارش الگوبرداری شده از آدم‌های واقعی بود و جز این شیوه قادر به کار نبود. او برخلافِ داستایوسکی و تولستوی، ایجاد شک و تردید در ذهن خواننده را دوست می‌داشت. این داستان‌نویسِ هنردوست و موسیقی‌شناس به‌شدت از خشونت و بی‌رحمی بیزار بود؛ چه در اردوی حکومتی‌ها چه در اردوی انقلابی‌ها. کاراکتر محبوبش، یک انقلابی دموکرات بود.

[در «خاک بکر»، یکی از کاراکترها به قهرمان تراژیک قصه، آلکسی نژدانف، می‌گوید: «آلکسی عزیزم، می‌بینم به‌رغم این‌که انقلابی هستی، دموکرات نیستی!»] اما درک چنین کاراکتری برای روس‌های هم‌عصرش، در آن زمانه استبدادزده، غیرممکن بود. ترکیب دموکراسی و انقلاب حتی در دوران حاضر هم بس ناهم‌ساز به نظر می‌رسد تا چه رسد به آن دوران.

شخصیت محبوب روس‌ها درنهایت آدمی مثل بازاروفِ «پدران و پسران» بود و نه سالومینِ «خاک بکر»؛ سالومینی که می‌خواست جامعه اطرافش را با سلاح عقل و کاردانی و به‌صورت تدریجی و مسالمت‌آمیز اصلاح کند. گذر زمان درستی بسیاری از نظرات تورگنیف را نشان داد. خشونت و ویرانی‌ای که بلشویک‌ها برای روسیه به ارمغان آوردند، ثابت‌کننده هراس او از انقلابیون خشن و ویران‌گری از قُماش بازاروف بود. [پاول کیرسانوفِ اشرافی در اعتراض به بازاروف می‌گوید:‌ «زور؟ کالموک‌ها و مغول‌های وحشی هم زور دارند… زور به چه درد ما می‌خورد؟… تمدن و ثمره‌هایش برای ما عزیزند. به من نگو این‌ها ارزش ندارند. ناشی‌ترینِ نقاش‌ها… پیانیستی که توی رستوران سروصدای پیانو را درمی‌آورد، از تو بیشتر فایده دارد، چون این‌ها نماینده تمدن‌‌اند نه زورِ مغول. تو خیال می‌کنی که پیش‌رو هستی. تو باید پُشتِ گاری کالموک‌ها بنشینی!»]

 علیه خشونت

اما عجیب آن‌که این مرد فرهیخته عاشقِ هنر و تمدن و به‌شدت بیزار از خشونت انقلابی، دوست نزدیک و صمیمی انقلابیون و آنارشیست‌های کبیری مثل هرتسن، باکونین و لاوروف بود. منشِ دموکراتِ تورگنیف اجازه نمی‌داد که او با این هم‌وطنان تبعیدی خودش در اروپا قطع رابطه کند؛ هرچند که رابطه‌اش با آن‌ها صرفا یک رابطه شخصی انسانی، غیرسیاسی و غیرگروهی بود. این‌ها ازجمله مغایرت‌ها در زندگی خصوصی تورگنیف بود که اجازه صدور حکم قطعی درباره او را نمی‌داد.

او از یک طرف به نشریات انقلابی ضدتزاری در اروپا کمک مالی می‌کرد و از طرف دیگر پای بیانیه محکومیت ترور تزار را امضا می‌کرد و برای شرکت در مراسم دعا به مناسبت رفع خطر از وجود تزار به کلیسا می‌رفت، هرچند خودش آدم سکولاری بود. او از استبداد کهن بیزار بود، هرچند که خودش به همین طبقه حاکم تعلق داشت و سقوط خشونت‌آمیز آن را خوش نمی‌داشت.

او از خشونت نسل نوی انقلابی بیزار بود، اما شجاعت و ایثارگری این نسل را می‌ستود. با این حال، به مرور، تورگنیف توانست دل همه‌ جناح‌های درگیر [محافظه‌کاران، لیبرال‌ها و انقلابی‌ها] را به دست آورد، چون مشاهده‌گر صادق و دقیق جامعه‌اش بود. مراسم باشکوه تشییع جنازه او که در سن‌پترزبورگ برگزار شد، گواهی است بر محبوبیت دیر به‌دست‌آمده او.

دولت تزاری موافقت کرده بود که اجازه برگزاری مراسم تشییع جنازه تورگنیف را بدهد، که این خود نشانه‌ای بود از نظر مثبت حکومت به این نویسنده تازه درگذشته. هم‌زمان گروه‌های انقلابی با صدور بیانیه‌ای تورگنیف را دوست جوانان انقلابی نامیدند و درگذشتش را تسلیت گفتند. زندانیان سیاسی نیز تاج گلی را به مراسم فرستادند. بر سر گورش ناطقانی از همه گروه‌ها نطق‌های ستایش‌آمیزی ایراد کردند و همه به خاطرش گریستند. او در مرگ خودش باعث اتحادی شد که روسیه دیگر هرگز مشابه آن را به خود ندید.


منبع: برترینها

شهید بهشتی مخالف اقدامات خلخالی بود

هفته نامه صدا – سیرآنوش موسوی: در ابتدای راه انقلاب اسلامی هر منصبی که ریاستش به قدری اقتدار آمیخته با قاطعیت نیاز داشت- از حاکمی شرع گرفته تا سرپرستی کمیته مبارزه با مواد مخدر و سرکوبی غائله کردستان- به محمدصادق صادقی خلخالی سپرده می شد. خلخالی بعد از انتصابش از سوی امام خمینی به عنوان اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب، بسیاری از سران رژیم پهلوی را به جوخه اعدام سپرد و این گونه به ظن انقلابیون، انقلاب را از شر آنها خلاص کرد. اما اقدامات او در آن زمان چندان از سوی نهضت آزادی مورد تایید قرار نگرفت.

هاشم صباغیان، وزیر کشور دولت موقت، بر این باور بوده است که اقدامات خلخالی در ابتدای راه به انقلاب لطمه وارد کرد. اگر وی بدون تشکیل دادگاه، بسیاری از سران حکومت پهلوی را اعدام نمی کرد چهره محبوب تری نزد مردم می شد اما وی خاطره خوشی از خود در اذهان عمومی باقی نگذاشت. به همین دلیل وقتی خلخالی در اواخر عمر خود اظهار ندامت کرد مردم و هیچ گروه سیاسی آن را نپذیرفت و در نهایت در انزوای سیاسی از دنیا رفت.

شهید بهشتی مخالف اقدامات خلخالی بود

در ابتدا منش اخلاقی محمدصادق خلخالی را برای ما توصیف کنید. به نظر شما خلقیات اخلاقی وی با منش سیاسی اش متفاوت بود؟

آقای خلخالی از اردبیل برای تحصیل علوم دینی به قم آمد و در حوزه علمیه قم دوره های مقدماتی خارج فقه را گذراند. اما تحصیل علوم دینی چندان برای او جذاب نبود به همین دلیل از ادامه آن منصرف شد و به حلقه نزدیکان امام خمینی در قم پیوست.

من برای توصیف منش و شخصیت اخلاقی خلخالی به نقلی که در بین هم حجره ای هایش بسیار شایع بود استناد می کنم. به نظر من این خاطره بسیار شنیدنی است و از زوایای مختلف خلقیات وی را برای ما شرح می دهد. خلخالی پیش از پذیرش منصب در جمهوری اسلامی، با افرادی که به ظن او متخلف بودند به شدت برخورد می کرد. هم حجره ای های وی نقل می کنند روزی خلخالی بدون اینکه در حجره خود را ببندد غذایش را در اتاق گذاشت و از اتاق خارج شد. وقتی به اتاق خود بازگشت مشاهده کرد که گربه خوراک او را خورده است. خلخالی بسیار از دست گربه عصبانی شد و گربه را به دار زد و به قول خود جسد گربه را برای عبرت دیگر گربه ها چند روز بر سر در اتاقش آویزان کرد.

واکنش خلخالی نسبت به گربه ها بعدها نقل زبان ها شد که خلخالی از گربه خاطی هم نمی گذرد. اما با کمی تعقل می توان به این نتیجه رسید که گربه بنا به غریزه چنین کرده است و آویزان کردن آن برای عبرت دیگر گربه ها معنایی ندارد.

خلخالی بعد از یپروزی انقلاب اسلامی از سوی امام خمینی به عنوان حاکم شرع دادگاه های انقلاب انتخاب شد. به نظر شما عملکرد خلخالی در این مقام تا چه میزان در تثبیت انقلاب موثر بود؟

در دو وجه مجزا می توان عملکرد خلخالی را در انقلاب مورد بررسی قرار داد. به نظر من از یک سو اقدامات وی برای حذف مخالفان انقلاب مثبت بود، چرا که باعث شد انقلاب دیگر با تهدید آنها مواجه نباشد اما از سوی دیگر برخی اقدامات خودسرانه وی در حذف مخالفان، انقلاب را با چالش های عمیقی مواجه کرد.

من به یاد دارم که دولت موقت هیئتی را برای بررسی حوادث کردستان تعیین کرد تا آنها مشکلات کردستان را حل و فصل کنند. این هیئت متشکل از فروهر، من (به عنوان وزیر کشور)، مهندس سحابی (به عنوان رییس سازمان برنامه و بودجه)، یک نماینده نظامی (که ابتدا دکتر چمران معرفی شد اما وی به دلایلی از همکاری با ما منصرف شد و به جای خود تیمساز فلاحیان را فرستاد) و آقای اشراقی (که از سوی امام خمینی انتخاب شده بود) به سوی کردستان رفتیم.

پیش از اعزام این هیئت، خلخالی برای سرکوبی غائله کردستان به آنجا رفته بود. در بدو ورود ما به کردستان، با شیون و ناله یک زن مواجه شدیم او فریاد می زد چرا دستور قتل شوهر من را دادید؟ شوهر آن زن جزو خوانین کرد بود و علاوه بر این، توانایی راه رفتن نداشت و از دو پا فلج بود. متاسفانه اعدام یک مرد فلج دستاویزی برای گروه های چپ شد تا از آن به نفع خود استفاده کنند.

گروه های مخالف انقلاب با انتشار عکس این مرد در بین مردم خواستند آنها را نسبت به انقلاب و مردم بدبین کنند و به این ذهنیت در جامعه دامن بزنند که انقلابیون رادیکال از یک معلول هم نمی گذرند. دستور قتل این مرد را خلخالی صادر کرد. به نظر من همین اقدامات خودسرانه وی در اعدام ها لطمه های جبران ناپذیری به بدنه انقلاب وارد کرد و باعث شد تا حدودی اعتماد مردم به حاکمیت و وجهه سیاسی انقلاب خدشه دار شود.

شهید بهشتی مخالف اقدامات خلخالی بود

خلخالی با چه رویکردی دادگاه های انلاب را مدیریت می کرد؟ آیا خط مشی وی به عنوان حاکم شرع از سوی سایر انقلابیون مورد تایید بود؟

سیاستی که خلخالی برای اداره دادگاه های شرع در پیش گرفته بود چندان مورد تایید سایر انقلابیون- از جمله مرحوم بهشتی- نبود. وی انتقادهای زیادی نسبت به عملکرد خلخالی از خود نشان داد و تلاش زیادی کرد تا مانع او شود.

خلخالی در سال ۶۰ در مقطع زمانی کوتاهی سرپرست کمیته مبارزه با مواد مخدر نیز شد. شاید برای شما جالب باشد که بدانید رویکرد وی در برخورد با متخلفان مواد مخدر نیز بسیار تند و آمیخته با خشونت بود. به یاد دارم که عده ای از مجرمان را که گویا مواد مخدر جا به جا کرده بودند به زندان قصر آوردند. خلخالی بدون این که در جریان جرایم این افراد قرار بگیرد حکم آنها را صادر کرد و عده ای را به ضربه شلاق و عده ای دیگر را به اعدام محکوم کرد.

درواقع من می خواهم با نقل این خاطره به شما بگویم که خلخالی در رای هایش و برخورد با مجرمان چندان به قوانین اسلامی پایبند نبود.

بدون تردید دولت موقت و نهضت آزادی مخالف این برخوردهای تند در کشور بودند. واکنش آنها در برابر اقدامات به اصطلاح شما خودسرانه خلخالی چه بود؟

چندین بار گروهی از هیات دولت به خدمت امام خمینی در قم رفتیم و از عملکرد تند و آمیخته با خشونت خلخالی شکایت کردیم. مهندس بازرگان معقتد بود که اقدامات تند خلخالی به انقلاب آسیب وارد کرده است و باید مانع وی شد.

گزارش های مرکر هیات دولت به امام خمینی باعث شد که امام دستور بدهند بدون محاکمه حق اعدام هیچ کسی را ندارید مگر خاندان پهلوی. خاندان پهلوی از دید امام خمینی عبارت بودند از: برادران، خواهران، همسر و فرزندان حمدرضا شاه. سایر وابستگان به خاندان پهلوی نباید بدون محاکمه اعدام شوند و رای علیه آنها صادر شود. بعد از اینکه مهندس بازرگان این دستور را از امام گرفت در جمع خبرنگاران حاضر شد که خلخالی با دقت بیشتری رای های خود را صادر و اجرا کند.

کدام اعدام انقلابی خلخالی بیش از همه در محافل سیاسی آن زمان با مخالفت مواجه شد؟

متاسفانه هنوز آمار دقیقی از تعداد اعدام های اول انقلاب در دست نیست چرا که آمار این اعدام ها در هیچ جایی ثبت نمی شد و غالبا بدون بازجویی فرد خاطی انجام می شدند.

اما محاکمه ای که بیش از همه خبرساز شد محاکمه امرعباس هویدا بود. به نظر من باید این محاکه را از سایر اعدام ها جدا کنیم. هویدا از سوی نیروهای انقلابی دستگیر شد و توسط هادوی دادستان انقلاب- که از سوی رهبر انقلاب منصوب شده بود- بازجویی شد. وی اطلاعات قابل توجهی در این بازجویی ها به دست آورده بود.

در یکی از دیدارهای هیئت دولت با امام خمینی، عده ای در محل اقامت امام تجمع کردند و شعار می دادند: «هویدا اعدام باید گردد». این شعار باعث شد که امام سرنوشت هویدا را از دولت موقت جویا شود، چرا که امام معتقد بود زنده بودن هویدا برای انقلاب دردسرهای زیادی ایجاد کرده است اما مهندس بازرگان در پاسخ به امام گفت به این شعارها گوش ندهید؛ در حال حاضر هویدا زیر نظر هادوی بازجویی می شود. اجازه بدهید که این بازجویی ها ادامه داشته باشد، چرا که می توانیم از اعترافات هویدا از میزان اموالی که محمدرضا شاه در کشورهای خارجی دارد آگاهی به دست بیاوریم و با توجه به دادگاه بین المللی لاهه این اموال را به نفع ملت ایران به کشور بازگردانی. از این رو بازجویی هویدا با همین رویکرد ادامه یافت.

اعدام هویدا با مخالفت های جدی دولت موقت و اعضای نهضت آزادی مواجه شد، چرا که دیگر این فرصت از انقلاب گرفته شد که به واسطه اطلاعات هویدا اموال ملت ایران بازگردانده شود.

شهید بهشتی مخالف اقدامات خلخالی بود

روند واکشن های تند در برابر مخالفان انقلاب تا کجا ادامه پیدا کرد؟

اعدام ها باعث شد که خلخالی در اول انقلاب شهرت قابل توجهی کسب کند به نظر من میل برای تداوم این شهرت انگیزه ای شد تا او به اعدام های به اصطلاح انقلابی خود ادامه بدهد.
اما خلخالی در زمان حیات خود از بسیاری از اقدامات خود اظهار ندامت کرد. وی در یکی از مراسم نهضت آزادی که در قم برگزار می شد شرکت کرد و در حضور مهندس بازرگان و سایر اعضای نهضت آزادی ابراز پشیمانی کرد و از مردم حلالیت طلبید و بیان کرد که نباید برخی اعدامات را بدون محاکمه انجام می داد.

به نظر شما چرا ابراز ندامت خلخالی چندان مورد پذیرش گروه های سیاسی قرار نگرفت؟

ابراز پشیمانی خلخالی مورد پذیرش مردم و دیگر گروه های سیاسی قرار نگرفت، چون اعدام ها و خشونت های وی در اول انقبال در خاطره مردم همچنان باقی مانده بود و به سادگی از ذهن آنها پاک نمی شد.

حتی امام خمینی هم نسبت به گزارش های عملکرد خلخالی حساس شده بود و دیگر مانند ابتدای انقلاب از وی دفاع نمی کرد. کم کم وی به حاشیه رانده شد و کمتر گروه سیاسی از او برای سخنرانی در جلسات خود دعوت می کردند و این گونه با آرام شدن فضای انقلاب زمان قدرت تفکراتی مانند خلخلالی به انتها رسید.

اما برخی از تئوریسین های سیاسی بر این باورند که هر انقلابی در ابتدای پیروزی، برای ثبت خود نیازمند عکس العمل تند و آمیخته با خشونت است. انقلاب ایران نیز از این قاعده مستثنی نبود و برای ادامه حیات خود به افرادی مانند خلخالی نیاز داشت.

من و سایر اعضای نهضت آزادی موافق برخوردهای تند در انقلاب نبودیم. مهندس بازرگان معتقد به دموکراسی و حرکت های آرام و بدون تعجیل بود، از این رو هیچگاه با عکس العمل های تند برخی از انقلابیون که خواستار تغییرات ریشه ای بودند همراه نشد.

اعضای نهضت آزادی به خصوص مرحوم بازرگان اعتقاد داشت که برخوردهای تند افرادی مانند خلخالی انقلاب را از مسیر خود منحرف کرد. در مدت ۹ ماهی که نضهت آزادی در بیشتر بخش های دولت موقت مسئولیت اداره کشور را برعهده داشت ماسعی کردیم همین رویکرد را دنبال کنیم و به هیچ عنوان با شعارهای تند موافب و همراه نبودیم و تلاش می کردیم در برابر این افراد ایستادگی کنیم.

شهید بهشتی مخالف اقدامات خلخالی بود

به نظر شما اگر دولت موقت با انقلابیون که موافق اقدامات تند و انقلابی بودند همراهی می کرد باز مجبور به استعفا می شد؟

هیچ گروه یا فردی دولت موقت را مجبور به استعفا نکرد. این دولت با اراده خود تصمیم به استعفا گرفت. بازرگان چندین بار تقاضای استعفای خود را نزد امام خمینی برد اما هر بار اما از پذیرش آن سر باز زد. لیکن هنگامی که برخی از نیروهای تندرو انقلابی سفارت آمریکا را تسخیر کردند دیگر چاره ای جز استعفا پیش روی دولت موقت نبود و امام نیز در نهایت خواست ما را پذیرفت.

علاوه بر برخوردهای تند برخی انقلابیون، متاسفانه در آن زمان مراکز تصمیم گیری در کشور بسیار متعدد بود. همین مسئله باعث شد که دولت موقت نتواند آن گونه که می خواهد کشور را اداره کند. هر گروهی که قدرت داشت تصمیم مجزایی برای خود می گرفت و آن را اجرا می کرد. به عنوان مثال شورای انقلاب و کمیته ها هر کدام به صورت مجزا تصمیم می گرفتند و اجازه نمی دادند که دولت موقت برای سامان دادن به شرایط ایران بعد از انقلاب با اقتدار وارد شود.

در آخر تحلیل خود را از عملکرد خلخالی ارائه بدهید؟

من در مجموع عملکرد خلخالی را در انقلاب مثبت نمی بینم. به نظر من نقاط ضعف وی به مراتب نسبت به نقاط قوتش بیشتر بود. واکنش های تند افرادی نظیراو باعث شد که چهره انقلابیون در مجامع بین المللی خدشه دار شود. اگر خلخالی برای برخی از اعدام ها دادگاه تشکیل می داد و بدون محاکمه حکم اعدام صادر نمی کرد شاید این گونه در انزوای سیاسی نمی مرد و امکان اعتماد دوباره مردم و گروه های سیاسی برای او وجود داشت.

انقلابیون طالب برخوردهای تند بودند

محمدصادق کوشکی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران: حواشی زیادی پیرامون شخصیت محمدصادق صادقی خلخالی شکل گرفته است؛ همین حواشی باعث شد دور از نگاه محققانه خلقیات ایشان مورد بررسی قرار بگیرد.

برخی با تحلیل عوامانه خلخالی را سمبل قاطعیت در انقلاب اسلامی می دانند و اذعان می دارند اگر خلخالی در حال حاضر زنده بود بسیاری از مفسدان اقتصادی را اعدام می کرد و اجازه نمی داد که افراد مفسد در جامعه محلی از اعراب داشته باشند. اما در برابر این تفکر عده ای دیگر خلخالی را نماد و اسطوره خشونت در ابتدای انقلاب معرفی می کنند که باعث قتل صدها نفر شد.

اما به نظر من این دو دیدگاه محققانه نیست. لازم است برای فهم عملکرد خلخالی زمانه ای که وی در آن زیست کرد را درک کنیم. در واقع فضای زیست یک شخصیت در درک علل فعالیت های آن فرد بسیار موثر است. پس از دید من مهم تراز نقد و یا تقدیر شخصیت خلخالی، باید فضایی که خلخالی در آن زیست می کرد را مورد بررسی قرار بدهیم. با یک بررسی اجمالی متوجه می شویم که مشی خلخالی به عنوان حاکم شرع با مشی وی به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی بسیار متفاوتاست.

به نظر من مهم ترین برهه زندگی سیاسی خلخالی ۲ سال اول پیروزی انقلاب اسلامی بود در ین ۲ سال هنوز انقلاب ساختار سیاسی و قضایی منسجمی نداشت و از سوی ضد انقلاب ها از جمله سلطنت طلبان و برخی دیگر از گروه های معاند تهدید می شد. خواست و اراده عمومی جامعه در ان زمان این بود که باید حکومت انقلابی برخی از چهره های وابسته به نظام پهلوی را که در آن مقطع به عنوان چهره های فاسد و خون ریز شناخته می شدند مجازات و یا اعدام کند و این چنین جامعه و انقلاب را در برابر خطرات احتمالی آنها ایمن سازد.

 در چنین فضایی شخصیتی به نام خلخالی معنا پیدا کرد. یعنی اگر این امکان وجود داشت که در هفته هایابتدای انقلاب مردم درباره اقدامات وی نظرخواهی کنند بدون تردید اکثریت مردم ایران با اقدامات او موافق بودند و خلخالی را همراهی می کردند. البته این سخن به معنی درست یا غلط بودن اقدامات او نیست بلکه تلاشی است برای درک زمانه ای که خلخالی در آن به عنوان حاکم شرع وابستگان خاندان پهلوی را مجازات می کرد.

یکی دیگر از اقدامات خلخالی که باعث شد برخی روشنفکران در برابر آن از خود موضع نشان بدهند تخریب مقبره رضاخان بود. من نمی خواهم درباره درستی یا نادرستی این اقدام نظری بدهم. تمام سخن من این است که اقدامات خلخالی و سایر انقلابیون را باید در بستر سیاسی آن زمان درک و تحلیل کنیم. اگر آن فضا درک شود بدون تردید تایید وی با سهولت بیشتری همراه خواهدبود.

اما متاسفانه بسیاری از تحلیل گران سیاسی در تحلیل خود از این نکته غافل می شوند و عملکرد وی را فارغ از این فضا قضاوت می کنند. همان گونه که اشاره کردم قضاوت های این چنینی تحت تاثیر تصورات عامیانه ای است که نسبت به ایشان شکل گرفته است.

 شهید بهشتی مخالف اقدامات خلخالی بود

خلخالی دستور اعدام چهره هایی مانند نصیری، پاکروان و مقدم- از چهره های اصلی ساواک در دهه های ۴۰ تا ۵۰ شمسی- را صادر کرد. این افراد در بین مردم بسیار منفور بودند و اعدام آنها نه تنها با مخالفت مردم مواجه نشد بلکه نمایشگر مجازات منصفانه و عادلان نیز بود؛ مجازات افرادی که سال های سال سازمان مخوف ساواک را اداره می کردند.

همچنین مجازات چهره های درجه یک حکومت پهلوی مانند برخی وزرا از جمله هویدا در مردم ایجاد آرامش کرد که در نهایت مجرمان سزای اعمال خود را دیدند. اعدام تعدادی از چهره های نظامیان در اصفهان و تهران مانند سپهبد رحیمی، بدره ای، ناجی و امثال آنها با منطق انقلابی آن روز مطابقت می کرد.

مدافعان عملکرد خلخالی بر این باورند اگر دادگاه های انقلابی خلخالی نبود امکان این که چهره های وابسته به حکومت پهلوی کودتایی علیه انقلاب طراحی کنند بسیار محتمل بود و اقدامات خلخالی در ابتدای انقلاب را سیاستی برای حفاظت از امنیت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی معرفی می کنند.

طبیی است در روزهای اول انقلاب سیستم قضایی پختگی امروز را نداشت. شاید اگر وابستگان به حکومت پهلوی امروز محاکمه می شدند چنین رای هایی علیه آنها صادر نمی شد اما فراموش نکنیم مرحوم خلخالی در سال ۵۸ چنین احکامی را صادر کرد. طبیعی است که برخی از رای های او انقلابی باشند.

اما چهره خلخالی به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی در دهه ۶۰ بسیار با چهره او زمانی که حاکم شرع بود، متفاوت بود و در مجلس وجه سیاسی او بیشتر نمود پیدا کرد. در مجلس تنش اصلی بین نیروهای انقلاب و نهضت آزادی بود اما در مجلس دوم انشعابی بین نیروهای انقلاب ایجاد شد و مجموع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت جدا شد و از همان ابتدای این دودستگی گرایش مرحوم خلخالی به سمت مجمع روحانیون بود و اتصال ایشان تا آخرین روزهای حیات ادامه داشت.

اما تمایل وی به مجمع روحانیون مبارز نتوانست در سال های آخر عمر او را به عنوان یک فعال سیاسی در کشور مطرح کند. شاید دلیل این بود که خلخالی تمایل داشت بیشتر در کسوت یک فعال حوزوی و یک مجتهد به مسائل سیاسی ورود کند.

هم نوایی خلخالی با جناح چپ تا آخرین روزهای زندگی اش ادامه داشت اما هرچه که از عمر ایشان می گذتش وی بیشتر در سیاست به حاشیه رانده می شد؛ تا جایی این روند ادامه پیدا کرد که در سال های آخ عمر بسیاری از مردم یا او را نمی شناختند و یا او را فراموش کرده بودند؛ البته عملکرد خلخالی در دادگاه شرع در ماه های نخست بعد از پیروزی انقلاب در اذهان بسیاری از مردم نقش بسته است.

اما این که چرا ج ناح اصلاح طلب وی را در حلقه خود نپذیرفت سوالی است که باید به آن پاسخ داد. به نظر من این جناح برای بقای خود به چهره های جدید نیاز داشت و ایشان را برازنده جناح خود نمی دیدند. به همین دلیل از پذیرش وی در جناح خود سر باز زدند.


منبع: برترینها

حسابی، مردی که حسابی بزرگ بود

یکی از نزدیکان پدر علم فیزیک ایران این جمله را گفت و افزود: این سوالی است که ممکن است با نگاهی کوچک به گوشه‌ای از فعالیت‌ها و خدمات بی‌شماری که پروفسور محمود حسابی به جامعه در داخل و خارج از کشور ارزانی داشته است، از خود بپرسیم.

 ‌پرفسور حسابی، حسابی بزرگ بود و این اذعان تمامی کسانی است که در ایران و دنیا او را می شناسند. ۱۲ شهریور روز بزرگداشت این دانشمند بزرگ است و به همین بهانه و برای بزرگداشت پروفسور محمود حسابی به گفت‌وگویی صمیمانه با دو تن از نزدیکان و همراهان وی نشستیم.

ایرج حسابی، فرزند پروفسور محمود حسابی در همان ابتدای گفت‌وگو به بیان درددل‌هایش در خصوص وضعیت علمی کشور پرداخت و با اشاره به اینکه هر سال شهریورماه بزرگداشت پدرش در تجریش و همچنین در زادگاه وی واقع در شهرستان تفرش برگزار می‌شود، در خصوص ارتباطش با پدر و مهم‌ترین دغدغه‌اش برای آموزش عالی گفت: همیشه به فرزندان بزرگان علمی کشور همچون دکتر قریب، دکتر فلسفی و بسیاری دیگر توصیه می‌کنم که خانه پدرشان را حفظ و نگهداری کنند تا یادمانی ارزشمند از آن بزرگان برای آیندگان باقی بماند.

وی افزود: قطعا کسانی که از این یادبودها بازدید می‌کنند، درس‌های عبرت‌آموز بسیاری را به گوش جان می‌سپارند که خوشبختانه در مورد منزل دکتر حسابی که متعلق به ۱۵۰ سال پیش است به جای تخریب و برج‌سازی، این مهم عملیاتی و منزل ایشان تبدیل به موزه‌ای ارزشمند شد.

 حسابی، مردی که حسابی بزرگ بود
رئیس هیات امنای بنیاد پروفسور حسابی، که متشکل از اساتید برجسته و قدیمی کشور که همگی از شاگردان پروفسور حسابی هستند، است ادامه داد: در موزه‌ای که روزی منزل این شخصیت علمی بود، درس‌های نابی را می‌توان شاهد بود.

وی در خصوص هر کدام از اشیای موزه که منسوب به پدرش بوده و هر کدام بیانگر کوهی از خاطرات و عبرت‌ها هستند، افزود: دکتر حسابی با تعمیر کفش‌هایش و استفاده از آنها برای سالیان طولانی، به طور مثمرثمری به بچه‌ها می‌آموزد که زندگی ظواهر و مادیات آن نیست بلکه مهم این است که طاقت آورده و به این مملکت خدمت‌رسانی کنید.

حسابی تصریح کرد: پدرم حدود سه الی چهار سال آخر عمر خود تلاش بسیاری در شهرستان تفرش به عمل آورد تا موفق شد مقبره قدیمی جد مادری‌اش، حاج طوبی خانم مادر گوهرشاد خانم را در تفرش بازسازی کرد؛ وقتی در خصوص علت این تلاش وی پرسیدم، گفت انسان تا ۶۰ الی ۶۵ سالگی باید یاد بگیرد و از آن به بعد باید یاد بدهد و تا زنده است به مملکت خود خدمت کند.

وی افزود: شاید باورش سخت باشد، اما هر سال از سراسر استان‌های کشور و از همه اقشار مردم گرد مقبره دکتر حسابی جمع می‌شوند که تاییدی بر سخن وی مبنی بر این است که اگر به فکر از بین بردن بافت‌های قدیمی و ساخت برج نباشیم، دلبستگی‌ها به قوت هرچه تمامتر باقی می‌مانند.

رئیس هیات امنای بنیاد پروفسور حسابی در ادامه با تاکید بر اینکه وقتی در و دیوار شکل قدیمی خود را نداشته باشد، پایه‌ها سست می‌شود و سیل مهاجرت از کشور خانمان‌سوز خواهد شد، تصریح کرد: در اینجا می‌توان فهمید که حفظ مقبره مادری آقای دکتر و نگهداشتن آن به عنوان خانه ابدی خود و حفظ منزلش در تهران همه در راستای تعلیم و آموزش فرزندان نسل‌های بعد ایران در خصوص حفظ و پاسداشت داشته‌هاست.

معلولیت‌های چشمی مانع ادامه مطالعات پدرم نشد

حسابی در ادامه اظهار کرد: یکی از آرزوهای پروفسور این بود که در بزرگداشت‌ها و سمینارها بلافاصله بعد از تلاوت آیاتی از کلام‌الله مجید، یکی از همین جوانان ابیاتی از شاهنامه را قرائت کند. وی این خواسته را به تمامی وزرا، وکلا، مسئولان و … در مملکت سفارش می‌کرد. قرائت قرآن کریم برای اسلام و قرائت شاهنامه برای ادب و فرهنگ ایرانی مورد تاکید وی بود و معتقد بود که به این ترتیب وحدتی که بین ایران و اسلام برقرار می‌شود دیگر گسستنی نیست.

وی با بیان اینکه اینها یادمان‌هایی هستند که انسان می‌تواند با تفکر و تماشای آنها مطالب بسیاری را بیاموزد، گفت: نصیحت کردن فرزندان‌مان مثمرثمر نیست چراکه نمونه عینی و واقعی از موفقیت و تحصیل علم را به آنها نشان نمی‌دهیم و دو قورت و نیم‌مان نیز باقی است؛ می‌گوییم نسل جدید نسل خوبی نیست و بچه‌ها به بهانه‌های مختلف از زیر بار درس فرار می‌کنند، این در حالی است که وی به دلیل فقری که از آن در دوران کودکی رنج می‌برد، هرگز نگفت که “باید برای مطالعه عینک بزنم، عینک‌هایم منشور است و باید چشمانم را به سه سانتی‌متری کاغذ نزدیک کنم، تا ببینم پس درس نمی‌خوانم و مطالعه نمی‌کنم”.

فرزند پروفسور حسابی با اشاره به اینکه همه عینک‌های دکتر حسابی که بعضا دارای شیشه‌های ضخیمی بودند، از سن شش تا ۹۰ سالگی در موزه بنیاد موجود است، افزود: معلولیت‌های چشمی پدرم باعث نشد که او حتی یک دقیقه نیز از مطالعه دست بردارد.

داستان خیزهای آهوان و آواز خروس

رئیس هیات امنای بنیاد پروفسور حسابی در ادامه با حالتی که اشتیاق هر شنونده‌ای را برمی‌انگیزد به شرح خاطراتی از پدرش در باب خدمات عمرانی، علمی و تحقیقاتی وی پرداخت و گفت: وقتی پدرم در سال ۱۳۰۴ به ایران بازگشت، هیچ واحد اندازه‌گیری طول و وزن و … در کشور موجود نبود، در چنین شرایطی به او می‌گویند که نقشه سراسری راه بوشهر و بندر لنگه را فراهم کند. در این باره دکتر حسابی می‌گفت “وقتی برای اجرای این مهم از مردم محلی می‌پرسیدم که عرض رودخانه چقدر است، در پاسخ به من  می‌گفتند “‌عرض رودخانه برابر سه خیز آهو است”.

وی اضافه کرد: به دلیل نداشتن ساعت، کسی زمان دقیق اذان را نمی‌دانست و تنها با شنیدن آواز سحرگاهی خروس وقت اذان را تعیین می‌کردند از این رو دکتر حسابی به تنهایی عرض جغرافیایی کشور را محاسبه و با گرینویچ برای تعیین ساعت ایران مکاتبه می‌کند، چراکه هیچ هواپیما و قطاری به دلیل نداشتن ساعت به ایران نمی‌آمد از این رو در افق بین‌المللی احتیاج به ساعت داشتیم.

حسابی گفت: محققان تعیین ساعت گرینوریچ گفتند چون شما پروفسور حسابی هستید نیاز نیست زحمت سفر را بر خود هموار کنید بلکه ما پروفسور خود را به ایران مامور می‌کنیم، که در این سفر با کمک دکتر حسابی اختلاف سه ساعت و نیم را برای ایران تعیین می‌کنند و دارای ساعت به وقت گرینویچ شدیم.

باید در ایران بمانم

رئیس هیات امنای بنیاد با بیان اینکه ابزارهای اندازه‌گیری وزن میوه ها برای فروش نیز سنگ‌های بیابانی بودند، تصریح کرد: دکتر حسابی با مشاهده چنین وضعی و با مشاهده نیاز مبرم کشور برای داشتن واحدهای اندازه‌گیری، در زیر زمین وزارت دارایی کوره ریخته‌گری را راه‌اندازی کرده و قالب‌سازی برای اندازه‌گیری وزن را انجام داد و در اختیار مردم قرار داد تا در بازار مورد استفاده قرار گیرد، اما هرگز نمی‌گفت ” ایران جای من نیست و باید بروم آمریکا یا در کشورهای اروپایی خدمت کنم” بلکه می‌گفت “من باید در ایران بمانم و متر و کیلو را به مردم معرفی کنم”.

وی با تاکید بر اینکه اگر مملکت به چیزی احتیاج دارد، باید آنرا راه‌اندازی کرد، گفت: پدرم معتقد بود که به تنهایی قادر نیست به کل مملکت کمک کند و کشور باید معلم داشته و کودکان را تربیت کند، از این رو به سراغ اعتمادالدوله قره‌گوزلو وزیر فرهنگ رفته و با کمک‌ او دست به اقدامات آموزشی زد و در نهایت دارالمعلمین عالی را پایه‌گذاری کرد. این مکان به مرور به دانشسرای عالی و سپس به دانشگاه تهران تبدیل شد.   

حسابی در رابطه با فعالیت‌های پروفسور حسابی در استان مرکزی گفت: پدرم همچنین معتقد بود باید به هر نقطه نیازمند توسعه در کشور اعم از تهران، تفرش یا هر نقطه دیگر خدمات‌رسانی کرد و در این راه به گونه‌ای وارد کار شد.

 حسابی، مردی که حسابی بزرگ بود
وی در خصوص ارزیابی‌اش از شخصیت‌سازی علمی در کشور تحت تاثیر زندگی دکتر حسابی و میزان موفقیت در تحقق این مهم بیان کرد: حدود ۸۰ زون‌کن عریض به فاصله ۲۰ یا ۳۰ سال در بنیاد پروفسور حسابی موجود است که با دیدن آنها متحیر خواهید شد. در این زون‌ن‌ها امید به ادامه تحصیل و توسعه کشور توسط برخی بزرگان متاثر از زندگی حسابی شرح داده شده است و همه اذعان کرده‌اند با مطالعه زندگی و تحصیلات مشقت‌بار و تحمل سختی‌های بسیار در بیروت توسط دکتر حسابی، انگیزه لازم و کافی را در راه کسب علم و تحصیل پیدا کردند. حالا هر کدام در عرصه‌های گوناگون علمی، پزشکی، المپیاد، آموزش و … به فعالیت‌ مشغول هستند.

وی با یادآوری خاطره‌ای در خصوص به خاکسپاری حسابی در زادگاهش تفرش نیز بیان کرد: همانگونه که پروفسور ماستینی که همکار انیشتین در دانشگاه پرینستون بود وصیت‌نامه خود را با الگوگیری از دکتر حسابی تغییر داد و وصیت کرد که پیکرش را در زادگاهش واقع در روستایی در هند به خاک بسپارند، می‌توان الگویی درست کرد که پروفسور ماستینی‌های دیگر نیز از دکتر حسابی‌های ایران درس بگیرند.  

اگر پدرم در قید حیات بود، ابدا از وضعیت علمی کشور راضی نبود

حسابی در پاسخ به این سوال که اگر پدرش در قید حیات بود از وضعیت کنونی علم و تحقیق در کشور رضایت داشت یا خیر، گفت: اگر پدرم در قید حیات بود ابدا از وضعیت علمی کشور راضی نبود. از پروفسور حسابی می‌شنویم که ایران جزیره هوش و ذکاوت است و بزرگترین خوشحالی من در زندگی هوش و استعداد جوان ایرانی است و می‌بینیم که دو موسسه کانادایی هر سال هوش جهانی را اندازه‌گیری می‌کنند و طی آمار سه ماه گذشته هوش ایرانی‌ها ۱۱٫۲ درصد هوش جهانی برآورد شده است، این تایید حرف دکتر است که ایران از هوش بسیار بالایی برخوردار است، اما متاسفانه از این هوش به درستی استفاده نمی‌شود.

جای خالی ۳۰۰ رشته تحصیلی در دانشگاه‌های کشور

حسابی با اشاره به اینکه در حال حاضر جای ۳۰۰ رشته تحصیلی در دانشگاه‌ها خالی است، تصریح کرد: وقتی به دنبال علت تعطیلی صنایع و بیکاری به سراغ مسئولان می‌رویم، می‌گویند بله این طبیعی است که کارخانه ارج بعد از ۸۰ سال تعطیل شود، این سخن در واقع نشانه بی‌سوادی است.

وی اظهار کرد: بخش‌های خصوصی باید برای در اختیار گرفتن بازارهای جهانی رشته‌های جدید شغلی ایجاد کنند و پس از راه‌اندازی رشته‌های جدید و مکاتبه وزیر با وزارت دارایی، جوانان جهت تشویق به کار چند سال از مالیات معاف شوند. با این رویه علاوه بر راه‌اندازی رشته‌های جدید شغلی، بازار جهانی راه افتاده و شاهد بیکاری نیز نخواهیم شد.

حاضر نیستیم به دنیا نگاه کنیم

رئیس هیات امنای بنیاد دکتر حسابی ادامه داد: باید با علائمی که در دنیا موجبات پیشرفت را فراهم کرده است، همسو باشیم و شرایط لازم را مهیا کنیم. در کشورهای دیگر همچون چین ۳۰ سال است که طبق قانون هرکسی در هر سنی باشد و بگوید من یک طرح علمی دارم، دولت موظف می‌شود تجهیزات لازم را برای اجرای طرح فراهم کند. چین این قانون را از هند الهام گرفته است، اما ما روز به روز کارمان را خراب‌تر می‌کنیم و حاضر نیستیم به دنیا نگاه کنیم. هندی‌ها و چینی‌ها که دشمن ما نیستند، باید از یک نقطه دنیا نکته‌ای را یاد بگیریم!

وی در خصوص جایگاه دانشمندان امروز به عنوان سرمایه‌های علمی کشورمان نیز با ذکر یک مصداق بیان کرد: دکتر فرخی صاحب کرسی و اندیشه با ۹۰ سال سن و استاد بزرگ فیزیک و شاگرد پروفسور حسابی دارای چندین طرح علمی است، اما هیچکس برای پیاده کردن آنها به وی کمک نمی‌کند.

حسابی افزود: در همین بنیاد پروفسور حسابی از زمان دکتر تا کنون ۱۲۳ هزار دکتر، مهندس، جوشکار، تراشکار و… درجه یک زیر دست این اساتید با بیش از ۵۰ مورد نوآوری کار کرده‌اند، اما با شرایط موجود مجبور هستیم دستاوردهایی را که سال‌ها برای آنها زحمت کشیده‌ و به نتیجه رسانده‌ایم به اروپا بفروشیم و حقوق‌ها را پرداخت کنیم.

وی با بیان اینکه در کشور به دانش و دانشمند بها داده نمی‌شود، گفت: اگر  در سال گذشته شهردار تهران به داد منزل دکتر حسابی نرسیده بود، به دلیل بدهی‌های بانکی، این منزل به حراج گذاشته شده بود. چطور ممکن است میان ۸۰ میلیون جمعیت تنها شهردار به داد این حوزه برسد، آیا نباید مملکت یک سیستم حمایتی در این رابطه داشته باشد؟

وی توضیح داد: دکتر حسابی خانه خود را در راه علم گرو گذاشت و ۴۸ میلیون تومان از بانک‌ها وام گرفت، در حال حاضر بدهی منزل با وجود فعالیت ۳۸ ساله بنیاد و ۱۲۸ نیروی انسانی در منزل وی به سه میلیارد و نیم رسیده است که اگر شهردار تهران اقدام نکرده بود سال گذشته منزل وی به حراج گذاشته می‌شد.

حسابی تاکید کرد: باید یک کار بنیادی صورت گیرد تا همه مردم و مسئولان برای کشور و انقلاب قدم بردارند و خدمت کنند.

 چه حمایتی باید از دانشمندان و محققان فعلی کشور صورت بگیرد؟

حسابی راهکار اصلی حمایت از دانشمندان کشور در عصر حاضر را اختصاص بودجه مخصوص علم و تحقیقات دانست و گفت: حمایت از دانشمندان به راحتی همان کاری است که چینی‌ها انجام دادند. ضروری است که درصدی از بودجه کشور صرف علم و نحقیق شود نه اینکه معاون علم و فناوری ریاست جمهوری قرار دیدار بگذارد و در آنجا مطالبه کنیم.

وی تاکید کرد: باید دست مسئول را در حوزه تحقیقات باز گذاشت.

رئیس هیات امنای بنیاد پروفسور حسابی در خصوص عملکرد بنیاد جهت معرفی هرچه بهتر چنین شخصیتی به کشور و دنیا با ذکر خاطراتی گفت: وقتی انقلاب شد دکتر حسابی در خصوص علت اینکه مردم به خاطر آیت‌الله خمینی(ره) در خیابان تیر می‌خورند و به شهادت می‌رسند گفت ” به واسطه وجود سه اصل محبت و احترام و راستگویی که سه اصل عاشقی است و امام راحل آن را ‌در وجود مردم و مردم نیز در وجود امام راحل دیدند، انقلاب به پیروزی رسید”.

وی همچنین می‌گفت “می‌خواهم بدانم ما این انقلاب را می‌خواهیم نگهداریم یا بازی درآوریم؟ اگر می‌خواهیم بازی درآوریم که متخصصین هستند، اما اگر می‌خواهیم نگه‌داریم یک راه بیشتر ندارد و آن این است که نان خود را خودمان تهیه کنیم و برای هیچ چیز دست‌مان مقابل خارجی‌ها دراز نشود”.

حسابی ادامه داد: پروفسور قبل و بعد از انقلاب اسلامی می‌گفت “باید از دیدن هر اتومبیل پیکان و پژو در خیابان‌های کشور خجالت بکشیم، بجای اینکه عادت صنعتی را به ایران بیاوریم محصول صنعتی را آورده‌ایم. آوردن محصول صنعتی به ایران یعنی به بچه‌هایی که تا صبح زحمت کشیدند و درس خواندند، به پدر و مادرها و اساتید و کسانی که فرش زیرپایشان را در راه علم فرزندشان فروخته‌اند پشت‌پا زده‌ایم، چراکه ما می‌خواهیم با خرید خارجی پورسانت بگیریم، جیب‌های گشاد خود را پر کنیم و روز به روز بانک‌های سوئیس و کانادا بزرگتر شوند که این غلط است”.

مقبره پروفسور حسابی در سایه کم‌توجهی‌ها

وی در ادامه گفت: آقای دکتر می‌گفت “انقلاب اسلامی جواهر است محال است انقلابی با این تعداد شهید، جانباز و رزمنده را پیدا کنید و این یک استثنای تاریخی است، اما ما با واردات آن را نابود می‌کنیم. ورود جنس خارجی به داخل کشور یعنی قطع دلبستگی‌های انقلاب، ایجاد بیکاری و مهاجرت به سایر کشورها”.

حسابی در ادامه در خصوص حفظ مقام و منزلت پدر علم فیزیک ایران در عصر حاضر گفت: طی سال‌ها تلاش‌های بسیاری برای ساخت مقبره و طرح جامع یادمان پدرم در تفرش صورت گرفت، اما شاهد هیچ اقدامی توسط شهردار قبلی تفرش در این زمینه نبودیم. ما خودمان این پروژه را به اتمام رساندیم، اما یادمان پروفسور حسابی که باید بخشی از آن موزه، کتابخانه، کارگاه و… باشد متاسفانه به اداره تبدیل شد و اگر استاندار فعلی به داد نرسیده بود و بودجه برای این مهم در نظر نگرفته بود تا طرح جامعی صورت بگیرد، مشخص نبود که چه بلایی بر سر آن آمده بود.

وی تصریح کرد: متاسفانه اطراف مقبره خانه‌سازی شده و در شرایطی به سر می‌برد که در شأن پدر علم فیزیک ایران نیست. این مقبره با خانه‌های بزرگان دنیا قابل مقایسه نیست.

حسابی گفت:‌ انیشتین یک سال در ژنو ساکن بود، اما خانه‌اش تبدیل به موزه شد. همچنین بتهوون ۱۱ ماه در سوئیس زندگی کرد که خانه او نیز موزه شده است. هشت سال است که دانشگاه متروپولیتن لندن به عنوان بزرگترین دانشگاه اروپا بورس دوره فوق لیسانس در پایه‌های علمی و رشته‌های مختلف را بورس پروفسور حسابی نامگذاری کرده است، آن وقت ما با دکتر حسابی چکار می‌کنیم!

 حسابی، مردی که حسابی بزرگ بود
وی افزود: وقتی دکتر در سال ۱۹۹۰ به عنوان مرد علمی جهان شناخته شد در اینجا در روزنامه اطلاعات فقط یک نوجوان ۱۴ ساله به دکتر تبریک گفت.

وی با بیان اینکه خوشبختانه رئیس سازمان انرژی اتمی کشور یک سالن به اسم دکتر حسابی در سازمان انرژی اتمی احداث کرده است، گفت: چنین اقدامات و انسان‌هایی هستند که ایران را نگه ‌می‌دارند.

وی حفظ استعدادهای سرشار در کشور و جلوگیری از مهاجرت آنها را آسان عنوان کرد و گفت: اگر شرایط را فراهم کنند که نخبگان ما حمایت شوند یا زمینه‌ای ایجاد شود که بتوانند در سایه حمایت‌های مادی و معنوی استعداد خود را به منصه ظهور گذارده و یک نوبل در جهان کسب کنند، شرایط علمی ما بسیار متحول خواهد شد.

حسابی ادامه داد: همین تئوری دکتر حسابی تحت عنوان “تئوری گستردگی ذرات تا بی‌نهایت” که با انیشتین گذراند را می‌توان با اختصاص بودجه به نوبل رساند. در این صورت آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها جلوی ما زانو می‌زنند و جمهوری اسلامی ما در دنیا مقدس می‌شود.

وی ادامه داد: دکتر نیروگاه اتمی ایران را احداث کرد، چرا یک برنامه در تلویزیون در خصوص نحوه احداث نیروگاه و اینکه چطور وقتی آمریکا پشیمان شد دکتر با پیگیری‌های مکرر در سه ماه و نیم رآکتور اتمی تهران را دوباره راه انداخت، تهیه نمی‌کنیم؟  

اقدامات دکتر حسابی در کشور

رئیس هیات امنای بنیاد پروفسور حسابی با بیان اینکه پدرش در هر نقطه‌ای که نیاز کشور بود دست به تحول می‌زد، گفت: موقعی که هنوز در تفرش که زادگاهش است شبکه برق وجود نداشت، او برق را در آشتیان راه اندازی کرد و بعد در دارالمعلمین ژنراتور درست کرد چراکه میل به آبادانی همه جای ایران داشت.

تاسیس اولین مدرسه عشایری در یاسوج، ساخت جاده تهران به لواسان، شناسایی رگه‌های فلزات و استخراج آنها از معادن، کمک به قانونمند شدن بهره‌برداری از معادن، احداث جاده قزوین الموت در دو سال و… تنها گوشه‌ای از تلاش‌های وی برای رفع نیازهای مردم در هر نقطه از کشور بود.

وی ادامه داد: سفرنامه‌هایی که توسط وی از تفرش تهیه شده بسیار زیبا و ارزشمند هستند. ۲۳۴ سفرنامه از ایران و حدود ۱۸ سفرنامه از بهترین کشورهای دنیا موجود است که بسیار زیبا هستند، همچنین مکاتبات وی با نویسندگانی همچون آندره‌ژید یا انیشتین و … باید ترجمه شود تا بچه‌های ایران نحوه تعامل با بزرگان دنیا را یاد بگیرند.

حسابی در خصوص استفاده از کتب پدرش در دانشگاه‌ها نیز بیان کرد: او فعالیت‌های بسیار نه در حوزه فیزیک بلکه در بسیاری رشته‌ها همچون مهندسی داشته است و از آن جمله می‌توان به ساخت نیروگاهی در پاریس و تصفیه خانه در فرانسه اشاره کرد. آیا یک ایرانی می‌تواند این همه آبادی در پاریس ایجاد کند، اما در کشور خودش نمی‌تواند؟ باید این فعالیت‌ها را به عنوان کتاب چاپ کنیم و بچه‌ها در مدارس و دانشگاه‌ها با آنها آشنا شوند و یاد بگیرند که اگر تلاش کنند کارشان و خدمت‌شان کتاب می‌شود.

عدم تحقق دغدغه‌های علمی دکتر حسابی در جامعه امروز

به گزارش ایسنا؛ فریبرز بدیع نوه دایی پروفسور حسابی که همکاری و دوستی دیرینه با وی داشت و در حال حاضر به عنوان دبیر برگزاری ۲۴مین سالگرد بزرگداشت پروفسور حسابی و مدیر روابط عمومی بنیاد مشغول به فعالیت است، نیز با اشاره به نوع روابطش با این شخصیت برجسته علمی گفت: من ۵۰ سال از دکتر حسابی کوچکتر هستم، اما از ۱۸ سالگی به طور مستقیم با او همکاری داشته و در خدمت وی بودم و حدود ۱۰ سال نیز به طور مستقیم با او مشغول به فعالیت بودم.

وی افزود: دکتر حسابی در زمینه‌های مختلف فرهنگی، پژوهشی و واژه‌گزینی زبان فارسی فعالیت داشت و ما خاطرات وی را جمع‌آوری و تالیف کرده و همراه وی در جلسات شرکت می‌کردیم.

بدیع در خصوص مهم‌ترین دغدغه و آرزوی دکتر حسابی برای آموزش عالی کشور گفت: دکتر حسابی همیشه معتقد بود همانگونه که برای همه امور کشور بودجه و وقت گذاشته می‌شود باید برای امر تحقیقات نیز در مملکت بودجه مناسب در نظر بگیرند. باید بودجه‌ای در نظر بگیرند تا جوان ایرانی به جای تحصیل در کشور دیگر در میهن خودش تحصیل کرده و تحقیقات علمی را به نتیجه برساند.

وی تصریح کرد: علیرغم تاکیدی که وی بر توجه به امر علم و دانش در کشور داشت، شاید بجز درصد اندکی، دغدغه‌های وی محقق نشده است.

مدیر روابط عمومی بنیاد گفت: در حال حاضر وضعیت علمی ما بسیار خوب شده و نسبت به ۲۴ سال گذشته که دکتر در قید حیات بود رشد کرده است، اما بازهم به آنچه که دکتر حسابی مدنظرش بود نرسیده‌ایم.

وی علت عدم تحقق این مهم را بها ندادن به علم و دانش دانست و گفت: امروز بیش از ۳۰۰ شغل وجود دارد که فاقد رشته تحصیلی در دانشگاه هستند، این در حالی است که در سال تعداد بسیاری مهندس مکانیک از دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل می‌شوند و اینگونه است که مهندس مکانیک تبدیل به راننده تاکسی می‌شود. اگر رشته‌های تحصیلی‌مان تعریف شده باشند می‌توانیم به نحو احسن از توانی که برای آموزش عالی گذاشته شده بهره ببریم.

ساعت‌مان را با خروج پروفسور از خانه تنظیم می‌کردیم

بدیع ویژگی‌های بارز پروفسور حسابی را نظم بسیار و وقت‌شناسی عنوان کرد و گفت: هرگز ثانیه‌ای از خروج وی از منزل به تاخیر نمی‌افتاد، نظم و دقت وی به گونه‌ای بود که حتی ساعتمان را با خروج او از خانه تنظیم می‌کردیم.

وی افزود: هر چیزی در منزلش از نظم خاصی برخوردار بود، به عنوان مثال لوله‌کشی چاه از لوله‌کشی آب شهری مجزا بود تا کسی با آب شهر ماشین خود را شستشو ندهد یا وقتی که همسرش در جوانی دچار پادرد شده بود، دستگیره‌هایی را به فواصل در حیات منزلش نصب کرده بود تا بدون کمک عصا راه برود.

بدیع ادامه داد: ‌دکتر حسابی حتی در ورق زدن کتاب‌ها به گونه‌ای دقیق و با احتیاط عمل می‌کرد که گوشه‌ای از ورق خم نمی‌شد و حاشیه‌نویسی‌های کتب وی از نظم بی‌نظیری برخوردار بود. در حال حاضر حدود ۱۸ جلد کتاب ریاضی چاپ دانشگاه کمبریج از وی باقیمانده است که آنها را خوانده‌ و حتی اشتباهات کتاب‌ها را نیز گرفته است.


منبع: برترینها

این عکس‌ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

برترین ها: آیا تا به حال کودکی ستاره های مورد علاقه تان را تصور کرده اید؟ یا این که دوست دارید بدانید ستاره ها قبل از شهرت شان چگونه بوده اند؟ همه ما برای خود یک ستاره ای داریم که دانستن هر چیزی از او، از زندگی عاطفی اش گرفته تا یک عکس از دوران کودکی، برایمان هیجان انگیز است. عکس دوران کودکی از این جهت که تغییرات چهره را به ما نشان می دهد، جذابیت دارند.

در این مطلب ما عکس هایی از کودکی ستاره ها را برایتان آورده ایم که مطمئنا شما را متعجب خواهند کرد. با دیدن برخی از این عکس ها ممکن است بتوانید نام برخی از ستاره ها را تشخیص دهید اما بعضی دیگر آنقدر تغییر کرده اند که تشخیص شان واقعا کار دشواری است.

این کابوی خطرناک کسی نیست جز…

چنینگ تیتوم! آیا باورتان می شود که این عکس مطلق به این ستاره جذاب باشد؟ دیدن این عکس خالی از لطف نیست، از این جهت که شما می بینید همه ما آدمها شروع یکسانی داشتیم. در این عکس چنینگ نیز مانند ما یک آدم معمولی بود اما با انگیزه و اراده بالایی که داشت توانست شهرت جهانی به دست آورد. آیا از این عکس کودکی او می توان حدس زد که او روزی در فیلم کمدی درام «مجیک مایک» چون ستاره ای خواهد درخشید؟

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

دختر بچه ای که کلاه تولد به سر کرده…

کایلی جنر است! اینطور به نظر می رسد که او از همان ابتدا به دوربین علاقه زیادی داشته اما مطمئنا فیگور عکس هایش از آن زمان تاکنون زمین تا آسمان تغییر کرده است. اگرچه او آن زمان کلاهی کاغذی به سر کرده و از دیدن دوربین بسیار هیجان زده شده است اما حال متعلق به یکی از ثروتمندترین خانواده های جهان است. شاید در نگاه اول نتوانید تشخیص دهید که او کدامیک از خواهران کارداشیان ها است اما علاقه او به دوربین، می تواند سر نخی برایتان باشد.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این دختر موفرفری چه کسی است؟

شاید دختر بلیک لایولی به ذهن تان خطور کند اما خیر! او دخترش نیست، بلکه خود بلیک لایولی است. این شباهت میان مادر و دختر آنقدر زیاد است که مکن است در تشخیص آن به بیراهه بروید. از آنجا که بلیک در حال حاضر یکی از معروف و محبوب ترین بازیگران هالیوود است، شاید دیدن عکس کودکی او برایتان خالی از لطف نباشد.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این لبخند بانمک متعلق به ستاره ای است با نام… 

کیت هادسون! مطمئنا همه ما در آلبوم عکس های کودکی مان چنین عکسی که نشسته ایم و غذا می خوریم و تمام دست و صورت مان کثیف شده، داشته ایم. ستاره های هالیوود هم مانند ما این دوران را گذرانده اند. از آنجا که کیت هادسون در خانواده مشهوری بزرگ شد(پدرش بیل هادسون خواننده و مادرش گلدی هان هنرپیشه به نامی بود) فهمیدن جزییات زندگی او، مانند عکس های دوران کودکی اش، برای همه جذابیت دارد. چه کسی باور می کند که این عکس مربوط به ستاره ای است که امروز تمام دنیا او را می شناسند؟

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این دختر بلال به دست کسی نیست جز…

ناتالی پورتمن! آیا توانستید این مورد را حدس بزنید؟ احتمالش زیاد است زیرا چهره او تغییر زیادی نکرده است.  یکی از واقعیت های جالب در مورد این ستاره توانا، نام اوست. پدر و مادر او نام Neta-Lee را برایش انتخاب کرده بودند اما خودش نامش را پس از شهرت اش به Natalie تغییر داد. ناتالی از همان دوران کودکی استعداد بازیگری خود را ثابت کرد، بنابراین تعجبی ندارد که حال او را در میان مشهورترین ستارگان هالیوود ببینیم.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این نوزاد تپل چه کسی است؟

کیم کارداشیان! این هم یکی دیگر از ستاره هاست که از کودکی تمایل زیادی به دوربین داشت. اما آیا باورتان می شود که این کودک حال یک کتاب از سلفی هایش چاپ کرده است؟ آیا دوست داشتید جای او بودید؟ کیم کارداشیان از همان کودکی بهترین لباس ها را به تن می کرد. نگاهی به لباس و گل سر او بیاندازید، او از همان سالها برای لباس و اکسسوری هایش اهمیت زیادی قائل بود. همه عکس هایی که در اینجا دیدیم تا حدودی شبیه به زمان حال این ستاره ها بوده اند اما این موضوع در مورد کیم کارداشیان صدق نمی کند، شاید دلیلش عمل های جراحی زیادی است که برای زیبایی صورت خود انجام داد. اما حداقل اکنون شما می دانید که او در گذشته چگونه بوده است.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟


 

چشمای درشت این کودک متعلق به…

اوه خدای من، این چشمهای چیس کرافورد است. اینطور به نظر می رسد که او از همان زمان ها هم جذاب و زیبا بود. این ستاره جذاب سریال «دختران خبرچین» یکی از زیباترین کودکان میان ستاره ها بوده است. مطمئنا اگر که او این عکس را در کیف پولش نگه دارد و آن را به دیگران نشان دهد، هر را که بخواهد تحت تاثیر قرار داده و جذب خودش خواهد کرد.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این دختر با موهای گوجه ای…

مایلی سایرس است! آیا شما هم به این نتیجه رسیدید که او ذره ای تغییر نکرده است؟ او از همان زمان ها لبخند شیطنت آمیز را بر لباش داشته است. ما زندگی مایلی سایرس را از دوران کودکی تا به حال دیده ایم. دیدیم که او چگونه کودکی اش را پشت سر گذاشت و دوران بلوغ اش را طی کرد.  اما حتی اگر کسی کودکی او را ندیده باشد، باز هم با دیدن عکس اش او را به خوبی تشخیص خواهد داد.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این بالرین بنفش پوش کسی نیست جز…

کلویی کارداشیان! عکس های زیاد و جذابی از اعضای خانواده کارداشیان ها وجود دارند اما آیا این عکس از تمام آنها جذاب تر نیست؟  با وجود سرمایه عظیمی که کارداشیان ها داشتند، مطمئنا تک تک فرزندان آنها مانند یک پرنسس بزرگ شدند اما کلویی در این عکس روی دست تمام شان زده است. به لباس بالرین، به گونه های آرایش شده او نگاه کنید.. او از آن زمان تا کنون تغییر زیادی کرده است. آیا به نظر شما خود کلویی هم از دیدن اینهمه تغییر و تفاوت متعجب می شود؟

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

چه کسی در حال حباب درست کردن است؟

زک افران! احتمالا شما هم قلب تان برای این کودک می تپد. رنگ سیاه و سفید این عکس هم بر جذابیت آن افزوده است. این پسر مو فرفری با آن لباس راه راه که در حال درست کردن حباب است، دل هر کسی را می برد. زک افران در حال حاضر محبوبیت زیادی در میان مردم دارد، اما مطمئنا آنها با دیدن این عکس، بیشتر به او علاقمند خواهند شد. این که تغییرات ستاره مورد علاقه مان را از سالها دور تا به امروز ببینیم، واقعا هیجان انگیز است.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این لبخند جذاب متعلق به…

دیوید بکهام است! یکی از بهترین فوتبالیست ها که در دنیای مد و فشن نیز حرف اول را می زند، دیوید بکهام است. به عکس کودکی او نگاه کنید. او از همان ابتدا هم خوش تیپ و جذاب بوده است. پدر و مادر او افرادی عادی بوده اند و دیوید بکهام تمام شهرت خود را مدیون تلاش های خودش است. با دیدن این عکس، حتما شما هم فهمیدید که چرا کودکان او آنقدر زیبا و خواستنی هستند.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این موهای پف کرده متعلق به چه ستاره ای است؟

کندال جنر! به احتمال زیاد از همان نگاه اول توانستید حدس بزنید که این عکس متعلق به کندال جنر است. زیبایی این ستاره دنیای مادلینگ از عکس های کودکی اش هم پیداست. در بین تمام فرزندان کارداشیان ها، کندال جنر جذاب ترین شان است. او با خواهرهای دیگرش زمین تا آسمان فرق دارد. احتمالا او به دنیا آمده تا یک مدل شود. ما زندگی آنها را در برنامه تلویزیون واقع نما مشاهده کردیم، به همین دلیل دیدن عکس کودکی او و تغییر چهره اش نیز خالی از لطف نیست.

 این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟

این چهره مهربان مربوط به…

جاستین تیمبرلیک است! شاید هم به همین دلیل است که بسیاری از بزرگان دنیای موسیقی از همان کودکی به سمت او جذب شدند. برایمان عجیب است که او را مردی ۴۰ ساله تصور کنیم اما با نگاهی به این عکس قدیمی، در خواهیم یافت که از کودکی جاستین سالهای سال گذشته است. درست مثل چهره اش که از آن زمان تا به حال تغییرات زیادی کرده است.

این عکس ها متعلق به کودکی کدام ستاره هاست؟


منبع: برترینها

با فرماندهان ارشد نظامی ایران آشنا شوید

روزنامه هفت صبح: نگاهی داریم به زندگی ۱۳ فرمانده ارشد نظامی ایرانی که این درجه را دارند. سرلشکر عبدالرحیم موسوی با ارتقای درجه به سرلشکری به عنوان فرمانده کل ارتش منصوب شد. به این ترتیب تعداد سرلشکرهای نظامی ایران که در حال حاضر بالاترین درجه نظامی است؛ به ۱۳ نفر رسید. این مطلب نگاهی دارد به طور اجمال به زندگی این ۱۳ سرلشکر ایرانی.

سید عبدالرحیم موسوی

سید عبدالرحیم موسوی نظامی متولد ۱۳۳۹ در قم است. در سال ۱۳۵۸ وارد دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش شد و در طول جنگ ایران و عراق، رده های فرماندهی را در یگان های مختلف با موفقیت گذرانده است. موسوی به طور مشخص در ارتش جمهوری اسلامی، فرماندهی تیپ دانشجویان دانشگاه افسری امام علی، فرماندهی دانشگاه افسری، فرماندهی قرارگاه شمال شرق ارتش، معاونت آموزش نیروی زمینی ارتش، معاونت طرح و برنامه ریزی زمینی ارتش، ریاست اداره عملیات ارتش، ریاست ستاد مشترک ارتش، جانشینی فرمانده کل ارتش و ریاست مرکز مطالعات راهبردی آجا را برعهده داشته است.

سرلشکرها 

او از تیرماه ۱۳۵۹ تا مردادماه ۱۳۹۶ جانشین ستاد کل نیروهای مسلح بود تا اینکه همین چند روز پیش با ارتقا به درجه سرلشکری به سمت فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. او دوره نظری دکترای مدیریت دفاع ملی را در دانشگاه عالی دفاع ملی به پایان رسانده است.


سید عطاءالله صالحی

سید عطاءالله صالحی، در سال ۱۳۲۸ دیده به جهان گشود. او پس از دوره متوسطه و اخذ دیپلم، در سال ۱۳۴۶ وارد ارتش شد و در سال ۱۳۴۹ با رسته توپخانه از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد. صالحی طی سال های دفاع مقدس نیز در کنار شهید صیاد شیرازی حضور داشت و یگان های رزمی کوچک ارتش در مناطق عملیاتی را فرماندهی می کرد. همچنین در سوابق او، فرماندهی مرکز آموزش درجه داری ارتش و فرماندهی دانشگاه افسری ارتش طی دو دوره به چشم می خورد.

سرلشکرها 

فرماندهی لشکر ۷۷ خراسان، فرماندهی لشکر ۵۸ ذوالفقار، فرماندهی قرارگاه شمال شرق کشور و معاونت آموزش ستاد فرماندهی کل قوا از دیگر سوابق صالحی است. آخرین مسئولیت سرلشکر صالحی قبل از تصدی فرماندهی ارتش، تصدی معاونت های نیروی انسانی و بازرسی در ستاد کل نیروهای مسلح بود.

پس از استعفای امیر سرلشکر محمد سلیمی در ۲۰ شهریور ۱۳۴۸ با حکم رهبر معظم انقلاب به عنوان فرمانده کل ارتش منصوب شد که این سمت تا همین چند روز پیش ادامه داشت. حضرت آیت الله خامنه ای فرمانده معظم کل قوا، ۳۰ مرداد ۱۳۹۶ امیر سرلشکر عطاءالله صالحی را به سمت جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب کردند.


حسن فبروزآبادی

سید حسن فیروزآبادی در سال ۱۳۳۰ در روستای مال آباد مشهد مقدس به دنیا آمد. فیروزآبادی دوران مدرسه را در مشهد گذراند و در سال ۱۳۵۰، وارد دانشگاه علوم پزشکی مشهد شد.

سرلشکرها 

عضو هیات موسس جهاد سازندگی خراسان، مسئول هیات واگذاری زمین شمال خراسان، مسئول جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۰ با حکم شهید رجایی، عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی کشور در سال ۱۳۶۱ با حکم مهندس میرحسین موسوی، معاون امور دفاعی نخست وزیر در سال ۱۳۶۴، جانشین نخست وزیر در قرارگاه خاتم (ص)، مسئول ستاد امداد و درمان جنگ، مسوول امور پناهگاه ها و دفاع غیرعامل و پدافند ش.م.ه، دبیر کمیسیون مهندسی صنعتی جنگ دولت و مسئول کمیته ساخت موشک زمین به زمین، مسئول کمیته تحقیقات مهندسی صنعتی جنگ و صدها طرح صنعتی و موشکی و جانشین رییس ستاد فرماندهی کل قوا مسئولیت های فیروزآبادی تا سال ۱۳۶۸ است. او از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۹۵، ریس ستاد کل نیروهای مسلح بود و در حال حاضر عضو فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام و مشاور عالی نظامی رهبری است.


محمد باقری

محمدحسین افشردی معروف به محمد باقری و برادر سردار شهید حسن باقری، از فرماندهان دوران ۸ سال دفاع مقدس در سال ۱۳۳۹ در شهر تهران به دنیا آمد. او پس از اخذ دیپلم در زمان پیروزی انقلاب اسلامی وارد دانشگاه امیرکبیر شد و پس از تعطیلی دانشگاه ها در بهار سال ۱۳۵۹ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و با وقوع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد.

سرلشکرها 

او در جریان انقلاب اسلامی ضمن فعالیت های انقلاب مدتی را پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته فعالیت داشته است. سوابق او در دوران جنگ فعالیت به عنوان نیروی عملیات، مسئولیت اطلاعات لشکرها و از سال ۱۳۶۲ تا پایان دوران جنگ، مسئول اطلاعات عملیات نیروی زمینی سپاه و قرارگاه کربلا قرارگاه خاتم الانبیا (ص) بوده است.

باقری پس از دوران دفاع مقدس به ستاد کل نیروهای مسلح منتقل شد و در مسئولیت های مختلف به عنوان رییس اداره اطلاعات و سپس معاون اطلاعات و عملیات و همچنین رییس ارکان و امور مشترک ایفای مسئولیت کرده است. باقری به موازات مسئولیت های مذکور از سال ۱۳۸۶به عنوان معاون هماهنگ کننده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا(ص) خدمت کرده است. او با حکم رهبر معظم انقلاب تیرماه سال ۱۳۹۵ رییس ستاد کل نیروهای مسلح شد. او دارای مدرک دکترای جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک از دانشگاه تربیت مدرس است.


محسن رضایی

محسن رضایی در سال ۱۳۳۳ در مسجد سلیمان به دنیا آمد. رضایی در سال ۱۳۵۳ پس از قبولی در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد. در آستانه پیروزی انقلاب و ورود امام خمینی (ره) به میهن، جمعیت منصورون وظیفه حفاظت از جان حضرت امام (ره) را برعهده گرفت.

در سال ۱۳۵۸ که ۷ گروه مسلح مسلمان با یکدیگر ادغام شدند، از سوی گروه منصورون به عضویت شورای مرکزی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» درآمد. عضویت او در این سازمان بیش از ۳ ماه به طول نینجامید و در خرداد ۱۳۵۸ با حمایت حضرت امام (ره) واحد اطلاعات و بررسی های سیاسی را در سپاه پاسداران بنیان نهاد و به عضویت شورای فرماندهی سپاه درآمد.

سرلشکرها 

او در شهریور ۱۳۶۰ از سوی حضرت امام به فرماندهی کل سپاه منصوب شد. در سال ۱۳۷۶ پس از قبول استعفای وی توسط رهبر انقلاب، از سوی ایشان به عنوان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد. رضایی که تحصیلات دانشگاهی خود را در سال ۱۳۵۳ رها کرده بود، پس از برقراری صلح، ضمن تغییر رشته از مهندسی مکانیک به اقتصاد، مقطع کارشناسی را در دانشگاه تهران گذراند. او با تکمیل تحصیلات خود در مقطع دکتری اقتصاد دانشگاه تهران، عهده دار مسئولیت اداره کمیسیون اقتصاد کلان مجمع شد. رضایی که تا به حال دو بار در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و ۱۳۹۲ شرکت کرده که البته هر دو بار ناکام مانده است از اواخر سال ۱۳۹۳ مجددا لباس پاسداری به تن کرد و در همین اواخر، مجددا حکم دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام را از رهبر انقلاب دریافت کرد.


قاسم سلیمانی

قاسم سلیمانی متولد ۱۳۳۵ در شهرستان رابر از توابع کرمان است. در ۱۲ سالگی، پس از پایان تحصیلات دوره ابتدایی، زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان شد. چندی بعد به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سال ها نیز فعالیت های انقلابی خود را آغاز کرد. او پس از پیروزی انقلاب، به عضویت مجموعه «سپاه افتخاری» که به وسیله پدر شهید قاضی تاسیس شده بود، درآمد.

با شروع جنگ تحمیلی، وی راهی جبهه شد و کمی بعد، فرمانده بسیجی های هم ولایتی اش شد و سپس لشکری از همین بسیجی ها تشکیل داد و به لشکر ۴۱ ثارالله شهرت یافت. در طول دوران دفاع مقدس، با لشکر تحت امر خود در عملیات های زیادی از جمله، والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵ و تک شلمچه حضور موثر داشت.

سرلشکرها 

تا پایان جنگ، لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و در گیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می شدند و در این مدت با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان مبارزه کرد. او در سال ۱۳۷۶، از سوی حضرت آیت الله خامنه ای، فرماندهی کل قوا، به تهران فراخوانده و مسئولیت سپاه قدس به او سپرده شد. درجه سرلشکری در بهمن ۱۳۸۹ به قاسم سلیمانی اعطا شده است. او در چند سال اخیر بیش از هر چیز با نبرد نیروهای مستشاری ایران در عراق و سوریه شناخته شده است.


علی شمخانی

علی شمخانی در سال ۱۳۳۴ در شهر اهواز دیده به جهان گشود. او علاوه بر طی دوره دانشکده های عالی فرماندهی و ستاد (دافوس) و استراتژیک نظامی دارای دانشنامه مهندسی از دانشگاه چمران اهواز و مدرک کارشناسی ارشد مدیریت است. شمخانی مولف نخستین دکترین استراتژی دریایی جمهوری اسلامی ایران و همچنین دکترین تطبیق استراتژی آمریکا و شوروی سابق است.

او در طول هشت سال دفاع مقدس، فرمانده سپاه خوزستان است. علی شمخانی یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی (۱۳۶۸)، با حکم فرماندهی کل قوا؛ ضمن انتقال از سپاه پاسداران به ارتش جمهوری اسلامی ایران، فرماندهی نیروی دریایی ارتش را برعهده گرفت. شمخانی چند ماه پس از تصدی فرماندهی نیروی دریایی ارتش، در اجرای راهبرد جدید دریایی جمهوری اسلامی ایران، فرماندهی مشترک نیروی دریایی ارتش و سپاه و قرارگاه دریایی خاتم الانبیا را عهده دار شد.

سرلشکرها 

او از سال ۱۳ ۷۶ تا ۱۳۸۴ وزیر دفاع بود. البته در هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران شرکت کرد اما از سید محمد خاتمی شکست خورد و پس از خاتمی و احمد توکلی در رتبه سوم قرار گرفت. ریاست مرکز مطالعات راهبردی نیروهای مسلح و عضویت شورای راهبردی روابط خارجی ایران، دیگر سمت های شمخانی است تا اینکه او ۱۹ شهریور سال ۱۳۹۲ از سوی دکتر حسن روحانی رییس جمهور وقت به سمت دبیر شورای عالی امنیت منصوب و جایگزین سید جلیلی شد.


محمدعلی جعفری

سرلشکر پاسدار محمدعلی جعفری (لقب او «عزیز جعفری» است) متولد سال ۱۳۳۶ در یزد است که تحصیلات خود تا مقطع دبیرستان را در این شهرستان به پایان رساند. او در سال ۱۳۵۶، در رشته معماری در دانشگاه پذیرفته شد و فعالیت های سیاسی خود را نیز در همان دوران شروع کرد. پس از انقلاب و بعد از ماجرای انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها، در جهاد علمی دانشگاه به فعالیت ادامه داد و پس از شروع جنگ به عنوان یک بسیجی عازم جبهه ها شد و در سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.

سرلشکرها 

به دلیل ضرورت جبهه ها تا پایان جنگ به صورت پیوسته و به عنوان فرمانده قرارگاه های عملیات غرب و جنوب مشغول خدمت شد که از جمله مسئولیت های وی، معاونت عملیات سپاه سوسنگرد و فرماندهی تیپ عاشورا، قرارگاه قدس و قرارگاه نجف است.

جعفری پس از پایان جنگ برای ادامه تحصیل به دانشگاه مراجعه کرد و در سال ۱۳۷۱ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته معماری شد. جعفری همزمان با تحصیل نیز به عنوان مسئول عملیات ستاد مشترک و جانشین نیروی زمینی سپاه مشغول فعالیت بود و ار سال ۱۳۷۱ مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه را به مدت ۱۳ سال بر عهده گرفت که در ۵ سال آخر آن، مسئولیت فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران نیز بر عهده وی بود. آخرین مسئولیتی که از سال ۱۳۸۴ تاکنون از سوی فرماندهی معظم کل قوا به وی محول شده بود، راه اندازی مرکزی راهبردی سپاه بوده است.


غلامعلی رشید

غلامعلی رشید علینور متولد ۱۳۳۲ در دزفول است. او در حال حاضر فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاست و با حفظ سمت معاونت امور دفاعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی را هم برعهده دارد. قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا در حوزه نظامی کارکردی به شدت راهبردی در حوزه نظامی دارد و وظیفه طراحی و هماهنگی عملیاتی نیروهای مسلح را برعهده دارد.

سرلشکرها 

پس از انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران پیوست. در طول جنگ از فرماندهان کلیدی سپاه بود از جمله مسئول اطلاعات و عملیات سپاه دزفول و جانشین ستاد عملیات جنوب و هم چنین فرماندهی قرارگاه فتح. بعدها مدتی مسئول عملیات قرارگاه مرکزی سپاه شد و سپس به ستاد کل نیروهای مسلح رفت و بعد از به عهده گرفتن معاونت اطلاعات و عملیات ستاد کل نیروهای مسلح، به مدت ۱۷ سال  جانشین ستاد کل نیروهای مسلح شد.

سردار رشید تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دزفول ادامه داد و تحصیلاتش را تا مقطع دکترای جغرافیای سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس ادامه داده است. او به بازخوانی مسائل تاریخی و اتفاقات جنگ علاقه مند است و در این زمینه و بارها در این موارد نظراتش را بیان کرده است.


سید یحیی صفوی

سید یحیی (رحیم) صفوی، در سال ۱۳۳۱ در بخش باغ بهادران از توابع استان اصفهان به دنیا آمد. او در سال ۱۳۵۰ در دانشگاه تبریز در رشته زمین شناسی قبول شد و مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۵۴ اخذ کرد و بعد از جنگ تحمیلی و در سال ۱۳۷۴، فوق لیسانس جغرافیای سیاسی را از دانشگاه امام حسین (ع) و دکترای همین رشته را در سال ۱۳۸۰ از دانشگاه تربیت مدرس گرفت.

سرلشکرها

 

رحیم صفوی دستیار و مشاور عالی فرمانده کل قوا در امور مربوط به نیروهای مسلح است. رحیم صفوی بین سال های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۵ فرمانده نیروی زمینی سپاه بوده است او سپس بین سال های ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۶ قائم مقام فرمانده کل سپاه بود، تا آنکه در ۱۳۷۶ به فرماندهی کل سپاه پاسداران رسید.


علی شهبازی

سرلشکر علی شهبازی متولد قم است و در حال حاضر، رییس گروه مشاوران نظامی فرماندهی کل نیروهای مسلح است. او پس از طی تحصیلات دوره متوسط، وارد دانشکده افسری شد. دوره های نظامی از قبیل دوره های مقدماتی نظامی، عالی و فرماندهی و ستاد را طی کرد و در سال ۱۳۶۳ به درجه سرهنگی رسید.

 سرلشکرها

او در سال ۱۳۶۹ زمانی که رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران بود، درجه سرلشکری را از سوی مقام معظم رهبری دریافت کرد. شهبازی مهرماه ۱۳۷۷ با حکم مقام رهبری به فرماندهی کل ارتش منصوب شد و در سال ۱۳۷۹ با کناره گیری از این سمت، به ریاست گروه مشاوران نظامی فرمانده کل قوا منصوب شد.


حسین حسنی سعدی و مصطفی ایزدی

حسنی سعدی، جانشین فرماندهی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا است. او معاون سابق هماهنگ کننده ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش بوده. مصطفی ایزدی، معاون راهبردی و اشراف فرماندهی کل قوا در ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده سابق نیروی زمینی سپاه است.

سرلشکرها 


منبع: برترینها

«شوکت حجت»؛ این خانم همان ایشیزاکی است!

صدای آشنایش همان اول دست آدم را می‌گیرد می‌اندازد توی خاطرات کودکی‌اش. به سرزمین فیلم‌ها و کارتون‌های بچگی تا یک دل سیر خاطره‌بازی کنی. صاحب صدا آنقدر ریشه در کودکی‌های آدم دارد که غریبی کردن را همین اول کاری از بین می‌رود و تو می‌توانی رد همان آدم‌ها و شخصیت های خاطره شده را در شیطنت‌های روزمره‌اش پیدا کنی. شوکت حجت همان است که باید باشد. هم «ایشیزاکی» در صدایش می‌دود و هم «فلیکس» شر و شیطان «قصه‌های جزیره» گویی او در تمام این کاراکترها بخشی از خودش را حرف زده‌است. و آنقدر کودک درونش شاداب است که‌می‌توانید یک دل سیر باهم خاطره تعریف کنید قهقهه بزنید.

برای زنی که در دنیای بی‌انتها و بزرگ انیمیشن‌ها زندگی می‌کند ۵۱ سالگی فقط یک سن شناسنامه‌ای است که هیچ ارتباطی با صدا و چهره‌اش ندارد. به بهانه خاطرات خوبی که با صدای این شوکت حجت از پیشکسوت‌های دوبله کشورمان داریم و به هوایخاطرات خوب کودکی‌مان با صدای خاطره‌انگیزش به استودیو کاری‌اش رفتیم تا با او گفتگو کنیم. کاش می‌شد صدا و خنده‌هایش را لابه‌لای جملاتش بشنوید. حالا شما این گفتگو را با صدای مهربان خودش بخوانید.

این خانم همان ایشیزاکی است!
از دوران کودکی برایمان تعریف کنید. کودکی شما در کجا و چگونه گذشت؟

شوکت حجت متولد ۱۳۴۵ در محله نارمک تهران هستم. تا یادم هست فقط در کوچه دوچرخه سواری می کردم! یادم می‌آید مادرم از لباسم می‌گرفت و می‌کشید توی خانه. همیشه دوچرخه سواری می‌کردم و همیشه هم می‌خوردم زمین. دوقلو به دنیا آمدم که قل دیگرم می‌گویند فوت شد. با اینکه همه فکرمی‌کردند من زنده نمی‌مانم چون یک کیلو و خرده‌ای بود. اما من ماندم. من بچه آخر بودم و الآن ۵۱ ساله هستم.

چه کسی اولین بار به شما گفت صدایتان خوب است که وارد دوبله شدید؟ خودتان چنین احساسی نسبت به صدایتان داشتید؟

هیچ‌کس نگفت صدایت خوب است. چون واقعاً صدای من صدای خوبی نیست. البته آدم صدای خودش را خوب نمی‌شنود اما صدای من واقعاً خاص نیست. صدای خاص یعنی اگر شما آن را شنیدید، برگردید و صاحب صدا را نگاه کنید. البته شاید یک محاسنی داشته باشد. دوران دبیرستان تئاتر کار می کردم. هرسال تئاتر ما در استان اول می شد و مربی تئاتر که شدم، کمی شناخته شدم. بعد بهانه ای شد که تست دادم.

با این حساب چه شد که از دوبله سردرآوردید؟

 این خانم همان ایشیزاکی است!
۱۷ ساله بودم که گفتند سازمان صداوسیما تست می‌گیرد. آن موقع کنار دانشجویان صداوسیمایی برای تست رفتم. یک خرده اصطلاحات سینمایی خواندم، تست دادم و قبول شدم. قرار بود دوبلاژ را به صورت علمی و آکادمیک آموزش بدهند. استادهای بسیار خوبی دوسال به ما آموزش دادند. من و حسین یاری از همه کوچک تر بودیم. اما او رفت بازیگر شد و من در این کار ماندم.

بعد از تستی که در آن قبول شدید و باتوجه به سن کمی که نسبت به سایرین داشتید، واکنش اساتید آن زمان نسبت به شما چگونه بود؟

برعکس خیلی از کسانی که می‌گویند من عاشق دوبله بودم، من اصلاً نمی‌دانستم دوبله چیست. من آمده بودم که بازیگر شوم. اولین بار که وارد استودیو شدم، دوبله خانواده دکتر ارنست بود و من قرار بودم جای جک صحبت کنم. واقعا برایم مثل یک بازی بود. شاید یکی از دلایلی که زود پیشرفت کردم و در دوبله سریع رُل گفتم همین بود. اصلا از میکروفون نمی‌ترسیدم. به من گفتند این متن را بگیر، دهانش را که باز کرد شروع کن و با بسته شدن دهانش تمام کن! آنقدر برایم جالب بود که یادم رفت من آمده بودم بازیگر شوم. وقتی جمله را گفتم، دیدم همه آنهایی که آنجا بودند برایم دست می‌زنند و تشویقم می‌کنند و این بازی به حرفه ام تبدیل شد و ادامه دادم.

به صدای شما چه واکنشی داشتند؟ آن زمان هم صدایتان همین‌قدر کم سن و سال بود؟

صدای من خیلی نزدیک به صدای کودک بود. حتی کودک‌تر از الآن. طوری که وقتی حرف می‌زدم کسی فکر نمی‌کرد صدای یک خانم است. مغازه که می‌رفتم و می‌گفتم آقا یک اسمارتیز بدهید، فکر می کردند یک بچه دارد حرف می‌زند. با اینکه خیلی کار کردم، هنوز صدایم سن بالایی ندارد. دیدم تا ۲۵ سال بس است، بزرگترش نکردم! (می‌خندد)

شما به خاطر بازیگری تست دادید ولی سر از دوبله درآوردید. پس علاقه‌تان به بازیگری چه شد؟ هیچ‌وقت تلاش نکردید مانند برخی دوبلورها کنار دوبله در بازیگری هم فعالیت کنید؟

برای اولین بار بعد این همه سال در محله گل و بلبل عموپورنگ نقش یک پیرزن را بازی کردم. دوبله علاقه‌ام به بازیگری را کمرنگ کرد. اما این بار می‌خواستم خودم را محک بزنم و ببینم هنوز می‌توانم یا نه! دیدم که می‌توانم بازی کنم ولی دیگر آن علاقه را ندارم. دوبله طوری است که شما هم بازی می‌کنید و هم از حواشی اطراف فیلم دور هستید و راحت زندگی خودتان را می‌کنید. البته جذابیت‌های دوبله واقعاً مرا راضی کرد.

بیشتر کسانی که صدای شاخصی دارند، در گویندگی هم فعالیت می‌کنند. سراغ گویندگی هم رفته اید؟

سالها شاید نزدیک ۸ سال، در کنار افرادی مثل آقای داریوش کاردان در برنامه رادیویی آئینه گویندگی کردم. برنامه عصربخیر تهران را زنده داشتیم، جمعه ایرانی را داشتیم. اما اجرا خیلی جدی ست و من کلا آدم جدی نیستم. فقط می‌توانم یک زمان کوتاهی جدی باشم و بعد از آن لو می‌روم.

این خانم همان ایشیزاکی است! 

باتوجه به سن کمی که هنگام ورود به دوبله داشتید اولین صدایی که به جایش حرف زدید چه زمانی بود؟ وقتی آن را شنیدید چه احساسی نسبت به صدایتان داشتید؟ چون معمولا آدمها خودشان صدایشان را دوست ندارند.

 
اولین بار جای یک گنجشک بود. مستندی بود که حیوانات در آن حرف می‌زدند. گنجشک از آب بیرون می‌آمد و رو به اسب آبی می‌گفت:«وای چه دهن گنده‌ای داره» روزها و شب‌ها می‌نشستم پای تلویزیون که کی پخش می‌شود. آخرهم پخش نشد و ندیدم. ولی اولین کارتون جدی که صحبت کردم کارتون پلاستوس بود. یک پاک کنی به این نام بود که گوش داشت و از جامدادی بیرون می‌آمد و آن را حدود سال ۶۳ کار کردم.

بعد از آن واکنش خودتان چه بود؟

اولین بار که شنیدم اتفاقا کنکور دانشگاه داشتم. زنگ زدم به آقای آژیر مدیر دوبلاژ. گفتم چرا صدای من اینطوریه؟ گفت صداتون چطوریه؟ گفتم شبیه قورباغه است. گفت لابد صدایتان شبیه قورباغه است!(می‌خندد)

ما از صدای شما خاطرات بسیار زیادی در کارتون‌ها و سریال‌های زمان کودکی‌مان داریم اما اولین کاری که با آن شناخته و مشهور شدید کدام است؟

بعد از آن صدای شخصیت یک فیلم به نام نیپر را می‌گفتم. بازهم صدایم را دوست نداشتم. اما آدم‌های مختلف صدایم را شنیده بودند و زنگ می‌زدند و تبریک می‌گفتند و حتی به من پیشنهاد کار می دادند. سالها گذشت تا صدای خودم را دوست داشتم. البته الان دوست دارم و گاهی می‌گویم چه خوب گفتی! بعد از آن به من رُل های مختلفی دادند: ماجراهای نیلز، پیتر پسر کوهستان، هشتادروز دور دنیا، کارآگاه گجت و نقش پنی را گفتم و بعد از آن ایشی‌زاکی در فوتبالیست‌ها و فلیکس قصه‌های جزیره و دیگر همه صدایم را می‌شناختند.

از میان همه کاراکترهایی که جایشان صحبت کردید کدامشان بیشتر از همه برای شما عزیز است؟

مردم ایشی‌زاکی را خیلی دوست داشتند و برای همین من هم خیلی دوستش دارم. یادم می‌آید آن دوران توی کوچه و بازار فوتبال بازی کردن بچه‌ها را نگاه می‌کردم ببینم چه‌چیزهایی به هم می‌گویند. بعد از آن کاسپر روح مهربان را هم خیلی دوست دارم. فلیکس هم که جای خودش را دارد.

سن صدای شما به کدام دوبلورها نزدیک است؟

من و خانم شیرزاد گروه سنی صدایمان به هم خیلی نزدیک است، اما صدا و سبک و سیاق متفاوتی داریم.

شما سالها مدیردوبلاژ فیلم وسریال‌های زیادی هم بودید. این مدیریت، لذت دوبله را با خودش داشت؟

بله من تقریبا از سال ۷۴ مدیریت دوبلاژ را با انیمیشن‌های فارسی موسسه صبا شروع کردم. مدیر دوبلاژ انگار باید مبصر همه باشد. برای من اینطور بود که انگار بچه شلوغ‌ را مبصر می‌کردند تا کلاس ساکت شود. برای همین دو شخصیت پیدا کردم. یک آدم شلوغ و یک آدم بداخلاق و جدی.

این خانم همان ایشیزاکی است! 
تنوع صدای شما برای ما که از شما فیلم‌ها و سریال‌های زیادی دیده‌ایم بسیار به چشم می‌آید. تا به‌حال چند صداسازی توانسته اید انجام بدهید؟

خودم متوجه نمی‌شوم ولی وقتی نقشی را می‌بینم صدایم تغییر می‌کند. مثلا یک پسر شیطون می بینم صدایم متناسب با او تغییر می‌کند. یا یک دختر زیبا که می‌بینم صدایم هم تغییر می‌کند.

حالا که کودک درون شما این قدر فعال است به کدام از شخصیت‌های فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که حرف زدید احساس نزدیکی بیشتری می‌کنید؟

همه آنها انگار بخشی از من هستند. سوسکه، فیله و پیرزن فیلم خود من هستم، ولی دختر توی هری‌پاتر انگار نوجوانی من است.

با توجه به هنری که داشتید، در فامیل و آشنایان بچه ها از شما می‌خواستند با صداسازی با آنها و عروسک‌هایشان بازی کنید؟

پسر بزرگترم با نوار قصه‌ها سرگرم می‌شد. پسر کوچکترم خیلی اهل بازی بود. یک خرس کوچک داشت که من همیشه با آن خرس با پسرم کوچکترم حرف می‌زدم. مثلا با خرس حرفهایم را می‌گفتم و صدایم را به صدای همه عروسک‌ها سعی می‌کردم نزدیک کنم. هر وقت مهمانی می‌رفتیم، نه بزرگترها با من کار داشتند نه من با آنها. ولی صدای تلویزیون را کم می‌کردیم من جای همه شخصیت ها حرف می‌زدم و بچه‌ها غش غش می‌خندیدند.

صدای شما قطعا در ارتباطات روزانه‌تان برای آدمها آشناست. واکنش آدم‌هایی که صدای شما را می‌شنوند چیست؟

دو گروه هستند. یک عده هستند که می‌فهمند و احوالپرسی می‌کنند. یک عده هم هستند که صدا را می‌شناسند و می‌گویند خانم شما دوبلور هستید؟ یا می‌گویند خانم ما شما را یک جایی دیده‌ایم. یک عده می گویند خانم شما چه صدای خوبی دارید حتما دوبلور شوید!

با صدایتان شیطنت خاصی هم کرده‌اید؟

بله سربه‌سر خیلی‌ها گذاشته‌ام. مثلا جای بچه حرف زدم و گفتم آقا این بچه صدایتان می‌کند. یا با سرایدارمان با صدای بچه حرف می‌زدم و می‌گفتم:«عمو سلام» بعد آقای سرایدار دنبال یک بچه می‌گشت. یا دوستانم را حسابی سرکار می‌گذاشتم.

این خانم همان ایشیزاکی است! 

بازیگری هست که صدایش را به نام شما زده باشند؟

 
سلنا گومز. طوری شده که می‌گویند حتی رفتارهای این بازیگر شبیه جوانی های من است. اِما واتسون هم احساس می‌کنم اینطوری است.

بعد از این همه سال کار  دوبله، صدای کدامیک از اساتید هنوز هم برای شما شگفت انگیز است؟

طبیعتا استاد منوچهر اسماعیلی صدای خاصی دارد که تنوع مختلفی هم دارد. ولی واقعا من صدای همه را دوست دارم و به نظرم هرگلی یک بویی دارد. اصلا نمی‌توانم بگویم جدیدی‌ها یا قدیمی‌ها؛ واقعاً همه خوبند.

بسیاری از علاقه‌مندان به دوبله فکر می‌کنند. اما درهای دوبله به روی جوانان بسته‌است و هیچ‌وقت نمی‌توانند به این فضا ورود کنند. آیا این ذهنیت درست است؟

درسالهای اخیر علاقه به دوبله روز به روز بیشتر شده‌است. شاید روزی ۱۰ پیام در فضای مجازی دارم که می‌گویند ما به گفته بقیه صدای خوبی داریم و می‌خواهیم وارد دوبله شویم و من واقعاً همه را راهنمایی می‌کنم. ولی واقعا این کشور این همه دوبلور لازم ندارد. چون تعداد کارها کم است و دوبله دیگر حالت اساطیری گذشته را ندارد، چون خیلی‌ جاها دارند دوبله می‌کنند. بعد هم واقعا اینطور نیست که اگر کسی صدای زیبایی داشته باشد حتما می‌تواند وارد دوبله شود.

پس توصیه شما به علاقه‌مندان به دوبله چیست؟

من می‌گویم بگردید جای خود را در جهان هستی پیدا کنید. ببینید آیا واقعا باید دوبلور شوید؟ شاید هنر دیگری داشته باشید که اگر دنبال آن بروید موفق‌تر شوید. شاید اگر وارد دوبله شوید نتوانید پیشرفت خوبی داشته باشید و سالها فقط در فیلم‌ها بگویید:« بله قربان»، «نه قربان» و هیچ‌وقت از این زندگی و کار راضی نخواهید بود. من مطمئنم هر آدمی در زندگی یک ماموریت دارد. بگردید و ماموریت خودتان را پیدا کنید که کجا می‌توانید موثر باشید. متاسفانه تعداد بسیار زیادی کارآموز پشت در داریم که کاری برایشان وجود ندارد و خدا شاهد است ناراحتشان هستم.

این روزها تعداد انجمن‌ها و مکان‌هایی که کار دوبله می‌کنند زیاد شده‌است. دیده شده برخی از انیمیشن‌های غربی را که دوبله می‌کنند روی کاراکترهایشان اسم‌های ایرانی و یا لهجه‌های قومی می‌گذارند. نظر شما در این باره چیست؟

من اصلا نمی‌پسندم که لهجه های ایرانی را در انیمیشن‌ها و فیلم‌ها می‌گذارند. ما باید حتی اگر ضرب المثل هم استفاده می‌کنیم به جا باشد. گذاشتن اسمهای فارسی و لهجه های ایرانی روی انیمیشن‌های غربی غلط است و به نظرم بی حرمت کردن دوبله است. دیگر دوبله نیست. بیشتر شبیه یک شو می‌ماند. در دوبله حتی اگر بیشتر از بازیگر باشی، باخته ای. باید اندازه دهان و کلام و شخصیت بازیگر باشی. ممکن است عده ای این ها را ببینند و بخندند ولی حرمت دوبله را زیر سوال برده‌است.

برخی از گوینده‌ها و دوبلورها دوست ندارند چهره شان مشخص شود.

بالاخره هرچه تصویر کمتر لو برود، صدا جذاب‌تر می‌شود. ولی خب من اصلاً اینطوری نبودم. شاید چون می‌خواستم بازیگر شوم، چنین حسی نداشتم و بسیاری مرا به چهره می‌شناسند.

با این حساب فکر می‌کنید چهره بهتری دارید یا صدای بهتری؟

 این خانم همان ایشیزاکی است!
فکر می‌کنم صدا و چهره‌ام به هم می‌آیند و صدایم جدای از تصویرم نیست. ولی خب من فکر می‌کنم صدایم بهتر است چون حالا حرفه‌ام شده‌است.

شما در فضای مجازی برعکس بسیاری از همکاران خیلی فعال هستید و حتی برای مخاطبانتان ویدئو ضبط می‌کنید. این ارتباط خوب چگونه شکل گرفت؟

من اصلا اینستاگرام نداشتم. به جای من اکانت اینستا زده بودند و شماره داده بودند که پول بدهید تا تست بگیریم. برای همین من خودم حضور پیدا کردم. اولش ارتباط نمی‌گرفتم. بعدش دیدم مردم برایم کامنت می‌گذارند و دیدم چقدر هوادار دارم. برایم خیلی شیرین و دوست داشتنی بود که مردم مرا می‌شناسند و دوست دارند. تصمیم گرفتم هدفمند کار کنم و حرفهایی که دوست دارم را به مردم بزنم. در کامنت‌ها سوال‌هایی می‌پرسیدند که جالب بود. مثلا می‌گفتند صدای واکی بایاشی برای کیه؟ من هم دیدم جالب است اگر به مردم بگویم. از دوبلورهای دیگر و چهره‌ها با این ویدئوها خواستم که یک جمله خوب و روحیه‌بخش به مردم جمله بگویند. خودم هم معرفی می‌کردم که این دوبلور را با صدای کدام کاراکتر می‌شناسید. خدا را شکر از مخاطبان بازخوردهای خوبی گرفتم.

در دوبله آرزویی داشتید که به آن رسیده باشید یا هنوز برای رسیدن به آن تلاش کنید؟

اوایل اگر کاری پیش می آمد و نمی‌شد، خیلی ناراحت می‌شدم. بعدها یکبار که بابت چیزی خیلی ناراحت شدم کسی گفت روزی تو نبوده چون اگر روزی تو باشد، می‌شود. الآن واقعا به این باور رسیده ام. اگر چیزی برای من باشد، دنیا را دور می‌زند و جلوی من می‌آید. اولین اتفاقی که این باور برای من داشت این است که آرامش دارم. الحمدلله خوش روزی هم هستم.

خواب کاراکترهایتان را دیده‌اید؟

بله من خیلی از خواب‌هام کارتونی است و کاراکترهایی که حرف می‌زنم را در خواب می‌بینم.

دوبله انیمیشن برایتان جذاب تر است یا فیلم؟

 این خانم همان ایشیزاکی است!
صد در صد انیمیشن. انیمیشن یک دنیای بی انتهاست. هیچ وقت در دنیای واقعی نمی‌توانی جای یک پری یا یک سوسک حرف بزنید. شاید واقعی نباشد، ولی بی‌نهایت جذاب تر است. انیمیشن آدم را از خودش جدا می‌کند.

با این حال انیمیشن موردعلاقه‌تان چیست؟

شکرستان را واقعا دوست داشتم. حضور استاد مرتضی احمدی کنارمان واقعاً شیرین بود. شکرستان اتفاق بسیار بسیار خوبی بود.

دوست دارید با چه اسمی شما را به یاد بیاورند؟

دوست دارم مرا به عنوان یک آدم خوب بشناسند تا یک گوینده خوب. من یک کارگر خوب همیشه برایم محترم تر از یک هنرمند بداخلاق است. ما به این دنیا آمده‌ایم که آدمهای خوبی باشیم و کاری هم توانستیم، انجام بدهیم. من خیلی خوشحالم که شما به این بهانه سراغ من آمدید که این آدم حال آدم ها را خوب می‌کند. این یعنی من دارم به هدفم در زندگی می‌رسم (گریه می کند) دلم نمی‌خواهد دست خالی از دنیا بروم. دوست دارم با شاد کردن مردم دنیا به خصوص بچه‌ها در دنیا اثرم را بگذارم.


منبع: برترینها

گوشه‌هایی از زندگی «ایزابل آلنده»، یک زن مبارز مشهور

«ایزابل آلنده» در ۷۵ سالگی یکی از پرطرفدارترین نویسندگان اسپانیایی‌زبان است و همچنان برای تقویت جایگاه زنان می‌جنگد. او پاییز امسال جدیدترین رمانش را روانه پیشخان کتاب‌فروشی‌ها می‌کند.

«دویچه وله» نوشت: «ایزابل آلنده» که نوه‌ عموی «سالوادور آلنده» رئیس‌جمهور سابق شیلی است، تاکنون ۲۳ کتاب به نگارش درآورده است و آثارش حدود ۷۰ میلیون جلد فروش داشته‌اند. رمان‌های این نویسنده شیلیایی تاکنون به ۳۵ زبان دنیا برگردانده شده است. او ۷۰ جایزه از ۱۵ کشور دنیا کسب کرده و دو فیلم بین‌المللی براساس رمان‌هایش به روی پرده رفته است.

گوشه‌هایی از زندگی یک زن مبارز مشهور

این‌ها واقعیت‌های عمومی زندگی «آلنده» به عنوان موفق‌ترین نویسنده کشور شیلی هستند، اما همان‌طور که او در وب‌سایتش نوشته، «این همه داستان نیست».

«آلنده» در وب‌سایت خود نوشته است: نوشتن زندگی‌نامه یک فرد خیلی کار عجیبی است، چون فقط فهرستی از تاریخ‌ها، رویدادها و دستاوردها را دربرمی‌گیرد. در واقعیت، مهم‌ترین چیزهای زندگی من در اتاق مخفی قلب من رخ داده‌اند و جایی در یک زندگی‌نامه ندارند.

در واقع «آلنده» حتی کتاب‌هایش را بزرگ‌ترین موفقیتش به حساب نمی‌آورد، بلکه عشقی که به خانواده‌اش دارد و فرصت‌هایی که برای کمک به دیگران در اختیارش قرار دارد، از دید او مهم‌ترین توفیقش هستند. یکی از این نمونه‌ها، دادخواهی‌اش برای محکوم‌شدگان سیاسی در دوران حکومت نظامی «پینوشه» در شیلی بود. این زن نویسنده همچنین از طریق بنیاد «ایزابل آلنده» به قدرتمند شدن زن‌ها کمک می‌کند.

«آلنده» ‌که دوم آگوست به سن ۷۵ سالگی پا گذاشته، همچنان در زمینه سیاسی فعال است. او که شهروند آمریکاست و سال‌هاست در کالیفرنیا سکونت دارد، یکی از منتقدان رئیس‌جمهور جدید آمریکا است. درباره «دونالد ترامپ» گفته است: نمی‌دانم آیا نهادهای آمریکایی برای ایستادگی در برابر این گاو وحشی که نمی‌داند چطور دولت را اداره کند، به اندازه کافی قوی هستند یا نه.

گوشه‌هایی از زندگی یک زن مبارز مشهور

با این حال، این کتاب‌های «آلنده» هستند که او را در دنیا به شهرت رسانده‌اند. «خانه ارواح» اولین و معروف‌ترین اثر اوست که سال ۱۹۸۲ منتشر شد. این اثر درام و زندگی‌نامه‌ای درباره خانواده‌ای از طبقه متوسط رو به بالا است که تحت سلطه پدری خشن و مردسالار قرار دارد. رمان در فضایی خفقان‌آور و وحشت‌آور روایت می‌شود و این خانواده هم از این جو جدا نیست.

وقتی «ایزابل آلنده» این رمان را نوشت، شیلی را ترک کرده و در ونزوئلا زندگی می‌کرد. پسرعموی پدر او «سالوادور آلنده» رئیس‌جمهور شیلی بود اما حکومت دیکتاتوری نظامی «پینوشه» او را برکنار کرد و باعث شد «آلنده» ‌دست به خودکشی بزند.

نویسنده «داستان‌های اوالونا» متولد دوم آگوست ۱۹۴۲ در لیماست. او بزرگ‌ترین دختر دیپلمات شیلیایی بود که بعد از جدا شدن پدر و مادرش، دوران کودکی شیرینش را در کنار پدربزرگش سپری کرد.

او پیش از بازگشت به شیلی، در لبنان و بولیوی زندگی کرد. در همین دوران به روزنامه‌نگاری پرداخت، ازدواج کرد و دارای دو فرزند به نام‌های «پائولا» و «نیکلاس» شد. دخترش «پائولا» در سن ۲۹ سالگی بر اثر بیماری اختلال متابولیک از دنیا رفت. «آلنده» تجربه تلخ از دست دادن دخترش را در رمانی به نام «پائولا» روایت کرد. او در سال ۱۹۹۶ بنیاد «ایزابل آلنده» ‌را به یاد «پائولا» راه‌اندازی کرد تا به تقویت قدرت در زنان و دختران کمک کند.

«آلنده» ‌سال‌هاست از حقوق زنان دفاع می‌کند؛ او سال ۱۹۶۸ با کمک سردبیرهای دیگر و حمایت «سالوادور آلنده» مجله «پائولا» را در این زمینه راه‌اندازی کرد. همچنین پیش از مهاجرت به ونزوئلا به عنوان مجری تلویزیونی هم شناخته می‌شد.

وقتی «ایزابل آلنده»‌ در تبعید اجباری به سر می‌برد، نامه‌های خیالی برای پدر فقیدش می‌نوشت. او بعدها این متن‌ها را در رمان‌ «خانه ارواح» به چاپ رساند. این کتاب در سال ۱۹۹۲ به فیلمی سینمایی تبدیل شد که «مریل استریپ» و «وینونا رایدر» در آن هنرنمایی کردند.

گوشه‌هایی از زندگی یک زن مبارز مشهور

از همان ابتدا شیوه ترکیب واقعیت و داستان، در آثار او خود را نشان داد؛ سبکی که آن را رئالیسم جادویی می‌نامند. او ترس‌های دنیای واقعی را با دنیای خیالیِ مملو از جادو می‌آمیزد و فضایی دائما سرشار از امید می‌آفریند.

برخی از منتقدان او را به کپی‌برداری از قلم «گابریل گارسیا مارکز» ـ رمان‌نویس برجسته کلمبیایی و برنده نوبل ادبیات ـ متهم می‌کنند چون در دنیا نام «مارکز» به عنوان بنیان‌گذار سبک رئالیسم جادویی شناخته می‌شود. با این حال قصه‌های حماسی «آلنده» درباره زنان قوی، جایزه ملی ادبیات شیلی را در سال ۲۰۱۰ برایش به ارمغان آورد.

«آلنده» طی دو دهه گذشته در آمریکا زندگی کرد و همان جا برای بار دوم ازدواج کرد. با این وجود، او همچنان شیلی را خانه خود می‌داند: هنوز حس شیلیایی بودن دارم، والدین من اهل شیلی هستند، خانواده‌ام شیلیایی هستند و من اولین سال‌های زندگی‌ام را ـ که دوران مهمی برای شکل‌دادن شخصیت محسوب می‌شود ـ در شیلی گذرانده‌ام.

او در وب‌سایت خود نوشته است: وقتی جوان بودم، همیشه احساس ناامیدی می‌کردم. دنیا پر از درد و رنج بود و من کار کمی برای تسکین آن از دستم برمی‌آمد! اما حالا وقتی به عقب برمی‌گردم و زندگی‌ام را می‌بینم، حس رضایت دارم، چون روزهای کمی بوده که حداقل تلاشم را برای ایجاد یک تغییر به کار نگرفته باشم.

جدیدترین رمان «ایزابل آلنده» که عنوان «در میانه زمستان» را یدک می‌کشد، ماه اکتبر منتشر می‌شود. این کتاب درباره مهاجری غیرقانونی که از گواتمالا به آمریکا می‌رسد و روزنامه‌نگاری شجاع، مثبت‌اندیش و اهل شیلی که تصویری از خودِ «آلنده» را منعکس می‌کند، نوشته شده است.


منبع: برترینها

با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید

  حتما از این موضوع باخبر شده‌اید که دارا خسروشاهی به عنوان مدیرعامل شرکت اوبر انتخاب شد. اوبر یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های همسفری دنیا به حساب می‌آید که در کشورهای مختلفی فعالیت می‌کند. این اتفاق برای بسیاری از ایرانیان هیجان‌انگیز بود اما از همه مهمتر این پیغام را انتقال می‌داد که ایرانی‌های فعال در حوزه تکنولوژی کشور آمریکا قدرتمندتر از همیشه شده‌اند و می‌توانند شرکت‌های بزرگ را هم اداره کنند. به همین مناسبت بد نیست نگاهی داشته باشیم به ایرانی‌هایی که در سیلکون‌ولی سرشناس هستند و بسیاری از شرکت‌های بزرگ دنیا را می‌چرخانند.

 با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید

 
۱ – دارا خسروشاهی: مدیرعامل شرکت اوبر و مدیرعامل سابق شرکت اکسپدیا

 با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید
۲ – علی و هادی پرتویی: علی بنیانگذار LinkExchange و هادی هم بنیانگذار Tellme Networks است. هر دوی این شرکت‌ها توسط مایکروسافت خریداری شدند. این دو برادر از اولین سرمایه‌گذارهای فیسبوک، دراپ‌باکس،  AirBnB، اوبر، Zappos و کلی استارتاپ دیگر بوده‌اند. این دو نفر الان سایت Code.org را راه‌اندازی کرده‌اند. سایتی که در آن دانش کامپیوتری و برنامه نویسی به دانش آموزان، آموزش داده می‌شود.

۳ – امیر خسروشاهی: بنیانگذار شرکت Nervana که در حوزه هوش مصنوعی فعالیت می‌کند. این شرکت توسط اینتل با مبلغ ۴۰۰ میلیون دلار خریداری شد.

۴ – شروین پیشه‌ور: بنیانگذار شرکت هایپرلوپ و یکی از بنیانگذاران شرکت Sherpa Capital. او قبلا یکی از مدیران شرکت Menlo Ventures بود که از جمله سرمایه‌گذاران اوبر به حساب می‌آید. او سیستم عامل WebOS را هم ساخته بود.  این سیستم عامل توسط ال‌جی خریداری شد و اکنون روی تلویزیون‌های این شرکت مورد استفاده قرار میگیرد.

 با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید
شروین پیشه‌ور

۵ – پیر امیدیار: بنیانگذار سایت eBay.

۶ – پژمان نوزاد: بنیانگذار شرکت Pear Ventures  که بعدا روی دراپ‌باکس، LendingClub، Gusto،Guardant Health، Philz Coffee،DoorDash سرمایه‌گذاری کرد. او قبلا روی PayPal هم سرمایه‌گذاری کرده بود. او یکی از موفق‌ترین ایرانی‌های سیلیکون‌ولی به حساب می‌آید که می‌شود از روی رندگی او فیلم ساخت.

۷ – آرش فردوسی: بنیانگذار دراپ‌باکس.

۸ – امید کردستانی: کردستانی هم از جمله اشخاص معروف دنیای تکنولوژی به حساب می‌آید. او قبلا یکی از مدیران گوگل بود و در حال حاضر رییس هیات مدیره توییتر است.

با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید
امید کردستانی

۹ – باب مینر: بنیانگذار Oracle.

۱۰ – کیوان بیکپور: بنیانگذار سرویس Periscope که بعدا توسط توییتر خریداری شد.

۱۱ – بابی یزدانی: بنیانگذار شرکت Cota Capital،Signatures Capital که روی گوگل، دراپ‌باکس، اوبر، Bonobos، Bina و Salesforce سرمایه‌گذاری کرد.

۱۲ – سعید احمدی: بنیانگذار و مدیرعامل شرکت Plug and Play Tech Center که یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های سرمایه‌گذار روی استارتاپ‌ها به حساب می آید.

۱۳ – شان راد: بینانگذار Tinder!.

۱۴ – لیلی سرافان: مدیرعامل شرکت Home Care Assistance با بیش از ۶۵۰۰ کارمند. ارزش این شرکت به ۲۰۰ میلیون دلار می‌رسد.

۱۵ – علی روغنی: مدیرعامل شرکت YCombinator Continuity که اکنون ۱ میلیارد دلار ارزش دارد. او قبلا مدیر ارشد مالی شرکت‌ پیکسار بود و بعدا هم به عنوان مدیر عملیاتی توییتر فعالیت کرد.

۱۶ – کامران الهیان: رییس هیات مدیره و بنیانگذار شرکت Global Catalyst Partners. او قبلا شرکت Cirrus Logic را تاسیس کرده بود.

۱۷- محسن معظمی: او یکی از مدیران شرکت Columbus Nova Technology Partners بود. حتی به عنوان معاون رییس هم در شرکت Cisco فعالیت می‌کرده است. او سیستم Stanford Business را هم تاسیس کرد که بعدا توسط شرکت Kurt Salmon Associates خریداری شد.

۱۸ – شن تجارتی: رییس و مدیرعامل شرکت Honeywell’s High Growth Regions که در خاورمیانه، آسیا، آفریقا و اروپای شرقی فعالیت می‌کند. تجارتی در لیست ۱۰۰ فرد پولدار سایت Fortune در مکان ۷۳ قرار دارد.

۱۹ – حسین اسلامبولچی: بنیانگذار شرکت AT&T Labs و مدیر ارشد فناوری سابق شرکت AT&T بود.

با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید
حسین اسلامبولچی

۲۰ – فرهاد محیط: او بنیانگذار سرویس Flipagram، BizRate و Shopzilla بود که همه آن‌ها توسط شرکت‌های دیگر خریداری شدند.

۲۱ – علی وهابزاده: بنیانگذار شرکت Chariot که توسط شرکت فورد خریداری شد.

۲۲ – داریان شیرازی: بنیانگذار شرکت Radius که یک شرکت بازاریابی برای کسب و کارهای کوچک بود. ارزش این شرکت به ۸۰ میلیون دلار رسید.

۲۳- فرزاد ناظم: مدیر ارشد فناوری سابق شرکت یاهو که در حال حاضر به همراه همسرش نوشین هاشمی شرکت Hand Foundation و بسیاری از سازمان‌های دیگر را مدیریت می‌کنند.

۲۴ – سالار کمانگر: مدیرعامل سابق یوتیوب. او با ۷ کارمندی که با آن‌ها یوتیوب را تاسیس کرده بود به گوگل پیوست.

۲۵ – پدرام کیانی: رییس مهندسان شرکت اوبر.

۲۶ – بیژن ثابت: او در شرکت Spark Capital شریک بود که بعدا روی توییتر و Tumblr سرمایه‌گذاری کرد.

۲۷ – شاهین فرشچی: یکی از شریک‌های شرکت Lux Capital بود که روی شرکت‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کرد که می‌توانستند در آینده تکنولوژی‌های جدید و یا مهندسان حرفه‌ای تربیت کنند.

۲۸ – تورج پرنگ: معاون رییس GoDaddy است. قبلا هم به عنوان مدیر عملیاتی UpCounsel فعالیت می‌کرد. او شرکت Jaxtr را تاسیس کرد که بعدا توسط شرکت‌های دیگر خریداری شد.

۲۹ – شایان زاهد و الکس مهر: بنیانگذاران اپلیکیشن Zoosk که اکنون ۱۸۰ میلیون دلار ارزش دارد.

۳۰ – بابک پهلوان و نیما اصغربیگی: بنیانگذاران شرکت CleverSense که بعدا توسط گوگل خریداری شد. این دو نفر در حال حاضر از مدیران گوگل به حساب می‌آیند.

۳۱ – امین ذوفنون: او اکنون در سمت معاون رییس بخش توسعه کسب و کار فیسبوک فعالیت می‌کند.  او قبلا چنین نقشی را هم در شرکت گوگل داشت.

با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید
امین ذوفنون

۳۲ – نرگس بنی‌سعیدی: بنیانگذار و مدیرعامل شرکت Bina Technologies است که از جمله شرکت‌های فعال در حوزه بیوانفورماتیک به حساب می‌آید. این شرکت توسط شرکت Roche خریداری شد. بنی‌سعیدی در حال حاضر به عنوان معاون رییس شرکت Roche فعالیت می‌کند.

۳۳ – کیوان مهاجر: بنیانگذار و رییس هیات مدیره شرکت SoundHound است که زمینه هوش مصنوعی و تشخیص زبان توسط هوش مصنوعی فعالیت می‌کند. این شرکت در حال حاضر ۷۵ میلیون دلار ارزش دارد.

۳۴ – حسام اسفندیارپور: بنیانگذار و رییس هیات مدیره شرکت Genapsys. این شرکت ۴۵ میلیون دلار ارزش دارد.

۳۵ – مصطفی رونقی: مدیر ارشد فناوری شرکت Illumina. این شرکت در زمینه توالی‌یابی ژنتیک فعالیت می‌کند و ارزش بازار آن به ۲۸ میلیارد دلار می‌رسد.

با ایرانیان موفق سیلیکون‌ولی آشنا شوید
مصطفی رونقی

۳۶- امیرعلی طلاساز: بنیانگذار و مدیرعامل شرکت Guardant Health که همین چند وقت پیش بیش از ۵۵۰ ملیون دلار سرمایه‌گذاری خطرپذیر برای تشخیص سرطان به وسیله آزمایش خون انجام داد.

۳۶- نیما قمصری: مدیرعامل شرکت Blend که سرویس‌هایی برای حساب درآمد و هزینه‌ها به شرکت‌های مختلف ارایه می‌کند. این شرکت با همین سرویس‌ها درآمد ۱۶۰ میلیون دلاری داشته است.

در کل تعداد ایران‌های فوق در سیلکون‌ولی به این افراد ختم نمی‌شود. ایران‌های موفق بیشتر از اینها‌ هستند و قطعا در آینده از آن‌ها بیشتر می‌شنویم. ایرانیان موفقی مثل دکتر فیروز نادری و دکتر نادر انقطاع هم برخی دیگر از این افراد به حساب می‌آیند.


منبع: برترینها

یک هفته و چند چهره؛ عروسی بهاره و شهرزاد بی چاوشی

برترین ها – ایمان عبدلی:

در هفته های کم خبری نوشتن سخت تر می شود، نوشتنی که طبع شما را راضی کند. دوست داشتیم از نجفی بنویسیم که به تازگی نوشته بودیم. از جهرمی هم به همچنین. از فراکسیون امید و عارف هم خیلی نیست که نوشته ایم. برخی سوژه ها را مصرف کرده بودیم و برخی دیگر هم  نوشته نشوند، سنگین تر است. این شرح مختصر قرار است توجیه این باشد که برخی اوقات به رغم میل باطنی از سوژه های دست دوم و کم خطر استفاده می کنیم. می دانیم که شاید برخی سوژه ها اساسی نیست، اما خب مصلحت این طورایجاب می کند.

حسن فتحی یا (قصه گو هفته)

برای عاشقان گذشته های شیرین، برای وصل شده ها به سنت، خیز دوباره شهرزاد خبر خوبی است. به هرحال فتحی و سریالش طلایه دار گذشته هایی هستند که به رغم تمام سختی ها و انسدادش حسرت برانگیزند، نه از حیث شرایط اجتماعی و سیاسی، بلکه از لحاظ فرم زندگی. سادگی و سهل الوصولی روابط و.. این پیچیدگی و چند وجهی این سال ها به مذاق برخی آدم ها خوش نمی آید، در ذاتشان نیست دیگر، جان به جانشان که کنید نمی توانند با این همه پیچیدگی کنار بیایند.

یک هفته و چند چهره؛ عروسی بهاره و شهرزاد بی چاوشی 

مخلص کلام این که تصویری که فتحی در امتداد علی حاتمی از گذشته ها نشان می دهد، هر چند اندوه بار اما در نهایت شیک است. آکسسوار، موسیقی و حس و حال ساخته های حاتمی در سال های قبل و فتحی در این روزها، به درستی متهم  به سانتی مانتالیسم می شود برای گذشته دوست ها خوش است. شهرزاد از این جهت نوستالژی بازها را راضی می کند. در قسمت های ابتدایی این فصل خلا علی نصیریان، شکل اغراق شده گریم ها و فضای ساکن ارتباط شهرزاد و فرهاد کمی توی ذوق می زد. رفته رفته سریال دوباره در حال اوج گرفتن است. اضافه شدن کیانیان و رویا نونهالی و تقویت فضای مافیایی و معادلات قدرت، این مجموعه را جان دوباره داده. از آن طرف عشق فرهاد و شهرزاد زیر سایه تمامیت خواهی قباد در معرض خطر قرار گرفته و برای فرهنگ شرقی، عشقی که در خطر باشد، خواستنی تر است. ما عشق را در پائیز می خواهیم؛ خزان گونه و در ریزش و انزوا. فرهاد و شهرزاد، حالا جذاب شده اند.  از طرفی خرده روایت هایی مثل عشق هاشم آقا و عمه بلقیس هم جاندار و جذاب است. مثل ارتباط کم نظیر پدر شوهر و عروس سریال، یعنی همان هاشم آقا و شهرزاد.

همه ی این ها پس از آن حواشی مربوط به سرمایه گذار کار که حتما تا حدی تمرکز را از سازندگان گرفته بود، جالب توجه است. در این میان تازه ترین حاشیه هم مساله سینا سرلک و محسن چاوشی است. حذف نام چاوشی و کلیپی که با صدای سینا سرلک پخش شد خبر از اختلافاتی میان دو خواننده سریال می دهد. این جنس حاشیه ها تا حدی خیلی هم از جهت رسانه ای کردن سریال بد نیست. به هر حال چاوشی خواننده پر طرفداری است و هر اتفاق حول و حوش او حواس ها را سمت شهرزاد می آورد، در کوتاه مدت که صد البته خوب است و اما در بلند مدت هم جدایی احتمالی چاوشی به شهرزاد ضربه آن چنانی نخواهد زد، چون اصلا صدا و سبک موسیقی چاوشی به کاری که  در دهه ۴۰ روایت می شود، نمی آید. مقصودم این است که جنس کار پاپیولار او با لاله زار و داستان هایش همگن نیست. خوانندهای سنتی خوان بیشتر و بهتر به چنین فضایی می نشینند. مثل استفاده از شجریان در دلشدگان و یا در حاجی واشنگتن و یا حتی جنس موسیقی هزار دستان و حتی کارهای فتحی، مثل شب دهم و مدار صفر درجه که از صدای علیرضا قربانی استفاده شده بود. شاید این عدو سبب خیر باشد. به هر حال برای داستانی در فضایی سنتی موسیقی سنتی همخوانی بیشتری دارد، کما این که شهرزاد دیگر در مرحله جذب نیست که بخواهد با صدای چاوشی به مخاطب باج بدهد، حالا شاید صدای سرلک همخوانی بیشتری هم داشته باشد.


 

بهاره رهنما یا (عروس هفته)

در هفته ای که گذشت، ازدواج مجدد بهاره رهنما  فضای مجازی را بلعید. زنی فعال و پر دامنه در فعالیت های اجتماعی که انگار گونه ای از فمنیسم ایرانی را ترویج می دهد. تاکید او بر حقوق مغفول مانده ی زنان ایرانی در داستان کوتاه های که نوشته و یا حتی یادداشت های که در روزنامه ها می نویسد و نمایش هایی که اجرا می کند ، موضع گیری های مجازی، همه  و همه از بهاره رهنما تصویری ساخته که دوست دارد پرچمدار زنان ایرانی باشد و حق آن ها را بستاند. خب کسی که در چنین جایگاهی قرار می گیرد، ادعایی بزرگ برداشته، پس راحت قضاوت می شود و حالا طلاق هم گرفته و از ازدواج  مجدد را تبلیغ می کند. او تمام مناسک عروسی را به مانند یک جوان به جای می آورد و خودش عامل انتشار و تکثیر این مناسک می شود.او عامدانه  در گوش مخاطبانش می گوید که دوباره ازدواج کردن و اظهار خوشبختی نه تنها ایرادی ندارد که باید توصیه هم شود.  

یک هفته و چند چهره؛ عروسی بهاره و شهرزاد بی چاوشی 

با این تفاسیر چرا بهاره رهنما را قضاوت می کنیم؟ چرا این توصیه های به ظاهر مثبت به دل نمی نشیند؟ شاید ریشه اش در ویترینی است که او ساخته و متناسب با توانایی های ذهنی اش نیست. در واقع او می خواهد جریان ساز باشد و به اندازه ی یک جریان ساز تدبیر ندارد و ما را به اشتباه می اندازد. در واقع باید بپذیریم، حضور او در یک کمپین سیاسی یا دفاعش از حقوق زنان ربطی به تصمیمش در ازدواج با یک جوان پولدار ندارد. او حتی درتبلیغ و ترویج این ازدواج هم ذره ای تقصیر ندارد. تمام رفتارهای قبلی او هم در امتداد همین ازدواج و عروسی قرار می گیرد. اصولا بهاره رهنما نه بازیگر جریان سازی بوده، نه  نویسنده خوش نثر و تاثیر گذاری است. نه ژورنالیست خاصی است. او در کلی عرصه های مختلف یک به شدت معمولی است. از همین جهت وقتی می خواهد شادی را ترویج کند، وقتی می خواهد جریان ساز باشد، اندازه سقف ذهنی اش این کار را می کند.

عناوین از آدم ها چیزی نمی سازند. چه بسی افراد بر اساس اتفاقاتی و حوادثی در موقعیت های خاصی قرار می گیرند و این دلیلی کافی بر وجاهت آن ها نیست. کارگردانی و نویسندگی  بهاره رهنما همه از سر ارتباطات مختلفی است که وجود دارد. فلان سالن دار، فلان سردبیر و فلان کارگردان همه به هم نون قرض می دهند. رهنما در این پازل جای خودش را دارد. او وقتی عرصه خصوصی اش را به نمایش می گذارد نا خواسته آن خودِ معمولی اش را لو می دهد و تلاش هایش در جهت تاثیر گذایر پیش قراول بودن زیر سئوال می رود. چرا توقعی بیشتر از آن چه که هست از او دارید؟ در پازل رفتاری او اتقاقا همه چیزش به همه چیزش می آید.


ابراهیم یزدی یا (سیاستمدار هفته)

برای نوشتن از یزدی و اصولا هنگامه ی مرگ ها خطر کلیشه هر نوشته ای را تهدید می کند. این که ابراهیم یزدی کجا درس خوانده. عضو کدام حزب و سازمان بوده؟ چه تاثیراتی در انقلاب اسلامی  داشت و بعدها چه اتفاقاتی برایش افتاد، را خب با یک سرچ ساده در گوگلِ سخاوتمند هم می شود پیدا کرد. کاری که از دست همه مان به یک اندازه بر می آید!

 از این روتصمیم گرفتم به نشریات قدیمی تر گریز بزنم و به بهانه ی فوت ابراهیم یزدی نقل قول هایی از او بیاورم که همیشه از قدیس سازی فراری بود و عموما طرفدارمنش بود تا شخص. نکته ای که در سپهر عمومی جامعه ی ایرانی حائز اهمیت است، چون اصولا نهادها قوتی ندارند و تصمیمات و کنش ها هنوز با چهره های کاریزماتیک معنا پیدا می کند. یعنی افراد اولی هستند بر منش ها. چنین خصلتی به ناپایداری جامعه ایرانی دامن می زند..

یک هفته و چند چهره؛ عروسی بهاره و شهرزاد بی چاوشی 

یزدی حیات سیاسی پر فراز و نشیبی داشت؛ با همه ی این ها او دائما توصیه به ماندن می کرد، حتی اگر خودش سهمی نداشت. برای او مصدقی بودن تنها سویه های احساسی نبود. می دانست بت سازی و همنشینی شعر و ادبیات و ترانه و مقوله های این چنینی کنار شخصیت های سیاسی اگر به افراط بیفتد، خطر اسطوره سازی های کاذب را دارد. حالا ما مانده ایم و میراث او که در مورد خودش هم کارا است. یزدی کم اشتباه نداشت ونباید مرگ ها یادمان را خدشه دار کند، یزدی را همان گونه که بود به خاطر می آوریم؛ سایه و روشن. اصلا همین چند خط را که در سالنامه شرق دوازده سال پیش نوشته را مرور کنید، چیزهایی دارد با خودش.

«برخی که خود را هم مصدقی می دانند از وی به عنوان یک انسان والای تاریخی یاد می کنند و تجلیل می نمایند. در حالی که به نظر ما مصدق و بازرگان یک شخصیت یا منش هستند. منش سیاسی مصدق قانون گرایی، اصلاح طلبی، منش زنده ای است که امروز هم کارکرد دارد.  این نگاه به مصدق این سئوال مطرح می گردد که اگر امروز مصدق حضور داشت در برابر وضعیت بحرانی کشورمان چه راهکارهایی پیشنهاد می داد؟  آیا مصدق نگاه به بیرون و چشم دوختن به قدرت های خارجی برای تغییرات در ساختار حقوقی نظام را مطرح می کرد یا این که استفاده خردورزانه از شرایط بیرونی  به طرح سیاست های اصلاح طلبانه خود می پرداخت»


قاتل آتنا یا (منزجر کننده هفته)

حکم قاتل آتنا اعلام شد. موضوع چالش برانگیزی که طی هفته های اخیر در کنار اتفاقی که برای بنیتا افتاد مجموعه ای از بزهکاری ها و خلاهای ساختاری موجود در جامعه در حال گذار ایرانی را نشان داد.

 مساله شکاف طبقاتی، اعتیاد، بی اخلاقی و…همه به مدد رسانه ها در این دو اتفاق دیده شد و مردم را حساس کرد. اما قرار نیست این حساسیت سیاهی و ناامیدی ایجاد کند. هر دو اتفاق سهمگین و دلخراش بوده اند و در بزرگی و جانکاهی آن ها هیچ شکی نیست. اما این ها از مقتضیات هر جامعه ای است خصوصا اگر جامعه در حال گذار باشد. این معضلات را بیشتر لمس می کند تا رسیدن به شرایطی پایدارتر شاید باز هم از این جنس هزینه ها بدهیم.

یک هفته و چند چهره؛ عروسی بهاره و شهرزاد بی چاوشی 

 مقصودم از این چند خط این است که گمان نکنیم خیلی بی رحم شده ایم و اصلا قرار نیست از چند اتفاق این مدلی  به یک نتیجه گیری کلی برسیم و کلیت جامعه ایرانی را بی رحم قلمداد کنیم .هنوز هم در این شهر هستند آدم هایی که چشم پاک دارند. طینت درست و حسابی دارند و البته که این زمانه هم خیلی بی آبرو نیست. گمان نکنیم قدیم ترها از این اتفاق ها نبوده. منتهی اقتضای آن زمان ها جوری بود که گسترش اطلاعات به این سهل الوصولی نبود.

 تجاوز، قتل و سرقت و….در ذات بشر است و میل به شرارت انکار شدنی نیست. ربطی به ایران و آمریکا و دانمارک هم ندارد. قبل رنسانس و بعد از اسلام و همیشه هم شرارت نفس کشیده و فقط می شود تا حدی کنترلش کرد و افسارش را کشید. فرق یک جامعه در حال توسعه با یک جامعه توسعه یافته در همین میزان کنترل کنندگی است. در شکل احکام قضایی و در واکنش های مردمی و… تجربه های اجتماعی این چنینی کم از تجربه های سیاسی جمعی ندارد. فقط ابعاد ماجراها فرق دارد. به شرط انباشت ذهنی و ماندگاری در حافظه جمعی، آتنا و بنیتا و هر موضوع دیگری در آینده راهگشا خواهد بود و والسلام.


منبع: برترینها

گفت و گو با «مهران و نور»، زوج تکواندوکار ایرانی-ترکیه‌ای

کمی پیش از مسابقات جهانی بود که خبر ازدواج نور تاتار، تکواندوکار ترکیه‌ای، با مهران عسگری، ملی‌پوش سابق ایران، خبرساز شد و چندی بعد طلای نور تاتار در مسابقات جهانی کره جنوبی او را به چهره‌ای آشنا در ایران تبدیل کرد، به‌طوری که ایرانی‌های بسیاری قهرمانی‌اش را در صفحه شخصی اینستاگرامش تبریک گفتند.

نورتاتار که دیگر یک عروس ایرانی است، به همراه همسرش خود را برای مراسم جشن ازدواجش آماده می‌کند. گپی زده‌ایم با او و مهران عسگری درباره مسیر جدید زندگی‌شان، اهداف ورزشی‌شان و آن‌چه درباره ایران فکر می‌کنند.

گفت و گو با «مهران و نور»، زوج تکواندوکار ایرانی-ترکیه‌ای

به نظر می‌رسد این روزها بسیار سرتان شلوغ است به‌خاطر جشنی که پیش رو دارید. دو ورزشکار از دو کشور همسایه که حالا در کنار همسر بودن، یکی مربی است و دیگری قهرمان جهان. قصه این آشنایی از کجا شروع شد؟

مهران عسگری: آشنایی با نور به المپیک دانشجویی ۲۰۱۵ بازمی‌گردد. در آن رقابت‌ها هم من و هم نور مدال برنز گرفتیم، اما پس از آن حدود یک سال و نیم هیچ صحبتی با هم نداشتیم تا این‌که در المپیک برزیل دوباره باب این آشنایی باز شد و همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و به ازدواج رسید.

نورتاتار: قشنگ‌ترین خاطره‌ای که از این آشنایی دارم، این است که مهران در اولین برخورد به من گفت خواهر.

نورتاتار: از مردم ایران ممنونم که حامی من بودند

خانم نور قبل از آشنایی با همسرتان شناختی درباره ایران داشتید؟

نورتاتار: قبل از این‌که به ایران بیایم، اطلاعی از ایران نداشتم و عادت هم ندارم که درباره کشوری قضاوت کنم تا وقتی خودم شناختی از آن‌جا ندارم. وقتی به ایران آمدم، متوجه شدم که مردم ایران مردم بسیار خوبی هستند.

من باید از مردم ایران تشکر کنم، چون بسیار مردم خون‌گرمی هستند. از مهران و خانواده‌اش هم تشکر می‌کنم که بسیار خون‌گرم با من رفتار کردند و من را از روز اول دوست داشتند. من پس از قهرمانی در مسابقات جهانی از طرف مردم ایران تبریک‌های مختلفی را دریافت کردم، ایرانی‌ها همیشه حامی و مشوق من بودند. حتی در بازی‌های کشورهای اسلامی من را به اسم فامیلی همسرم تشویق می‌کردند و این موضوع باعث دل‌گرمی برایم بود و من از آن‌ها ممنونم.

کمی از مسابقات جهانی کره جنوبی و طلایی که کسب کردید، بگویید. آیا فکر می‌کردید که قهرمان شوید؟

نورتاتار: راستش هر دو دوره مسابقات جهانی برایم بسیار سنگین بود، چون وزنی که در آن مبارزه می‌کنم، ۶۷ کیلواست که درواقع وزن المپیکی است. به همین دلیل برای رسیدن به سکوی قهرمانی باید با رقبای المپیکی مبارزه می‌کردم. در دوره پیش این رقابت‌ها بسیار نزدیک مبارزه‌ام را به حریف واگذار کردم، اما مطمئن بودم اگر تمریناتم ادامه‌دار باشد، قطعا می‌توانم طلای جهان را بگیرم. خدا را شکر می‌کنم که توانستم مدال طلا بگیرم و باید بگویم بالاترین انگیزه‌ای که توانستم این مدال را بگیرم، حضور همسرم بوده است.

عسگری: ثانیه‌های آخر بازی فینال نور را ندیدم

آقای عسگری شما در زمان قهرمانی همسرتان در مسابقات جهانی کنارشان بودید؟ از حال‌وهوای خودتان به‌عنوان همسر و مربی نور بگویید.

مهران عسگری: نه، متاسفانه به‌خاطر مشکلی که برای ویزایم وجود داشت، کنارش نبودم، اما نور بعد از هر بازی با من تماس می‌گرفت، چون می‌دانست که بازی‌هایش را به صورت زنده می‌بینم و حریفانش را مورد آنالیز قرار می‌دهم. من زمانی که نور بازی فینال را انجام می‌داد، هفت، هشت ثانیه آخر بازی را ندیدم، چون داشتم از در خانه پیش از پایان بازی برای قهرمانی‌اش خوشحالی می‌کردم. نور بعد از قهرمانی به من زنگ زد و این موضوع که توانستیم در یک مدت کوتاه چنین نتیجه‌ای بگیریم، برای من بسیار زیباست. البته نباید مغرور بود و من در تمام مصاحبه‌هایم گفته‌ام که این پیروزی برکت ازدواج ما بود و خدا این هدیه را به ما داد. من همیشه خدا را شکر می‌کنم. نور مدال نقره جهان را داشت و تکرار مدال نقره جهان دیگر قابل قبول نبود و باید طلا می‌گرفت.

خانم نور، تیم تکواندو ترکیه در این سال‌ها پیشرفت خوبی داشته، شما تیم ملی زنان ترکیه را چطور می‌بینید؟

نورتاتار: در سال‌های اخیر ورزشکارانی که در ترکیه به شکل حرفه‌ای تکواندو تمرین می‌کنند، تعدادشان زیاد شده است و همین موضوع سبب شده است که رقابت‌ها برای رسیدن به تیم ملی بسیار نزدیک باشد. از طرفی تیم ملی زنان ترکیه تمرینات مرتبی در اردوهای مختلف دارد که باعث می‌شود بتوانیم نتیجه خوبی در این رقابت‌ها بگیریم. رنکینگی شدن مسابقات هم دلیل دیگری است که کمک می‌کند تکواندوکاران با توجه به امتیازاتشان در سطح‌های بالای مسابقات حضور پیدا کنند و تمام این فاکتورها فکر می‌کنم دلیل اصلی موفقیت تیم ملی تکواندو ترکیه است.

 عشق روی تاتامی

نورتاتار: علاقه خاصی به اکرم خدابنده و کیمیا علیزاده دارم

نظرتان درباره تکواندو زنان ایران چیست؟

نورتاتار: در تیم ایران هم علاقه خاصی به اکرم خدابنده و کیمیا علیزده دارم، چون آن‌ها را می‌شناسم و سبک بازی‌شان را می‌پسندم. با اکرم خدابنده دوست هستم و با هم در تماسیم. باید بگویم که به مربیان تیم ایران هم علاقه مندم و برایشان احترام خاصی قائلم.

مهران عسگری: این مسلم است که تکواندو زنان ایران نسبت به گذشته پیشرفت بسیار زیادی داشته است. به‌طور مثال خانم اکرم خدابنده در المپیک دانشجویان در حالی طلا می‌گیرد که حتی قهرمان‌های مرد ما هم نمی‌توانستند این مدال را بگیرند.

من هم در دوره پیش این رقابت‌ها برنز گرفتم. نتایجی که زنان در رقابت‌ها می‌گیرند، نشان می‌دهد که سطح تکواندو زنان ایران در حال پیشرفت است. تیم ملی زنان تکواندو ایران در رقابت‌های گذشته مقابل ساده‌ترین رقیبان خود با اختلاف امتیاز بالا نتیجه را واگذار می‌کردند، اما حالا تا پای سکو می‌آیند، یا کسی مثل کیمیا علیزاده در ۲۰۱۵ برنز می‌گیرد و در ۲۰۱۷ به مدال نقره می‌رسد و این یعنی پیشرفت. اما برای ادامه مسیر باید تغییراتی صورت گیرد و بحث تقویت اعتمادبه‌نفس و آمادگی بدنی بیشتر مورد توجه قرار گیرد. دوباره به علیزاده اشاره می‌کنم.

او در وزن خود پدیده است، اما کیمیا به‌شدت از لحاظ فیزیکی ضعیف است. به‌طور مثال اگر در بازی فینال ۲۰ درصد قدرت بدنی بالاتری داشت، می‌توانست حریف ساحل عاجی را شکست دهد و طلا بگیرد. ای کاش امثال کیمیا علیزاده را به گونه‌ای حفظ کنیم که به‌خاطر مریضی و مدال نقره به آن‌ها پدیده نگوییم، بلکه به‌خاطر اقتدار و مدال طلایشان آن‌ها را پدیده بنامیم.

امیدوارم کیمیا هر چه زودتر سلامتی خود را به دست آورد و او را در میدان رقابت‌ها ببینیم. او سن زیادی ندارد و می‌تواند مدال‌آوری خود را ادامه دهد، هرچند ورزشکاران برای ادامه مسیر قهرمانی‌شان نیازمند حمایت هستند.

گفت و گو با «مهران و نور»، زوج تکواندوکار ایرانی-ترکیه‌ای 

هدف شما در ورزش حرفه‌ای چیست و آینده تکواندو خود را چگونه ترسیم کرده‌اید؟

نورتاتار: پیش از المپیک لندن در سال ۲۰۱۲ گفته بودم که اگر مدال بگیرم، تکواندو را کنار بگذارم، که در این مسابقات نقره گرفتم. بعد از آن تصمیم گرفتم با مدال طلا از تکواندو خداحافظی کنم، اما در المپیک ریو به مدال برنز رسیدم. حالا هدف پیش روی من طلای المپیک ۲۰۲۰ است، هرچند قبل از آن دو مسابقه قهرمانی اروپا و جهان را پیش رو دارم و برای کسب نتیجه مطلوب نیازمند برنامه‌ریزی دقیق هستم. در حال حاضر که ازدواج کرده‌ام و دوست دارم مادر شوم، به همین دلیل اگر طلای توکیو را به دست آورم، بعد از توکیو دیگر تکواندو را کنار می‌گذارم و به زندگی‌ام در کنار همسر و احتمالا فرزندم ادامه می‌دهم.

مهران عسگری: من تا حد زیادی به اهداف ورزشی خود رسیده‌ام، اما بزرگ‌ترین آرزوی ورزشی‌ام که مدال المپیک است، تا کنون محقق نشده است. امیدوارم این آرزویم یک روز محقق شود. من می‌خواهم فعالیت ورزشی خود را به‌عنوان یک ورزشکار ادامه دهم و فارغ از هر نتیجه‌ای در المپیک ۲۰۲۰ کنار همسرم باشم. اگر شرایط فراهم باشد، می‌خواهم مبارزه کنم، اما در غیر این صورت به‌عنوان مربی در کنارش خواهم بود.

آقای عسگری، به‌عنوان یک عضو سابق تیم ملی، در حال حاضر وضعیت تکواندو ایران را چطور می‌بینید؟

مهران عسگری: متاسفانه وضعیت تکواندو ایران بغرنج شده و تکواندو در یک باتلاقی افتاده که باید یکی آن را نجات دهد. البته باید همه، یعنی مسئولان، کادر فنی، بازیکنان، پیش‌کسوتان و… دست به دست هم دهند و با همکاری مشترک تکواندو ایران را نجات بدهند، وگرنه تکواندو ایران از این جایی که هست، باز هم پایین‌تر می‌رود. اگر بخواهیم نتایج تکواندو ایران را نسبت به گذشته مقایسه کنیم، باید گفت که خیلی سقوط کرده‌ایم. البته بالاخره ورزش یک سر برد و یک سر باخت دارد، ولی به‌هرحال باید یک فکری به حال تکواندو ایران کرد.

کمی از ورزش دور شویم. فرهنگ ترکیه و ایران را چطور می‌بینید و اصلا تا چه اندازه با زبان مادری یکدیگر آشنا هستید؟

مهران عسگری: من با این‌که از یک خانواده آذری زبان هستم، اما حدود ۱۲ سال است که زبان ترکی را بلدم و می‌توانم صحبت کنم. ترکیه هم مثل ایران فرهنگی غنی و اصیل دارد، ولی من هیچ‌گاه فرهنگ با اصالت آریایی ایران را با هیچ کجای دنیا عوض نمی‌کنم و نخواهم کرد، حتی اگر محل زندگی‌ام تغییر کند.

نورتاتار: در وهله اول خوشحالم که همسر ایرانی و مهربانی دارم و دوم این‌که ایران یک کشور بافرهنگی است که مردمش من را دوست دارند. در حال حاضر کمی زبان فارسی را یاد گرفته‌ام، اما برنامه دارم که پس از جشن ازدواجم نوشتن و خواندن زبان فارسی را به‌طور کامل یاد بگیرم.

شما به‌عنوان دو ورزشکار حرفه‌ای ازدواجی ورزشی داشتید، فکر می‌کنید این ازدواج تا چه اندازه می‌تواند به مسیر ورزشی شما کمک کند؟

نورتاتار: این که همسرم با من هم‌رشته است، بسیار نکته مثبتی است، چون از جنس من است و از زبان من سر درمی‌آورد، یعنی شرایط من را درک می‌کند. این‌که همسرم به‌عنوان هم‌تیمی و مربی هم در کنارم است، اتفاق بسیار خوشایندی است. او در کشورهای مختلف کار کرده و این موضوع برایم بسیار مهم است که یک ورزشکار حرفه‌ای به‌عنوان همسر و مربی در کنارم است.

عسگری: نور هم تیزهوش است و هم ژنتیکی قدرتمند است

آقای عسگری، شما به‌عنوان مربی هم در کنار نور هستید. او را به‌عنوان یک تکواندوکار چگونه توصیف می‌کنید؟

مهران عسگری: نور در وزن خود جزو نوابغ تکواندو زنان محسوب می‌شود، چون از ۱۹ سالگی اولین مدالش را گرفته و تاکنون طلای جهانی، طلای اروپا و طلای کشورهای اسلامی را کسب کرده است و این مدال‌ها برای یک تکواندوکار بسیار باارزش است، اما خون‌سردی و باهوشی نور ازجمله خصوصیات اوست. شاید ندانید، اما او متولد شهر «وان» ترکیه است و وان یک منطقه کوهستانی است که اقلیم آن‌جا باعث شده نور از نظر ژنتیکی قدرتمند باشد. این موضوع باعث می‌شود او با تیزهوشی که دارد، مسابقات سخت را هم پیروز شود. با توجه به این نور نفر اول رنکینگ وزن خود است و نامش در وزن خود یک برند محسوب می‌شود و با توجه به امتیازاتی که در مسابقات جهانی کره جنوبی کسب کرده، خیال خود را برای المپیک دوره بعد راحت کرده است.

کمی از خاطرات ورزشی که در حین تمرین داشتید یا در مسابقات لحظه‌های تلخ و شیرینی که برایتان ثبت شده، تعریف کنید.

نورتاتار: خاطرات زیادی از دوران ورزشی‌ام، چه در زمان برد و چه در زمان باخت، دارم، اما هیچ‌وقت خاطراتم را بزرگ نکرده‌ام که بخواهم به‌عنوان یک خاطره بزرگ ورزشی از آن یاد کنم. ورزش همه خاطره است و من همیشه سعی کرده‌ام که از خاطراتم تجربه بگیرم و از آن‌ها استفاده کنم.

مهران عسگری: نمی‌دانم خاطره شیرین تعریف کنم یا تلخ، اما سه روز قبل از مراسم نامزدی ما، در حال تمرین برای مسابقه بودیم که در حین تمرین برحسب اتفاق انگشت پای من به نور گیر کرد و شکست. به همین دلیل نتوانستم در مسابقه شرکت کنم. حالا نور هر زمان می‌خواهد خاطره‌ای را تعریف کند، از این خاطره به‌عنوان خاطره مشترکمان یاد می‌کند. (لحن شوخی)


منبع: برترینها

٣٩ سال از ربوده‌شدن «امام‌ موسی صدر» گذشت

غرشی از درد و خشم از شهر به‌ پا خاسته بود؛ انعکاس سرسام‌آور و پیوسته آن هر صدای دیگری را خفه می‌کرد و دروغ بزرگ را می‌خروشید. او نمرده است؛ مرگش دروغی بیش نیست؛ او زنده است، زنده است. فکری غیر از این را تصوری باطل می‌خوانند. سه روز از شهریور ۱۳۵۷ می‌گذشت که خبر ربوده‌شدنش منتشر شد. این دومین سفر او به لیبی بود. اولین ملاقاتش با سرهنگ معمر قذافی به دعوایی ختم شد و این بار به معمایی فراموش‌نشدنی.

دعوا بر سر کتاب سبزرنگی بود که قذافی منتشر کرده بود و «نهایتا وحی را انکار می‌کرد». و این‌بار «هواری بومدین»، چهارمین رئیس‌جمهور الجزایر، اصرار داشت ملاقات امام‌موسی ‌صدر با قذافی می‌تواند برای حل مسئله لبنان و فلسطین مفید باشد.

قرار بود در این سفر صادق طباطبایی و صادق قطب‌زاده او را همراهی کنند؛ اما سفر آنها یک هفته به تعویق می‌افتد و «صادق‌ها» از سفر باز می‌مانند. روز ۲۵ آگوست (سوم شهریور) امام‌موسی‌ صدر به همراه محمد یعقوب، از روحانیون خوش‌فکر لبنانی و عباس بدرالدین، روزنامه‌نگار و مدیر خبرگزاری لبنان، وارد لیبی می‌شوند و در فرودگاه، رئیس‌دفتر ستاد سیاست خارجه از آنها استقبال می‌کند و برای اقامت به هتل الشاطی می‌روند؛ اما این سفر متفاوت از دیگر سفرهای خارجی موسی صدر بود. او از روز اول هیچ ارتباطی با جهان خارج نداشت تا به ‌امروز؛ این سفر شبیه داستانی است پرآشوب و پرفراز. هنوز هم طرفداران و پیروانش به بازگشت او امید دارند و دل ناامید نکرده‌اند از بازگشت امام‌موسی صدر.

 ٣٩ سال از ربوده‌شدن امام‌موسي گذشت

مسافر سفر بی‌بازگشت

موسی صدر به سفری بی‌بازگشت رفته بود؛ دخترک هفت‌ساله بود که او رفت؛ می‌دانست که رفته است؛ همیشه این‌طور بود، مدام در سفر. بعدها ملیحه، کوچک‌ترین فرزند خانواده، او را در خواب می‌بیند که زنده است؛ مردی که دختر را روی پایش گذاشته و غذا در دهانش می‌گذارد. دختر اولین و آخرین تصویر خود را از پدر چنین ترسیم می‌کند: «تصویر خودم یادم است که دارم راه می‌روم و بابا به شوخی می‌زند پشتم و تصویر دیواری که بابا صورتش را پشتش قایم می‌کند و من گریه می‌کنم؛ چون فکر می‌کنم بابا گم شده است».

او پدر را این‌گونه شناخته است؛ بقیه قصه‌هایی است که دیگران درباره‌اش گفته‌اند یا پروین خلیلی، همسر امام‌موسی صدر برای فرزند تعریف کرده است. پری‌خانم، زنی شهره به صبوری، او هرگز به همسر اعتراضی نمی‌کند جز یک ‌بار، آن هم در «حازمیه» در طبقه بالای ساختمان مجلس. پنجره‌های ساختمان طوری بود که هر وقت باران می‌آمد، آب وارد خانه می‌شد. لبنان هم پرباران بود. او خطاب به شوهر می‌گوید: «دیگر نمی‌تواند در این خانه زندگی کند؛ باید بروند استیجاری»؛ ولی تا زمانی که آقا موسی لبنان بود، آنها در همین ساختمان زندگی می‌کنند و در حازمیه می‌مانند.

روزهای زندگی

حازمیه جای امنی برای خانواده امام‌موسی صدر بود. آنها هفت سال در این شهر زندگی کردند. پری‌خانم روایت می‌کند: «آقاموسی هیچ محافظتی از خود نمی‌کرد، تنها محافظتش این بود که وقتی جایی می‌رفت، ساعت قبلی معلوم نمی‌کرد. نمی‌گفت کی و کجا می‌رود. اگر آدمی بود که اهل محافظت از خودش بود، نباید این سفر را می‌رفت. نباید پیش معمر قذافی می‌رفت. خیلی‌ها به او گفته بودند». پری‌خانم هم ته دلش راضی به این سفر نبود؛ اما او همراه بود با تصمیم همسر؛ برای همین از قم به لبنان آمده بود. او بچه کوچک خانواده بود. پدرش مجتهدی بود که فرمان حلیت و مشروعیت مشروطیت را امضا کرد. در ابتدا به دلیل سن پایین دختر راضی به ازدواجش نبود؛ ولی نتوانست به موسی صدر «نه» بگوید.

دختر تا زمان عقدش آقا موسی را ندیده بود. او در مراسم عقد می‌آید و کنار عروس می‌نشیند. اصلا رسم این‌گونه نبود. هیچ دامادی به سرش نمی‌زد که بیاید مجلس زنانه و کنار عروس بنشیند؛ ولی آقا موسی چنین کرده بود. همین‌جا عروس‌خانم مطمئن شده بود که می‌شود به این مرد اطمینان کرد. او از همسر راضی است، همه خانواده صدر به زن احترام می‌گذاشتند. پدرشوهرش، آقای صدر بزرگ هر بار که بی‌بی‌جان برایش چای می‌برد، دستش را می‌بوسید، آقا موسی هم همین‌طور بود.

نه اینکه واقعا دستش را ببوسد؛ اما راضی به این کار هم نبود. حالا مرد رفته بود به همراه دو رفیقش و هیچ خبری از او نبود؛ لبنان هم درگیر جنگ بود و گرسنگی. پری‌خانم روزهایی را به یاد می‌آورد که همسرش توصیه می‌کرد به خانه‌های کشاورزان «صور» برود؛ اما مدتی طول می‌کشد تا او چنین کند، بعد از سفرش از قم به لبنان. همین وضعیت شیعیان لبنان بود که امام‌موسی‌ صدر، فرزند سیدصدرالدین صدر به فکر تأسیس جنبش امل می‌افتد.

 ٣٩ سال از ربوده‌شدن امام‌موسي گذشت

امام‌موسی‌ کیست؟

در نیمه فروردین ١٣٠٧ بود که موسی صدر در شهر قم متولد شد. دوران ابتدایی تحصیل در دبستان «حیات» بود و بعدها در دبیرستانی که مدیریت آن را احمد واحدی برعهده داشت، فارغ‌التحصیل شد. سید‌موسی هم‌زمان در دانشگاه تهران «حقوق اقتصادی» می‌خواند و در حوزه علمیه علوم دینی. از همین‌جا بود که او با برخی از فعالان دانشگاهی-سیاسی ایران آشنا می‌شود، آشنایی‌ای که تا روزهای حضورش در لبنان و تا امروز ادامه دارد.

پدرش فقیهی بزرگ بود که پس از رحلت آیت‌الله حائری‌یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم در سال ١٣۵۵ قمری، ریاست این حوزه را برعهده می‌گیرد. سیدصدرالدین صدر در سال ۱۳۱۴ بعد از پیام دردمندانه آیت‌الله‌ العظمی حائری به دلیل فشارهای رضاشاه همراه آقا سیدمحمد آقازاده، تاجر معروف قمی و برادر وی آقای مصطفوی، به قم بازگشت و برای همیشه در شهر قم ماندگار شد. ادیبی عامل و شاعری تمام‌عیار که در نزد آیات عظام آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، آقارضا همدانی و میرزای‌نایینی تلمذ کرد. قهرمان مدیریت بحران بود.

 
از فروپاشی حوزه علمیه در سال‌های رضاشاهی و جنگ جهانی دوم ممانعت کرد. در سال ۱۳۲۳ حوزه نوپای قم را آیت‌الله‌العظمی بروجردی اداره کرد و با سپردن امور به بروجردی، سیدصدرالدین از عرصه ریاست حوزه کنار رفت.

سفر به لبنان

امام صدر برای نخستین‌بار در سال ١٩۵۵ (١٣٣۴) به لبنان سفر می‌کند و در این سفر با اقوام و خویشاوندان خود در «صور»، «معرکه» و «شحور» آشنا می‌شود. میهمان خانه علامه سیدعبدالحسین شرف‌الدین، بار دوم به دعوت فرزندان علامه شرف‌الدین به لبنان می‌رود؛ این‌بار شرف‌الدین فوت کرده بود. بعد از فوت علامه، فرزندانش نامه‌ای به قم  خطاب به امام صدر می‌نویسند و او را به لبنان می‌خوانند. آیت‌الله العظمی سیدحسن بروجردی و آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم، اجابت را بر شاگردشان یادآور می‌شوند. او به لبنان و شهر صور می‌رود؛ به جایی که بعدها مقر شروع فعالیت‌های اجتماعی‌اش می‌شود.

موسی صدر بعدها در مقابل خبرنگار روزنامه «الحیاه» می‌نشیند و هدف خود را چنین توصیف می‌کند: «وظیفه دینی من ارتقای سطح زندگی اجتماعی مردم به‌طور عام و ارتقای سطح فرهنگ دینی مسلمانان به‌طور خاص است؛ زیرا معتقدم تا وقتی سطح زندگی و معیشت مردم به شکل کنونی باشد، ارتقای فرهنگ دینی میسر نخواهد شد». دوران تلخی برای لبنان بود؛ این کشور بعد از استقلال و بعد از پایان جنگ جهانی اول، دوران جدیدی را تجربه می‌کرد؛ نظام جدید سیاسی به دنبال نوعی فرقه‌گرایی بود و شیعیان در اقلیت و درگیر گرفتاری‌هایی مانند فقر و بی‌کاری. او این وضعیت را می‌دید و آرام نمی‌نشست.

باید به اوضاع شیعیان لبنان سروسامان می‌داد؛ اما راهی جز تعامل و گفت‌وگو در پیش نداشت. جمعیت «احسان و نیکوکاری» از همین فعالیت‌هایی است که می‌خواهد به مردم گرفتار در جنوب لبنان کمک کند. در دوران اقامتش در صور در سال ١٣۴٢، بیانیه‌ای صادر می‌کند تا با اشاره به این جمعیت، دستاوردهای آن را در عرصه خدمات عمومی و خاص و در زمینه بهداشتی و معیشتی تبیین کند. آن زمان دو سال بود که جمعیت «احسان و نیکوکاری» فعالیت خود را شروع کرده بود.

٣٩ سال از ربوده‌شدن امام‌موسي گذشت 

 
سیره او گفت‌وگو بود

موسی صدر را به مدارا می‌شناسند و تعامل با همه مذاهب. او باکی نداشت که به جوی مغایر با عادات معمول شیعیان و حال‌وهوایی متفاوت گام نهد. همین خصوصیتش بود که سیدموسی را از عزلت بیرون آورد؛ مشکلی که آن زمان دامن روحانیون را گرفته بود و گاه همان‌ها به امام‌موسی طعنه و کنایه می‌زدند.

می‌گویند مردی مسیحی به‌ نام «ژوزف سلیم آنتیبا» بعد از جنگ جهانی اول به لبنان مهاجرت می‌کند، او در محله شیعیان لبنان بستنی‌فروشی داشت؛ رقیب شیعه او، از احساسات مردم سوءاستفاده می‌کرد و آنها را از خرید بستنی از مرد مسیحی بازمی‌داشت. او نزد امام صدر رفت و شکوه کرد. روزی سیدموسی به بازدید از مغازه بستنی‌فروش می‌رود و رو به مردم می‌گوید: «امروز از کدام نوع بستنی به ما می‌دهید؟» او این‌چنین دیوار بی‌اعتمادی را فرو می‌ریزد.

سفر به واتیکان

امام خمینی مسئله فلسطین را از دغدغه‌های اصلی خود قرار داده بود و شاه را از همکاری با اسرائیل برحذر می‌کرد. بعد از قیام ١۵خرداد و شهادت عده‌ای، امام  خمینی دستگیر می‌شود و نهضت وارد مسیر دیگری شده بود. در این میان، موسی صدر هم فعال بود؛ او با علمای بزرگ تماس می‌گرفت و طرح آزادی امام خمینی را مطرح می‌کرد. بعدا در سفری پنج‌روزه که به واتیکان رفته بود، برای حضور در مراسم تاج‌گذاری پاپ پل ششم دعوت شد، موضوع دستگیری امام خمینی را در واتیکان تشریح کرد. امام‌موسی ‌صدر اولین مسلمانی بود که به واتیکان سفر کرده بود.

زخمی بر چهره عروس خاورمیانه

باید گدایی، فقر و ولگردی جای خود را به رفاه و ایمان می‌داد؛ امام‌موسی صدر از چهره کریه لبنان درد می‌کشید. او فرقه‌گرایی را با الفت نشانه گرفته بود؛ به اتحاد و اتفاق می‌اندیشید. به لبنان می‌اندیشید و به جهان اسلام. در لبنان آن روز، هرکدام از فرقه‌ها برای خود تشکیلاتی مستقل داشتند؛ اهل سنت، دروزی‌ها و مسیحی‌ها؛ تنها شیعیان فاقد تشکیلات رسمی بودند.

او در ١۵ آگوست ١٩۶۶(٢۴ تیر ١٣۴۵)، در کنفرانسی مطبوعاتی مشکلات شیعیان لبنان را فهرست‌وار بیان کرد و در نهایت «مجلس اعلای شیعیان» تأسیس شد. او نخستین رئیس این مجلس بود که برخلاف دیگر تشکل‌ها، دوره ریاستش طبق آیین‌نامه شش‌ساله اعلام شد. او درگیر مبارزه با فقر و بی‌عدالتی بود و لبنان درگیر جنگ داخلی؛ اما اسرائیل همه مرزهای لبنان را هدف گرفته بود.

در همین زمان، امام‌موسی صدر از «نهال‌ها و شکوفه‌های» جوانمردی می‌گوید؛ اینها جوانان عضو جنبش امل بودند. او در راه آرامش لبنان، «کمیته آرام‌سازی ملی» را تشکیل می‌دهد و برای وحدت لبنان در تلاش بود؛ اما سیاست باعث نمی‌شود سیدموسی از تلاش‌های اجتماعی- مدنی خود دست بردارد؛ بیمارستان «الزهرا» تشکیل می‌شود و «مدرسه عالی پرستاری» و مدرسه فنی‌وحرفه‌ای جبل‌عامل که پایگاهی برای اعضای مقاومت بود و شهید مصطفی چمران آن را اداره می‌کرد.

جنبش امل زاده شد

امام‌موسی صدر به جنبش امل دل بسته بود؛ می‌خواست شاخه نظامی این جنبش پنهان بماند، ولی انفجار در بلندی‌های «عین‌البنیه» در شهرستان «بعلبک»، در پادگانی که زیر نظر فلسطینی‌های جنبش فتح بود، همه چیز را خراب می‌کند. جنبش امل با انفجار زاده شد؛ همین تصادمی که «شیخ پیر جمیل»، امام‌موسی را متهم می‌کند به درگیرکردن فرقه شیعه در جنگ.

امام‌موسی، چگونه می‌خواست وجهه مدنی- سیاسی خود را با شاخه نظامی «امل» پیوند دهد؟ او برای خود هویت مدنی را ترجیح می‌دهد و در عمل هم چنین بود؛ اگرچه دل در گرو جنبش امل هم بود. برای همین در ابتدای اعلام موجودیت جنش امل، گفت: ‌«جنبش امل هیچ‌گونه رابطه سازمانی‌ای با مجلس اعلای شیعیان ندارد، ولی بازوی سیاسی- نظامی جنبش محرومان است. مجلس بیانگر ماهیت مدنی- شرعی همان جنبش است و بر این اساس، هماهنگی میان دو طرف شکل می‌گیرد».

او رئیس و بنیان‌گذار هر دو نهاد بود. بارها اعلام کرده بود روزی فرا خواهد رسید که ریاست مجلس اعلای شیعیان را به شیخ محمدمهدی شمس‌الدین واگذار کنم و خود به جنبش امل بپردازم.

نامه‌ای که پاسخ ندارد

 ٣٩ سال از ربوده‌شدن امام‌موسي گذشت

روزی تصمیم می‌گیرد به لیبی سفر کند؛ او می‌رود؛ روزهای پشت‌سرهم می‌آیند و می‌روند و پری‌خانم، بچه‌ها و یاران امام منتظر پاسخی از او ماندند. صادق طباطبایی روایت می‌کند: «در طول روزهای بیست‌وپنجم تا بیست‌وهفتم ماه آگوست کسی از ایشان خبر نداشت. اصلا همه متعجب بودند چرا تماسی نگرفته‌اند و عجیب‌تر اینکه ورودشان به لیبی در رسانه‌های لیبی نیز منعکس نشد… . در بیست‌وهشتم آگوست یکی از همراهانش برای انجام کاری به سفارت لبنان در لیبی مراجعه کرده، کاردار لبنان در لیبی تازه متوجه می‌شود آقای صدر در آنجا هستند… بعدازظهر همان روز کاردار لبنان به هتل مراجعه می‌کند تا پاسپورت بدرالدین را به او دهد اما اثری از امام و همراهانش نبوده است».

بعدها قذافی نقل می‌کند روز سی‌ویکم آگوست، ساعت یک‌ونیم ظهر با امام‌موسی وقت ملاقات داشته او نیامد و اطلاع دادند که ایشان با پروازی به رم رفته است. اما از طریق دادستانی ایتالیا تحقیقاتی انجام می‌شود و درنهایت می‌گویند چنین شخصی وارد خاک ایتالیا نشده و «افراد دیگری با مدارک آقای صدر و همراهانش وارد هتل «هالیدی‌این» شده و فرم ورود را پر می‌کنند…».

فرمی که حتی نام افراد با غلط املایی نوشته می‌شود: «محمد شهاده یعقوب». بعد از اقامت در هتل، وسایل اقامت‌کنندگان در هتل می‌ماند و خود دیگر به هتل برنمی‌گردند؛ وسایلی چون لباس، ساعت شکسته و گذرنامه آقای صدر. آقای صدر برخلاف ادعا، به فرانسه هم نرفته بود و البته ویزایی هم برای وی گرفته می‌شود؛ «درحالی‌که ایشان ویزای معتبر فرانسه در گذرنامه داشتند».

این حوادث به تاریخ ۹ شهریور ۱۳۵۷ بود. او آخرین نامه‌اش را به خط خود و شامگاه ٣٠ آگوست ١٩٧٨ (هشتم شهریور ١٣۵٧) در هتل الشاطی شهر طرابلس به «علی نظر» تحویل می‌دهد: «صدر، حمید و بچه‌ها، حال ما خوب است ان‌شاءالله روز شنبه یا یکشنبه وارد پاریس خواهم شد. امیدوارم بتوانم عصر جمعه یا بعدازظهر شنبه یا یکشنبه تماس تلفنی برقرار کنم و زمان دقیق ورود را مشخص کنم.

لطفا به ام‌صدری خبر دهید و با منزل حسینی در بیروت به شماره ۴٧٠٨٨۶ تماس بگیرید و ضمن آگاهی از اوضاع، موضوع را با آنان بگویید. به دکتر صادق و دکتر عصام هم خبر دهید که در پاریس منتظر ورود ما باشند. خبر سلامتی من و رسیدن به فرانسه را به ام‌صدری اطلاع دهید.». (مسیره الامام السید موسی الصدر، ج ٩، ص ٢٢٧)

حالا ٣٩ سال است که خانواده امام موسی صدر منتظر نامه دوم هستند و از تکرار یک پرسش ناامید نشده‌اند: امام موسی صدر کجاست؟ پرسشی که شاید بارها صدرالدین، حمید، ملیحه و حورا با تصویری از امید به بازگشت پدر به نظاره نشسته‌اند. او زنده است؛ زنده. غرشی از درد و خشم که از لبنان تا ایران به‌پا خاسته است.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۳۲)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

استقبال
با شکوه و پرشور اهالی جویبار از قهرمان جوانشان و تشکر حسن یزدانی از
همشهری هایش بابت سنگ تمامی که گذاشتند. تشکر میکنیم از مردم قهرمان پرور
شهر زیبای جویبار که هیچگاه فرزندان خود را تنها نمیگذارند.

 چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532)

مهتاب ثروتی بازیگر جوان سینما و تلویزیون و کپشنی عجیب که مثلا خواسته متفاوت باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

حامد همایون رفته بود به اکران خصوصی فیلم “سارا و آیدا”  چنین کند، چنان کند که عکاس ها این عکس را از وی گرفتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

لیلا بلوکات هم فقط تست گریم میدهد، تست هایی که هیچ کدام از آن ها را در هیچ فیلم و سریالی ندیده ایم.

 چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532)

مریم معصومی سوار لنج باری، میره قایق سواری، همین روزای گرمه، میمونه یادگاری.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

عکس خودمونی کیانوش گرامی در مطلب چهره های امروز. خودتان تا تهش بروید که اوضاع سوژه از چه قرار است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

امیر نوری که ۳۲ ساله شده است، برای اینکه بتواند کماکان نقس پسر های جوان را بازی کند، چند سالی خود را صغره کرده و شمع ۲۹ سالگی اش را فوت کرده است. تبریک به امیر عزیز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

– طوری بگیر مثلا دارم از پله ها میام پایین و شکارم کردی.

+دور از جون!
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 


 عکسی عالی از جوانی های حمید فرخ نژاد مربوط به سال ۱۳۶۶٫ ری بن اصل حمید در این عکس اصالت آبادانی او را تایید میکند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

شماره ده مقدس جهش ژنتیکی پیدا کرده است و کف پایش کمر دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

هانا کامکار، شبنم مقدمی، آزاده صمدی و پانی پناهی ها، پس از تماشای نمایش “نامه های عاشقانه از خاورمیانه”. هانا جان منظورت این است که فقط با شبنم مقدمی رفاقت داری و با بقیه خیر؟ پس چرا فقط اسم شبنم را در کپشن آورده ای؟! (ستاد ایجاد کدورتِ برترین ها)

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

بابک صحرایی بین دو تن از ستاره های کمدی سینمای قبل از انقلاب یعنی بهمن مفید و مرتضی عقیلی که هر دو در تهران روزگار را سپری میکنند. البته آقای عقیلی اخیراً در چند سریال ترکیه ای دیده شد ولی خیلی زود به وطن بازگشت. بابک جان شما هم یواش یواش باید از این سایز دل بکنی و به یک ایکس بالاتر رجوع کنی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

خاطره بازی فریدون آسرایی با عکسی قدیمی مربوط به اولین سالی که به ایران بازگشته بود. همیشه چگونگی مجوز گرفتن و فعالیت فریدون برایم سوال بوده است. کسی که سال ها در لس آنجلس خوانده بود و در کنار خیلی ها آهنگ مشترک بیرون داده بود و دلبری ها در کلیپ هایش کم نبودند، چطور به این سادگی مجوز فعالیت گرفت و حتی در صدا و سیما هم حضور پیدا کرد، در حالی که به جوان مردم که تا بحال پایش را از ایران بیرون نگذاشته و بخاطر اینکه از ۲ کلومتری یک خانم در یک کلیپ گذشته، مجوز تعلق نمیگیرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

حسین یاری و رسول نجفیان در پشت صحنه کار جدیدشان که یک سریال به نام “از یادها رفته” است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

زهره فکور صبور در پارک سر کوچه شان. زهره جان پیام شما برای هر کسی که باید آن را دریافت میکرد، واضح بود و قطعا دریافت شده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

فرهاد مجیدی که به گفته خبرگزاری معتبر “فرزاد نیوز” سرمربی تیم نوجوانان ویارئال شده است (تحقیق کردیم، ویارئال اصلا در این رده تیم ندارد)، در راهروهای این باشگاه این سلفی را گرفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

پیمان معادی و مانی حقیقی، دو تا از خوب های سینما که هر دو درگیر ساخت فیلم سینمایی خود هستند. البته مانی در هر دو پروژه درگیر است، چون تهیه کننده فیلمِ پیمان معادی هم هست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

ای بابا… یک نفر به قول خودش تابوشکنی کرد و حالا پلک دل بقیه هم دارد می پرد. آخ جان، سوژه ای در راه است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

گلاب آدینه، یک هنرمند واقعی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

گوهر خانم خیراندیش در کنار بانو شهلا ریاحی عزیز که همیشه به سلامت باشد. در ضمن تبریک میگوییم موفقیت اخیر بانو خیراندیش در جشنواره فیلم “اکشن وان” را.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

 فیلمبرداری پروژه “هزارپا” ساخته ابوالحسن داودی هم به پایان رسیده و به اکران بسیار نزدیک است. رضا عطاران و سارا بهرامی را در نمایی از این فیلم کمدی مشاهد میکنید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

ای کاش عزیزان میدانستند آوردن سگ های مناطق سردسیری به ایران، کاملاً بر خلاف انسانیت و ژست حمایت از حقوق حیوانات است. زبان بسته ها در این گرما زجر میکشند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

عباس جمشیدی فر و همسر جان، در تلاش برای پر کردن مطلب امروز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

لبخندِ مهران مدیری از آن لبخند هایی است که یک بازنده موقع شکست میزند تا حریف به بردش شک کند! باید قبول کنیم که مهران مدیری در اولین فیلم سینمایی خود شکست خورده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

سالار عقیلی و خانواده در مراسم نکوداشت فخری ملک پور نوازنده پیشکسوت موسیقی. سالار جان چرا مادرخانم را با خود نیاوردی؟ سِن که جا زیاد داشت!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

 پیشاپیش مبارک باشد خانم جودکی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

امروز تولد پریناز ایزدیار بازیگر خوب، با اخلاق، مردمی و آینده دار سینما و تلویزیون است. تبریک بی پایان به پریناز عزیز، امیدواریم همیشه از موفقیت های وی بگوییم و بشنویم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

سلفیِ “تو نباشی دوستام هستن”طور پیمان قاسمخانی در کنار حمید فرخ نژاد و پسرِ فرهاد مجیدی. اینکه امیربردیا دقیقا در این سلفی چکار می‌کند سوالی است که ذهن همه را درگیر کرده!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

آرزوی صحت و سلامتی داریم برای استاد نادر گلچین که به گفته برادرزاده اش دچار کسالت شده اند و در بیمارستان بستری هستند. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

ماشالا چقدر به هم می آیند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

 سوگل طهماسبی در کویر نمکِ ارومیه (دریاچه سابق).

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

نفیسه روشن هر روز سِت یکی از کاراکتر های مورد علاقه اش را انتخاب میکند و با آن به گشت و گذار میپردازد. دیورز بت من بود و امروز باب اسفنجی، فردا هم به امید خدا سِت زُمبه را خواهد پوشید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

اگر این شال و البته گوش های مبارک خانم های بازیگر نبود، نصف بیشتر عکس های اینستاگرام گرفته نمیشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

یک فیلم سینمایی جدید در برزیل در حال ضبط است. فیلمی به نام “من اینجا چی میخوام” با بازی سام درخشانی. احتمالاً ریوالدو را هم بیاورند که دو تا روپایی بزند و فروش فیلم را دوبرابر کند.

مطلب امروز هم با همه کمی ها و کاستی ها به پایان رسید. ممنون از اینکه همیشه همراهمان بوده اید. تا مطلب بعدی خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (532) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان.


منبع: برترینها

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (۹۸)

برترین ها – نگین فانی نام: اینستاگرام، این روزها تبدیل به دفترچه خاطرات تصویری خیلی ها شده است. بسیاری از چهره های شناخته شده دنیای هنر و ورزش هم، از این طریق با طرفداران خود در دورترین نقاط جهان در ارتباط هستند. از سوی دیگر سعی دارند با این روش هواداران بیشتری نیز برای خود دست و پا کنند که این نیز خود به یک رقابت حیثیتی میان سلبریتی های قرن ۲۱ تبدیل شده است.

حتی گاهی اوقات عکس هایی به اشتراک می گذارند که جنجال بسیاری به راه انداخته و خبرساز می شوند، توجه رسانه ها و مردم به آنها جلب می شود و شهرت بیشتری نیز برای آنها به ارمغان می آورند. در این سری مطالب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم.

مهمترین اتفاقات هفته‌ی گذشته از این قرار بودند: اول از همه مراسم جایزه‌ی موزیک ویدیوی MTV بود، پس از آن مسابقه‌ی بزرگ بین «فلوید می ودر» و «کانر مک گرگور» بود که تعداد بسیار زیادی از ستاره‌ها خودشان را برای تماشای آن به لاس وگاس رسانده بودند. اتفاق مهم دیگر این هفته هم پایان یافتن فصل هفتم سریال «بازی تاج و تخت» بود که هواداران این سریال را تا دو سال دیگر در اوج نگرانی به حال خود رها کرد. خیلی ها هم به مناسبت روز جهانی سگ‌ها با سگشان عکس گرفته بودند.

«جنیفر لوپز» و همراه همیشگی اش «الکس رودریگز» در شب مسابقه ی بزرگ.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 «تیلور سوییفت» پس از نداشتن فعالیت در اینستاگرام برای مدتی طولانی و بعد هم پاک کردن همه ی عکس هایش، هفته ی گذشته باز هم با عکس های مربوط به آلبوم جدیدش به اینستاگرام باز گشت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 «کیتی پری» در ادامه‌ی تور کنسرت‌های آلبوم «Witness» این بار به نیوزیلند سفر خواهد کرد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 «پینک»، همسر و دخترش همگی به صورت کت و شلوار پوش در مراسم جایزه‌ی موزیک ویدیوی MTV شرکت کردند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 

«لیدی گاگا» چهره ی تبلیغاتی جدید ساعت‌های «تودور» شد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«کیم کارداشیان» با گریم ژاکلین کندی در برابر دوربین مجله ی «اینترویو» قرار گرفت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«هیو جکمن» و «راجر فدرر» همراه با همسرانشان در یک مهمانی شام دوستانه به افتخار راجر.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«رابرت داونی جونیور» و «گوئینت پالترو» مثل اینکه قرار است در فیلم جدید مجموعه «فیلم های انتقام جویان» دوباره نقش یک زوج را بازی کنند، هر چند هنوز اسمی از گوئینت در لیست هنرپیشه های این فیلم برده نشده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


گویا «زین مالیک» باز هم زلفکانش را کچل کرده است!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 اگر فکر می کنید «راک» این همه سیب زمینی را به تنهایی نخورده است سخت در اشتباهید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 «بریتنی اسپیرز» زیر این عکسش گفته بود با من در حالت بدون آرایش آشنا شوید، هرچند همین طور که می بینید چندان هم بدون آرایش نیست.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98) 


«مایلی سایرس» و «نوآ سایرس» در مراسم موزیک ویدیوی MTV؛ نوآ هرچند خواننده ی موفقی است، اما رقابت با مایلی برای او کار خیلی سختی باید باشد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 بخند «جاستین بیبر»، بخند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 خوب، مثل اینکه خانم «مدونا» هم مثل خیلی دیگر از ستاره ها برند آرایشی و بهداشتی خودش را راه اندازی کرده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«نینا دوبرو» و دوست و همراه همیشگی اش «جولیان هاف» در مهمانی مجله‌ی هارپرز بازا.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 «ریس ویترسپون» طبق معمول همیشه با لباس های برند «دریپر جیمز» در برابر دوربین مجله ی «ساذرن لیوینگ».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 ما که نتوانستیم در مورد این که رنگ چشم های «الکساندر داداریو» قشنگ تر است یا ساعتی که قصد به نمایش گذاشتنش را دارد تصمیم بگیریم.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«گل گدوت» جایزه‌ی بهترین ویدیوی سال را با یک ژست واندرومنی به «کندریک لامار» تقدیم کرد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 انتقادات و پیشنهادات خود در مورد سبیل «جو جوناس» را با ما در میان بگذارید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 «کیت هرینگتون» در مراسم جایزه ی موزیک ویدیوی MTV در کنار برادران خوش تیپ جوناس.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«کریستوفر هیوجو» با این عکس هوادارانش را به دیدن قسم آخر فصل هفتم «بازی تاج و تخت» دعوت کرد. از صمیم قلب آرزومندیم که در فصل هشت هم او را ببینیم.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 «ناتالی امانوئل» در پشت صحنه ی سریال «بازی تاج و تخت» در برابر دوتراکی های دلاور.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


این طور که معلوم است «زک افرون» فاتح نهایی تخت آهنین خواهد بود و دیگر لازم نیست دو سال برای شروع فصل هشتم چشم انتظار بمانیم.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«بلیک لایولی» هفته ی گذشته سی ساله شد. تولدت مبارک بلیک دوست داشتنی!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 «رایان رینولدز» هم به این صورت تولد زن عزیزتر از جانش را تبریک گفت!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«الیزابت اولسن» در یک مراسم فرش قرمز در ملبورن.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 «دمی لواتو» ذوق زده از گرفتن کمربند آبی در ورزش جوجیتسوی برزیلی.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«کریس همزورث» و دوستان در حال سفر به وگاس برای تماشای بزرگترین مبارزه‌ی سال۲۰۱۷٫

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 

«اد شیران»، «چنس» و «دی جی خالد» در مراسم جایزه ی موزیک ویدیوی MTV.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«پریس جکسون» همراه با سگش یا هم به قول خودش چراغ زندگی اش!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 از لباس «شان مندس» معلوم است این عکس را پیش از رفتن به مراسم جایزه ی موزیک ویدیوی MTV گرفته است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 «جرد لتو» با لباسی پر زرق و برق از برند گوچی در مراسم جایزه ی موزیک ویدیوی MTV شرکت کرد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


اجرای دو نفره ی «جرمی رنر» و دختر کوچولویش در خانه

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


 به قیافه ی «اسکات ایستوود» نمی خورد که یک چنین چیزی را خودش درست کرده باشد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 
 «جیمی کینگ» تمام سعی خود را می کند که مادر خیلی خوبی باشد و تمام مدت هم این تلاش خود را در اینستاگرام به نمایش می گذارد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


 «آدام لمبرت» هم در روز جهانی سگ ها این سلفی را با سگش گرفته و به اشتراک گذاشت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


 از قیافه ی «نیک جوناس» می شود به میزان هیجانی که در تماشای مبارزه ی بزرگ بین فلوید می ودر و کانر مک گرگور وجود داشته است پی برد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


 «نیل پاتریک هریس» و خانواده در دیزنی لند کالیفرنیا، خانواده ی هریس از مشتری های پر و پا قرص دیزنی لند هستند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«زندایا» و گل‌های رز باغچه ی خانه شان.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«جان لجند» در حال بستنی خوردن در کمال جدیت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


 
خانم «فیبی تانکین»، بهتر است از این خمیردندان های زغالی به طور مرتب استفاده نکنید، زیرا آسیب های جبران ناپذیری به دندان هایتان وارد می کنند!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


 «جسیکا آلبا» با این عکس تولد یکی از بهترین دوست هایش را به او تبریک گفت.

  در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«مسی»، مرد خانواده، در حال وقت گذراندن با پسر کوچولوها.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«نیمار» در تولد شش سالگی پسر کوچولویش که هر چند قیافه اش با او فرق دارد اما تمام اخلاق و رفتارهایش شبیه به خود اوست.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«بوراک اوزچیویت» در سفر به کوبا، کشور ماشین های قدیمی اما زیبا و رنگارنگ.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98) 

 


«کیوانچ تاتلی توغ» و عشق همیشگی اش به عکس گرفتن با ماشین های مدل بالا.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 

اگر بازی «الچین سانگو» را در سریال های «عشق کرایه ای» و «روزی روزگاری» دوست داشته اید، امسال هم می توانید او رادر سریال جدیدی که هنوز اسمش مشخص نشده است ببینید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


 
«آسلی انور» باید زوایای بهتری را برای عکس گرفتن انتخاب کند، عکس هایی که از بالا گرفته می شوند همیشه تناسب بین سر و بدن آدم را به هم می ریزند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


«سرنای ساری کایا» همیشه یکی از خوش استایل ترین ستاره های ترکیه بوده و وقتی سابقه ی تبلیغ برای برندی مثل «ماوی» را داشته باشید چندان عجیب هم نیست.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«ازگی مولا» و شب های زیبای استانبول.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


معلوم است «وارون دهاوان» قرار است در یک فیلم خیلی هندی بازی کند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«کاجول» در کنار «مانیش مالهوترا»؛ بیشتر لباس هایی که می پوشد هم از کارهای این طراح سرشناس هستند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«کارینا کاپور» و هواداران کوچولویش.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«آمیتاب باچان»، «شاهرخ خان» و «دیلیپ کومار»، سه نفر از بزرگ ترین چهره های سینمای بالیوود در کنار هم.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«شیلپا شتی» در تولد «نها دوپیا» آنقدر زیبا شده که احتمالا به جای نها خودش ستاره ی جشن شده است.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98) 


 
«آجای دوگان» هم مثل میلیون ها هندی دیگر در مراسم گانیش چاتورتهی شرکت کرد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«پارک شین هه» در برابر دوربین مجله ی «ال» سنگاپور.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«لی جونگ سوک» با گریم فیلم «وی آی پی» که به تازگی به روی پرده ی سینما رفته است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«نام جو هیوک» با قیافه ای بین عاشق دل شکسته و روشن فکر سرخورده روی جلد مجله ی «کازموپالیتن».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


یعنی گزینه ای بهتر از «کیم ته یون» هم برای معرفی کلکسیون های پاییز و زمستان برندهای معروف کره وجود دارد؟

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

 


«چوی سی وان» در روز دوم سفر به روستاهای ویتنام به عنوان سفیر یونیسف.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)

«کیم هی چول» در حال ایفای نقش پرستار بچه برای کوچولوهای خانواده و دوستان.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (98)


منبع: برترینها