ستاره‌هایی که سر صحنه‌ی فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند

برترین ها: ساخت فیلم اصولا کار پر مخاطره ای ست، اما در این میان بعضی فیلم ها تا جایی پیش می روند که ممکن است به قیمت جان بازیگران تمام شود. در این مطلب داستان هایی در مورد ستارگان که در حین فیلمبرداری سختی های زیادی را متحمل شدند و آسیب های جدی به بدن شان زدند، را برایتان آورده ایم.

ان هتوی در «بینوایان»- ۲۰۱۲

ان هتوی  نقش سختی را در فیلم «بینوایان» به عهده گرفت. که البته نتیجه این سختی را نیز در سال ۲۰۱۳، زمانی که برنده بهترین بازیگر مکمل شد، دریافت کرد. او برای این فیلم مجبور شد که وزن خود را تا حد زیادی کاهش دهد. 

او نقش خود را در این فیلم به عنوان یک کارگر ساده و فقیر آغاز کرد، بنابراین قبل از شروع فیلمبرداری ۴٫۵ کیلوگرم از وزن خود را کم کرد. اما از آنجا که در انتهای فیلم او باید نقش یک زن افسرده و در حال مرگ را در خیابان های پاریس بازی می کرد، مجبور شد که ۷ کیلوی دیگر نیز از وزن خود بکاهد. او در این باره می گوید: «من ۷ کیلو را باید در ۱۳ روز کم می کردم، به همین دلیل مجبور شدم که تقریبا هیچ غذایی نخورم.»

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

این رژیم نه تنها آسیب جسمانی بلکه آسیب روحی نیز به او وارد کرد. ان هتوی می گوید: «من در آن دوران واقعیت را فراموش کرده و در نقش ام غرق شدم. پس از اتمام فیلم، زمانی که به خانه بازگشتم، تا هفته ها نمی توانستم عکس العمل مناسبی از خودم نشان دهم و شرایط اطرافم را درک کنم. کوتاه کردن موها، کاهش وزن و گریه کردن های مدام در مقابل دوربین مرا از خودم دور کرده بود. مدت ها زمان برد تا من به دنیای واقعی خود باز گردم.»

میلا کونیس در «قوی سیاه»- ۲۰۱۰

میلا کونیس برای «قوی سیاه» آموزش و تمرین‌های دشوار باله زیادی را پشت سر گذاشت. او ۹ کیلوگرم از وزن اش را تنها بدین دلیل که شبیه بالرین ها شود، از دست داد. شاید ۹ کیلوگرم از نظر شما هیچ باشد اما برای میلا کونیس که پس از آن ۴۳ کیلوگرم شد، وحشتناک بود.

برای این کاهش وزن، میلا رژیم غذایی درستی را دنبال کرد اما سیگار کشیدن های مدام او، به اندام اش آسیب رساند. او ۷ هفته مدام به مدت ۴ ساعت هر روز تمرین باله می کرد، به همین دلیل فشارهای زیادی را تحمل کرد. حتی در انتهای فیلم، قسمت هایی از پشت بدن اش زخم شده بود.

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

پس از فیلمبرداری، او به تدریج به وزن طبیعی خود بازگشت. او می گوید که من هر روز یک پیتزای کامل می خوردم، اما بدن ام هیچگاه مانند قبل نشد. من قبل از فیلمبرداری اندام خوش فرم و یکدستی داشتم اما پس از آن دیگر اینگونه نبود. در نهایتاو آنقدر در این فیلم سختی کشید که دیگر حاضر نیست چنین سختی هایی را تحمل کند.

هیلاری سوانک در «دختر میلیون‌دلاری»- ۲۰۰۴

هیلاری سوانک همیشه اندامی متناسب داشته اما خودش اعتراف می کند که فیلم  «دختر میلیون‌دلاری» سخت تر از آنچه فکرش را می کرد، بود. او مجبور بود که هر روز چند تخم مرغ خام برای صبحانه اش بخورد که یکی از سخت ترین تجربه هایش بوده است. 

در واقع او باید وزن اش را بالا می برد، به همین دلیل مجبور بود که روزی ۴۰۰۰ کالری مصرف کند تا به هدف اش برسد. بدتر این که او باید رژیم غذایی خاصی را دنبال می کرد. رژیم غذایی او شامل مواد حاوی پروتئین بود تا بتواند عضلات اش را تقویت کند. او می گوید: «من مجبور بودم که روزی ۶۰ عدد سفیده تخم مرغ بخورم، یعنی هر یک ساعت و نیم یک بار. من حتی مجبور می شدم که شب ها نیز از خواب بیدار شوم و شیک های مختلف بنوشم. شاید از نظر شما بیدار شدن در شب و غذا خوردن خیلی کار سختی نباشد اما زمانی که روزی ۵ ساعت تمرینات سخت ورزشی می کنید، دیگر توان بیدار شدن در شب را ندارید.»

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

با تمام این اوصاف، او توانست ۱۰ کیلو عضله به اندام خود بیافزاید. اگر چه او در طول تمرینات فیلمبرداری بارها دچار خون دماغ شد اما آسیب جدی به خودش وارد نکرد، البته جز این که سفیده تخم را به طور کل از زندگی اش حذف کرد.

جرارد باتلر در «تعقیب ماوریکس»- ۲۰۱۲

جرارد باتلر عادت دارد که در فیلم های پر از هیجان و خطر هنرنمایی کند اما او هیچگاه فکرش را هم نمی کرد که یک موج بتواند او را تا این حد به مرگ نزدیک کند. 

فیلم «تعقیب ماوریکس» در مورد مرد جوانی است که برای موج سواری در بدترین شرایط پافشاری می کند. او در این فیلم مجبور بود که برخی از صحنه های موج سواری را خودش اجرا کند، به همین دلیل یادگیری این ورزش را آغاز کرد.

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

یک روز در حین موج سواری، یک موج بلند از پشت به او برخورد می کند و او را می اندازد. قبل از آنکه جرارد بتواند خودش را از اعماق آب بیرون بکشد، موج دوم نیز به سمت اش راهی می شود. او می گوید: «من مدت زیادی زیر موج ها به این طرف و آن طرف پرتاب می شدم. آنجا بود که با خودم فکر کردم که وای بر من! من به خاطر فیلمبرداری داشتم جان خودم را از دست می دادم.»

در نهایت او توسط یک آمبولانس به بیمارستان منتقل شد اما خوشبختانه آسیب جدی به او وارد نشد. او می گوید: «من خطرهای بسیاری را پشت سر گذاشتم، از تصادف گرفته تا افتادن از سقف، اما این اتفاق بدترین شان بود.»

آدرین برودی در «پیانیست»- ۲۰۰۲

فیلم «پیانیست» کارنامه درخشانی را در زندگی آدرین برودی ثبت کرد. از آنجا که او مجبور بود در این فیلم پیانو بنوازد، قبل از شروع فیلمبرداری هر روز به مدت ۴ ساعت پیانو تمرین می کرد. 

علاوه بر آن، او تا جایی که امکان داشت غذا نمی خورد تا وزن اش کم شود و اندامی اسکلتی برای خود بسازد طوری که در طول ۶ هفته توانست وزن خود را به ۵۹ کیلوگرم کاهش دهد که برای یک مرد وزن بسیار کمی است. 

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

«من ناراحتی های زیادی را در زندگی ام تحمل کردم، افراد زیادی را از دست دادم اما از افسردگی حاصل از گرسنگی هیچ نمی دانستم. من برای این فیلم مجبور بودم که روزهای زیادی را در تنهایی خودم سر کنم. از خانواده و دوستانم جدا بودم و این کار به روحیه من لطمه زیادی وارد کرد. گاهی با خودم فکر می کردم که دیگر هیچگاه به زندگی واقعی خود باز نخواهم گشت. در واقع نزدیک به ۱ سال گذشت تا من خودم را بار دیگر پیدا کنم.»

رابرت دنیرو در «تنگه وحشت»- ۱۹۹۱

رابرت دنیرو تجربه های زیادی برای بازی در فیلم های پر مخاطره دارد که «تنگه وحشت» نیز یکی از آنهاست. برای این که او در این فیلم بتواند به عنوان یک مجرم انتقام خود را بگیرد، به مدت ۶ ماه رژیم غذایی خاصی را دنبال کرد طوری که اندام اش مانند ورزشکاران ورزیده شده بود. او حتی از خوردن آب هم در طول فیلمبرداری خودداری می کرد.

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

همین کار موجب اختلالاتی در اندام اش شد. به عنوان مثال دندان هایش شادابی خود را از دست دادند که اصلا برای فیلمبرداری مناسب نبود. به همین دلیل او ۵۰۰۰ دلار خرج کرد تا دندان هایش را بار دیگر سفید و براق کند. در واقع برای این که خنده به لبان این ستاره سینما باز گردد، کارگردان هزینه زیادی را متحمل شد.

متیو مک کانهی در «باشگاه خریداران دالاس»- ۲۰۱۳

فیلم «باشگاه خریداران دالاس» در مورد یک بیمار مبتلا به ایدز است که بعد از استفاده از یک داروی تایید نشده و احساس بهبودی متیو مک کانهی برای بازی در این نقش ۲۳ کیلو وزن کم کرد اما در عوض جایزه اسکار را از آن خود کرد.

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

او در مورد کاهش وزن اش می گوید: «من این کار را به بهترین و سالم ترین شکل ممکن انجام دادم. به این صورت که اول با یک مشاور تغذیه مشورت کردم، پس از آن به خودم ۴ ماه زمان دادم تا به وزن دلخواه ام برسم. تنها چیزی که در این دوران مرا سورپرایز کرد، انرژی وافری بود که از دست دادم و هیچگاه هم جبران نشد.»

مت دیمون در «شجاعت در زیر آتش»- ۱۹۹۷

شاید مت دیمون در آن زمان می خواسته خودش را ثابت کند که حاضر شد تمام سختی های فیلم را به جان بخرد.

 ستاره هایی که سر صحنه فیلمبرداری تا دم مرگ رفتند/فیلم های که برای ستاره ها به قیمت جان شان تمام شد

 تنها برای ۲ روز بازی به عنوان یک سرباز، مت دیمون ۱۸ کیلو وزن خود را در طول ۳ ماه کم کرد که تاثیرات منفی خود را برای همیشه بر بدن اش او باقی گذاشت. او می گوید: «این سخت ترین کار ممکن برای من بود. من صبح ها و شب ها حدود ۶ مایل می دویدم و برای آن ۶ فنجان قهوه در روز می خوردم تا بتوانم انرژی ام را بالا نگه دارم. اگر چه من از لاغری خودم وحشت کرده بودم اما واقعا بازی در آن فیلم تجربه ای بود که هیچوقت نداشتم. پس از اتمام فیلمبرداری نزد دکتر رفتم و او گفت که خوشبختانه قلب تو آسیبی ندید. اما خب قند خون من دچار مشکل شد و من هنوز هم تحت درمان هستم.»


منبع: برترینها

نازنین رحمانی؛ دختر قهرمان قایقرانی آسیا

روزنامه آسمان آبی – یاسر سماوات: قهرمانی آسیا دیگر رویای دختران ایران نیست. سپتامبر ۲۰۱۷ بانوان پاروزن ایران، در نبردی نابرابر با تیم های چین، کره جنوبی، قزاقستان و دیگر مدعیان قهرمانی آسیا همه را پشت سر گذاشتند تا طوفانی در آب های آرام تایلند برپا کنند.

تیم روئینگ دو نفره سبک وزن بانوان با ترکیب نازنین رحمانی و مریم امیدی، نخستین مدال تاریخ این رشته که دست بر قضا خوشرنگ ترین مدال هم بود به چنگ آورد. حالا در روزگاری که آب دریاچه آزادی هم ته کشیده است (!) نازنین رحمانی از اوضاع دهشتناک اردوی تیم های ملی قایقرانی ایران و حماسه ای که با دست خالی خلق شد، می گوید؛ گفتگویی که اگر تا پایان آن با ما همراه باشید، به عظمت این حماسه پی می برید.

 رحمانی: پاروی ما در دریاچه آزادی به کف زمین می خورد!
تیم روئینگ دو نفره سبک وزن بانوان دست به کار بزرگی زد و قهرمان آسیا شد؛ خبری که ورزشی های ایران با شنیدنش از شادی شوکه شدند، چه اتفاقی در آب های آرام پاتایا افتاد؟

– بله، این نخستین مدال تیمی دو نفره سبک وزن بود که نصیب دختران ایران شد و چقدر خوشحالیم از این که خوشرنگ ترین مدال را کسب کردیم. در روئینگ چهار نفره تیمی هم البته پیش از این مدال نقره داشتیم اما در پاتایا به مقام قهرمانی و نشان طلا رسیدیم.

خدا را شکر نخستین سکوی ما در آسیا بالاترین بود. خوشحالم مردم را شاد کردیم و واقعا این خاطره شیرین هرگز از ذهن مان پاک نمی شود. درباره اتفاقی هم که شما می گویید، پاسخش یک اسم است: نیکولا جیوگا، سرمربی رومانیایی تیم های ملی قایقرانی ایران که بی گمان این رشته را متحول کرده است. نه تنها شما بلکه خود ما هم فکر نمی کردیم طلا بگیریم، اما همه دیدید تیمی که هیچ گاه حتی سهمیه المپیک را هم نگرفته بود، قهرمان آسیا شد، آن هم در دو نفره سبک وزن که ماده بسیار دشواری است و مدعیان فراوانی هم دارد.

جیوگا تمرینات خاصی را در دستور کار شما قرار داده بود؟

– او با تمریناتش جادو کرد. جیوگا جادوگر قایقرانی دنیاست. دو ماه تمرینات طاقت فرسا و بسیار سختی را پشت سر گذاشتیم. در این مدت، یک روز در میان تست ماکزیمم می دادیم و حتی هفته آخر هر روز این تست از ما گرفته می شد؛ ضمن این که ما روزی ۴۰ کیلومتر پارو می زدیم. تمرینات که تمام شد، جیوگا جادوی اصلی اش را به کار گرفت.

چه جادویی؟

– به ما گفت شما قهرمان آسیا می شوید.

این که فقط یک جمله است!

– نه؛ این فقط یک جمله نیست. ما خواب قهرمانی آسیا را هم نمی دیدیم. شاید بزرگ ترین آرزوی ما مقام سوم و مدال برنز بود اما وقتی جیوگا آن طور با ما کار کرد و آن حرف ها را زد، نیروی اراده وجودمان را تسخیر کرد. وقتی قهرمان شدیم همه رقیبان ما تعجب کردند. آنها باور نمی کردند قایقرانی ایران چنین پیشرفتی داشته باشد. آنها از ما می پرسیدند چکار کردید که حالا قهرمان شدید. حتی مسئولان قایقرانی برخی کشورها به جیوگا پیشنهاد کار دادند.

 رحمانی: پاروی ما در دریاچه آزادی به کف زمین می خورد!
جیوگا که قصد رفتن از ایران را ندارد؟

– فکر نمی کنم. ما تا بازی های آسیایی جاکارتا با جیوگا قرارداد داریم. او هم یک مربی حرفه ای و پایبند به اصول کارش است؛ البته به نظر می رسد اگر درخشش قایقرانی ایران تداوم داشته باشد، فکر می کنم تا المپیک ۲۰۲۰ جیوگا در ایران باقی بماند و با تیم ما کار کند.

گویا در فینال لاین (خط قایقرانی) بسیار خوبی نصیب شما شد. این موضوع هم در قهرمانی روئینگ دو نفره بانوان تاثیر داشت؟

– بدون شک همین طور بود، اما این اتفاق باید می افتاد. طبق قانون، از آنجا که من و مریم (امیدی) در مقدماتی بهترین نتیجه را کسب کرده بودیم، باید در لاین وسط و در بهترین موقعیت قرار می گرفتیم. این اتفاق هم یکی از عوامل موفقیت ما شد.

اگر این طور است، چرا تیم روئینگ سنگین وزن ایران که در مقدماتی به مقام نخست رسید، در رقابت فینال به لاین ششم رفت؟!

– بله. درست می گویید اما قرار گرفتن ما در لاین ۶ آن رقابت به دلیل وزن قایق مان بود! وزن قایق سنگین وزن ما یک کیلو کمتر از استاندارد بیشتر بود و به همین دلیل، لاین ششم برای تیم سنگین وزن ما در نظر گرفته شد. رقابت در آن اوضاع بسیار سخت است. وقتی در چنین خطی پارو می زنید، موج دیگر پاروزنان مدام به سمت قایق شما رانده می شود و این اتفاق تاثیر زیادی روی کیفیت کار پاروزنان دارد، اما ما در آن رقابت هم قهرمان شدیم.

انگار برای قایق های تیم پسران هم اتفاقات عجیب و غریبی افتاده بود، درست است؟

– بله! قایق تیم روئینگ سنگین وزن مردان ما ۱۳ کیلو از استاندارد بیشتر بود و حتی پاروزنان ما در آن جا نمی شدند! این اتفاق بر روحیه همه اعضای تیم تاثیر منفی گذاشت.

خب، سنگینی قایق پسران ما که نباید روی روحیه دختران تاثیر بگذارد!

– (می خندد) ما یک تیم بودیم و هستیم؛ همه ما یک خانواده بودیم و مگر می شد ناراحتی بچه ها روی ما تاثیر نگذارد؟ به هر حال، خدا را شکر همه چیز را شکست دادیم و قهرمان شدیم.

فیلم رقابت فینال شما در روئینگ سبک وزن، درست مانند یک فیلم سینمایی بود. آنجا، آن روز در پاتایا شما ابتدای مسابقه عقب افتادید و در ادامه ناگهان همه را گرفتید. این تاکتیک جیوگا بود؟

– این اتفاق در دور مقدماتی هم افتاد. قایق ها همه ابتدای مسابقه محکم استارت زدند ولی ما آرام بودیم و در ادامه آنها را گرفتیم. در فینال هم این اتفاق تکرار شد؛ ابتدا عقب افتادیم و بعد وارد مسیر شدیم و رقابت را جبران کردیم. به ۱۵۰۰ متر که رسیده بودیم، تیم کره جنوبی تلاش زیادی کرد تا در کورس با ما بماند اما آنها تحلیل رفته بودند و ما با شایستگی قهرمان قاره کهن شدیم.

 رحمانی: پاروی ما در دریاچه آزادی به کف زمین می خورد!
این اتفاق کمتر در روئینگ می افتد، قبول دارید ریسک کردید؟

– حق با شماست. ما ریسک کردیم! ریسکی که جواب داد و موفق بود.

اردوی تیم شما پیش از مسابقات آسیایی تایلند در ابهر برگزار شد. دلیل انتخاب این شهر چه بود؟

– تیم ما در روئینگ دو هزار متر رقابت می کند اما در پیست دریاچه آزادی فقط می توانستیم هزار متر پارو بزنیم. برای همین به ابهر رفتیم تا در پشت سد کینه ورس تمرین کنیم. همیشه مجبوریم قبل از مسابقات پشت سدها تمرین کنیم؛ البته در ابهر هم خیلی به ما سخت گذشت؛ ابتدایی ترین امکانات را در آن اردو نداشتیم. آب آشامیدنی آنجا نبود و آب گرم هم برای استحمام وجود نداشت!

از دریاچه آزادی صحبت کردید. چه بلایی سر این دریاچه آمده و چرا آب آن این روزها این قدر کم شده است؟

– بله، متاسفانه این بار اول نیست که دریاچه آزادی دچار چنین وضعی می شود. هر سال صدای پای پاییز که می آید این اتفاق می افتد. از تایلند که برگشتیم اوضاعش را دیدم. اصلا وضع خوبی ندارد. دریاچه آزادی برای تمرین ما دست کم باید سه متر عمق داشته باشد اما بچه های تیم کانوی کانادایی به ما گفتند زمان تمرین در این دریاچه پاروهای شان به کف زمین می خورد! متاسفانه حتی یک پیست استاندارد برای روئینگ نداریم. متاسفانه نگاه مسئولان به قایقرانی چندان عمیق نیست. این در حالی است که قایقرانی پس از دوومیدانی، پرمدال ترین ورزش دنیا در المپیک ها به شمار می آید.

پس از قهرمانی در آسیا، مسئولان استان کرمانشاه از شما حمایت کردند؟

– نه، هیچ حمایتی نمی شوم. هیچ جایزه و تشویقی برای من در نظر گرفته نشد. هیئت قایقرانی استان فقط زمانی که من در مسابقه ای کاپ می گیرم با من تماس می گیرند و می گویند بیا کاپ را تحویل هیئت بده! وزارت ورزش هم پاداش ما را سالانه می دهد؛ به این ترتیب، آخر سال پاداش قهرمانی در آسیا را می گیریم.

متاسفانه فدراسیون هم هر چند ماه یک بار حقوق ناچیز ما را می دهد. حقوق من ۵۰۰ هزار تومان است که چند ماه می گذرد تا بخشی از حقوق های عقب افتاده ما را بدهند. به تازگی هم گفتند اوضاع مالی خوبی نداریم. ما دانشجو هستیم و باید شهریه بپردازیم.

بار حمایت از ما فقط روی دوش خانواده مان است. حتی مکمل های ما را هم خانواده های مان تامین می کنند. تک تک بچه هایی که وارد ورزش روئینگ می شوند، به دلیل عشقی است که به این ورزش دارند. روئینگ در قایقرانی هم بدترین شرایط را بین دیگر ماده ها دارد. ما ۱۲ ماه سال در اردو هستیم و چند روز بعد هم باید اردوی بازی های آسیایی جاکارتا را آغاز کنیم.

با این سختی ها، قول مدال بازی های آسیایی جاکارتا را می دهید؟

– بله، ما می مانیم و با همه چیز می جنگیم. در جاکارتا همه تیم ها با تمام قوا به رقابت می پردازند و ما هم به امید خدا برای بهترین نتیجه به اندونزی می رویم.


منبع: برترینها

با ۱۳ لژیونر ایرانی شاغل در هندبال اروپا آشنا شوید

حضور پرتعداد بازیکنان ایرانی در لیگ‌های معتبر اروپایی هندبال اتفاق قابل توجهی است که شاید به خاطر بلاتکلیفی این فدراسیون در سال‌های اخیر خیلی مورد توجه قرار نگرفته است. تعداد لژیونرها در این رشته توپ و توری به ١٣ رسیده و برخی از آنها در بالاترین سطح یعنی لیگ قهرمانان اروپا هم بازی می‌کنند تا مشخص شود هندبال در مسیر پیشرفت گام برمی‌دارد؛ اگر چه در سطح ملی نیاز به برنامه‌ریزی بهتری خواهد داشت.

 فرصتِ طلایی توپ‌به‌دست‌ها

۶ ایرانی در لیگ رومانی

سال گذشته خبر پیوستن سجاد و الله‌کرم استکی به دیناموبخارست رومانی اتفاق مهمی در تاریخ این رشته محسوب می‌شد. دینامو که جزو قدرت‌های برتر هندبال اروپا به حساب می‌آید، بعد از به خدمت‌گرفتن برادران استکی توجه بیشتری به بازیکنان ایرانی کرد و در ادامه علیرضا موسوی را هم به ترکیب خود اضافه کرد تا با ٣ لژیونر ایرانی در لیگ این کشور و مسابقات اروپایی شرکت کند.

بعد از موفقیت‌هایی که ‌سال گذشته این ٣ بازیکن کسب کردند،‌ سعید حیدری‌راد، دروازه‌بان تیم‌ملی نیز به جمع آنها اضافه شد تا ۴ بازیکن ایرانی پایه‌های اصلی قهرمان رومانی را تشکیل دهند. جدا از این ۴ بازیکن که هم‌تیمی هستند، شاهو نصرتی در تیم کالاراشا این کشور و محسن باباصفری هم در ترکیب استوابخارست رومانی به میدان می‌روند که تقابل این بازیکنان با یکدیگر از جذابیت‌های بالایی برخوردار است.

پراکندگی در اروپا و یک نماینده در تونس

جدا از ۶ بازیکن ایرانی که در لیگ هندبال رومانی مشغول هستند، نفرات پرتعداد دیگری از لیگ کشورمان در یکی، دو سال اخیر با لیگ‌های خارجی به‌ویژه کشورهای اروپایی ترانسفر شده‌اند. پویا نوروزی‌نژاد در تیم قدرتمند شافهازن سوییس که در لیگ قهرمانان اروپا هم حضور دارد، بازی می‌کند. افشین صادقی و سجاد ندری ٢ بازیکن ایرانی هستند که اخیرا به لیگ ترکیه رفتند و در تیم بیکوز بازی می‌کنند.

دانیل کومایش‌نژاد که از قبل در لیگ‌های اروپایی بازی می‌کرد و سپس به تیم‌ملی ایران دعوت شد هم اکنون در مالموی سوئد توپ می‌زند. ساسان موسی‌خانی دیگر بازیکنی است که در ترکیه بازی می‌کند. ازمیر بلدیه تیمی که این بازیکن ایرانی در آن مشغول است، در لیگ دسته اول این کشور حضور دارد.

رامین یوسف‌نژاد تنها لژیونر ایرانی است که خارج از اروپا فعالیت می‌کند. او راهی لیگ تونس شده و در تیم اسپرانس اسپورتیو توپ می‌زند. همچنین ایمان جمالی، سرشناس‌ترین لژیونر ایرانی در سال‌های اخیر هم‌اکنون در تیم وزپرم مجارستان فعالیت می‌کند. البته این بازیکن چند‌ سال قبل تصمیم گرفت برای تیم‌ملی مجارستان بازی کند و بازیکن تیم‌ملی ایران محسوب نمی‌شود.

۶ ایرانی در لیگ قهرمانان اروپا

از میان تمام لژیونرهای ایران، ۶ بازیکن در بالاترین سطح رقابت تیم‌های اروپایی بازی می‌کنند. سعید حیدری‌راد، سجاد استکی، الله‌کرم استکی و علیرضا موسوی در ترکیب دیناموبخارست به‌عنوان قهرمانی رومانی در لیگ قهرمانان اروپا به میدان می‌روند.

شافهاوزن کادیتن که پویا نوروزی‌نژاد را در اختیار دارد، اتفاقا همگروهی دیناموبخارست در این رقابت‌ها محسوب می‌شود. دیگر ایرانی حاضر در این رقابت‌ها ایمان جمالی است که با تیم مجارستانی قبلا نیز سابقه حضور در این رقابت‌ها را داشته است. جدا از این ۶ بازیکن، در EHF CUP که یک رقابت اروپایی سطح پایین‌تر محسوب می‌شود، سجاد ندری و افشین صادقی در ترکیب تیم بیکوز ترکیه در این رقابت‌ها حضور دارند.

استکی: می‌توانیم تیم‌ملی قدرتمندی بسازیم

 فرصتِ طلایی توپ‌به‌دست‌ها

سجاد استکی، لژیونر ایرانی تیم دیناموبخارست رومانی درباره حضور پرتعداد بازیکنان ایرانی در لیگ‌های اروپایی به «شهروند» می‌گوید: «شخصا از زمانی که به دیناموبخارست آمدم، شرایطم تفاوت زیادی داشته است. با این تیم به موفقیت‌های زیادی رسیدیم و قهرمان لیگ رومانی شدیم. اتفاقات خوبی برای هندبال ایران در حال رخ‌دادن است و با ادامه این روند در سطح ملی هم می‌توانیم پرقدرت ظاهر شویم. قبل از این هم نفراتی بودند که در لیگ‌های اروپایی بازی کردند اما اخیرا این تعداد بشدت افزایش یافته است.»

وی در پاسخ به این سوال که دلیل اصلی این اتفاق را چه می‌داند، می‌افزاید: «من می‌توانم بگویم نسل فعلی هندبال ایران سطح بالایی دارد. این بازیکنان کیفیت خوبی از خود نشان دادند و با توانایی‌شان به این‌جا رسیدند. شاید تا چند ‌سال قبل کم‌تجربگی جلوی این اتفاق را گرفته بود اما با بازشدن راه بازیکنان ایرانی به اروپا، توجه خیلی از باشگاه‌ها نیز به بازیکنان ایرانی جلب شده است.»

استکی درباره این‌که این موفقیت‌ها چه زمانی در تیم‌ملی نمود پیدا می‌کند، می‌گوید: «اگر مسئولان ورزش کشور به مشکلات فدراسیون رسیدگی کنند، ما تیم‌ملی پرقدرتی خواهیم داشت. خیلی از تیم‌های آسیایی با توجه به بازیکنانی که ایران در اختیار دارد، از ما ترس دارند. تا چند ماه دیگر باید در رقابت‌های قهرمانی آسیا شرکت کنیم که در صورت رفع مشکلات و روی کارآمدن یک مربی خارجی خب حتی می‌توانیم قطر را شکست دهیم و قهرمان شویم.»

فرصت طلایی با ١٣ لژیونر اروپایی

با این‌که حضور پرتعداد بازیکنان ایرانی در لیگ‌های اروپایی حال هندبال را خوب نشان می‌دهد، در داخل شرایط متفاوت است. فدراسیون با استعفای علیرضا رحیمی در چند ماه اخیر در بلاتکلیفی باقی مانده و مسئولان وزارت ورزش هم توجه چندانی به خواسته‌های رئیس مستعفی نداشتند. داشتن بازیکنان باکیفیت که در بالاترین سطح هندبال اروپا بازی می‌کنند و موفقیت‌های بزرگی هم کسب می‌کنند، در تاریخ هندبال ایران بی‌سابقه بوده است.

این فرصت طلایی با یک برنامه‌ریزی مناسب می‌تواند ایران را به ‌عنوان یکی از قدرت‌های برتر آسیا و حتی جهان معرفی کند؛ اما فعلا که هندبال در مشکلات مدیریتی غرق شده و کسی به کیفیت بالای بازیکنان توجهی ندارد. باید دید در چند ماه آینده چه اتفاقاتی در این فدراسیون رخ می‌دهد و آیا رحیمی می‌تواند به خوبی لژیونرهای ایرانی را برای حضور در تیم‌ملی سازماندهی کند تا شاید به سلطه قطری‌ها و بازیکنان خارجی‌شان در آسیا پایان دهد یا خیر.


منبع: برترینها

یک هفته و چند چهره؛ خیریت طارمی و همه پرسی کُردی

برترین ها – ایمان عبدلی:

رضا کیانیان یا (توهین هفته)

حضور رضا کیانیان در یک نشست زیست محیطی و واکنش او نسبت به یکی از فعالان محیط زیست واکنش های زیادی را در فضای مجازی به همراه داشت. به طور خاص رسانه های اصولگرا جملات کیانیان را در آن جدل زیست محیطی توهین آمیز قلمداد کردند و اصلا صرف حضور او و هدیه تهرانی و دیگران را در چنین کمپین هایی را تبلیغاتی و بی ثمر دانسته اند! اما آیا واقعا کیانیان و دیگران نباید در چنین نشست هایی حضور پیدا کنند؟

واقعیت داستان این است که رسانه هایی که نسبت به حضور کیانیان واکنش نشان داده اند و در واقع غلو نمایی کرده اند. بیشتر به خاطر سوابق و موضع گیری های کیانیان خیلی او و امثال هدیه تهرانی را قبول ندارند. کما این که غالب هنرمندان در تمام مقاطع سیاسی طرف اصلاحاتی ها را می گیرند و البته که ورای ژست های رسانه ای برای عموم رسانه ها آن موضع گیری ها مهم تر از هر چیز دیگری است، یعنی می توانند کارنامه ی درخشان یک بازیگر غیر همسو را زیر سئوال ببرند، چون موافق آن ها نبوده و یا برعکس. این واقعیت را که بپذیرم بهتر می توانیم شرایط را تحلیل کنیم. کیانیان با کوچکترین اشتباه و یا تندی سوژه می شود، چون قبل تر در هنگامه ی فلان انتخابات طرف کاندیدای ما بوده پس به زعم آن ها باید از فرصت ها استفاده کرد و لهش کرد!

یک هفته و چند چهره؛ خیریت طارمی و همه پرسی کُردی 

البته این ها ما را از اصل موضوع دور نمی کند. همین ستون کمتر از دو ماه پیش کیانیان را به خاطر حضور در بیلبورد ها سوژه کرده بود. آن روز نوشته بودیم که حضور کیانیان در بیلبورد فلان دمنوش متناسب با شان او نیست و این که پاسخ می دهد من مال مردم نیستم، کمی متناقض است، اما این بار انصافا حضور او و امثال او را در نشست های زیست محیطی را باید قدر بدانیم حتی اگر عده ای چشم بر واقعیت ببندند و درگیر تعلقات جناحی شده باشند.  فرض کنید او در آن نشست حضور نداشت؟ چند نفر از ما متوجه می شدیم، چند نفر جمع شده اند و دغدغه‌ی آب دارند؟

 در واقع امثال کیانیان و سلبریتی هایی که در چنین جمع هایی حاضر می شوند از اسم خودشان به نفع محیط زیست خرج می کنند و این که گمان کنیم مثلا هدیه تهرانی با یوزپلنگ ایرانی قصد خودنمایی دارد، بدبینانه و کینه توزانه است. بله! فعالان زیست محیطی زیادی هستند که گمنام اند و سال ها در جهت حفظ اندک فضای جنگلی و اندک منابع و آبی تلاش می کنند و کار اصلی را آنها کرده اند، اما تا چهره ها وارد چنین حوزه هایی نشوند، در فضای رسانه زده امروز شناخته نمی شوند و اصلا حرفشان به گوش مردم نمی رسد. در مورد این داستان هم حاشیه سازی و کاور کردن اصل موضوع که دغدغه حفظ منابع طبیعی غیر قابل تکرار است از هر چیزی مهم تر است. صرف چند جمله را بزرگنمایی کردن نه به درد دنیای ما می خورد، نه به درد آخرت آیندگان. مصداق بحث های ژورنالیستی بیهوده و فرسایشی همین ماجرای کیانیان است. کاش حداقل درخت و آب را سیاسی نکنیم و برای چهره هایمان، مساله مشارکت اجتماعی را هزینه ساز نکنیم.


مهدی طارمی یا (خیریت هفته)

ناشی گری؛ از بازیکن تا مدیر

برخلاف آن چه که هواداران افراطی آبی و قرمز فکر می کنند، باید دست عادل را بوسید که در افشاگری رحم ندارد و حتی شب قبل از بازی با الهلال دست طارمی را رو می کند. این که بازی ملی داریم و آرامش تیم مهم است و این حرف ها بیشتر مصداق کلاغ را جای قناری رنگ کردن و از احساسات مردم برای پوشاندن اشتباهات خودمان استفاده کردن است. اتفاقا عادل خوب موقعی دست طارمی را رو کرد تا بدانیم اگر پرسپولیس در حساس ترین مقطع فصل درگیر حاشیه می شود، ضربه را از کجا می خورد؟ ستاره ی نابالغی که همه چیز را شُل می گیرد و اصلا ظرفیت روانی چنین موقعیتی را ندارد. کاری با پرسپولیس کرد، کارستان!

حالا بهتر می فهمیم حرفه ای بودن یک بازیکن فقط در بدنسازی مناسب و عدم اعتراض به داور نیست. این ها گزاره های ساده ای از حرفه ای گری بازیکن فوتبال است، که از لا به لای گزارش های فوتبال دریافت کرده ایم. حرفه ای بودن یک بازیکن اما ابعاد بزرگتری دارد. طارمی و امثال او شاید فکر می کنند هنوز در کوچه های خاکی بازی می کنند که چنین فارغ و رها فقط به منفعت شخصی فکر می کنند. البته یک چیزهایی هم شنیده اند که با چهار تا پُست مجازی و موضع گیری جسته گریخته سیاسی حاشیه امنیت هم خواهند دشت. فکرش را کنید طرف پولی که میشد رضایت ریزه اسپور را بگیرد به جیب زده و…

یک هفته و چند چهره؛ خیریت طارمی و همه پرسی کُردی 

ناشی گری؛ از مردم تا مردم

با چنین شرایطی چرا باید پرسپولیس از پسِ الهلال بر بیاید؟ برانکو تا کجا می تواند این درخت کم جان را هرس کند و جان ببخشد؟ بر مبنای همین واقعیت است که کی روش چراغ دست می گیرد در لیگ های درجه دوم اروپایی و دنبال بازیکن دو رگه می گردد. اصلا بازیکنان را رها کنید! ما در فرهنگ هواداری هم حرفه ای نیستیم. هر شکستی را به عوامل بیرونی ربط می دهیم و ذهن متوهم داریم. با همه‌ی حواشی تاثیر گذار هفته ی گذشته در واقع این کیفیت فنی الهلال بود که پرسپولیس را شکست داد؛ به همین سادگی!

پرسپولیس چهار تا خورد. استقلال شش تا خورده بود. قرمز و آبی نه برای موقعیت های همدیگر بلکه برای ناکامی ها همدیگر کری می خوانند. یعنی روی شوربختی هایشان مسابقه می دهند. فوتبال تبدیل به دیگی از فرصت ها شده که در آن فقط هواداران هیزم می شوند تا چرخه ی مالی سود آور برای بازیکن مدیر و…را تامین کنند. هیچ نشانی از پیشرفت و مسئولیت پذیری مشاهده نمی شود. با کی روش و برانکو هم موقتا خوش خواهیم بود و به محض این که داستان از حوزه مسئولیت آن ها خارج می شود شکست خورده محض هستیم. طارمی بیشتر به اوضاع ما می آید! برانکو و کی روش که اجنبی هستند! راست می گفت قلعه نویی این اجنبی ها این جا چه می کنند؟ الکی امیدوارمان می کنند و گاهی یادمان می رود تا چه حد تنزل کرده ایم. ما را هنوز به خیریت و حکمت و این عناوین آرامش ساز خوش است.


کردهای عراق یا (قومیت هفته)

همه پرسی کردستان عراق انجام شد و خب نتیجه غیر منتظره نیست. مساله ی عراق مساله غامضی است. مساله قومیتی که به سمت ملت حرکت می کند. نژاد و زبان پیشینه و.. کردها ظاهرا همه چیز برای ملت شدن را دارند، اما برای حرکت تاریخی یک ناسیونالیسم قومی به سمت یک ناسیونالیسم مرزبندی و قراردادی شده این ها کافیست؟

 ناسیونالیسم قومی بیش از هر چیز به عواطف و احساست نژادی تاکید دارد. یعنی کردها مثل یک فامیل و خانواده احساس تعلق خاطر به هم می کنند این جنس همبستگی موجود در میان آن ها را هر کدام از ما در میان اطرافیان مان داریم. منتهی این حس را به یک جمعیت بزرگ که تعمیم بدهید می شود حساب همین کردهای عراق. همان ها که با رژیم بعثی صدام مشکل داشتند و پس از قدرت گرفتن اهل تشیع در عراق نتوانستند سهم مورد دلخواهشان را بگیرند و دوباره با حکومت مرکزی به مشکل برخوردند و حتی بی میل به داعش هم نبودند. در هر صورت وجود منابع سرشار نفتی در استان های کرد نشین عراق این توان را به آن ها داده که در موقعیت ملت و دولت قرار بگیرند. هر چند که دولت – ملت سازی در ذات خودش نوعی دیگر گریزی دارد اما ظاهرا این تنها راه رستگاری در اذهان کرده ها بوده و در این میان اگر اردوغان حس خوبی نسبت به داستان ندارد از با پ.ک.ک است و می ترسد که قدرت گرفتن کردها به تمامیت ارضی ترکیه خدشه وارد کند.

یک هفته و چند چهره؛ خیریت طارمی و همه پرسی کُردی 

 کردها به هر حال در ایران، ترکیه و سوریه و عراق جمعیت قابل ملاحظه ای دارند و دولت سازی آن ها پس لرزه هایی در تمام منطقه خواهد داشت. از همین جهت هم هست که له یا علیه این حکایت حرف زدن کار دشواری است. تنها چیزی که می تواند حسی از بی طرفی را در قضاوت چنین حکایت هایی بدهد مرور روند های تاریخی است. در طول تاریخ کجا و کدام تبارها هوس ناسیونالیسم قومی کرده اند و سمت ملت سازی رفته اند؟ مثل پاکستان و هند و همین هفتاد سال پیش که نگاهی به حال و روز پاکستان نشان می دهد که اقدام موفقیت آمیزی نبود و همین بنگلادشی که از کنار این جدایی پدید آمد هم کشور قابل ملاحظه ای در مناسبات سیاسی نیست. خلاصه که هر جای تاریخ را که نگاه بیاندازید؛ حرکت از سمت ناسیونالیسم قومی به سمت ملت سازی عاقبت خوشی نداشته است، انگار بهتر است آن ناسیونالیسم توان توشه اش را در جلب نظر حکومت داخلی که که در آن زیست می کند بگذارد و به مرور سهم خودش را مطالبه کند. می دانیم که فوق العاده دشوار و صعب العبور است این مسیر و البته نیاز به حکومت هایی پذیرنده دارد اما صرف قومیت نمی تواند دلیل کافی برای ملت سازی باشد. گاه مثل ایتالیای سده ها پیش بدون قومیت هم می شود ملت سازی کرد و موفق بود و یا حتی مثل آلمان می شود دوک نشین ها را زیر یک پرچم آورد، اما در مورد نمونه هایی مثل کردها تاریخ جواب مثبتی ندارد.


عزاداران حسینی یا (درک متقابل هفته)

از خوشبختی ماست که این ده روز خیابان ها مثل روزهای قبل، صرفا محل گذر و شتاب نیست. حالا در این روزها و شب ها خیلی ها در خیابان سکونت دارند و زندگی شکل دیگری به خود می گیرد. افراد در قالب های مختلف (ایستگاه ها صلواتی، دسته های عزاداری و…) ساکن خیابان می شوند و محرم از «معابر»، فرصتی برای تماشا کردن و تماشا شدن می سازد. در واقع نسبت ها عوض می شوند (نسبت مردم و خیابان) و خب برای خیابان ها و مردمی که به این شکل از زیستن عادت ندارند و هیچ گاه به آن خو نکرده اند، اتفاق تازه ای است که باید آسیب شناسی شود تا سوهاضمه ی روانی ایجاد نکند.
 
جمعیت با ادوات موسیقی صدا ایجاد می کنند و با لیوان های چای مشارکت می طلبند و از همه مهم تر برخی هاشان با حضور در خیابان پی کسب هویت هستند. همان چیزی که برخی خودنمایی قلمداد می کنند. در کنار جمعیت غالب این شب ها عده ای دیگر هم هستند دنیا برایشان همان رنگ روزهای گذشته را دارد و تقویم تاثیری در زندگی شان نگذاشته! و در نگاهی انتقادی (به هر دلیل) همراه و همگام عزاداران نیستند. داعیه این عده منطق مداری است که البته طی سال های گذشته همراه با مُد جامعه ایرانی پر رنگ تر هم شده است. آن ها نقد می کنند، دلیل علمی می آورند و از نقض حقوق شهروندی می گویند و اصلا خیل عزاداران حسینی را زیر سئوال می برند، حرف هایی که حداقل در تاکسی و پیاده رو سرانجام مشخصی نخواهد داشت.

یک هفته و چند چهره؛ خیریت طارمی و همه پرسی کُردی 

 تضاد ها زیاد است و هر سال بیشتر هم می شود. بعضی افراد با شمایلی عزاداری می کنند که ارتباطی با نهضت امام حسین(ع) ندارد،اما همه ی این حرف ها بماند برای وقتی دیگر! فعلا باید به امکانی که داریم فکر کنیم و شکاف امکان و ایده آل را با بردباری و گفت و گو پر کنیم. امکان ما یا تقویت دو قطبی و نزاع و این بحث های بیهوده است و یا همراهی و احترام. انتخاب همراهی و گفت و گو بهانه خوبی برای درک متقابل است، اصلا همان پز و افه ی منطق و عقلانیت هم توصیه به گفت و گو می کند نه خصم، این گونه شاید آرام تر و مدنی تر کنار هم زندگی کنیم. مقصود این که؛ پرستیز از هویت آدم هایی می آید که به تمام تکه های سازنده‌ی پازل ذهنی خودشان احترام می گذارند و هیچ بخشی از وجودشان را حذف نمی کنند و با تمام خودشان در صلح هستند.


منبع: برترینها

گفت‌ و گو با «بهزاد عباسپور»، روحانی ممنوع‌الورود به استادیوم

تماشاگران امروز: هیجان روی سکوها، همراه با موج مکزیکی و گاهی اوقات هم فریادهایی کر کننده؛ درست مثل یک هوادار. حتی به قول خودش شعار هم می‌دهد، اما نه شعارهایی که در استادیوم رایج است: «فقط یک بار سر بازی با استقلال بود که بلند شدم و شعار دادم. آن هم چیز بدی از دهانم در نیامد.»

 ویژگی که بهزاد عباسپور دارد این است که روحانی است. با همان لباس روحانیت هم به ورزشگاه می‌رود و از دید خودش این اتفاق اصلا ایرادی ندارد اما در بازی هفته قبل تراکتورسازی مقابل نفت جلوی او را گرفتند و اجازه ندادند راهی ورزشگاه شود. اتفاقی که واکنش جالب این روحانی عشق فوتبال را به همراه داشته است: «دیده بودیم جلوی ورود بانوان به ورزشگاه را بگیرند اما تا به حال ندیده بودم که مانع از ورود روحانیون به استادیوم شوند.»

گفت‌وگو با روحانی ممنوع‌الورود به استادیوم 

 شما همه بازی‌های تراکتورسازی را به ورزشگاه می‌روید؟

هر کدام را که وقت کنم می‌روم و از نزدیک تماشا می‌کنم.

 اما این بار جلوی شما را گرفتند و اجازه ندادند به ورزشگاه بروید.

کارشان قانونی نبود. دفعات قبل هم که به ورزشگاه رفتیم برای من مشکل درست کردند. خیلی اذیت می‌کنند. اما در تهران این طور نیست و برخوردها مناسب است. چند بار در تهران به ورزشگاه رفته‌ام؛ هم ماموران استقبال کرده‌اند و هم واکنش مردم خوب بوده است اما نمی‌دانم چرا در شهر خودم گیر می‌دهند و اذیت می‌کنند.

 شاید به دلیل این است که با لباس مخصوص روحانیت به ورزشگاه می‌روید.

مشکلی دارد؟ چرا همه چیز را با هم قاطی می‌کنید؟ بیایید اینستاگرامم را نشانتان بدهم و ببینید که چقدر از مردم در دایرکت از من درخواست می‌کنند که در ورزشگاه بروم و کنارشان بنشینم. روزانه کلی پیام دارم که متاسفانه نمی‌توانم همه آنها را جواب بدهم.

 هدفتان از اینکه با لباس روحانیت به ورزشگاه می‌روید چیست؟

این لباسی که تن من است لباس پیغمبر است. باور کنید کلی سرمایه‌گذاری می‌کنند تا تبلیغ کنند؛ من دارم این کار را رایگان انجام می‌دهم. با سرمایه خودم می‌روم بلیت می‌خرم و داخل ورزشگاه می‌شوم. فکر کنم از محبوبیت من می‌ترسند (به شوخی). الان بدون لباس هم که در بیرون از ورزشگاه تردد می‌کنم مردم من را می‌شناسند و ابراز علاقه می‌کنند. باور کنید چهره روحانیت بین مردم تغییر کرده و مردم دارند طور دیگری ما را می‌بینند. من این حرکت را شروع کرده‌ام اما تبریز با شهرهای دیگر فرق دارد.

پس حسابی در تبریز معروف شده‌اید.

معروف که نه. اما شاید باور نکنید، یک بار کل ورزشگاه فریاد می‌زدند «حاجی با تعصب». من خجالت ‌کشیدم. بلند شدم و برای آنها ابراز علاقه کردم و دوباره نشستم. کل ورزشگاه تعجب کرده بودند از اینکه یک روحانی که علاقه خاصی هم به تراختور دارد در ورزشگاه است. نمی‌دانم شاید هم از محبوبیت من ترسیده‌اند که اجازه ندادند به ورزشگاه بروم. من که مسائل سیاسی را دنبال نمی‌کنم و هدفم فقط حمایت از تراختورسازی است.

 شما شغل اصلی‌تان چیست؟

مبلغ آزاد هستم و از جامعه روحانیت تبریز هم ۲۰۰ هزار تومان حقوق می‌گیرم.

 از دوستانتان کسی دوست ندارد همراه شما به ورزشگاه بیاید؟

چرا، اتفاقا قرار بود برای همین بازی آخر دو تا از دوستانم را به ورزشگاه ببرم که خدا را شکر نبردم. اگر می‌بردم قطعا این اتفاق می‌افتاد و بد می‌شد.

 حالا اگر برای بازی‌های بعد شما را به ورزشگاه راه ندهند چه؟ حاضر هستید با لباس شخصی بروید؟

من روحانی هستم و این هم لباس من است. خیلی‌ها در مراسم‌های مختلف کت و شلوار می‌پوشند اما لباس من همین است. البته با لباس شخصی هم می‌توانم بروم و بارها رفته‌ام. اما لباس روحانیت ارزش دارد و آن را باید در جاهای ارزشمند پوشید. ورزشگاه هم از دید من جای مقدسی است. خیلی از بچه هیئتی‌ها و آدم‌های مذهبی هم می‌آیند. در ورزشگاه یک کار ورزشی و فرهنگی انجام می‌شود و به همین دلیل از دید من مقدس است. ما همه برادر هستیم.

 پیش آمده که شما در ورزشگاه شعار بدهید؟

شعار که نه، اگر هم بدهم چیز بدی نمی‌گویم. برای بازی استقلال و تراختورسازی که به ورزشگاه رفته بودم جوّ طوری شد که من هم شعار دادم. البته شعار با فحش فرق می‌کند. من تیم خودم را تشویق کردم و اتفاقا فضا کامل عوض شد. یک سری‌ها داشتند فحاشی می‌کردند که وقتی دیدند من در کنارشان نشسته‌ام بی‌خیال فحش دادن شدند.

 یکی، دو روحانی حامی استقلال هم هستند که به ورزشگاه می‌روند. با آنها ارتباطی ندارید؟

ارتباط مستقیم که نه. در فضای مجازی با آنها چند بار چت کرده‌ام. اتفاقا آنها هم سوال کردند که چرا من را به ورزشگاه راه نداده‌اند.

 نظر شما درباره حضور بانوان در ورزشگاه چیست؟ فکر می‌کنید چه شرایطی باید فراهم شود تا آنها بتوانند به ورزشگاه بیایند؟

این باید فرهنگ‌سازی شود. من یک قدم را برداشته‌ام اما الان شرایط طوری شده که با حضور طلبه‌ها مخالفت می‌کنند چه برسد به اینکه بانوان به ورزشگاه بیایند. این همه من ورزشگاه رفته‌ام، یک نفر سراغی از من نگرفت که چه کارهایی قرار است در ورزشگاه انجام بدهی؟

من مبلغ ورزش هستم و این باید نهادینه و فرهنگ‌سازی شود. من خودم خیلی‌ها را دیده‌ام که فحاشی می‌کنند اما وقتی می‌بینند من در جایگاه هستم این کار را نمی‌کنند. ناموس ما هم به ورزشگاه بیاید، خواهر و مادر ما به ورزشگاه بیایند، مردان رعایت می‌کنند و فحاشی نمی‌کنند. من این را می‌نویسم و تعهد می‌دهم که اتفاقی نمی‌افتد. شک نداشته باشید کسی که با خانواده به ورزشگاه بیاید فحش از دهانش خارج نمی‌شود.

نظرتان درباره تراکتورسازی چیست؟ فکر می‌کنید امسال چه نتیجه‌ای می‌گیرند؟

مشکلاتی که برای تراختورسازی پیش آمده تقصیر کسی نیست غیر از مسئولان باشگاه. من خودم از بچگی طرفدار این تیم هستم. کلی ورزشگاه رفته‌ام و می‌گویم که سهل‌انگاری آنها باعث شد تا این شرایط به تیم تحمیل شود. آنها به مسائل ریز و درشت اهمیت زیادی نمی‌دهند. نمونه‌اش همین حرکت فرهنگی ما. بارها با دوستانم خواسته‌ایم حمایت کنند، بارها هواداران خواسته‌اند ما را حمایت کنند اما از باشگاه ترسیده‌اند. امیدوارم که همه چیز ختم به خیر شود و اتفاقات خوبی برای تراختورسازی بیفتد.


منبع: برترینها

آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که با صورت زخمی جاودانه شد

” این پسره؟ همون کوتوله ی ریزه میزه؟ نه! نه! به هیچ وجه. اینو از من داشته باش، مگه از روی جنازه ی من رد بشی که این بچه رو توی این فیلم لعنتی بازی بدی”.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!

دهه ی ۷۰ است و هالیوود در دوران آشفتگی همیشگی این سال های خود به سر می برد. مردی که تلفن را قطع می کند و به کاناپه اش برمی گردد کسی نیست جز رابرت ایوانز، رییس افسانه ای بخش تولید کمپانی پارامونت پیکچرز. فیلمی که روز او و بسیاری دیگر را خراب کرده، فیلمی است حماسی و البته دردسرساز و پر حرف و حدیث از فرانسیس فورد کاپولا با نام «پدر خوانده» (The Godfather) در مورد دسیسه چینی های یک خانواده ی تبهکار در نیویورک سیتی. اما این «کوتوله ی ریزه میزه» که باعث تکدر خاطر او شده کیست؟

یک ایتالیایی- آمریکایی دون پایه از طبقه ی کارگر از محله ی برونکس نیویورک به نام آل پاچینو که کاپولا اصرار دارد باید نقش مایکل کورلئونه، فرزند سردسته ی مافیای داستان را بازی کند.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!
ایوانز برای نقش مایکل کسان دیگری را در نظر گرفته است: رابرت ردفورد یا شاید هم وارن بیتی، نه این ایتالیایی ژولیده که از نظر او تنها در فیلم های درام مواد مخدر در نقش یک معتاد به هروئین مفلوک بازی کرده است. او می دانست که دارد در تمامی جبهه ها نبردهایش را می بازد اما خیال نداشت دست از مایکل بکشد. این آخرین باری بود که وی می توانست اسم این پسرک، پاچینو را بشنود. به هیچ وجه نمی خواست دیگر اسمی از او برده شود.

اما مشخص شد که رابرت ایوانز در مورد بسیاری از چیزها اشتباه کرده بود.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!

وقتی که پاچینو تنها ۴ سال سن داشت، رُز، مادرش، به او لقب «بازیگر» (The Actor) داد. عصرها که از سینما به آپارتمان کوچکش در برانکس جنوبی بازمی گشتند که وی در آن جان نقش راهنمای نشستن تماشاگران را ایفا می کرد، بازسازی های پسرش از شخصیت هایی که دیده بود را تماشا می کرد و می خندید، همان شخصیت هایی که پاچینوی جوان در حال چرت زدن در سینما دیده بود.پدرش، سالواتوره، سنگتراشی سختکوش، تنها ۱۸ سال سن داشت که “سانی” (در کودکی دوستان پاچینو او را سانی صدا می کردند) بدنیا آمد و در اواخر بهار سال ۱۹۴۰ و تنها در سن ۲۰ سالگی و کمتر از دو سال پس از تولد فرزندش آن ها را ترک کرد. ُز زنی عصبی و خجالتی که بعدها آل پاچینو او را یکی از شخصیت های نمایشنامه ای از تنسی ویلیامز توصیف می کرد به بزرگ کردن تنها فرزندش همت گماشت.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!
جای پدر را پدربزرگش، جرارد گرفت که از اولین سیسیلی هایی بود که در ابتدای قرن بیستم میلادی به آمریکا مهاجرت کرده و توانست خود را به عنوان یک نجار ماهر جا بیندازد. این دو به پشت بام آپارتمان اجاره ایشان می رفتند و جرارد در حالی که پیپش را دود می کرد از روزگار گذشته برای سانی می گفت، از تلاشش برای پیدا کردن راه و موفقیت در دنیای جدید.

در مدرسه وی شاگردی نسبتاً شیطان و دردسرساز بود اما همیشه رویای بازیگری را در سر داشت. مارلون براندو و سپس جیمز دین به الگوهای او در بازیگری تبدیل شده بودند. بازی های قدرتمندانه ی این دو در سبکی جادویی با عنوان «متد اکتینگ» او را مسحور خود کرده بود. درس خواندن در دبیرستانی در منهتن در رشته ی هنرهای نمایشی موفقیتی برای وی در پی نداشت و خود پاچینو علت آن را طبیعت «کودن» خود در حفظ کردن مطالب و درس خواندن عنوان کرد. ” تنها چیزی که از استانیسلاوسکی می دانستم، او یک روسی است. من هم اهل برانکس هستم”.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!

اما علاقه ی آل به بازیگری همچنان در او موج می زد. او در این باره گفته است:” وقتی بازی می کنم می توانم با کسی حرف بزنم، صحبت کنم، چیزی برای گفتن دارم. شبیه جادوگری است”. شغل های عجیبی را تجربه کرد: فروشندگی در یک داروخانه، مامور جمع آوری زباله، راهنمای سینما و مدیر یک ساختمان که یک بار عمداً فیوزهای برق را خاموش کرده تا دختر دوست داشتنی و جذاب مورد علاقه اش از او کمک بخواهد که البته نقشه ی خوبی نبود و نتیجه ی دلخواهی در بر نداشت.

بعد از چندین اجرای موفقیت آمیز در صحنه ی تئاتر،  در نمایشنامه هایی چالش برانگیز و محصور کننده در خارج از برادوی در اواخر دهه ی ۶۰، یک دیدار اتفاقی با مارتی برگمن شانس بازی در فیلم را برای وی مهیا کرد.

نتیجه ی کار بازی در فیلم «وحشت در نیدل پارک» (The Panic In Needle Park) در سال ۱۹۷۱، با داستانی دردآور و رقت انگیز در مورد یک جوان معتاد به هروئین که البته رابرت ایوانز اصلاً علاقه ی به آن نداشت. این فیلم که امروزه یکی از شاهکارهای سینما انگاشته می شود نوعی صداقت خاص و وجدان اجتماعی را در خود نشان می داد که توسط یک کمپانی فیلم سازی مستقل ساخته شده و در آن برهه ی زمانی افراد بسیاری را جذب کرد. بدین ترتیب پاچینوی ریز جثه اولین گام را محکم برداشت و نقشی که بازی کرد همه را متقاعد نمود که بازیگری خلاق ظهور کرده است. یکی از منتقدان مشهور بریتانیایی آن دوران به نام دیلیس پاول در مورد بازی پاچینو در این نقش چنین گفت:” اصلاً به نظر نمی رسد که او دارد بازی می کند. کاملاً واقعی بنظر می رسد”.

فیلم برداری فیلم «پدر خوانده» نیز برای خودش داستان ها داشت، اما مسیر لرزان و پرپیچ و خم تولید و کابوس وار ساخت آن تا زمان اکران فیلم در سال ۱۹۷۲ به خوبی پنهان نگه داشته شد.

استودیو از این همه شلوغی و عجله بیزار بود، کاپولا دائماً در لبه ی پرتگاه اخراج شدن از پروژه قرار داشت و همواره با فیلم بردار فیلم، گوردون ویلیس که به او لقب «شاهزاده تاریکی» داده بودند مشاجره هایی بی پایان داشت. ویلیس همواره از درخواست های کاپولا شکایت داشت و بارها از وی خواست که برای لهجه ی سنگین براندو زیرنویس تهیه کند. اما تجربه ی فیلم برداری این فیلم برای پاچینو داستانی کاملاً متفاوت و بی سر و صدا داشت، او خیلی آرام و بی صدا و البته تنها کار خود را می کرد.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!
پاچینو در این باره می گوید:” در هنگام فیلم برداری، من واقعاً حس می کردم که غیر از کاپولا کسی مرا نمی خواهد”.دیان کیتون، همبازی او در این فیلم، که بعدها با پاچینو رابطه های پر فراز و نشیبی داشت نیز این موضوع را تایید کرده و می گوید: “ما در هنگام فیلم برداری مانند زوجی عجیب و غریب بودیم”. پاچینو در طول فیلم برداری برای این که دیگر عوامل از او خوششان بیاید خود شیرینی نمی کرد و بین برداشت ها به صدای استراوینسکی گوش می داد و بدین ترتیب از دیگر عوامل فاصله می گرفت.

طبیعت خجالتی او دلیل این ماجرا نبود بلکه او داشت تکنیکی خاص را دنبال می کرد که باعث می شد وی رفته رفته در نقش هایش محو شود، مانند تقلید تیک های فیزیکی و عصبی شخصیت داستانی فیلم که رفته رفته او را به درون خود می کشید. برای بازیگری که بعدها به بالا بردن بیش از حد مقدار حس دراماتیک نقش هایش متهم می شد، بازی او در فیلم «پدر خوانده» شاهکاری از نقش آفرینی کنترل شده و دوست داشتنی با گام هایی سنجیده بود.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!

وقتی که برای اولین بار با شخصیت مایکل در یک عروسی خانوادگی با صورتی بی احساس مواجه شدیم، که در یونیفورم نظامی اش بسیار موقر به نظر می رسید، وی غریبه ای بود که با تجارت خونین خانواده اش هیچ سنخیتی نداشت به نحوی که اگر نمی دانستید او یک کورلئونه ی واقعی با خون کورلئونه ای است باور نمی کردید که وی بتواند از بازی در این نقش لذت برد و موفق شود.

حتی همبازی های او نیز از دوری کردن ها و تنها ماندن های  پاچینو در طول فیلم برداری متعجب شده و بسیاری بر این باور بودند که چنین رفتارهایی و به خصوص بازی ظاهراً سرد و بی روح او فیلم را دچار آسیب شدید خواهد کرد. خواستن عذر این بازیگر ساده و ساکت با بازی ظاهراً احمقانه اش بسیار محتمل و قابل قبول بنظر می رسید اما هنوز برای قضاوت در مورد این کوتوله ی ایتالیایی زود بود.

ظرافت و ریزبینی او در نقش آفرینی اش در این فیلم تا زمان اکران فیلم ناشناخته و نامأنوس باقی ماند و وقتی فیلم اکران شد بسیاری از منتقدان آن را جادویی ترین نقش آفرینی دوران نامیدند. شاید این موفقیت برای یک بازیگر تازه بدوران رسیده ی الکلی بزرگ و غیرقابل تصور بود، شیطانی که پیاله را از خود دور نمی کرد.

او از همان سال های کودکی به نوشیدن الکل روی آورد و به گفته ی خودش ۹ یا ۱۰ ساله بود که اولین لیوان مشروبات الکلی را سر کشید. اما در این دوران او باید بعد از هر نمایشی که اجرا می کرد مقداری الکل می نوشید و حتی قبل از آن. در برخی از موارد صبحانه اش تنها یک لیوان شراب بود. آخر هفته ها هم در تنهایی به شدت زیاده روی می کرد و معمولاً تا روزها به میگساری ادامه می داد . این موضوع بی ارتباط با زندگی شخصی و روابط عاطفی اش نبود.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!
اولین رابطه ی عاطفی طولانی مدت او با بازیگری به نام جیل کیلیبورگ بود که مدت زیادی را در مشروب فروشی ها می گذراندند اما در نهایت در اواخر دهه ی ۱۹۷۰ وی به این نتیجه رسید که این همه مستی برای وی خوب نیست و دست از این عادت ناخوشایندش برداشت. اگر چه فرانسیس فورد کاپولا اولین پدرخوانده ی سینمایی پاچینو بود اما او در ادامه دو پدر خوانده ی مهربان دیگر نیز پیدا کرد: سیدنی لومت و برایان دی پالما، کارگردانانی که تمام مهارت و خلاقیت مثال زدنی او را برای بازی در یک نقش از این بازیگر ساده بیرون کشیدند. لومت در فیلم های «سرپیکو» (Serpico) و «بعد ازظهر سگی» (Dog Day Afternoon) به ترتیب در سال های ۱۹۷۳ و ۱۹۷۵ چنان بازی از پاچینو گرفت که راه رفتن روی طنابی بین شور و احساس از یک طرف و زیاده روی از طرف دیگر بود.

بازی احساساتی، انفجاری، خیره کننده و البته کمی اغراق آمیز او در نقش تونی مونتانا در فیلم «صورت زخمی» (Scarface) در سال ۱۹۸۳ بار دیگر توان بازیگری او را به رخ کشید. اما این فیلم او را از دنیایی که وی به آن عادت داشت و نقش هایی ظریف و سرد را بازی می کرد دور کرده و به سمت یک نقش هیستریک کلیشه ای سوق می  داد. شاید به همین دلیل بود که به غیر از فیلم «صورت زخمی» سال های دهه ی ۱۹۸۰ برای وی خوشایند و موفقیت آمیز نبود.

بعد از شکست تجاری فیلم های «گشت زنی» (Cruising) در سال ۱۹۸۰ به کارگردانی ویلیام فردکین که در مورد یک قاتل سریالی همجنس باز درک نشده بود و البته مورد انتقاد تمامی منتقدان قرار گرفت و فیلم بدنام «انقلاب» (Revolution) به کارگردانی هیو هادسون که باعث ورشکستگی یک کمپانی فیلم سازی بریتانیایی شد، پاچینو تصمیم به کناره گیری از دنیای سینما کرد و بار دیگر به تئاتر بازگشت.

اما دیان کیتون او را به سینما باز گرداند. زمانی که شرایط مالی برای پاچینو سخت شده بود کیتون به او گفت:” فکر میکنی داری چیکار می کنی؟ فکر می کنی می تونی برگردی به عقب و دوباره توی یک اتاق اجاره ای زندگی کنی؟ تو قبلاً خیلی پولدار بودی، برای یه مدت خیلی طولانی عزیز من. دیگه نمی تونی برگردی”.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!
پاچینویی که بازگشت کمی بی سر و صداتر و آرام تر از قبل بود و انتخاب اول او نیز در دنیای کمدی شکل گرفت. با بازی در نقش آلفونس “بیگ بوی” کاپریس با بازی بی نقش و شرورانه ی خود در سال ۱۹۹۰ در فیلم «دیک تریسی» (Dick Tracy) بار دیگر خود را به هالیوود ثابت کرد و اولین اسکار خود را برای بازی در نقش یک کهنه سرباز کور عصبانی و بددهن در فیلم «بوی خوش زن» (Scent Of A Woman) در سال ۱۹۹۲ بدست آورد. کسانی که بازی او را در این فیلم دیده اند به سختی می توانند باور کنند که پاچینو کور نیست.

در سال ۱۹۹۵ بازی در نقش یک کارآگاه تند مزاج و رام نشدنی به نام وینسنت هانا در فیلم «مخمصه» (Heat) به کارگردانی آنتونی مان که یک بازی موش و گربه ی خطرناک را با یک گروه سارق بیرحم به رهبری یک مرد خونسرد و بی احساس با بازی رابرت دنیرو آغاز می کند بار دیگر او را از نقش یک بازیگر آرام و کم رو خارج کرد. بازی او در فیلم تحسین شده اما شکست تجاری خورده ی «نفوذی» (The Insider) به کارگردانی مایکل مان در سال ۱۹۹۹ در مورد قاچاق دخانیات هنرمندی او را بیش از پیش به تصویر کشید.

 آل پاچینو؛ پدرخوانده ای که در یک بعدازظهر سگی سرپیکو را با صورت زخمی جاودانه کرد!

با شروع قرن بیستم دیگر جا برای بازیگرانی مانند پاچینو و رابرت دنیرو که با روش متد اکتینگ خود هنر بازیگری را آموزش می دادند تنگ شده بود. دیگر دنیای فیلم های مارول و بازیگران جوان و خوش چهره بود و کشوری برای پیرمردها در دنیای هالیوود وجود نداشت. اما بدون شک پاچینو یکی از بزرگ ترین، دوست داشتنی ترین و نابغه ترین بازیگران تاریخ سینماست که مانند جیمز دین، مارلون براندو و رابرت دنیرو سال های سال طول خواهد کشید که کسی مانند او را بر پرده ی سینما ببینیم.


منبع: برترینها

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (۱۰۲)

برترین ها – نگین فانی نام: اینستاگرام، این روزها تبدیل به دفترچه خاطرات تصویری خیلی ها شده است. بسیاری از چهره های شناخته شده دنیای هنر و ورزش هم، از این طریق با طرفداران خود در دورترین نقاط جهان در ارتباط هستند. از سوی دیگر سعی دارند با این روش هواداران بیشتری نیز برای خود دست و پا کنند که این نیز خود به یک رقابت حیثیتی میان سلبریتی های قرن ۲۱ تبدیل شده است.

حتی گاهی اوقات عکس هایی به اشتراک می گذارند که جنجال بسیاری به راه انداخته و خبرساز می شوند، توجه رسانه ها و مردم به آنها جلب می شود و شهرت بیشتری نیز برای آنها به ارمغان می آورند. در این سری مطالب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم.

حتما در جریان هستید که «ریحانا» برند لوازم آرایشی و بهداشتی خودش به نام «فنتی بیوتی» را هم راه اندازی کرده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «بیانسه» و «جی زی» هفته ی گذشته یک خانه ی جدید به ارزش ۲۶ میلیون دلار را خریداری کرده اند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 آهنگ جدید «مایلی سایرس» به نام «Week Without You» هفته ی گذشته منتشر شد. این هم یک ورژن جدید از مایلی که شاید کمتر دیده باشید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«جاستین بیبر» که باشی هیچ اشکالی ندارد اگر با پیراهنت شلوار گرمکن بپوشی، حتی اگر پیراهنت را زیر شلوارت بزنی هم هیچ اشکالی ندارد، تازه، باعث می شوی همه به این نتیجه برسند که این کار چقدر شیک و باکلاس است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«ایان سامرهلدر» در پنتاگون؛ جناب آقای سامرهلدر را همه جا می توان پیدا کرد، هیچ تعجبی ندارد اگر او هم در آینده ای نه چندان دور یک پست و مقام سیاسی پیدا کند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«رابرت پتینسون» در تبلیغات جدید «دیور».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«آریانا گرانده» در ادامه ی تور کنسرت های آلبوم «زن خطرناک» در هنگ کنگ.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «جرد لتو» با پوشش کافی و مناسب برای حفاظت از خودش در برابر سرما در حین برگزاری کنسرت؛ نقش مؤثر ریش و سبیلش را هم نباید دست کم گرفت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 هرکس دغدغه های خودش را دارد، یکی از دغدغه ها و نگرانی های «مارک رافلو» هم محافظت از گونه هایی است که در معرض خطر انقراض قرار دارند، از جمله عقاب سر سفید. باید اعتراف کنیم که چنین نگرانی هایی واقعا قابل احترام هستند و باید مردم به همراهی با آنها تشویق شوند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«نورمن ریداس» و «اندرو لینکلن» به مناسبت آغاز فصل جدید سریال «مردگان متحرک»؛ انتظار عکسی عادی تر از این را که نداشتید؟!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «بلیک لایولی» از این بخش از حرفه اش متنفر است! مگر می شود هیچ خانمی از قرار گرفتن در چنین وضعیتی بیزار باشد؟!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «استرلینگ براون» که هفته ی قبل یکی از برندگان جایزه ی امی بود، این هفته روی جلد مجله ی «ورایتی» رفته است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «جیدن اسمیت» و خواهرش «ویلو»، فرزندان هنرمند خانواده ی اسمیت، در مراسم جایزه موسیقی اروپا.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 گویا «نایل هوران» وسط خواندن آهنگش متن ترانه را فراموش کرده و دارد برای به خاطر آوردن آن به خودش فشار می آورد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)

 «نیک جوناس» این هفته نیز همچنان درگیر تبلیغ موزیک ویدیو و آهنگ جدیدش به نام «Find You» بود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «جرمی رنر» و خانم کوچولو در حال سفر به سوی اولین برف سال.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «تام هولاند» برای این که صفحه اش زیاد غیر فعال نماند این عکس را که قبلا به صورت رنگی در صفحه اش گذاشته بود، بار دیگر با پیام «ارادتمند شما» به اشتراک گذاشت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «اسکات ایستوود» در سفر به طبیعت فوق العاده ی کوه های راکی.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 از اینکه «زک افرون» لباسش را پشت و رو پوشیده است بگذریم، اما منظورش از این قیافه ای که به خودش گرفته چیست؟

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)

 


 «کیلی کوئوکو» در یک روز عادی، با دوستانی کاملا عادی و قیافه ای فوق العاده عادی.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 شایعات حاکی از این هستند که رابطه ی «نینا دوبرو» و «کدی سیمپسون» کمی فراتر از دوستی رفته و رنگ و بوی عاشقانه به خود گرفته است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «دمی لواتو» در کنار گروهی از افرادی که به تأمین غذا برای قربانیان طوفان های اخیر کمک می کنند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «مدونا» دوشنبه ی هفته ی گذشته مهمان برنامه ی «جیمی فلون» بود و طبق معمول همیشه این برنامه فوق العاده بود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «آماندا سیفرید» و دوست قدیمی اش؛ او همچنان در زمینه ی حمایت از حیوانات بی سرپرست فعالیت می کند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«راک» در کنار نیک، مردی که بدون پا و فقط با یک دست ناقص به دنیا آمده است، اما تسلیم نشده و حالا یک قهرمان ورزشی است و با سخنرانی های انگیزشی خود حتی به افراد سالم و تندرست هم انگیزه و انرژی می دهد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «جرد پادالکی» و بقیه ی بچه های «سوپرنچرالز»یک کمپین به اسم «قویتر از طوفان» راه اندازی کرده اند تا به حمایت از قربانیان طوفان های هاروی و ایرما که خانه و زندگی خود را از دست داده اند ادامه بدهند و آنها را با پایان یافتن اخبار فراموش نکنند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «کایلی جنر» بیست ساله و «ترویس اسکات» در انتظار اولین فرزند خود هستند! از نظر کایلی این سن بهترین سن ممکن برای مادر شدن است. البته خواهرش «کلویی» هم همزمان با او باردار شده است!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «لئوناردو دی کاپریو» در کنفرانس آب و هوایی ییل که به میزبانی «جان کری» برگزار شد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«ریس ویترسپون» و دوستش در سفر به لندن.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 چرا «لوئیس تاملینسون» همیشه فقط از این زاویه از خودش عکس می گیرد؟!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «جاستین تیمبرلیک» این روزها از یک کنسرت به کنسرت بعدی می رود، این عکس هم بعد از برگزاری کنسرت شهر تنسی گرفته شده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«لوسی هیل» و سگش که یکی از اعضای ثابت صفحه اینستاگرامش است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«دیانه کروگر» در تولد نود و پنج سالگی پدربزرگش، اگر دیانه هم این ژن خوب را از او به ارث برده باشد حتما عمری طولانی خواهد داشت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«هیو جکمن» و «لوپیتا نیونگو» در کنسرتی که هفته ی گذشته در سنترال پارک نیویورک برگزار شد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«الن دی جنرس» مجری فوق العاده ای است، اما حتی با وجود این همه مهربانی که در قیافه اش موج می زند مادر شدن اصلا به او نمی آید!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 به نظرتان اگر روزی «جنیفر لوپز» بخواهد از «الکس رودریگز» جدا شود این همه عکسی که از او در صفحه ایسنتاگرامش گذاشته است را چکار می کند؟!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «جنس اکلس» با این عکس تولد «راب بندیکت»، دیگر ستاره ی سریال «سوپرنچرالز» را تبریک گفت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«بردلی کوپر» و «آیرینا شایک»، زوج خوشتیپ هالیوودی در حال گردش در یک روز تعطیل.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «فرگی» در صحنه ای از موزیک ویدیوی آهنگ جدیدش به نام «Double Dutchess».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «مت بامر»؛ در مورد این که چنین آقای خوش تیپی در انبار کاه چکار ممکن است داشته باشد هیچ اطلاعی نداریم.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«امیلیا کلارک» بالاخره تصمیم گرفت موهایش را در دنیای واقعیت هم به رنگ موهای مادر اژدها در بیاورد. از همین عکس برای خبر دادن در مورد یکی، ببخشید، دو تا از دیگر هنرپیشه های این سریال استفاده می کنیم: «کیت هرینگتون» و «رز لزلی» بالاخره نامزدی رسمی خود را اعلام کردند!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «پریانکا چوپرا» در کنار «ملاله یوسف زی»، قهرمان افغانستان.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «دیپیکا پادوکونه» روی پوستر فیلم «Padmavati» که قرار است اول ماه دسامبر اکران شود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«شاهد کاپور» دیگر ستاره ی این فیلم هندی است که با این گریم متفاوت خیلی جذاب تر از همیشه شده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «پرینیتی چوپرا» در سفر به استرالیا.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «آرجون کاپور» و «کاران جوهر» در شب تولد سی و هفت سالگی «کارینا کاپور».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «بیپاشا باسو» و همسرش «کاران سینگ گروور» در سفر به انگلستان، مقصد همیشگی ستاره های بالیوود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «آجای دوگان» و پسرش پس از پایان مراسم افتتاح تریلر فیلم «Golmaal Again».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «سیلا گنچ اوغلو» و «احمد کورال»، زوج هنرمند جنجالی ترکیه که از نظر خیلی ها زوج مناسبی برای هم نیستند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«چائاتای اولوسوی» و «رضا کجا اوغلو» یک سال پس از آغاز سریال «icerde» یا به قول بعضی ها «نفوذی»؛ رضا کوجا اوغلو این روزها همراه با دیگر ستاره ی این سریال «آراس بولوت اینملی» مشغول بازی در سریال جدیدی به نام «Çukur» است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 در زیبایی «فاهریه اوجن» که شکی نیست، اما خوب در این عکس هم چشم هایش را تا جایی که می توانسته باز کرده تا آنها را درشت تر نشان بدهد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


هفته ی گذشته برای «گولبن ارگن» رسوایی بزرگی را به همراه داشت. شایعه ی رابطه ی او با یک مرد متأهل جنجال زیادی به راه انداخت و او در این مورد هیچ توضیحی نداده و فقط آنهایی که او را متهم به این رابطه کرده اند را مورد سرزنش قرار داد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «دمت آکالین» در سفر به لس آنجلس، مقصدی که برای ترک ها هنوز هم یک سرزمین رویایی است و تا می توانند با سفر به این کشور به هم پز می دهند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «هازال کایا» و «بوراک دنیز» در صحنه ای از سریال مشترک جدیدشان به نام «حکایت ما» که برداشتی آزاد از یک سریال آمریکایی است و با پخش قسمت اول آن واکنش هایی منفی از جانب تماشاکنندگان دریافت کرده بود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«لیتوک» با یکی از این لباس های یقه فرفری پاپیون دار که ظاهرا در کره مد هستند و طرفداران زیادی هم دارند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «ایون هیوک» و «دونگهه» در حال خوردن یک غذای کره ای که چندان اشتها برانگیز به نظر نمی رسد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


اگر موفق به شناسایی خانمی که کنار «پارک چان یول» ایستاده است شدید ما را هم در جریان بگذارید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «اوه سهون»، توجه داشته باشید: «اوه سهون»، و «سوهو» قرار است با یونیسف در زمینه ی کمک به کودکان سوری همکاری کنند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


 «کیم ته یون»، همین، توضیح هم ندارد، خوشگل شده بود گفتیم شما هم عکسش را ببینید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102)


«کیم سو هیون»، هنرپیشه ی سریال «افسانه ی خورشید و ماه» که این چند وقت اخیر به اصرار از هنرپیشگان آن عکس خواسته بودید فعالیت چندانی در اینستاگرام ندارد، سایر ستاره های این سریال هم تا جایی که ما تحقیق کردیم در اینستاگرام حساب رسمی ندارند.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (102) 


منبع: برترینها

محمد بن زکریای رازی، پزشک فیلسوف

هفته نامه صدا – ترجمه سهیلا تقوی نژاد: محمد بن زکریای رازی که به اختصار زکریای رازی شناخته می شود، دانشمند برجسته قرون سوم و چهارم هجری شمسی بود. در ایران عموما وی را با کشف الکل می شناسند اما او تالیفات ارزشمندی در حوزه های مختلف از جمله پزشکی، جراحی، فلسفه، ریاضیات، شطرنج و موسیقی از خود باقی گذاشته است.

ابوبکر محمد بن زکریا الرزعی در شهر ری، شهری نزدیک به تهران مدرن امروزی متولد شد. او سال های نوجوانی زندگی اش را به مطالعه موسیقی و فلسفه اختصاص داده است. جوان عودنوازی که در طول زندگی خود از موسیقی لذت برد و حتی یک دانشنامه را در این زمینه گردآوری کرد. با این حال به گفته یک تاریخ دان اسلامی، او هرگز هدف متافیزیک را درک نکرد و در نهایت فلسفه را برای فعالیت های عملی تر رها کرد. او حتی مدتی زندگی خود را به عنوان یک سرمایه دار تغییر داد.

پس از این که در علم کیمیاگری به توفیقاتی دست یافت، همزمان با آن دستاوردها چشمانش به علت کار زیاد با مواد شیمیایی خطرناک آسیب دید و برای معالجه خود به پزشکی روی آورد و تا حدی به آن علاقه مند شد که در آن شاخه شروع به تحصیل کرد. او آموختن پزشکی را در بیمارستان بغداد آغاز کرد و سپس مدیریت بیمارستان معتضدی را بر عهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی، او به زادگاه خود بازگشت و اداره بیمارستان ری را تا آخر عمر در دست داشت.

کتاب های تالیفی وی به تعداد بیش از ۲۳۰ عنوان در زمینه های مختلف می رسد؛ از جمله پزشکی، جراحی، فلسفه، ریاضیات، شطرنج و موسیقی. در طول قرون وسطی مهم ترین کتاب وی در غرب، کتاب راهنمای علم پزشکی بود که وی برای حاکم ری به نام «منصور بن اسحاق» تدوین کرده بود و جلد نهم آن به عنوان سرفصل ثابت در دانشگاه های طب اروپای قرن شانزدهم تدریس می شد.

محمد بن زکریا رازی، پزشک فیلسوف

مهم ترین کار رازی، تالیف کتاب الحاوی است؛ کتابی که تمام یادداشت ها و برداشت ها و تجربیاتش در علم پزشکی را در آن جمع آوری کرده است. وی هرگز آن را به عنوان کتابی منسجم ننوشت و پس از مرگش، شاگردان او این نوشته ها را جمع آوری و به کتاب تبدیل کردند. الحاوی متشکل از عصاره هایی است که رازی از نوشته های پزشکان یونانی، اسلامی و هندو به دست آورده است.

رازی در اواخر عمر نابینا شد. مورخان علل مختلفی برای این عارضه بیان مین کنند و ابوریحان بیرونی علت آن را کار مداوم با مواد شیمیایی سمی در دوران جوانی می داند. وی در سال ۳۰۴ هجری شمسی درگذشت و آرامگاه وی همچنان مشخص نیست.

کاشف دردهای آبله و سرخک

رازی بسیاری از کشفیات پزشکی را سامانی دوباره داد

رازی اولین پزشک در تاریخ بود که توانست به طور دقیق علائم و نشانه های آبله و سرخک را بر اساس معاینه بالینی توصیف کند و اولین کسی بود که بین این دو بیماری تمایز قائل شد؛ مهارتی در پزشکی که امروزه «تشخیص افتراقی» نامیده می شود. این تشخیص وی در کتاب «دردهای آبله و سرخک» بسیار واضح است.

نسخه خطی این کتاب اکنون در کتابخانه دانشگاه لیدن در هلند، نگهداری می شود و میکروفیلم این دست نوشته در کتابخانه موسسه تاریخ علوم عربی در حلب وجود دارد. این کتاب به زبان عربی ویرایش شد و در اروپا پس از آن چندین بار به زبان لاتین و دیگر زبان های اروپایی، از جمله فرانسوی، انگلیسی و آلمانی ترجمه شد. به گفته هانکا، این کتاب حدودا ۴۰۹ بار و بین سال های ۱۹۹۸ و ۱۸۶۶ در اروپا بازنشر شد.

رازی کتاب خود را با یک مقدمه کوتاه آغاز کرد و در آن علت اصلی نگارش رساله خود را توضیح داد؛ این که تا آن زمان کتاب رضایت بخشی را که پزشکان قبل از او در مورد این موضوع نوشته باشند، پیدا نکرده است.

این کتاب شامل چهارده فصل است. فصل اول علل این دو بیماری را تشریح می کند و این که چرا تنها چند نفر می توانند از این بیماری جان سالم به در ببرند. در فصل دوم، رازی خصوصیات بدن هایی را که از آن بیماری ها بیشتر آسیب می بینند و همچنین دفعاتی در سال که احتمال شیوع این بیماری بیشتر است را ذکر کرده است. در این رابطه او می گوید که بدن های لاغر، گرم و خشک بسیار به سرخک حساس هستند و به آبله خیر، در حالی که بدن های لاغر، سرد و خشک به هر دو بیماری حساس نیستند، اما اگر آنها توسط سرخک آلوده شوند، بیماری خوش خیم خواهد بود زمانی که سرخک بیشترین احتمال را دارد، در پایان پاییز و آغاز بهار است.

در تابستان های شدید گرم و خشک و همچنین اگر پاییز بدون باران گرم و خشک باشد، سرخک بیشتر در افراد حساس انتظار می رود. رازی در بقیه فصول این کتاب درباره علل ایجاد بیماری، نشانه ها، راه های درمان، انتقال و پیشگیری و همچنین شرحی بر رژیم غذایی مناسب برای انواع مزاج ها در انسان به شرح و تفصیل سخن می گوید.

محمد بن زکریا رازی، پزشک فیلسوف

ارزش علمی کتاب

این کتاب با توجه به پیشرفت علم پزشکی در آن زمان و نیز محدودیت دسترسی به وسایل آزمایشگاهی پیشرفته، از لحاظ علمی در جایگاه بسیار بالایی قرار دارد. این کتاب اولین کتابی است که درباره دو بیماری بسیار شایع آبله و سرخک که سالانه جان بسیاری از مردم را می گرفتند و برخلاف تمام پزشکان یونانی و عربی ماقبل خود، جداگانه و به طور مفصل سخن می گوید. بدین ترتیب بسیاری از مورخان نظیر لومون، داگلاس و دیگران این تشخیص افتراقی وی را به رسمیت شناختند.

وی همچنین ارتباط بین نوع نمایش علایم بیماری در سرخک با شدت بیماری را معرفی کرد. او فارغ از هر گونه وابستگی و تکیه بر دانش قبلی درباره این بیماری به تحقیق و بررسی پرداخت و بسیار مشتاق بود که جزئیات درمان و نوع غذا را که بسیار در روند بهبودی تاثیرگذار است شرح دهد، چرا که معتقد بود تغذیه نقش مهمی در درمان بیماران دارد. کتاب الجدری و الحصبه رازی نشان می دهد که او بر خلاف سایر دانشمندان مسلمان زمان خود نه تنها مترجم علوم پزشکی یونانی و هندی و عربی نبوده، بلکه دستاوردهای مهم او در این زمینه راهگشای بسیار از عالمان سایر ملت های آن دوران به شمار می آید.

الحاوی فی الطب

الحاوی فی الطب مرجع بسیار مهمی از نوشته های یونانی، هندی و عربی ابتدایی برای دانش ما است زیرا رازی در مورد اعتبار منابع خود دقت داشته است. رازی قبل از این که این کتاب را کامل کند درگذشت، اما پیروانش این کتاب را تحت نظارت ابن عمید مرتب و تکمیل کردند. این کتاب جامع در زمینه پزشکی به زبان لاتین در سال ۱۲۷۹ تحت عنوان «Liber Continens» توسط فرج بن سلیم، یک پزشک یهودی نماز سیسیل ترجمه شد و توسط چارلز آنجو برای ترجمه آثار پزشکی استفاده شد.

بعدها چندین بار به زبان لاتین ترجمه شد و به یکی از نه کتاب مورد استفاده در تدریس در کتابخانه کالج پزشکی پاریس در سال ۱۳۹۵ تبدیل شد. بخش ویژه ای از این کتاب که مربوط به فارماکولوژی است، برای مدت طولانی پس از دوره رنسانس هنوز اولین مرجع در اروپا به حساب می آید. یک نسخه نادر از ترجمه الحاوی به لاتین، نوشته شده در سال ۱۲۸۲ در کتابخانه ملی فرانسه در پاریس است. ضمنا یک نسخه نادر از این کتاب در کتابخانه کمبریج انگلستان وجود دارد.

رساله فی امراض الاطفال (رساله ای در مورد بیماری های کودکان)

رازی این رساله را در سال ۹۰۰ میلادی نوشته است. بیشتر مورخان مانند ریدیل و لبون و هانکا آن را اولین کتاب جداگانه در بیماری های اطفال می دانند؛ چرا که رازی برای اولین بار در تاریخ پزشکی بین کودکان و بزرگسالان تفاوت قائل شد، در حالی که تمام پزشکان پیش از او این دو موضوع را در یک کتاب جمع آوری می کردند.

متاسفانه به نظر می رسد نسخه اصلی این کتاب گم شده است. کتاب بیماری های اطفال در گذشته به زبان عبری و سپس بین سال های ۱۱۱۴ و ۱۱۸۷ به لاتین ترجمه و بارها منتشر شد. اخیرا دکتر ساموئل رابدیل ترجمه انگلیسی جدیدی از این رساله را در مجله آمریکایی (Pediatric Journal) منتشر کرده است. این ترجمه در حال حاضر بهترین نسخه در نظر گرفته شده است و دکتر محمود حاج کاظم در عراق آن را به زبان عربی ترجمه کرده است.

این رساله شامل بیست و چهار فصل و در مورد بسیاری از بیماری های کودکان و شیوه درمان آنها است و در میان این بیماری ها، آبله و سرخک مورد بحث قرار گرفته است. همچنین بسیاری از بیماری های کلیوی مانند کچلی، خارشک، بزرگ شدن شکم، عطسه کردن، بی خوابی، صرع، تخلیه گوش، بیماری های چشمی، بیماری های دندانی، زخم دهان، استفراغ، اسهال، سرفه، مجاری ادراری و بسیاری دیگر از عناوین بیماری ها را مورد بحث قرار داده است. این رساله علاوه بر اهمیت تاریخی، اهمیت علمی نیز دارد؛ زیرا حاوی عقاید و نظریه های جدید مربوط به بیماری های کودکان است.

تاثیر مفاهیم مربوط به آبله و سرخک از دیدگاه رازی بر پزشکان بعد از او

با توجه به این که بسیاری از کتاب های رازی در تعداد محدود و بعضا یک جلد نگاشته شده بودند، پزشکان زیادی در زمان های پس از وی از آن اطلاع ندارند. در اینجا می خواهیم اثر مفاهیم رازی در این موضوع را در مورد برخی از پزشکان مسلمان پس از او ببینیم.

ابن سینا:

حدود صد سال بعد از رازی زندگی می کرده است. پس از مقایسه آنچه ابن سینا در کتاب «قانون» با نوشته های رازی در مورد آبله و سرخک نوشته شده است، مشخص است که ابن سینا اطلاعات زیادی از رازی نقل کرده است. در سومین جلد قانون، وی بخش ویژه ای را برای مقابله با آبله و سرخک اختصاص داده است. ابن سینا بین این دو بیماری تمایز قائل شده و گفته است که این دو بیماری علائم مشترک و علائم خاص دارند. سپس او مراحل فرسایش پوست هر بیماری را شبیه آنچه که توسط رازی نوشته شده است توصیف کرد، اما او در هیچ جای کتاب خود اشاره نکرده که از نوشته های رازی نقل کرده است.

ابن زهر:

او در اندلس زندگی می کرد و در سال ۱۱۶۲ در آنجا از دنیا رفت. کتاب او تحت عنوان «التفسیر فی الموادات و التدبیر» است؛ به زبان عبری و سپس به زبان لاتین ترجمه شد و بارها به نام Facilicito Adjumentum منتشر شد. در جلد دوم کتاب، ابن زهر یک فصل را به آبله و سرخک اختصاص داده است. واضح است که ابن زهر از نوشته های ابن سینا یا رازی در مورد باکتری و سرخک نقل قول نکرده است، به خصوص که ما می دانیم «قانون» در آن زمان به خوبی در اندلس شناخته شده بود.

محمد بن زکریا رازی، پزشک فیلسوف

ابن نفیس:

او در دمشق متولد شد و در سال ۱۲۸۸ در قاهره فوت کرد. کتاب او تحت عنوان «المجاز فی الطب» (کتاب مختصر پزشکی) است. این به عنوان بازنگری قانون ابن سینا در نظر گرفته شده است. بنابراین، ابن النفس به طور کوتاهی مکرر نوشت که ابن سینا در مورد آبله و سرخک در معرض قرار گرفته است و او بین دو بیماری متفاوت است.

داود الانتاکی:

او در انتاکیه متولد شد و در سال ۱۵۹۹ در مکه درگذشت. کتاب پزشکی او، که به نام «تذکره داود» شناخته می شود، عنوان بلندتری هم دارد: «تذکره الاباب و الجمیع العجب الاوجاب». در بخش اول این کتاب، او علائم سرخک و آبله را به نحوی بسیار شبیه به توصیف رازی توصیف می کند. علاوه بر این، از دید او بین این دو بیماری تفاوت هست. در همان فصل او درباره آبله مرغان صحبت کرد و آن را به عنوان یک شکل خوش خیم از ویروس در نظر گرفت.

مدیا القسونی:

او یک پزشک مصری بود که در قرن هفدهم زندگی می کرد. کتاب پزشکی او تحت عنوان «قاموس الطبا» (دیکشنری پزشکی) منتشر شد. در فصل اول کتاب، که در آن وی با سرخک مقابله کرد، علائم سرخک و آبله را توصیف کرد و اشاره کرد که او از قانون ابن سینا نقل کرده است. او بین این دو بیماری تفاوت قائل شده و گفته است که ضایعه در سرخک کوچک و نازک است و در خارج از پوست گسترش نمی یابد، در حالی که در آبله ضایعات بافتی خارج از پوست خارج و ضخیم است.

داروسازی

دستاوردها در شیمی اسلامی منجر به داروسازی اسلامی شد. رازی به نوعی پیشگام این پیشرفت ها در تهیه داروها است و بسیاری از داروهای آن دوران را با استفاده از غلظت و تقطیر به دست آورد.

پس از او پیشرفت های شگرفی در شیمی اسلامی و طبعا توسعه داروسازی اسلامی صورت گرفت. به عنوان مثال خود رازی که اقدام به ترویج استفاده پزشکی از ترکیبات شیمیایی کرده بود. با این حال، صبور بن سعل (۸۶۹ دسامبر)، اولین پزشکی بود که تجویز و مصرف طیف وسیعی از داروها را برای درمان بیماری ها پایه گذاری کرد.

ابوریحان بیرونی در قرن یازدهم یکی از ارزشمندترین آثار اسلامی در زمینه داروسازی را تحت عنوان «کتاب الصیدله» (کتاب داروها) نوشت، که اطلاعات دقیقی از خواص داروها، نقش داروخانه و وظایف یک داروساز را مشخص کرد.

ابن سینا نیز حدود ۷۰۰ دستور آماده سازی، خواص، حالت عمل و علائم داروهای مختلف را توصیف کرد. او در حقیقت یک جلد از کتاب قانون خود را به مواد دارویی ساده اختصاص داد.

رازی روش های آماده سازی مونوکسید سرب، سرب سفید، سرب سولفید، مس سولفید، کادمیا، مارکسیدها، آرسنیک زرد، آهک، سدیم های مختلف، نمک، پتاسیم و غیره را شرح می دهد. همچنین تعداد قابل توجهی از دستورالعمل ها را برای مقادیر تقطیر شده بیان کرده که این امر خود آغاز شیوه تقطیر به عنوان یک روش پرکاربرد تهیه داروها و شاید یکی از مهم ترین روش ها باشد.

کشف های بسیار به رازی نسبت داده می شود. از جمله این که رازی کاشف الکل است؛ از تاثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت اسید سولفوریک فراهم کرد (که با داشتن اسید سولفوریک به دست آوردن دیگر اسیدها هم آسان بود)؛ از تاثیر آب آهک بر نشادر (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک به دست آورد؛ با اثر دادن سرکه با مس، استات مس با زنگار تهیه کرد که به عنوان ماده ضدعفونی کننده با آن زخم ها را شستشو می داد؛ از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم و برای نخستین بار از نارنج، اسید سیتریک تهیه کرد. همچنین او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آنها برای درمان بیمارانش بهره گرفت.

متافیزیک

مکتب متافیزیکی رازی تا آنجا که می توان آن را بازسازی کرد، از درک او از پنج اصل ابدی حاصل می شود. در این طرح، عقل به عنوان یک اصل جداگانه ظاهر نمی شود بلکه فضیلت بعدی خداوند به نفس است. روح هوشمند است و دارای عقل است و بنابراین می تواند ارزش نسبی چهار اصل دیگر را تشخیص دهد. در حالی که پنج اصل، عبدی هستند. ظاهرا عقل اینگونه به نظر نمی رسد. چنین آموزه ای از عقل به شدت مخالف عقاید همتایان معاصر فلسفی رازی است که به طور کلی طرفداران نوعی نئوپلتونیسم یا فلسفه ارسطویی هستند.

سه اصل باقی مانده از آن پنج اصل ابدی فضا، ماده و زمان، به عنوان اجزای غیرقابل انعطاف از جهان طبیعی حضور دارند. فضا به وسیله رابطه بین ذرات ماده یا اتم تعریف شده و جای خالی که آنها را احاطه کرده است، هر چه چگالی اتم ها بیشتر باشد، جسم حاصل از آن سنگین تر و جامدتر است.

در مقابل، بخش بزرگ تری از خلاء سبک تر و جامدتر است. زمان و ماده هر دو فرم مطلق، نامعقول و محدود دارند. به این ترتیب، موضوعی مطلق (محدوده خالص) وجود دارد که به هیچ وجه به مکان بستگی ندارد، درست همانطور که زمان وجود دارد. به این معنا که توسط حرکت تعریف نشده یا محدود نشده است. زمان مطلق رازی، مانند ماده، بی نهایت است؛ چیزی که از دید ارسطو به اندازه گیری حرکت محدود می شود. رازی در تعریف از زمان و مکان به خوبی می دانست که چگونه از ارسطو متفاوت است و همچنین به طور کامل و آگاهانه، عواقب ناشی از موضع ضد حرکت را پذیرفت.

محمد بن زکریا رازی، پزشک فیلسوف

فلسفه اخلاقی

در مورد آموزه های اخلاقی رازی بیشتر می توان سخن گفت، چرا که دو رساله او که حاوی عناصر یک فلسفه اخلاقی است – الطیب الروحانی (فیزیک – روحانی) و السیره الفلسفیه (زندگی فلسفی) – جان سالم به در برده اند.

از یک سو رازی اخلاق را نوعی پزشکی روانشناختی می دانست. ترمیم تعادل پس از انشعاب، هدف اصلاح روحانی یا روانی و جلوگیری از چنین اختلالات اخلاقی است. برای او، لذت نفس مثبت یا تجمعی نیست، بلکه نتیجه یک درد قبلی است که به علت خروج از حالت عادی ایجاد شده است و پس از آن به حالت طبیعی باز می گردد یا دوباره بازسازی می شود. هوس و اشتها به طور طبیعی رخ می دهند، اما باید از رشد بیش از حد آنها جلوگیری شود؛ این دو نباید پشتیبانی و یا تشویق شوند.

فضیلت واقعی در ارضای هر نیاز است، تنها تا آنجا که ضروری است. رازی علیه تمام افعال طغیانگرایانه بود. در مقایسه با مدل آشکار سقراط، معاصران او را به خاطر هدایت یک موجودیت عام، ازدواج کردن و داشتن فرزند، به دست آوردن زندگی و لذت بردن از معاشرت با شاهزاده ها متهم کردند. با این وجود رازی قویا اصرار داشت که چنین روحیاتی در مورد استاد باستانی خود صادق است؛ سقراط در نهایت به زندگی عمومی بازگشت و از افراط در موقعیت قبلی خود اجتناب ورزید.

به همین ترتیب، رازی منکر بی عدالتی دنیا و همچنین داوری غعیرمنصفانه شد. او گفت: پروردگار مهربان باعث ایجاد درد و بی عدالتی نمی شود. بدین ترتیب آسیب زدن به خود و یا هر چیز دیگر اشتباه است، مگر این که ضروری یا اجتناب ناپذیر باشد. همه باید با طبیعت مطابقت داشته باشند و در نتیجه، ممکن است به منافع یا مزایای بیشتری نیاز داشته باشند. به این ترتیب، رازی در برابر کشتار بی ضرر حیوانات هشدار داد. (به جز در مورد موجودات وحشی و گوشتخواران که ممکن است باعث مرگ قربانی خود و جدایی روح آن از جسم او گردند.)

از سوی دیگر، رازی با توجه به نقش خود در کنترل عقل، بر این باور است که فلسفه و زندگی فلسفی تنها رستگاری است که در نهایت امکان پذیر است. (نگاه کنید به رستگاری) زندگی در این مسیر بدین صورت است که خدا را در راه های ممکن برای انسان ها توضیح دهیم. این پایان نهایی که برای انسان ها به وجود آمده است شامل یک موجود فیزیکی نیست بلکه یک جهان دیگر بدون مرگ و درد است. روح انسان از زندگی قبلی خود در حالی که در بدن است، به آن جهان بر می گردد.

کسانی که عدالت را دنبال می کنند و به دنبال دستیابی به دانش هستند – یعنی زندگی فلسفی را رهبری می کنند – عادت می کنند که با عقل، زندگی بدون بدن و عادت به لذت بی پایان داشته باشند. پس از مرگ این شرایط دائمی آنها خواهد بود. در مقابل، کسانی که به وجود فیزیکی چسبیده اند، همان گونه که افلاطون گفته است، از این جهان نسل ها و فساد خارج نمی شوند و بنابراین با درد و ناراحتی های بی پایان، رنج خواهند برد.

نتیجه

بدون تردید رازی اولین پزشک در تاریخ پزشکی بود که تفاوت بین آبله و سرخک را تشخیص داد و آنها را دو بیماری مجزا نامید. تاثیر مفاهیم او در تشخیص این بیماری ها بر پزشکان مسلمان به ویژه در مورد ابن سینا، ابن نفیس، الانتاکی و القسونی بسیار روشن بود. اما لازم به ذکر است که اکثر این پزشکان اطلاعات خود را در این زمینه از قانون ابن سینا نقل کرده اند، زیرا کتابی بود که در زمانه خود بیشترین نفوذ و بیشترین تاثیر را در شرق و غرب داشت.

در پایان این بخش خواندن این جملات دکتر دپور خالی از لطف نیست: «پزشکی غایب بود تا زمانی که ارسطو آن را ایجاد کرد؛ مرده بود تا وقتی که گالن آن را زنده کرد؛ پراکنده بود تا هنگامی که رازی آن را جمع آوری کرد و کمبود داشت تا موقعی که ابن سینا آن را تکمیل کرد.»


منبع: برترینها

هنرمندانی که در ۲۷ سالگی مرده اند

امی واینهاوس، کرت کوبین، جنیس جاپلین و بسیاری از هنرمندان دیگر در سن ۲۷ سالگی به زندگی خود پایان داده اند. “کلوپ ۲۷” عنوانی است که برای این روند نگران کننده و عجیب گذاشته شده است. می گویند یک هنرمند واقعی موسیقی بازنشسته نمی شود بلکه در ۲۷ سالگی می میرد.

در ابتدا موسیقیدان معروفی مثل جیمی هندریکس و جیم موریسون با پایان دادن به عمر خود به این کلوپ می پیوستند اما در چند سال اخیر این کلوپ هنرمندان بیشتری چون آنتون یلچین (هنرپیشه اهل ایالات متحده آمریکا) و ژان میشل باسکیت (هنرمند و نگارگر آمریکایی آفریقایی تبار) را هم در بر گرفته است. کلوپ ۲۷ یک معمای واقعی و مرموز است که هنرمندان را در بر گرفته است. در این مطلب با لیست اعضای این کلوپ آشنا شوید.

کرت کوبین (۱۹۹۴ – ۱۹۶۷)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
کرت کوبین بنیانگذار نیروانا تا قبل از زمانی که در خانه خودش دست به خودکشی بزند به بهترین هنرمند موسیقی راک معروف بود.


امی واینهاوس (۲۰۱۱ – ۱۹۸۳)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
واینهاوس صاحب پرفروش ترین آلبوم بریتانیایی در قرن ۲۱ به نام “Back to Black” در سال ۲۰۰۶ ۳ سال بعد از آلبوم موفقش به دلیل مصرف بیش از حد الکل جان باخت.


جیم موریسون (۱۹۷۱ – ۱۹۴۳)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
جیم موریسون دومین نفر از سمت راست، خواننده رهبر گروه The Doors است که دلیل مرگ او همچنان معما باقی مانده است. جسد این هنرمند را در وان حمام خانه اش در پاریس پیدا کرده اند.


ژان میشل باسکیت (۱۹۸۸ – ۱۹۶۰)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
در تصویر بالا اندی وارهول در سمت چپ و ژان میشل باسکیت در سمت راست در یک نمایشگاه هنری سال ۱۹۸۵ هستند. این هنرمند سبک نئواکسپرسیونیسم و دیوار نگار آفریقایی آمریکایی تبار به شهرتی رسید که کمتر هنرمندی می تواند در این سن کم به دست بیاورد. جسد ژان در اثر مصرف بیش از حد هروئین در استودیو هنر مانهاتن پیدا شد.


جنیس جاپلین (۱۹۷۰ – ۱۹۴۳)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
جنیس جاپلین از بزرگ ترین پیشگامان موسیقی راک به دلیل مصرف بیش از حد هروئین مرده است. کمتر از یک سال پس از مرگش آخرین آلبوم او “Pearl” منتشر شد و روی بیلبوردها رفت.


رابرت جانسون (۱۹۳۸ – ۱۹۱۱)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
جانسون تا زمانی که زنده بود طرفداران زیادی نداشت اما بعد از انتشار مجدد آلبوم “King of the Delta Blues Singers” در سال ۱۹۶۱ روی گروه های راک معاصر تاثیر بیشتری داشته است. علت مرگ او مسمومیت استرکنین و ذات الریه اعلام شده است.


جیمی هندریکس (۱۹۷۰ – ۱۹۴۲)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
جیمی هندریکس شهرت زیادی در دنیای موسیقی راک دارد و با خلاقیت هایش در گیتار نوازی سبک های موسیقی بلوز، آر اند بی، جاز و راک اند رول را به هم متصل کرده است. جزئیات مرگ او هنوز هم در هاله ای از ابهام مانده است. جیمی شب قبل از مرگش ۹ قرص خواب آور مصرف کرده است.


برایان جونز (۱۹۶۹ – ۱۹۴۲)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند

برایان جونز بنیانگذار گروه راک رولینگ استونز در سال ۱۹۶۹ گروه را ترک کرد و میک جگر و کیت ریچاردز جانشین او در گروه قرار گرفتند. جسد برایان را یک ماه بعد از ترک گروه در استخر خصوصی اش پیدا کردند.

 


جاناتان برندیس (۲۰۰۳ – ۱۹۶۷)

 معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند
برندیس مشهورترین هنرپیشه کم سن و سال در فیلم “One Life to Live” به شهرت رسید و در ۲۷ سالگی خودکشی کرده است.


ریچی ادواردز (۱۹۹۵ – ۱۹۶۷)

معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند 
تصویر بالا تصویر خانواده ادواردز در مراسم سالروز گمشده های سال ۲۰۱۱٫ ریچی ادواردز گیتاریست و ترانه سرای گروه Manic Street Preachers در تاریخ یکم فوریه سال ۱۹۹۵ ناپدید شد و ۲ هفته بعد اتومبیل او نزدیک پل رودخانه سورن پیدا شد. جسد او هرگز پیدا نشد و پلیس در سال ۲۰۰۸ بعد از تلاش های بی ثمر برای پیدا کردن جسد او مرگش را حتمی اعلام کردند.


رون مک کرنان (۱۹۷۳ – ۱۹۴۵)

معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند 
کرنان آخرین نفر از سمت چپ از بنیانگذاران گروه موسیقی گریت فول دد تاثیر سبک بلوز را به موسیقی گروه آورد. کرنان در اثر خونریزی گوارشی پس از مصرف الکل و بیماری کمیاب خودایمنی درگذشت.


آنتون یلچین (۲۰۱۶ – ۱۹۸۹)

معمای کلوپ 27: هنرمندانی که در 27 سالگی مرده اند 

یلچین پس از ایفای نقش در فیلم علمی تخیلی Taken در سال ۲۰۰۲ زمانی که تنها ۱۲ سال سن داشت به شهرت رسید. یک سال بعد در فیلم معروفی به نام Star Trek به شهرت بیشتری دست یافت. این هنرپیشه معروف در اثر سانحه تصادف درگذشت


منبع: برترینها

فاطمه مقیمی؛ اولین زن بنیان‌گذار صنعت حمل‌ونقل خصوصی

از سال ١٣۵٨، فعالیت‌های خود را آغاز کرد. دورانی که به گفته خودش اوج مردسالاری و مشکلات برای جامعه زنان بود. فاطمه مقیمی، چهره نام‌آشنای حوزه کارآفرینی است که او را به‌عنوان اولین زن بنیان‌گذار صنعت حمل‌ونقل و کشتی‌رانی خصوصی در ایران می‌شناسند. وقتی از اوایل انقلاب و نحوه برخورد جامعه مردسالار با فعالیت‌های او سؤال می‌کنم، آهسته می‌گوید: «به این برخوردها عادت کرده‌ایم… پوستمان کلفت شده است».

از آن دوران و برخوردها و نگاه‌های جنسیتی گلایه‌ها داشت. می‌گوید: «درست بعد از انقلاب بود که با بحران‌هایی مواجه شدیم؛ محدودیت‌ها نسبت به حضور زنان در جامعه بیشتر از امروز بود». اما این محدودیت‌ها ظاهرا نتوانسته مانع از ادامه راه او شود. مقیمی که درحال‌حاضر مدیرعامل یک شرکت حمل‌ونقل بین‌المللی و کشتی‌رانی است، با گلایه‌های خود از نگاه تحقیر‌آمیز برخی که جنس زن را عامل ضعیف‌بودنش می‌دانند، ‌گفت: «ما هر دو مخلوق خداییم. زن‌بودن که ننگ نیست که بخواهم از این مسئله ناراحت شوم.

 آرامش از سازندگی تا اصلاحات

عادت می‌کنیم به اینکه در جامعه‌ای به دلیل زن‌بودنمان، نگاهی متفاوت به جایگاه شغلی‌مان شود. عادت کرده‌ام ولی به‌هرحال قبول نکرده‌ام و نشان داده‌ام که جنسیت من مانع من نیست». او از دوران سازندگی و اصلاحات و سیاست‌های اقتصادی آن زمان، به خوبی و خوشی یاد می‌کند. ماجرای گواهی‌نامه پایه یک، برخورد عجیب یک مقام مسئول با گواهی‌نامه او، یارانه‌گرفتن یک سرمایه‌دار، بی‌ارزشی پاسپورت ایرانی در دوران احمدی‌نژاد و تأثیر هواپیماهای برجامی بر روند کاری ناوگان هوایی کشور، از جمله مباحثی است که در این گفت‌وگو مطرح شده است.

سؤال از اینکه کجا و چگونه شروع کردید ظاهرا تکراری است. پس بحث را این‌گونه آغاز کنیم که با توجه به شرایط کنونی ایران، به نظرتان اگر شما مجددا از صفر آغاز کنید باز هم می‌توانید به نتیجه دلخواهتان برسید؟

قطعا می‌توانم موفق بشوم. امروزِ من، صفر مطلق نیست. من اگر بخواهم از امروز آغاز کنم، یقینا دارای تجربیاتی هستم که با تمسک به آنها می‌توانم دوباره موفق شوم.

 آیا باز هم حمل‌ونقل را انتخاب می‌کردید؟

از روی علاقه شخص خودم، بله. البته با علاقه‌مندی بیشتری هم وارد می‌شدم.

 از ابتدا علاقه‌مند بودید یا به صورت اتفاقی وارد حمل‌ونقل شدید؟

از ابتدا به صورت تصادفی وارد کار شدم و بعد از اینکه علاقه‌مند شدم آن را توسعه دادم.

 رشته اولیه شما مهندسی عمران بوده. به نظر شما اوضاع اکنون برای زنان ایرانی برای ادامه تحصیل در مهندسی عمران و ایجاد شغل و کارآفرینی چگونه است؟

من در رشته عمران به صورت جدی فعالیت نداشته‌ام. اما امروز آنچه در سطح جامعه می‌بینم، به‌هرحال با خوابیدن صنعت ساختمان در ایران، ادامه این کار نه برای زن به‌صرفه شده و نه برای مرد. صنعت ساختمان وقتی در رکود فرو رفته، مشخصا کارایی کمی داشته است. البته فرقی هم ندارد؛ هر نوع کسب‌وکاری، با توجه به علاقه‌مندی و تبحر و نوآوری و خلاقیت، می‌تواند آدم را موفق کند.

  شما از سال ۵٨ فعالیت‌هایتان را آغاز کرده‌اید. نسبت به آن زمان آیا مشکلات بیشتر نشده؟

به‌نظر من مشکلات بیشتر نشده. فقط شکل آنها عوض شده است.

 واقعا فکر می‌کنید که مشکلات بیشتر نشده؟

بله، مشکلات بیشتر نشده است. به دلیل اینکه در آن سال‌ها مشکلات خاصی وجود داشت. درست بعد از انقلاب بود که با بحران‌هایی مواجه شدیم. محدودیت‌ها نسبت به حضور زنان در جامعه بیشتر از امروز بود. امروزه دختران ما فکر می‌کنند محدودیتشان زیاد است. چندی پیش آماری را مطالعه می‌کردم که حکایت از افزایش حضور زنان نسبت به مردان در بازار کار در ١٠ سال اخیر داشت. این واقعیت پیش‌ِروی ما است. ورودی زنان واقعا بیشتر شده. دانش‌آموخته‌های دانشگاهی را ببینید. بسیاری از آنها زن هستند. اشتغال هم به همین صورت است. استخدام را فقط در بخش دولتی دنبال نکنیم. ما از یک طرف بر ‌خصوصی‌سازی تأکید می‌کنیم و می‌گوییم دولت باید کوچک شود. اما از سوی دیگر مدام می‌پرسیم چرا زنان را در دولت استخدام نمی‌کنید. زنان چرا دنبال استخدام هستند؟ اصلا جامعه چرا دنبال استخدام است؟ تخصص دارند یا نه؟

 مشخصا تنها تخصص و تفکر کارساز نیست. شما خودتان بهتر می‌دانید که آدمی اگر به دنبال راه‌اندازی حتی یک دست‌فروشی ساده هم باشد گرانی و رکود توأم، مانع از این امر می‌شود. وجود یک سرمایه کلان امروزه حرف اول را می‌زند.

من سرمایه کلان را که به آن اشاره داشتید نمی‌پذیریم. اما سرمایه اولیه را چرا؛ باید چنین سرمایه‌ای وجود داشته باشد. موضوع بعدی این است که لازم نیست همیشه به «سرمایه» بیندیشیم. شما ابتدا باید «سرمایه فکر» را دارا باشید و بعد از کسانی که سرمایه مالی دارند کمک بگیرید تا آنها سرمایه‌گذاری کنند. امروزه شاهد کاهش نرخ سود بانکی هستیم. این‌همه سرمایه در بانک‌ها تلنبار شده است. اگر واقعا جای مناسبی پیدا شود که بتوان سرمایه‌گذاری مطلوب در آن ایجاد کرد، آیا این کار را نمی‌کنند؟ اگر شما «فکر خوب» داشته باشید واقعا یک سرمایه‌گذار روی فکر و ایده شما سرمایه‌گذاری نمی‌کند؟

 حس نمی‌کنید در جامعه ما خلاف این گفته شما در حال وقوع است؟ دلیلش همین فرار مغزهاست.

خب، ببینید… البته این هم یک طرف قضیه است. باید تغییر نگاه در جامعه شکل بگیرد. ما به یک فرهنگ‌سازی در این حیطه نیاز داریم که من و شما تا مقطعی می‌توانیم آن را انجام دهیم. ولی رسالت بزرگ‌تر بر عهده دولت است. دولت باید تلاش کند این باور شکل بگیرد و این اتفاق رخ دهد. تغییر نگاه باید از طریق دولت صورت بگیرد. امروزه با وجود گپ‌هایی مربوط به کسب‌وکار، هیچ کسب‌وکاری به وجود نمی‌آید. وقتی هم سؤال می‌کنیم می‌گویند به‌خاطر این است که تضمینی برای حمایت از سوی دولت وجود ندارد یا به خاطر خطر مالیات‌ها و امنیت سرمایه‌گذاری است که تهدید می‌شویم.

ممکن است امروز میزان مالیات‌ها، میزان مشخصی باشد ولی فردا به‌واسطه ممیزی‌ها، این مقدار متفاوت شود. این باعث می‌شود امنیت نسبت به برگشت سرمایه حس نشود. بنابراین سرمایه‌ها در بانک‌ها انباشته می‌شود. اکنون هم می‌بینیم که سود سپرده‌ها کمتر شده؛ اما آیا سپرده‌ها به سمت اقتصاد کشور حرکت می‌کنند؟ مسلما خیر. دیدیم سرمایه‌ها به سمت بازار ارز، طلا و سکه رفت. در کنار فرار مغزها، فرار سرمایه هم وجود دارد. باید به ‌حال این اوضاع فکری کرد. اگر من حرف بزنم و شما هم به‌عنوان روزنامه‌نگار منعکس کنید، مردم هم کم‌وبیش بخوانند اما درنهایت مرجعی که تصمیم‌گیرنده است نتواند این مسئله را به حد تعالی تفکر برساند، شرایط تغییر نمی‌کند.

 یعنی باید گفت که منافع اقتصادی گروه‌ها و عده‌ای خاص، به منافع جوانان و کشور می‌چربد؟ نظر شما چیست؟

من نمی‌خو اهم بگویم که چه چیزی به چه چیز دیگری می‌چربد. سخن من این است که دولت یک رسالت دارد که این مشکل را به جایی ختم کند که سلامت و صحت و درستی و اعتماد برای عموم مردم را جذب کند؛ یعنی آن اطمینان لازم را برای مردم به وجود آورد.

  با توجه به مباحث مطرح‌شده، درحال‌حاضر اوضاع را برای آغاز به کار جوانان در شرایط کنونی چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا جوان امروز می‌تواند با توجه به اوضاع کنونی کشور، موفق عمل کند یا خیر؟

شرایط امروز جامعه برای کسانی که می‌خواهند شروع به کسب‌وکار کنند، فرصت‌های خاص خودش را می‌طلبد. مهم‌ترین مطلبی که در مقایسه با سنوات پیشین به چشم می‌آید، این است که روز‌به‌روز توسعه بحث‌های کارآفرینی در کشورهای توسعه‌یافته بیشتر شده است. یکی از مواردی که می‌تواند به‌ حال جوانان مفید واقع شود، نگاه‌کردن به توسعه خلاقیت و کارآفرینی و نحوه نوآوری در سبک کارهایی است که انجام می‌دهند. جامعه امروز، هم از نظر اطلاعاتی و هم از نظر دانش، پیشرفت بیشتری داشته است.

برای همین شاید سبک کارهایی که ما انجام می‌دادیم، امروزه به نحوی دیگر قابلیت پذیرش داشته باشد و موفقیت را ضمانت بیشتری کند. درست است که گاهی اوقات جوانان ما می‌گویند دست زیاد شده، ولی به همان نسبت هم جمعیت و خواسته‌های مردم بیشتر شده. در آن‌موقع شاید با دو بنگاه در یک منطقه، کسب‌وکاری راه‌اندازی می‌‌کردند و رونق می‌گرفتند. در گذشته در یک منطقه، وجود یک خوار‌وبار فروشی کفایت می‌کرد. اما امروزه می‌بینیم در هر ۵٠ متر یک سوپرمارکت و یک هایپر راه‌اندازی می‌شود و کار می‌کنند. این به خاطر بالارفتن بازار مصرف است.

 آرامش از سازندگی تا اصلاحات

 از جو «مردسالاری» و تأثیرش بر ماهیت کاری‌تان بگویید. این مسئله تا چه میزان تأثیر داشت؟ از این لحاظ شما اذیت نمی‌شدید؟

یقینا تأثیر داشت؛ اما نه به آن میزان که مانع از حرکت من شود. اکنون خوشحالم چراکه به‌هرحال توانستم الگوی کاری شوم برای تعداد زیادی از بانوانی که در این صنعت حاضر شدند و توانستم با آقایانی که در این صنعت هستند، همراه باشم. مهم این است که در جامعه‌ای که کار می‌کنید، آن جامعه شما را بپذیرد و شما را قبول کند. این یک اصل است. این اصل در جایی شکل می‌گیرد که شما علم کاری، مدیریت و صداقت را در کارهایتان داشته باشید.

 اشاره به جو مردسالاری داشتید که برای شما موانعی ایجاد می‌کرد… .

هنوز هم مانع ایجاد می‌کند. شما نگاه کنید؛ در یک خیابان اگر آقایی رانندگی کند و ١٠ بار ماشینش را جلو و عقب کند تا پارک کند، کسی به او خرده نمی‌گیرد. اما یک خانم که دو بار ماشینش را جلو و عقب کند، بلافاصله جمله «زن است دیگر» نثار او می‌شود. البته من به این قصه عادت کردم. من گواهی‌نامه پایه یک دارم. چندی‌پیش به مقام خاصی مراجعه داشتم که باور نمی‌کرد من گواهی‌نامه دارم. از من پرسید «خدایی پشت ماشین نشستی!» باور نمی‌کرد من گواهی‌نامه پایه یک دارم.

  آخرین باری که پشت فرمان ماشین سنگین نشستید، چه زمانی بود?

همین چند ماه پیش بود.

 چه مسافتی را پیمودید؟

مهم نیست. ممکن است در گاراژ باشد. من دفترچه کار دارم.

آدمی ‌باید در کاری که فعالیت دارد، توانا و خبره باشد.

 از جمله «زن است دیگر» استفاده کردید که این روزها بسیار به گوش می‌رسد. در نهادهایی که با آنها سروکار دارید، تاکنون با چنین جملاتی هم روبه‌رو شده‌اید؟

پوست‌کلفت شده‌ایم دیگر!

 در کلامتان ناراحتی زیادی دیده می‌شود. یعنی برخوردها آن‌قدر شدید و برخورنده هست که چنین آزرده شوید؟

بله. واقعا این‌گونه است. البته عادت‌کردن با باورکردن متفاوت است. عادت می‌کنیم ناملایمات را بشنویم. این به‌هرحال می‌گذرد. ما دو مخلوق خداییم. زن‌بودن که ننگ نیست که بخواهم از این مسئله ناراحت شوم. عادت می‌کنیم به اینکه در جامعه‌ای به جهت زن‌بودنمان، نگاهی متفاوت به جایگاه شغلی‌مان شود. عادت کرده‌ام ولی به‌هرحال قبول نکرده‌ام و نشان داده‌ام که جنسیت من مانع من نیست. جنسیت من خیلی جاها نشان از محبت و عاطفه و کمک دارد. فقط جنس و رنگ ممکن است فرق کند.

 فعالیت سیاسی هم دارید؟

نه خیلی.

 با توجه به خط‌مشی دولت‌ها، در زمان کدام دولت‌ها بهتر توانسته‌اید عمل کنید؟

من زیاد با حوزه فعالیت دولت‌ها کاری ندارم.

 به‌هرحال اگر شما هم با دولت‌ها کار نداشته باشید، آنها با شما کار دارند؛ چراکه تصمیماتشان خواه ناخواه بر روال کاری شما تأثیرگذار خواهند بود.

خیر؛ دولت‌ها هم با ما کاری ندارند. البته اگر قوانین مدنظر باشد، در این مورد می‌توانم پاسخی ارائه کنم.

 بله؛ منظور همین قوانین مصوب در دوران دولت‌هاست.

در این مورد باید بگویم ما از دولت هشتم به قبل بهتر کار می‌کردیم.

 منظورتان قبل از دولت اصلاحات است؟

بله.

 در دوران اصلاحات اوضاع چگونه بود؟

در دوران آقای خاتمی و آقای هاشمی‌رفسنجانی، اوضاع آرام‌تری بر فضای اقتصادی کشور حاکم بود.

 چرا دوران آقای هاشمی ‌و آقای خاتمی را از لحاظ فعالیت‌های اقتصادی مناسب‌تر ارزیابی می‌کنید؟

به‌خاطر اینکه قوانین بهتر بود و قوانین بازدارنده کمتری در حیطه اقتصاد وجود داشت. بحث دیگر به وجهه بین‌المللی ما باز می‌گشت. در آن دوران، ما جنگ را به‌تازگی به پایان رسانده بودیم اما اوضاع باز هم خوب بود. در ادامه و این اواخر دیدیم که تحریم شدیم. این تحریم‌ها ما را زمین‌گیر کرد. کار من در حیطه حمل‌ونقل بین‌المللی است. در این حیطه اگر نتوانیم دروازه تجارتمان را با دنیا بگشاییم، مشخصا حمل‌ونقل بین‌المللی هیچ معنایی ندارد. واقعا در کار به مشکلات برخورد کردیم.

 آیا این تحریم‌ها تا جایی آسیب رساند که شرکت را با خطر تعطیلی روبه‌رو کند؟

خوشبختانه ما به تعطیلی نرسیدیم. روش‌های کاری‌مان را تغییر دادیم. من به‌هرحال مسئول یک شرکت هستم و توانستم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. اما طرف دیگر قضیه، جامعه است. جامعه به مشکل اساسی برخورد کرد.

 در سال‌های تحریم به دلیل مسائل کاری، به کشورهای خارجی سفر داشتید؟ از مشکلات آن دوران بگویید.

بله، در آن دوران مهم‌ترین مسئله‌ای که داشتیم، به نگاه عدم باور و احترام به جامعه باز می‌گشت. این بدترین ضربه‌ای بود که به ما وارد شد. ما را باور نداشتند و پذیرش نمی‌کردند و به ما احترام نمی‌گذاشتند. زمانی پاسپورت ایرانی اعتباری داشت. در زمان آقای هاشمی و آقای خاتمی این‌گونه بود. اما بعد از آن در دوران دولت بعد (احمدی‌نژاد) عملا می‌دیدیم که برخوردها حالت خوشایندی ندارند و همین زمینه این می‌شد که کارها کُندتر پیش برود.

 خاطره تلخی هم از آن دوران دارید؟

همان بی‌احترامی که در صف پاسپورت اتفاق می‌افتاد یا ترمینالی که برای ما در نظر می‌گرفتند و سرویس خدمات بی‌کیفیتی که در اختیار می‌گذاشتند، سخت و اسفناک بود.

 در دوران تحریم ضرر و زیان مالی هنگفت هم داشتید؟

مشخصا وقتی ناوگان‌ها و کارمندهایی را در اختیار داشته باشید که نتوانید برایشان کاری انجام دهید، باید از جیب پرداخت کنید. این همان ضرری بود که عایدمان شد. تحریم‌هایی برای مجموعه کاری ما به وجود آورد؛ این تحریم‌ها در اقتصاد کشور سوءتأثیراتی داشت که خروجی این تأثیرات منفی، منجر به صدمه‌رسیدن به تجارت بین‌المللی شد. وقتی تجارت بین‌المللی کم‌فروغ شود، بر حمل‌ونقل هم تأثیر‌ می‌گذارد. البته توقف به صورت مطلق رخ نداد ولی مسیر کاری ما تغییر کرد. دفاتری که در کشورهای اروپایی راه‌اندازی کرده بودیم، دچار اختلال در فعالیت شدند. این سوءتأثیرات آثارش تا مدت‌ها باقی خواهد بود کمااینکه هنوز با عوارض آثار آن دست‌وپنجه  نرم می‌کنیم.

 دولت یازدهم در گام اول سراغ برجام رفت. به نظر شما برجام چه تأثیراتی بر روال  اقتصادی -تجاری کشور داشت؟

امضای آن تفاهم‌نامه، بازتاب خوب و مثبتی را ایجاد کرد. در معاملات تجاری وقتی نگاه دنیا به طرف ایرانی خوب می‌شود، آثار آن، کل جامعه را دربر می‌گیرد. ماهیت کار ما که به‌ویژه در ارتباط با جامعه بین‌المللی معنا پیدا می‌کند، تأثیرپذیر از شرایطی است که پیش گرفته می‌شود. بعد از برجام دروازه‌های کاری بیشتری باز شد. اتفاقات مطلوب بیشتری را دیدیم و خطوط کاری ما هم باز متغیر شد. معامله ما با اروپا مقداری بهتر شد. در تحریم‌ها، ما بازار اروپایی خود را از دست دادیم. به‌همین‌دلیل مجبور شدیم به سمت بازارهای چین، مالزی، هند، پاکستان و آسیای‌شرقی تمرکز فعالیت داشته باشیم. بخش حمل‌ونقل با کامیون کمتر شد اما حمل‌ونقل ما با کشتی افزایش داشت. اینها تفاوت‌هایی بود که در مسیرهای کاری ما رخ داد. متعاقبا با تغییرات کنونی در مسیرهای سیاسی در کشور، دوباره شرایط و مسیرهای کار تغییر کرده است.

 بعد از برجام بازار اروپا را دوباره توانستید احیا کنید؟

نه به اندازه قبل. ولی تا قسمتی بله.

 چرا نتوانستید؟

به دلیل اینکه ناوگان جاده‌ای ما هنوز با استانداردهای روز همخوانی ندارد. هنوز از سیستم بازار بین‌المللی دور هستیم. هنوز نتوانسته‌ایم سیستم یورو چهار، پنج و شش را که اروپا می‌خواهد، مهیا کنیم. البته با برجام اتفاقات خوبی افتاد. تعداد فروند هواپیماهایی که تحویل گرفته شد و در پروسه تحویل‌گرفتن هستند، تأثیرات زیادی در امنیت پروازی و جابه‌جایی مسافر و بحث گردشگری داشت.

 در دولت احمدی‌نژاد، یک‌سری تصمیمات اقتصادی در حیطه کلان هم اتخاذ شد که تأثیرات آن هنوز در جامعه ما ملموس است. در یک قالب کلی از سوءتأثیر این تصمیمات بر کارآفرینی و اشتغال‌زایی در جامعه بگویید.

مشخصا عملکرد هر دولتی اثرات خود را در پروسه بعدی‌اش نشان می‌دهد. آنچه در دولت نهم (احمدی‌نژاد) رخ داد، بازتاب کارهای دولت هشتم (خاتمی) بود. بنابراین در دولت نهم، صندوق ذخیره ارزی وضعیت مناسبی داشت. فروش نفت هم در آن دوران اوضاع خوبی داشت. عملکرد دولت نهم، در دولت دهم علنی شد. برای آرام‌کردن جامعه، تصمیم گرفتند یارانه پرداخت کنند تا جامعه مقداری آرام شود. در کل تصمیمات نابجایی که در بحث اقتصاد پیش آمد، شاید به خود مجموعه، آسیب آنچنانی وارد نکرد، اما در ادامه و در سال‌های بعد و در دولت یازدهم، ترکش‌های آن در بازار حس می‌شد.

 آرامش از سازندگی تا اصلاحات

 در دوره تحریم، به دلیل مشکلات پیش‌آمده برای بانک‌ها، با انتقال پول مشکل نداشتید؟ این مسئله بر کار شما چه سوءتأثیراتی گذاشت؟

البته ما انتقال پول نداشتیم. تحریم بانک‌ها نیز به صورت مستقیم ما را با مشکل مواجه نکرد. ولی تجار ما که این مشکل برایشان پیش آمده بود، نمی‌توانستند پول جابه‌جا کنند. این به نوبه خود در روند فعالیت شرکت در جهت حمل‌ونقل سوءتأثیراتی داشت.

 

 برجام این مشکلات را حل کرد؟

تا حدودی بله، اما نه به صورت کامل.

 از کدام تصمیمات اقتصادی احمدی‌نژاد بیشتر گلایه دارید و منتقد هستید؟

اگر بخواهم به چند تصمیم اشاره کنم، از هدفمندی یارانه‌ها نام می‌برم. همچنین طرح مسکن مهر. کدام‌یک به نتیجه رسید؟ مسکن مهر اکنون خالی از سکنه است. یارانه به مردم چه کمکی کرد؟ اگر همین یارانه از طریق صندوق‌های کارآفرینی و ایجاد کسب‌وکار به جامعه تزریق می‌شد، تأثیر بهتری نداشت؟ چرا عادت داریم به اینکه کار نکنیم و پول بگیریم. ما از نظر علمی در این مملکت در طول چند دهه اخیر رشد علمی مناسبی داشته‌ایم. اما چرا از توانایی فارغ‌التحصیلان استفاده نمی‌کنیم؟ چرا از آنها کار نمی‌خواهیم؟ البته من نمی‌گویم استخدام کنیم. بیاییم و برای آنها مسئولیت ایجاد کنیم تا احساس مسئولیت کنند.

شما در ابتدای مصاحبه گفتید جوانان برای راه‌اندازی کسب‌وکار نیاز به پول و سرمایه‌ دارند؛ بله جوانان پول و سرمایه نیاز دارند. صندوق‌های توسعه کارآفرینی با نظارت دولت برای کمک به جوانان باید شکل بگیرد. من ریاضیاتم خوب نیست. عددی را که می‌خواهم بگویم مقدار نسبتا زیادی است… .

 البته من هم ریاضیاتم خوب نیست و فقط می‌دانم عدد سه هزار‌ میلیارد تومان عدد بزرگی است!

بله…! ببینید الان اگر کسی پرداخت مالیات ١٠‌میلیونی‌اش، به تعویق بیفتد، با هر مکافاتی شده از او می‌گیرند؛ اما سه هزار‌ میلیارد را راحت می‌خورند و تمام می‌شود و کسی هم نمی‌تواند آن را پس بگیرد. اینها آسیب‌هایی است که جامعه ما از آن لطمه خورده و هر روز هم در این کش‌وقوس‌ها به سر می‌برد و دل‌آزردگی ایجاد می‌شود. اکنون جامعه ما حدودا ٨٠‌ میلیون نفر است و ٧٠‌ میلیون آن یارانه می‌گیرند. من که یارانه نمی‌گیرم. شما یارانه می‌گیرید؟

 بله، ما یارانه می‌گیریم. از اقشار مرفه نیستیم.

چه عجب ما شنیدیم یک نفر یارانه می‌گیرد. همه می‌گویند یارانه نمی‌گیریم!

 اتفاقا باید گفت چه عجب شنیدیم که یک نفر گفت یارانه نمی‌گیرم. چون‌ همه می‌گویند می‌گیریم.

من واقعا یارانه نمی‌گیرم. شما (خطاب فاطمه مقیمی به یکی از مراجعه‌کنندگان که در دفتر بودند) یارانه می‌گیرید؟

(پاسخ مراجعه‌کننده که گویا از سرمایه‌داران هم بود: بله یارانه می‌گیریم. زندگی نمی‌چرخد. مقیمی خطاب به او: من این را از شما قبول نمی‌کنم. شما بنگاه اقتصادی دارید…) .

واقعا چطور ٧٠‌ میلیون نفر یارانه می‌گیرند؟ یعنی جامعه این‌قدر در سطح پایینی است؟ به گمان من این‌گونه نیست. جامعه را خوب رصد نکرده‌ایم. مقدار یارانه هرچند ناچیز است اما در نهایت یارانه پرداختی حجم بالایی می‌شود. ۶٠‌ میلیون را در ۴٠‌ هزار تومان ضرب کنید! سرسام آور است. نباید اتفاق می‌افتاد. این یکی از تصمیمات اشتباهی بود که دولت‌های بعد را گرفتار کرد و هیچ دولتی شهامت آن را ندارد که پرداخت آن را قطع کند. اینها همان اشتباهاتی بود که از دولت دهم آغاز شد و بر جامعه تأثیر گذاشت. ما عادت داریم شعار قشنگ بدهیم و به آنها هم عمل نکنیم.

 این شعارهای قشنگ که به آن اشاره داشتید، آیا در زمان آقای روحانی هم اتفاق افتاد؟

البته بحث من بحث سیاسی نیست و از منظر اقتصادی به آن اشاره کردم.

 اتفاقا منظور من هم همان شعارهای قشنگ اقتصادی است و نه سیاسی.

به‌هرحال اوضاع را داریم می‌بینیم. مشاهده کنید کدام‌یک از شعارهایی که در زمان انتخابات گفته می‌شد، عملیاتی شده‌اند؟

 کارنامه اقتصادی دولت یازدهم آیا بر حوزه حمل‌ونقل تأثیرات مثبتی هم داشت؟

کار مهمی که در آن دوران انجام شد، به نوکردن ناوگان هوایی باز می‌گردد. همین که بدون استفاده از بودجه کشور، بر مبنای طلب‌هایی که دولت داشت، قراردادهایی منعقد شود که از فرانسه ناوگان هوایی بخریم، امتیازات بسیاری برای ما داشت. مهم‌ترین مسئله این بود که در جامعه، سرمایه انسانی مهم‌ترین سرمایه محسوب می‌شود. حفظ این سرمایه انسانی بسیار ارزشمند است. ما با آن بحران‌هایی که در هر پرواز اتفاق می‌افتد، صدمات جدی را تحمل می‌کردیم. با به‌روزشدن ناوگان هوایی، تا حد زیادی این مشکل ما رفع شده است.

 می‌دانید که فضای باز سیاسی در پیشبرد اهداف اقتصادی می‌تواند تأثیر‌گذار باشد. شما به‌عنوان یک کارآفرین که فعالیت‌های تجاری – اقتصادی دارد، حلقه مفقوده در پیشبرد اهداف اقتصادی کشور را به چه میزان در فضای باز سیاسی جست‌وجو می‌کنید؟

من اعتقادم بر این است که باید هزینه‌های سیاسی داشته باشیم، تا بتوانیم کار اقتصادی را پیش ببریم. اگر در بحث سیاست، موفق به پیاده‌کردن دیدگاه‌های لازم برای پیشبرد اهداف اقتصادی نشویم، در بحث اقتصادی‌مان عقب می‌افتیم. ما نباید هزینه اقتصادی کنیم تا سیاستمان ترمیم شود؛ بلکه باید هزینه سیاسی کنیم تا اقتصادمان  پیش برود. چندی‌پیش نشستی بین ایران و گرجستان داشتیم. هم سفیر ایران و هم سفیر گرجستان حضور داشتند.

روابط بین دو کشور ایران و گرجستان بسیار حائزاهمیت است. گرجستان از کشورهایی است که می‌تواند زمینه‌ساز رشد و توسعه اقتصادی ایران شود. اگر خوب نگاه کنیم، گرجستان درحال‌حاضر، دروازه ورود به اروپاست؛ همچنین مسیر کریدور شمال به جنوب است. مسئله عضویت گرجستان در WTO نیز در حال انجام‌شدن است. با تحلیل این اوضاع مشاهده می‌کنیم که می‌توانیم از طریق گرجستان به روابط اقتصادی خوبی نائل شویم. اینها همان منافع اقتصادی است که می‌توان با ارتباطات سیاسی ایجاد کرد.

 این ارتباط سیاسی که به آن اشاره داشتید، بعد از انقلاب در کدام دوران بیشتر هموار بود و توانست مسیر اقتصادی کشور را هموارتر کند؟

به نظر من در دولت آقای هاشمی‌رفسنجانی بود.

 در جایی از شما سؤال شده بود که از کار زیاد خسته نمی‌شوید که در پاسخ «ژن خوب» را طرح کرده بودید که مانع از خستگی‌تان می‌شود. از قضا چندی‌پیش هم یکی از آقازاده‌ها به همین «ژن خوب» اشاره داشت. تفاوت کلام شما با کلام ایشان در چیست؟

من این کلمه را به کار نبرده‌ام و اصلا دوست ندارم از این کلمه استفاده کنم. این روزها در ادبیات بسیاری از آدم‌ها قید می‌شود. اگر آدمی هم سهوا کلامی را بر زبان آورده، این مسئله را این‌قدر دامن نزنیم. لطفا این‌طور پیش نرویم. این کلمه چیزی نیست که بخواهیم در مورد آن صحبت کنیم.

 شما در جایی از این کلمه استفاده کرده‌اید. به هر حال می‌خواهیم بدانیم تفاوت نظر شما با سایرین که مدیریت شایسته را به صورت وراثتی دنبال می‌کنند، در چیست؟

من این‌گونه و با این کلمه به سؤال شما جوابی نمی‌دهم و با این کلمه همراهی نمی‌کنم.

 با ژن خوب؟

آخر چه معنایی دارد؟ چرا همه از این کلمه این‌گونه استفاده می‌کنند؟ چرا تمسخر می‌کنیم؟

 شاید وقتی کسی در پاسخ به مسائلی، پاسخ مناسب ارائه نمی‌کند، باید این‌گونه به استقبال او رفت.

من حاضر نیستم آدم‌ها را به سخره بگیرم. اگر کسی اشتباه می‌کند به‌هرحال باید گذشت… حالا او یک کلام بر زبان آورده… رضایت بدهید دیگر… بگذرید… من و شما هم ممکن است در کلام  اشتباه کنیم.

ولی مشخصا مدیریت شما وراثتی نیست… مدیریت شما از پدر یا مادر به ارث نرسیده.

مهم این است که خانواده چگونه من را تربیت کند و بعد زیرساخت وجودی من در جامعه چگونه رشد کند. این مهم است. ولی حاکمیتِ انتخاب این رشد، خود من هستم. من هم می‌توانم در یک جامعه هم خوب باشم و هم بد. همه آن آدم‌هایی که دزد هستند آیا حین تولد دزد بودند. همه آنها که دانشمند هستند، آیا حین تولد دانشمند بوده‌اند؟ بحث اینجاست که خود آدم هم باید، «خودمدیریتی» داشته باشد. راجع به این مسئله فقط همین را می‌گویم و دیگر صحبتی نمی‌کنم. چیزی که در جامعه بازخورد منفی داشته، چرا سعی می‌کنید آن را دوباره مطرح کنید؟


منبع: برترینها

فرشید طالبی: چون اخلاق مدار بودم از تیم ملی خط خوردم

فرشید طالبی را می توان یکی از بی حاشیه ترین و با اخلاق ترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران قلمداد کرد. در شرایطی که «فراموشی» به بد دردی در جامعه تبدیل شده باشد شاید طالبی که زمانی برترین مدافع آسیا شد نیز از یاد رفته باشد.
 

اما فرشید طالبی به هر حال یکی از برترین های تاریخ فوتبال ایران است. مگر در فوتبال ایران چند بازیکن داشته ایم که در زمره برترین های فوتبال آسیا قرار گرفته اند و کاندیدای دریافت برترین بازیکن آسیا شده اند؟ فرشید طالبی یکی از آنهاست. او سال ۲۰۱۱ در میان سه کاندیدای نهایی دریافت جایزه برترین بازیکن آسیا قرار گرفت و نزدیک بود پس از خداداد عزیزی، علی دایی، علی کریمی و مهدی مهدوی کیا به پنجمین فوتبالیست ایرانی تبدیل شود که بزرگ ترین و ارزشمندترین جایزه انفرادی فوتبال آسیا را به دست می آورد اما در نهایت به عنوان دومی رسید.

فرشید آن زمان افتخار بزرگی به دست آورد. فرشید طالبی اما نه اهل اینستاگرام بود و هست و نه اهل مصاحبه های جنجالی. او هرگز با کسی دعوا نکرد و جملات قصار و توهین آمیزش درباره دیگر شخصیت های برجسته فوتبال ایران تبدیل به تیتر یک نشد. فرشید طالبی بازارگرمی را هم بلد نبود و نمی توانست و شاید هم نخواست که بیشتر از این در چشم باشد. طالبی ۳۶ ساله این روزها همچنان تمرین می کند.

فاصله قرار گرفتن در قله برترین های آسیا تا روزهایی که همه او را فراموش کردند به سرعت سپری شد. طالبی در آرامش به کار خود ادامه می دهد و البته هنوز تصمیم نهایی را برای اینکه به فوتبال برگردد یا خیر هنوز نگرفته است. یکی دیگر از ویژگی های برجسته طالبی ادب و متانت اوست. بر خلاف بسیاری از فوتبالیست های دیگر که داد زدن، ناسزا گفتن و توهین کردن چیزی عادی در مصاحبه های آنهاست او با حوصله و آرامش صحبت می کند.

 چون اخلاق مدار بودم از تیم ملی خط خوردم
از مستطیل سبز تا قاب دوربین جادویی

فرشید طالبی در سال های اخیر به دلیل یک مشکل شخصی سختی های زیادی را از سر گذارنده است، سختی هایی که باعث شد تا او فرصت هایی بسیار طلایی در فوتبال از دست بدهد. هم فرصت لژیونر شدن از دستش برود و هم تبدیل شدن به بازیکن فیکس تیم ملی. او در این سال ها چه کرد؟ خودش اینگونه می گوید: «پس از اینکه از فوتبال برای مدتی بیرون آمدم به آکادمی گالاتاسرای رفتم و آنجا فعالیت هایی می کردم.

سه ، چهار مرحله به آنجا رفت و آمد داشتم و الان حدود یک سال است که دوباره به ایران برگشته ام. در این مدت فعالیت های تلویزیونی داشتم مثل حضور کوتاه در یک سریال تلویزیونی به نام «نفس شیرین» . حضورم در این سریال بنا به درخواست دوستم خوبم داریوش بابائیان تهیه کننده بود که البته او از طرفداران پر و پاقرص سپاهان هم محسوب می شود. یک قسمت در این سریال بازی کردم که بیشتر برای محک زدن خودم بود.»

چرا نخواستم به فوتبال برگردم؟

طالبی از لحاظ کسب افتخارات فوتبالی بی نظیر است و یکی از رکوردداران فوتبال ایران محسوب می شود. او تا به حال با چهار تیم به مقام قهرمانی در فوتبال ایران رسیده است، قهرمانی در جام حذفی و قهرمانی در لیگ برتر. اما او با تمامی افتخارات داخلی و خارجی اش مدت هاست از فوتبال دور است. وی در اینباره گفت:« دوری من از فوتبال دلایل زیادی دارد. ابتدا درگیری شخصی داشتم. البته در این مدت پیشنهادهای لیگ یکی بسیار زیادی را دریافت کردم اما برای من که ۱۰،۱۱ سال در تیم های مدعی قهرمانی بازی می کردم دوست نداشتم به لیگ یک بروم.

دوری من از فوتبال تقصیر خودم بود. پیشنهادهای لیگ برتری هم داشتم اما از آنجایی که نزدیک به دو میلیارد تومان از تیم های مختلف طلب دارم دیگر نمی خواستم به هر قیمتی برای تیمی در لیگ برتر به میدان بروم. شرایط بدنی من خیلی خوب است اما پیشنهاد خوب نیست. باز هم می گویم تقصیر خودم است که تلاش نکردم. »

برنامه هایی برای رسیدن به نیمکت داغ

او مثل خیلی از بازیکنان دیگر می خواهد مربی گری کند البته تفاوت او با خیلی های دیگر که فقط خواب و خیال مربی گری دارند این است که برنامه ریزی دقیقی برای این موضوع در نظر گرفته است. طالبی درباره مربی گری خودش در فوتبال چنین گفت: «مربی گری صد در صد می تواند جز برنامه جز برنامه های من باشد. تلاش می کنم دوره های مربی گری را در خارج از کشور بگذرانم.

یکی از دوستان من که ایجنت است می گوید چون زمانی برترین مدافع آسیا لقب گرفتی و در فینال لیگ قهرمانان آسیا نیز به میدان رفتی می توانی در خارج از کشور بهترین دوره های مربی گری را بگذارنی. من می خواهم قدم های محکمی در مربی گری بردارم. می خواهم تابوشکنی کنم و در خارج از کشور در یک تیم خوب سرمربی گری کنم.»

دنیای وارونه فرشید

طالبی با وجود افتخارات متعددی که در فوتبال به دست آورد با بدشانسی های زیادی روبرو شد. انگار از وقتی که نامش به عنوان یکی از کاندیداهای برترین بازیکن آسیا اعلام شد بدشانسی های او هم آغاز شد. وی گفت: «از سال ۲۰۱۱ که کاندیدای برترین بازیکن آسیا شدم انگار همه چیز برعکس شد. پیشنهادات بسیار زیادی از اروپا و آسیا داشتم. من نخستین بازیکنی در ایران هستم که از جی لیگ و کی لیگ ژاپن و کره جنوبی پیشنهاد رسمی دریافت کردم. از السد قطر؛ اتریش و تیم های روسیه ای نیز پیشنهاد دریافت کردم اما مشکلات شخصی مانع از این شد که لژیونر شوم. از استقلال و پرسپولیس هم که همیشه پیشنهاد داشتم.

۱۱ سال پشت سر هم استقلالی ها به من پیشنهاد دادند، پنج بار نیز پرسپولیسی ها خواهان من شدند اما شرایطی باعث شد تا در اصفهان بمانم. البته کوتاهی ها همه از خودم بود. البته چیز دیگری هم هست، من برای برخی از باشگاه ها بیش از اندازه مایه گذاشتم. احساسی برخورد کردن باعث شد بزرگ ترین ضربه ها به من وارد شود. فضایی برای جبران نیست، من واقعا گاهی اوقات اشتباه کردم. از لحاظ تیم ملی باب میل نبودم. من با اخلاق بودم و به گروه خاصی تعلق نداشتم. من را به راحتی آب خوردن خط زدند. یکی هم نپرسید چرا فرشید طالبیکه مدافع برتر سال آسیاست از تیم ملی به این راحتی خط می خورد؟»

 چون اخلاق مدار بودم از تیم ملی خط خوردم
قطبی به من بها داد

اینکه بازیکنی کاندیدای دریافت توپ طلای فوتبال آسیا شود اما در تیم ملی جایی نداشته باشد خیلی عجیب است. مدافع اسبق تیم ملی فوتبال ایران نیز در اینباره این چنین توضیح داد: «وقتی کی روش برای نخستین بار به ایران آمد، دعوتم کرد اما در نهایت خط خوردم. باید در هر شرایطی به نظر سرمربی تیم ملی فوتبال ایران احترام گذاشت.

البته من واقعا از افشین قطبی(سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال ایران) که به من بها داد متشکرم. در تمام اردوهایی که او سرمربی تیم ملی ایران بود من حضور داشتم. فضا در آن زمان خیلی سنگین بود اما او ریسک کرد و من را بازی داد. الان فضا بهتر شده است. زمانی حتی اگر بهترین بازیکن آسیا هم بودی نیمکت نشین می شدی اما اکنون اوضاع خیلی متفاوت است. دوره کی روش چند حُسن دارد. ابتدا صعودی به دغدغه داشتیم. دوم شاخ بازیکن سالاری در تیم ملی شکست و نکته بسیار مهم دیگر این است که بازیکنان تیم ملی به هر دری می زنند تا به تیم های خارجی بروند. »

فوتبال آسیا پسرفت کرده است

فرشید طالبی درعین اینکه ازتیم ملی فوتبال ایران تعریف می کند انتقادهایی را هم دارد ، انتقادهایی که مستقیما به تیم ملی برنمی گردد. او عنوان کرد: «لیگ ما ضعیف نیست، بازیکنان خیلی خوب خارجی به ایران می آیند ولی در اکثر مواقع بازی آنها نمی گیرد. تیم ملی از دل همین لیگ بیرون می آید. خیلی خوب است که تیم ملی راحت به جام جهانی می رود. ما که سخت گل می خوریم اما یادمان نرود که تیم های آسیایی مثل ۱۰ سال پیش نیستند. الان کره جنوبی در خانه خودش از سوریه گل می خورد و تفاوت های فاحشی با کره جنوبی قدرتمند ۱۰ سال پیش دارد.

همه می گویند تیم های آسیایی پیشرفت کرده اند اما اینطور نیست. حمایت ها نباید از تیم ملی فوتبال ایران افراطی باشد. شاید الان خیلی ها بگویند چرا ادعا می کنی فوتبال آسیا پسرفت کرده است؟ من هم می گویم باید واقعیت ها را ببینیم. ۱۱ بازیکن کنونی تیم ملی فوتبال کره جنوبی یک پای پارک جی سونگ (ستاره بی نظیر و اسبق فوتبال کره ) نیستند. این کره واقعا قابل مقایسه با گذشته نیست. ساختار دفاعی ما بی نظیر و استثنایی است اما آسیا پسرفت فجیعی کرده است. شاید الان فکر کنیم که ما با برنامه ریزی خاص به جام جهانی رفته ایم اما باید هدف دار حرکت کنیم.»

جریمه و پاداش برای کی روش

فرشید طالبی در ادامه گفت: «کی روش مربی سطح بالایی در فوتبال اروپا بوده است. او طرفداران زیادی دارد و مسئولیت های خودش را به بهترین شکل ممکن انجام می دهد. البته کی روش گاهی اوقات با حاشیه جلو رفته است. کی روش هنرمند است وبی برنامه مصاحبه نمی کند. من نظرم این است که با کی روش تمدید قرارداد کنیم، اصلا برای ۱۰ سال دیگر با او قرارداد ببندیم به شرطی که او بابت تمام پیشرفت ها و تمامی نزول هایش جریمه وپاداش بگیرد. او هشت سال مربی تیم ملی فوتبال ما بوده و جز گران ترین مربیان است. بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران نیز او را عالی توصیف می کنند. »

فرجه زیادی به کی روش دادیم

فرشید طالبی در ادامه گفت : «کی روش ۸ سال است که سرمربی تیم ملی فوتبال کشور ماست. ما دو بار با او به جام جهانی رفتیم. فرجه زیادی به او دادیم. اما در جام ملت های آسیا به دست عراق اوت شدیم. اما به هر حال در این مدت شاکله تیم را عوض کرد ولی نباید فراموش کنیم که اگر او در جام جهانی ۲۰۲۰ تیم ایران را به مرحله بعد نرود یعنی اینکه هیچ کاری برای فوتبال ما انجام نداده است. بالاخره ایران در جام جهانی باید نشان دهد که پیشرفت کرده است. در این چند سالی که کی روش سرمربی ماست نشان داده ایم چه با کره جنوبی بازی داشته باشیم و چه با سوریه و آرژانتین سبک بازی ما یک شکل است. یادم می آید در جام جهانی ۲۰۱۴ قبل از مسابقه با بوسنی گفتم این تیم سه گل می خورد چون سبک بازی ما تغییر نمی کند و واقعا هم همین اتفاق افتاد. تیم ایران هشت سال است که با همه تیم ها به یک شکل و به یک سبک بازی می کند. ما چین را در خانه می بریم و کی روش به خاطر این برد مشت گره می کند. این خوب نیست چون ما سال ها پیش در خانه چین به این تیم چهارگل می زدیم.»

 چون اخلاق مدار بودم از تیم ملی خط خوردم
ناگفته های طالبی

فرشید طالبی اما ناگفته های زیادی دارد. ناگفته هایی که بخشی از واقعیت های تلخ فوتبال ایران است. وی گفت: «در برنامه شوک من و مهدوی کیا از برخی مشکلات فوتبال حرف زدیم. آنجا گفتیم حواشی فوتبال به ما ضربه می زند. فوتبال ما دست فوتبالی ها نیست و هیچ چیز روی اصول پیش نمی رود.»

تصمیمی برای سه ماه آینده

فرشید طالبی در پایان باز هم از حسرت های بزرگ زندگی فوتبالی اش می گوید: «در فینال لیگ قهرمانان آسیا در سال ۲۰۱۱ ذوب آهن دو بر یک به سئون نام کره جنوبی باخت و نایب قهرمان آسیا شد. آنها بازیکنی استرالیایی به نام ساشا داشتند که حتی در تیم ملی کشورش هم بازی نمی کرد اما قهرمانی تیمش در آسیا باعث شد او برترین بازیکن آسیا شود. همان مسابقه من هم بودم. اگر ذوب آهن به این مقام قهرمانی می رسید آنگاه جایزه برترین بازیکن آسیا به من می رسید. من جز کاندیداهای برترین بازیکن آسیا شدم اما این عنوان ارزشمند به ساشا رسید. ساشا پس از آن اتفاق به بازیکن فیکس تیم ملی کشورش دعوت شد. اما فرشید طالبی چه شد؟

او به تیم ملی دعوت شد و سه مسابقه روی نیمکت نشست. یک مسابقه هم به میدان رفتم که کاملا تشریفاتی بود. از مربی تیم ملی پرسیدند چرا طالبی فیکس نیست پاسخ داد فرشید باید باتجربه تر شود! شرایط مافیایی اجازه نمی داد که فرشید طالبی فیکس تیم ملی باشد. البته به کی روش تبریک می گویم که این شرایط مافیایی را از بین برد و اکنون چیزی به نام بازیکن سالاری در تیم ملی فوتبال ایران معنایی ندارد. جالب است بدانید زمانی که از تیم ملی فوتبال ایران خط خورد سه هفته بعد کنفدراسیون فوتبال آسیا نام من را رسما به عنوان یکی از سه کاندیدای اصلی کسب عنوان جایزه برترین بازیکن آسیا اعلام کرد. به هر حال طی ۳، ۴ ماه آینده تکلیف من معلوم می شود. تصمیم اصلی را میگیرم. شاید به فوتبال برگشتم.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۴۸)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید. ضمن قبولی
طاعات و عبادات و عرض تسلیت بمناسبت ایام عزاداری حضرت حسین (ع) و یاران
باوفایش، شما را به همراهی با مطلب امروز دعوت میکنم.

شروع میکنیم با این عکس از حمید گودرزی و زیبا بروفه در نمایی از سریال “هاتف” که در حال ضبط برای پخش در ماه محرم است. سریالی به کارگردانی داریوش یاری، کارگردان نه چندان مطرحی که شاخص ترین اثرش فیلم سینمایی ناموفق “کربلا جغرافیای یک تاریخ” است.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 


عجب! زبان آدمی قاصر میماند از این حجم از بلاهت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

سلفی آینه ای الناز شاکردوست همراه با کیفی که قبل تر ها کاربردش فرق داشت و توسط انسان حمل نمیشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

سلفی خواهران خونگرم بلوکات، نوشا، میترا و لیلا، پس از تماشای یک نمایش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

هر چه رضا از وزنش کم کرده، سپند به حجم خود اضافه کرده! این چه بساطیست سپند جان؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

فرهاد آئیش و همسرش در کنار یکی از دوستان در یک شب نشینی دوستانه. بله.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

عکس آتلیه ای تهمورس پورناظری، موسیقیدان و نوازنده چیره دست ساز های زهی سنتی و برادر بزرگ تر سهراب پورناظری.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

گشت و گذار شبنم قلیخانی و خواهرش کماکان ادامه دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

داریوش جان این کافه ریسک بزرگی کرده است! امانت دادن کتاب؟ آن هم به ایرانی جماعت؟! تنها ضمانتِ مطمئن در این مورد، مثل گیم نت های قدیم گرو گرفتن شناسنامه فرد است، در غیر اینصورت باید قید کتاب را بزند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

از فاضل ناظری عزیز بابت اتفاق پیش آمده عذرخواهی میکنیم و از اینکه شعرش زیر چنین عکسی نقش بسته برایش آرزوی صبر داریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 


 امیر آقایی، مریم شیرازی و کمند امیرسلیمانی در پشت صحنه سریال جدید “نوار زرد” که برخلاف حدسمان از تلویزیون پخش خواهد شد. یک کارگردان باید خیلی بی ذوق باشد که برای کاراکتر امیر آقایی در سریال مو بگذارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

جشن تولد امید حاجیلی در کنار بهاره افشاری در یک کافه قنادیِ معروف. کسب و کار ها زرنگ شده اند و از مناسبت های اینچنینی و با هزینه کردن یک کیک، استفاده تجاری و تبلیغاتی میکنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

سلفی امیر کربلایی زاده و همسر عزیزش در کنار رامبد جوان در حاشیه تازه ترین اکران مردمی فیلم نگار. لبخند روزهای ابتدایی اکران دیگر در لب های رامبد دیده نمیشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

فعالیت های مهناز افشار برای سر و سامان دادن به کودکان کار در این یک سال گذشته بسار موثر و در خود تقدیر بوده است. امیدواریم همیشه در چنین مسیر هایی ثابت قدم باشند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

عکسی از پایتختی ها در استانبول، مربوط به ضبط بخشی از فصل پنجم این سریال.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

 امید حاجیلی با این عکس بامزه از کودکی هایش از همه کسانی که تولد او را تبریک گفته بودند تشکر کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

سمانه پاکدل هم سریال پست های پاییزی خود اینگونه آغاز کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

محسن یگانه هم سویشرت مشکی خود را از کمد درآورد و به استقبال پاییز رفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

این شما و این هم لوزر ترین چهره ایران!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

داریوش خان اسدزاده پاسخی خوب به سوال همیشگی همه ما داده است. اینکه رمز سلامتی و سرحال بودنشان در این سن و سال (۹۵ سالگی) چه میتواند باشد؟

برای همه پیشکسوت های سینما آرزوی سلامتی داریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

فاطمه گودرزی و پسرش آقا پویان در گذر زمان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

آرمین جان شلوارت کمی اذیت نمیکند؟ مخصوصا هنگام نشستن سر سفره. جان؟! شما سر میز غذا میخورید و سفره اینا ندارید؟ ای بابا، پس از لذت های زندگی چه چیزی برایتان مانده؟

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

 علت غیبت چند روزه سیروان در اینستاگرام مشخص شد. گوشی مبارک از دستش به آنجایی که نباید افتاده بود و تا گوشی جدید چند روزی زمان میبرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

شما الآن حالت خاصی در چهره مریم معصومی مشاهده میکنید؟ ما که چیز خاصی نمیبینیم. در واقع پیام مریم به مخاصب خاصش این است، “هنگام صحبت کردن با تو کاملا بی تفاوت و معمولی ام”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

عکس تلخ هادی کاظمی بر مزار مادرش، در پنجمین سالگرد سفر مادر. برای همه رفتگان آرزوی مغفرت و شادی روان داریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

قطعا به خوبی حال شما (که در عکس شاهدش هستیم) نمیرسد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

کافه گردی سیاوش مفیدی و پسرش، به یاد قدیم ها.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

بنیامین بهادری که چند وقت پیش از اینستاگرام خداحافظی کرده بود و در یک استوری نشان داده بود که اپلیکیشن اینستا را پاک کرده است، خیلی بی سرو صدا و طوری که کسی شک نکند، دوباره آن را دانلود کرد و این عکس را گذاشت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

سلفی مریم کاویانی در کنار نگین معتضدی سر صحنه کار جدیدشان. از منظر ظاهری میتوانند نقش دو خواهر را در یک فیلم بازی کنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 


 پس از این پست استاد تتلو، دیگر دلیلی برای تعللِ آقای فتح الله زاده و برادر فاتح تریم در آمدن به استقلال وجود ندارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

حالا اینکه عمو رضا از چه چیزِ این عکس به ویرانیِ ایران پی برده است، بگذریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

ماهایا پطروسیان از این که پس از سال ها دوباره به سطح اول سینما بازگشته بسیار خوشحال و ذوق زده است و هر روز عکسی از خود در پشت صحنه این پروژه میگذارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

محسن چاوشی خواننده خیلی خوبی است، ولی کلا روز حالت عصبانی، دیفالت شده است و نمیتواند با آرامش و سیاست به سوالات و شایعات پاسخ دهد. کمی آرام باش برادر. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

وقتی در حال تمرکز برای عادی نشان دادن اتفاقی هستی که در اندکی پایین تر دارد به وقوع می پیوندد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

 سوسن جان اینستاگرام را آپدیت کرده ای؟! کلی افکت جدید و باحال آمده، انقدر خوب و جذاب هستند! حتما امتحان کن!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

عکس زیبای مهران احمدی در کنار مادر و خاله عزیز. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

عکسِ “مثلا حواسم نبود و شوکه شدم” طورِ فاطیما بهارمست در ارتفاعات وطن.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

درخواست عماد طالبزاده از مردم در این شب ها. عماد جان در وهله اول باید دعا کنیم که خودت مجوز بگیری، بعد به درد بقیه برسیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

 این عکس میتواند در مبحث آموزشی “چندش چیست؟” در کتاب های درسی چاپ شود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

باور کردنی نیست، فیلمبرداری لیسانسه ها بالاخره به پایان رسید و این سلفی امیرحسین و متین در آخرین روز فیلمبرداری گرفته شده است. ساخت سری دوم این سریال حدود ۶ ماهی طول کشید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

 تیزهوشانه ترین روش اعلام اینکه “تولدم هست”. آفرین به مجید خراط ها.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 


 امیر جدیدی، یک انزلی چیِ اصیل.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

با این عکس زیبا از وحید هاشمیان و دختر نازنین اش مطلب امروز را به پایان میبریم. بار دیگر از همه شما عزیزان در این شب های عزیز التماس دعا داریم. در روز های آینده بدلیل رسیدن به روز های اوج شور حسینی و تاسوعا و عاشورا، کمتر از روال قبلی در خدمتتان خواهیم بود. آرزو میکنم همه شما عزیزان در این شب ها حاجت روا شوید و عزاداری ها و نذوراتتان مورد قبول درگاه حق قرار گیرد. تا مطلب بعدی، خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (548) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان.


منبع: برترینها

پل دیراک؛ معمار قصر شکوهمند دانش قرن بیستم

ماهنامه دانشمند – موسی توماج ایری: مکانیک کوانتومی در تاریخ علم به قصری شکوهمند از دانش می ماند که توسط جمعی از خلاق ترین اذهان بشری قرن بیستم بنا شده است. هر یک از آن ها، در این بنای عظیم سهمی در خور دارند و دستان جست و جوی علمی هر کدامشان جاذبه های خاص خود را دارد. ۱۷ مرداد (هشتم اوت) تولد پل دیراک است. نابغه خلاقی که باوجود نقش بی بدیلش در شکل گیری و توسعه مکانیک کوانتومی، حداقل در کشور ما، کمتر به او پرداخته شده است.

پل دیراک؛ معمار قصر شکوهمند دانش قرن بیستم 
هشتم اوت (۱۷ مرداد) ۱۹۰۲، دو سال پس از کشف خاصیت کوانتایی و ناپیوسته انرژی توسط ماکس پلانک و سه سال قبل از این که آلبرت انیشتین از این یافته در نظریه فوتوالکتریک خود استفاده کند، در شهر بریستول انگلیس کودکی به دنیا آمد که قرار بود نقشی اساسی در تکامل فیزیک در قرن بیستم بازی کند. او «پل آدرین موریس دیراک» (Paul Adrien Maurice Dirac) نام داشت که تحصیلات دانشگاهی خود را با مهندسی الکترونیک آغاز کرد اما پس از دریافت مدرک مهندسی، به مبحث در حال زایش مکانیک کوانتومی علاقه مند شد.
مکانیک کوانتومی هنوز عملی در حال تولد و توسعه بود و او اولین دانشجویی بود که با رساله ای درباره مکانیک کوانتومی، دکترای خود را در ریاضیات در سال ۱۹۲۶ از دانشگاه کمبریج دریافت کرد و سپس در کپنهاک و گوتینگن تحقیقات خود را ادامه داد. تنها دو سال پس از دریافت دکترا بود که دیراک به کشف بزرگ خود نائل شد.

به سوی معادله نسبیتی برای الکترون

دهه سی قرن بیستم، دوران شکوفایی مکانیک کوانتومی بود. در سال ۱۹۲۵ ورنر هایزنبرگ، مکانیک  ماتریسی اش را برای توصیف رفتار الکترون ها ارائه داد و یک سال پس از آن، اروین شرودینگر معادله معروف خود را منتشر کرد اما دیراک با بررسی این معادله، به نواقصی در آن پی برد. از یک طرف معادله شرودینگر قادر به توصیف رفتار الکترونی در سرعت های زیاد نبود. مفهوم چنین نقصانی این بود که معادله مذکور نمی توانست نظریه نسبیت خاص اینشتین را در خود بگنجاند. از طرف دیگر معادله شرودینگر قادر به پیش بینی اسپین (یک ویژگی کوانتومی) ذرات نبود و اسپین را باید به صورت دستی در پاسخ های معادله وارد می کردند. تلاش دیراک برای رفع این نواقص، به کشف معادله جدیدی منجر شد که نتایج پرباری را برای مکانیک کوانتومی به همراه داشت.

اصلاح خطای اینشتین

دیراک در مسیر توسعه معادله خود پی برد که فرمول معروف هم ارزی جرم و انرژی اینشتین(E=MC2)  یک بیان ناقص از واقعیت است و شکل درست آن به صورت (E=±MC2) خواهدبود. اینشتین نیز به این پاسخ رسیده بود اما او انرژی منفی را مفهومی بی معنا می دانست و بنابراین پاسخ منفی را از معادله حذف کرد. لحاظ انرژی منفی در معادله دیراک با وجود این اصل موضوع در فیزیک که «اشیا همواره به حالتی با کمترین میزان انرژی تمایل دارند»، به این معنا بود که طبق معادله دیراک، تمام الکترون ها در نهایت به انرژی منفی نامتناهی گرایش پیدا می کنند و این به معنای ناپایداری جهان بود. اما دیراک برا حل این مشکل نیز راه حلی خلاقانه ارائه کرد که نتایج جانبی شگفت انگیزی را به ارمغان آورد.

پیشگویی وجود پادماده

پل دیراک؛ معمار قصر شکوهمند دانش قرن بیستم 
دیراک این احتمال را بررسی کرد که ممکن است پرتوی مثل گاما به الکترونی که در حالت انرژی منفی در دریای الکترونی قرار دارد، برخورد کرده و آن را به حالت انرژی مثبت پرتاب کند. در این صورت پرتو گاما به الکترون تبدیل می شود و یک چاله در دریای دیراک ایجاد می شود. این چاله مثل حبابی در خلا عمل کرده و به صورت الکترونی با بار مثبت پدیدار می شود. یعنی این چاله مثل یک پادالکترونی (ضدالکترون) عمل می کند. بدین ترتیب دیراک پیش بینی کرد که ممکن است پادماده یا پادذره وجود داشته باشد. او مقاله اش درباره این پیش بینی را سال ۱۹۳۰ منتشر کرد و فقط یک سال پس از آن بود که کارل اندرسون، فیزیکدان آمریکایی در هنگام تحقیق روی پرتوهای کیهانی، موفق به کشف پادذره الکترون یعنی پوزیترون شد. پوزیترون همان جرم و اسپین الکترون را دارد اما دارای بار مثبت است. الکترون و پوزیترون پس از برخورد با یکدیگر نابود شده و از برخورد آن ها دو فوتون به وجود می آید.

پیشگام الکترودینامیک کوانتومی

دیراک در سال ۱۹۲۸، ایده وحدت بخشی نسبیت خاص با مکانیک کوانتومی را در قالب نظریه الکترودینامیک کوانتومی پیشنهاد کرد. با وجود گام هایی که خود دیراک با لحاظ نسبیت خاص در معادله اش در این راستا برداشت اما وجود موانعی باعث شد که تلاش و و همه  دیگر فیزیکدانان تا حدود چهار دهه ناکام بماند تا این که ریچارد فاینمن و دو فیزیکدان دیگر به نام های جولین شوینگر و سین ایتیرو توموناگا به فرمول بندی مجدد آن پرداختند تا بتوانند مشکلات آن را رفع کنند. این سه دانشمند با آغاز از دیدگاه هایی متفاوت، به گونه ای تقریبا هم زمان به راه حل هایی یکسان برای مسائل الکترودینامیک کوانتومی رسیدند و از این رو جایزه نوبل فیزیک سال ۱۹۶۵ به این سه نفر اهدا شد. الکترودینامیک کوانتومی (QED) به دو نوع از ذرات بنیادی (الکترون ها و فوتون ها) و راه های متعدد برهمکنش آن ها می پردازد. هرچند این اکتشاف برحسب معیارهای امروزی، در عرصه کوچکی سهم داشت و تنها برهمکنش های فوتون و الکترون را بررسی می کرد (یعنی نیروهای هسته ای قوی و ضعیف و گرانش را شامل نمی شد) اما چون پس از سال ها ناامیدی به ثمر رسید، اولین پیشرفت اساسی در زمینه وحدت بخشی نسبیت خاص و مکانیک کوانتومی محسوب می شد. ایده اولیه آن از ذهن خلاق پل دیراک نشات گرفت.

تک قطب مغناطیسی دیراک

همان طور که دیدیم برخی از پیش بینی های عجیب دیراک از قبیل وجود پادماده به اثبات رسید. اما برخی ایده های عجیب او همچنان محل بحث و بررسی است. یکی از این ایده ها، تک قطبی مغناطیسی نام دارد. براساس الکترومغناطیس کلاسیک چیزی به اسم تک قطبی مغناطیسی وجود ندارد و به طور مثال وقتی یک آهنربا که دارای یک قطب شمال و یک قطب جنوب است، از وسط به دو نیم می کنیم، به جای این که دو تک قطبی مغناطیسی به دست آوریم، همیشه دو مغناطیس یا آهن ربای دو قطبی به دست می آوریم. حتی اگر دو نیم کردن را تا ریزترین ذرات مغناطیس ادامه دهیم، همچنان هر ذره شامل دو قطب شمال و جنوب خواهدبود. به همین دلیل وقتی که دیراک احتمال وجود تک قطبی مغناطیسی را مطرح کرد، دانشمندان حیرت زده شدند. تک قطبی مغناطیسی، یک ذره فرضی حامل یک بار مغناطیسی بنیادی است. یک تک قطب مغناطیسی شمال یا جنوب که مثل یک ذره آزاد رفتار می کند، بسیار شبیه یک بار الکتریکی خواهدبود. دیراک مدعی بود که حتی اگر فقط یک تک قطبی در گوشه ای از عالم وجود داشته باشد، برای توضیح این که چرا بار الکتریکی فقط به صورت مضربی از بار الکتریکی در الکترونی وجود دارد، کافی  خواهدبود و برخی رازهای پیدایش جهان را آشکار خواهدساخت.

پل دیراک؛ معمار قصر شکوهمند دانش قرن بیستم 

اعداد بزرگ دیراک

اعداد بزرگ دیراک فرضیه ای درباره ثابت های بنیادی فیزیک است که دیراک براساس دو عدد بدون بُعدی که در سال ۱۹۳۷ از ثابت های بنیادی فیزیک ساخت، ارائه کرد. دیراک معتقد بود که نسبت مقیاس های کیهان با نسبت نیروهای طبیعت مرتبط است و نتیجه گرفت که ثابت گرانش با زمان تغییر می کند و جرم کیهان متناسب با مجذور سن کیهان است. برخی مدل های کیهان شناسی این نسبت ها را به عنوان فرض اساسی خود در نظر می گیرند. این فرضیه در صورت صحت می تواند سرنخی برای تلفیق گرانش با مکانیک کوانتومی و دستیابی به یک نظریه گرانش کوانتومی باشد.

نابغه کم حرف

دیراک شخصیتی منزوی و کم حرف بود. او به ندرت حرف می زد به طوری که همکارانش می توانستند تعداد کلمات او در طول روز را بشمارند. دوستانش در دانشگاه کمبریج، داستانی با این مضمون ساخته بودند که پس از یک بررسی آماری دقیق به این نتیجه رسیدند که دیراک به طور میانگین در هر ساعت فقط یک کلمه حرف می زند!  در سال ۱۹۳۳ جایزه نوبل فیزیک برای ابداع یک مدل اتمی جدید به طور مشترک به دیراک و شرودینگر اهدا شد. او از شهرت بیزار بود و نمی خواست جایزه نوبل را بپذیرد و فقط پس از شنیدن این جمله رادرفورد که «نپذیرفتن جایزه، شهرت بیشتری به ارمغان می آورد» حاضر به پذیرفتن جایزه نوبل شد! دیراک از سال ۱۹۳۲۲ تا ۱۹۶۹ کرسی استادی لوکاسین در ریاضیات را در کمبریج در اختیار داشت، جایگاهی که زمانی به آیزاک نیوتن تعلق داشته است. پل دیراک در ۱۹۸۴ در سن ۸۲ سالگی در فلوریدا درگذشت.


منبع: برترینها

۱۷ حقیقت جالب درباره‌ی «جانی دپ»

جانی دپ بازیگری است که بیشتر به خاطر ایفای نقش‌های جالب و عجیب غریبی که هیچکس دیگر در آنها بازی نمی‌کند شناخته شده است.

 با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید

۱.اسم کامل او جان کریستوفر دپ است.

۲. جانی دپ در ۹ ژوئن ۱۹۶۳ در کنتاکی به دنیا آمده.

۳. پدر او مهندس عمران و مادرش پیشخدمت رستوران بود. جانی ۴ خواهر برادر دیگر هم دارد که از او بزرگتر هستند.

۴. در کودکی و قبل از اینکه سرانجام والدینش در یک جا ساکن شوند، آنها در ۲۰ شهر مختلف زندگی کرده‌اند.

۵. پدر و مادر او وقتی جانی هنوز خیلی جوان بود از هم جدا شدند. او مشکلات خانوادگی پیداکرد و به همین دلیل بدن خودش را زخمی می‌کرد که این زخم‌ها هنوز بر تن او هستند. او در مصاحبه‌ای که در سال ۲۰۰۳ انجام داد گفت: بدنم مثل دفترخاطرات من هست. این مثل کاری است که ملوانها می‌کردند. هر تتو برای آنها معنی‌ای داشت. زمانهای خاصی در زندگی هست که شما نشانه‌ای بر روی بدن خودتان می‌گذارید. حالا فرقی نمی‌کند این نشانه را با چاقو و بدست خودتان می‌گذارید یا به دست یک تتو آرتیست حرفه‌ای.

 با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید

۶.او در سن ۱۵ سالگی مدرسه را رها کرد تا یک موزیسین راک بشود.

۷. دو هفته بعد از آن او دوباره به مدرسه بازگشت اما مدیر مدرسه او را نپذیرفت و او را نصیحت کرد که رویای خود در موسیقی را دنبال کند.

۸. او اولین بار در سال ۱۹۸۳ با Anne Allison ازدواج کرد. همسرش بعدها او را به نیکلاس کیج معرفی کرد و اینطوری شد که او وارد بازیگری شد.

با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید 
۹.جانی برای بدست آوردن پول و ادامهٔ فعالیتش در زمینهٔ موسیقی کارهای عجیب و مختلفی انجام می‌داد. او حتی برای مدتی بازاریاب فروش خودکار بود.

با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید
۱۰. ۲ سال بعد جانی و همسرش جدا شدند و او با Jennifer Gray نامزد کرد که بعدا این نامزدی بهم خورد و او با Sherilyn Fenn نامزد کرد

با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید

۱۱. در هنگام فیلمبرداری او با Winona Ryder آشنا شد و روی بازوی راستش Winona forever را تتو کرد، اما بعد از جدایی از او آن را به wino forever تبدیل کرد.

۱۲. در سال ۱۹۹۴ او با سوپر مدل بریتانیایی به نام Kate mass به مدت ۴ سال رابطه داشت که البته بعد از آن سر داستان‌هایی رابطه‌شان بهم خورد.

۱۳. در سال ۱۹۹۸ او با بازیگر و خوانندهٔ فرانسوی به نام Vanessa Paradis رابطه داشت که به گفتهٔ جانی او به کل زندگی‌اش را عوض کرده.

۱۴. جانی و ونسا ۲ فرزند دارند.

 با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید

۱۵. جانی و ونسا در سال ۲۰۱۲ خبر جدایی‌شان را اعلام کردند.

۱۶. جانی دپ حدودا ۲۰ تتو دارد که شامل نام مادر و فرزندانش نیز می‌شود.

 با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید

۱۷.در طی ۲ سال، یعنی سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۹ ، جانی دپ به عنوان جذاب‌ترین مرد معاصر توسط مجلهٔ people برگزیده شد.

با 17 حقیقت درباره‌ی جانی دپ آشنا شوید 


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۴۷)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید. ضمن قبولی طاعات و عبادات و عرض تسلیت بمناسبت ایام عزاداری حضرت حسین (ع) و یاران باوفایش، شما را به همراهی با مطلب امروز دعوت میکنم.

شروع میکنیم با این سلفی استوری سوگل طهماسبی در کنار سامیه لک بازیگر پرکار این روز ها در کنار بازیگرِ بیکار این روزها! البته سامیه در مصاحبه های اخیرش از بازگشت دوباره به سینما و تلویزیون خبر داده است.

 چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547)

ارسلان کوچولوی عصبانی. حتما دلیلی داشته است و ما از آن بی خبریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

فریدون زندی از بازگشت دوباره خود به ایران خبر داد فریدون جان آن موقع بازیکن تیم ملی بودی کاریت نداشتند، مراقب باش به محض رسیدنت به فرودگاه راهی پادگانت نکنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

قبل تر ها تعریف عمومی از فود استریت فلافل و بندری و سمبوسه بود، ولی امروزه عزیزان سوشی* را در خیابان میل میکنند.

* ماهی خام را با کمی لجن و برنج شفته در هم میپیچند، ترکیبی جادویی که مزه زهرمارِ گندیده میدهد.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

یکی از عجیب ترین سلفی های تاریخ روز گذشته در مغازه رفیقِ امید جهان گرفته شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

فرزاد فرزین با این استوری مجوز داشتن یک هفته ی خوب را، از روز سومِ آن به بعد صادر کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

عکس زیبای شاهرخ استخری و  پناه خانم، در لحظه تماس تیغ های پدرانه بر پیشانی پناه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

در این روز ها که هر رهگذر یک پس گردنی به منصوریان میزند، این تیکه ی مهرداد میناوند، نچسب ترین حمله به سرمربیِ مستعفی استقلال بود. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

خلاصه کلام اینکه ارژنگ و شتر این حرف ها را ندارند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

عکس را میتوان با کپشن “از کودک آزاری بپرهیزید” در شبکه های اجتماعی ترند کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

یک عده دغدغه نان و لباس و کتاب فرزندشان برای مدرسه دارند، یک عده هم دغدغه نداشتن عکس از روز اول مهر. سطح عقده ها و کمبود های مردم چقدر متفاوت است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

تسلیت میگوییم به مرجانه خانم گلچین، درگذشت عموی محترمشان استاد نادر گلچین را. خداوند به بازماندگان صبر عنایت بفرماید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

علیرضا جهانبخش، یکی از خوشتیپ های فوتبال ما در حال عزیمت به یک جایی که چنین خوشتیپ کردنی برای آن لازم بوده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

نیکی کریمی در نمایی از فیلم “آذر” به کارگردانی محمد حمزه ای که نا امید از اکران در وطن، در کانادا به اکران درآمد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

 حالا بیشتر استراحت کن رستاک جان. تا بعد ماه صفر صبر کن عجله ای که نیست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

هنوز سه روز از پاییز نگذشته برخی عزیزان ژست ها و تیپ های پاییزی را شروع کرده اند. برای اینستاگرام روزهایی سخت و پر از زخم پیش بینی میشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

والا آتوسا خانم با این اوضاع سوژه انرژی ای برایمان نمانده، ولی چشم ته مانده اش را با پست برایتان ارسال میکنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

رامبد جوان تصور میکند که آمارِ فروش سینما  گیشه هم مثل آماری که رفقای تلویزیونی اش میدهند، رقم خواهد خورد، ولی خب اینطوری نیست و سینما با تلویزیون خیلی فرق دارد و در این جا مردم تصمیم میگرند چه فیلمی را ببینند یا نبینند. “نگار” به نسبت تبلیغاتی که برایش میشود، اصلا موفق نبوده است، حالا آقای جوان هر روز تیشرت جدیدی منقش به نگار بپوشد، باز تغییری حاصل نخواهد شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

 سحر قریشیِ محبوب در اکران خیریه فیلم سینمایی “من و شارمین” ساخته بیژن شیرمرز که شب گذشته در یکی از پردیس های تهران برگزار شده بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

خب پس از مدت ها باز هم دست به دامن اعضای حاضر در لیست آلترناتیو چهره ها برای پر کردن مطلب شدیم. سپیده گلچین، عزیزی که وقتی نامش را سرچ میکنیم عنوان بازیگر پشت نامش می آید، در کنار کلاه قرمزی و پسر خاله.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

پست جالبی که تغییر و تهولات نگار فروزنده را در طول این سال ها نشان میدهد. البته تغییر و تحول که نیست، کوبیده و از نو ساخته!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

عکس بانمک بهداد سلیمی و سلین خانم در حال خرید از فروشگاه لوازم بهداشتی کودک.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

سلفی شهرام لاسمی در کنار نیما فلاح و سحر ولدبیگی و آقا پسری که در سایت ها و پیج ها آمده بود که پسرِ شهرام است، ولی خب ما تایید یا تکذیب نمی کنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 


 خدا به داد یونتوس و طرفدارهایش برسد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

مهران احمدی با این عکس از حرم امام رضا (ع)،  ما را در حال و هوای خاص و بی همتای این روزهای حرم شریک کرد. التماس دعا مهران جان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

پیمان معادی از به پایان رسیدن مراحل تدوین فیلم سینمایی جدیدش یعنی “بمب” خبر داد. فیلمی که تهیه کنندگی اش بر عهده مانی حقیقی است و به زودی در لیست اکران قرار خواهد گرفت. شاید هم اکرانش را برای جشنواره نگه دارند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

بهنام صفوی و پدر جان در حال گشت و گذار در آلمان. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

مجید صالحی، سیاوش خیرابی، زهره حمیدی و نیلوفر پارسا هم در مراسم اکران خیریه “من و شارمین” حضور داشتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

استاد محمدعلی کشاورز در کنار دختر عزیزش نلی خانم که برای این پدر و دختر آرزوی سلامتی داریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

محمدرضا فروتن برای شرکت در یک جشنواره فیلم به استکهلم سوئد رفته است که علیرضا حقیقی هم در آنجا حضور پیدا کرده و این سلفی را در کنار هم گرفته اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 


قوی باش کیمیا جان، خیلی زود همه مصدومیت ها رفع میشود و قوی تر از همیشه به مسابقات بازمیگردی و باز هم برای کشورت افتخار آفرینی میکنی. کامنت زیبای پدر کیمیا در زیر پست چیزی از خود پست کم ندارد.

به پایان مطلب رسیدیم، تا فردا، یاحق.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (547) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان. 


منبع: برترینها

مرتضی و مهدی فنونی‌ زاده؛ اعجوبه‌های دهه‌ی ۶٠

مرتضی و مهدی فنونی‌زاده، دو برادر فوتبالی هستند که برخلاف خیلی از برادران دیگر رابطه خیلی خوبی داشته و دارند. برادر کوچکتر که برخلاف میلش در دهه ۶٠ استقلالی شد، مدتی درگیر اعتیاد بود اما با کمک برادر بزرگتر یعنی مرتضی به زندگی برگشت. حالا مهدی توانسته در یک تیم دسته اولی عنوان مدیرفنی را به خود اختصاص دهد اما هر دو نفر از این‌که ستاره‌های دهه ۶٠ نتوانستند وارد جرگه مربیان فوتبال در رده بالا شوند، گلایه می‌کنند.

 اعجوبه‌های ٦٠
هنوز هم با وجود مشکلات فراوان مهدی و مرتضی پشت یکدیگر هستند و از برادر خود به نیکی یاد می‌کنند. داستان عجیب زندگی این دو پیشکسوت سرخابی که سابقه بازی در تیم‌ملی در کنار یکدیگر را هم دارند، ما را به این فکر انداخت تا دقایقی به گپ و گفت مشترک با آنها بپردازیم.

مهدی فنونی‌زاده: فوتبالیست‌های دهه ۶٠ به حق‌شان نرسیدند

برادر کوچکتر مرتضی فنونی‌زاده بعد از گذراندن یک دوره سخت توانسته حالا جایگاهی برای خودش در فوتبال دست‌وپا کند. او که دیگر علاقه‌ای ندارد درباره اتفاقات تلخ زندگی‌اش صحبت کند، مثل برادرش از رفتار مدیران فوتبال گلایه می‌کند. در ادامه مشروح گفت‌وگوی «شهروند» با مهدی فنونی‌زاده را می‌خوانید:
 
از سمتی که اخیرا در تیم دسته اولی آلومینیوم اراک گرفتید، شروع کنیم. چه شد که مدیرفنی این تیم شدید؟

مدیرعامل این باشگاه از دوستان من است و این پیشنهاد را داد که به آنها کمک کنم و من هم استقبال کردم. فعلا در اراک مستقر نشدم و امیدوارم بتوانم به این تیم کمک کنم.
به‌نظر می‌رسد بعد از اتفاقاتی که چند‌سال درگیر آن شده بودید، یک بازگشت رویایی داشتید.

من هم فقط می‌توانم خدا را شکر کنم. به‌هرحال اتفاقاتی که برای من رخ داد، خوب نبود. دیگر نمی‌خواهم به آن روزها فکر کنم و ان‌شاءالله هر روز بتوانم در زمینه مربی‌گری بالاتر بروم.

حتما انتظار دارید که به‌عنوان سرمربی در لیگ دسته اول یا حتی لیگ برتر حضور داشته باشید؟

سیستم فوتبال نسبت به دورانی که بازی می‌کردیم، تفاوت کرده است. می‌توانم بگویم رفاقت‌ها مرده است و کسی به فکر امثال من، مجتبی محرمی و بقیه هم‌نسلی‌های ما نیست. هر کسی جایی تیم می‌گیرد، نزدیکان خودش را می‌برد. من ١٢‌سال است که بالاترین مدرک مربی‌گری را دارم اما هیچ‌کس سراغ ما نمی‌آید. مثل دانه‌های تسبیح، مربیان داخل فوتبال جابه‌جا می‌شوند و هیچ چهره جدیدی را نمی‌بینیم. برخی از این مربیان اصلا فوتبال بازی نکردند و حالا برای خودشان تیم دارند.

از آن سمت می‌بینیم امثال مجتبی محرمی و ناصر محمدخانی بیرون گود هستند. مگر اینها چه چیزی کم دارند؟ سال‌ها بازیکن تیم‌ملی بودند و الان هم مدرک مربی‌گری دارند اما نفرات دیگری جای‌شان را گرفته‌اند.

 نقش این اتفاقات در این‌که برخی از هم‌دوره‌ای‌های شما در یک مقطع زمانی به بیراهه رفتند را چقدر می‌دانید؟

قطعا تاثیرگذار بوده است. ما بی‌توجهی دیدیم که ناامید شدیم و پای‌مان را کج گذاشتیم. اصلا کسی هم راه خلاف نرود و بخواهد سالم زندگی کند، مگر منبع درآمدی دارد؟ شنیدم محمد پنجعلی آتلیه عکاسی زده است. کار بدی نیست اما من می‌گویم افتخاراتی که محمد پنجعلی داشته را کدام یک از مربیان فعلی فوتبال ما دارند؟ واقعا از این اتفاقات شاخ درنمی‌آورید؟

از نظر شما چرا در تمام این سال‌ها از پیشکسوتان دهه ۶٠ و ٧٠ در مربیگری کمتر استفاده شده است؟

این را من نباید جواب بدهم. ما را از فوتبال دور کردند و به سمت دیگری فرستادند. در وهله نخست اگر از ما در فوتبال بعد از خداحافظی‌مان استفاده می‌شد، حداقل سرمان به فوتبال گرم بود. البته بحث مخارج زندگی هم هست و قطعا درآمدزایی نیز وجود دارد اما اولویت این است که فوتبالی‌ها در فوتبال باشند. هنوز هم امیدوارم این فوتبال تکانی بخورد تا بازیکنان دهه ۶٠ به حق‌شان برسند.

 اعجوبه‌های ٦٠

آقا مرتضی می‌گفت اول شما به علی پروین و پرسپولیس علاقه داشتید و درنهایت به استقلال رفتید و برادرتان هم شرایطی دقیقا برعکس داشت؟

بله، دقیقه همین‌طور بود. اتفاقاتی افتاد که مرتضی به پرسپولیس رفت و من هم گفتم که هر دو برادر یک جا نباشیم برای‌مان بهتر است و به همین خاطر به استقلال رفتم. خدا منصور پورحیدری را رحمت کند. یک روز یکی از بچه‌ها سراغ من آمد و گفت پورحیدری ابراز علاقه کرده برای استقلال بازی کنی که من هم گفتم برایم باعث افتخار است. از آن به بعد دیگر استقلالی شدم و هیچ‌وقت به این‌که به پرسپولیس علاقه داشتم، فکر نکردم، یعنی قلبا دیگر استقلالی شدم و گذشته را فراموش کردم. پیراهن هر باشگاهی را می‌پوشی، باید به همان تعصب داشته باشی.

برخلاف خیلی از برادرانی که در فوتبال بوده‌اند، شما و آقا مرتضی همیشه پشتیبان هم بوده‌اید؟

من کاری به نفرات دیگر ندارم اما همیشه پیش خودم گفته‌ام که فوتبال تمام می‌شود اما برادربودن تمامی ندارد. ما آن‌قدر به هم نزدیک هستیم که حتی در یک محله زندگی می‌کنیم. هوای همدیگر را داریم و تا آخر عمر هم هر مشکلی داشته باشیم، از هم کمک می‌گیریم. الان هم در آلومینیوم اراک سعی می‌کنم از کمک مرتضی استفاده کنم و او را هم در آن‌جا به کار بگیرم.

در سال‌هایی که فوتبال بازی می‌کردید، هیچ خودتان را جای یکدیگر جا نزدید؟

خیلی شباهت نداریم که بخواهیم چنین کاری کنیم. مرتضی از من ۵‌سال بزرگتر است، با این حال همیشه به یکدیگر کمک کردیم.

در آخر درباره تیم فعلی استقلال و مشکلاتی که گریبانگیرش شده هم صحبت کنید.

من ١٠٣ بازی برای استقلال کردم و فقط یک باخت آوردیم. الان می‌بینم این تیم در ۶ هفته ۴ باخت آورده که عجیب است. دیگر باختن برای استقلال عادی شده و اصلا برای‌شان هم مهم نیست. زمانی شده بود که وقتی ما به زمین می‌رفتیم، تماشاگران زیر ۴گل از ما قبول نمی‌کردند. آن وقت چقدر حقوق می‌گرفتیم؟ ما ماهانه ٨، ٩‌هزار تومان دستمزد داشتیم.

برخی می‌گویند آن موقع خیلی پول بوده اما این‌طور هم نیست. من ٩‌هزار تومان حقوق می‌گرفتم و ٧‌هزار تومان اجاره‌خانه می‌دادم. نه کسی خودروی آنچنانی داشت و نه حاشیه‌ای داشتیم. نسل فعلی هم نوش‌جان‌شان که پول‌های میلیاردی می‌گیرند اما به اندازه‌ای که پول می‌گیرند، بازی کنند. حداقل برای آن هوادارانی که اشک می‌ریزند، غیرت به خرج دهند.

مرتضی فنونی‌زاده: ما فوتبالیست‌ها دو بار مرگ را تجربه می‌کنیم

برادر بزرگتر که ۵‌سال فاصله سنی با مهدی دارد، یکی از مشوقان اصلی برادرش برای بازگشت به زندگی بود. او از این‌که توانسته مهدی را ترغیب کند تا زندگی‌اش را سالم ادامه دهد، خوشحال است. صحبت‌کردن با مرتضی فنونی‌زاده که از گفتن پشت‌پرده‌های فوتبال ابایی ندارد، شیرین است. در ادامه مشروح گفت‌و‌گوی «شهروند» با مرتضی فنونی‌زاده را می‌خوانید:
 
این‌روزها مشغول چه فعالیتی در حوزه فوتبال هستید؟

ما به همراه بهروز سلطانی و نجم‌الدین بخشی که از پیشکسوتان پرسپولیس هستند، مدرسه فوتبالی در تابستان داشتیم. البته آن‌قدر از این مدرسه فوتبال راضی بودند که والدین بازیکنان از ما خواستند ترم پاییز را هم برگزار کنیم. مهدی، برادرم نیز اخیرا مدیرفنی تیم آلومینیوم اراک شده و از من هم خواسته آن‌جا کمکش کنم.

به‌نظر می‌رسد آقا مهدی هم بعد از اتفاقاتی که چند‌سال درگیر آن بود، با سلامت کامل به فوتبال برگشته است؟

بله،‌ مهدی چند سالی درگیر اعتیاد شده بود و از نظر روحی و روانی به هم ریخته بود. خدا را شکر که او به روزهای خوب خود بازگشته و از پستی هم که در تیم اراکی گرفت، خیلی خوشحال شدم. به‌هرحال هرکسی تا سلامت نباشد،‌ نمی‌تواند کاری از پیش ببرد.

 آن‌طور که ما می‌دانیم شما به‌عنوان یک برادر بزرگتر کنارش بودید و به بهبودش کمک کردید؟

مهدی دیگر بچه نیست و الان ۵٢ سالش است. تنها چیزی که در برادر عوض نشده، خوش‌قلبی او است. به‌خاطر مشکلاتی که داشت، مدتی درگیر اعتیاد شد. البته این اتفاق نه‌تنها برای مهدی بلکه برای خیلی از بازیکنانی که در دهه ۶٠ و ٧٠ فوتبال بازی می‌کردند، رخ داد و آنها هم آلوده شدند. خدا را شکر می‌کنم که مهدی به راه راست هدایت شد و به زندگی برگشت. ما ورزشکاران دو بار در زندگی می‌میریم؛ یک بار وقتی فوتبال را کنار می‌گذاریم و یک بار هم وقتی که مثل بقیه زندگی‌مان تمام می‌شود. برخی از بازیکنان با همین مرگ نخست، کارشان تمام می‌شود و به سمتی می‌روند که اصلا در شأن آنها نیست.

شما دلیل اتفاقی که برای برادرتان رخ داد را دقیقا چه می‌دانید؟

بی‌توجهی مسئولان فوتبال باعث چنین اتفاقی شد. مدیران فوتبال ما، فوتبالی نیستند و همه با رانت و رفیق‌بازی بر مسند کار هستند. به همین دلیل است که به پیشکسوتان و کسانی که برای این فوتبال زحمت کشیدند، کمتر اهمیت می‌دهند.

واقعا جای سوال است که از هم‌نسل‌های شما کمتر نفراتی هستند که حالا در حوزه مربی‌گری فعالیت کنند؟

از نظر من هم عجیب است اما اتفاق افتاده و به کسی هم برنمی‌خورد. برای یک بازیکن که در بهترین تیم ایران و تیم‌ملی بازی کرده، شاید پایین‌ترین پست، اداره یک مدرسه فوتبال باشد. البته این موضوع برای من افتخاری است اما چرا نباید در طی تمام این سال‌ها به من و امثال من تیم بدهند و یک بار اعتماد کنند؟ باور کنید تمام مدارک مربی‌گری را هم گرفته‌ام و از این نظر هیچ کمبودی ندارم. همان‌طور که گفتم فقط بحث من نیست. رضا رجبی، جعفر مختاری‌فر، شاهین بیانی، شاهرخ بیانی و… چرا نباید در هیچ تیمی سمت فنی داشته باشند؟ اخیرا شنیدم که محمد پنجعلی آتلیه عکاسی افتتاح کرده است. کار بدی نیست اما چرا نباید از یک اسطوره در فوتبال ایران استفاده شود؟

شما از چه کسی توقع دارید که به مطالبات پیشکسوتان رسیدگی کند؟

من بیشتر از همه از فدراسیون توقع دارم. مدیران باشگاه که هر چند‌سال یک بار تغییر می‌کنند و اصلا ورزشی هم نیستند. درواقع آنها مستاجر ما پیشکسوتان هستند. اگر واقعا به فکر ما و استفاده از توانایی پیشکسوتان بودند که یک تیم حداقل در رده پایه می‌دادند و می‌گفتند هر کسی در پست خودش سالی دو بازیکن به بزرگسالان تحویل دهد. ما امسال یک بازیکن ٩ساله در مدرسه فوتبال‌مان داشتیم که حتی نمی‌دانم اسمش دقیقا چی هست. به او می‌گوییم «علی جیغی» اما باور کنید مثل مسی است. این بچه بااستعداد باید کجا برود و خودش را معرفی کند؟ البته من قصد دارم با مهدی مهدوی‌کیا صحبت کنم تا این بازیکن را به آکادمی‌اش ببرد.

در تمام این سال‌ها از تیم‌های لیگ برتری پیشنهادی دریافت نکردید؟

اصلا بحث من نیست، خیلی از هم‌دوره‌ای‌هایی من که برای خودشان کسی بودند، الان خانه‌نشین هستند. ١٠ مربی در لیگ برتر داریم که به صورت چرخشی در تیم‌های مختلف هستند. جالب است که با بهترین امکانات هم نمی‌توانند نتیجه بگیرند اما یک تیم دیگر به آنها می‌دهند. مگر چه می‌شود که یک بار هم به ما اعتماد کنند؟ لیگ برتر که هیچ، تیم دسته سومی هم به ما نمی‌دهند.

هیچ‌وقت سعی نکردید با مدیران فوتبالی ارتباط برقرار کنید و از این طریق تیم بگیرید؟

ما شاگرد علی پروین هستیم و هیچ‌وقت زیر بار حرف زور نمی‌رویم. یک مثال واضح به شما می‌گویم. من با پنجعلی و سلطانی به پیشنهاد یکی از تیم‌های لیگ یکی، برای مذاکره رفتیم. قرار بود پنجعلی سرمربی باشد و من هم دستیارش باشم. مدیر آن باشگاه به ما گفت که باید ١٠ بازیکن را نادیده بگیرید و بقیه را جذب کنید. تا این حرف را شنیدیم، چک‌های ۴٠٠میلیونی و ٢٠٠ میلیونی که گرفته بودیم را برگرداندیم. یکی از همکاران ما گفت همه مربیان این روزها از این کارها می‌کنند اما من گفتم ما این‌کاره نیستیم. منظورشان این بود که ١٠بازیکن را با پول به تیم می‌آورند و باید هم بازی کنند. درد فوتبال ما این است و باعث می‌شود به امثال ما تیم ندهند.

شما چند سالی هم در تیم‌های پایه پرسپولیس فعالیت داشتید؟

من ٩‌سال آن‌جا بودم. وقتی طاهری مدیرعامل پرسپولیس شد، گفت من از قیافه بازیکنان دهه ۶٠ خوشم نمی‌آید! البته مطالباتی هم داشتیم که پرداخت شد؛ البته می‌دانست اگر پول ما را ندهد،‌ برایش گران تمام می‌شود!

خیلی‌ها تیم فعلی پرسپولیس را با تیم دهه ۶٠ که شما هم عضوی از آن بودید، ‌مقایسه می‌کنند. چقدر این قیاس را واقعی می‌دانید؟

از طرف من بنویسید تیم فعلی انگشت کوچک تیم دهه ۶٠ هم نمی‌شود. اگر این بازیکنان در تیم دهه ۶٠ بودند، شاید فقط سیدجلال یک نیمه بازی می‌کرد و طارمی هم ۵ دقیقه می‌توانست در آن تیم بازی کند. مثلا جای امثال عربشاهی و پنجعلی چه کسی می‌توانست به میدان برود؟ البته این تیم هم روان بازی می‌کند و قهرمان هم شده است. با این حال در هر بازی باید ١٢ تا گل بزنند اما در آخر یک گل به زور می‌زنند.

 اعجوبه‌های ٦٠

 شاید خیلی‌ها تیم دهه ۶٠ را یادشان نیاید. درباره آن دوره پرسپولیس بیشتر صحبت کنید.

اول از همه تفاوت ما با الان این بود که لیدر نداشتیم. یک «ممد بوقی» هم داشتیم که خدابیامرز هیچ پولی هم نمی‌گرفت. اول پروین را تشویق می‌کرد و بعد هم به بازیکنان تک‌به‌تک روحیه می‌داد. الان اکثر لیدرها هر چقدر بیشتر سبیل‌شان توسط بازیکنان و مربیان چرب شود، بیشتر آن فرد خاص را تشویق می‌کنند. البته برخی از این لیدرها هم سالم هستند و برخی دیگر هم خط می‌گیرند. درواقع تفاوت اصلی ما با این نسل نبودن پول در آن دوره بود. یادم می‌آید استقلال را در دربی ٣ بر صفر بردیم و کسی نبود به ما پاداش بدهد. علی آقا به من گفت بیا به بازار برویم و برای بازیکنان پول جمع کنیم تا شاید نفری ۵‌هزار تومان به هر نفر برسد. آنهایی که تیم دهه ۶٠ را یادشان هست، همین حالا هم آن‌قدر که ما را تحویل می‌گیرند، با بازیکنان نسل جدید کاری ندارند.

قطعا شما و برادرتان شدیدا هوای همدیگر را هم داشتید؛ اگرچه در دو تیم رقیب بودید.

باور کنید اگر مهدی الان بازی می‌کرد، باید حداقل ٢‌میلیاردو۵٠٠‌میلیون پول می‌گرفت. در تیم‌ملی کنار هم بازی می‌کردیم و چون من بزرگتر بودم، هر چیزی به مهدی می‌گفتم گوش می‌کرد. من پشت مهدی بازی می‌کردم و هوایش را هم داشتم.

چه شد که دو برادر با حضور در دو تیم استقلال و پرسپولیس مسیرشان را از هم جدا کردند؟

به‌نظرم قسمت بود که این اتفاق بیفتد. دقیقا برعکس دوران کودکی که من طرفدار تاج بودم و ناصر حجازی و علی جباری را دوست داشتم، پرسپولیسی شدم. مهدی هم علی پروین را دوست داشت و استقلالی شد. البته وقتی با پرسپولیس قرارداد بستم و ١٠ دقیقه بازی کردم، عاشق پرسپولیس شدم. در نسل فعلی هم هستند بازیکنانی که آرزوی‌شان در پرسپولیس بوده و حالا در استقلال بازی می‌کنند یا برعکس.


منبع: برترینها

چه کسی «گلپا» را حذف کرد؟

اکبر گلپایگانی، خواننده قدیمی ایران، چند روز پیش در گفت‌وگویی از همکارانش گلایه کرده که آنها در برابر بی‌کاری ٣٨ ساله و خانه‌نشین‌شدنش سکوت اختیار کرده‌اند؛ درحالی‌که با توجه به نفوذی که در صداوسیما و مدیران کلان فرهنگی داشته‌اند، می‌توانسته‌اند با دادن مشاوره‌هایی از حق و حقوق ازدست‌رفته اینان که خانه‌نشین شده‌اند، دفاع کنند و حتی بستر بازگشت دوباره‌شان را برای کارکردن در محافل موسیقی فراهم کنند.

 چه کسی «گلپا» را حذف کرد

بنابراین به استاد شجریان، مرحوم لطفی و گروه چاوش که در آن سال‌ها با قدرت کار می‌کرده‌اند، اعتراض می‌کند و بعد از ٣٨ سال دوباره از مسائلی حرف می‌زند که قبل از این هم، نه با این میزان تأکید، درباره‌اش گفته بود. به‌همین‌دلیل با چند نفر از منتقدان موسیقی و اهل موسیقی درباره این گفته‌ها و شرایط آن روزگار گفت‌وگو کرده‌ایم که در این گزارش بر آن هستیم تا حد ممکن دلایل حقیقی این مسائل را مطرح کنیم که در ادامه می‌خوانید:

رضا مهدوی: مقصر هنرمندانند

 چه کسی «گلپا» را حذف کرد

رضا مهدوی، منتقد موسیقی، معتقد است که در دهه ۶٠ دولت این قابلیت را داشته که با توجه به مشاوره‌هایی که از هنرمندان بزرگ و نامی مانند شجریان و لطفی می‌گرفته است، تحت‌تأثیر و نفوذ سخن آنان راه را برای ورود برخی دیگر مانند گلپا و ایرج و امثالهم که نتوانستند بعد از انقلاب همچنان کار کنند، باز کنند.

او خود در سال ۶۵ از گلپا دعوت کرده که در یک برنامه رادیویی آواز بخواند، اما همین مسئله در همان صداوسیما و از سوی خود هنرمندان با اعتراض همراه شده و این خود دلیلی شده که دیگر از گلپا دعوت نشود، بنابراین به اعتقاد مهدوی، این هنرمندان هستند که همیشه دلیل بازدارندگی هم بوده‌اند و حاکمیت و مدیران دولتی همیشه این آمادگی را داشته‌اند که بنابر خواست هنرمندان دعوت از افراد خانه‌نشین را انجام دهند و اگر چنین نبوده، چون هنرمندان در رأس کار چنین نخواسته‌اند.

او می‌گوید ‌ای‌کاش محمدرضا لطفی به‌عنوان رهبر ارکستر ایرانی که بین صغیر و کبیر مطرح بود و شجریان که استاد آواز بود و هر دو در برنامه گل‌های تازه درخشیده بودند و کارهای شاخصی را به‌جا گذاشته بودند می‌توانستند به بخش‌های دیگر موسیقی سنتی کمک کنند و حتی شهرام ناظری که صدای شاخصی داشتند و توانسته بودند نفوذی داشته باشند، از طریق دولتی‌ها این سفره پهن‌شده را کمی وسیع‌تر کنند و با دادن مشاوره‌های درست، این شائبه را از بین ببرند که برخی فقط برای خود و خانواده‌شان فضای کارکردن را تنگ کرده‌اند.

البته مهدوی معتقد نیست که نظرش کاملا درست و بدون خطا باشد، بنابراین این پیشنهاد را می‌دهد که در دانشگاه تهران و در دانشکده هنرهای زیبا سمیناری با حضور تمام بزرگان برگزار شود و همه حرف‌ها در این سمینار بیان شود که درواقع همه رودررو از زاویه دید خود مسائل را مطرح کنند و بتوانند این نظرگاه‌ها را طوری سمت‌وسو دهند که فضای موسیقی برخوردار از انواع ژانرها و سبک‌ها شود، چون در سال‌های آغازین انقلاب با محدود‌شدن صدای موسیقی به رادیو و تلویزیون فقط موسیقی سنتی برخوردار از امتیاز پخش بود و دیگران نبودند و به‌مرور از این تک‌صدایی خسته شدند و دلشان صداهای دیگر را هم خواست.


حسن ریاحی: حواشی بر موسیقی غالب است

 چه کسی «گلپا» را حذف کرد

 حسن ریاحی، مدیر اسبق بخش موسیقی صداوسیما، بر این باور است که همیشه بین هنرمندان از این چیزها هست و چنین گفته‌هایی مد و رسم است و درعین‌حال، هم شجریان و هم لطفی و هم گلپا هنرمندان خوب و قابل‌احترامی هستند و این مسائل هم همیشه بوده است و او نمی‌تواند چیزی به آن اضافه کند. او می‌گوید این حاشیه‌ها بیشتر از خود موسیقی شده است و در خود تولید این روزها اتفاقی نمی‌افتد که در آن اثر ماندگاری تولید شود و این حواشی هم داستان‌هایی است که فعلا هستند.

او این مسائل را طبیعی ارزیابی می‌کند که نمی‌توان دادگاهی هم شکل داد که کدام‌یک مقصر است و در هر صورت همه اینها زحمت کشیده‌اند و در موسیقی کار کرده‌اند. او درباره اینکه در دهه ۶٠ حاکمیت چنین خواسته است یا نه؟! می‌گوید: نمی‌دانم! من در آن سال‌ها در خارج از ایران بوده‌ام و دقیقا نمی‌دانم چه جریان‌هایی در سال‌های آغازین انقلاب بود و دقیقا چه اتفاقاتی افتاده است.

 


کیوان فرزین: فرهنگ گفت‌وگو و دفاع نبوده

چه کسی «گلپا» را حذف کرد 

کیوان فرزین، منتقد موسیقی، معتقد است اینکه دو نفر که با هم همکاری کرده‌اند بعدها دچار ناراحتی‌ها و گلایه‌هایی از همدیگر بشوند امری طبیعی است و آنچه گلپا گفته، شاید دلالت بر واقعیت‌هایی بکند و درعین‌حال آنچه می‌گوید ممکن است در مورد خودشان هم‌ بیفتد و درباره دیگران همچنین اتفاقی افتاده باشد و در جامعه کاری چنین چیزهایی پیش می‌آید و ممکن است ١٠ سال سکوت کنند، چون انتظارشان برآورده نشده و بعد باعث ناراحتی می‌شود، چون آن مسئله در طول زمان بزرگ شده است و‌ ای‌کاش در موعد خودش صحبت می‌شد و به سرانجامی می‌رسید.

 فرزین این تصمیم را خواست دولت می‌داند که نخواسته که برخی که در کاباره می‌خوانده‌اند به آنها اجازه کار بدهد و در آن زمان هم‌چنین فضایی نبوده که الان همه در فضای مجازی و تلگرام نظرهایشان را می‌نویسند و مثلا برخی از آقایان موزیسین دلشان می‌خواهد درباره ممنوعیت صدای زنان بگویند، اما در دهه ۶٠ چنین فرهنگ و چنین امکانی نبوده که لطفی و شجریان و گروه چاوش بخواهند از همکاران خود دفاع کنند یا اینکه خواسته باشند عرصه را بر همکارانشان تنگ کنند اما الان این ذهنیت هست که اگر کسی ممنوع‌الکار بشود و دلیل منطقی برای این کار نباشد؛ همه از او دفاع می‌کنند چون با وجود اینکه ممکن است موسیقی‌هایی هم باشند که به سلیقه ما نخورند، اما به‌لحاظ حقوق اولیه حق کارکردن را دارند و این‌طور نیست که فقط طرفداران یک موسیقی از آن دفاع کنند و به لغو کنسرت بقیه گروه‌ها بی‌تفاوت باشند.

ارزیابی نهایی فرزین این است که این گفته‌ها بیشتر مصداق «من بد کرده‌ام و تو بد مکافات کرده‌ای» می‌ماند که در آن جامعه موسیقی گل‌آلودتر می‌شود و در آن نمی‌توان به گفت‌وگو پرداخت. او نظر می‌دهد که باید عرصه باز شود که همه رودررو به مسائلشان بپردازند و امروز چنین فعالیت‌های مدنی و فضای شبکه‌های اجتماعی و اینترنت چنین انتظاراتی را برآورده می‌کنند که البته به مرور ما هم در این زمینه فرهنگ گفت‌وگوکردن را خواهیم یافت.

 


مانی جعفرزاده: این نزاع بزرگان است

 چه کسی «گلپا» را حذف کرد

 مانی جعفرزاده، منتقد موسیقی، تصور می‌کند که بخش وسیعی از تاریخ موسیقی ایران به نزاع بین بزرگان گذشته است و این نزاع از اینجا آمده که موسیقی، بیرون از موسیقی تحت فشار بوده و لاجرم عرصه موسیقی تنگ‌وتنگ‌تر می‌شده است و به‌همین‌دلیل هرکس در دنیای موسیقی حس می‌کند که دیگری جا را برای او تنگ کرده است و این بحث معلول همین تحت فشاربودن از بیرون از موسیقی است و اینکه همه حس می‌کنند یا جا را برای او تنگ کرده‌اند یا جای کمی برای او گذاشته‌اند. بنابراین همواره دعواهای مشابهی انجام شده که مصداق ندارد و همه از آن بیرون آمده است.

جعفرزاده می‌گوید: هنرمند موسیقی فردی بسیار احساساتی و هیجانی است که خیلی زود خسته و ناامید می‌شود و اگر در چنین موقعیت‌هایی قرار بگیرد، سریع واکنش نشان می‌دهد. او توصیه می‌کند که باید فضا باز و بازتر شود برای اینکه همه اهالی موسیقی با هر نوع نگاه و گرایشی بیان شخصی خود را از مسائل داشته باشند و کسی هم مخل جایگاه آنها نشود.

این منتقد هم در مورد تصمیم حاکمیت در دهه ۶٠ برای حذف برخی از افراد و ژانرهای موسیقی معتقد است که اگر کسی کل‌نگر باشد، متوجه این موضوع خواهد شد و شاید برخی در سنین کهولت کل‌نگری‌شان مخدوش شده باشد یا حس تنهایی کنند یا حس کند آنچه حقش بوده نادیده‌ انگاشته شده است، بنابراین دچار واکنشی بشود که اصلا مصداقی ندارد و نمی‌داند دقیقا چه کنشی منجر به این واکنش شده است.

او در پایان، آرزوی سلامتی و بهبودی می‌کند برای استاد شجریان و آرزوی سلامتی می‌کند برای استاد گلپا که هر دو از بزرگان موسیقی ایران هستند و معتقد است به‌جای بیان این نوع نزاع‌ها بهتر است فضا برای نقد علمی باز شود که این می‌تواند برای یک موسیقی پایدار راهگشا و سازنده باشد. درعین‌حال تعبیر او این است که گلپا دردی داشته و فعلا آخ گفته است و این برای هر دردمندی اتفاق خواهد افتاد.


منبع: برترینها

منوچهر آتشی کیست؟

روزنامه ابتکار: ۲۹  آبان ماه سالروز درگذشت شاعر بنام معاصر منوچهر آتشی بود. آتشی در دوم ماه مهر ۱۳۱۰خورشیدی درروستای دهرود دشتستان که از توابع بوشهر است، چشم به جهان گشود و در ۷۴ سالگی پس از گذراندن یک دوره بیماری، در ۲۹ آبان ۱۳۸۴ در بیمارستان سینای تهران درگذشت وبنا بر وصیتش، در بوشهر به خاک سپرده شد. نیما یوشیج بنیانگذار شعر نوین را به واسطه تعلق خاطر او به زادگاهش – یوش مازندران- می‌توان شاعر شمال هم نامید. در همین قیاس، زنده یاد منوچهر آتشی شاعر ایلیاتی و روایت گرجنوب لقب گرفته است.

منوچهر آتشی کیست؟

شاعری از جنوب

آتشی تحصیلات ابتدایی(دبستان گلستان) و متوسطه (دبیرستان سعادت) را در بوشهر گذراند و برای طی دوره دانشسرای عالی به شیراز رفت. درسال ۱۳۳۳ آموزگاری را در بوشهر آغاز کرد و درسال۱۳۳۶ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشته‌ی زبان انگلیسی لیسانس گرفت. درکنار تدریس در بوشهر، قزوین و تهران به فعالیت‌های فرهنگی دیگر- سرودن شعر، ترجمه و روزنامه نگاری -نیز اشتغال داشت. از جمله، در پایان سال‌های دبیری خود مسوولیت ویراستاری را درانتشارات سازمان رادیو و تلویزیون ایران به عهده داشت. شاعر جنوب در سال ۱۳۵۹از خدمات دولتی بازنشسته شد و در یکی از شرکت‌‎های خصوصی به کار پرداخت.

از نسل شاگردان نیما

آتشی از آخرین بازمانده گان گروهی بود که شاگردان بلاواسطه‌ی نیمای بزرگ محسوب می‌شدند. در کنار زنده یادانی چون مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو، آتشی با نیما حشرو نشر بسیار داشت و در گسترش اوزان نیمایی وافزودن ابزارهای شعرنو نقش بزرگی ایفاکرد. زندگی شاعرانه‌ی او را شاید بتوان به دو دوره تقسیم کرد. در دوره شش ساله اول که ازچاپ نخستین اشعار او در نشریات(۱۳۳۳) تا چاپ اولین دفتر شعر او(آهنگدیگر-۱۳۳۹) به درازا کشید، آتشی بواسطه دلبستگی شدیدش به زنده گی ایلیاتی و غیر شهری، از استعاره ها، تمثیل‌ها و مضامین ویژه‌ای استفاده می‌کند که عمدتا با دریا، خلیج، کوه، دشت و بیابان، بیشه و علف، درخت و کلبه، پرچین واسب، درندگان و پرندگان و نظایر آن‌ها سروکار دارند و زندگی شهری را سرزنش و تحقیر می‌کنند.

منوچهر آتشی کیست؟

 در این دوره، آتشی از اصطلاحات محلی نیز وام بسیار می‌گیرد. “اسب سفید وحشی/ بر آخور ایستاده گرانسر/ اندیشناک سینه‌ی مفلوک دشت هاست/ اندوهناک قلعه‌ی خورشید سوخته است/ با سر…”/ و یا/ “آمده‌ام از گرد راه گرم و عرق ریز/ سوخته پیشانیم زتابش خورشید/ مرکب آشفته یال خانه شناسم/ سم به زمین می‌زند که: در بگشایید/ آمده‌ام تا به/ پای دوست بریزم/ بسته به ترکم شکار کبک و کبوتر…”/ و یا/ “این روح سوگوار جنوبی/ بالای ابرها هم/ ما را رها نمی‌کند/ در ابر نیز دریا می‌بینددر دریا مرگ…”

پلنگ دره‌ی دیزاشکن

در آغاز کار، نقد نویسان آن زمان و نیز جمع کثیری از شاعران شهرنشین، شعر آتشی را زیر پرسش بردند و او را “محصور در حصاری بسته” ،”فاقد جهان بینی کافی”، “روستایی” و “انزوا طلب”خواندند. فرخ تمیمی در کتاب پلنگ دره‌ی دیزاشکن (زندگی وشعر منوچهر آتشی) بر وجه عاطفی و روستایی شاعر جنوب تاکید می‌کند و از “شورش” او علیه مظاهر شهری سخن می‌گوید. آتشی با بردباری غیر قابل تصوری این اتهامات را تحمل کرد و سرانجام در سال‌های ابتدایی دهه‌ی ۴۰ در نشستی که باحضور محمد علی سپانلو، جواد مجابی و محمود مشرف آزاد تهرانی(م.آزاد) به شعر او اختصاص داده شده بود، مباحثه زیر صورت پذیرفت:

منوچهر آتشی کیست؟

سپانلو گفت:”آتشی صاحب یک رمانتیسم مردانه است. اما در باره‌ی طبیعت وزمان، ذوق رمانتیک دارد و در مسائلی چون عشق جسمانی، ذوقی ندارد. آتشی درنتیجه‌ی شهر نشینی، کفاره‌ی نامنصفانه یی پرداخته و حتا روستایی گری سابق خود رادر تغزل از دست داده است.”مجابی گفت:”…داشتن تفکر روستایی، با استفاده از فضای روستایی در شعر،تفاوت دارد. نگاه آتشی، نگاه یک تهران نشین به تهران نیست. نگاه یک روستایی است کهبه خاطر عقیده یی که دارد،می ترسد. روابط شهری برایش ناشناخته است. قابل تشخیص نیست. درحالی که شاعری که شهرنشین باشد، از سطحی فراتر به مظاهر می‌نگرد…”

آتشی در پاسخ گفت:”…نیمای بزرگ سروده: ازپس پنجاه و اندی زعمر/ نعره بر می‌آیدم از هر رگی/ کاش بودم باز دور از هرکسی/ چادری و گوسفندی و سگی/ و یا در جای دیگر باز هوای فضای روستانشینی خود را کرده و سروده/ من از آن دونان شهرستان نیم/ خاطر پردرد کوهستانی‌ام. نیما مثل من روستایی کامل بوده، یا من مثل او…کسانی که در نقد شعرهای من فقط یک بعد یا یک وجه عاطفی به قول خودشان “شورش” علیه مظاهر شهری گری را وجهه‌ی مطالعه و بررسی شعر من گرفته اند، یک صدا نوشته‌اند که فلانی سراسر نوستالژی گذشته و روستاست! ولی هیچ کدام درباره‌ی نیما چنین نگفته‌اند. همین مطلب – به ظاهر -نوستالژی روستا یا در واقع “شورش” علیه وضع موجود آیا آن قدر اهمیت ندارد که مورد بازبینی و بررسی دقیق تر قرار گیرد؟ آیا حضور مستمر این – به ظاهر -غم غربت روستا در شعر یک شاعر، نشانه‌ی طبیعی بودن و حقیقی بودن حضور او -درمقایسه با حضور ژورنالیستی بسیاری دیگر، حتا از معاریف – در عرصه ادبیات مدرن ایران نیست؟…

پژواک نام نیما

منوچهر آتشی در آغاز دفتر “زیباتر از شکل قدیم جهان ” شعری در “ستایش نیما” نوشته است، که جدا از ارزشهای زیبایی شناسانه، در نکته‌ای از آن می‌توان تامل کرد:از حجره‌ها که برون آمدم/ از غارها و از کمر جانور/ از دیرها و معبدها که بیرون زدم/ از خواب مردگان/ . ../ نام تو را برابر کوه بانگ زدم/ پژواک صدایم شگفتا/ نام خودم بود. آتشی نام خود را پژواک نام نیما می‌داند. در دفتر مورد اشاره، زیر عنوان “یادداشت برای خواننده ـ و احتمالا منتقد” نکته‌هایی آمده است، که خواننده را به دیدگاههای او نزدیکتر می‌سازد.

او می‌نویسد: “کسانی از دیگرگونی شعر من، یا سبک و سلیقه من (در مقایسه با گذشته‌های دور) سخن گفته‌اند و می‌گویند. من می‌گویم چنین نیست. اما اگر در این مدعاها وجهی از واقعیت موجود باشد، می‌بایست جور دیگری مطرح شود. من هرگز از بیرون وارد شعر نمی‌شوم، بلکه از درونِ شعر به بیرون سرک می‌کشم. من پنجاه سال است محاط در شعرم. همه چیزم را به پایش ریخته ام، و این ادعا نیست. خیلی‌ها می‌دانند در واقع من استمرار بلاانقطاع شعرم. من و شعرم در هیئتی جدایی ناپذیر، مثل یک جریان در بستر زمان و مکان می‌غلتیم و می‌رویم. بستر ما (سبک، شکل و…) حاصل این غلتیدن ماست.” در پایان یادداشت آتشی آمده است: “… شعر من آواز مستمر وجود من است.

منوچهر آتشی کیست؟

در جهانی که وجود مرا از وجود دیگران می‌پردازد و ادامه می‌دهد. دیگرانی که پیوسته به هم و. .. تنهایند. چون تنهایند به هم پیوسته اند. تنهایی می‌شود شعرشان.” با وجود وفا داری به فرهنگ جنوب، آتشی از اوایل دهه چهل با دیدی جهان بینانه‌تر عمل کرد و سروده‌هایش به تدریج جهان شمولی وسیع‌تری پیدا کردند. محمد حقوقی در این باره می‌گوید: “منوچهر آتشی، درست در زمانی که مهدی اخوان ثالث از”زمستان” بیرون آمده بود و به “آخر شاهنامه”ی خود می‌رسید واحمد شاملو با”هوای تازه”ی خویش روی به “باغ آینه” داشت، سواربر توسن شعری با سکه‌ای دیگر، اشعار مرده و ایستای رمانتیک سیاه سال‌های ۳۰ را باپخش “آهنگ دیگر” زنده و پویای خود از سکه انداخت…”. در این دورهاست که آتشی می‌کوشد میان فرهنگ شهر و روستا نوعی آشتی یا دست کم همزیستی مسالمت آمیز برقرار کند:

چه پروا/ بادبان از ورق پاره‌ها داریم/ و دفتری قطور در گریبان/ می‌رانیم/ بر موج زار حادثه/ شعر بر کاغذ نوشته می‌شود اما/ نفس/ ظرطه در غزل ما وزنده است/ و باد/ به شرط کرانه ما/ معنا می‌شود/ چه پروا/ بادبان از ورق پاره‌ها پر کرده‌ایم/ و ورق پاره پر شعر/ شعر پر اندیشه/ و اندیشه از نفس ما که شرطه‌ی دریاهای ظلمانی است/ می‌وزد/ نفسی که توفان‌ها را/ آرام می‌کند/ و دریا را/ به خلیج‌های خلوت/ یدک می‌کشد/ چه پروا/ باد گو بنال . بپیچد برخود/ دریا در دفترهای ماست.

آتشی دوبار ازدواج کرد و هر دو به جدایی کشید. همسر اول و دخترش از آن ازدواج، که وکیل است، مقیم امریکا هستند. آتشی گفته است که اصرارش در نرفتن از ایران، سبب این جدایی شد. از شاعر ایلیاتی یازده دفتر شعرباقی مانده است: “آهنگ دیگر”(۱۳۳۹)، “آواز خاک” (۱۳۴۷)، “دیدار در فلق”(۱۳۴۸)، “وصف گل سوری”(۱۳۶۷)، “گندم و گیلاس”(۱۳۶۸)، “زیباتراز شکل قدیم جهان”(۱۳۷۶)، “چه تلخ است این سیب”(۱۳۷۸)، “حادثه در بامداد”(۱۳۸۰) و سه دفتر شعر دیگر با نام‌های “اتفاق آخر”، “حادثه در بامداد” و “خلیج وخزر”. از او همچنین مجموعه‌ای از مقاله‌ها و نوشته‌ها و تعدادی ترجمه، باقی مانده است.


منبع: برترینها

تغییر مدل موی هالیوودی‌ها در سال ۲۰۱۷

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: تغییر سال یا حتی فصل، به همه چیز رنگ و بوی دیگری می دهد، که ظاهر و تیپ ما نیز از آن مستثنی نیست. به عنوان مثال اگر در تابستان آرایش روشن داشتید، حال بهتر است رنگ های تیره را امتحان کنید؛ این موضوع در مورد رنگ مو نیز صادق است.

به عنوان مثال ستاره های هالیوود از جمله افرادی هستند که فصل به فصل به ظاهر خود تغییر می دهند. اگر شما هم دوست دارید که با تغییر ظاهر آنها در سال ۲۰۱۷ آشنا شوید، با ما همراه باشید.

کیت هادسون

کیت هادسون موهای بلوند بلندش را تنها برای بازی در یک فیلم از ته زد. او حتی عکسی از خود را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد تا هوادارانش نیز با ظاهر جدید او آشنا شوند. 

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017

ریحانا

این خواننده ۲۹ ساله، رنگ موهای خود را به سبز-آبی تغییر داد که البته تعجب زیادی هم ندارد زیرا ما رنگ های عجیب و غریب زیادی را روی سر او دیده ایم.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017

اما رابرتس

اما رابرتس در مراسم Domino Hamptons Outpost» نیویورک، با ظاهری جدید حضور یافت. او نه تنها موهای خود را کوتاه کرد، بلکه رنگ شکلاتی آن را نیز به بلوند تغییر داد.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017

ونسا هاجنز

از آنجا که موهای ونسا هاجنز کوتاه بود، تنها تفاوتی که توانست به ظاهرش دهد، چتری و کمی حالت دار کردن موهایش بود.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017

شکیرا

آیا تا به حال شکیرا را با موهای قرمز دیده بودید؟ او عکسی از پشت صحنه یکی از موزیک ویدیوهایش را در اینستاگرام با این کپشن منتشر کرد: «موهای قرمز هم تنوع جالب و سرگرم کننده ای است.»

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017

سوفیا ورگارا

سوفیا ورگارا در روز تولدش تصمیم گرفت که تغییراتی به ظاهر خود دهد. این ستاره ۴۵ ساله با کوتاه کردن چتری هایش کم سن و سال تر از همیشه به نظر می رسد.

تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017 


 

کریستیانو رونالدو

کریستیانو رونالدو، ستاره دنیای فوتبال، برای تابستان به ظاهر خود تغییری اساسی داد. او موهای هایلایت شده خود را آنقدر کوتاه کرد که دیگر اثری از بلوندی موهایش معلوم نباشد. او با موهای طبیعی اش جذاب تر است، اینطور نیست؟

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

ونسا هاجنز

ونسا هاجنز، بازیگر ۲۸ ساله، موهای بلند خود را تا روی شانه اش کوتاه کرد، سپس عکسی از ظاهر جدیدش را در اینستاگرام، توییتر و اسنپ چت منتشر کرد.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

کارا دلوین

کارا دلوین نیز یکی از ستاره هایی است که مدام به ظاهر خود تنوع می دهد. او موهای بلوند خود را نه تنها کوتاه کرد بلکه رنگ آن را نیز تغییر داد.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

سلنا گومز

گویا سلنا گومز هم از موهای بلند خود خسته شد و آن را تا بالای شانه اش کوتاه کرد.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

کیتی پری

آخرین تغییری که کیتی پری به موهای خود داده بود، رنگ بلوند موهایش بود، اما به آن نیز راضی نشد و موهایش را به سبک پیکسی مایلی سایرس، کوتاه کرد.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

کریس پاین

کریس پاین تمام موهای صورت خود را، از ریش و سیبیل گرفته تا موهای سرش، از ته زد. او اعتراف کرد که این تغییر دلیل خاصی چون بازی در فیلم، نداشته است و تنها خواسته تا تنوعی به چهره خود دهد.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

هیلاری کلینتون

 

تنها تغییری که هیلاری کلینتون به موهایش داد، چتری هایش است. او اولین بار با این مدل مو در سخنرانی روز زن ظاهر شد.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

کریستن استوارت

یکی از ستاره هایی که عاشق تغییر و تحول است، ستاره مجموعه «Twilight»، کریستن استوارت، می باشد. او موهای کوتاه خود را از ته تراشید که مطمئنا مورد پسند بسیاری از هوادارانش نبوده است.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

سلن دیون

شاید در نگاه اول تغییر ظاهر سلن دیون را تشخیص ندهید اما با کمی دقت خواهید دید که او رنگ موهای خود را روشن تر از قبل کرده است.

 تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017


 

بلا تورن

استایل ۲۰۱۷ بلا تورن کاملا از ظاهر قبلی او متفاوت است. او موهای بلند قرمز خود را کوتاه و رنگ آن را آبی کرد.

تغییر مدل موی هالیوودی ها در سال 2017 


منبع: برترینها

درباره‌‌ی «نادر گلچین» که دنیای موسیقی را واگذاشت و رفت

نادر گلچین، خواننده موسیقی ایرانی که به واسطه صدای پخته و پرورده و خاصش با آن سوز پنهانی که با ساختار ارکستری هماهنگی زیادی داشت، زمانی به اشتهاری غریب رسیده بود؛ دو روز پیش در بیمارستان گاندی دار فانی را وداع گفت.

 من خانه ویرانه‌ام از من بگریز

این خواننده محبوب که از حدود ١٠‌سال پیش با بیماری سرطان ریه مبارزه می‌کرد، حدود یک ماه آخر عمرش را بر اثر تشدید بیماری قلبی-‌ریوی در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان گاندی بستری بود.

نادر گلچین متولد ١۶ آذر ١٣١۵ در رشت بود. این خواننده صاحب سبک که فعالیتش را در رادیو از سن دوازده سالگی از رادیو رشت آغاز کرده بود، در سال‌های بعد از انقلاب چندان پر کار نبود و در این مدت پس از ٣۵‌ سال کناره‌گیری تنها آلبومی به نام گریز که کار مشترک با فریدون شهبازیان است را منتشر کرد؛ مطلب زیر نگاهی دارد به زندگی و اوج و فرود کارنامه این خواننده محبوب.

خواننده‌ای توانا و صاحب سبک

نادر گلچین ازجمله خوانندگان صاحب سبک و دارای صدای خاص خود بود. با این‌که بیشتر آثار او به سال‌های پیش از انقلاب بازمی‌گردد، اما او در سال‌های اخیر کاری مشترک با فریدون شهبازیان نیز به بازار عرضه کرده بود. از آثار مهم او در آن دوران می‌توان به یوسف گم گشته اشاره کرد و از دیگر آثار او می‌توان به تصنیف مرغ سحر، ناوک مژگان، قصه شهر عشق، مسبب، من دیگه بچه نمیشم و آلبوم‌های گریز، نفس باد صبا، زلف بنفشه یاد کرد.

درباره گلچین باید گفت که او صدایی خاص با سوزی پنهانی و نیز پخته و پرورده دارد که با ساختار ارکستری هماهنگی زیادی دارد. او همچنین از تحریرهای شمرده و پخته آوازی برخوردار است و سعی می‌کند که محدوده صدایش را بشناسد و در همان محدوده از تمامی ظرفیت‌های صدایی‌اش بهره ببرد. وی شعر را به خوبی می‌شناسد و به همان خوبی و شمردگی در آوازهایش ادا می‌کند. او با آهنگسازان و هنرمندان زیادی ازجمله فریدون شهبازیان، عماد رام، مجتبی میرزاده، حسن یوسف‌زمانی، عبدالکریم مهرافشان، عباس خوشدل، همایون خرم، مهدی خالدی، محمد حیدری، فرامرز پایور و دیگران همکاری داشته است.

 
از کودکی تا اشتهار

 من خانه ویرانه‌ام از من بگریز

نادر گلچین در‌ سال ۱۳۱۵ در شهر رشت متولد شد. از کودکی به موسیقی علاقه فراوانی داشت و از ۱۲سالگی همکاری با رادیو رشت را آغاز کرد که در اختیار تیپ رشت بود و زیر نظر مدیران ارتش اداره می‌شد و خواننده محلی گیلان شد. همکاران وی در این رادیو عبارت بودند از: علی اکبرپور (آلتو، ویلن) نادر پوردلجو (قره‌نی) و عده‌ای دیگر از هنرمندان به نام رشت که مدت‌ها این همکاری ادامه داشت.‌ سال سوم دبیرستان به هنرپیشگی روی آورد و در تئاتر رشت در نمایشنامه‌های بارگاه ‌هارون‌الرشید و خواب‌های پینه‌دوز شرکت کرد و آوازهایی را در بازیگری اجرا کرد.

نادر گلچین در‌ سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و بی‌درنگ فعالیت‌های هنری خود را در اداره هنرهای زیبا و وزارت فرهنگ و هنر آغاز کرد. نخستین برنامه خود را با ارکستر محمود تاج‌بخش اجرا کرد و تا‌ سال ۱۳۵۴ در این اداره به ترتیب با ارکسترهای فرامرز پایور، عباس خوشدل، عبدالکریم مهرافشان، عماد رام و مصطفی پورتراب ادامه همکاری داد.

او در‌ سال ۱۳۵۰ همکاری خود را با رادیو ایران شروع کرد که تا‌ سال ۱۳۶۲ ادامه یافت. گلچین در برنامه‌های مختلف رادیو، به‌ویژه برنامه گلها فعالیت چشمگیری داشت؛ و با هنرمندانی چون فرامرز پایور، منصور صارمی، پرویز یاحقی، حبیب‌اله بدیعی، علی‌اصغر بهاری، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، فضل‌اله توکل، جهانگیر ملک، امیرناصر افتتاح، محمد اسماعیلی، آبتین اجلالی و منصور نریمان همکاری کرد. از کارهای او که بسیار مورد استقبال شنوندگانش واقع شد، اجرای آهنگ آمد نوبهار اثر مهدی خالقی بود که به رهبری فرهاد فخرالدینی بازسازی و با گروه کر رادیو اجرا شد.

نادر گلچین بر اساس قراردادهای فرهنگی‌ـ‌هنری بین ایران و دیگر کشورها، همراه با ارکستر فرامرز پایور، به الجزایر رفت و موسیقی سنتی ایران را به هنردوستان آن کشور معرفی کرد. از دیگر کارهای برجسته این هنرمند، کنسرتی بود که به نفع زلزله‌زدگان بویین‌زهرا، همراه با ارکستر عماد رام برگزار کرد.

نادر گلچین در طول فعالیت‌های هنری خود متجاوز از ۳۰۰ آواز و آهنگ اجرا کرد و در کنار کار خوانندگی، مدیرمسئول یک شرکت تکثیر نوار مجاز موسیقی نیز بود.

کناره‌گیری پس از انقلاب

 من خانه ویرانه‌ام از من بگریز

در سال‌های پس از انقلاب نادر گلچین از صحنه موسیقی کشور کناره‌گیری کرد. خود او در این‌باره در مصاحبه‌ای با روزنامه همشهری اظهار داشته است: من عضوی از وزارت فرهنگ و هنر بودم سال‌ها در این وزارتخانه با ارکسترهای مختلف همکاری داشتم. آن موقع به اقتضای جوانی حس و حال فعالیت در من زیاد بود ولی با نزدیک‌شدن به ایام پیری خود به خود میل به فعالیت‌های هنری در من کاهش یافت.

درظاهر اینطور نشان نمی‌دهم ولی به قول شاعر «بر ظاهر آباد من امید مبند من خانه ویرانه‌ام از من بگریز» نادر گلچین پس از ۳۵‌سال در ایران آلبومی به نام گریز منتشر کرد که کار مشترکی با فریدون شهبازیان بود. در ۱۷ دی‌ ماه ‌سال ۱۳۸۶ در فرهنگسرای هنر (ارسباران) مراسمی برای نکوداشت نادر گلچین و یادمان محمودی خوانساری برگزار شد و از این هنرمندان عرصه موسیقی تقدیر شد.


منبع: برترینها