خالق کارت‌های معروف صدآفرین کیست؟

«صادق صندوقی» نام خوش‌آوایی است که برای به خاطر آوردنش باید در صندوقچه خاطرات دوران مدرسه جست‌وجو کرد. سال‌های زیادی این واج‌آرایی «ص و ق» در شناسنامه کتاب‌های درسی و با عنوان تصویرگر نشسته بود. «کتاب‌های درسی اولین کتاب‌هایی بود که با آن‌ها روبرو شدم که تصویر داشتند، همیشه اول از همه می‌خواستم بدانم چه کسی آن‌ها را نقاشی کرده و دنبال اسمش می‌رفتم، بعد از سال‌ها نام خودم در همان صفحه نشست! یک شوخی عجیب و در حالی بازنشسته شدم که نامم همچنان در شناسنامه‌ها بود.»

متولد اردیبهشت سال ۱۳۲۵ در همدان است و با اینکه بازنشسته شده، دوباره از او دعوت به کار کردند و حالا در دهه هفتم زندگی‌اش هفته‌ای یک روز در ساختمان پژوهش سازمان آموزش و پرورش حضور دارد. ما که می‌رسیم مجله‌ را جمع می‌کند و به پیشوازمان می‌آید، می‌گوید برای‌مان چای بیاورند. در زمان عکاسی و مصاحبه یک لحظه هم حواسش را از اطراف برنمی‌دارد و هر از گاهی با بقیه کسانی که در اتاق هستند صحبت می‌کند.

 خالق کارت‌های معروف صدآفرین کیست؟
آلبومی از نقاشی‌هایی که برای کتاب‌های مختلف کشیده را جلوی‌مان می‌گذارد، از ژول ورن و هرکول پوآرو تا بن‌هور و سینوهه و گالیور. همه را او برای ما تصویرسازی کرده! وقتی هاکلبرفین یا تایم سایر را نگاه می‌کنم، تصویر مجسم شده‌ای که همه این‌سال‌ها از شخصیت‌ها داشته‌ام را می‌بینم. صادق صندوقی این آدم‌ها و شخصیت‌های کتاب‌ها را برای‌مان زنده کرده و آن‌ها به همین شکل در گوشه‌ای از ذهنمان ثبت شده‌اند. «برای کشیدن چهره آدم‌ها از کسانی که می‌شناختم الهام می‌گرفتم، «آلیس در سرزمین عجایب» دخترم است، هاکلبرفین از بچه‌های فامیل و همین‌طور تا آخر» گاهی ردپای همسایه‌ها را هم می‌توان در نقاشی‌هایش پیدا کرد.

بهانه صحبت ما با او بیشتر به خاطر خاطره کارت‌های «هزارآفرین» و «صدآفرین» است، همان‌هایی که زمان تشویق می‌دانند، به او می‌گویم هنوز کارت‌هایم را دارم، همه‌شان را در یک دفتر چسبانده‌ام و بازهم دورشان را نقاشی کرده‌ام، احتمالا این کارت‌ها جالب‌ترین و جذاب‌ترین خاطره دوران مدرسه‌ام هستند که هیجان اضافه شدن‌شان با چیزی قابل مقایسه نبود. «طرح‌های این کارت‌ها خیلی ساده بود و پیشنهاد دادم این کار را انجام دهیم که استقبال کردند. اوایل کارم را امضا نمی‌کردم، اما وقتی یک‌بار دخترم را دیدم که با گرفتن همین کارت خیلی خوشحال شده، خواستم در شادی بچه‌ها هم سهیم باشم و کارهای بعدی را امضا کردم.»

با او از روزهای اولی که نقاشی را شروع کرده صحبت کردیم تا به کارها و ایده‌های مختلفی که اجرا کرده، رسیدیم:

معلمی که در مسیر زندگی‌ام موثر بود

«قبل از مدرسه کنار دست برادرم که دوم ابتدایی بود می‌نشستم و مثل دستیار اتاق عملی بودم که در نقاشی او را همراهی می‌کرد! اما خاطره‌ای که از روز اول مدرسه و نقاشی دارم، این است که وقتی روز اول مدرسه رفتیم، معلم کسی را به عنوان مبصر انتخاب کرد و گفت تا زمانی که من نیستم، هرکدامتان یک نقاشی بکشید. وقتی از کلاس بیرون رفت برای خودم خرگوشی را کشیدم، بچه‌های دیگر هم خوششان آمد و هرکسی از من می‌خواست برایش نقاشی کنم، من هم خوشم آمده بود و برای چند نفری کشیدم. مبصرمان که دو سال هم بزرگتر بود، وقتی این کار من را دید، گفت که من تقلب می‌کنم و کارم اشتباه است! البته اصلا معنی تقلب را هم نمی‌دانستم.او می‌گفت که معلم به خاطر این کار مرا تنبیه می‌کند! تنبیه آن زمان هم هم چوب و فلک بود. من هم ترسیده بودم و نگران شده بودم که معلم دعوایم می‌کند.

 خالق کارت‌های معروف صدآفرین کیست؟
خلاصه معلممان آمد و نقاشی‌ها را جمع کرد و در هنگام تماشای آن‌ها متوجه شد که یک نفر همه را کشیده، از مبصر پرسید و او هم مرا نشان داد! من با ترس از سرجایم بلند شدم و حتی دلم می‌خواست زمین دهان باز می‌کرد و همان‌جا مرا می‌خورد! معلم پرسید که خودم تنهایی کشیدم که گفتم بله و در ذهنم تصوری از چوب و فلک داشتم که صدای معلم را شنیدم! «بچه‌ها برایش دست بزنید!» باور کنید اگر آن روز معلمم برخورد بدی با من کرده بود، حتما نقاشی را کنار می‌گذاشتم، اما همین دست زدن بچه‌ها و تایید خودش باعث شد من نقاشی را جدی بگیرم. باید بگویم که تاثیر معلم در زندگی ما آدم‌ها خیلی زیاد است و می‌تواند در مسیر زندگی آدم‌ها از همان سنین طفولیت تاثیر داشته باشد.»

«نقاشی از همان زمان مدرسه رفتن برایم اهمیت پیدا کرده بود، در همان سال‌های آقای علی‌اکبر بلالی که همان معلمم بود و تا چند سال قبل که زنده بودند، از حالش خبر داشتم، به هر درسی که می‌رسیدیم به من می‌گفت این درس را به شکل دیگری نقاشی کن و طرح من را روی دیوار می‌زد. به دلیل همین امتیازی که داشتم، در بین بچه‌ها و معلم‌ها محبوب بودم.»

عشق به طبیعت مرا به معلمی در روستا کشاند

«من بعد از لیسانس به تهران آمدم و در دانشکده هنرهای زیبای تهرانِ پسران مشغول به تحصیل شدم و بعد از آن با توجه به اینکه به معلمی علاقه داشتم، در سال ۴۸ به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. البته ازآنجایی که عاشق طبیعت هم بودم، دلم می‌خواست در روستا معلمی کنم و این اتفاق هم افتاد. بعد از آن برای ادامه تحصیل در انستیتو تربیت مربیان امور هنری انتخاب شدم و سال ۵۱ که فارغ‌التحصیل شدم از مسیر مهاباد و ساوه که معلمی کرده بودم، دوباره به تهران آمدم و در نهایت به بخش تصویرگری کتاب‌های درسی رسیدم.»

نقاشی اصحاب فیل یکی از کارهای سختم بود

«در ابتدا در بخش مجلات رشد بودم، اما خودم دوست داشتم کار مانایی انجام دهم و به همین دلیل به بخش کتاب‌های درسی رفتم. سال ۶۵ هم اولین کاری که انجام دادم چهره امیرکبیر و شیخ فضل‌الله نوری برای کتاب دوره راهنمایی بود. از اول دبستان تا آخر دبیرستان در کتاب‌های مختلف مدرسه طرح‌هایی را کشیده‌ام. در آن زمان دو نفر بودیم و طرح‌ها را می‌کشیدیم و حتی مثلا برای کتاب علوم هم ما نقاشی می‌کردیم. در آن زمان حتی در وضعیت موشک باران هم کار می‌کردیم!»

 خالق کارت‌های معروف صدآفرین کیست؟
نقاشی «اصحاب فیل» را کشیدم که خیلی کار سختی بود، چون کسی اصلا شکل ظاهری ابابیل را نمی‌دانست و حتی از کارشناس‌ها هم که می‌پرسیدیم، آن‌ها هم نمی‌دانستند. به همین دلیل خیلی کار سختی بود، به هر حال خیلی از این کارها پیش از آن تصویر نشده بود و کاملا شخصیت‌ها را باید از صفر می‌ساختیم.

در این سال‌ها بیشتر از پنج بار جنگ خندق را کار کرده‌ام، دو بار جنگ غدیرخم را کشیده‌ام و علاوه بر کار آموزش پرورش، کارهای آزاد زیادی داشتم و برای بیشتر از دو هزار کتاب تصویر کشیده‌ام، از جمله کتاب‌های ژول‌ورن، رمان‌های ایرانی و خارجی مختلف.»

طراحی کارت‌های صدافین و هزارآفرین

 خالق کارت‌های معروف صدآفرین کیست؟
انتشارات حفظی از انتشاراتی بود که موارد حاشیه‌ای آموزش و پرورش را منتشر می‌کرد. در آن زمان من با آن‌ها همکاری می‌کردم  کارت‌های «هزارآفرین» و «صدآفرین» که خیلی‌ها یادشان است را همین انتشارات منتشر کرده بود. در آن زمان می‌دیدم که کارت‌های خیلی ساده‌ای با یک جمله تشویقی به بچه‌ها می‌دادند، این کارت‌ها هیچ رنگ و لعابی نداشت. ایده‌ام را به همین انتشارات گفتم که اگر این کارت‌ها رنگی شوند و طرح داشته باشند، برای بچه‌ها هم جذابیت بیشتری دارد که قبول کردند، من هم طرح‌ها را کشیدم و بعد از انتشار خیلی مورد توجه قرار گرفتند.  بعد از آن تا سال‌ها این کارت‌ها چاپ می‌شدند و برای بچه‌ها استفاده می‌کردند. البته چندین مدل آفرین، صدآفرین، هزار و سیصد آفرین را طراحی کرده بودم.»

کیفیت بالاتری که انگیزه به وجود نمی‌آورد

«البته امروزه کارها با آمدن کامپیوتر خیلی راحت شده است و سرعت هم بالاتر رفته است. با این‌ همه کارهای کامپیتری آنِ لازم را ندارند، اینکه چه رمزی و رازی است که در ذهن نمی‌ماند را نمی‌دانم! شاید کارها خیلی زیباتر و با کیفیت‌تر باشد، اما مانند این است که آنِ لازم را ندارد و با اینکه بچه‌ها زحمت زیادی می‌کشند، اما دیگر به تماشاچی انگیزه نمی‌دهد که به دیدن آن بنشیند.»

شناخت مخاطب عنصر مهمی در نقاشی است

 خالق کارت‌های معروف صدآفرین کیست؟
«کارها و سبکی که داشتم، بستگی به مخاطب داشت. با این حال مخاطب اغلب کارهایی که انجام می دادم نوجوان‌ها بودند و به فراخور سلیقه و دیدگاه آن‌ها سعی می‌کردم طرحی را نقاشی کنم؛ اینکه کدام شخصیت را پررنگ‌تر کنم یا زاویه دید اثر از کدام سو خواهد بود، به مخاطب برمی‌گشت.

در آن زمان با توجه به اینکه بچه‌های خودم در سنین نوجوانی بودند، این طیف سنی را خوب می‌شناختم. همچنین برای نقاشی کتاب‌های این گروه سنی از بچه‌های خودم کمک می‌گرفتم، به این شکل که از آن‌ها می‌خواستم کتاب‌ را بخوانند و خلاصه و برداشت خودشان را به من بگویند تا نگاه آن‌ها را هم بدانم. البته این همکاری بچه‌ها هم بدون دستمزد نمی‌ماند و پول توجیبی هم می‌گرفتند!»

نقاشی باید فضای اثر را بازنمایی کند

«تصویرگر باید تسلط خوبی روی حوزه‌هایی دیگر هم داشته باشد و به جز نقاشی خوب، خط خوش داشته باشد، جغرافیا و تاریخ بداند و فضای جامعه را هم بشناسد. این خیلی مهم است که وقتی برای کتابی نقاشی می‌کنیم، مخاطب تنها با دیدن جلد آن فضای کلی اثر را بشناسد و بداند کتاب پلیسی و معمایی است یا عاشقانه و رمانتیک. برای رسیدن به این شناخت هم فیلم دیدن خیلی کمک می‌کند و من هم علاقه خاصی به فیلم داشتم!»

دوست داشتم قصص قرآنی را تصویرسازی کنم

 خالق کارت‌های معروف صدآفرین کیست؟
«همه این سال‌ها دست داشتم قصص قرآنی را نقاشی کنم، البته این کار یک نفر نیست و باید تیمی آن را انجام داد. متاسفانه قرآن را برای بچه‌ها تصویرسازی نکرده‌ایم، در صورتیکه از کتاب انجیل مدل‌های مختلفی وجود دارد که قصه‌های آن تنها برای بچه‌های نقاشی شده و جذابیت زیادی هم دارد. خیلی حیف است که ما قرآن و قصص آن را تصویرسازی نکرده‌ایم و همیشه دوست داشتم این اتفاق بیفتد.

در دوران جوانی با نقاشی توانستم مدرسه هم بسازم! ماجرا از این قرار بود که در روستای طواف کندی مهاباد مدرسه می‌ساختیم که بودجه‌مان قبل از ساختن ساختمان مدرسه تمام شد. ما هم نگران بودیم که با شروع شدن پاییز و زمستان بچه‌ها چطور باید درس بخوانند. در آن زمان با نقاشی و فروختن آن پول ساخت مدرسه تهیه شد و باید بگویم نقاشی همیشه و در همه حال به کمک من آمده است.»

نمایشگاه من ویترین کتابفروشی‌هاست

«همیشه گفته‌ام نمایشگاه من ویترین کتابفروشی‌هاست و افتخار می‌کنم در کیف هرکسی حداقل یکی از نقاشی‌های من وجود داشته است. چون حتی لوگوهای «تولدت مبارک»، «پیوندتان مبارک» و از این قبیل کارها هم انجام داده‌ام که حالا همه استفاده می‌کنند، اما نه امضایی پای آن‌ها وجود دارد و نه کسی می‌داند. با این‌حال خودم را نقاش مردمی می‌دانم و از این موضوع خوشحال هستم.»


منبع: برترینها

بازیگران درخشان تاریخ سینما (۳۹): الیویا دی هاویلند

برترین ها: الیویا مری دی هاویلند (Olivia de Havilland) در ۱ ژوئیۀ ۱۹۱۶، در توکیوی ژاپن، از والدین انگلیسی به دنیا آمد؛ مادرش لیلین اُگاستا فونتین، بازیگر سابق و پدرش والتر اُگاستس دی هاویلند، استاد زبان انگلیسی و وکیل انحصاری بود. خواهر او، جون (که بعدها اسم هنری جون فونتین را انتخاب کرد)، یک سال بعد از او به دنیا آمد. زمانی که الیویا فقط سه سال داشت، پدر و مادرش از هم جدا شدند و او به همراه مادر و خواهر کوچکترش به ساراتوگا در کالیفرنیا نقل مکان کردند. بعد از پایان دورۀ دبیرستان، جایی که وسوسۀ بازیگری به سراغش آمد، در کالج میلز در اُکلند ثبت نام کرد.

در همین زمان در نمایش دانشجویی “رویای شب نیمۀ تابستان” بازی کرد و توسط مکس راینهارت، کارگردان و تهیه کنندۀ تئاتر، کشف شد. او به قدری راینهارت را تحت تأثیر قرار داد که وی الیویا را هم برای نسخۀ تئاتری و هم بعد ها برای نسخۀ سینمایی این نمایشنامه، ساخت کمپانی برادران وارنر در سال ۱۹۳۵ انتخاب کرد. او چنان تأثیرگذار بود که کمپانی برادران وارنر با او قراردادی هفت ساله امضا کرد. این کمپانی خیلی زود از او و ارول فلین یک زوج سینمایی موفق ساختند. این زوج برای اولین بار در فیلم اکشن ماجراجویانۀ “کاپیتان بلاد” (۱۹۳۵) در کنار هم ظاهر شدند.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (39): الیویا دی هاویلند

دی هاویلند به کار با ارول فلین ادامه داد و این دو به یکی از محبوب ترین زوج های سینمایی تبدیل شدند. در “ماجرا های رابین هود” (۱۹۳۸) وی در نقش دوشیزه ماریان در مقابل رابین هود با بازی ارول فلین ظاهر شد. زمانی که این فیلم ها ساخته می شدند، فقط گوشه ای از استعداد دی هاویلند به عنوان یک بازیگر جدی نمایان شد.

در سال ۱۹۳۹، تماشاگران با دیدن فیلم “بر باد رفته” برای اولین بار با دی هاویلند در مقام یک بازیگر دراماتیک روبرو شدند. این درام دوران جنگ داخلی، بر اساس رمان مارگارت میچل، به یکی از بهترین فیلم های آن سال تبدیل شد و از آن زمان تا کنون همچنان فیلم محبوب بسیاری از مردم دنیا است. دی هاویلند نقش ملانی همیلتن مهربان و نجیب را در مقابل اسکارلت اُهارای آتشین مزاج با بازی ویوین لی بر عهده داشت.

دی هاویلند برای این نقش نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد، اما این جایزه در نهایت به هتی مک دنیل، هم بازی او در این فیلم رسید. مک دنیل اولین بازیگر آفریقایی آمریکایی بود که برندۀ اسکار شد. دو سال بعد، دی هاویلند یک بار دیگر نامزد دریافت اسکار شد، این بار برای بهترین بازیگر نقش اصلی در درام “جلوی سحر را بگیرید” (۱۹۴۱) که در کنار شارل بوآیه ظاهر شد. این بار نیز جایزه را به خواهر خود، جون فونتین، باخت که برای بازی در فیلم “سوء ظن” برندۀ اسکار شد.

با گذشت زمان، دی هاویلند از وضعیت خود در کمپانی برادران وارنر، بیش از پیش ناامید شد. به نظر می رسید بخش های خوب این همکاری بسیار کم هستند و زمانی که در سال ۱۹۴۳، قرارداد او با این استودیو به پایان خود نزدیک می شد، آرام تر شد. با این حال، این کمپانی زمانی را که وی در حال تعلیق بود از قرارداد وی کم کرد و مدعی شد که وی به آنها مدیون است. دی هاویلند به جای این که زیر بار برود، در دادگاه با آنها مبارزه کرد. این پرونده مسیر قضایی را تا دادگاه عالی کالیفرنیا در سال ۱۹۴۵ طی کرد و در آنجا حکم یک دادگاه پایین تر که به نفع دی هاویلند رأی داده بود، تأیید شد. این پرونده منجر به ایجاد قانون دی هاویلند شد، که طول مدت قرارداد را به حداکثر هفت سال تقویمی کاهش می داد. وی در سال هایی که از پردۀ نقره ای دور بود، در رادیو کار می کرد و از بیمارستان های نظامی دیدار می کرد تا حمایت خود را از سربازان مبارز در جنگ جهانی دوم نشان دهد.

دی هاویلند، پس از این وقفه، با فیلم “هر کس به راه خودش” (۱۹۴۶) به سرعت به اوج خود بازگشت. او برای بازی در این فیلم اسکار بهترین بازیگر زن را دریافت کرد. در سال ۱۹۴۸ نیز در فیلم “گودال مار” بازی تأثیر گذار دیگری از خود نشان داد. این فیلم یکی از اولین فیلم هایی بود که در آن به موضوع سلامت روانی پرداخته می شد و دی هاویلند در آن نقش زن آشفته ای را بازی می کرد که به یک آسایشگاه بیماران روانی فرستاده شد. برای این فیلم نیز او نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر زن شد.

در “وارث” (۱۹۴۹) نقش زن جوان ثروتمندی را داشت که بین پدر (رالف ریچاردسن) و عشقش (مونتگمری کلیفت) گیر افتاده است. این اقتباس از داستان هنری جیمز، او را به دومین اسکار بهترین بازیگر زن و همچنین یک جایزۀ گلدن گلوب رساند. اما در سال های ۱۹۵۰، حرفۀ بازیگری وی دچار افت شد.

” هیس… هیس، شارلوت عزیز ” (۱۹۶۵) به یکی از چشمگیر ترین فیلم های دی هاویلند در سال های پایانی بازیگری اش تبدیل شد. در این تریلر روانشناسانه، او با همکار افسانه ای خود بت دیویس همبازی شد. وی در سال های ۱۹۷۰، در فیلم فاجعه ای معروف “فرودگاه ۷۷” (۱۹۷۷) و فیلم ترسناک “حملۀ زنبورها” (۱۹۷۸) ظاهر شد.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (39): الیویا دی هاویلند

او در تلویزیون، در برنامه هایی مانند “ساعتی با دنی تامس” و “قایق عشق” به عنوان هنرپیشۀ مهمان حضور یافت. در برخی سریال های محبوب ، از جمله “ریشه ها: نسل های آینده” (۱۹۷۹) و “شمال و جنوب، کتاب دوم” () نیز نقش هایی بر عهده گرفت. همچنین در سال ۱۹۸۶، نقش مکملی در فیلم تلویزیونی “آناستازیا: معمای آنا” بازی کرد که جایزۀ گلدن گلوب را نصیب وی کرد.

با آغاز قرن جدید، دی هاویلند موج جدیدی از ستایش ها را دریافت کرد. در سال ۲۰۰۶، آکادمی علوم و هنرهای سینمایی مراسم تجلیلی برای وی برگزار کرد. دو سال بعد، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، جورج دابلیو. بوش، نشان ملی هنر را به وی اهدا کرد. در سال ۲۰۱۰ نیز نشان لژیون دونور را از رئیس جمهور وقت فرانسه، نیکلا سارکوزی، دریافت کرد.

الیویا دی هاویلند از سال های میانی دهۀ ۱۹۵۰، در پاریس ساکن شده است. وی دو بار ازدواج کرده است، اولین بار با مارکوس گودریچ و بار دوم با ویراستار و روزنامه نگار مجلۀ پاریس مچ، پییر گلانت. هر دو ازدواج به طلاق ختم شدند. او با گودریچ یک پسر به نام بنجامین داشت که در سال ۱۹۹۱ در گذشت. دختر او، ژیزل، از ازدواجش با گلانت، در فرانسه روزنامه نگار است.

او سال ها درگیر یکی از طولانی ترین اختلاف های هالیوود بود. او و خواهرش، جون فونتین، از زمان مرگ مادرشان در سال های ۱۹۷۰ با هم صحبت نکردند.  بعد از مرگ جون فونتین در سال ۲۰۱۳، دی هاویلند این بیانیه را صادر کرد: “از شنیدن خبر درگذشت خواهرم، جون فونتین و خواهر زاده ام، دبورا، بهت زده و غمگین شدم و از تمام پیام های همدردی که دریافت کرده ام، قدردانی می کنم.”

حقایقی دربارۀ الیویا دی هاویلند که شاید ندانید

۱٫    بعد از طلاق از شوهر دومش پییر گلانت در سال ۱۹۷۹، دوستان نزدیکی باقی ماندند؛ زمانی که گلانت به سرطان مبتلا شد، الیویا تا زمان مرگ وی در سال ۱۹۹۸ از او پرستاری کرد.

۲٫    پسرش بنجامین گودریچ که یک تحلیلگر آماری بود و از ۱۹ سالگی به بیماری هاجکین مبتلا بود، در سال ۱۹۹۱، سه هفته قبل از مرگ پدرش مارکوس گودریچ، بر اثر مشکلات قلبی که در طی درمان بیماری برایش پیش آمده بود، در پاریس در منزل مادرش درگذشت.

۳٫    در سال ۱۹۶۵، وی اولین زنی بود که به ریاست هیأت داوران جشنوارۀ فیلم کن رسید.

۴٫    گفته شده است نقش بلانش دوبوآ در “اتوبوسی به نام هوس” (۱۹۵۱) را فقط با گفتن این جمله که “یک خانم روی پردۀ سینما این حرف ها را نمی زند و این کارها را انجام نمی دهد”. وی در سال ۲۰۰۶، در یک مصاحبه موضوع را روشن کرد و گفت زمانی که آن نقش به او پیشنهاد شد، به تازگی پسرش را به دنیا آورده بود و نمی توانست با موضوع فیلم رابطه برقرار کند.

۵٫    در هفتاد و پنجمین مراسم جوایز اسکار در سال ۲۰۰۳، حضور افتخاری داشت و شرکت کنندگان او را مدت ها ایستاده تشویق کردند.

۶٫    او سومین بازیگر برندۀ اسکار است که تولد ۱۰۰ سالگی اش را جشن گرفت. دیگران عبارت بودند از جورج برنز، که کمتر از دو ماه بعد از گذراندن ۱۰۰ سالگی درگذشت، و لوییز رینر که تا ۱۰۴ سالگی عمر کرد.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (39): الیویا دی هاویلند

۷٫    طول عمر خود را مدیون سه عامل می داند: “عشق، خنده و یادگیری”.

۸٫    در سال ۱۹۹۹ در یک مصاحبۀ مطبوعاتی اعلام کرد که او تحسین گر ملکه الیزابت ملکۀ مادر است که در آن زمان ۹۸ سال سن داشت (و الیویا پیش تر در فیلم تلویزیونی “عاشقانۀ سلطنتی چارلز و دایانا” نقش وی را

بازی کرده بود) و امیدوار است که او نیز مانند ملکه سال های طولانی زندگی کند.

۹٫    دو هفته قبل از زادروز ۱۰۱ سالگی اش، در مراسم افتخارات زادروز سال ۲۰۱۷، از سوی ملکه الیزابت دوم به پاس خدمت به رشتۀ درام رتبۀ بانوی فرماندۀ امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد. او مسن ترین زن دریافت کنندۀ این رتبه تاکنون است. وی در بیانیه ای آن را “لذت بخش ترین هدیۀ روز تولد” خود نامید.

۱۰٫    در ژوئن ۲۰۱۷، از سازندگان و تهیه کنندگان سریال “دشمنی” (۲۰۱۷)، کمپانی های اف ایکس و رایان مورفی پروداکشنز به دلیل آنچه که او تصویرسازی غیر مجاز و نادرست از او در فصل اول این سریال با عنوان “بت و جون” می دانست، شکایت کرد. وکلای او در بیانیه ای ابراز کردند: “کمپانی اف ایکس برای استفاده از نام و هویت خانم دی هاویلند از وی اجازه نگرفته و برای این استفاده غرامتی پرداخت نکردند.” “از سوی دیگر، سریال ساخته شده در این کمپانی از جانب خانم دی هاویلند سخنانی گفته که نادرست بوده و بر خلاف اعتباری است که وی در طول بیش از ۸۰ سال زندگی حرفه ای، به ویژه با امتناع از ورود به شایعه پراکنی در مورد سایر بازیگران با هدف جلب توجه رسانه ها  به دست آورده است.” در این سریال کاترین زیتا جونز نقش وی را بازی کرده است.

نقل قول های شخصی

•    [بعد از بردن دومین اسکار در سال ۱۹۵۰] زمانی که در سال ۱۹۴۷، اولین اسکار را گرفتم به شدت هیجان زده بودم. اما این بار احساس می کنم موقر، جدی و … بهت زده هستم. بله، بهت زده! دو بار برنده شدن مسئولین بزرگی ایجاد می کند.

•    بازی در نقش دختر های خوب در سال های دهۀ ۱۹۳۰دشوار بود، چون در آن دوره نقش دختران بد مُد بود. در واقع من فکر می کنم نقش دختر های بد کسل کننده است؛ من همیشه در نقش های دختر های خوب موفق تر بودم چون آنها مستلزم کار بیشتری بودند.

•    [دربارۀ جذابیت همیشگی “بر باد رفته” (۱۹۳۹)] این جذابیت تا ابد ادامه خواهد داشت، و چقدر هم هیجان انگیز است. این فیلم یک زندگی جهانی، یک زندگی مداوم دارد. همۀ ملت ها جنگ، شکست و تولد دوباره را تجربه کرده اند. بنابراین همۀ مردم می توانند خود را به جای شخصیت های این فیلم بگذارند. گذشته از این، فیلم به شدت ساختار خوبی دارد. هر سه دقیقه اتفاقی می افتد و این باعث می شود بیننده فیلم را رها نکند و همیشه گوش به زنگ باشد. باید بگویم این یعنی فیلم یک شاهکار است.

•    [دربارۀ بت دیویس] همیشه فکر می کردم چقدر خوب می شد اگر می توانستیم با هم کار کنیم. بعد شانس کار کردن با او را در فیلم “هیس… هیس، شارلوت عزیز” (۱۹۶۴) به دست آوردم، چون جون کرافورد از فیلم کناره گیری کرد. می دانستم که بت بد جوری دوست دارد آن نقش را بازی کند. فیلم قبلی اش با کارگردان، “چه بر سر بیبی جین آمد؟” به قدری موفق بود که بت کاملاً مشتاق بود. آنها باید یک جایگزین پیدا می کردند و بت مرا پیشنهاد داده بود.       

•    [دربارۀ بت دیویس] درسی که من از بت یاد گرفتم تعهد مطلق او به انجام درست کارها بود. او عادت داشت ساعت ها صرف مطالعۀ شخصیتی کند که قرار بود نقشش را بازی کند، و بعد ساعت ها صرف گریم می کرد نا مطمئن شود ظاهرش برای نقش کاملاً مناسب است. من همیشه سعی کرده ام در کارهایم همان میزان دقت داشته باشم.

 بازیگران درخشان تاریخ سینما (39): الیویا دی هاویلند

•    [دربارۀ کلارک گیبل] کلارک گیبل فوق العاده حرفه ای بود. او بزرگ تر از آن بود که بتوانیم امروزه کسی مثل او بسازیم. زمانی که “بر باد رفته” را کار می کردیم، من یک مینی ستاره بودم و می ترسیدم با او حرف بزنم. امروزه کسی این را درک نمی کند، اما ما واقعاً به هیبت او احترام می گذاشتیم.

•    قرار بود کلارک گیبل در صحنه ای برای مرگ دخترش گریه کند. او چند روز قبل از رسیدن به آن صحنه نگران بود. چون تا قبل از آن در فیلم ها گریه نکرده بود و فکرش مدام مشغول آن بود. به نظرش گریه کردن کار مردانه ای نبود. یک روز به طور محرمانه به من گفت: “الیویا، من نمی توانم این کار را انجام دهم. فکر می کنم مجبور شوم کار را رها کنم.” من با او صحبت کردم و متقاعدش کردم که اشک ریختن قوی بودن شخصیت را می رساند نه ضعفش را. آن صحنه یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه های فیلم شد. کلارک همیشه خودش را در بازیگری دست کم می گرفت. فکر می کنم نقش رت باتلر تا ابد یکی از بهترین نقش آفرینی های کلاسیک باقی خواهد ماند.

•    من فکر می کردم “بر باد رفته” پنج سال دوام داشته باشد، اما بیشتر از ۷۰ سال و تا یک هزارۀ جدید ماندگار شد. آن فیلم و ملانی در قلب من جایگاه ویژه ای دارند. او (ملانی) شخصیت برجسته ای داشت؛ یک فرد با محبت و در نتیجه آدم شادی بود. و البته اسکارلت اصلاً شاد نبود. 


منبع: برترینها

فریدریش نیچه؛ شیدایی در جستجوی «ابر مرد»

نام کامل: فریدریش ویلهلم نیچه

دوره: فلسفه قرن نوزدهم

زادروز: ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴

زادگاه: روکن، پروس

تاریخ مرگ: ۲۵ آگوست ۱۹۰۰

محل مرگ: وایمار، امپراتوری آلمان

فریدریش نیچه

فریدریش ویلهلم نیچه (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche)‏ (۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ – ۲۵ اوت ۱۹۰۰) فیلسوف، شاعر، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی بود.

از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ امروزی بر مبنای سؤالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزش‌ها و اخلاق بوده‌است. نوشته‌های وی سبک تازه‌ای در زبان آلمانی محسوب می‌شد؛ نوشته‌هایی بسیار ژرف و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گویی‌ها می‌نامید. یکی از مشهورترین جملات او «خدا مرده‌است» می‌باشد که بحث‌های فراوانی را پدید آورده است.

زندگی

او در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. به دلیل مقارنت این روز با روز تولد فریدریش ویلهلم چهارم، پادشاه وقت پروس، پدر او که معلم چند تن از اعضای خاندان سلطنت بود، به ذوق وطن‌خواهی از این تصادف خوشحال گردید و نام کوچک پادشاه را بر فرزند خود نهاد. خود او بعدها که بزرگ شد در یکی از کتاب‌هایش نوشت:

«این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود.»

فریدریش نیچه

نیچه در ۱۷ سالگی، سال ۱۸۶۱

پدر فریدریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا می‌آورند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه‌اش بزرگ شد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب می‌کردند و باغچه‌ها را ضایع می‌ساختند و مشق سربازی می‌نمودند و دروغ می‌گفتند متنفر بود. همدرسان او به وی «کشیش کوچک» خطاب می‌کردند و یکی از آنان وی را «عیسی در محراب» نامید. لذت او در این بود که در گوشه‌ای بنشیند و انجیل بخواند و گاهی آن را چنان با رقت و احساس بر دیگران می‌خواند که اشک از دیدگانشان می‌آورد؛ ولی در پشت این پرده، غرور شدید و میل فراوان به تحمل آلام جسمانی نهان بود.

هنگامی که همدرسانش در داستان “موسیس سکه وولاً تردید کردند، یک بسته کبریت را در کف دست روشن کرد و چندان نگهداشت که همه بسوخت. این یک حادثه مثالی و نمونه‌ای بود: در تمام عمر در جستجوی وسایل روحی و جسمی بود تا خود را چنان سخت و نیرومند سازد که به کمال مردی برسد: «آنچه نیستم برای من خدا و فضیلت است.» وی از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت.

تحصیلات

فریدریش نیچه

او پس از عید پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به عیسی مسیح) رها می‌کند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» می‌نویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته‌است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». در ۱۷ اوت ۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیش می‌شود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه فیلولوژی بپردازد. او در دانشگاه لایپزیش به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و باز نمود را از یک کتاب فروشی کتاب‌های دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری می‌کند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی‌خبر بود، به زودی به دوستانش اعلام می‌کند که او یک «شوپنهاوری» شده‌است.

در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد، در سرباز خانه به عنوان یک سوارکار ماهر شناخته می‌شود:

«در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!»

در ماه مارس ۱۸۶۸ به دلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه به‌عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.

نیچه از ۲۴ سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۹ به مدت ده سال) به استادی کرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب می‌شود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت می‌کند. او در این دوران آشنایی نزدیکی با «یاکوب بورک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» داشت. او هوادار فلسفهٔ آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیکی داشت. وی بعدها گوشهٔ انزواء گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.

او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» می‌خواند. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه می‌گوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانه‌ای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم می‌داند.»

فریدریش نیچه

نیچه در لباس سربازی ۱۸۶۸

با رسیدن به اواخر دهه۱۸۷۰ نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود.

ترک شهروندی آلمان

فریدریش نیچه

نیچه و لو آندره آس سالومه و پل ری در ۱۸۸۲

در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی می‌کرد بخش عمده‌ای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان می‌گذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.

نیچه ادعا کرد که دارای تباری از یک خانواده سرشناس لهستانی است و بر این مسئله اصرار زیادی نیز ورزید. از او نقل شده‌است که نوشته: «آلمان دارای ملتی بزرگ است چرا که مردمانش خون لهستانی در رگهایشان جاریست… من به لهستانی تبار بودن خود افتخار می‌کنم.» نیچه نوشت: «به من گفته شده که نیاکانم از سرشناسان لهستانی بوده‌اند که حدود یکصد سال پیش به واسطه باورهای مذهبیشان (پروتستان در لهستان اکثریت کاتولیک) مجبور به ترک خانه و سرزمینشان شدند؛ نامشان بعد از مهاجرت، آلمانی مآب می‌شود و از نیتسکیُ (Niëtzky) به نیچه (Nietzsche) تغییر داده می‌شود.

«لو آندره آس سالومه» دختر یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک‌ترین عشق نیچه بدل شد. او می‌گوید: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و «از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.» اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد.

جنون و مرگ

فریدریش نیچه

پرتره کشیده شده توسط هانس الده در ۱۹۰۰

فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی‌اش، ده سال پایان عمرش را در جنون به سربرد و در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند.

سرانجام در سال ۱۸۸۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفاء از دانشگاه و رها کردن کرسی استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ بر اثر سرطان مغزی از دنیا می‌رود. او معتقد بود سر دردهایش نتیجهٔ درد زایش افکار نو می‌باشد.

زندگی شخصی

نیچه زندگی شخصی پر تلاطمی داشت و چندان با زنان هم میانه‌ای نداشت. نایجل راجرز و مل تامپسون در کتاب فیلسوفان بدکردار نشان می‌دهند که نیچه دائماً بیمار بوده و سردرد داشته و اگر بر اثر بیماری سفلیس نمی‌مرد، می‌شد نتیجه گرفت که او در هنگام مرگ هنوز پسر بوده است. نیچه چند مورد به زنانی مثل لو سالومه و کازیما واگنر ابراز عشق کرده بود اما همه این موارد با تلخی پایان یافت و مخصوصاً خیانت لو سالومه و دوستش پل ری به او ضربه بسیار محکمی به او وارد آورد که بیماری او را تشدید کرد. در اواخر عمر نیچه خواهرش از او مراقبت می‌کرد که او هم حداکثر استفاده را از عواید فروش آثار او برد. نیچه در ده سال آخر عمرش عملاً مجنون بود.

نیچه و ایرانیان

فریدریش نیچه

نیچه در ۱۸۸۲

اطلاعات وسیع نیچه در زمینه زبان‌ها، تاریخ، فرهنگ، از جمله یونانی و رومی و پژوهش‌هایی که صورت می‌دهد نشان از تسلط او درباره فرهنگ و فلسفه ایران باستان دارد. در روزگار تراژیک یونانیان، که هر دو از نخستین آثار او می‌باشد. شناخت او درباره تاریخ و فرهنگ یونان و روم، مطالعه آثار تاریخی بازمانده از ایران باستان، سبب آشنایی و علاقه وافر او با تاریخ و فرهنگ ایران باستان گردید. آثار او، شامل پاره نوشته‌ها و یادداشت‌های بازمانده در دفترهای او، که حجم زیادی از کل نوشته‌های او را شامل می‌گردد، از فرهنگ ایران باستان مکرراً یاد می‌کند. دل‌بستگی نیچه به ایران و ستایش فرهنگ باستانی آن را در کتابی بنام چنین گفت زرتشت در مورد تفکر فلسفه اشو زردشت می‌توان به وضوح دید و نیز نهادن نام وی برکتاب، سعی در با ارزش نشاندادن تحقیقات خود می‌باشد.

نیچه و حافظ

نیچه یکی از نمونه‌های عالی خردمندی بینای دیونوسوسی خود را در حافظ می‌یابد. نام حافظ ده بار در مجموعهٔ آثار وی آمده است. بی‌گمان، دل‌بستگی گوته به حافظ و ستایشی که در دیوان غربی–شرقی از حافظ و حکمت شرقیِ او کرده، در توجه نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشته‌های نیچه نامِ حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته می‌آید و نیچه هر دو را به عنوان قله‌های خردمندی ژرف می‌ستاید. حافظ نزد او نمایندهٔ آن آزاده‌جانی شرقی است که با وجد دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شور سرشار می‌ستاید، به لذت‌های آن روی می‌کند و در همان حال، به خطرها و بلاهای آن نیز پشت نمی‌کند.

آثار نیچه

زایش تراژدی :

این کتاب را نیچه در ۱۸۷۱ نگاشت . موضوع آن سیر تحول تراژدی یونان و سرچشمه گرفتن آن ، از آیین رقص هم سرایان مذهب دیونوسوس بود و اثبات این نظر که تراژدی دو شیوه متفاوت زندگی را در هم می آمیزد. در واقع در زایش تراژدی نیچه داستان رویارویی خویشتنداری آپولون (رب النوع فرهنگ و تمدن) با نیروهای تاریک و غریزی دیونوسوسی (خدای نباتات) را با توجه به فرهنگ یونانی بیان نموده و فرهنگ دنیای یونان باستان را به چالش کشید.

تاملات نابهنگام:

سال های ۱۸۷۳ تا ۱۸۷۶ را نیچه به نوشتن این کتاب اختصاص داد که می توان آن را تلاشی جهت اصلاح و توجیه زایش تراژدی دانست. تاملات نابهنگام به نوعی الگوی بازسازی فرهنگ آلمان براساس تصویری از خود نیچه بود که با سرمشق قرار دادن او این فرهنگ را احیا می کرد. انسانی ، تماما انسانی : نگارش این کتاب بین سال های ۱۸۷۸ تا ۱۸۸۰ صورت گرفت. نیچه در انسانی ، تماما انسانی فهم حقایق اصیل را نشانه فرهنگ والا می داند. در این کتاب امیدوار است، دانش انگیزه های خشونت آمیز دیرین خود را رها نموده بدون ارزش گذاری به یاری آدمی بشتابد.

دانش طوبناک :

در ۱۸۸۱ نیچه دانش طربناک را تالیف کرد. شخصیت اصلی این اثر دیوانه ای است که با چراغی در دست و در روز روشن به دنبال خدا می گردد و مدام فریاد می زند «خدا را می جویم. » «خدا مرده است» و «آیا کلیسا چیزی جز مقبره و آرامگاه خدایان است.» نیچه معتقد است خدانشناسی در غرب که سرچشمه آن را باید در اخلاق مسیحی و اراده معطوف به حقیقت ناشی از آن جستجو کرد یکی از نیروهایی است که مرگ ارزش ها را سبب شد.

چنین گفت زرتشت :

(۱۸۸۳ تا ۱۸۸۴) نیچه در این اثر، صریحا اعلام می کند که این تصادف نیست که باز می گردد بلکه لحظه هاست . ماهیت بازگشت در چنین گفت زرتشت، متضمن تکرار چیزی است که قبلا وجود داشته است. در این کتاب نیچه از شیوه دیالوگ افلاطونی بهره گرفته و تمثیل غار افلاطون هم به نوعی در آغاز کتاب زرتشت تصویر شده است.

دلیل انتخاب نیچه که زرتشت را به عنوان شخصیت اصلی یکی از معروف ترین آثارش برگزید این است که زرتشت بنیانگذار کهن ترین آیین ثنوی آریایی است و به جدال همیشگی خیر و شر و پیروزی نهایی خیر اعتقاد دارد.

فراسوی نیک و بد (۱۸۸۴ تا ۱۸۸۵) :

نیچه در این کتاب اذعان دارد حقایق دروغ هایی بیش نیستند که ما به خود می گوییم تا ما را قادر سازند با گفتنشان زندگی کنیم. ما انسان ها محصول همان دروغ هاییم، دروغ هایی فراسوی حقیقت و کذب . این گرایش به دروغ زندگی را ممکن می سازد و هویت ماست. مسئله اساسی این است که دریابیم برای زندگی به چه دروغ هایی نیاز داریم و بفهمیم که به آنها نیازمندیم.

تبار شناسی اخلاق (۱۸۸۷):

 در تبار شناسی اخلاق ، نیچه به بررسی دودمان اخلاق پرداخته، تفاسیر چندگانه از آن ارائه می دهد. این کتاب در سه جستار خلاصه می شود جستار اول «نیکی به معنای فضیلت» نام دارد. در جستار دوم حق به معنای وظیفه نیچه، سرچشمه گناه را در قلمرو معاملات تجاری می داند. به نظر وی گناه وقتی احساس می شود که انسان بدهکاری و دین خود را به حوزه وجدان بیمار تسری دهد که نتیجه آن پیدایش احساس گناه است. عنوان جستار سوم، فهم کلی ارزش است که در آن نیچه آرمان های زاهدانه را مطرح می کند. زهد و پارسایی به نظر او روی برگرداندن از دنیا و مادیات است.

شامگاه بتان :

(۱۸۸۸) نیچه در این کتاب تراژدی را در مقابل نظر بدبینانه شوپنهاور مطرح نمود. تراژدی به این معنا نمودی است از تاثیر حیات در دشوارترین شرایط. در اینجا نیچه خود را آخرین فرزند فلسفه دیونوسوس و آموزگار بازگشت جاودانه معرفی کرده و می گوید: برای شناخت شادمانی جاودانه ناشی از دگرگونی باید زندگی را حتی در دشوارترین اوضاع مورد تائید قرار داد.»

آثار دیگر نیچه عبارتند از :

ـ سپیده دمان (۱۸۸۱) ،

ـ بازاندیشی همه ارزش ها (۱۸۸۲ تا ۱۸۸۸) ضد مسیح ،

ـ تلاشی در نقد مسیحیت (۱۸۸۸)

ـ آنک! آن! انسان (۱۸۸۸)

ـ اراده معطوف به قدرت ، که مجموعه یادداشت های پراکنده نیچه است در ارتباط با سقوط و بی اعتباری ارزش های مسیحیت قرون وسطی. این اثر در ۱۹۰۴ توسط الیزابت نیچه انتشار یافت.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۵۷)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

امیدوارم هفته ی پیش رو هفته ای پر از امید و زیبایی و مملو از حس خوب باشد و مهر و محبت بخشی جدا نشدنی از زندگی همه ما باشد که به قول استاد شفیعی کدکنی “وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند، تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران”. با یاد استاد در روز تولد ایشان مطلب را شروع میکنیم و برای این گوهر ارزشمند شعر و ادب معاصر آرزوی سلامتی داریم.
 چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557)

سلفی سردار آزمون در کنار یکی از بهترین مجری های روسیه که بیشتر شبیه میهماندارهای پرواز های اکونومیِ “تای ایرویز” در هنگام سفر به ایران است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

 مهدی امینی خواه که از منظر استایل و تیپ و شکم و یقه چیزی از راننده های اتوبوس خط تهران – قزوین کم ندارد، در کنار آقا کریم باقری و سایر عزیزان در اهواز.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

محمدرضا شریفی نیا میهمان رستوران فریبا نادری شده بود که این عکس “مگه مجبوری؟!” را در کنار هم گرفتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

مهدی ماهانی در کنار یک آبشار زیبا که با اطمینان نمیتوان گفت ایران است یا خارج. اگر میشناسید کمکمان کنید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

سلفی “لاله و لادن طوری” نوید محمدزاده در کنار رضا بهبودی، بازیگر خوش اخلاق و مودب تئاتر! طوری که توصیف ادب را دوباره نوشتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

سارا بهرامی و حامد کمیلی در یکی از اکران های مردمی فیلم “ایتالیا ایتالیا” در مگامالِ اکباتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

بله. شهرام حقیقت دوست و خاطره اسدی در معیتِ هم در حال بازدید از یک گالری.

  

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

 با دیدن این عکس آدم احساس میکند هر لحظه این امکان وجود دارد که مهران دست در جیب ببرد و با صدای شلیک همه چیز تمام شود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 


 کتایون ریاحی در مراسم رونمایی از یک کتاب که چندان مهم نیست چه کتابی است و چه کسی نوشته. حضور خانم ریاحی در این مراسم خیلی مهم تر است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

بهمن هاشمی با این عکس کمر سیلوستر استالونه که چه عرض کنم، کمر هالیوود را هم شکست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

عکس زیبای متین ستوده در زیر بنای مقبره حضرت حافظ، به مناسبت ۲۱ مهر ماه که به روز بزرگداشت حضرت حافظ معروف است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

 حمید گودرزی در روزهایی که همه با ماشین های خفن و شاسی بلند خودنمایی میکنند، دست به انتخاب جالبی زده است و با وسپا تردد میکند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

 فاطمه گودرزی و نعیمه نظام دوست  در کنار بانو پوری بنایی به مناسبت تولد ایشان. تبریک به این بازیگر قدیمی و خاطره ساز سینما که هنرنمایی هایشان هیچگاه از خاطرمان نخواهد رفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 


 کریم انصاری فرد در حال شولکسیشن در یک کشتی تفریحی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

مجید خراط ها به کافه ی جواد رضویان رفته بود که این عکس را در کنار هم گرفتند. مجید عکس را در اینستاگرامش گذاشته ولی جواد بر خلاف تمامی چهره هایی که به کافه اش میروند، به حضور مجید بی اعتنایی کرده است و عکس آن را پست نکرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

شیلا خداداد با این عکس از حکمت وزیدن باد گفت. حکمت های دیگری هم دارد شیلا جان، علی الخصوص اگر در کشورهای اروپای مرکزی باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

یغما گلرویی و همسرش در مراسم اکران خصوصی فیلم “مالاریا” در پردیس چارسو.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

عوامل و بازیگران نمایش “شوایک سرباز ساده دل” در کنار میهمانان عزیز. امیرحسین رستمی، فرهاد ائیش، حامد کمیلی، گوهر خیراندیش، ابوالحسن داودی و سایر عزیزان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

سمانه پاکدل هم طی یک پست اینستاگرامی از دندانپزشک خود رونمایی کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

پژمان جمشیدی، محسن کیایی و هومن برق نورد در نمایی از کار جدیدشان “لونه زنبور” که به نظر یک کار طنز می آید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

به نظر می آید فریبرز عرب نیا با این تصاویر بیشتر میخواهد بگوید که کل اینستاگرام و فضای مجازی به هیچ جایش نیست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

طبق این پست رامبد جوان خلیج فارس در سال یکم هجری شمسی به وجود آمده است و پیش از آن خلیج فارس نبوده است! کار هنری و خلاقانه میکنید کمی به جزئیات توجه داشته باشید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

ازاده صمدی هم با این عکس از روز بزرگداشت حضرت حافظ استقبال کرد. گوهر خانم خراندیش هم به تصویر ازاده واکنش نشان داده. خاله گوهر تصویر قدیمی است و مال دیروز نیست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

 هادی کاظمی آخر هفته را با آن دوستِ خود که دوربین حرفه ای دارد گذرانده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

آناهیتا افشار، استاد بهزاد فراهانی و محمدرضا غفاری در نمایی از فیلم “سایه بان” به کارگردانی برادران محمودی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

حامد حدادی با این عکس برای خواهرزاده فسقلی اش ابراز دلتنگی کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

جشن تولد پاریسی اشکان خطیبی و همسرش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

وقتی مبینی در اسکله بین دو لنج دارند قاچاق خالی میکنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

عکس بی خود و بیجهت لیندا کیانی، تا خدایی نکرده یک موقع چهره اش را فراموش نکنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

مستانه مهاجر و هدی زین العابدین به نمایندگی از گروه فیلم “اسرافیل” به لندن رفته اند در در جشنواره فیلم این شهر شرکت کنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 


 کاری با اتفاقاتی که در لایو پرستو افتاده و ماستمالیِ ناشیانه ای که در این پست صورت گرفته، نداریم. تنها به عزیزان یک توصیه داریم، در مواقع خاصی که همه چیز تحت کنترل نیست، به سراغ گوشی نرویم!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

حمید عسکری در کنار خانواده عزیزش در شب تولد ۳۹ سالگی. تبریک به این خواننده خوش صدا و صاحب سبک.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

واکنش جالب حمید فرخ نژاد به اظهارات واهی رئیس جمهورِ آمریکا در مورد کشور عزیزمان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

در پی همین اظهارات کذایی و دم تکانی های ترامپ برای کشور های حاشیه خلیج فارس، موجی از اتحاد در صفحات مردم ایران شکل گرفت که همگی یک صدا “خلیج فارس” را فریاد زدند و نشان دادند مردم ایران بر سر آب و خاک خود با کسی شوخی ندارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

خاطره بازی رامتین خداپناهی با این عکس قدیمی در کنار عمو خسرو شکیبایی و چکامه چمن ماه.  روح خسرو شکیبایی نازنین قرین آرامش و رحمت باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

ترانه علیدوستی در نمایی از تیزر فصل سوم سریال شهرزاد که دیدن آن برای کودکان بدآموزی دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

بهنوش طباطبایی هم با عکس خود در سواحل کیش، به اظهارات ترامپ در مورد خلیج فارس و عنوان جعلی آن واکنش نشان داد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

عکس بانمک وحید طالبلو و فرزند فسقلی اش که کماکان در آمریکا به سر میبرند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

  عکس زیبای برزو ارجمند در کنار خانواده عزیزش در حال گشت و گذار در یزد زیبا.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 


 عکسی قدیمی که حسین رفیعی از سال های نه چندان دور به اشتراک گذاشته است. زمانی که هنوز “فَ فَ” بود و امیرحسین مدرس هم در سال های ابتدایی حضورش در تلویزیون بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 


 سلفی حامد همایون در کنار پدر عزیزش که خیلی لطف کرده پدر جان را از کادر خارج نکرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

سلفی الهام کردا در گریم نمایش جدیدشان که در آن نقش یک عروس خانم را ایفا خواهند کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

باران کوثری در ساخته ی جدید سهیل بیرقی نقش یک بانوی فوتسالیست را بر عهده دارد. فیلمی اجتماعی به نام “عرق سرد” که مشتاقانه منتظر اکران آن هستیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

باور کنید جک یا شوخی نیست و دیروز هم روز دختر بود!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

صنعت مد و پوشاک دارد به سمتی میرود که آدمی در هر لحظه که اراده کند بتواند به آرامی بخوابد. روزبه حصاری هم در تبعیت از همین مد با پتو مسافرتی در اکران فیلم مالاریا حاضر شده بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 


همان بهتر که آن را نپسندیدند جناب آغداشلو. جایش پیش شما امن تر است.

به انتهای مطلب امروز خود رسیدیم. ممنون از اینکه امروز هم ما را همراهی کردید. تا روز بعد، خداوند یار و نگهدارتان.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (557) 

 مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان 


منبع: برترینها

محرمانه‌های «علی‌اکبر حیدری فرد» از «سعید مرتضوی» و «کهریزک»

نامش با «سعید مرتضوی» و «کهریزک» گره خورده و سایه این دو پدیده بر زندگی شغلی و شخصی او چنان سنگین شده که بعید است به این زودی از آنها رها شود. حاشیه‌های پرونده بازداشتگاه کهریزک همین‌طور دنبالش می‌دوند، مانند ماجرای اسلحه‌کشی در اصفهان یا دیگر پرونده‌های قضائی‌اش که به‌عنوان متهم یا محکوم، منجر به حضورش در زندان شده است.

حکایت نخستین مصاحبه مطبوعاتی‌اش هم در نوع خود جالب است: اسفند ٩۵ برای پیگیری موضوعی به دفتر یکی از علمای قم رفته بودم و چهره او برایم آشنا آمد، همکلام شدیم و از ترفندهای خاص برای ترغیب به انجام یک گفت‌وگوی مفصل درباره حوادث سال ٨٨، ماجرای بازداشتگاه کهریزک، قاضی مرتضوی، احمدی‌نژاد و… استفاده کردم. از رسانه‌ا‌ی‌شدن بسیار هراس داشت و معتقد بود هر مصاحبه‌ای ممکن است منجر به بغرنج‌تر‌شدن وضعیت پرونده‌های بازمانده‌اش شود.

اطمینان دادم پرسش‌ها آن‌طور نخواهد بود که آسیبی متوجه‌اش شود. قرار مصاحبه را گذاشتیم و روز موعود، پیش از آغاز شرط‌هایی داشت مثل اینکه اگر نخواهد به پرسشی پاسخ دهد اصرار نکنم، درباره پرونده‌های فعلی او نپرسم و گیر ندهم که از سال ٩٣ تاکنون در کدام نهاد مشغول به کار است. علاقه‌ای به پرداختن به محرمانه‌ها نداشت و زیر بار بسیاری از مسائل نمی‌رفت و همین محافظه‌کاری‌ها ادامه گفت‌وگو را سخت می‌کرد.

هرچه باشد بیش از دو سال حضور در دادیاری شعبه اول دادسرای امنیت پایتخت که محل رجوع روزانه کارشناسان و متهمان سیاسی- امنیتی است، رفتار و کلامش را شبیه امنیتی‌ها کرده تا قضات. اجزا و اصول تحلیل‌های اطلاعاتی را می‌داند و هنگام پاسخ‌گویی درباره مسائل امنیتی سال ٨٨ شبیه کارشناسان امنیتی پاسخ می‌دهد تا یک دانش‌آموخته حقوق.

علی‌رغم اینکه در تیم مرتضوی و مدیران سابق در قوه قضائیه تعریف می‌شد ؛ اماعلاقه‌ای به جدل با تیم مدیریتی جدید نداشت و اگر وارد چالش با او می‌شدم خیلی جدی می‌گفت «پاسخ من این است و نمی‌توانم غیر از این بگویم، پس اصرار نکنید». دلش از دکتر (پدر محسن روح‌الامینی) پر بود و اسمش را که می‌آورد دستش می‌لرزید. علی‌اکبر حیدری‌فرد که در ٢٨سالگی دادیار شعبه اول دادسرای امنیت تهران و اندکی پس از دو سال متهم پرونده بازداشتگاه کهریزک می‌شود، ناگفته‌های بسیاری دارد و شاید زمان بازگویی کامل آنها هنوز نرسیده است. سوژه‌ای که همچنان پس از هشت سال تازه و پرمخاطب است.

این گفت‌وگو زمانی انجام شد که سعید مرتضوی هنوز در آن بیانیه معروف از خانواده جان‌باختگان کهریزک عذرخواهی نکرده بود اما زمان چاپ مصادف شد با حضور حیدری‌فرد در بند ٨ بازداشتگاه اوین؛ جایی که بسیاری از متهمان سابق او در آنجا دوران محکومیت خود را می‌گذرانند.

 اعزام به کهریزک دستور من بود

  آقای حیدری‌فرد! بسیاری شما را با پرونده جنجالی کهریزک و به نام قاضی کهریزک می‌شناسند اما از سوابق و فعالیت‌های قبلی شما اطلاعی در دست نیست؛ از خودتان بگویید.

علی‌اکبر حیدری‌فرد هستم در ١/٩/۵٨ در شهرستان مرودشت استان فارس در خانواده متوسط و مذهبی متولد شدم و فرزند اول خانواده هستم. دوران دبیرستان را در مدرسه سیدجمال‌الدین‌اسدآبادی مرودشت گذراندم، دانش‌آموزی ممتاز  بودم و مسئولیت بسیج دبیرستان هم با من بود. آن سال‌ها با چند همکلاسی گروهی به نام ناصحون برای امربه‌معروف در مرودشت تشکیل دادیم.

 براساس چه ضرورتی قصد امربه‌معروف داشتید؟

چون در آن مقطع دختران راهنمایی و دبیرستان به دلیل فقر فرهنگی و اجتماعی مورد مزاحمت خیابانی برخی جوانان بودند. گروه خودخوانده ناصحون تصمیم گرفت با شناسایی مزاحمین نوامیس اول به صورت امربه‌معروف و در صورت لزوم برخورد فیزیکی انجام دهد؛ اما برخورد فیزیکی در اولویت بود.

یعنی یک گروه به‌اصطلاح «خودسر» راه‌‌اندازی کردید؟

بله خودسر بودیم.

 مؤسس این گروه چه کسی بود؟

خودم.

 برخورد فیزیکی هم داشتید؟

در چند مورد با افراد متجاهر به صورت گروهی از سوی ناصحون برخورد فیزیکی شدیدی شد. از ما شکایت هم کردند اما به جایی نرسید.

 چرا؟

چون اعضای گروه ما همگی عضو خانواده‌های وابسته به نهادها بودند و اینکه افرادمضروب‌شده وجهه اجتماعی خوبی نداشتند.

 خانواده شما هم وابستگی به نهادها دارند؟

برخی اعضای خانواده ما عضو سپاه هستند. پدرم سال‌هاست که عضو بسیج است؛ هرچند کشاورزی می‌کند. دو نفر از برادران همسرم شهید شدند. یکی از آنها شهید علی بختیاری معاون تسلیحاتی لشکر ١۴ امام حسین(ع) اصفهان بود. یعنی معاون تسلیحات شهید خرازی بود.

 تحصیلات شما تا چه مقطعی است؟

پس از پایان دبیرستان تصمیم گرفتم به حوزه علمیه بروم و براساس همین انگیزه در مدرسه یا همان حوزه علمیه حقانی قم ثبت‌نام کردم و به دلایلی انصراف دادم.

 چرا انصراف دادید؟

تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم. در کنکور سال ١٣٧٧ جزء رتبه‌های اول شدم و رشته حقوق دانشگاه تهران را انتخاب کردم. پس از شش ماه در دو نهاد بورسیه شدم، اول دانشکده وزارت اطلاعات (امام باقر) در رشته ضدجاسوسی و دوم هم دانشکده علوم قضائی. از تحصیل در دانشکده وزارت اطلاعات منصرف شدم.

 این‌بار چرا انصراف دادید؟

چون هم‌زمان شد با دستگیری سعید امامی و مصطفی کاظمی به اتهام پرونده قتل‌های زنجیره‌ای که از هم‌محلی‌ها و هم‌استانی‌های ما بود.

 
 انصراف شما چه ارتباطی با آنها داشت؟

یکی از آنها سفارش قبولی مرا به صورت تلفنی در دانشکده وزارت اطلاعات کرده بود.

 کدام یک؟

سعید امامی سفارش کرده بود.

 بنابراین در دانشکده علوم قضائی ادامه تحصیل دادید؟

بله از همان سال ٧٧ وارد دانشکده علوم قضائی شدم و با پایه ٢ قضائی بورسیه قوه قضائیه شدم. آن زمان با آقای [علیرضا] زاکانی در بسیج دانشگاه تهران هم همکاری می‌کردم. در سال ١٣٨١ هم فارغ‌التحصیل شدم.

  ١٨ تیر ٧٨ هم با آقای زاکانی رابطه داشتید؟

در ١٨ تیر ٧٨ من از افرادی بودم که با دانشجویان دانشگاه تهران مقابله کردم. در ٢١ تیر آن سال علیه دانشجویان اغتشاش‌گر فعالیت می‌کردم.

 از سال ٨١ که فارغ‌التحصیل شدید مشغول چه کاری بودید؟

پس از فارغ‌التحصیلی حقوق خصوصی دانشگاه علامه طباطبایی با رتبه ٢٠ در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شدم و هم‌زمان دوره کارآموزی قضائی یک‌ساله را شروع کردم. در طول این دوره در پژوهشکده مطالعات راهبردی با مدیریت دکتر «ره‌پیک» از اعضای کنونی شورای نگهبان یک دوره مطالعات امنیتی و امنیت ملی را آموزش دیدم. همکلاسی‌های من اکثرا از کارشناسان وزارتخانه‌های اطلاعات، امور خارجه و دفاع بودند.

 این پژوهشکده به کدام نهاد وابستگی داشت؟

وابسته به وزارت اطلاعات بود. از جمله استادان ما آقایان محسن رضایی، حسام‌الدین آشنا، علی ربیعی، ملکی و… بودند. پایان‌نامه‌ام در این دوره «بررسی سازمان‌های مبارزه با فساد در دستگاه قضا» نام داشت. این دوره که تمام شد از طرف آقای الیاس محمودی، رئیس وقت مرکز حفاظت و اطلاعات قوه قضائیه دعوت به کار شدم و پس از گزینش آن مرکز از قوه قضائیه درخواست کردم آنجا مستقر شوم.

 الیاس محمودی شما را چگونه می‌شناخت؟

تعدادی از کارشناسان آن مرکز که از همکلاسی‌ها بودند مرا معرفی کردند. البته موضوع پایان‌نامه هم مورد توجه قرار گرفت.
 چرا چنین موضوعی را برای پایان‌نامه انتخاب کردید؟ آن زمان بحث فساد چندان مطرح نبود.
چون برنامه داشتم در حفاظت و اطلاعات قوه قضائیه مشغول شوم.

 بالاخره مشغول شدید؟

خیر. چون گفتند نیرو کم داریم. رئیس نهاد قوه قضائیه که آن زمان آقای «شیرج» بود نظر مخالف داشت؛ چون قاضی کم داشتند.
 پس اطلاعاتی نشدید و دادیار شدید.

بله. اولین ابلاغ قضائی من دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب اردبیل بود. حدود دو ماه در اردبیل کار کردم اما به دلیل عدم آشنایی با زبان ترکی به استان فارس شهرستان فسا منتقل شدم. در آنجا قاضی تحقیق بودم. دادیار شعبه اول و جانشین دادستان فسا شدم و با حفظ سمت رئیس ستاد حفاظت اجتماعی شهرستان بودم. رئیس هیئت تخلفات صنفی فسا هم شدم که مقام اول را در کشور کسب کردم.

 تا چه زمانی فسا بودید؟

تا سال ٨۶ پس از آنکه در آزمون دکترای حقوق خصوصی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد پذیرفته شدم. در واقع شش ماه طول کشید تا با توصیه حضرت آیت‌الله بهشتی عضو مجلس خبرگان رهبری فارس که در آن دوره از انتخابات در ستاد ایشان فعال بودم، به تهران منتقل شدم.

 در تهران چه مسئولیت قضائی‌ای داشتید؟

حدود دو ماه قاضی اظهارنظر دادسرای ناحیه ٢ بودم و سپس به شعبه اول دادسرای امنیت معاونت امنیت دادستانی تهران منتقل شدم.

 چه شد که سر از دادسرای امنیت درآوردید؟

به‌هرحال در فسا بازپرس انقلاب بودم و در پژوهشکده مطالعات راهبردی هم‌ دوره امنیتی دیده بودم و در دوره مبارزه با تروریسم که توسط وزارت خارجه با همکاری سازمان ملل برگزار شد، شرکت کردم. مهم‌تر اینکه علاقه شخصی داشتم و آقای مرتضوی مرا به آنجا فرستاد.

 اولین‌بار چه زمانی با آقای مرتضوی آشنا شدید؟

از همان زمان کارآموزی آشنا بودم. در زمان دانشجویی هم به لحاظ شخصی به ایشان علاقه‌مند بودم و حتی درخواست دادم در دادسرای کارکنان دولت کارآموز قاضی مرتضوی شوم اما گفتند چون آن ناحیه امنیتی است، مخالفت می‌شود.

 چرا به شخصی مثل قاضی مرتضوی علاقه داشتید؟

به‌ لحاظ فکری و روحی هم‌تیپ فکری‌ام بود. حتی در دوران دانشجویی هم عکس قاضی مرتضوی را بالای تخت چسبانده بودم.
 ظاهرا آن ‌موقع دادسرای امنیت پرونده‌های زیادی نداشت.
پرونده داشت. آن‌موقع با اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی متهمان شرور را در تهران به سه دسته تقسیم کردیم.

 چه کسی این طرح را داد؟

 
به پیشنهاد مرتضوی، رادان و موافقت شورای تأمین تهران. در آن طرح پرونده متهمان درجه دو و سه که از اهمیت کمتری برخوردار بودند، در نواحی قضائی مربوطه توسط دادیاران و بازپرسان همان ناحیه بررسی می‌شد و پرونده متهمان درجه یک به‌لحاظ اهمیت کار صرفا به شعبه اول دادسرای امنیت ارجاع می‌شد. ما برای نگهداری آنها از بازداشتگاه امنیتی کهریزک که با درخواست ناجا و بودجه وزارت کشور دوره‌ آقای موسوی‌لاری تأسیس شده بود، استفاده می‌کردیم. در واقع کهریزک در زمان آقای موسوی‌لاری تأسیس شد و هیچ ارتباطی با آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی و قاضی مرتضوی ندارد.

اعزام به کهریزک دستور من بود 

 یعنی آقای موسوی‌لاری از اهداف ثانویه و احتمالی که از بازداشتگاه کهریزک استفاده خواهد شد، اطلاع داشت؟

هدف اولیه استفاده از کهریزک برای متهمان پرونده محله خاک‌سفید تهران بود. بعدها تغییر برنامه ایجاد شد که مربوط به دوره اجرای طرح امنیت اجتماعی به‌عنوان یک طرح ملی بود.

 اما در دوره اجرای این طرح آقای موسوی‌لاری دیگر وزیر کشور نبود و آقای پورمحمدی این مسئولیت را در دولت احمدی‌نژاد برعهده داشت.

بله درست است.

 می‌خواهم بدانم پرونده‌های سیاسی- امنیتی چگونه در آن دادسرا بررسی می‌شد؟

در دوره‌ای که در دادسرای امنیت بودم، پرونده‌های برخورد با عناصر سازمان منافقین خلق، حادثه تروریستی حسینیه رهپویان شیراز، پرونده پروژه نفوذ برادران اعلایی، فعالان حقوق زنان از جمله خانم شیرین عبادی، پرونده هیئت‌مدیره یاران یا همان بهائیان ایران را بررسی کردم.

 همه این پرونده‌ها را در کمتر از دو سال رسیدگی کردید؟

باز هم بودند. مثل پرونده‌های مربوط به فرقه‌های ضاله و گروه‌های عرفانی رام‌الله و انجمن پادشاهی ایران. بخش اقتصادی پرونده کرسنت را هم من رسیدگی می‌کردم. این پرونده کلا چهار بخش داشت که بخشی از آن در دادسرای امنیت، بخشی در دادسرای ویژه اقتصادی و دیگری هم در کارکنان دولت رسیدگی می‌شد که در نهایت با تصویب معاونت اقتصادی دبیرخانه شورای‌عالی امنیت ملی تجمیع شدند.

 ارتباط دادسرای امنیت با نهادهای امنیتی چگونه بود؟

در تمام دوران خدمتم ارتباط صمیمانه، برادرانه و تنگاتنگی با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی داشتم. این ارتباط نه به‌معنای تبعیت بلکه به‌معنای مبارزه مشترک در جهت منافع انقلاب بود.

 آنها چقدر در دادسرای امنیت صاحب اثر بودند؟

تمام نهادهای امنیتی، ضابط قضائی هستند و گزارش آنها در صورتی مبنا واقع می‌شود که مورد توثیق قاضی باشد. نهادهای امنیتی به لحاظ اینکه در تهیه گزارش‌ها اعم از جمع‌آوری، تجزیه و تحلیل، برآوردهای اطلاعاتی و منابعی که استفاده می‌کنند، متکی به سازوکارهای دقیق، موثق و کارآمد هستند. به طور قطع و حتم ضریب اطمینان و اعتماد به گزارش‌های آنها و به لحاظ سلامت نفس نیروهایی که در این نهادها عمل می‌کنند در بالاترین حد ممکن است تا جایی که هیچ‌گونه شبهه‌ای ایجاد نمی‌شود. اگر اختلافی هم هست بر سر تفسیر رفتار منتسب به متهم از حیث انطباق با عمل مجرمانه است نه اختلاف بر سر اقدام‌کردن یا نکردن یا وقوع یا عدم وقوع عمل انتسابی.

 از جایی سفارش کیفرخواست هم داشتید؟

من هر کاری کردم با بررسی، تحقیق، ادله و مستندات بود؛ منتها مبانی استدلال‌های سازمان‌های اطلاعاتی به‌لحاظ ضریب بالای کارشناسی و صحت نفس نیروهای عمل‌کننده به‌طور حتم مورد قبول واقع می‌شود.

 اگر متهمی اعلام می‌کرد تحت شکنجه یا فشار جسمی- روحی قرار گرفته تا اعتراف کند، چگونه صحت یا عدم صحت آن را بررسی می‌کردید؟

ادعاهای اقرار تحت فشار تاکتیک معمول همه متهمان است اما اگر دلایلی بود چون در برابر وجدان خودم مسئول بودم، می‌پذیرفتم و بارها سر همین موضوع با کارشناس مربوطه به اختلاف خوردیم و متهم را برخلاف نظر کارشناس اطلاعاتی آزاد کردم چون احساس می‌کردم به او اجحاف شده است.

 ناگهان شما پس از این پرونده‌ها در برابر حوادث سال ٨٨ قرار گرفتید.

اول بگویم بنده در سال ٨٨ عضو ستاد انتخاباتی هیچ نامزدی نبودم و حتی قاضی ناظر بر انتخابات هم نبودم. در بعدازظهر ٢٣ خرداد ٨٨ به اتفاق مجتبی علم‌الهدی که از دوستان بنده است و روحانی، در حال عبور از حوالی میدان ونک بودیم که مشاهده کردم همه مغازه‌ها و تأسیسات عمومی توسط عده‌ای نزدیک به‌هزار نفر در حال تخریب است. برحسب وظیفه به‌عنوان قاضی کشیک وقت و دادیار شعبه اول دادسرای امنیت در کنار مأموران سعی در آرام‌کردن فضا کردم؛ چون از علت وقوع درگیری بی‌خبر بودم. در نهایت حدود ۵٠ نفر دستگیر شدند که بلافاصله پس از آرامش آن منطقه آنها را آزاد کردیم.

 قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٨٨ آماده‌باش نبودید؟

بودیم، این رویه معمول هر انتخاباتی است که قبل از آن، شعب اخذ رأی، دستگاه قضائی، ناجا و نیروهای اطلاعاتی آمادگی مقابله با اغتشاش و ناآرامی را داشته باشند.

 می‌خواهید بگویید دستور بازداشت فعالان و اعضای ستادها بعدا صادر شد؟

نه! اما در ٢۴ خرداد ٨٨ درگیری‌ها شروع شد و حکم دستگیری بسیاری از فعالان سیاسی را بنا بر درخواست مراجع امنیتی صادر کردیم.

 چرا؟

چون به‌جای آرام‌کردن فضا با صدور بیانیه سعی در تشکیک در نتیجه انتخابات و دعوت مردم به اردوکشی خیابانی کردند.

 مصداق بیاورید.

مصداقش همان بیانیه‌های صادرشده توسط شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت بود که از واژه «کودتای سفید» در مقابل عمل نیروهای انتظامی و اطلاعاتی در حفظ امنیت عمومی استفاده کردند.

 در همه جای دنیا حتی کشورهای دموکراتیک غربی، نتیجه انتخابات در مواقعی مورد اعتراض قرار می‌گیرد؛ اما اقدام علیه امنیت ملی تلقی نمی‌شود.

ببینید در تاریخ ٢۴ خرداد مقام معظم رهبری نتیجه انتخابات را تأیید و معترضان را دعوت به پیگیری مطالبات از طریق قانونی کردند؛ همچنین براساس مصوبه شورای‌عالی امنیت ملی وضعیت امنیتی تهران به دلیل اقدامات مخرب معترضان قرمز شد. از طرفی شبکه‌های ماهواره‌ای و رسانه‌های معاند به‌صورت هدفمند در مقابل خواست مسئولان کشور درباره تأیید انتخابات به میدان آمدند. در نتیجه تغییرات ایجادشده در فضای امنیتی کشور، تعریف ما از رفتار معترضان و افرادی که دست به خشونت‌های خیابانی می‌زدند تغییر و اقدامات آنها اقدام علیه امنیت ملی تلقی شد.

 واقعا نظر شخصی خود شما در آن زمان چه بود؟

به اعتقاد شخصی من نظر مقام معظم رهبری در هر زمینه‌ای فصل‌الخطاب و در عین عمل به دستور رسول اکرم(ص) و امام معصوم است و مخالفت با آن مخالفت با امام معصوم و مشمول مجازات مقرر شرعی در قبال آن است.

 به یاد می‌آورم گفته شد تاریخ صدور بازداشت برخی فعالان سیاسی مربوط به ١٩ خرداد ٨٨ بوده است؛ چرا احکام بازداشت‌ها پیش از شروع اعتراضات صادر شدند؟

چون این موضوع یک عقبه دارد؛ با توجه به اینکه طرفداران موسوی و اصلاح‌طلبان و حتی اپوزیسیون داخل کشور که در پوشش اصلاح‌طلبی فعال هستند شش ماه قبل از انتخابات با تشکیل کمیته صیانت از آرا، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها و سخنرانی‌ها و جلسات محفلی به هر قیمت ممکن با سوءاستفاده از انتخابات نه به‌عنوان ابزار پیروزی دموکراتیک بلکه به‌عنوان ابزار ایجاد فشار و تغییرات در راستای تغییر ماهیت نظام تلاش می‌کردند. در محافل خصوصی خود نهادهای رسمی و اصول بنیادین نظام در زمینه‌های مختلف از جمله سیاست خارجی را مورد هجمه گسترده قرار داده بودند.

می‌خواهید بگویید انتقاد اصلاح‌طلبان در آن سال‌ها از سیاست خارجی دولت و رفتار انتخاباتی اعضای برخی نهادهای رسمی در حمایت از یک کاندیدای خاص نزدیک به جریان اصولگرا جرم تلقی شد؟

آنها دنبال جریان‌سازی بودند و نهادهای اطلاعاتی ایران عملکرد این افراد را قبل از انتخابات رصد می‌کردند. از جمله همین افراد تأثیرگذار آقای تاج‌زاده بود که در سخنرانی‌های رسمی خود به نهادهای حاکمیتی حمله و آنها را تخطئه می‌کرد.

  به‌همین‌دلیل حکم بازداشت او صادر شد؟

کنترل امنیتی آقای تاج‌زاده قبل انتخابات به‌لحاظ اقدامات ضدامنیتی درست بوده اما حکم دستگیری بعد از انتخابات سال ٨٨ صادر شد.
  اما این موضوع آن زمان تکذیب نشد…
 
 تا همه را بگیرند؟

نه! درواقع مبنی بر اینکه در صورت مشاهده اقدامات مخرب و ضدامنیتی در مقابل ستادهای انتخاباتی و مراکز رأی‌گیری با توجه به مشهودبودن جرم، ضابطین به وظیفه خود عمل کنند.

 این یعنی حکم سفیدامضا؟

نه، کلی است. در همه انتخابات‌ها معمول است و به مأموران اختیار می‌دهند اگر کسی تجمع کرد طبق قانون عمل کنند.

  همان حکم سفید امضاست؟

خیر! اصلا وجود ندارد.

 فعالان ستاد مهندس موسوی در ستاد قیطریه چرا بازداشت شدند؟

اعضای ستاد قیطریه به علت اقدامات مخرب عبدالله رمضان‌زاده بازداشت شدند.

 کدام اقدامات؟

رمضان‌زاده اقدام به جمع‌آوری افراد مشکوک و مخل امنیت در داخل آن ستاد کرده بود و دست به تحریکات امنیتی زده بود.

  مثلا چه تحریکاتی؟

از جمله طرح شعارهای تشکیک در سلامت انتخابات که اطلاعات ناجا خواستار بازرسی از آن محل شد. آقای رمضان‌زاده مقاومت کرد و پس از برخورد فیزیکی، ایشان دستگیر و محل هم بازرسی شد.

 چرا پرونده افرادی چون تاج‌زاده، بهزاد نبوی، رمضان‌زاده و… در اختیار وزارت قرار نگرفت؟

زیرا افراد شاخصی که قبل از انتخابات از طریق سخنرانی، جلسه، محافل خصوصی یا ارتباط با خارج کشور درصدد اقدامات ضدامنیتی در دوره انتخابات بودند، بنا بر صلاحیت‌های ذاتی و اختیارات قانونی توسط سازمان اطلاعات سپاه رصد می‌شدند و پس از انتخابات وقتی که برخوردها ضرورت یافت به دلیل سابقه تحقیقات قبلی در سازمان اطلاعات سپاه بازداشت‌ها توسط آن نهاد صورت گرفت.

 سابقه تحقیقات قبلی یعنی چه؟

کلیه اقدامات اطلاعاتی و رصدهای امنیتی.

 برویم سراغ پرونده معروف کهریزک که شما قاضی آن بودید. از کهریزک بگویید…

بنده طبق گزارش سازمان بازرسی کشور که در پرونده کهریزک ضمیمه است، پس از بررسی دو‌هزار و ٧٠٠ پرونده که به‌طور مشخص توسط بنده رسیدگی شده بود تأیید شد که ٨٠ درصد آنها پس از چند روز دستگیری و پالایش امنیتی با قرار کفالت، کمتر از بیست درصد با وثیقه و مابقی که متهمان امنیتی بودند، بازداشت موقت شدند. در تمام طول سال ٨٨ که مسئولیت قضائی داشتم، متهمان بازداشت‌شده توسط اطلاعات ناجا، اطلاعات سپاه یا وزارت اطلاعات را بازجویی می‌کردم و به هیچ متهمی توهین نکردم و برخورد توأم با خشونت نداشتم. کرامت انسانی آنها را رعایت می‌کردم و همواره سعی داشتم با ارشاد متهمان آنها را قانع و  به عدم تکرار اقدامات خود مجاب کنم.

 ظاهرا قبل از کهریزک هم سابقه صدور دستور بازداشت دسته‌جمعی را داشته‌اید؛ مثلا در دانشگاه تهران.

سال ٨٨ پس از سخنرانی ٢٣ خرداد احمدی‌نژاد، افراد غیر دانشجو در دانشگاه تهران تجمع و با سوءاستفاده از وضعیت خوابگاه اقدام به طرح شعارهای ضدنظام و کتک‌کاری چند نفر از پرسنل ناجا کرده بودند. در همین اثنا افرادی که پس از سخنرانی احمدی‌نژاد به سمت دانشگاه تهران می‌آمدند و عده‌ای از پرسنل ناجا در اثر تحریک انجام‌شده توسط افراد دانشجونمای داخل دانشگاه تهران با هدف آزادی سربازان در حال کتک‌خوردن به داخل دانشگاه هجوم بردند اما متهمان اصلی متواری و متأسفانه حدود یکصد نفر از دانشجویان که در خوابگاه مشغول مطالعه بودند و عموما هم شهرستانی بودند به اشتباه کتک خوردند و دستگیر شدند.

 افراد غیر دانشجو چگونه وارد دانشگاه شده بودند؟ مگر می‌شود؟!

نمی‌دانم اما دانشجویان دستگیر‌شده که وضعیت بغرنجی داشتند به آگاهی شاپور منتقل شدند. بنده ساعت ١٧ همان روز آنجا حاضر شدم آقای [علیرضا] زاکانی و دکتر [فرهاد] رهبر هم آمدند. با بررسی وضعیت ظاهر دانشجویان متوجه شدم آنها دخالتی در درگیری نداشتند.

 چطور از ظاهر آنها متوجه شدید؟

همه شهرستانی بودند و با لباس زیر بازداشت شده بودند و در خوابگاه مشغول مطالعه یا آشپزی بودند. آقای زاکانی تقاضای رسیدگی به وضعیت آنها را داشت و آقای رهبر هم برای وساطت آمده بود.

 در نهایت با آنها چه برخوردی شد؟

بنده حدود ١٠ دقیقه برای دانشجویان سخنرانی کردم و گفتم شما اشتباهی دستگیر شده‌اید و من عذرخواهی می‌کنم. توضیح دادم آقای رهبر هم حضور دارند و با توجه به وساطت ایشان و حضور آقای زاکانی همه شما آزاد می‌شوید.

همه هم خونین بودند. برای آنکه با آن وضع به خوابگاه نروند و علیه نظام تبلیغ نشود، برای همه آنها لباس، آب معدنی و ساندویچ کالباس خریدیم. همه لباس‌ها تکه‌پاره بود. آب و غذا دادیم و با دو اتوبوس، از زیر قرآن آنها را رد کردیم.

  به همین راحتی؟

بله. البته پس از آنکه اوراق بازجویی را تکمیل و مشخصات آنها پر شده بود. برای حفظ آبروی نظام از همه آنها خواهش کردم به هیچ کسی چیزی نگویید.

 البته فیلمی که از آن غائله پخش شد، نشان می‌داد عده‌ای از دانشجویان توسط برخی عوامل و لباس شخصی‌ها به‌شدت کتک می‌خورند.

مردم دانشجویان را زده بودند و هیچ‌کدام از عوامل ناجا و بسیج دخالت نداشتند.

 پس فیلم چه می‌گوید؟

پس از این قضیه حفاظت اطلاعات سپاه چهار نفر از مسئولان پایگاه‌های بسیج اطراف دانشگاه تهران را بازداشت کرد. من همه آنها را یک شب بازداشت کردم و پس از تحقیق متوجه شدم بی‌گناه هستند و آنها را آزاد کردم.

 با خانم‌های بازداشت‌شده در سال ٨٨ چگونه رفتار می‌شد؟

زنانی که در طول اغتشاشات بازداشت شده بودند را آزاد کردم. چون به من اعتماد داشتند بازجویی و تحقیق از آنها برعهده من بود. آنهایی را که کنکور داشتند به درخواست آقای آوایی ظرف یک شب بدون ضمانت در شب کنکور آزاد کردم که حدود ۶٠ خانم بودند. جناب آقای آوایی در طول ایام اغتشاشات همواره تأیید و اصرار داشتند حقوق شهروندی دستگیرشدگان رعایت شود. دغدغه رعایت حقوق متهمان را به‌صورت جدی داشتند و پیگیر این امر بود.

 ظاهرا روزهای پرکاری داشتید…

راستش سخت‌ترین روز کاری‌ام ٢٩ خرداد سال ٨٨ بود که تا فردای آن‌ هزاروصد نفر بازداشت شدند که حدود ٢٠٠ تا ٣٠٠ نفر را به‌تنهایی آزاد کردم و ٧٠٠ تا ٨٠٠ نفر را با صدور قرار، بازداشت کردم که در اوین، بازداشتگاه پلیس پیشگیری و چند بازداشتگاه امنیتی دیگر که نمی‌توانم بگویم، نگهداری می‌شدند.

 کسی هم بود که حاشیه امنیت داشته باشد و بازداشت نشود؟

بله؛ براساس توافقی که با قاضی مرتضوی داشتم و شرطی که برایش گذاشته بودم، در دوران دستگیری‌های سال ٨٨ هیچ فرزند شهیدی را بازداشت نکردم.

  برگردیم به پرونده کهریزک، درباره شروع و  منشأ بازداشت‌های تیر ٨٨ که منجر به بازداشت معترضان و انتقال ‌گروهی از آنها به بازداشتگاه کهریزک شد، بگویید.

سه روز قبل از ١٨ تیر ٨٨ هیچ اغتشاش ضدامنیتی در تهران نداشتیم. به بهانه آلودگی هوا تهران تعطیل بود و همه مسیرهای تهران به شمال برای تخلیه جمعیت یک‌طرفه شد. همه تدابیر امنیتی اعم از حضور پلیس، عملیات روانی صداوسیما، مذاکره‌ سیاسی در سطح نخبگان و… حول محور یک اصل بود و آن هم عدم تکرار مطلق اغتشاش.

 چرا عدم تکرار مطلق اغتشاش این‌قدر اهمیت داشت؟

چون پس از یک ماه از زمان اغتشاشات تداوم آن باعث عمیق‌ترشدن لایه‌های این اقدامات ضدامنیتی و گسترش آن به لایه‌های دیگر بود و کشور را در آستانه یک چالش گسترده امنیتی قرار می‌داد.

  به نظرتان تمهیدات دستگاه‌های امنیتی و حاکمیتی مؤثر افتاد؟

در طرف مقابل در طول یک هفته منتهی به ١٨ تیر همه شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان و شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی که به‌عنوان ستاد عملیات روانی فتنه عمل می‌کردند، تمرکز خود را بر انجام حتمی اغتشاش در ١٨ تیر ٨٨ با هدف تکرار دوباره آن قرار داده بودند. مجاهدین خلق، ربع پهلوی، وزارت خارجه‌های اسرائیل و آمریکا و تمام معاندان در بیانیه‌هایی فراخوان حضور در ١٨ تیر ٨٨ دادند و مردم را تحریک به حضور کردند. همه مسئولان امنیتی مانند وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور، فرماندهان ناجا و سپاه و دادستان تهران و حتی رسانه‌ها ضمن روشنگری خواستار عدم تکرار اغتشاش در ١٨ تیر بودند.

پس چرا در ١٨ تیر ٨٨ آن حوادث روی داد؟

حدود ٣٠‌ هزار نفر از نیروهای امنیتی محوطه‌های قرمز و محیط‌های احتمالی را پوشش دادند، اما بعدازظهر آن روز گروهی که حدود چهار یا پنج ‌هزار نفر مجهز به کوله‌پشتی، سنگ، چفیه، وسایل آتش‌زا برای مقابله با گاز اشک‌آور، دهان‌بند، وسایل فیلم‌برداری و بعضا چوب یا سلاح سرد بودند، ظاهر شدند، آنها در خیابان‌های منتهی به دانشگاه تهران با نیروهای امنیتی درگیر شدند. شرایط پیرامونی دانشگاه تهران به شکلی بود که در آن ساعت‌ها هیچ‌گونه حرکت عادی از قبیل خانه عمه یا خاله را توجیه نمی‌کرد و هرگونه حضور به معنای حمایت و حضور در اغتشاش بود که در نهایت درگیری ایجاد شد و ١٢ مأمور ناجا مجروح و ٧٠٠ نفر دستگیر شدند.

 می‌خواهید بگویید چهار، پنج ‌هزار نفر سازماندهی شده بودند؟!

به‌هرحال به قصد درگیری آمده بودند.

 چه نیرویی می‌تواند در پایتخت ایران این جمعیت را برای اغتشاش ساماندهی و هدایت کند؟!

شبکه‌های اجتماعی مجازی و کا‌نال‌های ماهواره‌ای.

 می‌توانم از صحبت‌های شما استنتاج کنم که دستگیری لیدرهای اصلاح‌طلب تأثیری در ادامه اعتراض‌های مردم در مواقعی مثل ١٨ تیر ٨٨ یا پس از آن نداشت.

با توجه به دستگیری اکثر شخصیت‌های سیاسی مؤثر اصلاح‌طلب و شورای مرکزی احزاب آنها این حضور در ١٨ تیر ٨٨ ناشی از یک برنامه‌ریزی ساختاری و ستادی قدرتمند درون نظام نبود و شبکه‌های اجتماعی نقش اول را داشتند.

 سرنوشت آن ٧٠٠ نفر بازداشت‌شده ١٨ تیر ٨٨ چه شد؟

بنده تا ساعت ١٢ شب حدود ۴٠٠ نفر را پس از پالایش اولیه آزاد کردم و در ١٩ تیر از ٢٧٠ نفر باقی‌مانده بنا به تشخیص شخصی خودم به آن دلیل که در اوین فضای مناسب برای نگهداری آنها موجود نبود، پس از رایزنی با مسئولان کهریزک و تهیه فضای مناسب، ١۴٠ نفر به بازداشتگاه کهریزک و ١۴٠ نفر را به اوین اعزام کردم که متأسفانه پس از پنج روز سه نفر از آنها به علت شرایط نگهداری و بدرفتاری‌های انجام‌شده فوت کردند.

  ادعا می‌کنید خودتان دستور اعزام آن ١۴٠ نفر را به کهریزک داده‌اید. از گوشه‌وکنار شنیده می‌شود آقای مرتضوی به‌صورت شفاهی از خانواده کشته‌شدگان طلب حلالیت کرده و ممکن است به‌صورت سرگشاده هم نامه‌ای برای عذرخواهی منتشر کند.

من عذرخواهی احتمالی مرتضوی از باب توبه درباره عملکرد خودم را بدون نتیجه و فاقد آثار حقوقی‌ می‌دانم.

 چرا؟

واضح است؛ چنانچه ایشان بنا بر اظهارات خود در تاریخ‌های ١٨ و ١٩ تیر در مرخصی بوده و با تأیید بنده و اظهارات خودش هیچ نقشی در اعزام متهمان دستگیر‌شده به کهریزک نداشته، پس توبه یا عذرخواهی درباره عملکرد دیگران فاقد معنی و آثار شرعی و حقوقی است، بنده تمامی مسئولیت‌های اعزام آن افراد به کهریزک را پذیرفته و می‌پذیرم که آقای مرتضوی هیچ نقشی در آن نداشته است.

 حاضر به اعلام توبه از آن دستور اعزام هستید؟

من به وظیفه خودم در دفاع از نظام و حریم ولایت عمل کرده‌ام، البته ضمن ابراز همدردی دوباره با خانواده‌ داغ‌دیدگان بازداشتگاه کهریزک و اظهار تأسف از اقدام انجام‌شده و عذرخواهی از محضر مقام معظم رهبری و طلب بخشش از ایشان به‌دلیل آنکه معتقدم به وظیفه‌ام عمل کرده‌ام و خطایی از من سر نزده است، نه‌تنها خودم اعلام توبه نمی‌کنم، بلکه توبه احتمالی آقای مرتضوی را هم فاقد آثار حقوقی و شرعی می‌دانم

 گفته می‌شود گزارشی  هم از وضعیت آن بازداشتگاه تهیه شده بود که اصرار داشته اعلام کند وضعیت آنجا چندان هم بغرنج نبوده است.

آن گزارش را خودم تهیه کردم، از ١۶ متهم کهریزک که آزاد شده بودند بازجویی کردم، همگی گفتند هیچ مشکلی نبوده و مورد ضرب‌وشتم قرار نگرفته‌اند. در نهایت گزارش را به آقای مرتضوی دادم.

 آقای حیدری فردا به نظرتان اگر فرزند آقای روح‌الامینی در جمع کشته‌های بازداشتگاه کهریزک نبود این پرونده چنین ابعاد گسترده و دامنه‌داری پیدا می‌کرد؟

خیر؛ اگر می‌دانستم پسر آقای روح‌الامینی در آن جمع است بی بروبرگشت او را به احترام پدرش آزاد می‌کردم، هرچند این حرفم به‌لحاظ حقوقی درست نیست، معتقدم روح‌الامینی فردی انقلابی است که به‌لحاظ سوابق و خدماتی که داشته مستحق این بود که درباره فرزندش به او کمک و آبرویش حفظ شود. اما فرزندش زمان بازجویی هویت خود را کتمان کرده بود، با وجود دانشجوبودن در برگه بازجویی نوشته بود دیپلم دارم و بی‌کار هستم.

 اعزام به کهریزک دستور من بود

 چرا؟

برای حفظ آبروی پدرش. من به‌شخصه برای پدرش احترام قائلم و خودم را مانند محسن روح‌الامینی فرزند معنوی ایشان می‌دانم، اما رفتار آقای روح‌الامینی را در پیگیری پرونده کهریزک و شکایت علیه ما به این دلیل که پرونده به ابزار تبلیغ علیه نظام تبدیل شده بود ،برخلاف منافع نظام می‌دانم.

 یعنی چه؟! می‌فرمایید کسی که فرزندش کشته شده از خون او بگذرد؟!

اجازه بدهید توضیح دهم. به‌عنوان نمونه دکتر روح‌الامینی در همان سال تعدادی از اعضای خانواده دیگر کشته‌های کهریزک را نزد آیت‌الله جوادی‌آملی برد تا جلسه‌ای داشته باشند. آیت‌الله جوادی‌آملی پیشنهاد گذشت و رضایت دادند، اما آقای روح‌الامینی محتوای جلسه را مطبوعاتی کرد و به نقل از آقای جوادی‌آملی گفت: «از عاملین و مباشرین بگذرید اما از آمرین نگذرید…». همین مسئله نشان‌دهنده پیگیری سیاسی و  جهت‌دار پرونده از سوی ایشان بود.

 کجای این مسئله تبلیغ علیه نظام است؟!

بگذارید بگویم؛ خب ایشان از همان ابتدای اطلاع از فوت فرزندش همراه آقایان احمد توکلی و امیدوار رضایی که آن زمان رئیس کمیسیون بهداشت مجلس بود، به محل سردخانه رفتند و جسد را معاینه کردند. در آن شرایط فتنه که انتشار اخبار کشته‌شدن مردم یا زندانیان از سوی مأموران باعث تحریک مردم و تبلیغ علیه نظام بود با استفاده از رابطه دوستی خود با آقای عزت‌الله ضرغامی، خبر فوت فرزندش را رسانه‌ای کرد و به‌طور مکرر موضوع کهریزک را در رسانه‌ها زنده نگه داشت و زمینه طرح مسائل مختلف و پروپاگاندای رسانه‌ای در سطح وسیع فراهم شد.

 یعنی هر موضوعی که ارزش خبری داشته باشد و به نوعی تلخ باشد تبلیغ علیه نظام محسوب می‌شود؟

ایشان به این موضوع علم داشتند که پرونده کهریزک یکی از دلایل صدور قطع‌نامه علیه جمهوری اسلامی ایران به اتهام نقض حقوق ‌بشر در سازمان ملل شده است.

 آیا پس از رسانه‌ای‌شدن موضوع بازداشتگاه کهریزک و آغاز واکنش‌ها اضطراب پیدا کردید؟

بله؛ اما چون خودم را مقصر نمی‌دانستم و حس می‌کردم انجام وظیفه کرده‌ام، نگران نتیجه نبودم.

  ظاهرا در مراحل اولیه رسیدگی قضائی به پرونده کهریزک همه‌چیز به نفع متهمان بود.

در شعبه ١٣ دادسرای کارکنان دولت پس از حدود یک سال و نیم بررسی پرونده، درباره ما قرار منع تعقیب صادر شد. بازپرس آن شعبه حجت‌الاسلام مقدم یکی از قضات متدین، انقلابی و شناخته‌شده دستگاه قضا بود، اما پرونده با اعتراض آقای روح‌الامینی به شعبه ١٠۶٠ کارکنان دولت ارجاع داده شد. پس از شش ماه قاضی پرونده تغییر کرد و فردی به نام «آزمایش» به ریاست شعبه ١٠۶٠ رسید که در اولین جلسه رسیدگی به پرونده حتی مطلع نبود آقای سعید مرتضوی زمانی دادستان تهران بوده است!

 مگر می‌شود؟

بله! پس از اینکه از او درخواست تعیین‌تکلیف کردیم اعلام کرد «من محسن روح‌الامینی را احضار و درباره پرونده از او تحقیق می‌کنم». پاسخ دادم این سه نفر فوت کرده‌اند و تازه متوجه شد معترضان به این پرونده اولیای دم هستند و در نهایت با صدور یک دادنامه ٣۶ صفحه‌ای پر از الفاظ موهن و غیرحقوقی که بریده اخبار جراید بود، قرار منع تعقیب ما را نقض کرد و پرونده به شعبه ٧۶ کارکنان دولت ارجاع داده شد.

 علت نقض قرار قبلی چه بود؟ اعمال نفوذ شده بود؟

نقض قرار منع تعقیب ما ناشی از هیچ‌گونه اعمال نفوذی نبوده، بلکه صرفا متکی به بی‌تدبیری و ضعف دانش آقای آزمایش، رئیس شعبه ١٠۶٠ کارکنان دولت بود که پس از صدور آن قرار هم فوری خود را بازخرید کرد.

 پس از اظهار تأسف مقام معظم رهبری نسبت به بازداشتگاه کهریزک و حواشی آن شما که خود را مدافع حریم ولایت می‌دانید چه حسی داشتید؟

مجددا تأکید می‌کنم قول، فعل و نظر مقام معظم رهبری در حکم قول و فعل معصوم است و ایشان هرگونه نظر و تصمیمی که درباره این پرونده داشته باشند، به دیده منت می‌پذیریم، اما توجه کنید مقام معظم رهبری نگفتند متهمان پرونده را محکوم کنید، بلکه گفتند اگر کسی تخلف کرده به آن رسیدگی شود که همین‌طور هم شد و متهمان نظامی و قضائی پرونده کهریزک محاکمه و مجازات شدند.

 خود را مقصر می‌دانید اما نمی‌دانم چرا حاضر به اعلام توبه نیستید.

 بنده حکم صادرشده از دستگاه قضا را قبول دارم، چون به عدالت،‌ استقلال و سلامت قوه قضائیه اعتقاد دارم. در واقع با توجه به اینکه احکام قضائی فصل‌الخطاب است، صرف‌نظر از اینکه منطبق با حقیقت باشد یا نباشد باید مطیع قانون بود، اما بنده درباره پرونده کهریزک خودم را بی‌گناه می‌دانم، اما به حکم قانون تمکین می‌کنم.

  می‌خواهم بدانم رفتار خانواده کشته‌شدگان کهریزک با شما در طول روند رسیدگی به پرونده چگونه بود؟

بنده برای جلب‌ رضایت خانواده روح‌الامینی دو نفر از سرداران سپاه و مسئولان سازمان اطلاعات سپاه را واسطه کردم.

  واسطه‌ها چه کسانی بودند؟

آقای سردار مجید حسینی که آن زمان جانشین آقای طائب در سازمان اطلاعات سپاه و سردار رحیمی، معاون آقای محسن رضایی در دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت و جانشین ناجا در دوره آقای قالیباف واسطه‌های بنده بودند. آقای سالک که اکنون نماینده اصفهان در مجلس هستند هم محبت کردند و صحبت کردند.

 نتیجه چه شد؟

آقای روح‌الامینی این وساطت‌ها را نپذیرفتند. پدر و مادرم را یک هفته با دردست‌داشتن قرآن هر روز صبح به خانه آقای روح‌الامینی می‌فرستادم، اما باز نپذیرفت. به وکیل آقای روح‌الامینی پیشنهاد دادم با توجه به اینکه موضوع کهریزک ابزار تبلیغ علیه نظام شده، بنده حاضرم تمامی مسئولیت‌های شرعی، قانونی و حقوقی فوت فرزند ایشان را بر عهده بگیرم و مجازات و حتی در صورت لزوم قصاص شوم، اما از ادامه پیگیری در سطح رسانه‌ها برای حفظ آبروی نظام خودداری شود؛ اما آقای روح‌الامینی نپذیرفت.

 چه شد که خانواده جوادی‌فر رضایت دادند؟

از طریق یکی از بستگانم که اهل آمل است با خانواده جوادی‌فر تماس گرفتم و همراه چند نفر به منزل آنها رفتیم، دست پدرش را بوسیدم، معذرت‌خواهی کردم و اوضاع زندگی‌ام را شرح دادم. آقای جوادی‌فر با سعید مرتضوی در تهران جلسه‌ای گذاشت و بعد در دادگاه اظهار کرد «هدف از برگزاری دادگاه، خون‌خواهی از فرزندان ما نیست، بلکه احساس می‌کنم دادگاه برای تسویه‌حساب سیاسی تشکیل می‌شود؛ بنابراین من از ادامه شکایت انصراف می‌دهم».

آقای روح‌الامینی در پیگیری پرونده به‌صورت مستقل عمل نمی‌کرد، بلکه تحت تأثیر تصمیم‌های افرادی بود که آن جمع اهدافی غیر از خون‌خواهی فرزند روح‌الامینی داشتند؛ مثل برخی نمایندگان مجلس هشتم که مستندات دارم یکی از آنها درباره کهریزک بیش از ٢٠٠ مصاحبه با رسانه‌ها داشت.

 کدام نماینده؟

مثلا آقای تجری.

 یکی از مجازات‌های شما تعلیق موقت از قضاوت است. این محرومیت برای یک قاضی چه احساسی دارد؟

من در زمان خودم از موفق‌ترین قضات بودم. دکترای حقوق داشتم و دو جلد کتاب به نام‌های «تعدیل قرارداد توسط قاضی» و «تروریست‌شناسی» چاپ کردم. تا زمان انجام وظیفه با سلامت‌نفس، تدین و پشتکار فعالیت می‌کردم. حکم تعلیق از قضاوت برای بنده به منزله نابودی زندگی شخصی و حیات اجتماعی‌ام بود و مسیر زندگی‌ام را عوض کرد.

 فکر می‌کردید روزی قاضی مرتضوی با آن همه اسم‌ورسم و سابقه دچار چنین وضعیتی شود؟

ببینید، دادستانی تهران بعد از رئیس قوه قضائیه تأثیرگذارترین مقام قضائی کشور است و به لحاظ نوع وظایف و اختیاراتی که دارد مورد اعتماد تمام ارکان نظام است و با همه مسئولان نظام ارتباط دارد. من به‌هیچ‌عنوان تصور نمی‌کردم مرتضوی دچار چنین مخاطره‌ای شود. البته به یاد دارم در روزهای آخر حضور مرتضوی در دادستانی تهران، از طرف دولت دهم به ایشان وزارت دادگستری را پیشنهاد دادند؛ اما آقای رحیم‌مشایی با حضور مرتضوی در دولت مخالفت کرد.

 چرا؟

معتقد بود حواشی مرتضوی زیاد است.

 قوه قضائیه در برابر خدماتی که شما، آقای مرتضوی و قاضی حداد ارائه کرده بودید، چه دفاعی از شما کرد، در موضوع پرونده کهریزک؟

اولا همه در برابر قانون برابر هستیم و مصونیتی وجود ندارد؛ اما در قضیه کهریزک به لحاظ اینکه فشار افکار عمومی، رسانه‌ای و پیگیری‌های سیاسی خارج از دستگاه قضا که عمدتا در مخالفت با مرتضوی بود، باعث شد از هرگونه حمایت قضائی محروم شویم. دوم اینکه مزید بر این قضیه مأمور به خدمت‌شدن آقای مرتضوی به دولت بود که بزرگ‌ترین مانع در حمایت دستگاه قضا از ما شد.

 وقتی پرونده و روند رسیدگی به آن آغاز شد، لابی هم کردید؟

(مکث زیاد). لابی نکردیم به این دلیل که تصور نمی‌کردیم نتیجه پرونده به این شکل رقم بخورد. درواقع آن اوایل برایم اهمیت چندانی نداشت.

 به نظر می‌رسد پس از پایان دوره آقای شاهرودی در قوه قضائیه در سال ٨٨ و آغاز ریاست آقای لاریجانی بر قوه قضائیه، تیم جدید قوه چندان بی‌تمایل به همکاری‌نکردن با تیم مرتضوی نبود… .
به‌طور قطع با تغییر مدیریت دستگاه قضا و حساسیت جایگاه دادستانی تهران لازم بود شخص دیگری که با رئیس قوه هماهنگ است، مسئولیت دادستانی را عهده‌دار شود. البته مرتضوی پس از آن معاون دادستان کل کشور شد؛ اما خودش مایل به ماندن در دستگاه قضا نبود.

 شما در جریان فیلمی که آقای مرتضوی به صورت مخفیانه ضبط کرد و احمدی‌نژاد در مجلس نهم در جریان استیضاح وزیر رفاه وقت پخش کرد، بودید؟

من دم در ایستاده بودم و آن فیلم واقعیت ندارد. در آن زمان در اتاق آقای مرتضوی حضور داشتم و اطلاع دارم فیلم مورد اشاره غیرواقعی و ساختگی است و شاهد آن بودم.
 چطور واقعیت ندارد؟ همه‌چیز آنجا طبیعی است.

به آن نحوی که احمدی‌نژاد منعکس کرد و مسائلی که به فاضل لاریجانی منتسب شد، واقعیت ندارد و کذب محض است و این موضوع صحت ندارد.

 پس واقعیت چیست؟

فاضل در این زمینه مرتکب هیچ عمل مجرمانه و سوئی نشد.

 ماجرای تیراندازی شما در پمپ‌بنزین در شهر اصفهان چه بود؟

فروردین سال ١٣٩١ به همراه سه نفر مشغول عبور از اصفهان بودیم. من در سمت شاگرد خواب بودم. راننده مشغول رانندگی بود که در صحنه‌ای برای جلوگیری از برخورد با ماشین جلو ترمز می‌کند. خودروی پشت‌ سر که یک BMW با پنج سرنشین مست بود، پشت ماشین ما ترمز می‌کند و بعد هم به نشانه اعتراض خودروی ما را متوقف می‌کند. فحش ناموسی می‌دهند. من وقتی از خواب بیدار شدم، ‌دیدم خودرو تخریب شده و راننده در حال کتک‌خوردن است. چند آجر هم به سمت من پرتاب کردند و بنده هم با سلاح مجوزدار برای حفظ جان خود و همراهانم چند تیر هوایی شلیک کردم و درحال‌حاضر از آنها رضایت گرفتم.

 پس در پمپ‌بنزین درگیر نشدید؟

نه، به‌اشتباه اعلام شد در پمپ‌بنزین بودیم. به علت انتشار هم‌زمان این خبر با استیضاح وزیر رفاه دولت دهم به دلیل انتصاب آقای مرتضوی به ریاست تأمین اجتماعی، این خبر به سطح اول رسانه‌های داخلی و خارج کشور تبدیل شد.

 تابه‌حال با آقای مرتضوی درباره پرونده‌های جنجالی او مانند توقیف مطبوعات یا قتل زهرا کاظمی بحث داشته‌اید؟

ببینید، یکی از وظایف دادستانی، مدیریت افکار عمومی از طریق کنترل رسانه‌ها و فضای مجازی است. نوع برخورد قضائی با فضای مجازی و رسانه‌ها در هر دوره سیاسی متأثر از گرایش‌های سیاسی و اقدامات دولت‌ها، متفاوت است. در زمان اصلاحات مطبوعات ایران که در انحصار احزاب اصلاح‌طلب حامی رئیس دولت وقت بودند، با هدف عبور از مواضع سیاسی آقای خاتمی به صورت زنجیره‌ای اقدام به انتشار اخباری می‌کردند که خارج از چارچوب و موازین پذیرفته‌شده نظام و دولت اصلاحات بود.

قاضی مرتضوی هم به‌عنوان مسئول شعبه ویژه رسیدگی‌کننده در صف اول مبارزه با مطبوعات اصلاح‌طلب قرار گرفت. درواقع شرایط سیاسی زمان اصلاحات باعث شد مرتضوی در صف اول برخورد قرار گیرد؛ ضمن اینکه این خود روزنامه‌نگاران بودند که مرتضوی را در موضع برخورد گسترده قرار دادند. آن شرایط اگر دوباره تکرار شود به همان شیوه سابق از موضع قانون با آنها برخورد می‌شود. البته این را هم بگویم که آن توقیف‌ها به معنای سرکوب مطبوعات نبود.

 درباره قتل زهرا کاظمی چطور؟

درباره این پرونده بی‌اطلاع هستم.

 تابستان سال ٨٨ شاهد برگزاری دادگاه علنی چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب بودیم که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری بازداشت شده بودند. برگزاری آن دادگاه‌ها به آن شکل به پیشنهاد چه کسی بود؟

تصمیم دادسرای تهران بود. هدف این بود که چون تحرکات ضدامنیتی سال ٨٨ به صورت زنجیره‌ای از اقدامات غیرقانونی اشخاص مؤثر سیاسی، رسانه‌ها و افراد عادی که در سطح میدانی و تحت تأثیر مواضع اشخاص سیاسی اقدام به فعالیت علیه امنیت ملی می‌کردند، به صورت یکجا محاکمه شوند تا تأثیر اقدام هر‌یک از این حلقه‌های زنجیر بر روی یکدیگر به اثبات برسد.

  آقای حیدری‌فرد! فکر نمی‌کنید سپر بلای قاضی مرتضوی شده‌اید؟

نه! برخلاف آنچه تصور عمومی است، در دفاع از خود در پرونده بازداشتگاه کهریزک به بیان واقعیت پرداختم و آقای مرتضوی هیچ‌گونه نقشی در حوادث کهریزک نداشت. تصمیم‌گیری درباره اعزام افراد به آن بازداشتگاه از سوی شخص بنده انجام شد.

 اصلا نظر شخصی شما درباره سعید مرتضوی چیست؟

به نظرم او فردی انقلابی، ولایت‌مدار و خدوم است که نباید کشور از خدمات او محروم شود. درباره پرونده کهریزک به ایشان اجحاف شده و بنده صرف‌نظر از حکمی که در پرونده کهریزک صادر شد، به او ارادت ویژه دارم.

 در پرونده شما و آقای مرتضوی نفر سومی به نام قاضی حداد هم وجود دارد؛ اما بسیار کم‌رنگ است و ایشان آن‌چنان رسانه‌ای نشده است. چرا؟

آقای حداد بازنشسته است. از همان زمان صدور حکم تعلیق از قضاوت بازنشسته شد و اکنون کار قضائی یا دولتی نمی‌کند. به یاد دارم ایشان برای آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی احترام ویژه‌ای قائل بود.

برای مثال در پرونده حسین موسویان به‌شدت مخالف محکومیت او بود.

 پس از تعلیق از قضاوت کجا مشغول شدید؟

بعد از حادثه کهریزک حدود یک سال در معاونت حقوقی قوه قضائیه به‌عنوان رئیس اداره تدوین برنامه واحدهای قضائی مأمور به خدمت شدم. در خدمت آیت‌الله رازینی بودم. ایشان را ازجمله قضات مجتهد، مدیر و مدبر و ولایت‌مدار کشور می‌دانم که در عین شجاعت، بسیار مردم‌دار است و شایسته جایگاهی بالاتر از جایگاه فعلی است.

 تا آن زمان هنوز حکم تعلیق صادر نشده بود، پس از تعلیق کجا رفتید؟

جاهای زیادی مشغول بودم؛ چاپ می‌کنید؟

 بله، حتما.

پس از تعلیق مشاور نماینده ویژه رئیس‌جمهور و رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز (آقای سعید مرتضوی) و مسئول هماهنگی امور اطلاعاتی آن ستاد شدم. مشاور مدیرعامل و معاون حقوقی – قضائی بنیاد صبح قریب با مدیرعاملی علی طهرانی‌مقدم، رئیس‌ محکمه حکمیت فدراسیون فوتبال در دوره کفاشیان، عضو کمیته انضباطی باشگاه پرسپولیس، مشاور مبارزه با پول‌شویی هیئت‌مدیره پست‌بانک، مشاور نظارت و بازرسی مدیرعامل بانک مسکن، مشاور حقوقی- قضائی مدیرعامل خانه مطبوعات آقای کاظم‌پور، معاون قضائی مجتمع حل اختلاف اصناف تهران، معاون اجرائی مجتمع حل اختلاف تهران، مشاور امنیتی – انتظامی معاون استاندار وقت تهران (سردار براتلو)، مشاور عالی دبیر کل شورای‌عالی ایرانیان خارج کشور (آقای ملک‌زاده)، مشاور راهبردی اتحادیه تاکسی‌رانی کشور و در نهایت مشاور امنیتی- اقتصادی کانون بانوان بازرگان ایران و معاون حراست فرماندار شیراز. البته هم‌زمان در دانشگاه آزاد و دانشکده پلیس هم تدریس می‌کردم.

 ظاهرا وضعیت شما بعد از تعلیق شلوغ‌تر شد!

بله، همین‌طور است.

 حقوق‌های خوبی هم احتمالا می‌گرفتید.

نه، از تنها جایی که حقوق می‌گرفتم، همان ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز بود.

 تا چه زمانی حقوق‌بگیر دولت بودید؟

تا بعد از آغاز به کار دولت روحانی هم حقوق می‌گرفتم. تا سال ٩٣ هم مشاور مدیرعامل بانک رفاه بودم. در عید ٩٣ آقای ربیعی وزیر رفاه دستور داد از فعالیت بنده در بانک رفاه جلوگیری شود.

 به نظرتان به‌عنوان قاضی سابق و نزدیک به مرتضوی، دادستان سابق تهران با دادستان فعلی یعنی جعفری‌دولت‌آبادی چقدر با هم تفاوت دارند؟

مرتضوی به این دلیل که در سن پایین به مقام دادستانی تهران رسید، در ابتدا تجربه لازم برای این جایگاه را نداشت؛ اما قدرت مدیریت ذاتی، شجاعت، تلاش و پشتکار شبانه‌روزی ایشان باعث شد در طول هفت سال دادستانی تهران بتواند با دریافت یک برگ ابلاغ انتساب، نزدیک به ٣٠ مجتمع دادسرا با حدود ٧٠٠ بازپرس و دادیار را تشکیل دهد. درواقع در آن هفت سال ضمن مقابله با بحران‌های مختلف و در دوره انتقال سیستم قضائی از محاکم عمومی به دادسرا به نحو مناسبی دادسرای تهران را احیا و اداره کرد.

 جعفری‌دولت‌آبادی چطور؟

آقای دولت‌آبادی در زمان انتساب یک مدیر باتجربه در زمینه حقوق کیفری بود و به دلیل ویژگی‌های شخصیتی خود از استقلال عمل مثال‌زدنی برخوردار است. در مدیریت و نظارت بر دادسرای تهران و همچنین پرونده‌های کلان اقتصادی خوب عمل کرده است. انسانی جدی و دارای سلامت نفس است.

 آقای حیدری‌فرد! سرنوشت سیاسی افرادی که در جریان حوادث و اعتراضات سال ٨٨ فعال بودند، مثل آقایان احمدی‌مقدم، رادان، مرتضوی، قاضی‌ حداد و خود شما جالب و تلخ است. همگی به نوعی به حاشیه رفتند. علت چیست؟

در فرایند فتنه سال ٨٨ حدود ١٢٠ دستور از ١۵٠ دستور جین‌شارپ در کتاب براندازی نرم بعینه اجرا شد. از‌جمله محورهای براندازی نرم، بدنام‌کردن، مقابله، محاکمه و حذف عناصر مقابل‌کننده با براندازی است. من احساس می‌کنم به صورت ناخواسته و بر اثر تعلل برخی تصمیم‌گیران امر، فشار رسانه‌ای و جریان‌سازی رسانه‌ای که نقش عمده را در سال ٨٨ داشت، تمام افراد فعال علیه فتنه درگیر حواشی سیاسی و قضائی و در نهایت حذف شدند. از طرفی تمام مسئولیت‌ها عمری دارند و علی‌الدوام نیستند و قرار نیست همه تا آخر عمر مدیر باشند.

 اما برخی پرونده‌ها اقتصادی است.

به نظرم جریان فتنه و عقبه آن که در بخش‌هایی از مدیریت‌ها حضور داشتند، با توسل به ابزارهای رسانه‌ای در اختیارشان موفق شدند عناصر کلیدی مقابله با فتنه را با سازوکار اتهامات اقتصادی بدنام و حذف کنند.

  به نظرتان همین آقای احمدی‌‌مقدم اگر موفق بود، چرا حدود ٢٠ ماه شاهد تداوم اعتراض‌ها بودیم؟

برادران ناجا در آن زمان خیلی زحمت کشیدند؛ اما شخص احمدی‌مقدم فاقد قدرت مدیریت راهبردی در مقابله با بحران بود. اگر افرادی مثل سردار رادان یا سردار اشتری در کنار احمدی‌مقدم مدیریت مقابله با بحران را برعهده نمی‌گرفتند، کارنامه ناجا در مقابله با فتنه مطلوب نبود.

 فاقد توانایی مدیریت راهبردی بود، یعنی چه؟
احمدی‌مقدم در ایجاد انسجام نیروها،‌ اشراف بر محیط میدانی فتنه، هماهنگی نیروها در شیوه برخورد، توجیه نیروها در به‌کارگیری تکنیک‌های مقابله انتظامی با بحران‌های خیابانی و تحلیل میدانی بحران بسیار ضعیف بود. به‌عنوان مثال در روزهای بعد از هر دستگیری در سال ٨٨ حتی از تعداد دستگیرشدگان روز قبل که در مراکز انتظامی خودشان نگهداری می‌شدند، اطلاع نداشت و در کل فاقد شجاعت لازم بود.

 بسیاری معتقدند تیم قاضی مرتضوی چوب حمایت از احمدی‌نژاد را می‌خورند. به نظرتان احمدی‌نژاد فعلی که حتی اصولگرایان هم از او تبری می‌جویند، ارزش آن را داشت که تیم شما دچار چنین روزهایی شود؟

اتفاقات سال ٨٨ برای دفاع از احمدی‌نژاد نبود. تمام اقدامات ما و نیروهای امنیتی برای دفاع از مواضع نظام بود. رهبری به‌عنوان ولی‌امر، نتیجه انتخابات را تأیید و مسیر اعتراض‌ها را به سمت روش‌های قانونی هدایت کردند و در واقع احمدی‌نژاد دیگر موضوعیتی نداشت؛ اما برای دفاع از کیان نظام و امنیت اجتماعی مردم اقدام کردیم.

  با این تحلیل موافق هستید که احمدی‌نژاد در افزایش درگیری‌ها و اعتراض‌ها نقش مؤثری ایفا کرد؟

او به‌عنوان مجری قانون اساسی و کسی که در برابر ملت سوگند خورده تا حافظ و مجری قانون اساسی باشد، اولا وظیفه داشت در عمل به قانون اساسی در موضوع انتخابات آن مرحله را به شکلی اداره کند که محل ایراد از سوی هیچ معاندی باقی نماند.

از سوی دیگر به‌عنوان مجری قانون اساسی مکلف بود پس از اغتشاشات، تمام تلاش خود را برای حفظ امنیت کشور حتی به قیمت مایه‌گذاشتن از اعتبار، حیثیت، شخصیت و … به کار گیرد؛ اما در عوض با بی‌اعتنایی به حوادث ایجاد‌شده و بی‌مسئولیتی دراین‌باره نه‌تنها اقدام مؤثری در حفظ امنیت نکرد؛ بلکه با طرح سخنرانی تحریک‌آمیز، عزل دسته‌جمعی وزرا، اعلام مواضع دوگانه و ورود‌نکردن به مصالحه و بی‌اعتنایی به جلب رضایت مخالفان، باعث تشدید شرایط بحران شد.

 اعزام به کهریزک دستور من بود

 پس موضع شما هم مانند سایر اصولگرایان در نقد احمدی‌نژاد است.

به‌هرحال او بعد از انتخابات، رئیس‌جمهور همه ملت ایران بود و نباید در برابر جمعیت معترض پرچم مقابله و برخورد دست می‌گرفت و در زمان بحران از معرکه خارج می‌شد. احمدی‌نژاد از همان شروع بحران در سال ٨٨ با در‌پیش‌گرفتن موضع بی‌طرفی در فکر تصاحب آرای مخالفان برای انتخابات سال ٩٢ بود. دعوا به خاطر احمدی‌نژاد بود؛ اما او دنبال مخالفان بود!

  علت حمایت او از مرتضوی چه بود؟

پس از قضائی‌شدن پرونده کهریزک از مرتضوی و بنده حمایت کرد.

 چرا؟

برای مخالفت از موضع سیاسی با منتقدان خود.

 دنبال چه بود؟

جذب رأی برای مشایی در انتخابات ٩٢.

 آقای حیدری‌فرد! در جریان اصولگرا هنوز برخی هستند که همچنان اعتقاد دارند حفظ نظام با برخی از این روش‌ها میسر است. علت وجود این نگاه چیست؟

«امنیت» یک مقوله چندوجهی و انتزاعی است که هر تعریفی را می‌توان در قالب این مفهوم گنجاند. از یک منظر امنیت با جلب رضایت مردم محقق می‌شود؛ اما امنیت علاوه بر شقوق نرم دارای وجوه سخت و فیزیکی است و در جایی برای حفظ امنیت نیازمند اقدامات امنیتی، اطلاعاتی و انتظامی هستیم.

 اکنون که بیش از هشت سال از آغاز آن حوادث گذشته، فکر می‌کنید علت اصلی حوادث سال‌های ٨٨ و ٨٩ چیست؟

معتقدم علت اصلی بروز آن مسائل که در پی آن نظام دچار لطمه‌های امنیتی، اقتصادی و سیاسی شد که حادثه کهریزک هم از‌جمله نتایج زیان‌بار آن است، غفلت استراتژیک برخی نهادهای مسئول در برآورد وضعیت پیش‌رو بود. عدم‌اتخاذ تدابیر امنیتی لازم برای مدیریت بحران قبل از وقوع آن و در نهایت حمایت درونی بخش عمده‌ای از نخبگان سیاسی و خواص نظام به علت برخی نارضایتی‌ها دست‌به‌دست هم داد تا آن حادثه ایجاد شود.

 وقتی آن مسائل مانند تعلیق برای شما اتفاق افتاد، واکنش خانواده و به‌ویژه همسرتان نسبت به آن چگونه بود؟

همسرم قاضی دادگستری است و فوق‌لیسانس حقوق دارد و خواهر دو شهید است. خواهر او هم قاضی است و دکترای حقوق دارد. برادر او قاضی و سه برادر دیگرش دکترای مدیریت دارند. پدر همسرم «حاج‌عباس» فردی مؤمن، متدین و ولایت‌مدار در اصفهان و از خانواده آبرومندی است. همسرم یک قاضی امین، متدین و با‌لیاقت است؛ اما اقدامات بنده و حواشی‌ام باعث لطمه به حیثیت آنها شد و از دستم ناراحت هستند؛ اما من او را بسیار عاشقانه دوست دارم.

 وقتی بحث کشته‌شدن شهروندان در کهریزک پیش آمد، در خانه شما چه گذشت؟

همسرم بسیار ناراحت بود… . من نفر هشتم فهرست تحریم‌ها در ماه می سال ٢٠١٢ از طرف اتحادیه اروپا بودم و همسرم از این موضوع بسیار اندوهگین شد.

 درباره محاکمه شما چه نظری به‌عنوان یک قاضی داشت؟

چون از واقعیت ماجرا اطلاع داشت، با محاکمه‌ام مخالف بود؛ اما هم من و هم ایشان تابع قانون هستیم.

 ازدواج شما سنتی بود؟

ما همکلاسی بودیم. هر دو در بسیج دانشجویی دانشکده علوم قضائی فعالیت داشتیم. یک دختر به نام «ریحانه» داریم که متولد سال ٨۶ است.

 آقای حیدری‌فرد! شما بابت ماجرای تلخ کهریزک نمی‌خواهید از مردم عذرخواهی کنید؟

(سکوت). از مقام معظم رهبری و ملت ایران طلب عفو و بخشودگی دارم.


منبع: برترینها

ویتوریو دسیکا؛ بازیگری مشهور و کارگردانی توانا

: ویتوریا دسیکا در ۷ جولای ۱۹۰۱ در ناپل دیده به جهان گشود. او سینما را از دوران کودکی و با حضور در عرصه بازیگری آغاز کرد و در ادامه به کارگردانی روی آورد. این هنرمند در طول دوران زندگی هنری خود ۳۰ فیلم را کارگردانی کرد، در حالی که بازی در بیش از ۵۰ فیلم سینمایی را کارنامه هنری خود دارد و عنوان بهترین بازیگر ژانر ملودرام و کمدی ایتالیا در دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی را به خود اختصاص داده است.

ویتوریو دسیکا بازیگر مشهوری که کارگردان هم بود

دسیکا فعالیت در زمینه سینما را از سال ۱۹۱۰ و زمانی که تنها ۹ سال داشت با بازیگری آغاز کرد و این فعالیت تا سال ۱۹۷۴ با بازی در فیلم سینمایی “ما همدیگر را خیلی دوست داشتیم” ساخته اتوره اسکولا ادامه یافت. این فیلم در سال ۱۹۷۵ بر پرده سینماهای ایتالیا رفت و با استقبال قابل توجه مخاطبین مواجه شد. از جمله ویژگی هایی بازی دسیکا توجه به مسائل حرفه ای، خوشرویی و نوعی خودشیفتگی ذاتی این هنرمند است که همواره در نقش های مختلفی که ایفا می کرد به خوبی دیده می شد و جزو ویژگی های اصلی بازی او درآمده بود.

دسیکا در سال ۱۹۳۲ با بازی در فیلم سینمایی “مردها چه رذل هایی” ساخته کامرینی به عنوان بزرگترین ستاره فیلم های کمدی و عاشقانه ایتالیایی معرفی شد. وی که در امر خوانندگی هم فعالیت می کرد و به موسیقی علاقه زیادی داشت در بیشتر فیلم هایی که بازی می کرد از این ویژگی خود بهره می برد. از این جهت به “چارمیو” شهرت یافت. این عنوان به هنرمندانی در ایتالیا اطلاق می شد که در زمینه کاری خود از نوعی جذابیت و توانایی بالای هنری برخوردار باشند. دسیکا در کار خود – چه در عرصه بازیگری و چه در زمینه کارگردانی – با خلق موقعیت های جذاب برخوردار از جنبه های زیبایی شناسانه در کنار ایجاد حس همذات پنداری مخاطب در جلب نظر بیننده بسیار موفق عمل کرد.

دسیکا فعالیت در زمینه کارگردانی را از سال ۱۹۴۰ آغاز کرد. فیلم هایی که وی ساخت را به چهار دوره کاری تقسیم بندی می کنند. در دوره نخست فعالیت این کارگردان که بین سال های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴ را دربر می گیرد شش فیلم توسط وی ساخته شد. بیشتر آثار این دوره به تولید فیلم هایی مربوط می شود که در ژانر واقعگرا جای می گیرند و هنوز شخصیت خلاق هنرمند به کامل بروز نیافته است.

البته فیلم سینمایی “بچه ها نگاهمان می کنند” که در سال ۱۹۴۳ ساخته شد، نخستین گام دسیکا برای ورود به عرصه نئورئالیسم محسوب می شود که توجه سینماگران ایتالیایی به این ژانر موجب شد تا سینمای ایتالیا در صدر سینمای جهان آن دوره قرار بگیرد. همچنین این فیلم نخستین تجربه همکاری دسیکا با چزاره زاواتینی به عنوان فیلمنامه نویس است که در بیشتر آثار بعدی او نیز این همکاری ادامه یافت.

اصطلاح نئورئالیسم از دهه ۳۰ میلادی و از ادبیات و هنرهای تجسمی می آید. به نظر می رسد ماریو سراندبی، تدوینگر شناخته شده سینمای ایتالیا برای نخستین بار این اصطلاح را در هنگام تماشای فیلم ” وسوسه ” به سال ۱۹۴۳ به کار برده است و پس از آن در میان سینماگران ایتالیایی باب شد. به عقیده صاحبنظران سینمایی، نئورئالیسم بیش از آنکه مکتب یا جریان هنری باشد بخشی از گرایش کلی هنرمندان مکتب واقع گرا به روایت نوین سینمایی و بیان مسایل و موضوع های روز جامعه است. گرایشی که راهی نو برای ارایه واقعیت های جامعه ایتالیای جنگ زده و نهضت مقاومت به وجود می آورد.

ویتوریو دسیکا بازیگر مشهوری که کارگردان هم بود

از این دیدگاه نئورئالیسم نه تنها با مسایل عمومی جامعه دوره خود به صورت مستقیم، رو در رو و بدون واسطه مواجه می شد، بلکه برای ارایه راه حلی در برون رفت از مشکلات نیز تلاش می کرد. به عبارت دیگر، این شیوه بیان سینمایی علاوه بر اینکه آینه تمام نمای مسایل و مشکلات جامعه خود بود، به دنبال راه هایی می گشت تا بتواند میان واقعیت های موجود و آرمان ها و نیازهای فردی و اجتماعی مردم نیز پیوندی منطقی برقرار سازد.

دسیکا که از پدید آورندگان سینمای نئورئالیسیم محسوب می شود و همزمان با روبرتو روسیلینی به عنوان برجسته ترین کارگردان این جنبش فعالیت خود در این عرصه را آغاز کرده بود، در دومین دوره فعالیت سینمایی خود که بین سال های ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲ را دربر می گیرد به ساخت فیلم های سینمایی “واکسی”، “دزدان دوچرخه”، “معجزه در میلان” و “اومبرتو دی” اقدام کرد که در این میان “دزدان دوچرخه” مشهورترین و در عین حال جهانی ترین اثر او محسوب می شود.

این فیلم که در سال ۱۹۴۸ ساخته شد، داستان زندگی مردی متاهل را بیان می کند که در دوران رکود شدید اقتصادی ایتالیا و فقر عمومی جامعه، اقدام به خرید یک دوچرخه و کار برای معاش خانواده می کند. اما پس از مدتی دوچرخه اش را می دزدند. این مرد همراه با پسر نوجوانش به دنبال دوچرخه می گردد و تا پایان داستان هم موفق به پیدا کردن آن نمی شود.

سابقه دسیکا در عرصه بازیگری موجب شد در بیشتر آثار نئورئالیستی خود در استفاده از عوامل هنری سازنده فیلم بسیار خوب عمل کند و به ایجاد نوعی توازن میان بازیگردانی و کارگردانی هنری دست یابد. همچنین او به استفاده از بازیگران غیر حرفه ای در کار خود روی آورد و از این عنصر به اندازه ای خوب استفاده کرد که پس از آن به عنوان یک الگو و شیوه فیلمسازی مورد استفاده بسیاری از کارگردان های جهان قرار گرفت.

به همان اندازه که دسیکا از فیلمسازان آغازگر جنبش نئورئالیسم در سینمای ایتالیا به شمار می رود، این ژانر با فیلمی از وی با عنوان ” اومبرتو دی ” که در سال ۱۹۵۲ ساخته شد، به پایان راه رسید. از این زمان به بعد سومین دوره فیلمسازی دسیکا آغاز می شود. در این دوره وی به سمت تولید فیلم های ملودرام روی آورد. آثار بین سال های ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۶ که ۱۱ فیلم را در بر می گیرد، معرف سومین دوره فعالیت این کارگردان است. از جمله آثار موفق این دوره فیلمسازی وی “طلای ناپل” ساخته شده در سال ۱۹۵۴ و “دو زن” به سال ۱۹۶۰ است که سوفیا لورن بازیگر اصلی فیلم به خاطر بازی در این اثر جایزه اسکار را از آن خود کرد.

چهارمین دوره فیلمسازی دسیکا را دوره زوال می نامند. در بین سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۴ این کارگردان به تولید ۱۰ فیلم سینمایی با تم عاشقانه و رویکرد اجتماعی اقدام می کند که این نوع آثار بیشتر به سینمای تجاری ایتالیا گرایش دارند. این فیلمساز به خاطر کارگردانی فیلم “باغ مینزی کنتی نیس” در سال ۱۹۷۱ جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را به دست آورد.

دسیکا با آنکه در آثار خود با بورژوازی به شدت مخالفت می کرد و همواره به طبقه کارگر و کم درآمد جامعه توجه ویژه نشان می داد و فیلم هایی که در ژانر نئورئالیسم ساخت مهمترین موید این مطلب است، اما در بسیاری از آثار خود نوعی ظرافت و دقت بوژوازی را به کار می گرفت. این دقت و ظرافت وسواس گونه برایش حساسیت هایی به وجود آورد که در پایان عمر او دچار افسردگی و ترس از تنهایی کرد. دسیکا در سال ۱۹۷۴ در اوج شهرت چشم از جهان فروبست.


منبع: برترینها

ستاره هایی که زیر تیغ رفتند و نجات یافتند

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: بسیاری از ستاره ها دوست ندارند که مشکلات جسمی و بیماری های خود را با هوادارانشان در میان بگذارند، شاید به این علت که فکر می کنند این مشکلات آینده شغلی آنها را تحت تاثیر قرار می دهند یا این که از تعداد هوادارنشان می کاهد. اما برخی از ستاره هستند که با شجاعت تمام، نه تنها بر بیماری خود غلبه کردند بلکه تجربه های تلخ خود را با طرفدارانشان نیز به اشتراک گذاشتند. اگر شما هم دوست دارید بدانید که ستاره ها با چه بیماری های مرگباری دست و پنجه نرم می کنند، در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

۱٫ پیوند کلیه سلنا گومز

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

هیچ خبری از سلنا گومز در طول تابستان ۲۰۱۷ نبود، تا این که او عکسی از خود و دوست صمیمی اش، در حالی که روی تخت بیمارستان دست در دست هم دراز کشیده بودند، را منتشر و به هوادارانش اعلام کرد که به دلیل پیوند کلیه زیر تیغ جراحی بوده است. او در صفحه ۱۲۷ میلیونی اینستاگرامش نوشت: «من می دانم که شما از غیبت من در طول تابستان ناراحت و نگران بوده اید و برایتان سوال بود که چرا آهنگ جدیدم را منتشر نکرده ام، دلیلش این بود که من به علت بیماری لوپوس مجبور به بستری و عمل پیوند کلیه شدم.»

او همچنین عکس هایی از کاهش وزن اش در این دوره و روز عمل جراحی اش، در حالی که لباس بیمارستان به تن کرده بود، را در شبکه های اجتماعی منتشر کرد.

سلنا گومز سال گذشته نیز به دلیل بیماری لوپوس از افسردگی و ناراحتی های عصبی رنج می برد. او می گوید: «بیماری لوتوس تمامی ندارد و کاملا غیر قابل پیش بینی است اما من سعی دارم که با آن مبارزه کنم.»
 


۲٫ عمل زانو کلویی کارداشیان

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

چندین سال قبل، کلویی کارداشیان در جواب کامنت های مردم به مدل زانوهایش گفت: «اگر به نظر شما زانوی من خنده دار است، باید بگویم که من ۳ عمل جراحی زانو داشته ام که به خاطر تصادفم در ۱۶ سالگی رخ داد. درست است که فرم زانوی من برای شما خنده دار است اما خداروشکر من اکنون سالمم و همین برای من کافی ست.»

زمانی که او ۱۶ سال داشت، در یک تصادف، از شیشه جلویی ماشین به بیرون پرتاب شد. علاوه بر شکستگی زانو، او بخشی از حافظه بلند مدت خود را نیز از یاد برد. او در این مورد می گوید: «این اتفاق مرا شوکه کرد. من از این که نمی توانم بسیاری از خاطرات بچگی ام خود را به یاد بیاورم، واقعا ناراحتم. من حتی نام رئیس جمهورهای گذشته را نیز از یاد برده ام.»
 


۳٫ سرطان سینه آنجلینا جولی

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

زمانی که آنجلینا جولی، پس از کاهش وزن شدیدش، روی فرش قرمز قدم گذاشت، چشمان زیادی را نگران خود کرد. او که مادر ۶ فرزند است تا مدت ها بیماری خود را پنهان کرده بود اما در نهایت مجبور شد که در مصاحبه ای به بیماری خود اعتراف کند. مادر، خاله و مادر بزرگ او بر اثر سرطان سینه جان خود را از دست دادند و حال این بیماری گریبان این ستاره محبوب را نیز گرفت.

او در این باره می گوید: «من هم مانند زنان دیگرم. در این دوران به خودم دلداری می دادم و می گفتم که باید آرام، صبور و قوی باشم. من نمی خواستم بدون این که بزرگ شدن فرزندان و نوه هایم را ببینم، از دنیا بروم. به دلیل یائسگی، من دیگر نمی توانم باردار شوم اما اصلا از این موضوع ناراحت نیستم زیرا هر چی پیش آید، بخشی از زندگی است و من هیچ ترسی از آن ندارم.»
 


۴٫ جراجی ستون فقرات اورلاندو بلوم

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

اورلاندو بلوم در سن ۲۱ سالگی از یک ساختمان ۳ طبقه سقوط کرد و ستون فقرات اش آسیب دید. آسیب وارده به او آنقدر زیاد بود که پزشک اش از راه رفتن دوباره او قطع امید کرد. اما خوشبختانه او پس از عمل جراحی توانست به زندگی عادی خود باز گردد.

اورلاندو می گوید: «آسیبی که به ستون فقراتم وارد شده، نتوانست مرا از ادامه زندگی منع کند. ترس دوست من نیست، بلکه تنها زندگی و خلاقیت را از من می گیرد، در واقع ترس مرا از آنچه هستم، دور می کند.»
 


۵٫ عمل زیبایی رودریگو آلوز

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

رودریگو آلوز ۳۰ ساله، پس از عمل های جراحی زیبایی به مرد عروسکی لقب گرفت. از سال ۲۰۰۴ تاکنون او ۴۲ عمل زیبایی از جمله ۶ عمل بینی، لیپوساکشن، سیکس پک، عمل عضلات پا، ایمپلنت چانه و… انجام داد. در واقع او بیش از ۵۰۰۰۰۰ دلار را صرف زیبایی ظاهرش کرد.

سال گذشته او ناگهان به دلیل تنگی نفس به بیمارستان منتقل شد. به گفته او: «من به سختی نفس می کشیدم، به همین دلیل مجبور شدم که بار دیگر بینی ام را عمل کنم. عمل بسیار دردناک و سختی بود اما چاره ای جز این نداشتم.»


۶٫ سوختگی تراویس بارکر

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

در سال ۲۰۰۸ ، هنگامی که بارکر با هواپیمای Learjet ۶۰ به همراه ۴ نفر از همکارنش از یک اجرا باز می‌گشت، هواپیمای آنها دچار نقص فنی شده و در کلمبیا سقوط کرد. تمامی همراهان بارکر از جمله مدیر برنامه‌هایش در این حادثه جان خود را از دست دادند اما او بعد از درمان، دوباره بهبود یافته و به کارش ادامه داد.

او در این حادثه ۶۰% از اندامش دچار سوختگی شد: «من در را باز کردم و سعی کردم که از هواپیما خارج شوم اما ناگهان آتش گرفتم.در آن لحظه فقط می دویدم، به هیچ چیزی جز این که بار دیگر خانواده ام را ببینم، فکر نمی کردم.»

او پس از این ماجرا مجبور به ۲۷ عمل جراحی شد. آنقدر در وضعیت بدی به سر می برد که به دوستان اش پیشنهاد داد در ازای گرفتن پول، او را بکشند.
 


۷٫ پیوند کلیه سارا هایلند

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

زمانی که پدر سارا هایلند یکی از کلیه های خود را به دخترش هدیه داد، او تازه به عشق پدرانه اش پی برد. سارا از بیماری دیسپلازی کلیه رنج می برد، بدین معنی که کلیه های او زمانی که در رحم مادرش بود، به خوبی رشد نکرد. او جزییاتی در مورد عمل اش منتشر نکرد، تنها پس از عمل موفقیت آمیزش گفت: «خانواده هیچوقت ترکت نمی کنند. مهم نیست که چه مشکلی داری، آنها همیشه در کنارت خواهند بود. پدر من یکی از کلیه هایش را به من هدیه داد و این شکفت آور بود. این اتفاق چشمان مرا به روی واقعیت باز کرد، این که اطرافیانم چه افرادی هستند و چقدر دوستم دارند.»
 


۸٫ عمل صورت کانیه وست

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

 

در سال ۲۰۰۲، کانیه وست تصادف وحشتناکی با ماشین اش داشت که در نهایت منجر به جراحی کل صورت او شد. او هفته ها در بیمارستان بستری بود و به دلیل نداشتن بیمه، مجبور بود که تمام مخارج بیمارستان و عمل را خودش بدهد. او در مصاحبه ای گفت: «در آن زمان من در حال ضبط آهنگ بودم. آن آهنگ بهترین کار هنری من نشد اما از آن زمان به بعد هنگام ضبط آهنگ هایم تصور می کنم که شاید این آخرین کار من باشد.»
 
 


۹٫ بارداری کیم کارداشیان

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

کیم کارداشیان در مورد بارداری خطرناکش و حتی جزییات آن با هوادارانش صحبت کرده بود. او در سال ۲۰۱۵ اولین فرزند خود را به دنیا آورد که به قول خودش دردناک ترین تجربه همه عمرش بود. او که از بیماری جفت سر راهی در دوران بارداری اش رنج می برد، دچار خونریزی شدیدی در بارداری شد که گاهی به مرگ مادر می انجامد، اما در نهایت او توانست عمل خود را با موفقیت پشت سر بگذارد.

او می گوید: «پزشک مجبور شد که دست خود را تا آرنج در من فرو برد و جفت را با دست هایش جدا کند.»
 


۱۰٫ بیماری لوپوس تونی برکستون

بیماری های مرگبار ستاره های هالیوود

تونی برکستون از بیماری لوپوس رنج می برد. این بیماری کلیه، مفاصل، پوست، سلول های خونی، قلب و ریه های او را نیز تحت تاثیر قرار داد. نه تنها او بلکه برادر او نیز دچار چنین بیماری است و عمویش نیز به دلیل همین بیماری جان خود را از دست داد.

او می گوید: «برخی روزها نمی توانم تعادل خود را حفظ کنم و تنها مجبورم که در تختم دراز بکشم. این بیماری شبیه آنفولانزاست اما من نمی گذارم که این بیماری زندگی ام را تحت تاثیر قرار دهد. روزهایی که حال خوشی ندارم به کودکانم می گویم که دوست دارم امروز را در تختم استراحت کنم.»


منبع: برترینها

بازیگرانی که می‌خوانند و خواننده هایی که بازی می‌کنند

ماهنامه دیده بان: همه ما خواننده ایم. تعجب نکنید. به جای تعجب کردن یک نگاهی به میهمانی های خانوادگی یا دورهمی های دوستانه بیاندازید که وقتی بزم گرم می شود چطور به نوبت زیر آواز می زنیم به خصوص اگر یک سازی، گیتاری، سه تاری، چیزی هم در میان باشد که بیشتر برای آواز خواندن ترغیب مان کند. حتی آنها که تا به حال در جمع نخوانده اند در تنهایی و خلوت پشت فرمان یا نهایتا موقع حمام کردن بارها مچ خودشان را در حال آواز خواندن گرفته اند.

اساسا میل و وسوسه به آواز خواندن قابل انکار نیست به خصوص اگر ته صدایی هم در کار باشد و مخاطبی که برای شنیدن این ته صدا اعلام آمادگی کرده باشد. خلاصه همه مردم به آواز خواندن علاقه دارند و بازیگرها هم که جدا از مردم نیستند.

پس آنها هم به عنوان بخشی از مردم بدشان نمی آید حنجره خودشان را برای ساز و آواز یک تستی بزنند. در این میان کار بعضی ها می گیرد و خوانندگی هم به هنرهای شان اضافه می شود. برخی دیگر هم مسیر برعکس را طی می کنند و بعد از خوانندگی به عشق بازیگری می رسند. در این مطلب به هر دو دسته ای که ذکرشان رفت پرداخته شده است.

حامد بهداد

حامد بهداد اینجا، حامد بهداد آنجا، حامد بهداد همه جا.بازیگر محبوب جوان ها که با یاغی گری و عصبی بازی دل خیلی ها را به خصوص در اولین سال های بازیگری اش برده بود، دستی هم در خوانندگی دارد. دستی که هر بار از یک آستین بیرون می آید.

 بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند
یک بار تیتراژ پایانی یک سریال تلویزیونی را اجرا می کند و بار دیگر در متن سریال دندون طلا بارها و بارها می زند زیر آواز. یک بار در فیلم «آن شب اتفاق افتاد» نقش خواننده مجالس را بازی می کند و یک بار در فیلم «گربه های ایرانی…» در حین این که برای بهمن قبادی دنبال خواننده های زیرزمینی می گردد، خودش هم بالاخره یک جایی می زند زیر آواز خراسونی!

بهداد در قامت خواننده چند تک آهنگ به شکل انفرادی منتشر کرده و البته در چند کنسرت گروهی هم شرکت داشته است. کنسرت هایی که اغلب آنها در همراهی با گروه «دارکوب» برای بهداد شکل می گیرند. او سابقه همراهی در یکی از آهنگ های رضا یزدانی را هم دارد و خلاصه در اشکال مختلف خوانندگی را تجربه کرده است.

بهداد این روزها مشغول بازی در یک تئاتر است و اگر در این تئاتر هم یکباره تصمیم گرفت زیر آواز بزند اصلا نباید تعجب کرد چون توانایی این کار را دارد. او را در این شب ها در نمایش «شرق دور، شرق نزدیک» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی می توان پیدا کرد، نمایشی که در پردیس تازه تاسیس شهرزاد روی صحنه می رود.


رضا یزدانی

پای این خواننده پرطرفدار را اولین بار مسعود کیمیایی به سینما باز کرد. کیمیایی می گوید وقتی اولین بار صدای رضا یزدانی را شنیده احساس کرده این همان صدایی است که می تواند فریاد نسل جوان امروز باشد. پس بسیار مشتاق شده تا این صدا را در فیلم هایش داشته باشد و چه بهتر از این که صدا را به همراه صاحبش وارد فیلم ها کند. بنابراین رضا یزدانی اولین بار در صحنه ای از فیلم «حکم» حاضر می شود و در کافه ای که پاتوق بدمن های کله گنده فیلم است آواز می خواند.

بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

او برای تیتراژ پایانی فیلم هم آهنگ معروف لاله زارش را اجرا می کند، البته با ترانه جدیدی که متناسب با فیلم نوشته شده است: «از لاله زار که می گذرم، زخمی تر از ترانه ام/ تشنه محکومیت به حکم عاشقانه ام/ از لاله زار که می گذرم، حسرت گولّه با منه! وقتی که دست تو می خواد، تیر خلاص رو بزنه…» یزدانی بعدها در ۳ فیلم بعدی استاد یعنی «رئیس»، «محاکمه در خیابان» و «متروپل» هم ترانه خواند اما بازیگری برایش از فیلم «طهران، تهران» جدی شد.

بعد از آن در «بوی گندم» هم بازی کرد تا اینکه بالاخره به «تیک آف» رسید و بهترین بازی اش را در این فیلم به نمایش گذاشت. در «تیک آف»، رضا یزدانی روبروی مصطفی زمانی و پگاه آهنگرانی یکی از نقش های اصلی فیلم را به خوبی ایفا کرد و ترانه «تیک آف» را هم با آهنگسازی محسن شریفیان اجرا کرد که یکی از بهترین آثار او تا امروز بوده است. «من برای کسی جز تو، شهرُ زیر و رو نکردم/ به چی باید می رسیدم؟ وقتی آرزو نکردم!»


محمدرضا هدایتی

هدایتی از همه بازیگرهایی که تا الان اسم بردیم خواننده تر است. هدایتی از وقتی با مجموعه «ببخشید شما» همکاری اش را با مهران مدیری آغاز کرد کم کم به عنوان بازیگر طنزهای تلویزیونی به شهرت رسید. اما او قبل تر از اینها در زمینه موسیقی آموزش دیده و منتظر فرصتی بود تا استعدادهایش را در این زمینه بروز بدهد.

 بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند
بعدها این فرصت را پیدا کرد و کم کم در خوانندگی هم آن قدر فعال شد که حالا دیگر شهرتش در این رشته هم دست کمی از بازیگری ندارد. این روزها نام محمدرضا هدایتی را اگر در موتور گوگل جستجو کنید بعد از اولین صفحه که مربوط به ویکی پدیای اوست بلافاصله به لینک هایی برای دانلود آهنگ های جدید او می رسید نه اخبار و عکس هایی در مورد فعالیت های بازیگری اش.

از هدایتی تا امروز دو آلبوم رسمی به نام های «برگ و باد» و «ماه می خنده» به همراه چندین و چند تک آهنگ منتشر شده که با اقبال عمومی و استقبال مخاطبان هم روبرو شده است تا حدی که کنسرت های این هنرمند از جمله کنسرت های شلوغ و پرطرفدار در مارکت موسیقی پاپ محسوب می شوند.

آهنگ های «دلگیرم از تو» و «من با تو آرومم» هدایتی یکی از پرطرفدارترین آهنگ های پاپ سال های اخیر بوده و بارها و بارها در شبکه ها و سایت های مجازی لود شده است. او علاوه بر تمام این فعالیت ها، صداپیشگی عروسک ها را در برنامه «کلاه قرمزی و پسرخاله» هم مثل تمام این سال ها ادامه می دهد. البته اگر این برنامه ساخته شود و در دام کج سلیقگی مسئولان تلویزیون گیر نیفتد.


رضا رویگری

رضا رویگری بازیگر را که همه می شناسند. از بازی در فیلم های سینمایی دهه ۶۰ و ۷۰ گرفته تا کم کاری در سینما و بازی در سریال های تلویزیونی، او را به یکی از سرشناس های این حوزه تبدیل کرده است. به خصوص بازی در سریال های تاریخی طی چند سال اخیر جایگاه خاصی به این بازیگر قدیمی بخشیده است اما رویگری خواننده را شاید مخاطبان هنر کمتر به جا بیاورند. او خواننده سرود معروف «الله الله» بود که در سال های اول انقلاب اجرا شد و یکی از معروف ترین سرودهای انقلابی در تاریخ ایران محسوب می شود.

بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

شعر «ایران ایران ایران/ خون و مرگ و عصیان» با صدای او تا سال های سال یکی از آشناترین اشعار برای نسلی خواهد بود که سال های انقلاب را از نزدیک لمس کردند. رویگری سال ۱۳۶۸ در فیلم «دخترم سحر» به کارگردانی مجید قاری زاده علاوه بر بازیگری چند سرود هم اجرا کرد که این یکی از اولین تجربه های خوانندگی در سینمای ایران در سال های بعد از انقلاب بود. از رضا رویگری در جایگاه خواننده تاکنون ۳ آلبوم موسیقی با نام های «از عشق گفتن»، «غوغا» و «کازابلانکا» منتشر شده است.


رسول نجفیان

جوان های امروز شاید کمتر او را به یاد بیاورند چون در سال های اخیر هم از بازیگری فاصله گرفته و هم از خوانندگی اما پیش ترها در هر دو حوزه آنقدر پر کار بود که هر جا نگاه می کردیم او را می دیدیم و البته کارهای دلنشینی هم در هر دو حوزه بازیگری و خوانندگی داشت. حتی بعضی از کارهای او به «کالت» تبدیل شدند، آن قدر که تا مدت ها هر کسی از دار دنیا می رفت مراسم عزاداری او فقط با صدای نجفیان و شعر «عجب رسمیه…» رسمی می شد.

بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

نجفیان در بازیگری هم کارهای ماندگار و دلنشینی از خود به جا گذاشت از جمله حضور پررنگش در سریال آپارتمان و البته بازی دلنشینش در نمایش «عشق آباد»، به خصوص در صحنه معروفی که همراه با پرویز پرستویی صحنه تئاتر شهر را مستانه طی می کردند. او دستی هم به ساز دارد و می تواند آوازهای محزونش را با نوای سه تار خود همراهی کند. خوانندگی رسول نجفیان بیشتر شکل و شمایل نوجه خوانی دارد و او با تکیه بر این توانایی اش یک آلبوم عاشورایی هم با اشعاری مذهبی منتشر کرده است. ای کاش او را پرکارتر از اینها ببینیم؛ البته در همان بازیگری و خوانندگی، نه در اجرای برنامه های تلویزیونی که زیاد به سبک کاری او نمی آید.


امیرحسین مدرس

نام مدرس هم از پرونده بازیگر – مجری های مستقیما به پرونده بازیگر – خواننده ها منتقل شده است. اگرچه او نه در خوانندگی آن قدرها پر سروصدا بوده و نه در بازیگری، اما کم سروصدا بودن او به معنای عدم موفقیتش نیست. اساسا مدرس از آن دسته هنرمندانی است که کیفیت را در کارش به کمیت ترجیح داده و در تمام این سال ها بدون تبلیغات زیاد و راه انداختن سروصداهای معمول پیرامون خودش، به کار ادامه داده است.

بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

مدرس، کار موسیقی را خیلی جدی آغاز کرده است. او ابتدا ردیف های آواز مقدماتی را گذرانده و سپس دوره تکمیلی و عالی را نزد مرحوم استاد رضوی سروستانی به پایان رسانده است. او تیتراژ سریال های تلویزیونی «خوش نشین ها»، «زن بابا»، «ترانه مادری» و «فرات» را خوانده و اولین آلبومش با نام «ماه نی» هم بازخوانی نوحه های قدیمی و فراموش شده ایرانی بوده است. او در آخرین آلبوم موسیقی اش با نام «خورشید» هم با امین تارخ همکاری کرده است.


بهرام رادان

بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

یک آلبوم موسیقی به نام «روی دیگر» منتشر کرد و بعد از آن دیگر از خوانندگی دست برداشت. بهرام رادان اوایل به عنوان یکی از خیل جوان های خوش چهره و چشم رنگی به سینما آمد و در فیلم های بدنه به بازی پرداخت اما به مرور پایش به فیلم های هنری باز شد و نقش های با ارزش تری بازی کرد. بهروز افخمی با فیلم «گاوخونی» اولین کارگردانی بود که پای رادان را به فیلم هایی با عیار بالا باز کرد. شاید رادان توقع داشت در خوانندگی هم مثل بازیگری به مرور اوج بگیرد و جایگاه بهتری پیدا کند. شاید هم صرفا از سر تفنن یک آلبوم منتشر کرده و بعد از آن شخصا علاقه ای به ادامه این مسیر نداشته است. کسی چه می داند!


مهران مدیری

در پرونده بازیگر – خواننده ها نمی توان از کنار نام او عبور کرد. اگر پرونده کارگردان ها را هم باز کنیم باید از او نام ببریم و شاید اگر به سراغ پرونده ثروتمندترین مردان ایران هم برویم باز مهران مدیری یک جایی در آن گوشه ها برای خودش پیدا کند! صدای مهران مدیری اولین بار با آلبوم «از روی سادگی» شنیده شد.

 بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

آلبومی که با سروصدا و تبلیغات زیاد و با قیمتی که در زمان خودش گران تر از سایر آلبوم های موسیقی بود به بازار آمد. همه کسانی که کنجکاو بودند صدای کمدی ساز محبوب شان را برای اولین بار به عنوان خواننده بشنوند، این آلبوم را با قیمت بالایش خریداری کردند و اغلب شان هم پشیمان نشدند.

مدیری خواننده، بعدها چند تیتراژ برای برنامه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی خواند که «شب های برره»، «باغ مظفر»، «قهوه تلخ» و فیلم «هم نقس» مهم ترین آنها بودند. او در همکاری با گروه دارکوب هم چند ترانه را اجرا کرد و البته خواندن در کنسرت هم از تجربه هایی بود که از دستش در نرفت.


فتحعلی اویسی

آن اوایل وقتی در سریال های طنز تلویزیون زیر آواز می زد کسی فکر نمی کرد خوانندگی برایش جدی تر از این حرف ها باشد. همه فکر می کردند فتحعلی اویسی وقتی در نقش پیرمردهای بامزه و بذله گو ظاهر می شود طبعا مثل همه آنها باید دستی هم در آواز خواندن داشته باشد و به همین خاطر است که هر از گاهی صدایش را گرم می کند و زیر آواز می زند اما بعد کم کم کار بالا گرفت و به خواندن تیتراژ پایانی سریال رسید.

 بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

بعد هم که پای انتشار آلبوم وسط آمد و «خونه دل» با صدای فتحعلی اویسی و همراه پسرش علیرضا اویسی منتشر شد. جالب است بدانید اویسی همراه با گروه آژیر در کنسرت زنده هم خوانندگی کرده است. بنابراین برای این که او را در زمره خواننده – بازیگرها قرار بدهیم هیچ کم و کسری خاصی ندارد.


رضا صادقی

با وجود پرطرفدار بودن در سال های اخیر – به خصوص در اولین سال های شهرتش – رضا صادقی خواننده کم حاشیه و کم حرفی است. از خواننده ای تا این حد کم حاشیه که معمولا حتی از مصاحبه با رسانه ها هم فراری است، بعید بود تن به بازیگری در یک فیلم سینمایی بدهد اما او به پیشنهاد احمد امینی پاسخ مثبت داد و در فیلمی که با الهام از زندگی واقعی او ساخته شده بود در نقش خودش بازی کرد.

بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

محمدرضا فروتن، افشین هاشمی، پگاه آهنگرانی، شقایق فراهانی، پیام دهکردی، کوروش تهامی، همایون ارشادی، هومن برق نورد و ترلان پروانه دیگر بازیگران این فیلم سینمایی بودند که از میان آنها پیام دهکردی وظیفه بازیگردانی را هم بر عهده داشت و به رضا صادقی در رعایت اصول بازیگری کمک می کرد. «بی خداحافظی» اولین و آخرین تجربه آقا رضای مشکی پوش در سینما بود و بعد از بازی در این فیلم، بی خداحافظی سینما را ترک کرد.


فرزاد فرزین

خواننده جوان و پرطرفدار و بازیگر سریال «عاشقانه». فرزاد فرزین بازیگری را اولین بار در سال ۱۳۸۵ با فیلم «پسران آجری»  به کارگردانی مجید قاری زاده تجربه کرد. بعد از آن در تله فیلمی به نام «دنیای محبوب» بازی کرد و برای فیلم «سوپراستار» به کارگردانی تهمینه میلانی نیز آهنگ تیتراژ ساخت.

 بازیگرانی که می خوانند و خواننده هایی که بازی می کنند

بعد از یکی دو حضور کم سروصدای دیگر در فیلم ها و تله فیلم ها در نهایت به بازیگران سریال «عاشقانه» پیوست که مخاطبان زیادی داشت و بسیار دیده شد. «عاشقانه» چهارمین تجربه بازیگری فرزین به شمار می رود و البته او تیتراژ ابتدایی این سریال را نیز به همراه ۳ آهنگ دیگر اجرا کرده است.


ستاره های قبل از انقلاب

بازار خواننده – بازیگرها در سینمای قبل از انقلاب خیلی داغ تر از امروز بود. از اولین سال های راه اندازی سینما در ایران تا سال ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی باعث تغییرات وسیعی در روند فیلمسازی شد، خواننده های زیادی به سمت سینما کشیده شدند و بازیگری را تجربه کردند. به دلیل رونق ساز و آواز در فیلمفارسی های آن دوران، اتفاقا خواننده ها زمینه بهتر و میدان وسیع تری برای فعالیت در فیلم ها داشتند چون در صحنه های زیادی از فیلم می توانستند توانایی خود را در خوانندگی به رخ بکشند و به جذابیت فیلم ها هم اضافه کنند.

به غیر از بانوان خواننده و بازیگر که فعالیت زیادی هم داشتند، از بین آقایان، نعمت الله آغاسی هم در چند فیلم سینمایی در نقش خودش ظاهر شد و همزمان بازیگری و خوانندگی کرد. اکبر گلپایگانی هم در فیلم «مرد حنجره طلایی» به عنوان بازیگر ظاهر شد. گذشته از اینها خوانندگان دیگری هم بودند که دستی هم در بازیگری داشتند و به خصوص در فیلم های «یاران»، «ماهی ها در خاک می میرند»، «بوی گندم» و دیگر فیلم ها از بازی های به یادماندنی آنها و از فیلم های محبوب نسل جوان در آن سال ها بود.


منبع: برترینها

شایان مصلح: به من بگویید کربلایی شایان

هفته نامه همشهری جوان – محمد امیرپور: زلزله سال ۶۹ برای همه مردم ایران با فوتبال گره خورده است. ساعت از ۱۲ شب گذشته بود و بیشتر مردم ایران پای تماشای مسابقه برزیل و اسکاتلند در جام جهانی ۹۰ ایتالیا نشسته بودند. اما برخلاف بیشتر مردم دنیا، هیچ کدام از مردم شهر رودبار فرصت تماشای گل دقیقه ۸۰ مولر را پیدا نکردند. چند دقیقه قبل از گل برزیل، زلزله ای هفت ریشتری رودبار را لرزاند؛ زلزله ای که فقط ۶۰ ثانیه طول کشید اما مردم رودبار را سال ها عقب انداخت.

سال ها بعد از آن روزهای تلخ سال ۱۳۶۹، حالا رودباری ها وقتی پسری را با شماره ۶۹ در سمت چپ پرسپولیس می بینند، حظ می کنند؛ پسری که شماره پیراهنش را به یاد سال آن زلزله بزرگ انتخاب کرده تا ثابت کند می توان از بین خرابه ها بالا آمد و زندگی کرد. می شود تلخی آن روزها را با شیرینی دوبیتی هایی که می گوید، شیرین کرد. شایان مصلح، اولین نمونه از نسل فرزندانی است که بین آوارهای زلزله رودبار بزرگ شدند و زندگی کردند و حالا می خواهند از اعتبار شهرشان دفاع کنند.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

داستان پیراهن شماره ۶۹ پرسپولیس را که تنت کرده ای، خیلی ها نمی دانند؟

من فقط چند روز بعد از سالگرد زلزله رودبار در سال ۱۳۶۹ به دنیا آمدم. زلزله ای که تاریخ شهر من به دو دوره بعد و قبل از آن تقسیم می شود. خانواده ما شاهد خراب شدن زندگی و خانه شان بودند و فضای عجیبی در شهر وجود داشت. با این که چند سال بعد از زلزله به دنیا آمدم اما همیشه خاطرات تلخی از آن روزها برایم تعریف می کنند. برای همین هم شماره پیراهن ۶۹ را پوشیدم تا همیشه یادم بماند خانواده مان از روزهای تلخ زلزله به این روزهای خوب رسیدند.

رودبار حتی یک زمین فوتبال و چمن مناسب ندارد. شاید مصلح چطور از شهری مثل رودبار به سطح اول فوتبال ایران رسید؟

بهتر است بگویید رودبار از بعد از زلزله سال ۶۹، دیگر زمین فوتبال و زمین چمن نداشت. با این که خیلی عشق فوتبال بودم اما مجبور شدم بروم فوتسال بازی کنم. از هفت تا چهارده سالگی فوتسال بازی کردم و بعد یکی از رفقایم خبر داد که پگاه گیلان بازیکن تستی می گیرد. دو ماه آن جا تمرین کردم اما قبولم نکردند و باز برگشتم فوتسال اما خدا را شکر. الان که به آن وقت ها فکر می کنم، می بینم همین که این قدر راحت با توپ  کار می کنم و تکنیک بدی ندارم، حاصل همان روزهای سخت فوتسال بود که آن زمان حکمتی داشت و من نمی فهمیدم.

همان روزها بود که سر از تمرین استقلال درآوردید؟

دوم راهنمایی بودم که خبر دادند استقلال تهران تست می گیرد. تنها سوار اتوبوس شدم و آمدم تهران تا در تست پایه های استقلال شرکت کنم اما با این که آگهی شان دقیقا همین بود، گفتند ما مدرسه فوتبال زده ایم. بعد قول دادند اگر خودت را نشان دهی، حتما به باشگاه های حرفه ای برای قرارداد، معرفی ات می کنیم. خلاصه ۷۰- ۶۰ هزار تومان دادم و در کلاس استقلال شرکت کردم. در کلاس همه مربیان می گفتند شایان از همه تیم یک سر و گردن بالاتر است. اما برخلاف قولی که اولش دادند، نه من و نه هیچ کدام از بچه های دیگر را به تیم فوتبالی معرفی نکردند. خلاصه دوباره برگشتم به رودبار و فوتسال.

پس چطور برگشتی استقلال و با پایه های استقلال قرارداد بستی؟

چند سال بعد رفتم آکادمی استقلال و تست دادم و قبولم کردند. با این که تیم خوابگاه داشت اما مادرم تنهایم نگذاشت و لوازم خانه را جمع کرد و همراه من به تهران آمد. سه سال در استقلال بودم. سال اول یک میلیون قرارداد بستم، سال دوم یک میلیون ۲۵۰ هزار تومان و سال آخر ۱٫۵ میلیون تومان اما سر جمع ۵۰۰ هزار تومان هم نگرفتم.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

از همان روزها نسبت به دیگر بازیکنان همسن و سالت متفاوت بودی و سراغ تحصیل هم رفتی و حتی شاعر هم شدی؟

اصرارهای مادرم باعث شد هیچ وقت درس خواندن را رها نکنم. بعد از دیپلم، کنکور در رشته مدیریت صنعتی قبول شدم و رفتم دانشگاه. بعد هم به ادبیات علاقه مند شدم و برای دل خودم شعر می گویم. اما کاش خدا به آدم ظرفیت بدهد و تصور نکند الان قطب ادبیات دنیای شاعری شده است. متاسفانه این فضا بین شاعرها هست که تا یک مجموعه شعر چاپ می کنند، فکر می کنند بهتر از آن ها در این عرصه وجود ندارد.

انگار همه چیز درباره تو عجیب و غریب است. از دغدغه هایت تا مدل مصدوم شدن. بازیکنی که به خاطر یک لیوان چای مصدوم می شود؟

راستش خودم هم مانده ام که نزدیک مهم ترین مسابقه سال های اخیر پرسپولیس، این چه مدل مصدومیتی بود که درگیرم کرد. لیوان چای از دستم سُر خورد و ریخت روی پایم. آن قدر بد پایم سوخت که کارم به پانسمان و سوختگی شدید رسید. دعا کنید به بازی الهلال برسم.

این مدل مصدوم شدن برای بازیکنی که می دانیم خیلی سختی کشیده تا به این جا برسد، عجیب بود. شایان مصلح دو سال پیش در لیگ دسته دوم لیگ آزادگان فوتبال بازی می کرد و الان باید دعا کنیم که به مسابقه حساس نیمه نهایی مقابل الهلال برسد. این خودش یک جورهایی عاقبت به خیری است؟

واقعا لطف خدا بود. دو سال پیش که از لیگ دو به دسته اول صعود کردیم، شبیه یک معجزه بود. سالی که من در لیگ دو بازی می کردم، قراردادم ۱۰ میلیون تومان بود که آخر فصل فقط دو میلیون تومانش پرداخت شد. یک سال بازی کردم و فقط دو میلیون تومان دستم را گرفت. به خدا اگر در همان شهرستان خودمان کارگری می کردم، پول بیشتری در می آوردم.

سال بعد که به لیگ برتر رسیدیم، بودجه تیم دو میلیارد تومان بود که باز هم قرارداد خیلی از ما کامل پرداخت نشد. اما قسم خورده بودیم که به خاطر مردم رشت به لیگ برتر برسیم. اسم باشگاه را گذاشته بودیم؛ «سپیدرود؛ بدون پول».

شعری هم برای صعود سپیدرود به لیگ برتر سرودی؟

اصولا من برای فوتبال نمی توانم شعر بگویم. همان روزی که سپیدرود لیگ برتری شد، یکی از خبرنگاران گفت فی البداهه برای این صعود شعر بگو که گفتم الان شعرم نمی آید و فقط سپیدرود قهرمان می شه را برای بچه ها خواندم.

آن قدر در سپیدرود چشمگیر بودی که چشم پرسپولیس تو را بگیرد. باورش سخت است که ظرف چند سال از لیگ دسته دوم به مهم ترین باشگاه ایران برسید؟

محمد انصاری جزء رفقای خوبم است و با هم رابطه داریم. درباره آمدن به پرسپولیس هم همه چیز را به من گفت. محمد آن قدر رفیق خوبی است که با وجودی که دقیقا در پست او فوتبال بازی می کنم و جایش را تنگ کرده ام، کلی مشاوره داد که به پرسپولیس بیایم و گفت انتخاب پرسپولیس، فوتبالت را زیر و رو می کند. من همیشه یک شعار در زندگی ام دارم: «الخیر فی ماوقع». همین را گفتم و راهی پرسپولیس شدم.

الان از انتخاب پرسپولیس راضی هستی، بیشتر مسابقات را نیمکت نشین هستی و فرصت بازی پیدا نمی کنی؟

یک تصور دیگر از پرسپولیس داشتم. فکر می کردم من شهرستانی به پرسپولیس آمده ام و حتما در پرسپولیس هم یک باند مخوفی وجود دارد و تحویلم نمی گیرند اما در پرسپولیس خبری از باندبازی نبود و خیلی روابط بچه ها صمیمی است. اگر هم ذخیره شده ام، نیمکت نشین بهترین بازیکنان ایران هستم و باور دارم که در این باشگاه باز هم رشد می کنم.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

الان هم می گویند تو و محمد انصاری سمت چپ پرسپولیس هیئت می زنید؟

در پرسپولیس آنقدر فضای تمرینات خودمانی و باحال است که بچه ها شوخی می کنند. در سپیدرود بچه ها صدایم می کردند کربلایی شایان. خودم هم راضی بودم و می گفتم به من بگویید کربلایی شایان ولی الان پرسپولیسی ها صدایم می کنند حاج شایان. این ها نمک تمرین است. آن اوایل هم مربی تیم به ام می گفت «شایان سرخپوست.»

سرخپوست دیگر چرا؟

مربی ام در تیم های پایه می گفت تو شایان هستی؛ یعنی جزء قبیله سرخپوست های شایان آمریکا هستی. پس باید مثل یک سرخپوست توی زمین بازی کنی و بجنگی. (می خندد)

سرخپوست ها که این قدر نمی خندند؟

این را همه به من می گویند و حتی سر به سرم می گذارند که شایان حتی موقع پریدن از موانع تمرینی هم می خندد. خب خدا را شکر که هر کسی یک جوری است و خدا هم هدیه خنده را روی صورت من گذاشته است.

دفاع چپ پرسپولیس از عشقش به ادبیات و شعر می گوید

به سعدی ارادت دارم

تو واقعا اولین شاعر فوتبال ایران هستی، این را می دانستی؟

از هفت سال پیش بود که حس کرم استعداد شعر گفتن دارم. بعد دست به قلم شدم و شعر گفتم و قصد داشتم همین تابستان کتاب شعرم را چاپ کنم که سرشلوغی بازی های پرسپولیس اجازه ندارد. اما تا سال بعد حتما این کار را می کنم.

نه رشته ای که انتخاب کردی به شعر گفتن می خورد، نه شغلی که داری؟

آره خب، مهندسی صنایع واقعا ربطی به ادبیات ندارد. فوتبال هم همین طور. فوتبال با جسم من کار دارد و شعر با روحم. خدا همه این ها را در وجود ما گذاشته؛ فقط باید کشف و استخراجش کنیم.

در شعر گفتن از کسی هم پیروی می کنی؟

ایده خاصی برای پیروی کردن از بقیه ندارم و ترجیح می دهم خودم باشم اما اگر منظورتان ارادت به شاعر خاصی است، علاقه عجیبی به حضرت سعدی دارم.

شایان مصلح شعر می گوید، مداحی می کند، به بچه های کار و جام پرشین لیگ سر می زند و البته فوتبال هم بازی می کند؟ کدام این ها برایت مهم تر است؟

همه این ها با هم شایان مصلح را می سازد. آدم های تک بعدی هیچ وقت عظمت دنیا را درک نمی کنند. این جزییات است که شخصیت ما را می سازد و شایان مصلح هم با همین قصه هایش تبدیل به آدم امروز شده است.

تیتری که خودت دوست داری به شایان مصلح بدهی؟

شاعری که تکل می زند.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

بگذار مصاحبه را با یک مشاعره تمام کنیم. دال بده…

در شهر ما زا بس که خاطرخواه داری من شک ندارم نسبتی با ماه داری/ با تیغ ابرو می کُشی از خلق و بر لب هنگام کشتن ذکر بسم الله داری!

شایان مصلح و دغدغه های مذهبی

محرم مداحی می کنم

برخلاف بیشتر بازیکنان فوتبال ایران که اهل شوآف و نمایش هستند، شایان مصلح یکی از معدود آدم هایی است که اهل نمایش و اغراق نیست و همین حال آدم را خوب می کند.

محرم هم که آغاز شده و حتما سرت این روزها خیلی شلوغ است؟

از کودکی تفریحمان این بود که با چادر نماز مادرم تکیه کوچک برپا کنم و می رفتم تویش و نوحه خانی می کردم. عاشق امام حسین (ع) بودم و هنوز هم این عشق را حفظ کرده ام. من جزء ان هایی ام که اعتقاد دارم هرچه در زندگی دارم، متعلق به امام حسین (ع)  و دیگر امامان معصوم است.

این اولین سالی است که در ایام محرم در تهران زندگی می کنی. برنامه ات برای دهه محرم چیست؟

خیلی از بزرگان و مداحان معروف به من لطف داشته اند و من را به مراسم شان دعوت کرده اند. اما هنوز تصمیم نگرفته ام به کدام هیئت بروم اما هر جایی بروم، مطمئن باشید محرم مداحی خواهم کرد.

این عشق به اهل بیت (ع) از کجا آمد؟

سه سالم بود که پدرم فوت کرد و از بچگی خیلی با مصیبت حضرت رقیه (س) همذات پنداری می کردم که در سه سالگی پدرشان امام جسین (ع) را از دست داده بودند و این خیلی به من قوت قلب می داد و هنوز هم از ایشان می خواهم که شفاعت من را بکنند و گره از زندگی ام باز کنند.

در ایام محرم هم برای حضرت رقیه (س) مداحی می کنی؟

چون با ایشان خیلی همذات پنداری می کنم بیشتر نوحه هایم را در مدح ایشان می خوانم. با این که از ده- دوازده سالگی در هیئت های مختلف مداحی می کنم اما چند سالی هم هست که شعرهای مداحی ها را خودم می گویم و حس خوبی از این کار دارم.

ویدئوی تبریک عید غدیر خم گادوین منشأ و مارکو هم کار تو بود؟

بله، ایده جالبی بود و از مارکو، بدنساز پرسپولیس خواهش کردیم عید غدیر خم را تبریک بگوید و منشأ هم همین طور. کار خوبی شد و آن ها هم خیلی پایه بودند.

یکی از اشعار آیینی ات را که در تنهایی برای خودت زمزمه می کنی؟

اگرچه مادرمان فاطمه نظر کرده/ به دانه دانه برنجی که داخل ظرف است/ برای خوردن نذری نمی روم هیئت/ سر شکسته من خود گواه این حرف است/ چقدر طعنه و دشنام و حرف نامربوط چقدر تهمت این که شما ریاکارید؟/ به جز خدا احدی لایق قضاوت نیست/ دو ماه از سر ما کاش دست بردارید


منبع: برترینها

۱۰ بازیگر زن برتر فرانسوی

برترین ها: بهترین، زیبا ترین و مشهور ترین بازیگران زن فرانسوی چه کسانی بوده اند؟

فرانسه این شانس را داشته است که تعداد زیادی از شگفت انگیز ترین بازیگران را دارا بوده است، به طوری که برخی از آنها در خیل اسطوره های سینمای جهان قرار گرفته اند. روشن است که این بازیگران، تنها به واسطۀ زیبایی شان به این جایگاه نرسیده اند، بلکه هنر بازیگری تحسین برانگیزشان نیز در این امر سهیم بوده است.

وقتی صحبت از سینما در میان باشد، فرانسه را می توان کالیفرنیای اروپا و کن را هالیوود کوچکی دانست که مکان برگزاری یکی از مهم ترین و معتبر ترین جشنواره های سینمایی است.

جشنوارۀ کن بسیاری از ستاره های معروف سینما را روی فرش قرمز خود دیده است که در میان آنها، بسیاری از آنها، بازیگران زن فرانسوی هستند. حالا بینیم این بازیگران برتر چه کسانی هستند.

۱٫    ماریون کوتیار (Marion Cotillard)، ۴۱ ساله، یکی از بهترین بازیگران زن اهل پاریس است که برای بازی در سه گانۀ “راننده تاکسی” در ۱۹۹۸، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۳، به کارگردانی ژرار پیرس و دریافت اسکار بهترین بازیگر زن در فیلم “زندگی گلگون” ساختۀ الیویه داهان، اولین اسکار یک فیلم فرانسوی زبان، شناخته می شود. از آخرین فیلم های او می توان به “مکبث” (۲۰۱۶)، “متفقین” (۲۰۱۶) و “ارواح اسماعیل” (۲۰۱۷) اشاره کرد.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۲٫    ژولیت بینوش (Juliette Binoche)، در ۱۹۶۴ در پاریس زاده شده و بهترین بازیگر زن فرانسوی به شمار می رود. او در فیلم های معروف زیادی بازی کرده است، از جمله “شکلات” (۲۰۰۲) به کارگردانی لاسه هالستروم و “بیمار انگلیسی” ساختۀ آنتونی مینگلا که اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل را برای او به همراه داشت.”شبح درون پوسته” (۲۰۱۷) و “بگذار آفتاب به درون بتابد” (۲۰۱۷) آخرین فیلم های به نمایش در آمده از بینوش می باشند.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۳٫    کاترین دنوو (Catherine Deneuve)، در سال ۱۹۴۳ در پاریس به دنیا آمد. وی در حرفۀ بازیگری ۶۰ سال سابقه دارد، چرا که بازی در کمدی را از ۱۳ سالگی شروع کرده است.او در سال های ۱۹۶۰، با بازی در فیلم “انزجار” (۱۹۶۵) به کارگردانی رومن پولانسکی و دو سال بعد از آن فیلم “زیبای روز” ساختۀ لوئیس بونیوئل، به اوج موفقیت رسید. از آخرین فیلم های دنوو می توان به “سربلند” (۲۰۱۵) اشاره کرد که برای بازی در آن نامزد دریافت جایزۀ سزار بهترن بازیگر زن شد.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۴٫    سوفی مارسو (Sophie Marceau)، یا سوفی دنیل سیلوی موپو، زادۀ ۱۹۶۶ در پاریس، با ایفای نقش اصلی فیلم “مهمانی” (۱۹۸۰) به شهرت رسید؛ “مهمانی” ساختۀ کلود پینوتو در دو قسمت، به فیلمی رویایی برای نوجوان های دهۀ هشتاد تبدیل شد. وی در فیلم “شجاع دل” (۱۹۹۵)  مل گیبسون نیز بازی کرده است.وی بعد از “محکوم” (۲۰۱۵) فیلم دیگری بازی نکرده است.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۵٫    لتیسیا کاستا (Laetitia Casta)، مشهورترین بازیگر زن فرانسوی است که مدل مطرح و شناخته شده ای نیز هست. او که در سال ۱۹۷۸ در نورماندی به دنیا آمده است، با اولین فیلم خود، “استریکس و اُبلیکس در برابر سزار” در سال ۱۹۹۹ به کارگردانی کلود زیدی، به شهرت رسید. در همان سال، با اجرای جشنوارۀ سان رمو در ایتالیا به همراه فابیو فازیو، به سرعت طرفداران بسیاری در این کشور به دست آورد. وی در سال ۲۰۱۲، در اولین فیلم آمریکایی خود، با نام “داوری” در کنار بازیگران بزرگی چون ریچارد گییِر و سوزان ساراندون نقش افرینی کرد.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۶٫    بریژیت باردو (Brigitte Bardot)، زادۀ سال ۱۹۴۳ در پاریس، در کنار مریلین مونرو، نماد زیبایی و زنانگی در سال های ۱۹۵۰ و ۶۰ است. او به لطف بازی در فیلم “و خداوند زن را آفرید” ساختۀ روژه وادیم به شهرت رسید و از آن پس حرفۀ بازیگری و فعالیت های اجتماعی او افزایش یافت. ویآخرین فیلم های خود را در سال ۱۹۷۳ بازی کرد و بعد از آن از بازیگری کناره گرفت.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۷٫    ژان مورو (Jeanne Moreau)، بازیگر، کارگردان و خوانندۀ فرانسوی، زادۀ سال ۱۹۲۸ در پاریس، در سال های ۱۹۵ به شهرت رسید و تا همین اواخر نیز ادامه داشت. بازی او در فیلم “محاکمه” (۱۹۶۲) به کارگردانی اورسن ولز، که دوست نزدیک و هم بازی او در بسیاری از فیلم ها بود، به یاد ماندنی است.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۸٫    اُدره تُتو (Audrey Tautou)، زادۀ ۱۹۷۶، یکی از جذاب ترین بازیگران زن فرانسوی است؛ وی به ویژه برای بازی در نقش اصلی دو فیلم بسیار موفق “سرنوشت شگفت انگیز املی پولن” (۲۰۰۱)، ساختل ژان پییر ژنه و فیلم پرفروش “رمز داوینچی” (۲۰۰۶) به کارگردانی ران هاوارد و در کنار تام هنکس، مشهور است.از دیگر فیلم های موفق او می توان “یکشنبۀ طولانی نامزدی” (۲۰۰۴) و “کوکو قبل از شَنل” (۲۰۰۹) و “ادیسه” (۲۰۱۶) را نام برد که برای بازی در این فیلم ها نامزد دریافت جوایز مختلف شده است.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها

۹٫    کارول بوکه (Carole Bouquet)، یکی دیگر از بازیگران بین المللی فرانسه، زادۀ ۱۹۵۷، بازیگری را از سن ۲۰ سالگی شروع کرد. از سال ۱۹۷۷ تا کنون، حدود چهل فیلم بازی کرده که بسیاری از آنها با کارگردان های ایتالیایی، از جمله کارلو وانزینا و دینو ریزی، بوده است. از فیلم های معروف وی می توان به “فقط به خاطر چشمان تو”(۱۹۸۱) از سری فیلم های جیمز باند اشاره کرد.

 10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها
۱۰٫  امانوئل بئار (Emmanuelle Béart)، که در سال ۱۹۶۳ در پرووانس به دنیا آمد، از ۱۰ سالگی شروع به بازی کرد و در سال ۱۹۸۷، برای بازی در “مانون از چشمه ها” ساختۀ کلود بِریبرندۀ جایزۀ سزار شد.اما شهرت بین المللی او در سال ۱۹۹۶، با بازی در فیلم برایان دی پالما، “مأموریت غیر ممکن” آغاز شد. از دیگر فیلم های مهم او می توان “قلبی در زمستان” (۱۹۹۳)، “یک زن فرانسوی” (۱۹۹۵) و “۸ زن” (۲۰۰۲) را نام برد.
10 بازیگر زن برتر فرانسوی تمام دوران ها


منبع: برترینها

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

هفته نامه همشهری جوان – محمد امیرپور: زلزله سال ۶۹ برای همه مردم ایران با فوتبال گره خورده است. ساعت از ۱۲ شب گذشته بود و بیشتر مردم ایران پای تماشای مسابقه برزیل و اسکاتلند در جام جهانی ۹۰ ایتالیا نشسته بودند. اما برخلاف بیشتر مردم دنیا، هیچ کدام از مردم شهر رودبار فرصت تماشای گل دقیقه ۸۰ مولر را پیدا نکردند. چند دقیقه قبل از گل برزیل، زلزله ای هفت ریشتری رودبار را لرزاند؛ زلزله ای که فقط ۶۰ ثانیه طول کشید اما مردم رودبار را سال ها عقب انداخت.

سال ها بعد از آن روزهای تلخ سال ۱۳۶۹، حالا رودباری ها وقتی پسری را با شماره ۶۹ در سمت چپ پرسپولیس می بینند، حظ می کنند؛ پسری که شماره پیراهنش را به یاد سال آن زلزله بزرگ انتخاب کرده تا ثابت کند می توان از بین خرابه ها بالا آمد و زندگی کرد. می شود تلخی آن روزها را با شیرینی دوبیتی هایی که می گوید، شیرین کرد. شایان مصلح، اولین نمونه از نسل فرزندانی است که بین آوارهای زلزله رودبار بزرگ شدند و زندگی کردند و حالا می خواهند از اعتبار شهرشان دفاع کنند.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

داستان پیراهن شماره ۶۹ پرسپولیس را که تنت کرده ای، خیلی ها نمی دانند؟

من فقط چند روز بعد از سالگرد زلزله رودبار در سال ۱۳۶۹ به دنیا آمدم. زلزله ای که تاریخ شهر من به دو دوره بعد و قبل از آن تقسیم می شود. خانواده ما شاهد خراب شدن زندگی و خانه شان بودند و فضای عجیبی در شهر وجود داشت. با این که چند سال بعد از زلزله به دنیا آمدم اما همیشه خاطرات تلخی از آن روزها برایم تعریف می کنند. برای همین هم شماره پیراهن ۶۹ را پوشیدم تا همیشه یادم بماند خانواده مان از روزهای تلخ زلزله به این روزهای خوب رسیدند.

رودبار حتی یک زمین فوتبال و چمن مناسب ندارد. شاید مصلح چطور از شهری مثل رودبار به سطح اول فوتبال ایران رسید؟

بهتر است بگویید رودبار از بعد از زلزله سال ۶۹، دیگر زمین فوتبال و زمین چمن نداشت. با این که خیلی عشق فوتبال بودم اما مجبور شدم بروم فوتسال بازی کنم. از هفت تا چهارده سالگی فوتسال بازی کردم و بعد یکی از رفقایم خبر داد که پگاه گیلان بازیکن تستی می گیرد. دو ماه آن جا تمرین کردم اما قبولم نکردند و باز برگشتم فوتسال اما خدا را شکر. الان که به آن وقت ها فکر می کنم، می بینم همین که این قدر راحت با توپ  کار می کنم و تکنیک بدی ندارم، حاصل همان روزهای سخت فوتسال بود که آن زمان حکمتی داشت و من نمی فهمیدم.

همان روزها بود که سر از تمرین استقلال درآوردید؟

دوم راهنمایی بودم که خبر دادند استقلال تهران تست می گیرد. تنها سوار اتوبوس شدم و آمدم تهران تا در تست پایه های استقلال شرکت کنم اما با این که آگهی شان دقیقا همین بود، گفتند ما مدرسه فوتبال زده ایم. بعد قول دادند اگر خودت را نشان دهی، حتما به باشگاه های حرفه ای برای قرارداد، معرفی ات می کنیم. خلاصه ۷۰- ۶۰ هزار تومان دادم و در کلاس استقلال شرکت کردم. در کلاس همه مربیان می گفتند شایان از همه تیم یک سر و گردن بالاتر است. اما برخلاف قولی که اولش دادند، نه من و نه هیچ کدام از بچه های دیگر را به تیم فوتبالی معرفی نکردند. خلاصه دوباره برگشتم به رودبار و فوتسال.

پس چطور برگشتی استقلال و با پایه های استقلال قرارداد بستی؟

چند سال بعد رفتم آکادمی استقلال و تست دادم و قبولم کردند. با این که تیم خوابگاه داشت اما مادرم تنهایم نگذاشت و لوازم خانه را جمع کرد و همراه من به تهران آمد. سه سال در استقلال بودم. سال اول یک میلیون قرارداد بستم، سال دوم یک میلیون ۲۵۰ هزار تومان و سال آخر ۱٫۵ میلیون تومان اما سر جمع ۵۰۰ هزار تومان هم نگرفتم.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

از همان روزها نسبت به دیگر بازیکنان همسن و سالت متفاوت بودی و سراغ تحصیل هم رفتی و حتی شاعر هم شدی؟

اصرارهای مادرم باعث شد هیچ وقت درس خواندن را رها نکنم. بعد از دیپلم، کنکور در رشته مدیریت صنعتی قبول شدم و رفتم دانشگاه. بعد هم به ادبیات علاقه مند شدم و برای دل خودم شعر می گویم. اما کاش خدا به آدم ظرفیت بدهد و تصور نکند الان قطب ادبیات دنیای شاعری شده است. متاسفانه این فضا بین شاعرها هست که تا یک مجموعه شعر چاپ می کنند، فکر می کنند بهتر از آن ها در این عرصه وجود ندارد.

انگار همه چیز درباره تو عجیب و غریب است. از دغدغه هایت تا مدل مصدوم شدن. بازیکنی که به خاطر یک لیوان چای مصدوم می شود؟

راستش خودم هم مانده ام که نزدیک مهم ترین مسابقه سال های اخیر پرسپولیس، این چه مدل مصدومیتی بود که درگیرم کرد. لیوان چای از دستم سُر خورد و ریخت روی پایم. آن قدر بد پایم سوخت که کارم به پانسمان و سوختگی شدید رسید. دعا کنید به بازی الهلال برسم.

این مدل مصدوم شدن برای بازیکنی که می دانیم خیلی سختی کشیده تا به این جا برسد، عجیب بود. شایان مصلح دو سال پیش در لیگ دسته دوم لیگ آزادگان فوتبال بازی می کرد و الان باید دعا کنیم که به مسابقه حساس نیمه نهایی مقابل الهلال برسد. این خودش یک جورهایی عاقبت به خیری است؟

واقعا لطف خدا بود. دو سال پیش که از لیگ دو به دسته اول صعود کردیم، شبیه یک معجزه بود. سالی که من در لیگ دو بازی می کردم، قراردادم ۱۰ میلیون تومان بود که آخر فصل فقط دو میلیون تومانش پرداخت شد. یک سال بازی کردم و فقط دو میلیون تومان دستم را گرفت. به خدا اگر در همان شهرستان خودمان کارگری می کردم، پول بیشتری در می آوردم.

سال بعد که به لیگ برتر رسیدیم، بودجه تیم دو میلیارد تومان بود که باز هم قرارداد خیلی از ما کامل پرداخت نشد. اما قسم خورده بودیم که به خاطر مردم رشت به لیگ برتر برسیم. اسم باشگاه را گذاشته بودیم؛ «سپیدرود؛ بدون پول».

شعری هم برای صعود سپیدرود به لیگ برتر سرودی؟

اصولا من برای فوتبال نمی توانم شعر بگویم. همان روزی که سپیدرود لیگ برتری شد، یکی از خبرنگاران گفت فی البداهه برای این صعود شعر بگو که گفتم الان شعرم نمی آید و فقط سپیدرود قهرمان می شه را برای بچه ها خواندم.

آن قدر در سپیدرود چشمگیر بودی که چشم پرسپولیس تو را بگیرد. باورش سخت است که ظرف چند سال از لیگ دسته دوم به مهم ترین باشگاه ایران برسید؟

محمد انصاری جزء رفقای خوبم است و با هم رابطه داریم. درباره آمدن به پرسپولیس هم همه چیز را به من گفت. محمد آن قدر رفیق خوبی است که با وجودی که دقیقا در پست او فوتبال بازی می کنم و جایش را تنگ کرده ام، کلی مشاوره داد که به پرسپولیس بیایم و گفت انتخاب پرسپولیس، فوتبالت را زیر و رو می کند. من همیشه یک شعار در زندگی ام دارم: «الخیر فی ماوقع». همین را گفتم و راهی پرسپولیس شدم.

الان از انتخاب پرسپولیس راضی هستی، بیشتر مسابقات را نیمکت نشین هستی و فرصت بازی پیدا نمی کنی؟

یک تصور دیگر از پرسپولیس داشتم. فکر می کردم من شهرستانی به پرسپولیس آمده ام و حتما در پرسپولیس هم یک باند مخوفی وجود دارد و تحویلم نمی گیرند اما در پرسپولیس خبری از باندبازی نبود و خیلی روابط بچه ها صمیمی است. اگر هم ذخیره شده ام، نیمکت نشین بهترین بازیکنان ایران هستم و باور دارم که در این باشگاه باز هم رشد می کنم.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

الان هم می گویند تو و محمد انصاری سمت چپ پرسپولیس هیئت می زنید؟

در پرسپولیس آنقدر فضای تمرینات خودمانی و باحال است که بچه ها شوخی می کنند. در سپیدرود بچه ها صدایم می کردند کربلایی شایان. خودم هم راضی بودم و می گفتم به من بگویید کربلایی شایان ولی الان پرسپولیسی ها صدایم می کنند حاج شایان. این ها نمک تمرین است. آن اوایل هم مربی تیم به ام می گفت «شایان سرخپوست.»

سرخپوست دیگر چرا؟

مربی ام در تیم های پایه می گفت تو شایان هستی؛ یعنی جزء قبیله سرخپوست های شایان آمریکا هستی. پس باید مثل یک سرخپوست توی زمین بازی کنی و بجنگی. (می خندد)

سرخپوست ها که این قدر نمی خندند؟

این را همه به من می گویند و حتی سر به سرم می گذارند که شایان حتی موقع پریدن از موانع تمرینی هم می خندد. خب خدا را شکر که هر کسی یک جوری است و خدا هم هدیه خنده را روی صورت من گذاشته است.

دفاع چپ پرسپولیس از عشقش به ادبیات و شعر می گوید

به سعدی ارادت دارم

تو واقعا اولین شاعر فوتبال ایران هستی، این را می دانستی؟

از هفت سال پیش بود که حس کرم استعداد شعر گفتن دارم. بعد دست به قلم شدم و شعر گفتم و قصد داشتم همین تابستان کتاب شعرم را چاپ کنم که سرشلوغی بازی های پرسپولیس اجازه ندارد. اما تا سال بعد حتما این کار را می کنم.

نه رشته ای که انتخاب کردی به شعر گفتن می خورد، نه شغلی که داری؟

آره خب، مهندسی صنایع واقعا ربطی به ادبیات ندارد. فوتبال هم همین طور. فوتبال با جسم من کار دارد و شعر با روحم. خدا همه این ها را در وجود ما گذاشته؛ فقط باید کشف و استخراجش کنیم.

در شعر گفتن از کسی هم پیروی می کنی؟

ایده خاصی برای پیروی کردن از بقیه ندارم و ترجیح می دهم خودم باشم اما اگر منظورتان ارادت به شاعر خاصی است، علاقه عجیبی به حضرت سعدی دارم.

شایان مصلح شعر می گوید، مداحی می کند، به بچه های کار و جام پرشین لیگ سر می زند و البته فوتبال هم بازی می کند؟ کدام این ها برایت مهم تر است؟

همه این ها با هم شایان مصلح را می سازد. آدم های تک بعدی هیچ وقت عظمت دنیا را درک نمی کنند. این جزییات است که شخصیت ما را می سازد و شایان مصلح هم با همین قصه هایش تبدیل به آدم امروز شده است.

تیتری که خودت دوست داری به شایان مصلح بدهی؟

شاعری که تکل می زند.

شایان مصلح: به من بگویید کریلایی شایان

بگذار مصاحبه را با یک مشاعره تمام کنیم. دال بده…

در شهر ما زا بس که خاطرخواه داری من شک ندارم نسبتی با ماه داری/ با تیغ ابرو می کُشی از خلق و بر لب هنگام کشتن ذکر بسم الله داری!

شایان مصلح و دغدغه های مذهبی

محرم مداحی می کنم

برخلاف بیشتر بازیکنان فوتبال ایران که اهل شوآف و نمایش هستند، شایان مصلح یکی از معدود آدم هایی است که اهل نمایش و اغراق نیست و همین حال آدم را خوب می کند.

محرم هم که آغاز شده و حتما سرت این روزها خیلی شلوغ است؟

از کودکی تفریحمان این بود که با چادر نماز مادرم تکیه کوچک برپا کنم و می رفتم تویش و نوحه خانی می کردم. عاشق امام حسین (ع) بودم و هنوز هم این عشق را حفظ کرده ام. من جزء ان هایی ام که اعتقاد دارم هرچه در زندگی دارم، متعلق به امام حسین (ع)  و دیگر امامان معصوم است.

این اولین سالی است که در ایام محرم در تهران زندگی می کنی. برنامه ات برای دهه محرم چیست؟

خیلی از بزرگان و مداحان معروف به من لطف داشته اند و من را به مراسم شان دعوت کرده اند. اما هنوز تصمیم نگرفته ام به کدام هیئت بروم اما هر جایی بروم، مطمئن باشید محرم مداحی خواهم کرد.

این عشق به اهل بیت (ع) از کجا آمد؟

سه سالم بود که پدرم فوت کرد و از بچگی خیلی با مصیبت حضرت رقیه (س) همذات پنداری می کردم که در سه سالگی پدرشان امام جسین (ع) را از دست داده بودند و این خیلی به من قوت قلب می داد و هنوز هم از ایشان می خواهم که شفاعت من را بکنند و گره از زندگی ام باز کنند.

در ایام محرم هم برای حضرت رقیه (س) مداحی می کنی؟

چون با ایشان خیلی همذات پنداری می کنم بیشتر نوحه هایم را در مدح ایشان می خوانم. با این که از ده- دوازده سالگی در هیئت های مختلف مداحی می کنم اما چند سالی هم هست که شعرهای مداحی ها را خودم می گویم و حس خوبی از این کار دارم.

ویدئوی تبریک عید غدیر خم گادوین منشأ و مارکو هم کار تو بود؟

بله، ایده جالبی بود و از مارکو، بدنساز پرسپولیس خواهش کردیم عید غدیر خم را تبریک بگوید و منشأ هم همین طور. کار خوبی شد و آن ها هم خیلی پایه بودند.

یکی از اشعار آیینی ات را که در تنهایی برای خودت زمزمه می کنی؟

اگرچه مادرمان فاطمه نظر کرده/ به دانه دانه برنجی که داخل ظرف است/ برای خوردن نذری نمی روم هیئت/ سر شکسته من خود گواه این حرف است/ چقدر طعنه و دشنام و حرف نامربوط چقدر تهمت این که شما ریاکارید؟/ به جز خدا احدی لایق قضاوت نیست/ دو ماه از سر ما کاش دست بردارید


منبع: برترینها

«وین رونی»؛ طلوع وازا از بندر لیورپول

در مکتب تافی‌ها پرورش یافت. از تیم‌های پایه کارش را شروع کرد و خیلی زود چهره شد و به تیم اصلی اورتون راه یافت. فوتبال‌دوستان جزیره شاهد هنرنمایی پسربچه‌ای بودند که توپ را می‌رقصاند و مدافعان قلدر و باتجربه لیگ برتر را سراسیمه و گیج می‌کرد. پدیده گمنام آبی‌های بندر لیورپول در طرفه العینی خار چشم حریفان می‌شد و دیوار دفاعی رقبای ریز و درشت را بر هم می‌ریخت.

با تکنیک ناب توپ را به‌آسانی از کانال‌های محدود عبور می‌داد و همچو آب روان از بازیکنان اسم و رسم‌دار می‌گذشت. با سرعت اعجاب‌انگیز، توفانی خوفناک به راه می‌انداخت و ریتم و نظم تدافعی تیم‌های مقابل را بسیار ساده و ابتدایی به نظر می‌رساند. بله، درست حدس زدید، گوهر ناب «گودیسونپارک» کسی جز وین رونی نبود.

 طلوع وازا از بندر لیورپول

شتاب خیره‌کننده پیشرفت و ترقی سیلی از مقاصد و پیشنهادهای پرجاذبه را به سوی معجزه اورتون روانه کرد و اجازه و طعم نقش‌آفرینی بیشتر را برای تیم محبوب دوران کودکی گرفت. سرانجام چشمان تیزبین سر الکس فرگوسن شکارش کرد و او را در ۱۸ سالگی با وسوسه فتح عناوین پرزرق‌وبرق به اولدترافوردکشاند. بی‌شک رونی متعصب را می‌توان به‌عنوان نمونه‌ای تمام‌عیار از بازیکنی حرفه‌ای و جنگنده معرفی کرد. ۱۳ سال حضور رسمی در بین شیاطین سرخ و همراهی با فرگوسن کبیر دستاورد‌های بی‌همتایی را برای او به ارمغان آورد و نامش را تا ابد در کتاب تاریخ نفیس و پرو پیمان باشگاه جاودانه کرد.

وازا ذهنیتی قوی داشت و عاشقانه برای عزت و اعتلای باشگاه مشهور شهر منچستر می‌کوشید. او بیش از یک دهه رکن اساسی و موثر یونایتد و سه شیرها بود و همواره نقش ممتاز و تعیین‌کننده‌ای را در اجرای کم‌نقص طرح‌ها و نقشه‌های مربیانش ایفا می‌کرد. آمار و ارقام به‌جای‌مانده شاهکاری حیرت‌انگیز بود. شاید فرگوسن هم در تصوراتش نمی‌گنجید که نوجوان گریزپای اورتونی رکورد‌های جزیره را یکی پس از دیگری بشکند.

تمام جام‌های موجود در رده باشگاهی را بالای سر ببرد و از سوی اهل فن با بابی رابسون و دنیس لاو مقایسه شود. وین ۵۵۹ بازی برای منچستریونایتد انجام داد و ۲۵۳ گل به ثمر رساند و بالاتر از بابی چارلتون بهترین گل‌زن تاریخ پرشکوه باشگاه شد. افزون بر آن کاپیتان شیاطین سرخ با ۱۰۱ پاس گل پس از رایان گیگز افسانه‌ای و سسک فابرگاس و فرانک لمپارد در رده چهارم بازیکنان لیگ برتری به لحاظ ارسال پاس گل قرار گرفت و در این شگرد ارزشمند چهره‌ای ماندگار شد.

نوسان ویران‌گر یونایتد و سقوط پادشاه

تراژدی پرغصه با بازنشستگی فرگوسن کلید خورد. باشگاه دیوید مویس را به خدمت گرفت و این مربی پس از ۱۰ ماه کابوس‌وار عزل شد. سپس نوبت به لوئس فان خال کارنامه‌دار رسید. او نیز پس از دو سال راه به جایی نبرد و منچستر را ترک کرد. با ورود مورینیو به اولدترافود زمینه‌های نزول کیفیت فنی شماره ۱۰ تسریع شد. زنجیره وقایع پرتلاطم، ترکش‌های ویران‌گرش را بر عملکرد وین رونی وارد کرد.

کارشناسان جزیره، یونایتد مدل ژوزه را تیمی خلاق، منتها فاقد قدرت تمام‌کنندگی می‌دانستند. عملکرد ضعیف خط آتش، انگشت اتهام و نکوهش را به سوی رونی نشانه گرفت و باشگاه را ملزم به تقویت نیمه‌هجومی کرد. لازم است اذعان کنیم، سیستم مورد علاقه آقای خاص کار را برای تک مهاجم دشوار می‌کرد و از رقابت بین‌ هافبک‌ها و مهاجمان نام‌دار برای قرار گرفتن در جمع ۱۱ نفر اصلی، نبردی نفس‌گیر می‌ساخت.

 طلوع وازا از بندر لیورپول

از سوی دیگر با افت محسوس کاپیتان، منتقدان به سن بالای او اشاره می‌کردند و دستمزد سنگین وین را هزینه‌ای زیان‌آور برای باشگاه به شمار می‌آوردند. رونی به مرور فرصت بازی  در ترکیب اصلی یونایتد را از دست داد و به‌آرامی به نیمکت‌نشینی صرف مبدل شد. مورینیو از عدم تناسب منطقی بین دریافتی و کارکرد کاپیتان ناراضی بود و از مدت‌ها قبل او را از چهارچوب برنامه‌های تاکتیکی خود بیرون رانده بود. سرمربی به دنبال راهی برای عبور کامل از رونی پرآوازه می‌گشت. او به تمام مسائل ریز و درشت باشگاه اشراف کامل داشت و نیک می‌دانست که شماره ۱۰ فداکار با کارنامه پربار،  مورد احترام و ستایش اهالی اولدترافورد است.

بااین‌حال بدون واکنش ضربتی و به دور از هیاهو و جنجال، سیاستمدارانه پیش رفت. مدام به تمجید از روحیه و رویکرد کاپیتان می‌پرداخت و به سبب آن‌که وین شکوه و شکایت از نیمکت‌نشینی را بروز نمی‌داد و چون و چرا نمی‌آورد، شادمان و خرسند بود. ژوزه فرصت‌طلبانه از شکاف عمیق بین وازا و دوران طلایی استفاده کرد. بر حافظه تاریخی ضعیف افکار عمومی تکیه زد و با مدیریت ماهرانه فضای رسانه‌ای و اهرم تحسین رونی، سازوکار سقوط منزلت امپراتور را فراهم کرد.

از اواسط فصل گذشته خبر جدایی رونی قوت گرفت و مجال ماندگاری را محال کرد. گمانه‌زنی‌های گوناگونی در مورد آینده مبهم او به گوش می‌رسید. برخی از وداع قریب‌الوقوع وازا با فوتبال سخن به میان آوردند و گروهی ادامه فعالیت در لیگ چین را پیش‌بینی کردند. عدم تمایل مورینیو به ادامه همکاری و قرار گرفتن در لیست مازاد برای رکورددار گل‌زنی منچستریونایتد اتفاقی تلخ و ناگوار بود. فعل و انفعالات ریز و درشت به سوی وین رونی هجومی همه‌جانبه آوردند و زمین‌گیرش کردند. او انگیزه مبارزه و رمق عبور از مخمصه موجود برای بازپس‌گیری شکوه سابق را از دست داد. نزول اندوه‌بار سلطان پاس گل به‌آرامی و بی‌وقفه ادامه یافت. او درنهایت تسلیم سرنوشت شد و راه جدایی از جمع شیاطین را در پیش گرفت.

درهم‌آمیختگی فراغ و وصال

خداحافظی از فوتبال غیرمنصفانه‌ترین تصمیم در مورد آینده بود. کاپیتان اسبق یونایتد لااقل سه سال دیگر تا وداع با فوتبال فاصله داشت. او فرصت تازه و بکری را جست‌وجو می‌کرد تا دوباره کیفیت بالای فنی و عیار پرقیمت تجربه و تبحر اعجاب‌انگیز گل‌زنی را به رخ بکشد.

هدف کاملا شفاف و غیرقابل تخطی بود. پایداری پرجلال و بقای باشکوه بایستی تا سال بعد تداوم یابند. در اواخر فصل با گسترش اخبار ضد و نقیص، پیشنهاد‌های اغواکننده و نجومی تیم‌های متمول MLSو سوپر لیگ چین روزبه‌روز جدی‌تر شدند و مدیران استوک سیتی ابراز علاقه‌مندی زیادی برای همکاری نشان دادند. در بین همه باشگاه‌های مشتاق، اورتون پروپاقرص‌ترین مشتری بود.

رونالد کومان بارها نسبت به جذب رونی واکنش مثبت نشان داد و اعتقاد راسخ داشت که او می‌تواند تافی‌ها را قدرتمندتر کند و عصای دست آن‌ها برای کامیابی‌های کمیاب‌تر باشد. تامل و درنگ جایز نبود. به‌رغم آن‌که بازگشت به «گودیسونپارک» دستمزدش را به نصف دریافتی از یونایتد کاهش می‌داد و از طرفی کوچ به آسیا و آمریکا  او را به پردرآمدترین فوتبالیست جهان تبدیل می‌کرد، وازا برای بازگشت به تیمی که از دوران کودکی طرفدارش بود، شک و تردید به خود راه نداد.

مقصود والا و جسورانه راه را بر روی هر انتخاب دیگری بست. چشم‌های تیله‌ای کاپیتان در افق دور به روسیه خیره است. رونی عزمش را تام و تمام جزم کرد تا به اهالی بریتانیا اثبات کند که کماکان در بالاترین سطح کیفیت فنی قرار دارد و می‌تواند برای سه شیرها در جام جهانی ۲۰۱۸ مثمرثمر باشد. استقبال گرم و پرشور تافی‌ها مزید بر علت شد و مقدمات ثبت قرارداد با کمترین دست‌انداز را آماده کرد.

انعکاس آشوب باشگاه بر جایگاه ملی

به موازات نمایش‌های پرصلابت باشگاهی، در تیم ملی هم از بهترین‌ها بود. او در کنار نسل طلایی و ناکام سه شیر‌ها خودنمایی را شروع کرد و به مقام ارجمند کاپیتانی رسید. پسرک جوان اورتون نخستین گل ملی را در پاییز ۲۰۰۳ به مقدونیه زد، تا با ۱۷ سال و ۳۱۷ روز اولین رکوردش را به ثبت برساند و رتبه کم‌سن‌وسال‌ترین گل‌زن تاریخ  انگلیس را از مایکل اوون برباید. یک دهه محور اصلی برنامه‌های تهاجمی بود و بالاتر از بابی چارلتون در جایگاه بهترین گل‌زن تاریخ انگلستان قرار گرفت.

 طلوع وازا از بندر لیورپول

با توجه به سابقه درخشان رونی، ساوت گیت به او اعتماد کامل داشت. اما بازی‌های مایوس‌کننده در باشگاه به تیم ملی سرایت کرد. شماره ۱۰ تنها ۳۹ بازی در فصل گذشته انجام داد و در بیشتر آن‌ها به‌عنوان بازیکن جانشین و در دقایق پایانی وارد میدان شد. بدین گونه به‌آرامی از چشم گیت افتاد و به‌آهستگی از تیم ملی دور شد. در چند فهرست اخیر ساوت گیت یا حضوری نصف و نیمه و کم‌رنگ داشت، یا غایب بود. بی‌تردید روسیه آخرین شانس وازا برای تکرار معجزه سال ۱۹۶۶ و کسب دومین قهرمانی بریتانیا در جام جهانی است.

اهالی فوتبال جزیره متفق‌القول هستند که رونی در چند سال گذشته، دوران مساعد و مطلوبی را پشت سر نگذاشت. منتهای مراتب جولانگاه روسیه عرصه آزمون و خطا نیست و جایگزینی هم‌تراز با کاپیتان وجود ندارد. وین رونی الگوی بازیکنان آینده‌دار و کم‌تجربه سه شیرهاست و با آغوش باز از آن‌ها حمایت می‌کند.

او در خارج و داخل زمین با هنر رهبری منحصربه‌فرد خود یاور تیم است و در شرایط بحرانی باعث آرامش هم‌تیمی‌ها می‌شود. ساوت گیت به‌طور رسمی اعلام کرد که اگر وین رونی به فرم روزهای طلایی بازگردد، در جام جهانی ۲۰۱۸ نقش لیدر را ایفا خواهد کرد، ولو در تمام بازی‌ها در ترکیب قرار نگیرد. تیفوسی‌های پرشور انگلیسی هنوز از بازگشت رونی به شرایط آرمانی ناامید نشدند و ایمان دارند که برای بازیکنی که بیش از ۱۰ سال سلطه‌گر مطلق یونایتد بود، غیرممکن وجود ندارد. رونی تمنای وصال مجدد پیراهن تیم ملی را دارد و عطش تکرار دوباره روزهای اوج یک لحظه رهایش نمی‌کند.


منبع: برترینها

یک هفته و چند چهره؛ قتل صادق و مَحرَمیت ساره

برترین ها – ایمان عبدلی:

صادق برمکی یا (خشونت هفته)

احتمالا ماجرای صادق برمکی را شنیده اید. فکر نمی کنم نیاز به مقدمه ی طولانی باشد، اما مِن باب اطمینان؛ صادق از اهالی مهاباد قربانی نقشه ی دقیق و پر از جزئیات دو رفیق صمیمی اش می شود. آن ها او را به حاشیه شهر می برند با ساطور ضرباتی به سرش می زنند و فردا صبح در مراجعه دوباره وقتی متوجه زنده ماندن صادق می شوند، این بار با بنزین آتشش می زنند و حتی با جسد نیمه سوخته ی او سلفی می گیرند. می گویند پای دخترانی در این میان بوده که البته تایید نشده و از طرفی هم ادعای شیطان پرستی دانیال (قاتل) وجود دارد. شیطان پرستی و روابط دختر و پسر، هر دو مهم است، اما در این مورد جلوه ی خشونت مهم تر است.

مثل دانیال کم نیست. نه که قصد سیاه نمایی باشد اما امثال دانیال در هر شهر و روستا وجود دارند که می توانند و این قابلیت را دارند که دچار جنون شوند و این گونه یک سناریوی قساوت طلبانه را اجرا کنند. آن ها از ما هستند، در کنار ما نفس می کشند. به عبارتی وقتی مساله ی بحران هویت زیرسنگینی عناوین مبهم دفن شد و به دغدغه مشترک تصمیم گیرندگان نرسید. طبیعتا پس از چند دهه با این اشکال خودش را نشان می دهد. در چنین وضعیتی با انبوهی از جوانانی و حتی میانسالانی مواجهیم که هویت ناپایدار دارند و هر آن می توانند به دسته ای تعلق داشته باشند که دیروز انکارش می کردند.

 در چنین وضعیتی ناپایدار هویتی هر کسی به دنبال برچسب های هویتی است که برایش حالتی منحصر به فرد و ویژه ایجاد کند. مثلا یک سابقا مذهبی بدش نمی آید با برداشتن ژست لائیک چهره ای خاص و ویژه حتی در میان اطرافیانش باشد. مراد این که این چرخش های هویتی و این بلا تکلیفی ها از سر اعتقاد و مداقه و تحقیق نیست. همه سیالیت آزاردهنده ای دارد که در مجموع نتیجه ای جز کلی آدم غیرقابل پیش بینی ندارد. غیرقابل پیش بینی بودنی که از بحران هویت می آید زمینه ساز هر رفتار خارق العاده (به معنای منفی) می شود.

یک هفته و چند چهره؛ قتل صادق و مَحرَمیت ساره 

صادق و دانیال و یا امثال آن ها هویت پایدار ندارد و گره های هویتی شان شل است. اگر ذهنیت منسجمی داشته باشند و تن به هنجار ها داده باشند که چنین به دام خشونت نمی افتند و رفتارشان حیوانی نمی شود. از طرفی و از بد حادثه حالا با گسترش تکنولوژی و کلا سلطنت مدیا بر حال و روز جهان همه چیز جلوه گر و نمادین تر است، یعنی از پیاده روی و ورزش تا نیکوکاری و خشونت و همه ی ابعاد رفتاری انسان ها حالتی نمایشی تر پیدا کرده است. در چنین احوالاتی خشونت فردی که از سر بی هویتی اعمال شده و با سلفی و فیلم ویدئو همراه می شود.

مردم متاثر می شوند و شاید گمان کنند هر سال دریغ از پارسال! اما اگر کتاب های تاریخی را بخوانیم روزگاران گذشته هم دست کمی از امروزمان نداشته. همیشه و همه جای دنیا خشونت بوده. همین تهران قدیم و اصفهان سال های دور در دل خودش غلیظ ترین خشونت ها را داشته. چه دسته ای و قبیله ای و چه فردی و خانوادگی این ها بوده و تا حیات هست خواهد بود و اگر گمان می کنیم دیروزمان بهتر بوده و  این خبرها کمتر به گوش می رسیده به دو دلیل است؛ یک آن که دیروز را محدود به دهه شصت کرده ایم روزگاری که یک همگرایی موقت ایدئولوژیک به خاطر جنگ و انقلاب به وجود آمده بود و خب آن شرایط برای قیاس داده های منطقی ندارد.  خطای دوم هم این که از تاثیر حضور و رسانه ها خاصیت تکثیر کننده‌ی آن ها غافل شده ایم. روزگاران قدیم قتل های فجیع اگر کتابت نمی شد در همان خیابان و محل دفن می شد و حالا اتفاقات مهاباد را در نیوزلند هم رصد می کنند!


ساره بیات یا (محرمیت هفته)

ماجرا از این قرار بوده که چندی پیش ساره بیات و رضا قوچان نژاد عکس مشترکی منتشر می کنند که صمیمت آن مطابق موازین شرعی نیست. مطابق انتظار کمی جنجال شد و بعدتر داستان به خواب رفته بود تا این که در یک مراسم سینمایی و حضور توامان قوچان نژاد و ساره بیات، این دومیِ بازیگر از آن روزها و واکنش های مردمی می گوید و این که با شوهرِ خواهرش احساس محرمیت می کند، چیزی شبیه پدر به زعم خودش.

خب می دانیم که روابط خانوادگی در ایران اشکال کاملا متفاوتی دارد به شکلی که خیلی از ما برای رفت و آمدهایمان استراتژی های مختلفی داریم. حتما اگر به ذهن هایتان رجوع کنید می توانید تذکراتی که از سمت بزرگ ترها صادر می شود را در دوره های مختلف زندگی به یاد آورید. در منزل فلان مقام و مسئول یک سری ضوابط وجود دارد و در منزل فلان رفیق شرایط دیگری! ما اصلا از همان ابتدا یاد می گیریم که مثلا پوشش و نوع حضور در یک اداره دولتی می تواند ۱۸۰ درجه با حضور در فلان دورهمی فرق داشته باشد. تفاوت هایی فراتر از تن دادن به قواعد یک مجموعه، منظورم را که می دانید.

یک هفته و چند چهره؛ قتل صادق و مَحرَمیت ساره

با چنین پیش زمینه های ذهنی برون ریزی احساسات یک بازیگر خانم می تواند محل مناقشه شود و ذهن ما فورا بدیل های آن طرف کار را رو می کند. یعنی چرا ساره بیات از محرمیت با شوهرِ خواهرش می تواند بگوید و قشر روشنفکر حرجی به او نمی برند و اما الهام چرخنده نمی تواند از پوشش برتر (چادر) بگوید و تخطئه می شود؟

قیاس ها و دسته بندی ها و تقابل ها و بعضا عقده ها سر باز می زند و وقتی که عقده ها که بیرون می ریزد، جایی برای گفت و گو منطق و حرف هم شنیدن نمی ماند. شرایط احساسی می شود؛ انگار در یک مسابقه طناب کشی شرکت کرده ایم! زور می زنیم که حرفمان را به کرسی بنشانیم. در همین چند خط هم  در هر صورت متهم به جانبداری خواهیم شد. اما انصافا فرق است میان بیانیه صادر کردن و با بیان یک سری احساسات شخصی. رفتار ساره بیات اصلا از جنس دیگری است او صرفا احساسش را برای مخاطبانش بیرون ریخته و به نظر بیانیه ای و توصیه ای نداشته. چرخنده از ما می خواهد پوشش مدنظر او را انتخاب کنیم و بیات چیزی نمی خواهد و از یک حس خانوادگی می گوید. همین صراحت و صداقتش به دل می نشیند و اصلا خاصیت افشاگرانه ای که از زندگی دو سلبریتی (سینمایی و فوتبالی) پیش روی مخاطب قرار می گذارد، جذابیت اصلی ماجراست . این که این برون ریزی چقدر خلاف مصالح شرعی است؟ چیزی است که اهل فن باید آن را رصد کنند و از سلبریتی ها بخواهند تسلط بیشتری روی احساساتشان داشته باشند، اگر که این بیرون ریزی ها به اساس دین داری مردم ضربه می زند. مخلص کلام این که مردم همیشه در ستایش صداقت هستند و در نکوهش ریا کاری و می دانند که کدام بازی، بازی قدرت است و حاشیه امنیت می آورد. وگرنه که ساره بیات  اتفاقی در بازیگری نیست و مثل خیلی های دیگر حرف هایش از راه رانت شهرت به گوش جمعیت می رسد، کسی هم منکر نیست.


ایرج فاضل یا (کاه هفته)

اتفاقات پیرامون مرگ عباس کیارستمی نمای کلی از نوع نگاه مدیران و حتی درصد زیادی از مردم به هنر اصیل را نشان می دهد. یعنی اگر فرض کنیم کیارستمی یکی از معدود نمایندگان عرضه کننده هنر واقعی در دهه های اخیر باشد، نگاه مسئولین و مردم به مرگ او برشی از نگاه همین ها به مساله ی هنر است. میزان اهمیتی که برای کیارستمی و اخبار او قائل می شوند و حتی در نمونه ی کوچکی در همین برترین ها میزان بازدید و کامنتی که پیرامون کیارستمی و خبرهای مربوط به مرگ او جذب می کنیم، نشان دهنده اندازه ی کشش عمومی نسبت به فرهنگ و هنر است.

اهمیت کیارستمی از این جهت است که اصولا درک هنر عمیق او دریچه های جدیدی باز می کند. به فکر فرو رفتن و جهان را جور دیگر دیدن، یعنی مثلا تماشای فیلمی مثل «شیرین» و تجربه لمس عشق از نگاه زنان ایرانی. چیزهایی به ظاهر کوچک و در واقع بزرگ که جامعه میلی به آن ندارد، چیزهایی که فردیت می دهد و عقلانیت و امیدواری می آورد… اصلا چند کتاب و مقاله باید بخوانیم تا لمس کنیم زن ایرانی عشق را چگونه می خواهد؟ هدیه ای که کیارستمی با یک فیلم به ما می دهد! چرا چنین وجود سخاوتمندی تبدیل به دغدغه نمی شود؟ چرا حتی مخاطب این جا نسبت به کیارستمی سمپاتی ندارد؟ چرا مسئولانی مثل «فاضل» جریان مرگ و او اهمال کاری را با یک مَثَل رفع و رجوع می کنند و می گویند از کاه، کوه ساخته شده و چراهای دیگر …!

یک هفته و چند چهره؛ قتل صادق و مَحرَمیت ساره 

پاسخ ساده است و نباید از پذیرش واقعیت طفره برویم؛ فرهنگ و هنر در این  دیار پناهی ندارد و خب فاضل هم از همین دیار است. حامد بهداد و باران کوثری و بهمن کیارستمی نباید از «فاضل» ناراحت باشند. آن ها گمان نکنند چند کامنت و معدود دغدغه دار هنر ربطی به قاطبه مردم دارد. مردم با کلید واژه هایی مثل قتل، تجاوز، حجاب و… مضامینی این چنینی بیشتر برانگیخته می شوند و حتی چیزهایی مثل استقلال و پرسپولیس خیلی در اولویت است. البته که کل دنیا همین است اما خب در قیاس با آن ور آب ها ما در وضعیت رقت انگیزی به سر می بریم! باور کنید سینما رفتن ها و تئاتر رفتن ها هم یا از ناچاری است و یا از سر افه و…  بازار هنر دو مدل مشتری دارد؛ یک سری لاکچری بازهای متفاخر و یک سری عاشقان در اقلیت که حتی همین هنرمندانی هم که نام برده شده هم نمی بینندشان. غربت کیارستمی، غربت هنر است در این  مِلک و ربطی هم به فاضل ندارد. این آقا کمی صداقت داشت و نقش بازی نکرد و افه ی فرهنگ دوستی نیامد. دست مریزاد که خودِ واقعی اش را رو کرد.

در انتها ما می مانیم و این دیالوگ «کمال الملک» شاهکارِ علی حاتمی: هنر مزرعه بلال نیست، که محصولش بهتر شود از ستاره های آسمان هم یکی می شود کوکب درخشان، الباقی سوسو میزند، نمی کند !


عماد خاتمی یا (آقا زاده هفته)

رسم معمول این است که از اتفاقات جریان ساز یک هفته‌ی گذشته دست چین می کنیم و این بار اما سوژه ی آخر این مطلب را از خلال یک مصاحبه ی مطبوعاتی انتخاب کردیم. مصاحبه ی عماد خاتمی با هفته نامه صدا خواندنی است از این حیث که نشان می دهد گاهی مثال نقض هایی می تواند از واژه هایی آبرو داری کند. واژه آقازادگی و به تازگی عبارت ژنِ خوب مترادف با سو استفاده های فرزندان صاحب منصبانی است که از فرصت های عمومی استفاده های شخصی می کنند.

عماد خاتمی اما ظاهرا و از خلال آن مصاحبه نشان می دهد که همیشه در روی یک پاشنه نمی چرخد و می شود آقازاده بود و جور دیگری رفتار کرد. مثل حکایت بچه هایی که در محیط های بسته و فقر دست و پا می زنند و بزهکار شدن و به دام آسیب های اجتماعی افتادن برایشان راحت ترین کار است اما گاها به موقعیت هایی رفیعی می رسند که غیر قابل باور است.

 یک هفته و چند چهره؛ قتل صادق و مَحرَمیت ساره

حالا مثال عماد خاتمی در جهتی دیگر بی شباهت به این موقعیت نیست. به عبارتی اگر فقر برای عده ای زمینه ساز بزه است و رفاه هم برای آقازاده ها زمینه ساز غرور است. موقعیت آقازادگی در ذات خودش شرایطی را فراهم می کند که از همان ابتدا به واسطه موقعیت والدین دارای احترام مضاعفی می شوید که بستر غرور است. آن ها اگر متواضع باشند جای تعجب است چون رفاه فزاینده و موقعیت ممتد فراتر و وراتر، فرزندان افراد صاحب مقام را اغلب وصله ی ناجور هر جمعی می کند. احساس بر حق بودنی که شاید لای واژه های پسر عارف دیدیم و دلزدگی اش را همه لمس کردیم، نمونه ای از بیشمار آقازادگانی است که از آسفالت خیابان هم طلب کارند و گمان می کنند که عالم و آدم خلق شده اند که به آن ها خدمات بدهند و در این وانفسا اگر کسی مثل عماد خاتمی حتی به حرف و در سطح کلام اذعان کند که هر چه دارد از رانت آقازادگی است و اگر همین قدر بفهمد که بازتولید ثروت در مقام یک آقازاده می تواند بازتولید رانت برای آن خاندان و امتداد آن در نسل های بعدی باشد.

اصلا همین که اقرار کند به واسطه نسبت در چنین جایگاهی (عضو هیات رئیسه حزب اتحاد ملت) قرار دارد همین هم کافی و غنیمت است. این شاید اولین نمونه از آقازاده ای بود که با ذهنیت ما از یک آقازاده تفاوت داشت و روا است وقتی در نکوهش یک آقازاده از خود راضی می نویسیم، در مدح یک نمونه ی قابل احترامش هم بنویسیم.

پی نوشت: واضح است که این یادداشت دخلی به مسائل پیرامون رئیس دولت اصلاحات ندارد و متر و معیار در مورد آن شخص در صلاح مراجع قانونی می باشد.


منبع: برترینها

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (۱۰۴)

برترین ها – نگین فانی نام: اینستاگرام، این روزها تبدیل به دفترچه خاطرات تصویری خیلی ها شده است. بسیاری از چهره های شناخته شده دنیای هنر و ورزش هم، از این طریق با طرفداران خود در دورترین نقاط جهان در ارتباط هستند. از سوی دیگر سعی دارند با این روش هواداران بیشتری نیز برای خود دست و پا کنند که این نیز خود به یک رقابت حیثیتی میان سلبریتی های قرن ۲۱ تبدیل شده است.

حتی گاهی اوقات عکس هایی به اشتراک می گذارند که جنجال بسیاری به راه انداخته و خبرساز می شوند، توجه رسانه ها و مردم به آنها جلب می شود و شهرت بیشتری نیز برای آنها به ارمغان می آورند. در این سری مطالب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم.

«آدام لوین» در تبلیغ عطر جدید برند «ایو سن لورن».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «جنیفر لارنس» روی جلد ویژه نامه ی زنان هالیوود، مجله ی «ال».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 از خنده ی روی لب های «جسیکا چستین» و تشکر ویژه ای که در صفحه ی اینستاگرامش از این سرآشپز کرده است می توان حدس زد که حسابی از دست پخت او لذت برده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

وقت هایی که «جیمی دورنان» را در فیلم های سینمایی نمی بینید باید در زمین های گلف به دنبال او بگردید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «جولیان مور» در کنار «میلیسنت سیموندز» هنرپیشه ی ناشنوای فیلم «شگفت زده»؛ این فیلم از ۲۰ اکتبر در آمریکا به صورت محدود اکران خواهد شد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

«نورمن ریداس»، «جفری دین مورگان»، «اندرو لینکلن»، «ملیسا مک براید» و «لنی جیمز»، ستاره های سریال «مردگان متحرک»؛ عاشقان این سریال باید حدود دوازده روز دیگر برای تماشای این سریال صبر کنند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 آرایشگر «کیتی هولمز» احتمالا حواسش به این موضوع نبوده که نور تأثیر زیادی در آرایش دارد، وگرنه در این تاریکی نمی نشست!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

«آیرینا شایک» در سفر به پاریس و در حال بازدید از این شهر جادویی.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

«الن دی جنرس» که این روزها به هر دری می زند تا «بیانسه» او را در اینستاگرام فالو کند این بار «ریکی مارتین»، «جرد لتو»، «آشر» و «ساوانا» را واسطه کرده که از بیانسه بخواهند او را فالو کند!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 

 «رابرت پتینسون» در مراسم نمایش فیلم جدیدش به نام «اوقات خوش» در جشنواره ی فیلم لندن که سالانه از طرف بنیاد فیلم بریتانیا برگزار می شود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 خوشحالی از نظر «امیلیا کلارک» این شکلی است، جایی در میان دریا که تمام دنیا در آن ناپدید می شود!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

ظاهرا قرار است «برونو مارس»، «لنی کراویتز» و «زندایا» یک گروه جدید به نام «LenZuno» به راه بیندازند! خوب، حتی فکر کردن به چنین گروه قدرتمندی آدم را هیجان زده می کند!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 

   فیلم جدید «مایکل فاسبندر» به نام «آدم برفی» جمعه ی همین هفته اکران خواهد شد و او این روزها به همین منظور در حال انجام فعالیت های تبلیغاتی در لندن برای این فیلم است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «کریس همزورث» روی جلد مجله ی «جی کیو» استرالیا؛ حالا شما باز هم اعتراض کنید، اما نمی توان جذابیت این ستاره ی استرالیایی را انکار کرد!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

مثل اینکه «بروکلین بکهام» و «کلوئی گریس مورتز» دور از چشم ما دوباره روابط خود را از سر گرفته اند!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «جیک جیلنهال» در جشنواره ی فیلم لندن یکی از نمایندگان فیلم جدیدش به نام «قویتر» بود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «آریانا گرانده» با رنگ موی جدیدش که طبق توضیحات شخص خودش رنگ خاکستری است!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

«آرمی همر» در کنار «تیموتی شلمی»، هنرپیشه ی جوانی که با ایفای نقش در فیلم «مرا با نامت صدا کن» در کنار آرمی توانست نظر منتقدین سینما را به خود جلب کند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

«لیونل ریچی»، «کیتی پری»، «رایان سیکرست» و «لوک برایان» در گیر و دار ساخت فصل جدید «امریکن آیدل».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «کشا» با قرار گرفتن روی جلد مجله ی «رولینگ استون» به یکی از آروزهای دوران کودکی اش دست پیدا کرده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «مایلز تلر» در حال ادای احترام به آتش نشان ها؛ فیلم جدید او به نام «تنها شجاعان» در مورد یک آتش سوزی در ایالت آریزونا است که جان نوزده آتش نشان را گرفته است. ای کاش فیلمی هم در مورد آتش نشان های شهید ایران ساخته می شد تا مثل خیلی چیزهای دیگر فراموش نشوند!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «هیو جکمن» در سفر به کلمبیا و در یکی از کارخانه های قهوه سازی معروف این کشور .

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «لورد»؛این هم یک مدل ورزش کردن است دیگر!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «درو بریمور» از ساخت فصل دوم سریال کمدی-ترسناک «رژیم غذایی سانتا کلاریتا» خبر داد و هوادارانش را حسابی خوشحال کرد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «جاستین تیمبرلیک» و کت جینی که به مناسبت تولد پنجاه سالگی برند «لیوایز» طراحی کرده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «جسیکا آلبا» در هفته ی مد پاریس در کنار «والنتینو»، طراح مد سرشناس ایتالیایی.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «لوک ایوانز» با این عکس به هواداران خود مژده داد که فیلم «پروفسور مارستون و زنان شگفت انگیز» هفته ی آینده اکران خواهد شد. پروفسور مارستون خالق اصلی شخصیت «زن شگفت انگیز» یا همان «واندر وومن» معروف است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «جیمی کینگ» در حال (مثلا) لذت بردن از تماشای بازی کردن پسرش در یک پست تبلیغاتی.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


  «جاستین بیبر» احتمالا این لباس صورتی را به این منظور انتخاب کرده که در حین اسکیت بورد سواری در تاریکی شب دیده شود.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «اما رابرتز» در حال به نمایش گذاشتن هنر دست استایلیست محبوبش، بریت الکین. البته پوشیدن چنین لباس هایی نیاز چندانی هم به استایلیست ندارد.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

  «جان لجند» وقتی هنوز لجند نشده بود!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

   «زک افرون» و دوستان.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 ما قبلا فکر می کردیم پسر «هیلاری داف» در عکس های مشترکشان به زور لبخند می زند، اما گویا کلا خنده اش همین شکلی است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 وقتی «بلیک لایولی» آگاهانه تصمیم می گیرد خودش را سوژه خنده ی هوادارانش کند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 نظرات خود در مورد مدل موی جدید «جرمی رنر» را با ما در میان بگذارید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


  «راک» در روز سی و نهم از شصت و چهار روز فیلمبرداری فیلم «آسمان خراش».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«جنسن اکلس» همراه با همسرش در حال تماشای مسابقات گلف.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«لیدی گاگا» که این روزها دارد دوران نقاهت و استراحت خود را می گذراند از دریافت این هدیه از «جی جی حدید» خیلی خوشحال شده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«پدرو پاسکال» در روز تولد خواهرش.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


مثل این که قرار است در فصل جدید «بازی تاج و تخت» معلوم شود «لینا هیدی» هم از خاندان تارگرین است!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 


«مارکو آسنسیو» در سفر به فلسطین.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

  «لی دونگ ووک» ظاهرا امسال را به خودش استراحت داده و از زمان پایان یافتن سریال «خدای بزرگ و تنها» در هیچ پروژه ای شرکت نکرده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 سلفی از روی حوصله سررفتگی «پارک شین هه».

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«بائه سوزی» هفته ی گذشته بیست و دو ساله شد؛ تولدت مبارک سوزی!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «لی دونگهه» پشت یک تپه لپ تقریبا غیب شده است!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «آی یو» در تلاش برای به نمایش گذاشتن چال لپش.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«اوه سهون» در حال خوردن به قول خودش یک کم غذا!

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 قبول دارید «آیشواریا رای» هنوز هم زیباترین هنرپیشه ی بالیوود است؟

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«آکشی کومار» در کنار «سیف علی خان» که فیلم جدیدش به نام «سرآشپز» هفته ی گذشته به روی پرده ی سینما رفت.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «سلمان خان» قرارداد پروژه ی سینمایی جدید خود را بست، اما هنوز هنرپیشه نقش مقابل او مشخص نشده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «شاهرخ خان» در عزای دوست از دست رفته اش.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «رانویر سینگ»  روی جلد یکی از مجلات معتبر هند.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«پریانکا چوپرا»، شگفت زده در برابر عظمت و زیبایی کولوسیوم.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «بوراک دنیز» با ژستی که اصلا به او نیامده است.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)

 «علی بوراک جیلان» در سریال های «عشق بی پایان» و «تپش قلب» خیلی جذاب تر از این عکس سیاه و سفید نسبتا هنری به نظر می رسید.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «اویکو کارایل» و «جان بونومو» در حال نقاشی کردن به صورت کاملا رمانتیک و عاشقانه.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


 «سچکین ازدمیر» که این اواخر با سریال «کرم شب تاب» در تلویزیون ترکیه طرفداران جدیدی برای خودش پیدا کرده است، همزمان با خبر پایان یافتن این سریال در این هفته، خبر اکران فیلم سینمایی جدیدش به نام «یک نفس کافیست» را نیز به هوادارانش داد.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104) 


«هولیا آوشار» که همین چند روز پیش پنجاه و چهار ساله شد، در حال سفر به آدانا برای شرکت در مسابقه ی تنیس.

 در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104)


«ابرو گوندش»، مشغول خود زیبا سازی به جدی ترین شکل ممکن.

در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (104) 


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۵۶)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

با این نظرسنجی بسیار آسان از مهران ضیغمی مطلب را شروع میکنم. خوب این که سوال ندارد مهران جان! مبرهن است که روشا خانم!
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

یکی از تاییدیه های حضور هر کس در خارج از کشور این است که عکسی در کنار تعدادی کبوتر در خیابان بگیرد. از بس که کبوتر های وطن به لطف رفتار دوستانه هموطنان آدم گریز هستند این تصاویر تاییدیه حضور در خارج از کشور محسوب میشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

منصور ضابطیان در کنار نوادگان عمو توم معروف، کاراکتر یکی از داستان های هریت پیچر استو نویسنده معروف آمریکایی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

پندار اکبری به اقتضای شرایط جوی نتوانسته تن به آب بزند ولی خب با این سلفی دین خود را نسبت به اینستاگرام ادا کرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

سلفی منوچهر هادی در کنار لیندا کیانی، در حاشیه سریال “پاهای بیقرار”، یکی از چند پروژه ای که منوچهر خان به صورت همزمان دارد جلو میبرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

آناهیتا درگاهی با این عکس تولد همسر مهربانِ مهرماهیِ با احساس و پر انرژی و نارنجی رنگ خود را تبریک گفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

بارانا خانم در مقابل یک مغازه لوازم هالووین فروشی. چیز زیادی به این جشن غربی نمانده و به زودی اینستاگرام زهره ترک خواهد شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

سینا جان فردا هم باید میزبان دادگاه باشی! حتما خبر به گوشت رسیده که به جرم دزدی اشعار اردلان سرافراز به دو سال حبس تعزیری محکوم شده ای!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

ملیکا شریفی نیا در فلورانس ایتالیا. امیدوارم در این شب ها ملیکا فشاری به چشمه زلال اشعارش نیاورد و سعی کند فقط خوش بگذراند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

محمدرضا حسینیان، هومن حاج عبداللهی و امیر غفارمنش طی یک دیدار اتفاقی همدیگر را زیارت کردند. عجب اتفاق مهمی!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

حمید جان بیشتر از گوشی مدل موهای ساسی مانکنی ات جلب توجه میکند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

 سلفیِ “نه تنها حواسم نیست، بلکه دارم رانندگی هم میکنم” از احمد مهرانفر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

خدا را هزاران مرتبه شکر که عزیزان هنگام سلفی گیری از این زوایا گرفتار سرماخوردگی و زکام نیستند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

سیما تیرانداز هم دلش تنگ شده است. این روز ها دل همه برای یک نفر تنگ شده است. کلا یک مشت دلتنگ جمع شده ایم دور هم و جامعه تشکیل داده ایم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

فریدون جان شما که انقدر به آمریکا تعلق خاطر داری، پس چزا به وطن بازگشتی؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 


 سلفی بهنوش بختیاری و علی کریمی پس از یک جلسه کاری. خانم بختیاری، خواهشا آقای کریمی را برای مردم باقی بگذارید! آقای کریمی را جناحی نکنید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

 


عکس عجیب الناز شاکردوست که تنها موضوعی که از آن برداشت میشود این است که در حال گیم بازی کردن هستند.

 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

خیلی شیک و مجلسی و بدون هیچ حاشیه ای، آزاده نامداری به اتفاق همسرش در اکران خصوصی فیلم “مالاریا” جدیدترین ساخته پرویز شهبازی حضور پیدا کردند. آزاده یکی از بازیگران اصلی این فیلم است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

نازنین بیاتی هم که این روز ها در همه جا حصور دارد در این اکران هم حاضر بود. نازنین در فیلم قبلی آقای شهبازی، یعنی “دربند” نقش اصلی بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

پارسا جان پیروزفر ستاره سهیل دنیای چهره ها هم در این مراسم حضور پیدا کرد و حسابی پرویز شهبازی را شرمنده کرد. چگونه میشود که یک نفر انقدر دوست داشتنی و جذاب باشد؟

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

 روزبه جان پیشنهاد میکنیم شما خوانندگی را کنار بگذاری و من بعد کنج عزلت گزینی و باقی عمر را سر در جیب مراقبت فرو ببری.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

بالاخره یک گریم خوب و درخور برای ارسلان طراحی شد. آفرین به سید جواد هاشمی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

ساعد سهیلی هم یکی دیگر از میهمان های ویژه اکران خصوصی “مالاریا” بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

تبریک بی پایان به فوتبال ایران و همه فوتبال دوستان، بابت افتخار آفرینی شیربچه های فوتبال در جام جهانی نوجوانان که آلمان مقتدر و مدعی را به توپ بستند و چهار تایی کردند. البته هفت هشت تایی هم نزدند. بسیار به این نسل امیدواریم و اگر خوب مدیریت و راهنمایی شوند، فوتبال ایران آینده ای وحشی خواهد داشت! پست مهدی مهدوی کیا در این مورد را شاهد هستید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

یک “این دیگه چی میخواد وسط تمرین” خاصی در نگاه علی دایی در این عکس نهفته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

 دورهمی دوستان به مناسبت تولد علی مشهدی که دیروز ۴۵ ساله شد. تبریک به این طناز خوب و خوش اقبال کشورمان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

هدایت هاشمی با این عکس زیبا در کنار خانواده اش، دومین سالگرد ازدواجشان را به همسرش تبریک گفت و از او بایت این سال های خوب تشکر کرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

آخرین “کو کلاکس کلان” باقی مانده در زمین.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

واکنش سجاد افشاریان به اقدامات اخیر مدیران باشگاه استقلال در قبال مجتبی جباری و قدر نشناسی مدیران. کاری به اوضاع بدنی و میزان آمادگی مجتبی ندارم. او یکی از بزرگان و تاریخ سازان این تیم است و این نوع رفتار با او اصلا درست نیست. شاید گناه مجتبی این است که اهل زد و بند نبود تا پس از اخراج دوباره به تیم بازگردد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

خیلی ساده و با فشردن چند بار دکمه Enter یک متن معمولی را به شعر تبدیل کنید.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

ویدا جان منظورت کدام اشکان است؟! فقط اشکان دژاگه چنین پتانسیلی را در ایجاد استرس دارد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

دعا کنیم برای حال نه چندان خوب بانو ملکه رنجبر، بازیگر قدیمی و فوق العاده خوش اخلاق سینما و تلویزیون که سال ها برای همه ما خاطره سازی کرده است. یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 


 ساغر قناعت و آزاده ناداری، دو بازیگر فیلم مالاریا در اکران خصوصی این فیلم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

روشنک گرامی هم یک چیزی به سرش انداخت و به این مراسم آمد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 


نام آهنگ جدید احمد ایران دوست “چشمای خیس” است که شراره رخام هم در آن همخوانی کرده است. احمد جان خدایی ناکرده یک موقع زشت نباشد شما با این هیبت چشمانتان خیس گردد؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

پژمان بازغی و نفسش در اکران مردمی فیلم “من و شارمین” که در یکی از پردیس های سینمایی برگزار شده بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

گوهر خیراندیش و دخترش هم در اکران “من و شارمین” حضور داشتند. گوهر خانم یکی از بازیگران این فیلم است. مطلب امروز هم به انتهای خود رسید. با سپاس از همراهی ارزشمندتان. تا مطلب بعدی خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (556) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان


منبع: برترینها

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

دنیای مد و لباس در دهه های اخیر، رشد شتابانی را تجربه کرده است و توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات، به کمک صنعت مد و لباس آمده تا زمینه فراگیر شدن آن را به سراسر جهان فراهم کند. امروزه، صدها هزار صفحه در شبکه های اجتماعی،‌ توسط بزرگان این صنعت راه اندازی شده و به تبلیغ طرح ها و یافته های خلاقانه و رنگارنگ خود مشغول هستند و کسب و کارهای جانبی ببسیاری نیز در کنار آنان شکل گرفته است.

دنیای مد و فشن این روزها نگاه های بسیاری را به سمت خود معطوف کرده و مخاطبان زیادی در سراسر جهان دارد. دنیایی که سبک زندگی مردمان روزگار ما را تا حد زیادی تحت تاثیر خود قرار داده است.

همچنین باید گفت که دنیای مد و لباس همان اندازه که برای خانم ها جذاب است، برای آقایان نیز جذابیت دارد و مدل بودن فقط به زنان منحصر نیست. سوپر مدل های مرد در ویدئو کلیپ های ستاره های موسیقی پاپ حضور فعال دارند و بسیاری از لباس ها، ادکلن ها و ساعت های برندهای سرشناس جهان را تبلیغ می کنند.

در این راستا، این سوال مطرح می شود که آیا می دانید ۱۰ مدل مرد برتر دنیای مد و لباس چه کسانی هستند و چه فعالیت هایی در این زمینه داشته اند؟ اگر پاسختان منفی است، توصیه می کنیم در ادامه با رویاتو همراه باشید تا با هم نگاهی داشته باشیم به فعالیت های ۱۰ سوپرمدل مرد در طول تاریخ.

تایسون بک فورد (Tyson Beckford)

تایسون بک فورد یکی از مدل های مرد شهیر امریکای شمالی محسوب می شود که مجله ووگ، او را در فهرست برترین های مد و لباس آقایان در دهه اخیر قرار داده است. هیکل ورزیده و قد بلند، این مدل سیاه چرده آمریکایی را محبوب برندهای مد و لباس غرب کرد. وی در عرصه بازیگری نیز فعالیت دارد و صفحه شخصی اش در اینستاگرام، بیش از نیم میلیون مخاطب را با خود همراه کرده است.

 برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

آقای بک فورد با برندهای مطرحی همچون تامی، گوچی و کلوین کلن همکاری طولانی مدتی داشته است. مجله پیپِل وی را در فهرست ۵۰ مرد جذاب دنیا قرار دارد. همکاری تایسون با خواننده گان زن دنیای موسیقی مانند بریتنی اسپیرز، بارها در صدر خبرهای دنیای مد و موسیقی قرار گرفت.


دیوید گندی (David Gandy)

دیوید گندی، بر خلاف تایسون چهره ورزیده و سیاه ندارد اما در دنیای مد و لباس، شهرت بالایی برای خود به هم زده است. آقای گندی را Dolce Boy می نامند که به خاطر کمپین تبلیغاتی Dolce & GABBANA مشهور شد.

 برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟
میمیک صورت و نوع استایل چشمان آقای گندی، هشتگ هایی را مانند SWOON در فضای مجازی به دنبال داشت. این مدل انگلیسی که کار خود را از سال ۲۰۱۱ میلادی آغاز کرد، در فعالیت های خیرخواهانه و تجاری بسیاری فعال است.

از برترین ویژگی های ظاهری این سوپرمدل باید به بدن عضلانی و ظاهر مردانه اش اشاره کرد که تاثیر زیادی در شیوه طراحان اروپایی به خصوص ایتالیایی مانند Saatchi در طراحی لباس های مردانه داشته است.

گندی یکی از شاخص های اصلی ایش، بدن عضلانی و ظاهر مردانه بوده که تاثیر زیادی در شیوه طراحان اروپایی به خصوص ایتالیایی مانند Saatchi در طراحی لباس های مردانه داشته است. نشریه مشهور فروبس در سال ۲۰۱۳ میلادی، گندی را در فهرست برترین مانکن های مرد دنیا و یکی از پر درآمد ترین آن ها قرار داد. عضویت در انجمن مد بریتانیا یکی از افتخاراتی است که آقای گندی میلیاردر در سال های اخیر به آن دست یافته است

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

از سال ۲۰۱۰ میلادی به بعد، این مانکن حضور فعالی در برنامه های تلویزیونی داشته است. برای مراجعه به صفحه شخصی وی در اینستاگرام می توانید به این نشانی مراجعه کنید.


براد کورنیگ (Brad Kroenig)

یکی از برترین مانکن های حال حاضر جهان، فردی به نام Brad Kroenig است که توسط یک طراح مطرح مد به نام  لاجرفِلد در سال ۲۰۰۳ میلادی در مراسمی کشف شد و استعداد خود را تا به امروز در عرصه مد و لباس مردانه دنبال کرده است. این مدل سی و هفت ساله آمریکایی، روی جلد نشریات بسیاری در عرصه مد، لباس و سبک زندگی حاضر شده که از آن جمله می توان به نشریاتی همانند ووگ، ابرکرومبی و Numéro Homme اشاره کرد.

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

وی هم چنین در در کمپین های تبلیغاتی برندهای مطرح دنیای لباس و آرایش مانند دولچه اند گابانا، فندی، شانل، آدیداس، روبرت کاوالی و گپ حضور فعالی را تجربه کرده است. در برخی از فوتوشوتینگ های برد کرویینگ، پسر ۵ ساله اش نیز که Hudson نام دارد، حضور دارد که در عکس بالا مشاهده می  کنید.

آقای براد، بر خلاف مانکن های مطرح این روزها، در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی حضور ندارد.


جان کورتاجارنا (Jon Kortajarena)

آقای کورتاجارنا یکی دیگر از بزرگان این روزهای عرصه مد و لباس مردانه به شمار می رود که در مراسم کت والک سال ۲۰۱۴ میلادی در شهر میلان ایتالیا برای Emporio Armani و در پاریس برای John Galliano روی صحنه رفت. مدل مو و فیگورهای خاص این سوپرمدل بر جذابیت وی افزوده است.

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

آقای کورتا یکی از فعالان صنعت مد در فضای مجازی به شمار می رود که در این نشانی با بیش از ۱۵۰۰ پست، بیش از ۱٫۵ میلیون مخاطب را کسب کرده است.

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

این مدل سی و شش ساله اسپانیایی، امروزه به عنوان بازیگر برنامه های تلویزیونی نیز فعالیت دارد و تا کنون برای برندهایی همچون اچ اند ام، دیزل، جورجیو آرمانی، ورساچه، گس، زارا، بالی و کاوالی همکاری داشته است که افتخاری بزرگ برای هر مانکن مرد محسوب می شود.

چشمانی تاثیرگذار و چهره ای تا حدودی BABY FACE که خیلی ژورنالیستی است و حس فیلم های رمانتیک و نقاشی های دوره ویکتوریای موزه لوور پاریس را در ذهن مد بازان و نوستالژی بازها، ایجاد می کند در صورت آقای Sean Opry مشاهده می شود.

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

این مدل بیست و شش ساله آمریکایی، مسیر موفقیت در عرصه مانکنی را خیلی سریع پیش رفت و امروز، نام شناخته شده در دنیای مد و لباس مخصوصا برای تولید کننده گان لباس آقایان در سراسر جهان به شمار می رود.

وی برای برندهای مختلف از جورجیو آرمانی تا Bttega Veneta حضور یافته است. او را یکی از موفق ترین مانکن های مرد جهان می دانند که در مراسم های مدی از جمله Yves Saint Laurent تا DSquared2‌ حضور داشته است.  ایسنتاگرام وی بیش از نیم میلیون مخاطب دارد و در این نشانی قرار دارد. همراهی وی با تیلور سویفت در یکی از اجراهای سال گذشته بازتاب زیادی در رسانه های موسیقی و سبک زندگی داشت.


مارکوس شنکنبرگ (Marcus Schenkenberg)

مارکوس شنکنبرگ را یکی از فعال ترین مدل های مرد به خصوص برای کت و شلوار و لباس های زیر مردانه می دانند. این مانکن سوئدی، وقتی در حال اسکیت سواری در ونیز ایتالیا بود، توسط یکی از فعالان مد ایتالیا، کشف شد. فعالیت گسترده برای برند معروف Calvin Klein یکی از مسیرهای موفقیت آقای مارکوس در عرصه مد به شمار می رود.

 برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟
همکاری با برند ورساچه و هم چنین حضور در کنار سلبریتی  های هالیوودی مانند پاملا اندرسون و جسیکا سیمپسون، از جمله فعالیت های هنری آقای مارکوس در دنیای مد و سینما به شمار می رود.

البته آقای مارکوس، در پوشیدن لباس های عجیب و غریب هم خیلی فعالیت دارد و بارها در کت‌واک‌های خود، لباس های خلاقانه ای از طراحان مد و لباس را بر تن کرده که خیلی با سبک لباس پوشیدن مردمان روزگار ما، همخوانی ندارد. اما به هر حال، برای کسب و کار آقای مارکوس و برندهای مد و لباس، شهرت آفرین بوده است.

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

این مدل چهل و هفت ساله سوئدی،با ۲ متر قد، خیلی به سوئدی های بلوند شباهتی ندارد. وی نویسنده، بازیگر و فعال تلویزیونی نیز محسوب می شود. شنکنبرگ در بیست سال اخیر، فعالیت های فراوانی در عرصه مد و لباس داشته و به همین خاطر وی را در فهرست ۱۰ مدل برتر مرد جهان قرار داده اند.

این سوپرمدل به شش زبان آشناست و پیش تر، با ماریا کری، نیکی هیلتون، نیکی کوهلر، ویکتوریا سیلسدت و جسیکا سیمپسون نامزد بوده است. وی در برنامه های تلویزیونی مختلف نیز حضور داشته که می توان به زندگی سورئال اشاره داشت.


ماتیاس لوریدسن (Mathias Lauridsen)

ماتیاس لوریدسن، ویژگی خاصی دارد که این مدل دانمارکی را با بقیه متفاوت کرده و سبب شد تا Dior وی را در سال ۲۰۰۴ میلادی برای فعالیت هایش انتخاب کند. وی برای برندهایی از جمله لکاست، ژیوانشی، Salvatore، Ferragamo فعالیت می کند.

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

وی  با سی و سه سال سن، یکی از موفق ترین و جوان ترین مدل های مرد سال های اخیر بوده و عنوان سوپر مدل را کسب کرده است. رنگ چشم سبز و آبی آقای ماتیاس، در اثربخشی فعالیت های وی در دنیای مد و لباس موثر بوده است.

وی در توییتر خود نوشته که من یک مدل هستم، اما این واقعا ارزشی ندارد، چرا که من به مردم و طرفدارانم عشق می ورزم. ماتیاس در اینستاگرام و فیس بوک حضوری ندارد. اما همچنان در فهرست ۱۰ مانکن برتر جهان در سال های اخیر قرار داشته است.


مارک واندرلو (Mark Vanderloo)

آقای مارک، یکی دیگر از برترین های دنیای مد آقایان به شمار می رود. او با چشمانی آبی و استایلی ورزیده، همچنان یکی از پر مخاطب ترین مانکن های مرد جهان است این مدل چهل و شش ساله هلندی، نخستین مدلی بود که برای برند هوگو باس با کاور سیاه و سفید، همکاری کرد و این ارتباط از سال ۲۰۰۵ میلادی تا کنون ادامه داشت. همکاری با برندهایی نظیر گس، کالوین کلین، ولنتینو، آرمان، باباب ریپابلیک و دونا کارانا مهم ترین فعالیت های آقای مارک در عرصه مدو لباس در یک دهه اخیرا محسوب می شود.

 برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

حضور آقای مارک فقط به دنیای مد محدود نمی شود بلکه از استایل و میمیک چهره وی در بازی ویدئویی The Mass Effect که برای اکس‌باکس ساخته شده است، بهره برداری شد. تبلیغ وی برای بوگاتی، بازتاب زیادی داشت.


نوآ میلس (Noah Mills)

فردی همچون زمینه موفقیت خود را همیاری با Yves Saint Laurent و گوچی ایتالیا می داند. پس از آن، توانست با برندهای مطرح چون دولچه اند گابانا، تامی هیلفیگر و Bottega Veneta همکاری کند و در کمپین های تبلیغاتی انان در سراسر جهان حضور پیدا نماید.

برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟ 

نوآ، در فوتوشوتینگ هایی که حضور پیدا می کند، به دلیل هیکل عضلانی خود، معمولا برهنه است.

 برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟
نوآ نیز مانند مانکن های دیگر، با دنیای موسیقی عجین شده و ویدئو کلیپی را با تیلور سویفت، ستاره عرصه موسیقی پاپ این روزهای دنیا ساخته است که ما هیچ وقت دیگر هرگز با هم نخواهیم بود، نام دارد و در سال ۲۰۱۲ میلادی رونمایی شد.
۱۶-w900-h600


اواندرو سولداتی (Evandro Soldati)

دهمین مانکن برتر این روزهای دنیا، فردی به نام سولداتی است که مانکن موفقی از دیار فوتبال یعنی برزیل به شمار می رود. بخشی از معروفیت خود را به خاطر استایل خاص چانه و طرح استخوان بندی آن بدست آورد که چهره ویژه ای را برای اواندرو خلق کرده است.

 برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟

فعالیت در کمپین تبلیغاتی لوئی ویتون شروع فعالیت های وی بود که حتی به دنیای موسیقی نیز کشیده شد و در موزیک ویدئو لیدی گاگا به نام Alejandro که توسط استیون کلین طراحی  شده بود نیز، حضور یافت. دوچرخه سواری در کوهستان و مدلینگ، از فعالیت های روزمره آقای سولداتی برزیلی به شمار می رود.

 برترین مانکن های مرد دنیا چه کسانی هستند؟
این مدل سی و سه ساله برزیلی، به اندازه ۹ مانکنی که در قبل معرفی کردیم شهرت ندارد، اما مجله ووگ وی را در فهرست ۱۰ مانکن برتر مرد در سال های اخیر قرار داده است. صفحه اینستاگرام او در این نشانی در دسترس است.


منبع: برترینها

گفت و گو با «بهنام بانی»، ستاره‌ی این روزهای موسیقی پاپ

ماهنامه دیده بان – مریم ناظران: بهنام بانی از خواننده های خوش صدایی است که به تازگی وارد عرصه موسیقی مجاز شده و با آهنگ هایش بر سر زبان ها افتاده است. او مهر ۶۶ در شهر دامغان به دنیا آمده و امسال در فضای موسیقی گل کرده است. فعالیت های خود را با برگزاری کنسرت شروع کرده و اولین سری کنسرتش با استقبال خیلی گسترده مواجه شده است. با او گفتگویی ترتیب دادیم تا از رازهای موفقیت و حال و هوای این روزهایش بیشتر باخبر شویم.

هر سال شاهرود کنسرت می گذاشتیم.

آقای بانی، چه چیزی باعث شد که وارد عرصه موسیقی شوید؟ آیا به خاطر پدرتان که نوازنده هستند به کار در این زمینه تشویق شدید یا دلایل دیگری داشت؟

– صددرصد به خاطر پدرم که نوازنده بودند گرایش به موسیقی پیدا کردم ولی کلا به موسیقی علاقه داشتم. از همان دوران کودکی وقتی می خواندم با استقبال روبرو می شد و من هم ترغیب به ادامه این کار شدم و الان هدفم کلا این است که به بالاترین درجه موسیقی برسم. من از ۹-۸ سالگی آواز می خواندم. البته ابتدا با تلاوت قرآن شروع کردم و بعد از ۱۰ سالگی در کنار پدرم می خواندم و پدرم با من تمرین می کردند.

 گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ
از ۱۶-۱۵ سالگی به صورت حرفه ای نزد اساتید موسیقی چند جلسه کلاس آواز رفتم. از ۱۹ سالگی که دانشجوی شاهرود شدم با یک بند به نام گروه «روژان» آشنا شدم که با آنها همکاری می کردیم. در ابتدا مهدی یغمایی خواننده آنها بود و پس از این که مهدی از این گروه بیرون آمد، من خواننده این گروه شدم. هر سال در شاهرود کنسرت می گذاشتیم و با استقبال هم روبرو می شد. از همان سال های اول احساس می کردم تا یک سال دیگر من معروف خواهم شد.

اولین باری که روی استیج رفتید را خاطرتان هست؟

– بله.

چند سال تان بود؟

– ۱۹ سالم بود و در شهر شاهرود این کنسرت برگزار می شد.

گویا شما در رشته مهندسی درس خواندید. چه شد که از رشته عمران به سمت موسیقی حرفه ای کشیده شدید؟

– هم خودم، هم مادرم و هم کلا خانواده ام دوست داشتند به غیر از رشته موسیقی یک رشته دیگر را در دانشگاه بخوانم. من به خوانندگی علاقه داشتم و می خوانم و آنها علاقه نداشتند که من در رشته موسیقی ادامه بدهم، چون هم خیلی سخت بود و هم این که مهندس بودن را کلا دوست داشتند و خودم هم داشتم.

آن زمان مهندس بودن خیلی خوب بود، الان هم خوب است البته… مهندسی عمران را انتخاب کردم و قبول هم شدم چون خودم اصالتا دامغانی هستم و شاهرود هم با دامغان ۶۰ کیلومتر بیشتر فاصله ندارد، برایم آنجا راحت تر بود. یک سری از اقوام ما هم در شاهرود زندگی می کنند.

سنتی را دوست دارم، پاپ را ترجیح می دهم

مردم با چه آهنگی بهنام بانی را شناختند؟ اولین آهنگی که در فضای مجازی از شما هیت شد، چه بود؟

– اولین آهنگی که هیت شد، آهنگ «علاقه خاص» بود ولی آهنگ «من یه دیوونم» مورد اقبال بیشتری قرار گرفت. موزیکی هم که من را خیلی بیشتر با آن شناختند «عاشقم کرده» بود.

معمولا اول آهنگ را می سازید و بعد ترانه می گویند یا…؟ خودتان که ترانه نمی گویید، نه؟

– نه، من ترانه نمی گویم. خانم عاطفه حبیبی که به نظر من یکی از بهترین ترانه سراها هستند برای من ترانه سرایی می کنند که ترانه هایشان خیلی با موزیک های من چفت می شود. ما اول ملودی را می سازیم، یعنی حامد برادران ملودی را می سازد. حالا یکسری دستکاری می کنیم، درستش می کنیم بعد برای خانم عاطفه حبیبی می فرستیم ایشان روی ملودی شعر می گویند، بعد حامد تنظیم می کند و من می خوانم.

گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ

ساز خاصی هم می زنید؟

– بله، پیانو، کیبورد و گیتار ولی به صورت حرفه ای ساز نمی زنم.

خودتان دوست داشتید در فضای پاپ بخوانید؟ هیچ وقت به سمت موسیقی سنتی نرفتید؟

– چرا، در همان زمان که به یکسری کلاس ها می رفتم برای این که یک کم اصولی تر کار کنم، پنج شش جلسه هم نزد یک استاد کلاس سنتی رفتم ولی آنقدر گسترده و وسیع بود که دیدم خیلی با روحیات من سازگار نیست و خودم فضای پاپ را بیشتر ترجیح می دادم.

البته در آن چند جلسه خیلی چیزها یاد گرفتم و الان هم خیلی به من کمک می کند ولی خیلی وسیع بود و احساس کردم در پاپ نسبت به سنتی راحت تر می توانم فعالیت کنم. مدت خیلی محدودی هم نزد مرحوم استاد محمد نوری تمرین کردم. تقریبا چهار جلسه که در همان چهار جلسه هم خیلی چیزها را از ایشان یاد گرفتم. آواز سنتی را هم نزد استاد تولایی کار کردم.

آن زمان که هنوز وارد عرصه خوانندگی نشده بودید، خواننده مورد علاقه تان چه کسی بود؟ آیا به خواننده خاصی علاقه داشتید که دل تان بخواهد راه او را دنبال کنید؟

– دو، سه تا خواننده آن زمان بودند که من همیشه کارهای شان را دنبال می کردم؛ زنده یاد ناصر عبداللهی، استاد دکتر محمد اصفهانی و حمید حامی.

هیچ وقت هیچ کس در موزیک بهترین نیست

اولین بار که اولین آهنگ تان در فضای مجازی شنیده شد چه حسی داشتید و خاطرتان هست کجا و مشغول چه کاری بودید؟

– بله، موزیک «علاقه خاص» موزیکی بود که نسبت به بقیه موزیک هایم اتفاق های خوبی برایش افتاد. این موزیک خیلی بیشتر شنیده شد و استقبال از طرف دوستان و اقوام هم خیلی شد که معتقد بودند: «این کارت چقدر خوب بود! بالاخره اون آهنگ خفن را خواندی؟! آفرین.» این استقبال باعث شد که انرژی بگیرم تا این که بچه ها گفتند ما در خیابان داریم همه کارهای شما را می شنویم.

در خیابان، مرکز خریدهای مختلف، همه جا آهنگ هایت هست. ولی خودم نمی شنیدم و فکر می کردم الکی می گویند، تا این که خودم در مرکز خرید پالادیوم، با خانواده خودم وارد یک مغازه شدیم خواستیم خرید کنیم دیدم موزیک من پلی است. فروشنده هم من را نمی شناخت. آمدیم داخل و بعد از این که خرید کردم گفتم نمی خواهید به ما تخفیف بدهید؟! گفت برای چه؟ گفتم موزیک ما را دارید گوش می دهید.

بعد گفت چقدر خوب است و ما خیلی این کار را دوست داریم و هر روز در مغازه گوش می دهیم و … این انرژی را به من داد. خیلی انرژی خوبی است وقتی تو می دانی کاری که انجام دادی به ثمر نشسته است. یک فیلم، یک نمایشنامه، یک تئاتر و … کلا هر کاری که فرد انجام می دهد اگر مورد استقبال واقع شود برای صاحب آن اثر فوق العاده لذت بخش اسم.

چقدر روند ساختن ملودی و خواندن آن طول می کشد؟

– بستگی به حس دارد. ببینید مثلا یک وقتی هست ما پای یک ملودی می نشینیم آن را بالا پایین می کنیم، هفت هشت ساعت عوض می کنیم. یک وقت ها هم هست که ترجیع بند آن را عوض می کنیم؛ یک وقت هایی هست که درهمان بار اول آنقدر شیرین به دل مان می نشیند که آن را می سازیم.

مثلا خاطرم هست که در کار «عاشقم کرده» – اگر اغراق نکنم – در ۱۰ دقیقه حامد ملودی اش را ساخت و بعد برای خانم حبیبی فرستادیم. عاطفه حبیبی هم آنقدر کار را دوست داشت تا شب شعر را به ما داد، بعد من خواندم که خیلی هم خوب در نیامد اما در شب عید هم پخش شد و خدا را شکر مردم هم خیلی این کار را دوست داشتند.

اصلا تصمیم تان برای آینده چیست؟

– تصمیم در وهله اول ماندگار شدن است.

به نظرتان یک خواننده با چه چیزی ماندگار می شود؟

– هر وقت مغرور نشوید، هر وقت فکر نکنید که شما بهترین هستید می توانید ماندگار شوید. هر وقت فکر کنید بهترین هستید، شک ندارم که احتمال افتادن شما هست چون هیچ وقت هیچ کسی در موزیک بهترین نیست. ما اصلا بتهوونی داشته ایم که ناشنوا و بهترین بوده است، اثراتی ساخته است که شما اصلا نمی توانید تصور کنید. موزیک انتها ندارد و شما هر چقدر هم که خوب باشید، بهترین نیستید. باید برایش تلاش کنید.

هدف من ماندگار شدن است و اصلی ترین آن محبوب بودن است، چون معروف شدن کار آسانی است. هر کس مخصوصا الان با صفحات مجازی می تواند به هر نحوی معروف شود اما این که شما محبوب باشی و این محبوبیت باقی بماند و مردم شما را دوست داشته باشند، کارهایت شنیده و کارهایت ماندگار شود و اینچنین نباشد که تاریخ انقضا داشته باشد، چیز دیگری است.

الان مثلا شما با یک کار خیلی ارتباط برقرار می کنید، یک ماه آن را گوش می دهید، بعد از یک ماه دل تان را می زند و ترک های بعدی که می آیند دیگر آن را گوش نمی دهید. این اصلا خوب نیست ولی این که شما یک موزیک را بعد از پنج سال هم گوش می دهید و لذت می برید.، این به نظر من یک اتفاق خیلی خوب است.

گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ

عاشقم کرده به زودی می آید

چه اتفاقی می افتد که بعضی از موزیک ها آنقدر ماندگار می شوند، که بعد از ۱۰ سال همچنان پلی می شوند؟

– واقعا نمی دانم و این اصلا قانون ندارد. یکهویی یک اتفاقی هست می آید همه جوره به دل مردم می نشیند. به نظر من اگر خدا بخواهد این اتفاق می افتد، یعنی به پتانسیل کار ربط دارد اما همه چی به قسمت است. یکهو یک کاری که شاید خودت باورت نمی شود ماندگار می شود و ۱۰ سال آن کار را گوش می دهند و همه لذت می برند. الان یک ذره ماندگار شدن موزیک سخت شده است. یکسری موزیک های قدیم مان و موزیک های ۵۰-۴۰ سال پیش هستند که ماندگار شده اند. مثلا موزیک های استاد بنان را همین الان هم گوش کنید هنوز دلچسب است و موهای تن تان سیخ می شود. آن کارها را بازخوانی هم می کنیم ولی باز آن قبلی بیشتر به دلت می نشیند.

آیا برای آینده قرار است تک تراک یا آلبوم به بازار عرضه بدهید؟

– آلبوم مان را داریم تولید می کنیم و مرحله تولیدش تمام شده است.

چند ترک دارد؟

– ۱۳ یا ۱۴ ترک دارد.

برایش اسمی هم انتخاب شده است؟

– احتمالا «عاشقم کرده» اسم آلبوم مان است و انشاءالله تا قبل از محرم و صفر آن را پخش خواهیم کرد.

تنظیم و ترانه های آن بر عهده چه کسانی بوده است؟

– اغلب شعرها را خانم عاطفه حبیبی گفته است. تنظیم هم بر عهده حامد برادران بوده به جز یک یا دو قطعه که تنظیمش را هومن آزما انجام داده که ترانه آن با حمیدرضا یوسفی و ملودی هم بر عهده قاسم بایرامزاده بوده است.

عاشق انتقاد هستم

بدترین استعدادتان چیست؟

– اصلا آشپزی ام خوب نیست و در واقع باید بگویم افتضاح است.

بهترین استعدادتان چیست؟

– بازیگری را خیلی دوست دارم.

دوست داشتید به جای این که خواننده شوید بازیگر شوید؟

– نه، خوانندگی را خیلی دوست دارم ولی در کنارش خیلی وقت ها می گفتند اگر می خواستی بازیگر شوی می توانستی موفق باشی چون خیلی اکتم خوب است. البته خیلی تمرین می کنم در یکسری جمع ها که می روم.

الان اگر کسی بهتان پیشنهاد بدهد دوست دارید بازی کنید؟ چرا؟

– در حال حاضر نه. گم می شوم و آنچه الان دارم از من دور می شود. سعی می کنم روی آنچه که دارم تمرکز کنم و خودم را به جایی که قانعم می کند و آدم را راضی نگه می دارد برسانم. الان فعلا در تلاش هستم به بهترین شدن برسم.

بدترین نقدی که از شما شده است چه بوده است؟ اصلا آدم نقدپذیری هستید؟

– فوق العاده زیاد. من عاشق انتقاد هستم. یعنی دوست دارم که از من انتقاد شود. خیلی اهل این نیستم که خودم را توجیه کنم ولی آن چیزی که خودم احساس می کنم درست است را انجام می دهم.

آیا هیچ وقت نخواسته اید با کسی آهنگ فیت بزنید؟ آیا اصلا به نظرتان فیت زدن کار خوبی است؟

– ببینید، اتفاقا فیت زدن کار خوبی است و در کل دنیا هم رواج دارد ولی ما متاسفانه جامعه مان دیدگاه خوبی نسبت به موزیک فیت ندارد و هنوز این موضوع جا نیفتاده است. در صورتی که فیت اتفاق خیلی جالبی است. شما می آیید دوتا خواننده محبوب را کنار هم قرار می دهید و دوتا فضای محبوب و دوتا فضای مطلوب را در یک ترک می آورید و این کار، آن ترک را خیلی دلنشین تر می کند.

مثلا کار فیت آهنگ «بارون» بابک جهانبخش و رضا صادقی که اتفاق خوبی هم برایش رخ داده است. دوتا صدای مختلف در یک ترک آمدند و این ترک آنقدر دلنشین شد که فکر می کنم یکی از بهترین کارهای جفت شان بوده است. وقتی می خواهیم موزیک فیت کار کنیم، هم آن خواننده ای که می خواند و هم آن کسی که می خواهد با او فیت بخواند باید خیلی اوکی باشند.

جفت شان هم همدیگر را قبول داشته باشند. هیچ رقابتی در کار نباشد و بیشتر رفاقت باشد. رفاقت باعث می شود که خیلی اتفاقات بهتری برای موزیک فیت بیفتد، تا این که شما بخواهید در این کار خودتان را نشان دهید.

گفتگو با بهنام بانی، ستاره این روزهای موسیقی پاپ

کدام یک از آهنگ های تان را بیشتر دوست دارید؟

– من «یه دیوونه ام» را خیلی دوست دارم. همه را دوست دارم ولی «یه دیوونه ام» را یک جور دیگر دوست دارم.

در کلامی که منتشر می شود، آن آهنگی که منتشر می کنید خودتان چند درصد سهیم هستید؟

– مطمئنا. اولا شما باید از کار خوش تان بیاید که آن را اجرا کنید. در حال حاضر تعاملی بین من و حامد به وجود آمده است که خیلی خوب است. بیشتر می توانم نامش را اعتماد بگذارم. دو طرفه است. یعنی یک جایی من به حامد می گویم که حامد به نظر من اینجای کار را اینچنین بخوانیم خیلی بهتر است یا یک جا حامد می گوید اینجا را خیلی تحریر نزن و ساده بخوان و این باور وجود دارد.

ما یک کار به نام «عشق پاییزی» قبل از کار «من یه دیوونه ام» آماده کردیم. قرار بود در پاییز این کار پخش شود. چند روز مانده به پخش کار، حامد به من زنگ زد و گفت این کار را پخش نکنیم و «من یه دیوونه ام» را پخش کنیم. شاید هر کس جای من بود می گفت برای چه؟ ما کاور را زده بودیم و برای کار تیزر هم ساخته بودیم.

همه کارهایش را کرده بودیم ولی چون خیلی اعتماد داشتیم به همدیگر و خیلی او را باور داشتم گفتم هر چه تو می گویی مطمئنا خودت می دانی. چون حامد بسیار آدم باهوشی است. قبول کردم و آن کار پخش شد و خیلی از کار استقبال شد و به قولی ترکید و خیلی اتفاقات خوبی رقم خورد.

ما با همدیگر خیلی متحد هستیم و به همدیگر خیلی اعتماد داریم و مطمئنا از لحاظ فکری سعی می کنیم بهترین خروجی را داشته باشیم. این همفکری و اعتماد باعث می شود که بتوانیم چیزی که از نظر خودمان بهترین است را ارائه بدهیم.

من یک قانون دارم، وقتی من می خوانم و حامد یک اتود به من می دهد، من شاید روزی که آن کار را می شنوم ۱۰۰ تا ۱۵۰ بار بدون اغراق پشت سر هم گوش می دهم. اگر دلم را بزند یعنی یک جای کار می لنگد. اگر اوکی باشد و بعد از ۱۰۰ بار باز هم دوست داشته باشم آن کار را گوش بدهم، مطمئنم که می تواند اتفاق خوبی برایش بیفتد. تازه باز هم این چیزی را تضمین نمی کند تا وقتی که منتشر شود.

اگر بخواهید خودتان را در یک خط روایت کنید چه می گویید؟

– … در حال حاضر هر چه دارم از مردم دارم. یعنی مردم خواستند که صدای من شنیده شود، مردم حمایتم کردند که بهترین اتفاق ها دارد برایم می افتد. ۳۰ سال است که دارم برای این روزها زحمت می شکم، تلاش می کنم و بنابراین دست تک تک شان را می بوسم. آنهایی که حمایتم کردند و آنهایی که حمایتم خواهند کرد.

همه اینها چون واقعا اینها هستند که می توانند به هر هنری هدف بدهند، سوق بدهند، انرژی بدهند و وقتی این انرژی بر می گردد واقعا خیلی برای من لذت بخش است و باز هم دست همه شان را می بوسم.

من آدم آدم نقدپذیری هستم ولی مثلا تا خودم به آن نتیجه نرسم تغییرش نمی دهم. مثلا یک زمانی خیلی از اضافه وزنم انتقاد می شد و الان به این نتیجه رسیده ام که کاملا درست است و اصلا به سلامتی ام لطمه می زند و تلاش کردم و خدا را شکر به آن چیزی که می خواستم دارم می رسم.

زندگی راحت در فرهنگ لغت نامه بهنام بانی به چه معنی است؟

– به نظرم بستگی دارد شما زندگی را چگونه ببینید. من می گویم اول از همه سلامتی داشته باشید. شما وقتی که سلامت باشید همه چیز دارید. من یک جمله در یک کتاب خواندم که می گفت اگر لباس داشته باشی بپوشی، اگر یک سقف داشته باشی که زیر آن زندگی کنی، اگر غذا داشته باشی که بخوری، از ۷۵ درصد مردم دنیا خوشبخت تری.

یعنی ۷۵ درصد مردم دنیا این چیزها را ندارند. پس این یک راحتی، یک خوشبختی و یک اتاق خوب می شود. ولی ما همه اینها را داریم و قدر نمی دانیم. همین که یک دندان درد بگیری، یک سردرد بگیری، خدای نکرده یک اتفاق ناگوار برای سلامتی بیفتد بعد بگویی وای چرا اینجوری شد.

آخرین بار که از ته دل گریه کرده اید کی بوده است؟

– آخرین باری که از ته دل گریه کردم… فکر می کنم سر حادثه پلاسکو بود… یک موزیک ویدئو پخش شد که من را خیلی اذیت کرد ولی آن گریه، گریه ناراحتی بود. ولی این که از ته دل برای کسی گریه کنم برای از دست دادن عزیزم خیلی گریه کردم.


منبع: برترینها

محمدرضا شفیعی کدکنی، بازمانده از نسلی بی‌تکرار

استاد محمدرضا شفیعی کدکنی را می‌توان به استناد کارنامه کاری‌اش در ابعادی گوناگون به بررسی و تحقیق نشست، اگرچه این تحقیق و بررسی بسیار دشوار می‌نمایاند، و محققی مردافکن می‌خواهد که دست‌کم، از نگاه انتقادی و اندیشه ادبی، هم‌سنگ و هم‌طراز خالق شاهکارهای بی‌پایانی همچون «صور خیال در شعر پارسی»، «موسیقی شعر»، «شعر معاصر عرب»، «با چراغ و آینه»، «زبان شعر در نثر صوفیه» و… باشد.

با این همه استاد را بی‌تردید و بدون مبالغه می‌توان نگین انگشتری ادبیات پارسی در روزگار ما دانست، که روحش غوطه‌ور در تاریخ پرفرازونشیب ادبیات کلاسیک فارسی و جسمش آمیخته به ادبیات نوین است و همین حضور عمیق در دو اقلیم کلاسیک مدرن از او شخصیتی ادبی با دقت، وسواس، ظرافت و نگاهی ژرف ساخته است.

در کنار این همه، شعر استاد نمایان‌گر اندیشه‌ اوست و اجتماعی بودن یکی از ویژگی‌های مهم آن. با این همه استاد، در سال‌های اخیر به‌خصوص، به واسطه نظریات انتقاد ادبی‌اش، بیشتر از هر زمان دیگر مورد نقد و نظر قرار گرفته است.

شاید اگر استاد، شیوه گفت‌وگو نکردن بیش از چهار دهه‌شان را کنار می‌گذاشتند و شخصا به برخی پرسش‌ها پاسخ می‌دادند، بسیاری موارد روشن، و مشخص می‌شد، اما چه می‌توان نوشت که ایشان روزی ۱۷ ساعت کار تحقیقی را به گپ‌وگفت ترجیح داده و می‌گویند سخنشان در آثارشان است و نه چیزی بیشتر.

به هر روی در این فرصت و به بهانه همین مصایب کوچک بر آن شدم تا با علی دهباشی، ادب‌پژوه، نویسنده و سردبیر مجله «بخارا» که سال‌هایی طولانی است که با استاد همراه و هم‌نشین‌اند، درباره ایشان، به گفت‌وگو بنشینم. دهباشی خود اقلیم اندیشه است و به بهانه سال‌ها کار دقیق ادبیات اندیشه انتقادی مرجعی دارد. با او از شفیعی کدکنی و زیست ادبی و انسانی‌اش سخن گفتم و پرسیدم، که جایگاه اساسی کدکنی را چگونه ارزیابی می‌کند؟

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

کارنامه‌کاری استاد شفیعی کدکنی را می‌توان به سه بخش تقسیم نمود، نخست استادی دانشگاه زبان و ادبیات فارسی، دوم کارهای پژوهشی بلند، آکادمیک و نفس‌گیر که اغلب در حوزه تصحیح متون کهن یا پژوهش در آن‌ها قلم زده شده است و دست آخر شاعری ایشان. شما به‌عنوان شخصی که سال‌های طولانی با استاد هم‌زبان و هم‌قدم بوده‌اید، این سه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من تصور می‌کنم کارنامه‌کاری ایشان بیش از این سه بخشی باشد که شما برشمردید. دکتر شفیعی از زمره آخرین نسل استادانی است که کارنامه فرهنگی و پژوهشی و حرفه‌ای و تالیفی‌شان چندوجهی بوده؛ مانند استاد بدیع‌الزمان فروزان‌فر، استاد ملک‌الشعراء بهار، استاد پرویز ناتل خانلری، استاد عبدالحسین زرین‌کوب و استاد غلامحسین یوسفی؛ این بزرگان، نسلی بودند که در چندین وجه و بعد می‌توانستیم به‌درستی «استاد» خطابشان کنیم. امروز شما می‌بینید که مثلا یک دکتر ادبیات تنها در یک رشته تخصص دارد و در همان تخصص صاحب‌نظر و قلم است. اما نسلی که دکتر شفیعی از آن است، این‌گونه نیست. کدکنی نتیجه و محصول و به عبارتی بازمانده از نسلی است بی‌تکرار.

و شعر استاد کدکنی، که احتمال می‌دهم اغلب توده‌ها او را بیشتر به‌عنوان یک شاعر بشناسند.

شاعری ایشان خودش یک فصل بسیار گسترده و جدایی دارد. به نظرم اگر امروز قرار باشد سه، یا دو نفر شاعر مهم زبان فارسی را در حوزه تمدن فرهنگی زبان فارسی نام ببریم، به قطع ایشان اولین نباشند دومین هستند. هم‌چنین در استادی دانشگاه، امروز به جرئت می‌توان گفت که سه نسل از بهترین استادان فعلی دانشگاه‌های ما در داخل و خارج از دانشجویان ایشان بوده‌اند.

به نکته خوبی اشاره کردید، می‌خواهم بپرسم با توجه به تاریخ تجدد در ادبیات و گذراندن یکی دو دهه گذشته و تجربه نحله‌های گوناگون شعری، جایگاه دکتر کدکنی به‌عنوان یک شاعر چگونه می‌تواند تفسیر شود؟

دکتر شفیعی کدکنی از زمره شاعران معاصری است که از همان آغاز یعنی کتاب شعر« زمزمه‌ها» که در سال ۱۳۴۴ منتشر شد، خود را به‌عنوان شاعری قابل و مستعد و آینده‌دار به جامعه معرفی کرد. «در کوچه‌باغ‌های نیشابور» که در سال ۱۳۵۰ منتشر شد، شفیعی را به‌عنوان یک شاعر محبوب و مقتدر در زمینه شعر نیمایی معطوف به جامعه تثبیت کرد. او شاعری بزرگ و موفق است. استاد ما زرین‌کوب شعرش را نمونه بارز و عالی شعر بی‌دروغ و بی‌نقاب خوانده است.

در شعر او ویژگی‌هایی است که او را ممتاز کرده. او را در گستره‌ای که نام بردید، با دیگران نمی‌توان یکسان دانست. ایشان از این جهت بسیار استثنا هستند، و در حال حاضر تنها می‌توان افرادی چون آقای «سایه» (هوشنگ ابتهاج) را در کنارشان قرار داد، آن وجه استثنایی این است که او ریشه در ۱۲۰۰ ساله سابقه شعر فارسی ایران دارند و با استفاده از همین سابقه اما هم‌سو با جهان مدرن اثر آفریده‌اند.

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

یعنی با توسل به همین ریشه داشتن در تاریخ ادبیات کلاسیک ایران، می‌توانیم مدعی استثنا بودنشان حتی در میان شاعران متجدد باشیم.

اجازه دهید یک نکته را بگویم. بی‌تردید تنها شخصی در دوران مدرن می‌تواند شعر فارسی خوب بگوید، که حتما در شاهنامه، مثنوی، سعدی، حافظ و ادبیات گذشته غوطه خورده باشد. بدون درک عمیق این سرچشمه‌های زبان فارسی، هرگز نمی‌توان شعر نو حتی شعر مدرن گفت.

برای این‌که گنجینه واژگان آن‌جاست، من باید اول بتوانم این گنجینه را بشناسم، این تاریخ را بشناسم، تا امروز بتوانم با شکلی تازه‌تر، تاریخ خودم را رقم بزنم. دکتر شفیعی با تجربیاتش در شعر نو فارسی، توانایی‌هایش را خود نشان داده است. به قول شما مردم امروز که در دوران تجدد زندگی می‌کنند بیشتر او را با شعرش می‌شناسند، این یعنی در آمیختن معرفت و شناخت از گذشته با مفاهیم فرهنگ ایرانی امروز. به عبارتی زمانه برتری شعر ایشان را گواهی داده است.

دکتر کدکنی هم خودشان مکرر گفته‌اند که برای البته یک پرسش است، اما بگویم شخصا از زبان سعدی و تصویرپردازی او بسیار سود برده‌ام و معتقدم سعدی سخن از زبان و زمانه ما می‌گوید و هرگز این‌طور فکر نمی‌کنم.
بله، اما پرسشی است که شاید جوان‌ترها مطرح کنند، اما چون نمی‌خوانیم، درک نمی‌کنیم که از این مدرن‌تر که در ۷۵۰ سال پیش سروده شده می‌شود:

خبرت خراب‌تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری، که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

از این مدرن‌تر می‌شود سرود؟ ما به علت آموزش غلط ادبیات کلاسیک فارسی در مدارس و دانشگاه و به علت تمام شیوه‌هایی که جریانی راه انداخته است از افرادی که نمی‌خواهند زحمت بکشند، مطالعه و پژوهش کنند، باعث شده است درک درستی از این ادبیات نداشته باشیم. حتی شاملو هم از این گنجینه سود جسته، مثلا به شعر «مه» او که می‌گوید: «بیابان را سراسر مه گرفته ست» و در ادامه می‌آورد: «بیابان خسته، لب بسته، نفس بشکسته، در هذیان گرم مه، عرق می‌ریزدش آهسته از هربند» دقت کنید. یا در ترجمه‌ای که از فدریکو گارسیا لورکا انجام می‌دهد، عنوان یک شعر را می‌گذارد «تخته بند تن» که از حافظ وام گرفته.

می‌توان گفت هرکدام از شعرهای مهم زبان فارسی در دوران معاصر شعرهایی هستند که همه از این گنجینه ادبیات کلاسیک سود برده‌اند. وقتی شما این ادبیات کلاسیک را می‌خوانید، واژگان و نوع برخورد شاعران بزرگ با واژگان به صورت خیلی پنهانی در ذهن می‌نشیند و در زمان آفرینش اثر یک‌باره می‌بینید چیزی به شما می‌گوید که من را بنویس. متاسفانه در شعر معاصر و شعر نسل جوان به علت بی‌توجهی و قدری تنبلی در آموزش، البته زحمتی که مطالعه دقیق دارد، یک بیگانگی با سرچشمه‌های زبان فارسی ایجاد شده که نتیجه‌اش شعرهای سستی است که این روزها می‌بینیم. و بنابراین ما شاهد شاعران برجسته نیستیم.

به نقد شعر معاصر رسیدیم، از استاد کدکنی دور نشویم و با همین موضوع به ایشان بپردازیم. دکتر هم گویا با چنین رویکردی به ادبیات نسل جدید می‌نگرد، به‌طور مثال مقاله «شعر جدولی» ایشان که اگر اشتباه نکنم نخستین بار شما آن را در مجله «بخارا» منتشر کردید. در این مقاله ایشان از هم‌نشینی‌های ناهم‌خوان صحبت می‌کنند و نظر دارند که مثلا سطوری مثل «چند رکعت باران» اشتباه است، چراکه واحد اندازه‌گیری باران «رکعت» نیست. اما ما می‌بینیم که این شیوه مثلا در شعر شاگردان ایشان مثل زنده‌یاد قیصر امین‌پور هم متبادر است و اصلا امروزه به‌عنوان شیوه‌ای برای شاعرانه کردن متن به کار می‌رود. این نوع برخوردها با ادبیات متجدد از سوی استاد کدکنی را شما چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این مقاله را همان‌طور که گفتید، ۱۸ سال پیش برای نخستین بار در شماره اول مجله «بخارا» منتشر کردیم. و اگر قرار باشد به من بگویند در تاریخ یکصد سال اخیر ۱۰ مقاله مهم نقد ادبی در حوزه شعر معاصر را نام ببرید، حتما این مقاله جایگاه نخست را دارد. به علت این‌که ایشان با این مقاله درواقع شعر یک دوره را فرمول‌بندی و تئوریزه کردند. آن مقاله آسیب‌شناسی چند نسل از استعدادهای خلاق شعری بربادرفته است. چون استاد زبان و ادبیات فارسی هستند، در موضع زبان‌شناس و ادیب و منتقد آشنا به مبانی نقد ادبی سنتی و مدرن، ایشان معیاری عرضه کردند که شعر کلاسیک و نو و سپید و غیره را به نوعی می‌توان بر مبنای آن بررسی و تحلیل و هم‌چنین آسیب‌شناسی کرد.

کشف هوشمندانه اداهای شاعران جدولی و فرمول‌بندی همه‌فهم آن حاصل یک عمر تجربیات ایشان است. این مقاله می‌تواند یک کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای شود که ایشان به صورت فشرده در ۳۰ صفحه بیان کردند. و هیچ منتقدی به صورت مکتوب تا امروز نیامده است درباره آن نظری ارائه کند یا نقدی بنویسند. تنها اخیرا یک کتابی منتشر شده است فکر کنم با نام «دکتر شفیعی چه می‌گوید؟»

فکر کنم کتابی را که «نشر بوتیمار» چاپ کرده است، می‌گویید؟

بله. من می‌توانم بگویم از این ساختمان خوشم نمی‌آید، ولی وقتی که بخواهم این ساختمان را نقد کنم، باید معماری بدانم. پس من می‌توانم آقای دکتر شفیعی را بگویم شعرشان را خوشم نمی‌آید، اما اگر بخواهم دکتر شفیعی را نقد کنم، باید هم‌سطح ایشان به‌علاوه یک بدانم.

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

آیا شما معتقدید که نقدهای استاد کدکنی همان‌قدر که در فضای ادبیات کلاسیک راه‌گشا بوده‌اند، برای فضای ادبیات مدرن هم نسخه‌ای چشم‌گیر و کارآمد هستند؟

ایشان حداقل ۳۰ سال از زمان خودش جلوتر است. اگر یحیی آرین‌پور بعدی بیاید و غربال را به دست بگیرد، همان کاری را خواهد کرد که دکتر شفیعی انجام می‌دهد. نگاهی که به ادبیات دارند، نگاه به آینده است و او افق را می‌بینید و من در گودی می‌بینم، بنابراین آن‌که در قله نشسته است، تپه‌ها، رودخانه‌ها و… را می‌بیند. یک‌باره یادم افتاد که تعبیر بسیار زیبایی ایشان به کار برده‌اند: «عده‌ای در سی‌سی‌یو مطبوعات ادامه حیات می‌دهند.» یعنی اگر این دستگاه را بکشی، حیات از میان می‌رود.

نگاه انتقادی دکتر کدکنی برخی مواقع گویی بسیار تند است. هم در لحن و هم در مضمون برخی نقدها. مثلا در مقدمه‌ای که بر گزیده اشعار زنده‌یاد خانلری نوشتند، نقدهایی بر نیما یوشیج داشتند که مثلا شعرش را از خانلری برداشته و غیره.

آقای دکتر شفیعی در کتاب «چراغ و آینه» تفکر انتقادی خود را اعلام کرده است. او می‌گوید شعر معاصر فارسی در بستر ترجمه شکل گرفته است. زادگاه شعر معاصر و ضرورتش ترجمه آثار غربی بوده است. نیما هم همین‌طور و یکی از درخشان‌ترین حاصل‌های این تاثیر از ترجمه شاملو بوده است. نیما یوشیج در یک شرایط ویژه تاریخی حضور پیدا کرد؛ شرایطی که حزب توده اندیشه‌های متجدد را تبلیغ می‌کرد و زمینه سیاسی‌ هم داشت و طبیعی بود که در مقابل صف کلاسیسم دنبال آدم‌هایی می‌گشتند مانند نیما. خود جلال آل‌احمد در مقاله «پیرمرد چشم ما بود» به‌صراحت نوشته است که نیما را چگونه به شکلی که در دهه ۱۳۵۰ مطرح شد، مطرح کردند.

ارزش‌های نیما جای خودش، ولی ویترین کردن و عرضه کردن و تبلیغ کردن چیز دیگری است که خود نیما از این کار حیرت کرده بود. خود آل‌احمد می‌گوید: «او نمی‌دانست که ما او را علم کرده‌ایم.» آل‌احمد، نیما را به حزب توده معرفی کرد. بنابراین نیما با همین نقدهای موشکافانه که دکتر شفیعی به‌دقت انجام داده است، درواقع جایگاه واقعی خود را پیدا می‌کند. نیمای دهه ۱۳۵۰ اسطوره بود، رویکرد دکتر شفیعی به شعر رویکرد تاریخی است. ایشان به شعر فارسی نگاه تاریخی دارد و آن‌چه در آینده ادبیات گفته خواهد شد، او امروز می‌گوید و طبیعی است که خیلی‌ها برآشفته شوند.

اجازه دهید دست‌آخر کمی از این مباحث فاصله بگیریم. خواهشمندم به واسطه سال‌ها هم‌نشینی با استاد کدکنی کمی از شخصیت انسانی ایشان برایمان بگویید.

من استادان خیلی زیادی را در زندگی‌ام دیده‌ام و شاید کمتر کسی این بخت را داشته است در زندگی. سیدمحمدعلی جمال‌زاده، صادق چوبک، بزرگ علوی، تقی مدرسی، سیمین بهبهانی، ابراهیم گلستان، مهرداد بهار، دکتر زرین‌کوب، انجوی شیرازی، غلامحسین یوسفی، دانشور و همه این‌ها را درک کرده‌ام و رابطه‌ام در حد امضای کتاب نبوده و عمیق‌تر از این مباحث بوده است. اما در این میان آقای دکتر شفیعی شبیه هیچ‌کدام نیست. یکی از شخصیت‌هایی است که لابه‌لای تاریخ فرهنگی را بسیار دقیق می‌شناسد.

بازمانده از نسلی بی‌تکرار 

انسانی بسیار اصولی در زندگی شخصی، در عین حال که بسیار مدرن است، در سنتی‌ترین شکل ممکن که تصور می‌کنیم، زندگی می‌کنند. اهل موسیقی است و بسیار موسیقی را خوب می‌شناسد. در حوزه فیلم و تئاتر هم برگزیده برگزیده برگزیده‌ها را می‌بیند. شما کافی است منزل ایشان را بروید و ببینید، خانه‌ای که چهار میز تحریر در آن وجود دارد و روی هرکدام یک پروژه در حال انجام است.

در این خانه اگر دزد بیاید، هیچ چیزی برای بردن ندارد، یک یخچال و یک گاز و مقداری کتاب و زندگی که با روزی ۱۷ ساعت کار گره خورده است در هفتاد و چند سالگی. حتی ایشان ساعت چای خوردنش مشخص است. انضباط ایشان در غذا خوردن و خوابیدن بسیار مثال‌زدنی است. ملاحظات بسیار خاصی دارد که یک وجودی را ساخته به نام استاد شفیعی کدکنی.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۵۵)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

مریم جان جسارتاً تصحیح میکنم: مریم در حال تفکر، سه تن از بزرگان در حال تاسف.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555) 

الناز حبیبی و رفقا به رستوران جدید فریبا نادری رفته بودند که این سلفی را گرفتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555) 

حافظ ناظری در حال کوهنوردی در ارتفاعات تهران. فکر کنم درکه است. البته اسمش را که کوهنوردی نمیشود گذاشت، “ناهمواری نوردی” اسم مناسبی برای دربند و درکه است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555) 

تبلیغات همزمان تاج گل، لوازم آرایش، میک آپ ارتیست و جواهرات. ماشاالله نیوشا خانم یک پیک برتر سیار است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555) 


 سلفی شهاب رمضان و محمد علیزاده، دو رفیق با معرفت که نه تنها با یکدیگر رفیق هستند، هر دو رفیق با معرفتِ صدا و سیما نیز به حساب می آیند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555) 

ساره بیات در کنار جایزه اش از جشنواره فیلم شانگهای که در شب تولدش به دست او رسید. شب تولد که نه، در یکی از جشن های تولدش!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555) 
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

گلاره عباسی با این عکس نه چندان جدید، انتخاب مهراوه برای نامزدی جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم ماربلای اسپانیا را تبریک گفت. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

سلفی زیبای شهرام قائدی در کنار مادر و همسر عزیزش. آرزوی سلامتی داریم برای همه مادران نازنین.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

واکنش مهراب قاسمخانی، مرد دائم الواکنش سینما و تلویزیون، به اعلام نتیجه پرونده مرگ استاد کیارستمی. از گزارش سازمان نظام پزشکی چیزی نگوییم بهتر است. گویا خلبان پروازی که استاد با آن به فرانسه رفته مقصر اصلی مرگ عالیجناب اعلام شده، چون هواپیما زیاد تکان خورده و باعث شده معده ی استاد کیارستمی به آن روز بیافتد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

توصیه مجید خراط ها به آهنگساز ترانه هایش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

یاد این پوستر خاطره ساز افتادم. یادش بخیر چه روزهای خوبی بود!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

مبحث “بیمعرفت شناسی” را با بیانات استاد روناک یونسی پیش میبریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

محمد بحرانی و مرضیه برومند در حال اجرای حرکت دشوار “بندری نشسته”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

تشکر مریم پالیزبان بازیگر خوب سینما از همه کسانی که تولدش را به وی تبریک گفته بودند. “نفس عمیق” پرویز شهبازی و “لانتوری” رضا درمیشیان از هنرنمایی های ماندگار مریم پالیزبان است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

واقعاً سلفی را با دوربین پشت گوشی میگیرید؟ چگونه بدون دیدن خودتان جرأت ثبت عکس دارید؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

سلفی آرش نوذری و دوست جدیدش مینا خانم. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

 نگین صدق گویا یک مسافرت هوایی داشته که سلفی در هواپیما را موقعیت مناسبی برای پست گذاشتن و ناله کردن درباره فاصله و لانگ دیستنس و این چیز ها دیده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

جنایتی که طراح این طرح به هنر سینما کرده تا سالیان سال از یاد ها نخواهد رفت. کمر سینمای ایران به این زودی ها راست نخواهد شد!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

سارا بهرامی میزبان برنامه “کتاب باز” سروش صحت شده بود که دیشب از شبکه نسیم پخش شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

 کلا هر کسی که مدت زیادی بیکار میماند، به سرودن شعر روی می آورد. افسانه پاکرو هم شاعر شده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

نرگس محمدی احساس کرده صحنه خوابیدنش در سر کار برای فالوئر هایش جذاب است و آن را به اشتراک گذاشته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

سلفی سپند امیرسلیمانی در کنار رضا عطاران و امیر ژوله در پشت صحنه جدید ترین اثر ابوالحسن داودی که نامش “هزارپا” است. امیر ژوله در این گریم شبیه معلم های پرورشی شده است. اکثرا هم پیکان داشتند و در مسیر بازگشت مسافر میزدند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

سلفی رویا میرعلمی در کنار شهرام حقیقت دوست پس از دیدن نمایش “کلنل” که شهرام در آن هنرنمایی کرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

فرهاد آئیش و مائده طهماسبی در فرهنگسرای رسانه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

رعنا آزادی ور، بهرام رادان و محسن کیایی در اتاق گریمِ “چهارراه استانبول”، جدید ترین اثر مصطفی کیایی که در مرحله فیلمبرداری است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

 پریناز ایزدیار شب گذشته “تابستان داغ” را در کنار مردم در پردیس کوروش دید. فیلمِ خوش ساخت و خوش داستانِ ابراهیم ایرج زاد که پیش بینی میشد بیشتر از این بفروشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

نصراله رادش میهمان کافه جواد رضویان بود که این عکس را در کنار هم گرفتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

 پیاده روی پرواز همای و پسرانش در یک محیط فوق العاده زیبا و در یک هوای عالی پاییزی. حسودی مان شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

 سلفی سپیده خداوردی و پسرش آقا سانیار که ماشالله نسبت به آخرین عکسی که از او دیده بودیم حسابی تپل تر شده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

پس از آپلود شدن این عکس نه تنها سهام مسواک و خمیرندان در بازار بورس به شدت سقوط کرد، بلکه خرید و فروش این اقلام در سرتاسر کشور ممنوع شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

آزاده خانم صمدی در حال قصه خوانی برای کودکان کار در یکی از مدار ویژه این عزیزان. اجرش با بالاسری.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

خشایار اعتمادی خفن ترین عکسی که در تمام عمرش داشته را برای بار چندم به اشتراک گذاشته است. به خشایار جان پیشنهاد میکنیم این عکس را روی بدنش تتو کند و خلاص! در کنار استاد انوشیروان روحانی، مهران مدیری، سامان احتشامی و علی زند وکیلی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

بهرنگ جان با توجه به کپشن جسارتاً میخواهی خودکشی کنی؟! اوکی. مزاحم نمیشویم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

عکسی جالب از کیانوش رستمی و رفیقش در حال گشت و گذار در دوبی. از قرار معلوم شتر محترم اندکی سرماخورده است و با ماسک خواسته مراعات حال بقیه را بکند. برخی عزیزان از این شتر یاد بگیرند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

 خاطره بازی آرش میراحمدی با این عکس قدیمی مربوط به سال ۱۳۷۴، در کنار حمید لولایی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

امیر کربلایی زاده در حال آماده سازی بدنِ خود برای شروع یک رژیم سخت، از فردا! به پایان مطلب امروز رسیدیم. تا فردا مراقب خودتان باشید. یا حق.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (555)

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن
نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با
نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در
اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان 


منبع: برترینها

جوزپه وردی، آهنگساز و اپرانویس محبوب

: جوزپه وردی (۱۹۰۱ – ۱۸۱۳)، محبوب‌ترین اپرانویس، در دهکده‌ای کوچک در ایتالیا زاده شد. پدرش مسافرخانه‌چی فقیری بود که خواندن و نوشتن نمی‌دانست. وردی جوان در ده سالگی برای تحصیل موسیقی و رفتن به مدرسه رهسپار شهر بوستو (Busseto) در نزدیکی زادگاهش شد. نُه سال تمام، هر یکشنبه برای آنکه کفش‌های خراب نشود آنها را بغل می‌زد و حدود پنج کیلومتر پابرهنه راه می‌رفت تا در کلیسای دهکده‌اش ارگ بنوازد.

یک حامی ثروتمند، وردی را به خانهٔ خود برد و بعدها تأمین مخارج تحصیل موسیقی او را در میلان بر عهده گرفت. وردی پس از پایان تحصیل در بیست و دو سالگی به شهر بوسِتو بازگشت و سرپرست موسیقی آنجا شد. به این ترتیب، پس از اطمینان از درآمدی ثابت توانست با دختر حامی‌اش، بانوی جوانی که از کودکی او را می‌شناخت و دلبسته‌اش بود، ازدواج کند.

جوزپه وردی

اما شهر کوچک بوسنو نمی‌توانست مدتی طولانی پاسخگوی خواسته‌های وردی باشد. او پس از سه سال، با پارتیتور نخستین اپرایش اُپرتو (Oberto) ،(۱۷۳۹) به میلان بازگشت. ساختهٔ آهنگساز جوان شهرستانی به یاری یکی از دوستان منتقد او در لااِسکالا (La Scala)، مهم‌ترین اپراخانه، ایتالیا، به اجراء درآمد و گرچه چندان استقبالی از آن نشد، چنان بود که سبب شود قراردادی برای سه اپرای دیگر با وردی بسته شود.

درست هنگامی‌که دورنمای آیندهٔ وردی درخشان می‌نمود، مصیبت نازل شد. هم زمان با کار بر اپرای بعدی‌اش – یک کُمدی – همسرش به بستر بیماری افتاد و جان سپرد. این مصیبت، فروپاشی خانوادهٔ او را کامل کرد، زیرا دو فرزندش نیز طی دو سال پیش از دست رفته بودند. وردی توانست اپرا را به پایان برساند، اما درک اینکه چنین اثری تهی از الهام باشد و با تمسخر شنوندگان رویارو شود چندان دشوار نیست. وردی در نهایت دلسردی سوگند یاد کرد که هیچ اثر دیگری نسازد.

اما این تصمیم پس از خواندن لیبرتوئی درباره نیاکان یهودیان رانده شده تغییر کرد. وردی ملی‌گرای پُرشوری بود که آرزوی رهائی ایتالیائی‌ها از سلطهٔ اتریش و اتحاد آنان به‌صورت ملتی یکپارچه را داشت. برای او، نیاکان قوم یهود نمادی از ایتالیائی‌های دربند بودند. او بی‌درنگ اپرای نابوکو (Nabuco) (بختنصر، پادشاه بابل) را ساخت که با موفقیت فراوان رویارو شد. ملودی آه، سرزمین زیبا و از دست‌رفتهٔ من! در این اپرا به سرود آزادی‌خواهانه و ملی تمام مبارزان ایتالیائی بدل شد. از آن پس، وردی و اپراهایش نماد ایتالیای آزاد و متحد بودند. شاعری نوشته است: ”روح و جان ایتالیا … امروز در نام جوزپه وردی متجلی می‌شود“.

همچنان که ایتالیا به جنگ با اتریش سوق می‌یافت، فریاد زنده باد وردی و شعار کنایه‌آمیز Vittorio Emmanuele, Re D´Italia (ویتوریو امانوئله، شاه ایتالیا) ورد زبان مبارزان شد (با کنار هم چیدن حروف اول واژه‌های این شعار، نام VERDI به‌دست می‌آید – م).

او در واپسین سال‌های سی تا چهل سالگی سه اپرای ریگولتو (Rigoletto) ،(۱۸۵۱)، ایل ترواتوره (II Trovatore) ،(۱۸۵۳) و لاتراویاتا (۱۸۵۳) – نخستین اپرایش که امروزه شهرت جهانی دارد را آفرید.

گرچه مردم این آثار را دوست داشتند، اما منتقدان اغلب آنها را به سبب مضامینشان مفضح می‌دانستند. در ریگولتو تجاوز و خودکشی به دیدهٔ اغماض نگریسته شده و در لاتراویاتا آشکارا از عشق آزاد تجلیل شده و زنی روسپی قهرمان جلوه داده می‌شود. وردی خود نیز پیش از ازدواج با همسر دومش، ده سال آزادانه با او زندگی کرد.

پس از آنکه موفقیت‌هایش او را ثروتمند ساخت، ملکی در بوسِتو خرید. در ۱۸۶۱ به نمایندگی نخستین مجلس ایتالیا که پس از یکپارچگی کشور تشکیل یافته بود برگزیده شد.

جوزپه وردی

وردی هنگام خلق آیدا (۱۸۷۱)، اپرائی که به مناسبت گشایش آبراه سوئز سفارش داده شده بود، سرشناس‌ترین فرزند میهن به‌شمار می‌آمد. در ۱۸۸۷، با یکی از برجسته‌ترین اپراهایش یعنی اُتلو در هفتاد و سه سالگی موفقیتی بزرگ را نصیب خود ساخت. حتی این شاهکار نیز انگیزهٔ خلاقهٔ او را از پویائی باز نداشت و در هفتاد و نُه سالگی و پنجاه سال پس از شکست دومین اپرای کمدی‌اش، اپرای فالستاف (۱۸۹۳) را به پایان رساند.

موسیقی وردی

وردی نوشته است ”در مقولهٔ نمایش، طولانی بودن مترادف کسالتبار بودن است و سبک کسل‌کننده از هر سبک دیگری بدتر“ وردی آثارش را نه فقط برای نخبگان موسیقی که برای عامهٔ مردم، که سرگرمی اصلی آن‌ها اپرا بود، می‌آفرید. او خواستار مضامینی ”بکر، جالب … و پُرشور“ بود؛ ”شور بیش ار هر چیز دیگر!“ آریا ”نیازمند بیشترین تنوع حالت؛ طنز و کنایه، تحقیر و خشم است که همگی در قالب طرحی کوتاه و سرراست گنجانده شوند“ کم و بیش تمام آثار متعالی وردی آثاری جدی هستند و پایان ناشاد دارند. اپراهای ضرباهنگی تند و شخصیت‌هائی دارند که به سرعت دچار نهایت نفرت، عشق، حسادت و ترس می‌شوند. موسیقی پُرتوان او فراخوان قهرمانان و پلیدکاران است و موقعیت‌های دراماتیک را نمودی زنده و برجسته می‌بخشد.

ملودی آوازی بیانگر، جوهرهٔ اپراهای وردی است. موسیقی ارکستر هر چه گسترده و تأثیرگذار نیز باشد، کانون موسیقی در آواز جای گرفته است. در اپراهایش دوئت‌ها، تریوها و کوارتت‌های فراوانی وجود دارند که در آنها به هر شخصیت ملودئی اختصاص داده شده که به شایستگی تمام برازندهٔ احساسات او است. همسرائی – برای مثال، همسرائی کولی‌ها، کاهنان مصری، دسیسه‌چین‌ها و راهب‌ها – در اپراهای او نقشی مهم دارد.

 
سبک وردی طی دوران طولانی حیات او نامتعارف‌تر، ظریف‌تر و انعطاف‌پذیرتر شد. واپسین آثار او از پیوستگی موسیقائی بیشتری برخوردارند. او میان قسمت‌های مختلف اپرا مکث‌های کمتری را به‌کار گرفت و تمایز میان آریا و رسیتاتیف را کاهش داد. ارکستراسیون آثار پایانی او خلاقانه‌تر و از همراهی‌های غنی‌ترین برخوردار است.

سه اپرای آخر وردی شاید برجسته‌ترین اپراهای او باشند. آیدا با صحنه‌پردازی‌های خیره‌کننده، باله‌ها و همسرائی‌هایش یک ”اپرای شکوهمند“ تمام عیار است. این اپرا با وجود صحنه‌های تماشائی در آن، شامل صحنه‌های فراوانی مملو از لطافت و زیبائی ژرف نیز هست. اُتلو و فالستاف، اپراهای دوران کهولت وردی، لیبرتوهای بسیار خوبی دارند که مبتنی بر نمایشنامه‌های شکسپیر هستند.

جوزپه وردی 
آریگو بویتو (Arrigo Boio) لیبرتونویس این اپراها، خود اپرانویسی بااستعداد بود. وردی هفتاد و سه ساله برای اپرای اُتلو چنان موسیقی پُراحساس و توانمندی آفریده که تمام و کمال با شعر و کُنش این نمایش می‌آمیزد. این اپرا از نظر توان دراماتیک و تغزل با نمایشنامهٔ شکسپیر رقابت می‌کند. فالستاف، واپسین اپرای وردی، به‌گونه‌ای بی‌همتا طنزآمیز، خیال‌پردازانه و پُرتلالو است. اپرانویس سالخورده، این شاهکار کُمیک را با فوگی سبکبال به پایان می‌برد که با چنین کلامی همراه است: دنیا سراسر یک شوخی است!

– ریگولتو (۱۸۵۱):

وردی با جسارت تمام از یک دلقک گوژپشت درباری به‌نام ریگولتو قهرمانی اپرائی آفریده است؛ شخصی که فقط به یک دلیل تن به خطر می‌دهد و آن عشق شدیدی است که به دخترش گیلدا (Gilda) دارد. ارباب ریگولتو، دوک شهوتران مانتوآ (Mantua) که خود را دانشجوئی فقیر وانمود می‌کند، دل گیلدا را می‌رباید. دختر معصوم را می‌فریبد و سبب می‌شود ریگولتو قصد جان او را کند. گیلدا حتی پس از آگاهی از شخصیت هرزهٔ دوک، دلباختهٔ او می‌ماند و سرانجام برای نجات جان او، جانش را فدا می‌کند. در این درام قدرتمند، بدکار پیروز است.


منبع: برترینها