چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۶۳)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا: سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

نوید محمدزاده رفته بود سر کوچه شان تا برای عصرانه نان بربری بگیرد که با خود گفت تا اینجا آمده ام، بگذار یک سر هم به اکران خصوصی فیلم “خفه گی” بزنم که عکس آن را شاهد هستید.
 چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563)

شرمنده بهاره جان، نمیدانستند شما به پایین تر از شاندیز جردن و نایب راضی نیستید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

سلفی کوروش سلیمانی در کنار منوچهر آذری نازنین در حاشیه یک جشنواره سینمایی. ماشاالله این روزها هر کسی از اهالی سینما که حوصله اش سر میرود، با دوستان و آشنایان سینمایی دور هم جمع میشوند و یک جشنواره فیلم به راه می اندازند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 


آرمین جان چیز خنده داری هست بگو تا ما هم بخندیم!

جان؟! داری به ریش ما میخندی؟! به ریش ما که کار و زندگی مان شده لایک کردن و معروف کردنِ شما ها؟!
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

مهدی ماهانی این عکس سه نفره در کنار مائده طهماسبی و مهران رنجبر را به اشتراک گذاشته است و فقط به مائده طهماسبی اشاره کرده است. دلیل اشاره نکردنِ مهدی به مهران در عکس یا مشکل شخصی است، یا حسادت به درخشش بی اندازه مهران در صحنه تئاتر.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

سیروان خسروی از آنهایی است که ایمان دارد هر تصویری از هر حالتی در هر مکانی از او، برای همه جهانیان جذابیت دارد. این نوع تهومات متاسفانه هیچ گونه درمانی ندارند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

آرام و قرار نداریم و بیصبرانه منتظر ادامه شگفتی آفرینی یوزبچه های تیم ملی نوجوانان و صعودشان به نیمه نهایی جام جهانی هستیم. مسعود شجاعی و خیلی های دیگر از این هیجان گفته اند و برای این عزیزان آرزوی موفقیت کرده اند. چشم یک ایران امروز به ساق پای این بزرگمردانِ کوچک است. درود به عباس چمنیان برای خلق چنین تیم یک دستی و درود به یکایک این عزیزان ایستاده از راست: محمدرضا غبیشاوی، امیرحسین حسین زاده، علی غلامزاده، الله یار صیادمنش، یونس دلفی، طاها شریعتی و نشسته از راست: محمد شریفی، محمد قادری، احمد جلالی، علی ستاوی و امیرحسین اسماعیل زاده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

محمد حاتمی، فریدون محرابی، الهام جعفرنژاد و استاد بهزاد فراهانی در حاشیه یک نمایش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

 افتخاری دیگر برای سینمای ایران این بار توسط فیلم خوش ساخت “بدون تاریخ، بدون امضا” ساخته برادران جلیوند که توانست در جشنواره شیکاگو عنوان بهترین فیلم را کسب کند و برنده هوگوی طلا شود. تبریک به سینمای ایران و عوامل این فیلمِ خوب.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

نهار دوستانه مهتاب کرامتی و جعفر پناهی بازیگر و کارگردان کاربلد کشورمان در یک رستوران. متاسفانه قانون همگانی و ایران شمولِ “یک گوسفند” را هم رعایت نکرده اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

عکس سه نفره سام درخشانی و همسر جان به همراه کوچولوی در راه که در کانادا به دنیا خواهد آمد. سام نام فرزندش را هم انتخاب کرده و قرار است اسم او “برکه” باشد. خیلی خوب است، همین که آبگیر نگذاشته بسیار خوشحال هستیم و امیدواریم در سلامتی کامل متولد شود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

مهراب قاسمخانی، علی مسعودی و مریم سعادت در پشت صحنه کار جدیدشان در کنار اعضای گروه موسیقی دوست داشتنی رستاک.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

از خنده آلن دلونی و خانمان سوز امیرحسین که بگذریم، واقعا چرا از کلمات بیجای لاتین استفاده می کنیم؟ مگر معمار چه خاری دارد که به آن آرشیتکت میگویید؟ آرشیتکت ها با کلاس تر از معمار ها هستند؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

 


 پدر و دختر هنرمند، آتیلا و ستاره پسیانی در یک کافه پس از مصاحبه ای که آتیلا خان داشتند.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

وحید هاشمیان پس از سال ها خاطرات خود در استادیوم هامبورگ را زنده کرد و به تماشای دیدار بایرن و هامبورگ در بوندس لیگا نشست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

رز رضوی، یکی از سلاطین نوظهور اینستاگرام در مبحث گودرز و شقایق.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

آرام جان مراقب باش دوست عزیزت کیمیا حوله تن پوش را جای مانتو قالبت نکند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

ماشاالله به روز های خوب سینما! “سد معبر” محسن قرایی بهترین فیلم جشنواره فیلم بوسان در کره جنوبی شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

کوروش تهامی با این پست شرمنداننده تولد حمید نعمت الله کارگردان خوب کشورمان را به او و سینمای ایران تبریک گفت. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

وقتی حین اجرای نمایش یکی از تماشاگران (که بر حسب اتفاق نشانه گیری اش خوب است) به نشانه اعتراض یک شئ سخت به سمت سن پرتاب میکند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

آزاده صمدی در کنار یکی از هواداران خوشتیپ اش در قشم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

نیلوفر خانم خوش خلق بازیگر کم کار این روز ها در حاشیه جشنواره فیلم کوتاه تهران دیده شد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

پانته آ بهرام با یک پست هر کاری که دلش میخواست کرد. هم ذوق هنری اش در عکاسی را به رخ کشید، هم از انقراض انسانیت افسوس خورد، هم به دزدی اعتراض کرد، هم موضع خود در قبال جنگ را اعلام کرد و هم توصیه کرد که نابهنجاری های جنسی را جدی بگیریم و حقوق زن و مرد را برابر بداریم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

شاهین جمشیدی در مقابل کلیسای معروف بارسلون، یکی از اماکن محبوب تورلیدر های ایرانی که همه هموطنان را به مقابل آن میبرند و  صدها جاذبه و زیبایی دیگر بارسلون را بیخیال میشوند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

پوریا شکیبایی، پژمان جمشید، پریچهر قنبری و خواهرِ پژمان جمشیدی در حاشیه تمرین برای نمایش جدید عزیزان که پوریا و پریچهر و پژمان در آن هنرنمایی کرده اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

 سپند امیرسلیمانی با این عکس نه چندان جدید در کنار علی قربانزاده و سامان مقدم، تولد علی قربانزاده بازیگر خوشتیپ و دوست داشتنی سینما را تبریک گفت. ما نیز این روز را به این بازیگر با شخصیت و کاردرست تبریک عرض میکنیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

نازنین خانم فراهانی، یکی دیگر از خوب های سینما و تئاتر در حال بازدید از یک گالری.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

فقط مداد رنگی نشده بودیم که به لطف ملیکا زارعی به آن هم تبدیل شدیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

همانطور که می‌دانید ما بیشتر از متن، علاقه مند به حاشیه هستیم و به تبع آن تنها چیزی که در این پست نظرمان را جلب کرده این است که ماشین مریم کاویانی یک پژو ۲۰۷ است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

عکسی عالی از نوجوانی های عباس جدیدی. چقدر شبیه نوجوانان انگلیسی در دهه ۳۰ میلادی و دوران الیور توئیست بوده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

لیندا خانم کیانی مثلا حواسش نیست. ما هم طوری رفتار میکنیم مثلا حواسمان به این پست نبوده و از آن رد میشویم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

پست زنانه است. آقایون لطفا برویم پست بعدی. خانم ها بمانند، یا اینکه به اینستاگرام روناک مراجعه کنند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

طعنه سنگین بهنام تشکر به “فلک زده هایی منتخب” که اخبار اتاق خوابشان با اخبار سایت ها تلاقی می‌کند. یعنی منظورش چه کسی است؟! (مثلا نمیدانیم)

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

کمند امیرسلیمانی و سیروس خان گرجستانی از قاب سلفی همکارشان در اتاق گریم یکی از کار های مشترکی که با هم داشتند. اگر اشتباه نکنم “همسایه ها”ی آرش معیریان است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

این سلفی صبا راد و مانی رهنما در هواپیما پست پایانی مطلب امروز است. ممنون از اینکه تا پایان همراه ما بودید. تا فردا، خداوند یار و نگهدارتان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (563) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان 


منبع: برترینها

ابن سینا، نابغه‌ای همه کاره

هفته نامه صدا: ابن سینا یا به طور کامل ابوالعلی حسین ابن عبدالله بن سینا، (۹۸۰-۱۰۳۷) فیلسوف و پزشک ایرانی در دوران قرون وسطی (عصر طلایی اسلام) بود در مکتب طب اسلامی، نام حکیم ابن سینا نسبت به دیگر پزشکان بسیار برجسته است. در حالی که بقراط «پدر علم پزشکی» است، ابن سینا «پدر علم پزشکی مدرن» است.

او یکی از معروف ترین دانشمندان زمان خود در موضوعات مختلف بود و اغلب به عنوان یکی از بزرگ ترین متفکران و محققان تاریخ شناخته می شد. او توسط بسیاری از دانشمندان علم پزشکی مدرن مورد توجه ویژه قرار گرفته است.

وقتی ابن سینا تنها بیست و یک ساله بود پدرش فوت کرد و این رویداد غم انگیز، همراه با آشفتگی سیاسی بزرگ آن زمان ابن سینا را در یک دوره سرگردانی قرار داد. او در نهایت در بارگاه یک شاهزاده ایرانی در همدان پذیرفته شد اما این موضوع برای محافظت از ابن سینا از گردباد سیاسی که او را در بر گرفته بود، کفایت نکرد. او حتی مدتی هم در زندان به سر برد.

اما توانایی های فکری ابن سینا خیلی بزرگ بود به طوری که حتی این محاکمه و سختی ها نتوانست او را از فعالیت خلاقانه خود به عنوان یک پزشک و محقق دور کند. ابن سینا که مقالات و کتاب هایش را عمدتا از بر می نوشت، صدها اثر در مورد هر حوزه علم – فیزیک، ریاضیات، اقتصاد، شیمی، تاریخ طبیعی، مذهب، فلسفه، موسیقی و البته پزشکی از خود به جا گذاشته است.

ابن سینا، نابغه ای همه کاره

از میان تمامی آثار او دو کتاب هستند که شهرت ویژه ای دارند؛ اولین کتاب، «کتاب شفا» است. در این کتاب، ابن سینا اصول پزشکی را به دیگر علوم مانند منطق، هندسه، روانشناسی، نجوم، ریاضیات، موسیقی و متافیزیک مرتبط می کند. از دید او، هرگونه تشخیص بیماری، معیوب و ناقص است مگر این که تمام جنبه های زندگی بیمار مورد توجه قرار گیرد. این دانشجوی ممتاز ارسطو، ایده های جسورانه و بنیادی را درباره فلسفه و الهیات داشت که جلوتر از زمان خودش بود. نظریه پردازان محافظه کار اسلامی در آن زمان، بسیاری از اندیشه های مذهبی او را مورد انتقاد قرار دادند.

معروف ترین و تاثیرگذارترین کتاب ابن سینا، «قانون پزشکی» است؛ رساله مفصلی درباره علم پزشکی که در پنج جلد نوشته شده است. دایره المعارف بریتانیکا آن را تنها کتابی که بیشترین اهمیت را در تاریخ پزشکی شرق و غرب دارد، نامیده است. برای قرن ها «قانون» ابن سینا یک کتاب استاندارد در بسیاری از مدارس پزشکی اروپا بود. حتی امروز، این کتاب مرجع استاندارد برای پزشکان طب اسلامی است.

ابن سینا سیستم پزشکی خود را بر اساس مفاهیم انسانی و حیات شناختی بقراط و گالن پایه گذاری می کرد. همانطور که در نوشتن «قانون» چشم انداز جهانی، جمع آوری، تقطیر و تلفیق تمام دانش پزشکی که در زمان او وجود داشت، به چشم می خورد. ابن سینا به طور گسترده در چندین سیستم پزشکی مختلف مثل یونانی، مصری، فارس، هندو، تبت و چینی مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که به غیر از تفاوت های سطحی، همه آنها با موضوعات و واقعیت های بالینی مشابهی برخورد کرده اند. همه آنها علاوه بر مفاهیم کیفیتی، خلق و خو، مایع حیاتی یا شوخ طبعی، انرژی حیاتی یا نیروی زندگی، دارای اصول مشابه ساختار و عملکرد بدن، یا آناتومی و فیزیولوژی بودند.

نسل های بعدی پزشکان طب سنتی با الهام از «قانون»، تکنیک های جدید پزشکی و درمان را توسعه داده اند و پیشرفت شگرفی در فارماکولوژی و آماده سازی دارو به وجود آمده است. اصول طبیعی درمان در «قانون» نیز توسط ساموئل هانمن، بنیانگذار هومیوپاتی (همسان درمانی) و سباستین کنپی، بنیانگذار نچروپاتی (طبیعت درمانی) مورد مطالعه قرار گرفته است.

ابن سینا پس از طی مراحل پر فراز و نشیب زندگی اش در شهرهای جرجان (گنبد کاووس)، ری و اصفهان، سرانجام در سن ۵۷ سالگی به علت بیماری قولنج در همدان درگذشت.

نابغه ای همه کاره

ترجمه سهیلا تقوی نژاد: فلسفه ابن سینا به برخی از اساسی ترین مسائل مربوط به مبدأ کیهان، نقش خدا در وجود انسان و جهان و تعامل الهی با انسان ها و سایر مخلوقات می پردازد. او به طور گسترده در مورد منطق، متافیزیک و اخلاق نوشت؛ در حالی که بزرگ ترین کمک او به توسعه بُعد تفکر مسلمان و غرب، تلاش او برای هماهنگ کردن فلسفه یونان باستان و خدا به عنوان خالق همه هستی بود. در طی قرن های بعد، ابن سینا به عنوان قدرت اصلی فلسفه اسلامی شناخته می شد.

ابن سینا، نابغه ای همه کاره

ابن سینا در ابتدا یک فیلسوف متافیزیکی بود که در درک وجود خود در این جهان و ارتباط آن با دیگر بخش های کائنات احتمالاتی را مطرح کرده بود و برای ایجاد سیستم یکپارچه و جامعی که با ضرورت های مذهبی فرهنگ مسلمان سازگار باشد تلاش می کرد. بدین ترتیب، او تقریبا اولین فیلسوف بزرگ اسلامی است. فضای فلسفی که او به عنوان موجودیت ضروری برای خدا توضیح می دهد، پایه ای برای نظریه هایش درباره روح، عقل و کیهان است.

علاوه بر این، او در توسعه سرمایه گذاری فلسفی در اسلام کلاسیک، از دغدغه هایش برای ایجاد رابطه بین دین و فلسفه، به منظور تلاش برای ایجاد معرفت فلسفی از آموزه های دینی کلیدی و حتی تفسیر قرآن سخن گفت. مطالعات قرن بیستم در تلاش است تا او را در سنت ارسطویی و نئوپلتونی قرار دهد. رابطه او با مورد دوم متضاد است. او گرچه بعضی از عناصر کلیدی مانند کیهان شناسی نژادپرستانه را پذیرفت، اما معرفت شناسی نئون پلتونیک و نظریه روح پیش موجود را رد کرد.

به غیر از فلسفه، مشارکت های دیگر ابن سینا در زمینه های پزشکی، علوم طبیعی، تئوری موسیقی و ریاضیات قرار دارد. در علوم اسلامی او مجموعه ای از تفسیرهای کوتاه در مورد آیات و سوره های منتخب قرآنی نوشت که نشان می دهد که اینها بیانات روش هرمنوتیک این فیلسوف خبره و تلاش برای رسیدن به وحی است.

هستی شناسی

ابن سینا طرح نظریه درباب نئوپلتونیک را از فارابی آموخته است. برخلاف تئوریسین های کلاسیک مسلمان، او پدید آمدن از هیچ را رد کرد و در مورد این که کیهان هیچ ابتدایی نداشته باشد اما یک محصول منطقی الهی است بسیار بحث کرد. به عقیده او، موجودیت کیهان خدا را به نظم منطقی و وجودی هدایت می کند.

در نتیجه، ابن سینا به عنوان نویسنده یک اثبات مهم و تاثیرگذار برای وجود خدا شناخته شده است. همانطور که در فلسفه قرون وسطایی معمول بود، این اثبات نمونه خوبی از نبوغ یک فیلسوف است که برای هدف دینی به کار گرفته شده است. این استدلال به شرح زیر است: «تجربه پدیداری جهان ما، تایید می کند که چیزها وجود دارند و وجود آنها غیر ضروری است، زیرا ما درک می کنیم که همه چیز به وجود می آید و از بین می رود. هیچ چیزی نمی تواند احتمالی به وجود آید، مگر این که علت لازم باشد؛ در حقیقت زنجیره ای علی در واقعیت باید به یک دلیل ناخواسته منجر شود. بنابراین، زنجیره ای از موجودات احتمالی باید در اصل وجود داشته باشد و اصول علمی آن را در یک خودِ واحد و ضروری یعنی «وجود» پیدا کند.» این البته، همانند جایگاه خدا در دین است.

یکی از دلایل مهم این استدلال تمایز مشهور ابن سینا بین وجود و ذات در موجودات، بین چیزی که وجود دارد و آن چیزی که واقعا هست، این تمایزی است که مسلما در عقاید ارسطو است، گرچه ریشه های آموزه های ابن سینا در الهیات اسلامی کلاسیک یا کلام بهتر درک می شود.

تئوری ذات ابن سینا، سه حالت را مطرح می کند: موجودات می توانند در دنیای بیرونی با کیفیت و ویژگی های خاص آن واقعیت وجود داشته باشند؛ آنها می توانند در ذهن به عنوان مفاهیم مرتبط با کیفیت در تصور ذهنی وجود داشته باشند؛ و آنها می توانند در خود ذهن به عنوان مفاهیم مرتبط با کیفیت در تصور ذهنی وجود داشته باشند و آنها می توانند در خود به هر صورتی که می خواهند باشند. این حالت نهایی موجودات کاملا متفاوت از وجود است. بنابراین موجودات در خودشان خنثی هستند.

 ابن سینا، نابغه ای همه کاره
وجود هر چیز در این جهان به عنوان چیزی – شیء، انسان، حیوانی و نبات -، وجود دارد. آنها «ملبس» در قالب برخی از ماهیت ها هستند که مجموعه ای از خواصی است که آنها را به عنوان کامپوزیت ها توصیف می کند. خداوند از سوی دیگر کاملا ساده است و نمی تواند به مجموعه ای از ویژگی های متمایز هستی شناسی تقسیم شود که اتحاد او را نقض می کند.

این اثبات از احتمالات گاهی اوقات به عنوان «احتمال رادیکال» نامیده می شود. استدلال های بعدی درباره این است که آیا این تمایز ذهنی بود یا واقعی؟ آیا احتمال رادیکار راه اثبات هستی شناسی یا کیهان شناسی است؟

معرفت شناسی

ایده موثر ابن سینا، نظریه او درباره دانش است. عقل انسان در هنگام تولد، یک پتانسیل خالص است که از طریق تعلیم و تربیت به رسمیت شناخته می شود و یاد می گیرد. دانش از طریق ارتباط تجربی با اشیا در این جهان حاصل می شود؛ که خلاصه ای از مفاهیم جهانی است. این یک روش منطقی استدلال است؛ مشاهدات منجر به اظهارات درونی می شود که وقتی ترکیب شوند، منجر به ایجاد مفاهیم انتزاعی بیشتری می شوند. حالت عقل انسانی در پیوند با منبع کامل دانش این توانایی را پیدا می کند که دانش را به عقل فعال (عالم الفعل) تبدیل کند.

اما این سوال مطرح می شود: چگونه بفهمیم که یک گزاره دست است؟ چگونه می توانیم بدانیم که تجربیات ما صحت دارد؟ دو روش برای دستیابی به این هدف وجود دارد. روش اول – با توجه به وجود استانداردهای رسمی استدلال – طرح، این سوال به وجود می آید که آیا استدلال ذهن ما منطقی است؟ دوم و مهم تر از همه، یک عقل متعالی وجود دارد که در آن تمام عناصر از قبیل موجودات و تمام دانش در آن قرار دارد. این عقل، که به عنوان «عقل فعال» شناخته می شد، عقل انسان را از طریق پیوستگی روشن می کند و دانش واقعی را در مورد عقل انسان به ارمغان می آورد.

با این حال، اتصال، اپیزودیک است و فقط به عقاید انسانی می انجامد، چرا که به اندازه کافی آموزش دیده و در نتیجه آن را به رسمیت شناخته شده است. عقل فعال در ارزیابی استدلال های صحی نیز از طریق تئوری شهود ابن سینا مداخله می کند. استنتاج منطقی نتیجه گیری از دو موضع پیش فرض را از طریق اتصال یا دوره میانی آنها به دست می دهد. گاهی اوقات دشوار است که ببینیم این اتصال چیست؟ به این ترتیب وقتی فردی که درگیر یک مشکل استنباطی است ناگهان به دوره میانی می پردازد و نتیجه درست را درک می کند، در حقیقت تئوری شهود (الهام گرفته شده توسط عقل فعال) به او کمک کرده است. اعتراض های مختلفی وجود دارد که می تواند علیه این نظریه مطرح شود، به خصوص به این دلیل که این نظریه بر اساس یک کیهان شناسی بیان شده که در آینده به طور گسترده ای در دنیای پست کوپرنیک رد می شود.

یکی از معضلات و ضعف های معرفت شناسی ابن سینا، مربوط به دانش خداست. اثر خداوند بسیار خالص، ساده و غیر مستقیم است و بنابراین نمی تواند رابطه معرفتی مستقیم با چیز شناخته شده خاصی داشته باشد. بدین ترتیب ابن سینا به این نتیجه رسید که در حالی که خدا می داند چه چیزی در این جهان پدیدار می شود، او چیزها را به «شیوه ای جهانی» از طریق ویژگی های جهانی چیزها می داند. خدا فقط انواع موجودات را می شناسد و اطلاعات شناختی از تک تک موجودات ندارد. این سخنان منجر به محکومیت شدید ابن سینا از جانب محمد غزالی شد که معتقد بود که نظریه ابن سینا به انکار اراده شناخت خدا از جزئیات می پردازد.

ابن سینا، نابغه ای همه کاره

روانشناسی

معرفت شناسی ابن سینا مبتنی بر نظریه روح است که مستقل از بدن و قادر به انتزاع است. این نشان دهنده پایگاه ارسطویی و ساختار نئوپلتونیک روانشناسی او است. این استدلال به۸ اصطلاح در ابتدای «فی ناف / THE ANIME (رساله روح)» است. در توضیح این نظریه که به تئوری «مرد پرنده» شهرت دارد این سوال مطرح می شود که اگر شخصی در یک وضعیت مناسب قرار داشت، اما کور و در هوا معلق بود، قادر به درک هر چیزی از طریق حواس خود ه۹ست؟ آیا می تواند وجود خود را تایید کند؟

او در چنین وضعیتی متوقف شده است. او نمی تواند وجود بدنش را تایید کند، زیرا او به صورت تجربی از آن آگاه نیست، بنابراین این استدلال می تواند به عنوان استقلال روح از بدن و یک نوع دوگانگی تایید شود اما در این حالت او نمی تواند شک داشته باشد که خود او وجود دارد زیرا حتما موضوعی وجود دارد که او به آن فکر می کند؛ فلذا این استدلال همچنین می تواند به عنوان تایید خودآگاهی روح و اعتبار آن باشد. این بحث، اعتراضی را مطرح می کند که می تواند فلسفه دکارت هم تلقی شود: چگونه می دانیم که موضوع شناختنی؛ خود است؟

این عقل منطقی دارای استعدادها یا حواس در یک نظریه است که با ارسطو آغاز می شود و از طریق نئوپلتونیسم توسعه می یابد. معنای اول عقل سلیم (الحس المشترک) است که اطلاعات را از حواس فیزیکی به یک شیء معرفتی می برد. معنای دوم تصورات (الخیال) است که تصویر ذهنی معرفتی را پردازش می کند. معنای سوم استاد علمی تخیلی (المتخیلات) است که تصاویر را در حافظه ترکیب کرده، آنها را جدا می کند و تصاویر جدیدی به وجود می آورد.

حس چهارم برآورد یا تحقق (وهم) است که تصویر درک شده را به معنای آن ترجمه می کند. مثال کلاسیک برای این حس نوآورانه، درک گوسفند از وجود موقعیت گرگ و احساس خطر مبهم است. حس پنجم و نهایی این است که ایده هایی که تولید می شوند، خیره و تجزیه و تحلیل می شوند و معانی مرتبط با تولید دانش آموزان تخیلی و برآورد می شوند.

سنت ابن سینا و میراث او

پیشرفت عمده ابن سینا در این بود که سیستم فلسفی دفاعی را که در حقیقت الهیات اسلام است معرفی می کند و موقعیت آن را می توان با استفاده از ایده های ابن سینا در تاریخ بعدی الهیات فلسفی در اسلام یافت. در غرب لاتین، متافیزیک و تئوری روح او تاثیر عمقی بر استدلال های شاعرانه داشت. همانطور که در شرق اسلامی مبنای بحث و بسیار قابل توجه بود. فقط دو نسل بعد از او، غزالی و شهرستانی در حملات شان به این واقعیت واقف بودند که هیچ متفکر صاحبنظر مسلمانی نمی تواند ابن سینا را نادیده بگیرد. آنها ابن سینا را به عنوان نماینده اصلی فلسفه در اسلام در نظر گرفتند.

در سنت های بعدی ایران، اندیشه ابن سینا به طور چشمگیری با بینش عرفانی تلفیق شد و به عنوان متفکر عرفانی شناخته شد، که عقاید او در قرن بیستم و اواخر قرون بیست و یکم مورد استفاده قرار گرفت. با این وجود آثار اصلی ابن سینا به ویژه شفا، اساس برنامه درسی مدارس فلسفی بود. تفاسیر متعدد درخشان و فوق العاده بر روی آنها نوشته شد و همچنان نیز در قرن بیست و یکم استفاده می شود.


منبع: برترینها

فاطمه حشمتی؛ قهرمان ماراتن ۸۱ ساله‌ی شیرازی

واژه‌ها همواره راهگشایند. وقتی کم می‌آوریم به واژه‌ها متوسل می‌شویم و آنها گره از کارمان می‌گشایند. اما گاهی واژه‌ها نیز کم می‌آورند. آن گاه که سخن از انسان است و اراده و تلاش او، واژه‌ها نیز درمی مانند؛ و یکی از همین بزنگاه‌ها هنگامی است که یک زن در دهه هشتم زندگی‌اش چنان اوج بگیرد که نام خود و کشورش را پرآوازه کند. بانویی که پیری و خستگی برایش معنایی ندارد و نادیده و ناخوانده می‌توان مدعی شد که عشق در همه زندگی‌اش موج می‌زند.

سخن از بانویی است که این روزها نام او در بسیاری از برنامه‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی اعلام می‌شود. فاطمه حشمتی ۸۳ ساله بی‌شک با بسیاری از همسن و سال‌های خود متفاوت است. قهرمان ملی و بین‌المللی که در مسابقات دو و میدانی پیشکسوتان به همه نشان داد که عشق به زندگی سن و سال نمی‌شناسد و زنان ایرانی در کنار مادر (مادر بزرگ) و همسر بودن، می‌توانند درعرصه‌های ورزشی نیز موفق باشند و بدرخشند.

 قصه شنیدنی مادر بزرگ دونده

مسیر زندگی فاطمه، این بانوی شیرازی ۲۶ سال قبل وقتی از سوی یکی از مربیان شناسایی شد، تغییر کرد و در نهایت رقابت‌های بین‌المللی چین آوردگاهی شد تا او بتواند در رقابت‌های پیاده‌روی و دو و میدانی به مدال‌های طلا و برنز دست پیدا کند. زندگی فاطمه حشمتی که با داشتن تعداد زیادی نوه و نتیجه پر از انرژی و انگیزه است، می‌تواند الگوی بسیاری از زنان ایرانی باشد. او از سال‌ها تلاش و پشتکار در کنار وظایف مادری و همسرداری گفت و تأکید کرد زندگی رسیدن به خط پایان نیست و باید آن را در همین مسیری که بسرعت طی می‌کنیم، بیابیم.

 زندگی خط پایان ندارد

هنوز هم خودش را یک بانوی جوان می‌داند و سال‌هاست که به شکل منظم هر روز در باشگاه ورزشی حاضر می‌شود. البته فاطمه خانم سال‌هاست که برای زنان شیرازی یک الگوست. در ۸۳سالگی هنوز هم می‌دود و در رقابت‌های بین‌المللی شرکت می‌کند.

سال‌ها کار در اتاق عمل بیمارستان‌های مناطق جنگی و جانبازی از جمله افتخاراتی است که همواره از آن یاد می‌کند. او به زندگی نگاه زیبا و خاص خودش را دارد و می‌گوید: «قهرمان شدن در زندگی یعنی سه چیز: ساده زیستی، آرامش و داشتن نظم». قهرمانی اخیر او در رقابت‌های بین‌المللی پیشکسوتان در چین بهانه‌ای شد تا با او دفتر زندگی‌اش و افتخاراتی را که تاکنون کسب کرده است، ورق بزنیم.

من در روستای «دوان» در نزدیکی کازرون به‌دنیا آمدم. پدرم کارمند شرکت نفت بود و ۸ سالم بود که به خاطر کار پدر مجبور شدیم  به آبادان برویم. سال‌های زندگی‌ام در آبادان پر از خاطرات طلایی است. روزگاری که آبادان واقعاً آباد و «آبادان» بود و یکی از شهرهای زیبای ایران محسوب می‌شد.

قبل از اینکه به آبادان برویم علاقه زیادی به کوهنوردی داشتم و از همان کودکی در اطراف روستا کوهنوردی می‌کردم. با بچه‌های همسن و سال خودم طناب بازی می‌کردم و گاهی هم با هم مسابقه دو می‌دادیم. در آبادان نیز ورزش را رها نکردم و در کنار کمک به مادرم ورزش می‌کردم.

از وقتی به یاد می‌آورم، از «یک جا نشستن» بیزار بوده‌ام و همیشه دوست داشتم جنب و جوش داشته باشم. زندگی برای من جذابیت خاصی داشت و همیشه دوست داشتم سالم باشم. در آبادان به مدرسه رفتم و بزرگ شدم و ازدواج کردم و خانواده تشکیل دادم و صاحب ۷ فرزند شدم. در کنار کار در خانه و رسیدگی به بچه‌ها به پارک می‌رفتم و پیاده روی می‌کردم.

هیچ‌گاه پیاده روی را ترک نمی‌کردم و بچه‌ها را هم تشویق می‌کردم که با من پیاده روی کنند. رسیدگی به بچه‌ها خیلی سخت و دشوار بود، اما من از این فرصت هم استفاده می‌کردم و با بازی بچه‌ها همراه می‌شدم تا بتوانم جنب و جوش داشته باشم. در کنار رسیدگی به بچه‌ها و انجام کارهای خانه، در بیمارستان هم کار می‌کردم. تجربه زیادی در زمینه کار در اتاق عمل داشتم و در روزهای موشکباران در اتاق عمل بیمارستان به پزشکان در جراحی‌ها کمک می‌کردم.

کارمند دانشگاه علوم پزشکی بودم و در قبال مردم خودم احساس مسئولیت می‌کردم. عراق هر روز آبادان را بمباران می‌کرد و من دو سال و ۶ ماه(به‌رغم اینکه می‌توانستم آبادان را ترک کنم) ماندم و زیر بمباران دشمن در بیمارستان کار کردم. یک بار بر اثر موج گرفتگی ناشی از اصابت موشک مجروح شدم و بعد از درمان دوباره به بیمارستان بازگشتم. ۲۵ درصد جانباز شدم و همیشه تلاش داشتم به وظیفه‌ام عمل کنم. آن دوران یکی از فصول افتخارآمیز زندگی من به حساب می‌آید. بعدتر به شیراز بازگشتیم و ماندگار شدیم. بچه‌ها که بزرگتر شدند من هم فرصت بیشتری پیدا کردم تا ورزش کنم.

او ادامه داد: هر روز صبح به بوستان ایرانی که در نزدیک خانه بود می‌رفتم و پیاده روی می‌کردم. گاهی اوقات سرعت را بالا می‌بردم تا ضربان قلب را بالا ببرم. در گوشه‌ای از پارک نیز تعدادی از بانوان مشغول ورزش صبحگاهی بودند. مرضیه تنگستانی مربی آنها بود و با دیدن من نزدیک آمد و پرسید، ورزشکار هستم؟ گفتم ورزش می‌کنم ولی تا به امروز به باشگاه ورزشی نرفته‌ام. او از من دعوت کرد تا به باشگاه ورزشی‌اش بروم و در آنجا تمرین کنم.

او مربی آمادگی جسمانی و ایروبیک بود و با روی باز از من استقبال کرد. همان روزهای اول استعدادم رانشان دادم و او نیز چند باری از من تست گرفت و گفت، فیزیک من و همچنین تمریناتی که سال‌ها انجام داده‌ام برای حضور در رقابت‌های دو و میدانی و پیاده روی پیشکسوتان مناسب است. باور نمی‌کردم که می‌توانم در مسابقات شرکت کنم.

آن موقع ۵۷ سال داشتم اما انگیزه‌ام مثل یک جوان ۲۰ ساله بود. یک هفته بعد از حضورم در باشگاه همراه او در رقابت‌های پیاده‌روی کشور در اردبیل شرکت کردم و به مقام نایب قهرمانی دست پیدا کردم. این نخستین حضورم بود و از اینکه دوم شدم خیلی ناراحت بودم. خانم تنگستانی به من دلداری داد و گفت این نخستین حضور تو است و فقط برای یادگیری شرکت کرده بودی. از همان روز انگیزه زیادی پیدا کردم و می‌خواستم به همه نشان بدهم در هر سن و سال می‌توان قهرمان شد. هر روز مرتب به باشگاه می‌رفتم و آمادگی جسمانی و ایروبیک کار می‌کردم و بعد از آن نیز استخر می‌رفتم.

تمرینات استقامتی انجام می دادم و در رقابت‌های قهرمانی کشور در نیشابور قهرمان شدم. هیچ‌گاه آن روز را فراموش نمی‌کنم. همه به من نگاه می‌کردند و تبریک می‌گفتند. مربی‌ام می‌گفت این شروع کار است و باید در عرصه‌های بین‌المللی نیز موفق شوم. سال ۲۰۱۰ «رقابت‌های مستر» در شهر دوبی نخستین میدان بین‌المللی بود که حضور پیدا کردم و در مسابقات پیاده روی مقام اول را کسب کردم.

بسیاری از شرکت‌کننده‌ها که از کشورهای مختلف دنیا آمده بودند باور نمی‌کردند که یک زن در این سن و سال از ایران در این رقابت‌ها مقام کسب کند. من با افتخار به همه می‌گفتم من یک ایرانی هستم زنان ایرانی چنین توانی دارند. برای حضور در این رقابت‌ها خانم تنگستانی با نامه نگاری با دانشگاه علوم پزشکی و فدراسیون دو ومیدانی بخشی از هزینه‌ها را تأمین می‌کرد و بخشی را نیز خودش و من پرداخت کردیم.

سال ۲۰۱۱ نیز بار دیگر در رقابت‌های مالزی قهرمان شدم و جالب اینکه وقتی بلندگوی ورزشگاه نام مرا به‌عنوان قهرمان اعلام کرد تازه فهمیدم که قهرمان مسابقات شده ام. پس از آن در رقابت‌های مختلف کشوری و انتخابی شرکت می‌کردم تا اینکه به‌عنوان نماینده ایران به مسابقات بین‌المللی چین اعزام شدم.

روز مسابقه وقتی به شرکت‌کننده‌ها نگاه کردم متوجه شدم بسیاری از آنها از من ۱۰ الی ۲۰ سال جوانتر هستند اما انگیزه من بیشتر از آنها بود. در کنار ورزش در تغذیه‌ام نیز دقت می‌کردم و هیچ‌گاه غذای چرب یا نمک زیاد نخوردم.

در پارک یا مکان‌های عمومی وقتی با زنان همسن و سال خودم مواجه می‌شوم که در گوشه‌ای نشسته یا احساس پیری و ناتوانی می‌کنند سعی می‌کنم با روحیه دادن آنها را به ورزش تشویق کنم. به آنها می‌گویم جوان بودن به سن و سال نیست و با ورزش می‌توانند همیشه جوان بمانند. از دیدن زنان سالخورده که تحرکی ندارند ناراحت می‌شوم و اینها همیشه از زندگی ناراضی هستند. یکی از دخترانم از دنیا رفت اما با وجود این ورزش را رها نکردم و امروز که صاحب تعداد زیادی نوه و نتیجه هستم خودم را خوشبخت می‌دانم زیرا با ورزش سالم زندگی کرده‌ام.

رقابت‌های بین المللی چین آخرین آوردگاهی بود که فاطمه حشمتی در آن حضور پیدا کرد. وی با کسب یک مدال برنز و یک مدال طلا بهترین نتیجه را کسب کرد. او با خوشحالی از آن لحظات اینگونه می‌گوید: در مسابقات پیاده روی ۱۵۰۰ متر سن من از همه بیشتربود اما با وجود این سعی می‌کردم از بقیه عقب نیفتم. هوا بشدت بارانی بود ولی من ادامه دادم و سوم شدم.

 قصه شنیدنی مادر بزرگ دونده

در رقابت‌های دوومیدانی ۵ کیلومتر از آنجایی که در رده سنی ۸۰ سال کسی بجز من توانایی مسابقه دادن نداشت من تنها شرکت‌کننده بودم و در میان تشویق همه بخصوص داوران از خط پایان عبور کردم. همه داوران مرا در آغوش گرفته بودند و دیگر ورزشکاران با من عکس یادگاری می‌گرفتند. این مدال‌ها را به مردم کشورم و بخصوص زنان ایران تقدیم کردم و امیدوارم آنها در میادین مختلف ورزشی موفق باشند.

نگین انگشتر آسیا

مرضیه تنگستانی که با کشف پتانسیل و استعدادهای فاطمه حشمتی زمینه رسیدن او را به سکوهای قهرمانی فراهم کرد، با بیان اینکه «فاطمه خانم در واقع نگین انگشتر آسیا در رقابت‌های پیشکسوتان است»، گفت: وقتی به مسابقات بین‌المللی می‌رویم همه از دیدن او روحیه می‌گیرند و او را تشویق می‌کنند. او بسیار پرانرژی و با انگیزه است و حضوراو در باشگاه به زنان دیگر انگیزه می‌دهد.

هیچ‌گاه از ورزش کردن خسته نمی‌شود. ۲۶ سال قبل وقتی او را در پارک دیدم احساس کردم استعداد خوبی در دوومیدانی و پیاده روی دارد. او را به باشگاه دعوت کردم و او با تمرینات مستمر توانست به موفقیت‌های بزرگی دست پیدا کند.

فیزیک بدنی مناسب و استقامت بالا و تمرینات زیاد رمز موفقیت فاطمه در رقابت است. او همیشه به‌عنوان الگو به دیگر زنان روحیه می‌دهد و آنها را به ورزش تشویق می‌کند. در رقابت‌های مالزی وقتی از خط پایان عبور کرد نمی‌دانست که قهرمان شده است و از من سراغ کلاهش را می‌گرفت و تصور می‌کرد مسابقه تمام نشده است.

در آن مسابقه وقتی بلندگو اسم او را به‌عنوان قهرمان صدا زد متوجه شدیم قهرمان شده است. فاطمه رکورددار آسیا در رده سنی پیشکسوتان است در مسابقات چین با وجود بارندگی شدید و درحالی که همه نگران سلامتی او بودند با تمام وجودش دوید و مسابقه را به پایان رساند. لحظه فوق‌العاده‌ای بود؛ همه ورزشگاه به احترام او بلند شده بودند و تشویقش می‌کردند. فاطمه با همان خنده و روحیه پرچم ایران را در دست گرفته بود و در استادیوم دور افتخار می‌زد. او بی‌گمان نماد حقیقی بانوان ایران است؛ زنانی که فعل خواستن را بخوبی صرف می‌کنند.

دیدگاه

مرضیه تنگستانی :فاطمه خانم در واقع نگین انگشتر آسیا در رقابت های پیشکسوتان است که بارها مقام نخست مسابقات مختلف پیشکسوتان را به دست آورده است. در مسابقات اخیر وقتی بلندگو اسم او را به عنوان قهرمان صدا زد متوجه شدیم قهرمان شده است. فاطمه رکوردار آسیا در رده سنی پیشکسوتان است در مسابقات چین با وجود بارندگی شدید و درحالی که همه نگران سلامتی او بودند با تمام وجودش دوید و مسابقه را به پایان رساند.

لحظه فوق العاده ای بود؛ همه ورزشگاه به احترام او بلند شده بودند و تشویقش می‌کردند. فاطمه با همان خنده و روحیه پرچم ایران را در دست گرفته بود و در استادیوم دور افتخار می زد. او بی گمان نماد حقیقی بانوان ایران است؛ زنانی که فعل خواستن را به خوبی صرف می کنند


منبع: برترینها

الهه حصاری؛ بازیگر نقش دهه هفتادی ها

ماهنامه دنیای زنان – ورتا چمانی: در میان بازیگرانی که این سال ها در سینما و تلویزیون کوشیده اند ایفای کاراکترهای مملوس دهه هفتادی را برعهده داشته باشند الهه حصاری جایگاه ویژه ای دارد. این بازیگر هرچند خودش متولد آخرین سال از دهه شصت است اما هم چهره کمابیش نوجوانانه اش و هم عادات رفتاریش در بازیگری و به خصوص نوع نگاهش موجب شده همواره به عنوان یکی از بهترین بازیگران ایفای نقش جوانان دهه هفتاد مورد توجه قرار گیرد.

الهه حصاری که یک فیلم معناگرایانه با نام «سوفی و دیوانه» را آماده اکران دارد به تازگی درگیر بازی در فیلمی با نام «بالن» شده است. «بالن» یک فیلم کاملا جوانانه است که کارگردانی به نام مسعود تکاور آن را می سازد؛ کارگردانی که هرچند نزدیک به دو دهه قبل اولین فیلم بلند خود با نام «پروانه های پشت دیوار» را برای سینما ساخت اما در سال های اخیر بیشتر در تلویزیون و شبکه خانگی فعالیت داشته و سریال هایی مانند «رهایی» و آثاری ویدیویی نظیر «بچرخ تا بچرخیم» را کارگردانی کرده است.

 الهه حصاری؛ بازیگر نقش دهه هفتادی ها

«بالن» داستان تعدادی جوان را می گوید که عازم سفری پرماجرا می شوند و می روند که به خیال خود یک شبه ره صدساله را بپیمایند اما طبیعی است که این سفر برایشان اتفاقات و ماجراهای مختلفی را رقم خواهدزد…

الهه حصاری ایفاگر یکی از جوانانی است که در «بالن» به سفری پرماجرا می رود! سفری که هر لحظه اش برای وی و همراهان با اتفاقی خاص همراه است. کوروش تهامی، رامین پرچمی، رضا یزدانی و اندیشه فولادوند از جمله همبازیان الهه حصاری در «بالن» هستند؛ بازیگرانی که هرکدام یادآور استایل هنری متفاوتی هستند. یکی مثل یزدانی خواننده ای ست که اخیرا در «تیک آف» تصویری تازه از قدرت بازیگری خود نشان داد، دیگری کورش تهامی که با «رگ خواب» کولاک کرد. یکی رامین پرچمی که سال ها از بازیگری سینما دور افتاده و اخیرا در کمدی «فیلسوف های احمق» بازی داشت و اندیشه فولادوند هم که آخرین بار با آثاری همچون «بدو ساعت بعد مهرآباد» و «گاهی» مهمان سینماها بود.

آغاز با نقش های کوتاه

الهه حصاری به مانند بسیاری دیگر از بازیگران تحصیلات دانشگاهی بازیگری ندارد. او لیسانس زبان انگلیسی و فوق دیپلم تربیت بدنی است اما از نوجوانی علاقه به بازیگری داشت و برای همین در دوران دبیرستان در گروه های تئاتر دبیرستان شرکت داشته و رفته رفته جذب گروه های تئاتر مدارس کشور شده و به موازات آن نیز کوشید آموزه های بازیگری را در یک آموزشگاه آزاد بازیگری پشت سر بگذارد.

حصاری در کلاس های بازیگری موسسه فرهنگی هنری (چهره های ماندگار) ثبت نام کرد و کوشید با حضور در این مدرسه دانش آکادمیک خود در بازیگری را افزایش دهد.

میانه دهه هشتاد بود که الهه حصاری با بازی در فیلم «نطفه شوم» وارد بازیگری حرفه ای شد. «نطفه شوم» فیلمی با نقد خرافات و آلودگی برخی جوانان به آن بود. فیلم البته آنقدر باکیفت نبود که مورد توجه مخاطبان قرار گیرد و برای همین حصاری هم به واسطه اش چنان که باید دیده نشد اما حصاری آن قدر تجربه گرا بود که حضور در چنین آثاری را امتداد دهد برای افزون کردن دامنه تجربیات. چنین بود که این بازیگر بعد از «نطفه شوم» در یک کمدی با نام «تاکسی نارنجی» ایفای نقش کرد؛ فیلمی به کارگردانی ابراهیم وحیدزاده که البته در زمره کمدی های روتین زمان خود بود.

 الهه حصاری؛ بازیگر نقش دهه هفتادی ها
حصاری در فیلم بعدی وحیدزاده با نام «عروسک» هم ایفای نقش کرد و این دو فیلم کنار یکدیگر اسباب همکاری او با چهره هایی همچون بهاره رهنما، آزیتا حاجیان، حسن پورشیرازی و ماهایا پطروسیان را فراهم کرد. حصاری در این آثار نقش های کوتاهی داشت اما شناخت درست از نقش و درک جایگاه در فیلمنامه باعث می شد نقش هایش اسباب آزردگی خاطر مخاطب را موجب نشود.

ادامه با سینمای تجاری و سپس…

«زن ها شگفت انگیزند» و «زنان ونوسی مردان مریخی» دو فیلم تجاری حصاری بود که در هر دوی آنها ایفاگر دخترانی جوان که اغفال شده اند را ایفا می کرد. ایفای تیپ زن اغفال شده هرچند سال هاست در سینمای ایران جریان دارد و از زمان فیلم فارسی ها به روزگار معاصر و سینمای بدنه و حتی برخی سریال های تلویزیونی آمده اما ایفای نمکین این نقش ها که اسباب پیشبرد درام می شود موضوعی است که کمتر بازیگری بتواند از پسش برآید ولی حصاری شاید ناخواسته به واسطه حالات چهره اش از پس آن برآمد.

بعد از ایفای نقش در این دو فیلم تجاری فرصتی برای حصاری پیش آمد بلکه بتواند در آثاری متفاوت تر ایفای نقش کند. «آزادراه» فیلمی با مضمون تعارضات پیش آمده برای یک طلبه و همچنین «بیتابی بیتا» که روایتی داشت از زندگی دختران تنها در کلانشهرها از جمله آثار متفاوت بعدی بودند. در این میان «بیتابی بیتا» از این حیث که موجب شد الهه حصاری بعد از مدت ها نقش اول زن یک فیلم را ایفا کند می تواند جایگاهی ویژه در کارنامه وی داشته باشد.

در «بیتابی…» حصاری در نقش دختری جوان ظاهر شده بود که فعالیتیش در یک دندانپزشکی اسباب تهمت هایی ناروا می شود و پسری که به او دل بسته به دنبال نجات او از وضعیت پیش آمده است اما مشکل آنجاست که این دلبستگی هم سودی به حال دخترک ندارد و دختر جوان در بلبشوی مناسبات غلط کلان شهری همچون تهران ذره ذره دچار دگرگونی می شود.

حصاری سعی زیادی کرد که در «بیتابی…» تصویر قانع کننده ای از دختری در حال دگرگونی ارائه دهد ولی مشکل آنجا بود که فیلم به دلایل مختلف که اصلی ترین آن کیفیت پایین اش در اجرا بود آن قدر دیده نشد که بتواند اسباب دیده شدن حصاری را هم فراهم کند.

تجربه فضاهای متفاوت

«انتهای خیابان هشتم» امتداد منطقی مسیری بود که حصاری بعد از «آزادراه» و «بیتابی…» برای تجربه فضاهای متفاوت در پیش گرفته بود. فیلم آن قدر تلخ بود که مدت ها طول بکشد تا بتواند روانه اکران شود اما اثرگذاری درام آن قدر بود که بتواند مورد توجه مخاطبان قرار گیرد.

«قاعده تصادف» نقطه عطفی در کارنامه الهه حصاری است. فیلمی که با حضور تعدادی از بازیگران جوان سینمای ایران و با روایت داستانی مینی مال درباره تاثیرپذیری اهداف و آرای آدمیان زا اتفاقات کوچک پیرامونی پیش می رود. حصاری در این فیلم جزیی از کل بود چون فیلم از آن درام هایی بود که اصلا شخصیت محوری نداشت و کاراکترهایش به موازات هم روایت شده بود ولی به هر حال در کارنامه حصاری «قاعده تصادف» جایگاهی مناسب پیدا کرد.

الهه حصاری؛ بازیگر نقش دهه هفتادی ها

فیلم های میانه

«نقش نگار» که به واسطه بازگشت ناصر ملک مطیعی به سینما مورد توجه قرار گرفت فیلم بعدی حصاری بود. در این فیلم حصاری در نقش خواهر ناتنی دختری پرورشگاهی ظاهر شده بود که در آستانه ازدواج به سراغ والدین ناتنی خود می آید. حصاری همان شوخ و شنگی سال های پیش را به این نقش خود هم منتقل کرده بود. همان خنده های تین ایجری و همان سر به هوا بودن ها و همه اینها بوده که باعث شد نقشش در «نقش نگار» چندان دیده نشود. البته خود فیلم هم به دلایل مدت ها پشت خط اکران ماندن و بعدتر اکران در یکی از بدترین زمان ها نتوانست چندان پرمخاطب باشد.

«داره صبح میشه» فیلم مینی مال و به شدت خنثایی که در زمره آثار هنر و تجربه ای جای گرفته و «پی ۲۲» دیگر آثار سال های اخیر الهه حصاری بوده اند. «داره صبح میشه» به دلیل بکر نبودن ساختار و خط داستانی چنان که باید مورد توجه قرار نگرفت و «پی ۲۲» هم که روایتی ارائه می داد از دلاوری های نیروی دریایی ایران هم بیشتر فیلمی مردانه بود تا زنانه. در کنار اینها حصاری در آثاری تلویزیونی مانند «هشت و نیم دقیقه» و محصولات نمایش خانگی مانند «در حاشیه» و «شوخی کردم» و «قلب یخی ۳» هم ظاهر شده است که در این میان بیش از بقیه همان «هشت و نیم دقیقه» بود که مورد توجه قرار گرفت.

از «بالن» تا «هایلایت»

الهه حصاری که این روزها درگیر بازی در «بالن» شده یک فیلم سیاسی با نام «ماه گرفتگی» با محوریت حوادث ۸۸ را هم آماده اکران دارد ضمن اینکه به جز «بالن» در فیلمی با نام «هایلایت» هم ایفای نقش داشته است. هم «بالن» و هم «هایلایت» اگر بتوانند در جشنواره فجر امسال حضور خواهندداشت. باید منتظر ماند و دید ارائه این آثار در جشنواره اسباب توجه بیشتر به حصاری را موجب خواهدشد؟؟؟ آیا این بازیگر خواهد توانست نخستین جایزه بازیگری خود را از جشنواره فجر بگیرد؟


منبع: برترینها

ابن سینا، نابغه ای همه کاره

هفته نامه صدا: ابن سینا یا به طور کامل ابوالعلی حسین ابن عبدالله بن سینا، (۹۸۰-۱۰۳۷) فیلسوف و پزشک ایرانی در دوران قرون وسطی (عصر طلایی اسلام) بود در مکتب طب اسلامی، نام حکیم ابن سینا نسبت به دیگر پزشکان بسیار برجسته است. در حالی که بقراط «پدر علم پزشکی» است، ابن سینا «پدر علم پزشکی مدرن» است.

او یکی از معروف ترین دانشمندان زمان خود در موضوعات مختلف بود و اغلب به عنوان یکی از بزرگ ترین متفکران و محققان تاریخ شناخته می شد. او توسط بسیاری از دانشمندان علم پزشکی مدرن مورد توجه ویژه قرار گرفته است.

وقتی ابن سینا تنها بیست و یک ساله بود پدرش فوت کرد و این رویداد غم انگیز، همراه با آشفتگی سیاسی بزرگ آن زمان ابن سینا را در یک دوره سرگردانی قرار داد. او در نهایت در بارگاه یک شاهزاده ایرانی در همدان پذیرفته شد اما این موضوع برای محافظت از ابن سینا از گردباد سیاسی که او را در بر گرفته بود، کفایت نکرد. او حتی مدتی هم در زندان به سر برد.

اما توانایی های فکری ابن سینا خیلی بزرگ بود به طوری که حتی این محاکمه و سختی ها نتوانست او را از فعالیت خلاقانه خود به عنوان یک پزشک و محقق دور کند. ابن سینا که مقالات و کتاب هایش را عمدتا از بر می نوشت، صدها اثر در مورد هر حوزه علم – فیزیک، ریاضیات، اقتصاد، شیمی، تاریخ طبیعی، مذهب، فلسفه، موسیقی و البته پزشکی از خود به جا گذاشته است.

ابن سینا، نابغه ای همه کاره

از میان تمامی آثار او دو کتاب هستند که شهرت ویژه ای دارند؛ اولین کتاب، «کتاب شفا» است. در این کتاب، ابن سینا اصول پزشکی را به دیگر علوم مانند منطق، هندسه، روانشناسی، نجوم، ریاضیات، موسیقی و متافیزیک مرتبط می کند. از دید او، هرگونه تشخیص بیماری، معیوب و ناقص است مگر این که تمام جنبه های زندگی بیمار مورد توجه قرار گیرد. این دانشجوی ممتاز ارسطو، ایده های جسورانه و بنیادی را درباره فلسفه و الهیات داشت که جلوتر از زمان خودش بود. نظریه پردازان محافظه کار اسلامی در آن زمان، بسیاری از اندیشه های مذهبی او را مورد انتقاد قرار دادند.

معروف ترین و تاثیرگذارترین کتاب ابن سینا، «قانون پزشکی» است؛ رساله مفصلی درباره علم پزشکی که در پنج جلد نوشته شده است. دایره المعارف بریتانیکا آن را تنها کتابی که بیشترین اهمیت را در تاریخ پزشکی شرق و غرب دارد، نامیده است. برای قرن ها «قانون» ابن سینا یک کتاب استاندارد در بسیاری از مدارس پزشکی اروپا بود. حتی امروز، این کتاب مرجع استاندارد برای پزشکان طب اسلامی است.

ابن سینا سیستم پزشکی خود را بر اساس مفاهیم انسانی و حیات شناختی بقراط و گالن پایه گذاری می کرد. همانطور که در نوشتن «قانون» چشم انداز جهانی، جمع آوری، تقطیر و تلفیق تمام دانش پزشکی که در زمان او وجود داشت، به چشم می خورد. ابن سینا به طور گسترده در چندین سیستم پزشکی مختلف مثل یونانی، مصری، فارس، هندو، تبت و چینی مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که به غیر از تفاوت های سطحی، همه آنها با موضوعات و واقعیت های بالینی مشابهی برخورد کرده اند. همه آنها علاوه بر مفاهیم کیفیتی، خلق و خو، مایع حیاتی یا شوخ طبعی، انرژی حیاتی یا نیروی زندگی، دارای اصول مشابه ساختار و عملکرد بدن، یا آناتومی و فیزیولوژی بودند.

نسل های بعدی پزشکان طب سنتی با الهام از «قانون»، تکنیک های جدید پزشکی و درمان را توسعه داده اند و پیشرفت شگرفی در فارماکولوژی و آماده سازی دارو به وجود آمده است. اصول طبیعی درمان در «قانون» نیز توسط ساموئل هانمن، بنیانگذار هومیوپاتی (همسان درمانی) و سباستین کنپی، بنیانگذار نچروپاتی (طبیعت درمانی) مورد مطالعه قرار گرفته است.

ابن سینا پس از طی مراحل پر فراز و نشیب زندگی اش در شهرهای جرجان (گنبد کاووس)، ری و اصفهان، سرانجام در سن ۵۷ سالگی به علت بیماری قولنج در همدان درگذشت.

نابغه ای همه کاره

ترجمه سهیلا تقوی نژاد: فلسفه ابن سینا به برخی از اساسی ترین مسائل مربوط به مبدأ کیهان، نقش خدا در وجود انسان و جهان و تعامل الهی با انسان ها و سایر مخلوقات می پردازد. او به طور گسترده در مورد منطق، متافیزیک و اخلاق نوشت؛ در حالی که بزرگ ترین کمک او به توسعه بُعد تفکر مسلمان و غرب، تلاش او برای هماهنگ کردن فلسفه یونان باستان و خدا به عنوان خالق همه هستی بود. در طی قرن های بعد، ابن سینا به عنوان قدرت اصلی فلسفه اسلامی شناخته می شد.

ابن سینا، نابغه ای همه کاره

ابن سینا در ابتدا یک فیلسوف متافیزیکی بود که در درک وجود خود در این جهان و ارتباط آن با دیگر بخش های کائنات احتمالاتی را مطرح کرده بود و برای ایجاد سیستم یکپارچه و جامعی که با ضرورت های مذهبی فرهنگ مسلمان سازگار باشد تلاش می کرد. بدین ترتیب، او تقریبا اولین فیلسوف بزرگ اسلامی است. فضای فلسفی که او به عنوان موجودیت ضروری برای خدا توضیح می دهد، پایه ای برای نظریه هایش درباره روح، عقل و کیهان است.

علاوه بر این، او در توسعه سرمایه گذاری فلسفی در اسلام کلاسیک، از دغدغه هایش برای ایجاد رابطه بین دین و فلسفه، به منظور تلاش برای ایجاد معرفت فلسفی از آموزه های دینی کلیدی و حتی تفسیر قرآن سخن گفت. مطالعات قرن بیستم در تلاش است تا او را در سنت ارسطویی و نئوپلتونی قرار دهد. رابطه او با مورد دوم متضاد است. او گرچه بعضی از عناصر کلیدی مانند کیهان شناسی نژادپرستانه را پذیرفت، اما معرفت شناسی نئون پلتونیک و نظریه روح پیش موجود را رد کرد.

به غیر از فلسفه، مشارکت های دیگر ابن سینا در زمینه های پزشکی، علوم طبیعی، تئوری موسیقی و ریاضیات قرار دارد. در علوم اسلامی او مجموعه ای از تفسیرهای کوتاه در مورد آیات و سوره های منتخب قرآنی نوشت که نشان می دهد که اینها بیانات روش هرمنوتیک این فیلسوف خبره و تلاش برای رسیدن به وحی است.

هستی شناسی

ابن سینا طرح نظریه درباب نئوپلتونیک را از فارابی آموخته است. برخلاف تئوریسین های کلاسیک مسلمان، او پدید آمدن از هیچ را رد کرد و در مورد این که کیهان هیچ ابتدایی نداشته باشد اما یک محصول منطقی الهی است بسیار بحث کرد. به عقیده او، موجودیت کیهان خدا را به نظم منطقی و وجودی هدایت می کند.

در نتیجه، ابن سینا به عنوان نویسنده یک اثبات مهم و تاثیرگذار برای وجود خدا شناخته شده است. همانطور که در فلسفه قرون وسطایی معمول بود، این اثبات نمونه خوبی از نبوغ یک فیلسوف است که برای هدف دینی به کار گرفته شده است. این استدلال به شرح زیر است: «تجربه پدیداری جهان ما، تایید می کند که چیزها وجود دارند و وجود آنها غیر ضروری است، زیرا ما درک می کنیم که همه چیز به وجود می آید و از بین می رود. هیچ چیزی نمی تواند احتمالی به وجود آید، مگر این که علت لازم باشد؛ در حقیقت زنجیره ای علی در واقعیت باید به یک دلیل ناخواسته منجر شود. بنابراین، زنجیره ای از موجودات احتمالی باید در اصل وجود داشته باشد و اصول علمی آن را در یک خودِ واحد و ضروری یعنی «وجود» پیدا کند.» این البته، همانند جایگاه خدا در دین است.

یکی از دلایل مهم این استدلال تمایز مشهور ابن سینا بین وجود و ذات در موجودات، بین چیزی که وجود دارد و آن چیزی که واقعا هست، این تمایزی است که مسلما در عقاید ارسطو است، گرچه ریشه های آموزه های ابن سینا در الهیات اسلامی کلاسیک یا کلام بهتر درک می شود.

تئوری ذات ابن سینا، سه حالت را مطرح می کند: موجودات می توانند در دنیای بیرونی با کیفیت و ویژگی های خاص آن واقعیت وجود داشته باشند؛ آنها می توانند در ذهن به عنوان مفاهیم مرتبط با کیفیت در تصور ذهنی وجود داشته باشند؛ و آنها می توانند در خود ذهن به عنوان مفاهیم مرتبط با کیفیت در تصور ذهنی وجود داشته باشند و آنها می توانند در خود به هر صورتی که می خواهند باشند. این حالت نهایی موجودات کاملا متفاوت از وجود است. بنابراین موجودات در خودشان خنثی هستند.

 ابن سینا، نابغه ای همه کاره
وجود هر چیز در این جهان به عنوان چیزی – شیء، انسان، حیوانی و نبات -، وجود دارد. آنها «ملبس» در قالب برخی از ماهیت ها هستند که مجموعه ای از خواصی است که آنها را به عنوان کامپوزیت ها توصیف می کند. خداوند از سوی دیگر کاملا ساده است و نمی تواند به مجموعه ای از ویژگی های متمایز هستی شناسی تقسیم شود که اتحاد او را نقض می کند.

این اثبات از احتمالات گاهی اوقات به عنوان «احتمال رادیکال» نامیده می شود. استدلال های بعدی درباره این است که آیا این تمایز ذهنی بود یا واقعی؟ آیا احتمال رادیکار راه اثبات هستی شناسی یا کیهان شناسی است؟

معرفت شناسی

ایده موثر ابن سینا، نظریه او درباره دانش است. عقل انسان در هنگام تولد، یک پتانسیل خالص است که از طریق تعلیم و تربیت به رسمیت شناخته می شود و یاد می گیرد. دانش از طریق ارتباط تجربی با اشیا در این جهان حاصل می شود؛ که خلاصه ای از مفاهیم جهانی است. این یک روش منطقی استدلال است؛ مشاهدات منجر به اظهارات درونی می شود که وقتی ترکیب شوند، منجر به ایجاد مفاهیم انتزاعی بیشتری می شوند. حالت عقل انسانی در پیوند با منبع کامل دانش این توانایی را پیدا می کند که دانش را به عقل فعال (عالم الفعل) تبدیل کند.

اما این سوال مطرح می شود: چگونه بفهمیم که یک گزاره دست است؟ چگونه می توانیم بدانیم که تجربیات ما صحت دارد؟ دو روش برای دستیابی به این هدف وجود دارد. روش اول – با توجه به وجود استانداردهای رسمی استدلال – طرح، این سوال به وجود می آید که آیا استدلال ذهن ما منطقی است؟ دوم و مهم تر از همه، یک عقل متعالی وجود دارد که در آن تمام عناصر از قبیل موجودات و تمام دانش در آن قرار دارد. این عقل، که به عنوان «عقل فعال» شناخته می شد، عقل انسان را از طریق پیوستگی روشن می کند و دانش واقعی را در مورد عقل انسان به ارمغان می آورد.

با این حال، اتصال، اپیزودیک است و فقط به عقاید انسانی می انجامد، چرا که به اندازه کافی آموزش دیده و در نتیجه آن را به رسمیت شناخته شده است. عقل فعال در ارزیابی استدلال های صحی نیز از طریق تئوری شهود ابن سینا مداخله می کند. استنتاج منطقی نتیجه گیری از دو موضع پیش فرض را از طریق اتصال یا دوره میانی آنها به دست می دهد. گاهی اوقات دشوار است که ببینیم این اتصال چیست؟ به این ترتیب وقتی فردی که درگیر یک مشکل استنباطی است ناگهان به دوره میانی می پردازد و نتیجه درست را درک می کند، در حقیقت تئوری شهود (الهام گرفته شده توسط عقل فعال) به او کمک کرده است. اعتراض های مختلفی وجود دارد که می تواند علیه این نظریه مطرح شود، به خصوص به این دلیل که این نظریه بر اساس یک کیهان شناسی بیان شده که در آینده به طور گسترده ای در دنیای پست کوپرنیک رد می شود.

یکی از معضلات و ضعف های معرفت شناسی ابن سینا، مربوط به دانش خداست. اثر خداوند بسیار خالص، ساده و غیر مستقیم است و بنابراین نمی تواند رابطه معرفتی مستقیم با چیز شناخته شده خاصی داشته باشد. بدین ترتیب ابن سینا به این نتیجه رسید که در حالی که خدا می داند چه چیزی در این جهان پدیدار می شود، او چیزها را به «شیوه ای جهانی» از طریق ویژگی های جهانی چیزها می داند. خدا فقط انواع موجودات را می شناسد و اطلاعات شناختی از تک تک موجودات ندارد. این سخنان منجر به محکومیت شدید ابن سینا از جانب محمد غزالی شد که معتقد بود که نظریه ابن سینا به انکار اراده شناخت خدا از جزئیات می پردازد.

ابن سینا، نابغه ای همه کاره

روانشناسی

معرفت شناسی ابن سینا مبتنی بر نظریه روح است که مستقل از بدن و قادر به انتزاع است. این نشان دهنده پایگاه ارسطویی و ساختار نئوپلتونیک روانشناسی او است. این استدلال به۸ اصطلاح در ابتدای «فی ناف / THE ANIME (رساله روح)» است. در توضیح این نظریه که به تئوری «مرد پرنده» شهرت دارد این سوال مطرح می شود که اگر شخصی در یک وضعیت مناسب قرار داشت، اما کور و در هوا معلق بود، قادر به درک هر چیزی از طریق حواس خود ه۹ست؟ آیا می تواند وجود خود را تایید کند؟

او در چنین وضعیتی متوقف شده است. او نمی تواند وجود بدنش را تایید کند، زیرا او به صورت تجربی از آن آگاه نیست، بنابراین این استدلال می تواند به عنوان استقلال روح از بدن و یک نوع دوگانگی تایید شود اما در این حالت او نمی تواند شک داشته باشد که خود او وجود دارد زیرا حتما موضوعی وجود دارد که او به آن فکر می کند؛ فلذا این استدلال همچنین می تواند به عنوان تایید خودآگاهی روح و اعتبار آن باشد. این بحث، اعتراضی را مطرح می کند که می تواند فلسفه دکارت هم تلقی شود: چگونه می دانیم که موضوع شناختنی؛ خود است؟

این عقل منطقی دارای استعدادها یا حواس در یک نظریه است که با ارسطو آغاز می شود و از طریق نئوپلتونیسم توسعه می یابد. معنای اول عقل سلیم (الحس المشترک) است که اطلاعات را از حواس فیزیکی به یک شیء معرفتی می برد. معنای دوم تصورات (الخیال) است که تصویر ذهنی معرفتی را پردازش می کند. معنای سوم استاد علمی تخیلی (المتخیلات) است که تصاویر را در حافظه ترکیب کرده، آنها را جدا می کند و تصاویر جدیدی به وجود می آورد.

حس چهارم برآورد یا تحقق (وهم) است که تصویر درک شده را به معنای آن ترجمه می کند. مثال کلاسیک برای این حس نوآورانه، درک گوسفند از وجود موقعیت گرگ و احساس خطر مبهم است. حس پنجم و نهایی این است که ایده هایی که تولید می شوند، خیره و تجزیه و تحلیل می شوند و معانی مرتبط با تولید دانش آموزان تخیلی و برآورد می شوند.

سنت ابن سینا و میراث او

پیشرفت عمده ابن سینا در این بود که سیستم فلسفی دفاعی را که در حقیقت الهیات اسلام است معرفی می کند و موقعیت آن را می توان با استفاده از ایده های ابن سینا در تاریخ بعدی الهیات فلسفی در اسلام یافت. در غرب لاتین، متافیزیک و تئوری روح او تاثیر عمقی بر استدلال های شاعرانه داشت. همانطور که در شرق اسلامی مبنای بحث و بسیار قابل توجه بود. فقط دو نسل بعد از او، غزالی و شهرستانی در حملات شان به این واقعیت واقف بودند که هیچ متفکر صاحبنظر مسلمانی نمی تواند ابن سینا را نادیده بگیرد. آنها ابن سینا را به عنوان نماینده اصلی فلسفه در اسلام در نظر گرفتند.

در سنت های بعدی ایران، اندیشه ابن سینا به طور چشمگیری با بینش عرفانی تلفیق شد و به عنوان متفکر عرفانی شناخته شد، که عقاید او در قرن بیستم و اواخر قرون بیست و یکم مورد استفاده قرار گرفت. با این وجود آثار اصلی ابن سینا به ویژه شفا، اساس برنامه درسی مدارس فلسفی بود. تفاسیر متعدد درخشان و فوق العاده بر روی آنها نوشته شد و همچنان نیز در قرن بیست و یکم استفاده می شود.


منبع: برترینها

سالروز رحلت آیت الله مهدوی کنی

آیت الله محمدرضا مهدوی کنی از روحانیون برجسته ای است که ضمن حضور برجسته در روند انقلاب اسلامی، مسئولیت های مهمی را از ابتدای انقلاب تا زمان رحلت عهده دار بود.

زندگی نامه آیت الله مهدوی کنی

زندگینامه

آیت الله محمدرضا مهدوی کنی در ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ در روستای کن از توابع شهر تهران به دنیا آمد؛ وی پس از طی دوره دبستان در کن، وارد مدرسه علمیه لرزاده در تهران شد و از محضر مرحوم آیت الله برهان بهره های علمی و اخلاقی فراوان برد.

وی در سال ۱۳۲۷ در سن ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل به قم مهاجرت کرد و تا سال ۱۳۴۰ در محضر استادانی همچون حضرات آیات مشکینی، حاج شیخ عبدالجواد سده ای (جبل عاملی)، شهید صدوقی، سلطانی، مجاهدی، رفیعی قزوینی، شعرانی، علامه طباطبایی، آیه الله العظمی بروجردی، امام خمینی (ره)، آیه الله العظمی گلپایگانی و … دروس عالی فقه، اصول فقه، تفسیر، حکمت، کلام و دروس خارج فقه و اصول را آموخت.

آیت الله مهدوی کنی پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۴۰، در مدرسه مروی به تدریس علوم حوزوی مشغول شدند و از سال ۱۳۴۲ امامت جماعت مسجد جدید التاسیس جلیلی در خیابان ایرانشهر در نزدیکی میدان فردوسی را پذیرفت. این مسجد پایگاه مناسبی برای فعالیت های اجتماعی و سیاسی ایشان شد.

مبارزات علیه حکومت طاغوت، دستگیری های متعدد، تبعید، شکنجه و زندانی شدن را برای وی به همراه داشت.

وی آخرین روحانی مبارزی است که در روزهای نزدیک پیروزی انقلاب اسلامی برای چندمین بار دستگیر و در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی آزاد شد.

آیت الله مهدوی کنی، پس از پیروزی انقلاب از طرف حضرت امام خمینی(ره) عهده دار مسئولیت های متعددی در تاسیس نظام نوپای اسلامی شد.

زندگی نامه آیت الله مهدوی کنی

سوابق مبارزاتی

آیت الله مهدوی کنی با ورود به حوزه علمیه و آشنایی با دیدگاه های حضرت امام خمینی(ره) و مشاهده ظلم و ستمی که در حق اسلام، علما و مردم می شود، روش سیاسی امام (ره) را به عنوان شیوه ای که می تواند باعث احیای تشیع شود، برگزید.

وی نخستین بار در سن ۱۸ سالگی (۱۳۲۸ خورشیدی) در اردستان دستگیر و به شکنجه، تبعید و زندانی شدن وی و برخی از طلاب و مبلّغان همراه وی منجر شد.

آثار علمی

آیت الله مهدوی کنی با وجود فعالیت های سیاسی فراوان و حضور فعال در سنگر دفاع از انقلاب و رهبری، هرگز فعالیت های علمی خود را کنار نگذاشت و همواره به تألیف و تدریس در دانشگاه و حوزه مشغول بود.

کتاب «نقطه های آغاز در اخلاق عملی» (کتاب سال جمهوری اسلامی ایران که تاکنون بیش از ۳۰ بار تجدید چاپ شده است)، کتاب های «اصول و مبانی اقتصاد اسلامی در قرآن»، «۲۰ گفتار»، «شرح دعای افتتاح»، «تقریرات درس های خارج فقه آیات عظام بروجردی و خمینی (ره)» از جمله آثار علمی وی است.

آیت الله مهدوی کنی در این مدت در دانشگاه و مدرسه علمیه مروی برای دانشجویان و طلاب دوره های عالی «خارج فقه» و «آیات الاحکام» تدریس می کرد و در دانشگاه امام صادق(ع) نیز به تدریس «آیات اقتصادی» مشغول بود.

تدریس دوره های اخلاق اسلامی در دانشگاه امام صادق(ع) و حوزه علمیه مروی، صدها سخنرانی علمی در محیط های حوزوی و دانشگاهی و رسانه های عمومی، راهنمایی و مشاوره پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکتری از دیگر فعالیت های علمی وی است.

مجموعه فعالیت های علمی آیت الله مهدوی کنی سبب شد تا در دومین جشنواره بین المللی علوم انسانی و اسلامی فارابی از وی تقدیر شود.

زندگی نامه آیت الله مهدوی کنی

مسئولیت های اجرایی

آیت الله مهدوی کنی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی مسئولیت های مختلفی را عهده دار بود؛ وی پیش از پیروزی انقلاب با نظر امام خمینی(ره) در حلقه اولیه شورای انقلاب قرار گرفت و به عضویت این شورا درآمد.

حلقه اولیه شورای انقلاب شامل حضرات آیات شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و حضرات آیات خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و مهدوی کنی بود که به تدریج اعضای دیگر روحانی و دانشگاهی با تصویب جمع به آنان اضافه شدند.

عضویت در کمیته استقبال از امام خمینی(ره)، سرپرستی کمیته های انقلاب اسلامی به عنوان اولین نهاد انقلابی مسلح برای حفظ انقلاب به پیشنهاد شهید مطهری و حکم امام خمینی(ره) از دیگر مسئولیت های وی در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی بود.

آیت الله مهدوی کنی در دو دوره به عنوان فقیه در شورای نگهبان قانون اساسی عضویت داشت و نمایندگی امام خمینی (ره) در هیات حل اختلاف مسئولان نظام و چند ماموریت مشابه در حوادث مهم دوران انقلاب را عهده دار بود.

وی در کابینه شهیدان رجایی و باهنر (سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰) وزیر کشور بود و پس از به شهادت رسیدن شهیدان رجایی و باهنر در سال ۶۰، برای مدتی تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کفیل نخست وزیری بود.

عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی، مسئولیت ستاد کمک رسانی به مردم مناطق بمباران شده، عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی (سال ۶۸) و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از دیگر مسئولیت های آیت الله مهدوی کنی بود.

موسس و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز، ریاست دانشگاه امام صادق(ع) و تولیت حوزه علمیه مروی به همراه موقوفات وابسته به حکم حضرت امام خمینی ره (که براساس وقف نامه تولیت آن باید با مجتهد اول تهران باشد) از دیگر مسئولیت های وی بود.

آیت الله مهدوی کنی چهار دوره عضویت در مجلس خبرگان رهبری را در کارنامه داشت و از ۱۷ اسفندماه ۱۳۸۹ به ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد.


منبع: برترینها

ناگفته هایی در مورد زندگی شخصی «لیدی گاگا»

برترین ها – ترجمه از حسین علی پناهی: لیدی گاگا یکی از خواننده های مشهور زن آمریکایی است که هر کسی که به دنیای موسیقی علاقمند باشد به خوبی با او آشنایی دارد. زندگی این خواننده مشهور نیز مانند دیگر سلبریتی ها با فراز و فرودها و جنجال هایی همراه بوده است که در مستندی با عنوان «Gaga: Five Foot Two» به بسیاری از آن ها پرداخته شده است اما این خواننده مشهور با تیپ خاص و لباس های غیر عادی اش چیزهای زیادی برای پنهان کردن دارد که در این مستند به آن ها پرداخته نشده است.

۱-وی به قتل یکی از رقبای خود متهم شده است

لیدی گاگا با خواننده ای به نام لینا مورگانا آشنایی نزدیک داشت که در سال ۲۰۰۸ دست به خودکشی زد. بر اساس ادعاهای برخی رسانه ها، مادر مورگانا، لیدی گاگا را متهم کرده بود که پس از همکاری این دو در سال ۲۰۰۷، وی همه چیز را از دختر او کپی کرده است، از نحوه لباس پوشیدن و آرایش گرفته تا بعضی از آهنگ هایی که می خواند. در سال ۲۰۱۶ نیز روزنامه ی سان گزارش داد که بسیاری گاگا را مسبب خودکشی رقیبش در دنیای خوانندگی می دانند. اما نکته جالب این است که گاگا در زمان مرگ مورگانا (خودکشی با پرت کردن خود از بالای ساختمان) لیدی گاگا در کشور دیگری حضور داشت و اگر هم دخالتی در خودکشی دوستش داشته باشد به صورت غیرمستقیم بوده است.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد زندگی شخصی لیدی گاگا

۲- وی در گذشته مورد آزار جنسی قرار گرفته است

لیدی گاگا ۱۹ ساله بود که توسط یک مرد ۳۸ ساله مورد تجاوز قرار گرفت. وی از این حادثه ناخوشایند برای آهنگ «تا این که برای شما اتفاق می افتد» الهام گرفت که نامزدی جایزه اسکار را بدست آورد. وی گفته که این آهنگ را برای کسانی خوانده که به او گفته اند دردش از این حادثه التیام می یابد اما او خود می داند که دردش پایانی نخواهد داشت. وی گفته که این حادثه، او و زندگی اش را به شدت تحت تاثیر قرار داده و بارها از خود پرسیده که چرا به چنین سرنوشتی دچار شده است.

۳- او و کریستینا آگویلرا با هم سازگاری ندارند

کریستینا آگویلرا، دیگر خواننده سرشناس آمریکایی، در سال ۲۰۰۸ در مورد آلبوم و موزیک ویدیو آهنگ «هیولای مادر» (Mother Monster) گفته بود:” صادقانه بگویم که من کاملاً مطمئن نیستم این شخص کیست. نمی دانم که او یک مرد یا یک زن است. مطمئن نیستم. من حقیقتاً وقت زیادی را در اینترنت نمی گذرانم پس فکر می کنم که در این مورد کمی بی اطلاع هستم”. اما گاگا هیچ وقت به طور علنی از آگویلرا انتقاد نکرده است. با این وجود آکون، که استعداد گاگا را کشف کرد در سال ۲۰۱۰ گفت که هیچ رقابتی بین این دو وجود ندارد. وی گفته که رسانه ها بیش از حد به کریستینا توجه می کنند اما از وقتی که گاگا آمده دیگر همه چیز عوض شده است. در سال ۲۰۱۳، گاگا در مصاحبه ای چنین گفت:” من از هواداران سرسخت کریستینا آگویلرا هستم. کریستینا یک خواننده ی فوق العاده و هنرمندی بی نظیر است. و در مورد رابطه ی من و او باید بگویم به خاطر هر چیزی که دیگران از جانب من به او گفته اند متاسفم و امیدوارم که از این بابت ناراحت نشده باشد”. اما این دو خیلی زود دشمنی ها را کنار گذاشته و در نسخه میکس مجدد آهنگ «هر کاری دلت می خواد بکن» از گاگا با هم همکاری داشتند.

۴- او پرز هیلتون را به تعقیب کردن خود متهم کرد

پرز هیلتون در ابتدای شهرت گاگا یکی از طرفداران سرسخت او بود اما بuد از مدتی با مسخره کردن آهنگ هایش در توییتر به یکی از مخالفان وی تبدیل شد. گاگا ادعا کرده که بعد از حادثه ای که برایش رخ داد و روی ویلچر قرار داشت پیامی تهدید آمیز را از طرف هلیتون دریافت کرده و یک بار نیز او را در نزدیکی خانه اش تعقیب کرده است اما هیلتون این موضوع را رد نموده و عنوان کرده است که در آن زمان در حال رفتن به واحدی دیگر در ساختمان محل زندگی گاگا بوده است. گاگا در برنامه هاوارد استرن گفت که قبلاً رابطه ی خوبی با هیلتون داشته اما هیلتون به او خیانت کرده و سعی داشته به او بی احترامی کند و زور بگوید. همچنین وی ادعا کرده بعد از جدایی این دو، هیلتون در محل زندگی او یک واحد خریده و تنها دلیل او از این کار اذیت کردن و ترساندن او بوده است.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد زندگی شخصی لیدی گاگا

۵- مدونا از او عذرخواهی کرده است

همه از مشاجره لفظی گاگا و مدونا اطلاع دارند اما کمتر کسی خبر دارد که مدونا به طور رسمی از این که در رسانه ها علناً از او انتقاد کرده عذرخواهی نموده است. لیدی گاگا در مصاحبه ای گفته که به سخنان تحریک آمیز مدونا توجهی نکرده و از دیرباز از طرفداران وی بوده است. اما گفته که ترجیح می داد مدونا انتقاداتش را حضوراً به خود وی می گفت. وی گفته در زمانی که به خاطر شکستگی لگن در بیمارستان بستری بود مدونا با انتقادهایش قلب او را شکسته است. همچنین وی گفته که مدونا از او به خاطر رفتارش معذرت خواهی کرده اما دیگر به وی اعتماد نخواهد کرد.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد زندگی شخصی لیدی گاگا

۶- حرفه اش باعث شد که رابطه ی عاطفی اش به هم بخورد

لیدی گاگا و تیلور کینی در جولای سال ۲۰۱۶ و پس از ۵ سال رابطه ی عاشقانه، پایان رابطه خود را اعلام کردند. البته مشخص شده که علت جدایی این دو قرار گرفتن نام او در میان بازیگران بازسازی فیلم «ستاره ای متولد می شود» (A Star Is Born ) بوده است. وی گفته که دیگر تحمل مردها را ندارد زیرا هر بار که بیش از پیش موفق شده عشقش را از دست داده و سه بار قلبش شکسته است.

۷- در طی یک حادثه یک بار لگن او شکست

در فوریه سال ۲۰۱۳، وی مجبور شد تور خود را به خاطر ترک برداشتن استخوان لگن کنسل کند. اما چند ماه بعد وی اعلام کرد که شرایطش از آن چه که در رسانه ها گفته می شد بدتر بوده است. وی گفت که لگن او دچار شکستگی بسیار بدی شده بود و پزشکان به وی گفته بودند که اگر تور خود را ادامه دهد باید لگنش را به طور کلی جایگزین کند. در آن صورت وی دستکم یک سال خانه نشین می شد.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد زندگی شخصی لیدی گاگا

۸- او از درد مزمن رنج می برد

وی در مستند خود از درد مزمنی که تحمل می کند سخن گفته و می گوید که این درد برای او نقش یک میکروفون را دارد. اگر چه این درد برای وی آزار دهنده است اما گاگا آن را به یک چیز خوب تبدیل می کند. وی گفته که او نیز مانند بسیاری از مردم عادی از درد مزمن رنج می برد و می خواهد به مردم دلگرمی بدهد. وی بارها تورهایش را به دلیل مشکلات جسمی و دردهایش کنسل کرده است.

۹- تهیه کننده ی آلبوم هایش از او سوء استفاده کرده بود

وندی استارلند که در زمینه کشف استعدادهای جدید شناخته شده است از راب فوساری، تهیه کننده آهنگ های لیدی گاگا، شکایت کرده و ادعا نموده که نیمی از سود او که از محل فروش آهنگ های گاگا بدست می آید به او تعلق دارد زیرا وی بوده که لیدی گاگا را کشف کرده است. در سال ۲۰۱۴، فاش شد که گاگا با فوساری رابطه ای فراتر از رابطه ی کاری دارد و در نهایت گاگا به سرزنش فوساری در مورد امضا کردن قراردادی که برای او ایده آل نبود پرداخت. وی در مصاحبه ای در این باره گفته است:” به عقیده من راب باعث شد که وندی فکر کند که او در عواید پیشرفت شغلی من نیز سهیم است اما در واقع وی قصد چنین کاری را نداشت. فوساری از کلمات بسیار رکیکی استفاده کرد. او قرارداد را جلوی من پرت کرد و مرا مجبور کرد قراردادی را امضا کنم که برای یک هنرمند زن جوان بسیار یک طرفه، غیرقابل باور و ناامید کننده بود. من واقعا می خواستم که حرفه ی خوانندگی خود را توسعه دهم اما به یاد دارم که همان اول به من گفته شد که شرایط قرارداد اصلاً طبیعی نیست. یک بار این دو به خاطر درآمدهای بدست آمده از فروش آلبوم ها از هم شکایت کردند که در نهایت گاگا مجبور شد ۱۰ میلیون دلار به فوساری بپردازد.

۱۰- او به اختلال روانی استرس پس از وقوع حادثه مبتلا است

وی در نامه ای گفته است که پس از تجربه ی دردناک تجاوز و دردهای جسمی که تحمل کرده به اختلال استرس پس از وقوع حادثه مبتلا شده است. لیدی گاگا می گوید که هر روز این استرس را تجربه کرده و حتی وقتی کسی به او دست می زند نیز دچار استرس می شود. وی گفته که گاهی شرایط روانی اش باعث می شود که قدرت حرکت و تکلم را برای مدتی از دست بدهد یا دستکم برای مدتی نتواند مانند حالت عادی رفتار کند.

 ناگفته هایی باورنکردنی در مورد زندگی شخصی لیدی گاگا

۱۱- او در نوجوانی با بی اشتهایی و تهوع شدید دست به گریبان بوده است

وی در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۲ گفته که در دوران دبیرستان همیشه با مشکل استفراغ کردن مواجه بوده است. وی گفته که می خواسته بدنی موزون داشته باشد اما پدر ایتالیایی اش علاقه زیادی به گوشت داشته و هر شب غذاهای خوشمزه زیادی بر سر سفره آن ها وجود داشته است. وی بارها به پدرش اعتراض کرده که این غذاها مانع از موزون شدن بدن او می شوند اما جوابی نگرفته است وی گفته که رژیم غذایی نامناسبش بر روی صدا و حرفه اش نیز تاثیر گذاشته بود. با این وجود وی گفته که رژیم غذایی سفت و سختی را دنبال نکرده و این کار را مضر می داند.

۱۲- وی زمانی به ماریجوانآ و دیگر مواد مخدر معتاد بود

 
وی گفته که برای مدتی و به خاطر کاهش درد و اضطراب و البته به عنوان خوددرمانی ماریجوانآ مصرف می کرده است. وی گفته که برای کاهش درد روزی ۱۵ تا ۲۰ سیگار حاوی ماریجوانآ می کشیده است اما مارینا آبراموویچ به وی کمک کرده که اعتیاد خود را ترک کند. وی گفته که مارینا گفته در خانه اش چیزی جز هنر وجود ندارد و از آن زمان وی به ندرت ماریجوانآ مصرف می کند، هر چند در مستند زندگی اش نیز دیده می شود که به صورت تفننی از این ماده استفاده می کند.

البته وی گفته که بارها و بارها مواد مخدر دیگری را استفاده کرده و هر بار از ماده ای به ماده ی دیگر متمایل شده است. وی گفته که وی یک ابرقهرمان نیست و مانند هر زن دیگری می شکند و آسب پذیر است بنابراین او نیز نقاط ضعف و کاستی های خاص خودش را دارد.

ناگفته هایی باورنکردنی در مورد زندگی شخصی لیدی گاگا 


منبع: برترینها

امیرحسین فتحی؛ هم ژن خوب هم پشتکار

روزنامه امید جوان: وقتی امیرحسین فتحی در فصل اول سریال شهرزاد از داستان خارج شد خیلی ها تصور کردند کارگردان نمی خواسته این تصور شکل گیرد که نقش پررنگی به فرزند داده است. امیرحسین اما که حداقل ۱۰ سالی از سن واقعی بزرگ تر به نظر می رسد در فصل دوم به عنوان ناجی شیرین دیوان سالار به صحنه بازگشته و نقش پررنگی هم ایفا می کند و این بار از آن ادا و اطوارهای گل درشت هم کمتر خبری هست.

گفت و گوی شراره داوودی با فرزند حسن فتحی و به عبارت درست تر با بازیگر سریال شهرزاد در نقش های همایون مهتدی و صابر عبدلی که در سیزدهمین شماره از مجله الکترونیکی شهرزاد انتشار یافته از این قرار است:

 امیرحسین فتحی؛ هم ژن خوب هم پشتکار

ورود شما به سینما با فیلم «کیفر» به کارگردانی پدرتان بود. بعد از آن در «پریناز» بازی کردید. فیلمی که تا همین چند وقت قبل توقیف بود. فکر می کنید اگر پریناز همان سال ها اکران می شد، تغییری در روند بازیگری شما داشت؟ چون بین پریناز و «مزارشریف» به عنوان فیلم بعدی تان، تقریبا چهار سال فاصله افتاد.

واقعیت این است که «پریناز» همان سال هم اکران می شد، خیلی اوضاع برای من فرقی نمی کرد، چون دیگر ایران نبودم. در حقیقت من یک هفته بعد از فیلمبرداری از ایران رفتم و در این مسیر تجربه های جدیدی را به دست آوردم. این وقفه چهارساله به همین دلیل بود که در آن زمان اصلا ایران نبودم. البته وقتی برگشتم تجربه های کوچک را انجام دادم تا بین سینمایی ها شناخته و دیده شوم. به همین دلیل کارهای کوچک زیادی در این مدت انجام دادم؛ از «شاهگوش» آقای میرباقری تا «پرده نشین» بهروز شعیبی، «مزارشریف» حسن بریده و آخری هم «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» فرزاد موتمن بود که بعد از فصل اول «شهرزاد» آن را کار کردم.

چطور شد که برای بازی در «کیفر» انتخاب شدید؟ یعنی خودتان هم دوست داشتید بازی کنید یا انتخاب پدر بود؟

واقعیت این است که در آن زمان یک سالی بود که به سینما علاقه مند شده بودم و فهمیدم که پدرم در حال ساخت فیلمی است و برای همان نقشی که من بازی کردم، تست می گرفتند. در همان زمان من هم برای تست وقت گرفتم و باری این که حاضر باشم، حتی معلم خصوصی گرفتم و خودم را آماده کرده بودم. برای تست که رفتم، اصلا پدر داخل اتاق نماند و گفت خودتان این کار را انجام دهید! در اتاق علیرضا نادری وقتی می خواست صحبت کند، نگاهش به بابا افتاد که با چشم و ابرو اشاره می کرد که «نه! نه!» که در همین لحظه آقای نادری گفتند: «نه آقای فتحی، به نظرم این همان نقشی است که من نوشتم، فقط سنش کم است، باید ببینیم در تست گریم می توانیم سن او را بالا ببریم یا نه!» که بعد از تست گریم نتیجه مثبت شد.

بازی برای پدر سخت است؟ همیشه پدر و مادرها بیشتر بچه خودشان را دعوا می کنند تا مثلا از بقیه زهر چشم بگیرند! پدر شما همه چنین سخت گیری برای شما نسبت به بقیه دارد؟
(با خنده) بله همین طور است! به من خیلی سخت تر از بازیگرهای دیگر می گرفتند. شاید تمام فشارهای دیگری که ممکن بود وجود داشته باشد در پلان های من برخورد می شد و دقیقا برای من همین طور بوده که من را بیشتر دعوا می کردند.

شما تحصیلات آکادمیک خودتان را در رشته بازیگری گذراندید، فکر می کنید این درس ها موثر هستند؟ بیشتر از این جهت که شما شرایط ورود به سینما را داشتید، اما درستان را در همین زمینه انتخاب کردید. فکر می کنید ورود به این هنر از راه تجربی بهتر است یا آکادمیک؟

من دوره های بازیگری را در موسسه کارنامه گذراندم و هم در ایران و هم در خارج از ایران، ورک شاپ های مختلفی را شرکت کرده ام. نکته ای که وجود داشت تلاش زیادی را در مدت زمانی که هنرجو بودم انجام دادم و جزو معدود هنرجوهایی بودم که خیلی تمرین می کردم. من حتی زمانی که فیلم کار می کنم، اگر ورک شاپ باشد که بدانم چیز تازه ای را در آن یاد می گیرم، حتما شرکت می کنم. چون اصل بازیگری برای من خیلی مهم است و دوست دارم به بُعد توانمند آن برسم و برای این رسیدن تلاش خودم را هم می کنم.

 امیرحسین فتحی؛ هم ژن خوب هم پشتکار
بازیگری تجربی و آکادمیک بسته به شرایطی که فرد در آن قرار دارد با هم فرق می کنند، گاهی تجربی جواب می دهد و گاهی آکادمیک. در سینمای خودمان از هر دو سبک آن داریم. اما نظر شخصی خودم و براساس تجربه هایی که داشتم، فکر می کنم بازیگری خیلی موضوع آکادمیکی نیست و من هنوز هم خودم را هنرجو می دانم. برای من بازیگری به شکلی است که هر چه بیشتر کار و تمرین می کنم، بیشتر یاد می گیرم تا این که آکادمیک بدانم و از کسی بشنوم. گاهی در تمرین ها چیزهایی را می توان یاد گرفت که ممکن است بعدها در یک ورک شاپی آن را شنید.

درباره «شهرزاد» و نقشی که بازی می کنید؛ نقش شما پر از رمز و راز است و تا همین چند قسمت قبل حتی اسم اصلی اش را هم نمی دانستیم! چطور شد که در این نقش بازی کردید؟

در فصل اول ورود همایون معتدی خیلی ورود جذابی نبود و براساس طراحی، بیشتر یک آدم ادا و اطواری با نگاه های توخالی بود که اتفاقا خیلی هم نچسب و سرد رفتار می کرد. این ها رکن هایی بود که با کارگردان صحبت کرده بودیم و باید به همان شکل بازی می کردم. حتی اگر در سکانسی کمی احساس در چشم ها پیدا می شد، کات می دادند و می گفتند هیچی نباید در چشم هایت باشد، به جز سکانس آخر که با حشمت حرف می زند و می گوید: «بعضی بازی ها رو آدم دوست داره که زود تموم نشه» و می رود، شاید آن سکانس تنها جایی بود که بخشی از خود واقعی صابر عبدلی را می بینیم. بقیه آن ادا و اطوارهایی بود که طراحی شده بودند و اگر فصل دوم مجموعه ساخته نشده بود، در این صورت قصه صابر عبدلی هم ناتمام می ماند و مخاطب چیزی از آن نمی دانست. اما فصل دوم ساخته شد و حالا او را در روند داستان می بینیم.

با این حال همچنان «صابر عبدلی» شخصیتی است که کمتر از او می دانیم!

نقشی که من بازی می کنم پر از رمز و راز است و می تواند خیلی نقش جذاب و پرچالشی باشد. درست مثل نقشی که در فیلم «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» داشتم، چون کاراکتری که آن جا بازی می کردم هم چالش برانگیز بود. من تلاشم را می کنم و امیدوارم بیننده ها از آن راضی باشند. این نقش پر از پیچیدگی است. به قدری که خود بازیگر را به اشتباه می اندازد که کدام درست است و کدام غلط! خیلی نقش سختی است و همین پیچیدگی و سختی است که آن را جذاب تر هم می کند.

نکته دیگر، سن شماست. شما در نقشی بازی می کنید که دست کم از سن فعلی تان ۸- ۷ سال بزرگ تر است. این روند سخت نیست؟ خودتان دوست دارید بزرگ تر از سن تان باشید؟

من این طور فکر نمی کنم. من در تنهایی و خلوت خودم نقش را در سن خودم می بینم. اما شاید به واسطه فیزیک و چهره ام کمی بیشتر از سن اصلی ام به نظر برسم. واقعیت دوست دارم نقشی که در سن خودم است را بازی کنم. در واقع اگر نقشی باشد که برایم چالش برانگیز باشد و تجربه جذابی هم باشد و بتوانم در نقش بازی کنم، حتما قبول می کنم. اما الان اولویت ام این است که در سن خودم باشم. البته فکر می کنم صابر عبدلی هم خیلی با خودم تفاوت نداشته باشد.

 امیرحسین فتحی؛ هم ژن خوب هم پشتکار
شاید تصور این باشد او ۷- ۸ سال بزرگ تر است، اما خودم فکر می کنم تفاوت سنی من با صابر عبدلی نهایت ۲- ۳ سال است.

موضوعی که برای من به عنوان یک جوان جذابیت دارد، این است که ما در آن دوران نبودیم و در دنیای امروز هم تقریبا انگشت اتهام به سمت مان است که اطلاعات زیادی از گذشته تاریخی کشور خود نداریم. شما برای این که به حال و هوای دهه ۳۰ نزدیک بشوید، چه کردید؟ رسیدن به نقش جوان آن دوران برای شما چطور اتفاق افتاد؟

طبیعتا وقتی انسان چیزی را نبیند، نمی تواند آن را هم بازآفرینی کند. اما به واسطه فیلم های واقعی و سینمایی، کتاب ها و عکس ها می تواند خودش را در آن موقعیت قرار دهد.

درباره من هم این شرایط وجود داشت و از همین ابزار استفاده کردم. البته من هر چقدر هم این کار را انجام دهم، نمی توانم کاملا به جوانی که در سال ۳۲ زندگی می کرده، برسم. به همین دلیل از نشانه هایی که در فیلمنامه وجود دارد، استفاده می کنم و با این نگاه که اگر من را در آن زمان می گذاشتند چطور بودم، جلوتر می روم. چون گاهی فکر می کنم آدم ها در زمان های مختلف رفتارهای نسبتا مشابهی از خودشان بروز می دهند و شاید فقط در گویش ها و رفتارهای فیزیکی و اجتماعی فرق کنند. به همین دلیل من سعی کردم صابر عبدلی امروزی را به سال ۳۲ ببرم و نشانه هایی که از زندگی آن زمان دارم را در نقش استفاده کنم.

خودتان نظرات مردم را چقدر دنبال می کنید؟

من ۹ سال است که تلاش می کنم و در این مدت کارهای کوچک، بزرگ و تئاتر را در کارنامه داشتم و یک شبه وارد سریالی به این بزرگی نشده ام که نقش خوبی مثل صابر عبدلی را داشته باشم و این برخلاف نگاه عده کمی است که فکر می کنند خیلی بدون مقدمه وارد دنیای سینما شدم. به هر حال من بذری که در این سریال کاشتم را توانستم با این سریال که محبوب شده، برداشت کنم. به همین دلیل برایم جذاب است که نظرات را بخوانم و بدانم، البته نه خیلی زیاد که وقت آدم را بگیرد.


منبع: برترینها

ناتالی ساروت و جهانی نو در ادبیات

روزنامه اعتماد –  پونه بریرانی: ناتالی ساروت خالق آثاری چون : چهره یک بیگانه ، مارترو، عصر بدگمانی ، افلاک نما، بین زندگی و مرگ و نمایشنامه های : سکوت ، دروغ ، ایسما، بخاطر یک بله یا یک نه در ۱۸ ژوییه ۱۹۰۰ در روسیه به دنیا آمد و دو سال بعد، پس از جدایی پدر و مادرش مقیم فرانسه شد. در سال ۱۹۲۵ با ریموند ساروت در دانشکده آشنا شد که به ادعای خودش بهترین و اولین خواننده همیشگی آثارش بوده ، کسی که مفهوم تراوشات قلمی او را چنان که بایست در می یافت . ساروت از پیشگامان رمان نو بود.

ساروت ؛ راوي شي ء وارگي 

البته بعضی معتقدند چیزی به نام رمان نو به خودی خود وجود نداشته ، بلکه این نام نتیجه هیاهویی بوده که عده یی روزنامه نگار و منتقد ایجاد کرده بودند. ظاهرا ماجرا از این قرار است که در سال ۱۹۵۷منتقدی به نام «امیل هانریو» نقدی بی رحمانه بررمان «کرکره » اثر «رب گری یه » نویسنده و فیلمساز فرانسوی ، نوشت و در حالی که بسیار از سبک نگارش گری یه برآشفته بود گفت : «بفرمایید این هم رمان نو»! و انگار اصطلاح رمان نو از همان زمان سر زبان ها افتاد.

اینکه تاریخ تولد این اصطلاح از چه زمانی است چندان اهمیتی ندارد، چیزی که قابل توجه است این است که خیلی قبل از این یعنی در حدود سال ۱۹۳۹ ناتالی ساروت اولین  کتاب خود را نوشت که با قواعد ادبیات کلاسیک جور در نمی آمد و اگر از خیر نظریه پردازی و تئوری دادن بگذریم ، می شود خیلی ساده و سر راست گفت این کتاب و کتاب های بعد از آن نتیجه تفکرات ، مطالعه و شیوه نگارش نویسنده اش بوده . در همان زمان نویسندگان دیگری مانند کلود سیمون ، میشل بوتور، روبر پنژه ، کلود اولیه و… از دیگر کسانی بودند که بر اثر تحولات اجتماعی و سیاسی دست از شیوه بیان واقع گرایانه برداشتند و نگارش کلاسیک را پشت سر گذاشتند. شاید بشود گفت این تغییر در فضای ادبی اعتراضی بود به تسلط روزافزون عقل گرایی که منجر به نوعی طرز تفکر قالبی و متعصب شده بود. اگرچه با مقایسه کار نویسندگان این دوره می شود به تفاوت اساسی آثار این گروه پی برد اما می شود گفت همه آنها در حداقل یک نکته مشترک بودند و آن هم ایجاد تغییر و تحول در فضا سازی ، زمان بندی ، شخصیت پردازی و حتی در مواقعی رد اصل طرح و توطئه به شکل سنتی اش بوده .

ساروت ؛ راوي شي ء وارگي 

بطور مثال ناتالی ساروت در «افلاک نما» بیش از آنکه درگیر روایت و خط داستان باشد، مشغول توضیح رفتار درونی و عکس العمل های شخصیت هایش است . او تنها نمایی کلی از بیرون ، از ظاهر اشیا، آدم ها ومکان ها نشان می دهد، نمایی درشت و زودگذر، اما با دقت یک بیولوژیست به تحلیل و تفسیر روان قهرمان های داستانش می پردازد. اگرچه می شود آثاراین نویسنده را در گروه داستان های روان شناختی قرار داد، اما او ظاهرا به چنین چیزی معتقد نیست . به نظر ساروت ، روانشناسی علمی است که انسان را در قالبی ازپیش تعیین شده قرار می دهد و هویت انسانی را مارک دار می کند. در روانشناسی ، البته به زعم ساروت ما با تیپ مواجه هستیم در حالی که نویسنده «افلاک نما» آدم ها را در یک دار و دسته خاص و خصوصیت اخلاقی ثابت فرض نمی کند.

ذهنیت نسبی نگر ساروت انسان را موجودی پیچیده ، چند بعدی و غیرقابل پیش بینی می داند. اگر از دیدگاه ساروت نسبت به روانشناسی بنگریم ، می شود گفت آثار این نویسنده که به عقیده ژان پل سارتربه دلیل کم رنگ بودن جنبه ادبی و داستانی و پرداخت بیش از حد به عناصر دیگر (مثل شخصیت و درون آدم ها) ضد رمان توصیف شده بود، با دیدگاه نسبی نگر پست مدرن تطابق دارد.

به هرحال معانی قراردادی و دگمی مثل آدم خوب ، آدم بد برای انسان امروز معنا ندارد و خواننده ادبیات نو بیشتر مشتاق طیفی از رنگ هاست تا حکومت دو رنگ سیاه و سفید. خواننده امروز آنچنان که ناتالی ساروت در «عصر بدگمانی » می گوید: «نسبت به داستان ، بدبین و بدگمان شده است و دیگر بسادگی زیر بار سرگذشتی خیالی و فرضی نمی رود و بنابراین رمان نویس ناچار است راه های تازه یی بیابد تا اعتماد خواننده را به قصه خود جلب کند.» ظهور و سیطره ماشینیزم و در پی آن جنگ و کشتاری که به مدد صنعت آسان تر و سریعتر صورت می گرفت و رشد سرمایه داری و نابرابری اجتماعی ، همه از عواملی هستند که انسان امروز را ترسان و نامطمئن کرده و تفکر عدم قطعیت ریشه در همین احوال بشر دارد.

برای چنین موجودی دیگر داستان هایی با روایت خطی ساده و قابل پیش بینی و پایان های خوشایند و شخصیت های قالبی ، بی ارزش است . انسان امروز توقعی دیگر از ادبیات دارد. انتظار شکلی دگرگون شده ، شخصیت هایی که نمایانگر پوچی و تنهایی بشر باشند و نویسندگانی که نای اعتراض به این نیروی مخرب را داشته باشند. نتیجه چنین تلاشی را می شود در آثار ناتالی ساروت دید. او انسان را با نگاهی ورای آنچه در ظاهر نشان می دهد زیر نظر دارد. حتا توجهش به اشیا هم از همین جنس است . در «افلاک نما» آدم ها آن قدر درگیر اجسام هستند که خود، مسیری را به سمت شی ءوارگی طی می کنند.

ساروت ؛ راوي شي ء وارگي 

انگار چیزی غیر از موجودیت و انسانیت شان هست که آنها را تعریف می کند و این عقیده به روشنی در تلاش خانواده «گیمیه » برای عوض کردن آپارتمان و خرید اسباب و اثاثیه جدید، مشهود است . انسان چیزی است در ردیف اشیا و آن قدر گره خورده با آن که انگار بدون آن هویتی ندارد. در «افلاک نما» ما نه شاهد قهرمانی مشخا هستیم و نه حتی خط روشنی از روایت داستان ، بلکه تنها با تاثرات ذهنی آدم ها سر وکار داریم . آدم هایی گاه خوب ، گاه بد، به همین سادگی ! آدم هایی که نمی شود درباره آنها قطعیتی صادر کرد چرا که هرچه پیشتر می رویم این نکته بر ما روشن می شود که دنیا پر است از توهمات بشر و قاعده یی کلی ، ثابت و واقعی وجود ندارد. ناتالی ساروت ، «افلاک نما» را در کمال بی طرفی نوشته . در این اثر ما نه با شیوه یا نوع نگاه زنانه یا فمنیستی مواجهیم ، نه داوری و نه تفسیر.

تنها گزارشی است از حالات متغیر انسانی و وقایعی که در ذهن اتفاق می افتد. ذهنی انسانی و نه یک جور خودآگاهی زنانه و غیبت ذهن مردانه . شاید بشود گفت زاویه دید ساروت خنثی است و این نگاه ویژه نتیجه همان نفی شخصیت پردازی کلاسیک در آثارش است . ساروت چیزی را در آدم هایش جست وجو می کند ورای جنسیت ، چیزی که درونشان اتفاق می افتد و شاید به همین دلیل دیالوگ در آثار ساروت بیش از آنکه نتیجه یک تعامل اجتماعی باشد، چکیده گفت وگوی درونی و ذهنی آدم هاست . احتمالا ساروت هم به این گفته ویرجینیا ولف معتقد است که می گوید: «برای هر کسی که می نویسد، فکر کردن درباره جنسیت خود مخرب است . (صفحه ۱۴۸ اتاقی از آن خود)

 منابع :

 

چند مقاله از آلن رب گری یه (قصه نو، انسان طراز نو) ترجمه دکتر محمد تقی غیاثی مصاحبه ایریس رادیش منتقد و نویسنده آلمانی با کلود سیمون به مناسبت انتشار ترجمه آخرین رمان نویسنده ، ترجمه بهزاد کشیمری ، سایت برج . مصاحبه با ناتالی ساروت در سال ۱۹۹۰ (روزنامه شرق )

    منبع : «کتاب در خانه »


منبع: برترینها

نگاهی به زندگی و مرگ ستارخان

نام ستارخان حداقل برای آنان‌که سیر تاریخی مشروطه را دنبال کرده‌اند، آشناست؛ مسیری که پر از تلاطم و دگرگونی‌های شخصیتی برای این سردار ملی بود تا به یک چهره مؤثر در تاریخ تحول سیاسی کشور تبدیل شود. به‌همین‌‌دلیل می‌توان در چندین جبهه به بررسی شخصیتی ستارخان پرداخت.

در نقطه آغازین بیوگرافی این شخصیت، به ویژگی‌های اقلیمی منطقه‌ای می‌رسیم که او در آن دیده به جهان گشود؛ روستای بیشک ورزقان که جوانان آن به مردان نبرد مشهورند. مسئله تا دوران نوجوانی مشهود نیست تا ستار قره‌داغی در کنار پدرش به بزازی مشغول باشد؛ درست تا آغاز حسی انتقام‌جویانه به عقیده برخی و قتل برادرش اسماعیل که به جرم همکاری با فردی فراری از قفقاز به دستور مسئولان حکومتی کشته شده بود.

فراز و فرود يك اسطوره 

پس از این واقعه، شرایط ماندگاری در ارسباران برای خانواده‌اش مهیا نبود تا ستار به تبریز مهاجرت کند و ساکن محله‌ای با عنوان «امیرقیز» یا امیرخیز باشد؛ محله‌ای که این روزها با نام ستارخان گره خورده است و سمبل مقاومت تبریز در تاریخ عنوان می‌شود. این قسمت از زندگی‌نامه ستارخان فصل مشترک بسیاری از مطالبی است که درباره بیوگرافی او نگارش یافته است.

 به عقیده مورخانی از جمله کسروی، ستارخان در مقاطع جداگانه‌ای قرار گرفت که در شکل‌گیری عقاید و اندیشه‌های آرمان‌گرایانه او تأثیر بسیاری داشت. توانایی‌های او در زمینه اسب‌سواری و تیراندازی که از مهارت‌های بسیاری از قره‌داغی‌های آن دوران بود، ستار را به مهره‌ای قدرتمندتر تبدیل کرد تا جزء سواران حاکم خراسان باشد، اما بدون‌شک سخنان بسیاری درباره سفر او به عتبات عالیات مطرح می‌شود؛ سفری که در شکل‌گرفتن عقاید دینی او مؤثر بود.

درواقع می‌توان به این نتیجه رسید که قسمت بزرگی از عقاید ستار قره‌داغی در خارج از تبریز جریان یافت تا این شهر محلی برای عمل‌گرایی او باشد. با وجود احساسات منفی نسبت به جریان حاکم در ایران، مورد لطف مظفرالدین میرزای ولیعهد قرار گرفت تا از همان لحظه به‌بعد ستارخان نام بگیرد و در جمع تفنگداران ژاندارمری برای محافظت از ولیعهد حضور داشته باشد.

پیش از تمامی اتفاقات در جوانی‌اش به جمع لوطیان تبریز پیوسته بود؛ همان سنتی که آغاز و کمالش در دوره قاجار به حساب می‌آمد و این خصوصیات رفتاری و اخلاقی‌اش زمینه درگیری با یکی از مأموران محمدعلی میرزا را فراهم کرد تا از شهر بگریزد. اعتقاد اصلی و غالب اهالی تاریخ بر این است که ستارخان در این بازه زمانی به عیاری پرداخته بود که احیاگر اندیشه عیاران است. درواقع او از ثروتمندان می‌گرفت و به فقیران عطا می‌کرد و چاره‌ای جز مبارزه با جبر زمانه خود نداشت.

با گذشت زمان، به درخواست علما و مجاهدین حضور در انجمن حقیقت و انجمن ایالتی تبریز لحظه رسمی‌شدن حضور او به‌همراه باقرخان در جرگه مشروطه‌خواهان بود تا داستان درگیری‌اش با رحیم‌خان و شجاع‌الدوله نقطه اوجی در جریان مشروطیت باشد. مقاومت ١١ماهه او و اهالی تبریز به یک موفقیت بزرگ ختم می‌شود.

اسماعیل امیرخیزی در کتاب قیام آذربایجان به چهار نبرد مهم و اساسی ستارخان اشاره می‌کند. نبردهای قراملک، الوار، خطیب و حکم‌آباد مقاومت را به نتیجه می‌رساند تا همین روند جریان مشروطیت را به شهرهای دیگر منتقل کند تا قزوین ضربه پایانی مشروطیت بر پیکره محمدعلی‌شاه قاجار باشد و ١٧ ربیع‌الثانی برگ سبزی برای مجاهدین نام گیرد و محمدعلی‌شاه موافقت خود را با اعطای مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی اعلام کند.

فراز و فرود يك اسطوره 

 
در تاریخ، صحنه انتهای زندگی قهرمان داستان چند ظرف مکانی مشخص دارد؛ تهران، پارک اتابکی، دستور خلع سلاح، امتناع و مرگ در ٢٨ ذی‌الحجه ١٣٣٢. درواقع آنچه که سعی به ذکرشدن در این روند تاریخی بود، اشاره به مشترکاتی است که مناقشات چندانی را در پی نداشته است. با وجود واقعه‌نگاری‌های زندگی ستارخان، شبهات بسیاری درباره زندگی او وجود دارد که حاصل هم‌نشینی او با افرادی با اندیشه‌های متفاوت است؛ اندیشه‌هایی که به یک هدف مشترک ختم شده است و آن چیزی جز مبارزه با استبداد نبود. در این مجال به برخی شبهات بی‌پاسخ درباره ستارخان می‌پردازیم.

محرک‌های حرکتی ستارخان

همواره عده‌ای سرچشمه نبرد ستارخان با استبداد حاکم را در دوران نوجوانی می‌دانند چراکه معتقدند حس کینه ناشی از قتل برادرش ازسوی مأموران دولتی است. درحالی‌که خاندان سردار ملی وجود چنین مسئله‌ای را نفی می‌کنند و معتقدند که مردم‌گرایی و حضور در طبقه اصلی جامعه، محرک اصلی او برای چنین اقدامی بود. حال اگر بحث کینه و حس انتقام مطرح بود، ستارخان در جمع تفنگداران ولیعهد قرار نمی‌گرفت. به‌هرحال سیر تحولات تاریخی را نباید در اقدامات مقاومتی او به فراموشی سپرد.

عقاید دینی ستارخان

بسیار مطرح شده است که حرکت ستارخان مورد تأیید علمای نجف بود. شواهد تاریخی و گفت‌وگوهای اعضای خاندان سردار ملی از شیخیه‌بودن او و باقرخان خبر می‌دهند. این فرقه نام خود را از شیخ احمد احسایی گرفته است که خاستگاه آن عربستان عنوان می‌شود و با دعوت فتحعلی‌شاه قاجار به ایران مهاجرت کرد. با وجود این مورد تکفیر ملامحمدتقی برغانی قرار گرفت. تفکر شیخیه تفاوت‌هایی درمورد معاد، ترکیب اصول دین و نحوه ظهور امام زمان داشته است. همین مسئله تناقضاتی را درباره عقاید مذهبی ستارخان و حمایت‌های علمای نجف از او در ذهن بسیاری ایجاد کند و هنوز پاسخی به این مسئله ارائه نشده است.

می‌توان باقطعیت نتیجه گرفت وی مقلد افرادی همچون آخوند خراسانی و ثقه‌الاسلام بوده است. شاید یکی از دلایل اصلی اشاره‌نشدن بیش از حد نام آنها از سوی علمای معاصر، چنین مسائلی باشد.

اختلافات ستارخان و باقرخان

همواره به دوستی سردار و سالار ملی اشاره شده است. در کنار این دوستی اختلافات بسیاری نیز مشاهده می‌شود. این اختلافات ابتدا منجر به جنگ این دو می‌شود. باقرخان در آستانه مرگ قرار می‌گیرد و از ستارخان می‌خواهد تا فرصتی برای زندگی و خدمت به او فراهم شود. گذشت زمان انس و الفتی را میان این دو فراهم می‌کند تا دشمنان دیروز هم‌رزم باشند، سواد خواندن و نوشتن باقرخان در کنار صلابت ستارخان این زوج مبارز را فراموش‌ناپذیر کرده است. با وجود این اتحاد، هردو آنها اختلاف سلیقه‌هایی داشته‌اند.

 فراز و فرود يك اسطوره

آرمان اصلی

سه خط فکری مهم طیف متفاوتی را در کنار جریان مشروطیت قرار داد. عقاید دینی نقش اصلی را در گسیل مردم به این مسیر ایفا کرد. با دستورات و فتواهای علمای نجف، مشروطیت به جبهه‌های مردمی نیز راه یافته بود. در کنار مذهب، عقاید آرمان‌گرایانه مشروطه که اندیشه‌های غربی در آنها مشاهده می‌شد، طیف دیگری را وارد آزادی‌خواهی کرد.

سومین بعد فکری به بغض و کینه بسیاری به محمدعلی‌شاه مربوط می‌شود. بسیاری مورد اول را آرمان اصلی سردار ملی عنوان می‌کنند اما با نگاهی عمیق شاید به موارد دوم و سوم نیز دست یافت. یکی از تئوری‌های موجود در این زمینه، تأثیرپذیری او از اندیشه‌های سوسیال‌دموکرات است. سام سردار ملی نتیجه ستارخان، از حضور او در دوران نوجوانی در ساختمان راه‌آهن قفقاز و کار در معادن نفت باکو خبر می‌دهد. همچنین ستارخان هم مانند بسیاری از مردم در چندین مقطع متفاوت کینه‌های بسیاری نسبت به محمدعلیشاه داشته است. در هم قراردادن این عوامل قرارگیری قطعی این مبارز ملی را در هیچ‌یک از اندیشه‌ها تأیید نمی‌کند.

پناهندگی به سفارت عثمانی

رابطه بین ایرانیان و عثمانیان چندان خوب نبوده است. در مقیاس جزئی‌تر هم می‌توان رابطه نه‌چندان خوب اهالی تبریز و عثمانیان از دوره صفویان تا اوایل حکومت پهلوی را نتیجه گرفت که یکی از این عوامل، تقابل شیعه و سنی مذهب اصلی هردو اقلیم بود. رفتارهای عثمانیان در نجف با علمای شیعه، برخی از آنان را آزرده کرده بود تا به ایران و به‌ویژه تبریز مهاجرت کنند. حال با توجه به ارادت ناپوشیده قلبی به این مراجع، داستان پناهندگی او با فشار مضاعف روس‌ها کمی عجیب و غیرمنطقی به نظر می‌رسد.

در سوی دیگر، ارتباط قلبی ایرانیان با جوانان ترک عثمانی را توجیهی برای این امر به حساب می‌آورند، زیرا حرکت و جنبش این افراد الهامی برای ایرانیان در مشروطه‌خواهی بود. استبداد ٣٢ساله عبدالحمید شباهت بسیاری به رفتارهای محمدعلی شاه داشت تا این شاه قاجار رفتارهای او را سرمشق قرار دهد. رهایی جوانان عثمانی، این خودباوری را به ایران منتقل کرد. این تأثیرپذیری به حدی است که به اعتقاد سیدحسن تقی‌زاده، ریشه این لغت از مفاهیم عثمانی وارد ایران شده است. براساس این استنباط موضع‌گیری عثمانی برخلاف روسیه منجر به چنین اقدامی از سوی ستارخان شده است.

خائنان به ستارخان

هم‌زمان فشارهای روسیه به ستارخان، وی برای تجلیل به تهران دعوت می‌شود و در مسیر تبریز به تهران بسیاری به استقبال او می‌آیند؛ سفری که به مرگ او منجر می‌شود. یکی از این بدرقه‌کنندگان کسی جز یپرم‌خان ارمنی نیست که پس از انقلاب مشروطه به ریاست نظمیه رسید. یپرم‌خان و حیدرخان عمواوغلی هردو از هم‌رزمان ستارخان بودند اما در تهران و پس از تصویب دستور خلع سلاح و امتناع سردار ملی، دستور حمله به پارک اتابکی از سوی یپرم‌خان صادر می‌شود؛ واقعه‌ای که منجر به زخمی‌شدن ستارخان و کشته‌شدن بسیاری از ملازمان او می‌شود.

هنوز مشخص نیست آیا این افراد به دلیل اختلاف سلیقه با ستارخان با او به مشکل خورده‌اند یا اینکه منافع هردو منجر به چنین واقعه‌ای می‌شود. روابط ستارخان با این دو نفر آنچنان صمیمی نقل شده است که او کاری جز تصمیم موافق آنان انجام نمی‌داد. بسیاری معتقدند مسائل می‌توانست با گفت‌وگوی طرفین ختم به‌خیر شود تا رخ‌ندادن چنین اتفاقی شک و شبهات را دراین‌باره افزایش دهد.

فراز و فرود يك اسطوره 

قوم‌گرایی یا ملی‌گرایی؟

ستارخان چهره‌ای مثبت و قهرمانی برای همه ایرانیان به حساب می‌آید، اما همیشه جبهه‌بندی‌های متفاوتی دراین‌باره مشاهده شده است. ستارخان در پاسخ به درخواست روس‌ها برای برافراشتن پرچم روسیه بر درِ منزل خود، می‌گوید: «ژنرال کنسول، من می‌خواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید.

من زیر بیرق بیگانه نروم». این اظهارات مهر تأییدی از جانب بسیاری برای وطن‌پرستی ستارخان است. پیش از این گفته شد سردار ملی تأثیرپذیری از تفکرات سوسیال‌دموکرات منطقه قفقاز داشت که دلیل آن چیزی جز همنشینی با حیدرخان عمواوغلی نبود که او را جزء پایه‌گذاران مکتب کمونیسم در ایران به حساب می‌آورند. تفکرات حیدرخان در ادامه منجر به ایجاد نگرشی شد که به تقویت قومیت‌گرایی پرداخت.

در سوی دیگر، داستان دولت عثمانی در زمان قاجار همواره متهم به دست‌داشتن در تحرکات منطقه قفقاز برای پیوستن مردمان آنها به قلمرو خود شده است، چراکه عثمانی‌ها مردمان قفقاز را ترک‌تبار می‌دانند. مسئله‌ای که در حال حاضر هم مورد چالش و مناقشه است. از طرفی پناهندگی ستارخان به سفارت عثمانی نیز یکی از دلایل جبهه روبه‌رویی برای داشتن تفکرات قومیت‌گرایی محسوب می‌شود. این مسئله علامت سؤال بزرگی را برای همه مخاطبان تاریخ مشروطه مطرح کرده است.

با وجود مطرح‌شدن همه این سؤالات، ستارخان چهره‌ای محبوب باقی خواهد ماند؛ محبوب برای مردم به خاطر زندگی برای آنها و محبوب برای اهالی مذهب به خاطر تمکین به دستورات آنها خواهد بود. به واسطه او، تبریز سمبل مقاومت ملی شد تا همه سال نام این شهر با سردارانی مانند او عجین شود و مورد تمجید راتسلاو، از کنسول وقت انگلیس، قرار گیرد که گفت: او سردار توده و آرزوهای مردم بود. روزنامه «نوویه ورمیا» از روسیه حرکاتش را پراهمیت برای مخالفان تاتاری و قفقازی بداند که از حرکات او الهام می‌گرفتند. درست مثل قهرمانان چریکی داستان‌های نبرد حق علیه باطل. همچون چه‌گوارا که با زخم به وداع رسید و باور اینکه شاید تاریخ که به صورت متناوب در جغرافیای متفاوت تکرار می‌شود، قوت گیرد.


منبع: برترینها

یک هفته و چند چهره؛ هاجر عصبانی و داغ اهورا

برترین ها – ایمان عبدلی: هفته‌ی پر ماجرایی که گذشت در دل خودش درخشش نوجوانان فوتبالیست را داشت، امیدواریم که ادامه دهند و اتفاقات تازه ای در فوتبال دود گرفته‌ی وطنی بیفتد. ماجرای آقای دوربینی و حجت السلام قرائتی هم بود که نوشتن در آن رابطه ملاحظاتی داشت و البته مساله ترامپ و برجام که باید منتظر باشیم تا به قطعیت برسد.

هاجر چنارانی یا (نماینده هفته)

حرکات عجیب نماینده نیشابور در مقابل معاون استاندار خراسان رضوی که به اشتباه از واژه خراسان غربی استفاده کرده بود، سوژه رسانه ها شد. نماینده مردم نیشابور به سبک خانم های کوچه نشین پایه میکروفون را گرفت و شان و جایگاه یک نماینده را زیر سئوال برد. این که هر کسی و در هر جایگاهی دچار نوسان می شود، امری پذیرفتنی است اما این را هم می دانیم اصولا سیاستمداران باید تحت آموزش و ضوابطی قرار بگیرند که سعه ی صدر داشته باشند.

تکرار مکررات است که بگوییم نبود نظام حزبی روشن منجر به رشد غیرمترقبه و بدون پیش زمینه آدم ها می شود. بارها و بارها نوشته اند و نوشته ایم که آدم هایی که در گذر زمان و به مرور به جایگاه نرسند، نورسیده اند و این خاصیت نورسیده هاست که شان جایگاه خودشان را نمی دانند، چون اندازه جایگاهی که دارند نیستند و از فرط ذوق زدگی قیمه ها را در ماست می ریزند. گذر زمان و نشست ذهنی لازمه پذیرش عناوین سیاسی ثقیل است. ضربه‌ی اول را در ماجرای خانم هاجر چنارانی از همین قصه ی پر غصه ی روابط الا بختکی و آدم های کوتاه مدت می خوریم. ضربه دوم و اساسی تر در این ماجرا چیز دیگری است؛ چیزی که بیشتر می سوزاند و حسرت می آورد، این است که چرا یکی مثل هاجر چنارانی چنین بی مسئولیت و فارغ رفتار می کند؟ نمی داند خیلی ها حضور زنان را در موقعیت های رسمی تاب نمی آورند و اصلا زنان حتی از سمت خودشان هم تحت فشارند؟

یک هفته و چند چهره؛  هاجر عصبانی و داغ اهورا 

وقتی هاجر چنارانی آن گونه بی محابا شلوغ کاری می کند، احتمالا نمی داند که چند سال و چقدر حضور زنان را در عرصه های طراز اول اجتماعی – سیاسی عقب می اندازد؟ در جامعه ای که زمینه های ذهنی گوناگون مقابل حضور زنان دست انداز می سازد و در برابر مردمانی که دائما در چالش و قضاوت حضور زنان هستند و حتی رانندگی آن ها را تحمل نمی کنند، چنین اقدامی با این بُرد تبلیغاتی، به مثابه یک خودزنی وسیعی است. انگار چنارانی تیربارش را سمت هم جنس هایش گرفته و آبروی آن ها را جوری می ریزد که صد تا مرد هم نتوانند. تعارف که نداریم دریافت عمومی از حضور زنان در هر عرصه ای دریافتی مبتنی بر حضور ویترین ساز آنان است. به هر حال نگاه عمومی مردان به زن ها بر پایه حس مالکانه  است.

مخلص کلام این که اگر هاجر چنارانی رگ غیرتش باد کرده و فکر مردم شهرش است و یا خواسته از این کلاه نمدی بسازد و حضورش در دوره ی بعدی را تضمین کند. یا اصلا عصبانی شده و بی اختیار به اشتباه افتاده یا هر چیز دیگری … مهم نیست! مهم این است که او به تعمیق باورهای غلط در مورد زنان ایرانی دامن زده و حالا خیلی ها از فرصت استفاده می کنند و یک دست انداز دیگر در راه حضور اجتماعی زنان اضافه می کنند. باور عمومی بیشتر از هر چیز تحت تاثیر اخبار و رسانه هاست و آن ها را بی مواجه و بی هیچ سپرعقلانی می پذیرد و ششدانگ قبول می کند. بله! ببینید زن ها فرق نمایندگی را با کوچه نشینی نمی دانند؟ ببینید هنوز شرایط برای حضور آن ها مهیا نیست؟ ببینید که نیاز به کار فرهنگی داریم؟ زن آسیب پذیر است! زن نیاز به مراقبت دارد  و…زن در این قرائت تبدیل به گلدانی می شود که رشدش تحت کنترل مردانی است که حتی اگر بخواهند آفتاب را هم دریغ می کنند.


علی عبدالخانی یا (خشونت زده هفته)

«دانش آموز شوشی بر اثر تنبیه ناظم دچار تشدید ناراحتی پرده‌ی گوشش می شود به همین مناسبت این یادداشت که پیش از این در مورد موضوع مشابهی کار شده بود را بازنشر کردیم»

باید از مطلوب ها نوشت گرچه که نباشند و یا خیلی دور از دسترس به نظر بیایند. واضح و مسلم است در نظام آموزش و پرورشی که هنوز در احوالات سیستم گرمایش و سرمایش درمانده و عاجز است صحبت از شناسنامه دار کردن دانش آموزان کمی ایده آلیستی و آرمانی به نظر بیاید، اما خب واقعیت ما اگر چه با آن جای آرمانی فاصله دارد اما تجربه دیگران راهی را نشانمان می دهد که عاقبت به خیری جز در آن نیست.

مدارس در جوامع مدرن و حتی در حال توسعه وقت زیادی از کودکان و نوجوانان را اشغال می کند، این صرف زمان زیاد در کنار ضعیف شدن ارتباطات خانوادگی از این مکان ها پایگاههایی فراتر از یک فضای منحصرا آموزشی می سازد. یعنی مدرسه برای کودک و نوجوان پایگاه عاطفی می شود؛ او با درد و دل کردن و با پناه بردن به مدرسه اصلا برای خودش چیزی فراتر از یک کلاس درس می سازد.

یک هفته و چند چهره؛  هاجر عصبانی و داغ اهورا 

 حالا با چنین وصفی دانش آموزان هر کلاس درسی باید شرایطی روشن و کارنامه ای دقیق از گذشته و پیشینه خودشان داشته باشند و در حالت آرمانی معلمی (ناظم) داشته باشند که فارغ ازتمام معضلات روزمره (حداقل تا حد قابل قبولی از فراغت) بالای سر آن ها باشد، گذشته ی آن ها را بداند و بداند از کدام فرهنگ آمده اند؟ در چه خانواده ای زیست می کنند؟ و فرزند چندم خانواده اند و به طور کلی آشنایی دقیق با جزئیات شخصیتی هر دانش آموز برای تمامی اولیای مدرسه واجب است.

خشنوت آن هم در محیطی هنجار ساز مثل مدرسه اصلا زمینه ساز وندالیسم است. فرد پس از تحمل خشونت به مرور با درونی کردن خشم در بهترین حالت این خشم را به شکل افسردگی پنهان نشان می دهد، خشم ناشی از تحمل خشونت گم و نیست نمی شود، با فرد می ماند و نوجوان و یا کودکی که نسبت به افراد بزرگسال از مهارت کلامی کمتری برخوردار است به شکلی الکن خشم اش را بازتولید می کند، گویی یک وجود ناقص راهی جامعه می شود که در تمامی ارتباطات پیش رو می تواند مریض و نابهنجار رفتار کند.

البته دراین میان ماجرای ارتباط صحیح و ساختاری میان اولیای مدرسه و اولیای خانه هم در میان است که می توانند بسیار موثر و پیشگرانه عمل کنند ارتباطی که در ایران در شکل مضحک فقط بوی تامین هزینه می دهد و به قولی آن چه که تصمیم گیرندگان مدارس و اولیای خانواده را به هم نزدیک می کند، کاستی های بی شمار آموزش و پرورش در تامین هزینه های مدارس است. ابتدای نوشته هم ذکر کردیم شاید صحبت از چنین ایده آل های در اوضاع فعلی جایی نداشته باشد اما واقعیت چیزی غیر این نیست. این که در خلا ساختارهای محکم و ضوابط روشن آدم ها قربانی می شوند، همان آدم هایی که باید ساختارها را شکل بدهند. دیالکتیک این قربانیان و ساختارهای الکن، تا اراده ی عزم و جزم متاسفانه ادامه خواهد داشت.


اردلان سرفراز یا (ترانه سرا هفته)

شکایت اردلان سرفراز از رضا صادقی، علی لهراسبی و سینا سرلک اواخر هفته گذشته خبرساز شد و حالا یک هفته ای از ماجرا گذشته و بحث ها کمی فرو کش کرده. دوستان داخلی ظاهرا ترانه «سوغاتی» نوشته سرفراز را به انحای مختلف ارائه داده اند و او هم شاکیست که حق مولف رعایت نشده.

واقعیت این است که ما سال ها و دهه ها با موسیقی موسوم به لس آنجلسی زندگی کرده ایم و می کنیم و ریشه ی آن جنس موسیقی خیلی مستحکم و عمیق است. اصلا نیت قیاس موسیقی تولید داخل و تولید لس آنجلس نیست و کما این که غیر قابل انکار است که در این سال ها موسیقی داخلی در جذب مخاطب موفق عملکرده و امروز در هر پلی لیستی سهم داخلی ها بیشتر است، اما در این سهم بیشتر، نکته هایی هست که معضلاتی این چنینی ایجاد می کند.

از جمله ی این نکته ها مساله ی عرصه بی رقیبی است که امثال صادقی از مواهب آن برخوردارند. آن ها در شرایطی که خیلی ها اجازه ورود به کشور ندارند، عرصه را مال خود کرده اند. در چنین شرایطی گمان می کنند کیفیت کاری موجب استقبال شده و در همین فضا به کسی مثل سرفراز، پیرمرد می گویند! صادقی و هم قطارانش حتما می دانند که اگر آن ور آبی ها وارد شوند و خانم ها اجازه ی خواندن داشته باشند، شرایط فرق خواهد کرد. آن وقت شاید برای فروش بلیط های کنسرت هایشان هم به مشکل بر بخورند. پس عجالتا کمی سنجیده تر رفتار کنند و یادشان نرود که این صدر نشینی همه اش از سر استعداد و خلاقیت نیست و موهبت محدودیت ها به آن ها کمک قابل توجهی کرده.

یک هفته و چند چهره؛  هاجر عصبانی و داغ اهورا 

 یک نکته همین و نکته ی بعدی این که دعوایی که سرفراز راه انداخته در نهایت یک بازی چند سر بُرد است. تا جایی که خاطرم هست چند سال پیش میان رضا صادقی و شهرام صولتی بر سر ترانه ی «احساس من» جدلی مشابه صورت گرفته بود و این داستان ها ادامه خواهد داشت. یک بار این وری ها شاکی اند و یک بار آن طرفی ها. مقصود این که هر نوع شکایتی در این زمینه شان هنر را در این مملکت بالا خواهد برد و شکایت های این چنین خیلی هم مبارک است.

و اما نکته ی آخر حکایت نادیده گرفته شدن است. بلایی که سر سرفراز و جنتی عطایی و شماعی زاده و شب پره و…خیلی ها دیگر نازل شد. آن ها سال ها در ساخت فرهنگ عمومی جامعه نقش داشتند اما یا انکار شدند و یا برچسب خوردند. آن ها در خلال جنگ، در میان سازندگی، اصلاحات، مهرورزی و اعتدال، همیشه و همیشه بوده اند. سر فراز یا هر کس دیگری از هر مفری برای رسمی شدن، برای یادآوری استفاده می کنند. می خواهد یاد امروزی های این عرصه و یاد اصلا مردمان این جایی بیاندازد که ترانه اگر هست، از صدقه سر آن هاست و چه خوب که درک شوند و دیده هم.


اهورا یا (جگرسوز هفته)

اتفاقات تلخ ادامه دارد. مثل یک سریال کسل کننده که انگار هفته ای یک بار ذهن هایمان را مریض خودش می کند و…بنیتا، آتنا، ستایش و اهورا همه ی کودکانی که تجاوز و قتل را چشیده اند و ما می مانیم و غم آن ها. گاهی این حجم خشونت آن قدر غیر قابل باور می شود که به طور خود جوش فرضیه استفاده از مواد توهم زا  را صادر می کنیم که بگنجد و باورمان شود. خب با خودمان می گوییم شیشه کشیده بوده و نمی دانسته که چه می کند. انگار فقط این مدلی باور می کنیم که می شود به یک بچه ی دو ساله تعرض کرد و بعد به دیوار کوبیدش. فیلم های تارانتینو و دیوید لینچ هم آن قدر خشونت ندارد! حتی اسلشر ها هم در ترتیب سکانس ها، یک سکانس تجاوز و پشت بند آن سر کوبیدن به دیوار را پشت هم نمی آورند. هیچ تخیل جنون زده ای نمی تواند این گونه بنویسد و تصویر کند .

طبیعتا امروزه خشونت بیشتر به چشم می آید. البته که  رسانه ها زیادتر شده اند. مردم هم که مخاطب رسانه ها هستند هیچ چیز را اندازه سکس و خشونت دوست ندارند. آن ها تا مادامی که خبرهایی در مورد این دو حوزه باشد باقی حوزه ها را کنار می گذارند. درد همین جاست که ما از بس خماری مان را با این حجم قساوت رفع کرده ایم که حالا با هر خوراکی نشئه نمی شویم.

 خبر تجاوز به کودکان حالا خیلی تکان دهنده نیست. خبرش مصرف می شود اما تکانه ندارد، چون در توزیع رسانه ای آن فکر و تدبیر نبوده است. اشتباه نشود مرادم لاپوشانی و انکار قضیه نیست. اتفاقا از اوج احساسات زدگی این قبیل اخبار می شود به منطقی ترین حالت مطالبه گری یک جامعه رسید به شرطی که دوران گذار از غم و اندوه به مطالبه گری سریع طی شود.

یک هفته و چند چهره؛  هاجر عصبانی و داغ اهورا 

مضاف بر همه  این ها هر بار و هر جنایت یادمان می آورد که برنامه ای برای سبک های جدید زندگی برساخته از درآمدهای سرسام آور نفتی و رشد بادکنکی شهرنشینی نداریم. گسترش حاشیه نشینی در قضیه ستایش و تقابل فرهنگ های مختلف از پدیده هایی است که رشد شهرنشینی به آن دامن زده و یا در قضیه بنیتا شکل دیگری از وفور بزهکاری در منطقه‌ی ورامین و حواشی تهران را شاهدیم. آتنا و اهورا هم که داستان های خودشان را دارند. لزوم تامین رفاه اجتماعی، اصلاح دید و نگاه جامعه به زنان مطلقه و ایجاد  نظام همگن در تعریف مناطق مختلف شهری هر کدامشان قصه ای جدا می طلبد.

 باور استعمال شیشه (کما این که در مواردی هم مصداق دارد اما همه‌ی ماجرا نیست) ما را از فکر کردن به همه‌ی این مسائل راحتمان می کند، اما واقعیت جای دیگریست! انگار باید وجب به وجب شهر را رصد کنیم تا کسی از قلم نیفتد. از قلم افتاده ها صفحه حوادث ها را پر می کنند.


منبع: برترینها

ماندانا دهقانی، اولین زن لژیونر دوچرخه سواری ایران

آرزوها هرجا باشند تمام تلاشمان این است به سمت‌شان حرکت کنیم. به سمتشان بدویم، به سمتشان پرواز کنیم و یا دستانمان را به سمتشان بلند کنیم. اما ماندانا هر روز به سمت آرزوهایش رکاب می‌زند. هر روز ۱۰۰ کیلومتر پا می‌زند تا آرزوهایش را نزدیک و نزیک‌تر کند. دختر پرتلاش دوچرخه سواری ایران این روزها پا را فراتر از مرزهای کشور گذاشته و تبدیل به اولین بانوی لژیونر دوچرخه سواری ایران شده‌است.

مسیری که او به سمت آرزوهایش می‌شکافد راه را برای هم‌تیمی‌هایش باز می‌کند تا آنها پا در این مسیر تازه بگذارند. با «ماندانا دهقانی» دوچرخه سوار پرافتخار کشورمان گفتگو کردیم. دختری که درآینده از او حرفهای بیشتری خواهیم شنید.

 اولین زن لژیونر دوچرخه سواری ایران را بشناسید
در ۲۰ سالگی فهمیدم استعداد دوچرخه سواری دارم

«ماندانا دهقان» متولد ۱۳۶۹ در تهران است. از ۵ سالگی ورزش کردن را شروع می کند و مدتها در رشته هایی مانند ژیمناستیک، شنا و اسکیت به صورت حرفه ای کار فعالیت می کند تا اینکه در ۲۰ سالگی دوچرخه سواری را به عنوان رشته حرفه ای اش انتخاب می‌کند. انتخابی که مسیر زندگی‌اش را حسابی تغییر می‌دهد:«با اینکه عده‌ای می‌گویند سن بالایی برای شروع ورزش حرفه‌ای است اما من در ۲۰ سالگی شروع کردم و چون پیش از آن ورزش می‌کردم بدن آماده‌ای داشتم.

بعد وارد رشته دوگانه شدم که شامل دو و دوچرخه سواری بود. بعد از مدتی به من گفتند در مسابقات دوچرخه سواری می‌توانی شرکت کنی. در اولین دوره‌ای که شرکت کردم ششم شدم و فهمیدم استعداد خیلی خوبی در این رشته‌ دارم. بعد از آن یعنی دقیقا از سال ۹۰ در همه لیگ‌ها و مسابقات قهرمانی حضور داشتم.»

سال گذشته نفر چهاردهم جهان شدم

ماندانا در ۲۰ سالگی متوجه استعداد ذاتی‌اش در دوچرخه سواری می‌شود و آنقدر در این رشته خوب کار می‌کند که نامش سر زبان‌ها می‌افتد. آن هم در رشته‌ای که متاسفانه توجهات به آن بسیار کمتر از چیزیست که باید باشد. ماندانا در این باره می‌گوید:« متاسفانه در دوچرخه سواری مطرح شدن خیلی سخت است. اما سال ۹۲ دو طلا گرفتم که چشمگیر بود و چون دو رشته را همزمان عضو تیم ملی بودم؛ مورد توجه قرار گرفتم. البته الان سه ماه است که دوگانه را کنار گذاشتم و هنوز کسی نگفته که این دختر ۶ سال در هر دو رشته عضو تیم ملی بود.

سال گذشته من در مسابقات تایلند شرکت که کردم و توانستم برای رنکینگ جهانی امتیار جمع کنم که در نتیجه به رتبه ۱۴ جهانی رسیدم. اما همه این خرج‌ها با هزینه شخصی خودم بود. شما فکر کنید یک سفر به تایلند و یا هر کشور دیگری حداقل حدود ۱۲ میلیون خرج دارد که همه را خودمان پرداخت کردیم.»

اولین لژیونر خانم دوچرخه سواری ایران شدم!

ماندانا چند وقتی است به عنوان اولین لژیونرخانم در دوچرخه سواری ایران شناخته می‌شود. لژیونر ۲۷ ساله‌ای که توانسته سطح دوچرخه سواری بانوان کشور را روز به روز ارتقاء بدهد:« در مسابقات امارات که شرکت کردم، سطح خیلی بالایی نداشت. اما من برای کسب تجربه و آمادگی شرکت کردم و توانستم در هر سه مسابقه اول شوم که خیلی به چشم اماراتی‌ها آمد. رنکینگ جهانی مرا هم که بررسی کردند به این نتیجه رسیدند که مرا پیدا کنند.

بعد برای انجام یک تست به من ایمیل زدند. وقتی دوباره به امارات رفتم. آنجا ۱۴ روز پشت سرهم کار می‌کردم و بعد از آن به من گفتند انتخاب شدی. حالا هربار که مسابقه و یا برنامه‌ای باشد من در اختیار آن‌ها هستم. زمان حضورم در امارات همه مخارجم به عهده آنهاست و قرار است حقوق ماهیانه‌ای نیز به من جداگانه پرداخت شود. ۲۶ مهرماه هم باید برای شرکت در یک تور دوچرخه سواری به تایلند برویم و برایشان مسابقه بدهم.»

روزی ۱۰۰ کیلومتر رکاب می‌زنم

دختر دوچرخه سوار ایرانی برای حفظ آمادگی باید هر روز ورزش کند و کیلومترها رکاب بزند و تمرین کند. اما مکان و جاده مناسب تمرین امنی برای او وجود ندارد و ماندانا گله زیادی از این موضوع دارد:«من از۷ روز هفته ۶ روز را صبح‌ها تمرین می‌کنم. تمرین هم به این شکل است که باید حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ کیلومتر را در جاده پا بزنم. در خارج از کشور همه جا برای دوچرخه سواران جاده و پیست مخصوص وجود دارد نه اینکه یک محوطه ۳۰۰، ۴۰۰ متری باشد. حداقل یک مسیر ۸ تا ۱۰ کیلومتری آسفالت برای دوچرخه سواری وجود دارد که فقط مختص دوچرخه سواران است و هیچ آدم و ماشینی از کنارشان رد نمی‌شود.

چنین چیزی برای دوچرخه سواران ایرانی مثل یک آرزو است. ما اینجا مجبوریم در همین جاده‌های برون شهری تمرین کنیم. به طور مثال دور استادیوم آزادی که بخشی از آن توی جاده می‌افتاد، جاده چالوس و جاده اخترآباد که متاسفانه تعداد زیادی کامیون و تریلی از کنار آدم رد می‌شود و هربار با کلی ترس و لرز تمرین می‌کنیم. البته همسر من هر روز با ماشین پشت سر من حرکت می‌کند و مرا اسکورت می‌کند که اتفاقی برایم نیفتد.»

همه پیشرفت‌های من بعد از ازدواج بود

برخلاف مشکلاتی که برای بسیاری از ورزشکاران خانم کشور افتاده‌است و به سبب آن مشکلات و اختلافات شخصی با همسرشان به رسانه‌ها هم باز شده‌است ماندانا و همسرش آقای «حمید خمسه» که مربی او هم هست همه جا همپا و هم قدم هم هستند.طوری که ماندانا می‌گوید اگر همسرش نبود او به این اندازه موفق نمی‌شد:«متاسفانه زیاد شنیده‌ایم که برای بانوان ورزشکار مشکلات خانوادگی به وجود آمده‌است. اما خدا رو شکر برای من تاهل به شکل دیگری بود. همه پیشرفت‌های من بعد از ازدواج بود و این همسرم بود که باعث شد من بتوانم سطحم را بالاتر از کشور بکشم و به مسابقات برون مرزی بروم.

واقعا فکر می‌کنم چنین مردی کم پیدا شود و کمتر مردی مانند همسر من عمل کند. آقای خمسه دو سال مربی من بودند بعد از آن سال ۹۲ از من خواستگاری کردند و عقد کردیم. خوشبختانه من شناخت خوبی از همسرم داشتم و می‌دانستم طرفدار ورزش هستند و خودشان ملی‌پوش دوچرخه سواری بودند. مربیگری‌ تیم‌های دوچرخه سواری مختلف را هم چه در سوپرلیگ و لیگ‌برتر به عهده داشتند. می‌دانستم خیلی دوست دارند که در این راه شاگردشان پیشرفت کند چه برسد به اینکه شاگردش همسرش هم باشد!لطف و همراهی همسرم در این مسیر آنقدر زیاد است که فکر نمی‌کنم بتوانم جبران کنم.در حال حاضر همسرمن مربی بزرگی به نام «مجید ناصری» برای من گرفتند که واقعا جا دارد از آقای ناصری هم تشکر کنم.»

حضور و همراهی همسرم برای خارجی‌ها هم جالب است

رابطه خوب ماندانا و حمید و حضور هردوی آنها در مسابقات مختلف حتی به چشم رسانه‌های خارجی هم آمده‌است. ماندانا در این‌باره می‌گوید:« با اینکه باید برای خارجی‌ها همراهی همسرم موضوع عادی و جا افتاده‌ای باشد اما آنها بارها در این مورد از ما سوال پرسیده‌اند و همیشه از همسر من تعریف می‌کنند و برایشان خیلی جالب است.»

 اولین زن لژیونر دوچرخه سواری ایران را بشناسید
از ماندانا می‌پرسم تا به حال پیش آمده که همسرش از این همه همراهی خسته شود؟ ماندانا جواب می‌دهد:« یکبار هم پیش نیامده و فقط می‌گوید حالا که این همه دنبال تو می‌آیم سعی کن با تمام وجودت تمرین کنی که نتیجه خوبی بگیری. شاید یک روز من بخواهم کنار بگذارم اما او اصلا اینطور فکر نمی‌کند. حتی می‌گوید اگر بچه دار هم شدیم ادامه بده و حتی در رده‌های بالاتر و پیشکسوتان هم ورزش کن.»

به رسانه‌ها گفتم حجاب دارم چون مسلمانم!

حجاب موضوع دیگری است که ماندانا می‌گوید به خاطر رعایت آن خارجی‌ها مدام از او سوال می‌کنند و به آنها در این مورد همیشه یک جواب می‌دهد:«رشته دوچرخه سواری رشته‌ای ست که ورزشکار آن مدام در معرض آفتاد و باد و باران است.

مثلا وقتی در دمای ۵۰ درجه دبی با حجاب رکاب می‌زنی خیلی سخت است و موردتوجه قرار می‌گیری. من هم همیشه گفته‌ام که من مسلمانم و باید حجاب داشته باشم و حتی خارج از مسابقات هم با پوشش هستم. البته واقعا با حجاب بودن سخت است. من با کسی مسابقه می‌دهم که لباس فوق العاده آزادتری نسبت به من دارد. اما من ساق دست و پا دارم و با مقنعه ودامن هستم. قطعا دمانی بدنم ۴ تا ۵ درجه از کنار دستی‌ام بالاتر است و مدام باید خودم را با آب خنک کنم.»

آرزویم مدال گرفتن در آسیا و کسب سهمیه المپیک است

ماندانا مثل همه نخبه‌های ورزشی کشور با پیشنهادات خارجی از سوی کشورهای مختلف برای تغییر ملیت روبروست. اما معتقد است این پیشنهادات به لحاظ مالی وسوسه انگیز هستند:«هر ورزشکاری که به سطح حرفه‌ای برسد ممکن است به این کار فکر کند. چون واقعا قضیه مالی مهم است. اینطور نیست که یک نفر برای آزادی حجاب ملیتش را تغییر دهد. کشورهای دیگر برنامه‌هایشان خیلی منظم است. واقعا در این خصوص از مسئولین می‌خواهم که حواسشان بیشتر به ورزشکاران باشد و از ما حداقل حمایت‌های معنوی کنند.»

ماندانا حالا یک آرزوی بزرگ دارد که برای رسیدن آن هر روز کیلومترها رکاب می‌زند:«آرزویم این است در مسابقات آسیایی بتوانم مدال بیاورم. چون هیچ خانمی در کشور نتوانسته در دوچرخه سواری آسیا مدال بگیرد. ما فقط کاپ آسیایی داریم. اما مدال نداریم و اگر در آسیا رتبه بیاورم سهمیه المپیک را می گیرم.»


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۶۱)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا: سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

امروز تولد ۴۷ سالگی مهتابِ سینماست. تبریک فراوان به این هنرمند با اخلاق، توانا و دوست داشتنی. امیدواریم همیشه سلامت و سرزنده باشد و سالیان سال شاهد درخشش وی روی پرده نقره ای باشیم.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

یوزبچه های تیم ملی نوجوانان به تاریخ سازی عادت کرده اند و قصدشان قهرمانی در جام جهانی است! دیروز هم مکزیک را بردند و به جمع هشت تیم نهایی صعود کردند تا یکشنبه با غلبه بر اسپانیا به نیمه نهایی صعود کنند. آرزوی موفقیت داریم برای تک تک شاگردان عباس چمنیان و امیدواریم هیچ کدام از این استعداد های ناب، همانند خیلی ها در گذشته، حیف نشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

نوید محمدزاده، باران کوثری و رضا درمیشیان در دفتر نشریه فیلم این کیک را به امید اکران “عصبانی نیستم” فوت کردند. طبق اخبار ماه گذشته قرار بر این است که این فیلم اکران شود ولی تا وقتی با چشمانمان پوسترش را سر در سینما ها نبینیم، نمیتوانیم مطمئن باشیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

آقای سهیلی کمی آرام تر! بنده خدا همانند هر انسان دیگری جایزالخطا بوده و کلی هم معذرت خواهی کرد. جدا از احترام محاسن سفید و لباس اش، احترام سال ها زحمت و تلاشش در نهضت سواد آموزی را نگه دارید. شما از “عصبانیت” شاکی هستید ولی خودتان در این پست خیلی بیشتر عصبانی هستید!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

بهرام رادان در نمایی از فیلم “چهاراره استانبول” که این روز ها در مرحله فیلمبرداری است. از قرار معلوم فیلم باید با محدودیت سنی اکران شود و برای همه مناسب نیست!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

وقتی به چشمان و ابرو ها رسیدگی لازم نشده و برای عکس آماده نیستند. 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

سلفی رویا نونهالی در کنار استاد عبدالله اسکندری در پشت صحنه سریال “شهرزاد” به بهانه زادروز ایشان. تبریک بی پایان به پدر هنر چهره پردازی ایران.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

واکنش هاشم خان به سلفی بالا.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

یادتان است که پرستو صالحی در مطلب دیروز اعلام کرده بود که از اینستاگرام میرود؟ بله، او امروز بازگشت. آفرین میگوییم به این اراده پولادین.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

 مگر میشد تو را دوست نداشت آقای جواد عزتی؟

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

قطعا این که به عنوان “تودلی” آرمین مورد خطاب قرار گیرم مرا خوشحال نمیکند. فکر کنم با شما هاست! شما تودلی آرمین هستید؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

کیانوش جان یعنی تو عاشق کار و ورزشت هستی؟ یعنی عصر های پاییزی در کنار پنجره باران خورده برای وزنه ها چای میریزی؟!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 


 فودکورت گردی نیما کرمی و همسرش زینب زارع به همره تعدادی بچه که تا آنجایی که اطلاع داریم یکی از آنها برای خودشان است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

شک ندارم اندیشه فولادوند در زندگی قبلی اش یک سرخ پوست پانامایی بوده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 


هیچ چیزی مثل این پست محمد محبیان نمیتوانست در این لحظه روح مرحوم حبیب را انقدر آزرده کند!

صربه ای غبر قابل جبران بر پیکره مثل “پسر کو ندارد نشان از پدر” بود این پست.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

ولی خب این پست برزو تا حدودی با این مثل همخوانی دارد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 


ای یگانه ترین یار که همه هزینه هایم برای توست…

با اجازه کپشن لاله صبوری را تکمیل کردیم.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 


 نسیم ادبی و شبنم مقدمی در نمایی از سریال “عقیق” ساخته بهرنگ توفیقی و به قلم سعید نعمت الله که این شب ها از تلویزیون میهمان خانه هاست. سریالی که در همین چند شب کلی طرفدار پیدا کرده است و فضا و خط داستانی آن بسیار شبیه به “شب دهم” حسن فتحی است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561) 

 عبدالرضا اکبری با این عکس از حضور خود در یک سریال جدید خبر داد. عادی ترین اتفاقی که مخاطبان انتظار آن را داشتند! سریال “آنام” به کارگردانی جواد افشار سریالی که جناب اکبری به همراه گلچهره سجادیه، مهرانه مهین ترابی و خیلی های دیگر در آن هنرنمایی کرده اند. باید منتظر باشیم و ببینیم جناب افشار به چند قسمت رضایت خواهند داد و یا همانند “کیمیا” چشم انداز چند ساله دارند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

عکس یادگاری مهرداد نظری در کنار استاد جلال مقامی و بیژن امکانیان که از آن ها یه عنوان آدم های دوست داشتنی دوران کودکی اش یاد کرده است. اختلاف سنی بیژن امکانیان و مهرداد نظری چیزی حدود ۱۰ سال است. اینکه چطور توانسته شخصیت محبوب کودکی مهرداد باشد جای بسی سوال است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

رفتنی باید بره مهدی جان. چاره ای نیست. باز جای شکرش باقی است به جایی افتاده ای که از استعداد و صدای خوبت میتوانی استفاده بهینه بکنی!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

 سلفی شهرام شکیبا مجری و طنزپرداز کاردرست کشورمان در کنار همسر عزیزش.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

واکنش علیرضا حقیقی به کیفیت بازی دیشبِ علیرضا بیرانوند رقیبش در تیم ملی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

اشوان جان آنقدر که فکر میکنی احساس راحتی نمیکنم که بخواهم از حالم برایت بگویم. امیدوارم ناراحت نشده باشی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

 آسانسور گرافی حامد کمیلی، فرهاد آئیش و امیرحسین رستمی در پشت صحنه نمایش “شوایک”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

 به این پدیده (افتادن سایه عباس روی ماه)، عسوف میگویند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

 از وقتی زاینده رود خشک شده است، توجهات به معماری پل خواجو و سی و سه پل خیلی بیشتر از قبل شده و اکثر عکس ها از نمای رودخانه به داخل پل تغییر لوکیشن داده اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

جواد عزتی، یکتا ناصر، نازنین بیاتی و رضا گلزار در فیلم جدید منوچهر هادی که نام آن “آینه بغل” است و فعلا خبری از اکران آن نیست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

تبریک به استاد هوشنگ مرادی کرمانی که برنده یک جایزه بین المللی در زمینه ادبیات کودک و نوجوان شده است. ارزوی سلامتی داریم برای قصه گوی کودکی هایمان.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

سیاوش جان قبل از مربی شدن کمی از علت انتخاب شماره ۶۹ برای پیراهن ورزشی ات بگو!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

 عکس یادگاری مهران رنجبر در کنار سامیه لک و ستاره اسکندری که به تماشای نماییشان آمده بودند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

آقا هاوش پسر بزرگ علی کریمی با این عکس قدیمی جالب خاطره بازی کرده است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

کیک تولد جالب پوریا حیدری. ماشاالله همه چیزمان دارد تحت تاثیر تکنولوژی قرار میگیرد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

مرجانه خانم واقعا حالتان با این عکس خوب شد؟ کسی قیافه مرا این شکلی میکرد تا دو روز به هم میریختم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

اگر تا یک مدت کمتر از قبل علی اوجی را در مراسمات و دورهمی ها دیدید، دلیلش کاردستی دیدنی همسرش است که در تصویر ملاحظه میکنید.

 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

 سلفی خانم های هنرمند که این روز ها حسابی در حال کاشان گردی هستند. شبنم فرشادجو، پانی پناهی ها و هانیه توسلی.

مطلب امروز هم به پایان رسید. از توجهتان بسیار ممنونیم و امیدوارم تا مطلب بعدی خوب و خوش و سلامت باشید. یا حق.  
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (561)

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان


منبع: برترینها

علی نصیریان: برای استقبال از مصدق تا مهرآباد دویدم

بیست‌وسومین قسمت از برنامه «هزارداستان» با اجرای محمدرضا شهیدی‌فرد مجری تلویزیون روی آنتن شبکه نسیم رفت که به گفت‌وگو با علی نصیریان و داستان زندگی او از کودکی تا امروز اختصاص داشت.در ابتدای برنامه شهیدی‌فرد بیان کرد: هر کشوری با چیزهای مختلفی سنجیده می‌شود که یکی از مهم‌ترین چیزها سرآمدان آن کشور هستند و اینکه آنها چه مسیری را طی کرده‌اند تا به‌عنوان افراد درجه یک آن کشور شناخته شده‌اند. ممکن است در کشوری سرآمدان اهل علم باشند یا اهل سیاست یا هنر.

ما در ایران این شانس را داریم که مهم‌ترین و محبوب‌ترین افراد برای مردم این سرزمین اهل علم و هنر هستند. یعنی اگر کسی بخواهد ایران را با سرآمدانش تعریف کند به‌عنوان مهم‌ترین فاکتور هنردوست بودن این مردم را پیدا خواهد کرد به‌دلیل محبوبیتی که اهل هنرش دارند و البته اهل علم.

من امشب با افتخار تمام مشرف به حضور استاد علی نصیریان هستم. خیلی سال گذشته است تا آقای نصیریان با رنج بسیار راهی را طی کرده‌اند و حاصل آن کارهای مختلفی بوده که هم باعث ساخت دوباره تاریخ ما شده مثل «هزاردستان» که هم باعث تعلیم و هم باعث پیدا کردن دوباره خودمان در بحران‌ها شده است.

یک اثر نمایشی در یک بحران و موقعیت ویژه اتفاق می‌افتد.آدمی یا آدم‌هایی که در یک موقعیت بحرانی گرفتار شده‌اند و اینکه چگونه خودشان را از آن رهانیده‌اند و مهم‌تر اینکه قبل از بحران در چه سطح و مرتبه‌ای قرار دارند و بعدش در چه جایگاهی هستند.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم

جناب استاد خیلی خوشحالم که امشب در محضر شما هستم. اسم این برنامه «هزار داستان» و شبیه به «هزاردستان» شماست. با فاصله حدود ۴۰ سال از ساخت این دو اثر. به نظرم از «هزار دستان» حال و احوال خوشی دارید، این به‌خاطر داستان است یا به‌خاطر مرحوم علی حاتمی؟ علی نصیریان در پاسخ پرسش شهیدی‌فرد، به مخاطبان برنامه و حاضران در استودیو، گفت: هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. یکی از خصوصیاتی که من از علی حاتمی دیدم این بود که علی حاتمی بسیار آدم صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بی‌ادعا بود، این خود بودن بسیار مهم است که آدم ادا در نیاورد و هر چه هست خودش باشد. علی حاتمی مهربان بود بخصوص در مورد کارش آدم بسیار مهربان و آدم بسیار آرامی بود.

با عوامل کارهایش بسیار با محبت رفتار می‌کرد و بسیار دوست داشت هم دوره‌ای‌های خودش را دوست داشت. آثار تجسمی و اشایی که از قدیم در ایران بود بسیار دوست داشت و از آنها در صحنه‌های مختلفی که می‌خواست بسازد استفاده می‌کرد. از فضاها از معماری حتی از آجر، اشیا، گلدان، گل و… و. همه اینها را با یک نگاه و یک تعلق خاطری به ایران در آثارش استفاده می‌کرد.

این تعلق خاطر از کجا می‌آمد؟

از ریشه‌های زندگی که در آن زمان با زندگی جامعه خیلی عجین بود. محله بود،افرادمحله، بازارچه، افراد بازارچه، کاسب‌ها، اشیا و زندگی بود. همه اینها یک تعلق خاطری با ما ایجاد می‌کرد. ما در آن زمان این زیبایی‌ها را درک می‌کردیم و آنها را می‌دیدیم و تعلق خاطری به تمام این زندگی، فضا، معماری ایجاد می‌کرد.

شما کودتای ۲۸ مرداد را به یاد دارید؟

بله. خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به‌همراه مرحوم اسماعیلداورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی‌ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی‌دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما فکر کردیم الان می‌زند اما نزد و فقط می‌خواست ما را بترساند.

خود آقای مصدق را یادتان است؟

وقتی از دادگاه لاهه آمد، ما پیاده به‌سمت مهرآباد می‌دویدیم تا به استقبال آقای مصدق برویم که نرسیدیم و در کنار خیابان ایستادیم و مرحوم مصدق را دیدیم. بعد از ۲۸ مرداد از اواسط دهه ۳۰ جامعه کمی به‌سمت هنر رفت و شروع به نقد جامعه از زبان هنر کردند. در همین سال‌ها من وارد تئاتر شدم. تئاتر جدید ما از اواسط دهه ۳۰ یعنی از سال ۳۵ به بعد شروع شد و من و کسانی که کلاس‌های تئاتر رفته بودیم و در هنرستان هنرپیشگی درس خوانده بودیم، جمع شدیم و شروع به‌کار کردیم یک فرد ارمنی به نام آقای سرکیسیان ما را جمع کرد و به‌صورت یک ورک‌شاپ شروع به تمرین و کار کردیم.

خانواده‌تان هم اهل تئاتر بودند؟

نه. در کودکی پدرم دست مرا می‌گرفت و به نقالی می‌برد. من تعزیه می‌دیدم. تعزیه یک نوع نمایش بود و نمایش برایم جذاب بود.

جریان روشنفکری که از اواخر دهه ۳۰ شکل می‌گیرد و رشد و اوجش در دهه ۴۰ است و یک نکته مهمش دوری از مردم است. چطور این اتفاق می‌افتد؟ یعنی فکر می‌کند که تفاخرش اصلا این است که از زندگی عادی مردم دور است و فکر می‌کند یک جور دیگری باید حرف بزند. چیزی که شما مقاومت کردید در مقابلش.

من کلاس تئاتر جامعه باربد که می‌رفتم یک استادی آمده بود و گلستان سعدی درس می‌داد. در کدام دانشکده تئاتر الان گلستان سعدی می‌خوانند. در کدام دانشکده ما الان بوستان یا فردوسی یا حکیم نظامی می‌خوانند. این کمبود از آنجا شروع شد که ما وارد دوران تجدد شدیم و گفتیم گلستان و امثال آن دیگر قدیمی شده، اما زبانی که الان حرف می‌زنیم، فردوسی به ما داده، یادمان رفته ما الان داریم به زبانی حرف می‌زنیم که فردوسی‌هزار سال پیش به ما داده است. حیف است که این گنجینه‌ها را از دست داده‌ایم.

مثلا لاله‌زار یکی از مراکز فرهنگی هنری همان دهه‌های ۳۰ و ۴۰ است.

بهترین سینماها و تمام تئاترها در خیابان لاله زار بود و فقط چند پارچه‌فروش در آن خیابان بود و یک مغازه بزرگی مثل شاپینگ سنترهای امروزی به اسم پیرایش و یک کافه لاله‌زار بود که هنرمندان در آنجا می‌نشستند و یک قهوه‌ای می‌خوردند و ۲تا از بهترین سینماها، رکس و ایرانکه با استانداردهای بین‌المللی ساخته شده بود روبه‌روی هم بودند و تئاترهایی مثل تهران، باربد، گیتی، شهرزاد و پارس در لاله‌زار بود و هر کدام کار خودشان را می‌کردند.

مثلا جامعه باربد کارهای تاریخی می‌ساخت. تئاتر تهران کمدی‌های اقتباسی از آثار فرنگی اجرا می‌کردند.یا در تئاتر فردوسی که آقای نوشین پایه‌گذاری کرده بود آقای محتشم و خانم ژاله علو نمایش‌های خیلی سنگین و جالب و زیبایی اجرا می‌کردند. مرکز فرهنگ و هنر آن دوران خیابان لاله زار بود.

یک چیزی شبیه براد وی در اندازه کوچک‌تر. موسس جامعه باربد اسماعیل مهرتاش بود که موزیسین بود و تار می‌زد و دستگاه‌های موسیقی می‌ساخت و استاد موسیقی بود. من ۴ سال زیر دست او موسیقی ایرانی یاد گرفتم. آقای ناصحی سلفژ درس می‌داد. آقای مهرتاش عاشق نمایش‌های ایرانی بود و تمام نمایش‌هایی که در آنجا اجرا می‌شد ایرانی بود. آقای حالتی می‌نوشت کارهایی مثل «پیر پاره دوز»، «خاقان می‌رقصد»، «قائم مقام الملک فراهانی» و… نمایش‌هایی که متن و شیوه اجرا ایرانی بود البته در اندازه‌ها و فرهنگ دوره خودشان، نه مثل الان.

شما این شانس را داشتید که با مجموعه‌ای از بهترین و بزرگ‌ترین آدم‌های اهل ادبیات، موسیقی، تئاتر و سینما، شاعران و نمایشنامه‌نویسان کار کنید. مهم است که یک شخص از چه معبری رد می‌شود از کنار چه کسانی، چه می‌بیند، چه می‌شنود و چه می‌خواند. این روزها خیلی افراد می‌گویند ای کاش من آقای نصیریان بودم و فکر می‌کنند که اگر آدم هیچ‌چیز نخواند، چندان تئاتر نبیند و چندان فیلم نبیند می‌تواند در ۲۱ سالگی آقای نصیریان شود. در حالی که این خون دل خوردن‌ها و آن آدم‌های مهم درجه یک تاثیرگذار هستند. درست است؟

یک هنرمند سوای تخصص خودش باید دارای یک فرهنگ باشد و این فرهنگ تماما آن چیزی نیست که در مدرسه و دانشگاه یاد می‌گیرد. فرهنگ چیزی است که از انسان‌های فرهیخته‌تر از خودتان از کسانی که استادند، هوشمندتر از شما هستند، کسانی که باسوادتر از شما و مسلط‌‌‌تر هستند از ادبیات مملکت خودمان و ادبیات جهانی باید یاد گرفت.

در دوره ما افرادی مثل فریدون رهنما، فرخ عفاری، منوچهر انور، خانم خجسته کیا و… بودند که ما پیش آنها می‌رفتیم، نمایشنامه می‌خواندیم، کار می‌کردیم، صحبت می‌کردیم و آنها برای ما از فردوسی و شاهنامه می‌گفتند، از ادبیات خارج، شعر فرنگی و تئاتر آوانگارد و مدرن می‌گفتند.

ما از اینها یاد می‌گرفتیم، تلمذ می‌کردیم. خواندن فردوسی و سعدی را آنهابه ما یاد می‌دادند و تذکر می‌دادند. در همان مدرسه هنرپیشگی کسانی مثل دکتر نامدار و حسن رهاورد کار مارا با عشق و علاقه دنبال می‌کرد. افرادی مثل حسین ناصحی، حسین خیرخواه، رفیع حالتی و گرمسیری اساتیدی بودند که به ما راه را نشان می‌دادند. گفتن یک کلمه از طرف آنها برای ما کافی بود تا برویم و آن را دنبال کنیم و درباره‌اش بخوانیم.

یکی از نکات مهم برای کسی که می‌خواهد هنرمند شود، خود آموزی است. خودت یاد بگیر. از دیگران یاد بگیر. یک کلمه و یک جمله یک سرنخ است برای آینکه آن را دنبال کنید. یکی از مهم‌ترین چیزها برای یادگیری و داشتن فرهنگ لازم است گرفتن سرنخ از آدم‌های کاربلد و خودآموزی است.

زحمت دارد آقای نصیریان.

هنر چیز سهل‌الوصولی نیست و سختی‌های زیادی دارد. برای موسیقی یک ابزار و آلت موسیقی لازم است اما بازیگری هیچ‌ابزاری ندارد. همه فکر می‌کنند کار ساده‌ای است اما این طور نیست. شما که اینجا نشسته‌ای اجرا می‌کنی کار ساده‌ای است؟ نباید خوانده باشی، نباید شعر و تئاتر و سینما را بشناسی؟ پس عرق ریختن و دنبال کردن می‌خواهد. زحمت دارد آقا، شما فکر می‌کنید که بازیگر راه می‌رود و حرف می‌زند همین راه رفتن، حرف زدن، صدا، جنبش، دست تکان دادن‌ها تمرین و قائده دارد.

جناب استاد نصیریان وجه مشخصه و ممیزه شما سینماست. یعنی مردم عموما شما را با سینما و تلویزیون می‌شناسند. در نیمه‌های دهه ۴۰ سینمای متفاوت ایران هم آرام آرام جریان خودش را پیدا می‌کند و از اولین شاخصه‌های آن که شما هم در آن حضور دارید فیلم «گاو» است. اینکه چطور سر از سینما در می‌آورید را بفرمایید البته روشن است کسی که در تئاتر کار می‌کند امکان حضورش در سینما خیلی ساده و راحت است.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم
در دهه ۴۰ اتفاقات خوبی در فرهنگ و خصوصا هنر سینما و تئاتر افتاد. سینمای جدید ما از اواسط دهه ۴۰ با فیلم گلستان و غفاری و… راه افتاد و اینها نمونه‌های متفاوت سینمای رایج ما بودند. در فیلم گاو با خلوص‌نیت تمام گروه رفتیم به روستایی اطراف شهرقزوین رفتیم. ۲ماه با زحمت و مرارت آنجا زندگی کردیم، با غذای بد و جای بد ساختیم، در تابستان گرم در ده بد آب و هوایی به نام بومیان در وسط بیابان و فیلم گاو را بازی کردیم و تحمل این سختی‌ها دلیلش عشق به سینما بود.

تقریبا همه شما در آن فیلم حضور اولتان در سینما بود. چطور آن متن را با این همه سختی پذیرفتید؟

به‌دلیل اینکه متن معنا داشت و حرفی که در فیلم زده می‌شد، بیان آن استحاله‌ای که یک آدم می‌شود، آن وضعی که پیش می‌آید، آن ده، آن فضاحت و گرفتاری‌ها و سختی‌هایی که در آن ده وجود دارد، برای ما جذاب بود. «گاو» فیلمی بود که آقای خمینی از آن تمجید کردند و به فیلمسازان توصیه کردند که فیلم‌هایی مثل آن بسازند و دستور داد که در تلویزیون پخش شود.

فیلمبرداری فیلم «گاو» چقدر طول کشید؟

برای فیلم گاو نزدیک ۲ماه درگیر کار بودیم ودر آن زمان صدا سر صحنه نداشتیم و بعد از فیلمبرداری مدتی را هم برای صداگذاری آن وقت گذاشتیم.

همه شما به‌جای خودتان حرف زدید؟

بله. اصلا آقای مهرجویی به دوبله اعتقاد نداشت و معتقد بود بازیگر باید جای خودش حرف بزند. بر خلاف علی حاتمی که خیلی به دوبله اعتقاد داشت ولی آقای مهرجویی و آقای تقوایی مطلقا به دوبله معتقد نبودند. دوبلورهای خوبی در آن زمان داشتیم و من به دوبله ایراد نمی‌گیرم. نگاه آقای مهرجویی این‌گونه بود.

حق است که بگویم آقای مهرجویی برای بازی در فیلم «گاو» برای ما تمرین گذاشت. با اینکه ما کاراکترها را می‌شناختیم و آن را بازی کرده بودیم، تمرین گذاشت و مدیوم سینما را به ما یاد داد. مهرجویی ما را با سینما، لنز، فاصله و جای دوربین، تراولینگ، نور، حرکت دوربین و نوع اکتینگ در تئاتر و مقابل دوربین آشنا کرد و سر هر صحنه کار کرد و با همان متدی که ما در تئاتر با کاراکتر مواجه می‌شدیم، و شخصیت را می‌فهمیدیم و می‌ساختیم و تصویر می‌کردیم شروع به‌کار کردیم. از همان‌جابود که کارهای سینمایی ما شروع شد.

بین این دو جریان تئاتر و سینما، این دو نحوه تماشای جهان و این دو طرز تفکر شما همیشه در این سمت فیلم‌ها و تئاترهای خاص متفاوت، موج‌نو و همراه با جریانی که نامش جریان روشنفکری است، بودید. هیچ‌وقت وسوسه نشدید که به‌سمت سبک دیگر رایج در آن زمان بروید؟

ممکن بود در فیلم‌های تجاری وضع مالی بهتری باشد اما در خودم نمی‌دیدم که آن کارها را انجام دهم و از من بر نمی‌آمد.

در آن سال‌ها ازدواج کرده بودید؟

بله حوالی سال ۳۶ ازدواج کرده بودم و به پول هم احتیاج داشتم اما علاقه‌ای به حضور در فیلم‌های تجاری نداشتم.

دستمزدی که سر فیلم «گاو» دریافت کردید به یاد دارید؟

اصلا دستمزدی نگرفتیم. هیچ‌کدام از ما برای بازی در فیلم «گاو» هیچ‌دستمزدی نگرفتیم. فقط در آن زمان مهرجویی ۴۰۰۰تومان از یک جشنواره‌ای برنده شده بود که آن را به من داد. هیچ‌یک از ما هیچ‌قراردادی نداشتیم.

می‌دانستید که پولی نخواهید گرفت؟

بله. عشقمان بود. ما دلبسته این قصه و کار بودیم و دوست داشتیم یک فیلم سینمایی بازی کنیم و برایمان خیلی ارزشمند بود.

مایل هستید کمی درباره «سربداران» صحبت کنیم؟

بله.

خیلی مقطع ویژه‌ای است و بسیار سریال ویژه‌ای در تاریخ تلویزیون ایران است. یعنی در سال‌هایی که انقلاب اسلامی پیروز شده و البته ساختارهای حاکمیتی به‌هم ریخته و به‌نوعی ساختارهای فرهنگ و هنر به‌هم ریخته است. طبیعتا آن بخشی از نحوه نگاه تحت تاثیر انقلاب است ولی جریان تولیدش برای من مهم است. یک سریال بزرگ شلوغ پرخرج. درمورد شکل‌گیری این کار بفرمایید.

نجفی یک فرد انقلابی بود و در حسینه ارشاد فعالیت‌های هنری مذهبی داشت. نجفی از شاگردهای دکتر شریعتی بود. یک روز یک نفر از طرف دکتر شریعتی به من تلفن زد و گفت آقای دکتر شریعتی گفته تو و آقای والی امشب بیایید حسینیه ارشاد و نمایشی به نام «ابوذر» که ما داریم اجرا می‌کنی مرا ببینید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم تا وسط خیابان شریعتی مردم ایستاده‌اند.به در کتابخانه رفتیم و گفتیم آقای دکتر شریعتی به ما پیغام داده که بیاییم این نمایش را ببینیم. آن آقا رفت و با آقای دیگری بازگشت که محمدعلی نجفی بود. ما را به‌داخل بردند و جایی نشاندند.

تئاتر را دیدیم بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی یک سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟

و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب‌تر بود.این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی بعد آقای نجفی زنگ زد، خودش را معرفی کرد و گفت می‌خواهم این نقش را بازی کنید. فیلمنامه را خواندم خوشم آمد. قاضی شارع نقش یک واعظ و قاضی شرعی بود سخنور و صاحب نفوذ بود باید مثل یک دریل محکم جدی می‌بود. گفتم این کار با یک رئالیزم ساده در نمی‌آید.

این یک آدم سیاس پرابهتی است که باید استیلیزه شود و بیاید در استیل یک واعظ مثل آقای فلسفی که تنها یک سخنور نبود بلکه آن را اجرا می‌کرد و کلام را زنده می‌کرد. خیلی هم به من ایراد گرفتند که چرا این گونه حرف زده و دست‌هایش را حرکت می‌دهد؟ اما نفوذ کرد و مردم هم نقش را قبول کردند.

با همه نقش‌ها این‌گونه رفتار کردید؟

هر نقشی را که یک بازیگر قبول می‌کند باید برود سر نیمکت کلاس اول بنشیند و از نو بیاموزد. این طور نیست که من استادم. استادی نداریم. استادی یک کلمه خیلی کلیشه‌ای ظاهری به معنای داشتن تجربه زیاد است ولی تجربه‌ها باید دوباره تکرار شود.

شما در هنگام توضیح نقش انرژی زیادی می‌گذارید و در هنگام اجرای آن چه انرژی مضاعفی گذاشتیه‌اید.

اجرای نقش و بازیگری انرژی زیادی از انسان می‌گیرد. هم از لحاظ ذهنی، درونی، عواطف و احساسات و هم از لحاظ جسمی. کار بازیگری بعد از کار معدن دومین کار سخت دنیاست. بنابراین بازیگر باید انرژی‌اش را ذخیره کند، نباید شب زنده‌داری داشته باشد، نباید غذای زیادی بخورد، نباید سیگار بکشد، نباید مخدر استفاده کند. یعنی یک نوع ریاضت. نباید چاق و لاغر شود، وزن خود را ثابت نگه دارد. باید همه اینها را رعایت کند، باید از خودش مراقبت کند دست و پایش نشکند، زخمی نشود. نباید در ماشین جلو بنشیند که اگر تصاوف شد زخمی نشود.

شما واقعا این گونه زندگی کردید؟

من این‌طور زندگی نکردم مثلا من خودم رانندگی می‌کنم اما بهترین شکل این است و باید این موارد را رعایت کرد. در دنیا وقتی برای کاری میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری می‌شود، از بازیگر نگهداری و مراقبت می‌شود که اتفاقی برایش نیفتد. باید غذا، استراحت، مراقبت از خود و همه چیز درست باشد.

این گونه زندگی کردن شور زندگی را از آدم نمی‌گیرد؟

نه. نوعی ریاضت است اما عشق به کار و لذتی که از اجرای خودت می‌بری، جواب تمام ریاضت‌ها را می‌گیری.

آیا جریان تولید سینما و تلویزیون این اجازه را به شما می‌دهد؟ شما سر کار می‌روید و گاهی ناچارید ساعت‌های خیلی طولانی کار کنید.

وضع سینمای ما غلط است. در دنیا این طور نیست. کار صبح‌ها از یک ساعت مشخصی شروع می‌شود و در ساعت مشخصی هم تمام می‌شود. شب کاری ندارد شب و روز را درست می‌کنند. ما را با بقیه دنیا مقایسه نکنید. شرایط ما بسیار دشوار است و بسیار باعث تحلیل بازیگر می‌شود. من این شرایط را اصلا قبول ندارم کار باید ۸ساعت باشد و بیشتر از آن اشتباه است. بازیگر رادر نهایت خستگی و فرسودگی جلو دوربین می‌فرستند. با این شرایط ما کار می‌کنیم یک نوع رنج و درد اضافی داریم اصول کار این نیست.

آیا تا به حال شده که در قرارداد قید کنید که من فقط روزی ۸ ساعت کار می‌کنم؟

خیر. بیرونم می‌کنند. می‌گویند برو آقا ما با تو کار نمی‌کنیم.

آیا این حرف‌هایی که گاهی درباره ماندگاری و تاثیر نقش در روح و ذهن بازیگر زده می‌شود درست است؟

یک مورد درباره نمایش «اتوبوسی به نام هوس» می‌گویند برای بازیگر زن نمایش قدری مشکل پیش آمده ولی من این چیزها را زیاد باور ندارم. بازیگری یعنی تظاهر به نقش. همه چیز تحت کنترل بازیگر استیک چشم سومی باید داشته باشید. پس این میزانسن‌ها و کیوهایی که می‌دهند چیست؟ جزئیاتی و توضیحاتی که سر صحنه داده می‌شود و بازیگر باید در حین بازی حواسش به همه آنها باشد پس چطور ممکن است در نقشش غرق شود؟ ولی بازیگر باید آن‌قدر ماهرانه تظاهر کند که کنترل‌ها پوشیده شود.

پشیمان نیستید از اینکه این همه عاشق این کار بودید؟

من خیلی بازیگری را دوست دارم، خیلی درد و رنج دارد اما در عین حال خیلی برای من جذاب است. اینکه می‌توانم با نقش بازی کردن درباره انسان فکر کنم و انسان را تجزبه و تحلیل کنم و انسان را مقابل خود انسان‌ها تصویر کند، خیلی جذاب است.

همسرتان می‌آمدند کارهای تئاتری و سینمایی شما را ببینند؟

تا زمانی که درگیر بیماری نشده بود و می‌توانست خوب راه برود تمام کارهای مرا می‌دید. همسر من یک منتقد تمام عیار است و من هم به حرف‌هایش خیلی خوب گوش می‌دهم. این سریال‌هایی که بازی می‌کنم را با دقت می‌بیند و ضعف و قوت کارها را می‌گوید. سال‌های زیادی است که با من زندگی می‌کند و در این سال‌ها تمام زیر و بم‌های سینما را خیلی خوب درک کرده و در نتیجه خودش یک منتقد شده است.

خودشان هیچ‌وقت دوست نداشتند که بازی کنند؟

نه. آن اوایل ازدواجمان یک نقش کوتاهی بازی کرد ولی بعد گفت دوست ندارم ادامه بدهم.

در سال‌های میانی زندگی که همه جا مورد توجه بودید برای همسرتان دشواری نداشت؟

همسرم خیلی درک خوبی از کار من دارد و خیلی خوب با من مدارا کرده است و در تمام این سال‌ها مواقعی بود که بیشتر از خانواده در کنار گروه بودم همسرم تحمل می‌کرد. بسیار زن خوبی است و من بسیار از او راضی هستم. خدا ان‌شاءا… شفایش بدهد. اگر من توفیقاتی داشتم بخشی از آن به‌خاطر صبر و تحمل همسرم بوده است.

آشپزی می‌کنید؟

بله به تازگی یاد گرفته‌ام. چون همسرم توانایی آشپزی ندارد. ایشان می‌نشیند دستور می‌دهد و من انجام می‌دهم. شاگرد آشپز هستم. کم کم یاد گرفته‌ام.

اواخر بازی در «سربداران» علی حاتمی «هزاردستان» را پیشنهاد داد

نصیریان در ادامه درباره نحوه پیوستنش به سریال «هزاردستان» توضیح داد: سر سریال «سربداران» در همین شهرک غزالی کار می‌کردم که یک روز علی حاتمی مرا صدا زد و گفت یک کاری دارم و نقشی هست به نام ابوالفتح که از سوسیال دموکرات‌های سمت قفقاز است. کمیته مجازاتی وجود دارد و او تحت عنوان صحاف آمده که ترور کند. نقش جالبی است و دلم می‌خواهد شما بازی کنی. گفتم من سر سریال «سربداران» هستم. گفت خب هماهنگ می‌کنیم با آقای نجفی. «سربداران» هم اواخر کار است.

پرسیدم چقدر طول می‌کشد. گفت دو ماه و واقعا هم کار من دو ماه طول کشید. مجموعه سریال از قبل از انقلاب شروع شده بود و چندین سال طول کشید چون در اواسط کار متوقف شد.

حالتان با آن سریال چگونه است؟

خیلی خوب است. علی حاتمی فیلمنامه کامل با دیالوگ و جزئیات کامل نداشت. فقط سیر قصه را داشت. فقط سیناپس بود. سیناپس را برای من توضیح داد. من دیدم این کاراکتر از سوسیال دموکرات‌های خارج از ایران است که نمی‌خواهد بگوید. آمده برای کمیته مجازات ترور کند. پس دو نکته مخفی دارد و تحت عنوان صحاف آمده با تزویر خودش را کس دیگری جلوه می‌دهد.

پس آدم تودار و مرموز و در خودی است. زیاد حرف نمی‌زند تا چیزی را بروز ندهد. حتی احساساتش نسبت به زنش و بمیاری‌اش را پنهان کرده است. بر این اساس این ادم را بازی کردم. به حاتمی گفتم که من سرم را برای سریال «سربداران» می‌تراشم گفت اشکالی ندارد کلاه‌گیس می‌گذاریم. پیش آقای اسکندری و آقای معیریان رفتیم. کلاه‌گیس‌های مختلف را امتحان کردیم هیچ‌کدام خوب در نمی‌آمد. کلاه را برداشتم و با همان سر تراشیده روی سرم گذاشتم.

برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم 
دیدم نقش ابوالفتح با همان سر تراشیده خوب است. به علی حاتمی گفتم و او هم پذیرفت. بعد ردا را پوشیدم و عینک را زدم و آن وقت معیریان با قلم روی صورتم سایه روشن کار کرد و دیدیم چهره مورد قبول در آمد. بخشی از رفتن ما به سمت و سوی شخصیت از ظاهر شروع می‌شود. گریم و لباس خیلی کمک می‌کند که این آدم چطور آدمی باید بشود و به بازیگر ایده و فکر می‌دهد. در نتیجه این توداری را نقطه عطف و ستون اصلی این شخصیت قرار دادم.

نقش ابوالفتح به شما نزدیک است و آن سکانس خداحافظی جیران؟

بله. خیلی زیاد. آن سکانس خیلی برایم حسی بود، زیرا خیلی دلگیر بود. آن دلگیری جدایی، مرگ و جدا شدن از زنی که عاشقانه دوستش داری در من ایجاد شد. الان که صحبتش را می‌کنم اشک در چشم‌هایم جمع می‌شود.

دیالوگ‌ها را به یاد دارید؟

خیر.

علی حاتمی نزدیک به کدام یک از شخصیت‌های فیلم‌ها و سریال‌هایش بود؟

من در «دلشدگان» حضور نداشتم اما به آن هنرمندان بیشتر شبیه بود. خیلی آدم هنرمند و وارسته و رهایی بود. ساز زن ضربی‌ها و خواننده‌هایی که در کافه‌های لاله زار و استانبول بودند، آورد و آنها را سیاهی لشکر کرد. هر روز صبح یک ماشین از میدان امام حسین(ع) این‌ها را که حدود ۷۰ نفر بودند سوار می‌کرد و می‌آورد سر صحنه فیلمبرداری. با زن و بچه‌هایشان می‌آمدند و در آن رفت و آمد بازار و خیابان به عنوان سیاهی لشکر کار می‌کردند، مزدشان را می‌گرفتند، ناهارشان را هم می‌خوردند و می‌رفتند. این کار خیلی قشنگی بود حدود یک سال به اینها روزی رساند در حالی که آنها نان شب هم نداشتند.


منبع: برترینها

سرنوشت متفاوت «جهانگیری‌»ها

از ‌شمالی‌ترین ‌مرکز شهرستان استان هرمزگان یعنی حاجی‌آباد باید به سمت شمال رفت و از ارزوئیه، یکی از شهرستان‌های جنوبی استان کرمان به سمت جنوب، جایی در حدود مرزی استان‌های کرمان و هرمزگان، جایی بین شهرستان‌های بافت و جیرفت، در میان کوه‌های معدنی و در میان درختان بادام تلخ و زیتون، کوهی روستایی است با نام کوهشاه. منطقه‌ای محروم با راهی همچنان صعب‌العبور برای رفت‌وآمد. روستایی که با وجود اتصال نامش به انتهای نام‌خانوادگی معاون اول رئیس‌جمهور، محل تولد اسحاق جهانگیری‌کوهشاهی نیست. اصالت خانوادگی اسحاق را جایی بین بافت، جیرفت، هرمزگان و سیرجان روایت می‌کنند.

نامه‌ای برای پدر ٢شهید

پدر خانواده، حسن جهانگیری، کارگر معدن کرومیت آبدشت بود. یکی از معادن توابع اسفندقه. زندگی در اسفندقه و کار در معدن اما تا پیش از تولد اسحاق و چهار برادر دیگرش تمام شده و خانواده جهانگیری به سیرجان کوچ می‌کنند. حسن جهانگیری پس از انتقال از معدن آبدشت تا پایان بازنشستگی کارمند اداره کشاورزی سیرجان ماند.

پدر خانواده جهانگیری تا همین چند سال پیش در سیرجان زندگی می‌کرد و درگذشت او در تیرماه سال ٨٩ یکی از مرگ‌هایی بود که مقام معظم رهبری برایش پیام تسلیت نوشتند. ایشان در این پیام که حجت‌الاسلام محمدی‌گلپایگانی آن را ابلاغ کرد، درگذشت پدر دو شهید را تسلیت گفتند. اسحاق جهانگیری درباره پدرش این‌طور می‌گوید: «زمانی که مسئول جهاد کرمان بودم، مسئولیت جنگ جهاد را برعهده داشتم و مدام باید به جبهه می‌رفتم. مادرم نگرانم بود که پس از یعقوب و محمد من هم به شهادت برسم.

 برادران قریب

اما پدرم تحمل بیشتری داشت. برادر عزیزم حاج‌قاسم سلیمانی چند بار به من گفت خانواده شما به اندازه کافی داغدار شده است و شما دیگر نباید در جنگ شرکت کنید». رابطه نزدیک دو هم‌استانی – اسحاق جهانگیری و قاسم سلیمانی- برای سال‌های طولانی ادامه داشته اما این نزدیکی زمانی بیشتر خودش را نشان داد و رسانه‌ای شد که «حاج‌قاسم» در اولین روز سال ٩۶ به دیدار مادر خانواده جهانگیری رفت و تصویر آن در شبکه‌های اجتماعی بارها و بارها بازنشر داده شد.

دیداری که اسحاق آن را در اینستاگرامش صمیمانه توصیف کرد و نوشت: «از مادرم پرسیدم؛ مادر چقدر سردار را دوست داری؟ با لحنی مهربان و مادرانه گفت: خیلی. رفتار مادرم با سردار مثل فرزند خود بود و به ایشان عیدی هم داد».

اولین شهید سیرجان

خانواده جهانگیری پنج پسر داشت. منهای دو پسر نسبتا مشهورتر خانواده جهانگیری یعنی اسحاق و مهدی و ابراهیم که شهرت کشوری کمتری دارد، این خانواده دو پسر شهید دارد. یکی در روزهای ابتدایی جنگ به شهادت رسید و دیگری در سال ۶٣ و در عملیات بدر. اسحاق شهادت برادرش محمد را این‌طور روایت می‌کند: «اوایل جنگ بود که برادرم به هویزه رفت و به همراه شهید چمران در جنگ‌های نامنظم شرکت کرد و در آبان همان سال ۵٩ در سوسنگرد شهید شد. زمانی که خبر شهادت محمد را برای من آوردند، من مسئول جهاد جیرفت بودم و خودم را بلافاصله به کرمان رساندم اما جسد محمد نیامد. ۴٠٠ روز طول کشید تا سوسنگرد آزاد شد و جسد محمد به دست ما رسید».

روایت مشابه همین را هم ابراهیم جهانگیری، دیگر برادر خانواده دارد. ابراهیم که سال ١٣٩۴ رد صلاحیت مانع از حضورش در رقابت انتخاباتی برای مجلس شورای اسلامی شد، در فیلم تبلیغات انتخاباتی‌اش می‌گوید: «برادرم اولین شهید سیرجان بود. به نوعی که برای کسانی که می‌خواستند مراسم شهدا را برگزار کنند هم تازگی داشت که چطور باید این مراسم را برگزار کنند. در پاریز، مدیر دبستان باستانی‌پاریزی بودم که خبر شهادت برادرم را به من دادند. از طریق ژاندارمری سیرجان اطلاع دادند که شما باید به سیرجان بیایید. ما هم وقتی به همراه جمعی از دوستان به سیرجان آمدیم خبر شهادت برادرم را دریافت کردیم».

آن سال‌ها هنوز لشکر ۴١ ثارالله تأسیس نشده بود و رزمنده‌های کرمان مانند قاسم سلیمانی در گردانی تحت عنوان گردان کرمان در جبهه حضور داشتند. محمد جهانگیری در قالب همان گروه در جبهه حضور یافته بود و شهید شد. محمد فرزند چهارم از خانواده جهانگیری‌ها بود. متولد ۴١ و سه سال کوچک‌تر از دیگر برادر شهید خانواده یعنی یعقوب که متولد سال ٣٨ بود و در سال ۶٣ شهید شد.

ابراهیم در آتش

 برادران قریب

 ابراهیم جهانگیری

فرزند اول خانواده اما ابراهیم است. متولد سال ٣۶ و کمتر از یک سال بزرگ‌تر از اسحاق. ابراهیم جهانگیری تا همین دو سال پیش شهرت چندانی نداشت و پیش از سال ٩٢ به ندرت کسی او را می‌شناخت. جزء اولین مدیرانی بود که پس از ریاست‌جمهوری حسن روحانی در استان کرمان پست گرفت. در دولت اصلاحات معاون اداره کل آموزش‌وپرورش کرمان بود و در زمان دولت‌های نهم و دهم بازنشسته شد.

تنها چند ماه پس از ریاست‌جمهوری حسن روحانی و حتی پیش از معرفی استاندار جدید استان کرمان، از او دعوت به کار کردند و مدیرکل آموزش‌وپرورش استان کرمان شد. ابراهیم جهانگیری که به شهادت اطرافیان در میان برادران جهانگیری آرام‌ترینشان است، در یک صحنه دیگر هم خیلی زود حضورش را قطعی کرد. سال ٩٣ و یک سال و چند ماه زودتر از انتخابات مجلس دهم به‌عنوان کاندیدای رسمی اصلاح‌طلبان سیرجان در انتخابات مجلس از سوی شورای اصلاح‌طلبان سیرجان معرفی شد.

ابراهیم درباره دلیل معرفی زودهنگامش برای کاندیداتوری به ماهنامه محلی عصرانه می‌گوید: «زیاد مایل به ورود آنچنانی به عرصه انتخابات نبودم. دوستان اصلاح‌طلب سیرجانی در جلسه‌ای رأی‌گیری کرده بودند و این‌طور که خودشان می‌گویند بنده بالاترین رأی را برای کاندیداتوری در انتخابات مجلس آورده بودم.

خودم از طریق شبکه‌های مجازی از این تصمیم مطلع شدم و بعد اعتراض کردم که بهتر بود خودم را هم در جریان می‌گذاشتید». ماجرای کاندیداتوری ابراهیم که با این غافلگیری آغاز شد با غافلگیری ردصلاحیت او خیلی زود به پایان رسید. داستان رفت‌وآمد و رد صلاحیت او هم قصه پرفرازونشیبی بود. آن‌طور که خود ابراهیم جهانگیری می‌گوید هنوز خودش نفهمیده چرا صلاحیتش برای حضور در مجلس شورای اسلامی مورد تأیید قرار نگرفته است.

رد صلاحیت ابراهیم برای انتخابات مجلس گره کوری بود که چند بار تا آستانه بازشدن پیش رفت. به نوعی که تا یک روز پیش از انتخابات همچنان شایعه تأیید صلاحیت ابراهیم جهانگیری دهان‌به‌دهان چرخید و در نهایت اصلاح‌طلبان سیرجان از معرفی کاندیدای جایگزین غفلت کرده و رقیب جهانگیری بر صندلی‌های سبز بهارستان تکیه زد.

از معیت مرعشی تا صدارت روحانی

 سرنوشت متفاوت «جهانگیری‌»ها

پس از ابراهیم، اسحاق دومین فرزند خانواده است. کسی که وقتی برای تحصیلات دانشگاهی از سیرجان به کرمان می‌رود، زندگی کاری و تحصیلی‌اش به‌کلی تحت‌الشعاع فعالیت‌های سیاسی‌اش قرار می‌گیرد. تحصیل در رشته فیزیک در دانشگاه کرمان، او را به جمع دانشجویان فعال سیاسی دانشگاه کرمان وارد می‌کند.

جمعی که تحت عنوان تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دور هم جمع شده و پیش از انقلاب به مبارزات سیاسی مشغول بودند. جمعی متشکل از جوانان مذهبی که چهره‌هایی همچون سیدحسین مرعشی، یدالله اسلامی، محمدعلی کریمی و اسحاق جهانگیری در میان آنهاست.

ارتباط فکری و تشکیلاتی اعضای این تشکل با استاندار وقت کرمان یعنی حمید میرزاده، حسین مرعشی را به صندلی معاونت سیاسی-‌امنیتی استانداری کرمان در اولین سال‌های پس از پیروزی انقلاب می‌رساند.

پس از حضور مرعشی در این جایگاه و پس از آن، تصدی کرسی استانداری کرمان، یک‌به‌یک اعضای تشکل جامعه اسلامی سرنوشت سیاسی تازه‌ای پیدا می‌کنند. کریمی به سپاه رفت، یدالله اسلامی، نماینده مردم بافت، در مجلس شورای اسلامی شد و اسحاق راه جهاد سازندگی جیرفت و نمایندگی در مجلس شورای اسلامی را طی کرد. هفت سال در مجلس شورای اسلامی ماند و وقتی غلامحسین کرباسچی از استانداری اصفهان به شهرداری تهران رفت، اسحاق استاندار دولت اول هاشمی‌رفسنجانی در اصفهان شد.

وزارت صنایع و معادن در دولت اصلاحات دیگر تجربه اجرائی او پیش از به‌قدرت‌رسیدن محمود احمدی‌نژاد بود. اسحاق، در میان دیگر برادران جهانگیری، سیاسی‌ترینشان است. کسی که همین حالا و در مقام معاون اولی رئیس‌جمهور از شرکت در کنگره حزب کارگزاران سازندگی ابایی ندارد. او که از اولین مؤسسان کارگزاران بود، از اعضای بنیاد باران نیز‌هست.

از مهدی جهانگیری تا م. ج

مهدی جهانگیری یا م. ج، این روزها، آخرین فرزند خانواده حسن جهانگیری‌کوهشاهی است. او در بین همه برادران جهانگیری از همه اقتصادی‌تر، جوان‌تر و پرحاشیه‌تر است. یکی از مهم‌ترین تصاویری که از مهدی در کنار اسحاق وجود دارد به سال ٩۴ و در حاشیه نشست مشترک اتاق بازرگانی تهران و معاون رئیس‌جمهور برمی‌گردد.

هفته‌نامه اقتصاد کرمان از صحبت‌های درگوشی اسحاق و مهدی در این نشست مشترک که زیر نور متعدد فلاش دوربین عکاسان رخ داد به‌عنوان مهم‌ترین اتفاق آن نشست یاد می‌کند که رئیس کل بانک مرکزی و وزیر وقت صنعت، معدن و تجارت هم در آن حضور دارند. آن سخنان درگوشی از آن جهت اهمیت دارد که برادر بزرگ‌تر نماینده دولت است و برادر کوچک‌تر نایب‌رئیس اتاق بازرگانی تهران.

سرنوشت متفاوت «جهانگیری‌»ها 

 مهدی جهانگیری

ارتباط مهدی جهانگیری با مشایی به زمان ریاست اسفندیار رحیم‌مشایی بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری برمی‌گردد. وقتی که مهدی اقتصادی‌ترین سمت سازمان میراث فرهنگی، یعنی معاونت سرمایه‌گذاری این سازمان را بر عهده داشت و پس از یک اتفاق مجبور به استعفا شد.

در جریان مراسم افتتاح همایش «فرصت‌های سرمایه‌گذاری در صنعت گردشگری ایران» بود که ۱۲ خانم با لباس محلی، دف‌زنان بر روی سن ظاهر شدند و درحالی که قرآن را در سینی گذاشته بودند آن را به قاری تحویل دادند. این نمایش با اعتراض دو نفر از مراجع همراه شد و در نهایت مهدی جهانگیری را در آبان‌ماه سال ٨٧ مجبور به استعفا از سمت خود کرد. استعفایی که شروع ترقی اقتصادی او بود.

او پس از استعفا، گروه مالی گردشگری را ایجاد کرد و پس از آن شرکت خصوصی «سمگا» (سرمایه‌گذاری میراث فرهنگی و گردشگری ایران) را تأسیس کرد و توانست زیرمجموعه‌های فراوانی برای آن ایجاد کند، زیرمجموعه‌هایی مانند: بانک گردشگری، شرکت سرمایه‌گذاری میراث فرهنگی و گردشگری ایران (سمگا)، مجتمع فولاد صنعت بناب، شرکت سرمایه‌گذاری نگین، هلدینگ صنایع و معادن ماهان، توسعه امید افق گردشگری، شرکت افق گردشگری ایرانیان، مرکز آموزشی علمی کاربردی کاراد، شرکت باشگاه گردشگری ایرانیان، شرکت کارت گردشگری پارس، شرکت توسعه فناوری اطلاعات گردشگری ایران، شرکت توسعه مجتمع‌های خدماتی و رفاهی پارس زیگورات، شرکت توسعه گردشگری آریا زیگورات و تجارت بین‌الملل هموطا آریا.

این اندوخته مالی در کنار انتساب خانوادگی او به دولت تدبیر و امید کم‌کم انتقاداتی را در بین اصولگرایان برانگیخت. ابتدا وب‌سایت الف متعلق به احمد توکلی و پس از آن روزنامه کیهان و این اواخر علیرضا زاکانی از برادر معاون اولین رئیس‌جمهوری گفتند. «الف» مدعی رانت‌خواری مهدی جهانگیری با کمک مشایی و بقایی و البته مرتضی تمدن (استاندار وقت تهران) شد و زاکانی اردیبهشت امسال گفت: «در پتروشیمی دست دارند، بانک گردشگری برای چه کسی است؟

برای برادر محترم آقای جهانگیری است که در دولت قبل آن را گرفته است». این مواضع علیه مهدی جهانگیری در نهایت به خبر بازداشت او در کرمان منجر شد که غلامعلی ابوحمزه، فرمانده سپاه کرمان، اعلام کند جهانگیری را سپاه ثارالله کرمان بازداشت کرده است.

اسحاق غیرمنتظره

اسحاق جهانگیری مشهورترین برادر در بین برادران جهانگیری است. او از اول انقلاب در سمت‌های متعددی نقش ایفا کرد از جمله نمایندگی مجلس، استانداری اصفهان و و بعدتر با وزارت صنایع در دولت اصلاحات در سطح ملی مطرح شد.

هرچند اسحاق جهانگیری برای مردم نامی آشنا بود اما وقتی در اولین مناظره تلویزیونی انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۶ با او روبه‌رو شدند، یکه خوردند؛ کمتر کسی فکر می‌کرد این سیاست‌مدارِ آشنا و کم‌حاشیه این‌چنین در اولین مناظره توانمند ظاهر شود و از اصلاحات دفاع کند. درخشش معاون‌اول در مناظره‌ها، او را به یکی از چهره‌های اصلی اصلاح‌طلبان تبدیل کرد؛ به‌نحوی‌که بعد از مناظره‌ها چشم‌انداز ۱۴۰۰ با جهانگیری ترسیم شد.

اسحاق تنها برادر از خانواده جهانگیری نبود که نامش در مناظره‌ها مطرح شد. پای سه برادر دیگر اسحاق جهانگیری نیز هر کدام به‌نحوی به مناظره‌ها باز شد. زمانی که محمدباقر قالیباف به اسحاق جهانگیری حمله کرد و به برادران شهید جهانگیری اشاره کرد، اسحاق جواب داد: «من نگفتم خانواده شهید هستم یا نیستم. به‌جای خود اگر لازم شد می‌گویم چه کسی ارزشی است و چه کسی نیست».

 برادران قریب

 در مناظره سوم بود که قالیباف به مهدی جهانگیری برادر سرمایه‌دار معاون‌اول اشاره کرد و او را بر سر زبان‌ها آورد. انتخابات تمام شد و معاون‌اول دولت یازدهم در دولت دوازدهم به کار خود ادامه داد. اما مدتی بعد از دستگیری برادر رئیس‌جمهور، برادر معاون‌اول هم دستگیر شد اما برخلاف مورد اول تا الان موفق نشده است با قید وثیقه آزاد شود.

اسحاق جهانگیری در واکنش به این اتفاق در حساب توییتر خود نوشت: «اطلاع دقیقی از دلیل، چگونگی دستگیری، اتهام، ضابط و شاکی برادرم ندارم، البته وی هیچ‌گونه مسئولیت و فعالیت دولتی ندارد. مسئله قابل پیش‌بینی بود و باید صبر کرد.

امیدوارم سوءاستفاده سیاسی نباشد و عدالت، مبارزه با فساد و حاکمیت قانون برای همه یکسان اجرا شود». باید تأکید کرد مهدی جهانگیری برخلاف برادر خود که با پایان دولت اصلاحات از عرصه دولت دور شد، در دولت نهم و دهم به دولت نزدیک و بعد از آن به بخش خصوصی رفت و به یکی از سرمایه‌داران بزرگ تبدیل شد.

آخرین خبر اینکه روز گذشته سخنگوی حزب کارگزاران گفت که هیچ ارتباطی بین مهدی جهانگیری و کارگزاران وجود ندارد. به گزارش ایسنا حسین مرعشی افزود: آقای مهدی جهانگیری نه عضو کارگزاران است و نه هیچ‌وقت عضو کارگزاران بوده، نه با هیچ‌کدام از مؤسساتی که در کرمان ازسوی مؤسسه مولی‌الموحدین احداث شدند ارتباطی دارد.

بین مهدی جهانگیری و این مجموعه هیچ ارتباط سهامی یا تخصصی یا کاری وجود نداشته است. آقای مهدی جهانگیری در تهران با جمعی از دوستان خود بانک گردشگری را تأسیس کرده و هیچ ارتباطی هم بین مجموعه‌هایی که تحت مدیریت مؤسسه مولی‌الموحدین است، با ایشان وجود ندارد.


منبع: برترینها

شیدا فهیمی؛ دختری که مرزهای جنسیتی را کنار زد

روزنامه هفت صبح – هانیه درویش: پارک پردیسان با داشتن امکانات و تجهیزاتی که معمولا شامل یک یا چند میله ناقابل می شود، تنها پارک تهران است که قابلیت انجام و تمرین این رشته را به اهالی آن می دهد. در این رشته ورزشی که قدرت عضلانی بدن حرف اول را می زند اغلب شاهد حضور و فعالیت پسران هستیم اما در این بین دخترانی پا به این عرصه می گذارند تا نشان دهند هر چند به دلیل محدودیت های پوشش هیچگاه نمی توانند در عرصه رقابت های جهانی این رشته شرکت کنند اما میدان را خالی نکرده و همپای پسران فعالیت می کنند تا جایی که در حین انجام این فعالیت به علت عجیب و سریع بودن حرکات و همچنین نحوه لباس پوشیدن و پوشاندن موها، نشانی از دختر بودن وجود ندارد و اغلب تصور می شود که یک پسر در حال حرکت زدن است.

شیدا فهیمی؛ دختری که مرزهای جنسیتی را کنار زد

 
شیدا فهیمی ۳۱ ساله و دانشجوی رشته تربیت بدنی است. او سه ساله بود که به علت تماشای رشته ژیمناستیک از تلویزیون و همچنین شرکت یکی از اقوام شان در این رشته، به شدت جذب این شاخه ورزشی شد تا این که بعد از یک سال تلاش و وقتی تنها چهار سال داشت، خانواده اش او را در کلاس ژیمناستیک ثبت نام کردند. پیشرفت عجیب و استعداد فوق العاده او آینده درخشانش در این رشته را تضمین می کرد تا جایی که او از سنین ۱۰ تا ۱۵ سالگی همه ساله در رتبه های برتر کشوری قرار گرفته و اغلب صاحب مدال طلای مسابقات شده است.

او می گوید: «از کودکی دیدن حرکات قهرمان ژیمناستیک کار را می دیدم و آرزویم این بود مثل آنها شوم. کم کم احساس کردم در ایران به سطح قابل قبولی در این رشته رسیده ام اما با این وجود هیچگاه امکان شرکت در مسابقات جهانی در این رشته برای دختران ایرانی وجود ندارد اما این مشکلی نیست که باعث شود دوستداران این قبیل رشته ها قیدش را بزنند.»

دختر بودن با کلستنیک منافاتی ندارد

شیدا فهیمی از ۱۵ سالگی به سمت رشته ایروبیک ژیمناستیک که با قدرت بیشتری سروکار دارد، می رود. هم اکنون هشت سال است که در این رشته نیز فعالیت دارد و هر سال در مسابقات لیگ به صورت انفرادی و تیمی در کشور اول شده است. او در این راه از حمایت خانواده اش می گوید که برایش وقت گذاشتند و مدام تشویقش می کردند که تو باید برای خودت کسی شوی. او هم اکنون رشته های مختلف ورزشی را تدریس می کند و از ۱۷ سالگی تا به امروز مربی ژیمناستیک بوده است.

شیدا که به ورزش به قول خودش معتاد شده است و تمام روزش را با ورزش پر می کند، از رشته ای جدید می گوید: «ورزشی که دیدن یک دختر در آن باعث تعجب می شود.» ورزشی که معتقد است باید واردش می شد تا به همگان نشان دهد ورزش جنسیت نمی شناسند و حتی در ایران نمی توان کمبود امکانات را بهانه ای برای دوری از این گونه رشته های ورزشی دانست. او دختر  بودنش در این رشته را وجه تمایز و نقطه قوت می داند، نه نقطه ضعف. نام این رشته مدرن کلستنیک استریت ورک اوت است.

همپای پسران روی میله یا روی زمین حرکت می زنم

او در رابطه با این رشته خاص و جذاب می گوید از دو سال پیش با کلستنیک آشنا شدم. کلیپ هایش را می دیدم و راجع به آن از زبان پسرهایی که در این رشته فعالیت می کردند، می شنیدم. حدود شش ماه پیش بود که اتفاقی رفتم روی میله و حرکت زدم. از همان اولین تجربه متوجه شدم خیلی از حرکاتش برایم آسان است چرا که به دلیل ژیمناستیک کار بودنم، قدرت دست ها و بدنم به اندازه کافی بالا بود. دنباله این ورزش را گرفتم و به پارک پردیسان رفتم. در آنجا مورد تشویق اعضای تیم کلستنیک قرار گرفتم و از آن روز وارد تیم شده ام و در فضای باز که همان پارک پردیسان است، زیر نظر مربی تمرین و فعالیت می کنم.

از او می پرسم تو اولین دختری هستی که وارد این رشته شده ای و او می گوید: تعداد بسیار اندکی از دختران کلستنیک کار می کنند اما معمولا در باشگاه ها هستند و یا وارد تیم حرفه ای نشده اند. اما هدف اصلی من این بود که در فضای باز این کار را انجام دهم تا هم ثابت کنم دختران هم می توانند و هم این که اگر دختری به این رشته علاقه مند است اما تصور می کند فعالیت در این رشته در ایران امکان پذیر نیست، متوجه شود که در ایران هم می تواند خودش را نشان دهد. هر چند امکان شرکت در رقابت های جهانی وجود نداشته باشد.

 
اگر ورزشکار نبودم در تصادف سالم نمی ماندم

رشته کلستنیک استریت ورک اوت شاید کمتر از هشت سال است که وارد ایران شده است اما در این بین جوانان ایرانی از قافله هانی عقب نمانده اند و سال گذشته پیام حسن نژاد که سابقه قهرمانی آسیا را در کارنامه خود دارد، موفق به کسب قهرمانی جهان در رقابت های ۲۰۱۶ مسکو شد. ورزشکاران این رشته دارای بدن هایی عضلانی و قوی هستند. این رشته هیچ ربطی به پارکور ندارد و در واقع می توان آن را با بدنسازی و فیتنس مقایسه کرد چون هر دو رشته در جهت پرورش و رشد عضلانی پیش می روند و در کل هیچ نیازی به بلند کردن وزنه و کار با وسایل بدنسازی نیست بلکه تمام حرکات با وزن بدن انجام می شود.

ارتش آمریکا به نیروهایش تمرینات کلستنیکس را توصیه می کند و می گوید این تمرینات باعث افزایش قدرت عضلانی، استخوان ها و مفاصل شده و از آسیب دیدگی ها پیشگیری می کند و این دقیقا همان چیزی است که عاید این ورزشکاران و شیدا شده است. او به تازگی حادثه تصادفی را از سر گذرانده که می گوید هر کس جای او بود سالم بیرون نمی آمد اما او به خاطر بدن قوی و محکمی که دارد آسیب آنچنانی از این حادثه ندیده است.

*تصویر از صفحه اینستاگرام شخصی شیدا فهیمی*


منبع: برترینها

علی نصیریان: برای استقبال از مصدق تا مهرآباد دویدیم

بیست‌وسومین قسمت از برنامه «هزارداستان» با اجرای محمدرضا شهیدی‌فرد مجری تلویزیون روی آنتن شبکه نسیم رفت که به گفت‌وگو با علی نصیریان و داستان زندگی او از کودکی تا امروز اختصاص داشت.در ابتدای برنامه شهیدی‌فرد بیان کرد: هر کشوری با چیزهای مختلفی سنجیده می‌شود که یکی از مهم‌ترین چیزها سرآمدان آن کشور هستند و اینکه آنها چه مسیری را طی کرده‌اند تا به‌عنوان افراد درجه یک آن کشور شناخته شده‌اند. ممکن است در کشوری سرآمدان اهل علم باشند یا اهل سیاست یا هنر.

ما در ایران این شانس را داریم که مهم‌ترین و محبوب‌ترین افراد برای مردم این سرزمین اهل علم و هنر هستند. یعنی اگر کسی بخواهد ایران را با سرآمدانش تعریف کند به‌عنوان مهم‌ترین فاکتور هنردوست بودن این مردم را پیدا خواهد کرد به‌دلیل محبوبیتی که اهل هنرش دارند و البته اهل علم.

من امشب با افتخار تمام مشرف به حضور استاد علی نصیریان هستم. خیلی سال گذشته است تا آقای نصیریان با رنج بسیار راهی را طی کرده‌اند و حاصل آن کارهای مختلفی بوده که هم باعث ساخت دوباره تاریخ ما شده مثل «هزاردستان» که هم باعث تعلیم و هم باعث پیدا کردن دوباره خودمان در بحران‌ها شده است.

یک اثر نمایشی در یک بحران و موقعیت ویژه اتفاق می‌افتد.آدمی یا آدم‌هایی که در یک موقعیت بحرانی گرفتار شده‌اند و اینکه چگونه خودشان را از آن رهانیده‌اند و مهم‌تر اینکه قبل از بحران در چه سطح و مرتبه‌ای قرار دارند و بعدش در چه جایگاهی هستند.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم

جناب استاد خیلی خوشحالم که امشب در محضر شما هستم. اسم این برنامه «هزار داستان» و شبیه به «هزاردستان» شماست. با فاصله حدود ۴۰ سال از ساخت این دو اثر. به نظرم از «هزار دستان» حال و احوال خوشی دارید، این به‌خاطر داستان است یا به‌خاطر مرحوم علی حاتمی؟ علی نصیریان در پاسخ پرسش شهیدی‌فرد، به مخاطبان برنامه و حاضران در استودیو، گفت: هم موضوع «هزاردستان» و هم شخصیت علی حاتمی برای من جذاب بود. یکی از خصوصیاتی که من از علی حاتمی دیدم این بود که علی حاتمی بسیار آدم صمیمی بود، حاتمی خودش بود، بی‌ادعا بود، این خود بودن بسیار مهم است که آدم ادا در نیاورد و هر چه هست خودش باشد. علی حاتمی مهربان بود بخصوص در مورد کارش آدم بسیار مهربان و آدم بسیار آرامی بود.

با عوامل کارهایش بسیار با محبت رفتار می‌کرد و بسیار دوست داشت هم دوره‌ای‌های خودش را دوست داشت. آثار تجسمی و اشایی که از قدیم در ایران بود بسیار دوست داشت و از آنها در صحنه‌های مختلفی که می‌خواست بسازد استفاده می‌کرد. از فضاها از معماری حتی از آجر، اشیا، گلدان، گل و… و. همه اینها را با یک نگاه و یک تعلق خاطری به ایران در آثارش استفاده می‌کرد.

این تعلق خاطر از کجا می‌آمد؟

از ریشه‌های زندگی که در آن زمان با زندگی جامعه خیلی عجین بود. محله بود،افرادمحله، بازارچه، افراد بازارچه، کاسب‌ها، اشیا و زندگی بود. همه اینها یک تعلق خاطری با ما ایجاد می‌کرد. ما در آن زمان این زیبایی‌ها را درک می‌کردیم و آنها را می‌دیدیم و تعلق خاطری به تمام این زندگی، فضا، معماری ایجاد می‌کرد.

شما کودتای ۲۸ مرداد را به یاد دارید؟

بله. خانه ما میدان شاپور بود. در آن روز من به‌همراه مرحوم اسماعیلداورفر که همکلاسی من بود پیراهن سفید پوشیده بودیم. گفته بودند چپی‌ها و طرفداران مصدق پیراهن سفید بپوشند و ما نمی‌دانستیم. افسری روی تانک نشسته بود و کلتش را سمت ما گرفت. ما فکر کردیم الان می‌زند اما نزد و فقط می‌خواست ما را بترساند.

خود آقای مصدق را یادتان است؟

وقتی از دادگاه لاهه آمد، ما پیاده به‌سمت مهرآباد می‌دویدیم تا به استقبال آقای مصدق برویم که نرسیدیم و در کنار خیابان ایستادیم و مرحوم مصدق را دیدیم. بعد از ۲۸ مرداد از اواسط دهه ۳۰ جامعه کمی به‌سمت هنر رفت و شروع به نقد جامعه از زبان هنر کردند. در همین سال‌ها من وارد تئاتر شدم. تئاتر جدید ما از اواسط دهه ۳۰ یعنی از سال ۳۵ به بعد شروع شد و من و کسانی که کلاس‌های تئاتر رفته بودیم و در هنرستان هنرپیشگی درس خوانده بودیم، جمع شدیم و شروع به‌کار کردیم یک فرد ارمنی به نام آقای سرکیسیان ما را جمع کرد و به‌صورت یک ورک‌شاپ شروع به تمرین و کار کردیم.

خانواده‌تان هم اهل تئاتر بودند؟

نه. در کودکی پدرم دست مرا می‌گرفت و به نقالی می‌برد. من تعزیه می‌دیدم. تعزیه یک نوع نمایش بود و نمایش برایم جذاب بود.

جریان روشنفکری که از اواخر دهه ۳۰ شکل می‌گیرد و رشد و اوجش در دهه ۴۰ است و یک نکته مهمش دوری از مردم است. چطور این اتفاق می‌افتد؟ یعنی فکر می‌کند که تفاخرش اصلا این است که از زندگی عادی مردم دور است و فکر می‌کند یک جور دیگری باید حرف بزند. چیزی که شما مقاومت کردید در مقابلش.

من کلاس تئاتر جامعه باربد که می‌رفتم یک استادی آمده بود و گلستان سعدی درس می‌داد. در کدام دانشکده تئاتر الان گلستان سعدی می‌خوانند. در کدام دانشکده ما الان بوستان یا فردوسی یا حکیم نظامی می‌خوانند. این کمبود از آنجا شروع شد که ما وارد دوران تجدد شدیم و گفتیم گلستان و امثال آن دیگر قدیمی شده، اما زبانی که الان حرف می‌زنیم، فردوسی به ما داده، یادمان رفته ما الان داریم به زبانی حرف می‌زنیم که فردوسی‌هزار سال پیش به ما داده است. حیف است که این گنجینه‌ها را از دست داده‌ایم.

مثلا لاله‌زار یکی از مراکز فرهنگی هنری همان دهه‌های ۳۰ و ۴۰ است.

بهترین سینماها و تمام تئاترها در خیابان لاله زار بود و فقط چند پارچه‌فروش در آن خیابان بود و یک مغازه بزرگی مثل شاپینگ سنترهای امروزی به اسم پیرایش و یک کافه لاله‌زار بود که هنرمندان در آنجا می‌نشستند و یک قهوه‌ای می‌خوردند و ۲تا از بهترین سینماها، رکس و ایرانکه با استانداردهای بین‌المللی ساخته شده بود روبه‌روی هم بودند و تئاترهایی مثل تهران، باربد، گیتی، شهرزاد و پارس در لاله‌زار بود و هر کدام کار خودشان را می‌کردند.

مثلا جامعه باربد کارهای تاریخی می‌ساخت. تئاتر تهران کمدی‌های اقتباسی از آثار فرنگی اجرا می‌کردند.یا در تئاتر فردوسی که آقای نوشین پایه‌گذاری کرده بود آقای محتشم و خانم ژاله علو نمایش‌های خیلی سنگین و جالب و زیبایی اجرا می‌کردند. مرکز فرهنگ و هنر آن دوران خیابان لاله زار بود.

یک چیزی شبیه براد وی در اندازه کوچک‌تر. موسس جامعه باربد اسماعیل مهرتاش بود که موزیسین بود و تار می‌زد و دستگاه‌های موسیقی می‌ساخت و استاد موسیقی بود. من ۴ سال زیر دست او موسیقی ایرانی یاد گرفتم. آقای ناصحی سلفژ درس می‌داد. آقای مهرتاش عاشق نمایش‌های ایرانی بود و تمام نمایش‌هایی که در آنجا اجرا می‌شد ایرانی بود. آقای حالتی می‌نوشت کارهایی مثل «پیر پاره دوز»، «خاقان می‌رقصد»، «قائم مقام الملک فراهانی» و… نمایش‌هایی که متن و شیوه اجرا ایرانی بود البته در اندازه‌ها و فرهنگ دوره خودشان، نه مثل الان.

شما این شانس را داشتید که با مجموعه‌ای از بهترین و بزرگ‌ترین آدم‌های اهل ادبیات، موسیقی، تئاتر و سینما، شاعران و نمایشنامه‌نویسان کار کنید. مهم است که یک شخص از چه معبری رد می‌شود از کنار چه کسانی، چه می‌بیند، چه می‌شنود و چه می‌خواند. این روزها خیلی افراد می‌گویند ای کاش من آقای نصیریان بودم و فکر می‌کنند که اگر آدم هیچ‌چیز نخواند، چندان تئاتر نبیند و چندان فیلم نبیند می‌تواند در ۲۱ سالگی آقای نصیریان شود. در حالی که این خون دل خوردن‌ها و آن آدم‌های مهم درجه یک تاثیرگذار هستند. درست است؟

یک هنرمند سوای تخصص خودش باید دارای یک فرهنگ باشد و این فرهنگ تماما آن چیزی نیست که در مدرسه و دانشگاه یاد می‌گیرد. فرهنگ چیزی است که از انسان‌های فرهیخته‌تر از خودتان از کسانی که استادند، هوشمندتر از شما هستند، کسانی که باسوادتر از شما و مسلط‌‌‌تر هستند از ادبیات مملکت خودمان و ادبیات جهانی باید یاد گرفت.

در دوره ما افرادی مثل فریدون رهنما، فرخ عفاری، منوچهر انور، خانم خجسته کیا و… بودند که ما پیش آنها می‌رفتیم، نمایشنامه می‌خواندیم، کار می‌کردیم، صحبت می‌کردیم و آنها برای ما از فردوسی و شاهنامه می‌گفتند، از ادبیات خارج، شعر فرنگی و تئاتر آوانگارد و مدرن می‌گفتند.

ما از اینها یاد می‌گرفتیم، تلمذ می‌کردیم. خواندن فردوسی و سعدی را آنهابه ما یاد می‌دادند و تذکر می‌دادند. در همان مدرسه هنرپیشگی کسانی مثل دکتر نامدار و حسن رهاورد کار مارا با عشق و علاقه دنبال می‌کرد. افرادی مثل حسین ناصحی، حسین خیرخواه، رفیع حالتی و گرمسیری اساتیدی بودند که به ما راه را نشان می‌دادند. گفتن یک کلمه از طرف آنها برای ما کافی بود تا برویم و آن را دنبال کنیم و درباره‌اش بخوانیم.

یکی از نکات مهم برای کسی که می‌خواهد هنرمند شود، خود آموزی است. خودت یاد بگیر. از دیگران یاد بگیر. یک کلمه و یک جمله یک سرنخ است برای آینکه آن را دنبال کنید. یکی از مهم‌ترین چیزها برای یادگیری و داشتن فرهنگ لازم است گرفتن سرنخ از آدم‌های کاربلد و خودآموزی است.

زحمت دارد آقای نصیریان.

هنر چیز سهل‌الوصولی نیست و سختی‌های زیادی دارد. برای موسیقی یک ابزار و آلت موسیقی لازم است اما بازیگری هیچ‌ابزاری ندارد. همه فکر می‌کنند کار ساده‌ای است اما این طور نیست. شما که اینجا نشسته‌ای اجرا می‌کنی کار ساده‌ای است؟ نباید خوانده باشی، نباید شعر و تئاتر و سینما را بشناسی؟ پس عرق ریختن و دنبال کردن می‌خواهد. زحمت دارد آقا، شما فکر می‌کنید که بازیگر راه می‌رود و حرف می‌زند همین راه رفتن، حرف زدن، صدا، جنبش، دست تکان دادن‌ها تمرین و قائده دارد.

جناب استاد نصیریان وجه مشخصه و ممیزه شما سینماست. یعنی مردم عموما شما را با سینما و تلویزیون می‌شناسند. در نیمه‌های دهه ۴۰ سینمای متفاوت ایران هم آرام آرام جریان خودش را پیدا می‌کند و از اولین شاخصه‌های آن که شما هم در آن حضور دارید فیلم «گاو» است. اینکه چطور سر از سینما در می‌آورید را بفرمایید البته روشن است کسی که در تئاتر کار می‌کند امکان حضورش در سینما خیلی ساده و راحت است.

 برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم
در دهه ۴۰ اتفاقات خوبی در فرهنگ و خصوصا هنر سینما و تئاتر افتاد. سینمای جدید ما از اواسط دهه ۴۰ با فیلم گلستان و غفاری و… راه افتاد و اینها نمونه‌های متفاوت سینمای رایج ما بودند. در فیلم گاو با خلوص‌نیت تمام گروه رفتیم به روستایی اطراف شهرقزوین رفتیم. ۲ماه با زحمت و مرارت آنجا زندگی کردیم، با غذای بد و جای بد ساختیم، در تابستان گرم در ده بد آب و هوایی به نام بومیان در وسط بیابان و فیلم گاو را بازی کردیم و تحمل این سختی‌ها دلیلش عشق به سینما بود.

تقریبا همه شما در آن فیلم حضور اولتان در سینما بود. چطور آن متن را با این همه سختی پذیرفتید؟

به‌دلیل اینکه متن معنا داشت و حرفی که در فیلم زده می‌شد، بیان آن استحاله‌ای که یک آدم می‌شود، آن وضعی که پیش می‌آید، آن ده، آن فضاحت و گرفتاری‌ها و سختی‌هایی که در آن ده وجود دارد، برای ما جذاب بود. «گاو» فیلمی بود که آقای خمینی از آن تمجید کردند و به فیلمسازان توصیه کردند که فیلم‌هایی مثل آن بسازند و دستور داد که در تلویزیون پخش شود.

فیلمبرداری فیلم «گاو» چقدر طول کشید؟

برای فیلم گاو نزدیک ۲ماه درگیر کار بودیم ودر آن زمان صدا سر صحنه نداشتیم و بعد از فیلمبرداری مدتی را هم برای صداگذاری آن وقت گذاشتیم.

همه شما به‌جای خودتان حرف زدید؟

بله. اصلا آقای مهرجویی به دوبله اعتقاد نداشت و معتقد بود بازیگر باید جای خودش حرف بزند. بر خلاف علی حاتمی که خیلی به دوبله اعتقاد داشت ولی آقای مهرجویی و آقای تقوایی مطلقا به دوبله معتقد نبودند. دوبلورهای خوبی در آن زمان داشتیم و من به دوبله ایراد نمی‌گیرم. نگاه آقای مهرجویی این‌گونه بود.

حق است که بگویم آقای مهرجویی برای بازی در فیلم «گاو» برای ما تمرین گذاشت. با اینکه ما کاراکترها را می‌شناختیم و آن را بازی کرده بودیم، تمرین گذاشت و مدیوم سینما را به ما یاد داد. مهرجویی ما را با سینما، لنز، فاصله و جای دوربین، تراولینگ، نور، حرکت دوربین و نوع اکتینگ در تئاتر و مقابل دوربین آشنا کرد و سر هر صحنه کار کرد و با همان متدی که ما در تئاتر با کاراکتر مواجه می‌شدیم، و شخصیت را می‌فهمیدیم و می‌ساختیم و تصویر می‌کردیم شروع به‌کار کردیم. از همان‌جابود که کارهای سینمایی ما شروع شد.

بین این دو جریان تئاتر و سینما، این دو نحوه تماشای جهان و این دو طرز تفکر شما همیشه در این سمت فیلم‌ها و تئاترهای خاص متفاوت، موج‌نو و همراه با جریانی که نامش جریان روشنفکری است، بودید. هیچ‌وقت وسوسه نشدید که به‌سمت سبک دیگر رایج در آن زمان بروید؟

ممکن بود در فیلم‌های تجاری وضع مالی بهتری باشد اما در خودم نمی‌دیدم که آن کارها را انجام دهم و از من بر نمی‌آمد.

در آن سال‌ها ازدواج کرده بودید؟

بله حوالی سال ۳۶ ازدواج کرده بودم و به پول هم احتیاج داشتم اما علاقه‌ای به حضور در فیلم‌های تجاری نداشتم.

دستمزدی که سر فیلم «گاو» دریافت کردید به یاد دارید؟

اصلا دستمزدی نگرفتیم. هیچ‌کدام از ما برای بازی در فیلم «گاو» هیچ‌دستمزدی نگرفتیم. فقط در آن زمان مهرجویی ۴۰۰۰تومان از یک جشنواره‌ای برنده شده بود که آن را به من داد. هیچ‌یک از ما هیچ‌قراردادی نداشتیم.

می‌دانستید که پولی نخواهید گرفت؟

بله. عشقمان بود. ما دلبسته این قصه و کار بودیم و دوست داشتیم یک فیلم سینمایی بازی کنیم و برایمان خیلی ارزشمند بود.

مایل هستید کمی درباره «سربداران» صحبت کنیم؟

بله.

خیلی مقطع ویژه‌ای است و بسیار سریال ویژه‌ای در تاریخ تلویزیون ایران است. یعنی در سال‌هایی که انقلاب اسلامی پیروز شده و البته ساختارهای حاکمیتی به‌هم ریخته و به‌نوعی ساختارهای فرهنگ و هنر به‌هم ریخته است. طبیعتا آن بخشی از نحوه نگاه تحت تاثیر انقلاب است ولی جریان تولیدش برای من مهم است. یک سریال بزرگ شلوغ پرخرج. درمورد شکل‌گیری این کار بفرمایید.

نجفی یک فرد انقلابی بود و در حسینه ارشاد فعالیت‌های هنری مذهبی داشت. نجفی از شاگردهای دکتر شریعتی بود. یک روز یک نفر از طرف دکتر شریعتی به من تلفن زد و گفت آقای دکتر شریعتی گفته تو و آقای والی امشب بیایید حسینیه ارشاد و نمایشی به نام «ابوذر» که ما داریم اجرا می‌کنی مرا ببینید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدم تا وسط خیابان شریعتی مردم ایستاده‌اند.به در کتابخانه رفتیم و گفتیم آقای دکتر شریعتی به ما پیغام داده که بیاییم این نمایش را ببینیم. آن آقا رفت و با آقای دیگری بازگشت که محمدعلی نجفی بود. ما را به‌داخل بردند و جایی نشاندند.

تئاتر را دیدیم بعد رفتیم با آقای شریعتی سلام و علیکی کردیم و بعد آقای شریعتی یک سخنرانی کرد که بسیار جذاب بود و در واقع تمام آن مردم برای آن سخنرانی آمده بودند. رفتیم پشت صحنه آقای شریعتی از ما پرسید نظرتان چیست؟

و من گفتم آقای دکتر اگر بخواهم صادقانه بگویم سخنرانی شما از نمایش برای من جذاب‌تر بود.این اولین و آخرین باری بود که من دکتر شریعتی را دیدم. مدتی بعد آقای نجفی زنگ زد، خودش را معرفی کرد و گفت می‌خواهم این نقش را بازی کنید. فیلمنامه را خواندم خوشم آمد. قاضی شارع نقش یک واعظ و قاضی شرعی بود سخنور و صاحب نفوذ بود باید مثل یک دریل محکم جدی می‌بود. گفتم این کار با یک رئالیزم ساده در نمی‌آید.

این یک آدم سیاس پرابهتی است که باید استیلیزه شود و بیاید در استیل یک واعظ مثل آقای فلسفی که تنها یک سخنور نبود بلکه آن را اجرا می‌کرد و کلام را زنده می‌کرد. خیلی هم به من ایراد گرفتند که چرا این گونه حرف زده و دست‌هایش را حرکت می‌دهد؟ اما نفوذ کرد و مردم هم نقش را قبول کردند.

با همه نقش‌ها این‌گونه رفتار کردید؟

هر نقشی را که یک بازیگر قبول می‌کند باید برود سر نیمکت کلاس اول بنشیند و از نو بیاموزد. این طور نیست که من استادم. استادی نداریم. استادی یک کلمه خیلی کلیشه‌ای ظاهری به معنای داشتن تجربه زیاد است ولی تجربه‌ها باید دوباره تکرار شود.

شما در هنگام توضیح نقش انرژی زیادی می‌گذارید و در هنگام اجرای آن چه انرژی مضاعفی گذاشتیه‌اید.

اجرای نقش و بازیگری انرژی زیادی از انسان می‌گیرد. هم از لحاظ ذهنی، درونی، عواطف و احساسات و هم از لحاظ جسمی. کار بازیگری بعد از کار معدن دومین کار سخت دنیاست. بنابراین بازیگر باید انرژی‌اش را ذخیره کند، نباید شب زنده‌داری داشته باشد، نباید غذای زیادی بخورد، نباید سیگار بکشد، نباید مخدر استفاده کند. یعنی یک نوع ریاضت. نباید چاق و لاغر شود، وزن خود را ثابت نگه دارد. باید همه اینها را رعایت کند، باید از خودش مراقبت کند دست و پایش نشکند، زخمی نشود. نباید در ماشین جلو بنشیند که اگر تصاوف شد زخمی نشود.

شما واقعا این گونه زندگی کردید؟

من این‌طور زندگی نکردم مثلا من خودم رانندگی می‌کنم اما بهترین شکل این است و باید این موارد را رعایت کرد. در دنیا وقتی برای کاری میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری می‌شود، از بازیگر نگهداری و مراقبت می‌شود که اتفاقی برایش نیفتد. باید غذا، استراحت، مراقبت از خود و همه چیز درست باشد.

این گونه زندگی کردن شور زندگی را از آدم نمی‌گیرد؟

نه. نوعی ریاضت است اما عشق به کار و لذتی که از اجرای خودت می‌بری، جواب تمام ریاضت‌ها را می‌گیری.

آیا جریان تولید سینما و تلویزیون این اجازه را به شما می‌دهد؟ شما سر کار می‌روید و گاهی ناچارید ساعت‌های خیلی طولانی کار کنید.

وضع سینمای ما غلط است. در دنیا این طور نیست. کار صبح‌ها از یک ساعت مشخصی شروع می‌شود و در ساعت مشخصی هم تمام می‌شود. شب کاری ندارد شب و روز را درست می‌کنند. ما را با بقیه دنیا مقایسه نکنید. شرایط ما بسیار دشوار است و بسیار باعث تحلیل بازیگر می‌شود. من این شرایط را اصلا قبول ندارم کار باید ۸ساعت باشد و بیشتر از آن اشتباه است. بازیگر رادر نهایت خستگی و فرسودگی جلو دوربین می‌فرستند. با این شرایط ما کار می‌کنیم یک نوع رنج و درد اضافی داریم اصول کار این نیست.

آیا تا به حال شده که در قرارداد قید کنید که من فقط روزی ۸ ساعت کار می‌کنم؟

خیر. بیرونم می‌کنند. می‌گویند برو آقا ما با تو کار نمی‌کنیم.

آیا این حرف‌هایی که گاهی درباره ماندگاری و تاثیر نقش در روح و ذهن بازیگر زده می‌شود درست است؟

یک مورد درباره نمایش «اتوبوسی به نام هوس» می‌گویند برای بازیگر زن نمایش قدری مشکل پیش آمده ولی من این چیزها را زیاد باور ندارم. بازیگری یعنی تظاهر به نقش. همه چیز تحت کنترل بازیگر استیک چشم سومی باید داشته باشید. پس این میزانسن‌ها و کیوهایی که می‌دهند چیست؟ جزئیاتی و توضیحاتی که سر صحنه داده می‌شود و بازیگر باید در حین بازی حواسش به همه آنها باشد پس چطور ممکن است در نقشش غرق شود؟ ولی بازیگر باید آن‌قدر ماهرانه تظاهر کند که کنترل‌ها پوشیده شود.

پشیمان نیستید از اینکه این همه عاشق این کار بودید؟

من خیلی بازیگری را دوست دارم، خیلی درد و رنج دارد اما در عین حال خیلی برای من جذاب است. اینکه می‌توانم با نقش بازی کردن درباره انسان فکر کنم و انسان را تجزبه و تحلیل کنم و انسان را مقابل خود انسان‌ها تصویر کند، خیلی جذاب است.

همسرتان می‌آمدند کارهای تئاتری و سینمایی شما را ببینند؟

تا زمانی که درگیر بیماری نشده بود و می‌توانست خوب راه برود تمام کارهای مرا می‌دید. همسر من یک منتقد تمام عیار است و من هم به حرف‌هایش خیلی خوب گوش می‌دهم. این سریال‌هایی که بازی می‌کنم را با دقت می‌بیند و ضعف و قوت کارها را می‌گوید. سال‌های زیادی است که با من زندگی می‌کند و در این سال‌ها تمام زیر و بم‌های سینما را خیلی خوب درک کرده و در نتیجه خودش یک منتقد شده است.

خودشان هیچ‌وقت دوست نداشتند که بازی کنند؟

نه. آن اوایل ازدواجمان یک نقش کوتاهی بازی کرد ولی بعد گفت دوست ندارم ادامه بدهم.

در سال‌های میانی زندگی که همه جا مورد توجه بودید برای همسرتان دشواری نداشت؟

همسرم خیلی درک خوبی از کار من دارد و خیلی خوب با من مدارا کرده است و در تمام این سال‌ها مواقعی بود که بیشتر از خانواده در کنار گروه بودم همسرم تحمل می‌کرد. بسیار زن خوبی است و من بسیار از او راضی هستم. خدا ان‌شاءا… شفایش بدهد. اگر من توفیقاتی داشتم بخشی از آن به‌خاطر صبر و تحمل همسرم بوده است.

آشپزی می‌کنید؟

بله به تازگی یاد گرفته‌ام. چون همسرم توانایی آشپزی ندارد. ایشان می‌نشیند دستور می‌دهد و من انجام می‌دهم. شاگرد آشپز هستم. کم کم یاد گرفته‌ام.

اواخر بازی در «سربداران» علی حاتمی «هزاردستان» را پیشنهاد داد

نصیریان در ادامه درباره نحوه پیوستنش به سریال «هزاردستان» توضیح داد: سر سریال «سربداران» در همین شهرک غزالی کار می‌کردم که یک روز علی حاتمی مرا صدا زد و گفت یک کاری دارم و نقشی هست به نام ابوالفتح که از سوسیال دموکرات‌های سمت قفقاز است. کمیته مجازاتی وجود دارد و او تحت عنوان صحاف آمده که ترور کند. نقش جالبی است و دلم می‌خواهد شما بازی کنی. گفتم من سر سریال «سربداران» هستم. گفت خب هماهنگ می‌کنیم با آقای نجفی. «سربداران» هم اواخر کار است.

پرسیدم چقدر طول می‌کشد. گفت دو ماه و واقعا هم کار من دو ماه طول کشید. مجموعه سریال از قبل از انقلاب شروع شده بود و چندین سال طول کشید چون در اواسط کار متوقف شد.

حالتان با آن سریال چگونه است؟

خیلی خوب است. علی حاتمی فیلمنامه کامل با دیالوگ و جزئیات کامل نداشت. فقط سیر قصه را داشت. فقط سیناپس بود. سیناپس را برای من توضیح داد. من دیدم این کاراکتر از سوسیال دموکرات‌های خارج از ایران است که نمی‌خواهد بگوید. آمده برای کمیته مجازات ترور کند. پس دو نکته مخفی دارد و تحت عنوان صحاف آمده با تزویر خودش را کس دیگری جلوه می‌دهد.

پس آدم تودار و مرموز و در خودی است. زیاد حرف نمی‌زند تا چیزی را بروز ندهد. حتی احساساتش نسبت به زنش و بمیاری‌اش را پنهان کرده است. بر این اساس این ادم را بازی کردم. به حاتمی گفتم که من سرم را برای سریال «سربداران» می‌تراشم گفت اشکالی ندارد کلاه‌گیس می‌گذاریم. پیش آقای اسکندری و آقای معیریان رفتیم. کلاه‌گیس‌های مختلف را امتحان کردیم هیچ‌کدام خوب در نمی‌آمد. کلاه را برداشتم و با همان سر تراشیده روی سرم گذاشتم.

برای استقبال از مصدق تا فرودگاه مهرآباد دویدیم 
دیدم نقش ابوالفتح با همان سر تراشیده خوب است. به علی حاتمی گفتم و او هم پذیرفت. بعد ردا را پوشیدم و عینک را زدم و آن وقت معیریان با قلم روی صورتم سایه روشن کار کرد و دیدیم چهره مورد قبول در آمد. بخشی از رفتن ما به سمت و سوی شخصیت از ظاهر شروع می‌شود. گریم و لباس خیلی کمک می‌کند که این آدم چطور آدمی باید بشود و به بازیگر ایده و فکر می‌دهد. در نتیجه این توداری را نقطه عطف و ستون اصلی این شخصیت قرار دادم.

نقش ابوالفتح به شما نزدیک است و آن سکانس خداحافظی جیران؟

بله. خیلی زیاد. آن سکانس خیلی برایم حسی بود، زیرا خیلی دلگیر بود. آن دلگیری جدایی، مرگ و جدا شدن از زنی که عاشقانه دوستش داری در من ایجاد شد. الان که صحبتش را می‌کنم اشک در چشم‌هایم جمع می‌شود.

دیالوگ‌ها را به یاد دارید؟

خیر.

علی حاتمی نزدیک به کدام یک از شخصیت‌های فیلم‌ها و سریال‌هایش بود؟

من در «دلشدگان» حضور نداشتم اما به آن هنرمندان بیشتر شبیه بود. خیلی آدم هنرمند و وارسته و رهایی بود. ساز زن ضربی‌ها و خواننده‌هایی که در کافه‌های لاله زار و استانبول بودند، آورد و آنها را سیاهی لشکر کرد. هر روز صبح یک ماشین از میدان امام حسین(ع) این‌ها را که حدود ۷۰ نفر بودند سوار می‌کرد و می‌آورد سر صحنه فیلمبرداری. با زن و بچه‌هایشان می‌آمدند و در آن رفت و آمد بازار و خیابان به عنوان سیاهی لشکر کار می‌کردند، مزدشان را می‌گرفتند، ناهارشان را هم می‌خوردند و می‌رفتند. این کار خیلی قشنگی بود حدود یک سال به اینها روزی رساند در حالی که آنها نان شب هم نداشتند.


منبع: برترینها

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (۵۵۹)

برترین ها – امیررضا شاهین نیا:
سلامی دوباره خدمت همه شما عزیزان و همراهان مجله اینترنتی برترین ها. مثل
همیشه با گزیده ای از فعالیت چهره ها در شبکه های اجتماعی در روزهای
گذشته
در خدمتتان هستیم. ممنون از اینکه امروز هم همراه ما هستید.

 نگاه معلق بین وحشت و کنجکاویِ این فسقلی به سعید معروف شروع مطلب امروز ماست. کاپیتان ارومیه ای تیم ملی والیبال ایران که این روز ها در باشگاه پیکان فعالیت میکند. خوشبختانه در این باشگاه هیچ شهروند روسی وجود ندارد و سوژه ای برای خلق شدن نیست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

نورا هاشمی با این عکس پراحساس تولد همسرش را تبریک گفت. خیلی تابلوست که نورا خود فابل عکس را نداشته و از صفحه لپتاپ یا مانیتور عکس گرفته است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

رضا یزدانی در جشن تولد دو سالگی اش. عکسی که رضا به مناسبت تولدش به اشتراک گذاشت. با این کیک عجیبی که جلوی بچه گذاشته اند حق دارد الآن انقدر سوررئال باشد و به دنبال موکت کردن کف افکارش باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

بازارگردی همایون خان اسعدیان و بهترین انتخاب برای یک ناهار دبش در رستوران قدیمی شرف الاسلامی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

خاطره بازی استاد عبدالله اسکندری با عکسی که او را در حال گریم یکی از ماندگار ترین شخصیت های تاریخ سینما نشان میدهد. گریم کاراکتر سید در فیلم “گوزن ها” با بازی بهروز وثوقی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

آناهیتا افشار و محمدرضا غفاری در حاشیه فیلم سینمایی “سایه بان” که فیلمبرداری آن در خارج از کشور در حال انجام است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

فیلم “شَنل” به کارگردانی حسین کندری شب گذشته طی مراسمی در پردیس چارسو به اکران خصوصی درآمد. فیلمی که از ناموفق های جشنواره فیلم فجر بود. باران کوثری بازیگر اصلی این فیلم به همراه پدر و مادرش در این مراسم حضور داشتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

عاشقانه ی سارا بهرامی برای چای.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

سلفی دوستانه هوتن شکیبا در کنار احسان کرمی و کاظم سیاحی، به ترتیب صدا پیشه دیبی، عزیزم ببخشید و جیگر در مجموعه کلاه قرمزی که حسابی دلتنگشان هستیم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

رضا یزدانی تولد خود را به همراه دوستان در پاریس جشن گرفت. در کنار سام نوری و بهرنگ علوی. آنوقت جشن تولد ایده آل ما هم این است که یک کیک بگیریم و به فرحزاد برویم.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

 اشکان و آناهیتا از پاریس بازگشتند و به فرودگاه امام (ره) رسیدند، از فرودگاه اسنپ گرفتند و خود را به پردیس کوروش رساندند تادر این اکران حضور پبدا کنند!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

عکسی قدیمی و زیبا که آتیلا حجازی از سال های دور و جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین به اشتراک گذاشته است. در آغوش پدر بی تکرارش ناصر حجازی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

از آن عکس هایی است که آدم تحت تاثیر هیجان به اشتراک میگذارد و پس از چند روز به خود می آید و با ذکر “این چیه کوفتیه دیگه؟” آن را پاک میکند. اتفاقی که برای اکثر شما عزیزان هم رخ داده و لیلا برخورداری هم گرفتارش شده.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

هدی زین العابدین در حال گشت و گذار در یکی از پاساژ های لندن بود که این تصمیم مهم را در مورد زندگی اش گرفت.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

فرشاد احمدزاده بازیکن جوان و بیبی فیسِ پرسپولیس شکم خود را به تیغ جراحان سپرده که برای او آرزوی سلامتی و بهبود داریم. مهدی طارمی هم بهترین فرد برای عیادت و روحیه دهی به فرشاد است. “حتما یه خیریتی بوده توش، خدایا شکرت”.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 


 سلفی آینه ای زیبا بروفه و همکاران در پشت صحنه کار جدیدشان. کمند امیرسلیمانی و محمد حاتمی (با ح) هم در تصویر حضور دارند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

تجدید دیدار وحید هاشمیان و هم بازی قدیمی اش که امروز هر دو به عنوان مربی همدیگر را ملاقات کرده اند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

صالح میرزاآقایی در استانبول. احتمالاً هوس اسکندرکباب کرده، وگرنه این روزها کسی از چهره ها برای خوشگذرانی به استانبول نمیرود! خیلی خز شده است!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

بیژن بنفشه خواه در یک پارکینگ متروکه در پشت صحنه کار جدیدش که سریالی به نام “محکومین” است. سریالی اجتماعی – خانوادگی به کارگردانی سیدجمال سیدحاتمی.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

 روناک یونسی این سلفی را به مناسبت تولد پسرش به اشتراک گذاشته است. روناک جان بهتر بود به جای my little angel مینوشتی my little deer!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

سلفی بیخود و بی‌جهت پریناز ایزدیار در کنار رفیقش در یک کافه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

ذوق و هیجان فراوان الهام پاوه نژاد از این پس از سال ها یک کار تلویزیونی به وی پیشنهاد شده است. در کنار حسین سهیلی زاده و حمیدرضا پگاه.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

 اما شهرزاد عبدالمجید همچنان منتظر یک پیشنهاد است و با حضور در مراسم های مختلف روز خود را میگذراند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

پست خیلی مفهومی و سنگین است. فراتر از حوصله مغر ما معمولی هاست، برویم سراغ عکس بعد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

خانواده محمدی در یک رستوران. بهترین راه برای شکنجه دادن من این است که در یک اتاق دست و پایم را ببندند و مجبورم کنند فینگیلیش های سارا محمدی را بخوانم!

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

منوچهر آذری بازیگر و مجری کهنه کار سینما و تلویزیون میهمان برنامه “جزیره گنج” نیما فلاح و سحر ولدبیگی شده بود. شاید برایتان جالب باشد بدانید جناب آذری از اقلیت های محترم یهودی کشورمان هستند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

یک عکس زیادی زیرخاکی از مهران مدیری و رفیقش در پارک لاله.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 


 عکسی خاطره انگیز مربوط به روزهای ضبط موسیقی سریال ولایت عشق با حضور زنده یاد استاد بابک بیات و زنده یاد ناصر فرهودی به همراه محمد اصفهانی. گروه فوق العاده ای که آن ترانه ماندگار را ساختند. “بنگر که از هفت آسمان، جایی فرا سوی زمان، نوری هبوط می کند، در غربت این لا مکان…”

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

سلفی میهماندار های یک هواپیما با مازیار فلاحی که میهمان پروازشان شده بود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 


 بانو فاطمه معتمدآریا یکی دیگر از میهمان های ویژه اکران خصوصی “شنل” بود.

 

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 


 دوست داشتنی های پرسپولیس و استقلال در کنار هم. وقتی که فرهاد مجیدی و اعضای تیم پرسپولیس به صورت اتفاقی یکدیگر را در فرودگاه ملاقات کردند و این عکس را در کنار هم گرفتند.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

مهدی پاکدل در نمایی از فیلم “چهارراه استامبول” به کارگردانی مصطفی کیایی که فیلمبرداری آن کماکان ادامه دارد. فعلا جرئیاتی از موضوع این فیلم به بیرون درز نکرده ولی حدس میزنیم مرتبط با حادثه پلاسکو باشد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

شقایق فراهانی به اتفاق پسرش در مراسم اکران خصوصی “شنل”. پسر شقایق شباهت عجیبی با دایی اش آذرخش دارد. البته حجم موهای آذرخش قطعا خیلی بیشتر است.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

ستاره حسینی ستاره نوظهور سینما و تلویزیون در حاشیه بازدید از یک نمایشگاه عکس. این که این حالت و میمیکِ صورت حالت همیشگی ستاره است یا اینکه دارد ادا در می آورد، موضوعی است که در مرور زمان به آن پی خواهیم برد.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

فرناز رهنما پس از ماه ها این عکس را پست کرد تا صفحه اش توسط اینستاگرام مسدود نشود.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

مهتاب کرامتی و علی کریمی به عنوان اعضای دائمی یونیسف (صندوق کودکان ملل متحد) در ایران، در کنار میهمان های خارجی در همایشی که این سازمان برگزار کرده بود. سازمانی که دغدغه آن رسیدگی به وضعیت سلامتی و تحصیلی کودکان در سرتاسر دنیاست.

چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 


یک سلفی پرستاره از بازیگران فیلم “زرد” که این روز ها در حال اکران است. بهاره کیان افشار، ساره بیات، شهرام حقیقت دوست، بهرام رادان و مهرداد صدیقیان.

مطلب امروز هم به پایان رسید. تا فردا مراقب خود باشید.
چهره ها در شبکه‌های اجتماعی (559) 

مثل همیشه منتظر نکات پیشنهادی و انتقاداتتان هستیم. چه از طریق گذاشتن نظرات زیر همین مطلب چه از طریق ایمیل info@bartarinha.ir. برای ارتباط با نویسنده مطالب هم می‌توانید با حساب کاربری amirrezashahinnia در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید.

با سپاس از همراهی تان


منبع: برترینها

حسین بهزاد؛ هنرمندی که تاریخ را «دیدنی» کرد

از اواخر دوره صفوی تا دوره زندیه و قاجاریه هنرهای مربوط به کتاب‌نگاری ایرانی که مهم‌ترین آن نگارگری بود، رو به زوال گذاشت و از دوران اوج خود که شامل نسخه‌های خطی برجسته و تک‌نگاره‌های استادانی چون رضا عباسی و معین مصور می‌شد دور افتاد. در این زمان بیشتر کارها تقلیدی بودند و شامل کپی‌های ضعیف مرکب از تصویرهای ایرانی و غربی در قالب پیکرنگاری و جلد و قلمدان انجام می‌شد.

تا اواخر دوره قاجار همچنان بسیاری از قلمدان نگاران مقیم پایتخت و شهرهای دیگر به کار نگارگری نیز می‌پرداختند. البته کارهای اینان چیزی بیش از رونگاشت‌های خامدستانه از آثار مکتب اصفهان نبود. این وضع تا اوایل حکومت رضا شاه نیز ادامه داشت. «در این زمان، بخشی از برنامه نوسازی فرهنگی به احیای هنرهای سنتی و صنایع دستی تخصیص یافت؛ و در نتیجه اقداماتی که در این جهت صورت گرفت، حرکتی تازه در زمینه نگارگری آغاز شد.» (۱)

 هنرمندی که تاریخ را «دیدنی» کرد

نسلی از میان نقاشان و صناعت‌کاران قدیم برخاست و با جریان رایج نقاشی آکادمیک، یعنی کمال‌الملک و شاگردان او به رقابت پرداخت؛ ولی در عین حال، از آن تأثیر پذیرفت. «تقریباً مقارن با کناره‌گیری کمال‌الملک از تدریس، مدرسه او عملاً به صورت مؤسسه صنایع قدیمه درآمده بود. بعداً، در اصفهان نیز هنرستانی برای احیای هنرها و صنایع سنتی برپا شد. اقدامات حمایتی دولت، برگزاری مسابقه و اهدای جوایز، نگارگران را به فعالیتی تازه ترغیب کرد. آنها غالباً با توسل به شگردهای طبیعت‌پردازی و گاه با پرداختن به موضوع‌های روزمره قصد داشتند تحولی در سنت مینیاتور ایرانی ایجاد کنند.»(۲) این نوع نگاه به سنت مورد تأیید ایران‌شناسان غربی نیز بود.

این حرکت به جریانی زنده تبدیل شد و ادامه یافت. «حاج میرزا آقا امامی اصفهانی را باید زنده‌کننده نگاره‌های کهن‌ ایران دانست ولی جنبش نگارگری جدید رسماً با هادی تجویدی آغاز شد. او که در هنرستان صنایع قدیمه تدریس می‌کرد، شاگردانی چون علی کریمی، محمدعلی زاویه و ابوطالب مقیمی را پرورد. علی درودی نیز همان‌جا در رشته تذهیب به تربیت شاگردانی چون نصرت‌الله یوسفی و عبدالله باقری پرداخت. در خارج از حوزه هنرستان، حسین بهزاد و سوروگین در تهران و حسین حاج مصورالملکی و میرزا آقا امامی در اصفهان فعالیت هنری قابل ملاحظه‌ای داشتند. اینان نیز بی‌واسطه یا با واسطه بر نسلی از نگارگران و تذهیب‌کاران تأثیر گذاشتند.

دیری نگذشت که حسین الطانی، علی مطیع، کلارا آبکار و حسین اسلامیان به میدان آمدند. با تأسیس هنرستان اصفهان، عیسی بهادری سرپرستی آن را برعهده گرفت و زیر نظر او نگارگران چیره‌دستی چون جواد رستم شیرازی، محمود فرشچیان و هوشنگ جزی‌زاده پرورش یافتند. بعداً، هنرستان هنرهای زیبای تهران با شعبه اختصاصی هنرهای سنتی به وجود آمد. سرپرستی این هنرستان بر عهده حسین طاهرزاده بهزاد بود که قبلاً در موزه توپ قاپو استانبول آثار قدیم ایرانی را مرمت می‌کرد.

باری، این استادان هر یک به سهم خود در تجدید حیات هنرهای تصویری سنتی کوشیدند و جریانی را پدید آوردند که به موازات مکتب کمال‌الملک تا به امروز ادامه دارد.»(۳) همان‌طور که اشاره شد یکی از این استادان و شاید مهم‌ترین و خلاق‌ترین آنها حسین بهزاد باشد.

هرچند تاکنون کمتر به نوآوری‌ها و اهمیت آفرینش‌گری‌های او در مرز بین امکانات هنر مدرن و نگارگری پرداخته شده است، وجهی که مخصوصاً در طراحی‌های او مشهود است و کار و ابداعات او را فراتر از تزئین‌گری‌های استادان بعدی‌ چون محمود فرشچیان قرار می‌دهد.

زندگی حسین بهزاد

حسین بهزاد (۱۲۷۳- ۱۳۴۷ هجری شمسی)، استاد جلد لاکی، نقاش و مذهب کتاب است. در تهران به دنیا آمده او فرزند میرزا فضل‌الله اصفهانی، نقاش و قلمدان‌نگار ‌بود. هفت ساله بود که پدرش او را به شاگردی در دکان ملاعلی قلمدان ساز گذاشت. بعد از مدت کوتاهی پدرش و استاد ملاعلی هر دو به مرض وبا درگذشتند و حسین بهزاد در همان‌جا نزد میرزا حسن پیکر‌نگار که شاگرد بزرگتر ملاعلی بود باقی ماند و دوازده سال به‌عنوان شاگرد برای حسن پیکر‌نگار کار کرد.

«بهزاد بعد از اقامتی کوتاه در مدرسه شرف مظفر، شاگرد آقا ملا‌علی قلمدان‌ساز شد و بعد شاگردی حسن آقا پیکرنگار را کرد، نقاشی که در بازار کارگاه داشت. آنجا او حرفه‌اش را فراگرفت و در نسخه‌های سبک اواخر تیموری و صفوی تخصص پیدا کرد. سرانجام او کارگاه خود را باز کرد (در هجده سالگی)، نخست در کاروانسرای حاج رحمان خان و سپس در مجاورت شمس‌العماره. بعدتر او با میرزا غلام‌حسین خان میناسازباشی در کارگاهش در راسته طلاسازان بازار به همکاری پرداخت».» (۴)

 هنرمندی که تاریخ را «دیدنی» کرد

بهزاد سفارش‌های زیادی برای رونگاری از آثار استادان قدیم می‌گرفت. طی تجربه این سال‌ها، مهارتش در اسلوب‌های نگارگری ارتقا یافت. این زمان او به سبک نگارگری مکتب صفوی و آثار قدمایی چون کمال‌الدین بهزاد و رضا عباسی علاقه‌مند بود و چنان در کپیه و سبک آنها مهارت و استادی به خرج می‌داد که تشخیص آنها از آثار قدیم، دشوار بود.

در این دوره است که بهزاد برای تذهیب یک نسخه قدیمی خمسه نظامی به کار گماشته شد که همچون تعداد زیادی دیگر از کارهای او به یک موزه غربی یا مجموعه‌دار به‌عنوان یک اثر دوره صفوی فروخته شد.(۵) بهزاد خود ادعا می‌کند که این نسخه خمسه سفارش فتوح السلطان بوده و توسط او به بریتیش موزه فروخته شده است. دیگر حامیان و دلالانی که او در این دوره کارهای سبک صفوی را برایشان تولید کرد شامل عبدالله‌خان رحیم‌زاده، رابینیو و کسانی دیگر می‌شوند.(۶) در این بین بهزاد برای چند نفر دیگر هم کار می‌کرد.

ازجمله کتاب‌های خطی صدرالممالک وزیر دربار را مصور کرد. همچنین برای موزه‌ای که شاهزاده ارفع الدوله در موناکو داشت چند مینیاتور تهیه کرد. سفارش‌دهندگان، بیشتر کارهای بهزاد را به‌عنوان عتیقه در خارج از کشور می‌فروختند و پول‌های گزافی می‌گرفتند. بهزاد در آن زمان صاحب شهرت شده بود. برخی افراد از کارهای او تقلید کرده و با امضای او می‌فروختند.(۷)

حسین بهزاد در زمانی که علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ بود، به فرانسه رفت و در پاریس به مطالعه هنر غرب پرداخت. «بهزاد در ۱۳۱۴ ه.ش به پاریس سفر کرد و برای ۱۳ ماه در آنجا اقامت گزید. آنجا به مطالعه نسخه‌های شرقی و اسلامی (آثار قدیمی مینیاتور ایرانی و شرقی) که در موزه لوور و گیمه پیدا کرد، پرداخت.

این دوره در شکل‌گیری سبک تازه و شخصی‌تر بهزاد تأثیر قاطعی داشت، سبکی که بهزاد با آن شناخته می‌شود. آن شیوه‌ای ساده شده از سبک صفوی است، گاهی در اندازه نقاشی سه‌پایه‌ای، که در آن عناصر مشخصی از نقاشی و زیباشناسی غربی را ترکیب می‌کرد کم و بیش با موفقیت.»(۸) او این دوران را این طور توصیف می‌کند: «من در این مسافرت شکفته شدم و خودم را شناختم و پنجه‌های من از آن پس شور و احساس نوظهور تازه‌ای یافت.» در جای دیگری می‌گوید: «مطالعه من در سبک‌های مختلف نقاشی ایرانی و خارجی بدین منظور بود تا سبکی به‌وجود بیاورم که ضمن داشتن خصایص ایرانی با هنر روز دنیا نیز منطبق باشد.»

 هنرمندی که تاریخ را «دیدنی» کرد

 بهزاد پس از بازگشت یه ایران شیوه کارش را تغییر داد، بتدریج کارهای تجاری را کنار گذاشت و به خلق شاهکارهای هنری مورد پسند خود پرداخت. تابلوهای فردوسی، فتح بابل، ایوان مدائن، شب قدر حافظ و نفت یادگارهای این دوره از عمر او هستند.

اما مهم‌ترین کار در بازگشتش از اروپا خلق پنجاه نگاره برای یک نسخه مذهب از عمر خیام بود. بهزاد در ۱۳۲۵ ه.ش به استخدام اداره باستان‌شناسی درآمد و متعاقباً در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت. او در تعدادی نمایشگاه در داخل و خارج ایران شرکت کرد و نمایشگاه انفرادی «نگاه به گذشته» را در موزه ایران باستان و در هزاره ابن سینا برگزار کرد.(۹) بهزاد در اواخر عمر از هنرکده هنرهای تزئینی، دکترای افتخاری دریافت کرد و به تدریس در آن هنرکده نیز مشغول شد. وی سرانجام در بیست و یکم مهرماه سال یکهزار و سیصد و چهل و هفت هجری شمسی، در سن هفتاد و چهار سالگی درگذشت.

سازمان میراث فرهنگی ایران در سال ۱۳۷۱ ه.ش تصمیم گرفت موزه‌ای دائمی از آثار حسین بهزاد به‌وجود آورد. به همین جهت یکی از کاخ‌های واقع در مجموعه سعدآباد به نام کاخ کرباسی را به این امر اختصاص داد و سپس طی قراردادی با پرویز بهزاد، پسر حسین بهزاد، ۲۸۹ عدد از آثار بهزاد را به این ساختمان منتقل کردند.

ویژگی‌های سبک حسین بهزاد

در مورد ویژگی‌های کار حسین بهزاد باید گفت که شیوه کار او بر اساس مکتب اصفهان بنا شده است. در این شیوه، اهمیت طراحی و محدودیت رنگی بارز است. توجه به حالات و سکنات اشخاص، سایه‌پردازی، کاهش ریزه‌کاری‌ها، انتخاب مضامین جدید و گاه موضوع‌های معاصر، از موارد عدول او از سنت نگارگری پیشین محسوب می‌شوند. در این راه او ژرفانمایی و رعایت نسبی اصول کالبدشناسی را از هنر اروپایی و رنگ‌پردازی تکفام را از نقاشی قدیم چینی به عاریت گرفت. رنگ‌آمیزی او با مهارت و سادگی بی‌نظیر انجام شده است. بدین منظور بهزاد غالباً از شدت و ضعف یک رنگ استفاده کرده، یعنی یک رنگ را در تابلو به کار برده است و با همین شیوه به‌کار خود عمق و پهناوری داده است.(۱۰)

یکی دیگر از ابتکارات و ممیزات بهزاد، رهایی چهره انسان‌ها از سیمای قالبی و یکنواخت مغولی بود. شیوه مینیاتور قبل از او همان شیوه رایج مغولی بود به طوری که حتی آداب و رسوم مغولی در آنها به چشم می‌خورد؛ شکل‌ها شبیه هم و یکنواخت بود. از همین روی در مینیاتورهای گذشته خطوط سیمای مغولی، لباس و سلاح مغولی و حتی آداب مغولی دیده می‌شود. «بهزاد یکسره این سنت را کنار گذاشت.

در مینیاتورهای خود ابتکار به‌خرج داده و همه جا قیافه ایرانی را نشان می‌دهد. ولی نه قیافه‌های قالبی و متحدالشکل که بر نقاشی‌های قاجار دیده می‌شود.»(۱۱) نکات دیگر اینکه، در گذشته بیشتر نگاره‌ها برای قطع کتاب‌های رایج کشیده می‌شدند اندازه‌های آنها هم کوچک بود، ولی بهزاد قطع مینیاتور را نیز بزرگ کرد. همچنین مینیاتور قدما پر از اشخاص گوناگون بود، او از عده اشخاص هم کاست. او توانست مینیاتور را که پس از دوران صفویه تکراری شده بود و در دوران قاجار تحت تأثیر نقاشی‌های غربی و روسی قرار گرفته بود به مسیر اصلی خود برگرداند.(۱۲) خود او در این باره چنین می‌گوید: «شیوه نقاشی مینیاتور که به‌صورت تقلید غلط و ناپسندی درآمده بود رفته‌رفته از بین می‌رفت، من کوشش داشتم سبکی به وجود آورم تا این هنر ملی فراموش نشود.»

بسیاری بر این باورند که هر چند حسین بهزاد معتقد به پیروی از سبک خاصی در نگارگری نبود ولی ابداعات و تغییرات ایجاد شده توسط او به وجود آورنده سبک خاص وی بود که در عین حال تأثیرگذار بر آثار نگارگران هم‌عصر خود بوده است.

تغییرات و ابداعات سبک خاص بهزاد بیشتر در موضوع، طراحی و شیوه اجرا خود را نشان می‌دهند. ویژگی‌هایی چون رعایت اصول آناتومی در حدی که به فرم اصلی کار لطمه نزند، رعایت قوانین مناظر و مرایا (پرسپکتیو) به صورت بصری، تأکید بر طراحی و قدرت بخشیدن به خط با تند و کند کردن آنها، نشان دادن حالات درونی و روحی افراد به وضوح، استفاده از قلم‌گیری سفید بر زمینه تیره، خارج نمودن اندازه آثار از حد یک کتاب و مطرح نمودن آن به صورت تابلویی مستقل، به‌کارگیری سوژه‌های جدید مانند به تصویر درآوردن چهره بزرگان علم و ادب و هنر و نیز ترسیم آداب و رسوم زندگی مردم، به نوعی بازگرداندن نگارگری به خصایص اصلی ایرانی خود بود.

 هنرمندی که تاریخ را «دیدنی» کرد

آثار متنوعی از طراحی‌های مدادی و مرکبی، تا نگارگری‌های رنگی با مضامین مختلف از دوره‌های چندگانه کاری حسین بهزاد موجود است. با مطالعه آثار بهزاد، آنها را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:

 ۱- آثار ترسیم شده در سبک مکاتب نگارگری ایرانی، که در سبک مکاتب دوره صفویه و اواخر تیموری کار شده است. آثاری نظیر چوگان‌بازی، شیرین و فرهاد کوه‌کن، زن بیاض به دست، مجلس درس حکیم عمر خیام.

 ۲- آثار ملهم از اشعار شاعران ایرانی: در این آثار، بهزاد با الهام از ابیات شاعرانی چون خیام، حافظ و مولانا به خلق اثر پرداخته است.

 ۳- آثار ترسیم‌شده از فرهنگ مردم عامه: شامل تابلوهایی همچون: کرَک‌بازان، رمال، عقدکنان، سقا، چوپان نی‌نواز و غیره.

 ۴- ترسیم چهره بزرگان در قالب نگارگری: تصاویری از چهره‌های حافظ، سعدی، خیام، مولانا، زکریای رازی و غیره.

 ۵- طراحی‌ها: در این قسمت طراحی‌هایی از چهره‌های مختلف با حالاتی گوناگون یا طراحی برخی از حیوانات به نمایش درآمده است. این دسته را می‌توان جالب توجه‌ترین و مهم‌ترین کارهای او دانست که برخلاف سنت رایج در نگارگری ایرانی و کار نگارگران قدیمی بوده است. شیوه‌های تمرین طراحان بزرگ غربی از داوینچی تا رمبراند را در قالب نگارگری ایرانی و فیگورهایی ساخته شده توسط خود بهزاد می‌توان دید.

هدف حسین بهزاد از این کار مداوم، ایجاد سبکی جدید در نگارگری ایران بود که نه تقلیدی از پیشینیان باشد و نه خارج از اصول اصلی نگارگری. وی با ابداعاتی در هنر نگارگری، این هنر اصیل و ارزشمند ایرانی و اسلامی را بهبود بخشید. باید اذعان داشت که شهرت و اعتبار وی بر اثر توصیف و تبلیغ به‌دست نیامده و با زور بر قامت او پوشانیده نشده است. بلکه معرف او آثار اوست که با تمام سادگی، دارای مفاهیم عمیق و پر ارزش برای طبقات خاص و عام است. یک چهره مردمی در میان نویسندگان، شاعران و مجموعه‌داران، بهزاد شاید مهم‌ترین نماینده مکتب سنتی نقاشی ایرانی در قرن ۱۴ ه.ش بود. اگرچه خود ادعا داشت که یک سبک ملی ایرانی را در مقایسه با هنر مدرن غرب پرورده است. در تاریخ نگارگری جدید، حسین بهزاد به‌عنوان یکی از پیشگامان برجسته (در برخورد با سنت‌های ایرانی، اروپایی، چینی و راهجویی‌هایش در تلفیق این سنت‌ها) شناخته شده است. بسیاری از سنت‌گرایان معاصر نیز به راه او رفتند.(۱۳)


منبع: برترینها

دنیز هشتبران، قهرمان کوچک دارت در جهان

روزنامه هفت صبح – هانیه درویش: شاید دارت برای خیلی از ما جنبه تفریحی داشته باشد اما جالب است که بدانید ورزش دارت به عنوان دومین ورزش مطرح در انگلستان محسوب می شود و هم اکنون بیش از ۷۰ کشور از پنج قاره عضو فدراسیون جهانی دارت هستند. در این بین اما ایران تا به امروز حرف زیادی برای گفتن در این رشته نداشت تا اینکه تیم ملی جوانان دارت ایران امسال اعجوبه اش را رو کرد. مدال طلایی که رنگ دنیز هشتبران نخستین مدال جهانی در تاریخ دارت ایران است که موجب شد ایران هم سری در بین سرهای دارت در جهان دربیاورد.

مقام سوم جهان سکوی پرش به قهرمانی جهان شد

دنیز هشتبران ورزش را از هفت سالگی و با رشته بسکتبال آغاز کرد. چهار سال بعد او به رشته فوتسال و بعد به تیراندازی با تفنگ بادی رو آورد و آن را هم به مدت یک سال ادامه داد اما وقتی دید به علت کم بودن سنش نمی تواند در مسابقات شرکت کند وارد رشته دارت شد چرا که در این رشته هیچ محدودیت سنی و جنسیتی وجود ندارد. دنیز که هم اکنون ۱۵ ساله است چهار سال است که در این رشته فعالیت می کند. او ابتدا مسابقاتش را از مسابقات داخلی، سپس استانی و بعد کشوری آغاز کرد و خیلی زود در رنکینگ های مختلف بزرگسالان و نوجوان مقام آورد و اینچنین به تیم ملی دعوت شد.

 دنیز، قهرمان کوچک دارت در جهان
دو سال از فعالیتش می گذشت که در سال ۹۴ (۲۰۱۵) به مسابقات جهانی در ترکیه اعزام شد و با مدال برنز خود اولین مدال جهانی دارت ایران را از آن خودش کرد. اما این سقف آرزو و نهایت هدف این دختر سختکوش نبود. او با کسب این تجربه راهی ایران شد تا بتواند روزی قهرمانی جهان را به نام خود زند.

هفت برد پیاپی تا قهرمانی جهان

دنیز این بار سخت تر از قبل به تمریناتش مشغول می شود. او در لیگ برتر کشور شرکت می کند. در مسابقات ژاپن در بین ۷۰ شرکت کننده از سراسر کشور سال گذشته اول و امسال دوم می شود، در قهرمانی کشوری نوجوانان اول و در قهرمانی کشوری بزرگسالان سوم می شود و بعد به آخرین اردوی تمرینی خود می رود و بعد از گذراندن آن به همراه یک دختر و دو پسر دیگر از تیم ملی دارت عازم مسابقات جهانی ژاپن می شود.

او در این باره می گوید: «برای مسابقات جهانی ژاپن بسیار آماده بودم. حدود یک سال ۱۳ دوره اردوی فشرده و سخت به شهرهای مختلف داشتیم تا اینکه نفرات برتر انتخاب و به ژاپن اعزام شدیم. من تجربه مسابقات جهانی در ترکیه را داشتم و حتی در آنجا حریف انگلیسی خود را که از قدرترین ها در دارت هستند بردم بنابراین با اعتماد به نفسی بالا توانستم هفت برد پیاپی در برابر حریفانی از سوئد، آلمان، کانادا، روسیه، هلند و در نهایت ایرلند داشته باشم و حریف ایرلندی ام را شش بر چهار ببرم و اولین قهرمانی تاریخ دارت را برای ایران به دست بیاورم.» او در این مسابقات هم در بخش انفرادی صاحب مدال طلا شد و هم در بخش دوبل.

دارت اصلا از کجا آمده است؟

ورزش دارت صدها سال قدمت دارد. در ابتدا این ورزش در بین سربازان جهت پربار کردن اوقات فراغت آنها معمول بود. سربازان انگلیسی قبل از جنگ معروف صدساله تیراندازی با کمان را انجام می دادند اما به تدریج تیرها را کوتاه کردند و بدون استفاده از کمان و فقط با دست نشانه را هدف گرفته و تیرها را به سمت تنه درخت پرتاب می کردند.

 دنیز، قهرمان کوچک دارت در جهان
از اوایل قرن بیستم میلادی انگلیسی ها به ورزش دارت بسیار علاقه مند شدند و برای انجام این ورزش باشگاه ها و تیم های دارت را تاسیس کردند. در سال ۱۹۶۵ ورزش دارت جهانی شد و رد سال ۱۹۷۶ فدراسیون جهانی دارت با ۱۵ عضو تاسیس شد. تاسیس انجمن دارت در ایران اما به سال ۱۳۸۳ بر می گردد. اعضای تیم ملی این ورزش نوپا در ایران دو بار به مسابقات جهانی اعزام شده بودند که نتیجه مساعدی در بر نداشت. تنها یک خانم توانست در یکی از مسابقات آسیایی مقام دوم را کسب کند و بعد از آن نوبت رسید به دنیز هشتبران با مقام هایش در ترکیه و هم اینک در ژاپن

دارت حرفه ای و تفریحی متفاوت است

مردم اکثرا فکر می کنند مرکز یا نقطه وسط تخته دارت امتیازش از همه بیشتر است در حالی که اینطور نیست. دنیز این ورزش را اینچنین بازگو می کند: «دارت در کل ۸۲ قسمت دارد که می توانیم از ۶۲ قسمت آن امتیاز بگیریم. خانه های مثلث شکل آن هر قسمتش یک امتیاز دارد که رویش نوشته شده است. مرکز ۵۰ امتیاز و دورش ۲۵ امتیاز دارد. چهار خانه هم در کل وجود دارد که امتیازش از همه بالاتر است. ۲۰، ۱۹، ۱۸، و ۱۷٫ همچنین یک رینگ داخلی در دارت وجود دارد که سبز و قرمز است.

آنها امتیازات را سه برابر یا تریپل می کنند. رینگ خارجی هم امتیاز را دو برابر یا دبل می کند. به این ترتیب افرادی که هر سه تیر خود را به مرکز می زنند در نهایت ۱۵۰ امتیاز می گیرند اما افراد حرفه ای نهایت تلاش خودشان را می کنند که سه تیر دارت خود را در رینگ داخلی ۲۰ بزنند که سه برابر می شود و به امتیاز ۱۸۰ که بالاترین امتیاز در دارت است دست پیدا می کنند.» او همچنین می گوید بیش از ۵۰ نوع بازی می توان با تخته دارت انجام داد که بازی اصلی و جهانی آن ۵۰۱ نام دارد.

دارت کمک درسی دانش آموزان است

دارت علاوه بر اینکه در بین رشته های ورزشی دیگر رشته ای کم هزینه است همینطور کمک شایان توجهی به بخش محاسباتی و ریاضی دانش آموزان نیز می کند. دنیز در این رابطه می گوید: «برای شروع دارت حرفه ای با ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان می توان هم دارت و هم تخته را تهیه کرد. این روش را همچنین در هر جایی که دو متر فضا داشته باشد به راحتی می توان انجام داد. دارت همچنین ورزشی است که تمرکز را تقویت می کند و چون در طول بازی یک سره در حال محاسبه هستیم افرادی که وارد این رشته می شوند محاسبات شان بسیار قوی می شود چرا که کل تخته، محاسبه و رمز موفقیت در این رشته متمرکز است.»

 دنیز، قهرمان کوچک دارت در جهان

او که هدفش در زندگی را مشخص کرده و برای رسیدن و خواندن به رشته پزشکی در تلاش است، می گوید: «دوست دارم دارت را تا جایی که می توانم ادامه دهم ولی جایگاهی که من در حال حاضر دارم نهایت رشته دارت بود چرا که دارت امکان ورود به المپیک را ندارد و صرفا آخرین حدش قهرمانی جهان بود که خدا رو شکر توانستم به آن برسم.


منبع: برترینها