جزئیات جنایت هولناک خیابان شیخ بهایی از زبان قاتل

یک ماه پیش پلیس پایتخت با معمای پیچیده دو سر بریده و سوخته در خرابه‌ای روبه‌رو شد که سؤالات زیادی را برای شهروندان به وجود آورده ‌بود. یک هفته قبل مأموران در اقدامی پلیسی موفق شدند راز سرهای سوخته را کشف کنند.

به گزارش ایسنا، «شرق» با این مقدمه، گفت‌وگوی خود با همایون، مرد ٧۵ ساله‌ای که در اقدامی جنون‌آمیز پسر ناتنی‌ و عروسش را کشته و سر از تنشان جدا کرده‌ است را منتشر کرده که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

در مورد شهرام بگویید و اینکه چه شد این کار را کردید؟

خیلی کار خوبی کردم. می‌خواهید با من مصاحبه کنید؟ از روی اجبار و بدبختی خودم این کار را کردم. به بازپرس پرونده هم گفتم من ٧۵ سال دارم و چیزی ندارم که مخفی کنم.

الان چرا بغض کردید؟ نمی‌خواهم با سؤالاتم شما را اذیت کنم.

راجع به عزیزم می‌خواهید صحبت کنم، چطور بغض نکنم؟ ‌هرکسی باشد اذیت می‌شود. من مجبور بودم این کار را بکنم.

شما را برای بررسی سلامت روانی هم برده‌اند؟

بله، به پزشکی‌قانونی رفتم، ‌آنجا یک‌سری تست‌ها از من گرفتند، البته به آنها گفتم در سال‌های ۴٣ تا ۴۵ سرباز ژاندارمری بودم. روی فرمانده خودم گلنگدن کشیدم و می‌خواستم او را با تیر بزنم. سال ۵٠ در بیمارستان مهرگان بستری بودم و بعد هم که به انگلیس رفتم مدتی آنجا بستری بودم.

شما دارو هم مصرف می‌کردید؟

نه، هیچ‌وقت دارو مصرف نکردم.

چقدر درس خوانده‌اید، چه شغلی داشتید؟ از خودتان بگویید.

من چهار لیسانس دارم؛ لیسانس حسابداری، علوم بانکداری، مدیریت و بایگانی. اوایل در بانک اعتبارات ایران کار می‌کردم، بعد به نخست‌وزیری رفتم و در قسمت تأسیسات جهانگردی کار می‌کردم. بعد از آن در انگلیس به استخدام ساواک درآمدم و تا انقلاب هم به ساواک گزارش می‌دادم.

یعنی حقوق‌بگیر رسمی ساواک بودید؟

نه، حقوق ثابتی نبود اما گاهی پاداش‌هایی به من می‌دادند.

کار شما برای ساواک چه بود؟

در خارج از کشور هر جایی تجمعی بود شرکت می‌کردم و گزارش و تحلیل می‌دادم.

خب شغل دیگری هم داشتید؟

بله، مدیر تور بودم و به غیر از استرالیا به همه کشورها سفر کرده‌ام. بعد از انقلاب هم دو شرکت واردات تجهیزات پزشکی داشتم که ورشکست شدند.

الان از کجا درآمد دارید؟

١٨‌ میلیون خودم و ٣٠‌ میلیون هم همسرم داشتیم که گذاشته بودیم بانک و سود آن را می‌گرفتیم، خانه‌ای هم که مال مادرم بود به من رسیده بود.

کی ازدواج کردید؟

من دهم اردیبهشت سال ۴٠ با خانمم آشنا شدم و اول اسفند ۴۵ ازدواج کردم. الان ۵۶ سال است.

از شهرام بگویید. چه شد که او را به فرزندی قبول کردید؟

شهرام اصلا پدرش را ندید. از وقتی به دنیا آمد، من بزرگش کردم و ٢٠ فروردین، ٣٨ سالش تمام شد.

آیا او می‌دانست که شما پدر واقعی او نیستید؟

بله، از اول می‌دانست. من و همسرم و مادرش سه‌تایی با هم زندگی می‌کردیم و وقتی که او هفت‌ساله شد، مادرش همه‌چیز را به او گفت. مادرش شش سال قبل فوت کرد.

شهرام هیچ‌وقت دنبال پدرش رفت؟

یک‌ بار که شناسنامه‌اش را گم کرده بود، رفت ثبت‌احوال و متوجه شد به غیر از او نام چهار پنج بچه دیگر هم در شناسنامه پدرش هست. خواست آدرسش را بگیرد اما در ثبت‌احوال آدرس را به او ندادند و گفتند حکم دادگاه لازم است.

چه شد که شهرام را به فرزندی قبول کردید؟

من بچه‌دار نمی‌شدم ولی همسرم از من جدا نشد. وقتی آن اتفاقات افتاد و همسرم پیشنهاد داد، من هم برای جبران لطفش قبول کردم و شهرام را به فرزندی پذیرفتیم.

کدام اتفاق؟

پدر شهرام ٢۶ ساله بود و مادرش ۴٢ ساله. مادرش ماشین داشت و پدرش به هوای ماشین همیشه با او بیرون می‌رفت. بعد از مدتی متوجه شدیم که خواهرخانمم باردار است. دوماهه باردار بود که من پدر شهرام را مجبور کردم با هم ازدواج کنند. ١٧ شهریور ۵٧ بود که ازدواجشان ثبت شد. بعد از آن هم تا مدتی بود اما دیگر از او خبر نداشتیم. حتی شناسنامه شهرام را من گرفتم و جای پدرش امضا کردم. بعد از هفت ماه هم باجناق دیگرم که وکیل بود، طلاق خواهرخانمم را از پدر شهرام گرفت. البته من از او در مورد شهرام و یک‌سری مسائل وکالت تام گرفته بودم.

یعنی شما برای جبران لطف همسرتان او را به فرزندی قبول کردید و خودتان مایل به این کار نبودید؟

من او را خیلی دوست داشتم اما از وقتی که شیشه و کراک و حشیش مصرف کرد مغزش نابود شد.

شما سه اسلحه در خانه داشتید. شکارچی بودید؟

بله، من از بچگی به شکار علاقه داشتم و تیر و کمان و تفنگ داشتم. اولین اسلحه‌ای که داشتم همانی بود که با آن شهرام و نرگس را کشتم؛ اسلحه خفیف‌زنی که وقتی ١۴ سالم بود پدرم ۶١ سال پیش از چهارراه مخبرالدوله برایم خرید. اول جوازش به اسم پدرم بود و وقتی ١٨ سالم شد، جوازش به نام خودم شد. آن دو اسلحه دیگر را بعدا خودم خریدم.

شما در بیمارستان روانی بستری بودید. چطور به شما مجوز اسلحه دادند؟

به آن شدت نبود که صلاحیت استفاده از اسلحه را نداشته باشم.

از آشنایی نرگس با شهرام بگویید.

شهرام یک روز گفت با او آشنا شده است و می‌خواهد او را به خانه بیاورد. با نرگس در خیابان آشنا شده بود. سه خواهر بودند که پدرشان بیرونشان کرده بود و مجهول‌المکان شده بود. خواهر کوچک‌تر در دفتر وکیل کار می‌کرد. به این بهانه که ما به سن ازدواج رسیده‌ایم و پدرمان نیست که به ما اجازه بدهد، در دادگاه خانواده شکایت کردند.

نرگس به غیر از آن خواهرها فامیل دیگری داشت؟

من زیاد از جزئیات زندگی شخصی او خبر نداشتم اما در این مدتی که پیش ما زندگی می‌کرد من هیچ‌وقت خانواده نرگس را ندیدم. فقط یک‌ بار یک پسری را به خانه آورد و گفت برادرم است که سر همان با شهرام دعوایش شد و شهرام شیشه ماشین من را شکست.

چه مدت بود که با هم ازدواج کرده بودند؟ نرگس هم مواد مصرف می‌کرد؟ از اول معتاد بود؟

٢٠ فروردین ٨٢ یا ٨٣ بود که ازدواج کردند. نرگس اول معتاد نبود ولی بعد از ازدواج با شهرام معتاد شد. با هم می‌رفتند در اتاق و مواد می‌کشیدند.

شهرام چطور معتاد شد؟

اوایل در آژانس کار می‌کرد، بعد به فرودگاه رفت. آنجا بود که معتاد شد. بعد هم راننده‌های دیگر را به انباری می‌برد و با هم مصرف می‌کردند و حتی این کار باعث اعتراض همسایه‌ها هم شد.

این اتفاقات مال کی بود؟

خیلی قدیم؛ شاید ١۵ سال قبل. بعد از آن بود که شهرام دیگر کار نمی‌کرد.

اختلافات شما از کجا شروع شد؟

ما با هم اختلافی نداشتیم، من او را مثل جانم دوست داشتم.

یعنی رفتار او بعد از اعتیاد عوض نشده بود؟

عوض شده بود. همه طلا و نقره‌ای را که از مادرم به من ارث رسیده بود فروخت، حتی قالیچه‌های نفیسی که داشتم. این اواخر هر شب حدود ١٠ هزار تومان از من پول می‌خواست که وقتی نداشتم، همه‌ چیز را می‌شکست.

آیا هیچ‌وقت او را تنبیه کردید؟

نه، هیچ‌وقت این کار را نکردم چون نگران بودم که با خودش فکر کند چون فرزند من نیست من او را تنبیه کرده‌ام و از من ناراحت شود.

اولین‌باری را که او با کسی دعوا کرد یا چیزی را شکست به یاد دارید؟

اول دبیرستان بود که در کلاس را شکسته بود و من را خواستند و تعهد دادم و آن‌موقع از من ۵٠‌ هزار تومان گرفتند.

برای شهرام چه کارهایی کردید که زندگی بهتری داشته باشد؟

هر کاری از دستم برمی‌آمد، چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ احساسی. همان روزی که در کلاس را شکست، به او گفتم شهرام من می‌خواهم به تو افتخار کنم و آرزو دارم کاری کنی که روزی روی تابلو نوشته شود: دکتر سیدشهرام…، اما او خودش نخواست و بزرگ‌تر که شد، ترک تحصیل کرد و در یک مکانیکی مشغول شد. حتی حساب بانکی مشترک داشتیم که هر کدام به‌تنهایی اجازه برداشت داشتیم و من خانه و اموالم را به نفع شهرام صلح عمری کرده بودم. دیگر چه کار باید می‌کردم؟

آیا برای درمان اعتیاد شهرام کاری کردید؟

او اصلا قبول نمی‌کرد که معتاد است و می‌گفت خودش می‌داند چه می‌کند. حتی چند بار خواستم برای درمانش اقدام کنم اما او پرخاش کرد. فقط یک‌ بار او را به بیمارستان بردم و بستری شد؛ بعد که بهتر شد دوباره شروع کرد.

شما با نرگس مشکلی نداشتید؟

چرا، مشکل داشتم اما به خاطر شهرام او را پذیرفتیم. او اصلا از طبقه اجتماعی ما نبود و فرهنگش با ما فرق داشت. این اواخر هم که دائم به من و همسرم فحش می‌داد.

یعنی چه؟

مدت زیادی بود که هیچ کاری نمی‌کردند. دائم در اتاقشان بودند و هر وقت غذا آماده می‌شد، برمی‌داشتند می‌بردند، می‌خوردند و ظرف‌ها را می‌گذاشتند در ظرفشویی، هر موقع هم دلشان می‌خواست، سر یخچال می‌رفتند. کلا هیچ کاری نمی‌کرد.

از تصمیم به قتل بگویید؛ چه شد که این کار را کردید؟

من نمی‌خواستم آنها را بکشم اما به جنون رسیدم و این کار را کردم. به پدرم فحش دادند و داشتند دوباره شروع به شکستن می‌کردند که این‌جور شد.

آیا با مشاور یا کارشناس انتظامی مشاوره کرده بودید؟

بله، بارها اما نتیجه نداشت. حتی آخرین بار سه شب قبل از قتل بود که کارمان به کلانتری کشید و آنجا او فحاشی می‌کرد. مأموران به صورتش اسپری فلفل زدند و من از آنها خواهش کردم این کار را نکنند؛ جگرگوشه‌ام است.

اگر شما برای قتل تصمیم قبلی نداشتید، چرا همسرتان را به خانه خواهرش فرستادید؟

من همسرم را دوست دارم. این کار را کردم که کمتر اذیت شود. صورتش به خاطر کتک‌های شهرام و نرگس کبود شده بود.

یعنی او را به خانه خواهرش نفرستادید که شهرام و نرگس را بکشید؟

نه، من فقط می‌خواستم جلوی دست آنها نباشد که اذیت نشود. آن شب هم وقتی شروع به پرخاش کردند و به پدرم فحش ‌دادند، یک لحظه جنون گرفتم و این اتفاق افتاد.

بعد از قتل چه کردید؟

جسدها را به حمام بردم و با اره‌برقی که مال خود شهرام بود، جسدها را تکه‌تکه کردم و بعد از دو روز شروع کردم به پخش‌کردن اجساد در چند جای شهر که شناسایی نشوند.

چرا نمی‌خواستید شناسایی شوند؟

چون اگر شناسایی می‌شدند، من‌ گیر می‌افتادم و من به خاطر همسرم نمی‌خواستم این اتفاق بیفتد. او نیاز به پرستاری داشت و اگر من دستگیر می‌شدم، کسی نبود از او مراقبت کند.

فکر می‌کردید دستگیر شوید؟

نه، اصلا اما اشتباه کردم. باید در از بین‌ بردن اجساد دقت بیشتری به خرج می‌دادم تا قابل شناسایی نباشند.

می‌دانید این کاری که کردید، وحشت و تعجب زیادی را در شهر ایجاد کرده است؟

نه، نمی‌دانم چون روزنامه و موبایل ندارم که خبردار شوم. من نمی‌خواستم کسی را بترسانم فقط می‌خواستم دستگیر نشوم. الان هم که دستگیر شده‌ام. چیزی برای ازدست‌دادن ندارم. من مدت‌هاست که از زندگی لذت نمی‌برم. این کار را کردم که آنها را راحت کنم.

کدام رفتار شهرام و نرگس شما را اذیت می‌کرد؟

آنها من و همسرم را تحقیر می‌کردند و کتک می‌زدند. غیر از این، دو سگ هم داشتند که همه خانه را کثیف می‌کردند.

چرا از آن خانه نمی‌رفتید؟

کجا می‌رفتم؟ آنجا خانه من بود؛ جای دیگری نداشتم بروم. فکر اساسی یعنی چه؟ در تمام مدت هر کاری برای شهرام از دستم برآمد، کردم.

شما خودتان پیش دکتر روان‌پزشک و مشاور رفته بودید، پس این موضوع برایتان عجیب نبود. چرا وقتی مشکلات شروع شد با او نزد مشاور نرفتید؟

ما با هم مشکلی نداشتیم، حتی حالا هم من شهرام را دوست دارم.

از نظر خودتان اشتباهتان کجا بود که این اتفاق افتاد؟

اشتباه من این بود که خواستم خلاف خواست خدا رفتار کنم و چیزی را که خدا به من نداده بود، به زور از او بگیرم. خدا به من فرزند نداد اما من می‌خواستم فرزند داشته باشم.

خیلی از افراد هستند که ممکن است شرایط شما را داشته باشند؛ باید همین کار را بکنند؟

من از قانون هم کمک خواستم اما گفتند ماده‌ قانونی در مورد این نداریم. من طاقتم از دست آنها تمام شده بود. سه بار هم شکایت کردم که آخرین بارش سه روز قبل از حادثه بود و پرونده هنوز باز است؛ می‌توانید بررسی کنید.


منبع: عصرایران

ناگفته‌های قاتل سرهای بریده از زندگی خصوصی‌اش

یک ماه پیش پلیس پایتخت با معمای پیچیده دو سر بریده و سوخته در خرابه‌ای روبه‌رو شد که سؤالات زیادی را برای شهروندان به وجود آورده ‌بود. یک هفته قبل مأموران در اقدامی پلیسی موفق شدند راز سرهای سوخته را کشف کنند.

 ناگفته‌های قاتل سرهای بريده از زندگی خصوصی‌اش

یک ماه پیش پلیس پایتخت با معمای پیچیده دو سر بریده و سوخته در خرابه‌ای روبه‌رو شد که سؤالات زیادی را برای شهروندان به وجود آورده ‌بود. یک هفته قبل مأموران در اقدامی پلیسی موفق شدند راز سرهای سوخته را کشف کنند.

به گزارش شرق، همایون، مرد ٧۵ ساله‌ای که در اقدامی جنون‌آمیز پسر ناتنی‌ و عروسش را کشته و سر از تنشان جدا کرده‌ است، ناگفته‌هایی از زندگی خود و پسر ناتنی‌اش را بازگو می‌کند.

او که هروقت به اسم شهرام، پسرش، می‌رسد، بغض کرده و گریه می‌کند، می‌گوید پسرش را بسیار دوست داشته و انگار که جانش را از او گرفته‌ باشند از نبود پسرش درد می‌کشد. آنچه در زیر می‌خوانید، حاصل ٩٠ دقیقه گفت‌وگو با همایون است.

در ادامه این گفتگو را بخوانید:

در مورد شهرام بگویید و اینکه چه شد این کار را کردید؟
خیلی کار خوبی کردم، می‌خواهید با من مصاحبه کنید؟ از روی اجبار و بدبختی خودم این کار را کردم. به بازپرس پرونده هم گفتم من ٧۵ سال دارم و چیزی ندارم که مخفی کنم.

الان چرا بغض کردید، نمی‌خواهم با سؤالاتم شما را اذیت کنم.
راجع به عزیزم می‌خواهید صحبت کنم، چطور بغض نکنم، ‌هرکسی باشد اذیت می‌شود، من مجبور بودم این کار را بکنم.

شما را برای بررسی سلامت روانی هم برده‌اند؟
بله، به پزشکی‌قانونی رفتم، ‌آنجا یک‌سری تست‌ها از من گرفتند، البته به آنها گفتم در سال‌های ۴٣ تا ۴۵ سرباز ژاندارمری بودم. روی فرمانده خودم گلنگدن کشیدم و می‌خواستم او را با تیر بزنم. سال ۵٠ در بیمارستان مهرگان بستری بودم و بعد هم که به انگلیس رفتم مدتی آنجا بستری بودم.

شما دارو هم مصرف می‌کردید؟
نه، هیچ‌وقت دارو مصرف نکردم.

چقدر درس خوانده‌اید، چه شغلی داشتید؟ از خودتان بگویید.
من چهار لیسانس دارم؛ لیسانس حسابداری، علوم بانکداری، مدیریت و بایگانی. اوایل در بانک اعتبارات ایران کار می‌کردم، بعد به نخست‌وزیری رفتم و در قسمت تأسیسات جهانگردی کار می‌کردم. بعد از آن در انگلیس به استخدام ساواک درآمدم و تا انقلاب هم به ساواک گزارش می‌دادم.

یعنی حقوق‌بگیر رسمی ساواک بودی؟
نه، حقوق ثابتی نبود، اما گاهی پاداش‌هایی به من می‌دادند.

کار شما برای ساواک چه بود؟
در خارج از کشور هرجایی تجمعی بود شرکت می‌کردم و گزارش و تحلیل می‌دادم.

خب شغل دیگری هم داشتید؟
بله، مدیر تور بودم و به غیر از استرالیا به همه کشورها سفر کرده‌ام، بعد از انقلاب هم دو شرکت واردات تجهیزات پزشکی داشتم که ورشکست شدند.

الان از کجا درآمد دارید؟
١٨‌ میلیون خودم و ٣٠‌ میلیون هم همسرم داشتیم که گذاشته بودیم بانک و سود آن را می‌گرفتیم، خانه‌ای هم که مال مادرم بود به من رسیده بود.

کی ازدواج کردید؟
من دهم اردیبهشت سال ۴٠ با خانمم آشنا شدم و اول اسفند ۴۵ ازدواج کردم. الان ۵۶ سال است.

از شهرام بگویید، چه شد که او را به فرزندی قبول کردید؟
شهرام اصلا پدرش را ندید، از وقتی به دنیا آمد، من بزرگش کردم و ٢٠ فروردین ٣٨ سالش تمام شد.

آیا او می‌دانست که شما پدر واقعی او نیستید؟
بله، از اول می‌دانست، من و همسرم و مادرش سه‌تایی با هم زندگی می‌کردیم و وقتی که او هفت‌ساله شد، مادرش همه‌چیز را به او گفت. مادرش شش سال قبل فوت کرد.

شهرام هیچ‌وقت دنبال پدرش رفت؟
یک‌بار که شناسنامه‌اش را گم کرده بود، رفت ثبت‌احوال و متوجه شد به غیر از او نام چهار، پنج بچه دیگر هم در شناسنامه پدرش هست، خواست آدرسش را بگیرد، اما در ثبت‌احوال آدرس را به او ندادند و گفتند حکم دادگاه لازم است.

چه شد که شهرام را به فرزندی قبول کردید؟
من بچه‌دار نمی‌شدم، ولی همسرم از من جدا نشد، وقتی آن اتفاقات افتاد و همسرم پیشنهاد داد، من هم برای جبران لطفش قبول کردم و شهرام را به فرزندی پذیرفتیم.

کدام اتفاق؟
پدر شهرام ٢۶ساله بود و مادرش ۴٢ساله، مادرش ماشین داشت و پدرش به هوای ماشین همیشه با او بیرون می‌رفت. بعد از مدتی متوجه شدیم که خواهر خانمم باردار است، دوماهه باردار بود که من پدر شهرام را مجبور کردم با هم ازدواج کنند. ١٧ شهریور ۵٧ بود که ازدواجشان ثبت شد، بعد از آن هم تا مدتی بود، اما دیگر از او خبر نداشتیم، حتی شناسنامه شهرام را من گرفتم و جای پدرش امضا کردم. بعد از هفت ماه هم باجناق دیگرم که وکیل بود، طلاق خواهرخانمم را از پدر شهرام گرفت. البته من از او در مورد شهرام و یک‌سری مسائل وکالت تام گرفته بودم.

یعنی شما برای جبران لطف همسرتان او را به فرزندی قبول کردید و خودتان مایل به این کار نبودید؟
من او را خیلی دوست داشتم، اما از وقتی که شیشه و کراک و حشیش مصرف کرد مغزش نابود شد.

شما سه اسلحه در خانه داشتید. شکارچی بودید؟
بله، من از بچگی به شکار علاقه داشتم و تیروکمان و تفنگ داشتم، اولین اسلحه‌ای که داشتم همانی بود که با آن شهرام و نرگس را کشتم؛ اسلحه خفیف‌زنی که وقتی ١۴ سالم بود پدرم ۶١ سال پیش از چهارراه مخبرالدوله برایم خرید، اول جوازش به اسم پدرم بود و وقتی ١٨ سالم شد، جوازش به نام خودم شد. آن دو اسلحه دیگر را بعدا خودم خریدم.

شما در بیمارستان روانی بستری بودید، چطور به شما مجوز اسلحه دادند؟
به آن شدت نبود که صلاحیت استفاده از اسلحه را نداشته باشم.

از آشنایی نرگس با شهرام بگویید.
شهرام یک روز گفت با او آشنا شده است و می‌خواهد او را به خانه بیاورد. با نرگس در خیابان آشنا شده بود. سه خواهر بودند که پدرشان بیرونشان کرده بود و مجهول‌المکان شده بود. خواهر کوچک‌تر در دفتر وکیل کار می‌کرد، به این بهانه که ما به سن ازدواج رسیده‌ایم و پدرمان نیست که به ما اجازه بدهد، در دادگاه خانواده شکایت کردند.

نرگس به غیر آن خواهرها فامیل دیگری داشت؟
من زیاد از جزئیات زندگی شخصی او خبر نداشتم، اما در این مدتی که پیش ما زندگی می‌کرد من هیچ‌وقت خانواده نرگس را ندیدم، فقط یک‌بار یک پسری را به خانه آورد و گفت برادرم است که سر همان با شهرام دعوایش شد و شهرام شیشه ماشین من را شکست.

چه مدت بود که با هم ازدواج کرده بودند؟ نرگس هم مواد مصرف می‌کرد؟ از اول معتاد بود؟
٢٠ فروردین ٨٢ یا ٨٣ بود که ازدواج کردند، نرگس اول معتاد نبود، ولی بعد از ازدواج با شهرام معتاد شد. با هم می‌رفتند در اتاق و مواد می‌کشیدند.

شهرام چطور معتاد شد؟
اوایل در آژانس کار می‌کرد، بعد به فرودگاه رفت. آنجا بود که معتاد شد، بعد هم راننده‌های دیگر را به انباری می‌برد و با هم مصرف می‌کردند و حتی این کار باعث اعتراض همسایه‌ها هم شد.

این اتفاقات مال کی بود؟
خیلی قدیم؛ شاید ١۵ سال قبل، بعد از آن بود که شهرام دیگر کار نمی‌کرد.

اختلافات شما از کجا شروع شد؟
ما با هم اختلافی نداشتیم، من او را مثل جانم دوست داشتم.

یعنی رفتار او بعد از اعتیاد عوض نشده بود؟
عوض شده بود، همه طلا و نقره‌ای را که از مادرم به من ارث رسیده بود فروخت، حتی قالیچه‌های نفیسی که داشتم. این اواخر هر شب حدود ١٠ هزار تومان از من پول می‌خواست که وقتی نداشتم، همه‌چیز را می‌شکست.

آیا هیچ‌وقت او را تنبیه کردید؟
نه، هیچ‌وقت این کار را نکردم، چون نگران بودم که با خودش فکر کند چون فرزند من نیست من او را تنبیه کرده‌ام و از من ناراحت شود.

اولین‌باری را که او با کسی دعوا کرد یا چیزی را شکست به یاد دارید؟
اول دبیرستان بود که در کلاس را شکسته بود و من را خواستند و تعهد دادم و آن‌موقع از من ۵٠‌ هزار تومان گرفتند.

برای شهرام چه کا‌ر‌هایی کردی که زندگی بهتری داشته باشد؟
هر کاری از دستم بر‌می‌آمد، چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ احساسی، همان روزی که در کلاس را شکست، به او گفتم شهرام من می‌خواهم به تو افتخار کنم و آرزو دارم کاری کنی که روزی روی تابلو نوشته شود: دکتر سیدشهرام…، اما او خودش نخواست و بزرگ‌تر که شد، ترک تحصیل کرد و در یک مکانیکی مشغول شد. حتی حساب بانکی مشترک داشتیم که هرکدام به‌تنهایی اجازه برداشت داشتیم و من خانه و اموالم را به نفع شهرام صلح عمره کرده بودم، دیگر چه کار باید می‌کردم؟

آیا برای درمان اعتیاد شهرام کاری کردید؟
او اصلا قبول نمی‌کرد که معتاد است و می‌گفت خودش می‌داند چه می‌کند. حتی چند بار خواستم برای درمانش اقدام کنم اما او پرخاش کرد، فقط یک‌ بار او را به بیمارستان بردم و بستری شد؛ بعد که بهتر شد دوباره شروع کرد.

شما با نرگس مشکلی نداشتید؟
چرا؛ مشکل داشتم. اما به خاطر شهرام او را پذیرفتیم، او اصلا از طبقه اجتماعی ما نبود و فرهنگش با ما فرق داشت. این اواخر هم که دائم به من و همسرم فحش می‌داد.

یعنی چه؟
مدت زیادی بود که هیچ کاری نمی‌کردند، دائم در اتاقشان بودند و هر وقت غذا آماده می‌شد، برمی‌داشتند می‌بردند، می‌خوردند و ظرف‌ها را می‌گذاشتند در ظرفشویی، هر موقع هم دلشان می‌خواست، سر یخچال می‌رفتند. کلا هیچ کاری نمی‌کرد.

از تصمیم به قتل بگویید ؛چه شد که این کار را کردید؟
من نمی‌خواستم آنها را بکشم اما به جنون رسیدم و این کار را کردم، به پدرم فحش دادند و داشتند دوباره شروع به شکستن می‌کردند که این‌جور شد.

آیا با مشاور یا کارشناس انتظامی مشاوره کرده بودید؟
بله، بارها اما نتیجه نداشت، حتی آخرین بار سه شب قبل از قتل بود که کارمان به کلانتری کشید و آنجا او فحاشی می‌کرد. مأموران به صورتش اسپری فلفل زدند و من از آنها خواهش کردم این کار را نکنند؛ جگرگوشه‌ام است.

اگر شما برای قتل تصمیم قبلی نداشتید، چرا همسرتان را به خانه خواهرش فرستادید؟
من همسرم را دوست دارم، این کار را کردم که کمتر اذیت شود. صورتش به خاطر کتک‌های شهرام و نرگس کبود شده بود.

یعنی او را به خانه خواهرش نفرستادید که شهرام و نرگس را بکشید؟
نه، من فقط می‌خواستم جلوی دست آنها نباشد که اذیت نشود، آن شب هم وقتی شروع به پرخاش کردند و به پدرم فحش ‌دادند، یک لحظه جنون گرفتم و این اتفاق افتاد.

بعد از قتل چه کردید؟
جسد‌ها را به حمام بردم و با اره‌برقی که مال خود شهرام بود، جسدها را تکه‌تکه کردم و بعد از دو روز شروع کردم به پخش‌کردن اجساد در چند جای شهر که شناسایی نشوند.

چرا نمی‌خواستی شناسایی شوند؟
چون اگر شناسایی می‌شدند، من‌ گیر می‌افتادم و من به خاطر همسرم نمی‌خواستم این اتفاق بیفتد. او نیاز به پرستاری داشت و اگر من دستگیر می‌شدم، کسی نبود از او مراقبت کند.

فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
نه اصلا. اما اشتباه کردم. باید در ازبین‌بردن اجساد دقت بیشتری به خرج می‌دادم تا قابل شناسایی نباشند.

می‌دانی این کاری که تو کردی، وحشت و تعجب زیادی را در شهر ایجاد کرد؟
نه، نمی‌دانم چون روزنامه و موبایل ندارم که خبردار شوم، من نمی‌خواستم کسی را بترسانم فقط می‌خواستم دستگیر نشوم. الان هم که دستگیر شده‌ام. چیزی برای ازدست‌دادن ندارم، من مدت‌هاست که از زندگی لذت نمی‌برم. این کار را کردم که آنها را راحت کنم.

کدام رفتار شهرام و نرگس شما را اذیت می‌کرد؟
آنها من و همسرم را تحقیر می‌کردند و کتک می‌زدند، غیر از این، دو سگ هم داشتند که همه خانه را کثیف می‌کردند.

چرا از آن خانه نمی‌رفتید؟
کجا می‌رفتم؟ آنجا خانه من بود؛ جای دیگری نداشتم بروم. فکر اساسی یعنی چه؛ در تمام مدت هر کاری برای شهرام از دستم برآمد، کردم.

شما خودت پیش دکتر روان‌پزشک و مشاور رفته بودی، پس این موضوع برایت عجیب نبود. چرا وقتی مشکلات شروع شد با او نزد مشاور نرفتی؟
ما با هم مشکلی نداشتیم، حتی حالا هم من شهرام را دوست دارم.

از نظر خودت اشتباهت کجا بود که این اتفاق افتاد؟
اشتباه من این بود که خواستم خلاف خواست خدا رفتار کنم و چیزی را که خدا به من نداده بود، به زور از او بگیرم، خدا به من فرزند نداد اما من می‌خواستم فرزند داشته باشم.

خیلی از افراد هستند که ممکن است شرایط شما را داشته باشند؛ باید همین کار را بکنند؟
من از قانون هم کمک خواستم اما گفتند ماده‌قانونی در مورد این نداریم. من طاقتم از دست آنها تمام شده بود. سه بار هم شکایت کردم که آخرین بارش سه روز قبل از حادثه بود و پرونده هنوز باز است؛ می‌توانید بررسی کنید.


منبع: فرادید

یک کشته و ۱۵زخمی در تصادف اتوبوس در خراسان (+عکس)

رئیس پلیس راه خراسان جنوبی گفت: تصادف یک دستگاه اتوبوس با خودروی خاور در کیلومتر ۲۵ محور طبس یک کشته و ۱۵ زخمی برجای گذاشت.

به گزارش ایلنا به نقل از پایگاه خبری پلیس استان، سرهنگ رضایی اظهارکرد: صبح امروز برخورد شدید یک دستگاه خاور با یک دستگاه اتوبوس در کیلومتر ۲۵ محور طبس به بیرجند گزارش شد.

یک کشته و ۱۵زخمی در تصادف اتوبوس در خراسان (+عکس)

وی افزود: اتوبوس در مسیر شیراز به مشهد با ۴۳ مسافر و خاور از دیهوک به سمت طبس در حرکت بوده است.

رئیس پلیس راه خراسان جنوبی با بیان اینکه خبرها از آمار بالای تلفات و مجروحان در این حادثه حکایت دارد، گفت: نیروهای امدادی و خدمات رسان در محل حادثه حضور دارند.

وی با بیان اینکه کارشناسان پلیس راه در حال بررسی علت حادثه و امدادرسانی هستند، افزود: تا کنون یک نفر در محل فوت و ۱۵ نفر مجروح و به بیمارستان اعزام شده‌اند .

رئیس پلیس راه خراسان جنوبی یادآورشد: از وضعیت مصدومان هنوز اطلاعی در دست نیست.


منبع: عصرایران

پدر بی احتیاط ،کودک ۱۶ماهه اش را زیر چرخهای ماشین گرانقیمتش له کرد

ابران نوشت: بی‌احتیاطی مرد جوان هنگام جابه‌جایی خودرو، به قیمت جان دختر ۱۶ ماهه‌اش تمام شد.

 این حادثه هولناک هنگامی رخ داد که مرد جوان اهل شهرستان قائمشهر-استان مازندران- هنگام جابه‌جا کردن خودروی گرانقیمتش ناگهان احساس کرد مانعی زیر چرخ‌های خودرو وجود دارد.

مرد جوان بلافاصله پیاده شد اما ناگهان با صحنه‌ای دلخراش و باورنکردنی روبه‌روشد.


منبع: عصرایران

گفت‌وگو با دختر ۱۳ ساله قاتل «آتنا»: پدرم می‌گفت در نمازت دعا کن که آتنا پیدا شود

محدثه ۱۳ ساله آنقدر ظاهری زیبا، معصوم و متین دارد که آدم دلش نمی‌آید او را دختر قاتل خطاب کند. با اصرار من و صحبت عمویش، سرانجام از اتاق بیرون می‌آید و کنار مادر بزرگش می‌نشیند و بخش‌هایی از مصاحبه من با مادربزرگ و یکی دیگر از عموهایش را می‌شنود. 

صدایش می‌لرزد ولی ظاهرش آرام نشان می‌دهد تا اینکه سوال‌هایم را از او می‌پرسم. چند سوال را که مطرح می‌کنم، می‌بینم اشک از چشمانش جاری می‌شود. به سرعت چشمان آن دختربچه به سرخی می‌زند. احساس می‌کنم با سوالاتم او را آزار می‌دهم و از ادامه مصاحبه می‌گذرم و می‌گویم «برو محدثه. برو پیش مادرت» و او برمی‌خیزد و به اتاق تاریکی می‌رود که گویا مادرش نیز آنجاست.

«رکنا» با این مقدمه، گفت‌وگوی خود با «محدثه» دختر «اسماعیل» که چندی پیش کودکی به نام «آتنا» را در پارس‌آباد اردبیل به قتل رسانده بود، منتشر کرد:

سلام محدثه، خوبین؟

ممنون.

شما فارسی صحبت می‌کنین؟

بله، بلدم.

کلاس چندمی؟

هفتم.

بعد از تابستان هشتم می‌روید؟

بله.

چند روز است که اینجا هستید؟

ما اینجا نبودیم. شهرستان بودیم، تازه آمدیم.

شما خیاطی می‌کردین؟

من نه! مامانم.

بعد خیلی آدم می‌آمد منزلتان و می‌رفت؟

نه، فقط همسایه‌ها. آنهایی که اعتماد می‌کردند. روزانه یکی دو نفر خانم می‌آمدند و می‌رفتند.

تو باورت می‌شد که پدرت چنین کاری کند؟

نه، اصلا باورم نمی‌شد.

در این مورد پدرت چیزی هم به شما گفته بود؟

بله.

چه گفته بود؟

می‌گفت در نمازت دعا کن که آتنا پیدا شود.

در این لحظه محدثه اشک می‌ریزد و گریه می‌کند و من دیگر از او می‌خواهم به اتاقش برگردد.


منبع: عصرایران

جزئیات اتهام قتل توسط خواننده رپ: حمید صفت به درگیری اعتراف کرده نه قتل/ صفت اصابت ضربه به سر را رد کرده

مشاور حقوقی حمید صفت گفت: اعترافی به قتل صورت نگرفته و حمید صفت تنها به درگیری فیزیکی اعتراف کرده است.

به گزارش فارس، روز گذشته خبری مبنی بر بازداشت حمید صفت خواننده موسیقی رپ در رسانه ها منتشر شد، در ادامه نیز برخی اخبار حکایت از اعتراف به قتل حمید صفت طی یک درگیری فیزیکی داشت و برخی از رسانه ها هم برخورد یک جسم سخت و شکستگی جمجمه را دلیل این اتفاق عنوان می کردند.

اما وهاب منتظری پور مشاور حقوقی این خواننده در گفتگو با فارس در تشریح این حادثه گفت: روز بیست چهارم مرداد ماه درگیری در منزل پدرخوانده حمید صفت اتفاق می افتد. پس از ایجاد این درگیری فیزیکی مادر موفق می شود آنها را جدا کند و از همسایه کمک بطلبد.

وی ادامه داد: با ورود همسایه ها به منزل نهایتاً با وساطت آنها درگیری خاتمه پیدا می کند و آقای صفت به همراه مادرشان از منزل خارج می شوند و بعد از آن هم همسایه ها تا مدتی در منزل می مانند.

وی افزود: آن طور که من اطلاع پیدا کردم، پس از ساعتی از وقوع این درگیری، ناپدری ایشان خودشان به بیمارستان مراجعه می کنند و مورد مراقبت قرار می گیرند و نهایتا هم در همان بیمارستان فوت می کنند. این به این معنی است که در لحظه درگیری ضربه ای به ایشان وارد نشده که احیاناً منجر به در دم جان دادن ایشان شده باشد.

این وکیل دادگستری در خصوص اعتراف به قتل توسط حمید صفت نیز عنوان کرد: اعترافی به قتل صورت نگرفته و متهم تنها به درگیری فیزیکی اعتراف کرده است. البته این نکته را هم باید بگویم که من صورت جلسه اظهارات ایشان را نخواندم اما این را می توانم بگویم که تنها اعتراف به درگیری صورت گرفته و اعتراف به قتلی صورت نگرفته است.

منتظری پور ادامه داد: ضمن این که آقای صفت قویاً در جلسه امروز گفته اند که ضربه ای به سر وارد نکرده اند. ابتدا باید مشخص شود که علت تامه مرگ چه بوده است؛ خیلی از رسانه ها عنوان کرده اند که اصابت جسم سخت باعث این اتفاق شده اما صفت این موضوع را امروز در دادسرا رد کرده و عنوان کرده که درگیری بوده و ناپدری اش را هول داده، میز جلویشان را برگردانده و دستشان را گرفته که نهایتاً با تلاش مادر و همسایه ها درگیری پایان یافته است.

وی اظهار داشت: طبق قانون مجازات اسلامی و آیین دادرسی کیفری مصوبه ۱۳۹۲ ایشان به دلیل اینکه متهم هستند، در بازداشت به سر می برند. اما باید این نکته را عنوان کنم که ایشان «متهم» هستند و هنوز جرمی ثابت نشده است.

مشاور حقوقی حمید صفت تصریح کرد: زمانی جرم ثابت می شود که مراحل تحقیقات مقدماتی در آگاهی طی شود و پرونده ارسال شود به دادسرا؛ در ادامه دادسرا باید تحقیقات لازمه را انجام دهد و پرونده را به دادگاه ارسال کند. دادگاه هم باید رسیدگی بکند و در صورت اعتراض، مراحل دیوان عالی طی شود و موقعی که رای قطعی صادر شد، ایشان به عنوان مجرم شناخته می شوند.

وی افزود: شاید این پروسه حداقل یک سال هم به طول بیانجامد. اینکه از الان برخی رسانه ها از عبارت قاتل استفاده می کنند، درست نیست. ایشان متهم به قتل هستند آن هم به دلیل وجود شاکی خصوصی که برادر ناتنی حمید صفت است.

منتظری پور عنوان کرد: حمید صفت متهم است و به همین واسطه هم تحت بازجویی قرار دارد. هر شخص، متهم یا مظنونی که وارد دادسرا می شود بازپرس موظف است طبق قانون برایش قرار تامینی صادر کند که این قرار تامینی با توجه به کیفیت جرم می تواند شدید یا خفیف باشد. به دلیل این که این جرم جزء جرم های مشدد است قرار بازداشت موقت صادر شده است.

وی افزود: باید تمامی عدله پرونده جمع آوری شود که از همه مهم تر نظر پزشکی قانونی است. امروز مادر آقای صفت احضار شده و برای همسایگان نیز احضاریه هایی صادر شده که برای ادای شهادت به دادسرا بروند. چرا که در محل حادثه حاضر بودند. در نهایت با بررسی تمامی عدله و مدارک و همچنین با بررسی اظهارات خود آقای صفت و دیگر افراد درگیر در این اتفاق با تحقیقات مفصلی که صورت می گیرد، نهایتا مشخص شود ایشان مجرم است یا خیر.

مشاور حقوقی حمید صفت در پایان گفت: طبق قانونی اساسی و قانون مجازات اسلامی، اصل بر برائت است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود نه این که ما اصل را برگناهکاری ایشان بگذاریم و او را قاتل معرفی کنیم بدون اینکه حتی تحقیقات تمام شده باشد. حداقل طرح چنین مباحثی از منظر حقوقی صحیح نیست. من خواهش می کنم رسانه ها اجازه دهند مراحل دادگاه در آرامش طی شود. قطعا تلاش قوه قضاییه هم در راستای تحقق واقعیت خواهد بود.


منبع: عصرایران

فاطمه کوچولو قربانی ضربه های مرگبار

ناپدری و مادری که متهم به قتل فاطمه کوچولوی یک ونیم ساله هستند، صبح دیروز در شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرزبه ریاست قاضی رنجبر پای میز محاکمه ایستادند. رسیدگی به این ماجرای تکان دهنده در حالی آغاز شد که از سوی دادسرا هیچ کیفرخواستی علیه متهمان صادر نشده بود.

ناپدری و مادری که متهم به قتل فاطمه کوچولوی یک ونیم ساله هستند، صبح دیروز در شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز به ریاست قاضی رنجبر پای میز محاکمه ایستادند. رسیدگی به این ماجرای تکان دهنده در حالی آغاز شد که از سوی دادسرا هیچ کیفرخواستی علیه متهمان صادر نشده بود.

به گزارش ایران، در این جلسه زن و مرد هریک دیگری را عامل مرگ فاطمه معرفی کردند و به خاطر روشن نبودن برخی از نکته‌های مبهم پرونده، رئیس دادگاه از هر دو خواست شاهدان‌شان را به دادگاه معرفی کنند.

رسیدگی به این ماجرای تکان دهنده از اسفند سال ۹۴ و به‌دنبال مرگ مرموز دخترک یک و نیم ساله در یکی از خانه‌های خیابان درختی کرج آغاز شد.با انتقال جسد دختر بچه به پزشکی قانونی مشخص شد این کودک به خاطرضرب و شتم‌های شدید جان باخته است.

پدر فاطمه کوچولو وقتی از ماجرای مرگ دخترش در خانه ناپدری باخبر شد با مراجعه به کلانتری به خاطرمرگ فرزندش، علیه همسرسابق و ناپدری فاطمه شکایت کرد.

این مرد به کارآگاهان گفت: «دخترم دراثر ضربه به ناحیه شکمش فوت کرده و به طورقطع او را کشته‌اند…»

بدین ترتیب سهیلا-مادر ۲۵ ساله فاطمه- و شوهرش فرهاد دستگیر شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند اما این بازجویی‌ها نتوانست کارگشا باشد. بنابراین رسیدگی به این پرونده جنایی برای تحقیقات بیشتر و رسیدن به حقیقت به دادگاه کیفری ارجاع شد تا قضات بتوانند راز جنایت تکان دهنده را فاش کنند.

صبح دیروز در حالی که مادر و ناپدری فاطمه خردسال با قرار وثیقه آزاد شده بودند، شعبه یکم دادگاه کیفری به ریاست قاضی رنجبر و با حضور دو قاضی مستشار -خنک دار و یزدان پور- تشکیل جلسه داد. در ابتدای جلسه پدر فاطمه در برابر قضات دادگاه ایستاد و با طرح شکایت گفت: «همسرسابق‌ام و شوهرش دختر خردسالم را کشته‌اند و از دادگاه خواستار اشد مجازات هر دو هستم. این زن دو سال پیش از من جدا شد و سرپرستی دخترم به او واگذار شد تا اینکه چند ماه بعد متوجه مرگ وحشتناک دخترم شدم.»

سپس مادر فاطمه به پا خاست و شوهرش- ناپدری فاطمه- را عامل قتل معرفی کرد و به قضات گفت: «من سر کار بودم وزمانی که به خانه برگشتم متوجه مرگ دخترم شدم. شوهرم اعتیاد به مخدرهای صنعتی دارد و حتماً دخترم را با کتک‌های وحشیانه‌اش کشته است.» سپس شوهرش رو به قضات دادگاه گفت: «من اطلاعی از این ماجرا ندارم چراکه همسرم از دخترش نگهداری می‌کرد.»

پس از اظهارات این زن و مرد قضات از آنها خواستند برای اثبات ادعاهای خود شاهدانی به دادگاه بیاورند، بنابراین ادامه رسیدگی به این پرونده به منظورروشن شدن حقیقت به جلسه دیگری موکول شد.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

اشک‌های خواننده رپ در دادسرای جنایی

نزاع با ناپدری همه آن چیزی است که خواننده رپ را به قتل متهم کرده است. ترانه‌سرا و خواننده رپی که خبر بازداشتش در غروب شنبه همه را شوکه کرد، صبح دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد.

نزاع با ناپدری همه آن چیزی است که خواننده رپ را به قتل متهم کرده است. ترانه‌سرا و خواننده رپی که خبر بازداشتش در غروب شنبه همه را شوکه کرد، صبح دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد.

 اشک‌های خواننده رپ در دادسرای جنایی

به گزارش شهروند، شعبه سوم دادسرای جنایی جایی بود که بار دیگر یکی از خبرساز‌ترین پرونده‌های جنایی تهران در آن به جریان افتاد. حمیدرضا صفت به اتهام قتل ناپدری‌اش در برابر بازپرس منافی آذر قرار گرفت تا از واقعیت این حادثه پرده بردارد.

حمیدرضا همه چیز را تعریف کرد، او از ١١‌سال زندگی با ناپدری مقتولش گفت؛ از عصبانیت‌ها و پرخاشگری‌های گاه‌و‌بی‌گاه تا کتک‌خوردن‌های مادرش از ناپدری که چندین ‌سال است رفتارش همه اطرافیان را کلافه کرده بود. حمید جزء به ‌جزء روز حادثه را برای بازپرس بازگو کرد، از فحاشی‌ها و ضرب‌وجرح مادرش تا درگیری با هوشنگ و بردن مادر از خانه ناپدری تندخوی‌اش در خیابان شیخ بهایی؛ اما علت مرگ پیرمرد سوالی بود که پاسخ قانع‌کننده‌ای برای آن نداشت.

او مدعی بود که ضربه محکمی به سر او نزده و مادر و همسایه‌ها هم شاهد درگیری و نزاع او با ناپدری‌اش بوده‌اند. با این حال بازپرس اتهام قتل عمد را به حمید اعلام کرد. او در برابر این اتهام فقط این چند جمله را تکرار می‌کرد: «قصد کشتن کسی را نداشتم، فقط می‌خواستم او را بترسانم تا فکر نکند مادرم بی‌کس‌وکار است. من رابطه بدی با هوشنگ نداشتم. نمی‌خواستم او را بکشم.»

رسیدگی سریع به پرونده حمید صفت
این پرونده حدود ساعت ١۵ شنبه با مرگ مشکوکی در بیمارستان فیروزگر تهران کلید خورد. با حضور ماموران در بیمارستان و انجام تحقیقات نخست مشخص شد پیرمردی ۶۶ ساله به علت اصابت جسم سخت به ناحیه سر و شکستگی جمجمه فوت کرده است. با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع مرگ مشکوک و به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای ناحیه ٢٧تهران، این پرونده در اختیار اداره دهم قرار گرفت.

همزمان با آغاز تحقیقات پلیس مشخص شد که پیرمرد قبل از مرگش با پسر همسرش درگیر شده و از سوی او مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. حمید مظنون اصلی این پرونده، همان روز برای پیگیری جواز دفن به کلانتری ١۴۵ ونک مراجعه و خودش را معرفی کرد.

او با هماهنگی‌های قضائی به اداره دهم پلیس آگاهی منتقل شد و در اظهاراتش به ماموران گفت: «۴روز پیش از طریق تماس تلفنی برادرم متوجه شدم که مادرم با همسرش درگیر شده است. من هم برای بررسی موضوع به خانه آنها در خیابان شیخ بهایی رفتم. اما سماجت و پرخاشگری‌های ناپدری من ادامه داشت تا این‌که من هم مجبور شدم برای آرام‌کردن او خودی نشان بدهم؛ با او درگیر شدم و چند ضربه‌ای بین ما رد و بدل شد، اما من با شیء یا وسیله‌ای به سر او ضربه‌ای وارد نکردم.»

اظهاراتی که با جزییات بیشتر صبح دیروز هم بار دیگر از سوی حمید در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران بازگو شد. این خواننده رپ در پاسخ به گزارش بالینی بیمارستان که علت مرگ را خون‌ریزی مغزی به علت برخورد جسم سخت به آهیانه جمجمه عنوان کرده بود، برای چندمین بار به بازپرس این پرونده گفت: «نیت من فقط پایان‌دادن به نزاع‌های او با مادرم بود؛ بارها و بارها هم تلاش کردم تا رفتار او تغییر کند. هر چند صحبت‌های آن روزش من را حسابی کلافه و عصبی کرد ولی با این حال در آن شرایط هم فقط به ترساندن هوشنگ فکر می‌کردم، نه کشتن او.»

در پایان جلسه بازپرس منافی آذر دستور بازداشت موقت حمید و ادامه تحقیقات را صادر کرد. در همین حال محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران هم از رسیدگی سریع به این پرونده و بازداشت موقت متهم به رسانه‌ها خبر داده است.

مرگ هوشنگ برایم سخت است
نخستین جلسه بازپرسی حمید صفت به اتهام قتل هوشنگ اسدزاده پس از دو ساعت در شعبه دادسرای ناحیه ٢٧ تهران به پایان رسید. در آخرین دقایق این جلسه متهم در برابر آخرین سوال بازپرس قدری سکوت کرد و در حالی ‌که سعی داشت اشک‌هایش را پنهان کند، باز هم این جمله را تکرار کرد: «من نمی‌خواستم هوشنگ را بکشم، او مثل پدرم بود، اما همیشه عصبی بود.»

او در حالی‌که مشغول بازخوانی اظهاراتش و انجام تشریفات قضائی بود، برای دقایقی با ما همکلام شد که در ادامه می‌خوانید.

چرا هوشنگ را به قتل رساندی؟
من قتلی مرتکب نشدم.

 
ولی بیمارستان علت مرگ ناپدری شما را خونریزی مغزی به دلیل برخورد جسم سخت به جمجمه اعلام کرده است.
این را نمی‌دانم. اما درگیری من با هوشنگ در حدی نبود که بخواهد به او چنین آسیبی برسد. من فقط با دست یک ضربه به صورت او زدم. آن هم نه با همه توانم؛ واقعا نمی‌دانم چرا جمجمه‌اش خونریزی کرده است.

هوشنگ بیماری خاصی داشت؟
قند داشت. هپاتیت c هم داشت. ضمن این‌که قلبش هم ضعیف بود.

با وجود همه این بیماری‌ها باز هم با او درگیر شدی؟
خودش مقصر بود. من حتی برای درگیری هم به خانه نرفتم، فقط می‌خواستم مادرم آسیب بیشتری نبیند، اما رفتار او باعث شد تا من هم عصبی شوم؛ با این حال سعی کردم خودم را کنترل کنم.

روز حادثه دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
سه‌شنبه ساعت ٧ صبح برادرم از آمریکا با من تماس گرفت و گفت که دوباره هوشنگ مادر را کتک زده. او از پشت تلفن داشت گریه می‌کرد، خیلی نگران بود، من هم به او گفتم، موضوع را پیگیری می‌کنم. می‌دانستم مادرم بیدار است.

چون شب قبل از حادثه با من تماس گرفت که یکی از دوستانش را به فرودگاه ببرم. زری خانم یکی از همسایه‌های مادرم در برلین است و آن طور که مادرم می‌گفت، می‌خواست به آلمان برگردد اما من خودرو نداشتم و به مادرم گفتم نمی‌توانم او را به فرودگاه ببرم.

بعدش چه شد؟
سه‌شنبه صبح اول وقت با مادرم تماس گرفتم. او هنوز از فرودگاه به خانه نرسیده بود. از او خواستم هرزمانی که به خانه رسید، با من تماس بگیرد تا به خانه آنها بروم. حدود ظهر بود که پس از تماس مادرم از دفترم در خیابان دیباجی به خانه آنها در شیخ بهایی رفتم. وقتی درِ خانه را باز کردم، هوشنگ روی کاناپه نشسته بود، به طرف او رفتم و کنارش نشستم، خیلی آرام به او گفتم، چرا دوباره با مادرم درگیر شدی، از او سوال کردم که چرا مادرم را کتک زدی؟ اما او در جواب به من گفت: «زدم که زدم، خوب کردم او را کتک زدم.» من هم خیلی عصبی شدم، گلدان شیشه‌ای را که روی سنگ آشپزخانه بود، برداشتم و به سمت دیوار پرتاب کردم.

نمی‌خواستم او را بزنم، فقط می‌خواستم او را بترسانم. او به طرف من حمله‌ور شد، من هم به سمت او رفتم، اما مادرم بین ما قرار گرفت تا با هم درگیر نشویم، با این حال او فحاشی می‌کرد و سعی داشت به من ضربه بزند، من هم با دست بینی و جلوی چشم او را گرفتم، یک ضربه هم به صورت او زدم، او هم سعی داشت به من حمله کند. میز جلوی کاناپه را هم برعکس کردم، شیشه‌های آن هم شکست. در همین هنگام همسایه‌ها از صدای داد و فریاد ما پشت درِ خانه آمدند. مادرم که دید نمی‌تواند جلوی درگیری را بگیرد، در را باز کرد تا شاید همسایه‌ها این دعوا را خاتمه دهند.

در همین لحظه هوشنگ به آشپزخانه رفت تا چاقو بردارد، اما من جلوی او را گرفتم. باز با هم درگیر شدیم. او لیوانی برداشت تا با آن به من ضربه بزند، اما من لیوان را از دست او گرفتم و به زمین انداختم تا بشکند. درنهایت هم همسایه‌ها ما را از هم جدا کردند، اما هوشنگ همچنان فحاشی می‌کرد. من هم مادرم را با خودم بردم. تا این‌که خبر بستری شدن هوشنگ را شنیدم و پس از سه روز هم از مرگ او مطلع شدم.

از کجا می‌دانستی هوشنگ می‌خواهد از آشپزخانه چاقو بردارد؟
او خیلی عصبی بود. پیش از این چندین‌بار مادر را کتک زده بود. خواهر هم از دست او عذاب می‌کشید، حتی یک‌بار با چاقو به سمت آنها حمله کرده بود. به همین دلایل مطمئن بودم او از آشپزخانه چاقو برمی‌دارد.

پس با این حساب انگیزه کافی برای درگیری و قتل او داشتی؟
نه، این‌گونه نیست. اتفاقا من او را با همه این بدخلقی‌ها و پرخاشگری‌هایش دوست داشتم. ١١‌سال است که با مادرم ازدواج کرده، از همان ابتدا هم عصبی و تندخو بود. او حتی یک‌بار با پسرش هم درگیر شد. با این همه من همیشه سعی می‌کردم او را آرام کنم. با خودم او را به باشگاه می‌بردم، هر هفته با هم شام بیرون می‌رفتیم. حتی روز قبل از درگیری متوجه شدم که گوشی تلفن همراهش شکسته.

با یکی از دوستانم در پاساژ پایتخت هماهنگ کردم تا یک گوشی مناسب به او بدهد. با این‌که خودم از لحاظ مالی تحت فشار بودم، یک سامسونگ ٧ برای او خریدم. گاهی اوقات که پول نداشت، بدون این‌که متوجه شود، برای خانه خرید می‌کردم تا غرور او شکسته نشود. من او را خیلی دوست داشتم و نمی‌خواستم به او آسیبی برسد.

مادر شما آلمان زندگی می‌کند؟
نه، هوشنگ مقیم آن‌جا بود. یک مغازه عتیقه‌فروشی هم آن‌جا دارد، اما کار و کاسبی‌اش نگرفت. در ایران هم بیکار بود. همین بیکاری اخلاق او را بدتر کرده بود. این اواخر فحاشی و توهین به مادرم و خانواده او را علنی کرده بود. چندبار به او پیشنهاد دادم چند ساعت در روز در بنگاه املاک یا نمایشگاه اتومبیل دوستانم مشغول باشد، اما قبول نکرد. مادرم هم چندبار آلمان رفت تا کارهای اقامتش را انجام دهد.

ناپدری شما قبلا هم ازدواج کرده است؟
بله، در فنلاند ازدواج کرده بود. زن اولش هم به دلیل همین رفتار هوشنگ دچار ناراحتی اعصاب شده و در آن‌جا تحت درمان است. یک دختر و یک پسر هم دارد. سهیل پسر هوشنگ پس از اطلاع از این حادثه به ایران آمده است.

با این شرایط چرا مادر شما سعی نکرد از هوشنگ طلاق بگیرد؟
مادر من زن آبروداری است. او پیش از این یک تجربه ناموفق در ازدواج داشته است. هر وقت صحبت رفتارهای هوشنگ می‌شد، مادرم می‌گفت او بیمار است و باید با او مدارا کرد. مادرم هیچ وقت همه رفتارهای زشت و کتک‌کاری او را برای ما تعریف نمی‌کرد تا ما ناراحت نشویم، اما من و خواهر و برادرم از صدای مادر متوجه غم و ناراحتی او بودیم. چندبار هم از او خواستم تا از هوشنگ جدا شود، اما مادرم دلش راضی نبود تا هوشنگ را تنها بگذارد.

چند‌سال داری؟
چند روزی است که ٢۴سالم تمام شده است. من متولد ١٨مرداد ١٣٧٢ هستم.

فرزند چندم خانواده هستی؟
من یک برادر و یک خواهر بزرگتر از خودم دارم.

از پدرت خبر داری؟
حدود ۶‌سال است که هیچ خبری از او نداریم. فکر می‌کنم ازدواج کرده و یک برادر ناتنی هم دارم. تا جایی که از مادرم شنیده‌ام، پدرم قبلا در صداوسیما کار می‌کرده و یک درجه‌دار نظامی بوده است.

پدر و مادرت چرا از هم جدا شدند؟
من خیلی کوچک بودم و علت طلاق آنها را نمی‌دانم. من وقتی ۵سالم شد تازه فهمیدم که مادر و پدرم از هم جدا شده‌اند. درواقع او مادرم و ما سه تا بچه را ول کرد و رفت.

و حرف آخر؟
حرف آخر این‌که از این اتفاق خیلی ناراحتم. با همه اذیت‌های هوشنگ، مرگش برای من خیلی سخت است.


منبع: فرادید

مردی در شاهرود زن و مادر زنش را کشت

شاهرود – فرمانده انتظامی سمنان از وقوع تیراندازی در شهرک ذوالفقار شاهرود و کشته شدن دو نفر در این جریان خبر داد و گفت: جزئیات این حادثه در دست بررسی است.

سردار روح الامین قاسمی در گفتگو با مهر، ضمن تشریح جزئیات حادثه تیراندازی  شامگاه یک شنبه در شهرک ذوالفقار شاهرود ابراز داشت: مظنون در پی اختلافات خانوادگی با تیر اندازی به سوی دو نفر از اعضای خانواده آنها را به قتل رساند که جزئیات حادثه در حال بررسی است.

وی با بیان اینکه ضارب داماد خانواده بوده است، افزود: متهم زن و مادر زن خود را در این تیراندازی به قتل رسانده است.

فرمانده انتظامی استان سمنان تصریح کرد: تلاش پلیس برای دستگیری متهم ادامه دارد.


منبع: عصرایران

حمله خمپاره‌ای به نمایشگاه بین المللی دمشق/ ۴ کشته و ۴ زخمی

تلویزیون سوریه از حمله خمپاره‌ای به نمایشگاه بین‌المللی دمشق خبر داد.

به گزارش ایسنا، تلویزیون سوریه در خبری فوری اعلام کرد که این حمله امروز (یکشنبه) در درب ورودی محل برگزاری نمایشگاه بین‌المللی دمشق صورت گرفت که در پی آن دستکم ۴ تن کشته و ۴ تن دیگر زخمی شدند.

این نمایشگاه که پس از پنج سال فعالیتش را از سر گرفته بزرگترین اتفاق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و هنری در سوریه به شمار می‌رود و این نخستین بار است که فعالیت‌های این نمایشگاه پس از توقف پنج ساله به دلیل جنگ در سوریه از سر گرفته شده است.

در این نمایشگاه، ۴۳ کشور عربی و خارجی مشارکت کرده‌اند که ۲۳ کشور از میان آنها روابط دیپلماتیک خود را با دمشق حفظ کرده و روابط اقتصادی و سیاسی با سوریه دارند که از جمله این کشورها، روسیه، ایران، چین، عراق و ونزوئلا هستند. همچنین شرکت‌های خصوصی از ۲۰ کشور دیگر که روابط دیپلماتیک خود را با دمشق قطع کرده‌اند در این نمایشگاه بین‌المللی حضور یافته‌اند که از جمله آنها فرانسه، آلمان و انگلیس هستند. این نمایشگاه میزبان ۱۵۰۰ بازرگان از چندین کشور است و پیش‌بینی می‌شود تعداد کسانی که از این نمایشگاه در سال جاری بازدید می‌کنند به ۶۰ تا ۷۰ هزار تن برسد.


منبع: عصرایران

تصادف در جاده نهاوند با ۲ کشته و ۲ زخمی

رئیس پلیس‌راه شهرستان نهاوند از تصادف شدید در محور نهاوند به ملایر بعد از میدان دام نهاوند خبر داد.

حمزه  طائفی در گفت‌وگو با ایسنا، با اعلام این خبر افزود: در این حادثه هولناک تا کنون دو نفر در دم کشته شده‌اند و دو مجروح بد حال دیگر به بیمارستان منتقل شدند.

وی گفت: در این حادثه خودروی بنز تک با یک دستگاه خودرو پژو RD به شدت برخورد کردند که همه مصدومان سرنشین خودرو پژو RD بودند که کشته‌شدگان ۲ مرد و مصدومانی که به شدت زخمی شده‌اند، ۲ زن هستند.

رئیس پلیس‌راه شهرستان نهاوند خاطرنشان کرد: علت تصادف انحراف به چپ خودرو پژو RD بوده است.


منبع: عصرایران

توضیح مدیرکل پزشکی قانونی مازندران درباره مرگ دختر ۸ ساله

مدیرکل پزشکی قانونی مازندران موضوع تجاوز در مرگ دختر ۸ ساله تهرانی در نوشهر را منتفی دانست.

علی عباسی در گفت وگو با ایسنا، با اشاره به اینکه علت مرگ مشکوک دختر ۸ ساله تهرانی در نوشهر در دست بررسی است، اظهار کرد: علت مرگ به نظر دار آویختگی است، اما برای اعلام نتیجه باید معاینات کامل بعد از آزمایش های لازم انجام شود.

وی تصریح کرد: در ابتدا مساله تجاوز جنسی به دختر ۸ ساله مطرح بود که در معایناتی که به همین منظور صورت گرفت این امر منتفی شد و این مساله رد شده است.

به گزارش ایسنا، دختر هشت ساله تهرانی، هفته گذشته توسط پدرش به بیمارستان نوشهرآورده شد در حالی که کبود شده بود، احیا انجام شد، اما دخترک ساعاتی بعد جان خود را از دست داد.


منبع: عصرایران

فرو کردن چاقو ۱۵ سانتی در پای گروگان برای گرفتن رمز کارت

 اعضای سه نفره باند آدم ربایی برای زورگیری و اخاذی پس از ارتکاب دهها مورد آدم ربایی و زورگیری بالاخره دستگیر شدند.

به گزارش میزان، ساعت ۳ بامداد روز دوازدهم اردیبهشت ماه امسال فردی با مراجعه به کلانتری ۱۴۱ باغ فیض به مأموران اعلام کرد که توسط سرنشیان یک دستگاه خودرو پراید سبزرنگ مورد آدم ربایی قرار گرفته و با گذشت بیش از شش ساعت ، پس از اخاذی ۶ میلیون تومانی و سرقت اموال با ارزش همراهش او را در حاشیه اتوبان پیاده و از محل متواری شدند.

با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع “زورگیری همراه با آدم ربایی” و به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه ۳۴، پرونده برای رسیدگی در اختیار اداره پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت .

مالباخته پس از حضور در اداره پنجم پلیس آگاهی در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: ساعت ۲۰ پس از تعطیل شدن محل کارم، به قصد عزیمت به منزل سوار یک دستگاه پراید سبزرنگ با سه سرنشین که بالای آن یک تابلوی آژانس قرار داشت، شدم. پس از حرکت ناگهان سرنشین عقب پراید چاقوی بزرگی را زیر گلویم گذاشت و مرا مجبور کرد تا در کف ماشین بخوابم ؛ آنها دستان مرا از پشت بسته و اقدام به سرقت اموال باارزش بنده شامل گوشی تلفن همراه، مقداری وجه نقد همراه، زنجیر طلا و همچنین عابربانک کردند. 

زمانی که متوجه شدند موجودی داخل کارت ناچیز است مرا مجبور کردند تا طی تماس با خانواده ام از آنها درخواست پول کنم.خانواده ام به محض اطلاع از موضوع مبلغ ۶ میلیون تومان به حساب عابربانکم واریز کردند و سارقان با اطمینان از واریز پول به حساب عابربانکم ، در چندین نوبت اقدام به برداشت تمامی ۶ میلیون تومان از عابربانک کرده و نهایتا پس از گذشت ۶ ساعت مرا در حاشیه اتوبان از ماشین به بیرون انداخته و به سرعت از محل متواری شدند.

همزمان با شروع تحقیقات برای شناسایی و دستگیری این گروه از سارقان، مالباختگان دیگری شناسایی شدند که دقیقا به همین شیوه و شگرد مورد آدم ربایی ، زورگیری و اخاذی از سوی سرنشیان خودروهای پراید سبزرنگ و ۲۰۶ سبزر رنگ قرار گرفته بودند.

یکی از مالباختگان که توسط سارقان مورد ضرب و شتم و در ادامه جراحت شدید از ناحیه ران پا قرار گرفته بود، در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: در میدان نوبنیاد به قصد رفتن به اوشان منتظر ماشین بودم که یک دستگاه ۲۰۶ سبزرنگ به من نزدیک شد و مرا به عنوان مسافر سوار کرد. به محض سوار شدن سرنشین عقب چاقوی بزرگی را زیر گلویم گذاشت و ضمن ضرب و شتم مرا مجبور کرد تا در کف ماشین دراز بکشم و در ادامه دستان مرا از پشت سر بست. سارقان اقدام به سرقت تمامی اموال همراهم از جمله عابربانکم کردند که بیش از ۲۰ میلیون تومان موجودی حسابش بود. ابتدا تصمیم داشتم تا به هر شکل ممکن در برابر آنها مقاومت کرده و رمز عابربانک را در اختیارشان نگذارم که ناگهان سرنشین صندلی عقب ، چاقوی همراهش را به عمق تقریبی ۱۵ سانتی متر به داخل پایم فرو کرد و برای آنکه مرا مجبور به دادن رمز عابربانک کند، چاقو را داخل پایم چرخاند. دیگر اطمینان پیدا کردم که این سارقان اگر لازم بشود برای پول مرا خواهند کشت. در برابر خواسته شان تسلیم شده و رمز عابربانک را در اختیارشان گذاشتم و آنها پس از اطمینان از رمز عابربانک مرا پس از گذشت بیش از ۳ ساعت از ماشین به بیرون انداخته و از محل دور شدند.

کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی با بررسی تراکنش های مالی متعلق به حساب های عابربانکی متعلق به مالباختگان موفق به شناسایی چند مغازه طلافروشی و فروش گوشی تلفن همراه در شهرستان کرج از جمله اندیشه ، مارلیک ، فردیس و همچنین تهرانسر شدند که سارقان در آنها اقدام به خرید سکه طلا ، طلاجات و گوشی تلفن همراه کرده بودند.

بررسی تصاویر دوربین های مداربسته این مراکز تجاری در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت. در تصاویر بدست آمده از تعدادی از این مراکز تجاری ، کارآگاهان اقدام به شناسایی تصاویر تعدادی از زنان و دختران جوان همراه شدند که همراه با سارقان به طلافروشی ها مراجعه و اقدام به خرید طلاجات کرده بودند.

فرو کردن چاقو 15 سانتی در پای گروگان برای گرفتن رمز کارت

در ادامه تحقیقات و با شناسایی یکی از مجرمان سابقه دار و حرفه ای بنام رامین ۲۹ ساله، دستگیری وی در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت. بررسی سوابق رامین نشان از آن داشت که رامین آخرین بار در سال ۹۰ به اتهام آدم ربایی دستگیر و روانه زندان شده و اواخر سال ۹۵ و پس از گذشت بیش از ۵ سال تحمل دوران محکومیت از زندان آزاد شده است.

با بهره گیری از اقدامات ویژه پلیسی، کارآگاهان ضمن شناسایی دو پسردایی و پسرعمه او به نام های سهند ۲۳ ساله و دارای سابقه دستگیری به اتهام زورگیری و پویا ۲۳ ساله به عنوان همدستان رامین به عنوان سرکرده گروه ، اطلاع پیدا کردند که این دو نفر هر کدام یک دستگاه خودرو ۲۰۶ و پراید سبزرنگ در اختیار دارند که به احتمال زیاد از این خودروها جهت آدم ربایی و زورگیری از مالباختگان استفاده کرده اند.

سرانجام با شناسایی مخفیگاه مجردی متهمان در شهرستان شهریار،آنها دوم مرداد دستگیر و به اداره پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شدند.

سرهنگ کارآگاه داوود فـرد ، معاون مبارزه با سرقت های خاص پلیس آگاهی تهران بزرگ ، با اعلام این خبر گفت : در ادامه رسیدگی به پرونده و با بررسی شکایت های مشابه و اعتراف متهمان ، تعداد دیگری از شکات و مالباختگان شناسایی، به اداره پنجم پلیس آگاهی دعوت و پس از مواجه حضوری با متهمین صراحتا آنها را مورد شناسایی قرار دادند.

سرهنگ کارآگاه داوود فرد در خصوص نقش زنان و دختران جوان در همراهی با متهمان در زمان خرید طلاجات نیز عنوان داشت : برابر تحقیقات از متهمان و همچنین تعدادی از این افراد مشخص شد که آنها با فریب تعدادی از زنان و دختران جوان و در پوشش خرید هدیه به همراه این افراد به تعدادی از طلافروشی های مراجعه کرده تا در پوشش آنها اقدام به خرید طلاجات با استفاده از عابربانک های مسروقه کنند.

معاون مبارزه با سرقت های خاص پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: با توجه به اعتراف صریح متهمین به انجام سرقت های مشابه به شیوه و شگرد فوق در مناطق غرب و شمال غرب تهران و به منظور شناسایی سایر شکات و مالباختگان و همچنین شناسایی دیگر جرایم ارتکابی متهمان، دستور انتشار بدون پوشش تصویر هر سه متهم از سوی بازپرس پرونده صادر شده است.

از شکات و مالباختگانی که موفق به شناسایی تصاویر متهمان شدند دعوت می شود تا برای پیگیری شکایات خود به نشانی اداره پنجم پلیس آگاهی در خیابان وحدت اسلامی مراجعه کنند؛ همچنین از شهروندان که اطلاعاتی در خصوص دیگر جرایم ارتکابی از سوی متهمان دارند درخواست می شود تا هرگونه اطلاعات خود در این خصوص را از طریق شماره تماس ۵۱۰۵۵۵۰۵ در اختیار کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دهند.


منبع: عصرایران

تعرض جوان افغانستانی به دختر ایرانی

جوان افغانستانی که متهم است دختری ایرانی را مورد تعرض قرار داده ‌است، در حالی به دادگاه کیفری استان تهران منتقل شد که دستور تحقیقات بیشتر از او در مورد قربانیان احتمالی دیگر از سوی دادگاه صادر شده‌ است.

به گزارش خبرنگار ما، دو هفته قبل مردی به مأموران پلیس مراجعه کرد و مدعی شد دختر جوانش مورد تعرض قرار گرفته ‌است. این مرد به پلیس گفت دخترم برای میهمانی بیرون رفته ‌بود و حدود ساعت هشت شب وقتی به خانه برگشت، درحالی‌که بدنش مجروح شده‌ بود، او را دیدم و پرسیدم چه اتفاقی برایش افتاده‌ است. دخترم به شدت ناراحت بود و اصلا نمی‌توانست صحبت کند، اما بعد از چند دقیقه وقتی کمی حالش بهتر شد، گفت از سوی جوانی مورد تعرض قرار گرفته‌ است.

این دختر جوان در توضیح آنچه اتفاق افتاده ‌بود، به پلیس گفت: حدود ساعت هشت شب بود و من از اتوبان باقری داشتم به خانه می‌رفتم. از فضای سبز کنار اتوبان راه می‌رفتم که یکدفعه جوانی به من حمله کرد و من را کتک زد و بعد به داخل جوی آب انداخت و مورد تعرض قرار داد. مرد جوان به شدت من را کتک زد و توان مقاومت را از من گرفت.

با توجه به شکایت این دختر و پدرش پرونده برای رسیدگی به اداره آگاهی سپرده و دختر جوان نیز به پزشکی قانونی معرفی شد. درحالی‌که پزشکی‌ قانونی تعرض به دختر جوان را مورد تأیید قرار داده ‌بود، پدر این دختر دوباره به مأموران مراجعه کرد و از وجود یک قربانی دیگر دراین‌باره خبر داد. او گفت: وقتی داشتم در مورد آنچه برای دخترم اتفاق افتاده با یکی از همسایه‌ها صحبت می‌کردم، او به من گفت چند روز قبل حادثه‌ای مشابه برای خواهرش به وجود آمده ‌است، اما از آنجا که به خواهرش تعرضی نشده، موضوع را به پلیس گزارش نداده‌ است. وقتی مأموران دوست این مرد را مورد بازجویی قرار دادند، او گفت: چند روز قبل از اینکه این حادثه برای دختر جوان به وجود بیاید، برای خواهر من هم این اتفاق افتاد و مردی به او حمله کرد و کتکش زد و او را داخل جوی آب انداخت و قصد تعرض به او را داشت که خواهرم موفق به فرار شده‌ بود. چون این موضوع به تعرض ختم نشده‌ بود، ما شکایت نکردیم اما خواهرم به شدت دچار آسیب شده است. وقتی مأموران متوجه شدند احتمالا با تعرض‌های زنجیره‌ای در اطراف اتوبان باقری مواجه هستند، بررسی‌های خود را دقیق‌تر کردند تا اینکه پدر دختر یک‌ بار دیگر به مأموران مراجعه کرد و مدعی شد جوان متعرض را شناسایی کرده ‌است. او گفت: از روزی که دخترم مورد تعرض قرار گرفته‌ است، در اطراف محل حادثه پرسه می‌زنم تا شاید بتوانم ردی از فرد متعرض پیدا کنم. تا اینکه پسری را با مشخصاتی که دخترم گفته‌ بود، دیدم. او سوار موتور بود و داشت برای دختری جوان مزاحمت ایجاد می‌کرد؛ من هم جلو رفتم و او را تعقیب کردم و به او معترض شدم چرا مزاحم دختر جوان شده‌ است. او از دست من فرار کرد، تعقیبش کردم؛ او وارد یک کارگاه شد، من آدرسش را دارم.

با توجه به آدرس به‌دست‌آمده، مأموران به محل رفتند و پسر جوان را بازداشت کردند. او به تعرض اعتراف کرد و گفت: وقتی دختر جوان را دیدم، از خود بی‌خود شدم و فکر نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفتد و دستگیر شوم.

متهم که برای تحقیقات بیشتر به شعبه ١١ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی متین‌راسخ آورده شده بود، در گفت‌وگویی کوتاه به خبرنگار ما گفت: ١٩ساله هستم و چند ماه قبل از افغانستان به ایران آمدم. هفت ماه بود که کار می‌کردم . برای خانواده‌ام پول می‌فرستادم. نمی‌دانم در مورد کاری که کردم چه بگویم؛ پشیمان هستم. من به‌جز این دختر یک ‌بار دیگر هم با دختری چنین رفتاری کردم.

قاضی متین‌راسخ از کسانی که احتمالا قربانی این جوان افغانستانی شده‌اند، خواست به شعبه ١١ دادگاه کیفری استان تهران مراجعه کنند و اطمینان داد مشخصات آنها محفوظ خواهد ماند و دادگاه امانتدار صحبت‌های آنها خواهد بود.

تحقیقات در این پرونده همچنان ادامه دارد.
منبع: فرادید

جزییات مرگ مرموز مادربزرگ، پسر و عروس دزفولی

سرپرست مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی دزفول با اشاره به فوت سه تن از اعضای یک خانواده دزفولی در دو روز گذشته، گفت: علت مرگ این سه نفر هنوز نامعلوم است.

محمود محمودی‌نژاد در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: ساعت ۲۲ روز جمعه (۲۷ مردادماه) به دنبال تماس اعضای یک خانواده با اپراتور ۱۱۵ مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی دزفول، تکنسین‌های این مرکز به همراه یک دستگاه آمبولانس، عازم منزل مسکونی مدنظر در خیابان سجاد این شهرستان شدند.

وی ادامه داد: زمانی که تکنسین‌های ما به محل رسیدند، با یک زن حدود هفتاد ساله که فاقد علایم حیاتی بود، مواجه شدند. عملیات احیاء به سرعت بر روی این زن انجام گرفت اما عملیات احیاء ناموفق بود و جسد این زن که مادربزرگ خانواده بود به بیمارستان گنجویان دزفول انتقال داده شد.

سرپرست مرکز مدیریت حوادث و فوریت‌های پزشکی دزفول افزود: زمانی که اعضای خانواده و بستگان متوفی حدود یک و نیم شب به منزل متوفی مراجعه می‌کنند، با جسم پسر آن زن بر روی پله‌ها روبرو می‌شوند و بدون تماس با فوریت‌هایی پزشکی وی را به بیمارستان آیت‌الله نبوی منتقل می‌کنند که بی فایده بود و این مرد حدود ۴۰ ساله فاقد علایم حیاتی بود و قبل از رسیدن به بیمارستان جان باخته بود.

محمودی‌نژاد تصریح کرد: به فاصله زمانی حدود یک و نیم ساعت باز هم اعضای خانواده جان باختگان به خانه متوفیان می‌روند که این بار با مشاهده وضعیت همسر حدود چهل ساله مرد متوفی با فوریت‌های پزشکی تماس می‌گیرند. هنگامی که تکنسین‌های ۱۱۵ به این خانه می‌روند، متوجه می‌شوند که از فوت این زن حدود یک ساعت گذشته است و جسد این زن را به باغ بهشت تحویل می‌دهند.

وی عنوان کرد: علت مرگ این سه تن هنوز مشخص نیست اما ظاهرا مادربزرگ خانواده سابقه بیماری قلبی داشته است. علت فوت این سه تن در حال حاضر توسط تیم‌های تحقیقاتی پزشکی قانونی در حال بررسی است.


منبع: عصرایران

قاتل، زن جوانش را در خیابان مرزداران کشت/ قاتل فراری را شناسایی کنید (+عکس)

مرکز اطلاع رسانی پلیس آگاهی تهران بااجازه انتشار عکس بدون پوشش متهم به قتل فراری از شهروندان درخواست کرد در صورت شناسایی متهم اطلاعات خود رابا اداره دهم پلیس آاهی تهران بزرگ در میان بگذارند.

قاتل، زن جوانش را در خیابان مرزداران کشت/ قاتل فراری را شناسایی کنید (عکس)

به گزارش سایت پلیس، ساعت ۸ روز شنبه ۱۶ بهمن ماه سال گذشته از طریق مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰ وقوع یک فقره قتل در خیابان مرزداران – خیابان ابراهیمی به کلانتری ۱۳۹ مرزداران اعلام شد.

با حضور مأمورین در محل و انجام بررسی های اولیه مشخص شد خانمی ۳۰ ساله به نام آمنه در داخل منزلش با ضربات متعدد جسم تیز به قتل رسیده است.

با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع قتل عمـد و به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای ناحیه ۲۷ تهران ، پرونده جهت رسیدگی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.

پدر مقتول که با حضور در محل جنایت با جسد دخترش مواجه شده و موضوع را به پلیس اطلاع داده بود ، پس از حضور کارآگاهان در صحنه جنایت به آنها گفت: طبق روال هر روز برای بردن دخترم به محل کارش، به دنبال او رفتم اما او از خانه اش بیرون نیامد؛ چندین بار زنگ خانه را زدم اما او در را باز نکرد؛ چندین بار با گوشی تلفن همراهش تماس گرفتم اما باز هم پاسخگو نبود؛ به همسرش (دامادم) زنگ زدم اما او نیز تلفن همراهش را پاسخگو نبود؛ سریعا به نشانی مدرسه ی نوه ام هلیا رفتم و کلید منزلشان را تحویل گرفتم؛ هلیا عنوان داشت که پدرش او را طبق روال هر روز به مدرسه رسانده؛ به سرعت خودم را به منزل دخترم رسانده و وارد خانه شدم؛ پس از ورود به خانه، دخترم را داخل اتاق خواب در حالیکه یک قبضه چاقوی آشپزخانه هنوز داخل سینه اش قرار داشت، در داخل اتاق خواب پیدا کردم؛ دخترم مرده بود و نفس نمی کشید؛ از همسایگان کمک خواستم و … .

هلیا نیز پس از حضور در خانه و اطلاع از مرگ مادرش، در خصوص آخرین باری که با مادرش خداحافظ کرد به کارآگاهان گفت: امروز ساعت ۷ صبح از خواب بیدار شدم؛ پدرم برایم صبحانه درست کرد و آنرا داخل کیفم گذاشت و به من گفت: برو پائین تا من هم بیایم و سوئیچ خودرو پژو پارس سفید خودش را به من داد تا سوار [ماشین] شوم و گفت من ۵ دقیقه دیگر می آیم؛ یادم افتاد که توپ تنیس خودم را بر نداشتم؛ برگشتم بالا (خانه) ؛ مادرم در پذیرایی نشسته بود و داشت گوشی تلفن همراهش را چک می کرد؛ با مادرم به دنبال توپ تنیس گشتیم اما [آنرا] پیدا نکردیم؛ من پائین رفتم و پدرم ۵ دقیقه ی بعد آمد؛ در مسیر مدرسه پدرم مرتبا می گفت: مواظب خودت باش و چندین بار این جمله را تکرار کرد! کاری که پیش از این هیچگاه از پدرم ندیده بودم؛ پدر و مادرم روز جمعه با هم دعوا کرده بودند و من صدای مشاجره آنها را از داخل اتاق می شنیدم ؛ …. .

کارآگاهان در ادامه و با تحقیقات از همسایگان و اهالی مجتمع مسکونی اطلاع پیدا کردند که نزاع و درگیری مقتول با همسرش بنام ابوالفضل . ش (۳۳ ساله) دارای سابقه قبلی بوده و حتی در چندین مورد نیز به علت شدت درگیری هایشان از سوی همسایگان مورد اعتراض قرار گرفته اند؛ بنا بر اظهارات صریح همسایگان همسر مقتول چندین بار در اظهاراتش عنوان کرده بود که سرانجام یک روز همسرش (مقتول) را به قتل می رساند.

با توجه به شواهد و دلایل به دست آمده مبنی بر ارتکاب جنایت توسط همسر مقتول، کارآگاهان به قصد انجام تحقیقات به محل کار ابوالفضل در شهرستان شهریار اعزام شدند؛ ابوالفضل مالک یک کارگاه بتون ریزی در شهریار است اما بنا بر اظهارات کارگران کارگاه او از روز جنایت هیچ مراجعتی به کارگاه خود نداشته است.

در ادامه، تحقیقات از خانواده ی ابوالفضل در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت اما آنها نیز در اظهاراتی مشابه مدعی شدند که از ابوالفضل هیچگونه اطلاعی ندارند.

مرکز اطلاع رسانی پلیس آگاهی تهران بزرگ با انتشار این خبـر اعلام کرد: در ادامه رسیدگی به پرونده و به جهت شناسایی و دستگیری همسر مقتول به عنوان تنها مظنون و متهم پرونده، دستور انتشار بدون پوشش تصویر “ابوالفضل . ش” از سوی بازپرس پرونده صادر شده است ؛ لذا از کلیه شهروندانکه موفق به شناسایی تصویر این شخص به عنوان قاتل متواری شده و اطلاعاتی در خصوص نشانی و محل مخفیگاه و یا محل های تردد وی دارند درخواست می شود تا هرگونه اطلاعات خود را از طریق شماره تماس ۵۱۰۵۵۴۲۸ در اختیار کارآگاهان اداره ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دهنـد.”


منبع: عصرایران

تعرض جوان ۱۹ساله افغانی به دختر ایرانی در فضای سبز شرق تهران

اعتماد نوشت: دو هفته قبل مردی به مأموران پلیس مراجعه کرد و مدعی شد دختر جوانش مورد تعرض قرار گرفته ‌است.

 این مرد به پلیس گفت دخترم برای میهمانی بیرون رفته ‌بود و حدود ساعت هشت شب وقتی به خانه برگشت، درحالی‌که بدنش مجروح شده‌ بود، او را دیدم و پرسیدم چه اتفاقی برایش افتاده‌ است. دخترم به شدت ناراحت بود و اصلا نمی‌توانست صحبت کند، اما بعد از چند دقیقه وقتی کمی حالش بهتر شد، گفت از سوی جوانی مورد تعرض قرار گرفته‌ است.

این دختر جوان در توضیح آنچه اتفاق افتاده ‌بود، به پلیس گفت: حدود ساعت هشت شب بود و من از اتوبان باقری داشتم به خانه می‌رفتم. از فضای سبز کنار اتوبان راه می‌رفتم که یکدفعه جوانی به من حمله کرد و من را کتک زد و بعد به داخل جوی آب انداخت و مورد تعرض قرار داد. مرد جوان به شدت من را کتک زد و توان مقاومت را از من گرفت.

با توجه به شکایت این دختر و پدرش پرونده برای رسیدگی به اداره آگاهی سپرده و دختر جوان نیز به پزشکی قانونی معرفی شد. 

درحالی‌که پزشکی‌ قانونی تعرض به دختر جوان را مورد تأیید قرار داده ‌بود، پدر این دختر دوباره به مأموران مراجعه کرد و از وجود یک قربانی دیگر دراین‌باره خبر داد. 

او گفت: وقتی داشتم در مورد آنچه برای دخترم اتفاق افتاده با یکی از همسایه‌ها صحبت می‌کردم، او به من گفت چند روز قبل حادثه‌ای مشابه برای خواهرش به وجود آمده ‌است، اما از آنجا که به خواهرش تعرضی نشده، موضوع را به پلیس گزارش نداده‌ است.

وقتی مأموران دوست این مرد را مورد بازجویی قرار دادند، او گفت: چند روز قبل از اینکه این حادثه برای دختر جوان به وجود بیاید، برای خواهر من هم این اتفاق افتاد و مردی به او حمله کرد و کتکش زد و او را داخل جوی آب انداخت و قصد تعرض به او را داشت که خواهرم موفق به فرار شده‌ بود. چون این موضوع به تعرض ختم نشده‌ بود، ما شکایت نکردیم اما خواهرم به شدت دچار آسیب شده است. 

وقتی مأموران متوجه شدند احتمالا با تعرض‌های زنجیره‌ای در اطراف اتوبان باقری مواجه هستند، بررسی‌های خود را دقیق‌تر کردند تا اینکه پدر دختر یک‌ بار دیگر به مأموران مراجعه کرد و مدعی شد جوان متعرض را شناسایی کرده ‌است. او گفت: از روزی که دخترم مورد تعرض قرار گرفته‌ است، در اطراف محل حادثه پرسه می‌زنم تا شاید بتوانم ردی از فرد متعرض پیدا کنم. تا اینکه پسری را با مشخصاتی که دخترم گفته‌ بود، دیدم. او سوار موتور بود و داشت برای دختری جوان مزاحمت ایجاد می‌کرد؛ من هم جلو رفتم و او را تعقیب کردم و به او معترض شدم چرا مزاحم دختر جوان شده‌ است. او از دست من فرار کرد، تعقیبش کردم؛ او وارد یک کارگاه شد، من آدرسش را دارم.

با توجه به آدرس به‌دست‌آمده، مأموران به محل رفتند و پسر جوان را بازداشت کردند. او به تعرض اعتراف کرد و گفت: وقتی دختر جوان را دیدم، از خود بی‌خود شدم و فکر نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفتد و دستگیر شوم.

متهم که برای تحقیقات بیشتر به شعبه ١١ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی متین‌راسخ آورده شده بود، در گفت‌وگویی کوتاه گفت: ١٩ساله هستم و چند ماه قبل از افغانستان به ایران آمدم. هفت ماه بود که کار می‌کردم . برای خانواده‌ام پول می‌فرستادم. نمی‌دانم در مورد کاری که کردم چه بگویم؛ پشیمان هستم. من به‌جز این دختر یک ‌بار دیگر هم با دختری چنین رفتاری کردم.

قاضی متین‌راسخ از کسانی که احتمالا قربانی این جوان افغانستانی شده‌اند، خواست به شعبه ١١ دادگاه کیفری استان تهران مراجعه کنند و اطمینان داد مشخصات آنها محفوظ خواهد ماند و دادگاه امانتدار صحبت‌های آنها خواهد بود.

تحقیقات در این پرونده همچنان ادامه دارد.


منبع: عصرایران

مرگ ۲ جنگلبان گیلانی بر اثر سقوط خودرو به دره در آستارا

بر اثر سقوط خودروی ماموران یگان حفاظت منابع طبیعی گیلان به دره ای در منطقه کوهستانی علی بابا شهرستان آستارا واقع در غرب استان، ۲ جنگلبان جان خود را از دست داده و هفت مامور دیگر مصدوم شدند.

 به گزارش روابط عمومی اداره کل منابع طبیعی استان گیلان، خودروی یگان حفاظت این اداره کل عصر دیروز (شنبه) در بازگشت از ماموریت از منطقه لاتون و باباعلی شهرستان آستارا به دره سقوط کرده و باعث مرگ ۲ جنگلبان به نام های جلیل فرازی مقدم و شهروز شریفیان و مصدومیت هفت مامور دیگر شده است.

مصدومان به بیمارستان شهرستان آستارا منتقل و تحت درمان قرار گرفته اند که حال ۲ تن از آنها وخیم است و اعزام آنها به مراکز درمانی مجهزتر در دستور کار پزشکان و کادر درمانی بیمارستان قرار دارد.

محسن یوسف پور مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری استان گیلان با عرض تسلیت به خانواده های جنگلبانان متوفی، علو درجات اخروی آنها و شفای عاجل مصدومان این حادثه را از خداوند متعال خواستار شد.

وی افزود: برای مداوای مصدومان از هیچ کوششی دریغ نمی شود و نیروهای کمک کننده، تا آخرین لحظه در کنار آنها خواهند ماند.

یگان حفاظت اداره منابع طبیعی و آبخیزداری آستارا با ۲ واحد سرجنگلبانی بهارستان و لوندویل، چهار پاسگاه حفاظت و حدود ۳۰ نیروی انسانی فعالیت می کند. این شهرستان با ۹۱ هزار نفر جمعیت و ۴۰ هزار هکتار اراضی ملی در غرب استان گیلان و همسایگی جمهوری آذربایجان قرار دارد.


منبع: عصرایران

مرگ ۲ جنگلبان و ۷ مصدوم در اثر واژگونی خودرو در گیلان/ حال ۲ نفر وخیم است

دو تن از مأموران حفاظت منابع طبیعی و آبخیزداری گیلان در اثر واژگونی خودرو در منطقه کوهستانی باباعلی جان خود را از دست دادند.

به گزارش ایسنا،  روابط عمومی اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری گیلان اعلام کرد: عصر امروز (شنبه) تعدادی از نیروهای سخت‌کوش یگان حفاظت اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری گیلان پس از انجام ماموریت حفاظتی خود در منطقه لاتون و بابا علی در حوزه لوندویل شهرستان آستارا و در مسیر بازگشت دچار حادثه شده و خودروی سازمانی ایشان پس از واژگونی به دره سقوط نموده است که در این حادثه دلخراش دو تن از ماموران منابع طبیعی به نام های جلیل فرازی مقدم و شهروز شریفیان در دم جان به جان آفرین تسلیم نموده و ۷ تن دیگر نیز مصدوم و مجروح شده‌اند.

مجروحان بلافاصله به بیمارستان شهرستان آستارا منتقل شده و تحت درمان قرار گرفته‌اند اما حال ۲ تن از مجروحان وخیم بوده و با توجه به شدت جراحات احتمال اعزام ایشان به مراکز درمانی مجهزتر در دستور کار پزشکان و کادر درمانی قرار گرفته است.

مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری گیلان ضمن عرض تسلیت به خانواده‌های این دو جنگلبان پاکباز و پرتلاش علو درجات درگذشتگان و شفای عاجل مصدومان و مجروحان حادثه را از خداوند منان خواستار شد.

محسن یوسف‌پور همچنین اظهار کرد: برای مداوا و درمان مصدومان از هیچ کوششی دریغ نخواهد شد و تمامی نیروهای مرتبط با این موضوع تا آخرین لحظه در کنار این عزیزان خواهند بود.


منبع: عصرایران

مردی در ایلام همسرش را کشت

معاونت اجتماعی نیروی انتظامی ایلام اعلام کرد: مردی ایلامی به خاطر مشکلات خانوادگی و ناموسی همسر خود را به قتل رساند.

به گزارش ایرنا ، معاونت اجتماعی نیروی انتظامی ایلام شنبه شب گزارش داد: ساعتی پیش مردی در شهر ایلام در اقدامی همسر خود را به شکل خفه کردن به قتل رساند.

قاتل پس از ارتکاب این عمل خود را به عوامل انتظامی معرفی کرده است.

مشکلات خانوادگی و مسائل ناموسی بر اساس مشاهدات اولیه دلیل ارتکاب این قتل بوده است.

گفتنی است برخی شبکه های اجتماعی خبر از تکه تکه کردن این زن توسط شوهرش داده بودند که معاونت اجتماعی پلیس ایلام این موضوع را تکذیب کرده و از عموم رسانه ها خواسته است از انتشار اخباری که مستند نیست و تنها به تشویش اذهان عمومی و نگران کردن خانواده ها منجر می شود، خودداری کنند.


منبع: عصرایران