درگیری لفظی در کهنوج به قتل انجامید

یک منبع آگاه امنیتی در استان کرمان گفت: درگیری لفظی ۲ جوان کهنوجی ساعت ۱۹ امشب (دوشنبه )در این شهرستان منجر به قتل یکی از این ۲ جوان شد.

این مقام آگاه امنیتی شبانگاه دوشنبه در گفت و گو با ایرنا افزود: درگیری بین ۲ جوان کهنوجی منجر به قتل یکی از ۲ جوان به نام ‘عقیل س’ اهل منطقه رودخانه از توابع رودان به ضرب چاقو شد.

وی اظهار کرد: متهم جوانی ۲۳ ساله به نام ‘پ ک’ اهل کهنوج و دانشجوی ترم دوم یکی از واحدهای دانشگاهی است منطقه است.

وی بیان کرد: متهم به قتل ۲۰ دقیقه بعد از ارتکاب جرم توسط عوامل فرماندهی انتظامی شهرستان کهنوج دستگیر شد.

این مقام آگاه امنیتی تاکید کرد: پایین بودن آستانه تحمل خشم و عصبانیت مهمترین عامل قتلهای سال جاری در استان کرمان گزارش شده است.


منبع: عصرایران

ماجرایی که قاضی را هم به خنده انداخت

در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک – زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده‌های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه ۲۷۳ شد. پس از او سه دختر جوان و نوجوان به ترتیب وارد دادگاه شدند و پس از سلام به حاضران روی صندلی‌ها نشستند. سه خواهر ۲۷ ساله، ۲۰ و ۱۷ ساله بودند که به همان ترتیب مقابل قاضی جای گرفتند.

در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک -
زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده‌های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت
با ابروی در هم رفته وارد شعبه ۲۷۳ شد. پس از او سه دختر جوان و نوجوان به
ترتیب وارد دادگاه شدند و پس از سلام به حاضران روی صندلی‌ها نشستند. سه
خواهر ۲۷ ساله، ۲۰ و ۱۷ ساله بودند که به همان ترتیب مقابل قاضی جای
گرفتند.

قاضی «محمدرضا نیک صفت»  رو به مرد میانسال گفت:
«چه اتفاقی افتاده که دخترانت را به دادگاه کشانده‌ای و چنین ادعایی را
مطرح کرده‌ای؟» مرد دستی به چانه و ته ریش خاکستری‌اش کشید و جواب داد:
«آقای قاضی، ۳۰ سال بعد از زندگی مشترک تازه خبردار شده‌ام که همسرم به من
خیانت کرده و این سه دختر، بچه‌های من نیستند.»

قاضی در صندلی‌اش جا به
جا شد و با تعجب پرسید: «بر چه اساس و شواهدی نسبت خیانت به همسرت می‌دهی؟
آن هم همسری که طبق گفته خودت سال‌ها زحمت شما را کشیده؟» مرد که انگار
دچار دودلی شده باشد، بریده بریده جواب داد: «دو هفته پیش با زنم بر سر
موضوعی دعوا کردم و او در حالی که به من بد و بیراه می‌گفت؛ اعتراف کرد که
به من خیانت کرده و هر سه دخترمان از مرد دیگری هستند…»

در آن لحظه
بچه‌ها با هم پچ پچ کردند و زدند زیر خنده. وقتی قاضی نگاهش را به سوی آنها
برگرداند، دختر بزرگتر گفت: «آقای قاضی دو هفته پیش پدرمان بر سر یک
میهمانی زنانه فامیلی آنقدر مادرمان را سین جیم کرد که او عصبانی شد و گفت؛
«اصلاً خیال کن مرده‌ای و من از دخترانمان نگهداری می‌کنم. خیال می‌کنی
بچه‌ها را به حال خودشان رها می‌کنم؟ در میان جر و بحث‌شان بود که مادرمان
عصبانی شد و برای درآوردن لج پدرمان گفت که به او خیانت کرده و…»

تا
اسم خیانت به میان آمد خواهرانش هم خندیدند و دختر کوچکتر گفت: «آقای قاضی
ما که هر سه شبیه پدرمان هستیم. همه چنین نظری دارند. شما چه می‌گویید؟» قاضی
که خنده‌اش گرفته بود، خودش را کنترل کرد و گفت: «دو خواهرت بیشتر شبیه تو
هستند، با این حال تو هم شبیه پدرت هستی و حالا که پدرتان پافشاری می‌کند،
باید نظریه کارشناس و تشخیص هویت را مورد استناد قرار داد.»

مرد که تا
آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت: «تو که از بقیه خوشگل‌تر
هستی. واقعاً من به این زشتی چطور می‌توانم پدرت باشم؟» و در این هنگام همه
حاضران خنده سر دادند. این بار خواهر وسطی رشته حرف را به دست گرفت و
گفت: «پدرمان آدم خوب و مهربانی است. اما خیلی یکدنده و لجباز است و حالا
هم می‌خواهد مادرمان را وادار به عذر خواهی کند.»

و پدر دخترها لبخندی
زد و معلوم شد که دخترها نقشه‌اش را فهمیده‌اند. سپس رو به قاضی گفت: «من
یک مکانیک کم سواد بیشتر نیستم و این حرف‌ها توی گوشم نمی‌رود. باید دید
آزمایش چه می‌گوید؟ باید از همه ما «دی ان ای» بگیرند. آخر این هم شد حرف؟
تا یک کلمه به زن مان می‌گوییم کجا بودید؟ هر چه دلش می‌خواهد بگوید؟»

بچه‌ها
دوباره شروع کردند به پچ پچ کردن و پنهانی خندیدن. بعد دختر بزرگتر به
قاضی توضیح داد که؛ آنها خانواده‌ای گرم و شاد هستند. اما از وقتی که
گوشی‌های هوشمند وارد بازار شده مادرمان دائماً پند و اندرزهای یک گروه
تلگرامی را برای پدر می‌خواند و به او امر و نهی می‌کند تا به قول خودش
زندگی بهتری داشته باشند. در مقابل پدرمان هم نه تنها با گوشی‌های تلفن
میانه خوبی ندارد بلکه دائماً یادآوری می‌کند که مراقب سوء استفاده
کلاهبرداران و شیادان اینترنتی باشیم. بحث و اختلافی که همواره در هر
خانواده‌ای پیش می‌آید و امری عجیب نیست.

قاضی نیک صفت بعد از آنکه
حرف‌های دو طرف را شنید رو به مرد مکانیک کرد و گفت: «دادخواستی که شما به
دادگاه ارائه کرده‌ای اساساً اشتباه است و به جای دادخواست «نفی نسب»
به طرفیت دخترانت باید دادخواست «نفی ولد» به طرفیت از همسرت بدهید. البته
آن دادخواست هم باید فوریت داشته باشد و در مدت معینی پس از تولد فرزند ثبت
و ارائه شود. با این حال به نظر می‌رسد که دعوای ساده شما باعث این ماجرا
شده. ضمناً بهتر است به فکر دلجویی از همسر و فرزندانت باشی . با این حال
آزمایش «دی ان ای» مستلزم طی مراحل و مدارک داشتن دیگری است که من توصیه
می‌کنم بیشتر از این ادامه ندهید.»

مرد مکانیک چند دقیقه‌ای با قاضی
صحبت کرد و سرانجام راضی شد که پیگیری پرونده را متوقف کند. دخترها یکی یکی
از قاضی تشکر کردند و در حال خنده از دادگاه خارج شدند. در این حال مرد
مکانیک به قاضی نزدیک‌تر شد و گفت: «تا این زن باشد که دیگر هر حرفی به
زبانش آمد نزند. من از اول هم می‌دانستم سر لج حرف‌هایی زده اما خواستم درس
عبرتی به او بدهم. آقای قاضی مرد باید جَنَم داشته باشد… بله.» سپس با
لبخند خداحافظی کرد تا به دخترانش برسد.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

۳ کشته در تصادف جاده سیستان و بلوچستان (+عکس)

برخوردسواری پیکان سواری با پراید سه کشته وسه مجروح برجای گذاشت.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، ناصح مدیر مرکز فوریت های پزشکی ایرانشهر گفت عصر امروز بر اثر برخورد یکدستگاه سواری پیکان با پراید در محور ایرانشهر-کهیری(پل چمنی) ۳ نفرفوت و۳ نفرمصدوم شدند.

وی افزود: مصدومان با ۳ دستگاه آمبولانس به بیمارستان خاتم ایرانشهر منتقل شدند.

ناصح گفت : حال یک نفر از مجروحان نیز وخیم گزارش شده است.

3 کشته در تصادف جاده سیستان و بلوچستان (+عکس)


منبع: عصرایران

فوت یک نفر بر اثر آتش‌سوزی عمدی در واحد مسکونی

این آتش سوزی در طبقه پنجم ساختمانی پنج طبقه به متراژ حدودا ۹۰ متر مربع (به صورت عمدی) رخ داده بود.

مدیر روابط عمومی سازمان آتش نشانی شهرداری کرج گفت: آتش سوزی عمدی در یک واحد مسکونی یک فوتی بر جا گذاشت.

سید جواد موسوی در گفت وگو با ایسنا، اظهار کرد: این آتش سوزی در طبقه پنجم ساختمانی پنج طبقه به متراژ حدودا ۹۰ متر مربع (به صورت عمدی) رخ داده بود.

وی ادامه داد: پس از اطلاع از این حادثه بلافاصله چهار ایستگاه عملیاتی و خودرو نردبان به محل حادثه اعزام شدند.
وی توضیح داد: باحضور به موقع نیروهای عملیاتی حریق مهار و اطفاء شد و افراد محبوس شده در واحد فوق از محل خارج و تحویل عوامل اورژانس شدند.
موسوی گفت: این حادثه یک یک فوتی در برداشت و یک نفر نیز نجات داده شد.


منبع: عصرایران

انهدام باند خانوادگی فروش شیشه و هروئین در تهران

ایسنا – رئیس کلانتری ۱۵۹ بی‌سیم از انهدام باند خانوادگی توزیع کننده مواد مخدر با ۵۷ بسته شیشه و هروئین خبر داد.

سرهنگ کیانوش عزیزی دراین باره گفت: در تحقیقات انجام شده از سوی ماموران مبارزه با مواد مخدر کلانتری ۱۵۹ بی سیم در خصوص خرده فروشان مواد مخدر، مشخص شد که فردی با هویت معلوم در سطح وسیع با همکاری چند عضو خانواده اش اقدام به فروش انواع مواد مخدر و نگهداری اموال مسروقه کرده و منزل خود را به محل پاتوق افراد سارق و مواد فروش تبدیل کرده است.

رئیس کلانتری ۱۵۹بی سیم با بیان اینکه با حضور مأموران در مخفیگاه متهم، او یک عدد کیف مشکی رنگ را به سمت حیاط خانه پرتاب کرد، گفت: بلافاصله این کیف از سوی مأموران توقیف شد و در بازرسی از داخل آن ۲۲ بسته مواد مخدر شیشه کشف و ضبط شد.

عزیزی با بیان اینکه در عملیاتی ضربتی این متهم به همراه همسر و برادرش در مخفیگاهشان دستگیر شد، اظهارکرد: در بازرسی از مخفیگاه متهمان نیز ۱۵ بسته دیگر مواد مخدر از نوع شیشه و ۲۰ بسته هروئین آماده توزیع کشف و ضبط شد.

رئیس کلانتری ۱۵۹ بی سیم از تشکیل پرونده برای متهمان دستگیر شده خبر داد و گفت: این افراد به همراه مواد مکشوفه به کلانتری منتقل شده و پس از تشکیل پرونده برای ادامه روند رسیدگی به جرم روانه دادسرا شدند.


منبع: عصرایران

قتل در افغانستان دستگیری در ایران

مردی که بعد از کشتن پدرزنش در افغانستان، در ایران زندگی پنهانی داشت، با درخواست پلیس اینترپل افغانستان و در عملیات کارآگاهان جنایی کشور دستگیر شد.

مردی که بعد از کشتن پدرزنش در افغانستان، در ایران زندگی پنهانی داشت، با درخواست پلیس اینترپل افغانستان و در عملیات کارآگاهان جنایی کشور دستگیر شد.

 چندی پیش پلیس اینترپل افغانستان در نامه‌ای  به همتای خود در ایران، خواستار دستگیری مرد افغانی به نام «جمعه» شد که ۲۱ خرداد سال‌جاری پدر زنش را در یکی از ولایت‌های افغانستان کشته و به ایران فرار کرده بود. در این گزارش محل زندگی این فرد ساختمان نیمه‌سازی در خیابان فلسطین اعلام شده بود.با اعلام این درخواست پلیس، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور بازداشت مرد افغان را صادر کرد.

همزمان با آغاز تحقیقات پسر مقتول نیز به دادسرای امور جنایی تهران رفت و به بازپرس محسن مدیرروستا گفت: «مدت ها بود که «جمعه» – دامادمان – با خواهرم مشکل داشت. اختلاف آنها به حدی بود که این مرد خواهرم را رها کرد و به ایران آمد. او مدتی در ایران بود تا اینکه اواخر خردادماه دوباره به شهر محل زندگی‌مان در افغانستان برگشت. او قصد داشت خانه‌ای را که خواهرم در آن ساکن بود و با هزار بدبختی خریده بود تصاحب کند و خواهرم که به تنهایی حریف شوهرش نمی‌شد موضوع را با پدرمان درمیان گذاشت.

روز حادثه پدرم به هواخواهی از خواهرم با دامادمان درگیر شد،«جمعه» نیز با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر پدرم زد و فرار کرد. اما این ضربه باعث مرگ پدر ۷۰ ساله‌ام شد. ما از دامادمان شکایت کردیم اما ردی از او نبود تا اینکه بعد از مدتی از طریق یکی از اقوام باخبر شدیم که جمعه در تماس تلگرامی به او گفته که به ایران برگشته و در تهران زندگی می‌کند. با این اطلاعات، من هم به ایران آمدم تا تعقیبش کنم و فهمیدم دامادمان در خیابان فلسطین در یک ساختمان سرایداری می‌کند.»

با توجه به درخواست پلیس بین‌الملل افغانستان و شکایت پسر مقتول، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت ساعت ۱۲ ظهر ۲۳ آبان و با هماهنگی بازپرس ویژه قتل پایتخت راهی خانه نیمه‌سازی که محل کار و اقامت متهم بود شدند و این مرد افغان که در اتاق سرایداری بسر می‌برد بدون اطلاع از آنچه در انتظارش بود، در را به روی مأموران باز کرد و دستگیر شد.

متهم پس از دستگیری به دادسرای جنایی تهران منتقل شد اما در تحقیقات اتهام قتل پدرزنش را نپذیرفت.از طرفی با توجه به اینکه جنایت در کشور دیگری رخ داده بود بازپرس جنایی دستور استرداد متهم به پلیس کشور افغانستان را صادر کرد.این متهم افغان در گفت‌و‌گوی کوتاهی ضمن رد اتهاماتش، به سؤالاتی درباره زندگی فعلی و گذشته اش پاسخ داد.

قتل پدرزنت را قبول داری؟
-نه، من حتی با او درگیر نشدم. زمان حادثه نیز در کابل بودم و نه در شهر زادگاهم.

در کابل چه کار می‌کردی؟

 -برای ویزای کاری ایران به آنجا رفته بودم که موفق نشدم و به ایران برگشتم. من شاهد دارم و می‌توانم ادعایم را ثابت کنم. دی ماه سال ۹۳ نیز به ایران آمدم و بعد از مدتی با زنی افغان در تهران ازدواج کردم و فرزند دارم.

 همسرت که در افغانستان بود، چه شد؟

 -به خاطر اختلافاتی که داشتیم از هم جدا شدیم و از او خبری نداشتم. بعد از ازدواج مجددم او را به کل فراموش کرده بودم.

چطور به ایران آمدی؟

 -رفت و آمدم به ایران غیرقانونی بود و مخفیانه از مرز وارد این کشور می‌شدم.

اما چرا باید خانواده مقتول چنین ادعایی کنند؟

-…(متهم سکوت کرد)

منبع: روزنامه ایران

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

محاکمه ربایندگان دختران مسافر

دو پسر جوان که دختران را به‌عنوان مسافر سوار خودرویشان کرده و مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند پس از یک بار محاکمه، با حکم دیوان عالی کشور، برای تعیین مجازات سنگین تری پای میز محاکمه رفتند.

دو پسر جوان که دختران را به‌عنوان مسافر سوار خودرویشان کرده و مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند پس از یک بار محاکمه، با حکم دیوان عالی کشور، برای تعیین مجازات سنگین تری پای میز محاکمه رفتند.

محاکمه ربایندگان دختران مسافر
 

رسیدگی به این پرونده از بهمن سال گذشته و با شکایت چند دختر جوان در دستور کار پلیس قرار گرفت. قربانیان مدعی بودند در میدان آزادی سوار خودروی پراید مسافرکشی با شیشه دودی شده‌اند و در بزرگراه آزادگان از سوی راننده و سرنشین دیگر خودرو مورد آزار قرار گرفته‌اند. با دستگیری متهمان پرونده و تکمیل تحقیقات، دو متهم به نام «فریدون» و «سیامک» دو ماه قبل در دادگاه کیفری محاکمه شده و قضات هر یک از آنها را به ۱۵ سال حبس محکوم کردند اما این حکم از سوی قضات دیوانعالی شکسته شد چون آنها خواستار مجازات سنگین تری برای متهمان بودند.

به این ترتیب پرونده بار دیگر به شعبه هشتم فرستاده شد و دو پسر جوان در برابر قضات شعبه به ریاست قاضی اصغرزاده و با حضور قاضی توکلی مدعی شدند متنبه شده و تقاضای عفو و بخشش کردند. در پایان این جلسه قضات وارد شور شدند تا با توجه به مدارک موجود در پرونده حکم مناسبی برای آنها صادر کنند.

منبع: روزنامه ایران

برچسب ها: ،


منبع: فرادید

خنده های قاضی دادگاه با شنیدن ناگفته های یک مرد در دادگاه خانواده

در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک – زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده‌های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه ۲۷۳ شد. پس از او سه دختر جوان و نوجوان به ترتیب وارد دادگاه شدند و پس از سلام به حاضران روی صندلی‌ها نشستند. سه خواهر ۲۷ ساله، ۲۰ و ۱۷ ساله بودند که به همان ترتیب مقابل قاضی جای گرفتند.

ایران نوشت: قاضی «محمدرضا نیک صفت» رو به مرد میانسال گفت: «چه اتفاقی افتاده که دخترانت را به دادگاه کشانده‌ای و چنین ادعایی را مطرح کرده‌ای؟»مرد دستی به چانه و ته ریش خاکستری‌اش کشید و جواب داد: «آقای قاضی، ۳۰ سال بعد از زندگی مشترک تازه خبردار شده‌ام که همسرم به من خیانت کرده و این سه دختر، بچه‌های من نیستند.»

قاضی در صندلی‌اش جا به جا شد و با تعجب پرسید: «بر چه اساس و شواهدی نسبت خیانت به همسرت می‌دهی؟ آن هم همسری که طبق گفته خودت سال‌ها زحمت شما را کشیده؟»

مرد که انگار دچار دودلی شده باشد، بریده بریده جواب داد: «دو هفته پیش با زنم بر سر موضوعی دعوا کردم و او در حالی که به من بد و بیراه می‌گفت؛ اعتراف کرد که به من خیانت کرده و هر سه دخترمان از مرد دیگری هستند…»

در آن لحظه بچه‌ها با هم پچ پچ کردند و زدند زیر خنده. وقتی قاضی نگاهش را به سوی آنها برگرداند، دختر بزرگتر گفت: «آقای قاضی دو هفته پیش پدرمان بر سر یک میهمانی زنانه فامیلی آنقدر مادرمان را سین جیم کرد که او عصبانی شد و گفت؛ «اصلاً خیال کن مرده‌ای و من از دخترانمان نگهداری می‌کنم. خیال می‌کنی بچه‌ها را به حال خودشان رها می‌کنم؟ در میان جر و بحث‌شان بود که مادرمان عصبانی شد و برای درآوردن لج پدرمان گفت که به او خیانت کرده و…»

تا اسم خیانت به میان آمد خواهرانش هم خندیدند و دختر کوچکتر گفت: «آقای قاضی ما که هر سه شبیه پدرمان هستیم. همه چنین نظری دارند. شما چه می‌گویید؟»

قاضی که خنده‌اش گرفته بود، خودش را کنترل کرد و گفت: «دو خواهرت بیشتر شبیه تو هستند، با این حال تو هم شبیه پدرت هستی و حالا که پدرتان پافشاری می‌کند، باید نظریه کارشناس و تشخیص هویت را مورد استناد قرار داد.»

مرد که تا آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت: «تو که از بقیه خوشگل‌تر هستی. واقعاً من به این زشتی چطور می‌توانم پدرت باشم؟» و در این هنگام همه حاضران خنده سر دادند.

این بار خواهر وسطی رشته حرف را به دست گرفت و گفت: «پدرمان آدم خوب و مهربانی است. اما خیلی یکدنده و لجباز است و حالا هم می‌خواهد مادرمان را وادار به عذر خواهی کند.»و پدر دخترها لبخندی زد و معلوم شد که دخترها نقشه‌اش را فهمیده‌اند. سپس رو به قاضی گفت: «من یک مکانیک کم سواد بیشتر نیستم و این حرف‌ها توی گوشم نمی‌رود. باید دید آزمایش چه می‌گوید؟ باید از همه ما «دی ان ای» بگیرند. آخر این هم شد حرف؟ تا یک کلمه به زن مان می‌گوییم کجا بودید؟ هر چه دلش می‌خواهد بگوید؟»بچه‌ها دوباره شروع کردند به پچ پچ کردن و پنهانی خندیدن. بعد دختر بزرگتر به قاضی توضیح داد که؛ آنها خانواده‌ای گرم و شاد هستند.

اما از وقتی که گوشی‌های هوشمند وارد بازار شده مادرمان دائماً پند و اندرزهای یک گروه تلگرامی را برای پدر می‌خواند و به او امر و نهی می‌کند تا به قول خودش زندگی بهتری داشته باشند. در مقابل پدرمان هم نه تنها با گوشی‌های تلفن میانه خوبی ندارد بلکه دائماً یادآوری می‌کند که مراقب سوء استفاده کلاهبرداران و شیادان اینترنتی باشیم. بحث و اختلافی که همواره در هر خانواده‌ای پیش می‌آید و امری عجیب نیست.

قاضی نیک صفت بعد از آنکه حرف‌های دو طرف را شنید رو به مرد مکانیک کرد و گفت: «دادخواستی که شما به دادگاه ارائه کرده‌ای اساساً اشتـــــباه است و به جای دادخواست «نفی نسب» به طرفیت دخترانت باید دادخواست «نفی ولد» به طرفیت از همسرت بدهید. البته آن دادخواست هم باید فوریت داشته باشد و در مدت معینی پس از تولد فرزند ثبت و ارائه شود. با این حال به نظر می‌رسد که دعوای ساده شما باعث این ماجرا شده. ضمناً بهتر است به فکر دلجویی از همسر و فرزندانت باشی . با این حال آزمایش «دی ان ای» مستلزم طی مراحل و مدارک داشتن دیگری است که من توصیه می‌کنم بیشتر از این ادامه ندهید.»مرد مکانیک چند دقیقه‌ای با قاضی صحبت کرد و سرانجام راضی شد که پیگیری پرونده را متوقف کند.

دخترها یکی یکی از قاضی تشکر کردند و در حال خنده از دادگاه خارج شدند. در این حال مرد مکانیک به قاضی نزدیک‌تر شد و گفت: «تا این زن باشد که دیگر هر حرفی به زبانش آمد نزند. من از اول هم می‌دانستم سر لج حرف‌هایی زده اما خواستم درس عبرتی به او بدهم. آقای قاضی مرد باید جَنَم داشته باشد… بله.» سپس با لبخند خداحافظی کرد تا به دخترانش برسد.


منبع: عصرایران

راز پرت شدن زن جوان از طبقه چهارم/ آیا دعوا بر سر یک عکس گوشی موبایل بود؟

ایران نوشت: مرد جوانی که در پرونده سقوط همسرش از طبقه چهارم خانه‌شان بازداشت شده ادعا می‌کند به‌خاطر عکس پس‌زمینه گوشی تلفن همراه همسرش با او درگیر شده اما در مرگ او نقشی نداشته است.

عصر ۳۰ آبان زن جوانی پس از سقوط از طبقه چهارم ساختمانی مصدوم شد و ۲۴ ساعت پس از انتقال به بیمارستان جان باخت. با مرگ این زن، موضوع به بازپرس کشیک قتل اعلام و تحقیقات آغاز شد.

از آنجا که این زن ۲۲ ساله در آخرین لحظات زندگی از درگیری با همسرش صحبت کرده بود، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت همسر او را صادر کرد.

صبح روز گذشته کیوان، همسر این زن برای انجام تحقیقات در مقابل بازپرس سجاد منافی آذر قرار گرفت و دخالت در مرگ همسرش و سقوط او را انکار کرد. او گفت: ۶ ماه قبل با همسرم ازدواج کردم و اختلاف خاصی با هم نداشتیم. او قبلاً ازدواج کرده بود و از همسر اولش کودک ۶ ساله‌ای داشت و عکس او را پس‌زمینه تلفن همراهش قرار داده بود و مدام نگاهش می‌کرد. من از این کار او عصبانی بودم و سر همین موضوع دعوایمان شد که او ناگهان به سمت پنجره رفت و خودش را به پایین انداخت. حتی مادرم که در خانه بود خواست او را بگیرد اما نتوانست.

پس از این اظهارات مرد جوان با قرار بازداشت موقت روانه بازداشتگاه شد تا تحقیقات در این پرونده و ادعای او کامل شود.


منبع: عصرایران

زندان طولانی برای ۳ مرد که به ۲ زن در خودروشان تجاوز کردند

همشهری نوشت:، چندی قبل زن جوانی سراسیمه خود را به مأموران پلیس پایتخت رساند و گفت: ساعتی قبل ۲مرد جوان او را ربوده و در خودروی‌شان مورد آزار و اذیت قرار داده‌اند.

او گفت: در حوالی میدان آزادی منتظر تاکسی بودم که یک پراید جلویم توقف کرد. به جز راننده مرد دیگری هم در ماشین بود و من سوار شدم اما چند لحظه بعد آنها با چاقو من را تهدید کردند. می‌گفتند اگر سر و صدا کنم من را می‌کشند. آنها هرچه داخل کیفم بود را سرقت کردند و در ادامه در جایی خلوت من را مورد آزار و اذیت قرار دادند و در نهایت در خیابانی خلوت رهایم کردند.

در شرایطی که تحقیقات در این‌باره ادامه داشت زن جوان دیگری نزد مأموران رفت و با بازگو کردن ماجرای مشابهی گفت که شماره تلفن یکی از متهمان را در اختیار دارد. او گفت: من هم به‌عنوان مسافر سوار خودرویی شدم اما سرنشینان آن که دو نفر بودند شروع به تهدید کردند و با سرقت اموالم من را مورد آزار و اذیت قرار دادند اما وقتی می‌خواستند رهایم کنند با یکی از آنها طرح دوستی ریختم و شماره تلفن او را گرفتم.

در چنین شرایطی با هماهنگی مأموران زن جوان با یکی از متهمان تماس گرفت و با او قراری صوری ترتیب داد. به این ترتیب وقتی متهم در محل قرار با زن جوان حاضر شد خود را در محاصره مأموران دید و دستگیر شد. او که صاحب خودروی پراید است، در اعترافاتش گفت: با همدستی دوستانم دو زن جوان را ربودیم و هر بار با یکی از دوستانم نقشه‌ای را که کشیده بودم عملی کردیم.

به‌دنبال اعترافات متهم یکی از همدستان وی دستگیر شد اما دومین نفر بدون اینکه ردی از خود به جا گذاشته باشد، گریخت. به این ترتیب پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه فرستاده شد.

در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی حشمت‌الله توکلی برگزار شد بعد از آنکه شاکیان شکایت‌شان را مطرح کردند ۲متهم به دفاع از خود پرداختند و اتهام‌های خود را گردن گرفتند و از دادگاه خواستار تخفیف در مجازات شدند.

در پایان این جلسه قضات دادگاه برای تصمیم‌گیری در این‌باره وارد شور شدند. قضات دادگاه متهم ردیف اول را به اتهام آدم‌ربایی، سرقت، تهدید، فحاشی و رابطه نامشروع به عنف به تحمل ۲۲سال حبس و شلاق محکوم کردند. متهم ردیف دوم که یکی از شاکیان نسبت به او اعلام گذشت کرده بود به ۷سال حبس محکوم شد و سومین متهم که متواری است به‌طور غیابی به تحمل ۲۲سال زندان محکوم شد.


منبع: عصرایران

۵ کشته در انفجار انتحاری در کویته پاکستان (عکس)

تاج کنفدراسیون آسیا را تهدید کرد شکست آمریکا و عربستان، این بار در سازمان منع سلاح‌های شیمیایی آیت الله مکارم شیرازی: داعش هنوز تمام نشده/ باید از پیروزی های اخیر درس عبرت بگیریم شاهرخ حاتمی پدر فتو ژورنالیسم ایران درگذشت ۵ کشته در انفجار انتحاری در کویته پاکستان (عکس) یک فرمانده الحشد الشعبی: البغدادی در دست آمریکایی هاست حریری: حقوقمان را خواهیم گرفت/ مواضع حزب‌الله را در برابر عربستان نخواهیم پذیرفت فرود پرواز تهران – بجنورد در فرودگاه مشهد/ مسافران با اتوبوس به بجنورد رفتند تماس تلفنی روحانی – بشار اسد / روحانی: معارضین در آینده سوریه سهم داشته باشند / بشار اسد: ایران در بازسازی سوریه شرکت کند بازگشایی مدارس مناطق زلزله زده کرمانشاه (عکس)

ازدحام خرید در جمعه سیاه (آلبوم تصویری)  (۱۵ نظر)

از «عربستان سعودی» تا «عربستان بن سلمان»  (۱۲ نظر)

علی مطهری: تشکر از نهادهای اطلاعاتی برای صدور اجازه مراسم داریوش فروهر و همسرش/ در موضوع ستار بهشتی، وزیر کشور وقت حاضر به عذرخواهی نشد  (۱۲ نظر)

توصیه به اصلاح طلبان؛ به جای مذاکره با شورای نگهبان، نیروی جدید تربیت کنید  (۱۰ نظر)

اشغال کعبه و ۲ هفته جنگ چریکی در خانه خدا  (۹ نظر)

سکه بورسی و سهام درحال رکورد شکنی هستند؛ اما این کجا و آن کجا!  (۵ نظر)

نمای خشک، راهی برای کاهش خسارت زلزله/ دستمزد کم مسئولیت مهندس ناظر را منتفی نمی کند/
هفته آینده، انتشار گزارش نظام مهندسی درباره زلزله کرمانشاه  (۴ نظر)

پیش‌بینی زلزله با سامانه پایش «خُرد زلزله»‌ها  (۴ نظر)


منبع: عصرایران

جسد جوان پارس آبادی در کانال آب کشف شد

جسد جوان اصلاندوزی که در سیفون کانال اصلی آبیاری این شهر غرق شده بود با تلاش نیروهای مردمی و امدادی کشف شد.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، رئیس جمعیت هلال شهرستان پارس آباد گفت: جسد جوان ۲۵ ساله غرق شده که اهل روستای ایدر اصلاندوز می باشد بعد از ۵ ساعت تلاش کشف و با اشاره به معلوم نبودن علت غرق شدن این جوان، جسد برای سیر مراحل قانونی به پزشکی قانونی فرستاده شد.

طاعتی از همکاری و تلاش عوامل مدیریت بحران از جمله شهرداری و بخشداری و عوامل انتظامی و مرزبانی به ویژه مردم غیور اصلاندوز در کشف جسد این جوان تقدیر و تشکر کرد.


منبع: عصرایران

راز قتل زن ۴۲ساله پس از مدتها فاش شد/ همسرش می گوید: به زنم مشکوک بودم، او را با لگد زدم و…

خراسان نوشت: فروردین امسال، فردی با مراجعه به پلیس آگاهی خراسان رضوی از گم شدن چندین ماهه خواهرش خبر داد.

این مرد در شکایت خود اظهار کرد: از چند ماه گذشته از خواهرم که در منطقه اسماعیل آباد مشهد زندگی می کند خبری نداریم. او حتی به تماس های تلفنی هم پاسخی نمی دهد در حالی که همسرش نیز مدعی است خبری از او ندارد!

شاکی پرونده با بیان این که خواهرم دو فرزند خردسال دارد، افزود: چگونگی گم شدن خواهرم ماجرایی بسیار مشکوک است و ما به شوهر او مظنون هستیم.

تحقیقات میدانی کارآگاهان درباره گم شدن زنی به نام «لیلا» آغاز شد اما پیگیری هر سرنخی از این ماجرا به شوهر زن ۴۲ ساله می رسید. بنابراین همسر ۳۸ ساله زن گم شده، با صدور دستوری از سوی مقام قضایی بازداشت و روانه زندان شد اما وی همچنان از چگونگی گم شدن همسرش اظهار بی اطلاعی می کرد و مدعی بود که او با رها کردن فرزندانش به مکان نامعلومی گریخته است!

از سوی دیگر تحقیقات غیرمحسوس کارآگاهان از وجود اختلافات شدید خانوادگی بین این زوج حکایت داشت.

بررسی ها نشان می داد شوهر ۳۸ ساله این زن که به مواد مخدر نیز اعتیاد دارد بارها همسرش را کتک زده است!

این گونه بود که بخش جنایی پرونده مذکور پررنگ تر شد . در اولین مرحله ، تنها متهم این پرونده با صدور دستوری از سوی قاضی ویژه قتل عمد دوباره از زندان به پلیس آگاهی منتقل شد و مورد بازجویی های علمی و تخصصی قرار گرفت اما این بار متهم حتی یک ساعت هم در برابر بازجویی هایی که در پلیس آگاهی و در حضور مقام قضایی صورت گرفت، دوام نیاورد و راز این پرونده مرگبار را فاش کرد.

مرد ۳۸ ساله که خود را در آخر خط می دید گریه کنان گفت: از مدت ها قبل به رفت و آمدهای همسرم مشکوک بودم و مدام با یکدیگر درگیر می شدیم. اختلافات خانوادگی ما هر روز شدت می گرفت تا این که روز حادثه پس از یک مشاجره لفظی ناگهان با لگد محکمی او را به دیوار کوبیدم ولی سر همسرم به تیغه دیوار خورد و بی رمق روی زمین افتاد. یک روز با همین وضعیت در خانه ماندم اما همسرم فقط حالت تهوع داشت و بی حال بود. با وقوع این حادثه مادرم که با ما زندگی می کرد از ترس من بیرون رفت و من هم که دیگر می ترسیدم در خانه بمانم، دست دو فرزند خردسالم را گرفتم و به مسافرخانه رفتم. آن شب تا صبح همواره با خودم درگیر بودم تا این که روز بعد با یکی از بستگانم که غلام نام دارد تماس گرفتم و از او خواستم به منزل ما برود و با اورژانس تماس بگیرد یا این که موضوع را به خانواده همسرم اطلاع بدهد اما غلام با من تماس گرفت و مرگ همسرم را خبر داد و گفت: همسرت مرده! بیا و جنازه اش را ببر.

من هم که چاره ای نداشتم به خانه ام رفتم. غلام جسد را داخل چادر و پتو و پارچه پیچید، سپس آن را درون چند کیسه بزرگ گذاشتیم. آن روز یک دستگاه خودروی عبوری را دربست اجاره کردم و بدون آن که راننده متوجه شود کیسه حاوی جسد را در صندوق عقب گذاشتم و به مسافرخانه ای در اطراف پنجراه بردم و تا روز بعد جسد همسرم را در اتاق مسافرخانه گذاشتم ولی بعد از آن با خودم اندیشیدم که چگونه از شر جسد رها شوم. با این فکر، دوباره خودرویی کرایه کردم و جسد را به منطقه بولوار مصلی بردم و در کنار یک تیر برق انداختم.

او در حالی که مشخصات کاملی از نوع و رنگ لباس های همسرش ارائه می داد، افزود: بعد از آن هم به همه گفتم همسرم گم شده است.

در پی اعترافات این مرد و با دستور قاضی میرزایی، تحقیقات پلیس در پرونده های اجساد مجهول الهویه ادامه یافت تا این که مشخص شد جسد زنی در همان تاریخ و در محل اعلامی از سوی متهم کشف شده است. در آن شب سرد زمستانی، کارگران زحمتکش شهرداری در حال جمع آوری زباله بودند که کیسه بزرگی را کنار تیر برق مشاهده کردند. آن ها وقتی کیسه را بلند کردند تا داخل کامیون حمل زباله بیندازند ناگهان پاهای زنی از کیسه بیرون افتاد. کارگران بلافاصله با دیدن این صحنه وحشتناک، کار را تعطیل کردند و ماجرا را به پلیس گزارش دادند.

اما هیچ مدرکی که نشان از هویت جسد مذکور باشد به دست نیامد و این گونه پرونده کشف جسد مجهول الهویه برای شناسایی هویت او به پلیس آگاهی ارسال شد ولی هیچ سابقه ای از گم شدن زن جوانی با این مشخصات در پلیس آگاهی نبود تا این که مردی در فروردین امسال به پلیس آگاهی مراجعه کرد و از گم شدن زنی به نام «لیلا» خبر داد.

با افشای راز این جنایت، «غلام» نیز روز گذشته با صدور دستوری از سوی مقام قضایی و توسط کارآگاهان اداره جنایی، دستگیر شد اما او هرگونه دخالت خود در ماجرای قتل «لیلا» و حمل جسد را انکار کرد و گفت: شوهر «لیلا» با من خصومت شخصی دارد و می خواهد این گونه پای مرا به پرونده جنایی باز کند.
بنابراین گزارش، تحقیقات بیشتر درباره زوایای پنهان پرونده «بدگمانی مرگبار» ادامه دارد.


منبع: عصرایران

یک انبار کمک های مردمی به زلزله زدگان طعمه حریق شد

یک انبار کمک های مردمی که در اختیار یک سازمان مردم نهاد برای جمع آوری کمک های مردمی برای زلزله زدگان بود طعمه حریق شد.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ عصر امروز در شهرستان اسلام آباد غرب یک واحد از انبارهای سازمان فنی و حرفه ای این یک انبار کمک های مردمی به زلزله زدگان طعمه حریق شدشهرستان آتش گرفت .

این انبار که یکی از انبارهای کمکهای مردمی برای مناطق زلزله زده استان کرمانشاه در اسلام آبادغرب بود اقلام دپو شده متعلق به موسسه خیریه آبشار عاطفه ها را که توسط خیرین ازسراسر کشور برای اهدا به زلزله زدگان جمع آوری شده است نگهداری می کرد.

این حادثه مهار شده است و خوشبختانه خسارت جانی نداشته است اما علت وقوعش در دست بررسی است .


منبع: عصرایران

مرگ تلخ مادر و ۳ فرزندش بر اثر گاز گرفتگی

ساعاتی پیش در روستای ابراهیم آباد اراک مادر و سه فرزندش بر اثر گاز گرفتگی ناباورانه جان باختند.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ در حدود ساعت ۱۹ و ۴۵ دقیقه امشب، گزارشی از جان باختن اعضای یک خانواده در روستای ابراهیم آباد شهرستان اراک به مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰ اعلام شد.

با اعلام این خبر بلافاصله تیم‌های تخصصی از کارآگاهان پلیس و دیگر تیم های تخصصی، برای بررسی موضوع به محل اعزام شدند و بنابر گزارش‌ها و بررسی‌های اولیه، ۴ نفر از اعضای این خانواده به علت گازگرفتگی ناشی از مسدود بودن مسیر دودکش بخاری، جان خود را از دست داده اند.

بر اثر این حادثه تلخ، مادر خانواده حدودا ۳۲ ساله به همراه پسر ۴ ساله و دختران ۸ و ۱۰ ساله اش جان باختند.

تحقیقات تکمیلی از سوی کارآگاهان پلیس در دست بررسی است


منبع: عصرایران

دختر ۱۶ ساله قربانی رابطه خیابانی شد

دختر ۱۶ ساله ای که به دنبال شکست عاطفی در دوستی خیابانی، به قلیان کشی شبانه روی آورده بود، قربانی ماجرای هولناک آپاچی سوار جوان شد.

دختر ۱۶ ساله ای که به دنبال شکست عاطفی در دوستی خیابانی، به قلیان کشی شبانه روی آورده بود، قربانی ماجرای هولناک آپاچی سوار جوان شد.

سپیده دم شانزدهم تیر گذشته ماموران اورژانس پیکر خون آلود دختر ۱۶ ساله ای را که کنار گاردریل خیابان آزادی ۱۳۱ افتاده بود به بیمارستان طالقانی مشهد انتقال دادند. این دختر که هنوز هوشیاری کامل خود را از دست نداده بود، آهسته و بی رمق به ماموران گفت: مرا از خودرو پرت کرده اند! چندین ساعت بعد، کارکنان مرکز درمانی که موفق شده بودند شماره تلفن مادر دختر نوجوان را به دست آورند با او تماس گرفتند و بدین ترتیب، هویت این دختر درحالی فاش شد که او یک هفته بعد بر اثر عوارض و جراحات ناشی از این حادثه خون آلود جان سپرد.

گزارش حاکی است: با اعلام شکایت مادر دختر مذکور و به دستور سرهنگ کارآگاه «حمید رزمخواه» (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) گروه زبده ای از کارآگاهان اداره جنایی با نظارت مستقیم سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) مامور رسیدگی به این پرونده مرگبار شدند.

مادر این دختر که تبعه خارجی است و پس از مرگ همسرش با کارگری در بیرون از منزل، مخارج و هزینه های فرزندانش را تامین می کند در اظهارات خود به کارآگاه جمالی (افسر پرونده) گفت: دخترم از مدت ها قبل با زن مطلقه ای رابطه دوستی دارد.آن روز هم حدود ساعت یک بامداد، همان زن مطلقه، او را با وجود مخالفت های من و به بهانه تفریح و گردش شبانه، با خودش بیرون برد و گفت، دخترم شب را نیز نزد او می ماند و صبح روز بعد به خانه بازمی گردد! من که از این موضوع خیالم راحت بود، صبح سر کارم رفتم تا این که بعدازظهر از بیمارستان با من تماس گرفتند و از بستری بودن دخترم در مرکز درمانی خبر دادند.

بنابراین گزارش، با اظهارات مادر «ع»، پرونده مذکور وارد مرحله جدیدی شد و کارآگاهان دامنه تحقیقات خود را با شناسایی زن مطلقه گسترش دادند. این زن ۲۵ ساله که مدعی بود هم اکنون در عقد موقت پسر جوانی است ابتدا با داستان سرایی قصد داشت خود را بی اطلاع از ماجرا نشان دهد. او به افسر پرونده گفت: من و «ع» (دختر ۱۶ ساله) تا ساعت ۴ بامداد با هم بودیم ولی بعد از آن به خانه خودشان رفت و من دیگر از او اطلاعی نداشتم! گزارش حاکی است: در حالی که اظهارات ضد و نقیض زن جوان نمی توانست کارآگاهان را قانع کند، بررسی های پلیسی در این باره ادامه یافت تا این که زن ۲۵ ساله به ناچار حقیقت ماجرا را فاش کرد.

او گفت: آن شب «ع» با من تماس گرفت و به شدت ابراز ناراحتی کرد. آن دختر مدعی بود پسری را که از مدتی قبل با او دوست بود، با دختر دیگری مشاهده کرده است و نمی تواند این خیانت را تحمل کند. زن جوان ادامه داد: من هم که دیدم حال او خوب نیست و از این موضوع بسیار ناراحت است، خواستم تا برای قلیان کشی شبانه به بیرون از منزل برویم تا حال و هوای او عوض شود، به همین خاطر با جوانی که در عقد موقت او بودم، تماس گرفتم تا ما را بیرون ببرد ولی او قبول نکرد تا این که «ع» پیامکی برای همسرم فرستاد و از او خواست ما را برای تفریح به بیرون از منزل ببرد.

این گونه بود که همسرم نیز با یکی از دوستانش که پراید شخصی دارد، تماس گرفت و با او در اطراف میدان نمایشگاه قرار گذاشت. وقتی همه ما سوار خودرو شدیم راننده پراید که «ح» نام دارد گفت: پدر و مادرش به باغ خارج از شهر رفته اند و خانه آن ها خالی است. او سپس از ما خواست برای قلیان کشی و شب نشینی به خانه آن ها برویم. این گونه بود که ساعتی بعد به منطقه اطراف میدان معراج مشهد رفتیم و قلیان کشی را آغاز کردیم.

در همین هنگام یکی از دوستان شوهرم با او تماس گرفت و گلایه کرد که چرا روز تولدش را به او تبریک نگفته است. شوهرم نیز با عذرخواهی گفت: یادش نبود و ادامه داد که الان در شب نشینی هستیم و از او خواست به جمع ما بپیوندد. چند دقیقه بعد «ج» درحالی که سوار بر یک دستگاه موتورسیکلت آپاچی بود به منزل «ح» آمد و ما به شب نشینی ادامه دادیم. ساعتی بعد «ج» گفت: من می خواهم با موتورسیکلت در شهر، دور بزنم چه کسی مرا همراهی می کند؟ این جا بود که «ع» به خاطر علاقه به موتورسواری و همچنین تفریح شبانه، با او همراه شد و آن ها سوار بر موتورسیکلت به داخل شهر رفتند که دیگر از آن ها خبری نداشتم!

با فاش شدن این ماجرا، پرونده مذکور شکل جنایی به خود گرفت و به همین خاطر با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) تلاش کارآگاهان برای دستگیری «ج» (جوان آپاچی سوار) آغاز شد. آپاچی سوار ۲۴ ساله که در تنگنای محاصره اطلاعاتی پلیسی قرار گرفته بود با نصیحت ها و راهنمایی های پدرش، خود را تسلیم قانون کرد و پرده از ماجرای این حادثه مرگبار برداشت.

او گفت: در حال موتورسواری بودیم که ناگهان به گاردریل های حاشیه جاده سنتو برخورد کردم وقتی دیدم «ع» (دختر ۱۶ ساله) با سروصورتی خون آلود و بی حرکت روی زمین افتاده است، خیلی ترسیدم چرا که گواهی نامه هم نداشتم؛ به همین دلیل آن دختر را در همان وضعیت رها کردم و خودم را با زحمت درحالی به موتورسیکلت رساندم که صدمات زیادی دیده بودم. بعد از آن که فکر می کردم کسی در ساعت ۵ بامداد مرا ندیده است، به باغی رفتم و در آن جا مخفی شدم.

سپس دو نفر از آشنایانم را به محل حادثه فرستادم تا از وضعیت آن دختر برایم خبر بیاورند ولی آن ها هیچ کس را در محل حادثه ندیده بودند! حدود یک هفته بعد هم که در جریان مرگ آن دختر قرار گرفتم از شدت ترس به طور پنهانی زندگی می کردم تا این که فهمیدم در محاصره اطلاعاتی کارآگاهان قرار گرفته ام و این گونه بود که خودم را تسلیم کردم! گزارش حاکی است: با صدور دستوری از سوی قاضی میرزایی (قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) متهم ۲۴ ساله این پرونده با صدور قرار قانونی بازداشت شد و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت.

منبع: روزنامه خراسان


منبع: فرادید

تصادف زنجیره‌ای یک مینی‌بوس و ۳ پراید در جاده خاوران

به گزارش آتش نشانی، صبح امروز پنجشنبه در جاده خاوران، حد فاصل جاده توتک و شهرک صنعتی خاوران یک دستگاه مینی‌بوس و سه پراید به شدت با یکدیگر تصادف کردند که یکی از خودروهای پراید در وسط جاده واژگون شده و راننده آن در داخل اتاقک خودرو گرفتار شد که با کمک رانندگان خودروهای عبوری از داخل خودرویش بیرون آمد. این حادثه خسارت جانی نداشت.


منبع: عصرایران

جزئیات قتل مرد پولدار به وسیله ۲ فرد دوجنسیتی

ایران نوشت:ساعت ۴ بامداد دوشنبه ۲۲ آبان، مأموران کلانتری ۱۰۱ تجریش درتماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از درگیری مرگباری در خیابان شریعتی خبردادند.

همزمان با حضورتیم جنایی درمحل واقعه، یکی از شاهدان گفت دو خانم که سرنشین پژو ۲۰۷ بودند بعد از درگیری با مرد میانسال ازمحل گریخته‌اند.درحالی که تحقیقات برای شناسایی سرنشینان خودروی مورد نظر ادامه داشت، یکی دیگر از شاهدان، چند شماره از پلاک خودروی مورد نظر را به پلیس داد. با این سرنخ مأموران خیلی زود به‌ متهمان رسیدند. آنها دوجنسیتی‌هایی به نام‌های مرجان و میترا بودند.

متهمان که صبح دیروز برای تحقیق و بازجویی به شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شده بودند درحضور بازپرس سید سجاد منافی آذر به درگیری و ارتباط با مقتول اعتراف کردند اما منکرقتل شدند و ادعا کردند او تعادلش را به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر از دست داده و سرش به زمین خورد و جان باخته بود.بدین ترتیب بازپرس جنایی برای کشف حقیقت خواستار بررسی فیلم دوربین‌های محل حادثه ازسوی کارآگاهان جنایی شد. این درحالی است که نظریه اولیه پزشکی قانونی از شکستگی جمجمه مقتول حکایت دارد و خانواده‌اش نیز درخواست قصاص کرده‌اند.

آشنایی خیابانی

مرجان ۲۸ ساله، یکی ازمتهمان پرونده پس ازپایان جلسه بازپرسی و قبل ازانتقال به اداره آگاهی به تشریح نحوه آشنایی‌شان با مقتول وجزئیات ماجرا پرداخت.

مقتول را می‌شناختی؟

نه، همان شب در یکی ازخیابان‌های شمال شهر باهم آشنا شدیم. آن شب من و دوستم میترا سوار بر ماشین می‌چرخیدیم که شهروز-مقتول- را سوار بر بنز گرانقیمتش دیدیم. همان موقع باهم آشنا شدیم و شهروز ما را به خانه‌اش دعوت کرد. من ومیترا هم دعوتش را پذیرفتیم. ما با ماشین خودمان به سمت خانه مقتول رفتیم و او هم با خودروی خودش آمد.

آن شب چه اتفاقی افتاد؟

ساعتی پس ازورود به خانه با هم برسرمسائل مالی درگیرشدیم.بعد هم سه نفری ازخانه بیرون رفتیم تا حساب بانکی‌ام را بررسی کنیم.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

هر سه از خانه خارج شدیم و به پارکینگ رفتیم. شهروز می‌خواست با ماشین خودش بیاید و ما هم با ماشین خودمان برویم که من قبول نکردم. سر همین مسأله در پارکینگ دعوایمان شد. نیمه شب بود و کم کم داشت سر و صدای ما بالا می‌گرفت که شهروز خواست داخل پارکینگ سر و صدا نکنیم و از خانه خارج شویم و حرف بزنیم.درحالی که از دستش بشدت عصبانی شده بودم با سنگ، شیشه بنزش را شکستم. شهروز که شرایط را این‌طوری دید پیاده از خانه فرار و میترا هم او را دنبال کرد. من هم با ماشین او را تعقیب کردم. لحظاتی بعد شهروز را گرفتیم و به او گفتم چرا پولمان را نمی‌دهد.

شهروزهم خواست به خانه‌اش برویم تا به ما پول بدهد اما من قبول نکردم و قفل فرمان را از داخل صندوق عقب برداشتم و با آن ضربه‌ای به پای شهروز زدم. همان موقع روی صندوق عقب ماشینم افتاد.در صندوق عقب باز بود و شهروز در صندوق عقب را گرفته بود و رها نمی‌کرد که من دستش را کشیده و در صندوق را بستم. به محض اینکه در صندوق عقب را بستم، شهروز عقب عقب رفت و با پشت سر به زمین خورد. من همان موقع با اورژانس و پلیس تماس گرفتم و سر کوچه رفتم. سر خیابان یک کانکس نگهبانی بود، ماجرا را برای نگهبان تعریف کردم که او گفت حالا که با پلیس و اورژانس تماس گرفته‌ام از آنجا بروم.

اما دوباره به محل برگشتید؟

بله، عذاب وجدان داشتیم و نمی‌دانستیم چه بلایی سرش آمده است به همین دلیل حدود ۱۵ دقیقه بعد به آنجا بازگشتیم، اما خبری از پلیس و اورژانس نبود. وقتی شرایط را این‌طور دیدم با ماشین‌ام به طرف شهروز رفتم. می‌خواستم او را سوار کنم و به بیمارستانی که در همان نزدیکی‌ها بود ببرم که دو پسر جوان ما را دیدند. ما هم از ترس اینکه دستگیر شویم دوباره سوار ماشین شده و از محل فرار کردیم.

چرا شهروز زمین خورد؟

شهروز زمانی که در خانه بود چندین بار کوکائین مصرف کرد و حالش بسیار بد شده بود. زمان درگیری هم حال مناسبی نداشت و نفس نفس می‌زد. من و دوستم او را نکشتیم چرا که او خودش زمین خورد.

برای چی این کار را می‌کردید؟

نیاز مالی. من به خاطر عمل جراحی‌ام باید ۷۰ میلیون تومان فراهم می‌کردم. عملم هم در تایلند انجام می‌شود. زمانی که برای درخواست پاسپورت اقدام کردم به من گفتند به تو پاسپورت نمی‌دهیم. چون نه دختری نه پسر، من هم به دادگاه رفتم و دادخواست دادم. آنجا بود که به من گفتند پسر هستی و برای گرفتن پاسپورت اول باید بروی سربازی. ثبت‌نام کردم و دفترچه گرفتم اما موقعی که خواستم به سربازی بروم گفتند تو دختری و نمی‌توانی بروی. از یک طرف تکلیفم مشخص نبود از یک طرف هم ۷۰ میلیون تومان نداشتم که بتوانم با آن به خارج بروم و عمل جراحی کنم.

چطور با میترا آشنا شدی؟

من و دوستم میترا چند ماه قبل در یک میهمانی با هم آشنا شدیم. دوجنسیتی بودنمان باعث شد که رابطه ما خیلی صمیمی شود.

از چه زمانی متوجه شدی که دوجنسیتی هستی؟

من پسر به دنیا آمدم اما از همان بچگی گرایش خیلی زیادی به اسباب بازی‌های دخترانه داشتم. دلم می‌خواست خانواده‌ام برایم عروسک و لاک و خلاصه هر وسیله دخترانه‌ای برایم بخرند. آن زمان کسی نمی‌دانست ماجرا از چه قرار است و خانواده‌ام مدام به خاطر این رفتار به من ایراد می‌گرفتند.

خــــــــواهر و برادرهایت مشکلی ندارند؟

نه، ما ۶ تا بچه هستیم و همه خواهر و برادرهایم ازدواج کرده‌اند و سر زندگی خودشان هستند.
میترا چه گفت؟

میترا، متهم ۲۵ ساله دیگر این پرونده است. او دیپلم دارد و به همراه مادرش زندگی می‌کند.

زمانی که مرجان با مقتول درگیر شده بود تو چه می‌کردی؟

من فقط با مشت چند ضربه به پاهای شهروز زدم، زمانی که مرجان دست او را رها کرد، عقب عقب رفت و سرش به زمین خورد به نحوی که خون خیابان را پر کرد، چون آن خیابان شیب داشت.

کار خاصی هم داری؟

من درس خواندم و دیپلم گرفتم اما به خاطر وضعیتی که داشتم هرگز نتوانستم کار خوبی پیدا کنم و مجبور شدم دست به این کار بزنم.
خانواده ات چطور؟

من از شوهر دوم مادرم هستم. خواهر و برادرهای ناتنی‌ام هیچ مشکلی ندارند.


منبع: عصرایران

جوان گم شده در اربعین همچنان دچار فراموشی است (+عکس)

این جوان مجهول الهویه در اربعین امسال تصادف کرده و دچار فراموشی شد.

ایران نوشت: جوان گم شده در اربعین همچنان خبرساز است این جوان مجهول الهویه در اربعین امسال تصادف کرده و دچار فراموشی شده است. او هم اکنون در بیمارستان امام خمینی شهر ایلام بستری است. برای شناسایی هویت این جوان لطفا انتشار دهید.


منبع: عصرایران

نوزاد ۶ ماهه؛ قربانی جنایت جنون‌آمیز پدر

مردی که متهم است شوهر خواهرش و فرزند خود را به قتل رسانده است، به‌زودی در دادگاه کیفری پای میز محاکمه می‌رود. او درحالی در زندان منتظر جلسه دادگاه است که پیش از این، اقدام به خودکشی کرده، اما مأموران او را نجات داده بودند.

مردی که متهم است شوهر خواهرش و فرزند خود را به قتل رسانده است، به‌زودی در دادگاه کیفری پای میز محاکمه می‌رود. او درحالی در زندان منتظر جلسه دادگاه است که پیش از این، اقدام به خودکشی کرده، اما مأموران او را نجات داده بودند.

کارآگاهان جنایی استان فارس چندی قبل، از وقوع جنایت در یک منزل مسکونی مطلع شدند، وقتی به آنجا رفتند پیکر غرق در خون مردی به‌نام جواد را مشاهده کردند که در گوشه‌ای از یک اتاق افتاده بود. اقوام جواد که جسد را دیده و پلیس را مطلع کرده بودند، مردی به‌نام حمید را به‌عنوان قاتل معرفی کردند و گفتند حمید، برادر همسر مقتول است.

یکی از شاهدان به پلیس گفت: «حمید به خانه جواد آمد و آنها برای صحبت به اتاق رفتند، بعد از حدود نیم‌ساعت ما صدای فریاد جواد را شنیدیم و وقتی به اتاق رفتیم، دیدیم او چاقو خورده و حمید هم فرار کرده است». مأموران بعد از انتقال جسد قربانی به پزشکی قانونی، تحقیقات خود را برای یافتن حمید آغاز کردند و وقتی به خانه او رفتند، فهمیدند این مرد از زمان وقوع جنایت منزل را ترک کرده است.  درحالی‌که جست‌وجوها برای دستگیری متهم به قتل فراری ادامه داشت، فردی در تماس با پلیس ١١٠ خبر داد پیکرهای خونین یک مرد و یک نوزاد را در اتومبیلی خارج از شهر مشاهده کرده است.

گروهی از مأموران بعد از دریافت این گزارش، به محل اعلام‌شده رفتند و فهمیدند نوزاد جان خود را از دست داده، اما مرد جوان با اینکه خون‌ریزی شدیدی دارد، هنوز زنده است. مأموران داخل خودرو را بازرسی کردند و نامه‌ای را یافتند که مرد زخمی نوشته و در آن اعلام کرده بود شوهر خواهرش را کشته و اکنون بعد از قتل نوزاد شش‌ماهه خود قصد خودکشی دارد. این‌گونه بود که قاتل فراری شناسایی و به‌سرعت به بیمارستان منتقل شد.

حمید بعد از مداوای پزشکی به زندگی بازگشت و تحت بازجویی قرار گرفت. او اتهام قتل‌ها را گردن گرفت و گفت: «من و شوهر خواهرم از سال‌ها قبل با هم اختلاف داشتیم و چندبار باهم درگیر شده بودیم. روز حادثه باز هم درگیری پیش آمد البته من به‌هیچ‌وجه قصد نداشتم او را بکشم و فقط می‌خواستم زخمی‌اش کنم، اما ضربه چاقو را به‌حدی شدید وارد کردم که او جانش را از دست داد بعد از آن، درحالی‌که خیلی ترسیده بودم از محل قتل فرار کردم و به این نتیجه رسیدم که خودکشی برایم از هر چیزی بهتر است.

از طرفی نگران نوزاد شش‌ماهه‌ام بودم و نمی‌خواستم یتیم بماند چون دراین‌صورت وقتی بزرگ می‌شد ناراحتی‌هایی برایش پیش می‌آمد بنابراین تصمیم گرفتم ابتدا او را بکشم و سپس خودکشی کنم برای این کار بچه‌ام را سوار ماشین کردم و به خارج از شهر رفتم. سپس او را خفه کردم و با یک چاقو شاهرگ خودم را بریدم. من هرگز گمان نمی‌کردم زنده بمانم و مرا نجات بدهند». متهم بعد از اعتراف به جرمش، صحنه قتل‌ها را نیز بازسازی کرد. به‌این‌ترتیب تحقیقات مقدماتی به پایان رسید و این مرد روانه زندان و پرونده‌اش به دادگاه کیفری استان فارس ارجاع شد.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید