کودکی قربانی انتقام

سال‌ها بود که زیر مشت و لگدهای شوهرم فقط حقارت دیده بودم. اما زورم به او نمی‌رسید و عقده هایم را سر پسرکوچولویم خالی می‌کردم. آن روز هم آنقدر او را زدم تا اینکه…

سال‌ها بود که زیر مشت و لگدهای شوهرم فقط حقارت دیده بودم. اما زورم به او نمی‌رسید و عقده هایم را سر پسرکوچولویم خالی می‌کردم. آن روز هم آنقدر او را زدم تا اینکه…

زن جوان که با سر و وضع آشفته و دستبندی بر دست وارد اتاق مشاوره شد آرام و قرار نداشت. وقتی با راهنمایی افسر زن روی صندلی نشست سرش را پایین انداخت. مدام هم  پایش را با استرس بر زمین می‌کوبید. پرونده‌اش روی میز بود. با این حال خودش شروع به صحبت کرد و گفت: «به جرم کودک آزاری دستگیرم کردند و به دادگاه رفتم. قاضی مرا برای مشاوره به اینجا فرستاد…»

هنوز حرفش تمام نشده بود که ناگهان بغضش ترکید و گفت: «باور کنید نمی‌خواستم این‌طور شود… از وقتی یادم می‌آید پدر و مادری به خودم ندیدم. یا خمار بودند یا نشئه. اوایل درک نمی‌کردم و تصورم این بود که همه همین‌طور زندگی می‌کنند.اما هر چه بزرگ‌تر شدم درکم از اینکه در چه لجنزاری زندگی می‌کنم بیشتر شد. از این وضعیت خسته و افسرده شده بودم.

دوست داشتم مثل همه همسن و سال هایم ادامه تحصیل بدهم و دانشگاه بروم تا بتوانم شغل خوبی پیدا کنم. می‌خواستم زندگی‌ام را عوض کنم اما آنقدر مشکلات در زندگی ما وجود داشت که حتی فکر تغییر هم غیرممکن به نظر می‌رسید. با هر شرایطی که بود بزرگ شدم و به ۱۹ سالگی رسیدم.

خواستگاران زیادی داشتم که بیشترشان دوستان پدر و مادرم بودند. اوایل با همه مخالفت می‌کردم اما وقتی فهمیدم با این سطح خانوادگی، هیچ گزینه بهتری نخواهم داشت، به یکی از دوستان پدرم که ۱۰ سال ازخودم بزرگتر بود جواب مثبت دادم و با هزار امید پا به خانه بخت گذاشتم… شروع زندگی‌مان خیلی خوب و رؤیایی بود.

کم کم داشت باورم می‌شد زندگی‌ام تغییر کرده است. اما بعد از چند هفته «سامان» رفتارش عوض شد. با کوچکترین بهانه کتکم می‌زد و مرا در خانه زندانی می‌کرد. هیچ راه گریزی هم نداشتم.در اوج مشکلات با خودم فکر کردم اگر طلاق هم بگیرم باید کجا بروم. پدر و مادر معتادم بدون شک بدتر از شوهرم با من برخورد می‌کردند. به همین دلیل ماندم.

سوختم وساختم. اما هر روز حس کینه از زندگی و از اطرافیانم در من بیشتر می‌شد. بعد از یک سال پسرم «عرشیا» به دنیا آمد. گرچه مادر شده بودم و بهترین اتفاق زندگی‌ام افتاده بود اما آنقدر افسرده و عصبی بودم که شیرینی بودن او را نمی‌دیدم. فکر می‌کردم با تولد «عرشیا»، شوهرم دست از کارهایش بردارد اما او همچنان مرا می‌زد و… از همه متنفر شده بودم.

«عرشیا» هم فارغ از دنیای سیاه دور و برش هر روز بازیگوش‌تر می‌شد. یک روز آنقدر شیطنت کرد که نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و وقتی همسرم از خانه بیرون رفت او را حسابی کتک زدم. آن روز حس خاصی داشتم. انگارعقده‌هایم خالی شده بود. از آن روز به بعد هر بار که لج بازی می‌کرد کتکش می‌زدم و چند باری هم با فندک و قاشق داغ، او را سوزاندم. هیچ‌کس خبر نداشت چه بلایی سر من و پسرم آمده و شوهرم هم که هیچ وقت ما را نمی‌دید.

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه یک روز همسرم دوباره کتکم زد. اما با هر مشت و لگدی که به من می‌زد دیگر درد احساس نمی‌کردم. همه وجودم  پر از نفرت و درد بود. گوشه‌ای کز کرده بودم و دنبال راهی برای انتقام بودم. «سامان» که پایش را از در بیرون گذاشت ناگهان نگاهم به «عرشیا» افتاد. دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد.

فقط سیخ فلزی را از آشپزخانه برداشتم و با همه نفرتی که از «سامان» و زندگی‌ام داشتم آنقدر پسر سه ساله‌ام را کتک زدم که یکدفعه بی‌حرکت روی زمین افتاد. خیلی ترسیده بودم. به سمت راهرو رفتم و زن همسایه را صدا کردم و با هم «عرشیا» را به بیمارستان رساندیم. وقتی بچه را به بیمارستان رساندم و پزشکان حال و روزش را دیدند، او را به داخل اتاقی بردند و من را راه ندادند.

تازه آنجا فهمیدم چه بلایی سر پسرم آورده‌ام. هیچ کس جوابم را نمی‌داد تا اینکه مأمور پلیسی بالای سرم آمد و مرا بازداشت کرد. باور کنید خیلی پشیمانم. نمی‌دانم اگر اتفاقی برای پسرم بیفتد چطور می‌توانم زندگی کنم. هیچ کس حرفم را قبول نمی‌کند، اما من در حالت طبیعی نبودم و عقده هایم را سر او خالی کردم و…»

آزار کودک برای رهایی از سرخوردگی‌ها

جعفری، کارشناس ارشد روانشناسی عمومی مرکز «آرامش»وابسته به پلیس اصفهان گفت: «کودک آزاری شامل رفتارهایی است که توسط  افراد دیگر بویژه بزرگسالان نسبت به کودکان انجام می شود و به نوعی به سلامت جسمی و روانی کودکان آسیب می‌رساند. 

برخی از آزارها می‌تواند آثاری منفی داشته باشد مثل ممانعت از حاضر شدن در کلاس درس، محروم کردن کودک از غذا و تماشای تلویزیون و … فقدان مهارت‌های تربیتی، فشارهای مالی، اعتیاد، طلاق، بیماری‌های جسمی و روانی و ضعف باورهای دینی از جمله دلایل این آسیب به شمار می‌آید.

همان‌طور که در این پرونده نیز مشاهده شد زن جوان برای فرار از مشکلات زندگی و اعتیاد والدینش حاضر شده تن به ازدواجی بدهد که آینده‌ای برای آن وجود نداشته است. مشکلات اخلاقی، اعتیاد همسر و فشارهای مالی، سبب آسیب سلامت روحی او شده و زمینه واکنش‌های خشن و سخت او در برابر فرزندش را به وجود آورده است. این زن پس از معاینات تخصصی برای درمان بیماری روحی تحت نظر روانپزشک قرار گرفت.»

منبع: روزنامه ایران


منبع: فرادید

یک کشته و ۵ زخمی در تصادف بزرگراه فداییان اسلام تهران

سخنگوی اورژانس کشور از مصدومیت و کشته شدن ۶ نفر در یک حادثه تصادف خبر داد.

سید جلال ملکی در گفت وگو با ایلنا، درباره جزییات این حادثه گفت: ساعت ۲۲:۲۹ شب گذشته برخورد دو دستگاه خودرو در مسیر شمال به جنوب بزرگراه فداییان اسلام نرسیده به بلوار ابراهیمی به سامانه ۱۲۵ اطلاع داده شد.

او با بیان اینکه ۲ ایستگاه با تجهیزات کامل به محل حادثه اعزام شدند تصریح کرد: یک دستگاه خودروی سواری پرشیا با ۶ سرنشین به شدت با قسمت عقب یک دستگاه تریلی برخورد کرده بود.

سخنگوی آتش نشانی خاطر نشان کرد: پیش از رسیدن آتش نشانان ۴ نفر از سرنشینان شامل ۲ خانم و یک آقا و یک بچه از داخل خودرو خارج شده بودند.

ملکی تصریح کرد: این ۴ سرنشین از قسمت های مختلف بدن دچار مصدومیت شده بودند اما دو مرد جوان در داخل اتاق ویران شده خودرو محبوس بودند. اتش نشانان بلافاصله عملیات رهاسازی را آغاز کرده و با تجهیزات هیدرولیکی قطعات خودرو را برش داده و این دو مرد را خارج کرده و تحویل عوامل اورژانس می دهند که پس از بررسی های لازم مشخص می شود یک نفر از مصدومان جان خود را از دست داده است.

او ادامه داد: در این حادثه ۵ نفر مصدوم شدند و یک مرد ۳۵ ساله جان خود را از دست داد.


منبع: عصرایران

مادری که فرزندش را شکنجه داده: شوهرم کتکم می زد،من هم عقده ام را سر پسرم خالی می کردم

روزنامه ایران اظهارات زنی را منتشر کرده که بدلیل شکنجه فرزندش بازداشت شده است.

این روزنامه نوشته است:

زن جوان که با سر و وضع آشفته و دستبندی بر دست وارد اتاق مشاوره شد آرام و قرار نداشت. وقتی با راهنمایی افسر زن روی صندلی نشست سرش را پایین انداخت. مدام هم پایش را با استرس بر زمین می‌کوبید.

پرونده‌اش روی میز بود. با این حال خودش شروع به صحبت کرد و گفت: «به جرم کودک آزاری دستگیرم کردند و به دادگاه رفتم. قاضی مرا برای مشاوره به اینجا فرستاد…»

هنوز حرفش تمام نشده بود که ناگهان بغضش ترکید و گفت: «باور کنید نمی‌خواستم این‌طور شود… از وقتی یادم می‌آید پدر و مادری به خودم ندیدم. یا خمار بودند یا نشئه. اوایل درک نمی‌کردم و تصورم این بود که همه همین‌طور زندگی می‌کنند.اما هر چه بزرگ‌تر شدم درکم از اینکه در چه لجنزاری زندگی می‌کنم بیشتر شد. از این وضعیت خسته و افسرده شده بودم. دوست داشتم مثل همه همسن و سال هایم ادامه تحصیل بدهم و دانشگاه بروم تا بتوانم شغل خوبی پیدا کنم. می‌خواستم زندگی‌ام را عوض کنم اما آنقدر مشکلات در زندگی ما وجود داشت که حتی فکر تغییر هم غیرممکن به نظر می‌رسید.

با هر شرایطی که بود بزرگ شدم و به ۱۹ سالگی رسیدم. خواستگاران زیادی داشتم که بیشترشان دوستان پدر و مادرم بودند. اوایل با همه مخالفت می‌کردم اما وقتی فهمیدم با این سطح خانوادگی، هیچ گزینه بهتری نخواهم داشت، به یکی از دوستان پدرم که ۱۰ سال ازخودم بزرگتر بود جواب مثبت دادم و با هزار امید پا به خانه بخت گذاشتم…

شروع زندگی‌مان خیلی خوب و رؤیایی بود.کم کم داشت باورم می‌شد زندگی‌ام تغییر کرده است. اما بعد از چند هفته «سامان» رفتارش عوض شد. با کوچکترین بهانه کتکم می‌زد و مرا در خانه زندانی می‌کرد. هیچ راه گریزی هم نداشتم.در اوج مشکلات با خودم فکر کردم اگر طلاق هم بگیرم باید کجا بروم. پدر و مادر معتادم بدون شک بدتر از شوهرم با من برخورد می‌کردند. به همین دلیل ماندم.

سوختم وساختم. اما هر روز حس کینه از زندگی و از اطرافیانم در من بیشتر می‌شد. بعد از یک سال پسرم «عرشیا» به دنیا آمد. گرچه مادر شده بودم و بهترین اتفاق زندگی‌ام افتاده بود اما آنقدر افسرده و عصبی بودم که شیرینی بودن او را نمی‌دیدم. فکر می‌کردم با تولد «عرشیا»، شوهرم دست از کارهایش بردارد اما او همچنان مرا می‌زد و… از همه متنفر شده بودم. «عرشیا» هم فارغ از دنیای سیاه دور و برش هر روز بازیگوش‌تر می‌شد. یک روز آنقدر شیطنت کرد که نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و وقتی همسرم از خانه بیرون رفت او را حسابی کتک زدم. آن روز حس خاصی داشتم. انگارعقده‌هایم خالی شده بود. از آن روز به بعد هر بار که لج بازی می‌کرد کتکش می‌زدم و چند باری هم با فندک و قاشق داغ، او را سوزاندم. هیچ‌کس خبر نداشت چه بلایی سر من و پسرم آمده و شوهرم هم که هیچ وقت ما را نمی‌دید.

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه یک روز همسرم دوباره کتکم زد. اما با هر مشت و لگدی که به من می‌زد دیگر درد احساس نمی‌کردم. همه وجودم پر از نفرت و درد بود. گوشه‌ای کز کرده بودم و دنبال راهی برای انتقام بودم. «سامان» که پایش را از در بیرون گذاشت ناگهان نگاهم به «عرشیا» افتاد.

دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. فقط سیخ فلزی را از آشپزخانه برداشتم و با همه نفرتی که از «سامان» و زندگی‌ام داشتم آنقدر پسر سه ساله‌ام را کتک زدم که یکدفعه بی‌حرکت روی زمین افتاد. خیلی ترسیده بودم. به سمت راهرو رفتم و زن همسایه را صدا کردم و با هم «عرشیا» را به بیمارستان رساندیم. وقتی بچه را به بیمارستان رساندم و پزشکان حال و روزش را دیدند، او را به داخل اتاقی بردند و من را راه ندادند. تازه آنجا فهمیدم چه بلایی سر پسرم آورده‌ام. هیچ کس جوابم را نمی‌داد تا اینکه مأمور پلیسی بالای سرم آمد و مرا بازداشت کرد. باور کنید خیلی پشیمانم. نمی‌دانم اگر اتفاقی برای پسرم بیفتد چطور می‌توانم زندگی کنم. هیچ کس حرفم را قبول نمی‌کند، اما من در حالت طبیعی نبودم و عقده هایم را سر او خالی کردم.»


منبع: عصرایران

مصاحبه با جنایتکار گلابدره لحظاتی قبل از اعدام: از جهنم می ترسم/ بعد از مرگم خانواده ام را اذیت نکنید

روزنامه ایران باعامل جنایت محله «گلابدره» شمیران که درتوهمی هولناک، همسر، فرزند ومادر دوست صمیمی‌اش را به شکل هولناکی کشته بود وسحرگاه دیروز در زندان رجایی شهر به دار آویخته شدگفت‌و‌گویی انجام داده است.

این گفت وگو را می خوانید:

دراین لحظات آخر به چی فکر می کنی؟

فقط از آتش جهنم می‌ترسم وگرنه از مرگ هراسی ندارم.

چرا مرتکب چنین جنایت هولناکی شدی؟

اشتباه کردم.توهم زده بودم.شیطان رفته بود توی جلدم.نمی دونم، نمی دونم…

اگه جای خانواده مقتول بودی می‌بخشیدی؟

هرگز! من خودمو مستحق مرگ می دونم وبه آنها حق می‌دهم که قصاصم کنند.

در این مدت که زندان بودی روزها وشب‌ها چطور گذشت؟

ثانیه به ثانیه با کابوس مرگ دست و پنجه نرم می‌کردم.

چرا عرق کردی؟

می ترسم…

از چی؟ از مرگ؟

از اینکه بعد از مرگ خانواده‌ام چطور زندگی می‌کنند من آبروی خانواده وفامیل را بردم.نگران سرنوشت همسرجوانم وفرزند خردسالم هستم و…

آخرین خواسته ات چیست؟

من مجرم بودم ودراین هم شکی نیست.اما امیدوارم بعد ازاعدام من با خانواده‌ام کاری نداشته باشند. حرفی نزنند، کنایه نزنند و در نهایت من را حلال کنند.شرمنده خانواده و فرزندم هم هستم که فرزند، پدر و همسرخوبی برایشان نبودم.


منبع: عصرایران

آتش سوزی کارخانه صنعتی در چهاردانگه تهران/ خسارت به انبار لوازم خانگی

سخنگوی سازمان آتش نشانی شهرداری تهران از مهار آتش سوزی گسترده در انباری در چاردانگه خبر داد.

جلال ملکی در گفتگو با مهر با اشاره به آتش سوزی در چاردانگه گفت: ساعت ۱۹:۲۹ دقیقه امشب، خبر این آتش سوزی به سامانه ۱۲۵ اعلام شد.

وی گفت: بر اساس اطلاع به این سامانه، آتش سوزی گسترده ای در جاده ساوه نرسیده به چاردانگه به ما گزارش شد که بلافاصله سه ایستگاه آتش نشانی به محل اعزام شدند.

سخنگوی سازمان آتش نشانی ادامه داد: از آن جایی که محل آتش سوزی خارج از حوزه استحفاظی تهران بود، آتش نشانان ما به عنوان نیروی کمکی به محل حادثه رفتند.

ملکی افزود: محل آتش سوزی یکی از سوله های انبار لوازم خانگی بود با وسعت ۸۰۰ متر که دچار آتش سوزی شده بود و آتش کاملا شعله ور بود. شدت حرارت به حدی بود که بخش بسیاری از سقف از بین رفته بود و کار اطفای حریق را با دشواری همراه ساخت.

وی گفت: آتش نشانان تهران دو ضلع را بر عهده گرفتند و با اقدامات به موقع از سرایت آتش به سوله های هم جوار جلوگیری شد.

ملکی در خاتمه گفت: آتش تحت کنترل است، اما خسارت مالی بسیاری داشت. خوشبختانه حادثه فوتی و جراحت نداشت و آتش اکنون کاملا خاموش شده است.


منبع: عصرایران

سقوط منجر به فوت مربی پاراگلایدر

رئیس کلانتری ۱۸۱ عوارضی از سقوط منجر به فوت مربی پاراگلایدر خبر داد.

به گزارش مهر، رییس کلانتری ۱۸۱ عوارضی اظهار داشت: حسب اعلام مرکز فوریت های پلیسی مبنی بر سقوط در سایت پروازی ضلع شمالی بزرگراه خرازی ماموران سریعا در محل حاضر شدند که پس از بررسی مشخص شد مربی ۴۵ ساله پاراگلایدر حین تمرین در ارتفاعات به زمین سقوط کرد و جان باخت.

وی افزود: پس از تماس با بازپرس محترم کشیک دادسرای جنایی پرونده ای در این خصوص تشکیل و تحقیقات مقدماتی در حال انجام می باشد.

پلیس تهران این حادثه غمبار را به ورزشکاران و مربیان این رشته ورزشی و خانواده وی تسلیت عرض می کند.


منبع: عصرایران

مرگ زن جوان زیر کتک‌های شوهر بدبین

رسیدگی به پرونده قتل زنی که زیر ضربات مشت شوهر و مقابل چشمان هوویش به قتل رسید، به‌دلیل حاضرنبودن اولیای‌دم در جلسه دادگاه به تعویق افتاد.

به گزارش خبرنگار ما، این زن جوان زمانی که از خانه پدرش به خانه شوهرش رفت، چون خروجش از خانه را از قبل به شوهرش خبر نداده ‌بود ازسوی او مورد ضرب‌وجرح قرار گرفت و بعد از چند روز جانش را از دست داد.

بر اساس محتویات پرونده، چندی قبل، زن جوانی با مأموران تماس گرفت و گفت هوویش در خانه بدحال شده و وضعیت خوبی ندارد. وقتی پلیس به محل رسید، تکنیسین‌های اورژانس نیز حضور داشتند، آنها وضعیت لاله را وخیم توصیف کردند و به بیمارستان انتقال دادند. چند روز بعد به مأموران خبر رسید لاله جان خودش را از دست داده ‌است. به‌این‌ترتیب، تحقیقات برای پیداکردن عامل قتل لاله آغاز شد. برادر این زن به مأموران گفت: دو روز قبل از حادثه، خواهرم در خانه پدرم بود، وقتی برگشت دیگر از او خبر نداشتیم تا اینکه روز حادثه هووی خواهرم با من تماس گرفت و گفت لاله حالش خوب نیست. به‌محض اینکه به خانه رسیدم متوجه شدم او زنده نخواهد ماند، بدنش مجروح بود و حال بدی داشت. گفتم اول با پلیس تماس بگیرید؛ می‌دانستم این کار شوهر لاله است.

این مرد ادامه داد: لاله و شوهرش سال‌ها بود که باهم اختلاف داشتند؛ شوهر لاله همسر دیگری اختیار کرده‌ بود و لاله را خیلی اذیت می‌کرد، نه او را طلاق می‌داد و نه رفتار درستی با خواهرم داشت.

مدتی بعد از مرگ لاله، پلیس شوهر و هووی او را بازداشت کرد. آنها که مدت‌ها از دست پلیس فراری بودند، بعد از دستگیری مدعی شدند چون پلیس حرفشان را باور نمی‌کرد، فرار کرده‌اند. هووی لاله گفت: من در خانه با شوهرم بودم که لاله آمد، حمید عصبانی شد و فریاد زد که چرا به او نگفته می‌خواهد از خانه پدرش بیاید، حمید می‌خواست خودش به‌دنبال او برود لاله هم عصبانی شد و دادوبیداد کرد. حمید فکر می‌کرد یکی از مردان همسایه به لاله نظر دارد به‌همین‌دلیل هم حساس شده ‌بود و می‌گفت هرجایی که لاله می‌رود او هم باید باشد. سر همین موضوع باهم درگیر شدند و حمید لاله را کتک زد. بعد هم من از خانه بیرون آمدم و چند روز بعد وقتی دوباره به خانه شوهرم رفتم متوجه شدم لاله بدحال است. وقتی با حمید تماس گرفتم، گفت به برادرش زنگ بزن و او را پیش دکتر ببرید تا من برسم. من همین کار را کردم اما وقتی برادر لاله آمد اول با پلیس تماس گرفت.

 حمید نیز در بازجویی‌ها قتل همسر اولش را قبول نکرد و مدعی شد او را خیلی دوست داشت و چون فکر می‌کرد مرد دیگری به او نظر داشته باهم درگیر شدند. او گفت: من کتکش زدم، چند روز هم حالش خوب نبود. من فکر نمی‌کردم جانش را از دست بدهد، به‌همین‌دلیل او را دکتر نبردم اما وقتی همسر دومم گفت حالش بد است، چون دور بودم گفتم موضوع را به برادر لاله بگوید و او را به دکتر برسانند تا من خودم بیایم.

با پایان بازجویی‌ها، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده ‌شد. باتوجه به اینکه روز گذشته اولیای‌دم در جایگاه حاضر نشدند رسیدگی به این پرونده به بعد موکول شد.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

راز قتل زن جوان، بعد از ٣ سال همچنان در ابهام

پرونده قتل زن جوانی که جسد غرق در خونش از سوی مأموران پیدا شده ‌بود، در حالی در دادگاه رسیدگی شد که هنوز عامل یا عاملان قتل او پیدا نشده‌اند.

به گزارش خبرنگار ما، سه سال پیش فردی ناشناس به مأموران خبر داد جسد زنی جوان در یک زمین خالی رها شده ‌است. زمانی که مأموران به محل رفتند و جسد را به دستور بازپرس به پزشکی‌قانونی انتقال دادند، تحقیقات خود را برای شناسایی هویت مقتول آغاز کردند. آنها متوجه شدند مقتول زنی ٣٨ساله به نام آلاله است که از سال‌ها پیش خانه‌ پدری‌اش را ترک کرده و تنها زندگی می‌کند. در بررسی اوراق هویتی این جسد مشخص شد او خواهری به نام آیناز دارد که در تهران زندگی می‌کند، ضمن اینکه این زن به مأموران خبر داده ‌بود، مدتی است خواهرش گم شده‌ است. مأموران برای تأیید هویت جسد با آیناز تماس گرفته و او را به پزشکی‌قانونی دعوت کردند. زن جوان بعد از دیدن جسد اعلام کرد او را شناسایی کرده و جسد متعلق به خواهرش است. او گفت: بعد از اینکه من به پلیس خبر دادم خواهرم گم شده‌ است، شوهرش مدعی شد خواهرم به خارج از ایران رفته‌ و چندوقتی نیست. من هم دیگر موضوع را پیگیری نکردم تا اینکه مأموران خبر دادند جسدی پیدا کرده‌اند که احتمالا جسد خواهرم است.  این زن انگشت اتهام را به سمت شوهر موقت خواهرش گرفت و مدعی شد او در جریان آنچه بر آلاله گذشته قرار دارد، اما شوهر مقتول مدعی شد از سرنوشت همسرش خبر ندارد. او گفت: مدتی بود که با هم زندگی نمی‌کردیم و اختلافاتی با هم داشتیم. آلاله زمانی که با من ازدواج کرد، رابطه خوبی با پدرومادرش نداشت و کمتر با آنها در ارتباط بود. بعد از مدتی هم ارتباطش را با من قطع کرد، هرچند ما همچنان زن و شوهر بودیم، اما مدتی بود که من هم از او خبر نداشتم.

این گفته‌ها مورد اعتراض خواهر آلاله قرار گرفت. او گفت: زمانی که من نسبت به سرنوشت خواهرم دچار تردید شدم و سراغش را از شوهرش گرفتم، او به من گفت برای تجارت به خارج از کشور رفته‌ و مدتی است در ایران زندگی نمی‌کند. اگر اختلافی بود و به‌خاطر این اختلاف آنها با هم مشکل داشتند همان زمان می‌توانست به من بگوید که خواهرم خانه را ترک کرده و آنها با هم درگیری دارند، اما این موضوع را پنهان کرد.  این زن گفت: از آنجایی که شوهرخواهرم مرد ثروتمندی بود و تجارت می‌کرد، من فکر کردم که خواهرم هم با او همکاری می‌کند و به‌همین‌دلیل پیگیر موضوع نشدم. ضمن اینکه سبک زندگی من با خواهرم متفاوت بود و ما خیلی با هم رابطه نداشتیم و رفت‌وآمدهایمان کم بود.

 در ادامه تحقیقات، مأموران زندگی شخصی آلاله را مورد بررسی قرار دادند و متوجه شدند این زن روابط خارج از عرف داشته‌ و یکی از دلایل اختلافش با شوهرش هم همین مسئله بوده ‌است. پلیس متوجه شد شوهر آلاله از این موضوع اطلاع داشته، اما چیزی به مأموران نگفته ‌است. وقتی همسر این زن درباره اینکه چرا نسبت به رابطه همسرش با دیگران چیزی به پلیس نگفته‌ است مورد پرسش قرار گرفت، گفت: من در این سال‌ها با آبرو زندگی کردم و نمی‌خواستم کسی متوجه این ماجرا شود. ضمن اینکه من به خواهرزنم دروغ نگفتم. زمانی که او سراغ خواهرش را گرفت، واقعا همسرم به خارج از کشور رفته‌ بود تا لباس وارد کند، بعد هم که اختلافاتمان عمیق شد، کمتر از او و خانواده‌اش خبر داشتم.  با توجه به اینکه بیشترین ظن مأموران به همسر آلاله بود و او نیز مدارکی داشت که نشان می‌داد در زمان گم‌شدن و قتل همسرش در مکان‌های مشخصی بوده‌ است و هیچ تناقض‌گویی‌ای هم نسبت به سؤالات نداشت، از وی نیز رفع اتهام شد. با توجه به اینکه مظنون جدی در این پرونده وجود نداشت و پرونده قتل بی‌نتیجه مانده ‌بود، اولیای‌دم درخواست پرداخت دیه  از بیت‌المال را کردند.  

این پرونده برای رسیدگی به شعبه ١١ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و خواسته اولیای‌دم که پدر و مادر مقتول بودند در این خصوص مورد بررسی قرار گرفت. پدر و مادر مقتول اعلام کردند هرچند از بیت‌المال درخواست دیه دارند، اما در صورتی که عامل یا عاملان قتل مشخص شود، درخواست قصاص او را داریم. هیئت قضات بعد از گفته‌های اولیای‌دم برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند.

برچسب ها: ،


منبع: فرادید

نخبه‌ربایی برای سرقت

آدم‌ربایان مخترع جوان به دام پلیس افتادند. این ۴ دزد سابقه‌دار چندی پیش دانشجوی نخبه‌ای را برای تصاحب اختراع عجیب او به گروگان گرفته بودند. سارقان پس از چند ساعت گروگانگیری و به دست آوردن دستگاه الکترونیکی که این جوان نخبه آن را ساخته بود، او را رها کردند، اما تصاویر ضبط‌شده از پلاک خودروی این سارقان آدم‌ربا، سرنخی شد تا درنهایت آنها پس از چند هفته در کرج شناسایی و دستگیر شوند. این مجرمان سابقه‌دار درحال حاضر در بازداشت پلیس هستند و تحقیقات درخصوص این پرونده در دادسرای جنایی تهران ادامه دارد.

آدم‌ربایان مخترع جوان به دام پلیس افتادند. این ۴ دزد سابقه‌دار چندی پیش دانشجوی نخبه‌ای را برای تصاحب اختراع عجیب او به گروگان گرفته بودند. سارقان پس از چند ساعت گروگانگیری و به دست آوردن دستگاه الکترونیکی که این جوان نخبه آن را ساخته بود، او را رها کردند، اما تصاویر ضبط‌شده از پلاک خودروی این سارقان آدم‌ربا، سرنخی شد تا درنهایت آنها پس از چند هفته در کرج شناسایی و دستگیر شوند. این مجرمان سابقه‌دار درحال حاضر در بازداشت پلیس هستند و تحقیقات درخصوص این پرونده در دادسرای جنایی تهران ادامه دارد.

نخبه ربایی برای سرقت 

اختراع خطرناک دانشجوی نخبه

همه چیز از یک اختراع شروع شد. اختراعی که می‌توانست همه درهای کنترلی را باز کند. همین درهای پارکینگی که امروز در همه واحد‌های مسکونی و اداره‌ها و سازمان‌های مختلف جای درهای قدیمی را گرفته و با فشاردادن یک دکمه از چند متر عقب‌تر به راحتی باز و بسته می‌شود. میلاد دانشجوی‌ سال دوم برق مدت‌ها روی ضعف سیستم‌های درهای کنترلی کار کرده بود.

او می‌دانست که این درها نقاط ضعف زیادی دارند. از نحوه باز و بسته‌شدن آنها تا امواج ارسالی ریموت‌ها برای عمل‌کردن آنها. این جوان خلاق که تجربه ساخت چندین دستگاه الکترونیکی دیگر را هم داشت، بالاخره تصمیمش را گرفت و شروع به ساختن کرد. میلاد مدتی به کارگاه کوچکش رفت و درنهایت موفق شد تا دستگاه جدیدش را بسازد. این دستگاه می‌توانست با نزدیک‌شدن به هر در کنترلی که درحال باز و بسته‌شدن بود، امواج آن را در خود ذخیره کند و بعد از آن به راحتی آن در را باز کند.

میلاد این اختراعش را برای نخستین‌بار در مغازه دوستش مجید امتحان کرد. مجید یک مغازه موبایل‌فروشی داشت که کرکره آن با ریموت کار می‌کرد. میلاد دستگاه جدیدش را همانجا برای نخستین‌بار تست کرد، همه چیز درست و طبق محاسبات این مخترع جوان پیش رفت و کرکره مغازه مجید با دستگاه جدید میلاد به راحتی باز و بسته می‌شد.

رد پیشنهاد چند صدمیلیونی دزدان از سوی مخترع جوان

میلاد خوشحال از این اختراع به سراغ چند شرکت معتبر و شناخته‌شده تولید و نصب درهای کنترلی رفت و با آنها درباره نقاط ضعف سیستم‌ها و اختراعش صحبت کرد، اما هیچ‌کدام از صاحبان این شرکت‌ها به صحبت‌های میلاد توجه نکردند. او حتی به آنها ساخت دستگاهی الکترونیکی دیگری، برای برطرف‌کردن نقاط ضعف این درها و همکاری با آنها را پیشنهاد داد، اما این شرکت‌ها حتی حاضر به شنیدن صحبت‌های او نبودند.

میلاد که از برخورد آنها سرخورده شده بود، دستگاهش را درصفحه اینستاگرام و گروه‌های تلگرامی تبلیغ کرد. تبلیغی که درنهایت برای او دردسرهای زیادی را به وجود آورد. اختراع جدید میلاد همراه با چند خط توضیح درباره عملکرد آن در شبکه‌های مختلف اجتماعی دست‌به‌دست می‌شد تا این‌که تصاویر این اختراع و اطلاعات آن از همین طریق در اختیار چند دزد سابقه‌دار قرار گرفت.

این سارقان که مدت‌ها به دنبال وسیله‌ای برای بازکردن چنین درهایی بودند، این اختراع را جدی گرفتند و برای پیداکردن مخترع آن در شبکه‌های اجتماعی دست به کار شدند. چند روزی طول کشید تا این‌که سارقان درنهایت توانستند این مخترع جوان را پیدا کنند. آنها با میلاد تماس گرفتند و ابتدا به‌عنوان خریدار با او قرار گذاشتند، اما در همان اولین ملاقات دست این سارقان برای میلاد رو شد. با این وجود آنها پیشنهادهای وسوسه‌انگیزی برای خرید این دستگاه داشتند.

دزدان حتی حاضر شدند چند صد‌میلیون تومان برای این دستگاه به میلاد پرداخت کنند، اما این مخترع جوان که از نیت این سارقان آگاه بود، حاضر به همکاری و فروش اختراعش به آنها نشد. با این وجود، این گروه سارقان سابقه‌دار، دست‌بردار نبودند، تماس‌های پی‌درپی و پیشنهادهای وسوسه‌انگیز ادامه داشت تا این‌که پدر میلاد از این موضوع مطلع شد.

این پدر خیلی زود متوجه خطری شد که جان پسرش و همه اعضای این خانواده را تهدید می‌کرد. او بلافاصله خانه‌اش را به دوربین مداربسته مجهز کرد و رفت‌وآمدهای پسرش را زیر نظر داشت، اما گروه سارقان که از فروش این اختراع ناامید شده بودند، نقشه‌ دیگری برای تصاحب آن طراحی کردند.

۴ساعت اسارت در خودروی سارقان

حوالی ساعت ٩ صبح میلاد طبق روال هرهفته برای رفتن به دانشگاه از پارکینگ خانه خارج شد. هنوز چندمتری از خانه دور نشده بود که مرد ناشناسی از او خواست تا شیشه خودرواش را پایین بیاورد، درهمین حال جوان دیگری از درعقب سوار خودرو شد و آن دو با تهدید اسلحه او را از خودرواش پیاده کردند. دزدان که ۴نفر بودند، با تهدید کلت‌کمری از او خواستند تا دستگاه را در اختیار آنها قرار دهد، اما میلاد در برابر خواسته آنها مقاومت می‌کرد.

در مقابل سارقان میلاد و خانواده‌اش را به مرگ تهدید کردند، اما دستگاه داخل کارگاه بود و کلید آن هم در خانه بود. میلاد همراه با یکی از گروگانگیران به خانه بازگشت. مادر میلاد که از دیدن پسرش تعجب کرده بود، علت نرفتن او به دانشگاه را جویا شد، اما میلاد از ترس جان مادرش به او گفت که وسیله را در اتاقش جا گذاشته و همراه دوستش برگشته تا آن وسیله را بردارد. همین حضور چند دقیقه یگی از گروگانگیران کافی بود تا دوربین‌های مداربسته خانه میلاد پلاک خودروهای آنها را ثبت کند.

سرنخی که درنهایت باعث شناسایی و دستگیری این تبهکاران شد. میلاد بلافاصله همراه گروگانگیر از خانه خارج شد و به سرعت به سمت کارگاهش رفت و دستگاه را به آنها داد، اما دزدان که از رفتار این مخترع جوان مطمئن نبودند، از او خواستند تا کارکردن با این دستگاه را به آنها آموزش دهد. میلاد به امید این‌که شاید بتواند از دست این آدم‌ربا‌ها خلاص شود، به آنها پیشنهاد داد برای تست و آموزش این دستگاه به مغازه موبایل‌فروشی دوستش در نارمک بروند.

آنها به مغازه مجید رفتند، اما از بخت بد مجید در مغازه‌اش نبود و کارگران مغازه هم به لباس‌های خاکی و حال آشفته میلاد مشکوک نشدند. میلاد دستگاه را در حضور دزدان تست کرد و به آنها تحویل داد. آدم‌رباها هم میلاد را حدود ساعت یک ظهر رها کردند. آنها قبل از رهاکردن میلاد، شماره‌حساب او را گرفتند تا پول این دستگاه را به حساب او واریز کنند، اما میلاد پس از رهایی از دست آنها بلافاصله حساب بانکی‌اش را مسدود کرد و بعد از آن هم به همراه پدرش ماجرای این گروگانگیری را به پلیس اطلاع داد.

با گزارش این حادثه، رسیدگی به پرونده این آدم‌ربایی در اختیار بازپرس آرش سیفی قرار گرفت. بازپرس جنایی تهران هم دستور بررسی و بازبینی دوربین‌های مداربسته خانه پدری را میلاد صادر کرد. ماموران در بازبینی تصاویر، موفق به شناسایی پلاک پرایدی شدند که دزدان با آن میلاد را ربوده بودند.

کار شناسایی صاحب پلاک آغاز شد و درنهایت با سرنخ‌های به دست آمده، در نخستین روز این هفته این ۴سارق جوان در مخفیگاهشان در کرج شناسایی و دستگیر شدند. همچنین پلیس در بازرسی مخفیگاه این سارقان موفق به کشف دستگاه مورد نظر و دو کلت‌کمری و مقداری مهمات و فشنگ شد. آنها پس از دستگیری ضمن اقرار به گروگانگیری میلاد انگیزه‌شان را سرقت راحت منازل مسکونی به‌خصوص خانه‌های ویلایی کرج اعلام کردند.


منبع: فرادید

طلاق به خاطر تهدید هووی ۹۷ ساله

زنی که همسر دوم مرد سالمندی شده بود، پس از ۱۵ سال عقد موقت سرانجام با دادخواست طلاق روبه رو شد و راهش به دادگاه خانواده کشید. این درحالی بود که زندگی او نه از سوی شوهر، بلکه توسط «هوو»ی ۹۷ ساله‌اش تهدید شده بود.

زنی که همسر دوم مرد سالمندی شده بود، پس از ۱۵ سال عقد موقت سرانجام با دادخواست طلاق روبه رو شد و راهش به دادگاه خانواده کشید. این درحالی بود که زندگی او نه از سوی شوهر، بلکه توسط «هوو»ی ۹۷ ساله‌اش تهدید شده بود.

در یکی از روزهای سرد آذر که درختان همزمان با برگ ریزان پایتخت آماده می‌شدند تا رخت زمستانی بر تن کنند، زنی به نام «فریده» راهی دادگاه خانواده شده بود. برای این زن که در عمرش حداقل ۶۰ بار پاییز را دیده بود، رنگ و بوی خزان هیچ اهمیتی نداشت. برای او مهم این بود که نباید از همسرش دست بکشد و به روزهای تنهایی‌اش بازگردد.

فریده در همان حال که پشت اتاق دادگاه به دیوار تکیه داده بود، نگاهش از پنجره به کوه‌های شمال شهر افتاد. بعد هم برای لحظه‌ای چشمانش را روی هم گذاشت و برگشت به ۱۵ سال پیش… «عماد» را نخستین بار در دامنه همین کوه‌ها دیده بود، آن هم در یک روز پاییزی. چند هفته‌ای می‌شد که برای فراموش کردن غم مرگ همسر پزشکش به دل طبیعت می‌زد. اما در یکی از همان پیاده روی‌ها پایش لغزید و در جوی آب کوچکی افتاد. نخستین کسی که بر بالای سرش رسید، مردی بود بلند قامت، با موهای جوگندمی و لباس کوهنوردی. مرد غریبه باند استریل را به دست فریده داد و بعد از آن آب نباتی تعارفش کرد و گفت: «معلوم است که تازه کار هستید. بهتر است تنها به کوه نیایید.» و…

فریده تصمیم گرفته بود به پایین کوه برگردد و مرد می‌خواست بالاتر برود. اما قبل از خداحافظی مرد میانسال به او پیشنهاد کرد هفته‌های آینده با گروه کوهنوردی آنها همراه شود تا با امنیت بیشتری ورزش و تفریح کند. سپس روی تکه کاغذی نام خودش و شماره تلفنش را زیر شماره‌ نوشت. عماد…تلفن همراه….

پس از این آشنایی آنها چند ماهی همدیگر را در کوه دیدند. این دیدارها بتدریج به میهمانی‌های دوستانه کشیده شد و گاهی درباره زندگی خصوصی‌شان با هم حرف می‌زدند. تا اینکه یک روز مرد موضوع ازدواج را پیش کشید. فریده گفته بود که دو فرزند تحصیلکرده‌اش رفته‌اند دنبال زندگی‌شان و عماد هم گفته بود بعد از طلاق همسرش در سال‌های گذشته حالا با مادرش زندگی می‌کند. اما فریده نمی‌خواست دوباره ازدواج کند؛ از یک طرف نزدیک بازنشستگی‌اش بود و از طرف دیگر نمی‌پسندید که با داشتن عروس و داماد تن به چنین خواسته‌ای بدهد.

برای همین خواهش کرد رابطه‌شان به همان دیدار در جمع محدود باشد. اما عماد اصرار کرد عقد موقت کنند. چون به این شکل نه بچه‌های فریده از چیزی خبردار خواهند شد و نه مادر خودش تنها خواهد ماند. درست ۶ ماه از ماجرای آشنایی آنها در کوه می‌گذشت که فریده با ۴۵ سال سن همسر مردی ۵۰ ساله شد. عماد روزها را در خانه فریده و شب‌ها را در منزل خودش می‌گذراند. فریده برای دومین بار در زندگی‌اش به مردی وابسته شده بود که در تصور او آدم قابل اعتمادی نشان می‌داد. غافل از این که آرامش، خبر از طوفانی در آینده می‌داد…

پنج سال بعد فریده نامه‌ای را در کیف عماد پیدا کرد که درباره پذیرش اقامت او در امریکا بود. دعوتنامه از سوی پسری مقیم کالیفرنیا بود که نام فامیلی عماد را یدک می‌کشید و جلوی اسم مادرش نام مادر عماد نوشته شده بود. بدین ترتیب پرده‌ها فرو افتادند و واقعیت زندگی عماد بر او آشکار شد.

فریده فهمید که آن زن مادر عماد نیست و در حقیقت همسر اوست. زنی که ۱۶ سال بزرگتر از او است. وقتی که فریده با گله‌مندی ماجرا را به عماد گفت او معذرت خواهی کرد و دلیل دروغ گفتن خود را عشق و علاقه زیاد به فریده عنوان کرد. آن روز عماد اعتراف کرد که هیچ رابطه و علاقه‌ای بین او و همسرش نیست.

عماد گفت: «بعد از طلاق همسر اولم در ۴۰ سالگی، تنها مانده بودم تا اینکه با این زن پولدار آشنا شدم که ۱۶ سال از من بزرگتر بود، اما برایم اهمیتی نداشت و سال‌ها بخوبی با هم زندگی کردیم. من نمی‌توانستم بچه دار شوم و او هم دیگر یائسه شده بود. بنابراین کودکی را به فرزندخواندگی گرفتیم و بزرگش کردیم. همسرم تابعیت امریکا دارد و پسرخوانده‌مان هم توانست اجازه اقامت بگیرد و حالا هم فقط به خاطر دریافت گرین کارت، همسر سالخورده ام را تحمل می‌کنم.»

عماد برای نشان دادن حسن نیتش تمام موجودی حساب بانکی‌اش را به‌حساب فریده واریزکرد و اجازه گرفت برای ادامه کارهای اقامت به کالیفرنیا برود. با آنکه عماد نیمی از سال در ایران نبود، اما فریده او را بخشیده و امیدوار بود آینده را با هم بگذرانند. اما چند سال بعد عماد حق شهروندی گرفت و دیگر کمتر به سراغ او می‌آمد. عماد به بهانه‌های مختلف به امریکا می‌رفت و گاهی تا یک سال خبری از او نبود.

تا اینکه فریده طاقتش را از دست داد و به خانه هوویش رفت و موضوع ازدواجش را به زنی گفت که می‌توانست جای مادرش باشد. زن ۹۰ ساله با شنیدن این ماجرا، رنگ از رخساره‌اش پرید و از حال رفت. فریده هم از ترس پا به فرار گذاشت و در تماس با عماد از او خواست تا بین آنها یکی را انتخاب کند. با این حال عماد قول داد به محض برگشتن به ایران فریده را به عقد دائمی خود دربیاورد. یک سال بعد آنــــــــها با مهریه ۱۱۴ سکه‌ای عقد کردند. اما سایه هووی سالخورده و تهدیدهای او دست از سر زندگی فریده و عماد برنمی‌داشت.

 فریده پشت در اتاق شعبه ۲۶۴ دادگاه خانواده مجتمع قضایی ونک ایستاده بود که در باز شد و جلسه رسیدگی به پرونده زن و شوهری جوان به پایان رسید. فریده بسرعت وارد دادگاه شد و مقابل قاضی «غلامحسن گل آور» ایستاد. بعدهم گفت:«آقای قاضی؛ همسرم با آنکه مرا دوست دارد، اما با فشارهای هووی ۹۷ ساله‌ام درخواست طلاق مرا به این شعبه داده. فردا جلسه رسیدگی ماست و من از شما می‌خواهم که بر او سخت بگیرید تا از خواسته‌اش پشیمان شود.»

 قاضی لبخندی زد و گفت:«اول اینکه حق طلاق با مرد است. اما شما هم حقوقی مثل مهریه و اجرت‌المثل و نفقه و تقسیم دارایی دارید که می‌توانید آنها را مطالبه کنید. با این حال براحتی نمی‌توان از حق طلاق استفاده کرد. حالا مهریه‌تان چقدر است؟ شاید ناتوانی در پرداخت آن از طلاق منصرفش کند.»

 فریده جواب داد:«مهریه‌ام ۱۱۴ سکه است. راستش یکی از سفرهایش به امریکا آنقدر طولانی شد که برای بازگشتش تهدیدش کردم مهریه‌ام را مطالبه می‌کنم. او هم گفت از حسابم بردار. من هم به اندازه مهریه‌ام برداشتم و در حال حاضر فقط ۳ سال است که عقد دائمی کرده‌ایم و فکر نمی‌کنم رقم اجرت‌المثل و نفقه‌ام زیاد شود.» قاضی گفت:«معلوم است که با قانون آشنایی دارید.»

 زن جواب داد:«بله. بعد از بازنشستگی به تحصیلاتم ادامه دادم و حالا استاد دانشگاه هستم. اما خوب می‌دانم که همسرم از ترس این زن ۹۷ ساله می‌خواهد مرا طلاق بدهد. او می‌ترسد اجازه اقامتش را از دست بدهد و من هم ممنوع الخروجش کرده‌ام تا نتواند به سفر خارج برود.حتی وقتی به خانه من آمد به روی خودش نیاورد که قرار است از هم جدا شویم. چراکه او عاشق من است.» قاضی از این بانو خواست دادگاه را ترک کند و فردا به همراه شوهرش در جلسه حاضر شود و تأکید کرد؛ «از قدیم گفته‌اند اگر یک طرفه به نزد قاضی بروید راضی برمی‌گردید.»


منبع: فرادید

فوت مرد ۵۰ ساله بر اثر ریزش سقف در چهارمحال و بختیاری

مدیرعامل سازمان آتش‌نشانی و خدمات شهرداری شهرکرد گفت: مرد ۵۰ ساله بر اثر ریزش سقف در شهرکرد جان خود را از دست داد.

مجید علیپور در گفت و گو با ایسنا اظهار کرد: روز گذشته حوالی ساعت ۱۹ حادثه‌ای مبنی بر فروریختن سقف طویله در خیابان ۱۷ شهریور به ایستگاه آتش‌نشانی شهرکرد گزارش شد.

وی افزود: مردی حدودا ۵۰ ساله که برای سرکشی از طویله رفته بود متاسفانه سقف طویله بر اثر عدم استحکام کافی ریزش کرد.
علیپور خاطرنشان کرد: ماموران آتش‌نشانی سریعا وی را از زیر آورار بیرون کشیدند و تحویل نیروهای اورژانس دادند که متاسفانه به دلیل جراحات وارد شده فوت کرد.


منبع: عصرایران

تکرار سرقت خودرو حامل نوزاد شیرخوار در تهران/ سارق با پلیس تماس گرفت

شب گذشته باز هم تکرار سرقت خودرو حامل نوزاد شیرخوار در تهران تکرار شد.

به گزارش ایلنا، شب گذشته مردی در تماس با ماموران پلیس تهران از سرقت خودرواش خبر داد. این مرد که هراسان بود در شکایت خود مدعی شد فرزند شیرخوارش در داخل خودرو بوده و سارقان خودرو را به همراه کودک به سرقت برده‌اند.

با توجه به حساسیت موضوع و شباهت حادثه به ربوده‌شدن بنیتا، موضوع به اطلاع بازپرس کشیک دادسرای جنایی تهران رسید و وی با دستور ویژه به پلیس آگاهی، خواستار رسیدگی فوری به موضوع شد.

هنوز ساعتی از ربودن خودرو به همراه نوزاد نگذشته بود که فردی در تماس با پلیس مدعی شد خودرو را به همراه کودک در یکی از خیابان‌های مرکزی تهران رها کرده است. با حضور ماموران خودرو در حالیکه کودک در داخل آن سالم بود کشف و تحویل پدر و مادرش شد.

تحقیقات برای شناسایی سارقان خودرو ادامه دارد.


منبع: عصرایران

محاکمه مجدد مردی که برادر زن خود را بدلیل تجاوز به همسرش کشت/ دیوان‌عالی، حکم قصاص را نقض کرد

ایران نوشت: با نقض حکم قصاص مرد جوان که ۱۰ سال قبل برادر زنش را کشته بود، متهم صبح دیروز از زندان به شعبه نهم دادگاه کیفری تهران انتقال یافت وبرای دومین بار محاکمه شد.

در این جنایت که دی سال ۸۶ رخ داد مردجوان افغان تبار که با ضربات کارد هدف قرارگرفته وبه بیمارستانی در جنوب تهران منتقل شده بود روی تخت جان سپرد. همزمان با اعلام این جنایت به پلیس، تیمی از کارآگاهان جنایی به همراه بازپرس کشیک قتل راهی بیمارستان شدند تا اینکه درتحقیقات معلوم شد مقتول توسط شوهر خواهرش کشته شده است.

بنابراین غلام – متهم ۳۴ ساله – پس ازدستگیری تحت بازجویی قرار گرفت. او گفت: «چند روز قبل همسرم مرا از ماجرایی با خبر کرد که احساس کردم دنیا روی سرم خراب شده است. همسرم گفت که برادرش عبدالله به او تجاوز کرده است، به همین خاطر خونم به جوش آمد و نقشه قتل برادرزنم را کشیدم.

پس از این اعتراف‌ها و تکمیل تحقیقات، غلام محاکمه و با حکم قضات به قصاص – اعدام – محکوم شد. اما این حکم از سوی قضات شعبه بیستم دیوانعالی کشور نقض شد. چراکه قضات عالی رتبه اعلام کردند دفاعیات ودلیل متهم درارتکاب قتل مورد توجه قرار نگرفته است.

به همین خاطر صبح دیروز متهم در شعبه نهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی کشکولی و با حضور قاضی عباسی – مستشار دادگاه – تحت محاکمه قرار گرفت.این محاکمه درحالی انجام شد که اولیای دم مقتول – به غیر از همسر قاتل – حضور نداشتند. به همین دلیل نماینده دادستان درخواست مجازات شایسته را از قضات کرد.

سپس وکیل متهم در جایگاه قرار گرفت وگفت: «موکل بنده باتوجه به اظهارات همسرش که اعلام کرده بود برادرش به او تجاوز کرده است مرتکب قتل شده وتمام اظهارات همسر موکلم نیزدر پرونده موجود است. بنابراین موکلم برادر زنش را مهدورالدم دانسته واو را کشته است.پس با توجه به این شرایط خواستارآزادی‌اش هستیم.

پس از پایان اظهارات وکیل متهم، قضات برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند تا حکم‌شان را صادرکنند.


منبع: عصرایران

سارقی که در حال پولشویی دستگیر شد

رئیس پلیس فتای استان البرز از کشف پرونده برداشت اینترنتی غیرمجاز از حساب یک شهروند فردیسی خبر داد.

به گزارش ایلنا، رئیس پلیس فتای استان البرز در خصوص خبر دستگیری یک کلاهبردار اینترنتی در فردیس اظهار داشت: در پی وصول پرونده شکایتی از دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان فردیس مبنی بر اینکه جوانی در ساعت ۱ بامداد در حال استراحت در منزل خود بوده که پیامک‌هایی مبنی بر برداشت اینترنتی میلیونی از حساب وی دریافت کرده است که پرونده بصورت جدی در دستورکار کارشناسان این پلیس قرار گرفت.

سرهنگ اقبالی اظهار کرد: پس از بررسی های تخصصی فردی به هویت م. ی درحال پولشویی مبالغ کلاهبرداری شده شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر و به پلیس فتا منتقل شد.

وی افزود: پس از بررسی‌های بیشتر مشخص شد متهم با قرار گرفتن در کنار اشخاصی که در حال خرید اینترنتی هستند، اطلاعات کارت بانکی و رمز اینترنتی قربانیان خود را بدست آورده و در زمان‌هایی که احتمال استراحت قربانیان بالاست اقدام به برداشت مبالغ از حساب آنها می کند.

سرهنگ محمد اقبالی در پایان به شهروندان هشدار داد برای پشگیری و جلوگیری از بروز چنین مواردی شهروندان محترم بایستی برای خریدهای اینترنتی خود در بیرون از منزل مشخصات کارت و رمز اینترنتی خود را به هیچ وجه در اختیار فروشنده مغازه یا متصدیان کافی نت‌ها قرار نداده و این مشخصات را پس از حصول اطمینان که شخصی اقدام به سرقت اطلاعات کارت و رمز اینترنتی آنها نمی‌کند خود بصورت دستی در درگاه پرداختی اینترنتی وارد کند.در ضمن شهروندان می توانند پل های ارتباطی سایت پلیس فتا به آدرس اینترنتی www.cyberpolice.ir و یا بصورت تلفنی و حضوری با کارشناسان پلیس فتادر ارتباط باشند.


منبع: عصرایران

سرآشپزی که دستور مرگ داد

مرد آشپز که متهم است با همدستی دوستانش، مرد ثروتمندی را به قتل رسانده‌اند، برای دومین بار در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند. پرونده این ماجرا از ۱۲ آبان سال ۹۲ و هنگامی در دستور کار قرار گرفت که مأموران پلیس هنگام گشت در جاده کرج، یک دستگاه خودروی رونیز را دیدند که به طرز مشکوکی کنار جاده رها شده بود.مأموران پس از بازرسی خودرو، ناگهان در صندوق عقب با جسد مردی روبه رو شدند که درادامه بررسی‌ها مشخص شد جنازه متعلق به راننده خودرو بوده که با اصابت ضربه‌ای به سرش کشته شده است.پس از حضور تیم جنایی در محل کشف جسد و انجام تحقیقات مقدماتی، جسد به دستور بازپرس کشیک قتل به پزشکی قانونی انتقال یافت و تیمی از کارآگاهان جنایی هم مسئول کشف راز این جنایت هولناک شدند.

مرد آشپز که متهم است با همدستی دوستانش، مرد ثروتمندی را به قتل
رسانده‌اند، برای دومین بار در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند.  پرونده این ماجرا از ۱۲ آبان سال ۹۲ و
هنگامی در دستور کار قرار گرفت که مأموران پلیس هنگام گشت در جاده کرج، یک
دستگاه خودروی رونیز را دیدند که به طرز مشکوکی کنار جاده رها شده
بود.مأموران پس از بازرسی خودرو، ناگهان در صندوق عقب با جسد مردی روبه رو
شدند که درادامه بررسی‌ها مشخص شد جنازه متعلق به راننده خودرو بوده که با
اصابت ضربه‌ای به سرش کشته شده است.پس از حضور تیم جنایی در محل کشف جسد و
انجام تحقیقات مقدماتی، جسد به دستور بازپرس کشیک قتل به پزشکی قانونی
انتقال یافت و تیمی از کارآگاهان جنایی هم مسئول کشف راز این جنایت هولناک
شدند.

در جریان بررسی‌ها مشخص شد مقتول مرد ثروتمندی بوده که با یکی از اقوامش از مدت‌ها پیش بر سر چند قطعه زمین اختلاف مالی داشته است. بدین‌ترتیب
متهم که یک آشپز بود دستگیر شد.او هرچند مدعی بود در قتل مرد ثروتمند
دخالتی نداشته اما در ادامه بازجویی‌ها گفت که ۳ جوان افغان را برای
گوشمالی دادن مقتول اجیر کرده بود.وی گفت: چون نمی‌توانستم طلب ۹۶
میلیونی‌ام را از مقتول بگیرم به ۳ کارگر پول دادم تا او را کتک بزنند.

اما
آنها به احتمال قوی، زیاده روی کرده و او را به قتل رسانده‌اند. ولی با
وجود این ادعا متهم هیچ اطلاعاتی درباره ۳ قاتل اجاره‌ای دراختیار پلیس
نگذاشت و ادعا کرد آنها را نمی‌شناسد.وقتی بازجویی‌ها از متهم از سرگرفته
شد این بار ادعای تازه‌ای مطرح کرد و ۲ نفر را به عنوان همدست خود در کشتن
مرد ثروتمند معرفی کرد.

او گفت: با راننده آشپزخانه‌ای که در آنجا کار
می‌کرد و یکی از دوستانش مرد ثروتمند را به قتل رسانده‌اند و جسدش را درون
صندوق عقب خودرواش در جاده رها کرده‌اند. با اعتراف‌های تازه این مرد، ۲
همدست دیگرش نیز دستگیر شدند و پرونده به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان
تهران فرستاده شد.صبح یکشنبه محاکمه سه متهم در دادگاهی به ریاست قاضی محسن
زالی بوئینی و با حضور دکتر ابراهیم اسلامی-مستشارعالی دادگاه- تشکیل جلسه
داد.

ابتدا فرزندان و برادران قربانی جنایت خواستار قصاص هر سه متهم شدند و
گفتند حاضرند تفاضل دیه آنها را برای اجرای حکم قصاص بپردازند.سپس راننده
آشپزخانه پای میز محاکمه ایستاد و گفت: «مدتی بود که صاحبکارم (مرد آشپز)
می‌گفت با مردی دچار اختلاف شده و می‌خواهد او را گوشمالی بدهد.

او گفت
باید کمکم کنی تا او را ادب کنم.من هم با یکی از دوستانم صحبت کردم و قرار
شد با هم این کار را انجام دهیم.در ادامه دومین همدست متهم نیز با تکرار
ادعای دوستش گفت که مرد آشپز به تنهایی ضربات مرگبار را زده و طناب را
کشیده تا آن مرد خفه شود.سپس متهم اصلی یعنی «آشپز» که پیش از این به نقش
خود در جنایت اعتراف کرده بود، این بار گفت که هنگام وقوع جنایت حضور
نداشته و قتل کار ۲ متهم دیگر است.

او مانند اظهارات قبلی‌اش گفت: چون ۹۶
میلیون تومان از مقتول طلب داشتم مجبور شدم این کار را انجام دهم.به همین
خاطر به همکارانم پول دادم تا مرد بدهکار را گوشمالی بدهند و از او تعهد
بگیرند. اما نمی دانم آنها چرا او را به قتل رساندند؟! در پایان این جلسه
قضات با اعلام ختم رسیدگی به پرونده، وارد شور شدند تا درباره مجازات
متهمان تصمیم بگیرند.

منبع: روزنامه ایران

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

جنایت هنگام جست‌وجوی گنج

مرد جوان به بهانه پیداکردن گنج، شوهر زن مورد علاقه‌اش را به دره انداخت و کشت. این مرد پس از دستگیری اعتراف کرد که از سوی همسر مقتول برای این کار اجیر شده بود. روز ۶ آبان امسال زن میانسالی به کلانتری ١٧۶حسن‌آباد مراجعه کرد و به مأموران گفت که پسرش به نام غلامرضا متولد ۶٢، ساعت ١۶روز پنجم آبان از خانه‌اش در حسن‌آباد بیرون رفته و هنوز بازنگشته است.

مرد جوان به بهانه
پیداکردن گنج، شوهر زن مورد علاقه‌اش را به دره انداخت و کشت. این مرد پس
از دستگیری اعتراف کرد که از سوی همسر مقتول برای این کار اجیر شده بود.
روز ۶ آبان امسال زن میانسالی به کلانتری ١٧۶حسن‌آباد مراجعه کرد و به
مأموران گفت که پسرش به نام غلامرضا متولد ۶٢، ساعت ١۶روز پنجم آبان از
خانه‌اش در حسن‌آباد بیرون رفته و هنوز بازنگشته است.

جنایت هنگام جست‌وجوی گنج 


با آغاز تحقیقات از خانواده فقدانی، همسرش به نام «سمیه» متولد ۶٧ در
اظهارات اولیه خود به کارآگاهان گفت: «شوهرم به دنبال گنج از خانه بیرون
رفته است. او حدود ساعت ١٠:٣٠ الی١١:٠٠ روز جمعه، پنجم آبان با من تماس
گرفت و گفت که بالای بلندی یک کوه ایستاده و زیر پایش دره عمیقی است که در
آن‌جا به‌ دنبال آثار و علایم نقشه گنج می‌گردد. اما پس از آن دیگر اطلاعی
از وی ندارم.»با توجه به اظهارات همسر غلامرضا مبنی بر این‌که همسرش به
انگیزه جست‌وجوی گنج، از خانه خارج شده، کارآگاهان با انجام اقدامات پلیسی و
همچنین تحقیق از اعضای خانواده فقدانی یکی از دوستان «غلامرضا» را به نام
«سعید» متولد ١٣۶۵ در این خصوص شناسایی کردند که از حدود یک‌سال‌ونیم گذشته
با غلامرضا آشنا شده بود و روابط نزدیک خانوادگی پیدا کرده بودند.


سعید پس از حضور در پایگاه نهم پلیس آگاهی ضمن تأیید موضوع جست‌وجوی گنج
توسط او و غلامرضا به کارآگاهان گفت: «سال گذشته من و غلامرضا به دنبال گنج
به منطقه حسن‌آباد رفتیم اما پس از گذشت مدتی نتوانستیم چیزی پیدا کنیم و
برگشتیم. من شخصا در این موضوع بیش از ٧‌میلیون تومان هزینه کردم. به اصرار
پدر، مادر و همسرم دیگر به دنبال این برنامه نرفتم؛ اما اخیرا چند روزی
بود که غلامرضا صحبت نقشه گنجی را می‌کرد که به دنبال آدرس آن بود. چندبار
از من خواست تا با او بروم اما من زیر بار نرفتم و همین موضوع باعث ناراحتی
غلامرضا از من شده بود.»


کارآگاهان در ادامه تحقیقات از خانواده غلامرضا اطلاع پیدا کردند که او
اختلاف شدیدی با همسرش داشته و به همین دلیل بارها به مراجع قضائی مراجعه
داشتند.همسر فقدانی با تأیید اختلافات خود با همسرش مدعی شد که این
اختلافات به پایان رسیده اما در ادامه لب به اعتراف گشود و درنهایت روز اول
آذرماه اعتراف کرد که از مرگ همسرش اطلاع دارد؛ اما هیچ دخالتی در آن
نداشته و به اصرار سعید مجبور به سکوت شده است.

همسر فقدانی در اظهارات
جدیدش به کارآگاهان گفت: «سعید حدود یک‌سال‌ونیم پیش وارد زندگی من و همسرم
شد. تا این‌که متوجه علاقه سعید به خودم شدم. سعید چندین‌بار از من خواست
تا از غلامرضا جدا شده و با او زندگی کنم. با شدت پیداکردن اختلافات من و
همسرم، سعید از این فرصت استفاده کرد و مرا تحریک کرد تا مهریه‌ام را از
غلامرضا بگیرم. حتی یک بار نیز به مادرم گفته بود که قصد دارد بلایی سر
غلامرضا بیاورد؛ اما من مخالفت کردم ولی او خیلی درباره این موضوع صحبت
می‌کرد و به من می‌گفت که سرانجام این کار را انجام می‌دهد.روز جمعه همسرم
سرکارش بود که با من تماس گرفت و گفت که پیش سعید رفته و چند ساعت دیرتر
می‌آید. روز جمعه سعید و همسرم با هم بیرون رفته بودند تا این‌که سعید به
من اطلاع داد بلایی را که گفته بود سر غلامرضا آورده .»


با توجه به اظهارات اخیر همسر فقدانی، سعید همان روز دستگیر و برای انجام
تحقیقات به پایگاه نهم پلیس آگاهی تهران منتقل شد. سعید که متأهل است، در
ابتدا مدعی شد که هیچ دخالتی در مرگ غلامرضا نداشته و او تنها به واسطه یک
اتفاق از بالای دره سقوط کرده اما در ادامه لب به اعتراف گشود و به طراحی
نقشه جنایت و کشاندن مقتول به محل جنایت اعتراف کرد. او گفت که این اقدام
را به اصرار همسر مقتول انجام داده است.


سعید در بیان جزییات ماجرا گفت: «سمیه به خاطر اختلافات شدیدی که با
غلامرضا داشت از من خواست تا این کار را تا پیش از برگزاری جلسه دادگاهشان
برایش انجام دهم. صبح روز جمعه و به بهانه عکس‌گرفتن، غلامرضا را به دره‌ای
در حوالی کوه‌های آرات بردم تا کارش را تمام کنم اما قادر به این کار
نشدم. به شهر برگشتیم. سمیه پس از این‌که متوجه شد که درخواستش را انجام
ندادم، به من فشار آورد که باید این کار را برایش انجام دهم تا این‌که
نهایتا تسلیم خواسته او شدم و مجددا غلامرضا را به داخل دره کشاندم.
غلامرضا بالای دره ایستاده بود و دنبال آثار و علایم گنج می‌گشت که او را
از عقب هل داده و به داخل دره انداختم. به پایین دره رفتم. غلامرضا فوت
کرده بود؛ به‌سرعت به شهر برگشتم و ماشین غلامرضا را سر جایش پارک کرده و
خودم به خانه برگشتم.»


با توجه به اعتراف متهم اصلی پرونده تیم فقدان پایگاه نهم پلیس آگاهی به
محل ارتکاب جنایت اعزام شده و در بررسی محل موفق به کشف بقایای به جای
مانده از مقتول شدند. هر دو متهم با قرار بازداشت موقت و با موضوع قتل عمد و
به‌ منظور انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران
بزرگ قرار گرفتند.

برچسب ها: ، ،


منبع: فرادید

قتل جوان ۲۸ ساله در پیشوا بر اثر نزاع جمعی/ ۳ نفر دستگیر شدند

رئیس پلیس شهرستان پیشوا از قتل جوان ۲۸ ساله در این شهرستان بر اثر نزاع جمعی خبرداد.

به گزارش ایلنا، سرهنگ مصطفی علیزاده با اعلام این خبر اظهار داشت: در نزاع جمعی که شب گذشته در خانه‌ای در مجتمع خورشید پیشوا رخ داد یک جوان ۲۸ ساله به قتل رسید.

وی افزود: در پی اطلاع‌رسانی بیمارستان مفتح ورامین این موضوع سریعا در دستور کار قرار گرفت و متعاقب آن سه نفر دستگیر شدند و نفر اصلی البته به گفته دیگر دستگیرشدگان فراری است.

سرهنگ‌علیزاده گفت: این درگیری در خانه مجردی این جوانان رخ داد که طبق گفته این متهمان نزاع بر سر مسائل مالی شروع می‌شود و در حین درگیری در این واحد آپارتمانی یکی از این جوانان با ضربه چاقو به گردن مقتول، قتل وی را رقم می‌زند.

رئیس پلیس پیشوا عنوان کرد: پس از نزاع، دوستان مقتول وی را که از ناحیه شاهرگ آسیب جدی دیده بود به بیمارستان منتقل می‌کنند، اما به دلیل اینکه از جوان ۲۸ ساله خون زیادی رفته بود وی در راه بیمارستان جان خود را از دست داد.


منبع: عصرایران

سقوط کودک ۸ ساله در چاهِ پارک

سرپرست مرکز مدیریت حوادث وفوریتهای دانشکده علوم پزشکی ساوه از سقوط کودکی ۸ ساله در چاهی در پارک فدک ساوه خبر داد.

سقوط کودک ۸ ساله در چاهِ پارکبه گزارش ایلنا، عزیزی؛ سرپرست مرکز مدیریت حوادث وفوریتهای دانشکده علوم پزشکی ساوه اعلام کرد: در ساعت ۱۴:۲۰روز ششم آذرماه خبری مبنی بر سقوط کودکی ۸ ساله در چاه، به نشانی خیابان امیرکبیر بوستان فدک به واحد دیسپج اورژانس ۱۱۵ ساوه مخابره شد که بلافاصله کد عملیاتی شهری سه از طریق ارتباط رادیویی به محل مورد نظر فراخوان شد ولی باتوجه به اینکه آمبولانس پایگاه جاده ای سیلیجرد در راه برگشت به پایگاه ونزدیک به محل حادثه بودلذا ماموریت پایگاه شهری سه لغو وبه همکاران اورژانس سیلیجردمحول شد.

او با بیان اینکه این نیروها در کمتر از ۳ دقیقه به محل حادثه رسیدند گفت: مصدوم توسط عوامل آتش نشانی تحویل اورژانس شد وپس از اقدامات لازم پیش بیمارستانی اما والدین کودک در محل حادثه حضور داشتند، رضایت به انتقال نداده و پس از اخذ امضا آمبولانس به پایگاه برگشت.


منبع: عصرایران

ابهامات قتل مرد پولدار/ متهمان: کیومرث گفته‌بود مسئله ناموسی است، بعدا فهمیدیم قضیه، طلب‌مالی است

شرق نوشت: چند سال قبل مأموران پلیس در شهر قدس جسد مرد میان‌سالی را پیدا کردند که سر از تنش جدا و ضربات متعددی نیز بر بدنش وارد شده‌ بود.

زمانی که مأموران تحقیقات خود را دراین‌باره آغاز کردند و هویت جسد مشخص شد، بررسی‌ها درباره اختلافاتی که ممکن بود این مرد با دیگران داشته‌ باشد آغاز شد و پلیس فهمید مقتول به نام فریدون چندی‌قبل با شریک کاری‌اش کیومرث درگیری‌ها و اختلافاتی داشته‌ و آخرین نفری که با فریدون تماس گرفته، کیومرث بوده ‌است. به‌این‌ترتیب مأموران کیومرث را شناسایی و بازداشت کردند. مرد میان‌سال اتهام قتل را قبول نکرد و گفت خبری از سرنوشت دوستش ندارد. اما مدتی بعد وقتی نتوانست به سؤالات مأموران پاسخ دهد و دچار تناقض‌گویی شد، اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من و فریدون مدتی بود که با هم سر مبلغی پول درگیری داشتیم و قرار بود با همدستی کارگرم به نام رشید و دوستش فرهاد، فریدون را گوشمالی دهیم و پول را بگیریم اما بعد متوجه شدم آنها فریدون را به قتل رسانده‌اند. کیومرث در حالی انگشت اتهام را به سمت رشید و فرهاد گرفت و ادعا می‌کرد آنها مرتکب قتل شده‌اند که دو متهم دیگر فراری بودند. کیومرث در ادامه اعترافاتش گفت: من از آنها خواستم فریدون را گوشمالی دهند و وادارش کنند پول را بدهد اما آنها فریدون را به قتل رسانده و جسدش را مثله کرده ‌بودند.

پلیس در ادامه تحقیقات خود متوجه شد درگیری فریدون و کیومرث سر مبلغی حدودا ٩۶میلیون‌تومانی بود و بر اساس ادعای کیومرث مقتول زمین و آپارتمان از او خریداری کرده اما همه پول را نپرداخته بود.

دو سال بعد از اعترفات کیومرث کارآگاهان مخفیگاه دو متهم دیگر را شناسایی و آنها را بازداشت کردند. رشید در اعترافاتش به پلیس گفت: من نمی‌دانستم درگیری به‌خاطر پول است و کیومرث که صاحبکارم بود، به من گفته‌ بود درگیری ناموسی است و از من خواست فریدون را گوشمالی دهیم و من هم قبول کردم. قرار شد مبلغی پول به من و دوستم فرهاد بدهد و ما دو نفر با او همکاری کنیم. کیومرث، فریدون را به آشپزخانه صنعتی که داشت کشید و در آنجا من به سرش کوبیدم و بعد کیومرث و فرهاد با طناب او را خفه و سر از تنش جدا کردند؛ بعد هم جسدش را بیرون از آشپزخانه بردند و در آنجا رهایش کردند. البته تا جایی که من اطلاع دارم اسنادی هم که همراه فریدون بود، برداشتند و کیومرث اثر انگشت فریدون را هم روی آنها گذاشت تا اسناد را به نام خودش کند. فرهاد نیز اعترافات مشابهی را مطرح کرد و گفت: من هم فکر می‌کردم مسئله ناموسی است و به‌همین‌دلیل کمک کردم اما زمانی که من سر از تن مقتول جدا کردم، او جان داده‌ بود.

با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای هر سه متهم به اتهام مشارکت در قتل، این ‌بار پرونده به شعبه دو دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز یکشنبه متهمان پای میز محاکمه رفتند. بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد و اولیای ‌دم درخواست قصاص خود را مطرح کردند، کیومرث پای میز محاکمه رفت. او گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم چون ضارب کس دیگری بود؛ ضمن اینکه من و فریدون سال‌ها بود که با هم دوست بودیم و من هرگز نمی‌خواستم او اذیت شود؛ به‌همین‌دلیل هم حرفی درباره کشتن او نزدم؛ فقط گفتم او را کتک بزنند که پول را بگیرند. فریدون آدم خوبی بود و من با او اختلاف مالی داشتم اما به‌طورکلی آدم خوبی بود. گفته‌های این مرد از سوی دو متهم دیگر تأیید نشد؛ رشید گفت: من ١٧ میلیون تومان از کیومرث طلب داشتم.

او به من گفته‌ بود در صورتی این پول را می‌دهد که برای کشتن فریدون با او همکاری کنم من هم قبول کردم و با کمک رشید، فریدون را به قتل رساندیم. هر سه نفرمان در کتک‌زدن او شریک بودیم. من قبول دارم به سر مقتول ضربه زدم اما آن زمان زنده بود. ضمن اینکه کیومرث به ما گفته بود مسئله ناموسی است. سپس فرهاد در جایگاه حاضر شد؛ او هم اتهام قتل را رد کرد و گفت: من این اتهام را قبول ندارم چون زمانی که طناب را دور گردن مقتول انداختم، او جان داده بود؛ ضمن اینکه وقتی خواستم سرش را از تنش جدا کنم، چاقو کند شد و کیومرث بود که چاقو را تیز کرد و بعد به من داد.

متهم گفت: به من هم گفته شده‌بود مسئله ناموسی است و حالا کیومرث در دادگاه می‌گوید مسئله مالی بوده‌ است و او نگفته که ما مقتول را بکشیم. درحالی‌که خودش در قتل با ما همدست بود و کمک کرد. او دروغ می‌گوید.

با پایان گفته‌های متهمان و وکلای آنها هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.


منبع: عصرایران

بازداشت اعضای خانواده‌ای که دخترشان را طعمه اخاذی از صاحبان ماشین‌های لوکس قرار می‌دادند

شرق نوشت: هفته گذشته حرکات مارپیچ و عجیب یک خودرو هیوندا توجه مأموران گشت پلیس در یکی از اتوبان‌های غرب تهران را به خود جلب کرد، به ‌همین ‌دلیل مأموران آنها را زیر نظر گرفتند و دیدند داخل خودرو به‌جز راننده، دو زن حضور دارند.

یکی از دو زن با راننده درگیر بود و همین موضوع باعث شده بود راننده میان‌سال تعادلش را از دست بدهد و خودرو حرکات عجیبی داشته باشد.

به این ترتیب، مأموران پس از دقایقی دستور ایست دادند و در نهایت پس از چند دقیقه، خودرو هیوندا متوقف شد. پس از آن مرد میان‌سال فورا خود را به مأموران رساند و از آنها کمک خواست.

او در توضیح ماجرا با اشاره به یکی از دو زن، گفت: چند ساعت قبل در شمال شهر این زن جوان را دیدم که کنار خیابان منتظر ماشین ایستاده بود. او را سوار کردم و او خودش را شهلا معرفی کرد و در مسیر متوجه شدم خانه‌اش در غرب تهران است. او را به خانه‌اش رساندم. پس از رسیدن به درِ خانه، او برای قدردانی از اینکه او را رسانده‌ام از من خواست دعوتش را قبول کنم و داخل بروم. هرچه تشکر کردم، فایده نداشت و اصرارهای او باعث شد وارد خانه‌اش شوم؛ اما به‌محض ورود، مرد جوان و زن میان‌سالی از یکی از اتاق‌ها بیرون آمدند، آن‌موقع بود که فهمیدم کاسه‌ای زیر ‌نیم‌کاسه است. در یک لحظه و بدون اینکه بتوانند واکنشی نشان دهند، از آنجا فرار کردم؛ اما زن جوان و زن میان‌سال ‌دنبالم آمده و سوار ماشین شدند. آنها سعی داشتند من را با تهدید و زور به خانه برگردانند که خوشبختانه شما متوجه ما شدید.

با توجه به اظهارات مرد میان‌سال، دو زن بازداشت شدند و پرونده‌ای دراین‌باره در شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران تشکیل شد. در بررسی‌ها مشخص شد دو زن، دختر و مادر هستند.

درحالی‌که تحقیقات از سوی بازپرس آرش سیفی ادامه داشت، مرد پورشه‌سواری به دادسرای جنایی تهران رفت و شکایت مشابهی را طرح کرد؛ با این تفاوت که او مدعی بود تصاویر مستهجنی از او تهیه کرده‌اند. مرد جوان در تحقیقات گفت: مدتی قبل سوار پورشه‌ام از خیابان خلوتی عبور می‌کردم که زن جوانی را در کنار خیابان منتظر ماشین دیدم. با توجه به اینکه دیر به دیر ماشین از آنجا عبور می‌کرد، او را سوار کردم و آن زن خودش را شهلا معرفی کرد. او را مقابل خانه‌اش رساندم، ولی شهلا اصرار کرد که به خانه‌اش بروم. من هم به دعوت او، وارد آپارتمانش شدم. هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که مرد جوان و زن میان‌سالی از یکی از اتاق‌ها بیرون آمدند. آنها با تهدید دست و پایم را بستند و تصاویری مستهجن از من گرفتند. بعد کارت عابر‌بانکم را گرفتند و دو زن با ٢٠ میلیون تومانی که در حسابم بود، سکه و طلا خریدند. بعد از خرید، من را آزاد و تهدید کردند اگر در‌این‌باره حرفی بزنم، فیلم‌ها را منتشر می‌کنند و آبرویم را خواهند برد.

در ادامه مرد پورشه‌سوار مادر و دختر را شناسایی کرد، آنها نیز در بازجویی‌ها گفتند مرد جوانی که با آنها همکاری می‌کرده تا مردان را گروگان بگیرند و از آنها فیلم تهیه کنند، برادر شهلا است. همچنین دو زن اعتراف کردند انجام این کارها پیشنهاد مادر ۵٠ساله خانواده و پسرش بوده‌ و آنها از پنج راننده خودروی مدل‌بالا به همین شیوه مبالغ زیادی را اخاذی کرده‌اند. درحال‌حاضر تحقیقات برای شناسایی دیگر شکات احتمالی این خانواده سه‌نفره ادامه دارد.


منبع: عصرایران