اصولگرایان راه انکار و ندیدن را انتخاب کردند
رضا صادقیان
آخرین روزهای پایانی سال ۹۴ و بعد از روشن شدن نتیجه آرای شهروندان درباره مجلس شورای اسلامی، تندترین نقد به جریان اصولگرا را نه روزنامهنگاران نزدیک به نشریات اصلاحطلب، بلکه مدیر مسئول سایت ترجمان و دیگر یادداشت نویسان نزدیک به جریان اصولگرا قلمی کردند. لازم بود اندکی صبر پیشه کنیم تا به سال ۹۶ و بازخورد آن نوشتارها در میان اصولگرایان دیروز و امروز برسیم، گویا بدنه تصمیمگیر جریان اصولگرا و کسانی که انتقاد و بازخوانی رفتارهای گذشته را نمیپذیرند نه تنها وقعی به آن انتقادها نگذاشتند بلکه راه خویش رفتند. مقایسه نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲، مجلس شورای اسلامی ۹۴ و ریاست جمهوری سال ۹۶ تغییری را در ارقام سبد آرای اصولگرایان نشان نمیدهد، صندوق رای به عنوان آینهی تمام نمای اصولگرایان تصویری را نشان میدهد که با گذشته آنها تفاوتی معناداری ندارد.
به عنوان نمونه در یادداشت مرتضی روحانی آمده بود: جریان اصولگرایی، جریانی است که از جهت نظری ضعیف و از جهت عملی ناکارآمد است. خواستههای بزرگ دارد ولی شعورش کم است. بدن بزرگ و مغز کوچک نیز آدم را ناخودآگاه به یاد انقراض دایناسورها میاندازد. در ادامه همان یادداشت میخوانیم: این جریان نه در حوزه اقتصاد سیاسی ـ به عنوان یکی از مهمترین عرصههای نظری برای هر دولتی ـ حرف خاصی دارد و نه در باب اندیشه سیاسی از کتاب ولایت فقیه امام جلوتر آماده است. در تبیین رابطه حاکمیت با مردم به شدت ناتوان است و حداقلاش این است که نتوانسته یک ادبیات نظری مناسب و مقبول برای این مسئله تولید کند.
بسیاری دیگر از وبلاگنویسان اصولگرا و کسانی که نقدهای بیپروایی را به اندیشه اصلاحطلبان وارد کرده و میکنند، ایرادهای اصولگرایان را برشمردند، نقطه مشترک همه این نقدها دعوت به بازنگری و طی کردن سیاستها از مسیری دگر است، پیشه کردن سیاستی نزدیکتر به مطالبات واقعی مردم و نه موجسواری بر روی بخشهایی از این خواستهها و نادیده گرفتن قسمتهای دیگر به بهانه حفظ اصول و دور نشدن از آرمانها. مخرج مشترک دیدگاه منتقدان اصولگرا به پیدا کردن مسیری نوین ختم میشود؛ جادهای که سیاستها، کنشها و موضعگیریهای مورد حمایت آنان را در یک جمعبندی کلی مورد بازخوانی قرار گیرد، بازبینی که بدونتردید با نقد اندیشه و عملکردها روبرو خواهد شد. آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم، خصوصا بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر، نپرداختن به چنین نقدهایی است.
از منظر تحلیلگران اصولگرا؛ گویی اگر ما به این نقدها نپردازیم و دریچهای تازه برای نگاه کردن به دنیای پیرامونی نجوییم، مسائل به همانترتیبی که ما خواستارش هستیم ادامه خواهد یافت. پر و بال دادن به چنین فرضی برای هر کدام از دو جریان اصلی سیاسی در کشور دستاوردی به غیر از فرسایش، دور شدن از خواستههای شهروندان و به کارگیری سیاستهای پرهزینه در عرصه کلان به ارمغان نخواهد آورد.
بخشی از زیست سیاسی به صورت عام و کسب صندلی نمایندگی، شورای شهر، ریاست جمهوری به صورت خاص از طریق درک خواستههای مردم و نزدیکی به آن انجام شدنی است. برقرار کردن نسبتی میان نحوه سیاستورزی و نیازهای شهروندان، این امکان را به هر کدامیک از جریان سیاسی میدهد که رای مردم را در روز انتخابات کسب و از طریق همان فهمی که بدون واسطه در تحقیقات میدانی از طریق درک مطالبات مردم تکمیل شده سیاستگذاری عمومی را در جهت پاسخگویی به آن خواستهها هدایت میکنیم. سیاستگذاری که بدون توجه به خواستههای شهروندان انجام شود، محکوم به شکست است.
اصولگرایان مدعی دریافت و فهمیدن نیازهای شهروندان هستند، ولی در هر دورهای ناموفقتر از قبل عمل کردند، سیاستهای فرهنگی که از سوی بخش قابل توجهی از چهرههای نزدیک به این طیف سیاسی مطرح میشود نه تنها پاسخ دادن به مطالبات جدید شهروندان نیست، بلکه دقیقا در مقابل این خواستهها مقاومت و با انکار روبرو میشود. گویی مردم به غیر از بخش اقتصادی، مالی و تامین نیازهای روزمره زندگی هیچگونه درخواست و خواستهای دیگر از دولتمردان ندارند، اصولگرایان گمان میکنند با پاسخ دادن به این بخش میتوان به دیگر موارد پشت و در سکوت از کنار آنها عبور کرد.
تجربه مجلس هفتم و گذراندن مصوبه ثابت نگاه داشتن نرخ حاملهای انرژی و افزایش چند برابری همین خدمات در سال بعد تجربه شکست خورده سیاستگذاری به نفع مردم بود. همراهی مجلس هشتم با دولت اول احمدینژاد، حکایت دیگری از اتخاذ سیاستهای نادرست در عرصه کلان بود، از طرفی دیگر ایستادگی مجلس نهم در مقابل سیاستها و موضعگیریهای پرهزینه دولتمردان دهم بخشی دیگری از این ناکارآمدی است. تجربه هشت سال همراهی با سیاستهای دولت نهم و دهم نه تنها آنها را به سوی نقد آن حمایتهای بیچون و چرا و ریشهیابی رفتارهای سیاسی نکشاند بلکه تصمیم گرفته شد تاریخ و تاریخچه آن حمایتهای را با جاروی جادویی زیر فرش مخفی کنند و بگویند: ما همیشه منتقد آن دولت بودیم!
در واقع ما با جریانی روبرو هستیم که در طی سالهای طولانی حضوری پیوسته را در ساختار قدرت داشته است، ولی نه تنها به هماناندازه بلکه در ناچیزترین وجه ممکن به نقد خود همت نکرده. گویا مسئله نقد به بهانههای از قبیل سست کردن جریان اصولگرا، ناامیدی هواداران، سودجویی رقیب و مهمتر از دیگر گزینهها پیشه کردن تنبلی در حوزه فکر و اندیشه به کناری فتاده شده و مورد توجه قرار نگرفته است. شاید اگر فضایی گشودهتر در اختیار نیروهای فکری از قبیل سایتترجمان، ماهنامه عصر اندیشه و برخی از وبلاگنویسان قرار داده میشد و عرصه نقد درون گروهی بهترتیبی که میبینیم با بیتوجهی روبرو نمیشد، شاهد نزول در شعارها و رفتارها در دوره تبلیغات ریاست جمهوری نبودیم. اگر روزگاری جریان اصولگرا با اندیشه اقتصاد بازار آزاد شناخته میشد، امروز شاهد اندیشه نکردن درباره همان دالهای مرکزی گفتمان اصولگرایی هستیم. پیوستگی فکر را رها کردن و به سراغ رفتارهای لاپوشانی رهسپار شدن منجر به تولد نوزادی ناقص الخلقه در عرصه سیاست عمومی خواهد شد.
مخالفت اصولگرایان با موسیقی طی سالهای گذشته بر کسی پوشیده نیست. میتوان جدلهای صورت گرفته میان مسئولان دولت روحانی را در اواسط سال ۹۴ تا آخرین روزهای سال ۹۵ از طریق سایتهای اصولگرا پیگیری کرد. بدونتردید هیچ دولتی خواهان بالا بردن مطالبات مردم نیست، ولی هنگامی که بخش قابل توجهی از شهروندان خواهان برگزاری کنسرت هستند، دولت ناچار است به آن مسئله ورود کند، میتوان با ایستادگی و جستن روشی دیگر آن مطالبات را به دیوار کوبید ولی نمیتوان صحنههای شادی و پایکوبی مردم در خیابانهای شهر را به بهانه پیروزی در میادین ورزشی، فرهنگی، سیاسی و حتی عرصه بینالملل نادیده گرفت. وقتی روزنه حضور در کنسرت را میبیندیم، ناچارا با تصاویر شادمانی در خیابانهای شهرهای مختلف روبرو میشویم.
چنانچه اصولگرایان حداقل به این موارد میپرداختن و یکبار برای همیشه تکلیف خود را با معضل بودن و نبودن موسیقی و کنسرت اعلام میکردند بهتر میبود تا روزهای انتهایی تبلیغات ریاست جمهوری شاهد دیدار نماینده اصلی اصولگرایان با خوانندهای زیرزمینی باشیم. وقتی عینک نقد را به کنار مینهیم و راه انکار و ندیدن را انتخاب میکنیم، دیر یا زود با دیدارهایی مشابهه در عرصه سیاست روبرو خواهیم شد.
منبع: بهارنیوز