طنز؛ استوری و لایو میگیرم پس هستم
بعضی چیزها هست که خود سازنده هم نمیداند برای چه تولید کرده است! از آنطرف، آنقدر آن چیزها بدون توجیه هست که مردم هم نمیدانند برای چی از آن استفاده میکنند! مثل همین استوری و لایو اینستاگرام. نه خود سازندهاش میداند کاربردش چیست، نه مصرفکنندگانش.
طرف صبح از خواب پا میشود، دست و روی نشسته اولین کاری که میکند، دکمه ضبط استوری را میزند و از لامپ آویزان از سقف اتاقش فیلم برای دوستانش میگیرد. کمی خوش ذوق هم باشد یک شعر از نیما یوشیج یا رسول یونان هم پای آن میگذارد. بعد از دیدن هفت دقیقه لامپ آویزان از سقف و خواندن یک بیت درباره ققنوس، تصویر عوض میشود و ما یک بسته دستمال کاغذی که سه چهارم کادر را گرفته میبینیم و در آن یک اپسیلون باقیمانده، خیابانهای شهر را؛ یعنی این بار موبایل روی داشبورد منتقل شده و رسیدن به مقصد صاحب موبایل را باید هضم اضافی کنیم.
جذابیت این بخش به موسیقیای است که زیر تصویر خیابانها پخش میشود، یعنی چنان درونیات صاحب گوشی را برای ما عیان میکند که فروید روی کاناپهاش نمیتواند بکند. همان شخصی که برای ما دایم در فضای مجازی از هگل و کانت سخنرانی میکند و بیمایگی و کممایگی و عدم مطالعه ملت آریایی را مسخره میکند و به باد انتقاد میگیرد، بدون اینکه حواسش باشد که ما موسیقی درون ماشینش را میتوانیم بشنویم برای ما استوری ضبط میکند و اگر بدانید آن زیر شماعیزاده چه میخواند و چه آتشی میسوزاند.
مورد دوم کسانی هستند که از این ابزار بیمصرف اینستاگرام، باغوحش از خودشان میسازند، یعنی طرف خودش است، اما گوش خرگوشی دارد یا دماغ خوکی. بعد تندتند چشمک هم میزند که بامزهتر به نظر برسد، یعنی اگر یک لحظه خود سازنده این امکان جدید که اشرف مخلوقات را بهسان سگ و گربه میکند، بداند چه کرده و چه ساخته نمیداند، به جدم اگر مصرفکنندگانش هم بدانند برای چه خود را شبیه دزد دریایی و پری دریایی میکنند، باز هم نمیدانند. خلاصه که عزیزان من، گیرم یکی پنالتی با مغزش زد، شما چرا شیرجه میروید؟
منبع: برترینها