«سایکس- پیکو»ی آمریکایی- روسی

 از بین همه اظهارات فراوانی که گاهی بیان شده و بعد پس گرفته می‌شود، به نظر می‌رسد احیای روابط آمریکا و روسیه یکی از خطوط ثابت در اندیشه «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور جدید آمریکا، باشد. او پس از انتخابش در گفت‌وگو با «نیویورک‌تایمز»، یک‌بار دیگر بر همکاری خود با همتای روسی‌اش «ولادیمیر پوتین» تأکید کرد. هدف از این همکاری دست‌یافتن به راه‌حل‌های مشترک درباره بحران‌های خاورمیانه به‌ویژه بحران سوریه عنوان شد؛ زیرا به نظر ترامپ حمایت از نظام «بشار اسد»، رئیس‌جمهوری سوریه، بهتر از آن است که این کشور به آینده‌ای مجهول سپرده شده و گروه‌های افراطی خلأ قدرت را در این کشور پر کنند. این به آن معناست که رویکرد ترامپ به مسکو این‌بار بخشی از اظهاراتی گذرا نیست که صرفا در نقد سیاست‌های دموکرات‌ها گفته شود. 

ترامپ به‌طور خلاصه جنگ علیه تروریسم به‌ویژه مقابله با داعش را محور اصلی کل سیاست‌های خود می‌داند. از آنجا که او انگیزه‌های انزواطلبانه‌ای داشته و قصد ندارد به دخالت نظامی مستقیم روی آورده یا کشورش را درگیر یک جنگ پرهزینه مثل عراق یا افغانستان کند، در پی احیای فرمول جدیدی برای روابط با دشمنان و دوستان یا متحدان خود بر آمده است. به بیان دیگر، او به دنبال سیاست‌هایی است که با استراتژی آمریکا و تحقق اهداف این کشور در این جنگ منافاتی نداشته باشد. این معیار بر کشورهای دیگر (اروپا و آسیا) و نیز کشورهای منطقه خاورمیانه (عربستان سعودی، مصر، ترکیه و ایران) نیز قابل انطباق است. 

در راستای این نگرش است که او به‌صراحت اعلام کرد به دنبال مفهوم «تغییر رژیم‌ها» یا «گسترش دموکراسی در سایر کشورها» یا «حمایت از گروه‌های مخالف» اینجا و آنجا نیست؛ این سیاستی است که تاکنون پیوسته واشنگتن آن را تعقیب می‌کرده و نمونه شکست‌خورده‌اش را ما در عراق یا لیبی دیدیم جایی که آمریکا به صورت انفرادی با همراهی انگلستان یا به صورت جمعی با همراهی ناتو به آن حمله کرد. این همان چیزی است که «فرانسیس فوکویاما»، صاحب نظریه «پایان تاریخ»، نیز مطرح کرده و در مقاله‌ای در «فایننشال‌تایمز» نوشت: «پیروزی ترامپ تعیین‌کننده‌ای نه‌فقط برای سیاست آمریکا، بلکه برای کل نظام جهان است.

این اتفاق بزرگ‌ترین چالش برای دموکراسی لیبرال خواهد بود». واقعیت این است که بررسی سیاست‌ها و افکار ترامپ نشان می‌دهد فاصله‌ای زیاد با نظریه فوکویاما دارد که مبتنی بر پیروزی نهایی دموکراسی لیبرال بعد از جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تسلیم‌شدن کشورهای اروپای شرقی به این دکترین و امکان تسری‌دادن آن به سایر کشورهای جهان بود. به نظر می‌رسد ترامپ عکس این رویکرد به نظریه مخالف آن‌ که همان «جنگ تمدن‌ها» باشد، تمایل دارد؛ جنگی که بین تمدن غربی با بقیه تمدن‌ها و فرهنگ‌های شرقی به‌ویژه اسلامی در حال وقوع است و «ساموئل هانتینگتون» آن را مطرح کرد.

به بیان دیگر، ترامپ – مثل بعضی‌ها – تحت‌تأثیر افکار پوتین نیست، بلکه افکارش بر این نقطه خاص تمرکز داشته و به صورتی منطقی قصد دارد از نقش روسیه برای مقابله با تشکل‌های افراطی تندرو استفاده کند. حتی اگر این امر نیازمند اعطای برخی امتیازات به مسکو یا اعتراف به مناطق نفوذ این کشور چه در محیط جغرافیایی‌اش یا در کل خاورمیانه باشد.

به‌هرحال، روسیه امروز دیگر آن اتحاد جماهیر شوروی سابق نیست که دشمن سرسخت ایالات متحده بود. دیگر ایدئولوژی‌ای به نام مارکسیست وجود ندارد که با سرمایه‌داری و «امپریالیسم غربی» و متحدانش به لحاظ عقیدتی سر جنگ داشته باشد. این میان فقط می‌ماند تقسیم نقش‌ها و تقویت جایگاه بین‌المللی و توسعه منابع ثروت و قدرت که مبتنی بر همان منطق «دولت‌های ناسیونالیستی» است.
 
روشن است دولت‌های اروپایی نگران نزدیکی آمریکا و روسیه بوده و به صورت آشکار و پنهان آن را ابراز می‌دارند، زیرا این اتفاق را به معنای فاصله‌گرفتن از معیارهای اساسی غرب در دفاع از آزادی‌ها و دموکراسی و حقوق ‌بشر تلقی کرده و حتی آن را تغییری کامل از معیارهای اخلاقی حاکم بر روابط واشنگتن و متحدان غربی‌اش می‌دانند. از سوی دیگر، به لحاظ سیاسی، این رویکرد به روسیه امکان می‌دهد جای پای خود را در عرصه بین‌المللی محکم کند بدون اینکه سزاوار آن باشد. از آن گذشته این امر می‌تواند منجر به تحکیم قدرت و توسعه نفوذ روسیه در اروپای شرقی شده و به صورت ضمنی حاکمیت این کشور بر شبه‌جزیره کریمه در اوکراین را به رسمیت بشناسد. اما مسئله مهم دیگری که درهمین‌باره باید به آن اشاره کرد امکان تبدیل توافق‌نامه «سایکس- پیکو» به توافق‌نامه جدیدی بین روسیه و آمریکاست. توافق‌نامه قبلی در پی جنگ جهانی اول و با مشارکت بریتانیا و فرانسه و روسیه حاصل و براساس آن سرزمین‌های وابسته به امپراتوری عثمانی بین این سه کشور تقسیم شد.

اما این مناطق درحال‌حاضر شاهد جنگ‌های متعدد قومی، مذهبی است و دولت‌های بزرگ‌تر سنی و شیعه نیز به دنبال توسعه مناطق نفوذ خود در این مناطق هستند. اکثر جنگ‌ها در اطراف شهرها و مناطقی حتی در درون یک کشور رخ می‌دهد؛ برای همین مثلا گفته می‌شود جنگ حلب، موصل، رقه، دیرالزور، کوبانی و … که در آنجا اقلیت کرد به دنبال استقلال خود هستند. به‌این‌ترتیب شرایط کنونی شباهت زیادی به وضعیت ابتدای قرن گذشته و زمان امضای توافق‌نامه سایکس–پیکو دارد. ازاین‌رو لازمه کشف راه‌حل‌های جدید ترسیم نقشه‌های جدید به‌ویژه صد سال بعد از امضای آن توافق‌نامه است. آیا سایکس- پیکوی جدیدی این‌بار با مشارکت روسیه و آمریکا در راه است؟ 
منبع:شرق/ الاهرام 


منبع: alef.ir