اصولگرایان و تغییرات فکری آرام
رضا صادقیان
جریان اصولگرا طی سالهای گذشته تغییر کرده است، تغییراتی پیوسته و بسیار آرام. شاید بتوان گفت اصولگرایان امروز فقط در «نام» مشترک هستند، ولی در تفکر خیر. بیش از آنچه گمان میرود، میتوان این تغییرات را در سطوح مختلف این جریان نظاره کرد. تغییری که دیرهنگام اتفاق افتاد، ولی آنچه در حال حاضر با آن روبهرو هستیم بیش از آنکه از دل اختلافهای سیاسی با بخشی دیگر از نیروهای اصولگرا-اصلاحطلب بیرون آمده باشد برآیند تغییر نگرشی است که طی سالهای گذشته رخ داده است.
در انتخابات سال ۷۶، اصولگرایان با تمام قدرت پشت سر ناطقنوری ایستادند. شاید بتوان آن انتخابات را آخرین و با کمترین اختلاف در میان اصولگرایان دانست، اتحادی که تکرار نشد و اگر هم شد آنقدر دستهبندی داشت که پذیرش عبارت «جبهه متحد» غیر واقعی مینمود، چنانچه موفق شویم چند قدم از فرو رفتن در نام جبهه متحد و یا دیگر عبارتهای ساخته شده در روزهای انتخابات فاصله بگیریم بهتر میتوان این تغییرات پیوسته را درک کرد. اگر نقد «محافظهکاران» آن سالها را از دولت دوم خرداد و اصلاحطلبان نادیده بگیریم، آن نقدها سبب شد اختلافهای درون گروهی خودشان کمتر به چشم آید، ولی این تغییرات در حال شکل گرفتن بود.
لحظاتی که جریان منتقد در میدان سیاستورزی حضور داشته باشد، کمتر میتوان به تفاوت دیدگاههای جریان ناقد دقت داشت. نقد آنان به طیف سیاسی مقابل معمولا یکدست نگریسته میشود و گمان میرود همه آن گفتارهای انتقادی از درون یک فکر بیرون آمده، در حالی که با رجوع به خاطرات شخصیتهای سیاسی سادهتر میتوان این اختلاف نگرشها را رویت کرد. چنانچه در همان دوره اندکی از فضای پرحاشیه نشریات وابسته به اردوگاه اصلاحطلبان دور میشدیم بهتر میتوانستیم این تغییرات را بنگریم. دگریسی که تا امروز ادامه دارد و تا مادامی که یک جریان سیاسی در بطن جامعه حضور فعالانه و گوش نسبتا شنوایی برای شنیدن مطالبات مردم داشته باشد، ادامه خواهد داشت.
علی لاریجانی، شخصیتی که پس از دوم خرداد فرماندهی بخشی از توپخانه علیه اصلاحطلبان را با توجه به امکانات گسترده صدا و سیما در اختیار داشت، امروز میگوید «از اصولگرایان بیخبرم» . فردی که روزگاری تمام نیروهای اصولگرا از سیاستهای وی در صدا و سیما بدون چون و چرا دفاع میکردند، حال، ریزترین عملکرد او را زیر سوال میبرند. لاریجانی اختلاف، ستیز و احیانا گروکشی با دوستان سابق خودش ندارد، ولی او تغییر کرده است، پذیرش و یا نپذیرفتن ما هیچ ارتباطی با تغییرات او ندارد. آنچنان که علی مطهری؛ شخصیتی که این روزها با نوشتن هر نامه، سخنرانی و گفتگو «مسئله حصر» و رسیدگی به جرایم همه طرفهای درگیر در حوادث سال ۱۳۸۸ را درخواست میکند، مطهری دیروز نیست، خواندن یادداشتهای نماینده امروز مردم تهران در صفحه آخر روزنامه کیهان که بعدها همان یادداشتها در کتابی با نام «اصلاحطلبی» در اوایل دهه هشتاد منتشر شد جالب است.
علی مطهری اصلاحطلبان آن روزها را یکپارچه میکرد و همه را با یک چوب میراند، آنان را به صدها بهانه «غیر خودی» میدانست. محمدجواد لاریجانی نیز بهترتیبی دیگر فردی که طی سالهای بعد از شکلگیری دولت اول اصلاحات با انجام مصاحبههای پرشمار خبر از بروز تفکری جدید در میان اصولگرایان میداد، حال با ادبیاتی متفاوت از سعید جلیلی در مقابل دیگر کاندیدای جبهه اصولگرایان حمایت میکند.
دبیر امروز ستاد حقوق بشر قوهقضاییه در دوران حضور در وزارت امور خارجه، نمایندگی دوره چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی، بیش از دیگر شخصیتهای نزدیک به اصولگرایان دلبسته تئوریپردازی و بیان گفتههای جدید بود، در حالی که امروز راهی دگر میرود و از کنکاشهای فکری او کمتر خبری در دست است. شخصیتی که آثار سروش را نقد میکرد و مذاکره با هیچ قدرت اروپایی را رد نمیکرد، امروز نشانی از آن همه هیاهوی فکری ندارد.
رخداد انتخابات سال ۷۶ همانقدر برای جریان اصلاحات غیرقابل باور بود که برای اصولگرایان. اگر اصلاحطلبان در سال ۷۶ توانستند با بازخوانی آراء، اندیشهها و عملکرد خود طی سالهای قبل و دوری نسبی با قدرت با حفظ چهارچوب و پایبندی به قوانین موجود سخن از «جامعه مدنی» به میان آورند، اصولگرایان نیز طی سالهای قبل بهترتیبی دیگر این تغییرات را پذیرفتهاند. حضور نشریات و ماهنامههای فرهنگی نزدیک به اصولگرایان بخشی از همین دگرگونی را نشان میدهد. جریانی که خوراک فکری خود را برای سالهای متمادی از روزنامه رسالت، کیهان و چند نظریه حزبی تامین میکرد، حال با بیش از بیست ماهنامه تولید محتوا میکند. تولیداتی که بسیار متنوع هستند.
نشریاتی که به معرفی آثار ادبیات مدرن میپردازند، به سویترجمه متون جامعهشناسی و اقتصاد روی آوردند، کسانی که تا دیروز خطکشی بسیار روشنی با نویسندگان خارج از کشور داشتند حال با مرزبندی کمرنگتری به مصاحبه با آنان مینشینند و تاریخ مکتوب انقلاب اسلامی را مرور میکنند. همه این موارد حکایت تغییر است، تغییری که در لایههای مختلف این جریان میتوان دید.
جریانی که از دل آن نیرویی سخن از «رسیدن به دموکراسی ناب» میکند. تلاش جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و مجمع روحانیت مبارز، تلاش داشتهاند همه اصولگرایان را زیر پرچمی واحد گردآورند، شاید این رویکرد تا حیات مرحوم مهدویکنی شدنی بود، ولی با تغییراتی که طی سالهای قبل رخداد دیگر نمیتوان شاهد آن وقایع بود. بروز دیدگاههای متفاوت و پذیریش تغییرات جامعه طی سالهای گذشته در میان شماری از اصولگرایان باعث شده نتوانند به سوی «متحد» بودن و یکپارچگی سالهای قبل بازگردند.
در واقع ما با تغییراتی در میان نیروهای اصولگرا روبرو هستیم که بیش از هر امری اختلافهای آنان در روزهای منتهی به انتخابات برجستهتر از سابق به چشم میخورد، در صورتی که میتوان بخشی از این کشمکشهای درون گروهی را به فکرهای دگرگون شده مرتبط دانست.
وقتی جریان اصلاحطلب امروز با سالهای قبل و بعد از حوادث ۸۸ متفاوت است و سخن از کنار گذاشتن سوءتفاهمها و اعتمادسازی دوسویه به میان میآورد، اینجا و آنجا بخش قابل توجهی از نیروهای اصلاحطلب به نقد موضعگیریها و رفتارهای بعد از انتخابات پرحاشیه میپردازند و همچنان در اردوگاه اصلاحطلبان تعریف میشوند، میتوان همین تغییرات و چرخشهای فکری را در جریان اصولگرا نظر کرد. نمیتوان همه این تغییرات و تحول فکری را در میان نیروهای اصولگرا دید و همچنان همه آنان را به یک شیوه نقد کرد. یادمان باشد، همه ما تغییر کردیم. نیازی به کتمان و مخفیسازی ندارد.
منبع: بهارنیوز