شورا مرزبان شهر است

اصغر زارع کهنمویی – روزنامه بهارشورا برساخته جامعه مدرن است و نهادی برای مدنیت و مدرنیت؛ نهادی که می‌خواهد آزادی و رفاه را برای انسان مدنی تامین و تضمین کند. این مولود جهان مدرن حتی در اندیشه بسیاری از متفکرانِ کلاسیکِ علم سیاست نیز راه نیافته چه، در نگاه بسیاری از آنان، قدرت سیاسی سه راس قضایی، اجرایی و تقنینی دارد. حق بشری تعیین سرنوشت، رکن چهارمی نیز به مثلث غیرقابل نفوذ قدرت افزوده که «شورای شهر» نام گرفته است. این رهاورد مدرنیته اگرچه در حلقه طلایی قدرت جای می‌گیرد، اما از جنس آن نیست و در رئوس مثلثِ اراده قهری جایی ندارد؛ شورا بیشتر بر قدرت است تا در قدرت. شورا بر شورا تنها کمی از پهنای عریض جامعه (همه جامعه) فاصله دارد، در منتهی‌الیه هرم جامعه سیاسی، دقیقا آنجا که قدرت نازل می‌شود به قاعده هرم. یعنی آنجا که مردم قرار دارند نه نخبگان سیاسی. شورا جایگاه قدرتمندان نیست، محلی است برای هبوط قدرت به متن جامعه، همان‌جا که توده مردم قرار دارند. شورا تحمیل اراده جمعی مردم بر نهاد قدرت است.شورا و شهر در‌ترکیب اضافی عمیقی به هم گره خورده‌اند: حقوق شهروندی. تنها زمانی  می‌توان به شهرزیست یک انسان، عنوان «شهروند» نهاد که «‌شهر» به «‌شورا‌» سپرده شود. تنها شورایی برآمده از میان شهروندان می‌تواند حقوق شهروندی را پاس دارد. حقوق شهروندی در تنازعی آشکار با جاه‌طلبی‌های عرصه قدرت است و باید از میان شعله‌های جاه و مقام، بیرون کشیده شود. البته این مهم، بی‌باکی پیروزمندانه‌ای می‌طلبد. تنها نهادی که می‌تواند چنین امر اجتماعی فربه‌ای را از دل قدرت که ماهیتا انحصارگرا است، بیرون بکشد، شورا است، شورایی البته بر شانه جامعه و ملت نه بر شاخ سیاست و قدرت. البته شورا در برابر قدرت نیست، شورا با قدرت نسبت متنافر دارد. شورا هرگز قدرت را محدود نمی‌کند، این وظیفه بر عهده نهاد قانون است. شورا بر قدرت نظارت می‌کند و با اراده خاصی که دارد، رعایت حقوق شهروندان را به او تذکر و با توان نظارتی خود، این اراده را تحمیل کند. شورا یعنی کفش‌های کتانی جوانان در برابر اراده‌های آهنی قدرتمندان. قدرت اگر با سلاح و رسانه اراده خود را اعمال می‌کند، شورا بر دوچرخه‌های رنگارنگ نوجوانان نشسته و به عروسک‌های کودکان شهر می‌اندیشد. قدرت با الفبای آمریت و عبودیت حرف می‌زند و شورا با حلقوم شیرخواران شهر سخن می‌گوید. نسبت شورا و سیاست، نسبت نگهبان به مستاجر است. سیاستمداران می‌آیند و می‌روند اما شورا نگهبان همیشه خانه است، نگهبانی برای صاحبان خانه و برای کسانی که در آن می‌بالند و می‌زیند و می‌فرسایند. مستاجر هرگز نمی‌تواند نگهبان خوبی برای خانه باشد، چون تعهد و تعلقی عمیق به آن ندارد. او مسافری کوتاه‌زمان است که خود بهتر از دیگران می‌داند، به‌زودی رفتنی است و او رفتنگاه را هرگز رستنگاه نخواهد خواست. ترمز اتومیبل پرشتاب قدرت، اگرچه در درون او است اما از جنس قدرت نیست. هر چه قدرت جهنده و گاه ویران‌کننده باشد، شورا هشدار‌دهنده و نگهدارنده است. شورا از جنس اعتدال و احتیاط است. شورا می‌خواهد شهر بماند، شهروندی بماند، مردم بمانند. عضو شورا، از کوچه‌پس‌کوچه‌های حیات جهنمی شهروندان عبور می‌کند و به خیابان بهشت می‌رسد. قدرت اگرچه ناخشنود از حضور عضو غریب در حلقه محصور خویش است اما چه بخواهد و چه نخواهد، مجبور به تحمل اراده همنشین ناخوانده خویش است. او باید بداند که شورا سهم قدرت را نه برای یاران و کسان محفلی، که برای مردم می‌خواهد برای همه مردم.  شورا در شورا رئیس شهر نیست، مشاور شهر است. شورا اقتدار خود را از حلقه قدرت به دست نیاورده که بر شهروندان تحمیل کند. شورا ضامن قدرت نیست، ضامن حق شهروند است. قدرت شورا، نه برای خط‌کشی‌های سیاسی و اقتصادی که برای حفظ جامعه در برابر توسعه‌طلبی‌های فردی و گروهی است. شورا مرزبان شهر است، نباید به خودی شلیک کند. امنیت شهر تنها در سایه اسلحه سربازان تامین نمی‌شود، آنچه در بطن این امنیت ظاهری وجود دارد، ‌آرامش روانی و آسایش حقوقی شهروندان است که نگهبان واقعی آن شورا است. شورا مجری نیست اما فرای اجرا است، او آیین اجرای شهر را توقیع می‌کند و بر امر اجرا نیز نظارت دقیق دارد. شهر بدون نظارت پیش و پس شورا، شاید کاخی بشود از جنس سنگ و سیمان، اما روح انسان در آن جاری نخواهد بود. بدون شورای قدرتمند و موثر، بر خیابان‌های شیک شهر، گرد مرگ می‌نشیند و انسان در این شهر، موجودی پاره پاره می‌شود که نه نشاط دارد و نه امید. قرار نیست شوراها شهریاران دیگری باشند بر تن رنجور شهر. قرار نیست که شورا عنوان پرطمطراق دیگری در دل خاندان قدرت باشد. قرار نیست بر خاطر مردم نهاد دیگری از سلاله مسلسل قدرت افزوده شود. قرار نیست کودکان شهر در کنار سایر روسا و بزرگان شهر، اعضای شورا را نیز ازبر کنند و بدانند که کدام شخصیت‌ها بر صندلی‌های کدامین ساختمان تکیه کرده‌اند. شورا آمده است در کنار و در میان شهروندان باشد تا کودکان و زنان و مردان و پیران و جوانان، یار پرقدرتی از جنس خویش را حایل میان خود و دیگران ببینند و با دلی آرام سر بر بستر حیات بسایند. طبق قانون اساسی، در امر شهرداری، نه شهریاری هیچ نهادی نزدیک‌تر از شورا به شهر نیست. شورا اگرچه رئیس شهر نیست اما مسئول هرگونه خطری است که شهر را تهدید می‌کند. اگر چه باید قدرت و ضمانت اجرایی متناسب داشته باشد اما وقتی سخن از تضعیف امنیت و تنزیل رفاه نسبی شهروندان است، شورا باید با توسل به تمام ظرفیت‌های خود جلوی اشتباهات را بگیرد. برای مثال، شورا نمی‌تواند نسبت به راه‌اندازی امواج اضطراب‌انگیز بی‌تفاوت بماند یا در برابر بحران‌های گوناگون و نگران‌کننده، غیرمسئولانه عمل کند و یا سکوت اختیار کند. شهروندان به شوراها و شورایاران نزدیک‌ترند تا به شهریاران. چون شهریاران خود را صاحبان شهر می‌دانند و شوراها شهروندان را.


منبع: baharnews.ir